عنوان: پست مدرنیسم
مقدمه
تاکنون بشر دو عصر متفاوت کشاورزی ( سنتی ) و صنعت (مدرنیسم ) را پشت سر نهاده و اینک در عصری زندگی می کند که دانیل بل آن را عصر فراصنعتی می نامد؛ ژاک دریدا بر این عصر نام ساختار زدایی نهاده است " مک لوهان " عصر کنونی را عصر ارتباطات و دهکده جهانی و " آلوین تافلر " (1970) آن را عصر فراصنعتی می نامد.اما پست مدرنیسم(فرا روشنگری ) مفهومی گسترده تر از مفهوم های یاد شده است.
اصطلاح پست مدرنیسم برای توصیف بعضی از نگرشها در زمینه فلسفه، سیاست، ادبیات، خصوصاً هنر معماری به کار میرود که وجه مشترک همه ی آن ها واکنش نسبت به بحران های مدرنیته و نقد نظریه های کلان و کلینگر آن است. این اصطلاح که به عنوان وجه ممیز عرصه معاصر از عرصه مدرن فهمیده می شود ظاهرا اولین بار در سال 1917 توسط فیلسوف آلمانی رودلف پانویتس برای توصیف هیچگرایی فرهنگ غربی قرن بیستم که مضمونی وام گرفته از نیچه بود به کار رفت. این واژه مجددا در 1934 در آثار منقد ادبی اسپانیایی فدریکو اونیس در اشاره به واکنشی علیه مدرنیسم ادبی ظاهر شد. در 1939 این اصطلاح به دو طریق بسیار متفاوت در انگلستان به کار گرفته شد؛ توسط برنارد ادنیگزبلِ متاله برای به رسمیت شناختن شکست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب؛ و توسط آرنولد توینبی مورخ برای اشاره به ظهور جامعهای تودهای پس از جنگ جهانی اول که در آن طبقه کارگر اهمیتی بیش از طبقه سرمایهدار پیدا میکنند. این اصطلاح سپس به نحو برجستهای در نقد ادبی دهههای 50 و 60 قرن بیستم برای اشاره به واکنش علیه مدرنیسم زیباشناختی و در دهه 70 به همین منظور در معماری به کار رفت. کاربرد این اصطلاح در فلسفه به دهه 80 برمیگردد که اولا برای اشاره به فلسفه فرانسوی پساساختارگرایی بود و ثانیا برای دلالت بر واکنشی عمومی علیه عقلگرایی مدرن، ناکجاآبادگرایی و آنچه بنیانگرایی نامیده میشد.[1] پست مدرنیسم یک جنبش فرهنگی است که بنیان های عمیق ی در تاریخ هنر و نظریات زیبا شناختی دارد .
عبارت پست مدرنیسم در معنای تحت الفظی آن حاکی از وضعیتی است که پس از مدرنیسم ظهور می کند و بر این اساس استوار شده تانارسایی وضعیت حال را در تعامل با آینده برطرف نماید از آن جایی که هیچ بحث خاصی راجع به پست مدرنیسم تا زمان پیدایش آن وجود ندارد این مفهوم را می توان به فوکو 1980 و لیوتارد 1984 نسبت که مفاهیم گسترده آن توسط دریدا 1981 و بادریلارد 1989 سازمان داده شده است.. پست مدرنیسم برای مسائل جدید راه حل های جدید را پیشنهاد می کند و کاربری روش های دیرپا را برای سوالات جدید ناپسند می شمارد و بر این موضوع تاکید می ورزد که امروزه پدیده های متفاوتی برای تحلیل وجود دارد ، پدیده هایی که دنباله خطی پدیده های هم خانواده گذشته نیستند و به صورت روشنی مجزا از آن ها هستند . با ورود پست مدرن یسم به ادبیات علوم اجتماعی گستره وسیعی از تنوع در تفاسیر، تناقضات و ابها مات به وجود آمده است . اما با استفاده از اشتراک بیان نظریه پردازان اصلی در این موضوع و همچنین با الهام از پست مدرنیسم فلسفی هایدگر دریدا، می توان به پست مدرنیسم ساختار شکنی رسید و با الهام از ویتگنشتاین موضوع را توسعه داد .
کاربرد پست مدرنیسم بدین ترتیب از آن جهت سازنده است که رهبران با فائق آمدن بر محدودیت های سازمان های مدرن و با ساختار شکنی فرا مدرن، بتوانند در باز مهندسی تمام آن چه که در مقابل تغییر ات موجود ایستادگی می کرد، موفق شوند . بنابراین پست مدرنیسم با هجرت ا ز سه شکل دانش قدیم یعنی عقل گرایی، تفکیک و یک بهترین راه ، به سمت ساختار شکنی های غیر عقلایی، عدم تفکیک و آزادی در انتخاب، رویکردها ی موجود عقلانی، جبر گرایانه و بوروکراتیک سازمان ها را مورد چالش قرار و آن ها را با مفهوم سازمان ارزش انگیخته با ویژگی سیال و انعطاف پذیر جایگزین کند.
اصول پست مدرنیسم
1. پست مدرنیسم ترمیم مدرنیسم است نه نفی آن
2. پست مدرنها خواهان ارائه نظم نوینی به ساختار معرفتی بشر هستند این نظم نوین لزوماً عقلانی نیست چون پستمدرنها از افقهای جدید عقلانی طرفداری میکنند.
3. در گرایشهای پست مدرن زبان اهمیت کانونی دارد چون به قول هایدگر زبان خانه وجود است و راهی است که از آن میتوان به فرهنگ و تمدن رسید.
4. در مدرنیسم علوم طبیعی بخصوص فیزیک و ریاضی محور هستند اما در پست مدرنیسم علوم انسانی جای علوم طبیعی را میگیرند بدون اینکه بخواهد آن را حذف کند. به عبارت دیگر پست مدرنیسم تلاشی برای خروج از انحصار افق تکرنگ است.[2]
4. انکار حقیقت ثابت و عینی: در یک جامعه پست مدرن هیچ اصل عینی و لایتغیری وجود ندارد و هیچ معیاری، کلی و ثابت نیست. اصل چنین جامعهای در بیاصلی است. در چنین جامعهای تنوع و تکثر حاکم است.
5. ترویج تفکر انتقادی: پست مدرنیسم بر حسب دیدگاه انتقاد آمیزش نسبت به سرشت انسانی، تاریخ و الهیات و متافیزیک، قابل تبیین و تشخیص است. برخی از هواداران پست مدرنیسم بر این باورند که جنبه صریحا انتقادی پست مدرنیسم عنصر کلیدی این فلسفه به شمار میرود. در واقع فلسفه پست مدرنیسم ارزش عمدهای را برای تفکر انتقادی در نظر میگیرد.
6. نفی هرگونه فکر، عقیده جهانی: در وضعیت پست مدرن دیگر نمیتوان از یک عقیده و عقلانیت کلیت یافته و جهان شمول سخن گفت زیرا عقل کلی و جهانی هرگز وجود خارجی ندارد. آنچه در اندیشه پست مدرن مطرح است این است که باید از عقلها و بینشها و اندیشههای متکثر سخن به میان آورد.[3]
7. پست مدرنیسم ایده تک روشی مدرنیسم را رد می کند به عبارت دیگر در مدرنیته بحث بر سر یک روش جامع است و مدرنیسم با بحث متد شکل می گیرد ولی پست مدرنها به تکثر روش قائلند.
8. بحران و تردید: این دو، جزء محرکهای اصلی تفکر پست مدرن است. وضعیت پست مدرن وضعیت تردید است و تردید با شک تفاوت دارد. تردید به معنای تعلیق است. بحرانی که مدرنیته ایجاد کرده این است که جهان بینی علمی را به جای جهان بینی قرون وسطایی نشانده و کسی نمی تواند خارج از این چارچوب فکر کند. مشکل جهان شناسی مدرنیستها این بود که الف: جهان شناسی مدرنیستها تخصصی و با زبان خاص علمی بود لذا فهم آن برای همه میسر نبود ب: محدودیت این جهان شناسی در پاسخگویی به نیازهای انسان عیان گشته بود چون انسان نیازهایی دارد که با علم برآورده نمیشود مانند هنر که هگل مرگ آن را در مدرنیته اعلام می کند. .[4]
جریانهای پست مدرن
پست مدرنیسم دارای گونه های متفاوتی است:
1- پست مدرن تاریخی: که داعیه به پایان آمدن مدرنیته و مدرنیسم را دارد و بر نفی فرا روایت ها تاکید دارد که نماینده آن لیوتار است.
2- پست مدرن روشمند: که اصولاً در نظر گرفتن هر گونه پایه و اساس را ناممکن می داند و مباحث شالوده شکنی را مطرح می کند؛ نماینده فکری آن ژاک دریدا می باشد.
3- پست مدرنیسم مثبت: که دقیقاً رودروی پست مدرنیسم روشمند و منفی قرار می گیرد. این نگرش که در واقع دنبال تعبیر و تفسیر دوباره پدیده هاست در اندیشه کسی میشل فوکو، جیمسون و دیگران نمود دارد.
شالوده شکنی، نفی روایتهای جهانشمول و قبول فرهنگ ها و خرده فرهنگهای گوناگون مبانی فلسفی پست مدرنیسم را تشکیل می دهد.[5]
ماهیت فلسفی پست مدرنیسم
1- نقد خرد: پست مدرنیسم براین باور پای می فشارد که دوران زمام عقل سپری شده است. دیگر به عقل اعتمادی نیست. عقل که در دوره مدرن مطلق باوری را در دل خود میپروراند و ادعای فراگیری وجهانگستری داشت، دیگر نمیتواند جایگاهی داشته باشد.
لیوتار می نویسد: خرد "راوی اعظم" یا راوی اصلی در عصر مدرنیسم بوده است و اکنون تک گویی این راوی به پایان رسیده است و پسا مدرنیسم در واقع به معنای خلاص شدن از زیر بار راوی و روایت تک گویی می باشد؛ اکنون می توانیم به راحتی دریابیم که نه فقط خردباوری دوره های گذشته، بل خرد تنها یکی از راویان بوده، تازه چندان هم روایتگر خوبی نبوده است. شاید برای کسانی، در لحظاتی، چیزهای خوبی روایت کرده باشد. اما به هر حال یکی بوده میان دیگران، هر چند مقتدرتر (یعنی توجیه کننده بهتر اقتدار) بوده است، پس او را نمیتوان یگانه راوی معرفی کرد.[6]
2- گفتمان: گفتمان دارای معنای متعدد است . هرکس از آن تعبیری ارایه کرده است. گفتمانی که مقصود فوکو می باشد تمام جنبه ها، نهاد ها، رشته ها و زبان ها را در بر میگیرد. به نظر وی گفتمان ها نظام هایی کنترل شده برای تولید دانش می باشند. به باور فوکو گفتمان ها در همه جا می باشند. نمی توان آن ها را از جامعه وزندگی اجتماعی جدا کرد[7].
3- سوژه: سابقه سوژه به دوره رنسانس بر می گردد. یعنی وقتی که آگاهی فردی به عنوان کارگزار مستقل ،آزاد، صاحب اراده و منبع معنا در نظر گرفته شد. از ایده سوژه تعبیرات مختلفی صورت گرفته است. برای آن نمی توان معنای واحدی را در نظر گرفت. فوکو سوژه را صرفاً به معنای یک شخص خود آگاه نمی داند بلکه آن را واقعیتی مشخصاَ اجتماعی قلمداد می کند. "کاجاسیلورمن" در کتاب سوژه علم نشانه شناسی ایده سوژه را یک امر مسلم فرض کرده و آن را موجود مستقل وثابت دارای ماهیت انسانی دانسته است؛ به گونه ای که هیچ گاه تابع شرایط تاریخی وفرهنگی قرار نمی گیرد.[8]
ماهیت اجتماعی پستمدرنیسم
ماهیت پست مدرنیسم به عنوان یک پدیده سیاسی- اجتماعی چیست؟ صاحبنظران پاسخهای گوناگونی به این پرسش دادهاند و هرکدام با برجسته ساختن یکی از ابعاد پست مدرنیسم از زاویه خاصی به آن نگریستهاند. طبق یک روایت، پست مدرنیسم ایدئولوژی طبقه یقه سفید است. این طبقه اگرچه فاقد مالکیت بزرگ است، ولی در تولید و کنترل دانش نقشی حیاتی دارد. پست مدرنیسم بیان ایدئولوژیک خواستههای یک طبقه فنی-آکادمیک برای به دست آوردن سهم بزرگتری از قدرت میباشد.
بنابر تفسیری دیگر، ظهور نظرات پست مدرنیستی ناشی از شکست احزاب سیاسی چپ و راست و بنبست فراروایتهای ایدئولوژیک و نیز استقبال از جنبشهای نوین اجتماعی است. از این دیدگاه، پستمدرنیستها در گذشته از جنبشهای افراطی رادیکال حمایت میکردند، ولی از آنجا که افکار آنان سنخیتی با شرایط و ساختار سیاسی-اجتماعی جوامع غربی پیشرفته نداشت، آنها امید به بروز انقلاب در جوامع پساصنعتی را از دست دادند و بهتدریج بهسوی لیبرالیسم متمایل شدند و بر کثرتگرایی سیاسی و فرهنگی و نسبیگرایی فلسفی تاکید گذاردند.
دیدگاه سوم، پست مدرنیسم را نشانه به تمامیت رسیدن منطق توسعه جامعه سرمایهداری میداند. به عقیده هواداران این دیدگاه جامعه پستمدرن، در مقایسه با مراحل قبل، شکل نابتری دارد و سرمایهداری را به فرهنگ رسوخ میدهد. در نهایت،پست مدرنیسم فرایند مدرنیته را وارونه نمیکند بلکه بهویژه وجوه سرمایهدارانه آن را تشدید میکند. بهعلاوه، این دیدگاه از اینکه نظریهپردازان پست مدرنیست نه تنها هیچ طرحی برای رهایی ارائه نمیدهند بلکه هرگونه تلاشی در این جهت را نفی میکنند، ناخرسندند بخصوص آنکه پست مدرنیستها اعتقادی به تشکلهای طبقاتی یا نقش کارگزار تاریخی ندارند.
ماهیت سیاسی پست مدرنیسم
پدیدار شدن "شبکه ی تی" (T-Net) یا شبکه ی فراملیتی
شرکتهای فراملیتی اگرچه مشهورترین نیروهای حاضر در صحنه ی جهانی هستند اما تنها نیروهای فراملیتی بشمار نمی روند. برای مثال ما شاهد گسترش روزافزون اتحادیه ی صنفی فراملیتی هستیم که بازتاب طبیعی گسترش شرکتهاست. همچنین شاهد رشد جنبشهای مذهبی و فرهنگی و قومی هستیم که از مرزهای ملی گذشته اند و به یکدیگر پیوند می خورند. جنبش ضد هسته ای را می بینیم که از مرزهای ملی گذشته اند و به یکدیگر پیوند می خورند. جنبش ضد هسته ایی را می بینیم که در اروپا گروههای معترض را از چندین کشور در یک تظاهرات گرد هم می آورد. و نیز ظهور گروههای سیاسی فراملیتی را شاهدیم. از این جهت است که دموکراتهای مسیحی و سوسیالیستها از تشکیل احزاب اروپایی سخن می گویند که دامنه ی فعالیت آنها از یک کشور واحد فراتر می رود و این جنبشی است که ایجاد پارلمان اروپایی آن را تسریع کرده است.[9]
در حال حاضر همگام با این حرکتها، موسسات غیر دولتی فراملیتی همه بسرعت گسترش می یابند. این گروهها به هر کاری دست می زنند: از تعلیم و تربیت تا اکتشافات اقیانوسی، از ورزش تا علوم، از باغبانی تا کمک به مصیبت زدگان فاجعه ها. ترکیب آنها متنوع است و از کنفدراسیون فوتبال اقیانوسیه یا فدراسیون دندان شناسی امریکای لاتین تا صلیب سرخ جهانی را دربر می گیرد. در مجموع این سازمانها یا فدراسیونهای "چتری" یا "حفاظتی" در بسیاری کشورها میلیونها عضو و دهها هزار شعبه دارند. این موسسات بازتابی از هر گونه گرایش قابل تصور به امور سیاسی یا عدم آن هستند.
هر چند این شبکه ی فراملیتی بسرعت رو به رشد است، هنوز نسبتاً عقب مانده است،ولی به نظام جهانی رو به گسترش موج سوم بعد تازه ای می بخشد. حتی این نیز تصویر را کامل نمی کند. از آنجا که دولتهای ملی مجبورند خود موسسات مافوق ملی ایجاد کنند، نقش دولت ملی باز هم تضعیف می گردد. دولتهای ملی برای حفظ حاکمیت و آزادی عمل خود تا آنجا که در توان دارند مبارزه می کنند. اما آنان گام به گام بسوی پذیرش محدودیتهای جدید در آزادی عملشان سوق داده می شوند. از ظهور شرکت فراملیتی گرفته تا افزایش انفجارآمیز موسسات فراملیتی و بوجود آمدن سازمانهای بین حکومتی، همه یک رشته حرکتهای هم سو را تشکیل می دهند. دولتها روزبروز بیشتر استقلال عمل خود را از دست می دهند و از اقتدار و حاکمیت آنها کاسته می شود.
نقد پست مدرنیسم
هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژه ناتمام می خواند. او با این که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مساله نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشه نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریه عقل ارتباطی معتقد است که میتوان طرح ناتمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است.[10] با توجه به تمام حوزههایی که انتقاداتی به پست مدرنیسم شده است آنچه پست مدرنیسم در حوزه اجتماع و اخلاق انجام میدهد، از دیگر حوزهها ناگوارتر است. نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی خلاصه سخن پست مدرنیستهاست. محور مدرنیته عقل بشری است و مدرنها انسان را ذاتا موجودی عاقل میدانند که کنش و واکنشهای او غالبا بر اساس محاسبات عقلانی صورت میپذیرد. این موضوع توسط سه متفکر برجسته مورد تردید جدی قرار گرفت. نیچه، مارکس و فروید اندیشمندانی بودند که اعلام کردند رفتار انسانی نه بر پایه محاسبات عقلانی که بر اساس انگیزههای دیگر انجام میشود. نیچه و مارکس و فروید به ترتیب قدرت، ثروت و شهوت را عامل برانگیزاننده رفتارهای انسانی برشمردند. پس با زیر سوال رفتن مرجعیت عقل در رفتارهای انسانی توسط این متفکران، مقدمات لازم برای اندیشههای پستمدرنیستی فراهم شد. نکتهای که پست مدرنها بر آن تاکید میکنند رسمیت بخشیدن و مطلوب پنداشتن هر رفتاری در چارچوب فرهنگی جامعه مربوطه است. این نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی که به ویژه در انواع پست مدرنیسم ترویج میشود نتیجهای جز به رسمیت شناختن هر رفتار نامعقول و حتی وحشیانه نخواهد داشت.
پست مدرنیسم و دین
در مورد ارتباط دین و پست مدرنیسم نیز برداشتهاى متفاوتى وجود دارد. از نظر برخى از نظریه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه پست مدرنیسم به منزله مرگ خدایان و نابودى دین تلقى شده است. اما از نظر برخى دیگر، این مکتب درصدد بازگشت به ایمان و التزامات ایمان سنتى است و در نظر گروه سوم، چنین فلسفهاى بیانگر امکان بازسازى ایدههاى مذهبى فراموش شده است.[11] از سوى دیگر، نگاه دینداران به پست مدرنیسم نیز از همخوانى چندانى برخوردار نیست. برخى از دینداران در صدد نفى پست مدرنیسم برآمدهاند، اما برخى دیگر آن را پذیرفته و بر آن شدهاند که بین آموزههاى دینى و احکام و لوازم پست مدرنیستى هماهنگى و سازگارى ایجاد کنند و یا حتى الامکان قرائتى پسا تجددگرایانه از دین ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنیته بنمایند. اصول، مواضع و دیدگاههاى پست مدرنیسم بر نوعى نگاه انتقادی نسبت به مبانى و مضامین ثابت و تغییرناپذیر استوار است. از منظر پست مدرنیسم، اندیشه بشرى به طور سرشتى فاقد هرگونه اصول غیرقابل تغییر است. از این نظر، اندیشه دینى نیز همچون اندیشههاى بشرى دستخوش تغییر و تحول مىباشد. در واقع یکى از نقاط مشترک در مدرنیته و پست مدرنیته، نقد دین و اصول و مبانى آن است. آنچه را که مدرنیسم، به نام تامین استقلال انسان و استکشاف واقعیات و توانایىهاى انسانى و نیز در راستاى تحقق آرزوها و امیال انسانى، در بستر دین و اصول و مبانى ثابت انجام مى داد، پست مدرنیسم نیز دنبال کرد. از این رو برخورد منتقدانه با دین و تعلیمات دینى، نقطه عطف مشترکى بین مدرنیسم و پست مدرنیسم تلقى مىگردد. بدین ترتیب، پست مدرنیسم هرگز نمىتواند دین را با خصائص حقیقتانگارانه و صدق محورانهاى که ذاتى همه ادیان محسوب مىشود، قبول کند. در واقع پست مدرنیسم بر اساس اصول و ویژگىهایش، دین را نیز همانند یک جهان بینى کلى، به کنار مىگذارد. نتیجهاى که از این طرز فکر بدست میآید، موضع نسبىگرایانه و پلورالیستى است که خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگونى از سوى اندیشمندان شده است.[12]
چهرههای شاخص پست مدرنیسم
میشل فوکو: (1926-1984) عنوان "استاد تاریخ نظامهای فکری" دال مناسبی بر حوزههای علایق فکری و اشتغالات ذهنی و دغدغههای اندیشه اوست. در اکول نرمال پاریس به تحصیل فلسفه پرداخت، مدتی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد سپس از آن جدا شد. طی دهههای 1960 و 1970 به عنوان متفکری اصیل و خلاق شهرت یافت، هم مورد تمجید و هم مورد نتقید قرار گرفت. وی به عنوان "کودک شرِ ساختارگرایی"، دیرین شناس فرهنگ و تمدن غرب، تبارشناس عرصه اندیشه بشری، نیهیلیست، پساساختگرا، متفکر پست مدرن و در معتدلترین وجه به عنوان فیلسوف- مورخی توصیف میشد که آثار وی را میبایست از فلسفه و تاریخ رسمی و قراردادی متمایز دانست. در جایی صراحتا از وی نقل شده است که "چه چیزی را پست مدرنیته مینامیم؟ …. باید به روشنی بگویم که در پاسخ به این سوال مشکل دارم… زیرا هرگز به روشنی نفهمیدم که منظور از … واژه مدرنیته چیست."
ژاک دریدا: در 1930 در الجزایر به دنیا آمد. در اکول نرمال پاریس در رشته فلسفه تحصیل کرد. اندیشههای وی تاثیر عمیقی بر نقد ادبی، نظریه ادبی و فلسفه ادبیات برجای گذاشت. بخش زیادی از آثار وی درباره ساختشکنی مطرح و ارائه شدهاند.
ژان فرانسوا لیوتار: (1925-1998) استاد فلسفه دانشگاه پاریس بود. به عقیده لیوتار جهان از آغز دهه 1970 وارد وضعیت جدیدی شده است، وضعیتی که مغایر به وضعیت دوران مدرن، ماقبل مدرن و کلاسیک است. وی این وضعیت را وضعیت پست مدرن مینامد: وضعیت تشکیک و تردید، وضعیت بیاعتمادی و بیایمانی و وضعیت عدم اطمینان و ناباوری نسبت به هرآنچه در وضعیتهای پیشین وجود داشت. بیاعتمادی بسبت به هرگونه فراروایت و روایت کلان و سرانجام نفی و طرد آنهاست.
ژان فرانسوا لیوتار
نقطه آغاز مباحثات فکری درباره پست مدرنیسم، اغلب در نوشته های فیلسوف اجتماعی فرانسوی، " ژان فرانسوا لیوتار" است. وی اعتقاد دارد که جوامع نه صرفاً حول انواع تکنولوژی ها بلکه حول بازی های زبان و گفتارها نیز سازمان می یابند. او به نقش گفتارها در زندگی اجتماعی توجه خاصی می کند. در جوامع غیرصنعتی، اساطیر و قصه ها واجد کیفیتی دینی بوده و به باز تولید نظم اجتماعی یاری می رساندند. با عصر روشنگری مجموعه نوینی از گفتارها همراه با ظهور علم قدم به عرصه نهادند این ها بر اهمیت پیشرفت، خرد، دانش و تکنولوژی در به ارمغان آوردن آزادی از جهل، نیاز و سرکوب تاکید می کردند. اما اینک به عصر جدید یعنی پسامدرن وارد شدیم . علم و تکنولوژی نظام های پیچیده اداری و رایانه ها به چنان مرحله ای از پیشرفت رسیده اند که در آن "دانش" در طول چند دهه اخیر به نیروی اصلی تولید بدل شده است. این فیلسوف فرانسوی چنین استدلال می کند که دانش و اطلاعات در دو مسیر متصل به هم عمیقاً دگرگون شده اند. نخست آن که دانش و اطلاعات فقط در جایی که به دلیل کارآیی و کارآمدی موجّه باشند یا با استفاده از واژگان لیونار، در جایی که " کاربرد پذیری " غالب باشد ، تولید می شوند . دوم این که دانش و اطلاعات بیش از پیش در معرض تهدید کالا شدن است. پیامد این وضعیت این است که اطلاعات و دانشی که برحسب کارآیی و کارآمدی نتوانند مورد تایید قرار گیرند ، تنزل درجه خواهند یافت یا حتی کنار گذارده خواهند شد [13]
نظریات و اندیشه سیاسى لیوتار
به پایان رسیدن عصر ساختن تئورى یا تئوریهاى کلان در باب سیاست و جامعه – عدم دسترسى به یک تئورى مطلق گراى اخلاقى و ارزشى – شکاکیت اخلاقى نهایتا به یک جهان اعتبارى و اعتبارگرایى ختم خواهد شد – اهمیت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصى و شخصى کردن معنا. –
ژان بودریار
ژان بودریار " نیز همچون لیوتار از نخستین کسانی بود که در پدید آوردن نظریه در باب پسا مدرنیسم به شدت اثر گذار بود . وی مدعی است که از دهه 1960 در آن اساس جامعه دیگر مبتنی بر مبادله کالاهای مادی دارای ارزش استفاده ( بدان گونه که مارکسیسم می گوید ) نیست . به نظر وی فرهنگ معاصر ، فرهنگ نشانه ها است . امروزه تقریباً هر چیزی صرفاً دلالت فقط کافی است به اطراف خویش بنگریم ما در هرکجا توسط نشانه ها و شیوه های دلالت احاطه شده ایم. با صدای رادیو بیدار می شویم ، روزنامه می خوانیم و … غذاهایی که می خوریم همه مملو از دلالت اند . از دیدگاه بودریا زندگی امروزه در چرخش بی وقفه نشانه هایی هدایت می شود که درباره آنچه که در دنیا اتفاق می افتد مثلاً اخباری که از تلویزیون به ما می رسد فقط روایتی از واقعیت اند . روایتی که از برخوردها و دسترسی روزنامه نگاران و … شکل می گیرد . اما می توانیم اثبات کنیم که اخبار تلویزیون واقعیت ندارد بلکه برداشتی از آن است . هر انتقادی هم از این نشانه ها روایتی اصیل تر از اخبار را ارائه نمی دهند ، بلکه صرفاً مجموعه ای دیگر از نشانه ها را نمایش می دهد که می پندارند واقعیت و رای نشانه ها را توضیح می دهند.
ریچارد رورتی
ریچارد روتی از نظریه پردازن پست مدرنیسم، بر این باور اصرار میورزد که در عصر کنونی، ما انسان ها با فرهنگ فرا فلسفی روبرو هستیم. روتی در حالی این اندیشه را ابراز میدارد که پست مدرن میرود تا شکل و ساخت فلسفی به خود بگیرد. بدین ترتیب، از جهت فلسفی و یا فرافلسفی بودن، تمیزی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم باقی نمی ماند. روتی تصور می کرد می تواند با نظریه فرافلسفی خواندن فرهنگ مردم، روشنفکران پست مدرن را از قید و بند فلسفه و ایمان فلسفی و روبرو شدن با سوالات به ظاهر غیرقابل پاسخی که از جانب باورهای فلسفی برانگیخته میشود، برهاند. در صورتی که نگرش روتی یک تصور واهی بیش نبود و چنین نگرشهایی پست مدرنیسم را به نوعب سردرگمی و تناقض گویی می کشاند، آنچنانکه راهی برای فرار از این تناقضگویی، جز به انکار اصول مزبور نمیماند. پست مدرنیسم در این هر چند به ظاهر، برخلاف آنچه که نظریه پردازانش می پندارند، شکل کلیت نگر، ساختار ایدئولوژیک و وضعیت تعیّن یافته به خود میگیرد و این درست برعکس چیزی است که معماران پست مدرنیست دنبال میکنند .
[14]
جامعه پست مدرن
در جوامع پست مدرن، آگاهی نقش کاربردی می یابد. شما چیزهایی را می آموزید، نه فقط برای اینکه آن را بدانید، بلکه آن آگاهی را بکار ببرید. همان گونه که سایروپ در کتاب خود متذکر می شود: سیاست آموزشی امروزین بیشتر بر مهارتها و آموزش تاکید می ورزد تا بر آرمانهای مبهم انسانگرایانه در مورد آموزش! این امر بخصوص به بحرانی برای فارغ التحصیلان انگلیسی (ملیت انگلیسی) بدل گشته که با مدرکشان چه کاری می توانند بکنند؟ آگاهی نه تنها در جوامع پست مدرن توسط کاربردش توصیف شده، بلکه این آگاهی بیشتر از جامعه مدرن توزیع، ذخیره و به گونه متفاوتی طبقه بندی شده است. خصوصاً ظهور تکنولوژی الکتریکی رایانه ای، انقلابی را در روشهای ایجاد و توزیع و استفاده از آگاهی در جامعه ما (آمریکا) ایجاد کرده است (در واقع شاید بتوان گفت که پست مدرنیسم به بهترین وجه، بوسیله ظهور تکنولوژی رایانه ای که در دهه 1960 آغاز شد, توصیف گشته و بدان مربوط شده و به صورت نیرویی غالب در تمام ابعاد زندگی اجتماعی در آمده است! ) در جوامع پست مدرن هر آن چه نتواند توسط رایانه به قسمتی قابل تشخیص درآید، به بیان دیگر، هر آنچه که قابل اندازه گیری نباشد. مفهوم آگاهی از آن سلب خواهد شد. در این الگو متضاد آگاهی، جهل نیست حتی اگر چه این امر،الگویی مدرن و انسانگرایانه باشد، اما بیشتر به بی نظمی تعبیر می شود. هر آنچه شرایط گونه ای از این آگاهی را نداشته باشد به بی نظمی تعبیر می گردد و امری است که درمحدوده این نظام، غیر قابل شناسایی است. " لیوتار " می گوید: پرسش مهمی که برای جوامع پست مدرن مطرح است، شخصی است که تصمیم می گیرد که چه چیزی آگاهی و چه جیز بی نظمی است؟ و همچنین فردی که درباره مقتضیات تصمیم اتخاذ می کند. چنین تصمیماتی که باید در مورد آگاهی اتخاذ گردد، خصایص انسانگرایانه و مدرن گذشته را مانندسنجش آگاهی به مثابه حقیقت (خصیصه تکنیکی آن) یا به مثابه نیکی یا عدالت (خصیصه اخلاقی آن) یا زیبایی (خصیصه زیباشناسی) شامل نمی شود. به بیان دقیقتر، لیوتار می گوید: آگاهی الگویی از یک بازی زبانی را دنبال می کند، همان طور که توسط ویتگنشتاین مطرح شده است .
پست مدرنیسم در رویکردهای مختلف
همان طور که گفته شد ایده پست مدرنیسم بحث گسترده ای گاه تند و گاه نگران کننده را در بسیاری از رشته ها همچون جغرافیا، الهیات، فلسفه، هنر، نقاشی، سینما، موسیقی، معماری، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، جامعه شناسی و … دامن زده است. ( لایون، ترجمه حکیمی، 1383، ص 7). اصطلاح پست مدرنیسم ابتدا در معماری رایج شد. معماران نخستین هنرمندانی بودند که دریافتند دیگر تازگی و نو آوری در خود یک ارزش محسوب نمی شود و نخست اینان بودند که تاکید کردند ما اکنون با پست مدرنیسم مواجه ایم. در اینجا به چند رویکرد دیگر در پست مدرن می پردازیم
:
قدرت در رویکرد پست مدرنیسم
نقد قدرت از مباحث پست مدرنیسم می باشد، اگر در نظریات کلاسیک و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مرکزی به نام حاکمیت است، در نظریات پست مدرن قدرت پراکنده است و دارای مرکزیتی نیست، در این گروه به تشریح نظریات نیچه، هایدگر، میشل فوکو و ژان فرانسوالیوتار پرداخته می شود. در واقع میتوان گفت بحث " آلوین تافلر " در رابطه با تحول، ماهیت قدرت در جامعه فراصنعتی تا حدودی به بحثهای این گروه نزدیک میشود. از نظر تافلر، در موج سوم، با افزایش نقش ارتباطات و اطلاعات، ماهیت قدرت از ثروت به دانائی تغییر خواهدیافت و بنابراین قدرت از ویژگیهای نوینی برخوردار می شود که عبارتند از پراکندگی قدرت، افزایش پیچیدگی و انتزاع در قدرت و تنوع قدرت می شود. شاخصه های دانائی، از نظر تافلر دانائی از نظر کیفیت و کارائی مهمترین منبع قدرت است منظور از دانائی، نه تنها دانش و اطلاعات، بلکه شهود و تخیل و ارزشهای انسانی نیز میباشد. (گرامیان، 1377، صص 5 – 4)
پست مدرنیسم و جامعهشناسى
ااین اصطلاح در اواخر دهه 1970 وارد جامعهشناسى فرانسه شد و مورد پذیرش کسانى همچون کریستوا و لیوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدایى یا شالوده زدایى فراساخت گرایى دریدا قرار گرفت. پست مدرنیسم فرا تشریحها یا فراروایتهاى مدرنیسم از قبیل علم دین, فلسفه و اومانیسم سوسیالیسم و آزادى زنان را مورد انتقاد قرار مىدهد و ایده توسعه تاریخى مدرنیستها را رد مىنمایند. و مابعد ساخت گرایى و پست مدرنیسم قائل شد. شاید به جرات بتوان گفت که بسیارى مدرنیسم همکارى داشتهاند. یک وجه تشابه ساخت گرایى، ما بعد ساخت گرایى و مابعد مدرنیسم توجه آنها به زبان است که جملگى ریشه در زبانشناسى بخصوص ایدههاى دو سو سور دارند به عنوان نمونه لیوتار معتقد است که "شناخت علمى نوعى گفتگو است" و بطور خلاصه آنها معتقدند که "زبان ضرورتا امروزه مرکز توجه تمامى دانستهها، کنشها و زندگى است"، یکى از کسانى که آثارش هم جنبههاى ساخت گرایى و هم ما بعد ساخت گرایى و هم پست مدرنیستى داشته است، میشل فوکو جامعه شناس فرانسوى 1984-1962 مىباشد. " میشل فوکو " از افراد مختلفى تاثیر پذیرفته است. مثلا از عقلانیت ماکس وبر، ایدههاى مارکسیستى، روش " هرمنوتیک "، ساخت گرایى و همچنین از ینچه تاثیر پذیرفته است. البته باید توجه داشت که ساخت گرایى نیز مورد انتقاد قرار گرفت و باعثشد نظریات ضد ساخت گرایى نیز وارد جامعهشناسى شود و در این ارتباط مىتوان به جامعهشناسى هستى شناسانه و نظریه سیستمها در برابر ساخت گرایى اشاره کرد.
پست مدرنیسم و هنر
تفکر پست مدرن در زمینه هنر، شامل حرکت به سمت بی ارجاعی ، غیر خطی بودن و فرم های مختصر و نیز فرو ریختن گروه های سنتی مسلط بر هنر می شود. این سه جریان همه مباحث علوم انسانی را به عنوان مصالح مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل و بررسی به هم پیوستند و به نظریه پردازان ادبی ارائه دادند
دیدگاه پست مدرن تغییر سازمانی
برای بررسی دیدگاه پست مدرن در مورد پدیده تغییر، بحث را باید با محور انتقاد پست مدرنیست ها یعنی دیدگاه مدرنیستی تغییر آغاز کرد. در دیدگاه مدرنیست ها، تغییر از محیط آغاز می شود. محیط از طریق تغییر شرایط بقا، قدرت بیش از حدی بر سازمان اعمال می کند. بر اساس یکی از نظریه های مدرنیستم در مورد رابطه محیط و سازمان یعنی تئوری بوم شناسی جمعیت سازمانی که به منابع محیطی مشخصی وابسته هستند، سازمانهایی بقا می یابند که به طور موثری خود را با محیط انطباق دهند و تغییرات محیطی را به درون ساختارهای خود منعکس کنند مدرنیست ها این دیدگاه را مورد انتقاد قرار می دهند و کانون و منشاء تغییر را در درون خود سازمان جستجو می کنند. پست مدرنیسم نگاهی بنیادی است که دارای برنامه ای برای آغاز تغییر انقلابی در سطح فردی و از طریق تغییر کامل پیش فرض های مسلم فرد در مورد خود، دیگران و سازمان اجتماعی است. پست مدرنیست ها دو نوع ابزار اساسی را برای بررسی پدیده تغییر سازمانی، به کار می برند:
شالوده شکنی: براساس نظر پست مدرنیسم، از طریق شالوده شکنی برهان و معکوس کردن پیش فرضهای بنیادین آن، می توان فضا را برای پیش فرضهایی که قبلاً مورد توجه قرار نگرفته اند، باز کرد. به عنوان مثال نظریه های مدرنیسم سازمان فرض می کنند که عدم اطمینان محیطی نامطلوب و ناخوشایند است، بنابراین تصمیم گیرندگان سازمان برای کاهش عدم اطمینان محیطی سعی می کنند که در ساختارهای خود تغییراتی ایجاد کنند و خود را با محیط وفق دهند تا بقا یابند. پست مدرنیست ها شالوده های این پیش فرض را می شکنند و فرض می کنند که عدم اطمینان محیطی به جای اینکه نامطلوب و ناخوشایند باشد، پدیده ای جذاب و خوشایند است. در نتیجه این شالوده شکنی، مرزهای بین سازمان و محیط زیر سوال می رود و به دنبال آن در ساختارهای سازمانی تغییرات اساسی ایجاد می شود و ساختارهای سازمانی از جمله سازمانهای شبکه ای، مجازی، بدون مرز و ساختار، شکل می گیرند. شیوه پست مدرنیسم، ابزاری برای غلبه بر تحکم یک نگاه یا ایده است و از دانش برای رهایی به جای کنترل استفاده می کند. پست مدرنیست ها بر گفتمان عمومی، به عنوان روشی برای مطرح شدن پیش فرضهای جدید، تاکید می کنند. در گفتمان، یک گروه موضوعات بحث انگیز پیچیده ای را از منظرهای گوناگون می شکافد. افراد نسبت به پیش فرضهای خود مردد می شوند، اما پیش فرضهای خود را آزادانه ابلاغ می کنند. در گفتمان، افراد مشاهده گران اندیشه خود می شوند. بنابراین یک ایده برای خلق نوآوری و ایجاد تغییر و تحول، استفاده از گفتمان است. گفتمان فرصتهای بیشتری را برای سازماندهی و در نتیجه سازماندهی مجدد (تغییر) فراهم می آورد.
نظریه پردازی خودانعکاسی: در نظریه پردازی خود انعکاسی، افراد، باورها و اندیشه های خود را مورد انتقاد و ارزیابی قرار می دهند. این همان یادگیری دو حلقه ای است که ایجاب می کند که سیستم، پیش فرضها و ارزشهای زیر بنایی خود را زیر سوال ببرد. بنابراین سیستم، شیوه آموختن را یاد می گیرد.
پست مدرنیستها به تفکیک و پیچیده ساختن فرایند اعمال قدرت بسیار علاقه مندند و بر اجتناب از تمرکز قدرت در یک نقطه تاکید دارند. نظریه پردازان مدرنیسم مدعی آنند که هر چه مدیریت قدرتمندتر باشد، برای سازمان و جامعه سودمندتر خواهد بود؛ البته تا زمانی که مدیران برای هدایت و اداره سازمان ها از شیوه های منطقی استفاده کنند. ادعای پست مدرنیستهای انتقادگرا آن است که با افزایش قدرت مدیران، فقط سلطه آن ها بر افراد تحت استخدامشان افزایش می یابد. بنابراین تاکید مدرنیستها بر افزایش قدرت مدیران به تحکیم و توسعه ی طبقه حاکم سرمایه دار می انجامد.
پیشنهاد پست مدرنیستها برای جبران عدم تعادل در توزیع قدرت آن است که به کسانی که تا کنون ساکت بوده و در اداره ی امور نقشی نداشته اند (مانند زنان، اقلیت های نژادی و فرهنگی، جوانترین و مسن ترین کارکنان امکان اظهار نظر داده شود؛ یعنی مشارکت بیشتر اعضای سازمان جلب شود.
به طور کلی مدرنیسم در جستجوی توصیفاتی برای شناسایی اشکال و طرح های گوناگون سازمان ها بود و به بررسی نتایجی که هر شکل سازمانی به بار می آورد، از لحاظ نحوه ی عملکرد، میزان سود آوری و بازده آن، می پرداخت. سازمان در این دیدگاه به مثابه یک شیء مادی با ابعاد قابل سنجش در نظر گرفته می شد؛ یعنی فرض می کردند که اندازه گیری ابعاد یک سازمان، همانند اندازه گیری ارتفاع یک میز یا سنجش وزن مواد اولیه است. در دیدگاه پست مدرنیسم به جای سازمان نقد نظریه سازمان و نظریه پردازی درباره ی سازمان مدنظر قرار می گیرد؛ در این دیدگاه ابتدا به محقق و مدیری که سعی در شناخت سازمان دارد توجه می شود و پس از آن خود سازمان مورد توجه قرار می گیرد. پست مدرنیستها معتقدند سیمای سازمان با تلاش هایی که به منظور شناخت آن صورت می پذیرد ساخته می شود. جدول زیر تفاوت های دیدگاه های [15] مدرن و پست مدرن را در مورد نظریه سازمان نشان می دهد.
نتیجه مطالعات
روش مطالعه
موضوع اصلی مورد بررسی
دیدگاه
– مقایسه سبک ها و سیستم های مدیریتی -کشف روابط آماری چند متغیره میان عوامل سازمانی
– استفاده از شاخص های توصیفی – تحلیل همبستگی با استفاده از شاخص های استاندارد
– ارزیابی انواع طرح های سازمانی با استفاده از شاخص های عینی
مدرنیسم
– ابراز احساسات و برداشت های شخصی – بیان علل نظریه پردازی و مقاصد نظریه پرداز
– تفکیک ساختار مفاهیم و پدیده ها – نقد نظریه ها و نظریه پردازی در مورد سازمان
– نظریه ها و نظریه پردازان سازمان – نظریه پردازی درباره سازمان
پست مدرنیسم
جدول – تفاوت دیدگاه های مدرنیسم و پست مدرنیسم در مورد نظریه سازمان
قبلاً به برخی از ویژگی های دوره پست مدرنیسم اشاره شد، اما شووارتز و آجیلوی هفت دگرگونی بنیادی که در "نقشه" واقعیت – حداقل در غرب به وقوع پیوسته است – مثالواره ای نو را بجای کهنه نشانده و زمینه بروز تغییراتی را در تئوری سازمانی به وجود آورده است مشخص ساخته و به خوبی شرح داده اند. در این بخش به بررسی سه مورد از این تغییرات با توجه به اهمیت آن ها در بحث های مدیریتی می پردازیم.
دگرگونی های موثر در تغییرات تئوری سازمان
جابجایی اول عبور از جهان سلسله مراتبی به جهانی چند مرتبه ای یا دیگر مراتبی است. این اعتقاد ما که نظام قدیم سلسله مراتبی، هرمی و بر "نظام قدرت" قوانین طبیعی و اجتماعی مبتنی است، جای خود را به این باور که بجای یک نظام، نظام هایی متعدد وجود دارد می دهد. واژه های کلیدی فعلی تاثیر متقابل، محدودیت های دوجانبه، علاقه ها و منافع همزمان هستند. اینکه کدام نظام غالب می شود به مجموعه ای از عوامل متعامل و متغیر ارتباط پیدا می کند.
جابجایی دوم گذر از تجسم جهان به عنوان جهانی بی روح و ماشینی به تجسم جهان به شکل تمام نما و هلوگرافیک است.
برای روشن شدن مطلب قابل ذکر است که نمی توان بخشی از یک فیلم معمول ویدیویی از بین رفته را احیا کرد. اما هلوگرافها این طور نیستند. در هلوگرافی هرچند بخش گسترده ای از تصاویر ضبط شده از بین برود، بخش های باقیمانده به علت دارا بودن همه اطلاعات مربوط به کل، قسمت های نابودشده را به سادگی بازسازی می کنند. در سازمان ها نیز واحدها می توانند اطلاعات مربوط به کل را دارا باشند
جابجایی سوم رها کردن اعتقاد به ثابت و مشخص بودن جهان و پذیرش جهان به عنوان جایی نامشخص و نامعین است. جهان و به خصوص جهانی اجتماعی که ما امروز می شناسیم به سادگی یا حتی با استفاده از پیشرفته ترین روش های ریاضی قابل پیش بینی و مهار نیست.
مولفه های مدیریت در دیدگاه پست مدرنیسم
مضمون اصلی پست مدرنیسم در مفاهیمی همچون اختیار، توانایی شکار موقعیت، نسبیت گرایی، زمان شتابنده، درون گرایی، فردگرایی، فوریت، ارتباطات و تعامل نهفته است و به عنوان یک پدیده فرهنگی، آمیزه ای از سبک هاست که ابهام را تحمل می کند، بر تنوع تاکید دارد، نوآوری را ارج می نهد و بر ساختار . زدایی از واقعیت اصرار دارد. [16]
مدیریت فرانوگرا، مولفه های مدیریت را به گونه ای دیگر مطرح و تعریف می کند. مولفه های برنامه ریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل در مدیریت فرانوگرا به ترتیب به صورت نوآوری و ابتکار، سازماندهی فعال، ترغیب، هم آفرینی و خود کنترلی مطرح می شوند. در ادامه هر یک از مفاهیم مطرح در مدیریت پست مدرنیسم، به طور خلاصه شرح داده می شود.
نوآوری
سازمان ها برای موثر بودن باید عدم قطعیت و هر احتمالی را در محیط اداره کنند. عدم قطعیت به این معنا که تصمیم گیرندگان اطلاعات زیادی در مورد محیط ندارند و برای پیش بینی تغییرات دچار مشکل هستند، بنابراین برای ماندگاری خود باید به طور مستمر ایده های نو ارائه دهند. علاوه بر آن، ارزش های افراد و سازمان ها همراه با واقعیات تغییر می کند و این تغییرات به نوبه خود تعدیل در برنامه ها و تجدید نظر در هدف ها و راه های رسیدن به هدف ها را ضروری می سازد. در نتیجه دیگر نمی توان از برنامه ریزی به مفهوم کلاسیک آن سخن گفت و مفاهیم نوآوری، اختراع و ابداع مطرح می شوند.
سازماندهی فعال
فرانوگرایی به دلیل اهمیتی که برای تمرکز زدایی قائل است، مفهوم سازماندهی فعال را در تقابل با سازماندهی مطرح می کند، که عبارت است از الگویی که بر مبنای اطلاعات حاصل از شناسایی شرایط محیط، هدف ها و وظایف، اطلاعات و فناوری و موقعیت فنی و راهبردی سازمان انتخاب می شود و اتکای کمتری به ساخت های رسمی و روابط از پیش تعیین شده دارند. سازماندهی پهن، غیر متمرکز، با لایه ها و طبقات کم، منعطف و مسطح برای تیم های خود مختار مورد تاکید است.
جدول زیر به برخی از ویژگی های سازمان ها از دیدگاه مدرن و پست مدرن اشاره دارد. [17]
سازماندهی پست مدرن
سازماندهی مدرن
تیم های کاری، کارکنان چند مهارتی
سازماندهی فعال
یک فرد، یک شغل و مشاغل تخصصی
سازماندهی
همکاری مدیریت و کارمند
تقابل مدیریت و کارمند
شبکه های انعطاف پذیر با مرزهای نفوذ پذیر
تقسیم بخش ها و شعبه ها
ساختار مسطح
ساختار بلند
تقویت تنوع و تفاوت ها
تقویت تجانس ها و مشابهت ها
تخصصی سازی، رسمی سازی و تقسیم کار باعث کاهش کارایی می شود
تخصصی سازی، رسمی سازی و تقسیم کار منجر به افزایش کارایی
جدول – تفاوت های سازماندهی در دیدگاه مدرن و پست مدرن
ترغیب
ترغیب که در فرانوگرایی در تقابل با فرماندهی مطرح می شود، به این اشاره دارد که مدیریت هنر و توانایی پیگیری آرزوهای جدید و ایجاد تعهد به پی جویی آرزوهاست. در دوران جدید کارکنان فرهیخته هستند و در نتیجه مشارکت و همکاری در گروه ها به یک آرمان مشترک دست می یابند و از این راه به هدف ها متعهد می شوند و برای رسیدن به آن ها تلاش می کنند، بنابراین دیگر نیازی به فرماندهی مستقیم ندارند. مدیر سعی می کند از راه نفوذ و تاثیر گذاری به هدایت آن ها بپردازد.
هم آفرینی
در مدیریت فرانوگرا در تقابل با هماهنگی، هم آفرینی مطرح می شود. هنگامی که هماهنگی داوطلبانه، غیر رسمی، بدون تشریفات سازمانی توسط افراد و واحدهای سازمانی ایجاد شود، هم آفرینی صورت می پذیرد. . [17]
خود کنترلی
مفهوم کنترل و قدرت در فرانوگرایی از تعریف وبر که فقط به کنترل اجتماعی و کارایی فردی تاکید دارد فاصله می گیرد و به صورت خود کنترلی مطرح می شود. کنترل از راه مصاحبت اعمال می شود و ساختار مصاحبت ممکن است باعث تشویق زیردستان در یک سازمان شود و در نتیجه کنترل برابر است با درگیر شدن در یک گفتگوی دانش محور. خود کنترلی از راه پذیرش مسئولیت فردی برای کارهای خود صورت می پذیرد. از آنجا که در سازمان فرانوگرا ارزش ها و گرایش های مشترک، اساس رابطه و حضور می باشد، انتظار می رود که به دلیل کشش های درونی کارکنان و جاذبه های بیرونی و موضوعات سازمانی، مشکلات انضباطی به کمترین میزان در آن پدیدار شود.
.
سازمان در پست مدرنیسم
این سازمان شبکه ای از تنوع، خود رهبری و تیم های خود کنترل با چندین مرکز است که رفتارهای سازمانی خود را به اقتضای شرایط محیط هماهنگ می کند. این سازمان خواهان تغییر است و از آن استقبال می کند و مشارکت و تعاون به معنای واقعی کلمه و با حضور کارکنان رده های مختلف سازمان محقق می شود. فرانوگرا توصیه می کند که سازمان ها ویژگی هایی همچون خودمختاری، استقلال داخلی، کار تیمی، رهبری مشارکتی و تنوع فرهنگی را توسعه دهند. تافلر سازمان متناسب با عصر پست مدرنیسم را سازمان موج سوم می نامد و سه ویژگی قابلیت انعطاف، خلاقیت و نوآوری را برای آن برمی شمارد.
جمع بندی مبحث پست مدرنیسم
در روایت پست مدرنیته، فرد که قربانی سیستمی از مقوله های علمی موجود است، باید از حبس بودن در دنیای مادی و هدف های سازمانی آزاد شود. روایت پست مدرنیسم بر سازمان شبکه ای، با خطوط مسطح، هماهنگی افقی و روابط موقتی بین فروشنده، مصرف کننده و کارکنان تاکید دارد؛ یک شبکه پاسخگو، موقتی و بخش بخش که همه مرزهای سازمانی را محو می سازد. در این حالت پست مدرنیسم با محیط گرایی مرتبط می شود. در نتیجه این محیط گرایی توجه به تنوع و گوناگونی افزایش می یابد که این مخالف با ارزش های مدرنیته بود. نظریات پست مدرنیسم اکثر اصول مدیریت کلاسیک را به چالش می کشد. قدرت و اختیار به تعداد گسترده ای از افراد، که به وسیله طرح ریزی متمرکز، سازماندهی متمرکز و رهبری و اقدامات کنترلی متمرکز، در حاشیه نگه داشته شده بودند، اعطا می شود و چنین می توان گفت که در پست مدرنیسم رهبری واژه مناسبت تری از مدیریت است و درجه رهبری را میزان نفوذ در دیگران تعریف می کند.
منابع و ماخذ
[1] . کهون، لارنس، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، 1385، چاپ پنجم، ص3
و ر. ک: آپیگاتری، ریچارد و دیگران، پست مدرنیسم قدم اول، فاطمه جدایی، تهران، شیرازه، 1380، چاپ اول، ص 5.
[2]. خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 616.
[3]. قره باغی، علی اصغر؛ تبارشناسی پست مدرنیسم، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380، چاپ اول، ص22.
[4] . خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 620.
[5]. تبارشناسی پست مدرنیسم، پیشین، ص 24-21؛ و ر.ک : اپیگنانس، ریچارد؛ پست مدرنیسم، فاطمه جلالی سعادت (ترجمه)،تهران: شیرازه، 1380، ص 6.
[6]. از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ص508.
[7] . بنگرید به مدخل گفتمان.
[8] . بابایی، پرویز، مکتبهای فلسفی از دوران باستان تا امروز، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1385 ص 810
[9] .تافلر، الوین، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشرنو، 1363، ص447.
[10] . قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در قرن بیست، چاپ هشتم،انتشارات سمت، تهران، بهار 1386 ص 167
[11] . نوذرى، حسینعلى، صورتبندى مدرنیته و پست مدرنیته، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379، ص 407.
[12] . رهنمایی، سید احمد، غرب شناسی، قم، مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384، چاپ هفتم، ص196.
[13] ( دلاوری، بی تا (
[14] ( مهاجر، 1387)
[15]رضاییان، علی (1379)، مبانی و سازمان مدیریت، انتشارات سمت، چاپ یازدهم
[16] (رحمان سرشت (1389)، تئوری های مدیریت از تجدد گرایی تا پساتجدد گرایی، جلد اول و دوم ص16 )
[17]طاهرپور، فاطمه، (1387)، رجایی پور، سعید، فرانوگرایی در مدیریت، نشریه تدبیر شماره 200
26