تارا فایل

پاورپوینت کتاب مدیریت اسلامی تالیف دکتر سید علی اکبر افجه ای




1

عنوان:
خلاصه کتاب مدیریت اسلامی
تالیف: دکتر سید علی اکبر افجه ای

فصل اول
مکتب و علم

از نظر علمای اسلام "مکتب" عبارت است از شیوه حل مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی …. و علمی، که در هر جا به نحوی از آن پیروی می شود. در حقیقت مکتب " روش" است و وظیفه مکتب اقتصادی ارائه راه حل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد. حال آنکه "علم" دانشی است که پدیده های مختلف را تفسیر و روابط آنها را با یکدیگر تعیین می نماید.

مکتب "روش" حل مسائل یا بایدها را اعلام و عنوان می نماید ولی علم " تفسیر روابط" بین این مسئله با مسائل دیگر و یا " قوانین" و روابط بین این پدیده را با پدیده های دیگر یا آن چه را که هست عنوان می دارد.
وقتی صحبت از اقتصاد اسلامی و یا مدیریت اسلامی می نماییم این به معنای "مکتب" است و نه "علم" و زمانی که صحبت از " مدیریت" و اصول آن می نماییم به مفهوم قوانین و یا تفسیر روابط بین اصول یا قوانین ثابتی است که بر مدیریت درون سازمان ها حاکمیت دارد.

برای رسیدن از "زیربنا" به "روبنا" روش مطالعه روش " تکوینی" است. یعنی اندیشه تا جایی که ممکن باشد در فضای طبیعی برای استخراج حقایق و واقعیت ها اوج می گیرد و حال آنکه روش مطالعه در اکتشافی " مکتب"، از روبنا به زیر بنا خواهد بود که با روش مطالعه در "تکوین" یعنی حرکت از زیربنا به روبنا فرق می کند.
مدیریت اسلامی یک مقوله "مکتبی" است و نه "علمی".
وظیفه مکتب ارائه راه حل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد.
"علم" دانشی است که پدیده های مختلف را تفسیر و روابط بین آنها را با یکدیگر تعیین می نماید.
سیر مطالعاتی برای مبحث " مکتبی" پیرامون "مدیریت اسلامی" یک سیر اکتشافی است و باید از "روبنا" به "زیربنا" باشد که با روش مطالعه "علمی" که از "زیربنا" به "روبنا" و یک سیر تکوینی است باید متفاوت باشد.
"علم" آنچه را که هست بیان می کند و "مکتب" آنچه را که باید باشد.

فصل دوم
وجوه تمایز مدیریت " اسلامی" با سایر مکاتب مدیریت

از ابتدائی ترین اصول "مدیریت" که اسلامی هم باشد اینست که ارزش ها و ضد ارزش های آن مبتنی و متکی بر "مکتب" حیات بخش اسلام باشد.
وجه تمایز " مدیریت اسلامی" با اشکال دیگر " مدیریت" ها در جوامع کاپیتالیستی، کمونیستی و یا هر نوع جامعه دیگری که اداره امور مردم در دست عده ای از سرمداران حکومت هاست در این نیست که نظام های " مدیریت" دیگر صاحب " مکتب" یا در حقیقت ایدئولوژی یا "روش" خاص اداره نظام اجتماعی خود نمی باشند یلکه وجه تمایز در "اسلامی" بودن نظام مدیریت کنونی و متکی و مبتنی بودن این نظام بر پایه اصول ثابت "وحی" و بیان شده توسط خداوند متعال و پیامبر اکرم (ص) است و مادی یا الحادی بودن مکاتب" مدیریت" مقابل است.

وجه دیگر تمایز یا افتراق مدیریت "اسلامی" با "مدیریت" در جوامع دیگر که تحت تاثیر مکاتب غیرالهی هستند این است که اصولاً در این شکل از مدیریت چون" مکتب" متکی بر "وحی" و "وحی" از خارج از عالم "ماده" بر بشر ابلاغ گردیده است لذا امر دست نشاندگانی یا حکومت "مردم" بر "مردم" یا فرد بر "مردم" و تشویق استثمار، استعمار و استحمار انسان توسط انسان را کاملاً منتفی ساخته است.
وجه تمایز دیگر مدیریت اسلامی با "مدیریت" در اشکال دیگر، حتی اگر مبتنی بر مکاتب مختلف باشند که هستند، اصل ثابت بودن ارزش ها برای همیشه زمان و مکان یا در حقیقت ارزش مستمر و همیشگی است که اصول بیان شده در مدیریت اسلامی و ادراه انشان ها دارد که در مکاتب "مادی" چنین ارزش نمی تواند وجود داشته باشد.

وجه تمایز دیگر که بین مدیریت اسلامی با دیگر انواع مدیریت ها در مکاتب شرق و غرب حضور دارد اینست که مدیریت در نظام اسلامی و جامعه اسلامی متکی است بر دو پایه و اصل "تعالی" و "تولید". تعالی انسان و تولید کالا! و این کالا تا زمانی صاحب ارزش در نظام است که در خدمت تعالی انسان باشد ولی در مکاتب شرق و غرب " مدیریت" تنها مبتنی بر "تولید" و افزایش آن است و اگر "تعالی" نیز در کار هست در جهت مهارتها برای افزایش تولید است نه افزایش "اعتقادات" جهت تعالی انسان ها!

"مدیریت"همیشه ی زمان در همه مکان مبتنی بر "مکتب" یا "روش" خاص در جامعه خود بوده است.
"مدیران" در هر جامعه کارگزاران حکومت ها و مجریان برنامه های آنها در سازمان بوده اند.
"مدیریت" در جامعه اسلامی مبتنی بر مکتب " وحی" و دین مبین "اسلام" است.
تفاوت "مدیریت اسلامی" که مبتنی بر ارزش های "الهی " است با "مدیریت" در جوامع شرق و غرب که مبتنی بر ارزش های مادی و الحادی است عبارت است از:
اولاً مبتنی بر فرامین الهی است.
ثانیاً تشویق استثمار و استعمار انسان توسط انسان را منتفی ساخته.
ثالثاً اصول ارزشی و ضدارزشی آن ثابت و برای همیشه زمان و مکان است.
رابعاً متکی است بر دو پایه" تعالی" و "تولید".
خامساً (تولید) تا زمانی صاحب ارزش است که در خدمت "تعالی" انسان باشد.

فصل سوم
مدیریت اسلامی یک مقوله مدیریتی است

مزیت جامعه اسلامی بر یک جامعه الحادی بر اینست که در اینجا مدیریت در خدمت " وحی" و انگیزه حرکت خدمت " خدا" است ولی در اینجا مدیریت انسانی است که انگیزه حرکت و خدمت "مدیر" را در خدمت خود و افکارتکوینی و به همان اندازه "متلون" و "متنوع" بر اثر گذشت زمان و سیر تکاملی که می پیماید میخواهد. خداوند متعال در پاسخ به سوال پیامبر اسلام (ص) که می پرسند "روح" چیست؟ می فرمایند" روح" امری است مربوط به من.

فصل چهارم
"رهبری" از اصول تفکیک ناپذیر "مدیریت" اسلامی است

بنا به اعتراف محققان و نویسندگان، در دنیای امروز به خصوص در زمینه مدیریت، "رهبری" از اصول تفکیک ناپذیر" مدیریت" است.
مهم ترین وجه تمایز بین رهبری مصطلح در غرب و رهبری موردنظر در مدیریت اسلامی که در قلم اکثریت محققان و نویسندگان چه داخل و چه خارج بکار می رود همان رسالت و مسئولیت "مدیر" در تعالی انسان مشغول در سازمان است.
مدیر اسلامی بر دو پایه و اصل "تعالی" و "تولید" است که تحق تعالی انسان ها میسر نیست مگر با برخورداری از صفات رهبری و به عبارت بهتر با "رهبر مدیر". افزایش تولید و تکامل "کمی" و "کیفی" آن نیز امکان پذیر نیست مگر با حضور یک "مدیر رهبر". یعنی رهبر برخوردار از دانش"مدیریت" و علم و تکنیک تولیدی که سازمان با آن درگیر است.

مدیر اسلامی دارای دو رسالت" تعالی" و "تولید" در درون سازمان است. منبع تغذیه فکری و روحی "مدیر" برای تحقق رسالت تعالی در درون سازمان"مکتب" است که روش و سیر مطالعاتی برای کشف مباحث مکتبی و بهره وری از آنها اکتشافی است. اما رسالت دیگر "مدیر" یعنی " تولید"در درون سازمان متکی و متصل به علم و پیشرفت علوم است.
"تولید" باید در جریان و سیر مطالعه پیشرفت در جهان که یک سیر تکوینی است نیز قرار داشته باشد.
مدیر در یک سازمان و تا زمانی بر صراط مستقیم و اسلامی است که "تولید" در خدمت "تعالی" و به عبارت واضح تر "علم" در خدمت"مکتب" باشد. هنر "مدیر" اسلامی هم بر این است که بتواند این توازن و تعادل بین "تعالی" و "تولید" را در صحنه زندگی اجتماعی سازمان چه در درون و چه در بیرون حفظ نماید. از این رو است که وظیفه یک مدیر اسلامی پیش از این که "تولید" باشد "تعالی" است.

فصل پنجم
با علم "تولید"، انسان "توحیدی" نمی توان ساخت!

آنچه امروزه تحت عنوان "مدیریت علمی" در دانشگاه های دنیا شایع است چیزی جز "مدیریت تولید" یا "علم تولید" نیست.
آنچه که باید در زمینه مدیریت علمی مورد توجه "مدیران" قرار گیرد این است که علم "تولید"، علم "دین " نیست و با علم تولید، "انسان" توحیدی نمی توان ساخت.
"الیناسیون" یا ماشینی شدن یا ازخودبیگانگی "انسان" در وادی روان شناسی سازمانها تحت مطالعه و بررسی قرار گرفته است.
هدف غائی مدیریت علمی"پرورش" هر یک از کارکنان(انسان) به حداکثر ظرفیت تولیدی اوست.
اختلاف میان "مدیریت اسلامی" با به اصطلاح"مدیریت علمی" بر این است که در نوع مدیریت علمی یا تیلوریسم، "انسان" وسیله و "تولید" هدف است و حال آنکه در جهان بینی الهی و بینش مدیر اسلامی در سازمان، "انسان هدف و "تولید" وسیله است!

بحث های مدیریت منابع انسانی، رهبری و رفتار سازمانی، روان شناسی سازمان، روابط صنعتی، روابط انسانی که در اکثر دانشگاه های دنیا مطرح می شوند به لحاظ جبران عقب ماندگی "علم" از "مکتب" در وادی اداره انسان در سازمان است.
از جمله موارد ضروری برای مدیر اسلامی برخورداری از "علم تولید" یا "مدیریت تولید" است. در جهت کسب این شرایط مدیر اسلامی باید برای تولید آن چیزی که برای حفظ حیات و سلامت و فعالیت های مادی انسان واجب و ضروری است و موجب کمال و تعالی مادی وی می باشد"عالم" و عامل به اصول زیر می باشد:
1- داشتن شناخت و آگاهی به میزان امکانات طبیعی(مواد اولیه) در جامعه خود و قرار دادن "تولید" بر پایه بکار گرفتن این مواد.
2- آگاه بودن به میزان سرمایه گذاری مادی و امکانات وجودی آن در کشور
3- برخورداری از علم "تولید" درگیر با آن.
4- بکار گرفتن نیروهای مستعد و متخصص در تمام زمینه ها.
5- "مشورت" برای "تحصیل" بهترین تصمیم.

مهم ترین وجه تمایز بین "مدیریت اسلامی و "مدیریت علمی" یا مدیریت تولید در تفکیک "روح" از "ماده" یا "انسان" از "ماشین" است .بدینسان که اداره امور انسان در سازمانها تنها با مفاهیم "مکتبی" قابل تحقق و اداره امور تولید با مفاهیم "علمی" امکان پذیر است.
اصولاً تمام مقوله هایی که در ارتباط با روحیات و روان انسان ها است یک بحث "مکتبی" و آنچه در ارتباط با تولید و مدیریت تولید است یک بحث "علمی" است. هر دو برای مدیر اسلامی لازم و دو بال یک پرنده اند.

فصل ششم
مدیریت "علمی"، "علمی" جز علم "تولید" نیست

بر خلاف نظریه علمای مدیریت تولید که "شغل" را در سازمان عنصر اصلی سازمان به شمار می آورند در مدیریت اسلامی هدف از تاسیس سازمان رشد و تعالی"شاغل" در سازمان است.
نقش مدیر در یک سازمان پیش از اینکه یک نقش "اجرایی" باشد یک مسئولیت"ارشادی " است.
درشکل مدیریت"علمی" اهداف مبتنی بر "تولید" و "سود" است و تمام ارتباطات و صرف وقت از سوی مدیریت با کارکنان نیز به انگیزه تامین سود بیشتر برای سهامداران می باشد ولی در جهان بینی الهی و دیدگاه مدیر اسلامی هدف از ایجاد ارتباطات ارشادی و معنوی با انسان های شاغل در سازمان رشد معنوی انسان بوده که بر اساس تامین آن می تواند در جهت کمال مادی نیز قرار گیرد و در حقیقت سود "سازمان اسلامی" به ساخت "انسان اسلامی" در کارگاه است و نه ماشین صنعتی و …. .

شرط لازم برای برخورد مکتبی با انسان مشغول در یک سازمان آن هم بر اساس جهان بینی اسلامی و الهی آن است که او نیز متقابلاً به مبانی دیگر مدیریت اسلامی یعنی "مکتب" و "مدیر" معتقد و نسبت به ارزش ها و ضد ارزش های تعیین شده در مکتب معتقد و مومن باشد.

مستخدم
مدیر
مکتب
مبانی مدیریت اسلامی
مبانی مدیریت اسلامی

مدیریت به معنای عام یک مقوله "مکتبی" است و نه علمی!
وظیفه "مکتب" ارائه راه حل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد
"مدیران" کارگزاران حکومت ها هستند.
"مدیریت در جامعه اسلامی مبتنی بر مکتب "وحی" و دین مبین اسلام است.
"مدیر اسلامی" باید از صفات "رهبری" نیز برخوردار باشد.
مدیر اسلامی دارای دو رسالت "تعالی" و "تولید" در سازمان است.
آنچه تحت عنوان "مدیریت علمی" در دنیا شایع است"علمی" جز"علم تولید" نیست.

بخش دوم
مبانی مدیریت منابع انسانی

فصل هفتم
"تولید" باید در خدمت "تعالی" انسان باشد

هر آن چیزی منجمله توسعه اقتصادی تا آن زمانی صاحب ارزش است که از محدوده انسانیت و انسان بودن پا را فراتر نگذارد و به مرزهای انسانی انسان ها لطمه وارد ننماید.
فقهای اسلام با رعایت این امر که اقتصاد باید در خدمت انسان ها باشد، رئوس برنامه های اقتصادی جامعه اسلامی را این چینین ترسیم می کنند:
نخست آن چیزی باید تولید شود که برای حفظ حیات و سلامت و فعالیت های مادی و معنوی انسان واجب و ضروری است و سپس نیازهایی را باید برآورد که صالح و سالم بوده و موجب کمال و تعالی مادی و معنوی انسان باشد.
هر چیز باید آنقدر تولید و عرضه شود که نیازهای راستین مردم را کاملاً اشباع نماید.
این اصل سرمایه داری که ایجاد بازارهای مصرفی برای سود بیشتر باشد در سیستم اقتصادی اسلام ممنوع می گردد.

چهار اصل انحصار، احتکار، غش در معاملات و ربا از ابزارهای سرمایه داری می باشند، این تکنیک های سرمایه داری نمی توانند در دست مدیران اسلامی قرار گیرند.
منظور از غش در معاملات احتمالا‍ً می تواند همان تبلیغاتی باشد که نهایتا‍‍ً بشر را به سوی مصرف گرایی سوق می دهد.
هر درآمدی که حاصل نیروی کار فردی نباشد ربا نامیده می شود. از این رو مدیریت در نظام اسلامی نمی تواند بر مبنای عدم تولید و کارایی افراد شکل گیرد.
لزوماً سازمان های صنعتی و بازرگانی در جامعه اسلامی به سه گروه تقسیم می گردند که عبارت اند از شرکت های دولتی، تعاونی و خصوصی.
مالکیت و هر آن چیزی که تولید و مصرف می گردد تا زمانی قابل احترام در جامعه اسلامی است که تعالی انسان را مورد خطر قرار ندهد.

فصل هشتم
مدیریت اسلامی هنر هماهنگی روابط انسانی است

مدیریت از دیدگاه اسلامی هنر هماهنگی روابط انسانی است، فراهم آوردن زمینه های رشد و خلاقیت استعدادها و بکارگرفتن درست و مشروع نیروهای انسانی و مادی سازمان جهت پیشرفت جامعه.
مدیر به عنوان مسئول اجرای اصل فوق، انسانی است آگاه به مکتب و اهداف آن، لایق و صاحب فکر، فارغ از هرگونه مسئولیت اجرایی ولی ناظر، حاضر و هماهنگ کننده و فرمان دهنده به رکن های اجرایی سازمان.

سازمان مجموعه ای است مقدس که جزئی از اجزاء یک جامعه تولیدی است و "مدیر" در درون آن سازمان نماینده ای است از برای "امام" جامعه که حرکت کل جامعه را به سوی "الله" بر عهده دارد.
تسهیل کانال های ارتباطی با مسئولین هر چند یک پدیده انقلابی است، ولی افراط در این امر تا آنجا که امت مسئول در درون سازمان را به اتلاف وقت و احساس بی ثمر بودن بکشاند و مدیر را صرفا‍ درگیر کارهای اجرایی نماید، امری است خلاف و به دور از اسلامیت و سیاست های مدیریت.
ارتباط مدیر با افراد درون و برون سازمان باید بدان اندازه باشد که برنامه ها و تصمیم گیری های وی تبلور خواست های مشروع و قانونی آنان باشد و این امر بدون یک ارتباط منظم و هماهنگ با همگی اینان همراه با فراغت خاطر و انبساط فکر امکان پذیر نیست.

فصل نهم
مدیریت اسلامی همه بر "شور" است

آیه "لاتوتواالسفهاء اموالکم التب جعل الله لکم قیاما‍ً" بدین معنی است که مال و اموال نباید تحت اداره و مدیرت افرادی قرار گیرد که آن را در جهت قوام یا ساختن و سازندگی انسان ها قرار نمی دهند.
اصل مسلم امامت در تشیع بر این است که امام باید توسط پیروان یا شیعه خود پذیرفته شده باشد. این اصل پذیرفته شدن "رهبر" احتمالاً بیان کننده تمامی اصل شور و شورا در اسلام می باشد.
حتی الامکان اعضای شورای مدیریت باید از میان افرادی که دارای تعهدات و اعتقادات یکنواخت هستند انتخاب شوند تا تضادهای عقیدتی درون- شورایی باعث کندی حرکت موسسه و فنای کارکنان آن نگردد.

در یک سازمان اسلامی روابط انسانی افراد درون سازمان بر مبنای مقام های مادی دنیا نیست بلکه رابطه انسانی یا نمودار سازمان در این مورد به صورت افقی است.
در یک جامعه اسلامی و در درون موسسه اسلامی درجه برتری انسان ها بر مبنای تقوا و پرهیزکاری آنان است و آن هم به تقوای وارستگی نه تقوای وارفتگی.
رابطه بین مدیر مسلمان با کارکنان همه بر "شور" است. پذیرفتن این که مدیر مسلمان باید از طرف کارکنان پذیرفته شود بیانگر این است که مدیر باید آئینه تمام نمای خواسته های مشروع اکثریت کارکنان در جهت تولید و رفاه سازمان باشد.

مدیر اسلامی مبتنی بر اشتراک مساعی و نقش دادن هرچه تمام تر به کارکنان در تمام سطوح است. به عبارت دیگر تصمیم گیری در سازمان های اسلامی از پایین به بالاست.
در یک سازمان اسلامی مدیر از میان کارکنان و بر اساس ضابطه های تقوا و تعهد در راس قرار میگیرد. مدیرت در سازمان اسلامی مبتنی بر شور و مشورت است.

در سازمانهای اسلامی نمودار روابط انسانی افقی ترسیم می گردد و نمودار عمودی بر پایه تقوا و پرهیزکاری کارکنان رسم می شود که ملاک تعیین مدیران آینده است. در چنین سازمانی افزایش تولید با ابزارهای استعماری و استثماری مردود است. در این سازمان نحوه اخذ اطلاعات برای تصمیم گیری از پایین به بالا است و فیلترهای اطلاعاتی و موانع ارتباطی بر سر راه مدیر از بین می روند. در این سازمان انگیزه کار بیشتر وجدان و رسالت مکتبی افراد است و نه پاداش های مادی. بالاخره مدیر در یک سازمان اسلامی همچون امام و رهبر باید دارای شرایط امامت در جامعه محدود خویش و کارکنان برخوردار از صفات انسانی و تعهدی یک انسان اسلامی باشند.

فصل دهم
مدیر اسلامی باید از صفات رهبری هم برخوردار باشد

اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی دو ابزار هستند در خدمت انسان و برای سازندگی و تکامل بخشیدن به او.
اگر به تعریف مدیریت در غرب نظر افکنیم بدین مسئله برخورد خواهیم کرد که اصولاً سازمان عبارت است از اجتماعی از انسان ها و ماشین که برای رسیدن به هدف های سازمانی فعالیت می کنند. هدفهای سازمانی در این معیار همانا تولید، مصرف و بالاخره سود بیشتر برای کارگاه است. در چنین سازمانی مدیر به عنوان یک تحریک کننده و هماهنگ کننده فعالیت های عادی انسان ها و ماشین ها شناخته می شود که لازمه یک مدیر خوب بودن دانستن تکنیک ها یا ازدیاد نیروی انسانی، نیروی ماشینی و نهایتاً تولید بیشتر برای ایجاد بازار مصرف و سود بیشتر است.

در اسلام برای سازمان به تعریف جامع تری برخورد خواهیم کرد و آن این که: "سازمان عبارت است از مجموعه ای از انسان ها و ماشین ها که فعالیت می کنند و کوشش می نمایند برای رفع نیازهای مادی و معنوی انسان ها؛ که همانا هدف هر سازمانی تولیدی اسلامی است. با این تعریف، تولید برای نیازهای مادی و معنوی صورت می گیرد نه مصرف و سود.
قدرت تشخیص برای رفع نیازهای معنوی انسان ها است که خط فاصله ای بین مدیریت کلاسیک و مدیریت اسلامی و نیاز کسب صفات رهبری را در مدیر اسلامی ضروری می سازد.
رهبری نیازهای معنوی و انسانی یک سازمان را برمی آورد ولی مدیریت ابزارهای مادی و تکنیکی افزایش تولید و رفع نیازهای مصرفی انسان ها را شامل می شود.

در یک جامعه اسلامی که اقتصاد ابزاری است در خدمت انسان ها، مدیریت با تحقق صفات رهبری و برخورداری از دانش و فن افزایش تولید و علم اداره سازمان قابل قبول است. به عبارت بهتر یک مدیر اسلامی باید از صفات رهبری هم برخوردار باشد.
مدیریت یک دانش آموختنی است ولی رهبری یک هنر ذاتی است.
برخورداری از صفات رهبری امری است که در طول زمان در انسان ها شکل می گیرد و بر کارکنان روشن می گردد حال آنکه دانش و فن مدیریت با طی هر دوره مدیریت و کسب مدرکی قابل اثبات است.
مدیریت در اسلام فقط "تخصص" نیست بلکه "تعهد" هم هست.

فصل یازدهم
"مدیر" در پیکر سازمان مثل "مغز" در بدن "انسان" است

از این گفته امام علی علیه السلام که می فرماید:"ای مالک، آن چنان کارها را به "روزها" تقسیم کن که روزانه مطابق "برنامه" انجام وظیفه شود و "امور" در اثر عدم انضباط و ترتیب مختل و آشفته نماند."چنین برمی آید که یک مدیر اسلامی باید دارای دو گونه برنامه در انجام کارهای روزانه خود باشد که یکی "برنامه زمانی" است و دیگری"برنامه تولیدی". برنامه زمانی یعنی هر امری برای سیر مراحل مختلف خویش باید دارای محدودیت زمانی باشدر و این مسیر حرکت نیز در فواصل مختلف و زمان های معین مشخص و معین می شود. منظور از "برنامه تولیدی" برآورد و شناخت امکانات فیزیکی، انسانی منجمله پول و سرمایه است که می خواهیم در محدوده زمانی خاص برنامه ریزی شده بکار گیریم. در این زمینه نیز مدیران موظف هستند شرایط خاص زیر را همیشه مدنظر داشته باشند:
1- داشتن شناخت و آگاهی به میزان امکانات طبیعی (مواد اولیه) در جامعه خود و قراردادن تولید بر پایه بکارگرفتن درست این مواد.
2- آگاه بودن به میزان سرمایه گذاری مادی و امکانات وجودی آن در کشور.
3. برخورداری از علم تکنیکی تولیدی درگیر با آن.
4. امکان بکارگرفتن نیروهای مستعد و انسانی متخصص د رتمامی زمینه های سازمان.

چهارراه صفات مدیران همانا تقوا، آگاهی و شناخت مدبرانه، دوراندیشی و بالاخره شناخت دقیق و عمیق شرایط اقتصادی و اجتماعی می باشند.
بزرگترین اشکال که از عدم بکارگرفتن برنامه ریزی ناشی می شود گرفتن قدرت دوراندیشی و شناخت دقیق آن چیزی است که در آینده باید به وجود آید.

فصل دوازدهم
انگیزه کار بیشتر وجدان "الهی" هر انسان است.

در یک سازمان اسلامی,، کارکنان باید آنچنان عمل کنند که تولید کاری خود را تنها در خدمت توحید جامعه خود بدانند و نه به خاطر خوشایند بندگان سیه روی خدا و کنارگرفتگان از وحدت جامعه به لحاظ منافع مادی. پس روش انگیزش بکار در مدیرت اسلامی به اصطلاح کلاسیک روش "تسلیم و رضا" خواهد بود ولی این تسلیم و رضا نه در برابر سلطه گر بلکه در برابر خدا و برای حرکت سازنده در جهت رفاه و تامین نیازهای تحقق بخش رسالت های انسانی. بیهوده نیست که پیغمبر اکرم کار را عبادت می خوانند چه این که چه با نماز و چه با کار، انسان در جماعت است و جهت او "احد" است و وحدت بخشیدن به جامعه.

به طور خلاصه با مقایسه سه روش اقتدارگرایانه یا استفاده از زور، پاداش های مادی و تسلیم و رضا برای برانگیختن کارکنان به کار بیشتر ملاحظه می کنیم که طرق اول و دوم از حکومت انسان بر انسان شکل می گیرد که نتیجه آن همانا بهره دادن به قدرتمندان زر و زور است ولی در طریق سوم تسلیم و رضا در برابر الله است و برای رفاه خود و جامعه که نهایتاً عبادت است و سازندگی معنوی و کار بیشتر، بدون حکومت از جانب استثماری گری بر انسان، در طریق سوم زمانی می توان نتیجه کامل گرفت که از شکل گرفتن قدرت های تزویری در درون سازمان جلوگیری کرد.

فصل سیزدهم
بر پایه دو اصل نیکوکاری و پرهیزکاری با هم یاری و همکاری کنید

یک مدیر در چارچوب یک سازمان اسلامی در حقیقت هماهنگ کننده و کنترل کننده روابط انسانی دست اندرکاران آن سازمان است و این اصل با برخورداری از صفات رهبری قابل اجرا است.
تمامی پیامبران هدفی بالاتر از برقراری یک سیستم منظم و مرتب روابط انسانی جهت تحکیم بخشیدن به توحید جامعه نداشته اند.
علی علیه السلام می فرمایند: " هر کس خود را پیشوای مردم قرار دهد باید که پیش از تعلیم دادن به دیگران به تعلیم خویش بپردازد و باید که نخست مردمان را به کردار خویش، ادب آموزد و آنگاه به گفتار خویش". لذا یک مدیر اسلامی برای آنکه قادر باشد به دو رسالت پیامبرگونه و علی وار خویش در رابطه با کارکنان سازمان جامه عمل بپوشاند باید به نیازهای معنوی و مادی آنان توجه کامل نموده و با برقراری یک رابطه اسلامی بر پایه دو اصل نیکوکاری و پرهیزکاری در صدد تامین نیازمندی های همکاران خویش برآید تا سازمان زیر نظر وی بتواند در صراط مستقیم توحید جامعه جای گیرد.

برای پیاده کردن طرح اخلاق اسلامی درون یک سازمان برای نیروی انسانی باید به موارد زیر توجه داشت:
1- سطح دانش و تعهد اسلامی افراد درون سازمان.
2- شیوه ارتباط انسانی درون سازمان.
3- میزان معلومات کلاسیک و تخصص افراد دست اندرکار.
و برای تکمیل اطلاعات از نظر شناخت سازمان باید به موارد زیر توجه کرد:
1- شکل سازمان (فرهنگی، خدماتی، صنعتی، بازرگانی).
2- شکل تولید (فکری، ماشینی، یدی).
3- هدف تولید (تامین نیاز جمعی، تامین نیاز گروهی، تامین نیاز فردی).
پیاده کردن طرح اخلاق اسلامی در یک محیط فرهنگی و خدماتی آسان ترین، و به اجرا درآوردن اخلاق اسلامی در میان کارکنان و دست اندرکاران یک گروه صنعتی واجب ترین و مشکل ترین کارهاست.
"هنر" مدیران در این است که بتوانند این قدرت تشخیص را دریابند که کجا با کردار؛ چه زمان با گفتار و در کدام هنگام با هر دو، "اخلاق اسلامی" را درون سازمان ها ترویج دهند.

فصل چهاردهم
"ترس" از خدا موثرترین عامل کنترل در سازمان

برخلاف سیستم های مدیرت در غرب، در مدیرت اسلامی کنترل و نظارت بر نیروی انسانی مشغول در ادارات و سازمان ها از سه طریق زیر باید صورت پذیرد:
1- روش مستقیم و بدون واسطه (ایجاد ایمان به صفت دانایی و آگاهی خداوند).
2- روش مستقیم با واسطه (نظارت مدیر و گردش وی در سازمان).
3- روش غیرمستقیم (بازرسان مخفی). در این طریق باید حتماً از علنی شدن بازرسات جلوگیری و در انتخاب آنان دقت کافی نمود تا از به وجود آمدن تعدد مراکز قدرت و نهایتاً اهمال در امر نظارت جلوگیری شود.

آیات زیر بیانگر کنترل و نظارت در مدیرت اسلامی به روش مستقیم و بدون واسطه (ایجاد ایمان به صفت دانایی و آگاهی خداوند) می باشند:
"ربنا انک تعلم ما نخفی و ما نعلن و مایخفی علی الله می شیءفی الارض و لا فی السماء" (ابراهیم-38).
" خداوندا تو به آشکار و نهان ما واقفی و هیچ چیز در آسمان و زمین بر خدای متعال پوشیده نیست."
"والله یعلم ما تسرون و ما تعلنون" (نحل-19).
"خداوند بر پنهان و آشکار شما داناست.«
"یعلم خائنه الاعین و ما تخفی الصدور" (مومن – 19).
"خداوند چشم های خائن و اسرار دل های ناپاک را می شناسد."

تفاوت فاحش مدیریت اسلامی با مدیرت غرب گونه در اعمال روش های 2(روش مستقیم با واسطه – نظارت مدیر و گردش وی در سازمان) و روش 3 (روش غیرمستقیم – بازرسان مخفی) در این است که در یک جامعه و سازمان اسلامی، مدیر با گردش در محیط کار و یا گماردن بازرس مخفی سعی در کشف نارسائی های موجود و رفع اشکالاتی که بر سر راه رشد استعداد ها و تولید قرار گرفته اند می نماید و نه "مچ گیری" از کارگر! در حالی که سیستم های غربی با اعمال پاداش و تنبیه متعاقب بازرسی ها کوشش بر "مچ گیری" و اخراج است بدون گوش دادن به سخن کارمند و شنیدن مسائل و مشکلات وی.

فصل پانزدهم
"مدیر اسلامی" فردی است آزاد در زمان و مکان

مدیر در سازمان اسلامی در رابطه با درون و برون سازمان به عنوان یک "هماهنگ" کننده" مسئولیت تعریف می شود و نه "مجری".
"سهل الوصول"بودن مدیر اسلامی نباید باعث "سهل القصور" کردن کارکنان سازمان تحت مدیرت وی شود. برای جلوگیری از این امور بهتر است ارباب رجوع را به سوی مسئولین در قسمت ها روانه ساخت ولی در عین حال با بازرسان "مخفی"و یا "حضور نابهنگام" در محل کار کارکنان، نحوه اجرای مسئولیت ها را تحت نظارت دقیق قرار داد.

در رابطه با ارتباط برون سازمانی مدیر باید گفت در حین این که مدیر باید هرگز از جریان امور سازمان و طرز رفتار کارکنان خود با مردم لحظه ای غافل نباشد در عین حال این "رسیدگی" و "بررسی" نیاز به فراغت از درگیری های اجرایی دارد که وی حتی الامکان از آن دوری جوید و نه آنکه مرکز ثقل امور اجرایی شود و مجریان، پراکنده و بلاتکلیف. در حقیقت یک مدیر اسلامی فرد آزادی است در زمان، مکان، اندیشه، درون و بیرون سازمان تا بتواند در همه صحنه ها حضور خلاق داشته و با تصمیمات عینی و آگاهانه خویش حرکت تکاملی سازمان را در جهت تعالی و تولید تداوم بخشد.

بخش سوم
مبانی مدیرت تولید

فصل شانزدهم
تعریف مدیرت علمی (تولید)

مدیریت علمی یا "مدیریت تولید" تقریباً از سال 1822 میلادی که چارلز ببج (Charles babbage)نویسنده انگلیسی کتاب خود تحت عنوان صرفه جویی صاحبان صنایع (Economy of Man) را به رشته تحریردرآورد آغاز گردید. پس از وی هنری نون آمریکایی و فردریک وینسلوتیلور در سال 1903 "اصول مدیرت علمی کارگاه ها" که به نام سیستم تیلور یا "مدیرت علمی" معروف است را بیان داشتند که مطابق این نظریه:
مدیرت علمی فلسفه ای است که عناصر متشکله آن عبارت اند از:
1- "علم" به جای تجربه محض.
2- "هماهنگی" به جای "افتراق" و پراکندگی.
3- همکاری در عوض استقلال فردی یا خودمحوری.

که در نهایت بر اساس اتخاذ چنین رویه ای توسط "مدیریت" در سازمان ها حداکثر "تولید" به جای محدودیت "محصول" عاید خواهد شد. در وادی "مدیرت علمی" محور و حرکت و هنر مدیریت در جهت بهره وری کافی از نیروی انسانی موجود و افزایش تولید یعنی "کار" است.
اصول حرکت تیلوریسم و مدیریت علمی و در حقیقت فلسفه پیدایش این علم در زمینه مدیریت در درجه اول همانا کشف تجربی بهترین طریقه انجام دادن هر "کار" و اجزاء متشکله آن و در درجه دوم تعیین مدت "زمان" لازم برای انجام عمل است.
لذا تقسیم "کار" یا کنترل آن در "زمان" و "مکان" مهم ترین خصیصه "مدیریت علمی" یا در حقیقت رمز موفقیت آن می باشد.

تنها نقص یا عمده ترین اشکال بحث "مدیرت تولید" در سیستم مدیریت علمی بر این است که "تیلور" و پیروان وی در علم مدیریت این بحث را با بحث "مدیریت منابع انسانی" مخلوط و ادعا می نمایند که چنین روشی می تواند به طور عام عنوان "مدیریت علمی" را به خود اختصاص داده به طوری که این مباحث هم می تواند شامل مدیرت "انسان" و هم مدیریت "تولید" باشد.

"مدیریت تولید" علم برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل و نظارت فعالیت های دسته جمعی (گروهی) در سازمان به منظور تامین هدف یا هدف های مشترک در "تولید" است.
بر اساس تعریف "مدیریت علمی" به خوبی مشخص می شود که در آنجا در عوض آنکه صاحب "شغل" محور و هدف "مدیریت" قرار گیردکه "شغل" نیز از قبل وی "کمال" و موجودیت پیدا کند، "شغل" محور و هدف "مدیریت" و "صاحب شغل" باید از طریق آن تکامل یابد!

عناصر یا مبانی که در جهت "تولید" از اهمیت خاص برخوردارند و "علم" است و بر هر مدیر نیز فرض است که با آگاهی هر چند ممکن بر این علوم بر مسند اداره سازمان های تولیدی قرار گیرد عبارت اند از:
تنظیم برنامه و برنامه ریزی
سازماندهی و …
تقسیم کار و طبقه بندی وظایف
هماهنگی
ارتباطات، نظارت و کنترل.

فصل هفدهم
برنامه ریزی

عمده ترین و اساسی ترین مبنا در مدیریت و بخصوص مدیریت تولید اصل "برنامه ریزی" است.
"برنامه" در تولید عبارت از پیش بینی یا شرح مجموعه عملیاتی است که برای رسیدن به هدف یا اهداف تعیین شده لازم و واجب است.
مدیران در حیطه اداره سازمان ها قبل از"تنظیم برنامه" لازم است "ارکان برنامه" یعنی:
1- هدف و خط مشی2- شرح عملیات و 3- روش اجرای "عملیات" را در هر سازمان مشخص فرمایند.
هدف در تعریف عبارت است از: "نتیجه موردانتظار از عملیات پیش بینی شده یا انجام شده".
اگر هدف های سازمان به طور کامل برای کارکنان و دست اندرکاران عملیات تفهیم نشود اجرای اصل "عدم تمرکز" در سازمان بسیار دشوار خواهد بود.

در مدیریت تولید به منظور ایجاد انگیزه بیشتر برای کار بهتر و تحقق وحدت همگانی و عملیاتی معمولاً "اهداف" تعیین شده در یک سازمان را:
الف- در موضوع
ب- در زمان و
ج- در مکان
تقسیم می نمایند تا کارکنان با کسب هدف های اولیه شوق بیشتری برای رسیدن به هدف های ثانوی در خود احساس کنند.
تقسیم هدف در "موضوع" در سازمان ها "بدین معناست که مدیران معمولاً در سازمان های بالنسبه وسیع به جای یک هدف چند هدف را مورد نظر قرار می دهند.
تقسیم هدف در زمان عبارت است از سلسله عملیاتی است که در برنامه های متعددی بر اساس "زمان" پیش بینی و سپس اجرا یی می شوند.

تقسیم هدف در مکان یا اهداف جغرافیایی بیشتر شامل هدف های سازمان های بخش دولتی بخصوص موسسات و ادارات خدماتی یا اطلاعاتی و امنیتی نظیر پست و تلگراف و تلفن، نیروی انتظامی و ارتش می شود که جهت تحقق عملیات خدماتی و ارائه خدمات بهتر هدف های خود را در مناطق بر حسب ضرورت های "جغرافیایی" مشخص و سپس به عملیات! در هر یک از اینها و کنترل منطقه می پردازند.
تقسیم هدف یا اهداف سازمانی در عدد، زمان و مکان در "مدیریت تولید" به نام "سلسله مراتب هدف" خوانده می شود.
هنر مدیریت در تولید حفظ تعادل بین هدف های متعدد و تامین هماهنگی لازم در عملیات است.

فصل هجدهم
تعیین خط مشی

وضع خط مشی یا تعیین حدود "عملیات" برای تحقق اهداف در سازمان از جمله مبانی "مدیریت تولید" است. خط مشی در تعریف عبارت است از: تعیین حدود اعمال تصمیمات اجرایی برای نیل به هدف یا اهداف تعیین شده در سازمان. لذا مشخصاً ملاحضه می شود که "تعیین خط مشی" نوعی "قانونگذاری" یا مشروعیت بخشیدن به اعمال یا عملیاتی است که برای به حرکت درآوردن چرخ های اجرایی یک جامغه و یا هر سازمان به منظور دستیابی به هدف های تعیین شده لازم و ضروری است.
اگر "اهداف" تعیین شده فاقد "مجوز" برای آغاز "عملیات" باشند لذا این سازمان فاقد "خط مشی" برای تحقق" اهداف" است.

خط مشی عبارت از "مجوز عمل" یا عملیات است که معمولاً این مجوزهای عملیاتی با خارج از سازمان نیز ارتباط پیدا می کنند.
اگر هدف نتیجه نهایی عمل است، خط مشی مجوز عمل و برنامه عبارت از یک مجموعه که شامل: نتیجه نهایی عمل "(هدف)، مجوز عمل (خط مشی) و شرح عملیات. یک برنامه در صورتی جامع و کافی است که از هر سه محور عنوان شده به تصریح و روشن برخوردار باشد.
خط مشی عبارت است از تعیین حدود اعمال و تصمیمات اجرایی که برای نیل به هدف یا اهداف تعیین شده در سازمان لازم است.

تعیین خط مشی در یک جمله عبارت است از صدور"مجوز عمل".
تعیین خط مشی در نظام های سیاسی با مجالس و هیئت دولت و در سازمان های اداری، بازرگانی و صنعتی در اختیار بالاترین مقامات تصمیم گیرنده در سازمان است.
اطلاعات پیرامون هر عملیات رکن اساسی برای تعیین خط مشی در هر سازمان است که در اختیار کارکنان عملیاتی یا پایین ترین مقامات اجرایی در سازمان است.
هنر مدیریت در تولید ایجاد ارتباط کامل برای اخذ اطلاعات لازم جهت وضع خط مشی های کافی در سازمان است.

فصل نوزدهم
تهیه شرح عملیات

تنظیم برنامه علاوه بر تعیین اهداف و خط مشی های لازم برای تحقق عملیات مستلزم پیش بینی کلیه عملیاتی است که اجرای آن برای تحقق اهداف پیش بینی شده لازم است. این پیش بینی برای آغاز عملیات عبارت از برآورد:
الف: تعداد کارکنان (نیروی انسانی) لازم برای اجرای عملیات.
ب: تعداد وسائل و ملزومات (ماشین آلات) مورد نیاز برای تسریع در عملیات.
ج: میزان سرمایه نقدی و غیرنقدی( بودجه) کافی برای تسهیل تامین نیروی انسانی و ماشین آلات لازم برای اجرای عملیات.
د: نیازمندی های دیگر که احتمالاً در برآوردها قابل طبقه بندی و پیش بینی نیستند.

امروزه مدیران برای تسریع و تنظیم برنامه ها (شرح عملیات) حتی بودجه های سالیانه را بر اساس عملیات پیش بینی شده تهیه و تنظیم می نمایند و نه بر مبنای وظایف یا خود برنامه! بدین معنا که تنظیم بودجه طبق حسابداری قیمت تمام شده که شامل:
طبقه بندی عملیات.
انتخاب واحد اندازه گیری ( برای عملیات قابل سنجش و غیر قابل سنجش).
محاسبه هزینه ها می باشد، صورت پذیرفته است.

در حال حاضر در اکثر جوامع و سازمان ها بودجه براساس عملیات و طبق حسابداری قیمت تمام شده است. بدین ترتیب بودجه به نحوی تنظیم می گردد که:
اولاً عملیاتی را که سازمان به منظور نیل به هدف معینی پیشنهاد می کند به خوبی نشان می دهد ( شرح عملیات).
ثانیا‍ هزینه عملیات فوق را با دقت زیاد طبق روش های علمی برآورد می نمایند.
ثالثا‍ منابع تحصیل درآمد به منظور پرداخت مخارج عملیات را نیز تعیین می کند.
لذا مشاهده می شود که "بودجه" چیزی جز " برنامه عملیات" یا "شرح عملیات" که شامل برآورد هزینه ها و پیش بینی درآمد نیز می گردد نمی باشد!

فصل بیستم
طریقه اجرای عملیات

طریقه اجرای عملیات عبارت است از: پیش بینی طرز اجرای عملیات و ایجاد ارتباطات که از وظایف داخلی مدیریت تولید به شمار می رود. این امر شامل تجزیه برنامه ها به منظور تعیین جزئیات طرق اجرایی آنها است که به طور معمول توسط کارشناسان استخدامی یا طبقه بندی مشاغل تحقق میپذیرد.
طریقه اجرای عملیات به طور اختصار شامل راحل زیر می شود:
الف: تعیین وظایفی که برای اجرای برنامه لازم است، با مراجعه به شرح عملیات تهیه شده برای تحقق اهداف پیش بینی شده.
ب: تعیین روش های مشخصی که برای اجرای وظایف یا آغاز عملیات فوق مناسب است.
ج: تقسیم عملیات (وظایف) مذکور میان واحدهای مختلف: اداره کل، اداره، دایره، شعبه و …
د: تقسیم کار (عملیات) بین افرادی که در هر واحد سازمانی قرار خواهند گرفت.
و بالاخره تعیین موازینی برای ارزیابی نتایج کار یا عملیات کارکنان که از اهم وظایف مدیران تولید بخصوص در بخش های بازرگانی و صنعتی است.

امر کنترل و نظارت و ارزشیابی که در یک جمله عبارت است از: مقایسه نتیجه عمل با هدف، بیانگر این امر است که عمل حاصل یا عاید شده (تولید) در حقیقت تا چه اندازه از نظر کمی و کیفی با اهداف پیش بینی شده در برنامه نزدیک و تا چه اندازه دور است.
هنر مدیریت در هر نهاد دولتی یا بازرگانی و صنعتی بر این است که وظایف را به عمل و عملیات را در چارچوب وظایف در آورد

فصل بیست و یکم
سازماندهی

سازماندهی در تعریف عبارت است از: تقسیم کار و طبقه بندی وظایف در سازمان.
سازمان عبارت از مجموعه نیروهای انسانی و سرمایه های مادی برای یک برنامه است که جهت تولید در یک محل استقرار می یابند.
پس از تهیه شرح عملیات در هر سازمان مدیران باید با رعایت جمیع مبانی لازم در مدیریت نسبت به تقسیم مجموع وظایف متعدد و متنوع سازمان به دو گروه از وظایف:
الف: وظایف خاص مدیریت.
ب: وظایف مربوط به اجرای عملیات اقدام نمایند.

بدیهی است وظایف خاص مدیریت عبارت از برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی، رهبری و نظارت و کنترل است که منهای وظیفه رهبری که یک وظیفه فراگیر و اصلی است مابقی وظایف و اختیارات مدیران در هر سازمان به دلیل نیاز به تخصص های متعدد و متنوع و زمان کافی قابل تفویض به دیگران است.

برای اجرای اصل تقسیم کار (سازماندهی) ابتدائا‍ً لازم است که وظایف طبقه بندی شوند و سپس این وظایف (عملیات) بر اساس تخصص و هماهنگی عملیات در هر بخش در یک واحد مستقر و وظایف عملیاتی بر همان اساس بین تک تک کارکنان هر واحد تقسیم شود. روش معمول در سازمان های دولتی(خدمات عمومی) به لحاظ اهمیتی که تامین هدف دارد بر این است که سازماندهی (طبقه بندی وظایف و تقسیم کار) از بالا به پایین صورت می گیرد ولی در سازمان های بازرگانی و صنعتی از آنجا که عملیات و کارکنان عملیاتی از اهمیت خاصی برای تولید با کمیت و کیفیت بهتر برخوردار هستند سازماندهی (طبقه بندی وظایف و تقسیم کار) از پایین به بالا صورت می گیرد.

فصل بیست و دوم
هماهنگی

هماهنگی در تعریف عبارت است از :ایجاد ارتباط مناسب و منطقی میان افراد، وظایف افراد و عملیات گوناگونی که برای ایجاد وحدت عمل به منظور تحقق اهداف یا هدف پیش بینی شده در سازمان ضرورت دارد.
وظیفه اصلی مدیر در هر سازمان رهبری یا ایجاد حرکت های فراگیر، عمومی و اثربخش بر تک تک نفوس سازمانی است.
متکامل ترین و متعالی ترین شکل وحدت و هماهنگی، وحدت و هماهنگی عقیدتی است و عقیده بهترین، مطمئن ترین، بادوام ترین و مثمرثمرترین ابزار برای ایجاد وحدت در جمع های متفرق است.
هماهنگی میان وظایف تنها با تقسیم کار و طبقه بندی وظایف در درون سازمان امکان پذیر است.

برنامه و بودجه و بخصوص بودجه از جمله ابزار اساسی در دست مدیر و مدیران ستادی است که موثرترین شیوه اعمال هماهنگی در تنظیم برنامه های پیشنهادی از قسمت های مختلف سازمان برای تصویب مدیریت است.
برای تحقق هماهنگی در عملیات لازم است که مدیران عملیات(تولید) بخصوص در نهادهای صنعتی و بازرگانی مهم و گسترده همیشه یک ستاد یا کمیته هماهنگی با شرکت مستثقیم خود و مدیریت سازمان با حضور روسای کارگزینی، تدارکات و تععمیرات تشکیل تا نسبت به پاسخگویی به نیازهای تولید که در مرحله اول نسبت به تامین نیروی انسانی لازم، مواد اولیه و راه اندازی ماشین آلات و ابزار از دور خارج شده یا گرفتار عیب و نقص فنی شده است به طور ضربتی اقدام نمایند.

فصل بیست و سوم
ارتباطات، نظارت و کنترل

منظور اصلی از کلیه طرح های نظارت وکنترل،حصول اطمینان نسبت به مطابقت نتایج عملیات با هدف های مطلوب و پیش بینی شده در برنامه ها می باشد.
جهت اعمال یک نظارت دقیق برای جلوگیری از اشتباهات در تولید لازم است:
مدیران تولید نسبت به تعیین هدف و انتخاب موازینی برای ارزیابی نتایج عملیات اقدام مقتضی و کافی مبذول دارند.
با مقایسه نتایج عملیات انجام یافته با هدف ها و موازین پیش بینی شده از طریق تشکیل واحدهای کنترل مرغوبیت و ایجاد ستادهای تحقیقاتی دیگر در هر سازمان دولتی، صنعتی و بازرگانی از افت کمیت و کیفیت تولید جلوگیری کنند.
از وقوع یا تکرار انحرافات با بهره وری از گزارش های واحدهای تحقیقاتی (ستادی) پیرامون نتیجه مقایسه های انجام یافته جلوگیری بنمایند.

سیستم ارتباطات در سازمان تحقق نخواهد یافت مگر اینکه:
مجاری ارتباطات یعنی جایگاه و شرح وظایف هر واحد در سازمان مشخص باشد.
مجاری ارتباطات یعنی جایگاه و شرح وظایف هر کارمند تعیین گردد.
مجاری ارتباطات حتی المقدور کوتاه و مستقیم باشد.
مجاری ارتباطات جهت تبادل اطلاعات تماماً بکار رود.
ستاد مرکزی ارتباطات با برخورداری از یک سیستم اطلاعاتی مجهز، اطلاعات دریافتی را طبقه بندی و جهت اطلاع مدیریت گزارش نماید.
برنامه ریزی برای سازماندهی، سازماندهی برای ارتباطات و هماهنگی، ارتباطات و هماهنگی برای نظارت و کنترل و بالاخره نظارت و کنترل برای حصول اطمینان نسبت به مطابقت عملیات و نتایج عملیات (تولید) با هدف های مطلوب پیش بینی شده در برنامه ها از وظایف مهم و اساسی مدیران است.

بخش چهارم
رهبری

فصل بیست و چهارم
علوم رفتاری و مدیریت اسلامی

مردم داری شرط لازم برای مدیریت و رهبری است ولی شرط کافی انجام کار از طریق مردم است.
مدیریت اسلامی یک مقوله مکتبی است و وظیفه مکتب عبارت است از ارائه راه حل هایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد. حال آنکه مدیریت علمی دانشی است که پدیده های مختلف را تفسیر و روابط بین آنها را با یکدیگر تعیین می نماید.
مکتب اسلام برای رسیدن به هدف های خود دارای ابزار (فنونی) است که به این ابزار (فنون) فقه می گویند.
مظمون آیه 11 از سوره رعد که در آن خداوند می فرمایند: " خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آن قوم نفس خودشان را تغییر دهند." این است که در این صورت نحوه اداره و سرپرستی و شیوه رهبری مردم ارتباط مستقیم با درجه بلوغ و آگاهی و رشد آنها (نفس) دارد.

فصل بیست و پنجم
مروری کوتاه بر رهبری و ابعاد گوناگون آن

امروزه رهبری از شکل توجه و حرف به نیازهای روانی و حالات روحی فرد در سازمان خارج شده و به مقوله فرهنگ پیوسته است که امری عمومی و همگانی در جامعه است.
جان استانفورد، رهبری را با این تعبیر تعریف می کند که رهبران می توانند موجب تغییرات شوند. اغلب علمای رفتار با این تعریف موافقند که رهبری " رهبری تغییر" است.
رهبری " توانایی ایجاد نفوذ در گروه به سمت تحقق اهداف پیش بینی شده در گروه است".
یکی از ارکان مهم رهبری، پیروان (کارکنان) هستند.

ارکان رهبری عبارت اند از رهبران، پیروان و تعاملات یا مراودات آنها (با یکدیگر و دیگران).
یکی از روشن ترین نقش ها یا وظایف اصلی رهبری که به طور واضح و روشنی مورد تایید بیشتر علمای رفتار است، نقش طراحی و نگهداری نیروی انسانی است؛ نقش نظارتی و انگیزشی نیز دو نقش کلیدی از نقش های اصلی رهبری سازمانی از دیدگاه علمای رفتار در پیشرفت های نوین و روز رهبری است.

نقشهای دیگر برای مدیران رهبر:
تصمیم گیری نهایی در مورد تخصیص منابع و ارائه رهنمود برای تکمیل طرح های نیمه تمام و کارهای باقی مانده.
ایجاد انگیزه از طریق تقویت معنوی پرسنل و دمیدن روح معنوی و حیات دوباره بخشیدن به سازمان.
فراهم کردن احساس عمومی و قوی نسبت به ارزش ها، ماموریت ها و باورهای مورد نظر برای اهداف تعیین شده در سازمان.
ایجاد زمینه فعالیت گروهی و ارتباط آن با محیط خارج از سازمان.
طراحی سازمان و تدوین ساختار.

فصل بیست وششم
رهبری و مدیریت اسلامی

باس پیشنهاد می کند که: " برخی تعاریف رهبری را باید به عنوان یک تاکید بر روش های گروهی و یا از طریق گروه نگاه کرد". از این دیدگاه رهبر در مرکز فعالیت ها و تغییرات گروهی قرار دارد و رهبر تجلی اراده گروه است.
در تعریف رهبری می توان روی چند نقطه مشترک بین همه تکیه کرد.
الف- رهبری یک فرایند است.
ب- رهبری با تغییر آمیخته است.
ج- رهبری در داخل یک گروه اتفاق می افتد.
د- رهبری هدف مند است.
بر اساس این اجزاء رهبری عبارت است از: " اثری که یک فرد بر یک گروه از افراد برای دستیابی به یک هدف مشترک عمومی ایجاد می کند".

تاثیر شرط حتمی رهبری است. بدون تاثیر رهبری وجود ندارد.
موضوع رهبر- خدمتگزار روی این عقیده که رهبران ملزم به خدمت به سایرین تا منافع خودشان هستند تاکید می کند و این عقیده ریشه در کتابهای آسمانی دارد. از این دیدگاه رهبران باید توجه خود را از نیازها و منافع خود به نیازها و منافع مردم انتقال دهند و باور داشته باشند که: " خدمت کردن به دیگران با شکوه ترین و بهترین پاداش رهبری است

کاوی اصولی را که رهبری باید بر اساس آن بنیان شود منجمله اعتماد و صلاحیت و بلوغ و خودانضباطی و دوستی نام می برد. او همچنین تاکید می کند هفت عادت موثر(رهبر) عبارت اند از:
حامی فعالیت هستند
شروع کننده اعمال با افکار خودشان
کارهای اول را اول انجام می دهند
به برد-برد فکر می کنند
سعی می کنند اول بفهمند و سپس بفهمانند
از قانون سینرژی با ارزش گذاردن به عقیده ها و دیدگاه های سایرین استفاده می کنند
در همه ابعاد زندگی فردی دائم در حال پیشرفت هستند
همچنین سر قول دادن؛ به آنچه می گوید عمل کردن؛ بهترین راه برای نمایش شخصیت و اعتبار رهبران است. گوش کردن نیز اغلب به عنوان یک راه مهم که در رهبران نمایانگر بازبودن انها نسبت به پیشنهادات پیروان است به عنوان یک صفت رهبری تذکر داده می شود.
اخلاق بزرگترین کمال آدمی است و تمامیت کمالات رهبر وابسته به اخلاق است.
رهبری کامل نمی گردد مگر آنکه در مسیری گام بردارد که خدای متعال در شریعت اسلام برای او ترسیم نموده است و این راه همان اخلاق اسلامی است.

فضایل رهبری از دیدگاه اسلام
فضیلت اول برای هر انسان و منجمله رهبر به عنوان الگو و راهنمای مردم که فضیلت برتر هم نامیده اند "یقین" است.
فضیلت دوم برای رهبر توحید است. توحید بر چهار قسم است:
توحید ذاتی 2- توحید صفاتی 3- توحید افعالی 4- توحید عبادی

مقصود از توحید ذاتی آن است که رهبر معتقد باشد هیچ چیز جز خداوند متعال واجب الوجود نیست و برخی گفته اند معنی کلمه لا اله الا الله همین است.
توحید صفاتی آن است که صفات خداوند جل و علا عین ذات اوست و هیچ ترکیبی در ذات او نیست و او وجود محض بالذات است.
مقصود از توحید افعالی آن است که در عالم هستی هیچ موثری جز خدا نیست و برخی بر آنند که معنی لا اله الا الله این است. مراد از توحید عبادی آن است که هیچ کس جز خداوند شایسته پرستش نیست و بنا به نظر مشهور؛ این معنی کلمه توحید است.
فضیلت سوم برای رهبر تفکر است. تفکر فضیلتی بزرگ و خیر دنیا و آخرت در گرو آن است و در زمره برترین عبادات شمرده می شود.
فضیلت چهارم برای رهبر شجاعت است.
فضیلت پنجم خوف از خدای متعال و یکی از بزرگترین نعمات و مهمترین صفات نیکو و پسندیده است که موجب بازداشتن آدمی از مخالفت با خداوند است.

نکته: کلمه تقوی در فرآن بیش از صد بار به کار رفته و مقصود از آن معنای خوف بوده است.
فضیلت ششم رجا و امید به رحمت خدای متعال است.
فضیلت هفتم کرامت نفس و این فضیلت از فضایلی است که دارای آثاری چند مانند ثبات و پایداری و تحمل سختی ها و ناملایمات می باشد.
فضیلت هشتم غیرت و حمیت و این فضیلت نشانه مروت و مردانگی است و بلکه آنگونه که از روایات بر می آید نشانه ایمان است.
و بالاخره فضیلت نهم ارامش و ثبات و وقار است.

نگرش های نظری به رهبری در دهه 90 و نگرش های اسلامی به رهبری از ابتدا تا کنون دارای چند صفت مشترک و عمومی هستند که عبارت اند از:
اولاً: همه این نگرش ها به مباحث و یا جاذبه های اخلاقی و روحانی رهبر پرداخته اند و بر روی مواردی چون شخصیت و رفتار مودبانه و معنا دادن به زندگی با رهبری تاکید کرده اند.
دوم: بسیاری از محققان و نویسندگان و منجمله رهبران اسلامی و نویسندگان اسلامی و پیشوایان دین تحت تاثیر روحیه خدمتگزاری رهبر قرار گرفته و به این روحیه سفارش کرده اند.
سوم: تقریباً همه نگرش های عمومی و اسلامی به رهبری به اهمیت دادن اختیار و قدرت به پیروان (مردم) تاکید دارند.
چهارم: مدیران رهبر با تشکیل تیم های تصمیم گیری، تصمیمات مشترک با پیروان (کارکنان) اتخاذ کنند.
پنجم: از تاکید روی رهبری فردی پرهیز و به خلق محیطی که بر ائر آن کارکنان بتوانند با هم آموزش ببینند و رشد کنند و رهبری کنن- سازمان دانشمند_ پپردازند.
ششم: بیشتر روی رهبری در سطح تیمی و سیستمی فکر شود تا سطح فردی.
هفتم: به تقویت نفس و تربیت معنوی و کسب صفات و اخلاق روحانی و معنوی برای معنادادن به زندگی با رهبری تاکید کرد.

فصل بیست و هفتم
رهبری از دیدگاه امام علی (ع)

دیدگاه شخصیتی رهبری را به عنوان یک مالکیت و یا یک سلسله مالکیت های شخصی که تنها در اختیار یک یا تعداد معدودی افراد به درجات مختلف است معرفی می کند. این دیدگاه همچنین پیشنهاد می کند که رهبری تنها در ظرف مردم خاصی می گنجد و فقط محدود به کسانی است که عقیده بر این است به طور فطری و ذاتی از تولد از صفت رهبری برخوردار هستند. در مقابل نقطه نظر فرایندی در رهبری پیشنهاد می کند رهبری پدیده ای است که در زمینه وجود دارد و برای همه قابل دسترس است.

رهبری می تواند در رفتار رهبر دیده شود و پدیده ای است که می تواند آموخته شود. این تعریف از رهبری هماهنگ با تعریف مورد نظر امام علی (ع) و مورد استفاده ایشان در خطبه های نهج البلاغه هم هست.
زمانی که مدیران مشغول تاثیرگذاری بر یک گروه برای تحقق هدف های آن هستند مشغول رهبری هستند. زمانی که رهبران در حال برنامه ریزی و سازماندهی و کارگزینی و کنترل می باشند آنها هم مشغول مدیریت هستند.

مقایسه رهبری و مدیریت

در اسلام رهبری (امامت) هرگز به صورت یک مقام مطرح نبوده و تنها به عنوان یک مسئولیت بزرگ در برابر خدا نسبت به مردم معرفی شده است.
ویژگی مقام در امتیاز طلبی است که از روح رهبری که سراسر مسئولیت و تعهد است به دور می باشد و از این رو است که رهبر از همه آحاد ملت متعهدتر و در برابر قانون خود را مسئول تر می داند.


تعداد صفحات : 108 | فرمت فایل : pptx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود