موضوع : تحلیل کتاب انسان و انتخاب های دشوار نوشته ی علی صاحبی
فهرست مطالب
ویژگی های خالق (مبتکر)
۳ سوال اصلی که در شرایط استرس زا و متعارض می تواند مانع فرو غلتیدن ما به چرخه سرزنش شود
14 سوالی که می تواند در خروج از چرخه سرزنش و ورود به حلقه توانمندی به ما کمک کند
گفتار ششم
غیر عقلانی و غیر منطقی بودن:چهار ادعای بازی سرزنش
چگونه مسئولیت پذیری را از مسئولیت گریزی تشخیص دهیم؟
اعضای مثلث در یک نگاه کلی
مختصری در مورد نویسنده کتاب
گفتار اول
گفتار دوم
گفتار سوم
سه موضوع ناتوان موضوع ساز درمانده کننده چرخه سرزنش
برخی از رفتارهای خاص و مشخصی این نقش از این دسته اند
جهت گیری
باورهای بنیادین افراد قربانی
گام پنجم
دریچه ورود به دایره توانمندی ها
مختصری در مورد نویسنده کتاب :
علی صاحبی روان شناس ایرانی است که مدارج علمی خود را دانشگاه هایی معتبر و تادرجه ی فوق دکترا دنبال کرده است . همچنین او دوره های مختلفی را تحت آموزش روان شناسان سرشناسی نظیر ویلیام گلسر گذرانده است . از کتاب های شاخص صاحبی می توان به «قدرت هدف داشتن» اشاره کرد . او به طور تخصصی در زمینه “تئوری انتخاب “ و “ واقعیت درمانی “ کار می کند .
به گفته ی نویسنده کتاب ، غمبار ترین تجربه اینکه بعد سال ها به خودت بیای و ببینی تو این عمری ک گذشت از همه توان خودت استفاده نکردی.
امروزه همه مردم دچار گریز از مسئولیت شدن و دیگران رو بخاطر کارهاشون سرزنش میکنند.
در روانشناسی مسئولیت پذیدی نوعی سبک زندگی است ک از چهار موئلفه تشکیل شده: فکر عمل احساس و فیزیولوژی
قربانی گری یکی از بیماری های فراگیر بشر است این افراد خود را ب نوعی قربانی میبینند زیرا مردم همواره به دنبال کسی هستند ک او را سرزنش کنند و در جست و جوی مقصر بیرونی اند.استیون کارپمن احساس قربانی بودن را ب خوبی در قالب مثلث قربانی نشان داده است تمام افراد دخیل در هر سه نقش این مثلث خود یا دیگران را سرزنش میکنند و تا زمانی ک این الگوی زیستن تغییر نکند و نسبت ب ان هوشیار نباشیم توان دستیابی به رسیدن سلامت روانی ، هیجانی و بهزیستی را نداریم
سه نقش حاضر در این چرخه : ازارگر ، ناجی و قربانی. درواقع این سه نقش جنبه های متفاوت قربانی است زیرا از هر وجه شروع کنیم خود را در نقش قربانی احساس میکنیم.
دروازه ورود ما ب مثلث قربانی تنها نقطه ای نیست ک ما وارد ان میشویم، بلکه نقش غالبی است ک ما برای خود تعریف کرده و در زندگی ان را ب عنوان هویت خود میشناسیم
و در یک توضیح کلی : ناجی کسی است ک خود را خاص ، یاری رسان و محافظت کننده میبیند.
آزارگر کسی است ک از همان آغاز خود را ب عنوان قربانی شناسایی میکند .
و قربانی کسی است ک خودرا قربانی دیگران ، شرایط بیرونی یا حتی وضعیت جسمانی خود میداند
گفتار اول:
چرخه سرزنش سیستمی بسته است. ک فرد در درون این چرخه ب دام می افتد. در این چرخه ازار گران ومهاجمان بر این باورند ک با سرزنش و انتقاد کردن از دیگران میتوانند انهارا وادار ب انجام کار موردنظر خود کنند. و در مقابل قربانی ها احساس میکنند ک قدرتی نداشته و خود را مورد سرزنش قرار میدهند و همچنین ناجی ها، تمرکز انها بر سرزنش ازارگر ، قربانی یا سیستم است.ناجی ها معمولا گرایش دارند برای دیگران کاری را انجام دهند که اگر انهارا ب حال خود بگذاری ب تنهایی میتوانند انهارا انجام دهند.
انتقاد مهلک ترین رفتار در بین رفتار های کشنده یا قطع کننده پیوند است که هر سه عضو مثلث سرزنش (ناجی قربانی ازارگر) را بکار میگیرد.
برای پیدا کردن راهی برای خروج از مثلث سرزنش اولین گام ضروری تشخیص دو نکته مهم درباره ی جهت گیری قربانی است : توهم و امید عبث
توهم: افراد وقتی در نقش قربانی هستند فکر(توهم)میکنند ک ب مشکل واکنش نشان میدند در صورتی که انها ب وضعیت درونی خود که اغلب اظطراب برخواسته از تر است پاسخ یا واکنش نشان میدهند.
امیدعبث: افراد قربانی بیهوده امیدوارند که مشکل با واکنش های انها ناپدید شود درحالی ک انها تا دست ب انجام اقدامی موئثر و مسعولانه نزنند هربار فقط ب کمک یک ناجی و ناجی های دیگر از بار مشکلات کاسته میشود.
گفتار دوم:
در این روش فرد با استفاده از فرآیند باز آ فرینی خود از چرخه سرزنش بیرون می اید و به جاده فکر، عمل و اقدام مثبت، توانمند ساز و موثر وارد می شود. و با استفاده از این ها می توانیم تعادل درونی خودرا که لنگر اصلی احساس ارزشمندی و یکپارچگی شخصیت ماست، بدست آوریم.در گفتار پیشین، هر فرد وقتی در استرس یا در وضعیت تعارض قرار میگیرد وضعیت ترجیحی خاص خود را دارد. مثل یک ناجی که به طور خوردکار به دنبال قربانی می گردد.
