دین بودایی
درس تاریخ
دبیر :
اعضای گروه:
دین بودایی
بودیسم ( BUDDHISM)
ظهور دین بودایی را باید در قرن ششم قبل از
میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن
اوپانیشادها است. هر دو دین جینی و بودایی رایح
دین باستانی هند را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً
متفاوت بود.ادیان بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامن رودخانه گنگ، در شمال غربی هند متولد شده بودند. ماهاویرا و بودا ، هر دو از طب کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک ادیان بودایی وجینی نیز در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.
بنیانگذار
زندگی اولیه – با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار دین بودایی شناخته می شود. گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزاد سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود.
افکار بودا
بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار می شود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می نامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد . درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل می دهد. این حقایق عبارتند از:
۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دست یافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .
این راه، راه اصیل هشتگانه نام دارد زیرا عوامل سازنده آن این هشت اصل هستند:
گفتار درست
کردار درست
معاش درست
کوشش درست
توجه درست
تمرکز درست
جهان بینی درست
پندار درست
آدمی بیمار است.
بودایی ها می گویند : آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمی شناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام می کند که بهبود امکان پذیر است. حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد
که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا)
به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری
دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن
به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن
مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها
و دلبستگیها خاموش می شود. به این روی این
پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همهٔ موجودات و بوندگان می شود و سپس از راه این درک ها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری می رسیم و از این دور باطل خارج می شویم. بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیح باوری، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است.
صفات و ویژگی های خداوند در آئین بودا
آن گونه که در منابع موجود بودایی آمده، بودا در پاسخ به این سوال که این جهان را چه کسی آفریده است و آفریدگار جهان چه صفات و ویژگی هایی دارد، دو راه در پیش گرفته است: راه اول: روش سکوت: در برخی از منابع ذکر شده که هنگامی که از بودا در مورد خداوند سوال می شد وی از پاسخ دادن طفره رفته و می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخنی نگفته ام و از بقای روح بعد از وصول به درجه کمال، ارهت، بیانی ننموده ام… چرا که در این مقوله بحثی نکرده ام و شرح و تفسیری نداده ام؟ زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائله پایه و بنیان دین نمی باشند. از این رو از بحث درباره آنها در گذشتیم». از دیدگاه بودا پارسایی و رضا در شناختن جهان و خدا نیست، بلکه تنها در زیستن نیک خواهانه و دور از خود پرستی است… ». به همین دلیل عده ای معتقدند «مفهوم ذهنی او (بودا) از دین مفهومی کاملا اخلاقی بوده و او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه داشت نه به مراسم و آیینی با پرستش مابعد الطبیعه یا خداشناسی… ». با توجه به این سیره بود اما، نه می توانیم وی را منکر خدا و خالق هستی بدانیم و نه می توانیم وی را خداشناس و اثبات کننده خالق هستی بشماریم یعنی او را نمی توان خدا پرست نامید و نه می توان ملحد و منکر خدا.
راه دوم: روش انکار:
برخی دیگر از شواهد تاریخی نشان می دهد که بودا فقط به سکوت در مورد خالق هستی و صفات او اکتفا نکرده، بلکه به انکار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده این عالم قدیم و ازلی است و اصلا نیازی به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوی او باشیم. او وقتی که به مقام بودایی رسید در اولین اقدام برای تبلیغ آیین خود در پاسخ راهبانی که از او پرسیده بودند تو می گویی «برهما» هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چیزی را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد. آنان پرسیدند: پس جهان ساخته کیست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد .» در جمع بندی دو روش فوق می توان چنین نتیجه گرفت که بودا به عنوان موسس آیین بودیسم هرگز نخواسته در مورد آفریننده جهان و خالق هستی سخن بگوید او نه به این که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرینش و آفریننده را مورد کنکاش قرار می دهد او تنها چهار حقیقت از دیدگاه خود را که رکن اصلی آنها درد و رنج بودن زندگی دنیا است. محور اصلی آیین خود قرار می دهد و با معرفی هشت راه می خواهد انسان را از این درد و رنج رهایی دهد و غیر از این سخنی درباره آفریننده جهان معرفی
نمی کند. بنابراین بایدگفت: در آیین بودا موجودی به عنوان خدا که آفریینده و خالق جهان باشد معرفی نشده و در اصول تعلیمی وی پرستش هیچ موجودی تعلیم داده نشده است.
تناسخ در آیین بودا
تصویری که بودا از انسان مجسّم می کند، تصویری کاملاً مادی است؛ چراکه بودا به وجود روحی مجرّد در انسان که حقیقت او را تشکیل بدهد، اعتقادی ندارد؛ از این رو، مبانی اخلاقی بودا درباره سمساره و قانون کرمه به لحاظ منطقی پذیرفته نیست. آنچه موجب بقای حقیقت انسان می شود، وجود روح مجرّد فناناپذیری است که با مرگ و نابودی جسم مادی می تواند به حیات خود ادامه دهد.
اعتقاد به تناسخ تحت تاثیر ادیان هندی در برخی فرقه های اسلامی نیز نفوذ کرده است. این امر سبب شده که فیلسوفان و متکلّمان اسلامی ادلّه منطقی و معقول را در ردّ تناسخ بیان کنند.
یک. انتقال نفسی در این عالم از بدنی به بدنی دیگر که مباین و جدای از آن است؛ بدین گونه که حیوانی بمیرد و نفس او به بدن حیوان دیگری و یا به بدنی غیر از حیوان منتقل شود؛ این قسم از تناسخ، محال و ممتنع است. دو.
انتقال نفس از این بدن دنیوی به بدن اخروی که متناسب با اوصاف و ملکات اخلاقی است که در این دنیا کسب کرده بود. این نوع تناسخ، نزد بزرگان اهل کشف و شهود ثابت و مسلّم می باشد و آیات و روایات اسلامی هم آن را تایید می کنند. تکرار اعمال موجب می شود ملکاتی مناسب با آنها در نفس پدید آید؛ به گونه ای که پس از حصول آن ملکات، صدور آن اعمال سهل و آسان می گردد. هر کسی مطابق با اوصاف و ملکات درونی خود، بدن اخروی اش را می سازد. تناسخ در این قسم به معنای حشر نفوس است به صوری که مناسب با اوصافی است که بر آنها غلبه نموده است؛ از این رو، در قرآن کریم آمده است: «و نحشرهم یوم القیامه علی وجوههم»( اسراء، 97)؛ و یا می فرماید: «و اذا الوحوش حشرت»(تکویر: 5)، که مقصود، حشر انسان ها به صورت حیوانات است و یا می فرماید: «تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون».(نور: 24) مقصود این آیه نیز، این است که به صورت حیوانی محشور می شوند که زبان و دست و پا و دیگر اعضا و جوارج آن، شاهد و گواه بر رسوخ ملکاتی در نفوس آنان بوده است که مناسب با صورت آن حیوان و موجب ظهور آنان بدین صورت گردیده است. و آیات و روایات دیگری که موافق با این قسم از تناسخ می باشد.
لّا صدرا در کتاب اسفار در ردّ تناسخ به معنای اول که مطابق اعتقاد بوداییان نیز هست، می نویسد: تعلق گرفتن نفوس انسان پس از مرگ به جنین انسان یا حیوان از دو صورت بیرون نیست:
صورت نخست این است که نفس با همان کمالی که به دست آورده، به جنین انسان یا حیوان تعلّق گیرد و این به حکم عقل محال است؛ زیرا نفس انسان تا وقتی در بدن قرار دارد به تدریج از قوه به سمت فعلیت حرکت می کند و استعدادهایش فعلیت می یابد، نفس وجودش قوی تر و کامل تر می شود و چنین چیزی نمی تواند به موجود پست تر از خود که تحمل آن کمال و فعلیت را ندارد، تعلق گیرد؛ چون هیچ تناسبی میان آن دو تحقّق نخواهد یافت؛ چراکه حقیقتِ یکی، فعلیت و حقیقت دیگری، قوّه است و تعلّق گرفتن آن فعلیت به جنین به معنای اجتماع نقیضین است. بدین صورت که این نفس از آن جهت که نفس مثلاً یک انسان پنجاه ساله است، همه کمالات را بالفعل دارد و از آن جهت که به یک جنین تعلّق گرفته، آن کمالات را فقط بالقوه دارد. در نتیجه آن کمالات در یکجا و یک زمان هم بالفعل است و هم بالقوه و این، محال است.
صورت دوم این است که نفس پس از تنزّل از فعلیت ها و از دست دادن کمالاتش، به جنین تعلّق گیرد. در این شکل از تعلّق، میان بدن و نفس، تناسب و هماهنگی لازم وجود دارد؛ زیرا هر دو بالقوه اند؛ اما باز هم پذیرفتنی نیست؛ چراکه منشا از بین رفتن کمالات نفس یا خود نفس و درون ذات آن است و یا قهر و غلبه الهی. فرض اول قبول کردنی نیست؛ زیرا حرکت ذاتی از کمال به نقص، نامعقول است. فرض دوم نیز باطل است؛ زیرا با حکمت الهی ناسازگار است؛ چراکه اقتضای حکمت الهی، این است که موجود ممکن را به کمال لایقش برساند، نه اینکه کمالات و فعلیت هایی را که به دست آورده است، به قوه تبدیل کند.
معبد بودایی در بوتان
تاریخ بودا
پیش از میلاد مسیح
560: ولادت بودا بر اساس روایات؛
531: بودا زندگی شاهزادگی را ترک گفته، طریق زهد در پیش می گیرد.
525: بودا به نور حقیقت روشن می شود و تبلیغ آیین خود را می آغازد.
480: وفات بودا براساس روایات؛
حدود 480: نخستین شورای بوداییان در راجاگریا در بیهار؛ تصحیح متون وینایا و سوترا.
386: دومین شورای بوداییان دروایسالی: فرقه بندی دین بودا برای نخستین بار؛
244: سومین شورای بوداییان به دعوت آشوکا؛ تکمیل مجموعه ی کتب مقدس فرقه ی بودایی تره واده؛
حدود 240: نفوذ آیین بودا در سریلانکا؛
حدود 100؛ شکوفایی فرقه ی بودایی مهایانه؛
حدود 50: نگارش متون مقدس بوداییان که نخستین بار در سریلانکا انجام پذیرفت.
پس از میلاد مسیح
560: ولادت بودا بر اساس روایات؛ پس از میلاد مسیح
حدود 50: انتقال آیین بودا به شمال چین توسط بازرگانان آسیای مرکزی؛ ترجمه ی متون بودایی به چینی.
حدود 100: چهارمین و آخرین شورای عمومی بوداییان به دعوت کانیسکا؛
حدود: 200: انتقال آیین بودا به آسیای جنوب شرقی توسط بازرگانان؛
حدود 300: شکوفایی آیین بودا در چین؛ نفوذ آیین بودا در کره؛
402: زائر چینی به نام فاهسیان در جست و جوی متون بودایی به هندوستان سفر می کند و دوره ی دوم ترجمه ی متون بودایی به زبان چینی را آغاز می کند.
538: انتقال آیین بودا از کره به ژاپن؛
630: سفر زائر چینی به نام هسوان تسانگ به هندوستان؛ حدود 750؛ برقراری رسمی آیین بودا در تبت؛ شروع فعالیت فرقه ی و جره یانه؛
حدود 750؛ تاسیس معبد بوروبودور در اندونزی؛
حدود 800: اقتدار یافتن فرقه های بودایی چه آن و سرزمین پاک در چین؛
حدود 1050: رسمیت فرقه ی تراواده در برمه؛ شکوفایی فرقه های بودایی در سراسر جنوب شرقی آسیا؛
1073: تاسیس صومعه ی ساکیاپا در تبت؛ آغاز حرکات مصلحانه در فرقه ی بودایی و جره یانه؛
حدود 1175: تثبیت فرقه ی ذن رینزای در ژاپن؛
حدود 1200: پس از یک دوره ی طولانی افول آیین بودا در هندوستان مسلمانان ضربه ی مهلکی بر پیکره ی آن وارد می کنند.
• حدود 1200: تثبیت فرقه ی سرزمین پاک در ژاپن؛ • حدود 1240: تثبیت فرقه ی ذن سوتو در ژاپن؛ • حدود 1250: تثبیت فرقه ی سرزمین حقیقی پاک (شین جودو) در ژاپن؛ • حدود 1300: رسمیت فرقه ی تره واده در تایلند و متعاقب آن در کامبوج؛ • حدود 1360: برقراری فرقه ی تره واده در لائوس؛ • حدود 1350: تاسیس فرقه ی وجره یانه ای گِلوگپا به دست تسانگ کایا؛ • حدود 1350: غلبه ی تدریجی فرقه ی گلوگپا بر فرقه ی وجره یانه، به رهبری دالایی لاما؛ • حدود 1870: انتقال آیین بودا به هاوایی و غرب ایالات متحده امریکا توسط مهاجران چینی و ژاپنی؛ • 1880: تبلیغات هنری استیل الکات برای احیای آیین بودا در سریلانکا؛ • 1881: تاسیس مجمع ترجمه ی پالی به قصد ترجمه ی کتب تراواده ای به انگلیسی؛ • 1893: معرفی آیین بودا به مردم امریکا در مجمع جهانی ادیان در شیکاگو؛ • 1931: تاسیس مجمه بوداییان امریکا در نیویورک به منظور مطالعه ی مکتب ذن؛
• 1931: تاسیس یک مجمع بودایی کاملاً ملی گرا در ژاپن با نام نیچیرن شوشوسوکاگاکایی که هنوز هم فعالیت می کند. • 1944: تاسیس عبادتگاه هایی بودایی در امریکا به قصد متحد ساختن اجتماعات متعدد پیرو سرزمین پاک در امریکای شمالی؛ • 1949: استحکام کمونیسم در چین؛ آغاز سرکوبی بوداییان. • 1950: جشن بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سالگرد تشکیل آیین بودا در اجتماعی بزرگ در برمه؛ • حدود 1950: آغاز فعالیت نخستین اجتماعات بودایی ذن در امریکا؛ • 1956: احیای مجدد آیین بودا در هندوستان به دست ب.ر. آمبدکار؛ • حدود 1965: کشمکش های جنوب شرق آسیا، عموم مردم امریکا را متوجه آیین بودا می سازد؛ نخستین آموزگاران تراوارده ای وارد ایالات متحده ی امریکا می شوند. • 1967: انقلاب فرهنگی در چین؛ از دست رفتن گنجینه های عظیمی از آیین بودا در چین؛ • 1968: شروع فعالیت نخستین آموزگار فرقه ی و جره یانه در امریکا؛ • 1975: قدرت یافتن خمرهای سرخ در کامبوج و کشته شدن بسیاری از راهبان بودایی در کشور؛ • حدود 1980: گسترش جنگ های داخلی در سریلانکا به علت تمایلات ملی گرایانه ی بعضی راهبان بودایی.
آیین بودا، یک ساختار نظام مندِ اخلاقی دارد که از مبانی، غایت، قلمرو، و راهکارهای عملی برخوردار است. یکی از مهم ترین مبانی این نظام اخلاقی، این است که زندگی انسان در این دنیا همراه رنج است که علت آن، تشنگی و امیال شدید نفسانی است. فرمانبرداری از عطش نفس سبب تولد دوباره در همین دنیا می شود که خود باعث رنج دوباره خواهد شد. به اعتقاد بودا، سمساره تولدهای دوباره، بارها و بارها تکرار می شود، مگر آنکه انسان با منشا آن، که پیروی از امیال است مبارزه کند و خواسته های خود را فرونشاند. انسانی که تحت تدبیر و تربیت یک ارهت قرار گیرد و با کمک ریاضت، مراقبه و زیستن اخلاقی بتواند بر هواهای نفسانی خود غلبه کند، می تواند به خاموشی مطلق (نیروانه) دست یابد که تنها در این صورت می تواند از تولد دوباره و رنج خلاص شود. برای رسیدن به نجات باید در دو ساحت فردی و اجتماعی از خود مراقبت کرد. شخص به لحاظ فردی باید ملکات رذیله آز، کینه، فریب و نادانی را از خود بزداید تا بتواند در ظرف حیات جمعی با محبت و ایثار به هم نوعان خود به کمال انسانی دست یابد. البته شخص بودایی خود را فرزند طبیعت می داند و از تخریب بی دلیل محیط زیست و کشتار دیگر جانداران نیز، به شدت می پرهیزد. سعادت نهایی انسان تنها با اخلاقی زیستن تحقق می یابد، البته اخلاقی زیستن مراتب دارد؛ چراکه توان و استعداد مردمان متفاوت است و همه نمی توانند مانند یک ارهت زندگی کنند.
نظام اخلاقی بودا با همه مباحث گسترده ای که دارد، از پشتوانه محکمی برخوردار نیست. تصور آنها از کمال و رستگاری و نیز راهکارهای عملی برای رسیدن به آن، جامعیت و انسجام کافی ندارد.
خسته نباشید