هوش چیست؟
استنبرگ1 و کافمن2 (1998) در مقاله ای با عنوان تواناییهای انسان3 در خصوص مطالعه هوش اظهار میکنند :
" عجیب این است که توافق در مورد جوابها بیش از توافق درباره این است که واقعا جوابها به چه پاسخ میدهند. مثلا بحثی نیست که در آزمونهای متعارف هوش، نمره متوسط اعضاء گروههای خاص نژادی و قومی متفاوت است. اما این تفاوت چه چیزی را نشان میدهد؟ به چه سوالی جواب میدهد؟ به این سوال که آیا بین گروهها تفاوت هوش وجود دارد ؟ آیا آزمونها برای اعضای گروههای مختلف سوگیری دارند؟ آیا گروههای مختلف فرصتهای متفاوت آموزشی داشته اند؟ یا اینکه آیا گروههای مختلف در یک زیر مجموعه محدود، مهارتهایی که تشکیل دهنده بخش کوچکی از هوش هستند تفاوت دارند ؟ یا شاید سوالهای دیگر؟ برای فهم تواناییها و هوش انسان، باید پرسشها را هم به اندازه پاسخها در نظر گرفت".
با توجه به اظهارات اشترنبرگ، هوش هیجانی از جمله مفاهیمی است که در راستای همین نگرانیها و محدود سازیها متولد شده است. لذا پیش از رسیدن به لحظه و شرایط پدیدآیی این مفهوم لازم است مختصری درباره هوش بیان شود.
از زمان پیدایش آزمون هوشی بینه ـ سیمون4 در سال 1905 به منظور متمایز کردن کودکان عقب مانده ذهنی از کودکان عادی، مفهوم هوش به عنوان عمده ترین مشخصه متمایز کننده افراد عادی و عقب مانده و پیش بینی پیشرفت تحصیلی افراد مطرح شد. از این نظر هوش در مقابل هیجان قرار گرفت. روان شناسانی که هوش را مطالعه کرده اند، تفکر منطقی را در مقابل تجارب هیجانی قرار دادند(وودورث5، 1920، به نقل از سالوی و مایر، 1990). تعریف هوش در دورههای متعدد تغییرات زیادی را از سر گذرانیده است، برای مثال دکارت(به نقل از سالوی و مایر، 1990)هوش را توانایی قضاوت درست از غلط میدانست.امروزه تعاریف هوش دقیق تر و منسجم تر شده است ؛ شاید یکی از تعاریف نسبتا کامل تعریف وکسلر6 است که هوش را ظرفیت کلی افراد برای عمل به صورت هدفدار، تفکر عاقلانه و بررسی موثر محیط میداند(به نقل از سالوی و مایر، 1990). وکسلر بین تواناییهای عقلی و رفتار هوشمندانه یا هوش عمومی تمایز قایل شد. او بر خلاف نظریه پردازان قبلی هوش، تاکید کرد که هوش عمومی همان تواناییهای عقلی نیست، بلکه اندازه گیری آن باید کل شخصیت یک فرد را مدنظر قرار داد.
البته استفاده وکسلراز مفهوم شخصیت با آن چیزی که امروزه روان شناسان شخصیت به کار میبرند،متفاوت بود.وکسلر این واژه را برای یک مفهوم کلی که شامل تواناییهای شناختی، رگههای شخصیتی،رفتارهای هیجانی و نگرشها میباشد، به کار برده است (لردنگلو، 2008).
وکسلر (1975، به نقل از کافمن، 2000) به عوامل عیر اخلاقی که رفتارهای هوشمندانه یک فرد را تسهیل میکنند، همچون، پشتکار، کنجکاوی، علاقه، انگیزه و وظیفه شناسی و یا موجب بازداری آنها میشوند همچون اضطراب، ناامنی و تحریک پذیری توجه نمود و سعی کرد که این عوامل را در مفهوم هوش عمومی خود بگنجاند. بنابراین وکسلر نیز به نقص آزمونهای هوشی قبلی در نادیده گرفتن عوامل هیجانی و انگیزیشی در برآورد هوش پی برد و بین تواناییهای عقلی و عملکرد عاقلانه تمایز قائل شد.
وکسلر (1975، به نقل از کافمن، 2000) بدون استفاده از وازه هوش هیجانی سعی کرد جنبههایی تواناییهایی را که امروزه جزئی از مفهوم هوش هیجانی میدانید در آزمون خود بگنجاند و آن را هوش عمومی بنامد. او چس از طراحی آزمون خود بر این اساس، در تحلیل عوامل متوجه شد که آزمون فقط 60 درصد از واریانس نهایی را پوشش میدهد. او 40 درصد باقی مانده را به عوامل تاثیر گذار غیر عقلانی هوش نسبت داد و تلاش 30 ساله اش برای یافتن این عوامل بی نتیجه ماند.
پیاژه7(1945)نیز هوش را به عنوان قابلیت سازش ارکانیسم با موقعیتهای جدید میداند که این تعریف جامع نیز جدا کردن تواناییهای شناختی از پردازش هیجانی ممکن نیست. بنابراین مبنا قرار دادن این تعریف برای طرح آزمونهای سنتی هوشی که فقط پردازشهای عقلانی را در نظر داشتند، ممکن نیست.
2-8-1- هوش، هیجان، هوش هیجانی ابعاد و تعاریف آن
تعریف هوش8 در دورههای متعدد تغییرات زیادی را از سر گذرانیده است ؛ برای مثال دکارت (به نقل از سالوی و مایر9، 1990) هوش را توانایی قضاوت درست از غلط میدانست.
امروزه تعریف هوش دقیق تر و منسجم تر شده است ؛ شاید یکی از تعاریف نسبتا کامل تعریف وکسلر است که هوش را ظرفیت کلی افراد برای عمل به صورت هدفدار، تفکر عاقلانه و بررسی موثر محیط میداند (به نقل از سالوی و مایر، 1990).
در نظریه هوش چندگانه گاردنر10، وی به هوشهای شخصی اشاره میکند که شامل دو مولفه مهم هوش درون فردی و هوش میان فردی میباشد.
هوش درون فردی شامل توانایی به هم پیوسته و درونی در ایجاد الگوی دقی و عینی از خویشتن بوده و هوش میان فردی توانایی درک سایر افراد از جهت تفاوت در خلق، مزاج، انگیزش، هدف ف علاقه به دیگران و همدلی را در بر میگیرد. گاردنر در این باره میگوید : هوش میان فردی، توانایی فهم دیگران است، اینکه چه چیز آنها را تحریک میکند، آنها چگونه کار میکنند و چطور میشود با آنها همکاری کرد (نبی هاشمیان، 1389).
سالوی و مایر(1990)در توصیف هیجانها میگویند : هیجانها پاسخهای سازمان یافته ای هستند که از مرز تعداد زیادی سامانههای روان شناختی شامل سامانههای فیزیولوژیکی، شناختی، انگیزشی و تجربی میگذرند.
تعاریف در تمایز صحیح بین قابلیتهای سازگاری افراد، نظریههای جدید به وجود انواع هوش پرداختن (اشتنبرگ و کافمن، 1998). در این بافت، تمایز بین هوش به خودی خود و تنوع آن بسیار اساسی است.
عقیده به وجود انواع متفاوت هوش از همان اوایل بخشی از حوزه پژوهشی هوش بوده است. ثرندایک11 هوش اجتماعی12 را از دیگر انواع هوش متمایز کرد و آن را به عنوان توانایی درک خود، حالات درونی دیگران، انگیزهها و رفتارهای دیگران به منظور عملکرد بهینه بر اساس آن اطلاعات تعریف کرد (به نقل از گلمن، 1995).
تمایز هوش اجتماعی از انواع دیگر هوش از قبیل هوش مکانیکی13 و هوش انتزاعی14 به آسانی قابل اثبات نبود. مثلا در یکی از موارد هوش کلامی از آزمودنی پرسیده میشود که اگر یک نامه آدرس خورد و تمر دار پیدا کنید آن را چه میکنید ؟ روشن است که آزمودنی برای پاسخ دادن به آن نیازمند دانش اجتماعی و حتی اخلاقی است (سالوی و مایر، 1990) گرونباخ (1960، به نقل از سالوی و مایر، 1990) اعلام کرد که علیرغم 50 سال پژوهش، هوش اجتماعی غیر قابل اندازه گیری و غیر قابل تعریف باقی مانده است.
بسیاری از پژوهشگران این عقیده کرونباخ15 را مبنی بر عدم کفایت پژوهشها برای مانده کاری سازه ای به نام هوش اجتماعی پذیرفتند. اخیرا دوباره علاقه و مفهوم هوش اجتماعی با بررسیهای استنبرگ و اسمیت16 زنده شده است(لردنگلو، 2008).
افراد عادی خواستند تا افراد هوشمند را تعریف کنند و از میان توصیفها تعدادی ویژگی را استخراج نمودند. سپس اشتنبرگ و اسمیت برای عملیاتی کردن مفهوم هوش اجتماعی از آزمودنیها خواستند در مورد ارتباط بین عکسهایی که دو نفر را نشان میداد، اظهار نظر کنند. نتایج تحلیل عوامل نشان داد که مولفههای اجتماعی میتوانند از تواناییهای آکادمیک متمایز باشند.
در تفسیرهای اخیر ازهوشهای چندگانه 17نیز گاردنر(2003)مفهوم هوشهای هفت گانه را مطرح میکند البته تاکیدهای فزاینده اخیر بر نقش هیجانها در هوش، ریشه در کارهای گاردنر دارد. یکی از جنبههای هوش را توانایی فرد در آگاهی از هیجان ها، تمایز میان آنها و استفاده از این اطلاعات برای ارائه پاسخی اثربخش در برابر محیط میداند. این توصیف جزئی از هوشهای شخصیتی مطرح شده توسط گادنر میباشد.
2-8-2- هیجان چیست؟
مطابق آنچه گفته شد، از ابتدای پیدایش نظریههای هوش، پژوهشگران این حوزه به صورت تلویحی پی برده اند که در صورتی که هوش را توانایی سازگاری و عملکرد موثر بدانیم، این عملکرد با اندازه گیری صرف توانمندیهای عقلانی بدون در نظر گرفتن اطلاعاتی که هیجانها در اختیار میگذارند، قابل پیش بینی نخواهد بود ؛ چرا که در بررسی هیجان نشان داده شده است که پژوهشگران به تدریج به این واقعیت پی برده اند که هیجانها نقش انگیزش و هدایتگر رفتار سازمان یافته و انطباقی را دارند (لردنگلو، 2008)
در این زمینه پژوهشگرانی چون وکسلر سعی کردند توانمندیهای مربوط به هیجان را در تعریف خود از هوش و در نتیجه در آزمون آن بگنجانند و کسانی چون ثرندایک و گاردنر سعی کردند این تواناییها را در قالب انواع هوش در حوزه اندازه گیری وارد کنند. تلاشهای انجام شده در این حوزه به تدریج منجر به تمایز بیشتر انواع هوش و یافتن راههای معتبر در زمینه اندازه گیری آنها گردیدند تا اینکه در نهایت سالوی و مایر (1990) به منظور ایجاد چارچوب جهت گردآوریهای بررسیهای مربوط به توانمندیهای هیجانی به عنوان هوش از یک طرف و تفاوتهای افراد در زمینه ارزیابی هیجانها و بکارگیری آنها در سازش و حل مساله در طرف دیگر و همچنین یکپارچه کردن زمینه ساخت مقیاسهای متنوع در زمینههای مرتبط با هیجان همچون مقیاسهای ناگویی خلقی18، تجلی هیجان19 و همدلی20 مفهوم هوش هیجانی را معرفی کردند. آنچه که هوش و هوش هیجانی را به نوعی به یکدیگر پیوند میدهد مفهوم هیجان است. هیجانها از جمله مفاهیمی هستند که بیشترین مناقشات نظری را در بر داشته اند. هیجانها پدیدههای چند وجهی هستند که شامل حالتهای عاطفی و ذهنی یا همان احساس، واکنشهای زیستی و فیزیولوژیکی، گرایش به عمل یا بعد کارکردی و نهایتا بعد اجتماعی میباشند. پس هیجان ساختاری روان شناختی است که چهار جنبه یک تجربه را با هم رخ میدهند و شامل پدیدههای ذهنی، فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی هستند، به هم پیوند میزند (سید محمدی، 1378).
چنانچه فریجدا21 (2000) اظهار میکند هدف هر کدام از تبیینهای روان شناختی که انتخاب گردد، فهم پدیده هیجان و فهم شرایط رخ دادن آن است. او معتقد است پدیده قابل مشاهده میتواند به شیوههای بسیار متفاوت و در سطوح متفاوتی از تحلیل و ترکیب، توصیف و تبیین گردد ؛ هر چند که کاملا آشکار نیست پدیده ای که تبیین میگردد چیست. پس از این است که بحثهای متنوع اخیر و واگرایی نظریهها در این حوزه رخ مینمایاند. هری22 و پرت23 (2000) معتقدند هنگامی که روان شناسان بدانند این پدیدهها چگونه با هم ترکیب شده و تعامل مینمایند، خواهند توانست بگویند که هیجان چیست (لردنگلو، 200).
سالوی و مایر (1990) در توصیف هیجانها میگویند : هیجانها پاسخهای سازمان یافته ای هستند که از مرز تعداد زیادی سامانههای روان شناختی شامل سامانههای فیزیرلوژیکی، شناختی، انگیزشی و تجربی میگذرند.
هیجانها نوعا در پاسخ به یک رویداد بر میخیزند که چارچوب معنایی مثبت و یا منفی برای فرد دارند (آرنولد24، 1970) ؛ این رویداد میتواند درونی و یا بیرونی باشد (لردنگلو، 2008).
با توجه به چند وجهی بودن هیجان و اینکه افراد انواع متفاوتی از هیجانها را تجربه میکنند، این سوالات پیش میآید که آیا هیجانهای مختلف واکنشهای فیزیولوژیکی متفاوت دارند و اینکه تفاوت هیجانها تفاوت در کیفیت است یا کمیت. این سوالات موجب پدید آیی نظریههای متعدد و گاه مناقص در خصوص هیجان شده است که نظریه جیمز ـ لانگه25 از این جمله است.
جیمز 26(1884 ؛ به نقل از خداپناهی، 1375) معتقد بود که بدن در مقابل محرکهای هیجان انگیز متفاوت، واکنشهای متفاوتی بروز میدهد. او ابراز داشت که تجربه هیجانی به دنبال ادراک تغییرات بدنی خاص رخ میدهد. لانگه27 (1885 ؛ به نقل از خداپناهی، 1375) نیز در همان زمان این عقیده جیمز را پذیرفت. پس از آن اشخاصی چون والتر کنون28 (1927 ؛ به نقل از کرنلیوس29، 1996) با طرح این انتقاد که واکنشهای فیزیرلوژیکی بدن آرام و کند اتفاق میافتند و وجه احساسی و عاطفی هیجان سریع اتفاق میافتد و در نتیجه تجربه ذهنی هیجانی نمی تواند پیامد تغییرات فیزیولوژیکی باشد، دیدگاه جیمز ـ لانگه را به چالش طلبیدند. از آن پس تضاد شناخت30 و هیجان نیز کم کم در بین نظریه پردازان سر برآورد. در این زمینه کسانی چون باک 31(1984 ؛ به نقل از آیزنک32، 2000) معتقدند که هر دو نظریه شناخت و زیست شناسی واقعیت دارند. از نظر باک انسانها دو سامانه همزمان برای فعال سازی هیجان دارند، سامانههای فطری که خودانگیخته اند و نوعی سامانه فیزیولوژیکی اولیه اند که به صورت غیر ارادی به محرکهای هیجانی واکنش نشان میدهند. این دو سامانه به صورت مکمل و تعاملی موجل برانگیختن و تنظیم تجربه هیجانی میشوند.
چنین دیدگاههایی از طریق یافتههای عصب شناختی اخیر توسط لی دوکس33 (1993 ؛ به نقل از گلمن 1995) و داماسیو (2004) تایید شده است.
کارکرد هیجانها از جمله سطوح مورد مطالعه درباره این مفهوم است (فریجدا، 2000) که البته دیدگاههای متفاوتی را دامن زده است. بلاچیک (2003) رفتار هیجان را در خدمت هشت عمل اصلی میداند که عبارتند از : محافظت، نابودی، تولید مثل، اتحاد مجدد، پیوند جویی، طرد، کاوش و تشخیص موقعیت.
ایزارد 34(2004) فهرستی از کارکردهای اجتماعی هیجانها را عرضه میکند که در چهار مجموعه خلاصه میشود :
1. آسان سازی انتقال حالتهای اساسی
2. تنظیم نحوه پاسخ دهی به دیگران
3. تسهیل تعامل اجتماعی
4. ترغیب رفتار اجتماعی
تامکینز35 (1962؛ به نقل از کرنلیوس، 1996) رویکردی تعاملی را مطرح میکند و هیجانها را عامل انگیزشی مهمی در تعیین رفتار میداند.
دقت در سیر نظریههای مربوط به هیجان دو سنت را آشکار میسازد که به صورت متوالی رشد کرده اند. سنت اول عقیده ای است که هیجان را پاسخی نامنظم و مخرب میداند (یونگ، 1963 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ یونگ، 1940 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ شفر 36و همکاران، 1940 ؛ به نقل از سالوی و ماایر، 1999 ؛ یونگ 1999. یونگ، 1959، به نقل از پلاچیک، 2003) هیجانها را آشفتگیهای تند افراد به عنوان یک کل میداند. متون اولیه، هیجانها را به عنوان یک پاسخ سازمان نایافته که عمدتا احشایی و ناشی از کمبود سازگاری موثر است، توصیف میکنند. از این منظر هیجان ناشی از عدم کنترل کامل مغز و وجود ردی از ناهشیاری فرض میشود (سالوی و مایر، 1990). سنت دوم، هیجان را یک پاسخ سازمان دهنده میداند (لیپر، 1948 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ استربروک، 1959 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ ماندلر، 1975 ؛ به نقل از سالوی و مایر 1999). لیپر (1948 ؛ به نقل از پلاچیک، 2003) معتقد است هیجانها برانگیزانندههایی هستند که افراد را یمت فعالیت هدایت میکنند. همچنین نظریات جدید هیجانها را به عنوان هدایت کنندههای انطباقی فعالیتهای شناختی میدانند (سالوی و مایر، 1990 ؛ ایزارد، 2001).
2-8-3- هوش هیجانی از دیدگاه مایر، سالوی و کاروسو37
سالوی و مایر (1990) عنوان میکنند که آنچه تحت عنوان هوش هیجانی مطرح میشود، مجموعه ای از مفهومی از افرایندهای ذهنی است که اطلاعات هیجانی را شامل میشود ؛ آنها فرایندهای زیر را خلاصه کرده و بدین ترتیب نام میبرند :
الف) ارزیابی و نشان دادن هیجانها در خود و دیگران.
ب) نظم دادن هیجانها در خود و دیگران
ج) مورد استفاده قرار دادن هیجانها در راستای سازش یافتگی
آنها این فرایند را از ادبیات موجود جمع آوری کرده اند ؛ چنانچه ارزیابی و نشان دادن هیجانها در خود را از بررسی مفهوم ناگویی خلقی استنتاج کردند. آنها در ادامه متذکر میشوند اگر چه این فرایندها در هر شخصی مشترک است، اما نباید تفاوتهای فردی را در سبکها و تواناییهای پردازش فراموش گردند. سالوی و مایر (1990) با این مقدمه کلیت هوش هیجانی را طبق نمودار زیر چارچوب بندی نمودند : با توجه به نمودار صفحه قبل هر یک از مولفههای هوش هیجانی را از نظر سالوی و مایر (1999) در ادامه توضیح آن خواهد آمد:
ارزیابی و ابراز هیجان 38در خود
افراد با توجه به این مولفه، هیجانهای خود را سریع تر ادراک میکنند و پاسخ میدهند و در تعامل با دیگران این هیجانها را بهتر نشان میدهند. چنین افراد هوشمندی از لحاظ هیجانی، مناسب تر به احساس خود پاسخ میدهند از آن جهت که آن را صحیح تر ادراک کرده اند. این مهارت به این دلیل از نظر هیجانی هوشمند به حساب میآید که پردازش اطلاعاتی هیجانی را از درون ارگانیزم ضروری میداند (اکبرزاده، 1383).
2-8-4- ارزیابی و ابراز هیجان در دیگران
این مهارت افراد را برای اندازه گیری صحیح پاسخهای عاطفی در دیگران و انتخاب رفتارهای انطباقی به لحاظ اجتماعی در پاسخ، توانا میسازد. چنین افرادی قاعدتا توسط دیگران گرم و اصیل ادراک میشوند، در حالی که افراد فاقد این مهارتها به نوعی سرد و نچسب ادراک میگردند (همان منبع).
2-8-5- نظم جویی هیجان در خود و دیگران
بیشتر افراد هیجانها را در خود و دیگران نظم میدهند. با این وجود، افراد هوشمند هیجانی در این مهارت تبحر مییابند و به گونه ای عمل میکنند تا به اهداف ویژه شان دست یابند. از نقطه نظر مثبت، آنها خلق خود و دیگران را بالا میبرند و حتی هیجانهای خود را به منظور برانگیختن دیگران به سوی یک هدف ارزشمند مدیریت میکنند. از نقطه نظر منفی نیز، افراد این مهارتها را در مسیر ضد اجتماعی پیش برده و دیگران را در قالبی جامعه ستیزانه به اهداف منفی خود هدایت میکنند (اکبرزاده، 1383).
2-8-6- به کار بستن هیجان ها39
طبق این مولفه اشخاص راهبردها و اجزای درگیر در حل مساله را به واسطه خلق و هیجانها تحت تاثیر قرار میدهند. مثلا هیجانهای مثبت، سازمان حافظه را در راستای توجیه یافتگی مادههای شناختی و عقاید گوناگون تغییر میدهد یا اینکه خلق، موجب تسهیل و انگیختگی عملکرد در انجام تکالیف تعلقی پیچیده میگردد (اکبر زاده، 1383).
سالوی و مایر (1990) چارچوب هوش هیجانی را چنانچه ذکر ان رفت، به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی معرفی کردند و آن را این گونه تعریف نمودند : هوش هیجانی توانی فرد در بازبینی هیجانها و احساسات خود، تمایز میان آنها و به کارگیری این اطلاعات در جهت هدایت افکار و واکنشهای خود است. از سوی دیگر هوش هیجانی زیر مجموعه ای از هوشهای شخصی گاردنر است (اشتنبرگ و کافمن، 1998) که به جای معنی کلی ارزیابی از خود و دیگران به بازشناسی، تمایز و کاربرد حالتهای هیجانی خود و دیگران به منظور حل مساله و نظم بخشی به رفتار، تمرکز میکند (اکبرزاده، 1383).
مایر و سالوی (1997)، مایر و همکاران (1999)، مایر و همکاران (2000)، مایر و همکاران (2001) پس از شکل گیری و معرفی هوش هیجانی تغییراتی را در تعریف مولفههای هوش هیجانی انجام دادند. مایر، سالوی و کاروسو (2000) به منظور عمق بخشیدن به این مفهوم با بیان ملاکهای لازم برای اینکه توجیه نمایند چرا آن را هوش مینامند، نشان دادند هوش هیجانی میتواند این ملاکها را برآورده کند ؛ ملاکها به شرح زیر بودند :
الف) هوش را باید بتوان به مجموعه ای از تواناییهای ذهنی تقسیم کرد.
ب) تواناییهای هوش باید با هم همبستگی درونی داشته باشند.
ج) تواناییهای مورد نظر باید با هوش سنتی همبستگی داشته باشند.
د) تواناییهای هوش باید با افزایش سن و تجربه رشد کنند.
به این ترتیب مایر، سالوی و همکاران هوش هیجانی را به عنوان یک توانایی ذهنی دانسته و نهایتا الگوی خود را در چهار شاخه اصلی ترسیم کرده اند (مایر، 2003).
الف) تشخیص هیجانها : توانایی تشخیص هیجانهای خود و دیگران در ابعاد فیزیکی و روان شناختی، بیان صحیح و دقیق هیجانها و توانایی تفکیک ابراز درست و نادرست احساسات.
ب) آسان سازی هیجانی تفکر : توانایی تمرکز درباره احساساتی که در برخورد با وقایع، اشیاء و افراد تاعی شده اند، بسط هیجانها و استفاده از آنها در جهت تسهیل تفکر و توانایی حل مساله و توانایی استفاده از نوسانان خلق براثی در نظر گرفتن نقطه نظرات مختلف.
ج) درک هیجانها : توانایی درک هیجانهای مرکب یا زنجیرههای هیجانی، درک دلایل و پیامدهای احساسات خود، توانایی درک ارتباط میان هیجانهای مختلف و تغییر و تفسیر آن ها.
د) مدیریت هیجانها : توانایی گشودگی به تمام احساسات اعم از لذت بخش و آزاد دهنده،توانایی بازبینی و اندیشه بر روی هیجان ها،توانایی حفظ و تداوم حالتهای هیجانی و بازسازی آنها براساس اینکه سودمند ارزیابی شده اند یا نه و توانایی مدیریت هیجان در خود و دیگران.
از سوی دیگر مایر و همکاران (2001، 2000، 1999) هوش هیجانی را نوعی از پردازش اطلاعات هیجانی میدانند که در آن هیجانها به عنوان منابع مهم اطلاعاتی، انگیزشی و مدیریتی مورد استفاده قرار میگیرند. این روند پردازش اطلاعات شامل توجه به هیجان ها، پردازش و ارزیابی صحیح هیجانها و نظم بخشی سازمان یافته هیجانها است.
چنین نگاهی به هوش هیجانی توسط قربانی و همکاران (2000) در ایران و آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است. بر مبنای یافتههای این پژوهش چهار مولفه هوش هیجانی طی مراحل توجه، پردازش و برون داد در هر نمونه ایرانی و آمریکایی نشان داده شده است.
2-8-7- برخی از مدلهای هوش هیجانی
مدل بار ـ آنبارـ آن (1996) با ساخت یک مقیاس 133 ماده ای، مفهوم بهره هیجانی40 را مطرح کرد. با این مقیاس مجموعه وسیعی از صفات مختلف مانند خودآگاهی هیجانی خود شکوفایی، خوشبینی، استقلال، مسئولیت اجتماعی، تحلیل استرس و احساس خوشبختی سنجیده میشود. او براین اساس هوش هیجانی را به عنوان یک مجموعه از ظرفیت ها، قابلیتها و مهارتهای غیر شناختی میداند که تواناییهای فرد را در برخورد موفقیت آمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی، بالا میبرد (بار ـ آن و پاکر، 2000).
بار ـ آن در کارهای بعدی خود مفهوم بهره هیجانی را گسترش میدهد و در پنج مولفه آن را سازمان میبخشد. پپنج مولفه هوش هیجانی از نظر بار ـ آن به شرح ذیل میباشد:
الف) بهره هیجانی درون شخصی 41که به اجزایی از قبیل خودآگاهی، شکوفایی و استقلال تقسیم میشود.
ب) بهره هیجانی بین شخصی42 که شامل همدلی، روابط بین فردی و مسئولیت پذیری اجتماعی میباشد.
ج) بهره هیجانی قابلیت سازش یافتگی 43که اجزای آن عبارتند از انعطاف پذیری آزمون واقعیت و توانایی حل مساله
د) بهره هیجانی مدیریت استرس44 که کنترل تکانه و تحمل استرس را در بر میگیرد.
ه) بهره هیجانی خلق عمومی45 کهبه اجزایی مانند امیداوری و شادمانی تقسیم میگردد.
رویکرد بار ـ آن به دلیل پشتوانه نه چندان محکم و استفاده از مفاهیم سنتی روان شناسی توجه چندانی در محافل علمی کسب نکرده است و تنها مفهوم بهره هیجانی او مورد توجه سازمانهای تجاری قرار گرفته است (قربانی و همکاران، 1381). با این حال مقیاس بهره هیجانی بار ـ آن به خوبی با ساختار نظری وی همخوان است و خرده مقیاسهای پایانی خوبی نشان داده اند (آستین و همکاران، 2005).
مدل گلمن
گلمن (1995) در کتاب عمومی و غیر تخصصی، به تفضیل درباره هوش هیجانی بحث کرده و آن را در سطح گسترده ای معرفی کرده است. او تعداد از مهارتهای ارتباطی و اجتماعی را که با درک و ابزار هیجانها هم بسته است، به عنوان مولفههای هوش هیجانی معرفی مینماید. گلمن چارچوب مورد نظر خود را در سال 1998 مورد تجدید نظر قرار میدهد و آن را به صورت زیر معرفی میکند :
الف) خودآگاهی46 : شامل مواردی چون آگاهی هیجانی و اعتماد به نفس
ب) خود نظم بخشی47 : شامل مواردی چون خود کنترلی و نوآوری
ج) انگیزش48 : شامل مواردی چون کشاننده پیشرفت، ابتکار عمل و خوشبینی
د) همدلی49 : شامل مواردی چون درک دیگران و آگاهی سیاسی
ه) مهارت اجتماعی50 : شامل مواردی چون نفوذ، مدیریت تعارض و توانمندیهای تیمی
مدل هیجانی گلمن بر اساس مجموعه ای از ویژگیهای مثبت گردآوری شده و از پشتوانه نظری لازم برخوردار نمی باشد و از سوی دیگر آزمون بهره هیجانی وی نیز از ویژگیهای روان سنجی مطلوبی برخوردار نیست (چاروکی و همکاران، 2001).
این امر به نوعی بیانگر ناهمخوانی نظری و عملیاتی نظریه گلمن است که البته به شدت از ارزش این مدل میکاهد. چاروکی و همکاران (2001) این سه مدل را در جدول شماره 2 ـ 2 به شکل جالبی مقایسه کردهاند.
جدول 2ـ1ـ مقایسه رویکرد توانایی مایر، کاروسو و سالوی و رویکرد ترکیبی بار ـ آن و گلمن
(چاروکی و همکاران، 2001)
رویکرد توانایی
رویکرد ترکیبی
مایر، ماروسو و سالوی
بار ـ آن
گلمن
1ـ توانایی آگاهی از هیجان برای ادراک صحیح هیجان ها
2ـ توانایی کاربست هیجانها برای تسهیل افکار
3ـ توانایی فهم هیجانها و معانی شان
1ـ بهره هیجانی درون شخصی
2ـ بهره هیجانی بین شخصی
3ـ بهره هیجانی انطباق پذیری
4ـ بهره هیجانی مدیریت استرس
5ـ بهره هیجانی خلق عمومی
1ـخودآگاهی درون هیجانی
2ـ خود نظم بخشی
3ـ انگیزش
4ـ همدلی
5ـ مهارتهای اجتماعی
با توجه به جدید بودن حوزه مربوط به مبحث هوش هیجانی، گستره نظریه پردازی در این خصوص همچنان باز میباشد و بحثهای نظری چنانچه ذکر شد، ادامه دارد. با توجه به این موضوع این نوشتار لازم مینماید مباحث نظری را به پایان رسانده و به کاربردهای مفهوم هوش هیجانی پرداخته شود تا در ادامه کاربرد آن در حوزه تعلیم و تربیت نیز مطرح گردد. چرا که به نظر اکثر نظریه پردازان، هوش هیجانی نقش اساسی و محوری در تعاملهای افراد با همدیگر و در فعالیتهای مرتبط با خانه، مدرسه، شغل و دیگر موقعیتها را دارا میباشد و با توجه به گسترده بودن دامنه شمول این سازه به روشهای ارتقاء آن توجه زیادی مبذول شده است.
2-8-8- هوش هیجانی و تاثیر آن بر استرس
بررسیها نشان میدهند که هوش هیجانی ساختاری است که ارتباط بین استرس و فشارهای زندگی و سلامت روان شناختی را تعدیل میکند، به این معنا که افرادی که در توجه هیجانی نمرات بالایی کسب میکنند، در مقابل استرس، افسردگی بالاتری را گزارش داده اند. همچنین نمرات پایین در شاخص مدیریت هیجانهای دیگران با افکار خودکشی بالاتر همسو است (چاروکی و همکاران، 2002).
2-8-9- هوش هیجانی و کاربردهای سازمانی
در پاسخ به این سوال که علت نارضایتی شغلی چیست، یکی از پاسخها برخود شخص متمرز است. در راستای تاثیر شخص بر نارضایتی شغلی، از جمله مولفههایی که مورد بررسی قرار گرفته هوش هیجانی است (کاروسو و ولف51، 2001).
آموزشهای مبتنی بر هوش هیجانی در حوزه سازمان اخیرا جایگاه ویژه ای یافته اند و البته این آموزشها در حوزه مدیران برجسته تر میباشند (قربانی، 1384).
به نظر میرسد نقش هوش هیجانی در محیط کار، نقش مهمی باشد. با این وجود هنوز این حوزه چالشهای فراوانی پیش رو دارد. نخست اینکه رویکرد واحدی در این خصوص وجود ندارد. دوم اینکه این احتمال وجود دارد که رابطه بین هوش هیجانی و میزان بازدهی در محیط کار، پیچیده تر از آن چیزی باشد که تا به حال تصور میشود (همان منبع).
2-8-10- هوش هیجانی و کاربرد آن
هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارتهای گوناگون ساخته شده است که بیشتر آنها را میتوان از طریق آموزش و یادگیری در دیگران ایجاد نمود و یا پرورش داد (مایر و سالوی، 1997). بنابراین شگفتی آور نخواهد بود اگر ادعا کنیم که میتوان سازماها را به عنوان یکی از مراکز و پایگاههای پرورش هوش هیجانی در نظر گرفت. گلمن (1995) معتقد است سازمانها مکانهای اجتماعی هستند که قادرند نقصها و کاستیهای کارمندان ن را در حوزه هیجان ها، رقابتها و تعاملهای اجتماعی اصلاح و ترمیم نمایند. یادگیری مهارتهای هیجانی از خانه شروع میشود و افراد با یک مجموعه تواناییی و قدرت وارد مکانهای بزرگتر میشوند. از همین رو سازمانها با چالشهایی در مورد آموزش و اصلاح مهارتهای هیجانی روبرو میباشند. با این حال میتوان این چالشها را از طریق جانشین سازی و رفع ابهامات موجود در خصوص هیجان ها، با ترتیب دادن برنامههای استاندارد شده آموزشی و فراهم آوردن شرایط آموزشی که موجب پرورش و تکامل مهارتهای هیجانی و کاربست صحیح آنها میباشند، مرتفع نمود. از این رو در دورههای آموزشی مبتنی بر هوش هیجانی شکل گرفته است که نمونههایی از آن در کتاب هوش هیجانی در زندگی روزمره 52 ویراستاری شده توسط چاروکی و همکاران (2001) آمده است.
از آنجا که تقریبا همه افراد اموزش دیده اند، پس تمرکز فعالیتهای اموزشی میباید به ترویج و پرورش تواناییهای اجتماعی و پیشگیری از اختلالات رفتاری باشد.(.ایسبرگ53 و گرینبرگ، 1997).
بنابراین سازمانهایی که فعالیتهای پیشگیرانه انجام میدهند، قادرند افرادی را در برابر روند فزاینده مشکلات رفتاری محافظت نمایند و موجب اصلاح و ترویج بهداشت و سلامت روانی در سازمان شوند. در خصوص آموزشهای پیشگیرانه در سازمانها اطلاعات زیادی وجود دارد، اما چنین آموزشهایی با تکیه بر مفهوم هوش هیجانی حتی ازی بحثهای هوش هیجانی نیز جدیدتر است. این امر ضرورت بررسی و مفهوم پردازی در این خصوص را برجسته تر میسازد.
برخی از مولفههای هوش هیجانی از جمله خودآگاهی و خودانگیزی مفهوم فراشناخت در آموزش را به ذهن متبادر میسازد. بایلر54 و استومن55 (1993) معتقدند فراشناخت، دانش یا آگاهی فرد از نظام شناختی خود او یا دانست درباره دانستن است. بیان دیگری از فراشناخت که به نظر میرسد بهتر و بیشتر برخی مولفههای هوش هیجانی سرا در ذهن متبادر سازد، تعبیر برک56 (2000) میباشد که توضیح میدهد : " برای اینکه نظام پردازش اطلاعات با اثر بخشی کامل عمل کند، باید از خودش آگاه باشد. این نظام باید به این گونه درک برسد که بهتر است آن شماره تلفن را بنویسم و گرنه فراموشش میکنم و این یک پاراگراف پیچیده است، لازم است آن را دوباره بخوانم یا منظور نویسنده را بفهمم ".
از سوی دیگر، مایر به عنوان یکی از نظریه پردازان پیشگام در هوش هیجانی در خصوص مولفه خودآگاهی معتقد است خودآگاهی به معنای " آگاه بودن از حالت درونی خود و نیز تفکر ما درباره آن حال " است (مایر، 1993). خودآگاهی میتواند توجهی غیر واکنشی و به دور از قضاوت درباره حالات درونی باشد. اما این حساسیت میتواند از بی طرفی کمتری نیز برخوردار باشد ؛ از جمله افکار رایج که حاکی از خودآگاهی اند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد : "نباید چنین احساسی پیدا کنم"، "دارم به چیزهای خوب فکر میکنم تا خوشحال شوم" و این تفکر که در واکنش به چیزی که بسیار ناامید کننده است به ذهن خطور میکند که " به آن فکر نکن " از خودآگاهی محدودتری حکایت میکند (گلمن، 1995).
2-8-11- هوش هیجانی و جریان مقابله با بحران
انسانها با مشکلات و وقایع ناگوار زندگی مقابله میکنند. مقابله در واقع یک نوع پاسخ به هیجانها است. به خصوص هیجانهای منفی که بر اثر بحرانها بوجود میآیند. علت این موضوع این است که معنی وقایع خارجی تا حد زیادی تابع قدرت آنها در برانگیختن هیجانها میباشد. این مسئله که افراد چکونه از روشهای مقابله استفاده میکنند، سلامت و بیماری آنها پیش بینی میکند.
روشهای مقابله ای که افراد معمولا در شرایط بحرانی انتخاب میکنند، عبارتند از : تفکر منفعلانه در مورد موضوع، برانگیختن حمایت اجتماعی و آشکار سازی احساسات. افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با حوادث منفی مشکل دارند. این افراد به نظر میرسد که هیچ گاه از شر مشکلات خاصی ندارند و در مقابل افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیز ترین تجارب، نسبتا سریع به حالت اولیه خود بر میگردند. بین آنها که به زودی بهبود مییابند با آنها که بندرت به طور موثر، مقابله مینمایند، چه تفاوتی وجود دارد ؟
به اعتقاد نه نظریه پردازان هوش هیجانی، این موضوع مربوط به مهارتها و قابلیتهای هیجانی میباشد. مهارتهایی که در هوش هیجانی وجود دارد عبارتند از :
الف) ارزیابی و بیان هیجانها در خود و دیگران
ب) جذب و درون سازی هیجانها و افکار
ج) ادراک و تجزیه و تحلیل هیجان ها
د) تنظیم هیجانها برای پیشبرد رشد عقلانی و هیجانی.
2-8-12- آیا هوش هیجان را میتوان افزایش داد
مانند انواع دیگر هوش، بسیار دشوار است که بتوان هوش هیجانی را افزایش داد. حتی اگر مدلهای هوش هیجانی را که بر مبنای شخصیت میباشد بپذیریم، اینکه بتوانیم به سادگی خصوصیات اصلی و اساسی شخصیت را تغییر دهیم، صحیح نمی باشد.شاید بهترین جواب را به سوال فوق، پایه گذاران تئوری هوش هیجان، یعنی سالوی و مایر داده باشند. مایر عقیده دارد هوش هیجانی یک نوع ظرفیت روانی برای معنی بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی میباشد و افراد در این مورد ظرفیتهای مختلف دارند. بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر یا خبره اند. به عقیده مایر قسمتی از این ظرفیت غریزی است، در حالی که قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی میآموزیم که میتواند به وسیله تمرین و تجربه پیشرفت کند. سالوی نظر مایر را توسعه میدهد و عقیده دارد بسیاری از مهارتهایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند میتوانند یاد گرفته شوند به اعتقاد او هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارتها و قابلیتهایی است که میتواند هم آموزش داده شود و هم یاد گرفته شود به طوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت شود (مایر و سالوی، 2002).
2-8-13- چارچوب مفهومی هوش هیجانی از دیدگاه برادبری و گریوز
گنجی (1384) به نقل از برادربری و گریوز (2004) دانستن اینکه هوش هیجانی چیست، فرد را یاری میرساند که چگونه میتواند هوش هیجانی خود را بهبود بخشد. از نظر آنها هوش هیجانی چهار مهارت اصلی تشکیل میشود. که دو مهارت اول روی خود فرد و دو مهارت اخر بیشتر روی با دیگران تمرکز دارند.
(مهارت اول) خود ـ آگاهی : توانایی در شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی آنها به هنگام تولید است. خود ـ آگاهی کنترل تمایلات خود در نحوه ی واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نیز شامل میشود.
(مهارت دوم) خود ـ مدیریتی : توانایی در بکارگیری " آگاهی از هیجانها " به منظور انعطاف پذیر ماندن و رفتارها را مثبت هدایت کردن. یعنی اینکه بتوانید واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه ی مردم و شرایط مختلف کنترل کنید.
(مهارت سوم) آگاهی اجتماعی : توانایی در تشخیص دقیق هیجانهای دیگران و درک اینکه دقیقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع به این معناست که طرز تفکر و احساسات دیگران را درک میکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا تفکرات را ندارید.
(مهارت چهارم) مدیریت رابطه : توانایی در بکارگیری " اگاهی از هیجانهای دیگران " به منظور موفقیت در کنترل و مدیریت تعامل ها. همچنین، این توانایی ارتباط واضح با شرایط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل میشود.
براساس توضیحات ارائه شده و آنچه درباره خود میدانید و آنچه درباره دیگران انجام میدهید، مدل زیر را میتوان ارائه نمود.
جدول 2ـ2ـ انواع مهارتهای هوش هیجانی گنجی (1384) به نقل از برادبری و گریوز (2004)
آنچه انجام میدهیم
آنچه میبینیم
درباره خود
خود ـ آگاهی
خود ـ مدیریتی
درباره دیگران
آگاهی اجتماعی
مدیریت رابطه
2-8-14- ابعاد هوش هیجانی
جان میر و پیتر سالوی ابعاد چهارگانه هوش هیجانی را به شرح زیر بیان کرده اند (بلیز، 2002، ص : سیراروجی و میر، 2002 ؛ باران و پارکر، 2002 و بویاتزیس، 2001، ص 28).
1ـ خودآگاهی57 :
ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاه باشد، توانایی خودآگاهی به افراد اجزه میهد تا نقاط قوت و محدودیتهای خود را بشناسد و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خودآگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خودآکاهی استفاده میکنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم میدانند که چگونه دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
2ـ آگاهی اجتماعی 58:
شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که دارای آگاهی اجتماعی هستند، هیجانات، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی میسازند، تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان میدهند که مراقب هستند، علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصصی دارند، بنابراین، رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقا میدانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تاثیر میگذارد و آنقدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تاثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر میدهند.
3ـ مدیریت رابطه 59:
توانایی مرتبط با هوش هیجانی، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرو نشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است. رهبرانی که از توانایی مدیریت روابط برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خو و حل اختلافات از طریق مزاج و شوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. رهبری توام با برخورداری از توانایی مدیریت روابط اگر چه کارآمد است، کاربرد محدودی دارد.
4ـ خود کنترلی 60:
عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه، درست به شیوههای تطبیق پذیر. رهبران خود کنترل اجازه نمی دهند بد خلقیهای گاه و بی گاه در طول روز از آنان سر بزند. آنان از توانایی خود کنترلی به این منظور استفاده میکنند که بد خلقی و روحیه بد را به محیط کاری و اداره نکشانند، یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین آنان میدانند که منشا این بد خلقیها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد (گلمن، 1995).
2-11- تحقیقات انجام شده در داخل و خارج کشور
2-11-1- تحقیقات انجام شده در داخل کشور
بنی هاشمیان و همکاران 1389 در تحقیقی با عنوان رابطه سبک رهبری و هوش هیجانی مدیران و اثر آن رضایت شغلی کارکنان بیان میدارد که بین سبک رهبری مدیران با هوش هیجانی آنان و رضایت شغلی کارکنان رابطه مثبت معناداری وجود دارد.
یافتههای حسینیان و همکاران 1388 حاکی از معنادار بودن رابطه ی میان رضایت شغلی و هوش هیجانی است.
مبین (1388) در تحقیق با عنوان بررسی رابطه بین جو سازمانی با رفتار مدنی سازمانی و رضایت شغلی کارکنان آموزش و پرورش شهرستان مرودشت نشان داد که از طریق ابعاد جو سازمانی نمی توان رفتار مدنی افراد را پیش بینی کرد. همچنین تحلیل واریانس یک طرفه نشان داد که بین سنوات خدمت و سطح تحصیلات با رضایت شغلی و رفتار مدنی تفاوت معنادار وجود ندارد.
استوار (1387) در تحقیقی با عنوان بررسی رابطه میان هوش هیجانی، رضایت شغلی و تعهد سازمانی در کارکنان بخش خصوصی در شهر شیراز نشان داد که رابطه ی میان هوش هیجانی و رضایت شغلی رابطه معناداری وجود ندارد. همچنین میان هوش هیجانی با رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد.
هادی زاده، مقدم (1387) در تحقیقی با عنوان بررسی تاثیر هوش عاطفی بر رفتار شهروندی سازمانی کارکنان با لحاظ کردن نقش اعهد عاطفی بیان میدارد که نتایج حاصل از مدل تحقیق نشان داد هوش هیجانی میتواند طبق مدل تحلیل مسیر ارایه شده، بر رفتار شهروندی کارکنان این بانک تاثیر گذارد.
اعتباریان 1387 در تحقیقی با عنوان رابطه ی هوش هیجانی با رضایت شغلی بیان میدارد که هوش هیجانی و رضایت شغلی با یکدیگر همبسته هستند همچنین بین دو مولفه خود تنظیمی و مهارتهای اجتماعی با رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد.
حقیقت جو و همکاران 1387 در تحقیقی با عنوان رابطه هوش هیجانی بر رضایت شغلی کارکنان زن و مرد دانشگاههای علوم پزشکی بیان میدارد که بین هوش هیجانی زن و مرد رابطه وجود دارد بدین معنی که هر چه هوش هیجانی کارکنان بیشتر باشد رضایت شغلی آنان نیز بالاتر است همچنین بین مولفههای هوش هیجانی با رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد.
2-11-2- تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
ـ سانوسی اوتمن و انوگراه در پژوهشی که در سال 2009 با عنوان بررسی ارتباط تعهد و موفقیت شغلی و نقش واسطه ای تعهد در ارتباط با هوش هیجانی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که افراد دارای هوش هیجانی بالا تعهد و رضایت بالاتری دارند همچنین تعهد رضایت شغلی را پیش بینی میکند. ضمن اینکه تعهد واسطه ی ارتباط بین هوش هیجانی و رضایت شغلی است.
ـ پژوهشی که هدف آن ارزیابی روابط بین هوش هیجانی، کارایی مدیریت و رضایت شغلی در آموزش و پرورش بود نتایج حاکی از آن بودند که هوش هیجانی بر رضایت شغلی تاثیر مثبت دارد (لردنگلو، 2008).
ـ گرلریوز، گانی، میسکی در پژوهشی که هدف آن تاثیر هوش هیجانی و ابعاد آن بر رضایت شغلی و تعهد سازمانی بیان میدارد که هوش هیجانی به گونه ی شایان توجهی با رضایت شغلی و تعهد سازمانی مرتبط است (گرلریوز، گانی، میسکی، 2008).
ـ نتایج پژوهش کوزترک و دنیز حاکی از وجود رابطه ی معنادار میان هوش هیجانی و رضایت شغلی است (کوزترک و دنیز، 2008).
ـ در پژوهشی که هدف آن ارزیابی روابط بین هوش هیجانی، کرایی مدیریت و تعهد و رضایت شغلی در آموزش و پرورش بود نتایج حاکی از آن بودند که هوش هیجانی بر تعهد و رضایت کارایی معلمان تاثیری مثبت دارد (لردنگلو، 2008).
ـ دانگ هوارد61 2006 در مطالعه ای که هدف آن بررسی هوش هیجانی و رضایت شغلی و حس اعتماد بر روی کارمندان دانشگاه کالیفرنیا بود به این نتیجه رسیدند که بین هوش هیجانی و رضایت شغلی رابطه وجود دارد و همچنین هوش هیجانی قدرت پیش بینی رضایت شغلی را دارد.
در پژوهش صورت گرفته تحت عنوان رابطه ی بین ویژگیهای شغل و رفتار شهروندی و نقش میانجی رضایت شغلی در این رابطه، نشان میدهد که رضایت شغلی نقش مهمی را در زمینه ارتباط بین ویژگیهای شغل و رفتار شهروندی ایفا میکند (چن، چاو، 2005)62.
ـ گاردنر و استوگ63 2003 در مطالعه ای در دانشگاه سویین برن کشور آمریکا به این نکته اشاره کرد که هوش هیجانی با رضایت شغلی و تعهد رابطه دارد.
فرا تحلیل انجام گرفته در ارتباط با رفتار شهروندی سازمانی نشان میدهد که روابط مثبت و معنی داری میان رفتارهای شهروندی سازمانی، رضایت کارکنان از شغل و محیط کار وجود دارد (پودساکف64، مکنزی65، پین66، باچراخ67، 2000).
جورج و بتنهاوس68 (1990) در فراتحلیلی متوجه شدند که بین گروههای مختلف شغلی، تعهد، رضایت شغلی و رفتار مدنی سازمانی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد.
منابع فارسی :
1. ادریس، محمدرضا؛ رئیسی اردلی، غلامعلی، (1383). متغیرهای موثر بر کارایی کارکنان غیر هیات علمی دانشگاه صنعتی اصفهان و مقایسه اثر پرداخت ها بر عدالت و پرداخت ها بر کارایی کارکنان. مجله پژوهشی علوم انسانی دانشگاه اصفهان، شماره 16.
2. استوار، صغری، (1387). بررسی رابطه هوش هیجانی، رضایت شغلی و تعهد سازمانی در کارکنان بخش خصوصی در شهر شیراز، فصلنامه رهیافتی نو در مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت.
3. اکبرزاده، نسرین، (1383). هوش هیجانی (دیدگاه سالوی و دیگران)، چاپ اول، انتشارات فارابی.
4. اسمیت، پی.سی. و کندل، ال.ام و هیولین، سی.ال. (1371). آزمون رضایت شغلی. ترجمه شکرکن و ارشدی. دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1969)
5. اعتباریان، اکبر، (1387). رابطه هوش هیجانی و رضایت شغلی، فصلنامه اندیشه و رفتار، دوره 2، شماره 8.
6. پاشا، غلامرضا؛ خدادادی اندریه، فریده و عنایتی، میرصالح الدین، (1384). بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و ویژگی های شغلی کارکنان با تعهد سازمانی آنها. فصلنامه پژوهش در روانشناسی، سال اول، شماره 1، ص 34-17.
7. توکلی، ز، (1387). بررسی رابطه رفتار شهروندی با تعهد سازمانی و رضایت شغلی کارکنان سازمان فرهنگی- ورزشی شهرداری اصفهان. ششمین کنفرانس بین المللی مدیریت.
8. حقیقت جو، همکاران، (1387). رابطه هوش هیجانی بر رضایت شغلی کارکنان زن و مرد دانشگاه های علوم پزشکی، فصلنامه دانشکده پرستاری و مامایی، شماره چهارم.
9. جمشیدی اونکی، مینا، (1385). بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت. نشریه ندای دانشگاه.
10. رابینز، اسیفن پی، (1943). مبانی رفتار سازمانی، ترجمه علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، دفتر پژوهش های فرهنگی، چاپ بیستم.
11. زارعی متین، حسن وجندقی، غلامرضا، (1385). شناخت عوامل رفتار شهروندی سازمانی و بررسی ارتباط آن با عملکرد سازمانی. نشریه فرهنگ مدیریت، شماره 12.
12. ساعتچی، محمود، (1386). روانشناسی کار (کاربرد روانشناسی در کار، سازمان و مدیریت)، تهران: موسسه نشر ویرایش.
13. شکرکن، حسین؛ نعامی، عبدالزهرا و نیسی، عبدالکاظم، (1377). بررسی رابطه خشنودی شغلی با رفتار مدنی سازمانی و عملکرد شغلی در کارکنان برخی از کارخانه های اهواز. مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، شماره 3 و 4، ص 22-1.
14. فرجاد،محمد حسین،(1377).روانشناس ،انتشارات تهران ،چاپ دوم
15. کریمی، یوسف، (1382). روانشناسی اجتماعی، تهران: ارسبان.
16. گنجی، حمزه، (1384). روانشناسی کار، ویرایش دوم، تهران: ساولان، چاپ سوم.
17. مبین، سید حسین، (1388). بررسی رابطه بین جو سازمانی با رفتار مدنی سازمانی و رضایت شغلی کارکنان آموزش و پرورش شهرستان مرودشت، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد واحد مرودشت.
18. مسعودی، سلیمان، (1388). بررسی جو سازمانی بر رضایت شغلی و بهداشت روانی کارکنان پتروشیمی شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت.
19. مقیمی، سید محمد، (1384). رفتار شهروندی سازمانی از تئوری تا عمل، نشریه فرهنگ مدیریت، شماره یازدهم.
20. مهداد، علی، (1385). روانشناسی صنعتی و سازمانی، اصفهان: انتشارات جنگل، چاپ چهارم.
21. نصراله پور، خدیجه، (1386). تاثیر هوش هیجانی و گفتگوی با خود بر راهبردهای رویارویی با استرس بر دانشجویان دانشگاه شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد، چاپ نشده، دانشگاه شیراز.
22. نبی هاشمیان، کورش و موذن، منصور، (1389). رابطه سبک رهبری و هوش هیجانی مدیارن و اثر آن بر رضایت شغلی کارکنان، مجله دانشگاه علوم پزشکی گیلان، 19 (74): 76-84.
23. هادی زاده مقدم، اکرم و فرجیان، مرجان، (1387). بررسی تاثیرگذاری هوش عاطفی بر رفتار شهروندی سازمانی کارکنان با لحاظ کردن نقش عاطفی، جمله چشم انداز مدیریت. 7 (28): 103-128.
منابع لاتین :
1. Appelbaum, Steven Bartolomucci, Nicolas, & etl. (2004). Organizational citizen ship behaviors: a case study of culture, leader ship and trust, Journal of Management Decision, 42 (1), p. 18.
2. Bienstock, C. & Smith, K. & Demoranville, W. Behavior and service quality "organizational citizenship, pp 357-378, (2003)". Journal of Services Marketing, vol. 17, No.4.
3. Bateman, T.S., Organ, D.W. (1983). Job satisfaction and the good soldier: The relationship between affect and employee citizenship. Academy of Management Journal, 26, 587-595.
4. Dong. & Howard, T. (2006). Emotional intelligence Trust and job satisfaction Competition forum vol. 4 issue 2 p 381.
5. Gardner, L stough, c. (2003). Assessing the relationship between workplace emotional intelligence, job satisfaction and organization commitment. Australian journal of psychology vol. 55, p 124.
6. Guleryaz, G, Gunny, S, Miski Aydin, E, Esan. (2008). The mediation effect of job satisfaction between emotional intelligence and organization commitment of nurses a questionnaire survey.
7. Lordanoglou, D (2008). The teacher as Leader: the relationship effectiveness emotion intelligence and job satisfaction, journal of relationship, vol. 3 page 57-66.
8. Morrison Elizabeth (1994). Role definition and Organization citizenship behavior importance of the employee's perspective academy of management journal vol. 37, n 6, pp 1543-1567.
9. Organ, D.w. (1988). Organizational citizenship behavior. The good soldier syndrome. Lexington, MA: Lexington Books.
10. Padsakoff, p, Mackenzie, S, B, Paine, J Backrach, D. (2000). Organizational citizenship behaviors: A critical review of the theoretical and empirical literature and suggestions for future research, Journal of Management, 26(3), 513-563.
11. Chiu, S.F., & Chen, H.L. (2005). Relationship between job characteristics and organizational citizenship behavior. Social Behavior and Personality. 33, 523-540.
12. Schnake, M. (1991). Organizational citizenship: A review, proposed model and research agenda. Human Relations, 44, 735-759.
13. Stride C., Wall, T.D., & Catley, N. (2007). Measures of Job Satisfaction, Organizational Commitment, Mental Health and Job related Well-being: A Benchmarking Manual, Second Edition. John Wiley & Sons, Ltd.
14. Turnpseed David & Murkison gene (1996). Organizational citizenship behavior: An examination of the influence of the workplace leadership & organization development journal, vol. 17, n, 2. Pp 42-47.
15. Van Dyne, L., Graham, J.W., & Dienesch, R.M. (1994). Organizational citizenship behavior.
1. Sternberg
2. Kaufman
3. Human abilities
1. Binet -Simon
2. Wood worth
3. Wechsler
7. Piaget
8. Inteligence
9. Salovey & Mayer
10. Gardner
11. Thorndike
12. Social intelligence
13. mechanical intelligence
14. abstract intelligence
15. Cronbach
16. Smith
17. Multiple intelligence
18. alexithymia
19. emotional expression
20. empathy
1. Frijda
22. Harre
23. Parrot
24. Arnold
1. James – Lange theory
2. James
3. Lange
4. cannon
5. cornelius
30. Cognition
31. Baak
32. Eysenck
33. Ledux
1. Damasio
35. Tomkinz
36. Schaffer
1. Easterbrook
1. Appraisal and expression of emotion
1. utilization of emotions
1. emotions quotient (EQ)
41. intrapersonal EQ intrapersonal EQ
42. intrapersonal EQ
43. daptability EQ
44. stress management EQ
4. General mood EQ
46. Self – awareness
47. self – regulation
48. motivation
49. empathy
3. social skills
1. wolf
52. Emotional intelligence in every day life
53. weissberg
54. beiler
55. snowman
3. berk
1. self – awareness
58. social Awareness
59. Relationship Mangement
60. self – control / self – management
61. Dong & howard
62. H.L.Chen & s.f.chiu
63. Gardner & stough
64. p. padsakoff
65. s.b.mackenzie
66. J.paine
67. D.bachrah
68. George & bettenhousen
—————
————————————————————
—————
————————————————————