تارا فایل

آشنایى با اندیشه‏ هاى سیاسى پیامبر اسلام ص تشریح رهبرى سیاسى پیامبر اعظم ص




دانشگاه آزاد اسلامی
واحدبجنورد

موضوع :
آشنایى با اندیشه‏هاى سیاسى پیامبر اسلام (ص)
تشریح رهبرى سیاسى پیامبر اعظم(ص(

استاد ارجمند :
جناب آقای اکبری

گردآورنده:
شقایق شفیع آبادی

زمستان 85

باسمه تعالى
"السلام علیکم یا اهل بین النبوه"
مقدمه:
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که اهل بیت )ع( را وسیله نجات انسان از گرداب حیوانیت به جایگاه والاى خویش قرار داده و محبت اهل بیت )ع( را شرط قبولى طاعات و عبادات قرار داده است.
در وضعیت اسف بار کنونى که انسانیت انسان، مورد تجاور و تهاجم آفت‏هاى گوناگون قرار گرفته است، یگانه کشتى نجات انسان ، همانا این چهارده نور مقدس اند که با خوشه چینى در مکتب این بزرگواران مى‏توان به نجات از این ورطه امیدار بود.
مکتب اسلام از انقلابى‏ترین مکاتب اجتماعى و سیاسى تاریخ بشریت است که امر هدایت انسان را براساس آموزش و ارائه الگو بر عهده دارد. هدف این مکتب مقدس خوشبختى و سعادت بشر به معنى عام و سازندگى در همه ابعاد وجودى اوست.
بررسى تاریخ حیات اسلام و مشى و سیره اولیاى آن به خصوص اشرف مخلوقات و سرور کائنات حضرت محمد مصطفى )ص) نشان دهنده این امر است که خداوند فیض و عنایت خود را از طریق این مذهب بر مردم تمام کرده و نعمت خود را بر بشریت اتمام نموده است، این که خداوند راضى شده است اسلام دین همه مردم و همه عصرها باشد و بشریت در همه امور تابعیت آن را بپذیرند، خود حاکى از جامعیت این مکتب و وجود و عمق و دامنه لایتناهى آن است. تحلیل و بررسى آنچه را که در این مکتب الهى وجود دارد، کارى است بس عظیم و امرى است فوق العاده مهم. نیروى عظیم و اجتماعى خبره لازم است، تا بتوانند همه جوانب و ابعاد آن را مورد بررسى قرار دهند. صاحبنظرانى آگاه و تحلیل گر لازم است تا بتوانند همه جوانب و ابعاد آن را مورد بررسى قرار دهند. صاحبنظرانى آگاه و تحلیل گر لازم است تا بتوانند همه مشى‏ها، رفتارها، تعلیمات، القاآت، روابط و برخوردها، تصمیم‏گیرى‏ها و عملکردهاى اسلام و رهبران را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و بر اساس آن راه و رسم اسلام و نوع موضعگیرى‏ها را در برابر مسائل و حوادث اعلام دارند. بدیهى است بحث و سیره نبوى بحثى بسیار گسترده است و اگر کسى بخواهد کتابى در این باب بنگارد چند مجلّد قطور خواهد شد، چنانکه فیلسوف و اندیشمند معاصر استاد شهید مرتضى مطهرى در کتاب سیرى در سیره نبوى مى‏فرمایند: چند سال پیش به این فکر افتادم که در زمینه سیره حضرت رسول اللَّه(ص) کتابى بنویسم، کار خود را با فراهم نمودن مقدار زیادى یادداشت آغاز کردم، هر چه جلوتر رفتم، دیدم مثل این است که دارم وارد دریایی مى‏شوم که به تدریج عمیق‏تر و وسیع‏تر مى‏شود، البته صرف نظر نکردم و مى‏دانم که من نمى‏توانم ادعا کنم که مى‏توانم سیره پیغمبر الهى را بنویسم ولى (( ما لا یدرک طه لا یترک کله )) بالاخره تصمیم گرفتم به حول و قوه الهى روزى چیزى در این زمینه بنویسم تا بعد آیندگان بیایند بهتر و کاملترش را بنویسند، به همین جهت بهتر آن دیدم که نام این کتاب را سیرى در سیره نبوى بگذارم. یکى از منابع ارزشمند شناخت از نظر اسلام مشى و سیره اولیاء و پیشوایان اسلام از شخص نبى اکرم (ص) تا ائمه اطهار (ع) و به عبادت دیگر سیره معصومین است. گفته‏ها، خطبه‏ها و کلامشان به جاى خود، شخصیت وجودى شان، یعنى سیره و روش شان و متد عملکرد آنان منبع اى است براى شناخت آنها، سیره پیغمبر براى ما یک منبع الهام است. با سیره ائمه معصومین هیچ فرق نمى‏کند. اینکه سیره پیغمبر یعنى چه و به چه شکل براى ما یک منبع شناخت است. توضیح خواهیم داد. گفتیم یکى از منابع غنى شناخت که یک نفر مسلمان باید دید و بینش خود را از ان راه اصلاح و تکمیل بکند، سیره وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) است. اما قبل از هر چیز لازم و ضرورى است که معنى ((سیره)) و ((سنت)) را بدانیم. سنت کلام و نقلى است با اسناد شامل قول یا فعل یا تقریر معصوم، یا حقیقت وجودى و زندگانى پر ثمر و ((سیره)) ، در زبان عربى از ماده ((سِیْر)) است. ((سیر)) یعنى حرکت و راه رفتن. ((سیره)) یعنى نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعْلَهَ است و فعله در زبان عربى دلالت بر نوع مى‏کند. مثلاً جَلْسَه یعنى نشستن، جِلْسَه یعنى سبک و نوع نشستن و این نکته دقیقى است. سیر یعنى رفتن، رفتار ولى سیره یعنى نوع و سبک رفتار. آنچه مسلم است شناخت سبک رفتار پیغمبر است. آنها که سیره نوشته‏اند، رفتار پیغمبر را نوشته‏اند. در حالى که سبک پیغمبر در رفتار، اسلوب رفتار پیغمبر و متد و روش عملکرد پیغمبر مد نظر ماست.
سیره پیغمبر یعنى سبک پیغمبرى، متدى که پیغمبر در عمل و در روش براى مقاصد خودش به کار مى‏برد. مى‏دانیم در فقه شیعى مبناى فقهى یعنى ادله‏اى که از آنها احکام دین را استنباط مى‏کنیم که این چهار دلیل عبارتند از: قرآن، سنت، اجماع، عقل . بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست. بحث ما در سبک پیغمبر است، در روشى که پیغمبر براى هدف و مقصد خودش به کار مى‏برد است. مثلاً پیغمبر تبلیغ مى‏کرد، روش تبلیعى و شگرد آن چه روشى بوده است؟ سبک تبلیغى پیغمبر چه سبکى بود، پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ مى‏کرد، یک رهبر سیاسى براى جامعه خودش بود. از وقتى که آمد به مدینه، جامعه تشکیل داد، حکومت تشکیل داد و خودش رهبر جامعه بود. سبک و متد رهبرى و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متدى بود؟ پیغمبر در همان حال قاضى بود و میان مردم قضاوت مى‏کرد. سبک قضاوتش چه سبکى بود؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگى خانوادگى و اجتماعى داشت، زنان و فرزندان متعدد داشت. سبک پیامبر در زن دارى، زندگى زناشویى، برخورد با کودکان چگونه بوده است؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب چگونه بوده است؟ سبک پیغمبر و روش آن حضرت در رفتار با دشمنان چه بوده؟ سبک رفتار پیامبر در نماز، اخلاق، سیاست و ده‏ها سبک دیگر که هر کدام از این سبک‏ها مى‏تواند روشنگر راه و هدایت جامعه بشرى باشند چه بوده است؟
امسال از سوى رهبر فرزانه انقلاب، سال پیامبر اعظم (ص) نام گرفت. پیامبرى که پیام آور مهربانى، رحمت، وحدت، عزت، کرامت اخلاقى و پیشرفت براى آدمیان بود. پیامبرى که به علم و دانش اهتمام مى‏ورزید.
پیامبرى که از حق زیستن برابر براى دختران و برد گان سخن گفت. به قانون و وفاى به عهد پایبند بود، حق بشر را براى همه ادیان محترم مى‏شمرد. هیچ جنگى را آغاز نکرد و همواره بر زیستن مسالمت‏آمیز تاکید مى‏کرد. پیامبرى که نخستین منشور الهى و قانون اساسى مبتنى بر احکام الهى را در حکومت خویش تدوین نمود.
پیامبرى که بزرگترین نگرانى اش بخشش و عفو الهى براى امتش بود. او آخرین حلقه و کامل کننده همه مبشران یکتا پرستى در جهان هستى است.
اخلاق خوش و روى گشاده مهم‏ترین ویژگى رفتار اجتماعى او بود. پیامبرى که میل به پیشرفت، نشاط، خلاقیت، تولید فکر و توجه به علم را همواره در زندگى فردى و اجتماعى نشان داد.
پیامبر (ص) به انسان‏ها آموخت که به جاى جنگ افروزى و رفتارهاى جاهلانه، منطق و تدبیر را پیشه کنند. او براى اولین بار از حق کودکان و زنان سخن گفت.
پیامبر عظیم الشان (ص) در سال گذشته مورد بی احترامى و ظلم ابوجهل‏هاى زمان قرار گرفت، و به صاحب مقدس و جمال نورانى آن بزرگ مرد تاریخ بشریت کم محبتی و توهین گردید.
اما همین رفتار غیر خردمندانه موجب شد که رهبرمان سال 85 را سال گرامیداشت پیامبر اسلام (ص) نامگذارى کنند. پس عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. و اکنون خدا مى‏خواهد که ما دوباره رفتار و منش پیامبر اعظم (ص) را در سال نو، پیشه اندیشه خود کنیم. براى پرهیز از ناامیدى در برابر تحریم‏ها و سختى‏هاى پیش رویمان، براى نزدیک شدن به عزت و وحدت پیش از پیشمان… و این دریچه‏اى است براى یادآورى پیام واقعى پیامبر اعظم که بى تردید مى‏تواند در سال پر تلاطم جارى آرامش بخش قلب‏هاى مان و راهنماى راه پیش رویمان شود. براى آنکه اخلاق مان را محمدى کنیم. براى قلم و اندیشه، ارزش بیش از گذشته قائل شویم، محیط زیست مان راحفاظت کنیم و به واقع امتى زیبنده پیامبر اعظم (ص) شویم. پس بهترین راه مقابله با آنها که پیامبر اعظم را ناجوانمردانه مورد توهین قرار دادند این است که ما به عنوان امت پیامبر ازهمه نظر ( محمدى ) شویم و براى رسیدن به این هدف باید پیامبر اعظم (ص) را به خوبى درک کنیم و آنطور که هست بشناسیم.

چکیده مقاله:
مسئله گسترش اسلام و رشد سریع و پیشرفت آن یکى از مسائل مهم تاریخى جهان است که درباره علل آن بحث و گفتگوهایى زیاد شده و کتب، مقالات، رسالات، و نشریات و اندیشه‏هاى گوناگونى ارائه شده است. اما آنچه همه اندیشمندان، روشنفکران، تاریخ نویسان، متفکران و… اتفاق نظر دارند این است:
که اسلام از روز اول چون چشمه صاف و زلالى، روان شد و رفته رفته بر پهنا و ژرفاى آن افزوده گشت و سرانجام به صورت جویبار و اقیانوسى عظیم در آمد که در سرزمین‏هاى مختلف، بشریت را آبیارى مى‏کرد و انسانهاى تشنه را سیراب مى‏ساخت و هم اکنون نیز هر چه پیشتر مى‏رود، عمیق‏تر و وسیع‏تر مى‏گردد و به راستى مى‏تواند همه سنت‏هاى غلط را از بین ببرد و مردم را در هر زمان و مکان به راه هدایت رهنمون شود. اسلام علیرفم سیاست‏هاى استعمارى جهان همچنان با صلابت به پیش مى‏رود و فعالیت‏هاى تبلیغات انحرافى دشمنان، به خاطر در هم کوبیدن پایه‏هاى اسلام نتوانسته است کارى از پیش ببرد.
اسلام، رمز پیروزى را در بین جوامع بشرى به انسان‏ها آموخته و با توجه به آن قوانین، برنامه خود را پى ریزى کرده است و هراس دشمنان اسلام هم جزء این نیست. آن راز و رمز بزرگ پیروزى، مطابقت اسلام با فطرت پاک همه انسانهاست و همه انسانها بطور کلى از آن برخوردارند و اساس زندگى بشر بر آن استوار است. بنابراین کسانى که مى‏گویند: شرق، شرق است و غرب، غرب و پیامبر شرقى نمى‏تواند، رهبرى غرب را بر عهده بگیرد، سخت در اشتباهند زیرا شرق و غرب از نظر فطرت یکسان است. و همان گونه که شرق محتاج دین فطرى است، غرب هم نیازمند به آن است. آرى اسلام دین شرق و غرب است و حد و مرزى نمى‏شناسد در قالب زمان و مکان نمى‏گنجد. شعار توحید و یگانه پرستى به وسیله پیامبر ما، ابتدا در فضاى تاریک مکه طنین انداخت، تنها نظر پرچمدار این نهضت، اصلاح منطقه حجاز و ملت عرب نبود، بلکه دعوت آن حضرت از روز اول براى عموم مردم و گسترش آن در همه مکان‏ها و زمان‏ها طرح ریزى شده بود.
به قول، شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهرى (قدس سره) اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکى پدید آمد، آن روز که حضرت محمد بن عبد اللَّه(ص) از کوه حرا به زیر آمد، در حالى که دنیاى درونش دگرگون شده بود و فریاد برآورد "قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا" این موج شروع شد، بر خلاف میلیونها امواج پر سر و صدا و پر دبدبه جهان، در روز اول از چهار دیوار خانه‏اى که تنها سه تن محمد(ص) ، خدیجه و على (ع) را در بر مى‏گرفت تجاوز نمى‏کرد.
اندکى طول نکشید که به سایر خانه‏هاى مکه سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه بالخصوص مدینه کشیده شده و در مدت کمى به سایر نقاط جزیره العرب امتداد یافت و در کمتر ازنیم قرن دامنه‏اش سراسر جهان متمدن آن روز را فرا گرفت و آوایش به همه گوشها رسید.
این موج همانطور که خاصیت موج‏هاى زنده است به موازات اینکه رو به وسعت و گسترش نهاده، بر قوت و قدرت و طول خویش افزوده است. هیچ دین، آئین و مسلک و نهضتى را نمى‏توان یافت که در طول این چهارده قرن تحت تاثیر اسلام قرار نگرفته باشد، و هیچ نقطه متمدن را نمى‏توان پیدا کرد که در آنجا اسلام نفوذ نکرده باشد. امروز نیز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمین قرن بعثت، بشر شاهد وسعت تدریجى و قوت و قدرت روز افزون آن است. تاریخ و آمار نشان مى‏دهد که این آئین پاک قرن به قرن پیشرفته و بر عدد پیروان خویش افزوده است و این پیشرفت کاملاً تدریجى و طبیعى بوده است و اگر سرزمین را مانند اُندلس به زور از زیر سایه پرچم مقدس و پر جلالش بیرون برده‏اند، سرزمینهاى بزرگتر و پر جمعیت‏تر مانند اندونزى، چین و غیره به طوع و رغبت، افتخار پیروى اش را پذیرفته‏اند.
قرآن کریم خاصیت رشد و نمو جنبش اسلامى و نهضت انقلاب اسلامى محمد(ص) را این گونه توصیف مى‏کند:
… و مثل آنها در انجیل مَثَلْ زراعتى است که اول فقط سبزه نازکى از ان از مین بر مى‏دمد، سپس خداوند او را نیرومند مى‏سازد، آنگاه ستبر مى‏گردد، پس روى تنه خویش مى‏ایستد، رشد و نمو سریع و سبزى و خرمى این زراعت موجب شگفتى همه کشاورزان مى‏شود، تا خداوند کافران و بد خواهان را به خشم آرد.
راستى حیرت آور نیست که مردى ((اُمى)) و درس نخوانده از میان مردمى بى سواد ((اُمیون)) و در سرزمینى که جز جهل و فساد و خودخواهى و خود پرستى اثرى در آن نیست، بپا خیزد و نهضتى چنین مبارک و میمون و پر اثر ایجاد نماید.

تاریخچه زندگانى پیامبر (ص )
تاریخچه زندگى گهر بار رسول اکرم، تاریخچه عجیبى است. پدر بزرگوارشان عبد اللَّه بن عبدالمطلب از نسل هاشم بودند. پدر بزرگوارشان عبداللَّه پسرى بسیار رشید و برازنده بودند طورى که در همه مکه مى‏درخشیدند. او جوانى بسیار زیبا، رشید، مودب و معقول بود، طورى که دختران مکه آرزوى همسرى و ازدواج با او را داشتند. او بامخدره آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار مى‏آمد، ازدواج کرد، بیش از چهل روز از زفافش نگذشته بود که به عزم مسافرت به شام و سوریه از مکه خارج مى‏شود و ظاهراً هدف از این سفر تجارت و بازرگانى بوده است. در برگشتن به مدینه مى‏آمد که خویشاوندان مادر او در آنجا بودند. اما در مدینه فوت مى‏کند. عبداللَّه در وقتى وفات مى‏کند که پیامبر اکرم هنوز در رحم مادراست. محمد ))اُمى(( و ))یتیم(( به دنیا مى‏آید و هرگز روى پدر را ندیده است. شیعه و سنى به اتفاق ماه تولد آن حضرت را ماه ربیع الاول مى‏دانند. تولد حضرت محمد )ص( با حوادثى عظیم و بى سابقه در آسمان و زمین مخصوصاً در مشرق زمین که مهد تمدن آن روز بود پدیدار گردید. این حوادث به منزله سریعترین وسیله خبرگذارى امروز جهان بود که از حادثه‏اى مهم و بس عظیم خبر مى‏داد و از آنجا که این نوزاد بایستى آداب و رسوم کهنه و خرافى ملت‏ها را در هم بکوبد و اساس و شالوده‏اى نو براى پیشرفت و ترقى انسانى انسانها بریزد از همان روز اول تولد ))زنگ بیدار باش(( و))هشدار(( را به صدا در آوردند.
در آن شب کاخ عظمت انوشیروان در هم لرزید و چهارده کنگره آن فرو ریخت ((بعضى‏ها عدد چهارده را به نشان چهارده معصوم یاد کرده‏اند)). آتشکده فارس که شعله‏هاى آتش آن بیش از هزار سال زبانه مى‏کشید به یک باره خاموش شد و فروکش کرد. همچنین دریاچه عظیم ساوه به ناگهانى و یکباره خشک شد و به بیابانى خشک و بى آب و علف تبدیل شد. این حوادث تاریخى باعث شد تا مردم آن زمان به جاى تعصب‏هاى پوچ و تقلیدهاى غلط و کورکورانه به فکر و مطالعه فرو روند و به حقیقت و جهت‏گیرى آن متوجه شوند و تا حدودى از خواب غفلت بیدار شوند.
محمد پس از تولد به رسم آن وقت عرب و به علت کمبود شیر مادرش براى تغذیه، براى تربیت و تغذیه کودک لازم مى‏دانستند که بچه را به دایه بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا شیر بدهد. عبد المطلب پدر بزرگ و کفیل محمد(ص) دایه‏اى مهربان از قبیله بنى سعد به نام حلیمه سعدیه از بادیه که به مدینه مى‏آمد و از زنان پاکدامن و اصیل آن روز به شمار مى‏آمد و قبیله‏اش نیز در شجاعت و فصاحت معروف بودند، به عنوان دایه انتخاب کردند. این کودک تا سن چهار سالگى دور از مادر و جد و خویشاوندان و دور از شهر مکه، در بادیه در میان بادیه نشینان، پیش ((آمنه)) زندگى مى‏کرد. در سن چهار سالگى او را از دایه مى‏گیرند و مادر مهربانش این بچه را در دامن خود پرورش مى‏دهد. عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا، علاوه بر سرپرستی متکفل او نیز بودند. قوم و خویشهاى آمنه در مدینه زندگى مى‏کردند. آمنه از عبدالمطلب اجازه مى‏گیرد که سفرى براى دیدار خویشاوندانش به مدینه داشته باشدو این کودک را هم با خودش ببرد. با مجوز عبدالمطلب، آمنه به همراه کنیزى به نام امّ ایمن با قافله به سوى مدینه حرکت مى‏کند .
آمنه به مدینه مى‏رود و دیدار دوستان انجام مى‏دهد و سپس به اتفاق حضرت محمد (ص) و کنیزش به مکه بر مى‏گردد. در بین راه مکه و مدینه در منزلى به نام ((ابواء)) که الان هم هست مادر او مریض مى‏شود و در همان جا وفات مى‏کنند. این کودک خردسال مرگ مادر را در خلال مسافرت به چشم مى‏بیند، مادر گرامى اش را در همان محل دفن مى‏کند و همراه ((ام ایمن)) این کنیز بسیار با وفا به مکه بر میگردد. محمد (ص) به مرور رشد مى‏کرد اما از سایر کودکان چابکتر و مانند آنها شکسته حرف نمى‏زد.
بدین ترتیب محمد(ص) در سننى از عمر که هر کودکى احتیاج فراوان به محبت‏هاى سرشار پدر و دامان گرم و پر مهر مادر دارد مادر گرامى شان را از دست دادند، اگر چه روى پدر را هم هرگز ندیده بودند.
همانطور که ولادت آن حضرت و حوادث بعد از آن خارق العاده بود و از شخصیت والا و عظمت روح او حکایت مى‏کرد، گفتار و کردار دوران کودکى آن حضرت او را از سایر کودکان ممتاز مى‏ساخت، به طورى که عبدالمطلب به این حقیقت واقف گشته و حضرتش را فوق العاده احترام مى‏کردند. ابوطالب عموى محمد(ص) میگفت: هرگز از محمد(ص) دروغ و کار ناشایست و جاهلانه ندیدم، نه بى جا مى‏خندیدند و نه سخنان بیهوده مى‏گفتند و بیشتر اوقات تنها بودند. عبدالمطلب بزرگ قریش، با محمد (ص) مانند سایر کودکان رفتار نمى‏کرد بلکه براى او مقام و مرتبه‏اى رفیع قائل بود. دوران کودکى محمد(ص) با رنج یتیمى در سایه حمایت نیاى بزرگوارش عبدالمطلب و عموى مهربانش ابوطالب سپرى شد. اگر چه این دوره سراسر رنج از هر غمى جا نکاه‏تر بود روح لطیفش را آزار مى‏داد ولى براى زیر سازى شخصیت عظیم محمد(ص) لازم بود، و در درس بردبارى در برابر حوادث و تحمل بار گران رسالت را که بعداً مى‏بایست عهده دار شود به او مى‏آموخت، آن حضرت دوران کودکى و نو جوانى خود را نزد جد و عموى خود گذراند و جهت کمک خرج بودن عمویش به شبانى مى‏پرداخت. گر چه ابوطالب از بزرگان قریش بود ولى دارایى او براى مخارج سنگین عائله‏اش کافى نبود. محمد(ص) که به حد رشد و نوجوانى رسیده بود و میل داشت به کار مشغول شود تا از مخارج سنگین عمویش بکاهد، ولى چه کارى انتخاب کند که با روحیه او بیشتر سازگار باشد. از آنجا که محمد (ص) مى‏بایست بعدها پیامبرى بزرگ و پیشواى عالیقدر شده و با مردم افسار گسیخته و لجوج روبرو شود و با عقاید خُرافى و رسوم غلط دوران جاهلیت مبارزه کرده و کاخ رفیع عدالت و مقررات صحیح زندگى انسان را پایه گذارد. صلاح دید تا پیشه شبانى را اختیار کند. او در بیایان که از تمام سر و صداها و جنگ‏ها و جدالهاى مردم شهر دور بود از فرصت مناسبى که داشت تجربه‏ها آموخت که در دوران رسالت و زمامداریش ثمرات شیرین آن آشکار شد. به هر حال او در این مدت در جمیع فضائل، مروت، نیکویى به خلق، بزرگوارى، همسایه دارى، بردبارى، راستگویى، امانتدارى و فاصله گرفتن از رذائل اخلاقى سرآمد مردم بود. تا آنجا که به نام "محمد امین" شهرت یافت. از خاطرات دوران کودکى و نوجوانى محمد (ص) مى‏توان به مصاحبه ( بحیرا ) زاهد گوشه گیر یهودى و ماجراى نصب حجرهالاسود اشاره کرد.
محمد(ص) کم کم بزرگ شد و دوران جوانى اش که دوره شکفتگى غرائز و نیروهاست فرا رسید، اگر چه او از مهر مادر و لطف و محبت پدر محروم شده بود ولى ابوطالب به حکم وظیفه اخلاقى و سفارش اکید پدرش عبد المطلب از او نگهدارى و حمایت مى‏کرد. محمد(ص) در حقیقت براى ابوطالب پسر، یادگار برادرش عبد اللَّه و پدرش عبدالمطلب بود و لذا جزء عائله اوبه شمار مى‏آمد. مانند فرزندان دیگرش بر سر سفره او مى‏نشست و در خانه او به سر مى‏برد.
ابوطالب براى محمد (ص) پدرى مهربان، عمویى با وفا و مربى دلسوز بود و این عمو و برادرزاده آن چنان به یکدیگر علاقه‏مند بودند که گویى رشته حیات و عمر آنها به یکدیگر بسته است. همین علاقه‏مندى شدید آنها موجب مى‏شد که ابوطالب هیچ وقت محمد(ص) را از خود دور نکند و دست او را گرفته و به بازارهاى شلوع و پر رونق عرب مانند ((بازار عُکاظ))، ((بازار مخبه)) و ((بازار ذى المجاز)) مى‏برد و حتى هنگامى که با کاروان مکه عازم تجارت به شام شد، نتوانست مفارقت او را تحمل کند، دست او را گرفت و به سوى شام حرکت کرد. محمد(ص)در حالى که روى شتر سوار بود، راه دور از یثرب و شام را مى‏پیمود. پیامبر دوران جوانى را در کسب و تجارت سرکرد، در حدود 25 سالگى با زنى ثروتمند به نام خدیجه ازدواج کردند، در سن 35 سالگى حالت جدائى از مردم و دلگرمى و سرگرمى به عبادت دور از مردم مشغول شد. نخستین زمینه‏هاى حیات وحیانى رسول خدا(ص) در غار حرا آغاز شد، آن زمان پیامبر اسلام(ص) حدود چهل سال داشتند .اصطلاحاً اقامت رسول خدا(ص) در غار حرات (تحنّث) مى‏گویند. در لغت (حنّث) به معنى گناه آمده و گفته‏اند تحنّث به معنى دورى از گناه و در معناى اثباتى خود به معناى تعبد و عبودیت در درگاه خداوند است.
غار حرا بر روى کوهى به همین نام است که در فاصله دو فرسنگى شهر مکه، در ناحیه شمال شرق آن قرار گرفته که به نام کوه نور نیز شناخته مى‏شود. سنت تحنّث پیامبر فقط در ماه رمضان بوده است و تحسن آیات قرآنى نیز در غار حرا به رسول خدا(ص) نازل گردید.
پیامبر اسلام(ص) در چهل سالگى براى انجام رسالت جهانى و آسمانى خود آماده مى‏شد. روزى در غار حرا بود که ناگهان جبرئیل علیه السلام بر او پدیدار شد و گفت بخوان… محمد (ص) گفت، چه بخوانم؟ و به حالت عجیب فرو رفت و دوباره همان صدا را شنید که اشکار و روشن گفت بخوان، اى محمد! مرتبه سوم جبرئیل تکرار کرد (بخوان) به نام پروردگارت که آفرید انسان را از خون بسته شده، آفرید، بخوان که خداوند تو از همه کریمتر است خدایى که وسیله نوشتن را تعلیم داد و به انسان آن چه نمى‏دانست آموخت.
شور و هیجان زائد الوصفى سر تا سر وجودش را فرا گرفت، زیرا با دنیاى بزرگ و عالیترى ارتباط پیدا کرده بود… فرشتگان… با جبرئیل… با ملکوت اعلى… روح او تکیه گاهى بزرگ مقدس، آشنایى صمیمى و همیشگى یافته بود، او در خود قوت پیامبرى مى‏دید و هیچ اضطراب و نگرانى در قاموس وجودش مفهوم نداشت، هر چه بود اطمینان و آرامش بود. این مرحله از زندگى پیامبر حساس‏ترین فراز تاریخ حیات او را تشکیل مى‏دهد.
آرى: محمد (ص) در سن چهل سالگى از سوى خداوند در غار حرا مبعوث به نبوت گرد بدنه و مدت سه سال با پیروان خود در محاصره شدید اقتصادى بودند. پس از سیزده سال که از بعثتش مى‏گذشت تن به هجرت از مکه به سوى مدینه دادند. از همان روزهاى اول ورودش به مدینه پایه‏هاى حکومت اسلامى را بنیاد نهاد و به اداره امور مردم و جامعه نوپاى اسلامى پرداخت. محمد(ص) تعلیمات خود را نه تنها در مدینه بلکه در سراسر جزیره العرب و حتى مناطق دور دست گسترش داد و اوائل سال یازدهم هجرت در سن 63 سالگى از دنیا رحلت فرمودند. در حالى که جامعه‏اى عظیم و مومن اسلام با فرهنگى غنى از خود باقى گذاشت.
رهبرى رسول خدا (ص) طى بیست و سه سال، تاثیر چشمگیرى بر پیروزى اسلام بر شرک جاهلى داشته است. ویژگیهاى این رهبرى از دوران پیش از بعثت آغاز مى‏شود و با شروع بعثت، با یک دگرگونى عمده که عامل اصلى آن تاثیر وحى در شخصیت آن حضرت بود. به حد اعلاى خود مى‏رسد. این ویژگیها تاثیر به سزا در نشر دعوت اسلامى داشته است.

سوابق و پیشینه دین رسول خدا (ص )
پیشینه رسول خدا)ص( در مکه براى قریشیان امرى شناخته شده بود. او از آغاز جوانى مزین به خصلت‏هاى اخلاقى نیکو بوده و هیچگونه سوء سابقه‏اى در اذهان مردم این شهر از خود بر جاى ننهاده است. تاریخ شخصیت پیامبر اعظم )ص( را قبل از بعثت شخصیتى متین، اخلاقى و تا اندازه‏اى مشغول به خویش که به هیچ وجه گرد بازیهاى جوانى و مجالس عیش و نوش حیوانى که در آن زمان در مکه رواج داشته است نرفته است. حضرت محمد)ص( فردى بودند مردم دار، مهمان نواز، اهل صلحه رحم و یارى و کمک رسان به ضعیفان و درماندگان، اینها صفاتى بودند که در عصر جاهلیت مردم او را در آغاز بعثت بدان متصف کردند. به دلیل همین خصلتها بود که در جاهلیت مردم او را در آغاز بعثت بدان متصف کردند. به دلیل همین خصلتها بود که در جاهلیت مردم او را در اختلاف خویش حَکَم قرار مى‏دادند. آنان در همان دوره او را )امین( نامیدند و هر زمان که ذبحى مى‏کردند از او مى‏خواستند در جمع آنان حاضر شده و دعا کنند در واقعه نصب حجر الاسود نیز او را امین خطاب کردند و تصمیم رسول خدا (ص) براى مشارکت تمام طوایف قریش در نصب حجر الاسود نشانى بر درایت آن حضرت شناخته شد.
بعدها که نزاع قریش با رسول خدا(ص) بر سر نبوت بالا گرفت هیچگاه دیده نشد که قریش او را به سود پیشینه اخلاقى یا جز آن متهم کند. صرف نظر از نقلهایى که درباره عقیده دینى آن حضرت پیش از بعثت در داده است. دیده نشده است که قریش او را متهم به شرک و بت پرستى کرده و سابقه او را به رخ او کشند.
در همه آن چهل سال قبل از بعثت، در آن محیط که فقط و فقط محیط بت پرستى بود، او هرگز بتى را سجده نکرد، پیغمبر اکرم در همه عمرش ازاول کودکى تا آخر، هرگز اعتنایى به بت و سجده بت نکرد.
گفتیم در دوران قبل از رسالت، به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و مشهور بود او را به نام (محمد امین) مى‏خواندند، و به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند. در بسیارى از کارها به عقل او اتکا مى‏کردند.
عقل و صداقت و امانت از صفاتى بودند که پیغمبر اکرم سخت به آن مشهور بود. به طورى که در زمان رسالت وقتیکه فرمود: آیا شما تا کنون از من سخن خلافى شنیده‏اید، همه گفتند: ابدا، ما تو را به صدق و امانت مى‏شناسیم.
مسئله دیگرى که باز در دوران قبل از رسالت ایشان هست، مسئله احساس تاییدات الهى است. پیغمبر اکرم بعدها در دوره رسالت، از کودکى خودش فرمود: من در کارهاى این‏ها شرکت نمى‏کردم… گاهى هم احساس مى‏کردم که گویى یک نیروى غیبى مرا تایید مى‏کند.
از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اکرم یعنى در فاصله ولادت تا بعثت تا سن بیست و پنج سالگى دوبار مسافرت به خارج از عربستان یعنى سوریه داشته است.
پیغمبر فقیر بود، از خودش چیزى نداشت، یعنى به اصطلاح یک سرمایه دار نبود، هم یتیم بود، هم تنها.

پیامبر امّى
سوابق قبل از رسالت پیغمبر اکرم چه بوده است؟ در میان همه پیغمبران جهان، پیغمبر اکرم یگانه پیغمبرى است که تاریخ کاملاً مشخصى دارد. یکى از سوابق بسیار مشخص پیغمبر اکرم (ص) این است که اُمّى بود، یعنى مکتب نرفته و درس نخوانده بود که در قرآن هم از این نکته یاد شده است. اکثر مردم آن منطقه در آن زمان ( اُمى ) بودند.
درباره اینکه آیا رسول خدا (ص) با نوشتن و خواندن آشنا بود یا نه مباحث زیادى مطرح است. حاصل مباحث مربوط کلمه ( امّى ) عدم آشنایى با خواندن و نوشتن است.
در کاربردهاى تاریخى، این کلمه معناى ( کان اُمیاً لا یکتب ) مکرر به کار رفته است.
علاوه بر این‏ها هیچ نوع آگاهى مشخصى درباره وجود مدرسه و مکتب خانه در مکه و مدینه و طائف گزارش نشده است. به هر روى اصرار بر نخواندن و ننوشتن در تحلیل قرآنى آن، وسیله‏اى براى اثبات رسالت و نوبت آن حضرت و معجزه قرآنى تلقى شده است.

جنبه‏هاى الگوئى: حضرت محمد (ص)
پیامبر اعظم (ص) همان نمونه و مثل اعلائى است که بشریت تا حیات دارد باید از او استفاده کند و از راه و روش او بهره برد.
رسول گرامى اسلام (ص) الگو و شاهدى است نمونه در همه زمینه‏ها، داراى شخصیت‏هاى متعدد و هماهنگى است و در هر بعد آن چنان کامل ایفاى نقش مى‏کند که آدمى گمان مى‏کند او تنها همان بعد را در شخصیت دارد و علت برجستگى او این است که تنها همان بعد را پرورش داده است تعدد در ابعاد مانع انسجام آن نبوده است.
مجموعه هماهنگ و در هم آن نیز خود شخصیتى و احد را به ما معرفى مى‏کند.
حضرت محمد مصطفى (ص)، الگوئى است کامل در همه جنبه‏ها و در هر کدام مظهرى نمونه از صفات باریتعالى که باید شاهدى براى انسان‏ها باشد. او الگوى رهبرى است، الگوى اجتماعى است، الگوى اخلاق و مهر و صفا و شجاعت و حق جوئى است، در سازگارى و رفاقت و همسردارى الگو و نمونه است، پدرى است نمونه، در قضاوت قاضى است هوشیار و مجاهدى است عظیم، الگوى عبادت است و نمونه تقوا، حاکمى است بى نظیر و قرآنى متحرک و در کل داراى شخصیتی است قابل تقلید و تبعیت براى تمام انسان‏ها.
جنبه الگوئى پیامبر اسلام (ص) تنها براى عصر و زمان خود او و دوران ما نیست، او براى مردم همه قرون و اعصار، درهمه نقاط جهان الگوست و تا روز و واپسین این جنبه و این شاخص در او خواهد بود.
به شمه اى جنبه‏هاى الگوى پیامبر در زمینه‏هاى مختلف عبادى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى مى‏پردازیم.

سیره و سبک الگوى پیامبر در عبادت
پیامبر(ص) بنده شکور خداوند بودند، نور چشمانش "نماز" بود وقتى به نماز مى‏ایستادند از خوف خدا رنگ از چهره مبارکشان مى‏پرید. در سینه ناله‏هاى سوزناک و آواى هزینى داشتند، هنگام سجود چنان بر زمین مى‏چسبیدند که گویا جامهاى بر روى زمین افتاده است.
وقت نماز که مى‏رسید پیامبر دیگر کسى و چیزى را نمى‏شناختند و به هیچ چیز حزء نماز توجه نمى‏کردند. ایشان به نماز عشق مى‏ورزیدند و با تمام وجود به استقبال آن مى‏شتافتند. تا لحظه فرا رسیدن در وقت نماز بى صبرانه انتظار مى‏کشیدند و هنگام نماز که مى‏شد مى‏فرمودند: بلال! خوشحالمان کن. هیچ چیز و هیچ کس را بر نماز مقدم نمى‏دانستند. مى‏فرمودند: ابوذر، خداوند نور دیدگانم را در نماز قرار داده است آن گونه که گرسنه، غذا را دوست دارد و تشنه آب را ایشان شیفته نماز بودند با این تفاوت که گرسنه و تشنه سیر و سیراب مى‏شوند، اما ایشان هرگز از نماز سیر و خسته نمى‏شدند.
پیامبر (ص) رکوع‏ها و سجده‏هاى طولانى داشتند و به خدا عرضه مى‏داشتند: پروردگارا: دوست دارم یک روز سیر باشم و شکر گذارى کنم و روز دیگر گرسنه باشم تا از تو سوال کنم؟
نشست و برخاست حضرت با ذکر و یاد خدا همراه بود ولى آنقدر از خشیت خدا مى‏گریست که مصلی و سجده گاهش (محراب) را خیس مى‏کردند.
هنگام دعا همچون مسکینان نیازمند، دست‏ها رابالا مى‏گرفتند "بنده خالص خدا بودند" یک بار که به زمین نشسته بودند و با دست غذا مى‏خوردند، زنى گفت یا رسول ا… چرا مانند بندگان نشسته و غذا مى‏خورى؟ فرمودند: واى بر تو! چه کسى بنده‏تر از من است؟
آرى پیامبر (ص) عبد خدا و رسول خدا بودند.
نقل شده است: پیامبر اعظم ( ص ) به نماز علاقه‏اى وافر داشتند و در دل شب چند بار بر مى‏خواستند و مسواک مى‏زدند و نماز مى‏گذاردند و با خداى خود راز و نیاز مى‏کردند.
پیامبر (ص) با این که به عبادت و نماز علاقه زیادى داشتند ولى موقعى که مردم با او کار داشتند نماز را کوتاه مى‏کرد و به کار آنان مى‏رسید و در بر آوردن حاجت‏هاى مردم از چیزى دریغ نمى‏کردند.
پیامبر خدا به شمار زیاد به عبادت بر مى‏خاست و به نص قرآن مجید گاهى دو ثلث شب گاهى نصف شب و گاهى ثلث شب را عبادت مى‏کرد. عایشه که مى‏دید پیغمبر این همه از وقت شب را به عبادت مى‏ایستد که در یک وقت آنقدر پیغمبر اکرم روى پاى مبارکشان به عبادت ایستاده بودند که پاهایشان ورم کرده بود. روزى عایشه به پیامبر گفت: آخر تو دیگر چرا این قدر عبادت مى‏کنى؟ تو که خدا درباره ات گفته: ( لبغفر لک اللَّه ما تقدم من ذنبک و ما تاخر) خدا که به تو تامین داده فرمود: افلا اکون عبداً شکوراً؟ آیا همه عبادت‏ها براى ترس از جهنم و براى بهشت باشد؟ آیا من بنده سپاسگزار نباشم! از جمله کلمات پیامبر اکرم ( ص ) در باب ارزش معنوى عبادت این است که بهترین مردم آن کسى است که به پرستش و نیایش عشق بورزد. همچنین حضرت رسول مى‏فرمایند خوشا به حال کسى که به عبادت عشق بورزد، عبادت به صورت معشوقش در بیاید و از صمیم قلب عبادت را دوست داشته باشد و با بدنش به آن بچسبد.
مقصود این است که عبادت فقط یک ذکر قلب به تنهایى نیست خود عبادت عملى ( رکوع کردن، سجود کردن، قنوت کردن ) نوعى عشق ورزى عملى است خودش را فارغ کند براى عبادت، خالى کند از همه چیز جز عبادت یعنى آن وقتى که به عبادت مى‏ایستد دیگر هیچ خیالى، هیچ خاطره‏اى، هیچ فکرى در قلبش نیاید، فقط او باشد و خدا، قلبش خالى شود براى یاد خدا و روح عبادت هم همین است. روح عبادت ذکر است ( به اصطلاح دینى ) یعنى یاد خدا، منقطع شدن، بریده شدن که در لحظه عبادت انسان از غیر خدا بریده شود و فقط و فقط او باشد و خداى خودش، گویى غیر از خدا چیزى دو عالم وجود ندارد. این همان حالتى اسن که شعراى عرفانى آن تعبیر به ( حضور ) مى‏کنند.

نگاهى به سیره اخلاقى پیامبر اعظم(ص)
پیامبر اسلام (ص) داراى کلامى روشن و فصیح بودند. بنا به فرا خور و سطح عقل و درک مخاطب خود سخن مى‏گفتند. طورى که مخاطب قادر به فهم و درک آن باشد. گاهى حضرت سخنانش را سه بار تکرار مى‏کردند تا طرف خوب و درست بفهمد. هنگام سخن گفتن، کلام خود را با لبخندى زیبا مى‏آمیخت. هرگز سخن کسى را قطع نمى‏کردند و به میان سخنان گسى نمى‏پریدند، هرگز زبان به بد گوئى و عیب جویى از دیگران نمى‏گشودند.
هنگامى که صدایش مى‏کردند: مى‏فرمودند ( لبیک ) خطبه‏هاى حضرت از خطبه‏هاى همه افراد کوتاه و مختصر بود ولى پر مایه و با محتواى بود هرگز زبانشان را بى مورد و بیهوده نمى‏گشودند. همواره خداوند را یاد مى‏کردند و استغفار بر زبان داشتند. سخنانى که باعث الفت و انس و مودت و دوستى بود و بر زبان جارى مى‏ساختند و از سخنان تفرقه‏انگیز و دلسرد کننده دورى مى‏کردند.
با کسى مجادله و جر و بحث نمى‏کردند. هنگامى که سخن مى‏گفتند همه ساکت و سراپا گوش براند چنانکه گویى بر سرشان پرنده نشسته است. در حضور پیامبر کسى اجازه نزاع لفظى را به خود نمى‏داد. به سخن دیگران، خوب و بادقت گوش مى‏دادند.
محکم و استوار راه مى‏رفتند، در عین راه رفتن متین و با وقار بودند نه با نخوت و غرور راه مى‏رفتند و نه با کسالت و بى حالى، هنگامى که گام بر مى‏داشتند چنان بود که نشان مى‏داد ناتوان و کسل نیستند! چنانکه گویى سنگى از سرازیرى مى‏غلطد، با مهابت و چالاک وقتى سواره بودند، اجازه نمى‏دادند دیگران پیاده پا به پایش راه آیند، یا همراه خود سوار بر مرکب مى‏کردند یا بر سر موعدى قرار مى‏گذاشتند و در آنجا به هم مى‏رسیدند. از گذرگاهى که عبور مى‏کردند، بوى عطر آن نشان مى‏داد که پیامبر از آنجا عبور کرده است.
از هر جا که مى‏گذشتند، سنگها، درختان، گیا‏هان و همه جمادات آن را تعظیم مى‏کردند. در سفرها همواره ازآخر جمعیت راه مى‏رفتند، تا اگر کسى درمانده یا کمک مى‏خواست به یارى آن بشتابد.
گاهى سوار اسب مى‏شدند و گاهى هم بر قاطر و الاغ سوار مى‏شدند و یا بر شتر و گاهى نیز با پاى پیاده راه مى‏افتادند اما در همه حال رعایت امور دیگران را مى‏نمودند یا آنها را هم بر ترک سوار مى‏نمودند و یا خود آنها پیاده ملى طریق مى‏نمودند.
اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسیم مى‏کردند، بخشى را براى نیایش و عبادت براى خدا اختصاص مى‏دادند. قسمتى را براى خانواده و امورات مربوطه تخصیص مى‏دادند و بخش دیگرى نیز براى انجام کارهاى شخصى اختصاص مى‏دادند.
در خانه باخانواده همکارى مى‏کردند، شیر مى‏دوشیدند، لباس وصله مى‏نمودند، هر غذایى که مى‏پختند میل مى‏فرمودند، از هیچ اطعامى بد نمى‏گفتند، در را مى‏گشودند، کفش خود را مى‏دوختند و…
بر زمین مى‏نشستند و بر سطح آن غذا مى‏خوردند. به خدمتکار خانه وقتى خسته مى‏شدند کمک مى‏کردند. زیرانداز آن حضرت عبایى بود و بالشى از پوست و پر شده از لیف خرما بر روى حصیر مى‏خوابیدند و هنگام خواب مسواک مى‏زدند و دعا مى‏خواندند و چون از خواب بر مى‏خاستند خداوند را سجده مى‏کردند.
کار مراجعه کنندگان را راه مى‏انداختند، نیازمند و محتاجى را دست خالى رد نمى‏کردند.
چهره مبارکشان همیشه گشاده بود و خوشرو تشریف داشتند. به هر کس مى‏رسیدند در سلام کردن سبقت مى‏کردند، با هر که دست مى‏دادند، آنقدر صبر مى‏کردند تا طرف مقابل دستش را بکشد. در هنگام صحبت کردن و احوالپرسى به صورت کسى خیره نمى‏شدند.
به هیچکس دشنام و ناسزا نمى‏گفتند. بر تند خویى و بد اخلاقى دیگران صبر مى‏کردند. هدیه مردم و دعوت بردگان را مى‏پذیرفتند و به عیادت بیماران و تشیع جنازه دیگران مى‏رفتند.
از اصحاب، تفقد و احوالپرسى مى‏کردند، دیر غضبناک مى‏شدند. پیش دیگران هرگز پاى مبارکشان را دراز نمى‏کردند، مزاح و شوخى مى‏کردند، ولى هرگز سخنى جز ( حق ) بر زبان نمى‏آوردند.
با یاران، حلقه وار مى‏نشستند و خود را براى اصحاب مى‏آراستند و عطر مى‏زدند، در کارهاى اجتماعى مشارکت داشتند و دوست نداشتند بارى بر دوش مردم باشند. بخشنده و سخى بودند، چیزى را از خواستاران خود مضایقه نمى‏کردند، به بزرگ هر قوم احترام مى‏گذاشتند.
آرى… اى رسول خدا!
وفاى به عهد، صدق، و راستى، امانت و محبت از ویژگى‏هاى تو بود. از میهمان هرگز کار نمى‏کشیدى، خلاف وعده نمی کردی، مردم دار و اهل مدارا بودى، سعه صدر و وسعت نظر داشتى، اخلاقت قرآنى بود، خود قرآن مجسم بودى و آیات عینیت یافته کلام!…
او از نگاه به آسمان و زمین و خورشید و همه جهان عبرت مى‏گرفت و بیشتر به عظمت آفریننده آنها توجه مى‏کرد و به قدرى پارسا بود که هرگز شیفته مظاهر زودگذر دنیا نمى‏شد.
محمد(ص) در تمام صفات اخلاقى نمونه و الگو بودند و شیوه و اخلاق پاک او را نمى‏توان در ضمن یک مقاله کوتاه به آخر رسانید، تنها کار ما این است که شمه‏اى از سیماى نورانى حضرت را در این جا ترسیم کنیم تا ما مسلمانان که خود را پیرو اسلام مى‏دانیم کردار و رفتار آن حضرت را سرمشق قرار داده و برنامه زندگى واخلاق صحیح را از او بیاموزیم.
همانطور که قرآن مجید دستور مى‏دهد:
"لقد کان لکم فى رسول اللَّه اسوه حسنه"
اخلاق و رفتار رسول خدا براى شما سرمشقى نیکو است.
سلام خدا بر اوماد، که برترین بود و بهترین و از ما و شما هم بر او سلام هایى گرم و احترام‏آمیز باد.

الگوى تربیتى پیامبر(ص) در زمینه اجتماع و خانواده
پیامبر اسلام (ص): در نخستین روزهاى ورود به مدینه با تشکیل حکومت دینى، یکى از پایه‏هاى تربیت اسلامى را اصلاح اساسى کانون خانواده به عنوان محلى براى تربیت انسانهاى شایسته قرار دادند و در این مسیر، با ایستادگى در مقابل جمود عقل و خراقه، نهاد مقدس خانواده را تعالى دادند.
سیره رسول ا… (ص) در تمام ابعاد، الگوى بشریت است، در نهاد خانواده نیز براى دیگران الگو است.
ایشان براى تحکیم پایه‏هاى خانواده و ایجاد انس و الفت به گذشت از لغزش‏هاى همسران اصرار دارند. هیچ انسانى در حد پیامبر اعظم (ص) به این معیارها توجه ندارد و به اندازه وى با اعضاى خانواده خود، انس و الفت نداشته است.
از جمله ویژگیهاى پیامبر(ص) وجود حدیث شریف (انکا بعثت لا تمم مکارک الاخلاق) من بر انگیخته شدم براى کامل کردن اخلاق، و این مسئله به عنوان خصوصیتى است که در باره سایر پیامبران الوالعزم به این صراحت وجود ندارد.

الگوى تربیتى پیامبر در کانون خانواده:
پیغمبر اکرم(ص)، خطاب به همه مومنین مى‏فرمایند: ( خیرکم، خیرکم لا هله و انا خیرکم لا هلى ) بهترین شما براى خانواده‏اش، بهترین است و من در میان شما نسبت به خانواده‏ام بهترین هستم.
آن بزرگوار با این که مسئولیت اجتماعى بزرگى داشتند، در درون خانواده به اعضاى خانواده خود کمک مى‏کردند و رفتارشان باآنان با وفق و ملایمت و نرمش آمیخته بود. نسبت به فرزندان و فرزندزادگان خود نیز با کمال صمیمیت رفتار مى‏کردند و آنان را مى‏بوسیدند. این روش پیامبر در روزگارى صورت مى‏گرفت که خشونت نسبت به فرزندان و خانواده کار رایج و متداولى بود. حتى در حدیث داریم که پیامبر (ص) دو فرزند عزیز خود یعنى امام حسن مجتبى (ع) و امام حسین (ع) را روى دو زانوى مبارک خود نشانده بودند و مى‏بوسیدند کسى رد شد و با تعجب به این رفتار رسول اللَّه(ص) نگاه کرد و گفت من ده فرزند دارم و هنوز هیچ یک از آنها را نبوسیده‏ام. پیامبر ( ص ) فرمودند: اگر خدا، رافت و رحمت را از دل تو خارج کرده، من چه کنم؟ بعد ادامه دادند من گمان ندارم چنین دلى، لیاقت ورود به بهشت را داشته باشد. یعنى آن کسى که نسبت به خانواده‏اش رافت ندارد، نمى‏تواند از رحمت الهى استفاده کند.
در جایى که داریم که فرزندشان گویا امام حسن مجتبى (ع) در مسجد در هنگام سجده خود را بر دوش مبارک پیامبر قرار دادند. اصحاب دیدند که سجده رسول ا…(ص) طولانى شد و گمان بردند که به آن بزرگوار وحى نازل شده است. بعد از نماز پرسیدند یا رسول ا… چه شد که سجده را این گونه طولانى کردید، پیغمبر فرمودند: فرزندم بر دوشم سوار بود و من نخواستم او را فرو افکنم و این نمونه‏اى از مهربانى آن حضرت نسبت به فرزندان بود. در روزگارى که برخى از قبایل، دختر را ننگ مى‏شمردند آنها را زنده به گور مى‏کردند، رسول اللَّه (ص) را مى‏بینم که خم مى‏شود. و دستان مبارک فاطمه زهرا (س) را مى‏بوسد این رفتارهاى حضرت در فضاى آن روز جزیره العرب، نقش به سزایى را در توجه مردم به کانون خانواده و پرهیز از خشونت‏هاى خانوادگى ایفا کرد.
امروزه در روانشناسى خانواده، اختصاص دادن وقتى معین براى اعضاء خانواده ضرورتى مهم در استحکام خانواده‏ها شناخته مى‏شود.حال آن که پیامبر اکرم(ص) از همان ابتداى بعثت خود بر این مهم تاکید داشتند.
حضرت رسول (ص) اوقات خود را تقسیم کرده و وقتى را اختصاصاً براى خانه و خانواده قرار داده بودند وقتى که افراد، مسئولیت‏هاى اجتماعى فراوانى مى‏گیرند، از این رکن مهم غافل مى‏شوند. چه بسا اینکه روزها خانواده خود را نمى‏بینند و اگر هم بیننده فرصت کافى براى انس و گفتگو و ابراز محبت نسبت به آنها را ندارند، اما رسول ا… (ص) وقت خود را به درستى و با دقت به این امر اختصاص مى‏دادند. این اختصاص درتمام اوقاتى بود که ایشان در سفر نبودند و حتى اگر سفر مى‏رفتند، همسران خویش را نیز به نوبت همراه خود مى‏بردند و آنان را همسفر خویش مى‏کردند، تردیدى نیست که چنانچه این توجه امروزه نسبت به خانواده اعمال شود و مردان بتوانند در کنار همه مشاغل، وقتى را به خانه و اعضاى آن اختصاص دهند قدم مستحکمى براى دوام این کانون ارزشمند الهى برداشته خواهد شد.
نکته ظریفى که در گفتار پیامبر (ص) نسبت به ( زن ) وجود دارد، این است که حضرت، محبت و عشق به همسر را در کنار عشق به نماز قرار داده‏اند و این نشان از جایگاهى است که زن در اسلام و در اندیشه‏هاى حضرت رسول (ص) برخوردار است. حدیثى از رسول ا…(ص) روایت شده است که یکى از اخلاق‏هاى خوب انبیاى الهى، محبت به همسران است.
از سوى دیگر قرآن کریم که بیانگر خلق و خوى پیامبر است، درباره ارتباط دو همسر مى‏فرماید:
خدا بین زن و شوعر مودت و رحمت قرار داده و در این آفرینش و آیات بسیارى است براى کسانى که مى‏اندیشند. دستور صریح پیامبر، ابراز محبت به همه مردم و بخصوص نسبت به همسر است. آن حضرت اگر چه "رحمه للعالمین" است اما این ابزار رحمت و محبت نسبت به خانواده با درجه بیشترى از سوى آن بزرگوار اعمال مى‏شد. باید به این نکته توجه داشت که مودت غیر ازمحبت است. محبت آن چیزى است که در دل انسان‏ها قرار دارد و براى دیگران چندان مشهود نیست و خود انسان مى‏داند، اما مودت در حقیقت اعلام و اراز محبت است. دستور این است که نسبت به همسر خود ابراز محبت کنید، یعنى رفتارشان همراه با مودت باشد. پیامبر اکرم(ص) تاکید دارند که اگر به همسرتان بگویید او را دوست دارید، سخنى است که از قلب او هرگز خارج نخواهد شد. بنابراین وظیفه است که این محبت قلبى ابراز شود و این مسئله دلسوزى و همراهى در زندگى را براى زن و شوهر به ارمغان خواهد آورد.

(( حقوق متقابل زن و مرد در سیره نبوى ))
زن و مرد در حقوق و ارزشهاى انسانى برابرند. قرآن کریم در این خصوص تاکید دارد که هر کس عمل صالحى به جا آورد چه مرد باشد و چه زن و او مومن باشد او را به یک حیات پاکیزه‏اى زنده مى‏کنیم گویا حیات دنیا، آن گونه انسان مى‏خواهد، پاک و پاکیزه نیست، بلکه آلودگیهایى دارد که سرورش با حزن و اندوه همراه است. جوانى اش با پیرى توام است و و روزش با تاریکى پیوند خورده است. اما خداوند به کسانى که عمرشان را با کارهاى نیک مى‏گذرانند و بر اساس ایمان به عمل صالح گرایش دارند وعده حیات طیبه مى‏دهد. باید یادآور شد که زن و مرد تفاوت هایى دارند و این تفاوت بر اساس امکاناتى است که خداوند در وجودشان قرار داده است. زن مى‏تواند آبستن شود و امکان زاد و ولد دارد، حال آنکه مرد چنین نیست. این موضوع تبعیض نیست بلکه خداوند وظیفه زیستى آنان را چنین قرار داده است. به همین خاطر است که هر یک وظایف حاضر خود را بر دوش دارند. ما اگر از زن وظایف مردان را مطالعه کنیم بر او ستم کرده‏ایم همچنان که اگر از مرد، وظایف ویژه زن را بخواهیم بر او ستم روا داشته‏ایم.
این حرف‏ها و شبهات، بدون تردید، حرف هایى است که پیوسته در مسیر فریب زنان و تزلزل بنیاد خانواده‏ها مطرح شده است. زن و مرد هر یک وظایفى دارند که این وظیفه‏ها مکمل یکدیگرند. باید این تکمیل برقرار باشد تا زن و شوهر بتوانند یکدیگر را در طریق کمال یارى کنند. چکیده همه دستورات پیغمبر اکرم(ص) در مورد اخلاق خانوادگى، سازگارى و رفاقت است. با نگاه به داوریهاى اخلاقى، پیامبر در زندگى مى‏توان اختلاف خانوادگى زوج‏ها را به حداقل رساند. در این باره حدیث جالبى از نبى مکرم اسلام (ص) وجود دارد که واقعاً زیباست. رسول ا…(ص) به مردان مى‏فرمایند: مردى که بر اخلاق بد همسرش صبور باشد و سوء خلق او راتحمل کند، خداوند به خاطر هر دفعه صبر او، پاداشى به وى مى‏دهد که برابر با صبر حضرت ایوب است اگرمرد از کار روزانه خسته به منزل برگشته و با خستگى سخن مى‏گوید ، زن مى‏تواند ساکت باشد و یا اگر زن سخنى گفت، مرد مى‏تواند تحمل کند.
با مطالعه این حدیث پیامبر (ص) مى‏توان گفت که این اجر زندگى است که خداوند به مردان داده که حتى باداشتن زن بد اخلاق نیز خداوند به آنان وعده پاداش مى‏دهد. عکس آن هم درستاست. در حدیث داریم که اگر زنى بتواند بد اخلاقى شوهرش را تحمل کند، خداى متعال پاداشى به وى مى‏دهد که به آسیه همسر فرعون داد. مى‏دانید که همسر فرعون، مومن بود اما فرعون کافر و طاغون بود و سرانجام آسیه را به شهادت رساند. مشخص است که آسیه چه اجرى دارد و خداى متعال هم در قرآن از او یاد مى‏کند.
با این وجود، تصور کنید پاداش زنى را که در برابر اخلاق بد شوهرش صبورى کند و خداوند او را به پاداش آسیه نایل گرداند. باید در خانه با حسن اخلاق رفتار کرد و سعى نمود که پرخاش، خشونت، تندى و پر توقعى در داخل خانه‏ها نباشد و زن و مرد در نهایت صمیمیت با یکدیگر زندگى کنند و نهاد خانواده را که محبوب‏ترین نهاد در نزد خداست. گرامى بدارند این نهاد خانواده که با یک عقد شکل مى‏گیرد، نهاد ساده‏اى نیست و این عقد، یک عقد الهى است که حتماً باید مورد احترام زن و شوهر باشد. خود رسول ا… (ص) فرموده‏اند هیچ نهادى در اسلام، محبوب‏تر از ازدواج بنا نشده است.

تکریم کودکان در سیره پیامبر (ص)
در مورد نوع ارتباط و رفتار پیامبر اکرم (ص) با کودکان، کتاب‏هاى خوب و مفیدى نوشته شده که هر یک مى‏تواند مبنایى براى بررسى لطف و رفتار پیغمبر در رابطه با کودکان باید. علاوه بر آن احادیث معتبر و ارزنده‏اى از ائمه معصومین در این زمینه موجود مى‏باشد. که هر کدام مى‏تواند منبع سرشارى در زمینه تکریم کودکان در سیره نبوى باشند.
امام صادق (ع) در رابطه با اخلاق پیامبر نسبت به کودکان مى‏فرمایند: عادت همیشگى پیامبر (ص) ملاطفت و نرمخویى با کودکان بوده است. آن حضرت کودکان را احترام و اکرام مى‏کردند و این موضوع دستور صریح حضرت است. ( اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم یغفر لکم ) . پیامبر در ابتدا مى‏فرمایند فرزندان را اکرام کنید و بعد بر تربیت و آداب آنها تاکید دارند. گویى زیر بناى تربیت کرامت نفس کودکان است که باید توسط پدر و مادر و استاد و معلمان مورد توجه قرار گیرد تا فرزند بتواند آداب و تربیت نیکو را در یابد.
با حفظ و رشد کرامت هاست که امکان اصلاح و سیر صعودى فراهم مى‏شود و این که در سیره نبى اکرم آن همه تاکید بر تکریم کودکان وجود دارد یک جهتش جنبه تربیتى آن و اصلاح مناسبات اجتماعى بر اساس تکریم است. ( جامعه فاضله ) ، جامعه صاحب کرامت است و نقطه مقابل آن ( جامعه فاسقه ) است که جامعه‏اى است فاقد کرامت. بنابراین از مسائل مهم در سیره اجتماعى پیامبر (ص) تکریم کودکان است تا انسان هایى رشد یابند که گوهر کرامت شان آنان را ( سالم ) ، ( صالح ) و ( قائم به حق ) بدارد. آن حضرت از همین رو مى‏فرمود:
( اکرموا اولادم و احسنوا آدابکم ) فرزندان خود را کرامت کنید و با آداب نیکو با آنها معاشرت نمایید. تاکید حضرت بر احترام فرزندان و رعایت برخوردهاى احترام‏آمیز با آنان، براى این است که شرافت ذاتى آنها سرکوب نشود. رفتار مبتنى بر روشهاى پسندیده و گرامى داشتن کودکان است که آنها را فردى مستقل، آزاده، محکم، با شرافت و صاحب فضیلت مى‏سازد.
اگر کودک کرامت دید و شخصیت حقیقى‏اش احترام شد، راست و مستقیم و با فضیلت مى‏شود و چنانچه مورد تحقیر و اهانت قرار گیرد، رشد فضایل در او متوقف شده و به انحراف و کجى مى‏گراید. پیامبر کرامت مى‏فرمود: وقتى نام فرزندتان را مى‏برید او را گرامى دارید و جاى نشستن را براى او توسعه دهید و احترامش کنید و نسبت به او روترش نکنید .
او خود به تمام معنا کودکان را گرامى مى‏داشت چنانکه سیره نویسان نوشته‏اند: وقتى کودک خردسالى را براى دعا یا نامگذارى به حضور پیامبر (ص) مى‏آوردند حضرت براى احترام کسانش او را به آغوش مى‏کشید و دردامن خود مى‏نهاد.
حساسیت او نسبت به کودکان و نوع رفتارش مایه شگفتى مردمش مى‏شد. عبدا… بن نسان از امام صادق (ع) نقل کرده است که: پیامبر نماز ظهر را با مردم به جماعت گزارد و دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رساند، پس از نماز مردم گفتند اى رسول خدا آیا در نماز پیشامدى شد؟
حضرت فرمودند مگر چه شده؟ گفتند دو رکعت آخر را با سرعت ادا کردید. فرمود مگر صداى شیون و گریه کودک را نشنیدید؟
همچنین نقل شده است که پیامبر نشسته بود. حسن و حسین وارد شدند، حضرت چون آنها را دید به احترامشان از جا برخاست و به انتظار ایستاد، کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتى چند طول کشید و نرسیدند، رسول اکرم (ص) به طرف کودکان رفت و از آنان استقبال کرد، آغوش باز کرد و هر دو را بر دوش خود سوار کرد و به راه افتاد و در همان حال مى‏گفت: فرزندان عزیز مرکب شما چه خوب مرکبى است و شما چه سواران خوب هستید. این برخوردهاى رسول خدا ( ص ) در کرامت کودکان، مختص به حسن و حسین که جایگاه ویژه‏اى داشتند نبود رفتار او همه کودکان از موضع تکریم آنها بود. در رفتار آنحضرت نوشته‏اند: موقعى که رسول اکرم (ص) از سفرى مراجعه مى‏کرد و در راه با کودکان مردم برخورد مى‏کرد به احترام آنها مى‏ایستاد سپس امر مى‏فرمود کودکان را مى‏آوردند و از زمین بلند مى‏کردند و به آن حضرت مى‏دادند. رسول خدا بعضى را در آغوش مى‏گرفت و بعضى را بر پشت و دوش خود سوار مى‏کرد و به اصحاب نیز مى‏فرمود: کودکان را در آغوش بگیرید و بر دوش خود نشانید. کودکان از این صحنه مسرت‏آمیز بى اندازه خوشحال مى‏شدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمى‏کردند چه بسا پس از مدتى دور هم جمع مى‏شدند و این ماجرا را براى یکدیگر بازگو مى‏کردند.
این صحنه‏ها در کرامت کودکان در تاریخ بشر بى نظیر است. تاریخ به یاد ندارد که رهبرى مذهبى سیاسى آن هم مانند رسول خدا (ص) با کودکان این گونه رفتار کرده باشد. سیره نویسان به درستى و با دقت تعبیر کرده‏اند ( و التلطف بالصبیان من عاده رسول ا…(ص) ) لطف و عنایت و توجه به کودکان از عادت رسول خدا بود. آن وجود گرامى در جهت تکریم کودکان به آنان سلام مى‏کرد و توصیه مى‏کرد که به این عمل او تاسى شود انس بن مالک مى‏گوید: ما کودک بودیم که رسول خدا بر ما گذشت و فرمود ( سلام بر شما کودکان ) و امام باقر (ع) نقل کرده است که رسول خدا (ص) مى‏فرمود: پنج چیز است که تا لحظه مرگ آنها را ترک نمى‏کنم یکى از آنها سلام کردن به کودکان است و در انجام این اعمال مراقبت دارم. تا پس از من به صورت سنتى بین مسلمانان بماند و معمول شود.
روایت شده است: پیغمبر در مسجد بودند که کودکان جلوى ایشان را گرفتند و گفتند همانطور که حسن و حسین را بر دوش خود سوار مى‏کنید ما را هم سوار کنید. آن حضرت هم به نوبت آنها را بر دوش مبارک خود نشانده و جابجا مى‏کردند اصحاب دیدند که پیامبر دیر کرده‏اند به بلال گفتند که موضوع را پیگیرى کند بلال آمد و با دیدن این صحنه موضوع انتظار اصحاب را به پیغمبر (ص) عرض کرد. حضرت فرمودند: به منزل برو و اگر چیزى هست با خود بیاور تا به این کودکان بدهیم و رها شویم! بلال به منزل رسول ا… رفت و مقدارى گردو با خود آورد. پیامبر (ص) به کودکان فرمودند: آیا حاضرید مرا به این گردوها بفروشید؟ آنها گفتند بلى! گردوها را گرفتند و پیامبر را رها کردند.
وقتى که رسول ا…(ص) مى‏رفتند با لبخند و مزاح به بلال فرمودند که برادرم یوسف را به چند درهم فروختند و مرا هم با چند گردو عوض کردند . آرى: اینها تنها گوشه‏اى از رفتار کریمانه پیامبر با کودکان است. پیامبرى که بالاترین جایگاه را در نزد پروردگار دارد. بنگرید که با کوچکترین اعضاى جامعه خود چه رفتارى از خود بروز مى‏دهد.

عظمت روحى پیامبر اعظم (ص)
ایشان رهبر بودند و هدایت جامع اى وسیع و عظیم را بخصوص در دوران پایان عمر مبارکشان بر عهده داشتند اما هرگز وسوسه عظمت او را بخود مغرور و مشغول نکرد و کنترل را از دست نداد. پیامبر(ص) هر مقدار که موقعیت و پیروزیش بیشتر مى‏شد خضوع او در پیشگاه خداوند و تعظیمش در درگاه پروردگار بیشتر مى شد هرگز دیده نشد که موفقیتى را در زمینه‏اى بخود منتسب کند و همانند امپراطوران و شاهنشاهان باد به غبغب اندازد، هرگز دیده نشد بشکرانه یک پیروزى مثلا سورى و جشنى ترتیب دهد و به شکم چرانى و عیش و نوش بپردازد و یا تاج گذارى کند و سایر مسائل معمول و رایج سایر زمامداران و ایشان در رده بالاى تصمیم‏گیرى و اعمال قدرت است که دو بعد اساسى حیات یک سیاستمدار را تشکیل مى‏دهند ولى هرگز دیده نشد که غرور عظمت و قدرت او را از خود بیخود کند و تصمیمى خلاف روش مکتب اتخاذ کند. با همه اهانت‏ها و جسارت هائى که نسبت به او مى‏شد .
هرگز دیده نشد که از قدرت موجود بنفع جنبه‏هاى شخصى سود جوید و حوادث خود را فرو نشاند.
او با روح عظیم و وسیعى که داشت همه نوع اندیشه‏اى را با خود همراه میکرد جزء جاه‏طلبى، غرور، خودرایى و خودپسندى، روحش بزرگ و آرام بود و از زمره کسانى بود که جزء با شور و شوق و حوادث الهى سروکار ندارند.

تواضع و فروتنى حضرت محمد (ص)
محمد (ص) رهبر است ولى متواضع، فروتن و سازنده در نشستن بین جمع چنان بود که افراد تازه وارد ناگزیر بودند بپرسند کدامیک از شما محمد است. با مردم جاهل و عادى به همانگونه معاشرت داشتند که بااشراف معاشرت مى‏کردند.
امام على (ع): در وصف تواضع پیامبر اعظم (ص) مى‏فرماید او بر زمین مى‏نشست همانند برده‏اى که بر خاک بنشیند به دست مبارک خود کفش خود را وصله مى‏زد و جامه‏اش را مى‏دوخت و مى‏شست هرگز اجازه نمى‏داد که به احترامش برخیزند. وقتى در مجلس جمعى به احترامش برمى خاستند. مى‏فرمودند: براى من برنخیزید و همانند آنهایى نباشید که براى تعظیم بزرگان شان قیام مى‏کنند. ( ما انا الا کواحد منکم ) من کسى جزء بمانند یکى از شماها نیستم هرگز بحساب اینکه پیامبر و رهبر است خود را نگرفت و به درد فخر فروشى گرفتار نشد. براى دلجوئى فقیران و تسلى درماندگان با آنها مى‏نشست، همانند آنها زندگى مى‏کرد، با آنان غذا مى‏خورد و حتى سعى مى‏کرد همانند یکى از فقیران زندگى کند و حتى سعى مى‏کرده بر سر سفره‏اى که فقیر نیست بنشیند در راه رفتن آنچنان بود که گوئى در سراشیبى حرکت میکند و از زمین کنده مى‏شود.

پاکى و صفاى وجود پیامبر اعظم (ص)
از ویژگیهاى رهبرى پیامبر اکرم (ص) پاکى و صفا بود، صداقت و ایمان بود، عدالت و آگاهى بود. او که مردم را دعوت میکرد نخست مى‏گفت: آیا هرگز از من دروغى شنیده‏اید؟ بدیهى است که میگفتند نه، تو مردى راستگو و درست کردارى، از تو چیزى جز راستى ندیده‏ام، آنگاه مى فرمود، پس بدانید:
من فرستاده خدایم و شما را به خداپرستى دعوت مى‏کنم و از کارهاى زشت و نارواى خود دست بردارید. او پاکى و صفاى بى مانندى داشت سیاستش همانند گفتارش بود که مى‏فرمود مومن برادر مومن است و لباسى بسیار ساده اما تمیز و مرتب بر تن مى‏کردند گاهى با عمامه، زمانى با کلاه، گاهى باکفش و زمانى هم پابرهنه دیده مى‏شدند و هرگز شخصیت خود را در گرو پیچیده کردن رفتارش نمى‏دانستند.
پیامبر امین بودند و سوء استفاده نمى‏کردند، در جنگ خیبر، در عین فقر و گرسنگى مردم، که مسلمانان از حیوانات "مکروه اللعم" براى سدجوع استفاده مى‏کردند یک چوپان یهودى مسلمان شد و پرسید این گوسفندان در دست من امانت است آنهارا چه کنم؟ بدیهى است هر سیاستمدارى غیر از پیامبر بود آنها را نعمتى بادآورده مى‏دانست و تصاحب مى‏کرد، اما پیامبر اعظم (ص) فرمودند: در آئین‏ها خیانت در امانت از بزرگترین جرم‏ها است. بر تو لازم است گوسفند را به قلعه ببرى و به صاحب شان بدهى. آن چوپان تازه مسلمان گوسفندها را برگرداند و خود با دست خالى برگشت و در جنگ اسلام با کفر جنگید و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
دورى از فریب و دغل بودن پیامبر اسلام (ص) در امر رهبرى و هدایت جامعه محمد (ص) یک رهبر بود و هرگز این رهبرى را با دغلکارى و فریب نیامیخت هرگز نیندیشید چه کند که در دل مردم ریشه و نفوذ بیشترى پیدا کند و مردم او را براى کارهایش بستایند، ایشان کار را براى رضا خدا انجام مى‏دادند. در امر رهبرى هرگز به فریب و نیرنگ متوسل نشدند، هرگز در باغ‏ها سبز موهوم را به مردم نشان ندادند. حتى در برابر دسته‏اى که گفته بودند
اگر ما پیامبرى تو را بپذیریم حاضر مى‏شوى امر خلافت و وصایت خود را به مردم قبیله ما بسپارى، پاسخ منفى داد و فرمود اسن امر بدست خداست نه بدست من در حالیکه اگر سیاستمدارى به معنى عام و امروزى بود بى شک پاسخ مثبت مى‏داد و نظرشان را جمع و یارى شان را متوجه اسلام مى‏کرد. پیامبر اسلام (ص) هرگز براى معرفى خود به زور متوسل نشدند و هرگز فکر و ذهن مردم را تخریب نکردند که بى حساب او را بپذیرند و در پاى علمش سینه بزنند او فریب و دغلکارى را دور از شان نبوت که هیچ، حتى دور از شان انسانیت مسئولیت و پاسدارى از توحید و فضایل عالى انسانى را در منافات با این مسئله دید. آنچهکه مربوط به جنبه‏هاى نشر وتدریج تعلیمات اوست در سابه حق گوئى و اقدامات انقلابى توام با شرف و فضیلت حاصل شده بود. او کوشید تا خود را آنچنانکه بود بشناساند و نه بیشتر و مردم او را آنچنانکه باید و شایسته است بشناسنده اگر چه او و وجود مقدس شان را هیچ کس جز خود او و خداى او نیکو نشناخت.

سیره پیامبر اسلام (ص) در امر رهبرى و قضاوت در جامعه اسلام
رهبر مردم است و در عین حال قاضى عادلى است. در موارد اختلاف مردم به او مراجعه میکردند و او را منصب قضاوت به داورى مى‏نشست و الحق در این راه قاضى ماهرى بود.
در امر قضاوت حق هرکس را بگونه‏اى که بود ادا مى‏کرد و در این راه حساب شخص خود و بستگان را نمى‏کرد. اساس این بود که حق کتاب خدا فروگذارده نشود.
در عین اینکه حاصل داورى بنفع یک طرف و به زیان طرف دیگر است هرگز دیده نشد فردى از او گله‏مند باشد و یا در پشت سرش بگوید که او درباره من ستمى روا داشته است.
محل قضاوت و داورى او مسجد است که دادگاهى است الهى و در آن قوى و ضعیف یکسان بودند. هر دو طرف متخاصم باید به خاک بنشیند تا طرح دعوى کنند و او نظر خود را در داورى و راس اعلام بدارد.

سیره و عملکرد حضرت محمد (ص) در بین مردم
پیامبر اعظم (ص) مقام شکوهمند رسالت و سرپرستى داشتند ولى زندگى و معاشرت او در اجتماع مردم چنان ساده و بى پیرایه و بى آلایش بود که در میان جمعى مى نشستند، اگر ناشناسى وارد مى‏شد مجبور بود جهت تشخیص پیامبر عزیز از سایران بپرسد کدامیک از شما محمد (ص) است.
دنیا و ظواهر فریبنده آن هیچوقت او را مغرور نکرد ایشان هرگز گرفتار تجملات، تشکیلات، و فریفته ظاهر فریباى دنیا نگشتند، بلکه با چشمى عفیف و پرهیزکار به دنیا و ظواهر آن مى‏نگریستند پیامبر اسلام (ص) یا جملات کوتاه ولى پرمعنى سخن مى‏گفت و هیچگاه در هنگام صحبت سخن دیگرى را قطع نمى‏کرد. هنگام سخن گفتن ترشرو نبود و کلمات ناهنجار و خشن و غامض بکار نمى‏بردند.
آنگاه که در برابر مخاطب قرار مى‏گرفت به رسم جباران و حاکمان زر و زور با گوشه چشم نگاه نمى‏کردند هرگاه به مجلسى وارد مى‏شدند در اولین جاى خالى مجلس مى‏نشستند و مقید نبودند که بر فراز مجلس بنشیند و از دیگران قابل تمیز باشند.
به هنگام ورود اجازه نمى‏دادند کسى پیش پایش بایستد ولى نسبت به دیگران احترام مى‏کردند. البته پرهیزکاران در نزد او احترام بیشترى داشتند.
ایثار، استقامت، بردبارى و مقاومت، پایدارى و گذشت از صفات بارز پیامبر اعظم (ص) بود و در وجود مبارک شان موج مى‏زد.
اخلاق و رفتار عالى پیامبر اعظم (ص) امواج مقدس اسلام را نخست در جامعه عرب و سپس در عرصه جهان پدید آورد و در سایه این رستاخیز عظیم معنوى پراکندگى به یگانگى، بى پروایى به عفت و پاکدامنى، بیکارگى به کار و کوشش، خودخواهى به نوع دوستى، غرور و تکبر به تواضع و فروتنى و مهربانى تبدیل گردید و انسانهایى ترتیب شدند که همه تا همیشه نمونه‏هاى اخلاقى به شمار مى‏آیند. اخلاق محمد (ص) آنقدر عالى و پرارزش و دوست داشتنى است که خدا آن را خلق عظیم یاد کرده است.
"و انک لعلى خلق العظیم"
آرى محمد (ص) عالیترین نمونه فضایل اخلاقى در جامعه بشریت است.
گذشت و فروتنى پیامبر (ص) در حدى بود. در جنگ احد شخصى به نام ( وحشى ) عموى بزرگوار پیامبر (ص) (حمزه سید الشهداء ) را به شهادت رسانیده بود. ولى پیامبر گرامى او را مورد عفو و بخشش خود قرار داد و از گناه و مجازات آن صرف نظر کردند.
نقل شده است در هنگام فتح مکه بدست مسلمانان از ( ابوسفیان ) و ( هند جگرخوار ) با آنهمه آزار و اذیت که در حق مسلمانان انجام داده بود درگذشتند و در صدد انتقام و مجازات برنیامدند. پیامبر با قلب رئوف و مهربان و عفو و بخششى که داشتند هنگامیکه به حریم دین تجاوز مى‏شد نرمش نشان نمى‏دادند و حکم خدا را آنطور که بود جارى مى‏کردند و به وساطت کسى اعتناء نمى‏کردند.
پیامبر اعظیم (ص) موقعى که مطلع شدند فاطمه مخزومیه دزدى کرده است به وساطت ( اسامه بن زید ) گوش نکرد و گفت هلاکت و انقراض اقوام پیشین به این علت بوده که قانون حد را بر اشراف جارى نمى‏کردند. پیامبر فرمودند: سوگند به کسى که جانم در اختیار اوست اگر فاطمه دختر محمد هم چنین کارى را مى‏کرد دستش را قطع مى‏کردم.
در مسافرتهاى دسته جمعى به سهم خود کار مى‏کردند و هیچگاه سربار دیگران نبودند در مسافرتى به عرض رساندند ما خود تمام کارها را انجام مى‏دهیم. پیامبر اعظم (ص) فرمودند: دوست ندارم که امتیازى بین من و شما باشد زیرا خداوند دوست ندارد که بنده‏اش را جدا و ممتاز از دیگران ببیند لذا برخواست و هیزم جمع آورى کرد.
پیامبر (ص) به پیمانهاى خود وفادار بودند، وصله رحم مى‏کردند، به کسى اجازه نمى‏دادند پشت سر دیگرى سخن بگوید و مى‏فرمود من دوست دارم با مردم با قلبى سالم معاشرت داشته باشم در حیا و شرم حضورى بى مانند و بى همتاداشتند، پرحوصله و بردبار و با حلم و گذشت بودند.
همه رااحترام مى‏کردند، فضیلت و بزرگى را به ایمان و عمل مى‏دانستند و نظرى به ثروت و جاه و مقام نداشتند. با بردگان مهربانى مى‏کردند و در اصلاح کار آنان مى‏کوشیدند هرگاه به شخص او بى احترامى شد درصدد انتقام بر نمى‏آمدند و از خطا و بدرفتارى دیگران چشم پوشى مى‏کردند و در مقابل آزار و اذیت هاى آن عفو و گذشت و بزرگوارى نشان مى‏دادند.
با آنهمه اذیت و آزارى که قریش به رسول خدا (ص) کرده بودند. هنگامیکه مکه را فتح کردند آنها را بخشیده و آزاد ساخت.
پیامبر (ص) رهبرى بودند مردمى زیرا خود را به زحمت و زور تحمیل نکرده است و خود از نژاد اشراف و از طبقه پولداران نبود از بین همین مردمى بود که در اجتماعى به نمونه زندگى شان هزاران تن را مى‏بینم پیامبر با توده عام فاصله طبقاتى و مالى نداشت و شان حیات اجتماعى خود رابالاتر و برتر از دیگران نمى‏دانست.
او مردى بود از آن بابت که دم از مردم مى‏زد ولى نه به صورت تصنعى و صحنه سازى و میدان دارى و نه به صورت تفنن، بلکه بواقع و به حقیقت آنچنانکه بخاطر مردم خود را به رنج مى‏افکندند و حتى نزدیک بود بر سر این متاع جان را ببازد در این راه او انقلابى کار مى‏کرد وى نه روشنفکر مآبانه که ب هقیمت شرف و انسانیت خود رابالاتر از آنچه که هست بیامیزد.
ایشان در عین اینکه در مقام عظیم رسالت هستند هرگز از مردم نمى‏بریدند و معاشرت و زندگى خود را جداى از آنها نمى‏دانند در سیاست رهبرى خود را با ضعف مردم تطابق مى‏داد ودر کمال زهد و تهیدستى زندگى را میگذرانند ایشان دوست و رفیق خوبى براى مردم بودند، به آنها سلام میکردند به خانه شان مى‏رفت، به عیادت شان مى‏پرداخت به آنها و فرزندانشان محبت مى‏کردند عطوفت و مهربانى داشتند، زندگى شان را وقف مردم مى‏نمودند، با مردم آنچنان نزدیک بودند که گوئى مسئولیت یک یک آنها را بر عهده دارد و ناگزیر است به آنها کمک نماید و یا به مواظبت و نگهدارى آنان بپردازد.
ایشان هرگز در برابر مردم محروم و مستضعف قرار نگرفت، با آنها سرستیز نداشت، از آنها استثمار نکرده به رسم جباران با گوشه چشم به آنها نگاه نمى‏کرد، قدر و مقام شان را پست و نازل نمى‏دانست، در کنار مردم بود، درد آنها را لمس مى‏کرد و براى درمان دردشان چارى‏ها مى‏اندیشیدند.

تشریح رهبرى سیاسى پیامبر اعظم (ص)
تاریخ به دست بشر و بشر بیش از هر چیز دیگر به دست پیامبران ساخته و پرداخته شده است اگر در عرصه خلاقیت و سازندگى، زمینه را ( انسان ) فرض نمائیم هیچ هنرمند و صنعتگرى به پاى پیامبران نمى‏رسد. ناموس آفرینش جهان رامسخر انسان و انسان را مسخر نیروى ایمان و پیامبران را سلسله جنبان این نیرو قرار داده است.
مجموعه قانون براى اصلاح جامعه کافى نیست براى اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر بشود به قوه اجرائیه و مجرى احتیاج دارد. سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا اولا خودش تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهى مى‏دهد که او تشکیل حکومت داده و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلامى پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است والى به اطراف مى‏فرستاده، به قضاوت مى‏نشسته و قاضى نصب میفرموده است سفرائى به خارج و نزد روساى قبایل و پادشاهان و حاکمان روانه میکرده است. معاهده و پیمان مى‏بسته جنگ را شخصا فرماندهى میکرده و خلاصه احکام حکومتى را به جریان مى‏انداخته است. ثانیاً: براى پس از خود بفرمان خدا حاکم و جانشین تعیین کرده است.
وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم مى‏کند به این معنى است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى‏نماید ضرورت تشکیل حکومت اسلامى را نیز مى‏رساند. بدیهى است ضرورت اجراى احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم اورده است منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت او نیز ادامه دارد
قرآن کریم، احکام اسلام را محدود به زمان و مکان نمى‏داند و آن را تا ابد باقى و لازم الاجرا مى‏داند و تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده است تا پس از آن متروک شود و دیگر حدود و قصاص یعنى قانون جزاى اسلام اجرانشود یا انواع مالیاتهاى مقرر گرفته نشود یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد.
براى شناخت دقیق تصویر کلى و تمام هر مذهبى شناخت خداى آن، کتاب آن، پیغمبر آن و دست پرورده خالص آن ضرورى است و این روش ساده‏ترین ممکن‏ترین و در عین حال علمى‏ترین و مطمئن‏ترین روش شناخت یک مذهب است.
اسلام در یک کلمه تنها دین چند بعدى جهان است حال به شمه‏اى از تشریح رهبرى سیاسى پیامبر عظیم الشان اسلام مى‏پردازیم، هرچند که دامنه سخن بى نهایت وسیع است و دریغا که مجال بسیار تنگ و در قالب صفحات این مقاله نمى‏گنجد.
محمد (ص) یک رهبر است، رهبرى الهى، مکتبى، سیاسى، فکرى، انقلابى وابسته به وحى و نشات گرفته از آن. او یک ایدئولوگ است، یک معلم اخلاق است، یک عارف است، یک متفکر است، یک سیاستمدار است و بطور خلاصه یک الگو زنده براى هدایت همه انسانها در همه عصرها و دوران و با رسالتى است جهانى.
او رهبرى است که با درک و شناخت عمیق و همه جانبه مردم با رعایت ضوابط الهى به پیش مى‏رفت و سنت‏هاى خداوند را مورد نظر داشت محمد (ص) سیاستى داشت پاک و دور از هرگونه هوى و هوس و آلودگى و برکنار از هرگونه فتنه سازى و اغتشاش و تفرقه افکنى و کینه توزى.
گوستاولوبون در کتاب ( تاریخ تمدن اسلام و عرب ) مى‏نویسد: آنچه از اسلام مرا شگفت زده کرده است قدرت اجرائى مقررات و احکام این آئین است. در خصوص مساله ضمانت اجرایى تعالیم اسلام، علل و رازهاى گوناگونى نهفته است اما جالبتر از همه آنها موضوع ( عشق رهبرى ) است. مسئله ( عشق به رهبرى ) از جمله مسائلى است که در قرآن و احادیث نبوى (ص) مورد تاکید قرار گرفته و بهاى رسالت پیامبر (ص) معرفى شده است با توجه به اینکه مقام رهبرى اسلام در طى حیات این مکتب تا لحظه انقراض بشریت ادامه دارد. بعهده خاندان رسول الله (ص) است. خداوند محبت و عشق به آنان را کارمزد ابلاغ رسالت نبى مکرم اسلام (ص) قرار داده است. البته بهره عشق به مقام رهبرى عاید خود مردم مى‏شود که در نتیجه وابستگى جریا زندگى آنها در مسیر اجراى احکام و مبانى سعادت بخش اسلام قرار مى‏گیرد. در جریان پیروزى انقلاب اسلامى بزرگترین عاملى که باعث شد رهبرى امام عزیز امت قدس (ره) در جامعه تثبیت گردد عشق مردم به رهبر بود. کارنامه پرافتخار سه دهه امت انقلابى ما ثابت کننده و مهر تایید بر این حقیقت است که عشق به رهبران آسمانى و مقام شامخ "ولایت" چه تاثیر عمیقى بر مقاومتهاى قهرمانانه آنان در سنگر پاسدارى از این انقلاب مقدس داشته است.
حماسه آفرینهاى رزمندگان فداکار اسلام در طول هشت سالدفاع مقدس در جبهه‏هاى خون و شهادت در حالى صورت گرفته که قلبها از عشق آتشین نسبت به مقام ولایت معصومین علیهم السلام مالامال و نام حسین (ع) و على (ع) و زهرا (س) بر لبها بوده است.

سیاست و شیوه دعوت اسلامى در سیره رسول خدا (ص(
در سیره عملى رسول خدا (ص) و بر پایه آیات فراوانى از قرآن مجید مى‏توان چند روش مشخص را در دعوت مردم به اسلام بازشناسى کرد.
فراموش نکنیم: یکى از عوامل و علل پیشرفت سریع اسلام ( سیره نبوى ) و روش پیغمبر اکرم یعنى خلق و خوى و رفتار و طرز دعوت و تبلیغ پیامبر اکرم(ص) است. آن زیبایى قرآن، آن عمق قرآن، آن شور انگیزى قرآن، آن جاذبه قرآن، بدون شک عامل اول است. عامل اول براى نفوذ و توسعه اسلام در هر جا و مکان خود قرآن و محتواى قرآن است ولى از قرآن که صرف نظر کنیم، شخصیت وجودى رسول اکرم، خلق و خوى رسول اکرم، سیره رسول اکرم، طرز رفتار رسول اکرم، نوع رهبرى و مدیریت رسول اکرم عامل دوم نفوذ و پیشرفت سریع‏تر و توسعه اسلام بوده است و حتى بعد از وفات پیامبر اکرم هم تاریخ زندگى آن پیامبر یعنى سیره او بعد در تاریخ نقل شده است، خود این سیره تاریخى نیز علل بزرگى بوده است براى پیشرفت اسلام.
سبک و متد و روش و منطقى که اسلام در رهبرى و مدیریت مى‏پسندد لین و نرم بودن، خوشخو بودن و جذب کردن است نه عبوس بودن و خشن بودن.
نرمش درمسائل و حقوق شخصى و صلابت و استحکام در مسائل اصولى و عمومى یکى دیگر از مسائل و علل پیشرفت سریع اسلام بوده است. هدف پیامبر از مشورت: اولاً آموزش و یادگیرى دیگران بوده است. ثانیاً مشورت کردن نوعى شخصیت دادن و بها دادن به نظرات و شریک کردن همراهان و پیروان در امورات است.
پرهیز از خشونت و نفى آن در دعوت و تبلیغ اسلام از دیگر علل سریع گسترش اسلام مى‏باشد.
از دیگر شیوه‏هاى پیامبر اکرم (ص) در دعوت به اسلام، دعوت بر اساس ( هدایت فکرى ) مردم از طریق استدلال و تقویت روح تفکر و تعمق در مردم بود. این شیوه در تمام دوران تبلیغ در مکه با قوت دنبال شد و تا به آخر نیز دعوت مکرر قرآن به تامل و تدبر و نیز توصیه به رسول خدا(ص) براى ( دعوت بر حکمت و موعظه ) و در ( مجادله به احسن ) نشان آن بود که این راه ادامه دارد.
رسول خدا (ص) با همین شیوه توانست عده زیادى را به اسلام فرا خواند. مردم مدینه از طریق انسانى با همین دعوت و صرفاً با نشر آیات قرآنى، اسلام را پذیرفتند، آن گونه که شهرت یافت که مدینه با قرآن گشوده شد ( فتحت المدینه بالقرآن ) . این روش تبلیغات و دعوت در اوج غزوات و سرایا نیز همچنان ادامه داشت.
پیامبر پیش از شروع جنگ، کفار را به پذیرش اسلام دعوت مى‏کردند، اگر آنها مى‏پذیرفتند و به احکام اسلام عمل مى‏کردند آنها را رها میکرد. اساس دعوت بر پایه هدایت مردم به توحید بود، و به همین دلیل و بیش از هر چیز هدف رسول خدا (ص)آشنا ساختن مردم با توحید و نبوت بوده است.
پیامبر در صورت لزوم به عنوان آخرین راه کار، با استحکام و قدرت تمام به جنگ دشمن مى‏پرداختند، البته با دشمنى که هیچ زمینه‏اى براى هدایت و نجات او از طریق فکر و مدارا وجود نداشت.
پس از آنکه رسول خدا (ص) دست قریش را در عهد نامه حدیبیه از پشت بست در اندیشه نشر و دعوت اسلامى به خارج ازمرزهاى حجاز افتاد. رسول خدا(ص) مصداق ( رحمه للعالمین ) بوده و به عنوان ( خاتم النبیین ) رسالتى فراتر از قوم عرب و حجاز بر عهده‏اش بود، این مسئله امرى نبود که رسول خدا (ص ) دردوره تبلیغ در مدینه آن هم پس از صلح حدیبیه مطرح کرده باشد، بلکه ازهمان آغاز نبوت، وعده دستیابى مسلمانان را به جنگ‏هاى قیصر و کسرى داده بود و در همان مکه، مشرکان، مسلمانان پا برهنه را به تمسخر وارثان و جانشینان قیصر و کسرى مى‏خواندند. پیامبر اسلام (ص) براى سران کشورها و طوایف آن زمان براى دعوت به اسلام نامه هایى نوشت، از مخاطبان رسول خدا (ص) در آن زمان مى‏توان به خسرو پرویز از جمله شاهان ساسانى، مقوقس حاکم مصر، هلال حاکم بحرین، قیصر رم، نجاشى حاکم حبشه، کسرى پادشاه ایران، هرقل پادشاه روم، زمامداریها، یهودیان استقف بحران و… اشاره کرد. بطورى که تحقیقاتى که در زمینه جمع آورى نامه‏هاى تبلیغى پیامبر شده است، نشان مى‏دهد که آن حضرت حدود 62 نامه به پادشاهان، زمامداران، بزرگان قبایل و دیرنشینان براى دعوت به اسلام فرستاده است که متن 29 عدد از این نامه در اختیار و موجود مى‏باشد.
پیامبر اسلام در نامه هایى که به سوى زمامداران عالم و حاکمان وقت مى‏فرستادند و آنان را به شریعت آسمان و دین اسلام و دعوت مى‏کردند، معناى واحد و روشنى را در بر داشتند و آن چیزى جزء دعوت به توحید و اخوت اسلامى نبود و چون دعوت پیامبر به فرمان خدا و براى هشدار دادن به مردم و بیدارى آنها از خواب غفلت بود اثر عمیق و قابل توجهى در آنها مى‏گذشت بطورى که مردم حق جو و با انصاف، اسلام را پذیرفتند مانند نجاشى‏ها و مقوقس‏ها و دیگران.
پیشرفت و گسترش سریع اسلام، بیش از هر چیز و هر کس مدیون فعالیت‏هاى پى گیر و مستمر و خستگى‏ناپذیر پیامبر عزیزمان و یاران وفادارش بود. رسول خدا در راه تبلیغ اسلام از دو نیروى مجهز استفاده کرد، یکى گویندگان و مبلغان زبردستى که حقیقت اسلام را یافته بودند و به آن حضرت ایمان داشتند و خالصانه به آن عشق مى‏ورزیدند و حاصل دیگر نامه‏هایى بود که نشان دهنده تعلیمات حیات بخش و آیینه تمام نماى اسلام بود که توسط پیامبر اسلام(ص) به رشته تحریر در مى‏آمد و با نداشتن وسایل لازم توسط پیکهاى خود به اطراف و اکناف جهان فرستاده مى‏شد. اساس اندیشه پیامبر (ص) در این زمینه بود که امت واحده تشکیل دهد. امت از نظر او یک جامعه ایده آل است که اجزاء آن الگو و شهید و نمونه بشریت بودند و تحت رهبرى امام و الگوى الهى مى‏زیستند، او براى وصول به چنین هدفى دو کار اساسى انجام دادند، یکى تکیه به زندگى در جمع (اجتماعى) و دیگرى زندگى براساس کتاب الهى قرآن، پیامبر اساس روابط اجتماعى را بر تساوى بین انسان‏ها قرار داد و همه آنها را با هم برابر و مساوى اعلام نمودند، در سخنانش مى‏فرمودند: عرب را بر عجم، سفید را بر سیاه سرودى و برترى نیست، مگر در سابقه تقوا و پرهیزکارى و هیچکس نمى‏تواند نسبت به دیگرى دعوى فضل و برترى کند از آن بابت که همه از یک لشکر و نژاد و از فرزندان آدم اند و حتى با هم رابطه خویشاوندى دارند. بر این اساس او همه نابرابریها را لغو شده اعلام کرد و اعلام مساودت هماهنگى نمود. مردم را وادار کردکه حقوق یکدیگر را یکسان بشناسند و در برابر قانون آنها را مساوى دانست.
در طرز فکر پیامبر (ص) مردم چون دانه‏هاى شانه و مساوى هستند و این نظر در همه زمینه‏ها اعمال کرد در سیاست، در اقتصاد، در اجتماعات، در اجرائیات، در اعطاى پست‏ها و مناصب، در اعطاى شخصیت به افراد آن چنان به پیش رفت که فرمود: اگر بى نام و نشان‏ترین مومنان عهدى را اعلام کنند از جانب همه است و همگان باید آنرا پذیرا گردند.
در جامعه‏اى که پیامبر بنا نهاده بود سعى بر این بود که مرکز ثقل نیرومندى پدید آید تا در بین مردم وحدت و اتحاد به وجود آورد. او در همان هفته‏هاى اول ورود به مدینه بین مردم پیوند برادرى و اخوت بست و در مسجد فرمود همه با هم برادرید و این پیوند شما در آسمانها بسته شده است. و بر این اساس پیمان برادرى عمومى را اعلام کرد. "پیمان مولفات و این مبناى یک کار مکتبى عظیم بود که زمینه آن رابه دست خود فراهم کرد.
پیامبر اکرم(ص) بارها فرمودند ( المسلم اخ المسلم ) و ( المومن اخ المومن ) و یا از آن استناد کرد ( انما المومنون اخوه ) پیامبر عظیم الشان (ص) پایه اصلى روابط انسانى را قسط قرارداد که چیزى بالاتر از حد ( عدل ) است و همه جا درمقابل ظلم آمده است. پیامبر موضع فوق العاده‏اى در زمینه ( بسط عدالت ) اتخاذ فرمودند و همه عمر در راه بسط عدالت اجتماعى مبارزه کردند و در میدان جنگ بین عدل و جور نبر نمودند، چه بسیار بودند فرصت طلبان، سود پرستان، استعمار گران که توسط او محکوم شدند و به خاک افتادند. او در طریق بسط عدالت اجتماعى ملاء را شکست، مسرف را محکوم کرد، مترف را بر انداخت مستبدان را به خاک سیاه نشاند دکان بازى‏ها را تعطیل نمود، راهبان را بر انداخت، آدم پرستى، مال پرستى، زور پرستى را از میان برد. استثمارگران را طرد نمود و همه را زیر لواى واحد گرد هم آورد. زیر بناى حیات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و حتى فرهنگى او قسط بود و معیار و ضابطه براى روابط و مناسبات ( حق و عدل ) آرى، او مردم را دسته بندى مى‏کرد، ولى نه براى آن که بهر گروه مزایائى دهد و یا یکى را بر دیگرى برتر سازد، آنها را به طبقات و گروههائى تقسیم مى‏نمود، نه بدان خاطر که براى دسته‏اى از آنها امتیازى خاص قائل شود، بلکه تنها بدان خاطر که آنها را بشناسد و هر کدام را در پست و موقعیت لایق آن به کار بگمارد. سیاست پیامبر اسلام (ص) در روابط خارجى با همسایگان و بین الملل براساس صلح و همزیستى مسالمت‏آمیز بود و اساس اندیشه او در روابط بین الملل گسترش ایدئولوژى اسلامى بود.
محمد(ص) یک حکیم الهى است، ولى نه آن حکیمى که در گوشه‏اى بنشیند و تراوشات ذهنى خود را به صفحه کاغذ در آورد و مریدانى را وادار به استماع آنها کند که توشه‏اى از حکمت و فلسفه بردارند و در گوشه و کنار جهانى آن را نشخوار کنند. پیامبر خوراک علمى براى اندیشمندان فراهم کرد ولى بدین مقصد که آنها را در سطح جوامع بشرى عرضه کند تا مردم راه خود را بیابند و به ادامه طریق انسان تشویق کردند. سخنان و دستوراتى دارد که هر کدامش فرا راه زندگى بشر را روشن مى‏کند و مردم را در حل مشکلات خود مدد مى‏دهد.
از همه این جنبه‏ها که بگذریم، مى‏گوییم که او پیامبر است، فرستاده خدا است. رسول خدا از جانب اوست، پیامبر (ص) فردى است چون دیگر انسان‏ها ولى با چنین ویژگى.
او از میان توده مردم عام برخاسته وامى بوده و با آنان سر و کار دارد و در میان آن‏ها زندگى کرده رشد کرده و ادامه حیات داده است.
پیامبر غذایش چون غذاى همه مردم است ولى فروتر و کم مایه‏تر، لباسش چون لباس مردم است و حتى ارزانتر و ساده‏تر، مسکنش هم چون مسکن ضعیف‏ترین مردم و بلکه گلى‏تر.
پیامبر (ص) با زبان عامه مردم سخن مى‏گفت طورى که در خور عقل همه مردم باشد و همه قادر به درک و فهم آن باشند.
محمد(ص) در همه حال مى‏کوشید که پیامبر باشد، پیامبرى چون دیگر پیامبران.
پیامبر (ص) وظیفه خود را در رسالت انجام مى‏داد و مسائل و دستوراتى آنها را حل کند.
راه پر پیچ و خم زندگى را براى شان هموار نماید و به درد دلشان برسد. او در این راه شیفته و عاشق است، سر از پا نمى‏شناسد، خستگى و رنج او رااز پاى در نمى‏آورد. محرومیت و ضعف او را مایوس نمى‏سازد.
پیامبر (ص) همه مردم را دوست دارند و براى آنها گام بر مى‏دارد و حتى آنچنان خود را به رنج و زحمت مى‏افکنند که خدایش خطاب به او مى‏فرماید:
ما قرآن را بر تو نفرستادیم که خود را به رنج و زحمت افکنى.
بله! ما انزلنا الیک القرآن لتشقى
آنچه را که راه را به روى محمد گشود شمشیر او و سربازان اسلام نبود، بلکه اخلاق و منطق محمد(ص) بود و این از گرانبهاترین نعمتى بود که خدا در راه انجام رسالت به او عطا فرموده بود.
دعوت محمد بزرگترین دعوتى بود که تا آن تاریخ و تااین زمان در سطح جهان انجام شده است، هم از نظر ابعاد دعوت و هم از لحاظ نفوذ و تاثیر و هم از جهت نظم و هماهنگى. دعوت پیامبر (ص) داراى عناصر اجتماعى و خواستهاى انسانى بوده، آن هم آن چنان ملموس که خیلى عظیمى از مردم را به سوى خود کشاند و آنها را به سوى خود جلب کرد. سیاست پیامبر (ص) در دعوت، سیاست ابلاغ و ذکر بود، دعوت به خداپرستى، تحقق عدل و قسط و استقرار توحید بود و در دعوتش چارچوبهائى رااز نظرتاثیر روانى در نظر داشت.
روش پیامبر اسلام (ص) در دعوت و تبلیغ شریعت آسمانى این بود که در برابر جمع، مکتب خود را نقطه نظرهاى خود را عرضه مى‏کرد و آنها را ادا میکرد که درباره آن تفکر کنند و آنچه که قانع کننده است بپذیرد. ایشان بر خلاف مسلمین امروزى از اعلام پیام خدا احساس حقارت نمى‏کردند. ایشان اعلام مى‏کردند، وادار به قبول مى‏نمودند و از آنان مى‏خواست آنچه را که پذیرفته‏اند اجراکنند.
محمد(ص) رهبرى است آماده و مسلح که مکتب خود را به نظام سلاح آراسته بود، پیامبر (ص) مردى بود جنگى، تاکتیکهاى نظامى عجیبى را براى پیروزى هدف بکار مى‏برد، وى شخصاً نقشه جنگ را تنظیم مى‏کرد، شخصاً فرماندهى مى‏نمود و شخصاً آن را به مرحله اجرا در مى‏آورد. تاریخ حضرت محمد(ص) را فردى جنگ آور معرفى مى‏کند، آنچنان که در لحظات دشوار پسران جنگجویان به او پناه مى‏بردند. او بظاهر فردى نظامى نبود و به نظر مى‏رسید جنبه عطوفت و انس او نمى‏گذشت که در میدان جنگ حاضر شود. ولى عملاً در راس سپاهى عظیم قرار داشت، به دیگران تعلیمات نظامى مى‏داد و کنترل جنبه امرائى را بر عهده مى‏گرفت.
پیامبر (ص) کاملاً پر دل، پر جرات و شجاع و نترس بودند. گاهى خبر مى‏آوردند که دشمن به مدینه نزدیک شده و سرگرم تهیه طرح حمله است. او براى اینکه حقیقت امر را روشن کند و مردم رااز اضطراب و نگرانى دور نماید. سوار بر هر کسى مى‏شد، شمشیرش را بر مى‏کشید و یکبار دور مدینه را مى‏کشت و تفجحص مى‏کرد و بعدبر مى‏گشت.
او در برابر خصم آن چنان پر صلابت بود که دشمن هرگز گمان نمى‏کرد مى‏تواند از دستش جان سالم بدر برد. در میدان جنگ و کارزار چون تند باد حادثه‏اى بر سر همه فرود مى‏آمد و آنهارا تار و مار میکرد، هیچ چیز و هیچ کس نتوانست مانع وصول او به هدفشود. رنج‏ها، زحمت‏ها و محرومیت‏ها را در راه رسیدن به هدف تحمل کرد.
پیامبر اکرم(ص) همیشه شمشیرش آماده رزم و نبرد بود. دراوج آمادگى و زمانى با دوستان و یاران چنان نرم و داراى مدارا بود که حتى عده‏اى بر او گستاخ مى‏شدند.

شیوه حاکمیت مکتب اسلام توسط حضرت محمد( ص(
او همه نیروهاى خود را صرف تطبیق نظام و قانون اسلامى مى‏نمود و سعى داشت حاکمیت مکتب را در صحه شئون زندگى نشان دهد و همه جا را به معنى واقعى مکتبى و اسلامى مى‏نماید.
اودر بیت رهبرى و تاسیس حکومت است. اصرار دارد به استقرار ایدئولوژى اسلام در جهان و این امر را براى خود یک رسالت جهانى مى‏شناسد. او را در این امر گرفتار استبداد و خود راى نمى‏بینم ولى قاطعیت و استقامت را به وجهى نیکو ملاحظه مى‏کنیم.
حرکت کار خود را براساس ضابطه الهى و تعظیم شعائر اسلامى قرار داده است و در این راه سیر طبیعى و آزادى را طى کرده است. در دنیائى که استبداد قانونى بر بشریت حاکم بود او توانست قانون الهى را در سایه دوستى و معاشرت اسلامى و انسانى با مردم پایه گذار و بدون اینکه استشهادى کندو جنبه شرعى به آن بدهد و بالاخره حاکمیتى را که او اعلام کرد از آن شخص، طبقه و گروهى حاصل بود بلکه تنها از آن خداوند بود.

سو و جهت رهبرى حضرت محمد (ص)
ایشان همانند بسیارى از سیاستمداران مدافع طبقات حاکم و سیستم‏هاى تسلط طلب نبودند. رهبرى ایشان منصبى است الهى و از طبقه فئودال و قدرتمند و صاحبان زر و زور مشروعیت نگرفته و هیچگونه سازگارى با فئودالان و قدرتمندان نداشتند.
ایشان هیچوقت مدافع طبقه و سیستم حاکم نبودند، بلکه توده مردم را دوست داشتند و براى مستضعفان که قدرت ادامه حیات و دفاع از خود را نداشتند، تلاش مى‏کردند و نیتش آن بود که ایشان را وارثان زمین گرداند.
آرى، حکومتى که او پایه گذارى کرد و سیاستى که او تعقیب میکرد، در خور انقلاب اسلامى او بود و ایشان در مقام رهبرى امت خود را در برابر آنها مسئول مى‏دانست و رهبرى همه مستضعفان جهان و بثمر رساندن خواسته‏هاى آنها را در برابر آنها مسئول مى‏دانست و این درست خلاف روشى است که سیاستمداران مادى تعقیب مى‏کنند و مى‏خواهند سلطه و نفوذ را در دلها حاکم گردانند بدون آن که کارى براى مردم انجام دهند.

روش کار و اقدامات حضرت محمد (ص) در رهبرى
پیامبر از یک سو رئیس امت است و حساب بندگان خدا را بر عهده دارد و از سوى دیگر داراى وظیفه رسالتاست که باید ابلاغ رسالت کند و وظیفه الهى خود را انجام دهد. در کار رهبرى پیامبر اسلام (ص) داراى سه بعد شخصیتى مى‏باشند.
1- موسس و رئیس حکومت اسلامى که به فرمان الهى به این منصب گمارده شده است.
2- آورنده قوانین از سوى خداوندکه سند آن در کتاب خدا آمده است.
3- مجرى قانون و کارگردانى آن به خصوص نظارت و دقت در امر اجرا.
پیامبر اسلام (ص) مسئول صداقت بشر است، مسئولیتى که خدا براى او معین کرده و از او خواسته است که شعاع مکتبش همه جا را بپوشاند و این امر در عین پشتکار و تصمیم نیاز به آگاهى و اطلاع و محتاج به اخلاق بود که محمد(ص) آن را به وجهى کامل واجد بود و ادا کرد و از سوى دیگر او خود را موظف به اداره جامعه، اصلاح مقاصد، سعى در رفع حوائج نیازمندان تحکیم روابط داخلى و خارجى مى‏دانست.
شک نیست که در چنین وضعى دشمن در صدد توطئه و انتقام‏گیرى باشد، از سوى دیگر دلهره از مومنان خود دارد. دشمن هدف کشتن او را دارد. و او مواجه با قواى تحلیل رفته قریش است و هم مامور معرف على (ع) به خلافت و فعالیت که خود جنجال برانگیز است. او باید به همه این مسائل برسد و به آنها جامه تحقق بپوشاند.

روش اقدام حضرت محمد (ص) در تصمیم‏گیرى:
او در راس جامعه‏اى است عظیم که کار تصمیم‏گیرى و گردانندگى کشور را بر عهده دارد. اما هرگز تصمیم‏گیرى او همان محل عبادت است که تصمیم‏گیرى او خودنوعى عبادت است و در آن خداى را باید شاهد و ناظر دانست. پیامبر پس از ورود به مدینه مبلغى حدود 10 دینار دارد و زمین براى مسجد خرید. اما مسجد در زمان او داراى نقش‏هاى متعددى بود و کارهاى خارق العاده‏اى در آن صورت مى‏گرفت که به موارد زیر مى‏توان اشاره کرد.
مسجد مرکز کارهاى تربیتى بود و در آن آموزش و پرورش، انتقال معارف و ایدئولوژى، خواندن و نوشتن انجام مى‏شود.
مسجد مرکز کارهاى سیاسى بود. تصمیم گیریها، قراردادهاى سیاسى و نظامى در آنجا انجام مى‏شد.
مسجد مرکز قضاوت بود: داورى و صدور حکم، فصل خصومات در آن صورت مى‏گرفت و دادگسترى به معنى امروز بود.
مسجد محل تشکل و اجتماع بود، تشکل نظامى، سیاسى، ملاقاتها، مرکز تجمع تحت عنوان حزب اللَّه .
مسجد محل تبلیغ بود و در آن پندها، موعظه‏ها، هشدارها بود و خطبه‏ها در آنجا خوانده مى‏شد.
مسجد مرکز اخبار و اطلاعات بود: کلیه اخبار و اطلاعات مربوط به کشورها و جامعه و هر گونه خبرى رادر مسجد مى‏شد به دست آورد.
مسجد مرکز اعلام وحى و منشورهاى الهى بود. آیات قرآن که بر پیامبر نازل مى‏شد، دستورات و احکام دینى از آنجا به مردم مى‏رسید.
مسجد محل عبادت بود و مردم در آن به نماز و ذکر آیات و تلاوت قرآن و دعا مى‏پرداختند.
مسجد مرکز ادبى و هنرى بود: سخنوران، شاعران سروده‏هاى خود را در آن جا مى‏کردند.
مسجد محل رجوع درماندگان بود و گرفتاران، محرومان، مستضعفان، درد خود رابا مردم در میان مى‏گذاشتند و به استضعاف‏ها و شکایات رسیدگى مى‏شد.

قاطعیت حضرت محمد (ص) در تصمیم‏گیرى
حضرت محمد (ص) در تصمیم‏گیرى بسیار قاطع بودند، همه احترامى که براى مردم قائل بودند، با همه توجهى که به شور و مشورت داشتند، با همه توجهى که در جلب نظر دیگران از خود بروز مى‏دادند، در برابر حکم خدا و اجراى آن قاطعیت داشت. اگر تصمیمى مصلحت‏آمیز و بر اساس کتاب اتخاذ مى‏کرد با تمام وجود، و تمام قوا آن را به مرحله اجرا مى‏رساند.
چه بسیار سنگباران کردن‏ها، سخت گرفتن‏ها، منع‏ها که در سر راه وجود داشت، چه بسیار بسیج نیروها که علیه او صورت گرفت تا او را از کارش باز دارند، چه بسیار محاصره‏هاى تنگ اقتصادى که درباره‏اش معمول شده بود، تا تلاش او را از میان بردارند و خنثى سازند. ولى او هرگز دست از هدف بر نداشت براى نسخ اندیشه جاهلیت که با مطلقه پسر خوانده خود ازدواج نمى‏کردند، خود پیش قدم شد و در این راه از ملامت احدى تردید به خود راه نداد. با همان ایمان و اعتقاد قاطع به حقانیت خود به پیش رفت و در اجراى حکم الهى شک و تردید به خود راه نداد.

سازش ناپذیرى حضرت محمد(ص) در برابر ظلم
پیامبر (ص) رهبرى پر استقامت و سازش‏ناپذیر بود. البته سازش ناپذیرى در مسیر هدف الهى و اجراى احکام بود و گر نه در آنگاه که پاى مصلحت مملکت و امت اودر میان بود و حساب شرع و دین به میان مى‏آمد تن به سازش مى‏داد و ما جلوه آن را در صلح حدیبیه مى‏بینیم. پیامبر (ص) چه روحیه‏اى داشت و چه شکنجه‏اى را تحمل مى‏کرد. شکنجه جسمى و شکنجه روحى او غیر قابل تصور است، گاهى در مکه مى‏گرفتند و بر زمین مى‏خواباندند و با سنگ بر کتف و ساق پایش مى‏کوبیدند، آن چنان که تا مدتى قدرت حرکت و راه رفتن را نداشت و زمانى اصحاب وفادارى چون یاسر و عمار و سمیه و هلال را در صفو شن شکنجه میکردند و او متحمل آن بود. آریاز نظر ما برایموفقیت در هر برنامه وجود دو مسئله ضرورى است. ایمان به هدف و استقامت در راه آن‏ها و این هر دو در وجود پیامبر اکرم قابل لمس بود. آرى مى‏توان درک کردکه مبارزات آن حضرت تا چه اندازه دشوار و اعجاب‏انگیز بوده است. سه سال در شعب ابیطالب با عده‏اى از یاران و خاندان خود، در منتهاى فقر و گرسنگى و بى عدالتى بودند و چه‏ها که نکشیدند ولى هرگز تن به سازش و تسلیم ندادند.
در همان روز هائى که در برابر مخالفان قد بر افراشتند، به ایشان پیشنهاد کردند که اگر دست از مخالفت و مبارزه و سرسختى بر دارند. هر منصبى و ثروتى که بخواهد در اختیارش مى‏گذارند. اما ایشان روزهاى سخت را یکى پس از دیگرى پشت سر گذارد و دست از هدف و دعوت خود بر نداشت، آنها مى‏خواستند همه چیز را براى او تامین کنند تا بتوانند مانع وصول او به هدف شوند ولى هرگز در این امر موفق نشدند.

خشونت و انگیزه جنگ‏هاى زمان پیامبر ( ص )
پیامبر اسلام بر خلاف زمامداران خودسر جهان، که به منظور کشور گشائى و استثمار نیروهاى انسانى و به دست آوردن ثروت سرشار سایر ملل جنگ اقدام مى‏کنند، دست به شمشیر و لشکر کشى نمى‏زدند، بلکه با مشعل کتاب آسمانى و قانون الهى پیش مى‏رفت و تنها شمشیر و زور را در موارد ضرورى و اجتناب‏ناپذیر براى جلوگیرى از ظلم و ستم و پاک سازى مسیر و از بین بردن موانع و خارهاى مزاحم سر راه و اهتزاز پرچم حق و عدالت بکار مى‏برد.
نبردهاى زمان پیامبر اسلام (ص) براى برکنارى افراد سودجو که بر بندگان پاک خدا ستم روا مى‏داشتند و از نشر حقایق اسلامى جلوگیرى مى‏کردند، و نیز براى ان که بشر بتواند در سایه حکومت عدل تفاهم بین المللى نائل شود. بدیهى است این نوع مبارزه در زمان هر پیامبرى با دشمنان خدا که مردم را تحقیر مى‏کرده‏اند وجود داشته و هر خردمندى آن را مى‏ستاید، و رسیدن به هدف جز این راه دیگرى ندارد، از جمله این جنگ‏ها مى‏توان به جنگ بدر، احزاب ( خندق ) ، جنگ بنى قریظه، جنگ بنى المصطلق، جنگ خیبر، جنگ موته، فتح مکه و حنین و طائف اشاره کرد. نکته مهم و قابل توجه این است که هیچ یک از جنگ‏هاى زمان پیامبر (ص) به خاطر کشورگشایى و انتقام و کینه توزى و تجاوز و تسلط صورت نگرفته است، بلکه فقط براى جلوگیرى از تجاوز پیمان شکنان و حفظ استقلال و دفاع از حریم مسلمین و اعتلاى کلمه حق بوده است دکتر گوستاولوبون از قول "بى شود" نقل مى‏کند. در اسلام که جهاد را واجب کرده است، مردم را نسبت به پیروان مذهب دیگر به انصاف و عدالت و گذشت دعوت مى‏کند و به آنان آزادى مذهبى مى‏دهد.
پیامبر خدا تنها به خاطر خدا و دین او غضب مى‏کردندو نیز به همان جهت خشنود مى‏شدند. ایشان در مواردى براى نجات مستضعفان و رهایى درماندگان و محرومان از اسارت‏ها تن به جنگ مى‏دادند و بد نیست بدانیم که جنگ براى ایشان امرى اصیل نبود بلکه امرى بود عارضى.
چون دین اسلام خود را صاحب رسالت جهانى مى‏داند و معتقداست که باید پیام خود را ابلاغ کند و به گوش جهانیان برساند. در این امر با زبانى مسالمت‏آمیز و با منطق به پیش مى‏رود و اقدام مى‏کند، مادام که سدى سر راه او ایجاد شود، بحثى نیست، ولى در آن گاه که راه را بر او بسته و مانع ادامه راهش شدند، شمشیر بر مى‏کشند و راه خود را مى‏گشایند و در این جاست که جنگ پیش مى‏آید.
در دین اسلام هدف از جنگ‏هاى پیامبر، تسلط ملتى بر ملت دیگر نیست، بلکه هدف نشر اسلام و هدایت مردم به سوى حق و گسترش عدل و انتشار یک فرهنگ انسانى است.
روش سیاسى پیامبر اسلام ابتدا یک روش مظلومانه است، روش صلح و سداد است و عدم حرکت مسلحانه، آرى او در راه انجام رسالت خود سعى مى‏کرد تا سر حد امکان آرام باشند ولى دشمن ایشان را ناگزیر کرده است که قهر انقلابى خود را در مواردى بکار برد آن هم در طریق اعتلاى حق و عدل. مسلم این است که در همه موارد فوق نظر شخصى را اعمال نکرده و نخواسته هوس خود را بشناسند، حتى اگردر حین جنگ دشمن حاضر به تسلیم مى‏شد ایشان راه را باز مى‏گذاشتند و دست را از جنگ مى‏کشیدند و با آن صلح مى‏کردند.
اسلام درباره خشونت نظر روشن و واضحى دارد، اسلام استفاده از خشونت را اصل قرار نداده است اما در مواردى که خشونت قانونى باشد، خشونت را نفى هم نکرده است.
اخلاق فردى پیامبر مى‏فرماید: پیامبر را به خاطر نرمش او و به خاطر نیت اودر برخورد با مردم ستایش مى‏کند و مى‏گوید تو غلیظ و خشن نیستى.
اسلام دین افراد مجاهدی است که بدنبال حق و عدالتند.
اسلام دین کسانى است که آزادى و استقلال مى‏خواهند.
اسلام مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است.
بنیان گذار و شاگرد مکتب اسلام مى‏فرمایند:
ما مکلف هستیم که اسلام را حفظ کنیم، این تکلیف از واجبات مهم است حتى از نماز و روزه واجب‏تر است. همین تکلیف است که ایجاب مى‏کند خونها در انجام آن ریخته شود، از خون امام حسین (ع) که بالاتر نبوده براى اسلام ریخته شد.

اعمال سیاست پیامبر اسلام (ص) و نقش آن در پیشرفت و گسترش اسلام
اعمال سیاست پیامبر (ص)خیر و برکت و موقعیت‏هاى بسیارى را براى بشریت پدید آورد نظام زندگیشان را عوض کرده و تحولاتى همه جانبه در آن پدید آورد. او براى حیات بشر فسلسفه‏اى آورد زنده، مترقى، حرکت زا ،که در آن نه تنها طرد مواهب نبود، بلکه بهره مندى از آن به عنوان نصیب و سهم بود. از همه انسانها مى‏خواست که با رعایت تقوا، دورى از اسراف از آن بهره برند.
بعثت پیامبر اعظم(ص) همچون آب سرد و گوارائى بود که درست در عین تشنگى و در عین التهاب آن به دست آمد و چه بسا تشنگانى که از جام او سیراب شدند و چه بسا دیگر که بر اثر تلقینات دو ناگوار از استفاده آن محروم ماندند. او براى استقرار عدالت و قوام قسط در جامعه از هیچ کس کوششى فروگذار نکردند.
مبارزه عظیم و پر دامنه‏اى را پى افکنده بود، مبارزه علیه ظلم‏ها، تبعیض‏ها، تخدیرها، دین فروشى‏ها، نان خوردن از راه سحر و جاد و فحشاء و منکرات، مبارزه علیه تبعیضات نژادى و مزایاى طبقاتى مجعولات بى بند و بارى‏ها، عنایت الهى با او همراه بود و مى‏خواست درآن سرزمین محکوم به وحشت و پر از هیاهوى تمدنى غیر انسانى ملتى متمدن، انسانى و اسلامى پدید آید.
مرکز نهائى حیات، مشى و سیاست پیامبر اعظم (ص) در عمق دلهاى مردم بود و او با استفاده از این قدرت فوق العاده توانست احکام خدائى را در جامعه جارى سازد و دلهاى بیگانه از خدا را با خدا آشنا سازد. اینکه او موفق شده بود قدر و منزلت مسلمین را بر کسرى‏ها و قیصرها برترى دهد بخاطر دمیدن روح عالى و حکمت علالى دراصحاب بود به یارانش روح شجاعت و شهامت دمید و مى‏فرمود به قدرتمندان دنیا چون شیران ننگرید بلکه آن‏ها را چون گربه و روباه بدانید و از آنان نترسید.
آنانکه در مکتب پیامبر (ص) پرورش یافته صحنه‏هاى پر افتخارى را از خود بر جاى گذاشتند، جاه و مقام، ثروت و مکتب، زن و فرزند، آسایش کلى و فراغ خواهى هم نتوانست آنان را از فداکارى و پایدارى و جانبازى در راه هدف و مکتب عزیزشان باز دارد.
ایشان در راه به ثمر رساندن ایده‏هاى خود سلاحى جز سلاح خدائى نداشت، نه کسى در آغاز کار بااو بود که همراهیش کند و نه اسلحه و ارتشى در اختیار داشت که راه را به روى او بگشایند. او فقط خدا را داشت و هم او برایش کافى بود.
بردبارى و تحملش در برابر مصائب که در راه خدا صورت مى‏گرفت و نیروى ایمان او توانست حوادث عظیم دوران رسالت را کوچک کند و او را به ادامه راهى که در نظر داشت وا دارد. راز موفقیت او خلوص و ارادت بى مانند در پیشگاه خدا بود و استقامت و بردبارى آن را همراهى مى‏کرد.
در پایان دوره حکومت کوتاهش بود که عدالت همه جا را فرا گرفته و تساوى حقوق انسانى در بین مردم جامعه رواج یافت. مردم خود را طلبکار آن چیز هایى مى‏دانستند که پیامبر از آنها به عنوان حى برایشان یاد کرده بود.
دیگر تعصب عشیره‏اى، نژادى، قبیله‏اى، طبقه‏اى در جامعه وجود نداشت و یا اگر هم وجود داشت به پشیزى نمى‏ارزید. استبداد حاکم از میان مردم رخت بربسته بود و اسلام طرفدار عدل و قسط بر سر مردم جزیره العرب سایه افکنده بود.
در اواخر عمرش فتنه‏ها از هر سو دامنگیر او و مکتبش شده بود. دلش را مى‏سوزاند. روزهاى آخر عمر به قبرستان بقیع رفت و خطاب به آنها که به سراى جاوید شتافته بودند فرمود:
"خوشابه حال شما که مردید و فتنه هائى که پس از من پاره‏هاى شب تاریک بر امتم وارد مى‏شود ندیدید . " ایشان در طریق تداوم نهضت و انقلابش به مردم فرموده بود: در بین شما دو چیز گرانبها مى‏گذارم که دراین فتنه‏ها گمراه نشوید. کتاب خدا و عترت من. این دواز هم جدا نمى‏شوند تا در کنارحوض کوثر بر من وارد شوند . " حدیث ثقلین".
محمد(ص) سرانجام از دنیا رحلت کرد در حالیکه 63 سال از عمر پر از رنجش را پشت سر گذارده و انقلاب عظیم اسلامى را بثمر رسانده بود. آئینش نه تنهادر جزیره العرب بلکه در همه نقاط دور و نزدیک پرتو افکنده بود و مدینه‏اش پایگاهى براى اسلام از نظر همه نقاط جهان شده بود.

صلى اللَّه علیک یا رسول اللَّه، یا بنى الرحمه یا کریم الاخلاق، صلى اله على روحک و بدنک و رحمه اله و برکاته.

(( کتابنامه یا منابع و مآخذ ))

ردیف نویسنده عنوان انتشارات
1- دکتر قائمى – على مشى و سیاست محمد(ص) انتشارات امیرى
2- دکتر شریعتى – على سیماى محمد( ص )
3- امام خمینى – روح ا… ولایت فقیه در خصوص حکومت اسلامى
4- هیات علمى معاونت آموزشى نزاجا دروس تاریخ تحلیلى اسلام اداره ع.س.آجا
5- جعفریان تاریخ سیاسى اسلام
6- سبحانى – جعفر تاریخ سیاسى اسلام
7- رحمتى شهرضا – محمد نغمه‏هاى عاشقى انتشارات شاکر
8- حجه الاسلام حسینى – سید على اکبر سلام بر خورشید – مجموعه 5 جلدى
9- قانع – احمدعلى على انحطاط نماز ازدیدگاه قرآن‏کریم انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى
10 – علیخانى – على اکبر توسعه سیاسى از دیدگاه امام على( ع ) انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى
11- قوى دامغانى – سید رضا نگرشى بر مدیریت اسلامى انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى
12- تاریخچه سیاسى اقتصادى صدر اسلام انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى
13- استادشهید مطهرى – سید مرتضى سیرى در سیره نبوى انتشارات صدرا
14- استادشهید مطهرى – سید مرتضى آشنایى با قرآن انتشارات صدرا
15- استادشهید مطهرى – سید مرتضى پیامبر امّى انتشارات صدرا
16- استادشهید مطهرى – سید مرتضى امامت و رهبرى انتشارات صدرا
17- استادشهید مطهرى – سید مرتضى تعلیم و تربیت در اسلام انتشارات صدرا
18- استادشهید مطهرى – سید مرتضى ختم نبوت انتشارات صدرا
19- استادشهید مطهرى – سید مرتضى نبوت انتشارات صدرا
20- رهبر – محمد تقى سیاست و مدیریت در نهج البلاغه انتشارات صدرا
1- سیرى در سیره نبوى، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 270 و 272 و 1380 و 274، چاپ اول 80.
2- دروس تاریخ تحلیلى اسلام، ع.س، چاپ اول سال 65.
3- سیرى در سیره نبوت، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 270، چاپ اول سال 80.
4- مشی و سیاست محمد(ص)، دکتر على قائمى، چاپ اول، ص 9.
5- مشی و سیاست محمد(ص) ، دکتر على قائمى ص 18 چاپ اول
6- مشی و سیاست محمد (ص) ، دکتر على قائمى ص 19 چاپ اول
7- مشی و سیاست محمد (ص)، دکتر على قائمى ص 18 چاپ اول
8- استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 12 چاپ اول
9- مشی و سیاست محمد(ص)، دکتر على قائمى، ص 25.

(( فهرست مطالب ))
موضوع صفحه
مقدمه 2
چکیده مقاله 7
تاریخچه زندگی پیامبر 10
سوابق و پیشینه دین رسول خدا ( ص ) 16
جنبه های الگوئی حضرت محمد ( ص ) 19
نگاهی به سیره اخلاقی پیامبر اعظم ( ص ) 23
الگوی تربیتی پیامبر ( ص ) در زمینه اجتماع وخانواده 27
الگوی تربیتی پیامبر ( ص ) در کانون خانواده 28
حقوق متقابل زن و مرد در سیره نبوی 31
تکریم کودکان در سیره پیامبر ( ص ) 33
عظمت روحی پیامبر اعظم ( ص ) 37
تواضع و فروتنی حضرت محمد ( ص ) 38
پاکی و صفای وجود پیامبر اعظم ( ص ) 39
سیره پیامبر اسلام ( ص ) در امر رهبری و قضاوت در جامعه اسلام 41
سیره و عملکرد حضرت محمد ( ص )در بین مردم 42
تشریح رهبری سیاسی پیامبر اعظم ( ص ) 46
سیاست و شیوه دعوت اسلامی در سیره رسول خدا ( ص ) 49
شیوه حاکمیت مکتب اسلام توسط حضرت محمد ( ص ) 57
سو و جهت رهبری حضرت محمد ( ص ) 58
روش کار و اقدامات حضرت محد ( ص ) در رهبری 59
روش اقدام حضرت محمد ( ص ) در تصمیم گیری 60
قاطعیت حضرت محمد ( ص ) در تصمیم گیری 61
سازش ناپذیری حضرت محمد ( ص ) در برابر ظلم 62
خشونت و انگیزه جنگ های زمان پیامبر ( ص ) 63
اعمال سیاست پیامبر اسلام ( ص ) و نقش آن در پیشرفت و گسترش اسلام 66
کتابنامه یا منابع و ماخذ 69

تشریح رهبری سیاسی پیامبر اسلام ( ص )

صفحه 2


تعداد صفحات : حجم فایل:296 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود