تارا فایل

پاورپوینت پیش فرضهایی درباره ماهیت علوم اجتماعی


پیش فرضهایی درباره ماهیت علوم اجتماعی

ادعای محوری : ” تمامی نظریه های سازمان برفلسفه ای از علم و نظریه ای از جامعه مبتنی است.“

پیش فرضهای فلسفی که رهیافتهای مختلف علوم اجتماعی در آن بحث می شوند؛ یا به عبارت دیگر علوم اجتماعی را براساس چهار مجموعه از پیش فرضها می توان مفهوم سازی کرد:

1. پیش فرضهای مربوط به هستی شناسی
Epistemology

2. پیش فرضهای مربوط به معرفت شناسی

3. پیش فرضهای مربوط به ماهیت انسان

4. پیش فرضهای مربوط به روش شناسی
Methodology

تمام دانشمندان اجتماعی با توجه به پیش فرضهای صریح یا ضمنی درباره ماهیت جهان اجتماعی و شیوه تحقیق در آن وارد بحث و گفتگو در موضوعات خود می شوند.

دسته اول پیش فرضها دارای ماهیتی هستی شناسی بوده و به بررسی جوهره پدیده ای می پردازد که محقق در صدد تحقیق درباره آن است.

برای مثال , دانشمندان جامعه شناس با این پرسش هستی شناسی اساسی مواجهند که آیا ” واقعیت“ مورد بررسی چیزی خارج از فرد بوده و از بیرون خود را بر ذهن فرد تحمیل می کندیا اینکه واقعیت محصول ذهن اوست؛

آیا” واقعیت “ دارای ماهیتی ” عینی “ است یا محصول شناخت فرد است؟

آیا ” واقعیت “ چیزی است که در جهان که ” وجود خارجی آن “ مسلم است یا اینکه ساخته و پرداخته ذهن آدمی است؟

دسته دوم پیش فرضها که با نوع اول نیز مرتبط است دارای ماهیت ” معرفت شناسی “ است.

وبا زمینه های دانش و اینکه چگونه انسان می تواند به درک جهان پرداخته و حاصل آن را به صورت دانش به همنوعان خود منتقل کند مربوط می شود.

این پیش فرضها در بردارنده فکرهایی است.

برای مثال : به چه اشکالی از دانش می توان دست یافت.

انسان چگونه می تواند ”صحیح“ را از ”غلط“ تمیز دهد؟

در واقع , این تقسیم دو گانه صحیح و غلط خود موضع معرفت شناشی خاصی را پیش فرض قرار می دهد. و مبتنی بر دیدگاهی درباره ماهیت خود دانش است.

به مانند اینکه: آیا امکان دارد ماهیت دانش را به عنوان چیزی خشک
Hard

واقعی و قابل انتقال در شکل ملموس تعریف و بحث کرد , یا اینکه دانش دارای ماهیتی نرمتر , ذهنی , معنوی یا حتی فوق طبیعی است.

وبر تجربه و بینش هایی که دارای ماهیت منحصر به فرد و اساساً شخصی است مبتنی می باشد.

پیش فرضهای ” معرفت شناسی “ در مواردی که ذکر شد دو موضع افراطی را درباره دانش مشخص می کند که عبارتند از اینکه:

آیا دانش چیزی قابل تحصیل است؟یا دانش چیزی است که باید شخصاً آنرا تجربه نمود.

دسته سوم پیش فرضها که با پیش فرضهای هستی شناسی و معرفت شناسی مرتبط است.

اما از نظر مفهوم از آنها جداست پیش فرضهایی هستند که با ماهیت انسانی و به ویژه , با رابطه میان انسانها و محیط زیست آنها مربوط می شود.

آشکار است که کل علوم انسانی باید بر این دسته از پیش فرضها مبتنی باشند زیرا اصولاً زندگی انسان موضوع و هدف این گونه علوم است.

بنابراین , می توان دیدگاههایی را در علوم اجتماعی مشخص کرد که مستلزم آن است که انسانها به شیوه مکانیکی و جبری در برابر موقعیتهایی که در جهان خارج با آنها مواجه می شوند واکنش نشان دهند.

براساس این دیدگاه , موجودات انسانی و تجربیات آنان محصول محیط است.

انسانها و تجربیاتشان از طریق شرایط خارجی خود شرطی می شوند.

در برابر این دیدگاه افراطی، دیدگاه دیگری وجود دارد که نقش خلاق تری را به انسان نسبت می دهد.

و در آن ” اختیار و اراده“Free will نقش محوری را به خود اختصاص می دهد.

وانسان به عنوان خالق محیط خود مطرح می گردد و نقش کنترل کننده دارد و نه کنترل شونده.

در این دو دیدگاه افراطی که رابطه انسان و محیطش را بررسی می کند مناقشه های فلسفی زیادی بین طرفدران جبرگرائی
Determinsim از یک سو و دیدگاه اختیارگرایی Voluntarism از طرف دیگر , مشاهده می شود.

چنانکه بعداً خواهیم دید : پیش فرضهای بسیاری از دانشمندان اجتماعی در فاصله میان این دو قرار می گیرد.

پیش فرضهای سه گانه ای که در فوق به آنها اشاره شد رابطه ای مستقیم با پیدایش دسته چهارمی از پیش فرضها دارند که دارای ماهیت روش شناسی است.

هر یک از این پیش فرضها پیامدهای مهمی را درباره شیوه بررسی و نحوه به دست آوردن ” دانش “ درباره جهان اجتماعی ارائه می دهد.

هستی شناسی ها و معرفت شناسیهای مختلف و مدلهای متفاوتی که درباره ماهیت انسان ارائه می شود احتمالاً دانشمندان اجتماعی را به روش شناسیهای متفاوتی سوق می دهد.

رشته های بحث

نام انگاری ـ واقع گرایی : بحث هستی شناسی

موضع نام انگاران این پیش فرض است که جهان اجتماعی خارج از شناخت انسان چیزی بیش از نامها, مفاهیم و عناوین به منظور ساختار دادن به واقعیت نیست.

نام انگار وجود یک ساختار ”واقعی“ را برای جهان , به گونه ای که این مفاهیم برای توصیف آنها به کار رود قبول ندارد.

” نامهایی “ که ما به کار می بریم موجوداتی ساختگی هستند و در صورتی مفیدند که ابزار راحتی را برای توصیف , تفهیم و توافق جهان خارجی فراهم کنند.

نام انگاری غالباً با میثاق گرایی Conventionalism معادل گرفته می شود.

در مقابل , دیدگاه واقع گرایی معتقد است که جهان اجتماعی خارج از شناخت انسان یک جهان واقعی است که از ساختارهای خشک , ملموس و نسبتاً تغییر ناپذیر تشکیل شده است.

واقع گرایان معتقدند که خواه ما به این ساختارها شناخت پیدا کنیم و عنوانی را برای آنها جعل کنیم و خواه نکنیم همچنان به عنوان موجوداتی تجربی وجود دارند.

جهان اجتماعی برای شخص واقعگرا جدا از درک آن توسط انسان وجود دارد.

فرد در جهان اجتماعی که واقعیت خاص خود را دارد به دنیا آمده و زندگی می کند.

جهان اجتماعی چیزی نیست که انسان خالق آن باشد.

از نظر هستی شناسی این جهان قبل از وجود فردفرد انسانها و خود آگاهی آنان وجود داشته است.

به اعتقاد واقع گرا جهان اجتماعی نیز همانند جهان طبیعی از وجودی خشک و ملموس(Concrete) برخوردار می باشد.

غیر اثبات گرایی ـ اثبات گرایی : بحث معرف شناسی

واژه اثبات گرایی گاهی به اشتباه با تجربه گرایی معادل گرفته می شود.

در طرح تحلیلی ” پیش فرضهای زیر بنائی علوم اجتماعی “ :

اثبات گرایی به معرفت شناسیهایی اشاره دارد که تلاش می کند از طریق کاوش و جستجو در اصول و رو ابط علی اجزای تشکیل دهنده رویدادهای جهان اجتماعی به تبیین و پیش بینی آنها بپردازد.

معرفت شناسی اثبات گرا اصولاً بر رهیافتهای سنتی که بر علوم طبیعی سایه افکنده است مبتنی می باشد.

اثبات گرایان ممکن است در جزئیات رهیافت با هم اختلاف نظر داشته باشند.

برای مثال , بعضی از آنان ممکن است ادعا کنند که از طریق برنامه های مناسب تحقیق تجربی بتوان قواعد مطرح شده در شکل فرضیه را اثبات کرد.

بعضی دیگر امکان دارد معتقد باشند که فرضیه ها فقط قابلیت ابطال دارند و هرگز نمی توان ” صحت “ آنها را نشان داد.

ولی هم اثبات باورانVerificationist و هم ”ابطال پذیر انگارانFalsificationist در این نقطه توافق نظر دارند که :

رشد دانش و معرفت اصولاً یک فرایند رو به افزایش است.
Cumulative Process

که طی آن بینشهای جدید به توده موجود دانش اضافه و فرضیه های کاذب کنار گذاشته می شوند.

دیدگاه معرفت شناسی غیر اثبات گرایی ممکن است اشکال مختلفی به خود بگیرد اما قاطعانه در مقابل ادعای مفید بودن جستجوی قوانین و اصول زیر بنائی در امور جهان اجتماعی می ایستند.

به عقیده غیر اثبات گرایان , جهان اجتماعی اصولاً ماهیتی نسبی دارد.

وفقط می توان از نقطه نظر افرادی که مستقیماً در فعالیتهای مورد مطالعه درگیر هستند به شناخت آن مبادرت کرد.

آنان نقطه نظر ” مشاهده گر بودن “ را که شناخت شناسی اثبات گرایان آن را به عنوان موقعیت مساعدی برای شناخت فعالیت انسانی می داند رد می کنند و معتقدند که انسان تنها از طریق پذیرفتن چهار چوب ” مرجع شریک در کنش “participant in action می تواند ”درک“ کند.

شخص باید از طریق درون مبادرت به درک کند نه از بیرون.

بر پایه این نقطه نظر , علوم اجتماعی را باید اصولاً به صورت یک داد و ستد ذهنی دید تا عینی

غیر اثبات گرایان , این عقیده را رد می کنند که علم به نحوی از انحاء بتواند دانش عینی ایجاد کند.

اختیار گرایی ـ جبرگرایی : بحث ماهیت انسانی

موضوع محوری در این بحث این است که در یک نظریه اجتماعی / علمی معین چه مدلی از انسان منعکس است؟

در یک طرف می توان دیدگاه جبرگرایی را یافت که انسان و فعالیتهای او را کاملاً تعیین شده از ناحیه موقعیت یا محیطی می داند که انسان در آن قرار دارد.

در طرف دیگر , دیدگاه اختیارگرایی قرار دارد که انسان را کاملاً مستقل و موجودی مختار می بیند.

از آنجایی که نظریه های علوم اجتماعی با شناخت فعالیتهای انسان مرتبط می باشند , لذا این نظریه ها باید به طور صریح یا ضمنی به یکی از دو دیدگاه فوق متمایل باشند.

یا اینکه نقطه نظری حد وسط که هم عوامل محیطی و هم عوامل اختیاری را در فعالیتهای انسان موثر می داند بپذیرند.

این گونه پیش فرضها , عناصر اصلی نظریه های اجتماعی ـ علمی می باشند زیرا آنها ماهیت روابط بین انسان و جامعه ای که در آن زندگی می کند را به روشنی تعریف می کنند.

نظریه ایده انگاری ـ قانون بنیادی : بحث روش شناسی

رهیافت ایده انگاری در علوم اجتماعی مبتنی بر این دیدگاه است که انسان تنها از طریق کسب دانش دست اول نسبت به موضوع مورد تحقیق خود می تواند جهان اجتماعی را درک کند.

بنابراین , این رهیافت بر نزدیک شدن انسان به موضوع خود و کشف سابقه تفصیلی و تاریخچه حیات آن تاکید می کند.

این رهیافت بر تحلیل اوصاف ذهنی که انسان از طریق ” داخل شدن به درون “ موقعیتها و درگیر شدن در جریان روزمره زندگی می تواند آنها را ایجاد کند تاکید می کند.

تحلیل تفصیلی بینشهایی که محصول این نوع رویاروییهای انسان با موضوع است و بینشهایی که در اوصاف ” اثرگذارانه “
Impressionistic accounts

برای او آشکار شده است در دفاتر خاطرات(diaries) , شرح حالها (bilgraphies) و یادداشتهای روزنامه ها یافت می شود.

روش ایده انگاری بر این نکته تاکید می کند که انسان باید اجازه دهد موضوع او ماهیت و ویژگیهای خود را در خلال فرایند تحقیق نمایان سازد.

رهیافت قانون بنیادی در علوم اجتماعی بر اهمیت مبتنی کردن تحقیق بر روش و فن علمی نظام مند systematic protocol Technique تاکید می کند.

تجسم این رهیافت را می توان در رهیافتها و شیوه های مورد استفاده در علوم طبیعی مشاهده کرد , که بر فرایند آزمون فرضیه ها براساس اصول دقیق علمی تاکید دارد.

این رهیافت با ساختن آزمونهای علمی و استفاده از فنون کمی برای تحلیل داده ها سروکار دارد.

پیمایشها , پرسشنامه ها , آزمونهای شخصیت و انواع ابزارهای تحقیقی استاندارد شده در زمره وسایلی هستند که این روش شناسی از آنها استفاده می کند.

تاکید بر این نکته مهم است که هر دو رویکرد روش شناسی ایده انگاری و قانون بنیادی هم به صورت قیاسی و هم استقرایی می تواند به کار رود.

تحلیل پیش فرضهای مرتبط با ماهیت علوم اجتماعی

پیش فرضهای چهار گانه ای که در ارتباط با ماهیت علوم اجتماعی مورد بحث قرار گرفت ابزاری بسیار قوی را برای تحلیل نظریه اجتماعی فراهم می کنند.

مواضع افراطی درباره هر یک از پیش فرضهای چهارگانه در دو سنت عقلانی عمده که طی 200 سال اخیر بر علوم اجتماعی حاکم بوده منعکس شده است.

سنت اول که از آن به ”اثبات گرائی جامعه شناختی “ تعبیر می شود.
اصولاً تلاش می کند که مدلها و شیوه های بر گرفته از علوم طبیعی را برای مطالعه امور انسانی بکارگیرد.

این دیدگاه با جهان اجتماعی به مانند جهان طبیعی رفتار می کند.

واز نظر هستی شناسی قائل به ” رهیافت واقع گرایی “ است که با معرفت شناسی ” اثبات گرایی “ و دیدگاه نسبتاً ” جبرگرایی “ ماهیت انسان و استفاده از ” قانون بنیادی “ در جنبه روش شناسی پشتیبانی می شود.

دومین سنت عقلانی , که از آن به ایده آلیسم آلمانی (آرمان خواهی آلمانی) German Idealism تعبیر می شود. در تقابل کامل با دیدگاه فوق قرار دارد.

این دیدگاه اصولاً بر این اصل مبتنی است که واقعیت نهائی جهان در روح (spirit) یا فکر (Idea) نهفته است.

ونه در اطلاعات حاصل از ادراک حسی.

در مورد واقعیت اجتماعی از رهیافت اصولاً ” نام انگاری “ پیروی می کند.

برخلاف علوم طبیعی این دیدگاه بر ماهیت اصولاً ذهنی امور انسانی تاکید دارد.

وسودمندی و روایی مدلها و شیوه های علوم طبیعی را در این حوزه انکار می کند.

این دیدگاه از جنبه معرفت شناسی ” غیر اثبات گرا “ و از نظر طبیعت انسانی ” اختیارگرا “ ست و از شیوه های ” ایده انگارانه “ به عنوان بنیادی برای تحلیل اجتماعی پشتیبانی می کند.

در نتیجه , اثبات گرایی جامعه شناختی و ایده آلیسم آلمانی بیانگر دو حد نهایی عینی و ذهنی مدل می باشند.

بسیاری از نظریه پردازان جامعه شناختی و سازمانی در سنت اثبات گرایی جامعه شناختی تربیت یافته اند بدون اینکه در معرض اصول اساسی ” ایده آلیسم آلمانی “ قرار گرفته باشند.

علوم اجتماعی برای این نظریه پردازان با پیشفرضهایی که مبین بعد عینی این مدل است هم خوانی دارد.

ولی , در 70 سال اخیر یا قریب به آن تعامل زیادی به ویژه در سطح فلسفی ـ اجتماعی میان این دو سنت وجود داشته است.

بر اثر این تعامل دیدگاههای میانی , هر یک با ترکیب پیش فرضهای خاص خود درباره ماهیت علوم اجتماعی پدیدار شده اند.

وهمه آنها نظریه ها , افکار و رهیافتهایی به وجود آورده اند که مبین موضع میانی آنها می باشد.

ناگفته نماند که تحولات پدیدار شناسی (Phenomenology) , روش شناسی قومی (Ethnomethodology) و چارچوب مرجع کنش همگی در این قالب قابل شناخت می باشند.

پیش فرضهایی درباره ماهیت جامعه

تمام رهیافتهای مربوط به مطالعه جامعه از نوعی چار چوب مرجع تبعیت می کنند.

بحث نظم ـ تضاد

دارندورف (Dahrendorf) و لاک وود (Lockwood) برای نمونه , درصدد بر آمده اند بین آن دسته از رهیافتها به جامعه شناسی که بر تبیین ماهیت نظم و تعادل اجتماعی تمرکز داشتند از یک سو , و رهیافتهایی که به مسائل تغییر , تضاد و اجبار توجه داشتند از سوی دیگر , تمایز قائل شوند.

این تمایز توجه زیادی را به خود جلب کرده و به بحث ” نظم و تضاد “ معروف شده است.

تعداد نظریه پردازان نظم به مراتب بیش از تعداد نظریه پردازان تضاد است.

مناقشه نظم ـ تضاد با دید شناخت بعد اصلی تحلیل پیش فرضهای زیر بنایی نظریه های مختلف اجتماعی پیرامون ماهیت جامعه مورد ارزیابی مجدد قرار داده می شود.

نظریه تلفیق درباره جامعه , آنچنان که در کار پارسونز و دیگر نظریه پردازان کارکردگرای ساختاری Structural Functionalist مشاهده می شود بر تعدادی از انواع پیش فرضهای زیر مبتنی شده است:

1. هر جامعه ساختاری نسبتاً مستمروثابت از عناصر است.

2. هر جامعه ساختاری کاملاً منسجم از عناصر است.

3. هر عنصر در جامعه دارای یک کارکرد است یعنی سهمی را در بقای جامعه به عنوان یک سیستم ایفا می کند.

4. هر ساختار اجتماعی کارکردگرا Functioning Social Structure بر توافق اعضای آن جامعه بر ارزشها مبتنی است.

چیزی که برخی از نظریه پردازان از آن به نظریه اجبار در جامعه تعبیر می کنند نیز به تعداد معدودی از اصول اعتقادی است. اگرچه در اینجا هم این پیش فرضها بحث را پیش از حد ساده و بزرگ می سازد:

1. هر جامعه در هر لحظه در معرض فرایندهای تغییر است.تغییر اجتماعی پدیده ای رایج و فراگیر است.

2. هر جامعه در هر لحظه عدم توافق و تضاد را از خود بروز می دهد ؛ تضاد اجتماعی یک پدیده فراگیر است.

3.هر عنصر در جامعه سهمی را در گسستگی و تغییر جامعه ایفا می کند.

4. هر جامعه بر مجبور شدن بعضی از اعضایش توسط اعضای دیگر مبتنی است. (نگاره 1-2)

نگاره 1 – 2 دو نظریه درباره جامعه : نظم و تضاد
دیدگاه ” نظم“ یا تلفیق گرا درباره جامعه
دیدگاه ” تضاد“ یا ” اجبار“ درباره جامعه
تاکید می کند بر:
تاکید می کند بر:
1. ثبات
1. تغییر
2. تضاد
2. تلفیق
3. هماهنگی کارکردی
4. توافق
3. گسستگی
4. اجبار

نظم دهیRegulation و تغییر بنیادی Radical Change

تمایز نظم وتضاد در بسیاری از جهات خیلی مساله آفرین است. لذا پیشنهاد شده است که این دو باید با مفاهیم ” نظم دهی“ و ” تغییر بنیادی“ که موضوعاتی محوری است جایگزین گردند.( نگاره 2- 2 )

نظم دهی
تغییر بنیادی
جامعه شناسی ”نظم دهی“ به موارد ذیل توجه دارد:
جامعه شناسی ”تغییر بنیادی“ به موارد ذیل توجه دارد:
1. وضع موجود
1. تغییر بنیادی
2. تضاد ساختاری
3. شیوه های سلطه
4. تناقص
5. رها سازی
6. محرومیت
7. امکان
نگاره 2 – 2 ابعاد نظم دهی و تغییر بنیادی
2. نظم دهی اجتماعی
3. هم رایی ( توافق داوطلبانه و
4. انسجام و همبستگی اجتماعی
5. وحدت
6. ارضای نیاز
7. فعلیت
خودجوش عقاید )

2. ماهیت جامعه و سازمان:
الف. ماهیت جامعه:
نظم
تغییرات رادیکال
ب. ماهیت سازمان:
ابزار عقلایی
سیستم طبیعی
سیستم باز
1. مفروضات اساسی:
هستی شناسی
انسان شناسی
شناخت شناسی
روش شناسی
3. قلمرو تئوری ها
قلمرو رفتاری (روان شناسی اجتماعی)
قلمرو ساختاری (سازمانی)
قلمرو محیطی ( اجتماعی)
حوزه پرادایمی
تئوری 3
تئوری 2
تئوری 1

ساختار گرایی بنیادی
انسان گرایی بنیادی
تفسیر گرایی
کارکرد گرایی
جامعه شناسی نظم
جامعه شناسی تغییرات بنیادی
ذهنی
عینی

1. هستی شناسی:
هستی همانند ماشینی است که قابل شناخت است.
2. انسان شناسی:
موجودی مجبور که از قدرت مشروع اطاعت خواهد کرد.
3. شناخت شناسی
در علوم اجتماعی از علوم طبیعی متمایز است و مبتنی بر درک معنی و الگوی زبانی است.
4. روش شناسی:
روش و بر مبتنی بر چهار نکته اصلی یعنی تفهم، نوع خالص، نگرش ارزشی، و نسبت به روش شناسی است.
1. ماهیت جامعه:
ماهیت جامعه مبتنی بر نظم است.
2. ماهیت سازمان:
سازمان ابزاری عقلانی برای رسیدن به هدف است (ماشین بوروکراسی)
تئوری در سطح ساختاری ارایه شده است و دست آن توصیف ساختار بوروکراتیک است که متضمن کارایی به شمار می آید
تقسیم کار
(تخصص گرایی)
بوروکراسی


تعداد صفحات : 132 | فرمت فایل : .ppt

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود