مقدّمه
مفهوم کارآفرینی تحت الشعاع مسائل جامعه قرارگرفته وبه محیط های کسب وکار هنوز وارد نشده است،دراکثر کشورهای توسعه یافته،مفهوم کارآفرینی درسطح اقتصادی جاافتاده به طوری که جوانان میتوانند خود رابه یک قهرمان تجاری تبدیل کنند0ولی درکشورما کارآفرینی اقتصادی بیشتر اشتباهاً بچای ایجاد شغل بکار برده میشود0کارآفرینی ازدیدگاههای مختلف مورد بررسی قرارگرفته به طوری که پیتردراکر،مک کله لند،توماس بگلی،دیوید بوید نظرات متفاوت وگوناگون درخصوص مفهوم کارآفرینی ارائه داده اند0
دانشمندان ومحققان علوم مختلف اقتصادی،اجتماعی،روانشناسی ومدیریت که درمورد کارآفرینی مطالعه ونظراتی ارائه کرده اند تعاریف مختلفی ازکارآفرینی مطرح نموده اند که تفاوتهای گاه متناقضی دارند0تعریفی ازکارآفرینی که تقریباً شامل همه تعریفهای ارائه شده ازآنان باشد عبارتست از
"کارآفرینی فرایندی است که فرد کارآفرین باایده های نو وخلاق وشناسایی فرصتهای جدید وبابسیج منابع،مبادرت به انجام کسب وکارو شرکتهای نو،سازمانهای جدید ونوآورو رشد یابنده نموده که همراه باپذیرش مخاطره وریسک است ومنجر به معرفی محصول ویا خدمت جدیدی به جامعه می گردد0"
درتعریف فوق به یک سری ازویژگیهای روانی وشخصیتی افراد کارآفرین اشاره شده است مانند:خلاقیت،نوآوری و000 0
روانشناسان بسیاری به بررسی ویژگیهای کارآفرین پرداخته وهریک به مجموعه ای ازخصوصیات آنان اشاره داشته اند که دراین مطلب سعی برآنست که بارزترین ویژگیهای کارآفرینان که دراکثر نظریات روانشناسان به آنها اشاره شده است،هم درسطح فردی وهم درسطح سازمانی پرداخته شود0 همچنین راههای تقویت این ویژگیها درافراد بیان شده است0
ازآن جایی که تاثیرمحیط پیرامو رانمی توان درهیچ یک ازفعالیتهای بشر انکارکرد
درفصل اول بعد از بیان تاریخچه وتعاریف کارآفرینی به عوامل موثردرکارآفرینی
همانند نقش دولتها ونقش خانواده نیز اشاره شده است0درفصلها ی دوم تاهفتم به بررسی ویژگیهای کارآفرینان پرداخته شده است در قسمت "سخن اخر"به یک جمع بندی از مطالب [وهمچنین شامل نتایج گرد آوردنده حول موضوع کارآفرینی وروانشناسی میباشد0]پرداخته شده است.
فصل اول:
کلیّات
کارهایی که می توانیم یا نمی توانیم بکنیم
وآنچه راکه ممکن است یا غیرممکن می پنداریم
به ندرت ناشی از توانایی واقعی ماست،بلکه بیشتر
از عقایدی که نسبت به خود داریم سرچشمه میگیرد
" آنتونی رابینز"
1. تاریخچه
2. تعاریف ومفهوم کارآفرینی
3. نقش دولت درتوسعه کارآفرینی
4. علل اهمیّت کارآفرینی
5. کارگروهی شروع کارآفرینی
6. کارآفرینی اجتماعی
7. مراحل توسعه کارآفرینی تو سّط خانواده
8. کارآفرینی و ایجاد اشتغال
9. کارآفرینی در اسلام
تاریخچه ی کارآفرینی:
واژه ی کارآفرینی از کلمه ای فرانسوی به معنای متعهد شدن نشات گرفته است و بنابر تعریف واژه نامه دانشگاهی " وبستر" کارآفرین کسی است که مخاطره های یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره و تقبل نماید0
کارآفرین و کارآفرینی اولین بار مورد توجه اقتصاددانان قرارگرفت واز قرن شانزدهم به نوعی کارآفرینی را در نظریه های اقتصادی خود تشریح کرده اند0در بین نظریات اقتصاددانان می توان به نظریه توسعه اقتصادی ژوزف شومپیتر (پدر علم کارآفرینی) درسال 1934اشاره کرد0
نظریات وی مبتنی برآن که کارآفرینان را موتورمحرکه توسعه اقتصادی تلقی وعملکرد آنان راتخریب خلاق می داند مورد توجه بسیاری از محققین قرار گرفته است0
کارآفرینی ازسوی روانشناسان با درک نقش کارآفرینان دراقتصاد وبه منظور شناسایی ویژگیها والگوهای رفتاری آنها مورد توجه قرارگرفت ودانشمندان مدیریت نیز به کارآفرینی وایجادجو محیط کارآفرینانه درسازمانها پرداخته اند0
جامعه شناسان کارآفرینی را به عنوان یک پدیده اجتماعی درنظرگرفته وبه بررسی رابطه متقابل بین کارآفرینان وسایرقسمتها و گروههای جامعه میپردازند0
سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی
به طور کلی سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی را میتوان به پنج دوره تقسیم کرد:
دوره اول : قرن 15و16 میلادی : دراین دوره به صاحبان پروژه های
بزرگ که مسوولیت اجرایی پروژه های بزرگ که مسوولیت اجرای این
پروژه ها همانند کلیسا،تاسیسات نظامی و000بود کارآفرین اطلاق میشد0
دوره دوم: قرن17میلادی: همزمان با شروع انقلاب صنعتی بود،دراین دوره مخاطره پذیری به کارآفرینی اضافه شد0به افرادی همانند بازرگانان وصنعتگران کارآفرین اطلاق می شد0
دوره سوم: قرن 18 و19 میلادی: دراین دوره کارآفرین علاوه برمخاطره پذیر بودن،سرمایه مورد نیاز خود را ازطریق وام تامین می کرد0
دوره چهارم: دهه های میانی قرن بیستم :دراین دوره مفهوم نوآوری به عنوان یک جزءاصلی برتعاریف کارآفرینی اضافه شد0
دوره پنجم: دوران معاصر (ازاواخر دهه 1970تاکنون): تا قبل ازاین دوره تنها توجه اقتصاددانان به کارآفرینی معطوف بود،اما دراین دوره به تدریج روانشناسان،جامعه شناسان ودانشمندان ومحققین علوم مدیریت نیزبه ابعاد مختلف کارآفرینی توجه نموده اند0
سابقه کارآفرینی درایران:
درکشور ما تاشروع اجرای برنامه سوم توسعه، توجه چندانی به کارآفرینی نشده بود0مشکل بیکاری وپیش بینی حادترشدن آن دردهه1380 موجب گردیدکه درزمان تدوین برنامه سوم توسعه،موضوع توسعه کارآفرینی مورد توجه قرارگیرد0دربرنامه اخیرتوسعه کارآفرینی درسطحوزارتخانه های علوم،تحقیقات، فناوری وبهداشت،درمان وآموزش پزشکی،جهاد کشاورزی،صنایع ومعادن وهمچنین موسسه جهاددانشگاهی شده است0
متاسفانه ازواژه کارآفرینی، ایجاد کارواشتغال زایی برداشت می شود حال آنکه کارآفرینی دارای پیامدهای وسیعتری ازجمله: افزایش اعتماد به نفس،باورشدن خلاقیت،ایجاد توسعه تکنولوژی، تولید ثروت درجامعه وافزایش رفاه عمومی است ودرصورتی که فقط به جنبه اشتغال زایی آن توجه شود، ازسایرپیامدها بی بهره می مانیم0
تعاریف ومفهوم کارآفرینی:
کارآفرینی ازابتدای خلقت بشردرتمام شئون زندگی انسان حضورداشته ومبنای تحولات وپیشرفتهای بشری بوده است0لیکن تعریف زیاد ومتنوعی ازآن درسیرتاریخی وروند تکاملی موضوع بیان شده است که برخی ازاین تعاریف ارائه می گردد:
ــ کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطرات یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره وتقبل کند0
ــ کارآفرین شخصی است که تخصّص وی تصمیم گیری عقلانی ومنطقی درخصوص ایجاد هماهنگی درمنابع کمیاب می باشد [کاسون،1982]
ــکارآفرینی خلق وایجاد بینش ارزشمندی ازهیج است0کارآفرینی فرآیند ایجاد ودستیابی به فرصتها ودنبال کردن آنها بدون توجه به منابعی است که در حال حاضر موجود است0کارآفرینی شامل :خلق،توزیع ارزش ومنافع بین افراد، گروهها وجامعه است0
ــ کارآفرین شخصی است که فعالیت اقتصادی کوچک وجدیدی را باسرمایه خود شروع میکند0
ــ کارآفرین پلی میان زایش ایده، تولید وانجام خدمات، مبادله اطلاعات وکالاست0
ــ کارآفرینی فرایندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی با تقاضای تازه میشود0کارآفرینی عبارت از فرآیند ایجاد ارزش ازراه تشکیل مجموعه ای منحصربه فرداز منابع به منظوربهره گیری ازفرصتهاست0
ــ کارآفرینی عامل دگرگونی اجتماعی است وبه ایجاد مشاغل تازه وبهره گیری موثرازنیروی انسانی ومنابع طبیعی می انجامد.
نقش دولت درتوسعه کارآفرینی:
کارآفرینی به عنوان عامل کلیدی رشد وتوسعه اقتصادی درعصر مدرن شناختته شده است ودرمرکز رقابت بین المللی، شرکتهای کارآفرینانه هستند که لبه تیزرقابتی آنها معزوف به انعطاف سازمانی واستراتژی، تغییرمستمردرفرآیند ومحصولات وطرحهاست0
طی چندتت سال گذشته،دولتها بطورجدی به تشویق کاآفرینی پرداخته اند، زیرا کارآفرینی موجب بهره مندی مردم وکشور می شود0قبل ازآنکه مردم بتوانند کاری راشروع کنند،باید دارای سرمایه،تکنولوژی،تسهیلات لازم برای تولید کالا ونیروی کارانسانی مناسب باشند0 همچنین باید دارای روحیه مناسب وشرایط درونی متعادل برای موفقیت درکارآفرینی باشند0
باآگاهی از نیازهای کارآفرینی ومشاغلی که نیازبه حمایت دارند، به نظر میرسد که دولت بهترین موقعیت برای تعیین سیاست وطراحی برنامه ها باهدف تشویق کارآفرینی باشد0دولت ازطریق اعمال خط مشی در وزارتخانه ها وموسّسات می تواند موجب شکوفایی کارآفرینی می شود0
با توجه به نظریات جدید درمدیریت دولتی که تحت عنوان مدیریت گرایی مطرح است،دولتها باید درجهت کاستن ازتصدی گری گام بردارند و عمدتاً بر اعمال حاکمیت متمرکزشوند0درزمینه آموزش کارآفرینی نیزبراساس دیدگاه مدیریت گرایی،انتظارنیست که دولت به طورمستقیم درگیرآموزش کارآفرینی شود، بلکه باید ضمن ایفای نقش سیاستگذاری، باحمایتها وپشتیبانی های خود،درجهت رشد وتوسعه کارآفرینی درجامعه بکوشد0
دولت میتواند برای آموزش کارآفرینان وصاحب کسب وکاری کوچک با تسهیل امکانات لازم،ازطریق منابع مختلفی به این مهم دست یابد:
ــ سازمانهای غیردولتی
ــ موسّسات آموزش دولتی و دانشگاهها
ــ سازمانهای محلی (حکومتهای محلی)
ــ موسّسات آموزش خصوصی
ــ اتاق های بازرگانی وتجاری
ــ موسسات توسعه مدیریت
ــ انجمنهای بازرگانی
ــ سازمانهای مشاوره ای
آموزش کارآفرینی لازمه توسعه کارآفرینی است وبرهمین اساس دولتها باید درزمینه سیاستگذاری واجرای برنامه های آموزش کارآفرینی نقش اساسی ایفا کنند0
بطور کلی میتوان نقش سیاستگذاری واجرایی دولتها درتوسعه آموزش کارآفرینی را با توجه به تجربه کشورهای مختلف درموارد ذیل بیان نمود:
1. فرهنگ سازی وترویج روحیه کارآفرینی
2. اصلاحات ساختاری و نهاد سازی
3. ایجاد موسّسات آموزش دولتی ــ خصوصی
4. پرورشگاههای کسب وکارکوچک
5. آموزش کارآفرینی درمدارس
6. آموزشهای ازراه دورورسانه ای
7. مشاوره های مالی ــ فنی ومدیریتی
8. نقش اطلاع رسانی دولت
علل اهمیت کارآفرینی:
کارآفرینی ازمحورهای اصلی رشد وتوسعه است وازنظربرنامه ریزی توسعه اقتصادی وتوسعه پایداردارای اهمیّت است زیرا:
1) موجب ایجاد اشتغال می شود0
2) باعث افزایش سود وسرمایه گذاران می شود0
3) موجب دگرگونی ارزشها وتحول ماهیت آنها می شود وارزشهای
تازه ای به وجود می آورد0
4) موجب پرشدن خلاها وشکافهای بازارکارمیشود0یعنی با توجه به دگرگونی شرایط بازار کاروفراهم شدن فرصتهای تازه،تصمیم های تازه ای گرفته می شود0
5) موجب گذارازرکود اقتصادی،جبران عقب ماندگی های اقتصادی وآسان شدن روند رشد وتوسعه کشورمی شود0
6) عوامل وشرایط لازم را برای تولید کالا، محصولات وبازاریابی آنها فراهم میکند0
7) کارآفرینی به هنگام بحران وناتوانی بخش خصوصی درایجاد اشتغال میتواند باعث جلوگیری ازپس روی اقتصاد شود0
8) باعث تامین رفاه اجتماعی می شود0
9) موجب رقابت منابع به ویژه منابع مشابه داخلی با یکدیگروسرانجام موجب بهبود وبالارفتن کیفیت کالاها می شود0
10) باعث تقویت وتکامل صنایع داخلی می شود وبدین ترتیب زمینه رقابت فراهم می آید وسرانجام به افزایش صادرات ودریافت ارز برای کشورمی انجامد0
11) کارآفرینی موجب به وجود آمدن محصولات،خدمات،روشها،
سیاستها،افکارو راهکارهای نو برای حل مشکلات جامعه می شود0
کار گروهی شروع کارآفرینی:
یکی ازمعیارهایی که کشورهای توسعه یافته را ازکشورهای درحال توسعه مجزامیکند،فرهنگ گروهی کارکردن است،درکشورهای توسعه نیافته افرادعلاقه به فعالیتهای گروهی ندارند وهمین امرسبب میشود علاوه برمصرف انرژی بیشترکارها باکیفیت پایین تر انجام پذیرد:
اصولاَ جهت رسیدن به یک جامعه کارآفرین،رشد فعالیتهای گروهی ضروری است وبدون چنین ویژگی،کارآفرینی درجامعه فراگیر نخواهد شد0
حال ما با این سئوال روبرو خواهیم بود که چگونه باید یک کارگروهی موفق راسازماندهی کنیم وچه شرایط فرهنگی باید براین گروه حاکم شود تابتوانند به اهداف مورد نظر خود دست یابند،برای نیل به این اهداف باید ازقدمهای کوچک آغاز کرد تادر نهایت با کسب تجربیات لازم بتوان به تشکیل گروههای بزرگتر اقدام کرد0گروههای بزرگتری که بتوانند درجامعه زمینه ساز تحول باشند0
برای تشکیل یک گروه کاری توجه به عوامل زیر می تواند مفید واقع شود0
1) انتخاب موضوع مورد علاقه ویافتن افراد علاقه مند به همکاری
2) تعیین اهداف و وظایف
3) ثبت نتایج به وسیله یکی ازافرادگروه
4) انتخاب فردی به عنوان مسئول گروه
5) حفظ احترام میان اعضای گروه
6) آموزش مستمر درگروه وتبادل دانش بین افراد گروه
7) انجام مطالعات درزمینه خلاقیت و نوآوری وکارآفرینی توسط اعضای گروه
8) صبرو انتقادپذیری
9) دعوتاز افراد متخصص مرتبط باموضوعات مورد بحث وشرکت درسمینارها ونمایشگاههاو000
10) گروه باید علم ودانش خویش رادر رابطه با رایانه و اینترنت وزبان انگلیسی ارتقا دهد0
11)لازم است اعضای گروهدرزمینه" روانشناسی گروه" مطالعه کنند0
بدن شک تشکیل گروه و ادامه فعالیتهای آن همجون تولد موجودی است که اگر تداوم یابد،آرام آرام رشد وتکامل یافته وبه مرحله ای خواهد رسید که نتایج ارزشمندی از خود به جامعه ارائه می کند.
کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که از فرصتهای پیش آمده به خوبی استفاده کرده و با ایجاد تغییراتی چیزهای جدیدی را می آفرینند.
کارآفرین همیشه در جستجوی تغییر است و به آن حساسیت نشان می دهد و در یک فرصت استثنایی از آن استفاده می کند.
کارآفرینی ابزار بسیار مهمی در توسعه اقتصادی است که عمده ترین تاثیر خود را با ایجاد شغل نشان می دهد.
کارآفرینان برخی کارها را برای اولین بار انجام می دهند و از این رو همیشه ریسک پذیرند.
کارآفرینان نیازی نیست مخترع باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را برای ابداع ازطریق آفرینش ایده های نو برطرف می کنند.
موسسات آموزشی باید کارآفرین اجتماعی تربیت کنند تا بتوان با روشهای جدید به پیشرفت اجتماعی دست یافت.
مفهوم و معنای کارآفرینان اجتماعی
مفهوم کارآفرینی اجتماعی از تعاملات انسانی و کنش و واکنش بشری نشات گرفته است. کارآفرینی اجتماعی منفعت موسسه اجتماعی را با تصویری از انضباط، نوآوری و وابستگی اجتماعی بیان می دارد. باتوجه به اینکه اکثر موسسات اجتماعی با بازدهی پایین و عدم کارایی مواجه اند و بسیاری از فعالیتهای بشردوستانه از انتظارات و برنامه های دولت به دور مانده اند ضروری است که کارآفرینان به مسائل اجتماعی توجه بیشتری داشته باشند؛ کارآفرینان اجتماعی نیازمند به توسعه و گسترش طرحها و مدلهای جدید برای قرن حاضر هستند. کارآفرینی اجتماعی پدیده نو و جدیدی نیست بلکه کارآفرینی از زمان پیدایش موسسات و بنگاه هایی که به رسمیت شناخته شده اند مطرح شده و کارآفرینان روشهای کارآمد و موثری را برای اجرای ماموریتهای اجتماعی خود جستجو می کنند. اکثر کارآفرینان اجتماعی با سازمانهای غیرانتفاعی جهت کسب سود و درآمد شروع به کار می کنند و صاحبان کار و سرمایه نیز با جذب آنان مسئولیت اجتماعی خود را به کارآفرینان اجتماعی واگذار می کنند. سوالهایی که در این زمینه مطرح می شود این است که: کارآفرین اجتماعی چگونه فردی است؟ کارآفرین اجتماعی تمایل به چه کاری دارد؟ کارآفرین اجتماعی چه مفهومی دارد؟
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق موارد ذیل جهت دستیابی به ارزش اجتماعی به وجود می آورند:
تبیین و تعریف فرایندهای جدید خدمات، تولیدات یا روشهای منحصربه فرد عملیاتی که با نوآوری همراه است؛
ایجاد ظرفیتهایی برای ماندگاری و گسترش فعالیت؛
توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی؛
به کارگیری نگرشهای بازارمدار برای حل مسائل اجتماعی؛
یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای ماموریت غیر سودآور یا زمینه های حمایت نشده توسط نیروهای بازار.
کارآفرین اجتماعی خلق کننده ارزش اجتماعی است ولی توجیه اینکه منابع مورداستفاده کارآفرین در ایجاد آن ارزش، مناسب بوده یا خیر، کار مشکلی است و تعهد اجتماعی شاخص مناسب و قوی برای بررسی کارایی و اثربخشی امور اجتماعی نیست. کارآفرینان اجتماعی در بازار کار می کنند اما این بازارها دارای نظم و انضباط معینی نیستند. خیلی از سازمانهای هدفدار اجتماعی برای بعضی از خدمات خود حق الزحمه مطالبه می کنند، آنها همچنین در دریافت بخششها، کمکهای داوطلبانه و انواع دیگری از پشتیبانیها رقابت می کنند. کارآفرینان اجتماعی دارای خصوصیات مشترکی هستند که این ویژگیها عبارتند از:
تفکر بیش از حد و دیدن فرصتهایی که دیگران نمی بینند؛
مخاطره پذیری و تشویق به قضاوت و تعقل؛
مشکل گشایی؛
ایجاد چشم اندازهای عملی به وسیله عقایدشان که باعث بهبود زندگی افراد می شود؛
ساعت کاری چرخشی (منعطف) با ترغیب به سوی هدف اجتماعی.
عناصر کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینی اجتماعی از شش جزء تشکیل شده که این عناصر به تفصیل عبارتند از:
1- عاملان تغییر در بخش اجتماعی: کارآفرینان اجتماعی اصلاحگر و تحول گرا با یک ماموریت اجتماعی هستند، آنها تغییرات اساسی را در بخش اجتماعی با کارهایی که انجام می دهند به وجود می آورند و چشم اندازشان جسورانه است و به موارد اصولی و مشکلات اساسی تاکید می کنند و به علائم ساده رفتاری توجه ندارند. آنها اغلب نیازها را کاهش می دهند به جای اینکه دقیقاً آنها را برآورد سازند و در جستجوی تغییرات منظم و پیشرفتهای قابل قبولی هستند، اگرچه ممکن است به صورت محلی فعالیت کنند فعالیتهایشان توانایی برانگیختن پیشرفتهای همگانی در مناطق انتخاب شده را دارد. درهرحال فعالیتهای آنها در زمینه آموزش، مراقبتهای جسمی، بهبود اقتصادی، هنر و بخش اجتماعی است.
2- پذیرش ماموریت برای ایجاد و بقا ارزش اجتماعی: این مرکز ثقلی است که کارآفرینان اجتماعی را از کارآفرینان اقتصادی متمایز می سازد، حتی از آنانی که به طور اجتماعی مسئول فعالیتهای بازرگانی هستند. برای کارآفرینان اجتماعی، ماموریت اجتماعی اساسی و بنیادی است. نقش کارآفرینی اجتماعی در توسعه اجتماعی این است که نمی تواند مزایای خصوصی ایجاد شده برای افراد را کاهش دهد. سودآوری، ایجاد ثروت و پاسخ به تمایلات مشتریان بخشی از این مدل است. ولی این عوامل ابزاری برای نیل به اهداف اجتماعی است. سودآوری معیار ایجاد ارزش و رضایت مشتری نیست بلکه معیاری برای میزان تاثیرات اجتماعی است. کارآفرینان اجتماعی یک برگشت طولانی در سرمایه گذاری را جستجو می کنند، آنان ازطریق واکنش سریع می خواهند پیشرفتهای درازمدت را ایجاد کنند و همیشه درمورد ماندگاری تاثیر اجتماعی فعالیت خود می اندیشند.
3- شناسایی و ترغیب سرسختانه فرصتهای جدید: درجایی که دیگران مسائل و مشکلات را می بینند کارآفرینان فرصتها را شناسایی می کنند. کارآفرینان اجتماعی به سادگی به سوی درک نیازهای اجتماعی سوق پیدا نمی کنند درعوض آنان در زمینه اینکه به پیشرفتی دست پیدا کنند دیدگاه و بینش جدیدی دارند و چشم انداز کاری خود را معین می سازند. آنان مدل هایی را توسعه داده و قادرند به آنچه که انجام می دهند نائل شوند، همچنین آنان یاد می گیرند چه چیزی را انجام دهند یا ندهند. جزء اصلی کار آنان اصرار و پافشاری برای پیش بینی و قضاوت است. آنان زمانی که با یک مانع مواجه می شوند بیشتر فعالیت می کنند. سوال کارآفرینان این است که: چگونه می توان بر این موانع فائق آمد؟ چگونه می توان این کار را انجام داد؟ جواب آن است که آنان با شناسایی فرصتهای جدید و پافشاری و اصرار در آن و ترغیب هدف خود قادرند به موانع موجود غلبه کنند.
4- به کارگیری فرایند مستمر نوآوری، سازگاری و یادگیری: کارآفرینان مبتکر و نوآورند، آنان به انجام کارهای تازه و توسعه مدلهای جدید می پردازند و پیشقدم در ارائه نگرشهای جدیدند. باتوجه به گفته شومپیترSCHUMPETER) )، نوآوری می تواند اشکال بسیاری به خود بگیرد و نیازی به اختراع چیزهای جدید نداشته باشد و به سادگی می تواند با ایده جدید، روش جدید و با یک موقعیت جدید همراه باشد. کارآفرینان نیازی نیست که جزء مخترعان باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را جهت ابداع، ازطریق آفرینش ایده های جدید برطرف می کنند. نوآوری آنان ممکن است ازطریق چگونگی ساختار برنامه های اصلی یا کیفیت منابع دردسترس پدیدار شود. آنان روشهای نوآوری را برای اطمینان از مخاطرات جستجو می کنند که از آن طریق به منابع در طول زمان دست خواهند یافت و ارزش اجتماعی ایجاد خواهندکرد. تمایل به نوآوری بخشی از روش کار موثر کارآفرینان است و آنان درصدد کاهش فعالیت خود نیستند بلکه گرایش به تحمل بالایی از ابهام و یادگیری مدیریت ریسک برای خود و دیگران را دارند. آنان شکست در یک پروژه و یا برنامه را نه به عنوان تراژدی (نمایش) شخصی بلکه تجربه یادگیری می دانند.
5- اقدام جدی و بی باکانه به وسیله منابع دردسترس: کارآفرینان اجتماعی اجازه نمی دهند به واسطه حفظ منابع خود از ترغیب چشم اندازشان چشم پوشی کنند. آنها در انجام دادن کارهایشان با حداقل منابع و جذب حداقل منابع از دیگران، مهارت خاصی دارند. آنان از منابع کمیاب به طور کارآ استفاده می کنند و منابع محدود خود را ازطریق اشتراک مساعی با دیگران و شرکای خود تامین می کنند. آنها همه منابع را با سرشت بشردوستانه برای کارهای تجاری خود جستجو می کنند و از طریق هنجارها یا سنتهای موجود درخصوص بخششها و کمکهای داوطلبانه محدود نمی شوند. آنان خطرات و مسائل آینده را ازطریق کاهش زیانهایی که به شکست منجر می شوند را تخمین می زنند. تحمل میزان ریسک پذیری سهامدارانشان را درک و شناسایی می کنند.
6- ارائه حس بلندپروازانه پاسخگویی به موسسات و پیامدهای حاصله: از آنجا که انضباط بازار به طور خودکار مخاطرات اجتماعی غیرکارآ را پاکسازی می کند، کارآفرینان اجتماعی گامهایی را برای اطمینان از اینکه آنها ارزش ایجاد می کنند را برمی دارند. آنان این اطمینان را دارند که به طور دقیق نیازها و ارزشهای افراد ارزیابی می شود و قصد دارند با فعالیتهایی که انجام می دهند به جوامع خدمت کنند. آنان انتظارات و ارزشهای دیگر مخترعان و نوآوران را درک می کنند. آنان پیشرفتهای اجتماعی را برای مزیتهایی که به جوامع بشری دارد جستجو می کنند و برگشتهای اجتماعی و مالی آن را نیز درنظر می گیرند. کارآفرینان اجتماعی سازوکارهای بازخور برای تقویت پاسخگویی اجتماعی را به وجود می آورند. آنان پیشرفتهای خود را با معیارهای همچون اجتماعی، مالی و پیامدهای مدیریتی ارزیابی می کنند.
مراحل توسعه کارآفرینی توسط خانواده:
1 – مراحل نهادینه کردن "فرهنگ کارآفرینی " :
خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات، آئین ها ورفتار های اجتماعی می تواند نقش ثمر بخش خود را جهت آشنایی با مفاهیمی مثل :" توفیق طلبی،" استقلال طلبی "، و"خطر پذیری"در عرصه فعالیت اقتصادی وهمسازی با واقعیت های کاری در جامعه، به اعضاء خود ارزانی دارد.
نوع نگرش والدین به دنیای پیرامون خود وچگونگی تجسم ارزشهای اجتماعی برای فرزندان در شکل گیری آینده شغلی آنها، می تواند راه را برای دستیابی به اقتصاد سالم هموار سازد.مثلا ً چنانچه کسب موفقیت در جهت خلق ثروت وایجاد فرصتهای شغلی جدید به عنوان بخشی از ارزشهای مورد نظر والدین برای فرزند به تصویر کشیده شود، نوجوان در چنین شرایطی ذهن خود را برای رسیدن به چنین موقعیتی آماده می سازد.در ادامه چنین فرآیند ذهنی، فرد بدنبال راههای دستیابی به چنین موقعیتی است. او موقعیتهای متفاوت را باهم مقایسه می کند؛ شبیه سازی ذهنی انجام می دهد ؛به پرس وجومی پردازد ؛ وگاهی اوقات در نشریات، کتب، محیط مدرسه وحتی مجالس سخنرانی پرسشهای ذهنی خود را دنبال می کند. آنگاه، فرد با آگاهی ازارزش کاروتلاش آماده است بخش بزرگی از خواسته ها، آرمانها وارزشهای مورد نظر خانواده خودرا به محک تجربه بگذارد.
2- تعیین مسیر شغلی
فضای درون خانواده، خصوصا ً رهنمودهای والدین به فرزندان، این امکان را به آنها می دهد تا با گسستن از عادات ومعتقدات پیشین خود یا سایر افراد خانواده، رفتار جدیدی را موردکندوکاو قرارداده وخود را با نظم اجتماعی نوین هماهنگ سازند؛ به شکلی که بتوانند برفراز خواسته ها وآرزوهای ذهنی خود ومنطبق برنظامهای مدرن پروبال بزنند واز نفوذ وسلطه اندیشه وروشهای سنتی در رفتار آتی خود بکاهند.در ادامه چنین روندی، نقش آفرینی فرزند در درون خانواده معطوف به فرآیندهای تولید وخلق ارزش در جامعه خواهد شد.در این ارتباط، والدین با شناخت توانمندیهای بالقوه فرزندان خود وهدایت آنها در مسیر شغلی، نقش مهمی در شناسایی وپرورش افراد خلاق وکارآفرین در جامعه ایفاء می کنند.
3- توانمند سازی (یادگیری فن آوریهای جدید )
حمایت وتشویق والدین جهت یادگیری فن آوریهای جدید از جمله فن آوریهای تکنولوژیکی واطلاعاتی ومعرفی مشاغلی که امکان کسب درآمد بالارا برای فرزندان فراهم می سازد، آنان را علاوه بر نقش آفرینی در درون خانواده، معطوف به اهداف توسعه در سطح جامعه یعنی کارمفید وبهره وری بالا خواهد کرد. تغییر نگرشها ورفتارهای کلیشه ای در مورد ایفاء نقشهای خانوادگی واجتماعی وتشویق فرزندان به رفتارهای مثبت اقتصادی واجتماعی، آنان را افرادی کارآمد وهدفمند می پروراند. زیرا پیروی از کلیشه های سنتی وتکراری در عرصه های گوناگون زندگی ضمن پذیرش نقشهای متفاوت می تواند مفید واقع شود.
4- راه اندازی واداره کسب وکار اقتصادی
در این مرحله، فرد باارزیابی مشاغل متناسب با خواسته های خود وخانواده، به خلق ایده در زمینه کارو فعالیت می پردازد ؛ چارچوب فکری خودرادرقالب طرح کسب وکار به جامعه عرضه می کند ؛ سپس، با مدیریت خودفعالیت اقتصادی را آغاز می کند. دراین مرحله، والدین بااستفاده از تجارب خود می توانند فرزندشان را جهت اداره کسب وکاریاری کنند.هرچند ممکن است این نیازصرفا ًمتوجه حمایت های مالی آنها نباشد.باادامه حمایت خانواده وتقویت روحیه کارآفرینی درفرزندان به منظور راه اندازی ومدیریت کسب وکار اقتصادی توسط آنان، نتایج ذیل متوجه جامعه خواهد شد :
– ایجادوتوسعه اشتغال در بخش های اقتصادی کشور وبه تبع آن استقلال اقتصادی خانواده ها
– دگرگونی درروند تولید با استفاده از تکنولوژی پیشرفته وبدنبال آن تغییر در فرهنگ مصرف
– تنوع شغلی وایجاد رقابت گسترده در بازارهای اقتصادی
– بسط وتوسعه صادرات با اتکاء به منابع موجود در کشور
– کاهش نرخ بیکاری وتورم وبدنبال آن کاهش آسیب های اجتماعی در جامعه
کارآفرینی و ایجاداشتغال
کارآفرینان از عوامل ضروری تغییر در یک اقتصاد مبتنی بر بازارند، آنها امکان استفاده موثر و فزاینده از منابع را فراهم می آورند و دادوستد بین بخشهای مختلف با امکانات واولویتهای متفاوت را تسهیل می سازند. همچنین رفتار کارآفرینانه، عامل شتاب دهنده تولید، انتشار و کاربرد ایده های نوآورانه است و در جوامع دستخوش تغییرات سریع اقتصادی نیز، کارآفرینی تاثیرات زیانبار اجتماعی را ازطریق ایجاد فرصتهای شغلی تعدیل می بخشد. به طورکلی کارکرد کارآفرینانه هم به روی نرخ رشد بنگاههای جدید تاثیر دارد وهم شانس بقا و رشد بنگاههای موجود را افزایش می دهد.
اما به دلایل بسیاری، ایجاد یک ارتباط آماری بین کارآفرینی و میزان استخدام آسان نیست. کارآفرینی را نمی توان مستقیما اندازه گرفت زیرا غالبا پنهان است و حضور آن دررفتاری است که نمایانگر کارآفرینی است حتی اینکه کارآفرینی چگونه بروز می کند، خودموضوعی است که همواره درحال تغییر است. حتی اگر در مواردی مستقیما قابل اندازه گیری باشد بازهم برای ایجاد چنین ارتباطی، مشکلات وجود خواهد داشت. برای مثال، تحلیلگران با مشکل تفکیک تاثیر کارآفرینی از سایر متغیرها مانند سیاستهای بازارکار و غیره مواجه خواهندبود.
به علاوه، رابطه علت و معلولی بین کارآفرینی و استخدام یک رابطه یک طرفه نیست. برای مثال هنگام بیکاری و کاهش نرخ حقوق و دستمزد، هزینه فرصت کارآفرینی پایین است. درهر صورت واضح است که کارآفرینی شرط واجب پیشرفت اقتصادی دریک اقتصاد مبتنی بر بازار است و مشکلات مربوط به اندازه گیری آن نباید تلاش در جهت ترویج آن را، به عنوان بخشی از راه حل معضل بیکاری، کاهش دهد.
از آنجایی که بیکاری و فقر به طور فزاینده ای غالبا در مناطق شهری پرآشوب و ناآرام متمرکز و رویکرد دولتها برای تهییج و تشویق کارآفرینی به سوی سیاستهای جغرافیایی جهت گیری می شود، خوداشتغالی و تاسیس بنگاه می تواند یک اقتصاد محلی را که متاثراز رکود اقتصادی است، دگرگون سازد.
در برخی از کشورها مانند کانادا، سهم عمده ای از رشد مشاغل جدید در 5 سال اول دهه 1990 ناشی از خوداشتغالی وتاسیس شرکتهای کوچک بوده است. در ایالات متحده، برای مثال بنگاههای اقتصادی کوچک، آنهایی که دارای 2 تا 4 نفر پرسنل بوده اند،در سال 1995 450000 شغل جدید ایجاد کرده اند. بنابراین عجیب نیست که دولتهامشتاق کمک به چنین بنگاههایی بوده اند و موسساتی هم در این رابطه در اواخر این دهه ظهور کرده اند.
برنامه توسعه اشتغال واقتصاد محلی (LEED) در سازمان همکاری اقتصادی وتوسعه (OECD) به مدت 10 سال فعالیت این موسسات را ارزیابی کرده است و شواهدحاکی از آن است که اتخاذ چنین سیاستهای استخدامی کارساز بوده است. با وجود این،هنوز سهم این سیاستها در کل اشتغال اندک است به خصوص در کشورهایی ازقبیل دانمارک و نروژ که فعالیت هنری و صنایع دستی تقریبا از بین رفته است.
از این گذشته، امروزه فشار بر خزانه عمومی به قدری است که مداخله دولت فقط درمواردی ازقبیل زیانهای مرده (DEAD WEIGHT)، انحراف (DISTORTION) وجابجایی (DISPLACEMENT) مجاز است. زیانهای مرده می تواند مربوط به زمانی باشدکه مالیات دهندگان مجبورند از یک کارآفرین بالقوه که می خواهد کار جدیدی را آغاز کند،حمایت مالی به عمل آورند. تقویت کسب وکارهای جدید هم اگر به ایجاد یک مزیت رقابتی ناعادلانه برای برخی از بنگاهها منجر شود نیز ممکن است موجب انحراف دربازار گردد.
همچنین وجود موسسات جدید ممکن است به سادگی موجب ازبین رفتن و یاجابجایی مشاغل جدید با مشاغل قبلی شود. کاربرد این معیارها در سطوح محلی یامنطقه ای ساده تر است زیرا تاثیر و کارایی این برنامه می تواند به روشنی ارزیابی شود.OECD پیشگام اشکال جدیدی از برنامه های بازنگری و ارزیابی مشاغل جدید، هم دربعد ملی (برای مثال در استرالیا، ایرلند و جمهوری چک ) و هم در بعد منطقه ای (ویتوریادر اسپانیا و سستوسان جیوانی در ایتالیا) بوده است.
گامهای حمایتی
دولتها نقشهای متعددی را درحمایت از کارآفرینی ایفا می کنند. اولین قدم انجام ندادن برخی کارها به جای انجام دادن آنها است. ابزارهای کلاسیک دولتی – مالیات و مقررات – به روشنی بر روی فعالیتهای کارآفرینانه تاثیر می گذارد. هنگامی که میزان مالیات سنگین است و یا نیاز به ارائه گزارشهای پیچیده متعدد است، کارآفرینان از سیستم مالیاتی فرارمی کنند و اقتصاد زیرزمینی یا بازار کار غیرقانونی توسعه می یابد.
زمینه دیگری که دولتها می توانند به توسعه کارآفرینی کمک کنند تدارکات دولتی (PUBLIC PROCUREMENT) است. معمولا شرکتهای کوچک از تاخیر پرداختهای سازمانهای بزرگ دولتی رنج می برند. در برخی از کشورها همین تاخیر در پرداختهاموجب ازبین رفتن تعداد زیادی از این شرکتها می شود. این موسسات گاهی مجبورمی شوند در دوره ای که منتظر دریافت مطالبات خود از این سازمانها هستند از دیگران وام بگیرند که درنتیجه سود حاصله صرف بازپرداخت بهره به بانکها می شود.
آژانس های توسعه می توانند مشوقهای محلی را ازطریق ایجاد اشکال جدیدی ازمشارکت دولتی – خصوصی به کار گیرند. در ایرلند، برای مثال 35 مورد از این نوع مشارکت، سهم برجسته ای را در ارتقا کارآفرینی و کاهش بیکاری داشته است. در این رابطه چنین موسساتی می توانند نوآوری و کارآفرینی را با استفاده از ساختارهای حمایتی، دربین جمعی از موسسات کوچک محلی (به صورت خوشه ای یا شبکه ای )ترویج و آنها را در یافتن شرایط مناسب برای کسب وکار خود یاری کنند.
ایجاد انکوباتورها (پرورشگاههای ) کسب وکار هم روش دیگری برای توسعه کارآفرینی و ایجاد اشتغال است. این پرورشگاهها با دراختیار قرار دادن کارگاههایی برای موسسات تازه تاسیس، تخصیص منابع و تجهیزات موردنیاز و عرضه آب و برق ازکارآفرینان حمایت می کنند. تحقیقات اخیر دال بر آن است که در مناطق محروم وجودفرهنگ وابستگی و یا ضدکارآفرینی از اهمیت خاصی نه فقط به دلیل تاثیرات اقتصادی غیرمستقیم بلکه به دلیل ارتباط سیاستهای اجتماعی با توسعه، برخوردار است. تنوع فزاینده و حجم فعالیتهای اقتصادی که توسط این انکوباتورها صورت می گیرد، کمک موثری نیز در انسجام اجتماعی خواهدبود.
سیستم های تشویق کارآفرینی، با سیاستهای سنتی ایجاد اشتغال که هدفشان ایجادشغل در فعالیتهای موجود به جای ایجاد فعالیتهای جدید و حمایت مستقیم از موسسات کوچک و متوسط (SMES) است، تفاوت دارد زیرا آنها فقط بر مراحل اولیه کسب وکارموسسات جدید تمرکز می کنند. آنها دریافته اند که نه همه موسسات کوچک و متوسطنوآورند و نه همه آنها مهیای رشد و حتی برای بسیاری از این موسسات ممکن است بهترباشد که کوچک باقی بمانند.
به علاوه از آنجایی که در انکوباتورها دید وسیع تری نسبت به <آنچه که یک شرکت هست > وجود دارد آنها پیشنهاد می کنند که یک <فرهنگ کارآفرینانه > می تواند در بین بخش وسیعی از جمعیت به وجود بیاید. بنابراین دولتها می توانند به شکل موثری نه تنهاابزارهای عملی برای ترویج کارآفرینی را به کار گیرند بلکه می توانند فرهنگ کارآفرینانه رانیز ازطریق سیستم های آموزشی در جامعه به شکل یک کل ارتقا دهند. آنها می توانند باکاهش نرخ مرگ ومیر کسب وکارهای جدید و کوچک با هزینه کم، بقای اینگونه شرکتها رادر عبور از مراحل اولیه به دیگر مراحل تضمین کنند.
کارآفرینی در اسلام
در فرهنگ کارآفرینی تظاهر به کار مسخره ترین امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقیقی آن در سازمان ها رایج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است.در زندگی کارآفرینانه افراد مشغول ارزش آفرینی به معنی عام آن می شوند به عبارت دیگر یا ارزش های مادی می آفرینند (کارآفرینان اقتصادی ) یا ارزش های معنوی (کارآفرینان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرینانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد:
حازم : آدم دور اندیش کاردان.
حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردایش چاره ای تدارک و مهیا کند.
حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس
حزم : حفظ آن چیزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چیزی است که به آن اکتفا نمودی.
حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تمیز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد.
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد.
حزم : زمین سنگلاخ بلندی است که حیوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسیار
حزم : نتیجه مدیریت فکر و ذهن است.
موفقیت به حزم است و حزم به مدیریت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است.
رای و نظر زیاد است ولی حزم کم است.
حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حیدر نامیده شده ام و حیدر کسی است که حازم خیراندیش است.
حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهیا می شود.
حازم : کسی است که با روزگار خویش مدارا کند.
حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است.
حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.
حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صیقل دهد و پاک کند.
حازم ترین افراد کمترین درخواست را از مردم می کند.
کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعیف است.
در این زندگی است که هنر را در جملات زیر می خوانی و در کربلا اوج آن را می بینی.
Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زیبایی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسیم کردو آن را با صدای هل من ینصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در این زندگی خلاقیت به معنی شناسایی نیازهای سطح بالای انسان یعنی نیاز خود شکوفایی که اولیاء و انبیاء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسایی،معرفی و رفع نمودند.
در این زندگی است که پرده پندار دریده می شود و دنیا و آخرت، عقل و دل،علم، و عمل، ماده و معنا، روح و جسم با هم تنیده شده و به یک زبان می گویند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.
آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضایت نکنی و رضایت بدون تجارت به دست نیاوری، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت یکی می شود، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب.
فصل دوم:
خلاّقیت و نوآوری
تا زمانیکه به روشهای قبلی تفکّر می کنیم
غیرممکن است چیز تازه ای راخلق یا کشف کنیم 0
1. مفهوم وجایگاه خلاّقیّت و نوآوری
2. تفاوت خلاّقیت و نوآوری
3. فرآیند خلاقیت و نوآوری
4. تکنیک های خلاقیت و نو آوری
5. شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری
6. ویژگیهای افراد خلاق و نوآور
7. ویژگیهای سازمان های خلاق و نوآور
8. کارآفرینی خلّاق
9. موانع خلاقیت
10. اصول نوآوری و منابع نوآوری
11. ده عامل مهم شکست نوآوری
12. DNAنوآوری
مفهوم و جایگاه خلاقیت و نوآوری
تحقیق در مورد خلاقیت و عناصر تشکیل دهنده آن، بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد، ولی انگیزه اساسی برای پژوهش بیشتر در سال 1950 توسط گیلفورد ایجاد گردید. گیلفورد (GUILFORD) خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافتهای جدید برای حل مسائل) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخ صحیح) مترادف می دانست. (شهرآرای – مدنی پور، 1375، ص 39)
لوتانز (1992): استاد رفتار سازمانی، خلاقیت را به وجود آوردن تلفیقی از اندیشه ها و رهیافتهای افراد و یا گروهها در یک روش جدید، تعریف کرده است. بارزمن خلاقیت را فرآیند شناختی از به وجود آمدن یک ایده، مفهوم، کالا یا کشفی بدیع می داند. (همان منبع، ص 39)
خلاقیت همچون عدالت، دموکراسی و آزادی برای افراد دارای معانی مختلف است ولی یک عامل مشترک در تمام خلاقیتها این است که خلاقیت همیشه عبارتست از پرداختن به عوامل جدیدی که عامل خلاقیت در آنها موجود بوده و به عنوان مجموع میراث فرهنگی عمل می کنند ولی آنچه که تازه است ترکیب این عوامل در الگویی جدید است (جک هالوران – دوگلاس نبتون، 1992) تلاشهای خلاقیت وسیله ای برای نوآوری است. خلاقیت بیشتر یک فعالیت فکری و ذهنی است و نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد و در حقیقت محصول نهایی عمل خلاقیت است. (فرنودیان، 1370، ص 6)
نوآوری مهارتی است که با بسیاری همکاریهای دیگر همراه است. نوآوری به دگرگونیهای عمده در زمینه پیشرفتهای تکنولوژیک یا ارائه تازه ترین مفاهیم مدیریت یا شیوه های تولید، اطلاق می شود. نوآوری پدیده ای واقعاً چشمگیر و جنجالی است. نوآوری عموماً پدیده ای نادر است که فقط در عده ای خاص می توان آن را سراغ گرفت.
هالت (1998): اصطلاح نوآوری را در یک مفهوم وسیع به عنوان فرآیندی برای استفاده از دانش یا اطلاعات مربوط به منظور ایجاد یا معرفی چیزهای تازه و مفید به کاربرد، وارکینگ (VARKING) نیز توضیح می دهد که: نوآوری هر چیز تجدید نظر شده است که طراحی و به حقیقت درآمده باشد و موقعیت سازمان را در مقابل رقبا مستحکم کند و نیز یک برتری رقابتی بلندمدت را میسر سازد. به عبارتی نوآوری خلق چیز جدیدی است که یک هدف معین را دنبال و به اجرا رساند
بنابراین، در یک تعریف کلی می توان نوآوری را به عنوان هر ایده ای جدید نسبت به یک سازمان و یا یک صنعت و یا یک ملت و یا در جهان تعریف کرد.
تفاوت خلاقیت و نوآوری
اگرچه واژه خلاقیت با نوآوری به طور مترادف استفاده می شود اما غالب محققان معتقدند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید به طور جدا مدنظر قرار گیرند، چرا که دارای معانی و تعاریف جداگانه ای هستند. خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود دارد، در حالی که نوآوری دلالت برآوردن چیزی جدید به مرحله استفاده دارد. همچنین (رزنفلد و سروو، 1990) ماهیت خلاقیت یا اختراع را از نوآوری به وسیله معادله زیر تفکیک کردند
انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری
در معادله نوآوری فوق، کلمه مفهوم اشاره بر ایده ای است که باتوجه به چهارچوب مرجعی آن فرد، دپارتمان، سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است. کلمه اختراع اشاره به هر ایده ای جدید است که به حقیقت رسیده باشد، کلمه انتفاع بر به دست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد.
نویسندگانی نیز معتقدند که:
– خلاقیت به معنای توانایی ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست. (رابینز، 1991)
– خلاقیت عبارت است از به کارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید. (رضائیان، 1373)
– نوآوری فرایند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روشهای جدید عملیات است. (رابینز، 1991)
– نوآوری عبارت است از عملی و کاربردی ساختن افکار و اندیشه های نو ناشی از خلاقیت، به عبارت دیگر، در خلاقیت اطلاعات به دست می آید و در نوآوری، آن اطلاعات به صورتهای گوناگون عرضه مـــــی شود.براساس این تعاریف، خلاقیت لازمه نوآوری است. تحقق نوجویی وابسته به خلاقیت است. اگرچه در عمل نمی توان این دو را از هم متمایز ساخت ولی می توان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوریهاست. خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. از خلاقیت تا نوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است و تا اندیشـه ای نو به صورت محصولی یا خدمتی جدید درآید زمانی طولانی می گذرد و تلاشها و کوششهای بسیار به عمل می آید. گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد می تراود و در سالهای بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی مــی گردد.
خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است. به طور خلاصه با درنظر گرفتن نظریات فوق می توان چنین نتیجه گرفت که خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود داشته و یا به عبارتی به معنای دلالت بر "پیداکردن" چیزهای جدید است هرچند که ممکن است به مرحله استفاده در نیاید. نوآوری به عنوان هر ایده جدیدی است که در برگیرنده توسعه یک محصول، خدمات یا فرآیند مـــــی گردد که ممکن است نسبت به یک سازمان، یک صنعت، یا ملت و یا جهان جدید باشد. این نوآوریها به تغییر و انطبـاق بهتر سازمان با ایــده های جدید منجر می شود.
فرآیند خلاقیت و نوآوری
مراحل خلاقیت ممکن است به فعالیت قوه درک و خرد انسان، یا مراحل مجزا ولی به هم پیوسته تعریف شود که انسان را به رهیافتهایی هدایت کند. نویسندگان و صاحب نظران این مراحل را به گونه های مختلف مطرح کرده اند. فرآیند خلاقیت به ترتیب در برگیرنده مراحل روبرو شدن با ایده یا مشکل، شدت روبروشدن و رابطه روبروشدن با محیط است که فرد خلاق را احاطه کرده است.
(اتریک) از صاحب نظران مدیریت، فرآیند خلاقیت را از اندیشه تا عمل به سه مرحله: به وجود آوردن اندیشه، پرورش اندیشه و به کارگیری اندیشه تقسیم کرده است.
(آلبرشت) مراحل خلاقیت عملی و قابل اجراتری را که از پنج مرحله تشکیل شده است، پیشنهاد می کند این مراحل به ترتیب عبارتند از: جذب اطلاعات، الهام، آزمون، پالایش و عرضه.
آلبرشت معتقد است که شخص خلاق، اطلاعات پیرامون خود را جذب می کند و برای بررسی مسائل، رهیافتهای مختلفی را مورد بررسی قرار می دهد. زمانی که ذهن فرد خلاق از اطلاعات خام انباشته شد، به طور غیرقابل محسوس شروع به کار می کند و پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب اطلاعات، رهیافتی برای مسئله ارائه می کند.
تکنیک های خلاقیت و نوآوری
برای اینکه خلاقیتی ایجاد و پرورش یابد بایستی فنون و تکنیک هایی رعایت گردد. محققان مختلف فنونی را ذکر کرده اند که به مهمترین آنها اشاره می شود
1 – یورش فکری(BRAIN STORMING) یا طوفان مغزی: این تکنیک را نخستین بار دکتر الکس، اس، اسبورن مطرح کرد و چنان مورد استفاده واستقبال مردم و سازمانها در غرب قرار گرفته که جزئی از زندگی آنها شده است، یورش فکری در واژه نامه بین المللی وبستر چنین تعریف شده است:
اجرای یک تکنیک گردهمایی که از طریق آن گروهی می کوشند راه حلی برای یک مسئله بخصوص با انباشتن تمام ایده هایی که در جا به وسیله اعضا ارائه می گردد بیابند. (آقایی، 1377، ص 119) یعنی هیچ انتقـادی از هیچ ایده ای جایز نیست. به هر ایده ای هرچند نامربوط خوش آمد گفته می شود.
هرچه تعداد ایده ها بیشتر باشد بهتر است. کیفیت ایده ها بعـداً مورد توجه قرار می گیرد افـراد به ترکیـب کردن ایده ها تشویق می شوند و از آنها خواسته می شود که نسبت به ایده های دیگران اشراف پیدا کنند.
2 – الگوبرداری از طبیعت(BIONICS) : یکی از تکنیک های خلاقیت و نوآوری که در ابداعات فنی کاربرد گسترده و موفقی داشته تکنیک تقلید و الگوبرداری از طبیعت است. ابداعاتی که در زمینه علم ارتباطات و کنترل در دهه های اخیر شکل گرفته اند. برنامه ریزی های رایانه و موضوع هوش مصنوعی همه با الگوبرداری و تقلید از فعالیتهای مغز آدمی انجام شده اند و روند فعالیتها به گونه ای است که در آینده با ادامه این کار فنون و ابزارهای بدیع و جدیدی ساخته خواهند شد.
3 – تکنیک گروه اسمی (NOMINAL GROUPING) : گروه اسمی نام تکنیکی است که نیز تا حدودی در صنعت رواج یافته است. فرآیند تصمیم گیری متشکل از پنج مرحله است:
اعضاء گروه در یک میز جمع می شوند و موضوع تصمیم گیری به صورت کتبی به هریک از اعضا داده می شود و آنها چگونگی حل مسئله را می نویسند؛
هریک از اعضا به نوبه، یک عقیده را به گروه ارائه می دهد؛ عقاید ثبت شده در گروه به بحث گـذارده مـی شود تا مفاهیم برای ارزیابی روشن تر و کامل تر شود؛
هر یک از اعضاء مستقلاً و مخفیانه عقاید را درجه بندی می کنند؛ ! تصمیم گروه آن تصمیمی خواهد بود که در مجموع بیشترین امتیاز را به دست آورده باشد.
شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری
نویسندگان مختلف شرایط و زمینه های متفاوتی را برای بروز خلاقیت در نظر دارند به هرحال راههای عمده ای که می تواند محرک خلاقیت باشد، عبارتند از:
1 – فضای خلاق: یکی از راههای مهم ظهور نوآوری به وجود آوردن فضای محرک خلاقیت است. بدین معنی که مدیریت باید همیشه آماده شنیدن ایده های جدید از هرکس در سازمان باشد. در واقع سازمان باید در جستجوی این گونــه فکرها باشد و تنها منتظـر ارائه اندیشه جدید نماند. به کارگیری سیستم مدیریت استعداد (TALENT MANAGEMENT SYSTEM = TMS) ابزار موثری در سازمان به شمار می رود. مدیران با بـه کارگیری این ابزار می توانند مهارتهای کارکنان مستعد را به طرز صحیحی گسترش دهند. ممکن است شما باافراد مستعد زیادی برخورد کنید که در سازمانی مشغول بکارند ولی نمی توانند نتایج قابل توجهی تولید کنند. این به خاطر فقدان سیستم مدیریت استعداد مناسب روی می دهد. سیستم مدیریت استعداد چهار عنصر دارد: جذب استعدادها – حفظ استعدادها – اداره و مدیریت استعدادها – کشف کردن استعدادها.
2 – دادن وقت برای خلاقیت: موسسات برای این منظور می توانند دفتر مخصوصی را به هریک از کارکنانی که شایستگی لازم را دارند اختصاص دهند.
3 – برقراری سیستم پیشنهادات: یکی از روشهای ترغیب خلاقیت برقراری سیستم دریافت پیشنهادات است بدین ترتیب روشی برای ارائه پیشنهادات فراهم می شود.
4 – ایجاد واحد مخصوص خلاقیت: گاهی گروه خاصی از کارکنان برای نوآوری و خلاقیت استخدام می شوند و در بعضی از سازمانها این گروه را واحد تحقیق و توسعه می نامند. این گونه واحدها وقتشان را صرف یافتن ایده های جدید برای ارائه خدمات یا ساختن محصول، فناوری می کنند و گاهی تحقیق محض انجام می دهند. این گونه تحقیقات برای پیشرفت دانش بدون تلاش برای یافتن کاربرد فوری آن صورت می گیرد. البته بعدها این اندیشه های محض می تواند جنبه کاربردی داشته باشد. ولی امروزه تحقیقات کاربردی بیشتر معمول و مورد توجه است. (رضائیان، 1373، ص 51-29)
ویژگیهای افراد خلاق و نوآور
افراد از نظر خلاقیت متفاوت اند. کسی که زندگی خلاق دارد، احساس توانمندی را در خود پرورش می دهد، با مهر و محبت ناکامیها را می پذیرد و نیروهایش را در راه تحقق اهدافی که دارد بسیج می کند.
ایام گرانبهای عمر را به بطالت تباه نمـــــی کند، خوب می داند که بیکاری و وقت گذرانی به فراغت پرداختن بیش از اندازه اسباب تکدر خاطر می شود.
انسان خلاق دلبسته مادیات نیست. اتومبیلهای گــران قیمت و لباسهای فاخر و خانه های مجلل ممکن است خوب باشند، اما اصل نیستند.
انسان خلاق سعادت را در القاب و زندگی در محلات مشهور و خوش آب و هوا جستجو نمی کند.
انسان خلاق از سرگرمیهای انفعالی فاصله می گیرد. از انگاره های انفعالی حذر می کند و علاقه مند و بانشاط در جهت هدفهایش گام بر می دارد. به قدری محو زندگی است که فرصتی برای خودخواهی پیدا نمی کند و جان کلام آنکه، مشتاق و هدف گراست. احساس جوانی دائم دارد، احساسی که همه به آن نیاز دارند متاسفانه اغلب از آن محروم هستند.
اگر چنین است زمان برنامه ریزی است، زمان ایجاد تصویر ذهنی سالمی است که اساس زندگی خلاق است، زمان شروع و شروع هرگز دیر نیست.
ویژگی سازمانهای خلاق و نوآور
سازمانها و شرکتها بر برهه ای از زمان که تحت عناوین مختلف از جمله عصر دانش،عصر فراصنعتی، عصر جامعه اطلاعاتی، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری مطرح شده است. خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونیهای ژرف جهانی آماده می سازند. به گونه ای که خلاقیت و نوآوری به عنوان اصلی اساسی از عوامل مهم بقای سازمانها و شرکتهای جوان پذیرفته شده است. براساس این استدلال، کشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار کرده ودر این راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر، که رهیافتهای بدیع و خلاق برای مسائل پیچیده ارائه کنند توجه خاص مبذول داشته اند.
سازمانهای خلاق خصوصیات ویژه ای را دارا هستند. مهمترین ویژگی این سازمانها انعطاف پذیری آنها در رویارویی با بحرانهایی است که غالباً ناشی از رقابتهای اقتصادی است. یکی از دلایل معرفی نظریه اقتضایی مدیریت، تاکیـد بر این موضــوع دارد. سازمانهای انعطاف پذیر با مسائل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته، در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال می کنند. ساختار خلاق، نمـایانگر روابط واحدهای آن و نشـــان دهنده میــزان انعـطاف پذیری آن است. سازمانهایی که دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی مــــی شوند.
نگرش جدید دیگری تحت عنوان نگرش مدیریت بر مبنای انتظارات(MANAGEMENT BASE EXPECTED = MBE) مطرح شده که سعی در توسعه انتظارات والای انسانی دارد. این نگرش برتر و والاتر از سایر نگرشهاست، زیرا به جای تاکید بر عناصر عقلایی و عینی مدیریت، بر عنصر انسانی تکیه می کند، چون با این نگرش مدیر تشویق می شود تا امر هدایت و رهبری را براساس انتظارات انجام دهد. کلیه طرحهای سازنده، اقدامات و عملیات از انتظارات سرچشمه می گیرند.
کارآفرینی خلاق
کارآفرینی شکل ویژه ای از نوآوری است و عبارت از پیاده سازی موفقیت آمیز ایده های خلاق برای ایجاد یک کسب کار جدید با یک ابتکار جدید در درون یک کسب و کار موجود است.
خلاقیت می تواند به طرق مختلف در کارآفرینی وارد شود. کارآفرین ممکن است ایده ای جدید برای محصول یا خدمت خاصی داشته باشد، چیزی که از آن چه قبلاً انجا شده است متفاوت بوده و توسط مشتریان مفید یا مطلوب تلقی گردد. این چیزی است که وقتی افراد واژه "خلاقیت" در قالب کسب و کار را می شنوند، نوعاً فکر می کنند. به علت آن که فکر می کنند خلاقیت فقط به درجه بالایی از ابداع در ایجاد ایده ای بنیادی برای محصول یا خدمت اطلاق می گردد، ممکن است نتیجه گیری کنند که خلاقیت مطلقاً نقشی در بسیاری از ماجراهای کارآفرینی ندارد. معذلک، ابداع ممکن است نه در خود محصول بلکه در پیاده سازی وجود داشته باشد. به عنوان مثال، ابداع ممکن است در وسیله خلق یا عرضه محصول باشد، یعنی شناسایی فرصت های جدید در بازار یا سازماندهی یا نظامی که برای به بازار آوردن محصول. علاوه برآن، راه حل های بدیع و مناسب ممکن است برای بسیج منابع موردنیاز لازم باشد. در حقیقت، کارآفرینی غالباً به عنوان پیگیری فرصت ها بدون توجه به منابعی که اکنون در کنترل قرار دارد تعریف شود. غیرمحتمل است که یک ماجرای کارآفرینی به میزان قابل توجهی در زمینه هریک از این ابعاد خلاق باشد (فوق العاده بدیع و در عین حال مناسب). در حقیقت، درجات بالایی از ابداع در کلیه ابعاد احتمالاً مطلوب نیست. با وجود این کارآفرینی موفق احتمالاً حداقل نیاز به این اشکال خلاقیت کارآفرینی دارد.
تعریف خلاقیت کارآفرینانه
ایجاد و پیاده سازی ایده های بدیع و مناسب برای تاسیس یک کسب و کار جدید (یک کسب و کار جدید یا برنامه برای ارائه محصولات یا خدمات). ایده های بدیع و مفید اولیه ممکن است مربوط باشد با :
1. خود محصولات یا خدمات
2. شناسایی بازاری برای محصولات یا خدمات
3. راههای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
4. راههای فراهم ساختن منابع برای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
خلاقیت کارآفرینانه می تواند حتی وقتی محصول یا خدمت الزاما بدیع نیست، یا وقتی یک محصول یا خدمت بدیع از منبعی دیگر کسب شده است، وجود داشته باشد. تنها چیز لازم آنست که راه حلهای بدیع و مناسب در مرحله ای از فرآیند خلق و به بازار آوردن محصول یا خدمت مورد استفاده قرار گیرد.
انگیزه برای خلاقیت
در سه دهه گذشته، تحقیقاتی هم در مآخذ روانشناسی و هم در کسب و کار نشان می دهد که انگیزه تابعی از چند عامل موجود در محیط کار، از جمله انتظاراتی که هنگام ارزیابی وجود دارد، بازخورد حاصل در عملکرد واقعی، پاداشی که انتظار آن وجود دارد، خودمختاری، و ماهیت خودکار، می باشد. علاوه بر آن هم در تئوری و هم در پژوهشهای علمی نشان داده شده است که انگیزش انسان نسبت به کار را می توان به دو نوع متمایز طبقه بندی نمود: انگیزش درونی که از ارزش ذاتی کار برای فرد ناشی می شود (مانند ارزش علاقه ای که فرد بدان دارد)، و انگیزش برونی که از علاقه برای به دست آوردن نتیجه ای ناشی می گردد که از خودکار جداست. با آن که هر دو انگیزش می توانند فرد را به انجام کار برانگیزند، ولی انگیزش های درونی و برونی می توانند اثرات متفاوتی بر احساس های فردی درباره کار، شائق بودن به انجا کار و عملکرد کار به جای گذارند. هر دو نوع انگیزش کارآفرینی نقش مهمی ایفا می کنند.
روانشناسان براین باورند که وقتی افراد احساس می کنند هم خودانگیخته و هم شایسته اند حاصل می شود. می توان تصور کرد که اگر حداقل قدری خودمختاری در کار خود داشته باشند- به عبارتی اگر خود "منشاء" کار خود باشند و نه "مهره" دیگران. اگر فرد بازخوردی به دست آورد که نشانه پیشرفت در کارش باشد یا این بازخورد راه هایی نشان دهد که براساس آن بتواند برشایستگی خود بیفزاید، احساس شایستگی در کار خود خواهد کرد. این شرایط وقتی حاصل می شود که پیچیدگی کار با سطح مهارت فرد هماهنگ باشد یا فقط قدری از آن بالاتر باشد. پژوهشگران هم چنین نتیجه گرفته اند که خودمختاری و لیافت نمی تواند در جهت ایجاد انگیزه عمل کند مگر آن که فعالیت موردنظر تا حدی جالب باشد. چنین علاقه ای ممکن است از تنوع مهارت ها ناشی شود (مهارت های متنوعی برای انجام فعالیت لازم باشد)، فعالیت شناسایی و تعریف شده باشد (فعالیت کلیتی باشد که به وضوح شناسایی و تعریف شده باشد) و اهمیت فعالیت(فعالیت به عنوان فعالیتی که مفید و مهم تلقی شده است باشد.) یک تئوریسین روان شناسی چنین نظر می دهد که انگیزه ذاتی بسیار قوی از طریق علاقه و درگیری عمیق شخص در کار و هماهنگی کامل سطح و پیچیدگی کار سطح مهارت فرد مشخص می شود به نحوی که فرد به نوعی احساس ادغام در فعالیتی که انجام می دهد را تجربه کند.
در پژوهش های دکتر آمابلی و همکارانش تعریف هایی از انگیزه های درونی و برونی ارائه نموده اند که غالب مفاهیم پیشنهادی سایر تئوریسین ها را دربرمی گیرد.
افراد به نحوی درونی برانگیخته می شوند وقتی در کارشان لذت، علاقه، رضایت، کنجکاوی، خودبیانگری یا چالش شخصی می یابند.
افراد از نظر برونی برانگیخته می شوند وقتی برای به دست آوردن هدفی که از خودکار مجزا است یا محدودیتی را که به وسیله منابع برونی تحمل می شود می پذیرند.
اگر دلایل مبادرت به انجام کار به عنوان یک وسیله برای تجربه ای مثبت خودجوش یا خودبیانگر باشد مربوط باشد، می گوییم که فرد از درون برانگیخته شده است. اگر دلایل مربوط به کاری باشد که منجر به نیل به هدفی برونی باشد، یا واکنش نسبت به منبعی باشد که از خارج کنترل شود، می گوییم فرد از برون برانگیخته شده است.
دیدگاه روانشناسی حاکم برآن است که انگیزه برونی برخلاف انگیزه درونی عمل می کند. انگیزه برونی انگیزه ای است که در آن افراد به وسیله عاملی خارج از کار به کاری مبادرت می کنند، مانند پاداش هایی که وعده آن ها داده می شود یا ارزیابی های کاری که انتظار آن را دارند. به طور کلی، این تئوریسین ها براین اعتقادند که وقتی انگیزه های بسیار قوی برونی برای اشتغال وجود دارد، انگیزه درونی برای انجام آن کار تضعیف می گردد.
پژوهش های روان شناسی اجتماعی به نحوی قاطع نشان داده است که انگیزه درونی نسبت به یک کار (علاقه و رضایت در انجام کار) ممکن است موقتاً از طریق تحمیل آزمایش محدودیت های برونی جذاب مانند یک پاداش ملموس یا ارزیابی تخصصی تضعیف شود.
مجموعه ای از پژوهش های تجربی آزمایشگاهی در 20سال اخیر نشان داده است که خلاقیت درونی از طریق بسیاری از همان برانگیزنده های برونی و انواع محدودیت های برونی که به انگیزه درونی آسیب می رسانند، زایل می شود. براساس این پژوهش ها بیانیه تئوریک ساده ای که رابطه ای علت و معلول بین انگیزه درونی و خلاقیت درنظر می گیرد پیشنهاد شده است. مشکل اولیه این "اصل انگیزه درونی خلاقیت" بر این بود ه انگیزه درونی برای خلاقیت مفید و انگیزه برونی برای خلاقیت مضر است این دیدگاه نظری با کار قبل مک گرا در توافق بود. نظریه او مبنی براین که انعطاف و پیچیدگی فکری در شرایط وجود انگیزه درونی در بالاترین حد قرار دارد، این فرضیه را که خلاقیت تاحدی بستگی به میزان انگیزه درونی فرد برای انجام کار دارد مورد حمایت قرار می دهد. نظریه او مبنی براین که، برعکس، جنبه های نسبتاً روشن (الگوریتمی) عملکرد – مانند کیفیت فنی صرف- به وسیله انگیزه برونی پرورش می یابد، منجر به این فرضیه می شود که انگیزه برونی احتمال بدیع بودن واکنش ها را کاهش می دهد.
پژوهش های آزمایشگاهی آمابلی و همکارانش به نحوی قاطع نشان داد که رابطه مثبتی بین انگیزه درونی و خلاقیت وجود دارد. این پژوهش ها هم چنین نشان داد که تحمیل برانگیزنده ها محدودیت های برونی قوی ممکن است منجر به میزان های پایینی از خلاقیت در عملکرد واقعی – ولی نه به میزان های پایینی از کیفیت فنی – گردد. کیفیت فنی به نحوی فزاینده در مورد هر دو انگیزه درونی و برونی حائز اهمیت به نظر می رسد
موانع خلاقیت:
همه متخصّصین مبفق القول هستند که اگر افراد با روشهای شنا سایی ودفع موانع خلاقیت خود آشنا شوند وآن ها رابه کار ببندند برقدرت خلاقیتشان افزوده می شود0اما همان طورکه هیچ استاد ریاضی یادانشگاهی نمی تواند تضمین بدهد که فردی را نیتواند پس ازگذراندن دوره های ریاضی همچون انیشتین تربیت کند،هیچ استاد ودانشگاهی نیزنمی تواند تضمین دهد که می تواند فردی راپس ازگذراندن دوره های خلاقیت همچون ادیسون تربیت کند0اولین مرتبه رشد خلاقیت،آشنایی باموانع آن است که عبارتنداز:
ــ موانع محیطی
ــ موانع سازمانی
ــ موانع فرهنگی
ــ موانع فردی شامل:
موانع احساسی یاهیجانی
موانع ادراکی
موانع محیطی خلاقیت:
1) تاثیرات عوامل اقتصادی محیط0
2) تاثیرات عوامل بازاروعرضه کنندگان
3) ویژگی ومشخصات صنعت مربوطه
4) سیاست های دولت
5) عوامل فرهنگی
6) قوانین ومقررات
7) نظام آموزش وپرورش سنتی
8) وضعیّت نظام وظیفه
موانع سازمانی خلاقیت:
1) عدم دسترسی به اطلاعات
2) فقدان ارتباط افقی وعمودی مناسب
3) اندازه سازمان
4) ساختار نامناسب سازمانی
5) انزوا وگوشه گیری مدیریت ارشد
6) افق زمانی کوتاه مدت مدیران برای سودآوری
7) تخصیص دقیق هزنیه ها علیرغم عدم پیش بینی دقیق درآمد
8) فقدان سیستم پیشنهادات موثر وسریع
9) فقدان لوازم وابزار لازم
10) فقدان سیستم بشویق وپاداش هدفمند ومنعطف
11) ناسازگاری واسترس و نارضایتی کارکنان
12) مبارزات وسیاست بازیهای سازمانی
13)دلگرمی زیاد ازحد مدیریت
14)اعتقاد به اینکه نواوری به راحتی به دست می آید.
15) فشار برای اخذ نتیجه سریع
موانع فرهنگی خلاقیت:
1) مذهب
2) خیال پردازی به معنی وقت تلف کردن،تنبلی وحتی دیوانگی است:
دربعضی ازکشورها چنین اعتقادی وجود دارد که خیال پردازی کارانسانهای تنبل یادیوانه است وآنرا امری لغو وباطل می پندارند به همین دلیل سمت راست مغز فعالیّت کمتری کرده واز قدرت خلاقیت کاسته می شود0
3) بازی بازی گوشی فقط مال بچه هاست
4) منطق،عقل وعملگرایی، عدد ورقم ومحاسبه خوب است اما احساس،هیجان،بصیرت وکشف وشهود وغیره امور عادی وطبیعی نیست0
5)ترجیح دادن سنت هابه تغییروتحولات
6)هرمشکلی باپول وتفکرعملی حل می شود
موانع فردی:
1) موانع احساسی یا هیجانی
ــ ترس ازشکست یاریسک گریزی
ــ عدم تحمل مسائل مبهم
ــ تمایل به قضاوت درمورد ایده ها،درمقابل تولید ایده های جدید
ــ ناتوانی درسپردن موضوع به ضمیرناخودآگاه
ــ نداشتن هیجان وشور ورقابت پذیری
ــ ضعف خیال پردازی وناتوانی درتشخیص واقعیت ازخیال
موانع ادراکی خلاقیت:
ــ دیدن چیزی که انتظار دیدن آن راداریم
ــ سختی مجزّاکردن مساله ازسایرامور
ــ سختی یتعریف دقیق وصحیح مشکل
ــ تمایل به محدود کردن قلمرو مشکل
ــ استفاده نکردن ازهمه حواس پنجگانه
ــ اشباع (عدم ضبط اطلاعات ورودی به ذهن)
اصول نواوری
اصول نوآوری چیست؟ قطعانوآوران استثنایی نیز در صورت پیروی از این اصول می توانند اثر بخش باشند این اصول شامل دو دسته می با شند. تعدادی از آن مواردی که باید انجام دهیم و بخشی از مواردی که بهتر است انجام ندهیم. البته باید به این دو دسته سه شرط را باید اضافه کنیم.
آنچه باید انجام دهیم
1. نوآوری سیستماتیک و هدفمند با تحلیل فرصتها آغاز می شود. اولین قدم تفکر، در مورد آن چیزی است که آنرا منابع فرصتهای نوآوری می نام
یم. این منابع در محیطهای مختلف دارای اهمیت متفاوت می باشند. برای مثال "جمعیت شناس " ارتباط چندانی با نوآوری فرآیندهای صنعتی ندارد.
2. نوآوری هم مفهومی است و هم ادراکی دومین اصل اجباری در نوآوری همانا سرکشی، سوال کردن و گوش کردن می باشد. نوآوران موفق از هر دو نیم کره مغز خود خوب استفاده می کنند. آنها به اقام، آمار ومردم نگاه می کنند و تحلیل می نمایندکه "چه نوع نوآوری برای فرصتهای موجود لازم است؟". آنها سعی می کنند تا انتظارات، ارزشها و نیازهای مصرف کنندگان و استفاده کنندگان را درک کنند.
3. نوآوری اثر بخش باید ساده و هدفمند باشد _ تنها باید به یک کار پرداخت. البته ساده نیست، هر چیز ساده ای ابتدا با مشکل مواجه می شود. بهترین نوآوری آن است که مردم درباره اش بگویند: عالی است، چرا ما تا به حال به آن فکر نکرده بودیم.
حتی نوآوری که یک بازار و مورد استفاده جدید ایجاد می نماید نیز باید به سوی کاربردی طراحی شده، صریح و مشخص سوق داده شود.
4. نوآوری های اثر بخش کوچک می باشند و بزرگ نیستند. آنها در یک جهت مشخص خواهند بود. ایده های بزرگ با برنامه ایجاد انقلاب و تحول در یک صنعت، احتمال موفقیت بسیار پائینی دارند.
5. آخرین مورد در این خصوص، هدف نوآوری در جهت رهبری است نوآوری نباید الزاماً به خاطر تبدیل شدن به یک فعالیت بزرگ باشد. چون هیچکس قادر به پیش بینی این مساله نیست.
اگر نوآوری از ابتدا در جهت رهبری نباشد، غیر متحمل است که به اندازه کافی قادر به موجودیت بخشیدن به خود باشد.
آنچه نباید انجام دهیم
1. نباید سعی کنیم که باهوش باشیم. نوآوری ها توسط افراد عادی و معمولی صورت می گیرد و تنها احمق ها نمی توانند نوآوری داشته باشند.
2. نباید به فعالیتهای متنوع وپراکنده پرداخت. فعالیتها باید کانون مند باشند.
3. در آخر اینکه، نباید سعی کنیم تا برای آینده نوآوری نمائیم. باید برای زمان حال نوآوری کرد. نوآوری می تواند پیامد های بلند مدتی داشته باشد و شاید تا 20 سال آینده به بلوغ خود نرسد. در ابتدای دهه 70 کسی تصور نمی نمود که رایانه ها تا این اندازه بر چگونگی و روش انجام کارها تاثیر داشته باشد.
سه شرط
متاسفانه غالباً مشاهده شده که به این سه شرط آشکار هیچگونه توجهی نمی شود:
1. نوآوری کار است. به دانش نیاز دارد.نوآوران معمولاً از دیگر افراد با استعدادتر می باشند و درچند زمینه فعالیت می کنند.
2. برای موفقیت باید بر قدرت و توانایی خود تکیه کنند و به فرصتها در طیفی وسیعتر بنگرند. سپس از خود سوال کند که کدام یک مناسب من است.
3. در آخر اینکه نوآوری تاثیر است بر اقتصاد و جامعه، تغییری است در رفتار مصرف کنندگان، معلمین و کشاورزان و یا کل مردم. و یا اینکه تغییری است در یک فرآیند، در چگونگی کار کردن و تولید یا محصول کارآفرینی، باید نزدیک به بازار، متمرکز بر بازار ودر جهت بازارگرایی باشد.
منابع نوآوری
نوآوری می تواند ناشی از نبوغ افراد و تراوشات قریحه آنها باشد. لیکن، اکثر نوآوریها، به ویژه نوآوریهای موفق ناشی از جستجوی هوشمندانه در فرصتهای نوآوری است، که تنها در موقعیتهای خاصی به دست می آید.
در یک شرکت یا صنعت چهار نمونه از این فرصتها وجود دارند که عبارتند از :
رویدادهای غیرمنتظره
-ناسازگاریها
-نیازهای فرآیندی
-تغییرات صنعت و بازار
-رویدادهای غیرمنتظره
ابتدا به آسانترین و ساده ترین فرصت نوآوری توجه کنید :
غیرمنتظره بودن. اوایل دهه 1930،آی. بی. ام نخستین ماشین حساب مدرن خود را برای بانک ها طراحی و عرضه نمود. لیکن بانکها در سال 1933 تجهیزات جدید را نخریدند. آنچه باعث نجات شرکت گردید،کشف یک موقعیت غیرمنظره توسط توماس واتسون، موسس و مدیر عامل شرکت بود که از ان بهره برداری شد :کتابخانه عمومی نیویورک متقاضی خرید ماشین بود. برخلاف بانکها،کتابخانه ها در آن زمان پول داشتند،در نتیجه واتسون توانست بیشتر از یکصد عدد از ماشین های غیر قابل فروش در جای دیگر را به کتابخانه ها بفروشد.
15 سال بعد،هنگامی که هر کس فکر می کرد رایانه ها برای کارهای علمی پیشرفته طراحی شده اند،بازار بطور باور نکردنی، متقاضی ماشین هایی شد که بتوانند لیست حقوق تهیه نمایند. یونیواک که دارای پیشرفته ترین ماشینها بود، کاربرد های حرفه ای را کنار گذاشته بود، ولی آی. بی. ام فورا تشخیص داد که با یک موقعیت غیرمنتظره روبروست و در اصل، همان ماشین های یونیواک را برای کاربردها ی معمولی نظیر پرداخت و تهیه لیست حقوق،مجددا طراحی کرد و طی پنج سال در صنعت رایانه " پیشرو " گردید، موقعیتی که تا امروز نیز حفظ کرده است.
شکستهای غیر قابل انتظار نیز می توانند منابع مهمی بریا ایجاد فرصتهای نوآوری باشند. همگان از شکست فوردادسل بعنوان بزرگترین شکست در تاریخ اتوموبیل های جدید اطلاع دارند. آنچه که فقط افراد کمی از آن خبر دارند این است که شکست ادسل باعث موفقیت های بعدی شرکت شد. فورد،اتوموبیل ادسل را که تا آن زمان دقیق ترین ماشین در تاریخ اتوموبیل سازی آمریکا بود برنامه ریزی کرد تا بتواند خط تولید انبوهی را به شرکت ارائه نماید که قابل رقابت با جنرال موتورز باشد. زمانی که علی رغم همه برنامه ریزیها، پژوهش های بازار و طراحی هایی که بر روی ادسل انجام گرفته بود،با شکست مواجه شد، فورد تشخیص داد که در بازار اتوموبیل، اتفاقاتی رخ داده است که بر خلاف پنداشته های اصلی جنرال موتورز و سایر شرکتها یی است که در حال طراحی و بازار یابی اتوموبیل هستند. چندی بعد، تقسیم بازار که اوایل بر مبنای گروههای درآمدی انجام می شد،بر اساس اصل جدیدی انجام گرفت که امروزه "سبک زندگی " نامیده می شود. پاسخ فورد،ساخت ماشین جدید موستانگ بود. ماشینی که باعث شد شرکت محبوبیت خاصی پیدا کرده، مجددا در صنعت پیشرو گردد.
موفقیتها و شکست های غیرمنتظره منابع مهمی برای ایجاد فرصتهای نوآوری هستند. چراکه اکثر موسسات به انها بی توجه بوده، حتی از انها هراسان می شوند. دانشمند آلمانی که در سال 1905 نووکائین را که اولین داروی مخدر است ساخت، قصد داشت از آن بریا اعمال جراحی بزرگ نظیر جراحی قطع دست استفاده شود. با این وجود، جراحان " بیهوشی عمومی " را برای چنین عمل هایی ترجیح دادند،کاری که اکنون نیز ادامه دارد. در عوض نووکائین شاهد درخواست فوری از داندانپزشکان بود. مخترع این دارو سالها ی آخر عمرش را صرف مسافرت بین دانشکده های دندانپزشکی نمود،برا ی اینکه از این اختراع عالی استفاده نادرست نشده و در راهی که وی قصد نداشته مورد استفاده قرار نگیرد.
تمسخر آمیز به نظر می رسد، لیکن باید پذیرفت که نگرش مدیران به رویدادهای غیر منتظره عبارت است از :" آن نباید اتفاق می افتاد"، سیستم ها ی گزارش دهنده نیز این واکنش را تشدید می کنند. چراکه آنها نسبتا به امکانت پیش بینی نشده بی توجه هستند. گزارشه های ماهانه یا هفتگی نیز در صفحه اول خود، فهرستی از مشکلات را درج می کنند که بیانگر حوزه هایی است که در آنجا نتایج در حد انتظار نیست. البته چنین اطلاعاتی ضروری است و از وخامت اوضاع جلوگیری می کند،ولی موجب به تعویق افتادن شناخت فرصتهای جدید می شود. اولین شناخت
از فرصت احتمالی، معمولا در جایی صورت می گیرد که شرکت در آن بودجه بیشتری صرف کرده است. بنابراین تلاشهای کارآفرینی حقیقتا دو " صفحه " دارند: یک صفحه مشکل و یک صفحه فرصت و مدیران باید بریا هر دو زمان یکسانی صرف کنند.
ناسازگاریها
لابراتوار الکان یکی از نمونه های موفق دهه 1960 است و این بدین خاطر است که بیل گانر، موسس شرکت، از یک ناسازگاری در تکنولوژی پزشکی بهره برداری کرد. عمل آب مروارید چشم، سومین یا چهارمین جراجی مرسوم در جهان است. طی سیصد سال پزشکان به این نتیجه رسیده بودند که تنها پس از رسیدن کامل آب مروارید،با بریدن یک رباط آنرا از چشم بیرون آورند. جراحان چشم لزوم بریدن این رباط را آموخته و با موفقیت کامل انجام می دادند. ولی این شیوه با سایر روشها ی جراحی تفاوت بسیار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. این نمونه ای از یک ناسازگاری بود. مدت پنجاه سال بود که پزشکان آنزیمی را می شناختند که می توانست این رباط را بدون نیاز به بریدن و عمل جراحی حل کند.. آل کانر یک ماده افزودنی به این ماده اضافه کرد که باعث شد ماندگاری آن به چند ماه برسد. جراحان چشم به خوبی از این ترکیب جدید استفاده کردند و الکان عرضه کننده انحصاری جهانی این دارو شد. پنجاه سال بعد،نستل این شرکت را با قیمت اعجاب آوری خریداری کرد.
این نوع ناسازگاریها، در روند منطقی یا دوره ای یک فرآیند، تنها یکی از راههایی است که می تواند فرصتهای نوآوری را افزایش دهد.
ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند راهی بریا نوآوری باشد. پنجاه سال بعد از شروع این قرن، شرکتهای کشتی سازی و دست اندرکار در صنعت کشتی، بطور جدی به دنبال ساخت کشتی هایی با سرعت زیاد و سوخت کمتر بودند. با این وجود، حتی شرکتهایی که توانستند چنین کشتی هایی بسازند با رکود اقتصادی کشتی های بارکش اقیانوسی مواجه شدند. از سال 1950 و بعد از آن، بارکشهای اقیانوسی در حال از بین رفتن بودند،اگرچه هیچ زمانی بطور کامل از بین نرفتند. به هر حال، همه اشتباه در این بود که بین مفروضات صنعت و واقعیات ناسازگاری وجود داشت. هزینه واقعی ناشی از انجام کار روی دریا نبود،بلکه ناشی از انجام ندادن کار(بیکار نشستن در بندر ) بود. آن زمان که مدیران پی بردند،هزینه دقیقا در کجا قرار دارد،نوآوری شکل گرفت :کشتی نقاله دار و کشتی کانتینر دار. این راه حل جدید، همان تکنولوژی قدیمی بود که 30 سال در راه آهن و حمل و نقل های کامیونی استفاده می شد. در اینجا یک تغییر در نگرش و نه تغییر در تکنولوژی، اقتصاد کشت ی نوردی اقیانوسی را بطور کامل تغییر داد و انرا به یکی از بزرگترین صنایع رشد یافته در بیست یا سی سال گذشته تبدیل کرد.
نیازهای فرآیندی
هرکس در ژاپن زندگی کرده باشد می داند که این کشور سیستم مدرن بزرگراهی ندارد. جاده ها هنوز هم همان راههایی هستند که در قرن دهم ساخته شده بود. آنچه باعث شد این سیستم بتواند برای اتوموبیل ها و کامیونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعکس کننده هایی بود که در بزرگراهها ی آمریکا استفاده می شد. از اوایل دهه 1930 با نصب این منعکس کننده ها. هر اتوموبیل می تواند اتوموبیل های دیگر زا در هر کدام از جهت ها ی شش گانه ببیند. این نوآوری کوچک که موجب کاهش بار ترافیک و حوادث گردید، ناشی از یک نیاز فرآیندی است.
آنچه اکنون ما آنرا رسانه های گروهی می نامیم از دو نوع نوآوری سرچشمه گرفته است که حدود سالهای 1890 در پاسخ به یک نیاز فرآیندی بوجود آمد. نوآوری نخست، ماشین چاپ مرجنتالر است که چاپ روزنامه هایی با تیراژ و سرعت زیاد را ممکن ساخت. نوآوری اجتماعی دیگر، استفاده از شیوه جدی تبلیغات(آگهی ها ) است که اولین ناشران واقعی روزنامه یعنی آدولف اوچز از روزنامه نیورک تایمز و جوزف پولیترز از نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرست آنرا ابداع کردند. این آگهی ها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رایگان و با سود حاصل از تبلیغات انتشار دهد.
تغییرات صنعت و بازار
شاید مدیران معتقد باشند که ساختارهای صنعتی تغییر ناپذیرند. ولی این ساختارها می توانند و اغلب نیز همین طور است که یک شبه تغییر می کنند. این تغییر فرصتهای زیادی را برای نوآوری بوجود می آورد.
یکی از نمونه های بسیار موفق در تجارت آمریکا در دهه های اخیر،شرکت دلالی و کارگزاری دونالد سون، لوفکین و ژنرت است که اخیرا مورد پذیرش انجمن تضمین زندگی منصفانه قرار گرفته است.
دی. ال. جی در سال 1960 توسط سه مرد جوان که هر سه فارغ التحصیل مدرسه بازرگانی هاروارد بودند تاسیس گردید. آنها پی بردند که هر زمانی که سرمایه گذاران بر امور زیر بنایی تسلط یابند،ساختار بازار مالی نیز تغییر می یابد. این مردان که در واقع نه سرمایه ای داشتند و نه جایی مرتبط بودند،در طی چند سال، شرکت آنها به رهبری صنعت رسید و تبدیل به یکی از کارگزاران موفق و فعال در وال استریت گردید و سپس بین المللی شد.
به طور مشابه، تغییر ساختار صنعت نیز، فرصت های فراوان نوآوری را برای تامین کنندگان لوازم خدمات بهداشتی آمریکا بوجود آورد. در طی 10 یا 15 سال گذشته،کلینیک های جراحی و روانپزشکی و مراکز اورژانس مستقلی در سراسر این کشور بوجود آمد. فرصت های مشابهی نیز از طریق ارتباطات از راه دور هم در تجهیزات (از طریق شرکتهایی نظیر رولم ) و هم در حمل و نقل (از طریق شرکت های ام. سی. آی ) و اسپیرنیت با این تحول صنعتی همراه بودند.
هنگامی که یک صنعت به سرعت رشد می کند، بطوری که در حالتهای بحرانی رشد 40 درصد، طی 10 سال یا کمتر داشته باشد، ساختار آن نیز تغییر می کند. شرکتهای مسلط در بازار، به جای این که شرکتهای تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند، از آنچه تاکنون به دست آورده اند. دفاع می کنند. در واقع، هنگامی که ساختارهای صنعت یا بازار را که رشد سریع داشته اند از نظر فراموش می کنند. فرصت های جدید،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعریف شده و برای خدمت رسانی مورد سازماندهی قرار می گیرند. بنابراین این نوآوران شانس خوبی دارند تا به مدت زیاد بدون رقیب باشند.
تغییر ویژگیهای جمعیت
( منبع دیگری است که درخارج شرکت فرصت نواوری راایجاد میکند.)
ویژگیهای جمعیت از معتبرترین منابع خارجی فرصت نوآوری است. وقایع جمعیتی،اتفاقات آینده را تعیین می کنند. از آنجا که خط مشی گزاران بسیاری از ویژگیهای جمعیت را فراموش می کنند،افرادی که به این ارقام توجه نمایند و از آن بهره برداری کنند پاداشهای کلانی دریافت خواهند کرد.
ژاپنیها در صنعت روبوت سازی پیشرفت کردند چرا که به ویژگیهای جمعیت توجه داشتند. همه می دانستند در طی سالهای 1970 و بعد از آن در کشورها ی توسعه یافته، دو انفجار،در جمعیت و تحصیلات رخ می دهد و نیم یا بیشتر جوانان تحصیلات عالیه خواهند داشت. در نتیجه فقط افراد معدودی برای کارها ی معمولی کارگری باقی می مانند و این تعداد در سالهای 1990 ناکافی است. همه این موضوع را می دانستند،ولی تنها ژاپنیها بودند که بر اساس آن عمل کردند و اکنون نزدیک به 10 سال است که در صنعت روبوت سازی پیشرو هستند.
نمونه مشابه دیگر، موفقیت باشگاه مدیترانه در صنعت سیاحت و گردشگری است. در سال 1970 تنها ژرف اندیشان می توانستند ظهور بخش عظیمی از جوانان ثروتمند و تحصیل کرده را در اروپا و آمریکا پیش بینی کنند. اینان با آن نوع تعطیلات که والدینشان در برایتون و آتلانتیک سیتی می گذارندند ارضا نمی شدند. این نسل در سن 10 تا 19 سالگی مشتریان ایده آلی بودند،در جستجوی یک مکان زیبا و رویایی.
مدت زمانی طولانی است که مدیران به این جنبه های جمعیتی پی برده اند،لیکن همواره فکر می کنند تغییرات ویژگیهای جمعیت به کندی صورت می گیرد و حداقل در این قرن انجام نمی شود. در واقع تغییر در تعداد افراد و به دنبال آن توزیع سن، تحصیلات، شغل و محل جغرافیایی آنها، در زمره مهمترین عواملی است که فرصتهای نوآوری را بوجود می آورد و حداکثر نتیجه و حداقل ریسک را در نیل به کارآفرینی دارد.
10عامل مهم شکست نوآوری
در حالی که به احتمال زیاد قادر به محاسبه دقیق درصد شکست نوآوریهای تجاری نیستیم ولی توافق عمومی براین است که می توانیم چنین فرضی را بپذیریم. پس از چندین سال تحقیق و مشاهده، دلایل مشابهی برای به نتیجه نرسیدن نوآوریها به دست آمده است. در اینجا 10 عامل مهم شکست نوآوری ذکر می شود:
نبود فرهنگی که از نوآوری حمایت کند؛
احساس مالکیت نکردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مدیران؛
فقدان یک فرایند گسترده و فراگیر جهت نوآوری؛
! تخصیص ندادن منابع کافی برای این فرایند؛
عدم ارتباط بین پروژه ها و طرحها با استراتژی سازمان؛
صرف نکردن زمان و انرژی کافی برای رفع ابهامات سازمانی؛
ایجادنکردن تنوع در فرایندها (عقاید مختلف و متضاد)؛
توسعه نـدادن ابـزارها و سنجشهـای انـــدازه گیری پیشـرفت؛
عدم وجود مربیان و مدیران توانا در تیم های نوآوری؛
فقدان یک سیستم ایده پرداز مدیریتی.
فرهنگ : فرهنگ به عنوان بستر نوآوری ایفای نقش می کند. در صورتی که فرهنگ حاکم، برای ایده ها و ایده پردازیها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوری قبل از بروز در نقطه خفه می شود. در چنین حالتی، فرهنگ به مانند سیستم ایمنی بدن عمل می کند و وظیفه اش از بین بردن هر تازه وارد است، قبل از آنکه به بدن آسیب برساند. فرهنگ می تواند تغییر یابد اما این تغییر در یک فرایند کند رخ می دهد.
مالکیـت : هنگامی که یک ایـده بزرگ شکل می گیرد، ایده پرداز در صورت دارابودن امکانات، آن را به مرحله اجرا در می آورد. در چنین حالتی مدیر واحد تجاری خود صاحب یک ایده بوده و وقت، منابع کمیاب و بودجه را جهت اجرایی ساختن پروژه جدید به کار گرفته است. اگر چنین مدیری بودجه کافی برای اجرایی ساختن ایده خویش نداشته باشد، معمولاً موفق نمی شود.
مدیران واحدهای تجاری نیازمند این هستند که خریدار ایده های جدید، افراد تازه وارد باشند تا به آنها فرصت اجرایی شدن بدهند.
فرایند : هنگامی که سازمانها تصمیم می گیرند تا نوآوریهای جدید را بپذیرند، اغلب آموزشها، ابزار و تکنیــک هایی را فراهم می بینند.
آنها تیم های نوآوری ایجاد می کنند، جهت برگزاری جلسات طوفان مغزی برنامه ریزی می کنند و در نهایت حدود شش هفته پس از انجام این اقدامات می فهمند که نوآوری کار نمی کند. در جهان امـروز که افـراد با مشغلـــه های زیادی روبرو هستند، اگر بخواهیم از سطوح عملیاتی نتیجه گیری کنیم، نگاه خرد به نوآوری کارایی کافی نخواهد داشت. نوآوری نیازمند فرایندی است که دید افراد را بر چالشهای مهم و درست متمرکز کند و آنها را در یک فرایند سازمانی هدایت کند، نوآوری را تشخیص دهد و ارزیابی کند، به گونه ای که عقاید مناسب به سمت اجرایی شدن به حرکت درآید.
منابع : اغلب اوقات اعضای هیئت مدیره در جایگاه سخنران سالانه اظهار می دارند: ما نیازمند نوآوری بیشتری هستیم و پس از آن به سایر مباحث مورد نظر خویش می پردازند. نوآوری نیازمند صرف زمان، انرژی و منابع مالی است. افراد باید فرصتی را برای فراغت از کار جاری و تفکر در زمینه های موجود و قابلیتهای جدید داشته باشند. آنها همچنین نیازمند مهارتهای جدید و سیستم هایی هستند که اندیشه و همکاری را مورد پشتیبانی قرار دهد. نوآوری امری حیاتی برای بقا در آینده است، اما چنین چیزی به سرمایه گذاری امروز ما در این مورد بستگی دارد.
استراتژی : در جایی که افراد فکر می کنند باید بدون هیچ چارچوبی بیندیشند، مشکل ایجاد می شود. افراد کم کم باور می کنند که هیچ قانونی، هیچ حدومرز و هیچ محدودیتی نباید برای تفکر وجود داشته باشد. این باور با دیدگاه تولیدگرا (تفکر در راستای تولید) در تناقض است و عقاید جدا از هم که هیچ مقصودی را دنبال نمی کند، ایجاد می کند. البته یک در میلیون ممکن است ایده های مولدی نیز پدید آیند اما از لحاظ صرفه اقتصادی توجیه پذیر نخواهند بود.
اگر بخواهیم به گونه ای اثربخش تر عمل کنیم باید بر خلاقیت در داخل محدوده استراتژی تعریف شده سازمان تمرکز کنیم. البته، چنین استراتژی علاوه بر تبیین ماموریت اصلی سازمان باید محیط مناسب و وسیع برای بروز افکار بیشتر در محدوده های مرتبط باشد.
کنکاش همه جانبه: عقاید بیان نشده بسیاری در سازمان وجود دارد که منتظر ظهور هستند. باوجود این، برای یافتن خلاقیتهای جدید و صحیح، سازمانها باید به خلق یک پیشرفت چشمگیر بپردازند. این پیشرفت نیازمند فرایندی است که خارج و داخل، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا، تغییرات جمعیت شناختی، روندها، محیط اقتصادی، قوانین و مقررات و محیط سیاسی را مورد بررسی قرار دهد. ابداعی که با جلسات طوفان مغزی داخلی انجام می شود هیچگاه به بروز نتایج مفیدی فراتر از محدوده مکانی خویش منجر نخواهد شد.
تنوع و تفاوت : تنوع، تفاوتی است که بین افراد مختلف وجود دارد و اینکه عجب این فکر تا به حال به ذهن من نرسیده بود. در گذشته ای نه چندان دور، تیم های چندوظیفه ای به تنوع و تفاوت منجر می شدند. امروزه، آنها اهمیت سابق را در ایجاد تنوع ندارند و ایجاد تنوع و تفاوت از طریق تمرکز داوطلبانه بر روشهای تفکر مخالف و متفاوت، تجربه های سازمانی، ارائه دیدگاهها و نظرات تخصصــی در مورد یک فرصت یا مسئله چالشی، مورد تاکیـد است. فرایند نوآوری باید شامل همکاری واحدهای وظیفه ای، تمامی جنسیتهـا، ســـــن های مختلف، نژادهای گوناگـون، تمامی روشهای تفکر، همین طور سهامداران، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا شود.
ابزار و معیارهایی برای اندازه گیری پیشرفت : در یک محیط سالم برای نوآوری، ایده های بیشتری نسبت به آنهایی ارائـه می گردد که مــی توانند اجرایی شوند و به کار آیند. این موضوع می تواند به بار اضافی و بروز اشکال در کار تیم منجر گردد مگر آنکه سازوکاری برای منظم سازی و اولویت بندی ایده ها وجود داشته باشد. ایجاد معیارهایی راهنما برای سنجش قبل از ورود به حالت ایــده پردازی می تواند ابزاری منطقی و عقلایی جهت ارزیابی ایده ها در کنارگذاردن ایده های نامناسب که با معیارها مطابقت ندارند را فراهم سازد.
آموزش و مربیگری : اشتباهی که سازمانها اغلب مرتکب می شوند این است که فرض می کنند تیم ها همانند سایر تیم های پروژه ای هستند. در بررسی صورت گرفته اخیر توسط شبکه نوآوری، نتایج حاکی از آن بود که افراد به طور متوسط 3/7 مورد نوآوری در پروژه ها برحسب سال داشته اند. باوجود این، تنها 21 درصد پاسخگویان در مورد چگونه مشارکت در یک تیم نوآوری آموزش دیده بودند و کمتر از 10درصد آموخته بودند که واقعاً عضوی از یک تیم نوآوری هستند. تعجبی ندارد که بالغ بر 70 درصد از پروژه ها با شکست روبرو می شوند.
نوآوری نیازمند راههای جدیدی برای تفکر و مهارتهای تازه است.
ایجاد یک فرایند یادگیــری و آموزش به روز، به موقع و فعال می تواند کسب نتایج مطلوب به صورت کارا و اثربخش را از تیم های نوآوری تضمین کند، مانند آموختن هر نوع مهارت جدید. صلاحیت نوآوری در طول زمان در حالی که فرد با طرحهای واقعی کار می کند بارور و شکوفـا می شود. مربیگری جزء حیاتی و کلیدی توسعه این صلاحیت است.
سیستم مدیریت ایده ها: بسیاری از طرحهای نوآوری در مرحله اول به صورت نصب در دیوارها و یاجاگرفتن در گوشه کتابخانه متوقف می شوند چرا که مشارکت کنندگان (ایده پردازان) قدرت کافی جهت پیگیری و اجرای آنچه که پیشنهاد کرده اند را ندارند. وجود سیستمی اثربخش که ایده ها را اخذ و تعدیل کرده و افراد را درگیر فرایندهای اجرایی سازد و ارزیابی کند یک جزء اساسی و حیاتی در فرایند نوآوری است.
DNA نوآوری
تشخیص بهترین عملکردها، روشی عمومی برای شبیه سازی و بهبود توسعه سازمانی است. باوجود این، چند اشکال در این کار وجود دارد: گاهی اوقات عملکردهای اصلی از یک سازمان به سازمان دیگر منتقل نمی شود و گاهی آنها به خوبی در سازمان دیگر به اجرا در نمی آیند. این مسئله باعث می شود تا افراد متعهد شوند که ما آن را آزمایش و سعی خود را کردیم اما جواب نداد اغلب اوقات، آنها این اشکالات را به مواردی نظیر نوآوری، کیفیت و نظایر آن تعمیم می دهند.
جایگزینی برای تمرکز بر بهترین عملکردها این است که نگاهی بر اصول نوآوری بیندازیم. برای مثال، اگر شما به این مطلب واقف شوید که اکثر سازمانهای خلاق از طریق تیم های چندوظیفه ای فعالیت می کنند، شما می باید تصمیم بگیرید که این کار را در سازمان خود نیـز انجام دهید.
باوجود این، مــی توان فرض کرد که به چندین دلیل (مانند وجود حالت استبدادی در سازمان، سلسله مراتب و ساختار سازمانی)، این عمل با شکست روبرو شود. این ناکامی باید به تشویق تلاشهای نوآوری در آینده منجر شود. اگر شما بر اصول تمرکز می کردید و می دانستید که همکاری در بــروز نوآوری مهم است، سعی می کردید تا راههایی بیابید که همکاری را در جو سازمانی و فرهنگ شما امکانپذیر سازد. آگاهی از اصول زیربنایی بهره وری می تواند به سازمان کمک کند تا شایستگی خود را گسترش دهد، عاملی که از بروز تغییرات نامطلوب در سیستم ها یا فرهنگ به نحوی که اثر معکوس بر توانایی نوآوری سازمان داشته باشد، جلوگیری می کند.
چندین سال قبل، به عنوان بخشی از کار افراد در دانشگاه، تصمیم گرفتیم تا چارچوبی را برای اصول نوآوری ایجاد کنیم. عوامل به دست آمده برای حیات نوآوری مهم هستند، آنها با طرحی که از ما خواستـه شده بود مرتبط بود و به عنوان یک استعاره جهت ایجـاد چارچوب به کار گرفته شد. در نهایت این موارد تحت عنوان DNA نوآوری لقب گرفت. (یک ساختار عمومی، به عنوان یک استعاره و مثالی برای حیات). نتایج به صورت DNA نوآوری مطرح شد که می توان آن را از سایت WWW.THINKSMART.COM دریافت کرد.
DNA نوآوری شامل هشت جزء اساسی عمل کننده است که به عنوان زمینه فرهنگی ایفای نقش می کنند و به وسیله زمینه جهانی احاطه شده اند. عوامل عملیاتی عبارتند از:
چالش ؛ نیروی جلوبرنده نوآوری: نوآوری، طبق تعریف به معنای انجام کار به صورت متفاوت، یافتن محدوده های جدید و ریسک کردن است. دلیلی برای تکانهای شدید یک قایق وجود دارد، بینشی که چه کار باید انجام دهیم و یا ترس عمیقی که چیزی تغییر نکند، این یک چالش است. هرچه یک چالش بزرگتر باشد و تعهد به انجام آن از عهده ما بالاتر باشد، تلاشهای نوآوری، انرژی بیشتری می طلبد.
ما معمولاً موارد شگفت انگیزی نظیر فرودآمدن بشر بر روی کره ماه و یا طراحی نقشه ژنی انسان را به عنوان چالـــش در نظر می گیریم اما هر سازمانی می تواند چالشهای نوآوری منحصر به فرد خود را برای پیشرفت آتی مشتریان و کارکنان خود دارا باشد.
استراتژی ها به صورت به هم پیوسته و منسجم شکل نمی گیرد. سرمایه یک شخص، عامل مهمی در جذب مشتریان است مگر اینکه علائق آنها تغییر کند و قبا شروع به برانگیختن آنها به سوی خود کنند. بنابراین، آنها باید مسیر را عوض کنند. گزارش سالیانه 1996 بیان مـــی دارد که بسیاری از فرصتهای تجاری ما دارای عمر کوتاهی هستند. ما باید بسیار سریع حرکت کنیم و آنها را به کار گیریم قبل از آنکه از بین بروند و ناپدید شوند.
تمرکز بر مشتری؛ نیروی هدایت کننده نوآوری: تمامی نوآوران باید برارزش خلاقیت برای ارضای نیاز مشتری تاکید داشته باشند، از آنجایی که مشتری هم داخلی و هم خارجی است. تعامل با مشتریان و فهم نیازهای آنها یکی از بهترین راههای کشف فرصتها و قابلیتهای جدید و انگیزه برای اجرایی ساختن آنهاست.
در شرکت داتکس لوهمودا، تولیدکننده محصولات پزشکی، بخشی از فعالیتهای نوآوری تحت عنوان اکتشاف نامیده می شود. این فعالیتی است که کارکنان را تشویق می کند تا مشاهدات مکرر و منظمی از رفتار مشتریان داشته باشند. روس وارد – مدیر برنامه ریزی – توضیح می دهد هنگامی که افراد سازمان کاربرد محصولات ما را در شرایط واقعی مــــی بینند، می توانند از وضعیت هوشیاری عادی خود گامی فراتر نهند. آنها مشکل و نیازهای مشتری را به گونــــه ای جدید در مـی یابند و یاد می گیرند چگونه به راههای جدیدی بیندیشند.
خلاقیت؛ مغز نوآوری: همه چیز از یک اندیشه آغاز می شود و سازمانهای نوآور دریافته اند که اندیشه ها می توانند از هر جایی برخیزند. این سازمانها به جای تاکید بر مالکیت بر ایده ها، سعی می کنند تا نتایج را مالک شوند. روزی، در سال 1995، متخصصان اندیشمند در واحد اکتشافات و فرصتهای شرکت AT&T شاهد سخنرانـی روسای یک فروشــگاه بودند که مـی گفتند: چه می شد اگر هزینه رفتن (خدمات رسانی) به دوردستها برای ما هیچ بود، این امر موجب شد چندین ایده جدید در مورد آینده سرمایه گذاری بر فرصتهای فواصل دور ایجاد گردید. (امروزه این شرکت در زمینه فناوری مودم و اینترنت فعالیت می کند – م)
ارتباطات؛ شریان حیات نوآوری: جریان آزاد اطلاعات، عقاید و احساسات، شریان حیات نوآوری است. هم زیرساختهای نوآوری و هم حمایت و پشتیبـانی از آن بایستی در سازمانها به وجود آید تا جریان باز اطلاعات تقویت شود. اطلاعات به هنگام، اساس توانمندی است که امکان اخذ تصمیمات عالی را برای مدیران عملیاتی فراهم می سازد.
همکاری؛ قلب نوآوری: نوآوری یک فرایند گروهی است. غذای این فرایند تعامل اطلاعات و قدرت تیمی است. نوآوری به وسیله ساختارها و سیاستهای نامناسب و همچنین سیستم پاداش دهی که تنها به تلاشهای فردی پاداش می دهد دچار شکست می شود. شرکت IBM کد آلفا را در دسترس عموم جهانیان (تا جایی که امکان داشت) قرار داد.
این کار از طریق ایجاد وب سایتی تحت عنوان؛ کار آلفا؛ صورت گرفت. این فرایند همکاری باز، موجب شد تا 200 متخصص فناوری یک همکاری مجازی را در سراسر دنیا ایجاد کنند و کد را ارزیابی کرده و آن را توسعه دهند و علائق بازار را مورد بررسی قرار دهند.
تکمیل؛ عضلات نوآوری: نوآوریهای جدید پروژه هایـی هستند که به صورت موفقیـــــت آمیزی به عنوان عقاید برتر مطرح شدند و با مهارتهای بالا (نظیر تصمیم گیری، زمانبندی، نظارت و اخذ بازخورد) اجرا شدند. سازمانهای نوآور می دانند که جشن موفقیت بخش مهمی از پایان یک پروژه صرفنظر از سطح اهمیت و موفقیت آن است. در سازمان خدمات بهداشتی و پزشکی سیگنا در آریزونا، مدیر برنامه ریزی به کارکنان کمک می کند تا پیشنهادات خود را ارائه، برای آن برنامه ریزی و آن را به صورت پروژه اجرا کنند. البته باید اطمینان کسب کرد که پروژه ها در راستای اهداف و ماموریت اصلی شرکت است.
نظارت و بازنگری؛ نردبان فرایند نوآوری: ارزیابی اهداف و نتایـج و هزینه – منفعت پروژه های جدید، یک اقدام ضروری است. درس گرفتن از نتایج پروژه های موفق و ناموفق بینشی را برای ما ایجاد می کند که بر اساس آن موفقیتهای بعدی امکان پذیر می گردد.
کمپانی نینن که یک شرکت ساختمانی است و اشتیاق زیادی دارد تا تبدیل به یک سازمان یادگیرنده شود، برنامه یادگیری خود را برای یک سال طراحی کرده است. این برنامه نه تنها شامل مواردی است که کارکنان باید بیاموزند بلکه شامل مواردی می گردد که آنها را باید به دیگران بیاموزند.
فرهنگ؛ محدوده ایفای نقش نوآوری: فرهنگ انعکاس رهبری، هنجارها و ارزشها ونمود عینی و قابل دید چگونگی انجام کار و رفتار افراد سازمان با یکدیگر است. فراهم ساختن محیطی که منعطف است، افراد را توانمنـد مــی کند، به ایده های کارکنـــان احترام مـــی گذارد، ریسک را تحمل می کند، برای موفقیتها جشن می گیرد، احترام به کارکنان را سرلوحه کارهای خویش قرار می دهد و تفریحات را تشویق می کند، جهت ایجاد نوآوری ضروری است. فرهنگ از ترکیب 4 عامل پدید می آید:
رهبری – مدل ایفای نقش : ما از رهبران تبعیت می کنیم چرا که باور داریم آنها موقعیت بهتر را در آینده تشخیص می دهند و می دانند چگونه ما را به آنجا هدایت کنند. از همین رو، طبق تعریف، نوآوری سفری به ناشناخته هاست ضروری است که سازمانها از رهبران با بینش و با صلاحیت برخوردار باشند.
افراد – منابع : بدیهی است بدون انسانها هیچ چیز رخ نمی دهد. هر سازمانی یک هویت دارد، این هویت ناشی از مهارتها، عقاید، گرایشها و رفتارهای دسته جمعی و مشترک و بیشتر از همه ناشی از ارتباط بین افراد است.
ارزشهای اصلی – زیرساختار نوآوری: اصولی اساسی وجود دارند که زیرساخت هر سازمان را تعریف می کنند. به عنوان نمونه اعتماد، احترام، یادگیری، تعهد، جامع نگری و همکاری. این موارد ساختـاری را برای تصمیـم گیری در کلیه ی سطـوح فراهم مــــی سازد.
ارزشهای نوآوری – چارچوب فکری : علاوه بر ارزشهای اساسی، برخی ارزشها وجود دارند که وضعیت معمول را به پیشرفت و یک پروژه معمولی را به یک کاروکسب جدید بدل می سازند. آزادی عمل، توجه به بینش شهودی افراد و سینرژی تنها برخی عوامل ایده آل هستند که می توانند جادویی برای سازمان نوآور ایجاد کنند.
زمینه – جهان : هیچ چیزی به خصوص نوآوری در خلاء اتفاق نمی افتد، در حالی که روشن است مشتریان عرضه کنندگان مواد اولیه و اقتصاد بر عملکرد روزمره ما تاثیر می گذارد، علاوه بر آن، ما به صورت دوره ای با دولت، اتفاقات جهانی، اجتماعات و فامیل خود در تعامل هستیم. تمامی این تعاملات زمینه فعالیتهای سازمانی از جمله نوآوری است.
اقدامات عملی برای سلامت سیستم نوآوری
1 – هراس را در سازمان خود از بین ببرید. نوآوری به معنای انجام چیزی جدید است، برخی کارها ممکن است به نتیجه نرسند. اگر افراد از شرکت هراس داشته باشند، به افرادی خلاق مبدل نخواهند شد؛
2 – نوآوری را به عنوان جزئی از سیستم ارزیابی عملکرد برای هر شخص مطرح کنید. سازمانها باید از کارکنان خود در پایان دوره ارزیابی سوال کنند که چه نوآوری انجام دادند و تاثیر آن بر کار چه بوده است؛
3 – فرآیند و سیستم نوآوری را مستندسازی کنید به نحوی که هر فرد آن را درک کند و نقش خود را نیز در این فرایند به روشنی دریابد؛
4 – آزادی عمل کافی به کارکنان خود اعطا کنید تا آنها قادر باشند ایده ها و فرصتهای جدید را مطرح و با عوامل درون سازمانی و برون سازمانی همکاری کنند.
5 – اطمینان حاصل کنید تمامی اعضای سازمان استراتژی کلی شرکت را درک کرده اند و همچنین کلیه تلاشهای نوآوری در راستای استراتژی کلی شرکت است، البته سیستم باید به صورتی باشد که ایده های خارج از چارچوب را نیز که مفید به نظر می رسند مدیریت کند؛
6 – به افراد آموزش دهید که محیط را برای روندهای جدید، فناوریهای نوین و تغییرات چارچوبهای فکری مشتریان مورد بررسی و آزمایش قرار دهند؛
7 – به افراد آموزش اهمیت تنوع در سبکهای تفکر، تجربیات، دیدگاهها و تخصصها را آموزش دهید. همچنین انتظار تنوع و تفاوت را در کلیه فعالیتهای نوآوری داشته باشید؛
8 – معیارهای مطلوب بر ایده آل ها استوار است. باوجود این، معیارهـای محدودتر نیـز می توانند ما را به حالت ایده آل نزدیکترسازند و آنها به نوبه خود براساس تجارب، مفروضات و چارچوبهای ذهنی قبلی ما متصل می گردند؛
9 – تیم های نوآوری از تیم های پروژه های معمول متفاوتند. آنها نیازمند ابزارها و چارچوبهای فکری متفاوتی هستند. کارکنان را به اندازه کافی در این زمینه ها آموزش داده و هدایت کنید تا هنگام کار در تیم های نوآوری موفق باشند؛
10 – سیستم مدیریت ایده ها را ایجاد یا تهیه کنید تا افراد تشویق شوند فرصتها و قابلیتهای جدید را شناسایی، ایجاد یا ارزیابی و ایده های خود را ارائه کنند
فصل سوّم:
میل به موفقیت وپیشرفت
موفقیت یک امر اتفاقی نیست
وفرق آنها که به نتایج مثبت می رسند و آنها که نمی رسند
شبیه نوعی طاس ریختن است0
شیوه های ثابت ومنطقی برای اقدام به عمل وراه های مشخّصی
برای ترقّی وجود دارد0
"آنتونی رابینز"
1. گامهای مو ثر دستیابی به موفقیت
2. ده سو ء تعبیر از مو فقیت
3. ضرورت دست یافتن به مو فقیت
میل به موفقیت و پیشرفت (توفیق طلبی)
یکی ازویژگیهای بارزکارآفرینان میل به موفقیت است0 موفقیت فرآیند دائمی انجام دادن وکامل کردن امور می باشد که تاگشودن همه راها درطول زندگیمان ادامه می یابد وامری نیست که بتوانیم یک شبه به آن دست یابیم0
منظورازواژه موفقیت تنها دستیابی به ثروت فراوان نیست بلکه فرد موفق شخصی است که ازامکانات موجود بهترین استفاده رانموده وبهترین نتیجه ممکن راکسب نماید وهرگزدست پیداکند0واقعیت این است که موفقیت دراطراف ماست0زمانی که چیزی رامی خواهیم وآن رابه دست نمی آوریم،تا اندازه ای خودمان درعدم موفقیت دخیل هستیم 0 اگردیدمان به زندگی کوته باشد،زندگی نیزبه ما خسّت نشان خواهد داد0
گام های موثردستیابی به موفقیت:
گام نخست :قدرشناسی
درجوامع مدرن امروزی اغلب مردم ازلحاظ مادی احساس موفقیت وکامیابی می کنند0کافی است زندگی این مردم راباتلاشی که اغلب انسانهادرطول تاریخ جهت کسب معاش کرده اند واغلب مردم دنیا هنوزهم درحال تقلّای بی وقفه برای معاش می باشند،مقایسه کنیم تابدانیم که مردم امروزچقدرخوش شانس هستند چراکه آنان نسبت به پادشاهانی که قرنها قبل می زیسته اند دارای زندگی راحتتر وبهتری هستند0ماهر چقدرهم که درزندگیمان مشکلات داشته باشیم بهتراست هرچندوقت یکبار زمانی را برای شکرگذاری ازخداوند قرار دهیم 0ماباید نعمتهایی راکه خداوند درزندگی به ماعطا داشته است به زبان بیاوریم وبه خاطرآن سپاسگزاری کنیم وازآن ها لذت ببریم وطعم کامیابی وموفقیتی که هم اکنون بدست آورده ایم بچشیم0گذشته ازاین ماباید قدردان زحمات مردمی که درطول زندگیمان به طرق مختلف تاثیرزیادی در موفقیتمان داشته اند باشیم
0
گام دوم: آگاهی
ماهمگی داری اعتقادات وافکارواحساساتی می باشیم که مانع کسب موفقیت می گردند:احساس کمبود،احساس بی لیاقتی،ترس ازشکست وعدم موفقیت که ریشه دراعتقادات وباورهای مادی دارند،افکاربدبینانه نسبت به پول وافکاری ازاین دست که مانع رشد وپیشرفت ما میشوند0
اغلب این اعتقادات وافکاردرابتدا به طورناخودآگاه به وجود میآیند وواقعاً نسبت به آنها بی اطلاع هستیم درحالیکه آنها زندگی ماراتحت کنترل خود دارند0زمانیکه ماشروع به درک آگاهانه می کنیم درمسیری قرارمی گیریم که دارای قدرت انتخاب درباره اینکه چگونه زندگی کنیم خواهیم بود0
زمانیکه آگاهی لازم رادرباره موضوعی نداشته باشید درطول مسیر چیزهایی رایادخواهید گرفت وتکرار مسیری که نتیجه ای دربرنخواهد داشت شما را آزرده خاطر خواهد کرد0بنابراین راههای تازه ای رابرای رفع مشکل فعلی خواهید یافت وزمان زیادی طول نخواهد کشید که همه چیزتغییرخواهد کرد بدون اینکه شما مجبوربه ایجاد تغییر شوید0همیضه برای کسب آگاهی تلاش کنیدچراکه تغییرات مورد نظرتان به دنبال آن به وجود خواهد آمد0
با افکارنادرست که مانع رشد وپیشرفت می شوند چه کنیم؟
بسیاری ازخانواده ها ی ما،پدران ومادران ما باناامیدی وبیم وهراس زندگی کرده اند ومانیزازدوران کودکی با این اعتقادات وباورها بزرگ شده ایم، سئوالاتی مانند:نکند گرسنه بمانیم،اگرموفق نشویم شغلی بدست آوریم چه میشود؟ ممکن است خانه واتومبیل خود را ازدست بدهیم0وازاین قبیل سئوالات وتفکرات0
اندکند فرزندانی که این باورها راپوچ وبی ارزش میدانند واکثراً بااین اعتقادات موافق وهمراهند بهتر است لیستی ازباورهای پدرومادرخود دررابطه باپول ومادیات فراهم کنیم0آیاهنوزهم همانگونه فکرمیکنید؟ می بایست محدودیتها وهراسهای والدین خود را کناربگذاریم0زیرااکنون زندگی باگذشته تفاوت بسیار نموده است0ازتکرارعقاید گذشته دست برداریم0سعی نماییم تا دید خود راتغییردهیم0زمانی که فرصتی برایمان بوجود میآید،نمی بایست افکار گذشته خود را دررابطه با کمبودها وکاستی ها دخالت دهیم0می توان باصراحت گفت که پول ودارایی خوب است اما این دیدرا درخود بوجود آوریم که عاقلانه خرج کنیم0
گام سوم: پیشرفت
اگرمانتوانیم تغییری راایجاد کنیم،ممکن است فرآیند تغییرراتسریع کنیم0راههای زیادی وجود دارند که ازطریق آنها می توانیم زندگیمان رابهبود بخشیم0ابزارها تکنیکهای مختلف درمقاطع مختلف می توانند مناسب ومفید واقع شوند0اگرچه برخی ازاین روشها برای بعضی ازافراد مفید واقع میشونددرحالیکه برای دیگران این چنین نیستند0اغلب ما به خوبی می دانیم که درهرموقعیت خاص چه راهکاری مفید ومناسب می باشد میتوانیم یادبگیریم که به این حس درونی اعتماد کرده وازآن تبعیت کنیم0رشد وپیشرفت درتمام سطوح زندگی امری ضروری می باشد
بسیار مهم است زمانی که به کمک وحمایت دیگران احتیاج داریم ازآن ها کمک بخواهیم،یک معلم خوب،یک دوست دانا ویک راهنما هریک می توانند سرمایه ای گرانبها درجهت رشدوپیشرفت زندگیمان باشند0
گام چهارم: به دنبال واقعیات زندگی باشید:
همه ما دردرونمان گرایش عمیقی نسبت به چیزی که ازنظرمان حقیقت باشد،احساس می کنیم برای دستیابی به حقیقت باید به احساسات ومشاهداتمان توجه کنیم0ما باید یاد بگیریم که عمیقاً به ندای درونمان گوش بسپاریم وبه آن اعتماد کنیم وچیزی راکه حس می کنیم درست است انجام دهیم0حتی اگرمرتکب اشتباهاتی هم شویم ما باید دست به عمل بزنیم تا یاد بگیریم زندگی خود رابهبود ببخشیم0
گام پنجم: تصورکردن
خیلی مهم است بتوانیم همه چیزراآنگونه دوست داریم باشند تصورکنیم0تصورات ما ابزارقوی وموثر میباشند0اگرما چیزی رابسیارروشن وواضح تصورکنیم،درواقع درها برای دستیابی به حقیقت پیوستن آن گشوده ایم0
ماهمگی تحت تاثیردنیای اطرافمان قرارداریم ومتقابلاًهمگی بردنیای اطرافمان تاثیرمی گذاریم،چه آن را درک کنیم وچه درک نکنیم0ما می توانیم زندگی کاملاً موفق داشته باشیم به همان اندازه که دنیای ما موفق است ودنیای ما زمانی موفق است که ما یاد بگیریم درسیاره ای زندگی می کنیم وبه موجوداتی که با ما زندگی می کنند احترام بگذاریم0
از آنجایی که همه اموربا اراده خود ما انجام میپذیرد وازخودآگاهی کامل برخوردارهستیم بنابراین مسئولیّت بهبود زندگیمان به عهده خودمان است نه فردی دیگر0هرچه ماآگاه ترومتعادل تربشویم بیشتربه دنبال واقعیات زندگی خواهیم بود وبدین ترتیب دنیایی موفق ترخواهیم داشت0
موفقیت خودودنیایی را که درآن زندگی میکنیم درذهنتان تصورکنید0همچنین میتوانیم این کارراباتعمق یا نوشتن تصوراتمان انجام دهیم0یا
تصوراتمان را نقاشی کنیم وهروقت به آن نگاه کنیم به تصورات خود درباره موفقیت،انرژی خواهیم بخشید0
گام ششم: هدفمندی
اگرماتصوری اززندگی موفق داشته باشیم می توانیم اهداف خاصی را برای خود تعیین کنیم0اوقاتی درزندگی وجود داردکه برای تعیین هدف مفید است وبهتراست درسایراوقات فقط به مسیری که درحال طی کردن آن هستیم فکر کنیم
زمانیکه اهدافمان رابررسی کرده واحساس کنیم آنها مناسب نیستند0فرایند هدفسازی راباید بلافاصله متوقف کنیم واگراحساس کنیم اهدافمان مفید وجالب میباشند بلافاصله دست به عمل بزنیم0
اهداف باید کاملاً واضح وآشکاروواقع بینانه باشند وسعی کنیم گامهایی را که مارابه هدفمان نزدیک میکنند تعیین کنیم وسعی دراجرای مسیرها وبرداشتن این گام ها برای رسیدن به موفقیت داشته باشیم.
گام هفتم: دیگران رابرای موفقیتی که بدست آورده اید سهیم کنید0
با گذشت زمان وقتی که مراحل بالا را ملی کنیم تدریجاً استعداد و تواناییهایمان شکوفا خواهد شد0وقتی به ندای درونمان گوش فرا دهیم وبهبودی وپییشرفت درزندگی حاصل کنیم دیگرنمیشود مانع تغییراتی که ماراتبدیل به فردی موفق میکند شویم0
اغلب ما در درک وتحسین استعدادهایمان مشکل داریم چراکه آنها آرام وآهسته شکوفا می شوند که به نظرامری مهم نمی رسند0اموری که برای ما جذاب هستند ومانمی توانیم انجام آنها رامتوقف کنیم نشانه های مهمی ازاهداف می باشند که ما درصدد بیان آن هستیم و درواقع کلیدهای اهداف زندگیمان هستند0
چه ما دردستیابی به موفقیت وکامیابی موفق شویم یا خیر،زندگی همیشه پاداشی عادلانه برای تلاشهایی که ما انجام داده ایم خواهد داد0
با پاسخ گفتن به ندای درونمان وسیله معاش خود رافراهم می کنیم وجهان هستی همیشه ازما می خواهد تاحد امکان،خود واقعی مان باشیم0
ماباید بعد ازکسب موفقیت هدایا وشادی که نصیبمان شده است با دیگران قسمت کنیم وازآن طریق تغییری رادردنیای اطرافمان ایجاد کنیم واین یکی ازبهترین تجربیات انجام شده ای است که می توانیم درزندگی کسب کنیم که برای دستیابی به موفقیت واقعی عاملی لازم ومهم است0زمانیکه بادرستی واشتیاق زندگی کنیم،موفقیت رابیشتروبیشتر احساس می کنیم0
10سوء تعبیرازموفقیت:
آیا زمان این نرسیده که دیدگاهتان را درباره موفقیت تغییر دهید؟.
اکثرمردم درباره موفقیت دچار سو ءتعبیر هستند.
ده مورد سوء تعبیر رایج در میان مردم:
1- بعضی از مردم به خاطر گذشته شان، تحصیلاتشان و… موفق نیستند.
هیچ کس نمی تواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس برای بدست آوردنش بکوشد.
2- افراد موفق اشتباه نمی کنند.
آن ها هم مثل ما اشتباه می کنند فقط اشتباهشان را تکرار نمی کنند.
3- برای موفق شدن باید 60 (70، 80، 90 و…) ساعت در هفته کار کرد.
موفقیت به "زیاد" انجام دادن کاری ربط ندارد، بلکه بیشتر به "درست" انجام دادن آن ربط دارد.
4- فقط اگر قواعد خاصی را اجرا کنیم موفق می شویم.
چه کسی قواعد را به وجود می آورد؟ موقعیت ها متفاوتند. گاهی لازم است از قواعد خاصی پیروی کنیم و گاهی نیز باید قواعد ساخته خودمان را بکار بندیم.
5- اگر کمک بگیریم، این دیگر موفقیت نیست.
موفقیت به ندرت در تنهایی رخ می دهد. آن هایی را که به موفق شدن تو کمک می کنند، شناسایی کن. تعدادشان کم نیست.
6- باید خیلی شانس بیاوریم تا موفق شویم.
بله، کمی باید شانس آورد اما بیشتر به کار سخت، دانش و جدیت احتیاج است.
7- فقط اگر زیاد پول درآوریم موفقیم.
پول یکی از نتایج موفقیت است، اما ضامن آن نیست.
8- باید همه بدانند که ما موفق هستیم.
شاید با بدست آوردن پول و شهرت بیشتر، افراد بیشتری از کارتان باخبر شوند. اما، حتی اگر شما تنها کسی باشید که از این موضوع باخبرید، هنوز آدم موفقی هستید.
9- موفقیت، یک هدف است.
موفقیت بعد از رسیدن به اهداف بدست می آید. وقتی می گویی "می خواهم آدم موفقی شوم" از شما سوال می کنند: "در چه چیزی؟"
10- به محض این که موفق شویم، گرفتاری ها هم تمام می شوند.
با رسیدن به موفقیت پستی ها وبلندیهای راه تمام نمشود وفرد موفق هنوز اول راه است.
با این حال باید از موفقیت امروز لذت ببریم چرا که فردا روز دیگری است
ضرورت دست یافتن به موفقیت
اکثریت مردم را بطور عموم، از نظر روانشناسی می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد.یکی گروهی که فرصتها آنان را به چالش می خوانند وبرآنند تا کارهای دشوار انجام دهند تا به هدفی خاص دست یابند، این گروه در اقلیت قرار دارند. گروه دیگرکه در اکثریت می باشند نیز گروهی است که بی توجه از کنار مسائل می گذرد.اینک چندین سال است که روانشناسان تلاش می کنند به راز این دوگانگی غریب وپررمز وراز پی ببرند.آیا نیازبه موفقیت (ویا فقدان آن) در درون فرد اتفاقی است، ارثی بوده ویا نتیجه تاثیرات محیطی می باشد ؟ آیا صرفا ً یک انگیزه انسانی قابل تفکیک از انگیزه های دیگر است یا ترکیبی است از چندین انگیزه مختلف – تمایل کسب قدرت وشهرت ویا تجمع ثروت ؟ مهمتر از همه آیا راهی وجود دارد که بتوان چنین تمایلی را در جامعه ویا افرادی که فاقد آن می باشند، بوجود آورد ؟
با وجود آنکه هنوز پاسخ کاملی برای هیچیک از این سوالات در دست نیست اما سالها کارکردن برروی این مطلب، پاسخهای نسبی برای هریک از سوالات مزبور ویا بینشی نسبت به کل قضیه فراهم آورده است. بی شک یک انگیزه انسانی بخصوص که از سایر انگیزه ها قابل تفکیک باشد وجود دارد، به نحوی که می توان آنرا در هر گروهی از افراد یافت ویا مورد آزمون قرار داد.
اجازه بدهید مثالی را مطرح کنم.چندین سال قبل برروی 450 نفر از کارگرانی که در نتیجه تعطیلی موقت یک کارخانه در منطقه اری پنسیلوانیا، ازکار اخراج شده بودند، مطالعه ای انجام شد. اکثریت این کارگران برای مدتی در خانه ماندند وسپس به اداره کاریابی ایالات متحده مراجعه کردند تا ببینند آیا امکان استخدام در کار قبلی خود ویا کارهای نظیر آن وجود دارد یا خیر. تنها تعداد قلیلی ازآنها به گونه ای متفاوت رفتا ر کردند،یعنی درست از همان روز که کار خود را از دست دادند، به شکار کاری جدید رفتند.
آنها به اداره های کار یابی ایالات متحده وپنسیلوانیا سر زدند. بخش استخدام نیاز مندیهای روزنامه ها را می خواندند،به کلیسا واتحادیه خود وسازمانهای وابسته مختلف سرزدند، برای فراگیری مهارتهای جدید در دوره های آموزشی شرکت کردند وحتی شهر خود را در جستجوی کار ترک کردند واین در حالی است که اکثریتی که در خانه مانده بودند حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی برای بدست آوردن کار اری را ترک گویند.بی شک افراد این اقلیت فعال از انگیزه های کاملا ًمتفاوتی برخورداربوده اند. تمامی این افراد از نظر هدف در یک موقعیت قرار داشتند : آنها به کار، پول، سرپناه، غذا وامنیت شغلی نیاز داشتند. اما تنها عده اندکی از آنان در بدست آوردن نیازهایشان پیش قدم شده ودر اقدام کردن از خود تهور نشان دادند. چرا؟ اینک روانشناسان پس از سالها تحقیق معتقدند که می توانند بدین سوال پاسخ دهند. آنها نشان داده اند که این افراد از نوع خاصی از انگیزه انسانی به مقیاسی بالا برخودار بوده اند. اجازه بدهید فعلا ً این ویژگی فردی را انگیزه A بنامیم وبه بررسی سایر ویژگیهای افرادی که انگیزه A آنها بیشتراست بپردازیم. فرض کنید این افراد از نظر کاری در موقعیتی قرار دارند که میتوانند میزان سختی ودشواری کارشان را خود تعیین کنند. چنین وضعیتی را براحتی میتوان درآزمایشگاه روانشناسی ایجاد کرد، بدین ترتیب که ازافراد خواست تا حلقه هایی را از هر فاصله ای که خود می خواهند، بسوی یک گل میخ پرتاب نمایند. بسیاری از افراد حلقه ها را بطور اتفاقی وبدون محاسبه پرتاب می کنند، یا بسیار نزدیک می ایستند ویا از گل میخ فاصله بسیار می گیرند، اما افرادی که دارای انگیزه A می باشند، چنین بنظر می رسد که فاصله خود را از گل یخ چنان محاسبه می کنند که القاء کننده حس استادی وتسلط باشد. این افراد تقریبا ً همیشه در فاصله ای متعادل می ایستند. نه آنقدر نزدیک که کار به نحو مسخره ای آسان بنظر رسد ونه آنقدر دور که انجام کار غیر ممکن گردد. هرگاه شانس موفقیت آنها تنها یک به سه باشد، اهدافی که برای خود تعیین می کنند، مشکل اما دست یافتنی است. بعبارت دیگر این گونه افراد همواره چالشهایی را برای خود در نظرمی گیرند، وظایفی که انها را وامی دارد تا خود را تا حدی پیشرفت دهند.
البته آنها هنگامی چنین رفتاری را ازخود بروز می دهند که بتوانند از طریق عملکرد شخصی خود، نتیجه کاررا تحت تاثیر قرار دهند. آنها به هیچ وجه قمار کردن را ترجیح نمی دهند. فرض کنیم آنها می توانند بین تاس ریزی ونرادی وتلاش در حل یک مسئله یکی را انتخاب کنند، در حالیکه برای هردو کار زمانی واحد وشانس موفقیت یک به سه دارند. با وجوداینکه فرصت برندگی در هر دو مورد یکسان است وتاس ریختن کار ساده تری است اما آنها حل مسئله را انتخاب می کنند.آنها بجای آنکه نتیجه کار رابه دیگران ویا شانس واگذار کنند ترجیح می دهند خود برروی مسئله کار کنند.بی شک اینگونه افراد بجای پاداش موفقیت، به نفس موفقیتهای فردی می اندیشند چراکه از طریق تاس ریختن نیز می توانستند به همان پاداشها دست یابند.این مسئله نشان دهنده ویژگی دیگری است در افرادی که از انگیزه A برخوردار می باشند وآن اینکه اینان شرایط کاریی را ترجیح می دهند که در آن صرفا ً براساس تلاش خود به باز خوردی قطعی دست یابند
اما علت چنین رفتاری در برخی از افراد چیست ؟ از یک نظر پاسخ این سوال بسیار ساده است : علت آنست که آنان بیشتر وقت خود را به فکر کردن درباره این مسئله می گذرانند که چگونه کار خود را بهتر انجام دهند. در حقیقت روانشناسان نوعا ً قدرت انگیزه A را با گرفتن نمونه هایی از تفکرات خودبخود افراد( مانند سرهم کردن یک داستان درباره عکسی که به آنها نشان داده می شود ) وشمارش دفعاتی که آنان عملکرد خودرا" بهتر" می خوانند، اندازه گیری می نمایند.این شمارش عینی بوده وحتی امروزه با کمک برنامه های کامپیوتری مخصوص آنالیزداده ها نیز انجام پذیر می باشد. آنچه در نتیجه این مطالعات بدست می آید چیزی است که از نظر تکنیکی امتیاز نیاز به موفقیت فردی نامیده می شود.درک کردن علت این مسئله دشوار نیست که افرادی که دائما ً در فکر انجام بهتر کارهایشان هستند، همواره جستجو بدنبال کار را نیز بهتر انجام می دهند، اهدافی متعادل وقابل حصول برای خود تعیین می کنند، از قمار کردن نفرت دارند (چراکه موفقیت در آن، آنها را ارضاء نمیکند ) وشرایطی را در کار خود ترجیح میدهند که بتوانند خود نیز با آن پیشرفت نمایند.اما اینکه چرا تنها عده ای از مردم، ونه تمامی آنها، بدین ترتیب می اندیشند، مسئله دیگری است. شواهد موجود نشان می دهد که این ویژگی ها ارثی نبوده واز بدو تولد با شخص همراه نیست بلکه ناشی از آموزشهای خاصی است که کودکان در خانه واز والدین خود می گیرند، والدینی که اهدافی نسبتا ً در سطح بالا برای فرزندانشان در نظر می گیرند اما با فرزندانشان گرم وصمیمی بوده، آنها را برای رسیدن به این اهداف تشویق می نمایند.
برخورداری از چنین آگاهی دقیق درباره یکی از انگیزه ها، مارا در تصحیح ایده های مختلف ناشی از حس مشترکی که درباره انگیزه های انسانی وجود دارد، یاری می دهد.
بعنوان مثال سیاست بیشتر مردم (واکثر سیاستهای فعالیتهای تجاری ) براساس این ایده ساده لوحانه قراردارد که مردم " اگرمجبورباشند" سخت تر کار خواهندکرد. البته درنگاه نخست این ایده کاملا ًاشتباه نیست اما می توان گفت که تنها نیمی از آن صحت دارد. مثلا ًاکثریت کارگران بیکارمثلاًاری به اندازه افرادی که از نیاز بالایی به موفقیت برخوردار بودند،"مجبوربودند" که کاری پیداکنند ولی برای پیدا کردن کار تلاش خاصی از خود نشان ندادند ویا باز غالبا ً مردم چنین می پندارند که هر انگیزه قویی به این امر منجر می شود که فرد کارش را بهتر انجام دهد. بنابراین آیا درست نیست بگوییم که بیشتر کارگران اری صرفا ً "بدون انگیزه " بوده اند ؟ اما اطلاعات ما درباره انگیزه های مختلف انسانی نشان می دهد که افراد مختلف تحت تاثیر یک انگیزه رفتار متفاوتی از خود بروز می دهند. مسئله انگیزه دار شدن یا نشدن نیست بلکه مسئله این است که آیا شخص به سوی هدف A، برانگیخته شده یا به سوی B یا C وغیره ؟
یک آزمایش ساده مسئله را روشن می کند :به افراد مختلفی گفته شد که برای حل یک مشکل می توانند شریکی انتخاب کنند ؛ این شریک هم می تواند یک دوست باشد وهم فرد غریبه ای که در حل آن مشکل تخصص دارد. افرادی که از نظر نیاز به موفقیت در سطح بالاتری قرار داشتند فرد متخصص را به عنوان شریک خود برگزینند اما آنانکه نیاز بیشتری به دوست یابی داشتند دوستان خود رابر افراد متخصص ترجیح دادند.مسئله اینجاست که گروه دوم بدون انگیزه نبودند بلکه تمایل آنها نسبت به بودن با کسی که وی را دوست می دارند عملا ً انگیزه ای است قوی تر از تمایل به فائق آمدن بروظیفه. روانشناسان چنین نیازهایی را مورد مطالعه قرار داده اند. بعنوان نمونه، نیاز به قدرت غالبا ً با نیاز به موفقیت اشتباه می شود چراکه هردو نیاز ممکن است به انجام فعالیتهای " بارزوچشمگیر " منجر گردد.اما تفاوت کاملا ً مشخصی بین آنها وجود دارد. افرادی که نیازی شدید به قدرت دارند می خواهند توجه دیگران را به خود جلب کنند، خود را به دیگران بشناسانند وآنها را در کنترل خود داشته باشند. اینگونه اشخاص زندگی سیاسی فعالتری دارند وبسیار مایلند که کنترل کانالهای ارتباطی را در دست خود داشته باشند، هم کانالهای ارتباطی با افراد سطح بالا وهم با مردم عادی، تا بدین ترتیب مسئولیتهای بیشتر وبیشتری برعهده بگیرند. افرادی که از نیاز بالایی به قدرت برخوردارمی باشند، مانندآنها که نیازبالایی به موفقیت دارند، هرروز در پی بهبود کارایی وعملکرد خود نمی باشند. بدین ترتیب، از آنچه تا به حال آموخته ایم نتیجه می گیریم که تمامی افرادی که به موفقیتهای بزرگ دست می یابند لزوما ً از نظر نیاز به موفقیت از امتیاز بالایی برخوردار نیستند.به عنوان مثال بسیاری از سیاستمداران برجسته، ژنرالها ودانشمندان ومحققین بزرگ واجد این ویژگی فردی نمی باشند چراکه از انگیزه های دیگری برخوردار می باشند. یک ژنرال یا یک سیاستمدار باید به روابط قدرت بیاندیشد، یک محقق باید قادر باشد برای مدتی طولانی وبدون هیچگونه باز خورد مستقیم وسریع زمانهای زیادی را به کار تحقیق بپردازد ؛ بازخوردی که شخصی با نیاز بالا برای موفقیت بدان نیاز دارد. از طرف دیگر دست اندرکاران فعالیتهای تجاری علی الخصوص فروشندگان یا افرادی که واقعا ً دارای مسئولیتهایی می باشند در نیاز به موفقیت از امتیاز بالایی برخوردارند. این مسئله حتی در یک کشور کمونیستی مانند لهستان نیز صادق است.مشخصا ً در آنجا نیز همانند یک نیاز مبتنی براقتصاد آزاد، یک مدیر هنگامی موفق است که دائما ً در فکر بهبود بخشیدن به عملکرد، تعیین اهدافی دحض این که موفق شویم، گرفتاری ها هم تمام می شوند..
فصل چهارم :
دسترسی به منابع مالی
سهم ما از دنیا تمام دنیاست
انسان نباید به کم قانع باشد
پس بهشت برای چیست.
"زیگ زیگلار"
1. منابع خصوصی تامین مالی
2. منابع تامین مالی از طریق بد هی
3. منابع تامین مالی از طریق سرمایه
4. منابع داخلی تامین مالی
دسترسی به منابع مالی:
به دست آوردن وجوه مورد نیاز برای راه اندازی کسب وکارها، همواره به عنوان یک چالش برای کارآفرینان مطرح بوده است. فرایند به دست آوردن وجوه مورد نیاز ممکن است ماهها به طول انجامد و کارآفرینان را از حرفه مدیریت کسب وکارها منصرف کند. از سوی دیگر، بدون تامین مالی کافی، کسب وکارهای نوپا هرگز به موفقیت نخواهند رسید. کمبود سرمایه گذاری عاملی موثر در شکست بسیاری از کسب وکارهاست، با این حال به دلیل نرخ بالای مرگ و میر کسب وکارهای کوچک جدید، موسسات مالی تمایل چندانی به قرض دادن وجوه یا سرمایه گذاری در آنها ندارند. فقدان سرمایه کافی، کسب وکار نوپا را با رها ساختن بر بنیان مالی ضعیف، مستعد شکست خواهد کرد.
سرمایه ای که کارآفرینان برای راه اندازی کسب وکارهایشان نیاز دارند، کاملا همراه با ریسک است، چرا که سرمایه گذاران در این کسب وکارهای نوپا در قبال امکان دستیابی به پاداشهای چشمگیر (سودسرمایه ای) باید برای احتمال از دست دادن کل سرمایه تزریق شده خود آماده باشند.
منابع تامین مالی کارآفرینان
طیف گسترده ای از منابع تامین مالی (با امکان پذیری و هزینه های گوناگون)، در دسترس کارآفرینان قرار دارد و روشهای متفاوتی برای طبقه بندی آنها پیشنهاد شده است.در یک طبقه بندی از این منابع، دیکینز و فریل منابع مالی شرکتهای کارآفرینی را به دو دسته درونی و برونی بخش بندی کرده اند. در گزارشی که توسط شرکت مالی "امکو" ارائه شده است، منابع مالی به سه دسته منابع سهام (حقوق صاحبان سهام)، منابع بدهی (استقراض) و دیگر منابع دسته بندی شده بودند. در یک تقسیم بندی دیگر، کاردلو منابع مالی در دسترس کارآفرینان را به دو دسته تقسیم کرده است:منابع رسمی وغیر رسمی
در این مقاله با تلفیق تقسیم بندیهای فوق، منابع به چهار دسته تقسیم شده است. این چهار دسته عبارتند از:
– منابع خصوصی تامین مالی؛
– منابع تامین مالی از طریق بدهی (استقراض)؛
– منابع تامین مالی از طریق سرمایه (حقوق صاحبان سهام)؛
– منابع داخلی تامین مالی.
در ادامه هر یک از این منابع به گونه ای تفصیلی مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1- منابع خصوصی تامین مالی:
اولین منبعی که کارآفرینان جهت تامین وجوه موردنیاز برای راه اندازی کسب وکارهایشان، به آن رجوع می کنند، منابع خصوصی است. برای این گروه محاسبات ریسک و بازده، به مانند دیگر گروه هادارای اولویت نخست نیست.
– منابع شخصی (پس اندازهای شخصی):
نخستین جایی که یک کارآفرین در جستجوی پول به سراغ آن می رود، منابع مالی شخصی اوست. این منبع ارزانترین منبع مالی در دسترس است. ظاهرا کارآفرینان منافع خودکفایی را مشاهده نموده اند، به طوری که رایج ترین منبع تامین وجوه سرمایه ای که برای کسب وکارهای کوچک به کار می رود، از محل صندوق شخصی کارآفرینان تامین می شود.
– دوستان و بستگان:
پس از صرف وجوه شخصی، کارآفرین به دوستان و بستگانی روی می آورد که ممکن است تمایل داشته باشند تا در کسب وکار او سرمایه گذاری کنند. به دلیل روابط آنها با کارآفرین، احتمال زیادی وجود دارد که این افراد سرمایه گذاری کنند. آنها اغلب صبورتر از دیگر سرمایه گذاران هستند. با وجود این انتظارات غیرواقع گرایانه یا ریسک های درست درک نشده، از خطرهای این سرمایه گذاریهای خانوادگی است. برای پرهیز از چنین مسائلی کارآفرینان باید صادقانه فرصت سرمایه گذاری و ریسک های آن را معرفی کنند تا در صورت شکست، دوستان و بستگان را با خود بیگانه نسازند.
2 – منابع تامین مالی از طریق بدهی (استقراض)
تامین مالی از طریق بدهی شامل وجوهی است که مالکان کسب وکارهای کوچک استقراض کرده اند و باید به همراه بهره آن را بازپرداخت کنند. بسیاری ازکارآفرینان به نوعی از سرمایه ناشی از بدهی (استقراض) برای راه اندازی شرکتهای خود بهره می برند. اگرچه وجوه قرض گرفته شده به کارآفرین این اجازه را می دهد که مالکیت کامل شرکت را در اختیار داشته باشد، با این حال او باید بدهی ایجاد شده در ترازنامه را تعهد کند و به همین ترتیب آن را به همراه بهره متعلق به آن، در آینده بازپرداخت کند. افزون بر این، به دلیل ریسک بیشتر کسب و کارهای کوچک، آنها باید نرخ بهره بیشتری را نیز پرداخت کنند. با وجود این، هزینه های تامین مالی از طریق استقراض اغلب پایین تر از تامین مالی از طریق سهام بوده و برخلاف تامین مالی از طریق سهام متضمن رقیق شدن مالکیت کارآفرینان در شرکت نیست.
کارآفرین که بر جستجوی تامین مالی از طریق استقراض است، به سرعت با دامنه گسترده ای از گزینه های اعتباری روبرو می شود. در ادامه منابع تامین مالی از طریق بدهی (استقراض) مرور خواهد شد.
– بانک های تجاری
بانک های تجاری بیشترین تعداد و بیشترین تنوع وامهای کسب وکارهای کوچک را ارائه می کنند. مالکان کسب و کارها، بانک ها را به عنوان اولین قرض دهندگان مدنظر قرار می دهند. بانک ها غالبا در فعالیتهای اعطای وام خود محافظه کارانه عمل می کنند و ترجیح می دهند تا در هنگام تخصیص وامهای خود به کسب و کارهای کوچک، آنها را به شرکتهای در حال فعالیت اعطا کنند تا به یک شرکت نوپای با ریسک بالا. چنانچه بانکی در اعطای وام خود به یک شرکت دچار اشتباه شود، ترجیح می دهد که جریان وجوه نقد کافی برای بازپرداخت وام موجود باشد. نخستین پرسشی که هنگام ارزیابی طرح کسب و کار کارآفرینان در ذهن بیشتر بانکداران نقش می بندد این است که "آیا این کسب وکار قادر به ایجاد وجوه نقد کافی برای بازپرداخت وامی هست که دریافت کرده است ؟" گرچه بانک ها برای تضمین وامهایشان بر وثیقه متکی هستند ولی آنچه بازپرداخت وام را در موعد مقرر تضمین می کند جریان نقد کافی شرکت است. از سوی دیگر، تهیه وثایق و راکد گذاردن آن نیز برای شرکتها هزینه هایی را در بردارد.
– وام های کوتاه مدت:
وامهای کوتاه مدت که برای کمتر از یکسال در نظر گرفته شده اند، رایج ترین نوع وامهای تجاری اعطاء شده به بنگاه های کوچک است. این وجوه نوعا برای پرکردن حساب سرمایه در گردش برای تامین مالی خرید موجودی بیشتر، بالا بردن برونداد (محصول)، تامین مالی فروش اعتباری و یا بهره گیری از تنزیل نقدی به کار می رود. این وام هنگامی بازپرداخت می شود که موجودی به وجوه نقد تبدیل شود.
– وام های میان مدت و بلند مدت:
وامهای میان مدت و بلند مدت برای مدت یکسال یا بیشتر ارائه می گردد و معمولا در افزایش سرمایه ثابت به کار می رود. بانک ها این وامها را برای راه اندازی و آغاز به کار یک کسب و کار، ساخت یک کارخانه، خرید املاک و تجهیزات و تامین وجوه برای دیگر سرمایه گذاریهای بلندمدت اعطا می کنند. بازپرداخت این وام معمولا ماهیانه یا فصلی تعیین می شود.
– خط های اعتباری و اعتبارات اسنادی:
یک خط اعتباری به منظور حفظ جریان نقدی مثبت، وجوه کوتاه مدتی را به شرکت ارائه می کند، سپس هنگامی که در مراحل بعد شرکت توانست مبالغ مورد نظر را به دست آورد، این وام بازپرداخت می گردد. یک مزیت خط اعتباری این است که تا زمانی که وجوه، بازپس گرفته نشود بهره ای به آن تعلق نمی گیرد، در حالی که در زمان نیاز جریان نقدی این خط فورا در دسترس واقع می گردد. اعتبار اسنادی نیز می تواند در هنگام معامله با یک توزیع کننده جدید که ممکن است از نظر اعتباری شرکت دارای تضمین کافی نباشد، به کار گرفته شود. در چنین زمانی بانک می تواند با ارائه یک اعتبار اسنادی، پرداخت به شرکت را ضمانت کند.
– وام دهندگان به پشتوانه دارایی (وام رهنی):
وام دهندگان به پشتوانه دارایی، این امکان را برای کسب و کارهای کوچک فراهم می سازند تا وجوهی را از طریق وثیقه گذاردن داراییهای بعضا بیکار خود (حسابهای دریافتنی، موجودیها، تجهیزات ثابت و…) قرض بگیرند. حتی شرکتهای غیرسود ده که صورتهای مالی آنها نمی تواند متصدیان وام را برای پرداخت وامهای رایج متقاعد کند، می توانند وامهای با پشتوانه دارایی را دریافت کنند. چنین شرکتهایی که جریان نقدی ضعیف دارند اما از لحاظ دارایی غنی هستند از این طریق می توانند از داراییهای نابهره ور خود برای تامین مالی توسعه شرکت و یا عبور از بحرانهای مالی استفاده کنند.
– اعتبار تجاری:
فروشندگان و عرضه کنندگان معمولاً خرید مواد اولیه و قطعات شرکتها را به مدت 30 تا 90 روز یا بیشتر با نرخ بهره معین تامین مالی می کنند.
– عرضه کنندگان تجهیزات:
بیشتر فروشندگان تجهیزات از طریق ارائه تسهیلات خرید، مالکان کسب و کارها را تشویق می کنند تا تجهیزات مورد نیاز خود را از آنان خریداری کنند. این روش تامین مالی تا حدود زیادی مشابه اعتبار تجاری است. معمولاً فروشندگان تجهیزات، یک شرایط اعتباری منطقی با پرداخت منصفانه که در طول عمر تجهیزات به طورمتعادل تقسیط شده باشد را پیشنهاد می کنند.
– شرکتهای تامین مالی تجاری:
شرکتهای تامین مالی تجاری انواع مشابهی از وامهای بانکی را در اختیار قرار می گذارند و معمولاً ریسک بیشتری را نیز نسبت به رقیبان محافظه کارشان، در پرتفوی وامهایشان تقبل می کنند. این شرکتها معمولاَ گزینه های اعتباری بسیاری را همانند بانک های تجاری پیشنهاد می کنند، با وجود این به دلیل اینکه وامهای آنها دربردارنده ریسک بیشتری است، شرکتهای تامین مالی تجاری نرخ بهره بیشتری را نسبت به بانکهای تجاری درخواست می کنند.
– موسسات وام و پس انداز:(S&Ls)
تخصص موسسات وام و پس انداز در ارائه وامهایی برای داراییهای واقعی است. علاوه بر نقش سنتی آنها در ارائه وامهای رهنی برای مسکن، این موسسات منابع مالی را برای داراییهای تجاری و صنعتی نیز ارائه می کنند. در یک وام نوعی تجاری یا صنعتی، موسسات وام و پس انداز تا 80 درصد از ارزش دارایی را با برنامه زمانی بازپرداخت تا 30 سال قرض خواهند داد.
کارگزاری ها:
در برخی کشورها کارگزاریها نیز در زمره شرکتهای وام دهنده جای می گیرند و بسیاری از آنها وامهایی را در نرخهای کمتر از نرخ بهره بانکی به مشتریانشان ارائه می دهند. این وامهای پوششی، نرخهای بهره کمتری دارند، چراکه از پشتیبانی وثیقه هایی – سهام و اوراق قرضه موجود در پرتفولیوی مشتری- برخوردارند که باکیفیت و باتوان نقدشوندگی بالا هستند. نرخ بهره تعیین شده بستگی به نرخی دارد که کارگزار خود برای وام گرفتن آن مبالغ پرداخته است.
– شرکت های بیمه:
در دیگر کشورها برای بسیاری از کارآفرینان، شرکتهای بیمه عمر می توانند منبع مهم دستیابی به سرمایه کسب و کار تلقی شوند. شرکتهای بیمه دو نوع اساسی وام را ارائه می کنند. وامهای بیمه نامه ای و وامهای رهنی. وامهای بیمه نامه ای بر پایه مبالغی ایجاد شده است که از طریق حق بیمه پرداخت می شود. این وامها توسط بهترین نوع وثیقه ها تضمین می شوند (پول نقدی که مالک کسب و کار قبلاً و از طریق حق بیمه پرداخته است). اساساً شرکت بیمه پول شخص کارآفرین را به خود او قرض می دهد و به دلیل آنکه قاعدتا با هیچ ریسک نکولی مواجه نمی شود، این وامها در نرخ بهره های مطلوب ارائه می شوند. شرکت های بیمه همچنین وامهای رهنی بلندمدتی را برای خرید داراییهای واقعی ارائه کرده اند. این نوع وامها بر پایه ارزش دارایی واقعی خریداری شده، قرار گرفته اند. شرکتهای بیمه تا 75 یا 80 درصد از ارزش املاک و مستغلات را پوشش می دهند و به شرکت اجازه می دهند تا جدول زمانی بازپرداخت بیش از 25 یا 30 سال را بر عهده گیرد.
– اتحادیه های اعتباری :
اتحادیه های اعتباری که تحت مالکیت اعضای خود قرار دارند، شناخته شده ترین موسسات برای ارائه وامهای مصرفی و خودرو به شمار می روند. با وجود این اکنون بسیاری از آنها خواهان آن هستند که وجوهی را برای راه اندازی کسب و کارها به اعضای خود قرض دهند. اتحادیه های اعتباری وام خود را به هر شخصی ارائه نمی دهند، بلکه جهت واجدالشرایط شدن برای دریافت وام، یک کارآفرین می بایستی به عضویت یک اتحادیه اعتباری درآید.
– اوراق قرضه
اوراق قرضه غالباً به عنوان منبع شناخته شده تامین مالی برای شرکتهای بزرگ محسوب می شوند. گرچه کسب و کارهای کوچکتر کاندیدای مناسبی برای صدور اوراق قرضه نیستند، با وجود این برخی از شرکتهای کوچک هنگامی که با پاسخ منفی دیگر قرض دهندگان مواجه می شوند، اوراق قرضه را منبعی مناسب برای تامین وجوه مورد نیاز خود می یابند.
– عرضه های خصوصی:
فرایندی است که طی آن شرکت برای استقراض و صدور اسناد تعهدآور تنها به معدودی از وام دهندگان ـ معمولاً شرکتهای بیمه یا صندوقهای بازنشستگی ـ روی می آورد و استقراض از طریق انتشار عام اوراق انجام نمی گیرد. بدهی عرضه خصوصی پیوندی است میان یک وام معمولی و اوراق قرضه، چرا که به صورت بالذات یک اوراق قرضه محسوب می شود اما شرایط آن به مانند وام به نیازهای فردی قرض گیرنده بستگی دارد. اوراق بهاداری که به عرضه خصوصی تبدیل شده است، چندین مزیت را نسبت به وامهای عادی بانکی داراست که از جمله آنها می توان به نرخ بهره ثابت، سررسید بلندمدت تر، محدودیتهای کمتر و نهایتا ریسک پذیری بیشتر سرمایه گذاران خصوصی اشاره کرد.
– کمک های دولتی:
در بسیاری از کشور ها، دولتها برای کمک به کارآفرینان در راه اندازی کسب و کارهای نوپا و یا در حال رشدشان، تسهیلاتی را با نرخ بهره پائین یا بازپرداخت بلندمدت اعطا می کنند. بنا به مقتضیات مکانی، در این بخش به سازمانها و نهادهای گوناگونی که در ایران، گزینه هایی از این نوع منابع مالی را در اختیار کارآفرینان می گذارند، اشاره می شود.
1 -صندوق حمایت از فرصتهای شغلی؛
2 -صندوق تعاون کشور؛
3 -دفتر همکاریهای ریاست جمهوری؛
4 -بانک کشاورزی؛
5-سازمان همیاری اشتغال جهاد دانشگاهی؛
6 -سازمان صنایع کوچک؛
7-سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران؛
8 -شرکت شهرکهای صنعتی ایران؛
9 -سازمان ملی جوانان؛
01- وزارت صنایع؛
11- سازمان مدیریت و برنامه ریزی.
3 – منابع تامین مالی از طریق سرمایه (حقوق صاحبان سهام )
اتکاء صرف بر بدهی و استقراض برای تامین مالی راه اندازی و یا رشد و توسعه شرکت، ممکن است مشکلات بی شماری را به وجود آورد. سرمایه به دست آمده از استقراض، سرمایه صبوری نیست. مدت زمان وامهای آن به ندرت از 3 تا 5 سال فراتر می رود. از سوی دیگر سرمایه ناشی از بدهی (استقراض)، سرمایه متعهدی نیست. بدهی بازپرداختهای دوره ای بهره (فرع وام) و پرداخت نهایی اصل وام را ایجاب می کند. این عامل باعث می شود که در هنگام افت فروش یا دیگر فشارهایی که بر روی سودآوری و به ویژه بر روی جریان نقدی وارد می شود، شرکت در معرض تهدید قرار بگیرد. در چنین مواقعی که شرکت از بازپرداختهای بدهی اش ناتوان می شود، بانک ها ممکن است به عنوان آخرین راه چاره داراییها را به مالکیت خود درآورند و یا شرکت را مجبور به انحلال سازند. به همین دلیل صاحب نظران توصیه می کنند که برای شرکتها یا دست کم شرکت های با پتانسیل رشد بالا، سرمایه های ریسکی متعهد و صبور که بازدهی آن پس از موفقیت قریب الوقوع شرکت پرداخت می گردد، مناسب ترین انتخاب خواهند بود. این گونه منابع مالی برای کسب وکارهای جدید مطلوب محسوب می شوند، چراکه این منابع عمدتا بر چشم انداز آتی شرکت تمرکز می کنند، در حالی که بانک ها اغلب عملکرد گذشته شرکت را به عنوان معیار اصلی مدنظر قرار می دهند.
در تامین مالی از طریق سرمایه (سهام)، سرمایه گذار مالک شرکت می شود. در این روش ضمن اینکه ریسک تقسیم می شود، عایدات بالقوه آن نیز تقسیم می گردد. برخی از منابع رایج تامین سرمایه از طریق سهام را در این بخش مرور می کنیم.
– فرشتگان کسب وکار:
این اصطلاح برای توصیف سرمایه گذارانی به کار می رود که سرمایه اولیه شرکتهای پرریسک که در مرحله آغازین قرار دارند را فراهم می سازند. فرشتگان کسب وکار، افراد ثروتمندی هستند که سرمایه گذاری مستقیمی را در شرکت هایی که در ابتدای راه هستند و هنوز قیمتی برای آنها تعیین نشده است، انجام می دهند. این در حالی است که هیچ گونه ارتباط خویشاوندی نیز با کارآفرین ندارند. در اغلب موارد فرشتگان کسب وکار در جستجوی فعالیتهایی هستند که درباره آن تاحدودی چیزهایی را بدانند و بیشتر انتظار دارند تا دانش، تجربه و انرژی شان را همانند پول شان، در یک شرکت سرمایه گذاری کنند. فرشتگان کسب وکار شکاف تامین مالی موجود میان سرمایه های به دست آمده از منابع خصوصی و مرحله ای که سرمایه گذاران مخاطره پذیر نهادی تمایل به سرمایه گذاری خواهند داشت را پر می کنند.
– شرکا:
یک کارآفرین می تواند برای گسترش سرمایه کسب وکار پیشنهادی، شریکی را انتخاب کند. دو نوع اصلی از شرکا وجود دارد: 1) شرکای کلی (عمومی)، که شخصا مسئول کل بدهی های کسب وکار هستند و 2) شرکای محدود،که مسئولیت محدود آنها، داراییهایشان را از ادعای اعتباردهندگان و بستانکاران شرکت محفوظ نگه می دارد.
– شرکت های سهامی بزرگ:
بسیاری از شرکتهای بزرگ در سراسر دنیا (مانند Intel )، صندوقهای سرمایه گذاری مخاطره پذیر شان را برای تامین مالی پروژه هایی همراه با کسب وکارهای کوچک ایجاد کرده اند. هدف از این سرمایه گذاریها، بیشتر پیگیری اهداف استراتژیک شرکت است (همانند دستیابی به فناوری نوین)، تا اینکه صرفا دستیابی به منافع مالی حاصل از آن مدنظر باشد.
– شرکت های سرمایه گذاری مخاطره پذیر:
شرکتهای سرمایه گذاری مخاطره پذیر، شرکتهای خصوصی و سودطلبی هستند که سرمایه خود را در فعالیتهای پرریسک یا نوپا سرمایه گذاری می کنند. سرمایه گذاری مخاطره پذیر می تواند سرمایه گذاری در شرکتهایی تعریف شود که هنوز قیمتی برای آنها تعیین نشده است و دارای پتانسیل رشد چشمگیری هستند. در تعریفی دیگر سرمایه گذاری مخاطره پذیر نوعی سرمایه گذاری بلند مدت با ریسک ارزشگذاری نشده در سهام شرکتهای جدید معرفی شده است که پاداش آن عبارت است از سود سرمایه ای (افزایش قیمت سهام) محتمل به علاوه بازده نقدی حاصل از سود تقسیمی سهام بازده ناشی از سودسرمایه آن با ریسک مازاد و غیرنقدینه بودن (توان نقدشوندگی پایین) سرمایه گذاری همراه است که نمی تواند در طول مدت تعهد به کسب و کار آزادانه مورد مبادله قرار گیرد.
بیش از یک سوم از سرمایه گذاریهای سرمایه گذاران مخاطره پذیر منتج به شکست و زیان می شود. سرمایه گذاران مخاطره پذیر غالباًدر شرکتهایی سرمایه گذاری می کنند که هنوز هیچ گونه درآمدی را ایجاد نکرده اند و محصولی را در جریان تولید ندارند و از یک تیم کامل مدیریتی و با تجربه نیز بهره مند نیستند.
میسون و هریسون معتقدند "هدف سرمایه گذاران مخاطره پذیر به جای آنکه معطوف به بهره و یا درآمد حاصل از سود تقسیمی باشد، به دست آوردن بازده بالای سرمایه گذاری در قالب سودسرمایه ای است که از طریق خروج از سرمایه گذاری حاصل می شود و این خروج عموماً از مسیر عرضه عمومی اولیه (IPO) انجام می گیرد."
– عرضه عمومی سهام (عمومی شدن):
در مراحل پسین تامین مالی، کارآفرینان می توانند از طریق فروش سهام شرکتهایشان به عموم سرمایه گذاران، به یک شرکت عمومی (سهامی عام) تبدیل شوند. این روش یک روش کارا برای دستیابی به سرمایه موردنیاز است، اما مستلزم فرایندی هزینه زا و زمانبر است. عمومی شدن برای هر کسب وکار کوچکی امکان پذیر نیست، و در واقع تنها تعداد کمی از کارآفرینان قادرند تا شرکتهای نوپای خود را عمومی کنند.
_نام نویسی عرضه شرکت های کوچک : (SCOR)-
از آنجایی که در برخی از کشورها مقررات حاکم بر فروش اوراق بهادار شخصی تا حد زیادی محدود شده است، این شیوه تامین مالی، ابزاری را برای فروش سهام عادی به عموم فراهم می کند. شرکتها می توانند به جای آنکه با مشکلات عرضه عمومی اولیه (IPO) روبرو شوند، سهام عادی خود را در بازار خارج از بورس رسمی (OTC) مورد معامله قرار دهند.
4 – منابع داخلی تامین مالی
یک کسب و کار به نوبه خود ظرفیت ایجاد سرمایه توسط خودش را داراست. این نوع تامین مالی برای هر شرکت کوچکی در دسترس است.
– عاملیت حسابهای دریافتنی :
به جای نگهداری و ثبت فروش اعتباری در دفاتر شرکت (که برخی از این حسابها هیچگاه وصول نمی شود)، یک کسب و کار کوچک می تواند یکجا حسابهای دریافتنی خود را به یک عامل بفروشد. تحت دادوستدی که به صورت "با رجوع" تنظیم شده باشد، مالک شرکت مسئولیت مشتریانی را که از پرداخت حسابها خودداری کنند، خود بر عهده می گیرد. در دادوستدی که به صورت "بدون رجوع" تنظیم شده باشد، مالک از مسئولیت جمع آوری آنها فارغ خواهد شد و چنانچه برخی حسابها وصول نشود، عامل دچار زیان خواهد شد. عاملها معمولاً از 06 تا 95 درصد از ارزش اسمی حسابهای دریافتنی یک کسب و کار کوچک را پرداخت می کنند که این دامنه به موارد مختلفی بستگی دارد.
– اجاره به شرط تملیک یا اجاره (لیزینگ):
امروزه کسب و کارها می توانند ذاتاً هر نوع دارایی ای را ـ از فضای اداری گرفته تا تلفن و رایانه و تجهیزات سنگین ـ اجاره کنند. از طریق اجاره داراییهای گران قیمت، مالک کسب و کار کوچک قادر خواهد بود تا بدون راکد گذاردن سرمایه ارزشمند خود، برای یک دوره زمانی طولانی تر از آنها استفاده کند. به عبارت دیگر مدیر می تواند نیازمندیهای سرمایه ای ثابت و بلندمدت کسب و کار را با اجاره تجهیزات و ماشین آلات کاهش دهد، تا حدی که هیچ گونه سرمایه گذاری در داراییهای مستهلک شونده انجام نپذیرد. همچنین شرکت می تواند با اجاره به شرط تملیک داراییهایی همچون زمین نیازهای سرمایه ای اولیه خود را کاهش دهد.
– کارتهای اعتباری:
برخی کارآفرینان در صورتی که از یافتن منابع مالی از محلهای دیگر ناامید باشند، شرکتها یشان را با استفاده از بی دردسرترین منبع تهیه سرمایه راه اندازی می کنند که این منبع همان کارت های اعتباری شخصی آنهاست. با قرار دادن هزینه های آغاز به کار و راه اندازی شرکت بر روی کارتهای اعتباری، کارآفرینان باید بیش از هر منبع دیگری پرداخت بهره سالیانه را در نظر بگیرند که این منبع را گران و پرریسک می کند، با وجود این، برخی کارآفرینان گزینه دیگری را پیش رو نخواهند داشت.
– سود انباشته:
در مراحل پسین تامین مالی نظیر مرحله جوانی، رشد یا بلوغ، شرکتها می توانند از منبع داخلی سود انباشته نیز برای تامین مالی نیازمندی های مالی خود استفاده کنند. این منبع را می توان یکی از کم هزینه ترین منابع تامین مالی دانست که برای تامین نیازهای بلندمدت و توسعه ای شرکت به کار می رود.
افزون بر همه این موارد، یک کسب و کار کوچک می تواند نیازمندیهای سرمایه ای خود را با صرفه جویی در هزینه های ممکن به کمترین حد برساند. کارآفرین بایستی شیوه های صرفه جویی در خرج پول را مورد توجه قرار دهد، مواردی نظیر خرید تجهیزات استفاده شده (مستعمل) یا بازیابی شده، تبدیل دارایی شخصی به داراییهای تجاری، تبدیل دارائیهای غیربهره ور به دارائیهای بهره ور و کاهش هزینه در هر جا که ممکن است.
گرچه برخی از منابع مالی ذکر شده هم اکنون در کشور ما رایج نیستند، با وجود این، با توسعه بازار مالی و ترویج ابزارهای موجود در این بازارها می توان منابع مالی گوناگونی را برای کارآفرینان و مالکان کسب وکارهای کوچک فراهم آورد. هر چه گستردگی منابع و حق انتخاب کارآفرینان افزایش یابد، آنان قادر خواهند بود راهکارهای اجرایی بیشتری را برای رفع نیازهای مالی و رویارویی با بحرانهای مالی در اختیار داشته باشند. این امر ضمن کاهش ریسک های مرتبط، امکان گزینش منبعی با کمترین هزینه را مهیا می سازد. همان گونه که در این نوشتار اشاره شد هر یک از این منابع توانمندیها و نارساییهای خاص خود را دارا هستند که کارآفرینان باید با بررسی شرایط، هزینه ها و همچنین تحلیل امکانپذیری هر یک از آنها، گزینه بهینه را انتخاب کنند. برای مثال، مشخص شد که گرچه تامین مالی ناشی از بدهی (استقراض) هزینه های کمتری را نسبت به تامین مالی از طریق سرمایه به شرکت تحمیل می کند، اما نمی تواند به عنوان منابع متعهد مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر، اگرچه منابع مالی ناشی از سرمایه مستلزم پرداخت بهره نیست، ولی می تواند با رقیق کردن مالکیت کارآفرین، توان کنترل وی را در فرایند تصمیم گیریها کاهش دهد.
در پایان یادآوری می گردد که از یک سو منابع مذکور غالبا در چارچوب مراحل اولیه آماده سازی و رشد شرکتهای نوپا قرار دارند و در مراحل بعدی و هنگامی که شرکت عمومی می شود، ابزارهای متنوع دیگری نیز همانند اختیارهای خرید و فروش، قراردادهای آتی، اوراق قرضه قابل تبدیل به سهم، گواهی خرید و… به کار گرفته می شود. از سوی دیگر، با روند رو به پیشرفت علم مدیریت مالی و افزایش نوآوریها و گسترش روزافزون ابزارهای مالی، بسیاری از منابع و ابزارهای مالی دیگر نیز در حال پیدایش است که این امر گزینه های پیش روی کارآفرینان را بیش از پیش متنوع ساخته و راههای بسیاری را پیش روی آنها می گشاید
فصل پنجم:
ریسک پذیری
اشخاص عادی با تجربه اولین شکست دست از تلاش برمیدارند
به همین دلیل است که درزندگی با انبوه اشخاص عادی و
تنها یک "ادیسون" روبرو هستیم.
"ناپلئون میل"
1. ریسک پذیری
2. ریسک های سازمانی
1)سوانح وریسک هایوابسته به ان برای یک سازمان
2)چارچوب مدیریت ریسک
3)یک استراتژی جامع
ریسک پذیری
ریسک پذیری:از ویژگیهای کلیدی کارافرینی است ومحافظه کاری منجربه عملکرد منفعل وتقلید از دیگران خواهد شد. گام برداشتن در اینده ای نامطمئن وحرکت در تاریکیها،فرصتهایی رابه کارافرین نشان می دهد که شایدبه راحتی برای دیگران قابل درک نباشد0
موفقینت درکارآفرینی به واسطه دونشانه عمده قابل شناسایی است:1)دستیابی به اهدافی که کارآفرینان برای شرکت خود تعریف می کنند0 2)سودآوری ریسکی
شرکتهایی بااین نشانه های موفقیت،نمایشگرویژگیهای خاصی هستند:
الف) درشروع کار متحورانه خود،منابع خویش رابه ریسک میگذارند0
ب) نقاط قوت وضعف خودرا درموقعیتهای متحورانه می شناسند
ج) ارزشهای عمومی متحورانه درشرکت دارند0
آرتورلیپر دراشاده به یکی ازنگرشهای فکری لازم برای کارآفرینی می نویسد:" ازدست دادن پول وفرصتهای شناخته شده،بخشی از فرآیندکارآفرینی است0وآخردنیابه حساب نمیآید0
بنابراین کارافرینی مستلزم ریسک بوده ومنابع سازمانی یافرد کارآفرین دائماًدرخطر باختن قراردارد واین زیان زمانی که مقدمهپیروزیهای بعدی قرارگیرد،جزئی ازکارآفرینی به حساب می آید0سودآوری به عنوان یکی ازنشانه های موفقیّت سازمانهای کارآفرین،ازبازده بالا به دست می آید0دریک دنیای رقابتی،بازده بالا مستلزم ریسک بالا است0وریسک پذیری کارآفرین وقدرت تحمّل خطرات وشکستهای احتمالی است که به وی قدرت میدهد به فعالیتهای ریسکی بابازده بالا بپردازد0
سوانح و ریسک های وابسته به آن برای یک سازمان:
شد سوانح و خطرات، وسایل، شرایط با فعالیت هایی هستند که قابلیت ایجاد ضرر برای سازمان را دارند. سوانح و خطرات می توانند خودر ا برای یک سازمان بصورت های مختلف نشان دهند. یک سازمان ممکن است بوسیله مجموعه ای از اتفاقات کوچک و یا یک اتفاق بزرگ مورد آسیب قرار گیرد. این ضررها ممکن است راجع به سلامت کارکنان، ماشین آلات، وسایل یا کل تاسیسات یک کارخانه، محیط زیست، محصول و یا دارایی های مالی باشد و نیز می تواند شامل دارایی های غیرمشهود مثل لطمه زدن به اعتبار و پرستیژ یک سازمان باشد.
اثرات این ضررها ممکن است باعث وقفه در امر فعالیت تجاری، از بین رفتن موجودی انبار، از دست دادن اعتبار نزد مردم و مشتریان، بازار و روحیه در کارکنان باشد، و درنهایت تمام اینها بطور مستقیم و یا غیرمستقیم باعث ضررهای مالی برای سازمان خواهد شد.
ریسک های واقعی و ریسکهای تجاری:
در سخنرانی های عادی روزمره، معمولاً کلمه سانحه و ریسک به جای یکدیگر بکار برده می شود، ولی ریسک بیشتر از وجود فیزیکی یک سانحه است. ریسک شامل ابعاد احتمالی در معرض قرار گرفتن یک سانحه، تکرار و طول مدت سانحه است و احتمالات ریاضی و اتفاق افتادن یک واقعه خواسته یا ناخواسته را در نظر می گیرد.
همچنین لازم است بین ریسک واقعی و ریسک تجاری تفاوت قائل شد و آنها را از یکدیگر متمایز کرد. ریسک واقعی معمولاً مربوط به سانحه ای می باشد مثلاً در امر بهداشت، ایمنی، محیط زیست و امنیت در محیط کار که بهترین راه برای کنترل اینگونه ریسک ها جلوگیری از وقوع چنین حوادثی است. ولی ریسک تجاری مربوط به بازرگانی، مالی و یا سرمایه گذاری می باشد که موفقیت در کنترل آن همیشه نسبی است و بستگی به کل اقتصاد، بازاری که در آن فعالیت می کنید و رقبای تجاری شما دارد.
ریسکهای وابسته و ریسکهای ناوابسته:
ریسکهای سازمانی را به دو گروه دیگر نیز می توان تقسیم کرد. یکی ریسک هایی که مربوط به صنعت خاصی می باشند و دیگری ریسک هایی که اصلاً به صنعت خاصی مربوط نبوده، بلکه ریسکی است که کل بازار با آن مواجه است. مثلاً اگر نرخ سود بانکی در یک کشور بالا رود و یا در پول رایج یک مملکت، نسبت به ارزهای خارجی نوساناتی ایجاد شود، کلیه صنایع را دربرمی گیرد و فقط مختص به صنعت خاصی نخواهد بود. ولی اگر بطور مثال برای حفاظت از محیط زیست و افزایش لایه های اوزون در جو، محدودیتی در مورد استفاده از گازهای C.F.C ایجاد گردد، این محدودیت فقط برای صنایعی ایجاد دردسر خواهد کرد که در تولید محصولات خود از گاز C.F.C استفاده می کنند. مدیریت ریسک باید هر دو گروه از ریسک را به خوبی بشناسد و درصدد برطرف کردن آنها برآید.
ریسک های استراتژیک:
بطور کلی، ریسکهای استراتژیک ریسکهایی هستند، که اگر اتفاق بیافتد، بطور جدی استراتژی تجاری شرکت و یا بنیان وجودی آنرا به خطر می اندازد.
برمبنای این تعریف ریسکهای استراتژیک نه تنها شامل ریسکهای واقعی و تجاری می باشد، بلکه ریسکهای وابسته و ناوابسته را نیز دربرمی گیرد.از طرف دیگر این را نیز باید در نظر داشت که گاهی اوقات ریسکهای تجاری و ریسکهای واقعی بر روی هم اثر می گذارند. بطور مثال وقوع سانحه آتش سوزی یا انفجار در تاسیسات یک کارخانه نه تنها مانع فعالیت تجاری می شود و دارایی اصلی شرکت را از بین می برد، بلکه ممکن است سهامداران را نیز وادار به فروش سهام کند. تصمیم به ساخت یک کارخانه جدید محصولات پتروشیمی، نه تنها ریسک عمر مفید سرمایه گذاری را همراه دارد بلکه مطمئناً ریسک آلودگی و یا وقوع یک سانحه دلخراش را نیز در برخواهد داشت.
یکی از مباحث مهم که می تواند به خوبی رابطه بین ریسک تجاری و ریسک واقعی را نشان دهد همین بحث "مدیریت کیفیت" است. این روزها بازار برای محصولات تولیدی، جهانی شده است و رقابت بین تولیدکنندگان چنان شدت گرفته است که هر کدام سعی می کنند با استفاده از فاکتورهای مختلف، مثل طراحی، مرغوبیت، تکنولوژی، قیمت و فراوانی کالا، به طریقی از رقیب خود پیشی گیرند. نشان دادن کیفیت عالی کالاها، وسیله ای شده است تا کارخانه بتواند در بازارهای داخلی و خارجی بر رقیب خود غلبه یابند.اگر سازمانی بتواند نشان دهد که تمام فعالیتها و فرآیندی که به کیفیت کالا کمک می کند مثل طراحی، تولید، بازاریابی، ایمنی، فروش، منابع انسانی و مالی در حداکثر کارآیی و اثربخشی که می کند. آنوقت می تواند ادعا کند که شانس بیشتری نیز برای موفقیت تجاری دارد.یکی از عوامل مهمی که به بهبود کیفیت کالا کمک می کند داشتن مدیریت موثر و کارا می باشد. بخشی از استانداردهای بین المللی ISO 9000 دقیقاً به ضرورت داشتن یک "سیستم مدیریت کیفیت" اشاره دارد و خیلی از سازمانها درخواست کرده اند تا مورد حسابرسی این سازمان قرار گیرند تا موفق به دریافت درک آن شوند. داشتن چنین مدرکی، فروش محصولات کارخانه را به مشتریانی که شرط اصلی خرید آنها داشتن این استاندارد بین المللی است آسانتر می کند. ولی باید در نظر داشت که ISO 9000 در این لحظه زمانی فقط مدرک تایید در مورد رعایت "حداقل روشهای اجرائی مناسب" می دهد و به مساله کیفیت کالا توجهی ندارد. ارائه محصولات با کیفیت پائین هنوز ریسکی است که عواقب آن باید بوسیله خریدار و فروشنده در نظر گرفته شود.
چارچوب مدیریت ریسک:
مدیریت ریسک استراتژیک سه معنی مختلف استراتژیک را دربرمی گیرد:
اول: همان شناخت ریسکهای استراتژیک است (که در بالا به آن اشاره شد)
دوم: روش برخورد استراتژیک با مساله ریسک و مدیریت آن است (یعنی تدوین استراتژی های لازم)
سوم: مدیریت ریسک در بالاترین رده سازمان یعنی رده استراتژیک
روش برخورد استراتژیک با مدیریت ریسک، که معمولاً به خاطر سیاست انجام کار، در بالاترین رده سازمانی انجام می گیرد بیشتر شامل انتخاب بهترین مجموعه از استراتژی های زیر می باشد:
1- اجتناب از ریسک (بطور مثال جلوگیری از انجام یک فعالیت ریسک پذیر)
2- کاهش ریسک یا کنترل زیان حاصل از آن (که معمولاً شامل در نظر گرفتن ریسکهای خطرناک در سازمان و برنامه ریزی مناسب برای کاهش آنها تا آنجایی که امکان داشته باشد).
3- نگهداری یا ابتقاء ریسک (قبول کنید که این ریسک چه بخواهید یا نخواهید وجود دارد و باید آنرا یا از طریق بیمه محدود، بیمه کنید و یا ضررهای آن ریسک را بپذیرید.
4- انتقال ریسک (از طریق بیمه کردن ریسک، مثل ریسک مسوولیت کارفرما، ریسک مسوولیت در مقابل جامعه و ریسک حاصل از فروش محصولات شرکت).
5- پخش کردن ریسک (که این موضوع بیشتر در مورد مدیریت سرمایه گذاری صدق می کند)
در رده عملیاتی، مدیران معمولاً با در نظر گرفتن چارچوب استراتژی کلی سازمان، حق دارند به اندازه اختیارات محلی، از تکنیکهای اجتناب از ریسک، کاهش ریسک و کنترل زیان حاصل از ریسک استفاده کنند.
ریسک، همیشه با شناخت سوانح یا خطرات و تجزیه و تحلیل آنها بر مبنای میزان اثرگذاری بر سازمان شروع می شود و سپس بر مبنای اطلاعات جمع آوری شده و آگاهی، به ارزیابی ریسک از طریق انجام فرآیند اصلی زیر می پردازیم:
1- تخمین یا برآورد میزان ریسک (اندازه گیری ریسک)
2- سنجش ریسک (چقدر این ریسک نسبت به ریسکهای دیگر بزرگتر است؟)
3- تصمیم گیری در مورد ریسک (آیا این ریسک با در نظر گرفتن معیارهای متداول روز قابل قبول است؟)
4- اقدام لازم در مورد ریسک (چه مجموعه ای از استراتژی های لازم را بایداز بین استراتژی های ذکر شده در بالا انتخاب کرد؟)
معمولاً برای تجزیه و تحلیل، ارزیابی و یافتن وسایل لازم برای کنترل ریسک نیاز به تجربه، تخصص و اطلاعات کافی می باشد.
یک استراتژی جامع
در نظر گرفتن این موضوع که ریسک های مدیریتی و تغییرات سازمانی، از مدیریت ریسک و مدیریت تغییرات جداشدنی نیست، خیلی مهم است. در دنیایی که دائماً در حال تغییر و پیشرفت است. رفته رفته داشتن یک استراتژی جامع و کامل برای کنترل مجموعه ای از ریسکهای مختلف که در بالا به آن اشاره شد، لازم می باشد.
اگر نگوئیم بقاء یک سازمان، باید قبول کرد که حداقل موفقیت آن، همان قدر که توسط یک نوع از ریسک خاص ممکن است مورد خطر قرار گیرد می تواند بوسیله هر ریسک دیگری نیز مورد خطر واقع شود (خواه آن ریسک واقعی، تجاری، وابسته و یا ناوابسته باشد).
بنابراین برای اطمینان از درک و پاسخگویی صحیح از سوانح و ریسک، روش جامع و متصل برخورد با ریسک بهتر از روش منقطع و منفصل با آن است.
فصل ششم:
خوش بینی
انچه را که کرم پروانه ترادژی می نامد،
خداوند پروانه می خواند.
"ریشارد باخ"
1. دلیل علمی خوش بینی
2. قدرت چشم انداز مثبت
3. آموختن بهره گیری از گرفتاری
4. امیدواری را عادت خود ساختن
خوش بینی (دیدگاه و نگرش مثبت)
کارآفرینان افرادی هستند که به مسائل با دیدگاه مثبت می نگرند ودرواقع نیمه پرلیوان را می بینند0 همین امر سبب می شود دربرخورد بامشکلات وسختی های مسیر کاملاً امید خودشان رااز دست ندهند0دراینجا این سئوال مطرح میشود که چرا برخی دیگر اینگونه نیستند؟ وآیا خوش بینی رامی توان به طریق علمی توجیه نمود؟
دلیل علمی خوش بینی:
زمینه داغ جدیدی درپژوهشهای علوم رفتاری بنام روانشناسی مثبت وجود دارد که ثابت می کند نگرش برعملکرد دقیقاًاثر می گذارد0بیشتر عمر میمنند وعلاوه برآن پس از عدمخ اطمینان وتغییر بهتر برمی آیند0
بسیاری ازمردم فکر می کنند که این نظربسیارجسوارانه است0اما دلیل قاطع آن از پژوهش مو شکافانه جدیدی بدست آمده است0این پژوهش برقدرت الگوی فکری ما تاکید می کند،وتاثیرگسترده خوش بینی برکارایی شخصی،شادکامی وسلامت کلی رانشان میدهد0
درحال حاضرداده های عملی محکمی بدست آورده ایم0علم ثابت مس کند که خوش بینی موهبتی است سترگ برای افراد ومی توان از آن به عنوان خصیصه ای فرهنگی که ازمیان کل نظام می گذرد0
تفسیرخوش بینان ازاتفاقات بد:
پژوهشگران جنبه اصلی فضای فکری خوش بینی رامشخص کرده اند0برای مثال،خوش بینان وقتی به مشکلی برخورد می کنند به طورطبیعی گرایش دارند که این مشکل رابرای خودشان موقتی توصیف کنند0آنها هم مانند دیگران ناامیدی راتجربه می کنند،اما انتظار موقتی بودن آنرا دارند0
اتفاقات بد رابه عنوان چیزی که احتمالاً گذراست تعبیر می کنند که درپی آن حتماً زمان های بهتری خواهدآمد0خوش بینان به جای اینکه درتنگناها متوقف شوند،خودرا از شر دشواریها خلاص میکنند وبه راه خود ادامه میدهند0
خوش بینان به جای اینکه خودشان رابه خاطرآشفتگیها وشکست ها سرزنش کنند،درجستجو یافتن چگونگی تاثیراحتمالی سایرعوامل یا شرایط دراین مشکل هستند0عزت نفس این افراد محکم باقی می ماندزیرا باسرزنش کردن به خودشان ضربه نمی زنند،آنها درپی وجود خارجی دادن به مشکلات هستند0
این افراد عادت کرده اند که پیرامون ترسها وشکستهایشان مرزی قراردهند ومشکل را در همان محدوده طبیعی خودش ببینند،یعنی به آن به عنوان مشکلی خاص یامنحصربه درشرایط خاص نگاه کنند ومایل نیستند که اثرمخرب آن رابه همه چیز تعمیم دهند0این کارباعث ساده شدن مشکلات می شود،درنتیجه خوش بینان چیزهای بدرا درمحدوده خودش نگاه می دارند ونمی گذارند فراترازآن رود
بااین نگاه اتفاقات بد گذرا،بیرونی وخاص همان شرایط اند،دقیقاً زندگی امیدوارکننده به نظرمیرسد0 خوش بینان به دلیل اینکه دنیایشان تهدید کننده به نظرنمی آید به خودشان امتیازمیدهند0
قدرت چشم انداز مثبت:
دیریازود همه مابامشکلات برخورد می کنیم که دید خوش بینانه به ماکمک میکند برمشکلات فائق آییمهرکسی درمعرض فرصتهای زیادی قرار می گیرد0
می تواند اینطور باشد که فرصت بزرگ شما درپیش چشم همه بدرخشد0
ممکن است فرصتهای درخشان زیرسطحی خشن ازشکست وناامیدی پنهان یاانیکه آینده درخشانتان زیرابرعدم اطمینان تارشده باشد0
بدون توجه به چشم انداز،خوش بینی احتمال موفقیت شما را برای بهره گیری ازموقعیت بیشتر می کند0
آموختن بهره گیری ازگرفتاری:
ارزیابی ماازشرایط،مثبت یامنفیِ،دقیقاً درشکل گیری آینده مان درآن مسیر
موثر است0همانگونه که "جورج دی" درکتاب جذابش " ذهن اجدادی" آورده است0
" تمام چیزها برای افرادی که بهترین روش تبدیل چیزها را ایجاد میکنند،
بهترین تبدیل می شود0"
امیدواری راعادت خود ساختن:
پژوهشهای روانشناسی نشان می دهد که امید به مردم کمک میکند تااز پس مشاغل دشواربرآیند،تحمل بیماریهای سخت راداشته باشند،ازافسردگی اجتناب کنند
وازدرزندگی موفق شوند0
چگونه میتوان به طورسنجیده امید راپرورش داد:
اشتباه اکثریت این است که روی امید به عنوان چیزی که به راحتی اتفاق می افتد حساب بازمیکنند0ماتوجه نمی کنیم که امید نظمی ذهنی است که می توان آن رابه کار بست0اما امید خیلی فراترازآن است که دراختیارشانس قرارداده شود0ماباید آگاهانه روی آن کارکنیم تاامیدواری بحش فعالی از روند فکری روزانه مان شود0
اساساً امیدعمل تمرکز ذهنی است0روح مثبت،وقتی ایجاد میکند که توجه تان را به سمت موارد زیرهدایت کنید:
ــ به کارهایی که می توانید انجام دهید تا کارهایی که نمیتوانید0
ــ به کارهایی که می توانید کنترل کنید تا کارهایی که نمی توانید0
ــ به چگونگی به کار گرفتن قدرت ومنابع خودتان به بهترین وجه0
ــ به جنبه های مثبت زندگیتان، مانند موارد موثرآن 0
ــ به امکانات تا محدودیتها0
به امید امکان مبارزه دهید ومهار شکست،آرزوها ونیازهایتان را دراختیارش قرار دهید0بگذارید نقش مفیدی درشکل گیری واکنشتان نسبت به هرچیزی که زندگی دربرابرشما قرار میدهد،ایفا کند0
فصل هفتم:
سایر ویژگیها
افسانه هاهیچ وقت حقیقت ندارند
و غیر ممکن یک افسانه است
" نورمن وینسنت پیل"
1. قدرت تحمل ابهام
2. کانون کنترل
3. پشتکار
4. صبر و شکیبایی
5. استقلال طلبی
6. هدفمندی
7. توانایی ایجاد ارتباط
8. اعتماد به نفس
9. احساس مسئولیت
قدرت تحمل ابهام:
قدرت تحمل ابهام : عبارتست از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات با دانشی ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آن که شخص بداند موفق خواهد شد یاخیر.
قدرت تحمل ابهام تا اندازه ای در گرو داشتن ویژگی مخاطره پذیری است.
ارتباط ریسک پذیری و قدرت تحمل ابهام در سطح فردی :
تا اندازه ای هر مدیری خیلی از تصمیمات را با اطلاعات نادرست و نا مشخص اتخاذ می کند. اما کارآفرینان ممکن است با ابهام بیشتری مواجه شوند، به خاطر اینکه ممکن است برخی از کارها را برای اولین بار انجام دهند از این رو همیشه در زندگی مخاطره را می پذیرند.
ارتباط ریسک پذیری و قدرت تحمل ابهام:
سازمانهایی که قدرت تحمل ابهام را ندارند به محافظه کاری روی می اورند..فعالیت کار آفرینان در سازمانهایی با جومحافظه کارانه، اجازه انجام کارهای متهورانه را ازآنها سلب می کند، و این خود، عامل مهمی درکاهش انگیزش آنهاست. به نظر بارینجر وبلودورن "1999" برای اینکه سازمان کارآفرین باشد، و برای نتیجه بخشی فعالیت افراد کارآفرین سازمان باید دائما با شناخت فرصتهای جدید وانجام اقدامات لازم برای شکار این فرصتها وبه دنبال آن کنترل بیشتر بر محیط، سودآوری خودرا افزایش دهد. ولی سازمانهای محافظه کار دربرنامه ریزی خود هرگز به فرصتهای جدید،نمی اندیشند. با وجود اینکه برنامه ریزی استراتژیک ممکن است در سازمانهای محافظه کار به اندازه سازمان کارآفرین پیچیده باشد، با وجود این در این سازمانها تاکیدی برشناخت فرصتها و مناسب بودن ایده های جدیدنمی شود.
تغییر و تحول، ریسک از دست دادن قدرت را برای صاحبان آن در سازمان به دنبال دارد. ارائه ایده های جدید و به دنبال آن شناخت فرصتهامی تواند منجر به تغییراتی گردد که آینده مشخصی ندارد. بنابراین سازمانهای موفق به دلیل ابهام نسبت به آینده تغییر، ایده های جدید راسرکوب می کنند. این عامل بازدارنده کارآفرینی،فرایند نوآوری در سازمان را سرکوب می کند،مگر اینکه جو حاکم بر سازمان جوی ریسک پذیربوده و افراد حاضر باشند برای امتحان ایده ها وفرصتهای جدید، تن به خطر دهند. در چنین جوی است که سازمان می تواند افراد کارآفرین رادر خود بپروراند.
کانون کنترل :
عقیده فرد به اینکه وی تحت کنترل وقایع خارجی می باشد را مرکز کنترل می نامند.
یکی از خصوصیات بارز افراد کارآفرین اینست که آنان معتقدند شانس یا سرنوشت زندگیشان را کنترل نمی کند بلکه خود فرد زندگیش را هدایت می کند.
کارآفرینان اگر در رسیدن اهداف دچار مشکلاتی می شوند و با شکست روبرو می شوند این شکست را ناشی از اشتباهات خود می دانند و معتقدند که خودشان راه را درست طی نکرده اند و هرگز تقدیر و سرنوشت را عامل این شکست نمی پندارند.
" جان اولیویه " در این مورد می گوید:
مردم اشتباهات زندگی خود را رویهم می ریزند و از آن غولی می سازند که نامش " تقدیر" است.
کارآفرینان تمایل دارند فکر کنند خودشان راه و روش هر چیزی را میدانند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند. از شکست نمی هراسند و سعی دارند در فصل شکست بذر موفقیت را بکارند.
پشتکار
هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و بدون تغییر به دست نمی آید. هنگامی که مشکلی سر راهتان قرار گرفت یا در رسیدن به اهدافتان موفق نشدید، باید در به نتیجه رساندن ایده ها، عقاید و خواسته هایتان پشتکار داشته باشید و سخت کار کنید و بر نیل به موفقیت تمرکز کنید، با صبر و پشتکار نتایج دلخواه بدست خواهد آمد.
به خاطر مشکلات و موانع موجود بر سر راه اقدامات کارآفرینانه، پشتکار و استقامت بسیار در خلق محصول، فرآیند یا شرکت جدید از ملزومات موفقیت کارآفرین به حساب می آید.
موفقیت بعضی از کارآفرینان وحتی در مواردی موفقیت افسانه ای آنان ناشی از استقامت در تحلیل هایی از ریسک و بازده است که بنا بر دیدگاه کارآفرین بر توقف فعالیتهای وی تاکید می کند.
صبر و شکیبایی
صبر و تعهد در کنار هم قرار می گیرند و کارآفرینان که با شکیبایی تمام روزها و ساعات متمادی کار می کنند، هنگامی که موفقیت به رویشان لبخند زد، مزد این مقاومت و شکیبایی را خواهند گرفت.
استقلال طلبی
از ویژگی هایی است که به عنوان یک نیروی بسیار برانگیزاننده مورد تاکید واقع شده است. تمایل به استقلال یک نیروی انگیزشی برای کارآفرینی معاصر است. لذا آزادی عمل، پاداش دیگر کارآفرینی است. در واقع نیاز به استقلال، عاملی است که سبب می شود تا کارآفرینان به اهداف و رویاهای خود دست یابند. کارآفرینان متکی به خود هستند، به دنبال شرایط آماده
برای انجام کارهایشان نیستند، سعی می کنند شرایط محیطی را آن طور که خود می خواهند تغییر دهند و از این طریق به ایده آل هایشان برسند.
هدفمندی
کارآفرینان افرادی هدفمند هستند و برای رسیدن به اهدافشان تمام نیروهایشان را بکار می گیرند. تنها عاملی که باعث می شود در مواقع شکست و ناکامی دوباره امیدشان را بدست آورند و به تلاش ادامه دهند هدفی است که فراسوی خود می بینند و هر مانعی را هر چند عظیم از بین می برند.
"هامیلتون مابی " در این مورد می گوید:
موانع چیزهایی وحشتناکی است که هر گاه چشمهایتان را از هدف دور نگاه می دارید آن را می بینید
معمولاٌ احساس نیاز فرد را به سوی هدف سوق می دهد. احساس نیاز به استقلال، نیاز به موفقیت، نیاز به ثروت و… عواملی هستند که کارآفرینان در حرکت و رسیدن به هدف ترغیب می کنند. اگر هدف در زندگی وجود نداشت شاید هرگز کارآفرینی به وجود نمی آمد.
توانایی ایجاد ارتباط:
زمانی که شما تجارت خودتان را آغاز کردید و آماده اید تا به جهان یا همسایگان خود را نشان دهید وقت آن است که روابط عمومی را به فهرست مهارت های کارآفرینی خود بیفزایید. درک نقش روابط عمومی و مسایل مربوط به آن از عوامل ضروری موفقیت است.
روابط عمومی در واقع روابط بین انسان هاست و یک… جنبه انتقادی در پیشرفت تجارت شما محسوب می شود. این در واقع تصویر هر روزه شماست که با هر کسی مواجه می شوید. این در رابطه با شما و شرکت شمااست که بر اساس نظم خاصی به نیرویی در انظار عمومی تبدیل می شود.
روابط عمومی که بر عهده خود شماست می تواند عامل اساسی در پیشرفت تجارت شما محسوب شود و کمک تان کند بدون متحمل شدن هزینه گزاف خود را به دیگران بشناسانید.
پیشرفت در رقابت و حرفه تان شامل 6 مرحله اساسی می باشد:
مرحله اول: شامل این است که دریابید شما چه کسی هستید، چه کاری انجام می دهید و چگونه این را به جالب ترین و کوتاه ترین روش ممکن بیان می کنید. ممکن است موقعیت هایی نظیر شبکه سازی وجود داشته باشد جایی که شما فقط 30 ثانیه وقت دارید تا خودتان را معرفی کنید. تا آن جایی که لازم است وقت صرف تمرین برای معرفی خود کنید تا این که از شیوه مثبت، قوی و مطمئن پیروی کنید.
اگر در رابطه با چیزی که باید پیشنهاد دهید اطمینان داشته باشید این اطمینان در دست دادن، طرز نگاه و تن صدای تان (حتی در ارتباط تلفنی) دیده می شود. به همین نسبت کیفیت و تصویر از هر مطلبی که شما به صورت اعلامیه، نامه و کارت تجارت ارایه می کنید مهم است چرا که به خاطر داشته باشید که موفقیت می آورد و اولین تاثیرات عمده آن این است که در رابطه با شما و تجارت تان بسیار صحبت خواهد شد.
