جایگاه صبر و سکوت در آیات و روایات اسلامی
– معانی و مفاهیم صبر
" صبر" بر وزن فَعل مصدر ثلاثی مجرد است به معنی خویشتن داری و اصل آن به معنی "حبس" است. درکتاب "مفردات" ذیل واژه "صبر" چنین آمده است: "صبر" در لغت عرب به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است. برخی نیز آن را بازداشتن نفس از اظهار بی تابی و بی قراری دانسته اند." (راغب اصفهانی: ص 474)
صبر در معنای اسمی نام درختی است که شیره تلخی دارد . ودر مثلی که می گویند : "صبر هرچند تلخ است ولی میوه شیرین دارد" به نام این درخت ایهام دارد .
در کتاب قاموس قرآن قرشی ذیل صبر آمده است: "صبر در لغت به معنای حبس است. در اقرب الموارد آمده است: "صبر الدابه" یعنی حیوان را بدون علف نگه داشت.صبر به معنی خویشتن داری و حبس نفس از چیزی است که شرع و عقل از آن نهی می کند، صبر به حسب اختلاف موارد فرق می کند. اگر خویشتن داری در مصیبت باشد، آنرا صبر می گویند اگر در جنگ باشد شجاعت نامند و اگر در حوادث باشد آن را سعهٔ صدر می نامند. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق (ع) نقل شده است: "… اصبروا عَلَی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الائمه" (قرشی، 1388، ج 4/ 106)
علی اکبردهخدا، در کتاب لغت نامه این واژه را در زیر مدخل صبر چنین معنی می کند: "صبر. َ (ع مص، اِمص) شکیبیدن. شکیبایی. شکیبایی کردن. پائیدن. نقیض جزع. و درکشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون به معنی شکیبایی است. سالکان گفته اند: تصبر واداشتن نفس است بر مکاره و تجرع مرارت؛ یعنی اگر آدمی صبر را مالک نبود بایست که بکوشد و نفس خود را بصبر وادارد و صبر ترک شکایت است جز بسوی خدا. سهل گوید صبر انتظار فرج خداست و آن فاضل ترین خدمت و برترین آن است، و جز سهل گوید: صبر آن است که در صبر صابر باشی و معنی آن اینکه؛ در بلاها و شدائد خروج از آن نبینی. و گفته اند صبر آن است که بنده را اگر بلا برسد ننالد، و رضا آنکه بنده را اگر بلا برسد ناخوش نگردد. دهنده و ستاننده خداست ترا در این میان چکار است. و بعضی گویند اهل صبر بر سه مقامند: اول ترک شکایت و این درجه تائبان است دوم رضا بمقدور و این درجه زاهدان است سوم محبت؛ آن است، که مولی با وی کند و این درجه صدیقان است و گفته اند صبر ترک شکایت از الم بلوی است جز بسوی خدا چه خدا ایوب را بر صبری که کرد ثنا فرستاد و فرمود: انا وجدناه صابراً (قرآن کریم38-44) و ایوب در دفع مضرت از خود شکایت بخدا برده بود که فرماید: اِذْ نَادَى رَبَّهُ اَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَاَنتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (قرآن کریم 21-83) و در تفسیر کبیر در ذیل قول خدا و بشر الصابرین (قرآن کریم2-155 )آرد که صبر دو قسم است یکی بدنی و آن تحمل بدن است مشقات را و دیگر نفسانی و آن بازداشتن نفس است از مشتهیات طبع؛ و این قسم اگرصبر از شهوت باشد آن را عفت نامند و اگر بر احتمال مکروه باشد اسامی مختلف دارد چنان که صبر در مصیبت را صبر نامند و اگر صبر در حال غنی باشد آن را ضبط نفس نامند و اگر در نبرد باشد شجاعت خوانند و اگر در کظم غیظ بود حلم نامند و اگر در نوائب باشد سعه صدر گویند و اگر در اخفاء کلام بود کتمان سر نامند و اگر در فضول عیش باشد زهد گویند و اگر بر مقدار کمی از مال بود قناعت خوانند و این همه را صبر نامند. قال اﷲ تعالی: و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس (قرآن کریم،2-77 ) غزالی گوید: صبر از خواص آدمی است و بهایم را صبر نبود چه شهوت بر آنها مسلط است و عقلی که با شهوت معارضه کند ندارند و در ملائکه نیز صبر متصور نیست چه آنان شوق مجرد به حضرت ربوبیت اند و شهوت بر ایشان مسلط نیست تا آنان را از شوق بحق و میل بدرجه قرب بازدارد اما در آدمی شهوت و عقل هر دو موجود است و با یکدیگر معارض و هرگاه عقل سد راه شهوت شود آن را صبر نامند." (دهخدا، 1377: ذیل صبر)
در تمام کتابهاى آسمانى و گفتار همه پیامبران و اولیاء خدا و امامان(ع) با تاکیدهاى فراوان به صبر و استقامت سفارش شده است به طوریکه آن را اکسیر اعظم و کیمیاى کلیدى مشکلات دانستهاند و ضد آن را موجب انحرافات و بدبختیهاى ویرانگر مىدانند. به قول مولانا:
" صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایى همچو صبر آدم ندید"
(مولوی، 1383، ج7: 483)
در سایه داشتن ویژگی صبر و پایداری است که انسان میتواند در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی رشد و تکامل نموده و به اهداف خویش دسترسی پیدا نماید.
– صبر در قرآن کریم.
صبر و استقامت از واژههایى است که در قرآن با تعبیرات گوناگون، بیش از دویست بار آمده است، و از مفاهیم بسیار مهمى است که در سرلوحه دستورهاى سرنوشتساز قرآن قرار گرفته است، در حدى که پاداش صابران، صلوات و درودهاى پى در پى خداوند معرفى شده، و آن ها به عنوان هدایت یافتگان نامیده شدهاند.
" می توان ادعا کرد که مفهوم صبر به معنای فضیلتی غیر قابل انکار مورد توجه و تاکید قرآن است. در این مفهوم صبر عبارت از تحمل و شکیبایی در برابر سختی ها و بلایا و مصیبت ها و از دست دادن جان و مال و مسائل مرتبط با آن در دنیاست. از این رو قرآن در آیه ای با برشمردن مصادیقی از این مصیبت ها و از دست دادن ها، به ستایش صابران می پردازد و می فرماید: " وَ لَنَبْلُوَنّکُم بِشىْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْصٍ مِّنَ الاَمْوالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثّمَراتِ وَ بَشرِ الصابرِینَ؛ (قرآن کریم2 -157) و ما شما را به چیزهایی چون ترس از آینده و گرسنگی و کمبود و از دست دادن هایی در جان و مال و میوه ها می آزماییم و تو به افرادی که صبر پیشه می کنند مژده بهشت را بده با توجه به کاربردهای قرآنی واژه صبر با مشتقات آن 103 بار در 93 آیه و 45 سوره قرآن به کار رفته است." (کلانتری1383: 322)
سوره آل عمران صابران را کسانی بر می شمارد که در برابر مصیبت ها و هر بلا و سختی و فشاری که بر انسان وارد می شود و چیزی را از او می گیرد، تحمل کرده و سستی و ضعف به خود راه نمی دهد و ناتوان و عاجز نمی شود. بنابراین صبر و شکیبایی در آیات قرآنی به معنای تحمل سختی ها و مصیبت ها و مشکلات است به گونه ای که مهار امور از دست انسان بیرون نرود و کنترل اوضاع را به دست عواطف و احساسات نسپرد و با عقلانیت و تدبیر عقل و شرع، استقامت و پایداری کند تا به مقصد خویش برسد و آن چه را می خواهد به دست آورد؛ زیرا صبر و شکیبایی رمز توفیق انسان است و با آن می تواند از آزمایش و ابتلای الهی سربلند بیرون آید. (قران کریم،3: 186) از این روست که مساله صبر و شکیبایی در میدان جنگ به عنوان یک اصل اساسی برای دست یابی به پیروزی بر شمرده شده و به مومنان صابر وعده پیروزی و ظفر داده شده است." (قران کریم 8 : 65)
فریده حسین ثابت در کتاب " مبانی دینی و روانشناختی صبر" می نویسد: " صبر و کلمات هم خانواده آن در بیش از یک صد مورد در قرآن کریم ذکر گردیده و این نشان دهنده اهمیت کلیدی این معنا و مفهوم و عمل به آن در زندگی دنیوی و اخروی انسان است. از این میان حدود بیست مورد کلمه "اصبر" که امر به صبر است قرار دارد ودومرتبه نیز کلمه "اصطبر" آمده که موکدتر از اصبر می باشد. در تعدادی از آیات قرآن همگام با ذکر صبر به سایر صفات نیک وملکات فاضله انسانی اشاره شده که نمایانگر این نکته است که اگر حقیقت صبر در جان و وجود آدم بنشیند،. تعدادی از آیات نیز نتایج و ثمراتی را برای صبر و صابرین ذکر کرده که از جمله می توان به پیشوایی رسیدن صابران، اتمام نعمت پروردگار بر بندگان، پرداخت و جزای ثواب دنیوی و اخروی به بهترین صورت ممکن، معیت خداوند با صابران و یاری شدن توسط فرشتگان را ذکر کرد." (حسین ثابت، 1388: 42)
خداوند در آیه 177 سوره بقره مصادیق صبر را بیان می کند که می تواند نوعی دسته بندی و تقسیم برای صبر و اقسام آن باشد. خداوند در این آیه می فرماید: وَالصّابِرینَ فِی البَاْساءِ وَالضَّرّاءِ وَحِینَ البَاْسِ؛ شکیب ورزانی در هنگامه مصایب و دشواری های زندگی و فقر و نداری و زیان ها و در هنگام جنگ و کارزار. [صبوری می کنند].
– زمینه های صبر در قرآن کریم
بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوی به انسان هجوم می آورد. انسان زمانی می تواند در برابر سختی ها و مصیبت ها، خود را بیمه نماید و با هر مصیبتی جزع و فزع نکند که از خصلت صبر برخوردار باشد. این خصلت در آموزه های قرآنی به عنوان یکی از برترین فضایل انسانی شمرده شده و دارندگانش به بزرگی ستوده و تکریم شده اند.از کسانی که در گروه صابران مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته اند، پیامبران بزرگ خداوند هستند که به جهاتی چند به داشتن این خصلت و فضیلت ستوده شده و در قرآن گرامی داشته شده اند. با توجه به نگرش منفی و گاه تحلیل و تبیین نادرست مفهوم صبر، برداشت های ناروایی از آن می شود به طوری که گاه این خصلت از فضیلت به حد رذیلت فرو می آید و به جای آن که بستری برای کمال انسانی باشد خود عاملی بازدارنده و مانعی بزرگ برای آن معرفی می شود. از این رو بازخوانی مفهوم صبر برپایه آموزه های قرآنی ضرورتی است که می بایست انجام پذیرد.
برای این که شخص به مقام صبر دست یابد و صابر و شکیبا گردد می بایست از نظر اعتقادی و بینشی و نیز نگرشی به گونه ای باشد که مشکلات و مصیبت های گوناگون را برتابد و جا نزند. قرآن در برخی از آیات به بسترهای ایجادی صبر اشاره کرده است که در این جا به برخی از آن ها پرداخته می شود.
– صبر، ابزار تکامل:
سیّد اصفهانی، در کتاب مقام صبر می نویسد: " انسان می بایست به این باور برسد که دنیا برای انسان بستری برای آزادسازی ظرفیت هاست و در این جاست که می تواند راه تکامل را در پیش گیرد و به کمال شایسته اش برسد. باور به این که مصیبت هایی که بر او وارد می شود زمینه ساز بروز استعدادها و توانمندی هایی است که در او سرشته شده و در این مشکلات و سختی ها خود را آزاد می سازد و به فعلیت می رساند. باور به این فلسفه وجودی بسیاری از مصیبت ها و آزمایش ها، توانمندسازی و ظرفیت سازی برای رشد و تکامل اوست و این باور که در شکیبایی می تواند به کمال خود برسد، یکی از بسترهای مناسب تعالی و تکامل بشر است. (قرآن کریم 25-۲۰) این ها شماری از امور بینشی و نگرشی است که به انسان کمک می کند تا شخصی صابر و شکیبا شود. در حقیقت این مسایل و اعتقادات، زمینه ایجادی صبر را فراهم می آورد." (سیّد اصفهانی،1384: 62)
-سرمشق گیری از قهرمانان صبر:
سرمشق گیری از قهرمانان صبر در قرآن کریم بارها ذکر گردیده است. خداوند مصایب و سختی هایی را که بر پیامبران بزرگ در طول حیات مبارک آنان رخ داده است توصیف می نماید و از انسان ها می خواهد در برابر ناملایمات زندگی با الگو گیری از پیامبران خدا از خود مقاومت و صبوری نشان دهند.
اصغر عابدزاده در کتاب صبر در کلام وحی می نویسد: "انسان به طور طبیعی از الگوها پیروی می کند و آنان را سرمشق زندگی خویش قرار می دهد. الگوها به یاد می آورند که انسان، هم قادر به عبور از بحران مشکلات و مصیبت هاست و هم این که این راه پیش از این پیموده شده و انسان هایی با پیروی از راه صبر و شکیبایی به پیروزی و مقصد و مقصود رسیده اند.
