تارا فایل

تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده مطالعه موردی محله خیابان دولت ، دانش آموزان اول




دانشگاه آزاد اسلامی
واحد تهران مرکزی
دانشکده روانشناسی و علوم اجتماعی(گروه مردم شناسی )
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد (M.A)
گرایش : مردم شناسی

عنوان :
تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده
(مطالعه موردی محله خیابان دولت ، دانش آموزان اول و دوم ابتدایی )

استاد راهنما:
دکتر محمد صادق فربد

استاد مشاور :
دکتر عسگری نوری

پژوهشگر :
معصومه سادات محسنی صالحی منفرد

تابستان 1388

تقدیم

با نام و یاد خدا و استعانت از خالق متعال و شکر نعمت های بی حد و حصر او که البته شکرش از طاقت مخلوقات او خارج است و به راستی که:
"طاعتش موجب قربت است و شکرش مزید نعمت … ! "
و اما بعد … هر چند که هیچ گاه نمی توان زحمات پدر و مادر را جبران کرد؛ ولی خوب و پسندیده است از آنها به عنوان غمخواران دلسوز همیشگی، یاد نمود و از آنها هر چند قلیل و کم قدردانی کرد و دست آنها را متواضعانه و به گرمی بوسید و برای طول عمر با عزت و پر برکت ایشان دعا کرد.
در ادامه سخن، بایستی از تمام خانواده که صمیمانه و با صبر و شکیبایی اینجانب را در راه شروع و ادامه تحصیل در مقاطع مختلف و در تهیه و تنظیم پایان نامه تشویق و راهنمایی و یاری نمودند، سپاسگزاری و صمیمانه قدردانی نمایم .

تقدیر و تشکر
" من علمنی حرفـاً فقـد سیرنـی عبـداً "

حق آن است که از تمام اساتید و معلمان عزیزم از ابتدای تحصیل تا کنون یاد نمایم و از هر کدام آنها جداگانه تشکر کنم و مقام ایشان را به پاس داشت مقام والای آنها ، بستایم و نیز شایسته است که بگوییم: " معلمی شغل انبیا است." پس بایستی آنان را محترم و گرامی داشت.

و حال در اینجا…
از استاد گرامی و راهنمای اینجانب در انجام پایان نامه ، جناب آقای دکتر محمد صادق فربد که به راستی در تمام مراحل کاری دلسوزانه ، متفکرانه و صمیمانه، مشوق و راهنمای اینجانب بودند و وقت ذی قیمت خود را صرف پربار شدن آن نمودند، کمال تشکر و قدردانی و سپاس فراوان دارم.

همچنین از استاد مشاور ، جناب آقای دکتر عسگری نوری و استاد داور جناب آقای دکترسعید آقایی ، به خاطر صرف وقت و دقت در مطالب و مشاوره و راهنمایی اینجانب بسیار سپاسگزاری نمایم.

فهرست مطالب
عنوان صفحه
بخش اول :
1-1 پیش گفتار 2
1-2 مقدمه 3
1-3 بیان مسئله 4
1-4 اهمیت و ضرورت تحقیق 6
1-5 هدف ها ی پژوهش 7
1-6 سوالات پژوهش 8
1-7 پیشینه تحقیق 9
1-8 جامعه مورد بررسی 12
1-9 روش تحقیق 13
1-10 کلید واژگان 14

بخش دوم :
2-1 فرهنگ 16
2-2 فرهنگ از منظر صاحبنظران علوم اجتماعی 18
2-3 خصوصیات فرهنگ 21
2-4 فرهنگ به واقعیت معنا می بخشد 23
2-5 فرهنگ پدیده ای فراگیر است 23
2-6 فرهنگ امری مشترک است 23
2-7 فرهنگ یاد گرفتنی است 23
2-8 فرهنگ به عنوان یک رفتار اکتسابی 24
2-9 سطح های فرهنگ 25
2-10 طبقه بندی فرهنگها 25
2-11 ابداع فرهنگ پذیری 26
2-12 فرهنگ پذیری 27
2-13 نوسازی مفهوم فرهنگ 28
2-14 عناصرمهم در فرهنگ پذیری 29
2-15 روند ها و متغیرهای فرهنگ پذیری 30
2-16 انواع فرهنگ پذیری 30
2-17 انواع فرهنگ پذیری از منظری دیگر 32
2-18 آژانس های فرهنگ پذیری 32
2-19 ماهیت رسانه 36
2-20 رسانه و فرهنگ پذیری 36
2-21 کارکردهای رسانه ها 37
2-22 رسانه ها و تغییر ارزشهای سنتی و شکاف نسلی 38
2-23 طبقه بندی نیاز های مرتبط با رسانه 45
2-24 تلویزیون 45
2-25 ویژگی های تلویزیون 36
2-26 تلویزیون به عنوان ابزاری فرهنگی 46
2-27 تلویزیون از دید نظریه پردازان 46
2-28 قدرت تلویزیون 48
2-29 کارکردهای مثبت تلویزیون 49
2-30 جنبه ها ی اجتماعی شدن کودکان 50
2-31 کارکردهای منفی تلویزیون 51
2-32 نقش ها و وظایف وسایل ارتباطی 53
2-33 کودک کیست 54
2-34 ویژگی های کودک در دوره ابتدایی 54
2-35 قابلیت های کودک نسبت به تلویزیون 56
2-36 ارتباط کودک و تلویزیون 57
2-37 کودکان قربانیان تلویزیون 58
2-38 چهارچوب نظری 59
……. نظریه فرهنگ و شخصیت 59
……. نظریه کنش متقابل نمادین 60
…… نظریه کارکردگرایی 61

بخش سوم :
3-1 مقدمه 63
3-2 تلویزیون و تغییر در الگوهای گذران اوقات فراغت کودکان 70
3-3 تلویزیون و تغییر در عادات و سلایق کودکان 73
3-4 تلویزیون و تغییر در باورها نگرشها و ارزشهای کودکان 75
3-5 تلویزیون و تغییر در فرهنگ تغذیه 79
3-6 تلویزویون و تغییر در ادبیات کودکان 80
3-7 سوالات پرسیده شده از والدین 81
3-8 مصاحبه با والدین 81
3-9 مصاحبه با مربیان 86
3-10 نتیجه گیری 87
فهرست منابع 91
چکیده انگلیسی

فهرست نمودارها
نمودار عنوان
نمودار شماره 1: نمودار سطح تحصیلات والدین 66
نمودار شماره 2: حدود ساعات تماشای تلویزیون 67
نمودار شماره 3: اولیت تماشای برنامه های تلویزیون 68
نمودار شماره 4: علت تماشای تلویزون 69

چکیده :
رسانه ها به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزش های جوامع را بر عهده دارند، در عصر کنونی با توجه به نقش بارز آن ها در جامعه و اطلاع رسانی پیرامون موضوعات اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی، سعی میکنند الگوهای نوینی را به جوامع وارد کنند، که جایگزین فرهنگ ها و ارزش ها و الگوهای سنتی میشوند و در این رهگذر رسانه ها، به عنوان عاملان تغییر و تحول در ارزش ها و هنجارها مطرح هستند و به طوری که سنت ها را به مبارزه می طلبند و به صورت یک عامل موثردر دگرگونی نگرش ها و رفتارهای نسل جدید عمل می کنند و همین امر میتواند منجر به شکاف نسلی و عدم انتقال تجربیات نسل گذشته به نسل فعلی شود. در دوران کنونی نقش نهادهای اجتماعی همانند خانواده ، مدرسه و همسالان در اجتماعی کردن و فرهنگ پذیری کودکان ضعیف است و در مقابل ، روز به روز بر اهمیت و نقش رسانه ها افزوده می شود تا جایی که برخی از نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که رسانه ها الویت ذهنی و حتی رفتاری ما را تعیین میکنند و اگر چگونه فکر کردن را به ما یاد ندهند، اینکه به چه چیزی فکر کنیم را به ما می آموزند . بر همین اساس با توجه به نقش تاثیر گذار رسانه، بالاخص تلویزیون، بر تمامی اعضای جامعه، مخصوصاً کودکان که فرآیند فرهنگ پذیری در آن ها یک سویه انجام می گیرد و در مقابل این وسیله تاثیر پذیر ، هدف اصلی این پژوهش بررسی و تحلیل مردم شناختی تلویزیون به عنوان یکی از رسانه های فراگیر و گسترده و در دسترس همگان بر فرهنگ پذیری کودکان در خانواده است که برای رسیدن به این منظور علاوه بر پژوهش اسنادی و کتا بخانه ای از 50 دانش آموز دختر اول و دوم ابتدایی مدرسه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی در منطقه 3 تهران مصاحبه به عمل آمد ومحقق به مشاهده مشارکت آمیز در جامعه آماری پرداخت وطی پژوهش این مسئله بدست آمد که تلویزیون باعث تغییراتی در باورها و ارزش ها ،عادات و علایق ،الگوهای فراغت ،ادبیات و فرهنگ تغذیه دانش آموزان مورد بررسی شده که میزان این تغییرات در دانش آموزانی که بیشتر تمایل به تماشای برنامه های تلویزیون داشتند و والدینی که توجه و نظارت کمتری نسبت به نوع برنامه ها و تعداد ساعات تماشای کودکان خود داشتند بیشتر و قابل لمس تر بود.

بخش اول :کلیات وروش ها
* فصل اول :پیش گفتار
* فصل دوم :مقدمه
* فصل سوم :بیان مسئله
* فصل چهارم:اهمیت و ضرورت تحقیق
* فصل پنجم :هدف های پژوهش
* فصل ششم :سئوالات پژوهش
* فصل هفتم:پیشینه تحقیق
* فصل هشتم:جامعه مورد بررسی
* فصل نهم :روش تحقیق
* فصل دهم :کلید واژگان

1-1پیش گفتار :
تلویزیون در دنیای امروز، گسترده ترین رسانه است به گونه ای که حتی کامپیوتر و شبکه جهانی اینترنت هم نتوانسته رقیب قدرتمندی برای آن باشد، امروزه این رسانه تا دور افتاده ترین روستاها راه افتاده و آنتن های آن را میتوان بر فراز آپارتمان های مرتفع تهران تا طیف خانه های پست و کوتاه روستاها مشاهده کرد، از این روست که می توان تلویزیون را یک دانشگاه وسیع با مخاطبانی در طیف های مختلف در نظر آورد که البته ، کودکان به عنوان جدی ترین و بیشترین مخاطبان برنامه های تلویزیونی مطرح می باشند و تاثیر پذیری آنان بیش از دیگرگروههای سنی است. کودکان ارزش ها و باورها و مفاهیم فرهنگی و روش های زندگی و واکنش به تحریکات محیطی و غیره را از تلویزیون می آموزند و امروزه نقش رسانه ها در فرهنگ پذیری اولیه کودکان و فرهنگ پذیری دراز مدت بزرگسالان به طور گسترده مورد قبول قرار گرفته است و به عنوان عاملی مهم در فرآیند اجتماعی کردن و انتقال مفاهیم فرهنگی ایفای نقش می کند و رسانه ها برای ایجاد فرهنگ پذیری دو گونه از الگوهای رفتاری را به مخاطب ارائه می دهند: الگوهای رفتاری فردی و الگوهای رفتاری اجتماعی که منجر به جامعه پذیری می شود.

1-2 مقدمه:
شتاب فرایند پیشرفت های فن آوری در دنیای معاصر و تحول سریع درامر ارتباطات ،مرکز ثقل تحولات اجتماعی بوده و در دهه های اخیر شاهد تحولات سریع و گسترده ای در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی و از جمله خانواده بوده ایم. نهاد خانواده تحت تاثیر عوامل متعدد درونی و بیرونی، این تغییرات را تجربه کرده و شکی نیست که رسانه گسترده ای همچون تلویزیون، در فرهنگ سازی اعضای خانواده، بالاخص کودکان ، جایگاه بسیار برجسته ای دارد و تلویزیون در کنار پدر و مادر وفرزند، فرد چهارم خانواده است و از نظر آگاهی رسانی و راهنمایی چند جانبه ، مهم ترین و نزدیک ترین و سریع ترین ابزار درک اطلاعات به شمار می رود.
بنابراین جایگاهی که تلویزیون ،در انتقال ارزش ها و پیام ها و تثبیت یا تغییر و تزلزل فرهنگ ها و ارزش پیدا کرده است، بسیار حساس و خطیر است و گستردگی استفاده از این ابزار و داشتن مقبولیت گسترده نزد عموم مردم بر اهمیت موضوع می افزاید.
گذشته از تاثیر گذاری عمومی و اجتماعی تلویزیون، کودکان، از اثر پذیری بیشتری نسبت به این رسانه برخوردارند و اثر گذاری آن تا آنجا است که متخصصین آن رااز ارکان مهم تربیتی میشمارند.

1-3بیان مسئله :
وسایل ارتباط جمعی ،مهم ترین شاخصه جامعه مدرن به شمار می آیند و این وسایل میتوانند القا کننده هنجارهای فرهنگی باشند (که البته این هنجارها بسته به نوع برنامه های رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه ها متفاوت است) که دراین میان نقش رسانه های تصویری، بالاخص تلویزیون، نسبت به سایر رسانه ها برجسته تر و درمقایسه با سایر رسانه ها از مطلوبیت بیشتری برخوردار است واین امر به خصوص آنجا تحقق می یابد که کودکان به عنوان متقاضیان جدی برنامه های تلویزیونی مطرح هستند.
از آنجا که هر عنصر جدید و مجموعه های نو در فرهنگ ظاهر شود، محتوا وساخت آن را تغییر می دهد و تکنولوژی به هر جا پا میگذارد، دانش ها و مهارت های ویژه خود را به آن سو روانه می کند وارزش هایی می آفریند که اغلب در تقابل با ارزش ها و آداب و رسوم و شیوه های زندگی است و یکی از نهادهایی که رسانه، بالاخص تلویزیون، تاثیر بسزایی درآن داشته، خانواده است تا جایی که به عنوان عضواصلی خانواده پذیرفته شده و اگر در گذشته فقط خانواده وجود داشت، امروزه خانواده است به اضافه تلویزیون .از آنجا که هر وسیله کارکردی دارد، رسانه ها ازجمله تلویزیون نیز کارکردهائی دارند که یکی از مهم ترین کارکردهای تلویزیون کمک به روند فرهنگ پذیری است و فرهنگ پذیری جریان انتقال اندیشه ها و باورها ، هنجارها و معیارها و نمونه های رفتاری موجود در فرهنگ جامعه به افراد آن است و پژوهش ها حاکی از آن است که رسانه در کنار عواملی مانندخانواده و دوستان می تواند نقش مهمی در فرآیند فرهنگ پذیری کودک داشته باشد وامروزه با ظهور وسایل ارتباط جمعی ، فرآیند آموزش از اعضای خانواده و مدرسه وآموزشگاه ها خارج شده وجهان پهناور به عرصه آموزش تبدیل شده است، البته آنچه باید به آن توجه داشت این است که جریان فرهنگ پذیری در کودکان یک سویه است. چرا که کودک در مقابل پذیرا شدن ارزش های جدید منفعل، یعنی آن که جریان تاثیر ارزش ها یک طرفه و تنها از جانب جامعه به سوی او است و کودک مقاومتی از خود در برابر اتفاقات رسانه ای بروز نمی دهد و نمی تواند تاثیر برجامعه داشته باشد.بنابراین سوال اساسی در این تحقیق آن است که" رابطه بین تلویزیون و فرهنگ پذیری کودکان 7 و8 ساله چگونه است؟" برای نیل به هدف فوق سعی شده است تا فرآیند کارکردهای تلویزیون در چگونگی فرهنگ پذیری کودکان اول و دوم ابتدائی مدارس دخترانه منطقه 3 تهران مورد بررسی قرارگیرد که به طور اتفاقی مدرسه دخترانه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی انتخاب شد و 50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی به طور نمونه انتخاب شد که انتخاب نمونه کاملا موردی بود و برای رسیدن به این مهم از دانش آموزان مصاحبه باز به عمل امد و محقق در میدان تحقیق به مشاهده مشارکت آمیز دست زد.

1-4 اهمیت وضرورت تحقیق :
امروزه رسانه های گروهی ،در قالب های متنوعی چون رادیو و تلویزیون و نشریات و … سیطره فراگیری بر زندگی انسان دارند وباعث شده اند که چهره زندگی انسان را دگرگون سازند و از آنجا که تلویزیون به عنوان یک رسانه و تکنولوژی دارای فرهنگ خاصی است وابزاری است که بر جریان انتقال فرهنگ وارزش های جامعه نقش بسزایی دارد واز قوی ترین وسایلی است که می تواند انسان امروز آن را به عنوان تغییر شکل دادن نه تنها جامعه بلکه در ذرات و جوهر خود به کار بندد، باورود به خانواده، به عنوان یک نهاد کوچک اما تعیین کننده در ساخت فرهنگ، جائی که بزرگترین تاثیر در پی ریزی فرهنگ وآداب و رسوم، واعتقادات وارزش ها ،هنجارها وناهنجاری های بعدی فرد را بایستی درآنجا جستجو کرد، باعث تغییراتی در نظام باورها وارزشها و اعضای خانواده ، بالاخص کودکان که توانایی درست تشخیص دادن خوب و بد و مرز بین واقعیت و تخیل و هماهنگی خود را با فرهنگ القا شده توسط تلویزیون ندارند، می شود. بنابراین با اهمیت یافتن رسانه های گروهی در زندگی روزمره کودکان که به عنوان مخاطبان جدی و پر و پا قرص تلویزیون هستند و هدف آن ها کسب آگاهی و اطلاعات از برنامه های تلویزیون است، بر اهمیت وضرورت شناخت کارکرد های تلویزیون بر فرهنگ پذیری کودکان می افزاید.

1-5 هدف های پژوهش :
هدف کلی : تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده(مطالعه موردی محله خیابان دولت ،دانش آموزان اول و دوم ابتدایی دختر)
هدف های جزئی :
1-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درفرهنگ تغذیه در کودکان شود؟
2-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در ادبیات کودکان شود؟
3-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر سلیقه و عادت در کودکان شود؟
4-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درباورهای کودکان شود؟
5-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درالگوهای فراغت کودکان شود؟
6-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در الگوهای زندگی شود؟

1-6 سوالات پژوهش
1- آیا تلویزیون توانسته باعث فرهنگ پذیری در کودکان شود؟
2-آیا فرآیند فرهنگ پذیری که از طریق تلویزیون به کودکان صورت می گیرد با الگوهای فرهنگی ما تطابق دارد؟
3-آیا تلویزیون به عنوان یک پدیده فرهنگی در قسمت هایی از فرهنگ بیشتر تغییر می تواند ایجاد کند؟
4- آیا برنامه هائی هستند که از طریق آن فرهنگ پذیری کودکان سریع تر صورت میگیرد ؟

1-7 پیشینه تحقیق :
با ظهور هر رسانه، دغدغه آثار آن نیز بروز می کند و به دنبال آن ، دانشمندان علوم ارتباطات و اجتماعی دست به تحقیقات مختلفی در مورد اثر آن رسانه بر مخاطبانش و متغیرهایی که بر فرآیند استفاده از رسانه تاثیر گذار است می زنند. محققان این رشته به گروههای مختلف جامعه با ویژگی های متفاوت پرداخته اند، اما شاید بتوان به جرات ادعا کرد که بزرگ ترین سهم،نصیب کودکان و نوجوانان شده است و توجه به اثر رسانه بر کوکان و نوجوانان به گذشته های بسیار دور برمی گردد، چنان که افلاطون در کتاب جمهوری، به داستان سرایان عصر خود در مورد این مسئله که کودکان قادر نیستند بین آنچه صرفا حکایت است و آنچه واقعیت دارد تمایز قائل شوند، هشدار می دهد. بنابراین باید اولین داستان هایی که کودک می شنود، اثر اخلاقی صحیح مورد نظر را بر او بگذارد. (نیکو، مینو و دیگران . 1381 ص112)
نکته شایان ذکر آنکه همواره تحقیقات در مورد کودکان و رسانه ها،از دغدغه های عامه مردم در بدو ورود رسانه ریشه داشته است. در تحقیق جامع پاین(Pine) (1933) گروهی از برجسته ترین روان شناسان، جامعه شناسان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت آن زمان مشارکت داشتند و گزارش آنان در مورد اثر فیلم بر متغیر های مختلف رفتاری و شخصیتی کودکان، چون الگوی خوابیدن، دانش کودکان در مورد دیگر فرهنگ ها، نگرش آنان در خصوص پرخاشگری و رفتار بزهکارانه ، در 12 جلد منتشر شد. و نتیجه گیری اصلی این تحقیق مبنی براین بود که اثریک فیلم بر کودکان به متغیر هایی چون سن، جنس و موقعیت قبلی، ادراک، محیط اجتماعی، تجارب قبلی و والدین بستگی دارد.
آنچه در نتیجه گیری های محققان مختلف دست اندرکارامور کودک و تلویزیون مشاهده
می شود، جنبه مشروط بودن اثرتلویزیون است و زمینه های بررسی با توجه به زمینه های مورد توجه محقق تعیین می شود. به عنوان مثال بلامر(Blomer) به زمینه های جامعه شناختی و آثار متغیرهایی چون نگرش و علایق می پردازد. زمینه های غالب در بررسی های انجام شده در زمینه کودکان و تلویزیون، پرخاشگری، عادات زندگی و خیال پردازی بوده است.
گزارش تحقیقی یونسکو(Unesco) (1964) یکی از برجسته ترین آثار آن زمان در ارتباط با رفتارکودکان درقبال تلویزیون بود که به سوال هایی چون: کودکان چه قدرصرف تماشای تلویزیون می کنند؟ – چرا کودکان تلویزیون تماشا می کنند؟ – چه برنامه هایی تماشا می کنند؟ – پاسخ داده است . از بین محققانی که در آن دوران به بررسی رابطه کودک و تلویزیون پرداختند، می توان از ، ویس(1958)(Vice) و جان (John)نام برد ودر تحقیقات این افراد به نیازها ونحوه استفاده از رسانه نیز پرداخته شده بود .از مهم ترین آثار در زمینه اثر تلویزیون بر کودکان کتاب شرام و لایل و پارکر(Sheram&Lyle&Parker) باعنوان – تلویزیون در زندگی کودکان ما است – که در دهه 1961 منتشرشد، آنها که عواملی چون لذت طلبی ، کسب اطلاع و استفاده اجتماعی را به عنوان دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان ذکرکرده اند و به گفته آنان ، دلایل دیگرهمچون سرگرمی و فرورفتن در جهان تخیل و رویا ، هم ذات پنداری با افراد جالب و جذاب ، فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی ، فرار از کسالت کارهای یکنواخت و روزمره و دلایل مشابه ، از دیگر عللی است که به انگیزه لذت طلبی مربوط می شود. (شرام و همکاران، 1377ص92-91) و بعد از آن تحقیقات بسیاری در زمینه اثرتلویزیون بر دانش و نگرش و رفتارکودکان انجام شد.
نگین حسینی در کتاب جنگ تلویزیونی برای کودکان به شروع و استفاده کودک از تلویزیون و درک کودکان سنین مختلف از تلویزیون و اثرات آن بر روی کودکان اشاراتی داشته است و از جمله اثرات مهم آن را تاثیر شگرف تلویزیون بر باورهای کودکان می داند. در کتاب شناخت مخاطب تلویزیون اثرمینو نیکو و دیگران بر عواملی که بر نحوه استفاده از رسانه تاثیرگذار است. اشاره شد که دربین مجموع عوامل ، اثرسن بر نحوه استفاده از رسانه تاکید زیادتری شده است. در این کتاب با توجه به نظریات دانشمندانی چون پارکر و شرام و برادلی گرین دلایل کودکان و نوجوانان را برای تماشای تلویزیون به عواملی چون گذران اوقات فراغت ، فراموش کردن مشکلات و کسب اطلاع و استفاده اجتماعی و لذت طلبی و برانگیختگی ، آرامش و یافتن مونس و تماشای عادتی مربوط دانسته اند و در این اثرویژگی هایی چون شناخت ناقص از جهان که موجب می شود کودک از فهم محتوای رسانه عاجزبماند یا مطالب غیرواقعی را واقعی پندارد و یا آنکه از هدف و انگیزه تولید کننده محتوای آن رسانه آگاهی نداشته باشد، اشتیاق برای فراگیری و یا به عبارتی ، آمادگی برای فراگیری و کنجکاوی از جمله دلایلی دانسته که کودک را مخاطب خاص رسانه می سازد.
و کتاب های بسیار دیگر که هر کدام از جنبه های مختلف ، مسئله رابطه تلویزیون و کودک توجه نشان داده و مسئله را مورد بررسی قرار داده اند که البته غیر از کتاب ها، مقالات و پایان نامه های بی شماری در این زمینه نوشته شده . از جمله تاثیر تبلیغات بر کودکان و تاثیر برنامه های کودک تلویزیون بر کودک ،که نگارنده سعی کرده تا حد ممکن از این کتاب ها و مقالات بهره کافی و لازم را ببرد.

1-8 جامعه مورد بررسی:
یکی از مهمترین کارهائی که محقق باید در روش تحقیق انجام دهد مشخص کردن مکان تحقیق است و مکان تحقیق باید درفضای جغرافیائی واجتماعی و در زمان تعیین شود.نخستین شرط کاردر مطالعات مردم شناسی رفتن به محل اقامت است بدین ترتیب ارتباط بین محقق و جامعه مورد بررسی برقرار می گردد و همه زمینه های ذهنی که می تواند محقق را واداربه پیش داوری نماید، از بین می برد (فربد،محمد صادق،13ص63)،میدان تحقیق که تحقیق در آن انجام شد، دبستان دخترانه مهدا واقع در منطقه 3 تهران، خیابان دیباجی جنوبی است که از 50 دانش آموز اول ودوم ابتدایی این مدرسه جهت پژوهش استفاده شد.
لازم به ذکر است، به علت محدودیت های جنسیتی مرتبط با سیستم آموزش و پرورش به ناچار فقط مدرسه دخترانه مورد بررسی قرار گرفت.

1-9 روش تحقیق:
مطالعه بر روی موضوع مورد نظر مربوط به زمان حال می باشد،از اواخر سال1387 به جمع آوری اطلاعات و مطالب پرداخته شد که بتدریج نگارش پایان نامه آغاز شد که با تصحیح و راهنمایی های استاد راهنما تحقیقات میدانی ادامه یافت که تا نیمه اول (6ماه اول ) 1388به طول انجامید، در این مطالعه از روش های معمول در تحقیقات مردم شناسی استفاده گردیده و معمولا در بررسی و مطالعات مردم شناسی به خصوص درروش ژرفانگر، مطالعات عمیق و دقیق صورت می گیرد.
فنونی که در نگارش این پایان نامه محقق از آن استفاده کرد روش کتابخانه ای و میدانی و مشاهده مشارکت آمیز بود که در کارمیدانی ،مصاحبه عمیق بر روی50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی دخترانجام شد و همچنین در مشاهده مشارکت آمیز محقق وسواس زیادی به خرج داد چراکه فن مصاحبه با مشاهده اطمینان بخش تر و علمی تر است .

1-10 کلید واژگان:
1- تلویزیون : لغت ترکیبی است که از زبان های لاتین و یونانی گرفته شده است. لغت Tele در زبان یونان به معنی "دور" و کلمه "Vision" در لاتین به معنای "دید" است و این لغت اغلب به طور مختصر به شکل "TV" نوشته می شود.
2- فرهنگ: به تعبیر مردم شناسان، میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی یا فرهنگ عبارت است از مجموعه پیچیده ای شامل دانش ها ، مهارت ها ، آگاهی ها، باورها و هنرها ، اخلاق و قوانین ، آداب و رسوم و تمامی گرایش ها ، قابلیت ها و عادت هایی که آدمی در حالت عضویت در یک جامعه نصیبش می شود. (ترابی، علی اکبر، 1381، ص 16)
3- فرهنگ پذیری :مجموعه پدیده هایی است که از تماس مستقیم ودائم میان گروههایی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شودوتغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد(دنی کوش 1381ص 91)
4- خانواده: گروهی از افراد که با پیوندهای خونی، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر مربوط بوده و یک واحد اقتصادی را تشکیل میدهند (گیدنز، آنتونی، 1382، ص786)
5- کودک : از نظر پیمان نامه حقوق کودک، کودک کسی است که سن او کمتر از 18 سال باشد مگر اینکه بر اساس قانون ملی قابل اعمال ، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد (نوبان و صدری، 1380، تبریز)

بخش دوم:ادبیات پژوهش
* فصل اول :مطالعات نظری
* فصل دوم :چارچوب نظری

فصل اول
مطالعات نظری

2-1 فرهنگ :
از زمانی که انسان، در محیطی به نام جامعه ای بزرگ که از قواعد و قوانین خاص پیروی
می کند قرار گرفت، درگیر ساز و کارهائی شد که یا خود در شکل بخشیدن به آن نقش داشت و یا آنکه از دیگران تاثیر می پذیرفت و تاثیر سبب شد که شاکله شخصیتی روحی و فرهنگی او شکل بگیرد و چیزی به نام فرهنگ به وجود آید، فرهنگ شامل همه باورها و قوانین و آداب و رسومی شود که افراد به آن وابسته یا دل بسته اند. فرهنگ مقوله ای نیست که در زمانی کوتاه شکل بگیرد بلکه فرآیندی است که به یک دوره زمانی طولانی نیاز دارد و اهمیت خاص خود را پیدا می کند و در جامعه ای به عنوان یک امر یا رفتار مورد اقبال عموم قرار میگیرد و کم کم به عنوان جزئی از باورهای بنیادی اقشار یا ملتی محسوب می شود. فرهنگ را می توان چون موجودی دانست که نفس میکشد و حیات مند است. و مثل هر موجودی زایش و مرگی دارد.
مفهوم فرهنگ همراه با مفهوم جامعه،یکی از مفاهیمی است که در علوم اجتماعی زیاد به کار برده می شود و کمتر مفهومی در علوم اجتماعی به اندازه مفهوم فرهنگ در معرض تفسیرها و تعبیرهای گوناگون بوده است. از این رو می توان گفت که مفهوم فرهنگ نه تنها دشواری های زیاد به بار آورده است، بلکه به سبب تنوع و وسعت معنا، ایجاد وحدت نظر برسر گستره موضوعی آن میسر نشده است. دگرگونی های پدید آمده در حوزه فرهنگ، به خصوص بر اثر گسترش نظام آموزش و پرورش و رسانه های همگانی یا روند جهانی شدن در نهایت مسائل حوزه فرهنگ را در برابر وظایف تازه ای قرار داده، با توجه به این تحولات گرچه به یک اعتبار می توان گفت که محتوا و هیات فرهنگ تغییر می یابد، ولی هرگز رنگ و رو نمی بازد و از بین نمی رود، هر چند طیف وسیعی از اندیشه ها و عقاید نمی گذارد، فرهنگ را به آسانی جمع وجور کرد و بر سرحیطه موضوعی و محتوایی آن به توافق رسید، یا اجزای پراکنده آن را در مجموعه ای منسجم به هم آمیخت و از سامانی منسجم و روشن برخوردار ساخت. با این حال همواره فرهنگ با قدرت و توانایی چشمگیر خود حضور خود را به اثبات می رساند.(پهلوان چنگیز،1382،ص 11و12)
یاکوب بورکهارت(Jacob Burckhardt) می گوید: سه قدرت بزرگی که واقعیت هستی بشر و روند تاریخ را تعیین کرده اند عبارتند از : دین، قدرت، فرهنگ. (پهلوان ،چنگیز ،1382، ص13).
هنگامی که واژه فرهنگ را در گفتگوهای معمولی هر روزه، به کار می بریم، اغلب فرآورده های متعالی ذهن هنر و ادبیات، موسیقی و نقاشی و … را در نظر داریم. فرهنگ به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق می شود ، چگونگی لباس پوشیدن ، رسم های ازدواج و زندگی ، الگوهای کار و اوقات فراغت و مراسم مذهبی، همه را در بر می گیرد. (گیدنز، آنتونی1376، ص 56)
فرهنگ ، معرفت و شناختی است که مردم، جهت تعبیر و تفسیر رفتار اجتماعی به کار می گیرند که این معرفت اکتسابی و تا حدی در میان افراد مشترک است (اسپردلی 1386، ص 26)
فرهنگ را بیشتر میتوان دیدگاه مشترک یک ملت تعریف کرد، فرهنگ رویکرد و شیوه برخورد آن ها برای درک واقعیت است و زمینه ای است که در آن تجربه مشاهده و تفسیر می شود (شارون جوئل، 1379، ص 138).
بر اساس تعریفی فرهنگ شامل تمامی عادات یک جامعه است ، یا اگر جامعه را مجموعه ای از افراد سازمان یافته بدانیم که شیوه زندگی خاصی دارند در این صورت فرهنگ یعنی همین شیوه زندگی تسودی باربو(Zevedei Barbu ) در کتاب خود به نام "جامعه، فرهنگ و شخصیت" می نویسد، بیشتر تعریف های فرهنگ بر دو نکته اشاره می کنند.
نخست عناصر فرهنگ، چه به صورت عادات اجتماعی جلوه گر شوند و چه به صورت روش زندگی یک جامعه تظاهر یابند؛ دوم : اثر انگیزاننده و هنجاری این عناصر بر رفتار فرد به بیان دیگر، کارکرد، ویژه فرهنگ، آفرینش و نگاهداری تداوم و همبستگی میان افراد یک جامعه معین است. (پهلوان، چنگیز، 1382، ص 13)
از فرهنگ هنگامی سخن می گوییم که روح بشر، فعالیت ها، روش ها و اکتسابات و رفتارهایش را به نقد می کند و سعی می کند آنها را بهبود بخشد تا از قید و بندها رهایی یابد و هر آنچه را که از درون مانع شکوفاییش می شود از میان بر دارد.
می توان به اعتباری گفت که آدمی هنگامی که کوشش هایی را در جهت انسانی ساختن به کار می بندد، او را با فرهنگ (= فرهیخته) مینامیم. (پهلوان، چنگیز،1382، ص 15)

2-2 فرهنگ از منظر صاحب نظران علوم اجتماعی:
بسیاری از متفکران و صاحب نظران علوم اجتماعی، وجه تمایز زندگی اجتماعی انسان و حیوان را فرهنگ عنوان کرده اند، اشپنگلر(Spengler) فرهنگ را مبنای اصلی جامعه انسانی می داند، وی که مکتبش را اصالت فرهنگ بنا نهاده است، عقیده دارد که حیات و پویایی جامعه به پویایی فرهنگ بستگی دارد و مرگ جامعه ، مرگ فرهنگ آن جامعه است (وثوقی – نیک خلق – 1378، ص 153)
بعضی از مردم شناسان انسان بودن را به معنی داشتن فرهنگ تلقی میکنند و از آنجا که فرهنگ به معنای تظاهرات مادی و معنوی فعالیت های انسان برای سازگاری با محیط به کار میرود، به عنوان مرزی است که انسان را از حیوان ها جدا میسازد. (وثوقی- نیک خلق ، 1387، ص 154).
انسان شناسان درکاربرد مفهوم فرهنگ، فرض های معینی را درباره رفتار و با ورها و تجارب افراد به عنوان اعضای یک جامعه اتخاذ میکنند که عبارتند از: این که نوع بشر قواعد رفتاری را می آموزد و بقایش به همین یادگیری بستگی دارد؛ قواعد اکتسابی رفتارو تفکر، برای رویدادها و نیز رفتار دیگران معنا فراهم می کند؛ گرچه هر جامعه ای تفسیرهای ویژه خودش را دارد. (بیتس، دانیل ، تهران ، 1375، ص55)
به تعریف مردم شناسان، میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی یا فرهنگ عبارت است از مجموعه پیچیدهای شامل دانش ها و مهارت ها ، آگاهی ها و باورها ، هنرها، اخلاق ، قوانین، آداب و رسوم و تمام گرایش ها، قابلیت ها و عادت هایی که در آدمی در حالت عضویت در یک جامعه نصیبش می شود . به بیان دیگر کلیه ساخته ها ، آموخته ها، اندوخته ها و ارزش های مادی و معنوی و دست آوردهای انسان درطی تاریخ، فرهنگ نامیده می شود.(ترابی، علی اکبر ، 1383، ص 16)
تیلور(Tailor ) فرهنگ را آن مجموعه و یا کل و هم جزئی که شامل اشکال فکری و هنری و دستی انسان ها که عبارتند از علم و دانش ، معتقدات و آداب و رسوم و اخلاقیات دین، قانون و سرانجام هر گونه عادات و استعدادهایی دیگر که میان انسان ها می شکفد و به فردی از جامعه به عنوان جزیی همبسته از توده آنها فرا می گیرد، تعریف می کند او با این تعریف ، که در کتاب انسان شناسی خود در سال 1881 از فرهنگ کرد؛، روشن ساخت که فرهنگ ،خاص انسان است. (محمد صادق، فربد- جزوه تاریخ اندیشه ها 1 ، ص 83).
هابل و فراست(Hoebel & Frostl)که فرهنگ را تقریباً در تمام فعالیت های بشری حاضر می بینند آن را یک سیستم یکپارچه از الگوهای رفتاری آمیخته شده که مشخصه اعضای یک جامعه هستند نه نتیجه وراثت بیولوژیکی ، تعریف می کنند (لاری اسمار ، 1379،ص 77)
بوآس (Boas) بر خلاف تیلور(Tailor) که بر تعریف فرهنگ به صورت مفرد آن توجه دارد به مطالعه فرهنگ ها به صورت جمع آن تاکید می کندو از نظر او هر فرهنگ، چیزی است یکه و ویژه و به نظر او هر فرهنگ معرف کلیتی خاص و منحصر به فرد است و در نظر او یک رسم و آیین خاص را فقط می توان در ارتباط با بستر فرهنگی آن توضیح داد. (پهلوان ، چنگیز، 1382،ص 53 و 55)
مالینوفسکی(Malinowski) در رابطه با فرهنگ می گوید در هر فرهنگ ، هر رسم، هر شی، هر اندیشه و باور و عقیده ای، کارکردی حیاتی انجام می دهند ، همه آنها وظیفه معینی را به انجام می رسانند و معرف گوشه یا جزئی غیر قابل جایگزین از این کلیت اندام وار (ارگانیک) هستند. (منبع قبلی ، ص79)
دورکیم (Durkheim)به تمدن و فرهنگ های مختلف باور داشت نه یک تمدن که خاص ملتی مشخص باشد و به نظر او تمدن یعنی مجموعه پدیده های اجتماعی که وابسته به ارگانیسم اجتماعی خاصی نیست و این پدیده ها در فضایی جریان دارند که از مرز ملی در می گذرند و در مقاطعی از زمان تحویل می یابند که فراسوی تاریخ یک جامعه معین جریان می یابد. (پهلوان ، چنگیز، تهران، 1382،ص 69)
بیتس و پلاگ(Bates & Plog) فرهنگ را نظامی از باورها و ارزش ها ، سنت ها و رفتارها و مصنوعات مشترک که اعضای یک جامعه آن را مورد استفاده قرار می دهند تا از عهده جهان خود و از عهده یکدیگر برآیند و نظامی است که از طرق یادگیری نسل به نسل منتقل می گردد تعریف می کنند. (لاری اسماور، پورتر، ، 1379، ص 77)
ماکس وبر(Max Weber) در رساله ای تحت عنوان عینیت در علم اجتماعی و سیاست گذاری اجتماعی فرهنگ را جزء معین از نامعینی نامفهوم فراگرد جهان تعریف کرده، جزئی که نوع بشر معنا و برجستگی به آن می بخشد. (معینی، جهانگیر، 1374، پیشگفتار)
روث بندیکت(Ruth Benedict): که از پیروان مکتب شخصیت اساسی و اصالت فرهنگ است می گوید هر نمونه فرهنگی، نموداری از شخصیت مردمی است که وابسته به آن فرهنگ اند و فرهنگ رااصطلاح جامعه شناختی می داندبرای رفتار آموخته، رفتاری که با آدمی زاده نمیشود و هر نسل باید آن را از مردم بالغ بیاموزند. (محمد صادق، فربد، تهران، 1369،ص 264)
هرسکوتیوس(Herskovits) رابطه با فرهنگ اینچنین استدلال میکند،که فرهنگ اساساً بنیانی است مبین تمامی باورها و رفتارها و واکنش ها و ارزش ها و مقاصدی که شیوه زندگی هر ملت را مشخص می کند و به نظر او فرهنگ، ماوراء پدیده هایی غریزی است که فرد از گروه های انسانی یا به وسیله رفتار ، آموخته شده و تاثیر گرفته است. (فربد، محمد صادق، 1369،ص 265)
رالف لنیتون(Ralph Linton) در کتاب سیر تمدن می گوید فرهنگ مجموعه اعمال و آدابی است که در هر جامعه افراد انسان از بزرگترین خود فرا می گیرند و به نسل جوان تحویل می دهند (فربد، محمد صادق، 1369،ص 267)
لسلی وایت(Lesli White) درکتاب علم فرهنگ (1949) فرهنگ را سازمان پدیده ها، کنش ها (انگاره های رفتاری) ، اعیان شناسایی و ابزار و اشیائی که ابزار را می سازند) ایده ها (باورها و معرفت ) احساسات (طرز تلقی و ارزش ها) که به استفاده از نمادها وابسته است، تعریف میکند (معینی، تهران، 1374، ص22)
در تعریف پارسونز(Parsons)، فرهنگ عبارت است از سیستم های الگو شده یا سازمان یافته ای از نمادها که تحت جهت گیری های کنش و اجزای درونی شده شخصیت افراد و الگوهای نهادی شده سیستم اجتماعی در آید، پارسونز در کتاب سیستم اجتماعی سه وجه مشترک تمامی فرهنگ ها را این چنین توصیف کرده است:1-انتقال پذیری و اینکه فرهنگ یک سنت یا میراث اجتماعی است .
2- انسان ها در فرهنگ شریک اند و فرهنگ محصول کنش متقابل انسانهاست.
3- فرهنگ ها قابل آموزش هستند.
(معینی، تهران 1374، صص 111 و 113).
با توجه به تعاریف که از منظر صاحب نظران علوم اجتماعی از فرهنگ شده باید توجه داشت که رشته انسان شناسی بیش از هر رشته دیگر در حوزه علوم اجتماعی به بحث راجع به فرهنگ و مفهوم آن علاقه مند است و همواره سعی داشته به ابعاد گوناگون فرهنگ در زندگی یک جامعه معین و اصولاً به فرهنگ های مختلف و سرانجام به فرهنگ به عنوان یک کلیت توجه داشته باشد.

2-3 خصوصیات فرهنگ:
1- فرهنگ امری اکتسابی ، عمومی و غیر غریزی است.
2- فرهنگ دارای خصوصیتی است که ثابت به نظر می رسد اما در عین حال تحول پذیر است.
3- فرهنگ، خاص انسان و جامعه انسانی است از این رو به طور وسیعی، تمام افراد و حیات اجتماعی آنان را تحت سلطه خود قرار می دهد.
4- فرهنگ غریزی نیست، و اساسی ترین وجه تمایز انسان از حیوانات، وجود میراث فرهنگی و گسترش و تکامل آن است.
5- فرهنگ انتقال پذیر است، انسان بر خلاف حیوانات آنچه را کسب می کند به روش ها و راههای گوناگون به دیگران منتقل می سازد.
6- اجتماعی بودن، فرهنگ پیامد زندگی مشترک افراد است و محصول ارتباطی است که بین محیط طبیعی و محیط اجتماعی او برقرار می گردد.
7- فرهنگ برآورده نیازهای اساسی حیات اجتماعی است.
8- فرهنگ با شرایط محیط سازگاری و هماهنگی دارد.
9- فرهنگ متشکل و منسجم از یک مجموعه منطقی است.
10- فرهنگ نشان دهنده راه و رسم و شیوه زندگی است.
11- فرهنگ ها در سطح جهان دارای عناصر مشترکی هستند.
(محمد صادق، فربد، تهران 1369، ص 288 تا ص 292)

2-4 فرهنگ به واقعیت معنا می بخشد
فرهنگ نه تنها رفتارهای اجتماعی بلکه شیوه های اندیشیدن را نیز در بر می گیرد. ما در خلال آموزش فرهنگی یاد می گیریم که چه معناهایی را باید به رویدادهای جهانمان و به ویژه به رفتارهای دیگران نسبت دهیم تا آن که بتوانیم این رویدادها را فهم کنیم و بدانیم که چه واکنشی را باید در برابر آن ها نشان دهیم و آز آنجا که معنا را زمینه فرهنگی فراهم می سازد و این زمینه ها نیز متفاوتند ، مردم جوامع گوناگون می توانند جهان را به شیوه های گوناگون در نظر بگیرند .
همانطور که می دانیم در سراسر جهان چارچوب هائی برای نقش های جنسی و نیز در مورد رفتارهای دیگر بشری وجود دارد، که گوناگونی های رفتار انسان در قالب این چارچوب ها رخ می دهد، همچنان که دیوید گیلمور(Daivid)
یاد آور شده است "همه جوامع بشری میان زن و مرد تمایزقایل می شوند و برای مردان و زنان نقش های جنسی مناسب ونهاد مند فراهم می سازند و هر چند آرمان های جنسی از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می پذیرد، اما زیر این تفاوت های سطحی همانندیهای جالبی در تصورات قالبی جنسی فرهنگ های گوناگون بشری وجود دارد. (بیتس ، دانیل، 1375، ص 49 -48)

2-5 فرهنگ پدیده ای فراگیر است
از دیدگاه انسان شناسان، فرهنگ چیزهائی بیشتر از ادب و ذوق و پیچیدگی ، آموزش و ارج نهادن به هنرهای زیبا را در بر می گیرد. جالب ترین و مهم ترین نیروهای فرهنگی آن هایی هستند که بر زندگی روزمره مردم تاثیر دارند، به ویژه آن هایی که بر کودکان در دوره فرهنگ آموزی نفوذ میگذارند. (کتاک، فیلیپ ، 1386، ص 372 )

2-6 فرهنگ امری مشترک است
فرهنگ نه صفت تک تک افراد، بلکه ویژگی افراد به عنوان اعضای وابسته به گروهها است. فرهنگ در جامعه انتقال می یابد، ما از طریق مشاهده ، گوش دادن ، صحبت کردن و هم کنش با بسیاری از آدم های دیگر، فرهنگ مان را یاد میگیریم . باور داشت ها، ارزش ها و خاطره ها و چشم داشتهای مشترک، انسان هایی را که در یک فرهنگ بزرگ می شوند به هم مرتبط می سازند و فرهنگ آموزی با فراهم کردن تجربه های مشترک ، به انسان ها وحدت می بخشد (همان ص368)

2-7 فرهنگ یاد گرفتنی است
اینکه کودکان به آسانی یک سنت فرهنگی را جذب می کنند برای این است که انسان قابلیت بی همتایی برای یادگیری برخوردار است، آدم ها بر پایه یادگیری فرهنگی، مفاهیمی را میآفرینند ، به یاد می آورند و به کارشان می برند، آن ها نظام های خاصی از معنای نمادین را جذب می کنند و به کار می برند. کلیفورد گیرتز انسان شناس، فرهنگ را به عنوان مفاهیمی تعریف می کند که بر یادگیری فرهنگی و نمادها استوارند. فرهنگ به عنوان یک رشته ساز و کارهای نظارتی متشکل از برنامه ها، دستور العمل ها، قواعد و دستورهایی نیز تعریف شده است که مهندسان کامپیوتر آن ها را برنامه هایی برای تسلط بر رفتار می خوانند". انسان ها این برنامه ها را از راه فرهنگ آموزی در سنت های خاص فرهنگی، جذب می کنند ، آن ها این نظام فرهنگی را برای شناسائی جهان شان و بیان احساس هایشان و انجام داوری هایشان به کار می برند. این نظام به آن ها کمک می کند تا رفتار و دریافت هایشان را در طول زندگی در مسیر خاصی هدایت کنند.
هر آدمی از طریق فراگرد یادگیری آگاهانه و ناآگاهانه و هم کنش با دیگران، آغاز به ملکه ذهن سازی یا درون ذهنی کردن یک سنت فرهنگی از طریق فراگرد فرهنگ آموزی می کند.
در برخی موارد، فرهنگ مستقیماً به کودکان یاد داده می شود، مانند زمانی که والدین به کودکان شان یاد می دهند که در هنگام گرفتنن چیزی از دیگران "متشکرم" بگویند. در برخی موارد هم فرهنگ به طور غیر مستقیم به کودکان یاد داده می شود مانند برنامه های تلویزیون که نقش تعیین کننده ای در انتقال فرهنگ و فرهنگ پذیری کودکان دارند.
فرهنگ از راه مشاهده نیز انتقال داده می شود، کودکان به چیزهایی که در اطرافشان اتفاق
می افتند، توجه می کنند.
انسان شناسان فرهنگی بر این توافق دارند که یادگیری فرهنگی تنها در میان انسان ها رواج دارد و همه انسان ها فرهنگ دارند. انسان شناسان این عقیده سده نوزدهمی را که "وحدت روحی انسان" نامیده شده است، نیز قبول دارند و این عقیده به معنای آن است که اگرچه افراد بشر از جهت گرایش ها و گنجایش های عاطفی و فکری تفاوت دارند، ولی همه اقوام بشری از ظرفیت های یکسانی برای فرهنگ برخوردارند و انسان ها با هر ژن و قیافه ظاهری، می توانند هر گونه سنت فرهنگی را بیاموزند. (کتاک، فیلیپ، 1386،ص 366 و 367)

2-8 فرهنگ به عنوان یک رفتار اکتسابی
رفتار ممکن است غریزی باشد – یعنی مبنای ژنتیک داشته باشد- یا اکتسابی ، آن رفتارهائی که از طریق آموزش کسب میشوند، درصد بالائی از رفتار بشری را تشکیل میدهند و بسیار بیشتر از رفتارهای غریزی اند. ما می توانیم این وضعیت را در تفاوت های رفتار یک کودک بسیار خردسال و رفتار یک بزرگسال در یک خانواده به چشم ببینیم.
انسان برای اینکه به عنوان اعضای مستقل جامعه کارکرد داشته باشد باید نظام رفتاری جامعه را فراگیرد که چیزی جز همان فرهنگ نیست و پرورش انسان سخت تحت تاثیر کسانی است که فرهنگ آموزی را اعمال می کنند و نیز متاثر از شیوه اعمال آنهاست. (بیتس دانیل، 1375، صص44 و45)

2-9 سطح های فرهنگ
موضوعی که امروزه بیش از پیش اهمیت یافته است ، تمایز میان سطح های فرهنگ یا فرهنگ در سطح ملی، بین المللی و خرده فرهنگی است . فرهنگ ملی همان باور داشت ها ، الگوهای رفتاری آموخته، ارزش ها و نهادهایی است که شهروندان یک ملت در آن سهیم اند. فرهنگ بین المللی اصطلاحی است برای آن دسته از سنت های فرهنگی که به فراسوی مرزهای ملی گسترش دارند. از آن جا که فرهنگ نه از راه ژنتیکی بلکه از طریق یادگیری انتقال داده می شود، عناصر فرهنگی از طریق وام گیری یا اشاعه از یک گروه به گروه دیگر، نیز می تواند گسترش یابند. خرده فرهنگ ها، الگوهای نمادین و سنت های متفاوتی اند که به گروههای خاص در یک جامعه پیچیده تعلق دارند. یعنی هر چند مردمی که در یک کشور زندگی می کنند در یک سنت فرهنگی ملی سهیم اند، ولی همه فرهنگ ها در داخل شان تنوع دارند .افراد خانواده ها، اجتماع ها، مناطق و طبقات و گروههای دیگر درون یک فرهنگ ، تجارب آموزشی متفاوت و مشترکی دارند. (کتاک، فیلیپ، 1386، صص378-377)

2-10 طبقه بندی فرهنگ ها :
مارگارت مید(Margaret Mead) درکتاب فرهنگ و تعهد فرهنگ ها را به سه دسته طبفه بندی می کند :
1-فرهنگ های گذشته گرا
2-فرهنگ های حال گرا
3-فرهنگ های آینده گرا
در فرهنگ های گذشته گرا شیوه های زیستن از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها به فرزندان و نوه ها منتقل می شود ودر اینجا پدر بزرگ ها ومادر بزرگ ها بسیار مورد احترام هستند زیرا منبع دانش فرهنگی جامعه هستند وتجارب خود را از طریق پند و اندرزها و لالایی ها و…به نسل های بعدی منتقل می کنند اماکم کم با ظهور توسعه نهادها و فرهنگ های مدرن ،فرهنگ های گذشته گرا از بین می روند ،مدرسه ،پارک و سینما و ورزشگاه و…وضعیت فرهنگی را دگرگون می کنند و مسئله انتقال فرهنگ بخشی از آن به مدارس واگذار می گردد و بخش دیگر آن به رسانه ها و نهادها و موسسات فرهنگی ،همچنین با ظهور صنعت چاپ ،صنعت نشر گسترش یافت و نهاد کتاب و روزنامه را وارد دنیای جدیدی کرد ،ز این پس بخشی از فرآیند فرهنگ یابی از طریق کتاب و کتابخانه و مطبوعات صورت گرفت و کار انتقال را از پدر ها و مادرها از طریق خواندن روزنامه و کتاب و حضور در کارخانجات و موسسات جدید انجام می دادند. از این رو در فرهنگ های حال گرا نقش عمده با گروههای میانسال است و پدر و مادر اهمیت می یابند اما از 1940 به بعد با ظهور تلویزیون ، رادیو و سینما و تکنولوژی های ارتباطی جدید تر ( اینترنت و ماهواره ) این مجموعه جای پدربزرگ ها و حتی پدران را گرفتند و بچه ها نه از پدر بلکه از کارتون های تلویزیونی ، داستان های کتابهای کودک و نوجوان و بازی های کامپیوتری و… فرهنگ را یاد می گیرند. همان طور که امروزه شاهد وضعیت فرهنگی هستیم که گاهی آن را با تعبیرکودک سالاری مطرح می کنیم. در این زمان نه تنها بچه ها از پدربزرگ ها چیزی نمی آموزند بلکه پدربزرگ ها بایستی از نوه ها فرهنگ را بیاموزند.
مارگارت مید سپس استدلال می کند که در هر جامعه ای بسته به اینکه فرهنگش گذشته گرا، حال گرا و آینده گرا باشد، وارثان و حاملان و ناقلان فرهنگ با هم متفاوتند. www.sociologyofiran.com(برگرفته شده از کتاب فرهنگ و تعهد مارگارت مید)

2-11 ابداع مفهوم فرهنگ پذیری :
اصطلاح مفهوم فرهنگ پذیری در حوزه فرهنگ شناسی محتوایی کاملاً توصیفی دارد و از هر گونه موضع گیری اصولی به دور است. دنیس کوشDennis Kos)) معتقد است که اصطلاح فرهنگ پذیری راجی. دبلیو پاول (J.W.Powell) ، انسان شناس آمریکایی به سال 1880 ضرب کرد، او می خواست بدین وسیله انتقال شیوه های زندگی و اندیشه مهاجران را در تماس با جامعه آمریکائی مورد توجه قرار دهد، بدین صورت اصطلاح acculturatiore را به کار گرفت. (پهلوان، چنگیز ، قطره،1382، ص 112)
2-12 فرهنگ پذیری :
در سال 1963 کمیته فرهنگ پذیری که از رالف لینتون و هرسکوتیس و رابرت رد فیلد(Linton&Herskovits&Field) تشکیل شده بود، فرهنگ پذیری را مجموع پدیده هائی که از تماس مستقیم و دائم میان گروههائی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شود و تغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد، تعریف کردند. (دنی کوش، 1381،ص91)
در چنین موقعیت هایی ، فرهنگ هایی که با هم تماس دارند، دچار دگرگونی می شوند. هر چند که این تغییر می تواند در یکی از فرهنگ های در حال تماس، عمیق تر و بیش تر از فرهنگ دیگر باشد.
روژه باستید(Roger Bastid) می گوید: جریان فرهنگ پذیری، یک پدیده اجتماعی فراگیر را به وجود می آورد و فرهنگ پذیری با تمامی سطوح واقعیت اجتماعی و فرهنگی در تماس می آید. (پهلوان، چنگیز1382، ص 119)
وروژه باستید اندیشه طبقه بندی گونه های مختلف فرهنگ پذیری را از انسان شناسی آمریکا وام گرفت. اما از آنجا که فرهنگ پذیری را فراگردی فوق العاده پیچیده می دانست و نمی خواست به توصیفی ساده یا تعمیم دادنهای افراطی تن دهد، سنخ شناسی خاص خود را طراحی کرد و باستید با توجه به سه معیار بنیادی عام، فرهنگی و اجتماعی سنخ شناسی خود را طراحی می کند. معیار نخست یعنی حضور یا فقدان دست آموز کردن واقعیت های فرهنگی و اجتماعی که دراین حالت سه گونه موقعیت سربر می آورد:
1- فرهنگ پذیری خود انگیخته، طبیعی و آزاد که در این حالت، دگرگونی فقط بر اساس منطق درونی خود عمل می کند.
2- فرهنگ پذیری سازمان یافته، اما اجباری به سود فقط یک گروه می انجامد، مانند موقعیت بزرگی یا استعماری. در این جا قصد این است که در کوتاه مدت، فرهنگ گروه تحت سلطه به نفع گروه غالب یا سلطه گر تغییریابد.
3- فرهنگ پذیری برنامه ریزی و مهار شده که به صورت منظم به اجرا در می آید هدف گیری دراز مدتی را پی می گیرد.
معیار دوم به نظم فرهنگی توجه دارد و دو عامل همگنی یا ناهمگنی فرهنگ های موجود و مورد بررسی را در نظر می گیرد و معیار سوم که به نظم اجتماعی توجه می کند و در این ارتباط به باز بودن یا بسته بودن نسبی جامعه هائی که در تماس میآیند، اهمیت می دهد.(پهلوان، چنگیز، 1378، ص 120 تا ص 122)

2-13 نوسازی مفهوم فرهنگ
برخی بر این عقیده اند که پژوهش های فرهنگ پذیری به گونه ای ژرف بر جریان نوسازی فرهنگی اثر گذاشته است و تعریفی پویا از فرهنگ را فراهم آورده است و دنیس کوش می گوید ما از فرهنگ سخن نمی گوییم تا فرهنگ پذیری را بفهمیم بلکه از فرهنگ پذیری حرف می زنیم تا فرهنگ رابفهمیم و مسئله ای که حائز اهمیت است این است که فراگرد فرهنگ پذیری پدیده ای است عام، هرچند که اشکال و درجات بسیار متنوعی به خود می گیرد ودر این فراگرد هر فرهنگی در موقعیت تماس فرهنگی قرارمی گیرد دستخوش ساخت زدایی و سپس ساخت یابی می شود و از این نظر همه نظام های فرهنگی به چنین تحولی تن می دهند و آنچه که فرهنگ ها را از هم متمایز می کند، موقعیت های آن ها است و از این نظر شاید بتوان واژه فرهنگ یابی را جانشین واژه فرهنگ کرد و فرهنگ یابی مضمون فرهنگ پذیری است و مطالعات فرهنگ پذیری باعت بازآزمایی مفهوم فرهنگ شدوفرهنگ به این اعتبار کلیتی پویا، کمابیش منسجم وکمابیش همگن می گردد. عناصر ترکیب کننده فرهنگ از منابع مختلف در زمان و در مکان به دست می آیند و هیچ گاه به طور مطلق در یکدیگر ادغام نمیشوند و از این رو نمی توان از فرهنگ های ناب و فرهنگ های دورگه سخن گفت. براثر تماس فرهنگی، همه فرهنگ ها به درجات مختلف فرهنگ هایی آمیخته به حساب میآیند و در معرض تداوم وعدم تداوم قرار دارند. (پهلوان، چنگیز ، 1382، ص 124 تا ص 127)

2-14 عناصر مهم در فرهنگ پذیری :
1- فرهنگ پذیری در زمینه های مختلف فرهنگ مادی مانند تکنیک ها وابزارها وداروهای شیمیایی ووسایل ماشینی . بسیار راحت تر و سریع تر صورت می گیرد تا در زمینه های مختلف فرهنگی معنوی ماننداعتقادات ،سنت ها و آداب و رسوم و… زیرا در این جنبه ازفرهنگ (معنوی) روند پذیرش دارای پیچیدگی های زیاد وپیوستگی های روحی وعاطفی وروانی وعقیدتی و سنتی است که به آسانی نمی توان آن را دگرگون کرد.
2- هرچه شکل عناصر فرهنگی جامعه دهنده از اشکال فرهنگی تمدن گیرنده دورتر و بیگانه ترباشد پذیرش آن سخت تر است.
3- اشکال،قابل انتقال تر از کارکردها هستند.
4- اگر یک عنصر فرهنگی بتواند یک ارزش معنایی مطابق بافرهنگ جامعه گیرنده پیداکندچه شکل وچه کارکرد آن بهتر میتواند درک شود، اتن این را فرهنگ پذیری کنترل شده می نامد.
5- برای رسیدن به تعادل جدید، تمام بخش های فرهنگ باید دوباره سازماندهی وساخت بندی شوند. (محب حسینی ،محدثه، جزوه درسی انسان شناسی کاربردی، تهران: 1385 صفحه 506)

2-15 روندها و متغیرهای فرهنگ پذیری :
1- یک مورد مربوط می شود به میزان تفاوت و تمایز فرهنگی. میزان تفاوت فرهنگ هایی که در تماس آمده اند از نظر تکنولوژی، ایدئولوژی و ارزش ها، ساختارهای اجتماعی و جز آن نقش مهمی در جریان فرهنگ پذیری ایفا می کنند.
2- مورد دیگر شرایط و شدت تماس است، تماس ممکن است خصمانه یا دوستانه باشد، ممکن است تعداد معینی از عناصر، معرف یک یا هر دو فرهنگ را در بر گیرد یا احتمال دارد که به منظور تماس گسترده و ژرف بینجامد. این متغیرها ممکن است بر اثر مرور زمان به سبب طولانی شدن تماس تغییر کند وطبیعت فرهنگ پذیری را به همین نسبت تغییر دهند.
3- موقعیت های فرادستی – فرودستی فرهنگ ها ممکن است درشرایطی برابر در تماس قرار گیرند، اما اغلب اتفاق می افتد که فرهنگی به علت به کار گیری نیرو و قدرت عریان ، فشارهای اقتصادی، ابعاد بزرگتر یابرتری تکنولوژیک یا حیثیتی که در نظر فرهنگ فرو دست دارد،موقعیتی فرا دست کسب می کند.
4- کارگزاران تماس – باید دید کارگزاران تماس چه کسانی هستند؟ مسیونرهای مذهبی، بازرگانان و مقامات رسمی دولت ها
5- جهت جریان تماس: به چه میزان جریان نوآوری یک سویه و یا دوسویه است. (همان، 1382، ص 105 و 106).

2-16 انواع فرهنگ پذیری :
1- اختلاط یا جذب : دو فرهنگی که با هم در تماس آمده اند از هم باز شناخته نشوند و فرهنگ واحد جدیدی را شکل دهند.
2- الحاق : یک فرهنگ استقلالش را از دست می دهد اما به عنوان خرده فرهنگ به صورت کاست، طبقه یا جامعه ای متکثر به حیات خود ادامه میدهد.
3- خاموشی: یک فرهنگ چنان خصوصیاتش را می بازد که دیگر نمی تواند به حیات خود ادامه دهد و فرومی کشد، جنگ ، بیماری های ناشناخته یا انتقال افراد از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر را می توان از موارد بروز چنین وضعیتی دانست.
4- انطباق : تعادل ساختاری درونی و یا بیرونی تازه ای به دست می آید ، دگرگونی ادامه پیدا می کند ولی از سرعت آن کاسته می شود و به صورت منتخب وگزینه ای عمل می کند. ساختار های جدیدی به وضع موجود افزوده می شوند بی آنکه ساختارهای پیشین را از میان بردارند. (همان، 1382،ص 107 و 108)
فرهنگ پذیری جریانی است که فرد تمام زمینه های فرهنگی را میشناسد و به طور ژرف و عمیق میپردازد و خود را با آن سازگار می سازد ، فرهنگ پذیری یا پذیرش خلاصه های فرهنگی، به دو شکل انجام میپذیرد:
الف -فرهنگ پذیری یک سویه: کودکی که زاده می شود فاقد فرهنگ است اما او در دل جامعه و فرهنگ زاده می شود و وقتی بدنیا می آید خود را در میان فرهنگ محصور می یابد. پدیده های فرهنگی، ارزش های اجتماعی، هنجارهای اجتماعی، آرمان ها وآداب و عادات و بسیاری از خاصه های فرهنگی، از هر جهت او را در بر گرفته اند و کودک بتدریج عناصر فرهنگی را به طور مستقیم و غیر مستقیم میآموزد و از آنجا که خود چیزی ندارد که به جامعه دهد، فرهنگ پذیری را یک سویه می نامیم.
ب – فرهنگ پذیری دو سویه : وقتی شخصیت فرد قوام گرفته باشد، خاصه های فرهنگی را در خود جمع دارد وشخصیت او بر اساس همین خاصه ها استوار است، از این رو فرهنگ پذیری در این افراد امری پیچیده است و دارای دو سو و جهت است و فرد با ورود به جامعه بیگانه به سادگی فرهنگ آن جامعه در آن نفوذ نمی کند.

2-17انواع فرهنگ پذیری از منظری دیگر:
1- فرهنگ پذیری آگاهانه وارادی : در این شکل فرهنگ پذیری که دوجانبه است هیچ گونه نابرابری اجتماعی در بین دو جامعه وجود ندارد و اقوام و گروههای همسایه وهمجوار عناصر فرهنگی خود را به طور ارادی وداوطلبانه با یکدیگر مبادله می کنند.
2- فرهنگ پذیری اجباری و تحمیلی: در این نوع ، پدیده های فرهنگی یک جامعه بر دیگری تحمیل می شود و این تحمیل درسایه برتری تکنولوژی ، قدرت نظامی ، امکانات پیشرفته تر اقتصادی و فنی و سیاست های نظام یافته توسعه طلبی و .. انجام می گیرد. (محب حسینی ،محدثه، جزوه انسان شناسی کاربردی ، 1385 ، ص 5)
فرهنگ پذیری جریانی است که فرد را عمیقاً با فرهنگ جامعه هماهنگ میسازد چنان که جامعه پذیری جریانی است که فرد را با هنجارهای اجتماعی ساز وکار می کند و جامعه پذیری فرایند پیچیده یادگیری است که از طریق آن فرد الگوهای فرهنگی وخرده فرهنگ جامعه خود را درونی یا قبول می کنند، درجامعه پذیری دیدگاهی وجود دارد که جامعه پذیری را به عنوان فرهنگ پذیری نگاه می کند. روث بندیکت در این ارتباط می گوید: کودک زمانی که می تواند صحبت کند،مخلوق کوچک فرهنگ خود است وهنگامی که رشد می کند و قادر می گردد در فعالیت های آن شرکت کند، دانش ، عادات او ، باور داشت هایش باور داشت های او وغیر ممکن هایش، غیر ممکن های اوست، و از آنجا که هر فرهنگی تا حدی یک نظام خودشمول یا منسجم است، فرهنگ پذیری افراد کم وبیش شبیه میباشد، هر چند تفاوت های فردی به وضوح قابل تشخیص باشند (رفلور، ملوین، 1370، ص 176) .

2-18آژانس های فرهنگ پذیری :
درفرهنگ پذیری آژانس های اصلی مثل خانواده و مدرسه که ازطرف جامعه قیومیت دارند تا به اعضای جدید آموزش دهند یعنی میراث فرهنگی گذشته و شیوه های قابل قبول عمل، اندیشه و احساس را بیاموزند و آژانس هایی نظیر گروههای هم سالان وارتباط جمعی که بیشتر آموزش های ندانسته یا تصادفی انجام می دهند و بر ادراک و پاسخ های فرد تاثیر می گذارند، وجود دارد.
خانواده:
خانواده به تعبیر بسیاری از صاحب نظران علوم اجتماعی، بنیادی ترین واحد اجتماعی است که تاریخ آن تقریباً با خلقت انسان همزمان است وبرای خانواده تعاریف گوناگونی شده است از جمله گفته اند که خانواده یک پدیده تاریخی و یک واحد اجتماعی است که واجد خصایص یک گروه یا یک نهاد است و خانواده به مجموعه ای از افراداطلاق می شود که با هدف و منافع مشترکی زیر سقفی گرد هم می آمده و می آیند (صافی، احمد،1385،ص9)
و خانواده نیز مانند هرنهاد اجتماعی کارکردهایی دارد از جمله نظام بخشیدن به رفتارهای جنسی و تولید مثل ، مراقبت و نگهداری کودکان، معلولان و سالمندان، تثبیت جایگاه اجتماعی و تبیین پایگاهها، فراهم کردن امنیت اقتصادی و اجتماعی کردن کودکان .
خانواده ، همواره مسئولیت اصلی آموزش کودکان در مورداساس نظم اجتماعی و فرهنگ جهت توسعه شخصیت آن ها را بر عهده داشته است و نقش مهمی در فرآیند اجتماعی کردن کودکان را ایفا می کند وخانواده هر چند یک نهاد کوچک، اما تعیین کننده درساخت فرهنگ است و طبق تفسیر روان کاوانه فروید(Freud) خانواده موظف است ارزش وهنجارهای اخلاقی جامعه را به گونه ای دراو القا می کند که کودک بتواند بر اساس آن ها الگوهای پذیرفته شده فرهنگی را راهنمای عمل خود قرار دهد و بر اساس این دیدگاه آموزش هویت نقش جنسی نیز بر عهده خانواده است. درجوامع صنعتی امروزه که اکثر خانواده ها هسته ای هستند، یعنی پدر، مادر وفرزندانشان معمولاً باهم و جدا از سایر خویشاوندان زندگی می کنند و پدر، غالباً بیشتر وقت خود راخارج از خانه صرف می نماید و این امر باعث می شود که فرهنگ پذیری کودک به عهده گروههای دیگر باشد و خانواده نقش نسبتاً کمتری را در این کار بازی می کند. بالاخص پدر نسبت به قبل نقش کمتری را در فرآیند فرهنگ پذیری کودک خود بازی می کند بر خلاف مادران که هنوز هم در خانواده های متوسط نقش های سنتی را به دختر خود می آموزند و به طور کلی تجارب فرهنگ پذیری کودکان ونقش خانواده به عنوان یک آژانس در این فرآیند به عوامل زیادی نظیر فعالیت های شغلی و والدین، گرایش های فردی آن ها در قبال پرورش کودک، موقعیت خانواده درساخت طبقاتی جامعه، وجود یاعدم وجود هر یک از والدین و وجود یا عدم وجود خواهر و برادر بستگی دارد. ولی همچنان که کودک رشد می کند سایر عوامل مهم در اجتماعی کردن و فرهنگ پذیری کودک به تدریج اهمیت می یابد و تربیت کودک از سیطره خانواده به بیرون از خانواده منتقل می شود که این عوامل شامل مدرسه، گروههای همسالان و رسانه های جمعی، بالاخص تلویزیون می شود. (برگرفته ازسایت گوگل )
مدرسه :
مدرسه، زمینه ای برای رشد اجتماعی و نهادی است اجتماعی و نمایانگر فرهنگی است که مدرسه جزئی از آن است و به کودک جهان بینی و عادات و رسوم و مهارت ها و دانش خاصی را منتقل می کند. مدرسه نظام اجتماعی کوچکی است که کودک در آن قواعد اخلاقی ، عرف اجتماعی و نگرش ها و شیوه های برقراری ارتباط با دیگران را می آموزد و نفوذی که مدرسه در اجتماعی کردن وفرهنگ پذیری کودکان دارد به دلیل وجود برنامه های درسی و معلمان و سایر شاگردان است. (برگرفته ازسایت گوگل )
گروههای همسالان:
شاید بتوان گفت ، یکی از مهمترین آژانس های فرهنگ پذیری گروه همسالان است ،که فرد درطول زندگی خود با آن مواجه است واین گروه بر خلاف خانواده و مدرسه سعی نمی کند به طور آگانه کودک را جامعه پذیر نماید، بلکه هدف اصلی این گروه ایجاد لذت و شادی برای کودک است.
دیوید رایزین (Daivid Raizin)می گوید : در جوامع جدید مردم برون گرا می شوندو این افراد به گروه همسالان خود می نگرند ویاد میگیرند که چگونه رفتار نمایند ، دراین جوامع نیاز شدیدی به پذیرش دیگران و ترس زیادی از عدم پذیرش آن ها وجود دارد و اهمیت گروه همسالان را می توان از طریق تفاوت بین ارزش ها و هنجارهای کودکان و والدین آنها مشاهده کرد و در گروههای همسالان از راه های منحصر به فرد و عمده در شکل گیری شخصیت و رفتار اجتماعی، ارزش ها و نگرش های یکدیگر دخالت دارند. (برگرفته ازسایت گوگل )
وسایل ارتباط جمعی:
امروزه وسایل ارتباط جمعی و به ویژه رادیو و تلویزیون مورد استفاده روز افزون قرار
می گیرند،این وسایل می توانند القا کننده هنجارهای فرهنگی باشند که البته این هنجارها بسته به نوع برنامه های رادیو و تلویزیون و یا مجلات و روزنامه ها متفاوت خواهند بود ووسایل ارتباط جمعی رسالت آموزشی و اطلاع رسانی را بر عهده گرفته اند و تاحدود قابل توجهی تربیت کودکان و فرآیند فرهنگ پذیری و اجتماعی کردن آن ها از سیطره خانواده خارج و به دست رسانه های جمعی به ویژه تلویزیون قرار گرفته است. و تلویزیون به کودکان تصوراتی را در مورد ارزش ها و هنجارها و نقش های اجتماعی و دانش اجتماعی لازم برای زندگی آینده می دهد ومی توان گفت وسایل ارتباط جمعی بالاخص تلویزیون می توانند تصادفی و یاسنجیده به یادگیری ارزش ها و هنجارها و مهارت های کودکان کمک می نماید. (برگرفته ازسایت گوگل ) در فرهنگ پذیری، مسئله ای که باید به آن توجه کنیم این است که فرهنگ پذیری تنها تغییر جهتی سهل وساده به سوی فرهنگی دیگر نیست و الزاماً به معنای ناپدید شدن فرهنگ دریافت کننده و یا به تعبیر منطقی آن فرهنگی که میتواند برتری خود را حفظ کند، نمی انجامد واز آنجا که فرهنگ پذیری پیچیده است اچ جی بارنت (H.G.Barnett) به نقل از باستید(Bastide )، میان شکل و کارکرد دو معنی ویژگی های فرهنگی تمایز قائل است و بر مبنای این تمایز سه قاعده کلی و تکمیلی ارائه میدهد:
1- هر اندازه شکل غریب تر باشد (یعنی با فرهنگ دریافت کننده فاصله داشته باشد)، پذیرش آن دشوار تر است.
2- شکل ها ، آسان تر از کارکردها قابل انتقال هستند.
3- یک ویژگی فرهنگی شکل و کارکرد آن هر چه باشد، به همان اندازه در فرهنگ دریافت کنند، پذیرفته وادغام می شوند که بتواند معنایی موافق با آن فرهنگ پیدا کند. ( پهلوان ، چنگیز، 1378 ، صص115 و 116 )

2-19ماهیت رسانه :
رسانه پیشینه ای به قدمت فرهنگ دارد. اززمانی که انسان توانست ایجاد آتش را کشف کند و از دود آن برای انتقال پیام استفاده نماید، رسانه را دراختیارگرفته است. اما درهمین ابزار آنچه که باعث می گردد آن دود معنا بیابد، کارکردی است که برعهده داشته و نقشی است که درانتقال مفاهیم ایفا نموده است. لذا می توان گفت مهم ترین خصوصیت رسانه که باعث تمایزآن باسایر ابزارهای در اختیار انسان گردد، کارکرد ویژه آن درانتقال پیام خواهد بود . رسانه زمینه ساز ایجاد و بسترسازانتقال پیام با فراهم آوری ارتباط بین گروههای انسانی است. رسانه بدون پیام ، معنا و مفهوم ندارد و به واسطه پیامی که حمل می کند می توان انسان را درایجاد رابطه با محیط پیرامونش یاری رساند. در این میان پیامی اهمیت می یابد که بتواند اقتضاعات و زمینه های کنش متقابل را فراهم کند و این درحالی صورت می پذیرد که منطبق با نیازهای مخاطب و گیرنده باشد. بدیهی است پیامی که نتواند درجریان تامین نیازهای مخاطب قرارگیرد، دیگرقادربه فراهم سازی زمینه های کنش متقابل نخواهد بود و عملا غیر قابل انتقال تلقی می گردد.
(فربد، محمد صادق، مقاله کنش متقابل فرهنگ و رسانه، 1388)

2-20 رسانه و فرهنگ پذیری :
رسانه ها در فرآیند فرهنگ پذیری یا انتقال فرهنگ و اجتماعی شدن افراد به شرط انطباق با مبانی ارزشی و ارتباط منطقی با نیازها، می توانند بسیار موثرباشند. در تاثیر پیام های رسانه ای بر کودک مشاهده می گردد در الفاظ و یا رفتارهایی را کودک دریافت کرده که منطبق با برنامه های پخش شده تلویزیونی است و آن رفتارها را نیز بدون تاثیراز آموزش های محیط خانواده ، آموخته است . اما زمانی که همان کودک به مرحله گزینش در سنین بالاترمی رسد، قطعا به سبک گذشته خود، آن رفتارها را به نمایش نمی گذارد و درهمان زمان نیز وی تحت تاثیر بخشی دیگر از پیام های منتشر شده توسط رسانه هااست. (فربد، محمد صادق، مقاله کنش متقابل فرهنگ و رسانه ، 1388)

2-21 کارکردهای رسانه ها
رسانه ها، کارکردها ونقش های متعددی د ر جامعه بر عهده دارند. دنیس مک کوئیل(Mcquail) درکتاب "مقدمه ای بر نظریه ی رسانه های جمعی"، ارتباط جمعی را فرآیندی جامعه گستر و رسانه ها را میانجی روابط اجتماعی میداند. وی معتقد است، همانطور که از واژه "media" یا رسانه بر می آید، رسانه های جمعی از چند لحاظ میانجی هستند: یکی اینکه غالباً میان ما به عنوان دریافت کننده و آن بخش از تجربه بالقوه ای که خارج از ادراک یا تماس مستقیم ما است، قرار میگیرند؛ دوم ممکن است ، میان ما و سایر نهادهایی که با آن سر و کار داریم (قانون، صنعت، دولت و غیره)قرار گیرند؛ سوم امکان دارد پیوندی میان این نهادهای گوناگون ایجاد کنند؛ چهارم رسانه ها، مجراهایی هستند که توسط آنها دیگران با ما و ما با دیگران ارتباط برقرار می کنیم و پنجم اینکه غالباً رسانه ها با فراهم آوردن اسباب و لوازم، به ادارک ما از سایر گروه ها، سازمان ها و رویدادها شکل میدهند (مک کوئیل ، 1382، ص 83).
هارولد لاسول(Lasswell) و چارلز رایت (Raite) از جمله پژوهشگرانی هستند که به طور جدی به نقش و کاربرد رسانه ها در جامعه توجه کرده اند. آنها معتقدند که رسانه ها دارای کارکردهای نظارت بر محیط، ایجاد همبستگی اجتماعی در واکنش به محیط و انتقال میراث فرهنگی و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت هستند (همان،ص 108). این دو نظریه پرداز ارتباطات بر این باورند که در کارکرد نخستین ، وظیفه رسانه ها نظارت، مراقبت، تهیه و رساندن خبر دربارهی محیط پیرامونی است. دومین کارکرد رسانه، انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط است. رسانه اغلب شامل انتقادات و تجویزهایی برای چگونگی و منش افراد به حوادث است . در این نقش رسانه ها به تقویت ارزش های اجتماعی، اجماع وافشای انحرافات، رجوع به پایگاه رهبران افکار، ممانعت از تهدید ثبات اجتماعی و وحشت عمومی، مدیریت افکار عمومی و نظارت بر حکومت و حفاظت میپردازند. یکی دیگر از کارکردهای رسانه، انتقال فرهنگ، افزایش انسجام اجتماعی و تعمیق تجربه ی مشترک، کاستن از نابهنجاری های اجتماعی و احساس از خود بیگانگی، استمرار اجتماعی شدن پیش و پس از آموزش رسمی و کمک به یک دست سازی و انسجام است.
از نظر هارولد لاسول(Lasswell (جامعه شناس و نظریه پرداز ارتباطی امریکایی، رسانه ها در حکم انتقال دهنده فرهنگ، برای انتقال اطلاعات، ارزش ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر و از افرادجامعه به تازه واردها ، کاربرد دارند. آنها از این راه با گسترش بنیان تجربه ی مشترک، انسجام اجتماعی را افزایش می دهند. رسانه ها با استمرار اجتماعی شدن پس از اتمام آموزش رسمی و نیز با شروع آن در طول سالیان پیش از مدرسه ، به جذب افراد در جامعه کمک می کنند. گفته شده است که رسانه ها با نمایش و عرضه ی جامعه ای که فرد خود را با آن هم هویت ساخته و معرفی کرده است ، می توانند احساس از خود بیگانگی یا احساس بی ریشه بودن او را کاهش دهند. (سورین و تانکارد، 1381، ص 452) . از نظر مک کوئیل نیز، مخاطبان از رسانه ها برای کسب تایید ارزش های شخصی، جذب الگوهای رفتاری، هم ذات پنداری با دیگران و پیدا کردن بینش راجع به خود استفاده می کنند (مک کوئیل ، 1382، ص 13).
هایبرت(Hybert) معتقد است ، وسایل ارتباط جمعی نقش بسیار مهمی در ارایه و شکل گیری عقاید و همچنین آشنا ساختن ما با دنیایی که امکان آن را به نوع دیگری نداریم، ایفا می کند. بسیاری دریافته اند که رسانه ها آثاری مهم و فراگیرنده دارند. این آثار نه تنها مستقیم و فوری قابل مشاهده هستند، بلکه عمیقاً بر تاریخ بشریت نیز تاثیر گذاشته اند. (اعرابی،1372، ص 22) "هایبرت" عقیده دارد ، در پژوهش هایی که درباره ی آثار وسایل ارتباط جمعی بر جامعه انجام گرفته؛ سه زمینه کلی وجود دارد: تاثیر رسانه ها بر شناخت ادارک، تاثیر رسانه ها بر تغییر عقیده و ارزش ، تاثیر رسانه ها بر تغییر رفتار. وی معتقد است که تغییر ارزش ها به آگاه بودن و درک محتوای پیام بستگی دارد. اکثر مدارک و شواهد پژوهشی مبین این نظریه هستند که ایجاد عقاید جدید؛ آسان تر از تغییر دادن عقاید موجود است.(همان، ص 42)

2-22 رسانه ها : تغییر ارزش های سنتی و شکاف نسلی
مفهوم شکال نسلی به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط
می شود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان، نوجوانان و جوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود وباز تولید فرهنگی به نحواحسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا می رود. اختلاف فاحشی بین دو نسل به وجود نمی آید، در این صورت تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار می شود و بحران هویتی نیز برای نسل جدید روی نمی دهد. در مقابل اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود و به طور ناقص انجام گیرد و فرهنگ جامعه درحد مطلوبی به نسل بعد منتقل نشود، تداوم فرهنگی جامعه دچار مشکل می شود و بین نسل جدید و قدیم شکاف می افتد. (پناهی،1383ص2). عوامل اجتماعی متعددی بر دورشدن نسل ها از یکدیگر و بروز شکاف نسلی تاثیر گذار هستند. در این میان وسایل ارتباط جمعی نقش بارزی دارند.
در همین ارتباط، یکی از نظریه پردازان امریکایی به نام دیوید رایزمن (Daivid Raizman) در کتاب خود به نام "انبوه تنها" سیر تحول جوامع و دگرگونی های آنها را ناشی از تحول ارتباطات و وسایل ارتباطی می داند. وی سیر زندگی بشر را به سه دوره تقسیم بندی کرده است. وی در این دوره ها ، به نقش رسانه ها در تغییر سنت ها و ایجاد شکاف نسلی اشاره کرده است: دوره اول، دوره سنت راهبر است. در این دوره سنت ها فرهنگ را انتقال می دهند و هر نسل پیوند خود با نسل های پیشین را از طریق اشتراک سنت ها باز می یابد وهمین باعث می شود که وحدت وهویت اقوام انسانی (نسل های انسانی) تامین شود. سنت ها به عنوان راه ها و شیوه های عمل و میراث نیاکان، بعدی تقدس آمیز دارند و همین امر هر گونه شک و تردیدی در مورد آنها را از بین می برد. در این دوره راه های آینده، همان راه هایی است که نیاکان جامعه ما طی قرن ها پیموده اند (رابرتسون، 1374، ص131). به عبارتی در دوران سنت راهبر یک نوع ساخت اجتماعی مبتنی بر سنت، رفتار بشر را یکنواخت و قابل پیش بینی می کند و به او آرامش و ثبات می دهد ارتباطات در این دوره چهره به چهره است.
"رایزمن" بر این باور است که تربیت فردی در مرحلهی نخست، از طریق حماسه ها، افسانه ها و اسطوره ها شکل می گیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل می شود و نقش این نوع تربیت همزمان، هم سنت ها را متذکر می شود و هم نشان می دهند چطور قهرمانان بزرگ و استثنایی می توانند، جاودانه شوند. (دادگران ، 1384، ص86)
دوره دوم، دوره درون راهبر است. این دوره با کاهش تدریجی اهمیت سنت ها آغاز و باعث کاهش تشابهات در رفتارها و اعمال می شود. در این دوره همه افراد جامعه از الگوی یکسانی در حیات اجتماعی تبعیت نمی کنند. همچنین فرد گرایی گسترش می یابد و انسان بار مسئولیت و عمل خود را به دوش می گیرد. "رایزمن" این دوران را دوران التهاب ، هراس و سرزنش های بی پایان میداند. (رابرتسون ، 1374،ص 131) در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی از طریق نوشتار به ویژه چاپ و مکتوبات که انگاره های فردی را رواج می دهند، انجام می گیرد. در حالی که اسطوره ها و حماسه ها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبیله بازگو می شد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد. نسل از درون هدایت شده کتاب خود را در انزوا و در خلوت و یا در گوشه ای از اتاق خود می خواند. (دادگران، 1384، ص86).
دوره سوم ، دورهی دگر راهبرد است که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیده هایی چون هدایت از راه دور، بت واره پرستی، شیء سروری و بحران هویت از ویژگی های آن است. این دوره عده ای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی، توده ها را تحت تاثیر قرار می دهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا می کنند. انسان در این دوره در پی امحای روابط سنتی و پابرجای خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و وسایل ارتباط جمعی دوستی های قدیم است و دربرابر رسانه ها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسه های ناشی از آن بسیار آسیب پذیر است. به زعم "رایزمن" این دوره در تاریخ انسان با عنوان دوره ای ثبت خواهد شد که در آن رسانه ها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را می سازند . به عبارتی این دوران ناشی از تمدن ارتباط جمعی و پیدایش ابزارسالاری است . در این دوره بت های ذهنی جدیدی به وجود می آید که در انسان موجب ازخود بیگانگی می شود. در این مرحله فرهنگ بلعیده می شود. (برگرفته از سایت رشد ) رسانه ها افراد را می سازند، آن هم نه در میان جمع خانواده و یا در گوشه ی عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و همسالان. تاثیر آموزشی رسانه ها در تمام طول حیات انسان تداوم می یابد و رسانه هایی مانند تلویزیون، رادیو (و تکنولوژی های نوین ارتباطات و اطلاعات) دائماً افراد کلیشه ای و متحدالشکل توده را هدایت می کنند و به رفتار آنها نظم می بخشند. (دادگران، 1384، صص86 و 87).
در زمینه ی نقش رسانه ها در دگرگونی ارزش های فردی و اجتماعی جوامع، میتوان به یکی از پارادایم های مسلط در حوزه ارتباطات و توسعه در دهه های 60 تا 70 میلادی اشاره کرد که به رسانه ها به عنوان موتور دگرگونی و تغییر ارزش های جوامع سنتی و ورود به جامعه مدرن تاکید می شود. بر اساس این نظریه، رسانه به انتشار یا اشاعه ی نظام ارزشی کمک می کند که خواهان نوآوری، تحرک، موفقیت و مصرف است. دانیل لرنر(Lerner) جامعه شناس امریکایی و از پیروان این رویکرد، به نقش رسانه ها در تغییر ارزش های سنتی درجوامع و جایگزین شدن ارزش های مدرن اشاره کرده است. وی در کتاب "گذر از جامعه سنتی؛ نوسازی خاور میانه" ، معتقد است که رسانه می تواند به فروپاشی سنت گرایی، که معضلی برای نوسازی محسوب می شود کمک کند. این کار با بالا رفتن انتظارات و توقعات، باز شدن افق ها، توانا شدن مردم به تخیل ورزیدن و خواهان جایگزینی شرایط زندگی بهتر برای خودو خانواده عملی می شود. (مک کوئیل ، 1382، ص144).
مارتین سگالین (Segalen Martine)در کتاب جامعه شناسی تاریخی خانواده تاکید می کند، که امروزه درکنار تفکیک جغرافیایی حوزه های کار و سکونت، ناپدید شدن پدیده ی همسایگی ، وجود مادران شاغل و متخصصان مسئول مراقبت از اطفال و تاثیر تلویزیون، از جمله عواملی هستند که به ایجادی شکاف بین دنیای کودکان و بزرگسالان کمک میکنند.
(سگالن، 1373، ص 83).
رونالد اینگهارت(Ronald Inghart) معتقد است که تغییر ارزشی، روندی است که از نسلی به نسل دیگر رخ می دهد، نه به طور مداوم از سالی به سال دیگر (یوسفی، 1383، ص 42). وی معتقد است که اشاعه ی رسانه های جمعی منجر به تغییر ارزش ها شده است؛ به طوری که در عصر کنونی، جهانی شدن ارتباطات و رسانه ها بر شکاف ارزش های نسلی تاثیر گذاشته است. لباس های متحد الشکل جوانان، موسیقی پاپ و … از نمودهای تاثیر رسانه بر تغییر رفتارها و ارزش های نسل کنونی و عدم پایبندی به سنت های فرهنگی خود است. (همان ، ص 114)
برخی متفکران معتقدند که با تسریع در جریان اطلاعات در شاهراه ها و شریان های اطلاعاتی دنیا، تحولات مهمی در بسیاری از عرصه های اجتماعی در حال رخ دادن است. رسانه هایی مانند ماهواره، ویدئو، نوار کاست، عکس و پوستر، مجلات و نشریات هم اکنون محتویی دارند که مغایر با الگوهای فرهنگی و ارزش های سنتی نسل قبل است. محتواهای رسانه های فعلی پر از خشونت، مواد مخدر، رفتار تبهکارانه، سکس، کمدی، تخیل و علم است، به طوری که محتوای فرهنگی سنتی جوامع را دچار بحران و یا دگرگونی کرده است.
وسایل ارتباط آنی و موقتی، وقایع و دگرگونی های اجتماعی ای فراهم می سازد که دامنه آن اخبار و عقاید هوی و هوس ها و مدها را در بر می گیرد. این وسایل معرفی کننده الگوها، نقش ها، دیدگاه ها و چگونگی روی آوری به سبک های زندگی هستند که ممکن است مردم به طریق دیگر هرگز به آنها دسترسی پیدا نکنند. طبقه ی جوان نیز از طریق تبلیغات رسانه های گروهی مطالبی را درباره نقش های آ ینده خود فرا می گیرند. تغییرات هنجارها و ارزش های اجتماعی به سرعت در رسانه های گروهی منعکس می شود و ممکن است به آسانی مورد پذیرش مردم قرار گیرد. گسترش سریع گرایش های جدید در فرهنگ جوانان، عمدتاً به رسانه هایی مانند تلویزیون ، رادیو، مجلات ویژه جوانان و سینما بستگی دارد. (برگرفته ازسایت رشد )
در دنیای پر شتاب فن آوری امروز، رسانه های جمعی افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده، آنها را از تعامل با دیگران باز می دارند. البته این موضوع نافی منافع ابزارها ی تکنولوژی نیست اما نوع بهره برداری غیر فرهنگی از ابزارهای فنی موجب شده است که کارکرد آنها عمدتاً در جهت تقویت فردگرایی سوق پیدا کند. به عبارتی، اگر جریان فرهنگی شدن ابزارهای رسانه ای تحقق بیابد، مضرات آنها به شدت کاهش می یابد و کارکرد اصلی خود را پیدا می کنند. گرچه برخی نظریه ها بیانگر این مطلب هستند که ذات ابزارهای الکترونیکی به دلیل استفاده از عنصر تغییر ، نمی تواند موجد آرامش باشند، بلکه مخلف آن می باشند. برخی دیگر این نظریه را افراطی و یک سویه می دانند. کارکردهای رسانه های جمعی به ویژه رسانه های شنیداری و غیر متعامل به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده اند فضای انفرادی، به جای فضای جمعی و عاطفی در خانواده حاکم شود. به طوری که گسترش تکنیکی رسانه های شنیداری و رایانه ای ، ارتباط مستقیمی با فرد گرایی و دوری از فضای روانی و عاطفی خانواده را نشان می دهد. به عبارت دیگر، این ابزارها، به تدریج فضای روانی و محیطی گفت و گو را در یک ارتباط بین فردی، خدشه دار می کنند و اعضای گروه را به جای هم گرایی، به واگرایی سوق می دهند؛ تا جایی که هر عضو خانواده صرفاً در یک فضای فیزیکی مشترکی زندگی کرده، اما هیچ تعاملی با هم نخواهند داشت. در ادامه، متاسفانه ، اهداف آنها نیز به تدریج نسبت به هم، واگرا و منفک می شود. در این مسیر، تعامل واقعی فرد به جای آنکه با افراد دیگری در محیط انسانی سامان بیابد، با رسانه های الکترونیکی، شکل می گیرد و به دلیل برتری تکنولوژی و تجهیزات خیره کننده رسانه ای، نوعی رعب فرهنگی و انفعال شخصیتی در فرد ایجاد می شود. نتیجه این می شود که افراد خانواده به جای گفت و گوی صمیمی با یکدیگر که میتواند به تقویت پیوند های عاطفی و انسجام اعضای خانواده منجر شود، با ابزارهای الکترونیکی ارتباط برقرار می کنند؛ ارتباطی که فاقد بار عاطفی، احساسی و هیجانی است . به تعبیر "فوکویاما" به دلیل محدودیت اخلاقی و کیفیت زندگی امروزی به تدریج شاهد یک فروپاشی بزرگ خواهیم بود. این فروپاشی در زمینه های اخلاقی و در نهادها، بیشتر در زمینه خانواده اتفاق خواهد افتاد.
آسیب ارتباطی ناشی از حضور رسانه ها، بیشتر در دو نوع ارتباط، بروز می کند. یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن و شوهر است. تجربیات نشان می دهند که هر اندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران به دلیل تغییر مخاطب کاهش یابد، پیوند عاطفی و هیجان و همچنین همگونی شناختی میان اعضاء خانواده نیز کاهش می یابد که این موضوع، انسجام گروه را به مخاطره می اندازد. آمارهای رسمی نشان میدهند که میزان مشاهده تلویزیون توسط افراد ایرانی نزدیک به چهار ساعت و نیم در روز است. این میزان در کشورهای دیگر به شش ساعت می رسد. میزان استفاده از اینترنت و اتاق های چت نیز در برخی کشورها بیشتر از این گزارش شده است. به طوری که ورود مردان و زنان در اتاق های چت به عنوان "زندگی دوم" مطرح است که زندگی اول را به مخاطره انداخته است. طبیعی است که زندگی دوم (second life) میزان زیادی از انرژی و وقت گفتگو را به خود اختصاص می دهد.
مک گایر(Guyer) ورود ابزارهای رسانه ای را به ورود بیگانه تعبیر کرده است و می گوید ، به طور متوسط شش روز در هفته، بیگانه ای در خانه شما حضور دارد. بیگانه ای که آزادانه در همه جای خانه سر می زند و تاثیر می گذارد. این بیگانه وظیفه ساده ای دارد و آن محدود کردن توانایی ما و بچه ها در تشخیص رویا از واقعیت می باشد. ما به او اجازه می دهیم که در هر ساعتی وارد خانه مان شود. اگر ما درباره بیگانگان و غریبه ها به بچه هایمان هشدار می دهیم. متاسفانه درباره این بیگانه هیچ هشداری به بچه ها نمی دهیم.این بیگانه یکسره حرف می زند و هرچه می خواهد می گوید و دیگران هم سراپا گوش می شوند. جان تیلور گاتر(Gutter) (1999) درباره ی وسعت دینای مجازی می گوید : " تلویزیون و رسانه ها با صرف وقت کودکان به دنیای مجازی؛ فرصت تجربه دنیای حقیقی و آشنا شدن با واقعیت های جذاب، نشاط آور و حتی مخاطره آمیز را از آنان سلب می کند و این امر آنان را بی حوصله، حسود و … بار می آورد. "گاتر" برای جبران این موضوع، اعتقاد دارد که کودک را با دنیای واقع آشنا کنید، طبیعت، مابقی کارها را انجام می دهد.
همانطور که ملاحظه می شود، صرف وقت زیاد برای رسانه ، به منزله ی کاهش میزان ارتباط های انسانی به ویژه با کودکان است. این روند، به افزایش فردگرایی وکاهش جمع گرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده وایجاد پدیده ی شکاف نسلی قلمداد می شود (برگرفته از سایت رشد).
موضوع مهم دیگر سلطه اطلاعات و تکنولوژیکی غرب است که ازطریق آن فرهنگ غربی روز به روز در فرهنگ های دیگر و به ویژه فرهنگ اسلامی رخنه کرده، سعی در تحمیل و درونی کردن ارزش ها و هنجارهای خود از طریق فن آوری نوین و رسانه ها دارد، که به تبع آن نوعی شکاف و تضاد بین اولویت های فرهنگی و شیوه های تفکر و نگرش و هنجارها و ارزش های نسل جدید با نسل قبلی پدید می آید.

2-23 طبقه بندی نیازهای مرتبط با رسانه :
1- نیاز به درک خود (برای شناخت خودم، بهتر کردن سلیقه ام، تجربه زیبائی ها و نظیر آن).
2- نیاز به کاستن از برخورد با خود (برای کشتن وقت، برای فرار از واقعیت زندگی
روزمره و …)
3- نیاز به تقویت ارتباط با خانواده (برای گذران وقت با خانواده)
4- نیاز به تحکیم روابط دوستانه (برای شرکت کردن در بحث دوستان و …)
5- نیاز به تحکیم شناخت، اطلاعات ودرک جامعه (برای فهمیدن و پی بردن به اینکه در جهان پیرامون چه اتفاق حیاتی میافتد)
6- نیاز به افزایش اعتبار ، ثبات و موقعیت اجتماعی (برای احساس افتخار از داشتن دولت).
7- نیاز به افزایش تجربه در زمینه فرهنگ و سنن (برای آن که به سنن کشورم نزدیک تر شوم)
8- نیاز به افزایش شناخت، اطلاعات و درک دیگران (برای آن که بدانم همیشه حق با من نیست).
(برگرفته از سایت تبیان )

2-24 تلویزیون :
تلویزیون مهم ترین وسیله ای است، که می تواند تسلط تکنوپولی (تسلط تکنولوژی بر فرهنگ) را بیان کند، با اختراع تلویزیون تحولی در ساخت فرهنگ رخ می دهد و آن تبدیل فرهنگ مکتوب به فرهنگ الکترونیکی است، در میان رسانه های جمعی، رادیو و تلویزیون از لحاظ آموزش غیر رسمی، جایگاه ویژه ای دارند، این وسایل به دلیل برد وسیع شان یکی از بهترین وسایل آموزشی وفرهنگی هستند. امروزه تلوزیون به عنوان یکی از ارکان اساسی در خانواده مطرح است و خانواده ها بیشتروقت خود را در کنار این رسانه می گذرانند، امروزه کودکان ما با توجه به شرایط زندگی امروزی توسط تلویزیون تربیت می شوند ونقش عوامل تربیتی همچون والدین در خانواده وکلاس درس با حضور این جعبه جادویی کم رنگ تر می شود.

2-25 ویژگی های تلویزیون :
آنچه را که تلویزیون مخاطب قرار می دهد حس بیننده است نه ذهن او، چون تلویزیون خود را به فرهنگ روزمره و عامی نزدیک می کند و درنتیجه چارچوب خاصی برای بینندگان تعیین نمی کند؛ یعنی هر بیننده با هر اندازه از سواد و ادراک می تواند از این جعبه جادوئی استفاده کند. اگر بخواهیم ویژگی های تلویزیون را تیتر وار بگوئیم می توان به مواردزیر اشاره کرد :
1- ارائه تجربیات مشترک ، 2- آشنایی باشرایط خارج از خانه و مدرسه 3-یاد گیری آسان ، 4- اثر بخشی تصاویر تلویزیون، 5- شکل دادن به فرهنگ که دراین امر از توانائی بالائی برخوردار است و می تواند به راحتی این کار را انجام دهد.(برگرفته شده از سایت گوگل)

2-26 تلویزیون به عنوان ابزاری فرهنگی:
تلویزیون بک تجربه فرهنگی اجتماعی است "تولید کننده و باز تولید کننده ضمنی شعور اجتماعی فرهنگی خاصی است. بینندگان با آنچه که بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود ،تماس برقرار می کنند و آن را مورد تفسیر قرار میدهند، از این طریق برنامه های تلویزیونی به واسطه تعامل اجتماعی بادنیای اجتماعی مخاطبان مشارکت می کند ودر طیف وسیعی از گفتمان ها حضور مییابد ودر معرض تاویل های پیاپی قرار می گیرد همچنین تلویزیون وعناصر حاضردر محصولات آن، انواع گفتمان ها،مضامین و موضوع ها و اشکال طنز و نظایر آنها به دلیل ارتباط بین متون از طریق سایر رسانه ها نیز انتشار می یابد. (پیتر داگلرن ، 1385، ص 70)

2-27 تلویزیون از دید نظریه پردازان
ویلبر شرام(Wilber Sheram)به عنوان یک جامعه شناس به تشریح جاذبه تلویزیون
می پردازد و برای آن دلایل عمده ای می شمرد. "لذت منفی سرگرم شدن و در جهان تخیلی زیستن و به طور غیر مستقیم در ماجراهای هیجان آور سهیم شدن ، خود را به شخصیت های مهیج آن تشبیه کردن، فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی ، گریز از کسالت زندگی روزانه و به عبارت دیگر، همه شکل های لذت که ذهن آدمی می تواند در یک اتاق در اختیار د اشته باشد" (مارتینز ، 1354، ص115)
مک لوهان(Mcluhan (از نظریه پردازانی است که توجه آن به وسایل ارتباط جمعی به خصوص تلویزیون است وبه اعتقاد او تلویزیون در امتداد حس لامسه انسان است و او معتقد است که این وسیله ضمن آنکه همه مزایای وسایل دیگررا در بر دارد ،با افزودن بیان تصویر به آنها ،قدرت نفوذ فوق العاده ای به دست آورده است .
مک لوهان مراحل تحول جوامع انسانی را به صورت سه گانه زیر مطرح می کند :
1-دوران تمدن باستانی بدون خط -دوران شفاهی و گفتگوبه صورت سینه به سینه
2-دوران تمدن دارای خط یا بصری ،پیدایش خط وکتابت و ظهور فرد گرایی
3-دوران تمدن مبتنی بر وسایل ارتباطی الکترونیک وظهور دهکده جهانی (دادگران،سیدمحمد، 1381 ص94-97)
مک لوهان دنیای امروز را دنیای الکترونیک می نامند واو آینده جهان را این گونه پیش بینی می کند که رسانه های گروهی فاصله های مکانی را از بین می برد ومعتقد است که رسانه های جدیدباعث جهش اطلاعات خواهند شد و عبارت دهکده جهانی مک لو هان این ایده را به ذهن می رساند که رسانه های جمعی از طریق تاثیرات فرهنگی فراگیرشان جهان را به اندازه یک دهکده تقلیل داده اند(برگرفته از سایت گوگل) و نیز بیان داشته، نسل تلویزیون اولین نسل بعداز دوره با سوادی است ، از نظر وی والدین این روزگار در حال تماشا در جهان سومی" شدن کودکان خود هستند و به خاطر تلویزیون و دیگر رسانه های جدید است که بچه ها مثل والدین خود فکر نمی کنند. (سورین و تانکارد، 1381،ص 394).
در این بین نیز پوپر(Puper)زنگ خطر را در مورد برنامه های تلویزیون در مغرب زمین به صدا در آورد و طرحی روشن رادر این مورد ارائه داده است (پوپر ، 1374، ص9) او در مطالعاتش به توصیف سن تماشاگران و نیز انگیزه آنها برای تماشای تلویزیون اشاره می کند و بیان می دارد انگیزه کودکان از نشستنن در پای تلویزیون با خواست بزرگتر ها فرق دارد، برای مثال بزرگترها به اقرار خودشان برای سرگرمی به تماشای تلویزیون می نگرند .بزرگترها معمولاً اهمیت کمتری برای تلویزیون قائلند و به آن به عنوان یک ساده باوری آگاهانه نگاه می کنند (همان ، ص 36)
گیدنز(Giddenz) نیز معتقد است ؛ ظهور تلویزیون بر الگوی زندگی روزانه تاثیر گذار است ،زیرا بسیاری از مردم فعالیت های خود را پیرامون تماشای تلویزیون معین و تنظیم می کنند. (برگرفته ازسایت رشد )

2-28 قدرت تلویزیون
تلویزیون از یک سو رسانه ای است که همه قوای ادراکی انسان (عقل، خیال ووهم) را تحت تاثیر قرار میدهد از این رو یکی از ویژگی های متمایز کننده تلویزیون کیفیت وجذابیت آن است واین ویژگی جزء جدا نشدنی این رسانه است؛ تلویزیون تمرکز و توجه چشم و گوش را می طلبد و توجه رابه حرکت در یک فضای کوچک معطوف می کند ، این جعبه جادویی کنار میز غذاخوری و یا هرجائی که مناسب تر باشد قرار داده می شود، استفاده کننده از تلویزیون به بیرون رفتن از خانه و تهیه بلیط نیاز ندارد، بدون آن که از صندلی خودبلند شود می تواند با استودیو، صحنه های نمایش ودوربین های خبری دردور دست ها ارتباط دیداری وشنیداری برقرار کند. همچنین تلویزیون تصاویری پویا به شکل نمادین،همراه با زبان و صدا و موسیقی منتقل می کند، از این رو کیه شرایط لازم را برای توجه و جذب در این سانه فراهم آمده واین ویژگی تلویزیون رابه قدرتمندتین رسانه جمعی از سایر رسانه ها متمایز میکند ، بنابراین از طریق تجربه کردن روش نمادینی که رسانه های گوناگون را از یکدیگرمتمایز می کندکودکان این امکان را به دست می آورند تا آن دسته از مهارت های لازم فکری را کسب کنند که موجب شوند با تاثیر بیشتری از طریق آن رسانه ها یاد بگیرند و یادگیری از طریق رسانه ها، بستگی به پرورش کافی رفتارهای مربوط به مهارت های کلی ونیز مهارت هایی دارد که برای استفاده از رسانه ای خاص به شکل ویژه موردنیاز است واز سویی دیگر تلویزیون وسیله ای است برای بمباران اطلاعات و این تاثیرات تلویزیون بسیار عمیق و ماندگار است. (برگرفته شده از سایت گوگل)
2-29 کارکردهای مثبت تلویزیون :
1- پر کردن اوقات فراغت
انسان ها هر سنی که داشته باشند یک فعالیت اصلی و محوری دارند که گذراندن زمان در آن سن، حول آن محور است و این فعالیت اصلی برای انسان به خاطر طبع خاص او ملالت آور است واین تنوع اولاً بایدغیر از فعالیت اصلی باشد، ثانیاً در زمانی خارج از زمان آن فعالیت باشد تا آسیبی به این فعالیت اصلی نرسد. کودک نیز از این امر مستثنی نیست، فعالیت اصلی کودک قبل از مدرسه بازی و پس از مدرسه درس است، طبیعی است که کودک از بازی ودرس خسته می شودونیازمند یک فعالیت جانبی می گردد تااوقات خالی از فعالیت اصلی را پر کند وخستگی های خود را برطرف نماید، تلویزیون یکی از بهترین وسیله هائی است که می تواند اوقات فراغت کودک را پر کندوطبق نظرسنجی ها وقت گذرانی یکی از مهم ترین دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان است. (آذری، سعید، 1377، ص 77)
2- تلویزیون و آموزش و یادگیری
تلویزیون یکی از ابزارهای موثر درافزایش شناخت وآگاهی به شمار می آید. درحال حاضر، بر اساس نتایج بسیاری از تحقیقات انجام شده به روش مشاهده، یک معلم خوب با استفاده از تلویزیون به عنوان یک رسانه کمک آموزشی به مراتب اطلاعات خود را بهتر منتقل می کند تاصرفاً ازطریق روش های معمولی تدریس ، بنابراین درصورت نیاز و کمبود متخصص آموزشی برای بچه ها، می توان از تلویزیون استفاده کرد.(برگرفته شده از سایت تبیان)
3 – تلویزیون و اجتماعی شدن کودک
زندگی اجتماعی دارای شاخص ها و نمادهایی است و بدون شناخت نمادهای اجتماعی
نمی توان در اجتماع زیست،در واقع مقدمه زندگی اجتماعی، اجتماعی شدن است و تولد کودک مقارن با اجتماعی شدن اوست، به همان نسبت که کودک رشد می کنند باید رشد اجتماعی نیز داشته باشد چرا که رشد پرورش وجامعه پذیری سه ماهیت همراه در وجود کودک است. کودک یعنی سال هایی که انسان راه ورسم زندگی را می آموزد و اولین جائی که کودک اجتماعی شدن را میآموزد خانواده است. ولی توان خانواده برای پاسخ گویی به این نیاز بزرگ ناچیز است، گرچه مدرسه تااندازه ای در کنار خانواده با خانواده همراهی میکند ولی به دلیل آن که نیاز کودک فراتر از این حد است، باز هم این کمبود به وضوح مشهود است ولی تلویزیون به خاطر برنامه های فراگیر و متنوع بهترین وسیله ای است که می تواند این نیاز کودک رابرطرف نماید زیرا تلویزیون واسطه ای فراگیر است که دردسترس همه کودکان قرار می گیرد و کودکان از طریق آن درباره خود، زندگی خودو چگونگی رفتار در شرایط گوناگون و چگونگی برخورد با مشکلات خانوادگی و شخصی خود، چیزهائی فرامی گیرند و تلویزیون باعث رشد اجتماعی
می شود و رشد اجتماعی فرایندی است که در آن کودکان مهارت های انجام مسئولیت را به دست می آورند واز نتایج رفتارها آگاه میشوند و به روابط انسانی در اجتماع پی می برند، پژوهش ها نشان می دهد که تاثیر رسانه ها بر رشداجتماعی، به عواملی چون تعامل با خانواده ، همسالان ،مدرسه و شبکه- های ارتباطی بستگی دارد. (برگرفته شده از سایت تبیان)
2-30 جنبه های اجتماعی شدن کودکان
1- درک نقش جنسیتی : در برگیرنده مجموعه ای از مفاهیم وباورهاست درباره اینکه چگونه فردی هستیم و چگونه ویژگی و شخصیت خود را به نمایش می گذاریم و چگونه با دیگران رفتارو چگونه باید باشیم؟
جامعه از زنان و مردان انتظارات خاصی دارد واین انتظارات در مورد هر دو جنس مشابه هم نیست. بنابراین به طور اساسی برای مردان ویژگی های خاصی در نظر گرفته می شود و برای زنان نیز ویژگی های دیگری تعیین می شود و این بدان معنا نیست که هرگز نمی توان بین دو جنس با ویژگی های خاص اثر یا الگوهای رفتاری مشابه یافت – به عکس آنچه دراین جا به آن اشاره شد، نوعی دسته بندی بر اساس سازگاری و کارآیی است که برای سهولت مجموعه ای از عقاید قالبی را در اختیار ما قرار می دهند که جامعه آن را تعیین کرده و متناسب با هر یک از دو جنس است وعقاید قالبی در مورد جنس می تواند نقش هایی را که زن و مرد می توانند درجامعه ایفا کنند را محدود سازند و پرورش این عقاید در ذهن کودک از طریق فرایند یادگیری صورت می گیرد و تلویزیون در شکل دادن این ایده ها درباره جنسیت موثر است.
بنابراین کودک نقش های جنسیتی را از تلویزیون میآموزد و به صورت عملی در فعالیت های خود به کار می برد.
2- انتخاب شغل : مسیر واقعی انتخاب کار یا حرفه ممکن است با توجه به قابل رویت بودن شغل های خاصی که در قلمرو عمومی به خصوص از طریق رسانه های عمومی از جمله تلویزیون میسر نمی شود شکل گیرد، تلویزیون باورهای قالب بندی شده شغلی را در کودک ایجاد میکند که این میتواند کوتاه و یا بلند مدت باشد.
3- تنش های خانوادگی : بی شک تلویزیون در شکل دهی بر باورهای کودکان درباره زندگی خانوادگی نقش مهمی دارد، تلویزیون خانواده های نمونه رابرای کودکان معرفی می کند وبر ارزش های خاصی تاثیر می گذارد و یا برخی از مسائلی که برای اعضای خانواده مهم هستند،به بینندگان ارائه می کند.
4- معلومات عمومی: اکثر مردم از طریق تلویزیون اطلاعات کسب می کنند و چون کودکان تجربه کمتری نسبت به بزرگسالان دارند راحت تر به وسیله چیزهایی که از تلویزیون میبینند فریب می خورند و نمی توانند خود را با فرهنگ القا شده توسط تلویزیون تطبیق دهند.
5- شکل گیری گروه همسالان : کودکان علاوه بر اینکه با تماشای برنامه های تلویزیونی تقلید وار دست به تشکیل گروههای همسالان می زنند ، وجود تلویزیون موجب تقویت این بعد از زندگی کودک نیزمی شود.(برگرفته شده از سایت گوگل)

2-31 کارکردهای منفی تلویزیون
1- بازداشتن از کارهای تحصیلی واختصاص وقت کودکان و نوجوانان
2- ارائه صحنه های خشونت آمیز و رواج خشونت
3- جریحه دار کردن عواطف کودکان
4- سوق دادن زودرس به طرف زندگی بزرگسال ها
5- خلق نیازهای کاذب
6- رابطه با جرم و خیانت
7- برانگیختن حالت تهاجمی
8- محدود کردن قدرت ابتکار وخلاقیت
9 – تسخیر ذهن کودکان
10 – بیگانه ساختن کودکان و نوجوانان با مطالعه
11- بی تفاوت کردن کودکان ونوجوانان نسبت به دردها و رنج های انسانی
12- رواج رفتارهای ضداجتماعی از طریق مشاهده و یادگیری توسط کودکان
13- نادیده گرفتن قید و بندهای اجتماعی از طریق همانند سازی با شخصیت های نمایش هائی که درآنها شیوه های پرخاشگری ومهارت های خلافکاری نشان داده می شود.
14- ایجاد درگیری ذهنی در کودکان به علت تماشای فیلم های دیگر یا مختص سنین بالاتر
15- ایجاد ترس و کابوس های شبانه برای کودکان
16- کاهش مدت زمان خواب کودکان
17- مسخ کودکان و فرورفتن آن ها در دنیایی تخیلی وایجاد فاصله با واقعیت ها
18- افزایش حالت انفعالی و بی تفاوتی
19- شستشوی مغزی
20- تهدید سلامتی جسمی وروانی و رفتاری کودکان
اثر تلویزیون بر رفتارهای کودکان و نوجوانان زمانی به حداکثر میرسد که بر ارزش ها و دیدگاههای مورد نظر در برنامه ها پی در پی تاکید گردد.
(برگرفته شده از سایت تبیان)

2-32 نقش ها و وظایف وسایل ارتباطی:
1- نقش های تفریحی: وسایل ارتباط جمعی به طور معمول با زمان فراغت انسان ها برخورد مینماید از این رو،در مواردی چند، باید موجبات جدائی موقت از واقعیت، فراموشی لحظات دشوار زندگی، تمدداعصاب و سرگرمی انسان ها را فراهم سازند، بنابراین جزئی از کارکرد وسایل ارتباطی صرفاً تفریح و تفنن انسان ها است تا از آنان موجوداتی توانا و خلاق برای کار به بار آورد ولیکن این نحوه گذران اوقات فراغت هم جنبه اخلاقی داردزیرا وسیله ارتباطی نباید و نه میتواند به هر ترتیب موجبات خندیدن و تفریح سازد و هم جنبه فرهنگی زیرا فراغتی که با این وسایل صورت می گیرد، گذر زمان است با استفاده از مقولات فرهنگی.
2- نقش های خبری: وسایل ارتباط که جمعی پخش خبر و اطلاع را بعهده دارند و رسالت آنان در انتقال سریع، بی طرفانه و آگاهی بخش اخبار و واقع دنیای ماست.
3- نقش های همگن سازی : وسایل ارتباط جمعی نزدیکی سلیقه ها، خواسته ها و انتظارات تمامی ساکنان یک جامعه را موجب میشوند و خروج جوامع از عصر محدوده های جدا یا تک افتاده را موجب می گردند، با ورود وسایل جمعی به جامعه، خرده فرهنگ ها، فرهنگ های خاص و مجزا ناپدید می شوند و به نوعی تمامی ساکنان یک جامعه تشابه میپذیرند و در سبک زندگی و علایق و خواسته ها از الگوی مشابهی که وسایل ارتباط جمعی به آنان می دهند برخوردار می شوند.
4- آگاه سازی : وسایل ارتباط جمعی باید نه تنها به انتقال خبر و اطلاع بلکه تحلیل درست اخبار و تشریح آنان نیز بپردازند و تحلیل علمی پدیده های خبری و آگاه سازی انسان ها از این عللل ،موجبات تغییر در جهان بینی انسان ها را فراهم میکند، به همین سیال وسایل ارتباط جمعی باید موجبات آگاهی انسان را از کالاهای مورد نیاز فراهم سازند.
5- احساس تعلق اجتماعی : صدای رادیو، تصویر تلویزیون و نوشته روزنامه ابزاری است در راه احساس تعلق اجتماعی . سرنر معتقد است وظیفه اساسی وسایل ارتباطی، حس تعلق اجتماعی است و او معتقد است هر چه قدر مردم با وسایل ارتباط جمعی پیوند محکم تری داشته باشند. به همان نسبت نیز مشارکت اجتماعی و قابلیت زندگی آنان در جمع با دیگران افزایش
می یابد. پس وسایل ارتباط جمعی هم عامل و هم نشان دهنده تعلق اجتماعی انسان هاست. (ساروخانی ،باقر، 1380، صص 92 و84).

2-33کودک کیست؟
از نظر پیمان نامه حقوق کودک، کودک کسی است که سن او کمتر از 18 سال باشد، مگر اینکه بر اساس قانون ملی قابل اعمال، سن قانونی، کمتر تعیین شده باشد. (نوبان و صدری ، 1380، تبریز)
دکتر حسن احدی وفرهاد جمهری در کتاب روان شناسی رشد، دوران کودکی را به دو دوره تقسیم کرده اند: دوره اول کودکی، از 2 سالگی تا 6 سالگی را در بر می گیرد و پس از این سن دوره نوجوانی آغاز می شود (احدی وجمهری، 1380، ص 24) محمد پارسا در کتاب روان شناسی "رشد کودک و نوجوان" دوران کودکی را از آغازتولد تا پیش از نوجوانی می داند که شامل سه دوره : دوره شیرخوارگی (از تولد تا 2 سالگی) ، دوره نونهالی (3 تا 6 سالگی) و دوره نوباوگی (6 تا 12) سالگی است (پارسا، 1378، صص 213 و 127)
امه دور(Eme dor) در کتاب "تلویزیون و کودکان- رسانه های خاص برای مخاطبانی خاص" در تعریف خود از کلمه کودک می نویسد: " دراین کتاب ، اغلب به کودکان، کودک یا کودکی به شکل عام اشاره شده و شامل دوران تولد تا پایان نوجوانی است، اما در صورت لزوم، ما میان نوزاد، کودکان سنین قبل از دبستان، کودکان کلاس های پائین دبستان، کودکان کلاس های بالاتر دبستان، نوجوان دوره راهنمایی و نوجوانان سنین بالاتر و یا هر پاره گروه و گروه فوق العاده این رده های سنی – تمایز قائل خواهیم شد. ( امه دور ، 1374، ص 8).

2-34ویژگی های کودک در دوره ابتدایی :
دوره دبستان، دوره آرامش قبل از طوفان نام دارد، چون کودک در این مرحله به ثبات و آرامش دست می یابد و شخصیت وی بتدریج رشد و تکامل مییابد و هیچ گونه بحران هویت و اختلال عاطفی در کودکان بهنجار مشاهده نمی شود و این مرحله دوره عقل و دانایی است و به آن دوران بلوغ کودکی اطلاق می شود و این دوره که از 6 تا 10 سالگی است کودک در مسائل اجتماعی خود مشکل خاصی ندارد وبه راحتی می تواند با دیگران کنار بیاید و ازمهم ترین ویژگی های کودک، ظهور تفکر اجتماعی است، در این دوره چهار مفهوم زمان، مکان، عدد، علیت، ذهن کودک رانظم داده و کودک را به سمت تفکر منطقی سوق میدهد و در نتیجه میتواند پدیده های اطراف را درک کرده و بین آن ها ارتباط برقرار نماید. به هر صورت گرچه ویژگی کودک در این سن وسیع است ، ولی به اختصار به قسمت هائی از آن توجه میکنیم.
1- رشد جسمانی کودک : در دوره ابتدایی تارهای عصبی میلینه میشوند، درنتیجه رشد جسمانی کودک دراین دوره بسیار مهم است، میلینه شدن تارهای عصبی در مقطع دبستان باعث هماهنگی کامل حس و حرکت کودک میشود و کودک در اثر تکامل مراکز عصبی و تجارب جسمانی خود قادر به تعبیر و تفسیر پیام های دریافتی حواس خود بوده و میتواند به آن ها پاسخ درست بدهد.
2- کاهش خود مداری : کودک دراین مرحله ، در صورت قرار گرفتن در یک محیط مناسب ، مدرسه مطلوب، آموزگار ماهر به تدریج می تواند به حقوق دیگران توجه و آن را رعایت کند، حتی گاهی مواقع نیز می تواند از حق خود بگذرد.
3- معقول تر شدن پیوندهای عاطفی کودک: در این مرحله کودک ارتباط عاطفی معقول تری با خانواده خود دارد و میتواند چند ساعت به دور از آن ها جدا بماند، بدون آن که خلا عاطفی احساس کند. این ویژگی در رشدعاطفی کودک ، هدف آموزش و پرورش که همان استقلال عاطفی کودکان است، بسیار مهم است.
4- تغییر شکل کنجکاوی کودک : کودک دراین مرحله از رشد، شدیداً کنجکاو می شود و کنجکاوی او معنی دار و جهت دار می شود که البته به همراه کنجکاوی حالت چرایی نیز در او بیدار می شود.
5- تغییر شکل مشاهدات کودک: کودک دبستانی در هنگام مشاهده به بررسی علل پرداخته چرایی مسائل را جستجو می کندو به چگونگی فرآیندها توجه دارد.
6- حرکت از تخیل به واقعیت : کودک دبستانی بیش از حد از تخیل دور شده و به واقعیت نزدیک می شود و یکی از ویژگی های مهم این دوره ، کاهش تخیلات است.
7- الگوپذیری از بزرگسالان: یکی از جنبه های مهم شخصیت کودک تقلید است و کودک از افرادی که در نظرش مهم و بادانش هستند تقلید می کنند و الگو پذیری علت اصلی تماشای تلویزیون کودک است.
8- حذف تمایلات جنسی: دوره ابتدایی دوره نهفتگی است و تمایلات جنسی بر خلاف دوره پیش از دبستان به دوره پوشیدگی و کمون می رسد. (برگرفته از سایت گوگل)

2-35 قابلیت های کودک نسبت به تلویزیون :
1- کودک نسبت به تلویزیون هم فعال است و هم منفعل و کودک نسبت به تلویزیون این توانایی را دارد که با برنامه گزینشی برخورد کند. البته هر قدر کودک بزرگتر می شود این ویژگی بارزتر می گردد.
2- ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی کاملاً تاثیر پذیر است و به راحتی شرطی می شود.
3- اولین تجربه مستقیم کودک و تلویزیون از دو سالگی شروع می شود، ابتدا به صورت تقلیدی بعد به صورت اختیاری.
4- سن 5-2 سالگی میانگین سن تماشای منظم در کودکان است.
5- درسن 6 سالگی کودک با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا و دلبستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی، در او ایجاد می شود.
6- توجه کودک به صفحه تلویزیون ،نه پیوسته و نه منفعل است و میزان توجهی که کودکان حاضرند به هر برنامه داشته باشند به طور مستقیم بستگی دارد به اینکه سمعی و بصری بودنش برای آن معنای خاصی داشته باشد و یا زمان کافی در اختیار آن ها قرار بگیرد تامعنا و مفهوم مورد نظر را جذب کنند، از این نگاه شکل برنامه ها اهمیت زیادی دارد.
برخی از عواملی که باعث می شود توجه کودک به برنامه های تلویزیونی و صفحه تلویزیون جلب شود عبارت است از:
الف – آشنایی قبلی با صداها و موسیقی
ب – تغییر بلندی و کوتاهی صدا.
(برگرفته از سایت تبیان )

2-36 ارتباط کودک و تلویزیون:
امروزه کودک را رسانه های مختلفی احاطه کرده است، اما کودک درمیان این انبوه رسانه توجه زیادی به تلویزیون نشان میدهد، دراین جا سوالی که مطرح می شود این است که چرا کودکان تا این حد تلویزیون تماشا می کنند؟ در پاسخ به این سوال باید دو جنبه را در نظر داشت یکی ویژگی های روان شناختی و اجتماعی کودک و دیگری ماهیت و توانمندی های تلویزیون به عنوان رسانه های جمعی و فراگیر. از نظر فیزیکی کودک در حال رشد و از نظر اجتماعی در حال آماده شدن برای به عهده گرفتن نقشی چون بزرگسالان در جامعه و یا به عبارت دیگر در مرحله جامعه پذیری است او یاد می گیرد بخواند و بشمارد و با دیگران سازگاری داشته باشد و در مرحله بعد هنجارها و ارزش ها و آداب و رسوم جامعه اش را بپذیرد، از نظر روان شناسی او در مرحله کشف و دنبال کردن هدف قرار میگیرد وسعی میکند برای خود تصویری از میحطش بسازد و سپس خود را از محیط جدا سازد و در مرحله بعد، تصویری از هویت خود سازد، سوال های زیادی در ذهن کودک مطرح میشود از جمله او در این جهان به کجا تعلق دارد و چه کار باید بکند ؟ واز سویی دیگر تلویزیون رسانه ای است که با قابلیت دیداری و شنیداری خاص خود می تواند تمام آنچه را که او در ذهن دارد، در مقابلش حاضر کند و مسئله ای که در اینجا مطرح و مهم است دسترسی آسان به تلویزیون است. شرام، پارکر و لایل(Sheram&Parker&Lyle) می گویند : "در ارتباط بین کودک و تلویزیون، این کودک است که بیش از همه فعال است." آن ها معتقدند که در ارتباط کودک ورسانه، این کودک است که از تلویزیون استفاده می کند نه تلویزیون از کودک .(حسینی،نگین، 1385 ،ص 138 ) .
در پاسخ به اینکه چرا کودک از تلویزیون استفاده میکندو به تماشای تلویزیون میپردازد محققان با روش های مختلف و با دخالت دادن متغیرهای متفاوت، نیازهائی را که کودک و نوجوان را به سوی رسانه سوق میدهد، دسته بندی می کنند. شرام و پارکرسه دلیل اصلی لذت طلبی، کسب اطلاع و استفاده اجتماعی رابرای تماشای تلویزیون ذکر می کنند. در حالی که دلایلی چون سرگرمی، فرورفتن در جهان تخیلی، هم ذات پنداری با افراد جالب و جذاب، فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی، فرار از کسالت های کارهای یکنواخت روزمره، را ازدلایلی دانسته اند که به لذت طلبی مربوط می شوند.
برادلی گرین برک(Bradley Green) دلایلی چون گذران وقت، فراموش کردن مشکلات، یادگیری چیزهای مختلف، یادگیری درموردخود، برانگیختگی، آرامش، یافتن مونس با تماشای تلویزیون را ازدلایل استفاده کودکان از تلویزیون ذکر میکند. (نیکومینو، 1381، ص 124).
کوهن و لوی و گلدن (cohen&Levi&Golden) دلایلی چون در کسب موفقیت، رهایی از خستگی، تفریح، آگاهی از آنچه در جهان می گذرد، فرار از تنهایی، یافتن موضوعی برای صحبت کردن با دوستان و والدین، آرامش یافتن، آموختن آنچه در مدرسه نمیآموزم، هم رنگ شدن با والدین و دوستان و فکر نکردن به مدرسه" را در زمره دلایلی میدانندکه کودکان را به سوی تلویزیون سوق می دهد. (همان، ص 124)
2-37 کودکان قربانیان تلویزیون :
ازویژگی هایی که کودک رابه صورت مخاطب خاص رسانه در آورده است، بارها در مقالات و کتب مختلف در زمینه کودک و رسانه و یا کودک و تلویزیون صحبت شده است. گروهی از صاحب نظران بر این باورند که تفاوت کودکان و بزرگسالان در ارتباط با رسانه در این است که بزرگسال در مقابل آن وسیله ای دفاعی دارد که کودک فاقد آن است ودرنتیجه قربانی بالقوه رسانه محسوب می شود و باید برای حفظ آینده او و جامعه فکری کرد.
ویژگی هائی چون،شناخت ناقص از جهان ،که موجب می شود کودک از فهم محتوای رسانه عاجز بماند یا مطالب غیر واقعی را واقعی پندارد یا آن که از هدف وانگیزه تولید تولید کننده محتوای رسانه آگاهی نداشته باشد؛ اشتیاق برای فراگیری یا به عبارتی آمادگی برای فراگیری دلایل دیگری است برای آن که کودک را اثر پذیر ترین مخاطب تلقی کنیم. غیر از این عامل ، عامل محدودیت توانایی انتخاب و گزینش دقیق یاتعمیم دادن و تجزیه و تحلیل اطلاعات باعث شده که کودک مخاطب خاص رسانه ای چون تلویزیون درآید. (برگرفته از سایت ویکی پدیا)

فصل دوم
چهارچوب نظری
2-38 چارچوب نظری
به طور یقین مدل های تظری ،همیشه به عنوان ضرورت ووسیله مناسب به عاریت گرفته می شوند ومحققان معمولا کار خود را به طور دقیق با استفاده از پایه نظری محکمی شروع
می کنندو به انجام می رسانند.
چارچوب نظری که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفت و تحقیق بر اساس آن انجام شد، طبق نظر مکتب فرهنگ و شخصیت و کنش متقابل نمادین و کارکردگرایی است.
نظریه فرهنگ و شخصیت :
مکتب فرهنگ و شخصیت ،که نام دیگر آن فرهنگ گرایی است دردهه 30 در دانشگاه شیکاگو در میان شاگردان فرانتس بوآس(Boas)ظاهر شد، اما توانست رشد زیادی کرده و در طول چند دهه تاثیر زیادی بر کل انسان شناسی فرهنگی آمریکا باقی بگذارد و تاکید این مکتب بر دو عنصر اساسی بود که در نام آن جای گرفته اند . "فرهنگ" و "شخصیت" (فکوهی،ناصر، 1382، ص 199)
فرهنگ به عنوان متغیری در تشکیل شخصیت افراد موثر است و واکنش افراد نیز در مقابل فرهنگ جامعه متفاوت است و میتوان گفت فرهنگ هر جامعه حدود پرورش شخصیت را تا اندازه ای معین می کند و هر فرهنگی نوعی شخصیت پرورش می دهد که با نوع شخصیت متعلق به فرهنگ های دیگر متفاوت است، مارگارت مید (Margaret Mead) می گوید ، فرهنگ هر جامعه خوی و اخلاق افراد متعلق به آن فرهنگ را قالب ریزی می کندو نقش های جنسی و ویژگی های شخصیتی و یا شخصیت به معنای عام آن از طریق زیست شناختی شکل نمیگیرند، بلکه کیفیت های بسیار قالب پذیری اند که آرمان های فرهنگی را از راه تربیت بچه ،قالب بندی میکنند. و منظور ازاینکه مارگارت مید می گوید فرهنگ هر جامعه خلقیات افراد متعلق به آن فرهنگ را قالب ریزی می کند، این است که بیشتر افکار و رفتار و عادات اجتماعی و خانوادگی انسان نشات یافته از محیط فرهنگی اوست و بنابراین شخصیت هر فرد در جامعه، تحت تاثیر پدیده های فرهنگی قرار می گیرد و این تاثیر ها در رفتار و کردار و گفتار او ظاهر می شود و از نظر روان شناسی اجتماعی شخصیت انسان بر اثر جریان فرهنگ پذیری به وجود می آید و تکوین می یابد ومفهوم شخصیت تا حدودی نماینده جذب مواد و عناصر فرهنگ موجود در محیط اجتماعی است. (برگرفته از سایت تبیان) وتاکیداو بیش از هر چیز بر فرآیند انتقال فرهنگی واجتماعی شدن افراد بوده و می گفت چگونگی این انتقال است که به شخصیت افراد شکل می دهد (فکوهی، ناصر، 1382، ص 207) از دیگر طرفداران مکتب ،فرهنگ و شخصیت روث بندیکت (Ruth Bendiket)است که شخصیت گروهی را مطرح می کند و او اعتقاد داشت که هر جامعه ای شخصیت ویژه خود را میپروراند، روث بندیکت در کتاب پرخواننده اش به نام الگوهای فرهنگ مدعی شد که هر جامعه ای در میان زمینه کلی استعدادهای انسانی بخش محدودی از ویژگی ها را به عنوان آرمان های فرهنگی ناآگاهانه بر می گزیند و اعضایش بتدریج این آرمان ها را ملکه ذهن شان می سازند و در نتیجه ی این گزینش ناآگاهانه ، همانندی های عامی در شیوه تفکر و رفتار هر جامعه ای پدید می آید و یا به عبارت دیگر هر جامعه دارای یک الگوی شخصیتی گروهی خاص خود می شود. (فکوهی ، ناصر، جزوه درسی نظریه های انسان شناسی ، ص 57 )
با توجه به اینکه تلویزیون به عنوان یک پدیده فرهنگی دارای کارکرد فرهنگ پذیری است، باعث شکل گیری شخصیت و پیدایش دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی و تغییر در ارزش ها و باورهای اجتماعی در مردم ، بالاخص کودکان، به خاطر انعطاف پذیری بالای آنان است.
نظریه کنش متقابل نمادین :
نظریه کنش متقابل نمادین نظریه ای است که بر اهمیت ارتباطات نمادین یعنی ژست ها و مهم تر از همه زبان در رشد فرد، گروه و جامعه تاکید می کند واین نظریه بیان می دارد که رفتار اجتماعی ما به نقش ها و پایگاههایی که مورد پذیرش ما است، بستگی دارد و همچنین رفتار اجتماعی ما، بنابرگروهی که بدان تعلق داریم و نهادهایی که در آن ایفای وظیفه می کنیم شکل می گیرد. طرفداران نظریه کنش متقابل نمادین استدلال می کنند که عملاً همه کنش های متقابل میان افراد انسانی متضمن تبادل نمادهاست، هنگامی که ما در کنش اجتماعی (متقابل با دیگران) قرار می گیریم، دائماً در جستجوی "سرنخ هایی" هستیم برای این که چه نوع رفتاری در آن زمینه مناسب است و اینکه چگونه آنچه را که منظور است تعبیر کنیم.
نمایندگان این نظریه همچون بلومر و جرج هربرت مید (Blomer& Mead)مطرح می سازند که انسان عروسکی نیست که بی اراده، واکنش هایش در مقابل انگیزش هایش شکل گرفته باشد، بلکه انسان ها به نحو فعالی به جهان پاسخ می دهند و به واسطه فهم از جهان، کنش های خود را بر میگزینند و گیدنز میگوید کنش های اجتماعی، جمعی یا فردی بر فراگردی استوار است که به واسطه آن کنش گرایان شرایط رو در روی خودرا تفسیر و ارزیابی میکنند و فرهنگ چارچوبی است که درون آن می توان رفتارها را توصیف کرد. (برگرفته از سایت گوگل ) با توجه به اینکه امروزه ارتباطات بیشتر حالت جمعی یافته ورسانه ها تاثیر شگرفی بر این روند دارنددر این پژوهش سعی شده ارتباطات جمعی یا عمومی مورد بررسی قرارگیرد چرا که این ارتباط براساس هدف اطلاعاتی و یا اقناع و متقاعد سازی و آگاه سازی مطرح و شکل می گیرد و تلویزیون امروزه باسرعت عمل زیاد وقابل دسترس بودن در بین عموم مردم باعث ایجاد یک فرهنگ مشترک در بین همه مردم شده وفرهنگ پذیری از انحصار خانواده و مدرسه و.. خارج و بخش قابل ملاحظه ای ازآن توسط تلویزیون صورت می گیرد.
نظریه کارکرد گرایی :
کارکرد گرایی در واقع بر آن است که مهم ترین مولفه ها برای شناخت و تحلیل پدیده های اجتماعی در هدف و غایتی است که در این پدیده ها وجود دارد ،یعنی یک پدیده به چه کاری و چه مصرفی می آید؟طبق نظریه کارکرد گرایی مالینوفسکی(Malinowski) عناصر گوناگون هر جامعه کارکردی دارند زیرا نیازهای فرهنگی مردم آن جامعه را مرتفع میسازند و مالینوفسکی با ارائه نظریه کارکردگرایی 3 نوع نیاز را برای انسان تشخیص داد: نیاز زیستی (خوراک و … ) ، نیاز وسیله ای (آموزش قوانین ) و نیاز یکپارچگی (جهان بینی مشترک)
به نظر مالینوفسکی جامعه برای برآوردن این نیازها، نهاد ها یا الگوهای فعالیت تکرار شونده ای چون دین، هنر، نظام خویشاوندی و قانون و… را ساخته و پرداخته می کند.
(فکوهی ،ناصر،جزوه درسی نظریه ها ی انسان شناسی ،ص 65)
تلویزیون هم به عنوان یک عنصر فرهنگی، درجامعه کارکردهایی دارد که از جمله کارکردهای مهم و تاثیر گذار آن فرهنگ پذیری است و در این پژوهش سعی بر آن است که تاثیر تلویزیون بر فرهنگ پذیری کودکان بررسی شود.

بخش سوم :یافته های پژوهش
فصل اول:یافته های توصیفی
فصل دوم:تجزیه و تحلیل یافته ها

فصل اول
یافته ها ی توصیفی

3-1 مقدمه
در ارتباطات اجتماعی و فرهنگی کنونی، تلویزیون دارای نقشی متمایز و فراگیر است و یک خصیصه عمده زندگی امروزی در کشورهای توسعه یافته و به گونه ای فزاینده در کشورهای درحال توسعه تماشای تلویزیون است و علت تماشای تلویزیون و محبوبیت زیاد آن در این است که سرگرمی و مشغله زیادی را برای بیننده بدون زحمتی زیاد و با هزینه پایین فراهم می کند.
البته هر چند مخاطبان تلویزیون، گسترده اند ولی همگن نیستند و کودکان به عنوان مخاطبین خاص رسانه مطرح هستند و آنچه کودک را مخاطب خاص رسانه ای جون تلویزیون می سازد، عاملی است چون اثر پذیری و محدودیت توان شناختی کودک و آینده جامعه که به دست همین کودکان امروز ساخته خواهد شد .
کودکان در بین مخاطبین رسانه زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند، طبق بررسی های انجام شده در ایران، کودکان و نوجوانان حدود 1 تا 4 ساعت در روز به تماشای تلویزیون می نشینند و یکی از محققان دست اندرکار بررسی اثر تلویزیون بر کودکان می گوید، تصویر قطره آبی که بر روی سنگی می چکد بی تاثیر به نظر می رسد؛، اما وقتی که چکیدن این قطره آب مدتی طولانی ادامه یابد در سنگ سخت حفره ای ایجاد می شود . پژوهشگران دلایل متعددی را برای تماشای زیاد تلویزیون توسط کودکان مطرح می کنند اما مسئله ای که در اینجا قابل بحث و مهم است، فرهنگ پذیری کودکان از این جعبه جادوئی است چرا که تلویزیون در شکل دادن به فرهنگ از توان بالائی برخوردار است و می تواند به راحتی این کار را انجام دهد. به خصوص از این منظر که کودک در مقابل این رسانه ها فاقد وسیله دفاعی است ودر دوران کودکی تحولات و تغییرات بسیار سریعی اتفاق می افتد که پایه و اساس شکل گیری فرهنگ و شخصیت درکودک می شود.
در دوران کودکی عواملی چون امکانات رفاهی، سطح تحصیلات والدین، طبقه اجتماعی و … بر استفاده از تلویزیون در این رده سنی اثر گذار است.
به همین منظور، محقق علاقه مند به تحقیق در رابطه با اثر تلویزیون بر فرهنگ پذیری در کودکان شد و این مسئله را در پنج مقوله تلویزیون و تغییر درباورها و ارزش ها، تلویزیون و تغییر درعلایق و عادات تلویزیون، تلویزیون و تغییردر نحوه گذران اوقات فراغت، تلویزیون و تغییردر فرهنگ تغذیه، تلویزیون و تغییردر ادبیات کودکان مورد بررسی قرار داد.
محقق برای نیل به این هدف از 50 دانش آموزاول و دوم ابتدایی (7و8 ساله دختر) سوالاتی در رابطه با تعداد ساعات تماشای تلویزیون درطول شبانه روز، علت تماشای تلویزیون و اینکه به چه برنامه هایی بیشترعلاقه مند هستند، پرسید.
از لحاظ امکانات رفاهی و طبقه اجتماعی هر50 دانش آموز جزء طبقه متوسط به بالای جامعه بودند و شایان ذکراست که از 50 دانش آموز مورد بررسی 42%ا ازدانش آموز پدر و مادر هردو تحصیلات عالیه داشتند، 34% دانش آموز فقط پدر تحصیلات عالیه ،14%دانش آموز فقط مادر تحصیلات عالیه و10%دانش آموز هیچ یک از پدر و مادر تحصیلات عالیه نداشتند. ( نمودارشماره 1)
از 50دانش آموزمورد بررسی 54% حدودا بین 2 تا4 ساعت،،34% بین 4 تا 6 ساعت و 12% ربین 6تا8 ساعت به تماشای تلویزیون می پرداختند. (نمودار شماره 2)
از بین این 50 دانش آموز، برای 48%آنهاتماشای برنامه های کودک ، برای 18% آنها سریال های خانوادگی،26% برنامه های طنز و 8%آگهی های تبلیغاتی دراولویت قرار داشت (نمودار شماره 3)
دانش آموزانی که والدین آنها هردو تحصیلات عالیه داشتند نسبت به بقیه دانش آموزان ساعات کمتری به تماشای تلویزیون می پرداختند و خانواده هایشان کنترل بیشتری نسبت به ساعات تماشا و نوع برنامه های آن داشتند. در بقیه متغیرها اختلاف معنی داری نسبت به ساعات تماشا و کنترل نوع برنامه ها وجود نداشت.
در تحقیقی که انجام شد 68%دانش آموزان علت تماشای برنامه های تلویزیون را بیشتر سرگرمی و تفریح عنوان کردند و می خواستند ازطریق برنامه های تلویزیون وقت خود را بگذرانند.
32%دانش آموزان علت تماشای برنامه های تلویزیون را یادگیری و آموزش بیان می کردند و می گفتند که می خواهند از طریق برنامه های تلویزیون اطلاعاتشان بالا رود. (نمودار شماره 4)
البته شایان ذکر است که تماشای تلویزیون هم به منظور تفریح و هم به منظور یادگیری در همه دانش آموزان وجود داشت و آماربالا اولویت مسئله را مطرح می کند.
با تمامی این تفاسیر تلویزیون نقش موثری در یادگیری کودکان دارد و عواطف و احساسات آنها را تحت تاثیر قرار می دهد و ازعوامل اجتماعی شدن کودکان به شمارمی رود.
بیشتر دانش آموزان مورد مطالعه در برنامه های کودک بیشتر رنگین کمان و برنامه بیست را می دیدند و درسریال ها بیشتر افسانه جومونگ را می دیدند. ولی نکته جالب توجه این بود که اگرچه دانش آموزان به سریالی چون افسانه جومونگ به خاطر زد و خورد هایی که داشت توجه می کردند ولی بازهم به خاطر عواطف دخترانه شان توجه آنها به فیلم هایی مثل 10 رقمی بود که یکی از این دانش آموزان مورد بررسی به یکی از هم کلاسی های خود می گفت 10 رقمی خیلی بی مزه بود و دیگری جواب او را اینگونه داد :" عوضش عروسی که توش بود ! "
بعد از اینکه علاقه و توجه دانش آموزان به به این برنامه ها مورد توجه قرار گرفت ، چند قسمت از هرکدام از این برنامه ها را دیدم و متوجه شدم همان نکاتی که دانش آموزان مطرح می کردند ، در این برنامه ها به وضوح دیده می شد. به عنوان مثال در برنامه رنگین کمان خاله نرگس، دائما بچه ها را به احترام گذاشتن به بزرگترها/ خوردن غذاهای متنوع و عدم بهانه گیری در خوردن غذاها/ و اینکه بدن ما به همه جور ویتامین نیاز دارد و یا اینکه هنگامی که مردم خوابند و دارند استراحت می کنند سروصدا نکنندو….و یا دربرنامه بیست، به کودکان درغالب نمایش ،آموزش معنای یک لغت داده می شودو نکات اخلاقی مثل دروغ نگفتن، دوری از دو به هم زنی و خبرچینی و تهمت زدن و … آموزش داده می شد و در همان برنامه یکی از شخصیت های نمایشی که با مادربزرگش زندگی می کرد خودش را به شکل شخصیت هری پاتر درآورده بود و به مادربزرگش می گفت ننه هری که یک تناقض فرهنگی دیده می شد .

نمودار شماره 1 : سطح تحصیلات والدین

نمودار شماره 2 : حدود ساعات تماشای تلویزیون

نمودار شماره 3: اولویت تماشای برنامه ها

نمودار شماره 4 : علت تماشای تلویزیون

3-2تلویزیون و تغییر در الگوهای گذران اوقات فراغت کودکان
جیسی ناش (Gisi nash)در کتاب فلسفه فراغت و تفریح های سالم فراغت را مربوط به آن بخش از اوقات زندگی انسان میشمارد که از کار کردن آزاد و یا در خواب نیست و تفریحات سالم مربوط به نحوه استفاده از این فراغت است.
گسترش رسانه های ارتباط جمعی به ویژه تلویزیون اغلب به موازات اوقات فراغت صورت می گیرد و رسانه ها فراغت را به قشرهای مختلف اجتماع سوق داده و آن را به یک پدیده فراگیر تبدیل نموده اند و با صنعتی شدن عوامل تفریح جای خود را به تماشای صرف داده است و تماشای تلویزیون فعالیتی ارزان و استراحت بخش است و این فعالیت می تواند به تنهایی صورت گیرد و موجب انصراف واقعی حواس افراد از زندگی واقعی گردد، تلویزیون همواره برنامه دارد و همیشه فرد می تواند چند برنامه را انتخاب کند. از این روفرد می تواند مدت زمان زیادی را به تماشای تلویزیون بگذراند بدون اینکه خود را دقیقاً معطوف نماید و در نهایت باید گفت تلویزیون باعث تفریح می شود (مقاله غرب، تلویزیون و فرهنگ، ماهنامه موعود ، ص 74).
طبق نظریه کارکرد گرایی مالینوفسکی(Malinowski)،هر عنصر فرهنگی در جامعه کارکردی دارد و جهت برآوردن نیازی است ،تلویزیون نیز به عنوان یک عنصر فرهنگی در جامعه کارکرد فراغتی دارد ونیاز انسان را به تفریح و سرگرمی برآورده می کند وباعث ایجاد کنش اجتماعی غیر مستقیم بین مخاطبان می شود وبا نقش سرگرم کنندگی که بالاخص برا ی کودکان دارد باعث گذر زمان با استفاده از مقولات فرهنگی می شود که این امر منجر به رسانیدن پیام های فرهنگی واجتماعی در بعدی وسیع می شود و جهان بینی تا حدودی مشترک را در آنها به وجود می آورد.
اگر از کارکرد تفریحی تلویزیون بگذریم متوجه می شویم که تلویزیون الگوهای فراغت را در بین کودکان تغییر داده است و از عوامل مهم در گذران اوقات فراغت گروه سنی است.
وامروزه تماشای تلویزیون در بین کودکان به قدری حائز اهمیت و اولویت است که تماشای برنامه های مورد علاقه خود را به رفتن به پارک گردش و بازی با همسالان و کتاب خواندن و رفتن به مهمانی همراه با والدین ترجیح می دهند. که البته این مسئله باعث شده که تفریح در بچه ها یک بعدی شودو کودکان از دیگر چشمه های فرهنگ جدا می شوندو این امر باعث عدم رشد فکری و خلاقیت در بین کودکان شده است.
در نمونه آماری که تحقیق بر روی آنها انجام شد از 48%دانش آموزان تماشای برنامه های تلویزیون را به هر تفریح دیگر ترجبح می دادند ،26% رفتن به پارک و گردش و بازی با همسالان را و26% هم برای آنها فرقی نداشت که در ایام فراغت چه کاری انجام دهند وشایان ذکر است که 48% دانش آموزان که تماشای تلویزیون را ترجیح می دادند ، به تماشای برنامه های کودک ، نسبت به بقیه برنامه ها بیشتر علاقه مند بودند وبه عنوان مثال یکی از دانش آموزان می گفت: " خانوم… بیشتر خانوم…دوست داریم بریم بازی کنیم…پارک… حیاط خونمون خانوم بچه ها میان خانوم بازی می کنیم… خیلی خوبه …..بگم خانوم اون روز چی شد…" دیگری می گفت: "خانوم مامانمون برامون کتابای شعر و داستان و اینا میخره… بعضی وقتام کامپیوتربازی می کنیم. بعضی وقتام … جمعه ها میریم پارک…" " خانوم موقعی که مامانمون نیست حوصلمون سرمیره تلویزیون می بینیم… آخه خیلی برنامه های خوبی داره… خانوم برنامه بیست انقده خوبه … بهمون گذشت یاد می ده …. میگه دروغ نگیم… به حرف بزرگترامون گوش بدیم… خانوم خاله نرگسو می بینید؟ خاله نرگس می گفت باید هر غذایی که مامانمون درست می کنه بخوریم …." " خانوم جومونگ می بینیم… خانوم خیلی باحاله… شمشیربازی داره…خانوم دیشب لباس بانو رو دیدین ؟" مسئله ای که در این دانش آموزان دیده شد،مسئله چاقی این دانش آموزان نسبت به سایرین بود و مسئله دیگر که محقق در حین تحقیق به آن دست یافت ،دانش آموزانی که تک فرزند بودند و یا خانواده های کم جمعیتی داشتند نسبت به سایر دانش آموزان بیشتر تمایل به تماشای تلویزیون داشتند و دانش آموزانی که خواهر و برادربالاخص بزرگتراز خود داشتند نوع برنامه هایی که می دیدند بیشتر مربوط به بزرگسالان بود تا برنامه های کودک وحالات کودکانه کمتری نسبت به بقیه داشتند که این مسئله از نوع بیان آنها کاملا مشخص بود به عنوان مثال یکی از این دانش آموزان که دو برادربزرگتر از خود داشت می گفت بهتر است برنامه های تلویزیون طبقه بندی شود وهر شبکه مخصوص یک برنامه ،تا اینکه همه شبکه ها ،هم سریال و هم برنامه کودک و هم مسابقه داشته با شند.
بنابر این آنچه مسلم است آن است که تلویزیون با ورودش باعث شده که الگو های گذران فراغت تغییر کند و کودکان کارتون و برنامه های عروسکی و مسابقه های زنده تلویزیون فیلم ها و سریال ها را به بازی با همسالان و گردش با خانواده ترجیح دهند ونکته مهم دیگر در رابطه بااین مسئله این است که تماشای برنامه های تلویزیون باعث شده که اوقات فراغت به سمت نوعی همگنی و یک شکلی شدن پیش برود وامروزبا آمدن تلویزیون دیگر جایی برای بازی های محلی که باعث تقویت ارزش های فرهنگی هر منطقه وروحیه جمع گرایی می شود وجود ندارد و مسئله ای که محقق در حین مشارکت در میدان تحقیق متوجه شد این مسئله بود که بچه ها در بازی کردن در حیاط مدرسه ،بیشتر بازی های دزد و پلیس (با توجه به اینکه دختر بودند )ویا به طور نمایشی موبایل بازی و…می کردند تا مثل بچه های سابق سابق که بیشتر بازی های آنها گرگم به هوا و…بالابلندی و…بود.
بنابراین امروزه اگر کودکان وقت زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند ،از آن الگو برداری نیز می کنند واز آن چیزهایی یاد می گیرند که به طور قطع متغایر با هنجارها وارزش هاو فرهنگ جامعه ماست واز آنجا که کودکان خواسته یا نا خواسته وقت کمتری را صرف فعالیت های دیگرمی کنند ،این امر باعث کاهش ارتباطات انسانی وفرد گرایی می شود واین مسئله کاملا در بین دانش آموزانی که علاقه بیشتری نسبت به سایرین به تماشای تلویزیون داشتند مشخص و معلوم بود.

3-3 تلویزیون و تغییردر عادات و سلایق کودکان
در ابتدای پیدایش تلویزیون ساده ترین ندای نگران کننده ای که به گوش می رسید این بود که تلویزیون عادات زندگی خانوادگی را تغییر خواهد داد.
بنا به گفته گیدنز (Giddens) ظهور تلویزیون بر الگوهای زندگی روزانه به شدت تاثیر گذاشته است .(بر گرفته از سایت رشد). استفاده از تلویزیون بر خلاف سایر رسانه ها مانند مطبوعات ، نیاز به داشتن تحصیلات ندارد و افراد با هر جنسیت و موقعیت سنی و در هر مکان وزمان می توانند از آن استفاده کنند از این رو بسیاری از مردم فعالیت های خود را پیرامون برنامه های تلویزیونی معین تنظیم می کنند.
این امر در مورد کودکان به عنوان متقاضیان جدی برنامه های تلویزیونی به طور جدی تر مطرح است و برنامه های تلویزیون از طریق تاثیر گذاری بر رفتار ،سلیقه و عادات کودکان را تغییر داده است. تلویزیون ساعات خواب بچه ها را تغییر داده و آن ها تا دیر وقت برای تماشای برنامه های مورد علاقه خود بیدار می مانند و البته این مساله باعث کسالت در طی روز در آن هامی شود که نتایجی چون عدم تمرکز در دروس را برای آن ها در پی داشته است.
محقق از دانش آموزان سئوالاتی در رابطه با ساعات خوابیدن و بیدار شدن و غذا خوردن پرسید که اکثریت آنها می گفتند تا سریال جومونگ ویا یوسف را نبینند نمی خوابند یعنی تا دیر وقت برنامه های تلویزیون را نگاه می کنند ومعلم این دانش آموزان می گفتند که معمولادانش -آموزانی که در طول کلاس حواس آنها خیلی جمع نیست و تمرکز ندارند دیشب تا دیر وقت بیدار بودند ووقتی از آنها پرسیده می شود چرا زود نخوابیدند معمولا می گویند فلان سریال را
می دیدند ویا چند تن از مادران این دانش آموزان که محقق با آنها صحبت داشت می گفتند معمولا فرزندانشان از آنها می خواهند نهار یا شام را قبل از شروع برنامه مورد علاقه آنها بیاورند ویا هنگام غذا خوردن تمام حواس آنها متوجه برنامه است ودیگر مانند سابق نیست که افراد هنگام غذا خوردن پای سفره ومیز در رابطه با مسائل ومشکلات و…با هم صحبت کنند.
تقریبا 50%دانش آموزان مورد مطالعه می گفتند که تماشای برنامه های تلویزیون را به انجام تکالیف درسی ترجیح می دهند و وقتی از آنها چرایی مسئله مطرح شد می گفتند به خاطر اینکه
اگر اول تکالیف هایمان را انجام دهیم ،نمی توانیم برنامه هایی که دوست داریم را ببینیم وبیشتر بچه ها می گفتند دیکه حوصله مان سرنمی ره و برنامه های کودک خیلی با حال هستند
از دیگر اثرات برنامه های تلویزیون بر کودکان تغییر در نحوه پوشش و اسباب بازی های آنها است ،از دانش آموزان پرسیده شد که چه اسباب بازیهایی دارند که درلابلای لیست اسباب بازی ها اسم عروسک شرک و اسپاید رمن و play station به چشم می خورد ویکی از این دانش آموزان دستمال سر به سرش بسته بود و می گفت خانم اگر گفتید شبیه کی شدم و بعد خودش گفت شبیه اون دختره که تو فیلم نصف مال من ،نصف مال تو بود ،شدم.
همان طور که گفته شد دانش آموزان در این دو مسئله به شدت تحت تاثیر برنامه های تلویزیون بودند که در این میان نقش سریال ها و آگهی های تبلیغاتی نسبت به بقیه برنامه ها پررنگ تر به نظر می رسد.آگهی های تجاری به این دلیل طراحی شده ان که بر رفتار افراد تاثیر گذارند واز آنجا که کودکان هنوز به آن حد از ادراک نرسیده اند که هدف واقعی آگهی ها را بفهمند بیشتر از بزرگسالان تحت تاثیر آگهی ها قرار می گیرند واگر نگاهی دقیق به آگهی ها داشته باشیم متوجه می شویم که بیشتر آگهی هایی که کودکان را مخاطب قرار می دهند ،محرک مادی گرایی و مصرف گرایی در آنها شده و باعث شده سلیقه کودکان در خرید اسباب بازی و تنقلات تحت تاثیر آن آگهی ها قرار بگیرد ،چند تن از والدین دانش آموزان مورد مطالعه می گفتند که بچه های آنها هر چیزی که در تلویزیون تبلیغ می شود را می خواهند و اگر برای آنها نخرند گریه می کنند ویکی دیگر از والدین این دانش آموزان می گفتند دخترم اگر در خانه یکی از فامیل ویا آشنایان اسباب بازی ویا هر چیزی را که در تلویزیون چه تبلیغ شود ویا چه در سریال ها نشان داده می شود راببیند ،اگر برایش نخریم یک احساس خود کم بینی وبد بختی می کند و فکر می کند آن بچه نسبت به خودش خیلی خوشبخت ترو پدر و مادر بهتری دارد که برایش آن چیزها را خریدند وایشان می گفتند که دخترشان بیشتر دوست دارد لباس ها یش عکس شخصیت های کارتونی مثل آنه شرلی و تام و جری و….را باشد.

3-4 تلویزیون و تغییر در باورها و نگرش ها و ارزش های کودکان:
رسانه ها به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی وارزش های جوامع را برعهده دارند. از نظر هارولد لاسول (Laswell) جامعه شناس و نظریه پرداز ارتباطی آمریکائی، رسانه ها در حکم انتقال دهنده فرهنگ برای انتقال اطلاعات ، ارزش ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر و از افراد جامعه به تازه واردها کاربرد دارند. (سورین و تانکارد ،1381، ص 452 ) وسایل ارتباط جمعی ،از جمله عوامل اجتماعی مهم در دور شدن نسل ها از یکدیگر و بروز شکاف نسلی و به چالش کشاندن ارزش های سنتی می شود.
امروزه تلویزیون ، مناسبات و روابط بین اعضای خانواده و نقش فرزندان در خانواده را دچار دگرگونی کرده است و باعث شده که هنگام حضوردرخانه بیشتر توجه افراد معطوف به تلویزیون باشد و پیوند های خانوادگی تضعیف شده و دیگر بچه ها مانند گذشته از پدر و مادر و بزرگترهای خود حرف شنوی ندارند و دیگر تابع الگوهای سنتی خانواده خود نیستند و پیوند های خانوادگی تضعیف شده است. یکی از والدین می گفتند که وقتی دخترم تلویزیون نگاه می کند تمام حواسش پرت برنامه است و اصلا از اطرافش خبر نداره. همان طور که میدانیم آموزه های رسمی و گفتمان غالب در فرهنگ دینی و ایرانی ما همیشه بر ارزش های معنوی تاکید زیادی دارد در کتاب های درسی و … توصیه هائی درباره ساده زیستی و .. ارائه می شود اما متاسفانه برنامه های تلویزیون اگرچه احادیثی راجع به صرفه جویی و… ارائه می دهد اما بخش اعظم برنامه ها جهت ترویج مصرف گرایی در بین افراد شده است و ارزش هایی چون ساده زیستی دیگر رنگ باخته است و تلویزیون به بچه ها آموزش می دهد که خوشبختی در داشتن اشیاء و لوازم مدرن است. به عنوان مثال یکی از دانش آموزان به من می گفت خانوم شما تو خونتون از این تلویزیون گنده ها دارید ویا یکی دیگر از دانش آموزان می گفت خانوم شما از این یخچال هایی که آب می ده دارید!
متاسفانه دانش آموزان از هم مرتبا در رابطه با وسایلی که داشتند می پرسیدند و یک حالت چشم و هم چشمی در آنها دیده می شد.
امروزه دیگر مانند گذشته بچه ها علاقه چندانی به شنیدن قصه های مادر بزرگان ندارند و
نمی توانند از تجربه های مادر بزرگان استفاده کنند چرا که رسانه، قصه گوی همیشگی در کنار آن ها است .
مسئله ای که به وضوح مشخص است این است که، کودکان دیگر مانند والدین خود فکر
نمی کنند ،مک لوهان از نظری پردازان ارتباطی این مسئله را مربوط به ظهور تلویزیون و دیگر رسانه های جدید می داند .(سورین و تانکارد ،1381،ص394)
کودکان درطی برنامه های تلویزیون بالاخص سریال های خانوادگی یاد می گیرند که بزرگترها بی اطلاع هستند و برنامه های تلویزیونی به خصوص برنامه های فکاهی که زندگی پدر و مادر و فرزندان را به طور مسخره ای به نمایش می گذارد ، بگونه ای است که بچه ها را عاقل تر و زیرک تر از پدر و مادر نشان می دهد.
یکی از والدین می گفتند که وقتی بسیاری از سریال ها دائما نشان می دهند که بچه هایی که کارهایی بر خلاف میل بزرگترها انجام می دهند در نهایت کارشان درست و پسندیده تر از کار در می آید ،این حس در بچه ها تقویت می شود که بیشتر از بزرگتر ها می فهمند.
از جمله عوارض برنامه های تلویزیون این است که فرزند سالاری را در بین خانواده ها رواج داده است و باعث شده که فرزندان در اموری که به آن ها ربطی ندارد دخالت کنند ونظر دهند و زودتر از مدت خود وارد بحث در امور منزل شوند. این مسئله درد دل چند تن از والدین دانش آموزان مورد بررسی بود.
از جمله عوارض دیگر این است که بچه ها دائماً زندگی خود را با دیگران مقایسه میکنند و بسیاری از بچه ها خود را در قالب شخصیت های فیلم ها تجسم می کنند.
امروزه کودکان می خواهند نظر و خواست خود را بر والدین خود تحمیل کنند چرا که تلویزیون به آن ها یاد داده که آن ها بیشتر می فهمند.
مسئله بسیار حائز اهمیتی که در کودکان خود رانشان میدهد این است که بچه ها دیگر حس همدردی و گذشت را مانند قبل ندارند چرا که تلویزیون به آن ها یاد داده است باید از حق خود دفاع کنند و گذشت و فداکاری را نشانی از ساده لوحی و .. نشان می دهد و در بچه ها یک حس انتقام گیری و خود دوستی رواج یافته است .به عنوان مثال مسئله ای که در طول پزوهش مشاهده شد این مسئله بود که دانش آموزان در حین بازی جرزنی می کردند وحق هم کلاسی خودشون را ضایع می کردند و اصلا در طول بازی نمی خواستند نوبت خود را به کسی بدهند ودر چندین مرتبه دیدم که اگر یکی از آنها پایش به یکی از هم کلاسی هایش می خورد تا تلافی آن را در نمی آورد آرام و قرار نداشت و انگار که یک حس انتقام جویی در بچه ها تقویت شده است.
امروزه برنامه های تلویزیون د رخانواده نقش الگویی دارندو امروزه کودکان با دیدن سریال های خانوادگی که مرتباً به نمایش زندگی های ا عیانی می پردازد باعث شده است که کودکان به ظواهر و تجملات در زندگی اهمیت زیادی بدهند.
امروزه با دیدن برنامه های تلویزیونی بچه ها متاسفانه با شخصیت هایی که هیچ سنخیتی با معیارهای فرهنگی ما ندارند ارتباط زیادی برقرار می کنند و از آن شخصیت ها مثل اسپایدر من و شگفت انگیزان و… الگوبرداری می کنند. چرا که تلویزیون نتوانسته شخصیت ها و قهرمان های اسطوره ای فرهنگ خودمان مثل رستم را به درستی به نمایش بگذارد. شاید این به خاطر تولید برنامه های کودک تاریخی با ادبیات سنگین باشد که برای کودکان قابل فهم نیست .
امروزه برنامه های تلویزیونی طوری شده که حتی اگر موضوع سریال انسانی و درباره مبارزه با ظلم و ستم باشد رواج خشونت می کند و باعث خشن شدن بچه ها می شود که آثار آن را می توان در بین دانش آموزان به خوبی مشاهده کرد. امروزه دانش آموزان مورد تحقیق به شدت از سریال افسانه جومونگ تاثیر پذیرفته اند . در حالی که بیشتر آنها هیچ اطلاعی از محتوای فیلم و روند داستانی سریال نداشتند و فقط به خاطر اینکه صحنه های نبردی و مبارزه ای دارد از این سریال خوششان می آمد خیلی از والدین می گفتند که وقتی به بیرون می روندمجبورند تا قبل از ساعت پخش سریال جومونگ به خانه برگردند وتازه بعد از سریال هم فرزندشان به تقلید رفتارهای بازیگران سریال می پردازد و همگی آن را به خاطر اینکه صحنه های زد وخورد و مبارزه دارد دوست دارند و حتی تکرار آن را هم می بینند.
برنامه های تلویزیون بیشتر در جهت تضعیف موقعیت بزرگترها در خانواده ها است وباعث شده که بچه ها دیگر مانند سابق به پدر و مادر و بزرگترهای خود احترام نگذارند ،یکی از والدین می گفتند که الان هم که خودشون صاحب فرزند هستند هنوز روی حرف پدر و مادرشون حرف نمی زنند ولی الان بچه ها نه تنها دیگر حرف شنوی لازم را ندارند بلکه با صدای بلند و توهین آمیز با پدرمادرشان صحبت می کنند واین خانم می گفتند که بچه ها بیشتر این مسائل را از سریالها یاد می گیرند وبه گونه ای تلویزیون به آنها آموزش می دهد.
فرهنگ هر جامعه به پسر ودختر در همان اوایل کودکی تصورات چگونه باید بودن را
می آموزد و یکی از عوامل موثر در این امر وسایل ارتباط جمعی است که در انتقال انتظارات اجتماعی وابسته به نقش های گوناگون تاثیر گسترده ای دارند و رسانه ها به ما می گوید که دختر و زن باید چه ویژگی هایی داشته باشند و سعی می کند آن ها را در نظر دختران طبیعی جلوه دهد. به عنوان مثال در آگهی های تبلیغاتی معمولاً خانم ها مایع ظرفشویی و.. تبلیغ می کنند و معمولاً در کنار مادر در آشپزخانه و… دختر بچه ای هم قرار دارد که میخواد به دختران نقش و وظیفه آن ها را در آینده نشدن دهند و همچنین باورهای کلیشه ای در رابطه با جنسیت ها معرفی می کند.
به عنوان مثال زن خوب کسی معرفی می شود که مطیع و فرمانبر باشد و دختران را برای زندگی آرام آماده می کنند و پسران را برای زندگی پر جنب و جوش آماده می کنند. مسئله ای که باید به آن توجه لازم را داشت این است که امروزه تا حدودی تفاوت هایی در این مسئله مشاهده شده ، امروزه در سریال ها نشان می دهند که دخترها و پسرها بازی های مشترکی با هم انجام می دهند.
دانش آموزان دختر با دیدن کارتون های خشن مثل لاکپشت های نینجا و سریال های جنگجوئی مثل افسانه جومونگ ، حس جنگجوئی و پرخاشگرانه را در بین آنهارواج داده است و باعث شده که دیگر لطافت و نرمی سابق را تاحدودی را نداشته باشند.
بنابر این امروزه تلویزیون به عنوان یک پدیده فرهنگی،تصوراتی را در مورد ارزش ها ،هنجارها ،نقش های اجتماعی و دانش اجتماعی لازم برای زندگی آینده می دهدومی تواند تصادفی ویا سنجیده به یاد گیری ارزشها،هنجارهاومهارت های کودکان کمک نماید.

3-5 تلویزیون و تغییر فرهنگ تغذیه کودکان:
در سال های اخیر تلویزیون در برنامه های خود مراقبت، قابل توجهی نسبت به خوراک و آداب غذایی اشته است و در برنامه های خود سعی کرده با ارائه عادات مصرفی صحیح از نظر اجماع پزشکان بر نحوه خوراک کودکان اثر گذار باشد و حتی سیاست های تولیدی و بهداشتی نیز در این امر مبذول داشته است اما در بعضی از برنامه ها من جمله سریال ها و مخصوصاً آگهی های بازرگانی با بخش برنامه های جذاب و موثر به شدت عادات غذایی و حتی میان وعده های کودکان را نیز تغییر داده است.همان طور که شاهد آن هستیم تلویزیون با تبلیغ ماکارونی و لازانیا و پفک و چیپس و غذاهای دیگر که فاقد ارزش غذایی کافی هستند باعث تغییر در فرهنگ تغذیه شده است ودر نیمی از این تبلیغات از کودکان مرفه و زیبا جهت تبلیغ استفاده شده است وشیوه تبلیغ به حدی گمراه کننده است که تصاویری را درذهن بینندگان تداعی میکند که خوردن اقلام مورد نظر باعث شادابی و سلامت انسان میشود و نشانی از با کلاسی وفرهنگ بالا است.
امروزه کودکان تمایل کمتری نسبت به قبل به خوردن غذاهای سنتی من جمله آبگوشت و … دارند وبا این گونه غذاها با خانواده مشکل دارندو بیشتر تمایل به خوردن فست فودها و …. دارند. حتی خوراکی هایی که به عنوان تغذیه برای مدرسه می آورند به شدت تحت تاثیر برنامه ها و تبلیغات تلویزیون است و کمتر دانش آموزی مانند سال های قبل از نان و پنیر ومیوه های فصل جهت تغذیه در مدرسه استفاده میکند که این امر باعث چاقی و تاحدودی کند ذهنی در بین دانش آموزان شده است.دانش آموزان مورد مطالعه اکثر خوراکی هایی که جهت تغذیه در مدرسه می خوردند تنقلاتی بود که یا از طریق آگهی های تلویزیون تبلیغ می شود ویا در سریال ها نشان داده می شود .یکی از دانش آموزان به یکی از هم کلاسی های خود پرسید که تو امروز تغذیه چی آوردی ووقتی آن دانش آموز گفت نان پنیر سبزی ،گفت اه چقدر بد مزه ،حالم بهم خورد ولی من امروز پاستیل آوردم دلت بسوزه !
یکی از والدین می گفتند که هر وقت برای خرید به سوپر مارکت می روند دخترشان انواع تنقلات ها را انتخاب می کند وهر چقدرهم در رابطه با ضررآنها می گوییم فایده ای ندارد و مربیان مدرسه هم می گفتند هر چند محدودیت هایی در رابطه با تغذیه کودکان می گذاریم ،چند روزی بیشتر قابل اجرا نیست ،به خاطر اینکه خیلی از خانواده ها همکاری لازم را با ما نمی کنند.

3-6 تلویزیون و تغییر ادبیات کودکان
اگر در گذشته الفاظ و ادبیات کودکان از روی شاخص هائی نظیر سطح سواد والدین و طبقه اجتماعی و … اثر میپذیرفت اما امروزه نقش رسانه به خصوص تلویزیون در این امر از هر عامل دیگر قوی تر است و ادبیات کودکان به شدت متاثر از برنامه ها به ویژه طنزهای تلویزیونی است و استفاده یک لفظ گویش و اصطلاح در برنامه های تلویزیون باعث رواج آن در بین کودکان میشود بدون آن که از معنی آن با خبر باشند و در آن ها یک حالت مردابی پیدا
میکند.امروزه کارتن ها و برنامه های ساعت پر بیننده دارای خشونت های زبانی و بدنی است. رواج کلمه هائی مثل حالشو ببر، ای ول ، یا بو و … همه نشان از اثر برنامه های تلویزیون بر ادبیات کودکان است. علاوه بر اینها نحوه صحبت کردن بچه ها بابزرگترها هم عوض شده و آن حالت احترام و تواضع مثل سابق وجود ندارد ودرخطاب به بزرگترها از کلماتی مثل هی و تو استفاده میکنند.
محقق در حین مشاهده رفتارهای دانش آموزان متوجه شد برای صداکردن هم از الفاظی استفاده می کردند که بیشتر در برنامه های تلویزیون بالاخص سریال های طنزبه کار برده
می شود یکی از دانش آموزان به یکی از هم کلاسی های خود گفت یابو ووقتی مربی مدرسه اورا به خاطر این حرف سرزنش کرد گفت خانوم تواون فیلمه می گفت !(متاسفانه اسم فیلم را هم نمی دانست )
مسئله دیگر که در حین مشاهده رفتارهای دانش آموزان دیده شد این بود که تا زنگ تفریح زده می شد ،می گفتند ای ول ویا بریم حالشو ببریم !یکی از مربیان مدرسه می گفتند متاسفانه هر چقدر در این زمینه به دانش آموزان تذکر می دهیم بی فایده است چرا که هم زمان با توصیه وتذکرهای ما ،تلویزیون با نشان دادن سریال های طنز خالی از محتوابه رواج این گونه الفاظ و ادبیات می پردازد وچند تن از والدین هم از این مسئله به شدت ناراحت و نگران بودند و
می گفتند که وقتی به فرزندمان تذکر می دهیم می گوید همه بچه ها می گویند تازه این که حرف بدی نیست اگه بده پس چرا تلویزیون می ذاره!
اگر فقط چند دقیقه ای با کودکان صحبت کنیم کاملامتوجه می شویم که نوع ادبیات آنها با کودکان دهه های قبل متفاوت واین مساله به طور قطع متاثر از برنامه های تلویزیون است .
برنامه های تلویزیون با ارائه یکسری تصاویر وادبیات خاص ، همانندی های عامی در شیوه تفکر و رفتار اعضای جامعه به وجود می آورد و به بیانی دیگر به گفته روث بندیکت (Roth Bendict) باعث ایجاد یک الگوی شخصیتی گروهی خاص در جامعه می شود.(فکوهی ،ناصر،جزوه درسی نظریه های انسان شناسی،ص 57)

3-7 سوالاتی که از والدین پرسیده شد
1:خانواده آنها در طول شبانه روز چند ساعت تلویزیون تماشا می کنند ؟
2:اعضای خانواده بیشتر به چه نوع برنامه هایی علاقه مند هستند؟
3:چه نوع محدودیت هایی (زمانی و نوع برنامه )برای فرزندانشان جهت تماشای برنامه های تلویزیون قائل هستند؟
4:فرزندانشان بیشتر تحت تاثیر کدامیک از برنامه های تلویزیون هستند؟
5:چه نگرانی هایی نسبت به برنامه های تلویزیون دارند؟
6:چه انتظارات و پیشنهاداتی به سازندگان برنامه های تلویزیون دارند؟

3-8 مصاحبه با والدین :
1- خانم میلانی 28 ساله، دارای تحصیلات دیپلم ، خانه دار و صاحب یک فرزند (یک دختر 7 ساله ) که در پاسخ به سئوالات گفتند که در طول شبانه روز تقریبا هروقت که خانه هستند تلویزیون روشن است. هرچند که خیلی هم به آن گوش نمی دهند و می گفتند عادت دارند صبح که از خواب بیدار می شوند سریع تلویزیون را روشن می کنند و می گفتند بیشتر برنامه هایی که می بینند شامل سریال ها و مسابقات تلویزیونی است. دخترشان هم سریال ها و برنامه های کودک را می بیند. ایشان می گفتند که سخت گیری زیادی به دخترشان دررابطه با دیدن برنامه های تلویزیون نمی کنند. ایشان می گفتند که به دخترشان آزادی داده اند و می گفتند که معتقد هستند که هروقت فرزندشان بزرگ شود خودش خوب وبد را تشخیص می دهد و آن جوری شخصیت بهتر و سالم تری خواهد داشت و ایشان می گفتند که ممکن است با دیدن بعضی برنامه ها یکسری حرفها و ادبیات خاصی را یاد بگیرد ولی موقتی است و بعدا خودش می فهمد و اگربخواهند دائما آن را منع کنند بدترمی شود. این خانم می گفتند که انتظار و توقع خاصی هم از سازندگان برنامه های تلویزیون ندارند و می گفتند که تلویزیون ما در مقایسه با ماهواره خیلی هم خوب و سالم است.
2- خانم فیاض 46 ساله، دارای تحصیلات لیسانس زبان انگلیسی و دبیر زبان و صاحب دو پسر 18 و 15 ساله و یک دختر8 ساله.ایشان در پاسخ به سوالات گفتند که ساعات تماشای تلویزیون در خانواده آنها خیلی متغیراست. بعضی روزها شاید به یک ساعت هم نرسد و گاهی مواقع هم 6-5 ساعت و یا بیشتر تلویزیون نگاه کنند که معمولا روزهای تعطیل که همه اعضای خانواده هستند بیشتر با هم به دیدن سریالها و فیلم های سینمایی می پردازند و می گفتند که تقریبا همه اعضای خانواده یک تفاهم و اشتراک در دیدن برنامه ها دارند و یکسری برنامه های منتخب و مورد علاقه شان را می بینند که اعم از فیلم وسریال و اخبار و مسابقات و… است و می گفتند فقط دخترشان که 8 ساله است روزی 2 الی 3 ساعت برنامه های کودک آن هم بیشتر برنامه بیست و رنگین کمان می بیند. ایشان می گفتند که البته خودشان هم چندین مرتبه با دخترشان به دیدن این برنامه ها نشسته اند و متوجه شده اند که برنامه های آموزشی خوبی برای بچه ها است و به آنها احترام کردن به بزرگترها، حق کسی را نخوردن و دروغ نگفتن و…را یاد می دهد. می گفتند که تلویزیون برای فرزند 8 ساله ایشان بیشتر اثرات مثبت داشته تا منفی . هرچند که در بعضی از سریال ها و آگهی ها یکسری تجملات و یا رابطه های آزاد دختروپسر که خارج ازفرهنگ ماست نشان داده می شود. ایشان می گفتند که دخترشان خیلی تاثیرپذیر نبوده و این مسئله را بیشتر در نحوه تربیت فرزند می دانستند و عقیده داشتند که اگر خانواده وظیفه تربیتی خود را به درستی انجام دهد بقیه مسائل در حاشیه است و نمی تواند خیلی تاثیرگذار باشد. این خانم می گفتند بیشتر نگران این مسئله هستند که روزی برسد که فرزندانشان تحت تاثیر برنامه های تلویزیون قرار گیرند و آن مسائلی که تا به امروز برایشان ارزشنمد نبوده حائز اهمیت شود و به سازندگان برنامه های کودک تلوزیون پیشنهاد داشتند که بیشتر به فکرساختن برنامه هایی باشند که دانش و آگاهی و اطلاعات عمومی بچه ها را افزایش دهد نه فقط به فکر ساختن برنامه هایی که حالت سرگرم کنندگی دارد و خیلی آموزنده نیست و در آینده به دردشان نمی خورد.
3- خانم سعادت 43 ساله ، دارای تحصیلات لیسانس حقوق و خانه دار و صاحب دو فرزند یک پسر 17 ساله و یک دختر8 ساله در پاسخ به سوالات گفتند که در طول شبانه روز در حدود 6-5 ساعت تلویزیون تماشا می کنند و بیان کردند که همسرشان با توجه به رشته تحصیلی شان که علوم سیاسی است بیشتر برنامه های سیاسی و تفسیرهای خبر را می بینند و پسرشان هم بیشتر علاقه مند به برنامه های ورزشی مثل 90 و بازی های فوتبال است و خودشان هم بیشتر برنامه های خانواده و گاهی سریال ها را تماشا می کنند و دخترشان هم بیشتر برنامه های کودک و سریال ها را می بیند و ایشان می گفتند به خاطر اینکه هریک از اعضای خانواده به یک نوع برنامه خاص علاقه مند هستند مجبور شدند دو دستگاه تلویزیون در خانه شان باشد و می گفتند قبل از اینکه تلویزیون دوم را بخرند اعضای خانواده برای دیدن یک شبکه با هم به توافق نمی رسیدند و باعث ناراحتی یکی از اعضا می شد و این مسئله بین فرزندان بیشتر پیش می آمد. ایشان می گفتند که دخترشان وقتی از مدرسه می آید اول با اسباب بازی هایی که دارد بازی می کند و بعد از آن تا تکالیف مدرسه اش را انجام ندهد اجازه تماشای تلویزیون ندارد و بیشتر مواقع برای اینکه صبح زود باید از خواب بیدار شود بعد از شام هم اجازه تماشای تلویزیون به فرزندشان نمی دهند و در روزهایی که دخترشان نمره 20 درهریک ازدروس را بگیرد به او اجازه داده می شود که مدت بیشتری تلویزیون نگاه کند. این خانم می گفتند که دخترشان ازطنزهای تلویزیون هرچند هم که چند ماه قبل از تلویزیون پخش شده باشد، رفتارها و ادبیات خاصی را یاد می گیرد و آنها را به کار می برد. مثل سریال 2 هزار چهره که دائما تکه کلام " مادر جان " در طول سریال به کاربرده می شد و یا یک حالت عشوه و ادا از بازیگران خانم سریال ها که دائما آنها را تقلید می کند و می خواهد مثل آنها پوشش داشته باشد و نگران این مسئله بودند که دخترشان در آینده با خودشان خیلی فرق داشته باشد و این مسئله را از همین الان متوجه شدند که دخترشان برخلاف خودشان برایش شیک پوشی ، داشتن اتاق شیک و پر از اسباب بازی و یا خوردن غذاهایی مثل فست فود ها اهمیت دارد و ایشان تلویزیون را مقصر تمامی این مسائل می دانستند و می گفتند که در بسیاری از مواقع بعد از دیدن یک برنامه خاص یا آگهی تبلیغاتی دخترشان از آنها طلب کالای تبلیغ شده را می کند و برای رسیدن به خواسته اش بهانه گیری و گریه می کند و ایشان انتظار داشتند که برنامه سازان تلویزیون به مخاطبان کودک اهیت زیادی بدهد و برای آنها برنامه هایی بسازند که آنها را با فرهنگ و ارزش های ملی و اسلامی ما آشنا کند و ایشان می گفتند همان طور که می دانیم در دین ما توصیه های زیادی به صرفه جویی و ساده زیستی و پرهیز از اسراف شده ولی متاسفانه در تلویزیون ما که باید برمبنای آموزه های اسلامی باشد شبانه روز در آگهی های تبلیغاتی و سریال های تلویزیونی تجمل گرایی نمایش داده می شود و توقع داشتند که سازندگان برنامه های تلویزیونی توجه لازم را به این مسائل در ساخت برنامه ها داشته باشند.
4- خانم رحیمی پور 32 ساله ، دارای تحصیلات لیسانس پرستاری در حال حاضر خانه دار و دارای دو فرزند یک فرزند دختر 7 ساله و یک پسر 8 ماهه ، ایشان در جواب به سوالات می گفتند که در طول شبانه روز تقریبا 4-3 ساعت اعضای خانواده تلویزیون می بینند ولی خودشان چون فرزند کوچک دارند کمتر وقت می کنند تلویزیون نگاه کنند و موقعی که وقت دارند بیشتر علاقه به دیدن برنامه های پزشکی و سلامت را دارند و بعضی سریال های مورد علاقه شان از جمله سریال پرستاران به خاطرمربوط بودن به رشته تحصیلی شان و همسرشان بیشتر علاقه به برنامه های فوتبال و اخبار و… تمایل دارند و دختر 7 ساله شان بیشتر علاقه به برنامه های کودک مثل رنگین کمان و… دارد و ایشان می گفتند میزان علاقه فرزندشان به برنامه های تلویزیون آن قدر است که بعضی مواقع در هنگام دیدن تلویزیون خوابش می برد و از اطرافش اصلا خبر ندارد و وقتی صدایش می کنند اصلا متوجه نمی شود و دائما شعرهای آگهی های تبلیغاتی را می خواند و دائما خودش را در نقش دختران سریال ها و شخصیت های کارتونی قرار می دهد و برای خودش اسم های شخصیت های کارتونی مثل جودی ابوت و … را می گذارد و می خواهد با این اسم صدایش کنیم و می گفتند دخترشان با دیدن کارتون هایی مثل لاک پشت های نینجا و سریال هایی مثل افسانه جومونگ روحیه خشن و پسرانه پیدا کرده و بعضی مواقع به من و پدرش می گوید با او شمشیربازی کنیم و بیشتر نگران این مسئله بودند که این روحیه خشن از بین نرود و بزرگ هم که شد رفتار و حرکات پسرانه در بیاورد و از سازندگان برنامه های تلویزیون می خواستند که در برنامه هایی که تهیه می کنند به ویژگی های سنی و جنسی کودکان توجه لازم را داشته باشند تا بچه ها با دیدن برنامه هایی که برای آنها ساخته می شود دچار تناقض و سردرگمی نشوند.
5- خانم عسگری 36 ساله،دارای تحصیلات فوق لیسانس فیزیک،خانه دار و صاحب 2 فرزند دختر بودند :ایشان در جواب سئوالات گفتند که در طول شبانه روز حدود 4 ساعت بیشتر تلویزیون تماشا نمی کنند و خانواده شان هر کدام به یکسری برنامه های خاص علاقه مند هستند ،خودشان بیشتر برنامه های آموزشی خانواده مثل به خانه بر می گردیم وخانواده و…رامی بینند و همسرشان که مهندس عمران بودند بیشتر علاقه مند به اخبار و فوتبال هستند و دو فرزند شان که هر دو دختر یکی 6 ساله و دیگری 8 ساله هستند بیشتر تمایل به دیدن برنامه های کودک مثل رنگین کمان و عمو پورنگ و…هستند ،ایشان می گفتند که به فرزند انشان اجازه اینکه بیشتر از اینکه 3-2 ساعت تلویزیون ببینند را نمی دهند واین خانم می گفتند که فرزندانشان حق دیدن تلویزیون بعد از ساعت 9:30 را نمی دهندو بعد از شام فرزندانشان زود می خوابند و تقریبا فرزندانشان اصلا سریال ها را نمی بینند واین خانم می گفتند با اینکه کنترل شدیدی بر این مسئله دارند متاسفانه برنامه های کودک هم خالی از اشکال نیست و مرتبا از تلویزیون کارتون هایی خارجی پخش می شود وکمتر کارتون های ایرانی پخش می شود که زندگی بزرگان وائمه و اسطوره های ایرانی در آنها روایت شودو بیان می کردند که فرزنداشان به شدت از شخصیت های کارتون ها الگو برداری می کنندو گاهی هم با همان تن صدای آن ها صحبت می کنند وایشان می گفتند نگران این مسئله هستند که این الگو برداری از شخصیت ها در آینده هم با آنها باشد و ایشان می گفتند برای جلوگیری از این مسئله که فرزندانشان کمتر تحت تاثیر برنامه های تلویزیون باشند در ساعات فراغتشان برای آنها کتا ب های داستان راجع به زندگی پیامبران و دانشمندان می خوانند ویا آنها را به کانون های فکری پرورشی کودکان می برند وایشان می گفتند که انتظاراتی که از سازندگان برنامه های تلویزیون دارند این است که د ر برنامه هایی که برای کودکان می سازند دقت زیادی کنند چرا که کودکان خیلی دقیق و تاثیر پذیر هستند وبیشتر سعی کنند برنامه هایی بسازند که بچه ها با فرهنگ ملی و اسلامی خود آشنا شوند وطوری نباشد که بچه ها شخصیت های خیالی کارتونی را خیلی بهتر از قهرمانان ملی سرزمین خود بشناسند .

3-9 مصاحبه با مربیان :
در مصاحبه ای که با دوتن از مربیان مدرسه در رابطه با تاثیر تلویزیون بر دانش آموزان شدمی گفتند که بیشتر دانش آموزان ظاهرا ساعت های زیادی از شب را تا دیر وقت به تماشای تلویزیون می پردازند و وقتی سر کلاس می نشینند خوابشان می آید و کسل هستند واین دانش آموزان نسبت به سایرین هم کلاسی های خود تمرکز کافی را در درس ندارند و معمولا بد خط تر از بقیه تکالیفشان را انجام می دهند ویکی از مربیان می گفتند که گاهی مواقع زنگ اول بچه ها بیشتر در رابطه با فیلم و سریال و یا هر برنامه دیگری که شب قبل از تلویزیون دیدند با هم صحبت می کنند وگاهی هم از من می پرسند که من هم آن برنامه را دیدم ویا نه و ایشان می گفتند که دانش آموزان دائما ذهنشان درگیر برنامه های تلویزیون است و ایشان می گفتند مدرسه در چندین نوبت با والدین جلساتی را در این خصوص گذاشته و به آنها تذکر دادیم که بچه ها از نحوه صحبت کردن گرفته تا رفتار و حرکات متاثر از برنامه های تلویزیون هستند و به آنها پیشنهاد دادیم که بهتر است برای فرزندان خود در اوقات فراغت جایگزین های بهتری از تلویزیون در نظر بگیرند تا فرزندانشان آنقدر مجذوب تلویزیون نشوند و سلامت روانی و جسمی آنها به خطر نیفتد و ایشان می گفتد که در بعضی از موارد والدین همکاری لازم را داشتند و متاسفانه بعضی از والدین هم توجه و دقت لازم را به این موضوع نمی کردند و می گفتند مدرسه تا جایی که در توانش باشد کنترل ونظارت لازم را نسبت به این موضوع می کند و سعی می کند بچه ها را به کاردستی وکتاب خواندن تشویق کند و برای آنها جوایزی نیز در نظر می گیرد.

فصل دوم :
تجزیه و تحلیل داده ها

3-10نتیجه گیری :
فرهنگ یک قوم ،گویا ترین جلوه از نگاه یک قوم به محیط، شیوه سازگاری با آن و چند و چون حفظ پیوندشان با این محیط است و تکنولوژی که صورت انباشته فنون وتجارب وعلوم کاربردی است به وسیله آن ، انسان ها بر محیط تسلط مییابند و مسائلی را که در نتیجه ارتباط شان با محیط با آن ها روبرو میشوند حل میکنند و تکنولوژی در شکل گیری ارزش های جامعه شرکت می کند و ارزش های جامعه، استعدادهای خلاق آن وهمچنین ماهیت ویژه محیطی ، اجتماعی و فرهنگی که در آن خلق شده باشدراباز میتاباند (فاضلی، نعمت الله، تهران 1376).
مالینوفسکی(Malinowski) به عنوان سخنگوی مردم شناسان می گوید در هر نوع تمدن ، هر رسم ، شی مادی و عقیده و اعتقادی، عملکردی حیاتی را بر عهده دارد و کاری را باید به انجام برساند و معرف جزئی غیرقابل اجتناب در درون یک تمامیت فعال است . ( شرام ، لایل ، پارکر،1377 ، ص96)
کارکرد نهاد خانواده در نیم قرن گذشته به طور عام و در دو یا سه دهه گذشته به طور خاص دستخوش دگرگونی های فراوانی شده است و این دگرگونی ها که از علت های اصلی آن پیشرفت های اطلاعاتی و ظهور وسایل ارتباطی است بر جنبه های عملکردی وساختاری و ارزشی در نهاد خانواده اثر گذاشته وبه گفته مارگرت مید(Margaret Mead) بیشتر افکارو عادات اجتماعی و خانوادگی انسان نشات یافته از محیط فرهنگی اوست وبنابراین شخصیت هر فرد تحت تاثیر پدیده های فرهنگی است،امروزه تلویزیون به عنوان یک پدیده و عنصر فرهنگی از ارکان اساسی است که درخانواده مطرح است و کارکردهایی دارد که از جمله کارکردهای مهم و تاثیرگذار آن فرهنگ پذیری است که باعث شکل گیری شخصیت و پیدایش دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی و تغییر در ارزشها و باورهای اجتماعی در خانواده ،بالاخص در کودکان به خاطر تاثیر پذیری بالای آنان است .
وبیراهه نیست اگربگوئیم که کودکان ما با توجه به شرایط زندگی امروزی توسط تلویزیون تربیت می شوند و نقش عوامل تربیتی همچون خانواده با حضور این جعبه جادوئی کم رنگ تر شده است.
این تحقیق برآن بود که بررسی کند تا چه میزان برنامه های تلویزیون باعث فرهنگ پذیری در کودکان 8-7 ساله دختر شده و برای رسیدن به این منظور، علاوه بر پژوهش اسنادی و کتابخانه ای به طور نمونه از 50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی دخترانه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی مصاحباتی به عمل آمد و محقق به مشاهده مشارکت آمیز در جامعه آماری پرداخت که از لحاظ امکانات رفاهی و طبقه اجتماعی هر 50 دانش آموز جزء طبقه متوسط به بالای جامعه بودند و ازمیان این دانش آموزان، 21 دانش آموزی که پدر و مادر هر دو تحصیلات عالیه داشتندنسبت به سایرین دانش آموزان ساعات کمتری را به تماشای تلویزیون می پرداختند ووالدین آنها کنترل زیادتری نسبت به نوع برنامه ها وتعداد ساعات تماشا کودکان خود داشتند ، در بین 50 دانش آموز مورد بررسی برای24 نفرتماشای برنامه های کودک ، 9 نفر سریال های خانوادگی ،13 نفر برنامه های طنز و 4نفر آگهی های تبلیغاتی در اولویت قرار داشت ولی همگی دانش آموزان از سریال ها و آگهی های تبلیغاتی بیشترین تاثیر پذیری را داشتند هر چند که برای آنها به عنوان مثال تماشای برنامه های کودک در اولویت بودو فرهنگ پذیری در آنها ،هم در قسمت های فرهنگ مادی وهم فرهنگ معنوی انجام پذیرفته ،که البته در قسمت فرهنگ مادی ،جریان فرهنگ پذیری بیشتر صورت گرفته است .
شرام و پارکروبرادلی گرین(Sheram &Parker &Green) ،در کتاب شناخت مخاطب تلویزیون اثر مینو نیکو از جمله دلایل استفاده کودکان از تلویزیون را تفریح وسرگرمی و یاد گیری چیزهای مختلف می شمارند ،از 50 دانش آموز مورد بررسی نیز 68%علت تماشای برنامه های تلویزیون را بیشتر سرگرمی وتفریح عنوان کردند ومی خواستند از طریق برنامه های تلویزیون وقتشان بگذرد و32%دانش آموزان هم یادگیری وآموزش راعلت تماشا بیان کردند
تلویزیون وقت کودکان را در اختصاص خود قرار داده است وآن ها را از دیگر کارهایی که باعث رشد خلاقیت و ابتکار در آن ها می شود، باز داشته وباعث شده سبک زندگی کودکان عوض شود ودر اینجا به گفته گیدنز(Giddens) بر می خوریم که اعتقاد دارد ظهور تلویزیون بر الگوهای زندگی روزانه تاثیر گذار است (بر گرفته از سایت رشد)،چرا که بسیاری از مردم فعالیت های خود را پیرامون تماشای تلویزیون معین و تنظیم می کنند . والدین چند تن از دانش آموزان مورد بررسی نیز اذعان داشتند که فرزندانشان برنامه های روزانه خود را اعم از انجام تکالیف درسی و خوردن وعده های غذایی ، با برنامه های تلویزیون هماهنگ می کنند واین امرنقش تلویزیون رادر تغییر عادات و سبک زندگی کودکان به وضوح نشان می دهد .
تلویزیون باعث رواج رفتارهای ضد اجتماعی و هنجارهایی که منطبق با ارزش های فرهنگ ما نیست و نادیده گرفتن قید و بند های اجتماعی از طریق همانند سازی با شخصیت های نمایش هایی که در آنها شیوه های پرخاشگری و… نشان داده می شود، شده و از آنجا که برنامه های تلویزیون که برای کودکان ساخته می شود فقط به نام کودکان است ونه برای آنها باعث سوق دادن زود رس آنها به طرف زندگی بزرگسالان و ایجاد درگیریهای ذهنی در کودکان به علت تماشای برنامه هایی که متناسب با سن و روحیات آنها نیست شده که این مسئله خود عوارضی چون ترس و کابوس های شبانه را برای کودکان به همراه داشته و سلامت جسمی و روانی آنها را تهدید کرده است .
از آسیب های ارتباطی دیگر حضور تلویزیون در خانواده ارتباط بین فرزندان و والدین است که تلویزیون باعث شده پیوند عاطفی و هیجان و همگونی شناختی وکنش های اجتماعی در میان اعضا خانواده کم شود واعضا خانواده به نوعی کنش اجتماعی غیر مستقیم با تلویزیون برقرار می کنند و به مفاهیم فرهنگی منتقل شده توسط تلویزیون پاسخ می دهندکه البته با توجه به گفته مید وبلومر(Mead&Blomer)از نمایندگان نطریه کنش متقابل، انسانها به واسطه فهمشان از مسائل کنشهای خود را بر می گزیینند و کودکان نیز به واسطه فهم ودرکی که ازمحتوای برنامه های تلویزیون دارند با آن ارتباط برقرارمیکنند.
به دلیل آنکه برنامه های کمتری از تلویزیون در جهت آشنا ساختن کودکان با فرهنگ ملی و اسلامی هستند وبیشتر نمایش دهنده مسائلی هستند که درفرآیند اجتماعی کردن کودکان،فرهنگ ما به حد مطلوب به آنها منتقل نمی شود و باز تولید فرهنگی به نحو احسن انجام نمی گیرد در نتیجه امروزه ما شاهد اختلاف فاحشی بین کودکان و والدین آنها هستیم که بعضا باعث بروز مشکلاتی برای حانواده ها شده است که از جمله مهم ترین اختلافات می توان به مادی گرایی و تجمل گرایی شدید کودکان نسبت به والدین خود اشاره کرد.امروزه به علت مسئله فراملی شدن رسانه ها ودسترسی به فرهنگ های مختلف محلی و جهانی از طریق رسانه ها ،وبه ویژه اطلاع از جدیدترین الگوها وشیوه های رفتاری وترویج گسترده نمادهای فرهنگی بیگانه ،فرهنگ و ارزش های سنتی جوامعی مانند ایران ،دچاردگرگونی های فراوانی شده که نمود آن درجامعه وخانواده قابل مشاهده است ،در بین دانش آموزان مورد بررسی در این پژوهش نیز تلویزیون به عنوان یک رسانه، باعث تغییراتی درباورها ،ارزش ها ،علایق و عادات، الگوهای فراغت ،ادبیات و فرهنگ تغذیه درآنها شده است ومی توان آن را به حق عامل مهمی در جهت فرهنگ پذیری در بین آنها بر شمرد،البته باید کارکردهای دیگر تلویزیون درعرصه آموزش واطلاع رسانی وترویج دانش های نوین واجتماعی کردن کودکان را نادیده نگرفت وباید با شناخت جایگاه رسانه ها در فرهنگ پذیری وارائه وانتقال محتواهای فرهنگی به جامعه،به تدوین و سیاست گذاری مناسب در جهت استفاده مطلوب از آنها پرداخت ودر جهت تقویت فرهنگ و پالایش عناصر فرهنگی برای ارتقای فرهنگی جامعه وانتقال میراث فرهنگی به نسل آینده کوشش کرد، تا شکاف نسلی که حاصل متغیرهای بسیاری از جمله نفوذ و رخنه رسانه ها در فرهنگ و جامعه است ،کاهش پیدا کند ویا اصلا به وجود نیاید که برای رسیدن به این امر، انتظار می رود که علاوه بر کنترل و نظارت والدین بر کیفیت و ارزش برنامه های مورد علاقه کودکان خود ،برنامه سازان صدا و سیما نیز مخاطبان خود را سنخ شناسی کنند و به برجسته کردن فرهنگ ملی و اسلامی بپردازند و کودکان را که آینده سازان کشور هستند با اسطوره ها و قهرمانان ملی و اولیا وبزرگان دین آشنا سازند .

فهرست منابع
الف:
1. احدی، حسن، جمهری، فرهاد(1380) روان شناسی رشد، تهران : پردیس
2. اسپردلی، جیمز پ، مک کوردی ، دیوید (1386)پژوهش فرهنگی، ترجمه بیوک محمدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
3. اسماورلاری و دیگران (1379) ارتباط بین فرهنگ ها ، ترجمه غلامرضا کیانی و سید اکبر میرحسنی ، تهران : باز
4. آشوری، داریوش ، بهنام ، جمشید و دیگران (1381) مسائل و چشم اندازهای فرهنگ ، ترجمه جلال ستاری، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
5. آگ برن و نیم کوف (1385)زمینه جامعه شناسی ، ترجمه امیرحسین آریان پور، تهران : گسترده
6. بیتس – دانیل (1375) انسان شناسی فرهنگی ، ترجمه محسن ثلاثی، تهران : علمی
7. پارسا، محمد (1387 )روان شناسی رشد کودک و نوجوان ، تهران : بعثت
8. پهلوان ، چنگیز(1382) فرهنگ شناسی، تهران : قطره
9. ترابی، علی اکبر(1384)جامعه شناسی ادبیات فارسی، تبریز: فروزش
10. حسینی، نگین (1385) جنگ تلویزیونی برای کودکان ، تهران : اطلاعات
11. دادگران،سید محمد (1384)مبانی ارتباط جمعی تهران :مروارید و فیروزه
12. دالگرن ، پیتر (1385) تلویزیون و گستره عمومی ، ترجمه مهدی شفقتی، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات و سنجش برنامه ای
13. دور، امه (1374) تلویزیون و کودکان ، رسانه ای خاص برای مخاطبین خاص، ترجمه علی رستمی ، تهران : سروش
14. رابرتسون،یان (1374)درآمدی بر جامعه و با تاکید بر نظریه های کارکرد گرایی،ستیزوکنش متقابل نمادین،ترجمه :حسین بهروان،مشهد:آستان قدس رضوی
15. ساروخانی، محمد باقر(1380) جامعه شناسی ارتباطات، تهران : اطلاعات
16. سگالن ،مارتین (1385)جامعه شناسی تاریخی خانواده،ترجمه:حمید الیاسی،تهران :مرکز
17. سورین،ورنروجیمزتا نکارد(1381)نظریه های ارتباط جمعی،ترجمه :علیرضا دهقان ،تهران :دانشگاه تهران
18. شارون، جوئل(1379) ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، ترجمه منوچهرصبوری، تهران:نی
19. شرام، ویلبر- لایل، جک – پارکر، ادوین (1377) تلویزیون در زندگی کودکان ما، ترجمه محمود حقیقت کاشانی ، تهران : سروش
20. فربد، محمد صادق(1369) مبانی انسان شناسی ، تهران : عصر جدید
21. فکوهی، ناصر(1382) تاریخ اندیشه ها و نظریه های انسان شناسی، تهران: نی
22. کتاک ،فیلیپ(1386) انسان شناسی کشف تفاوت های انسانی ، ترجمه محسن ثلاثی، تهران : علمی
23. گیدنز،آنتونی (1382) مبانی جامعه شناسی ، ترجمه منوچهرصبوری، تهران : نی
24. مارتیتز- انریک ملون (1354 ) تلویزیون در خانواده و جامعه نو، ترجمه :جمشید ارجمند،تهران :سروش
25. معینی ، جهانگیر(1374) نظریه و فرهنگ ، تهران : مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی – بین المللی
26. مک کوئیل،دنیس(1382)در آمدی بر نظریه های ارتباطات جمعی ،ترجمه:پرویز اجلالی،تهران :مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها
27. نیکو، مینو و دیگران (1381) شناخت مخاطب تلویزیون با رویکرد استفاده و رضامندی، تهران : سروش و کانون اندیشه پژوهش های سیما
28. وثوقی- نیک خلق (1374) مبانی جامعه شناسی، تهران : بهینه
29. یوسفی،نریمان (1383)شکاف بین نسل ها -بررسی نظری و تجربی،تهران: پژوهشکده علوم انسانی واجتماعی جهاد دانشگاهی

ب:
1. محمد حسین، پناهی ، (1383)فصلنامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی،شماره 17
2. محمد صادق، فربد، (1388) مقاله کنش متقابل فرهنگ و رسانه
3. محمد صادق، فربد، (1386) جزوه تاریخ اندیشه های انسان شناسی
4. ناصر، فکوهی ، (1382) جزوه تاریخ اندیشه های انسان شناسی
5. محدثه، محب حسینی ، (1386) جزوه انسان شناسی کاربردی
6. سایت اینترنتی : www.Tebyan.net
7. سایت اینترنتی : www.sociologyofiran.com
8. سایت اینترنتی: www.wikypedia.com
9. سایت اینترنتی: WWW.ROSHD.COM

Abstract:
in present world the process of socialization and acculturation by children has been out of domain such as family, school and of the same age groups and is in the hand of mass media specially television.
TV has indeed the main role as an important factor in the process of socialization and transfer of cultural concepts.
On this basis, regarding the influential role of TV on children, which has unilateral acculturation on them, The aim of this research in the survey of the anthropological point of TV on acculturation of the children in the family. Which for this end apart from predicative and documentary studies, the researcher has interviewed with 50 students Mahda primary school, located in Dibaji- e – jonoobi in 3rd district, and followed the participation of statistic community, which during her research came to this result that TV creates some changes in the patterns of leisure time, interests, habits, beliefs, values, terminology and culture of nutrition of the children.

ISLAMIC AZAD UNIVERSITY
Central Tehran Branch

Faculty of psychology and social sciences-
Department of Anthropology

M.A thesis
on :Anthropology

Subject:
An analysis TV. Anthropological and acculturation in the family
(Case study of Dolat Ave, first & second Elementary student)

Advisor:
Dr. Mohammad Sadegh Farbod

Consulting Advisor:
Dr.Asgari Noori

By:
Masome Sadat Mohseni Salehi Monfared

2009 Summer

126


تعداد صفحات : 130 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود