به نام خدا
عنوان:بازاریابی؛ مدیریت رابطه سودمند با مشتری
بازاریابی چیست؟
بازاریابی، مدیریت رابطه سودآور با مشتری است. هدف دوگانه بازاریابی، جذب مشتریان جدید با ارائه ارزش بالاتر و حفظ مشتریان فعلی به وسیله جلب رضایت آنها است.
در تعریفی جامع تر، بازاریابی فرایندی اجتماعی و مدیریتی است که به وسیله آن، هر فرد نیازها و خواسته های خود را از طریق تبادل ارزش با دیگران برآورده می سازد. به زبانی ساده تر، بازاریابی شامل ایجاد رابطه ای تبادلی و پر ارزش با مشتری است. بنابراین، ما بازاریابی را بدین صورت تعریف می کنیم: بازاریابی فرایندی است که در آن شرکت برای مشتری ارزش ایجاد کرده و رابطه مستحکمی با او برقرار میکند تا بتواند در عوض از مشتری ارزش دریافت کند.
فرایند بازاریابی
پنج اصل اساسی بازار و مشتری
1. نیازها، خواسته ها، تقاضا ها؛
2. پیشنهادهای بازاریابی (محصولات،خدمات، تجربیات)؛
3. ارزش و رضایت؛
4. تبادل و ارتباط؛
5. بازار.
نیاز، خواسته و تقاضای مشتری
اساسی ترین اصل بازاریابی، نیازهای انسانی است. نیازهای انسان، وضعیت احساس محرومیت اند. نیازها شامل نیازهای اصلی جسمانی همچون نیاز به غذا، لباس، جای گرم و امنیت؛ نیازهای اجتماعی شامل تعلق داشتن و مهر و عاطفه؛ و نیازهای شخصی همچون نیاز به دانش و ابراز عقاید می باشد. این نیازها توسط بازاریابها ایجاد نشده اند، بلکه جزئی از ساختار اساسی انسان هستند.
خواست، نوعی از نیاز انسانی است که با توجه به فرهنگ و خصوصیات شخصیتی تغییر یافته است. یک آمریکایی به غذا نیاز دارد، ولی خواهان یک همبرگر با سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه است. فردی در جزایر موریس نیز به غذا نیاز دارد ولی انبه، برنج، عدس و لوبیا می خواهد. جامعه به خواست شکل می دهد و به صورت چیزهایی که نیاز را برطرف میکند توصیف شود.
وقتیکه قدرت خرید برای خواسته وجود داشته باشد، به آن تقاضا گفته می شود. با مشخص شدن خواسته ها و منابع، درخواست افراد برای محصولاتی که بیشترین ارزش را داشته و به بهترین شکل نیازهای آنها را ارضاء کنند، ایجاد میشود.
پیشنهادهای بازاریابی- محصولات، خدمات و تجربیات
نیازها و خواسته های مشتری از طریق پیشنهاد بازاریابی برآورده می شود؛ پیشنهاد بازاریابی ترکیبی از محصولات، خدمات، اطلاعات و یا تخصصهایی است که برای رفع نیاز یا خواسته ای به بازار عرضه می شود. پیشنهاد بازاریابی، محدود به کالاهای فیزیکی نیست، بلکه شامل خدمات، فعالیتها و مزیتهایی است که برای فروش عرضه شده، به صورت غیر ملموس می باشند و شامل اعطای مالکیت هیچ چیزی نمی شوند. به عنوان مثال می توان به خدمات بانکی، خطوط هواپیمایی، هتلها، خدمات مالیاتی و تعمیرات خانه اشاره کرد. پیشنهاد بازاریابی، در مقیاسی وسیعتر شامل افراد، محلها، سازمانها، اطلاعات و ایده ها نیز می شود.
ارزش و رضایت مشتری
مصرف کنندگان، معمولاً با طیف گسترده ای از محصولات و خدمات روبرو هستند که نیاز خاصی را بر طرف می کنند. آنها چگونه یک پیشنهاد بازاریابی خاص را از بین گزین ههای مختلف انتخاب می کنند؟ آنها به پیش بینی ارزش و میزان رضایتی که هر پیشنهاد برایشان ایجاد می کند پرداخته و بر اساس آن خرید میکنند.
مشتریان رضایتمند مجدداً خرید می کنند و در مورد تجربه خوب خود با دیگران صحبت میکنند؛ مشتریان ناراضی، معمولاً به محصولات رقبا روی آورده و به بی اعتبار کردن محصول نزد دیگران می پردازند.
بازاریابان باید به سطح انتظاری که در مشتری ایجاد می کنند، توجه داشته باشند. اگر آنها به تبلیغ آشکار سطح پایینی بپردازند، میزان رضایت مشتریان بسیار زیاد خواهد بود ولی احتمالاً تعداد کافی مشتری را جذب نخواهند کرد. اگر سطح انتظار را بالا ببرند، خریداران را ناامید خواهند کرد. ارزش از دید مشتری و رضایت خریدار، سنگ بنای اصلی توسعه و مدیریت ارتباط با مشتریان است.
داد و ستد و ارتباطات
بازاریابی زمانی رخ می دهد که مردم تصمیم می گیرند نیازها و خواسته هایشان را از طریق ارتباط دادو ستد سازند، داد و ستد به دریافت شیء مطلوب از کسی در ازاء اعطای چیزی گفته می شود. به زبان دیگر، بازاریاب تلاش می کند تا پاسخی به پیشنهاد بازاریابی ایجاد کند.
بازاریابی، شامل اقداماتی در جهت ایجاد و نگهداری یک رابطه تبادلی با مخاطبان هدف می باشد که از محصولات، خدمات، ایده ها و یا اهداف دیگر تشکیل شده است. هدف، فراتر از این است که فقط به جذب مشتری جدید و ایجاد تراکنش بپردازیم؛ بلکه باید مشتری را حفظ کرده و داد و ستدش با شرکت را رشد دهیم. بازاریابان می خواهند ارتباط خود با مشتری را از طریق ارائه ارزشهای ممتاز از نظر او، استحکام بیشتری ببخشند.
بازارها
مفاهیم داد و ستد و ارتباطات ما را به سوی مفهوم بازار سوق می دهد. بازار، مجموعه ای از خریداران بالقوه و بالفعل یک کالا می باشد. . این خریداران دارای نیاز یا خواسته مشترکی هستند که میتوان آن را از طریق داد و ستد مرتفع ساخت. بازاریابی یعنی مدیریت بازاراها به شکلی که منجر به ارتباط سودآور با مشتری شود. به هر حال، ایجاد این ارتباطات نیاز به تلاش دارد. فروشندگان باید به جستجوی خریداران بپردازند، نیازهای آنها را شناسایی کنند، پیشنهادهای بازاریابی خوبی طراحی کنند، قیمت را مشخص کنند، به آنها اطلاع بدهند، انبار کنند و تحویل دهند. کارهایی مثل توسعه محصول، تحقیقات، ارتباطات، توزیع، قیمت گذاری و خدمات رسانی، فعالیتهای اصلی بازاریابی می باشند.
عناصر یک سیستم نوین بازاریابی
طراحی استراتژی بازاریابی بر اساس مشتری
برای طراحی یک استراتژی موفق بازاریابی، مدیر بازاریابی باید ابتد ا به دو سوال مهم پاسخ دهد :
خدمتگذار کدام مشتریان هستیم( بازار هدف ما چیست)؟
چطور می توانیم به بهترین شکل به این مشتریان خدمت کنیم ( طرح ارزش ما چیست)؟
انتخاب مشتری برای خدمت گذاری
شرکت اول باید در مورد کسی که می خواهد به آن خدمت کند تصمیم بگیرد. برای این منظور، باید ابتدا بازار را به گروههایی از مشتریان تقسیم نمود( تقسیم بندی بازار) و سپس بخش مورد نظر را انتخاب کرد( بازار هدف). بعضی افراد تصور میکنند که مدیریت بازاریابی یعنی پیدا کردن هرچه بیشتر مشتریان و افزایش درخواستها؛ اما مدیران بازاریابی میدانند که امکان خدمتگذاری به همه مشتریان به همه اشکال وجود ندارد. وقتی برای خدمتگذاری به همه مشتریان تلاش کنید، به هیچ مشتری خدمات مناسب ارائه نخواهید کرد. در عوض، شرکت به دنبال مشتریانی است که به خوبی می تواند به آنها خدمت کند و رابطه سودمندی نیز با آنها برقرار کند.
انتخاب طرح ارزش
شرکت، باید در مورد چگونگی خدمت گذاری به مشتریان نیز تصمیم بگیرد؛ چگونه در بازار خود را از دیگر رقبا متمایز ساخته، جایگاه ویژه ای برای خود ایجاد می کند. طرح ارزش، مجموعه مزیتها و ارزشهایی است که شرکت به مشتری وعده داده تا نیازهای او را مرتفع سازد.
طرحهای ارزشی، باعث متمایز ساختن یک برند از دیگر برندها می شود. این طرحها پاسخ به یک سوال مشتری میباشند؛ چرا من باید بجای رقیب، محصول شما را خریداری کنم ؟ شرکتها باید قویترین طرح ارزش ممکن را انتخاب کنند تا در بازار هدف، بهترین مزیت رقابتی ممکن را به دست آورند.
گرایشهای مدیریت بازاریابی
خواسته مدیریت بازاریابی، طراحی استراتژی برای ایجاد رابطه سودمند با مشتریان هدف می باشد. اما چه فلسفه ای باید به این استراتژیها جهت بدهد؟ چه وزنی باید به خواسته های مشتری، سازمان و جامعه داد؟ در موارد بسیاری این خواسته ها با هم در تضاذ هستند.
پنج رویکرد متفاوت وجود دارد که سازمانها بر اساس آنها شکل گرفته و استراتژی بازاریابی را به اجرا در میآورند:
تولید؛
محصول؛
فروش؛
بازاریابی؛
بازاریابی اجتماعی.
رویکرد تولید
رویکرد تولید بر این طرز فکر شکل گرفت که مصرف کننده محصولی که در دسترس بوده و استطاعت خرید آن را داشته باشد، کاملاً می پسندد. بنابراین، مدیریت باید تلاش خود را در جهت افزایش کارایی تولید و توزیع متمرکز سازد. این رویکرد، یکی از قدیمی ترین گرایشهاست که راهنمای فروشندگان بوده است. این رویکرد هنوز هم در برخی موارد کارساز است. مثلاً شرکت لنووو Lenovo) ) بازار رقابتی و حساس به قیمت کامپیوتر در چین را به وسیله نیروی کار ارزان قیمت، کارآیی بالا در تولید و توزیع عمده، به انحصارخود در آورده است.
شرکتهایی که از این رویکرد پیروی می کنند، دست به ریسک بزرگی زده و ممکن است با تمرکز زیاد بر عملیات خودشان، از نیازهای واقعی مشتری یعنی مرتفع کردن نیازها و ایجاد رابطه با او، غافل شوند.
رویکرد محصول
رویکرد محصول بر این ایده تکیه دارد که مشتری علاقه مند کالایی است که بهترین کیفیت، بازده و خصوصیات ابتکاری را داشته باشد. در این رویکرد، استراتژی بازاریابی بر بهبود مستمر محصول متمرکز می شود.
کیفیت و بهبود محصول بخش مهمی از بیشتر استراتژیهای بازاریابی می باشد. اما تاکید صرف بر محصولات شرکت ممکن است به نزدیک بینی بازاریابی منجر شود. مثلاً بعضی از تولید کنندگان تصور می کنند اگر بتوانند تله موش بهتری تولید کنند، همه دنیا به دنبال آنها می آید، اما معمولاً آنها شوکه می شوند! خریداران به دنبال راه حل بهتری برای مشکل موش می گردند و این الزاماً به معنی تله موش بهتر نیست. راه حل بهتر ممکن است یک اسپری شیمیایی، خدمات دفع موش و یا هر چیزی که بهتر از تله موش است باشد.
رویکرد فروش
شرکتهای بسیاری پیرو رویکرد فروش هستند؛ این رویکرد تاکید می کند که فروش شرکت تنها در صورتی به میزان کافی خواهد بود که شرکت در زمینه معرفی و فروش زیاد تلاش کند. این رویکرد معمولاً برای کالاهای ناخواسته بکار می رود؛ یعنی کالاهایی که خریداران معمولاً به خرید آنها فکر نمی کنند، مثل بیمه و اهداء خون. شرکتهای این بخش بازار باید چشم اندازها را مورد بررسی قرار داده و محصولات را بر اساس سودمندی آنها به فروش برسانند.
البته چنین روشهای تهاجمی ممکن است ریسک زیادی نیز در بر داشته باشند. تاکید این استراتژی بر دس یابی به معاملات منجر به فروش بوده و به ایجاد رابطه های طولانی مدت و ارزشمند با مشتری توجهی ندارد . معمولاً هدف فروش چیزیهایی است که تولید شده، نه تولید محصولاتی که بازار خواهان آن است. فرض بر این است که مشتریان محصولات را که در نتیجه چرب زبانی خریده اند، دوست خواهند داشت. اگر هم دوست نداشته باشند، موضوع را فراموش کرده و باز هم آنرا می خرند. اما این فرض معمولاً فرض درستی نیست.
رویکرد بازاریابی
بر اساس رویکرد بازاریابی، رسیدن به اهداف سازمانی مستلزم شناخت نیازها و خواسته های بازار هدف و مرتفع ساختن آن با رضایتمندی مورد انتظار به صورتی بهتر از رقبا می باشد. در رویکرد بازاریابی، تمرکز بر مشتری و ارزشهای مور نظر آن، مسیر فروش و منفعت است. بر خلاف فلسفه مبتنی بر محصول که شعارش "بساز و بفروش" است، در رویکرد بازاریابی، تاکید بر مشتری بوده و شعار آن "حس کن و به آن جواب بده" می باشد. در این فلسفه، نه تنها به بازاریابی به چشم یک شکارچی نگاه نمی شود، بلکه دیدگاه باغبانی است؛ یعنی کار ما پیدا کردن و شکار کردن مشتری مناسب برای محصول تولید شده نیست، بلکه تلاش ما تولید محصول مناسب برای مشتری است.
رویکرد بازاریابی اجتماعی
رویکرد بازاریابی اجتماعی این سوال را مطرح می کند که آیا در رویکرد صرف بازاریابی تضاذ بین خواسته های کوتاه مدت مصرف کننده و رفاه بلند مدت او مورد چشم پوشی قرارگرفته است یا خیر. آیا شرکتی که به رفع نیازهای کوتاه مدت مشتریان می پردازد، رفاه آنها در دراز مدت را نیز مورد توجه قرار داده است؟ در رویکرد بازاریابی اجتماعی، استراتژی بازاریابی باید طوری تنظیم شود که خوشبختی مصرف کننده و اجتماع را فراهم کرده یا آنرا بهبود بخشد.
سه موضوع اساسی در خط مشی بازاریابی اجتماعی
آماده کردن طرح و برنامه بازاریابی یکپارچه
استراتژی بازاریابی شرکت، طرحی کلی در مورد مشتریانی که شرکت به آنها خدمت می کند و نحوه ایجاد ارزش برای آنها را ترسیم می نماید. پس از آن، بازاریاب به تهیه برنامه بازاریابی می پردازد که هدف آن ارائه ارزش مورد نظر به مشتری هدف ارائه می باشد. برنامه بازاریابی، با عملی کردن استراتژی بازاریابی، رابطه با مشتری را برقرار می کند. این برنامه از آمیخته بازاریابی تشکیل شده که مجموعه ای از ابزارهای شرکت برای اجرای استراتژی بازاریابی می باشد.
ابزارهای اصلی آمیخته بازاریابی به چهار گروه تقسیم بندی شده اند که به چهار پی معروف هستند : محصول، قیمت، محل و ترویج. شرکت برای ارائه طرح ارزش خود به مشتری، باید ابتدا پیشنهاد ارضای نیاز را ایجاد کند(محصول). باید تصمیم بگیرد که این پیشنهاد را به چه قیمتی عرضه می کند(قیمت)؛ همچنین باید در مورد نحوه ا رائه این پیشنهاد به مشتری تصمیم گیری کند(محل). سرانجام، باید با مشتری هدف در مورد پیشنهاد ارتباط برقرار کرده و شایستگی پیشنهاد را به آنها نشان دهد(ترویج). سازمان باید همه این ابزارها با هم ترکیب کرده و برنامه بازاریابی جامع و یکپارچه ای به وجود آورد که ارزش مورد نظر را به مشتری انتخاب شده مخابره و ارائه کند.
مدیریت ارتباط با مشتری(مام)
مدیریت ارتباط با مشتری (Customer Relationship Management) یا مام، شاید مهمترین مفهوم بازاریابی نوین باشد . تاچندی قبل، مام، مختصراً به عنوان عملکرد مدیریت اطلاعات مشتری تعریف می شد. این تعریف شامل مدیریت اطلاعات تفصیلی در مورد هر کدام از مشتریان و مدیریت دقیق نقاط تماس در راستای حداکثر سازی وفاداری مشتری بود .
اما تعریف جدید مدیریت ارتباط با مشتری شامل مفهوم گسترده تری است. این مفهوم به طور گسترده شامل فرایندی است که به ایجاد و حفظ رابطه سودمند با مشتری از طریق ارائه ارزشهای بالاتر به او منجر می شود. این تعریف همه جنبه های جذب، نگهداری و زیاد کردن مشتریان را شامل می شود.
ایجاد وفاداری مشتری و حفظ او
اگر مدیریت ارتباط با مشتری به درستی انجام شود، باعث مشعوف شدن مشتری می شود. مشتریان مشعوف هم در عوض وفادار باقی مانده و از شرکت و محصولات آن نزد دوستان و آشنایان خود تعریف می کنند. تحقیقات نشان داده که بین مشتریان کمتر رضایتمند، تا حدودی رضایتمند و کاملاً رضایتمند تفاوتهای اساسی وجود دارد. حتی کاهشی جزئی در میزان رضایتمندی مشتری، وفاداری او را به شدت کاهش می دهد. بنابراین هدف مدیریت ارتباط با مشتری تنها جلب رضایت او نیست، بلکه در واقع مشعوف کردن او است.
حالا دیگر شرکتها متوجه شده اند که از دست دادن یک مشتری، تنها از دست دادن یک فروش نیست. بلکه در واقع به معنی از دست دادن کل خریدهای او در طول دوره خرید است.
رشد سهم مشتری
مدیریت ارتباط با مشتری موفق، علاوه بر جلب ارزش عمر مشتری، در افزایش سهم مشتری نیز نقش بسزایی دارد ؛ یعنی سهمی که از خرید مشتری در آن گروه کالا نسیبشان می شود. مثلاً بانکها می خواهند سهم شان از کیف پول مشتری بیشتر شود، سوپرمارکتها و رستورانها به دنبال سهم بیشتر از معده مشتری هستند. شرکتهای خودروسازی میخواهند سهم بیشتری در گاراژ داشته باشند و شرکت های هواپیمایی خواهان سهمی بیشتر از مسافرت هستند. شرکتها برای افزایش سهم مشتری خود می توانند تنوع بیشتری برای مشتریان فعلی ایجاد کنند؛ یا می توانند با آموزش کارمندان، کالاهای بیشتری را به مشتریان معرفی کرده و میزان فروش کالاهای مشاب را از طریق بیشتر فروختن و فروش ضربدری افزایش دهند.
ایجاد دارایی مشتری
هدف نهایی مدیریت ارتباط با مشتری، ایجاد دارایی مشتری ((Customer Equity بیشتر است. دارایی مشتری ، ارزش طول عمر تنزیل شده مشتریان فعلی و بالقوه شرکت می باشد. واضح است که هرچه شرکت مشتریان سودمند و وفادار تری داشته باشد، دارایی مشتری آن بیشتر خواهد بود. به نظر می رسد که برای ارزیابی بازده شرکت، استفاده از دارایی مشتری نسبت به میزان فروش یا ارزش بازار فعلی، معیار مناسبتری باشد، چون فروش و سهم بازار وضعیت گذشته شرکت را نشان می دهد، درحالیکه دارایی مشتری وضعیت آینده شرکت را نمایان می کند.
برقراری رابطه درست با مشتریان درست
شرکتها باید دارایی مشتری خود را به دقت مدیریت کنند. مشتریان را باید دارایی دانست که نیازمند مدیریت بوده و باید آنرا رشد داد. اما همه مشتریان و حتی همه مشتریان وفادار هم سرمایه گذاری خوبی نیستند . جالب است بدانید که همه مشتریان وفادار سودآور نیستند، در مقابل بعضی از مشتریان بی وفا هم سودآور هستند. پس شرکت باید کدام مشتریان را جذب کرده و آنها را حفظ کند؟ تا اینجا جواب روشن است : “مشتریانی که دائماً زیاد خرج می کنند را نگه دارید و مشتریانی که گاهی کمی خرج می کنند را کنار بگذارید “:یکی از متخصصین می گوید اما تکلیف کسانی که گهگاه زیاد خرج «. می کنند را نگه دارید و می کنند یا دائماً کمی خرج می کنند چیست؟ معمولاً اینکه در مورد آنها چه تصمیمی و به چه قیمتی گرفته شود، به روشنی مشخص نیست.
روندها و نیروهایی که باعث تغییر بازاریابی و به چالش کشیدن استراتژیهای بازاریابی شد ه اند
1. عصر جدید دیجیتالی
2. جهانی سازی سریع
3. الزام بیشتر به مسئولیت اجتماعی و اخلاقی
4. توسعه بازاریابی غیر انتفاعی.
عصر جدید دیجیتالی:
پیشرفت سریع فن آوری، به خلق عصر دیجیتالی منجر شده است. رشد انفجاری کامپیوترها، ارتباطات از راه دور، اطلاعات،حمل و نقل و فن آوریهای دیگر، بر روشهای ارائه ارزش به مشتریان تاثیر عمده ای گذاشته است. انفجار فن آوری، راههای جالبی برای آگاهی و پیگیری وضعیت مشتری و ارائه محصولات و خدمات متناسب با نیازهای منحصر به فرد هر کدام از مشتریان فراهم کرده است. علاوه بر این، فن آوری شرکتها را در توزیع موثر و کارآمد محصولات نیز یاری می کند. همچنین امکان ارتباط با گروهها یا فرد فرد مشتریان نیز فراهم شده است.
جهانی سازی سریع
بازاریابان نیز همانطور که شرکتها سعی دارند روابطشان با مشتریان و همکاران را از نو تعریف کنند، تلاش می کنند دید تازه ای از راههای ارتباط با جهان اطرافشان بدست آورند. بسیاری از بازاریابان هم در دنیایی که روز به روز کوچکتر می شود، در سطح جهان به طور مستقیم با مشتریان و همکاران بازاریاب یشان ارتباط برقرار کرد ه اند.
دیگر امروزه همه شرکتها، چه کوچک و چه بزرگ، به نوعی درگیر رقابت جهانی شده اند. شرکتهای تولید کننده لوازم الکترونیکی آمریکایی مجبور هستند با رقبای بزرگ ژاپنی خود رقابت کنند. یک خرده فروشی تازه کار اینترنتی، از سراسر دنیا سفارش دریافت می کند یا شرکتی که در آمریکا به تولید لوازم مصرفی الکترونیکی مشغول است، محصولاتش را به بازارهای جدید در آنسوی دنیا معرفی میکند.
الزام بیشتر به مسئولیت اجتماعی و اخلاقی
بازاریابان در حال تجدید نظر در نوع ارتباطشان با ارزشهای اجتماعی و مسئولیتهایشان در قبال زمینی که ما را در بر گرفته می باشند. رشد جنبشهایی که از مصرف کنندگان و محیط زیست حمایت می کنند باعث شده بازاریابان بیشتر خود را در قبال نتایج کارهایی که انجام می دهند مسئول بدانند. اخلاق سازمانی و مسئولیت اجتماعی تقریباً در هر کسب و کاری به موضوعی داغ تبدیل شده است. علاوه بر این تنها برخی شرکتها می توانند نسبت به گروه های بسیار پیگیر و فعال طرفدار محیط زیست بی تفاوت باشند.
جنبش هایی که پیگیر مسائل مربوط به مسئولیت اجتماعی و محیط زیست هستند، در سالهای آینده فشارهایشان را افزایش هم خواهند داد. بعضی شرکتها سعی می کنند در مقابل این درخواستها مقاومت کرده و تنها در صورت و جود الزامات قانونی و یا اعتراض های سازمان یافته مصرف کنندگان، در رفتارهایشان تغییرات اندکی اعمال خواهند کرد. اما شرکتهایی که کمی آینده نگر هستند، به سادگی مسئولیت شان در قبال دنیای پیرامونشان را قبول می کنند. از دیدگاه آنها، این مسئولیت فرصتی برای انجام کارهای درست از راه درست است. آنها به دنبال راهی می گردند که سودمندی شان را از طریق خدمات رسانی به مشتریان و جامعه در دراز مدت تامین کند.
توسعه بازاریابی غیر انتفاعی
از سالها قبل، بازاریابی به طور گسترده ای در کسب و کارهای انتفاعی بکار گرفته می شد. اما در سالهای اخیر به عنوان جزئی مهم، به استراتژی بسیاری از کارهای غیر انتفاعی نیز اضافه شده است. سازمانهایی همچون دانشگاهها، بیمارستانها، موزه ها، نمونه هایی از استفاده کنندگان بازاریابی در بخش غیر انتفاعی می باشند. بیش از 1/2میلیون موسسه غیر انتفاعی در سطح آمریکا با هم بر سر جذب کمک های مالی و عضو گیری به شدت رقابت می کنند. اگر بازاریابی به خوبی مورد استفاده قرار گیرد، آنها را در جذب اعضای جدید و جلب کمک های بیشتر یاری خواهد کرد.