از این رو قرآن به کسانی که گرفتار مصیبت هستند الگوهایی را مطرح می کند که از آن میان پیامبران اولوالعزم (علیهم السلام) هستند: "فَاصْبِرْ کِما صَبَرَ اولوا الْعَزمِ مِنَ الْرُسل"؛ ( قرآن کریم، 46- ۳۵) پس همانند پیامبران دارای عزم و اراده قوی شکیبایی ورز و جزع و فزع نمی کند." (عابدزاده، 1385: 43)
– صبر در مقام توّکُل به لطف خداوند:
انسان می بایست به این مسئله امید داشته باشد که در پی هر تنگنا و سختی و مصیبتی، آرامش و آسایش و آسانی است؛ بلکه به این مقام از باور برسد که این گشایش فراتر و بیش تر و از نظر شمارش نیز افزون تر از مصیبت و سختی است که بدان مبتلا شده بود.
علی محمد حیدر نراقی در کتاب، صبر کیمیای سعادت می آورد: "خداوند می فرماید پس از هر عسر و سختی آسانی است. (انشراح آیات ۵ و ۶) این آسانی هم در دنیاست و هم در آخرت می باشد. به این معنا که وی دو سود در دنیا می برد و یا دست کم از گشایش و آسانی دوگانه ای برخوردار می گردد.
خداوند در آیات ۴۱ و ۴۲ سوره نحل بیان می کند که این پاداش ها در همین دنیا خواهد بود و اختصاص به آخرت ندارد و ما برای صابران در همین دنیا جایگاه نیکو و پاداش خوب در نظر گرفته ایم" (حیدر نراقی ،1383: 152)
– صبر در مقام فرمانبرداری خداوند
انسان می بایست به این بینش دست یابد که همه هستی در دست با اقتدار فرزانه ای آگاه و دانا و توانا می گردد و هیچ چیزی از دایره قدرت و علم او بیرون نیست. از این رو باید بداند که هر چیزی از بد و خوب می رسد، با علم و آگاهی خداوند است. بنابراین اگر بدی و آسیبی به او رسد بداند که از سوی خداوند است و اوست که امور هستی را می گرداند و به افرادی چیزی می دهد و یا می گیرد
" سنت خداوند این است که می بایست همگان را بیازماید و سنت آزمون و ابتلا را بشناسد و آن را باور داشته باشد: احسب الناس ان قالوا آمنا و هم لایفتنون (قرآن، 2-۱۵6 ) و بر این عقیده باشد که آزمون امت سخت تر و دشوارتر است و به صرف این که بگوید ایمان آوردیم نمی تواند خود را در آرامش و آسایش ببیند" (عابدزاده، 1385: 103)
پایدارى در فرمانبردارى از خداوند واجراى برنامه اى در زندگى که در خور بندگى خداوند باشد یکى دیگر از مهم ترین زمینه هاى صبر است.
"امام غزالى به این نکته توجه کرده مى گوید: صبر در مقام بندگى خداوند بس دشوار است. زیرا انسان طبیعتاً از بندگى و بنده بودن نفرت دارد و مدعى خدایى است و دلش مى خواهد بجاى عبودیت ربوبیت کند." (قرائتی، 1385: 152)
"یکى از عرفا گفته است: یکایک افراد بشر ادعایى راکه فرعون برزبان مى آورد و مى گفت: انا ربکم الاعلى! در مغز خود مى پرورانند; چیزى که هست فرعون زمینه اجتماعى آماده اى در اختیار داشته است و در زمان او مردمى مى زیسته اند که این زبونى را پذیرفته اند و زیربار ادعاى او رفته اند به تعبیر قرآن: فاستخف قومه فاطاعوه." (قرآن کریم 43- 54)
هر فرد انسانى درهر شرایطى که به سر مى برد، در رفتارى که با خدمت گزاران و زیردستانش و کسانى که به نحوى تحت فرمانش هستند با زبان بى زبانى این ادعا را دارد و مى خواهد این رویاى خود را جامه عمل بپوشاند. ممکن است نتواند با صراحت چنین ادعایى را بر زبان براند ولى مگر نه این است که با آن غیظ و غضبى که در برابر کوتاهى یا اشتباه یکى از زیر دستانش از خود نشان مى دهد مى خواهد بفهماند که نسبت به آنان برترى دارد! و به عبارت دیگر در خور امکانات ناچیزش مى خواهد جامه کبریایى خداوند را اگر براى چند لحظه هم شده در بر کند. عبودیت و بندگى به هر ترتیب و به هر شکل براى انسان دشوار است. هریک از عبادات به مناسبتى براى انسان ناخوشایند است: نماز به خاطر سستى. زکات به خاطر بخل و دنیا دوستى. و حج و جهاد به خاطر هر دو. بنابراین صبر در مقام بندگى و پرستش خداونددر حقیقت صبر و مقاومت در برابر سختى ها و دشوارى هاى گوناگون است.بنده اى که مى خواهد فرمانبردار خداوند باشد در دو مرحله نیازمند صبر است: مرحله اول پیش از انجام عبادت: صبر در این مرحله پشتوانه این است که بنده نیتش را پاک گرداند و با اخلاص تمام عبادت را شروع کند و نگذارد انواع و اقسام خودنمایى و ریا آن را بیالاید و عزم جزم کند که کار را تا به آخر خالصانه براى خداوند به جاى آورد. این چنین صبرى براى کسى که از ماهیت نیت و اخلاص وآفات ریا و نیرنگ هاى نفس انسانى با خبر باشدصبر بسیار دشوارى است.
مرحله دوم در حین انجام عبادت: به این معنا که انسان در اثناى عمل لحظه اى از اوج مقام قرب الهى فرود نیاید و از به جاى آوردن آداب و مستحبات عبادت فروگذارى نکند و براى مقاومت با عوامل داخلى و خارجى که دم به دم مى خواهند عزیمت او را سست کنند و توجه او را به مقام پروردگار بکاهند از نیروى صبر مدد بگیرد. صبر در این مرحله هم کار آسانی نیست." (همان: 195)
-صبر و ایمان به مشیّت خداوند
یکی دیگر از مسایلی که به انسان کمک می کند تا در برابر دشواری ها و مصیبت ها صبر پیشه کند، باور به قضا و قدر است. وقتی انسان بداند که هر چیزی که انسان بدان گرفتار شده بر پایه برنامه ای از پیش تعیین شده است، بی تابی کم تری از خود بروز می دهد. به ویژه کسانی که می دانند که این از ناحیه خداوندی حکیم و فرزانه است.
" خداوند در آیه ۲۲ سوره حدید به قضا و قدر در مصیبت ها و سختی ها این گونه اشاره می کند: مَا اَصَابَ مِن مُصِیَبهٍ فِی الْاَرْضِ وَلاَ فِی اَنفُسِکُمْ اِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ اَن نَبْرَاَهَا اِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ…؛ به هیچ کس مصیبتی در بیرون (زمین) و یا در جانشان نمی رسد مگر آن که پیش از این، در کتابی نوشته شده است و برای خداوند این کار آسان است." (عابدزاده، 1385: 129)
بنابراین انسان نمی بایست از آن چه از دست داده اندوهگین شود و افسوس بخورد و به آن چه به دست آورده شادمان گردد.در این آیه از مردم می خواهد که به مصیبت های وارده این گونه بنگرند که آن ها از جانب خداست و قضا و قدر حتمی است که می بایست انجام شود و انسان در برابرش شکیبایی کند نه آن که افسوس و حسرت بخورد و به حزن و اندوه دچار شود. انسانی که معتقد به قضا و قدر و سنت الهی باشد واکنشی مثبت از خود بروز می دهد که همان شکیبایی و صبر است؛ زیرا می داند که سنت و قوانین الهی قابل تغییر نیستند.
– جایگاه صبر و صابران در قرآن
جایگاه صبر و صابران در قرآن با بررسى مواردى که در قرآن سخن از صبر به میان آمده است به وضوح آشکار مى شود و هرگونه تردید را از میان مى برد که از دیدگاه قرآن صبر والاترین و بالاترین درجه دین دارى است و بزرگ ترین امتیاز اهل ایمان به حساب مى آید و بندگان شایسته خداوند به هر مقامى که رسیده اند در پرتو آن بوده است. صبر مهم ترین شاخه درخت ایمان است و مطمئن ترین کشتى نجات است. قرآن صبر را کلید هر خیر و نیکى و دروازه خوشبختى و کامرانى دنیا و آخرت دانسته است. این مطلب وقتى روشن تر مى شود که ببینیم خداوند در چه رابطه هایى از صبر سخن گفته است و جایگاه صبر و صابران را در قرآن که نسخه دیگرى از کتاب آفرینش است چگونه تعیین کرده و کجا نشان داده است. ویژگى هاى بیان قرآنى در رابطه با صبر به قرار زیر است:
1 . صبر و یقین. در آیه 24سوره سجده
2. صبر و شکر. در آیه 5 سوره ابراهیم آیه 5 آیه31 سوره لقمان. آیه 19 سوره سبا. آیه33 سوره شورا.
3 . صبر و توکل. در آیه 42 سوره نحل
4. صبر و نیاش. در آیه 153 سوره بقره:
5 .صبر و تسبیح. در آیه 48: سوره طور
6 . صبر واستغفار. در آیه 55: سوره مومن
7. صبر و جهاد. در آیه 31: سوره قتال
8 . صبر و عمل صالح. در آیه 11
9 . صبر و تقوا. در آیه 120: سوره آل عمران آیه 186 سوره یوسف آیه 9
010صبر و حق. در آیه 3: سوره عصر
11. صبر و مهربانى. در آیه 17 سوره 90 (بلد)
3-5. سیمای صابران در قران کریم
دیگر شیوه اى که قرآن براى بیان ارزش و اهمیت صبر و خاطر نشان ساختن عنایت ویژه آیین اسلام به آراستن سیماى مومنان به زیور صبر معمول داشته است این است که در لباس داستان تابلوهاى گویا و آموزنده اى را از زندگانى صابران بزرگ تاریخ که هریک در زمینه خاصى الگوى صبر بوده اند ارائه مى دهد.
-حضرت ایوب(ع) اسطوره صبر در برابر سختی ها
مشهورترین قهرمان صبر در تاریخ بشر که همه جا نامش با صبر همراه است حضرت ایوب است. شهرت صبر ایوب آن چنان است که ضرب المثل شده است. صبر ایوب عبارت بوده است از این که آن حضرت دچار بیمارى سختى مى شود و در همان اثنا همسر و فرزندانش را نیز از دست مى دهد. در قرآن نام حضرت ایّوب چهار مرتبه ذکر شده است که در دو مورد آن داستان (ضبُرّ ایوب) عنوان شده است.
خداوند متعال از حضرت ایوب با عبارات گوناگون و به عناوین مختلف تجلیل کرده است: 1- واذکر: داستان حضرت ایوب را با خطاب به پیامبر اسلام آغاز مى کند و او را به عنوان الگوى صبر وشکیبایى به پیامبر گرامى اسلام معرفى مى نماید.2-. عبدنا: بنده ما. به جاى این که بفرماید: (عبداً لَنا)، یکى از بندگان ما 3-. رحمه منّا: خداوند مى فرماید: او را مشمول رحمت خاص خویش گردانیدیم 4- انّا وجدناه صابراً: خداوند با تاکید فراوان بر (صابر بودن) وى گواهى مى دهد. 5-. نعم العبد: بالاترین ستایش قرآن از انسان این است که خداوند او را به عنوان (عبد) خود معرفى کند و از آن بالاتر این که در باره کسى بگوید: (نعم العبد) (چه بنده خوبى!). 6-. انّه اُوّاب: (اواب) صیغه مبالغه است از (اوب) به معناى رجوع و روى آوردن. خداوند مى فرماید: "ایوب بنده صاحبدلى بود که همواره روى دلش به جانب ما بود و جز ما به هیچ چیز و هیچ کس نمى اندیشید" (قرائتی،1373: 42)
– حضرت یعقوب، اسوه صبر و گذشت
براى حضرت یعقوب در طول زندگى مصیبتها و حوادث تلخى پیش آمد که کمتر کسى یاراى تحمل آن را داشت و راس آنها فراق چندین ساله یوسف، عزیزترین فرزندش بود. با عنایت به اینکه وى بر اساس علم الهى از ارزش و منزلت والاى یوسف با خبر بود، از دست دادن یوسف برایش سخت گران آمد. یعقوب در این مصیبتها غرق بود، اما آنى از ذکر خدا و سپاس نعمتهاى او غافل نگشت و با توکل بر ذات حق تعالى شکیبایى ورزید و به رحمت و فرج الهى امیدوار بود؛ از این رو چون خبر مرگ یوسف را به او دادند گفت: قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ (قرآن: 12-18) گفت: بلکه نفس شما کار بدى را پیش شما آراسته است پس اینک، صبرى نیکو مىکنم.
به علاوه، دربرابر فرزندان خطاکار و حسودش که با سهل انگارى یا خیانت موجب این مصیبت شده بودند عفو و گذشت و حتى آمرزش خواهى در پیش گرفته بود، که این از نهایت کرامت و بزرگوارى او حکایت مى کرد؛ "قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى اِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ؛" (قرآن: 12-98)
زمانى که فرزندان خطا کارش، یوسف را به چاه انداخته و عذرهاى باطلى تراشیدند، گفت: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ المُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ (قرآن:12-18) و اینک صبرى نیکو براى من بهتر است و خدا بر آنچه وصف مىکنید، یارى ده است.
و چون در یکى از سفرهاى فرزندانش به حضور عزیز مصر، برادر دیگر یعنى بنیامین را نیز از دست دادند و بازگشتند، یعقوب امیدوارانه گفت: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ اَنْ یَاْتِیَنِى بِهِمْ جَمِیعاً اِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ؛" (قرآن :12-83) پس صبر من صبرى نیکوست، امید که خدا همه آنان را به سوى من باز آورد، که او داناى حکیم است." (جزایرى، 1388: 202)
-حضرت یوسف ، قهرمان صبر و شکیبایی در برابرگناه
یکى دیگر از قهرمانان صبر که در قرآن معرفى شده است حضرت یوسف است. بلاهاى گوناگون همچون حلقه هاى زنجیرى مرگبار دست و پا و سر و پیکر زندگى یوسف را در برگرفته است. در سراسر زندگیش هنوز از یک گرفتارى و مصیبت خلاصى نیافته است که دچار بلاى دیگرى مى شود که دشوارتر از پیش است.از نزد برادران دور مى شود گرفتار همسر جوان و خوشگذران عزیز مصر مى شود. رهایى او از دام آن دختر دربارى شهوت ران منجر به زندانى شدنش مى شود. با پایان گرفتن سال هاى سختى و شدت زندان گرفتار نوع دیگرى از بلایاى دنیا مى شود و رفاه و عافیت و نعمت و برکت به او روى مى آورد. درعین حال مشکل ترین مسولیت هاى اجرایى کشور مصر را برعهده دارد. در آن سال هاى قحط و خشک سالى حضرت یوسف وزیر کشاورزى و دارایى و مسول جیره بندى ارزاق عمومى است و در سال هاى آخر قحطى به عزیزى مصر مى رسد در کنار همه این گرفتارى ها محنت غربت و دورى از پدر و مادر و برادرانش را هم باید تحمل کند.
محسن قرائتی در سیمای صابران در این باره می نویسد: " هیچ یک از فراز و نشیب هاى زندگى نمى تواند سلاح صبر یوسف را کُند نماید و یا قامت استقامت او را خم کند و کوچک ترین تاثیر نامطلوبى در روحیه اش بگذارد. بنابراین چه جاى شگفتى است که خداوند این چنین به او مکنت دنیوى و منزلت اخروى عنایت فرماید. این ها همه پاداش صبر و تقواى اوست.کلید رمز داستان یوسف و برادرانش و راز موفقیت وى بر آن همه مشکلات و موانع گوناگون همان تقوا و صبر است. جلوه دیگرى از صبر یوسف هنگامى بود که فرمان شاهانه دایر بر آزادى او از زندان صادر گردید. حضرت در برابر این روزنه رهایى از زندان به هیچ وجه ذوق زده نمى شود و خود را نمى بازد. با آن که چندین سال است که در زندان به سر برده است بیش از آن که در اندیشه بیرون آمدن از زندان باشد خواهان رسیدگى به اتهامات ناروایى است که به او زده اند تا بى گناهى و پاکدامنى او بر همگان آشکار شود و راه آن هوسرانان به سوى او بسته شود. نتیجه این صبر هشیارانه و این اقدام آگاهانه آن بود که پادشاه مصر پس از انجام تحقیقات و به ثبوت رسیدن بى گناهى او این بار مشتاقانه گفت: او را به نزد من بیاورید تا او را مشاور خاص خویش گردانم! و وقتى به دربار رفت پادشاه مصر که مردم سراسر مصر جبین بر خاک آستانش مى ساییدند آن تجلیل و تکریم را از او معمول داشت. (فشرده مفاهیم آیات50 تا 54 سوره یوسف) و مهم تر این که از همین روزنه بود که بالاخره آفتاب جهان تاب حکومت و عزت خداوندى به تاریکخانه کشور پادشاهى مصر تابیدن گرفت و مردم مصر پس از سالیان درازاز ظلمات حکومت طاغوت بیرون آمدند و چشمشان به نور عدالت و ایمان روشن گردید." (قرائتی،1373: 83)
-حضرت اسماعیل اسوه صبر در فرمانبرداری از خداوند
در داستان حضرت اسماعیل نوع دیگرى از صبر جلوه کرده است: صبر در فرمانبردارى خداوند و خالصانه گردن سپردن به فرمان الهی. او با خرسندی و رضایت در برابر فرمان خداوند سر خم می کند و جان خویش را برای قربانی شدن در طبق اخلاص می نهد.
شهباز آزادمهر می نویسد: "حضرت ابراهیم خلیل الله در خواب مى بیند که دارد فرزند نوجوانش اسماعیل را ذبح مى کند. خواب پیامبر وحى خداوندى است. درنگ را جایز نمى شمارد. پسرش را فرا مى خواند و موضوع را با او در میان مى گذارد (سوره صافات): یابُنَیَّ اِنِّى اَرَی فِى المَنامِ اِنّى اَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَری. در نگاه نخستین عبارت ساده و کوتاهى به نظر مى آید که در چند ثانیه بر زبان رانده مى شود. امّا اگر در نظر بگیریم که این سخن را پدر پیرى به پسر نوجوانش مى گوید آنگاه به اهمیت آن پى مى بریم. اسماعیل با گفتن دو جمله در پاسخ پدر نام خود را در طومار پیامبران و صابران راستین جاودانه ساخت: جمله اول: (یااَبَتِ افْعَلْ مَا تُوْمَرُ): پدر جان! آن چه بدان مامورى به جاى آور; یعنى: حتى منتظر شنیدن پاسخ من مباش و امر پروردگار را بى درنگ اجرا کن. حتى نگفت: (اِفْعَلْ بى ماتُوْمَرُ) (هر کار که دستور دارى با من بکنى بکن!) گویى نمى خواهد اصلا خودش را به حساب آورد. جمله دوم. (سَتَجِدُنى اِنْ شاءَ االه مِنَ الصِّابِرینَ) قول مى دهم ـ اگر خداوند بخواهد ـ به شما ثابت کنم که در شمار صابران هستم! ادعاى قهرمانى و شجاعت ندارد، کار خود را به خداوند وا مى گذارد و فقط اظهار امیدوارى مى کند که خدا او را یارى کند تا بتواند در زمره صابران قرار گیرد. و با همین نیروى توّکُل بود که توانست از عهده وفاى به عهد خویش برآید. پدر و پسر هر دو آماده اجراى فرمان خداوند شدند، پدر پیشانى پسر را روى خاک گذارد و کارد بر گلوى او نهاد تا سرش را ببرد (آیه 103سوره صافات) که ناگهان مژده آسمانى به گوششان رسید که دست نگاه دارید، آزمونتان تا همین جا بود و از آزمون سربلند به در آمدید." (آزادمهر،1385: 196)
– صبر و استقامت در سیره پیامبر اعظم (ص)
روزهایی بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است؛ دشمنانی که برای نابودی او کمر بسته بودند تا آنجا که خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند. در کنار آن حضرت، یاران و پیروان اندکش نیز انواع و اقسام شکنجه ها را متحمل می شدند.
از جمله صفات و خصایل وجودی پیامبر اعظم اسلام، درس صبر و استقامت است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که: "فانّ الله عزّ وجلّ بعث محمّداً فامره بالصبر والرفق،". خداوند، حضرت محمد (ص) را مبعوث و او را امر به صبر و مدارا نمود" (کلینی، 1387 ج 2: 88 .)
– صلح حدیبیه جلوه صبر پیامبر (ص)
یکی از ثمرات و جلوه های صبر و استقامت پیامبر اعظم در جریان صلح حدیبیه است که در آیات قرآن در سوره فتح از آن به " فتح المبین " یاد شده است .
سید جعفر شهیدی در کتاب تاریخ تحلیلی اسلام در این باره می نویسد: "در ذی القعده سال ششم هجری پیغمبر با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای عمره روانه مکه شد. قریش چون از قصد پیامبر(ص) آگاه شدند برای ممانعت وی آماده گردیدند. نخست خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه باز دارند. پیغمبر در جایی که حدیبیه نام دارد و آغاز سرزمین های حرام است فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده ایم نه برای جنگ، قریش نپذیرفتند. سرانجام مصالحه نامه ای میان پیامبر و مردم مکه امضا شد که به موجب بخشی از مفاد آن، برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود. در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می روند و شهر را برای مسلمانان خالی خواهند گذاشت تا زیارت کنند.
بعضی از یاران پیغمبر چون نمی توانستند عمق این پیمان نامه و عواقب آن را دریابند بر آشفتند و آن را برای خود شکست دانستند. اما در حقیقت امضای این پیمان پیروزی بزرگی برای مسلمانان بود، زیرا مشرکان مکه تا آن روز پیامبر و پیروانش را به حساب نمی آوردند و می خواستند آنان را از زمین بردارند، حالا علاوه بر این که او را به رسمیت می شناختند، همانند همتا و طرف مقابل معامله می کردند. سرانجام با نقض یکی از مواد پیمان نامه از جانب قریش، پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت، با ده هزار نفر راهی مکه شدند و در پی آن شهر مکه بدون هیچ خونریزی فتح گردید." (شهیدی،1386: 91-94)
– صبر در روایّات اسلامی
همه اهل بیت(ع) در زندگی کوتاه و بلند خویش، برای انجام ماموریت الهی مانند پیامبرگرامی(ص) ناچار شدند که انواع سختی ها، اذیّت و آزارها را تحمُّل کنند. چنان که امیر مومنان علی(ع) نزدیک به سه دهه از عمر خویش را تنها برای حفظ امت پیامبر(ص) و وحدت کلمه ناچار شد در سکوت سپری کند و همه اذیّت و آزارها را نسبت به اهل بیت(ع) تحمل کند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز ناچار شدند برای حفظ و اصلاح امت، بر بسیاری از فشارهای جانکاه، صبر و شکیبایی نمایند و صبر جمیل را برای رضای خداوند و وجه الهی به جان بخرند .
امیرمومنان علی(علیه السلام) می فرماید :"یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَهِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ؛ صبر به اندازه مصیبت نازل می شود و هر کس در هنگام مصیبت با دست بر رانش بزند عمل را از میان برده و پاداشش را از دست داده است." (نهج البلاغه: 495)
هم چنین می فرماید: " اگر صبر پیشه می کنی مانند آزادگان (و یا اهل کرامت) صبر بورز، وگرنه همانند نادانان نا آزموده (و چهارپایان) آن را فراموش کن." (همان: 548)
در اهمیت و ارزش صبر همین بس که امیر مومنان علی(ع) این فضیلت را یکی از اوصاف متقین و موقعیت صبر را در برابر ایمان، همانند موقعیت سر نسبت به بدن میدانند. ایشان در این مورد میفرمایند: عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْاِیمَانِ کَالرَّاْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَاْسَ مَعَهُ وَ لَا فِی اِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .:" صبر پیشه کنید! زیرا صبر براى ایمان همچون سر براى بدن است و هیچ خیرى در بدن بدون سر نیست و هیچ خیرى در ایمانى که صبر با آن نیست نمىباشد." (همان: 82)
صبر مقاومت نفس در برابر هواست. به عبارت دیگر صبر پایدارى انگیزه دینى در برابر انگیزههاى مخالف است. بعضى افعال به انسان کمک مىکنند تا به کمال اخلاقى و قرب خداوند نایل شود و برخى مانع و مزاحم کمال او هستند. پس باید از افعالى که مزاحم کمال ما هستند خوددارى کنیم و به عبارت دیگر، در برابر انگیزههاى این گونه افعال مقاومت نماییم؛ یعنى صبر کنیم.
