2-1) مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………………..
16
بخش اول
16
2-2) سرمایه فکری …. …………………………………………………………………………………………………………………….
19
2-2-1) مبانی نظری و سیر تاریخی سرمایه فکری ………………………………………………………………………………
23
2-2-2) تعریف سرمایه فکری ……………………………………………………………………………………………………………
2-2-3) انواع طبقه بندی اجزای سرمایه فکری……………………………………………………………………………………..
26
26
2-2-4) مشترکات نظریات ………………………………………………………………………………………………………………..
2-2-4-1) سرمایه انسانی …………………………………………………………………………………………………………………
2-2-4-2) سرمایه ساختاری (سازمانی) …………………………………………………………………………………………….
2-2-4-3) سرمایه ارتباطی ( مشتری)…………………………………………………………………………………………………
40
41
42
42
2-2-5) سنجش سرمایه فکری……………………………………………………………………………………………………………
2-2-5-1) دلایل سنجش سرمایه فکری………………………………………………………………………………………………
2-2-5-2) اهداف اندازه گیری سرمایه فکری………………………………………………………………………………………
2-2-5-3) منافع و مزایای اندازه گیری سرمایه فکری …………………………………………………………………………….
42
42
45
45
2-2-6) مدلها و روشهای اندازه گیری سرمایه فکری ………………………………………………………………………
49
2-2-6-1) مدلهای سنجش غیرمالی سرمایه فکری ……………………………………………………………………………..
49
2-2-6-2) مدلهای سنجش پولی و مالی سرمایه فکری ………………………………………………………………………..
52
2-2-7) گزارش دهی سرمایه فکری …………………………………………………………………………………………………….
59
2-2-7-1) مفروضات زیربنایی مدل گزارش دهی سرمایه فکری ……………………………………………………………..
60
2-2-7-2) محتوای گزارش دهی سرمایه فکری …………………………………………………………………………………….
62
بخش دوم : مدیریت سود…………………………………………………………………………………………………………………..
62
2-3) سود مورد انتظار (عادی یا هدف) …………………………………………………………………………………………….
62
2-3-1) تعریف و تبیین مدیریت سود ……………………………………………………………………………………………..
62
2-3-2) تاریخچه مدیریت سود…………………………………………………………………………………………………………
65
2-3-3) انواع مدیریت سود ………………………………………………………………………………………………………………
67
2-3-4) انگیزههای مدیریت در مدیریت سود …………………………………………………………………………………….
68
2-3-5) مدیریت سود و رابطهی آن با هزینه – منفعت ………………………………………………………………………..
70
2-3-6) جایگاه مدیریت سود ……………………………………………………………………………………………………………
71
2-3-7) فرضیه مدیریت سود و فرضیه بازار………………………………………………………………………………………..
72
2-3-8) روش های مدیریت سود ……………………………………………………………………………………………………….
73
2-3-9) ابزارهای مدیریت سود …………………………………………………………………………………………………………..
74
2-3-10) خصوصیات روشهای مدیریت سود ……………………………………………………………………………………..
77
2-3-11) عوامل موثر بر مدیریت سود ………………………………………………………………………………………………
80
2-3-12) رویکردهای مختلف مطالعه مدیریت سود …………………………………………………………………………….
82
بخش سوم: پیشینه تحقیق…………………………………………………………………………………………………………………
83
2-4-1) تحقیقات خارجی………………………………………………………………………………………………………………..
83
2-4-2) تحقیقات داخلی………………………………………………………………………………………………………………….
88
2-1) مقدمه
دراکر1(1993) اندیشمند معروف مدیریت میگوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانش محور هستیم که در آن منابع اقتصادی اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و … نیست و منابع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود. قرن 21، قرن اقتصاد دانش محور است. قبل از اقتصاد دانش محور، اقتصاد صنعتی حاکم بوده است. در این اقتصاد عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری داراییهای فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول، ماشین آلات و … بوده است و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید می شد. در این اقتصاد، استفاده از دانش، به عنوان یک عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانش محور، دانش یا سرمایه فکری2 به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر داراییهای مشهود و فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا می کند (بونیتس، 1998). در این اقتصاد، داراییهای فکری و بخصوص سرمایه های انسانی جزو مهم ترین داراییهای سازمانی محسوب می شوند و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیت های فکری آنها دارد تا داراییهای مشهود آنها (فلام هولدز و همکاران3،2002). با رشد اقتصاد دانش محور، بطور قابل ملاحظه ای شاهد این موضوع هستیم که داراییهای نامشهود4 شرکتها در مقایسه با سایر داراییهای مشهود، عامل مهمی در حفظ و تحقق مزیت رقابتی پایدار آنها می باشند.(تایلز و دیگران،2002)5
گلدفینگر6(1994)، اقتصاد دانش محور را از سه بعد بررسی می کند :
بعد اول : تقاضایی برای مصنوعات نامشهود وجود دارد. (خدمات)
بعد دوم : داراییهای نامشهود بر عوامل تولید مسلط می شوند یعنی بیشتر عوامل تولید، از داراییهای نامشهود هستند و به عبارت دیگر داراییهای نامشهود در بین عوامل تولید، نقش بارزتر و بیشتری ایفا می کنند.
بعد سوم : قوانین جدیدی برای سازمان تجاری، رقابت و ارزشگذاری ظهور می کند.
در نتیجه محیط کسب و کار بطور شگفت انگیزی تغییر می کند. در کسب و کارها و اقتصاد قرن 21، بر روی اطلاعات، فناوری اطلاعات، تجارت الکترونیک، نرم افزارها و مارک ها و حق اختراع ها1، تحقیقات، نوآوری ها و … سرمایه گذاری می شود که همگی جزیی از داراییهای نامشهود و سرمایه های فکری و دانشی هستند تا جزو داراییهای مشهود(سیتارامانو دیگران، 2002)2.
در پارادایم صنعتی قدیم، شرکت ها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل می کردند. اقتصاد کمیابی بدین معناست که منابع و داراییهای تحت سلطه و کنترل شرکت ها، محدود و کمیاب هستند و استفاده بیشتر از آنها، از ارزش آنها می کاهد ولی در عصر اقتصاد اطلاعاتی و دانش محور، این اصول صدق نمی کند. شرکتها در اقتصاد دانش محور تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل می کنند اقتصاد فراوانی بدین معناست که منابع و داراییهای در اختیار شرکت به میزان فراوانی وجود دارد. این نوع داراییها از نوع نامشهود هستند و بیشتر در افرادی قرار دارند که ما به آنها دسترسی داریم مثالی از موضوع فراوانی این نوع داراییها در اقتصاد دانش محور، فراوانی اطلاعات در اینترنت است(سالیوان و دیگران،2000)3 بطور خلاصه در اقتصاد دانش محور، مهمترین داراییها و عوامل تولید شرکت ها، نامشهود هستند که استفاده از آنها نه تنها از ارزش آنها نمی کاهد بلکه به ارزش آنها می افزاید. این نوع داراییهای نامشهود شامل دانش، سرمایه فکری و … هستند ولی در اقتصاد صنعتی مهمترین عوامل تولید، داراییهای مشهود و فیزیکی هستند که استفاده از آنها، از ارزش آنها می کاهد و این داراییها شامل زمین، ماشین آلات، سرمایه های پولی و غیره است.
هدف از فصل حاضر، ارایه کلیات و مفاهیمی پیرامون سرمایه فکری و مدیریت سود و روشن ساختن رابطه بین سرمایه فکری و مدیریت سود است. براین اساس ابتدا مباحثی از سرمایه فکری ارائه می شود، در بخش دوم معیارهای ارزیابی مدیریت سود تشریح می شود. در بخش سوم به شواهدی از مطالعات و پژوهش های مشابه که در داخل و خارج از کشور انجام شده است می پردازد.
بخش اول : سرمایه فکری
2-2) سرمایه فکری
کندریک1(1990) که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح آمریکا است می گوید که در سال 1929، نسبت سرمایه های تجاری نامشهود به سرمایه های تجاری مشهود 30 به 70 بوده است ولی در سال 1990 این نسبت به میزان 63 به 37 رسیده است و همچنین لئو2 مطرح می سازد که فقط در حدود 10 تا 15 درصد کل ارزش بازاری شرکت ها از داراییهای مشهود و فیزیکی است و داراییهای نامشهود در حدود 85 درصد کل ارزش بازاری شرکت ها را تشکیل می دهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازه گیری آنها صورت نگرفته است (سیثارامن و همکاران3، 2002). همچنین یکسری مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمینه ترکیب داراییهای هزاران شرکت غیرمالی در طی سال های 1978 تا 1998 نشان داد که رابطه بین داراییهای نامشهود و مشهود بطور قابل ملاحظه ای تغییر کرده است در سال 1978، نسبت داراییهای مشهود و نامشهود 80 به 20 بوده ولی در سال 1998، این نسبت تقریباً به 20 به 80 رسیده است. این تغییر قابل ملاحظه باعث ایجاد یکسری روش هایی برای محاسبه ثروت شرکت هایی شده است که مهمترین داراییهای آنها، داراییهای نامشهود بویژه فکری و دانشی بوده است (سالیوان و دیگران،2002).
در طی دهه گذشته، شرکتها اهمیت مدیریت داراییهای نامشهود خود را درک کرده اند و توسعه مارک ها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمان ها را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفته اند. در این اقتصاد، توانایی خلق و استفاده از ارزش این داراییهای نامشهود، یک شایستگی اصلی را برای سازمان ها بوجود می آورد(کنان و دیگران، 2004)4. امروزه سازمان ها نیاز دارند تا بتوانند داراییهای خود را از نو و دوباره طبقه بندی کنند و باید این موضوع را درک کنند که چگونه این داراییها می توانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را به ارزش سازمان بصورت کمی درآورند و بتوانند این داراییهای خود را با داراییهای رقبای خود، مقایسه کنند. برای این منظور بایستی ابتدا طبقه بندی جدیدی از داراییهای سازمانی را در این عصر ارائه کنیم (تایلز و دیگران، 2002).
نمودار 2-1) مدل طبقه بندی داراییهای یک شرکت
در ترازنامه منعکس نمی شوند و فقط برخی از مالکیتهای معنوی منعکس می شوند. .منبع: (Tayles et al., 2002)
بی شک این داراییهای نامشهود دارای ارزش هستند چون وقتی شرکت ها فروخته می شوند، بخشی از ارزش آنها بصورت سرقفلی1 نامگذاری میشود. بر طبق نظر هوریب2، سرقفلی تفاوت بین ارزش واقعی (بازاری) شرکت و ارزش دفتری آن است(بونیتز و دیگران،2000)3.
تا قبل از سال 1980، مهمترین عامل تعیینکننده برای درک مزیت رقابتی شرکت ها، ساختار صنعت و بطور کلی محیط تجاری بوده است و شرکت ها بیشتر توجه خود را به محیط سازمانی خود مبذول می داشتند تا به درون سازمان. در این روزگار، نقش مدیریت، پیدا کردن راه ها و روش هایی بود که کالاها و بازارها را با هم ترکیب کنند و سازمانها بیشتر بر روی منابع محیطی که عمدتاً مشهود بوده است متکی بوده اند. اما بعد از سال 1980، عامل تعیین کننده دیگری مطرح شد و آن هم نحوه استفاده از منابعی بود که غیر قابل تقلید، غیر قابل انتقال، نادر و بادوام بودند و برای مشتریان ایجاد ارزش می کردند و مزیت رقابتی سازمان ها در گرو این منابع بود. این منابع و داراییها عمدتاً نامشهود بویژه انسانی بودند و این منابع در داخل سازمانها قرار داشتند. این امر باعث شد که سازمانها توجه خود را به درون سازمان ها و سرمایه های فکری خود جلب کنند تا به محیط سازمان خود. در این جا تمرکز سازمانها روی منابع و جنبه های داخلی از شرکت ها بود که در محیط یافت نمی شد. این منابع با نام های مختلفی همچون حافظه سازمانی، منابع نامشهود، داراییهای استراتژیک، قابلیت های اصلی1، شایستگی های اصلی2 و داراییهای غیرقابل مشاهده و داراییهای دانش محور و … مطرح شد. با تمرکز بیشتر سازمان ها روی تعریف این منابع، این موضوع آشکار شد که این داراییها، بیشتر مبتنی بر دانش و اطلاعات هستند و می توانند شامل هر چیزی از قبیل وفاداری مشتری تا مهارت های تکنولوژیکی یا سرقفلی داخلی باشند و باید این نکته را خاطرنشان سازیم که این منابع و داراییهای نامشهود دارای اثر مهمی بر فرایندهای نوآوری سازمانی هستند (سانچز و دیگران، 2000)3. در پایان باید گفت که شرکت ها نه تنها نیاز دارند تا دارایی های نامشهود خود را شناسایی، اندازه گیری و مدیریت کنند بلکه باید همواره سعی کنند تا این داراییهای نامشهود را بطور مستمر، ارتقا و بهبود بخشند. سازمانهایی که نتوانند داراییهای دانشی خود را بطور مستمر ارتقا دهند بقاء خود را با خطر از دست دادن و فنای خود مبادله خواهند کرد(بونیتز،1998)4 .
2-2-1) مبانی نظری و سیر تاریخی سرمایه فکری
سرمایه فکری اولین بار در سال 1962 توسط فریتز مچلاپ مطرح شد پس از آن در سال 1969 جان کنت گالبرایت اصطلاح سرمایه فکری را به کار برد در اوایل دهه 1980 ایده عمومی ارزش ناملموس (که اغلب "سرقفلی" نامیده میشد) را ایتامی مطرح کرد. در اواسط دهه 1980 انقلاب اطلاعات شکل گرفت و شکاف بین ارزش دفتری و ارزش بازار به طور چشمگیری برای بسیاری از شرکتها افزایش یافت. درهمین حین، کتابی پیرامون استخراج ارزش از نوآوری توسط آقای تیس انتشاریافت.
در سال 1979، حسابداری سوئدی به نام کارال اریک اسویبی5 که بعدها به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدیریت دانش معرفی شد، با پرسشی بزرگ روبرو گردید. دفاتر حسابداری (ارزش دفتری) یکی از شعبههای معروف سازمانی که او در آنجا کار میکرد تنها، یک کرون ارزش را نشان میداد، در حالی که ارزش واقعی سازمان به مراتب بیش از اینها بود. در این هنگام وی متوجه شد که ترازنامه مالی شرکت او، تنها ارزش دارایی فیزیکی آن را که شامل چند میز و ماشین تحریر بود نمایش میدهد و ارزش واقعی سازمان به شایستگی کارکنان سازمان و چیزی را که جمع کارمندان سازمان به عنوان یک دفتر و مغز جمعی تشکیل می دادند، وابسته است. اسویبی و دیگران، این یافته را با نام دارایی فکری و دارایی ناملموس معرفی کردند و آن را در کنار داراییهای ملموس قرار دادند. به این ترتیب تعداد نوشتهها، سمینارها و … در این زمینه رشد کرد و موضوع بطور جدی در دستور کار دانشمندان علم مدیریت و مدیران سازمانهای بزرگ قرار گرفت.
در اقتصاد جدید، تبادل دانش و اطلاعات، بیش از محصولات و خدمات موجب اعتلای سازمانها شده است به گونهای که با بررسی شرکتهای با رشد سریع در مییابیم که 50% آنها به تجارت دانش کارکنان خود پرداختهاند. بنابراین با چنین روندی تعیین معیار و اصولی برای ارزشگذاری دانش به عنوان یک دارایی مهم و کلیدی، از اهمیت ویژهای برخوردار شده است.
در اواخر دهه 1980 آغاز نخستین تلاشها برای نوشتن و تدوین صورت حساب هایی که سرمایه های فکری را اندازه گیری می کنند (اسویبی، 1988 ) شکل گرفت و در این رابطه کتاب "ارتباط گم شده و سقوط مدیریت حسابدار ی" توسط آ قایان جانسون و کاپلان انتشار یافت. همچنین کتاب "مدیریت داراییهای دانشی" (قرن 21) توسط آقای آمیدن منتشر شد.
در سال 1990 شرکت اسکاندیا آقای لیف ادوینسون را به عنوان "مدیر سرمایه های فکری" خود منصوب کرد. اولین باری است که نقش مدیریت سرمایه های فکری با تخصیص یک پست رسمی، در سازمان مشروعیت می یابد. کاپلان و نورتن ( 1992) مفهوم و رویکرد کارت امتیازی متوازن را معرفی کردند . این رویکرد مبتنی بر این فرض است که آنچه را که شما اندازه گیری می کنید همان چیزی است که شما به دست می آورید. همچنین کتاب "سازمان هوشمند" نیز توسط آقای کوئین انتشار یافت.
ونوکا و تاکیشی در سال 1995 کار بسیار با ارزششان را درباره "سازمان دانش آفرین" معرفی کردند . اگر چه تمرکز این کتاب بر دانش است ، با وجود این، تمایز بین دانش و سرما یه فکری در آن بسیار ظریف عنوان شده است
در سال 1994 ابزار شبیه سازی سلمی به نام تانگو روانه بازار شد. تانگو اولین محصول پرفروش است که در آموزش مدیران درباره اهمیت عوامل نامشهود، به کار می آید. همچنین در سال ( 1994 ) ضمیمه ای برای گزارش سالانه شرکت اسکاندیا تهیه شد که موجودی سرمایه های فکری آن ر ا نشان می داد. گزارش سرمایه های فکری، علاقه زیادی ایجاد کرد و در شرکتهایی که به دنبال پیروی از پیشگامی اسکاندیا هستند. برای "ممیزی دانش" رویداد قابل توجه دیگری که در سال (1995) اتفاق افتاد، زمانی است که سلمی از ارزیابی جامع از وضعیت سرمایه های فکری شرکت استفاده کرد. صاحب نظران نهضت سرمایه فکری، کتابهای پرفروشی را درباره موضوع منتشر کردند (کاپلان و نورتون، 1996 ادوینسون و مالون،1997 ؛ اسویبی، 1997). با این حا ل، کار ادوینسون و مالون بویژه درباره فرآیند و چگونگی اندازه گیری سرمایه های فکری به مراتب بیشتر استفاده شد. سرمایه های فکری، موضوع مورد پسند بسیاری از محققان و کنفرانس های علمی، مقاله ها و نشریه های مختلف قرار میگیرد. تعداد زیادی پروژه از جمله پروژ ههای مرتیوم، دانمارک و استکهلم، در سطح وسیع انجام گرفت.
اوایل دهه 2000 اولین مجله معتبر علمی با عنوان "سرمایه های فکری" انتشار یافت. اولین استانداردهای حسابداری "سرمایه های فکری" را دولت دانمارک منتشر کرد. چشم انداز سرمایه های فکری به همراه کمیته سرمایه های فکری در شرکت اسکاندیا تعیین و تشکیل شد.
اتحادیه اروپا، اولین گزارش سرمایه های فکری خود را منتشر کرد و کتاب "ثروت نامشهود" را موسسه بروکینگ به چاپ رسانید در آن سالها گزارش سرمایه های فکری مراکز اتریش منتشر میشود و کتاب "مدیریت، اندازه گیری و گزارش دهی داراییهای نامشهود" به همراه حجم گسترده ای کتب و مقاله ها، پیرامون مدیریت سرمایه های فکری به چاپ می رسد. تعداد بسیاری پروژه در راستای مدیریت و اندازه گیری سرمایه های فکری در سازمانهای مختلف، تعریف و انجام شده و درحال حاضر نیز درحال پیگیری است. جدول زمانی زیر مهمترین رویدادها و وقایع حساس در بحث سرمایه فکری را نشان می دهد :
جدول شماره 2-1- جدول زمانی مهمترین رویدادها و وقایع حساس سرمایه فکری
دوره
پیشرفت زمانی و وقایع حساس سرمایه فکری
اوایل دهه 1980
مفهوم کلی و عمومی ارزش نامشهود که اغلب تحت عنوان سرقفلی شناخته میشود مطرح گردید. (1980)
تاسیس کمپانی تحقیقات تجاری بر ارزش های فکری توسط .Hall(1981)
اواسط دهه 1980
ارائه ترازنامه نامشهود توسط Sveiby. (1986)
اواخر دهه 1980
اولین کوشش ها و تلاش ها بوسیله مشاوران سازمانی برای ساختن حساب ها و صورت های سرمایه فکری آغاز شد (Sveiby, 1988).
تلاش هایی در زمینه اندازه گیری سرمایه فکری شروع شد. (1988)
اوایل دهه 1990
برای اولین بار نقش مدیریت سرمایه فکری ظهور کرد و اولین شرکت با عملکرد سنجش سرمایه فکری توسط Edvinsson تحت نام موسسه Skandia AFS تاسیس شد. (1991)
Kaplan & Norton مفهوم کارت امتیازی متوازن(BSC)1 را برای سنجش سرمایه فکری مطرح کردند. (1992)
اواسط دهه 1990
مقاله " سرمایه فکری " توسط Stewart در مجله فورچون تالیف شد. (1994)
تشکیل انجمن سرمایه فکری توسطSullivan, Petrash, Edvinsson . (1994)
گزارش سالانه Skandia با تمرکز بر ارزیابی ذخیره سرمایه فکری شرکت Skandia توسط Edvinsson ارائه گردید. (1995)
تالیف کتاب " سرمایه فکری " توسط Edvinsson & Malone. (1997)
تالیف کتاب " سرمایه فکری " توسط Stewart. (1997)
اواخر دهه 1990
تالیف کتاب " سودآوری از سرمایه فکری " توسط Sullivan. (1998)
تالیف مقاله " اندازهگیری عملکرد برای افزایش سرمایه فکری " توسط Knight. (1999)
اوایل دهه 2000
کنفرانس بین المللی سرمایههای فکری در آمستردام هلند. (2000)
تالیف مقاله " چشم اندازی بر سرمایه فکری و سرمایه ناملموس " توسط Edvinsson. (2000)
تالیف مقاله " روشهای جدید سرمایه فکری، ارزیابی و حسابداری ناملموس " توسط Stanfield. (2000)
تالیف مقاله "سرمایه فکری، منبعی استراتژیک" توسط Bollinger و دیگران. (2001)
اواسط دهه 2000
تالیف کتاب " ایجاد مفهوم طراحی سرمایه فکری، روشی برای ارزیابی داراییهای ناملموس" توسط Daniel Andriessen. (2004)
تالیف کتاب " چشم اندازی بر چند وجهی سرمایه فکری داخلی، مدیریت، ارزیابی و گزارش دهی " توسط Bernard Marr. (2005)
تالیف کتاب " سرمایه فکری در سطح سازمانی، شهری و ملی " توسط Edvinsson و دیگران. (2005)
(Petty and Guthrie, 2000) منبع :
2-2-2) تعریف سرمایه فکری
به راستی سرمایه فکری چیست و علت توجه و تمرکز سازمانها برای شناسایی و اندازه گیری آن به چه علت است ؟
آیا ترازنامه می تواند ارزش واقعی یک شرکت یا سازمان را مشخص نماید ؟ آیا جایگاهی در ادبیات گزارشات مالی در خصوص حلقه اصلی خلق ارزش یعنی منابع انسانی وجود دارد ؟
یکی از عوامل مهم در الگوی رقابتی شرکتها استفاده و تربیت نیروهای متخصص، استفاده از دانش و تکنولوژی روز در صنعت می باشد، لذا عامل تبدیل منابع به حداکثر ارزش همان حلقه ارزش آفرین در سازمانهاست. ادبیات حسابداری این مفهوم را به عنوان سرمایه فکری می شناسد. سنجش کمی سرمایه فکری سازمانها به معنای میزان منابع ارزش آفرین در سازمان است و این خود نشاندهنده ارزش سازمان می باشد لذا ضرورت اندازه گیری سرمایه فکری برای سازمان و گزارشگری آن برای ذینفعان بر اندیشمندان عرصه مالی پوشیده نیست. در مورد سرمایه فکری، تعریف مشترکی وجود ندارد و پژوهشگران تعاریف گوناگونی ارائه دادهاند، که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد:
* سرمایه فکری، دانش، اطلاعات، اموال دانشی و تجربیاتی است که با بکارگیری آنها میتوان تولید ثروت نمود. این سرمایه جمع نیروهای فکریست، از اینرو شناسایی آن دشوار و بکارگیری موثر آن دشوارتر است.(استوارت، 1997)1
* سرمایه فکری، زبانی است جهت فکر کردن، صحبت کردن و انجام اقداماتی که به محرکهای درآمد آتی سازمان مربوط می شوند که شامل روابط با مشتریان و شرکا، تلاشهای نوآوری، زیرساختار سازمانی و دانش و مهارتهای کارکنان سازمان است. به عنوان یک مفهوم، سرمایه فکری با تکنیکهایی همراه است که مدیران را در جهت تقویت مدیریت توانمندتر می سازد.(رز و دیگران،1997)2
* سرمایه فکری پنهان است ولی پس از کشف شدن و بکارگیری آن، منابع جدیدی برای سازمان به ارمغان خواهد آمد که موجب افزایش توان رقابتی و پیروزی خواهد شد. (بونیتز، 1996)
* سرمایه فکری واژه ای است که به ترکیبی از دارایی نامشهود بازار، اموال فکری، انسانی و زیرساختار اطلاق می شود که سازمان را جهت انجام وظایفش یاری می رسانند.(بروکینگ، 1997)3
* سرمایه فکری شامل همه داراییها و فرآیندهایی است که به شکل مرسوم در ترازنامه سازمان مورد توجه قرار نمیگیرند. همچنین همه داراییهای نامشهود (نظیر نشان های تجاری) و جمع دانش همه اعضای سازمان و تغییر شکل عملی دانش آنها را شامل میشود. (رز و دیگران، 1997)
* سرمایه فکری شامل مواد هوشمند، دانش، اطلاعات، اموال فکری و تجربه هایی است که با بکارگیری آنها میتوان تولید ثروت نمود. در نهایت سرمایه فکری، خرد جمعی یا مجموعه ای از دانشهای مفید در نظر گرفته میشود.(استوارت،1197)
* سرمایه فکری، پیگیری و استفاده موثر از دانش(محصول نهایی) در تقابل با اطلاعات و مواد خام است.(بونیتز، 1998)
* سرمایه فکری به عنوان یک المان از ارزش بازاری سازمان در نظر گرفته میشود.(الویت و دیگران، 1999)1
* سرمایه فکری یک موجودیت پیچیده و گریزان2 است اما زمانیکه کشف شود و مورد استفاده قرار گیرد سازمان را قادر میسازد تا با یک منبع جدید در محیط رقابت کند.(بونیتز، 1996)
* سرمایه فکری به مجموعه منحصر بفردی از منابع مشهود و نامشهود شرکت اطلاق میشود. (گوپتا و دیگران3،2001)
* سرمایه فکری یک ماده فکری است که جمعآوری و شکلبندی شده و برای تولید داراییهایی با ارزش بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد.(کلین و دیگران4 ، 1994)
* سرمایه فکری مجموعهای از اطلاعات و دانش کاربردی برای خلق یک ارزش در سازمان است. (ادوینسون و دیگران5، 1997)
* سرمایه فکری دانش سازمانی وسیع و گسترده ای است که برای هر شرکت منحصر بفرد است و به شرکت اجازه میدهد تا بطور پیوسته خود را با شرایط در حال تغییر و تحول انطباق دهد. (موریسن6، 1998)
* سرمایه فکری جریان دانش در درون شرکت ها است. (دایرکس و کول7، 1989)
* سرمایه فکری مجموعهای از داراییهای دانش محور است که به یک سازمان اختصاص دارند و در زمره ویژگیهای یک سازمان محسوب میشوند و از طریق افزودن ارزش به ذینفعان کلیدی سازمان، به طور قابل ملاحظهای به بهبود وضعیت رقابتی سازمان منجر میشوند(مر، 2004).
* سرمایه فکری اصطلاحی برای ترکیب دارایی ناملموس بازار، دارایی فکری، دارایی انسانی و دارایی ساختاری است که سازمان را برای انجام فعالیتهایش توانمند میسازند(بروکینگ و دیگران1، 2001).
* سرمایه فکری جمع همه چیزهایی است که افراد سازمان میدانند و برای سازمان در بازار، مزیت رقابتی ایجاد می کند(استوارت، 1991).
* سرمایه فکری دانشی است که قابل تبدیل شدن به ارزش باشد.(ادوینسون2،1991)
* بنابراین از دید حسابداری دارایی های فکری مانند حق اختراع یا اموال فکری دارای مانده ی بدهکار است در حالی که سرمایه فکری جمع ثروت بنگاه است که در دارایی فکری سرمایه گذاری شده است ودارای مانده ی بستانکار است (ویدا مجتهد زاده، 1381).
در پایان باید گفت که پیدایش اقتصاد دانش محور باعث افزایش اهمیت سرمایه فکری به عنوان یک موضوع تحقیقاتی شده است. اکنون زمان مناسبی برای انجام تحقیقات در زمینه سرمایه فکری است. امروزه جامعه محققان سرمایه فکری در جایگاه مهمی قرار دارند. این محققان از سال ها پیش نبرد و مبارزه ای را برای قبولاندن اهمیت سرمایه فکری آغاز نموده و سمینارها و مقالات و کتب زیادی را در این زمینه ارائه کرده اند و بیشتر تلاش های صورت گرفته در زمینه توسعه چارچوب سرمایه فکری بوده است. اکنون این ضرورت بوجود آمده است که آنها بر روی اندازه گیری و مدیریت و افشاء آن تمرکز کنند. باید گفت که موضوع علم سرمایه فکری یک موضوع بین رشته ای است و در بر گیرنده علوم مختلفی مانند حسابداری، مدیریت دانش، اقتصاد و مدیریت منابع انسانی و… است. هر چند امروزه این اعتقاد وجود دارد که مطالعه سرمایه فکری بیشتر به عنوان یک هنر توصیف می شود تا یک علم و در بر گیرنده عوامل روانی و خلاقیت است و بیشتر شامل ادغامی از مطالعات رفتاری (رفتارهای مشتری و سازمانی) است (لیم ودیگران3، 2004).
2-2-3) انواع طبقه بندی اجزای سرمایه فکری
در زمینه طبقهبندی اجزاء سرمایه فکری تاکنون مدلهای زیادی ارائه شده است. در ادامه این طبقهبندیها را با نام محققان آنها ذکر میکنیم و به شرح اجزای این طبقه بندی ها می پردازیم ولی باید توجه کرد که همانند تعریف سرمایه فکری، هنوز یک طبقه بندی جهانشمول درباره اجزای سرمایه فکری وجود ندارد.
> طبقه بندی Bontis در سال 1998 و 2000
> طبقه بندی Stewart در سال 1997
> طبقه بندی Goran Roos در سال 1997
> طبقه بندی Amie Brooking
> طبقه بندی Sveiby در سال 1997
> طبقه بندی Eustace و همکارانش
> طبقه بندی Edvinsson و Malone
> طبقه بندی Chen و همکارانش
> طبقه بندی Hannas و Lowendahl
> طبقه بندی Petty و Guthire
> طبقه بندی سازمان برای همکاری و توسعه اقتصادی
> طبقه بندی Lim و Dallimore در سال 2004
> طبقه بندی Norton و Kaplan در سال 1992
> و سایر طبقه بندیهای دیگر که ارائه شده
> بونتیس1 (1998) ابتدا به سه نوع سرمایه انسانی، ساختاری و مشتری اشاره کرد و در سال 2000 طبقه بندی خود را بصورت سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه ارتباطی 2 و دارایی یا مالکیت معنوی تغییر داد. منظور از سرمایه انسانی سطح دانش فردی است که کارکنان یک سازمان دارای آن میباشند که این دانش معمولاً بصورت ضمنی میباشد. منظور از سرمایه ساختاری کلیه داراییهای غیرانسانی یا قابلیتهای سازمانی3 است که برای برآورده کردن نیازهای بازار مورد استفاده قرار میگیرد و منظور از سرمایه ارتباطی کلیه دانش به کار گرفته شده در روابط یک سازمان با محیط خود شامل مشتریان، عرضه کنندگان، مجامع علمی و غیره است که به عقیده ایشان مهمترین جزء یک سرمایه فکری، سرمایه مشتری است بخاطر اینکه موفقیت یک سازمان در گرو سرمایه مشتری آن است و منظور از مالکیت معنوی، آن قسمت از داراییهای نامشهود است که بر اساس قانون، مورد حمایت و شناسایی قرار گرفته است مانند کپی رایت، حق اختراع و حق امتیاز(بونیتس و همکاران1 ، 1998)
روابط بازار
رویههای سازمانی
فکر یا هوش انسانی
از نظر اصل یا ماهیت
در درون روابط سازمان با خارج از سازمان قرار دارد.
در درون روابط سازمانی قرار دارد
در درون ذهن افراد قرار دارد
از نظر حیطه
مدت پایداری
کارایی و قابلیت دستیابی
مناسب بودن حجم آن
از نظر پارامترهای اندازه گیری
بالاترین سطح از لحاظ مشکل و بدون کدگذاری
متوسط
بالا
از نظر مشکل بودن کدگذاری
نمودار شماره 2-2- مفهوم سازی سرمایه فکری از سوی بونتیس
منبع: (Bontis,1998)
همچنین بونتیس به وجود یک سری روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری معتقد است، به این صورت که حتی اگر یک سازمان دارای سرمایه انسانی مناسبی باشد ولی دارای یک سرمایه ساختاری مناسب نباشد، نمیتواند از دانش افراد خود استفاده کند و به تبع آن نمیتواند به سرمایه مشتری خود، پاسخ مناسبی دهد (بونیتس و دیگران، 2000).
> استوارت (1997) طبقه بندی خود را بصورت سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه مشتری ارائه کرد. در این طبقه بندی، سرمایه انسانی در واقع کارکنان یک سازمان است که مهمترین دارایی یک سازمان است و منظور از سرمایه ساختاری دانش قرار گرفته شده در فناوری اطلاعات و همه حق امتیازها و طرح و مارکهای تجاری است و منظور از سرمایه مشتری، اطلاعات مربوط به بازار است که برای جذب و حفظ مشتریان، بکار گرفته می شود. این طبقهبندی تا حدودی با طبقه بندی اولیه بونتیس مشابه است.(استورات، 1997)
> روس و همکارانش (1997) نیز سرمایه فکری را به سه سرمایه انسانی شامل شایستگی، طرز فکر و چابکی یا زیرکی فکری 1 و سرمایه ساختاری شامل همه ساختارها و فرآیندها و مالکیت معنوی سازمانی و داراییهای فرهنگی و سرمایه ارتباطی شامل روابط با ذینفعان داخلی و خارجی یک شرکت تقسیم میکند. ولی بعداً روس یک جزء سرمایه دیگر بنام سرمایه بهبود و بازسازی2 را به طبقهبندی خود افزود، که این سرمایه آخر شامل حق اختراعهای جدید و تلاشهای آموزشی است.
> بروکینگ3در طبقهبندی خود به داراییهای انسان محور4و داراییهای زیر ساختاری و مالکیت معنوی و داراییهای بازار اشاره کرده است. منظور از داراییهای انسان محور، مهارتها، تواناییها و تخصص و توانایی حل مشکل و سبکهای رهبری است. منظور از داراییهای زیر ساختاری، همه تکنولوژیها، فرآیندها و متدولوژیهایی است که یک سازمان را قادر به فعالیت میسازد. منظور از مالکیت معنوی حق امتیاز و علایم یا مارکهای تجاری و دانش فنی است و منظور از داراییهای بازار، برندها، مشتریان، وفاداری مشتریان و کانال های توزیع است(بونیتس و همکارن، 2000)
> اسویبی (1997) طبقه بندی خود را بصورت ساختار داخلی، ساختار خارجی و شایستگی کارکنان ارائه کرده است. این طبقه بندی، به نام طبقه بندی ناظر دارایی نامشهود5معروف است. منظور از شایستگی کارکنان، همان سرمایه انسانی مطرح شده در طبقه بندیهای قبلی است. منظور از ساختار داخلی، سرمایه ساختاری یا سازمانی و منظور از ساختار خارجی، سرمایه مشتری یا ارتباطی است. البته باید توجه داشت که اسویبی چهار حوزه کلیدی را، در سه جزء خود قرار داد، که عبارتند از رشد و کارایی، پایداری و بازسازی. و براساس این چارچوب یک سری شاخص استخراج کرد. شکل این طبقه بندی بصورت زیر است.( اسویبی، 1997)6
نمودار شماره 2-3- طبقه بندی اسویبی از طریق چارچوب ناظر دارایی نامشهود
منبع : (Brennan et al., 2000)
منظور از شایستگی فردی، کارکنان، توانایی و ظرفیت آنها برای عمل کردن در موقعیتها و شرایط مختلف است و منظور از ساختار داخلی هم شامل فرهنگ رسمی و غیررسمی داخل سازمان و نیز شامل حق امتیازها، مفاهیم، مدلها و پایگاه دادهها و سیستمهای داخلی است و ساختار خارجی شامل روابط سازمان با مشتریان، عرضه کنندگان، شهرت و مارکهای تجاری است. به عقیده اسویبی، شایستگی فردی کارکنان (سرمایه انسانی) برای یک سازمان حیاتی است به این دلیل که بدون وجود آن، سازمان قادر به فعالیت نیست و این شایستگی شامل مهارتها، آموزش و تجربیات و غیره است(برنان و همکاران،2000 ).1
> یوستک 2 و همکارانش، سرمایه فکری را به دو قسمت شامل کالاهای نامشهود و شایستگیهای نامشهود تقسیم میکنند که کالاهای نامشهود، داراییهایی هستند که میتوان آنها را خرید و فروش کرده و به نحو مناسب از آنها حفاظت و ذخیره کرد مانند کپی رایتها، علائم تجاری و طراحیها، دانش فنی و فرانشیزها. همچنین ایشان و همکارانش معتقد هستند که این کالاهای نامشهود را میتوان به شکل عینیتری1 ارزشگذاری کرد اما شایستگیهای نامشهود به عوامل متمایز و مشخصی از مزیت رقابتی اطلاق میشود که یک شرکت را از سایر رقبا، متمایز میکند که شامل شایستگیهای نوآوری، شایستگیهای ساختاری، شایستگیهای بازاری و منابع انسانی است.(سیثارمن و همکاران2، 2002)
> طبقه بندی ادوینسون و مالونه (1997) این دو نفر در طرح ارزش اسکاندیای 3 خود، سرمایه فکری را در دو جزء سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری ارائه کردهاند که شکل آن بصورت زیر است :
نمودار شماره 2-4- طرح ارزش اسکاندیا
منبع : (کنان و دیگران،2004)4
در این طبقهبندی، ادوینسون و مالونه، سرمایه مشتری را در زمره سرمایه ساختاری قرار دادهاند که در بیشتر طبقهبندیهای دیگر این کار صورت نگرفته بود و برای سرمایه ساختاری دو سرمایه سازمانی و مشتری را در نظر گرفتند و برای سرمایه سازمانی نیز دو سرمایه فرآیندی و نوآوری را مطرح کردند. در این طبقهبندی، سرمایه سازمانی شامل فلسفه سازمان، سیاستها و سیستمهایی برای استفاده از قابلیتهای سازمان است. سرمایه فرآیندی شامل تکنیکها و رویهها و برنامههایی است که پیاده میشوند و تحویل کالا و خدمات را ارتقاء میدهند و سرمایه نوآوری شامل مالکیت معنوی و داراییهای نامشهود دیگر است.(کنان و دیگران، 2004)
> طبقه بندی چن و همکارانش (2004) آنها معتقد هستند که سرمایه فکری از چهار عنصر زیر تشکیل شده است:
1- سرمایه انسانی 2- سرمایه مشتری 3- سرمایه نوآوری 4- سرمایه ساختاری
ولی آنها معتقد هستند که این ساختار و اجزاء سرمایه فکری بسیار ضعیف و شکننده است مگر اینکه با یکسری روابط مستمر و بهم پیوسته حمایت شوند در واقع آنها بر روابط بین اجزاء سرمایه فکری تاکید بیشتری دارند تا بر اجزاء آن .(چن و دیگران، 2004)1
نمودار شماره 2-5- مدل چن و همکارانش از سرمایه فکری و روابط بین آنها
در این طبقهبندی چن و همکارانش، منظور از سرمایه انسانی که در واقع مبنا و اساس سرمایه فکری است، دانش، مهارتها و تواناییهای کارکنان و طرز فکرهای کارکنان درباره کسب و کار است. از نظر آنها در واقع این سرمایه انسانی است که میتواند دانش را بوسیله تبدیل به سه جزء دیگر سرمایه یعنی سرمایه ساختاری، مشتری و نوآوری، به ارزش بازاری تبدیل کند و از طرف دیگر این سرمایه انسانی است که اشکال عملیاتی سه سرمایه دیگر را تعیین میکند.
بطور دقیقتر تعریف اجزای سرمایه فکری از نظر آقای چن و همکارانش به شرح زیر است:
1- سرمایه انسانی نمایانگر دانش ضمنی قرار گرفته در ذهن و افکار کارکنان است. سرمایه انسانی یک منبع مهم از نوآوری و بازآفرینی یک شرکت است و سرمایه انسانی بصورت ترکیبی از شایستگیها، طرز فکر و خلاقیت کارکنان تعریف می شود. شایستگی کارکنان در واقع بخش سختافزاری سرمایه فکری است که شامل دانش، مهارتها و استعدادهای کارکنان است و منظور از دانش، دانش فنی و دانش دانشگاهی است و مهارتهای کارکنان در واقع توانایی انجام وظایف و تکالیف عملی کارکنان است که از طریق تمرین حاصل میشود و برخی از آنها از طریق تحصیلات بدست میآید. طرز فکرها در واقع بخش نرمافزاری سرمایه فکری است که شامل انگیزه برای کار و رضایت از کار است و در واقع به عنوان پیش شرطی برای نمایش شایستگیهای کارکنان در نظر گرفته میشود. خلاقیت کارکنان آنها را قادر میسازد تا از دانش خود استفاده کنند و بطور مستمر نوآوری داشته باشند و بنابراین عامل مهمی در گسترش و ایجاد سرمایه فکری یک شرکت است.
1- سرمایه ساختاری با سیستم و ساختارهای یک موسسه سروکار دارد و در واقع روتینهای یک کسب و کار است. یک موسسه با سرمایه ساختاری قوی میتواند شرایط مساعد و مناسبی را برای استفاده و بهرهبرداری از سرمایه انسانی ایجاد کند و به سرمایه انسانی اجازه دهد تا از توان بالقوه خود نهایت استفاده را ببرد و بنابراین باعث افزایش سرمایه نوآوری و مشتری میشود. سرمایه ساختاری را میتوان بصورت فرهنگ، ساختار سازمانی، یادگیری سازمانی و فرآیندهای عملیاتی و سیستمهای اطلاعاتی تقسیم کرد. هر کدام از اجزاء سرمایه ساختاری میتوانند بر روی سه سرمایه دیگر و بخصوص سرمایه انسانی تاثیر بگذارند و متقابلاً از آنها تاثیر بپذیرند برای مثال یک فرهنگ قوی میتواند عامل مهمی در انگیزش کارکنان باشد. سرمایه نوآوری به ارائه ترکیب جدیدی از عوامل حیاتی و ضروری تولید در درون یک سیستم تولیدی اطلاق میشود. این سرمایه میتواند شامل محصولات جدید، تکنولوژی های جدید، بازار جدید و مواد جدید و ترکیب جدید باشد. با افزایش اهمیت دانش، سرمایه نوآوری به جزء مهمی از سرمایه فکری تبدیل میشود و این سرمایه میتواند به سه جزء موفقیتهای نوآوری، مکانیسمهای نوآوری و فرهنگ نوآوری تقسیم شود (چن و همکاران).
هود را به منابع ارتباطی1 و شایستگی 2 تقسیم کردند منظور از شایستگی، توانایی انجام یک وظیفه یا کار معین است که این شایستگی در دو سطح فردی شامل دانش، مهارت و استعداد و در سطح سازمانی شامل رویهها، تکنولوژی و پایگاه داده وجود دارد. منابع ارتباطی به شهرت یک سازمان و وفاداری مشتریان آن اطلاق میشود. بعداً لوواندال این طبقه بندی را قدری جزییتر کرد(برنان و دیگران، 2004).
نمودار شماره 2-6- طبقه بندی اولیه توسط هاناس و لووندال
ارتباطی
شایستگی
جمعی
فردی
جمعی
فردی
شهرت
وفاداری
روابط
شهرت
وفاداری
روابط
پایگاه داده
قابلیتها = مهارت + فرهنگ
دانش
قابلیتها = مهارت + استعداد
نمودار شماره 2-7- طبقه بندی لووندال
منبع : برنان و همکاران،20001.
> پتی و گویتر (2000)2 طبقه بندی ارائه شده ناظر داراییهای نامشهود اسویبی را به شکل جدول زیر اصلاح کردند این دو نفر شاخصهای مناسبی را به این چارچوب اضافه کردند.
>
جدول شماره 2-2- طبقه بندی پتی و گویتر
مالکیت معنوی شامل حق امتیاز، کپی رایت، علائم تجاری؛ سرمایههای زیرساختاری شامل فلسفه مدیریت، فرهنگ شرکت، سیستم اطلاعاتی و سیستم های شبکه سازی و روابط مالی
سرمایه ساختاری (سازمانی) : ساختار درونی
مارکهای تجاری، مشتریان، وفاداری مشتریان، همکاریهای تجاری، توافقات مربوط به گواهینامهها، توافقات فرانشیزها و …
سرمایه مشتری (ارتباطی) : ساختار بیرونی
دانش فنی – تحصیلات – دانش مرتبط با کار، شایستگی مرتبط با کار؛ روحیه کارآفرینی، تواناییهای مربوط به نوآوری و اثرگذار بودن قابلیت تغییر یا انعطاف پذیری، شایستگی حرفهای
سرمایه انسانی : شایستگی کارکنان
در واقع کار این دو، انطباق چارچوب ناظر داراییهای نامشهود اسویبی با چارچوب طبقهبندیهای متداول دیگر شامل سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری بوده است.
> طبقه بندی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی به دو سرمایه انسانی و سازمانی (ساختاری) اشاره می کند و سرمایه فکری را بصورت ارزش اقتصادی این دارایی های نامشهود (سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری) توصیف میکند. سرمایه سازمانی به اجزایی مانند مالکیت سیستمهای نرم افزاری، شبکههای توزیع و زنجیرههای عرضه اطلاق میشود و سرمایه انسانی شامل منابع انسانی درون سازمان و منابع انسانی خارج از سازمان است که منابع انسانی درون سازمان شامل کارکنان و منابع انسانی خارج از سازمان شامل مشتریان و عرضه کنندگان است(پتی و دیگران، 2000)
> طبقه بندی لیم و دالیمور (2004)1 سرمایه فکری را از طریق ارتباط دادن آن با دو مفهوم دانش فنی مدیریت و دانش فنی بازاریابی، تشریح و طبقهبندی میکنند. شایستگی یک شرکت برای یک رویکرد مدیریت استراتژیک شامل سرمایه انسانی، سرمایه شرکتی2، سرمایه کارکردی3 و سرمایه تجاری 4 است و روابط یک شرکت برای رویکرد بازاریابی استراتژیک شامل سرمایه مشتری، سرمایه عرضهکننده 5، سرمایه همپیمانی 6 و سرمایه سرمایهگذار7 است. شکل این طبقهبندی در زیر ارائه گردیده است.
نمودار شماره2-8- طبقه بندی لیم و دالیمور
منبع : (لیم و دیگران،2004)1
> طبقه بندی نورتون و کاپلان (1992)، نورتون و کاپلان کارت امتیازی متوازن خود را در سال 1992 ارائه کردند که این چارچوب ابتدا عملکرد یک سازمان را در چهار حوزه یا دیدگاه مشتری، فرآیند داخلی، رشد و یادگیری و مالی اندازهگیری میکرد. این چارچوب بیانگر یک مجموعه از روابط علی- معلولی میان معیارهای خروجی1و محرکهای عملکردی2 یک سازمان بود. این چارچوب میتوانست نتایج مالی و نامشهود یک سازمان را بطور همزمان کنترل و اندازهگیری کند. با نگاهی به این چارچوب، این نکته مشخص می شود که دیدگاه مشتری همان سرمایه مشتری و دیدگاه رشد و یادگیری همان سرمایه انسانی و دیدگاه فرآیندهای داخلی همان سرمایه ساختاری و دیدگاه مالی همان سرمایه مالی و مشهود است. این چارچوب به علت کاربرد در برنامهریزی استراتژیک، اندازهگیری عملکرد و داراییهای نامشهود از مقبولیت بسیاری برخوردار شده است(برنان ودیگران، 2000)
نمودار شماره 2-9- چارچوب کارت امتیازی متوازن
منبع : (برنان و دیگران،2000)
> طبقهبندی کنفدراسیون اتحادیههای تجاری دانمارک8 (1999)، آنها سرمایه فکری را متشکل از افراد، بازار و سیستمها میدانند شکل این مدل بصورت زیر است.(برنان و همکاران9،2000)
نمودار شماره 2-10 – طبقه بندی کنفدراسیون اتحادیههای تجاری دانمارک
منبع: برنان و دیگران،2000
این سه جزء مدل بطور نزدیکی به یکدیگر مرتبط شدهاند. برای مثال موفقیت یک تکنولوژی جدید به شایستگی و آموزش کارکنان بستگی کامل دارد.(منبع قبلی)
> طبقه بندی مر و شیوما (2001)10 ، این دو محقق سرمایه فکری را بصورت گروهی از داراییهای دانش محور تعریف میکنند که به یک سازمان اختصاص داشته و جزء ویژگی سازمانی محسوب میشود و از طریق افزودن ارزش به بهبود وضعیت رقابتی سازمان منجر میشود.
بر طبق مدل اولیه مر و شیوما، سرمایه فکری رامی توان به 6 طبقه ذیل تقسیم بندی کرد :
1- روابط با ذینفعان : که شامل تمامی اشکال روابط یک شرکت با ذینفعان خود است. این روابط ممکن است شامل توافقات گواهینامه و شراکتی و قرارداد و ترتیبات توزیع و همچنین روابطی با مشتریان از قبیل وفاداری مشتری و تصویر ایجاد شده از نام تجاری11 و غیره باشد.
2- منابع انسانی : شامل داراییهای دانش محور است که به شکل مهارت، شایستگی، تعهد و انگیزش و وفاداری یا بصورت دانش فنی، تخصص فنی و تواناییهایی حل مشکل و خلاقیت و طرز تفکرات و تحصیلات و غیره در اختیار کارکنان میباشد.
3- زیر ساختارهای فیزیکی : در برگیرنده داراییهای زیرساختاری از قبیل طرح استقرار ساختاری و تکنولوژی ارتباطی و اطلاعاتی مانند پایگاه داده و شبکههای فیزیکی مانند اینترنت و غیره است.
4- فرهنگ : شامل ارزشهای سازمانی و رفتار شبکهسازی کارکنان و فلسفههای مدیریت است. فرهنگ دارای اهمیت بنیادی برای کارایی و اثربخشی سازمانی است زیرا چارچوب مشترکی را برای تفسیر و تعبیر وقایع سازمانی فراهم می سازد.
5- رویهها و عملیات سازمانی : شامل عملیات داخلی رسمی و غیررسمی مانند راهنماهای فرآیندی و شبکههای مجازی و قوانین ضمنی و رویههای غیررسمی و قوانین ضمنی رفتار و سبک مدیریت و غیره است.
6- دارایی یا مالکیت معنوی : مجموع داراییهای دانش محور از قبیل حق امتیاز، کپی رایت، برند، طرح و اختراعات به ثبت رسیده و فرآیندهایی است که مالکیت آن بوسیله قانون در اختیار شرکت قرار داده شده است (مر و همکارن، 2001).
همانگونه که ذکر شد در اکثر طبقه بندیها، به سه دسته سرمایه انسانی، سازمانی و رابطهای اشاره شده است. در ادامه با تاکید بر مدل بونتیس، این سه نوع سرمایه بیشتر شکافته میشود تا بینش عمیقی از آنها بدست آید.
2-2-4) مشترکات نظریات
بطور کلی میتوان در مطالب گفته شده به چند مورد که در اکثر طبقه بندیها به آن اشاره شده تاکید نمود.
2-2-4-1) سرمایه انسانی
سرمایه انسانی نشاندهنده موجودی دانش افراد یک سازمان است.(الوو و همکاران1،2000) بونتیس سرمایه انسانی را به عنوان قابلیت جمعی یک سازمان برای استخراج بهترین راه حلها از دانش افرادش توصیف میکند.(بونیتس، 1998) همچنین بونتیس در سال1999، بحث میکند که سرمایه انسانی چون یک منبع نوآوری و نوسازی استراتژیک است، از اهمیت فراوانی برخوردار است. روس و دیگران نیز بحث میکنند که کارکنان، سرمایه فکری را از طریق شایستگی، نگرش و چالاکی فکری شان ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، شایستگی شامل مهارتها و تحصیلات افراد میباشد، درحالیکه نگرش، دربرگیرنده جزء رفتاری کار کارکنان میباشد. چالاکی فکری، فرد را به تغییر رویهها و تفکر در مورد راه حلهای نوآورانه مسائل قادر میسازد. بروکینگ نیز معتقد است که دارایی یک سازمان شامل مهارتها، تخصص، توانایی حل مساله و سبکهای رهبری می شود(بروکینگ، 1996).
چن و همکاران2 همچنین بحث میکنند سرمایه انسانی به عنوان مبنای سرمایه فکری، اشاره به عواملی نظیر دانش، مهارت، قابلیت و طرز تلقی کارکنان دارد که منتج به بهبود عملکرد میشود. به علاوه این دانش و مهارت، در ذهن کارکنان جای دارد، بدین معنی که ذهن آنها حامل دانش و مهارت است. اگر دانش کارکنان توسط سازمان به کار گرفته نشود، دانش و مهارت آنها نمیتواند فعال شود، یا به صورت ارزش بازاری درآید. اگرچه در یک سازمان یادگیرنده، کارکنان به عنوان مهمترین دارایی در نظر گرفته میشوند، با این وجود آنها در تملک سازمان نیستند. اما هنوز یک بحث داغ این است که آیا دانش جدید ایجاد شده توسط کارکنان متعلق به سازمان است یا خیر. برای مثال، یک برنامهریز نرمافزار یک شرکت که در تعطیلات آخر هفته در منزل یک برنامه تدوین میکند، آیا شرکت هنوز میتواند ادعا کند که این برنامه متعلق به آن است؟
سرمایه انسانی سبب شده است که سازمانها تا حد زیادی به دانش و مهارتهای کارکنانشان برای ایجاد درآمد و رشد و همچنین، بهبود کارآیی و بهرهوری متکی شوند.(وست و فالن، 1999)12 منافع قابلتوجهی را میتوان از اطلاعات بیشتر درباره سرمایه انسانی بدست آورد و بر اساس این اطلاعات میتوان منابع انسانی را بطور موثرتری در درون سازمانها تخصیص داد و شکافهای مهارتی و تواناییهای منابع انسانی را به آسانی تشخیص داد. به علاوه، سرمایه انسانی تسهیلکننده تهیه اطلاعات جامعتر برای سرمایهگذاران یا سرمایهگذاران بالقوه است.(لانک13،1997) با وجود اهمیت روزافزون سرمایه انسانی، اکثر سازمانها هنوز طبق روال سنتی، پولی را که برای توسعه منابع انسانی صرف میکنند در صورت حسابهای مالی به عنوان یک قلم هزینه، نه یک سرمایهگذاری گزارش میکنند.(جانسن14،1998) بنابراین، یک پی آمد مهم رویههای گزارشدهی مدیریت سنتی این است که، شرکتها ممکن است راغب به کاهش سرمایهگذاری در زمینه آموزش و توسعه منابع انسانیشان شوند.
2-2-4-2) سرمایه ساختاری (سازمانی)
یوندت15 سرمایه انسانی را به عنوان دانش نهادی شده متعلق به یک سازمان میداند که در پایگاههای داده ذخیره میشود. اغلب از آن به عنوان سرمایه ساختاری یاد میکنند. با این وجود یوندت ترجیح داده است که اصطلاح سرمایه سازمانی را به کار ببرد؛ چرا که معتقد است سرمایه سازمانی به طور واضحتری بیان میکند که این دانش واقعاً متعلق به سازمان است. سرمایه ساختاری شامل همه ذخایر غیرانسانی دانش است که در برگیرنده پایگاههای داده، نمودارهای سازمانی، دستورالعملهای اجرایی فرآیندها، استراتژیها و برنامههای اجرایی سازمان میباشد. روس و همکاران معتقدند، سرمایه ساختاری عبارت است از هر آنچه که در شرکت باقی میماند پس از آنکه کارکنان به هنگام شب به خانه می روند، به عقیده آنها سرمایه ساختاری در برگیرنده سرمایه سازمانی، نظیر دارایی فکری، نوآوری، فرآیندها و دارایی فرهنگی و نیز سرمایه نوسازی و توسعه، نظیر حق ثبت محصولات و تلاشهای آموزشی میباشد.(روس و دیگران، 1997)16 همچنین، بروکینگ معتقد است که سرمایه ساختاری شامل داراییهای زیرساختاری مثل تکنولوژی، فرآیندها و روشهای کاری و نیز دارایی فکری مثل دانش فنی، مارکهای تجاری و حق ثبت محصولات میشود(بروکینگ، 1996) به علاوه طبق نظر استوارت سرمایه ساختاری عبارت از دانش موجود در تکنولوژی اطلاعات، حق ثبت محصولات، طرحها و مارکهای تجاری است.(استوارت،1997) به باور چن و همکاران، سرمایه ساختاری به سیستم ساختار و رویههای جاری کسب و کار یک سازمان اشاره دارد. از دیدگاه آنها، سرمایه ساختاری بطور واضحتر میتواند به صورت فرهنگ سازمانی، یادگیری سازمانی، فرآیند عملیاتی و سیستم اطلاعاتی طبقهبندی شود.(چن و همکارن، 2004) طبق نظر بونتیس اگر یک سازمان دارای سیستمها و رویههای کاری ضعیف باشد، سرمایه فکری به حداکثر توانایی بالقوهاش دست نخواهد یافت. درحالیکه سازمانهایی با سرمایه ساختاری قوی دارای یک فرهنگ حمایتی خواهند شد که به افراد امکان میدهد تا دست به کارهای جدید بزنند، با شکست روبرو شوند و یاد بگیرند. همچنین سرمایه ساختاری میتواند به کارکنان پشتیبانی برای تحقق عملکرد بهینه و همچنین عملکرد کسب و کار سازمان کمک کند. سرمایه ساختاری تابعی از سرمایه انسانی است، چرا که سرمایه انسانی یک عامل تعیینکننده شکل سازمانی است. از طرف دیگر، سرمایه ساختاری به مجرد اینکه تحت تاثیر سرمایه انسانی قرار گیرد، به طور آشکار و مستقل از سرمایه انسانی ایجاد میشود. برای مثال، ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی به طور مستقل میتوانند اثرات بنیادی داشته باشند. بنابراین سرمایه ساختاری و سرمایه انسانی در تعامل با یکدیگر به سازمانها کمک میکنند که بطور هماهنگ سرمایه مشتریان را شکل و توسعه داده و بکار گیرند.(چن و همکاران،2004)
2-2-4-3) سرمایه ارتباطی (مشتری)
بروکینگ در بخش داراییهای بازار به مشتریان، وفاداری آنها و کانالهای توزیع که مرتبط با سرمایه مشتری هستند، اشاره میکند.(بروکینگ، 1996)
همچنین استوارت اظهار میدارد که سرمایه مشتری عبارت از اطلاعات بازار برای استفاده در جذب و حفظ مشتریان است. موضوع اصلی سرمایه مشتری، دانش موجود در کانالهای بازاریابی و روابط با مشتریان است. سرمایه مشتری نشان دهنده توانایی بالقوه یک سازمان به خاطر عوامل نامشهود بیرونیاش است. (استورات ،1997) اگر چه اصطلاح سرمایه مشتری در ابتدا توسط هیوبرت مطرح شد، تعاریف جدید، مفهوم آن را به سرمایه ارتباطی توسعه داده اند که شامل دانش موجود در همه روابطی است که سازمان با مشتریان، رقبا، تامینکنندگان، انجمنهای تجاری یا دولت برقرار میکند(بونیتس،1999) به علاوه، روس و همکاران اظهار میکنند که سرمایه ارتباطی که مربوط به مشتریان است بازارگرا است. کوهلی و جاورسکی17 عقیده دارند، که بازارگرایی عبارت از ایجاد هوشمندی بازار در سطح سازمانی نسبت به نیازهای موجود و آینده مشتریان است. در نهایت گسترش این هوشمندی باید به طور افقی و عمودی در درون سازمان ایجاد شود.(بونیتس،1999) همچنین، چن و همکاران سرمایه مشتری را در قالب قابلیت بازاریابی، شدت بازار و وفاداری مشتری طبقه بندی میکنند. کار اخیر در زنجیره سود خدمات بر روابط علی بین رضایت کارکنان، رضایت مشتریان، وفاداری مشتریان و عملکرد مالی تاکید دارد. همچنین نتیجه یک تحقیق نشان داد که تحول سریع، رضایت مشتریان را افزایش میدهد. فورنل18 در نتیجه مطالعات خود دریافت که رضایت مشتریان میتواند رابطه کسب و کار را حفظ کند، انعطافپذیری قیمت محصول را کاهش دهد و اعتبار یک شرکت را افزایش دهد. تحقیقات دیگر همچنین نشان میدهد که از طریق اندازهگیری وفاداری کارکنان میتوان وفاداری مشتریان را پیشبینی کرد. (هوریب19،1999) این مطالعات شواهد بیشتری را درباره اهمیت سرمایه مشتری به عنوان یک جزء کلیدی سرمایه فکری یک سازمان فراهم می سازد. به طور کلی، سرمایه مشتری، که به عنوان یک واسطه در فرآیند سرمایه فکری عمل میکند، عامل تعیینکننده اصلی در تبدیل سرمایه فکری به ارزش بازاری و در نتیجه، عملکرد کسب و کار سازمان است. بدون سرمایه ارتباطی ارزش بازاری یا عملکرد کسب و کار سازمان نمیتواند محقق شود. بنابراین، رشد سرمایه ارتباطی به حمایت از سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری بستگی دارد(چن و دیگران، 2004)
2-2-5) سنجش سرمایه فکری
2-2-5-1) دلایل سنجش سرمایه فکری
ضرورت اندازه گیری سرمایه فکری در پاسخ به این سوال نهفته است که آنچه را که نمی توانید اندازه گیری کنید چگونه می توانید مدیریت کنید ؟
شرکت های فعال در عرصه ی اقتصاد دانش محور به این نتیجه رسیده اند که استفاده از سرمایه فکری باید محور حرکت و توسعه ی آنها قرار گیرد. در همین راستا اولین بحثی که مستلزم توجه و دقت فراوان است، مدیریت سرمایه فکری است که این مدیریت بدون انجام فرآیند اندازه گیری سرمایه فکری، مدیریتی کارا و اثربخش نخواهد بود . بسیاری از پژوهشگران معتقدند که رشد ارزش شرکتها بیش از رشد ارزش دفتریشان میباشد در حقیقت گزارشگری مالی سنتی نمیتواند ارزش واقعی شرکت را محاسبه نماید و فقط به اندازهگیری ترازنامه مالی کوتاه مدت و داراییهای ملموس اکتفا میکند.(یانگ و دیگران، 2006)20
سازمانها بنا بر ایده اندرسون(اندرسون21،2004) به چهار دسته از دلایل ممکن است سرمایههای فکری خود را مورد سنجش قرار دهند که عبارتند از :
> بهبود مدیریت داخلی
> بهبود گزارشدهی به خارج سازمان
> مبادلات این سرمایه
> دلایل قانونی بهبود حسابداری
در این میان شکاف بین ارزش بازار سازمان و ارزش خالص داراییهای مشهود که در واقع سهام ناشی از داراییهای نامشهود تلقی میشود روز به روز بیشتر توجه سرمایهگذاران را جلب مینماید. زمانی که این شکاف کوچک باشد بازگشت سرمایه از طریق درآمد سازمان یا دست کم داراییهای مشهود آن به شکل منطقی قابل پیشبینی خواهد بود. اما داراییهایی به شکل دانش و نشان تجاری بسیار بیشتر در معرض تهدید قرار دارند و تحقق آنها دشوارتر است. ولی به هر حال سرمایهگذاران جهت درک بهتر وضعیت سازمان به شاخصهایی نیاز دارند که قابل اطمینان باشند.
اگر چه، روشهای سنتی حسابداری به طور قابل ملاحظهای به درک ارزش کسب و کار کمک میکنند، با این وجود در یک سازمان دانش محور، که در آن دانش بخش بزرگی از ارزش یک محصول و همچنین ثروت یک سازمان را تشکیل میدهد، روشهای سنتی حسابداری که مبتنی بر داراییهای ملموس و نیز اطلاعات مربوط به عملیات گذشته سازمان هستند، برای ارزشگذاری سرمایه فکری، که بزرگترین و ارزشمندترین دارایی برای بسیاری از سازمانها است، ناکافی هستند.(سالیوان و همکاران، 2000)22 دیدگاه اندازهگیری سرمایه فکری بر چگونگی ایجاد مکانیزمهای اندازهگیری جدید برای گزارشدهی متغیرهای غیرمالی یا کیفی سرمایه فکری در کنار دادههای سنتی، کمی یا مالی تمرکز دارد(جوهانسن و دیگران، 1999)23. در مقایسه با حسابداری مالی سنتی، اندازهگیری سرمایه فکری موضوعات مهمی، مثل سرمایه انسانی، رضایت مشتری و نوآوری را در برمیگیرد. بنابراین، رویکرد سرمایه فکری برای سازمانهایی که میخواهند از ارزش عملکردشان به خوبی آگاهی داشته باشند، جامعتر است. تفاوتهای بین این دو رویکرد معنیدار هستند، در حالیکه حسابداری مالی به گذشته گرایش دارد، اندازهگیری سرمایه فکری آیندهنگر است. اندازهگیری سرمایه فکری واقعیتهای نرم (کیفیتها) را در برمیگیرد، در حالیکه حسابداری مالی واقعیتهای سخت (کمیتها) را اندازهگیری میکند. اندازهگیری سرمایه فکری بر ایجاد ارزش تمرکز دارد، در حالیکه حسابداری مالی بازدهی عملیات گذشته و جریان نقدینگی را منعکس میسازد. به تدریج مشخص شده است که اندازهگیری مالی سنتی در هدایت تصمیمگیری استراتژیک ناکافی است ( واترهاوز و سونسن24،1998) و باید با اندازهگیری سرمایه فکری تکمیل یا حتی جایگزین شود. در اینصورت، مدیران به خوبی میتوانند از وضعیت موجود (نقاط قوت و ضعف) مدیریت سرمایه فکریشان مطلع شوند. بطور مشخص، اندازهگیری سرمایه فکری در تصدیق توانایی سازمان برای تحقق اهداف استراتژیک، نمایش تحقیق و توسعه، فراهم ساختن اطلاعات پشتیبانی برای بهبود پروژهها و تایید اهمیت برنامههای تحصیلی و آموزشی مفید است. اندازهگیری سرمایه فکری به عنوان یک روش مهم مدیریت بازاریابی و کسب و کار استراتژیک نیز، بیش از اینکه یک ابزار ارتباط با سهامداران یا سرمایهگذاران باشد، به عنوان یک ابزار مدیریت درون سازمانی مفیدتر خواهد بود(بونیتس و همکاران، 2000) بنابراین، چون شناسایی سرمایه فکری یک مساله استراتژیک کلیدی است، در نتیجه، وضعیت موجودش بایستی به طور منظم به هیئت مدیره گزارش داده شود. در یک جمله، اندازهگیری سرمایه فکری برای مدیریت سرمایه فکری مهم است؛ بدین معنی که مدیریت موثر سرمایه فکری به اندازهگیری موثر آن بستگی دارد. بر اساس گزارشات ارائه شده، یک تعداد از شرکتها شروع به پیگیری، ارزشگذاری و ایجاد ابزارهایی برای حمایت از سرمایه فکریشان کردهاند.(هاروی و لوچ25، 1999) با این وجود، شاید هنوز نیمی از مدیران شرکتها برای کسب مزیت از این دانش آمادگی ندارند. یک بانک فکری سوئیسی در نتیجه مطالعات خود درباره سرمایه فکری دریافت که به دلیل فقدان اندازهگیری سرمایه فکری، تنها 20 درصد از دانش موجود یک سازمان در عمل مورد استفاده قرار میگیرد. (بروکینگ،1996) اندازهگیری سرمایه فکری از اواسط دهه 1990 یک حوزه تحقیقاتی برای محققان و دست اندرکاران سازمانها شده است. هر دو گروه تلاشهای زیادی برای اندازهگیری و ارزشیابی سرمایه فکری انجام دادهاند.
از طرف دیگر اکثر شرکتهایی که سرمایه فکریشان را اندازهگیری میکنند، بر مبنای نتایج حاصل از اندازهگیریهای خود گزارش سرمایه فکری را تهیه میکنند. برخی از شرکتهای پیشرو شروع به انتشار این گزارشها کردهاند، بسیاری از آنها با درصدی از خطا، با ایجاد شاخصهای جدید، سرمایه فکری را اندازهگیری میکنند. این شرکتها گزارشهای سرمایه فکری خود را در پرتو تجربه خود در زمینه مدیریت دانش و نیز اندازهگیری سرمایه فکری یا تجربه سایرین، تهیه میکنند. شرکتهای اروپایی به طور مشخص در بحث اندازهگیری و گزارش دهی سرمایه فکری پیشرو هستند. این روند در شرکت های سوئدی و دانمارکی شروع شد، سپس به جنوب اروپا گسترش یافت. واقعیت مهم دیگر این است که بسیار قبل از اینکه انجمنهای حسابداری درباره این منبع سازمانی مبتنی بر دانش ابراز نگرانی کنند، ابتکار عمل اندازهگیری و گزارشگری سرمایه فکری از دنیای مدیریت ظهور پیدا کرد. در این مورد ابتکار عمل یک گروه از شرکتهای پیشرو آغازگر اقدام مشابه سایر شرکتها شد و همچنین باعث بیداری انجمنهای حسابداری و دانشگاهها گردید.
اکثر شرکتها بر روی این واقعیت که سرمایه فکری به سه جزء : سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی و سرمایه ساختاری تقسیم میشود، توافق دارند. با این وجود، هر گزارش سرمایه فکری یک مورد خاص است.
2-2-5-2) اهداف اندازه گیری سرمایه فکری
1- کمک به سازمان ها در جهت فرموله کردن استراتژی هایشان
2- ارزیابی نحوه اجرای استراتژی ها
3- کمک به گسترش و تنوع تصمیم گیری های شرکت
4- ارزیابی سرمایه های فکری می تواند به طرحهای بازپرداخت و پاداشهای مدیران ارتباط داده شود
5- جهت ایجاد رابطه با سهامداران خارج از شرکت که سرمایه فکری را در اختیار دارند .
6- گزارشگری شاخص های مرتبط با سرمایه های فکری
اندریسن (2002) اعتلای مدیریت داخلی، بهبود گزارشگری خارجی و انگیزه های قانونی و معاملاتی را از جمله دلائل اندازه گیری سرمایه فکری بر می شمرد .
2-2-5-3) منافع و مزایای اندازه گیری سرمایه فکری
* شناسایی داراییهای نامشهود
* شناخت الگوهای جریانهای دانشی در درون سازمان
* اولویت بندی مباحث دانشی حیاتی و سرنوشت ساز
* تسریع و شتاب دادن به الگوهای یادگیری درون سازمانی
* شناسایی بهترین عملیات1 و اشاعه آن در سرتاسر سازمان
* تحت نظارت داشتن مستمر ارزش داراییها و پیدا کردن راههایی برای افزایش ارزش آنها
* درک شبکه های اجتماعی سازمان و شناسایی عاملان تغییر
* افزایش نوآوری
* درک بیشتری از این موضوع که چگونه دانش، یکسری روابط متقابل را بوجود می آورد.
* افزایش فعالیتهای همکاری و فرهنگ تسهیم دانش در نتیجه افزایش آگاهی از منافع و مزایای مدیریت دانش
* افزایش خود ادراکی کارکنان از سازمان و افزایش انگیزش آنها
* ایجاد و خلق فرهنگ عملکردگرا
* افزایش شفافیت
* افزایش قیمت سهام
* بهبود خط مشی گذاری در سطح ملی و کاهش شکاف اطلاعاتی در بازارهای مالی و موفقیت شرکتها در زمینه اجرای استراتژیهای خود . و …
چرا با وجود اینکه اندازه گیری سرمایه فکری دارای این چنین مزایایی است، تلاشهای کمی در این زمینه صورت گرفته است ؟
شاید یکی از مهمترین دلایل این امر، بخاطر عدم اجماع در مفهوم، طبقه بندیها و اجزای سرمایه فکری و گوناگونی و تعدد روشهای اندازه گیری سرمایه فکری است که شرکتها را به اندازه گیری سطح سرمایه های فکری خود، راغب نمی کند.
1- اندازه گیری و گزارش دهی سرمایه فکری هزینه های عملیاتی را افزایش می دهد که محصول قوانین جدید است.
2- اندازه گیری و گزارش دهی سرمایه فکری موجب می شود که برخی از اطلاعات حساس رقابتی که قبلاً فاش نشده بود در قلمرو عمومی افشا شود که ممکن است به ضرر سازمان تمام شود.
3- ارزشگذاری سرمایه فکری برخلاف داراییهای مشهود، خیلی ذهنی است یک نمونه کوچک از این موضوع اندازه گیری مهارتهای فنی شرکتهای با تکنولوژی پیشرفته و بالا است.
4- استانداردهای اندازه گیری و گزارش دهی هنوز در مراحل ابتدایی خود بسر می برند و مبهم و ساختار نیافته هستند(سیتارامان و دیگران، 2002)1
5- با افزایش پیچیدگی طبقه بندی سرمایه فکری، عملیات حسابداری سنتی نمی تواند برای شناسایی و اندازه گیری داراییهای نامشهود جدید در سازمان، بویژه در سازمانهایی که مبتنی بر دانش هستند، کاری انجام دهد(پتی و دیگران، 2000).
6- مطالعه و اندازه گیری سرمایه فکری بیشتر به عنوان یک هنر توصیف می شود تا یک علم و دربرگیرنده عوامل روانی و خلاقیت و شامل ترکیبی از مطالعات رفتاری است.(لیم و همکاران،2004)
7- بیشتر تحقیقات انجام شده در زمینه سرمایه فکری، پیمایشی و مطالعه موردی بوده است و برای درک بهتر از روشهای اندازه گیری سرمایه فکری باید از سایر روشهای تحقیق نیز استفاده کرد. استفاده از رویکرد اقدام پژوهشی و رویکردهای چند روشی و متعدد در این زمینه بسیار مفید است.
8- اما یکی از مهمترین مشکلات در زمینه اندازه گیری سرمایه فکری به روشها و سیستم های ناکارآمد و ناکارای حسابداری و پارادایم حسابداری سنتی مربوط می شود.
9- تسلط به موضوع و بحث سرمایه فکری و اندازه گیری سرمایه فکری مستلزم وجود افرادی است که در زمینه استراتژی، مدیریت دانش، منابع انسانی و جامعه شناسی و سایر علوم انسانی تخصص داشته باشند که این موضوع در جهانی که به تخصص گرایی در یک زمینه خاص توجه دارد متناقض است.
2-2-6) مدلها و روشهای اندازه گیری سرمایه فکری
مدیریت سرمایه فکری نیازمند بکارگیری متدها و روشهایی است که بتواند بر اساس شاخصهای بیان شده، سهم مدیریت دانش را در تحقق استراتژی و برنامه مدیریت دانش ارزیابی نماید(روس، 2004) در ادبیات سرمایه فکری، مدلهای مختلفی برای اندازهگیری سرمایه فکری پیشنهاد شده است. برخی از آنها مدل های خاصی هستند که در یک شرکت خاص طراحی و اجرا شدهاند. برخی دیگر صرفاً مدلهای نظری هستند که بیشتر آنها به عنوان یک مدل اندازهگیری سرمایه فکری پذیرفته شده و معتبر مطرح نیستند(استوارت و همکاران، 1997) به عبارت دیگر، هیچ یک از این مدلها بطور نظام مند برای اندازهگیری سرمایه فکری در سطح ملی و بین المللی بکار برده نمیشوند. در محیط تجاری کنونی اندازهگیری ارزش سازمانی با استفاده از روشهای سنتی با ارزش اقتصادی امروز آنها نامربوط میباشد. روشهای سنتی، ارزش نهفته در مهارت، تجربه، قابلیتهای یادگیری افراد و همچنین ارزش موجود در شبکه ارتباطات میان افراد و سازمانها را نادیده میگیرد.
تلاشهای زیادی جهت تشریح تفاوت میان ارزش بازاری شرکتها انجام گرفته است. مشهورترین این روشها، روش ترازنامه نامرئی، کنترل داراییهای ناملموس و کارت امتیازی متوازن میباشد. روش ارزش افزوده اقتصادی، روش شاخص سرمایه فکری، روش کارگزار تکنولوژی، روش نرخ بازده داراییها، روش تشکیل سرمایه بازار، روش سرمایه فکری مستقیم، روش جهتیابی تجاری اسکاندیا، روشهای مالی و مدل مدیریت سرمایه فکری، VAIC، روش جویا و روش کیوتوبین که در زیر به تحلیل ویژگیهای هر یک از این روشها خواهیم پرداخت.(رادو و للیارت1، 2002)
بطور کلی مدلهای سنجش سرمایه فکری را میتوان در دو گروه طبقهبندی کرد(تان و دیگران، 2007)2
الف- مدلهایی که سرمایه فکری را بصورت غیر پولی ارزیابی میکنند.
ب- مدلهایی که سرمایه فکری را بصورت پولی و مالی ارزیابی میکنند.
2-2-6-1) مدلهای سنجش غیرمالی سرمایه فکری
1- ترازنامه نامرئی (ناملموس): این روش به منظور نشان دادن داراییهای شرکتهای مبتنی بر دانش طراحی شده است. این روش در واقع توسعهای در حسابداری منابع انسانی به شمار میآید. در این نگرش، سرمایه فکری شرکت به دو دسته سرمایه فردی و سرمایه ساختاری تقسیم می شود. شاخص اصلی سرمایه فردی همان شایستگیهای حرفهای کارکنان کلیدی که استراتژی یک شرکت را تشریح میکنند، میباشد. سرمایه ساختاری نیز شامل مزیت رقابتی یک شرکت و تواناییهای کارکنان آن مانند شهرت، تجربه و روشهای خاص تولیدی میباشد. این مدل، مبتنی بر معیارهای کیفی است و توانایی ارزیابی کمی ارزش سرمایه فکری را ندارد.(آنل، 1989)26
2- کنترل داراییهای ناملموس: این روش در پی اندازهگیری داراییهای ناملموس شرکت به روشی ساده می باشد. در این راستا معیارهای مناسب متعددی را معرفی نموده و هدف از آن، ایجاد بینش و دیدگاهی جامع از موقعیت سرمایه فکری شرکت میباشد. در این روش ضروری است تا معیارها با واقعیتهای هر شرکت مطابقت داده شده و تعدیل شوند. اشکال عمده این روش در آن است که با تمامی شرکتها و موقعیتها قابل انطباق نمیباشد. از این روش همچنین برای طراحی سیستمهای اطلاعاتی و یا انجام ممیزیها استفاده میشود.(سوئیبی27،1997)
3- کارت امتیاز دهی متوازن (BSC): این روش، ابزاری را جهت ایجاد ثبات در استراتژی های آینده بدست میدهد. این روش، شرکتها را قادر میسازد تا نتایج مالی را همزمان با نظارت و کنترل در ایجاد ظرفیتها و اکتساب داراییهای ناملموسی که به آنها برای رشد در آینده نیاز دارند، دنبال کنند. این شیوه بیانگر نوعی کمبود جدی در سیستمهای مدیریت سنتی و ناتوانی آنها در مرتبط نمودن استراتژی بلندمدت شرکت با فعالیتهای کوتاهمدت آن میباشد. این روش گذشته و حال شرکت را با آیندهاش مرتبط مینماید و ابزاری در اختیار مدیریت شرکت قرار میدهد تا استراتژیهای گوناگونی را برای شرکت تعریف و آنها را کنترل نماید. این روش همچنین شرکت را قادر میسازد تا نتایج مالیاش را تحلیل نموده و استراتژی شرکت را اجرا نماید.
کاپلان و نورتون معتقدند که این شیوه نوعی سیستم اندازهگیری است که با استفاده از معیارهای کیفی، میزان استراتژی به اجرا درآمده شرکت را نشان میدهد. این معیارها عبارتند از دیدگاه مالی، دیدگاه مشتری، دیدگاه فرآیندهای داخلی و دیدگاه نوآوری و یادگیری، این روش تا حدی ایستا بوده و برای هر شرکت، خاص میباشد.(کاپلان و نورتون،1996) استفاده از کارت امتیازی متوازن (BSC)، یادگیری حاصل از مدیریت دانش را مستقیماً به عملکرد سازمان ارتباط میدهد که به نوبه خود با عملکرد کلی سازمان ارتباط دارد. روش کارت متوازن، استراتژی کل واحد را به اهداف کمی تبدیل نموده و بر عوامل موفقیت ناملموس نیز تاکید میکند که عمدتاً شامل سه جزء سرمایه فکری، سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری است.
4- شاخص سرمایه فکری : در جاییکه فعالیتهای نسل اول، اطلاعاتی را در خصوص اجزای مجرد سرمایه فکری به دست میدهند، این شاخص فعالیتهای نسل دوم را مطرح مینماید. (شاخصهایی که بر تصویر کلی از فرآیند ایجاد ارزش در شرکت تمرکز می نماید)(روس و همکاران، 1997). این روش در تلاش است تا شاخصهای پراکنده را در مجموعهای واحد ارائه نماید و میان تغییرات حاصله در سرمایه فکری و تغییرات در ارزش بازاری شرکتها همبستگی ایجاد نماید. این معیار جنبههای مختلفی را در برمیگیرد. مزایای این روش در آن است که معیاری غیر متعارف را ارائه مینماید، بر نظارتی پویا در خصوص سرمایه فکری متمرکز می باشد، توان احتساب عملکرد دورههای قبلی را داشته و نگرشی واحد، کلی و جامع از شرکت ارائه مینماید. این معیار گامی به پیش تلقی میشود چرا که به مدیران این اجازه را میدهد تا تاثیراتی که یک استراتژی بخصوص در سرمایه فکری شرکتشان دارد را درک نمایند و گزینههای متعدد را با هم مقایسه نمایند تا مشخص شود کدامیک از آنها از حیث سرمایه فکری مرجح می باشند. شاخص سرمایه فکری همچنین موجب الگوبرداری منظم از فعالیتهای مبتنی بر آینده میگردد. این اقدام موجب مقایسههایی در سطوح واحد تجاری و شرکت میگردد.(روس و همکاران،1998)
5- کارگزار تکنولوژی 1: این نگرش نوعی پیشرفت در امر سنجش و اندازهگیری سرمایه فکری به شمار میآید، چرا که شرکتها را قادر میسازد تا ارزش پولی سرمایه فکری شان را محاسبه نمایند. بروکینگ سرمایه فکری را ترکیبی از 4 جزء داراییهای بازار، داراییهای مبتنی بر انسان، داراییهای مالکیت معنوی و داراییهای زیربنایی میداند. (بروکینگ، 1997) داراییهای بازار، مزایای بالقوهای که یک سازمان از داراییهای غیرملموس مرتبط با بازار کسب میکند را متعادل می نماید. داراییهای مبتنی بر انسان به تخصصها و تواناییهای تخصصی موجود، ظرفیت خلاقیت و حل مساله، رهبری و مهارتهای مدیریتی که در شکل کارکنان سازمان ارائه میگردند مرتبط می باشند. داراییهای مالکیت معنوی به مکانیزمهای قانونی لازم جهت حفظ شرکت و داراییهای زیربنایی آن نظیر دانش فنی، حقوق تکثیر، حقوق طراحی و نشانههای تجاری و خدماتی مربوط میباشد. در نهایت داراییهای زیر بنایی شامل آن دسته از تکنولوژیها، متدولوژی ها و فرآیندهایی است که سازمان را قادر میسازد تا به وظایف خود عمل کند و در برگیرنده فرهنگ شرکت، روشهای ارزیابی ریسک، روشهای مدیریت نیروهای فروش، ساختار مالی، پایگاههای اطلاعاتی بازار و یا مشتریان و سیستمهای ارتباطی میباشد.
6- روش جهت یابی (مرورگر) تجاری اسکاندیا: این روش بر اساس منطق و مفهوم ارائه شده در روش ترازنامه نامرئی بنا نهاده شده است. این مرورگر توسط شرکت اسکاندیا که یک موسسه خدمات مالی در سوئد میباشد، طراحی شده و بخوبی توانسته است در اندازهگیری دانش پیشگام شود. این روش با اغلب ابزارها و روشهای اندازهگیری سرمایه فکری متناسب بوده و ابزار خاصی را در این رابطه طراحی نموده است و ابزاری است برای ارزیابی داراییهای نرمافزاری سازمان و داراییهای نامشهود. این مرورگر سرمایه فکری را بر حسب 164 شاخص، 91 مورد فکری و 73 مورد مالی اندازهگیری میکند. این روش علاوه بر زمینه سنتی مالی، به مشتریان، فرآیند، منابع انسانی، توسعه و بازار آفرینی نیز توجه فراوانی مینماید. در این روش شاخصهای مشتری محوری عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان، تعداد واسطهها و تعداد مشتریان از دست رفته. شاخصهای فرآیند محوری در آن عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان به ازای خالص تعداد کارکنان و هزینههای مدیریتی به خالص کارکنان و شاخصهای انسان محوری در آن عبارتند از : میزان گردش پرسنل، نسبت مدیران، نسبت زنان مدیر و نسبت هزینههای آموزش به کارکنان. در نهایت شاخصهای مبتنی بر توسعه و بازار آفرینی در آن عبارتند از : شاخص رضایت کارکنان، هزینههای بازاریابی به خالص مشتریان و سهم ساعتهای آموزش. این روش در دنیای امروز روشی آرمانی و مطلوب به شمار میآید. این روش علیرغم کاملتر بودن در زمینه تشریح بهتر عملکرد تجاری، قادر به کمیسازی سرمایه فکری نمیباشد. (آی بید، 91) در مرورگر اسکاندیا، شاخصهای سرمایه فکری طراحی شده که به مدیران در ترسیم افق رشد سازمان کمک میکند. شرکتهای بزرگ متعددی مانند داوکمیکال 2 از این مرورگر برای تعیین ارزش سازمان خود استفاده میکنند.
7- مدل مدیریت سرمایه فکری: زمانی که از سنجش و اندازهگیری صحبت میکنیم ابتدا ضروری است تا منابع غیرملموس و حیاتی شرکت (که نیازمند نظارت و مدیریت هستند) را به منظور نیل به اهداف استراتژیک یا برای ارتقای مزیت اصلی آنها شناسایی نموده و سپس باید اشخاص ثابتی که دارای اطلاعات مفیدی درباره ارزش واقعی شرکت هستند را شناسایی کنیم. فرآیند مدیریت سرمایه فکری دارای سه مرحله اساسی، شناسایی، اندازهگیری و مدیریت این منابع میباشد.(ای بید، 83)
8- روش جویا28: ادومالون عنوان کرد که سرمایه فکری، پس از محاسبه اجزای آن، محاسبه خواهد شد. آنها معتقدند که سرمایه فکری شامل اجزای زیر است : (ادوینسون و مالون29، 1997)
1- سرمایه انسانی 2- سرمایه نوآوری 3- سرمایه فرآیندی 4- سرمایه ارتباطی
که با قرار دادن این اجزاء در یک فرمول مالی، میتوان گفت :
MV = BV + IC
که در آن :
MV = ارزش بازاری
BV = ارزش دفتری = (PC + MC)
MC = سرمایه مالی (پولی)
PC = سرمایه فیزیکی
IC = سرمایه فکری = (HC+IVC+RC+SC)
HC = سرمایه انسانی
IVC = سرمایه نوآوری
RC = سرمایه مشتری / سرمایه ارتباطی
SC = سرمایه فرآیندی / سرمایه ساختاری
که این محاسبات پیشرفته، توسط اصول حسابداری (GAAP) پذیرفته شده است و منطبق بر ترازنامه شرکت می باشد.
9- مدل محاسبه بر مبنای متغیرهای زبانی فازی: این مدل در سال 2008 توسط چن تانگ و وی شن ابداع شد. بر اساس این مدل ابتدا باید اقلام و شاخصهای سرمایه فکری را تعیین نمود و با استفاده از پرسشنامه، اطلاعات این شاخصها را که بر اساس خیلی ضعیف تا خیلی خوب و نیز خیلی بی اهمیت تا خیلی با اهمیت میباشد بدست آورد و با استفاده از مدلها و برنامهریزیهای فازی، مقدار هر یک از این شاخصها و وزن هر یک محاسبه میشود که این مقادیر، مقادیر اقلام سرمایه فکری میباشند. این مدل از آن جهت با اهمیت میباشد که در محاسبات آن به علت استفاده از مدل فازی اقلام تاثیرگذار دیگری که ذکر نشدهاند را نیز پوشش میدهد و تاثیرات آنها را نیز تا حدود زیادی پوشش خواهد داد.
2-2-6-2) مدلهای سنجش پولی و مالی سرمایه فکری
1- ارزش افزوده اقتصادی (EVA): در دهه 1990، EVA که توسط شرکت " استرن استوارت و کمپانی " یک موسسه مشاوره در نیویورک مطرح گشت از شهرت زیادی برخوردار شد. این روش بر حداکثر کردن ارزش ثروت سهامداران تاکید دارد (بیدل و همکاران، 1997). سپس در مقالهای که در سال 1993 در مجله فورچون چاپ شد به تشریح جزئیات مفهوم EVA پرداخته شده و توسط شرکتهای مادر در آمریکا بکار برده میشوند. در این روش، از معیارهایی نظیر بودجهبندی سرمایهای، برنامهریزی مالی، تعیین هدف، اندازهگیری عملکرد، ارتباط با سهامداران و جبران خدمات تشویقی برای تعیین راههایی که از طریق آنها ارزش شرکت افزوده یا کم میشود، استفاده میشود. نقطه قوت این روش، همبستگی آن با قیمت سهام است. از آنجاییکه این روش بطور گسترده در مجامع مالی پذیرفته شده و از مقبولیت برخوردار است، میتواند مشروعیت شرکت را در بازارهای مالی افزایش دهد. عیب عمده این روش پیچیدگی آن است. از آنجاییکه این روش از داراییهای دفتری با اتکاء به هزینههای تاریخی بهره میگیرد و ارزش دفتری نیز با ارزش بازار فعلی مطابقت چندانی ندارد، ممکن است جهت بیان ارزش داراییهای غیرملموس، چندان مطلوب نباشد. رویکرد مبتنی بر EVA مدیران را در سرمایهگذاری بهتر در مدیریت سرمایه فکری یاری میدهد. EVA همچنین معیاری اثر بخش برای کیفیت تصمیمات مدیریتی است و شاخصی مناسب برای رشد ارزش شرکت در آینده میباشد.
به هر حال EVA بصورت کمی و مالی بیان میشود و شامل پنج مرحله است :
> بررسی دادههای مالی شرکت
> شناسایی و تعیین نوع سرمایههای شرکت
> تعیین نرخ هزینه سرمایه شرکت
> محاسبه سود خالص شرکت
> محاسبه ارزش افزوده اقتصادی از طریق کسر هزینه سرمایه از سود خالص
در حقیقت EVA ، اختلاف بین سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات و بهره از جمع حقوق صاحبان سهام و بدهیها می باشد (چن و دد1، 2001). ارزش افزوده اقتصادی (EVA) کاربردهای بسیار مختلفی دارد، به عنوان مثال برای اندازهگیری عملکرد بازار برای تعیین جایگاه رقابتی که توسط گروه مشاورین بوستون مطرح شد از بازده جریان نقدی بر سرمایهگذاری (CEROI) استفاده میشود.
برای سیستم گزارش عملکرد شرکت از ارزش افزوده سهامداران (SVA) استفاده میشود. ارزش افزوده تنظیمی اقتصادی (WEVA) توسط دویلرز مطرح شد. همچنین ارزش افزوده اقتصادی تصفیه شده (REVA) توسط باس و دیگران، عنوان شد.( باس30، 2004)سود اقتصادی تنظیم شده (EP) نیز توسط ماراکون مطرح شد. همچنین مدیریت ارزش اقتصادی (EVM) توسط KPMG مطرح شد.(مک للین و سایرین31، 1998)
البته محاسبه سود اقتصادی از درآمد حسابداری آسان نمیباشد و احتیاج به صدها تطبیق و تغییر دارد. بعنوان مثال حسابداری سنتی، وجه نقدی که برای تحقیقات و توسعه (R&D) خرج میشود را جزء هزینهها تلقی میکند، اما این در حالی است که بعد از ورود به سود اقتصادی تبدیل به سرمایه خواهد شد تا جایی که آن سود اقتصادی آینده را فراهم میکند که فرمول محاسباتی EVA به صورت زیر می باشد.(منبع قبلی)
EVAt = NOPATt – WACC (Capitalt-1)
که در آن :
NOPATt = سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات در انتهای دوره t
WACC = میانگین موزون هزینه سرمایه
Capitalt-1 = مجموع سرمایه به ارزش دفتری در ابتدای دوره t (انتهای دوره t-1)
2- نرخ بازده دارایی ها (ROA): نرخ بازده داراییهای شرکت، نرخی است که میتوان آن را با متوسط صنعت مقایسه نمود تا اختلاف آن با متوسط صنعت بدست آید. اگر اختلاف مذکور صفر یا منفی باشد، شرکت از سرمایه فکری اضافی برخوردار نیست. اگر این اختلاف مثبت باشد، فرض میشود که شرکت در صنعت خود از سرمایه فکری اضافی برخوردار است. در صورت وجود مازاد بازده نسبت به صنعت، این بازده داراییهای اضافی در متوسط داراییهای ملموس شرکت ضرب میشود تا متوسط عایدات اضافی سالیانه شرکت محاسبه شود. تقسیم این عایدات اضافی بر هزینه سرمایه شرکت، ارزش سرمایه فکری شرکت را به دست میدهد. مزیت عمده این روش فرمول ساده آن و قابل دسترس بودن تمامی اطلاعات مورد نیاز در صورتهای مالی تاریخی شرکت می باشد. عیب عمده این روش در فقدان ارائه اطلاعاتی است که مدیران برای مدیریت موثر سرمایه فکری شان به آنها نیازمند می باشند (رادوف و للیارت32، 2002).
3- روش تشکیل سرمایه بازار : این روش معیاری بازاری از سرمایه فکری شرکت را ارائه مینماید. در این روش فرض بر آن است که تشکیل سرمایه اضافی یک شرکت نسبت به حقوق صاحبان سهام آن، همانا بیانگر سرمایه فکری موجود درآن میباشد. این روش مبتنی بر عرف بازارهای سرمایه و برآورد قیمت سهام است. در این روش، جهت سنجش و اندازهگیری سرمایه فکری لازم است تا صورتهای مالی تاریخی در مقابل اثرات تورم یا هزینههای جایگزینی آنها تعدیل شود. گرچه یکی از اهداف اندازهگیری سرمایه فکری، تشریح میان اختلاف ارزش بازار و ارزش دفتری شرکتها است، اما این نوع تشریح و تفسیر قادر به بیان این حقیقت نمیباشد که داراییهای ناملموس شرکت تنها پدیدآورنده این اختلاف بودهاند.
بر اساس روش یاد شده، سرمایه فکری در شرکتهای تکنولوژی اطلاعات، تمامی ارزش شرکت را تشکیل خواهد داد چرا که تفاوت فاحشی میان ارزش بازار و ارزش دفتری پایین اینگونه شرکتها وجود دارد.( آی بید33 12)
4- روش سرمایه فکری مستقیم: تاکید این روش اندازهگیری ارزش سرمایه فکری ابتدا بر شناسایی اجزای مختلف آن و سپس ارزیابی هر یک از اجزاء قرار گرفته است. با تعیین اجزاء سرمایه فکری شرکت (سرمایه مشتری، نظیر وفاداری مشتریان، مالکیت فکری نظیر حقوق اختراعات، داراییهای فنی نظیر دانش فنی، داراییهای انسانی نظیر آموزش و داراییهای ساختاری نظیر سیستمهای اطلاعاتی و تعیین ارزش هر یک از این اجزاء، میتوان ارزش کلی فکری سرمایه شرکت را محاسبه نمود. این روش پیچیدهترین اما دقیقترین ابزار اندازهگیری سرمایههای فکری است. عیب اصلی این روش در ضرورت شناسایی تعداد زیادی از اجزاء، اندازهگیری و یا ارزشگذاری هر یک از آنها میباشد که موجب پرهزینه و پیچیده شدن این روش میگردد (ای بید، 1334).
5- روشهای اندازه گیری مالی سرمایه فکری: بر اساس این روش، سرمایه فکری یک شرکت متشکل از سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی (مشتری) و سرمایه ساختاری است و نقاط تلاقی آنها با هم ترکیبی از سرمایه فکری را نشان میدهد.(استوارت، 1997) ترکیب سرمایه انسانی و ارتباطی منجر به روابط افراد و نزدیکی آنها با مشتریان و به کارگیری خلاقیتهای آنها جهت پاسخگویی به نیازهای خاص مشتریان میگردد. ترکیب سرمایه ساختاری و ارتباطی منعکسکننده توانایی شرکت در انتقال نامهای تجاری به مشتریان است و به کیفیت ارزشی که مشتریان به نام تجاری شرکت میدهند مرتبط میباشد. ترکیب سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری در فرآیند دانش نهفته است. به عنوان مثال میتوان به اشتراک در بهرهگیری از دانش موجود و یا انتشار آن اشاره نمود. این روش قادر به اندازهگیری پولی سه جزء یاد شده بوده و ابزار مناسبی را جهت ارزیابی، مدیریت و مقایسه عملکرد شرکتها، در طول زمان به مدیران ارائه می نماید. جهت سنجش و ارزشگذاری مالی سرمایه فکری مراحل زیر پیشنهاد میگردد.
گام اول – تعیین سرمایه فکری مشهود
ارزش بازار = ارزش ملموس + ارزش ناملموس
ارزش بازار = ارزش دفتری + ارزش سرمایه فکری مشهود
ارزش بازاری قابل دسترس = ارزش بازار + فرسایش سرمایه فکری
ارزش بازاری قابل دسترس = سرمایه ملموس + (سرمایه فکری مشهود + فرسایش سرمایه فکری)
گام دوم – شناسایی اجزای مرتبط با سرمایه فکری
گام سوم – تخصیص اوزان مناسب به اجزای سرمایه فکری بر اساس تجربه و شناخت از آنها
گام چهارم – تعدیل ضرایب همبستگی
گام پنجم – ارزشگذاری
7- روش کیوتوبین (q Tobin): ارزش q توبین مساوی است با، تقسیم ارزش بازاری به ارزش دفتری. که این نرخ ارتباط بین ارزش بازاری و ارزش دفتری شرکت را اندازهگیری میکند که توسط اقتصاددانی بنام جیمز توبین1 برنده جایزه نوبل مطرح شد.(آی بید، 152) توبین این روش را در سال 1969 پیشنهاد کرد و بیان کرد که اگر q بزرگتر از 1 باشد بیانگر این است که داراییها ارزشی بیشتر از ارزش دفتری خود دارند. مثلاً یک کمپانی با ارزش بازار سهام 100 میلیون و ارزش دفتری 25 میلیون، دارای نرخ q، 4 میباشد که این نرخ در بلند مدت متمایل به 1 خواهد شد. البته این شاخص را باید با متوسط صنعت مقایسه کرد. برای مثال، شرکتهایی که در صنعت نرم افزاری فعالیت میکنند، سرمایه فکری در آنها بسیار زیاد است و نرخ q توبین درآنها متمایل به 7 می شود و از طرفی شرکتهایی که در صنعت فولاد فعالیت میکنند، داراییهای فیزیکی درآنها بسیار زیاد است و دارای یک نرخ q نزدیک به 1 می باشند، بر طبق فرمول جویا سرمایه فکری برابر است با :
IC = MV – ()
7- مدل ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) 1: مدل ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) که بوسیله پولیک2 مطرح شده است، به عنوان مدل اصلی سنجش سرمایه فکری در این پایاننامه بکار گرفته خواهد شد و اساس اندازهگیری آن سه متغییر وابسته میباشد. ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) یک فرآیند تجزیه و تحلیل میباشد که برای استفاده مدیریت، سهامداران و سایر ذینفعان در جهت کنترل و ارزیابی کارآیی و ارزش افزوده سرمایه فکری، طراحی شده است.
VAIC ترکیبی از سه شاخص قراردادی می باشد که عبارتند از :
CEE : کارآیی سرمایه ارتباطی است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای ارتباطات میباشد.
HCE : کارآیی سرمایه انسانی است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای سرمایه انسانی میباشد.
SCE : کارآیی سرمایه ساختاری است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای سرمایه ساختاری میباشد.
فرمول بندی شاخصهای VAIC بصورت عبارت جبری زیر میباشد :
VAICi = CEEi + HCEi + SCEi
که در آن :
VAICi : ضریب سرمایه فکری برای کمپانی i میباشد.
CEEi : ضریب سرمایه ارتباطی برای کمپانی i میباشد.
HCEi : ضریب سرمایه انسانی برای کمپانی i میباشد.
SCEi : ضریب سرمایه ساختاری برای کمپانی i میباشد.
پولیک (1998) عنوان کرد، در وضعیتی که ضریب VAIC بالاست، کارآیی ارزش افزوده حاصل از کل منابع شرکت بهتر است. اولین گام برای تعیین ارزش افزوده کلی شرکت، محاسبه CEEi، HCEi و SCEi میباشد که این محاسبات بوسیله عبارت زیر تعریف میشود :
محاسبه ارزش افزوده (VAi) شرکت i در سال i ، که بصورت زیر می باشد :
VAi = Ii + DPi + Di + Ti + Mi + Ri
که در آن :
Ii : جمع هزینه بهره شرکت برای سال i
DPi : هزینه استهلاک شرکت برای سال i
Di : سود سهام شرکت برای سال i
Ti : مالیات شرکت برای سال i
Mi : سهم اقلیت شرکت برای سال i و Ri : سود انباشته شرکت برای سال i
محاسبه CEEi که بوسیله عبارت زیر تعریف می شود :
CEEi =
که در آن :
CEEi : ضریب کارآیی سرمایه ارتباطی برای شرکت i
VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i
CEi : ارزش دفتری خالص داراییهای شرکت i میباشد.(ادوینسون و همکاران،1997)
محاسبه HCEi که بوسیله عبارت زیر تعریف میشود :
HCEi =
که در آن :
HCEi : ضریب کارآیی سرمایه انسانی برای شرکت i
VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i
HCi : کل مبلغ سرمایهگذاری شده برای حقوق و دستمزد شرکت i می باشد.
محاسبه SCEi که بوسیله عبارت زیر تعریف میشود :
SCEi =
که در آن :
SCEi : ضریب کارآیی سرمایه ساختاری برای شرکت i
VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i
SCi : سرمایه ساختاری شرکت i
و برای محاسبه SCi (سرمایه ساختاری) در فرمول بالا از رابطه زیر استفاده میشود.
SCi = VAi – HCi
که در آن :
SCi : سرمایه ساختاری شرکت i
VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i
HCi : کل مبلغ سرمایهگذاری شده برای حقوق و دستمزد برای شرکت i می باشد.
پولیک (1998) عنوان کرد که یک رابطه معکوس متناسب بین SCi و HCi وجود دارد.
2-2-7) گزارش دهی سرمایه فکری
تعریف گزارش سرمایه فکری بر طبق شرکت دانمارکی : منظور از گزارشدهی سرمایه فکری، ارائه یک تصویر کلی از شرکت با تاکید بر ارزشهای نرم و نامشهود میباشد. معمولاً این شرکتها از این گزارشهای سالانه برای ایجاد شهرت و تصویری مطلوب از شرکت در فضای عمومی استفاده میکنند. در گزارش سرمایه فکری می بایستی سه حوزه مهم زیر لحاظ شود:
الف ) حوزه سرمایه انسانی
1. نمای کارکنان : شامل اطلاعاتی درباره توزیع سنی و جنسی و تعداد کارکنانی که در تولید و توزیع، فناوری اطلاعات، فروش و بازاریابی و سایر بخشهای اداری فعالیت میکنند.
2. تحصیلات : شامل اطلاعات تحصیلی و تجربه کارکنان.
3. آموزش : شامل شاخصهایی درباره آموزشهای ارائه شده از سوی شرکت برای کارکنان مانند تعداد ساعات آموزشی.
4. تعهد و انگیزش : درصد کارکنان ارتقاء یافته به تعداد کل کارکنان و درصد کارکنانی که دارای احساس قدردانی صریح هستند یا کسانی که احساس میکنند از آنها قدردانی شده است و تعداد کارکنانی که احساس میکنند عقاید آنها مورد توجه قرار گرفته است و تعداد کارکنانی که احساس میکنند دریک محیط کاری شاد فعالیت میکنند.
5. ترک خدمت کارکنان : شامل اطلاعاتی درباره افراد تازهکار و افرادی که جابجا شدهاند و درصد گردش پرسنل.
6. نتایج : رضایت کلی آنها از شغل بوسیله شاخصهای فهرست رضایت وسایر معیارهایی مانند غبیت به خاطر بیماری و صدمات و ضرر از دست دادن ساعات کاری.
ب) حوزه سرمایه ساختاری :
1. زیرساخت یا زیربنای کلی : شاخص تجهیزات در نظر گرفته شده برای ادارهها و ظرفیت کامپیوترها و خدمات تلفنی.
2 .زیرساخت مبتنی بر دانش : شامل معیار استفاده از پایگاه داده و اینترانت شرکت.
3. حمایت و پیشتیبانی مشتری : شامل ظرفیت شرکت برای نزدیکی و ارتباط با مشتریان واقعی و بالقوه.
فرآیندهای اداری : شامل کارایی فرآیندها
4. نوآوری : شامل سرمایهگذاریهای صورت گرفته در بخش کالا و بهبود کالا و تعداد کالاها و خدمات جدید.
5. بهبود کیفیت : ارزیابی گواهی نامهها و مجوزهای گرفته شده توسط شرکت.
ج) حوزه سرمایه ارتباطی
1. نمای مشتریان
2. مشتریان و تصویر شرکت در نزد ذینفعان
3. اشاعه و شبکهسازی
4. شدت و تراکم همکاری با سایر بخشهای خارج از شرکت
باید توجه کرد که این گزارشها باید در دو بازه زمانی t , t-1 نشان داده شود و حتی روابط متقابل بین این سرمایهها نیز گزارش شود.( اوردونزدی پابلوس1،2003) تمامی مدلهای گزارش دهی که اخیراً ایجاد شده اند در یک نکته اشتراک داشته اند و آن این است که همگی آنها سعی داشته اند تا تصویری از داراییها و منابع سرمایه فکری را نمایش دهند که دارای توانایی ایجاد و خلق ارزش هستند و قبلاً در مدلهای گزارش دهی مالی سنتی وجود نداشته است.
2-2-7-1) مفروضات زیربنایی مدل گزارش دهی سرمایه فکری
1. تحقیقات عملی و ادبیات تحقیق نشان داده است که یک دیدگاه و بینش مدیریتی برای گزارش دهی سرمایه فکری مورد نیاز است به این دلیل که گزارش دهی سرمایه فکری نیاز به درک عمیقی از تمامی فرآیندها و فعالیتهای سازمانی خلق ارزش دارد.
2. ثانیاً مدل (مدلهای) گزارش دهی سرمایه فکری می بایستی مبتنی بر روابط علی – معلولی باشد تا بتواند نقش سرمایه فکری را در ایجاد ارزش نشان دهد. اطلاعات می بایستی درباره متغیرهایی باشد که باعث تغییراتی در منابع سرمایه فکری می شوند.
3. مدیریت سرمایه فکری می بایستی بخشی از استراتژیهای شرکتها باشد و مدیریت سرمایه فکری در فرآیندهای مدیریتی مانند تنظیم اهداف، برنامه ریزی و اندازه گیری پیامدهای اعمال و ارزیابی اعمال براساس اهداف از پیش تعیین شده و … . قرار داده شود.
4. مدل گزارش دهی سرمایه فکری می بایستی دارای چشم انداز پیشنگر1 باشد تا پسنگر2 (مانند روشهای حسابداری سنتی) (واندر و همکاران، 2001)3.
2-2-7-2) محتوای گزارش دهی سرمایه فکری
اولاً باید مفهوم سرمایه فکری بطور واضح مشخص شود به این منظور می بایستی تئوری قوی درباره ارزش سرمایه فکری و اجزای سرمایه فکری و تعاریف و روابط بین اجزاء ایجاد شود.
ثانیاً باید اجزای سرمایه فکری نیز بطور واضح بیان شود باید مدلی انتخاب شود که دارای یک دید وسیع به اجزای سرمایه فکری باشد و حتی الامکان باید شامل موارد زیر باشد :
1) تجربه و دانش قرار گرفته در افراد چه بصورت رسمی و غیررسمی
2) سیستم ها و فرایندهای سازمانی حمایت کننده از خلق سرمایه فکری
3) نوآوری و تکنولوژی
4) روابط تجاری (با کلیه مشتریان و شبکه عرضه کنندگان و شرکاء تجاری)
5) باید شرکتها منطق استفاده از مدل سرمایه فکری و اجزای مدل سرمایه فکری را در چارچوب صنعت خاص و شرکت خودشان بیان کنند.
6) همچنین این مدل گزارش دهی سرمایه فکری می بایستی روابط بین اجزای سرمایه فکری را مورد توجه قرار دهد و نقش این اجزا در ایجاد ارزش برای شرکت را بیان کند.
7) سیستم های اندازه گیری سرمایه فکری می بایستی درک و بینش کاملی از ظرفیت خلق ارزش سرمایه فکری بدهد و حتی الامکان باید اطلاعات خود را بصورت کمّی بیان کند اما همیشه امکان این کار وجود ندارد برای مثال دانش و تجربه ضمنی افراد (واندر و همکاران، 2001).
در اینجا باید از اعتماد بین افراد به عنوان یک دارایی نامشهود نام برد که همکاری جهت خلق ارزش را ارتقاء می دهد این مفاهیم در قالب و چارچوب سرمایه اجتماعی بحث می شود. باید این نکته را گفت که هیچ فرق خاصی بین گزارش دهی داخلی و خارجی وجود ندارد منتها باید این مطلب را افزود که در گزارش دهی داخلی، اطلاعات مشروحتری درباره فرآیندها و فعالیتهای سازمانی ارائه میشود ولی در گزارشدهی خارجی فقط نتیجه و پیامدهای این فعالیتها و فرآیندهای سازمانی انتشار می یابد. گزارش دهی داخلی مستلزم استفاده از رویه ها و راهنماییهای خاص و کلی نیست ولی در گزارش دهی خارجی این قضیه برعکس است و مستلزم استانداردسازی گزارش دهی است تا سهامداران (ذینفعان) بتوانند اطلاعات یک شرکت را با سایر شرکتها مقایسه کنند.
بخش دوم: مدیریت سود
2-3) سود مورد انتظار (عادی یا هدف)
شرکت ها با استفاده از ابزار مدیریت سود سعی میکنند سود گزارش شده را به سمت سود مورد انتظار مدیریت نمایند. از سود مورد انتظار به عنوان یک نقطه مرجع استفاده میشود که از آن طریق انحرافات سود واقعی سنجیده میشود. سود مورد انتظار در مطالعات مدیریت سود هدف مغروض مدیریت است. مدل های مختلفی برای تعیین سود مورد انتظار به کار میرود: (کوچکی، 1373)
1- مدلهای مبتنی بر سودهای گذشته شرکت .
2- مدل مبتنی بر عملکرد جاری سایر شرکت ها در صنعت .
3- مدل گام تصادفی ساده (در این مدل سود هر سال را برابر با سود گزارش شده در سال قبل پیش بینی میکنند).
4 – سود قبل از اقلام غیر مترقبه .
علاوه بر موارد فوق، سود عادی سودی است که احتمال بیشتری میرود شرکتها سود خود را به آن نزدیک و مدیریت کنند. از آنجائیکه عدد سود واقعی که مدیریت شرکت ممکن است به سمت آن عمل مدیریت را انجام دهد ناشناخته است، نمیتوان ادعا کرد که یک مدل پیش بینی بخصوص بهتر از دیگری است.
از 4 مدل زیر نیز در مطالعات مدیریت سود استفاده شده است: (ایراندوست، 1379)
1- سود قبل بعلاوه متوسط نرخ رشد در طی 5 سال گذشته .
2- متوسط بازده روی دارائیهای طی 5 سال گذشته.
3 – سود سال گذشته بعلاوه متوسط رشد سود در صنعتی که شرکت در آن به فعالیت مشغول است. 4-سود سال گذشته بعلاوه عامل رشد مشروط35 به نسبت قیمت به سود سال گذشته شرکت .
2-3-1) تعریف و تبیین مدیریت سود
مدیریت سود، عمل اختیاری و عمدی است که به منظور کاهش تغییر پذیری سود با استفاده از ابزارهای معین حسابداری توسط مدیریت صورت میگیرد و مدیریت سود یکی از موضوعات مورد علاقه حسابداری و ادبیات مالی بوده است. با وجود تحقیقات گسترده به نظر میرسد هنوز پژوهشگران به تعریف جامع و فراگیری از مدیریت سود دست نیافتهاند، شاید وجود انواع مختلف سودهای هموار یکی از دلایل آن باشد.
هپ ورث36 معتقد است، مدیریت سود اقدامی منطقی و عقلانی است که مدیران تلاش میکنند با بکارگیری ابزارهای خاصی در حسابداری به آن دست یابند (آشاری، 1994)
بارنیا، رنن و سادن37 معتقدند که مدیریت سود عبارتست از کاستن عمدی نوسانات سود که برای شرکت امری عادی به نظر میرسد. (همان منبع، 1994)
برداشت های دیگری از مدیریت سود وجود دارد که برخلاف آنچه گفته شد به نوعی یک نگرش منفی را القا میکنند.
هکتور38 معتقد است مدیریت سود عملی است که اسباب سوء استفاده در گزارشگری مالی را فراهم میسازد و استفاده کنندگان صورتهای مالی باید به این امر واقف باشند. (آشاری، 1994)
بعضی اظهار نمودهاند که مدیریت سود در حقیقت عملی منطقی و معقول است. مثلاً بیدلمن39 براین باور بود که مدیران برای ایجاد یک جریان یکنواخت سود و هم چنین کاهش انحراف بازده نسبت به بازار، سود را مدیریت میکنند.
بلکویی معتقد است مدیریت سود عبارتست از هماهنگ نمودن آگاهانه سود تا بتوان به یک سطح یا روند مورد نظر دست یافت. (ریاحی بکلویی، 1381)
همچنین بارنیا، رونن و سادن اشاره نمودند که مدیران به منظور کاستن نوسانات سودگزارش شده و تقویت توانایی سرمایهگذاران جهت پیشبینی جریانات نقدی آتی دست به مدیریت سود میزنند و انتظار میرود مدیریت سود تاثیر مثبتی بر ارزش سهام و ارزیابی عملکرد مدیریت داشته باشد. (آشاری، 1994)
درمقابل مک هاگ1 مدیریت سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی میداند.(همان منبع، 1994)
با مروری بر نظرات ارائه شده توسط پژوهشگران دو دیدگاه متفاوت در قضاوت آنان نسبت به پدیده مدیریت سود آشکار میگردد. یک دیدگاه مثبت که مدیریت سود را تسهیلی در اهداف گزارشگری مالی میداند و دیگری دیدگاهی منفی که مدیریت سود را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری مالی معرفی می کند.
ورثی معتقد است منتقدین مدیریت سود این عمل را از آن روی نادرست میدانند که باعث افشای نامناسب اطلاعات مالی شده و سرمایهگذاران را از امکان ارزیابی مناسب ریسک و بازده محروم می نماید، زیرا اطلاعات ارائه شده در مورد سود آوری شرکت ها درست و کافی نیست.
بیدلمن به دو مشکل ناشی از مدیریت سود اشاره مینماید. مسئله اول عبارت است از نیاز به داشتن اطلاع دقیق از میزان تعدیل سود در شرایط رقابتی، که در صورت فقدان چنین شرایطی ممکن است افراد خود دست به تعدیلی بیشتر یا کمتر از واقع بزنند و در نتیجه عمل مدیریت سودبه ضد خود تبدیل شود.
مسئله دوم زمانی بروز میکند که شرکت ها نتوانند در بعضی دورههای مالی مدیریت سود را عملی سازند که نتیجه آن یک گسست در منحنی از قبل طراحی شده است که ممکن است عوارضی را برای گروهی از استفاده کنندگان در پی داشته باشد. (بدری، 1378)
از سوی دیگر پژوهشگرانی که به دفاع از مدیریت سود پرداختهاند دو زمینه وسیع استفاده از اطلاعات حسابداری را که یکی سنجش و کنترلهای داخلی و دیگری ارزیابی خارجی که شامل پیش بنیی سودهای آتی و ارزش های بازار میشود، مورد بحث قرار دادهاند.
سودهای گزارش شده از بعد داخلی در موارد زیر مورد استفاده واقع میشوند:
1- به عنوان مبنایی برای سنجش و ارزیابی عملکرد گذشته.
2- به عنوان یک عامل مهم در برنامه ریزی و بودجه بندی سودهای آتی.
3- به عنوان یک عامل کمکی در تصمیم گیری های سرمایهای
سودهای گزارش شده پرنوسان، برنامهریزی و بودجهبندی آینده را با مشکل مواجه میسازد، به علاوه مدیران نیز اغلب با بودجه هایی مورد ارزیابی قرار می گیرند که با نتایج گذشته مرتبط باشد. از این رو تصمیم گیرندگان داخلی علاقمند به مدیریت سود میشوند تا بدینوسیله اهداف بلند مدت خود را پوشش دهند.
از بعد خارجی (برون سازمانی) دفاع از مدیریت سود ریشه در تئوری مدل قیمت گذاری دارائیهای سرمایهای (CAPM) دارد.
نظریه ارزش گذاری دارائیها بر اساس ارزش فعلی جریانهای نقدی آتی از مقبولیت عمومی برخوردار است و نرخ تنزیل مورد استفاده در این مدل مستقیماً با میزان ریسک جریانهای نقد مرتبط است. بنابراین با قبول فرضیه نزولی بودن مطلوبیت نهایی ثروت و وجود سرمایه گذارن ریسک گریز در بازار، پراکندگی بیشتر در توزیع جریانهای نقدی مستلزم استفاده از نرخ تنزیل بالاتر و در نیچه کاهش ارزش فعلی میشود.(بدری، 1378)
از نظر یک سرمایه گذار جریانهای نقدی مربوط عبارتند از سودهای تقسیم شده و سودهای سرمایه ای، بنابراین یک جریان با ثبات سود احتمالاً حمایت کننده سودهای تقسیمی بالاتر است. از سوی دیگر نوسان پذیری سود به عنان یک معیار مهم در سنجش ریسک بر نرخ سرمایهای کردن تاثیر گذاشته و لذا در ارزشگذاری سهام یک شرکت موثر واقع میشود. بنابراین ممکن است مدیریت بتواند از طریق مدیریت سود برارزش سهام تاثیر بگذارد. (ریاحی بلکویی، 1381)
به نظر میرسد قضاوت درباره میزان مطلوبیت مدیریت سود نیازمند برخی معیارهای ارزشی است. معیارهایی که اصولاً باید آنها را در تئوریهای حسابداری جستجو نمود و از آنجائیکه تئوریهای موجود کامل نیستند و در ضمن تئوری فراگیر مورد توافقی نیز در دست نیست. نتیجهگیری دقیق در این رابطه را دشوار مینماید. به عنوان مثال ممکن است از دیدگاه تئوری اخلاقی1 رفتار مدیریت سود مطلوب نباشد زیرا با یکی از بنیانهای اصلی این تئوری یعنی بیان واقعیت تطبیق نمینماید. در طرف مقابل ممکن است بر مبنای دیدگاه اقتصادی در تئوری حسابداری رفتار مدیریت سود نه تنها قابل دفاع بلکه به لحاظ بعضی سودمندیهای آن مطلوب نیز باشد (جوادیان کوتنایی، 1374)
2-3-2) تاریخچه مدیریت سود
نویسندگان متعددی در سال های اخیر به منشاء مدیریت سود در ادبیات حسابداری صریحاً اشاره نمودهاند. کوشینگ40 داشر و مالکوم41 بیان داشتهاند که گوردون و هوروتیز و مایرز42 نویسندگان اولین تحقیق تجربی مدیریت سود هستند. ایمهاف نیز مقاله هپ ورث43 را به عنوان اولین توضیح تئوریکی مدیریت سود شناخته است. رونن و سادن و اسنو44 همچنین ایکل و داران45 منشا تشخیص مدیریت سود را به هپ ورث نسبت میدهند و وایت فرضیه مدیریت سود را به گوردون نسبت می دهد. بنابراین نویسندگان جدید غالباً بیان میدارند که مدیریت سود در ادبیات حسابداری و بازرگانی قبل از مقاله هپ ورث شناسایی نشده است. (کوچکی، 1373)
منابعی وجود دارد مبنی بر این که خواص مدیریت سود "روش های مختلف حسابداری" به بعد از قرن نوزدهم برمیگردد در سال 1906 جانسون و مید46، در سال 1924 ورشو47 در سال 1932 پیتون48 و در سال 1942 دوین49 همگی کاربردهای تئوریکی مدیریت سود را توضیح دادهاند. و سالها قبل از اینکه گوردون، هورتیز و مایرز تحقیق شان را انجام دهند میلر رفتار مدیریت سود را مورد آزمون قرار داده بود.
بوخمستر فقدان آگاهی را دلیل اصلی چشمپوشی تحقیقات جدید مدیریت سود از ادبیات قدیمی تر درباره موضوع میداند. وی همچنین عبارات مختلفی را نشان داده است که نویسندگان مورد بررسی استفاده کرده اند تا عمل مدیریت سود را برای کاهش نوسانات سود حسابداری توضیح دهند. به عنوان مثال میلر از عبارت "مدیریت فایده" استفاده کرده بود. همچنانکه به تازگی اصطلاح "مدیریت سود" به "هموار سازی سود" تغییر یافته است. در اوایل قرن بیستم مدیریت سود درباره حفظ سرمایه و اندوختههای مخفی بحث میکند. سپس در ربع دوم قرن بیستم ویژگیهای مدیریت روشهای موجودی پایه مربوط به موجودی کالا مثل فایده اصلی روش اولین صادره از آخرین وارده و دیگر تغییرات روشهای موجودی پایه، ترویج یافت. بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم، تدوین کنندگان استانداردهای حسابداری در آمریکا همواره گروهی از پژوهشگران به "روش بد حسابداری" یعنی ایجاد دلخواه اندوختهها پرداختند.
همچنان که مدیریت سود شرکتها و موسسات اقتصادی، علاقه بسیاری از اهل نظر و تحقیق را به خود جلب کرده است اما ادبیات حسابداری و مدیریت مالی سرشار از این نظریه است که مدیران با استفاده از روشهای مختلف حسابداری سود شرکت را در طول زمان مدیریت می کنند. (آقایی و کوچکی، 1375)
2-3-3) انواع مدیریت سود
با وجود تحقیقات گسترده به نظر میرسد پژوهشگران به تعریف جامع و فراگیری از مدیریت سود دست نیافتهاند. شاید وجود انواع مختلف سودهای هموار یکی از دلایل آن باشد ایکل1 معتقد است، یک جریان مدیریت سود یا بطور طبیعی مدیریت شده است یا اینکه عمداً مدیریت شده است که در حالت اخیر مدیریت میتواند واقعی یا مصنوعی باشد. (آشاری، 1994)
مدیریت سود طبیعی2، مدیریت سود طبیعی به نوعی از جریانهای سود اطلاق میشود که از فرآیندهای عملیاتی ذاتاً هموار بدست میآید. به عنوان مثال فرآیند درآمد در صنایعی نظیر آب و برق از این نوع است. حجم تولید و فروش قیمتها در اینگونه صنایع بطور ذاتی یک روند هموار دارد و این ویژگی بطور طبیعی وارد جریان سود میشود. در مقابل این نوع مدیریت سود، مدیریت سودهای دیگری قرار دارد که توسط مدیریت و در نتیجه اقدامات و تصمیم های آنان مدیریت شده است که خود در دو طبقه واقعی و مصنوعی قرار می گیرد. (معتصمی، 1376)
مدیریت واقعی سود3، مدیریت واقعی سود ناشی از برخی تصمیمات مدیریت است که به منظور کنترل و تاثیر گذاری بر رویدادها و وقایع اقتصادی طراحی میشود. محققین در بیان تفاوت اساسی مدیریت واقعی و مصنوعی معتقدند که اولی بر جریان های نقدی موثر واقع میشود در حالی که دومی یک نوع بازی داخلی با ارقام است. به عنوان مثال انجام فروشهای زودهنگام و یا در مقابل نوعی تعلل در اقدام به فروش است. از آنجائیکه کنترل رویدادهای واقعی اقتصادی (مبادلات) مستقیماً بر سودهای آتی موثر واقع میشود، مدیریت از این نوع را واقعی مینامند .(معتصمی، 1376)
مدیریت مصنوعی سود، مدیریت مصنوعی سود نشات گرفته از اقداماتی است که اصطلاحاً دستکاریهای حسابداری نامیده میشود. ویژگی بارز این نوع مدیریت آن است که ناشی از یک رویداد اقتصادی نبوده و تاثیری بر جریان نقد ندارد. به بیان دیگر مدیریت مصنوعی صرفاً موجب جابه جایی هزینهها و درآمدها بین دوره های مالی میشود. به عنوان مثال تغییر در روش ها و برآوردهای حسابداری یکی از رایجترین ابزار دستکاری سود به منظور ایجاد یک جریان مصنوعی از مدیریت سود است. کانون اصلی بحث در اغلب تحقیقات انجام گرفته در زمینه مدیریت سود صریحاً یا تلویحاً این نوع از مدیریت بوده است.(معتصمی، 1376)
2-3-4) انگیزههای مدیریت در مدیریت سود
به طور کلی انگیزهها و محرکهایی که مدیران را به تلاش در جست مدیریت سود سوق میدهد از دیدگاه پژوهشگران این مقوله در 3 گروه طبقه بندی شده است: (معتصمی، 1376)
1- انگیزه افزایش رفاه سهامداران.
2- انگیزه تسهیل قابلیت پیشبینی سود .
3- انگیزه افزایش رفاه مدیریت .
1- انگیزه افزایش رفاه سهامداران: افزایش رفاه سهامداران از اولین انگیزههای مورد توجه پژوهشگران مدیریت سود بوده است. محققین دلایل بسیاری را اقامه نمودهاند که تمایل مدیریت به مدیریت سود متاثر از انگیزه افزایش ارزش سهام شرکت است. پژوهشگران اولیه موضوع مدیریت سود براین باور بودهاند که وجود یک جریان هموارسود برای سهامداران نویدی از وجود جریان پایدارتر تقسیم سود و نیز ریسک سیستماتیک و غیر سیستماتیک پایین تری است براین مبنا میتوان مدعی شد که مدیریت باور دارد سرمایه گذاران حاضر به پرداخت بهای بیشتر برای سهام شرکت هایی هستند که جریان سود هموارتری دارند.
بیدلمن، براین اعتقاد بوده است که مدیریت فرض میکند سهامداران جریان سود پایدار در طی زمان را به جریان نوسان دار سود ترجیح میدهند زیرا سودهای هموار موید جریان با ثباتی است در حالیکه سودهای هموار نشده از سوی سرمایهگذاران به عنوان نشانهای از ریسکی بودن عملیات شرکت تلقی شده و تاثیر آن بر نرخ بازده مورد توقع سهامداران موجب ایجاد اثر منفی براررزش سهام شرکت می شد.
همچنین هپ ورث نیز در بیان انگیزه های مدیریت سود به بهبود روابط با اعتبار دهندگان، سرمایه گذاران و کارکنان و نیز کم کردن چرخههای تجاری از طریق فرآیندهای روان شناختی اشاره داشته است. (ریاحی بلکویی، 1381)
2- انگیزه تسهیل قابلیت پیش بینی سود : این موضوع از هر دو بعد درون سازمان و برون سازمانی میتواند مد نظر قرار گیرد. از دیدگاه درون سازمانی استفاده از سودهای پرنوسان ممکن است فرآیند برنامه ریزی و بودجه بندی را با مشکلات مواجه نماید. همچنین از بعد برون سازمانی احتمال میرود انگیزه کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران و سهامداران زمینه ساز بروز رفتار مدیریت سود باشد. (معتصمی، 1376)
مطالعات بارنیا، رونن و سادن از وجود انگیزه های برون سازمانی برای مدیریت حمایت میکند. آن ها مدعی شدند که مدیریت به منظور افزایش توانایی سرمایهگذاران برای پیشبینی جریانهای نقدی آتی دست به مدیریت سود میزند. در واقع مدیران انتظارات و برداشتهای شخصی خود در مورد جریان های نقدی شرکت را از طریق مدیریت سود به بازار منتقل میکنند تا بدینوسیله قابلیت پیش بینی سود را از طریق مشاهده ارقام متوالی برای سهامداران تسهیل نمایند. (شاری، 1994)
3- انگیزه افزایش رفاه مدیریت : مطالعات اخیر در مدیریت سود به وضوح برانگیزه مدیریت جهت حداکثر کردن رفاه خوش تاکید بیشتری داشتهاند. شاید دلیل اصلی این موضوع گسترش زمینههای پذیرش تئوری نمایندگی بوده است. علیرغم اختلاف نظرهایی که در رابطه با دامنه تضاد منافع مدیران و سهامداران در بین صاحبنظران مالی وجود دارد به نظر میرسد اصل وجود تضاد منافع از یک مقبولیت عمومی برخوردار باشد. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که مدیران منافع خود را جایگزین خواسته های سهامداران نموده و به جای حداکثر کردن ثروت سهامداران به دنبال کسب قدرت اعمال کنترل بر شرکت و نهایتاً حداکثر کردن رفاه و سودمندی خویش هستند برخی از تحقیقات به این نتیجه رسیدند که مدیر با انگیزه مشخص افزایش ثروت خویش به مدیریت ارقام میپردازد. براین منبا اگر حق الزحمه مدیر به رشد ثابت و پایدار سود وابسته باشد این احتمال منطقی وجود دارد که دست به مدیریت سود بزند. (معتصمی، 1376)
موسز50 به بررسی ارتباط بین مدیریت سود با محرکهای اقتصادی نظیر اندازه شرکت، بازار سهام، نوع کنترل، مالکیت و طرحهای پاداش پرداخت. مطالعات او به این نتیجه رسید که مدیریت سود در مورد شرکت هایی بزرگ شرکت های دارای طرحهای پاداش (مبنی بر سود) و شرکت هایی که سود واقعی آنها (سود قبل از مدیریت) با سود مورد انتظارشان متفاوت است بیشتر مصداق دارد. موسز نتیجه گیری کرد که هر تلاش برای مدیریت سود به میزان تفاوت سود واقعی و سود مورد انتظار بستگی دارد به گونهای که با افزایش این فاصله انگیزه مدیریت نیز افزایش مییابد. (آشاری، 1994)
گوردن51 براین باور است که:
1- شاخصی که مدیریت شرکت برای انتخاب اصول حسابداری به کارمیبرد براین اساس قرار دارد که سود یا رفاه شرکت را به حداکثر برساند.
2- این سود یا منفعت تابعی است از امنیت شغلی، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد اندازه یا بزرگی شرکت .
3- رضایت سهامداران از عملکرد شرکت موجب تقویت موضع و افزایش حقوق و پاداش مدیران خواهد شد.
4- این رضایت به نرخ رشد و ثبات سود شرکت بستگی دارد. این قضیه ها منجر به مدیریت سود میشود که به شکل زیر توجیه میشود.
اگر چهار قضیه بالا پذیرفته شوند یا صحت آنها به اثبات برسد. چنین نتیجه گیری میشود که یک مدیر باید در محدوده مقررات حسابداری (1) سود مورد گزارش را مدیریت کند و (2) نرخ رشد سود را مدیریت کند. مقصود از مدیریت نرخ رشد اینگونه است که اگر نرخ رشد بالا است، باید از روشهای عملی حسابداری استفاده کرد که آن را کاهش دهند و عکس قضیه هم صادق است . (ریاحی بلکویی، 1381)
تامل در سیر تاریخی مطالعات مربوط به انگیزههای مدیریت سود تا حدودی نشان دهنده روند تکاملی فرضیههای مورد آزمون پژوهشگران است. در مجموع این روند نشان میدهد که محققین در بین انگیزههای شناخته شده برای مدیریت در سالهای اخیر، بیشتر به بررسی انگیزه افزایش رفاه مدیریت متمایل شدهاند.
2-3-5) مدیریت سود و رابطهی آن با هزینه – منفعت
اگر مدیریت سود هزینه بر باشد امکان دارد مدیر آن را اختیار نکند. مثلاً اگر شناسایی پیش از موعد سود به منظور اهداف گزارشگری مالی مستلزم شناسایی پیش از موعد بدهی مالیاتی باشد این امر منجر به بالا رفتن ارزش فعلی صورت حساب مالیاتی شرکت خواهد شد و اگر هزینه های مدیریت ناچیز باشد این امر انگیزه ای برای مدیر فراهم می کند تا دست به مدیریت سود بزند.
هزینه ها و منافع مختلف مدیریت سود پیشبینی هایی را درباره شرکت های مختلف مدیریت ایجاد میکند. این پیش بینیها میتواند مورد آزمون تجربی قرارگیرد. چنین آزمون هایی بر مبنای در نظر گرفتن این مطلب میباشد که آیا مدیریت محتوای اطلاعاتی سود را کاهش میدهد یا خیر؟
بنابراین انتظار میرود عکسالعمل بازار در برابر اعلام سود به طور سسیستماتیک با توجه به درک بازار از احتمال مدیریت سود متفاوت باشد (معتصمی، 1376).
2-3-6) جایگاه مدیریت سود
حسابداری فاقد یک الگوی جامع است و در واقع یک علم چند الگویی است. یکی از این الگوها، الگوی انسانی / استقرایی است. دو نوع تئوری را میتوان به عنوان جزئی از الگوی انسانی/ استقرایی در نظر گرفت. در نوع اول تئوری همه توان خود را برای توضیح و توجیه روش کار حسابداری موجود به کار می گیرد یعنی روشهایی چون بهای تمام شده تاریخی در ارزشیابی دارائیها، تکنیکهای سنتی تسهیم بهای تمام شده، تکنیکهای دفتر داری و از این قبیل میپردازد.
نوع دوم تئوری در ارتباط با توضیح نقش مدیریت در تعیین تکنیکها است.
عموماً فرض براین است که فعالیت ها و اعمال اشخاص در جهت حداکثر کردن ثروت آن ها صورت می گیرد. بدین ترتیب این نوع از تئوری مشتمل بر فرضیه یکنواخت سازی سود و پایهای اساسی برای تئوری اثباتی حسابداری است. کاربرد بدیهی این فرض آن است که تاکید مدیریت بر استانداردهای حسابداری بر اساس منافع خود میباشد. (عرب مازیاریزدی، 1371 )
مدیریت سود به عنوان جزئی از الگوی انسانی / استقرایی
اندیشمندانی که الگوی انسانی/ استقرایی را میپذیرند یکی از دو شیوه زیر را به کار میبرند:
1- اگر مایل به توضیح و توجیه عمل موجود حسابداری باشند روش استدلال تحلیل یا تحقیقات میدانی و یا روشهای مبتنی بر مشاهده را استفاده میکنند.
2- آن هایی که درصدد توضیح نقش مدیریت در تعیین تکنیکها میباشند اساساً برروشهای تجربی تاکید و تکیه دارند.
به طور خلاصه می توان گفت موضوع اصلی بحث اندیشمندانی که الگوی انسانی/ استقرایی را به کارگرفته اند دو چیز است:
1- نحوه عمل جاری حسابداری.
2- تمایل و گرایش مدیریت به این روش ها.
در این مطالعات بحث بر سر این است که مدیران واحدهای تجاری آن دست از قواعدحسابداری را برمی گزیند که سود و نرخ رشد آن را یکنواخت کند.طبق نظریه گوردن مدیریت در حوزه قدرت خویش آزادانه عمل می کندوبر مبنای این آزادی عمل که قواعد حسابداری به او بخشیده است اولاً: سود مورد گزارش را یکنواخت میسازد و ثانیاً: نرخ رشد سود را هم یکنواخت نشان میدهد. بر اساس چنین دیدگاهی آنچه حسابداری واقعاً به آن عمل میکنند مجموعهای از تکنیک ها است که قابل استخراج و دسته بندی است دلیل مفید بودن این تکنیک ها نیز این است که مدیران آزادانه آنها را برگزیدهاند و اصطلاحاً به درد به خور بودهاند. بنابراین، هدف تحقیق حسابداری در این الگو، درک و توضیح و پیشبینی نحوهی عمل حسابداری است. (عرب مازیاریزدی، 1371)
مدیریت سود به عنوان یکی از یافتهای روش اثباتی در حسابداری
قصد اصلی روش اثباتی در حسابداری این است که با تجزیه و تحلیل منافع و مخارج افشاهای مالی معین در رابطه با افراد مختلف و تخصیص منابع در اقتصاد، انتخاب استانداردها توسط مدیریت را تشریح و پیش بینی نماید.
تئوری اثباتی براین اساس است که مدیران، سهامداران و قانونگذاران و سیاست مداران منطقی هستند و سعی میکنند مطلوبیت خود را حداکثر نمایند که این مطلوبیت مستقیماً به پاداش و در نتیجه ثروت آن ها مربوط میشود. انتخاب یک خط مشی حسابداری توسط هر یک از گروههای مزبور بستگی به مقایسه منافع و مخارج نسبی روشهای دیگر حسابداری دارد به گونهای که مطلوبیت آن گروهها حداکثر گردد. یافتههای روش اثباتی در حسابداری بین تحقیق در مورد فرضیه مدیریت سود و تحقیق در مورد تئوریهای اثباتی تقسیم میشوند زیرا مفروضات متفاوتی زیر بنای هر نوع تحقیق در فرضیه مدیریت سود فرض می شود که بین سود حسابداری و قیمت سهام ارتباط برقرار است در حالی که تئوریهایی اثباتی در حسابداری فرض میکنند که قیمت سهام به جریان های نقدی بستگی دارد و نه به سودحسابداری. (کوچکی، 1373)
2-3-7) فرضیه مدیریت سود و فرضیه بازار
تحقیقات دامنه داری حول محور دو فرضیه اصلی که با هم در رقابت هستند انجام شده است دسته ای از فرضیات بیان میکنند که بازار بطور منظم با روش های حسابداری گمراه میشود. بسیاری از تحقیقات حسابداری بر اساس این فکر بودند که اطلاعات حسابداری تنها اطلاعاتی است که سرمایه گذاران دارند و بر اساس آن تصمیم میگیرند. پس تغییر در رویههای حسابداری بدون توجه به تاثیر آن در مالیات بر جریانهای نقدی اثر می گذارد. بسیاری از حسابداران اظهار داشتهاند که مدیریت همواره با استفاده از روشهای حسابداری اقدام به یکنواختی سود میکنند، یعنی مدیران سعی دارند بر بازار اوراق بهادار اثر بگذارند و نظر سهامداران را نسبت به قیمت سهم تغییر بدهند. به این ترتیب فرض میشود که بین سود حسابداری و قیمت سهام ارتباط برقرار است. پس تغییر در رویه حسابداری که سود را افزایش میدهد همراه با افزایش قیمت سهم و تغییر در رویه حسابداری که سود را کاهش میدهد همراه با کاهش قیمت سهم است. یعنی سود حسابداری و قیمت سهم هم جهت حرکت میکنند. (بدون توجه به تغییر در ارزش فعلی جریانهای آتی وجه نقد).
دسته دیگری از فرضیات، توضیحات مذکور را به علت اتکا بر مفروضات غیر واقعی اقتصادی و رفتاری مورد انتقاد قراردادهاند، برای مثال واتز بحث میکند که دستکاری سود بیهوده است زیرا شرکت کنندگان در بازار، خبره و آگاهند و قادرند چنین اقداماتی را خنثی کنند. این دسته از فرضیات هم چنین بیان میدارند که بعد از اعلام تغییر در رویه های حسابداری غیر ممکن است که نرخ بازده غیر نرمالی به علت آگاهی از تغییر در رویه حسابداری ممکن نیست. این فرضیات را فرضیات بی اثر نام گذاری کردهاند. (تغییر در رویه حسابداری تاثیری در قیمت اوراق بهادار ندارند) اگر چه به علت مشکلات علمی و روش شناختی هیچ یک از تحقیقات نتوانسته است قطعاً فرضیهای را اثبات کند اما میتوان چنین نتیجه گرفت که نقش استفاده از روشهای حسابداری توسط مدیریت کم رنگ شده است (ثقفی، 1374).
2-3-8) روش های مدیریت سود
رونن و سادن مدیریت سود را به 3 روش کلی ممکن دانستهاند: (آقایی و کوچکی، 1375، ص 49-32)
1- مدیریت از طریق وقوع و یا تشخیص رویداها 1
2- مدیریت از طریق تخصیص در طول زمان52
3- مدیریت از طریق طبقه بندی53
1- مدیریت از طریق وقوع و یا تشخیص رویدادها
مدیران میتوانند زمان وقوع رویدادهای مالی را به گونهای برگزینند که تاثیر آن کاهش نوسانهای دورهای سودهای گزارش شده باشد. این امکان از آن جهت میسر میشود که وقوع برخی رویدادهای مالی تابعی از قواعد حسابداری حاکم بر شناخت آن هاست.
2- مدیریت از طریق تخصیص در طول زمان
مدیر میتواند با استفاده از اختیارات کنترلی به تخصیص اثرات ریالی برخی رویدادهای مالی در طول زمان (دورههای مالی مختلف) اعمال نظر کند به گونهای که نتایج آن روند همواری از سودهای گزارش شده باشد. (به عنوان مثال انتخاب روش مستقیم یا نزولی در محاسبه استهلاک)
3- مدیریت از طریق طبقه بندی
در این روش مدیران با انتخاب اقلام میانی صورت حساب سود و زیان ترتیب مکانی قرار گرفتن آن ها را تحت کنترل قرار میدهند که نتیجه آن تاثیر بر میزان سود گزارش شده در مراحل مختلف است . (به عنوان مثال عادی یا غیر عادی تلقی کردن برخی از اقلام سود یا زیان)
2-3-9) ابزارهای مدیریت سود
با توجه به انواع روشهای مدیریت سود، تحقیقات مختلفی در جهت شناسایی ابزارهای مشخصی که شرکت ها در فرآیند مدیریت سود مورد استفاده قرار میدهند انجام شده است.
آشاری و همکاران این ابزارها را به شرح زیر جمع بندی نمودهاند: (آشاری، 1994)
1- تغییر در خط مشیهای حسابداری54
2- هزینه های بازنشستگی55
3- سود سهام56
4- اقلام غیر مترقبه57
5- معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها58
6- استهلاک و هزینه های ثابت59
7- تصمیمات اختیاری حسابداری60
8- طبقه بندی های حسابداری61
9- ذخیره ها و اندوختهها62
آلبرشت و ریچارد سون به عوامل زیر در این راستا اشاره داشتهاند: (آلبرشت و ریچاردسون، 1990، ص 730-713)
1- روش استهلاک دارائیهای مشهود
2- استهلاک هزینه های بازنشستگی
3- استهلاک دارائیهای نامشهود63
4- درآمدها و هزینه های غیر مترقبه64
5- معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها
6- ارزیابی موجودی کالا65
7- انتخاب خط مشیهای حسابداری
8- تلفیق به روش خرید در مقابل روش اتحاد منافع66
9- درآمد (سود) سهام واحد فرعی گزارشگر بر اساس روش بهای تمام شده واحد تابعه گزارشگر.
هندریکسون بیان میکند در سال 1963 در پاسخ به درخواست کنگره امریکا از کمیسیون بورس اوراق بهادار در خصوص اعلام ابزارهای مدیریت سود، این کمیسیون موارد زیر را بیان کرد: (ایراندوست، 1379)
1- ارزیابی موجودی کالا FIFO) در مقابل (LIFO
2- استهلاک منابع طبیعی67
3- مالیات بردرآمد68
4- هزینه های بازنشستگی
5- هزینه های تحقیق و توسعه69
6- سرقفلی
7- زمان تحقق درآمد
8- سود و زیان عملیاتی در برابر سود و زیان غیر عملیاتی
9- سرمایه گذاری تلفیقی در شرکتها
10- اجاره بلند مدت یا اجازه به شرط تملک70
11- اصل اتحاد یا ادغام دو یا چند موسسه71
12- تلفیق واحدهای تجاری72
13- اندازه گیری سود در شرکت ها و موسسات مالی
14- هزینه های نامشهود در صنایع نفت و گاز73
استفاده از تغییر در روشهای حسابداری عموماً موجب تاثیر پایداری روی سود میشود اما برخی معتقدند یک مدیر زیرک کمتر ممکن است چنین ابزاری را به کارگیرد زیرا استفاده از آن تقریبآً آشکار و قابل رویت است تغییر در برآوردهای حسابداری نیز به عنوان گروه دیگری از ابزارهای مدیریت سود مورد شناسایی قرار گرفتهاند، اما در مقایسه با تغییر در روشهای حسابداری تغییر در برآوردها کمتر آشکار شده و تاثیرات آن به روشنی قابل رویت نیست.
اعمال نظر مدیریت در شناسایی درآمدها و هزینه ها در دورههای مختلف گزارشگری سود نیز به عنوان ابزار مدیریت سود مورد بحث واقع شده است. اگر چه به نظر میرسد در مدیریت سود از طریق آزادی عمل مدیریت در جابه جایی هزینه ها بیشتر از درآمدها باشد.
با وجود این که اغلب تحقیقات بر یکی از ابزارهای مورد استفاده در مدیریت سود تاکید کردهاند اما به نظر می رسددر عمل مدیران می توانند ترکیبی از این ابزارها رانیز به کار گیرند مسئله که باید به آن توجه کرد این است که ابعاد، موضوع مدیریت سود عواملی مرتبط به هم هستند. به عنوان مثال اگر سود خالص (تفاوت تمامی درآمدها و هزینه ها در یک دوره مالی) موضوع مدیریت سود باشد، ضروری است روش هایی غیر از طبقهبندی، نظیر یک رخداد یا تشخیص رویدادهای مالی و یا تخصیص بکار گرفته شود. به بیانی دیگر در این حالت استفاده از روش طبقه بندی هدف مدیریت را میسر نمیسازد.
2-3-10) خصوصیات روشهای مدیریت سود
کاپلند1 خصوصیات متغییری که نقش مناسبی را به عنوان ابزار مدیریت سود به عهده می گیرد این گونه تعریف نموده است: (آقایی و کوچکی، 1375)
1- استفاده از آن ابزار، شرکت را نسبت به انجام عمل خاصی درآینده متعهد نسازد.
2- منطبق بر قضاوت حرفهای و در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری باشد.
3- تاثیر آن بر تغییر سود قابل ملاحظه باشد.
4- نیاز به انجام یک مبادله واقعی با طرف دوّمی را ایجاد ننماید. (در واقع یک جابجایی در مانده حسابهای داخلی باشد)
5- به تنهایی یا همراه رویههای دیگر در طول دوره زمانی پی در پی مورد استفاده قرار نگیرد.
بیدلمن دو ویژگی اصلی را لازمه یک ابزار مناسب مدیریت سود میداند:
1- مدیران بتوانند با استفاده از این ابزار نوسانهای سود را به گونهای کاهش دهند که آنها را به تحقق اهداف بلند مدتشان در گزارشگری سود نزدیک سازد.
2- استفاده از این ابزار شرکت را در آینده متعهد به عمل خاصی ننماید.
ویژگی دوم از آن جهت مهم است که برخی از ابزارهای مدیریت سود وقتی یک بار مورد استفاده قرار می گیرند ممکن است در دورههای بعد واکنش ضد مدیریت داشته باشند. مانند استفاده از معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها. (معتصمی، 1376)
2-3-11) عوامل موثر بر مدیریت سود
نسبت به دو زمینه قبلی در تحقیقات مدیریت سود (انگیزه ها و ابزار مدیریت) پژوهش در زمینه عوامل موثر بر مدیریت سود از سابقه کمتری برخوردار است و شاید به همین دلیل تحقیقات اخیر به این سمت گرایش یافته است.
از جمله عوامل مشخصی که در اغلب تحقیقات به آن ها پرداخته شده است میتوان از نسبت سودآوری، اندازه شرکت، نوع صنعت، نوع مالکیت، ملیت و غیره نام برد.
نسبت سودآوری: سودآوری یا میزان سوددهی از عواملی است که دراغلب تحقیقات به آن پرداخته شده است از جمله میتوان از تحقیقات انجام شده توسط میچلسون، آشاری و همکاران، وایت و آرچیبالد1 نام برد.
به نظر میرسد یافته های تجربی در مورد متغیر سودآوری نسبت به متغیر اندازه شرکت و نوع صنعت در وضعیت روشنتری قرار دارد به گونهای که اغلب تحقیقات انجام گرفته در مورد این فر ضیه نشان دهنده تاثیر میزان سودآوری برمدیریت سود بوده است. به علاوه در این پژوهش ها عموماً شرکتها برخوردار از سودآوری نسبی پائین تر، به عنوان مدیریت سود مورد شناسایی قرارگرفتهاند. به لحاظ نظری محققین معتقدند تمایل شرکت ها دارای سودآوری پائین تر به مدیریت سود، ممکن است از این واقعیت نشات گرفته باشد که وجود نوسان در جریان سود، تاثیر نامطلوب شدیدتری بر این نوع شرکت ها دارد.
به عنوان مثال آرچیبالد نتیجهگیری کرد که نسبت زیادی از شرکت ها سود خود را هنگامی مدیریت میکنند که سود دهی آنها نسبتاً کم است. همچنین وایت مدارکی ارائه کرد دال براین که شرکت های با سود دهی نزولی تمایل بیشتری به مدیریت سود خود دارند، احتمالاً جریانات سود تاثیر شدیدتری بر شرکت ها با سود دهی کمتر دارد، از این رو این شرکت ها انگیزه قوی تری برای مدیریت سود دارند. (آشاری، 1994)
اندازه شرکت: اندازه شرکت از جمله عواملی است که در اغلب تحقیقات به آن اشاره شده است. از آنجائیکه اندازه شرکت میتواند نمایانگر اهرم شرکت، برتری رقابتی شرکت، توانایی مدیریت و کیفیت طرحهای حسابداری، کارایی اطلاعات و نهایتاً میتواند نمایانگر ریسک کلی شرکت باشد. مشارکت بین مدیریت سود واندازه شرکت (مجمع دارائیها) مورد توجه برخی از تحلیگران حسابداری بوده است. (علامه حائری، 1378)
بطور کلی محققینی که روی اندازه شرکت تمرکز دارند، سوالشان این است که آیا شرکها با اندازه های مختلف عکس العمل های متفاوتی نسبت به مدیریت سود نشان میدهند. در ارتباط با متغیر اندازه شرکت محققین معتقدند ازآنجائیکه شرکت های بزرگتر در معرض توجه و بررسی بیشتری قرار دارند ممکن است انگیزه کمتری نسبت به شرکت هایی کوچکتر برای مدیریت سود داشته باشند.
به بیانی دیگر احتمال کمی وجود دارد که مدیران شرکت های بزرگ بتوانند از طریق گزارش سود های هموار ارزش اضافی بدست آورند زیرا سایر منابع به طور مستمر علائم اطلاعاتی مربوط را به بازار منتقل میکنند (آشاری، 1994). از بعد نظری برخی پژوهشگران استدلال کردهاند که شرکت های بزرگتر انگیزه بیشتری برای مدیریت سود دارند زیرا نیاز آنها به گزارش سودهای هموار بیشتر است. در واقع منشا این نیاز آن است که شرکت های بزرگتر در معرض پاسخگویی بیشتری به طیف وسیعی از مدعیان قرار دارند. از طرفی گفته شده است که شرکت های بزرگتر ممکن است تمایل کمتری به مدیریت سود داشته باشند زیرا این شرکت ها در معرض رسیدگیهای دقیقتری قرار دارند و تجزیه و تحلیل های بیشتری که بازار در مورد این شرکت ها انجام میدهد در واقع منجر به این نتیجه میشود که شرکت های بزرگتر از رهگذر مدیریت سود کمتر موفق به تاثیر گذاری بر رفتار بازار شوند و این معنی است محتوای اطلاعای سودهای هموار شده برای آنها کمتر است.
به عنوان مثال موسز تحقیقی را انجام داد که نشان میداد متغیرهایی نظیر اندازه شرکت، میزان اختلافات سود واقعی و مورد انتظار و طرحهای پاداش مدیران بر رفتار مدیریت سود موثر است. وی هم چنین نتیجه گیری کرد که شرکت های بزرگتر به علت مورد توجه بودن تحلیگران شناخته شده تر بوده لذا انگیزه کمتری جهت مدیریت سود دارند. (آشاری، 1994) همچنین از تحقیقات دیگری که در زمینه عامل اندازه شرکت برمدیریت سود انجام گرفته است میتوان از تحقیق آشاری و همکاران، میچلسون1، آلبرشت و ریچاردسون2، بلکویی و پیکو نام برد که خلاصهای از این تحقیقات در بخش پیشنه تحقیق ارائه شده است.
نوع صنعت: صنعت نیز از عواملی است که در تحقیقات مختلف به آن پرداخته شده است. به نظر میرسد که شرکت ها در صنایع مختلف سود خود را به درجات متفاوتی مدیریت میکنند. پشتوانه نظریه اتخاذ شده در برخی تحقیقات بر مبنای تئوریهای اقتصاد دوگانه است که در آن صنعت به دو بخش محوری وجانبی تقسیم میشود. بخش محوری شامل فعالیت های تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر و سوددهی بالا و بخش جانبی شامل بخشهای کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی میباشد. (معتصمی، 1376)
بر مبنای این تئوری شرکت های صنایع جانبی در درجه بالاتری از عدم اطمینان محیطی قرار دارند و لذا مدعی هستند که شرکتهای جانبی هم تمایل و هم امکان بیشتری برای مدیریت سود دارند. به همین دلیل میزان مدیریت سود در بخش جانبی به طور قابل ملاحظهای از بخش محوری بیشتر است. همچنین برخی محققین معتقدند که نوع صنعت میتواند به میزان قابل ملاحظهای تحت تاثیر محیط اقتصادی جامعه مورد مطالعه باشد. همچنین معیارهای تفکیک صنایع نیز تا حدی گزینشی است در حالیکه عواملی نظیر اندازه و سودآوری عوامل کمی بوده و به طور دقیقی تعریف شده هستند.
به عنوان مثال در تحقیقی که آشاری و همکاران انجام دادهاند باتوجه به وضعیت اقتصادی جامعه مورد بررسی صنایع به دو گروه کلی تفکیک شده و تاثیر این عامل بر مدیریت سود بررسی و نتایج بدست آمده حاکی از موثر بودن متغیر نوع صنعت بر مدیریت سود بوده است همچنین شرکت ها با ریسک بالاتر از تمایل بیشتری به مدیریت سود دارند. (آشاری، 1994)
همچنین رونن و سادن به این نتیجه رسیدند که شرکت ها در صنایع مختلف به درجات متفاوتی دست به مدیریت سود میزنند به ویژه درجات بالایی از مدیریت سود در شرکتهای نفت و گاز و صنایع دارویی مشاهده میشود .(آشاری، 1994) بلکویی و پیکور نیز رفتار مدیریت سود را در صنایع محوری و جانبی مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه دست یافتند که شرکت های زیر مجموعه صنایع جانبی در مقایسه با صنایع محوری بیشتر به مدیریت سود تمایل داشتهاند (آشاری؛ 1994)
نوع مالکیت :نوع مالکیت نیز از عواملی است که در برخی تحقیقات به آن پرداخته شده است. بر منبای تئوری نمایندگی تفکیک مالکیت از مدیریت در شرکت های سهامی این امکان بالقوه را برای مدیران به وجود آورده تا حداقل بخشی از ثروت گروههای درون سازمانی را به سمت خود منتقل نماید زیرا: اولاً مدیران به اطلاعاتی دسترسی دارند که سایر افراد حداقل به بخشی از آن دسترسی نخواهند داشت، ثانیاً به خاطر تهیه و ارسال بخشی از اطلاعات از جمله اطلاعات مالی توسط مدیران این امکان برای آنها موجود آمده تا بتوانند در حفظ منافع خود اطلاعات مذکور را دستکاری نمایند. به عنوان مثال اسمیت1به شواهدی دست یافت که نشان میداد شرکت های مدیر کنترلی نسبت به شرکت های مالک کنترلی تمایل بیشتری به مدیریت سود نشان میدهند. (آشاری، 1994) همچنین در تحقیقی که هیلی74 بر مبنای فرضیه حداکثر سازی پاداش و حق الزحمه مدیریت انجام داد به این نتیجه رسید که در شرایطی که بین حق الزحمه و پاداش مدیریت با ارقام سود حسابداری رابطه وجود داشته باشد ، مدیریت گونهای از روشهای حسابداری را برمیگزیند که مدیریت سود را در پی داشته باشد. (آشاری، 1994)
دیگر عوامل موثر بر مدیریت سود که میتوان از آن ها نام برد، پراکندگی سهامداران، طرحهای پاداش مدیران، تامین مالی از طریق بدهی ،میزان اختلاف سود واقعی و مورد انتظار، مالکیت نهادی می باشد.
2-3-12) رویکردهای مختلف مطالعه مدیریت سود
کاپلند3 روش ممکن برای شناسایی رفتار مدیریت سود را به شرح زیر پشنهاد کرده است:
1- تحقیق مستقیم از مدیران به روش مصاحبه، مشاهده و پرسشنامه
2- تحقیق از افراد مستقل حرفهای (نظیر اعضای AICPA)
3- آزمون اطلاعات مشاهدهای (تاریخی)
روش آزمون اطلاعات مشاهدهای که در متون تخصصی روش تحقیق با عنوان روش پیش رویدادی از آن نام برده شده است. با استفاده از مدلهای مختلفی در تحقیقات و مطالعات مربوط به مدیریت سود به کارگرفته شده است. (ایراندوست، 1379)
1- رویکرد سنتی : بسیاری از محققین از چارچوب نظری یکسانی در تحقیقات مدیریت سوداستفاده کردهاند. در این چارچوب که در واقع میتواند توصیف تمامی مدلهای سنتی باشد یک محور اصلی وجود دارد که فرض میکند هر گاه نوسان پذیری سود (از طریق یک متغیر هموار کننده) بر اساس یک مدل مورد انتظار کاهش داده شود میتوان نتیجه گیری کرد که مدیریت سود رخ داده است.
اولین مشکل مدل این است که آزمون ها نیازمند طراحی یک مدل مورد انتظار برای سودهای مدیریت شده است که در واقع کاری پیچیده و تا حدی ذهنی است، زیرا ممکن است مدل مورد انتظار نتواند فرآیند ایجاد سری زمانی سود را به نحو مطلوب و قابل قبولی توصیف نماید.
دومین مشکل مدلهای سنتی مربوط میشود به آزمون فقط یک متغیر مدیریت سود برای جریان سودهای مدیریت شده در یک زمان معین که ممکن است به نتایج متعصبانهای منجر شود. و نهایتاً این که در برخی مطالعات اثر یک متغیر بالقوه مدیریت فقط در یک دوره مورد آزمون قرار گرفته است. (معتصمی، 1376)
2- رویکرد تغییر پذیری سود: الف – مدل ایمهاف75: ایمهاف با استفاده از روشهای سنتی مطالعه مدیریت سود چارچوب کاملاً متفاوتی را برای شناسایی رفتار مدیریت سود ارائه نمود. در این مدل برای تشخیص رفتار مدیریت سود برای یک شرکت معین دو معیار تعریف میشود:
1- مدیریت سود زمانی واقع میشود که یک جریان هموارسود وجود دارد و در همان زمان رابطهای ضعیف بین فروش و سود برقرار است.
2- یک جریان هموار سود وجود دارد در حالیکه (و در همان زمان) جریان فروش ناهمواری مشاهده می شود.
مشکل این مدل آن است که تعیین نمیکند جریان هموار سود کدام است (یعنی چقدر باید هموار باشد تا آن را هموار بنامیم) و یا ارتباط ضعیف بین فروش و سود کدام است یا جریان فروش ناهموار کدام است. (بررسی، 1378)
ب- مدل ایکل: درچارچوب نظری مدل ایکل موسسه ای که مدیریت سود می کند را بعنوان واحدی تعریف میکند که چنین متغیر حسابداری را به گونهای بکار میگیرد که فرآیند تاثیرات آنها نوسان پذیری سود را به حداقل ممکن برساند. مدیریت سود مورد نظر در این مدل بطور مشخص مدیریت مصنوعی سود است، چون مدیریت طبیعی سود اصولاً به هیچ اقدام و یا تصمیم مدیریتی ارتباط ندارد.
مدل ایکل تغییر پذیری سود را با تغییرپذیری فروش مقایسه می کند. منطق اصلی بکار رفته در این مدل به رفتار هزیههای ثابت برمیگردد. و به عبارت دیگر وجود هزینه های ثابت باعث میشود تا در حالت عادی (حالتی که هیچ نوع دستکاری در سود صورت نگرفته باشد) تغییر پذیری سود بیشتر از تغییر پذیری فروش باشد. یعنی با افزایش هزینه های ثابت درجه اهرام عملیاتی نیز افزایش یافته و فاصله بیشتری از 1 میگیرد. با شاخص ایکل برای تشخیص شرکت های که مدیریت سود می کنند در یک نمونه آماری شرکت هایی مورد شناسایی واقع میشوند که به طور کامل در این اقدام موفق بوده اند. (آشاری، 1994)
رویکرد اقتصاد دوگانه : یکی از راههای مطالعه شرکت ها به شیوهای سازمان یافته از طریق دیدگاه اقتصاد دوگانه امکان پذیر میباشد. آوریت76، بلوستون و مورخی و استیونسن77 توضیح میدهند که سرمایه داری آمریکا (یا به عبارتی سرمایه داری هر کشور) دارای یک اقتصاد دو بخشی است که به بخشهای محوری و جانبی صنعت تقسیم میشود. بخشهای محوری به صنایعی گفته میشود که بافت سیاسی و اقتصادی آمریکا (یا هر کشوری) را در برگرفته و بیشترین منابع مالی را به خود اختصاص داده است. ازخصوصیات بخشهای محوری صنعت میتوان به فعالیت های تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر، تجارت کالا به صورت عمده و سود دهی بالا اشاره کرد.
بخشهای جانبی به صنایعی اطلاق میشود که تقریباً خصوصیات بیان شده قبلی را ندارند. این نوع صنایع، بخش های کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی را دربرمیگیرند، در ضمن این شرکت ها فاقد دارایی و قدرت سیاسی لازم برای سوددهی هستند. (معتصمی، 1376)
4- شاخص نسبت RSI، طبق این شاخص میانگین تفاوت بین نسبت های مالی شرکت با نرخ های صنعت مربوط میباشد که روش های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی، آزمون آنالیز واریانس میباشد. بدین ترتیب اگر شاخص مدیریت سود نسبت مثبت باشد آن شرکت به عنوان مدیریت سود و در غیره این صورت (منفی یا صفر) در طبقه غیر مدیریت سود طبقه بندی میگردد. (شباهنگ و همت فر، 1384)
بخش سوم: پیشینه پژوهش
در این بخش با توجه به موضوع بحث به برخی از پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج از کشور اشاره خواهد شد:
2-4-1) تحقیقات خارجی
دارابی و همکاران،(2012) 1به بررسی ارتباط بین سرمایه فکری و مدیریت سود در 158 شرکت فعال در بورس پرداختند. تعداد مشاهدات محقق 948 مشاهده و سرمایه فکری دارای سه مولفه و مدیریت سود هم بواسطه قدر مطلق اقلام نعهدی اختیاری بوده است. آزمون های آماری نشان می دهد که سرمایه های فکری و مولفه سرمایه انسانی تاثیر مثبت قابل توجهی بر کیفیت سود داشته که نتیجه آن است که سرمایه های فکری نقش مثبت در فعالیت های مالی و گزارش دهی دارد
شنتای و تونگ چن،(2008)78 در تحقیق خود تحت عنوان" یک مدل ارزیابی جدید برای سرمایه فکری بر اساس محاسبات متغیر زبانی " یک مدل جدید را برای ارزیابی سرمایه فکری بوسیله ترکیب رویکرد فازی 2-tuple با روش تکنیک تصمیمگیری چند متغیره (MCDM) ارائه کرده و برای شرکتهای پیشرفته تخصصی در تایوان آزمون کردهاند. در این تحقیق با استفاده پرسشنامه چند متغیره و با دو طیف مجزا، دادهها را جمعآوری و با استفاده از مدلهای برنامهریزی فازی، اجزای سرمایه فکری را در شرکتها اندازهگیری نمودند.
* بوزبورا و بسکث،(2007)79 در مقالهای تحت عنوان "اولویتبندی شاخصهای اندازهگیری سرمایه فکری و انسانی شرکت با استفاده از AHP فازی" شاخصهای اندازهگیری سرمایه فکری را با استفاده از AHP فازی اولویت بندی کردند و نتایج تحقیق نشان داد که خلق و انتشار ارزشهای استراتژیک در سازمان مهمترین شاخص سرمایه فکری میباشد.
گارسیا و مارتینز،(2007)80 در تحقیقی تحت عنوان "استفاده از اطلاعات سرمایه فکری در تصمیمگیری سرمایهگذاری؛ یک مطالعه تجربی با استفاده از تحلیل گزارشات" در یک مطالعه تجربی به بررسی ارتباط بین اطلاعات سرمایه فکری استفاده شده در تصمیمات سرمایهگذاری در شرکتهای اسپانیایی پرداختند. در این تحقیق، آنها گزارشات تحلیلی مورد استفاده تحلیلگران را بصورت درونزا مطالعه کرده و دریافتهاند که تحلیلگران در تصمیمات سرمایهگذاری خود از گزارشات و اطلاعات سرمایه فکری شرکتها استفاده میکنند، همچنین آنها دریافتند که تحلیلگران از این اطلاعات در تجزیه و تحلیل شرکتهایی که دارای سودآوری بالایی میباشند، استفاده میکنند.
برامهندکار و دیگران،(2007)81 در تحقیق خود با عنوان"سرمایه فکری و عملکرد شرکتها: یک مطالعه تجربی در صنایع داروسازی" به بررسی تاثیر سرمایه فکری بر عملکرد 139 شرکت داروسازی پرداختند که عملکرد شرکتها را بازده دارایی(ROA)، بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، بازده سرمایهگذاری (ROI) و ریسک β (beta) نامیدند. که نتایج حاکی بود از اینکه رابطه معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد شرکتها وجود دارد.
تان، پلومن و هانکوک،(2007)82 در تحقیق خود تحت عنوان"سرمایه فکری و بازده مالی شرکتها"ابتدا با استفاده از مدل پولیک (1998) با تمرکز بر آسیا و کسب اطلاعات 150 شرکت عمومی در بورس سنگاپور بین سالهای 2000 تا 2002 و با استفاده از آزمون آماری PLS (برای آنالیز دادهها)، ارتباط سه بخش (سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه ارتباطی) با بازده مالی (عملکرد) شرکتها، بر اساس بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، سود هر سهم (EPS) و بازده کل سهام عادی (ASR) سنجش شدهاند. نتایج حاکی از آن است که اولاً بین سرمایه فکری شرکت و بازده مالی فعلی و آتی شرکتها رابطه مثبت معناداری وجود دارد ثانیاً تاثیر سرمایه فکری در بازده مالی شرکتها در صنایع مختلف متفاوت میباشد.
رودز و میهالیک، (2007)83 در تحقیق خود تحت عنوان"سرمایه فکری در صنعت هتلداری؛ یک مطالعه موردی از اسلوونی"به بررسی تاثیر اجزای سرمایه فکری بر عملکرد مالی در صنعت هتلداری در اسلووانی پرداختند. نتایج این تحقیق نشان داد که اولاً یک رابطه مثبت معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد مالی در این صنعت وجود دارد و این امر نشاندهنده تاثیر سرمایه فکری بر عملکرد شرکتها میباشد. ثانیاً ضریب تاثیر بالای سرمایه ارتباطی در مقایسه با سایر اجزای سرمایه فکری بر عملکرد مالی شرکتها میباشد.
سالبرانت و دیگران،(2007)84 در تحقیق خود تحت عنوان "مدیریت ریسک بوسیله صورتهای سرمایه فکری" به بررسی رابطه بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و مدیریت ریسک در شرکتهای تکنولوژی اطلاعات سوئدی پرداختهاند که نتایج حاکی از این بود که بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و ریسک غیرسیستماتیک رابطه منفی و بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و ریسک بازار (سیستماتیک) رابطه مثبت وجود دارد.
یانگچو و دیگران،(2006) در تحقیقی تحت عنوان "سرمایه فکری؛ یک مطالعه تجربی از ITRI" به بررسی ارتباط بین اجزای سرمایه فکری (سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی و سرمایه ساختاری) با عملکرد، صنایع پیشرفته تخصصی85 انستیتو تحقیقات تکنولوژی صنعتی (ITRI) پرداختند و نتیجه گرفتند که اولاً یک رابطه مثبت معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد شرکتها وجود دارد و ثانیاً افزایش سرمایه فکری منوط به فرآیند خلق ارزش و ذخیره استراتژیک آنها در سازمان میباشد .
یوهانسن و دیگران، (2005) یک مدل تجزیه و تحلیل سرمایه فکری را که مبتنی بر فرآیند خلق ارزش میباشد را ارائه داده و به بررسی نقش سرمایه فکری در فرآیند خلق ارزش در سازمانها میپردازند.
چن، ژو و یوان،(2004) 1در مقالهای تحت عنوان " اندازهگیری سرمایه فکری؛ یک مدل جدید و مطالعه تجربی " یک مدل سنجش سرمایه فکری را که مبتنی بر شاخصهای کیفی است بیان میکنند. در این تحقیق، سرمایه فکری به 4 بخش تقسیم شده و شاخصهای کیفی مربوط به هر کدام از آنها معرفی و اعتبار روائی آنها تایید شدند. سپس یک آزمون معناداری بین نتایج حاصل از 4 بخش سرمایه فکری شرکت و عملکرد کسب و کار شرکتها، انجام شد که نتایج حاکی از یک رابطه معنادار قابل توجیه بین آنها میباشد.
کینتیا و دیگران،(2004) 2 در تحقیقی تحت عنوان"نقش سرمایه فکری در رسیدن به مزیت رقابتی، در سیستم ERP " نشان میدهند که ERP در مقایسه با IT ، تکنولوژی توانمندتری برای ساخت و تقویت سرمایه فکری در سازمانها میباشد. ثانیاً آنها عنوان میکنند که هدف اصلی از استفاده ERP، بستری برای رشد و شکلدهی سرمایه فکری در سازمانها میباشد.
دونگووک و اینگوهان، (2004)3در تحقیقی تحت عنوان " اولویتبندی و انتخاب شاخصهای سنجش سرمایه فکری با استفاده از فرآیند تحلیل سلسله مراتبی برای صنعت ارتباطی موبایل" ابتدا یک چارچوب مفهومی از اطلاعات کیفی اعم از اطلاعات مالی و سیستم اطلاعاتی ایجاد کردند، سپس با استفاده از فرآیند تحلیل سلسله مراتبی، به هر یک از این اطلاعات وزن داده و در صنعت ارتباطی موبایل بررسی کردهاند. یافتهها حاکی از آنست که این صنعت دارای رشد چشمگیر در ارزش شرکتهای حاضر در صنعت موبایل میباشد و همچنین شاخصهای ویژهای برای بکارگیری در این صنعت خاص انتخاب شدهاند.
برنارد مار،(2004)86 در تحقیقی تحت عنوان" اندازهگیری و الگوبرداری87 سرمایه فکری" پس از طرح مباحث، تئوریها و اصول مربوط به اندازهگیری سرمایه فکری و الگوبرداری، نتیجه گرفت که قبل از هرگونه الگوبرداری از IC، شناخت سازمانی، قابلیت سازمان و خط سیر خلق ارزش سازمان بسیار مهم میباشد.
رین و مارتی،(2004)88 در تحقیقی تحت عنوان "اندازهگیری سرمایه فکری و ارتباط آن با مالکیت ساختاری؛ یک مطالعه تجربی در صنعت بیوتکنولوژی فنلاند" با استفاده از روشی جدید برای اندازهگیری سرمایه فکری مبتنی بر الگوی پلت فرم ارزش89 به اندازه گیری 84 شرکت فعال در صنعت بیوتکنولوژی در فنلاند پرداخته شده است. این شرکتها در سه گروه زمانی 1997 تا 2001، 1991 تا 1996 و قبل از 1991، طبقهبندی و آزمون شدهاند. نتایج نشان داد که اولاً بین اجزای سرمایه فکری و تامین سرمایه درونی، یک رابطه معنادار مثبت وجود دارد. ثانیاً این ارتباط بین شرکتهای بیوتکنولوژیی که در محصولات دارویی فعال بودهاند، معنادارتر و موثرتر بوده است.
بوم و سیلورمن، (2004)90 در تحقیق خود تحت عنوان "سرمایه فکری و سرمایه انسانی، عوامل موثر بر ریسک و عملکرد مالی در صنعت بیوتکنولوژی" به بررسی و آزمون ارتباطی بین اجزای سرمایه فکری و تصمیمات ریسک مالی و عملکرد شرکتها و تاثیر این اجزاء بر عملکرد آتی شرکتها پرداختهاند. نتایج حاکی از یک تاثیر معنادار اجزای سرمایه فکری بر عملکرد و ریسک مالی شرکتهای حاضر در صنعت بیوتکنولوژی میباشد.
آنههو و ویلیامز، (2003)91 در تحقیق خود تحت عنوان"ارتباط بین ساختار هیات مدیره و کارایی ارزش افزوده سرمایه فکری و سرمایه فیزیکی در شرکتهای بین المللی" ابتدا با مطالعهای که از 286 شرکت که 84 شرکت از آفریقای جنوبی، 94 شرکت سوئدی و 108 شرکت انگلیسی بودهاند، صورت گرفت، ارزش افزوده سرمایه فکری شرکتها را با استفاده از مدل پولیک (1998) اندازهگیری و ارتباط آنها با ساختار هیات مدیره شرکتها نیز بررسی شد و نتیجه گرفته شد که یک ارتباط مثبت و معناداری بین این دو وجود دارد اما میزان این ارتباط در شرکتهای فعال در شرکتهای مختلف متفاوت بوده که ناشی از تفاوتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عنوان شد.
هرمن و دیگران،(2003)92 در مقاله خود تحت عنوان " مدلهای اندازهگیری سرمایه فکری؛ یک ارزیابی مقایسهای " ضمن معرفی و تشریح روشهای متداول اندازهگیری سرمایه فکری، مدلها را براساس دادههای زمانی، پویایی سیستم و از جهت علّی طبقه بندی کرده و یک ارزیابی مقایسهای از آنها به عمل میآورند.
پوکو، (2002)93 در تحقیق خود نشان داد که در میان انواع مختلف دانش، شرکتها مناسبترین منبع مزیت رقابتی را دانش تیمی و دانش فنی کارکنان میدانند. برخی مطالعات دیگر سعی دارند انواع دانش را با توجه به درجه اهمیت شان برای رقابتی شدن عملکرد یک شرکت طبقه بندی کنند.
ردوف و للیارت،(2002)94 در مقاله خود تحت عنوان "FIMIAM؛ روشهای مالی برای اندازهگیری سرمایه فکری" ضمن تشریح روشهای متداول اندازهگیری سرمایه فکری و مقایسه مدلها بر اساس عملکرد تاریخی و آینده، قابلیت الگوبرداری و قابلیت کمی سازی، روشهای مالیای را برای اندازهگیری سرمایههای فکری و داراییهای ناملموس معرفی میکنند. در ضمن برای تکمیل ترازنامه شرکتها، ترازنامهای را معرفی میکنند که حاوی داراییهای مشهود و نامشهود شرکت میباشد
موریتسن و دیگران،(2001)95 در تحقیق خود تحت عنوان "سرمایه فکری و شرکتهای مستعد96؛ توضیحی، بینشی97 و کمی" با استفاده از اطلاعات 17 شرکت فعال در صنعت IT در کشور کانادا به بررسی و رتبهبندی توانایی شرکتها بر اساس شاخصها و معیارهای مختلف سرمایه فکری شرکتها پرداختهاند
مک پرسون و پایک،(2001)98 در تحقیق خود تحت عنوان "حسابداری، اندازهگیری تجربی و سرمایه فکری" با رویکرد حسابداری به بررسی اندازهگیری عملکرد شرکتها با استفاده از شاخص جریان نقدی و سرمایه فکری با استفاده از شاخص برند، شهرت و سرقفلی، پرداختهاند. در این تحقیق، اندازه شرکتها، سهم داراییهای نامشهود برای ایجاد جریان نقدی و ارزش کسب و کار خلق شده توسط سرمایه فکری نیز بررسی شده است. برای اثبات تجربی این مدل، میزان عملکرد و سرمایه فکری یک هتل محاسبه شده و حاکی از یک رابطه مثبت معنادار بین عملکرد و سرمایه فکری این هتل میباشد.
2-4-2) تحقیقات داخلی
عباسی و صدقی(1389) به بررسی تاثیر کارایی عناصر سرمایه ی فکری بر عملکرد مالی در بورس تهران(1379-1382) پرداختند.سرمایه ی فکری با مدل پالیک محاسبه می شود نتایج این پژوهش نشان داد که ضریب کارایی هر یک از عناصر سرمایه فکری بر نرخ بازده حقوق صاحبان سهام تاثیر مثبت و معناداری دارد.تآثیر ضریب کارایی سرمایه فیزیکی و انسانی بر سود هر سهم مثبت اما تاثیر ضریب کارایی سرمایه ساختاری منفی و معنادار است . ضریب کارایی سرمایه انسانی بر نرخ بازده سالانه تآثیر منفی و معناداری می گذارد اما ضریب کارایی سرمایه فیزیکی و ساختاری برآن تآثیر مثبت و معنادار می گذارد. هم چنین شرکتهایی که سرمایه فکری بالاتری دارند،عملکرد مالی بهتری دارند و میانگین ضریب سرمایه فکری بین هفت صنعت تفاوت معناداری دارد.
نمازی و ابراهیمی(1388) در تحقیقی به بررسی تاثیر سرمایه فکری را بر عملکرد مالی جاری و آینده پرداختند.سرمایه فکری بر اساس مدل پالیک محاسبه شد نتایج حاکی از این بود که صرف نظر از اندازه شرکت، ساختار بدهی و عملکرد مالی گذشته، بین سرمایه فکری و عملکرد مالی جاری و آینده شرکت، هم در سطح کلیه شرکتها و هم در سطح صنایع، رابطه مثبت وجود دارد.افزون بر این، در سطح کلیه شرکتها و سطح کلیه صنایع، بین اندازه شرکت و عملکرد جاری و آتی رابطه منفی معنادار،و بین عملکرد گذشته و عملکرد جاری،و عملکرد گذشته و عملکرد آتی رابطه مثبت معناداری وجود دارد.اما رابطه بین ساختار بدهی و عملکرد جاری و آتی در سطح کلیه شرکتها مثبت و معنادار و در سطح صنایع،در صنعت شیمیایی و دارویی مثبت و معنادار و در صنعت خودرو و فلزات و کانی غیرفلزی مشخص نبود.
محمدجواد زارع (1388)، تحقیقی را با عنوان " بررسی رابطه سرمایه فکری و عملکرد شرکتها، مطالعه موردی : شرکتهای داروسازی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران " انجام داده است که در آن ابتدا با استفاده از منطق فازی، سرمایه فکری شرکتهای داروسازی را مورد سنجش قرار داده و سپس رابطه اطلاعات بدست آمده را با عملکرد مالی (بازده دارایی ROA، بازده سرمایه گذاری ROI، بازده حقوق صاحبان سهام ROE و نسبت کیوتوبین Q) شرکتهای مورد مطالعه برای سالهای بین 1383 الی 1387 مورد بررسی قرار داده است. نتایج بدست آمده نشان میدهد که رابطه مثبت معناداری بین سرمایه انسانی و سرمایه ارتباطی با عملکرد شرکتها وجود دارد ولی بین سرمایه ساختاری و عملکرد شرکتها رابطه معنادار وجود ندارد.
مهدی اصغرنژاد (1387)، در تحقیق خود با عنوان " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه آن با بازده مالی " ابتدا با استفاده از مدل پولیک (1998) ارزش سرمایه فکری شرکتهای سرمایهگذاری برای دوره 6 ساله از 1380 تا 1385 محاسبه، سپس در مرحله بعد ارتباط بین ارزش سرمایه فکری و بازده مالی شرکتهای سرمایهگذاری فعال در بورس اوراق بهادار تهران، مورد ارزیابی قرار داد. که در این تحقیق با استفاده از آزمون آماری OLS (برای آنالیز داده ها)، ارتباط سه بخشی (سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه ارتباطی) با بازده مالی شرکتها، بر اساس بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، سود هر سهم (EPS)، بازده کل سهام عادی (ASR)، سنجش شدهاند. نتایج حاکی از آنست که رابطه مثبت معناداری بین سرمایه فکری و بازده مالی; سرمایه فکری و بازده مالی آتی; نرخ رشد سرمایه فکری و نرخ رشد بازده مالی شرکتهای سرمایهگذاری در بورس اوراق بهادار وجود دارد
حمیدرضا یزدانی و دیگران(1385)، نیز در تحقیق خود با نام " بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران " به بررسی اثر سرمایه فکری بر عملکرد بانک ملت تهران پرداخت. این تحقیق از نوع توصیفی و همبستگی و مبتنی بر مدل معادلات ساختاری میباشد. بدین منظور پرسشنامهای با 51 سئوال برای اجزاء سرمایه فکری طراحی گردید و مقدار عملکرد سازمانی شعب بانک ملت نیز از طریق تکنیک تحلیل پوششی دادهها محاسبه شده است. این تحقیق نشان داد که بین اجزای سرمایه فکری روابط متقابل نسبتاً قوی وجود داشته است ولی این سرمایهها هیچگونه تاثیری بر روی عملکرد سازمانی شعب بانک ملت استان تهران نداشته است
عطیه بطحایی و دیگران (1385)، تحقیقی را با عنوان " بررسی اثرات سرمایههای فکری بر عملکرد سازمانی شرکتهای تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازی صنایع و معادن " انجام دادهاند که در این تحقیق ضمن مطالعه مفاهیم بنیادی و زیر ساختهای کاربردی و علمی مدیریت دانش و سرمایههای فکری، بر ضرورت توجه سازمانها، دولتها و جوامع بدین بحث تاکید نموده و ضمن ارائه مدل طبقهبندی اجزاء این دسته از سرمایههای نامشهود، و همچنین بر پایه دستاوردهای حاصل از پرسشنامه انجام گرفته و سرانجام با بهرهگیری از رهنمودها و نظرات محققین برتر در این حوزه، به شناسایی و تبیین نقش و اثرات سرمایههای فکری بر هر یک از زوایای فعالیت کسب و کارها پرداخت. در این تحقیق اطلاعات کمی و کیفی از طریق پرسشنامهای جامع و مدون جمعآوری شده و فرضیات اصلی و فرعی تحقیق با بهرهگیری از تکنیکهای پیشرفته آماری با ضریب 95% و نیز نرم افزار SPSS اثبات گردید.
انواری رستمی و همکاران(1384)، در تحقیق خود با عنوان "سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه میان سرمایه فکری و ارزش بازار سهام شرکتهای بورس اوراق بهادار" بر اساس دادههای 7 ساله شرکتهای بورس اوراق بهادار تهران طی سالهای 1376 الی 1382 پنج روش سنجش پیشنهادی در محاسبه سرمایه فکری را مورد آزمون قرار داده است. نتایج آزمونهای آماری بیانگر آن است که در سطح اطمینان 95 درصد، روشهای پیشنهادی چهارم و پنجم (با ضریب همبستگی بالای 97 درصد) همبستگی بالا و معناداری را با ارزش بازاری سهام شرکتها و صنایع بورس اوراق بهادار تهران نشان دادهاند و با توجه به مقدار ضریب تعیین بالاتر نسبت به سه روش اول، دوم و سوم از توان تبیین بهتری برخوردارند.
منابع و مآخذ
1. اسلامی بیدگلی، غلامرضا،(1373)، " ارزیابی بازدهی سرمایهگذاریهای دولت و اثر افزایش آن در ساختار مالی و اقتصادی کشور"، پایان نامه دوره دکتری، بهمن، 1373.
2. اصغر نژاد امیری، مهدی، (1387)، " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه آن با بازده مالی "، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه مازندران.
3. انواری رستمی، علی اصغر و سراجی، حسن، (1384) " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه میان سرمایه فکری و ارزش بازار سهام شرکتهای بورس اوراق بهادار"، بررسیهای حسابداری و حسابرسی ، شماره 39، صفحه 49-62.
4. بطحایی، عطیه،(1385)، " بررسی اثرات سرمایههای فکری بر عملکرد سازمانی شرکتهای تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازی صنایع و معادن"، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه شهید بهشتی.
5. جعفرنژاد، احمد، قاسمی، احمد رضا، (1387)،" ارائه مدل اکتساب فناوری با توجه به
راهبرد سرمایه های فکری(مطالعه موردی: شرکت های مستقر در پارک علم و فناوری دانشگاه تهران)"، نشریه مدیریت فناوری اطلاعات، دوره1 ، شماره1،صص36-19.
6. زارع بهنمیری، محمد جواد، (1388)، " بررسی رابطه سرمایه فکری و عملکرد شرکتهای داروسازی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران"، پایان نامه کارشناسی ارشد حسابداری، دانشگاه مازندران.
7. سرمد، زهره و بازرگان، عباس و حجازی، الهه(1385)، " روشهای تحقیق در علوم رفتاری" ، تهران : انتشارات آگاه.
8. سکاران،اوما، (1388) ،"روش تحقیق در مدیریت"،ترجمه محمد صائبی و محمود شیرازی،انتشارات موسسه آموزش و پرورش مدیریت و برنامه ریزی.
9. شائمی برزکی، علی ،(1384)، "شاخص های اندازه گیری مدیریت دانش و سرمایه فکری" ، تهران، سومین کنفرانس بین الملی مدیریت،دانشگاه صنعتی شریف.
10. شهنازی، مشایخ و اسماعیلی، مریم، (1385)، "بررسی بین کیفیت سود برخی از جنبه های اصول راهبری در شرکت های بورس، تهران، 12، شماره45.
11. فطرس، محمد حسن، بیگی ،تورج،(1389)، " بررسی تطبیقی اثرات سرمایه فکری بر عملکرد سازمانی صنعت بانکداری ایران در دو بخش دولتی و خصوصی؛مطالعه موردی:بانک های شهر تهران"،پژوهش نامه مدیریت اجرایی ، سال دهم، شماره1،صص125-101.
12. قائمی، محمد حسین، شهریاری ،مهدی، (1389)، " حاکمیت شرکتی و عملکرد مالی شرکت ها "، مجله پیشرفت های حسابداری دانشگاه شیراز، دوره اول، شماره اول،صص128-113.
13. قلیچ لی، بهروز ، مشبکی، اصغر ،(1385) " نقش سرمایه اجتماعی در ایجاد سرمایه فکری سازمان ( مطالعه دو شرکت خودرو سازی ایرانی)" فصلنامه دانش مدیریت،شماره 75،صص147-125.
14. منوریان، عباس و قلی پور، آرین و یزدانی، حمید رضا، (1385) ،" بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران "، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی، دانشگاه تهران.
15. نادی، زینب ،(1389)،" بررسی رابطه ساختار هیئت مدیره با سرمایه فکری شرکت ها(مطالعه موردی:شرکت های داروسازی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران)"، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده علوم اقتصادی و اداری، دانشگاه مازندران.
16. نیک بخت،محمد رضا، سیدی، سید عزیز، هاشم الحسینی، روزبه ،(1389) ،" بررسی تاثی ویژگی های هیات مدیره بر عملکرد"،مجله پیشرفت های حسابداری دانشگاه شیراز، دوره دوم، شماره اول،صص270-251.
17. یزدانی، حمید رضا، (1385) ،" بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران "، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی، دانشگاه تهران.
18. یوسفی، حمید رضا، آشنا، مصطفی، صادقی ،فرزانه، (1388)،"سرمایه فکری، سرمایه ای ارزشمند و موثر در سازمان امور مالیاتی کشور"، فصلنامه تخصصی مالیات، شماره ششم، صص155-139.
19. Andersson, D, (2004), "IC valuation and measurement: classifying the state of the art " , Journal of Intellectual Capital, vol 5, no.2, pp: 230-242.
20. Anne Ho, Carol, and Williams, S. Mitchell. (2003)." International comparative analysis of the association between board structure and the efficiency of value added by a firm from its physical capital and intellectual capital resources " Contents Lists available at Science Direct The International Journal of Accounting, jornal homepage: www.elsevier.com/locate/eswa.
21. Appuhami, B.A. Ranjith. (2007)." The Impact of Intellectual Capital on Investors' Capital Gains on Shares: An Empirical Investigation of Thai Banking, Finance & Insurance Sector" International Management Review. Vol. 3. No. 2.
22. Bernnan, N .(2001) , " Intellectual capital annual reports: evidence from Ireland", Accounting, Auditing &Accountability Journal , Vol. 14 No.4 , pp. 423-436.
23. Bernnan, N. and Connell, B. (2000), "Intellectual capital : Current issues and policy implications" Journal of intellectual capital, Vol. 1 No. 3, pp. 206 – 240.
24. Bontis, N., Keow, W,C,C. and Richardson, S. (2000), "Intellectual capital and Business performance in Malaysian Industries", Journal of Intellectual capital, Vol. 1 No. 1, pp. 85-100.
25. Bontis, N. (1996), "There's a price on your head : managing intellectual capital strate gically", Business Quarterly, Summer, pp. 40-47.
26. Bose, R. (2004), "Knowledge management metrics", Industrial Management & Data Systems,Vol. 104 No. 6, pp. 457-468.
27. Bontis, N. (2003) " National Intellectual Capital Index: The Benchmarking of Arab Countries ", United Nations Development Project, New York.
28. Bramhandkar, A., Erickson, S. and Applebee I. (2007) "Intellectual Capital and Organizational Performance: an Empirical Study of the Pharmaceutical Industry." The Electronic Journal of Knowledge Management Volume 5 Issue 4, pp. 357 – 362, available online at www.ejkm.com
29. Chen, S & Dodd, J. L. (2001), " Operating income, residual income and EVA: Which metric is more value relevant " , Journal of Managerial Issues, 13(1), 65-89.
30. Chen, S, (2003), " Valuing intellectual capital using Game Theory " Journal of Intellectual Capital, Vol. 4, No.2 , pp. 191-201
31. Chen,J.Zhu,Z .and Xie,Y,H. (2004), "Measuring intellectual capital : a new model and empirical study" , Journal of Intellectual capital, Vol. 5 No. 1, pp. 85-100.
32. Guthrie, J., Petty, R. and Johanson, U. (2001), "Sunrise in knowledge economy : managing, measurement and Reporting", Accounting, Auditing & Accountability Journal , Vol. 14 No. 4, pp. 366 – 382.
33. Kannan, G. and Aulbur, W, G, (2004), "Intellectual capital : measurement effectiveness", Journal of Intellectual capital, Vol. 5, No. 3, pp. 389-413.
34. Kaplan,R. and Norton,D. (2004), " Strategy Maps : Converting Intangible Assets into Tangible Outcome ", Harvard Business School Press,Boston ,MA.
35. Malhotra,Y, (2003a),"Measurement Knowledge Assets of a Nation: Knowledge System for Development ", United Nation Headquarters, New York city
36. Malhotral.y. (2003b)," knowledge assets and Intellectual capital Measurement Models: A review and Comparison " (working paper)
37. Marr, B. (2004) "Measuring and Benchmarking Intellectual", Benchmarking : an International Journal, Vol. 11, No. 6, pp. 559-570.
38. Marr, B., Gray, D. and Neely, A. (2003), "Why Do firms measure their IC?", Journal of intellectual capital, vol. 4 No. 4, pp. 441 – 464.
39. Mouritesen, J. (1998), "Driving growth : economic value added versus Intellectual capital", Management a ccounting Research , Vol. 9, pp. 461-482.
40. Petty, R. and Guthrie, J. (2000), "Intellectual capital literature review : measurement, reporting and management", Journal of Intellectual capital, Vol. 1, No. 2, 30. May, pp. 155-
41. Roos, G. and Roos, J. (1997), "Measuring Your Company's Intellectual Performance", Long Range Planning, Vol. 30 No. 3, pp. 413-426.
42. Roos, G., Roos, J., Edvinsson, L. and Dragonetti, N.C. (1997), " Intellectual capital – Navigating in new Business landscape ", New York university press, New York, NY.
43. Seetharaman, A., Sooria, H,H,B,Z. and Saravanan, A, S. (2002), "Intellectual capital accounting and Reporting in the knowledge economy", Journal of Intellectual capital, vol. 3 No. 2, pp . 128-148
44. Stewart, T.A. (1997) " Intellectual Capital: The New Wealth of Organizations" , Doubleday, New York.
45. Tan, H.P., Plowman, D. and Hancock, P. (2007) "Intellectual Capital and Financial Returns of Companies", Journal of Intellectual Capital, Vol. 9, No. 1, pp 76-95
46. Wang, W, Y, and chang, C. (2005), "Intellectual capital and performance in Causal Models : Evidence from the information Technology Industry in Taiwan", Journal of Intellectual capital, Vol. 6, No. 2, pp. 222-236.
1 Drucker
2 Intellectual capital
3 Flamholtz et al
4 Intangible assets
5 Tayles et al
6 Goldfinger
1 Patents
2 Seetharaman et al, 2002
3 Sullivan et al, 2000
1 Kendrick
2 Lev
3 Seetharaman et al
4 Kannan et al, 2004
1 Goodwill
2 Horibe
3 Bontis et al, 2000
1 Core capabilities
2Core compentecies
3 Sanchez et al, 2000
4 Bontis, 1998
5 Sveiby
1 Balanced Scorecard
1 Stewart
2 Roos et al
3 Brooking,
1 Olve et al
2 Elusive
3 Gupta et al
4 Klein et al
5 Edvinsson et al
6 Mouritsen
7 Dierickx and Cool
1 Brooking et al
2 Edvinsson
3 Lim et al
1 Bontis
2 Relational Capital
3 Organizational capatilities
1 Bontis,1998 and Bontis et al,2000
1 Intellectual Agility
2 Renewal and Development Capital
3 Brooking
4 Human-centred Assets
5 Intangible Asset Monitor
6 Sveiby,1997
1 Brennan et al, 2000
2 Eustace
1 Objective
2 Seetharaman et al
3 Skandia Value Scheme
4 Kannan et al,2004
1 Chen et al,2004
1 Relational Resources
2 Competence Resoures
1 Brennan et al,2000
2 Petty et al,2000
1 Lim et al
2 Corporate Capital
3 Functional Capital
4 Business Capital
5 Supplier Capital
6 Alliance Capital
7 Investor Capital
1 Lim et al,2004
2 Output Measures
3 Performance Drivers
8 Danish Confederation of Trade Unions
9 Brennan et al
10 Marr & Schiuma
11 Brand Image
1 Olve et al
2 Chen et al
12 West & Fallen
13 Lank
14 Johanson
15 Youndth
16 Roos et al,1997
17 Kohli & Jaworski,
18 Fornell,
19 Horibe,
20 Young et al
21 Andersson
22 Sulivan et al
23 Johansson et al
24 Waterhouse & Svendsen,
25 Harvey and Lusch,
1 Best practices
1 Seetharaman et al,2002
1 Rodov & Leliaert
2 Tan et al
26 Annell
27 Sveiby
1 Technology Brooker
1 Ibid, p9
2 Daw Chemical
3 Ibid, p8
28 Joia
29 Edvinsson and Malone
1 Chen & Dodd
30 Bose
31 Bacidore, Boquist, Milbourn & Thakor, 1997; Biddle et al,1997; Villiers, 1997; Makelainen, 1998
32 Rodov & Leliaert,
33 Ibid p12
34 Ibid p13
1 James Tobin
2 Ibid, p15
1 Value Added Intellectual Capital
2 Pulic 1998
1 Ordo´nez de Pablos
1 Forward – Looking
2 Backward – Looking
3 Vander Meer – Kooistra et al, 2001
35 Simple Random walk
36 Hep worth , 1953
37 Barnea & Ronen & sadan, 1981
38 Hector, 1989
39 Bidleman. 1973
1 Mchugh, 1992
Economik aproch 1
40 Cushing , 1969
41 Dasher and Malcom , 1970
42 Gordon , Horwitz and Meyers , 1966
43 Hepworth , 1953
44 Ronen , Sadan and show, 1981
45 Eckel and daran
46 Johnson and Meade
47 Warshaw
48 Paton
49 Devine
Eckel, 1981 1
Earning manang ment 2
Real smoothing 3
50 Moses, 1978
51 M. Gordon. 1966
1 Events Accurance and / or Recognition
52 Alocation over Time
53 Classification
54 Changes in Accounting policies
55 pension coste
56 Dividend Income
57 Extraordinary Items
58 Investment Taxt Credit
59 Depreclation & Fixd charges
60 Discretionary Accounting Decisions
61 Accounting & Chssiflcatio
62 Reserves & provisions
63 Amortization
64 Extraordinary Revemues & Expenses
65 inventery valuation
66 Purchase Method Versus popling of Interest consoled Ation
67 Deplation
68 Income Tax
69 Research & Development Consolid Ation
70 long trem lease or capital lease
71 The priniciple of Integration or combination of Two or sereal Firms
72 Business consolidation
73 In tangible Expenses in oil & Gas companies
1 Copeland , 1968
1 Archibald , 1967
1 Michelson,
2 Albrecht & Richardson
1 Smith
74 Healy
75 Imhoff
76 Averit
77 Bluestone, Murgphy & Stevenson
1 Roya Darabi, Kamran Rad and Ghadiri
78 Tai & Chen
79 Bozbura & Beskese
80 Garcia-Meca & Martinez
81 Bramhandkar et al
82 Tan et al
83 Rudez & Mihalic, 200
84 Sallebrant et al, 2007
85 High tech
1 Chen et al,
2 Cynthia et al,
3 Dongwook & Ingooo Han,
86 Marr
87 Benchmarking
88 Raine & Martti,
89 Value platform framework
90 Baum & Silverman, 2004
91 Carol-Anne Ho & Williams,
92 Herman et al
93 Puko
94 Rodov & Leliaert
95 Mouritsena et al
96 Capable
97 Visualing
98 K.M,Pherson & Pike
—————
————————————————————
—————
————————————————————