آشنایى با تاریخ تمدن اسلامى
سرگذشت انسان از معبر تمدنها مىگذرد» و «تمدنها در طول تاریخ در شکل دادن به هویت بشر گستردهترین نقش را داشتهاند.» امروزه تمدن به سند تاریخىِ فرهنگ ملل تبدیل گشته و نزد آنان از اهمیتى ویژه برخوردار است؛ و کمتر ملّتى را مىتوان یافت که نسبت به مواریث خود تعصب نورزد؛ زیبایى، و قدمتش را به رخ دیگر ملل نکشد و براى حفظ و نگهدارى آنها مبالغى هنگفت هزینه نکند
تمدن در لغت و اصطلاح
فرهنگنویسان براى واژه تمدن معانى زیر را نوشتهاند: «شهرنشینى»، «اسالیب شهرنشینى گزیدن»، «به زىّ شهرنشینان درآمدن»، «فرهیختگى». این معانى ناظر بر بیرون آمدن انسان از حالت بربریت و وحشىگرى یعنى نخستین شرط و مرحله تمدن است؛ در حالى که امروزه ازتمدن معانى یاد شده مراد نیست و این واژه صورت اصطلاحى را به خود گرفته که مفاهیم زیر از آن اراده مىگردد
مرحله یا نوعى خاص از فرهنگ که در عصر معینى موجودیت یافته.1 است.
نوعى فرهنگ پدیدار شده در شهرها..2
انقلاب شهرى. .3
تعریف تمدن
– تمدن عبارت است از؛ تلاش براى آفریدن جامعهاى که کل بشریت بتواند با همنوایى در کنار یکدیگر و به منزله اعضایى از یک خانواده کامل و جامع در درون آن زندگى کنند.تمدن جنبه مادی و کلی رادر برمی گیرد و فرهنگ جنبه معنوی را و جزیی تر است .
– نظمى اجتماعى که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگى امکانپذیر مىشود و جریان پیدا مىکند. در تمدن چهار رکن اساسى را مىتوان تشخیص داد که عبارتند از:
1- پیشبینى و احتیاط در امور اقتصادى2- سازمان سیاسى3- سنن اخلاقى4- کوشش در راه معرفت و بسط هنر.
– تمدن بر مجموع فعّالیتهاى عینى، فنى و اطلاعاتى جامعه اطلاق مىگردد . فرهنگ، امور ذهنى مانند دین، فلسفه و هنر را در برمىگیرد.
تعریف فرهنگ
در یک تعریف کلى «فرهنگ به مجموعه آداب و عادات و اندیشهها و اوضاعى اطلاق مىگردد که گروهى از مردم در آن شرکت دارند و از نسلى به نسل دیگر انتقال پیدا مىکند.» اما به باور برخى دانشمندان، در عین حالى که این دو واژه به حوزه معناشناختى واحدى تعلق دارند و مفاهیم اساسى یکسانى را منعکس مىکنند، ولى به طور کامل معادل یکدیگر نیستند. «فرهنگ بیشتر یادآور پیشرفتهاى انفرادى است و تمدن یادآور پیشرفتهاى جمعى
فرهنگ (2)
دامنه «فرهنگ» محدودتر از «تمدن» است. فرهنگ راه مشترک زندگى، اندیشه و کنش انسان و دربرگیرنده این چیزهاست:
سازگارى کلى با نیازهاى اقتصادى یا محیط جغرافیایى .1
2. سازمان مشترکى که براى فرو نشاندن نیازهاى اجتماعى وسیاسى که از محیط پیرامون برخاستهاند، پیدا شده است.
3.مجموعه مشترکى از اندیشهها و دستاوردها.
از تعاریف بالا چنین دانسته مىشود که هر یک از واحدهاى اجتماعى ممکن است فرهنگ ویژه خود را داشته باشند.
کلیاتى درباره تمدن و تمدن اسلامى
تمدنى که روزگارى به نام اسلام بر بخشهاى گستردهاى از جهان حکمفرما شد، محصول تلاش و کوشش دو دسته از اقوام و ملتها است. دسته نخست کسانى بودند که با ظهور و دعوت اسلام کیش پیشین خود را کنار نهادند و به اسلام گرویدند. دسته دوم کسانى بودند که آیین گذشته خودرا حفظ کردند و به عنوان همپیمان و معاهد، همچنان در قلمرو اسلامى به زندگى خود ادامه دادند. این هر دو گروه در دوران گسترش اسلام با حفظ نوعى وابستگى به فرهنگ بومى خود، جذب اصول و ارزشهاى اسلامى گشته و تمدن بزرگ اسلامى را رقم زدند
تمدن اسلامى شامل دو جنبه است
اما در یک نگاه دقیقتر مىتوان تمدن اسلامى را شامل دو جنبه دانست. یک جنبه آن به وسیله خود اسلام پدید آمد و در پرتو خلاقیت و ابتکار مسلمانان بسط و گسترش یافت. در حقیقت منشا این جنبه از تمدن اسلامى قرآن و سنت پیامبر (ص)، و اهل بیت (ع) بود. اما جنبه دیگر تمدن اسلامى، نه ابداع مسلمانان، بلکه میراث به جاى مانده از تمدنهاى پیشین در قلمرو اسلام بود که به دست مسلمانان توسعه و تکامل یافت و به رنگ اسلام درآمد. در طول دوران گسترش، فرایند جذب تمدنهاى گوناگون به تمدن اسلامى یا به تعبیرى اسلامى شدن تمدنها، ادامه یافت. ملتهایى که اسلام را پذیرا گشتند به فرهنگ و تمدن خویش نیز رنگ اسلامى بخشیدند و خود را با ارزشها و اعتقادات اسلامى هماهنگ ساختند
تمدن اسلامى ، میراث مشترک
رویهمرفته تمدن اسلامى میراث مشترک مردم و ملّتهایى است که روزگارى زیر سلطه اسلام درآمدند و در ساخت و شکوفایى آن ایفاى نقش کردند. اینان مردم و ملتهایى بودند که تار و پود مستحکم امت اسلامى را تشکیل مىدادند.
به این ترتیب تمدن اسلامى نه به نژاد خاصى تعلق دارد و نه ملى است که به مردم خاصى تعلق داشته باشد، بلکه تمدنى است گسترده که همه گروههاى نژادى و قومىاى را که در پیدایش، رونق و طراوت و گسترش و نفوذ آن در دوران اوج شکوفایى نقش داشتهاند دربرمىگیرد
اسلام، امپراتورى عظیم
بدین گونه، اسلام که یک امپراتورى عظیم جهانى بود با سماحت و تساهلى که از مختصات اساسى آن به شمار مىآمد مواریث و آداب بى زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را به هم درآمیخت و از آن چیز تازهاى ساخت. فرهنگ تازهاى که حدود و ثغور نمىشناخت و تنگ نظریهایى که دنیاى بورژوازى و سرمایهدارى را تقسیم به ملتها، به مرزها و به نژادها کرد، در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود- عرب یا ترک، سندى یا افریقایى- در هر جایى از قلمرو اسلام قدم مىنهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش مىیافت.
اسلام، امپراتورى عظیم (2)
همه جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بیمارستان از هر قوم مسلمان نشان و یادگارى بود. اما بین مسلمانان نه اختلاف جنسیت مطرح بود نه اختلاف تابعیت. همه جا یک دین بود و یک فرهنگ؛ فرهنگ اسلامى که فى المثل زبانش عربى بود، فکرش ایرانى، خیالش هندى بود و بازویش ترکى، اما دل و جانش اسلامى و انسانى بود، پرتو آن در سراسر قلمرو اسلام وجود داشت: مدینه، دمشق، بغداد، رى، نشابور، قاهره، قرطبه، غرناطه، قونیه، قسطنطنیه، کابل، لاهور و دهلى، زادگاه آن هم همه جا بود و هیچ جا. در هر جا از آن نشانى بود و در هیچ جا رنگ خاصى بر آن قاهر نبود. اسلامى بود، نه شرقى و نه غربى. با این همه، رشد و نمو آن در طى مدت سه چهار قرن متوالى چنان سریع بود که به یک معجزه شگرف مىمانست.
حقیقت یک چیز بیش نیست: تمدن اسلامى
اما اینکه در برخى نوشتهها از تمدن اسلامى به تمدن عربى یاد مىشود، دو منشا دارد: یکى اعراب متعصب هستند که حتى از پیامبر اسلام نیز با عنوان پیامبر عربى یاد مىکنند؛
و دیگرمستشرقان هستند که به دلیل سلطه سیاسى اعراب و نیز زبان عربى بر جهان اسلام، تمدن اسلامى را تمدن عربى مىخوانند. گروهى نیز این دو عنوان را به هم درآمیخته و اصطلاح تمدن اسلام و عرب را به کار مىبرند. ولى حقیقت یک چیز بیش نیست: تمدن اسلامى
ویژگیهاى تمدن اسلامى
تمدنهاى گوناگون علاوه بر اصول مشترک، وجوه خاصى نیز دارند که آنها را از یکدیگر متمایز مىسازد. این وجوه مىتواند قومى، ملى یا دینى یا با قلمرو جغرافیایى یک تمدن مرتبط باشد. در این میان تمدن اسلامى از دو ویژگى «جهانى بودن» و «مذهبى بودن» برخوردار است که ویژگى نخست، آن را به تمدنى میان قارهاى تبدیل کرده و ویژگى دوم آن را در زمره تمدنهاى دینى جهان درآورده است.
: جهانى بودن
چنان که از قرآن کریم نیز برمىآید، این ویژگى مربوط به باورها و بینشهاى اسلام است. مخاطب اسلام همه انسانها، در همه اعصار و قرون هستند و هر مسلمانى وظیفه دارد در اندازه توان دیگران را به این دین سعادت آفرین دعوت کند. برنارد لویس در این باره مىنویسد:
مسلمانان خود را مالک خوشبخت آخرین وحى خداوند مىدانستند و احساس مىکردند که موظفاند کلام خداوند را به گوش دیگر انسانها برسانند،
ویژگیهاى تمدن اسلامى(2)
او در ادامه مىنویسد:
تمدن اسلامى اولین تمدنى بود که مىتوان آن را از این جهت که افراد و اقوام و فرهنگها و قارههاى گوناگون را دربرمىگرفت جهانى نامید. اسلام تنها آسیایى و آفریقایى نبود، بلکه از آن جهت که مدتهاى طولانى در اسپانیا و جنوب ایتالیا و استپهاى روسیه و شبه جزیره بالکان حضور داشت اروپایى نیز تلقى مىشد. به لحاظ جغرافیایى از جنوب اروپا تا قلب آفریقا و در
آسیا تا آن سوى مرزهاى چین و هند گسترده بود و نژادهاى سیاه و زرد را دربرمىگرفت. اسلام از زمان پیامبر حضرت محمد (ص) در عربستان و سپس راهیابى پیروان او به ممالک اطراف مدیترانه همیشه به عنوان ((همسایه و رقیب مسیحیت مطرح بود)).
ویژگى جهانى بودن به تمدن اسلامى امکان داد تا نژادها، اقوام و فرهنگها و تمدنهاى گوناگون را در خود جاى دهد و از عناصر سازنده و ارزنده آنان بهره ببرد. تاثیر این ویژگى در اعتلاى تمدن اسلامى و نیز تاثیرگذارى آن بر تمدن غربى به اندازهاى است که شمارى از نویسندگان متاخر غربى براین باورند که مدرنیته هم از اسلام سربرآورده است.
ویژگیهاى تمدن اسلامى(3)
مذهبى بودن
تمدن اسلامى تمدنى مذهبى و دینى است؛ به این معنا که مسلمانان موظفند علاوه بر جانبدارى از آن، آداب و مناسک ویژهاى را نیز رعایت کنند. ما دانشمندان و نویسندگان غیر مسلمان بسیارى را سراغ داریم که درباره اسلام و فرهنگ و تمدن آن بسیار جانبدارانه صحبت کرده و خدمتهاى شایانى نیز به آن ارائه کردهاند؛ به طورى که مسلمان نبودنشان ما را شگفتزده مىسازد. ولى شمار بسیارى از اینان هرگز اسلام نیاورده و همچنان بر کیش خود باقى ماندهاند. روشن است که چنین کسانى با وجود جانبدارى از اسلام و تمدن اسلامى مسلمان به شمار نمىآیند، بلکه تمدن اسلامى کسانى را در برمىگیرد که اسلام را دین خویش برگزیده، به آداب آن پایبند هستند و مناسک و عباداتش را به جاى آورند.
اسلام در حقیقت حکم شناسنامهاى را دارد که افراد با داشتن آن در قلمرو تمدن اسلامى احساس خودى بودن مىکنند، ولى این به معناى نفى تاثیرى که افراد غیر مسلمان حاضر در قلمرو آن داشتهاند نیست.»
. مبانى تمدن اسلامى
تمدن اسلامى از هرگونه رنگ نژادى، ملى و قومى برکنار است؛ و به همین دلیل توانست بدون تحمیل و اجبار، با جاذبه ویژهاىٰ، بر بخشهاى گستردهاى از جهان حکمفرما گردد. حال ببینیم راز این جاذبه در چیست و بناى تمدن اسلامى بر چه پایههایى استوار است که توانسته این چنین در گذر زمان در برابر طوفان حملههاى بدخواهان و مخالفان مستحکم و پا برجا بماند. بدون تردید استوارترین و موثقترین سند و راهنماى ما در این باره قرآن کریم است؛ و آیههاى مبارک این کتاب شریف ما را رهنمون مىگردد به اینکه تمدن اسلامى بر سه پایه «یکتاپرستى»، «عدالت» و «آزادى» استوار مىگردد.
این هر سه مبنا ریشه در فطرت انسانى دارد و به همین دلیل بود که اسلام ملتهاى گوناگون را متقاعد ساخت تا بخشهاى سودمند تمدنهاى خود را حفظ کنند آنها را با ارزشهاى اسلامى درآمیزند و باورهاى این دین مبین را سرلوحه زندگى خویش قرار دهند. پر واضح است که اگر در رفتار برخى حکمرانان اسلامى خلاف مبانى فوق دیده مىشود ارتباطى با اسلام ندارد و در حقیقت عیب به مسلمانان بازمىگردد و نه به اسلام
یکتاپرستى
نخستین مبناى تمدن، یکتاپرستى است
دعوت اسلام با یکتاپرستى آغاز گردید و همه تلاش رسول خدا (ص) در دوران مکّى بازداشتن مردم از شرک و بتپرستى، و در دوران مدنى علاوه بر مبارزه با شرک قبولاندن این باور به یهودیان و مسیحیان حاضر در جزیره العرب بود که دین او همان دین حضرت ابراهیم- پدر توحید- است؛ و آنان باید دین وى را تصدیق کنند همانگونه که او دینشان را تصدیق مىکند.
اما از نگاه قرآن:
یکتاپرستى فرمان الهى به همه ارباب ادیان است، چنانکه درباره مسیحیان فرموده است:
اتَّخَذُوا اَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ اَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اِلهاً وَاحِداً لَااِلهَ اِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. (توبه: 31)
. (بقره: 83- لَاتَعْبُدُونَ اِلَّا اللّهَ
قل یا اَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا اِلَى کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً- عمران: 64
یکتاپرستى
اسلام نهاد اصلى نهضت دینى را جهانبینى ویژه توحیدى قرار داد گرچه پیش از اسلام نیز ادیان توحیدى حاکم بودند، ولى آنها با گذشت زمان، تحریف شده دگرگونى یافته بودند و توحید محض از میان پیروان ادیان رخت بربسته و یگانهپرستى
همچنان متروک مانده بود. علاوه بر آن، در مکاتب فلسفى نیز که چهبسا در برخى از اقطار جهان یافت مىشد، توحیدى از گونه توحید قرآن به چشم نمىخورد؛ درباره شناخت خدا، صفات ذاتى و فعلى او و چگونگى علم و ارادهاش، اصول نابى همانند آنچه قرآن عرضه کرد، بههیچ وجه، وجود نداشت. گوستاو لوبون مىنویسد:
«به راستى، در میان تمام مذاهب دنیا، تنها اسلام است که این تاج افتخار را بر سر نهاده و اول از همه، وحدانیّت صِرف و خالص را در عالم انتشار داده است. این توحید خالص محض را چون در آن، هیچگونه پیچیدگى و معمّایى نیست، به آسانى مىتوان فهمید و ایمان به امور متضادّى که در ادیان دیگر تعلیم داده شده و عقل سلیم ابداً نمىتواند آن را قبول نماید، هیچ یک در این دیانت وجود ندارد و تمام سادگى و شان و مقام اسلام روى علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، ص: 27-همین وحدانیّت خالص است.»
اسلام به جاى ثنویّت، تثلیث، مادهگرایى و آفتابپرستى، توحید و خداپرستى را به مردم عرضه کرد و آنان را از شرک در عبادت و خالقیّت بر حذر داشت. اسلام توحید را، چه ذاتى، صفاتى یا افعالى، در پر اوجترین شکلش به مردم آموخت و آن را پایه اصلى عبادت و زندگى قرار داد؛ که هم مبناى فلسفى دارد و هم محرّک فکر و اندیشه است.
عدالت
دوّمین پایه تمدن اسلامى دادگرى است که در جاى جاى قرآن کریم با دو تعبیر قسط و عدل از آن سخن به میان آمده است:
همه پیامبران الهى آمدهاند تا دادگرى را در میان مردم برپاى دارند
(حدید: 25 -وَاَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
. در فضاى مسالمتآمیز وجود اختلاف مذهبى مانع اجراى عدالت نیست
. دشمنى نیز نمىتواند مانع اجراى عدالت گردد
در هر حال داورى باید بر پایه عدالت انجام گیرد.
اَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ اِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً. (نساء:
58
آزادى
یکى از مهمترین هدفهاى ارسال پیامبران الهى، از جمله اسلام، آن است که علاوه بر واداشتن مردم به نیکیها و بازداشتن آنان از بدیها، بندهاى خرافه را از پایشان بگشایند
وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالْاَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ …. (اعراف: 157
چیزی که امروزه در دنیای به اصطلاح متمدن امروزی نیز به وفور یافت می شود .
تبادل علمى در تمدن اسلامى
دانش در تمدن اسلامى
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَایَعْلَمُونَ اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْبَابِ. (زمر: 9)
بگو آیا آنان که مىدانند با آنان که نمىدانند برابرند؟ به راستى که تنها خردمندان پند مىپذیرند.
سخنان رسول خدا (ص) : «طلب علم بر هر مسلمانى واجب است»، و «دانش را بجویید، اگرچه در چین باشد»، مسلمانان را بر آن مىداشت تا در جست و جوى علم و دانش به سوى کانونهاى علمى جهان بار سفر بندند و هرگونه رنجى را در این راه بر خود هموار سازند و از جان مایه بگذارند
تبادل علمى در تمدن اسلامى
حاصل این تشویقهاى معنوى و تلاشهاى پیوسته مسلمانان فرهنگ و تمدن اسلام بود که هم علم و ادب و هنر را به اوج رساند و هم دانشمندانى بس بزرگ را به جهان علم تقدیم داشت.
1. جایگاه دانش در اسلام
براى تبیین جایگاه دانش در اسلام، آشنایى با دیدگاه قرآن کریم و نیز رسول خدا (ص) و پیشوایان راستین اسلام (ع)، ما را به واقعیت امر هر چه نزدیکتر خواهد ساخت.
. دانش در نگاه قرآن
حقایق قرآنى زیر ما را به جایگاه دانش در این کتاب شریف رهنمون مىگردد:
. قرآن کریم خود یک کتاب یعنى «سمبل دانش» است
ذلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ. (بقره: 2)
این کتاب که در حقانیت آن هیچ شک و تردیدى وجود ندارد، راهنماى پرهیزکاران است
2. جایگاه دانش در اسلام
نخستین آیه نازل شده بر پیامبر (ص) وى را به خواندن فرمان مىدهد:
اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْاِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَاْ وَرَبُّکَ
الْاَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْاِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ.(هم علم حصولی وهم (تحصیلی هم فطری هم کسبی )(علق: 1-
بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمى را از لخته خونى بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایى که به وسیله قلم آموزش داد. به آدمى آنچه را که نمىدانست بیاموخت
3.جایگاه دانش در اسلام
خداوند از پیامبر (ص) مىخواهد تا براى فزونى یافتن دانش خویش دعا کند
وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً. (طه: 114)
و بگو: پروردگارا بر دانش من بیفزا.
. از برنامههاى اصلى پیامبر (ص) در کنار تزکیه تعلیم است
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَاِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ. (جمعه: 2)
اوست خدایى که به میان مردمى بىکتاب پیامبرى از خودشان مبعوث داشت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمتشان بیاموزد، اگرچه پیش از آن در گمراهى آشکار بودند
4.جایگاه دانش در اسلام
از سوى دیگر قرآن کریم دربردارنده آیههایى است که فهم آنها جز در پرتو علوم تجربى امکانپذیر نیست. چنانکه هر اندازه علوم به پیش مىرود، حقایق قرآنى .نیز آشکارتر مىگردد
: براى مثال در آیه شریفه زیر جنین انسان به زالو تشبیه گردیده است
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِن طِینٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ اَنشَاْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. (مومنون: 14هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم. سپس او را نطفهاى در جایگاهى استوار قرار دادیم
آنگاه از آن نطفه لخته خونى آفریدیم و از آن لخته خون پاره گوشتى و از آن پاره گوشت، استخوانى آفریدیم و استخوان را به گوشت پوشانیدیم. باز او را آفرینشى دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان.
دانش از نگاه رسول خدا (ص) و ائمه (ع)
این جایگاه والاى دانش در قرآن، در سخنان پیامبر (ص) و امامان نیز بازتابى نیکو . یافته است
: رسول خدا (ص) فرموده است
طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمِ وَ انَّ اللَّه یُحِبُّ بُغاهَ الْعِلْمِ. -1
طلب علم بر هر مسلمانى واجب است. همانا خداوند دانشجویان را دوست دارد
مَا اهْدَى الْمَرْءُ الْمُسْلِمِ الى اَخیهِ هَدِیَّهً اَفْضَلَ مِنْ کَلِمَهِ حِکْمَهٍ یَزیدُهُ اللَّهُ بِها هُدىً وَ یَرُدَّهُ
مِنْ رَدِىّ.
بهترین هدیه یک مسلمان به برادرش سخن حکمتآمیزى است که بدان وسیله خداوند . بر هدایتش بیفزاید و از پستى بازدارد
مِنْ اَفْضَلِ الصَّدَقَهِ اَنْ یُعَلَّمَ الْمَرْءُ عِلْماً ثُمَّ یُعَلِّمَهُ اَخاهُ. «»-3
از بهترین صدقهها دانشى است که مرد بیاموزد و آنگاه آن را به برادرش بیاموزاند
1.جایگاه والاى دانش
قَلیلُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ الْعِبادَهِ.»
. دانش اندک بهتر از عبادت بسیار است
:امام على (ع) فرموده است
اَیّها النَّاسُ اِعْلَمُوا اَنَّ کَمالَ الدّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ، الا وَ اِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ اَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمالِ. انَّ الْمالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیفِى لَکُمْ وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ اَهْلِهِ وَ قَدْ امِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ اَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ. «»
اى مردم بدانید کمال دین طلب علم و عمل بدان است. بدانید که طلب علم بر شما از طلب مال لازمتر است. زیرا مال براى شما قسمت و تضمین شده است و عادلى (خداوند) آن را میان شما قسمت کرده و تضمین نموده و به شما مىرساند. ولى علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما مامورید که آن را از اهْلَش طلب کنید. پس در جستوجوى دانش باشید.
2. مقام والاى دانشمندان
علاوه بر جایگاه والایى که دانش در نگاه پیشوایان دینى دارد، دانشمندان نیز در نزد آن بزرگواران از منزلتى بسیار والا برخوردار مىباشند. براى مثال : به روایتهاى زیر توجه کنید
: رسول خدا (ص) فرموده است
الْعُلَماءُ وَرَثَهُ الْاَنْبِیاءِ. «»
. دانشمندان وارث پیامبرانند
یَسْتَغْفِرُ لِلْعالِمِ مَا فِى السَّماوات وَالْاَرض. «»
. آنچه در آسمان و زمین است براى دانشمند طلب بخشایش مىکند
الْعالِمُ اَمینُ اللَّهِ سُبْحانَهُ فِى الاَرْض. «»
عالم، امینِ خداوندِ پاک و منزّه در زمین است
مقام والاى دانشمندان
یَشْفَعُ یَوْمَ القِیامَهِ ثَلاثَهٌ: الاَنْبِیاءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداءُ. «»
. روز قیامت سه گروه شفاعت مىکنند: پیامبران، سپس عالمان، سپس شهیدان
مَنْ خَرَجَ فى طَلَبِ الْعِلمِ فَهُوَ فى سَبیلِ اللَّهِ حتَّى یَرْجِعَ. «»
. هر کس در جستوجوى دانش بیرون رود، در راه خداوند است تا بازگردد
انَّ الْمَلائِکَهَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضًى بِما یَصْنَعُ. «»
فرشتگان به خاطر رضایت از کار جوینده دانش براى او بال خویش را مىگسترانند
عالم و دانشجو در پاداش سهیماند
مَنْ سَلکَ طَریقاً یَلْتَمِسُ بِهِ عِلْماً سَهَّلَ اللَّهُ لَهُ طریقاً اِلَى الْجَنَّهِ. «
هر کس در جستوجوى دانشى راهى را بپیماید، خداوند راهى را به سوى بهشت برایش هموار گرداند
اَلْعالِمُ وَالمُتَعَلِّمُ شَریکانِ فِى الْاَجْرِ وَ لا خَیْرَ فِى سائِر النَّاسِ. «»
. عالم و دانشجو در پاداش سهیماند و در دیگر مردم خیرى نیست
این توجه به دانش و دانشمندان موجب گردید که دانش در جامعه اسلامى همگانى شود، مردم سخت به دنبال علم باشند و نسبت به دانشمندان با دیده احترام بنگرند
کسب علومى که موجب سعادت دنیوى و اخروى
علوم ارزشمند مورد نظر اسلام کدام است؟ آیا این علوم منحصر به علوم دینى است و یا آنکه دانشهاى غیر دینى را نیز دربرمىگیرد؟
به طور مشخص فراگیرى آن دسته از علومى که ناظر بر انجام صحیح و درست وظایف شرعى آحاد مسلمانان مىباشد، بر همگان واجب است و چنین علومى از مصادیق روشن دانشهاى ارزشمند مىباشند
کسب علومى که موجب سعادت دنیوى و اخروى مردم مىگردد از دیگر علوم برتر تلقى مىشده است
. کنارگذاشتن علومى که سود دنیوى یا اخروى ندارند، تشویق گردیده است
با وجود فضیلتى که علم دین در نزد دانشمندان اسلامى داشته، هیچ منع و محدودیتى براى آموختن دیگر علوم و فنون در کار نبوده و بلکه براى رفع .نیازهاى همگانى تشویق نیز شده است
کسب علومى که موجب سعادت دنیوى و اخروى
در حقیقت دانشمندان همه رشتههاى علمى سودمند از مقام والایى که اسلام براى دانشمندان قائل است برخوردارند
آنچه در دوران شکوفایى تمدن اسلامى رخ داده موید این حقیقت است که در سایه تشویقهاى علمى اسلام، در میان مسلمانان «روحیه علمى» پدید آمد و موجب گردید که آنان استعدادهایشان را در همه زمینهها به کار گیرند؛ و کسب علم در جامعه (با هر گرایش دینى)، به صورت یک سنّت درآید. به خلاف مسیحیت، که در آن روزگار، علم را تنها به جنبههاى دینى منحصر مىدانست، اسلام هیچگونه محدودیتى- به جز موارد زیانبار- براى تحصیل دانش قایل نبود.
همین رویکرد موجب گردید که دانشمندان در تمدن اسلامى براى دستیابى به هدفهاى گوناگون به تحصیل دانش بپردازند و آثار بسیار ارزشمندى تالیف نمایند
هدف علم در اسلام
: هدفهاى ایشان را مىتوان به صورت زیر فهرست کرد
گسترش شریعت- تفسیر قرآن، فقه و حدیث- (بیان الفرقانِ شیخ مجتبى قزوینى، .تبیانِ شیخ طوسى، شرایع الاسلام محقق حلّى)
کاوش در اسرار طبیعت و گشودن رازهاى علمى آفرینش- فیزیک، شیمى، نجوم
. (الزیجِ بتانى، صحیفه زرقالى)
آشنایى با اوضاع و احوال طبیعى زمین و رویدادهاى انسانى جهان- جغرافى و تاریخ- (تاریخ طبرى، تاریخ یعقوبى، تاریخ مسعودى، تقویم البلدان ابوالفدا و .معجم البلدان یاقوت حموى)
بهبود بخشیدن به زندگى فرهنگى و اجتماعى انسان- علوم تربیتى- (مُنیه المرید .شهید ثانى)
کاستن از آلام روحى و جسمى انسان- روانشناسى، پزشکى، داروسازى- ( «منصورى» رازى و «قانون» بوعلى).
تامین سعادت انسان- علم اخلاق- (مکارم الاخلاقِ شیخ ابومنصور طبرسى، ارشاد القلوب دیلمى و اخلاق ناصرى خواجه نصیر طوسى
تبادل علمى در تمدن اسلامى
گسترش فرهنگ پژوهشى- طبقهبندى و احصاى علوم، تهیه دایره المعارف- احصاء العلوم فارابى، الفهرست ابن ندیم
درآوردن حیوانات به خدمت انسان- جانورشناسى- (کتاب الحیوانِ جاحظ، اوصاف الحیوان و منافعها نوشته ابن بختیشوع، منافع الحیوان ابن الدریهم و عجائب المخلوقات قزوینى
کشف و استفاده از منابع طبیعى زیر و روى زمین- کانىشناسى و گیاهشناسى- (الادویه المفرده ابن سرابى، کتاب الفلاحه ابن العوام، (.ازهار الافکار فى جواهر الاحجار تیفاشى
. برآوردن نیازهاى تکنولوژیک جامعه- کلیه صنایع روز
نهادهاى علمى و آموزشى در تمدن اسلامى
در تمدن اسلامى، نهادهاى علمى و موسسههاى پژوهشى، تاریخى به قدمت خود اسلام دارند
پیامبر خدا (ص) اعلام فرمود که «براى تعلیم فرستاده شده است» و این امر اقتضا مىکرد که آنچه
ایشان از سوى خدا مىآورد، به گونهاى بنیادین به همگان آموزش داده شود. در این راستا، نخستین هستههاى آموزشى در قالب آموزش قرآن در مساجد تشکیل گردید. هستههایى که از منبع وحى تغذیه علمى و معنوى کردند و به تدریج در جامعه اسلامى جایگاهى ویژه یافتند و از درون آنها نهادهایى چون مدرسه، دار العلم (سراى علم)، دارالحکمه (سراى حکمت)، خزانه الحکمه (گنجینه حکمت) و سرانجام دانشگاه سربرآورد.
جزئیات این نهادها را باید در کتابهاى ویژه این موضوع جستوجو کرد و در اینجا به طور .فهرستوار به عنوان و کارکرد آنها اشاره مىگردد
مسجد -1
مسجد نخستین نهاد آموزشى در تمدن اسلامى است که بیشتر در آن علوم دینى و به ویژه قرآن تدریس مىشده است. در روزگار رسول خدا (ص) مسجد النبى و مسجد قبا کانون تعلیم و تعلم بود و از آن پس نیز سنت تعلیم و تربیت در مساجد ادامه یافت. چنان که امام صادق (ع) اصحاب خویش را به تشکیل حلقههاى علمى در مساجد تشویق مىکرد. در تاریخ اسلام، فاصله آغاز سده دوم تا پایان سده سوم، درخشانترین دورههاى تعلیم و تعلم در مساجد بوده است. «
مسجد- مدرسه
مسجد- مدرسه
متناسب با گسترش جوامع و نیز تنوع یافتن علوم، در کنار مساجد مدارسى بنیاد نهاده شد که آنها نیز تدریس علوم دینى را برعهده داشتند. با وجود تفاوت کارکردهاى مسجد- مدرسه و مسجد، اغلب هر دو نهاد را مسجد مىنامیدند، تا آنکه در حدود یازده سده پیش، این نهاد تکامل یافت و کارکردى دانشگاهى پیدا کرد. بارزترین نمونههاى این نهاد که همچنان فعال هستند، قرویین فاس در مراکش، مدرسه زیتونه در تونس و دانشگاه الازهر در قاهره مىباشد. در شهرهاى قم، مشهد، سمرقند، اصفهان، نجف، صنعا نیز شمارى از مسجد- مدرسهها فعالند.
مدرسه
پیدایش این نهاد در تمدن اسلامى به سده چهارم هجرى بازمىگردد. هرچند که برنامههاى مدارس در آغاز دینى بود ولى رفته رفته جنبه علمى- دینى پیدا کرد. نخست مدارس خصوصى ایجاد شد، به این شیوه که اگر عالمى از مکنتى برخوردار بود، در منزل شخصى خود، حلقه درس تشکیل مىداد. یا اینکه توانگران و دولتمندان با هزینه شخصى خود، ویژه عالمان بزرگ مدرسه مىساختند تا مجالس درس خود را در آنجا برپا کنند. از جمله مدارس خصوصى، مدرسه اسفراینى، مدرسه بیشکى و مدرسه سعدیه در نیشابور و نیز مدرسه عبدالجبار مفید در رى بود که به گفته عبدالجلیل قزوینى، چهارصد فقیه و متکلم در آن درس مىآموختند. نوع دیگر، مدارس دولتى بود که برنامه و نیز بودجه ویژه دولتى داشتند؛ و افتخار هر دو نوع این مدارس از آنِ ایرانیان است. خواجه نظام الملک طوسى نخستین کسى بود که مدارس مشهور به نظامیه را در شهرهاى بغداد، نیشابور، اصفهان، بصره، مرو، هرات و چندین شهر دیگر تاسیس کرد و نام خویش را در تاریخ تمدن اسلامى ماندگار ساخت.
کتابخانه
کتابخانه
یکى دیگر از موسسههاى آموزشى، کتابخانه یا دارالکتب است. گرچه هدف اصلى تاسیس کتابخانهها فعالیت آموزشى نبود، ولى گزارشهاى موجود درباره برخى کتابخانهها، حکایت از چنین فعالیتى در این نهاد است. چنانکه در دارالکتب مسجد عتیق همدان، جلسههاى تدریس برگزار و به طلاب نیازمند کاغذ و قلم
داده می شد و ابوغالب شیرازى در دارالکتب صاحب بن عباد املاى حدیث مىکرد.
بیمارستان
بیمارستانها علاوه بر وظیفه درمان بیماران، عهدهدار تدریس علوم پزشکى نیز بودند. در این نهاد، دانشجویان در کنار آموزش عملى طبابت، به تحصیل دانش طب نیز اشتغال داشتند.
دانشجویان تنها کسب تجربه استادان محدود نبود، بلکه باید مدارج علمى را نیز مىپیمودند و براى دریافت مجوز طبابت رساله علمى ارائه مىدادند. نمونههایى از این بیمارستانها هنوز هم در شهرهاى هند و پاکستان مثل حیدرآباد و دکن موجود است.
.
رصدخانه
از دیگر نهادهاى علمى و پژوهشى رصدخانه بوده است. پیدایش رصدخانه مولود پیشرفت دانش در جهان اسلام بود. دامنه فعالیت این نهاد در آغاز محدود و از تلاش یک منجّم فراتر نمىرفت، ولى از سده سیزدهم میلادى و پس از ساخته شدن رصدخانه به وسیله خواجه نصیرالدین طوسى، به دستگاه علمى عظیمى تبدیل شد که دانشمندان در آن گرد مىآمدند و به کار رصد و تدریس مىپرداختند. «رصدخانه مراغه الهامبخش و سرمشقى براى ساخته شدن رصدخانه الغبیگ در سمرقند و رصدخانه دوره عثمانى در استانبول شد که تقىالدین در آن رصد مىکرد. این رصدخانه به نوبه خود نمونهاى بود که جَىْ سینْگه به تقلید از آنها در قرن دوازدهم/ هجدهم رصدخانههایى دهلى و جیپورساخته بنا کرد و نیز الگوى رصدخانههایى بود که در اروپاو
فرهنگستان
علاوه بر نهادهایى که کار آموزش علوم را برعهده داشتند، نهادهاى دیگرى نیز در تمدن اسلامى وجود داشت که ماموریت اصلىشان تولید علم بود. این موسسهها بیشتر جنبه دربارى داشتند و بودجه آنها از سوى خلفا، سلاطین و وزیران بزرگ تامین مىگشت. مناسبترین نامى که امروزه مىتوان بر این نهادها گذاشت فرهنگستان و یا آکادمى است. ریشه اصلى این نهادها را باید در فرهنگهاى ایرانى، هندى و یونانى جست و جو کرد که در اوج تمدن اسلامى به جوامع مسلمانان راه یافت. این نهادها در کنار کاخهاى سلطنتى تاسیس شد و مدیریت آنها نیز با خود حکمرانان بود. آنان با انگیزههاى علمى شخصى و در مواردى به خاطر همچشمى و رقابت با دیگران اقدام به ایجاد این موسسهها مىکردند و بودجه آنها از طریق منابع شخصى و یا دولتى تامین مىشد.
بیت الحکمه و دار العلم نامهایى بود که این موسسهها به خود گرفته بودند و مترجمان و نویسندگان در آنجا به کار پژوهش اشتغال داشتند؛ و در مواردى کلاسهاى درس سطوح عالى نیز در آنها تشکیل مىگردید.»
جامعه مشترک المنافع علمى در تمدن اسلامى
پیدایش روحیه علمى در میان مسلمانان و مبادله آزادانه کالاى دانش در درون جامعه اسلامى و داد و ستد آن با جهان خارج، موجب هرچه شکوفاتر شدن دانش در حوزه تمدن اسلامی گردید .
این تلاش علمىِ گسترده ما را به سوى وجود نوعى «جامعه مشترک المنافع علمى» رهنمون مىگردد که نمونههاى روشن آن امروزه در اروپا و امریکا به چشم مىخورد. به گواهى آنچه در جهان کنونى در حوزه دانش در جریان است، یک جامعه مشترک المنافع علمى از ویژگیهاى کلى زیر برخوردار مىباشد
جامعه مشترک المنافع علمى
با وجود تنوع نژادى، قومى و زبانى، افتخارات علمى و دستاوردهاى پژوهشى جامعه به همگان تعلق دارد و آحاد مردم از آن بهرهمند هستند.
دانشمندان در انتخاب مکان براى فعالیتهاى علمى آزادند و اختلافات سیاسى مانع تلاشهاى علمى نیست.
. زبان علمى دانشمندان مشترک است.
با چنین تعریفى از یک جامعه مشترک المنافع علمى، نخستین نمونه آن، هرچند به طور غیر رسمى در قلمرو تمدن اسلامى به چشم مىخورد. درستى این ادعا هنگامى تایید مىشود که حقایق زیر را مد نظر قرار دهیم
. بیشتر دانشمندان اسلامى آثار خود را به زبان عربى نگاشتهاند. ابوریحان بیرونى، خواجه نصیرالدین طوسى، ابن سینا، محمد بن موسى خوارزمى، محمد بن زکریاى رازى و ابوالوفا جوزجانى، با وجود غناى زبان فارسى، ترجیح مىدادند که آثار علمى خود را به زبان عربى بنگارند. «
جامعه مشترک المنافع علمى
کانونهاى دانش در قلمرو تمدن اسلامى از عصرى به عصر دیگر تفاوت مىکرد. گاه ایران و عراق، روزگارى مصر، دورهاى اندلس و زمانى هند بود، ولى همه به حوزه اسلامى تعلق داشت. «»
دانشمندان اسلامى در انجام مسافرتهاى علمى و شرکت در پروژههاى علمى آزاد بودند و نیازى به محدود کردن خود در قلمرو جغرافیایى ویژهاى احساس نمىکردند.»
چه باید کرد؟
در دوران اوج تمدن اسلامى، مسلمانان در حالى اهتمام به دانش داشتند که رقابت علمى همانند روزگار ما در میان نبود چنان که مىدانیم امروزه قدرت به دانایى است و سخن فردوسى، «توانا بود هر که دانا بود»، تفسیرى عینى یافته است؛ و مسلمانان براى حضور هرچه قدرتمندانهتر در صحنه بینالملل باید بر میزان دانایى خود بیفزایند و در رواج هر چه بیشتر علم و دانش در میان خود بکوشند
تبادل علمى در تمدن اسلامى
اطلبو العلم ولو بالصین.
دانش را بجویید، اگرچه در چین باشد
اوجگیرى و شکوفایى دانش و فناورى در حوزه تمدن اسلامى علل گوناگونى داشت که از جمله مىتوان به داد و ستد علمى با دیگر تمدنها اشاره کرد. این داد و ستد سازنده، کمک بزرگِ تمدن اسلامى به هدفهاى علم بود؛ کمکى که هم موجب استوارى هر چه بیشتر پایههاى دانش در درون خود گردید، و هم بر رونق و شکوفایى آن در سطح جهانى تاثیرى ماندگار بر جاى نهاد. تمدن اسلامى با انتقال دانشهاى هندى و ایرانى و یونانى به سراسر قلمرو خود، دانشمندان بزرگى را پرورش داد و آن علوم را چنان که در خور روزگار خودش بود فربه ساخت و سپس با انتقال آن به سراسر جهان، به ویژه غرب مسیحى، آنان را وامدار خویش گردانید.
مرجع علمى موثق
این حقیقتى است انکارناپذیر و مورد قبول همه مورخان علم، که مسلمانان تنها مصرف کننده اندوختههاى علمى دیگر ملل نبودهاند، بلکه با تولید و نوآوریهاى فراوان خود، بر ذخیره علمى جهان افزودهاند. حتى اگر که فعالیت آنان به انتقال صرف نیز محدود بوده باشد، کار آنان به تلاش خستگىناپذیر زنبور در استفاده از شهد گلها و گیاهان پراکنده براى فراهم آوردن عسل شفابخش همانند است. با قرار گرفتن مهد تمدن اسلامى در میان خاور و باختر جهان، دانش را از کانونى به کانون دیگر انتقال داد و با این شیوه محصولى فراهم آورد که با منابع اصلى خود تنها در نام شباهت داشت!
دانشى که مسلمانان به غرب انتقال دادند از چنان غنایى برخوردار بود که
براى سالیانى دراز، مرجع علمى موثق و معتبر علمى دانشگاهها، دانشپژوهان و دانشجویان غربى بود
انتقال علوم به جهان اسلام
بعدعلمی از تمدن اسلامى؛ و چندین سده تلاش و تکاپوى علمى بىوقفه مسلمانان براى پروراندن دانشهاى جهانى در کانونهاى علمى خود و سپس انتقال آنها به دیگر مراکز علمى و نقش سازنده آنان در پیشبرد کاروان دانش بشرى از خلال مباحث و موضوعات زیر نشان داده می شود :
– انتقال علوم به جهان اسلام
– کانونهاى انتقال دانش جهانى به تمدن اسلامى
– سرچشمهها
– انتقال علوم اسلامى به غرب
چنانکه از این عناوین پیداست، براى بررسى جریان مبادله علمى میان تمدن اسلامى و دیگر تمدنهاى جهانى، نخست انتقال علوم به تمدن اسلامى و سپس به کانونهاى علمى جهان به بحث گذاشته خواهد شد.
انتقال علوم به جهان اسلام
ایده تلاش براى جلب دانشهاى گوناگون به درون جامعه اسلامى، از آغازین دوره پیدایش اسلام در میان مسلمانان رایج بود. ولى آنچه زمینه مساعد و مناسب عملى شدن این ایده را فراهم آورد، همانا گسترش حوزه جغرافیایى اسلام بود؛ و در عصر موسوم به «عصر طلایى تمدن اسلامى» روند انتقال علوم بیگانه و عمدتاً غیر دینى به تمدن اسلامى به اوج خود رسید
عصر طلایى تمدن اسلامى
عصر طلایى تمدن اسلامى
در دوران خلافت عباسیان، به ویژه پس از راهیابى فرهنگ ایرانى به دستگاه خلافت، فعالیتهاى علمى نیز در جهان اسلام شتاب گرفت. تلاشهاى این دوره چنان گسترده و چشمگیر بود که به «عصر طلایى- تمدن اسلامى» شهرت یافته است. سید امیرعلى در این باره مىنویسد
هر ملت بزرگى در جهان عصرى طلایى داشته است. آتن در دوره پریکلین و رُمْ در عصر آگوستن و همچنین جهان اسلامى در دوره شکوه و جلالش؛ چنین بود و ما باید به دیده عدالت به دورهاى بنگریم که از جلوس منصور شروع و به مرگ معتضد بالله خاتمه مىیابد … اعراب با نفوذ الهامبخش پیامبر بزرگ که به آنها یک کتاب قانون و یک ملیت بخشید و (نیز) به کمک حکمرانان خود دروس عقلى را از شرق و غرب گرفتند، آنها را با تعلیمات پیامبر درآمیختند و «از جنگجویى به دانشجویى رسیدند.» هامبولد مىگوید: «اعراب به نحو تحسینآمیزى در موقعیتى قرار گرفته بودند تا نقش میانجى را بازى کنند و به مللى از سرزمین فرات گرفته تا گودال کوئیویر و آفریقاى میانى نفوذ یابند. فعالیت بىنظیر فکرى ایشان عصر مجزا و متمایزى را در تاریخ جهان مشخص مىسازد.»»
تلاشهاى علمى مسلمانان سه ویژگى دارد
مطالعه دقیق تاریخ این دوره، سه ویژگى را در تلاشهاى علمى مسلمانان نشان مىدهد.
1- بروز رقابت علمى میان شهرهاى گوناگون و نیز همچشمى حکمرانان محلى با خلفا و سلاطین در ترویج علم و تکریم عالمان
2. رقابت علمى میان خلافتهاى بزرگ رقیب یعنى عباسیان در بغداد، فاطمیان درقاهره.
3.رقابت علمى میان حکمرانان اسلامى در اسپانیا
گرمى بازار رقابت علمى موجب گردید تا آواى فلسفه و تعلیم و تربیت به راهنمایى مسلمانان، از سواحل آتلانتیک به طرف مشرق تا اقیانوس هند و حتى فراتر ازآن تا اقیانوس
آرام انعکاس یابد
نهضت ترجمه
در این عصر در جاى جاى قلمرو اسلامى، دانشمندان برجستهاى ظهور کرده و آثار علمى فراوانى پدید آوردند. به طورى که تهیه فهرست نامها و آثارشان بخش مهمى از تاریخ علوم اسلامى را به خود اختصاص داده است. در این میان پیدایش نهضت ترجمه به رونق دانش در میان مسلمانان کمک فراوان کرده است.
نهضت ترجمه:-
مامون عباسى با تشکیل یک آکادمى علمى به نام بیتالحکمه- خانه حکمت- به سال 200 ه/ 815 م در بغداد، امکانى فراهم ساخت که دانشمندان رشتههاى گوناگون، علوم یونانى را به زبان عربى ترجمه کنند. دانشمندان حاضر در این آکادمى در طول سدههاى سوم/ و چهارم تا نهم / دهم کتابهاى بسیارى را از یونانى و سریانى و نیز از پهلوى و سانسکریت به عربى برگرداندند، به طورى که
امروز هم شماره ترجمههاى آثار ارسطویى- یعنى آثار ارسطو و شارحان وى- که در زبان عربى موجود است، از شمار ترجمههاى دیگر به هر زبان بیشتر است
کانونهاى انتقال دانش جهانى به تمدن اسلامى
علوم یونانى پیش از آن از طریق کانونهایى، که اینک در قلمرو تمدن اسلامى قرار داشت، در میان ملل شرقى رواج یافته بود. مهمترین این کانونها و مجامع علمى ادِسا (رها)، جندىشاپور و صابئان حرّان بودند.
. 1- ادِسا (رها)
این شهر وارث علوم اسکندرانى بود؛ علومى که از اسکندریه به انطاکیه و سپس به این شهر انتقال یافته بود. ذخایر علمى موجود در این کانون به وسیله مسیحیان نسطورى به سرزمینهاى دوردستى چون ایران انتقال یافت.»
. 2- جندى (گندى) شاپور
این شهر به وسیله شاپور یکم و به منظور نگهدارى اسیران جنگى روم ساخته شد و به تدریج به یک مرکز علمى تبدیل گردید. در این شهر علومى چون پزشکى، ریاضیات و منطق از روى متون یونانى به سریانى ترجمه و تدریس مىگردید.
نهضت ترجمه
. 3- صابئان حرّان
جامعه دینى صابئان حران عامل انتقال معتقدات مکتب فیثاغورسى به جهان اسلام بودند. ریشه این جامعه به ادریس پیغمبر مىرسید؛ و اینان اطلاعات زیادى درباره نجوم و ریاضیات داشتند. مترجمان این دوره هم خود دانشمند بودند و هم به زبانهاى علمى رایج دنیا همچون، سریانى، یونانى، هندى و فارسى آشنایى و تسلط داشتند. براى نمونه به نام و نقش چند تن از آنها به طور خلاصه اشاره مىگردد.
1- ابوزکریا یوحنّا بن ماسَوَیْه (متوفاى 857): از مسیحیان نسطورى جندىشاپور که در مغرب زمین به مسومایور شهرت دارد.»
2- على طبرى: وى فرزند سهل ربّن طبرى و به قولى نخستین کسى بوده که به ترجمه
المجسطى بطلمیوس به زبان عربى دست یازیده است. اثر مهم وى فردوس الحکمه نام دارد.
3- حسین بن اسحاق؛ از پزشکان نسطورى جندىشاپور. «وى در حیره به دنیا آمد که پدرش در آنجا دکان داروفروشى داشت. در بغداد زیردست پزشک مشهورى چون ابن ماسویه پزشکى آموخت و براى تکمیل اطلاعات خود در زبان یونانى به آسیاى صغیر سفر کرد. او و شاگردانش، از جمله پسر و برادرزادهاش، درستترین ترجمهها را از آثار سریانى و یونانى به زبان عربى فراهم آوردند و در توجه ناگهانى مسلمانان به مولفان یونانى و یونانىمآب سهم بزرگى داشتند.
نهضت ترجمه
4- ابو یعقوب بن حنین بن اسحاق عبادى (متوفا در حدود سال 298/ 910) و نواده او به نام حُبَیْشِ بن حسن.»
5- ثابت بن قره : وى از صابئان حران بود و مانند بسیارى دیگر از اعضاى خاندانش در ریاضیات و نجوم تبحّر داشت. ثابت، در تسلط بر ترجمه همپایه حنین بود و مانند وى، آثار جاودانى در طب و فلسفه از خود به جاى گذاشت. به علاوه رسالههاى چندى در نجوم و نظریه اعداد و سایر رشتههاى ریاضى نوشت که بر دانشمندان مسلمان تاثیر فراوان داشته است. پژواک نظریههاى علمى وى، خاصه در مورد حرکت میزانى زمینى در سراسر قرون وسطى در مغرب زمین شنیده مىشده است. ثابت در بغداد شهرت یافت و به مقام منجمى دربار خلیفه رسید.
کسان دیگرى چون یحیى بن بطریق، عبدالله بن مقفع، یوحنا بن ماسویه و حجاج بن مطر نیز از مترجمان نامدار بیت الحکمه بودهاند.
اما از بحث نهضت ترجمه که بگذریم نوبت به این مىرسد که ببینیم سرچشمههاى اصلى علومى که مسلمانان اقدام به انتقال آنها به جهان اسلام کردهاند چه بوده است؟
سرچشمههاى اصلى
.اسلامى -چینى -بابلى-صابئى- ایرانى -هندى-یونانى-مآبى-مصرى
تمدن اسلامى توانست دانش را از سرچشمههاى باستانى آن به طور باواسطه یا بىواسطه به درون خود جذب کند. در میان این سرچشمهها یونان، هند و ایران از اهمیت بیشترى برخوردارند، زیرا طبق نوشتههاى مورّخان علم، آنچه از تمدن باستانى چین وارد تمدن اسلامى گشت، چیزى فراتر از برخى هنرها و صنایع نبود و هیچ گزارشى
مبنى بر اینکه اثرى علمى از زبان چینى به زبان عربى ترجمه شده باشد به دست نداریم. علوم تمدنهاى باستانى بابل و مصر نیز به واسطه علوم یونانى و یونانىمآبى به جهان اسلام انتقال یافت
1- علوم هندى
علوم هندى
تمدن اسلامى از علوم هندى تاثیرى چشمگیر پذیرفته و گواه آن ترجمههاى فراوانى است که از نوشتههاى هندى به زبان فارسى و عربى موجود است. محمد بن موسى خوارزمى نخستین ریاضیدان اسلامى- که تاریخ این علم در میان مسلمانان با او آغاز مىشود، به هند سفر کرد و دستاورد سفر وى، انتقال اعداد هندى به جهان اسلامى بود. «از طریق تالیف ریاضى وى، این ارقام به باختر زمین راه یافت و به نام ارقام «عربى» شناخته شد.»
دیگر از نشانههاى تاثیر علوم هندى بر علوم اسلامى، آثار ابوریحان است. وى در خدمت سلطان محمود غزنوى به هند سفر کرد و دستاورد آن را در اثرى به نام «تحقیق ما للهند» به رشته تحریر درآورد. این کتاب بهترین گزارش درباره هندوستان و مذهب هندوان و علوم و رسوم هندوستان در قرون وسطى است.
هر چند که اثر بیرونى تنها اثر موجود از این دست نیست، «زیرا ما اکنون ترجمه نوشتههاى هندى به زبان عربى و فارسى را در دست داریم که متعلق به پنج یا شش سده نخستین اسلام است
علوم ایرانى
ایرانیان با برخوردارى از پیشینهاى کهن در علم و فرهنگ، دانشهاى فراوانى را به جهان اسلام انتقال دادهاند. چنان که در مباحث پیشین ذکر گردید جُندى (گُندى) شاپور از کانونهاى علمى بسیار فعال بود و نقش یک مرکز دانشگاهى را ایفا مىکرد. این مرکز با رشد سریع خود جاى انطاکیه و ادِسا را گرفت. مردان دانش از سراسر جهان به آنجا سرازیر مىگشتند و به پژوهش مىپرداختند، به طورى که همزمان با انقراض امپراتورى ساسانى، این شهر به صورت یکى از مهمترین مراکز دانش آسیایى به ویژه دانش پزشکى درآمده بود
جندىشاپور نقش مرکز علمى بینالمللى را بازى مىکرد که دانشمندان ایرانى، هندى و یونانى در آن سرگرم فعالیت بودند. اما نقش ایرانیان به این اندازه محدود نبود و آنان علاوه بر پرورش و تکمیل علوم یونانى و هندى، خود نیز در علم نجوم و داروشناسى صاحب اکتشافاتى بودهاند.
نقش ایرانیان
ایرانیان در همه جنبههاى تمدن اسلامى نقش سازنده داشته و در میدان علم، این سه نقش برجسته را ایفا کردهاند:
1-انتقال سنتهاى علمى خود به جهان اسلام، مانند ترجمه زیج شهریارىبه عربى 2- ا نتقال علوم یونانى به جهان اسلام
3- انتقال علوم هندى به ویژه پزشکى، نجوم و تاریخ طبیعى به جهان اسلام؛ که نمونه برجستهاش ترجمه کتاب کلیله و دمنه توسط ابن مُقَفّع به زبان عربى است.
از عواملى که به حضور فعال ایرانیان در عرصه علوم اسلامى کمک کرد، حضور رجال سیاسى و خاندانهاى با فرهنگ ایرانى در دستگاه خلافت بود؛ که از آن جمله مىتوان به وجود برامکه در دربار خلفاى عباسى و نقش آنان در جذب دانشمندان ایرانى به بغداد اشاره کرد.
علوم یونانى
مورخان علوم بر این عقیدهاند که همه علوم عقلى منشا یونانى دارد؛ و از آنجا به میان دیگر ملتها سرایت کرده است. مسلمانان نیز همچون دیگر ملل، اقدام به انتقال علوم یونانى به درون جامعه خویش کردند. کارگزاران این فعالیت علمى دو دسته بودند:
1- مسیحیانى که اسلام آورده بودند
2- کسانى که به واسطه پاداشهاى خلفاى اسلامى در خدمت آنان قرار گرفتند.
عمده زمینههایى که مسلمانان از علوم یونانى بهره گرفتند ریاضى، نجوم، پزشکى و علوم طبیعى بوده است. آنان نجوم را از طریق آثار بطلمیوس دریافت کردند و به آن عنوان المجسطى دادند. نیز با استفاده از کتاب صوره الارض همین دانشمند بود که موفق به ترسیم نقشههاى جغرافیایى گشتند و از طریق آثار جالینوس و بقراط بر گنجینههاى دانش پزشکى یونان دست یافتند.
نخستین آورندگان دانش پزشکى
از نخستین آورندگان دانش پزشکى یونان به جهان اسلام، باید به یوحنا بن ماسَوَیْه، على بن رَبَّن طبرى، حنین بن اسحاق و ثابت بن قره اشاره داشت. در این میان حنین بن اسحاق که فعالیتهاى علمى را از سن 17 سالگى آغاز کرد، توانست تا پایان عمر، با همکارى شاگردانش، نزدیک به صد اثر را از جالینوس به عربى ترجمه کند. علوم طبیعى یونانى هم از طریق ترجمه کتاب ویسقوریدس در زمینه علم گیاهشناسى، در میان مسلمانان رسوخ کرد.
انتقال علوم اسلامى به غرب
داستان انتقال دانش مسلمانان به مغرب زمین و تاثیرى که این دانشها بر نوزایى و شکوفایى علوم غربى نهاده، پیش از هر چیز به چند رویداد سیاسى- نظامى بازمىگردد. عمده این رویدادها، لشکرکشیهاى مسلمانان به اسپانیا و سیسیل و در مقابل، تهاجم اروپائیان براى تصرف سرزمین فلسطین در جنگهاى موسوم به صلیبى است. این تهاجمات متقابل، موجبات همجوارى و اختلاط مسلمانان با مسیحیان و یهودیان را فراهم ساخت و زمینهاى را فراهم آورد تا دانشمندان نیز در کنار نظامیان، به تعقیب هدفهاى علمى خاص خود بپردازند
نقش جنگهاى صلیبى
جنگهاى صلیبى به یک دوره دویست ساله برخورد میان مسلمانان و مسیحیان اطلاق مىگردد که طى آن شمار بسیارى از اروپائیان با انگیزه آزادسازى بیتالمقدس از چنگ مسلمانان، عازم سرزمین فلسطین گشتند. اروپائیان در این سرزمین، با تمدنى بسیار فراتراز تمدن خودشان روبهرو گشتند؛ و آن دسته از ایشان که از هوش بیشترى برخوردار بودند، در دوران حضورشان در فلسطین، با بخشى از ادبیات عرب آشنا گشتند و پس از احاطه بر آنها، مبادرت به شناساندنشان به .کشورهاى خود کردند
از جمله این افراد مىتوان به چهره سرشناسى چون آدلارد دوبث (— ——-) اشاره کرد «که در پى سفرى به مشرق زمین و در دورهاى که در این سرزمین اقامت داشت (510- 537 ه)، تحت تاثیر علوم اسلامى قرار گرفت. این تاثیر را مىتوان هم در آثار اصلى خود او، که به گونهاى چشمگیر متحول شده است، دید و هم در متونى که او از نوشتههاى عربى به زبان لاتینى ترجمه کرده است. بنابراین آدلارد از نخستین مترجمانى بوده که با آسیا تماس مستقیم داشته است
نقش سیسیل
نقش سیسیل و تا حدودى جنوب ایتالیا در انتقال علوم اسلامى با وجود محدودیتهاى مکانى بسیار عمیق بوده است. مسلمانان آفریقا در سال 213 در سیسیل پیاده شدند. سرانجام در سال 265 با تصرف سرقسطه بر تمام جزیره چیره گشتند و تا سال 452 در آنجا اقامت داشتند
گرچه پس از تصرف جزیره به دست روجرو سلطه مسلمانان به پایان رسید، ولى با وجود نوعى حس مسالمتجویى در روزگار سلاطین نورمان و نیز پادشاهان دانشدوست این خاندان، بسیارى از مردم همچنان مسلمان باقى ماندند. از جمله این پادشاهان روجروى دوم بود که نام وى در کنار ادریسى در اثر مشهور او دیده مىشود. فدریگوى دوم معروف به هوهنستافن- که مادرش دختر روجروى دوم بود- خود یک نویسنده و شاعر بود. وى علاقهمند بود که نه تنها
دانشمندان و سربازان ایتالیایى و یا از کشورهاى مسیحى، بلکه افراد مسلمان را نیز در کنار خود نگه دارد. پس از وى نیز با وجود مخالفتهاى پاپها این شرایط ادامه یافت
به این ترتیب سیسیل به صورت کانونى درآمد که زبانهاى زنده علمى یعنى لاتین، نئولاتین- برگرفته شده از لاتین-، یونانى و عربى در آن رواج تام یافت. نخستین اقدام براى ترجمه علوم از زبانى به زبان دیگر در این جزیره انجام شد و در همین جا بود که آثار عربى به لاتین ترجمه گردید.
اسپانیا و نقش آن در انتقال علوم اسلامى
به عنوان مقدمه لازم است به یک نکته مهم اشاره گردد، و آن اینکه حضور مسلمانان در اندلس و ظهور دانشمندان بزرگ اسلامى در این سرزمین موجب گردید تا یک بار دیگر «عصر زرّین» تمدن اسلامى در آنجا تکرار گردد و انتقال علوم اسلامى به غرب راه خود را هموار سازد. اندلس در عصر زرین خود دانشمندان فراوانى را به جهان علوم تقدیم کرد. دانشمندانى که آثارشان چهره علمى آن سرزمین را دگرگون و آوازه تمدن اسلامى را در غرب طنینانداز ساخت
در اینجا، براى نمونه، از چند دانشمند بزرگ که نسبت به دیگران مرتبه بلندترى داشتهاند نام مىبریم
– ابوبکر محمد بن یحیى بن صائغ مشهور به ابن باجه (متوفاى 532 ق): اندیشههاى فلسفى وى، از مسلمانان بر ابن رشد و از مسیحیان بر آلبرت کبیر تاثیر گذارده است. او در نجوم، هندسه، موسیقى و … نیز متبحر بوده است.
– ابن طفیل (متوفاى 581 ق): هرچند که از وى آثارى در طب باقى مانده، او بیشتر شهرتش را از رساله حىّ بن یقظان- زنده بیدار- دارد که رسالهاى است رمانوار در فلسفه. این کتاب حاوى مطالبى چون نظرى بر تاریخ فلسفه اسلامى، شرحى در طبقهبندى علوم و بحثى درباره خلق الساعه مىباشد
انتقال علوم اسلامى
ابن رشد یا به قول غربیها اوِروس (520- 595/ 1126- 1198): وى در نزد اقوام لاتین عنوان مفسر بدون رقیب ارسطو و یا به قول دانته «آنکه شرح بزرگ را نوشته است» را داراست
از آثار وى سه تفسیر بر آثار ارسطو، دایره المعارفى پزشکى به نام کتاب الکلیات فى الطب، کتاب فى حرکه الفلک و شرح مجملى بر المجسطى را مىتوان نام برد
– ابو محمد جابر بن افلح: صاحب کتاب مشهور اصلاح المجسطى و چند اختراع مربوط به وسایل و ادوات نجومى
– ابواسحاق بطروجى اشبیلى- از شاگردان ابن طفیل. اثر وى «کتاب الهیئه» نام دارد. بطروجى با اصول بطلمیوسى به مخالفت برخاست و زمینههاى ظهور علم جدیدى را در نجوم فراهم ساخت. «»
کار و آثار این دانشمندان مکمل نقش دانشمندانى بود که در مشرق اسلامى علوم را به کمال رساندند و نهایت توان خویش را در فربهى آن به کار بستند. علومى که حرکت خود را از شرقىترین نقاط جهان اسلام مانند مرو آغاز کرد و از آنجا به بغداد، سپس قاهره و سرانجام به قرطبه رسید و از آنجا آماده انتقال به اروپا گردید
ترجمه آثار اسلامى
شمار آثارى که در دوران انتقال علوم اسلامى به مغرب زمین، از عربى به لاتین ترجمه شده، فراوان و به مراتب بیش از آن چیزى است که در دوران انتقال علوم بیگانه به تمدن اسلامى، از دیگر زبانها به عربى ترجمه شده است. در اینجا به ویژه باید این نکته را یادآور شد که علوم انتقال یافته از جهان اسلام به دنیاى مسیحیت داراى چنان قوت و ارزشى بوده که برخى آثار آن مدتها در باختر زمین عنوان کتاب درسى داشته و در دوران رنسانس نیز چندین بار به چاپ رسیده است.
نام چند تن از نخستین مترجمانى که کتابهاى اسلامى را به زبانهاى لاتین و عبرى برگرداندهاند:
– یوهان هیسپالنسیس (یوحناى اسپانى) و دومینگو گوندیسالوو : از این دو تن اولى آثار عربى را به زبان قشتالهاى و دومى آن را از قشتالهاى به لاتین ترجمه مىکردند.
– روبرت آوچستر (اواسط قرن دهم): ترجمه جبر خوارزمى وى نقطه عطفى در علوم مسیحى به شمار مىرود
افلاطون تِیووُلى و ژرار کِرِمونى : این دو ایتالیایى بودند ولى به دلیل زندگى دراز مدت در اسپانیا، اسپانیولى شده بودند. ارزش آثار این دو از همه کسانى که قبل و بعد از اینان آمدهاند ارجح است. افلاطون تیوولى مترجم نسخه عربى کتاب الاربعه بطلمیوس و نیز الجبر ابراهیم برحی است
ژرار کرمونى بحق مشهورترین مترجمى بوده که آثار عربى را به لاتین برگردانده است
ترجمه المجسطى از عربى به لاتین بخش کوچکى از آثار وى بوده است. آثار گسترده ژرار این گمان را تقویت مىکند که وى رهبر مترجمانى بوده که در طلیطله با حمایت و کمک حکومت کار مىکردهاند.
– آلفرد دوساراشل : وى برخى از آثار ابن سینا را از عربى به لاتین برگردانده است.
– ابن عزرا، یوسف قمحى و خانواده ابن طبون: اینان کسانى بودهاند که متون عربى را به عبرى ترجمه مىکردند.
هنر و معمارى در تمدن اسلامى :
موضوع هنر و معمارى اسلامى باید جنبههاى تخصصى آن را در تالیفهاى فنى و مستقل جستوجو کرد. آنچه در فصل حاضر مورد بررسى قرار گرفته، جنبه کلى و عمومى دارد و از طریق عناوین ذیل به انجام رسیده است:
1- ماهیت هنر اسلامى
2- بناهاى اسلامى
. مسجد
. مدرسه
. آرامگاه
. کاروانسرا
. کاخ
خوشنویسى
چنان که از عناوین فوق پیداست در این درس تنها به هنرهاى معمارى و خوشنویسى پرداخته شده است و دیگر هنرها را باید در منابع مستقل جُست.
. 1- ماهیت هنر اسلامى
در اسلام چیستى هنر تعریف نشده است، اما هنرمندان اسلامى پیوسته در آفرینش آثار خود اصول ویژهاى را رعایت مىکنند که در حقیقت چیستىِ آن را القا مىکند. این اصول همچون یک دستورالعمل و قانون مدوّن و مکتوب در دست هنرمندان مسلمان موجود نبوده است، اما براساس سنّتى شفاهى و سینه به سینه از سرزمینى به سرزمینى و از نسلى به نسلى دیگر انتقال یافته است؛ و آثار هنرى اسلامى وجوه تمایز خود را از رعایت همین اصول دارند. اما این اصول کدامند؟
1- اصل توحید: هنرمند اسلامى در هنگام آفرینش یک اثر هنرى، آن را تجلیگاه یگانگى خداوند مىسازد. «هنر اسلامى همواره مرکزى دارد که از آن سخن مىگوید؛ اعم از اینکه معمارى باشد یا خوشنویسى، مینیاتور باشد یا قالىبافى و جز اینها. و این مرکز انعکاسى از توحید است
اصول ویژه -خوشنویسى
این بدان معناست که باید همه اشکال بتپرستى را از هنر اسلامى طرد کرد»؛ و هر آنچه شائبه چندگانهپرستى دارد، از ساحت هنر اسلامى به دور است.
2- اصل زیبایى الهى: هنرمندان مسلمان پیوسته کوشیدهاند تا آنچه مىآفرینند عنصر زیبایى را به کمال در خود داشته باشد. «هنر اسلامى در همه اشکال خود یک هدف مشترک دارد. این هنر مىکوشد تا زیبایى چیزها را نشان دهد. همه چیزها آفریده خدا و منعکس کننده زیبایى الهى است … زیبایى شرط ضرورى و اساسى آفرینش هر یک از اشکال هنر اسلامى است.»
3- اصل غیر تمثالى بودن: در هنر اسلامى- به خلاف مسیحیت- تمثال راهى ندارد. هنگامى که وارد یک معبد هندى یا کلیساى مسیحى مىشویم، شىء مرکزى که توجه ما را به خود جلب مىکند نقاشى، مجسمه یا تصویرى است که نماینده مستقیم حضور الهى است. امّا هنگامى که وارد مسجد مىشویم، حضور خاصى که در آن مىیابیم حضور خلا است؛ یعنى فقدان نقطهاى که بتوان آن را مرکز حضور الهى دانست، هر چیز اشاره به حضور الهى دارد.
اصول ویژه- 2
همین خصیصه نتایج کاملًا متفاوتى را در هنر اسلامى، در معمارى و شهرسازى اسلامى و جز آنها به وجود مىآورد.» در حقیقت آن حضورى از الوهیت که در دیگر ادیان با رسم تصویر نشان داده شده در معمارى اسلامى از طریق طرحهاى هندسى متقارن بیان شده است
اصل رئالیسم: رئالیسم در هنر اسلامى به معناى وفادار ماندن به ذات و حقیقت چیزهاست.
در هنر اسلامى تلبیس راه ندارد. این هنر مىکوشد تا از فریب بپرهیزد. نمىخواهد چیزى بسازد که آنچه مىنماید نباشد. یعنى از سه بعدى نشان دادن دو بعدى پرهیز مىکند. کاغذ دو بعد دارد و آن را سه بعدى نشان دادن خود فریبى است و همین اعتقاد موجب پیدایش هنر مینیاتور گردید.
انواع بناهاى اسلامى
بناهاى اسلامى، نظر به کارکردشان، به دو نوع مذهبى و غیر مذهبى قابل تقسیماند.
1- بناهاى مذهبى
. مسجد: از میان بناهاى مذهبى، مسجد نخستین و اصلىترین بناى اسلامى است و تاریخ بناى آن به نخستین روزهاى ورود پیامبر (ص) به مدینه منوره بازمىگردد. ایشان در اقامت چند روزه خود در محل قبا، در آنجا مسجدى بنا کردند و پس از ورود به شهر مدینه نیز بناى مسجدى را با معمارى بسیار سادهاى برافراشتند.
در نگاه مسلمانان مسجد بنایى معمولى که عناصر گوناگون معمارى تنها به منظور ایجاد زیبایى- همچون دیگر بناها- در کنار هم قرار گرفته باشد نیست، بلکه مسجد نخستین تجلیگاه معمارى قدسى است.
معمارى قدسى اسلام پیش از هر چیز در وجود مسجد متجلى است که پروردگار آن را به مثابه خانه همیشگى مسلمانان براى عبادت تعیین کرد. مسلمانان با نماز گزاردن در مسجد سنتى، به تعبیرى به آغوش طبیعت بازمىگردند.
معمارى قدسى اسلام، به واسطه فرمان الهى که طبیعت را عبادتگاه مسلمانان قرار داده است، به گسترش طبیعت مخلوق پروردگار در چهارچوب محیط مصنوع دست انسان تبدیل مىشود. معمارى قدسى اسلامى از این طریق در وحدت، در هم تنیدگى، هماهنگى و آرامش طبیعت، حتى در حیطه شهرهاى بزرگ و کوچک
مشارکت مىکند
مسجد بهطور قطع بناى اصلى اسلام است که از بین کارکردهاى متعدد سیاسى، ادارى، اجتماعى و آموزشى آن والاتر از همه کارکرد عبادت جمعى آن است. سادهترین شکل مسجد از یک حیاط مرکزى تشکیل مىشود که رواقهایى آن را احاطه کرده و متصل به یک سرسراى سرپوشیده (شبستان) است.
در این مکان (مساجد اولیه) عبادت مىشد، اجتماعات بزرگ برپا مىگردید، سان دیده مىشد، قضاوت مىشد، بیتالمال نگهدارى مىشد و شوراهاى جنگى تشکیل مىگردید
با گسترش اسلام و فزونى گرفتن جمعیت شهرها «جامع» ها ساخته شد. جامع رویهمرفته نوع باشکوهى از بنا بود که رابطه کاملًا مستقیمى با کارکرد خیلى بزرگتر مسجد داشت. در حقیقت مسجد به هر مرد بالغ و آزاد مسلمان یادآورى مىکرد که از مراسم نماز جمعه بازنمانند و همین تکلیف نیازى را براى پدید آوردن بنایى با مقیاس خیلى بزرگتر از مسجد به وجود آورد. در حقیقت بیشتر مساجدى که از گذشته باقى مانده است همان «جامع» ها مىباشد.
محراب، منبر، گنبد و مناره شاخصهاى ویژه مسجدند.
الف. محراب: یا طاقنماى نماز، جایگاهى است که امام درون آن قرار مىگیرد و نمازگزاران را امامت مىکند. قدیمىترین نمونه محراب به سال 86 ه/ 705 م برمىگردد و آن زمانى بود که مسجد بازسازى شده پیامبر با یک محراب به پایان برده شد.
ب. منبر: منبر یادبودى از کرسى خطابه حضرت محمد (ص) است که از فراز آن براى یارانش خطابه مىخواند و آنان را وعظ مىفرمود.
ج. مناره: مناره به تقلید از معمارى بیزانسى به مسجد افزوده گشت؛ و پیدایش آن در حقیقت ریشه سیاسى داشت. براى نخستین بار در سرزمین شام و در شهرهایى که جمعیتهاى مسلمان و مسیحى با یکدیگر زندگى مىکردند ساخته شد. شاید مناره براى آن بنا شد که به غیر مسلمانان گفته شود که بناهاى اسلامى از بناهاى مسیحیان چیزى کم ندارد.
د. گنبد روى محراب: گنبد روى محراب اقتباس از معمارى رومى است. در یک مسجد با بام تخت، شیبدار یا طاقبندى شده، وجود گنبد تاکیدى بر یک کانون عبادى است. گنبد روى محراب موقعیت قبله را مشخص مىسازد و همین امر در بافتهاى شلوغ شهرى که بدون آن از نقاط ثابت هدایتگر محرومند، از اهمیت فوقالعادهاى برخوردار است. گنبد بر فراز محراب ثابت کرد که پایدارترین و فراگیرترین وجه معمارى قرون وسطاى اسلامى است و فایده آن به عنوان علامت مشخصه، به تدریج آن چنان اعتبارى کسب کرد که موجب شد این فکر در مقیاس وسیعترى کاربرد پیدا کند
مدرسه: موسسهاى است که در آن علوم سنتى اسلامى همچون حدیث، تفسیر و فقه آموزش داده مىشود. مدرسه محصول تغییر در شیوههاى آموزشى بوده است. سنت ساخت مدرسه بیش از جاهاى دیگر در شهرهاى بزرگ ایران شرقى دیده مىشود. مثل نیشابور که پیش از ساخت نظامیه در نیمه دوم سده پنجم، در این شهر حدود 38 مدرسه وجود داشت.
مدارس اسلامى، علاوه بر ایران در سرزمینهایى چون سوریه، مصر و یمن رواج تام داشت.
آرامگاه: در صدر اسلام آرامگاه با مشخصاتى که بعدها پدیدار شد وجود نداشت، مسلمانان بىهیچ تمایزى از یکدیگر به خاک سپرده مىشدند. اما یک نسل از رحلت پیامبر (ص) نگذشته بود که محل دفن ایشان با ساختمانى مشخص گردید. سپس ساخت آرامگاه و مقبرههاى بزرگ در سراسر جهان اسلام به ویژه ایران به صورت یک سنت درآمد.
در ایران، مقبرهها به دو نوع چهارگوش گنبدپوش و برج مقبره تقسیم مىگرد
کاروانسرا: کاروانسرا در ساده تعریف خود بنایى است که کاروانى را در خود جاى دهد. رباط و خان واژگان مترادف کاروانسرا در زبان عربى هستند. جالب اینکه واژه کاروان به معناى کاروانسرا در زبان انگلیسى نیز مصطلح گردیده است.
2. بناهاى غیر مذهبى
. کاخ: کاخ از بناهاى غیر مذهبى اسلامى است. در ساخت این بنا هیچگونه منفعتى عمومى لحاظ نشده و توجیهى جز خواست حکمرانان و درباریان براى ساخت آن وجود نداشته است. کاخها- به جز چند استثنا- از مصالحى سست ساخته مىشدند و بیش از تزیین درون کاخ به تزیین بیرون آنها اهمیت داده مىشد. در درون کاخها مسجد، حمام، و معمولًا گورستانى وجود داشته است که نشان مىدهد بانیان آنها در حقیقت زندگى جاودانهاى را براى خودشان طراحى کرده بودند
هنر خوشنویسى
در میان هنرهاى اسلامى، خوشنویسى هنرى است که ضرورتش از کتابت قرآن کریم ناشى گردیده و تا پیش از نزول قرآن، هنرى به نام خوشنویسى در میان اعراب متداول نبوده است. پس از نزول قرآن، مسلمانان کوشیدند ظاهر قرآن را نیز همانند آیات و کلمات آهنگین و گوشنواز آن زیبا و چشمنواز کنند. این بود که هنر خوشنویسى در میان جوامع اسلامى رواج یافت. قداست قرآن کریم موجب شده است تا خوشنویسى نیز همچون هنرى مقدس که حاکى از پاکى و لطافت روح و انضباط درونى خوشنویس است، در میان هنرهاى اسلامى جایگاه ویژهاى را به خود اختصاص دهد؛ و خطوط متنوع و بسیار زیبایى به دست مسلمانان ابداع و ابتکار گردد.
علوم در تمدن اسلامى
تلاشهاى گوناگون علمى مسلمانان، از جمله عوامل بسیار مهمى بود که تمدن اسلامى را در مرتبه سرآمدى تمدنهاى روزگار نشاند. کنجکاوى علمى عادت معمول دانشمندان گشته بود و آنان را به کشف عجایب و ناشناختههاى دنیا وامىداشت؛ که نمونههاى آن را مىتوان در تلاش براى اندازهگیرى سطح کره زمین و فعالیتهاى دامنهدار بخوبى مشاهده کرد. اخبار مندرج در قرآن و روایات درباره ملتهاى پیشین انگیزهاى بود که افکار مسلمانان را به پیش مىراند و آنان را ترغیب مىکرد تا به محیط پیرامون خود با دید علمى بنگرند، سفر علمى و تحقیقاتى کنند و به منظور تکمیل آثار علمىشان راههاى دور و دراز را در پیش گیرند و رنج غربت را بر خویش هموار سازند.
شمارش علوم
شاخصترین علوم رایج در میان مسلمانان
جغرافیا؛ جغرافىدانان اسلامى
پزشکى
فیزیک
اگر فارابى به شمارش علوم مىپردازد، نشان آن است که مسلمانان با آن علوم آشنایى کامل دارند و مىتوانند که اندوختهها و سرمایههاى علمى خویش را با کمال اعتماد به نفس به جهانیان عرضه کنند و اندیشههاى دیگران را به چالش بکشانند
: شاخصترین علوم رایج در میان مسلمانان
عمده علومى که به وسیله فارابى شمارش گشته به ویژه کیهانشناسى، هیئت و نجوم، جغرافیا، پزشکى و داروسازى و کیمیاگرى، در میان مسلمانان رواج کامل داشته است. تنها سه موضوع جغرافى، پزشکى و فیزیک را مورد بحث قرار مىدهیم.. جغرافیا
جغرافیا از جمله علومى است که مسلمانان با تالیفهاى گوناگون خویش به ویژه در زبان عربى در تکامل آن کوشیدهاند. در این میان، دو عامل باز بودن مرزهاى جهان اسلامى- با همه گستردگىاش- بر روى دانشمندان و دیگرى مراسم حج، در رواج و رونق این دانش موثر بوده است
جغرافیدانان اسلامى
نخستین جغرافىدان مسلمان هشام بن محمد کلبى بوده است (سده سوم) و به خاطر تحقیقاتش درباره جزیره العرب شهرت دارد. پس از وى نیز در همین سده جغرافىدانان دیگر
پیدا شدند که مشهورترینشان موسى الخوارزمى ریاضیدان و منجم مشهور و صاحب کتاب صوره الارض است.
مهمترین تالیفهاى جغرافیایى سده هفتم/ سیزدهم معجم البلدان یاقوت حموى، بسط الارض فى طولها والعرض ابن سعید غرناطى و تقویم البلدان ابوالفداى شامى هستند.
در دوره ترکان عثمانى، به دلیل رشد دریانوردى، آثار جغرافیایى چندى پدید آمد
پزشکى
مسلمانان با بهرهگیرى از دانش و تجربه ملتهاى دیگر، در بیشتر رشتههاى پزشکى روزگار خویش صاحب تخصص گشتند و با نگارش آثار علمى مهم و ارزشمند به تکمیل و توسعه دیدگاههاى پیشینیان پرداختند.
پزشکى اسلامى از سه منبع عمده ایرانى، یونانى و هندى تغذیه کرده و به طور طبیعى نخستین بذرهاى پزشکى علمى نیز به وسیله پزشکانى از این اقوام در جهان اسلام پاشیده شده است. اما اوج شکوفایى پزشکى در اسلام با ظهور رازى، نویسنده 56 اثر پزشکى آغاز شد. او با تالیف دو اثر بزرگ خویش یعنى الحاوى و طب المنصورى- جایگاه والایى را در طب اسلامى و جهانى به خود اختصاص داده است. آثار رازى تقریباً همه جنبههاى طب را شامل است. توانست بیماریهاى تازهاى اکتشاف کند و
راههاى درمان جدید بیاورد و روشهاى تازهاى در طب سنتى بگشاید.
پزشکى
اما مشهورترین پزشک اسلامى، ابن سیناست که
مهمترین اثر ابن سینا کتاب القانون در طب است که شاید با نفوذترین کتاب در سراسر تاریخ پزشکى، حتى با در نظر گرفتن آثار بقراط و جالینوس بوده است
مشهورترین پزشکان اسلامى چون رازى و ابن سینا فیلسوف بودند
فیزیک
واژه فیزیک به معناى امروزى آن کاربردى متاخر دارد و دانشمندان اسلامى مسائل مرتبط با این علم را ذیل طبیعیات بحث کردهاند. آنان پس از حصول آگاهى کامل از تحقیقات و آثار دانشمندان یونانى، مفاهیم تازهاى را وارد علم فیزیک کردند
در میان فیزیکدانان اسلامى ابن هیثم، قطبالدین شیرازى، کمالالدین فارسى، بیرونى ابن هیثم به «پدر نورشناخت» مشهور است. او شهرتى به اندازه اوقلیدس داشت و
نخستین کسى است که قانون دوم انعکاس نور را درباره همسطح بودن شعاع تابش و شعاع بازتافته و خط عمود بر سطح تابش بیان و اثبات کرده است. کار مهم دیگر وى تعیین ضخامت جوّ است.
او همچنین اتاق تاریک را از لحاظ ریاضى مورد بحث قرار داد.
صنعت و فناورى در تمدن اسلامى
صنایع رایج در ملل اسلامى بسیار متنوع بود، به طورى که بیشتر و بلکه همه نیازهاى عمومى در داخله سرزمینهاى اسلامى تامین مىگردد. هر یک از شهرها به صنعتى ویژه شهرت داشت. به استخراج معادن توجهى ویژه مىشد و صنعتکاران در شهرهاى نزدیک معادن در رواج و رونق صنایع فلزى مىکوشیدند. معادن سنگ مرمر، نمک، گوگرد، نفت و قیر به ویژه در ایران فعال بود. شیشهگرى، صابونسازى، پارچهبافى، کاغذسازى، بافت انواع فرش، مرصع کارى، فلزکارى و کشتىسازى از جمله صنایعى بود که در سرزمینهاى اسلامى رواج تام داشتند
راه روشن
ملل اسلامى در گذشته خود در بسیارى از رشتههاى علمى سرآمد روزگار بودهاند. جوّ حاکم بر جوامعشان زمینه ظهور دانشمندانى بزرگ را فراهم ساخته بود. این دانشمندان رسالت علمى خویش را به خوبى انجام داده و راهى روشن را فراروى آیندگان گذاشتهاند.
بازرگانى در تمدن اسلامى
در حالى که تجارت سازمان یافته در اروپا تضعیف گردیده بود، در نقاطى دیگر به ویژه در جهان عرب و در میان هندوها شکوفا شد. در حدود سال 650 میلادى، میان دریاى سرخ و مدیترانه کانالى حفر شد که مدیترانه شرقى را با اقیانوس هند مرتبط مىساخت. چنین کانالى در سال 98 م به وسیله تراجان، امپراتور روم نیز حفر گردیده بود، اما این کانال در سده سوم میلادى دیگر قابل استفاده نبود. در پایان سده هفتم میلادى مهاجر نشینهاى عرب بر ساحل غربى اقیانوس هند چتر افکنده و در نیمه سده بعد جوامع بزرگ تاجران عرب در چین تاسیس گردید.
حوزه تمدن اسلامى
حوزه تمدن اسلامى سرزمینهایى از سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا را با مرکزیت خاور میانه تشکیل مىداد و از چنان موقعیتى جغرافیایى برخوردار بود که پیش از اختراع کشتیهاى اقیانوسپیما و نیز دایر شدن راههاى هوایى در دورههاى متاخر، همه راههاى بازرگانى عمده جهان در این حوزه قرار داشته است. گرچه این قلمرو گسترده گاه زیر سلطه رژیمهاى سیاسى گوناگون و در مواردى متخاصم قرار داشت، اما یگانگى اعتقادى بازرگانان عاملى بود که آنان را به یکدیگر پیوند مىداد و رابطه داد و ستد را تسهیل مىکرد
بازرگانى ممالک اسلامى
بازرگانى ممالک اسلامى در قرن چهارم از مظاهر ابهّت اسلام بود و جهان اسلام ملکه تجارت دنیا محسوب مىگردید و مقام نخست را داشت. کشتیها و کاروانهاى مسلمین همه دریاها و صحراها را درمىنوردید و اسکندریه و بغداد، دست کم در مورد کالاهاى تجملى، دو مرکز تعیین نرخ بودند.
تا پیش از قرن چهارم تجارت دنیا در دست تاجران یهودى بود. ولى از آن پس تاجران شامى جایشان را گرفتند
از موفقیتهاى بزرگ مسلمانان در سده چهارم، گشودن راه تجارى روس در شمال بود
پیش از آن نیز ارتباطات محدودى میان بلاد روس و ممالک اسلامى وجود داشت، ولى به سال 309 ه بین خلیفه عباسى و شاه منطقه ولگا ارتباط سیاسى برقرار شد و در سال بعد آن، شاه و تبعهاش اسلام آوردند. در همان دوران حکومت بخش شمالى ممالک اسلامى براى نخستین بار به دست فرمانروایان لایق سامانى افتاد. اینان علاوه بر حفظ مرزها، منطقه را به سوى رونق و تکامل سوق دادند و براى تجار بیگانه سود معتدلى را تضمین نمودند. بیشتر سکههاى اسلامى کشف شده در شمال اروپا، مربوط به قرن چهارم؛ و بیش از دو سوم آن، سکههاى سامانى است. از آن تاریخ به بعد، تا بعد از جنگهاى صلیبى، راه شرق به شمال اروپا از طریق روسیه بوده است.
در سده چهارم، مسلمانان علاوه بر نفوذ در شمال، در شرق نیز بر مناطق گستردهاى دست یافتند. در سال 331 ه. پادشاه چین فرستادهاى را به بخارا گسیل داشت و خواستار دوستى با نصر بن احمد سامانى گشت؛ و او رضایت داد که پسرش، دختر خاقان چین را به زنى بگیرد. از این رو راه تجارت چین به روى مسلمانان باز شد. در حدود سال 400 بخشهاى گستردهاى از هند با
اهمیت فراوان تجارى، در پى فتوحات سلطان محمود غزنوى، به قلمرو مسلمانان افزوده گردید.
نیز در همین سده مسلمانان موفق شدند که در تجارت با اروپا نیز ایفاى نقش کنند. به سال 352 ه شهر پراگ- بزرگترین بازار برده اروپا- مرکز رفت و آمد تجار مسلمان و یهودى و ترک بود که طلاى بیزانس و انواع کالاهاى دیگر را آورده و برده، پوست گور خر و انواع فلزات را مىبردند.
3. جاده ابریشم
راه ابریشم که شرق و غرب جهان باستان را به یکدیگر مرتبط مىساخت، در قلمرو سه امپراتورى بزرگ چین، ایران و روم امتداد داشت. این شاهراه به طول تقریبى هشت هزار کیلومتر از کشور چین شروع مىشد، از فلات ایران مىگذشت و پس از گذر از بینالنهرین و شامات به انطاکیه در کنار دریاى مدیترانه مىپیوست. این جاده نامش را از کالایى که بیش از دیگر امتعه از آن عبور داده مىشد، یعنى ابریشم، مىگرفت و از شهرهاى بسیارى گذشته، شاخههاى چندى از آن جدا مىگردید و از این طریق به تجارت جهانى و داد و ستدهاى منطقهاى رونق مىبخشید.
جاده ابریشم علاوه بر جنبه اقتصادى، از جنبههاى گوناگون دینى، فرهنگى، هنر، فناورى، زبان و ادب و دانش نیز حایز اهمیت بوده است. کاروانهاى تجارى علاوه بر تولیدات و محصولات ملتهاى گوناگون در مسیر راه ابریشم، فرهنگ، ادب، دانش و هنر را نیز با خود جا به جا مىکردند.
تاریخ این راه به ویژه نشانگر این واقعیت است که مبلغان ادیان گوناگون پا به پاى بازرگانان، درصدد گسترش آیینهاى خود در سرزمینهاى دور دست بودهاند. هلنیسم (یونانىگرى)، آیین بودایى، آیین میترا (مهرپرستى)، دین مسیحیت، کیش مانوى، آیین زرتشت و دین اسلام، هر کدام بخشى از گسترش خود را مرهون جاده ابریشم هستند، زیرا این جاده به بانیان و مبلغان ادیان امکان مىداد تا با گذر از آن مسیر طولانى، آیین خویش را به دوردستترین شهرها و جوامع مسیر راه و نیز شاخههاى فرعى آن انتقال دهند.