مرحله دوم:که برای مشخص کردن شنوندگان و بینندگان شما و به وجود آوردن فهرست رسانه های گروهی است. فهرست شما حتما باید به وسیله نوع محصول و سرویس دهی تعیین شود. این که آیا شما یک شرکت محلی، ملی یا بین المللی هستید؟ و در چه بازارهایی برای رشد خود تاکید می ورزید؟ اگر شما یک شرکت محلی باشید سعی می کنید بر روی رسانه های محلی متمرکز شوید. از طرفی دیگر، اگر رشد ملی را دنبال می کنید شما بیشتر مایلید تا به بررسی روزنامه های مهم دیگری از قبیل روزنامه وال استریت ژورنال، انتشارات کارآفرینی از قبیل فورچون، یا INC یا مجلات ویژه ای از قبیل خانه داری خوب یا سلامت بشر بپردازید. مجلات مربوط به فروش و تجارت منبع خوب دیگری برای حرفه و تخصص تان می باشد. همچنین منابعی نیز برای تهیه فهرست رسانه های گروهی از قبیل بیکن در شیکاگو و United way وجود دارد. این مهم است تا با همه رسانه های گروهی که شما با آن ها در ارتباطید آشنا شوید.
در مرحله سوم:وقت آن می رسد تا مطلب مطبوعاتی را به طور ساده در یک صفحه و در 3 تا 4 پاراگراف بیاوریم که مطلب شما را به روشنی بیان می کند و این مهم باید خوب انجام پذیرد تا بتوانیم به سرعت توجه رسانه های گروهی را جلب کنیم. پاراگراف اول حاوی عناصر خبری مانند چه کسی، چه چیزی، کی، کجا، چرا و چگونه شروع شده و در پایان پاراگراف اول با عبارت "برای کسب اطلاعات بیشتر با… تماس بگیرید" همراه است. تکنیک های جلب توجه شامل دادن آماری است که نشان می دهد که شنوندگان و خوانندگان آن ها به این اطلاعات نیاز دارند که موجب ارتباط آن ها با حوادث اخیر یا اخبار تجاری می باشد.
پاراگراف دوم ممکن است شامل این باشد که زندگی نامه ای را به صورت سریعی بگوید و یا شامل اطلاعات اضافی باشد. پاراگراف سوم شامل نقل قولی از بهترین منبعی که می توانید پیدا کنید می باشد. همیشه بهتر است به منظور ستودن خود از گفته های شخص دیگری استفاده کنید. بعضی اوقات نشریات فقط از پاراگراف اول استفاده می کنند بنابراین باید شامل تمام اطلاعات مناسب باشد.
مطالب مطبوعاتی باید در بالای صفحه نوشته شود. در قسمت بالای ستون سمت چپ باید "برای منتشر کردن فوری" نوشته شود. در قسمت فوقانی سمت راست باید اطلاعات در رابطه با تماس نگاشته شده باشد و نام و شماره تلفن روزنامه نگار شما "یا خود شما" در آن جا ذکر شود. قطعا مطمئن باشید که صددرصد از لحاظ دستور زبان،…، تلفظ، هجی کردن و اسم ها صحیح… است.
مرحله چهارم: شامل خلق ابزار کار رسانه گروهی است که حاوی یک نسخه از مطالب مطبوعاتی علاوه بر اطلاعات دیگر می باشد. این به منظور به وجود آوردن علاقه برای مطبوعات به کار می رود تا رسانه ها یک مطلب کامل بسازند و یا شما را در صحنه تلویزیون یا رادیو نشان دهند. مهم است تا بدانید که هر کدام از انواع رسانه های گروهی نیازها و خوانندگان و بینندگان ویژه خودش را دارد. واضح است که تهیه کنندگان تلویزیون از شگرد ابتکاری تصویری جهت جلب توجه مخاطبان استفاده کنند و بنابراین شما باید از تصاویر واضح و تصاویری که به راحتی قابل تولید می باشد استفاده کنید.
رادیو بیشتر علاقه مند است تا با استفاده از شگرد ابتکاری لفظی به بیان مطالب شما بپردازد. همان طور که شما در آغاز رقابت روابط عمومی تان بر روی پیام کوتاه مدت خود کار کرده اید حالا نیازمندید تا بر روی بهره برداری بهینه از تصویر کار کنید. چه طور مطالب خودتان رابه بهترین نحو ممکن بیان می کنید؟ تا هر بیننده ای بتواند خودش را جای شما بگذارد و به وسیله آن شناخته شوند و آن را در زندگی شخصی خودشان به کار گیرند؟ این امر همچنین باید جالب باشد و برای خوانندگان و بینندگان سود و ارزشی فراهم آورد. همچنین باید بروشوری از سابقه شرکت به…همه گزارش های که با قلم شما نوشته شده و هرگونه مطالب دیگری در رابطه با روابط عمومی باشد برای معرفی خود تهیه کنید.
جلب توجه امیر ضروری است. این مهم نیازمند انتخاب دقیق رنگ های جذاب برای پوشه علاوه بر محتوای آن می باشد. کیفیت بسیار مهم بوده، بنابراین نباید آن را دست کم گرفت. باید توجه داشته باشید که باید دارای جلدی برجسته بوده و یا از برچسب آرم استفاده شود. یک پوشه با ضمیمه بیزنس کارت انتخاب کنید و متنی واضح که به راحتی قابل خواندن باشد و همچنین کیفیت کاغذ را انتخاب کنید.
مرحله پنجم: از قرار معلوم شما فهرست رسانه های گروهی را تهیه کرده اید. اکنون به بحرانی ترین قسمت آمده اید. آن را… پیگیری کنید، پیگیری کنید، پیگیری کنید. چرا که ممکن است تلفن زنگ نزند. این بستگی به شما دارد که تماس بگیرید. با گفتن "سلام، اسم من…" آغاز کنید و صحبت خودتان را در عرض 10 ثانیه شروع کنید. شگرد ابتکاری خود را به خاطر داشته باشید و آن را در 30 ثانیه و یا کمتر بیان کنید چرا که شما خبرساز هستید. قاعده عملی مناسب در تماس های follow up برای شرکت های ملی، مدت یک هفته و برای شرکت های محلی 3 تا 4 روز و یا یک یا دو روز برای ایمیل زدن می باشد. ممکن است شما بخواهید یک خلاصه یک صفحه ای بنویسید تاوقتی که تماس می گیرید از آن به عنوان راهنما استفاده کنید. این نوشته باید شامل این باشد که شما که هستید، چرا خبرساز شده اید و چه طور محصول و خدمت شما به مردم سود و منفعت می رساند؟ مرحله ششم: شامل هفت مورد تذکر زیر می باشد که به شما کمک می کند تا در 365 روز سال تبلیغ موثری بیافرینید. اگر نکات زیر را دنبال کنید در جلب توجه رسانه های گروهی موفق عمل خواهید کرد:
_ هر چند دفعه که ممکن است تماس های خصوصی برقرار کنید.
_ همواره بیزنس کارت و اسناد و مطالب را به همراه خود داشته باشید.
_ بدانید که چه چیز خاصی در مورد شما وجود دارد که برای رسانه ها مهم است و شما از رسانه های گروهی چه استفاده ای می کنید.
_ آن رسانه ای که شما با آن صحبت می کنید را بشناسید. همیشه قبل از این که به این کار بپردازید برنامه ای را از سوی آن رسانه ببینید یا بشنوید.
_ برای مصاحبه آماده باشید. ممکن است قبل از این که شما با آن ها تماس بگیرید آن ها با شما تماس بگیرند.
_ تصویر خودتان را ثابت نگه دارید و مطمئن باشید که تمام مطلب شما منعکس کننده تصویری است که شما می خواهید به تصویر بکشید.
_ در فعالیت های اجتماعی و شهری شرکت داشته باشید و به دیگران کمک کنید تا با استفاده از شبکه، تجارتی را آغاز کنند.
اعتماد به نفس
اعتمادبه نفس ازمهمترین ویژگیهای کارآفرین است که منجربه تقویت حس اعتماد وی نسبت به تواناییهای درونی می شود0این ویژگی، یکی ازعوامل شخصیتی موثربراستقامت وپشتکار نیز به حساب می آید0اعتمادبه نفس به عنوان مشوق افراد برای طرح ایده های نو وجسارت لازم برای پروراندن آن،حتی ازدارا بودن دانش کافی نیزاهمیّت شیشتری دارد0افراد باید نسبت به خودتعهد واعتماد داشته باشند0
خودباوری یاحس اعتمادبه نفس یک روش تفکر،احساس وعمل است که نشان میدهد شما خودراپذیرفته،برای خویش احترام قائلید وبه خودتان اعتماد واطمینان دارید0
همین که شما خودرا موردسرزنش وانتقاد قرار دهید0هنگامی به خود احترام میگذاریدکه موجودیت خود رابه عنوان یک واقعیت وارزشهای خودرابه عنوان یک انسان منحصربه فرد میشناسید ودراین حالت رفتارشما باخودتان درست به همان گونه ای است که بافردی که مورد احترامتان می باشد0اعتماد به خود معنی اش این است که رفتارها واحساسهای شما به اندازه ای پایداروکافی است که علیرغم کلیه دگرگونی ها وناملایمات بیرونی،احساس موجودیّت وتمامیت شماراحفظ میکند ومعنی خودباوری اینست که شما احساس کنید شایسته هستید که ازمواهب خوب زندگی بهره مند شوید،وهمچنین معنی آن این است که اعتماد دارید میتوانید به عمیق ترین نیازها وهدفهای خوددست بیابید0
برای این که میزان بها دادن به خودتان رادریابید، به کسی فکر کنید( یا کسی راکه به خوبی می شناسید مجسم کنید) که اورا به طور کامل قبول کرده، به اواحترام می گذارید ومورد اعتماد وباورشمااست واکنون ازخود بپرسید که تاچه اندازه همین نگرش رانسبت به خود دارید0
یک واقعیت ریشه ای درمورد حس احترام به خود این است که بایستی منشا
درونی داشته باشد0پس وقتی حس احترام به خود ما کم باشد،این کمبود موجب احساس خلایی میشود که ممکن است شما بکوشید تا برای پرکردن آن ــاغلببه طور اجبار ــ به عاملی خارجی توسل جوئید،به گونه ای که موقتاًاین احساس خلا درونی شما را پرکرده وراضی تان کند وهنگامی که این تمایل شما به پرکردن خلا درونی تان درپیوند با یک عامل خارجی قوت گرفته،تکراری ویا خود شود اعتیاد گفته می شود 0جایگزینی سالم اعتیاد این است که شما حس احترام به خود را رشد دهید،
بدین معنی که باتوانایی های درونی خود آشنا شده آنها را به کار گیرید، دریابید که میتوانید ازمواهب زندگی به طور کامل بهره مند بشویدو به خوبی لذت ببرید بدون اینکه نیازبه تکیه برچیزی یا کسی بیرون ازخود داشته باشید0پایه واساس احساس خودارزشمندی شمادردرون خودتان نهفته است0این واقعیتی است بسیارمحکم تر ومداوم تر ازهرنوع عامل بیرونی0
احساس مسئولیت:
یکی ازویژگیهای کارآفرینان این است که نسبت به کارشان احساس تعهدو مسئولیّتدارند ونهایت سعی وتلاش خود رابه کار می گیرند که تمام وظایفشان رابدرستی انجام دهند ومسئولیت کاری را انجام میدهند می پذیرند0
افراد باید درسرمایه گذاری وانجام یک کارویا ورود به بازاربه مسائلی معتقدباشند0
همه ما با پایبندی به اعتقادات خود زندگی میکنیم زیرا نمی توانیم درآغاز یک چیز،پایان آن راتشخیص دهیم0درهمه کارهایمان اعتقاد سرلوحه مان است وباآن همه موانع رابرطرف می سازیم وپله های ترقی را یکی پس ازدیگری
می پیماییم وبدون اعتقاد نتایچ مطلوب بدست نمی آیند0
همه ما درباورهایی بسر می بریم،درتردید درانخجام یک
یز،درتردیدهایی که درانجام یک عمل ارزشمندانه وجود دارد ما می توانیم شکهایی راکه با ما ستیز می کنند برطرف سازیم0
درتاریخ کسی نیوده است که اینگونه شرایطی راپشت سرنگذاشته باشد0پس چگونه می توان اعتقاد داشت؟
فقط باید انجامش داد!
دراولین قدم عزم خود رابه کار بست وباتداوم کارعمری آنرا به کار بست0مطمئن باشید که اعتقاداتتان بیهوده نیست0بااعتقاد می توانید به تمام اهداف دست نیافتنی،دست پیداکنید0
ابتدا انتخاب کنید،تصمیم بگیرید وبعد مطمئن شوید که درتصمیمات خوداین اعتقاد راباور دارید، گذشته همچون آینده نیست0
شما تنها نیستید0
چه آنها را باورداشته باشید وچه خیر،قوانین جهانی که به کمک شما میآیند باید اولین قدم شما باشند تاخود راپیدا کنید0
اعتقاد به سراغ کسانی می آید که به دنبالش هستند0
آنرا نمی توان به وجود آورد،اعتقاد تضمینی درامید به چیزهایی است که بازگو می شوند0اگربااعتقاد باری ازشکیات ذهن خود بردارید به این دلیل میرسید که سئوالی برایتان وجود ندارد0
سخن آخر :
هیچ قانونی علیه کسی که می خواهد خود سرمایه گذاری پر مخاطره را شروع کند وجود ندارد. پس هر فردی می تواند یک کارآفرین باشد.
در فصول قبل ویژگیهای روانی و شخصیتی افراد کارآفرین و راههای نیل به آن ها بیان شد. با وجود تاثیر بسیار عوامل فردی در نیل به این هدف نی توان از تحولات در سطح فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و شرایط خانوادگی چشم پوشی کرد. بنابراین بک عامل مهم "عامل تغییر و تحول " است که این تحول باید هم در سطح جامعه و هم در شخصیت و نگرش افراد و در یک کلام در سبک زندگی او ایجاد شود.
تحول فرهنگی :
تربیت نیروی انسانی و آموزش در جامعه باهدف بهره برداری آتی از این نیرو صورت می گیرد. اما امروزه بسیاری از جوانانی که دردانشگاهها و مراکز علمی کشور به تحصیل مشغولند امیدوارند که پس از فراغت از تحصیل هرچه سریعتر وارد "بازار کار" شوند. عبارت "بازار کار" عبارتی است بسیار حساس، وبرداشت جوانان از این عبارت، یکی از عوامل حیاتی موثر در آینده کشور به حساب می آید.متاسفانه امروزه "بازار کار" در اذهان بسیاری ازجوانان و دانشجویان کشور یکسری پستهای ازپیش تعیین شده، و به عبارتی یکسری "صندلیهای پیش ساخته ای " تعبیر می شود که درجامعه منتظر آنهاست. اما دیدگاه کارآفرینانه نسبت به پدیده اشتغال، تاحد زیادی از مشکلات جوانان در مواجهه با آینده، خواهدکاست. یک چنین دیدگاهی می تواند در پوشش تحولات فرهنگی لازم برای توسعه کارآفرینی در کشور،حاصل شود.
ازجمله اقدامات لازم برای به کارگیری ابزارکارآفرینی در سطح کلان، بسترسازی است. ویکی از مهمترین جنبه های آن، ایجاد فرهنگ کارآفرینی است.
بستر فرهنگی، به عنوان عاملی زیربنایی، و یاحتی مبنا و اساس سایر بسترهای لازم برای کارآفرینی، مستلزم تحولات عمیقی در شناخت،باورها، حقوق، آداب و رسوم و اخلاق یک ملت است.
فرهنگ سازمانی ازجمله خرده فرهنگهای یک جامعه است که به دلیل ارتباط بسیار نزدیکی که با کارآفرینی دارد، بر این پدیده تاثیرگذار است.
کارآفرینی به عنوان یکی از ویژگیهای فردی انسان، از بعد فردی نیز، مستلزم بستر وچارچوب شخصیتی متناسب با این پدیده است
فرهنگ کارآفرینی از بعد فردی :
فرهنگ کارآفرینی در سطح خرد در قالب ویژگیهای شخصیتی یک فرد، متبلور می شود.مانندخلاقیت و نوآوری، میل به موفقیت، اعتماد به نفس و…
فرهنگ کارآفرینی در سطح سازمانی :
بر این اساس، فرهنگ سازمانی اثر زیادی روی پدیده کارآفرینی خواهدگذاشت. جامع ترین فهرست از ویژگیهای سازمانهای کارآفرین که منعکس کننده فرایندها، ارزشها،ویژگیهای ساختاری و… مرتبط با فرهنگ سازمانی است در ذیل آمده است.
ویژگیهای سازمانهای کارآفرین
1. ریسک پذیر هستند.
2. نو آور باقی می مانند.
3. برنتایج تمرکز دارند.
4. انعطاف را جفظ می کنند.
5. تغییر را خوب می پندارند.
6. اشتباهات را می پذبرند و از آن یاد می گیرند.
7. معتقدند مدیران از هیچ، چیز ها می سازند و برانگیخته می شوند
تحول اجتماعی:
کارآفرینی به عنوان یک مفهوم، به دلیل داشتن محتوای اجتماعی و تاثیر تجمعی که بر تلاشهای فردی دارد، عامل تغییر است.
کارآفرینی از طریق تجربه و انتقال آن، قابل آموزش و قابل یادگیری است. اما ترویج آن آسان نیست. اغلب خصوصیات تعیین کننده کارآفرینی از قبیل قابلیت استفاده از فرصتهایی جدید، جلب اعتماد و… خصوصیات نامحسوسی هستند و به راحتی نمی توان آنها را درک و به توصیه و دستورالعمل تبدیل کرد.
در عین حال، به طور روز افزونی، موسسات آینده و همچنین مشاغل آینده بر اساس شبکه های بهم پیوسته و منعطف از طریق مکانیسم های وفاداری و اعتماد – سرمایه اجتماعی که از ویژگیهای کارآفرینی است، شکل خواهند گرفت و مشاغل جدید برای جوانان بیشتر از توانایی موسسات در نوآوری و استفاده از فرصتهای جدید در یک اقتصاد جهانی نشات خواهند گرفت.
تحول اقتصادی :
یکی از بزرگترین چالشهای کارآفرینان و شاید مهمترین مانع آن ها برای راه اندازی کسب و کارشان، کمبود منابع مالی برای تامین نیازهای سرمایه ای است. دولتها می توانند نقش چشم گیری در بهبود این وضعیت داشته باشند. علاوه بر آن خود فرد نیز با استفاده درست از منابع موجود می تواند نقش تعیین کننده ای داشته باشد. ( البته منابع ت[مین مالی در فصل چهارم کاملاٌ تشریح شد )
اندیشه بیل گیتس در این باره:
راز سرآمد بودن هر شرکت آن است که تغییرات صحیح را در زمان مناسب انجام دهد. جوانان معمولاٌ به خاطر ترس از شکست و ناکامی و نداشتن سرمایه یا فشاری که روی آنهاست، یک کار مستقل را شروع نمی کنند و محققان بر این باورندکه مهمترین دلیل این ترس ا ینست که الگوی مناسبی از جوانان ندارند که ازآن پیروی کنند.
چگونه دیدگاهتان را تغییر دهید :
1. فکر کنید می خواهید چگونه باشید.
2. چشمها را باید شست..
3. مطالعه کتابها و مجلات و مقالات می تواند کمک کنند که درک بهتری
داشته باشید و دبدگاههای تازه را بپذیرید.
4. کردارتان را تغییر دهید.
5. محیط اطرافتان را تغییر دهید.
6. ا ز سرمشقی پیروی کنید.
7. از دوستانتان کمک بگیرید.
8. یک حامی اختیار کنید.
9. صبور باشید.
زندگی کارآفرینانه
زندگی کارآفرینانه زندگی است که جستجوگری،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسیدن به کمال،اساس آن است. زندگی ای که باید دائما در جستجوی میان برها باشی و خلاقیت جوهره آن است. زندگی ای که هیچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حالیکه باید با یک چشم به آینده بنگری با چشم دیگرت باید به دنبال شکار ایده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی.زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت اندیشی آذوقه راه و سفر است. سفری سخت و خطرناک و مهیج و پایان ناپذیر.زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسیار بیشتر از ارزش طلاست. زندگی که در آن امروزت با فردایت یکسان نیست و هر لحظه باید تصمیمی جدی و سرنوشت ساز بگیری. زندگی که بی توجهی به شرایط محیطی هر لحظه نقاط قوتت را تبدیل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی دیگر دارد و گاهی باید عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره باید زیرذره بین قرار دهی و از نو ارزیابی و ارزش گذاری کنی.زندگی که اغلب توام با حیرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسیدن به آن،از آن بی خبری.زندگی که در آن تا آنجا باید احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد.در این زندگی باید پازلی را حل کنی که تصویر نهایی آن را ندیده ای، با این وجود امیدوار هستی و ندایی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدایت می کند.زندگی که در آن عشق رسیدن به مقصد خواب را از چشمانت می گیرد و برای موفقیت حتما باید اول طعم شکست را بچشی.زندگی که اگر برای آینده ات برنامه ای نداشته باشی دیگران برایت برنامه ریزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول باید از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری. زندگی که در آن موفقیت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقیت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبدیل به سود نشده است و معیارهای موفقیت با معیارهای رایج سنجیده نمی شود. زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسیار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بیشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اینکه به چیزی فکر کنی، یک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بیشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعریف صحیح آن فکر می کنی.زندگی که در آن با وجود اینکه می دانی رسیدن به کمال به کوشش نیست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در این راه دو درصد گفته، برایت چو نیم کردار ارزش ندارد.
بلکه کارآفرینی یک سبک زندگی است،زندگی که در آن خواستن چیزی، هنگامی خواستن بحساب می آید که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی.زندگی که در آن بجز اندیشه هیچ چیز کاملا در اختیار تو نیست و برای مسلمان ماندن باید هر لحظه ایمانت را تازه گردانی.زندگی که برای بقا، در کسب و کار باید حرف نویی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقیت محکوم به فنا خواهی بود.ضمن اینکه همواره نگران این هستی که مبادا اختراع هایت وسیله ای تکامل یافته برای رسیدن به هدفی تکامل نیافته باشد.زندگی که در آن چیز تازه ای بدست نمی آید مگر اینکه تازه ای برایت کهنه شود.
در این زندگی تصور و خیال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقیت به معنویت می انجامد و معنویت به خلاقیت. زندگی که در آن خودشناسی یعنی خداشناسی و خودشناسی یعنی آگاهی از کارکرد سیستم فراشناختی ذهن و کنترل آن،در این زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسیدن به خویشتن خویش یک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مدیری یاد می گیرد که چطور یاد بگیرد و چطور فراموش کند، در این زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی یاد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی یادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مدیریت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های دیروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نیز برایشان کارساز نیست چون آنها باید مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.
در زندگی کارآفرینانه افراد منتظر نمی مانند که ایده طلایی به ذهنشان خطور کند یا جرقه ای سهمگین و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ایده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدریج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمایند. در این زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود. مدیران سازمان ها در این زندگی فقط یک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختیار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد.در این سازمان ها انجام صحیح کارها به انجام کارهای صحیح تبدیل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کیکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کیکی کوچک ارجحیت می یابد. در زندگی کارآفرینانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پیچیده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نیست که رئیس علاقه به شنیدن آن دارد همچنان که شایستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نیست، در چنین زندگی ای آرمان سازمان ها را مدیران ارشد تعیین نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبیین آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همین دلیل است که سازمان آنها تبدیل به سازمان ما می شود.
در زندگی کارآفرینانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترین اشتباهات را بزرگترین دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از این خبر یکه نمی خورند که سیصد سال، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذیر است چون همواره در حال تغییر، رشد، اصلاح و یا تکمیل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری، علم حصولی را جزء با ارزش ترین امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که :
قطره دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
یادمان باش
مشکلی در خیره شدن مداوم به گذشته وجود دارد، ممکنست در همین فاصله زمانی بفهمید آینده را از دست داده اید.
منابع
1- www.went.ir
2- www.karafariny.com
3- www.guilan.ac.ir
4- Motavaseteh.isfedu.org
5- روزنامه تفاهم
6- مجله تدبیر
7- خلاقیت جوهره کارآفرینی / جلیل صمدآقایی
8- خوشبینی پایدار/ ترجمه: مهربانوعنقائی
9- خودباوری/ ترجمه: دکتر حسن فشارکی زاده
فهرست مطالب
مقدّمه 1
فصل اول: کلیات 2
تاریخچه ی کارآفرینی: 3
سابقه کارآفرینی درایران: 4
تعاریف ومفهوم کارآفرینی: 4
نقش دولت درتوسعه کارآفرینی: 5
علل اهمیت کارآفرینی: 6
کار گروهی شروع کارآفرینی: 7
کارآفرینی اجتماعی 8
مفهوم و معنای کارآفرینان اجتماعی 8
عناصر کارآفرینی اجتماعی 9
مراحل توسعه کارآفرینی توسط خانواده: 11
کارآفرینی و ایجاداشتغال 13
گامهای حمایتی 15
کارآفرینی در اسلام 16
فصل دوم: خلاقیت و نوآوری 18
مفهوم و جایگاه خلاقیت و نوآوری 19
تفاوت خلاقیت و نوآوری 20
فرآیند خلاقیت و نوآوری 21
تکنیک های خلاقیت و نوآوری 21
شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری 22
ویژگیهای افراد خلاق و نوآور 23
ویژگی سازمانهای خلاق و نوآور 24
کارآفرینی خلاق 25
تعریف خلاقیت کارآفرینانه 25
انگیزه برای خلاقیت 26
موانع خلاقیت: 28
موانع محیطی خلاقیت: 28
موانع سازمانی خلاقیت: 29
موانع فرهنگی خلاقیت: 29
موانع فردی: 30
اصول نواوری 30
آنچه باید انجام دهیم 30
آنچه نباید انجام دهیم 31
سه شرط 32
منابع نوآوری 32
ناسازگاریها 34
نیازهای فرآیندی 35
تغییرات صنعت و بازار 35
تغییر ویژگیهای جمعیت 36
10عامل مهم شکست نوآوری 37
DNA نوآوری 40
اقدامات عملی برای سلامت سیستم نوآوری 44
فصل سوّم: میل به موفقیت و پیشرفت 45
میل به موفقیت و پیشرفت (توفیق طلبی) 46
گام های موثردستیابی به موفقیت: 46
گام نخست :قدرشناسی 46
گام دوم: آگاهی 46
گام سوم: پیشرفت 47
گام چهارم: به دنبال واقعیات زندگی باشید: 48
گام پنجم: تصورکردن 48
گام ششم: هدفمندی 48
گام هفتم: دیگران رابرای موفقیتی که بدست آورده اید سهیم کنید0 49
10سوء تعبیرازموفقیت: 49
ضرورت دست یافتن به موفقیت 51
فصل چهارم :دسترسی به منابع مالی 55
دسترسی به منابع مالی: 56
منابع تامین مالی کارآفرینان 56
1- منابع خصوصی تامین مالی: 57
2 – منابع تامین مالی از طریق بدهی (استقراض) 57
3 – منابع تامین مالی از طریق سرمایه (حقوق صاحبان سهام ) 62
4 – منابع داخلی تامین مالی 64
فصل پنجم: ریسک پذیری 67
ریسک پذیری 68
سوانح و ریسک های وابسته به آن برای یک سازمان: 68
ریسک های واقعی و ریسکهای تجاری: 69
ریسکهای وابسته و ریسکهای ناوابسته: 69
ریسک های استراتژیک: 69
چارچوب مدیریت ریسک: 70
یک استراتژی جامع 71
فصل ششم:خوش بینی 73
خوش بینی (دیدگاه و نگرش مثبت) 74
دلیل علمی خوش بینی: 74
تفسیرخوش بینان ازاتفاقات بد: 74
قدرت چشم انداز مثبت: 75
آموختن بهره گیری ازگرفتاری: 75
امیدواری راعادت خود ساختن: 75
چگونه میتوان به طورسنجیده امید راپرورش داد: 75
فصل هفتم: سایر ویژگیها 77
قدرت تحمل ابهام: 78
ارتباط ریسک پذیری و قدرت تحمل ابهام: 78
کانون کنترل : 79
پشتکار 79
صبر و شکیبایی 79
استقلال طلبی 80
هدفمندی 80
توانایی ایجاد ارتباط: 80
پیشرفت در رقابت و حرفه تان شامل 6 مرحله اساسی می باشد: 81
اعتماد به نفس 83
احساس مسئولیت: 85
سخن آخر : 86
تحول فرهنگی : 86
فرهنگ کارآفرینی از بعد فردی : 87
ویژگیهای سازمانهای کارآفرین 87
تحول اجتماعی: 87
تحول اقتصادی : 88
چگونه دیدگاهتان را تغییر دهید : 88
زندگی کارآفرینانه 88
کار آفرینی
کار ٱفرینی