- منزلت وجایگاه سکوت وخاموشی در آثار سعدی
آثار سعدی چه منظوم و چه منثور در برگیرنده ی اندیشه های والایی است. آشنایی سعدی با فرهنگ و معارف اسلامی جلوه ای خاص به آثار وی بخشیده است. او به عنوان یک فیلسوف با تجربه به بررسی اخلاق و نقش آن در مناسبات انسانی و اجتماعی می پردازد. وگاه چون یک جامعه شناس ژرف اندیش به تحلیل و توصیف رفتارهای اجتماعی انسان دست می یازد .
بخش عمده ی مباحث تربیتی سعدی را اخلاق تشکیل می دهد. در این مبحث وی تنها یک موعظه کننده یا توصیه گر نیست بلکه سعی دارد که مفاهیم زیبای اخلاقی را با تکیه بر قدرت عقلانی و معنوی انسان ها مورد ارزیابی قرار دهد و راه را برای ساختن انسان های نمونه و جامعه ی ایده آل فراهم سازد .بطور کلی تربیت از نظر سعدی چهار مرحله دارد: 1-دینداری و رعایت پرهیزگاری 2-داشتن عقل 3-دانستن معنی سخن 4- اعتماد و اتکا به نفس. باب هفتم به تربیت اختصاص دارد. تربیت برحسب باب هفتم بوستان عملی است که عقل به وسیله آن هوی و هوس را برانتظام در می آورد واین کار برهمه کس واجب است. تربیت با حفظ زبان آغاز می شود. "حفظ زبان یا خاموشی" موضوع اصلی این باب است. آدمی باید کم حرف بزند وچون لب می گشاید، نیکو گوید، غیبت نکند، از خود تعریف نکند و از زبان بد بیمناک باشد.
در بیشتر این مباحث سکوت نه به عنوان امری فرعی در رفتار، کنش و منش اجتماعی در نظر گرفته شده که به عنوان اصلی اساسی و کاربردی مورد نظر اوست. سکوت در هرجایی و در هر موقعیتی معنا و مدلول های خاص خود را دارد. سکوت در بیشتر مواقع معنایی بسیار نزدیک به صبر و تحمل به خود می گیرد. در واقع از نظر سعدی سکوت مدبرانه امری هم معنا و قرینه صبر و شکیبایی است. ریشه و خاستگاه صبر و سکوت در آثار سعدی عقل است. انسان های فهمیده و پخته که سرد و گرم روزگار را چشیده اند و توشه های ارزنده از تجربه و تعقل آموخته اند غالباً در آثارسعدی صحنه گردان ماجراهایی هستند که صبر و سکوت درآن به عنوان فضیلت و راهکاری موثر در سرنوشت، آثار خود را نشان می دهند. آنان در گیرودار معرّکه های مختلف چه در سفر و چه در حضر می توانند به پشتوانه صبر و سکوت از دام مهلکه های مختلف نجات یابند و سرنوشت جدید و توام با خوشبختی و کامروایی را برای خود رقم بزنند. صبر و سکوت در بیشتر این داستان و حکایت ها معادل تدبیر و تعقل ونشان دهنده زیرکی و ذکاوت افراد فهیم است. سعدی خاموشی را گنجینه عقل و خرد انسان دانشمند می داند و پرگویی را صفت افراد نادان و بی مایه بر می شمارد. تشخیص مقام گفتن و یا ناگفتن را ضرورتی مطلوب می داند که نشان دهنده عقل و درایّت فرد است.
انواع سکوت را از نظر حوزه ی کارکرد معنایی و دلالت بر مفهوم در آثار سعدی به شکل زیر می توان دسته بندی کرد:
– سکوت مصلحتی
در بسیاری از اشعار، سخنان نغز، ضرب المثل ها و قطعات منثور ردپایی از سیاست دیده می شود. سکوت در این میان جایگاه ویژه خود را دارد. تا جایی که سعدی یکی از ابواب گلستان را به فواید خاموشی اختصاص می دهد. سعدی، فاصله گرفتن، سکوت مصلحتی، تدبیر و گاه حتی تملق برای بقا و زنده ماندن فرد، را به همگان توصیه می کند. نه تنها باب چهارم گلستان که تقریبا در همه ی آثار سعدی در خصوص سکوت مصلحت اندیشانه صحبت رفته است. سعدی معتقد است انسان باید متوجه باشد در چه مقام و موقعییتی قرار دارد و با گفتار نابجا خود را به خطر نیندازد. یکی از این موقعیت ها جدل و بحث با بزرگانی است که از نظر مقام و موقعیت اجتماعی در سطح بالایی قرار دارند. مجادله با چنین افرادی نه تنها سودی برای فرد ندارد، چه بسا که جان او را نیز به خطر اندازد. او در این باره می گوید:
نه در هر سخـــن بحـــث کردن رواســت خطا بر بــزرگان گــرفـــتن خطاست
(سعدی،1374: 139)
سعدی معتقد است، برای آنکه حقیقی را که ممکن است منشاَ مفسده های فراوان گردد به صاحب قدرتی گوش زد کرد؛ باید با احتیاط جوانب کلام را سنجید و بیان را چنان به نوش سخن آراست که ضمن در گرفتن در مستمع موجب برباد دادن جان او نگردد. بنا براین کسانی که ملازم فرمانروایان هستند باید به شدّت به نتیجه گفتار خود مطمئن باشند که جان خود را با گفتار ناسنجیده در معرض تلف و نابودی قرار ندهد. او در این مورد می گوید:
"پادشه را بر خیانت کسی واقف مگردان، مگر آنگه که بر قبول کلی واثق باشی و گرنه در هلاک خویش سعی می کنی."
بـِســیــج ســخــن گفــتــن آنــگاه کن که دانی که در کــار گــیرد ســخــن
(همان:175)
– سکوت در برابر افراد دانشمند
سعدی معتقد است، در هر سکوتی حکمتی است .سکوت در برابر افراد دانشمند که علم وآگاهی آنان نسبت به مسایل بر همه کس آشکار می باشد از نظر سعدی واجب است. کسانی که در این مورد پافشاری می کنند تنها نادانی و جهل خود را به دیگران ثابت می کنند. پس بهتر است انسان با قرار گرفتن در چنین جایی کمتر سخن بگوید و بیشتر بشنود. آدم نباید نسبت به موضوعی که جاهل است و اصول و فروع آن را نمی داند با متخصص امر به مباحثه و مجادله برخیزد .او در این باره می گوید:
"هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است. (همان: 178)
– سکوت برای جلوگیری از جنگ و دعوا
نوع دیگری از سکوت که سعدی به جدّ دیگران را به آن دعوت می کند سکوت برای جلوگیری از فساد و شّر انگیزی است. او معتقد است هر گاه سخنی اگرچه درست هم باشد ولی موجب اختلاف و ستیز در بین افراد گردد نباید بر زبان آید. انسان فهیم نباید هیزم کش آتش اختلافات باشد. سخن چینی یکی از نکوهیده ترین خصایلی است که سعدی به شدّت بر آن می تازد و آن را مورد نکوهش قرار می دهد. بنا براین سخنی که دامنه آن موجب فساد و بر انگیختن افراد و ستیزه گری باهم باشد بهتر است بر زبان نیاید و آتش فتنه را بین افراد شعله ور نکند. او در ابیات زیر این مفهوم را به زیبایی روشن می کند:
یـکی گــــفت با صوفــیــی در صـــفــا ندانی فلانت چـــــه گفــت از قــفا
بــگفــتا خمـــش ای بـــرادر بـــخــفت ندانسته بهتر که مــردم چه گــفــت؟
(همان: 367)
– سکوت برای پرهیز از عواقب سخن
سعدی معتقد است، انسان تا سخنی را بیان نکرده است در برابر آن نیز مسولینی ندارد. لیکن هرگاه سخنی را بیان کرد در برابر آن مسولیت دارد و باید برای آن دلایل لازم را داشته باشد. سعدی می خواهد به انسان ها بیاموزد که هرکس دربرابر گفتارش مسول است و به قول معروف سخن فقط باد هوا نیست. مسولیت سخن باعث قانون مداری و پایبندی افراد به مقررات اجتماعی می گردد و در نتیجه مدنیت و توسعه فرهنگی را در پی خواهد داشت. سعدی در این خصوص می گوید:
نـــدارد کســـی بــا تـو نــاگفـــته کــار و لــیـــکــن چــو گفتی دلیلش بیار
(همان: 367)
سعدی بر این باور است که انسان اگر تاب و تجمل شنیدن سخنی سخت و ناخوش را ندارد خود نیز باید از بیان این گونه سخنان خودداری ورزد.
مـــگوی آنچـــه طــــاقت نداری شنود کــه جـو کشته گندم نخواهی درود
(همان: 367)
سعدی معتقد است، انسانی که نتواند زبان خودرا نگه دارد، و در هرکجا و پیش هرکسی راز زندگی خود را فاش کند ممکن است در آینده از گفتن این اسرار و رازها دچار ندامت و پشیمانی شود .انسان آگاه و دانا باید بر زبان خود چیره باشد و هرکجا راز خود را بیان نکند. سخن تا بیان نگشته می توان در باره آن اندیشید امّا چون گفته شد دیگر نمی وان کاری انجام داد و از آسیب آن در امان بود. سعدی در باب هشتم گلستان در این خصوص می فرماید:
"هر آن سری که داری با دوست در میان مَنِه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی به دشمن مَرسان که باشد که وقتی دوست شود. رازی که نهان خواهی با کس در میان مَنه وگر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل:
خـــامـــشی بــه کـه ضمیر دل خویش با کـــسی گفتن و گفتن که مگوی
ای ســـلیم آب ز ســـر چشـــمه بـبند که چــــو پر شد نتوان بستن جوی
ســـخنی در نهـــــــان نبــاید گــفت کــــــه بــــر انجمن نشاید گفت"
(همان: 171)
– سکوت برای جلوگیری از زخم زبان مردم
سعدی می گوید، نمی توان از زخم زبان مردم در امان بود. به قول معروف جلوی دروازه را می توان بست ولی جلوی زبان مردم را نمی شود بست. بنابراین از نظر سعدی بهتر است انسان برای محفوظ ماندن از طعن زبان حاسدان باسکوت و کناره گیری از آنان آرامش خود را فراهم آورد.
کــســی گـــیــرد آرام دل در کنـــــار که از صــحبــت خـــلق گیرد کنار
چو ســـعدی کــه چندی زبان بسته بود ز طـــعن زبــان آوران رســـته بود
(همان: 307)
– سکوت برای دوری از عیب جویی
یکی از رذایل تربیتی که سعدی به شدّت بر آن می تازد عیب جویی نسبت به دیگران و در نظر نگرفتن معایب خود است. سعدی معتقد است ناحفاظی که نمی تواند بر زبان و گفتار خود تسلط داشته باشد، سزاوار هم صحبتی و هم کلامی نیست. حکم مسلم و مقرون به منفعت آن است که از چنین آدمیانی دوری اختیار کنیم و هرآن جا که آنان زبان به گفتار و غیبت می گشایند از آنان دوری کنیم و باسکوت خود آنان را نسبت به کردار بدشان آگاه سازیم:
مکن عیــــب خلـــق ای خـــردمند فاش به عیــــب خود از خلق مشغول باش
چـــــو باطــــــل سراینـــد مگمار گوش چوبی ستـــر بیـــــنی بصیرت بپوش"
(همان: 367)
– سکوت و سلامتی
گشودن دهان به ناسزا و صب دیگران، ضمن آنکه بیانگر شخصیت حقیر گوینده است و درپیش همه کس حرکتی ناستوده و زشت می باشد، ممکن است باعث تحریک طرفین درگیری شود و در این رهگذر صدمات جانی سخت و دردآوری نیز در پی داشته باشد. سعدی ضمن فراخواندن شنونده ی نصایح خود به تامّل در گفتار و کردار، داستان شخصی را به تصویر می کشد که در هنگام بر افروخته شدن جنگ و جدال به علت بد زبانی و فحاشی به شّدت کتک خورده و نادم و پشیمان به گوشه ای می خلد:
هر کـه گــــردن بـــه دعـــوی افــــرازد دشمن از هــــر طـــرف بــدو تــازد
ســـــــعــــدی افتــــاده ایســـت آزاده کس نیاید بـــــــه جـنگ افــتــاده
اول آنــدیشــــه وآنـــگــهــی گفـــتــار پای بــست آمـده اســـت پـس دیوار
( همان : 21)
-سکوت برای جلوگیری از آسیب های زبان
سعدی معتقد است بسیاری از بلا و گرفتاری هایی که برای انسان به وجود می آید در اثر عدم کنترل زبان می باشد. پرخاشگری با زبان و فحاشی کردن یکی از موجباتی است که باعث وارد آمدن آسیب و صدمات سختی می گردد. سعدی با مثالی زیبا نشان می دهد که اگر انسان چون غنچه دهانش رابسته نگه می داشت و به شکوفایی آن را باز نمی کرد سر انجام چون گل پیرهن را بر تن چاک نمی دید. او در باره عاقبت این عدم خاموشی می گوید:
یکـــــی نـــاســزا گــفت در وقت جنگ گریبان دریدند وی را به چنــــــــگ
قفا خـــورد و عریـــان وگــــریان نشست جهاندیده ای گفتش ای خود پرســت
چــو غنــچه گرت بســــته بـــودی دهن دریده ندیدی چـــــــــو گل پیرهن
(همان: 367)
– سکوت در برابر جاهلان
در غرّرالحکم، به نقل از جابر ابن عبدالله آمده است "جابرابن عبداله انصاری حکایت می کند: روزى مولاى متّقیان امیرالمومنین، امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه علیه از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد که شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى، به قنبر غلام آن حضرت است؛ و قنبر مى خواست تلافى کند و پاسخ آن مردبى ادب و تحریک شده شیطان و هواى نفس را بدهد. ناگهان امیرالمومنین علىّ علیه السلام بر قنبر بانگ زد که: آى قنبر! آرام باش و سکوت خود را حفظ کن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد. سپس افزود: ساکت باش و با سکوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شیطان را خشمناک ساز و دشمن خویش را به کیفر خود واگذارش نما. امام علىّ علیه السلام پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش که هیچ مومنى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد. و همچنین هیچ حرکت و عملى همچون خاموشى و سکوت، شیطان را خشمگین و زبون نمى گرداند. و بدان که بهترین کیفر براى احمق، سکوت در مقابل یاوه ها و گفتار بى خردانه او است. وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتید، او را بدون پاسخ رها کن" (تمیمی آمدی،1360: 71 )
امام علی (ع) همچنین می فرماید: " زبان آدمی زاد همچون ترازویی است که گفتار حکیمانه و الهی وزن آن را زیاد می کند و گفتار جاهلانه و بیهوده و زشتی را کم می کند." (همان: 206 )
سعدی به پیروی از دستورات حیات بخش اسلام کلام خود را می آراید و به زیبایی از انسان ها می خواهد که از گفتگو ومجادله با افراد نادان بپرهیزیم. سعدی مجادله با افراد نادان را عین نادانی می داند و می گوید:
"جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی
همی کرد، گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی." (سعدی،1374: 117)
سعدی معتقد است؛ دو انسان دانا و فهمیده هرگز در صدد در گیری و جنگ و جدال با هم بر نمی آیند. همچنین هرگز انسان فهمیده با افراد نادان وارد مجادله نمی شود. اگر نادان به نادانی خود با فردی دانا جدال بر اگیزد و با سختی سخن گوید انسان دانا با نرمی و مهربانی با او صحبت می کند.
دو عاقل را نــبــاشد کــیــــن و پــیـکار نــــه دانـایی ســتیــزد با سبکسار
اگر نـــادان به وحشت ســخــت گــویــد خردمنـدش به نرمـــــی دل بجوید
دو صــاحبــدل نگــهدارنــــد مــــــویى همـــیدون سرکشی و آزرم جویی
سعدی می گوید، دو انسان دانا همیشه حد اعتدال را رعایت می کنند و هیچ کاری را از حد معمول نمی گذرانند چنان که حتی مویی در کشاکش بین دو انسان دانا آسیب نمی بیند .دو نادان در چنین موضعی به علت جهل و نادانی که دارند، هرگز اندازه را نمی شناسند و سر انجام آسیب و صدمات فراوانی به هم وارد می کنند. سعدی برای نشان دادن چنین حالتی و شدت درگیری میان آنان از گسستن زنجیر یاد می کند:
وگــر بــر هــر دو جــانــب جاهــلانــند اگـــــــر زنــجــیــر بــــــــاشــد بگسلانند
یــکـــــی را زشــت خویــی داد دشــنام تحــمل کــرد و گفـــت ای خــوب فــرجــام
بـــتر زانــم کــه خـــواهــى گفتن آنــی کـه دانــــم عیــب مــن چــون مــن نــدانـى"
(همان: 117)
انسان آگاه به نظر سعدی هرگز در صدد بحث و گفتگو با کسی که اندیشه و باورش را قبول ندارد بر نمی آید. کسی که به کلام خدا و برهان عقل و حدیث متقاعد نمی گردد؛ اولی آن است که جوابش را به سکوت بر گزار کنی و پاسخ او را با خاموشی بدهی او در این خصوص می گوید:
"عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لَعنهُم الله عَلی حِدَه و به حجت با او بس نیامد سپر بینداخت و برگشت کسی گفتش تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی دینی حجت نماند ؟
گفت علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدین ها معتقد نیست و نمی شنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار آید.
آن کــــس که به قرآن و خبر زو نرهی آن اســت جوابــش که جوابش ندهی"
(همان: 116)
گفتار نا به جا، نشانه ی کم خردی است. سعدی با این باور به خواننده ی خود پند می دهد که برای کسانی که از فهم و درک سخن عاجزند، بهتر است سکوت کرد و مایهی رنج خود را فراهم نیاورد:
"یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده اند و سنگ را بسته.
امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید، گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه ی خود می خواهم اگر انعام فرمایید رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیــــدوار بـوَد آدمــى به خـــیــر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مَرسان"
(همان: 118)
سعدی همان قدر که انسان را از گفتن سخنان بیهوده و نابخردانه نهی می کند از او نیز می خواهد که ازشنیدن سخنان بیهوده و باطل دوری ورزد و به این گونه سخنان تهی از مغز و دانش گوش فراندهد :
جو بـــاطـــل ســرایند مگـــمــار گوش چو بـــی ستــر بیــنی بسیرت بپوش
(همان: 367)
– سکوت برای دوری از یاوه گویی
نعمت زبان و بیان از اهمیت بالایی برخوردار است، این نکته را نیز نباید فراموش کرد که زبان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و نمی توان گفت چون زبان نعمت بزرگ الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلکه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهره برداری کرد.
یکی از نشانه های انسان عاقل آن است که بیجا سخن نمی گوید، زیرا زبان بیان کننده میزان عقل آدمی است، چنان که امیرمومنان ـ علیه السّلام ـ فرمود:
"تَکلّمُوا، تُعْرَفُوا فانَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ." .( نهج البلاغه،1387: 392) سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است" همچنین می فرماید: "لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْاَحْمق وراءَ لسانِهِ "زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست"." (همان: 476 )
سیّد رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل می کند می گوید: "این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمومنین ـ علیه السّلام ـ است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمی گشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن می گوید." بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می کند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "قلبُ الْاحمقِ فی فیهِ و لسانٌ الْعاقل فی قَلْبِهِ." قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست (همان: 476)
خلاصه آن که انسان باید هنگام سخن گفتن تامّل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می گیرد. این حقیقت را حضرت علی- علیه السّلام ـ این گونه بیان می فرماید:
"سخن مادام که آن را نگفته ای در اختیار تو است اّما همین که از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است (همان: 381 )
سعدی که خود از خانواده ی است که همه اجداد و نیاکانش از بزرگان و اکابر دین وشریعت بوده اند، تحت تاثیر آموزه های اخلاقی این دین مبین گفتارهای نغز و شیرین در باره ی موقعیت و مقام سکوت دارد. خودداری برای پاسخ گوئی به افراد نادان و احمق همکلامی با آنان در آثار سعدی جلوه ای ویژه دارد. هم در باب مربوط به خاموشی وهم در سابر ابواب گلستان وبخصوص باب مربوط به اداب سخن وتربیت نکاتی نغز وجود دارد.
زبان بریـــده بــــــه کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ به از کسی کـــه نباشد زبانش اندر حکم
(سعدی، 1374 :17)
"مجـــــــال ســخن تــــــا نبینی ز پیش به بیهوده گفتن مبـــــــر قدر خویش
(همان: 93)
– سکوت برای اندیشیدن در کلام
سعدی به طور مداوم گوش زد می کند که سنجیده گفتن و به موقع کلام آراستن بهتر است تا انسان نا به هنگام و نابه جا سخن بگوید. او در این خصوص نقل می کند:
"…طایفه ای از حکمای هند در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطی است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بود تا وی تقریر سخن کند، بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم..
(سعدی،1374: 22)
سعدی تاکید می کند که انسان سخن دان و آگاه نخست فکر می کند و سپس لب به سخن می گشاید. به اندازه سخن می گوید و قبل از آن که کسی به او امر به سکوت کند خود خاموش می شود. او معتقد است تفاوت میان حیوان و انسان در قوه ناطقه است. بنابر این اگر او فهم صحبت کردن به هنگام و معقولانه را ندارد حیوان از او بهتر است
سخـــنــدان پــــــرورده پـــیــر کهــــن بیــندیشد آن گــه بگـویـــد سخن
مــزن تــا تــــــوانــی بــگـــفـــتـار دم نکو گوی اگـر دیر گویی چـــــه غم
بیـــندیــش و آنـــگـــــه بـــرآور نفــس و زآن پیش بس کــن که گویـند بس
بـه نطـــق آدمی بـــهتـــر اســـت از دواب دواب از تو به گر نـــگویــی صـــواب
(سعدی،1374: 22)
سعدی اساس و پایه سخن را اندیشه می داند. انسان نباید بدون اندیشه افتتاح کلام کند. او در مثالی زیبا اندیشه را پایه و سخن را دیوار عنوان می کند. چون پایه سست باشد کلام نیز بی بنیاد بالا خواهد آمد و اگر پایه سفت و درست باشد سخن نیز استوار و متین بیان می شود:
اول انــدیشــــه و آنـــگـــهـــی گـفـــتار پــای بســت آمـده است پــس دیوا
(همان:22)
ابراهیم بلخی شقیق، در کتاب مصباح الشریعه از روایات امام صادق علیه السّلامـ درباره فواید خاموشی از آن حضرت می فرماید:" صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می نگرند، کسانی که در حقایق ماسبق و زمان های گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان می کنند که قلم ها ننوشته و در کتاب ها نیامده است. (بلخی شقیق،1382: 25)
آن گاه فواید و آثار سکوت را بر شمرده و می فرماید: سکوت کلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است، موجب رضا و خشنودی خدا است، باعث سبک شدن حساب انسان در روز قیامت است. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است. وسیله ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی. وسیله ریاضت نفس است. وسیله درک حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است. قساوت و سختی دل را از بین می برد. وسیله ای است برای کسب حیا و پرهیزکاری. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است. موجب فهم و کیاست و عقل انسان می شود.
آنگاه فرمود: وسیله هلاکت و نجات مردم سخن گفتن و سکوت است. پس خوشا به حال کسی که توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا کند و به فواید و آثار پسندیده کم گویی و سکوت آگاه گردد، زیرا سکوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر کسی ارزش و قدر کلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سکوت را شعار خود قرار می دهد و کسی که بر لطایف سکوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و کسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.) همان: 27(
سعدی معتقد است انسان باعقل و درایّت می داند که چه زمانی باید سخن بگوید و در چه زمانی خاموشی اختیار کند. کسی که می داند بدون دخالت او ممکن است کاری به صورت درست و صحیح انجام می گیرد ضرورتی برای دخالت باقی نمی ماند سعدی در این باره می گوید:
"گروهی حکما به حضرت کسری [کسری انوشیروان] در، به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را، پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد.
چـــو کـــارى بــى فــضول مــن بـر آید مــرا در وى سخــن گفــتن نشاید
و گر بیــنــم که نــابــیــنا و چـــاه است اگر خاموش بنــشینم گنـــاه است"
(همان: 57)
سعدی می گوید، اگر واقعاً برای شکستن سکوت، مصلحتی محکم هست. انسان باید با کلام خود در آن مداخله کند امّا اگر واقعاً موجبی برای دخالت نیست نباید دخالت کرد زیرا این کار باعث سبکی و تحقیر می گردد. او معتقد است این زبان است که به موقع یا بی موقع گشودنش یا موجبات بزرگی و احترام انسان را فراهم می آورد و یا موجب ضایع شدن شان و شکوه او می شود. سود انسان در این است که بی موقع و بی مقام در گفتن سخنی که شاید نفعی هم برایش ندارد مداخله نکند. برای سعدی تشخیص موقع و مقام سخن بسیار مهم است. ناسنجیده سخن گفتن پایه مقدار و مقام آدم را کاهش می دهد و سنجیده سکوت کردن مایه افزایش احترام است. او در این خصوص می گوید:
ســخــن آنــگــه کنــد حکــیــم آغـــاز یا ســر انگــشت ســوی لقمه دراز
کــــه ز نــاگــفــتنـــش خــلــل زایــد یا ز نــاخوردنـش بــــــه جان آید
( سعدی،1376: 93)
– خاموشی برای پرده پوشی بر جهل
سعدی معتقد است که انسان وقتی درباره مساله ای چیزی نمی داند و در آن امر صاحب صلاحیت نیست بهتر است راجع به آن موضوع سکوت کند تا این که حرفی بزند که بیانگر جهل و نادانی او است. خاموشی آگاهانه از نظر سعدی برابر با دانایی و خرد است. کسی که دانا و اهل فهم است م داند که کی و کجا لب به سخن بگشاید و کی و در چه مقام سکوت و خاموشی بگزیند:
" نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.
چــون نــداری کــمــال و فــضل آن بـه کــه زبــان در دهــان نــگـه داری
یا ســخن آرای چـــو مــردم به هــــوش یا بنــشین چــون حــیوان خموش
(همان: 177)
سعدی می گوید، کسی که بدون تامل و تفکر اقدام به پاسخ گویی می کند نه تنها از پس پاسخ گویی سنجیده بر نمی آید بلکه زمینه آبرو ریزی خود را مهیا می کند و جهلش را به نمایش می گذارد.
هــر کــه تــامــل نــکــنــد در جــواب بــیشــتر آیــد سخــنـش ناصواب
(همان: 177)
سعدی بر این باوراست سخن درست وکوتاه بر پرگویی و بیهوده گوئی ارج دارد و بیان می کند که سخن وکلامی که از دهان آدمی خارج می گردد معرف شخصّیت و توان فکری اوست. پس انسان بهتر است اگر بر آن چه که می خواهد بگوید دانش وآگاهی ندارد کمال زیبندگی آن است که خاموشی گزیده و هم چون کوه در سکوت وقار و متانت خود را حفظ کند.
اگـــر پــای در دامـــن آری چــو کـــوه ســرت ز آسمان بگـــذرد در شکوه
زبـــان درکـــش ای مـرد بــســیـار دان که فــــــردا قلم نیست بر بی زبـان
صــدف وار گــــوهــــرشــنــاســان راز دهان جــــــز به لـولـو نکردند بـاز
فــراوان ســـخــن بــاشد آکــنـده گوش نــصیــحت نگیرد مــگر در خموش
چــو خــواهــی کـــه گویی نفس بر نفس نخــواهی شنـــیدن مگر گفت کس
نبــــــایــد سخــن گــفت نـــــاساخته نشایــد بـــریــدن نــینــداخــته
(همان : 364 )
کم گفتن ولی خوب و گزیده گفتن بهتر از پرگوئی وبیهوده گوئیست. پرگوئی از نظر سعدی بیانگر سفاهت و نادانی و سکوت و خاموشی آگاهانه نشانه ی فخامت و پختگی عقل و دانش انسان است.
تــامــــل کــنــان در خــطــا وصــواب بــه از ژاژخــایــان حــاضر جـواب
کــمــال اســت در نــفــس انسان سخن تو خــود را به گفــتــار ناقص مکن
(همان : 364 )
انسان دانا وخاموش از نظر سعدی هرگز در برابر ناگفته های خود شرمسار و خجل نخواهد شد.کم گفتن ولی با اندیشه سخن گفتن بهتر از پر گفتن و مهمل بافتن است:
کــم آواز هــــــرگز نبــیــنــی خــجـل جوی مشک بهتر کــه یک توده گل
حــــــذر کــن ز نــادان ده مـــرده گوی چو دانا یــکی گــوی وپرورده گوی
صـــد انـداخـتــی تیـر و هر صد خطاست اگــر هوشـــمندی یک انداز وراست
(همان:364 )
از دیگر سو او معتقد است مرد دانشمند تنها زمانی لب می گشاید که مورد سوال قرار گرفته باشد . کسی که بدون سوال اقدام به جواب کند موجب آشکار شدن جهل خود را فراهم کرده وباعث ریشخند خود خواهد شد:
"هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایه ی فضلش بدانند پایه ی جهلش معلوم کند
نــدهــد مــــرد هــوشــمنــد جـــواب مــگر آنــگه کــز او ســوال کـنند
گر چــه بــر حــق بــوَد مــزاج ســخـن حمل دعــویــش بر مـــحال کنند"
(همان: 187)
سعدی همچنین در این خصوص می گوید:
طعام آنگه خورد که اشتها غالب آید، وسخن آنگه گوید که ضرورت باشد، و سر آنگه نهد که خواب آید، وصحبت آنگه کند که شوق به منتها برسد. (همان: 1135)
– سکوت برای رازداری
سعدی معتقد است، راز داری و خاموشی، دانایی و تدبیر است. سخن چینی و عدم توانایی برای کنترل زبان ناشی از سبک عقلی و نادانی است. نادان بر زبان خود چیره و فرمانروا نیست. و هرآنگاه ممکن است رازهایی را فاش کند که خطرات فراوانی را هم برای خود و هم برای دیگران داشته باشد.
چرا گـویــد آن چــیــز در خــفیـــه مرد که گــر فاش گـردد شوی روی زرد
مکــــــن پیـــش دیــوار غــیــبت بسی بـــــود کز پسش گوش دارد کسی
درون دلــــت شـــــهــربــنــدســت راز نگر تــا نـبـیـند در شهــــر بـــاز
از آن مــــــرد دانـا دهـــان دوخـــتـــه که بـیـنـد که شمع از زبان سوخته
(همان : 364 )
– سکوت برای پوشیدن عیب
یکی از موجباتی که خنده آور است، این است که شخص از وجود صفتی در خودش غافل است، اگر چه این غفلت موقتی باشد. و خنده نیز تا وقتی است که چنین غفلتی دوام دارد. وصف این صورت از غفلت، در حکایت ماقبل آخر باب چهارم گلستان چنان با مهارت توصیف شده که شاید یکی از روشن ترین مثال ها باشد:
"یکی در مسجد سنجار، به تطوع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد، امیری بود عادل و نیک سیرت. نمی خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را موذنانند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشته ام. تو را ده دینار می دهم تا جایی دیگر روی" (همان: 119)
حالا اگر موذن از این قرار، متنبه و آزرده می شد، جنبه مضحک داستان هرگز به وجود نمی آمد، اما جنبه مضحک داستان، از همین جا شروع می شود. زیرا موذن از خود و از تحقیر و تمسخر خفیفی که این قرار نسبت به او دارد غافل است. سعدی می گوید:
بر این قول اتفاق کردند و برفت… اما این غفلت همچنان ادامه دارد و به این جهت مضحک تر می شود: پس از مدتی، در گذری پیش امیر بازآمد و گفت:
" ای خداوند، بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه بدر کردی که آن جا که رفته ام بیست دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی کنم!
دو جمله " بر من حیف کردی" و " قبول نمی کنم"، نشانه آن است که این غفلت دیگر از حد خود گذشته و به بلاهت نزدیک شده.
عمران صلاحی شاعر طنز پرداز معاصر در باره ی سبک طنز پردازی و تاثیر سخن او می نویسد: "سعدی که به قول خودش، گفتارش طرب انگیز است و طیب آمیز و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت آمیخته، از استادن بزرگ طنز، در ادب فارسی است. بسیاری از آثار سعدی، به پشتوانه طنز سرشار، به صورت ضرب المثل درآمده و چون سکه ای رایج، دست به دست می شود. کلامش پرشکوه است و به استواری کوه، و سعدی خود، بر قله این کوه ایستاده. کلام و طنزش بیش ترین تاثیر را بر شاعران و نویسندگان بعد از خود نهاده. حافظ، در غزل استادش می خواند و جامی در جوار گلستانش، بهارستانی در هشت روضه می سازد. با آن که خود، دفتر از گفته های پریشان شسته، قاآنی به تقلید از او پریشان گفته!" (صلاحی،1372: 60 )
او همچنین می نویسد: "سعدی هم به طور حرفه ای و هم به طور غیر حرفه ای طنز را به کار گرفته است. عمران صلاحی در گفتار طرب انگیز (طنز سعدی در گلستان و بوستان) درباره طنز این شاعر نوشته است: "کار حرفه ای سعدی در مضاحک، بیش تر هزل و مطایبه است. طنز او را باید بیش تر در کارهای غیرحرفه ای او جستجو کرد. سعدی، گلستان، بوستان و غزلیاتش را به خاطر طنز ننوشته است، اما این آثار سرشار از طنز و شوخ طبعی اند. چاشنی طنز، حلاوت خاصی به این آثار بخشیده و تاثیر آن ها را بیشتر کرده است.سعدی خودش طنزپردازی است که نه از کسی حق و حساب می گیرد و نه دوز و کلک در کارش هست. به همین دلیل، از گفتن حق و حقیقت هراسی ندارد:
دلیـر آمــــــدی ســعــدیــا در سـخــن چو تیغت به دست است، فتحی بکن
بـگــو آن چــه دانـی کــه حـــق گفته به نـــــه رشوت ستانی و نه عشوه ده!
هیچ کس از انتقاد خوشش نمی آید. بعضی ها نه تنها با کوچک ترین انتقاد از کوره در می روند، بلکه پدر انتقاد کننده را هم در می آورند. پس حالا چه کار می شود کرد؟ باید دست روی دست گذاشت و چیزی نگفت، یا باید طوری گفت که طرف مربوطه، هم انتقاد را بپذیرد و هم دردش نیاید. سعدی معتقد است که باید انتقاد کرد، منتها حرف حق تلخ است و شنونده از شنیدن آن روی درهم می کشد:
وبـــــال اســـت دادن بــه رنــجــور قند کـــه داروی تــلخـش بود سودمند
تـــــرش روی بهــتــر کــنــد ســرزنش که یاران خــوش طبع شیرین منش
از ین بـــه نصــیحــت نــگویــد کـسـت اگــــر عــاقــلی، یک اشارت بست!
سعدی طنز را بهترین راه برای گفتن حرف حق می داند. طنز مثل کپسولی است که با آن هر داروی تلخی را می توان به خورد بیمار داد؛ بدون آن که قیافه اش توی هم برود و عکس العمل ناجوری نشان دهد. بهترین شیوه، آمیختن داروی تلخ نصیحت است به شهد ظرافت و سعدی خودش در این شیوه استاد است:
یکی گفت از این نوع، شــیــریــن نــفس در این شهر، سعدی شناسیم و بـس
بر آن صدهزار آفرین که این بگفت حق تلخ بین تا چه شیرین بگفت" صلاحی سپس به نقل از سعدی از آخرین باب گلستان آورده است: "غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیب آمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز شود که مغز دماغ، بیهوده بردن و دود چراغ، بی فایده خوردن کار خردمندان نیست، و لیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است، پوشیده نماند که در موعظه های شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند." و در ادامه از بوستان این که: اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان داروی تلخ پند به پرویزن معرفت بیخته به شهد ظرافت بر آمیخته (همان: 63)
بیان شیرین و طنزآلود سعدی را در پیوند با مقوله ی خاموشی می توان در حکایات زیر جستجو کرد که به شیوه ای دلکش خواننده را مجذوب خود می کند. در داستان زیر سعدی داستان موذن بد صدایی را تعریف می کند که از ناخوشی صدای خود آگاهی ندارد بد، خواهی از حُسن صدای او تعریف می کند و او از این راه متوجه می شود که صدای گوش خراشی دارد و ترک این کار می کند:
"خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهُده برداشتی گفتی نعیب البین در پرده ی الحان اوست یا آیت اِنَّ انکر الاصوات [اشاره به جمله ای با این معنی: همانا زشت ترین صداها صدای الاغ ها است اذا نهَقَ الخطیبُ ابوالفوارس لهو شغیبٌ یهدُّ اصطخرَ فارِس چون[خطیب ابوالفوارس فریاد بر کشد وی را خروشی است که اصطخر فارس را فرو می ریزد و به شدّت خراب می کند.] مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش[بلایش را] می کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی دیدند تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیده ام، خیر باد. گفتا چه دیدی ؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاس تو در راحت.
خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی، مرا بر عیب خود واقف گردانیدی، معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج، توبه کردم کز این پس خطبه نگویم مگر به آهستگی. ( سعدی، 1374: 119)
سعدی در داستان طنزآلود زیر به زیبایی نشان می دهد کسی که عیبی در صدا دارد بهنر است خاموشی بگزیند. چرا که باعث زحمت خود است و هم دردسر دیگران. سعدی در این باره می گوید:
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند، صاحب دلی بر او بگذشت گفت تو را مشاهره چند است؟ گفت هیچ. گفت پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی ؟ گفت از بهر خدای می خوانم. گفت از بهر خدای مخوان.
گر تــو قــرآن بــدیــن نــمط خــوانــی بــبــری رونــــق مــسلــمــانــی
(همان: 121)
– سکوت برای جلوگیری از سوء استفاده دشمنان
سعدی باور دارد که سکوت قرینه ی دانایی و آکاهی است. و موقعیت شناسی سکوت از کمال عقل می باشد. او معتقد است در مواقعی که ممکن است بدخواهان و دشمنان انتظار بکشند تا از موضع ضعف پیش آمده به آدم آسیب برسانند، باید هوشیار بود و بهانه لازم را به دستشان نداد. چنین چیزی فقط در سایه سکوت مقدور است و سعدی در این باره می گوید:
"بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد، پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی.گفت ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده ی این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.
مــگــوی انــدُه خــویــش بــا دشــمنان که لاحول گویند شادی کنان"
(همان: 11)
چنان که سعدی در این حکایت باز می نماید، در این مقام که ضرر و خسرانی بر بازرگان وارد گردیده، از پسر می خواهد که از افشای این واقعه خوداری ورزد. زیرا چون دشمنان نادان بر این امر واقف گردند با شادمانی آنان را مورد مضحکه و شماتت قرار می دهند. لاجرم باید برای حفظ شخصّیت و ممانعت از هتاکی خصم زبان در کام کشید و با تدبیر و سکوت از کنار واقعه عبور کرد.
– سکوت برای پرهیز از گناه
سعدی می گوید، در صورتی که انسان نتواند بر زبان خودتسلط داشته باشد و به موقع سکوت کند ممکن است این زبان به گناه آلوده شود و باعث گردد آدم به جهنم وارد شود:
نگــاه دار زبــان تــا بــه دوزخــت نــبرد که از زبان بتر اندر جهان زیانی نیست
(سعدی:931)
غیبت و سخن چینی نه تنها در قرآن کریم و روایات عدیده از اولیا و اوصیا امری به شدت مذموم و نکوهیده به شمار آمده است، بلکه در میراث معنوی همه ی ملل جهان امری نا مستحسن وزشت قلمداد می گردد. سعدی شیرین زبان این امر مذموم اخلاقی را که ناشی از سفاهت عقل و نا رسائی اندیشه است در آثار خود به چالش کشیده وبه تاسی از دین مبین اسلام به شدت بر آن تاخته است:
یکی گــفــت بــا صــوفــیــی در صــفـا ندانی فــلانــت چــــه گفت از قفا
بگــفتــا خمــش ای بــرادر بــخــفـــت نــدانـستـه بهتر که مردم چه گفت؟
(همان: 375)
یکی از زشت ترین صفات که هم در آموزه های دینی و هم در ادبیات تعلیمی ایران با شدیدترین عبارات نکوهش می گردد سخن چینی و پشت سر دیگران صحبت کردن است. این وجه در آثار سعدی به عنوان یکی از مذموم ترین عادات سخت مورد شماتت است و سعدی چنین افرادی را از زمره ی بدترین کسان شمرده و سفارش می کند مرم باید از چنین افراد دوری جسته و کناره گیری کنند. سعدی حتی سفارش می کند در چنین مواقعی حتی بهتر است انسان از گوش دادن به این گونه افرادخود داری کند تا شاهد کار گناه آلود آنان نباشیم:
مکن عیــب خــلــق ای خردمند فاش بـه عـــیب خود از خلق مشغول باش
چـــو بــاطل ســرایــند مـگمار گوش چـــــوبی ستــر بینی بصیرت بپوش
(همان: 367)
سعدی می گوید دو نفر که با هم اختلاف دارند این سخن چین است که آتش فتنه را میان آنان شعله ور می کند. سعدی این عمل را دور از عقل و اخلاق می بیند. زیرا سخن چین نه تنها بهره ای از کار خود نخواهد برد بلکه در آخر کار او است که زیان کار اصلی می باشد.
"میان دو کــس آتش افــــــــروختن نه عــقل است وخود در میان سوختن
چو سعـدی کســـی ذوق خلوت چشید کــــــه از هــرکه عالم زبان درکشید"
(همان: 377)
از نظر سعدی سخن چین نه تنها با زهر زبان خود دیگران را آزار می دهد، بلکه خود نیز در این میانه از نیش زبانش در امان نیست. سعدی به خوبی به این موضوع اشاره می کند. شاید نخستین کسی که در اثر نمامی صدمه بیند، همان سخن چین بدبخت است او در این باره می گوید:
یکی پیــش داود طـــــایــی نــشســت کــه دیدم فلان صوفی افتاده مــست
قــــــی آلـــوده دســتــار و پــیراهنش گــــــــروهی سگان حلقه پیرامنـش
چـــــو پـــیـر از جوان این حکایت شنید به آزار از او روی در هــم کشـــیـــد
زمــــــانی برآشــفت و گفـــت ای رفیق بکار آیـــــد امـــــــروز یار شــفیق
بـــــــرو زان مقـــــــــام شنـیعش بیار که در شرع نهی است و در خــرقه عار
به پشتش درآور چــو مــردان کــه مست عنان سلامت نـــــــــــدارد به دست
(همان:370)
سعدی می گوید، سخن چینی در پیش داود طایی زبان به سعایت شخصی مست می گشاید. طایی برای آنکه او را متنبه سازد، از او می خواهد شخص مورد اشاره را بر پشت گرفته و به محضرش بیاورد. فرد غماز هرچند از گفته ی خود پشیمان می گردد، اما چاره ای جز اطاعت امر نمی بیند.
نیــوشنده شد زیـــــــن سخن تنگدل بــه فکرت فرو رفت چـون خر به گل
نـه زهـــره کـه فـرمان نگیرد به گوش نه یـارا که مست انـــدر آرد به دوش
زمــــــــــانی بپیــچید و درمان ندید ره سرکشیدن ز فـــــــــــرمان ندید
میان بست و بی اختــیــارش بـه دوش درآورد و شــهری بر او عــام جــــوش
(همان:370)
سعدی می گوید: نحستین کسی که مورد ریشخند خاص و عام قرار می گیرد، کسی به جز خود فرد سخن چین نیست. مردم با دیدن او که مستی لا یعقل را بر پشت می کشد به جنبش در می آیند و با هلهله و ریشخند در پی او می افتند.
یکـــی طعــنه مــی زد که درویش بیـــن زهـــــــــــی پارسایان پاکیزه دیـن!
یکــــی صوفــیان بیـــن که می خورده اند مــــــــــرقع به سیکی گرو کرده اند
اشارت کنـان ایــن و آن را بــه دســــت که آن سرگران است و این نیـم مست
بـــه گــردن بــر از جــور دشـمن حسام بــــه از شنعت شهر و جـــوش عوام
بلا دیــد و روزی بــه مــحنـــت گذاشت بــه ناکام بردش به جایی که داشت
(همان:370)
– سکوت برای تعظیم و منزلت خود
سعدی بر این باور است، افراد دانا و آگاه تا مورد پرسش واقع نگردند، لب به سخن نمی گشایند. این خصلت باعث می گردد تا چون فهم و ادراک آنان نسبت به موضوع دانسته شود، دوچندان بر حرمت و عظمتشان افزوده شود. سعدی چنین حالتی را مورد ستایش قرار می دهد و سکوت آنان را چو گنجینه ای پر بها می بیند، که از چشم هر نا اهلی مستور است. او می گوید:
"مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید. دانا چو طبله ی عطارست خاموش، و هنرنمای و نادان چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی." (همان: 181)
– سکوت برای رعایت ادب
در کتاب اخلاق ناصری که توسط خواجه نصیرالدین طوسی (597-672) دانشمند ایرانی در مباحث گوناگون به ر شته ی تحریر در آمده است، در باره ی رعایت احترام و آداب سخن و خاموشی چنین آمده است:
" اید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند، هر که حکایتی یا روایت کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نکند تا آن کس آن سخن را به اتمام رساند، و چیزی را که غیر او پرسند جواب نگوید، و اگر از جماعتی سوال کنند که او داخل آن جماعت بود بر ایشان سبقت ننماید، اگر به کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابی قادر بود، صبر کند تا آن سخن تمام شود، پس جواب خود بگوید، بر وجهی که متقدم طعن نکند و در مجاورتی که به حضور او میان دو کس رود خوض ننماید، و اگر از او پوشیده دارند استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن سّر مشارکت ندهند، مداخله نکند.
با مهتران سخن به کنایت گوید ، و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلکه اعتدال نگاه می دارد. اگر در سخن او معنی غامض افتد ، در بیان آن به مثال های واضح جهد کند والا شرط ایجاز نگاه دارد، و الفاظ غریب و کنایات نامستعمل به کار ندارد، تا سخنی که با او تقریر می کنند تمام نشود به جواب مشغول نگردد، و تا آنچه خواهد گفت در خاطر مقرر نگرداند در نطق نیارد، مگر که بدان محتاج شود، و اگر بدان محتاج شود قلق و ضجرت ننماید و فحش و شتم بر لفظ نگیرد.
اگر به عبارت از چیزی فاحش مضطر گردد، بر سبیل تعرض کنایت کند از آن، و مزاح منکر نکند، از غیبت و نمامی و بهتان و دروغ گفتن تجنب کند و چنان که به هیچ حال بر آن اقدام ننماید، با اهل آن مداخله نکند و استماع آن را کاره باشد، و باید که شنیدن آو از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که: چرا استماع تو از نطق زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو چندان که گویی (طوسی،1387: 211)
سعدی در آثار خود، در این باره به خصوص در گلستان وبوستان نکاتی نغز و پر مغز آورده است. او نیز در آداب خاموشی و سخن می گوید، اگر کسی به واقع صاحب هنر و با مایه باشد، هنر خود مرد صاحب هنر را نامور خواهد کرد و نیازی نیست که هنرمند برای نشان دادن هنر خود کاری انجام دهد:
"اگــر هــســت مــــــرد از هـنر بهره ور هـنر خــود بگــوید نـــــه صاحب هنر
اگر مشــــک خالــص نــداری مـــگــوی ورت هست خـــــود فاش گردد به بوی
به ســــــوگــندگفــتن که زر مغـربیست چه حاجت؟محک خود بگوید که چیست "
(سعدی، 1376: 156)
سعدی در باره اداب سخن گفتن بر این باور است که انسان با تربیت و اهل اندیشه در میان سخن دیگران نمی پرد و سخن مخاطب خود را ناتمام نمی گذارد . انسان باید با صبر و سکوت خود در هنگام سخن گفتن سجایای اخلاقی و تربیتی خود را نشان دهد. او در این باره می گوید:
"یکی را از حکما شنیدم که می گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد هم چنان ناتمام گفته سخن آغاز کند.
ســخــن را ســر اســت اى خردمند و بن میــــاور ســخــن در مــیـــان سخـن
خداوند تدبــیــر و فــرهــنــگ و هــوش نگــویـــد ســـخن تا نبــینــد خموش "
(همان: 117)
سعدی به عنوان یک معلّم ورزیده در اخلاق پند می دهد که انسان باید قدر نعمت خاموشی را بداند. خاموشی چون پرده ای است بر جهل انسان نادان. هم چنین خاموشی باعث وقار و عظمت انسان دانا و خردمند است. او می گوید انسان نباید ناهنگام و بی موقع سخن بگوید. زیرا برای سخن گفتن وقت بسیار است. او در این باره می گوید:
"تــرا خــامــشی ای خــداونــد هـــوش وقارســـت و، نــا اهـل را پـــرده پوش
اگــــــر عــالــمــی هــیـبــت خود مبر وگر جاهـــلی پــرده ی خـــــود مّـدر
ضــمیــر دل خــویــش مــنــمــای زود که هــر گـــه کــه خواهی توانی نمود"
( همان: 366 )
سعدی کم سخن گفتن، امّا زیبا و سنجیده صحبت کردن را بر پرگویی و بیهوده گویی افضل می داند. سکوتی که ناشی از دانش و درایّت است نه تنها باعث گم نامی نمی گردد بلکه شهرت و احترام اجتماعی را در پی دارد او در این خصوص می گوید:
"سحبان وائل را در فصاحت بی نظیر نهاده اند به حکم آن که بر سر جمع سالی سخن گفتی لفظی مکرّر نکردی و گر همان اتفاق افتادی به عبارتی دیگر بگفتی وز جمله ی آداب ندماء ملوک یکی این است."
ســــخن گــــرچه دلبنـــد و شیرین بوَد ســـزاوار تصدیق و تحسین بوَد
چــــو یک بار گفـــــتی مگـــو باز پـس که حلوا چو یک بار خوردند بس
(همان:186)
ابراهیم بلخی شقیق، در کتاب مصباح الشریعه از روایات امام صادق علیه السّلام ـ درباره فواید خاموشی از آن حضرت می فرماید:" صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار کسانی است که با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می نگرند؛ کسانی که در حقایق ماسبق و زمان های گذشته غور و بررسی کرده و حقایقی را بیان می کنند که قلم ها ننوشته و در کتاب ها نیامده است. (بلخی شقیق،1382: 25)
آن گاه فواید و آثار سکوت را بر شمرده و می فرماید: سکوت کلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است، موجب رضا و خشنودی خدا است، باعث سبک شدن حساب انسان در روز قیامت است. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است. وسیله ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی. وسیله ریاضت نفس است. وسیله درک حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است. قساوت و سختی دل را از بین می برد. وسیله ای است برای کسب حیا و پرهیزکاری. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است. موجب فهم و کیاست و عقل انسان می شود.
آنگاه فرمود: وسیله هلاکت و نجات مردم سخن گفتن و سکوت است. پس خوشا به حال کسی که توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا کند و به فواید و آثار پسندیده کم گویی و سکوت آگاه گردد، زیرا سکوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر کسی ارزش و قدر کلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سکوت را شعار خود قرار می دهد و کسی که بر لطایف سکوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و کسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.(همان: 27)
سعدی معتقد است انسان باعقل و درایّت می داند که چه زمانی باید سخن بگوید و در چه زمانی خاموشی اختیار کند. کسی که می داند بدون دخالت او ممکن است کاری به صورت درست و صحیح انجام می گیرد ضرورتی برای دخالت باقی نمی ماند سعدی در این باره می گوید:
"گروهی حکما به حضرت کسری [کسری انوشیروان] در، به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را، پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد.
چـــو کارى بى فــضــول مــن بــر آیــد مـــرا در وى ســـخن گفــتن نشاید
و گر بــینــم که نــابــیــنا و چـــاه است اگر خـــــاموش بنشینیم گناه است"
(همان: 57)
سعدی می گوید، اگر واقعاً برای شکستن سکوت، مصلحتی محکم هست. انسان باید با کلام خود در آن مداخله کند امّا اگر واقعاً موجبی برای دخالت نیست نباید دخالت کرد زیرا این کار باعث سبکی و تحقیر می گردد. او معتقد است این زبان است که به موقع یا بی موقع گشودنش یا موجبات بزرگی و احترام انسان را فراهم می آورد و یا موجب ضایع شدن شان و شکوه او می شود. سود انسان در این است که بی موقع و بی مقام در گفتن سخنی که شاید نفعی هم برایش ندارد مداخله نکند. برای سعدی تشخیص موقع و مقام سخن بسیار مهم است. ناسنجیده سخن گفتن پایه مقدار و مقام آدم را کاهش می دهد و سنجیده سکوت کردن مایه افزایش احترام است. او در این خصوص می گوید:
ســخــن آنــگــه کنــد حــکــیـم آغــاز یا سر انگشـــت ســوی لـقمه دراز
کــــه ز نــاگــفـــتنــش خــلــل زایــد یا ز نــاخوردنـش بــــــه جان آید
(سعدی، 1376: 93)
نوع دیگری از سکوت در آثار سعدی سکوتی توام با درایت و رعایت سلسله مراتب ادب و احترام نسبت به بزرگتران از نظر منزلت اجتماعی و کبر سن است. در فرهنگ ایرانیان از ادوار کهن تا کنون احترام گذاشتن به بزرگتران و ریش سفیدان ازاهمیت بالایی برخوردار بوده است. احترام به بزرگتر و حرف نزدن بالای حرف او بیانگر تربیت و نجابت خانوادگی است. این امر همیشه به بچّه ها گوشزد می گرددکه نباید بالای حرف بزرگتران حرف زد کما اینکه حرف آنان کمتر به صواب نزدیک باشد. سعدی با علم به این موضوع در مقام آموزگاری پند آموز می گوید:
چون در آید مـــه از تـــویـــی بـه سخن گر چــه دانـی اعــتــراض مــکـن (همان: 178)
– سکوت برای راز داری و امانت داری
سعدی بر این باور است که راز داری وامانت داری در اسرار دیگران که سخن و مطلبی را بر وجه امانت می سپارند و از داننده ی راز می خواهند که کسی نسبت به موضوع آگاه نگردد در آیین مردی و اخلاق بسیار مهم است. این صفت در بین عیّاران و جوانمردان به عنوان مهم ترین اصل آمده است و به عنوان نخستین اصل آیین جوانمردی تلقی می گردد. همانقدر که رازداری در سخن مهم و برجسته است سخن چینی و غمازی به معنی در سپردن راز نکوهیده و فردغماز در زمره ی پست ترین افراد قرار می گیرد و حتی در برخی زمینه ها ریختن خون وی را مجاز می دانند. سعدی با وقوف بر این امر می گوید:
"تنی چند از بندگان محمود گفتند حسن میمندی را که سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت بر شما هم پوشیده نباشد. گفتند آن چه با تو گوید با مثال ما گفتن روا ندارد. گفت به اعتماد آن که داند که نگویم، پس چرا همی پرسید؟
نه سخن که برآید بـــگویـد اهل شــناخت به سر شاه سر خویشتن نباید باخت (همان: 118)
سعدی معتقد است ناحفاظی زبان نه تنها ممکن است موقعیت خطرناکی را برای گوینده فراهم آورد، بلکه ممکن است جان شنوندگان آن سخن را نیز به خطر اندازد. می گوید انسان دانا چرا باید در حالی که می تواند با سکوتی که در بر دارنده کمترین هزینه است. با نادانی و ناموقع سخن گفتن چنین مصایبی را خلق کند . سعدی این باره می گوید:
تکــش بــا غـــــــــلامان یکی راز گفت کــــه این را نباید بــــــه کس باز گفت
به یک ســـالش آمـــــــد ز دل بر دهان بـــــه یک روز شد منتشر در جـــــهان
بفرمـود جـــــــــلاد را بــــــــی دریغ کــــــــــه بردار سرهای اینان به تــیغ
یکی زان مـــیان گفـــت و زنهار خواست مکش بندگان کاین گناه از تو خــاســت
تـــــــو اول نبستی کــه سرچشــمه بود چــــو سیلاب شد پیـش بستن چه سود؟
تو پیدا مــــــــــکن راز دل بـر کـــسی که او خــــــــــــود نگوید بر هـر کسی
جــــــــواهر بــــه گنجینه داران ســپار ولی راز را خـــــــــــــویشتن پاس دار
(همان: 231)
سعدی معتقد است که چون رازی از دل بر زبان جاری شد دیگر نمی توان از آسیب آن در امان بود. پس داننده ی راز بهتر است سّر دل را در درون خود نگه دارد و از بیان آن خوداری ورزد. سخنی که بیش از دو نفر برآن واقف گردند دیگر راز نیست و بی شک به زودی تعداد زیادی بر آن وقوف و آگاهی پیدا خواهندکرد.
سخن تــــا نــگویی بر او دســت هــست چــو گفــتــه شــود یـابد او بر تو دست
سخــن دیــوبــندی اســت در چـــاه دل بــه بــالای کــام و زبــــــانــش مهـل
تــــــــوان بـــــاز دادن ره نـــره دیـــو ولی بـــاز نــتوان گــــــرفتن بـــه ریو
تو دانی که چـــون دیـــو رفـــت از قفس نیــایـــد بــــــه لا حول کــس باز پس
(همان: 231)
سعدی در تعابیری زیبا و دلنشین برون افتادن راز ر ا از خفیگاه دل بر نوک زبان چون گریختن دیو از بند می داند که می توان به آسانی آن را در چاه کنترل کرد و نگه داشت اما چون به آسانی به او راه گریز داده شود دیگر نمی توان به آسانی دوباره آن را به بند آورد.
یکی طــفل بــــــرگــیــرد از رخش بند نیـــایــد به صـــــــد رستم اندر کمند
مــــــــگــوی آن که گر بر مــلا اوفــتد وجـــــودی از آن در بـــلا اوفــــتــــد
به دهقـــان نادان چه خــوش گــفـت زن به دانـش ســخــن گـــــوی یا دم مزن
مــگوی آنــچه طــاقت نــــداری شنــود کــــه جو کشــتــه گندم نخواهی درود
چــه نیــکو زده ست این مـــثل برهـــمن بـــــود حرمت هر کــس از خــویشــتن
چو دشنــام گویــی دعــــــــا نـــشنوی بجـــز کشــته ی خــــــــویشتن ندروی
مگـــــوی و منه تا تـــــــــــــوانی قدم از آنــدازه بـــیــرون وز انـــــــدازه کم
نــبــایــد کــه بــســیــار بــازی کنــی کــــــه مر قیـــمت خویـــش را بشکنی
وگــر تــنــد بـــاشی بــــه یک بار و تیز جـهان از تـــــــو گــیــرند راه گـــریز
نه کــــــــــوتاه دستــی و بــیچـــارگی نــــــه زجـــر و تــطــاول به یک بارگی
(همان: 232)
-پرهیز از سکوت نابجا
البته باید گفت که هدف اصلی از احادیث سکوت و تاکید بزرگان اندیشه و خداوندان سخن مانند سعدی این نیست که انسان باید همیشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشاید و حتی در مقام احقاق حق خود و دیگران سکوت اختیار کند و به دفاع از خود برنخیزد، بلکه مقصود جلوگیری از هرزه گویی و فضول کلام است، زیرا اگر روایات سکوت را این گونه تفسیر کنیم که انسان باید در هر حال حتی در برابر ستم ستمکاران و افساد مفسدان مهر سکوت بر لب زده و فریاد برنیاورد چنین تفسیری بی تردید مخالف ضرورت شرع انور است که امر به معروف و نهی از منکر را از اهمّ واجبات شمرده و سکوت در برابر ظلم را گناهی بزرگ می داند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنا بر سکوت باشد کیان اسلام به خطر می افتد. در این گونه موراد اسلام دستور می دهد که مُهر سکوت را بشکنید و داد بزنید و فریاد برآورید و مردم را نیز علیه فساد و ستم برانگیزانید، چرا که:
اگر بـــــینی که نــــابیـــنا و چـاه است اگــر خامـــوش بــنـشیـــنی گناه است
(همان: 161)
در حقیقت، کسانی که در این گونه موارد سکوت می کنند اصل مسلّم قرآنی را نادیده انگاشته اند و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است که از اهمّ فرایض به شمار می رود و در قرآن مجید و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تاکید زیادی بر آن شده است و از کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند نکوهش شده و آن ها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانسته اند. سعدی در این باره به زیبایی می فرماید:
اگر چـــه پـیش خردمند خامشی ادبسـت به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشـی
دو چــیز طیره ی عــقلست دم فروبستن بـــه وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
( همان : 18)
بنا براین هر سخن جایی دارد و هر نکته مکانی . تشخیص این موقع و مقام بر عهده انسان فهیمی است که می خواهد در این باره تصمنیم بگیرد. سعدی زمانی که انسان به ضرورت باید سخن بگوید را خیلی مهم تلقی می کند و حکم می دهد که آدمی در چنین مواقعی نباید سکوت کند. گاهی سکوت نا به جا ممکن است فجایعی به وجود آورد که جبران مافات را بسیار مشکل می کند. او در این باره می گوید:
"کنونـــت که امـــکـــان گفـــتار هست بگــــو ای برادر به لــــطف و خـوشــی
کــــه فــــردا چــو پیـــک اجل در رسد به حــکـــم ضــرورت زبــان در کشـی"
(همان: 17)
سعدی وجود انسان دانا را به گنجی تشبیه می کند که در واقع زبان نگهبان آن است. اگر این گنجینه همیشه بسته باشد کسی نمی تواند به زیبایی های آن پی ببرد. پس این زبان است که تفاوت انسان ها را از هم باز می نماید. تفاوت انسان دانا و نادان نیز در همین است.
"زبان در دهـــان ای خــردمـــند چیست کلــــید در گنـــــج صـــــاحب هـــنر
چــــــو در بسته باشد چــه دانـد کــسی که جــوهـــر فروشــست یــــــا پیله ور
(همان: 54)
– جذبه خاموشی در سیر و سلوک روحی
نوع دیگری از سکوت که سعدی از یاد می کند، سکوت زبانی و گفت و گوی با محبوب در عالم روحی و روحانی است. سعدی این گونه سکوت را می ستاید زیرا معتقد است که در این حالت کسی زبان انسان عاشق را درک نمی کند و اگر گفت و گویی هست میان یاران یک دل و هم زبان است و اغیار را در آن راه نیست:
ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست
(همان: 540)
حدیث عشق چه حـــاجت که بر زبان آری به آب دیــده خــونین نبشته صورت حال
(همان: 612)
چو سعدی کسی ذوق خــلوت چـــشــید که از هر که عــالــم زبــان درکشــیـــد
(همان: 175)
-خاموشی برای دوری از ریاکاری
سعدی به شدت از افراد ریاکار و ظاهر پرست بیزاری می کند. او معتقد است که انسان خردمند و با شان زبان خود را برای چاپلوسی و جاه طلبی به کار نمی گیرد. انسان باید در کاری که می کند چه عبادی و چه اجرایی با صداقت عمل کند نه برای حفظ ظاهر و ریاکاری:
بــــصــدق و ارادت مــیــان بـــستــه دار ز طــامــات و دعــوی زبــان بــستـه دار
(همان: 224)
– ارتباط خاموشی و بلوغ فکری
سعدی در بسیاری از موارد خاموشی را بر گفتار ارج می نهد و معتقد است خاموشی در بسیاری از امور نشان دهنده کمال عقل و پختگی فکر است. او معتقد است یا انسان باید بسیار سنجیده و گزیده سخن بگوید و یا باید طریق خاموشی پیشه بگیرد.
زبـــان درکــش ار عــقــل داری و هوش چو ســعــدی سخـــن گوی ورنه خموش
(همان: 192)
چــو مـــــردم ســخــن گفت باید بهوش و گرنــه شـــدن چــون بــهایم خموش
به نــطق اســت و عــقل آدمــی زاده فاش چو طـــوطــی ســخنگـوی نادان مباش
(همان: 218)
فهرست منابع
1- قرآن کریم، (1384). با ترجمه و شرح واژگان ابوفضل ابولفضل بهرام پور، ناشر: آوای قرآن
2- نهج البلاغه، صبحی صالح. (1387). ناشر: آوای قرآن
3- آزادمهر، ش. (1385). تاریخ انبیاء، یا قصص قرآن از آدم تا خاتم، ناشر: باربد
4- ابن اثیر، ع. (1385). تاریخ کامل، سیدمحمدحسین روحانی (مترجم) ناشر: اساطیر
5- انوری، ا. (1376). دیوان (با مقدمه سعید نفیسی) نشر: نگاه، تهران
6- باقی زاده،ر (1385). برگی از دفتر آفتاب، ناشر: میراث ماندگار
7- پاکروان،غ. (1388). عیون انوارالرضا (ع) ناشر: پژوهشکده باقرالعلوم
8- بلخی شفیق، ا. (1382). دین باوری، نشر: طور
9- تبریزی، ص. (1366). دیوان اشعار، به همّت محمّد قهرمان، علمی و فرهنگی، تهران
10- تمیمی آمدی، م. (1360). غرّرالحکم و دررالکلم، دانشگاه تهران، تهران
11- جابانی، م. (1363). تربیت در گلستان سعدی، نشر: زمان، تبریز
12- جامی، ع. (1386). هفت اورنگ، ناشر: مهتاب، اهورا
13- جزایری، ن. (1388). قصص الانبیاء، مترجم: علی اکبر میرزایی : ناشر: زهیر
14- حافظ، ش. (1387). دیوان حافظ، قاسم غنی (به اهتمام)، محمد قزوینی ناشر: پیمان
15- حرعاملی، م. (1384). وسائل شیعه و مستدرکها ،ناشر: جامعه مدرسین
16- حسن لی،ک. (1387). پیام اهل دل، انوشه/92)
17- حسن لی، ک. (1380). فرهنگ سعدی شناسی، نشر: بنیاد فارس و سعدی پژوهی
18- حسینی تهرانی، هـ. (1387). بوستان معرفت، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر
19- حیدری نراقی، ع (1383). صبر کیمیای سعادت، ناشر: مهدی نراقی
20- خوارزمی، م. (1388). مقل الحسین خوارزمی ج ا و 2) ناشر: انوار الهدی
21- خوشحال، ط. (1384). بازتاب مفهومی صبر دزر ادبیات فارسی، نشر: دانشگاه اصفهان
22- دانش پژوه، م. (1388). مروری بر زندی و آثار مصلح الدین سعدی شیرازی، تمشک
23- – دشتی، ع. (1388). درقلمرو سعدی: امیر کبیر
24- دهخدا،ع. (1387). ،لغت نامه، ناشر: موسسه انتشارات دانشگاه تهران: چاپ دوم
25- راغب اصفهانی، ح. (1388). ترجمه فارسی مفردات راغب، ناشر: نوید اسلام
26- رشیدپور، م. (1386). مبانی اخلاق اسلامی، ناشر: انجمن اولیاء و مربیان
27- ری شهری، م. (1386). میزان الحکمه ،ناشر: دارالحدیث
28- زرین کوب، ع. (1386). حدیث خوش سعدی، اساطیر، تهران
29- اصفهانی، ن. (1384). مقام صبر، ناشر: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
30- سبحانی، ج. (1387). سیمای فرزانگان، اندیشه قم
31- سعدی، م. (1384). کلیات سعدی، مصحح، محمد فروغی، نشر: شقایق
32- سیدارتز، د. (1389). جادوی فکر بزرگ (مترجم ) ژنا بخت آور ناشر: فیروزه
33- شهیدی، ج. (1386). تاریخ تحلیلی اسلام تا امویان، ناشر: مرکز نشر دانشگاهی
34- – شیخ الاسلامی، ح. (1385). غررالحکم (ترجمه فارسی) ناشر: انصاریان
35- صالحی، ن. (1388). گنجینه حکمت، ناشر: ارغوان دانش
36- صلاحی، ع، (1372). گفتار طرب انگیز، ناشر: باران
37- صفا، ذ. (1342). ، تاریخ ادبیات در ایران، بنیاد فرهنگ ایران، تهران
38- طوسی، م. (1387). اخلاق ناصری، به اهتمام سیدعبدالهادی قضایی ناشر: هزاد
39- عابدزاده، ا. (1385). صبر در کلام وحی، ناشر : داود کراری ، قم
40- عابدی،م. (1388). گوهرهای پر اکنده ناشر: سروش
41- عزیزی، ع. (1382). سیمای اخلاق در آثا ر حسن زاده عاملی، ناشر: صلاه
42- عطّار نیشابوری، ف. (1381). تذکره الاولیاء، چاپ چهارم، تهران: صفی علیشاه
43- عطار، م. (1383). اسرار نامه و پند نامه، مقدمه (فرشید اقبال) ناشر: اندیشه
44- غزالی، م. (1387). مختصر احیاء العلوم، ناشر: انتشارات کردستان،
45- فردوسی، ا. (1385). شاهنامه، ج3 ، طلایه، تهران
46- فروغی، م. (1374). گلستان، امیرکبیر، تهران
47- فریده حسین، ث. (1388). مبانی دینی و روانشناختی صبر، ناشر: تندیس
48- فیض الاسلام ، ع. (1388). ترجمه و شرح نهج البلاغه، نشر فقیه، قم
49- قرائتی، م. (1388). سیمای صابران، نشر: طوبی، قم
50- قرائتی، م. (1385). فرهنگ اسلامی، ناشر: سازمان نهضت سوادآموزی
51- قرشی بنابی، ع. (1388). قاموس قرآن، ناشر: دارالکتب الاسلامیه
52- کلانتری، ا. (1383). پاداش صبر، اسوه، تهران
53- کمالی سروستانی، ک. (1385). سعدی شناسی، (دفتردوازدهم)، مرکز سعدی شناسی، شیراز
54- کلینی، م. (1387). اصول کافی ( ترجمه) ، مترجم: سیدمهدی آیت اللهی ناشر: جهان آرا
55- گلی زواره، غ. (1388). سلوکی ملکوتی، ناشر: الذاکرین
56- لطف الله، د. (1387). سکوت و سخن: شاهکارهای موضوعی شعر فارسی ناشر: مدرسه
57- مجلسی، م. (1386). بحارالانوار، ناشر: اسلامیه
58- مختاری، ر. (1388). سیمای فرزانگان، بوستان قم
59- مشیری، م. (1382). سرو قامت دوست، آگاهان، تهران
60- موحد، ض. (1374). سعدی، نشر: مروارید، تهران
61- موسوی اصفهانی، ج. (1388). فروغ حکمت در نهج البلاغه، ناشر: حوزه علمیه قم
62- مولوی، ج. (1383). مثنوی معنوی، تهران، پژوهش، هفتم
63- مولوی، ج. (1379). دیوان شمس، چاپ چهاردهم، جاویدان، تهران
64- مولوی، ج. (1379). گزیده فیه ما فیه ، چاپ هفتم،: علمی و فرهنگی، تهران
65- مولوی، ج. (1362). مثنوی معنوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، چاپ نهم، امیر کبیر تهران
66- هاشمی، ح. (1387). زندگی نامه ی سعدی، نشر: آینده، تهران