رشیدپور، در کتاب مبانی اخلاق اسلامی می نویسد: "انگیزههایى که انسان را به کارهاى معارض با کمال دعوت مىکنند سه نوعند: برخى از آن ها انسان را به شکایت از قضاى الهى و اظهار ناخرسندى از آن دعوت مىکنند. کسى که به این انگیزه پاسخ مثبت دهد و به قضاى خداوند اعتراض کند در خیرخواهى خداوند تردید کرده است و ایمان او سست شده است. اظهار ناخرسندى از قضاى الهى به هنگام مصیبت صورت مىگیرد. انسان مصیبت زده کسى است که واقعهاى تلخ و بسیار آزار دهنده در زندگى او رخ مىدهد. براى مثال کسى که فرزند عزیز خود و یا پدر و مادر مهربانش را از دست مىدهد مصیبت زده است. چنین فردى ممکن است به سبب سنگینى مصیبت زبان به شکایت بگشاید، رفتارى غیر عادى کند و یا دچار اضطراب شود". (رشیدپور، 1386: 73)
این نویسنده هم چنین می نویسد: " هر یک از این حالات، گواه ناشکیبایى فرد است. این حالات و افعال، عکس العملهایى است که فرد براى تسکین خاطر خود انجام مىدهد. انسان صابر بر خود مسلط است و آرامش خود را از طریق اظهار شکایت و رفتار اعتراضآمیز به دست نمىآورد، بلکه از راههاى دیگرى که رضایت خداوند در آن است آرامش خود را تامین مىنماید. در واقع او در برابر انگیزه شکایت گرى مقاومت مىکند. این مقاومت، ناشى از ایمان است. کسى که به خداوند ایمان دارد و خیرخواهى خداوند را باور کرده است و مىداند که خداوند علم و قدرت مطلق است و از همه کس به او مهربانتر است پیش آمدهاى ناگوار را به مصلحت خویش مىداند و آنها را آزمایش الهى و باعثى براى بیدار شدن خویش مىشناسد. چنین انسانى معتقد است مصیبتهاى زندگى باعث پالایش انسان از گناهان و نردبان ترقى است مشروط بر آن که صبر پیشه سازد و به قضاى الهى اعتراض نکند. بنابراین اولین نوع صبر، صبر در برابر مصیبت است یعنى مقاومت در برابر انگیزه اعتراض به قضاى خداوند.
نوع دوم از انگیزههاى غیر الهى که انسان را دعوت به انجام افعالى خلاف کمال او مىسازد امیال نفسانى انسان همچون راحتطلبى و بخل است. انسان راحت طلب، در برابر فرمان خداوند سرپیچى مىکند و سختى عبادات را تحمل نمىکند. راحتطلبى، انسان را دعوت به کارهاى دیگر و ترک عبادات مىکند. مقاومت در برابر این انگیزه صبر بر طاعت نام دارد. صبر بر طاعت، یعنى پذیرش سختى انجام فرمان خدا و گذشتن از لذت کارهاى دیگر کسى که این مقاومت و گذشت را انجام نمىدهد، به لحاظ عملى خود را از دایره ایمان و محبت خداوند خارج ساخته است، زیرا مقتضاى ایمان و محبت، تبعیت از فرمان خداست و انسان مومن تابع و مطیع اوامر خداوند است.
سومین نوع از انگیزههایى که مقاومت در برابر آن ها ستوده است و پاسخ مثبت به آنها موجب تباهى انسان است، امیال و هواهاى نفسانى است که انسان را به درک لذات ممنوع وادار مىسازد. انسان براى درک برخى لذتها، خارج از قلمرو مجاز دین کارهایى انجام مىدهد. گاه انگیزه انجام چنین کارهایى، بسیار قوى نیز مىشود. کسى که در برابر این انگیزه مقاومت مىکند و خود را از ارتکاب معاصى باز مىدارد، صبر پیشه ساخته است. به این نوع از صبر، صبر در برابر معصیت گفته مىشود." (همان: 75)
پیامبر اکرم(ص) در روایتى انواع سه گانه صبر را معرفى کردهاند: " الصبر ثلاثه: صبر عند المصیبه و صبر على الطاعه و صبر عن المعصیه؛ شکیبایى بر سه قسم است: شکیبایى در مصیبت و شکیبایى بر طاعت و شکیبایى از گناه " (کلینی، ج 2: باب صبر)
پیامبر اکرم(ص) در ادامه این روایت درجات و مراتب اقسام صبر را نسبت به یکدیگر بیان می فرمایند:
" فمن صبر على المصیبه حتى یردها بحسن عزائها کتب اللَّه له ثلاثمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین السماء الى الارض، و من صبر على الطاعه کتب الله له ستمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین تخوم الارض الى العرض و من صبر على المصیبه کتب اللَّه له تسعمائه درجه ما بین الدرجه الى الدرجه کما بین تخوم الارض الى منتهى العرش.
پس کسى که در مصیبت صبر کند و با صبر نیکویش شدت آن را از سر بگذراند، خداوند براى او سیصد درجه مىنویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله آسمان و زمین است و کسى که بر طاعت صبر کند خداوند براى او ششصد درجه مىنویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله قعر زمین تا عرش است و کسى که بر گناه صبر کند، خداوند نهصد درجه براى او مىنویسد که فاصله درجات آن همچون فاصله قعر زمین تا منتهاى عرش است." (همان: باب صبر)
از این روایت به خوبى پیداست که ثواب و فضیلت صبر بر معصیت، به مراتب افزونتر از ثواب و فضیلت صبر بر طاعت است و ثواب و فضیلت صبر بر طاعت به مراتب بالاتر از ثواب و فضیلت صبر بر مصیبت مىباشد.
در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است: "که "بهشت در ناراحتیها و صبر پیچیده شده است. پس هر کس بر سختیهای دنیا صبر کند داخل بهشت میشود و جهنم در لذات و شهوات پیچیده شده است. پس هر کس نفس خود را از لذات و شهوات بهره مند کند، وارد آتش میشود." (همان: ج 3 : 145)
پس از رحلت رسول خدا(ص) ماجراهاى بسیار تلخى نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد، که حضرت على(ع) در بحرانىترین شرایط قرار گرفت، از یکسو فراق پیامبر(ص) از سوى دیگر شهادت زهرا(س) از سوى سوم غصب مقام رهبرى و هتاکىهاى شکننده، در عین حال آن حضرت با صبر ، همه ناملایمات را بر خود هموار کرد، و فرمود: " فَرَایتُ اَنّ الصَّبرَ عَلی هاتا اَحجی، فَصَبَرتُ وَ فِی العَین قَذیً وَ فِی الحَلقِ شَجی ؛ دیدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزدیکتر است، از این رو با این که (بر اثر حوادث سخت) همچون کسى بودم که خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته صبر و استقامت نمودم". (نهج البلاغه :70)
امام حسین(ع) در سختترین شرایط روز عاشورا، خطاب به یاران فرمود: " صَبْراً یا اهْلَ بَیتِی، لا رَایتُم هواناً بَعدَ هذا الیومِ ابَدَاً "اى پسر عموهایم و اهل خانهام، صبر کنید، که بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهید دید". (خوارزمی، 1388ج 2 : 28. )
حضرت زینب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى کربلا گریه مىکرد، گریه عاطفى و فریاد دادخواهى و نهى از منکر، و رسوا نمودن دشمن بود، او آن چنان صابر و شاکر و توانمند بود که در مجلس شاهانه ابن زیاد، با کمال قاطعیت گفت: "ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبایى چیز دیگرى ندیدم… اى پسر مرجانه به روز قیامت توجه کن و ببین در آنجا چه کسى مغلوب است و چه کسى پیروز". سخنان زینب(س) در آن مجلس، آن چنان شورانگیز و پرهیجان بود، که ابن زیاد براى حفظ آرامش ظاهرى، مجبور شد که دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در کنار مسجد کوفه، در یک محوطه بستهاى زندانى کردند." ( ابن اثیر،1385 ج 4 : 33.)
پیامبر اکرم(ص) در کلامی زیبا، آینده امت اسلامی را دستخوش شرایطی میدانند که انسان ناچار از صبر در برابر آنهاست و در این دشواری ها، صدیق واقعی کسی است که صبر پیشه سازد: "زمانی بر مردم پیش آید که سلطنت و مقام جز به وسیله کشتن و ستمگری به دست نمیآید؛ ثروت جز با غضب و بخل کسب نشود، دوستی جز به وسیله بیرون شدن از دین و پیروی هوس به دست نیاید. پس کسی که به آن زمان برسد و بر فقر صبر کند، با آنکه بر ثروت (از راه معصیت) توانایی داشته باشد و بر دشمنی مردم صبر کند در حالی که بر جلب دوستی آنان از طریق گناه توانا باشد و بر ذلت صبر کند با آنکه بر عزت (از راه معصیت) قادر باشد، خدا ثواب پنجاه صدیق از تصدیق کنندگان مرا به او عطا فرماید." (تمیمی آمدی، ج 1، : 147)
– معانی و مفاهیم سکوت:
سکوت واژه ای عربی به معنی خاموشی و سخن نگفتن است. در فرهنگ فارسی محمد معین زیر مدخل واژه ی سکوت چنین آمده است:"سکوتtûsock : خاموش شدن، ساکت شدن ،خاموشی است. در لغتنامه دهخدا این واژه چنین معنی شده است: سکوت. [ س] (ع مص) خاموش شدن است.
"سکوت در معنای خاموشی و یا انتخاب خاموشی علی رغم توانایی سخن گفتن است و یکی از بارزترین صفات تربیتی و اخلاقی می باشد. به نظر می رسد آن اندازه که راجع به سخن گفتن و حرف زدن گفته شده و یا نوشته گردیده، در خصوص سکوت و خاموشی گفته و نوشته کمتری موجود است. در واقع می توان گفت یکی از بالاترین توانمندی ها و بلکه هنرمندی های زبان و گوش آنجا است که خوب می گوید و یا به خوبی سکوت اختیار می کند و یا خوب می شنود. " (صالحی، 1388: 33)
به واسطه عدم تبیین جایگاه حقیقی سکوت امروزه به راستی شاهد آن هستیم که در جوامع گوناگون در بسیاری موارد بیشتر حرف زدن، معیار بیشتر دانستن قلمداد گردیده و هر آن کس که پرگوتر است، پیشتاز تر است؛ حتی در مواردی وضع به گونه ای درآمده که مردم جامعه با تمام وجود خواسته و ناخواسته تلاش می کنند جنجال حاکم بر زندگی خود را به صوّرگوناگون افزایش دهند و حالتی بر فرد و جامعه استیلا پیدا نموده است که این تعبیر را پیش می آورد که گویی زمانه، زمانه هیاهو و جنجال شده است. نتیجه آشکار چنین طرز فکر و رفتاری نیز این مسئله تلخ و زجر آور گردیده که فرصت تامل و تفکر در حیات، از زندگی بعضی از آدمیان رخت بربسته و برخی از آنان شنابان و پر عجله در مسیری که حتی نهایت و مقصد آن بر خودشان نیز روشن نیست، به حیات ظاهری خود ادامه می دهند و حتی در چنین مسیری سبقت گرفتن بر یکدیگر را نیز عامل پیروزی خویش بر می شمارند. چنین امری در تمامی اجزاء حیات برخی انسان ها نیز رخنه کرده است و شیوه تعلیم و تربیت و مدیریت آنان و بلکه تمامی زندگی شان را تحت تاثیر قرار داده است.
" فرهنگ پر گویی و کم شنیدن، بد شنیدن و نشنیدن و خلاصه فرهنگ اجتناب از سکوت سبب گردیده از تمامی آثار خوب مترتب بر آن محروم و بی بهره مانند. نه خود را متعهد بر به کارگیری سکوت شایسته و مقتضی می بینیم و نه تعلیم دهنده خوبی برای آن باشیم و لذا نسلی شکل خواهد گرفت و به اصطلاح تربیت خواهد شد که چونان نسل های گذشته از مشکلات مشابه متاثر از آن در رنج و عذاب خواهد بود. آنجا که باید حرف زنند، کمتر می شنوند و بیشتر حرف می زنند و کمتر سکوت می کنند و لذا کمتر فکر می کنند و کمتر تعقل می نمایند و لذا دریافت های کمتری خواهند داشت و منشا تاثیرو تحول کمتری برخود و بر دیگران خواهند بود " (لطف الله، 1387: 96)
– " سکوت " در آیات قرآن مجید
واژه "سَکَتَ" تنها یک بار در قرآن به کار رفته است. این یک بار هم خطاب به حضرت موسی در سوره "آل عمران" می باشد که می فرماید:" وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ اَخَذَ الاَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ " (قرآن، 3-154). البته این سَکَتَ در اینجا به معنی آرامش است، ولی سکوت و اشتقاق آن به معنی سخن نگفتن در قرآن استعمال نشده است امّا مترادف آن "صمت" یک بار البته به صورت اسم فاعل "صامتون" در سوره اعراف این چنین به کار رفته استوَاِن تَدْعُوهُمْ اِلَى الْهُدَى لاَ یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ
اَدَعَوْتُمُوهُمْ اَمْ اَنتُمْ صَامِتُونَ. اِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ
اللّهِ …. " (قرآن کریم 7: 193) هر چند"سکوت" یا "صمت" با ترکیبات این دو در قرآن کریم کم به کار رفته است، امّا در عوض مفهوم "سکوت" و "صمت" چنذ بار در قرآن مجید استعمال شده است. نخست در داستان حضرت مریم علیها السلام مىخوانیم که در آن لحظات طوفانى که درد سخت زاییدن به او دست داد آن گونه که او را از آبادى به بیابان خشک و خالى کشاند، به قدرى غم و اندوه سراسر وجود او را فراگرفته بود که حساب نداشت، مخصوصا از این که نوزادش متولد شود و رگبار تهمت هاى مردم بىایمان متوجه او گردد تا آنجا که تقاضاى مرگ از خدا کرد. در این هنگام ندایی شنید که به او دستور مىدهد " غمگین مباش پروردگارت از پایین پاى تو چشمه آب گوارایی جارى ساخته ( و درختخشکیده خرما به فرمان او به بار نشسته است) … از آن غذاى لذیذ بخور و از آن چشمه گوارا بنوش و چشمت را (به مولود تازه) روشن دار و هرگاه انسانى را دیدى و از تو توضیح خواست با اشاره بگو:" من براى خداى رحمان روزه گرفتهام و امروز با احدى سخن نمىگویم (فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلَى جِذْعِ النَّخْلَهِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا*)فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا اَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا*وَهُزِّی اِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا *فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَاِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ اَحَدًا فَقُولِی اِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ اُکَلِّمَ الْیَوْمَ اِنْسِیًّا" (قرآن 19: 23-26)
در این که این ندا کننده جبرئیل بوده است یا نوزاد مریم (یعنى حضرت مسیح) در میان مفسران گفتگو است. بعضى این پیام را مناسب مقام جبرئیل دانستهاند ولى به گفته علامه طباطبائى در "المیزان" تعبیر به "من تحتها" (از پائین پاى او) تناسب با حضرت مسیح علیه السلام دارد. افزون بر این ضمیرهایی که در آیه وجود دارد غالباًبه حضرت مسیح علیه السلام بر مىگردد، و مناسب است که ضمیر در "نادى" نیز به او بر گردد، ولى به هرحال آنچه در اینجا مورد توجه ما است این است که دستور به نذر سکوت، یک دستور الهى بود، خواه به وسیله فرشته الهى به (جبرئیل) ابلاغ شده باشد یا به وسیله حضرت مسیح علیه السلام و مىدانیم نذر همواره به کارى تعلق مىگیرد که داراى رجحان و مطلوبیت الهى باشد، بنابراین "روزه سکوت" – حداقل – در آن امت یک عمل الهى بود، و از تعبیر آیه چنین بر مىآید که نذر سکوت براى مردم آن زمان یک کار شناخته شده بود . به همین دلیل، هنگامى که مریم با اشاره اظهار داشت که روزه سکوت گرفتهام ظاهرا کسى بر این کار او ایراد نگرفت.
البته روزه سکوت در شریعت اسلام به خاطر تفاوت شرایط زمان و مکان تحریم شده و در حدیثى از امام سجاد، علىبنالحسین علیهم السلام مى خوانیم "وصوم الصمت حرام، روزه سکوت حرام است!" (حرعاملی، 1384، ج7 :39)
در حدیث دیگرى نیز از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: "ولاصمتیوما الى اللیل; روزه سکوت از صبح تا به شب در اسلام وجود ندارد!" (همان:49)
البته یکى از آداب صوم کامل در اسلام این است که انسان هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و سخنان باطل حفظ کند همانگونه که چشم و گوش را باید از آلودگى به گناه محافظت کرد. امام صادق علیه السلام در حدیثى مىفرماید: " ان الصیام لیس من الطعام و الشراب وحده ، ان مریم ( ع ) قالت : انی نذرت للرحمن صوما، اى صمتا ، فاحفظوا السنتکم و غضوا ابصارکم …… ; روزه تنها از غذا و نوشیدنی ها نیست (مگر نمىبیند که) مریم گفت: من براى خداوند رحمان روزهاى نذر کردهام; یعنى، سکوت را، بنابراین هنگامى که روزه هستید زبانهاى خود را حفظ کنید و چشمان خود را (از گناه) ببندید!" ( همان:267)
در آیه10 همین سوره (مریم) اشاره دیگرى به اهمیتسکوت دیده مىشود .آن جا که در داستان "زکریا" علیه السلام مىخوانیم: "هنگامى که مژده تولد حضرت "یحیى" علیه السلام در آینده نزدیک به او داده شد در حالى که هم خودش پیر و ناتوان بود و هم همسرش نازا، از خداوند تقاضاى نشانهاى کرد، (قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَهً قَالَ آیَتُکَ اَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ …) (قرآن :23-10 ) و به او وحى شد که: نشانه تو آن است که سه شبانه روز تمام در حالى که زبانتسالم است قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت (تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مىکند.
درست است که در این آیه تحسین یا مذمتى از سکوت نیست، ولى همین اندازه که آنرا بهعنوان یک آیت الهى براى "زکریا" قرار داد دلیل بر این است که ارزشالهى دارد.
همین معنى در سوره آل عمران، آیه41 نیز آمده است که "زکریا" پس از شنیدن این مژدهبزرگ (مژدهصاحب فرزند شدن، آن هم فرزند صالح و بسیار برجستهاى همچون یحیى علیه السلام) تقاضاى آیت و نشانهاى از پروردگارش کرد، در پاسخ به او فرمود:" آیت و نشانه تو آن است که سه روز جز با اشاره و رمز با مردم سخن نخواهى گفت :قال آیتک الا تکلم الناس ثلاثه ایام الا رمزا" (قرآن :3- 41).
بعضى از مفسران احتمال دادهاند که خود دارى زکریا از سخن گفتن با مردم جنبه اختیارى داشته نه اینکه زبان او بىاختیار جز با ذکر خدا باز نمىشده، و به تعبیر دیگر، او مامور به روزه سکوت در آن سه روز بود.
"فخر رازى" این قول را از "ابومسلم" نقل مىکند و آن را تفسیر زیبا و معقولى مى شمرد، ولى این تفسیر با محتواى آیه چندان سازگار نیست، زیرا زکریا درخواست آیه و نشانهاى براى آن بشارت الهى کرده بود و سکوت اختیارى نمىتواند دلیل بر این معنى باشد جز با تکلیف.
به هر حال، این گفتگوها درباره تفسیر آیه در آنچه ما به دنبال آن هستیم یعنى ارزش سکوت از نظر قرآن تاثیر چندانى ندارد; زیرا از آیات بالا بخوبى استفاده مىشود که سکوت یک ارزش والا داشته که به عنوان یک آیت الهى ارائه شده است.
– سکوت در روایات اسلامى
اهمیت "صمت" (سکوت) در روایات اسلامى بازتاب بسیار گستردهاى دارد، و نکتههاى دقیق و ظریفى درباره آن بیان شده، و آثار و ثمرات آن با تعبیرات جالبى تشریح شده است، که به بخشى از آن ذیلاً اشاره مىشود:
1- در زمینه تاًثیر سکوت در تعمیق تفکر و استوارى عقل، از رسولخدا صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود:" اذا رَاَیْتُمُ الْمُوْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوْا مِنْهُ فَانَّهُ یُلْقِى الحِکْمَهَ وَالْمُوْمِنُ قَلِیلُ الْکَلامِ کَثِیرُ الْعَمَلِ وَالْمُنافِقُ کَثِیرُ …; هنگامى که مومن را خاموش ببینید به او نزدیک شوید که دانش و حکمتبه شما القا مىکند، و مومن کمتر سخن مىگوید و بسیار عمل مىکند، و منافق بسیار سخن مىگوید و کمتر عمل مىکند." (مجلسی، 1386 ج 75: 312)
2- در حدیث دیگرى در همین زمینه از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: "دلیل العاقل التفکر و دلیل التفکر الصمت; نشانه عاقل فکر کردن و نشانه فکر کردن، سکوت نمودن است." (همان : 300)
3- در حدیث دیگرى از امام امیرالمومنین علیه السلام آمده است: "اکثر صمتک یتوفر فکرک و یستنر قلبک و یسلم الناس من یدک، بسیار خاموشى برگزین تا فکرت زیاد شود، و عقلت نورانى گردد، و مردم از دست (و زبان) تو سالم بمانند!" (ری شهری، 1386 ، ج 2 :1667)
از این روایات بخوبى استفاده مىشود که رابطه دقیق میان بارور شدن فکر و اندیشه، با سکوت وجود دارد; دلیل آن هم روشن است، زیرا قسمت مهمى از نیروهاى فکرى انسان در فضول کلام و سخنان بیهوده از میان مىرود، هنگامى که انسان سکوت را پیشه مىکند، این نیروها متمرکز مىگردد، و فکر و اندیشه را به کار مىاندازد، و ابواب حکمت را به روى انسان مىگشاید، به همین دلیل، مردم سخن گفتن بسیار را دلیل کم عقلى مىشمرند و افراد کم عقل سخنان بیهوده بسیار مىگویند.
4- از بعضى از روایات استفاده مىشود که یکى از مهم ترین عبادت سکوت است، از جمله، در مواعظ پیامبراکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر مىخوانیم: "اربع لایصیبهن الا مومن: الصمت وهو اول العباده……" چهار چیز است که تنها نصیب مومن مىشود، نخست سکوت است که سرآغاز عبادت مىباشد…" (همان :10805)
5- از بعضى از احادیث استفاده مىشود که پرگویى مایه قساوت و سنگدلى است، در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: "کان المسیح علیه السلام یقول لا تکثر الکلام فى غیر ذکرالله فان الذین یکثرون الکلام فى غیر ذکر الله قاسیه قلوبهم ولکن لا یعلمون، حضرت مسیح علیه السلام مىفرمود، جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانى که در غیر ذکر خدا سخن بسیار مىگویند دلهایى پر قساوت دارند ولى نمىدانند!" (کلینی، 1387، ج 2: 114)
6 – در حدیث دیگرى از امام علىبنموسىالرضا علیهم ا السلام مىخوانیم: سکوت نه تنها از اسباب علم و دانش است، بلکه راهنما به سوى هرخیر و نیکى است، فرمود: "ان الصمتباب من ابوااب الحکمه، ان الصمتیکسب المحبه انه دلیل على کل خیر، سکوت درى از درهاى دانش است، سکوت محبت مىآورد، و دلیل و راهنماى همه خیرات است." (همان، ج2: 113)
این که مىفرماید: سکوت محبت مىآورد به خاطر این است که بسیارى از رنجش ها و عداوت ها از نیش زبان زدن و تعبیرات نامناسب درباره اشخاص حاصل مىشود، و سکوت انسان را از آن نجات مىدهد.
7- سکوت سبب نجات از بسیارى از گناهان مىشود و در نتیجه کلید ورود در بهشت است. چنانکه در حدیثى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى خوانیم: "که مردى نزد آن حضرت آمد (و طالب سعادت و نجات بود) پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: آیا تو را به چیزى راهنمایى کنم که خدا به وسیله آن تو را وارد بهشت مىسازد، عرض کرد آرى اى رسولخدا! سپس دستور به انفاق و یارى مظلوم و کمک از طریق مشورت فرمود، و بعد دستور به سکوت داد و فرمود: "فاصمت لسانک الا من خیر; سکوت اختیار کن جز از نیکیها" و در پایان افزود: "هرگاه یکى از این صفات در تو باشد، تو را به سوى بهشت مى برد." (همان، ج 2: 116)
8- بى شک یکى از آثار مثبتسکوت، آراسته شدن به زیور وقار است. همانگونه که در حدیثى از امیرمومنان على علیه السلام مى خوانیم: "الصمتیکسیک الوقار، و یکفیک مئونه الاعتذار;سکوت لباس وقار برتو مىپوشاند و مشکل عذر خواهى را از تو بر مىدارد!" (شیخ الاسلامی، 1385 : 1827)
9- همین معنى به شکل گویاترى در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است، فرمود: "ان کان فى الکلام بلاغه ففى الصمت السلامه من العثار، اگر در سخن گفتن، بلاغت بوده باشد، در سکوت سلامت از لغزشهاست!" (غرر الحکم، شماره 3714)
10- این بحث را با حدیث دیگرى از امام حسن علیه السلام ادامه مىدهیم که فرمود: "نعم العون الصمت فى مواطن کثیره و ان کنت فصیحا، سکوت یاور خوبى است در بسیارى از موارد، هرچند سخن گویى فصیح باشى!" (ری شهری، 1386: 1082)
آنچه در بالا درباره اهمیتسکوت و آثار سازنده و مثبت آن در تعمیق تفکر آدمى و جلوگیرى از اشتباهات و مصون ماندن از انواع گناهان و حفظ شخصیت و ابهت و وقار، و عدم نیاز به عذر خواهىهاى مکرر و مانند آن آمد، به این معنى نیست که سخن گفتن همه جا نکوهیده و مذموم باشد، و انسان از همه چیز لب فرو بندد، چرا که این خود آفتبزرگ دیگرى است.
هدف از ستایش سکوت در آیات و روایات اسلامى، باز داشتن از پرگویى و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاى اضافى و غیر لازم است وگرنه در بسیارى از موارد، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سکوت، حرام مسلم است.
مگر نه این است که نعمت بیان به صورت بزرگترین نعمت در سوره الرحمن بعد از نعمت آفرینش انسان شمرده شده است، و یکى از بزرگ ترین افتخارات نوع بشر داشتن زبان گویا و قدرت بر تکلم است.
امر به معروف و نهى از منکر، تعلیم علوم واجبه، ارشاد جاهل، تنبیه غافل، و راهنمایى به سوى حق و عدالت، و بسیارى از شوون تعلیم و تربیتبه وسیله زبان انجام مىگیرد، هیچ دانشمند و صاحب فکرى نمىگوید در این گونه موارد باید سکوت کرد. آنچه مایه بدبختى انسان و بازداشتن او از تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله استسخنان اضافى و به اصطلاح "فضولالکلام" است، بنابراین، باید از هرگونه افراط و تفریط در این مساله شدیدا پرهیز کرد.
امام سجاد علىبنالحسین علیهما السلام در این باره سخنى دارد، که سخن آخر و قول فصل است و حق مطلب را بخوبى ادا فرموده است. کسى از آن حضرت پرسید: آیا سخن گفتن افضل استیا سکوت؟ امام علیه السلام در جواب فرمود:
"لکل واحد منهما آفات فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت. قیل کیف ذلک یا بن رسول الله علیه السلام؟ قال: لان الله عزوجل ما بعث الانبیاء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعث-هم بالکلام، و لا استحقت الجنه بالسکوت و لا استوجبت ولایه بالس-کوت و لا توقیت النار بالسکوت انما ذلک کله بالکلام، ما کنت لاعدل القمر بالشمس انک تصف فضل السکوت بالکلام و لست تصف فضل الکلام بالسکوت"، هرکدام از این دو آفاتى دارد، هرگاه هر دو از آفت در امان باشد، سخن گفتن از سکوت افضل است، عرض شد اى پسر رسولخدا چگونه است این مطلب؟ فرمود: این به خاطر آن است که خداوند متعال، پیامبران و اوصیاى آن ها را به سکوت مبعوث و مامور نکرد، بلکه آنها را به سخن گفتن مبعوث کرد، هرگز بهشتبا سکوت به دست نمىآید، و ولایت الهى با سکوت حاصل نمىشود، و از آتش دوزخ با سکوت رهایى حاصل نمىشود، همه اینها به وسیله کلام و سخن به دست مىآید، من هرگز ماه را با خورشید یکسان نمىکنم، حتى هنگامى که مىخواهى فضیلتسکوت را بگویى با کلام آن را بیان مىکنى و هرگز فضیلت کلام را با سکوت شرح نمىدهى!" (مجلسی، 1386 ج 68: 274)
بىشک "سکوت" و "سخن گفتن" هر کدام جایی و مقامى دارد و هر یک از آنها داراى جنبههاى مثبت و جنبههاى منفى است، و بى شک جنبههاى مثبتسخن گفتن فزونتر از جنبههاى منفى آن است; ولى از آنجا که جنبههاى مثبتسخن گفتن هنگامى آشکار مىشود که انسان در مراحل تهذیب نفس توفیق کافى یافته باشد، به همین دلیل کسانى را که در آغاز راهند بیشتر توصیه به سکوت مىکنند، و بعد از کسب سلطه بر هواى نفس و به اصطلاح مالک زبان شدن، مامور به سخن گفتن و هدایت مردم مىشوند.
در اینجا معیار روشنى داریم، هرگاه ما سخنانى را که در شبانه روز مىگوییم روى یک نوار ضبط کنیم و بعد با دقت و سخت گیرى و خالى از تعصب به بررسى آن بپردازیم مشاهده مىکنیم که از میان صدها یا هزاران کلمه که در طول یک شبانه روز از ما صادر شده، مقدار کمى از آن مربوط به اهداف الهى یا حوایج زندگى و ضروریات حیات مىباشد و بقیه "فضول کلام" و سخنان اضافى است که در لابهلاى آن احیاناً مطالب ناروا و گناه آلود یا سخنان مشکوک و مشتبه مىباشد.
این نکته نیز شایان توجه است که "صمت" و "سکوت" هر چند در منابع اصلى لغت تقریبا به یک معنى تفسیر شده است، ولى در کلمات بعضى از علماى اخلاق تفاوتى در میان آن دو دیده مىشود، به این معنى که، سکوت ترک کلام بطور مطلق است، ولى "صمت" به معنى ترک سخن گفتن در امورى است که هدف صحیحى را تعقیب نمىکند (ترک ما لا یعنیه) و آنچه براى سالکان الى الله و راهیان راه خدا و علاقهمندان به تهذیب نفس ضرورت دارد، بیشتر "صمت" است نه "سکوت".
– نقش سکوت و اصلاح زبان
آنچه در بحث پیشین، یعنى اهمیتسکوت و صمت و تاثیر آن در تهذیب نفوس و اخلاق گذشت، در واقع یکى از طرق اساسى براى پیشگیرى از آفات زبان است، چرا که زبان مهم ترین کلید دانش و فرهنگ و عقیده و اخلاق است، و اصلاح آن سرچشمه همه اصلاحات اخلاقى، و انحراف آن سبب انواع انحرافات است، بنابراین، بحث اصلاح زبان بحثى فراتر از مساله سکوت مىباشد.
اصلاح زبان و گفتار از آنجا اهمیت فوقالعاده در بحث هاى اخلاقى به خود گرفته، که زبان ترجمان دل و نماینده عقل و کلید شخصیت انسان و مهمترین دریچه روح است.
به تعبیر دیگر، آنچه بر صفحه روح انسان نقش مىبندد، قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لابهلاى گفتههاى او ظاهر مىشود. جالب این که اطباى پیشین سلامت و انحراف مزاج انسان را نیز از مشاهده زبان او کشف مىکردند، و در آن زمان که مساله آزمایش خون و ترشحات بدن، یا عکس بردارى وجود نداشت، زبان به عنوان تابلویى براى تشخیص سلامت و بیمارى دستگاه هاى درون شمرده مىشد، و پزشکان آگاه، با یک نگاه به زبان، بسیارى از مسایل را درباره سلامتى و بیمارى افراد کشف مىکردند.
در مورد مسایل اخلاقى و فکرى نیز همین امر صادق است، زبان مىتواند نشانه ای براى کشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گیرد، همانگونه که آلودگى زبان مىتواند انعکاس وسیعى در روح انسان داشته باشد.
روى این جهات، همواره علماى اخلاق اهمیتخاصى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمى براى تقویت فضائل اخلاق، و تکامل روح مىشمرند.
در حدیث معروفى که در لابهلاى کلمات قصار مولاامیرمومنان على علیه السلام آمده این حقیقت منعکس شدهاست؛ آنجاکه مىفرماید: "تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه، سخنبگویید تاشناخته شوید، چراکه شخصیت انسان در زیر زبان او نهفته شدهاست." (نهج البلاغه: 392)
در حدیثى از رسولخدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم: "لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه، ایمان کسى استقامت و راستى پیدا نمىکند، مگر این که قلب او راستى و استقامتیابد قلب نیز راستى استقامت نمىیابد مگر این که زبان راستى و استقامت پیدا کند." (مجلسی، 1386 ج 68 :287)
با این اشاره به اصل سخن باز مىگردیم، و بحث را در چهار محور آغاز مىکنیم:
1- اهمیت زبان به عنوان یک نعمتبزرگ الهى
2- رابطه نزدیک اصلاح زبان با اصلاح روح و فکر و اخلاق
3- آفات زبان
4- اصول کلى جهت مبارزه با آفات زبان
در محور اول، قرآن مجید در دو آیه از سوره "بلد" و "الرحمن" حق سخن را ادا کردهاست.
در سوره بلد، آیه8 تا 10، مىخوانیم: " اَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ *وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ *وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ* فَلاَ اقْتَحَمَ …آیا براى او (انسان) دو چشم قرار ندادیم و یک زبان دو لب ؟و او را به خیر وشرش هدایت نمودیم" (قرآن کریم: 90- 8)
آیات فوق در مقام بیان بزرگترین نعمت هاى الهى است، نعمت چشم و زبان و لب ها، نعمت هدایت، و معرفتخیر و شر.
زبان از شگفتانگیزترین اعضاى بدن انسان است و وظایف سنگین برعهده دارد که بر عهده هیچ یک از اعضاء بدن نیست; علاوه بر این که کمک موثرى به بلع غذا مىکند و در جویدن نقش مهمى دارد و مرتباً لقمه غذا را به زیر چکش دندان ها هل مىدهد ولى به قدرى این کار ماهرانه انجام مىگیرد که خود را از ضربات دندان ها دور نگه مىدارد، در حالى که دائماً در کنار آن و چسبیده به آن است .
گاهى به ندرت هنگام جویدن غذا زبان خود را جویدهایم و این عضو بسیار ظریف و آسیب پذیر آزرده شده، و فهمیدهایم که اگر آن مهارت فوقالعاده در زبان نبود که خود را از ضربات دندان ها حفظ کند همه روز چه بر سر ما مىآمد. اضافه بر این، بعد از خوردن غذا فضاى دهان و دندان ها را کاملاًجاروب و تمیز مىکند. ولى از همه مهتر مساله سخن گفتن است که با حرکات بسیار سریع و منظم و پى در پى و جستوخیز زبان در جهات ششگانه، انجام مىگیرد.
جالب تر این که خداوند براى سخن گفتن وسیلهاى براى انسان قرار داده که بسیار سهلالتناول و در دسترس همگان است؛ نه خسته مىشود، نه ملالى به آن دست مىدهد، و نه هزینهاى دارد. و از آن عجیب تر، مساله استعداد تکلم در انسان است که در روح آدمى به عنوان یک عنایت بزرگ الهى به ودیعه گذارده شده و انسان مىتواند جمله بندىهاى نامحدودى در اشکال بىشمار براى بیان مقاصد بسیار متنوع خود ترتیب دهد. اضافه بر این، آن چنان استعدادى براى وضع لغات مختلف به او داده که محصول آن هزاران نوع زبان است، و با گذشت زمان، برآن نیز افزوده مىشود.
شایان توجه این که: در آیات بالا نعمت "لبها" را در کنار زبان قرار داده چرا که از یک سو بسیارى از حروف الفبا به کمک لب ها ادا مىشود، و وسیله موثرى است براى بریدن اصوات و کلمات و تنظیم حروف در کنار یکدیگر.
در آغاز سوره الرحمن (آیات 1 تا 4) نیز تعبیر بسیار مهمى درباره نعمتبیان که مولود زبان است آمده، و بعد از ذکر نام خداوند "رحمان" که رحمتش دوست و دشمن را احاطه کرده، اشاره به مهم ترین مواهب الهى یعنى قرآن و سپس اشاره به آفرینش انسان و بعد نعمتبیان را به عنوان یک موهبت عظیم بیان مىدارد و مىفرماید: " الرحمـن* علم القرءان* خلق الانسان* علمه البیان" خداوند رحمان انسان را آفرید (و) به او بیان آموخت." (قرآن، 55: 1-4) بهاین ترتیب، قرآن کریم نعمت بیان را به عنوان مهم ترین نعمت ها بعد از آفرینش انسان ذکر مىکند.
اگر نقش بیان را در تکامل و پیشرفت زندگى انسان ها و پیدایش و گسترش تمدن ها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمتبزرگ الهى نبود، هرگز انسان نمىتوانست دانش ها و تجربیات خود را به آسانى از نسلى به نسل دیگر انتقال دهد، و سبب پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد.
به هر حال، نعمت بیان از مهم ترین و شگفتانگیزترین نعمت ها و مواهب الهى است که آسایش و آرامش و پیشرفت و تکامل انسان ها رابطه بسیار نزدیکى با آن دارد.
این مساله در روایات اسلامى نیز بازتاب گستردهاى دارد، از جمله از سخنان امیرمومنان على علیه السلام مىخوانیم: "ماالاْنسان لولا اللسان الاّ صوره ممثله اَوْ بهیمه مُهْمَلَه"، اگر زبان نبود انسان چه بود؟! چیزى جز یک مجسمه یا حیوان رها شده در بیابان!" (شیخ الاسلامی، 1385: 9644)
امام در این گفتار پر معنى حق مطلب را درباره اهمیت زبان بیان کرده و مىفرماید آنچه انسان را از حیوانات ممتاز ساخته است همین نعمت زبان اوست.
این احادیث را با حدیث دیگرى از امام امیرمومنان على علیه السلام پایان مىدهیم، هر چند روایات در این زمینه بیش از این هاست، فرمود: ایُّهَا النّاسُ فِى الاِْنْسانِ عَشْرَ خِصالٍ یُظْهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخْبِرُ عَنِ الضَّمیرِ وَ …:
در انسان ده خصلت است که آن ها را با زبان ظاهر مىکند:
شاهدى است که از درون خبر مىدهد.
و داورى است که حق و باطل را از هم جدا مىسازد.
و سخن گویى است که به سوالات پاسخ مىگوید.
و شفاعت کنندهاى است که سبب وصول به نیازها است.
و توصیف کنندهاى است که اشیاء را معرفى مىکند.
و امیرى است که به نیکی ها دعوت مىنماید.
و واعظى است که از قبیح باز مىدارد.
و تسلى دهندهاى است که غم ها با او فرو مىنشیند.
و ستایش گرى است که زنگار کینهها را از دل ها پاک مىکند.
و هنرمندى است که گوش ها به سبب او لذت مىبرند." (کلینی1387 جلد 8 :20)
"غزالى" در کتاب احیاءالعلوم دین بحث بسیار مشروحى تحت عنوان گناهان زبان ذکر کرده.و بیست نوع انحراف و آفت براى زبان بر شمرده است:
1- گفتگو کردن در امورى که به انسان مربوط نیست (و در سرنوشت او اثر مادى و معنوى ندارد).
2- بیهوده گویى و پرحرفى
3- گفتگو در امور گناه آلود مانند وصف مجالس شراب و قمار و زنان آلوده
4- جدال و مراء(منظور از "جدال" جرو بحثهایىاست که براى تحقیر دیگران انجام مىشود، و "مراء" به معنى بحث هایى است که به عنوان اظهار فضل و برترى جویى است.)
5- خصومت و نزاع و لجاج در کلام
6- تکلف در سخن گفتن و تصنع در سجع و قافیه پردازى و مانند آن
7- بد زبانى و دشنام
8- لعن کسى که مستحق لعن نیست
9- غنا و اشعار (منظور اشعارى است که محتواى باطل دارد یا با آهنگ لهوى خوانده مىشود.)
10- مزاح و شوخىهاى رکیک و زشت
11- سخریه و استهزاى دیگران
12- فاش کردن اسرار مردم
13- وعدههاى دروغین
14- دروغ و خبرهاى خلاف گفتن
15- غیبت کردن
16- سخن چینى
17- نفاق در سخن
18- مدح نابهجا و ستایش از کسانى که شایسته ستایش نیستند
19- نسنجیده و بىمطالعه سخن گفتن غالباً توام با خطاها و خلاف ها است
20- سوال از مسائل پیچیدهاى که درک آن خارج از توان فکرى سوال کننده است (غزالی، 1387: 79)
دقت و بررسى نشان مىدهد که آفات زبان منحصر به آنچه در بالا آمده نیست هر چند بخش مهمى از آن را تشکیل مىدهد، و شاید نظر غزالى نیز احصاء تمام گناهان زبان نبوده است، به همین دلیل، موارد دیگرى را مىیابیم که مىتوان بر آن بیست مورد افزود، مانند موارد دهگانه زیر:
1- تهمت زدن
2- شهادت به باطل
3- خودستایى
4- نشر شایعات بىاساس و اکاذیب، و اشاعه فحشاء، هرچند به عنوان ذکر احتمال باشد.
5- خشونت در سخن و بى ادبى در کلام
6- اصرار بىجا
7- ایذاء دیگران با گفتار، و به اصطلاح نیش زبان زدن
8- مذمت کسى که سزاوار مذمت نیست
9- کفران و ناسپاسى با زبان
10- تبلیغ باطل و تشویق بر گناه و امر به منکر و نهى از معروف
-اصول کُلّی براى دفع خطرات زبان
حال که روشن شد زبان در عین این که یکى از بزرگترین نعمت هاى پروردگار است تا چه اندازه خطرناک مىتواند باشد تا آنجا که سرچشمه گناهان بىشمار مىگردد، و خرمن سعادت انسان را به آتش مىکشد، باید به فکر بود که با رعایت کدام اصول مىتوان این خطر بزرگ را بر طرف کرد یا به حداقل رسانید.
از روایات اسلامى و کلمات بزرگان اخلاق و رهروان سیر و سلوک الى الله امورى استفاده مىشود که ما آنها را به عنوان اصول کُلّی براى مبارزه با آفات زبان مىآوریم:
– توجه جدى به خطرات زبان
براى پرهیز از خطرات هر موجود خطرناک قبل از هر چیز توجه کامل به خطرات آن لازم است، هر روز که انسان از خواب بیدار مىشود باید به خودش توصیه کند که باید مراقب خطرات زبانش باشد زیرا این عضو مىتواند انسان را به اوج سعادت برساند و یا بر خاک ذلّت و شقاوت بنشاند، اگر غافل شوى همچون حیوان درنده غافلگیرى، تو را مىدرد. این معنى به طرز زیبایی در روایات اسلامى وارد شده است. در حدیثى از "سعید بن جبیر" از رسولخدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:
"اذا اصبح ابن آدم اصبحت الاعضاء کلها تستکفى اللسان انى تقول اتق الله فینا فانک ان استقمت استقمنا و ان اعوججت اعوججنا; هنگامى که فرزندان آدم صبح مىکنند تمام اعضاى بدن به زبان هشدار مىدهند و مىگویند تقواى الهى را در مورد ما مراعات کن، چرا که اگر تو به راه راستبروى ما نیز به راه راست مىرویم و اگر تو به راه کج بروى ما نیز به راه کج مىرویم!" (کلینی1387، جلد 2: 99)
در حدیث دیگرى از امام علىابنالحسین علیهما السلام آمده است: "ان لسان ابن آدم یشرف على جمیع جوارحه کل صباح فیقول کیف اصبحتم؟! فیقولون بخیر ان ترکتنا و یقولون الله الله فینا، و یناشدونه و یقولون انما نثاب و نعاقب بک; زبان انسان هر روز صبح به تمام اعضاء بدن نظر مىافکند و مىگوید: صبح شما چگونه است؟ مىگویند خوب است اگر تو ما را به حالخود واگذارى! (سپس اضافه مىکنند) خدارا، خدارا، رعایتحال ما را بکن، و به او قسم مىدهند و مىگویند ما به واسطه تو مشمول ثواب یا عقاب واقع مىشویم" (همان جلد 2: 115)
– سکوت
هر قدر انسان کمتر سخن بگوید لغزش هاى او کمتر است، و هر قدر بیشتر سکوت کند سلامت او بیشتر خواهد بود. اضافه بر این، ممارست بر سکوت سبب مىشود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشى آن بکاهد و به این ترتیب به جایی مىرسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند.
باید توجه داشت که مراد از سکوت، سکوت مطلق نیست- زیرا بسیارى از مسائل مهم زندگى اعم از معنوى و مادى و اطاعات و عبادات و نشر علوم و فضائل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن است – بلکه منظور از قلهالکلام (کم سخن گفتن) یا به تعبیر دیگر، خاموشى،در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بى محتوا و مانند آن است. به همین دلیل، در حدیثى از امیرمومنان على علیه السلام مىخوانیم:
"مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَوُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَوُهُ قَلَّ حَیاوُهُ وَ مَن قَلَّ حَیاوُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ …" کسى که سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان مىشود، و کسى که خطا و لغزشش فراوان گردد، حیاء او کم مىشود، و کسى که حیائش کم شود، پرهیزگارىاش کم مىشود، و کسى که ورعش کم شود، قلبش مىمیرد، و کسى که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مىشود!" (نهج البلاغه:349)
در حدیث دیگرى از امام بزرگوار مىخوانیم: "الکلام کالدواء قلیله ینفع و کثیره قاتل، سخن مانند دارو است، اندکش مفید و کثیرش قاتل است!" (تمیمی آمدی،1360: 2182)
– حفظ زبان
اگر انسان پیش از آن که شروع به سخن گفتن کند در محتوا و انگیزه و نتیجه سخنان خود کمى بیندیشد، بسیارى از لغزش هاى زبان و گناهان، از او دور مىشود. بى مطالعه سخن گفتن است که انسان را در انواع گناهان که از این عضو مخصوص سرچشمه مىگیرد، غوطهور مىسازد.
در حدیث معروفى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمده است: "ان لسان المومن وراء قلبه، فاذا اراد ان یتکلم بشىء تدبره بقلبه، ثم امضاه بلسانه، وان لسان المنافق امام قلبه، فاذا هم بشىء امضاه بلسانه و لم یتدبره بقلبه. زبان انسان با ایمان در پشت قلب او قرار دارد، هنگامى که اراده سخن گفتن کند، نخست در آن مىاندیشد، سپس با زبانش آن را امضا مىکند; ولى زبان منافق در جلو قلب اوست، هنگامى که تصمیم به گفتن چیزى بگیرد نحست آن را با زبانش امضا مىکند و در آن نمىاندیشد!" (پاکروان، غلامرضا، 1388 ج 2: 40)
در تعبیر دیگرى از امام حسنعسکرى علیه السلام چنین مىخوانیم:" قلب الاحمق فى فمه و فم الحکیم فى قلبه"، قلب نادان در دهان اوست، و دهان دانا در دل او!" (مجلسی، 1386 ج 75: 374)
بدیهى است مراد از قلب در این جا همان عقل و فکر است، و بودن زبان در جلو قلب، یا در عقب آن، کنایه از تفکر و اندیشه درباره محتواى سخن یا عدم آن است.
راستى چه مىشد اگر همیشه ما پیش از آن که سخن را آغاز کنیم فکر خود را به کار مىگرفتیم و درباره انگیزهها و نتیجهها و محتواى سخنان خود مىاندیشیدیم که آیا این سخن بیهوده استیا زیانبار یا هتک حرمت مومن یا حمایت از ظالم و مانند آن، یا این که سخنى استبراى خدا، و در طریق امر به معروف و نهى از منکر و حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم، و مورد رضاى حق و سبب خوشنودى بندگان خدا.
این سخن را با حدیثى از امیرمومنان على علیه السلام که جامع همه مباحثبالا است و بر دل انسان نور و صفا مىپاشد پایان مىدهیم، فرمود: "ان احببتسلامه نفسک وستر معایبک فاقلل کلامک واکثر صمتک، یتوفر فکرک و یستنر قلبک، اگر دوست دارى از سلامت نفس برخوردار شوى و عیوب و کاستی هایت پوشیده بماند، کمتر سخن بگوى و بیشتر خاموش باش تا فکرت قوى، و قلبت نورانى گردد" (تمیمی آمدی،1360: 216)
-سکوت در سیره نظری و عملی فرزانگان تاریخ
سبحانی تبریزی در کتاب "سیمای فرزانگان " از محمدبن مکی معروف به شهیداول، شاگرد فخر المحققین نام می برد و یکی از توصیه های او را این چنین مطرح می سازد که " زبان را از گناهانی هم چون پرت و پلاگویی، غیبت، سخن چینی و بیهوده گویی نگاه دارید" (سبحانی تبریزی، 1383: 130)
هم چنین، نویسنده بیست و پنج دستور متنوع و مفید را از مرحوم ملامحسن فیض کاشانی (۱۰۰۷ ه- ق – ۱۰۹۰) مطرح میسازد که یکی از آن ها این چنین است: "محافظت بر صوم ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو (مانند) آن، و سایر اعضاء را از ظلم و خیانت و فطور (افطاری) را از حرام و شبهه بیشتر ضبط کند که در سایر ایام می کرد " ( همان : 86 ).
نویسنده مذکور در جایی دیگر از کتاب خود، توصیه هایی از شیخ احمد احسایی (۱۱۶۶-۱۲۴۲ ق) را مطرح می سازد که وی همیشه اوقات متفکر و متدبر بود که یکی از آن توصیه ها این گونه است: "در کلام، مگو مگر به قدر ضرورت و آنچه محتاجی به او در دنیا و آخرت و کوشش کن در قرائت قرآن و تدبر در معانی آن، زیرا که قرآن کلید خزانه های علم است" (همان: 145).
عابدی در کتاب "گوهرهای پراکنده " از لزوم سکوت در برابر استاد در موارد لازم سخن می گوید. وی به نقل از شهید ثانی اینگونه می نویسد: "یک روز بین "حاج میرزا محمد اندرمانی" و "فاضل دربندی" درباره موضوعی علمی، بحث در گرفت. در این مسئله حق با فاضل دربندی بود، با این وضع، او در برابر برخی سخنان میرزا محمد سکوت می کرد و حرمتش را نگاه می داشت. بعد از پایان بحث از او پرسیدند: "چرا هیچ جوابی ندادی ؟" گفت : "چون هنگام مسافرت به عتبات عالیات ، سه روز به درس این عالم بزرگوار حاضر شدم، حق استادی او را ملاحظه کردم" (عابدی، 1388: 143)
رضا مختاری درکتاب سیمای فرزانگان در توصیف شخصیت آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره) به نقل از سید صدر میگوید: " او دائم المراقبه بود، به طوری که چه بسا در اثنای درس از ترس این که مبادا از خداوند سبحان غافل شود، ساکت می شد. وی شیوه ای همانند ابن طاووس داشت و در اثر مجاهدت ها و ریاضت هایش انوار ملکوت بر او تابیدن گرفت" (ص 58). یکی از نامه های حسینقلی همدانی به مرحوم سید علی آقا ایروانی که به گونه ای دستورالعملی تربیتی محسوب می گردد، بدین مضمون است: "جناب آقا! الحذر الحذر من قواطع الاربعه: کثره الکلام و کثره الطعام و کثره المنام و کثره المجالسه مع الانام" (مختاری، 1385: 60)
سیدهاشم حسینی تهرانی در کتاب بوستان معرفت در وصف علامه طباطبایی می گوید: "چنان مستغرق انوار الهیه و مشاهدات غیبی ملکوتیه بودند که مجال تنازل پیدا نمی کردند. عظمت وابهت و سکینه و وقار در وجود ایشان استقرار یافته، و دریای علم و دانش چون چشمه جوشان فوران می کرد و پاسخ سوال ها را آرام آرام می دادند و در بسیاری از مواقع که یک سوال بسیط و ساده ای از ایشان می شد، در یک مسئله فلسفی و یا تفسیری و روایی، و ممکن بود با چند کلمه جواب، فوری پاسخ داده شده و مطلب تمام شود، ایشان قدری ساکت می ماندند و پس از آن چنان اطراف و جوانب و احتمالات و مواضع رد و قبول را بررسی و بحث می نمودندکه حکم یک دادرسی را پیدا می کرد.. با آنکه اسرار الهیه در دل تابناک او موج می زد، سیمایی بشاش وگشاده و زبانی خموش و صدایی آرام داشت و پیوسته به حال تفکر بود" (حسینی تهرانی 1387: 80)
غلامرضاگلی زواره، در کتاب سلوکی ملکوتی، در توصیف شخصیت تابناک علامه طباطبایی می نویسد: "یکی از مزایای شگفت انگیز علامه این بود که با آن همه معلومات و توانایی های علمی گوناگونی که داشت ، اکثر اوقات مجلس او با سکوت برگزار می گردید، مگر این که از محضرشان سوالی می شد، مانند همان فردی که حضرت علی علیه السلام درباره اش فرموده است: من در گذشته برادری داشتم که اکثر روزگارش را به سکوت می گذرانید، اما وقتی نوبت سخن به ایشان می رسید، مجالی برای سخن گویی نمی گذاشت.. علامه نیز این گونه بود، تا زمانی که از او چیزی نپرسیده، سخنی نمی گفت و البته در اوقات سکوت با اذکار و حالات باطنی مشغول بود و از سیمایش کاملاً هویدا بود که برخلاف این سکوت و آرامش ظاهری، درونش در تحرک و تکاپو بود" (گلی زواره 1386: 114).
رضاباقی زاده در کتاب "برگی از دفتر آفتاب" در وصف جایگاه سکوت در شیوه تدریس حضرت آیت اله بهجت به نقل از آیت اله گرامی این چنین می نویسد: "وقتی در جلسه درس ایشان شرکت جستم، آقا در حالی که نشسته و زانوهایش را بغل گرفته و کتابی (ظاهراً مکاسب) در جلوشان باز بود، مسئله ای را طرح نمود. بعد محاسنش را گرفت و به صورت پرسشی و اجمالی به بحث پرداخت و مقداری نیز سکوت کرد… بعدها فهمیدم که ایشان با این روش فکر فراگیر را تحریک می کنند تا خود شاگرد فکر کند و به نظر می رسد شیوه خوبی برای وادار کردن مخاطب به اندیشه است تا فقط مستمع نباشد." (باقی زاده 1389: 78)
همین نویسنده به نقل از حجه الاسلام سید رضا خسرو شاهی در مورد "فکر کردن حضرت آیت اله بهجت" قبل از سخن گفتن این گونه اظهار می دارد:
"از دیگر ویژگی های بارز ایشان آن است که هر گاه می خواهند مطلبی را بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضای حال، نخست در باره سخنی که می خواهند بفرمایند، فکر می کنند. حتی در این زمینه فکر می کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند، به گونه ای که هم کوتاه باشد و هم رساتر مطلب را افاده بکند" (همان: 199).
"ایشان خیلی تاکید می کردند بر کنترل زبان و می فرمودند: "باید زبان را کنترل کنیم، به صورتی که باید بیست و چهار ساعت تامل و اندیشه کنیم و یک ساعت صحبت کنیم بلکه شاید یک ساعت هم زیاد باشد." (همان: 203)
یکی از اموری که انسان را از حرکت و نیل به مقصد باز می دارد ومانع توجه و حضور قلب می شود، سخنان بی فایده و غیر ضروری می باشد. در اثر زیاد حرف زدن و پراکنده گویی، فکر انسان پراکنده و پریشان می شود و نمی تواندنسبت به خداوند متعال توجه کامل و حضور قلب پیدا کند. لذا بر انسان لازم است زبان خویش را کاملاً کنترل کند و سنجیده سخن بگوید.
علامه طباطبائی می فرمود من از سکوت آثار گران بهایی مشاهده کرده ام. چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در موارد لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود. ( عزیزی، 1382: 109)
نکته بسیار قابل توجه آن است که فرزانگان و وارستگان بزرگ تاریخ اسلام و تاریخ تعلیم و تربیت با سکوت های به جا و به موقع خویش درس آموختند، آنجا که احساس وظیفه نمودند، با در نظر گرفتن مضامین برخی از احادیث و روایات دینی و تربیتی که ذکر گردید، این سکوت را با کلام قاطعانه خویش در هم شکستند و به بالاترین فریاد گران در هم کوبنده ظلم و ستم در عصر و روزگار خویش، بلکه در تمامی تاریخ ، تبدیل گشتند و هرگزنخواستند با خاموشی و سکوتی غیر قابل تایید، مهر تایید بر ستم ستمگران که ظلم آنان را مشاهده می نمودند، بزنند و جالب اینکه هدف چنین کلام و قاطعیتی دقیقاً منطبق با همان هدف سکوت به جای آنان بود؛ یعنی ترویج دیانت، تربیت و اخلاق و آموختن درس عرفان، معنویت و خداشناسی
شوارتز، در کتاب" جادوی فکر بزرگ" می گوید: " انسان های بزرگ، گوش کردن را به انحصار خود در می آورند، حال آنکه انسان های کوچک، حرف زدن را به انحصار خود در می آورند." (شوارتز، 1389: 89)
سپس نویسنده مذکور اظهار می دارد:"رهبران بزرگ، وقت بیشتری، را صرف نصیحت شنیدن می کنند تا نصیحت کردن. گوش های شما مانند دریچه های ورودی هستند. آن ها مواد خاصی را که قادرند به نیروی خلاق بدل شوند، در اختیار ذهن شما می گذارند. از حرف زدن چیزی نمی آموزیم، اما برای آموخته هایی که از طریق پرسیدن و شنیدن می توانیم به دست آوریم، حد و مرزی وجود ندارد. یکی از راه کارهای این نویسنده به عنوان راهنمایی برای خود سازی آن است که فرد در هر روز سی دقیقه صرف تفکری جهت دار در سکوت و آرامش نماید. وی اعتقاد دارد پیامبران و رهبران بزرگ جهان بیشتر اوقاتشان دور از هیاهوی زندگی گذشته است. رهبران سیاسی نیز در تنهایی توانسته اند خط فکری مشخصی برای خود بیابند." (همان: 105)
فهرست منابع
1- قرآن کریم، (1384). با ترجمه و شرح واژگان ابوفضل ابولفضل بهرام پور، ناشر: آوای قرآن
2- نهج البلاغه، صبحی صالح. (1387). ناشر: آوای قرآن
3- آزادمهر، ش. (1385). تاریخ انبیاء، یا قصص قرآن از آدم تا خاتم، ناشر: باربد
4- ابن اثیر، ع. (1385). تاریخ کامل، سیدمحمدحسین روحانی (مترجم) ناشر: اساطیر
5- انوری، ا. (1376). دیوان (با مقدمه سعید نفیسی) نشر: نگاه، تهران
6- باقی زاده،ر (1385). برگی از دفتر آفتاب، ناشر: میراث ماندگار
7- پاکروان،غ. (1388). عیون انوارالرضا (ع) ناشر: پژوهشکده باقرالعلوم
8- بلخی شفیق، ا. (1382). دین باوری، نشر: طور
9- تبریزی، ص. (1366). دیوان اشعار، به همّت محمّد قهرمان، علمی و فرهنگی، تهران
10- تمیمی آمدی، م. (1360). غرّرالحکم و دررالکلم، دانشگاه تهران، تهران
11- جابانی، م. (1363). تربیت در گلستان سعدی، نشر: زمان، تبریز
12- جامی، ع. (1386). هفت اورنگ، ناشر: مهتاب، اهورا
13- جزایری، ن. (1388). قصص الانبیاء، مترجم: علی اکبر میرزایی : ناشر: زهیر
14- حافظ، ش. (1387). دیوان حافظ، قاسم غنی (به اهتمام)، محمد قزوینی ناشر: پیمان
15- حرعاملی، م. (1384). وسائل شیعه و مستدرکها ،ناشر: جامعه مدرسین
16- حسن لی،ک. (1387). پیام اهل دل، انوشه/92)
17- حسن لی، ک. (1380). فرهنگ سعدی شناسی، نشر: بنیاد فارس و سعدی پژوهی
18- حسینی تهرانی، هـ. (1387). بوستان معرفت، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر
19- حیدری نراقی، ع (1383). صبر کیمیای سعادت، ناشر: مهدی نراقی
20- خوارزمی، م. (1388). مقل الحسین خوارزمی ج ا و 2) ناشر: انوار الهدی
21- خوشحال، ط. (1384). بازتاب مفهومی صبر دزر ادبیات فارسی، نشر: دانشگاه اصفهان
22- دانش پژوه، م. (1388). مروری بر زندی و آثار مصلح الدین سعدی شیرازی، تمشک
23- – دشتی، ع. (1388). درقلمرو سعدی: امیر کبیر
24- دهخدا،ع. (1387). ،لغت نامه، ناشر: موسسه انتشارات دانشگاه تهران: چاپ دوم
25- راغب اصفهانی، ح. (1388). ترجمه فارسی مفردات راغب، ناشر: نوید اسلام
26- رشیدپور، م. (1386). مبانی اخلاق اسلامی، ناشر: انجمن اولیاء و مربیان
27- ری شهری، م. (1386). میزان الحکمه ،ناشر: دارالحدیث
28- زرین کوب، ع. (1386). حدیث خوش سعدی، اساطیر، تهران
29- اصفهانی، ن. (1384). مقام صبر، ناشر: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
30- سبحانی، ج. (1387). سیمای فرزانگان، اندیشه قم
31- سعدی، م. (1384). کلیات سعدی، مصحح، محمد فروغی، نشر: شقایق
32- سیدارتز، د. (1389). جادوی فکر بزرگ (مترجم ) ژنا بخت آور ناشر: فیروزه
33- شهیدی، ج. (1386). تاریخ تحلیلی اسلام تا امویان، ناشر: مرکز نشر دانشگاهی
34- – شیخ الاسلامی، ح. (1385). غررالحکم (ترجمه فارسی) ناشر: انصاریان
35- صالحی، ن. (1388). گنجینه حکمت، ناشر: ارغوان دانش
36- صلاحی، ع، (1372). گفتار طرب انگیز، ناشر: باران
37- صفا، ذ. (1342). ، تاریخ ادبیات در ایران، بنیاد فرهنگ ایران، تهران
38- طوسی، م. (1387). اخلاق ناصری، به اهتمام سیدعبدالهادی قضایی ناشر: هزاد
39- عابدزاده، ا. (1385). صبر در کلام وحی، ناشر : داود کراری ، قم
40- عابدی،م. (1388). گوهرهای پر اکنده ناشر: سروش
41- عزیزی، ع. (1382). سیمای اخلاق در آثا ر حسن زاده عاملی، ناشر: صلاه
42- عطّار نیشابوری، ف. (1381). تذکره الاولیاء، چاپ چهارم، تهران: صفی علیشاه
43- عطار، م. (1383). اسرار نامه و پند نامه، مقدمه (فرشید اقبال) ناشر: اندیشه
44- غزالی، م. (1387). مختصر احیاء العلوم، ناشر: انتشارات کردستان،
45- فردوسی، ا. (1385). شاهنامه، ج3 ، طلایه، تهران
46- فروغی، م. (1374). گلستان، امیرکبیر، تهران
47- فریده حسین، ث. (1388). مبانی دینی و روانشناختی صبر، ناشر: تندیس
48- فیض الاسلام ، ع. (1388). ترجمه و شرح نهج البلاغه، نشر فقیه، قم
49- قرائتی، م. (1388). سیمای صابران، نشر: طوبی، قم
50- قرائتی، م. (1385). فرهنگ اسلامی، ناشر: سازمان نهضت سوادآموزی
51- قرشی بنابی، ع. (1388). قاموس قرآن، ناشر: دارالکتب الاسلامیه
52- کلانتری، ا. (1383). پاداش صبر، اسوه، تهران
53- کمالی سروستانی، ک. (1385). سعدی شناسی، (دفتردوازدهم)، مرکز سعدی شناسی، شیراز
54- کلینی، م. (1387). اصول کافی ( ترجمه) ، مترجم: سیدمهدی آیت اللهی ناشر: جهان آرا
55- گلی زواره، غ. (1388). سلوکی ملکوتی، ناشر: الذاکرین
56- لطف الله، د. (1387). سکوت و سخن: شاهکارهای موضوعی شعر فارسی ناشر: مدرسه
57- مجلسی، م. (1386). بحارالانوار، ناشر: اسلامیه
58- مختاری، ر. (1388). سیمای فرزانگان، بوستان قم
59- مشیری، م. (1382). سرو قامت دوست، آگاهان، تهران
60- موحد، ض. (1374). سعدی، نشر: مروارید، تهران
61- موسوی اصفهانی، ج. (1388). فروغ حکمت در نهج البلاغه، ناشر: حوزه علمیه قم
62- مولوی، ج. (1383). مثنوی معنوی، تهران، پژوهش، هفتم
63- مولوی، ج. (1379). دیوان شمس، چاپ چهاردهم، جاویدان، تهران
64- مولوی، ج. (1379). گزیده فیه ما فیه ، چاپ هفتم،: علمی و فرهنگی، تهران
65- مولوی، ج. (1362). مثنوی معنوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، چاپ نهم، امیر کبیر تهران
66- هاشمی، ح. (1387). زندگی نامه ی سعدی، نشر: آینده، تهران
آسان داک: www.Asandoc.com