یک قربانی به طور خودکار در پی کسی است تا سرزنشش کرد و او را مقصر قلمداد می کردند. یعنی:یک ظالم یا ازارگر
کسی که موضوع اولیه اش آزار گر است همیشه به دنبال کسی میگردد که بر او سلطه داشته و به او تحکم کند.
فردی خودش رو در حالت تعارض آمیز می بیند بیشتر در حالت یک قطبی قرار می گیرد. ما در این مدل به جای اسامی قربانی ناجی و آزارگر از افعال قربانی گری ناجی گری آزارگری استفاده می کنیم که نشانگر انتخاب نوع شیوه رفتار فرد است.
هدف از تغییر قربانی به قربانی گری: اعلام می کند یک فرد قدرت انتخاب دارد و ما بر اساس تئوری انتخاب باور داریم هر فردی می تواند یک تغییر رفتار و یا یادگیری شیوه های جدید فکر کردن و ارتباط برقرار کردن را بیاموزد. هر موضوعی در چرخش سرزنش از یک سری باورها و رفتار هایی تشکیل می شود که خود ما آنها را کنترل می کنیم ما وقتی واقعا انتخاب و گزینه داریم که آگاه باشیم.
ویلیام پاورز: داشتن انتخاب هم قدرتمند و هم تعارض آمیز است. در چرخه سرزنش افرادی که نقش ناجی را بازی می کنند خود را ناجی می دانند. و فردی که قربانی گری می کند ممکن است انتخاب کند که همان فکر و عمل گذشته را ادامه دهد تا برای مدتی یک ناجی او را نجات دهد و این الگو باعث می شود رفتارش رد سرزنش قرار بگیرد و اگر این الگو رفتاری در روابط اصلاح نشود در نهایت به نشانه های اصلی یک رابطه مبتنی بر سوء رفتار و خشونت منتهی میشود. و هر فردی بخواهد از این چرخه خارج شود باید شیوه فکر و عمل خود را تغییر بدهد .
(آدمی بسیار تمایل دارد که از یاد ببرد که در این دنیا نمی تواند همه چیز را داشته باشد انتخاب تنها چیزی است که به او داده شده است.) ک.ماتیوس
گفتار سوم:
(الگو های رفتاری در چرخه سرزنش و دایره توانمدی ها)
در نفس این انتخاب خودش بوده یا این انتخاب خودش است در روانشناسی یعنی فرد گزینه انتخاب دارد و این از آسیب زننده ترین عباراتی است که توسط یک مشاور یا درمانگر به زبان آورده می شود.
وقتی فرد گزینه دیگر در برابر خود ندارد مفهوم انتخاب را درک نمی کند در واقع افراد نمی توانند از آن چیزی که به آن شناخت دارند دست بردارند مگر اینکه جایگزینی داشته باشند وقتی فرد درد احساسی یا هیجانی زیادی تجربه می کند می تواند جهت و راه طولانی و پایداری را که در آن قرار دارد به خوبی درک کند و قادر به تشخیص گیر افتادن در چرخه معیوب و ناکارآمد است همچنین می تواند از دیگران بازخورد دریافت کند و یا متوجه شود که با رفتارها و اقدامات کنونی اش خودش در ایجاد این شرایط چه سهمی ایفا می کند.
وقتی این مرحله اولیه انجام گرفت آن نگاه منصفانه است بگوییم او انتخاب دارد و الان که در تعارض قرار دارد باید انتخاب کند.
(مفهوم انتخاب)
هر انسان هم دنیا و هم ارث خودش است گذشته خود را به ارث برده و آینده خود را اصلاح می کند. یکی از پیشنهادات از سوی برادگرین یکی از مربیان ارشد موسسه واقعیت درمانی بود که پیشنهاد کرد به جای مثلث قربانی آن را چرخه سرزنش بنامیم پیشنهاد رجایی بود چون کنش و عملکرد هر سه عضو حاضر در مثلث قربانی سرزنش کردن فرد دیگری به غیر از خودشان است.
به همین دلیل این مدل نسبت به مثلث اولیه کارپمن تفاوت های زیادی دارد. وقتی برای اولین بار فرد پویایی های چرخه سرزنش را می آموزد تا الگوی بهتری برای بازتاب دهنده زیادی از روابط با اطرافیان است شناسایی کند به ویژه روابطی که در تعارض هستند و یاد می گیرند کدام موضوع را اشغال کنند قربانی گری آزاد گری یاناجگری ؟ ما به طور کلی به سطح رشد خالص خود کشیده می شویم و تعجبی ندارد که احساس کنیم گیر افتاده و نمی توانیم به طرف روابطی سالم و کارآمد حرکت کنیم.
(الگوهای رفتاری در چرخه سرزنش)
باورهای بنیادین از حوزه هوشیاری ما هستند ولی به روشنی در رفتار و زبان ما خود را نشان می دهند اگر کسی باور داشته باشد که دیگران زندگی ما را کنترل میکنند آنگاه همیشه محرک او خواهد بود و عملش بر اساس ترس می باشد و همیشه جدا از پیگیری خواسته های خود تسلیم خواسته های دیگران می شود یا سعی می کند همواره از دیگران مراقبت کند حتی زمانی که آنها خواهان کمک نیستند.
از زبان چنین فردی این جملات را میشنویم:
او مرا بسیار عصبانی می کند هیچ راهی ندارم.
او همیشه خودش را جلو انداخته و به من اجازه دخالت نمی دهد.
نمی توانم
آنها می خواهند کنترل همه امور را داشته باشند
نشان نشان
باید با او موافقت کنند وگرنه…
تو باید…
(باورهای بنیادین)
با گفتن و شنیدن این جملات صحنه برای اجرای الگوی غیر موثر چرخه سرزنش توسط شما آماده است لباسی از جنس این جملات را وقتی به تن می کنید بر آوردنش کار دشواری است و بدن آن احساس غریبی و ناراحتی می کنید چون به آن لباس عادت می کنید و به آن باور دارید شیوه ای است که یاد گرفته اید.با ارائه این مفهوم در میابیم که روابط انسان تعارض دارند و هر عضو رابطه گرایش دارد تا یک نقش را بیشتر از نقش های دیگر چرخه سرزنش انتخاب کند.
وقتی این نقش پررنگ تر میشود افراد بیشتر احساس جدا افتادگی در رابطه می کنند برتری زمان عادت ها ایجاد می شود و الگوهای رفتاری شکل می گیرد نتیجه این است که فرد احساسات منفی مربوط به آن موضوع را تجربه می کند به شیوه واکنشی رفتار می کند و در بیرون از خود به دنبال فرد یا سیستمی است که آن را مسئول ناخشنودی خود بدانند در جهان بیشتر مردم از تئوری محرک پاسخ پاولف و اسکیز روی می کنند که در آن معتقدند با محصول اجتماع و محیط خود هستیم و کنترل موثری در زندگی خود نداریم.
عباراتی مانند:
این کار را باید انجام بدهید تا آن را به دست آوریم
آنها من را از عصبانی کردند
چه چیزی ناراحتت کرد
همه این باور را دارند که سیستم های بیرونی افراد و چیزهای بیرون از اختیار ما رفتار و زندگی ما را کنترل میکنند.
مارلین فرگوسن: رابطه ها بوته آزمایش و امتحان سخت فرهنگ ما هستند.
سه موضوع ناتوان موضوع ساز درمانده کننده چرخه سرزنش
هر موضوعی دربردارنده نوعی درماندگی و ناتوانی ویژه خود است شناسایی الگوی هر کس آسان است علائم و نشانه های که توانایی متعادل قابلیت حفظ تعادل خود در فرایند زندگی را مشوش می کند برخی خطرات به روشنی مشخص شد و برخی پنهان هستند همه خطرات شناخته شده نیستند هر چه بیشتر سفر کنید بهتر فرا می گیرید که نه تنها باید به خطرات و هشدارهای آشکار توجه کنید بلکه باید نسبت به خطرات ناشناخته و پنهان که ممکن است در آینده نیز با آن برخورد کنیم شارژ باشید خطرات هرچه بیشتر باشند این سفر اکتشافات و چالش های خاص خودش را برای کمک به شما برای رشد و توسعه توانمندی های برای سازگاری با فراز و نشیب های زندگی است و با برخورداری از باورهای سالم آمادگی خوب تمرین به جا و دانش و اطلاعات مناسب می توان از تصادف و آسیب های زیادی پیشگیری کرد در سفر رابطه انسانی بزرگترین علامت خطر عبارت است نزدیک شدن به پرتگاه و سقوط به مواضع سه گانه زیر:
١- آزارگری ٢- قربان گری ۳- ناجی گری
سه موضوع ناشناخته شده در روابط انسان در روابط انسان
1- آزارگری
٢- قربان گری
3- ناجی گری
نقش آزاد گری در جامعه با رفتارهای قلدری و زورگویی نشان داده شده افرادی که این نقش را ایفا می کنند بر اساس ترس حمله و حق به جانب بودن دسته وحید گذاشتن تا قدرت خود را به دیگران تحمیل کند من حق دارم که…….
باید قبل از آنکه به من حمله کند ضربه اول را بزنم
سازد کار طبیعی رودررویی این گروه در زمان استرس و فشار روانی خصومت و دشمنی است و وقتی تعارضی بین آن و دیگران به وجود می آید جنگ و دعوا رخ می دهد و دیگران را به شکل((یا با من)) (( یا علیه من)) ادراک می کنند از تهدید و ایجاد رعب و حشت برای واداشتن دیگران به پیروزی از خود استفاده می کنند زیرا این باورند که راه و رسم درست را می دانند محور بیشتر اعمال و رفتار و افکار آنها این نقش کنترل کردن و برای رسیدن به مقاصد خود استفاده می کنند.
برخی از رفتارهای خاص و مشخصی این نقش از این دسته اند:
دستور دادن به دیگران
و اگر این برخورد دریاست ما با نه
اظهار نظر برای هر چیزی
واژگانی که استفاده می کنند
بهتر بود که این کار را می کردی….
تو نباید
تو باید
غر زدن
انتقاد کردن
سرزنش کردن
برتری جویی در سلطه جویی
مسخره کردن
اغلب از رفتارهای پرخاشگرانه استفاده
می کنند و دیدگاه خود را نه تنها به
عنوان یک نظر نگاه نمی کنند بلکه همین
واقعیت می بینند.
تون صدا غالباً بلند یا تمسخر آمیز است
اگر کاری که میگویم نکنی پشیمان
میشوی
دست انداختن
این نقش همان دیکتاتور است دیکتاتور ها باور دارند که
از دیگران بر ترند
جهت گیری
آزارگر ها در روابط خود با دیگران فقط ازجایگاه((من)) و ((خودم)) حرف میزنند مگر اینکه بخواهند کسی را سرزنش کند و در این صورت از واژه ((تو)) استفاده می کنم
هرگاه در یک رابطه بیشتر دوقطبی میشود آزارگر ها بیشتر خود محورانه و خود هرگز نبیاند میشود
به هر دلیلی آنها فکر می کنند باهوش تر باسواد سر با دانش تر و معقول تر هستند و حق دارند تصمیم ها را به تنهایی بگیرد در جامعه اکنون گروهی که این نقش را بازی می کنند کسانی هستند که در منزل محل کار یا اجتماع رفتارهای سود و خشن با دیگران دارنددر سمت دیگر فرد نقش قربانی را دارد که تلاش می کند هدف فردی که رفتارهای آزار گرانه دارد قرار نگیرد و از موقعیت های اقبالی اجتناب می کند خود را ناتوان و ضعیف می بیند و همین باعث می شود به سادگی به عنوان طعمه هدف کسانی که در نقش آزارگر هستند شناسایی می شود.
