سبک های حل مساله
تعریف مساله
مساله عبارت است از تعارض یا تفاوت بین موقعیت موجود و موقعیت دیگری که فرد می خواهد بدان دست یابد(گلاور و برونیگ1، به نقل از خرازی، 1383،ص 213). در حقیقت هنگامی که فرد با موقعیتی رو به رو می شود که از طریق اطلاعات و مهارت هایی که دارد نمی تواند سریع به آن موقعیت پاسخ مناسبی دهد، با یک مساله رو به رو است(سیف، 1381، ص554)
اگر چه تعاریف متعددی از مساله2 ارائه شده است ولی اغلب آنها اشاره بر این دارند که وقتی فردی چیزی را می خواهد و نمی داند چگونه آن را بدست آورد، دچار مشکل می شود. بنابراین مشکل یا مساله را می توان همانند یک خواسته تحقق نیافته ای که شیوه تحقق آن باید مشخص شود، مفهوم سازی کرد. این تعریف جامع می تواند مفهوم مساله یا مشکل را از نظر اهمیت و گستردگی دربرگیرد. پس مساله زمانی پیش می آید که بخواهیم به هدفی برسیم ولی در حال حاضر امکان پذیر نیست. در تعریف دیگر مساله شامل مجموعه ای از حالت های نهایی و هدف های مطلوب است که باید از طریق عامل یا روش هایی به آن رسید(هیئت مولفان، 1386).
تعریف حل مساله و کاربرد های آن
"زندگی سراسر حل مساله است". این جمله عنوان کتابی است از کارل پوپر3، یکی از بزرگترین فیلسوفان علم در قرن بیستم. وی حل مساله را نه تنها رسالت علم بلکه اجبار زندگی می دانست وآدمی را ناگزیر از رویارویی دائمی با مسائل گوناگون و تلاش برای حل آن ها(پوپر، 1994؛ ترجمه خاجیان، 1383).
حل مساله به عنوان یک فرایند شناختی- رفتاری در نظر گرفته شده است که میتواند در حکم ابزار مهمی برای مواجهه با بسیاری از مشکلات موقعیتی و حل آن ها مورد استفاده قرار گیرد. حل مساله باعث می شود پاسخ های بالقوه ی موثر برای موقعیت مشکل زا فراهم شود؛ و احتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان پاسخ های متعدد افزایش می دهد. بنابراین در اغلب جوامع، همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش مهارت های حل مساله تاکید شود. پژوهش ها بر روی حل مساله سابقه ای طولانی دارد. جست وجوی واژه حل مساله در پایگاه مقالات ساینس دایرکت4 نشان می دهد که می توان مقالاتی دقیقاً با این عنوان را از تاریخ 1931 به این سو جست وجو کرد. واژه حل مساله نخستین بار از سوی آلدریخ 5 و دال6 در سال 1931 مطرح شد. اما این نزو و دزوریلا بودند که در سال 1981 با مقاله دوران ساز خود فرآیند حل مساله را صورت بندی کردند(باباپور خیرالدین،1382).
ایساکسن7 (1995) زنجیره ای را ارائه کرد که در آن تمایزات و ارتباطات مابین خلاقیت و حل مساله را ترسیم کرد. تعریف یک مساله یا مشکل می تواند به روشنی و یا به صورت مبهم صورت بگیرد، که اولی در حوزه حل مساله و دومی در حوزه خلاقانه حل مساله تحلیل می گردد. شیوه حل مساله می تواند یک شیوه شناختی، از قبل مشخص شده و نسبتاً ساده باشد، و یا اینکه ناشناخته، پیچیده و یا غیرمشخص باشد که اولی در حیطه ی وظیفه حافظه، مهارت و دانش و دومی نیازمند به تفکر خلاقانه می باشد (گری،8 2005؛ کیرتون،9 2003). یک نتیجه مطلوب ممکن است که از قبل موجود و آماده ی حصول باشد و یا ممکن است که وجود نداشته و در حال حاضر هم قابل حصول نباشد. موقعیت اولی نیازمند به تحقیقات متمرکز و دومی نیازمند به خلاقیت و نوآوری می باشد (بیر و نوهریا،10 2000). این تمایزات و ارتباطات منجر به ایجاد چارچوب حل خلاقانه مساله شد که حاصل بیش از پنجاه سال سال تحقیق و توسعه می باشد. مفهوم حل مساله از دیدگاه دزوریلا و نزو (1981؛ نقل از پشتیبان،1386) فرایند شناختی- رفتاری خودرهنمون11 است که فرد با استفاده از آن تلاش می کند راه های مقابله موثر و بهنجار با مشکلات زندگی روزمره را بیابد. بر طبق این دیدگاه، حل مساله اصولاً یک فرایند مقابله هشیارانه، عقلانی، پرتلاش و هدفمند است که می تواند توان فرد را برای درگیری موثر با طیف وسیعی از موقعیت های تنیدگیزا بالا ببرد. (نزو و رونان12، 1988؛ نقل از پشتیبان،1386) حل مساله را شامل یک رشته پاسخ های رفتاری و اعمال شناختی و عاطفی می دانند که به منظور سازگاری با درگیری های درونی و یا محیطی، به سمت هدف خاصی جهت یافته اند. ریچارد و داج13 (1982؛ نقل از نوید،1387) در همان زمان اظهار کردند که علت بسیاری از شکست های تحصیلی، پرخاشگری، آشفتگی های شدید رفتاری یا عاطفی و انزوای اجتماعی نوجوانان از مقابله ناموفق با مسائل و مشکلات روزمره و عدم توفیق در تعامل مثبت با دیگران ناشی می شود. آموزش مهارت حل مساله برای کمک به کودکان و نوجوانان به منظور مواجهه موثرتر با موقعیت های پرتعارض مورد استفاده قرار گرفته است. از شیوه حل مساله برای درمان بیماران وابسته، افرادی که مشکلاتی در رابطه با سازگاری دارند، افرادی که دست به خودکشی می زنند، افرادی که دارای مشکلات زناشویی هستند، افراد ی که مشکلات ارتباطی و شناختی دارند و به طور کلی بیماران افسرده استفاده شده است که تقریباً همگی موفقیت آمیز بوده است(بل و زارلیک14، 2009). بر اساس تعریف های موجود می توان نتیجه گرفت که سازه وسیع مقابله، فعالیت های حل مساله را در بر می گیرد ولی هر مقابله ای حل مساله نیست. شاید بعضی فعالیت های مقابله ای به طور معنی داری با فعالیت های حل مساله همپوشی داشته باشند یا از سوی دیگر ممکن است روابط علی با حل مساله داشته باشند و شاید بعضی دیگر نیز مستقل از حل مساله باشند (دزوریلا و شیدی، 1992) توانایی حل مساله کارآمد با راهبرد مقابله مساله مدار ارتباط می یابد و حل مساله ناکارآمد نیز با راهبرد های مقابله ای اجتنابی ارتباط دارند (دزوریلا و چنچ، 1995؛ واتسون و تارپ،15 1997؛ ریو، 1992).
مساله گشایی به عنوان یک روش مداخله درمانی موثر کاربرد های زیادی یافته است و برای طیف وسیعی از مشکلات عادی زندگی و اختلالات رفتاری به کار گرفته می شود (گات و همکاران،16 1997). برای مداخله در بحران و نیز مشکلاتی از قبیل: مسایل زناشویی، افسردگی، اضطراب، انواع اعتیاد ها و مشکلات تحصیلی، سوگ و مسایل دیگر از این شیوه استفاده می شود (واتسون و تارپ، 1997؛ کانت و همکاران،17 1997؛ ایوانوف و همکاران،18 1992؛ بلانک استاین و همکاران، 1992؛ دزوریلا و شیدی، 1991؛ هاگا و همکاران، 1995).
نزو (1987) یک فرآیند پنج مرحله ای حل مساله را پیشنهاد می کند که اگر به نحو سودمندی به کار گرفته شود فرد را نسبت به فشارزاهای بیرونی مقاوم و در برابر مشکلات کمتر آسیب پذیر می سازد. این مراحل به ترتیب شامل: 1-جهت یابی مشکل؛ دانستن این که مشکل وجود دارد. 2- تعریف و ضابطه بندی مشکل؛ ارزیابی حوزه مشکل و تعیین اهداف واقعی. 3- ایجاد راه حل های متنوع. 4-تصمیم گیری. 5- اجرای راه حل و تایید آن، انجام راه حل انتخاب شده، نظارت و ارزیابی آن و تقویت خود برای موفقیت ها (کسیدی و لانگ، 1996؛ به نقل از محمدی، 1377).
مولفه های حل مساله
از نظر دزوریلا و نزو(1990؛ نقل از پشتیبان،1386) حل مساله از دو مولفه تشکیل یافته است: جهت گیری به مساله و مهارت های حل مساله.
جهت گیری به حل مساله
جهت گیری به مساله مولفه انگیزشی توانایی حل مساله را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر مجموعه پاسخ های شناختی- هیجانی- رفتاری تعمیم یافته ای است ، که فرد آن را به موقعیت مشکل دار کنونی منتقل می کند. این مولفه از تجارب مربوط به حل مساله در گذشته ناشی می شود. جنبه ی شناختی این مجموعه در برگیرنده ی متغیرهایی مانند ارزیابی مساله، اسنادهای علی و انتظارات کنترل شخصی است. جنبه ی هیجانی بر حالات عاطفی مانند اضطراب، خشم و افسردگی متمرکز است و بخش رفتاری به تمایلات گرایش- اجتناب اشاره می کند(دزوریلا و شیدی، 1992؛ نقل از پشتیبان ،1386).
جهت گیری به مساله خود به دو مولفه جهت گیری مثبت و منفی تقسیم میگردد: نخست جهت گیری مثبت به حل مساله با ممانعت از بروز هیجان های منفی مانند افسردگی، اضطراب و خشم که ممکن است مانعی در حل مساله باشند و نیز افزایش هیجان های مثبت فرایندهای حل مساله را تسهیل میکند. افرادی که دارای جهت گیری مثبت به مساله هستند، بدون آن که دچار تنش های شدید روانشاختی شوند، مشکلات روزمره خود را به راحتی حل می کنند. یک چنین جهت گیری باعث استفاده از راهبردهای مقابله ای موثر و کارآمد می شود. ایجاد انتظارات مثبت و انگیزه بخشی مهم در روان درمانی و آموزش مهارت های حل مساله است، که همین زمینه ایجاد نگرش مثبت حوزه خاصی از آموزش را تشکیل می دهد. (دزوریلا و نزو،1992 ؛ نقل از پشتیبان،1386). و دوم جهت گیری منفی در برخورد با حل مساله که با عاطفه منفی زیاد و سلامت روانی پایین ارتباط دارد. جهت گیری منفی به مساله با راهبردهای مقابله ای ناکارآمد و پیامدهای ناخوشایند نیز همراه است و می تواند تمایلاتی را از قبیل اجتناب یا کنارهگیری از مقابله با مساله و هیجانهای منفی شدید مانند اضطراب و پرخاشگری در بر داشته باشد(محمدی و صاحبی، 1380).
بنابراین جهت گیری مساله به طور نزدیکی با عاطفه مثبت و منفی در ارتباط می باشد. بدین صورت که جهت گیری منفی به مساله با عاطفه منفی بالا و به تبع آن سلامت روان شناختی پایین مرتبط بوده و از طرف دیگر جهت گیری مثبت به مساله توانایی فرد را در دور کردن حالات منفی از خود بالا برده و باعث تسهیل حل مساله و به تبع آن سبب بالا رفتن سلامت روان شناختی می شود. آنچه مسلم است اینکه نوع جهت گیری فرد نسبت به مساله به طور غیر مستقیم با سلامت روانی شخص در ارتباط است( قلی زاده،1384).
افراد ممکن است در این دو مولفه های عمده حل مساله دارای نقاط ضعف و قدرت متفاوتی باشند. بعلاوه ممکن است این مولفه ها برای همه مشکلات زندگی یا مسائل روان شناختی از اهمیت یکسانی برخوردار نباشند. برای مثال ممکن است مولفه ای از مهارت ها برای مقابله با مساله ای که تقریباً آسان است ، موثر و مفید باشد اما در مقابله با مساله مشکل، کارایی لازم را نداشته باشد (دزوریلا و نزو1990؛ نقل از پشتیبان،1386) .
مهارت های حل مساله
بدل و لناکس (1997) هفت اصل راهنمای حل مساله را ایجاد کرده اند و پیروی از این اصول، احتمال موفقیت آمیز حل مساله را افزایش می دهد و از راهبرد های خودشکنانه جلوگیری می کند.
1 – مشکلات طبیعی هستند: پذیرفتن این موضوع که مشکلات بخش مهمی از زندگی طبیعی هستند، مهم است. داشتن مشکل "بد" نیست و وجود آنها نشانه ضعف نیست. قبول مشکلات به مردم کمک می کند تا درباره خودشان بیشتر پذیرا و کمتر دفاعی باشند.
2 – قبل از اقدام به حل مشکل فکر کنید: اغلب همین که فرد تشخیص می دهد مشکلی وجود دارد، بر اساس اولین راه حلی که به فکرش می آید، عمل می کند. ولی قبل از هرگونه تلاش برای حل مشکل درباره مشکل فکر شود، شیوه ای بهنجارتر است.
3- اغلب مشکلات قابل حل هستند: دیگر الگوی رفتاری اغلب افراد، به ویژه کسانی که مهارت های حل مساله موثرتری ندارند، رها سازی مشکل قبل از هرگونه تلاش جهت حل آن است مردم اغلب تصور می کنند که آنها در برابر مشکلاتی که ایجاد می شوند، ناتوان هستند و تردیدی نیست که چنین تصوری خودشکنانه است و حل مساله فقط وقتی میتواند موثر باشد که فرد در فرایند آن درگیر شود. این اصل تصریح میکند به وسیله به کارگیری مهارتهای حل مساله تغییر مثبت در اغلب مشکلات به وجود می آید.
4- در برابر مشکلات احساس مسئولیت کنید: فرد فقط می تواند آن جنبه از مشکل را حل کند که قادر باشد نسبت به آن خودش را مسئول بداند. احساس مسئولیت در قبال مشکل به معنی احساس سرزنش یا انتقاد از خود و یا ایجاد احساس گناه نیست. بلکه این موضوع به اهمیت درک سهم خودمان از وقایع زندگی، تجربیاتمان و این که ما عامل توانای تغییر هستیم تاکید می کند.
5 – آنچه را که می توانید انجام دهید، بگویید؛ نه آنچه را که نمی توانید؛ بعضی مواقع مردم تصمیم می گیرند تا مشکلی را به وسیله ی پایان دادن به رفتار های خاصی حل کنند. داشتن هدف یا جایگزین مثبت، ایجاد مسیر و انگیزه می کند در حالی که اجتناب صرف از زمینه های متعارض منتهی به بازداری و رکود می شود.
6- رفتار باید از لحاظ قانونی و اجتماعی قابل پذیرش باشد: به هنگام تلاش برای حل مشکلات، افراد اغلب به خود فشار می آورند تا از روش های جدید استفاده کنند. بعضی اوقات این رفتار های جدید با محدودیت های قانونی و اجتماعی مواجه می شوند. در این مواقع رفتار مورد قبول اجتماعی، رفتاری است که ثابت کند که در دراز مدت از سازگاری و پایداری بیشتری برخوردار است.
7- راه حل ها باید در حد نیرو و توانایی ما باشند: مردم بعضی اوقات سعی می کنند تا مشکلاتی را حل کنند و راه حل هایی را به کار گیرند که خارج از توانایی و نیروی آنهاست. چنین راه حل هایی بی تردید محکوم به شکست هستند. و رایج ترین اشتباه این است که مردم فراموش می کنند رفتار خودشان را می توانند کنترل کنند. یک فرد معمولاً نمی تواند دیگران را وادار سازد تا به روش معینی رفتار کنند، کاری که معمولاً می توان انجام داد این است تلاش شود تا کسی تحت تاثیر قرار گیرد و از طریق خواهش، ارائه اطلاعات و یا معامله به روش خاصی رفتار کند. اگر فرد مورد نظر پاسخ مثبت به این روش داد، میتوان راهنمایی و حمایت را ارائه داد(ترفینگر و همکاران،19 2008).
بنابراین این گروه از راهکارها جهت ایجاد حل مساله سازنده به وجود آمده اند. از این اصول برای راهنمایی و ارزیابی حل مساله نیز استفاده می شود.
سبک های حل مساله
کسیدی و لانگ (1996) شش سبک را برای حل مساله در نظر می گیرند که عبارتند از: درماندگی یا بی یاوری، مهارگری در حل مساله، اعتماد به توانایی در حل مساله، سبک اجتناب، سبک گرایش و سبک خلاقیت.
سبک حل مساله خلاقانه نشان دهنده برنامه ریزی و در نظر گرفتن راه حل های متنوع بر حسب موقعیت مساله زا است. سبک اعتماد در حل مساله بیانگر اعتقاد در توانایی فرد برای حل مشکلات است. سبک گرایش، نگرش مثبت نسبت به مشکلات و تمایل به مقابله رودر رو با آن ها را نشان می دهد. سبک درماندگی ، بیانگر بی یاوری فرد در موقعیت های مساله زا می باشد. سبک مهارگری در حل مساله به تاثیر کنترل کننده های بیرونی و درونی در موقعیت مساله زا اشاره دارد و در نهایت سبک اجتناب گویای تمایل به نادیده گرفتن مشکلات به جای مقابله با آن هاست. سه سبک نخست شیوه های حل مساله (خلاقیت، اعتماد و گرایش) ، شیوه های حل مساله سازنده و سه سبک بعدی (درماندگی، مهاگری و اجتناب) ، شیوه های حل مساله غیرسازنده خوانده می شوند. شیوه های سازنده با سازه هایی همچون رضایت از زندگی، عاطفه مثبت، انگیزه پیشرفت و حمایت اجتماعی رابطه دارند و شیوه های غیرسازنده با متغیرهای اضطراب، افسردگی، نومیدی، خصومت و استرس شغلی همبسته هستند (بکر ویدمن20 و همکاران، 2010).
برخی از مولفان با استفاده از آزمون های متنوع، ابعاد خاص دیگری را برای حل مساله در نظر گرفته اند. به عنوان مثال (هپنر21، 1982؛ نقل از فروغان فر،1385) به سه بعد اعتماد در حل مساله، رویکرد گرایش- اجتناب و کنترل شخصی اشاره می کند. با این حال آنچه در روان شناسی عمومیت و مقبولیت یافته است تقسیم بندی کسیدی و لانگ از سبک های حل مساله می باشد.
– سبک حل مساله به شیوه اسپیواک و شوره
اسپیواک و شوره22 رویکرد حل مساله را شامل روش های زیر می دانند:
* تمرکز بر فرایندهای تفکر که زیربنای حل مساله ی بین فردی است.
* تبیین و توضیح مهارت های شناختی قابل تعریف در حل مساله ی بین فردی.
* کاربرد مهارت هایی که عموماً به آن مهارت های شناختی حل مساله ی بین فردی (ICPS)23 می گویند و عبارت است از: 1- شناخت و تشخیص مساله (مشکل) 2- تجزیه ی مساله و بررسی احساس خود و دیگران در مورد مساله 3- ایجاد راه حل های چاره ساز برای حل مشکل 4- طراحی یک نقشه برای اجرای بهترین راه حل 5- تحقق بخشیدن (اجرا)، بررسی و ارزیابی نقشه.
اسپیواک و شوره (1974) معتقدند که این مهارت ها با تمرین و الگودهی از طریق معلمان و مراقبت کنندگان یاد داده می شوند. آنان خاطر نشان می سازند که سبک حل مساله در مقابله ی افراد افرده با بیماریشان موثر است( نصری و همکاران، 1385)
سبک حل مساله به شیوه اکتشافی
یکی دیگر از سبک های حل مساله شیوه روش مند یا اکتشافی24 می باشد. شیوه های روش مند مسیر مطمئن و از پیش طراحی شده ای برای رسیدن به پاسخ در اختیار حل کننده مساله قرار می دهند. به طوری که اگر مراحل آن به درستی طی شود رسیدن به پاسخ قطعی است در روش های اکتشافی طرح مدوّنی در اختیار حل کننده مساله نیست، او باید راه های مختلف را خود انتخاب و آزمایش کند تا احیاناً به پاسخ برسد. موفقیت او نیز حتمی نیست. راهبردهایی که در زیر تشکیل می شوند همه اکتشافی اند.
روش کاهش تفاوت
یکی از روش های معمول حل مساله، به ویژه در زمینه ها و موارد ناآشنا، روش کاهش تفاوت های وضعیت فعلی و وضعیت نهایی یا هدف مساله، است. در این روش، حل کننده ی مساله تلاش می کند هرچه بیشتر مساله را شبیه حالت نهایی آن درآورد و لذا اگر گام هایی که او جهت رسیدن به پاسخ بر می دارد از ترتیب منظمی برخوردار باشد و منجر به شباهت بیشتری با حالت نهایی مساله گردد، رفتار او تقویت می شود. البته روش کاهش تفاوت همیشه به موفقیت نمی انجامد، بلکه شباهت حالات بین راه با هدف های فرعی یا حالت نهایی ممکن است فریبنده نیز باشد و موجب گمراهی حل کننده ی مساله گردد. در حل پاره ای از مسایل نباید در جست وجوی حالت یا هدف های مشابه بود، بلکه برعکس باید جهت رسیدن به هدف نهایی از حالات متفاوت عبور کرد. تحقیقات انجام گرفته توسط آتوود و پولسون نشان می دهد که اغلب افراد تمایل دارند به سمت هدف هایی حرکت کنند که شباهت بیشتری با هدف نهایی دارد(آتدوود و پالسون25، 1976).
روش تحلیل وسیله- هدف
روش پیچیده تری که در انتخاب هدف های میانی برای رسیدن به هدف نهایی به کار می رود روش تحلیل وسیله- هدف نام دارد. فرد در این روش فاصله ی هدف نهایی تا وضعیت کنونی مساله را تحلیل می کند و وسایل و راه هایی را که می تواند موجب کاهش فاصله ی مزبور گردد مطالعه و انتخاب می نماید. این روش مبتنی بر راه کارهای زیر است:
– اگر هدفی در اختیار دارید که هدف نهایی و مطلوب نیست، فاصله ی این هدف و هدف مطلوب باید سنجیده شود.
– عامل های تغییر فقط موجب تغییر در متغیّرهای مربوط به خود می شوند و تاثیری بر بقیه ی متغیرها ندارند. بنابراین، می توان عوامل را براساس تغییراتی که پدید می آورند دسته بندی و مشخص کرد و از آنها برای کم کردن فاصله ی هدف نهایی با هدف های میانی استفاده نمود.
– تغییر برخی از تفاوت ها در مقایسه با تفاوت های دیگر مشکل تر است و لذا می توان تفاوت های دشوار را به نفع تفاوت های ساده تر حذف کرد( آندرسون، 1990).
روش کار معکوس
یکی از روش های مفید برای حل پاره ای از مسایل، روش کار معکوس از طرف هدف یا پاسخ مساله به عقب است. از این روش به ویژه می توان برای پیدا کردن راه اثبات مسایل ریاضی استفاده کرد. کلید اصلی روش کار معکوس تجزیه ی هدف اصلی به مجموعه ای از هدف های فرعی است که حل آن منجر به رسیدن به هدف اصلی می شود. حلال مساله هریک از این هدف های فرعی را به طور مستقل حل می کند تا به حل نهایی برسد. این روش زمانی به مشکل برخورد می کند که حل یکی از هدف های فرعی مانع حل هدف دیگر گردد. در این صورت باید ترتیب حل هدف های فرعی را به نحوی تنظیم کرد که با چنین مشکلی برخورد نشود. (نیول و سیمون،26 1972)
روش استفاده از تمثیل
یکی دیگر از روش های مهم حل مساله استفاده از تمثیل است. در این روش حل کننده ی مساله از راه حل یک مساله کمک می گیرد تا به عنوان راهنمای عمل، مساله دیگری را حل کند. در ریاضیات اغلب از روش حل یک مساله ریاضی برای حل مسائل مشابه استفاده می شود. در این صورت هدف فرعی حل کننده ی مساله انتقال مراحل حل نمونه ی اصلی به مساله ی جدید است. استفاده از تمثیل گرچه می تواند خیلی مفید باشد ولی به کارگیری آن نیاز به دقت نظر دارد. بعضی افراد نمی توانند به راحتی و سرعت به امکان استفاده از تمثیل پی ببرند و راه حل یک مساله را به مساله دیگر منتقل سازند، بلکه احتیاج به راهنمایی دارند. اشکال دیگر این است که افراد ممکن است تلاش کنند مسائل را با توجه به شباهت های ظاهری آنها حل کنند، در حالی که پاره ای از مسائل گرچه ظاهراً با یکدیگر شبیه اند ولی در واقع کاملاً متفاوتند. (همان)
سبک حل مساله به شیوه خلاقانه
خلاقیت و راز پرورش آن غاز شد (سلیمانی، 1381). منظور از تفکر خلاق نوعی از تفکر است که منجر به دیدگاه های جدید، رویکردهای نو ظهور، دورنماهای تازه و راه هایی جدید برای فهم ودرک اشیاء و موقعیت ها می شود(فاسیونی27، 2006). تفکر خلاق از پیچیده ترین و عالی ترین جلوه های اندیشه انسان است(موریس،28 2006).
گلیفورد29 (1967) چهار عنصر را برای خلاقیت برشمرده است که ماهیت آموزشی دارند: دارند: سیالی، انعطاف پذیری، ابتکار و بسط عنصر سیالی به کمیت یا تعداد ایده ها، انعطاف پذیر به تنوع و گوناگونی اید ها، ابتکار به منحصربه فرد بودن یا غیرمعمولی بودن ایده ها و بسط به جزئیات ایده ها مربوط می شود.
فرایند حل خلاقانه مساله
فرایند حل خلاقانه مساله از دو دیدگاه آسبورن- پارنز و ایساکسن – تری فینگر آورده در زیر به طور مختصر آورده شده است.
فرایند حل خلاقانه مساله آسبورن- پارنز30
در واقع حل خلاقانه مساله یا CPS را می توان یک فرآیند، روش، یا سیستم برای مواجهه با مساله و به دست آوردن راه حلی موثر و خلاق دانست. فرآیند حل خلاق مساله ای که در این پژوهش به کار رفته است، مدل اسبورن- پارنز است که شامل شش مرحله است:
1- حس کردن مسائل و چالش ها: تلاش برای شناسایی موقعیتی که یک چالش را نشان می دهد.
2- حقیقت یابی: تلاش برای شناسایی و جمع آوری اطلاعات و حقایق مربوط به آن موقعیت که برای درک آن موقعیت ضروری است.
3- مساله یابی: تلاش برای شناسایی مشکلات احتمالی آن موقعیت و جدا کردن مهم ترین و واقعی ترین مشکل.
4- ایده یابی: ارائه ایده هایی برای حل آن مشکل.
5- راه حل یابی: استفاده از فهرستی از معیارها برای انتخاب بهترین راه حل برای اجرا کردن آن.
6- پذیرفتاری: انجام هر تلاشی برای به دست پذیرش آن راه حل و تعیین برنامه ای برای انجام آن راه حل (میشل و کوالیک،31 1999).
فرایند حل خلاقانه مساله ایساکسن – تری فینگر
در طی پنج دهه ی گذشته، بسیاری از محققان و طراحان، انواعی از مدل ها و رویکردهای متفاوت به حل خلاقانه مساله32 را در محیط های متفاوتی مثل دانشگاه ها، مدارس، مراکز تجاری بزرگ و کوچک و شماری از ارگان ها ، ارائه کردند. در تاریخچه روان شناسی، جامعه شناسی، آموزش و پرورش، یا آموزش و توسعه سازمانی، عبارت رایج حل خلاقانه مساله جهت توصیف بسیاری از مدل ها مورد استفاده قرار گرفته است.
منشاء اولیه رویکرد به حل خلاقانه مساله به پژوهش های آسبورن33 در سال (1952) بر می گردد. گرچه نام آسبورن بیشتر به خاطر معرفی واژه "بارش فکری" در ذهن تداعی می شود، اما وی اولین کسی بود که چارچوب و شرح مفصلی را برای حل خلاقانه مساله ارائه کرد. مدل حل خلاقانه مساله که یک الگو برای رویکرد حل مساله می باشد، بر پایه و مبنای شناختی ایجاد شده و همچنین شواهد و مستندهایی از اثربخش بودن آن، در دست است(تری فینگر و ایساکسن، 2005).
مدل فعلی که از 4 بخش و 8 مرحله متفاوت تشکیل شده، به صورت دایره ای نشان داده شده است، و منعکس کننده این واقعیت است که حل کنندگان مساله، براساس سطح آمادگی و فهم خودشان از موقعیت مساله، در این فرآیند وارد و خارج می شوند. شکل 2-1 تصویر فعلی مدل ما را نشان می دهند.
قسمت فهم چالش34 از این مدل در بر گیرنده یک تلاش نظام مند جهت تعریف و تمرکز بر روی تلاش ها در حل مساله می باشد.
شکل 1 : چارچوب نسخه TM 6.1 از روش خلاقانه حل مساله
این بخش شامل سه مرحله ی، ایجاد فرصت ها35، کاوش داده ها36، بیان مسائل و مشکلات می باشد. ایجاد فرصت ها37، یعنی بیان اظهارات سودمند، گسترده، و در عین حال مختصر که در ایجاد مسیر پایه ای و اساسی حل مساله کارساز و کمک کننده باشد. کاوش داده ها شامل ایجاد سوال و یافتن جواب هایی که ماحصل آن اطلاعات کلیدی، احساسات، مشاهدات، تاثیرگذاری ها و سوالاتی دیگر در خصوص همان کار می باشد. این بخش به کسانی که درگیر حل مساله هستند کمک می کند تا فهمی را از موقعیت فعلی کسب کند. و آخرین بخش که تدوین و بیان مساله می باشد، یعنی به دنبال یک سوال هدفمند و خاص بودن، به گونه ای که تلاش های بعدی بر روی آن متمرکز باشد.
مرحله خلق ایده ها38، شامل فکر کردن به چندین گزینه متعدد و غیرمتعارف جهت پاسخگویی به مشکل می باشد. در طول این مرحله، کسانی که درگیر حل مساله هستند، گزینه های زیادی را مطرح می کنند (سیلان فکر39)، و انواعی از گزینه های محتمل (انعطاف پذیری فکر40)، گزینه های جدید و غیرمتعارف (بکر و تازه بودن فکر41)، یا تعدادی از گزینه های فرعی و جانبی را طراحی می کنند. مرحله تمرکز، فرصتی را جهت بررسی، مرور و انتخاب ایده های ثمربخش فراهم می کند. گرچه این مرحله، فاز تمرکز42 می باشد، اما تاکید اولیه آن بر روی خلق ایده و پایبندی نسبت به حل مساله می باشد.
در بخش آمادگی برای عمل43 کسانی که درگیر حل مساله هستند، از این مرحله جهت تصمیم گیری، ایجاد و یا تقویت کردن گزینه های ثمربخش و برنامه ریزی برای به کارگیری موفق آن استفاده می کنند. این بخش شامل دو مرحله پیشبرد راه حل44 و فراهم کردن زمینه پذیرش45 آن می باشد. مرحله پیشبرد راه حل شامل، تجزیه و تحلیل، اصلاح، یا ایجاد گزینه های موثر می باشد. اگر گزینه های موردنظر در این مرحله زیاد باشد، برای این که به راحتی قابل مدیریت باشند، ممکن است که متراکم و فشرده شوند. و اگر تعداد آنها محدود باشد، چالش در پیش رو ممکن است این باشد، که برای به کارگیری به اندازه کافی قوی و راهگشا نباشند. این مرحله ممکن است شامل اولویت بندی کردن گزینه های احتمالی، تولید و انتخاب معیارهای خاص برای ارزیابی گزینه های مفید و یا انتخاب موثر ترین گزینه ها باشد. تاکید این مرحله بر روی تمرکز بر گزینه ها و ایجاد ایده های ثمربخش جهت یافتن راه حل می باشد.
مرحله ایجاد پذیرش شامل جست وجوی منابع بالقوه ی کمک کننده و مقاومت کننده و نیز شناسایی فاکتورهایی که ممکن است در اجرای موفق راه حل ها مفید باشند. هدف این مرحله ایجاد و گسترش راه حل های کارساز در پذیرش می باشد. به عبارت دیگر، این مرحله در شناسایی و استفاده از راه حل های کمک کننده و غلبه بر موانع احتمالی کمک می کند. با توجه به لحاظ کردن این فاکتورها، افرادی که درگیر حل مساله هستند، می توانند یک برنامه عملی را تدوین و ارزیابی کنند. "آمادگی برای عمل" همچنین فرصت هایی را جهت در نظر گرفتن گزینههای جایگزین، برنامه های احتیاطی و یا چرخشی در نظر می گیرد.
ایساکسن و همکاران (2000) بخش برنامه ریزی کردن رویکرد46 را که شامل ارزیابی کردن کارها47 و مرحله ی طراحی روش48 می باشند به عنوان یک جزء ترکیبی در مرکز چارچوب حل خلاقانه مساله قرار دادند. بخش برنامه ریزی کردن رویکرد به عنوان یک جزء محاسباتی به کسانی که در حال حل مساله هستند، در تجزیه و تحلیل و انتخاب مراحل فرایند طراحی کمک می کند. نسخه TM 1.6 از حل خلاقانه مساله بر این نکته تاکید دارد که به حل خلاقانه مساله به عنوان یک سیستم کاربردی منسجم به منظور حل خلاقانه مساله بنگریم.
این رویکرد نظام مند همچنین میتواند به صورت واضح و موثر، تعامل و ارتباط مابین ویژگی های افراد و محیط که در آن، مشکلات را به صورت خلاقانه حل می کنند، در نظر گرفت (ایساکسن و تد، 2006). به عنوان مثال، این رویکرد، منجر به ایجاد یک مقیاس اندازه گیری شده است که شامل دو بخش رویکردهای ارزیابی کمی و کیفی می باشد، همچنین منجر به ایجاد یک مدل و ابزار شناختی شده که به شناسایی ویژگی رفتارهای مرتبط با حل مساله کمک می کند (ایساکسن و ایکوال،49 2006).
موضوع عمده ی دیگری که طی پنجاه سال تحقیق در زمینه ایجاد و بسط حل خلاقانه مساله صورت گرفت، بررسی بین ویژگی های فردی و چارچوب حل خلاقانه مساله می باشد. گرچه تلاش های اولیه صورت گرفته جهت فرا گرفتن مهارت های حل خلاقانه مساله در محیط های آکادمیک بر روی افراد آزمایش شده که به مدت چهار ترم در این پروسه بودند، موفق عمل کرد، اما تعدادی از افراد نیز، کل مراحل این فرآیند را تکمیل نکردند. افراد تحت آزمایش و تحت کنترل که این برنامه را ادامه دادند، در اوایل به لحاظ ارزیابی شخصی تقریباً همانند هم بودند ، اما یافته های جالبی نیز در خصوص اعضای گروه تحت کنترل و آزمایش که این پروسه را رها کردند، یافت شد. آنها دارای ویژگی هایی از این قرار بودند: تمایل بیشتری به سمت انحراف کشیده شدن را داشتند، رفتارهایی را که به لحاظ فرهنگی نامتعارف بود ازخود بروز می دادند، خود را آزادتر احساس می کردند، تکانشی عمل می کردند، مسئولیت کمتر و اضطراب بیشتری داشتند و به احتمال زیاد از دانشگاه اخراج می شدند. (پرنز،50 1987)
سبک حل مساله به شیوه گانیه
افرادی مانند گانیه حل مساله را مهم ترین محصول یادگیری می دانند؛ زیرا افراد مختلف در زندگی روزانه و حرفه ای خود به حل مسائل گوناگون می پردازند(هاشمی و شهرآرای، 1386)
در نظریه ی گانیه حل مساله، یادگیری قاعده ی سطح بالاتر نام گرفته است. حل مساله به عنوان یک فعالیت عالی ذهنی نوعی یادگیری است. بنابراین حل یک مساله به کسب دانش و مهارت های تازه منجر می شود همان طور که دیگر انواع یادگیری به کسب دانش و مهارت های تازه می انجامد. حل مساله در این نظریه از پنج مرحله تشکیل شده است: 1- تشخیص مساله 2- تعریف هدف ها و بازنمایی مساله 3- کشف راه حل مساله 4- عمل کردن روی راه حل کشف شده 5- نگاه به عقب(سیف، 1387)
سبک حل مساله به شیوه نیوئل و سایمون
یکی از نظریه های مهم درباره حل مساله، نظریهی نیوئل51 و سایمون52 است. در این نظریه بر فهم افراد از مساله تاکید می شود. درکی از فرد و مساله خاصی دارد بازنمایی مساله یا فضای مساله نامیده می شود. فضای مساله53 شامل بیان مساله، حالت هدف و مسیرهای بالقوه موجود بین مساله تا حالت هدف است. معمولاً فردی که با یک مساله روبرومی شود ابتدا در حافظهی خود به جستجوی مفاهیم یا طرح واره های مربوط به آن مساله می پردازد. اگر حلال مساله ماهر باشد، از دانش موجود خود دربارهی آن تکلیف برای تعریف و فهم مساله استفاده می کند و به این ترتیب جستجوی حافظه را گریز ناپذیر می کند. آنها تعریف رسمی از فضای مساله عرضه کرده اند که شامل پنج جزء خاص است(گلاور54و همکاران، 1990):
1- مجموعه ای از عناصر که هر کدام بازنمای یک تکه دانش دربارهی دانش درباره تکلیف مساله به طور کلی است.
2- مجموعه ای از عامل ها، روش های استفاده از مجموعه ای از تکه های دانش به منظور تولید دانش جدید از دانش موجود.
3- دانش حالت آغازین درباره مساله، یعنی کل دانشی که حلال مساله درباره مساله در آغاز شروع حل مساله خاص دارد.
4- خود مساله، شامل مجموعه ای از حالت های نهایی و هدف های مطلوب که باید از طریق کاربرد عامل ها (روش ها) به آن رسید.
5- کل دانش در دسترس حلال مساله، که نه تنها شامل دانشی است که فرد دربارهی مساله خاص دارد، بلکه شامل این دانش است که مسائل چگونه حل می شوند وچگونه راه حل های بالقوه را باید ارزشیابی کنیم و غیره.
نیوئل و سایمون بر راهبرد های مختلف همچون تحلیل وسیله- هدف و خرد کردن تاکید دارند. روش تحلیل وسیله- هدف برای این طراحی شده است که مسائل پیچیده تر را، که ممکن است،در آن ها حرکاتی در جهت دور شدن از حالت هدف لازم باشد، بگشاید. این روش در پی طراحی سلسله ای از گام ها (خرد، اهداف) است که به حلال مساله کمک می کند تا به سمت راه حل حرکت می کند. در روش خرد کردن مسااه به مساله های کوچکتر تقسیم می شود(هیئت مولفان، 1386).
سبک حل مساله به شیوه IDEAL
مهارت حل مساله یکی از کارکردهای عالی ذهن است که اکتساب آن معمولاً به آموزش نیاز دارد. اگر چه انسان در حوزه های مختلف با مسائل متنوعی مواجه است. با این حال می توان اصولی کلی را در نظر گرفت که تقریباً در همه نوع مسائل انسانی کاربرد دارند. حل مساله شامل مجموعه پیچیده ای از مولفه های شناختی55، رفتاری56 و نگرشی57 است. مایر58 (1983) حل مساله را فرایند چند مرحله ای59 تعریف کرده که در آن فرد باید رابطه میان تجارب گذشته و مساله مطرح کرده است: حل مساله فرایندی شناختی است ولی از رفتار استنباط می شود. نتیجه فرایند حل مساله ارائه راه حل است و حل مساله مستلزم دست کاری یا عمل کردن براساس دانش پیشین است (فوتک هاوسر و دنیس60، 1992).
الگوهای متفاوتی برای حل مساله مطرح شده است. در یکی از الگوها، که به 61IDEAL (حروف اول مراحل حل مساله) معروف است، پنج مرحله برای حل مساله مطرح شده است: تشخیص مساله62 تعریف مساله63 و گردآوری اطلاعات مربوط به آن، کشف64 راه حل های احتمالی، عمل کردن65 با توجه به راه حل های کشف شده و مرور مراحل گذشته66 و ارزشیابی نتایج فعالیت های انجام شده(براتسفورد و استین67، 1384).
سبک حل مساله به شیوه زیگزاگ
مدل حل مساله زیگزاگ، به توالی استفاده از چهار فرایند حس کردن (S)، شهود (N)، تفکر (T) و احساس (F) در حل مشکل اطلاق می شود. هنگامی که دو نوع ادراک (حس و شهود) در دو سر خط اول بیایند و دو نوع قضاوت (تفکر و احساس) در دو سر خط دوم بیایند، هر چهار فرایند که با فلش به هم متصل شود. توالی حل مساله شبیه Z یا زیگزاگ به نظر می رسد هرکدام از این فعالیت های هدفمند و ماهرانه در کشف و ابداع یک پاسخ مقابله ای سازگارانه در برابر موقعیت مساله آفرین ویژه سهم عمده ای دارند(رینهلد،68 2008).
S N
T F
نمودار 1 زیگزاگ حل مساله (رینهلد، 2008)
سبک حل مساله به شیوه فراشناختی
در سال های اخیر پیگیری های منظم در مورد ساختار شناختی که در حل مساله درگیر است از طرف روانشناسان شناختی به عمل آمده است. در مدل های ارائه شده تاکید زیادی بر دانش موجود در ساختار حافظه شده است. در چند سال اخیر پژوهشگرانی نظیر شیگماتسا و کاتسومی69 (1993 ؛ به نقل از فلاول70 ، 1985)، به اهمیت مولفه های فراشناختی در حل مساله پی برده اند. ایشان معتقدند آگاهی نسبت به اهمیت مولفه های شناختی و بالطبع تنظیم آنها نوعی توانایی ذهنی است که از شناخت متمایز می گردد. این توانایی ذهنی فراشناخت نام دارد و از حوزه علوم شناختی به شمار می رود. فلاول (1985) در تعریف فراشناخت می گوید فراشناخت هرگونه دانش یا فعالیت شناختی است که موضوع آن فعالیت شناختی باشد یا این که فعالیت شناختی را تنظیم نماید (فلاول ، 1985). حل مساله به عنوان یک ضرورت اساسی به مهارت های ذهنی نیاز دارد. اما ورای این مهارت های ذهنی، موارد دیگری نیز وجود دارند. (گانیه،71 1984 ؛ ترجمه : نجفی زند،1373) نخستین مورد این که: فرایندهای تفکر که راهبردهای شناختی نامیده می شوند، استفاده از مهارت های ذهنی را در زمان و ترتیب درست، امکان پذیر می سازند. و دومی مجموعه ای از طرحواره ها یا عناصری از اطلاعات مربوط به مساله که به طور معنی دار با هم پیوند دارند. که فرد را قادر می سازد تا مساله را به شیوه معنی دار به مفاهیم کلی تر ربط دهد، و فرایند حل مساله را تسهیل کند. (گانیه ، 1984؛ ترجمه: نجفی زند ، 1373).
تئوری فراشناختی حل مساله پیشنهاد می کند برای این که احتمال عملکرد یادگیرندگان در فرایند حل مساله بالا رود باید نخست استرسورهایی را که با آنها برخورد می کنند تشخیص دهند (درک موقعیت) سپس دانش و مهارت های لازم جهت اجرای حل مساله را داشته باشند (توانایی رفتاری) و باور کنند که استفاده از حل مساله نتایج مفیدی دارد (نتایج انتظارات) همچنین ارزش بالای توالی های مورد انتظار حل مساله را دریابند (نتایج پیش بینی ها) و نیز برای حل مساله به استعدادشان اعتماد داشته باشند (خودباوری) در آخر هم به خودشان جهت استفاده از مهارت های حل مساله پاداش دهند (خویشتن داری) (سولسو ، ر. ل ، 1979، ترجمه : ماهر ، 1371)
موانع حل مساله
حل مساله به سادگی صورت نمیگیرد و همواره با موانعی همراه است. روانشناسان تلاش می کنند تا موانع موجود بر سر راه حل موثر مساله را بررسی کنند تا بتوانند راهکارهایی ارائه دهند. مهمترین موانع حل مسائل عبارتاند: از تثبیت شدن،72 انگیزهی کافی نداشتن و عدم کنترل هیجانات.
تثبیت شدن: مردم به راحتی روی راهبرد خاصی تثبیت میشوند. گاهی اوقات ما به این دلیل قادر به حل یک مساله نیستیم که نمیتوانیم از نگاه دیگر به آن مساله بنگریم. بنابراین، تثبیت یعنی استفاده از راهبرد قبلی و نگاه نکردن به مساله از یک دید تازه. در چنین مواردی باید به کاربرد نامعمول راهحلهای احتمالی یک مساله اندیشید. به این نوع تثبیت، تثبیت شدگی کارکردی73 می گویند. در این نوع تثبیت چون روی کارکردهای معمول چیزی تثبیت شدهایم نمیتوانیم مساله ای را حل کنیم(هیئت مولفان، 1386،ص 291). نوع دیگر تثبیت، اصطلاحاً آمایهی ذهنی74 نام دارد. آمایهی ذهنی نوعی تثبیت است که در آن مسائل را به شیوهای که قبلاً جواب داده ایم حل کنیم. در چنین حالتی، شخص سعی میکند مساله را به شیوه ای که قبلاً جواب داده است، حل کند. معمولاً مدتها طول می کشد تا این آمایه های ذهنی را بتوانیم کنار بگذاریم، اما وقتی توانستیم کنار بگذاریم، رسیدن به هدف نهایی خیلی آسانتر می شود.
عوامل انگیزشی: برخی از افراد ممکن است مهارت های بسیار خوبی برای حل مساله داشته باشند و همه ی مراحل حل مساله را بدانند، ولی انگیزهی کافی برای استفاده از تواناییهایشان نداشته باشند. داشتن انگیزهی درونی برای حل مسائل و صبر و پشتکار در یافتن راه حل خیلی مهم است، چون برخی از آدم ها به راحتی تسلیم می شوند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از دانشمندان و مخترعان قادر به حل مسائلیاند که همه با آن مواجه اند در حالی که دیگران ناتوانند.
عدم کنترل هیجانات: هیجان ها ممکن است هم حل مساله را تسهیل کنند، و هم جلوی حل آنها را بگیرند. حلالهای خوب مساله معمولاً علاوه بر انگیزه داشتن، هیجاناتشان را کنترل میکنند و روی حل کردن مساله متمرکز میشوند. (هیئت مولفان، 1386، 292)
منابع و مآخذ
ابوالقاسمی، عباس؛ جعفری، عیسی؛ احمدی طهور سلطانی، محسن؛ (1393). مقایسه کمال گرایی، پرخاشگری و سبک های مقابله ای بیماران مبتلا به سردردهای میگرنی و تنشی با افراد عادی. مجله دانشگاه علوم پزشکی کرمان، دوره بیست و یکم، شماره 2.
آزادیکتا، م. (1390) "بررسی نقش راهبردهای مقابله ای و سبک های اسنادی به عنوان پیش بینی های افت تحصیلی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلام شهر"، دست آوردهای روان شناختی، سال 3، شماره 1.
آقا باقری، ح. محمدخانی، پروانه. عمرانی، سمیرا. فرهمند، وحید. (1391) اثربخشی گروه درمانی شناختی مبتنی بر حضور ذهن بر افزایش بهزیستی ذهنی و امید بیماران مبتلا به ام اس. مجله روان شناسی بالینی- سال چهارم، شماره 1.
آقا باقری؛ حامد، محمدخانی؛ پروانه؛ عمرانی، سمیرا؛ فرهمند، وحید؛ (1391) اثربخشی گروه درمانی شناختی مبتنی بر حضور ذهن بر افزایش بهزیستی ذهنی و امید بیماران مبتلا به ام اس. مجله روان شناسی بالینی- سال چهارم، شماره 1.
اقدسی، ع. عیدی، ر. (1390) "بررسی رابطه سلامت روانی و راهبردهای مقابله ای در بین جانبازان قطع نخاع"، فصل نامه علوم تربیتی، سال چهارم، شماره 16.
باباپور خیرالدین، جلیل، رسول زاده طباطبایی، سیدکاظم؛ اژه ای، جواد؛ فتحی آشتیانی، علی. (1382). بررسی رابطه بین شیوه های حل مساله و سلامت روان شناختی دانشجویان، مجله روان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس، شماره 1.
باباپور خیرالدین، جلیل؛ اژه ای، جواد (1381). بررسی رابطه شیوه حل مساله، شیوه محل تعارض و سلامت روان شناختی در میان دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس. مجله روان شناسی سال هفتم، شماره اول، 16-3.
باباپور خیرالدین، جلیل؛ رسول زاده طباطبایی، سیدکاظم؛ اژه ای، جواد، فتحی آشتیانی، علی، (1382). بررسی رابطه بین شیوه های حل مساله و سلامت روان شناختی دانشجویان، مجله روان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس، شماره 1.
بخاریان، بهمن. (1375). روان شناسی نگرانی. فصل نامه علوم تربیتی و روان شناسی. سال سوم. شماره های 1و 2.
برون، سارا؛ حیدری، علیرضا؛ بختیارپور؛ سعید؛ برون، سیما؛ (1392). تاثیر آموزش حل خلاق مساله بر مولفه های خلاقیت دانش آموزان، فصل نامه افکار و خلاقیت در علوم انسانی، دوره دوم، شماره 4.
بساک نژاد، س. بوستانی، ف. (1391) "بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی با راهبردهای مقابله ای در دانشجویان دانشگاه شهید چمران"، فصل نامه علمی- پژوهشی جندی شاپور، دوره سوم، شماره 3.
بهادری خسروشاهی، ج. هاشمی نصرت آبادی، ت. (1390) "رابطه سبک های دلبستگی، راهبردهای مقابله ای و سلامت روانی با اعتیاد به اینترنت" روان شناسی تحولی: روان شناسان ایرانی، سال هشتم، شماره 30.
بهادری خسروشاهی، ح، خانجانی، ز. (1392) "ارتباط راهبردهای مقابله ای و خود کارآمدی با گرایش به سوء مصرف مواد در دانشجویان"، دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی سال چهاردهم، شماره 3.
بهرامی، فاطمه. (1384) کارایی آموزش مهارت حل مساله در کاهش پرخاشگری دختران دانش آموز، مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی ایران (اندیشه و رفتار)، 469-467.
پشتیبان، عبدالله (1386). رابطه سبک حل مساله با پیشرفت تحصیلی، عزت نفس و طرز تفکر دانش آموزان سال سوم مقطع متوسطه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تبریز.
پوپر، کارل ریموند. (1994). زندگی سراسر حل مساله است، ترجمه شهریار خواجیان، تهران: انتشارات مرکز، 1383.
پورعلی بابا، بهزاد (1381). مقایسه شیوه های مقابله دانشجویان با توانمندی های "من" بالا و پایین در مواجه با استرس و ناکامی در دانشگاه علوم پزشکی ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشت درمانی ایران، انستیتو روان پزشکی تهران.
تروورجی. پاول، سیمون جی. انرایت. (1377). فشارروانی، اضطراب و راه های مقابله با آن، ترجمه، عباس بخشی پور رودسری و حسن صبوری مقدم، مشهد: آستان قدس رضوی.
تقی زاده، م. خوش کنشی، ا. زاده محمدی، ع. حبیبی، م. (1393) "مقایسه هویت قومی و بهزیستی در اقوام ایرانی"، رفاه اجتماعی، سال چهاردهم، شماره 52.
چوبفروش زاده، آزاده؛ کلانتری، مهرداد؛ موسوی، حسین؛ (1389). اثربخشی مدیریت شناختی رفتاری استرس بر بهزیستی ذهنی زنان نابارور، مجله روان شناسی بالینی، سال اول، شماره 4، صفحات 9-1.
حجازی، الهه. صادقی، ناهید. شیرزادی فرد، ؟؟ (1392). مجله روان شناسی مدرسه، دوره ای، شماره ی 4/61-43.
حسن زاده، رمضان (1391) روش های تحقیق در علوم رفتاری چاپ سیزدهم، تهران: نشر ساولان.
حمدزاده، سعید؛ عزتی، ژاله؛ سعیدی، ژیلا؛ نصیری، نویده؛ (1391). سبک های مقابله ای و رفتارهای خود مراقبتی در بیماران مبتلا به دیابت، نشریه مرکز تحقیقات مراقبت های پرستاری دانشگاه علوم پزشکی تهران (نشریه پرستاری ایران)، دوره 25، شماره 80.
خرازی، علینقی؛ (1372) روش حل مساله و یادگیری، نشریه علوم تربیتی.
دلاور، علی، (1387) روش تحقیق روان شناسی و علوم تربیتی، چاپ پنجم، تهران ویرایش.
رضوی، عبدالحمید؛ کاظمی، سلطانعلی؛ محمدی، محمد؛ (1390) بررسی رابطه صفات شخصیتی و سبک های مقابله ای با اضطراب اجتماعی دانشجویان نابینا و عادی دانشگاه های استان فارس، فصل نامه روان شناسی افراد استثنایی، شماره 4، سال اول.
ریو، ج، ام؛ (1376). انگیزش و هیجان، ترجمه سیدمهدی، یحیی، تهران: ویرایش.
ساراسون، ایرون جی. باربارا. آر، ساراسون. (1960). روان شناسی مرضی، ترجمه، نجاریان و همکاران. تهران: انتشارات رشد.
سرو قد، س؛ میدخت رضایی، آ؛ فدایی دوست، ا. (1390) رابطه ویژگی های شخصیتی با راهبردهای مقابله ای و بهزیستی ذهنی معلمان. فصل نامه یافته های نو در روان شناسی، دوره 5، شماره 16.
سفیر، مرضیه، (1390)، رابطه راهبردهای مقابله با استرس و تاب آوری با خوش بینی در دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهرستان دزفول، فصل نامه یافته های نو در روان شناسی دوره 5، شماره 16.
سلیمان نژاد، ا. همدمی، پ. سوری، ح. (1390) "بررسی رابطه سبک های مقابله ای و فرسودگی شغلی با سلامت روانی در پزشکان ارومیه"، دو ماهنامه دانشکده پرستاری و مامایی ارومیه، دوره دهم، شماره 2.
سلیمانی، افشین. (1381). کلاس خلاقیت. تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.
سولسو، ال. رابرت. (1979). روان شناسی شناختی، ترجمه، فرهاد ماهر و محمد دهقان، تهران: انتشارات رشد.
سولسو، رابرت ال. (1979)، روان شناسی شناختی، ترجمه فرهاد ماهر، 1371، چاپ اول، تهران، انتشارات رشد.
سیف، علی اکبر. (1381). روان شناسی پرورشی (روان شنای یادگیری و آموزش)، تهران، آگاه، چاپ هفتم، ص 554.
سیف، علی اکبر. (1387). روان شناسی پرورشی نوین (ویرایش ششم). تهران: نشر دوران. ص 51.
شاه سیاه، م. بهرامی، ف. محبی، سی. تبرایی، ی (1390) "همبستگی بین بهزیستی ذهنی با کیفیت زندگی زناشویی زوجین" مجله دانشگاه علوم پزشکی قم، دوره پنجم، شماره 4.
شریفی درآمدی، پرویز (1384). تاثیر آمیزش سبک حل مساله بر میزان عزت نفس دانش آموزان 12 تا 13 ساله دارای مشکلات رفتاری ارتباطی در دوره راهنمایی تحصیلی، فصل نامه نوآوری های آموزشی 63-38.
شعبانی، س. دلاور، ع. بلوکی، آ. مام شریفی، ا. (1390) بررسی روابط خود کارآمدی، حمایت اجتماعی و خوش بینی در پیش بینی کنندگی بهزیستی ذهنی جهت تدوین مدل ساختاری در دانشجویان، فصل نامه مطالعات روان شناسی بالینی شماره هشتم، سال دوم.
ضیغمی، مریم؛ پورعبادالدینی زرندی، نرجس؛ (1390). بررسی رابطه پیشرفت تحصیلی با سلامت عمومی و سبک های مقابله ای در دانشجویان پرستاری، مامایی و بهداشت دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان، مجله مرکز مطالعات و توسعه آموزش پزشکی، دوره هشتم، شماره اول، ص 48-41.
عدالتی، شاطری، ز.، اشکانی، ن. و مدرس غروری، م. (1388). بررسی رابطه بین نگرانی مرضی شیوه های حل مساله با افکار خودکشی در نمونه غیربالینی. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی کردستان، دوره چهارم: 100-92.
علیپور، ا. هاشمی، ت. باباپور خیرالدین، ج. طوسی، ف. (1389) "رابطه بین راهبردهای مقابله ای و شادکامی دانشجویان"، فصل نامه علمی- پژوهشی روان شناسی دانشگاه تبریز، سال پنجم، شماره 18.
فتحی، ل، موتابی، ف.، محمدخانی، ش.، ابوالهری، ح، و کاظم زاده عطوفی، م. (1385). آموزش مهارت های زندگی ویژه دانشجویان: کتاب راهنمای مدرس چاپ اول، تهران؛ نشر داژه.
فروغان فر، مریم. (1385) رابطه شیوه های حل مساله با سازگاری زناشویی در دانشجویان متاهل دانشگاه شهیدبهشتی، پایان نامه کارشناسی ارشد.
فروغان فر، مریم. (1385) رابطه شیوه های حل مساله با سازگاری زناشویی در دانشجویان متاهل دانشگاه شهید بهشتی، پایان نامه کارشناسی ارشد.
قاسمی، ن. کجباف، م، ب. ربیعی، م. (1390) "اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی بر بهزیستی ذهنی و سلامت روان"، مجله روان شناسی بالینی- سال سوم، شماره 2.
قاسمی، نظام الدین؛ کجباف، محمدباقر؛ ربیعی، مهری؛ (1390). اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی بر بهزیستی ذهنی و سلامت روان. مجله روان شناسی بالینی- سال سوم، شماره 2.
قلی زاده،زلیخا. (1384). بررسی عوامل محیطی، شخصیتی و سبک حل مساله موثر بر فرار دختران از مرکز شبانه روزی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی، دانشکده علوم تربیتی، دانشگاه تبریز.
کاکابرایی، ک. صیدی، م. (1392). "بررسی رابطه پنج عامل بزرگ شخصیت و فرآیندهای ارزیابی شناختی با مقیاس های بهزیستی ذهن در بین والدین دارای کودکان استثنایی و عادی".
کاکابرایی، کیوان؛ ارجمندنیا، علی اکبر؛ افروز، غلامعلی؛ (1391). رابطه سبک های مقابله ای و حمایت اجتماعی ادراک شده با مقیاس های بهزیستی روانی در بین والدین با کودکان استثنایی و عادی شهر کرمانشاه در سال 89، فصل نامه افراد استثنایی، سال دوم، شماره 7.
کاکابرایی، کیوان؛ افروز، غلامعلی؛ هومن، حیدرعلی، (1390). بررسی و مقایسه بهزیستی ذهنی، سبک های مقابله ای و حمایت اجتماعی ادراک شده والدین کودکان استثنایی و عادی. فصل نامه علمی- پژوهشی پژوهش در سلامت روان شناختی، دوره پنجم، شماره سوم و چهارم.
کرمی نوری، رضا؛ مکری، آز رخشی؛ محمدی فر، محمد و یزدانی، اسماعیل (1381). مطالعه عوامل موثر بر احساس شادی و بهزیستی در دانشجویان دانشگاه تهران. مجله روان شناسی و علوم تربیتی، سال سی و دوم، شماره 1، صفحات 41-3.
گانیه، رابرت. ام (1981)، شرایط یادگیری نظریه آموزشی؛ مترجم جعفر نجفی زند (1373). تهران: انتشارات رشد.
گلاور. جان ای. و راجر اچ برونینگ. روان شناسی تربیتی(اصول و کاربرد آن)، ترجمه ی علینقی خرازی، (1381)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ص 213.
محمدی، ف.، صاحبی، ع. (1380) بررسی سبک های حل مساله در افراد افسرده و عادی. مجله علوم روان شناختی، شماره 1، 42-24.
محمدی، فریده، (1377). بررسی شیوه حل مساله در افراد افسرده و مقایسه آنها با افراد عادی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد.
محمدی، فریده، و صاحبی، علی (1380). بررسی سبک حل مساله در افراد افسرده و مقایسه آن با افراد عادی، مجله روان شناختی، 1 (3): 50-33.
محمدی، فریده؛ صاحبی، علی. (1380). بررسی سبک حل مساله در افراد افسرده و مقایسه آن با افراد عادی، مجله علوم روان شناختی، سال اول، شماره 1، 42-24.
مظفری، شهباز؛ هادیان فرد، حبیب (1383). مروری بر شادمانی و همبسته های آن مجله روش شناسی علوم انسانی، شماره 41، ص 105-82.
موحد ابطحی، ح (1387)، "ضرورت های سلامت روان"، تهران: رشد.
نادری، فرح و اسماعیلی، الهه. (1387) رابطه اضطراب مرگ و اندیشه پردازی خودکشی با احساس ذهنی بهزیستی در دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز.
نصری، آذر؛ شریفی درآمدی، پرویز؛ میرمهدی، سیدرضا. (1385). تاثیر آموزش سبک حل مساله به شیوه ی اسپیواک و شوره بر کاهش افسردگی دانش آموزان معلول جسمی- حرکتی دور ه ی راهمایی شهر اصفهان در (85-1384)، مجله دانش و پژوهش در روان شناسی، شماره سی ام، ص128.
نوید، مهناز. (1387). بررسی تاثیر آموزش گروهی مهارت های حل مساله بر پرخاشگری و سرسختی فرزندان دختر 20-12 ساله ساکن در مراکز شبانه روزی بهزیستی شهرستان تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره مدرسه، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی، دانشگاه شهید بهشتی.
هاشمی، سهیلا و شهرآرای، مهرناز. (1386). بررسی مولفه های روان شناختی در فرایند حل مساله ی علوم اجتماعی در دانش آموزان دختر پایه ی سوم متوسطه و دوره ی پیش دانشگاهی شهر تهران. مطالعات روان شناختی. شماره 3، ص 49-78
هیئت مولفان. (1386). روانشناسی عمومی، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
والیس، لارنس مینورز. (2010). راهنمای عملی درمان حل مساله مدار افسردگی و اضطراب، مترجمان: محمود علیکی، محمدعباس زاده نصر آبادی (1389). چاپ اول، تهران: نشر دانش.
یوسفی، علیرضا؛ فاطمه، عزمی؛ گردان شکن، مریم. (1391). تاثیر آموزش حل مساله بر خود کارآمدی و خود کارآمدی ادراک شده در نوجوانان، ویژه نامه سلامت روان، تحقیقات علوم رفتاری، دوره 10، شماره 6.
Abbott, A. (2001). Chaos of disciplines, Chicago: the University of Chicago Press.
Agha yousefi, A.R., & sharif, N. (2010). Personal well-Deing, stress and stress symptoms in Iranian veteran's wives. Iranian journal of psychiatry, 5 (1), 27-33. (Persian)
Anderson, John R. Cognitive Psyhology and its Implications (3rd edition), New York: W.H. Freeman and Company, 1990, P.232.
Antonovsky, A. (1987). Unraveling the mystery of health: How people manage stress and stay well. San Francisco: Jossey-Bass.
Argil M-Psychology of happiness. Goharaki Anaraki M, translator. Isfahan: Jahad publication; 2004. (Persian).
Atwood, M.E., and Polson, P.G., A Process Model for Water Jug Problems, Cognitive Psychology (1976): 191-216
Austin, E.J., Saklofske, D.H., & Egan, V. (2005). Personality, well-being and health correlates of trait emotional intelligence. Personality and individual Differences, 38 (3), 547-558.
Bartlett, D. (1998). Stress: perspective and processes. Buckingham: Open University Press.
Becker-weidman, E.G., Jacobs, R.H., Reinecke, M.H., Silva, S.G., & March, J.S. (8010). "Social problem- Solving among adolescents treated for depression". Behavior Research and therapy, 48 (1), 11-18.
Bedell, J. R. & Lennox, S. S. (1997). Handbook for communication and problem-solving shills preaning publication series of the department of psychiatry.
Beer, M., & Nohria, N. (Eds) (2000). Breaking the code of change. Boston: Harvard Business school press.
Bell, A.C., SD Zarilk, T. J. (2009). "problem-solving therapy for depression: A meta-analysis". Clinical psychology Review, 29 (4), 348-353.
Besharat MA. Tashak Anahita, Rezadeh MR. Explaning marital satisfaction and mental health in terms of coping styles. Contemporary psychology 2005, 1 (1).
Blankstein, K.R. Flett, G.L. & Watson, M.S. (1992). Coping and academic problem-solving ability in test anxiety. Journal of clinical psychology. Vol, 4, &37-43.
Booth-Kewley, S., & Friedman, H. S. (1987). Psychological predictors of heart disease: A quantitative review. Psychological Bulleting, 101, 63-343.
Boyers, E., Kenya, R.U., Charles, SC., & hendrick, C. (2004) Big five personality and relationship construct material adjustment. Available at: www.scincedirect.com
Bradbeurn, N. (1969). The structure of psychology well-being. Chicago: Aldine.
Bradbeurn, N.M. (1969). The structure of psychological well-being. Journal of personality, 73, 412-425.
Brannon, L., & Feist, J. (2007). Introduction to health psychology. New Delhi: Wadsworth.
Bransford, J. & Stein, B. (1984). The IDEAL problem solver: A guide for improving thinking, learning, and creativity. New York: W.H. Freeman.
Burnstein, M. H. (2003). Well. Being positive development across the life course. Mahawah: Lawrence Erlbaum.
Campbell, A., & Netobedzia, A. (2007) Emotional intelligence, coping and psychological distress: A partial least squares approach developing a predictive model. Journal of Applied psychology, 3 (1), 39-54.
Carver CS, Pozo C, Harris SD, Noriegar, scheier MF. Robinson DS, Ketoham AS. How coping mediates the effect of optimism and distress: A study of women with early stage breast cancer. Journal of personality and social psychology. 1993, 65: 375-390.
Cassidy T. & Long C. (1996). Problem solving style, stress and psychological illness. Development of a multifactorial measures. British Journal of clinical psychology. Vol, 35, 256-277.
Cassidy, L., & charan, R. (2002) Execution: the discipline of getting things done. New York: crown Business.
Cassidy, T, & Burnside, E. (1996). "Cognitive appraisal Vulnerability and Coping: An integrative analysis of appraisal and coping mechanisms". Counseling psychology Quarterly, 9, 261-219.
Cassidy, T. (1999). Stress, cognition and health. London: Routledge.
Cassidy, T., & Burnside, E. (1996) cognitive appraisal, vulnerability and coping: An integrative analysis of appraisal and coping mechanisms. Counseling psychology Quarterly, 9, 261-279.
Cassidy, T., (2009). Bullying and victimization in School children: the role of social identity, problem – solving style, and family and school context. Social Psychology of Education, 12, 63-76.
Chang, L., Mc Bride-Chang, C., stewart, S.M., & Au, E. (2003). Life satisfaction, self-concept, and family relations in Chinese adolescents and children. International Journal of Behavioral Development, 27 (2), 182-189.
Chinaveh, M. (2010). Training problem-solving to enhance quality of life: implication towards diverse learners. Procedia-social and Behavioral Sciences, 7 (1), 302-310.
Chow Hp. Psychological well-being and scholastic achievement among university students in a Canadian prairie city. Soc psychol Educ 2007; 10: 438-493.
Cohen, S., & Herbert, T. B. (1996). Health psychology: Psychological factors and physical disease from the perspective of human psycho-neuroimmunology. Annual Review of Psychology, 47, 42-113.
Collins Al. subjective well-being in old age: An investigation into the role of flow and creativity (dissertation). Bostone: Bostone College; 2006.
Compton, W.C., (2001). Towards A Tripartite Factor Structure of Mental Health: Subjective Well-being, Personal Growth, and Teligiosity, The Journal of Psychology, 135: 486-500.
Cooper, C. L., & Payne, R. (Eds; 1978). Stress at work. New York: John Wiley and Sons.
Cox, T. (1978). Stress. London: The Macmillan Press.
Cox, T., & Ferfuson, E. (1991). Individual differences, stress and coping. In C. L. Cooper & R. Payne (Eds), Personality and stress: Individual differences in the stress process (pp. 7-30). Chichester: John Wiley and Sons.
Dato, R. (1996). Letter to the editor: the law of stress. International Journal of stress Management, 3, 82-181.
Davis, d. (2007). Attribution. Understandability, and memory of their utterance. Journal of experimental social psychology ebullient, 21, 109-124.
Diener E, Seligman MEP. Very happy people. Psychol Scie. 2003; (13); 80-83.
Diener, E. (1984). Subjective well-being. Psychological Bulletin, 95, 542-575.
Diener, E. (2005) National indication of subjective well-being. Journal of personality and social psychology, 25, 240-256.
Diener, E. (2005). Guidelines for national indicators of subjective well-being and ill-being. www.wamumd.Edu/cgraham/courses/Does/puAF698R-Diener Guide.
Diener, E. D., Suh, E. M., Lucas, R. E., & smith, H. L. (2003). Subjective well-being three decades of well-being. Psychological bulleting, 125 (2): 276-302.
Diener, E., Oishi., S., & Lucas, R. E. (2003). Personality, culture, and subjective well-being: Emotional and cognitive evaluations of life. Annu. Rev. psycho, 54, 403-425.
Diener, E., suh, E. M., Lucas, R. E., & smith, H.L. (1999) subjective well-being: three decades of progress. Psychological Bulletin, 125 (2), 276-302.
Diener. E., Lucas. RE., Oishi. S., Subjective well-being. Jclin psychol. 2002;(24):25-41.
Dohrenwend, B. P. (1979). Stressful life events and psychopathology: Some issues of theory and method. In J. E. Barrett, R. M. Rose & G. L. Klerman (Eds), Stress and mental disorder (pp. 1-15). New York: Raven Press.
Doublet, S. (2000). The stress myth. Freemans Reach, NSW, Australia: IPSILON Publishing.
Duhamel, M. (1989). Rising above stress: Staying hardy. Medical selfcare, January/ February, 26-29, 59.
Dzurilla, I. T. & Sheedy, F.C. (1992) the relation between social problem-solving ability and subsequent level of academic competence in collage students. Journal of personality and social psychology. Vol, 61, 841-846.
Dzurilla,I.T. & Chang. F. (1995). The relation between social problem-solving and coping-cognitive therapy and Research Vol, 19. 563-587.
Dzurilla,T.J. & Goldfried, M.R.(1971). Problem solving therapy and behavior Modi fication Journal of Abnormal psychology, 78, 10-126.
Edwards, J. R. (1991). The measurement of type a behavior pattern: An assessment of criterion-oriented validity, content validity, and construct. In C. L. Cooper & R. Payne (Eds), Personality and stress: Individual differences in the stress process (pp. 80-151). Chichester: John Wiley and Sons.
Eid. M., Larson. RJ., the Science of subjective well-being NewYork: Guilford press; 2008.
Endler, N.S., & parker, J. D. A, (1990). Multidimensional assessment of coping a critical evaluation. Journal of personality and social psychology, 58, 844-854.
Engel, B. T. (1985). Stress is a noun! No an adjective! In T. M. Field, P. M. McCabe & N. Schneiderman (Eds), stress and Coping (pp. 3-12). Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum.
Facioni,P. (2006). Creative Thinking Skills for education & life, Available http://www.asa3.org/ASA/education/think/creative.htm (2013, Nov 3).
Farnhaym, A, & Christofawer, I. (2007) personality traits, Emotional intelligence, and multiple happiness. North American journal of psychology, 9, 439-462.
Flavell, J. H. (1985). Cognitive development Englewoodeliffs, NJ: prentice-Hall. G-vaidya, S.R (1999). Meta cognitive learning strategies for students with learning disabilities. Journal of Educational, 120, il, 180.
Folkman S, Lazarus RS. An analysis of coping in a middle-aged community sample. Journal of Health and social Behaviour 1980; 21: 219-239.
Folkman, S., Schafer, C., & Lazarus, R. S. (1979). Cognitive processes as mediators of stress and coping. In V. Hamilton D. M. Warburton (Eds), Human stress and cognition: An information processing approach (pp. 265-298). London: Wiley.
Franken R. Motivation and emotion. Shams Esfandabad H, Mahmodi GR, Emamipoor S, translators. Tehran: Nay Publication, 2005 (Persian).
Frese, M. (1986). Coping as a moderator and mediator between stress at work and psychosomatic complains. In M. H. Appley & R. Trumbull (Eds), Dynamics of stress: physiological, psychological, social perspectives (PP. 183-206). New York: Plenum Press.
Friedman, M., & Rosenman, R. H. (1959). Association of specific overt behavior pattern with blood and cardiovascular findings. Journal of the American medical Association, 169, 1286-1296.
Friedman, M., Rosenman, R., Carroll, V. (1964). Changes in the serum cholesterol and blood clotting time in men subjected to cyclie variation of occupational stress. Circulation, 17, 861-852.
Friedman, M., Rosenman, R., Carroll, V. (1975). Changes in the serum cholesterol and blood clotting time in men subjected to cycle variation of occupational stress. Circulation, 17, 64-852.
Frisch MB. Quality of life Therapy. New jersey: John Wiley & Sons Press; 2006
Frisch MB. Quality of life therapy. Newjersey: John wiley & Sons press; 2006.
Funk, S. C., & Houston, K. B. (1987). A critical analysis of the hardiness scale's validity and utility. Journal of personality and social psychology, 53, 78-572.
Funkhouser, C., & Dennis, J. (1992). The effects of problem-solving software on problem-solving ability. Journal of Research on Computing in Education, 24(3), 338-347.
Furnham, A., & Christofawer, I. (2007). Personality traits, emotional intelligence, and multiple happiness. North American Journal of psychology, 9, 439-462.
Geary, D. C. (2005). The origin of mind: Evolution brain, cognition, and general intelligence. Washington, De: American psychological Association.
Ghasemi, N. (2008). Investigating the affectability of quality of life therapy (QOLT) on subjective well-being (SWB) and mental health of the individuals referring to consulting center. Master thesis of psychology university of Isfahan. (Persian).
Glover, F 1990, "rabu search, part II," ORSA journal on computing, vol. 2, No, 1, pp. 4-32.
Glover, J. M., & Bruning, R.H.(1990). Educational psychology: Principles and Application. Boston: Little, Brown.
Golemans D. Emotional intelligence: E motional self-know ledege, self-controlling, empathy and help other. Tehran: Roshd publications; 2005. (Persian)
Golestainbakht T. well being and happiness model in Tehran (Dissertation) Tehran: Alzahra univ; 2007.
Greaves CJ, Farbus L. Effects of creative and social activity on the health and well-being of socially isolated older people: out comes from a multi method observational study. J pers soc psycho. 2006: 63: 1011-22.
Greenberg, J. S. (2008). Comprehensive stress management. New York: McGraw- Hill.
Greenberg, J. S. (2008). Comprehensive stress management. New York: McGraw- Hill.
Guliford, J. P. (1967). The nature of human intelligence. New York NY: McGrahill.
Gur, H. (2009). The use of creative problem solving scenarios in mathematics education: views of some prospective teachers. Procedia social and Behavioral science, 1 (1) 1628-1635.
Haga, P. A, F. Fine, J.A. Roscow, D. stewart, B.L. & Beck, A. T. (1995). Social problem-solving deficits dependency and depressive symptom. Cognitive therapy and Research. Vol, 19, 147-158.
Hanson, K.M, & Mintz, L.B. (1997). Psychological health and problem-solving, self appraisal in older adults. Journal of counseling psychology, 44 (2), 433-442.
Hayes, N., & Joseph, S. (2003). Big five correlate of three Measures of subjective well. Being. Personality individual differences, 34, 723-727.
Heppner, p.p., Baumgardner, A. H., & Jakson, J. (1985). "Depression and Attributional style: Are they Related?" cognitive therapy and Research, 9, 105-113.
Hergenhahn, B. R. (1992). An introduction to the history of psychology. Belmont California: Wadsworth Pub. CO.
Hinkle, L. E. (1987). Stress and disease: the concept after 50 years. Social Science and Medicine, 25, 561-6.
Hobfoll SE, schwarzer R. Chon. Disentangling the stress labyrinth interpreting the meaning of the term stress and it is studied in health context. Anxiety, stress and coping 1998: 11, 181-212.
Holmes, T. H., & Rahe, R. H. (1967). The social readjustment scale. Journal of psychosomatic Research, 11, 18-213.
Holohan C J, Moos RH, Holohan Ck, Brebbab PL. Social support, coping and depressive symptoms in a late middle-aged sample of patients reporting cardiac illness. Health psychology 1995; 14: 152-163.
Holroyd, K. A., & Lazarus, R. S. (1982). Stress, coping and somatic adaptation. In L. Goldberger & s. Breznetz (Eds), Handbook of stress: Theoretical and clinical aspects (pp. 21-35). New York: Free Press.
Howard, J. H., Cunningham, D. A., & Rechnitzer, P. A. (1986). Personality (hardiness) as a moderator of job stress and coronary risk in type a individuals: A longitudinal study. Journal of Behavioral Medicine, 9, 44-229.
Huebner, E. S. (1994). Preliminary development and Validation of a multidimensional life satisfaction scale for children. Psychological Assessment, 6, 149-158.
Hull, J. G., Van-Treuren, R. R., & Virnelli, S. (1987). Hardiness and health: A critique and alternative approach. Journal of Personality and Social Psychology, 53, 30-518.
Hyland, M.E. and Kenyon, C.A.P. (1992) A measure of positive health related quality of life: the satisfaction with illness scale, psychological Reports, 71, 1137-38.
Ireland, J.L., Boustead, R., & Ireland, C. A. (2005). Coping style and psychological health among adolescent prisoners: a study of young and juvenile offenders. Journal of Adolescence, 28, 411-423.
Isaksen, S.G., & P, dd, J. (2006). Meeting the innovation challenge: Leader ship for transformation and growth. Chichester, uk: wiley.
Isaksen, S.G., Dorval, K.B., & Treffinger, D.J. (2000). Creative approaches to problem solving. Dubuque, IA: Kendall /Hant.
Ivanoff, A. Smyth, I.N. Grochaski, S. Long, I. S. & kelin, E. K. (1992) problem-solving and suicidality among prison inmates, Another look at state versus trait. Journal of personality and social psychology. Vol, 6, 970-973.
Jachuk, S.J., Brierly, H., Jachuck, S. and willcox, P.M. (1982). The effect of hypotensive drugs on the quality of life, journal of the Royal college of General practitioners 32, 103-50.
Jones, F., & Bright, J. (2001). Stress: Myth, theory and research. Harlow, England: Prentice-Hall.
Joseph S, Lindley AP. Positive therapy (A meta-theory for Psychological practice). USA: Rutledge Press: 2006.
Joushanlou M, Rostami R, Nosratabadi M. (Examining the factor structure of the Keyes comprehensive scale of well-being). Der psychol (JIranian psycho) 2006; 35-51. (Persian).
Kaar A. positive psychology. Pashasharifi H, Nakhaei-zand J, sanaei B, translators. Tehran: sokhan publication; 2006 (Persian).
Kant, G.L.Dzurilla, T.J. Maydeu-olivares, A, (1997). Social problem-solving as a mediator of stress-related depression and anxiety in middle-aged and elderly community residents. Cognitive therapy and Research. Vol, 21, 73-76.
Karademas, E.C. (2006). Self-efficacy, social support and well-being: the mediating role of optimism. Personality and in individual Difference, 40 (6), 1281-1290.
Karekla, M, & panayiotou, G. (2011). Coping and experiential avoidance: unique or overlapping constructs? Journal of Behavior therapy and Experimental psychiatry, 43, 163-170.
Kathryn, p., susan, S., & kathlcen, P.M. (2003). Effect of teaching kids to cop (PKC) program on outcomes of depression and coping among rural a doles cents: journal of child and Adolescents, 16 (2), 71.
Keyes CLM, Shmotkin D, Ryff CD. Optimizing well-being: the empirical encounter of two traditions. J perso and soci psych 2002; 82: 1007-1022.
Kirton, M.J. (2003). Adaption-innovation in the content of diversity and change. London: Rout ledge.
Kobasa, S. C., Maddi, S. R., & Kahn, S. (1985). Hardiness and health: A prospective study. Journal of personality and Social Psychology, 37, 1-11.
Krenz, E. W., & Henschen, K. P. (1986). The effects of modified autogenic training on stress in athletic performance. In J. H. Humphrey (Ed), Human stress: Current selected research (Vol. I, pp. 199-205). New York: AMS Press.
Krohne, H. W. (1986). Coping with stress: Dispositions, strategies, and the problem of measurement. In M. H. Appley & R. Trumbull (Eds), Dynamics of stress: Physiological, psychological, social perspectives (PP. 207-228). New York: Plenum Press.
Laughin, J. E., and Huebner, E. S. (2001) Life experience locus of control and school satisfaction in adolescence. Social Indicators Research, 55: 156-183.
Laughin, J.F., & Huebner, E.S. (2001). Life experience Locus of control and school satisfaction in adolescence. Social Indicators Research, 55: 156-183.
Laux, L. (1986). A self-presentational view of coping with stress. In M. H. Appley & R. Trumbull (Eds), Dynamics of stress: Physiological, psychological, social perspectives (PP. 233-254). New York: Plenum Press.
Lazarus RS & Folkman S. (1985) coping and adaptation centry (ED). The handbook of behavioral medicine, New York. Guilford press: 262-325.
Lazarus, R. S. (1993). From psychological stress to the emotion: A history of changing outlooks. Annual Review of Psychology, 44, 1-21.
Lazarus, R. S. (1998). The life and work of an eminent psychologist: Autobiography of Richard S. Lazarus. New York: Springer.
Lazarus, R. S. (1999). Stress and emotion: A new synthesis. London: Free Association Books.
Lazarus, R. S. (2001). Relational meaning and discrete emotions. In K. R. Scherer, A. Schorr & T. Johnstone (Eds), Appraisal processes in emotion: Theory, methods, research (pp. 37-67). Oxford: Oxford University Press.
Lazarus, R. S., & Folkman, S. (1984). Stress appraisal, and coping. New York: Springer.
Lipowski, Z. J. (1977). Psychosomatic medicine: Current trends and clinical applications. In Z. J. Lipowski, D. R. Lipsitt & P. C. Whybrow (Eds), Psychosomatic medicine: Current trends and clinical applications (pp. xiii-xix). New York: Oxford University Press.
Lipowski, Z. J. (1986). Psychosomatic medicine: past and present: part I historical background. Canadian Journal of Psychiatry, 31, 2-7.
Mahat, G. (1996). Stress and coping: first-year Nepalese nursing students in clinical settings. Journal of Nursing Education, 35 (4), 163-168.
Mason, J. W. (1975). A historical view of the stress field part I. Journal of Human Stress, 1, 6-12.
Mason, J. W. (1975). A historical view of the stress field part I. Journal of Human Stress, 1, 6-12.
Matthews, G., Schwean, V.L., Campbell, S.E., Saklofske, D.H., & Mohamed, A. A. R. (2000). Personality, self regulation, and adaptation. In M. Boekaerts, P.R. Pintrich, & M. Zeidner (Eds.), Handbook of self-regulation san Diego: Academic press.
Mayer, R. (1983). Thinking, problem solving, cognition. New York: W. H. Freeman and Company.
Mitchell, W. E., & Kowalik, T. F. (1999). Creative problem Solving. http://sis.ashesi.edu.gh/courseware/cms/file.php/226/Articles/Mitchell_Kowalik_- _CPS_Worksheet.pdf
Moos, R.H., y Holahan, ch, J. (2003). Dispositional and contextual perspectives on coping: Toward an integrative framework. Journal of clinical psychology, 59, 1387-1403.
Morris, W. (2006). Cretivity-its place in education. New Zealand: On Arts, Creative.
Myers, P. B. (2000). Gifts Differing: understanding personality type. Palo Alto: Davis-Black publishing.
Newell, A. and Simon, H., Human Problem Solving, Englewood Cliffs, N.J.: Prentice Hall, 1972.
Newell, A., shaw, J.C., & simon, H. A, (1962). The process of creative thinking. In H. E. Gruber, G. Perrell, & M. werthheimer (Eds), contemporary approaches to creative thinking (pp. 63). New York Atherton.
Nolen-Hoksema, S. (2005). Gender differences, 36, 587-596.
Oreilly, M.F., Lancioni, G; Gardiner, M., Tiernan, R, & Lacy, C. (2002). Using a problem-solving approach to teach classroom skills to a student with moderate intellectual disabilities within regular classroom settings. International Journal of Disability, Development and Education, 49 (1), 95-104.
Ositer GR, Markindes KS, Black SA, Goodwin JS. Emotional Wellbeing predicts subsequent Functional independence and survival. J Am Great Soc. 2000; (48):473-478.
Overtholser, J.C., Adams, D.M., Lehnert, K.L. & Brinkman, D.C (1995). Self-esteem deficits and suicidal Tendencies among Adolescents. J.Am. Acad. Childadolesc. Psychiatry, 34(7), 919-928.
Paik, Peterson & Seligman. (2004). Strengths of character and well-being journal of social and clinical psychology, 23,603-619.
Parnes, S, J., & Noller, R. B. (1973). Applied creativity: the Creative studies project: part Iv-personality findings and conclusions. Journal of creative Behavior, 7, 15-36.
Payne, R. (1988). Individual differences in the study of occupational stress. In C. L. Cooper & R. Payne (Eds). Causes, coping and consequences of stress at work (pp. 32-209). Chichester: John Wiley and Sons.
Pearlin, L. I., & Schooler, C. (1978). The structure of coping. Journal of Health and Social Behavior, 19, 2-21.
Penley, J.A., & Tomaka, J. (2002). Associations among the Big five, emotional responses, and coping with acute stress. Personality and Individual Differences, 32, 1215-1228.
Piko B. Gender differences and similarities in adolescents ways of coping. Psychological Record 2001; 51: 223-230.
Rayan R, Deci E, self-determination theory and facilitation of intrinsic motivation, social development, and well-being. Am psychol. 2000; 55 (1): 68-78.
Reinhold, R. (2008). Zig-Zag Problem Solving Model. http:// www. personalit ypathways. com/article/problemsolve.html.
Rosenberg, C. E. (1962). The place of George M Bernard in nineteenth century psychiatry. Bullein of the History of Medicine, 36, 245-59.
Royal College of Psychiatrists. (2005). CBT Facts Sheet. www. rcpsych. Ac. Uk/info/factsheets/pfaccog.asp (accessed 27 October 2006).
Ryff, C.D., & Singer, B., (1998). The Contours of Positive Human Health, Psychological Inquiry, 9: 1-28.
Ryff, C.D., (1989). Happiness Is Everything, Or Is It? Explorations on the Meaning of Psychological Well-being, Journal of Personality and Social Psychology, 57: 1069-1081.
Ryff, C.D., (1995). Psychological Well-being in Adult Life, Current Directions in Psychological Science, 4:99-104.
salye, H. (1974). Stress with out distress. Philadelphia: Lippincott.
Schafer, W. (2000). Stress management. (4th ed). New Delhi: Wadsworth.
Scott, W. C., (2010). Effect of an EEG biofeedback protocol on a mixed substance abusing population. American Journal of Drug and Alcohol Abuse, 31, 69-455.
Selby, E.C., Treffinger, D.J., Isaksen, S.G., & Lauer, K.J. (2004) defining and assessing problem-solving style: Design and development of new tool. The Journal of creative Behavior, 38, 221-243.
Seligman, M. E. P., & C, Sikszentmihalyi, M. (2000). Positive psychology: An introduction. American psychologist, 55 (1), 5-14.
seyed Mirzaei, S. M., & Ghahraman, A. (2009). The study of social predictors of life satisfaction among students of Ferdowsi university. Journal of social sciences of Mashhad university, 6 (1), 1-25 (in Persian).
shang, C.Y., Gau, S. F., & Soong, w. T. (2006). Association between childhood sleep problems and prenatal factors, parental mental distress and behavioral problems. Journal of sleep Research, 15, 63-13.
Skevington, S.M. (1995) the psychology of pain, chichester: Wiley. Smith, A. and Jacobson, B. (1989) the Nation's Health, London: the king's fund.
Somerfield MR, Mccrae RR. Stress and coping research. American psychologist 2000: 556-627.
Suldo, S.M., Riley, K.N., & Shaffer, E.J. (2006). Academic correlates of children and adolescents life satisfaction. School psychology international, 27 (5), 567-582.
szabo, S., orley, J. and saxena, S. (1997) an approach to response scale development for cross-cultural questionnaires. European psychologist 2 (3) September, 210-6.
Treffinger, D. J., & Isaksen, S.G. (2005). Creative problem solving. History, development, and implications for gifted education and talent development. Gifted child Quarterly, 49, 342-353.
Treffinger, D. J., Selbby, E. C., & Isaksen, S. G. (2008). Understanding individual problem-solving style: A key to learning and applying creative problem solving. Learning curriculum on student self-directed skills development curriculum midline Journal, 47, 491-498.
Tsaousis, I., Nikolaou, I., Nikolaos, S., & Judge, T. (2007). Do the core self-evaluations moderate the relationship between subjective well-being and physical and psychological health? Personality and Individual differences, 42, 1444-1452.
Vanessa C, Bordwine E, Hubebner SE. The Role of coping in mediating the relationship
Waddington, L. (2002). The therapy relationship in cognitive therapy: A review. Behavioral in cognitive Psychotherapy, 30, 179-191.
Wang wl, Miao DM. Reaserch review of college students psychological quality, us-china Edus Rev 2007; 4 (3): 54-60.
Watson, R.L.A. (2002) comparison of perceived stress levels and coping styles of Junior and senior students in Nursing and social work programs. Dissertation submitted to the college of Graduate students at Marshall university In partial fulfillment of the requirements for the degree of Doctor of Education in Higher Education Administration, Marshall university Huntington, west Virginia. 96-99.
Wolf TM, Von Almen TK, Faucett JM, Randall HM, and Franklin FA. Psychosocial changes during first year of medical school. Med Educ 1991;25:174-81.
Wood, D., Golsing, S.D., & Potter, j. (2007). Normality evalutions and their relation to personality traits and well-being. Journal of personality and social psychology, 93 (5), 861-879.
1. Glover & Bruning
2. Problem
3. Karol Popper
4.Sciencedirect
5. Aldrich
6. Doll
7. Isaksen
8. Gery
9. Kirton
10. Beer & Nohria
11. Self- directed
12. Nezu & Ronan
13. Richard & Daj
14. Bell & Zarlik
15. Watson & Tarp
16. Gott & et al
17. Kant & et al
18. Ivanov & et al
19. Treffinger & et al
20. Becker-Weidman
21.Heppner
22. Spivak & Shure
23. Interpersonal Cognitive Problem Solving
24. Algorithmic
25. Atwood and Polson
26. Newell and Simon
27. Facioni
28 . Morris
29. Guliford
30. Osborn &Parnes
31. Mitchell & Kowalik
32. Creative Problem Solving
33. Osborn
34. Understanding the Challenge
35 .Constructing Opportunities
36 .Exploring Data
37. Framing Problem
38. Generatin ideas
39. Fluent thinking
40. Flexible thinking
41. Original thinking
42. Focusing phase
43. Preparing for Action
44. Developing Solutions
45. Building Acceptance
46. Planning Your Approach
47. Appraising Tasks
48. Designing process
49.Isaksen & Ekvall
50. Parnes
51 – Newell
52 – Simon
53 – Problem space
54 – Glover & et al
55. Cognitive
56. Behavioral
57. Attitudinal
58. Mayer
59. Multiple steps
60. Funkhouser & Dennis
61. Identify Define Explore Act Look Back
62. Identify
63. Define
64. Explore
65. Act
66. Look Back
67. Bransford & Stein
68. Reinhold
69. Shigematsa & Katsomi
70. Flavell
71.Garnier
72- Fixation
73. Funtional fixation
74- Mental Set
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1