رشد اجتماعی نوجوان 1 10
– رشد اجتماعی نوجوان 2 13
– رشد اخلاقی و اجتماعی جوانی 15
-رشد اجتماعی 16
-تصمیم دشوار برای ماهواره 17
-تاثیر مادر در رشد اجتماعی کودک 20
-رشد بدنی تند 21
– رفتارهای ناهنجار نوجوان 22
-چرا رشد اجتماعی ضروری است 25
-رشد و تکامل اجتماعی 26
– تغییر رفتار اجتماعی در نوجوانی 30
-دیدگاه های مختلف در مورد رشد اجتماعی 31
– تعریف ارتباط 33
-کارکردهای وسایل ارتباط جمعی 34
-وضعیت تلویزیون ایران 37
– اثرات ووسایل ارتباط جمعی 42
رشد اجتماعی نوجوان 1
در دوره نوجوانی به خصوص در اواخر این دوره، احساس عدالت مقایسه ای شکل می گیرد و فرد علاقمند رفتار عادلانه افراد نسبت به خود می باشد. نوجوانان معمولا در این رابطه، والدین دوستان خود را برای پدر و مادرشان مثال می زنند و در این زمینه با آنها به بحث و گفتگو می پردازند. مثلا رفتار آنها، وضعیت شغلی، اقتصادی آنها، وضعیت ظاهری آنها را به رخ والدین خود می کشانند. یا رفتار والدین خود را با خواهر و برادران و خود وی مقایسه می کنند و خواهان عدالت و رفتار درست والدین و اطرافیان می باشند.
به این ترتیب شکل گیری مفهوم عدالت در محیط خانواده شروع شده و در زمینه های دیگر اجتماع رشد می یابد.
در مرحله سوم نوجوانی) ورود مجدد به اجتماع( نوجوان سعی بر کاهش روابط شدید گذشته با گروه همسالان را دارد و این موجب ایجاد ارتباطات دیگری در زمینه های مختلف اجتماعی می گردد و چنانچه این روند به خوبی پیش برود شاهد هویت منسجمی در پایان نوجوانی خواهیم بود و پس از طی مراحل نوجوانی، تمرینات زیادی انجام داده، کسب تجربه نموده، مهارتهای لازم برای برقراری ارتباطات اجتماعی را بدست آورده و می تواند نقش های مختلف اجتماعی از قبیل همسر، دانشجو، سرباز، شاغل و … را ایفا نماید.
مفاهیم ارتباط اجتماعی
نکته مهمی که در شکل گیری هویت اجتماعی، انسجام هویت و فردیت اجتماعی مطرح است یادگیری می باشد. همه رفتارها یاد گرفته می شوند و از طریق تمرین تجربه مهارتهای بسیاری را به دست می آورد. این یادگیری در تعامل با شخصیت و خلق و خوی فرد قرار می گیرد و موجب روابط اجتماعی بسیاری می گردد. مثلا چنانچه نوجوان دارای رفتار شادی باشد دیگران نیز وی را مورد پذرش قرار می دهند. نوجوانان هنگام برقراری روابط اجتماعی، به طرز تفکر و اندیشه دیگران در مورد خود اهمیت بسیاری می دهند، به همین علت خود را طوری آماده می کنند تا دیگران بپذیرند.
مفاهیمی که در ارتباطات اجتماعی تشکیل می شود عبارتند از:
مفهوم نقش خود، ترکیب اجزا خود انگاره، دوستی با همسالان، چگونگی برخورد با جنس مخالف، ایفای نقش در ارتباط با والدین، مدرسه و سایر بزرگسالان و فعالیت های گروهی.
این مفاهیم تاثیر بسزایی بر تصورات نوجوان از پذیرش خود توسط دیگران به جای می گذارد. بنابراین در پایان دوره نوجوانی، رشد اجتماعی کامل می شود و نوجوان به عنوان یک جوان اجتماعی وارد اجتماع می شود در صورتی که این مفاهیم خوب در ذهن نوجوان شکل بگیرد هویت اجتماعی مناسبی پیدا می کند. چنانچه هر یک از مفاهیمی که ذکر شد دچار مشکل باشند. و در نوجوان به درستی شکل نگیرند موجب ایجاد ناهنجاریها و انحرافاتی در نوجوانان می گردند. مثلا عضویت در گروه های ضد اجتماعی می تواند به عنوان رفتار ناهنجاری مطرح گردد که یکی از آثار آن ایجاد فاصله زیاد بین والدین و نوجوان است. زیرا عضویت در گروه مستلزم فراموشی خود و جایگزینی خود در گروهی به جای خود واقعی است.
یا به طور مثال نوجوانی که در پایان نوجوانی که می باید روابط شدید قبلی با گروه همسالان کاهش یابد، سعی بر فاصله گرفتن از والدین و ارتباط شدید با دوستان دارد و نمی تواند با افراد دیگر و والدین ارتباط مناسبی برقرار نماید، دچار مشکلاتی از جمله مشکلات اجتماعی خواهد شد و نیاز به استفاده از روشهای درمانی و ارائه راهکارهای مناسب به وی جهت فاصله گیری از دوستان است.
یا در مورد افرادی که دچار نقص عضو هستند نیز ممکن است مشکلاتی در این دوره پدید آیند. زیرا همانطور که گفته شد دوره نوجوانی دوره ای است که فرد به نظرات و گرایشهای اطرافیان و جامعه در مورد پذیرش خود اهمیت بسیاری می دهد و حساسیت بسیاری نسبت به رفتارها و برخوردهای جامعه نسبت به نقص خود پیدا می کند.
در این زمینه باید افراد را تشویق نمود که نواقص خود را با یکسری توانای های دیگر جبران کنند تا احساس عزت نفس و اعتماد به نفس کافی را بدست آورده، جامعه بتواند آنها را بپذیرد و به هویت اجتماعی دست یابند. نگرش، دیدگاه و فرهنگ مردم نیز نسبت به نقایص باید تغییر کند و مردم باید همه را به یک دید بنگرند و به تواناییهای افراد توجه کنند نه به نقایص آنها. زیرا در صورت عدم نگرش مثبت اجتماع نسبت به معلولیت فرد قادر نخواهد بود در جامعه ابراز وجود کند و در نتیجه هویت اجتماعی وی با مشکل مواجه می شود.
مثلا نوجوانان معلول جسمی می توانند با تقویت تواناییهای فکری و ذهنی خود، نگرش مثبتی در خود نسبت به توانمندیهایش ایجاد کنند، به خود باوری برسند و بدون حساسیت بی مورد به نگرش جامعه سهی بر برقراری روابط با جامعه و رسیدن به اهداف خود داشته باشند.
رشد اجتماعی نوجوان2
یکی از ویژگی های بارز روند نوجوانی، اجتماعی شدن است. نوجوان مراحل مختلفی را طی می کند تا به اجتماعی شدن دست یابد. این مراحل عبارتند از:
فاصله گرفتن از خانواده، به منظور کسب استقلال: در این مرحله، نوجوان در حالت خود میان بینی قرار می گیرد و سعی می کند خود را پیدا کند. در این مرحله ابتدا از مادر سپس از پدر فاصله می گیرد. تواناییهای ذهنی جدیدی از خود نشان می دهد و به سطح خود می رسد. تغییرات گسترده ارتباطی خود را درونی می کند. نوجوانی که ارتباط عاطفی شدیدی دارد و والدین نیز تمایل به فاصله گرفتن او ندارند در زمینه شکل گیری هویت اجتماعی با مشکل مواجه خواهند شد.
مرحله دوست یابی: روابط با دوستان هم جنس قوی می شود که این آغاز شکل گیری هویت اجتماعی است. دوست یابی و همانند سازی با دوستان موجب شکل گیری مناسبات اجتماعی و کشف هویت اجتماعی است. ارتباط و همانند سازی با بزرگسالان تا حدی برای او مشکل است زیرا در این روابط نمی توانند اسستقلال عمل خود را بروز دهند.
نوجوانان در این مرحله دوستانی را انتخاب می کنند که در بسیاری از زمینه ها به شکل هم وجه مشترک داشته باشند و با آنها راحت بتوانند همانند سازی نماید، به عبارت دیگر نوجوان در زمینه ارزشها، باورها، نگرشها و اعتقادات با دوستان خود همانند سازی می کند تا با کمترین تضاد با آنها همخوانی داشته باشد. از این طریق نوجوان نشان می دهد که خواستار فضای آرام و در محیط دوستانه است. در زمینه سرگرمیها و اوقات فراغت نیز با هم وجه مشترک دارند. صمیمیت و وفاداری نسبت به دوستان در این دوره از اهمیت بسزایی برخوردار است ) برخلاف دوره کودکی. ( نوجوان با بینش و آگاهی با دوستان خود صمیمیت برقرار می کند ولی کودک: اولا آگاهی ندارد. دوما: دوستان برای او نقش همبازی دارند.
بنابراین دوست یابی و همانند سازی با دوستان موجب شکل گیری مناسبات اجتماعی و کشف هویت اجتماعی نوجوان خواهد شد، یعنی تمرین ارتباط اجتماعی و اجتماعی شدن، از طریق گروه همسالان صورت می گیرد. هویت اجتماعی بخش مهمی از هویت نوجوان می باشد. نوجوان از طریق هویت اجتماعی در دوره جوانی به موفقیتهای بسیاری دست می یابد و نداشتن هویت اجتماعی موجب انزوا و عدم توفیق او در دوره جوانی خواهد شد.
به طور مثال شخصی که فرصت شغلی بدست آورده می تواند با هویت اجتماعی خود وارد اجتماع شده، با همکاران ارتباط صمیمی برقرار کند، با دوستان و اقوام ارتباط داشته باشد و همکاری مناسبی با دیگران داشته باشد.
در این مرحله والدین باید به نوجوان فرصت ارتباط با دوستان را بدهند تا هویت اجتماعی نوجوان شکل بگیرد و به خود میان بینی نوجوان احترام بگذارند. زیرا نوجوان از طریق خود محوری هویت خود را می شناسد، تجزی و تحلیل ارتباطات خود با والدین و اطرافیان می پردازد، به تثبیت موقعیت خود می پردازد و در نتیجه بر اساس موقعیت خود به برقراری ارتباط با دیگرا ن همت می گمارد. در اینجا باید اطلاعات کافی به نوجوان عرضه شود.
از آنجا که رشد شخصیت تاثیر بسیاری در شکل گیری هویت اجتماعی فرد دارد، باید به تاثیر گروه در شخصیت نوجوان توجه بسیاری نمود. مثلا شخصیت های برون گرا به راحتی با دوستان ارتباط برقرار می کنند و خود را باآنها هماهنگ می کنند. بنابراین شکل گیری هویت اجتماعی آنها نسبت به دیگران سریعتر شکل می گیرد. در حالی که شکل گیری هویت اجتماعی افراد درون گرا به کندی صورت می گرفت.
بنابراین خانواده و مدرسه نقش بسیار مهمی در شکل گیری هویت اجتماعی نوجوان ایفا می کنند. خانواده باید اطلاعات کافی در زمینه مسائل اجتماعی را به نوجوان انتقال دهد و مدرسه گامهای موثری در هویت اجتماعی نوجوان بردارد.
رشد اخلاقی و اجتماعی جوانی
رشد اجتماعی جوانی با رشد اجتماعی نوجوانی متفاوت است. جوان از حالت درون گرایی خارج شده، روابط اجتماعی خود را با دیگران بهبود بخشیده و سعی بر نزدیک بودن موازین و هنجارهای اجتماعی با ایده آلهای اجتماعی دارد.
در شکل گیری افکار و ایده آلهای اجتماعی جوانان سه عامل بسیار موثرند که عبارتند از:
1ـ ایده آلهای اجتماعی
2ـ ادراک انتزاعی مسائل اجتماعی
3ـ واقعیتهای زندگی اجتماعی
جوانان به منظور استحکام روابط اجتماعی خود و شکل گیری شخصیت اخلاقی، دائما معیارهای اخلاقی را با خود مرور می کنند و به منظور قضاوتهای اخلاقی، معیارهای مناسب اجتماعی و هنجارها را در نظر می گیرند.
رشد اجتماعی در دختران و پسران متفاوت می باشد. البته این تفاوتها به موقعیت های افراد نیز بستگی دارد. چنانچه پسر با دختری قصد ادامه تحصیل را داشته باشد، نسبت به کسی که خواستار ورود به بازار کار است، رشد اجتماعی متفاوتی خواهند داشت. در واقع سطح فرهنگی وی افزایش یافته، به اطلاعات و آگاهی بیشتری دست می یابد و به مراتب توقع وی از جامعه بیشتر خواهد شد.
دختران بیشتر به مسائل عاطفی، صمیمیت و دوستی توجه می نمایند و پسران بیشتر به مسائل شغلی، مسئولیت پذیری و مسائل واقعی زندگی اهمیت می دهند.
رشد اخلاقی و اجتماعی جوانان تابع عوامل گوناگونی می باشد.
از جمله این عوامل می توان موارد زیر را نام برد:
هوش، تفکر انتزاعی، میزان رشد اخلاقی ـ اجتماعی دوره های قبلی فرد، میزان تجارب رشد عقلانی در مسائل اجتماعی، موقعیتهای قبلی و بعدی فرد، اهداف میزان دستیابی فرد به آزادی در تفکر و تصمیم گیری، میزان اطلاعات، مهارتها، نوع شغل، محل زندگی، انگیزه شخصیت و هویت فرد، علائق و رغبتها، خانواده، مسائل اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی ـ اقتصادی. البته تمامی عوامل فوق با یکدیگر ارتباط متقابل داشته و تاثیر متقابل آنها تعیین کننده رشد اخلاقی ـ اجتماعی افراد می باشد.
رشد اجتماعی
یکی از پایه های واقعی رشد اجتماعی، اعتماد به نفس است. عدم سازگاری با محیط، نتیجه بی اعتمادی و ضعف نفس است. اشخاصی که می بینید خجول و کم رو، یا بی حیا و پرخاش جو، یا ساکت و خموش، یا پرگو و فضول، یا سرد و بی تفاوت یا بی تامل و سبک سرند همه مردمانی هستند که به خود اعتماد ندارند. این افراد برای رهایی از احساس حقارت به گوشه گیری و انزوا روی می آورند اما فشار روحی و فرار از معاشرت و سازش به مراتب از خود کم بینی به مراتب بیشتر است.
تصمیم دشوار برای ماهواره
"آنچه در ارتباط با ماهواره دارد اتفاق می افتد بر یک نگاه قابل دفاع مبتنی است. نیروی انتظامی به عنوان ضابط قانون می گوید قانونی وجود دارد که بر ممنوعیت استفده از ماهواره تاکید کرده است. این قانون حالا به حق یا نا حق وجود دارد. و مربوط به هر سالی هم که کم باشد مورد احترام است . " سخنان بالا از آن وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است. این روزها از سخت گیری نیروی انتظامی در برخورد با ماهواره سخن می رود. در واقع " سخت گیری" از آن جهت معنی می یابد که هر از چندی موضع دولت از حالت بی تفاوتی یا بی توجهی به بحث ماهواره با تحرکی مقطعی منجر می شود که عبارت است از مراجعه محترمانه به درب منازل و درخواست جمع آوری دیش های پشت بام منازل مردم. اینکه پلیس تلاش می کند تا اقدام به جمع آوری ماهواره ها در فضایی دوستانه و محترمانه صورت پذیرد علاوه بر حفظ پرستیژ به مسئله مهم تری نیز مربوط است. مخالفان قانون ممنوعیت استفاده از ماهواره ساکت نمی نشینند. به خصوص آنانی که با نظام جمهوری اسلامی از سر خصوت می گویند هر اقدام محدود کننده ای را به منزله نقض حقوق شهروندی یا سخت گیری نظام تعبیر کرده و دست به تبلیغات منفی به سطح جهانی می زنند. در واقع پلیس با توجه به انتقادات داخلی دارد این انتقادات از سوی اشخاص و مراجعی که نگاهی آسیب شناسانه به کلیت مسئله دارند، بیشتر توجه خود را معطوف به جریاناتی ساخته است که به دنبال بهانه هستند و در کنار آن تلاش می کند تا ماموریت اجرایی اش و مفهوم ضابط قضایی را به مخاطب توضیح دهد. شاید بتوان گفت پلیس رضایت چندانی از نقشی که به او واگذار شده ندارد. فرمانده نیروی انتظامی نیز چندی پیش توضیح داد که آنها تنها مجری قانون هستند و همین سخن از زبان وزیر ارشاد نیز شنیده می شود. نارضایتی پلیس از آنجا نشات می گیرد که تصمیم گیرنده کس دیگری است و به تعبیر عامیانه، دردسر ماجرا بر عهده نیروی انتظامی است. نیرویی که بیشترین اصطکاک را با جامعه دارد و کوچک ترین اشتباه، علاوه بر لطمه بر وجهه اش به پای نظام نوشته می شود، از این رو پلیس بسیار مراقبت می کند تا نیروهایش تخلف حتی در کوچکترین سطوح نداشته باشند.
سخنان شخصیتی چون صفار هرندی به روشنی موید این مطلب است. آنجا که می گوید ": … این قانون حالا بحق یا ناحق وجود دارد "… در واقع احتمال خطا در آن را می پذیرد. او بومی شدن و استفاده از ماهواره همراه با نظارت در کنار تجربه مالزی را پیش می کشد. هر چند در این راه حل با شک و تردید می نگرد": … البته من هنوز نمی توانم بگویم این کار چقدر شدنی است"… محمد حسین صفار هرندی به غیر از موقعیت حقوقی اش شخصیتی است فرهنگی که از دریچه ایدئولوژی به مسائل نگاه می کند، شخصیت فرهنگی او حکم به استفاده از مزایای رسانه به ویژه شبکه های ماهواره ای می دهد و نگاه ایدئولوژیک وزیر او را از تبعات ماهواره هراسان می سازد. این دقیقا همان چالش یا علامت سوالی است که ذهن سیاستگزاران فرهنگی را به خود مشغول داشته است. آنان هنوز نمی دانند با ماهواره چه باید کرد علاوه بر محدود بودن زمان برای تصمیم گیری، اشتباه در محاسبات و وضع قوانین به دنبال آن مشکل ساز خواهند بود. با توجه به فراگیری روز افزون ماهواره در بین مردم و از آن طرف سرعت عمل و سیاست های هدفمند و مخرب سیاستگزاران شبکه های ماهواره ای هر چه در تعیین تکلیف نهایی تعلل صورت گیرد اوضاع از آنچه که هست بدتر خواهد شد. تصویب قوانین بدون کارشناسی لازم ممکن است نتایج معکوس به بار آورد. قوانینی که صرفا در اثرات نامطلوب ماهواره و پاسخ فوری به مخاطبان و رایدهندگان سنتی جامعه که باز خوردهای فرهنگ وارداتی از طریق شبکه های ماهواره ای را روزانه در کوچه و بازار شاهدند و لب به اعتراض می گشایند به صحن علنی مجلس راه می یابند. شتابزدگی در تصمیم و اجرای قوانین بهانه جویی مخالفان را به دنبال خواهد داشت و استفاده کنندگان از ماهواره در برخوردهای پلیسی و قضایی بدون توجیه قبلی و بعضا تحت تاثیر تبلیغات یا اعتقادات شخصی، ناراضی خواهند بود. این نارضایتی کار ضابط قضایی را سخت تر می کند. به نظر می رسد تصمیم گیری در مورد ماهواره هر روز که می گذرد دشوارتر می شود. چاره کار البته اراده جمعی است که در پایان کار مسئولیت پذیر نیز باشد یعنی آنجا که تدبیر، پاسخ مناسبی دریافت نکرده عده ای مدعی و عده ای مقصر به صف نشوند. گروهی حق به جانب مقابل مجلس تجمع نکنند تا نمایندگان را به اهمال و خطا کاری متهو کنند در این میانه سیاستگذاران و مسئولین فرهنگی از قبیل نمایندگان مجلس، نیروی انتظامی، شخصی چون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و حتی نهادهایی چون شورای عالی انقلاب به فرهنگی در تنگنا قرار گرفته اند. نوعی تشتت در جامعه دیده می شود. با چنین دور نمایی، پرسشی که به ذهن می آید توان مدیریت جامعه را مخاطب خود می سازد. آیا آنان می توانند راهی برای برون رفت از اوضاع حال حاضر پیدا کنند )نصرتی (1385.
تاثیر مادر در رشد اجتماعی کودک
سه نظریه عمده درباره رشد اجتماعی کودک بر رابطه بین کودک و مادر به عنوان عاملی بسیار مهم تاکید می کند. طبق نظریه روانکاوی، کشش کودکان برای دست یافتن به لذت حسی سبب می شود تا انرژی عاطفی خود را صرف افرادی کنند تا از طریق رفع نیازهایی مانند رفع گرسنگی یا تشنگی در آنها موثرند. نظریه ی دیگری که از نظریه روانکاوی نشات گرفته است، بر پی ریزی حس اعتماد در دوران کودکی است دورانی که مادر از کودک مراقبت دائمی می کند و پیوند عاطفی بین آنها مستحکم می شود. در نظریه کردار شناسی مطالعاتی در زمینه دلبستگی کودکان به مادرانشان انجام شده است و نظریه پردازان چنین مطرح کرده اند که نوزاد انسان به طور ژنتیکی آماده است تا به افرادی که از او مراقبت می کند دلبسته شود، و این دلبستگی ها از لحاظ تکاملی دارای ارزش هستند، به دلیل اینکه به کودک کمک می کنند تا خود را با محیط سازش دهند از این رو این دلبستگی ها سبب می شود که بزرگسالان از کودک مراقبت کنند و او را از خطر دور نگه دارند. بر اساس این نظریه دلبستگی عامل بسیار مهمی در سلامت و رشد عاطفی و اجتماعی کودک دارد. بنابراین او به دلیل دلبستگی به والدین خود، ارزش ها و معیارهای آنان را می پذیرد.
رشد بدنی تند
نوجوان که به مرحله بلوغ رسیده است و با توجه به رشدی که دارد، به آن دوره لباسهای تنگ و باریک و کوتاه می گوییم، همچنین ریزش هورمون هایی در خون نوجوان باعث می شود که نیم رخ روانی او با نیم رخ کودکی اش فرق کند همچنین هورمون های هیپوفیز تسترون و فولکیلوین در خون وی می ریزند و یکسری رفتارهای اخلاقی جدید را در وی ایجاد می کند.
1ـ بریدن از دوران کودکی: نوجوان در این سن از کودکی خود می برد، سعی می کند حرکات و رفتارهای کودکانه نشان ندهد و حدکات بزرگسالان را از خود نشان بدهد.
2ـ در خود فرو رفتن: همچنین نوجوان در خود فرو می رود و به تفکر می پردازد و راجب شغل و تحصیل و ازدواج.
3ـ از خود بیرون آمدن و پایان بحران: این دوره دوره ای که از خود بیرون می آید و وارد جمع خانواده محیط اجتماع می شود و به حشر و نشر می پردازد و در اینجا بحران وی به پایان می رسد.
رشد جسمانی: ما در این جا علائم بلوغ را در نوجوانان می ببینیم، رویش مو در صورت پسر و علائم ثانویه در دختران شاهد این ماجرا می باشد که والدین باید هم دختر و هم پسر را با این سری مسائل اشنا سازد که نوجوانان با این شرایط کنار بیایند.
رشد ذهنی: از نظر رشد ذهنی، نوجوان تفکرهای محسوسی و غیر منطقی را انتخاب می کند. فرضیه سازی می کند و برای فرضیه های خود استدلال می آورد.
رشد عاطفی: از نظر رشد عاطفی نوجوان گوشه گیر، ناسازگاری، انزوا طلبی، درون گرایی، ترس افکار رویایی خود، شیفتگی حجب و حیا، خیال پردازی، تغییرات احساسات و عواطف که نیازمند مراقبت و راهنمایی زیاد والدین می باشد.
رشد اجتماعی: از نظر رشد اجتماعی خویشتن شناسی و بازسازی هویت در نوجوان شکل می گیرد. در این زمینه گلسر دیدگاهی دارد و همچنین اریکسون نظریه ای دارد.
گلسر می گوید:
نوجوانی که با هویت شکست خورده زندگی کند ممکن است به بزهکاری کشیده شود و مضطرب و پریشان بشود.
اریکسون می گوید:
هویت، وحدت سیستم های زیستی، اجتماعی و روانی است چنانچه این وحدت بین سیستم ها برقرار نشود اختلال رفتاری در نوجوان دیده خواهد شد. نقش همانند سازی در خانواده بسیار مهم است چنانچه اگر خانواده ای وضعیت خوبی داشته باشد و نوجوان خود را با پدر و مادر همانند کند مشکلی نخواهد داشت ولی اگر خانواده وضعیت رفتاری خوبی نداشته باشند کودک با ایجاد همانند سازی دچار مشکل خواهد شد.
رفتارهای ناهنجار نوجوان
1ـ ترس: ترس از روابط اجتماعی ـ کار ـ تحصیل و اضهار نظر در مقابل دیگران.
2ـ راه حل: برای از بین بردن ترس راه حل هایی وجود دارد که بعضی ها منفی هستند و ترس نوجوان را بیشتر می کند.
الف) نادیده گرفتن ترس:
از نوجوان می پرسند از چی می ترسی این مسئله که ترس ندارد.
ب) اجبار تماس با موقعیت ترسناک:
مثلا او از حشره ای می ترسد حشره را بگیریم و رووی بدن او بیاندازیم این کار منفی میباشد.
ج) دور نگه داشتن از موقعیت ترسناک:
دور نگه داشتن فرزند از موقعیت ترسناک نیز یک روش منفی تلقی می گردد.
راه حل مثبت
ما باید به نوجوانان فرصت دهیم تا با موقعیت ترسناک آشنا شود و این آشنایی باید به تدریج انجام شود و همچنین توجیح فرد با بیان روشن که اگر فردی بگوید، وقتی من در اتاق هستم می ترسم دزدی وارد شود، به او بگوییم همه درها بسته و قفل است و به صورت قاطع و اطمینان بخش فرد را از ترس رها کنیم و چنانچه ترس از روند شرطی شدن ایجاد شده باشد می توان با شکستن این روند ترس را از بین برد.
نگرانی: حالت عاطفی است که در اثر پیش بینی اتفاقات ناگوار در آینده رخ می دهد مشکلات مدرسه ای، نداشتن تمرکز، رفتار غیر منطقی ای که والدین از فرزند خود دارند و احساس عدم تفاهم میان فرزند و والدین، این نگرانی را ایجاد می کند.
خشم: جنبه های اجتماعی، خشم را در نوجوانان ایجاد می کند، نوجوان وقتی با خشم مواجه شد از طریق تحقیر و تمسخر دیگران از انان انتقام می گیرد و خشم خود را تخلیه می نماید.
عصبانیت: ما در افراد مشاهده می کنیم نشان دادن واکنش پیش از ضربه های محرک را، حالت عصبی می گویند، مثل ناخن جویدن، ور رفتن با موها، روی میز زدن ها، با یقه لباس ور رفتن و … که با یافتن عمل آن می توانیم به رفع آن بپردازیم.
احساس حقارت: که در پی تجارب شکست می خورد و این شکست ها متعدد می باشد این احساس بوجود می آید که والدین او را آدم بی عرضه ای تلقی کنند و او را تحقیر کنند که این احساس حقارت را در او ایجاد کنند.
راه های تشخیص حقارت
حساسیت فرد به انتقاد، حساسیت طلبی، انزوا طلبی، واکنش سریع به تعریف دیگران، واکنش نامطلوب به رقابت، گرایش به تحقیر دیگران، در این افراد دیده می شود.
رشد اجتماعی
نوعی دیگری از رشد هست که تشخیص آن از رشد ذهنی هم دشوارتر است و آن رشد اجتماعی است.
انسان وقتی از نظر اجتماعی "رشد یافته" محسوب می شود که در این زمینه کاملا به شکوفایی رسیده باشد. یعنی به سطحی از مهارت در روابط اجتماعی دست یافته باشد که بتواند با مردم به راحتی زندگی کرد و سازگاری یابد.
شاید بتوان گفت که رشد اجتماعی مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص است. معیار اندازه گیری رشد اجتماعی هرکس میزان سازگاری او با دیگران است. این دیگران شامل همه است. از دوستان، معلمان، افراد خانواده و بستگان و حتی کسانی که برای اولین بار با آنها برخورد می کنیم.
رشد اجتماعی، نه تنها با سازگاری با اطرافیانی که هم اکنون با آنها سرو کار دارید، موثر است، بلکه بعدها در میزان موفقیت شغلی و پیشرفت اجتماعی هم تاثیر دارد.
هر چقدر بیشتر می آموزید و تجربه های زیادتری می اندوزید، بیشتر به این واقعیت پی می برید که از راه مبادله عواطف و احترام با دیگران استکه رضایت به دست می آید و روز به روز بیشتر یقین می کنید که احساس مفید بودن و خوشبختی شما به میزان رشد اجتماعیتان بستگی دارد). نظیری،(1371
چرا رشد اجتماعی ضروری است؟
انسان موجودی اجتماعی است و ادامه زندگی به صورت انفرادی برای او تقریبا غیر ممکن است. به محض تولد و با دریافت نخستین احساس، شما در رابطه با دیگران قرار می گیرید. منتها این دیگران در ایتدا محدودند و شامی گرده کوچک خانواده شما. سپس با گروه های بزرگتر روبر هستید: دوستان، همکلاسیها، معلمان، کارکنان مدرسه، هم شهریها،هم میهنان و بالاخره کل جامعه بشری. شما بخشی از هر یک از این گروه ها هستید. )نظیری،(1371
چرا رشد اجتماعی اهمیت دارد؟
حقیقتی است که همه ما ناگزیریم با آن روبرو شویم و آن را بپذیریم و آن این است که" آنچه که دیگران درباره ما می اندیشند مهم است و خیلی هم مهم تر است! ".
اگر همه فعالیت های خود را تجزیه و تحلیل کنید، می بینید که در بیشتر موارد، فعالیت شما با این هدف است که تصویب و تایید دیگران رابه دست آورید. مثلا در رابطه با دوستانتان می خواهید محبوب آنها با شید، با پدر و مادر و بستگانتان می خواهید که مقبول و محترم باشید. به دست آوردن تصویب و تایید دیگران در زندگی مهم است. چرا که سازگاری اجتماعی تا حد قابل توجهی بستگی به این دارد که دیگران فکر می کنند: "شما چگونه آدمی هستید". )نظیری،(1371.
رشد و تکامل اجتماعی
رشد اجتماعی کودک مانند سایر جنبه های رشدی او به تدریج گسترش پیدا می کند و تقریبا همه فعالیت های او تحت تاثیر اطرافیانش قرار می گیرند. رشد و تکامل اجتماعی کودک با سایر مظاهر رشد و تکامل وی هماهنگ و کاملا مربوط است. چنانکه نشانه نخستین رشد هوشی کودک را در ارتباط او با افراد دیگر م توان مشاهده کرد. کودک در ماه های اول زندگی می تواند اشخاص و اشیا را از هم تمیز دهد. سپس رشد می کند و مادرش را از دیگران تشخیص می دهد. در واقع، رشد و نمو مهارتهای حرکتی و استعدادهای هوشی همگی به رشد و تکامل اجتماعی کمک می کنند.همان قدر که کودک در این جنبه ها نضج پیدا می کند، استقلال او بیشتر می شود، می تواند راهنمای خودش باشد و ایفای نقش های اجتماعی مختلفی را به عهده بگیرد. رشد و تکامل اجتماعی یک عده تغییراتی را در رفتار کودک شامل می شود که از این قرار است:
1ـ او یاد می گیرد در گروه هایی که عمل و تاثیر متقابل پیچیده ای دارند، شرکت کنند.
2ـ تماس ها و روابط اجتماعی خود را از مادر به سایر افراد خانواده و دوستان و گروه ها توسعه می دهد.
3ـ به محرک های اجتماعی بیشتر پاسخ می دهد.
شناخت و تشخیص گسترده ای درباره نقش خود در روابط شخصی با خانواده و گروه های بازی و کار و سایر گروه ها به دست می آورد.
می تواند مسئولیت های فراوانی را بر عهده بگیرد و دیگران را مراعات کند و دوستشان بدارد.
البته ماهیت و حدود شرکت اجتماعی کودک بیشتر تحت تاثیر تجربه پیشین او با پاداش ها و کیفیت ها در مقابل واکنش های اجتماعی قرار می گیرد. (شعاری نژاد،1380)
منظور از رشد اجتماعی، چنانکه اشاره شد، نضج فرد در روابط اجتماعی است. به طوری که بتواند با افراد جامعه اش، هماهنگ سازگار باشد. وقتی فردی را اجتماعی خوانند که نه تنها با دیگران باشد، بلکه با آنان همکاری کند. به بیان دیگر، اجتماعی شدن، به آن شکل از یادگیری گفته می شود که به سازگاری با جامعه و محیط فرهنگی بستگی دارد(همان منبع).
به طور کلی منظور از رشد و تکامل اجتماعی این است که فرد بتواند روابط اجتماعی بر قرار کند یا رشد و نمو لازم برای بر قراری در روابط اجتماعی را به دست آورده باشد. به عبارت دیگروقتی فرد یاد گرفت که با معیارهای گروه، خاقیات و سنت ها همنوایی کند و به مرحله ای رسید که توانست با جامعه اش ارتباط و تعاون داشته باشد گوییم که از لحاظ اجتماعی رشد و تکامل یافته است. بنابراین احساس وحدت اجتماعی و برقراری روابط متقابل میان افراد یک اجتماع و همکاری با دیگران از جمله خصایص رشد و تکامل است(شعاری نژاد،1380).
نخستین علایم رشد اجتماعی
کودک رشد و تکامل اجتماعی خود را به طریق زیر نشان می دهد:
الف ـ وقت بیشتری را در تماس های اجتماعی با عده زیاری از کودکان صرف می کند.
ب ـ مهارت های زیادی در ارتباط با دیگران نشان می دهد.
پ ـ به ساختن اسباب بازی های اجتماعی می پردازد.
ت ـ بیشتر می تواند با کودکان دیگر بازی کند(همان منبع).
معیارهای سازش اجتماعی را می توان چنین خلاصه کرد:
ـ عملکرد آشکار: کودک طبق معیارهای مورد تایید و انتظار گروه رفتار کند.
ـ سازگار با محیط های مختلف: کودک می تواند با گروه های مختلف سازگاری معقول داشته باشد.
ـ گرایش های اجتماعی: کودک می تواند نسبت به مردم، نسبت به همکاری و نسبت به نقش های خودش در گروه اجتماعی گرایش های مساعد و مثبت داشته باشد.
ـ رضایت خاطر شخصی: از ایفای نقشی در موقیت های اجتماعی لذت می برد.
عوامل موثر در رشد و تکامل اجتماعی کودک
1ـ نضج بدنی: وضع نضج بدنی را با آزمایش استخوان های زانو و دست و مچ به وسیله اشعهX تعیین می کنند.
2ـ هیجان ها: چگونگی هیجان ها تحریکات هیجانی و عاطفی کودک در رشد ارزش های اجتماعی او موثر است.
3ـ سلامت و بیماری: بیمار همواره می خواهد از کودک دیگر دور باشد و همین گوشه نیشینی، اورا از رشد صحیح اجتماعی باز می دارد.
4ـ بازی: بازیهای کودک در رشد اجتماعی او موثراند زیرا او شخصیت خود را چنانکه هست در میدان بازی آشکار می شازد.
5ـ خانواده: تاثیر خانواده در رشد اجتماعی کودک، به چگونگی فرهنگ موجود در آن بستگی دارد. از مطالعات براون(J.F.Brown) چنین بر می آید که ارتباط های خانوادگی با پیشرفت فرهنگ، ضعیف می شود. (نظیری،1371)
مظاهر اساسی رشد اجتماعی در نوجوانی
رشد اجتماعی در مرحله نوجوانی- دارای خصایص اساسی است که آن را از دو مرحله کودکی و بزرگسالی ممتاز می کند. و این مظاهر و خاصیت ها در انس و الفت فرد با دیگران یا نفرت و انزجار از ایشان آشکار می شود.
الف – انس و الفت:
1ـ میل به جنس مخالف
2ـ اعتماد به نفس و اثبات خود
3ـ اطاعت از همگان
4ـ بینش اجتماعی
5ـ گسترش دایره سازگاری اجتماعی
ب- نفرت:
1ـ تمرد و سرکشی
2ـ تمسخر
3ـ تعصب
4ـ رقابت (شعاری نژاد،1380)
تغییر رفتار اجتماعی در نوجوانی
رفتار اجتماعی پسران نوجوان در بعضی قسمتها با دختران تفاوت دارد. بنابراین به ذکر تفاوت های جنسی در رشد اجتماعی می پردازیم:
الف- دگرگونی رفتار اجتماعی پسران نوجوان:
1ـ مرحله تقلید: 12 الی 15 سالگی
2ـ مرحله افتخار به شخصیت: بعد از 15 سالگی
3ـ مرحله تعادل اجتماعی: از اواخر نوجوانی آغاز می شود. از سرکشی و تندی وتهو خود می کاهد.
ب ـ دگرونی رفتار اجتماعی در دختران نوجوان:
1ـ مرحله اطاعت: پیش از نوجوانی تا اوایل آن
2ـ مرحله اضطراب و تشویش:از اوایل نوجوانی تا 15 سالگی
3ـ مرحله تقلید از پسران: 15 الی 17 سالگی
4ـ مرحله تعادل اجتماعی: که از اواخر نوجوانی و اوایل رشد ظاهر می شود. و در گفتار و کردار خود حالت زنانه می گیرد(شعاری نژاد،1380).
دیدگاه های مختلف در مورد رشد اجتماعی
دیدگاه پیاژه
پیاژه از مطالعات خود درباره کودکان 4 تا 12 ساله نتیجه گرفت: کودکان درباره اخلاق به دو شیوه متفاوت فکر می کنند که که با بالندگی رشد و تکاملی آنها بستگی دارد و از این فرار:
الف ـ روش بسیار ابتدایی تفکر یا اخلاق دگر پیروی که در کودکی خردسال 4 تا 7 ساله دیده می شود.
ب ـ روش بسیار پیشرفته تفکر یا اخلاق خود پیروی که در کودکان بزرگسال از 10 سالگی به بعد دیده می شود.
به نظر پیاژه همینکه کودک رشد و نمو می کند در تفکر درباره موضوعات اجتماعی، مخصوصا درباره امکانات و شرایط همکاری تیز و دقیق می شود(شعاری نژاد،1380).
دیدگاه کولبرگ
او عقاید پیاژه را در مورد رشد و تکاملشناختی گسترش داد و آن را پدیده های اجتماعی متعددی گسترده ساخت.
مثلا کولبرگ دیدگاه رشد و تکامل شناختی را به رشد نقش جنسی و توانایی های ایفای نقش، روابط همگنان،روابط دلبستگی- وابستگی و رشد و نمو هویت به کار برد. او پس از بیست سال مطالعه درباره چگونگی رشد و تکامل اخلاقی و مصاحبه های متعدد با کودکان، رشد اخلاقی را به سه سطح و هر سطح را به دومرحله تقسیم کرد:
به نظر او این سطوح و مراحل به صورت زنجیره ای یا متوالی و پیش از 9 سالگی رخ می دهند:
1)اخلاق پیش عرفی:
ـ در جهت تنبیه و اطاعت
ـ در جهت فرد گرایی و قصد
2) اخلاق عرفی:
ـ اخلاق نظام اجتماعی
ـ هنجارهای میان اشخاص
3) سطح پس عرفی:
اصول اخلاقی همگانی(وجدان انفرادی)
دیدگاه هاویگرست و تابا
مطالعاتی که به وسیله هاویگرست و تابا به عمل آمدند چنین نتیجه دادند که اخلاق در واقع بر سجایای زیر مبتنی است:
1ـ محبت: نسبت به جامعه و فرد و مسائل معمولی که ن.جوان به انها متدین و مومن است.
2ـ صراحت لهجه: که در دفاع نوجوان از فکری که بدان ایمان دارد آشکار می شود.
3ـ امانت و درستکاری که در مسائل علمی، اجتماعی، ملی و سایر مظاهر گوناگون آشکار می سازد.
4ـ پذیرش مسولیت و آن در اطمینان فرد به خود انجان دادن وظایف اخلاقی اجتماعی نمایان می شود.
5ـ دوستی: که در دوستی و رفاقت میان افراد ظاهر می شود. (شعاری نژاد،1380)
تعریف برنامه
گربز برنامه را چنین تعریف می کند : برنامه یعنی یک داستان ، در قالب دراماتیک نمایش داده می شود . برنامه میتواند یک اجزای آماده شده برای تلویزیون باشد با یک فیلم که از طریق تلویزیون پخش می شود ویا یک داستان کارتونی که برای پخش از تلویزیون آماده شده باشد . البته باید افزود که انواع دیگری از برنامه نیز میتواند وجود داشته باشد . برای مثال برنامه هایی که به صورت گزارشهایی خبری ، مصاحبه ها ، مسند ها وغیره تهیه می شود نیز میتواند در انتقال پیامها و ارزشها نقش داشته باشد.
تعریف ارتباط
هر گونه انتقال پیام بین یک فرستنده از یک سو ویک گیرنده از سوی دیگر ،ارتباط محسوب می شود . هایبرت در مورد ارتباط چنین نظر می دهد که بهتر است به ارتباط به عنوان یک فرآیند یعنی مجموعه ای از اعمال معمولا در حال حرکت در جهت یک هدف خاص، ارتباط در یک زمان و مکان ثابت نیست. بلکه فرآیندی پویاست به منظور انتقال معنی . ارزشهای اجتماعی و تجارت مشترک در تعریف دیگری از ارتباط چنین می آید، فرآیند ارتباط اساس توسعه آموزش دادن و انتقال دادن اطلاعات است.
با توجه به تعاریف فوق می توان نتیجه گرفت که ارتباط یا ارتباطات فرآیندی است از انتقال ارزشهای اجتماعی که همیشه هدف خاصی را دنبال می کند. به نقل از گورانلو 1372
سمبل ها و نهادهایی که در مدل فوق ارائه شده نظامی است از نمادهایی که می توان کتبی شفاهی یا دیداری باشد. ارتباط را به انواع مختلفی تقسیم بندی نموده اند. تقسیم بندی هایبرت چنین است.
1ـ ارتباط فردیinter communication یعنی فرد با دیگری ارتباط برقرار می کند.
2ـ ارتباط درون فردی intrapersond Cammunication یعنی فرد با خودش ارتباط برقرار می کند و با خودش فکر می کند و حرف می زند.
3ـ ارتباط گروهی Cammunication Group ارتباط شخص با بیش از یک نفر
4ـ ارتباط جمعی Mass Cammunication که شامل یک ارتباط گر ( فرستنده پیام ) که ممکن است یک یا بیش از یک نفر و یا تعداد زیادی از مردم.
در بین انواع ارتباط کانون توجه این تحقیق در ارتباط جمعی است به این علت، که مخاطبین بیشتری دارد نسبت به سایر انواع ارتباط می باشد. ( همان منبع )
کارکردهای وسایل ارتباط جمعی
هانمن کارکردهای وسایل ارتباط جمعی را در سه بخش تقسیم نموده است :
1ـ تولید (produchon): بدین معنا که وسایل ارتباط جمعی قادر کاری انجام دهد که این کار ممکن است ساختن بر اساس خطوط از پیش تعیین شده و یلا دادن و یا روشهایی که مردم به اهدافشان برسند.
2ـ ابداع : یعنی که ایده های جدیدی را تشویق نماید و تغییر ایجاد نمایند
3ـ نگهداری : بدین نحو که قادر است روابط موجود را حفظ و نگهداری کند.
4ـ لاسول : کارکردهای زیر را برای ارتباط جمعی بر می شمارد نظارت بر محیط ( نقش خبری ) همبستگی نقش های جامع در واکنش نشان دادن به محیط (نقش تشریحی) همچنین رایت سرگری را به عنوان چارمین کلید کارکرد وسایل ارتباط جمعی به تعریف لاسول می افزاید. بدین معنی که سرگرمی باعث استراحت و کاهش تنش می گردد و مردم را در تحمل مشکلات زندگی واقعی و احتیاجات ازم در شکستن یاری می فرماید. (مولانا، 1381)
5ـ هایبرت می نویسد: وسایل ارتباط جمعی نقش بسیار مهمی در ارائه و شکل گیری عقاید و همچنین با آشنا ساختن ما با دنیایی که امکان دیدن آن را به نوع دیگری نداریم، ایفا می کند. بسیاری دریافته اند که رسانه ها، اثرات مهم و فراگیر دارند این اثرات نه تنها مستقیما و فوری قابل مشاهده هستند بلکه نتیجتا بر روی تاریخ بشریت نیز اثر گذاشته اند. ( همان منبع )
کمک به ایجاد ارزشهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نقشهای اجتماعی
تشریح و توجیه مطالب و مسائل نفوذ گذاشتن در دیگران به منظور تغییر نظریات مخاطبین خواه هدف تغییر کامل نظریات افراد و خواه مقصود فقط ایجاد تزلزل فکری باشد تحمیل غیر مستقیم و نامرئی عقاید و روشها در رفتاری و تغییر غیر مستقیم و نامرئی روحیات و اعتقادات عمومی بدون توجه به شخصیت انسانی. ( به نقل از گورانلو، 1372)
مک کوئیل کارکردهای وسایل ارتباط جمعی در سطح جامعه فرد را مطرح می کند. وی کارکردهای این وسایل را در سطح جامعه چنین بیان می کند.
1ـ اطلاعاتی : فراهم ساختن اطلاعات در مورد وقایع و شرایط در جامعه و در دنیای کنونی، اشاره کردن به روابط قدرت و آسان کردن ابداع انطباق بیشتر.
2ـ همبستگی : تعیین و تفسیر معانی وقایع اطلاعات حمایت از به وجود آمدن قدرت و هنجارها، جامعه پذیری ، هماهنگی بین فعالیتهای منجر وفاق اجتماعی و ایجاد نظم.
3ـ تداوم : بیان تسلط فرهنگی و شناساندن خرد فرهنگها و ارزشها و پیشرفت های جدید فرهنگی.
4ـ سرگرمی : فراهم کردن تفریح و سرگرمی ابزارهای استراحت کاهش تنشهای اجتماعی.
5ـ ترک : هموار کردن عینیات اجتماعی در حوزه های سیاسی، جنگ، پیشرفت اقتصادی و کار.
همچنین در بخش کارکردهای وسایل ارتیاط جمعی در سطح مردمی کارکرد را چنین طیقه بندی می کند.
1ـ اطلاعات: درک وقایع و شرایط اطراف، دنیا و جامعه جستجوی خبر و آگاهی در زمینه موضوعات عقاید و تصمیم گیری، ارضای کنجکاوی علایق عمومی یادگیری به خود آموزی احساس امنیت از طریق کسب دانش
2ـ هویت شخصی: یا متن تقویت کننده ای برای ارزشهای شخصی، یافتن الگوهایی برای رفتارها و همانند سازی با ارزشهای دیگر
3ـ انجام واکنش متقابل اجتماعی: بدست آوردن تنش در مورد اتفاقات برای دیگران، همدردی اجتماعی، یافتن مبنایی برای بحث و کنش متقابل اجتماعی جانشینی برای دوستی و زندگی واقعی و کمک به انجام نقشهای اجتماعی.
4ـ سرگرمی : فرار یا دوری جستن از مشکلات، استراحت، گذراندن وقت، کسب لذت، زیبایی شناختی، تحریک جنسی و تخلیه عاطفی.
تمامی این کارکردهایی یک مک کولئیل برای وسایل ارتباط جمعه مطرح کرده است، برای تلویزیون نیز میتوان صادق دانست.
بگربز در مورد کارکردهای تلویزیون عقیده دارد، تلویزیون وسیله ای است برای جامعه پذیر کردن مردم در یک کلمه کارکردن تلویزیون " فرهنگی کردن" است.
گیدنس فیزبا گربز هم عقیده است و می نویسد:
تلویزیون در ایجاد چشم اندازهای فرهنگی سراسری کمک می کند و در درون آن چشم انداز از افراد جوامع پیشرفته اطلاعات را تفسیر و سازماندهی می کند (جانسون 1985)
وضعیت تلویزیون ایران
مولانا پس از بررسی تحقیقات پژوهشگران وسایل ارتباط جمعی در سراسر دنیا چنین نتیجه گیری می کند که: تلویزیون قدرتمند ترین رسانه است و برنامه های آن یقینا تاثیر گذار است. بدین معنا که تاثیر برنامه های تلویزیونی از سایر وسایل ارتباط جمعی بیشتر است. تلویزیون پیام را انتقال می دهد و این پیامها انواع مختلفی (وحدت، ارزشی، سرگرمی، تفریح، اطلاع رسانی و آگاه سازی و …) دارند. با این پیامها، یکسری ارزشها و مفاهیم منتقل می شوند. پس آنچه که وجه مشترک پیامها است داشتن بار ارزشی می باشد. ( گورانلو 1372)
یکی از کارکردهای انتقال انررژی، وحدت ارزشی است وحدت ارزشی موجب همشکلی در جامعه می گردد روابط اجتماعی را تسهیل می نماید و برای حفظ نظام یعنی جامع، نیاز به وحدت ارزشی است با توجه به نظر پارسنز که می گوید:
هر نظام برای آنکه بتواند در عملکرد خود به عنوان یک نظام توفیق باید به لوازم کارکردی بخصوصی نیاز دارد. اینه لوازم و ابزارها عبارتند از:
الف) انطباق و سازگاری با محیط
ب) وحدت و هماهنگی
ج) هدف جویی ( دست یافتن به هدف )
د) حفظ موجودیت الگویی
در رابطه با این ابزارها، در درون نظام کلی ( جامعه) نیازهای اصلی عبارتند از:
1ـ انطباق با محیط به وسیله فعالیتهای اقتصادی: البته این کار تنها برای مراحل برتر حیات اجتماعی موقعیت فراهم می آورد.
2ـ افراد به دنبال هدفهایی هستند که جامعه به انها شکل داده و آنها به نوبه خود جامعه را هدایت می کنند.
3ـ هنجارها و قراردادهای نهادی شده در جامعه نهایتا از این اهداف و هنجارها منشا می گیرند.
4ـ وجود نظام ارزشهای فرهنگی فراگیر که توافق تمام و یا اجماع بر پایه ان استوار شده است.
پس می توان نتیجه گرفت: وحدت ارزشی یکی از ویژگیهای جامعه ایده آل می باشد. مکانیم هایی که به وحدت ارزشی منجر می گردد عبارتند از:
ـ تقویت ارزشهای موجود
ـ حذف ارزشهای غیر کارکردی
ـ ایجاد ارزشهای جدید و از بین بردن اختلاف های ارزشی ( همان منبع)
اهداف تلویزیون
الف: وحدت ارزشی
1ـ هنجارها تقویت ارزشهای موجود
2ـ همشکلی حذف ارزشهای غیر کاربردی
3ـ تسهیل روابط ایجاد ارزشهای جدید
4ـ اجتماعی از بین بردن اختلافهای ارزشی
ب: سرگرمی و تفریح
ج: اطلاع رسانی و آماده سازی
د: ثبات وضع موجود
جهت گیری به حرکت جامعه یا تغییرات اجتماعی
1ـ جهت گیری سیاسی
2ـ جهت دهی اقتصادی
3ـ جهت دهی خبری
اما در زمانی که در جامعه ای تحولات انقلابی رخ می دهد ارزشها فاقد ثبات می شوند. جانسون در این مورد می نویسد: به هنگام وجود شکاف بین ارزشها و تقاضای محیط جامعه، یگانگی ضرورت بیشتری می یابد. در چنین موضعی، جامعه به فعالیت سازنده رهبران خود احتیاج دارد.( همان منبع)
در این حالت تلویزیون به عنوان موثرترین وسیله ارتباط جمعی می تواند در ایجاد وحدت ارزشی و نتقال ارزشهای کارکردی بکار گرفته شود اما بر خلاف کشورهای غربی، تلویزیون در جهان کشورهای سوم، منجمله ایران به نحو دیگری عمل می کند. گلد تورپ در این مورد عقیده دارد که در کشورهای جهان سوم این رسانه به خاطر حیثیت ملی و از رو ی کنجکاوی به طور تصادفی و حتی کاملا بی هدف معرفی شده است. ( گلدتروپ 1370)
وی همچنین می نویسد: رسانه های جمعی عمدتا نهادهای بخش جدیدی هستند که تا حدی برای کشورهای جهان سوم و فرهنگ کشورهایی مکه تاسیس این نهادها در ان ها انتقال تکنلوژی و مشکلهای سازماندهی را باعث شده است، بیگانه می باشد. این نهادهای جدید ( رسانه های جمعی ) از لحاظ تاریخ، ویژگی ها و انطباق انها با نیازهای کشورهای جهان سوم متفاوت هستند. (همان منبع)
در این وسایل ارتباط جمعی، تلویزیون پر هزینه ترین وسیله است. تکنولوژی تلویزیون الکترونیکی است. به دلایل فنی دولتها در سطح بین المللی توافق به عمل آورد ه اند که انتقال ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی زیر نظر آنها باشد.
تعداد محدوده کانال تلویزیونی یا فرکانس به این ایستگاه ها اختصاص داده می شود. (همان منبع)
در این جا مسئله نوعی مالکیت تلویزیونی مطرح می گردد . تلویزیون یا باید با بخش آگهی های تبلیغاتی یا با بودجه عمومی به تنهایی و یا با مجموعه موارد بالا مورد حمایت عالی قرار گیرد. محتوا و اهداف این وسایل ارتباط جمعی بر اساس نوع مالکیت آن متفاوت می باشد. توسن می نویسد: در کشورهای غربی بعضی از ایستگاه های تلویزیونی به وسیله درآمدهای حاصله از آگهی های تجارتی تامین مالی می شوند. یعنی اینکه این ایستگاه ها برنامه را به خاطر خود برنامه یا محتوایش پخش نمی کنند. بلکه به این منظور برنامه پخش می کنند که زمان تماشا را به آگهی ها بفروشند و بیشترین تماشاگر ( بیشترین منافع ) را داشته باشند. در حالی که تلویزیون های دولتی که از طریق دولت تامین می شوند در جهت هدف اندیشی ، هم شکلی ، کنترل اجتماعی و وسیله ای برای ارتباط بین دولت و مردم می باشد. ( کازنو ، 1380 )
از طرفی دیگر تلویزیون کشور ما نیز به وسیله دولت حمایت مالی می شود. و در عین اینکه در جستجوی خوشایند مردم است ، باید آموزش هم بدهد. ارزشهای تولیدی و مذهبی را انتقال دهد و از انتقال تضاد ارزشی بپرهیزد. اما از سوی دیگر ، جزء کشورهای جهان سوم است . توان تولید تمام برنامه هایی را که پخش می کند ، ندارد. در نتیجه برای پر کردن ساعات پخش مجبور است به برنامه های خارجی رو بیاورد. گلد تروپ در این باره عقیده دارد که هزینه تولید برنامه های خارج از توانایی بیشتر کشورهای جهان سوم است که در آنها بودجه در نظر گرفته شده برای تلویزیون ها تنها تکانوی نمایشهای کلامی مقدماتی ، نمایشنامه های آماتوری یا اریته ها را می کند. این کشورها امیدوارند که که حداقل 5 یا 6 ساعت از برنامه روزانه خود را با اجاره بنامه های وارداتی که بیشتر از ایالت متحده صورت می گیرد با کمترین هزینه پر می کند. ( همان منبع ).
پس از انقلاب اسلامی ، تلویزیون یک مرجع قانونی، اعتقادی و تبلیغی نظام جمهوری اسلامی ایران شد. وقتی به تلویزیون جنبه تقدس داده شد و به هر برنامه هایی که پخش می شد چه داخلی و چه خارجی ، الگوی بی چون و چرایی بسیار از افراد جامعه شده است در تلویزیون به عنوان منبع انتشار ارزشهای اسلامی ( هنجار فرست ) محسوب گردیده است. مهمترین اهدافی که تلویزیون پس از انقلاب دنبال نموده از بین بردن ارزشهای قبلی و ایجاد ارزشهای جدید بوده است. تاکید بر این دو هدف به این علت است که انقلاب اسلامی بیشتر یک انقلاب ارزشی و فرهنگی است تا اقتصادی (کارنو،1380)
به طور خلاصه از مباحث ذکر شده می توان این نتیجه کلی را گرفت که تلویزیون پیامها و ارزشهایی را انتقال و انتشار می دهد که از سویی ثبات و انجام و وحوت ندارد و از سویی دیگر،برنامه سازان تلویزیون ارزشهای بعد از انقلاب را درونی نکرده و گروه مرجع آنان بیگانه می باشد. همچنین تلویزیون به دلیل اینکه توانایی تولید همه برنامه ها را ندارد به ناچار از برنامه های خارجی استفاده می کند و در نهایت چون در جامعه ایران انقلابی رخ داده و پس از انقلاب بی ثباتی ارزشی وجود داشته است، برنامه های تلویزیون، به چند گانگی ارزشی بیشتر منجر خواهند شد. (الیاسی،1373)
اثرات و و سایل ارتباط جمعی
برخی را عقیده بر این است که وسایل ارتباطی دارای چنان قدرتی هستند که می توانند، نسلی تازه برای اولین بار در تاریخ انسان پدید آورند. نسلی که با نسل های پیشین بسیار متفاوت است. برخی دیگر بر این عقیده اند که وسایل ارتباطی جمعی تاثیر چندانی بر مخطبین خود ندارند. این دسته عقیده دارند که که دوران رواج عقاید تند و اسناد اثرات جادویی خارق العاده برای وسایل ارتباطی جمعی، پایان یافته است. در مقابل این دو دیدگاه، افراطی باید گفت که وسایل ارتباط جمعی، ابزاری اجتماعی، فرمنگی به معنای عالی آن هستند و اثرات چشمگیری بر جای می گذارند(کوهانی،1379).
در جامعه ای که دولت انحصار وسایل ارتباط خبری را در اختیار دارند، تاثیر این وسایل با جامعه دیگر که در آن شاهد تعدد وسایل خبری و مکانیسمهای مختلف آن هستیم، یکی نیست. به انحصار آوری وسایل جمعی هر قدر هم که نسبی و محدود باشد، می تواند موجب بروز تاثیراتی چشمگیر از جانب وسایل ارتباطی جمعی بر افراد شود. اما در شرایط انحصار ناقص، اثرات این وسایل کمتر خواهد بود.
حتی در شرایطی که وسایل ارتباطی جمعی در انحصار دولت است، باز هم چنانچه در جامعه ارزشهای گوناگون حاکم باشد و هر یک از نهادها و سازمانهای اجتماعی ارزش های خاصی را تبلیغ نمایند باز هم اثرات وسایل ارتباط جمعی را به کاستی می گذارد. تبلیغات تجارتی متواتر بدین صورت اعمال شود که صاحبان وسایل ارتباطی ضمن پخش اخبار مردم و برنامه مهم به انجام می رساند. این شیوه تبلیغ سود استفاده از علاقه و کنجکاوی استفاده کنندگان از وسایل ارتباطی است و موجب تباهی ذهن و اعصاب آنها می شود.
نقش آموزشی و آگاهی بخشی
در جامعه توسعه یافته مبتنی بر جامعه مدنی و وسایل ارتباط جمعی در خدمت آموزش و آگاه کردن مردم، گام بر می دارند.
این وسایل با ارائه اطلاعات صحیح موجب به کار بردن منش و تلقی افراد از زندگی و آنچه پیرامون آنها ست، می شوند.رد این جوامع از آنجایی که وسایل ارتباط جمعی در محدودیت های سیاسی و ایدئولوژی درگیر نیستند. در آموزش و اطلاع دهی افراد نقش موثری ایفا می کنند. اصولا در برخی از کشورها وسایل ارتباط جمعی موجب سواد آموزی و وسیله کمک درسی دانش آموزان است. چنانچه در هر انداره ای این وسایل در جهت اهداف سیاسی دولت ها باشند، تدوینی نیست که در آموزش خردسالان اثری قطعی دارند. و کشورهایی که حکومت آگاه تر دارند، اثر آنها را در اعتلای فرهنگ و ذوق عمومی آشکارتر است(خانیکی،1375)
در شفاف نمودن جریانات سیاسی و اجتماعی نیز وسایل ارتباطی جمعی جنبه آموزشی دارد و می توان گفت، این وسایل از بدیهی ترین اصول زندگی انسانها نظیر مسائل خانوادگی تا بالا ترین آن یعنی مسائل سیاسی را آموزش می دهد و آگاهی دهنده است و به همان اندازه در جوامع متفاوت با جامعه مدنی می تواند گمراه کننده و اغوانگر باشد (همان منبع).
نقشهای تفریحی و پر کردن اوقات فراغت
در این میان نقش ها و و ظایف دیگری نیز برای وسایل ارتباطی جمعی در جامعه مدنی متصور است که از ان جمله می توان به نقش های تفریحی اشاره کرد. در این گونه جوامع نقش وسایل ارتباطی جمعی در ایجاد روحیه شاد و مفرح افراد و آماده ساختن آنان برای آغاز به کار با انگیزه و روحیه مضاعف مشخص می شود. از آنجایی که وسایل ارتباطی جمعیبه طور معمول با زمان فراغت انسانها برخورد می کند از این رو در مواردی چند باید موجبات جدایی از کارکرد وسایل ارتباطی صرفا تفریح و تفنن انسانهاست تا از آن موجوداتی خلاق برای کار به بار آورد(ساروخانی،1373).
از نظر ولتر، نویسنده فرانسوی وسایل ارتباطی جمعی، زمان فرغت را بارور می کنند. عادات فرهنگی در انسان پدید می آورند و موجب تعالی فراغت و هم سطح شدن دانش و فرهنگ انسانی می شوند(همان منبع).
به عنوان پیش شرط لازم در ایجاد وحدت و عامل زمینه ساز مشارکتهای اجتماعی است. انتظار موثر واقع شدن پیام رسانه های همگانی در جلب حمایت و مشارکت مردم در اجرای برنامه های توسعه ملی در صورت فراهم نبودن زمینه های لازم برای مشارکت تعلیق به محال است. حال انکه رسانه ها قادرند در فضایی مردمی در مجموعه ای از عوامل هماهنگ، مشارکت بیشتر در مشروعیت بخشیدن به نظام و ایجاد باور میان توده ها و حاکمیت و در نهایت ترغیب و تشویق مردم به مشارکت بیشتر در امور موثر واقع می شوند. عدم توجه به این واقعیت رسانه های گروهی را به دستگاه های ارتبلاطی و فاقد کارایی لازم و متناسب با جامعه منحول رو به توسعه تبدیل خواهد کرد. ( همان منبع)
وجود یک نظام مردمی پیش شرط لازم در موفقیت رسانه های همگانی در زمینه جلب مشارکت مردمی است. اما این موفقیت در مرحله مشروط به عواملی چون: مدیریت و تخصص کارگزاران رسانه های گروهی و آگاهی آنها از دانش پیشرفته و نکاتست برای است که ذیلا به آنها می پردازیم.
الف) رسانه ها باید از هرگونه مبالغه و اغراق که سبب عدم انطباق حرف و عمل میش وند پرهیز کنند.
ب) توجه به مرز میان استعمار آگاه کردن مردم: بین استعمار مردم و اینکه آنها را در معرض اطلاعات و اندیشه های نو قرار می دهیم و با ایشان به بحث و گفتگو بپردازیم، فرق و اختلاف بسیاری وجود دارد. بحث و گفتگو با مردم به منظور اگاه ساختن ایشان از امکاناتی که در اختیار دارند، حتی اگر با چاشنی تبلیغات همراه باشد. در هر اجتماع آزادی، بر اثر موفقیت دسته جمعی برای تصمیمات مهم انجام می گیرد و به هیچ وجه نمی توان آن را با استمثار یکی دانست. البته کسانی که عاملهای ارتباطی را در اختیار دارند اگر اراده کنند می توانند از اصول ارتباط برای استمثار مردم استفاده نمایند.
ج) توجه به رسانه های گروهی به عنوان بانک اطلاعاتی جامعه لازم است دست اندر کاران امور زمینه ازاد بودن اطلاعات را که خود به مشارکت می افزاید فراهم سازد به عبارت دیگر دولت و مسئولان باید همچون بانک اطلاعات مردم عمل کنند و هر لحظه در رسانه ها اطلاعات مورد نیاز مردم را در اختیار آندان بگذارند.
د) پیام: بدیهی است که موفقیت رسانه های همگانی در انجام وظایفشان منوط به محتوا و کیفیت پیام ونجانس آن به وسیله حمل پیام و محیط اعم از مکان و زمان و بیانگر است. (رضوی زاده، 1382)
رسالت و وظایف ارتباط جمعی
لسون وظایف سازمانهای ارتباطی را مراقبت از محیط، ایجاد همبستگی بین اجزای گوناگون جامعه در پاسخ به محیطی که در ان نتقال میراث فرهنگی از نسلی به نسل دیگر می گیرد، میداند. از جانب دیگر مرتن و لازار سفله، دو تن از پیشگامان مطالعه در زمینه ارتباطات جمعی، وظایف سازمانهای ارتباطی را بدین قرار می دانند.
1ـ وظیفه اخلاقی
2ـ ایجاد مکانهای اعطایی یا پایگاه های اجتماعی
هر چند یکی از نقش های اساسی وسایل ارتباط جمعی کمک به گزاران اوقات فراغت انسانها و از این طریق ایجاد زمینه های تفریحی و حتی جدایی موقت از واقعیت است، لیکن در هیچ برهه از زمان وسیله ارتباطی فارغ از وظایف اخلاقی و اجتماعی نیست. پس گذران فراغت در برابر هر یک از وسایل ارتباط جمعی هم اخلاقی و است و هم فرهنگی. زیرا وسایل ارتباط جمعی در حین پدید آوردن فضای شاد آن را پر از دانستنیهای جدید، اموخته های مفید و به هر حال تامین سطوح عالی فراغت خواهد ساخت. (ساروخانی 1377)
وسایل ارتباط جمعی در مرحله اول برخورد با جامعه به امحای تک افتاده ها قابل جدا از یکدیگر و در نهایت ایجاد وحدت ملی و افزایش بعد فرهنگی در مدیریت سیاسی جامعه منتهی می شود این دو موجب می شود مدت آگاهی از تعلق انسانها به یک کل صورت پذیر شود و به تدریج فرهنگ جامعه شکل گیرد. ( همان منبع)
وسایل ارتباط جمعی موجبات پیدایش سبط و تبلور احساس مشترک و شخصیت انتقالی را در جامعه فراهم می سازند. پس اهم نقش ها و وظایف وسایل ارتباطی عبارت است از: نقش های تفریحی، نقش های خبری، نقش های همگن سازی، آکاه سازی احساس تعلق اجتماعی را در انسانها به وجود آورد. (ساروخانی 1377)
یک موسسه فرهنگی در سطوح فردی و سازمانی یا ملی می تواند بتدریج زمینه های همسانی یا نزدیکی دیر گاه های استفاده کنند.
جز را به تولید کننده آن فراهم آورد. این فرآیند عمدتا بطنی و پنهان است و در دراز مدت به ویژه آنها آشکار به همراه خواهد داشت. (رضوی زاده، 1382)
عوامل موفقیت رسانه ها در جلب مشارکت مردم
وسایل ارتباط جمعی به عنوان یکی از نظامهای جزئی جامعه متاثر از نظام اجتماعی اند و موفقیت شان در جلب مشارکت مردم در چارچوب نظام حاکم بر این وسایل قابل ارزیابی است. این موفقیت مشروط به وجود نظام مردمی و ثبات می باشد.
نقش رسانه های ارتباط جمعی در روابط بین الملل
رسانه های ارتباط جمعی، میلیونها انسان متعلق به فرهنگهای متنوع را به یکدیگر پیوند می دهند و از این طریق انبوه مردم دنیای وسیع و پر تنوع امروز با کمک کامپیوترها و ماهواره ها همانند یک روستای کوچک از مسائل و مشکلات هم باخبر می شوند، جمله مشهور مک لومان که در رسانه تداوم جسم و تواناییهای ماست بیانگر این مطلب است.
رسانه های جمعی امروز توانسته اند نظام عصبی منا را به نحوی گسترش دهند که جهان ما به مثابه یک دهکده جهانی فرض می شوند و در چنین وضعی مسائل مردم اقصی نقاط دنیا مسئله ما تلقی می گردد. تصور و ادراک ما از مردم و دنیا در چنین شرایطی به مقدار زیادی بستگی به تصویری دارد که از طریق وسایل ارتباط جمعی به ما منتقل می شود که ما باید با جنبه های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی آن مواجه شویم. غیر قابل دسترسی، غیر قابل مشاهده و در بسیاری از موارد دور از ذهن ماست. این دنیا باید از طریق وسایل ارتباط جمعی برای ما شناخته و تبیین شود. (حسینی، 1380)
زندگی اجتماعی ما به نحو غیر قابل باوری با مسائل برون مرزی پیوند خورده و نزدیک شده است فرآیندهای جهانی شدن از جمله مهمترین دگرگونی اجتماعی هستند که در زمان ما رخ می دهند و از آن نوع تحلیل جامعه شناختی که خود را به بررسی جوامع منفرد محدود می کند، پیش از پیش کهنه شده است. (کازنو 1376)
پیشرفت و گسترش ارتباط در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان را به یک نظام اجتماعی واحد تبدیل کرده است و در این وضعیت زندگی افراد بیش از پیش از فعالیتها و رویدادها هایی تاثیر می پذیرد که کاملا دور از زمینه های اجتماعی رخ می دهد که در آن فعالیتها ی روزمره خود را انجام می دهند و این ناشی از برد جهانی رسانه هاست. هستند که در زمان ما رخ می دهند و از آن نوع تحلیل بنابراین در زندگی روزمره کنونی، ما متکی به اطلاعاتی که آگاهیهای ما راجع به دنیای بیرون را شکل میدهند تا بر آن اساس برنامه های خود را در سطوح فردی و ملی را طراحی کنیم. (همان منبع)
ازوسون ماهیت پیام و ویظژگیهای مخاطبان را از عوامل مهم و تاثیر گذار می داند و در زمینه تحت تاثیر واقع شدن پیام گیران از سه نوع تاثیر پذیری شامل: متابعت، همانند سازی و درونی کردن یاد می کنند و در مقایسه اعتبار این سه نوع تاثیر پذیری متابعت را به دلیل عمده پاداش و یا تهدید و تنبیه ناپایدارترین سطح نفوذ اجتماعی همانند سازی را مرحله ای موثرتر از متابعت درونی کردن یک ارزش یا یک انتقاد را عمیق ترین و پایدارترین پاسخ به نفوذ اجتماعی می دانند. (همان منبع)
به اعتقاد او: در همانند سازی جزء مهم، جاذبه و کشش است. جاذبه و کشش مشخص یا گروهی که فرد خود را با نمونه ای همانند می کند. از آنجا که فرد خود را با نمونه ای همانند می کند، مایل است که عقاید مشابه داشته باشد. اما در درونی کردن جزء مهم و قابلیت قبول شخصی که اطلاعات را فراهم می کنند. مثلا اگر نوشته کسی را که خیلی قابل قبول است بخوانید تا به علت تمایل شخصی به صحیحی بودن تحت تاثیر قرار بگیرد. ( همان منبع)
نقش رسانه ها در شکل گیری افکار عمومی
یکی از مسائل مهمی که غالبا به وسیله جامعه شناسان مطرح می شود، این است که تا چه حدود و به چه صورت وسایل ارتباطی جمعی می توانند بر افکار عمومی اثر قاطع بگذارند و آن را به صورت درست، جهت دهند. بعد از سالهای 1930 که در عرصه سیاست به نحو وسیعی از وسایل ارتباط جمعی کمک گرفته شده این تصور پیدا شد که مردم در مقابل قدرت تاثیر وسایل ارتباط جمعی مانند تلویزیون نقش پذیرند و در این باره بمالغه های بسیاری صورت گرفت. اما از سال 1985 به این طرف درباره تاثیر وسایل ارتباط جمعی تجدید نظر به عمل آمد و بسیالری از محققان روشن کردند که مبالغه در این باره درست نیست. زیرا انسان در مقابل وسایل ارتباط جمعی موجودی فعال است. و این وسایل را انتخاب می کند و در برابر پیامها عکس العمل نشان می دهد. از طرفی عکس العمل و در مقابل وسایل ارتباط جمعی سته به ارتباطات اجتماعی فرد و وابستگی وی به گروه های خاص است. به عنوان مثال کسی که عضو یک حزب ساسی خاص است مطلبی را که از طریق رسانه های گروهی پخش می شود و به یک صورت تفسیر می کندو کسی که عضو گروه دیگری است به صورت دیگر (حسینی 1380)
ارتباط: عالی ترین دستاورد بشری
هنگامی که فردی از طریق ابزار زبان با فرد دیگری ارتباط برقرار می کند رابطه ای میان آنان شکل می گیرد که آن را در هیچ جای طبیعت نمی توان یافت. همین توانایی برگرداندن اصوات بی معنا به کلمات گفتاری و نوشتاری، مهم ترین امتیاز بشر، یعنی زبان است. زبان، رشد آن دسته از ویژگی هایی را ممکن ساخته است که که انسان اندیشمند را از همه مخلوقات دیگر متمایز می سازد. پس، تعجب آور نیست اگر فیلسوف آلمانی، کارل یاسپرس مدعی است که: "عالی ترین دستاورد انسان در دنیا، ارتباط شخصیت با شخصیت است(به نقل از سهرابی، 1384).
موثر نبودن بیشتر ارتباط ها
با وجود آنکه ارتباط بین فردی جزو بزرگترین پیشرفت های بشر به شمار می آید، اما انسان های معمولی قادر به برقراری یک ارتباط خوب و موثر نیستند. یکی از جنبه های طنزآمیز تمدن نوین آن است که اگر چه توسعه ابزارهای مکانیکی ارتباط، از آخرین مرزهای دست یافتنی تخیل نیز گذشته است، اما اغلب مردم برقراری ارتباط رویاروی را کاری دشوار می یابند. در عصر اعجایب فن آوری، ما می توانیم به ماه پیام بفرستیم و فضاپیماهای پژوهشی را برسطح مریخ بنشانیم، اما برقراری رابطه با کسانی را که دوستشان داریم مشکل می یابیم.
من، به نحوی فزاینده، از عدم کفایت بیشتر ارتباط های [بشری] آگاه شدم. در جامعه ما افراد به ندرت دیگران را در مسایل واقعی خود سهیم می کنند- هر قدر احساسات دردناک تر، خجالت آور تر و ناگوارتر باشد افشا کردن آنها حساس تر، شکننده تر و فشرده تر خواهد بود. بر همین قیاس، این نکته هم بسیار نادر است که افراد برای درک واقعی آنچه طرف مقابل می گوید با اشتیاق به او گوش فرا دهند. گاهی اوقات، افراد به دوست در حال صحبت خود خیره می شوند و ذهن خود را رها می کنند تا به سمت موضوعات دیگر منحرف شود. بعضی وقت ها، هنگامی که دوستشان صحبت می کند، تظاهر به گوش کردن می کنند اما در واقع، فقط در جا می زنند و به تنظیم مطلبی می پردازند که به محض یافتن راهی برای آغاز صحبت، بیان کنند. ناتان میلر به اشکال ناگوار، در این مورد اظهار نظر کرده است:" در ایلات متحده، گفتگو، گفتگو مسابقه ای رقابت آمیز است که در آن به اولین فردی که نفس عمیق می کشد شنونده ابلاغ می شود."
ارتباط نا موثر موجب فاصله بین فردی عمیقی می گردد که در همه جنبه های زندگی و همه بخش های جامعه تجربه می شود. پیامد فروپاشی ارتباط در اغلب موارد تنهایی، مشکلات خانوادگی، عدو صلاحیت و نا رضایتی شغلی، فشار روانی، بیماری جسمی و حتی مرگ خواهد بود. علاوه بر نما امیدی شخصی و اندوه ناشی از آن، در حال حاضر شکاف بین فردی نیز یکی از مسایل عمده اجتماعی در جامعه غمگین ما به شمار می رود(به نقل از سهرابی، 1384).
درد تنهایی
امروزه، بسیاری از افراد که آرزو می کنند با دیگران رابطه صمیمی، مثبت و معنادار داشته باشند، از تجربه آن ناتوان به نظر می رسند.هری استاک سالیوان روان پزشک، این موضوع را چنین مطرح می کند:
در جامعه ما، عمیق ترین مشکل مردم تنهایی، انزوا و مشکل عزت نفساست. در حالی که، مشکل موجود در دهه های اولیه عصر فروید، سرکوبی جنسی و مشکل عمده اوایل سی[قرن حاضر]، یعنی هنگامی که کارن هورنای به نویسندگی پرداخت، خشونت مبدل*بود،امروزه، تنهایی است که مشکل اصلی به شمار می رود(3).
تنها بودن دو نوع است: نخست، عزلت، که می تواند تنهایی کامل ، سازنده و مسرت بخشی باشد و دوم، تنهایی که نوعی بی کسی درد آور، مرده و پوچی است. فرد تنها، به طور عمیقی از انزوا و بیگانگی رنج می برد(به نقل از سهرابی، 1384).
موانع ارتباطی رایج
با وجود آنکه اغلب ما، میل شدیدی برای برقراری ارتباط ثمر بخش وجود دارد، چرا چنین ارتباطی، تا این حد نادر و دشوار است؟ یکی از دلایل اصی این امر، آن است که مردم، نوعا، سدها و موانع ارتباطی را نا آگاهانه در گفتگوی خود وارد می سازند. برآورد شده است این سدها، در نود درصد موارد، هنگامی به کار می روند که یک یا هر دو طرف گفتگو دچار مشکلی است که باید حل شود و یا نیازی دارد که باید ارضا شود.(2).
سدهای ارتباطی، پاسخ هایی دارای احتمال خطر بالا به شمار می آیند- یعنی پاسخ هایی که (اگر نتوان گفت همیشه) اغلب، اثری منفی بر ارتباط دارند. وقتی که یک یا چند تن از افراد در حال تعامل، گرفتار فشار روانی باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که این موانع ظاهر شوند. اثرات ناگوار مانع ارتباطی، بسیار زیاد و متنوع است. اما در اغلب موارد یا عزت نفس طرف مقابل را کاهش می دهند و منجر به تحریک حالت دفاعی، مقاومت و رنجش می شوندو یا به وابستگی، گوشه گیری، احساس شکست و یا بی کفایتی می انجامند. ضمن آنکه این احتمال را نیز کاهش می دهند که فرد دیگر، خود راه مشکل خویش می یابد. هر مانع علاوه برآن که یک"مسدود کننده احساس" است، یعنی از احتمال اینکه یک فرد دیگر به شکلی سازنده احساسات واقعی خود را بیان کند می کاهد، اگر به طور مکرر به کار رود چون با خطر افزایش پیامدهای منفی همراه است، می تواند به آسیب دایمی رابطه نیز منجر شود.
سدهای خاصی که مانع یک گفتگو می شود کدامند؟ متخصصان ارتباط های بین فردی، مانند کارل راجرز، ریوئل هووه، هائیم گینوت و جک گیپ پاسخ هایی که باعث توقف گفتگو می شوند مشخص کرده اند(3). توماس گوردون فهرست جامعی ارائه کرده است که آن را "دوازده بازدارنده پلید ارتباط" می نامد(به نقل از سهرابی، 1384).
این پاسخ های نامطلوب عبارت اند از:
انتقاد: ارزیایب منفی از فرد دیگر و اعمال و نگرش های او:" تو خودت باعث این مشکل شدی؛ به خاطر دردسری که گرفتارش هستی، نمی توانی دیگران را سرزنش کنی".
نام گذاری: خوار و خفیف کردن و یا دادن یک عنوان کلیه ای به شخص دیگر" عجب آدم خنگی!"؛ "دقیقا مثل یک زن"؛ " روشنفکر"؛ "شما کارگرها مثل هم هستید"؛ "تو، مرد بی احساسی هستی".
تشخیص گذاری: تجزیه و تحلیل رفتار فرددیگر و بازی کردن نقش یک روانشناس مبتدی:"ذهنت را مثل یک کتاب می توانم بخوانم. تو برای عصبانی کردن من، آن کار را کردی.""فقط چون به دانشگاه رفته ای فکر می کنی از من بهتری".
ستایش همرا با ارزیابی: قضاوت مثبت در مورد شخص دیگر و اعمال و نگرش های او: (تو همیشه دختر خوبی هستی. می دانم که امشب، در کارها به من کمک می کنی". معلم به دانش آموز: " تو شاعر بزرگی هستی".( قبول این نکته که سدهایی مثل ستایش، پاسخ هایی با احتمال خطر بالا هستند برای بسیاری از مردم دشوار است اما بعدا توضیح خواهم داد که چرا معتقدم کاربرد مکرر این پاسخ ها می تواند برای ارتباط مضرباشد)(همان منبع).
دستور: دادن دستور انجام کاری که مایلید انجام شود به فرد دیگر:"همین الآن تکالیفت را انجام بده"."چرا؟!""چون من این طور می گویم…"
تهدید: تلاش برای کنترل اعمال و رفتار طرف مقابل از طریق هشدتر در مورد پیامدهای منفی آنچه برایش تدارک دیده اید:"آن کار را می کنی یا…" "همین الآن ساکت شوید، وگرنه بعد از زنگ تعطیل مدرسه هم، کلاس را تعطیل نمی کنم."
اخلاقی ساختن: بیان این نکته که فرد دیگر، باید چه کاری را انجام دهد؛"موعظه کردن"او:"شما نباید طلاق بگیرید. هیچ فکر کرده اید چه بلایی سر بچه هایتان می آید؟""باید به او بگویی که متاسفی".
پرسش های زیاد و نامناسب: سوال های پاسخ- بسته اغلب از سدهای بزرگ ارتباطی می باشند.اینها،سوالهایی هستند که معمولا، می توان با کاماتی کوتاه و مختصر به آنها پاسخ داد؛ اغلب با یک بله یا خیر ساده:"کی اتفاق افتاد؟" "آیا به خاطر این حادثه متاسفی؟".
نصیحت کردن: نشان دادن راه حل مشکل فرد دیگر به او:"اگر من جای تو بودم حتما با او دعوا می کردم."راه حل این مشکا خیای ساده است.اول…" .
منحرف سازی: کنار زدن مشکلات فرد دیگر از طریق ایجاد حواس پرتی:"سارا،این قدر به آن موضوع فکر نکن. بگذار در مورد چیزهای بهتر حرف بزنیم." یا:"فکر می کنی این حادثه خیلی بدی بود؟!پس بگذار اتفاقی که برای من افتاده را تعریف کنم."
بحث منطقی: تلاش برای متقاعد کردن فرد دیگر با توسل به حقایق یا منطق، و معمولا بدون در نظر گرفتن عامل هیجانی مربوط:"واقع بینانه فکرکن؛اگر آن ماشین را نخریده بودیمی توانستیم قسط خانه را بدهیم."
اطمینان آفرینی: تلاش برای متوقف کردن هیجان های منفی فرد دیگر:"نگران نباش؛ همیشهپایان شب سیه سفید است"."عاقبت، مسایل با خیر و خوشی تمام می شود." (به نقل از سهرابی، 1384).
موانع، به عنوان پاسخ های دارای احتمال خطر بالا تلقی می شوند؟
نگاه اول، برخی از این موانع، بی ضرر به نظر می رسند. تمجید اطمینان آفرینی، پاسخ هایی که سوال کردن، و یا توصیه و نصیحت همراه با خیرخواهی، اغلب در روابط بین فرد، عواملی مثبت محسوب می شوند. پس چرا دانشمندان علوم رفتاری، این دوازده پاسخ را به عنوان پاسخ هایی در نظر می گیرند که بطور بالقوه می توانند به ارتباط آسیب رسانند؟
دوازده شیوه پاسخی فوق، بیشتر از آنکه از عناصر مخرب و غیر قابل اجتناب در همه ارتباط ها تلقی شوند، به عنوان پاسخ های دارای احتمال خطر بالا در نظر گرفته می شوند.این روش ها،بیش از راه های ارتباطی دیگر می توانند موجب توقف گفتگو شوند، در کارایی حل مشکل طرف مقابل اخلال بوجود آورند و یا شکاف عاطفی میان افراد را افزایش دهند. با وجود این، گاه، برخی از افراد فوق را با کمترین اثر منفی و یا بدون هیچ گونه اثری مورد استفاده قرار می دهند.
هنگامی که یک یا هردو فرد درگیر، خواسته های مهم دارند و یا با مشکلی دست به گریبان اند، احتمال بروز اثر منفی موانع، تا حد زیادی افزایش می یابد. در این مواردف می توان از رهنمود مفید زیر پیروی کرد:"ههر وقت به فشار روانی یا استرس دچار شدید، از تمام مانع های فوق اجتناب کنید." اما متاسفانه، درست در هنگام تجربه فشار روانی، بیشترین احتمال استفاده از پاسخ های دارای احتمال خطر بالا وجود دارد(به نقل از سهرابی، 1384).
دوازده سد ارتباطی زیر را می توان به سه مقوله اصلی تقسیم کرد:قضاوت، ارائه راه حل و اجتناب از نگرانی های طرف مقابل:
قضاوت
1ـ انتقاد
2ـ نام گذاری
3ـ تشخیص گذاری
4ـ ستایش همراه با ارزیابی
ارائه راه حل
1ـ دستور دادن
2ـ تهدید
3ـ اخلاقی سازی
4ـ طرح سوال های زیاد و نامناسب
5ـ نصیحت یا توصیه
اجتناب از نگرانی های طرف مقابل
1ـ منحرف سازی
2ـ بحث منطقی
3ـ اطمینان آفرینی
اکنون اجازه دهید که با تفصیل بیشتر به بررسی هر یک از مقوله های عمده پاسخ های دارای احتمال خطر بپردازیم(به نقل از سهرابی، 1384).
قضاوت: مانع مهم
این مقوله ،چهار مانع انتقاد ،نام گذاری ، تشخیص و ستایش را شامل می شود که همه ،شکل های مختلف از یک مضمون مشترکند: قضاوت در مورد فرد دیگر .کارل راجرز روان شناس با سخنرانی خود در مورد ارتباط نشان داد که متعقد است اصلی ترین سد ارتباطی بین فردی ، در تمایل بسیار طبیعی ما به قضاوت کردن نهفته است ( تایید یاعدم تایید گفته های فرد دیگر )(5)
برخی افراد ممکن است خود را قضاوت کنند تلقی نکنند . اما را جرز ،در سخنرانی خود بسیاری ازشنوندگانش را متقاعد ساخت که تمایل به قضاوت بیش از آنچه آنان تصور می کنند ،متداول است:یکی از جمله هایی که همزمان با ترک جلسه امشب خواهید شنید احتمالا این جمله است :(من از صحبت های او خوشم نیامد .)اکنون چه پاسخی خواهید داد ؟ تقریبا همیشه،پاسخ شما حاکی از تایید یا عدم تایید نگرش مطرح شده است .شما ،یا می گویید: "من هم همین طور. فکر می کنم مزخرف بود" و یا پاسخ می دهید:"اما نه من فکر می کنم سخنرانی جالبی بود." به عبارت دیگر، واکنش اولیه، شما، ارزیابی چیزی است که شنیدید؛ ارزیابی آن از دیدگاه خودتان و از چارچوب داوری خودتان. مثال دیگری را در نظر بگیرید: فرض کنید من با کمی احساس بگویم: " این روزها، جمهوریخواهان به نحوی رفتار می کنند که نشان دهنده درک منطقی آنان است". به عنوان یک شنونده چه پاسخی به ذهن شما خطور می کند؟ بیشترین احتمال ان است که پاسخ، همراه با ارزیابی باشد. ممکن است شما، خود را موافق یا مخالف ببینید و یا در مورد من قضاوت کنید. مثلا بگویید"او باید محافظه کار باشد" م یا"او تفکری استوار و محکم دارد."
راجرز در همان سخنرانی به نکته مهم دیگدی در مورد آمادگی بشر برای قضاوت گرایی اشاره کرد:
اگر چه تمایل به ارزیابی، تقریبا در همه تعامل های کلامی رایج است، اما در موقعیت هایی که احساسات و هیجان ها، به شدت درگیر هستند این تمایل تشدید می شود. هرچه احساسات ما قوی تر باشد احتمال بیشتری وجود دارد که هیچ عنصر دو جانبه یا مشترکی در ارتباط وجود نداشته باشد. در این موارد، دو ایده، دو احساس و دو نوع قضاوت وجود دارد که یکدیگر را در فضای روان شناختی گم می کنند. مطمئنم که در تجربه های روزمره خود، با این موضوع آشنایید. وقتی به بحث داغی گوش کرده اید که خود شما از نظر عاطفی در آن درگیر نبوده اید، اغلب دست از تفکر کشیده اید:" خوب آنان، در واقع، راجع بع موضوعی واحد صحبت نمی کنند." و آنان نیز صحبت نمی کردند. هر کدام قضاوتی می کرد، ارزیابی بر اساس چارچوب داوری خودش. در اینجاف به واقع، چیزی وجود نداشت که بتوان آن را، به درستی، ارتباط نامید. تکرار می کنم همین گرایش به نشان دادن و واکنش نسبت به صحبت های دارای بار عاطفی زیاد، که از طریق ارزیابی آن از دیدگاه خودمان صورت می گیرد، عمده ترین مانع ارتباطی بین فردی است(به نقل از سهرابی، 1384).
انتقاد
انتقاد یکی از موانع مربوط به قضاوت است. بسیاری از ما احساس می کنیم که اگر عیب جو و منتقد نباشیم، افراد دیگر هرگز پیشرفت نمی کنند. والدین فکر می کنند که به قضاوت در مورد کودکانشان نیاز دارند، وگرنه آنان، هرگز به افراد بزرگسال سخت کوش و یا با ترتیبی تبدیل نخواهند شد. معلمان معتقدند اگر از دانش آموز انتقاد نکنند آنان، هرگز درس را یاد نخواهند گرفت و سرپرستان این تصور را دارند که باید از کارگرانشان انتقاد کنند زیرا، در غیر این صورت، تولید کاهش می یابد. اما در فصل های بعد، خواهیم دید که چگونه می توانیم با روش های دیگر، و به شکلی موثرتر، به همام اهدافی دست یابیم که تلاش می کنیم از طریق انتقاد(و موانع دیگر) به آنها برسیم.
در این میان، مشاهده تعامل های ما با دیگران در تشخیص اینکه چقدر انتقاد کننده هستیم، بسیار ارزشمند است. انتقاد، از نظر برخی از مردم، راهی برای زندگی است. شوهری از همسرش به عنوان یک عیب جوی دایمی یاد می کرد ودریا سالاری به هری هاپکینز، مشاور کاخ سفید، به دلیل طبعیت انتقادگرایش،لقب"فرمانده تیپ سوزن" را داده بود( همان منبع).
نام گذاری و برچسب زدن
نام گذاری و برچسب زدن، هم برای فرستنده و هم برای گیرنده پیام اشاراتی منفی دارد: کاکاسیاه، زنبورک، روشنفکر، توله، غرغرو، دیکتاتور،احمق، کودن، یابو و… همه برای طرف مقابل، داغ ننگ محسوب می شوند. با وجود این، برچسب های دیگر ایجاد هاله می کنند: باهوش، سخت کوش، متعهد، مثل پدرش، یک جاه طلب واقعی.
برچسب ما را از شناخت خود و دیگران محروم می سازد: دیگر هیچ فردی روبروی ما نیست وما نه با خود فرد، که با برچسب او روبرو هستیم. کلارک موستاکاس، روانشناس می گوید:
برچسب ها و طبقه بندی ها به ظاهر مشخص می کنند که ما فرد دیگر را می شناسیم اما عملا موجب می شوند که سراب را با آب اشتباه بگیریم. در واقع ما چون متقاعد شده ایم خود و دیگران را می شناسیم، آنچه را در درون و یا در پیش روی ما اتفاق می افتد نمی بینیم و چون نمی دانیم که نمی دانیم برای تماس با واقعیت تلاش منی کنیم. ما به استفاده از برچسب ها برای کلیشه سازی از خود و دیگران ادامه می دهیم و این برچسب ها جانشین مفاهیم انسانی، احساسات منحصر به فرد و حیات در حال تکوین درون افراد و میان آنان می شود(به نقل از سهرابی، 1384).
تشخیص گذاری
تشخیص گذاری، نوعی برچسب زدن، در طول قرن ها بشر را دچار مشکل کرده است، اما از زمان فروید*به بعد شایع تر شده است. برخی افراد به جای گوش کردن به محتوای گفته های فرد دیگر، نقش یک بازرس هیجان ها و عواطف را بازی می کنند که در جستجوی انگیزه های پنهان، عقده های روان شناختی و مانند اینها است.
منشی روانشناسی که بعد از یک ماه استعفا داده بود، در پاسخ به دوستش که از او می پرسید چرا کارش را ترک کرده است، گفت: " او انگیزه هایی را که در پس هر کار من بود تحلیل می کرد.من نمی توانستم برنده شوم. اگر دیر به سرکار می آمدم، نتیجه احساس دشمنی[درونی من] بود. اگر زود می آمدم، دلیلش اضطراب بود و اگر به موقع می رسیدم،وسواسی بودم."
شاید شما هم، مثل من دیده باشید که شخصی به دیگری یاداور می شود که او وضعیت دفاعی به خود گرفته است و یا دارد خودش را گول می زند و احساس گناه یا ترس و برخی دیگر از انگیزه ها و عقده های" نا خوداگاهش را بیرون می ریزد، تا چه حد تداوم ارتباط آنها با مشکل مواجه می شود (به نقل از سهرابی، 1384).
ستایش همراه با ارزیابی
عقیده رایجی وجود دارد مبنی بر ستایش های کاملا صادقانه، سودمند هستند. بسیاری از والدین، معلمان، مدیران و افراد دگر، بدون هیچ شرطی ستایش را تایید می کنند. به قول هائیم گینوت: " فرض بر این است که ستایش اطمینان می آفریند، امنیت را افزایش می دهد، خلاقیت را بر می انگیزد، یادگیری را تحریک می کند، باعث خیرخواهی می شود و روابط انسانی را بهبود می بخشد" (9). بنابراین ، در نظر اول، بعید به نظر می رسد که ستایش دارای شرایط و ویژگی های یک مانع باشد. اما با وجود این، ارزیابی های مثبت در اغلب موارد نتایجی منفی به بار می آورند.
ستایش اغلب، به عنوان شعاری پوچ برای وادار کردن مردم به تغییر رفتارهایشان به کار می رود. هنگامی که فردی با اهداف پنهانی، اقدام به ستایش می کند، بیشتر اوقات، رنجشی به وجود می آید که نه فقط به خاطر تلاش او برای کنترل دیگری، که به دلیل تجربه احساس دستکاری شدن یا فریب خوردن فرد مقابل است. دیوید آگسبرگر معتقد است این موضوع که ستایش شدن همان دوست داشته شدن است، همیشه درست نیست. "ستایش شدن، در بیشتر مواقع، دستکاری شدن است. ستایش شدن در اغلب موارد استفاده قرار گرفتن و به معنای فریب خوردن، گیر افتادن، و اغفال شدن است"(به نقل از سهرابی، 1384).
حتی وقتی که ستایش با نیت گول زدن طرف مقابل به کار نمی رود، باز هم اثرات زیان بخشی به همراه دارد. هیچگاه متوجه شده اید که افراد چگونه از خود در بربر ستایش دفاع می کنند؛ به شکلی که انگار در مقابل تهدید قرار گرفته اند؟ حالت دفاعی داشتن و تدافعی بودن آنان باعث می شود که انکارهایی عادی، همچون موارد زیر، برزبانشان دجاری شود:
فکر نمی کنم که خیلی هم خوب باشد.
در واقع، خیلی هم زیاد نیست.
نباید به خاطر آن از من تقدیر شود، دستیارم آن را ساخت.
در اصل شانس آوردم.
می توانستم بهترش را انجام دهم.
وقتی مردم خطرهای ستایش همراه با ارزیابی را می شنوند، اغلب تصور می کنند دانشمند علوم رفتاری همه انواع تشویق و ترغیب را زیان بخش می دانند. چنین تصوری، از اصل موضوع، بسیار دور است. ابراز احساسات مثبت نسبت به دیگران، یکی از عناصر مهم ارتباط بین فردی است. راه های صحیح ستایش در فصل نه مطرح می گردد(همان منبع).
ارائه راه حل می تواند یک مشکل باشد!
بخش دیگری از موانع،شامل ارئه راه حل به دیگران است. ارائه راه حل ها ممکن است به شکلی دل سوزانه مثل نصیحت، به شکلی غیر مستقیم به صورت پرسش، به گونه ای مقتدرانه مثل دستود و به نحوی پرخاشگرانه همچون تهدید و یا همراه با هاله ای در اطراف ان مانند اخلاق سازی صورت گیرد.واضح است که برخی از شیوه های ارائه راه حل در مقایسه با روش های دیگر، با خطر بیشتری همراه است. با وجود این، همه شیوه های ارائه راه حل از موانع بالقوه ارتباطی محسوب می شوند، به خصوص هنگامی که یک یا هر دو فرد نیاز دارند یا با مشکلی مواجه اند. ارائه راه حل، اغلب یا مشکل را تشدید می کند و یا بودن حل مشکل اصلی، مساعل جدیدی را به وجود می آورد.
دستور دادن، تهدید، اخلاقی سازی، توصیه( اغلب، اغلب طرح سوال های بسته ) از شیوه های مختلف ارائه راه حل هستند. من این عقیده را ندارم که ارئه راه حل، هیچ وقت مناسب نخواهد بود، اما معتقدم که این اقدام، می تواند با سدهایی که ایجاد می کند، رشد فرد دیگری را با مشکل مواجه سازد. (به نقل از سهرابی، 1384).
دستور دادن
دستور، راه حلی است که به شکلی زورگویانه ارائه می شود و با زور مورد حمایت قرار می گیرد.
هرگاه از زور گویی استفاده شود، مردم اغلب آزرده خاطر شده و به مخالفت با فرد زورگو بر می خیزند که ممکن است نتیجه آن نیز، اخلال و خرابکاری باشد. افرادی که پیوسته، دستوراتی دریافت می کنند، ممکن است بسیار مطیع یا فرمانبردار شوند اما دستوراتاغلب، به طور ضمنی، اشاره می کنند که قضاوت فرد دیگر نادرست است و در نتیجه باعث کاهش احساس عزت نفس می شوند.
تهدید
تهدید دستوری است که با تاکید براین نکته ارائه می شود که اگر راه حل پیشنهادی اجرا نگردد تنبیه در پی خواهد داشت. تهدیدها دارای همان پیامدهای منفی دستور می باشند. (به نقل از سهرابی، 1384).
اخلاقی سازی
بعضی افراد عاشق آن هستند که بر گرد راه حل های پیشنهادی خود به دیگران، هاله ای بکشند.
آنان می کوشند با نیروی اقتدار اجتماعی، اخلاقی و مذهبی از عقاید خود دفاع کنند. اخلاقی سازیبا "باشایسته بودن" و "بایدها" حرف می زند، هرچند که از جماه بندی های دیگر نیز استفاده می کند:"کار درست، همین است." "به اندازه کافی به دیدن من نمی آیی." اما اغلب، این کارهای "شایسته" مورد اشاره قرار می گیرند، حتی هنگامی که به طور مستقیم بیان نمی شوند.
"اخلاقی سازی، خود اقدامی غیر اخلاقی و نا امید کننده است." اخلاقی سازی باعث افزایش اضطراب می شود، رنجش و آزوردگی خاطر به وجود می آورد، بیان صادقانه وضع خود را دشوار می سازد و بهانه تراشی و عذر آوردن را موجب می شود(همان منبع).
سوال های زیاد و نا مناسب
بعضی از سوال ها در جایگاه خاصی در ارتباط برخوردارند. اما سوال ها می توانند بازدارنده واقعی گفتگو باشند، چنان که گفتگوی سوال- و عدم پاسخ زیر، بسیار آشنا به نظر می آید:
"کجا رفتی؟"
"بیرون."
"چه کار کردی؟"
"هیچی."
روزها و روزها، والدین در خانه های خود پرسیدند:"امروز مدرسه چه طور بود؟" و بارها و بارها این غیر پاسخ را شنیده اند که "عالی بود".
برخی از افراد که پیوسته سوال می کنند، اغلب خشکیدن نسبتا کامل مکالمه را تجربه می کنند.وقتی افراد مورد علاقه سوال کننده، او را ایقدر کم در مساله خود شریک می کنند، او نیز از فرد استیصال به سوال های بیشتر و بیشتری متوسل می شود تا از افشا سازی طرف مقابل، حداقل قطره ای به دست آورد. اما، سوال های مضاعف بر کندی ارتباط می افزاید.
نسبت بالایی از جمعیت به سوال کردن معتاداند. اگرچه راه های زیادی مفیدی نیز برای طرح سوال های خاص وجود دارد(چنان که بعد در فصل بهد خواهیم دید)، اما مطرح کردن سوال های زیاد، معمولا گفتگو را از مسیر گفتگو خود خارج می کند. ژاک لالان، رئیس انستیتوی در کبک می گوید:" در مکالمه های معمولی، سوال کردن جانشین بسیار ضعیفی برای ارتباط مستقیم تر است. سوال ها پیام هایی ناقص، غیر مستقیم، پوشیده، غیر شخصی و اغلب غیر موثر هستند که واکنش های دفاعی و مقاومت را موجب می شوند. آنها به ندرت، درخواست هایی بسیار ساده برای کسب اطلاعات بیشتر و در اغلب موارد ابزارهایی غیر مستقیم جهت پایان دادن به گفتگو و راهی برای گول زدن فرد سوال شونده می باشند. (به نقل از سهرابی، 1384).
نصیحت کردن
نصیحت یکی دیگر از موانع پر کاربرد است. در بدترین حالت، نصیحت نشانه "عقده دخالت" است. اگر چه من با بسیاری دیگر از دلایل مهم عدم سودمندی نصیحت آشنا بوده و آنها را آموخته ام، و از تمایل خود از برای نصیحت کردن دیگران نیز تا حد زیادی کاسته ام، اما باز هم متوجه می شوم که گاه در موارد نامناسب اقدام به نصیحت می کنم. دام نصیحت، وسوسه تقریبا دایمی من است و وقتی فردی که دوستش دارم در مورد مشکلش حرف می زند متوجه می شوم که مغلوب این وسوسه شده ام.
پس، اشکال نصیحت چیست؟ نصیحت، اغلب توهینی بزرگ به عقل فرد مقابل است و بی اعتمادی نسبت به توانایی فرد دچار مشکل، برای درک و کنار آمدن با مشکلاتش اشاره دارد. به گفته نورمن کاگان : " در واقع، ما به طور ضمنی به فرد می گوییم که: تو برای مشکای که حلش برای من خیلی ساده بود اینقدر زحمت کشیده ای؛ چقدر احمقی!"
اشکال دیگر نصیحت، آن است که فرد نصیحت کننده، به ندرت، تمام معانی تلویحی مشکل را درک می کند. وقتی مردم ما را در نگرانی هی خود سهیم می کنند، اغلب، فقط" قله کوه یخ" را به ما نشان می دهند. نصیحت کننده از پیچیدگی ها، احساسات و عوامل متعدد دیگری که در زیر سطح ظاهری پنهان شده اند آگاه نیست. داگ هامرشولد، دیپلمات درون گر سوئدی گفته است: بدون انکه مشکل را بداند برایش پاسخی آسان می ساخت(به نقل از سهرابی، 1384).
اجتناب از نگرانی های فرد دیگر
زمانی روزنامه نگاری گفته بود اولین قانون گفتگو آن است که اگر برای خارج کردن جریان گفتگو از مسیر اصلی، راهی وجود داشته باشد انسان [حتما و بلافاصله] از آن استفاده می کند. پس به سه مانع باقی مانده دیگر- یعنی منحرف سازی، بحث منطقی و اطمینان آفرینی- نیز باید توجه شود زیرا تمامی این موارد موجب انحراف گفتگو از مسیر اصای آن می شود(همان منبع).
منحرف سازی
یکی از راه های بسیار رایج برای تغییر جریان و یا محتوای یک گفتگو از نگرانی های فرد مقابل به موضوع مورد نظرتان، منحرف سازی نام دارد. عبارت"گفتگودر مورد…" اغلب اوقات، آغاز انحراف [از مسیر] را علامت می دهد. در حقیقت، بیشتر آنچه در مکالمه، رد و بدل می شود، کمی بیش از مجموعه ای از انحراف ها است. به طور مثال، به تبادل زیر که میان چهار زن در حال عیادت از یک دوست بستری در بیمارستان روی می دهد توجه کنید:
بیمار: جراحی بسیار دردناکی بود! فکر نمی کردم که بتوانم تحمل کنم. دقیقا مانند…
فرد الف: راجع به عمل جراحی باید بگویم که کیسه صفرای من هم در بیمارستان…
مورد جراحی قرار گرفت، عجب اوقات درد آوری بود…
فرد ب: این همان بیمارستان است که وقتی دست نوه ام شکست او را به انجا بردیم، دکتر… دستش را گچ گرفت.
فرد ج: می دانستید که دکتر… در خیابان ما زندگی می کند. می گویند به الکل معتاد شده است.
فرد د: خوب، باز الکل به بدی مواد مخدر نیست. پسر مدیر دبیرستان، شدیدا به مواد مخدر آلوده شده. اگر نتواند از این کار دست بکشد نباید با بچه های دیگر رفت و آمد داشته باشد.
اووه! پس بر سر نگرانی های بیمار چه آمد؟
گاه افراد گفتگو را به دلیل نا آگاهی و فقدان مهارت های گوش کردن ثمربخش منحرف می کنند.
بعضی اوقات، آنان توجه را به خود اختصاص می دهند. اما در مواقع دیگر هنگامی به انحراف از موضوع اصلی پناه می برند که هیجان های ناشی از گفتگو، آنان را ناراحت می کند. بسیاری از مردم، علاقه ای به صحبت در مورد محبت، خشم، تعارض و کشمکش، مرگ، بیماری، طلاق یا موضوع های تنش زای دیگر ندارد و لذا هنگامی که موضوع گفتگو به عنوان های فوق برمی گردد، مکالمه را به سمت موضوع خوشایندتری منحرف می کنند(به نقل از سهرابی، 1384).
بحث منطقی
منطق، کارکردهای بسیار مهمی دارد. با وجود این، ارائه راه حل های منطقی در مواقعی که فرد دیگر دچار تنش روانی است و یا در میان افراد مختلف تعارض و کشمکشی وجود دارد ممکن است موجب عصبانیت شود. اگر چه به نظر می رسد ان موارد، همان مواقعی هستند که ما بیشترین نیاز را به منطق داریم، اما همه آنها با خطر زیاد فرار طرف مقابل [از گفتگو] همراه اند.
یکی از مشکلات اصلی منطق، در موقیت های فشار روانی درون- فردی یا بین فردی آن است که افراد را در یک فاصله عاطفی قرار می دهد. منطق بر حقایق متمرکز است و معمولا از احساسات اجتناب می کند. اما هنگامی که افراد مشکلی دارند و یا در رابطه خود دچار مشکل می شوند، احساسات موضوع اصلی را تشکیل می دهد. زمانی که افراد برای اجتناب از درگیری عاطفی، منطق را به کار می گیرند، در بدترین زمان ممکن از یکدیگر کناره گیری کرده اند.
اطمینان آفرینی
" در این کره خاکی، ایجاد اطمینان چه اشکالی دارد؟" این، سوالی است که از افراد بسیاری می شنویم. اطمینان آفرینی، همچون یازده سد دیگر می تواند موجب نزاع افراد شود.
گینوت می نویسد:
وقتی که کودکی تصور می کند احمق، زشت یا بد است، هر چه ما بگوییم یا انجام دهیم، خود- انگاره او را به سرعت تغییر نمی دهد. عقیده ریشه دار فرد راجع به خودش، در برابر تلاش های مستقیم برای تغییر مقاومت می کند. چنان که کودکی درش گفت: می دانم که نیت خیر داری. اما من احمق نیستم که حرف تو را در مورد باهوش بودن خود باور کنم.
اطمینان آفرینی، به ظاهر، راهی برای آرامش دادن به شخص دیگر است اما در واقع، اقدامی کاملا متضاد است. واژه آرامش یا راحتی، Comfort، از دو واژه لاتین con و fortis گرفته شده است. ترکیب این دو، به صورت تحت اللفظی به معنای " تقویت شده از طریق همراهی" است. اما اطمینان آفرینی اجازه نمی دهد که فرد آرامش بخش، واقعا، با فرد دیگر همراه باشد. اطمینان آفرینی، نوعی از کناره گیری عاطفی است. اغلب، کسانی از اطمینان آفرینی استفاده می کنند که ایده ی مفید بودن را دوست دارند اما نمی خواهند نیاز عاطفی همراه با آن را تجربه کنند. (به نقل از سهرابی، 1384).
احساس گناه، پشیمانی، تاسف
بسیاری از مردم پس از شنیدن مقدمه ای در مورد موانع، احساس گناه بسیار شدیدی را تجربه می کنند. آنان به طور ناگهانی، از برخی از الگوهای ارتباطی خود که مانع راوابط آنان و یاشاید موجب فاصله غیر ضروری میان آنان و دیگران شده است آگاه می شوند. همه ما برخی اوقات از موانع استفاده می کنیم. کاربرد تصادفی این موانع به ندرت موجب لطمه شدید رابطه می گردد. با وجود این، زمانی که به مقدار زیادی، مورد استفاده قرار می گیرند احتمال بالایی وجود دارد که آسیبی قابل توجه را باعث شوند.
این عادت های مکالمه ای بد را می توان تصحیح کرد. چند هزار سال قبل، یکی از خردمندان باستان، آموزشی را ارائه می کرد که بر اساس آن، حذف یک عادت بد از طریق جایگزینی آن با یک عادت خوب آسانتر از حذف آن با کمک نیروی اراده است این تعلیم، امروزه نیز مصداق دارد. همراه با یادگیری مهارت هایی مثل گوش کردن، ابزار وجود، رفع تعارض و حل اثربخش مشکلات بین فردی، میزان استفاده از موانع نیز، به گونه ای مداوم، کاهش یابد. (به نقل از سهرابی، 1384)
گاه، افراد گفتگو را به دلیل ناآگاهی و فقدان مهارت های گوش کردن ثمر بخش منحرف می کنند. بعضی اوقات، آنان توجه را به خود اختصاص می دهند. اما در مواقع دیگر هنگامی به انحراف از موضوع اصلی پناه می برند که هیجان های ناشی از گفتگو، آنان را ناراحت می کند. بسیاری از مردم، علاقه ای به صحبت در مورد محبت، خشم، تعارض و کشمکش، مرگ، بیماری، طلاق یا موضوع های تنش زای دیگر ندارند و لذا هنگامی که موضوع گفتگو به عنوان های فوق برمی گردد، مکالمه را به سمت موضوع خوشایندتری منحرف می کنند. (به نقل از سهرابی، 1384).