تارا فایل

بودا




فهرست مطالب

دانش روان: گفتمانی میان خاور و باختر

کتاب دانش روان: گفتمانی میان خاور و باختر.
ویراسته: د. گلمن و ر.آ.اف ثورمن.
نشر ویزدام، بوستون امریکا
از یک همایش در دانشگاه هاروارد با شرکت دالایی لاما، هربرت بنسون و دیگران.

پیروان آیین بودا 'مردمان شادتری هستند

خبرگزاری بی بی سی

فعالیت مغزی

گاهنامه "نیو ساینتیست"

درباره زندگانی بودا
سراب از دید بودا و افلاطون
باید نباید
پرستشگاه غاری
بوداگرایی و یارسان
بوداییان و خدا
بوداییان و خدا: درباره جایگاه خدا و یکتاپرستی در کیش بودا
آموزه های بودا
شاخه های بوداگرایی
خاستگاه اندیشه های بودا
بوداگرایی و ایران
چنین گفت بودا ترجمه دکتر هاشم رجب زاده از رشته کتابهای متون بودائی
http://buddha.blogfa.com

سوره دل
متن
http://buddha.persianblog.com…

مفهوم نیروانه در آیین بودا
اشاره

1. خاستگاه‏ها و ریشه‏شناسى واژه نیروانه
2. گزارش‏هاى کهن‏تر
3. برداشت اروپایى از این اصطلاح
4. مکتب‏هاى جریان اصلى آیین بودا
5. در نظام‏هاى مهایانه
6. مترادف‏هاى نیروانه
پى‏نوشتها:
ال. اس. کازینز
على‏رضا شجاعى
http://www.al-shia.com/html/far/books/majalat/12/06/08.htm

سه کالبد بودا
از ویکی پدیا، دایرهالمعارف آزاد.
برگرفته از: راه بودا، نوشته ی ب. ل. سوزوکی، ترجمه ی ع. پاشایی، صفحه ی ۷۴.
گرفته شده از
"http://fa.wikipedia.org/wiki/سه_Ú(c)البد_بودا"
http://buddha.persianblog.com/

اینجا هم ده تا!
اشته 17 / 324 (گ34).از متون بودایی
http://med.persianblog.com…

الماس راه
اهریمن در کیش بودا
عطار و کیش بودا
گوشه ای از نقش ایرانی تبارها در گسترش بوداگرایی
http://buddha.persianblog.com

معرفی کتاب
در جستجوی ریشه های آسمانی بودا
نویسنده: امیر حسین رنجبر
ناشر: مروارید
تاریخ نشر: ۱۳۸۱
فهرست کتاب
http://buddha.persianblog.com

مقدمه

ما هنگامی که واژه روانشناسی را میشنویم ناخودآگاه دانش روانشناسی آنگونه که در باخترزمین تکامل یافته و امروزه در دانشگاه های جهان آموخته میشود به ذهنمان خطور میکند.
این نتیجه غرب-محوری غربیان و نفوذ اینگونه نگرش به ماست. یعنی ما هم بخاطر اینکه تنها دریچه اطلاع یابی خود را اروپا و امریکا قرار داده ایم با اینکه خود شرقی هستیم ولی در افکارمان غرب-محور شده ایم. غربیها معمولآ دستاوردهای هند و ایران و چین و روسیه و عربها و دیگران را نادیده میگیرند و کوشش دارند تا ریشه همه دانشها را به حق یا ناحق به یونان و افسانه های یونانی و رومی پیوند بزنند.
نمونه این روند همین دانش روانشناسی است. سده ها پیش از اینکه باخترزمینیان چیزی از روان و روانشناسی دریافته باشند بوداییان در خاور سامانه پیشرو و مفصلی برای کندوکاو روان و روانشناسی پدید آورده بودند.
این مسئله بخوبی در کتابی با عنوان زیر بازشکافی شده است:
Goleman, D., & Thurman, R. A. F. (Eds.). (1991). Mind science: An East-West dialogue. Boston: Wisdom Publications. From a conference at Harvard University; participants included: the Dalai Lama, Herbert Benson, Robert Thurman, Howard Gardner, Daniel Goleman, and participants in the Harvard Mind Science Symposium
دانش روان: گفتمانی میان خاور و باختر
مجموعه نوشتارهای بودایی که به تفاسیر آیین (Abhidharma) معروفند یک سامانه و سیستم کامل روانشناختی هستند. بوداییان از دو هزار و پانصد سال پیش بر روی درک روان آدمی تمرکز کرده اند و به نتایج پیشرفته ای دست یافته اند. آنها یارای آن را دارند تا با روشهای خود بسیاری از مشکلات روانی را از پیش پا بردارند. آنها حتی با روشهای دیگری سررشته های روان خود را در دست میگیرند و آنرا هدایت میکنند.
البته رهیافت و رویکرد بوداییان به روان با رویکرد دانش رایج روانشناسی (غربی) از پایه متفاوت است. به همین روی، برخورد و تبادل نظر میان روانشناسان باختر و خاور که چند سال پیش در همایش هاروارد صورت گرفت حالت برخورد نزدیک از نوع سوم (برخورد خیالی آدمیان و موجودات فرازمینی) را داشت. غربیان که از وجود یک روانشناسی دیگر در جهان بیخبر بودند طی آن همایش و پس از آن چشم بعضی از ایشان به این موضوع باز شد و شگفت زده شدند.
جالب میشود اگر این دو گونه دانش روان با گذشت زمان درک و فهم بهتری از هم پیدا کنند و با همکاری و همراهی به آزمودن روشهای یکدیگر پرداخته به نتایج و برآیندهای بهتری دست یابند.
شرح جزئیات اینکه روشها و تفاوتهای این دو گونه روانشناسی چیست به درازا می انجامد و از حوصله این یادداشت بیرون است. (کتاب دانش روان)

پیروان آیین بودا 'مردمان شادتری هستند'
دانشمندان می گویند می توانند به کمک شواهد نشان دهند که پیروان آیین بودا براستی از مردم دیگر، شادتر و آرام تر هستند.
آزمایش هایی که در آمریکا انجام شده است نشان می دهد که بخش هایی از مغز که با روحیه خوب و احساسات مثبت در پیوندند در بودایی ها فعال تر است.در همین حال یک بررسی دیگر نشانگر آنست که ذکر و ژرف اندیشی یا مراقبه در آیین بودا می تواند به پدید آوردن آرامش روانی یاری برساند.
پژوهشگران در کانون پزشکی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سان فرانسیسکو پی برده اند که بودایی های کهنه کار که معمولا مراقبه می کنند، در همسنجی با مردم دیگر کمتر دچار تکانه های روحی، دلهره و خشم می شوند.
فعالیت مغزی
در پژوهشی جداگانه، دانشمندان در دانشگاه ویسکانسین در مدیسون برای بررسی کارکرد مغزی گروهی از بودایی ها از فنون نوین بُرش بینی (اسکن) مغز استفاده کردند. آزمایش های آنها نشان داد فعالیت بخش چپ جلویی مغز در بودایی های باتجربه بیش از دیگر مردمان است. این بخش از مغز با عواطف مثبت، چیرگی بر خود و خو و منش پیوند دارد.
آزمایش های این دانشمندان نشان داد که این بخش از مغز بودایی ها نه تنها به هنگام مراقبه بلکه در دیگر سانها و احوال نیز فعال است.
دانشمندان گفتند این بدان معنی است که احتمال تجربه احساسات مثبت و روحیه خوب در این افراد بیشتر است. اوئن فلاناگان، استاد دانشگاه دوک در کارولینای شمالی گفت اکنون می توان با اطمینان نسبی این پنداشت را پذیرفت که بودایی هایی که انسان اغلب در نقاطی مانند دارماسالا، هند، با آنها روبرو می شود انسان هایی براستی خوشبخت هستند.
دارماسالا پایگاه دالای لاما، رهبر تبعیدی تبت است.
این رشته بررسی ها در گاهنامه "نیو ساینتیست" چاپ شده است.

درباره زندگانی بودا

افراد خاندان شاکی در کناره رود روهی نی که در دامنه های جنوبی هیمالیا روان است، می زیستند. پادشاه آنها بنام شودودانا گائوتاما پایتخت خود را در کاپیلاواستو نهاد و دستور داد تا در آنجا دژی بزرگ ساختند، و خود خردمندانه فرمان راند، چنانکه ستایش مردم را دریافت. بانوی این پادشاه، مایا، دختر عموی شاه بود. پدر ملکه نیز پادشاهی یک سرزمین همسایه از قلمرو همان خاندان شاکی را داشت. شاه و بانوی او تا بیست سال فرزندی نیافتند. اما ملکه مایا یک شب رویایی شگرف داشت، و در خواب دید که پیلی سپید از سوی چپ سینه اش به درون زهدان او رفت، و او آبستن شد. پس، پادشاه و مردم زایش شاهزاده ای را چشم داشتند. بر پایه آیین این سرزمین، ملکه برای دنیا آوردن فرزند خود به خانه پدر و مادرش رهسپار شد، و در راه سفر به آنجا، در باغ لومبینی در آفتاب زیبای بهاری دمی آسود. در همانجا بود که بودا زاده شد.

سراب از دید بودا و افلاطون

از دیدگاه افلاطون، خِردوَرز یونانی، مشاهدات ما در این جهان سرابی مبهم است از جهان واقعی. به باور او هرکدام از پدیده ها و مفاهیم این جهان، مانند گربه، انسان، میز، کوه و جز اینها که در اینجا بسیار گوناگون و متغیر و ناقص اند در آن جهان واقعی الگویی ثابت و مشخص و تکمیل دارند. یعنی مثلآ یک الگوی ثابت با تعریف مشخص از مفهوم گربه وجود دارد که تمام گربه های این جهان کپی های ناقص آنند. جهان ما از روی آن جهان اصلی ساخته شده است. این نظریه افلاطون، نظریه جهانِ الگوها یا عالم مُثُل نام دارد. به باور او درک آن جهان الگوهای ثابت با حواس پنجگانه ممکن نیست بلکه با اندشیدن منطقی امکان پذیر است. خردورز میبایست تمرکز خود را از این جهان ظواهر و سرابها گردانده و متوجه جهان الگوها کند.
بودا نیز این جهان را سرابی میداند که با جهان راستین فرق دارد. اما او جهان راستین را جهان الگوها نمیداند بلکه آن را جهان تهی مینامد. اما خواست او از تهی خالی بودن مطلق نیست بلکه خالی بودن از هرگونه وصف و نسبیت و ویژگی. جهان راستین بودا جهانی است که در آن همه مرزها ناپدید میشوند و با اوصاف معمول اینجهانی توصیف پذیر نیست. بودا راه درک آن جهان را از طریق شهود و فراشناخت میداند یعنی دیدن روشنایی و فهمیدن رازها در یک آن.
این فراشناخت تنها از راه درک مفاهیم بودایی و تمرین و تمرکز و مراقبه پیوسته امکان پذیر است. همان کاری که راهبان بودایی سرگرم آنند.

باید نباید

اخلاقیات بودا یعنی شایست و نشایستها (همان حرام و حلال) به نصیحت بودا اینها هستند:

الف : نشایستها:
۱ موجودات زنده را نباید کشت .
۲ دارایی دیگران را نباید تصاحب کرد.
۳ به ناموس دیگران نباید تجاوز کرد.
۴ دروغ نباید گفت .
۵ نوشیدنی سکر آور نباید نوشید.
ب : شایستها:
۱ باید رنج فردى را ترک کرد.
۲ باید به رنج زندگان اندیشید.
۳ باید در رنج جامعه جهانى انباز بود.
۴ باید حسن نیت داشت .
۵ باید دلسوز دیگران بود.
۶ باید گذشت و بخشش داشت .
۷ باید فداکار و خدمتگزار مردم بود.
۸ باید از حیله و فریب پرهیز کرد.
۹ باید از پرخورى و شکم پرورى دور کرد.
۱۰ باید از شادخواری افراطی دورى کرد.
۱۱ باید از زیب و زیور و بو افزارها پرهیز کرد.
۱۲ باید از خوابیدن در بستر نرم دورى کرد.
۱۳ باید از پذیرش سیم و زر و مال دنیا دست برداشت .

خلاصه اینکه بودا ما آدمیان را گرفتار در پیله ای چند لایه از باززایی و رنج کشیدنها میبیند و انظباط اخلاقی، خوب بودن، و تمرکز برای درک حقایق جهان هستی را، از راهی که او میگوید، تنها کاردی میداند که با آن میتوان این پیله را شکافت و به آزادی و مقصد رسید.
او به ما این مژده را میدهد که او خود این پیله را شکافته و به فراسو رفته و میگوید که این ارزش امتحان کردنش را دارد. او راه شکافتن پیله را جلوی پای ما گذاشته و خوشحال میشود تا ما را در بیرون از آن ببیند.
به باور بوداییان دریافت ما آدمیان از واقعیت جهان، دریافتی محدود و متفاوت با اصل واقعیت است. ما آنچه را که عین واقعیت است نمیبینیم. تنها برای خودمان چیزهایی میپنداریم و سراب میبینیم. زبان هم ابزار ما برای دسته بندی و ارائه این دریافتها و پنداشته های غیر واقعی است. شاید با این توضیحات بتوان راز سکوت بودا را درک کرد.

پرستشگاه غاری

بوداییان در دل کوه ها غارهایی میکندند و بر دیواره های آن نگاره های زیبایی برمینگاشتند و این کوه کنده ها را همچون نیایشگاه هایی برای خود قرار میدادند.
از شناخته شده ترین اینگونه غارها، مجموعه غارهای آجانتا و اِلورا در باختر هندوستان است با دیوارنگاشته های رنگین که روی هم از ۲۹ غار تشکیل شده است. دیوارنگاشته های این غارها داستان بودا را از سال ۲۰۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد مسیح بازگو میکنند. این غارها را راهبان بودایی طی سالها با تیشه و چکش های ساده ای برای خود ساخته بودند و آن مکان را عزلتگاه خویش قرار داده بودند. این مکان تازه در سده ۱۹ کشف شد.

بوداگرایی و یارسان

یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است. پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علی اللهی میشناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه هستند.
کیش یارسان آمیزه ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام.
آنها مانند بوداییان به باززایی باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده میشویم.

بوداییان و خدا: درباره جایگاه خدا و یکتاپرستی در کیش بودا

اگر خداناباوری کمونیستها و دیگران را یک سر طیف بدانیم و یکتاپرستی دینهای گوناگون را سر دیگر طیف، بوداگرایی راهی در میانه است.
مفاهیم خدا و یکتاپرستی آنگونه که در دینهای ابراهیمی تعریف شده با تعریف بودایی آنها تفاوت دارد.
بوداگرایان به یک حقیقت فرجامین روحانی باور دارند و آنرا هم خاستگاه و هم مقصد پایانی همه آدمیان و بُوندگان زنده و دیگر مادیات میدانند.
میتوان به آن حقیقت فرجامین روحانی بوداییان نام خدا داد. اما باید در نظر داشت که مفهوم آن با خدای دینهای ابراهیمی متفاوت است. در دینهای ابراهیمی (یهودیت، مسیح باوری و اسلام) خدا را دارای یک رشته صفات میدانند که بیشتر به ویژگیهای انسانی شبیه است مانند خشم و مهر و پاداش دادن و تنبیه کردن و بخشیدن و جز اینها، البته در آن دینها خدا برخی صفات نا انسانی مانند نیروی آفریدن جهان را نیز داراست. اما خدای بوداییان صفتی ندارد. بوداگرایی آن مقصد نهایی (خدا) را تهیگی مینامد یعنی خلا، یعنی تهی از ویژگیها. مقصد پایانی بوداییان (که از راه تمرکز و آموزش و مراقبه قصد رسیدن به آن را دارند) از صفات و ویژگیهایی که ما میشناسیم و همچنین زمان و مکان تهی است. از دید بودا ما در این زندگی گرفتار یک چنبره و دور باطل زادن و مردن شده ایم و سرانجام باید از این چنبره رها شویم و به آن تهیگی بپیوندیم. راه دیگری نداریم. رسیدن به تهیگی (=خدا) رستگاری ماست و آرامش و خوشنودی همیشگی را به همراه دارد. تنها راه رسیدن به آن هم دنبال کردن آموزه های بودا و رسیدن به مرحله ای است که شهود و آگاهی یکباره ای به آدمی دست دهد و به آن اقیانوس حقیقت نهایی (خدای بوداییان) بپیوندد. بودا راه را نشان داده و مقصد را هم تا جایی که واژگان توان دارند توضیح داده اما توضیح و وصف مقصد (=خدا) به زبان ما آدمیان اینست که آن مقصد از همه وصفها و ویژگیهایی که ما میشناسیم و میتوانیم متصور شویم مبری است. هر رهرویی باید خود به هنگام شهود و فراشناخت (که پس از تمرین و تمرکز بسیار دست میدهد) به چند و چون مقصد پی ببرد.
بوداگرایی بیشتر یک فلسفه است تا دین. بوداگرایی راه درگذشتن از این مرحله (یعنی همان چرخه زاد و مرگ) و ورود به اقیانوس وصال است.

صوفیان و شناسایان مسلمان هم بدنبال راهی برای گریز از این جهان مایه و ماده و رسیدن و وصال به حق هستند اما آنها حق را با صفتی انسانی که همان عشق است توضیح میدهند.
به قول اقبال لاهوری:
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
عشق ازین گنبد دربسته برون تاختن است
حق بوداییان صفتی که ما بشناسیم ندارد. باید رفت و دید و روشن شد.
از دید بوداییان ما همه بهمراه همه چیزهای این جهان با هم در پیوندیم و همه مان از آن حقیقت فرجامین (خدا) آمده ایم و به آن برمیگردیم. یعنی بوداییان به همه خدایی باور دارند.

آموزه های بودا

بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است. هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد. درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از: ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد.

این راه، راه اصیل هشتگانه نام دارد زیرا عوامل سازنده آن این هشت اصل میباشند: گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تمرکز درست، جهان بینی درست و پندار درست.
آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
درک این حقایق و اصول، تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همه موجودات میگردد. این آموزه ها آیین بودا (دارما) را تشکیل میدهند. بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.
راه اصیل هشتگانه که نسخه تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنجهاییست که همه بُوَندگان (موجودات) دچار آن هستند خود به سه گروه دسته بندی میشود:
درستکاری (شیلا)، یکدله شدن (سامادی) و فراشناخت (پرگیا). این سه مفهوم هسته تمرینهای روحانی بوداگرایی را میسازند. درستکاری که در راه هشتگانه به گونه گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده دستوراتی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر میگیرد. یک بخش از درستکاری در بوداگرایی مربوط به دهش (دانا) میشود. این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوتمندی محدود نمیشود و معنی مشخص دینی دارد، یعنی تامین نیازمندیهای روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگها)). هموندان (اعضاء) همایه نیز به نوبه خود به دهش میپردازند. دهش آنها بالاترین دهشها یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است.
مفهوم دوم راه هشتگانه یعنی دل را یکدله کردن یا کار کردن بر روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر میگیرد. در این مرحله تمرکز شدیدی دست میدهد که در آن اندیشنده با موضوع اندیشه یکی میگردد. این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست بلکه یک پدیده روانی است. اینکار از راه یوگا و درون پویی انجام میگیرد. بوداگرایی همانند دیگر کیشهای هندی ذهن را ابزار بنیادین رهایی میداند و بر ورزیدگی درست ذهن تاکید مینماید. آماج کوشش درست یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است. توجه درست باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنشهای بدن و ذهن میگردد. این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست میرساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهیهای خلسه آمیز در حین درون پویی (مراقبه) است و با آزمودن خوشنودی بزرگی همراه است. رسیدن به این حالات را درون نگری (دیانا) مینامند. بخش آخر راه هشتگانه یعنی جهان بینی درست و پندار درست تشکیل دهنده فراشناخت (پرگیا) است. رسیدن به فراشناخت یا بعبارتی حکمت اعلاء در بوداگرایی به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هرگونه شناخت است. این گام پس از گامهای درستکاری و یکدِلگی می آید و نتیجه یک درون پویی ویژه بودایی است. جهان بینی درست همان درک کامل چهار حقیقت اصیل و پندار درست همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی می پالاید. اینها راه را برای رسیدن به فراشناخت هموار میسازند.
چکیده اینکه: از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.

شاخه های بوداگرایی

بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیح باوری، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است. بوداگرایی به سه شاخه اصلی بخش میگردد. راه بزرگ یا مهراه و راه کوچک یا کهراه و الماسراه (وَجرَیانا). بوداییان شاخه مهراه را مهایانا و شاخه راه کوچک را تیره واده یا هینایانا (هینه یانه) مینامند. کهراه، بوداگرایی سنتی است که بر اهمیت واپسین بیداردل تاریخی یعنی سیدارتا گوتما (Siddhartha Gautama) تاکید دارد. مهراهی ها گوتما را بعنوان بودا پذیرا هستند اما به شمار زیادی بوداهای دیگر نیز باور دارند. بوداگرایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمینهای خاوری کوچید. کشورهای جنوبی تر مانند سری لانکا پیرو شاخه کهراه و شمالیترها مانند چین و ژاپن پیرو گونه هایی از کیش مهراه هستند.
بیشترین گسترش بوداگرایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه بدین دین گروید و به گستراندن آن کمر بست.

خاستگاه اندیشه های بودا

پیرامون سه هزار سال پیش شاخه هایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچیدند. پیش از ورود آنها به شبه جزیره هند تیره دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریایی ها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی بهنگام زایش بودا (و همزمان با برپایی نخستین شاهنشاهی جهان
در ایران) در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشته بودند. سیدارتا گوتاما (بودا) با آنکه خود آریایی بود اما بیشتر اندیشه های بنیادین کیش او از ریشه دراویدی میباشند. (برای جستاری مفصل در این باره نگاه کنید به: ع. پاشایی: هینه یانه، نشر نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰، صص ۱۱۹-۹۱).
جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان)، کشتریا (شهریاران و جنگاوران)، وایسیا (کشاورزان و بازرگانان) و سودرا (خدمتکاران برده). سیدارتا اسمآ به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.

بوداگرایی و ایران

سکه ای از پیروز پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارجگذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر میدهد.
در سده ۶ زایشی یک رشته داستانهای بودایی بنام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها بنام پنچا تنترا به پارسی میانه ترجمه شد و کلیلگ و دمنگ نام گرفت. در سده ۸ زایشی روزبه (ابن مقفع) ایرانی آن داستانها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد. ترجمه های لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سده ۱۴ پایه داستانهای آسوپ نوشته یک راهب بیزانسی را تشکیل داد.
بوداگرایی در خراسان بزرگ تا اندازه ای ریشه گرفته بود و یکی از کانونها و نیایشگاههای بزرگ آن در صومعه بودایی بلخ بود. این صومعه به سانسکریت ناوا ویهارا نام داشت که معنی آن صومعه نو است. این نام در فراگویی پارسی زبانان به گونه نوبهار درآمد. لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند پراموکها بمعنی سرور بود و نام خانواده برجسته ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده. برمکیها عهده دار و گرداننده این نیایشگاه بودایی بودند.
بتازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستان شناس برجسته ژاپنی بنام نوگوچی از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد. در گزارش دیگری از شبکه بودیست نیوز درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شده است.

سوره دل

پیرامون سده دوم پیش از زایش مسیح (۳۰۰ سال پس از بودا) کتابهای فراوانی به نگارش درآمد که بنیاد شاخه های گوناگون مَهراهی (مهایانی) شد. از این کتابها یا به قولی سوره ها (سوتراها) ۶۰۰ عدد بجا مانده است که روی هم بنام سوره های مَهراهی (مهایانا سوترا) مشهورند. از برجسته ترین این سوره ها میتوان از سوره فراسوی فرزانگی (پرگیا پارمیتا) نام برد که پایه شکلگیری مکتب مادیَمکه شد یعنی همان مکتب و دبستان بودایی که در میان مردم تبت رواج دارد. مهمترین بخش کتاب فراسوی فرزانگی سوره ایست بنام سوره دل (پرگیا-پارمیتا-هریدیه-سوترا) که از کلیدی ترین متنهای عرفان بودایی و ذن است. این سوره را بسیاری از مردم کشورهای بودایی بصورت روزانه برزبان می آورند. برپایه منابع بودایی این سوره نخستین بار بر فراز کوهی بنام کرکس کوه که جایگاه مورد علاقه بودا بود و در نزدیکی شهر باستانی راجگرها قرار دارد سروده شده است. در این سوره بودا، شاری پوتره (پسر یا شاگرد شاری) را که یکی از هشتاد شاگردش بود تشویق مینماید تا از اوَلوکیتِشوَره که از حق یابنده ها (بوداسَف ها)ی برجسته است درخواست آموزش مفهوم فراشناخت را نماید. پاسخ اوَلوکیتِشوَره متن این سوره را تشکیل میدهد.

من در اینجا این سوره را به فارسی برگردانده ام که آنرا در زیر میخوانیم (این سوره پیش ازین از سوی آقای عسکری پاشایی نیز ترجمه شده است):
{توضیحات: منظور از پنج منش ساز (اسکاندها)، شکل، احساس، ادراک، خواستن و آگاهی است.}

متن:

هنگامی که اوَلوکیتِشوَره حق یابنده (بوداسف) سرگرم تمرین کمال فراشناخت ژرف بود دریافت که سرشت هر پنج منش ساز تهی است.
ازینرو بر همه کاستیها و رنجها چیره گشت.
" ای شاری پوتره، شکل با تهیگی فرقی ندارد، تهیگی هم با شکل فرقی ندارد. شکل، تهیگی است و تهیگی شکل است. درباره احساس، ادراک، خواستها و آگاهی نیز همین صدق میکند.
ای شاری پوتره، ویژگیهای تهیگی همه دارماها (چیزها) اینست که آنها زاده نشده اند، نابودشونده نیستند، آلوده نیستند، پاک نیستند، افزون نمیشوند، کاسته نمیگردند،ازینرو در تهیگی هیچ شکلی نیست، هیچ احساس، ادراک، خواستن یا آگاهی ای نیست.
هیچ چشم، گوش، بینی، زبان، تن یا ذهنی نیست.
هیچ شکل، آوا، بو، مزه، لمس یا موضوع اندیشیدنی نیست.
هیچ قلمرو چشم نیست، تا میرسیم به نبود قلمرو آگاهی، نبود نادانی و همچنین نبود پایان نادانی، تا میرسیم به نبود پیری و مرگ و نبود پایان پیری و مرگ.
همچنین هیچ واقعیت رنج نیست، هیچ دلیل رنج، پایان رنج و یا راه.
نه فرزانگی هست نه هیچگونه دستیابی، زیرا چیزی نیست که بر آن دست توان یافت.
آن یابنده حق که بر کمال فراشناخت تکیه میکند هیچ بازدارنده ای در ذهنش ندارد.
و با نبود بازدارنده او بیمی ندارد.
و با گذر به فراسوی پنداشته های پریشان به وصال (نیروانای) فرجامین میرسد.
بوداهای گذشته، کنونی و آینده با توکل بر کمال فراشناخت به بیداری کامل رسیده اند.
ازینرو کمال فراشناخت ذکر (مانترا) والاست. ذکر رسیدن به روشنی. والاترین ذکر روشن. ذکری که
براستی و نه به دروغ میتواند ما را از همه رنجها بپاید.
پس ذکر کمال فراشناخت بدین گونه فراگفته شد:
گته، گته، پاره گته، پاره سم گته، بودی، سواها!
(رفته، رفته، فرارفته، تمامآ فرارفته، (و آنگاه) بیداری، چنین بادا!).

مفهوم نیروانه در آیین بودا (1)

اشاره
پیش از پیدایش آیین بودا، در حدود قرن پنجم ق‏م، نیروانه (2) را هدف زندگى معنوى‏مى‏دانستند، اما این [اصطلاح] تنها در متن‏هاى بودایى است که بسیار مشهور شده‏است. نیروانه در آثار کهن‏تر بودایى و در کاربرد رایج آن تا امروز، اشاره است‏به‏مقصد تربیت‏بودایى، که از راه تربیت نظام‏مند در سلوک اخلاقى و

نظاره و شناخت‏به‏دست مى‏آید. (3) غایت این مقصد، زدودن عناصر روانى آشفته‏کننده‏اى است که‏حجاب دل صافى و آرام مى‏شوند، و همراه است‏با حالت‏بیدارى از خواب روانى‏حاصل از این عناصر.
چنین بیدارى‏اى (که اغلب در زبان انگلیسى با واژه enlightenment ،یعنى "روشن‏شدگى‏" به آن اشاره مى‏شود) امکان درک روشن حقیقت‏هاى بنیادین را میسر مى‏سازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است.
بعدها، این‏اصطلاح اغلب به شکل محدودتر به جنبه‏اى خاص از حالت‏بیدار اطلاق شد، آن‏جنبه از این تجربه که تغییرناپذیر انگاشته مى‏شد، یعنى عنصرى که نه به طور جزئى‏حاصل ساخت روانى است و نه به طور کلى محصول علل و شرایط.

1. خاستگاه‏ها و ریشه‏شناسى واژه نیروانه

نیروانه (پا.:نیبانه) (4) در لغت‏به معناى "خاموش کردن‏" یا "فرو نشاندن‏" [آتش] است. اماازآن‏جا که این اصطلاح احتمالا ماقبل بودایى است، این ریشه‏شناسى براى تعیین معناى‏دقیق آن، به مثابه برترین مقصد آیین بوداى آغازین، ضرورتااز قطعیت‏برخوردار نیست.
(5) در واقع، بسیارى از بوداییان، بنا بر سنت ترجیح داده‏اند آن را به مثابه نبود کنش بافتن(وانه) (6) توضیح دهند. این جا بافتن استعاره‏اى است از شیوه کنش دل که از نادانى به‏سرشت‏حقیقى اشیا و نیز از تشنگى به تملکات و حالات وجود قلب شده باشد.
شایدتصادفى نباشد که چنین تعریفى چیزى از معناى دقیق نیروانه به ما نمى‏گوید. بودایى‏هاعموما از هرگونه توصیف لفظى مقصدشان پرهیز کرده و [اساسا] شک دارند که بتوان آن‏را وصف کرد.
کهن‏ترین متن‏هاى بودایى گویا واژه نیروانه را براى نامیدن مقصد نهایى (7) راهى که بوداتعلیم کرد به کار برده‏اند. از این‏رو، نیروانه را به برترین نیک‏بختى و آرامش نهایى تعریف‏کرده‏اند. (8) احتمالا آنها این را با سایر مکتب‏هاى دینى – فلسفى آن دوره شریک بوده‏اند.
عموما همین متن‏ها از هیچ اقدامى براى پرهیز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصل‏به این مقصد مى‏آید فروگذار نمى‏کنند. بودا را این طور نشان مى‏دهند که "نگفته‏" چنین‏کسى پس از مرگ هستى دارد یا ندارد. و نیر نگفته که هر دوى اینها درست است.
حتى‏نفى هر دو امکان به مثابه یک انتخاب نادیده انگاشته شد. در حقیقت، علاقه به طبیعت‏مقصد نیک‏بختى و آرامش نهایى را در وظیفه رسیدن به آن مفید ندانسته‏اند. (9) در این‏زمینه عموما تمثیل مردى را نقل مى‏کنند که تیرى زهرآگین خورده است: در این وضعیت‏فورى و ضرورى او باید در صدد مداوا بر آید و توجه خود را صرفا بدان معطوف بداردنه این که به جزئیات دقیق تیر، یا زهر و یا تیرانداز بپردازد. همین گونه نیز در فوریت‏رسیدن به نیروانه بهتر آن است که گرفتار جزئیات طبیعت و پیامدهاى آن نشویم. (10)
امکانش هست که از خاستگاه‏هاى خود واژه نیروانه به موضع کهن‏ترى بپردازیم که‏این‏جا مطرح شده است. نیروانه مشتق از ریشه "وزیدن‏" [وا] (11) به معناى خاموش کردن‏شعله چراغ یا آتش است.
در یک کاربرد، مقصود از آن آتش شهوت‏هایى چون "آز" و"کینه‏" [وفریب] است، (12) که فرزانه روشن آنها را خاموش مى‏کند. (13) در کاربرد دیگر، که‏قابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع کنش متعارف انسانى را فرا مى‏گیرد.این کنش‏ها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مى‏شوند. (14) درکاربرد ماقبل بودایى، این را احتمالا به این معنا فهمیده‏اند که آتش به حالت پنهان یابالقوه‏اى بازگشته بود که بار نخست از آن برخاسته بود.
این استعاره، برعکس اطلاق‏امروزى‏اش، معانى ضمنى نیستى (15) نداشته است. بودا خودش گویا با این نوع برداشت‏مخالفت کرده است، شاید به این دلیل که چنین برداشتى بستگى بسیار تنگاتنگى با خودهمه خداانگارانه (16) اوپه‏نیشدها، (17) یا مونادهاى زندگى (18) جین‏ها (19) و دیگران داشت.
البته‏متن‏هاى بودایى بر آنند که زبان را در این مورد خاص نمى‏توان به کار برد; چون واژه‏ها درآخرین تحلیل مشتق از تجربه حسى‏اند که خود در بردارنده حافظه و تخیل است.

2. گزارش‏هاى کهن‏تر

بیشتر اشاره‏ها به نیروانه آن را مقصد یا برترین نیک‏بختى مى‏دانند و این را با مترادف‏هاى‏بسیارى روشن مى‏کنند که نیروانه را همچون مقام امن و پاکى و آرامش فرجامین‏مى‏فهمند. برخى از متن‏هاى کهن، که بیشتر در ترجمه‏هاى پالى یا چینى محفوظمانده‏اند، اطلاعات اندک بیشترى به دست مى‏دهند.
به صراحت گفته مى‏شود کسى که‏نیروانه را تجربه کند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل دیده، شنیده، حس کرده،احساس کرده، یافته، جسته یا کشف کرده است (انگوتره نیکایه، (20) کتاب گفتارهاى تدریجى،بخش 4، 320; 8-353). این تجربه با اشکال گوناگون حصول دیانه‏اى فرق دارد.
بعدها تمایز آشکارى میان نیروانه یافته در زندگى و نیروانه [حاصل شده] در لحظه‏مرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرى‏نیروانه (21) بیشتر براى دومى به کار مى‏رفت، گرچه تاتاریخ متاخرترى بدین معنا نبود – در کهن‏ترین منابع صرفا جانشینى براى نیروانه بود.
(به‏بیان دقیق‏تر، نیروانه حالت رهایى است و پرى‏نیروانه کنش رسیدن به رهایى است). با این‏همه، منابع نسبتا کهن (اگرچه نه کهن‏ترین) حاوى تمثیلى مهم از اقیانوسى‏اند که نشانى ازپر شدن یا کاستن ندارد، بى‏آن که مهم باشد که چه میزان آب از رودها و یا بارندگى به آن‏مى‏ریزد.
و همین‏گونه، اگرچه بسیارى از ذات (22) نیروانه بى‏باقى‏مانده "دل‏بستگى‏" واردپرى‏نیروانه شوند، ذات نیروانه نشانى از پر شدن یا کاستن ندارد. (23) این‏جا "دل‏بستگى‏" (24) یک اصطلاح فنى است که اشاره است‏به تملک (25) یا تشخیص (26) که نتیجه میل است.
از آن‏جا که وجود و فرایند روانى انسان متعارف را نتیجه چنین تملکى مى‏دانند، نمى‏توان‏هیچ‏گونه استمرارى در شرایط آشناى وجودى که یکباره متوقف شده، یافت. بى‏گمان‏این تمثیل بر این نکته تاکید مى‏کند که نیروانه وراى قواعد معمولى است.

3. برداشت اروپایى از این اصطلاح

فرهنگ انگلیسى آکسفورد (ویراست اول) نیروانه را این طور تعریف مى‏کند: "در الهیات‏بودایى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برین، یا خاموشى همه آرزوها وشهوت‏ها و حصول سعادت کامل‏". اگرچه روایت‏هایى از این تعریف به طور گسترده به‏کار رفته است، [چنین تعریفى] برداشت‏هاى بودایى، جینى و هندویى این اصطلاح را به‏هم مى‏آمیزد.
چنین توصیف‏هایى از نیروانه در تفکر اروپایى نسبتا قدیم است. در قرن‏هفدهم، سیمون دولالوبر، سفیر فرانسه در دربار سیام [ تایلند]، اشاره کرد که‏نویسندگان پرتغالى یک اصطلاح سیامى بسیار نزدیک [به این اصطلاح] را چنین‏برگردانده‏اند:
"آن نیست مى‏شود" و "آن یک خدا شده است‏". او به‏درستى نشان داد که‏به عقیده سیامى‏ها "این نه یک نیستى واقعى است و نه اکتساب یک سرشت‏خدایى‏است‏". لالوبر، در حقیقت، نیروانه را به "ناپیدایى‏" (27) برگرداند، به معناى ناپیدایى از جهان‏زاد و مرگ. این فهمى بسیار دقیق از این اصطلاح است، و تا امروز چیزى به آن افزوده‏نشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثق‏تر لالوبر از این اصطلاح نشد و نظرهایى که او اصلاح‏کرده بود، به همان شکل قبلى‏شان رایج ماند. دلیلش تا حدودى یک گرایش خصوصا درقرون هفدهم و هجدهم بود که هنوز هم در برخى محافل رایج است، و آن این که آیین‏بودا را صورتى از شرک بدانند و در پى آن نقدى را که آباى کلیسا بر فلسفه شرک واردکرده بودند، بر آن اطلاق کنند.
با آن که میان این دو حوزه همانندى‏هایى هست، از قبیل‏اعتقاد به تناسخ که مشخصه اشکالى از فلسفه قدیم است، اما در مجموع، این همانندى‏نادرست است.

4. مکتب‏هاى جریان اصلى آیین بودا

تا زمان توسعه نخستین اشکال علم تفسیر سازمان‏یافته بودایى در قرن‏هاى سوم و چهارم‏ق‏م، اندیشه‏هاى نسبتا نظام‏مندترى ساخته و پرداخته شد. نیروانه چون ذات "بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى‏" در تقابل با ذات "با باقى‏مانده دل‏بستگى‏" (سئوپادى‏سیسه) (28) بود.این برداشت دوم از نیروانه مبین مراحل روشن‏شدگى جزئى است که به "رسیدن به رود"،[یا، پا نهادن به رود] معروف است.
از آن جا که متن‏هاى کهن‏تر، اغلب در زمینه مرگ بودابه [آن پرى] نیروانه "بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى‏" اشاره مى‏کردند، کم‏کم این طور فرض‏کردند که اگر آنچه در مرگ ارهت‏حاصل مى‏شود ذات نیروانه "بى‏باقى‏مانده دل‏بستگى‏"باشد، در این صورت باید ذاتى مشابه بوده باشد که در روشن‏شدگى یافته شود.
از آن‏پس، ذات نیروانه "با باقى‏مانده دل‏بستگى‏" مرتبا اشاره بود به حصول روشن‏شدگى، که‏معمولا آن را این طور مجسم مى‏کردند که به دنبال آن یک زندگى با فعالیت آموزشى‏مهرآمیز مى‏آمد.
در نتیجه ترجمه نادرست‏یا برداشت نادرست متاخر این واژه که به‏"دل‏بستگى‏" ترجمه شد، اغلب جایش را واژه‏اى مى‏گیرد که شاید اشاره باشد به‏"داشته‏ها" (سئوپدى‏شیشه)، (29) و همچون چیزى انگاشته مى‏شود که اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشته‏هاى تخصیص‏یافته در فرایند تولد مجدد.
دیگر آن که، هم‏سئوپادى‏سیسه واوپاتى‏سیسه (31) باشند، به معناى "باقى‏مانده اندک‏". بنابراین، معناى این اصطلاحات، که‏رساننده ضمنى "دل‏بستگى‏" بود، مى‏توانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندکى ازآلایش‏ها که پس از "پا نهادن به رود" باقى مى‏ماند.
منابع قدیمى‏تر در موضوع نیروانه چندان سخنى نمى‏گویند. اما این سخن درباره‏ادبیات کانونى ابى‏دمه‏اى (32) که در فاصله قرون دوم و چهارم ق‏م شکل گرفت، صادق‏نیست. سیماى خاص این ادبیات تحلیل جان و تن از دید فرایند متغیر رویدادهاى‏متعامل و چندگانه است.
اینها را دمه (33) مى‏خواندند، یعنى حقیقت‏هاى جزئى در برابرحقیقت‏به طور کلى. (این واژه پیش‏تر براى همه شناسه (34) هاى آگاهى روانى به‏جز خودشناسه‏هاى حسى به کار مى‏رفت).
متن‏هاى ابى‏دمه فهرست‏بازى از این رویدادها گردآوردند و کوشیدند تحلیل کنند که چه رویدادهایى در چه حالت‏هاى روانى وجود دارند.آنان در این تحلیل، نیروانه‏اى را به میان آوردند که آن را متفاوت از سایر رویدادها تبیین‏مى‏کردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مکانى و یا زمانى طبقه‏بندى نمى‏کردند.
در این‏مرحله، گویا نه اختلافى بر سر طبیعت‏بنیادین آن دارند، و نه آن را نبود محض مى‏دانند:"نیروانه وجود دارد; طبیعت آن تغییر نمى‏پذیرد. نیروانه پاینده، ثابت و جاوید است،دستخوش تغییر نیست‏" (کتاوتو (35) "نکته‏هاى اختلاف‏" 122).
محتمل است که علاقه اصلى متن‏هاى ابى‏دمه تجربه نیروانه در زندگى بر حسب‏بیدارى یا روشن‏شدگى بود. در این زمینه، نیروانه را شناسه یا تکیه‏گاهى براى جان‏روشن مى‏دانستند، که خود آمیزه‏اى بود که مشخصه‏اش حضور مکرر رویدادهایى چون‏ایمان و فرزانگى بود.
در آثار این دوره، همچون متن‏هاى پیش از آن، نمى‏کوشیدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چیزى بگویند. بى‏گمان، سنت پرسش‏هاى‏بى‏پاسخ (36) همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنین کارى را نمى‏داد.

5. در نظام‏هاى مهایانه (37)

گرایش‏هاى جدید در دین هندى، که پیش از این رشد و تحول یافته بود، در دوره 100 -300 م منجر به تکوین شکل نوینى از آیین بودا، به نام مهایانه یا گردونه بزرگ شد. این‏نهضت نوین، که در آغاز تنها توجه اندکى را به خود جلب کرده بود، آرام آرام نفوذ عظیم‏و روزافزونى یافت.

در این مکتب، عناصر دل‏سپارى قوى بود که اساسا از یک‏زندگى‏نامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مى‏گرفت. یک‏سیماى مهم این نهضت، طولانى‏تر شدن راه رسیدن به روشن‏شدگى به قصد توانایى‏بخشیدن به توسعه صفات برتر بود که در رسیدن به بودائیت (38) ضرورى بودند و به طورموثرترى براى سود دیگران کار مى‏کردند. یک اثر جانبى این تغییر در کانون توجه این‏بود که نیروانه تا حدى به پس‏زمینه برود، اگرچه در
برخى مکتب‏هاى بعدى آیین بوداى‏مهایانه نظیر چن/ ذن (39) یا تنتره، (40) به مثابه چیزى دست‏یافتنى در این زندگانى، سرانجام به‏پیش‏زمینه بازگشت.
مکتب‏هاى نوین فکرى با دیدگاه‏هاى خاص در چارچوب مهایانه کلى توسعه یافت.احتمالا قدیمى‏ترین این مکتب‏ها، مادیمکه (41) بوده باشد. این مکتب بر این اندیشه تاکیدمى‏کرد که فرقى میان نیروانه و چرخ وجود (سنساره) (42) نیست.
گویا مراد آنها این بوده‏است که نیروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به دیگر سخن،نباید آن را باشنده (43) اى دید که در جایى دیگر وجود دارد. کمابیش یک تبدیل تجربه‏طبیعى است.
برخى از آثار متاخر مهایانه، بر "نیروانه بى‏بنیاد" (44) به مثابه بخشى از راه برترین مقصدتاکید ورزیده‏اند. این بدین معنا است که روشن‏شدگى حقیقى متضمن قبول یا رد زاد ومرگ نیست.
قابل توجه‏تر این که، تلویحا اشاره‏اى به قبول یا رد خود نیروانه ندارد، بلکه‏در عوض دل‏ها را ترغیب مى‏کند که از وابستگى به هرگونه شناسه‏اى یا نیازمندى به آنهایکسره آزاد باشند، خواه آن شناسه‏ها بیرونى [ اشیا] باشند و خواه درونى [ حالات].

6. مترادف‏هاى نیروانه

اشتباه رایج در بررسى مفهومى چون نیروانه این است که بیش از حد بر معناى دقیق‏لغوى آن متمرکز شویم تا آن‏جا که تداعى‏هاى پهناورتر و قرینه متنى آن را فدا کنیم، وشمارى از مترادف‏هاى آن را که بارها در توصیف آن به کار برده مى‏شود به حساب‏نیاوریم. در یک متن تجربى عملى، به نیروانه به شکل "آزادى‏" یا "بیدارى‏"، "آرامش‏" یا"سعادت‏" اشاره مى‏شود.
در هر مورد استلزام این است که [نیروانه] در مرتبه ممکن‏نهایى است. در این زمینه عموما واژه‏هایى به کار برده مى‏شوند که دلالت‏بر امنیت‏یامصونیت کامل دارند، همچون واژه‏هایى که دلالت‏بر پایندگى، تغییرناپذیرى یاپایان‏نیافتگى دارند. این معانى اخیر با آن اصطلاحات کلى که در ادیان هندى براى‏توصیف برترین مقصد زندگى معنوى به کار برده مى‏شوند قرابت دارند.
بسیارى از این‏گونه واژه‏ها مرتبا براى توصیف نیروانه به کار برده مى‏شوند. از این‏رو، نیروانه رهایى (45) (موکه / موکشه)، (46) کل‏بودگى (47) (کیوله / حقیقت (49) و مانند اینها است; نامیرا وزوال‏ناپذیر است. بسیارى از این اصطلاحات حس بودایى خاصى را ارائه مى‏دهند، امامعناى ضمنى عامشان نباید در جهان به کلى مغفول بماند. یک مثال خاص این است که‏نیروانه امریته (50) یا بى‏مرگ [ انوشه] است، اما مهم این است که این اصطلاح اشاره به‏چشانه‏اى است مستى‏آور که به خدایان انوشگى مى‏بخشد.
این اصطلاح، در کاربردبودایى، اشاره به وضعى دارد که در آن مرگ نیست، اگرچه به وضوح مقصود از آن این‏است که تداعى‏هاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد.

پى‏نوشتها:

1. این نوشته ترجمه‏اى است از:
L.S. Cousins, [ Nirvana ] in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, Ist ed, 1998,
vol.7, pp. 8-12.
کوته‏نوشتها: پا.: پالى،سن.:سنسکریت، په:پهلوى
2. Nirvana
3. تربیت‏بودایى در سه حوزه صورت مى‏گیرد که به "سه آموزش‏" معروف است: 1) sila (سیله)، 2) (سن.: sila ،(شیله) را مى‏توان رفتار یا سلوک اخلاقى دانست، اما سمادى رانمى‏توان دقیقا مدیتیشن گفت، چنان که معمول است، چون بسیار فراتر از آن است. (در انگلیسى معمولا meditation رابرابر ,dhyana (دیانه) و concentration را برابر سمادى مى‏نهند، بگذریم از این که هیچ یک رساننده معناى دقیق این‏دونیست.) سومى هم شناخت، شناسایى یا فراشناخت است، و از نظر ریشه لغوى همان "فرزانگى‏" است. نویسنده این را ظاهرا int e llect (خرد، عقل) خوانده که انتخاب خوبى براى پرجنیا نیست; از قضا از برخى نظرها، مخالف intellect است.م.براى آشنایى با سه آموزش (Ti-sikkha) نک .: ع. پاشایى، بودا، انتشارات فیروزه (چاپ هفتم، تهران 1378)، ص 31 به بعد.
4. nibbana (سن.: (nirvana :در لغت‏یعنى خاموشى nir + va) نوزیدن، خاموش شدن); بنا بر تفسیر، بى‏شهوتى است.براى واژه nirvana ،در آیین آغازین بودا، دو اشتقاق پذیرفته‏اند: یکى آن که این واژه را مرکب از دو جزء – nir و -va مى‏داند،که – nir به معناى "نه‏" و -va به معناى باد زدن، وزیدن، دمیدن است و روى‏هم رفته، nirvana یعنى "خاموش شده، سردشده، فرو نشسته، فرو نشانده‏" . اشتقاق دیگر این است که nirvana از دو جزء nir و vana (شهوت، تشنگى و طلب) ساخته‏شده است: "از آن جا که رو گرداندن، ( ni) از vana ،یعنى شهوت، است آن را nirvana خوانند (ع. پاشایى، پیشین، واژه‏نامه‏پالى).
5. نیروانه در هندوئیسم حالت رهایى یا اشراق است، که به اتحاد خود شخصى و ناپاینده در برهمن توصیف مى‏شود. نیروانه‏انسان را از رنج، مرگ و تولد مجدد و سایر مرزهاى این جهانى آزاد مى‏کند. نیروانه دانستگى برین و متعالى است، که به آن دربگود گیتا به برهمن نیروانه، در اوپه‏نیشدها به توریه، (turiya) ،در یوگا به نیربیجه- سمادى [سمادى بى‏تخم] و در ودانته‏به نیروى‏کلپه- سمادى اشاره شده است.، Rider Encyclopaedia of Easter n Philosophy and Religion) ،لندن‏1999، ص 248). اما نباید برداشت‏هاى هندویى این اصطلاح را با برداشت‏بودایى آن به هم آمیخت. م.
6. vana در این جا به معناى بافتن و بستن است. بنابراین، نیروانه نبافتن و نبستن، یعنى رها شدن از بند است. م.
7. accantanittha
8. بودا، نمونه‏هایى از کانون پالى، بخش نیروانه.
9. بودا، ص 460 و 462.
10. همان. ص 461.
11. ?va
12. اینها سه تا هستند که به "سه آتش‏" معروف‏اند: 1. raga (آز); 2. dosa (خشم، کینه); و 3) moha (فریب، نادانى).م. ئبودا، ص 89، 90، 349 و 470.
13. مجذوب شهوت، خشمناک از خشم، نابیناى فریب، شکست‏خورده، با دلى دربند، مرد به ویرانى خود مى‏رود، به ویرانى‏دیگران، به ویرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مى‏کند. ولى مرد اگر از شهوت، [یا، آز] خشم و فریب آزاد شده‏باشد، هدفش نه ویرانى خود است، نه ویرانى دیگران و نه ویرانى هر دو، و درد واندوه در جان احساس مى‏کند. بدین‏سان،نیروانه بى‏درنگ، در این زندگى، دیدنى، فراخواننده، به خود کشنده، و براى فرزانگان دریافتنى است. فرونشاندن آز،فرونشاندن خشم، فرونشاندن فریب: این را به‏راستى نیروانه خوانند." ع. پاشایى، سخن بودا، نشر میترا (چاپ نخست،ویرایش دوم، تهران، 1378)، ص 49.

14. فرونشاندن شهوت، فرونشاندن کینه، فرونشاندن فریب، مقام ارهتى این است. .." سم‏یوته نیکایه، فصل 4، سوره 2 بودا،ص 470.
15. annihilation
16. Pantheistic Self
17. Upanisads
18. life-monad در جین معادلى است‏براى جیوه، (Jiva) ،که همان لغت جیوه در فارسى است، که خود لغتى است‏سنسکریت‏به معنى زنده. فارسى آن سیماب است. اصطلاح موناد را لایبنیتس با تعریفى خاص، در فلسفه‏اش به کار برده‏است که از آن زمان به بعد در موارد دیگر هم به کار برده‏اند.م.
19. Jains
20. Anguttara Nikaya
21. Parinirvana (پا: :(Parinibbana نیروانه کامل، مترادفى است‏براى نیروانه; از این رو آن را غالبا با نیروانه پس از مرگ(پا.: An-upadi-sesa-nibbana ،سن.: (nir-upadhi-shesha-nirvana یکى مى‏دانند، اما منحصر به آن نیست، یعنى‏مى‏تواند اشاره به نیروانه پیش از مرگ (پا.: sa-upadi-sesa-nib bana ،سن.: (sa-upadhi-shesha-nirvana هم باشد.م.
22. نویسنده این‏جا element به کاربرده که احتمالا برابرنهادى است‏براى dhatu (داتو) نیروانه amatam dhatu است‏یعنى‏ذات بى‏مرگى . م. ئبودا، 86 به بعد.
23. رهرو کامل یا ارهت اگر در سیر خود به نیروانه دست‏یابد، و این همزمان با مرگ او باشد، آن را "ذات نیروانه بى‏در کار بودن‏بنیاد" [ نیروانه بى‏باقیمانده دل‏بستگى] مى‏خوانند که به پرى‏نیروانه، (parinirvana) هم معروف است. باید توجه داشت که‏این دو مقام نیروانه دو نیروانه جداگانه نیستند، بلکه به اعتبار آن که ارهت آن گاه که زیست او برقرار است، یا آن که در مرگ به‏نیروانه رسیده باشد یکى از این دو نام به نیروانه او داده مى‏شود. بودا، ص 90. بدین سان، به نیروانه، یعنى خاموشى وفرونشاندن از دو نظر مى‏توان نگاه کرد: 1. فرو نشاندن [کامل] ناپاکى‏ها، که با رسیدن به مقام " ارهتى‏"، یا قدیسیت و عموما درهمین زندگى دست مى‏دهد، و این در گفتارهاى بودا "نیروانه با در کار بودن بنیاد" خوانده شده است، و مراد از "بنیاد"، این‏جا، همان "پنج توده‏" هستى است. 2. فرونشاندن [کامل] جریان پنج توده که پس از مرگ "ارهت‏" صورت مى‏گیرد، و در گفتارهاى‏بودا "نیروانه بى در کار بودن بنیاد" خوانده شده است. سخن بودا، ص 48.
24. clinging
25. appropriation
26. identification
27. disappearance
28. saupadisesa
29. saupadhisesa
30. Upadhisesa
31. Upatisesa
32. abhidhamma
33. dhammas
34. شناسه براى object ،یعنى موضوع شناختن; آن که این شناسه را مى‏شناسد، شناسه‏گر یا subject خوانده مى‏شود. م.
35. Kathavatthu
36. منظور از پرسش‏هاى بى‏پاسخ، پرسش‏هایى است که درباره متافیزیک، چون جهان نامحدود و بودن روان پس از مرگ و خود، (atma) یا جوهر ثابت، از بودا مى‏کردند. بودا پاسخ نمى‏داد به این دلیل که به نظرش اینها بى‏فایده‏اند و به آرامش، به برترین‏نیک‏بختى و به نیروانه راهنمایى نمى‏کنند. م.
37. Mahayana
38. buddhahood
39. Chan / Zen
40. Tantra
41. madyamaka
42. samsara
43. entity
44.سن.: skandha به‏معنى شاخه.در متن‏هاى بودایى سغدى آن را "توده‏" نامیده‏اند.) یعنى کالبد، احساس، ادراک، حالات جان و دانستگى. م.
45. Liberation
46. mokkha / maksa
47. wholeness
48. Kevala / Kaivalya
49. truth
50. amrita (پا.: (amata از ریشه mr ز مردن و مرگ ( یونانى: amrta (.a+mbrosia ساخته شده از دو جز، – a به‏معناى "نه‏" و -mrta به معناى میرندگى و فناپذیرى، و امریته، یعنى نامیرایى، بى‏مرگى، فناناپذیرى و جاودانگى. امریته نامى‏است‏براى نیروانه و همان امرداد (په.: amurdat یعنى بى‏مرگى)، که امروزه به شکل مرداد به کار برده مى‏شود. م.

سه کالبد بودا

سه کالبد بودا یا تری کایه یکی از مفاهیم رایج در بوداگرایی است. تری کایه واژه ای سانسکریت و به معنای سه کالبد است (در چینی: 三身 سانشِن، در ژاپنی 三身 سانجین).
مهراه (مهایانا) یکی از کیشهای مهم دین بوداست. قلب مهایانا در مفهوم تری کایه (سه کالبد بودا) و همچنین مفاهیم حق یابنده (بوداسَف)، فراشناخت (پرَگیا) و مهرورزی (کرونا) است.
اندکی پس از درگذشت بودا این اندیشه در دل بسیاری از پیروانش افتاد که او را بالاتر از انسان بدانند. نزد کهراهی ها (هینایانی ها) بودا انسان برتری بود که از طریق نیروی فرهنگ روحی و شایستگی حاصل از زندگی های گذشته اش در این زندگی به کمال فراشناخت رسیده است.
اما احترام ژرفی که شاگردانش در دل به او میگذاشتند نمیتوانست با انسان معمولی بودن استادشان ارضا شود و از این رو او را فراتر از روان فانی دانستند. پس حتی سنت پالی هم در کنار زندگی خاکی، زندگی فراجهانی به او میدهد.
انجمن اصلی و اولیه شاگردان بودا یعنی مهاسَنگیکه ها بودا را فراجهان میدانستند و این مفهوم از آنان به مهراهی ها رسید که از سه طریق به بودا می اندیشیدند، یعنی:
۱. نمود مرئی (نیرمانه کایه) که همان شاکیه مونی (دانای قبیله شاکیه) است، انسانی که بر این خاک پا نهاد و آیین را به پیروانش آموخت و در هشتاد سالگی درگذشت.
۲. نمود یاریگر (سَم بوگه کایه): بودای آرمانی است که از یک کالبد درخشان بهره مند است و آیین را به حق یابندگان می آموزد.
۳. نمود حق (دَرمه کایه): برترین وجودی است که فراگیرنده دیگران است، ذات فراشناخت و مهر و همدردی است، مطلق است.
بودا سه تا نیست یکی است. تری کایه سه جنبه یک بوداست. ذات این سه جنبه یکی است ولی سرشت و کردارهایشان جداگانه است.

اینجا هم ده تا!

… کمال فراشناخت یا ((پرگیا پارمیتا)) را نمی توان جدا از کمالهای (پارمیتا) دیگر شناخت. این شش کمال از یکدیگر جدایی ناپذیرند.

(دو) کمال سلوک
آن سرور: بوداسف ثابت قدم ده راه کردار را به انجام می رساند. خود آن ها را به جا می آورد و دیگران را نیز به انجام دادن بر می انگیزد. اینک آن ده راه کردار :
خودداری از گرفتن جان (فرمان پنجم موسی را یادتان هست – قتل مکن)
خودداری از گرفتن چیزی که به او داده نشده است (فرمان هفتم – دزدی مکن(
خودداری از رفتار نادرست کامجویی (فرمان ششم – زنا مکن(
خودداری از چشانه های مستی آور که گویی جان را تیره می دارد (اینجا دیگه اسلامی شده(
خودداری از دروغ گویی (اینجا هم به اسلام نزدیکتره تا به یهود(
خودداری از بدگویی
خودداری از درشت گویی
خودداری از یاوه گویی
خودداری از آز (فرمان دهم – به خانه همسایه خود طمع مورز(
خودداری از بدخواهی
خودداری از نظرهای نادرست
او حتی در خواب هایش نیز هرگز در این ده دستور خطا نمی کند و چنین خطاهایی را در دل نمی پرورد. بوداسف ثابت قدم حتی در خواب هایش هم ده راه درست کردار را در دل حاضر دارد.

الماس راه

الماس-راه را با نامهایی مانند لامائیسم، وجرا یانه، تانترا، مانترا یانه (افسون راه)، بوداگرایی افسونگرا (تانترایی) هم مینامند. منظور از الماس همان حق و واقعیت است. الماس راه پس از مهراه (مهایانه) و کهراه (هینه یانه) سومین مکتب بزرگ بوداگرایی است. در الماس راه پیر (لاما) بعنوان راهنما و مرشد و پشتیبان نقش بزرگی در رسیدن به بیداری ایفا میکند و از این رو این مکتب را لاماگرایی یا لامائیسم هم نامیده اند. پیر بزرگ را هم در این مکتب در تبت دالایی لاما مینامند.
کهراه به بیداری تک به تک افراد باور دارد و مهراه میگوید که بیدار شده ها باید همینجا بمانند و دست بقیه را بگیرند و تا همه با هم بیدار نشده ایم از کوشش باز نایستند. الماس راه حالتهای صوفیانه دارد.
پس از اینکه مسلمانها کانونهای اصلی بوداگرایی در هند را نابود کردند الماس راه تنها در تبت به زندگی خود ادامه داد. بعدها در مغولستان کیش رسمی آن کشور شد و در دربار خاقان چین دیر زمانی کیش برتر بشمار میرفت. در ژاپن هم شیوه های افسونگرا (تانترایی) بوداگرایی پدید آمدند مانند کِگون و شینگون.مهمترین آموزه در الماس راه، آموزه بیدارسرشتی همگان است. یعنی همه هستندگان آمادگی بالقوه برای بودا شدن را در سرشت خود دارند. این بیدار شدن را میتوان با درون پویی (مراقبه) تجربه کرد. شخص درون پو، در حین پویش، در جنبه های بیداری (بوداگی) ذوب میشود. راهکار الماسراه برای زندگی روزانه اینست: جوری بزی که انگار یک بودا هستی و بیداری، تا زمانی که یک بودا شوی.

برعکس مهراه و کهراه که میگویند حالت بوداگی را نمیتوان به هیچ وجه شرح داد و توصیف پذیر نیست، الماسراهی ها میگویند که میشود از راه آیینهای صوفیانه و به یاری ورد و افسون (مانترا)، اشاره های رازآمیز دست (مودرا) و اشکال نمادین هندسی (مندل، ماندالا) با حالت بوداگی تماس برقرار کرد.
برخی از فرقه های دیگر بودایی میگویند که بیدار شدن دست کم چندین زندگی و زایش دوباره لازم دارد و بسیار طول میکشد اما الماسراهی ها میگویند که هر کس میتواند در طول همین یکبار زندگی به بوداگی برسد.
نگاره: یک ماندالای تبتی

اهریمن در کیش بودا
آیا در کیش بودا اهریمن و شیطانی نیز وجود دارد؟
در بوداگرایی یک قطب مخالف خدای خوبیها که خاستگاه نیروهای منفی باشد وجود ندارد.
با ان حال بوداییان وجود دیوها را هیچگاه رد نکرده اند اما وجود آنها را در روند رسیدن به بیداری و روشنی چندان موثر نمیدانند. البته در داستان بیداردل شدن بودا اینگونه آمده که موجودی ستیزنده به نام مارا کوشید تا بودا را از رسیدن به بیداری بازدارد. در حالیکه بودا زیر درخت بودی (بیداری) نشسته بود و داشت به بینش راستین دست می یافت و نزدیک بود که راز جهان را بفهمد مارا آمد و زمین و زمان را بهم دوخت تا از بیدار شدن شاکیامونی (بودا) جلوگیری کند و گردبادی پدید آورد، سنگبارانی از آسمان ایجاد کرد و از این کارها تا چوب لای چرخ بودا کرده باشد اما بودا هم از زمین یاری خواست و زمین سیلابی فرستاد و دیوهای همراه مارا را آب برد و خلاصه مارا موفق نشد و شاکیامونی بیدار شد. البته زمانی که دیگر همه ترفندهای مارا نقش بر آب شد و معلوم شد که شاکیامونی کارش جدی است و راستی میخواهد پشت پرده را ببیند مارا از او یک گواهی و قباله خواست!
مارا گفت که آیا سندی، مدرکی چیزی داری که نشان دهد تو در زندگیهای پیشینت به اندازه کافی پارسایی کرده ای و فضیلت جمع کرده ای تا بشود تو را به پشت پرده راه داد؟
بعد هم زمین (Bhumi) ضامن شد که شاکیامونی به اندازه کافی اعتبار دارد و مارا دست از کارشکنی برداشت. بعد هم که شاکیامونی به بیداری (بودایی) رسید مارا گفت من از کجا بدانیم که تو بیدار شده ای؟ بودا دستش را به زمین چسباند و گفت: زمین گواه من است.

در همه این جریانها نکته ای را که نباید فراموش کنیم اینست که بوداییان منظورشان یک فرآیند درون-روانی است.
یعنی میگویند که همه آن برنامه مارا و بودا در دل و جان شاکیامونی رخ داده و نه در جهان بیرون. یعنی اگر بخواهیم پرده ظاهر را بدریم و به مقصود برسیم نیروهای بازدارنده ای هستند که اراده ما را می آزمایند.
بنابر این شاید نتوان آن نیروهای آزماینده را (برای نمونه مارا) را اهریمن و شیطان به آن معنایی که در دینهای ابراهیمی و ایرانی هست پنداشت.

عطار و کیش بودا

همانگونه که دیدیم بوداییان پشت پرده این جهان را تهی و هیچ مینامند یعنی پدیده ای که از همه فروزه ها (صفات)ی که ما میپنداریم یا میتوانیم بپنداریم تهی است.
بوداییان این مفهوم را تهیگی (شونیاتا) مینامند.
اگر کتاب منطق الطیر عطار نیشابوری را خوانده باشید میبینید که وی در چامه هایی درباره خدا و جهان چنین گفته:
کوه را میخ زمین کرد از نخست
پس زمین را روی از دریا بشست
چون زمین بر پشت گاو اِستاد راست
گاو بر ماهی و ماهی بر هواست
پس همه بر چیست؟ بر هیچست و بس
هیچ هیچست، این همه هیچست و بس
چون همه بر هیچ باشد از یکی
این همه پس هیچ باشد بی شکی

ای درون جان برون جان تویی
هرچه گویم آن نه ای هم آن تویی

یعنی عطار نیشابوری هم همه چیز را برپایه هیچ میداند و منظور خود را هم از واژه هیچ، تهی بودن از همه فروزه ها بیان میکند.

همانگونه که میدانیم بوداگرایی در آن دوره در خاور خراسان یعنی در افغانستان امروزی بسیار ریشه دوانده بوده و آموزشگاه های بزرگ بودایی در بامیان و بلخ برپا بوده است. آیا این چامه های عطار نیشابوری که در خراسان باختری میزیسته زیر تاثیر آموزه های بودایی بوده است؟
دانستن پاسخ این پرسش کار ساده ای نیست.

گوشه ای از نقش ایرانی تبارها در گسترش بوداگرایی

در سال ۱۴۸ پس از زایش مسیح یک ایرانی پارتی به دین بودا میگرود و فرمانروایی را رها میکند و پس از سفرهای زیاد پایش به پایتخت دودمان چینی هان یعنی شهر لوئویانگ میرسد. منابع چینی نام این ایرانی را آن شیگائو ضبط کرده اند که احتمالآ تلفظ چینی یک نام ایرانی بوده است.
آن شیگائو در آنجا زبان چینی می آموزد و بیست تا سی سال از زندگانیش را صرف ترجمه متنهای بودایی به زبان چینی میکند. او نخستین مترجم بزرگ متون بودایی در چین بود و سنتی که او پایه گذاشت پس از او به شدت ادامه یافت و حجم بسیار گسترده ای از ادبیات بودایی را به زبان چینی پدید آورد.
پس از این دوره سغدیهای ایرانی تبار نقشی بسیار برجسته در ترابرد کیش بودا به سرزمین چین داشتند. مهمترین راهب سغدی که در چین به تبلیغ بوداگرایی پرداخت کانگ سنگوئی نام داشت (البته در تلفظ چینیها). پدر او یک بازرگان سغدی بود که در سده سوم پی از زایش مسیح در تونکین جایگیر شد. کانگ سنگوئی پس از مرگ پدر راهب شد و به شهر نانجینگ رفت و در آنجا یک صومعه و یک آموزشگاه بودایی ساخت. وی نخستین کسی بود که بوداگرایی را در بخش جنوبی چین شناساند.
ایرانی تبارهای پارتی و سغدی طی دویست سال کوشش نقش بزرگی در پراکندن آیین بودا به خاور دور ایفا نمودند.

معرفی نسک (کتاب)
در جستجوی ریشه های آسمانی بودا
نویسنده: امیر حسین رنجبر
ناشر: مروارید
تاریخ نشر: ۱۳۸۱
فهرست کتاب:
بخش یکم
* زایش و زندگى
* چهار حقیقت مقدس
* بوداشناسى: واکاوی شخصیت بودا و آموزه های او
بخش دوم
* منابع و مآخذ بودایى

* روایات و شاخه‏ها
* عین و ذهن در اندیشه های بودا
بخش سوم
* هینایانا یا آموزه‏ى سه گوهر مقدس
* ماهایانا: راهى گشوده بر تمام آدمیان
* تانترا: جادوى واقعیت یا واقعیت جادویى
بخش چهارم
* رهبانیت در آئین بودا
* الوهیت در آئین بودا
* آئین بودا در نزد مردم
بخش پنجم
* آموزگار یا پیامبر
* مرگ بودا

7


تعداد صفحات : حجم فایل:234 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود