تارا فایل

تفکر از دیدگاه آیات و روایات


 مقدمه
مدتی بود دو روایت در ذهنم می چرخید: تفکر از یک سال عبادت، شصت سال عبادت، هزار سال عبادت و … برتر است و اکثر عبادت ابوذر رحمه ا.. علیه تفکر و عبرت گرفتن بود، در ابتدا با عرض معذرت از محضر مبارک اهل بیت علیهم السلام فکر کردم شاید فقط منظور بالا بردن مرتبه تفکر است ولی عملاً تفکر نمی تواند از عبادت بالاتر باشد، ولی نمی توانستم خودم را قانع کنم چون می دانستم عقل من قاصرتر از این است که بخواهد تفسیر روایت کند به هر صورت تصمیم گرفتم عملاً این کار را انجام دهم. عزم خویش را جزم کردم تا یک شب بجای نماز شب تفکر کنم، به اندازه یک رکعت یا دو رکعت نماز، وقتم بیهوده تلف شد، چون راستش نمی دانستم باید چه کنم، آنروزها هم در درس تلخیص المنطق به بحث و تفکر وارد شده بودیم.
این را یاد گرفته بودم که تفکر یعنی تبدیل مجهولات به معلومات از طریق مرتب کردن سرمایه های ذهنی و اطلاعات. به نظر می آمد مجهول ذهنم تفکر باشد، فلذا نمی توانستم معلومات را درست کنار هم بچینم، در واقع معلومات من عبارت بودند از انواع عبادت … و بطور ساده تر می گفتم: " یعنی فکر کردن از نماز شب بالاتر است؟ چرا؟! … "
یک جای محاسبه ام غلط بود، کجا؟ نمی دانم! "باید فکر می کردم تا مسئله فکرکردن را که مجهول ذهنم بود به معلومات تبدیل کنم" و این خود جرقه ذهنم بود که باید از دست نمی دادم. پس فکر کردن خودش جزء معلومات و سرمایه های ذهنی ام بود که باید برای حل مجهول بکار می بردم حالا بیشتر مساله برایم حل شده بود. این تفکر نبود که مجهول ذهنم بود بلکه باید مسئله عبادت خود را خودم می یافتم حالا دیگر فهمیده بودم که مشکل من در کلمه عبادت است، من عبادت را فقط شکل ظاهری آن در نظر می گرفتم وگرنه اصل عبادت که همان بندگی بود در تفکر بیشتر به دست می آمد تا در امور دیگر و اصلاً جان عبادت همان تفکر بود.
احساس خجالت عجیبی به من دست داد. این نماز شب هایی که خوانده ام … این روزه ها، این نمازها و این عبادت ها را چگونه بدون تفکر انجام داده ام در حالی که حقیقتاً حرارت خجالت را در صورت و پیشانی و پشت گردن و حتی بازوها و کف دستهایم احساس می کردم، جزیره چشمانم را اشک فرا گرفت، آرام چشمهایم را بستم و بالاخره زمزمه کردم:
"استغفرالله ربی و اتوب علیه". صدای اذان صبح از پشت بلندگوی خوابگاه گوش دلم را نوازش می داد و این در حالی بود که شیرین ترین و مفیدترین نماز شب یا عبادتم را به لطف خدا و توام با تفکر به پایان رسانده بودم.
الهی! العوف!

کلیات تحقیق
1. تبیین موضوع
2. پیشینه تحقیق
3. ضرورت و اهمیت تحقیق
4. روش تحقیق
5. پرسشهای تحقیق
6. مراحل تحقیق
7. محدودیتها و مشکلات

تبیین موضوع
انسان به دلیل وجود نیروی مرموز و فیر قابل لمس از سایر موجودات طبیعی برتری یافته و در هاله ای از زیبایی قرار گرفته که این نیرو نیروی تفکر و اندیشه اوست.
طبیعت، زیبایی غیر قابل انکار خودش را دارد و هیچ کس منکر چنین چیزی نیست، ولی در بین تمام پدیده های طبیعی، انسان گل سرسبد موجودات است که این جز مرهون اندیشه او نیست.
انسان بوسیله تفکر و تدبر از سایر حیوانات دیگر برتری یافته و این فقط به خاطر اندیشه اوست.
بسیاری از ما به شنیدن نکته هایی مانند: باید فکرمان را بکار بیاندازیم، باید چشمهای خود را باز نگه داریم و کورکورانه از دیگران پیروی نکنیم، عادت کرده ایم. ما در فرهنگی آزاد متولد شده ایم. ما با مردمی زندگی کرده ایم که به ارزش فرد ایمان دارند، ما نمی خواهیم تحت فشار واقع شویم یا مسیر زندگی ما را دیگران انتخاب کنند.
محور اساسی تربیت و تفکر، پرورش فکری در افراد تلقی می شود و وسیله اصلی تربیت و تفکر، آموزش است. کار فکری و فعالیت فرهنگی در هر حرکتی از خود جای بخصوص و مقام و منزلتی ویژه دارد، بخصوص در حرکت و قیام اسلامی که هدف آن اعتلای کلمه خدا، و پخش و نشر دین مقدس اسلام در پهنه گیتی بوده و اسلام می خواهد عالم بشریت را به راه فلاح و رستگاری دنیا و آخرت راهنمایی و هدایت کند.
اسلام، دینی است مقدس که پیروانش را به تفکر صحیح دعوت می کند برای اصلاح آنان در امر دینشان به تربیت صحیح دینی. مسلماًَ در دنیای معاصر هر جامعه ای می خواهد برای اندیشه و باورهای اعتقادی خویش کار و فعالیتی را انجام دهد و در این مسیر سرمایه گذاری می کند.
حال که تمامی ملل اینگونه برای رشد فکری تلاش می کنند، پس ما نمی توانیم کار تفکر و رشد فکری را در جهت تربیت صحیح اسلامی، بخصوص در نسل جوان در کشورهای اسلامی منکر شویم. در صورتیکه امروزه مسلمانان در شرایطی قرار دارند که هجوم فرهنگ بیگانگان در کشورهای اسلامی از هر زمانی بارزتر و روشن تر به چشم خورده و احساس می شود و ارزش مبارزه فکری و اعتقادی و بالا بردن آن برای تربیت هر چه بهتر، کمتر از جنگ نظامی نیست.
تفکر در عالم آفاق و زیبایی کائنات و طبیعت و نیز اندیشه در عالم انسان و ابعاد وجود آن و … می تواند انسان را به طریق هدایت رهنمون گردد، لذا سعی ما دراین تحقیق بر آن بوده است که ابتدا معنای درستی از تفکر ارائه داده و فضیلت و جایگاه آن را در اسلام بیان کنیم و بعد به بیان مجاری و آثار تفکر پرداخته و موانعی که ممکن است در این مسیر باشد اشاره نموده ایم. انشاء ا… که مقبول درگاه الهی واقع شود.

پیشینه تحقیق
می توان گفت تفکر پیشینه ای مقارن با خلقت انسان دارد و از همان زمان پیشرفت هر قوم و قبیله ای به میزان تفکر و تعقل آنها بستگی داشته و دارد. هر پیامبری که مبعوث می شد مردم را به توحید و خداپرستی از طریق تفکر دعوت می نمود، خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (صلی ا.. علیه و آله) نیز این شیوه را با تاکید بیشتری دنبال کردند و یکی از ارکان رسالت خویش را دعوت به تفکر قرار دادند. لذا از آن زمان تقریباً همه اساتید اخلاق در کتب اخلاقی خود بخشی را به تفکر اختصاص داده درباره اهمیت و فضیلت آن توضیح می دادند.
روانشناسان نیز همواره به تفکر به عنوان یکی از راههای رشد عقلانی و حل مشکلات اهمیت خاصی می دادند. در عصر حاضر نیز علاوه بر کتب اخلاقی و روانشناسی، کتبی به طور اختصاصی راجع به تفکر نوشته شده است که از آن جمله می توان به کتبی مانند: تفکر از دیدگاه اسلام تالیف عباس محمود عقاد، تفکر و اندیشه در پرتو ایمان تالیف سیدمحمد خیرخواه، جایگاه تعقل و تفکر در اسلام از نظر روایات، قرآن تالیف سیدمحمود محفوظی موسوی، مبارزه با گناه از راه تفکر و خودشناسی تالیف سید هاشم رسولی محلاتی و پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن تالیف ولی ا.. نقی پور اشاره کرد.

اهمیت و ضرورت تحقیق
اهمیت و ضرورت تحقیق درباره تفکر آنجا روشن می وشود که وقتی سراغ کتاب هدایت و سعادت، قرآن کریم می رویم با تلاوت چند آیه متوجه می شویم که خداوند در هر صفحه چندین بار تذکر داده که این کتاب مفید هدایت برای متدبران، متفکران و تعقل کنندگان است و وقتی سراغ روایات اهل بیت علیهم السلام می رویم، می بینیم که یک ساعت تفکر را از سالها عبادت بهتر دانسته اند، بگونه ای که امیرمومنان علی علیه السلام می فرمایند:
" لا عباده کالتَّفکیر"1 ‹هیچ عبادتی مانند فکر و اندیشه نیست›
و می بینیم که از زمان ظهور اسلام مردم تشویق به تفکر شده اند به همین دلیل انگیزه پیدا می شود که ببینیم تفکر چیست؟ و مجاری آن چه می باشد و چه نتایجی را به دنبال دارد؟

پرسش های تحقیق
پرسش اصلی در این تحقیق عبارتند از: جایگاه تفکر در کتاب و سنت چیست؟
پرسشهای فرعی آن عبارتند از:
1. مفهوم تفکر چیست؟
2. اهمیت و فضیلت تفکر چیست؟
3. زمینه ها و محورهای تفکر چیست؟
4. آثار تفکر کدامند؟
5. چه اموری آفات تفکرند؟

مراحل تحقیق
مراحل نگارش این تحقیق به این نحو می باشد که بعد از تصویب موضوع از طرف امور پایان نامه طرح آن را نوشته، شروع به جمع آوری مطالب کردم.
درآغاز آیات مربوط را به تفکر و تفاسیر آنها را از کتب تفسیر یادداشت نموده و بعد روایات مربوط به تفکر را جمع آوری کردم و بعد به کتب اخلاقی و روانشناسی و سایر کتبی که درباره تفکر بخثی داشتند رجوع کرده و مطالب لازم را یادداشت نمودم. بعد از اتمام یادداشت برداری ها، به تنظیم مطالب پرداخته و پیش نویس تحقیق را نوشتم البته بیشتر مطالب جمع آوری شده به علت تنظیم سریع مطالب در تحقیق آورده نشده است.

روش تحقیق
روشی که برای نگارش این تحقیق بکار رفته، روش کتابخانه ای می باشد، زیرا موضوع این تحقیق، این روش را اقتضاء می کند.

محدودیتها و مشکلات:
مسلماً هر کاری برای خودش مشکلاتی را در پی دارد که کارهای تحقیقاتی از این امور مستثنی نبوده بلکه بیشتر هم می باشد و اصولاً جذابیت کار به رفع همین مشکلات می باشد. بنده نیز در نوشتن این تحقیق مشکلاتی داشتم که از آنجمله:
نبودن کتابهای منبع بود که محبور به تهیه آن کتابها از کتابفروشی ها و منازل اساتید شدم.
مشکل دیگر خانه داری و نگهداری از فرزند کوچکم بود که بیش از همه نیاز به رسیدگی داشت و مشکلاتی دیگر که دیگر نیاز به بیان آن نیست.

فصل اول

مفهوم شناسی
مفهوم لغوی تفکر
تدبر و رابطه آن با تفکر
تعقل و رابطه آن با تفکر
تفکر در مجرای صحیح

مفهوم لغوی تفکر
‹ تفکر› در لغت تامل و اندیشه و از ریشه فَکَرَ می باشد2 و نیز قوتی است در شخص که برای طلب معنی، در امری دقیق و باریک می گردد، تفکر جولان این قوه است به حسب نظر عقل و گفته نمی شود جز آنچه صورت آن در قلب حاصل گردد3.
بعبارت دیگر فکر اعمال نظر و تدبر است برای بدست آوردن واقعیات و عبرتها4.
بطور کلی تفکر به معنای اندیشه و بررسی و تامل می باشد.

معنی اصطلاحی تفکر
در نگاه اهل معرفت تفکر اعمال فکر است و آن عبارت است از ترتیب امور معلومه برای بدست آوردن نتایج مجهوله و آن اعم است از تفکری که از مقامات سالکین است، زیرا که آن را خواجه عبدا.. انصاری چنین تعریف فرموده:
اِِعْلَمْ اَنْ التَفَکُّرَ تَلْمِسُ البَصیرَه لاستِدْراکِ البُغَْیِه " یعنی ‹ بدان که تفکر عبارت است از جستجو نمودن بصیرت قلب و چشم ملکوت خود را برای ادراک آن › و معلوم است مطلوبات قلوب معارف است5.
از نظر اهل منطق تفکر عبارت است از ‹ حرکت عقل بین معلوم و مجهول › یعنی هنگامی که مشکلی برای انسان پیش آید می تواند از طریق معلومات ذهن خود به مجهولات برسد و مشکل خود (مجهول) را حل کند6.
در روانشناسی نیز تفکر چنین تعریف شده است:
‹ ارتباط درونی با دنیای خارج و به عبارتی تفکر در روانشناسی عبارت است از رهبری و توجیه فعالیتهای ذهنی به حل مساله یا مشکلی که شخص با آن برخورد می کند و صاحبان این نظر معتقدند که وجود مشکل شخص را به تفکر وامی دارد7.

تدبر و رایطه آن با تفکر
راغب در مفردات درباره معنای تدبر می گوید: التدبُّر: التفکر فی دبر الامور. یعنی: اندیشیدن در پشت امور.
در فرق ‹ تدبر و تفکر › ابی هلال عسگری در فروق اللغویه می گوید: تدبر، تصرف در قلب با در نظر کردن در عواقب امور می باشد، اما تفکر، تصرف در قلب با نظر کردن در دلائل امور می باشد8.
پس تدبر به معنی تفکر و اندیشیدن در ورای ظواهر می باشد تا چهره باطن امور جلوه گر شده عاقبتش برملا گردد. کاوش در باطن و توجه به نتایج و عواقب امر دو خصوصیت اساسی تدبر می باشد، اما تفکر اعم از بررسی ظواهر و بواطن امر و اعم از بررسی علل و اسباب امور و نتایج و عاقبت آن می باشد چرا که تفکر به راهیابی و کشف مجهولها را بطور مطلق نظر دارد9.

تعقل و رابطه آن با تفکر
تعقل یعنی عقل و خرد را به کار انداختن و دقت بیشتر کردن که می توان گفت تعقل مقدم بر تفکر می باشد یعنی ابتدا باید عقل را بکار انداخت و بعد به تامل و اندیشه پرداخت.
تفکر در مجرای صحیح
خداوند بزرگ و اولیاء دین برای راهنمایی انسان به سوی رشد و کمال و خیر و سعادت ابدی، از او می خواهند که در واقعیاتی چون: آسمان، زمین، شب و روز، خلقت انسان، قرآن، حیات پاکان، زندگی پاکان و عاقبت آنان و کلاً هر واقعیتی که اثر تربیتی دارد اندیشه و تفکر کنند تا به فهم و درک واقعیات برسند و پس از آن به سعادت جاوید برسند و از راه این اندیشه صحیح خود را اصلاح کرده و سپس به اصلاح دیگران بپردازند تا از این طریق به راههای مادی و معنوی دست پیدا کنند10.
البته هر تفکری آن چنان نیست که انسان را به سعادت رهبری کند بلکه آن تفکری موجب سعادت است که در مجرا و راه صحیح قرار گیرد و انسان را به مبداء و معاد راهنمایی کند، زیرا منشاء تمام نقشه های ضد انسانی و حیله های استعمارگران همان تفکر است، چنانچه ریشه تمام سعادتها همان تفکر صحیح و تعقل است. پس تفکری صحیح است که انسان را به ترس از خدا و عذاب روز جزا تسویق کند و انسان را به اجتناب از اعمال زشت راهبر باشد؛ و آن تفکری که شخص گنه کار را به توبه و آگاهی و جبران آن عمل زشت بکشاند و تفکر در سرانجام خود و اینکه از کجا آمده و بازگشتش به کجاست و کلاً هر تفکری که موجب پند و عبرت گردد، از اینرو امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند:
" الفکرُ فی غیر الحکمه هَوَس "11 ‹ تفکر در غیر حکمت، هوای نفس است.›
غزالی می گوید: اندیشه نیک و صحیح آن موجب روشنایی دل و آزاد شدن از غفلت است و می توان گفت اندیشه اصل و ریشه تمام نیکی هاست12.
و باید به این نکته توجه داشت که دل انسان نمی تواند در آن واحد به دو چیز مشغول باشد، وقتی آدمی به اندیشیدن و تفکر پسندیده و نیک مشغول باشد، دیگر جایی برای وسوسه ها و افکار مذموم باقی نمی ماند. اگر انسان مشغول تفکر سودمند نباشد مورد حملات وسوسه های غلط و افکار مسموم واقع می شود که رهایی از آنها به این راحتی امکان پذیر نیست.
با اندیشه نیک، انسان به ذکر قلبی ( یاد خدا ) یا به تامل در علوم و معارف و تفکر در صنع آفرینش خدا و شگفتیهای او وتدبر در آنچه بنده را به خدای سبحان نزدیک می سازد، مشغول می شود.

فصل دوم

اهمیت و فضیلت تفکر
الف: در آیات
ب : در روایات
ج : در آیینه اعمال و کلام بزرگان

اهمیت و فضیلت تفکر
1. در آیات:
قرآن کریم سراسر تفکر یا دعوت به تفکر است و خداوند در آیات بسیاری امر به تفکر و تدبر کرده است، به گونه ای که همه قرآن یا به طور مستقیم دعوت به تفکر نموده است و یا به طور غیر مستقیم مطالب آن به گونه ای عنوان شده که باید در آن تفکر کرد و اینکه صلاح و سداد حیات وابسته به تفکر و درستی آن است. این امر در قرآن کریم به راههای مختلف و روشهای گوناگون تذکر داده شده است، گاه انسان متفکر راه یافته و واجد نور با انسان غیر متفکر و فرورفته در ظلمات مقایسه شده و برتری مسلم اهل تفکر و علم و نور گوشزد گردیده است، چنانچه در آیات ذیل مشاهده می شود:
" قُلْ هَلْ یَسْتَوی الْاَعمی و البَصیرُ اَفَلا تَتَفَکَّرونَ 13"
‹ بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکر نمی کنید ›
" هَلْ یَسْتوی الَّذینَ یَعْلَمونَ و الَّذینَ لایَعْلمونَ انَّما یَتَذَکَّرُ اولو الالْبابِ 14"
‹ آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پند پذیرند›
و مسلم است که دانایی ثمره تفکر است و علم نورانی نتیجه تفکر حقیقی؛ و می فرماید:
" یَرفَعُ ا.. الَّذینَ امنوا منکم والذین اتوالعلم درجات 15"
‹ تا خدا رتبه کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند بر حسب درجات بلند گرداند›
و در روایتی، امام صادق علیه السلام ‹ اولوالالباب › را اهل تفکر معرفی کرده می فرماید:
" ان اولی الالباب الذین عملوا بالفکره 16"
چنانچه در قرآن کریم تفحص کامل گردد و درآیاتش دقت شود، ملاحظه می شود که در بیش از سیصد آیه مردم به تفکر و تذکر و تعقل دعوت شده اند و یا به پیامبر (صلی ا…علیه و آله) استدلالی را برای اثبات حق و یا از بین بردن باطلی می آموزد. خداوند در قرآن خود حتی در یک آیه نیز بندگانش را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه پیمایند و یا از کسانی تبعیت کورکورانه کنند بلکه به عکس این امور را تاکید نموده است. چنانکه فرمود:
" اَفَلا یَتَدَبرونَ الْقرآنَ امْ علی قُلوبٍِ اقْفالُها 17" ‹ آیا به آیات قرآن نمی اندیشید؟ یا مگر بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است؟ ›
"اَوَلَم یَتَفَکَّروا فی اَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ و الارْضَِ و ما بَیْنَهما الّا بالحَقِّ و اَجَلٍ مُسمیً 18"
‹ آیا در خودشان به تفکر نپرداخته اند خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و تا هنگامی معین، نیافریده است. ›
" اَوَلَم یَتَفَکروا ما بِصاحِبِهِمْ مِن جِنَّهٍ ان هُوَ اِلا نَذیرٌ مُبینٌ 19"
‹ آیا نیندیشیده اند که همنشین آنان هیچ جنونی ندارد؟ او جز هشدار دهنده ای آشکار نیست ›
" و اَنْزَلْنا اِلَیْک الذِّکْر لِیُبَیٍِّنََ للناسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم و لَعَلَهُمْ یَتَفَکَّرون 20"
‹ و این قرآن را به سوی تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند›
" فاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرونَ 21"
‹ پس این داستان را برای آنان حکایت کن شاید آنان بیندیشند.›
" یَسْئلونَکَ عَنْ الخَمْرِ و الْمَیْسِرِِ قُلْ فیهِما اثْمٌ کبیرٌ و منفِعُ للنّاس و اثْمُهُما اکْبرُ مِنْ نَفْعِهِما و یَسْئَلونَکَ ماذا یُنْفِقونَ قُلْ العَفْوَ کذلکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ الْآیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکرونَ 22"
‹ درباره شراب و قمار از تو می پرسند بگو: در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو می پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: مازاد ]بر نیازمندی خود[ را. این گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می گرداند. باشد که در کار دنیا و آخرت بیندیشید.›
قرآن کریم صریحاً در چندین آیه اعلام می کند که تنها متفکران از آیات الهی الهام می گیرند، چنانکه فرمود:
" وَ سَخَّرَ لکُمْ ما فی السَمواتِ و ما فی الارضِ جَمیعاً مِنهُ انَّ فی ذلک لاَیاتٍ لِِقَومٍ یَتَفَکَّرون 23"
" و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کردیم؛ همه از اوست، قطعاً در این امر برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است."
" ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَمراتِ فَاسْلکِی سُبُلَ رَبِّکَ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتُلِفٌ الْوانُهُ فیهِ شفاءٌُ لِلناسِ انَّ فی ذلکَ لاَیَه لِقومٍ یَتَفَکَّرونَ 24"
‹ پس از همه میوه ها بخور و راههای پروردگارت را فرمانبردارانه بپوی، آنگاه از درون شکم آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید در آن، برای مردم درمانی است. راستی در این ]زندگی زنبوران[ برای مردمی که تفکر می کنند نشانه ]قدرت الهی[ است.›
" وَ مِنْ آیاتهِ ان خَلَقَ لَکُمْ مِنْ انفُسِکُمْ ازواجاً لِتَسْکُنوا اٍلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً و رَحْمَهً انَّ فی ذلک لایات لقَومٍ یَتَفَکرونَ. و من آیاتهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَ الارْضِ و اختلافِ السِنَتِکُمْ و الْوانکُمْ اٍنَّ فی ذلکَ لایاتٍ لِلْعالَمینَ. 25"
‹ و از نشانه های او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری در این نعمت برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است و از نشانه های قدرت او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شماست. قطعاً در این امر نیز برای دانشوران نشانه هایی است.›
در این دو آیه نخست سخن از تفکر به میان آمده و سپس از علم، چرا که تفکر پایه و زمینه ساز علم است26.
بنابراین در قرآن کریم هم صلاح حیات وابسته به تفکر صحیح معرفی شده و هم مکرر دعوت به تفکر گردیده و هم پرهیز از تبعیت کور و بدون تفکر داده است27.
قرآن کریم بر تفکر و استدلال تاکید می کند و راه فکر صحیح را مورد عنایت قرار می دهد.

" ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الّلیل و النّهار لایات لاولی الالباب، الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار 28"
‹ مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی ] قانع کننده [ است. همانان که خدا را ]در همه احوال[ ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند ] که: [ پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده ای؛ منزهی تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان دار.
عبدبن حمید، ابن ابی الدنیا، ابن المنذر، ابن حیان، ابن مردویه، اصفهانی و ابن عساکر خبری را از عایشه نقل کرده اند که شبی پیامبر به عبادت برخاست و مشغول نماز شد و تا صبح سخت گریست تا آنکه بلال اذان نماز صبح را گفت و متوجه حال پیامبر شد، از آن جویا گردید؛ پیامبر فرمود: این آیه شریفه بر من نازل شده ]آیات فوق[ و بدا بحال کسی که این آیات را بخواند و در آن تفکر نکند؛ "ویل لمن قراها و لم یتفکر فیها 29"
به گفته مرحوم شیخ طوسی آیه شریفه دلالت بر وجوب دقت و تفکر و کسب عبرت و اندرز بر اثر مشاهده خلقت و پی بردن به حضرت حق و استدلال بر آن می کند و این آیه کسانی را که چنین صفتی دارند مورد مدح و تمجید قرار داده است30.
و آنان که بر خلاف این مسیر حرکت می کنند اهل تفکر و تدبر و تعقل نیستند. سخت مورد انکارند. از این روست که خداوند انسانهایی را که اهل تفکر و تامل و تعقل نیستند با تندترین عبارات نام می برد:

" انَّ شّر الدّوابّ عندالله الصّم البکم الذّین لا یعقلون 31"
‹ قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالان هستند که نمی اندیشند.›
زبان دارند، درست به کار نمی گیرند، چشم دارند، استفاده صحیح نمی کنند، گوش دارند، بهره درست نمی جویند، چرا؟ زیرا: "لایعقلون 32" و نه تنها نمی توانند از هیچ چیز درست استفاده کنند، بلکه هر کاری انجام دهند عاقبتش خراب است.؛ چرا که "الانسان بعقله 33" (انسان به عقلش است.) و " دعامه الانسان العقل 34" (ستون وجود آدمی عقل است). و از همین روست که پیامبر (ص) فرمود: ‹ همه نیکیها به وسیله عقل یافته می شود و آنکه عقل ندارد دین ندارد.35› و تفاوتی با چهارپایان ندارد، بلکه اضّل از آنهاست.
امتیاز آدمی از گاو و خر هم به فکر و عبرت آمد ای پسر
چون شدی بی بهره از فکر ای دغل دان که کالانعام باشی بل اضل
فکر یک ساعت تو را درامر دین افضل آمد از عبادات سنین
ای خوشا نفسی که عبرت گیر شد در علاج نفس با تدبیر شد
با توجه به آیه هجده سوره زمر36، خداوند میان انسانهایی که از عقل خود بهره می جویند و پیرامون مسائل اندیشه می کنند، با سایر افراد تفاوت قائل شده و آنها را تایید و تمجید کرده است زیرا که آنها اهل تفکّر و تدبّر در آیات الهی اند و با این ملاک بر تمام موجودات ترجیح دارند.
قرآن کریم افراد شایسته و پیروز مند را اندیشمندان دانسته و بندگان "الله" را چنین توصیف می کند:
"الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم یتفکرون فی خلق السموات و الارض.37"
و از طرفی بی خردان و کورفکران و کج اندیشان را توبیخ کرده می فرماید:
" هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون 38" ‹ آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکر نمی کنید› "و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون 39" ‹ و خدا بر کسانی که نمی اندیشند، پلیدی را قرار می دهد.›
آری با تفکر سودمند است که انسانهای شایسته توانسته اند به ظرافت طبیعت و به قدرت لایزال الهی برسند و قدرت او را تحسین " تبارک الله احسن الخالقین 40" کرده و قلبشان در سایه این تفکر تسکین و مطمئن می گردد.
قرآن یکی از صفات دوزخیان را نداشتن تفکر و تعقل ذکر کرده است.
" و قالوُا لَوُکُنّا نَسمَعُ او نعقِلُ ماکنا فی اصحَبِ السَّعیر. 41" ‹ و گویند اگر شنیده ] و پذیرفته[ بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.›

2. در روایات
رسول خدا (صل الله علیه و آله) اخلاقش قرآن بود، تجلّی تمام عیار آیات الهی بود و سیره و منطق عملی آن حضرت، بر تفکر و تدبر استوار بود:
" کان رسول الله (ص) متواصل الاحزان دائم الفکره و لایتکلم فی غیر حاجه طویل السکوت. 42"
پیامبر (ص) پیوسته اندوهگین بود و مدام می اندیشید و جز به نیاز سخن نمی گفت و بسیار سکوت می کرد. آن حضرت دائم در تفکر بود و هیچ کاری را بدون تفکر انجام نمی داد. در همه امور تدبر و تامل داشت و قبل از بعثت نیز چنین بود.
روایات فراوانی از اهل بیت علیهم السلام درباره تفکر وارد شده است. در اینجا به تعدادی از این روایات اشاره می کنیم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) می فرماید: " افضلکم منزله عندالله تعالی یومَ القیامَهِ اطولُکُمْ جوعاً و تفکّراً و ابغَضُکُمْ الی اللهِ کُلُّ یومٍ اکولٌ شروبٌ .43"
‹ افضل شما از حیث منزلت نزد خدای تعالی، در روز قیامت کسی است که طولانی باشد گرسنگی او و تفکر او و دشمن ترین شما نزد خدا، بسیار خواب کننده و بسیار خورنده می باشد.›
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: " رَحِمَ الله امْراً تفَکَّرَ فاعتَبَرَ و اعْتَبَرَ فَاَبْصَرَ 44" ‹بیامرزد خدا مردی را که فکر کند پس عبرت بگیرد و بعد از آن بینا گردد.›
و نیز می فرمایند: " اَصْلُ العَقْلِ الْفِکرُ و ثَمَرَتُهُ السَّلامَه 45" ‹ اصل عقل فکر کردن است و میوه آن سلامتی است.›
" الفِکرُ یُنیرُ اللُّب 46" ‹ فکر و تامّل روشن گرداند عقل را و نورانی سازد آن را.›
" راسُ الاسْتِبْصارِ القِکرَه 47" ‹ سر بینایی فکرت و تامل است.›
" بالفِکْرِ تَصْلُحُ الرویَّه 48" ‹ به فکر به صلاح می آید رویت رای و اندیشه.›
" نِنَکَرُّرِ الْفِکْرِِ یَنْجابُ الشَّکُ 49"‹ به مکرر شدن فکر بریده شود شک.›
" طوبی لِمَنْ شَغَلَ قَلْبَهُ بالفِکْرِ و لِسانِهُ بالذِّ کْرِ 50"‹ خوشا بحال کسی که مشغول سازد دل خود را به فکر و زبان خود را به ذکر.›
حضرت علی علیه السلام تفکر را عبادت مخلصین معرفی کرده و آن را از نشانه های مردان خدا می داند:
" التَّفَکُّرُ فی ملکوتِ السَّمواتِ و الارضِ عِبادَهُ المُخلِصینَ 51" ‹ فکر کردن در پادشاهی آسمانها و زمین پرستش مخلصان است.›
" العاقِلُ اذا سَکَتَ فَکَرَ و اذا نَطَقَ ذَکَرَ واذا نَظَرَ اعْتَبَرَ 52" ‹ عاقل هرگاه خاموش شود فکر کند و هرگاه گویا شود ذکر خدا و هرگاه نگاه کند عبرت گیرد.›
" المومِنْ دائِمُ الذِّکْرِ کَثیرُ الفِکْرِ، علی النَّعماءِ شاکِرٌ و فی البلاء صابرٌ 53" ‹ مومن دائم الذکر است، کثیر الفکر است؟ بر نعمت شکر کننده و در بلاء صبر کننده است.›
" انَّما البصیرُ مَنْ سَمِعَ فَفَکَّرَ و نَظَرَ فَاَبْصَرَ وانْتَفَعَ بِالعِبَرِ 54" ‹ بدرستی که نیست بینا مگر کسی که بشنود پس تفکر کند و نگاه کند پس ببیند و نفع یابد به عبرتها ›
"الا وانَّ الَّلبیبَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجوهَ الآراء بِفِکْرِ صائبٍ و نظَرَ فی العواقِبِ 55" ‹ بدانید و به درستی که خردمند کسی است که روآورد به جانب رویهای اندیشه ها به فکری درست و تفکری در عاقبت آنها.›
انسانی که اهل تفکر باشد، اهل سخنان بی فایده نیست پیامبر چنین بود؛ و البته لازمه تفکر سکوت است. چنانکه در حدیث موسی بن جعفر (ع) به هشام بن حکم آمده است:
" انَّ لکل شیءٍ دلیلاً التفکر الصّمت 56" ‹ هر چیز نشانه راهبر و راهنمایی دارد که نشانه و راهبر عقل تفکر و نشانه و راهبر تفکر سکوت است.›
اساساً تفکر با سکوت تمام و تکمیل می شود57 و پیامبر سکوتهای طولانی داشت. امام علی علیه السلام می فرمایند:
" الصَّمْتُ روْضَهُ الْفِکر 58" ‹ خاموشی باغ فکر است.› امام حسین علیه السلام می فرماید از پدرم امیرالمومنین علیه السلام پیرامون سکوت رسول خدا(ص) سوال کردم، فرمود: سکوت آن حضرت بر چهار چیز بود: بردباری، دوراندیشی، اندازه نگاهداری و تفکر.
سکوتش در اندازه نگاهداری از آن باب بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه به یک نحو گوش دهد، اما سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهای باقی و فانی فکر می کرد و بردباری و شکیبایی برای او با هم جمع شده بود به همین جهت هیچ چیز او را به خشم نمی آورد و بر نمی انگیخت و دوراندیشی برای او در چهار چیز فراهم آمده بود: به کارهای نیک چنگ می زد تا دیگران به او اقتدا کنند، ازکارهای زشت دوری می کرد تا مردم از آن بپرهیزند، در انتخاب رای صحیح برای اصلاح کارهای امّت جدیّت و تلاش می کرد و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود قیام می کرد59.
این الگوی تمام و کمال چنین بود، سکوتش پربار و ثمره ی تفکرش هدایت و اصلاح بود، نه تنها خود اینگونه بود، بلکه مردم را نیز دعوت به تفکّر و توصیه به تدبّر می نمود.
امام باقر علیه السلام نقل می فرماید که مردی خدمت پیامبر (ص) رسید و تقاضای آموختن چیزی نمود. حضرت او را به قطع امید از آنچه در دست مردم است نصیحت کرد. مرد تقاضا کرد تا حضرت افزون بر آن مطلبی به او بیاموزد. حضرت او را به پرهیز از طمع که فقر نقد است توصیه کرد. مرد چیزی بالاتر تقاضا کرد و حضرت فرمود: هر زمان که تصمیم به انجام کاری گرفتی، در عاقبت آن بیاندیش، پس اگر خیر و شر بود آن را دنبال کن و اگر گمراهی و تباهی بود از آن اجتناب ورز! این شان، شان مومن است و نظام تربیتی دین چنین جهت گیری تربیتی دارد و در حدیث امام صادق (ع) آمده است که مرد دیندارمی اندیشد و … پایان کار را می نگرد، پس از پشیمانی و ندامت در امان می ماند60.
دست پروردگان این مکتب نیز چنان اهل تفکر و تدبر بودند که زندگی شان با آن آمیخته شده بود. نقل است که مردی از اهل بصره از همسر ابوذر درباره عبادت او پرسش کرد و پاسخ شنید که ابوذر (ره) روزها در گوشه ای از خانه به تفکر می پرداخت. در این باره از امام صادق (ع) نقل شده است:
" کان اکثر عباده ابی ذر رحمه الله علیه التفکّر و الاعتبار 61" ‹ بیشترین عبادت ابوذر (ره) تفکر و کسب عبرت بود›
این چنین تفکر راهگشا و هدایتگری است که اهّم عبادات است و در وصیت پیامبر(ص) به علی (ع) آمده است: " لا عباده مثل التفکّر 62" ‹ عبادتی چون تفکّر نیست.›
نقل است که حواریّون به عیسی بن مریم (ع) عرض کردند آیا در روی زمین امروز شخصیتی مانند شما پید ا می شود؟ فرمود که: بله هر کس که منطق و سخنش ذکر خدا و یاد حق باشد و سکوتش فکر کردن، نظر و نگاه کردنش به مسائل عبرت گیری باشد مثل من است. " من کان منطقه ذکراً و صحبه فکراً و نظره عبره فانه مثلی 63"
پیروان انبیاء چنین بوده اند و توضیفهای بلندی که در باب تفکر شده است همه مربوط به همین تفکر هدایتگر است که موجب عبرت و بصیرت می باشد.
اذا المرء کانت له فکره ففی کل شی له عبَره64
چنانچه انسان اهل تفکر باشد در هر مساله ای برای او عبرتی است.
اما اینکه چرا بسیاری عبرت نمی گیرند، اصلاح نمی شوند و تفکر موجب هدایت آنها نمی شود باید توجه داشت که آنها تفکر نمی کنند، بلکه خیال پردازند یا تفکرشان صوری است و از حقیقت بی بهره است والا:
" الفکر مرآه صافیه 65" ‹ فکر آیینه ای صاف است.›
" الفکر یهدی 66" ‹ فکر راهنماست.› و " الفکر نزهه المتّقین 67" ‹ فکر نزهت و سیرگاه پرهیزگاران است.›
در این بستر است که رشد حاصل می شود: " الفکر رشد 68" و عقل و مغز وجود آدمی روشن و نورانی می گردد: " الفکر ینیر اللب 69" و عقل آدمی صیقل خورده و جلا می یابد: " الفکر جلاء العقول 70" و بدانجا می رسدد که شایسته هدایتهای الهی شود و خداوند در ذات عقلش با وی سخن گوید: " و ما برح الله – عزت آلاوه – فی البراهه و فی ازمان الفترات، عبادنا جاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم. 71" خداوند -که نعمتهایش بزرگ باد- در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام می کرده و در وادی عقل و اندیشه با آنان سخن می گفته است.
3. تفکر در آیینه اعمال و کلام بزرگان
مساله تفکر در تدبر از اموری است که در سیره نبوی درخشش خاصی دارد و تجلی این درخشش برکسی پوشیده نیست تفکر کلید روشنایی ها و مبداء کسب بصیرت و دام علوم و وسیله ی کسب معارف و حقایق است72.
و در هیچ نظام فکری و عملی چون اسلام بر تفکر تاکید نشده است، چرا که نیروهای باطنی انسان و حیات حقیقی او با تفکر فعال می شود و با گشودن دریچه ی فکر، درهای حکمت و راهیابی به حقیقت بر او گشوده می شود، از این رو در اسلام اندیشیدن، زندگی، دل و حیات قلب عنوان شده است73.
بیان علامه طباطبائی
و به تعبیر علامه طباطبائی (ره) که می فرمایند: ‹ بی تردید زندگی انسان یک زندگی فکری بوده و جز با ادراک که فکر می نامیم قوام نمی یابد و از لوازم بناء زندگی بر فکر این است که فکر هر چه صحیحتر و تمامتر باشد زندگی بهتر و محکمتر خواهد بود، بنابراین پابرجا مربوط به فکر صحیح و قیم بوده، مبتنی بر آن است و به هر اندازه که فکر صحیح باشد از آن بهره گرفته شود زندگی هم قوام و استقامت خواهد داشت74.
لذا زندگی هایی که استقامت و قوام ندارند و فاقد ارزشهایی هستند که باید دارا باشند نتیجه عدم تفکر و نیز بی توجهی و یا عدم استفاده صحیح از این امر مهم است. البته اکثر مردم فضیلت تفکر و اهمیت آن را می دانند اما نسبت به حقیقت فکر، ثمره فکر، چگونگی داخل شدن در آن، چگونه خارج شدن از آن، مجرا و مسیر حرکت و شیوه تفکر و کیفیت آن و … جاهلند، مردم نمی دانند چگونه فکر کنند، در چه چیزی تفکر نمایند و اصلاً برای چه فکر کنند75!
لذا با جواب دادن به این سوالات می توان به نتیجه خوبی رسید و به اهمیت و فضیلت آن پی برد. امام خیمنی(ره) درباره فضیلت تفکر می فرمایند: ‹ بدان که از برای تفکر فضیلت بسیار است و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است. در قرآن شریف و احادیث کریمه تعظیم بلیغ و تمجید کامل از آن گردیده و از تارک آن تعبیر و تکذیب شده و در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که فرمود:
" اَفْضَلُ العِبادَهِ اِدْمانُ التَّفَکُّرِ فی الله و فی قُدْرَتِهِ ." و پس از این ذکری از این حدیث پیش می آید و در حدیث دیگر یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر دانسته و در حدیث نبوی ‹صلی الله علیه و آله› است که تفکر یک ساعت از عبادت یک سال بهتر است و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال و در حدیث دیگر هفتادسال؛ و از بعضی علمای فقه و حدیث هزار سال هم حدیث شده است76.
تفکر و رهایی اباذر از بت پرستی
در احوالات حضرت ابی ذر می خوانیم که آن صحابی بزرگ پیامبر اکرم ‹صلی الله علیه و آله› بت پرستی را قبل از آنکه پیامبر اسلام را دریابد به تفکر خویش ترک گفته بود و راه باطل را به قدرت اندیشه رها کرده بود و راه حق را بطور شایسته در نیافته بود و در روایتی از امام صادق علیه السلام درباره ابی ذر اینگونه آمده است: "کان اکثُر عبادهِ ابی ذر التفکر و الاعتبار. 77"
بیشترین عبادت ابی ذر اندیشیدن و عبرت گرفتن بود.
آری او در قبیله ای به دنیا آمد و تربیت یافت که مرکز یکی از بت های بزرگ قریش بود، او هنگامی که با اقوام خویش در اوقات عبادت به حضور بت بزرگ می رفت و خضوع و کرنش و احترام و گریه و ناله های اقوام خویش را در مقابل سنگی که به دست خود آنها تراشیده شده بود، مشاهده می کرد و دعا و ثنا و قربانیهای گوناگون قبیله خود را در پیشگاه یک جماد بیجان رویت می کرد، وجدان پاکش را پیوسته رنج میداد و صفای دل گاهی او را به تعجب و گاهی به تفکر و گاهی به انکار درونی وامی داشت و به همین منوال مدتی در شک و تردید بود که آیا این همه اظهار محبت مردم را این موجود جماد درک می کند؟
و اگر در حقیقت عاری از شعور و ادراک و قداست است، چگونه این همه انسانهای ذی شعور به دورش می چرخند؟
بالاخره شبی در فضای مهتاب، سنگی در دست گرفت و به سینه وی (بت سنگی) کوفت، و با تزلزلی به خانه خویش برگشت که مورد غضب معبود قبیله اش قرار نگیرد!
مدتی گذشت، خبری نشد و عکس العملی ندید تا آنجا که یک تفکر صحیح او را از ملتش جدا کرد و با یک تفکرو یک تامل درونی بیدار شد و از همان جا رفت و بار سفر بربست و به مکه روانه شد که بت را اثری نیست و باید به سوی خدا رفت.
او را تفکر به راه انداخت و به مکه آورد و بالاخره به مطلوب اصلی خویش رسید و روزی خود را در مقابل قیافه ای دید که عالم در مقابلش کوچک بود، آنچنان مجذوب گشت و دل داد که شاید در قلبش چنین گذشت که اگر بناست در مقابل موجودی سجده کنیم، این موجود از همه آنها والاتر است.
آری او پیامبر ‹ صلی الله علیه و آله و سلم › بود ، اما اباذر دید که او برمی خیزد و رو به معبود می کند و چنان خاضعانه سر به سجده می نهد که گویی روح از قالب تن بیرون می رود.
اباذر در تفکر خویش دریافت که مساله بالاتر از اینهاست، جهان را معبودی است که باید از آدم و نوح تا محمد عظیم ‹ صلی الله علیه و آله و سلم › در پیشگاهش جبین بر زمین سایند و اوامرش را آویزه گوش کنند و بالاخره متفکر شد تا ابی ذر گردید: " اذا قَدَّمت الفکر فی جمیع افعالک حَسُنَت عواقبک. " ‹ هنگامی که فکر و خرد را به جمیع افعالت مقدم کنی عاقبتت نیکو می گردد.78›
علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) نیز می فرمایند: چونانکه قوام بخش زندگی تن، روح است حیات بخش جان و زندگی و روان نیز تعقل و تفکر است و باید به این مطلب نیز توجه داشت که در میان جانداران روی زمین، انسان تنها موجودی است که به او عقل داده شده و می تواند به کمک عقل مسائل و موضوعات را تحلیل کند و به نتایج لازم برسد و با بکارگیری همین دستگاه خرد و اندیشه است که انسان می تواند از مجهولات خود بکاهد و به کسب معلومات جدید موفق شود، لذا با تفکر انسان از حد حیوانی خارج شده و به درجه رفیع انسانیت می رسد و به بیان دیگر ارزش انسان به اندازه اندیشه صحیح اوست.
ای برادر تو همین اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای

تفکر و رهایی فضیل بن عیاض از انحراف
گاه یک لحظه تفکر زندگی انسان را دگرگون می کند و حرکت در نفوس عاصیان و مجرمان پدید می آورد که نقطه عطفی در زندگی آنها می شود چنانکه فضیل بن عیاض در آغاز کار مردی بدکار و تبه روزگار بود و تنها یاد و نام او دیگران را به وحشت می انداخت، راهزنی می کرد و اموال مردم کاروانیان را می ربود، روزی نگاهش به دختری جوان و زیبا افتاد و آهنگ تجاوز به او کرد. همینکه از دیوار خانه او بالا می رفت آوائی دلپذیر، این آیه را تلاوت می کرد:
" الم یان لللذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله.79" ‹آیا برای کسانی که ایمان آورده اند هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده نرم و ]فروتن[ گردد.›
با شنیدن این آیه لختی اندیشید و آنگاه با خود این سخن را تکرار کرد: پروردگارا! آری وقتش رسید! پس از دیوار فرود آمد و راه مسجد را گرفت80.
نتیجه ای که از مطالب بیان شده می توان گرفت این است که: بهترین معلمان افرادی هستند که بجای انباشته کردن ذهن دانش آموزان افکار آنان را به فعالیت واداشته روش اندیشیدن و فکر کردن را به آنان بیاموزند. شاگردی که فکر کردن را بیاموزد در حقیقت مانند منبع سرشاری است که با اتکاء به ذخائر درونی به تحرک و فعالیت خواهد پرداخت. چنین فردی همانند موتوری سرشار از انرژی فعال و کوشا خواهد بود.
انسانهایی که از آغاز کودکی به فکر کردن و اندیشیدن نپردازند در بزرگسالی از نظر فکری افرادی علیل و ناتوان بوده در برخورد با مشکلات توانائی مبارزه با مشکلات را نداشته در مبارزه زندگی شکست خواهند خورد.
برخی دانشمندان عقیده دارند بالاترین عبادتها فکرکردن است، زیرا چکیده و خلاصه عبادت، تفکر کردن است. این عده این چنین استدلال می کنند که فکر کردن کار قلب است و عبادت عمل جوارح است و کار قلب اشرف و برتر از کارهای سایر اعضاست81.
پیامبران نیز به عنوان بزرگ معلمان تاریخ برای نجات مردم از بت پرستی آنان را به تفکر در سنگ و چوب بودن بت ها و اینکه آنها هیج اختیار و حرکتی از خود ندارند دعوت می کردند و از این طریق فطرت توحیدی آنها را بیدار می کردند و اسلام نیز پرچمدار دعوت به تفکر است و اساساً یکی از مختصات دین مبین اسلام این است که پیروان خود را به اندیشیدن و تفکر کردن وامی دارد و در مواردی فکر کردن را از عبادتهای یک ساله برتر و بالاتر دانسته است، زیرا عقل بیدار می تواند راهنمای انسان باشد نه عبادت.
از این گذشته اساساً ارزش عبادتها در پرتو میزان عقلی انسانها مورد سنجش قرار می گیرد. نکته حساس اینکه عبادت اگر پشتوانه اش عقل و تفکر نباشد ممکن است در فرصت کوتاهی با یک بی عقلی همه عبادتهای فراوانی که در طول سالیان درازی انجام گرفته یکباره به باد داده شود. در قرآن اشاره های ظریفی صورت گرفته که افرادی مانند عابد برصیصا همه تلاش و کوششهای عبادی خود را در یک چشم به هم زدن به باد داد. لذا یکی از دستورات قرآن پناهندگی انسان به عقل و فکر است لذا در قرآن از اولوالالباب تحسین و تمجید شده است. یعنی افرادی که از خرد و عقل فراوان برخوردارند در مقابل کلمه ای مشابه اواوالوالعباده وجود ندارد یعنی قرآن بر زیادی عبادت تکیه نکرده است82.

فصل سوم

زمینه ها و محورهای تفکر
1. تفکر در صفات خداوند
2. تفکر در مخلوقات
3. تفکر در اعمال و افعال خود
4. تفکر در تاریخ
5. تفکر در دنیا آمدن و مردن اشیاء

زمینه های و محورهای تفکر
1. تفکر در صفات خداوند
در اینجا سخن را با کلام امام خمینی (ره) در این باره آغاز می کنیم. ایشان در اول مرتبه ی تفکر را، تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات او می داند و می فرمایند: اول تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات اوست و نتیجه آن علم به وجودحق و انواع تجلیات است و از آن، علم به اعیان و مظاهر رخ می دهد. و این افضل مراتب فکر و اعلی مرتبه علوم واتقن مراتب برهان است، زیرا که از نظر به ذات علت و تفکر در سبب مطلق علم به او و مسبّبات و معلولات پیدا شود. و این نقشه تجلیات قلوب صدیقین است و از این جهت آن را برهان صدیقین گویند: زیرا که "صدیقین" از مشاهده ذات، شهود اسماء و صفات کنند، و در آیینه اسماء، اعیان و مظاهر را شهود نمایند83.
گاه انسان از طریق معلول پی به علت می برد و گاه از طریق علت پی به معلول می برد و برهان صدیقین از نوع دوم است. کسانی که اهل سیر و سلوک هستند برای اثبات خدا به آفرینش نگاه نمی کنند، اکثریت قریب به اتفاق به خورشید، آسمان، زمین و … به (معلولات) خدا نگاه می کنند و تفکر می کنند و پی می برند که خدایی هست، اما صدیقین به معلول نگاه نمی کنند، آنها نظرشان به ذات خداوند است. آنقدر در ذات خداوند و اسماء او تفکر می کنند تا آثار وجود حق و تجلیات نور حق را در خودشان مشاهده می کنند و در اثر روشن شدن این نور، این معلولها را مسبب پروردگار می دانند.
شاید اینجا اشکالی پیش آید و آن اینکه گاه در بین روایات به روایاتی برمی خوریم که ما را از تفکر درباره خداوند منع می کند. مثلاً در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام است که می فرمایند:
" تَکَلَّموا فی خَلْقِ الله و لا تَتَکَلَّموا فی الله، فَاِنًَّ الکَلامَ فی الله لا یزْدادُ صاحِبَهُ الا تَحَیُّراً.84"
‹ از آفریده های خداوند سخن بگوئید و از ]ذات [ خدا سخن مگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه سرگردانی بیشتر گوینده است.›
و در روایت دیگر از امام محمد باقر علیه السلام است که می فرمایند:
" ایّاکُمْ و التَّفَکُّرَ فی الله؛ ولکنْ اذا اَرَدْتُمْ انْ تَنْظُرُوا الی عَظَمَتِهِ فانْظُرْ الی عَظیمِ خَلْقِهِ .85"
و احادیث از این قبیل که در اصول کافی باب نهی از تفکر در ذات خداوند آمده است. ولی همانطور که گفته شد بنابر روایات و بیان بزرگان اول مرتبه تفکر، تفکر در خداست و این دو مطلب چگونه با هم جمع می شوند؟
در جواب این اشکال باید گفت که جمعشان به این شکل است که وقتی ما این روایات را کنار هم بگذاریم هر دو روایات صحیح است. روایاتی که می فرمایند: در ذات خدا تفکر نکنید، آن تفکر در کیفیت وجود ذات خداست، یعنی اینکه خداوند ذاتش از چه چیزی تشکیل شده است، آیا انسان می تواند با تفکر، به این معنا برسد؟
عقل محدود بشر فقط می گوید که ذات خداوند بسیط است و مرکب نیست و چیزی که مرکب باشد نیازمند به اجزایش است. اما در عوض هر کسی به اعتبار صفات، مثلاً: رزاقیت، خالقیت و … خداوند تفکرکند هیچ اشکالی ندارد، بلکه سازنده و مفید نیز هست و به آن ملزم هم شده ایم. دلیل آن هم این است که ما روایاتی داریم که تفکر در ذات خداوند نکنید و در روایات دیگر داریم که تفکر افضل عبادت است.
البته تفکر نیز باید دوام داشته باشد در مورد خداوند و قدرتش و تفکر در کیفیت ذات خداوند ممنوع است. بشر آنقدر ناتوان است که نمی تواند به حقیقت ذات پی ببرد، پس اینطور نیست که همه تفکر در خداوند ممنوع باشد، بلکه تفکر در کیفیت ذات خداوند ممنوع است.
کسی که در ذات تفکر می کند همانند خفاشی است که در زمان بروز نور خورشید از لانه بیرون نمی آید، چون با بیرون آمدن او در نور خورشید نابود می شود. بشر هم در مقابل کیفیت ذات خداوند مثل خفاش است در مقابل نور خورشید.
اما اگر تفکر در کنه ذات خداوند نباشد عبادتی بی همتاست.
امام خمینی(ره) نیز به همین مطلب در کتاب جهل حدیث خود اشاره می کندو می فرمایند:
‹ پس از مجموع این اخبار معلوم می شود که تفکر در ذات به یک مرتبه ممنوع است که آن تفکر کنه ذات و کیفیت آن است؛ چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است: "مَنْ نَظَرَ فی الله کَیْفَ هُوَ هَلَکَ " یا آنکه جمع بین اخبار ناهیه و آمره شود به اینکه یک دسته از مردم که قلوبشان طاقت استماع برهان ندارد و استعداد ورود در این گونه مباحث ندارند، وارد نشوند، چنانچه شاهد بر این جمع در خود روایات است و اما کسانی که اهل آن هستند برای آنها راجع، بلکه افضل از جمیع عبادات است .86"
این بحث را با دو روایت از امام صادق علیه السلام به پایان می بریم:
امام صادق علیه السلام می فرمایند: " لیست العباده کثره الصلاه و الصّوم انّما العباده التفکر فی امرالله 87"
‹ عبادت به نماز و روزه ی بسیار نیست، همانا عبادت اندیشیدن در امر خدای عزوجل است.›
و همچنین می فرمایند: " افضل العباده ادمان التفکر فی الله و فی قدرته 88"
‹ برترین عبادات همواره اندیشیدن درباره خداوند و قدرت اوست.›
2. تفکر در مخلوقات ] آیات آفاقی و انفسی[
امام خمینی (ره) مرتبه دوم تفکر را تفکر در مخلوقات می دانند و می فرمایند: یکی دیگر از درجات تفکر، فکرت در لطایف صنعت و اتقان آن و دقائق خلقت است به قدری که در طاقت بشر است و نتیجه آن علم به مبداء کامل و صانع حکیم است و این عکس برهان صدیقین است؛ زیرا که مبداء برهان در آن مقام حق تعالی عزاسمه است و از آن علم به تجلیات و مظاهر و آیات حاصل شود؛ و در این مقام مبدا برهان مخلوقات است و از آنها علم به مبدا و صانع حاصل شود و این برهان برای عامه است و آنها را حظّی از برهان صدّیقین نیست و لهذا شاید بسیاری انکار نماند که نظر در حق مبداء علم به خود او شود و علم به مبداء موجب شود علم به مخلوق را89.
انسان نیز یکی از عجایب خلقت استکه اگر کسی در خلقت خود به قدر سعه علم و طاقت خود تفکر نماید درهای معارف به سوی او گشوده خواهد شد. خداوند در قرآن کریم است که می فرماید:
" و فی الارض ایاتٌ للموقنین * و فی انفسکم افلا تبصرون 90"
‹ و در روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ] متقاعد کننده[ است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟ › در این آیات خداوند به دو مورد از مخلوقات خود اشاره نموده است:

الف: تفکر در گردش زمین و سیارات دیگر
نظام خلقت با دقتی عجیب و نظمی خلل ناپذیر به گردش خود ادامه خواهد داد . این گردش منظم علاوه بر اینکه تقوی و خشوع در مقابل خدای صانع مدبر و توجه حکیم نسبت به او را در هر کاری به دل بشر وحی می کند و الهام می بخشد، عقل را هم به دقت نظر و نظم و انضباط در کارها و حکمهایش عادت می دهد. گردش زمین و خورشید و افلاک و سیارگان قابل محاسبه با ثانیه و دقیقه و ساعت نیست، آنرا با سرعت سیر نور که در هر ثانیه 186 میل (300 کیلومتر حرکت ) می کند، حساب می کنند! توجه و دقت در این حرکت و نظم عجیب سرسام آور خرد را به دقت و نظم معتاد می سازد.
یک سر سوزن اشتباه اندیشیدن در این نظم یا اندازه گیری این حرکتها باعث اشتباهی بزرگ و بی انتها خواهد شد. اگر به گردش درآورنده باشعور این عالم هم کمترین خطائی مرتکب می شد تمام پیوندهای این نظام از هم می گسست و همه سیارگان و ثوابت فرومی ریختند و بر اثر بیرون آمدن از مدار منظم خود، از بین می رفتند! خرد نیز با دیدن این پیوند عجیب و دقت ارتباط و نظم شگفت با سرعت افکار و اندیشه های تحت فرمان خود را به نظم و انضباط درمی آورد و به تنظیم و ترتیب قوای مختلف خود و هماهنگ ساختن آنها با هم می پردازد.

ب: تفکر در خلقت انسان
انسان موجودی است که خداوند او را از سایر موجودات تمیز داده و به او عقل داده و او را به عنوان جانشین خود مقام خلیفه الهی عطا کرده طوری که می تواند خود را از ملائک بالاتر بکشاند و به مقام قرب الهی برساند.
تفکر در عالم انسان و مقام او یکی از باارزشترین منابع تفکر در اسلام است. در قسمت پیدایش و خلقت انسان به قران کریم که مراجعه کنیم، می بینیم که بشر از نسل ابوالبشر حضرت آدم (علیه السلام) و زوجه اش بوحود آمده است.

خداوند در قرآن کریم ارزش و مرتبه و بزرگی انسان را بیان می کند:
" وَ اذْ قُلْنا لِلْملئکه اسْجُدوُا لِاَدَمَ فَسَجَدوا الّا ابْلیسَ اَبی واسْتَکبَرَ وَ کانََ مِنْ الکفِرینَ 91"
‹ و چون فرشتگان را فرمودیم: برآدم سجده کنید پس بجز ابلیس که سرباز زد و کبر ورزید و از کافران شد ] همه[ به سجده افتادند.›
اگر مردم در عظمت توانائی و بزرگی نعمتی که خداوند در خلقت انسان قرار داده فکر و اندیشه کنند از گمراهی به راه راست باز می گردند و از مشقت و سختی آتش سوزان (قیامت) می ترسند. خلقت آدمی سراسر شگفتی است، انسان اگر در آن دقت کند به شگفت آمده و از وصف آن ناتوان می ماند و در می یابد که تدبیر و حکمتی در کار است که توانسته انسان را بدین شکل خلق کرده و بر روی دو پا قرار دهد و همچنین اگر دقیق تر شویم در تک تک اعضاء حکمتهای باریکی نهفته است که کوردلان از دریافت آن عاجزند.
خداوند در قرآن کریم درآیات متعدد انسانها را دعوت به تفکر در خلقت خودشان می کند و می فرماید:
" فلینظر الانسان مِمَّ خُلِقَِ 92" ‹ انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؟›
" سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم انّه الحق 93" ‹ به زودی نشانه های خود را در افقهای گوناگون و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است.›
تفکر در این حوزه و کسب معرفت در این مجرا از نافعترین و والاترین معارف و بهترین راه در شناخت حق است. مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و پرسید:
" کیف الطّریق الی معرفه الحق؟" و حضرت پاسخ دادند: " معرفه النفس 94" ‹ شناخت خود›
و از امیر المومنین (ع) نقل شده است:
" معرفه النّفس انَفعَ المعارف 95" ‹ شناخت خود، سودمندترین شناخت هاست.›
و همچنین فرمودند:
" نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه الّنفس 96"
‹ آنکه به شناخت خود دست یافت به بزرگترین نیکبختی دست یافته است.›
و از امام باقر (ع) منقول است که:
" و لا معرفه کمعرفتک بنفسک 97" ‹ هیچ شناختی همچون شناخت وجود خودت نیست.›
این معرفت کلید همه ی معارف و نردبان سیر به سوی حقایق است که بدون آن برای طالب معرفت حقیقی طرفی بسته نخواهد شد. امام خمینی (ره) در مصباحی که سخن از معارف بلند می آورد، می نویسد:
" … والمرقاه لامثال هذه المعارف بل کلّ الحقایق للسّالک العارف "معرفه النفس" فعلیک بتحصیل هذه المعرفه فانّها " مفتاح المفاتیح" و" مصباح المصابیح " من عرفها فقد عرف ربّه 98"
و نردبان این گونه معارف، بلکه نردبان همه ی حقایق از برای عارف سالک همانا ‹معرفت نفس› است. پس بر تو باد که این معرفت را به دست آوری که شناخت خود کلید همه ی کلیدها و چراغ همه ی چراغهاست و هر کس خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است.
چرا این شناخت آن قدر ارزشمند و کلیدی است؟ دلیل آن این است که ‹ انسان› کون جامع است؛ نسخه ی عالم است؛ مظهر همه ی اسماء و صفات الهی است؛ جلوه ی جامع است. پس شناخت او شناخت همه چیز است99.

3. تفکر در اعمال و افعال خود
این تفکر، نتیجه آن خود سازی و نگرش به اعمال است. انسان باید در شبانه روز ساعتی را قرار دهد برای تفکر در اعمال و رفتار خود و اعمال شایسته و ناشایسته را مورد بررسی و تجدید نظر قرار دهد، اگر اعمال، رفتار، اعضاء و جوارح خود را مطابق با راه حق دید و ضمیر خود را مشغول طاعت و عبادت دید شکر خدا را به جا آورد، ولی اگر بر خلاف حق و مخالف دید درصدد معالجه خویشتن برآید.
بیندیشد در صفات مهلکی که ممکن است در او باشد و دامنگیر او شود، از بخل، ریا، حسد، کبر، کینه، غضب و … درصدد رفع آنها برآید. در مقابل نیز در هر یک از صفات نجات بخش تفکر کند، مثل: توکل، صبر، تواضع، رضا به قضا، شکر بر نعمتها، اعتدال و… اگر خود را متّصف به آنها دید فبها، ولی اگر قلب خود را خالی از این صفات دید باید در اندیشه تحصیل آنها برآید که این نوع تفکر، تفکر اندیشمندان و صالحان است.
اما تفکر صدّیقان از این بالاتر است و نتیجه ای بس شگرف دارد، زیرا اینها غرق در دریای انس به پروردگارند و از همه چیز و از همه کس بریده اند و به جانب پروردگار و معبود خویش رفته اند و از جان و دل غرق در فکر جلال و جمال و عظمت او شده اند. لذا در نتیجه این نوع تفکر که جز از طریق جدائی از همه رذائل و اتّصاف به فضائل نجات بخش مسیر نیست، دل بریدن از دنیا و چیزهای فانی آن و دل بستن به معشوقی که خالق تمام هستی است. در سایه این تفکر نیک به مشاهده جمال و جلال او می نشینند.
و نیز در احوالات ‹ لقمان حکیم› می نویسند که بسیار تنها می نشست و فکر می کرد، تا اینکه یکی از نزدیکانش به او اعتراض کرده و گفت: ای لقمان: توبسیار وقت خود را در گوشه تنهایی به نشستن می گذارنی و اگر با مردم نشست و برخواست می کردی، مانوس تر بودی؟
لقمان در پاسخ گفت: مدتی دراز در تنهایی به سر بردن فکر را بهتر به کار می اندازد و تفکر طولانی دلیل و راه بهشت است.
اصولاً تفکر اساس هر کار نیک است و همچنین می تواند اساس کارهای زشت و ناشایست نیز باشد.
" فِکرکَ یهدیکَ الیَ الرَّشاد و یَحدوکَ الی اصلاح المَعاد 100"
‹ فکر و اندیشه تو است که تو را به راه راست و صلاح هدایت می کند و یا به صلاح امر آخرتت وادار می سازد.›
همانگونه که فکر در مورد آفرینش هستی و… نیکیها مفید و سعادت جاودانی را در بردارد و انسان را می سازد، عکس آن نیز صادق است. اگر تفکر در مورد امور زشت و معاصی باشد، باعث گناه و منحرف کردن انسان از جادّه ی انسانیت و در نتیجه سقوط او در درّه ی حبوانیت می گردد ، چرا که فکر گناه کردن انسان را کم کم به سوی گناه می کشاند و قبح و زشتی آن گناه را در نظرش کوچک و کمرنگ جلوه می دهد.
" مَنْ کَثُرَ فِکرُهُ المعاصی دَعَتْهُ 101"
" مَنْ کَثُرَ فِکرُهُ فی اللَّذاتِ غَلَبَتْ علیهِ 102"
کسی که در لذتها زیاد فکر کند آن لذتها بر وی غالب می شوند.
شهید مطهری (ره) عادت به تفکر و تعقل را مایه نجات می داند و می فرماید: انسان برای اینکه از چنگال تسلط شهوات تباه کننده جسم و حان و عقل و ایمان و دنیا و آخرت نجات پیدا کند، راهی جز تقویت جانب نیروی عقل ندارد. یکی از راههای تقویت این نیرو این است که کاری کند که تعقل و تفکر در کارها برایش به صورت یک عادت درآید، از عجله در تصمیم گیری بپرهیزد.
شخصی آمد خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد نصیحتی به من بفرمائید، آن حضرت فرمودند: آیا اگر تو را نصیحتی کنم عمل خواهی کرد؟ آن مرد در جواب گفت: بلی و تا سه مرتبه این سوال وجواب بین رسول اکرم(ص) و آن مرد ردو بدل شد و در هر مرتبه رسول اکرم(ص) با او می فرمود آیا اگر دستوری بدهم عمل خواهی کرد؟ و او در جواب می گفت: بلی عمل خواهم کرد. پس از تعهّد موکّدی که رسول اکرم(ص) از آن مرد گرفت، به او فرمود: " اذا هَمَمْتَ بامر فتدبر عاقبته " یعنی ‹ هرگاه تصمیم کاری را گرفتی اول تدبر و تفکر کن و عاقبت و نتیجه آن را ببین، اگر رشد و هدایت است آن را تعقیب کن و اگر شر و ضلالت است از آن دوری کن.›
از طرز تعهد گرفتن رسول اکرم (ص) از آن مرد معلوم می شود که برای این جمله، فوق العاده اهمیت قائل بوده، می خواهد به ما بفهماند که باید عادت به فکر و تدبر داشته باشیم و در هیچ کاری پیش از آنکه کاملاً آن را زیرورو کنیم و نتایج و عواقب آن را بسنجیم وارد نشویم103.

4. تفکر در تاریخ
در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که انسان را دعوت به تفکر در احوال گذشتگان می کند:
" فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون 104"
‹ پس این داستان را برای آنان حکایت کن شاید که آنان بیندیشند.
" قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المجرمین 105"
‹ بگو در زمین بگردید و بنگرید فرجام گنه پیشه گان چگونه بوده است.›
" قد خلقت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین 106"
‹ قطعاً پیش از شما سنتهایی ] بوده[ و سپری شده است. پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟›
بدین ترتیب قرآن کریم به گردش در زمین و نگرش به تحولات تاریخی و کسب اعتبار دعوت می کند و روشن است که عبرت جز در سایه ی تفکّری عمیق میسّر نیست. قرآن اساساً تاریخ را برای تفکر و منبع آن می شمارد. قرآن کریم زندگی گذشتگان و فراز و نشیب حیات آنان و دقت در علل عظمت و انحطاطشان را از موضوعات مهم تفکر می داند و در بیانهای گوناگون بدان دعوت می نماید:
" اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الّذین من قبلهم کانوا اشدّ منهم قوه و اثاروا الارض و عمروها اکثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بالبیّنات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون 107"
‹ آیا در زمین نگردیده اند تا ببینند فرجام کسانی را که پیش از آنان بوده اند چگونه بوده است؟ آنها بس نیرومندتر از ایشان بودند و زمین را زیرورو کردند و بیش از آنچه آنها آبادش کردند آن را آباد ساختند و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند. بنابراین خدا برآن نبود که برایشان ستم کند لیکن خودشان بر خود ستم می کردند.›
و این فرزندان قرآن، علی ابن ابیطالب است که حسن (ع) را به تفکر در تاریخ و سیر در آن موعظه می کند:
" احی قلبک بالموعظه!… واعرض علیه اخبار الماضین و ذکّره بما اصاب من کان قبلک من الاوّلین و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عمّا انتقلوا، و این حلّوا و نزلوا 108"
‹ قلبت را با موعظه و اندرز زنده کن! … اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما! و آنچه را که به پیشینیان رسیده است یادآوریش کن، در دیار و آثار آنها سیر کن و درست بنگر آنها چه کرده اند، ببین چه جیزهایی گذاشتند و رفتند، و از کجا به کجا شدند.›
آن حضرت در نحوه برخورد با تاریخ و تفکر و تدبر در آن، آنچنان که خود کرده است به فرزند خویش راه می نماید و او را به دقت در عملکرد گذشتگان، تفکر در اخبارشان و سیر در آثارشان می خواند تا بتوان روشن و تاریک حوادث را تشخیص داد و به استخلاص تاریخ دست زد و آن را مایه ی عبرت قرار داد.
" ای بنّی، انّی لم اکن عمّرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی اعمالهم و فکّرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتّی عدت کاحدهم بل کانّی بما انتهی الیّ من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الی آخرهم فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لک من کلّ امر نخلیه و توخیّت لک جمیله صرفت عنک مجهوله.109"
‹ پسرم! درست است که من به اندازه ی همه ی کسانی که پیش از من می زیسته اند عمر نکرده ام، اما در کردار آنها نظر افکنده ام و دراخبارشان تفکر نموده ام و در آثار آنها سیر کرده ام تا بدانجا که همانند یکی از آنها شده ام، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه ی آنها از اوّل تا آخر بوده ام. من قسمت زلال و مصفای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک باز شناختم و سود و زیانش را دانستم. از میان تمام آنها قسمتهای مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آنها زیبایش را برایت انتخاب نمودم و مجهولات آن را از تو دور داشته ام.›
این چنین برخوردی با تاریخ به عنوان منبعی مفید جهت عبرت گیری و پرهیز از آن اموری است که بر گذشتگان رفته است و همچنین زمینه اصلاح حال و آینده می باشد که:
" لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب 110"
‹ به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی است.›
روش قرآن کریم در برخورد با تاریخ روش سیر در تاریخ است، نظر قرآن از سیر این نیست که تاریخ جهان جهت نقالی و صرافی مطالعه شود، تاریخ را بیان می کند تا انسان خود را در آن مطالعه کند، نظر پیدا کند، بصیرت بیابد. روش قرآن و دعوت آن به روش درایتی است نه روایتی؛ فقیهانه است نه خطیبانه؛ سیر است نه تیه.
سنتهای حاکم بر تاریخ، سننی معین و مقدر و ثابت است و از این روست که تاریخ گذشتگان و آنچه بر آنان رفته است می تواند موجب اندرز و اصلاح امور باشد؛ به شرط آنکه تفکر در تاریخ و اعتبار از آن صورت پذیرد.
" ولو اعتبرت بما معنی حفظت ما بقی 111"
‹ و اگر از آنچه گذشته است عبرت گیری، آنچه را باقی است حفظ خواهد شد.›
چرا؟ به دلیل قوانین و سنن ثابت و جاری:
" عبادالله! انّ الدّهر یجری بالباضین کجریه بالمافین؛ لایعودما قدولّی منه، و لا یبقی سرمداً مافیه؛ اخر فعاله کاوّله، متسابقه اموره، متظاهره اعلامه 112"
‹ بندگان خدا! روزگار بر باقیماندگان آن سان می گذرد که بر پیشینیان گذشت، آنچه از آن گذشته باز نمی گردد، و آنچه در آن است جاودان نمی ماند. آخرین کارش همچون نخستین کار اوست؛ اعمال و رفتارش همچون یکدیگر و نشانه هایش روشن و آشکار است.›
پس، از عبرتها پند گیرید، از تغییرات و دگرگونیها اندرز گیرید و از هشدارهای ـ روزگارـ استفاده کنید. حوادث و تحولات به دلیل وجو سنن حاکم برخی به برخی دیگر شبیه اند و تفکر در آنها موجب بصیرت و راهیابی است و عبرت همین است :
" واعتبر بما معنی من الدنیا مابقی منها ، فاّن بعضها یشبه بعضاً ، و آخر ها لا حق باوّلها ، و کلّها حائل مفارق 113"
از ] حوادث [ گذشته دنیا برای اقیمانده آن عبرت گیر ، چرا که بعضی از آن شبیه بعضی دیگر است ، و پایانش به نخست آن ملحق می گردد ، اما تمام آن گذرا و ناپایدار است .
والدهر آخره یشبه باوّله ناس کناس و ایّام کایّام114
‹ روزگار چنان است که آخرش همچون اولش می باشد و گویا مردم همان مردم و زمانه همان زمانه است . ›

5. تفکر در دنیا آمدن و مردن اشیا
عقل و خرد تنها ابزاری است که خداود سبحان بوسیله آن شناخته شده و تصدیق به رسالت انبیا، و پایبندی به قوانین الهی نیز بدان ایجاد و تثبیت گردیده و عقل انسان را به فضائل و خوبیها تحریک و تشویق و از رذایل و زشتیها بر حذر می دارد. بنابر ان عقل مدبّر امور دنیا و آخرت است .
راه علاج رهای از شهوات و هوسهای دل که موجب تباهی جسم و روح یا به عبارتی دنیا و آخرت آدمی می گردد . تقویت تفکر و تعقل است .
انسان باید قدرت فکری خود را آنقدر بالا برد تا تشخیص حقایق و حصول یقین بخصوص درباب اعتقادات برایش سهل و ممکن گردد.
و نتیجه تحقیق بنده نیز همان باور معاد است که فقط با نگرش و بکارگیری تفکر دقیق به مرحله یقین می رسد و هر گونه تردید و تزلزلی از مسئله مرگ و انتقال از این جهان به سرای آخرت تنها با این نیروی اختصاصی آدمی که از بین خواهد رفت.
دیدن مرگ اشخاص، با دیده بصیرت و یاد کردن از مرگ خویش با قدرت تفکر از بهترین عوامل بیدار کننده و وسائل رشد و کمال آدمی است.
شخصی بوده که به انواع معاصی آلوده بود. امر به معروف و نهی از منکر در او اثر نداشت، از دین بیخبر و نسبت به هر گناهی اهل عمل بود. یک سال او را در ماه رمضان دیدند که انسانی باوقار و با تربیت است و از احوالات الهی بهره مند و از ایمان و عمل صالح وجودی سرشار دارد. از او پرسیده شد که وسیله بیداریت چه بود؟
گفت: دوستی داشتم از دنیا رفت، تا نزدیک قبر جنازه، او را مشایعت کردم، بفکر افتادم که بالای سر قبر او بایستم و آنچه با مرده معامله می شود ببینم. دیدم بند کفن او را گشودند، به زیر صورتش خاک ریختند، بالای سرش لحد چیدند و قبر را با گل و خاک پوشاندند. آن وقت به مشایعت کنندگان گفتند به خانه هایتان برگردید!!
ناگهان از این منظره عجیب و غریب تکان شدیدی خورده و به خود آمدم و با خود گفتم برخورد با تمام این واقعیات برای تو، هم، به همین زودی فرا خواهد رسید. آن وقت در جواب حضرت حق که عمری به تو احسان داشت و تو در مقابل احسانش اسائه ادب داشتی چه خواهی گفت115؟!
پس ای انسان! به چشم بصیرت نظرکن و از خواب غفلت بیدار شو و به گوش هوش بشنو، اگر غافل از سبب هستی و ایجاد خود، و بی خبر از عاقبت حال و آینده و معاد خود هستی، اندکی تفکر در کار خود کن و بدان که پروردگار حکیم و دانا، تو را از عدم و نیستی به مرحله وجود و هستی آورده و تو را متنعم به انواع نعمتها ساخته و تو را از انواع حکمتها آموخته است.
پس:
به جانب خدا باشد و اندکی و لحظه ای در کار او و از احوال خویش غافل مباش.

فصل چهارم
آثار تفکر
1. توفیق ترک گناه و دوری از آن
2. نیل به عبودیت برتر
3. عبادت با معرفت و خاشعانه
4. رسیدن به یقین و انتخاب صحیح
5. آزاد اندیشی
6. آثار دیگر تفّکر

ثمرات و پیامدها و نتایج فکر بسیار است و به طور کلی ثمره ی فکر علم و احوال و اعمال است؛ اما محصول ویژه فکر همان علم است. اگر علم در قلب حاصل شود، حال قلبش عوض می گردد و حال قلب که عوض شد، اعمال اعضاء و جوارح تغییر می یابد؛ چرا که عمل تابع حال قلب است. حال هم تابع علم است، علم نیز تابع فکر.
پس فکر مبداء و کلید تمام خیرات است، زیرا بدون فکر معرفت و علمی در قلب حاصل نمی شود، پس حال دگرگون نمی گردد، در نتیجه اعمال متحول نمی شود و هیچ چیزی حاصل نمی گردد116؛ لذا قرآن کریم ما را دعوت به تفکر می کند و نبی رحمت به ما می آموزد که دائم الفکر باشیم. این فکر است که مفید حکمت و حکمت بخش است: "الفکر یفید الحکمه 117" وصواب، درست رفتن و خطا نکردن، از شاخه ها و فروغ اندیشه است: " الصّواب من فروع الرّویه 118" یعنی: ‹ تامّل، تدبّر و تفکّر چیزیست که صواب بر او مترتب است.› و در همین راستا ـ در ثمرات فکرـ گفته اند:
" الفکر یهدی الی الرشاد 119"
‹ فکر نماینده و هادی راه راست است.
" التدبیر قبل الفعل یومن من العثار 120"
‹ پیش از هر کار به پایان آن اندیشیدن از لغزش ایمن می سازد.›
" الفکر فی العواقب یومن من مکروه النّوائب 121"
‹ به پایان کارها اندیشیدن از گرفتاریها رهیدن است.›
" الفکر یوجب الاعتبار و یومن العثار و یثمر الاستظهار 122"
‹ اندیشه موجب پذیرش پند و ایمن شدن از لغزش و ثمره اش پشتیبان یافتن است.›
" من کثرت فکرته حسنت عاقبته 123"
‹ هر که فکر و اندیشه اش بسیار باشد، پایان کارش نیکوست.›
" من اسهر عین فکرته بلغ کنه همّته 124"
‹ هرکه چشم فکرش را بیدار دارد به نهایت همت خویش دست یابد.›
البته چنین تفکری، تفکری است که سطحی و پراکنده نباشد، بلکه بر مبنای درست و دقّتهای لازم و روش صحیح استوار باشد. چنین تفکری قطعاً ثمراتی را که اشاره شد در پی خواهد داشت.
حال به نمونه هایی از آثار تفکر در تربیت اسلامی اشاره می کنیم:

1. توفیق ترک گناه و دوری از آن
وقتی انسان در عظمت خداوند و رحمانیت و رحیمیت و صفات او اندیشه کند و از سوی دیگر، عجائب و زیباییهای خلقتش را به نظاره بنشیند هیچ گاه به خود اجازه نخواهد داد که عصیان خداوندی، چنین باعظمت را بنماید. پس بیشتر نافرمانی ها و گناهان را می توان ناشی از فراموشی خداوند دانست و از اینجا می توان به دلیل تاکید مکرر دین مبین اسلام به تفکر پی برد، پس تفکر می تواند یکی از اساسی ترین عوامل بازدارنده از گناه باشد.

2. نیل به عبودیت برتر
تفکر عالیترین عبادت انسان است، چرا که در تفکر، انسان به طور مستقیم با خدا ارتباط برقرار می کند، چون در سایه تفکر است که انسان پی به عظمت و خلقت آفرینش می برد و از این راه بهتر او را ستایش می کند. انسان وقتی خوب فکر کند، می فهمد که خلقت جهان بیهوده نیست و با تفکر صحیح مسیر زندگی تغییر می کند.
پیمودن راه خدا و تقوای دینی وقتی حاصل می شود که در درجه اول محرمات الهی شناخته شود و در درجه دوم به کمک تعقل و تذکر، از آن محرمات اجتناب شود. و به عبارت دیگر انسان به فطرت انسانیت که بنای دین بر اساس آن نهاده شده، ملتزم شود و از آن تخطی نکند125.

3. عبادت با معرفت و خاشعانه
مسلماً هر چه نگرش در نظام هستی بیشتر باشد و هر چه دانشش نسبت به پدیده های خلقت، دقیق تر شود باور او به پروردگار عالم بیشتر می شود.
خداوند در قرآن بطور دائم انسان را دعوت به تفکر در عالم هستی می کند که به پدیده ها بیندیشد تا او را بهتر و بیشتر بشناسد و او را آگاهانه پرستش کند.
خردمندان کسانی هستند که علم و عمل و تفکر و دعا و ذکر را همراه کرده و به جای خواسته های محدود مادی، با دیدی وسیع نسبت به این جهان و جهان دیگر خاضعانه، به درگاه خداوند دعاهای مهم و پرمحتوایی می کنند. مسلماً با چنین روحیه روشن و افق دید باز و وسیعی، تفکر و شناختن به واقع نزدیکتر خواهد بود.

" افلم یَنْظُروا الی السماء فوقَهُمْ کیف بَنینَها و زَیَّنَّها و مالَها مِن خَروجٍ 126"
‹ مگر به آسمان بالای سرشان ننگریسته اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده ایم و برای آن هیچ گونه شکافتگی نیست.›
آری تفکر در طبیعت و حیوانات و موجودات دیگر عالم خلقت، اندیشه انسان را بارور کرده او را به مرحله کمال می رساند و سبب انجام عبادت با خضوع و خشوع می گردد.

4. به یقین رسیدن و انتخاب صحیح
یکی دیگر از آثار تفکر به یقین رسیدن و قضاوت صحیح مسائل مختلف است. خداوند در قرآن در موارد متعددی پیروی از ظن و گمان و قضاوت نادرست را مورد نکوهش قرار داده، می فرماید:
" یا ایُّها الّذین امَنوا انْ جاءَکُمْ فاسقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنوا انْ تُصیبوُِا قوماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ 127"
‹ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و بعد از آنچه کرده اید پشیمان شوید.›
" وَ ما یَتَّبِعُ اکثَرُهُمْ الا ظنّاً انَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شَیْئاً انَّ اللهَ علیمٌ بِما تَفْعلون 128"
‹ و بیشترشان جز از گمان پیروی نمی کنند، ولی گمان به هیچ وجه آدمی را از حقیقت بی نیاز نمی گرداند. آری خدا به آنچه می کنند داناست.›
با توجه به این آیات روشن می شود که از روی گمان و ظن قضاوت کردن باعث پشیمانی و گمراهی می شود.
یکی از دلائل پیروی از ظن و گمان، ملاک دانستن اکثریت می باشد. نباید انسان اینطور باشد که ببیند اکثر مردم کدام راه را می روند و گمان کند آن راهی را که مردم می روند همان درست است. این هم مثل همان تقلید است. همانطور که انسان طبعاً کشیده می شود به سوی دیگران، اینجا هم انسان به سوی اکثریت کشیده می شود و قرآن مخصوصاً از همان چیزی که انسان طبعاً به سوی آن کشیده می شود انتقاد نموده و می فرماید:
" وَ اِنْ تُطِعْ اَکْثَرَ مَنْ‎ فی الارضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبیل الله انْ یَتَّبِعونَ الّا الظَّنَّ وَ انْ هم الا یَحْزَنونَ 129"
‹ و اگر از شما بیشتر کسانی که در این سرزمین می باشند پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند. آنان جز از گمان خود پیروی نمی کنند و جز به حدس و تخمین نمی پردازند.›

5. آزاد اندیشی
اسلام موید و تابع آزاداندیشی است و آدمی را از تقلید کورکورانه و در قید بند بودن منع می کند. قرآن کریم عامل گمراهی و هلاکت بسیاری از اقوام را تقلید آنها از آباء و پدرانشان معرفی می کند.
" و اذا قیل لَهُم اتَبِعوا ما انزلَ اللهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَیْنا علیه اباءَ نا اَوَلَوْ کانَ اباوُهمْ لا یَعْقِلونَ شیئاً و لا یَهْتَدون 130"
‹ و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید. می گویند:' نه بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم' آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند ] باز هم درخور پیروی هستند[ ؟
شهید مطهری در این باره می فرماید: ‹ … مطلب دیگر مساله آزاد بودن و آزادکردن عقل است. از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی و به تعبیر عربهای امروز از ابقاعات اجتماع.
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام می فرمایند: " یا هشام! ثُمَّ ذَمَّ الَّذینَ لا یعقِلونَ. فقال: وَ اذا قیلَ لَهُمْ اتَّبِعوا ما اَنزلَ اللهُ قولوا بَل نتَّبِعُ ما اَلْفَینا علیه اباءَنا اَوَلو کانَ اباءُ هُم لا یعقلونَ شیئاً و لا یَهْتَدونَ 131"
قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل نمی کنند تا خودشان را از اسارت عقاید پوسیده ای که چون زنجیر به دست و پایشان بسته است آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع می خواهد افراد را بیدار کند. قرآن می خواهد تعلیم دهد که مقیاس و معیار باید تشخیص عقل و فکر باشد، نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ماهم چنین می کنیم.
من زمانی آیات قرآن راجع به تقلید از پدران، پیروی کورکورانه از پدران را استخراج می کردم، متوجه شدم آیات زیادی در این باره وجود دارد. چیزی که برای من جالب بود این که هیچ پیغمبری از پیغمبران مردم را دعوت نکرد الا اینکه مواجه شد با همین حرف که:
" انَّا وَجَدْنا اباءَ نا علی اُّمَّه و انّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتدون 132"
گمراهان هر قومی به پیامبر خود اعتراض می کردند که تو چرا آمدی و می خواهی ما را از سنتهای گذشته پدرانمان منصرف کنی. با اینکه اقوام پیغمبران خیلی از این نظر مختلف بودند و هر پیغمبری در میان قومش مسائلی را طرح کرده که با وضع زندگانی آنها مربوط بوده و با اشکالاتی مواجه بوده که مخصوص آن قوم بوده ولی یک اشکال عمومی که در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار این مصیبت بودند، این مصیبت تقلید از آباء و اجداد و گذشتگان و به قول امروزیها سنت گرائی بوده است. پیغمبران در برابر این گرایش نادرست، عقل مردم را بیدار می کردند و می گفتند: " اَوَلو کانَ ابااُهُمْ لا یَعقلوُنَ شیئاً و لا یَهتَدونَ " حالا اگر پدران شما هم نادان بودند و عقلشان به جایی نمی رسید و چیزی نمی فهمیدند باز هم شما باید که از آنها پیروی بکنید؟!
یکی از بارزترین صفات عقل تمیز و جدا کردن است. جدا کردن سخن راست از سخن دروغ، سخن ضعیف از سخن قوی، سخن منطقی از سخن غیر منطقی و خلاصه غربال کردن. عقل زمانی برای انسان عقل است که به شکل غربال دربیاید، یعنی هر چه که وارد مغز می شود، آن را سبک و سنگین کند و آنهایی را که به درد نمی خورد دور بریزد و به دردخورهایش را نگاه دارد.
حدیثی است ناظر به هیمن مطلب که امام موسی بن جعفر علیه السلام خطاب به هشام بن حکم استناد می فرماید به یک آیه در قرآن که در سوره زمر است که: یا هشامُ انَّ اللهَ تَبارکَ و تعالیَ بّشَّرَ اهلَ العقلِ و الفَهمِ فی کتابهِ فقال: فَبَّشِّرَ عبادِ الّذینَ یَسْتمعونَ القولَ فَیَتَّبعونَ اَحسَنَهُ اولئک الذینَّ هُداهمُ اللهُ و اولئک هم اولوالالباب 133"
‹ ای هشام همانا خداوند تبارک و تعالی اهل عقل و فهم را در کتابش بشارت داده و می فرماید پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند. اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.›
بعضی ها خاصیت ضبط صورت را دارند، هر چه دیگران در آنها پرکرده اند در جای دیگر تحویل می دهند، بدون آنکه تشخیص بدهند که از آن همه که می شنوند کمش را باید قابل قبول و قابل نقل بدانند.
بعضی علماء کمتر از آنچه که عالمند، عاقلند. عالمند به معنای اینکه اطلاعات بسیار وسیعی دارند، کمتر عاقلند، برای اینکه هر چه که از هر جا دیدند بدون ارزشیابی ، همه را جمع می کنند و در جای دیگر همه را پس می دهند بدون اینکه فکر کنند که آیا عملشان معقول است یا نه؟

6. آثار دیگر تفکر
تفکر آثار دیگری نیز دراد که بطور اجمالی در ضمن بیان احادیثی از امیرمومنان علی علیه السلام به آنها اشاره می کنیم:
1. فکر در عاقبت گناه، عامل توبه است.
2. فکر در فنای دنیا، عامل زهر است.
3. فکر در نعمتها، عامل حب به خداست.
4. فکر در حوادث عبرت آور، عامل تواضع است.
5. فکر در مرگ، عامل کنترل هوسهای نفسانی است.
6. فکر در احوال بزرگان، عامل مقایسه و رشد است.
7. فکر در عذاب الهی، عامل حذف از خداست.
8. فکر در ضعفها، عامل توکل است.
9. فکر در وسوسه، عامل اعتصام و اراده قوی است.
10. فکر در تاریخ، عامل عبرت است.
11. فکر در مصنوعات و آفریده ها، عامل ایمان به خداست.
12. فکر در آیات و احکام خدا، عامل تسلیم در برابر فرمان خداست.
13. فکر در مفاسد اخلاقی، عامل تهذیب است.
14. فکر در سختیهای دیگران، عامل استقامت است.
15. فکر در نیکیها و مهربانیهای پدر و مادر، عامل احسان به آنهاست.
فصل پنجم

آفات و موانع تفکر
1. پیروی از ظن و گمان
2. پیروی از هوای نفس
3. پیروی از طاغوت
4. پیروی کورکورانه از بزرگان و متفکران قوم
علاج موانع تفکر
1. لزوم توام بودن عقل و علم
2. عادت به تفکر و تعقل

1. پیروی از ظن و گمان
یکی دیگر از آفات اندیشه، ظن و گمان است که قرآن کریم هم روی آن تاکید بسیار دارد و تبعیّت از آن را بشدت محکوم کرده است که در فصل قبل به آیاتی در این باره اشاره شد.
اندیشه انسان در صورتی خوب کار می کند که به دور از حدس و گمان و خیال پردازی باشد. خیال پردازی انسان را گاهی گمراه و تباه می سازد و چیزی جز افکار بیهوده نیست.
لذا اندیشه ی سالم باید به گونه ای پرورش پیدا کند که به هیچ وجه سطحی نگر نبوده و قضاوتش بر اساس حدس و گمان نباشد، بلکه هرگاه خبری به او رسید و یا اگر خواست قضاوتی بکند و یا نظری بدهد، ابتدا آن را بررسی کند، چرا که در سایه این اندیشه و تفکر دقیق سودش هم عاید خودش می شود و هم دیگران، در صورتیکه با قضاوت بدون مطالعه و سنجش و فکر ممکن است آدمی جامعه ای و یا افرادی را تباه سازد و در نتیجه به دنبال گمان رفتن (چه گمان خویش و چه گمان دیگران) چیزی جز خشک شدن فکر و اندیشه و سست گرایی و تنبل شدن ذهن نخواهد بود.
تذکر این نکته نیز لازم است که ظن و گمانی که دستور اجتناب از آن داده شده است، گمان سوء است والا ظن و گمان خیر خوب است و به آن سفارش هم شده است.
" یا ایُّها الَّذینَ آمنوا اجْتَنِبوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِ اثْمٌ 134"
‹ ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره ای از گمانها گناه است.›
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: " مراد از اجتناب از خود ظن، اجتناب از خود نیست، چون ظن خود نوعی ادراک نفسانی است و درِ دل باز است، ناگهان ظنی در آن وارد می شود. آدمی نمی تواند برای نفس و دل خود دری بسازد تا از ورود ظن بد جلوگیری کند، پس نهی کردن از خود ظن صحیح نیست، بله مگر آنکه از پاره ای مقدمات اختیاری آن نهی کنند.
پس منظور در آیه مورد بحث نهی از پذیرفتن ظن بد است، می خواهد بفرماید اگر درباره کسی ظن بدی به دلت وارد شده ،آن را نپذیر و ترتیب اثر به آن مده. بنابراین پس اینکه فرمود بعضی از ظن ها گناه است باز خود ظن را نمی گوید ( چون ظن به تنهایی چه خوبش و چه بدش گناه نیست ) برای اینکه گفتیم اختیاری نیست، بلکه ترتیب اثر دادن به آن است که در بعضی موارد گناه است. مثل اینکه ( نزد تو از کسی بدگویی کنند و تو دچار سوء ظن به او شوی و این سوء ظن را بپذیری و در مقام ترتیب اثر دادن برآمده ) او را توهین کنی و یا همان نسبت را که شنیده ای به او بدهی و یا اثر عملی دیگری بر مظنه ات باز کنی که همه اینها آثاری است بدو گناه و حرام 135"

2. پیروی از هوای نفس
در درون و روح آدمی دو کانون و مرکز وجود دارد که هر کدام به نوعی فعالیت روحی دارند. یکی از این کانون ها، عقل و خرد و دیگری قلب و یا دل آدمی است. کار عقل فراگیری علم و دانش و تحصیل و حسابگری … است، اما کار دل، خواستن، شیفته شدن، آرزو، میل و … است.
گاهی میان دو کانون " عقل و دل " هماهنگی برقرار است، به طوری که هر چه دل می پسندد، عقل سلیم نیز آن را می پذیرد و مهر تایید به پای آن می زند که در این صورت مسلماً نتیجه ای بهتر عاید انسان می شود، ولی گاهی میان این دو نزاع می شود، مسلماً در این میان انسان نباید به خواهش دل، اگر از روی هوا و هوس است پاسخ دهد، چرا که انسان اگر در مرز خواهشهای دل فرو رود، بیرون آوردنش به این سادگی ممکن نیست، چون آدمی هیچگاه از این خواسته ها و امیال و آرزوها سیر نمی شود و تنها رهایی و نجات آن توسط " عقل سلیم " است.
اگر انسان عقل و خرد خود را به موقع و در جهت صحیح بکار گیرد و جلوی خواهشها را بگیرد و پیروز شود، انسان را از غرق شدن در منجلاب هوی و هوس نجات داده که این مقام تهذیب نفس است.
" وَ لا تَتَّبِعُ الهَوی فَیُّضِلُّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِِ انَّ الَّذینَ یَضِلّونَ عَنْ سَبیلِ الله لَهُمْ عَذابٌ شدیدٌ بما نَسوُا یَومَ الْحِسابِ 136"
‹ و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند. در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می روند به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده اند عذابی سخت خواهند داشت.›
" اَفَرَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ الههُ هواهُ و اضَلَّهُ عَلی عِلْمٍ و خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ 137"
‹ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش و دلش مهر زده است.›
هوا پرستی و متابعت نمودن از خواهشهای نفس مخالف با علم، اندیشه ی آزاد، حق طلبی و حق یابی است. حضرت علی علیه السلام در مذمّت از متابعت از هوای نفس می فرماید:
" ایُّها النَاسُ انَّ اَخْوَفَ مآ اَخافُ عَلَیْکُمْ: اتباعُ الهَوی، و طولُ الاَمَلَ فَامّا اِِتباعُ الهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ 138"
‹ همانا بر شما از دو چیز می ترسم: هواپرستی و آرزوهای طولانی، اما پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق بازمی دارد.›
اگر عقل انسان آزاد باشد در امورآنطور قضاوت می کند که در واقع و نفس الامر چنان است. خوب را خوب و بد را بد می بینید. اگر تحت تاثیر و نفوذ کانون خواهشهای دل باشد آنطور قضاوت می کند که دل می خواهد و می پسندد، نه آنطوریکه حقیقت هست. عقل در ذات خود قاضی عادلی است، ولی باید استقلال این قوه قضائی محترم باشد، قوه مجریه یعنی میلها و خواهشها و تصمیم و ارده ها او را دست نشانده خود قرار ندهد، اگر دشت نشانده شد انتظار عدالت از او نمی رود.
از سخنان مولای متقیان علی علیه السلام است که می فرمایند: " من عشق شیئاً اعشی بصره و امرض قلبه" یعنی هر کسی که به چیزی عشق بورزد و خواهش دلش نسبت به آن چیز طغیان کند، آن عشق موجب شبکوری او می شود و روحش را مریض می کند، مقصود از این شبکوری این است که درتاریکی های حوادث که احتیاج به هدایت و روشنایی عقل و منطق است، دیگر نمی بیند، حب و بغض و دوستی و دشمنی در طرز قضاوت موثر است.139"
برای آزادی و قضاوت صحیح عقل، باید غل و زنجیر هوی و هوس را از هم گسست، چرا که اگر هوی و هوس دامنگیر انسان شود راه را به روی عقل می بندد و عقل نمی تواند قضاوت صحیحی داشته باشد و به جای اینکه عقل روی دل اثر کند، دل بر عقل مسلط می شود.
از همین جاست که پای شیطان باز می شود و دلیل آن، ضعف و ناتوانی عقلی و فکری است، از این رو یکی از راههای ایجاد مصونیت در برابر وساوس شیطانی که نشات گرفته از وسوسه های دل است، تقویت نیروی عاقله از طریق تعقل و تفکر و تحصیل علوم و حقایق است.

3. پیروی از طاغوت
طاغوت یعنی: هر مرکز طغیان و سرکشی که می خواهد نقش خداوند را در زمین بازی کند و در واقع سربند فکر و اراده و سرنوشت و حاکمیت جامعه را در دست گیرد.
القائات، تلقینات، هدفها و راه جهت گیریهای طاغوت، آفت اندیشه است. چرا که طاغوت، نقشه ها و ایده های خود را تحمیل می کند و فکر و اندیشه مردم را می خشکاند و جامعه ای که رهبری آن را نظام طاغوت به دست گرفته باشد، خبری از نواندیشی و افکار تازه نیست، افرادی که در چنین جامعه ای پرورش یابند دچار جمود فکری می شوند و همچون عروسکی در دست آنها می چرخند و از خود اختیاری ندارند.
بالعکس در نظامی که حاکمیت آن الهی و اسلامی باشد و طاغوت نقشی نداشته باشد، در آن امر به تفکر شده و سفارش گردیده زیر بار اندیشه های تحمیلی نروند.
" اللهُ وَلیُّ الَذینَ امنوا یُخْرِجُهُمْ مِن الظُلمت الیَ النور و الذینَ کَفَروا اُولیاوهُمْ الطاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النورِ الیَ الظُّلمات اولئکَ اصحابُ النارِهُمْ فیها خالدونَ 140"
‹ خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند، آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد. ولی کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان ] همان عصیانگران =[ طاغوتند، که آنان اهل آتشند که خود را در آن جاودانند.›
در هر صورت انسان باید برای رهایی و آزادی فکر و اندیشه ی خویش و برای اینکه استعدادها و افکار خویش را بارور سازد و اینکه در محیطی زندگی کند که در آن راحت، افکار خویش را بازگو کند و اینکه بتواند سخنان و حرفها را مطالعه کند و نظرات خود را ببیند و بررسی کند و بعد بهترین آن را برگزیند، راهی نیست مگر اینکه از طاغوت و طاغوتیان دوری گزیند.
در محیط آزاد و به دور از طاغوت گرایی و به دور از محیطی که در آن خفقان و اختناق باشد، می شود رشد افکار داشت و الا نتیجه ای جز جمود فکری نخواهد داشت.
خود ما نیز شاهد بودیم در زمانی که طاغوت حکمران کشورمان بود، آزادی افکار و آزادی بیان وجود نداشت و افکار و اندیشه ها را در ریشه خشکانده بودند که به حول قوّه ی الهی با پیروزی نظام اسلامی و احیاء ارزشها و زنده شدن تفکرات، بار دیگر اندیشه ها شکوفا شد و در سایه این اندیشه صحیح و الهی، افراد زیادی پرورش یافتند و به نظام خدمت کردند که اینک نیز شاهد آن هستیم.

4. پیروی کورکورانه از بزرگان و متفکران قوم
به طور کلی آدمی، خیره ی بعضی چیزهاست. اگر آدمی مجذوب بعضی چیزها شود، مثلاً نظریه ای بیان شود و یا نشریه ای چاپ شود و چندین میلیون نسخه هم از آن ارائه دهند، ممکن است کسی مجذوب این نظریه یا نشریه شود و از نظریه ای بهتر که خود می توانسته ارائه دهد باز بماند، چرا که مجذوب نظریه ی پایین تر شده.
به عنوان نمونه ای بهتر، می توان از غربزدگی نام برد که نمونه بسیار بارز در کشورهایی است که از نظر رشد فکری و فرهنگی ضعیف هستند و به جای اینکه به دنبال ایده ای نو و صحیح بروند و رشد فکر خود را بالا ببرند، مشغول تقلید کورکورانه از غرب شده اند و هر چه که غرب به آنها ارائه می دهد، چشم و گوش بسته و بدون چون و چرا می پذیرند.
ولی اگر دید باز و فکر روشنی داشته باشیم، می بینیم، اگر بخواهیم تقلید کورکورانه نداشته باشیم و نخواهیم به غلط پای خود را جای پای دیگران بگذاریم، می توانیم خیلی بهتر از دیگران عمل کنیم و این عمل (تقلید کوکورانه) نه تنها ضعف فکری و عدم پیشرفت می آورد، بلکه انسان را دچار نوعی جمود فکر می کند.
پس یکی از آفات تفکر و رشد فکری، تقلید کورکورانه کردن است و انسان باید بداند که چگونه پرورش یابد که بتواند علی رغم سیطره ی حاکمیت مستکبران بر ملل جهان، حوزه و دامنه فکرش را آزاد بگذارد تا خوب مطالعه کند و پیرامون مسائلی که مطرح می شود فکر کند و هر چه می گویند چشم و گوش بسته نپذیرند، بلکه اگر قدرت فکریش را بالا ببرد چه بسا او بتواند نظریه و فکرش را غالب کند.
مقام معظم رهبری بزرگترین سم مهلک برای کشورمان را تقلید کوکورانه از غرب دانسته می فرمایند: ‹ یک روز عده ای غربزده چشمهای خود را بستند و گفتند ما باید همه چیز را از غرب بگیریم. آنها چه چیزی را از غرب گرفتند؟ … آن چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند؛ علم که نیامد، تجربه که نیامد، جدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد، اینها را که نیاوردند؛ آنچه را که همه آوردند، بی دریغ قبول کردند؛ فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است باید قبول کرد؛ فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن چون غربی است بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت سم مهلک است این درست نیست.
راه حل واقعی این است که یک ملت خودش باشد، با مغز خودش فکر کند، با چشم خودش ببیند، با اراده خودش انتخاب کند، آنچه را هم انتخاب می کند، آن چیزی باشد که برایش مفید است. ما باید با حفظ تمدنمان، با دست و بازوی خود کار کنیم و فقط ترجمه، کار منحصر ما نباشد. بعضی ها حتی فکر را هم ترجمه شده قبول می کنند؛ حاضر نیستند آن را با معیارها بسنجند؛ می گویند چون فلان روانشناس یا جامعه شناس یا فلان اقتصاددان این طور گفته و این فرمول را داده، دیگر بروبرگرد ندارد؛ اگر کسی بر خلاف او حرف زد مثل این که کفر گفته است! چهار صباح دیگر آنها از حرف خودشان برمی گردند و حرف دیگری می زنند؛ باز این آقا همان حرف دوم آنها را بدون تحلیل قبول می کند! برای یک کشور، این بدبختی است. راه حل واقعی این است که یک ملت با دست خود کار کند، برای خود کار کند؛ با فکر و مغز خود بیندیشد و اجتهاد کند و با ابتکار خود پیش برود؛ ضمن اینکه از همه تجارب هم استفاده کند.141›
مقام معظم رهبری در بخش دیگر سخنانشان به جوانان اینگونه توصیه می کنند:
‹ جوانهای عزیز من! فرزندان من! دنبال تقلید نباشید؛ بر روی شیوه و راهی که در آن ذهن و اراده و ایمان شما قوی می شود و اخلاق شما را پاک و آراسته می گرداند فکر کنید؛ آنگاه شما عنصری خواهید بود که مثل یک ستون، سقف مدنیت این کشور و تمدن حقیقی این ملت بر روی آن قرار می گیرد.142›

علاج موانع تفکر
1. لزوم توام بودن عقل و علم
آنچه لازم است مورد اشاره واقع شود این است که عقل به تنهایی و یا علم به تنهایی کاربرد ندارد.
چه بسا افرادی وجود دارند که عقل دارند و از این نعمت خدادادی بهره مند هستند ولی آن را بارور نمی سازند و به همان شکل در رکود می ماند وبه جای اینکه از آن در راه فراگیری علم و دانش وخدمت به بشر استفاده کنند، هیچگونه بهایی به آن نداده و عقلشان را در خدمت علم نمی گیرند، لذا در این صورت تفکرات او هیچ سودی ندارد و اگر هم داشته باشد چندان چشمگیر نیست، مثل کارخانه ای می ماند که ماده خام ندارد و یا ماده ی خامش کم است که در این صورت یا محصول خوبی ندارد و یا محصول او کم و نامرغوب خواهد بود.
عکس آن نیز صادق است، اگر کسی علم و دانش فراوان فرا گرفته باشد ولی عقل را درست به کار نبندد نیز نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. مانند کارخانه ای که ماده خام زیادی داشته باشد ولی کار نکند، در این صورت نیز فلج ایت و محصولی نخواهد داشت. عقل و علم اگر همراه هم باشند، محصول و ثمره ی خوبی خواهند داشت.
" وَتلِکَ الاَمثالُ نَضْرِبُها للناس وَ ما یَعْقِلُها الّا العالِمونَ 143"
‹ و این مثلها را برای مردم می زنیم ولی جز دانشوران آنها را درنیابند.›
کسی تعقل آن نخواهد کرد.
" یا هشامُ ثٌمَّ بَیَّنَ انَّ العَقلَ مَعَ العِلمِ 144"
‹ یا هشام بدرستیکه عقل و علم باید توام باشد.›
عقل و علم باید با هم و توام باشند، ولی نه هر علمی، بلکه علمی که سودمند به حال جامعه و اجتماع بشری باشد و در راه رضایت خالق و مخلوق باشد، چنین علمی اگر با عقل سلیم همراه گردد مفید است، نظیر دانشمندان الهی خدمتگزار که از صدر اسلام تا کنون نمونه هایشان فراوان مشاهده می شود.

2. عادت به تفکر و تعقل
راه علاج رهایی از شهوات و هوسهای دل که موجب تباهی جسم و روح آدمی می گردد و باعث تباهی و خراب کردن دنیا و آخرت آدمی می گردد، تقویت قوه تفکر و تعقل در آثار ناهنجار آنها است.
البته تفکر و تعقل، نه به صورت سطحی و موقتی بلکه باید به صورت ملکه درآید.
انسان باید قدرت فکری خود را بالا برد و تزلزل فکری که زمینه ساز هوسها و تاثیر دل است از میان برود. اگر انسان عقل و فکر خود را به کار نیندازد دچار بیراهه می شود.
" یا هشامُ انَّ لِکُلِّ شیٍ دلیلاً و دلیلُ العقل التفکرُ و دلیل التفکرُ الصَّمتُ. ولکلِّ شی ءٍ مطیه و مطیه العقلِ و التواضعُ و کفی بِکَ جَهلاً انْ تَرْکَبَ ما نُهیتَ عَنهُ 145"
‹ ای هشام هر چیزی را دلیل و راهنمایی است وراهنمای عقل تفکر است و دلیل و راهنمای تفکر خاموشی و سکوت است. و هر چیزی را مرکبی است و مرکب شخص عاقل تواضع و فروتنی است و برای نادانی تو همین بس است که مرتکب عملی گردی که از آن نهی شده ای.
قال علی علیه السلام:
" الفکرُ جَلاءُ العقول 146" ‹ فکر جلا دهنده عقلها است.›
انسان با تعقل و تفکر می تواند جلوی هر شری را بگیرد و با ناتوان کردن غرائز در برابر نیروی عقل، قدرت آنها را تحت کنترل خویش درآورد و می تواند عقل را بر آنها حاکم سازد.
" انَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنداللهِ الصُّمُّ البُکمُ الذینَ لا یَعْقِلونَ 147"
‹ قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی اندیشند.›
درواقع هیچ چیز نمی تواند بهتر از این باشد که انسان فکر و عقل خود را بکار انداخته وبه راهنمایی آن بر دل حکومت کند و پرده بی خودی و غفلت را یک طرف زده و حقیقتها را از میان مجهولات بیرون کشیده، مانند گوهری گرانبها بر رشته معارف و علوم بیفزاید.
آری، تفکر یکی از عوامل مهم در اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی است، البته در این اصل عادت به تفکر، محاسبه نفس نیز خوابیده، آدمی در شبانه روز دقایقی را به خویش مجال دهد که درباره خودش فکر کند و درباره کارهایی که باید بکند، بیندیشد.
بنابراین، انسان باید در سایه تفکر صحیح، تابع منطق باشد نه احساسات ناپایدار. انسان در کاری که از روی منطق صورت می گیرد حساب پیش بینی های لازم را کرده، نورافکن عقل و اندیشه خود را به اطراف انداخته و جوانب و اطراف کار را تحت نظر گرفته است، ولی در کاری که از روی احساسات صورت می گیرد نقشه و حساب و دوراندیشی در کار نیست.
مقام معظم رهبری در این زمینه به جوانان اینگونه توصیه می کند:
‹ جوانان عزیز! به فکر کردن در مسائل عادت کنید؛ این یک مبارزه است. یکی از بزرگترین خطرات برای هر انسانی ـ بخصوص نسل جوان ـ این است که در مقابل حوادث، رویدادها و پدیده های جامعه دچار بی فکری و بی تشخیص بشود. وظیفه هدایت فکر جوانها، وظیفه بزرگی است و کسانی هم آن وظیفه را برعهده دارند؛ اما متقابلاً وظیفه جوانها هم این است که در مسائل فکر کنند و با گام فکر راه را طی کنند. در هر حادثه ای ـ حوادث کوچک و حوادث بزرگ ـ خودتان را به فکر کردن عادت دهید، مطالعه کنید و بسنجید. اگر کسی به فکر کردن عادت کرد و اهل فکر کردن شد، از مشورت دیگران هم استفاده خواهد کرد.148›

نتایج تحقیق
تفکر آیینه ای است که نیک و بد را می نمایاند. تفکر انسان را به راه راست رهنمون می کند و به درست کردن کار معاد برمی انگیزد، تفکر بر بینایی انسان می افزاید و پندمایه ای برایش فراهم می سازد، تنها عامل امتیاز و ملاک برتری انسان بر جمیع موجودات که خداوند بدان سبب انسان را تمجید می کند و قرآن کریم بسیار آدمی را بدان تحریض می نماید، تفکر و تعقل و تدبر است که عامل سداد و استواری عمل و قوام و استقامت در زندگی است.
تفکر اساس حیات انسانی است چرا که انسانیت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالمیان و اتصالی که با حق برقرار می کند به نحوه تفکر اوست با تفکر است که استعدادهای پنهان آدمی از قوه به فعل درمی آید و زمینه حرکت کمال او فراهم می شود.
اندیشیدن نشانه و دلیل و راهنمایی خردمند وعاقل است که هیچ عبادتی هم سنگ اندیشیدن در صنع خدای تعالی نیست، لذا در طول تاریخ همواره شاهد بوده ایم که بزرگان ساعاتی از روز را به تفکر اختصاص می دادند و یکی از رموز موفقیت آنها در مراحل عالی علمی و تربیتی همین مطلب بوده است. در حالات حکیم فرزانه شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر می خوانیم که پیوسته در حال تفکر بود و به آن بیش از مطالعه کردن و خواندن کتاب اهمیت می داد.
یکی از شاگردانش می گوید: ‹ روزی از او پرسیدم: اگر کسی از شما سوال کند که محمدباقر صدر چگونه محمدباقر شد، چه پاسخی می دهید؟ لبخندی زد و فرمود: " بنده در یک جمله به این آقا می گویم: باقرصدر مساوی است با ده درصد مطالعه و نوددرصد تفکر". اگر به این جمله توجه کنیم واقعاً آن را بسیار عمیق خواهیم یافت و خواهیم فهمید که راز سرافرازی علمی او نیز در همین خصلت بود. دوباره از ایشان پرسیدم اگر کسی از شما سوال کند روزی چند ساعت مطالعه می کنید چه جوابی می دهید؟ فرمود: " شما باید از من بپرسید، روزی چند ساعت با کتاب هستید؟ و میان آن دو فرق بسیاری است، چون اگر سوال کنید چند ساعت مطالعه می کنید، من ممکن است بگویم روزی شش ساعت یا ده ساعت، اما وقتی سوال کنید که روزی چند ساعت با کتاب هستید، من در یک جمله پاسخ می دهم که تا خواب نیستم با کتاب هستم. مثلاً: در دکان قصابی ایستاده ام ولی باکتابم، چون یک مسئله فکری در ذهنم وجود دارد و آن را حل می کند، یا نشسته ام و غذا می خورم ولی با کتاب هستم."149›
گاه عواملی مانند پیروی از ظن و گمان، پیروی از هوای نفس، پیروی از طاغوت و پیروی کورکورانه از بزرگان و متفکران قوم مانع تفکر صحیح می شود. امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:
" کیف تَصْفوُ فِکْرَهُ مَنْ یَسْتَدیمُ الشِّبَعَ 150"
‹ چگونه صاف می شود فکر کسی که دایم دارد سیری را ›
برای در امان ماندن از آفات تفکر در وحله اول باید عقل و علم با هم توام باشد، چرا که بنا به فرموده حضرت علی علیه السلام، علم فکر را یاری می کند و به آن قوت می بخشد. " اَلْعِلمُ یُنْجِدُ الفِکرَ151" و در وحله دوم باید خود را به تفکر در رویدادها و حوادث عادت دهیم. حضرت علی علیه السلام به این مطلب نیز اشاره نموده می فرمایند:
" اَصْلُ السَّلامَهِ مِنَ الزَّلَلِ الفِکرُ قَبْلَ الْفِعْلِ و الرَّویَّهُ قَبْلَ الکلام 152"
‹ اصل سلامتی از لغزشها، فکر است پیش از کردن کار و تامل کردن پیش از گفتن سخن.›
امید که خداوند توفیق تفکر و تدبر صحیح را به همه عنایت فرماید تا خاشعانه و خاضعانه و با معرفت در مقابل خدای مهربان پیشانی به خاک گذاشته مراحل کمال را به سوی اوبپیمائیم.

پبشنهادات
با توجه به اهمیت تفکر در زندگی و درحل مشکلات، در درجه اول خانواده و در درجه دوم مسئولان آموزش و پرورش و مربیان موظفند تا با اتخاذ برنامه ای جامع و خوب کودکان را از همان کودکی به اندیشیدن و تفکر عادت دهند و باعث رشد این قوه در آنها شوند.
معمولاً کودکان در یک سن، سوالات زیادی از اطرافیان خود می پرسند. در این زمان بر عهده پدر و مادر و اطرافیان کودک است که سریع به سوالات جواب ندهند و نظر خود آنها را بپرسند و آنها را تشویق به پیدا کردن جواب سوال خود نموده و بخاطر تفکرشان آنها را تحسین نمایند.
نظر خواهی از کودک اعتماد به نفس او را بالا برده، او را به تفکر وامی دارد و اگر به نظر آنها بها داده شود برای دادن نظرات بهتر تلاش بیشتر خواهند کرد. آموزش و پرورش و مربیان تربیتی نیز در پرورش قوه تفکر در دانش آموزان نقش بسزائی دارند. مثلاً مولفان کتب درسی در نگارش این کتب باید شیوه ای را بکار گیرند که به دانش آموزان اندیشیدن و فکر کردن را بیاموزند و آنها را از اهمیت و فضیلت تفکر آگاه سازند. معلمان نیز می توانند با بیان موضوع درس ابتدا نظر متعلمان را در آن مورد بپرسند و گاه با طرح سوالاتی افکار آنها را به فعالیت واداشته موجب رشد عقلی آنها شوند.
الحمد الله رب العالمین

فهرست منابع
1. قرآن کریم، ترجمه: محمد مهدی فولادوند
2. نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی
3. از ژرفای قرآن، محمد رضا حسینی، تهران: انتشارات بنیاد قرآن، 1360
4. اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، شرح و ترجمه سید جواد مصطفوی، قم: انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا
5. از مفاهیم قرآن، مصطفی اسرار، ج1، تهران: نشر محیا، 1375
6. بحارالانوار، محد باقر مجلسی، بیروت: موسسه الوفاء، 1403 هـ.ق
7. بیست گفتار، مرتضی مطهری، قم: انتشارات صدرا، بی تا
8. پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، ولی الله نقی پور، قم: اسوه، 1371
9. تحف العقول، ابو محمد بن الحسن بن علی العرانی، قم: نشر اسلامی، 1363
10. تربیت از دیدگاه وحی، عبدالمجید رشیدپور، قم: هجرت، 1370
11. تفسیر المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، قم: دارالکتاب الاسلامیه، بی تا
12. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، قم: دارالکتب الاسلامیه، 1368
13. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، قم: انتشارت صدرا، بی تا
14. تلخیص المنطق، اکبر ترابی، قم: موسسه انتشارت دارالعلم، 1420 هـ.ق
15. حدیث شکوفائی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران: ظفر، 1381
16. چهل حدیث، روح الله خمینی (ره)، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1376
17. روانشناسی تربیتی، علی شریعتمداری
18. سیره نبوی، مصطفی دلشاد تهرانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372
19. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدین محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، 1373
20. عرفان اسلامی، حسین انصاریان
21. علل الشرایع، محمدبن علی بن بابویه قمی، قم: داراحیاء التراث العربی، 1385 هـ.ق
22. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، تهران: دانشگاه تهران، 1275
23. فروق اللغویه، ابی هلال عسگری، قم: مکنبه بصیرتی، 1353
24. فرهنگ لغات قرآن، محمد قریب، تهران: بنیاد، 1366
25. فرهنگ نوین، سید مصطفی طباطبایی
26. قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1354
27. کفایه الاثر فی النّص علی الائمه الاثنی عشر، ابوالقاسم علی بن محمد رازی،
28. مبارزه با گناه از راه تفکر و خودشناسی، سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارت علمیه اسلامیه، بی تا
29. محجه البیضاء، محسن کاشانی، قم: انتشارات اسلامی، بی تا
30. مصباح الهدایه فی الخلافه و الولایه، روح الله خمینی (ره)، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، بی تا
31. مرآه العقول، محمد باقر مجلسی، قم: دارالکتب الاسلامیه، 1363
32. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل الطبرسی
33. من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی، قم: دارالکتب الاسلامیه، 1390 هـ.ق
34. میزان الحکم، محمد مهدی ری شهری، قم: دارالحدیث، بی تا

1 . محمدبن علی بن بابویه قمی؛ من لا یحضر الفقیه، ج2، ص372
2 . طباطبایی، سید مصطفی؛ فرهنگ نوین، ص511
3 . قریب، محمد؛ فرهنگ لغات قرآن، ص254
4 . قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، ص199
5 . خمینی (ره)، روح ا..؛ چهل حدیث، ص189
6 . ترابی، اکبر؛ تلخیص المنطق، ص27
7 . شریعتمداری، علی؛ روانشناسی تربیتی؛ ص383، با تلخیص
8 . عسگری، ابی هلال، فروق اللغویه؛ ص58
9 . نقی پور، ولی ا…؛ پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن؛ ص371
10 . رسولی محلاتی، سید هاشم؛ مبارزه با گناه از راه تفکر و خودشناسی؛ تلخیص
11 . آمدی، عبدالواحد؛ غراالحکم و دررالکلم؛ ترجمه: محمد علی انصاری، جلد 1، ص45، ح1325
12 . انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی؛ ص304
13 . انعام /50
14 . زمر / 9
15 . مجادله / 11
16 . رازی، ابوالقاسم علی بن محمد؛ کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر؛ ص253
17 . محمد /24
18 . روم /8
19 . اعراف /184
20 . نحل /44
21 . اعراف /176
22 . بقره /219
23 . جاثیه /13
24 . نحل /69
25 . روم /21.22
26 . مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج16، ص403
27 . ر.ک: المیزان فی التفسر القرآن؛ ج5، ص254.255
1. ال عمران /191،190
29 . ر.ک: الدرالمنثور، ج2، ص111
30 . ر.ک: روضه الواعظین، ص20
31 . انفال /22
32 . اعراف /179
33 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم؛ ج1؛ ص20
34 . محمدبن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع؛ ج1، ص103 (از امام صادق علیه السلام )
35 . العرانی، ابومحمد الحسن بن علی؛ تحف العقول؛ ص38
36 . پس بشارت ده به بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیرو می کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.
37 . ال عمران /191
38 . انعام /50
39 . یونس /100
40 . مومن /14
41 . ملک /10
42 . الطبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، ص12
43 . کاشانی، محسن؛ محجه البیضاء؛ ج5، ص146
44 . خوانساری، جمال الدین محمد؛ شرح غررالحکم و دررالکلم؛ ج4، ص1576، ح5206
45 . همان، ج1، ص817، ص3093
46 . همان، ج2، ص100، ح 369
47 . همان، ج4، ص1582، ح5232
48 . همان، ج3، ص1274، ح4216
49 . همان، ص1288، ح4271
50 . همان، ج4، ص1773، ح5942
51 . همان، ج2، ص499، ح1792
52 . همان، ص455، ح1813
53 . همان، ص484، ح1933
54 . همان، ج3، ص1153، ح3891
55 . همان، ج1، ص737، ح2778
56 . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی، ج1، ص16
57 . مجلسی، محمد باقر؛ مرآه العقول، ج1، ص56
58 . خوانساری، جمال الدین محمد؛ شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص146، ح546
59 . الطبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، ص15
60 . مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ ج2، ص53
61 . همان، ج71، ص323
62 . محمد بن علی بابویه قمی، من لایحضر الفقیه؛ ج4، ص372
63 . فیض کاشانی، محسن؛ محجه البیضاء؛ ج8، ص195
64 . فیض کاشانی، محسن؛ محجه البیضاء؛ ج8، ص195
65 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم؛ ج1؛ ص45
66 .همان، ص12
67 .همان، ج1، ص36
68 . همان، ص14
69 . همان، ص25
70 . همان، ص46
71 . نهج البلاغه؟ ترجمه محمد دشتی، خطبه222، ص454
72 . فیض کاشانی، محسن؛ مجه البیضاء؛ ج8، ص193
73 . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی، ج1، ص28
74 . طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیرالمیزان، ج5، ص254
75 . دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیره نبوی، ج1، ص266
76 . خمینی (ره)، روح الله؛ چهل حدیث؛ ص191
77 . محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه؛ ج7، ص542
78 . محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه؛ ج7، ص538
79 . حدید /16
80 . حسینی، محمدرضا؛ ار ژرفای قرآن، ص36
81 . رشید پور، عبدالمجید؛ تربیت از دیدگاه وحی، ص80
82 . شید پور، عبدالمجید؛ تربیت از دیدگاه وحی؛ ص86
83 . خیمنی (ره)، روح الله؛ چهل حدیث؛ ص191
84 . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی؛ ج1، ص92
85 . همان، ص93
86 . خمینی (ره)، روح الله؛ چهل حدیث؛ ص195
87 . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی؛ ج2، ص55
88 . همان
89 . خمینی(ره)، روح الله؛ چهل حدیث؛ ص196
90 . ذاریات /20.21
91 . بقره /34
92 . طارق /5
93 . فصلت /53
94 . محلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ ج70، ص72
95 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ج2، ص288
96 . همان، ص296
97 . ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه العرانی؛ تحف العقول؛ ص 208
98 . خمینی(ره)، روح الله؛ مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه؛ ص32
99 . دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیره نبوی؛ ج1، ص288
100 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ج2، ص296
101 . همان، ص664
102 . همان، ص664
6 . اعراف /176
104 . مطهری، مرتضی؛ بیست گفتار؛ ص192
105 . نمل /69
106 . ال عمران /137
107 . روم /9
108 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 31
109 . همان
110 . یوسف /111
111 . نهج البلاغه، محمد دشتی؛
112 . همان، خطبه 157
113 . نهچ البلاغه؛ ترجمه، محمد دشتی، نامه 69
3 . دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیره نبوی؛ ص291
115 . گزیده عرفان اسلامی؛ ص304
116 . کاشانی، محسن؛ محجهالبیضاء؛ ج8، ص198
117 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم؛ ج1، ص44
118 . همان، ص57
119 . همان، ص35
120 . همان، ص73
121 . همان، ص 78
122 . همان، ص115
123 . همان، ج2، ص169
124 . همان، ص23
125 . طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیر المیزان؛ ج7، ص522
126 . ق /6
127 . حجرات /6
128 . یونس /36
129 . انعام /116
130 . بقره /170
131 . بقره /170
132 . زحزف /22 (ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما هم با پیگیری از آنان، راه را یافیتم.)
133 . زمر /17.18 – کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی؛ ج1، ص14
134 . حجرات /12
135 . اسرار، مصطفی؛ از مفاهیم قرآن؛ ص199
136 . ص /26
137 . جاثیه /23
138 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی؛ خطبیه 42
139 . مطهری، مرتضی؛ بیست گفتار؛ ص189
140 . بقره /257
141 . دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ حدیث شکوفایی ( مجموعه سخنرانیهای مقام معظم رهبری در رابطه با جوانان )؛ ص102، ج1
142 . همان، ص105
143 . عنکبوت /43
144 . کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ ج1، ص16
145 . کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ ج1، ص19
146 . آمدی، عبدالواحد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ج2، 291
147 . انفال /22
148 . دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ حدیث شکوفائی؛ ج1، ص82
149 . پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، اندیشه بسیج، سطح 3، شماره 10، ص28
150 . خوانساری، جمال الدین محمد؛ شرح غررالحکم و درر الکلم؛ ج4، ص2074، ح6900
151 . همان، ج1، ص209، ح832
152 . همان، ج2، ص818، ح3098
—————

————————————————————

—————

————————————————————

تفکر از دیدگاه آیات و روایات صفحه 32


تعداد صفحات : حجم فایل:291 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود