انزوای اجتماعی
مقدمه
تجرد طولانی مدت، با تمام آسیب ها و تبعاتی که از لحاظ اجتماعی و روانی با خود به همراه خواهد داشت؛ می تواند دغدغه بزرگی برای جوامع در سطوح متفاوت پیشرفت و ترقی باشد. ازدواج به عنوان یکی از رویدادهای مهم و حیاتی در زندگی روزمره افراد جامعه می باشد و از جنبه های مختلف می توان آن را مورد بررسی قرار داد. یکی از این زوایا سن شروع و به اصطلاح وارد شدن به ازدواج است. ازدواج علاوه بر پاسخگویی به نیازهای جنسیتی و عاطفی فرد، نیازهای اقتصادی، ارتباطات اجتماعی و فرهنگی او را نیز تنظیم می کند و به خاطر اهمیت و تاثیری که دارد، به عنوان هنجاری پذیرفته شده در تمامی کشورهای دنیا محسوب می شود. به لحاظ اجتماعی و فرهنگی، بی توجهی والدین نسبت به ازدواج، امری ناپسند به شمار می آید چراکه بقای خانواده در گروی بقا و ساماندهی ازدواج است (آزاد ارمکی،99:138). در سال های اخیر، پدیده ازدواج که منشا وقوع ولادت و باروری و به عنوان عامل بسیار موثر بر ساخت سنی و جنسی جمعیت و افزایش آن محسوب می شود، در کشور ما دستخوش تحولات قابل توجهی شده است. ازدیاد جمعیت دختر و پسر واقع در مدار ازدواج که بیش از یک سوم جمعیت کشور را تشکیل داده اند و حاصل افزایش شدید موالید دهه 60 می باشند از یکسو و از سویی دیگر بازتاب تحولات واقع شده در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، نظیر افزایش شهرنشینی و باسوادی و به ویژه تحصیلات زنان و تمایل به کسب درآمد و شغل مناسب قبل از ازدواج که از نشانه های حرکت جامعه به سوی مدرنیزه شدن می- باشد، افزایش سن ازدواج در کشور برای دولتمردان و جامعه محققین نگران کننده گردیده است (کاظمی پور،107:1385)
پیرامون هر دو موضوع اثرات تجرد و انزوای اجتماعی و ویژگی ها و اثرات آن از سوی محققان ایرانی و خارجی به زبان های فارسی و لاتین تحقیقات وسیع و بعضا پراکنده ای به صورت راجع به انزوای اجتماعی در دو سطح فردی و اجتماعی و رابطه تجرد با علل انزوای اجتماعی اشاره می شود. در ادامه به ذکر چارچوب نظری و نیز ارائه مدل نظری پژوهش پرداخته خواهدشد.
2-2 تحقیقات داخلی
ایزدی (1392)، پژوهشی با عنوان "تجرد قطعی و احساس تنهائی" را به روش کیفی تدوین کرده است که در آن، به بررسی تجربه زیسته زنانی می پردازد که گاه خواسته، گاه ناخواسته تن به زندگی های مجردی داده اند. از آنجا که نگارنده در پی دستیابی به پهنای گسترده تری از تجربه زیسته بوده و با توجه به سن شروع یائسگی و علاقه مندی به بررسی تفاوت های میان دوران قبل و بعد از یائسگی، زنان 35 تا 47 سال را در یک گروه گنجانده و بالای 47 سال را در گروه دیگری قرار داده است. نتایج نشان می دهد این زنان از احساسات دوگانه ای نسبت به تجرد برخوردارند، هرچند در نگاهی نخست از آزادی و استقلالی که در تجرد داشته اند احساس رضایت دارند ولی به دلیل تنهایی و نبود همدم و مونس در کنارشان از وضعیت خود گلایه داشته و این سبک زندگی را توصیه نمی کردند. در واقع در میان این گروه از زنان احساس محرومیت ناشی از نداشتن همسر و همدم دیده شده و هرچند در میان تعدادی از آنان روابط گذرا با مردان دیده می شود و آن ها بخشی از نیاز خود را با این ارتباطات ارضا کردند ولی به دلیل موقتی بودن، از آن احساس رضایت نداشته اند.
ناستی زایی (1385)، مقاله ای با عنوان "موانع ازدواج در دختران" را تدوین کرده است که در آن، ابتدا به طور کلی با بررسی اهمیت ازدواج در زندگی افراد و نیز آسیب شناسی عدم ازدواج از دیدگاه های گوناگون روانی و زیستی، به بررسی موانعی که منجر می شود ازدواج دختران به تاخیر افتد و یا اینکه اصلا ازدواج نکنند را تشریح کرده است.این تحقیق، به روش زمینه ای صورت گرفته و جامعه آماری آن عبارت بوده اند از دانشجویان دختر مشغول به تحصیل در نیمسال دوم تحصیلی سال 1384-85 دانشگاه سیستان و بلوچستان که تعداد آنان 4027 نفر بوده است . خلاصه نتایج آن چنین بوده است:26/84 درصد آزمودنی ها عوامل اقتصادی را جزء موانع ازدواج مطرح نموده اند. یکی از مهمترین نگرانیهای جوانان مسئله فقر و امکانات مادی بوده است. 13/52 درصد دختران، عوامل فرهنگی را جزء موانع ازدواج مطرح نموده اند .9 /80 درصد دختران، عوامل اجتماعی را در موانع ازدواج دختران موثر دانسته اند و 81/70 درصد بی توجهی مسئولان را در این امر موثر دانسته اند و بالاخره 56/86 درصد از آنان عدم صلاحیت جوانان را در موانع ازدواج مطرح نموده اند.
مجدالدین (1386)، در مقاله ای با عنوان "بررسی دلایل و آثار افزایش سن ازدواج دختران روستائی در آشتیان" که به روش پیمایشی و با استفاده از ابزار پرسشنامه انجام گرفته است؛ خلاصه نتایج این پژوهش را بدین شرح اعلام می کند: متغیر مهاجرت علاوه بر تحصیلات، با هزینه های اقتصادی نیز مرتبط است و پسران، بعد از مهاجرت توانائی مالی بیشتری به دست می آورند که دایره همسر گزینی آن ها را وسیع تر می- سازد و این امر باعث بالارفتن سن ازدواج در روستا می شود و بالارفتن سن ازدواج دختران، آسیب های اجتماعی نیز افزایش می یابد. مشکلات فرهنگی نیز به نوبه خود در بالاتر رفتن سن ازدواج جوانان موثر بوده است.
نیک منش و کاظمی (1383)، تحقیقی با عنوان "علل و راه حل های تاخیر در ازدواج جوانان" انجام داده اند که در آن به عوامل موثر در افزایش سن ازدواج جوانان پرداخته شده است. جامعه آماری در این تحقیق، کلیه دختران بالای 25 سال و پسران بالای 27 سال ساکن شهر زاهدان و نمونه آماری 120 نفر بوده است. گروه نمونه به روش نمونه در دسترس انتخاب شده است. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بوده و جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات آمارتوصیفی و استنباطی، از آزمون خی دو استفاده شده است. نتایج نشان داده است که فرصت های ازدواج برای دختران دارای تاخیر در ازدواج نسبت به پسران بیشتر فراهم بوده و دختران مهمترین دلایل ازدواج نکردن خود را نیافتن فرد موردعلاقه و ادامه تحصیل بیان کرده اند. پسران مشکلات اقتصادی و بیکاری را دلیل عدم ازدواجشان دانسته اند و میزان امید برای ازدواج در آینده برای پسران نسبت به دختران بیشتر است. همچنین، دختران و پسران، کاهش انتظارات والدین را به عنوان راه حل عمده معضل ازدواج جوانان می دانند. در اولویت دوم، پسران و دختران، رفع مشکلات اقتصادی و بیکاری را به عنوان راه حل مطرح کرده اند.
یعقوبی دوست (1392)، پژوهشی با عنوان "بررسی رابطه بین انزوای اجتماعی با میزان خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان نوجوان" انجام داده است. این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین میزان دینداری والدین با خشونت خانگی آن ها نسبت به فرزندان در شهر اهواز اجرا گردیده است. روش پژوهش از نوع پیمایشی است. جامعه آماری عبارت بودند از کلیه دانش آموزان دختر و بسر مقطع دبیرستان شهر اهواز و والدین آن ها و جمعیت نمونه نیز 384 نفر محاسبه گردید. یافته ها حاکی از آن بود که کل ابعاد انزوای اجتماعی با خشونت خانگی و بین ابعاد روابط و معاشرت با خویشاوندان، روابط و معاشرت با همسایگان و همچنین بین بعد روابط و معاشرت با دوستان با خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان همبستگی معناداری وجود دارد.
ابراهیمی مقدمیان (1381)، در پایان نامه خود با عنوان "بررسی عوامل اجتماعی-فرهنگی موثر بر انزوای اجتماعی جوانان در شهر همدان"،عوامل اجتماعی-فرهنگی اثر گذار بر انزوای اجتماعی جوانان شهر همدان را بررسی کرده و اینکه چرا قشرجوان امروز به نوعی حالت جامعه گریزی و انزوای اجتماعی دچار شده و در حالت منفصل و پذیرا باقی مانده است. روش پژوهش، پیمایشی بوده است. نمونه آماری متشکل از 220 پسر در رده سنی 17-25 سال و کل جامعه آماری 36312 جوان 17 تا 25 سال شهر همدان بوده اند. نتایج به دست آمده نشان داده است که بین متغیرهای دموگرافیک (سن-تحصیلات-شغل-وضعیت تاهل) و انزوای اجتماعی ارتباط معناداری وجود ندارد. همچنین بین متغیرهای مستقلی چون: تصور از آینده، تنش فرهنگی ناشی از وسایل ارتباط جمعی، آرمانگرایی و مشارکت اجتماعی جوانان در امور روزمره و انزوای اجتماعی (متغیر وابسته) همبستگی معناداری وجود دارد.
حقیقتیان (1392)، در پژوهشی با عنوان "عوامل اجتماعی موثر بر انزوای اجتماعی جوانان (مورد مطالعه: شهراصفهان)" که به روش پیمایشی انجام گرفته است؛ برخی از عوامل اجتماعی موثر بر انزوای اجتماعی جوانان شهر اصفهان را بررسی کرده است. جامعه آماری تحقیق شامل همه جوانان 29-15 ساله شهر اصفهان می باشد که از بین آن ها 385 نفر به عنوان نمونه انتخاب شده اند. نتایج نشان داد که متغیرهای جنسیت، اعتماد اجتماعی و استفاده از اینترنت با انزوای اجتماعی رابطه مستقیم و معنادار داشته ولی رابطه پایگاه اجتماعی-اقتصادی با انزوای اجتماعی متعادل نبود.
محسنی (1385)، در پژوهشی با عنوان "بررسی اثرات استفاده از اینترنت بر انزوای اجتماعی کاربران اینترنت (در میان کاربران کافی نت های تهران)"، با استفاده از روش پیمایشی، اثرات استفاده از اینترنت بر کافی نت های تهران مورد بررسی قرار گرفته است و 204 نفر از کاربران کافی نت ها طی یک نمونه گیری سهمیه ای- عمدی پرسشنامه های پژوهش را تکمیل نموده اند. نتایج به دست آمده میان زمان استفاده از اینترنت در طول شبانه روز و انزوای اجتماعی رابطه معنادار و معکوس نشان می دهند. همچنین استفاده اجتماعی از اینترنت موجب کاهش انزوای اجتماعی می گردد.
حسینی و همکارانش (1387)، در پژوهشی با عنوان "سنجش و مقایسه میزان پیامدهای انزوای اجتماعی در میان دوگروه توده و نخبه جامعه در دوران سازندگی و اصلاحات"، با توجه به دو سیاست اجتماعی متفاوت که دورئیس جمهور پیشین ایران، (آقای هاشمی رفسنجانی و آقای سید محمد خاتمی) در طول 8 سال دوران ریاست جمهوری خود درپیش گرفتند، به سنجش و مقایسه میزان پیامدهای انزوای اجتماعی در میان دو گروه توده و نخبه جامعه ایران پرداخته اند. این پژوهش به روش تحلیل ثانویه انجام گرفته است و میزان شکاف در میان دو گروه توده و نخبه محاسبه گردیده و آن ها در دوران سازندگی و اصلاحات مورد مقایسه قرار گرفته- اند .نتایج حاکی از این بود که هرچند سیاست های آقای خاتمی در برخی از شاخص های "یاس اجتماعی" از جمله رضایت از خانواده، رضایت از وضع سلامتی و رضایت از وضع شهر محل زندگی موفق بوده است، اما دیگر شاخص ها و معرف های پیامدهای انزوای اجتماعی در دوران ایشان حاکی از افزایش "احساس یاس" در میان هر دو گروه نخبه و توده است. از سوی دیگر شکاف نظر میان این دو گروه نیز در این دوران افزایش یافته است. در بعد "احساس تنهایی" نتایج به گونه ای دیگر بود. درحالی که در دوران سازندگی قشر نخبه به شدت خود را بیگانه و تنها احساس می کرد، اما در دوران اصلاحات از احساس تنهایی این گروه بسیار کاسته شد. در بعد "احساس عجز و ناتوانی اجتماعی" عملکرد دولت آقای خاتمی در مقایسه با دولت آقای هاشمی رفسنجانی بسیار ضعیف تر بوده است، زیرا هر دو گروه نخبه و توده احساس عجزشان در این دوره افزایش یافته است؛ اما در مورد "تحمل اجتماعی" افزایش ناچیزی را در دوران آقای خاتمی مشاهده می کنیم.
چلبی و امیر کافی (1383)، تحقیقی با عنوان "تحلیل چند سطحی انزوای اجتماعی" انجام داده اند که در این پژوهش با استفاده از روش پیمایشی، تاثیر انزوای اجتماعی بر سطوح مختلف فردی و جمعی زندگی افراد یک جامعه سنجیده شده است. طی آن با 734 نفر از شهروندان تهران و کرمان بین سنین 20 تا 70 سال مصاحبه شده است. حجم نمونه برای دو شهر مذکور 530 و 4 20 نفر بوده است. برای تحلیل داده ها از مدل- سازی خطی استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که متغیرهای سطح توسعه اقتصادی -اجتماعی منطقه و ثبات ساکنان در سطح ساختی و اعتماد، امنیت و تعدد گروه ها و هویت ها در سطح فردی اثرات موثر و معنی داری بر روابط اجتماعی دارند. همچنین، سطح روابط اجتماعی به نوبه خود، تاثیر موثر و کاهنده ای بر احساس تنهایی و احساس عجز نشان می دهد.
2-3 تحقیقات خارجی
فارم1 (2013)، تحقیقی با عنوان "تجرد، تمایلات جنسی و رویای ازدواج"2، انجام داده است. این پژوهش به صورت میدانی انجام گرفته و بر تجربیات زنان سیاه پوست جوان حرفه ای شاغلی متمرکز است که حرفه ای و متخصص محسوب می شوند زیرا دارای تحصیلات عالی بوده و در محیطی کار می کنند که در آن افراد دیگر را مدیریت کرده و چشم اندازهای شغلی معینی دارند. زنانی برای این مطالعه در نظر گرفته شدند که شاغل و عضو یک کلیسا بوده و یا دیپلم کامل یا دیپلم سه ساله داشته باشند. گروه مصاحبه شده 60 نفری زنان همه بین 25 تا 38 سال هستند؛ کمتر از 30% آنان متاهل هستند. این نشان می دهد که روابط پیچیده ای بین ازدواج، تمایلات جنسی و اقتصاد در زندگی جوانان و نوجوانان آن منطقه، وجود دارد.
گائتانو3 (2009)، تحقیقی با عنوان "زنان مجرد حومه چین و بحران عدم ازدواج، انتقال و دگرگونی جنسیتی"4، انجام داده است که دغدغه های اصلی ازدواج زنان مجرد حومه نشین کشور چین را بررسی کرده است. این مطالعه، به روش مصاحبه باز و با انتخاب نمونه های داوطلب از بین زنان حومه نشین چینی انجام گرفته است. جمعیت نمونه همگی زنانی با گرایش به جنس مخالف بودند. آن ها بین 25 الی 38 سال داشتند. اکثریت آن ها بالای 30 سال هستند. محقق نتیجه گرفته است که یک دسته از عوامل در گرایش به سمت ازدواج دیرهنگام یا عدم ازدواج در بین زنان شهرهای بزرگ چین سهیم هست. در این میان، عوامل جمعیتی جای دارد که با خصوصیات خاص فرهنگی ازدواج، سطح افزایش یافته تحصیلات و فرصت های شغلی، اقتصاد بازار رقابتی که نیازمند ساعت های طولانی کار افراد جوان می باشد، تاکید بر عشق و علاقه به عنوان پایه و اساس ازدواج، پذیرش رو به افزایش رابطه جنسی قبل از ازدواج و زندگی اشتراکی، هزینه های رو به افزایش مربوط به ازدواج (نظیر تهیه مسکن، مراسم)، لذت بردن از زندگی مجردی و شک و تردید در مورد ازدواج ترکیب شده است. در عین حال، هر زن حکایت شخصی منحصربه فرد مجردی خودش را دارد. محقق مشخص می کند که چگونه بعضی از این عوامل در روایت ها و تجربیات شخصی زنان از خودشان منعکس شده است. در عین حال، پیرامون موضوعات اضافی که از حکایت های این زنان ناشی شده بحث می کند که راه های ثانویه و جایگزین نگاه به این مسائل را پیشنهاد می دهد. در کل نویسنده توجه داشته که چگونه جنسیت بر انتخاب ها و تصمیمات ازدواج این زنان تاثیر می گذارد.
واندروورت5 (2000)، پژوهش دیگری با عنوان "انزوای اجتماعی و جنسیت6"، به روش پیمایشی و با ابزار پرسشنامه انجام داده است. این مطالعه رابطه بین جنسیت و میزان انزوای اجتماعی بر روی جمعیت نمونه 250 نفری از دانشجویان شهر سانفرانسیسکو و دانشگاه هاوایی را سنجیده است مطالعات نشان داده است که شاخص های رفتارگرایی برای سنجش انزوای اجتماعی، بسیار مناسب تر از معیارهای ذهنی و سنتی هستند که امروزه مورد استفاده اغلب محققان قرار می گیرد. این مطالعه نشان می دهد که مردان مجرد اغلب نسبت به زنان مجرد، به انزوای اجتماعی بیشتری دچار می شوند چراکه مردان، نیازهای عاطفی خود را اغلب در ارتباط با شرکای جنسیشان، ولی زنان این نیاز را در ارتباط با شبکه اجتماعی دوستان و آشنایان خود تامین می کنند.
2-4 جمع بندی تحقیقات پیشین
تحقیقات داخلی و خارجی، از لحاظ نقطه تمرکز و حساسیت و نیز از لحاظ نتیجه گیری و تفسیر نتایج به کلی با یکدیگر متفاوت بوده اند. در تحقیقات خارجی، به دلیل تناسب این پژوهش ها بافرهنگ بومی هر کشوری، نتایج منعکس شده قدری متفاوت تفسیر شده اند؛ مثلا دبراواندورت، در تحقیقی که راجع به ارتباط جنسیت با انزوای اجتماعی داشته است چنین نتیجه گیری می کند که چون زنان، بیشتر می توانند با اطرافیان خود ارتباطات اجتماعی وسیعی برقرار کنند؛ درنتیجه گروه دوستان و آشنایان برایشان کفایت لازم را دارست. در عوض، افراد مذکر و مردان، به دلیل کم بودن استعداد کلامی و ارتباطیشان، در صورت مجرد ماندن، احساس کمبود و انزوای بیشتری را تجربه خواهند کرد؛ اما گائتانو در تحقیقی که در کشور چین بر روی دغدغه های دختران و زنان مجرد حومه نشین چین در آسیای شرقی انجام داده است؛ این نتایج را با احتیاط بیشتری بدست آورده است بدین معنی که بر طبق پراکندگی مکانی زنان و دختران در حومه شانگهای، ایده و افکار آنان، راجع به ازدواج تفاوت می پذیرد بطوری که در برخی از مناطق دیر شدن ازدواج برایشان دغدغه بزرگی است؛ درصورتی که در برخی مناطق دیگر عوامل متفاوتی از لحاظ فرهنگی- اجتماعی و فردی می تواند زنان و دختران را به ازدواج دیرهنگام و یا حتی عدم ازدواج متمایل سازد. محقق نتیجه گرفته است که یک دسته از عوامل در گرایش به سمت ازدواج دیرهنگام یا عدم ازدواج در بین زنان شهرهای بزرگ چین سهیم هست. در این میان، عوامل جمعیتی جای دارد که با خصوصیات خاص فرهنگی شکل دهنده بازار ازدواج، سطح افزایش یافته تحصیلات و فرصت های شغلی، یک اقتصاد بازار رقابتی که نیازمند ساعات طولانی کار افراد جوان می باشد، تاکید بر عشق و علاقه به عنوان پایه و اساس ازدواج، پذیرش رو به افزایش رابطه جنسی قبل از ازدواج و زندگی اشتراکی، هزینه های رو به افزایش مربوط به ازدواج (نظیر تهیه مسکن، مراسم)، لذت بردن از زندگی مجردی و شک و تردید در مورد ازدواج ترکیب شده است. در عین حال، هر زن حکایت شخصی منحصربه فرد مجردی خودش را دارد. محقق مشخص می کند که چگونه بعضی از این عوامل در روایت ها و تجربیات شخصی زنان از خودشان منعکس شده است. در عین حال، پیرامون موضوعات اضافی که از حکایت- های این زنان ناشی شده بحث می کند که راه های ثانویه و جایگزین نگاه به این مسائل را پیشنهاد می دهد. در کل، نویسنده توجه داشته که چگونه جنسیت بر انتخاب ها و تصمیمات ازدواج این زنان تاثیر می گذارد؛ اما در رابطه با نتایج تحقیقات داخلی، با توجه اهمیت فرهنگی و عرفی سن ازدواج در جامعه ایرانی، مسئله انزوای اجتماعی و مشکلات ناشی از آن، بخصوص در بین دختران مجرد بالای 25 سال، بیشتر مشهود است. این در حالی است که تحقیقات خارجی، اهمیت چندانی به عدم ازدواج و یا دیرکرد ازدواج در دختران نمی دهند، چراکه در جامعه آنان، دختران قادرند روابط بازتر و آزادانه تری را با مردان و پسران در هر سنی تجربه کنند و فارغ از قید ازدواج، نیازهای غریزی و روحی خویش را برآورده سازند؛ ضمن اینکه با یافتن شغل و درآمد مناسب می توانند درزمینه اقتصادی نیز به استقلال دست یابند. در ایران مسئله نگرانی از تجرد طولانی مدت دختران هنگامی شدت می گیرد که به مسائل عرفی و فرهنگی مناطق مختلف کشور نیز موشکافانه تر نگاهی انداخته شود و فهمیده شود که چقدر سنت و عرف در سوق دادن دختران مجرد پس از گذشتن از یک سن عرفی معین، به سوی انزوا و حالات جسمی- روحی بیمار گونه نقش بازی می کند. تفاوت دیگری که در بین تحقیقات داخلی و خارجی از این حیث وجود دارد را می توان درمطرح کردن دلایل دختران برای تاخیر در ازدواج و یا تصمیم به عدم ازدواج دانست. در تحقیقات خارجی از جمله این دلایل را عدم نیاز به داشتن دایره وسیع تری از ارتباطات و نیز تنفر از داشتن تعهد نسبت به شخص خاصی بیان شده است؛ اما حقیقت آن است که در ایران، درصد کمتری چنین می اندیشند و بر طبق پژوهش های انجام شده در کشورمان، تجرد ناخواسته بخش وسیع تری را به خود اختصاص داده است. بیشتر دختران ایرانی از اینکه باید بنشینند تا انتخاب شوند و اینکه ممکن است کسی آن ها را انتخاب کند که آن ها او را دارای صلاحیت و شایستگی لازم برای تشکیل زندگی مشترک باخود ندانند شکایت دارند. در یک سری از تحقیقات داخلی نیز، عدم تناسب موقعیت های تحصیلی و اجتماعی دختر و پسر با یکدیگر، ملاک تصمیم دختران برای تجرد قطعی در نظر گرفته شده است؛ مثلا، نیک منش و کاظمی می نویسند: "فرصت های ازدواج برای دختران دارای تاخیر در ازدواج نسبت به پسران بیشتر فراهم بوده و دختران مهمترین دلایل ازدواج نکردن خود را نیافتن فرد موردعلاقه و نیز ادامه تحصیل بیان کرده اند." (نیکمنش و کاظمی،10:1383).
2-5 نظریات انزوای اجتماعی
برطبق مطالعات پژوهشگر این پایان نامه، نظریات مربوط به انزوا، در دو دسته نظریات سطح فردی (روان شناختی) و نظریات سطح اجتماعی (جامعه شناختی) قابل بررسی است.
2-5-1 نظریات روانشناختی انزوای اجتماعی
فیلسوف و روانکاو آلمانی اریک فروم7 مفهوم شخصیت اجتماعی8 را معرفی می کند که به شباهتهای شخصیت افراد و گروه ها در یک جامعه خاص اشاره دارد. وی براین عقیده است که جامعه فقط توسط شکل دادن اعضای خود به شیوه ای که رفتارشان با اهداف و نیازهای آن جامعه هماهنگ باشد می تواند به عملکرد خود ادامه دهد. (هورتو لانوس وماشیلز،2006، به نقل از فروم:1914). شیوت9 عقیده دارد پیوستگی درون یک نظام اجتماعی به معنای این است که افراد درون آن نظام می توانند از لحاظ اخلاقی به یکدیگر درخواست کنند. قیود اخلاقی در یک جامعه همواره در زیرساخت قوانین رسمی و نهادهای اجتماعی که مردم در آن می اندیشند و عمل می کنند و هویت اجتماعی خود را به دست می آورند وجود دارد. این زیرساخت رسمی شرایطی را شکل می دهد که در آن افراد می توانند به سمت ایدئالها و اهداف خود حرکت کنند. قدرت محدودسازی واقعی زیرساخت رسمی با نظام هماهنگ ارزشها و هنجارها بستگی به میزان باور مردم به آن هنجارها و ارزش ها دارد. زمانی که باور به ارزش های غالب یک اجتماع کاهش می یابد و تمایل به رعایت آن ها در زندگی کم می شود، احساس کاهش قیود را به دنبال دارد. برای مثال در مواردی که نهادهای اجتماعی که در قیود اخلاقی در آن ریشه دارد شخصیت خود را تغییر داده یا دچار از هم گسیختگی گردد، در نتیجه دیگر شفاف نیست که هنجارهای اجتماعی بر چه اساسی مقید و وابسته هستند(شیوت،4:1977).
2-5-1-1 آثار تحلیلی فروید10 و کلین11
آثار تحلیلی در مورد انزوا با کار فروید آغاز می شوند. او هرگز به طور خاص چیزی در مورد انزوا ننوشت اما در یکی از فصل های کتاب خود که به "اضطراب" مربوط می شد در مورد ترس از انزوا و تنها شدن صحبت کرد (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003، به نقل از فروید، 1917-1916: 411-392). او این مسئله را با یک حکایت و قصه جذاب در مورد کودکی بیان می دارد و توضیح می دهد که آن کودک، به استثنای وقت هایی که عمه اش با او صحبت می کند؛ از تاریکی می ترسد. کودک می گوید: "اگر کسی حرف بزند هوا روشن تر می شود." (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003،به نقل از فروید،1916-1917،407 ) فروید، فردی به نام دورا12 (a 1905 ) را به عنوان فردی توصیف می کند که اجتماعی نیست البته بر روی انزوای او، یعنی وضعیتی که آن را به هیستری (حمله عصبی ) مربوط می داند تمرکز نمی نماید. با استفاده از یک چشم انداز چند وجهی می توان، عدم اجتماعی بودن دورا را به چندین فاکتور نسبت داد: تجربه او از موضوعاتی که با آن ها مواجه شده بود، وضعیت شخصیش، وضعیت بلوغش و شاید محیط اجتماعی وسیع تر او که برای افرادی که به دین یهود اعتقاد داشتند ناسازگار بود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل ازدیکر،1991). عضویت دورا در یک گروه اقلیت که مورد تبعیض قرار می گرفتند می توانست به وابستگی اش به خانواده کمک نماید و نیز می توانست از چیزی فراتر رود که ممکن است از کسی که مقبولیت اجتماعی بیشتری دارد؛ انتظار رود (اسپیرا و کرامر ریچاردز، 2003 به نقل از گلد استین،1995). فروید به این نتیجه رسید که حرکات و علائم دورا از انتظار طولانی او در عشق ورزیدن به یک زن ناشی می شود (فروید، 1905). او این مسئله را با توجه به گزارش دورا در مورد لذتی که از نگاه کردن به یک نقاشی مربوط به حضرت مریم و کودک تجربه کرده بود استنباط نمود. ممکن است که کلین (1963) لذت نفسانی را که دورا توصیف نمود نسبی و به عنوان نمودی از انزوای او تلقی نماید. از دید کلین، انزوا شامل اشتیاق برای یک رابطه ایدئال بین مادر و نوزاد است که در آن فرد می تواند بدون گفتن کلمه ای تصوری متداول از رابطه اولیه مادر و نوزاد را درک کند. فروید در این مقالات درمورد نظریه تمایلات جنسی (b1905)، نظریه خود را تعمیم می دهد و بیان می دارد که عشق، همیشه باید به بازیابی مجدد موضوع اصلی عشق -معمولا مادر- مربوط شود.خانم برگمن13 (1987) بر این نکته تاکید دارد که همیشه عشق ایدئال باید به یافتن مجدد عشق از دست رفته کودکی مربوط شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،66:2003).
2-5-1-2 انزوای اجتماعی، تجرد و جنسیت (لاینرمن،گیلیگان،راکر و برگمن و مانتر)
ممکن است جنسیت بر احتمال یک فرد از تجربه تجرد و ظرفیت فرد برای غلبه بر تنهائی حاصل از آن تاثیر بگذارد. بر اساس نظر لاینرمن14، محیط روانی و اجتماعی به طرز ناگسستنی ای بخصوص برای جنس مونث بالای 30 سال، به هم پیوسته اند. او تصور می نماید که کمیابی شریک مذکر مناسب، بیش از تناقض درون روانی موجب انزوای اجتماعی می شود. گیلیگان15 (1982) بیان می دارد که امکان دارد زنان بیش از مردان نسبت به انزوا آسیب پذیر باشند، زیرا دختران، شیوه ای از تفکر در مورد جهان را در خود بسط و گسترش می دهند که به حس رابطه داشتن با دیگران بستگی دارد؛ بنابراین، زنان احساس می کنند که انزوا یک شکست است. در مقابل، مردان برای استقلال ارزش قائل اند و اعتقاد دارند که نیاز به دیگری برای کاهش انزوا یک صفت زنانه است؛ بنابراین، ممکن است در مقایسه با زنان مجرد، مردان مجرد با مسائل و دغدغه های کمتری مواجه باشند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل از ویس،1973). همچنین، تحلیل گران روانی این گونه در نظر می گیرند که به دلیل آنکه احتمال بیشتری وجود دارد که مردان مجرد یا متارکه کرده بالای 35 سال، زنان جوان تر را برای ازدواج انتخاب کنند، مردان شایسته اندکی برای زنان میان سال تحصیل کرده وجود دارند. درحالی که برخی از افراد می توانند به راحتی مجرد باشند، آن دسته از افراد که نمی توانند این گونه باشند؛ افرادی هستند که به دنبال درمان هستند (هورتولانوس وماشیلز،23:2006). لاینرمن (1991) اعتقاد دارد که انزوا و عدم رابطه جنسی باعث درد و رنج می شود. او همانند راکر16 (1993) به طرز حساسی بر مسائل موجود در درمان زنان مجرد تاکید می نماید. راکر (1993) در مورد فاکتورهای حقیقی که زنان مجرد روان کاوی شده به صورت بی اختیار با آن مواجه اند دچار تردید است و این همان چیزی است که راکر آن را به عنوان شانس نسبی پیدا کردن یک جفت تلقی می نماید. راکر اعتقاد دارد که در غیاب مردان دیگر در زندگی این زنان، تداعی حالات جنسی می تواند تجلی نیازهای افراد بالغی باشد که نباید به عنوان حالات دفاعی شخص تفسیر شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،18:2003) .ام وی برگمن (1985) به بحث در مورد زنان مجردی می پردازد که در اواخر سال های باروری خود به درمان رو می آورند. او اعتقاد دارد که تاریخ آنان از فرضیه اولیه نقش مادری در ارتباط با مادران خودشان آن ها را در خصوص پذیرفتن دوباره آن نقش مردد باقی می گذارد. او ادعا می کند که واژگونی نقش، تناقض های نسبت به جنس مخالف را شدید کرده و اعتقاد دارد که بیماران او از اجتناب به انجام روابط جنسی به عنوان یک دفاع در برابر به کار رفتن به عنوان پرورش دهندگان استفاده می کنند. در اینجا تاکید بر انگیزه های روانی انتخاب این زنان برای مجرد ماندن است. این زنان برخلاف بسیاری از زنان مجرد بالای 35 سال اعتقاد داشتند که باید جفتی برای آن ها وجود داشته باشد و از این دیدگاه طرفداری نمی کند که هیچ مردی برای آن ها وجود ندارد. این ایده که انتخاب هایی وجود دارد در حال قوت گیری است و حتی ممکن است به شخص کمک کند تا اگر اشتیاق داشته باشند جفتی را برای خود پیدا کنند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،20:2006). هیرسچمن و مانتر17 (1988) با زنان بزرگسالی که پرخور هستند کار کرده اند. پرخوری اغلب زمانی رخ می داد که زنان مجرد بودند. از دید آن ها ایدئال سازی فرهنگی زنان لاغرتر منجر به ریسک انزوای اجتماعی افراد پرخور وسواسی می شود؛ بنابراین، امکان دارد که مقاومت آن ها منجر به برآیند دقیقی شود که از آن ابا می شد. زنی که می گوید هیچ مردی برای او وجود ندارد از طریق پذیرش این واقعیت که در گروه سنی او مردان مجرد کمتری نسبت به زنان مجرد وجود دارند انزوا خود را تحمل می کند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،20:2003).
2-5-1-3 انزوای اجتماعی در ارتباط با محیط زندگی شخص (نظریه سیلورمن، هورتولانوس و همکارانش)
دکتر دی سیلورمن18 (1998 ) با ادغام نظریه دلبستگی، شامل ایده های بالبی19، با مفاهیم تحلیلی روان شناختی دیگر، شخص منزوی ای را توصیف می کند که از طریق مقاومت در برابر روابط به وسیله وابسته شدن به روابط منفی قبلی اعتقاد داشت که به دوری از حالت انزوا متمایل بود. (به نقل از اسپیرا:2003) مطالعات دیگر انزوای اجتماعی را با محیط زندگی فرد مرتبط می دانند. فرض این است که فضای محیطی می تواند ارتباط اجتماعی را حمایت کند و محرک آن باشد یا فرد را از آن بازدارد. برای مثال، به عقیده هورتولانوس و همکارانش، در یک همسایگی که اکثر مردم در طی روز مشغول کار هستند، احتمال کمتری برای برقراری ارتباط وجود دارد. ترکیب بندی جمعیت همسایگی نیز ایفا کننده نقشی است: زمانی که افراد اشتراکات کمی داشته باشند (سن، خانه، قومیت، موقعیت اقتصادی اجتماعی)، پتانسیل رابطه کمتر و احتمال غریبه ماندن بیشتر می شود. همین مطلب زمانی که ساکنان یک محله شیوه های زندگی کاملا متفاوتی دارند یا زمانی که مشاجرات بین آن ها وجود دارد نیز صدق می کند. شانس انزوای اجتماعی زمانی افزایش می یابد که مردم دیگر احساس امنیت در محله نداشته باشند برای مثال در اثر میزان بالای جرم و جنایت یا تغییر سریع جمعیت محله در مدتی کوتاه (هرتولانوس و همکاران،80:1992).اگرچه عوامل بسیار متعددی می تواند شانس انزوای اجتماعی را به گونه ای که توصیف شد افزایش دهد، اماهیچ عامل حیاتی برای تبیین آن شناسایی نشده است. تحقیقات گسترده درزمینه افراد منزوی اجتماع نشان می دهد که در بیشتر موارد ترکیب پیچیده عوامل مختلف و شرایط باعث این امر است که خود به تنهایی عامل نمی باشند. انباشت چنین مشکلاتی برای افرادی اتفاق می افتد که به شیوه های متعدد با عواملی سروکار دارند که زندگیشان را تحت تاثیر منفی قرار می دهد؛ بنابراین دلیل آن در مجموعه ای خاص از رویدادها، شرایط و خصوصیات فردی نهفته است(همان، همان صفحه).
در آخر باید اذعان نمود که این مقدار مشکلات نیست که باعث آزردگی می گردد بلکه تعادل میان مشکلات و مسئولیت ها و قدرت فرد است.همچنین، دورکیم در بحث از امور مقدس و نامقدس، توضیح می دهد که ما امروزه برآنچه تجربه کردن شناختنی های مقدس خود می نامیم، در کنارهم زندگی کرده و بایکدیگر حالات ارتباطی خاصی را تجربه می کنیم. به این ترتیب، اعتقادات و عرف و سنت در جامعه، مجموعه ای از معیارها و عقایدی را بوجود می آورند که هر چیز مقدس و نامقدسی را از یکدیگر بازشناسی می کند (حسینی،22:1385)
2-5-2نظریات جامعه شناختی انزوای اجتماعی (با تمرکز بر رویکرد ارتباط اجتماعی)
طبق نظریات هورتولانوس وماشیلز20 راجع به انزوای اجتماعی، روابط اجتماعی بخشی ضروری در زندگی انسانی است. انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند که به دلایل بسیاری به یکدیگر وابسته اند. آن ها به شیوه- های گوناگونی در شبکه ای از افراد مرتبط و غیرمرتبط با یکدیگر قرار دارند، آن ها بخشی از اجتماع های بزرگی هستند که در آن دارای هویت می باشند. داشتن چنین ارتباطات اجتماعی متنوعی زندگی اجتماعی افراد را شکل می دهد.
از دیدگاه وان در پل21، شیوه ای موثر برای مطالعه ارتباط اجتماعی تحلیل شبکه ای است. در این شیوه، تمایزی میان شبکه های کلی (گروههای انسانی کاملا تعریف شده مانند بخشی در یک شرکت) و شبکه های انفرادی (یا خودمحور) مردم است (نظامی از روابط که فرد مشخصی به عنوان شخصیت اصلی در آن قرار می گیرد). (وان در پل،22:1993). به عقیده فیسچر22، گروه هایی که فرد به طور مستقیم با آن ها درگیر است را می توان به سه شیوه مختلف نگریست. نخست، به طور رسمی. این به معنای درگیری نقشهای شناخته شده اجتماعی با حقوق و الزامات مشترک دو جانبه است، برای مثال رابطه کارفرما-کارمند. دوم، رابطه ای که در آن افراد برای یکدیگر اهمیت داشته و احساس نزدیکی نسبت به هم می کنند. و سوم، ارتباط یا مبادله ای که در آن افراد با کسانی درگیر می شوند که فعالیت هایی برای مبادلات مادی و یا خدمات احساسی با آن ها دارند. اگرچه هر سه شکل درگیری به میزان زیادی با یکدیگر همپوشانی دارند، بیشتر تحقیق شبکه بر روی نوع سوم متمرکزمی شود که به روابطی می پردازد که در آن ارتباط و مبادله کالا اتفاق می افتد. (فیسچر،133:1982).
از دیدگاه بیلینگتون23 و همکارانش، شبکه فردی می تواند شامل افرادی باشد که نقشهای اجتماعی بسیار مختلفی دارند: اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، همسایه ها، همکلاسی ها، همکاران، یا اعضای یک سازمان یا نهاد مشترک و غیره. حوزه شبکه فردی می تواند بسیار متغیر باشد. برخی افراد دارای شبکه ای گسترده هستند در حالیکه عده ای دیگر فقط چند فرد در شبکه فردی آن ها وجود دارد. کیفیت روابط نیز می تواند به میزان قابل توجهی متغیر باشد: روابط میان اعضای یک خانواده معمولا بسیار موثرتر بوده و درگیری دو جانبه بالایی در آن وجود دارد، اما روابط با همکاران یا دیگر اعضای یک نهاد یا سازمان مشترک بیشتر جنبه عملی یا کاربردی دارد. اهمیتی که افراد به روابط مختلف می دهند در هر فرهنگ و در هر فرد متفاوت است (بیلینگتون و همکاران، 19:1998).
روابط اجتماعی همواره یکی از مضامین مهم علوم اجتماعی بوده است. روانشناسی اجتماعی به طور کلی بر اهمیت روابط اجتماعی برای کاربردهای فردی تمرکز دارد. جامعه شناسی روابط اجتماعی را در اصل سنگ بنای جامعه می داند(هورتولانوس وماشیلز،44:2006).
2-5-2-1 اهمیت روابط اجتماعی
2-5-2-1-1روابط اجتماعی و تندرستی فردی
از دیدگاه برخی از جامعه شناسان، شبکه فردی عامل مهمی در زندگی روزمره انسان ها است. بنابراین جای تعجبی وجود ندارد که زمانی که از افراد پرسیده شود تا عواملی که به نظر آن ها برای تندرستی مهم است، ارتباطات اجتماعی خود را در اولویت بالایی قرار می دهند. این مورد مخصوصا در روابط اصلی (خانواده و همسر) صدق می کند، اما روابط اجتماعی نیز در معنای کلی تر به این قضیه مرتبطند (هرتولانوس و همکاران،212:1912). در سالهای اخیر، مطالعات بسیاری ثابت کرده اند که افرادی که در شبکه ای از روابط فردی قرار دارند، به طور کلی سطح بالاتری از تندرستی را تجربه می کنند تا افرادی که فاقد این روابط بوده اند. آن ها گرایش بیشتری به سلامتی داشته اند (تیجوس 1994، ساراسون و همکاران 2001؛ پسکولیدو و لوی 2002، جیهول و گیجبرس 2004).
نخستین طبقه بندی نقشهای کلی روابط اجتماعی توسط ویس24 (1974) ارائه شده است. او روابط اجتماعی را دارای شش "ماده اصلی اجتماعی" می داند: دلبستگی، احساسی از امنیت، نزدیکی و آسایش که توسط دیگران فراهم می شود؛ انسجام اجتماعی در شبکه ای از افراد با تفکر مشابه؛ تایید منزلتی که توسط واکنش دیگران که برقراری اتحادهای قابل اعتماد را برای اصل همیاری دوجانبه تایید می کند، و فرصت به دست آوردن راهنمایی برای روبرو شدن با رویدادهای استرس زای متعدد (وایس 1974، هلر و روک 2001). تویتس فهرست نسبتا متفاوتی از نقشهای تحلیل های تجربی و نظری روابط اجتماعی ارائه می کند که عبارتند از: انسجام اجتماعی، توسعه و نگهداری هویت و اعتماد به نفس، همیاری سازشی، برقراری احساسی و کنترل اجتماعی (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از تویتس،124:1985).
به نظر کوهن25، روابط اجتماعی برای توسعه و حفظ هویت و احترام به خویشتن در افراد اهمیت بسیار دارند. این اهمیت به طور اخص در شاخه روانشناسی اجتماعی، هویت فردی تعریف می شود. به طور کلی، فرض می شود که مردم هویت فردی و احترام به خویشتن را توسط درونی کردن ادراک دیگران مهم به دست می آورند (کوهن و سیم 1985، هلر و وروک 2001). این ادراک، بطور دائمی، در زندگی روزمره روی می- دهد، با توجه به اینکه رفتار مردم در ارتباط با دیگران به طور پیوسته مورد قضاوت و ارزیابی خودشان و دیگران قرار می گیرد؛ افراد در روابط با دیگران و از طریق همین روابط توسعه می یابند: آن ها نیاز به ادراک و شناخت دیگران دارند تا بتوانند احترام به خویشتن و اعتماد به نفس خود را افزایش داده، و دیگرانی که در شبکه فردی آن ها وجود دارند می توانند سرمنشا این ادراک باشند. ارتباط با دیگران به افراد هویت اجتماعی و چارچوب ارجاعی ارائه می دهد که به میزان زیاد ارزشها و هنجارهای آن ها و انتخاب ها و برنامه های آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از میرز،87:1999). در این بافت و شرایط، دانشمندان علوم اجتماعی از "حمایت اجتماعی" صحبت می کنند، که به افراد احساس تعلق به شبکه ای با الزامات دوجانبه و "حمایت ادراکی" می دهد که صورت ادراک و احترام را دارد (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل ازکاب، 7:1976).
توضیح دوم برای تندرستی بیشتر افراد با شبکه فردی مناسب این است که روابط اجتماعی در انسجام اجتماعی افراد نقش دارد. آن ها نیاز اولیه انسان به "تعلق داشتن" را رفع می کند، نیازی که در تمام ادبیات روانشناسی به آن اذعان شده است. روابط اجتماعی به افراد این امکان را می دهد که خود را بخشی از گروهی اجتماعی بدانند که با آن همذات پنداری می کنند و در آن درگیری های فردی، صمیمیت و دوستی را تجربه می کنند. ارتباط اجتماعی با دیگران، راحتی، و لذت با هم بودن با دیگران" تاثیرات مثبتی بر تندرستی فردی دارد. جزوی از یک گروه بودن همچنین به این معناست که افراد دیدی از واقعیت را بدست می آورند و با دیگران سهیم می شوند، و کمتر با احساس نا امنی اذیت می شوند (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل ازدیکسترا،23:1990). این مهم است که روابط با نقش روابطی که در شبکه هستند همراه شوند و احساسی از هویت فردی و گروهی را به فرد بدهند (هلر و روک،30:2001). یکی از جوانبی که بسیار به انسجام اجتماعی نزدیک است کنترل اجتماعی است. این مقوله بدان معنا است که رفتار اعضای یک شبکه می تواند رفتار مطلوب اجتماعی را تایید کند (هیوز و گوو 1981؛ امبرسون 1987).
توضیح سوم برای اهمیت روابط اجتماعی حمایت اجتماعی است. مردم برای زندگی و بقای آن، و برای داشتن عملکرد بهینه به یکدیگر نیازمندند. این چیزی است که حمایت اجتماعی را شرط لازمه بقا می داند. این حمایت اجتماعی الزاما همیشه حاضر نیست: انتظاری است که در مواقع نیاز فرد از دیگران و کمک آن ها و حمایت آن ها دارد و امری حیاتی است. این نقش حمایت کننده بالقوه در روابط فردی با دیگران برای تندرستی و سلامتی نقش مثبتی است (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از برکمن و سیم 1979؛ فیسچر 1982؛ هال و ولمن، 1985؛ ساراسون و همکاران 1994؛ تیجوز 1994؛ پسکوسولیدو و لوی 2002). یک تمایز کلی بین دو گونه اصلی حمایت وجود دارد: حمایت عملی یا ابزاری، و حمایت عاطفی یا احساسی (واندر پول،18:1993). حمایت ابزاری زمانی اتفاق می افتد که اعضای یک شبکه توصیه یا کمک عینی خود را برای حل مشکلی پیشنهاد کنند. این نوعی کمک عملی یا مادی است که نیاز فوری فرد درگیر مانند غذا، لباس، کمک های خانگی، توصیه یا نصیحت را برطرف می کند. کمک احساسی به افراد درگیر این حس را می دهد که دیگران در مورد آن ها اهمیت می دهند و به تجارب و احساسات آن ها توجه می کنند و می توانند راجع به مشکلات شخصی خود صحبت کنند. در کنار این دو نوع حمایت، حمایت دیگری به شکل "همراهی اجتماعی" وجود دارد که انجام مشترک فعالیت های اجتماعی مانند خرید، سینما رفتن، فنجانی قهوه با یکدیگر خوردن، یا شب نشینی است (فیسچر 1982: واندر پول 1993).
روانشناسان اجتماعی به حمایت اجتماعی توجه نشان می دهند، مخصوصا در ارتباط با استرس و کنترل عواطف (هورتولانوس وماشیلز:2006،کاب،11:1976). به لطف تاثیر حمایت کنندهی روابط اجتماعی، آن ها یک عامل حمایت کننده در زمان بروز مشکلات به شمار می روند. افراد از شبکه فردی یک شخص می توانند به شیوه های متفاوتی برای کنترل استرس موثر باشند برای مثال توسط تغییر موقعیت استرس زا، تغییر معنای آن، یا تسکین بخشیدن به واکنشهای عاطفی به آن. این امر نه تنها در حمایت عاطفی برای کاهش استرس، ترس و عدم امنیت صدق می کند بلکه در مورد حمایت ابزاری نیز موثر است. (وان در پل،18:1993). براساس این نظر، برخی براین باورند که روابط اجتماعی تنها تندرستی فردی را در شرایط استرس تحت تاثیر قرار می دهد و تاثیر مثبتی در اتفاقات غیر دراماتیک ندارد؛ این ایده را " فرضیه میانگیری" نامیده اند (کوهن و ویلس،70:1985). عده دیگری بر این باورند که روابط اجتماعی بدون در نظر گرفتن سطح استرس در تندرستی نقش دارد، اما در شرایط مختلف نقشهای آن مختلف است. در یک موقعیت استرس بار، دیگران با اهمیت می توانند کمک فوری، همیاری، حواس پرتی یا تنظیم عواطف را به شخص ارائه کنند. در ارتباطاتی مواقع معمولی، افراد شبکه فردی می توانند صمیمیت، همراهی، احساس تعلق، احتمال تعیین نقشهای اجتماعی و مقایسه اجتماعی، و حمایت از خواسته های فردی را ارائه کنند. (ووکس،55:1988). در این دیدگاه اخیر، روابط اجتماعی نه تنها برای حل مشکلات یا ارائه کمک در مواقع بحرانی به کار می آیند، بلکه احساسات مثبت را نیز تقویت می کنند (هلر و روک 2001).
در کنار اثرات مثبت روابط اجتماعی، برخی نظریه پردازان بر روی پیامدهای منفی آن نیز تمرکز کرده اند ( شرامیر 1990، بدر و همکاران 2001؛ دیکسترا 2001، هلر و روک 2001)؛ اگرچه این تاثیرات منفی بسیار کم مطالعه شده اند (لینکون و همکاران 2000). روابط اجتماعی در منظر کلی در تندرستی و سلات عاطفی فرد نقش دارد با این وجود آن ها می توانند باعث محدود نمودن افراد و به زحمت انداختن آن ها شوند. رفتار اعظای یک شبکه خود می تواند باعث ایجاد استرس اضافی شود یا پایه ای برای مقایسه های اجتماعی منفی ایجاد کنند (مایرز 199، هلر و روک 2001). فرد می تواند به گروهی اجتماعی تعلق داشته باشد که افراد عضو آن رفتارهای ناسالم یا خلاف اجتماع را تشویق می کنند و از پیوستن به دیگر گروههای اجتماعی خودداری می کنند (شرامیر 1990، هلر و روک 2001). زمانی که افراد نتوانند انتظارات نقشی که در گروه را دارند به جای آورند، از اعضای گروهی که به آن تعلق دارند قدردانی نشده و این پیامدهای منفی برای هویت فردی و احترام به خویشتن دارد (هلر و روک،12:2001).
علاوه بر آن، حمایت اجتماعی پیشنهاد شده همواره این نیاز را برطرف نمی کند: کمک ممکن است کافی نباشد، یا به شیوه ای ارائه شود که باعث تحقیر فرد شده و او را وابسته به خود کند. اعضای شبکه می توانند باعث پسرفت فرد در جستجوی کمک کافی یا حرفه ای شوند (شرامیر،53:1990). اما این تاثیرات منفی از اهمیت اصلی روابط اجتماعی نمی کاهد.
می توان این گونه نتیجه گرفت که روابط اجتماعی به شیوه های گوناگون تاثیرات مهمی در تندرستی فردی مردم دارد.
2-5-2-2 اهمیت اجتماعی روابط اجتماعی
برخی از جامعه شناسان مانند تونیس26، دورکیم27 و زیمل28 معتقدند روابط اجتماعی تا حد مشخصی انسجام اجتماعی ایجاد نموده و نقش مهمی در پیوستگی و ثبات جامعه دارند. به این دلیل، جامعه شناسان روابط اجتماعی را به عنوان سنگ بنای اولیه صورت های پیچیده تر ارتباط میان افراد می دانند(هورتولانوس، 2006 به نقل از تونیس 1887، دورکیم 1893، زیمل 1908). روابط اجتماعی همچنین میزان مشخصی از قانونمندی را ایجاد می کند بدان معنا که اعمال افراد تا حدی توسط قرار گرفتن آن ها در یک اجتماع یا گروه خاص کنترل و هدایت می شود(دورکیم،24:1983). این امر به پیوستگی اجتماعی و اتحاد کمک می کند. اهمیت بالای انسجام اجتماعی در شیوه ای است که مردم واقعیت های اجتماعی را ارزیابی و بررسی می کنند. دیدگاه های مختلفی از روانشناسی جامعه (مانند نظریه هویت اجتماعی و نظریه طبقه بندی اجتماعی) نشان می دهند که گروههای اجتماعی که فرد در آن هویت خود را شکل می دهد برای تفکر، احساسات و رفتار اجتماعی آن فرد الزامی هستند (هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل ازمیرز،12:1999). اعضای یک اجتماع فلسفه، ارزشها و هنجارهای خود را به یکدیگر انتقال می دهند. کودکان در هنگام تولد الگوی رفتاری تمایز نیافته و چندجانبه ای دارند که از طریق رشد کردن و اجتماعی شدن در یک نظام نمادین-اخلاقی تعیین شده توسط تاریخ و اجتماع توسعه می یابد. آن ها نقش های اجتماعی و ارزش ها را از طریق روابطی که در خانه، مدرسه و دیگر حوزه های اجتماعی شدن مانند باشگاه ها یا انجمن ها دارند درک می کنند. این باعث می شود که آن ها تصویری از رفتارهایی که معمولا مورد پذیرش هستند یا مورد پذیرش نیستند را درونی کنند. افراد توسط بخشی از گروههای اجتماعی بودن و همذات پنداری با اجتماعی خاص، راجع به ارزشها و هنجارهای غالب جامعه خود آگاه می شوند (فیسچر و فیلیپس 1982و میرز 1999).
بنابراین از نظر آن ها، فرایند اجتماعی شدن قیود اخلاقی را ایجاد می کند. اجتماعی شدن با نظامی از محدودیت های مثبت و منفی همراه است که برای تنظیم رفتار اجتماعی مردم هماهنگ با ارزشها و هنجارهای غالب عمل می کند. این کنترل اجتماعی برای پایداری و تداوم نظام اجتماعی بسیار مهم است. در نظام رسمی، افراد در کنار هویت فردی خود دارای هویت اجتماعی نیز می گردند. هویت اجتماعی براساس نقشهای جمعی تجویز شده ای است که افراد در طی فرایند اجتماعی شدن یاد می گیرند. در فرایند اجتماعی شدن افراد اجتماعی می گردند: آن ها نقشهای اجتماعی را یاد گرفته و بازیگران اجتماعی می شوند (بیلینگتون و همکاران 1998، میرز 1999).
علاوه بر اثرات مثبت روابط اجتماعی برای جامعه، اثرات منفی را هم می توان مشاهده نمود. انسجام اجتماعی در تعریف همراه با جدایی است، جدایی از تمام کسانی که آن خصوصیت متمایز کننده گروه را ندارند. این می تواند به افزایش ذهنیت "درون-گروهی" منجر شود که باعث می شود فرد هنجارها و ارزشهای خود را به قیمت کسانی که مخالف هستند و یا از آن خارج هستند نگه دارد. (شیوت 1997، میرز 1999).
به طور خلاصه، روابط اجتماعی نقش میانجی مهمی بین فرد و جامعه ایفا می کنند. آن ها برای انسجام اجتماعی افراد مجرد در جامعه مهم بوده و قیود اخلاقی و ثبات اجتماعی ایجاد می کنند.
2-5-2-3 روابط اجتماعی به عنوان سرمایه اجتماعی
برخی از جامعه شناسان مانند استول29، فلپ30 و واکر31 اعتقاد دارند روابط اجتماعی منابع مهمی هستند که به ظرفیت افراد در هدایت یک زندگی نسبتا مستقل و تندرستی فردی کمک می کنند. روابط فردی هم چنین جنبه ابتدایی از جامعه را شکل می دهند و به شیوه های مختلفی برای پیوستگی و ایجاد قید و بند در جامعه مفید می باشند. اهمیت عمده ارتباط های اجتماعی در سطوح فردی و جامعه ای به عنوان سرمایه اجتماعی است، اصطلاحی که در نحله های مختلف علمی برای آن به کار می رود (برای مثال جامعه شناسی، مردم شناسی، علوم اجتماعی ، اقتصاد). این اصطلاح به اهمیت روابط اجتماعی میان مردم برای عملکرد فردی آن ها و عملکرد خانوادگی، سازمانی، اجتماعی و جامعه ای که به آن تعلق دارند اشاره دارد(هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از شولر و همکاران 2000، استول 2000، فیلد 2003، فلپ و واکر 2004).
روابط اجتماعی به عنوان منبعی نگریسته می شوند که برای ادراک اهداف اجتماعی از اهمیت بسیاری برخوردارند. اگرچه اصطلاح سرمایه فرهنگی اغلب مورد استفاده قرار می گیرد اما در مورد مفهوم آن ابهاماتی وجود دارد. در مورد خلق این اصطلاح چندین نفر ذکر شده اند برای مثال بکر4، لوری5، هومنز6، کلمن7و بوردیو8. در ادبیات این مفهوم را به شیوه های مختلفی تعریف نموده و به کار برده اند(هورتولانوس وماشیلز،34:2006).
2-5-2-4 روابط اجتماعی و تغییرات در محیط اجتماعی
روابط اجتماعی به تمام دوران و تمام مکان ها تعلق دارد. اما هنوز، توسعه اجتماعی به میزان زیادی بر روابط بین فردی تاثیر می گذارد. ظهور جامعه صنعتی مدرن در قرن 19 و 20 ساختار اجتماعی را بشدت تغییر داد و محیط اجتماعی که مردم در آن زندگی می کردند عوض شد. مهمترین ابعاد این تغییر در زیر توضیح داده شده است(هورتولانوس وماشیلز،21:2006).نخستین توسعه ای که تاثیر عظیمی بر ساختار اجتماع گذاشت فرایند متمایز سازی است. یعنی افزایش تخصص افراد (تمایز میان وظایف) و سازمان ها و نهادها (تمایز نظام ها) است که با هداف تولید بیشتر و مهارت بالاتر انجام شد. وظایفی که قبلا در محیط خانه به انجام می رسید در اختیار متخصصانی قرار گرفت که به این حرفه روی آورده بودند. برای مثال مواردی چون تربیت و نگهداری کودکان، نگهداری افراد بیمار یا سالمند خانواده، تولید محصولات برای استفاده خانگی قبلا در خانواده و اکنون بصورت بزرگتری در مدارس بیمارستان ها و شرکت ها انجام می شد. (دورکیم،13:1983).
توسعه دوم که پیامدهای مهمی برای فرهنگ اجتماعی داشت فرایند عقلانی سازی بود که در آن باورهای مذهبی و افسانه ای از واقعیت جای خودرا به دانش عقلانی و عملی داد (وبر 1920). نقطه اغاز یک جامعه مدرن این است که هرچیزی بواسطه دانش تجربی و عملی و اقدامات عقلانی مدیریت شود. در سطح اعمال جمعی این بدان معناست که افکار و اعمال بیشتر به سمت هدفهای از پیش تعیین شده ای حرکت کند و مردم از مناسب ترین ابزار برای آن استفاده کنند. این امر منجر به شیوه ای از زندگی می شود که برنامه ریزی شده تر بوده و قوانین در آن بسیار موثرند(هورتولانوس وماشیلز،34:2006).
توسعه سوم که بسیار به متمایز سازی و عقلانی سازی جامع مرتبط است فرایند فردگرایی است. در جامعه مدرن مردم خود را از بندهای سنتی خانواده، فرقه و مذهب رها کرده اند. فردگرایی به معنای افزایش آزادی فردی انتخاب است، هویت جمعی که در یک شیوه زندگی مشترک بیان می شود جای خود را به تنوع شیوه- های زندگی داده است (بک 1986، گیدنز 1991، بک و بک گرنشایم 1994، 2002 و باومن 2001).
آخرین توسعه ای که پیامدهای بزرگی برای محیط اجتماعی داشته است فرایند جهانی سازی بوده است که در قرن بیستم به بزرگ شدن حیطه جامعه انجامیده است. اصطلاح جهانی سازی به توسعه روابط اجتماعی متعدد و وابستگی هایی اشاره دارد که بالاتر از سطح ملت-دولت قرار می گیرند و همراه با یکدیگر نظامی مدرن و جهانی را شکل می دهند (وان استینبرگن 1996:467). جهان تاکنون یک نظام اجتماعی بسیار بزرگی شده است که مردم در آن با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و به یکدیگر وابسته اند (کاستلز 1996، دوسوان 1996).
2-5-2-5 پیامدهای اجتماعی روابط اجتماعی
اهمیت روزافزون نهادهای سنتی و فردگرایی در حال ظهور کاراکتر جامعه را تغییر داده و تمام جوانب آن را تحت تاثیر قرار داده است. این شامل هویت شهروندان و ارتباط میان افراد و گروههای شهروندان نیز میگردد.
در وهله نخست، فرایند فردگرایی با ظهور خود انعکاسی شروع می شود (گیدنز،199:1991). گسترش خود/نفس دیگر نقشی ثابت و تعیین شده توسط جامعه نیست بلکه همانند پروژه ای است که مردم همواره بر روی آن کار می کنند. تلاش برای حرکت به سمت فهم خود و توسعه خود، و جستجوی ابزار مناسب حصول این دو پیامدهای مهمی برای حوزه فردی به دنبال داشته است. ساختن خود به یک فرایند انعکاسی تبدیل شده است که در آن افراد بصورت مداوم مجبور هستند دست به انتخاب بزنند، از جمله در داشتن روابط با دیگران. بندهای خانوادگی میان نسل ها سست تر شده و دیدگاهها نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده بشدت تغییر نموده است. گیدنز 32(1992) در این رابطه از " دگرگونی صمیمیت33" سخن می گوید. این دگرگونی بدان معناست که مردم باید نیازهای عاطفی خود را منعکس کنند و بصورت خودآگاه در نظر داشته باشند که به دنبال چه نوع رابطه ای هستند(هورتولانوس وماشیلز،45:2006).
فرایند مدرن سازی34 نیز به توسعه قابل توجه فضای اجتماعی که مردم در آن زندگی می کنند منجر شده است. آن ها با روابط بسیار زیادی در موقعیت های مختلف رو به رو هستند (داسوان،67:1996). افراد جزوحلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ می کنند و باید انتظارات آن نقش را براورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند توانایی های اجتماعی است: افراد باید بصورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آن ها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آن ها به شیوه های قابل قبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران،143:1996).
سومین تغییر مربوط به بوروکراسی سازی35 جامعه است (وبر،88:1920). از مردم انتظار می رود که رفتار عمومی خود را با نیازهای جامعه منظم مدرن مطابقت دهند. همانطور که زندگی مردم در وابستگی های پیچیده تری فرو می رود و بخشی از شبکه ی منشعبی از نهادها، قوانین و فرایندها می گردد، الزام بیشتری برای آن ها به وجود می آید تا رفتار خود را بصورت دوجانبه با یکدیگر هماهنگ سازند. اقدامات آن ها باید در وهله نخست عقلانی و کامل باشد. مردم ناچار به داشتن نگرشی حسابگرانه در رابطه با دیگران می شوند تا بتوانند به اهداف خود برسند و در اینجاست که عواطف و احساسات غیرعقلانی به شمار می رود (هابرماس،69:1981). برخی از نظریه پردازان فرض می کنند که ابراز وجود یکی از خصوصیات اصلی حوزه های مشخصی از زندگی است، چراکه نگرانی و محبت ناپدید نگشته است و فقط به حوزه شخصی زندگی تعلق دارد. در اینجا ما روابط صمیمانه و حمایت کننده را می بینیم که بر مبنای نگرانی دو جانبه و قدردانی قرار دارند (لافلند،19:1989).
به نظر می رسد که افزایش فردگرایی خطر از هم گسیختگی اجتماعی را بیشتر می کند. فردگرایی و جهانی سازی نوعی تنوع افزایشی را به وجود می آورند که در جبهه های مختلفی بیان می شود: خانواده، تحصیل، کار، سلامت، محیط زندگی و غیره. در جامعه مدرن گروههای اجتماعی و فرهنگی با زمینه ها و شیوه های زندگی متفاوتی در کنار یکدیگر وجود دارند. یافتن اساسی مشترک برای زندگی اجتماعی و رسیدن به یک اجماع مشترک در قوانین و هنجارهایی که برای تمام گروههای اجتماعی قابل قبول باشد هر روزه به کاری مشکل تر از دیروز بدل می شود(هورتولانوس وماشیلز،10:2006).
برخی از جامعه شناسان مانند تونیس، ویرث36 و هابزباوم37 بر این باورند که فردگرایی برای زندگی اجتماعی یک جامعه فاجعه می آفریند (تونیس 1887، ویرث 1938، هابزباوم 1994 پوتنام 2000). هابزباوم تا جایی پیش می رود که از هم گسیختگی الگوهای قدیمی روابط انسانی را آزاردهنده ترین تغییر اجتماعی قرن بیستم می داند. به زعم وی، از هم پاشی چارچوب های اسنجام معنا دار و سنتی بیشتر پیامدهای منفی برای قیود اجتماعی میان مردم و توسعه اتحاد و وفاداری دوجانبه داشته است. در جامعه مدرن هوشیاری جمعی که اساس رفتار و اتحاد میباشد ناپدید شده است.دورکیم (1983) از ازهم گسیختگی ابایی نشان نمی دهد اما به ظهور نهادهای جدیدی اشاره می کند (مانند تقسیم کار) که می تواند در صورت های مدرن انسجام اخلاقی و اجتماعی سهیم باشد. وی اظهار میدارد که شکل جدید یک اتحاد انتزاعی تر و بی هویت تر همراه با الگوهای وابستگی جدید جامعه است. علاوه بر آن، بسیاری از نهادهای سنتی (علیرغم اینکه شخصیت آن ها تغییر کرده است) همچنان دارای یک عملکرد فرهنگی تقید آمیز است: خانواده، زندگی باشگاهی، تحصیلات، سلامت و بهداشت، دنیای حرفه ای، مدیریت عمومی و سیاسیت همچنان در جوامع مدرن محکم می- باشند.(هور تولانوس و ماشیلز:2006، بوونز و همریک،48:1996).
نظریه پردازان جامعه شناس(مانند هچر و راب38) انگیزه های متعددی که می تواند به رفتار وحدت گرایانه در جوامع مدرن غربی منجر شود را ذکر کرده اند. رویکرد انتخاب عقلانی وحدت فرض میدارد که در حیطه علاقه هر فردی است که به شبکه های اجتماعی بپیوندد، انگیزه ابزاری (منفعت طلبی عقلانی) منجر به رفتار منسجمی می شود (هچر 1987، راب 1997). دیگران هنجارها ارزشها و عواطف را به عنوان مبنای وحدت می دانند. درکنار صورتهای ابزاری وحدت نوعی وحدت با انگیزه اجتماعی نیز وجود دارد که برمبنای درگیری و احساس اشتراک است. انگیزه های رفتار وحدت گرایانه می تواند جذابیت، وفاداری، همذات پنداری و همراهی باشد(هورتولانوس وماشیلز،26:2006).
2-5-2-6 انزوای اجتماعی به عنوان شکلی از محرومیت اجتماعی
هورتولانوس وماشیلز39 معتقدند اگرچه فرایندهای تغییر اجتماعی بر تجربه اجتماعی افراد تاثیرگذار بوده، نیاز به روابط و مراوده با دیگران محو نشده است. فردگرایی دقیقا بر این تصور است که مردم وارد روابطی با دیگران شده و بخشی از شبکه های اجتماعی یا گروههای سالمی هستند که آن ها را قادر می سازد تا به جامعه مدرن بپیوندند. این بدان معناست که آن ها باید روابط خود را آگاهانه ساخته و در شبکه هایی مشارکت کنند که به دستیابی به نقشه های زندگی آن ها کمک می کند(هورتولانوس وماشیلز،26:2006). در همین زمان، زمینه روابط اجتماعی در جامعه مدرن بیشتر شده است. فرایندهای مدرن سازی به توسعه قابل توجه فضای اجتماعی که مردم در آن زندگی می کنند منجر شده است. آن ها اکنون با روابط بیشماری در فرایند مدرن سازی در موقعیت های مختلف رو به رو هستند (داسوان،44:1996). به نظر بیلینگتون و همکارانش، افراد جزو حلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ می کنند و باید انتظارات آن نقش را برآورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند توانایی های اجتماعی است: افراد باید بصورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آن ها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آن ها به شیوه های قابل قبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران ،42:1998). با این وجود، این باعث بوجود آمدن تقاضای بالایی از فرد می- شود، چراکه فرض می کند افراد مستقل و خودمختار قادر به شکل دادن زندگیهای خود فرای قیدو بندهای اجتماعی یا گروهی هستند. آن ها به تمام انواع مهارتهای اجتماعی و شناختی نیاز دارند تا بتوانند در شرایط متفاوت عملکرد مناسبی داشته باشند. افرادی که فاقد این مهارتها باشند و امکان پیوستن به روابط اجتماعی را در خود نمی بینند از لحاظ اجتماعی منزوی می گردند.
انزوای اجتماعی پیامدهای منفی برای عملکرد بهینه و تندرستی افراد دارد، و همین طور برای اتحاد و انسجام جامعه. کیفیت فردی زندگی بسیار تحت تاثیر عضو شبکه اجتماعی بودن است. توسط روابط عقلانی در حوزه عمومی، ماهیت صمیمانه روابط اجتماعی در دیگر حوزه ها بسیار مهم به شمار می رود. برخی بر این باورند که نیاز به روابط اجتماعی اکنون که افراد دیگر نمی توانند به الگوهای فرهنگی سنتی و فردی خود تکیه کنند بالاتر رفته است. افراد به طور اساسی در انتخاب های خود و شیوه زندگی خود آزادند، اما آن ها فقط می توانند هویت خود را در بافت اجتماع، در روابط با دیگران و روابطی که بر مبنای احساس دوستی، صمیمیت مشترک و درگیری است تعریف کنند. (بک و بک گرنشایم 1990، 2002، گیدنز 1991). پپلو و پرلمن40 معتقدند فقدان روابط موثر باعث شکل گیری تهدیدی جدی برای سلامت فردی می شود. افرادی که روابط پایدار و معنادار با یکدیگر ندارند و در موارد نیاز کسی را برای رجوع ندارند، معمولا دچار تنهایی می شوند. این امر اغلب منجر به مشکلات فردی جدی مانند افسردگی، کمبود اعتماد به نفس، مشکلات اجتماعی و علایم بیماریهای جسمانی می شود (پپلو و پرلمن،34:1984).
به اعتقاد فیسچر و فیلیپس41، در کنار تاثیرگذاری زندگی فردی یک شخص، انزوای اجتماعی بر پایداری و انسجام جامعه نیز تاثیر منفی می گذارد. زمانی که یک جامعه اعضای بیشماری داشته باشد که در زندگی اجتماعی مشارکت نمی کنند، تاثیر مخربی بر اتحاد و پیوستگی ان بوجود می آید مخصوصا در صورتی که عدم توانایی مشارکت در سطح اجتماعی با کمبود انسجام اخلاقی یا اجتماعی در جامعه همراه باشد. انزوای اجتماعی می تواند همراه با محرومیت فرهنگی باشد یعنی افراد از الگوهای رفتاری غالب، جهت گیری های شیوه زندگی و ارزشهای جامعه محروم شوند. یا باعث محرومیت نهادی شود چرا که به امکانات تعیین شده برایشان دسترسی ندارند (فیسچر و فیلیپس 1982، هیلز و همکاران 2002).
میلز42 معتقد است انزوای اجتماعی را نمی توان به عنوان یک مشکل فردی دانست و قطعا مسئله ای اجتماعی است. نخست اینکه تاثیرات آن محدود به زندگی شخصی افراد نشده و تمام جامعه را در برمی گیرد. دوم، انزوای اجتماعی فقط ریشه در عوامل فردی نداشته (توانایی ها، خصوصیات و شرایط) بلکه دلایل فرافردی و اجتماعی نیزدر آن نقش دارد. انزوای اجتماعی پدیده ای است که نمی تواند از ساختار جوامع مدرن غربی جدا شود. این نتیجه توسعه های ساختاری و فرایندهایی است که قبلا و هم اکنون در جامعه اتفاق می افتند. یکی از ویژگیهای مشکلات اجتماعی این است که در مورد ساختار اجتماعی و فرصتها به هر فردی می توانند نکاتی را بیان کنند (میلز،22:1951). روابط اجتماعی در جوامع مدرن از عملکرد فردی و اجتماعی مردم امری ناگزیر است. به این علت، افرادی که نتوانسته در جامعه مشارکت کنند و قادر نیستند که روابط معناداری بسازند یا حفظ کنند دچار خسران عظیمی می شوند. فقدان شبکه فردی می تواند در مواردی به حاشیه روی فرد یا محرومیت اجتماعی وی منجر شود که باعث می شود فرد دیگر هیچ راهی برای مشارکت در جامعه نبیند، و دیگر دسترسی به شبکه های کاربردی اجتماعی که بتواند از علایق خود صحبت کند نداشته باشد، و نقش برجسته ای برای حضور در اجتماع نیابد. همانطور که روابط آن ها باجامعه دچار اختلال می شود، فرصت های آن ها برای مشارکت نیز کاهش می یابد (ویلسون،33:1987). پیامد آن فرایندی از انباشتگی و تولید مجدد نابرابری اجتماعی است که در آن افرادی که به منابع اجتماعی دسترسی بیشتری دارند شرایط بهتری برای زندگی خود ایجاد می کنند، در حالیکه معایب آن برای افراد بدون این منابع مکرر افزایش می یابد. ( هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از فلاپ و تازلار 1988، کمتر 1996) بنابراین انزوای اجتماعی به شکل جدیدی از نابرابری اجتماعی اشاره می کند، مخصوصا در توزیع منابع غیرمادی(هورتولانوس و ماشیلز،22:2006).
زمانی که افراد شانس کمتر و احتمال کمتری برای مشارکت یا درگیری در جامعه را دارند و روابط فردی ندارند یا آن ها را از دست داده اند، در مواقع اضطراری با موقعیتی بدتر از کسانی رو به رو می شوند که عضو شبکه ای هستند که عملکرد خوبی ندارد(هورتولانوس وماشیلز،22:2006).
مشخص است که انزوای اجتماعی موضوع پیچیده ای است که تحلیل بسیار نیاز دارد. اگرچه دیدگاه های متعدد و نظریه های بسیاری بر اهمیت روابط اجتماعی وجود دارد، تاکنون نظریه ای نبوده که به طور انحصاری بر انزوای اجتماعی تمرکز کند. پس، مطالعات تجربی بی شماری نیز به رابطه میان شبکه های فردی و عوامل زمینه ای متعدد آن پرداخته اند(همان:23).
2-5-2-7 علل انزوای اجتماعی
مطالعات در علوم اجتماعی عوامل بسیار ضد و نقیضی را به انزوای اجتماعی مرتبط دانسته اند. برای شروع، بسیاری از این مطالعات رابطه ای میان انزوای اجتماعی و عوامل زمینه ای مانند سن، جنسیت، درآمد، تحصیلات، شرایط زندگی، قومیت و محیط را بررسی نموده اند که چندین گروه جمعیتی را که شانس انزوا در آن ها بیشتر است این گونه معرفی شده است: سالمندان، بیماران و ناتوانها، افراد کم درآمد، یا دارای سطح پایینی از تحصیلات، موقعیت اجتماعی پایین، بیکاری طولانی مدت، افراد مجرد (مخصوصا مردها)، والدین تنها، و مهاجران (غیرغربی)(هورتولانوس وماشیلز،33:2006).
توضیح دیگری برای انزوای اجتماعی را می توان در مشکلات سلامت ذهنی و جسمی دانست. گرتر43 و وینانتز44 بر این باورند که بیماریهای مزمن یا دارای معلولیت می تواند افراد را در موقعیتی قرار دهد که نسبت به انزوا آسیب پذیر شوند. محدودیت های جسمانی یا ذهنی معمولا مانعی برای مشارکت در اجتماع به شمار می رود. تصویری که مردم از ناتوانان و بیماران مزمن دارند نیز به طور قابل توجهی در برقراری ارتباط با آن ها مانع ایجاد می کند (گرتر و وینانتز، 174:1993). شبکه فردی مخصوصا برای افرادیکه یک بیماری اجتماعی حاد دارند متلاشی می شود، یعنی بیماریهایی که برای بقیه ترسناک است، به راحتی قابل مشاهده است و محدودیتهای عملی که نیازمند کمک و حمایت فراوان دیگران را به دنبال دارد(هورتولانوس وماشیلز،20:2006).
از نظر پپلو و پرلمن، انزوای اجتماعی اغلب به خصوصیات شخصیتی مشخصی مرتبط است که شیوه برقراری ارتباط فرد با دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد. عوامل مشخصی شانس فرد برای تنها شدن یا از لحاظ اجتماعی منزوی شدن را افزایش می دهد. مثالهایی از چنین عواملی عبارتند از خجالتی بودن، درونگرا بودن، فقدان مهارتهای اجتماعی فقدان علاقه به ریسکهای اجتماعی (پپلو و پرلمن 1982، اسندورف و ویلپرز 1998). ساختن و حفظ روابط اجتماعی نیازمند توانایی های خاصی مانند اعتماد به نفس، احترام به خویشتن، اجتماعی بودن، وابستگی و احساس کنترل فردی است. برخی از نویسندگان تاکید دارند که تجارب زندگی اولیه درون خانواده تعیین کننده سطح اعتماد است و گسترش کنش متقابل که برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری است. نگرش نسبت به غریبه ها، معیار ارزیابی و نگرش نسبت به همکاری و احساس اعتماد در حین فرایند اجتماعی شدن بروز می کنند و برای نگرش یک فرد نسبت به دیگران در زندگی بزرگسالی ضروری است. روانشناسان اجتماعی نیز ارتباط منظمی میان مهارتهای اجتماعی و الگوهای دلبستگی نشان می دهد، در این معنا که دلبستگی موفق تر می تواند بر رابطه با دیگران تاثیر مثبت بگذارد(استول،84:2000). از نظر ماشیلز45، در کنار عوامل فردی، انزوای اجتماعی اغلب با عوامل اجتماعی نیز همراه است. در بسیاری از مطالعات، انزوای اجتماعی با مشارکت پایین اجتماعی همراه بوده است. این فقط مربوط به مشارکت در فعالیت های کاری نیست، بلکه شامل مشارکت در فعالیت های باشگاهی، سازمانهای مذهبی ، فعالیت های فرهنگی یا سرگرمی و کارهای داوطلبانه نیز می شود. مشارکت اجتماعی در کل یکی از منابع اصلی رابطه های اجتماعی است. همچنین، مشاهده شده است که مشارکت اجتماعی تضمین کنننده داشتن یک شبکه فردی رضایت بخش نیست: افرادی که دارای کار و حقوق هستند بازهم ممکن است دچار انزوای اجتماعی شوند اگر نتوانند در زندگی شخصی با دیگران ارتباط برقرار کنند (ماشیلز 2003،2006). مطالعات جامعه شناسی به نام ریندروپ46، انزوای اجتماعی را با محیط زندگی فرد مرتبط می دانند. فرض این است که فضای محیطی می تواند ارتباط اجتماعی را حمایت کند و محرک آن باشد یا فرد را از آن بازدارد. برای مثال، در یک همسایگی که اکثر مردم در طی روز مشغول کار هستند احتمال کمتری برای برقراری ارتباط وجود دارد (ریجندرپ،71:1968). ترکیب بندی جمعیت همسایگی نیز ایفا کننده ی نقشی است: زمانی که افراد اشتراکات کمی داشته باشند (سن، خانه، قومیت، موقعیت اقتصادی اجتماعی)، پتانسیل رابطه کمتر و احتمال غریبه ماندن بیشتر می شود (دیگنام،23:1987). همین مطلب زمانی که ساکنان یک محله شیوه های زندگی کاملا متفاوتی دارند یا زمانی که مشاجرات بین آن ها وجود دارد نیز صدق می کند. شانس انزوای اجتماعی زمانی افزایش می یابد که مردم دیگر احساس امنیت در محله نداشته باشند .
برای مثال در اثر میزان بالای جرم و جنایت یا تغییر سریع جمعیت محله در مدتی کوتاه (هورتولانوس و همکاران،54:1992). اگرچه عوامل بسیار متعددی می تواند شانس انزوای اجتماعی را بگونه ای که توصیف شد افزایش دهد، اماهیچ عامل حیاتی برای تبیین آن شناسایی نشده است. تحقیقات گسترده در زمینه افراد منزوی اجتماع نشان می دهد که در بیشتر موارد ترکیب پیچده ی عوامل مختلف و شرایط باعث این امر است که خود به تنهایی عامل نمی باشند. انباشت چنین مشکلاتی برای افرادی اتفاق می افتد که به شیوه های متعدد با عواملی سروکار دارند که زندگی شان را تحت تاثیر منفی قرار می دهد. بنابراین دلیل آن در مجموعه ای خاص از رویدادها، شرایط و خصوصیات فردی نهفته است. در آخر باید اذعان نمود که این مقدار مشکلات نیست که باعث ازردگی میگردد بلکه تعادل میان مشکلات و مسئولیتها و قدرت فرد است. (باکر و همکاران 40:1999).
در رویکرد حمایت اجتماعی تمرکز بر کیفیت روابط است.کیفیت از عملکرد یک رابطه شناخته می شود، مخصوصا از مقدار و نوع حمایتی که آن رابطه فراهم می کند. این امر دو شکل عملکرد را در برمی گیرد: عملکرد ابزاری و اجتماعی یا بینا رابطه ای. (هورتولانوس و ماشیلز:2006، به نقل از آرتز و همکاران، 143:1989). عملکرد ابزاری به فعالیت هایی مرتبط است که نتیجه ای عملی تولید می کنند، مانند کمک کردن در کارهای خانه یا بیرون. عملکرد اجتماعی به شیوه ها و فعالیت های مشترک میان افراد اشاره دارد که ابزاری نیستند و به فرد احساسی از پیوستگی، پذیرفتگی و درگیری می دهد (حمایت عاطفی و همراهی). این رویکرد نمی تواند تمام شبکه فردی را به تصویر بکشد، بلکه فقط روابطی که در آن ها مبادله حمایت صورت می گیرد. این رویکرد انزوای اجتماعی را به عنوان فقدان روابط حمایت کننده در شبکه فردی می داند (فیلینگ و همکاران 1991، وان در پل 1993). در این رویکرد شبکه ای نیز انزوای اجتماعی توسط اطلاعات کم و بیش واقعی در مورد شبکه فردی افراد اندازه گیری می شود: دامنه شبکه، خصوصیات ساختاری یا حضور افرادی که می توانند صورتهای مشخصی از حمایت اجتماعی را در اختیار بگذارند. انزوای اجتماعی مساوی با داشتن یک شبکه فردی با دامنه کاهش یافته یا ترکیبی یک جانبه است، هرچقدر که این شبکه کوچکتر، صمیمانه تر یا یکپارچه تر می شود، یا زمانی که روابط حمایت کننده کم می شود، احتمال انزوای اجتماعی افزایش می یابد. مطالعات تجربی نشان می دهد که میان اندازه شبکه و تجربه ذهنی شبکه همبستگی ضعیفی وجود دارد. داده های مربوط به دامنه، ترکیب و ساختار شاخص های خوبی برای تعیین این نیست که آیا روابط انتظارات را برآورده می سازند یا خیر. تحقیق تجربی نشان می دهد که افرادی با شبکه بزرگ می توانند احساس تنهایی قابل توجهی داشته باشد. از سوی دیگر، افرادی که شبکه کوچکی دارند می توانند احساس رضایت بالایی از کیفیت شبکه اجتماعی خود داشته باشند چرا که کیفیت روابط آن ها انتظاراتشان را برآورده می سازد. خصوصیات ساختاری نیز در مورد تجربه خصوصی فرد قطعی نیستند. در افرادی که در شبکه ای یکدست و صمیمانه قرار دارند نیز احتمال احساس تنهایی وجود دارد. یکپارچگی می تواند عملکرد بیرون از شبکه صمیمانه را مسدود یا محدود کند، که فرد در اثر آن نسبت به گروههای خارج از شبکه احساس انزوا می کند (تیجوس و همکاران 1992، هورتولانوس 1995). میزان و نوع حمایت در شبکه میزانی همواره میزانی کمتر از ادراک را تضمین می کند: حمایتی که اعضای شبکه ارائه می کنند الزاما نمی تواند نیازهای یک فرد را برآورده سازد. بنابراین، دامنه ترکیب و ساختار شبکه و در دسترس بودن حمایت اجتماعی در رابطه با اهمیت نسبی ارتباطاتی فعلی نمی توانند گویای نکات زیادی باشند. برای به دست آوردن بینش در رابطه با انزوای اجتماعی، رویکرد شبکه باید با رویکرد دیگری که در آن بعد خصوصی محوری است مانند رویکرد تنهایی، ترکیب شود.
2-5-2-8 رویکردهای شبکه ای47
نخستین رویکرد که به مطالعه در زمنیه انزوای اجتماعی مربوط می شود تحلیل شبکه است. این شیوه از روانشناسی اجتماعی و شناختی در دهه 1930 نشات گرفت و بعدتر به صورت نظریه جامعه شناختی و جامعه-مردم شناختی گسترش یافت. در این رویکرد، روابط اجتماعی به عنوان سنگ بنای اصلی ساختارهای اجتماعی نگریسته می شوند که بر روی روابط گروهی و خصوصیات ساختاری پیکره اجتماع تاکید می ورزد. در کنار مفاهیمی جامعه شناسی، تکنیکهای سنجش اجتماعی برای تحلیل شبکه نیز استفاده می شود. به این ترتبیب تحلیل شبکه زمینه تخصصی تحقیقاتی در جامعه شناسی به شمار می رود.
در شیوه پژوهش شبکه ای سه رویکرد وجود دارد که هریک به سوی بعد متفاوتی از شبکه اجتماعی جهت می گیرند: رویکرد انسجام اجتماعی48، رویکرد شبکه اجتماعی و رویکرد حمایت اجتماعی49 (هورتولانوس و ماشیلز:2006، به نقل از هاوس و کان 1985، دیکسترا 1990، اسنیجرز 2001). هیچ یک از این رویکردها توجه بارزی به انزوای اجتماعی نداشته، اما تعاریف مشتق از انزوای اجتماعی را به عنوان فقدان خصوصیات خاصی در شبکه فردی می دانند. رویکرد انسجام اجتماعی بر حوزه شبکه اجتماعی و انواع روابط و تلاشهایی تمرکز دارد که تعیین می کنند یک فرد تا چه اندازه در جامعه ادغام شده است. خصوصیات روابط این شبکه به عنوان شاخص های درجه انسجام اجتماعی عمل می کند. عوامل مهم عبارتند از ترکیب بندی و اندازه محل سکونت، سهم خانواده و دوستان، عضویت در انجمن ها و گروههای مذهبی، دارای کار بودن یا بیکاری و غیره. تمام این نوع روابط به عنوان کانالهایی نگریسته می شوند که انسجام اجتماعی یک فرد را به همراه می آورد. درجه انسجام اجتماعی توسط تعداد و نوع روابط اجتماعی، عضویت در سازمآنها و تکرار ارتباط با دیگران اندازه گیری می شود. معمولا فرض بر این است که فرد در صورتی دارای انسجام بالاتری است که به شبکه های متنوع تری که به یکدیگر مرتبط نیستند متعلق باشد (برکمن و سیم 1979، هاوس و همکاران 1982). از این رویکرد، انزوای اجتماعی از منظر دامنهی یک ترکیب یک جانبه یا چندجانبه ی شبکه فردی تعریف می شود(حتی اگر محدود باشد).
در رویکرد شبکه اجتماعی تاکید بر ساختار صوری شبکه، و روابط میان روابط درون شبکه است (فیسچر 1982، ولمن و هال 1985). این نوع پژوهش به سمت خصوصیات شبکه ای که فرد در آن مشارکت دارد معطوف است. این خصوصیات می تواند شامل صمیمت شبکه (آیا اعضای شبکه یکدیگر را می شناسند)، یکدستی شبکه (از لحاظ خانوادگی، جنسیتی، موقعیت اجتماعی و غیره)، حوزه شبکه (لایه های اجتماعی که شبکه به آن دسترسی دارد)، و چندنقشی بودن روابط است (فیسچر،65:1982). در این رویکرد انزوای اجتماعی به یک حوزه محدود شبکه مرتبط نیست بلکه به خصوصیات مشخصی از ساختار شبکه ارتباط دارد. فرض کلی این است که میزان صمیمت و یکپارچگی می تواند در مورد قرار گیری اجتماعی یک فرد درون آن شبکه نکاتی را بیان کند و ریسک انزوای اجتماعی را نشان دهد. چنانکه اعضای بیشتری با یکدیگر آشنا می شوند، درگیری و اتحاد دوجانبه رشد نموده و احتمال انزوای اجتماعی افراد را کاهش می دهد. این مطلب در مورد شبکه یکپارچه ای که در آن افراد کم و بیش از لحاظ خصوصیات ساختاری با یکدیگر برابرند نیز صدق می کند (مانند جنسیت، سن، طبقه اجتماعی، طبقه مدنی، تحصیلات، شغل، مذهب، گرایش سیاسی یا قومی) (هورتولانوس وماشیلز،23:2006).
2-5-2-9رویکرد تنهایی50
دومین رویکردی که برای مطالعه انزوای اجتماعی از اهمیت برخوردار است پژوهش مسئله تنهایی است. این شیوه بر داده های واقعی شبکه اجتماعی تمرکز نداشته و بر کیفیت روابطی که افراد در یک شبکه تجربه می کنند تمرکز دارد. بنابراین تجربه ذهنی شبکه فردی و فقدان ارتباط ارزشمند و معنادار با دیگران مورد تاکید است (پرلمن و پپلو 1981، ده جونگ گیرولد 1984، وان تیلبورگ 1988، سومبادز 1999، هاوس 2001).
در الگوهای روانشناسی دینامیک51، دلیل تنهایی در فرد قرار دارد. در این شیوه، تنهایی به تاثیرات و تجارب جوانی نسبت داده می شود. اگرچه این تجارب اولیه الزاما بین فردی است، رویکرد ان بر عوامل فردی تمرکز دارد که به تنهایی منجر می شوند (پرلمن و پپلو 1982).
در تعاریف جامعه شناختی، تنهایی به عنوان محصول نیروهای اجتماعی52 تعریف شده است که خارج از فرد قرار می گیرد و جنبه مشهودی از جامعه است، نه چیزی که درون فرد قرار داشته باشد (پرلمن و پپلو،120:1982). باومن53 (1955) سه توسعه اجتماعی را که به تنهایی منجر می شود معرفی نموده است: تجزیه روابط گروهی اصلی، افزایش تحرک خانوادگی و افزایش کلی تحرک اجتماعی. دیگران محیط اجتماعی تغییریافته را عاملی در افزایش تنهایی می دانند. برای مثال رایزمن54، براین باور است که افراد در جامعه مدرن آمریکایی "معطوف به دیگری55" می شوند، یعنی به طور مداوم باید رفتار خود را با محیط بین فردی شان تنظیم کنند. این امر باعث می شود تا آن ها از خود درونی شان، و احساسات و آرزوهای خود جدا شده و همراه با یکدیگر "جمعیت تنهایی56" را شکل می دهند (رایزمن،70:1961).
اسلاتر57 (1976) فردگرایی را مشکل بزرگی می داند. وی معتقد است که هر فردی در آرزوی اجتماع، درگیری و وابستگی است: افراد دوست دارند به دیگران اعتماد کنند و با یکدیگر کار کنند. نیازهای اساسی چنین در جامعه فردگرا که به فردگرایی متعهد است برآورده نمی شود، در این جامعه باور این است که هر فرد باید بدنبال اهداف خود باشد و این منجر به تنهایی می شود(هورتولانوس وماشیلز:2006، به نقل از رایزمن:1961). دراین پژوهش انزوای اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی قلمداد شده که هم عوامل فردی و هم اجتماعی در آن نقش دارند، بنابراین نظریات یک جانبه چندان به هدف ما کمک نمی کند. رویکردی که عوامل تنهایی را در فرد و در شرایط اجتماعی او می داند رویکرد ارتباطی58 است. این رویکرد مدعی است که تنهایی نتیجه عوامل فردی و اجتماعی است که هردو بریکدیگر تاثیر می گذارند. دو رویکرد ارتباطی عبارتند از رویکرد کسر عمل59 و رویکرد شناختی60. هردوی اینها تنهایی را احساسی می دانند که افراد داشته و با احساس تنها بودن متفاوت است. یکی دیگر از نقاط شروع این رویکردها این است که تنهایی با کمبودهای تجربه شده در روابط فردی مرتبط است و این کمبود می تواند به عنوان امری ناخوشایند یا استرس زا و همراه با احساسات منفی باشد. توضیحات متفاوتی در ماهیت این کمبود وجود دارد (پرلمن و پپلو،11:1982). برطبق رویکرد کسر عمل، تنهایی زمانی بروز می کند که روابط خاصی در شبکه غایب باشند. تفکر پشت آن، این است که انواع مختلف رابطه کم و بیش عملکردهای منحصر بفردی دارند و عملکرد یک نوع رابطه دیگر می تواند فقط تا حد کمی برآورده شود، اگر وجود داشته باشد. نماینده مهم این رویکرد روانشناس آمریکایی رابرت ویس61 است که در تئوری وی احساس تنهایی می تواند نتیجه کمبود تجربه شده در یک یا چند رابطه عملی دیگر مانند انسجام اجتماعی، پرورش، اعتباریابی، احساس اعتماد و کمک در شرایط استرس بار است. در این نظریه از تنهایی ارتباطی او میان دو نوع تنهایی تمایز قائل می شود: تنهایی در نتیجه انزوای عاطفی و در نتیجه انزوای اجتماعی (ویس،73:1973). هردو صورت تنهایی به فقدان نوع خاصی از رابطه های فردی مربوط است.طبق نظریه دلبستگی62 باولبی63 ، انزوای عاطفی از غیاب رابطه دلبستگی انحصاری مانند رابطه با شریک ناشی می شود(باولبی،45:1983). دیگر روابط حمایت کننده عاطفی مانند دوستی نمی تواند این غیاب را جبران کند به همین دلیل فردی با روابط اجتماعی بسیار همچنان می تواند تنهایی عاطفی را احساس کند. تنهایی احساسی خود را در ترس، بی قراری و احساس پوچی نشان می دهد. دومین شکل تنهایی توسط کمبود انسجام اجتماعی و جایگزینی در یک شبکه گسترده تر حامیان مشخص می شود. تنهایی اجتماعی در افرادی بروز می کند که شبکه اجتماعی نسبتا کوچکی داشته و بنابراین کمبود دوستی های معنادار یا احساس اجتماعی بودن با دیگران را احساس می کنند. تنهایی اجتماعی در خستگی و احساس محرومیت اجتماعی نمود می یابد (ویس 1973، دجونگ گیرولد و رادشلر 1982، وان بارسن و همکاران 2001). در رویکرد شناختی، تنهایی نتیجه عدم تطابق میان روابط مطلوب و روابط فعلی است (دیکسترا و فوکما 2001). احساس تنهایی در اینجا به عنوان محصول معنایی است که افراد به تجارب خود با دیگران نسبت می دهند. مهم ترین جنبه این رویکرد تاکید آن بر شناخت به عنوان عامل میانجی میان کمبود در جامعه پذیری و تجربه تنهایی است. این رویکرد مبتنی بر نظریه دلبستگی است، نظریه ای در روانشناسی که به طور کلی با شیوه ای سروکار دارد که افراد سعی می کنند دلیل رفتار خود را بفهمند، برای مثال در شرایط درونی و یا بیرونی. این امر در مورد یک تفاوت تجربه شده ذهنی میان روابط مطلوب و روابط حاصل شده اتفاق می افتد ( پپلو و پرلمن، 66:1982). تمایز واضحی میان "تنهایی تجربه شده بصورت ذهنی" و "انزوای عینی" وجود دارد. تعریف تنهایی حاوی دو عنصر است: تعداد روابط حاصل شده با دیگران پایین تر از میزانی است که فرد آن را مطلوب یا قابل پذیرش بداند، یا روابط به سطح صمیمیت مورد نظر نرسیده اند 0دجونگ گیرولد،99:1984). در اینجا نه تنها شبکه روابط فردی حاصل شده درگیر است بلکه خواسته ها و شرایط مد نظر در این رابطه ها نیز اهمیت دارند (وان تیلبورگ 1988، دیکسترا 1990، دیکسترا و دجونگ گیرولد 1999).این رویکرد شناختی به تنهایی بر تجربه فرد تاکید دارد، و به همین دلیل نکات بهتری نسبت به رویکرد کسر عمل برای مطالعه انزوای اجتماعی به دست می دهد. در رویکرد کسر عمل، ترکیب شبکه فردی (انواع روابط فعلی) برای تجربه ذهنی آن تعیین کننده است: فرضیه غیابی وجود دارد که به نیازهای براورده نشده به دلیل فقدان نوع خاصی از رابطه ها استناد می کند (دیکسترا و فوکما،200:2001). از سوی دیگر رویکرد شناختی بوضوح میان تنهایی تجربه شده ذهنی و انزوای عینی تمایز قائل می شود و بر رویکردهای روانشناسی تمرکز دارد که زیاد به یک فقدان قابل مشاهده روابط فعلی مرتبط نیستند. این رویکرد بنابراین یک قسمت تکمیلی به رویکردهای شبکه قبلا ذکر شده اضافه می کند(هورتولانوس وماشیلز،33:2006). مطالعات اجتماعی روانشناختی بسیاری نشان داده اند که روابط اجتماعی بصورت حیاتی در تندرستی و سلامتی افراد نقش دارند. توضیحات متعددی برای این روابط مثبت وجود دارد. علاوه بر آن نیاز اساسی بشر به تعلق داشتن و عملکردهای روانشناختی روابط با دیگران برای مقوله هویت و احترام به خویشتن در افراد باعث می شود که نقش حمایتی بالقوه روابط فردی اهمیت خاصی بیابد(هورتولانوس وماشیلز،33:2006).
روابط اجتماعی نه تنها برای زندگی فردی معنی دارند، بلکه در خدمت منافع اجتماعی نیز هستند. در جامعه شناسی، روابط اجتماعی همیشه به عنوان سنگ بنای اولیه ساختارهای پیچیده تری از ارتباط میان مردم دیده می شود. این روابط ابزاری هستند در جهت انتقال عقاید، دیدگاه ها، ارزش ها و هنجارهایی که درجامعه مشترک بوده و بنابراین در اجتماعی کردن افراد به شکل شهروندانی هماهنگ با جامعه نقش دارد. بدین صورت، روابط اجتماعی نقش میانجی میان فرد و جامعه را ایفا می کنند(همان،همان صفحه).
2-6 چارچوب نظری
بر اساس نظر لاینرمن، محیط روانی و اجتماعی به طرز ناگسستنی ای بخصوص برای جنس مونث بالای 30 سال، به هم پیوسته اند. مطالعات دیگر انزوای اجتماعی را با محیط زندگی فرد مرتبط می دانند. فرض این است که فضای محیطی می تواند ارتباط اجتماعی را حمایت کند و محرک آن باشد یا فرد را از آن بازدارد. برای مثال، دورکیم در بحث از امور مقدس و نامقدس، توضیح می دهد که ما امروزه برآنچه تجربه کردن شناختنی های مقدس خود می نامیم، در کنارهم زندگی کرده و بایکدیگر حالات ارتباطی خاصی را تجربه می کنیم. به این ترتیب، اعتقادات و عرف و سنت در جامعه، مجموعه ای از معیارها و عقایدی را بوجود می آورند که هر چیز مقدس و نامقدسی را از یکدیگر بازشناسی می کند (حسینی،1385:44). بنابراین، می توان نتیجه گرفت که اگر شخص در محیطی زندگی کند که در آن محیط، ازدواج به موقع یک امر ارزشی مقدس تلقی شود؛ در صورت بروز تاخیر در ازدواجش با سرزنش ها و محرومیت های اجتماعی از طرف سایر اعضای جامعه مواجه خواهد شد که او را به سمت کناره گیری از اجتماع و انزوای اجتماعی سوق خواهد داد.از صاحب نظران رویکرد حمایت اجتماعی می توان به هوس64 و ولز65 اشاره کرد که نتیجه می گیرند حمایت اجتماعی در مقابل ابتلا به بیماری های روانی- جسمی و اضطراب به عنوان سپر محافظی عمل می کند. در رویکرد حمایت اجتماعی تمرکز بر کیفیت روابط است.کیفیت از عملکرد یک رابطه شناخته می شود، مخصوصا از مقدار و نوع حمایتی که آن رابطه فراهم می کند. این امر دو شکل عملکرد را در برمی گیرد: عملکرد ابزاری و اجتماعی یا بین رابطه ای. عملکرد ابزاری به فعالیت هایی مرتبط است که نتیجه ای عملی تولید می کنند، مانند کمک کردن در کارهای خانه یا بیرون (هورتولانوس وماشیلز،38:2006). عملکرد اجتماعی به شیوه ها و فعالیت های مشترک میان افراد اشاره دارد که ابزاری نیستند و به فرد احساسی از پیوستگی، پذیرفتگی و درگیری می- دهد (حمایت عاطفی و همراهی). این رویکرد نمی تواند تمام شبکه فردی را به تصویر بکشد، بلکه فقط روابطی که در آن ها مبادله حمایت صورت می گیرد. این رویکرد انزوای اجتماعی را به عنوان فقدان روابط حمایت کننده در شبکه فردی می داند (همان:29). در این رویکرد شبکه ای نیز انزوای اجتماعی توسط اطلاعات کم و بیش واقعی در مورد شبکه فردی افراد اندازه گیری می شود: دامنه شبکه، خصوصیات ساختاری یا حضور افرادی که می توانند صورت های مشخصی از حمایت اجتماعی را در اختیار بگذارند. انزوای اجتماعی مساوی با داشتن یک شبکه فردی با دامنه کاهش یافته یا ترکیبی یک جانبه است، هرچقدر که این شبکه کوچک تر، صمیمانه تر یا یکپارچه تر می شود، یا زمانی که روابط حمایت کننده کم می شود، احتمال انزوای اجتماعی افزایش می یابد. حمایتی که اعضای شبکه ارائه می کنند الزاما نمی تواند نیازهای یک فرد را برآورده سازد؛ بنابراین، دامنه ترکیب و ساختار شبکه و در دسترس بودن حمایت اجتماعی در رابطه با اهمیت نسبی ارتباطاتی فعلی نمی توانند گویای نکات زیادی باشند. برای به دست آوردن بینش در رابطه با انزوای اجتماعی، رویکرد شبکه باید با رویکرد دیگری که در آن بعد خصوصی محوری است مانند رویکرد تنهایی، ترکیب شود (هورتولانوس وماشیلز،35:2006). چپل و باجر66، اشخاصی را که تنها زندگی می کنند، همراهانی ندارند، هرگز ازدواج نکرده اند و درآمد مکفی برای اداره زندگی خود را ندارند؛ مستعد انزوای اجتماعی بیشتری می دانند چرا که به نظر این دو، متغیرهای مذکور، مستقیما در سلامت اجتماعی افراد و مشارکت اجتماعیشان اثر گذار هستند(چپل و باجگر،5:1989).
کییز بعد سلامت روانی و اجتماعی را نشانه کارکرد مثبت می خواند و می گوید اگر فرد شرایط دو بعد سلامت احساسی (احساس خوب و رضایت از زندگی ) و بعد کارکرد مثبت را داشته باشد، از سلامت روانی برخوردار است. وی این وضعیت را بالندگی می نامد. افراد بالنده احساس خوبی به زندگی دارند و در رابطه با دیگران و در جامعه، فعال و سازنده اند. کییز نبود سلامت روانی را پژمردگی می خواند. افراد پژمرده، احساس خوبی به زندگی ندارند و کارکرد روانی و اجتماعیشان مشکل دارد. این افراد دچار یاس و نومیدی بوده و زندگی خود را پوچ و خالی می بینند. این وضعیت با افسردگی تفاوت دارد. کییز در یک تحلیل عامل گسترده نشان داد که بهداشت روانی دارای ابعاد هیجانی، روانی و اجتماعی است .طبق نظریه کییز فرد سالم ازنظر اجتماعی زمانی عملکرد خوبی دارد که اجتماعی را به صورت یک مجموعه معنادار، قابل فهم و دارای قوایی برای رشد و شکوفایی بداند. احساس کند که متعلق به گروههای اجتماعی متعلق به خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن شریک بداند. محتوای مقیاس سلامت اجتماعی وی طیف مثبتی از ارزیابی فرد از تجاربش در جامعه است. این مقیاس جدید با مقیاس های سلامت اجتماعی در سطح بین فردی (مثل پرخاشگری) و سطح اجتماعی (مثل فقر و جایگاه طبقاتی) تفاوت دارد (موحدی،132:1380). بنابراین می توان گفت فقدان روابط موثر باعث شکل گیری تهدیدی جدی برای سلامت فردی می شود. افرادی که روابط پایدار و معنادار با یکدیگر ندارند و در موارد نیاز کسی را برای رجوع ندارند، معمولا دچار تنهایی و در نتیجه انزوای اجتماعی می شوند. این امر اغلب منجر به مشکلات فردی جدی مانند افسردگی، کمبود اعتماد به نفس، مشکلات اجتماعی و علائم بیماری های جسمانی می شود (هورتولانوس وماشیلز،22:2006). از دیدگاه عرف اسلامی، ازدواج و تاسیس کانون خانواده، برای سلامت و امنیت جامعه مفید است و زمینه ارتکاب جرم و بزه کاری را کم می کند. پیامبر گرامی (ص) می فرماید: "بیشتر اهل جهنم مجردها هستند." این حدیث شریف به روشنی دلالت می کند بر اینکه گناه و ناهنجاری در میان مجردها بیشتر است و به همین دلیل، گرفتار آتش شده اند و وقتی گناه و ناهنجاری از طریق مجردها بیشتر شود، امنیت اجتماعی و سلامت روانی اجتماع به مخاطره می افتد. ویل دورانت، دانشمند معروف، درباره ترغیب به ازدواج و فواید آن می گوید: "اگر راهی پیدا شود که ازدواج در سال های طبیعی انجام گیرد، فحشا، امراض روانی، تنهایی بی ثمر، عزلت ناپسند و انحرافات جنسی، که زندگی را لکه دار کرده است تا نصف تقلیل خواهد یافت.عشق جنسی جوانان، زودتر از توانایی اقتصادیشان فرامی رسد. ما نباید از این پیشامد رم کنیم و بگذاریم آن عشق افسرده شود و بمیرد. ازدواجی که بر پایه عشق تازه و نمرده دختر و پسر انجام می شود، در طی سال های درازی، زندگی آن ها را معطّر و خوش بو می کند، وگرنه عمیق و طبیعی و آرمانی نخواهد بود." (زریاب خوئی،175:1357) به اعتقاد پلرمن و پپلاو، انزوای اجتماعی اغلب به خصوصیات شخصیتی مشخصی مرتبط است که شیوه برقراری ارتباط فرد با دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد. عوامل مشخصی شانس فرد برای تنها شدن یا از لحاظ اجتماعی منزوی شدن را افزایش می دهد. مثالهایی از چنین عواملی عبارتند از خجالتی بودن، درونگرا بودن، فقدان مهارت های اجتماعی فقدان علاقه به ریسکهای اجتماعی. ساختن و حفظ روابط اجتماعی نیازمند توانایی های خاصی مانند اعتماد به نفس، احترام به خویشتن، اجتماعی بودن، وابستگی و احساس کنترل فردی است. برخی از نویسندگان تاکید دارند که تجارب زندگی اولیه درون خانواده تعیین کننده سطح اعتماد است و گسترش کنش متقابل که برای برقراری ارتباط با دیگران ضروریست. نگرش نسبت به غریبه ها، معیار ارزیابی و نگرش نسبت به همکاری و احساس اعتماد در حین فرایند اجتماعی شدن بروز می کنند و برای نگرش یک فرد نسبت به دیگران در زندگی بزرگسالی ضروری است. روانشناسان اجتماعی نیز ارتباط منظمی میان مهارت های اجتماعی و الگوهای دلبستگی نشان می دهد، در این معنا که دلبستگی موفقتر می تواند بر رابطه با دیگران تاثیر مثبت بگذارد (هورتولانوس وماشیلز،34:2006). و همچنین، گیلیگان (1982) بیان می دارد که امکان دارد زنان بیش از مردان نسبت به انزوا آسیب پذیر باشند، زیرا دختران، شیوه ای از تفکر در مورد جهان را در خود بسط و گسترش می دهند که به حس رابطه داشتن با دیگران بستگی دارد؛ بنابراین، زنان احساس می کنند که انزوا یک شکست است. در مقابل، مردان برای استقلال ارزش قائل اند و اعتقاد دارند که نیاز به دیگری برای کاهش انزوا یک صفت زنانه است؛ بنابراین، ممکن است در مقایسه با زنان مجرد، مردان مجرد، با مسائل و دغدغه های کمتری مواجه باشند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،2003 به نقل از ویس،1973).
طبق نظریه محرومیت اجتماعی، افراد جزو حلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ می کنند و باید انتظارات آن نقش را برآورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند توانایی های اجتماعی است: افراد باید به صورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آن ها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آن ها به شیوه های قابل قبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران،1998: 45). با این وجود، این باعث بوجود آمدن تقاضای بالایی از فرد می شود، چراکه فرض می کند افراد مستقل و خودمختار قادر به شکل دادن زندگی های خود فراتر از قید و بندهای اجتماعی یا گروهی هستند. آن ها به تمام انواع مهارت های اجتماعی و شناختی نیاز دارند تا بتوانند در شرایط متفاوت عملکرد مناسبی داشته باشند. افرادی که فاقد این مهارت ها باشند و امکان پیوستن به روابط اجتماعی را در خود نبینند از لحاظ اجتماعی منزوی می گردند (هورتولانوس و ماشیلز،30:2006). همچنین به عقیده پیلرمن و پپلو، انزوای اجتماعی می تواند همراه با محرومیت فرهنگی باشد یعنی افراد از الگوهای رفتاری غالب، جهت گیری های شیوه زندگی و ارزش های جامعه محروم شوند. یا باعث محرومیت نهادی شود چرا که به امکانات تعیین شده برایشان دسترسی ندارند . همچنین به عقیده داسوان67، انزوای اجتماعی به شکل جدیدی از نابرابری اجتماعی اشاره می کند، مخصوصا در توزیع منابع غیرمادی. زمانی که افراد شانس کمتر و احتمال کمتری برای مشارکت یا درگیری در جامعه را دارند و روابط فردی ندارند یا آن ها را از دست داده اند، در مواقع اضطراری با موقعیتی بدتر از کسانی روبه رو می شوند که عضو شبکه ای هستند که عملکرد خوبی ندارد(بیان تاثیر عملکرد خاستگاه اجتماعی)، (هورتولانوس وماشیلز،57:2006). گودکایند68 (1977) در تحلیل الگوهای سن اولین ازدواج دختران در ویتنام نظریه ای بر این مبنا ارئه داده است که وقتی هنجارهای سنتی ازدواج در اثر تغییرات اقتصادی-اجتماعی ضعیف می شود؛ تنها عواملی که همچنان بر سن ازدواج اثر خواهد گذاشت؛ همان عوامل اقتصادی و رفاهی مانند تحصیلات، اشتغال و بویژه اشتغال برای زنان، تفاوت پایگاه اجتماعی-اقتصادی مجردین می باشد(بیان اهمیت وضعیت اشتغال و استقلال مالی)، (رضا دوست و منبنی،7:1390). می توان این طور نتیجه گرفت که چون افرادی که شاغل هستند و از خود درآمد مستقلی را دارند؛ به منابع مادی بیشتر دسترسی داشته و بنابراین، حتی می توانند از این راه زمینه های بیشتری را برای مشارکت اجتماعی و گسترش روابط اجتماعی خود فراهم آورده و کمتر دچار انزوای اجتماعی گردند. از طرفی اگر فرد مجردی در سنین بالا نتواند مستقلا تامین مالی خود را برعهده گیرد؛ امکان ابتلای وی به انزوای اجتماعی بیشتر می گردد.
اگرچه تاکنون نظریه ای نبوده که به طور انحصاری بر انزوای اجتماعی تمرکز کند؛ اما، مطالعات تجربی بیشماری نیز به رابطه میان شبکه های فردی و عوامل زمینه ای متعدد آن پرداخته اند (هورتولانوس و ماشیلز،2006: 35). درکل می توان از نظریات ارائه شده راجع به حمایت اجتماعی، سلامت اجتماعی، محرومیت اجتماعی و نظریات مربوط به تاثیر عرف و سنت در انزوای اجتماعی، چنین برداشت کرد: شخصی که در یک محیط بسته، ارزشی و غیرمنعطف مانند یزد زندگی می کند؛ درصورتی که مدت زمان تجرد وی طولانی گردد؛ براساس عرف و سنت جامعه و خانواده خود و با توجه به ارزشی بودن موضوع تجرد و تاهل در آن جامعه، متهم به یک وضعیت غیر قابل قبول شده و در نتیجه با ازدست دادن قدرت نفوذ خویش درجامعه، دچار افت سلامت اجتماعی و به دنبال آن کمبود حمایت اجتماعی از طرف دوستان، خانواده و دیگران خواهد شد. در اثر این وضعیت، به تدریج پرستیژ اجتماعی شخص نیز دچار افت شدیدی شده و همراه با کاهش روابط اجتماعی و مشارکت اجتماعی، کم کم از جامعه و مردم دور و دورتر خواهد شد تا جایی که دچار محرومیت اجتماعی و فرهنگی می شود و بنابراین دیگر منابع لازم برای نزدیکی به جامعه خود را از دست خواهد داد. حال اگر چنین شخصی از لحاظ مالی نتوانسته باشد به استقلال نسبی دست یابد؛ طبق نظریه محرومیت اجتماعی، این روند از دست دادن منابع و نفوذ، تسریع شده و فرد را درهاله ای از انزوا و افسردگی و کناره گیری از اجتماع محصور می دارد. در این میان حتی تصورات ذهنی شخص راجع به ویژگی های کلی و شخصی خودش و نیز میزان اهمیتی که او برای رویداد ازدواج در زندگی خود قائل است؛ به شدت و ضعف در انزوای اجتماعیش کمک خواهد کرد.
فهرست منابع و مآخذ
منابع فارسی:
آبرخت، فاطمه: (1384) ، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی ، بررسی دلایل افزایش سن ازدواج دختران، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی.
آزاد ارمکی، تقی:(۱۳۹۰)، فراتحلیل ارزش های فرهنگی در ایران، پژوهشنامه جامعه شناسی جوانان، شماره ۱:۳۶-۱۳.
ابراهیمی مقدمیان، محمود: (۱۳۸۸)، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی، بررسی عوامل اجتماعی-فرهنگی موثر برانزوای اجتماعی جوانان در شهر همدان، دانشگاه اصفهان.اصفهان.
ایزدی، زینب: (۱۳۹۲)، پژوهشی کیفی درباره تجرد قطعی و سبک تنهایی زنان (تجرد قطعی و احساس تنهایی)، روزنامه شرق، شماره ۱۴:۲۵-۲۰.
ایمانی، محسن: (۱۳۷۴)، رابطه سن بالا و ازدواج، نشریه تربیت، شماره: 100 : 66-60
جوشن لو، محسن؛ قائدی، غلامحسین: (۱۳۸۷)، بررسی مجدد پایایی و اعتبار مقیاس حرمت خود روزنبرگ درایران، دوماهنامه علمی-پژوهشی دانشگاه شاهد، سال پانزدهم،شماره ۳۱. صفحه:۵۶-۴۹.
چلبی، مسعود؛ امیرکافی، مهدی: (۱۳۸۳)، تحلیل چند سطحی انزوای اجتماعی، مجله جامعه شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۳:۳۱-۳۰.
حبیب پور،کرم؛ غفاری، غلامرضا: (۱۳۹۰)، علل افزایش سن ازدواج دختران، مجله زن در توسعه و سیاست(پژوهش زنان)، دوره ۹، شماره ۱:۳۴-۷.
حسین زاده، مجید: (۱۳۹۳)، تجرد قطعی؛ از دلایل فردی و اجتماعی تا آسیب های روانی، روزنامه خراسان صبح ایران، شماره۱۸۶۹: ۴.
حسینی، سیدحسن؛ فولادیان،مجید؛ فاطمی امین، زینب: (۱۳۸۷)، سنجش و مقایسه میزان پیامدهای انزوای اجتماعی در میان دو گروه توده و نخبه جامعه در دوران سازندگی و اصلاحات، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره۱۱: ۱۶۱-۱۸۹.
حقیقتیان، منصور: (۱۳۹۲)، عوامل اجتماعی موثر برانزوای اجتماعی جوانان(مورد مطالعه:شهر اصفهان)، مجله مطالعات توسعه اجتماعی ایران، شماره۱۸۰:۴-۱۴۰.
رجبی، عباس: (۱۳۸۶)، سن ازدواج، عوامل افزایش و راهبردهای کاهش آن، نشریه معرفت، شماره۱۵۴:۱۱۲-۱۴۳.
رضادوست،کریم؛ ممبنی، ایمان: (1390)، بررسی رابطه بین تاخیر سن ازدواج و متغیرهای میزان درآمد، میزان تحصیلات و تعدادی دیگر از متغیرها در زنان شاغل،دوفصلنامه مشاوره کاربردی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره اول، سال اول، شماره 1: 122-105.
ریاحی، محمداسماعیل؛ وردی نیا، اکبرعلی؛ پورحسین، سیده زینب: (۱۳۸۷)، بررسی رابطه بین حمایت اجتماعی و سلامت روان، فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی، سال دهم، شماره۳۹: ۱۲۲-۸۵.
ریتزر،جورج؛ ثلاثی، محسن؛ نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، نشر علمی، تهران: (۱۳۷۴).
زمانی، علی اکبر: (۱۳۸۶)، نقش و کارکرد نهاد خانواده در تامین امنیت اجتماعی، نشریه دانش انتظامی، شماره۳۳: ۸۶-۶۳.
زیبرا، مارتین؛ حسینی، سید حسن؛ نظریه های جامعه شناسی طرد شدگان اجتماعی، انتشارات آن، تهران: (1385).
ساروخانی، باقر، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی: اصول و مبانی، نشر دی، تهران: (۱۳۷۷).
ساروخانی، باقر؛ میرساردو، طاهره فرهنگ جامعه شناسی انگلیسی-فارسی (جلد دوم)، نشر مرکز ملی مطالعات و سنجش افکار عمومی، تهران:(۱۳۷۹).
شربتیان، محمدحسن: (۱۳۹۱)، تاملی بر پیوند معنایی مولفه های سرمایه اجتماعی و میزان بهره مندی از سلامت اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه پیام نور مشهد، فصلنامه جامعه شناسی مطالعات جوانان، سال دوم، شماره ۵: ۴۸-۳۶.
عضدانلو، حمید، نشر نی، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه شناسی، تهران: (۱۳۸۴).
کاظمی پور، شهلا: (۱۳۸۴)، تحول سن ازدواج در ایران و عوامل جمعیتی موثر بر آن، مجله پژوهش زنان، شماره ۳: ۳۴-۲۲.
کوئن، بروس؛ ثلاثی، محسن؛درآمدی به جامعه شناسی، نشر فرهنگ معاصر، تهران: (۱۳۷۰).
محمودیان، حسین: (1383)، سن ازدواج در حال افزایش بررسی عوامل پشتیبان، نامه علوم اجتماعی، شماره 24 :85-69.
مجدالدین، اکبر: (۱۳۸۶)، بررسی دلایل و آثار افزایش سن ازدواج دختران روستایی، پژوهشنامه علوم انسانی، شماره ۵۳: ۱۵۱-۱۳۹.
محسنی، منوچهر؛ دوران، بهزاد؛ سهرابی،محمدهادی: (۱۳۸۵)، بررسی اثرات استفاده از اینترنت بر انزوای اجتماعی کاربران اینترنت(درمیان کافی نت های تهران)، مجله جامعه شناسی ایران، دوره ۷، شماره ۴: ۱۵-۱۰.
موحدی، مسعود: (1380)، فرهنگ ایرانی و توسعه، مرکز پژوهش های علمی و مطالعات ملی، شماره 2: 23-15.
ناستی زائی، ناصر: (۱۳۸۵)، موانع ازدواج دختران، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال سوم، شماره ۴.نجفی مهر: (۱۳۹۲)، ۵ آسیب تجرد قطعی دختران در جامعه، روزنامه اجتماعی وطن امروز، شماره ۱۵:۱۳۶۰.
نیک منش و کاظمی:(۱۳۸۵)، علل و راه حلهای تاخیر در ازدواج دختران، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال سوم، شماره۳۸۶:۵-۳۷۵.
واینر؛ سرمد، زهره؛ اسفندیاری، مهتاش، اصول آماری در طرح آزمایشها، مرکز نشر دانشگاهی، تهران: (۱۳۶۹).
دورانت، ویل؛ زریاب خوئی، عباس؛ لذات فلسفه، نشر دانش، چاپ هفتم، تهران : (1357).
همتی راد،گیتی؛ سپاه منصور،مژگان: (۱۳۸۷)، رابطه بین استرس و حمایت اجتماعی در دانشجویان دانشگاه های تهران، نشریه اندیشه و رفتار در روانشناسی بالینی، شماره۷: ۷۹-۸۶.
یعقوبی دوست، محمود: (۱۳۹۲)، بررسی رابطه بین انزوای اجتماعی با میزان خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان نوجوان، فصلنامه علوم اجتماعی، سال هفتم، شماره ۲۲: ۲۵۰- ۲۲۵.
منابع لاتین:
Beck, U. Risk society. Towards a modern society,sag publisher, London: (1986).
Billington, R., Hockey J, Strawbridge, S, Exploring self and society,
Hampshir, Macmillan Press, London: (1998).
Berkman, L.F. and Syme, S.L: (1979). Social networks, host resistance, and mortality:
A nine-year follow-up study of Alameda country residents. American Journal of Epidemiology, no.90:186-204
Bourdieu, P,Distinction, A social critique of the judgment of taste. London: Routledge: (1984).
B. Sarason & S. Duck, Personal Relationships: Implications for Clinical and Community Psychology, Publishd John Wiley :(2000).
Castells, Manuel ,The Rise of the Network Society,Blackwell publisher, Malden: (1996)
Chappell,NeenaL;Badger,Mark:(1989),Social isolation and Well-Bing, Jurnal of grantology:social science, Vol.44,no.5:176-169.
Cohen, S. and Wills, T: (1985). Stress, social support and the buffering hypothesis,
Psychological Bulletin, Vol.98,No: 310-356.
Draijer, N, Seksuele traumatisering in de jeugd. Lange termijn gevolgen van seksueel
misbruik van meisjes door verwanten,SUA publisher, Amsterdam: (1990).
Durkheiam,E, The Division of Labour in Society,Lodon: (1893).
Dykstra, P.A. and Jong-Gierveld, J. de :(1999). Differentiële kansen op eenzaamheid
onder ouderen: De betekenis van type partnerrelatie, partnergeschiedenis, gezond, Tijdschrift voor Gerontologie en Geriatrie, Vol 30:212-225.
Dykstra, P.A. and Fokkema, T: (2001), Emotionele en sociale eenzaamheid onder gescheiden en gehuwde mannen en vrouwen: de deficiet- en cognitieve benaderingen vergeleken, Nederlands Tijdschrift voor de Psychologie, no.56: 177-19
Frahm-Arp, Maria: (2012), Singleness, Sexuality, and the Dream of Marriage, Journal of Religion in Africa, no.1:177-204
Fischer, C ,To dwell among friends: Personal networks in town and city, Chicago:
University of Chicago Press: (1982).
Gaetano, Arianne: (2009), "Unmarried Crisis'': Gender Resilience And Gender transformation, Cenre for East and south-east Asian studies Lund university, Sweden,Working paper, no.31:171-172.
Habermas, J. (1981). Justice and solidarity, The Philosophical Forum, no5:1-2
Hechter, M , Principles of group solidarity ,University of California , Berkeley : (1987).
Heller, K. and Rook, K.S Distinguishing the theoretical functions of socialties: implications for support interventions, In: B: (2001).
Helman, C.G, Culture Health and Illness, Fifth Edition,Oxford: Butterworth-Heinemann: (1994).
Hortulanus, R.P., Liem, P.P.N. and Sprinkhuizen, A.A.M. Domeinen van welzijn: Welzijnsbeleving en welzijnsbeleid in de jaren '90. 's-Gravenhage,VUGA:(1992).
Hortulatus & Machielse & Ludwien social isolation in modern society, Routledge Publisher ,London:(2000).
Lofland, L.H:(1989), Private lifestyles, changing neighbourhoods and public life: A
problem in organized community, Tijdschrift voor Economische en Sociale Geografie,vol.80, no.l2: 89-96.
Mills, C.W,White collar: The American middle class, Oxford University Press, New York: . (1951).
Perlman, D. and Peplau, L.A, Theoretical approaches to loneliness. In: L.A.
Peplau and D. Perlman, Loneliness: A sourcebook of current theory, research and therapy, Wiley, New York : (1982).
Putnam, R.D, Bowling alone, The collapse and revival of American community,
Simon & Schuster, New York: (2000).
Sarason, I,G., Sarason, B.G. and Pierce, G.R:(1994), Social support: Global and relationship-based levels of analysis, Journal of Social and Personal Relationships, vol. 11 no. 2: 295-312.
Schuyt, K. ,Sociale cohesie en sociaal beleid: Drie publiekscolleges in De Balie.
Amsterdam, De Balie: (1997)
Schuller, T., Baron, S. and Field, J, Social capital: a review and critique. In:
S. Baron, J. Field and T. Schuller, Social capital. Critical perspectives ,Oxford: Oxford University Press,London: (2000).
Spira & Kramer Richards:(2003), On Being Lonely,Socially isolated and single: A Multi -perspective Approach,Psychoanalysis & Psychotherapy journal,Vol.20,No1:70-75
Stolle, D. (2000). Onderzoek naar sociaal kapitaal: Naar een attitudinale benadering.
In: M. Hooghe (red.), Sociaal kapitaal en democratie,Verenigingsleven, sociaal
kapitaal en politieke cultuur Leuven/Leusden: Acco: (25-59).
Swaan, A. de ,De mensenmaatschappij: Een inleiding, Bert Bakker publisher, Amsterdam: (1996).
Thoits, P.A. (1985), Self-labelling processes in mental illnesses: The role of emotional
Deviance, American Journal of Sociology, no.1: 221-249.
Thoits, P.A. (1986),Social support as coping assistance, Journal of Consulting and
Clinical Psychology, no54: 416-423.
T Tonnies, F, Gemeinschaf und Gesellschaft: Grundbegriffe der reinen Soziologie, Leipzig Reisland, K.Curtius publisher, berlin: (1887).
Tijhuis, M, Social networks and health, NIVEL published: (1994).
Vandervoort,Debra:(2000),Social isolation and Gender, current psychology: Developmental.learning .personality.social Fall,Vol.19.no.3:229-236.
1.Frahm
2.Singleness, Sexuality, and the Dream of Mar
1Gaetano
.2Single Women in Urban China and the Unmarried Crisis
.1Vandervoort
.2Social isolation and gender
.1Erich From
.2Social character
.3 Schuyt
.1Freud
.2Klein
.3 Dora
.1Bergman
.2Linnerman
.1Gilligan
.2Rucker
.1Hirschman & Manter
.2D.Silverman
.3Bowlby
.1 Hortulanus & Michels
.1Van der Poel
.2Fischer
.3 Billington
.1 Vise
.1Cohen
.1Tonnies
.2Durkheim
.3Simmel
1.Stolle
.2Flap
.3Walker
.4Bakker
.5Lowry
.6Humans
.7coleman
.8Burdiu
.1Giddens
.2Transformation Through Intimacy
.1Modernisation
.2Bureaucracisation
.1 Wirth
. 2Hobsbawm
.3 Hatcher & Robert Gregory Bourdon
.1Hortulanus & Machielse
.1Peplau & Perlman
.2Phillies
.3Mills
.1Gorter
.2Winants
.1Machielse
.2Rijndorp
.1 networks Approaches
.1Social integration approach
.2 Social support approach
.1Loneliness approach
.2Psychodynamic
.3 Social Forces
.4 Bauman
.5 Reisman
. 1 made to another person
.2The population Of loneliness
.3Slaughter
.4interactionist approach
.5Deficit approach
. 6Cognitive approach
1Attachment theory
.2Bowlby
House.1
.2Wells
.1Chappell & Badger
.1De Swaan
2.Goodkind
—————
————————————————————
—————
————————————————————