تهیّه و تدوین:
دبیر ادبیّات دبیرستان رسولیان
یزد
امیر سلیمانی
فارسی نهم متوسّطه اوّل
درس یازدهم
زن پارسا
معنی: گفته اند شبی که رابعه به دنیا آمد ، در خانه ی پدر او ، آن قدر لباس (پارچه) وجود نداشت
که رابعه را در آن بپیچند(قنداق کنند)و چراغی هم در خانه وجود نداشت. پدر او سه دختر داشت
و رابعه ، چهارمین دختر بود. به این علّت ، به او رابعه می گویند ؛ همسرش به او گفت : « به خانه ی
فلان همسایه برو » و به اندازه یک چراغ روغن بگیر.
لغت: نقل است : گفته اند،گفته شده است / در وجود آمد : به دنیا آمد/ چندان : آن قدر / جامه :
لباس / ازآن : به این علّت / عیال : همسر ، خانواده / فلان : کلمه ای برای یک شخص یا یک چیز
مبهم و نامعلوم .
نکته: گاهی حرف «را» فعل اسنادی را به یکی از فعل های مصدر «داشتن» تبدیل می کند که به آن
«را» تغییر فعل یا مالکیت می گویند. مانند: پدر او را سه دختر بود = پدر او سه دختر داشت.
قید زمان نهاد مضاف الیه / قید / نهاد / فعل غیر اسنادی
نقل است آن شب که رابعه در وجود آمد ، در خانه ی پدرش ، چندان جامه نبود که او را در آن
مضارع التزامی / نهاد / نهاد مسند مضارع اخباری / نهاد
بپیچند و چراغ نبود. پدر او را سه دختر بود. رابعه چهارم بود. از آن ، رابعه گویند، پس عیال با او
صفت مبهم فعل امر فعل امر
گفت : « به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه ».
ماضی بعید مفعول(ضمیر مبهم) فعل پیشوندی صفت اشاره
پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد . برخاست و به در خانه ی آن همسایه ، رفت و
فعل پیشوندی ماضی نقلی قید ماضی ساده مفعول
باز آمد و گفت : «خفته اند». پس دل تنگ ، بخفت و پیغمبر[را] -علیه الصّلاه و السّلام – به خواب
مسند صفت اشاره مسند صفت شمارشی
دید. گفت : « غمگین مباش ، که این دختر ، سیّده ای است که هفتاد هزار [از] امّت من در شفاعت
او خواهند بود».
معنی: پدر رابعه ، با خود عهد کرده بود که از مردم، چیزی نخواهد. بلند شد و به خانه آن همسایه
رفت و برگشت و گفت : خوابیده اند . بنابراین ناراحت و غمگین خوابید و پیغمبر را -که درود و
سلام خدا بر او باد- درخواب دید. گفت : «ناراحت نباش، زیرا این دختر( رابعه )، بزرگی است که
هفتاد هزارنفر از امّت من با خواهشگری او ، مورد عفو الهی قرار خواهند گرفت.
لغت: عهد : پیمان / مخلوق : آفریده، مردم / دل تنگ : ناراحت / خفته اند : خوابیده اند / علیه
السلام : درود وسلام خدا بر او باد / سیّده : سرور ، بزرگ(مونّث) / امّت : پیروان یک دین / شفاعت :
خواهش گری / دل تنگ کنایه از ناراحت و غمگین
جمله معترضه: جمله اى است که در ضمن جمله اصلی می آید و حذف آن به مفهوم اصلى جمله
آسیب نمی رساند.این گونه جمله معمولا مفهومى از قبیل دعا، نفرین، آرزو،یا توضیح را به مفهوم
اصلى جمله مى افزاید.
معنی: وقتی رابعه بزرگ شد ، پدر و مادرش مردند و در بصره خشکسالی شدیدی به وجود آمد و
خواهران او پراکنده شدند و رابعه به دست انسان ستمگری گرفتار شد.آن ستمگر رابعه را به چند
سکه ی نقره فروخت . صاحب رابعه ، او را به انجام کارهای سخت و دشوار وادار می کرد.
لغت: قحطی : خشکسالی / متفرّق : پراکنده / درم : سکه ی نقره ، درهم / خواجه : سرور ، صاحب/
مشقّت : سختی ، دشواری .
نهاد مسند ماضی ساده ترکیب وصفی(نهاد) مسند
چون رابعه ، بزرگ شد ، پدر و مادرش بمردند و در بصره قحطی عظیم پیدا شد و خواهران متفرّق
ترکیب اضافی مفعول صفت مبهم صفت اشاره متمم
شدند و رابعه به دست ظالمی افتاد. او را به چند درم بفروخت . آن خواجه او را به رنج و مشقّت ،
ماضی استمراری
کار می فرمود .
معنی: روزی رابعه به زمین خورد و دستش شکست . صورتش را بر خاک گذاشت و گفت : خدایا، من
تنها و بدون مادر و پدر هستم و (به دست صاحبم)گرفتارهستم و دستم هم شکسته است. من
ازاین همه رنج و سختی ، هیچ ناراحتی ندارم ،مگر خشنودی و رضایت تو، لازم است تا بدانم از من
راضی و خشنود هستی یا نه ؟
لغت: روی: صورت / غریب: بیگانه، ناآشنا / الّا: مگر، به جز / رضا: خشنودی، رضایت
یادآوری: «-َم» در «غریبم و اسیرم»: شناسه فعل اسنادی«هستم»/ «واو» بین «بی مادر و پدر»: واو
عطف / «واو» بعد از «غریبم و اسیرم» : حرف ربط است.
آرایه: دست و روی: تناسب / مادر و پدر: تناسب / روی بر خاک نهادن کنایه از : سجده کردن، راز و
نیاز کردن
قید / ماضی ساده / ماضی ساده / مفعول / متمم منادا / مسند مسند مسند
روزی بیفتاد و دستش بشکست . روی بر خاک نهاد و گفت : « الهی ! غریبم و بی مادر و پدر و اسیرم
مسند «را» تغییر فعل / صفت مبهم / حرف اضافه / متمم/ حرف ربط / مسند
و دست شکسته ». مـرا از این همه ، هیچ غم نیست ، الّا رضای تو؛ می باید تا بدانم که راضی
هستی یا نه ؟
معنی: آوازی شنید که: ناراحت نباش ، در آینده آن چنان مقامی خواهی داشت که نزدیکان درگاه
خداوند (فرشتگان) به تو افتخار می کنند. پس رابعه به خانه رفت و همیشه روزه می گرفت و تمام
شب نماز می خواند و تا صبح عبادت می کرد.
لغت: آواز: صدا / جاه: مقام، درجه / مقرّبان: نزدیک شدگان،کسی که منزلت پیدا کرده باشد./
دایم: همیشه/ همه شب : تمام شب / تا روز بر پای بودی : تا صبح مشغول عبادت بود.
آرایه: غم مخور: کنایه از ناراحت نباش/ فردا: مجاز از آینده / روز و روزه: جناس ناقص افزایشی/
برپای بودن: کنایه از بیدار بودن و عبادت کردن .
مفعول قید متمم نهاد
آوازی شنید که« غم مخور ، فردا جاهیت خواهد بود؛ چنان که مقرّبان آسمان به تو نازند ». پس
قید ماضی استمراری ماضی استمراری ماضی استمراری
رابعه به خانه رفت و دایم روزه داشتی و همه شب نماز کردی و تا روز بر پا بودی .
معنی: یک شب خواجه (صاحبش) از خواب بیدار شد . صدایی شنید . نگاه کرد، رابعه را در سجده
دید که می گفت:« خدایا تو آگاهی که آرزوی قلبی من در فرمانبرداری از دستور توست و روشنایی
چشمان من در گرو خدمت به درگاه توست. اگر اختیار کارها در دست من بود ، لحظه ای از عبادت
و خدمت کردن به تو، آسوده خاطر نمی شدم. امّا تو مرا زیردست آفریده خود قرار داده ای . به این
علّت ، برای عبادت، دیر به خدمت تو می آیم .
لغت: از خواب درآمد : بیدار شد./ هوا : میل، آرزو / موافقت : همراهی ، سازگاری/ استی : می بود ،
باشد / از آن : به این علّت.
آرایه: دل، چشم، دست: تناسب / کار به دست کسی بودن: کنایه از اختیار داشتن
قید فعل پیشوندی / مفعول قید منادا
شبی خواجه از خواب در آمد . آوازی شنید. نگاه کرد ، رابعه را دید در سجده ، که می گفت : «الهی
نهاد نهاد
تو می دانی که هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو.
قید ماضی استمراری ماضی نقلی
اگر کار به دست من استی ، یک ساعت از خدمتت نیاسودمی . امّا تو مرا زیردست مخلوق کرده ای.
قید قید
به خدمت تو ، از آن ، دیر می آیم».
معنی: یک شب دزدی وارد خانه شد و چادر رابعه را برداشت. خواست چادرش را ببرد اما راه خروج
پیدا نکرد. چادر را سر جایش گذاشت. بعد از آن راه خروج را پیدا کرد. دوباره چادر را برداشـت و
راه خروج را پیدا نکرد. این کار تا هفت بار تکرار شد. از گوشه عبادتگاه صدایی بلند شد که ای
مرد،خود را آزار نده ، زیرا او چند سال است که عاشق و شیفته ماست.
لغت: صومعه: عبادتگاه ، دیر/ رنجه : آزرده، غمگین
آرایه: دل سپردن: کنایه از عاشق بودن،دوست داشتن
فعل پیشوندی مفعول حرف ربط مفعول متمم
شبی دزدی درآمد و چادرش برداشت، خواست تا ببرد، راه ندید. چادر بر جای نهاد. بعد از آن، راه
فعل پیشوندی صفت شمارشی مضاف الیه
بازیافت. دگربار چادر برداشت و راه باز ندید. هم چنین تا هفت نوبت. از گوشه ی صومعه آواز درآمد
منادا فعل نهی صفت مبهم ماضی نقلی
که ای مرد ، خود را رنجه مدار که او چند سال است تا به ما دل سپرده است .
معنی: شیطان ، جرئت ندارد که نزدیک او ( مزاحم او ) شود. دزد هرگز نمی تواند که به او نزدیک
شود و آسیب برساند . ای دزد ، تو خودت را آزار نده ، زیرا اگر رابعه خواب است ، خدای رابعه بیدار
است و از او محافظت می کند .
لغت: ابلیس: شیطان/ زهره : جرئت، شهامت / طرّار: دزد ، راهزن / مرنجان: آزار نده
آرایه: زهره: مجاز از جرئت / یک دوست: استعاره از رابعه / دوست دیگر: استعاره از خداوند /
خفته و بیدار: تضاد
دزد را کی زهره آن بود که گرد چادر او گردد؟ استفهام انکاری
مفعول نهاد مضارع التزامی
ابلیس ، زهره ندارد که گرد او گردد. دزد را کی زهره ی آن بوَد که گرد چادر او گردد ؟ تو خود را
فعل نهی منادا صفت شمارشی ماضی نقلی ترکیب وصفی مسند
مرنجان ای طرّار ! که اگر یک دوست خفته است دوست دیگر بیدار است.
عطّار: شاعر و عارف ایرانی در قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری. عطّار به دارو فروشی و طبابت اشتغال داشته است. از آثار عطاّر«تذکره الاولیا» به نثر و«مصیبت نامه»، «الهی نامه»،«منطق الطیر»، «اسرارنامه»،«مختارنامه»را به نظم می توان نام برد.
تذکره الاولیا کتابی است در شرح حال بزرگان عرفان و تصوّف.
عطار نیشابوری
1- چرا پدر رابعه، شب تولّد او دلتنگ خوابید؟
زیرا نه در خانه پارچه ای بود که نوزادش را آن بپیچد و نه چراغی که خانه را گرم و روشن کند.
2- چه عنوان های دیگری می توان برای این درس انتخاب کرد؟
زن با خدا، شفیع امّت، رابعه و طرار، زن پاکدامن و ….
3- مهم ترین ویژگی های اخلاقی رابعه چه بود؟
توکّل بر خدا، شکرگزار، فروتنی در مقابل خدا، پارسا و پاکدامن بودن، راضی بودن به رضای خدا .
خود ارزیابی
فعلی که در زمان گذشته به تکرار و استمرار انجام شده است .
ساخت ماضی استمراری: (می+ ماضی ساده) مانند:
می رفتم/ می رفتی/ می رفت – می رفتیم/ می رفتید/ می رفتند
نکته 1 : گاهی در قدیم به جای « می » از پیشوند « همی » استفاده می کردند:
همی کشت و همی گفت ای دریغا که باید کشتن و هشتن در این دشت
نکته2 : گاهی در قدیم به جای « می » در اول فعل ، از پسوند « ی » در آخر فعل استفاده می شد:
صیّادان هر روز به آنجا آمدندی و شکار کردندی.
نکته زبانی
ماضی استمراری
فعلی که به جریان انجام عملی در گذشته به همراه کاری دیگر دلالت دارد.
ساخت ماضی مستمر: ماضی ساده از مصدر داشتن + ماضی استمراری فعل اصلی
داشتم می رفـتم / داشتی می رفتی/ داشت می رفـت
داشتیم می رفتیم/ داشتید می رفتید/ داشتند می رفتند
نکته: در ماضی مستمر،گاهی بین فعل کمکی و فعل اصلی فاصله می افتد که نباید
مارا به اشتباه بیندازد:
داشتم به مدرسه می آمدم که او را دیدم. ( داشتم می آمدم= ماضی مستمر )
ماضی مستمر
(جاری)
1- هر یک از واژگان زیر با کدام نشانه جمع به کار نمی روند؟
2- با توجّه به متن درس، واژه(دوست)در جمله زیر، به چه اشاره دارد؟
رابعه خداوند
اگر یک دوست خفته است، دوست دیگر بیدار است.
3- جاهای خالی را با کلمات مناسب پر کنید.
1) او شعری سرود. 2) او شعر می سرود.
3) تو داشتی شعر می سرودی. 4) تو داشتی شعر می خواندی.