باورهای بنیادین افراد قربانی:
من ناتوان و بی قدرتم
هیچ انتخابی گزینه ای ندارم
حرف هایی که بازیگران نقش قربانی به دیگران می زنند
نیازهای من اهمیتی ندارند
حرف من هیچ ارزشی ندارد
هیچ کاری از دستم بر نمی آید
من هیچ حقی ندارم
هیچ مسئولیتی را به گردن نمی گیرند
آزارگری
وقتی از بیرون بنگریم می توانیم رفتار های آزارگرانه فردی را که در این موضع ایفای نقش می کند خوب تشخیص دهیم
بخش عمل :
-اشاره کردن با انگشت
-نگاه خشمگین یا غضب آلود
-سینه سپر کردن
-دست یا انگشت خود را جلوی صورت دیگری گرفتن
(بخاطر داشته باشید تنها کسی که می تواند به درستی بگوید در کدام موضع می باشد ، خود فرد است در غیر این صورت ما فقط می توانیم حدس بزنیم و اکثر مواقع نیز بر اساس موضعی که خودمان در آن قرار گرفته ایم وضعیت طرف مقابل را حدس میزنیم و این کار درستی نیست .)
بخش فیزیولوژی :
-تپش قلب
-بی قراری
-آدرنالین فراوان در بدن
بخش فکر :
-چرا این آدم چیزی نمی داند ؟
-چرا هیچوقت …
-او هرگز …
-او همیشه / آنها همیشه …
-تو بهتر است که از این به بعد …
بخش احساس :
-احساس حق به جانب بودن
-خشم/غضب
-رنجش
-ناکامی
-تنفر/بیزاری
بخش عمل :
-کندی رفتار
-انفعال(فعالیت کم )
-متمرکز بر خود یا بیرون از خود
-تماشاگر یا مشاهده گر
-قضاوت و ارزیابی خود و دیگران
– تلاش برای یافتن راهی برای پرهیز از درد یا اجتناب از اتهام .
قربانی گری
وقتی فردی رفتار های قربانی را بر می گزیند غالباً در وضعیت گریز و فرار است
بخش فیزیولوژی :
-نبض تند
-تنفس تند و یا برعکس
-تنفس آهسته
-لختی و سستی عضلات
بخش فکر :
-این کار را بکنند چه می شود ؟
-می ترسم اگر فلان کار را انجام دهند
-هیچ حقی ندارم
-در مقایسه با آنها من عددی نیستم
-هیچکس به من اهمیتی نمی دهد
-خودگویی منفی
-سرزنش خود
بخش احساس :
-غم
-آزردگی
-احساس جدا افتادی
-بی کسی
-انزوا
شیوه خروج از مثلث سرزنش گری و ورود به حلقه توانمندی ها :
حلقه توانمندی یعنی فکر کردن در مورد این سوالات : ۱-الان به عنوان کسی که همیشه دوست داشتم باشم چگونه رفتار میکنم ؟
۲-رفتارم در همین لحظه چگونه است ؟
۳-آیا این رفتار همان فردی است که من همیشه دوست داشتم باشم ؟
هر زمانی که دچار استرس ، تعارض یا مشکلی شدید کمی فکر کنید و بررسی کنید که کدام سوال در موردتان صدق می کند :
۱- خودم ایجاد کردم ؟
۲- دیگری ایجاد و من مشارکت کردک ؟
۳-من ایجاد و مشارکت نکردم ولی اجازه دادم این مسئله انجام (تکرار) شود ؟
این فکر کردن برای سرزنش یا مقصریابی نیست بلکه بر عکس برای قرار دادن شما در موضع توانمندی است یعنی هر یک از موارد بالا در مورد شما صادق باشد از الان می توانید تصمیم بگیرید که دیگر آن نقش را ایفا نکنید یعنی شما با توجه به این سوالات و فکر کردن به این موضوع شما می توانید از حالا به بعد به گونه دیگری رفتار کنید . این سوال که “نقش من در این معضل چیست ؟!” کنترل داشتن بر شرایطی که از آن راضی نیستید را به شما یاد آوری می کند .
گفتار پنجم :
دریچه ورود به دایره توانمندی ها
دریچه های گوناگونی وجود دارند که هر کدام برای گروه خاصی از افراد مفید و موثر است ابتدا همه را تمرین و ارزیابی کنید کدام روش برای شما بهتر و سودمند تر است .
اگر می خواهید وقتی تحت فشار یا تعارض قرار میگیرید وارد دایره توانمندی ها شده و در آن بمانید باید مهارت مذاکره و درک و فهم حالت و احساس خود و دیگران را بیاموزید و یاد بگیرید سوالات خردمندانه و متفکرانه بپرسید.
روش دوم : به موقعیت و اتفاقات اخیر فکر کنید که آنگونه که می خواستید نبوده و دوست داشتید احساس بهتری داشته باشید و احساس تعادل بیشتری داشته باشید و سپس به سوالات زیر پاسخ دهید :
روش سوم : برای وارد شدن به دایره توانمندی ها و ماندن در آن باید چهار عنصر (چرخ) ماشین رفتار اعضای موجود در آن را تمرین کنید
ویژگی های خالق (مبتکر):
ویژگی های مربی :مذاکره ، درک کردن مشکل و انسان مشکل دار ، فکر کردن و دقت کردن ، خلاصه کردن شرایط و روایت ها . مربی می خواهد برای دیگران توانمندی حاصل کند (بسازد) و باور دارد فقط بخشی از این کار مسئولیت اوست و می کوشد در مورد موقعیت تحقیق و بررسی کند .
روش چهارم : دریچه ای که کمتر از آن وارد چرخه سرزنش گری می شوید را شناسایی کنید اگر آن ناجی گری است در عمل و مسیر بع مهارت های مربی گری نیاز دارید تا بتوانید با آن وارد حلقه توانمندی شوید و در آن بمانید
کمک گرفتن
موافقت
همراهی
انعطاف پذیری
گوش دادن
خلاصه سازی گفتار دیگران و شرایط موجود
اگر فردی جایگاه (دریچه) که خیلی کم واردش می شود جایگاه قربانی گری است این فرد نیاز دارد مهارت های خالق (مبتکر) را تمرین کند یعنی : گوش دادن ، اعتبار بخشی به احساسات خود به رسمیت شناختن توانمندی های خود و اعلام این توانمندی ها به خود و دیگران و پرسیدن این سوالات از خود :
-الان چی می خوام ؟
-الان برای خواستم چیکار میکنم ؟
-آیا رفتاری که انتخاب کردم منو به خواستم می رسونه ؟
-چه کار دیگری می توانم انجام دهم ؟
-چه توانمندی های خاصی دارم که این شرایط می توانم از آنها استفاده کنم؟
-در گذشته که با چنین شرایطی روبرو میشدم از چه استراتژی ای استفاده کردم ؟
-چه منابع بیرونی و درونی دارم که می توانم در این شرایط از آنها استفاده کنم ؟
-چطور می توانم در حوزه هایی که مذاکره و گفت و گو انجام می شود نظرم را به روشنی بیان کنم ؟
نکته قابل توجه این است که بیشتر رفتار های غیر موثر ممکن است در کوتاه مدت تاثیر گذار باشند ولی در بلند مدت براش ما و دیگران زیانبارند .
چرخه سرزنش
دایره توانمندی ها
گوش دادن
اعتماد
مشارکت
پذیرش
راهنمایی
تسهیل گری
احترام
حمایت
ناجی
آزارگر
قربانی
روش پنجم : سوالات خود را تغییر دهید طرح سوالات درست و هوشمندانه
به طور خودکار ذهن ما سوالاتی بر پایه قضاوت طرح می کند
-قضاوت خود
-قضاوت موقعیت
-قضاوت دیگران
در مسیر قضاوت غالباً از خودمون می پرسیم :
-چرا این مشکل را دارم ؟
-کجای کار من اشتباه است ؟
-مقصر کیست ؟
-چرا همیشه من ؟
-چرا اینطور شد ؟
-چرا دیگران تا این حد احمق و کسل کننده اند ؟
-چطور ثابت کنم حق با من است ؟
به طور کلی قضاوت خود ، دیگران و موقعیت مارا به سمت سرزنش خود ، دیگران و موقعیت می برد پس باید سوالات را به سمت سوالات هوشمندانه ببریم مبتنی بر راه حل نه قضاوت و از سرزنش به سوی توانمندی و پرسش آگاهانه سوالات تفکر پرسشگرانه :
-چه اتفاقی افتاده ؟ با چه شرایطی رو به رو هستم ؟
-من چی می خوام ؟
-چه انتخاب ها و گزینه هایی دارم ؟
-چه پیش فرض هایی دارم (چه ایده هایی ) ؟
-آیا بهتر از این می توانم فرض کنم ؟
-چه جنبه مثبتی در این اتفاق هست ؟
-طرف مقابل من چه فکری می کند ؟ خواسته او چیست ؟ چه حسی دارد ؟
۳ سوال اصلی که در شرایط استرس زا و متعارض می تواند مانع فرو غلتیدن ما به چرخه سرزنش شود :
۱-برداشت اولیه من چیست ؟شرایط را چگونه بسنجم؟
۲-از چه دیدگاه دیگر می توانم درباره آن فکر کنم ؟
۳- طرف مقابل من چه فکری می کند ؟چه حسی دارد ؟ خواسته او چیست ؟
۱-مشکل الان چیست ؟
۲- من چی می خواهم ؟
۳- چه انتخابی دارم ؟
۴- چه پیش فرض هایی دارم ؟
۵- نقش من چیست ؟
۶- از چه دیدگاه دیگری می توانم به مسئله نگاه کنم ؟
۷- چه چیز را نادیده بگیرم ؟
۸-کدام برداشت نزدیکتر به واقعیت است ؟
۹-چه سوالاتی باید از خودم و بقیه بپرسم ؟
۱۰-چکار می توانم کنم که کمترین ضرر را برسانم ؟
۱۱-احتمالات و امکانات کدام اند ؟
۱۲-اگر ذهنم آنچه را که پیشنهاد می دهم آیا همان فردی می شوم که می خواستم ؟
۱۳- دوست دارم در این شرایط چگونه فردی باشم ؟
۱۴-اگر بخواهم بهترین باشم چکار کنم ؟
14 سوالی که می تواند در خروج از چرخه سرزنش و ورود به حلقه توانمندی به ما کمک کند :
در زمان لغزش چگونه از چرخه سرزنش خارج شده تا دوباره وارد دایره توانمندی شویم :
نکته : هیچکس نمی تواند برای مدت طولانی در یک موقعیت باقی بماند اگر بماند یعنی فرد در چرخه سرزنش است .
هر کس باید ۳ نقش را ایفا کند و مهارت های هر ۳ تا را به کار بگیرد تا بتواند تعادل خود را حفظ کند یعنی باید دائم در مکان های مختلف دایره (مربی – چالشگر – خالق ) قدم بزند . فقط از طریق تغییر دائم وضعیت خود می تواند تعادلش را حفظ کند وقتی با سازمان ، خانواده یا تیم های کاری و ورزشی همکاری می کنیم هر فردی از اعضای تیم ، سازمان و خانواده مسئولیت دارد که به دایره توانمندی خود وارد شده و تعادل خود را حفظ کند و با رفتارش دیگران را تشویق کند که به دایره او وارد شوند و همانجا بمانند کسانی که این مدل را تدریس می کنند می گویند که هنوز هم گاهی که گرسنه ، عصبانی ، تنها و بی کس و ناکام و خسته می شوند به چرخه سرزنش خود می غلتند . در گروه معتادان گمنام به چهار کلمه اشاره کردند و هشدار می دهند که چهار وضعیت عامل خطرزای لغزش است و باید مراقب آن باشند : خستگی – گرسنگی – تنهایی – خشم .
اگر دیدیم یکی از همکاران و عزیزان به چرخه سرزنش غلتیده است باید با رفتار نه کلام ، اعتراض و انتقاد و اشاره انگشت و … فقط با ایناس نقش در دایره توانمندی های خود به عنوان چالشگر و مربی و خالق با مهربانی تمام و به آرامی او را به درون دایره باز گردانیم . باور بنیادین دایره توانمندی این است که باهم وضعیت بهتری خواهیم داشت و چنین باوری ما را به همکاری و مشارکت و دوستی هدایت می کند و انرژی موجود را چند برابر می کند بسیاری از نیاز های ما بدون یاری دیگران برآورده نمی شود و توانمندی بسیار محدود است . فقط در سایه همکاری و کار مشترک و شراکت در دانش و اصلاحات برای یافتن پاسخ های لازم برای همه و ارضای نیاز ها و خواسته های همگان می توانیم روابط بهتر ، خانواده با نشاط تر ، سازمان کارآمد تر ، سیاره بهتری داشته باشیم .
ویکتور فرانکل معتقد است که در هر شرایط سخت که هستیم هر چقدر هم شرایط بد باشد آنها فقط یک محرکند بین محرک و پاسخ فاصله وجود دارد «محرک—پاسخ » این خط فاصله یعنی آزادی مطلق ما که چگونه به محرک پاسخ بدهیم .
فرانکل برای پرهیز از غلتیدن به دام قربانی گری فرایندی چهار مرحله ای را پیش بینی می کند :
۱-آگاهی نسبت به وضعیت و شرایط خود و هوشیاری نسبت به ارزش های خود .
۲-اقدام به نفس کشیدن و حبس نکردم نفس در سینه (نفس عمیق)
۳-کنجکاوی نسبت به آنچه رخ می دهد و نه آنچه ذهنم به من القاء می کند
-چه اتفاقی افتاده ؟
-مشکل چیست ؟
-چه پیش فرض هایی در من فعال شده ؟
-آیا اطلاعات دقیق از حقایق دارم ؟
۴-تصمیم گیری : هم اکنون چه اقدام مهمی می توانم بکنم
وقتی در چرخه سرزنش هستیم غالبا اوضاع بدین گونه است که کانون توجه و تمرکز ما بر سوالات مبتنی بر قضاوت خود و دیگران است.
کانون توجه
قضاوت خود-دیگران
احساس
منفی،بدبینی،خشم،غضب
عمل
واکنش منفعل
کانون تمرکز
راه حل:چه می خواهم؟
احساس
امید،خوش بینی
عمل
فعال/سازنده
پاسخ مناسب
وقتی در دایره توانمندیها قرار داریم و یا به آن سمت در حرکت ، آگاهیم که باید پرسشهای مبتنی بر اکتشاف و شناسایی برای خود طرح کنیم یعنی کانون توجه و تمرکز بر سوالات مبتنی بر شناسایی و اکتشاف راه حل است:
– آنها الان چه می خواهند ؟
– الان برای خواسته خود چیکار می کنند ؟
با به کار گیری فرآیند های حل مسئله و پرسشگری های مربوط به آن از فرد بپرسید : چه می خواهی ؟
برای خواسته خود الان چکار میکنی ؟
چه راه دیگری وجود دارد ؟
اگر ضعیف ترین موضع تان قربانی گری است ، آنگاه نیاز دارید که مهارت ها و باور مربوط به خالق و آغاز گر در دایره توانمندی ها را تمرین کنید .
گوش دادن ، اعتباردهی و تایید احساسات و توانمندی های خود ، خلاصه سازی و دنبال نقاط قابل توافق گشتن .
اگر موضع خفیف تر شما آزارگری است باید مهارت ها و باور های مربوط به چالش کننده را به کار گرفته و تمرین کنید .
-بدانید خودتان چه می خواهید و چه نیازی دارید .
– نیاز و انتظارات خود را به روشنی بیان کنید .
– محدودیت ها و حدود و مرز ها را تعیین کنید .
ما همواره همه جا از خود سوال میکنیم.مثلا سر میز صبحانه از خود میپرسیم:
_چه بخورم؟
_امروز چه چیز را ترجیح میدهم؟
یا هنگام لباس پوشیدن:
_چه لباسی برای مجلس امروز مناسب است؟
_کدام لباس لاغر یا چاق تر نشانم میدهد؟
_کدام رنگ بهتر به من می اید؟
ولی با هوشیاری نسبت به سوال تاملی و کاوشگرانه عملا به جاس اینکه سوالات مارا مدیریت و کنترل کنند ما انها و به تبع ان ذهن خود را مدیریت میکنیم.
به طور طبیعی در هر واقعه ذهن ما شروع به پرسش میکند ما میتوانیم برگزینیم که به سوالات خودکار ذهنمان واکنش نشان داده و مستقیم وارد چرخه سرزنش و قضاوت شویم یا تامل کنیم به احساسات و واکنش های بدمان دقت کرده و بفهمیم که در حال طرح چه نوع پرسش هایی از خود هستیم؟ سپس اگاهانه بکوشیم اگاهانه پرسش های یک ابداع گر و خالق در دایره توانمندی ها را از خود بپرسیم
_چه میخواهم؟
_انتخاب من کدامند؟
_در این شرایط چگونه میتوانم بهترین فردی که همواره میخواستم باشم بشوم
سوالات باید با ضمیر اول شخص باشد همواره با من یا ما شروع شود:
_من چه میخواهم؟
_الان برای خواسته ام چکار کنم؟
_چه انتخاب هایی دارم؟
_ایا این گزینه مرا به خواسته ام میرساند؟
سوالات میتوانند وضعیت مارا در چرخه سرزنش یا دایره توانمندی تثبیت کنند این بستگی به کیفیت و کمیت سوالاتی دارد که ار خود و دیگران میپرسیم
برای خروج از چرخه سرزتش اول باید یاد بگیریم که سوالاتمان را تغییر دهیم.در غیر این صورت با سوالات همیشگی پاسخ ها و وضعیت همیشگی را تجربه کرد
تذکر:
به قول مولانا:
این زبان چون سنگ وهم اتش وش است
و انچه بجهد از زبان چو اتش است
سنگ و اهن را مزن برهم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
سوالات جدید میتوانند زاویه دید مارا کاملا تغییر دهند و مارا به سمت عمل و اقدامات جدید هدایت کنند مثل:
_چطور میتوانیم به اب برسیم؟باعث میشود که به دنبال اب بگردیم و به سفر های طولانی برویم
_چرا اب نداریم؟باعث میشود که خود دیگری یا شرایط را مقصر قلمداد کرده و مورد سرزنش قرار دهیم
پس هم برای پرهیز از لغزش به چرخه سرزتش و هم برای ورود و ماندن در دایره توانمندی ها لازم است مراقب زبان و پرسش گری های ان در هر شرایطی باشیم
توقف سرزنشگری و آغاز توانگری
ما همواره به دور این مثلت حرکت کرده و جا به جا
میشویم تا اینکه یکی از ما از این چرخه بیرون
برود و یک الگوی ارتباطی سالم روشن
و حد و مرز دار را آغاز کند
خودت باش
همان کسی باش که
دوست داری در روابط
خودت باشی
حرکت از موضع
بازی سرزنش یا قربانی گری
از دیدگاه الرت الیس یکی از مخرب ترین دل مشغولی های انسان بازی سرزنش است این باری باعث پدید امدن پدیده هایی مثل دعوا و … میشود.
بازی سرزنش معمولا شامل شماتت کردن یا مقصر قلمداد کردن افراد یا وقایع یا رخداد هایی است که بنظر ناخوشایند می ایند.
چهار باور غیر منطقی در این افراد شامل:
۱.اگر کسی اشتباهیی مرتکب شود یا اشتباهی رخ دهد انگاه کسی به غیر از خود باید به عنوان عامل مقصر شناسایی شود.
۲.اشتباه یا خطای این افراد احترام و شان و منزلتی که به عنوان انسان داشته اند از انها سلب میکند
۳.رفتار هایی مثل نادیده گرفتن.فحاشی.قهر کردن و … باید کنار گذاشته شود
۴.من نباید برای شرایط پیش امده هیچ مسئولیتی بپذیرم چرا که پذیرفتن این مسئولیت به معنای این است که من احترام انسانی خود را از بین برده ام.
برای من پیش امده که در خیابان پردیس دانشکده فردوسی در حال رانندگی بودم راننده روبه رویی فکر میکرد من خیابان را ورود ممنوع می ایم شیشه را پایین کشید و داد زد:مرتیکه الاغ نمیبینی خیابان یک طرفس؟
مواردی است که فرد سزاوار سرزنش است بخاطر بدکاری یا خطای محزری که انجام داده است در چنین شرایطی اعلام دلخوری و سرزنش کردن او بخاطر ضرر و زیانی که به ما زده بسیار منطقی است ولی هنوزم اینجا درگیر بازی سرزنش شدن وجاهت و ضرورتی ندارد و مشکلی را حل نمیکند در چنین شرایطی شیوه های موثر و از راه قانونی و عرفی از راه مجادله و قرار دادن مسئولیت فرد بر دوشش وجود دارد.
گفتار ششم:
خارج از بستر حقوقی سرزنش کردن دیگران با عوامل بیرونی شاید با هدف بهبودی اوضاع و شرایط انجام شود.بنابراین زمانی که دونفر برای هم افراد مهمی محسوب میشوند بر سر یک موضوع باهم مجادله و گفت و گو دارند پذیرفتن سهم خود و بخشی از مسیولیت مشکل توسط هردو طرف درگیر موضوع میتواند کمک کند تا اصلاحات سازنده ای را برای اینده انجام دهند.
غیر عقلانی و غیر منطقی بودن:چهار ادعای بازی سرزنش
باور اول: همواره کسی به غیر از خودم مقصر است و باید سرزنش شود
اولین باور این مجموعه به طور اشکاری نادرست است چون در بسیاری از موارد وقتی یک رویداد یا یک اتفاق منفی ناخواسته رخ میدهد واقعا تقصیر کسی نیست یا اینکه تقصیر یک شخص خاص نیست.
درواقع افرادی که درگیر بازی سرزنش میشوند اغلب برای توجیح سرزنش دیگران به یک سلسله تفکرات غیر منطقی دیگر نیز دست میزنند مثل تقصیر خانمم بود که این ویروس لعنتی را گرفتم و …
باور دوم: فرد تقصیرکار سزاور بی حرمتی و بی احترامی است
دومین باور بازی سرزنش گری نیز غیر عقلانی است چون بین گناه و گناهکار وخطا و خطاکار تفاوتی قائل نمیشوند
این باور نمیگوید کاری که کردی خطا یا اشتباه بوده بلکه میگوید تو به عنوان یک شخص از صفات برازنده تهی شده ای.
اما همان طور که میدانیم باور ها همه واقع گرایانه نیستند حتی اگر کسی کاری را به اشتباه انجام داد به این معنا نیست که او انسان بدی است یا به عنوان یک انسان سزاوار احترام کمتری است.
باور سوم: اموختن و درس دادن به انها از طریق بی حرمتی کردن به انها ضروری است
استفاده از سکوت و قهر و حمله کلامی به فرد فحاشی و اتهام زنی یا استفاده از زور و اجبار بدنی همگی روش های سنتی برای قطع پیوند رابطه ی انسانی و گفت و گوی سازنده و معنادار است ان هم درجایی که اختلاف نظر ها تفاوت هارا به طور عقلانی و منطقی برسی کرد بازی سرزنش گری در پی حل مسالمت امیز و سازنده اختلاف ها نیست بلکه هدفش به طور مبهم غیر واقع گرایانه و غیر سازنده و اطمینان از این است که افراد خاطی مجازاتی را که سزاوارشان است دریافت کنند.
باور چهارم: هیچ تقصیری متوجه من نیست
بیشتر ناراضایتی و ناخشنودی افراد ناشی از عدم پذیرش مسئولیت شخصی خود در مسیر ارضا نیاز ها و خواسته هایشان است
از این رو اشتباه و خطا کردن به معنای عیب و نقص داشتن است و عیب و نقص داشتن یعنی ارزش دریافت احترام نداری در حالی که عیب و نقص واقعی همین توقع کامل و بی عیب و نقص بودن است
چگونه انجام بازی سرزنش را متوقف کنیم؟
_ایا ادم سرزنش گری هستی؟
_با اطرافیانت اینگونه رفتار میکنی؟
_هرچند یکبار این اتفاق می افتد؟
از خود بپرسید برای خشنودی زندگی خودم چکار متفاوتی را انجام دهم؟
اول ازین ادعا و باور که به شما میگوید همواره کسی مقصر است و باید سرزنش شود و توان عملش را بپردازد دست بردارید
افراد در تنظیم زمان در زندگیشان با شما فرق دارند.به قول البرت الیس کجا نوشته شده است رفتار فکر و خواسته شما معیار و استاندارد است و همه باید خود را با ان تطبیق دهند؟!
مسئولیت پذیری را ار منظری دیگر یعنی راهی برای یادگیری اشتباهات خود در نظر بگیرید
هرگاه در مو قعیتی احساس کردی دیگران به تو ظلم کرده اند بجای قضاوت عجولانه کمی صبر و تحمل کنید و از خودتان این سوالات را بپرسید:
_ایا خودم باعث ایجاد این شرایط شدم؟
_با اینکه دیگری ان را ایجاد کرده ولی من هم به نوعی در ان شمارکت کرده ام؟
بهترین و سریع ترین راه پیش گیری از فرو افتادن به ورطه سرزنش گری مسئولیت پذیری است حال ممکن است بپرسید مسئولیت پذیری به چه معناست؟
مسئولیت پذیری یعنی هرگز هیچ کس را برای شرایط یا وضعیتی که در ان هستید سرزنش نکنید
چگونه مسئولیت پذیری را از مسئولیت گریزی تشخیص دهیم؟
مسئولیت گریزی یعنی من مسئول انتخاب ها و تصمیمات خود نیستم
مسئولیت پذیری یعنی من مسئول انتخاب ها و تصمیمات خود هستم
مسئولیت گریزی یعنی من مسئول بی معنایی زندگیم یا بی هدفی خود در زندگی نیستم
مسئولیت پذیری یعنی من مسئول بی معنایی زندگیم یا بی هدفی خود در زندگی هستم
حال با این معیار ها بهتر میتوانید در شرایط مبهم و ناروشن و یا دشوار بر استرسی که دبگران می افرینند بجای رفتن به محاق قربانی گری و وارد شدن به مثلث سرزنش در موضع یک خالق یا مبتکر بمانید و مسئولیت پذیرانه دست به اقداماتی بزنید تا به صورت اثر بخشی شرایط را به نفع خود تغییر دهید.
چگونه ماشین خود را برانیم؟
رفتار کلی قربانی
عمل.بسیار کم و ناچیز است.بیشتر چه کنم چه کنم میکند و از دیگران سوال میکنه.
فکر.این بخش از رفتار انها بسیار قوی و پررنگ است.من در قیاص با او هیچ کارم.هیچ کس به من گوش نمیده.
احساس.رنجیدگی.غمگینی.انزوا.دور افتادگی از دیگران
فیزیولوژی.ادرنالین زیاد در خون.تنفس تند و برعکس.تنفس کوتاه.عدم تماس چشمی
رفتار کلی ناجی
عمل.شتاب کردن برای یاری.خود را به جلو خم کردن.تماس جسمی.بغل کردن و توجه نشان دادن
فکر.من باید این مشکل را حل کنم.مک مسئولم که به دیگران احساس خوب بدهم.باید به این درد و رنج پایان بدهم
احساس.همدلی هم احساسی دغدغه برای احساس بیچارگی دیگران
فیزیولوژی.استرس زیاد ی قراری تمرکز بیش از حد استرس
رفتار کلی ازارگر
عمل.با انگشت به دیگران اشاره کردن.نگاه غضبناک
فکر.چرا این فرد هیچ چیز نمیداند چرا هیچ کاری را درست انجام نمیدهد؟
احساس.حق به جانبی و ناکامی
فیزیولوژی.بی قراری و ادرنالین زیاد در خون
در موضع قربانی چگونه ماشین خود را میرانید؟
فکر در این جایگاه چگونه می اندیشی؟
عمل.وقتی این افکاز را داری چه عملی انجام میدهی؟
احساس.وقتی انگونه عمل میکنی چه احساسی پیدا میکنی؟
فیزیولوژی.در بدنت چه اتفاقی می افتد؟
اعضای مثلث در یک نگاه کلی:
اعضای این مثلث درگذشته زندگی میکنند
به روش های قدیمی بر حسب عادت بکار میگیرند
به مسائل این مکانی و این زمانی بی توجه هستند