مبانی نظری وپیشینه تحقیق هوش هیجانی و هوش منطقی
فصل دوم:
"بررسی پیشینه پژوهش"
مفهوم نظری و ادبیات:
"هوش هیجانی، هوش منطقی"
و
بررسی روابط و تاثیر آن ها بر پیشرفت تحصیلی
دانش آموزان نخبه ی مدارس تهران سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان
مقدمه:
از جمله کلماتی که همه ی ما به طور مکرر آن را به کار می بریم، کلمه ی "هوش" است. دانش آموزی که در تحصیلات موفق است را باهوش می نامیم و به همین گونه از همه ی اقشارهای جامعه، دانشجویان، کارمندان، کارگران و غیره که به نحوی در شرایط تحصیلی و کاری، موفقیت کسب می نمایند، را با صفت "باهوش" یاد می کنیم و هوش را مهم ترین عامل برای موفقیت در تحصیل، شغل و به طور کلی در زندگی عادی به حساب می آوریم. چه تعریفی از افراد باهوش داریم و چه انتظاراتی از آن ها به جا و به مورد است؟ آیا امکانات و استعدادهای بالقوه یک دانش آموز با ویژگی "باهوش"، صرفاٌ در حلقه ی بسته تحصیلی و درسی، بروز وتجلی می یابد، یا اینکه او دارای روحیات و خلق و درک و غیره نیز هست که اگر امکان شکفتن بیابد، بر وضعیت تحصیلی نیز اثرات شگفتی را بر جای می گذارد. معمولاً دانش آموزان دارای هوش بالا، به دلیل درک وسیع تر و سریع تری که از اطراف خود دارند، از مشکلات بیش تری نیز برخوردار می شوند، آیا می توان با تکیه بر منبع عظیم هیجان ها در وجود آن ها و مدیریت صحیح آن، بر مشکلات، از جمله عدم موفقیت تحصیلی، فائق آمد؟ این پژوهش در نظر دارد ضمن بررسی مفهوم کلی"هوش " و"هوش منطقی" که از گذشته و تاریخچه طولانی تری برخوردار است، مفهوم "هوش هیجانی" را نیز بازخوانی کند. تقویت هوش هیجانی می تواند زمینه ساز بسیاری از موفقیت ها و پیروزی ها و حصول به هدف در زندگی باشد و بالعکس فقدان و عدم درک و مدیریت آن، آثار تخریبی در زمینه های فردی و اجتماعی ایجاد می کند. هوش منطقی یا استعداد تحصیلی، با انجام تست های گوناگون عدد و رقم کمّی یافته اند ومی توان دانش آموزان را مورد سنجش وآزمون قرار داد، اما هوش هیجانی، سازه ای نسبتا جدید در ادبیات روان شناسی است " واژه هوش هیجانی نخستین بار در سال 1990توسط سالووی1 و میر2 مطرح شد. ریشه ی آن به هوش اجتماعی باز می گردد که در سال 1920 از سوی ثرندایک3 مطرح شد. صورت بندی سالووی و میر، یک مدل سه بخشی بوده است که در آن هوش هیجانی به سه مقوله ی ارزیابی هیجانات، تنظیم هیجانات واستفاده از هیجانات در حل مسایل تقسیم می شود (اسکوتی وهمکاران، 1998). هرچند که هسته ی اصلی این مدل هیجان ا ست، با این حال تاکید عمده ی آن، بر کارکردهای اجتماعی و شناختی مربوط به هیجانات می باشد. در سال 1997، سا لووی و میر، مدل قبلی خود را اصلاح و یک مدل چهار طبقه ای4 پیشنهاد کردند. در این مدل طبقات به ترتیب و از پایین ترین سطح تا عالی ترین سطح مرتب شده اند که عبارتند از: درک وبیان هیجانات5، جذب هیجانات در تفکر6، فهم هیجانات7، و تنظیم توام با تعمق هیجانات8. این تلقی از هوش هیجانی تحت عنوان مدل توانایی شناختی- هیجانی9 معروف است. این مدل به رفتارها وتوانایی های بالفعل و واقعی برای تشخیص، پردازش وکاربرد اطلاعات گران بار از هیجان می پردازد (پتریدس، فردریکسون وفورنهام2004). اما برخی پژوهشگران هوش هیجانی را به صورت یک صفت (trait EI) در نظر می گیرند وآن را نه یک توانایی بالفعل، که یک استعداد یا آمادگی رفتاری تعریف می کنند. این برداشت از هوش هیجانی تحت عنوان مدل خودکار آمدی (ترکیبی) هیجانی10 معروف است (پتریدس، فردریکسون وفورنهام، 2004). بنابراین هوش هیجانی صفتی (ترکیبی) به مجموعه ای ازآمادگی ها و تمایلات رفتاری در باره ی توانایی شخص برای تشخیص، پردازش و کاربرد اطلاعات آکنده از هیجان و درک فرد از میزان آمادگی اش اطلاق می شود" (بخشی پور وهمکاران، 1385 : 30 ). پژوهش حاضر بر اساس مدل سه بخشی هوش هیجانی و رویکرد صفتی (ترکیبی) نسبت به آن انجام می شود و سعی دارد همراه هوش منطقی
، رابطه ی آن ها را با پیشرفت تحصیلی بررسی نماید.
1- هوش منطقی:
1 -1- مفهوم کلی هوش:
هوش یکی از مباحث اصلی و مهم در روان شناسی است. در تعریف آن (لغوی واصطلاحی)، گفته شده است "هوش یا هش در لغت به معنای فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، متمایز کردن، زیرکی، زرنگی، عقل و خرد استعمال شده است. و اما بررسی مفهوم اصطلاحی هوش نشان می دهد که علی رغم تعاریف گوناگون و متنوع از آن، مراد چیزی جز تعبیر ادبی و تاریخی "جوهر دانایی" و یا "توانایی یادگیری" نیست. هرگاه فرد در حوزه های خاص از توانایی یادگیری فوق العاده باشد، اصطلاحا می گوییم وی فردی مستعد است و در آن زمینه از استعداد خاص برخوردار است" (کاظمی حقیقی، 1376 :1 ). ارائه ی تعریفی جامع که بتواند تمامی ابعاد "هوش" را درنظر بگیرد مشکل است زیرا اصولاً هوش صفتی فرضی و مفهومی انتزاعی است که از روی عملکرد افراد قابل تشخیص است. واژه ی هوش زیاد به کار می رود، ما پیوسته هم نوعان خود، به خصوص کودکان را تیزهوش، یا کم هوش یا بی هوش می نامیم یا در فکر خود یکی از صفات را به آنان نسبت می دهیم، با این وجود اگر از ما بپرسند که هوش چیست؟ در پاسخ به زحمت می افتیم علت این است که اولا مسلم نیست که هوش به وجه مطلق وخاالص و به صورت استعداد مستقل وجود داشته باشد، ثانیا به فرض وجود داشتن، بتواند مستقیما و به روش عینی و علمی مورد مطالعه قرارگیرد( پیازه،1367). آلفرد بینه و سیمون که اولین آزمون هوش به نام آن هاست معتقد بودند "هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیش ترین اهمیت را در زندگی علمی آدمی دارد. این قوه ی ذهنی، همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی تطبیق باشرایط یاد می شود: درست قضاوت کردن، درست درک کردن و درست استدلال کردن و اینهاست فعالیت های بنیادین هوش" (بینه و سیمون،1905،به نقل از هلیگارد،1380: 47و48). در سال 1916، ترمن شاخص مناسبی برای هوش ارایه داد که نحستین بار توسط روان شناس آلمانی؛ ویلیام اشترن(1838-1817) پیشنهاد شده بود. این شاخص هوش بهر نامیده می شود که در زبان انگیسی به "IQ" شهرت دارد و هوش بهر را به صورت نسبت سن ذهنی به سن زمانی بیان می کند (همان منبع).
1-2- عامل وراثت و محیط-تاثیر گذار برهوش:
" هم وراثت وهم محیط( فرصت های یادگیری) عوامل تعیین کننده ی مهمی در توانایی (به فعلیت رساندن) هوش هستند. وراثت، دامنه یا حداقل و حداکثر هوش یک فرد را مشخص می کند، در حالی که محیط تعیین می کند فرد در کجای این دامنه باشد. برای مثال، وراثت مشخص می کند که هوش بهر یک فرد بین 80 تا 110 باشد، ولی این که فرد اکنون چه میزان بهره هوشی [هوش بهر] از این دامنه را دارد، محیط تعیین می کند. به عبارت دیگر، اگر این فرد در محیطی غنی و سرشار از محرک و تحریک بزرگ شده باشد، دارای بهره ی هوشی[هوش بهر]110 خواهد بود (از آن بیش تر نخواهد بود) و اگر در محیطی بسیار فقیر (از لحاظ محرک ها و عواطف وغیره) هم بزرگ شده باشد دارای بهره ی هوشی (هوش بهر) 80 خواهد بود (کم تر ازآن نخواهد بود). نکته ی حایز اهمیت آن است که اکثر ما متاسفانه به خاطر شرایط محیطی، ازآن حداقل دامنه ی بهره ی هوشی [هوش بهر] که وراثت مشخص کرده، استفاده می کنیم" (بیابانگرد،1384 : 114و113). "یک کودک، به هنگام تولد، مقداری از توانائی های لازم برای رشد ذهنی را داراست. اما اگر محیط مناسب نباشد این توانایی به فعل در نمی آید. امکان دارد که توانایی بالقوه ی رشد ذهنی یک کودک در سطح پائینی باشد، در آن صورت هیچ محیطی نمی تواند ضریب هوشی بالایی را برای او فراهم آورد؛ بنابراین، توارث محدودیتی را بر این رشد ایجاد می کند. از طرف دیگر، اگر کودکی مغز بسیار مستعدی را به ارث ببرد، به طوری که امکان کسب ضریب هوشی [هوش بهر] بسیار بالا برای او میسر باشد، اما در محیط متغیر [فقرارتباطی وادراکی و…] قرار گیرد درست همان حالت را خواهد داشت که مغز کاملی را به ارث نبرد" (گنجی،1371: 125).
1-3- هوش منطقی(هوش بهر) و سنجش آن:
"هرمن ابینگهاوس11 روان شناس آلمانی، اولین بار هجاهای بی معنی را اختراع کرد. این وسیله اجازه داده است تا حافظه ی آزمودنی، ازطریق شمردن تعداد هجاهایی که مدتی بعد از حفظ کردن آن ها را به خاطر می آورد، اندازه گیری شود. نفردوم، آلفرد بینه12 روان شناس فرانسوی است (1905) که توانست تعدادی سوال و مسایل آسان تهیه کند و آن ها را در اختیار کودکان قرار دهد و با مقایسه نتایج با یکدیگر، هوش [هوش بهر] آن ها را اندازه بگیرد. مسائل مطرح شده در واقع بسیار ساده بود و با تجربه های روزمره ی کودکان ارتباط داشت وبه جرات می توان گفت کارهایی که بعدها در این زمینه انجام گرفته، چیزی جز کاربرد فکر اولیه نبوده است. انواع سوالاتی که برای اندازه گیری هوش به کار می رود به این صورت می تواند باشد که مثلاً از کودک بپرسند؛ کبریت به چه درد می خورد؟ در چه ساعتی از روز خورشید در سمت مغرب است؟ مفهوم این ضرب المثل چیست؟ "انسانی که به دوزبان صحبت می کند به اندازه ی دو نفر ارزش دارد". بینه چنین فرصتی را فراهم آورد و آن را آزمون هوشی نامیده است. او با اجرای تست خود توانسته است میانگین نتایج کودکان 3 ساله، 4 ساله، 5 ساله و… را پیدا کند. مثلاً زمانی که یک کودک 6 ساله امتیاز کودکان 5 ساله را کسب می کرد، بینه می دانست که او از نظر رشد ذهنی عقب ماندگی دارد وسن عقلی او 5 سال است. یا اگر نمره او با میانگین نمرات کودکان 7 ساله یا 8 ساله مطابقت می کرد، مفهومش این بود که رشد ذهنی کودک نسبت به سن او پیش رسی دارد و دارای سن عقلی 7یا 8 سال است. مرحله ی بعدی در اندازه گیری هوش این است که ضریب هوشی13 تعریف شود. این کار توسط ویلهم اشترن14 روان شناس آلمانی انجام گرفت. اگر سن عقلی را به N.A و سن تقویمی را به C.A نشان دهیم، ضریب هوشی [هوش بهر] یک کودک به ترتیب زیر بدست خواهد آمد:
به این ترتیب، اگر کودک 8 ساله دارای سن عقلی 6 سال باشد ضریب هوشی ( هوش بهر ) او 75 خواهد بود، اما اگر سن عقلی او 10سال باشد ضریب هوشی او 125 خواهد بود. بنابراین، ضریب هوشی [هوش بهر] 100 نشانه ی رشد متوسط، 95 نشانه ی کندی مختصر، و90 نشانه ی کندی بیشتر و… خواهد بود. در مورد بزرگسالان، موقعیت کمی فرق می کند. هوشی که به کمک سوالات نوع بالا اندازه گیری می شود، بعد از15 سالگی افزایش نشان نمی دهد، اما می دانیم افرادی که در کودکی ضریب هوشی [هوش بهر] پائین دارند در بزرگسالی نیز نتایج پائینی به دست می آورند و آن هایی که در کودکی ضریب هوشی بالایی دارند درجوانی و بزرگسالی نیز نتایج بالایی اخذ می کنند. بنابراین احتمالاً بتوانیم برای بزرگسالان ضریب هوشی متناسب با ضریب هوشی دوران کودکی آن ها در نظر بگیریم. ضریب هوشی[هوش بهر] متوسط هر جامعه ای 100 و انحراف معیار آن ها، به طور قراردادی 15 در نظر گرفته شده است به این ترتیب، ما نمره ی متوسط یک جمعیت را در یک آزمون در نظر می گیریم و می گوئیم کسانی که این نمره ی متوسط را به دست آورده اند، طبق تعریف، دارای ضریب هوشی 100 هستند. نمره ای که تنها توسط 9/15 % جمعیت بدست می آید و به اندازه یک انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار می گیرد، با ضریب هوشی[هوش بهر ] 115 منطبق می شود. نمره ای هم که توسط 3/2 % افراد اخذ می شود و به اندازه دو انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار می گیرد با ضریب هوشی 130منطبق می گردد و…. باید نمراتی را هم که در بین این فواصل قرار می گیرند به همین ترتیب در نظر گرفت. ضریب هوشی یک کودک معیاری است برای مقایسه مستقیم میزان رشد ذهنی با رشد ذهنی سایر کودکان. زمانی که این کودک به سن بلوغ می رسد، ضریب هوشی[هوش بهر ] او، آخرین توانائیهای ذهنی وی را با آخرین توانائیهای ذهنی افراد دیگر مقایسه می کند وارتباطی با میزان رشد ذهنی ندارد، مگر اینکه بخواهیم فقط از طریق استنباط قضاوت کنیم" (گنجی،1371؛ 110،111،112،113 ). در خصوص آزمونهایی که برای سنجش هوش بهر استفاده می شود، موضوع اعتبار آن ها امری ساده است اما "روایی آزمون مساله بسیار پیچیده ای است. درنگاه اول چنین به نظر می رسد که مهارت یک کودک در شناسایی اشیای معمولی یا توانایی او در پیدا کردن نقص یک تصویر، مثلاً تصویراسبی که فقط سه پا دارد، هیچ رابطه ای با قدرت استدلال او ندارد. وقتی بینه اولین آزمون هوش خود را منتشر کرد، چگونه فهمیدند که واقعاً هوش را اندازه می گیرد؟ امروزه بسیاری از افراد در مورد این آزمونها تردید دارند. با چه دلایلی می توان تردید آن ها را از بین برد؟ تا آنجا که به اعتبار مربوط می شود، ارزش به دست آمده برای آزمونها ی شناخته شده بالاتر از 90% است. عدد 90% دامنه ی خطای اندازه گیری را تعیین میکند ونشان می دهد که صحت اندازه گیری کامل نیست اما در مجموع بسیار خوب است. بنابراین برای نشان دادن روایی یک آزمون، نمی توان یک ارزش کمی ارائه داد مگر اینکه آزمونی را با آزمون دیگری مقایسه کرد. این کار اگر ادعا کنیم که هیچ آزمونی روایی ندارد، معنا ومفهومی نخواهد داشت. پاسخ ساده ای برای این سوال، مخصوصاً اگر اندازه گیری هوش بزرگسالان مطرح باشد، وجود ندارد. آزمونهایی که وجود دارد غالباً از نوع آزمونهایی است که توانایی های تحصیلی را اندازه گیری می کنند. بدین معنا که هوش را برحسب ارتباط آن با مدرسه،دانشگاه وکارهای دفتری اندازه می گیرند. آن ها هوش لازم برای بازی شطرنج، برای ادراک و ایجاد تفاهم با دیگران، برای تزئینات یا برای کارهای خلاق اندازه نمی گیرند، حتی در زمینه تحصیل نیز، اگرچه آزمونها پیش بینی می کنند که چه کسی در امتحانات دشوار موفق خواهد شد، هیچ نشانه ای به دست نمی دهند که چه کسی در تحقیق علمی پیشرو خواهد بود" (گنجی، 1371 :113 و114 ). 2 – هوش هیجانی
2-1- تعریف هیجان:
دانیل گلمن می گوید "واژه ای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره می کنم، اصطلاحی است که روان شناسان وفلاسفه بیش از یک قرن درباره ی معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگیسی آکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است: "هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه ،هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده". من لغت هیجان را برای اشاره به یک احساس، افکار، حالت های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل کردن بر اساس آن به کار می برم. تعداد هیجان های شناخته شده با در نظر گرفتن ترکیبات، گوناگونی ها،تحولات و اختلالات جزیی میان آن ها به صدها نوع می رسد. در واقع، هیجان های ظریف بی شماری وجود دارند که برای بیان آن ها واژه ای نداریم. در میان پژوهشگران، بحث بر سر این که آیا اصولا می توان بعضی از هیجان ها را اصلی تلقی کرد- هیجان هایی که به مثابه ی رنگ های اصلی؛ آبی، زرد، قرمز باشند که سایر ترکیبات از آن ها سرچشمه بگیرند- واین که این هیجان ها کدامند، بحثی دنباله دار است. تعدادی از نظریه پردازان، چندین هیجان مشابه را در مجموعه ای واحد جای می دهند، اما جملگی آنان بر این مطلب اتفاق نظر ندارند. عنوان برخی از این خانواده های اصلی و برخی از اعضای آن ها از این قرار است:
خشم: تهاجم، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخاش، خصومت، اذیت، تند مزاجی، دشمنی وشاید د ربدترین حالت تنفر و خشونت آسیب شناختی.
اندوه: غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهایی، دل شکستگی، نا امیدی و در سطح آسیب شناختی، افسردگی شدید.
ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، بهت، نگرانی، توهم، ملاحظه کاری، تردید، زود رنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی (شوک)، وحشت، و از نظر آسیب شناسی روانی هراس ( فوبی ) و وحشت زدگی.
شادمانی: شادی، لذت، آسودگی، خرسندی، سعادت، شوق، تفریح، احساس غرور، لذت جسمانی، به هیجان آمدن، وجد خشنودی، رضایت، شنگولی، بوالهوسی، از خود بی خود شدن، و در نهایت شیدایی (مانی).
عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، هم ریشگی، صمیمیت، پرستش، شیفتگی، مبهوت شدن.
شگفتی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب.
نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، اکراه، بیزاری، بی رغبتی.
شرم: احساس گناه، دست پاچگی، حسرت، احساس پشیمانی، احساس پستی، افسوس، دل شکستگی و توبه.
فهرست مذکور، یقینا نمی تواند کلیه سوال های مربوط به نحوه ی طبقه بندی هیجان را پاسخ دهد. برای مثال، حسادت را، که گونه ای از خشم آمیخته با اندوه و ترس است، چگونه می توان طبقه بندی کرد؟ جایگاه محاسنی هم چون امید و ایمان، شهامت و بخشندگی، یقین و متانت یا معایب ناپسندی هم چون شک، خود پسندی، تنبلی و بی حالی – یا ملال کدام است؟ پاسخ روشنی موجود نیست، مجادله ی علمی بر سر نحوه ی طبقه بندی هیجان ها هم چنان ادامه دارد. این استدلال که چند هیجان محوری وجود دارد تا حدودی وامدار کشفیات پل اکمن15 استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است. وی معتقد است افراد متعلق به فرهنگ های مختلف در سراسر دنیا، از جمله افرادی که به فرهنگ های نانویسا16 تعلق دارند و به احتمال زیاد از سینما یا تلویزیون تاثیر نپذیرفته اند، می توانند حالت های چهره حاکی از چهار هیجان (ترس، خشم، اندوه و لذت) را تشخیص دهند- و همین امر جهان شمول بودن این هیجان ها را نشان می دهد. اکمن تصاویری از چهره ی افراد را که با دقت تکنیکی زیاد، نشانگر حالت های روحی آنان بود، به افرادی نشان داد که به فرهنگ های بسیار دور افتاده ای هم چون قبیله ی فور17 در گینه ی نو تعلق داشتند- قبیله ای منزوی که در ارتفاعات دوردست در وضعیت عصر حجر زندگی می کنند- و دریافت ساکنان تمام دنیا همان چند هیجان پایه را تشخیص می دهند. شاید بتوان گفت اولین بار، داروین به موضوع جهان شمول بودن حالت های بیانگر چهره در ابراز هیجان ها توجه کرد و وی این امر را گواهی بر این امر می دانست که نیروهای تکامل، این نشانه ها را در سیستم عصبی مرکزی انسان ثبت کرده ا ند. من در جست وجو برای یافتن هیجان های پایه ای از اکمن و دیگران پیروی می کنم که هیجان را به صورت چند خانواده یا بعد مطرح می کنند، و خانواده های اصلی – خشم، اندوه، ترس، لذت، عشق، شرم و امثال آن – را مواردی در نظر می گیرم که برای اشاره به جزییات بی شمار زندگی هیجانی بشر لازمند. هر کدام از این خانواده ها، دارای یک هسته ی هیجانی پایه اند که نقشی محوری دارند و دیگر وابستگان آن ها با گونه گونی های بی شمار خود، ازآن مرکز نشات می گیرند. حالت های روحی در حلقه های بیرونی جای دارند و به زبان فنی، خموش ترند و نسبت به یک هیجان خاص، دوام بسیار بیشتری دارند (برای مثال اگر چه بسیار نادر است فرد یک روز تمام در اوج خشم قرار داشته باشد، اما داشتن حالت روحی گرفته و تحریک پذیر در تمام مدت روز، چندان نادر نیست، که در این میان، وهله های کوتاه مدتی از خشم هم به آسانی پیش می آیند). در مرتبه ی بعد از حالت روحی، باید از خلق و خو صحبت کنیم که آمادگی ابراز یک هیجان یا حالت روحی مشخص است که افراد را مالیخولیایی، ترسو یا شادمان می سازد و ورای این حالت های هیجانی باید از اختلالات هیجانی آشکار مانند افسردگی بالینی یا اضطراب مداوم نام برد که بر اثر آن فرد احساس می کند به صورتی مستمر، در یک حالت روحی مسموم کننده گرفتار شده است" (گلمن،1383: 387و 388و389 ).
2-2- ظهور و پیدایش هوش هیجانی:
"هوش عاطفی(هیجانی) آخرین تحول و ابداع مهم، در درک رابطه بین تفکر و عاطفه است. بر خلاف عقاید قبلی، بهترین و منحصر به فردترین کمکی که این سازه کرده، این است که عواطف و افکار را با هم سازگار می داند و هوشمندانه آن ها را با هم ترکیب می نماید. همان گونه که بلایس پاسکال18 در جمله ای مشهور می گوید:"قلب، استدلال خاص خودش را دارد که چرا اسـتدلال ها را نمی پذیرد". در سازه ی هوش عاطفی، ادعا می شود که تفکر وعاطفه،آن گونه که قبلا فرض می شد، جدای از هم نیستند. امروزه هوش عاطفی دارای دو حوزه و طیف گسترده است. یکی از طیف ها، روان شناسی است که هوش عاطفی را به عنوان یک ویژگی یا خصیصه ی شخصیتی به حساب آورده و طیف دیگر، پژوهش های تجربی هستند که به صورت دقیق و جامع آن را مورد مطالعه قرار داده و روش های ارزیابی معتبری برای سنجش آن ارایه نموده اند" (سیاروچی و همکاران،1384 :10و11).
2-3– تعریف و سرشت هوش هیجانی:
در روان شناسی، هوش هیجانی (عاطفی) به گروه هوش های به هم مرتبط تعلق دارد و به توانایی درک و کاربرد اطلاعات عاطفی و هیجانی اشاره دارد. به علاوه هوش هیجانی (عاطفی) منعکس کننده ی نظام عاطفی برای بهبود و افزایش هوش می باشد (سیاروچی و همکاران،1384: 28). تعریف اولیه ی هوش هیجانی(عاطفی) برای اولین بار در سال 1990 با همکاری پیتر سالووی مطرح شد "توانایی نظارت بر احساسات و هیجان های خود و دیگران، توانایی تمیز دادن هیجان های متفاوت و متنوع، توانایی استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی و هدایت فکر و عمل" (فاطمی، 1385: 42و43 ). در سال های بعد، تعریف هوش هیجانی دردو رویکرد "توانایی"و "ترکیبی" ارایه شد. "نظریه توانایی (تجدید نظر شده در سال 1997) هوش عاطفی را به چهار حوزه تقسیم می نماید: اولین حوزه، شامل ادراک و ابرازعواطف (هیجان ها) می باشد که در برگیرنده ی صحیح عواطف (هیجان ها) در خود و دیگران است. حوزه ی دوم شامل توانایی کاربرد عواطف (هیجان ها) جهت تسهیل تفکر است که در برگیرنده ی پیوند و ارتباط صحیح عواطف (هیجان ها) با سایر احساسات و نیز توانایی کاربرد عواطف برای بهبود و افزایش تفکر می باشد. سومین حوزه یعنی درک و فهم عواطف (هیجان ها)، شامل تجزیه کردن عواطف به اجزای مختلف، فهمیدن و درک تغییر احتمالی از یک حالت احساسی به حالت احساسی دیگر و فهم احساسات پیچیده در موقعیت های اجتماعی می باشد و حوزه ی چهارم، مدیریت عواطف است که شامل اداره ی احساسات خود و دیگران می باشد. حوزه های تقسیم بندی (تجدید نظر شده در سال 1998) تعریف ترکیبی که هوش عاطفی (هیجانی) را به عنوان توانش های غیر شناختی تعریف می کند عبارتند از:
1- حوزه ی خودآگاهی: شامل ویژگی هایی چون خودآگاهی عاطفی (هیجانی) و اعتماد به نفس.
2- خود نظم دهی: شامل خود کنترلی، قابل اعتماد بودن و نوآوری.
3- انگیزش: شامل انگیزه ی پیشرفت، ابتکار و خوش بینی.
4- هم دلی: شامل ویژگی هایی چون درک دیگران و آگاهی سیاسی.
5- مهارت های اجتماعی: شامل کیفیت هایی از قبیل نفوذ، مدیریت تعارض، ظرفیت ها و قابلیت های اجتماعی. بر اساس آنچه گفته شد می توان از دو رویکرد در تعریف هوش هیجانی نام برد:
الف) رویکردهای اصیل وغیر ترکیبی که هوش عاطفی (هیجانی) را به عنوان هوشی که شامل عاطفه (هیجان) است، تعریف می کند.
ب) رویکردهای ترکیبی که هوش هیجانی را با مهارت های دیگری چون بهزیستی روانی، انگیزش و توانایی برقراری رابطه با دیگران در هم می آمیزد که در نهایت از آن یک شاخص عددی تحت عنوان " ضریب هوش عاطفی (هیجانی)" به دست می آید" (سیاروچی و همکاران، 1384: 29 و30 و31 و32).
در توصیف هوش هیجانی با رویکرد ترکیبی، نام دو نظریه پرداز مشهور به چشم می خورد، "دانیل گلمن " و "بار – آن"." بار- آن، هوش غیر شناختی (هیجانی) را عامل مهمی در تبیین توانمندی های افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می کند و آن رابا سلامت عاطفی یعنی وضعیت روانی فعلی و در مجموع سلامت هیجانی در ارتباط مستقیم می داند. او برای اولین بار، بهر هیجانی (EQ) را در برابر هوش بهر (IQ) که اصطلاح شناخته شده و مقیاسی برای سنجش هوش منطقی (شناختی) است، مطرح کرد و از سال 1980به تدوین پرسش نامه ی بهر هیجانی (EQI) و توصیف کمی هوش هیجانی پرداخت. بار-آن، در فاصله ی سال های 1977-1980 ابتدا به پرورش مفهوم بهر هیجانی و سپس به اندازه گیری آن از طریق پرسش نامه هوش هیجانی پرداخت. فرآیند مختصر پرسش نامه وهنجاریابی آن بدین شرح است: برای تدوین پرسش نامه ابتدا، 1000ماده تهیه و پس از بررسی های لازم 133 ماده از بین آن ها بر اساس اظهار نظر متخصصان، پاسخ دهندگان و ملاحظات آماری انتخاب شد.2500 آزمودنی از کشورهای مختلف (آرژانتین، آلمان، هند، اسراییل، نیجریه، آفریقای جنوبی، سوید و ایالات متحده) به این پرسش نامه پاسخ گفتند. پاسخ ها از طریق تحلیل مواد و تحلیل عاملی بررسی شد و در نهایت، مقیاسی کلی برای بهر هیجانی و پنج مقیاس ترکیبی و پانزده خرده مقیاس تدوین گردید. مطالعات انجام شده در مورد اعتبار آزمون بر اساس فرم های همتا و محاسبه ی ضریب همسانی درونی نشان می دهدکه متوسط ضریب آلفای کرانباخ در مورد جمعیت مورد نظر در مجموع 76 درصد است. بالا بودن ضرایب اعتبار آزمون نشانگر این است که مواد آزمون در راستای سنجش عامل مورد نظر از هم بستگی بالایی برخوردار است. ضریب اعتبار پس ازیک ماه بازآزمایی 85 درصد و پس از 4 ماه 75 درصد گزارش شده است. معنای این ضرایب این است که بین ماده های آزمون همسانی قابل قبولی وجود دارد. در عین حال، میزان ضریب هم بستگی آن قدر بالا نیست که نشان دهد هوش هیجانی و اجتماعی تغییر ناپذیرند. به عبارت دیگر، پرسش نامه ی هوش هیجانی نسبت به تغییر عملکردهای اجتماعی و هیجانی حساس است. مطالعه ی انواع روایی های مرتبط با پرسش نامه (مانند روایی محتوا، روایی صوری، روایی سازه، روایی هم گرا، روایی واگرا) در مجموع نشان می دهد که پنج عامل ترکیبی" EQI"، ساختار کلی هوش غیر شناختی (هیجانی) را می سنجد. بار-آن، در پایان تحقیق مفصل و طولانی خود نتیجه می گیرد که این آزمون از روایی کافی برای سنجش هوش هیجانی برخوردار است (بار-آن1997). شایان ذکر است که هوش غیر شناختی (آن گونه که با EQ سنجیده می شود) شکل دیگری از هوش شناختی (که با IQ سنجیده می شود) نیست (جلالی، 1381: 100و101). "این هوش (هوش هیجانی) بنابر نظر بار- آن، پنج مولفه به شرح زیر دارد که پانزده عامل در آن موثر هستند:
مهارت های درون فردی شامل:
– خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)
– جرات (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)
– خود تنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)
– خود شکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)
– استقلال (خود فرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخص و رهایی از وابستگی هیجانی)
2- مهارت های میان فردی شامل:
– روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)
– تعهد اجتماعی (عضو موثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب)
– هم دلی (توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آن ها).
3- سازگاری شامل:
– مساله گشایی (تشخیص و تعریف مسائل، هم چنین ایجاد راه کارهای موثر)
– آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آن چه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود)
– انعطاف پذیری (تنظیم هیجان، تفکر ورفتار به هنگام تغییر موقعیت وشرایط)
4- کنترل استرس شامل:
– توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
– کنترل تکانه (ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
5- خلق عمومی شامل:
– شادی (احساس رضایت از خویشتن، شادکردن خود و دیگران)
– خوش بینی (نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)" (به نقل از فاطمه حسینی حسین آبادی، -روزنامه همشهری 29 مهر 1383).
دانیل گلمن نیز معتقد است که هوش هیجانی هم شامل عناصر درونی است وهم بیرونی. درونی شامل میزان خودآگاهی، خود انگاره، استقلال، خود شکوفایی و جرات مندی می باشد. عناصر بیرونی شامل روابط بین فردی، هم دلی و مسولیت اجتماعی است. گلمن، هوش هیجانی را نوع دیگری از هوش می داند که این نوع هوش به ما نمی گوید که در دوران تحصیل چه نمره ایی بگیریم، بلکه بیش تر به این نکته می پردازد که ما چگونه می توانیم شرایط را سنجیده و به نمرات خوب دست یابیم.
"سلووی و میر" با رویکرد "توانایی"، هوش هیجانی را در قالب یک مدل (1997) ارایه می دهند " مدل سلودی و میر (1997) محوری کاملاً شناختی دارد. در این مدل، هوش هیجانی از چهار شاکله از توانایی ها تشکیل می شود که هم فرایندهای ابتدایی و هم فرایندهای پیچیده روان شناختی هیجان و شناخت را همراه دارد. قسمت نخست این مدل "توانایی ذهنی" شامل مجموعه ای از مهارت هاست که امکان درک، ارزیابی، و بیان هیجان ها را به شخص می دهند. توانایی های این بخش شامل شناسایی هیجان های خود و دیگران، بیان هیجان های خود، و تمیز دادن هیجان ها در دیگران هستند. قسمت دوم این توانایی ها شامل موارد زیر است: استفاده از هیجان ها به منظور تسهیل تفکر، به کارگیری هیجان ها در جهت رسیدن به تشخیص و قضاوت، فهم این معنا که تغییر حالت می تواند منجر به توجه به دیدگاه های مختلف شود، و فهم این معنا که تغییر در حالت هیجانی و هوش هیجانی می تواند شقوق انواع مختلفی از حل مساله باشد. بخش سوم این توانایی ها شامل مهارت هایی از قبیل تمرکز، تشخیص هیجان ها از یک دیگر (مثلاً تمیز دادن میان دوست داشتن و عشق ورزیدن)، فهم ترکیب پیچیده ای از احساسات (مانند عشق و قدرت)، قانون مند کردن احساسات است. نمونه ای از این مهارت ها، فهم این مطلب است که خشم اغلب منجر به خجالت می شود و از دست دادن همراه با غم است. چهارمین بخش توانایی های در این مدل، توانایی عمومی گسیل و هدایت هیجان ها در جهت حمایت از یک هدف اجتماعی است. در این مدل پیچیده تر هوش هیجانی، مهارت هایی مطرح می شوند که امکان برخورد گزینش با هیجانات را به افراد می دهند. به عبارت دیگر، به آن ها امکان می دهند تا هیجان ها را در خود و در دیگران نظارت و مدیریت کنند" (فاطمی، 1385: 43،44،45 ).
2-4-تاثیر هوش هیجانی در زندگی و موفقیت ها:
درک و کنترل و مدیریت هیجان ها در حل مشکلات زندگی اثرات شگرفی دارد. همان گونه که بی توجهی و یا سرکوب هیجانات، اثرات مخربی مانند استرس، اضطراب وتنش های روحی به دنبال دارد "در سال های اخیر نتایج پژوهش ها نشان داده است که بین هوش هیجانی و آمادگی برای مبتلا شدن به انواع بیماری ها هم بستگی بالایی وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگی دستگاه دفاعی بدن را تضعیف و متوقف می کند و باعث آسیب پذیری در مقابل همه ی بیماری ها از سرماخوردگی معمولی تا سرطان می شوند .مهارت های هوش هیجانی بازگشت به سلامت را نیز سرعت می بخشند. کسانی که بیمارند ولی در طول مداوا روی مهارت های هوش هیجانی خود کار می کنند وآن ها را رشد می دهند از بسیاری از بیماری ها از جمله کشنده ترین بیمار ی ها (بیماری های قلبی و سرطان) زودتر رها می شوند" (برادبری / گریوز، 1384 : 31 ). به بیانی، مفهوم زندگی سالم و با نشاط، رابطه ی نزدیکی با رضایت خاطر و آسودگی روحی دارد "هوش هیجانی تاثیر بسیار زیادی بر شادی و رضایت مردم دارد. کسانی که هوش هیجانی خود را به کار می گیرند، با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارند، اعتماد بالایی نشان می دهند و از توانایی خود آگاهند. رابطه ی مستقیم بین هوش هیجانی وزندگی خوب و سالم نشان می دهد که توجه به هیجان ها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آن ها و استفاده از آن ها برای راهنمایی کردن رفتار، تا چه حد اهمیت دارد" (برادبری / گریوز،1384: 31 ). رابطه ی انکارناپذیری بین هیجانات وعمل انسان از یک سو و بین هیجاناتی که از نظر پدیدار شناختی مثبت، منفی و خنثی اند مانند؛ علاقه، شادی، ترس، خشم، انزجار و تعجب و فیزیولوژی بدن برقرار است " تمام هیجان ها، در اصل تکانه هایی برای عمل کردن هستند، برنامه هایی فوری برای حفظ زندگی که تکامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گذارده است. ریشه ی اصلی لغت "emotion " (هوش هیجانی) فعل لاتین "motere " به معنای حرکت کردن است که اضافه شدن پیش وند "e " به آن، که معنای ضمنی "دورشدن" را به آن می بخشد و نشان می دهد که در هر هیجان، گرایشی به عمل کردن نهفته است. منجر شدن این هیجان ها به عمل، بیش از همه هنگام مشاهده ی حیوانات یا کودکان آشکار می شود" ( گلمن، 1383: 29).
"در هنگام خشم، خون به سمت دست ها جریان می یابد و از این طریق گرفتن سلاح یا حمله به دشمن را آسان تر می سازد. ضربان قلب شدت می یابد و افزایش هورمون هایی چون آدرنالین، موجی از انرژی تولید می کند که توان لازم برای دست زدن به اعمال شدید را فراهم می آورد. در هنگام ترس خون به سمت عضلات اسکلتی بزرگ مانند عضلات پا جریان می یابد و گریختن را آسان تر می کند و در نتیجه صورت چنان سفید می شود که گویی خون در آن جریان ندارد و این احساس پدید می آید که خون در رگ ها "ماسیده است". در همان حال بدن یک لحظه خشکش می زند. شاید برای این که فرد، وقت کافی داشته باشد تا بررسی کند که شاید پنهان شدن واکنش بهتری باشد. مدارهای موجود در مراکز هیجانی مستعد، جریانی از هورمون هایی را آزاد می سازند که بدن را در حالت آماده باش عمومی قرار می دهد و آن را حساس و آماده ی انجام عمل می سازد، و توجه فرد، بر تهدیدی که پیش روی او قرار دارد متمرکز تا بهترین پاسخ ممکن را ارزیابی کند. از جمله تغییرات عمده ی زیستی که شادمانی پدید می آورد، می توان از افزایش فعالیت در یکی از مراکز بدن نام برد که احساسات منفی را بازداری می کند و موجب افزایش انرژی موجود می گردد و نیز احساسات موّلد، افکار نگران کننده را فرو می نشاند، یا هیچ دگرگونی فیزیولوژیکی خاص، به وجود نمی آید، مگر نوعی حالت آرامش و سکون که موجب می شود بدن هر چه سریع تر از حالت برانگیختگی زیستی ناشی از هیجآن های ناراحت کننده رهایی یابد. این ترکیب، علاوه بر این که امکان استراحت عمومی بدن را مهیا می سازد، آمادگی و شور و شوق لازم را برای انجام هر کاری که فرد در پیش رو دارد و تلاش در جهت دست یابی به اهداف گوناگون را فراهم می آورد" ( گلمن، 1383،30 و31 ).
بدین ترتیب احساس می شود جریان زندگی و زیستی انسان چیزی جز نمود و جریان پدیدارهای هیجانی و هوش هیجانی نیست و این واقعیت در حیات روانی و ذهن انسان نیز ساری و جاری است "در واقعیت امر ما دو ذهن داریم،یکی که فکر می کند و یکی که احساس می کند. این دو راه اساساً متفاوت شناخت، در کنشی متقابل، حیات روانی را می سازند. ذهن خردگرا، همان نظام درک و فهم است که نوعاً به آن آگاهیم. از نظر هشیاری، بارزتر و فکور و قادر به غور و تعمق است. اما در کنار آن نظام دیگری نیز برای دانستن وجود دارد، نظام تکانشی و قدرتمند، هرچند گاهی اوقات غیر منطقی، یعنی ذهن هیجانی. تقسیم ذهن به دو بخش هیجانی و خردگرا تقریباً مانند تمایزی است که عوام میان "قلب" و"سر" قائلند با احساس تعیین حاصل از "گواهی قلبی" بر درست بودن چیزی، متفاوت با گواهی عقلی و تاحدودی عمیق تر از آن است. نسبت کنترل عقلانی ذهن بر بخش هیجانی آن، روند یکنواختی دارد، هرچه احساس شدیدتر باشد، ذهن هیجانی مسلط تر و ذهن خردگرا بی اثرتر می گردد. به نظر می رسدکه این ترغیب، از امتیازی سرچشمه می گیرد که تکامل طی اعصار متمادی به احساسات و ادراک ما داده است تا راهنمای پاسخ های آنی ما در موقعیت های مخاطره آمیز باشند. یعنی جایی که لحظه ای تامل برای فکر کردن درباره ی کاری که باید انجام شود ممکن است به قیمت از دست دادن زندگی ما تمام شود. این دو ذهن هیجانی و خردگرا در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند و برای راهنمایی ما در دنیا راه های بسیار متنوع کسب آگاهی را در هم می آمیزند. در بسیاری مواقع یا شاید در اکثر مواقع، این دو ذهن هماهنگی فوق العاده ای با هم دارند، احساس، لازمه ی فکر و فکر، لازمه ی احساس است. اما زمانی که هیجان ها به غلیان در می آیند، این تعادل به هم می خورد. در این موارد، ذهن هیجانی در مکان برتر قرار می گیرد و بر ذهن خردگرا مسلط می شود" ( گلمن، 1383،32 و33 ). این تفاصیل به خوبی نشانگر این موضوع است که در ظاهر، مسیر زندگی افراد را عقل و منطق مشخص می کند حال آن که در واقع عمیق ترین هیجانات و به بیانی هوش هیجانی است که رهبری را بر عهده می گیرند و نوع بشر، زندگی انسانی و انسانیت خود و ادامه ی حیات و تعاملات انسانی خود را مدیون این هیجانات است. اساساً کشف آگاهی های انسان که تمامیت وجودی فرد درگرو آن است، از تعامل این دو ذهن به دست می آید، به این صورت که هیجان ها اطلاعات لازم را در اختیار ذهن خردگرا قرار می دهند و در مقابل، ذهن خردگرا، آن هیجان ها را پالایش می کند. و اگر قدرت هیجان ها سلب شود، تفکر نیز مختل می شود و بر این مبنا نوجوانان و جوانانی که در معرض عدم موفقیت های تحصیلی و شکست در آن و یا انواع بزه های اجتماعی قرار می گیرند بیش از نقص توانایی فکری، از آسیب دیدگی ذهن هیجانی شان دچار مشکل می شوند و هوش منطقی، در مواقع بروز بحران یا فرصت هایی که در زندگی جهت صعود و نیل به اهداف در اختیار انسان می گذارد، فاقد توان و آمادگی است.
"هوش هیجانی آن قدر برای موفقیت ضروری است که 60 درصد عملکرد در همه ی انواع شغل ها را شامل می شود. هوش هیجانی به تنهایی بزرگ ترین عامل برای پیش بینی عملکرد فرد در محیط کار و قوی ترین نیرو برای رهبری و موفقیت است" ( برادربری/گریوز، 1384:33).
2-5-تاریخچه ی هوش هیجانی:
در بیان تاریخچه ی هوش هیجانی و اعلام نوع متفاوتی از هوش، اغلب هوارد گاردنر ( استاد دانشکده ی علوم تربیتی دانشگاه هاروارد در سال 1983) را فردی می دانند که محدودیت های تلقی سنتی از هوش را درک کرده است و کتاب "قالب های ذهن"19 او در سال 1983 بیانیه ای در رد دیدگاه تیزهوشی بود. به گفته ی این کتاب، یک نوع واحد و یکپارچه ی هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین می کند، بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد. ابعاد هوشی از نظر وی عبارتند از: هوش زبانی-کلامی و هوش منطقی-ریاضی، هوش قضایی (قدرت تجسم عینی)، هوش جنبشی-بدنی (تعادل اعضا و حرکات موزون، هوش موسیقیایی(درک و تولید سیستم صوتی)، هوش بین فردی (مهارت برقراری رابطه با دیگران)، هوش درون فردی(بصیرت به خود). البته گاردنر اذعان می دارد که عدد هفت عددی اختیاری برای شمارش گونه های مختلف هوش است، برای بیان چند گانه بودن استعدادهای بشری هیچ عدد جادویی وجود ندارد (به نقل از نوریان: 1)
استفاده و به کارگیری واژه ی "هوش هیجانی" به طور خاص را به "جان مایر و پیتر سالووی" نسبت می دهند وآن ها را اولین کسانی می دانند که در سال 1991 آن را مطرح ساختند و در سال 1995 توسط "دانیل گولمن" تکامل می یابد و اوکتاب " هوش هیجانی " را منتشر می کند که پرفروش ترین کتاب آن سال می شود و حدود پنج میلیون نسخه ی آن به فروش می رسد. اما بررسی های دقیق تر نشان می دهد که ریشه های تئوری "هوش هیجانی" به زمان های قبل تر یعنی سال 1920 باز می گردد که در قالب واژه ی هوش اجتماعی مطرح گردید "درحوزه ی روان شناسی، ریشه های تئوری هوش هیجانی به آغاز نهضت هوش هیجانی باز می گردد. ای ال ثرندایک (1920)، استاد روان شناسی آموزشی در کالج معلمین دانشگاه کلمبیا، یکی از اولین کسانی بود که جنبه هایی از هوش هیجانی را تحت عنوان هوش اجتماعی20 مطرح کرد. در سال 1920 او هوش اجتماعی را شامل مولفه های وسیع وگسترده ای می دانست که هر یک به توانایی های مختلفی در زمینه ی هوش و ابعاد مختلف آن اشاره می کردند" (فاطمی،1385: 39 ). پس از سال های 1920، افرادی با مرور یافته های ثوراندیک، به تبیین ابعاد آن پرداختند."در سال 1937، رابرت ثرندایک21 و سال استرن22 تلاش های قبلی انجام شده توسط ای. ال. ثوراندیک را مرور کردند و به معرفی سه حوزه ی متفاوت و در عین حال نزدیک به هوش اجتماعی پرداختند. اولین بخش اساساً به نگرش فرد نسبت به جامعه و مولفه های متفاوت آن (یعنی سیاست، اقتصاد و ارزش هایی مانند صداقت) برمی گردد. بخش دوم شامل دانش اجتماعی، تبحر در ورزش ها، موضوعات معاصر، و اطلاعات پیرامون جامعه است. به نظر می رسد که معمولاً این بخش با بخش اول هم گرا می شود. شکل سوم هوش اجتماعی میزان انطباق و سازگاری اجتماعی فرد را در بر می گرفت. درون گرایی و برون گرایی بر اساس پاسخ های فرد به پرسش نامه ها اندازه گیری می شد" (فاطمی ، 1385: 39 و 40). برخی ریشه ی تاریخی هوش اجتماعی را در قرن نوزدهم جستجو می کنند "از اواخر سال 1995 هوش عاطفی به عنوان یک موضوع و بحث داغ مطرح شد. جدا از استقبال گسترده ی برخی از دانشمندان در بخش عمده ای از قرن بیستم، در حقیقت ریشه های تاریخی این حوزه ی گسترده را می توان در قرن نوزدهم جستجو کرد. این در حالی است که برخی افراد در سال های اخیر به نادرست ادعا می کنند که آنان اولین کسانی بوده اند که موضوع هوش عاطفی را مورد بررسی قرار داده اند، اما لازم است ما متواضعانه فعالیت های علمی دانشمندان بزرگی چون چارلز داروین23 را ارج بگذاریم، زیرا چارلز داروین موضوع هوش عاطفی را برای اولین بار در سال 1837 مطرح کرد و در سال 1872 اولین اثر معروف خود را در این زمینه منتشر کرد" (سیاروچی و همکاران،1384: 141 ) . برخی گام به عقب تر گذارنده اند و تفرق در دیدگاه های مختلف در خصوص هوش و بالاخص آن جا که ساحت هیجان های انسان در مقابل بینش های عقلی قرار می گیرد را به قرن ها قبل باز می گردانند و آن چه که امروز تحت عنوان هوش هیجانی مطرح می شود را چارچوب بخشیدن و تعریف رسمی و تلاش در جهت اندازه گیری آن می دانند "چارچوب هوش هیجانی، تعریف رسمی آن و پیشنهاد در مورد اندازه گیری آن برای اولین بار در دو مقاله ی مایر و سالووی که در سال 1990 چاپ شده ظاهر گشت (مایر، دیپائلو24 و سالووی 1990، سالووی و مایر1990). تنش بین دیدگاه های شناختی متفرق در مورد معنی باهوش بودن و دیدگاه های وسیع تری که نقش مثبتی به هیجان ها می دهند، به قرن ها قبل برمی گردد. برای مثال فلاسفه ی عقلیون25 یونان قدیم هیجان ها را بسیار فردی می دانستند که توسط خود جذب می گردد و نمی تواند راهنمای بینش و عقل26 باشد. بعدها حرکت رومانتیسم در پایان قرن 18 و شروع قرن 19 اروپا تاکید بر آن نمود که تفکر شهودی که ریشه در هیجان ها و هم دردی دارد، می تواند بینشی را ایجاد کند که به وسیله ی منطق تنها به دست نمی آید. شاید توجه جدید و مدرن امروزی به هوش هیجانی، ریشه در تحقیقات مربوط به توانایی های انسان داشته باشد.
به دنبال نتیجه گیری کرونباخ27 (1960) که عقیده داشت هوش اجتماعی را نمی توان تعریف نمود واندازه گیری هم نشده است در سال های 1980 شکاف هایی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش ظاهر گشت. برای مثال استنبرگ28 (1985) تلاش نمود توجه محققین توانایی های ذهنی را بیش تر به طرف جنبه های خلاق و عملی هوش جلب نماید. گاردنر29 (1993/1983) حتی هوش درون فردی را معین نمود که مربوط به دست یابی به زندگی احساسی فرد است. ظرفیت نشان دادن احساسات، توانایی تکیه نمودن بر آن ها به عنوان وسیله درک و راهنمای رفتار. سپس در کتاب جنجال برانگیز منحنی نرمال یا (زنگی شکل)30، هرنستین31 و موری32(1994)، بحث در مورد اساس وراثتی هوش را که به طور سنتی تعریف شده بود از نو شروع کردند و این که تا چه حد هوش تحت تاثیر شرایط اجتماعی می باشد. کتاب منحنی نرمال هوش، در عوض کسب حمایت برای موضوع هوش وراثتی، باعث اعتراض و انگیزه ی بسیاری از مدرسین، محققین، و روزنامه نگاران گشت که سوال نمایند آیا دیدگاه سنتی در مورد هوش محدود و یک جانبه نبوده است؟ و این مفهوم نضج گرفت که ممکن است راه های دیگری برای باهوش بودن و موفقیت در دنیا وجود داشته باشد. در این جوّ مطالعاتی و بافت اجتماعی بود که سالووی و مایر مقالات 1990 خود را به چاپ رساندند که طی آن ها هوش هیجانی را به عنوان توانایی درک احساسات در خود و دیگران معرفی نمودند و هم چنین استفاده از این احساسات به عنوان راهنمای اطلاعات برای تفکر و عمل" (اکبر زاده،1383: 8 و 9 و 10 ).
2-6- هوش هیجانی و اندازه گیری و سنجش آن:
"امروزه آزمون های هوش عاطفی را به دو دسته تقسیم می نمایند:1-آزمون های عملکردی 2-پرسش نامه های خودسنجی. آزمون های عملکردی، دارای مجموعه ای از پاسخ ها هستند که می توانند به صورت عینی وبر حسب ملاک های مشخصی نمره گذاری گردند، در حالی که در پرسشنامه های خودسنجی از افراد خواسته می شود تا سطح هوش عاطفی خودشان را گزارش دهند. به عنوان مثال، برای ارزیابی سطح ادراک هیجانی، شما می توانید از افراد بخواهید تا هیجان هایی که دیگران تجربه می کنند را از روی چهره شان حدس بزنند(عملکردی)، یا می توانید ازآنان به خواهید به درستی هیجان ها را از جهره ی خود به خوانند(خودسنجی).
2-6- 1- آزمون های عملکردی هوش هیجانی :
– مقیاس چند عاملی هوش هیجانی ((MEIS : این مقیاس برای ارزیابی چهار مولفه ی اساسی که فرض می شود در هوش هیجانی وجود دارند، طراحی و ساخته شده است. مولفه ی اول، در برگیرنده ی چهار خرده مقیاس است که به ارززیابی توانایی ادراک و تشخیص عواطفی که در داستان ها، طرح ها، قطعات موسیقی یا جهره ی افراد وجود دارد، می پردازد. مولفه ی دوم شامل دو نوع تکلیف است که درآن ها توانایی برون سازی عواطف در فرایند های شناختی و ادراکی مورد ارزیابی قرار می گیرند. مولفه ی سوم هم شامل چهار خرده مقیاس است که به ارزیابی استدلال های آزمودنی ها در باره ی عواطف و فهم آن ها می پردازند. مولفه ی چهارم، شامل دو خرده مقیاس است که به ارزیابی مهارت آزمودنی ها در اداره ی عواطف خود و دیگران می پردازد.
– آزمون هوش عاطفی مایر، سالووی، کاروسو( MCEIT) : آزمون جهت رفع برخی از مسایل و مشکلاتی که مقیاس قبل داشت، ساخته شده است. ویرایش آن کوتاه تر است و برای اهداف پژوهشی و حرفه ای، به ویژه برای پژوهش گرانی که جهت اجرای آزمون ها، دارای محدودیت زمانی می باشند، مناسب تر است. عملکرد آزمودنی ها در این آزمون می تواند بر حسب یک عملکرد کلی بررسی شود و نیز این عملکرد، به دوحوزه ی فرعی هوش هیجانی یعنی حوزه ی تجربی و حوزه ی راهبردی تقسیم می گردد. نمره ای که آزمودنی در حوزه ی تجارب عاطفی هوش هیجانی به دست می آورد نشان دهنده ی توانایی او در ادراک، پاسخ دهی و کاربرد اطلاعات عاطفی می باشد. نمره ای که آزمودنی ها در حوزه ی (خرده مقیاس) راهبردهای عاطفی به دست می آورند، نشان دهنده ی توانایی آنان در فهم و اداره ی عواطف، بدون نیاز به ادراک یا احساس کامل آن ها می باشد. این آزمون برا ی هر کدام از دو حوزه ی عمومی، عوامل چهارگانه و تکالیف، دو نمره به دست می دهد، یعنی؛ هر فرد دو نمره ی هوش هیجانی کلی، دو نمره ی تجارب عاطفی هوش هیجانی و دو نمره برای ادراک عواطف و غیره به دست می آورد.
– مقیاس سطوح آگاهی عاطفی (LEAS ): این مقیاس شامل 20 داستان یا سناریوی کوتاه است که درآن، آزمودنی ها با وضعیت های عاطفی گوناگونی روبرو می شوند که سبب بر انگیخته شدن چهار نوع عاطفه : خشم، ترس، شادی و اندوه در آنان می گردد. پس از تعریف و بیان هر کدام از این داستان ها یا سناریوها، دو سوال مطرح می گردد:" شما چه احساسی دارید؟ "، "دیگران چه احساسی دارند؟" به جواب هایی که آزمونی ها به این دو سوال می دهند، نمره هایی جداگانه داده می شود. یکی برای توصیف عواطف خود و دیگری برای توصیف عواطف دیگران.
2-6-2 – آزمون های خود سنجی هوش هیجانی :
– پرسش نامه ی هوش هیجانی بار- ان (EQI ): قبلا مولفه ها و خرده مقیاس های این پرسش نامه معرفی گردید. در EQI یک نمره ی کلی از هوش هیجانی به دست می آید و هر کدام از خرده مقیاس ها هم نمره ای جداگانه به دست می دهند. این پرسش نامه هم چنین دارای چهار شاخص معتبر دیگر می باشد که به وسیله ی آن ها می توان پاسخ های تصادفی یا گمراه کننده ی آزمودنی ها برای این که بتوانند تصویری بهتر یا بدتر از آن چه که واقعا هستند به دست دهند، ارزیابی کرد.
– مقیاس خصیصه های فرا خلقی ( TMMS ) این مقیاس به ارزیابی ویژگی هایی چون میزان توجه افراد به عواطف، شفافیت عاطفی، ترمیم عواطف می پردازد طبق مشاهدات، این مقیاس دارای ضریب پایایی مطلوب و رضایت بخشی است و خرده مقیاس شفافیت عاطفی آن در پیش بینی میزان ناتوانی فرد در موقعیت های اندوه بار، موفق است.
– پرسش نامه ی خودسنجی اسکات ((SRI : این مقیاس بر اساس نظریه ی جدید مایر و همکارانش (97) ساخته شده است. این مقیاس به ارزیابی هوش هیجانی (عاطفی) به صورت کلی و چهار خرده عامل هوش عاطفی (ادراک عاطفی، اداره ی عواطف مرتبط با خود، اداره ی عواطف دیگران، بهره وری عاطفی ) می پردازد. در این آزمون نمره ی کلی هوش عاطفی و نمره های ادراک و اداره ی عواطف، در بزرگسالان و نیز در نوجوانان از ضریب پایایی رضایت بخشی برخوردار است، در حالی که خرده مقیاس بهره وری عاطفی ضریب پایایی رضایت بخشی ندارد.
– مقیاس الکسی تیمیای تورنتو : این مقیاس یکی از شناخته شده ترین آزمون های هوش عاطفی است. در حقیقت این آزمون در ابتدا برای ارزیابی یک اختلال کلینیکی به نام الکسی تیمیا به کار می رفت. این آزمون دارای 20 بخش و سه خرده مقیاس است و این خرده مقیاس ها به ارزیابی سه ویژگی اشکال در تشخیص احساسات، اشکال در توصیف احساسات خود و افکار معطوف بر خارج می پردازند و مقیاس مذکور یک نمره ی اختلال عاطفی کلی و یک نمره برای هر کدام از سه خرده مقیاس مذکور به دست می دهد.
غیر از آزمون هایی که تا این جا معرفی شد آزمون های خودسنجی دیگری نیز هست، مانند پرسش نامه ی کنترل عواطف، آزمون هوش بهر هیجانی (عاطفی) گلمن، که به ارزیابی توانایی های عاطفی، توانش های عمومی- اجتماعی و ویژگی های شخصیتی می پردازد. این آزمون شامل چندین خرده مقیاس است که عبارتند از: شناسایی عواطف خود، خود انگیختگی و مدیریت روابط" (سیاروچی و همکاران، 1384: 60 تا 79).
"بعضی روان شناسان تردید دارند که اصلاً بتوان آن را (هوش هیجانی) اندازه گرفت. با این حال، بسیاری معتقدند که می توان آن را اندازه گیری کرد، اما ابتدا باید بر موانع سر راه چیره شد. بزرگ ترین مشکل این است که راحت ترین روش برای اندازه گیری (EQ)، یعنی مقیاس های خودسنجی، احتمالاً ضعیف ترین روش برای این کار باشد. مقیاس های خودسنجی از فرد می خواهند که درباره توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای خودش گزارش بدهد. مثلاً این مقیاس ها از فرد می پرسند که چقدر می تواند به طور موثر هیجان های خود را بشناسد، آن ها را درک کند و…. این گونه آزمون ها به این واقعیت اعتماد می کنند که مردم می توانند خبرنگاران دقیقی باشند و با دقت و به درستی درباره توانایی ها و مهارت های خود گزارش دهند. بنابراین در این روش مشکلاتی وجود دارد.
مردم معمولاً تمایل دارند دستاوردهای خود را بزرگ جلوه دهند وکاستی های خود را کوچک بدانند در نتیجه، آزمونهای خودسنجی معمولاً تصویری بزرگ نما (متورم، باد کرده) از مهارت ها یا توانائی های فرد ارائه می دهند.
حتی زمانی که مردم در خودسنجی صداقت کامل و شجاعانه از خود نشان دهند، اغلب از آگاهی دقیقی برخوردار نیستند. یعنی ممکن است آن ها حقیقت را پنهان نکنند، ولی در بسیاری از موارد اصلاً نمی دانند حقیقت چیست؟
طبق این دو دلیل، مقیاس های خودسنجی EQ، در حالی که ارزشمند هستند، نباید به نتهایی برای اندازه گیری EQ به کار گرفته شوند.
راه حل برای مقیاس های خودسنجی، استفاده از آزمون های چند مرتبه ای است، در این روش چند نفر به سوال ها پاسخ می گویند به این ترتیب که نه تنها خودآزمونی به سوال ها جواب می دهد، بلکه دوستان و همکاران و اعضای خانواده نیز به آن ها پاسخ می دهند.
روش آخر این است که برای اندازه گیری EQ از آزمونهای علمی ( performance test) استفاده کنیم. این آزمون ها مشکلات عملی در اختیار آزمودنی ها می گذارند و از آن ها می خواهند که پاسخ ها را پیدا کنند، بنابراین این آزمون ها به جای آن که از شما بخواهند درباره ی این که تا چه حد در مهارت های EQ خوب هستید گزارش بدهید، از شما می خواهند تا این مهارت ها را عملاً نشان دهید. این آزمون ها در مقایسه با آزمونهای خودسنجی و آزمون های چند رتبه ای زیاد آسیب پذیر نیستند ولی ساختن آن ها بسیار دشوار است" (برادبری/ گریوز،1384: 154،155،156 ).
3- پیشرفت تحصیلی:
3-1- تعریف مفهومی پیشرفت تحصیلی :
"پیشرفت، در بر گیرنده ی استعداد و توانایی و کار دانش آموز و چند بعدی است. به گونه ای بسیار ظریف به رشد جسمی، اجتماعی، شناختی و عاطفی مربوط است و منعکس کننده موجودیت دانش آموزان است. این عنصر به یک مورد خاص ارتباط ندارد بلکه در طی زمان و در طی زندگی دانش آموزان در مدارس عمومی و در سال های دانشگاه و زندگی کاری خود را نشان می دهد"(استنبرگر،1993، به نقل از اسماعیلی،1376). "وبستر" موفقیت را کیفیت و کمیت کار یک دانش آموز تعریف می کند. میزان دانش و مهارت هر فرد در موضوع خاص در زمان معین است که با نمرات کسب شده در آزمون های واقع شده طبق اهداف و ضوابط آموزش و پرورش هر کشور تعیین می شود. پیشرفت تحصیلی یک مفهوم عام است و بر یک پروسه اطلاق می گردد که در ابتدای بازه ی آن "یادگیری مواد درسی" و در انتها "ارزشیابی" از مواد آموخته شده قرار دارد "بازده های یادگیری دانش آموزان بسیار متنوع هستند، این بازده ها رفتارها و توانایی های زیادی از این قبیل را شامل می شوند: حفظ مطالب، درک وفهم مفاهیم، کسب مهارت ها وتوانایی ها، کاربرد اصول و فنون، فراگیری توانایی های آفریننده، و کسب علایق ونگرش ها از سوی دانش آموز و دانش جو" (سیف،1371: 10و11 ). در پیشرفت تحصیلی این فرض وجود دارد که تمام دانش آموزانی که در یک دوره ی تحصیلی ثبت نام می نمایند، تمام پایه های آن دوره ی تحصیلی رسمی را با وضعیت مطلوب نمرات، و به صورت موفقیت آمیز طی می کنند. در مقابل پیشرفت تحصیلی، افت تحصیلی قرار دارد و " کم آموزی" هم واژه ی بینابینی است. "کاربرد اصطلاح افت یا اتلاف در آموزش و پرورش از زبان اقتصاددانان گرفته شده است. آن ها آموزش را به صفتی تشبیه می کنند که بخشی از سرمایه و مواد اولیه ای که باید به محصول نهایی تبدیل شود تلف نموده و نتیجه ی مطلوب و مورد انتظار را به بار نمی آورد. شاید این تشبیه چندان خوشایند نباشد و به اصطلاح قصور در تحصیل یا واماندگی از تحصیل مطلوب تر باشد، اما اگر از دیدگاه منابع و مخارجی که جامعه در اختیار نهاد تعلیم و تربیت قرار می دهد به آموزش و پرورش بنگریم، بی شک آموزش و پرورش یکی از مشاغل اقتصادی است. لذا می توان افت تحصیلی را در این زمینه به کاربرد." (امین فر،1325؛8 ). در تعریف افت تحصیلی گفته می شود "کاهش عملکرد تحصیلی ودرسی دانش آموز از سطحی رضایت بخش به سطحی نامطلوب است. توجه به این تعریف نشان می دهد که مقایسه وسنجش سطح عملکرد تحصیل قبلی وفعلی دانش آموز بهترین شاخص افت تحصیلی است (افروز،1375؛101 )معتقد است زمانی می توان از افت تحصیلی صحبت کرد که فاصله ی قابل توجهی بین توان واستعداد بالقوه وتوان بالفعل فرد در فعالیت های درسی وپیشرفت تحصیلی مشهود باشد. مفهوم افت تحصیلی صرفاً در مردودی وشرکت در امتحانات مجدد (تجدیدی) خلاصه نمی شود و می توان شامل هر دانش آموزی و دانشجویی شود که آموخته های آموزشگاهی اوکم تر از توان بالقوه ی او و حد انتظار از اوست. بر اساس این تعریف، دانش آموزان تیز هوش [هوش بهر بالا] نیز ممکن است دچار افت تحصیلی وکم آموزی باشند " (بیابانگرد، 1384: 10و11 ). با توضیحات فوق معلوم می شود، اولاً "پیشرفت تحصیلی"، یک مفهوم مستقلی از هوش است وزمانی می توان از پیشرفت تحصیلی وطی موفقیت آمیز پایه های تحصیلی سخن گفت که فاصله بین توان بالقوه (هوش ) و توان بالفعل فرد در فعالیتهای درسی رخ ندهد، ثانیاً در پیشرفت تحصیلی باید"حد انتظاری" بیان وتعریف شود که پیشرفت وتوقف در تحصیل با آن حد سنجیده و اندازه گیری شود. در آموزش وپرورش کشور، حدّ انتظار در پیشرفت تحصیلی، کسب نمره مورد نظر در ارزشیابی یا امتحان نهایی است.
3-2- آزمون ها و پیشرفت تحصیلی:
"آزمون های مورد استفاده در امور پرورشی وروانی را به دو دسته کلی آزمونهای توانایی (ability ) وآزمونهای شخصیت (personality ) تقسیم می کنند. آزمونهای توانایی حداکثر عملکرد فرد را اندازه می گیرند، وآزمونهای شخصیت عملکرد معمولی او را می سنجند ویژگی مهم آزمونهای توانایی آن است که هنگام اجرای آن ها از آزمون شونده خواسته می شود تا حداکثر سعی خود را به کار بندد تا بهترین نمره ممکن را بدست آورد. این آزمونها را معمولاً به دو دسته، آزمونهای استعداد (aptitude) وآزمونهای پیشرفت تحصیلی تقسیم می کنند. آزمونهای استعداد، مقدار توانایی یا آمادگی فرد را برای انجام کارهایی که در پیش دارد ویا ظرفیت او را برای یادگیری می سنجند؛ اما آزمونهای پیشرفت تحصیلی، مقدار دانش واطلاعات ومهارت هایی را که فرد تا لحظه اجرای آزمون کسب کرده است اندازه می گیرند. بین آزمون های استعداد و پیشرفت تحصیلی تفاوت روشنی یافت نمی شود، زیرا آنچه را که فرد در گذشته آموخته است اکثراً می توان برای پیش بینی موفقیت یادگیری او در آینده مورد استفاده قرار داد. بنابراین،پاره ای از عوامل موثر در پیش بینی یادگیری آینده فرد، یادگیریهای قبلی اوهستند. در پژوهش پیش رو ، معدل دانش آموزان به عنوان ملاک پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته شده است که با توجه به مطالب پیش گفته شده، رابطه مستقیمی با آزمون های پیشرفت تحصیلی دارد ومعیار مناسبی در این خصوص خواهدبود.
آزمونهای شخصیت، برخلاف آزمونهای توانایی، درپی سنجش وضع موجود آزمون شونده هستند تا رفتار و واکنش های فردرا در شرایط مختلف (مثلاً در برخورد با رویدادها وفشارهای زندگی) پیش بینی کنند" (سیف، 1371؛ 11،12،14،15 ) .نوع آزمونی که برای سنجش میزان هوش هیجانی وهوش منطقی(شناختی)،در این پژوهش انتخاب شده است،به ترتیب ؛آزمون شخصیت وآزمون استعداد خواهدبود.
3-3- کم آموزی و پیشرفت تحصیلی:
کم آموزی، نقطه مقابل پیشرفت تحصیلی محسوب نمی شود اما به لحاظ گستره آن در بین دانش آموزان از عمومیت برخوردار است ودقیقاً رفع آن می تواند زمینه ساز پیشرفت تحصیلی باشد. کم آموزی عارضه ای است که حتی دانش آموزان دارای استعدادهای درخشان [هوش بهر بالا] هم از آن رنج می برند. درتعریف آن آمده است "افرادی که استعدادهای بالقوه خود رانشناخته اندوبه عبارت دیگر توانایی انجام بسیاری از کارها را دارندولیکن بنابر دلایل عملکرد ضعیفی نشان می دهند (مجله استعدادهای درخشان، شماره).
"پورکی ازاولین افرادی بود که در مورد کم آموزی فعالیت نمود اعتقاد وی بر آن است که پنج علت عمده در عدم موفقیت این افراد موثر هستند؛ فقدان اعتماد به نفس، مشکل تعاملات اجتماعی، فقدان پشتکار، عدم کفایت در ابراز خود، فقدان فلسفه قوی (پورکی،1969 ) " (مجله استعدادهای درخشان).
3-4 – ارزشیابی پیشرفت تحصیلی:
"ارزشیابی پیشرفت تحصیلی عبارت است از "فرآیندی منظم برای تعیین وتشخیص میزان پیشرفت یادگیرندگان ورسیدن به هدفهای آموزشی (گران لاند، 1971؛ 8 ). اصطلاحات فرایندمنظم وهدفهای آموزشی در این تعریف حائز اهمیت هستند. منطور از فرایند منظم این است که ارزشیابی بایدبرطبق یک برنامه و روال منظم انجام گیرد،واز این رو،مشاهدات بی نظم وترتیب از رفتار دانش آموزان را نمی توان ارزشیابی نامید. ارزشیابی از اندازه گیری جامعتر است. اندازه گیری صرفاً یک توصیف کمی از رفتار یا توانائیهای یادگیرنده است. اما ارزشیابی هم توصیفی کمی وهم کیفی از رفتار به دست می دهد. افزون بر این ارزشیابی شامل داوری ارزش (Value Judgement ) درباره مطلوب بودن یا مطلوب نبودن صفات اندازه گیری شده نیز هست، درحالی که اندازه گیری نه شامل توصیفات کیفی از صفات اندازه گیری شده است و نه شا مل داوری ارزش یا قضاوت درباره آن ها. با وجود این، اندازه گیری پایه واساس ارزش یابی درست را تشکیل می دهد،زیرا بدون در دست داشتن نتایج یک اندازه گیری دقیق از رفتار و عملکرد نمی توان ارزشیابی درستی انجام داد " (سیف، 1371؛ 20و21 ). در تعریف اندازه گیری آمده است "اندازه گیری از قواعدی تشکیل می یابد که برای نسبت دادن اعداد به اشیا یا افراد به کار می رود، به گونه ای که صفاتی از آن اشیا یا افراد را به صورت کمیت نشان دهد". اصطلاح قواعد حاکی از این است که فعالیت اندازه گیری دارای نظم و ترتیب است، و این نظم و ترتیب را باید به طور دقیق وروشن بیان کرد. مفهوم "صفت" نیز حاکی از آن است که در اندازه گیری،شی یافرد اندازه گیری نمی شود بلکه صفتی از آن را اندازه گیری می کنیم. مفهوم مهم دیگر تعریف اندازه گیری، تبدیل صفات مورد اندازه گیری به کمیت ونشان دادن آن ها به صورت اعداد است.برای اندازه گیری صفات یا ویژگی های روانی اشخاص، از وسایلی مختلف اندازه گیری چون مصاحبه، مشاهده، پرسش نامه، آزمون، و جز این ها استفاده می شود که معروف ترین آن ها، آزمون است. آزمون به آن نوع وسیله اندازه گیری گفته می شود که از تعدادی سوال تشکیل می یابد که غالبا به طور کتبی در اختیار آزمون شونده گذاشته می شود تا به آن ها جواب دهد"(سیف،1371: 18 تا 20).در این پژوهش، معدل پایان سال تحصیلی دانش آموزان، برای تعیین سطح پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته شده است که در واقع ملاک نسبی میزان یادگیری یک ساله دانش آموز است که به به شیوه آزمون، اندازه گیری شده باشد "در ملاک نسبی،عملکرد یا پیشرفت یاد گیرنده را با هدف آموزشی یا ملاکی از پیش تعیین شده نمی سنجد، بلکه عمل کرد اورا با عمل کرد گروهی از یاد گیرندگان که این یاد گیرنده عضوی از آن گروه است مقایسه می کند " (سیف، 1371: 33 ).
3-5- عوامل فردی، آموزشگاهی وخانوادگی واجتماعی موثر بر پیشرفت تحصیلی:
"مهمترین عوامل فردی که در پیشرفت تحصیلی نقش دارند عبارتند از: داشتن هدف، عزت نفس، انگیزه، اضطراب،روش مطالعه، هوش [هوش بهر]، توجه، برنامه ریزی، جنس، عوامل بدنی، نارساخوانی، شرایط عاطفی وروانی، سازش نایافتگی رفتاری، غیبت از مدرسه" (بیابانگرد، 1384،20و21 ). و "مهمترین عوامل آموزشگاهی موثر بر پیشرفت تحصیلی عبارت اند از: روابط معلم و دانش آموز، مهارت معلمان، شرایط آموزشی وامکانات مطلوب تحصیلی، نمره وارزش یابی، تکلیف شب، تعداد دانش آموزان کلاس، نامتناسب بودن روش ها و امکانات آموزشی با محتوای برنامه ها [عدم موفقیت تحصیلی]، نامتناسب بودن مقررات وفضای مدرسه با نیازها وشرایط اجتماعی وروانی دانش آموزان [عدم موفقیت تحصیلی]، مدت زمان یادگیری در مدرسه و منزل، کتاب های درسی و مواد آموزشی، ناهماهنگی برنامه ها و روش های آموزشی [عدم موفقیت تحصیلی]، آماده کردن درسی و نمره دادن، تقویم و ساعات آموزشی، فضای کلاس و تسهیلات مدرسه، انتظارات مدرسه از دانش آموزان تعویض کرد معلمان، دوری از مدرسه "(بیابانگرد، 1384،144و145 ). و بالاخره عمده ترین عوامل خانوادگی واجتماعی موثر در پیشرفت تحصیلی عبارت اند از: شرایط عاطفی وامنیت محیط خانواده، شرایط اجتماعی واقتصادی، تحصیلات وسطح فرهنگ خانواده، تعداد اعضای خانواده، اشتغال کودکان، اشتغال مادران، ویژگی های خانواده های موفق در پیشرفت تحصیلی فرزندان، ارتباط بین اولیاء ومربیان، اثرات تلویزیون [عدم موفقیت تحصیلی]، حاکمیت ارزش های مادی [عدم موفقیت تحصیلی] (بیانگرد، 1384؛302 و203 )"
5- هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی:
روان شناسان تا مدت ها، صرفاً تلاش داشته اند، استعداد توانایی ذهن افراد را در مفوله هایی مانند درک، یادگیری، یادآوری، تفکر منطقی و حل مساله بررسی وسنجش نماید. به بیانی دیگر تشخیص حدود توانایی و یا ناتوانی های شناختی مدّ نظر بوده است در حالیکه امروز معلوم شده است که باید این تاناییهای شناختی ذهن را با تواناییهای اجتماعی وقدرت سازگاری و وفق اجتماعی تالیف و در قالب یگانه شخصیت معرفی نماید. نکته حائز اهمیت آن است که نگاه به هوش بهر(IQ) به تنهایی وجدای از میدان وسیع احساسات وعواطف در انسان، هیچگاه نتوانسته است موفقیت افراد را در صحنه های اجتماعی وتحصیلی وغیره ورق بزند و چه بسا پرورش جداگانه آن وبدون توجه به سایر ابعاد وجودی انسان، عواقب خطر آفرین وناگوار نیز در پی داشته باشد. یافته ها حاکی از آن است که مجموعه حوادث تلخ و ناروای بشری، غالباً توسط هوش های منطقی بالا و برتر، سازماندهی وانجام گرفته است و اگر به گونه ای همراهی عواطف و احساسات انسانی را می داشت بهره های بزرگ بشری نصیب می گردید. آنچه که در نظام های آموزش وپرورش از هوش بهر معرفی شده است، کسب نمره های درسی بهتر است وبه گونه ای نتیجه گیری پیشرفت تحصیلی (ازنقطه نظر کسب نمره های بالا) از آن شده است در حالیکه هوش بهر بالا به تنهایی دلیل وعلت پیشرفت تحصیلی نیست و افرادی با هوش بهر متوسط یا پائین تر هم با فراهم نمودن انگیزه قوی و نوعی سامان بخشی درونی،موفقیت های مطلوب تحصیلی کسب نموده اند "در تعیین سهم عوامل مربوط به موفقیت تحصیلی تنها 20% به (IQ) [هوش بهر] اختصاص یافته است که این میزان برای دانشجویانی که در مقاطع بالای تحصیلی قرار داشته ورشته تحصیلی خوبی نیز دارند، حتی به مقادیر پائین تری نیز تنزل می یابد پس نقش عوامل انگیزشی، هیجانی وبین فردی در پیشرفت تحصیلی در این گروه از دانشجویان که همگی از هوش عملکردی بالایی برخوردارند بسیار مهم خواهد بود" (پرکتین، 1384: )،. پژوهش های انجام شده در مورد رابطه بین هوش هیجانی وپیشرفت تحصیلی، به هم بستگی های موجود بین آن ها اشاره دارد و نبود و یا کاهش این ویژگی ها در افراد، موجب برخی مشکلات تحصیلی می شود. برای مثال افرادی که از شناسایی فشارهای روانی برخود و نحوه کنار آمدن با آن ناتوان هستند ممکن است در طی دوره های تحصیلی استرس های گوناگون و مشکلات هیجانی را تجربه کنند و همین امر، سازمان دهی آنان را برای کارکرد مناسب به هم بریزد"به اعتقاد ما هوش عاطفی و تحصیل، هر دو در یک مسیر و نیل به یک هدف قرار دارند. به عبارت دیگر، این دو در عرض یکدیگر قرار دارند وبه موازات هم پیش می روند ویک نوع همگرایی بین تلاشهای مربوط به پرورش هوش عاطفی و فعالیت تحصیلی وجود دارد. مهارت های عاطفی_ اجتماعی با توانایی هایی که برای موفقیت تحصیلی موردنیاز می باشند، درهم تنیده شده اند ولازم وملزوم یکدیگرند ورابطه آن ها هم روز به روز تقویت می گردد. وقتی ما از نزدیک به مساله تحصیل وآموزش می نگریم، در می یابیم که شباهتهای زیادی بین محتوای برنامه های آموزشی ودرسی با برنامه های پرورش هوش عاطفی وجود دارد" (سیاروچی و همکاران، 1384؛ 227).
1. "تجزیه وتحلیل استاندارهای آموزشی نشان می دهند که پیشرفت تحصیلی مورد انتظار در برنامه های درسی، در برگیرنده برخی مهارت های اساسی هوش عاطفی هم می باشند. برای مثال، در یک درس نقد ادبی از دانش آموزان انتظار می رود تا بتوانند احساسات و انگیزه های یک قهرمان داستان راتشخیص دهند یا در درس مطالعات اجتماعی، دانش آموز ان باید به توانند پیامدها و علل به وجود آورنده یک واقعه و رویداد تاریخی را حدس بزنند و بفهمند. در دروس ادبیات که هدف قهرمان داستان مشخص نمی گردد و یا راجع به عواطف واحساسات اوحرفی به میان نمی آید یا عواطفی که یک شعر در دانش آموزان بر می انگیزاند، مشخص نمی گردد، در واقع یک فرصت آموزشی مطلوب برای آموزش هوش عاطفی از بین رفته و یک جنبه مهم از محتوای آموزشی مورد غفلت قرارگرفته است. به همین ترتیب اگر فقط یک سری حقایق خشک ورسمی راجع به وقایع تاریخی مطالعه کنیم یا آموزش دهیم، امکان دارد اشتباهاتی که قبلاً مرتکب شده ایم رادوباره تکرار نمائیم. کاملاً آشکار است که نقش مدارس در پرورش توانش های تحصیلی وهوش عاطفی نمی توانند جدای از یکدیگر باشند. مهارت های هوش عاطفی در حقیقت "محتوای متناظر" هستند، زیرا در فعالیت روزانه آموزشی مدارس ودر زندگی مولد و کارآمد دنیای خارج از مدرسه،اهمیت به سزایی دارد واین اهمیت و اعتبار،تنها به حوزه آموزش یا موضوع درس خاصی محدود نمی گردد. در همان زمان که ما مشغول نوشتن این فصول بودیم، یک خط سیر پژوهشی جدید، بررسی در مورد ارتباط بین هوش عاطفی وعملکرد دانش آموزان را از طریق تست های آموزشی استاندارد آغاز کرده بودند. پژوهش های اولیه که در اسرائیل توسط "مریودن بار_آن " و در ایالات متحده توسط چهار برنامه آموزشی (که قبلاً راجع به آن صحبت شد) و توسط بنیاد کودکان شمال شرقی [آمریکا] صورت می پذیرد، به نتایج امیدوار کننده ای منجر شده اند. یافته های این مطالعات نشان می دهند که یادگیریهای اجتماعی _عاطفی (SEL ) وهوش عاطفی اثرات مهمی بر تمامی ابعاد عملکرد دانش آموزان از جمله پیشرفت تحصیلی دارد" (سیاروچی وهمکاران، 1384: 228 و229 ). مولفه هایی از هوش هیجانی، دارای تاثیرمستقیم روی موفقیت و پیشرفت تحصیلی هستند که به برخی از آن ها اشاره می شود: الف_ خودشکوفایی: یعنی داشتن توانایی برای تحقق اهداف خود وشکوفا نمودن توانایی های بالقوه خود و یا توانایی درک ظرفیتهای بالقوه و تلاش براین انجام دادن ولذت بردن از انجام آن از نتایج قطعی وجود هوش هیجانی(EQ ) است وانگیزه روانی نیرومندی را در خود جای داده است که از جمله آن، انگیزه رقابت است ونقش قابل توجهی در تمام دوران تحصیلات دانش آموزی دارد و باعث پیشرفت آنان در زمینه های مورد علاقه می گردد. افرادی که به خود شکوفایی دست می یابند، به پذیرش خود، دیگران وطبیعت خواهند رسید. پذیرش خود به معنای از خود راضی بودن نیست، بلکه افراد خودشکوفا، کاستی ها وضعف ها ونقاط قوت خود را با دید باز می پذیرند و در جهت بهبود وارتقاء آن گام می بردارند. این عامل باعث افزایش سلامت روانی و رهایی از تفکرات ذهنی ؟ می گردد و بدیهی است افرادی که از لحاظ راحتی روانی و عمومی در سطح خوبی قرارداشته باشند، عملکرد تحصیلی بهتری هم خواهند داشت. ب – عزت نفس: "عزت نفس عبارت ا ست از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار، احساس ها، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود، فکر می کنیم فردی باهوش یا کودن هستیم یا احساس می کنیم که شخص مقتدر یا دوست داشتنی هستیم و خود را دوست داریم یا نداریم. مجموعه ای از هزاران برداشت. ارزیابی و تجربه ای که از خویش داریم باعث می شودکه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، و یا برعکس احساس ناخوشایندی بی کفایتی داشته باشیم. همه افراد، صرف نظر از سن، جنس، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر می گذارد. در حقیقت بررسی های گوناگون روان شناسی حاکی از آن است که چنان چه نیاز به عزت نفس ارضا نشود، نیازهای سطح بالاتر نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت، خودشکوفایی، محدود ونا شکفته باقی می مانند. انسان اگر در زندگی هیچ چیز نداشته باشد اما دارای عزت نفس باشد، همه چیز بدست می آورد ولی برعکس اگر همه چیز داشته باشد ولی دارای عزت نفس نباشد، همه چیزرا از دست خواهد داد. دانش آموزی که دارای عزت نفس است از ویژگی های زیر برخوردار است:
– مستقل عمل می کند، درموردمسائلی چون استفاده از وقت، پول، عرضه، لباس و مانند اینها دست به انتخاب می زند و تصمیم می گیرد. او دوستان وسرگرمی هایش را عمدتاً خودش پیدا می کند.
– مسئولیت پذیر است.
– به پیشرفت هایش افتخار می کند.
– به چالش های جدید مشتاقانه روی می آورد.
– دامنه ای از هیجآن ها و احساسات رانشان می دهد.
– ناکامی را به خوبی تحمل می کند.
– احساس می کند که می تواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد"(بیابانگرد، 1384؛ 25،26).
در پژوهش های انجام گرفته، مشخص شده است دانش آموزانی که در سن نوجوانی و دبیرستان دارای عزت نفس بیشتری اند، علاوه بر موفقیت در این سن، درمسائل آکادمیک هم عملکرد بهتری رانشان می دهند "مطالعات انجام شده بیانگر رابطه بین عزت نفس و پیشرفت تحصیلی است. هر فرد فعالیتهایی را که باموفقیت انجام داده است ویا می تواند انجام دهد، دوست دارد. تصور دانش آموز درباره موفقیت یا شکست در یک تکلیف یادگیری مبتنی بر تجاربی است که وی درمورد آن تکلیف یا تکالیف مشابه از معلمان، والدین، همسالان وهم چنین اشخاصی که به طریقی با تکالیف مورد نظر رابطه داشته اند، کسب کرده است. اگر فرد معتقد است باشد که در گذشته تکالیف مشابهی را با موفقیت انجام داده است احتمالاً با تکالیف بعدی با نوعی عاطفه مثبت برخورد خواهد کرد و اگر اعتقاد داشته باشد که در تکالیف مشابه گذشته با شکست مواجه شده است، احتمالاً با تکالیف بعدی با نوعی عاطفه منفی روبرو خواهد شد.
در پی مطالعاتی که السیون (1983، به نقل از بیابانگرد، 1376 ) انجام داد، مشخص شد که از دست دادن حس کنترل وایجاد نارضایتی فردی، یکی از جنبه های مشخص عزت نفس پائین بوده است. در بررسی هایی که بر روی افراد دارای عزت نفس پائین صورت گرفته، علائمی چون، شکایت جسمانی، افسردگی، اضطراب، کاهش سلامت عمومی بدن، بی تفاوتی واحساس تنهایی، تمایل به اسناد شکست خود به دیگران، عدم رضایت شغلی وکاهش عملکرد، عدم موفقیت آموزشی و داشتن مشکلات بین فردی، گزارش شده است"(بیابانگرد، 1384؛27و28 ).
ج_ انگیزه: به عنوان محصول هوش هیجانی، نقش بارزی در پیشرفت تحصیلی ایفا می نماید. در تعریف وتاثیر آن گفته شده است"انگیزه، حالات وشرایط درونی است که رفتار شخص را تحریک می کند و در جهت معینی سوق می دهد وهم چنین عبارت از حالات وشرایط درونی فیزیولوژیک و روانی فرد است که اورا به فعالیت در جهت معینی یا برای رسیدن به هدف های خاص وادار می کنند که ممکن است شکل های گوناگونی پیدا کرده ونام های مختلفی به آن ها اطلاق شود؛ از قبیل احتیاجات، رغبت ها، محرک ها، امیال، گرایش ها، توجه، فشار وبه هم خوردن تعادل(بیابانگرد، 1384؛33 )".
"درباره تاثیر انگیزه بر پیشرفت تحصیلی ویادگیری، پژوهش های زیادی انجام گرفته است. آگورو گلوووالبرگ (1979) ضریت هم بستگی بین اندازه های انگیزش وپیشرفت تحصیلی حاصل از پژوهش های انجام شده در مورد637000 دانش آموز کلاس اول تا کلاس دوازده را بررسی کرده ونشان داده اند که میانگین ضریب هم بستگی موجود برابر با 34/0 است. بلوم (ترجمه سیف، 1363 ) رابطه بین انگیزه وپیشرفت تحصیلی را 5% گزارش کرده است. وجود این نوع رابطه بین متغیرهای انگیزش وپیشرفت تحصیلی نشان دهنده آن است که انگیزش بر یادگیری تاثیر مستقیم ومثبت دارد، یعنی انگیزش زیاد به یادگیری زیاد و انگیزش کم به یادگیری کم منجر می شود" (بیابانگرد،1384؛48 و49 ).
در ذیل یه تعدادی ازپژوهش هایی که در مورد هوش هیجانی وپیشرفت تحصیلی انجام شده است، اشاره می شود:
– پارکر وهمکاران (2004) با مطالعه ایی که برروی 372 دانشجوی تمام وقت سال اول در دانشگاه انتاریا انجام دادند وفرم کوتاهی از پرسش نامه هوش هیجانی را کامل کردند، در پایان سال داده های فرم با نمره تحصیلی دانشجویا هماهنگ بود( یعنی دانشجویانی که نمره هوش هیجانی آن ها بالا بود نمره تحصیلی آن ها هم بالا بود وبالعکس.
– پیتر ایدز وهمکاران (2004) با مطالعه هایی که برروی 650 دانش آموز مقطع دوم مدارس بریتانیا (با میانگین سنی (5/ 16 ) سال ) با استفاده از پرسش نامه بهر هیجانی " بار-آن" جهت بررسی نقش هوش هیجانی در پیشرفت تحصیلی ورفتار انحرا فی انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که دانش آموزانی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند به ندرت نمرات تحصیلی آن ها پایین تر از نمره قبولی است وحتی بازماندن از تحصیل ازاین هم نادرتر است وهم چنین دارای غیبت های غیر مجاز کمتری بودند وبه میزان کمتری از مدسه اخراج شدند.
– الیاس وهمکارانش(2003) بر اساس مطالعه ای به دنبال آن بودند تا نقش هوش هیجانی واجتماعی در پیشرفت تحصیلی را بررسی کنند. در مرحله اول آن ها به دنبال آن بودند که نشان دهند،چگونه مهارت های اجتماعی وهیجانی را وارد محیط یادگیری نمایند. در مرحله دوم جو کلاس وچگونگی تاثیر آن بر پیشرفت تحصیلی را مورد بررسی قرار دادند ودر مرحله سوم نمونه هایی از استراتژی های آموزشی را عرضه کردندکه در این استراتژیها از توانایی اجتماعی وهیجانی استفاده می شدودر مرحله چهارم نمونه هایی فرا گرفته شودودر مرحله پنجم به بررسی این نکته پرداخته شد که چگونه توانایی های اجتماعی وهیجانی بر توانایی های دانش آموزان در آمادگی،انجام وموفقیت های آزمون های ارزشیابی تاثیر می گذاردالیاس وهمکارانش در این مطالعه به این نتیجه دست یافتند که تعلیم مهارت های اجتماعی وهیجانی در مدارس بسیار مهم است ومی تواند به گونه ای مثبت، پیشرفت تحصیلی را تاثیر قرا داده،نه تنها در طی سال هایی که آن ها تدریس می شوند،بلکه این تاثیر در سال های بعد نیز ادامه خواهد داشت.
– بروروهمکارا ن(2000)0در مطالعه ایی که برروی دانشجویان رشته پرستاری انجام دادند به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی شامل مهارتهای فراوانی از قبیل خودآگاهی،همدردی،انگیزش، خودکنترلی، مهارت در برقراری ارتباط هستند که در عملکرد تحصیلی وشغلی آن ها بسیار مهم هستندومی تواند نشانگر استفاده بهتر افراد با هوش هیجانی بالا ازاین مهارت ها باشد.
– مایر(1998، به نقل از بار-آن2000 ) درپی بررسی نقش هوش هیجانی در ادامه تحصیل، تحقیقی را روی 20 دانشجوی دانشکده افسری که در سال اول ترک تحصیل کرده بودند، با استفاده از پرسش نامه بهر هیجانی، بار_آن انجام داد. ایشان به این نتیجه رسیدند که این دانشجویان علیرغم اینکه در دوره دبیرستان از نمرات بالایی برخوردار بودند، نتواستند تحصیلاتشان را در دانشکده افسری ادامه دهند. نمره هوش هیجانی این دانشجویان پس از ترک تحصیل مورد مطالعه قرار گرفت، نمره کلی پایین در هوش هیجانی آن ها بیانگر عدم توانای آن ها در مقابله با فشارهای محیطی بود.
-.کانگلوسی وپیترسون ( 1998،به نقل ازآبسیمرا،2000) با مطالعه ای که برروی 176 دانش آموز دبیرستانی با استفاده از پرسش نامه بهر هیجانی، بار- آن انجام دادند، دریافتند که دانش آموزان دارای هوش هیجانی بالاتر در مدرسه، خانه، روابط با دوستان و محیط کار نسبت به دانش آموزان با هوش هیجانی پایین تر کمتر شکست می خورند.
– بار- آن (1999) پرسش نامه بهر هیجانی ،بار- آن را بر روی 470 دانش آموز با معدل بالا انجام داد ودریافت که آن هایی که میانگین آن ها بالاتر است، توانایی بالاتری هم در کنارآمدن با فشارهای روزمره دارند.
– بار-آن( به نقل از جلالی، 1381) در مقاله ای بیان کرد که مطالعه ای که بر روی270 دانش آموز دبیرستانی انجام داده، با استفاده از پرسش نامه بهر هیجانی بار-آن و میانگین تحصیلی آن ها دریافت که میانگین تحصیلی دانش آموزان با هوش هیجانی بالاتر از دانش آموزان با هوش هیجانی پایین تر به طور معنا داری بهتر بود.
– دراستان کرمانشاه که جامعه آماری تحقیق را دانش آموزان پایه سوم راهنمایی (124 نفر) و دانش آموران پایه سوم متوسطه (313 نفر) در رشته های تحصیلی علوم تجربی، علوم ریاضی،علوم انسانی، فنی وحرفه ای وکاردانش در سال تحصیلی 83-82 تشکیل داده اند؛ در مرحله اول، 12 مدرسه به روش تصادفی منظم انتخاب گردیده اند. ابزار تحقیق، پرسش نامه هوش هیجانی "بار_آن" با ضریب اعتبار 93/0 و یک فرم اطلاعاتی که پاره ای از ویژگی های جمعیت شناختی را جمع آوری می کرد. نتایج نشان داد که بین نمره کلی هوش هیجانی دانش آموزان مقطع راهنمایی و متوسطه بر اساس آزمون مستقل، تفاوت معنی داری وجود ندارد وبین نمره کلی هوش هیجانی دانش آموزان رشته های مختلف مقطع متوسطه با استفاده از تحلیل واریانس یک راهه وآزمون تعقیبی شفه تفاوتی دیده نشد اما دربررسی خرده مقیاس های هوش هیجانی؛ "همدلی" رشته فنی وحرفه ای از ریاضی بیشتر بود آزمون تعقیبی شفه (P>%5 ). در بررسی خرده مقیاس های هوش هیجانی در دانش آموزان مقطع راهنمایی ومتوسطه مشاهده شد که "شادمانی"مقطع راهنمایی بیشتر از متوسطه،در"استقلال"،"خودشکوفایی"و"خودآگاهی هیجانی"مقطع متوسطه از راهنمایی بیشتراست(5% <p). در بررسی نمره کل هوش هیجانی دانش آموزان دختروپسر تفاوتی دیده نشداما بین بعضی خرده مقیاس های هوش هیجانی تفاوت دیده شد که عبارتند از: "تحمل فشار روانی" و"خوش بینی پسران" بیشتر از دختران، "مسئولیت پذیری اجتماعی"، "همدلی"و"روابط بین فردی دختران" بیشتر از پسران بود. هم چنین در بررسی رابطه هوش هیجانی با عملکرد تحصیلی دو گروه راهنمایی و متوسطه و هم چنین رشته های تحصیلی مقطع متوسطه با استفاده از همبستگی پیرسون، مشخص شد که رابطه معنی داری وجود ندارد. اما در بررسی رابطه هوش هیجانی با عملکرد تحصیلی در دانش آموزان دختر و پسر، رابطه معنی دار مستقیمی در گروه پسران مشاهده گردید". با توجه به مطالعات انجام شده در زمینه هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی، آنچه مشهود است این است که اکثر این تحقیقات رابطه معناداری را گزارش کرده اند. طرفداران هوش هیجانی معتقدند که نقش هوش هیجانی در پیش بینی پیشرفت تحصیلی حداقل کمتر از نقش هوش شناختی نیست. بنابراین صرفا با تاکید بر هوش شناختی نمی توان پیشرفت تحصیلی و به طور کلی موفقیت فرد را پیش بینی کرد(شاهمرادلو، 1383).
5- هوش منطقی وپیشرفت تحصیلی :
همانگونه که قبلا بیان شد، آلفرد بینه،روان شناس فرانسوی اولین کسی بود که با فهرستی از سوالات موفق شد هوش شناختی را اندازه گیری نموده و" ضریب هوشی" بعدها توسط ویلهم اشترن، روان شناس آلمانی بر همین اساس معرفی شد. ضریب هوشی متوسط هر جامعه ای 100 وانحراف معیار آن ها به طور قراردادی 15 در نظر گرفته شده است. نمره متوسط تنها توسط 9/15% چمیعیت به دست می آید ونمره ای هم که توسط 3/2% افراد اخذ می شود وبه اندازه 2 انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار می گیرد باضریب هوشی 130 منطبق می گردد. آزمون هایی که برا ی سنجش هوش( منطقی) وجود داردغا لبا از نوع آزمونهایی است که توانایی های تحصیلی را اندازه می گیرند(گنجی، 1371:110 تا 114). هوش منطقی به طور کامل زمینه وراثتی دارد و نوعی توانایی ذاتی محسوب می شود وثبات آن در کودکان به میزان زیادی به محیط بستگی دارد ولی در بزرگسالان ثبات بیشتری دارد، تقریا بین سنین 15 تا 30 سالگی، میزان آن تغییرنمی کند وپس ازآن، به تد ریج که انسان پیر می شود، به کندی کاهش می یابد( همان منبع). هوش منطقی گرچه در قالب وراثتی قر ار می گیرد،اما تحقق وتجلی آن به تعیین کننده های محیطی بستگی دارد.
این که هوش منطقی تا چه حد بازتاب توانایی های ذهنی بالقوه فرداست،پرسشی است که پاسخ گقتن به آن ساده نیست. آن چه دراین راستا مشخص است این است که هوش منطقی(هوش شناختی) که به طور سنتی با هوش بهر مشخص می شود، می کوشد بی آن که با سایر جنبه های شخصیت ورفتار توجه کافی داشته باشد، استعداد افراد را برای درک،یادگیری،یادآوری،تفکرمنطقی،حل مساله وامثال آن مورد ارزش یابی قراردهد. به بیان دیگر،تشخیص حدود توانایی ها یا ناتوانایی های شناختی افراد،به هوش منطقی(هوش بهر ) ارتباط خواهد داشت.باهوش منطقی نمی توان موفقیت های افراد رابه طور کامل پیش بینی کرداما آن چه مهم است،هیچ موفقیتی وبه طورویژه پیشرفت تحصیلی،بدون بهره مناسبی ازهوش واستعداد لازم،امکان پذیرنخواهد بود.گولمن واستین(1998)،براین باورند که 20 درصد ازموفقیت هارا می توان با استفاده ازهوش منطقی( هوش بهر) پیش بینی کرد،البته آمارهای واقع بینانه تر ، پیش بینی موفقیت در کارها بر مبنای هوش منطقی را رقمی بین 5 تا 10 درصد برآورد میکنند(جلالی،1381: 92تا99). "هوش(منطقی) به معنای قابلیت عمومی یادگیری واستعداد یا توانایی یاد گیری در حوزه ای خاص برای هر سطحی از پیشرفت تحصیلی ضروری است وهرچه افزایش یابد،نقش تسهیل کنندگی بیشتری را در امر فراگیری ایفا می کند"(کاظمی حقیقی،1376: 152).به طورکلی یک فرد دارای هوش منطقی بسیار مساعد( اصطلاحا تیزهوش)دارای توانایی درزمینه های ذیل است:
– توانایی در هماهنگی میا ن عملیات وفعالیت های ذهنی.
– توانایی انعطاف پذیری وانجام فعالیت متناسب با ترکیب ومجموعه سازی اشیا و پدیده ها.
– توانایی تنطیم وترتیب چند فعالیت.
– توانایی حفظ ونگهداری مطالب.
– استفاده از دانش هاو معلومات شخصی در جای مناسب خود.
– سطحی از منحنی طبیعی یک زمینه خاص که بالاتر از 5/ 2مثبت انحراف معیار قرار می گیرد واز لحاظ فراوانی معادل 62 در ده هزار خواهد بود (همان منبع).
هوش منطقی یک مفهوم وعنوان کلی است که در متن خود دارای انواع مختلفی است." نوع تیزهوشی(هوش منطقی مساعد)فرد، یکی از عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی وی است.نوع تیزهوشی در حقیقت به معنای کیفیت خاص ظرفیت یادگیری است. تاکنون انواع گوناگونی از تیزهوشی کشف شده است: "رهبری"، "پیشرفت تحصیلی"، "خلاقیت"، "کلامی"، "اجتماعی"، "حرکتی"، "فنی". تیزهوشان فنی علیرغم استعدادهای برجسته در جنبه های ریاضی-فنی،دچار ضعف هایی در زبان آموزی هستند. تیزهوشا ن حرکتی به اندازه انواع ذهنی،اجتماعی وکلامی موفقیت تحصیلی ندارند. به نظرمی رسد مباینت ذاتی موضوع یادگیری در تیزهوشان حرکتی،یعنی"حرکت" به عنوان یک فعالیت بدنی وجسمانی در برابر مفاهیم مجردوانتزاعی،جریان ویژه ای را پدید می آورد که دو نوع موضوع مزبور را ازیکدیگر،مستل می سازد. لذا برجستگی در یادگیری یک حرکت وانجام موفق آن، مستلزم پیشرفت تحصیلی رسمی(کلامی یا انتزاعی)نیست وکم آموزی تیزهوشان حرکتی(ورزشی)امری طبیعی قلمداد می شود. قالب شناختی افراد خلاق نیز ممکن است پایه ای برای کم آموزی آن ها شود،زیرا این قالب منجر به پدیدآیی نظام نگرشی وارزشی نظری(0ریاضی وانتزاعی)می گرددوبرداشت ریاضی گونه از محیط،ممکن است به تحریف دردرک واقعیت منجر شود واختلال در شیوه یاد گیری را ثمردهد"(همان منبع).ملاحظه می شود با تقسیم بندی فوق،افرادی از دارندگان هوش منطقی مناسب که در نوع،"پیشرفت تحصیلی "قرار دارند، به صورت ویژه رابطه مستقیمی بین هوش وپیشرفت وموفقیت تحصیلی درآنان برقرار خواهد بود،اما در بقیه انواع، نیاز به بررسی هرمورد به صورت مستقل است که در موضوع این پژوهش قرار ندارد.
6-هوش منطقی و هوش هیجانی :
بین هوش منطقی وهوش هیجانی نمی توان رابطه ای را برقرار نمود واین تصور به ذهن متبادر شود که می توان با آگاهی از یکی (مثلاً هوش منطقی )، به دیگری نیز رسید. "بین IQو EQ، هیچ رابطه شناخته شده ای وجود ندارد، شما اصولاً نمی توانید از روی هوش شناختی یک نفر، هوش هیجانی او را حدس بزنید، این یک خبر خوب است، زیرا هوش شناختی یا IQ، انعطاف پذیر نیست. IQ از همان لحظه قرار ثابت است یا دست کم ثبات نسبی دارد، مگر اینکه یک تصادف، مثلاً آسیب مغزی، آن را تغییر بدهد، هیچکس با یادگیری واقعیت های جدید یا فراگرفتن اطلاعات عمومی بیشتر، با هوش تر نمی شود. هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری که در پانزده سالگی همان است که در پنجاه سالگی. اما برعکس هوش هیجانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته می شود. با اینکه بعضی مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند،کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است، بازهم می تواند در خود، EQبالا به وجود آورد" (برادبری/ گریوز، 1384:18). شخصیت انسآن ها، ترکیبی از هوش منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) به نسبت هایی متفاوت است" هوش بهر (هوش منطقی) و هوش هیجانی قابلیت های متضاد نیستند، بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند، همه ما ترکیبی از "هوش" و"عواطف" برخورداریم، افراد دارای هوش بهر بالا وهوش هیجانی پائین (یا هوش بهر پائین وهوش هیجانی بالا) علیرغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتاً نادرند. درواقع میان هوش بهر (هوش منطقی) وبرخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد،هرچند این ارتباط آن قدر هست که روشن کند این دو قلمرو اساساً مستقل اند" (گلمن،1382:75 ). هوش منطقی و هوش هیجانی، ویژگی های متمایزی هستندکه همه ما آن ها را داریم. مجموع آن ها تعیین کننده چگونگی تفکر وعمل ماست. امکان ندارد بتوانیم بر اساس یکی از آن ها، دیگری را حدس به بزنیم. مردم می توانند باهوش باشند، مردم با شخصیت های متفاوت، می توانند از لحاظ هوش هیجانی موردی است که انعطاف پذیر وقابل تغییر است" (برادبری/گریوز، 1384:19 ). البته همین خصوصیت انعطاف پذیری وقابلیت تغییر و ارتقاپذیری که در هوش هیجانی وجوددارد، این امتیاز را به آن می دهد که بهتر از هوش منطقی بتواند موجبات به فعلیت رسیدن استعدادهای بالقوه را فراهم سازد وهم افراد را در رسیدن به اهداف بزرگ زندگی وپیشرفت های تحصیلی، یاری دهد "هوش عاطفی (هوش هیجانی) بهتر از هوش شناختی (منطقی)، می تواند سبب شکوفاسازی استعدادهای بالقوه ورسیدن به اهداف متعالی در زندگی گردد. از طرف دیگر یافته ها نشان می دهند که عملکرد مطلوب تحصیلی که از طریق هوش شناختی قابل ارزیابی است، نمی تواند پیش بینی کننده خوبی برای میزان موفقیت در زندگی پس از فارغ التحصیلی باشد" (سیاروچی و همکاران، 1384:153 ) و"یافته ها به طور واضح بیانگر این معنا است که افرادی که ازهوش عاطفی بالاتری برخوردارند، در مقایسه با کسانی که هوش عاطفی آنان پائین تر است،خودشکوفایی می تواند سبب افزایش هوش عاطفی آنان گردد. از طرف دیگر نمی توان افراد را بر اساس هوش شناختی(منطقی) از نظر خود شکوفایی طبقه بندی کرد وآنان را از هم جدا ساخت، هوش عاطفی نسبت به هوش شناختی (منطقی)، شاخص پیش بینی کننده ی بهتری برای خودشکوفایی می باشد" (سیاروچی وهمکاران، 1384:154 ).در پاسخ این سوال که کدامیک از هوش هیجانی وهوش منطقی، نقش مهمتری در موفقیت های زندگی واز جمله پیشرفت تحصیلی دارند، چه پاسخی قانع کننده تر است ؟"چه چیزی در موفقیت کاری وخانوادگی حداکثر سهم را دارد، چیزی که جدای ازIQ است؟ اگر توانایی درک هیجآن ها واستفاده از آن ها واقعاً نوعی هوش باشد که جدا از IQ معمولی است، این توانایی نشان می دهد که چرا مردمی که IQ مساوی دارند باز هم از لحاظ موفقیت در زندگی با هم متفاوت هستند. اثبات این که هوش هیجانی می تواندموفقیت به دست آمده درماورای هوش معمولی، IQ (هوش منطقی) را توضیح دهد هنوز در مراحل مقدماتی خود است. اما با ور بر این است که )هوش هیجانی) قسمتی از تصویر کلی را شامل می شود که IQ ( هوش منطقی) نقشی در آن ندارد. روش مفید برای اینکه درک کنیم چگونه IQ وEQ می توانند باهم ترکیب شوند وموفقیت در زندگی را موجب شوند این است که IQ، به نوعی"کف" دستاوردهای ما را می سازد. برای مثال بعضی کارها وجود دارد که مردم بدون داشتن مقدار مشخص از IQ معمولی اصلاً قادر به انجام دادن آن ها نیستند. دکتر بودن یا دانشمند بودن یا مدیر سطح بالابودن [یا کسب نرمی از پیشرفت تحصیلی] به حداقل میزان هوش نیاز دارد و بدون آن هیچ کس نمی تواند در این زمینه ها موفق باشد. در این معنا، IQ عامل مهم تعیین کننده موفقیت است. اما در مورد کسانی که IQ موردنیاز را دارند واکنون پزشک، دانشمند ومدیر بلند پایه هستند چه ؟ در مورد این افراد، علت موفقیت بیشتر در شغل، نسبت به همتایان، زیاد به خاطر IQ نیست، زیرا همه آن ها به اندازه کافی وحتی IQ بیشتری دارند. تفاوت بین این افراد علت های دیگری دارد، مثل توانایی مانوردادن در وضعیت های اجتماعی، خواندن هیجآن های همکاران، همتایان، مشتریان، روسا وپشتکار داشتن به هنگام دلسردی وشکست. IQ "کف" موفقیت های این افراد است، بنابراین EQ، "سقف" موفقیت آنان را تشکیل می دهد. یعنی تعیین می کند که آن ها نسبت به کسان دیگر، با همان مهارتهای شناختی و تکنیکی، تا چه ارتفاعی می توانند بالا بروند. سهم دقیق IQو EQ در موفقیت زندگی یک نفر بستگی دارد به این که کدام قسمت از زندگی در نظر گرفته شده است؛ بعضی وضعیتها بر مهارت های تکنیکی و IQ تاکید دارند و بعضی موفقیتها بر مهارت های اجتماعی و EQ تاکید می کند. تقریباً در همه وضعیت ها، از یک جراح خوب بودن گرفته تا یک پدر و مادر خوب بودن، هم IQ و هم EQ نقش بسیار مهمی دارند.(برادبری/گریوز، 1384: 153و154 )".
7-آشنایی با سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان(سمپاد):
سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که به اختصار سمپاد نامیده می شود، سازمانی است وابسته به وزارت آموزش وپرورش که با هدف شناسایی وپرورش استعدادهای درخشان کشور در سطوح مختلف تحصیلی فعالیت دارد. این سازمان در سال 1355 فعالیت خود را آغاز نمود و در ابتدا هیچگونه ارتباطی با وزارت آموزش وپرورش نداشته است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان منحل شد، یعنی در واقع از شکل سابق خارج و جهت تربیت دانش آموزان مستعد با تغییر شکل های جزئی به دفتر آموزش و پرورش استثنایی (وابسته به وزارت آموزش وپرورش) متصل شد. رئیس کنونی سازمان(آقای دکتر اژه ای )، درسال 1365 پس از بازدید از نمایشگاه فعالیتهای دانش آموزان این مرکز،، مصمم می شود که سازمانی جداگانه تاسیس نماید. این سازمان در سال 1367 تاسیس وبه عنوان یکی از سازمآن های تابعه آموزش وپرورش در آمد. هدف سازمان، شناسایی وپرورش استعدادهای درخشان در سطوح مختلف تحصیلی است و وظایف اصل سازمان، شامل: فراهم نمودن وگسترش کلیه امکانات لازم جهت شناخت وپرورش استعدادهای کشور،پژوهش وتحقیق علمی وزمینه های مربوط به دانش آموزان کم بضاعت به نحوی که افراد مذکور از این جهت حداقل در ردیف متوسط دانش آموزان مراکز سازمان قرار بگیرند، می شوند.
سرپرست دفتر امور پژوهش، طرح وبرنامه سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان می گوید: سازمان سمپاد، برای رسیدن به چنین اهداف ایده آلی در تلاش است. ولی منظور اصلی سازمان این است که با عنایت به اینکه دستگاه آموزش وپرورش عمومی کشور به دلیل مشکلات فراوان، بالابودن جمعیت، کمبودسرانه ها ومشکلات مالی نمی تواندسرویس دهی مناسب حداقلی را به دانش آموزان ارئه کند واز طرفی چون این استعدادها در معرض نابودی هستند، سازمان، این دانش آموزان را شناسایی وبخشی از امکاناتش را جدا می کند. یعنی موانعی را که سر راه این دانش آموزان وجود دارد را بر می دارد.نه اینکه خیلی کار خاصی انجام دهد،بلکه تنها موانع طبیعی که در نظام آموزش وپژوهش بر سر راه این دانش آموزان وجود،را بر می دارد. مهم ترین عاملی که این مسیر را برای این دانش آموزان هموارتر می کند،جمع شدن آن ها در کنار هم است ومهم ترین دستاورد سازمان هم این است که دانش آموزان توانمند را درکنار یکدیگر جمع کرده است" او در خصوص نحوه انتخاب کادر آموزشی در سازمان می گوید"کادر معلم های مدارس سازمان چیزی جدا از بدنه آموزش وپرورش نیست، ولی ماندگاری یک معلم در سازمان به این اصل وابسته است که چقدر بتواند از عهده کار برآید و چه میزان پاسخگوی نیاز دانش آموزان باشد. سازمان مشخصاً برای آموزش، نیرو [کادر آموزشی ] تربیت نمی کند. البته هر ساله دوره های کوتاه بازآموزی 30 تا 40 ساعته وجود دارد که مدیران در آن ها شرکت می کنند. به ویژه کسانی که جدیداً وارد مجموعه شده باشند. برای آن ها آموزش های قبل از خدمت برگزار می شود. به لحاظ شناخت دانش آموز تیز هوش [مستعد]، نوع تعامل با آن ها ونوع آموزش. در مراکز تهران، اکثر معلمان از فارغ التحصیلان سازمان هستند یعنی کسانی که در سازمان دیپلم می گیرند ودر طیفی از دانشجویان سال اول تا دانشجوی دکتری قراردارند، معلم های بهتری هستند. چون اولاً روحیه دانش آموزان را می شناسند و ثانیاًٌ دانش آموزان، آینده خود را در موقعیت آن ها جستجو می کنند". "سمپاد" سازمان دولتی است اما مسئولین سازمان اعلام می نمایند سرانه ایی که در اختیار سازمانی به عنوان سرانه ی دانش آموزی قرار می گیرد(حداقل بین سالهای 80-1366 )، کمتر از سرانه دانش آموزان عادی کشور است اما مراکز سازمان بر اساس مصوبه هیات امناء، مجاز هستند تا سقف 50 درصد مبلغی که در مدارس غیر انتفاعی به عنوان حق ثبت رسمی از خانواده ها دریافت می شوند، را دریافت نمایند البته از حضور هیچ دانش آموز مستعدی نیز به علت عدم توان پرداخت ثبت، ممانعت به عمل نیاید. در خصوص نحوه ی جذب دانش آموزان، این گونه نیست که دانش آموزان دارای هوش بهر بالا را شناسایی و سپس اقدام به پذیرش آن ها شود و اطلاق هوش بهر IQ) ) بالا به کل دانش آموزان مشغول به تحصیل در مراکز این سازمان، یک اشتباه رایج و مصطلح است. آنچه که واقعیت دارد این است که توسط شاخص ها وآزمونها، ازمیان دانش آموزان دارای معدل بالا، دانش آموزان توانمند انتخاب می گرد ند. از سوی دیگر اگر چه آزمون یکنواخت در کل کشور برگزار می شود اما نمرات گزینش، محلی ا ست..تیزهوش [هوش بهر بالا] بر اساس تعریف،کسانی هستند که از میان هزار نفر جامعه دانش آموزی، تنها دو نفر انتخاب شوند. به این ترتیب تنها به آن ها می شودگفت جامعه تیزهوش. یعنی در یک مقطع تحصیلی اگر از هزار دانش آموز نمونه گیری عادی نمائیم، درمیان هزار نفر، دو نفر در سطحIQدارای [هوش بهر بالا] هستند در حالیکه گزینش [سمپاد] در مراکز خیلی بیشتر از این تعداد است. یعنی وقتی در شهری، هزار دانش آموز پنجم ابتدایی وجود دارد، سازمان [سمپاد] اگر می خواست تیزهوش را گزینش کند، فقط دونفر را باید انتخاب می کرد، حال اگر این جامعه پنجم ابتدایی، هفت هزار نفر باشند، در آن شهر باید چهارده نفر را گزینش می کرد که اصلاً امکان ندارد برای این تعداد، کلاس و مدرسه تاسیس وهزینه نمود. نحوه گزینش در سمپاد فقط از طریق آزمون ورودی است و گزینش پیشرفت تحصیلی است یعنی سازمان روی معیار پیشرفت تحصیلی تاکید دارد. لزومی ندارد حتماً یک تیز هوش [ هوش بهر بالا] پیشرفت تحصیلی داشته باشد، ممکن است مهارت زبانی خیلی خوبی داشته باشد،یا مثلاً مهارت حرکتی خوب داشته باشد. ولی گزینش سمپاد نه برای تربیت فوتبا لیست است و ورزشکار و نه…،بلکه معیار گزینش، پیشرفت تحصیلی است.
منبع: مجله استعدادهای درخشان 55،سال چهاردهم شماره 3، مهر_آذر 1384.
منابع ومآخذ:
– کاظمی حقیقی، ناصرالدین. روانشناسی کودکان تیز هوش وروش های آموزشی ویژه/ ناصرالدین کاظمی حقیقی. _ تهران: کانون فرهنگی انتشاراتی سایه نما، 1376
– گنجی، محمد. روانشناسی عمومی/ محمد گنجی. _ تهران: دانشگاه پیام نور، 1371
1 alovesy
2 Mayer
3 Thorndike
4 4 branch model
5 Perceiving and expressing emotions
6 Assimilating emotions in thought
7 Understanding emotions
8 Reflectively regulating emotions
9 Cognitive-emotional ability model
10 emotional self-efficacy
11 Hermann ebbinghaus
12 Alfred binet
13 Intelligence quotient-IQ
14 Wilhem stern
15 Paul ekman
16 preliterate
17 fore
18 Blaise pascal
19 Frames of mind
20 Social intelligence(SI)
21 Robert Thorndike
22 Saul Stern
23 Charles Darwin
24 Dipaolo
25 Stoic
26 Wisdom
27 Cron Bach
28 Sternberg
29 Gardner
30 The bell curve
31 Herrnstein
32 Murray
—————
————————————————————
—————
————————————————————
11