سر آغاز:
اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار مىداند و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است مىبیند و هر دو را در یک ردیف قرار داده و با خطاب یا ایّها النّاس و یا ایّها الّذین آمنوا مخاطب ساخته است.
قرآن با این خطابش زن را که در قعر ذلّت و پستى بود و از هرگونه حقوق فردى و اجتماعى خویش محروم بود، و به عنوان یک موجود ناقص که فاقد روح و اراده و اختیار باشد معرّفى شد بود، به اوج عزّت و سرافرازى صعود داد و تاج افتخار کرّمنا بنى آدم را بر فرق او نهاد و او را همردیف با مرد انسان و خلیفه اللّه فى الارض نامید.
قرآن با این بیان بر تمام عقائد و باورهاى جاهلى و ادیان تحریف شده که زن را موجود وابسته و غیر مستقل و در مرتبه پایینتر از مرد و طفیلى آن مىدانستند بىاعتبار نموده و بر همه آنها خط بطلان کشید.
تساوى ارزش زن و مرد در خطابات قرآنى:
در قرآن کریم، بر خلاف سایر ادیان و عقاید و باورهاى حاکم بر جامعه آن روز، زن در بسیار از مسایل و کارها مساوى و همطراز با مرد ذکر شده است؛ گرچه در بعض چیزها بین این دو به حسب ظاهر تفاوت احساس مىشود، مانند سهم ارث و یا واگذارى مسئولیت خانواده به عهده مرد و امثال اینها، ولى اینگونه تفاوتها ارتباط با موقعیت اجتماعى و شرایط طبیعى آنها دارد و هیچ گونه فرقى از نظر جنبههاى انسانى و مقامات معنوى میان زن و مرد در برنامههاى اسلام وجود ندارد و هر دو مساوى و برابر هستند، و این تساوى حداقل در سه زمینه مختلف قابل بحث و بررسى است.
تساوی از نظر خلقت:
اگر بخواهیم نظر قرآن و خطابات قانونى او را درباره خلقت زن بدانیم لازم است ابتدا به سرشت زن و مرد که در سایر کتابهاى مذهبى مطرح شده توجّه کنیم، و نیز با عقاید و باورهاى مردم آن زمان لااقل با عقیده مردم شبه جزیره عربستان که قرآن در آنجا نازل گردیده نسبت به این موضوع آشنایى پیدا کنیم تا به خوبى و روشنى بیان قرآن در این باره معلوم بشود.
از کتابهاى مذهبى که امروز در دسترس مىباشد و پیروان قابل توجّه هم در دنیا دارد تورات و انجیل است. زن در این دو کتاب از نظر خلقت و آفرینش مانند جهات دیگر، در مرحله پایینتر و جنس پستتر از مرد معرّفى شده تبعى و طفیلى آن ذکر گردیده است.
در تورات در سفر پیدایش باب دوم آیه 76 آمده است:
خداوند، آدم را از خاک سرشت و در بینى وى روحى حیات دمید و آدم نفس زنده شد.
در آیات 21 تا 24 همین باب درباره خلقت حوّا آمده است:
پس از آنکه خداوند خواب را بر آدم مستولى کرد یکى از دندههایش را گرفت زنى بنا کرد و نزد آدم آورد، و آدم گفت این است استخوانى از استخوانهایم و گوشتى از گوشتم، از اینرو، نساء نامیده شد؛ زیرا از انسان گرفته شده است.(1)
در اناجل هم قصّه آدم و حوّا آمده است. در انجیل برنا، در فصل 39، آیات 30 ـ 32، مثل همین داستان که در تورات آمده ذکر شده است:
پس چون خدا انسان را تنها دید فرمود خوش نیست اینکه تنها باشد پس از اینرو او را به خواب کرد و گرفت دنده را از سوى دل و آنجا را از گوشت پر کرد و از آن دنده حوا را آفرید و زن براى آدم گردانید.(2)
قرآن کریم عارى از داستانهایى است که در تورات و انجیل براى تحقیر زنان جعل گردیدهاند، و در آن کوچکترین اشاره نشده که ارزش اوّلین زنى که خداوند خلق فرمود کمتر از اوّلین مرد بوده یا اینکه زن از یکى دندههاى مرد به وجود آمده یا زن در خلفت تبعى و طفیلى مرد است. برعکس، قرآن در محیطى که براى زن هیچگونه استقلال در زندگى قائل نبود، و هیچگونه حق و حقوقى براى او مىدید، حرمت و شرافتى براى او جُز حرمت و شرافت خانواده نمىشناخت و دختران را زنده به گور مىکردند و در چنین محیط با بیان رسا و منطق محکم اعلام مىدارد زن از نظر خلقت مانند مرد فرد از افراد انسان است که در ماده و عنصر پیدایشش دو نفر انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشته و هیچیک از این دو بر دیگرى ترجیح و برترى ندارد، و در نتیجه، تمام افراد بشر چه زن باشد یا مرد امثال یکدیگرند و اگر ترجیح و برترى هم باشد در اصل خلقت آنها نیست بلکه به واسطه کسب فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى است که آنها بدست آورده است چون
الف) زن و مرد از یک پدر و مادر بوجود آمده است.
یا ایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثى و جعلنا شعوباً و قبائلاً لتعاوفوا انّ اکرمکُم عند اللّه اتقاکم. (3)
ب) زن و مرد از نفس واحده خلق شده است.
یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکُم الّذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها(4)هو الّذى خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها… (5)
ج) زن آدم از جنس آدم آفریده شده است.
چنان که در ذیل دو آیه مبارکه آمده "و خلق منها زوجها" "و جعل منها زوجها"
د) زن و مرد مکمّل یکدیگرند.
"هُنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ."(6)
خروج آدم از بهشت دلیل بر پستى زن نمىشود.
در داستان آدم در تورات و انجیل آمده که حوّا در باغ عدن موجب فریب و گمراهى آدم شد و آدم از فرمان خداوند سرپیچى نماید و از آن درخت ممنوعه بخورد، در تورات در سفر پیدایش باب 3 آیه 6 پس از آنکه شیطان حوّا را فریب داد که از آن درخت بخورد آمده
…چون زن دید آن درخت براى خوراک نیکو… پس از میوهاش گرفت و بخورد و به شوهر خود نیز داد.
در آیه 12 همان باب پس از آنکه خداوند به آدم فرمود من ترا از خوردن آن درخت نهى کردم چرا از آن خوردى؟، دارد
آدم گفت: این زن که قرین من ساختى از میوه آن درخت به من داد و من خوردم(7).
در انجیل برنابا فصل 40 آیات 26 و 27 دارد پس از آنکه شیطان حوّا را فریب داد که از آن درخت ممنوعه بخورد.حوّا گرفت از آن ثمرهها خورد وقتى همسرش آدم بدار شُد از آن به او هم داد و آن هم بخورد.(8)
شارحان کتابهاى مقدّس و ارباب کلیسا از این آیات اینطور استفاده مىکنند که زن موجب بدبختى نوع بشر گردید و گرنه آدمیان همیشه در بهشت مىبودند و از اینرو با نظر نفرت به او نگاه مىکنند.(9)
کشیش توتولیان این احساس عمومى را در کتابش نشان داد و زنان را به عنوان دروازه شیطان، شکننده مهر شجره ممنوعه، ترک کننده شریعت الهى و نابود کننده تصویر خدا یعنى انسان توصیف کرد.(10)
قرآن کریم، آدم و حوّا را به یک چشم نگاه مىکند و از هر دوى آنها به یک لحن سخن مىگوید و هر دو را به طور یکسان در سرپیچى از حکم خداوند مقصّر بداند، نه اینکه تمام گناه را بگردن حوّا بیندازد، کاسه و کوزهها را سر او بشکند، و لذا هر دو از نزدیک شدن به درخت ممنوعه نهى شدند.
و لاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین. (11)
و هر دو را شیطان وسوسه نمود: "فوسوس لهما الشیطان (12)
هر دو مورد توبیخ خداوند قرار گرفت: "و ناداهما ربّهما الم انهکما عن تلکما الشجره".
هر دو را شیطان گمراه کرد: "فَاَزَلَّهما الشیطان".(13)
"و اقل لکما انّ الشیطان عدو مبین".(14)
مجازات هر دوى آنها یعنى بیرون رانده شدن از بهشت مساوى بود: "فَاَخْرَجَهُما ممّا کانا فیه".(15)
هر دو توبه کردند: "قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکوننّ من الخاسرین".(16)
توبه هر دو پذیرفته شد: "فتاب علیه انّه هو التّواب الّرحیم".(17)
پس نتیجه این مىشود که زن و مرد از نظر خلقت و آفرینش مساوى هم است و هیچیک بر دیگرى ترجیح و برترى ندارد، و اگر برترى باشد به واسطه علم و کمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است که خارج از سرشت و خلقت آنها مىباشد.
تساوی در کسب کمالات و فضایل:
یکى دیگر از نظریات تحقیرآمیز نسبت به زن در فرهنگ جاهلى و ادیان تحریف شده این بود که زن از جهت توانایىهاى معنوى و روحانى، ضعیف است و نمىتواند به مراتب عالى معنوى راه یابد و به مقام قرب الهى آنطور که مردان مىرسد برسد، قرآن کریم در آیات فراوانى تصریح کرده است که پاداش اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. به تعبیر شهید مطهرى، اسلام در سیر من الخلق الى الحق و حرکت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست و تفاوتى که اسلام قائل است در سیر من الحق الى الحق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمّل مسئولیت پیغامبرى است که مرد را بر این کار مناسب دانسته است.(18)
قرآن همان اوصاف دهگانه که براى مرد ذکر مىکند، براى زن هم ذکر مىکند و هیچ فرق بین آنها نمىگذارد:
"انّ المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصّدقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللّه کثیراً و الذّاکرات اعد اللّه لهم مغفره و اجراً عظیماً"(19)
وعده برخوردار شدن از حیات طیّبه به هر دو جنس داده است.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فلنحیینّه حیواهٍ طیّبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون".(20)
وعده دخول در بهشت به هر دو صنف داده است:
"و من عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه"(21)
وعده برخوردارى از نعم الهى در بهشت به هر دو طائفه داده است.
"وعد اللّه المومنین و المومنات جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها".(22)
وعده رزق به حساب به هر دو طائفه داده است:
"و مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه و یرزقون بغیر حساب".(23)
انجام عمل صالح را براى هر دو جنس ممکن مىداند.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى".
حضرت مریم اصوه فضیلت:
قرآن، در کنار هر مرد بزرگ و قدّیسى، از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد مىکند، در کنار حضرت آدم و ابراهیم از همسران آنها و در کنار حضرت موسى و عیسى از مادران آنها، در نهایت تجلیل و عظمت یاد مىکند. اگر همسران نوح و لوط به عنوان زنانى ناشایسته براى شوهرانشان ذکر مىکند و از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى که گرفتار مرد پلید بوده، غفلت نکرده، به فرموده شهید مطهرّى، گویى قرآن خواسته است در داستانها توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننماید.(24)
قرآن درباره حضرت مریم مادر عیسى مىگوید: کار او از لحاظ مقامات معنوى و فضایل نفسانى به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن مىگفتند: "فنادته الملائکه و هو قائمٌ یصلّى فى المحراب".(25)
با او گفت شنود مىکردند: "اذ قاله الملائکه یا مریم انّ اللّه یبشّرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسى بن مریم…"(26)
به او بشارت مىداد: "یا مریم انّ اللّه اصطفیک و طهّرکِ و اصطفیک على نساء العالمین".(27)
او را به عبادت خدا مىخواند: "یا مریمُ اقْنُتى لِرَبّک و اسجُدى وَ ارْکَعِى مَعَ الرّاکعین".(28)
از غیب براى او روزى مىرسد: "کلّما دَخَلَ علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم اَنّى لَکِ هآذا قالت هو مِنْ عند اللّه".(29)
پس نتیجه این مىشود زن در تحصیل کمالات معنوى و فضائل اخلاقى و پیمودن پلّههاى معرفت و رسیدن به قرب الهى هیچ فرق با مرد ندارد.
تساوی در کیفر و پاداش:
قرآن کریم همانگونه که زنان را مانند مردان انسان و موجود برتر عالم خلقت و داراى اراده و اختیار مىداند و برایش شخصیت حقوقى قائل است، همانطور هم آنان را به طور یکسان مسئول اعمال و کردار خودش مىداند، و اگر کار خوب و نیکوى انجام داد برایش ثواب و پاداش برابر با ثواب و پاداش مردان، و اگر گناهى مرتکب شد مجازاتى برابر با مجازات مردان در انتظارشان خواهد بود، نه کمتر و نه بیشتر، و لذا قرآن مىفرماید کسى عمل صالح انجام بدهد "مرد باشد یا زن" آن مومن است.
الف) دخول در بهشت را پاداش مىدهد.
"و مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه".(30)
ب) رزق به حساب را پاداش مىدهد.
"و مَنْ عمل صالحاً مِنْ ذکرٍ و انثى و هو مومِنُ فاُولئِک یدخلون الجنّه و یرزقون بغیر حساب".(31)
ج) حیواه طیّبه را پاداش مىدهد.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فلنحیینّه حیواهً طیّبه و لنجزینّهم اجرهم باَحْسَنِ ما کانو یعملون".(32)
در نقطه مقابل، اگر کسى عمل سیّئه انجام بدهد و گناهى را مرتکب بشود کیفر و عقاب مىشود؛ مرد باشد یا زن:
"و السّارق و السّارقه فاقطعوا ایدیهما جزاءً بما کسبا نکالاً من اللّه و اللّه عزیز حکیم.(33)الزّانیه و الزّانى فاجلد و اکّل واحدٍ فهما ماه جلده…"(34)
نتیجه این مىشود زن در تحصیل اعمال حسنه مستحق ثواب و در ارتکاب اعمال سیّئه مستحق عقاب مىشود و در این جهت هم فرق با مرد ندارد.
. کتاب مقدّس چاپ لندن
2. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش، معروف به سردار کابلى، مطبعه سعادت کرمانشاه.
3. حجرات آیه 13.
4. نسآء آیه 1
5. اعراف آیه 189.
6. بقره آیه 187.
7. تورات، چاپ لندن.
8. انجیل برنابا، ترجمه سردار کابلى.
9. حقوق زن در ادوار و ادیان، حسام نقیبائى، چاپ اختر شمال، ص 32.
10. روح اسلام، امیرعلى، ترجمه ایرج رزّاقى و محمد مهدى حیدر پور، انتشارات آستان قدس رضوى.
11. سوره بقره، آیه 35.
12. سوره اعراف، آیه 20.
13. سوره بقره، آیه 36.
14. سوره اعراف، آیه 22.
15. سوره بقره، آیه 36.
16. سوره اعراف، آیه 23.
17. سوره بقره.
18. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضىمطهرى، انتشارات صدرا، ص 116.
19. سوره احزاب، آیه 35.
20. سوره نمل، آیه 97.
21. سوره غافر، آیه 40.
22. سوره توبه، آیه 72.
23. سوره مومن، آیه 40.
24. نظام حقوق زن در اسلام، ص 117.
25. سوره آل عمران، آیه 39.
26. همان، آیه 45.
27. همان، آیه 42.
28. همان، آیه 43.
29. همان، آیه 37.
30. سوره غافر، آیه 40.
31. سوره مومن، آیه 40.
32. سوره نمل، آیه 97.
33. سوره مائده، آیه 38.
34. سوره نور، آیه 2.
زن و مسایل حقوقی در خطابات قرآنی:
یکى از مسائل مهم و داغى که در چند دهه اخیر در محافل حقوقى و اجتماعى و سیاسى دنیا مطرح بوده و امروز هم در گوشه و کنار این عالم بازار گرم و پررونق دارد مسئله حقوقى زن یا دفاع از حقوق زن است، و قبل از آنکه بیان قرآن و خطابات قانونى او را در این باره بدانیم لازم است نگاه گذرا و اجمالى به وضعیت زنان و چگونگى حقوق آنها در جوامع گذشته و امروز جهان داشته باشیم.
در یک تقسیمبندى مىتوان اقوام و ملل گذشته را بدو قسم متمدّن و غیر متمدّن تقسیم کرد، در میان قبایل وحشى و غیر متمدّن زن هیچ گونه حقّى حتّى حق حیات هم نداشت. مرد مىتوانست زنش را به هر کس بخواهد بفروشد و یا ببخشد و یا او را براى همخوابى و فرزند آوردن و خدمت کردن کرایه و قرض بدهد، و مىتوانست به هر نحو که بخواهد زنش را مجازات کند و حتّى او را بکشد و گوشتش را بخورد.(1)
امّا در میان ملل متمدّن که داراى برنامه و قانون بودن مانند چین و هند و روم شرقى نسبت به ملل غیر متمدّن زن وضع بهترى داشت، کشته نمىشد و گوشتش خورده نمىشد، ولى هیچ گونه استقلال و آزادى در اراده و اعمال نداشت و تحت قیمومیت مرد مىزیست و از جانب خود نمىتوانست کارى را انجام دهد، و حق هیچگونه مداخله در امور اجتماعى از قبیل حکومت و قضاوت و غیره را نداشت، و در این مقدار همه آن ملل مشترک بودند و هر یک از اینها به حسب اقتضاء اوضاع و مناطق زندگى اختصاصاتى نیز داشتند، در چین ازدواج با زن یک نوع خریدارى و مالک شدن محسوب مىشد و زن به طور کلّى از ارث محروم بود و حقّ همغذا شدن با مرد حتّى پسران خودش را نداشت، و در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او دیگر حقّ ازدواج نداشت یا با جسد شوهرش سوزانده شود و یا اینکه با خار و زبون زندگى کند.(2)
و در حجاز از ظهور اسلام با زن همان معامله انسان وابسته و غیرمستقل انجام مىشد و از هرگونه حق و حقوقى محروم بود، رفتار آنها شباهت زیادى به بشرهاى نیمهوحشى داشت. زیرا با وضع رسوا و ننگینى از زن بهرهبردارى مىکردند و در محیط آنها زن آنچنان بىاراده و اختیار بود که گاهى جهت ارتزاق صاحب خود کرایه قرار مىگرفت.(3)
امّا حقوق در اروپا: در اروپا و به طور کلّى در غرب زن هیچ وقت شخصیت حقیقىاش را آنطور که فطرت ذاتى و طبیعت خدادادى او اقتضاء دارد پیدا نکرد، و به قول متفکّر مصرى سیّد قطب در طول تاریخ ممتد اروپا هرگز اتّفاق نیفتاده که زن را جزیى از نفس انسانیت و سازنده جنس بشر و پاسدار محیطى که آدمى دوران کودکى را در آن مىگذراند بشناسد(4)، از این سو است که از حقوق واقعى خویش نیز برخوردار نشد و همیشه فرد غیر مستقل و وابسته به مرد و در اختیار مرد بود و از سادهترین و پیش پا افتادهترین حقوق خود محروم بود، این وضع تا همین دو قرن اخیر ادامه داشت.
در قرنهاى 17 و 18 میلادى متفکّران اروپایى مانند ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو تلاش کردند نظریاتشان را درباره حقوق طبیعى و فطرى مسلّم انسان گسترش دهد نتیجه آن تلاشها کنگره است که در سال 1776 در فلاردلفیا برگزار شد، و در آن کنگره بر حقوق تمام ملّتها در زمینه استقلال و تعیین سرنوشت تاکید شده است.(5)
امّا حقوق زن در برابر حقوق مرد اوّلین بار در قرن بیستم اعلام شد، انگلستان اوّلین کشور داراى دموکراسى و نخستین کشور بود که این مطلب را اعلام کرد، ایالات متحده آمریکا گر چه همزمان با استقلال خود در قرن هجده حقوق بشر را برسمیت شناخت امّا در سال 1920 بود که به تساوى حقوق سیاسى زن و مرد گردن نهاد.(6)
این تساوى حقوق مرد و زن در غرب چنان مهم جلوه کرد که ویل دورانت فیلسوف و نویسنده تاریخ تمدّن در تفسیر این حرکت مىگوید:
اگر فرض کنیم ما اکنون در سال 2000 میلادى هستیم و مىخواهیم بدانیم مهمترین حادثه اتّفاق افتاده در ربع قرن اوّل بیستم چیست، خواهیم دید که این حادثه نه انقلاب روسیه، بلکه دگرگونى در وضع زن است… (7)
امّا قرآن کریم قبل از 1400 سال یعنى آن زمان که ظلم و بىعدالتى نسبت به زن به همه جا سایه افکنده بود، زن به عنوان یک کالا بیش ارزش نداشت و از هیچگونه حق و حقوقى برخوردار نبود، با صراحت و قاطعیت اعلام مىدارد: "ولهنّ مثل علیهنّ با المعروف"(8) یعنى زن همان مقدار که در اجتماع و خانواده وظایف سنگینى دارد و حقوق قابل توجّه نیز دارد. تا از تساوى این حقوق با آن وظایف اجراى عدالت در حق آنان عملى گردد.(9)
امّا کیفیت و چگونگى این حقوق، این احتیاج به بحث و بررسى دارد، براى توضیح و روشن شدن مطلب لازم است در این باره در سه جهت عمده و اساسى بحث بکنیم.
الف) زن و حقوق مدنى
ب) زن و حقوق اقتصادى
ج) زن و حقوق اجتماعى و سیاسى
زن و حقوق مدنی یا خانواده:
خانواده یک واحد اجتماعى است که هدف از آن تامین سلامت روحى و روانى افراد آن است، قرآن کریم براى تام افراد خانواده یک حقوقى قائل است، و این حقوق در قبال وظایفى است که نسبت به همدیگر دارد، ممکن نیست کسى را پیدا بکنیم که حقّى در موردى داشته باشد و بدون اینکه وظیفهاى بر دوش او قرار گیرد، پس بنابر این همانطور که مرد در برابر وظایفى که نسبت به همسر و فرزندان خود دارد و این موجب شده که حقوقى نیز به عهده آنها داشته باشد، و زن نیز در قبال وظایف که در زندگى بعهده او نهاده شده است از حقوقى برخوردار است، و این حقوق زن در خانواده متفاوت است بعهده شوهر بعنوان همسر یک حقوقى دارد و بعهده فرزندان بعنوان مادر حقوقى دیگر، پس لازم است ما در اینجا در دو بخش یا در دو قسمت بحث بکنیم.
1ـ حقوق زن بر عهده شوهر:
از آنجا که دین اسلام دین عدالت است حقوق هیچ دسته و طایفهاى در آن ضایع نمىشود و براى هر کسى حقوقى متناسب با وضعیت طبیعى او به نحو احسن در نظر گرفته شده است، و این در مورد زن و شوهر نیز سارى و جارى است، به خلاف ادّعاهاى دشمنان اسلام و یاوهگویان روشنفکرنما که همه چیز را از عینک بدبینى غرب و دشمنان اسلام مىبیند اعتراض سرمىدهد که خانواده اسلامى خانواده مردسالارى است. زنان در آن مظلوم و از حقوق طبیعى خود برخوردار نیست، و براى رفع مظلومیت و رسیدن زنان به حقوق حقّه خویش لازم است کشورهاى اسلامى تمام بندهاى مواد کنوانسیون زنان سازمان ملل متّحد را بپذیرند و آن را در مورد زنان جامعه خویش پیاده کند.
اسلام همانطور که در سایر جهات از خود برنامه و قانونى دارد در مورد زن و مسایل خانوادگى نیز از خود برنامه و قانونى دارد و احتیاج به برنامههاى وارداتى ضد دینى و ارزشى بیگانه نیست، در جامعه قرآنى همانطور که شوهران بر عهده زنان حقوقى دراند و بر زنان لازم است آن را انجام بدهند، متقابلاً زنان نیز بر عهده شوهران حقوقى دارند که بر مردان لازم است آن را اتیان بکنند، و قرآن کریم در این مورد مىفرماید: "وَ لَهُنّ مثل الّذى علیهنّ با المعروف".(10) یعنى همان حقوقى که مردان بر گردن زنان دارند و زنان نیز به گردن شوهران دارند.
ما اینجا اصول و کلّیات آن سر حقوقى را که زن در خانواده بر عهده شوهر دارد و در خطابات قرآنى به آن اشاره شده است ذکر مىکنم و ببینم چه حقوقى بالاتر و بهتر و مناسبتر با وضع جسمى و روحى زن در دنیا از این حقوق است.
الف) حق رفتار شایسته. قرآن کریم برخلاف ملل گذشته و اعراب جاهلیت، که با زنان رفتار بد و برخورد ناشایسته داشتند، خطاب مىکند با زنان رفتار خوش نمایید؛ اگرچه آنها را نمىپسندید: "یا ایّها الّذین آمنوا… و عاشروهنّ باالمعروف فَاِنْ کرهتموهنّ.(11)
ب) حق مسکن. قرآن کریم دستور مىدهد به هر جا که خودتان سُکنى مىگزینید به زنان همانجا سکنى بدهید: "اسکنوهنّ من حیث سکنتم من وَجدکم.(12)
ج) حق نفقه. قرآن کریم برخلاف اعراب جاهلیت به زنانش نفقه نمىدادند، مىگوید به زنانتان نفقه بدهید: "الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم.(13)
د) حق مهر. قرآن کریم برخلاف عادات جاهلیت که به زنانش مهر نمىدادند دستور مىدهد به زنانتان مهرش را به عنوان هدیه تقدیم نمایید: "و آتُوالنّسآء صدقاتهنّ نحله.(14)
اشکال:
اسلام طبق آیه "الرّجال قوّامون على النّسآء"(15)"وللرّجال علیهنّ درجه"(16)، ریاست و مسئولیت خانه و خانواده را به مرد واگذار نموده است و این موجب مىشود زن با مرد در حقوق مساوى و برابر نباشد.
جواب:
مسئولیت کلّى هر نهاد یا سازمانى باید نهایتاً به دست یک فرد یا گروه سپرده شود، و در نهاد خانواده نیز لازم است یک نفر بار مسولیت کلّى را بر عهده گیرد، امّا اینکه چرا قرآن کریم مسئولیت و سرپرستى خانه و خانواده را به مرد سپرده است، پاسخ روشن دارد.
بین زن و مرد، به ویژه از نظر بیولوژیکى و توان جسمى، تفاوتهایى وجود دارد که هریک را مستعد پذیرش وظایف خاص مىنماید. قانونِ آفرینش، وظیفه حسّاس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده زن گزارده است. به همین دلیل، سهم بیشتر از عواطف و احساسات به او داده شده است؛ در حالىکه طبق این قانون، وظایف خشن و سنگین اجتماعى بر عهده جنس مرد واگذار شده است، و سهم بیشتر از تفکّر به او اختصاص یافته است. بر این اساس، معلمولاً مسئولیت تامین نیازهاى مالى و اقتصادى خانواده، بر دوش مردها قرار دارد، و این واقعیت تفویض و سرپرستى خانواده به مرد را به خوبى توجه مىکند.
قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره دارد: "الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم"(17)
2- حقوق زن بر عهده فرزندان
همانطور که قبلاً بیان شد، از آنجا که پدر و مادر نسبت به فرزندان وظایف دارد و متقابلاً بر عهده آنان حقوق نیز دارد، و این حقوق در دنیاى غرب به کلّى فراموش شده است.
این، ناشى از آن وضعیتى است که در آنجا حاکم است که فرزندان پس از بلوغ قانونى، محیط خانواده را ترک گفته، به فکر زندگى جدا از پدر و مادر هستند. چنین برنامهاى آن چنان محیط خانواده را سرد و منجمد کرده است که چه بسا سالى مىگذرد پدران و مادران روى فرزندان خود را نمىبینند. هر چه از دوران جدایى آنان بگذرد بر بىعلاقگى آنان نسبت به والدین افزوده مىشود. بالاخره موقعى که پدر و مادر پا به پیرى و فرتوتى بگذارند چنان بیچاره مىشوند که دولت مجبور مىشود که این گروه را در نقطه یا نقاطى به نام خانه سالمندان جاى دهد.(18)
متاسفانه به اثر تهاجم فرهنگى و تقلید از فرهنگهاى منحط بیگانه این وضعیت در جوامع اسلامى نیز کم و بیش راه یافتند، پدران و مادران پیرى که یکروز چشم و چراغ خانوادهها بود و احترامش به همه لازم بود کمکم از کانون گرم خانوادهها رانده و در خانه سالمندان جاى مىگیرند.
قرآن کریم بر همه این ایدهها و باورها و فرهنگهاى غلط، مُهر بطلان مىزند و حقوق بس بزرگ براى مادران در کنار حقوق پدران بیان مىکند، که به طور اجمال، به مهمترین آنها اشاره مىشود.
الف) حق احسان. قرآن کریم در آیات متعدّد در کنار دعوت به یکتاپرستى و نهى از پرستش غیر نیکى به پدر و مادر را پیش مىکشد و به آن فرمان مىدهد، گویى نیکى به این رو در دومین مرحله از اهمیت قرار دارد:
و اعبد و اللّه و لاتشرکوا به شیئاً و باالوالدین احساناً".(19 )
قل لو تعالَو اَتلُ ما حرّم ربّکم علیکم الاّ تشرکوا به شیئاً و باالوالدین احساناً".(20)
و اذ اخذنا مثاق بنى اسرائیل لاتعبدون الّا اللّه و باالوالدین احساناً.(21)
احسان، یک مفهوم وسیع و دامنهدار است که محدود و منحصر به یک یا چند چیزى نمىشود و هر کار نیک و شایسته انسان براى کسى انجام دهد که منفعت مادى و یا معنوى براى او در بر داشته باشد احسان براى او شمرده مىشود، پس انفاق و رسیدگى به امور مادى و معیشتى پدر و مادر احسان به آنها است، قرآن کریم به این مطلب اشاره دارد: "یسئلونک ماذا یُنفقوا قُل ما انفقتم من خیرٍ فللو الدین و الاقربین (22)
ب) حق احترام. قرآن کریم احترام پدر و مادر را خصوصاً در دوران پیرى و شکستگى آنان واجب و لازم مىداند، از کلام درشت و برخورد ناشایسته با آنان نهى نموده "و قضى ربّک اَلاّ تعبدوا اِالاّ ایّاهُ و باالوالدین احساناً اِمّا یَبْلُغَنّ عند الکِبَر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اُفٍّ و لاتنهرهما".(23)
نیز به برخورد شایسته و گفتار کریمانه با آنان، امر مىنماید: "و قل لهما قولاً کریما"(24) این حق احترام به درجهاى است که قرآن دستور مىدهد در مقابل آنان متواضع باشید و به آنان لطف و محبّت نمایید: "و اخفض لهما جناح الذُّلِّ من الرّحمه".(25)
ج) حق دعا و طلب آمرزش. قرآن کریم ما را فرمان مىدهد براى پدر و مادرتان دعا بکنید و از خداوند براى آنها طلب آمرزش نمایید: "قُل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیرا"(26) دعا در حق پدر و مادر اختصاص به زمان حیات آنها ندارد و پس از درگذشت آنها نیز در یاد آنها بود و برایشان طلب مغفرت و آمرزش کرد، قرآن کریم مىفرماید: "ربّ اغفرلى و لوالدىّ".(27)"ربّنا اغفرلى و لوالدىّ و للمومنین یوم یقوم الحساب".(28)
زن و حقوق اقتصادی
یکى از مسائل مهم و مورد توجّه در این مقام همین مسئله است که آیا زن در امور مالى و اقتصادى از دیدگاه خطابات قرآنى از چه حق و حقوق برخوردار است؟ این مطلب از آنجا داراى اهمیت مىباشد که زن در طول تاریخ از این حق یا به کلّى محروم بوده و یا از حق مناسب و شایسته خودش بطور کامل برخوردار نبوده است.
قبل از ظهور اسلام و در دوران جاهلیت به همان دلیل که براى زن کمترین جایگاه انسانى و ارزش قایل نبودند حق مالکیت هم نداشته و مالک هیچ چیز به حساب نمىآمد، حتّى در مواردى چون ارث نه تنها زن مالک سهم خود نمىشد بلکه خودش جزء مایملک متوفّى به حساب مىآمد و بسان اشیاء به سایر ورثه انتقال پیدا مىکرد.(31) امّا در جوامع بشرى دو قرن اخیر که مردم متمدّن شدن دارایى قانون کشورى و بین المللى بودن، گرچه وضعیت زن نسبت به دوران جاهلیت یک درجه بهتر شده بود و مالک مالى بحساب مىآمد، ولى بحقوق کامل خود از این جهت نرسیدن، به عنوان شخصیت غیر مستقل شناخته مىشد، مانند صغیر و مجنون محجور، و از تصرّف در اموال خود ممنوع بوده است.
این طرز تفکّر حتّى در قانون مدنى به اصطلاح مترقّى فرانسه هم دیده مىشود که به عنوان نمونه به چند ماده از موادى که درباره روابط مالى زوجین سخن مىگوید اشاره مىشود. از ماده 215 و 217 استفاده مىگردد که زن شوهردار نمىتواند بدون اجازه و امضاء شوهر خود هیچ عمل حقوقى را انجام بدهد، و هرگونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است "البته در صورتى که شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده کرده و بدون علّت موجّه از اجازه دادن امتناع ورزد."
طبق ماده 1242 شوهر حق دارد به تنهایى در دارایى مشترک بین زن و مرد هرگونه تصرّف که بخواهد بکند و اجازه زن هم لازم نیست "البته با این قید که هر معاملهاى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاء زن لازم است."
و از این بالاتر در ماده 1428 حق اداره کلّیه اموال اختصاصى زن را هم به مرد محوّل کرده است "البته با این قید که در هرگونه معاملهاى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاء زن نیز لازم است"(32)
این وضعیت تا قبل از صد سال تقریباً در تمام کشورهاى اروپایى حاکم بود، در انگلستان که سابقاً شخصیت زن کاملاً در شخصیت شوهر محو بوده دو قانون، یکى در سال 1870، دیگرى در سال 1900 میلادى به اسم قانون مالکیت زن شوهردار از زن رفع حجر نموده، در قانون ایتالیا سال 1919 میلادى زن را از شمار محجورین خارج کرد و در قانون مدنى آلمان سال 1900 میلادى و در قانون مدنى سوئیس سال 1907 میلادى آمده زن مثل شوهر خود اهلیت دارد، در قانون فرانسه در سال 1938 در حدود حجر زن شوهردار را تعدیل کرده است.(33)
امّا اسلام قبل از 1400 سال یعنى هزار سیصد سال قبل از اروپا این قانون را گذراند. انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن بلامانع دانسته و براى او استقلال و آزادى کامل داده تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه دخل و تصرّف نماید و بدون اینکه کسب و موافقت شوهر لازم باشد، اعم از اینکه آن اموال قبل از ازدواج بدست آمده باشد و یا بعد از آن، از راه کسب و کار بدست آمده باشد و یا از راه ارث و امثال آن بدست آمده باشد.
براى هرچه بیشتر روشن شدن ریزهکاریهاى مطلب مىتوان منابع دارایى زن را در امور زیر خلاصه کرد که قرآن کریم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالکیت تام داده است.
1- کار و دستمزد: قرآن کریم به خلاف دوران جاهلیت که براى زن هیچ گونه حق کار و دستمزد قائل نبودند تمام دسترنج او را پدر یا شوهرش تصاحب مىکرد. اعلان مىدارد زنان مانند مردان مالک بهره کار و زحمتشان مىباشد، "للرّجال نصیبٌ ممّا اکتسبوا و للنّسآء نصیبٌ ممّا اکتسبن".(34)
2- مهر: در جاهلیت مهر نیز به زنان تعلُّق نمىگرفت، و اگر در بعض قبایل چیزى شبیه مهر مرسوم بود در واقع قیمت زن بود که اولیآء زن آن را تصاحب مىکردند، امّا قرآن با صراحت و قاطعیت دستور مىدهد که به زنانتان مهرش را بدهید "و آتوالنّسآء صدقاتهنّ نحله".(35)
3- ارث: در عصر جاهلیت زن هیچگونه سهم از ارث نداشت. اعراب زنان و دختران را لایق ارثبرى نمىدانستند و مىگفتند: لایرثنا الّا من یحمل السّیف و یحمى البیضه، یعنى آن کسى که نمىتواند شمشیر کشد و از قبیله دفاع کند نباید ارث برد، تنها پسران و در نبود آنها برادران و یا مردان فامیل وارث متوفّى بود.(36) این منحصر به اعراب نبوده در قوانین قدیم هندى و ژاپنى و رومى و یونانى و ایرانى بیعیضهایى ناروا در مساله ارث زیاد وجود داشته است.(37)
امّا قرآن کریم بر همه این باورها و اعتقادات و قوانین ظالمانه خط بطلان کشیده و اعلان مىدارد مردان سهمى از اموالى که پدر و مادر و نزدیکان بجاى مىگذارند دارند، و زنان هم سهمى، خواه کم باشد یا زیاد، بنابراین هیچیک حق ندارند سهم دیگرى را غصب بکند. "للرّجال نصیبٌ ممّا ترک الوالدان و الاقربون و للنّسآء نصیبٌ ممّا ترک الوالدان و الاقربون ممّا قل منه او اکثر نصیباً مفروضاً".(38)
اشکال:
ممکن است بعض اینطور اشکال بکند که نموده است اگر اسلام توجّه خاص به حقوق مالى زن نموده و زن را از این جهت مانند مرد مىشمارد چرا در باب ارث سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است. قرآن کریم مىفرماید: و لذّکر مثل حظّ الانثیین.
جواب:
با اینکه ظاهراً ارث مرد دو برابر ارث زن است، امّا با دقّت بیشتر روشن مىشود که از یک نظر ارث زنان دو برابر ارث مردان مىباشد، و این به خاطر حمایتى است که اسلام از حقوق زن کرده است.
چون وظایفى که بر عهده مردان گذارده که با توجّه به آن نیمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مىشود در حالیکه بر عهده زنان چیزى گذارده نشده است، مرد باید هزینه زندگى همسر خود را طبق نیازمندى او از مسکن و پوشاک و خوراک و سایر لوازم بپردازد، هزینه فرزندان خردسال نیز بر عهده اوست در حالىکه زنان از هرگونه پرداخت هزینهاى حتّى براى خودشان معاف هستند، بنابراین یک زن مىتواند تمام سهم ارث خود را پسانداز بکند در حالیکه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خود خرج کند.(39)
این اشکال تقسیم ارث اختصاص به زمان ما ندارد. در صدر اسلام و در زمان ائمه علیهمالسلام هم مطرح بوده است، ابن ابى العوجا مردى است دهرى بخدا و مذهب اعتقاد نداشته و به قانون اسلام اعتراض مىکرد و از جمله اعتراضات او همین مسئله تقسیم ارث بود که مىگفت: ما بالُ الحراه المسکینه الضعیفه تاخذ سهماً و یاخذ الرّجل سهمین.
یعنى چرا زن بیچاره که از مرد ناتوانتر است باید یک سهم ببرد و مرد که تواناتر است دو سهم ببرد؟ این خلاف عدالت و انصاف است.
امام صادق علیهالسلام فرمود: این براى این است که اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است، و در بعضى جنایات اشتباهى که خویشاوندان جانى باید دیه بپردازند، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است، از این رو سهم زن در ارث از مرد کمتر شده است.(40)
در نتیجه اسلام توجّه خاص بحقوق مالى و اقتصادى زن نموده است، با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین به اصطلاح دنیاى متمدّن غرب مىتوان گفت برخلاف تصوّر عدّهاى حدود و اختیارات زن، آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام اسلام و قانون قرآن به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظامهاى حقوقى کشورهایى مدّعى تمدّن براى زن شناخته شده است.
زن و حقوق اجتماعی و سیاسی
اسلام همانطور که در سایر امور براى زن شخصیت حقوقى قائل است و در مسائل اجتماعى و سیاسى نیز براى زن شخصیت حقوقى قائل است، دخالت زن را مانند مرد در تمام فعالیتهاى اجتماعى و شئون سیاسى جایز مىداند و هیچ فرق بین آن دو از این جهت نمىگذارد، و اهم مسائل سیاسى و اجتماعى مسئله انتخابات و حق راى و تعیین سرنوشت است که قرآن کریم این را به عنوان نمونه و سنبل از فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى براى زن ذکر نموده است، آیه 12 از سوره ممتحنه حاکى از این است که زنان مومن بعد از فتح مکّه با پیغمبر اکرم بیعت کردند و ایشان به فرمان خداوند رعایت شروط را مبناى این بیعت قرار داده است.
"یا ایّها النّبى اذا اجاءک المومنات یبایعنک على اَنْ لایشرکْنَ با اللّه شیئاً و لایَسرقْنَ و لایزنین و لایقْتُلن اولادهنّ و لایاتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهنّ و ارجلهنّ و لایعصینک فى معروف فبایعهنّ و استغفر لهنّ اللّهَ انّ اللّه غفورٌ رحیم".(41)
اى پیامبر: هنگامى که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خداوند قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند و فرزند خود را نکشند و تهمت و افترایى پیش خود نیاورند، و در هیچ کار شایستهاى مخالف فرمان تو را نکنند، و با آنها بیعت کن و براى آنها از درگاه خداوند طلب آمرزش نما زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
امّا کشورهایى که امروز داد از حقوق زن مىزند و شعار دخالت زنان در مسائل اجتماعى و سیاسى را سرمىدهند قرنها بعد از اسلام حق راى براى زنان را در انتخابات پارلمانى آنهم بعد از سالها مبارزه و تلاش توسط جنبش زنان و آزادىخواهان تصویب کردند.
بالاخره براى اوّلین بار حق راى براى زنان و نمایندگى آنان در مجلس در دو کشور نیوزیلند در سال 1893 و استرالیا در سال 1902 برسمیت شناخته شد، و آنجا هم این حقوق براى گروه خاص از زنان تعلّق گرفت که زنان اروپایى تبار باشد، در سوى دیگر جهان در سوئد این جنبش در سال 1862 شروع و در سال 1918 به ثمر رسید و زنان توانستند در راىگیرى در سطح محلّى و ملّى شرکت کنند، و بالاخره در سال 1920 این موارد در قانون ملحوظ شد، در ایالات متحده آمریکا در 26 آگوست سال 1920 بود این حق راى در قانون اساسى منظور شد، در فنلاند در 20 جولاى 1906 زنان از حق راى برخوردار شدند، بین سالهاى 1907 و 1915 زنان نروژ، دانمارک و ایسلند نیز راه آنان را دنبال کردند.(42)
شرایط حق راى:
در این آیه شریفه نکته بسیار مهم اخلاقى تحت عنوان شرایط بیعت ذکر شده است که قابل توجّه است، معمولاً کشورهاى دنیا براى راى دادن و یا کسب راى نمودن یک سرى شرایط را از قبیل تابعیت، ملّیّت، نژاد، مدرک و امثال آن تعیین مىکنند، امّا قرآن کریم براى بیعت زنان یک سرى شرایط را ذکر مىکند که براى صلاح جامعه و فرد و موجب رستگارى آنها در دنیا و آخرت مىباشد، که آن شرایط عبارتند از:
1- چیزى را شریک خداوند قرار ندهند. 2- دزدى نکنند. 3- آلوده زنا نشوند. 4- فرزندان خود را نکشند. 5- تهمت و افتراء پیش خود نیاورند. 6- و در هیچ کار شایسته مخالفت پیامبر را نکنند.
پس در اسلام به تعبیر حضرت امام"قد" (امور سیاسى مخصوص یک طبقه نیست همانطور که علم مخصوص یک طبقه نیست، همانطور که مردها باید در امور سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند زنها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند، زنها هم باید در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى همدوش مرد باشند، البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرموده است.)(43)
اشکال:
جاى اینکار نیست که اسلام دخالت زنان را در تمام امور اجتماعى و سیاسى جایز مىداند. امّا چرا در امور قضا و صدور حکم استثناء نموده و جایز نمىداند؟
جواب:
اسلام براى هرکدام از زن و مرد شغل مناسب با طبیعت و توان آنها در نظر گرفته است از آنجاییکه طبیعت مرد جدّى و خشن است، براى قضاوت که احتیاج به علم و حکمت بیشترى مىباشد از وجود مرد استفاده مىشود، چون ممکن است رافت و رحمت زن مانع از اجراى حکم و مجازات مجرم بشود، در حالى که بر اساس آیه شریفه "و لاتاخذکم بهما رافهٌ فى دین اللّه"(44)خداوند جامعه اسلامى و حاکم آن را از رافت و رحمت ورزیدن به مجرمین منع مىکند، و این یک نوع دقّت و محکمکارى در اجراى عدالت است، امّا در وظایفى که نیاز به رافت و حکمت است اختصاص به مرد ندارد، از وجود هر دو استفاده مىشود.
نتیجه: به خلاف ادّعاى دشمنان، اسلام در مسائل اجتماعى و سیاسى مانند مسائل دیگر توجّه خاص به حقوق زن نموده است، و دخالت زنان را در تمام فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى جایز مىداند، مگر در موارد نادر مانند قضاوت و مرجعیت که با طبع لطیف و احساسات ظریف او تناسب ندارد فقط منع شده است.
پاورقی ها:
1. المیزان، موسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 262.
2. همان، ص 263.
3. تفسیر نمونه، انتشارات دار الکتاب، ج 2، ص 161.
4. ادّعا نامهاى علیه تمدّن غرب و دورنمایى از رسالت اسلام، سیّد قطب، ترجمه سیّد على و سید هادى خامنهاى، مشهد، چاپ رضوى.
5. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 29 و 30، ص 334.
6. همان.
7. همان، ص 335.
8. سوره بقره، آیه 228.
9. تفسیر نمونه، ج 2، ص 110.
10. سوره بقره، آیه 228.
11. سوره نسآء، آیه 19.
12. سوره طلاق، آیه 6.
13. سوره نسآء، آیه 34.
14. همان، آیه 4.
15. همان، آیه 34.
16. سوره بقره، آیه 228.
17. سوره نسآء، آیه 34.
18. منشور جاوید، جعفر سبحانى، ج 1، ص 70.
19. سوره نسآء، آیه 36.
20. سوره انعام، آیه 151.
21. سوره بقره، آیه 83.
22. همان، آیه 215.
23. سوره اسراء، آیه 23.
24. سوره اسراء ، آیه 24.
25. سوره اسراء، آیه 25.
26. سوره اسراء، آیه 24.
27. سوره نوح، آیه 28.
28. سوره ابراهیم، آیه 41.
29. سوره نسآء، آیه 135.
30. سوره لقمان، آیه 15.
31. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 28 ـ 27، ص 198.
32. تفسیر نمونه، ج 2، ص 112.
33. نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهرى، ص 200.
34. سوره نسآء، آیه 32.
35. همان، آیه 4.
36. حقوق زن در اسلام و جهان، غلام یحیى نورى، چاپ چهارم، ص 199 ـ 198.
37. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، ص 222.
38. سوره نساء، آیه 7.
39. تفسیر نمونه، ج 3، ص 290.
40. نظام حقوق زن در اسلام، ص 225.
41. سوره ممتحنه، آیه 12.
42. مجلّه زن روز، شماره 27، ص 30.
43. صحیفه نور، ج 18، ص 264.
44. سوره نور، آیه 2.
زن از یونان باستان تا اسلام:
مقدمه:
مذهب اسلام بود که زن را از پستترین وضع، به بلندترین مقامات رساند.
خداوند اراده کرد که جانشینى براى خویشتن بر روى زمین برگزیند. از اینرو، به فرشتهاى فرمود مقدارى خاک از زمین برگیرد و بیاورد. او نیز چنین کرد و خداوند هستى، خاک را گرفت و از آن گِل ساخت؛ از گِل خشک، پیکرى بىجان آفرید؛ در آن، روح دمید؛ او را آدم نامید و سپس از براى وى، مونس و همدمى بیافرید و او را حوّا نام نهاد. اینچنین بود که انسان پیدایش یافت و اوّلین مرد تاریخ در "آدم" و نخستین زن در "حوّا" عینیت یافت. پس از آن ،از نسل آنان زنان و مردانى دیگر و از نسل آنان، زنان و مردان دیگرى تولّد یافتند و تاریخ همچنان ادامه یافت تا به عصر ما رسید و ما امروز، شاهد میلیاردها زن و مردى هستیم که از نسل آن دو تنِ نخستیناند؛ زنان و مردانى که سازندگان تاریخاند.
تاریخ بشر گزارشِ بودنها و چگونه بودنهاى آنهاست و همواره حوادث گوناگون و فراز و نشیبهاى متعدّدى را شاهد و مظلومیّتهاى بسیارى را خصوصا از زن، نظارهگر بوده است؛ زنى که رنج کشیده و دردمند تاریخ است.
در روزگاران پیش از این، زن را در نظام مرد سالارى و استبدادى، در مظلومیّت و محرومیّت مىنهادند و امروز به بهانه آزادى و تساوى، عفّت و پاکدامنى او را مىگیرند؛ ارزش و کرامتش را مىستانند؛ عزّتش را سلب مىکنند؛ این سان بر او ظلم مىنمایند و از وظایف طبیعىاش، محروم مىکنند و باز، چنان مىنمایانند که مصلحت خواه زنِ و جامعه زنانند، در حالى که حقّ مطلب چیز دیگرى است و هدف آنان، خلاف آن چیزى است که ادّعا مىکنند.
در چنین بحبوحهاى، برخویش لازم دانستیم که به پژوهش و کندوکاو در تاریخ بپردازیم و گوشههایى از هزاران حقایق تلخ امّا واقعى تاریخ زن را بیابیم و باز گو کنیم تا بدانید که زن در طىّ تاریخ گذشته، چه رنجها و مصیبتهایى کشیده است و اسلام چگونه به زن خدمت نموده است. بدین منظور، تحقیق خود را با موضوع: "مقایسهاى بین وضعیّت زن پیش از اسلام با زن مسلمان" آغاز نمودیم و آن را به نام "زن از یونان باستان تا تمدن اسلام" نامیدیم و در دو بخش تنظیم کردیم: 1. پیش از اسلام، 2. پس از اسلام؛
در بخش اوّل، اوضاع زن را در یونان باستان، روم قدیم، هند، ایران و نزد اعراب قبل از اسلام بررسى کردیم و در بخش دوم، به بررسى جایگاه زن در اسلام و حضور و نقش او در صدر اسلام و حادثه کربلا پرداخت.
درآمد
زنان در طول قرون و اعصار متمادى، رنجها و ستمهاى فراوانى دیدهاند و کشیدهاند که حقیقتا سنگین و دردآور بوده است. این ستمها در اغلب موارد از سوى قانونگذارانى بر آنها تحمیل شده است که با تکیه بر عقل و دانش بشرى و بدون اتّصال به مکتب وحى الهى، به وضع قانون پرداختند و در نتیجه، چنان ظلمهایى را در حقّ زنان مرتکب شدند که هنوز هم که هنوز است با شنیدن آن، عرق شرم بر پیشانى انسان نقش مىبندد. علّت اشتباهاتشان هم این بود که آنان خود را بىنیاز از مکتب وحى مىدانستند و با تکیه بر دانش ناقص بشرى مىخواستند سعادت انسان ـ این پیچیدهترین مخلوق جهان خلقت ـ را تامین کنند. البتّه بودند سود جویانى که از این فرصتها براى نیل به اهداف ناپاکشان سود مىجستند ودر این میان حتّى دست به تحریف دستورها و پیامهاى الهى زدند. تورات و انجیل شاهد خوبى بر این ادّعاست. به عنوان مثال، به نظریه تورات تحریف شده، در سفر جامعه، در مورد زن دقت کنید که مىگوید: "زن تلختر از مرگ است." نیز مىگوید: "مردى که نزد خدا صالح و شایسته باشد کسى است که زن نداشته باشد؛… میانِ هزار مرد، یک مرد شایسته پیدا مىشود؛ ولى میان تمام زنان عالم، یک زن هم یافت نمىشود."(1) نیز مسیحیّت امروز مىگوید: آدمى براى وصول به اعلا درجه کمال، باید تجرّد اختیار کند و همسر نگیرد.(2) اینها نمونههایىاند از دست اندازى وتحریف حقیقت در مورد زنان؛ امّا نمونهاى هم بخوانید از ستمهایى که بر زن وارد شده است. "منتسکیو" در کتاب "روح القوانین" مىنویسد: "دادگاههاى ژاپن براى کیفر دادن زنان جنایتکار و خاطى، آنها را برهنه در میدانهاى عمومى به معرض تماشاى مردم گذاشته، وادارشان مىکرد که مانند چهارپایان راه بروند."(3) آرى، این حقیقت تلخى است که تاریخ به چشم خود دیده است و اتّفاق افتاده است و نیز سرآغازى بود از سوى ما براى بررسى جایگاه و موقعیّت اجتماعى زن در تمدّنهاى پیش از اسلام.
فصل اول – زن در یونان
یونان، جزو کهنترین تمدّنهاى بشرى است که سهم زیادى در پیشرفت جامعه بشرى وعلم و تکنولوژى داشته است و جامعه امروز، به خصوص جامعه غربى، بسیار به آن مىنازد و خود را وامدار آن مىداند. از این رو، در نخستین فصل از نوشتار خود، به بررسى وضعیّت زن در جامعه یونان باستان مىپردازیم.
1. جامعه آخایى
آخاییان قبیلهاى از قبایل یونان بودند که در حدود 1250 ق.م. حکمرانى و فرمانروایى یونان را به دست گرفتند و حکمران یونان شدند. در بین آنان، زن در روایات و حماسهها نقش بارزى داشت؛ آزاد بود و آزادانه در جمع مردان حضور پیدا مىکرد و گاهگاهى هم در گفتوگوهاى جدّى آنان شرکت مىجُست. توجّه آخاییان به زن به گونهاى بود که رهبرانشان وقتى مىخواستند افکار قوم خود را براى نبرد با دشمن آماده کنند، به نکات سیاسى یا نژادى متوسّل نمىشدند؛ بلکه با زیبایى زنان آنان را به هیجان مىآوردند و آنان در حقیقت بدون زن، آدمهاى خشن و ناتراشیدهاى بودند که براى زیستن یا مردن انگیزهاى نداشتند. با این حال، بنیان خانوادهشان بر پایه "پدر سالارى"(patriarchy) استوار بود و پدر برهمه افراد خانواده سلطه داشت و مىتوانست به هر تعدادى که مىخواهد متعه بگیرد؛ آنان را در اختیار مهمانانش قرار دهد و کودکان خویش را بر قلّه کوهها به دست هلاکت بسپرد یا در قربانگاه خدایان، قربانى کند. ازدواج براى آنان در حقیقت، یک معامله متقابل بود که به وسیله خریدارى صورت مىگرفت. خواستگار معمولاً چیزى که با گاو یا معادل آن سنجیده مىشد، به پدر عروس مىپرداخت واو هم بر طبق عادت آن زمان، جهیزیه قابل توجهى همراه عروس به داماد مىداد؛ البتّه زن پس از زناشویى بانوى خانه بود، امّا احترام وقدر و منزلتش بسته به کثرت و فراوانى کودکانش بود.(4)
2. اسپارت
در اسپارت، دختران اسیر و پاى بند خواستههاى عجیب دولت بودند. دولت از دختران مىخواست در برخى بازىهاى خشن مثل دویدن، کشتى، پرتاب دیسک و تیراندازى شرکت کنند تا صاحب بدنى تندرست و نیرومند شوند و براى مادر شدن شایستگى کامل بیابند و به بهانه جلب توجّه آنان به بهداشت و سلامت، وادارشان مىساخت که در رقصها و برخى اجتماعات عمومى، در برابر دیدگان جوانان برهنه شوند؛ توجیهشان هم این بود که بعد از برهنه شدن، نقص بدنشان آشکار مىشود و اصلاح آن ضرورت مىیابد. یکى از نویسندگان یونان به نام "پلوتارخوس" مىگوید: "برهنه شدن دختران چیزى شرمآور نبود، زیرا پرهیزگارى شعار آنان بود و از بدکارى سخت به دور بودند"(5)؛ امّا ناخودآگاه این پرسش در ذهن انسان نقش مىبندد که آیا پرهیزگارى جوازِ دریدن پرده حجب و حیا مىشود؟! آیا مىتوان به بهانه پرهیزگار بودن، این عمل قبیح را موجّه جلوه داد و از شرم آور بودن آن کاست؟! و اصلاً، بهداشت مىتواند دلیل خوبى براى برهنه ساختن و هتک حرمت شخصیّت زن باشد؟ این ارزش و مقامى بود که جامعه یونان براى دختران قائل شده بود.
گذشته از اینها، اهالى اسپارت به تربیت فکرى دختران توجّهى نداشتند و آن را ناچیز و کم اهمیّت مىشمردند.(6) چرا چنین بود؟ مگر دختران، انسان نبودند؟
تصمیمهاى دولت به آنچه که گفتیم محدود نمىشد و بیش از آن بود؛ تا آنجا که براى ازدواج نیز موعد و زمان مقرّر کرده بود. بهترین سنّ ازدواج رابراى مردان سى سالگى و براى زنان بیست سالگى شمرده بود و مجرّد زیستن را جرم مىدانست؛ به طورى که مجردان را از حقّ انتخاب و شرکت در اجتماعات و… محروم کرده بود. "پلوتارخوس" مىگوید: "کسانى را که تن به ازدواج نداده بودند وادار مىساختند در زمستان با بدنى عریان در میان مردم راه بروند و سرودى را تکرار کنند که مفهومش این بود: "این کیفر سر پیچى از قوانین است."(7) از طرفى، پسرانى که پافشارى به ازدواج نکردن مىکردند، هر لحظه در معرض حمله و آزار زنان بودند.(8) این مجازاتها و کیفرهاى سخت و ناپسند که براى مجرّد زیستن پیش بینى و مقرّر شده بود نمایانگر این واقعیّت است که مردان و زنان اسپارت از ازدواج گریزان بودند وعلّت آن هم یقینا، ارتباطهاى نامشروع و خارج از چارچوب پیمان زناشویى بوده که در میان آنان رواج داشته است.
ناگفته نماند که فقط مجرّد زیستن و گریز از ازدواج، ننگین نبود؛ بلکه فرزند نداشتن هم ننگى بسیار بزرگ محسوب مىشد.(9)
در جامعه اسپارت، پدران و مادران، مسئول تدارک ازدواج فرزندانشان بودند و پیمان زناشویى به شکل بسیار عجیبى برقرار مىشد. داماد عروس را به زور از خانهاش بیرون مىکشید و عروس هم موظّف بود که در برابر او ایستادگى و مقاومت کند. به همین دلیل هم بود که ازدواج در نزد آنها به معناى "ربودن"(harpadzein) بود. در مواردى هم ممکن بود عدّهاى از پسران و دختران را که از لحاظ عدد با هم مساوى بودند، در اتاقى تاریک گرد آورند تا شریک زندگى خود را انتخاب کنند. اسپارتیان عقیده داشتند که چنین انتخابى کورکورانهتر از ازدواجهاى عاشقانه نیست. بر طبق آیین دیرینه اسپارت، عروس و داماد پس از انتخاب یکدیگر، مدّتى را در خانه پدر خویش مىماندند و گاهگاهى اتّفاق مىافتاد که داماد، پنهانى به دیدار عروس مىشتافت. به گفته "پلوتارخوس"، گاهى مىشد که مدّت طولانى و مدیدى بدین منوال سپرى مىشد؛ و بسا زنانى که پیش از دیدن چهره همسرانشان در روشنایى، از آنان صاحب فرزند مىشدند. معمول این بود که مردان هنگامى اجازه مىیافتند براى خود خانه بسازند و همسرشان را به خانه خود ببرند که در آستانه پدر شدن قرار گرفته باشند.(10)
اسپارتیان، همواره به پسران و دختران خود توصیه مىکردند که هنگام انتخاب همسر، سلامت و شخصیّت او را در نظر بگیرند و به همین دلیل هم شاه خودشان – آرخى داموس (Archidamos) ـ را که با زنى لاغر ازدواج کرده بود، به پرداخت غرامت محکوم کردند.(11)
ازدواج انجام مىگرفت؛ امّا طبق شواهد و قرائن. هدف آنان از این کار، ازدیاد نسل و فرزنددار شدن بوده است؛ چون اگر زنى، صاحب فرزندى نیرومند و شایسته نمىشد او را مىکشتند.(12) از سوى دیگر، شوهران را ترغیب مىکردند که زنانشان را به مردان فوق العاده نیرومند قرض بدهند تا از آنان هم صاحب فرزند شوند و تعداد کودکان نیرومند فراوان شود. از شوهران فرسوده و بیمار هم انتظار داشتند که خودشان جوانان را دعوت کنند و در به وجود آوردن خانوادههایى نیرومند از آنان یارى بگیرند و زنان خویش را در اختیارشان قرار دهند. "پلوتارخوس" متذکّر مىشود که "لوکورگوس" حسادت شوهران و اختصاص دادنِ زنان را به سخره مىگرفت و مىگفت: "خرافىترین چیزها این است که در مورد سگ و اسب خود، براى پدید آوردن نژادهایى بهتر، مال و کوشش فراوان بذل مىکنند امّا همسران خود را محبوس مىسازند و خود که ممکن است ابله یا علیل یا بیمار باشند، منحصرا کار تولید فرزند را بر عهده مىگیرند."(13)
3. آتن
در آتن، پدرِ خانواده اختیاردار مطلق بود(14) و اگر صاحب فرزندى ضعیف یا ناقص مىشد یا این که او را از صلب خویش نمىدانست مىتوانست بکشد و در آن بین، دختران را بیش از پسران مىکشتند؛ چون هنگام ازدواج، جهیزیه لازم داشت و بعد از ازدواج، از خدمتکارىِ خانهاى که در آن پرورش یافته بودند به خدمتکارى خانهاى مىرفتند که در پرورش و تربیت آنان هیچ نقشى نداشته است. این گونه اطفال را در ظرفى سفالین مىگذاشتند و در نزدیکى معبد یا هر مکان دیگرى رها مىکردند تا اگر کسى تمایل داشت، به آسانى آن را بیابد و از مرگ نجاتش دهد.(15) پدر مىتوانست نوزادش را بکشد؛ دسترنج پسران خردسال و دختران شوى ناکردهاش را بفروشد؛ دخترانش را به شوهر دهد و در پارهاى از موارد، براى زن مطلّقه خویش، شوهر دیگرى انتخاب کند.(16)
در آتن، دختران در خانه تحصیل مىکردند و بیشترین چیزى که فرا مىگرفتند خانه دارى و علوم مربوط به آن بود. خواندن، نوشتن، محاسبه، ریسندگى، بافندگى، قلّاب دوزى، رقص، آواز و موسیقى را هم در خانه، نزد مادر یا دایه خود مىآموختند؛ امّا تحصیلات عالى کسب نمىکردند چون براى زنان محترم، از تحصیلات ابتدایى بالاتر ممکن نبود و فقط عدّه معدودى از زنان به تحصیلات کامل نایل مىآمدند و اینان هم بیشتر، همان فاحشههاى برجسته و سرشناس آن زمان بودند.(17)
این همان محیطى بود که دانشمندان و متفکّرانى چون سقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ایشان در آن مىزیستند. در این محیط، مقدّمات ازدواج را پدران و مادران یا دلاّلان حرفهاى مهیّا مىکردند و نتیجتا، آنچه از سوى دلاّلان مورد توّجه قرار مىگرفت جهاز و دارایى دو طرف بود، نه محبّتشان. پدر وظیفه داشت هنگام ازدواج دخترش، مبلغى پول، مقدارى لباس و جواهر آلات و گاهى هم چند تن غلام همراه او کند که همه آنها همواره متعلق به زن بود و اگر شوهر او را طلاق مىداد باید همه جهازش راهم پس مىداد و این امر، خود باعث شده بود که مردان در طلاق دادن زن، بیشتر تامّل و اندیشه کنند.(18)
دخترى که جهاز نداشت، احتمال ازدواجش بسیار کم بود و به همین دلیل هرگاه که پدر قادر به تهیّه جهاز نبود، خویشان و بستگان دختر، به کمک هم جهیزیه او را تهیّه مىکردند. بدین ترتیب زن گرفتن که تا چندى پیش، در یونان صورت خرید و فروش را داشت و آن همه معمول بود، در این دوره به صورت معکوس درآمده بود و زنان شوهران خود را مىخریدند؛ چنانکه "مدیا" – زن قهرمان تراژدى "مدیا" – در نمایشنامهاى که "اوریپیدوس" نوشته است، نیز از این اوضاع واحوال شکایت مىکند. از این رو، براى یونانیان انگیزه ازدواج نه عشق بود نه لذّت زناشویى؛ چون همیشه از رنجهاى آن سخن مىگفتند؛ بلکه مالک شدن جهاز و سرمایه و فرزنددار شدن، علّت اصلى وانگیزه درونى آنان براى ازدواج بود. آنان ازدواج مىکردند تا از این طریق صاحب جهاز و سرمایهاى شوند و نیز صاحب فرزندانى گردند تا روحشان را از گزند و آسیبى که به ارواح فراموش شده مىرسد، حفظ کنند. با همه این مزایا، مردان یونانى تا مىتوانستند از ازدواج مىگریختند. نصّ قانون، مجرّد ماندن را منع مىکرد؛ امّا قانون همیشه مراعات نمىشد و روز به روز به تعداد مجرّدهااضافه مىشد تا این که سرانجام، این موضوع به یکى از مسائل و مشکلات اساسى آتن تبدیل شد.(19) البتّه چنین مشکلى باید دامن یونان را مىگرفت چون آزادىهاى جنسى غیر قابل باورى را در اختیار مردم قرار داده بود و چنین افسار گسیختگى اخلاقى نتیجهاى هم جز کم رنگ و کم اهمیت شدن پایه ازدواج و بنیان خانواده نداشت. از یکى از قانوگذاران یونان به نام "سولون" خواستند که قانونى براى سختگیرى بر افراد مجرّد وضع کند امّا وى امتناع کرد و گفت:"زن بارى سنگین است."(20)
عصمت، بیش از ازدواج، براى زنانِ محترم واجب بود؛ ولى مردها رها و آزاد بودند و قیود اخلاقى تاثیر چندانى در باز داشتنِ آنها از ارضاى شهوات نداشت. آن روزها، هر از چند گاهى جشنهاى بزرگى هم برگزار مىشد که جنبه مذهبى داشت؛ ولى در حقیقت، به سان دریچه اطمینانى بود که آمیزشهاى طبیعى انسانى را تعدیل مىکرد. آنان آزادى جنسى را در این جشنها تجویز مىکردند؛ فقط به بهانه این که مردم بتوانند باقى روزهاى سال را با یک همسر سر کنند. در آتن آن روزگاران، اگر جوانان با زنان روسپى مىآمیختند، ننگى به آنان تعلّق نمىگرفت. حتّى اگر مردى همسر دار، فاحشهاى را تحت حمایت خویش مىگرفت به عقاب اخلاقى گرفتار نمىشد، جز آن که در خانه، زنش به تلخى او را سرزنش مىکرد و در شهر هم شهرتش اندکى آلوده مىشد.(21) "دموستنس" در یک جمله شگفتآور، اینچنین از اوضاع واحوال آن روز خبر مىدهد: "از فواحش تمتّع مىبریم، با کنیزکان و زنان غیر مشروع خود در اوقات روز سلامت جسم خویش را تامین مىکنیم، و زنانمان فرزندان مشروع براى ما مىآورند و وفادارانه خانههایمان را حفظ و حراست مىکنند."(22)
براى مردان یونانى، طلاق دادنِ زن امرى ساده و آسان بود و مىتوانستند بدون ارائه دلیل و ذکر علّت، زن خویش را از خانه بیرون کنند. علّت، هر چیزى مىتوانست باشد و نیازى به ذکر آن نبود، امّا عقیم بودن زن، علّتِ تمام و کمالى بود که مىتوانست باعث بیرون کردن زن از خانه شود، چون هدف آنان از زناشویى فقط آوردن فرزند بود. این امتیازى بود که قانون براى مرد در نظر گرفته بود و تصمیمى که در باره نازایى زن لحاظ شده بود؛ ولى اگر مردى عقیم بود قانون و عرف چنین تجویز مىکرد که یکى از خویشان وى به کمکش بشتابد و او را در فرزنددار شدن یارى کند؛ فرزندى هم که حاصل مىشد متعلّق به آن یارى دهنده بود و پس از مرگ وى، نگهبان روح او.(23)
زن در یونان، حقیقتا محروم و مظلوم بود، چون حقِّ عقد قرارداد نداشت؛ نمىتوانست بیش از مبلغ ناچیزى وام بستاند و اقامه دعوى در محکمه قضایى نیز برایش نا ممکن بود. اعمالى که تحت تاثیراو صورت مىگرفت اعتبار قانونى نداشت و گذشته از اینها، پس از مرگ شوهرش، هیچ سهمى در ارث به جاى مانده از او نداشت. حتّى نقص جسمى و طبیعىاش هم یکى از عللى شده بود که او را قانونا مطیع و فرمانبردار مرد مىساخت؛ زیرا همچنان که جهل مردم بِدوى در باره سهمى که مردان در تولید نسل دارند، موجب ارتقاى مقام زن شده بود، عقیده جارى در یونان عصر طلایى نیز مبنى بر این که نیروى توالد تنها از آنِ مرد است و زن جز حمل طفل و پرستارى او وظیفهاى ندارد، شان مرد را بالا برده بود. یکى دیگر از عواملى که زن را زیر دست ساخته بود سنّ بالاى شوهرش بود؛ چون مرد هنگام ازدواج معمولاً دو برابر زن سنّ داشت. به همین دلیل هم بود که تا حدودى مىتوانست افکار وى را با ایدههاى خویش همراه کند.(24)
مردان آتنى از آزادىهایى که در امور جنسى داشتند به خوبى آگاه بودند و هیچ گاه زنان و دختران خود را آزاد نمىگذاشتند و با گوشه نشین ساختن آنان، آزادى خود را تامین مىکردند. زنان در خانه مورد احترام بودند و در هر امرى که با سلطه پدرانه شوهران مخالف نبود، فرمانشان روا بود. یا خودشان خانه را اداره مىکردند یا آن که در اداره آن نظارت داشتند؛ خوراک مىپختند؛ پشم مىریسیدند؛ و براى اهل خانه لباس و رختخواب تهیّه مىکردند. تعلیمات آنان هم فقط منحصر در امور خانهدارى بود؛ چون آتنیان با "اوریپیدوس" هم راى بودند که هوشمندى زن، وى را از اجراى وظایفش باز مىدارد.(25)
هر چهار سال یکبار، در ماه چهارم سال یونانى، در آتن جشنى برگزار مىشد به نام "تسموفرى"(Thesmopheria) که در آن، زنان به احترام قانونگذارشان مراسم حیرت آور و عجیبى اجرا مىکردند. آنان در این مراسم، اشیایى به نشانه دستگاه تناسلى مرد به کار مىبردند و به یکدیگر سخنان زشت مىگفتند؛ مخصوصا هبوط به زیر زمین و باز گشت از آن را مجسّم مىساختند و ضمنا مىکوشیدند که با وسایل جادویى بر بارورى زمین و انسان بیفزایند.(26)
میراث پدرى بین وارثان ذکور تقسیم مىشد و فرزندان ارشد، کمى بیش از دیگران ارث مىبردند؛ در صورتى که در اسپارت، املاک موروثى قابل تقسیم نبود و تنها پسر ارشد، مالک آن مىشد. حتّى در زمان "هسیو"(Hesiod) ـ شاعر یونانى قرن 8 ق. م. مىبینیم که دهقانان از توسعه خانواده و افزایش فرزندان خویش ممانعت مىکنند تا مبادا املاکشان میان پسران تقسیم شود و به ویرانى گراید. در مورد حقّ زن در آتن هم متذکر شدیم که زن از شوهر خود هیچ ارثى نمىبرد و فقط جهیزیهاش را صاحب بود.(27)
فصل دوم – زن در روم
در روم، مرد، حاکم مطلق و بىچون و چراى زن و خانواده خویش بود و تنها او بود که اختیاردار مرگ و زندگى زن بود.(28) حتّى اگر زن یا فرزند مرتکب جنایتى مىشد وى توانایى داشت که او را محکوم به اعدام کند. بر همین اساس، یکى از رومیان قرن دوّم قبل از میلاد به نام "کاتُن" گفته است: "شوهر بر زن خود حاکم است واختیاراتش را حدّى نیست .هر چه بخواهد مىتواند کند. اگر از زن خطایى سر بزند او را جزا مىدهد؛ اگر شراب بیاشامد محکومش مىکند و اگر بىناموسى کند او را مىکشد."(29)
زن در روم به سان کنیزى بىارزش بود که هیچ قدر و منزلتى در اجتماع نداشت؛(30) موجودى رشد نایافته و نابالغ پنداشته مىشد که طبق قانون، همیشه قیّم و سرپرستى داشت؛ مادام که همسر داشت، تحت سرپرستى او بود و پس از بیوه شدن، تحت سرپرستى پسر بزرگش.(31)
تشریفات ازدواج در روم، معمولاً براى فرزنددار شدن بود و در کشتزارها، کودکان و زنان به عنوان مقولهاى از اموال محسوب مىشدند. زناشویى به همّت اولیاى دختر و پسر ترتیب مىیافت و برخى از اوقات هم اتفّاق مىافتاد که افراد در کودکى نامزد یکدیگر مىشدند؛ به هر حال، رضایت پدر پسر و دختر لازم بود و بدون رضایت پدرها ازدواج شکل نمىگرفت.
در قوانین روم باستان، زناشویى اجبارى بود، امّا در سال 413 ق.م. هنگامى که "کامیلوس" (Camillus) ـ محتسب رم ـ مالیاتى براى مردان مجرّد مقرّر کرد، این حکم از اعتبار افتاد.
ازدواج مرسوم در بین رومیان بر دو نوع بود: با تحویل زن و اموال او به اختیار شوهر یا پدر او (Cum manu) یا بدون تحویل زن و اموال او (manuSine). ازدواج نوع اوّلى که ذکر کردیم – (Cum manu)- یا به حکم یک سال همخوابگى (Usus)، یا بر اثر خرید (Coemptio) و یا از طریق مراسمى به نامِ نان و شیرینى را با هم خوردن (Confarreatio) صورت مىپذیرفت. ازدواج نوع دوّم هم (Sime manu) نیازى به آیین دینى نداشت و فقط در برگیرنده رضایت عروس و داماد بود.(32) در ازدواج از طریق خریدن (Coemptio)، ظاهرا پسر، دختر را مىخرید و در حضور یکى از روساى حکومت، سکّه مسى را به کفّه ترازو نزدیک مىکرد و به عنوان قیمت و بهاى دختر به والدین او تسلیم مىنمود.(33)
زناشویى بر اثر خریدارى، از همان اوائل تاریخ روم، کم کم از رونق افتاد و به زودى شکل معکوس یافت و سرانجام به آنجا رسید که جهیزیه زن در واقع امر، مرد را مىخرید .این جهیزیه معمولاً در اختیار شوهر بود؛ امّا در صورت بروز طلاق یامرگ شوهر، معادل آن به زن برگردانده مىشد. درازدواجى که از طریق مراسم نان و شیرینى صورت مىگرفت، طلاق دشوار بود. در ازدواج نوع اوّل (Cum manu) حقّ طلاق فقط و فقط منحصر به مرد بود. در زناشویى نوع دوّم (Sine manu)، طلاق به اراده هر یک از دو طرف، بدون رضایت طرف دیگر امکانپذیر بود.(34)
در روم قدیم، پدر مىتوانست دخترش را وادار به جدایى از همسرش کند، حتّى اگر خود دختر تمایلى به طلاق نداشت.(35) به موجب قانون "ژوستین" ـ امپراطور مسیحى روم ـ اگر زن و شوهر مىخواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند که موافقت کنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزینند.(36) در صورت بروز طلاق نمىتوانستند تا یک سال و نیم بعد از طلاق ازدواج جدیدى کنند. اگر هم که از یکدیگر جدا نمىشدند و بر حسب اتّفاق یکى از آن دو فوت مىکرد، دوّمى مکلّف بود تا دو سال بعداز مرگ وى از ازدواج دوباره اجتناب کند.(37)
زناکارى آن قدر رایج بود که به ندرت توّجه کسى را جلب مىکرد، مگر آن که به رسوایى آن براى مقاصد سیاسى دامن زده مىشد. پس از مدّتى هم گویا قوانین و مقرّرات خشک و خشن طلاقِ، منسوخ شد. به همین دلیل مىنویسند: "هر زن اشرافى دست کم یک بار طلاق مىگرفت."(38) از این پس، مردان، زن مىگرفتند فقط به قصد آن که به جهیزیهاى هنگفت دست بیابند، یا با بزرگان وصلت کنند. یکى از رومیان به نام "کاتو" این ازدواجهاى متعدّد را شاهد بوده و مىنالد از این که امپراطورى روم، به بنگاه زناشویى مبدّل شده است. این وصلتها اغلب، وصلتهاى سیاسى بودند و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پى زنى دیگر برمىآمدند تا یک پلّه دیگر به مقام برتر یا ثروت بیشتر نزدیک شوند.مردان به راحتى زنانشان را طلاق مىدادند و از آنها جدا مىشدند؛ مجبور هم نبودند که براى این کارشان دلیلى بیاورند، بلکه فقط نامهاى براى زن مىفرستادند و آزادى او و خویشتن را اعلام مىکردند. بعضى از مردان هم هرگز ازدواج نمىکردند و بیزارى خود از گستاخى زنان را دلیل تصمیم خویش مىشمردند. "متلوس ماسدونیوس"(Metellus Macedonicus) ـ محتسب سال 131 ـ از مردان خواست که زن گرفتن را وظیفهاى در قبال حکومت بشمرند، هر چند که زن مایه عذاب (Molestia) باشد؛ امّا پس از آن که او این خواهش را مطرح کرد تعداد مردان مجرّد و پدران و مادران بىفرزند با سرعتى بیش از پیش فزونى یافت.(39)
تولّد در روم حادثهاى پر خطر بود؛ چون اگر کودک داراى اندام ناهنجار یا از جنس دختر بود، پدر به حکم عادت مىتوانست او را بکشد. در غیر این موارد، مقدمش گرامى بود؛ زیرا اگر چه رومیان تا اندازهاى از گسترش خانواده جلوگیرى مىکردند، امّا سخت آرزو داشتند که داراى پسر شوند.(40)
بى فرزندى در نظر عامّه مردم بسیار نکوهیده و ناشایست بود و دین با تقریر این که اگر رومى پسرى از خود براى نگاهدارى از گورش به جاى نگذارد، روانش تا ابد در عذاب خواهد بود، فرزند آورى را تشویق مىکرد؛(41) البتّه باید گفت که پسر آورى را تشویق مىکرد نه فرزند آورى را، چون آنان فقط پسر را مایه آرامش روح پدر مىدانستند نه دختر را.
از همه افراد خانواده، پدر تنها کسى بود که در دوران نخستین جمهورى، در برابر قانون از بعضى حقوق برخوردار بود. تنها او بود که مىتوانست مال بخرد و بفروشد و نگهدارى کند و در معاملات و عقود شرکت کند. در آن زمان، وى حتّى صاحب جهیزیه زن خود نیز بود.(42) زن به هیچ وجه حقّ حضور در محاکم قضایى را نداشت؛ حتّى به عنوان شاهد. وقتى هم که بیوه مىشد و همسرش را از دست مىداد، هیچ گونه ادّعا یا حقّ زوجیّت بر دارایى و اموال شوهرش نداشت؛ شوهر اگر مىخواست مىتوانست که هیچ چیزى براى او نگذارد. علاوه بر همه اینها، همان سان که گفتیم، زن در هر سنّ و سالى که بود تحت سر پرستى و قیمومیّت یک مرد بود که این مرد مىتوانست پدرش باشد یا این که برادر یا شوهر یا فرزند و یا سرپرست او؛ و او بدون اجازه آن قیّم، حقّ زناشویى یا استفاده از اموال خود را نداشت امّا مىتوانست از آن قیّم ارث ببرد.(43)
اگر زنى به جرمى متّهم مىشد، شوهرش حقّ دادرسى و کیفر او را داشت و مىتوانست وى رابه جرم زنا یا دزدیدن کلیدهاى انبار شرابش به مرگ محکوم کند. در حقّ فرزندان نیز اختیار مرگ و زندگى و فروختن به اسارت با او بود و بىرضایت او، ازدواج فرزندانش ممکن نبود. دختر شوهردار همچنان در بند اقتدار پدر مىماند مگر آن که پدر به وى اجازه ازدواج (از نوع Cum manu) مىداد و او را به دست شوهرش مىسپرد. مرد، نسبت به بندگان خود اختیار بىحدّى داشت و اینان به اتّفاق زن و فرزندانش، "مانچى پیا"ى وى (Manchipia) یعنى زیر دست و ملک او محسوب مىشدند و صرف نظر از سنّ و وضعیّتشان، آن قدر در سایه قدرت او باقى مىماندند که خود او به رهانیدن یا خلع ید خود از ایشان اراده مىکرد. این حقوقِ خانواده سالارى(Pater familias) تا اندازهاى به وسیله عادت و راى عامّه و شوراى قومى و قانون محدود مىشد و گرنه تا زمان مرگ پدر دوام داشت و با جنون یا حتّى خواست خود او قابل انقضاء نبود.(44)
فصل سوم – زن در هند
در هند قدیم، زن موجودى دوست داشتنى ولى پست به شمار مىرفت. شاید این افسانه هندویى که مىخواهیم بازگو کنیم بیانگر ریشه این تصوّر باشد: "در آغاز، هنگامى که twashtri ، صنعتگر الهى، به آفرینش زن پرداخت، متوجّه شد که همه موادّ را صرف کرده و دیگر از عناصر صُلب در اختیارش نمانده است و چون به این بُن بست رسید زن را از قطعات متفرّقه و بازماندههاى عالم خلقت بیافرید."(45) نیز در قانون آنان آمده است: "قضا و قدر حتمى، طوفان، مرگ، جهنّم، زهر کشنده، افعى و مار گزنده، آتش سوزان، هیچ کدام از زن بدتر نیست."(46) این اندیشه هند قدیم در باره زن بود و طبق آن با وى رفتار مىنمود و چنین مىنمود که زن یعنى موجودى اضافى و زاید در نظام خلقت. در ادامه همین طرز فکر بود که "مانو" ـ یکى از قدیمىترین قانوننامههاى هند که نوشته "مانو"، نیاى افسانهاى قبیله Manava بود به برهمنان توصیه مىکرد که براى رسیدن به کمال، از هر نوع لذّت جنسى اجتناب کنند.(47)
آیین هندو، ازدواج را امرى اجبارى و مرد بىزن را مطرود جامعه مىدانست که هیچ شان و منزلت اجتماعى ندارد. بکارت طولانى هم از نظر آنان مایه ننگ و سرافکندگى بود. آنان بر این باور بودند که والدین وظیفه دارند پیش از آن که تب جنسى فرزندشان طغیان کند و وصلتى را که از نظر هندوها محکوم به عواقب تلخ و سرخوردگى است پدید آورد، مقدّماتِ ازدواج آنان را فراهم کنند.(48) در قانوننامه "مانو"، لفظ "گاندهاروا"(Gaand harva) بر وصلتهایى اطلاق شده است که با میل طرفین صورت مىگرفت واین نوع وصلتها زاده هوس معرّفى شده است. این نوع ازدواجها مجاز بود، ولى پسندیده نبود. از طرفى، آب و هواى گرم و خاصّ هندوستان باعث بلوغ زودرس دختران هندو مىشد و این مشکلى بود براى استقرار نظم اخلاقى و اجتماعى.(49) هندىها براى مقابله با این مسئله، ازدواج در طفولیّت را انتخاب کرده بودند و این راه توانسته بود باعث جلوگیرى از روابط قبل از ازدواج شود.(50)
ازدواج از راههاى گوناگونى امکانپذیر بود. با ربودن عروس، به زور مىشد ازدواج کرد. نیز مىشد زنى را خرید یا پس از جلب رضایت دختر با وى ازدواج کرد، ولى ازدواج از روى رضایت طرفین، کمى غیر آبرومندانه تصوّر مىشد و زنان ترجیح مىدادند که خریده شوند. اگر هم که دزیده مىشدند برایشان جنبه تعریف داشت.(51)
قانوننامه "مانو" هشت نوع ازدواج مختلف را جایز مىدانست که در بین آنان، ازدواج از راه "ربودن" و ازدواج مبتنى بر "عشق" در پایینترین درجه اخلاقى قرار داشت و ازدواج از راه "خریدن" عملىترین راه براى پیوند زناشویى شمرده مىشد. قانونگذار هندى فکر مىکرد که عاقبت امر، فقط ازدواجهایى پایدار مىمانند که بر مبناى اقتصادى شکل گرفته باشند؛ حتّى در دورهاى از تاریخ هند، کلمه "ازدواج" مترادف بود با کلمه "زن خریدن".(52) یکى از نویسندگان (تقریبا ارسال 20 م.) مراسم غیر عادّى وحیرت آورى را در این باره بازگو مىکند: "کسانى که به علّت فقر نتوانستهاند به دختران خود شوهر دهند، دختران خویش را با صداى شیپور و طبل (یعنى عینا همان سازهایى که در جنگ براى اعلان آماده باش به کار مىرود) به بازار مىبرند و دور خود، افراد را گرد مىآورند. هر مردى که جلو مىآید، اوّل قسمتهاى عقب تا شانههاى زن را نشان مىدهند و سپس قسمتهاى جلو را. اگر دختر موافق میل پسر بود و به خریده شدن هم رضا داد، پسر بر حسب شرایط خاصّى با او ازدواج مىکند."(53)
چندان خالى از لطف نیست که در اینجا، گوشه دیگرى از قانون نامه مانو را که درباره زن اظهار نظر کرده است، براى شما ذکر کنیم. "مانو" با لحنى که الهیّات مسیحیان نخستین رابه خاطر مىآورد، درباره زن مىگوید: "زن، سرچشمه بىآبرویى است؛ زن، سرچشمه نزاع است؛ زن، سرچشمه زندگى خاکى است؛ لذا از زن حذر کن.(54)
این برداشت هند قدیم از شخصیّت زن بود و زن هندى در برابر این اندیشه، شوهر خود را خاضعانه "سرور" یا "ارباب"، حتّى "خداى من" خطاب مىکرد؛ در انظار عمومى و ملا عام کمى دورتر از او راه مىرفت واز وى فاصله مىگرفت؛ و به ندرت از او سخنى مىشنید.از زن هندى انتظار مىرفت که دلبستگى خود را با انجام کوچکترین کارها، یعنى تهیّه غذا و خوردن – پس از آن که همه خوردند ـ آنچه را که از غذاى شوهر و پسرانش به جاى مانده و بوسیدن پاى شوهر به هنگام خواب، نشان دهد. قانون "مانو" مىگفت: "زنى که از شوهر خود اطاعت نمىکند، در حیات بعد به یک شغال مبدّل خواهد گشت."(55)
"مگاستنس" ـ یکى از نویسندگان هندى ـ از دوران "چاندرا گوپتا" گزارش مىدهد: "برهمنها زنان خود را ـ هر برهمن چندین زن دارد ـ از هر گونه فلسفه بىاطّلاع نگاه مىدارند؛ زیرا اگر زنان تعلیم و تربیت پیدا کنند و با دید فلسفى بر لذّت و الم، زندگى و مرگ نظر کنند یا فاسد مىگردند یا دیگر در انقیاد مرد باقى نمىمانند". نیز در قانون نامه "مانو" ذکر شده بود که سه نفر استحقاق کمک مالى را ندارند: همسر، دختر و برده. اینها هر چه که به دست مىآوردند، اربابشان آن را مالک مىشد و زن فقط مىتوانست جهیزیه و هدایایى راکه در هنگام زفاف دریافت کرده بود براى خودش نگاه دارد.(56)
تعدّد زوجات در جامعه هند جایز بود و در بین بزرگان تشویق مىشد؛ زیرا نگهدارى از چند زن و انتقال قابلیّتها واستعدادها به نسل بعد از خود، یک عمل شایسته محسوب مىشد. داستانِ "دروپادى"(Draupadi) که در آنِ واحد با پنج برادر ازدواج کرد، داستان شگفتانگیزى است که از آن روزگاران نقل شده و از یک رسم شگفت یعنى"تعدّد شوهر"(Polyandry) ـ یعنى ازدواج یک زن با چند مرد که معمولاً با هم برادر بودند ـ حکایت مىکند که آثار این رسم تا سال 1859 م. در سیلان باقى بود و هنوز هم در دهکدههاى کوهستانى تبّت باقى مانده است.(57)
در خانوادههاى هندى، مرد مالک همسر و فرزندان خود بود و در بعضى از موارد مىتوانست آنان را بفروشد یا این که از خانه بیرون کند.(58) قانوننامه "مانو" نیز مقرّرداشته بود که زن در طول حیاتش همیشه باید تحت قیمومیّتِ یک مرد باشد؛ نخست قیمومیّت پدر، سپس شوهر و سرانجام پسر. شوهر مىتوانست زنش را به علّت بىعفافى طلاق بدهد، امّا زن به هیچ وجه نمىتوانست شوهرش را طلاق دهد.(59)
از جمله آداب و رسوم رایج در هند قدیم، مراسم "ساتى"(Sutte) یا زنده سوزى بود که بر طبق آن، پس از مرگ شوهر، همسر او را نیز همراه وى در گودالى از آتش مىسوزاندند یا این که زنده زنده دفن مىکردند.(60) گذشته از همه اینها، در برّسى تاریخ هند به رسم عجیب دیگرى برمىخوریم که حقیتا مایه شگفتى است: "گاه گاه زنان محترم،یکى از دختران خود را به همان شکل که پسرى براى روحانیّت وقف مىشود، به روسپىگرى در معبد وقف مىکردند."(61)
فصل چهارم – زن در ایران باستان
ظاهرا شاخصترین و بارزترین دوره ایران باستان که تمدّن ایرانى در آن به حدّ بالایى از درجه رشد و شکوفایى خود رسیده بود، دوره ساسانى است. لذا ما براى بررسى جایگاه زن در ایران باستان، به جستجوى این دوره از تاریخ ایران مىپردازیم.
در امپراطورى ساسانى، بنابر قولى که از قدیم بوده است، زن شخصیّت حقوقى نداشت؛ یعنى به عنوان یک شخص که دارى حقّ و حقوقى باشد محسوب نمىشد،بلکه به عنوان یک شىء فرض مىشد. به بیان واضحتر، در آن دوره زن فقط چیزى به شمار مىرفت که مىتوانست از آنِ کسى یا حقّ کسى باشد، نه به عنوان شخصى که خود، صاحب حقّ باشد و حقوقى داشته باشد. وى از هر لحاظ تحت سرپرستى و قیمومیّت رئیس خانواده که "کتک ختاى"(کد خداى) نامیده مىشد، قرار داشت. این رئیس خانواده ممکن بود هر کسى باشد: پدر باشد یا شوهر و در صورت مرگ آنان، جانشین ایشان. اختیارات رئیس خانواده نیز به ندرت محدود مىشد و تمام هدایایى که گاه به زن یا کودک داده مىشد، یا آنچه که آنها با کار و تلاش یا از راههاى دیگر حاصل مىآوردند، همه متعلّق به او بود.(62)
این نظام خانوادهاى بود که اجتماع ایران دوره ساسانیان را مىساخت. در اینچنین اجتماعى، مردان در تعدّد همسر، هیچ محدودیتى از نظر حقوقى نداشتند و هر قدر که مىخواستند و مىتوانستند همسر اختیار مىکردند. روشن بود که مردانِ عادى و معمولى ناچار بودند با یک زن سر کنند، چون توان مالیشان اجازه بیشتر از این را به آنها نمىداد، ولى در مقابل، اشراف و ثروتمندان به جهت توان اقتصادى بالایشان مىتوانستند به اندازه یک دوره تسبیح، زن در حرمسراى خود داشته باشند.(63)
تاریخ نگاران، انواع زناشویى رایج در این دوره را بر سه قسم تقسیم کردهاند:
1. پادشازن و چکرزن: این ازدواج مختص به طبقه اشراف و ثروتمندان بود و بدین معنا بود که در خانههاى اشرافى، دو طبقه از زنان شوهردار وجود داشت: 1. زنانى که مقام اوّل را داشتند و "پادشازن" خوانده مىشدند؛ 2. زنانى که با وجود داشتن شوهر واحد با "پادشازن"، در جایگاهى پایینتر از او بودند و "چکرزن" نامیده مىشدند. "پادشازن" از لحاظ نسب و مقام خانوادگى، هم طبقه همسر خود بود و کدبانوى منزل به شمار مىرفت، امّا در امور مالى و حقوقى دخالتى نداشت، چون طبق قانون، امور مالى وحقوقى فقط بر عهده مرد بود.
"پادشازن" مستمرّى روزانهاى از شوهرش دریافت مىکرد و بعد از مرگ او هم، به اندازه پسران خود یا پسران "پادشازن" دیگر، ارث مىبرد؛ ولى "چکرزن" نقطه مقابل "پادشازن" بود، یعنى از طبقاتى پایینتر از خانواده همسرش، و بیشتر نقش خدمتکار و یارى رساننده "پادشازن" را ایفا مىکرد. البته ناگفته نماند که او هم "مهریه" مىگرفت؛ تا زمانى که براى کار کردن مفید بود مقرّرىِ سالیانه دریافت مىکرد و همچنین توانایى ترقّى به مقام "پادشازن" را داشت، امّا تا زمانى که به آن مقام ترقّى نمىکرد تحت امر و فرمان "پادشازن" بود.(64) شوهر، وظیفه داشت تا پایان عمر، "پادشازن" را نگهدارى کند و پسرانش را تا سنّ بلوغ ودخترانش را تا زمان ازدواج سرپرستى کند امّا "چکرزن" از این چنین امتیازى برخوردار نبود و فقط، فرزندان پسرش در خانواده پذیرفته مىشدند.(65)
2. ازدواج استقراضى: این قسم از ازدواج را ازدواج "عاریتى" هم مىگفتند و به معناى ازدواج موقّت با زنى بود که شوهر دیگرى هم دارد. در این پیمان زناشویى، مرد مىتوانست زن اصلى خود را به مرد دیگرى که براى پرستارى کودکان خود، بدون کوتاهى شخصى، نیاز به زن پیدا کرده است و علاقه به داشتن آن را به وجه پسندیدهاى اظهار مىکند، به طور موقّت به همسرى دهد. در این میان، تنها رضایت شوهر مهم بود و خشنودى یا ناخشنودى زن هیچ تاثیر و اعتبارى در واگذارى موقّت او به دیگرى نداشت.
تعیین مدّت زمان این پیمان، بر عهده مردان بود و مىتوانست مدّت بسیار طولانى و مدیدى را در برگیرد. در ازدواج "استقراضى"، تنها واگذارى موقّت زن شرط بود ومال و دارایى زن نزد شوهر اوّل باقى مىماند و به شوهر دوّم داده نمىشد. کودکانى هم که دراین مدّت و در نتیجه زناشویى "استقراضى" حاصل مىشدند، متعلّق به شوهر اوّل زن بودند، نه پدرشان که شوهر موّقت مادرشان محسوب مىشد؛ ولى با این وجود، "حقّ سرپرستى" و قیمومیّت در تمام مدّت ازدواج "استقراضى" از آنِ شوهر موقّت بود(66)
3. ازدواج با محارم: جامعه آن روزگاران ایران، ازدواج با محارم را به بهانه حفظ پاکى نسب و خون خانواده جایز مىشمرد و آن را "خویذوگدس"(Khvedvaghdas) مىخواند. آنها ادّعا مىکردند که این کار، گناهان کبیره را محو و نابود مىکند: یکى از اولیاى آن عهد به نام "ارداى ویراز" هفت خواهر خود را به زنى گرفته بود و بهرام چوبین نیز با خواهر خود ازدواج کرده بود.
از "بطریق ماربها"، یکى از ایرانیان عصر انوشیروان، نقل شده است مىگوید: "عدالت خاصّه پرستندگان اهرمزد به نحوى جارى مىشود که مرد مجاز است با مادر و دختر وخواهر خود مزاوجت کند." نیز متذکر مىشوند که وى مثالهایى را که زرتشتیان براى تایید و تقدیس این امر روایت مىکردهاند آورده است. در آن دوران، ازدواج با نزدیکان به هیچ وجه ناپسند نبود، بلکه عمل ثواب و پسندیدهاى محسوب مىشد که از لحاظ دینى اجر و پاداش بسیار بزرگى داشت.(67)
پروفسور "کریستیان بارتلمه" مىگوید: "وقتى که مىخوانیم پدرى هنگامى که پسر بزرگ وى بالغ مىشود، یکى از زنان خود را به عقد ازدواج او درمىآورد؛ و یا هنگامى که در باره یک مساله تقسیم ارث اطلاع حاصل مىکنیم که بر اثر ازدواج وارثها، یعنى پسر و دختر کسى که ارث از خود باقى گذارده است، (برادر و خواهر قضیه حلّ و دعوى خاتمه پذیرفته است، دچار شگفتى مىشویم. "بسیارى از دانشمندان زرتشتى، امروز سخت مایلند که حدّاقل بزرگان افسانههاى مذهبى خود را با تفسیرهاى شجاعانه موادّ صریح موجود در ادبیّاتِ خود، از قید زناشویى با خواهران خود برهانند؛ لیکن اتّفاقا در مدح یکى از همین بزرگان که بسیار مورد توجه است ـ و متقدّم بر دانته در سفر بهشت و دوزخ به شمار مىرود ـ به طور صریح ذکر مىشود که وى هفت خواهر خود را به زنى داشته است؛ و این خواهران نخست راضى نمىشدند که شوهر و برادر آنان به چنین سفر پر خطرى ـ یعنى معراج به آسمان و سفر به دوزخ ـ تن در دهد."(68)
طلاق زن
از شیوههاى طلاق مرسوم و رایج آن زمان اطلاع چندانى به دست نیاوردیم امّا در هنگام تحقیق به این مطلب رسیدیم که اگر شوهرى در آن روزگاران به زن خود مىگفت: "تو از این پس دیگر صاحب اختیار خود هستى". زن با وجود این که مطلّقه نمىشد، ولى اجازه مىیافت که به یک زناشویى دوّمى به طور موازى با ازدواج نخستین خود تن بدهد.(69) البته در ازدواج جدید، به عنوان "زن خدمتکار" همسر تازه خویش محسوب مىشد. فرزندانى هم که در این ازدواج تازه و در مدّت حیات شوهر اوّلش به دنیا مىآمدند، متعلّق به شوهر نخستیناش بود. یعنى زن همچنان تحت سرپرستى و قیمومیّت شوهر اوّل باقى مىماند.(70)
فصل پنجم – زن در عرب جاهلیت
عرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابین حیوان و انسان یعنى وسیلهاى براى ازدیاد نسل و خدمتکارى مىدانست و دختر دار شدن را مصیبت مىانگاشت.(71) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مىشنید که زنش فرزند دخترى به دنیا آورده است از شدّت خشم و عصبانیّت رنگ چهرهاش برمىگشت و به سیاهى مىگرایید همان گونه که قرآن مىفرماید:"وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلاُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ کَظیمٌ"؛ و چون یکى از آنان را به فرزند دخترى مژده مىدادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سیاه مىشد و سخت دلتنگ مىگردید.(72) آنها همچنان که بچّههاى سگ را در آب مىاندختند دختران خویش را هم زنده به گور مىکردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(73) و هیچکس هم آنان را در این عمل، منع یامواخذه نمىکرد؛ حتّى مادران دختران نیز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها کسى بود که صاحب حقّ بود و اختیار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(74)
عرب جاهلیّت به یک همسر اکتفا نمىکرد؛ همسران متعدّد اختیار مىنمود و این کار او یا به منظور تامین معاش زن بود، یا براى ازدیاد نسل و فرزند و یا براى تامین اهداف سیاسى. چون مىخواستند از طریق ازدواجهاى متعدّد با دخترانى از قبایل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بیفزایند.(75)
با همه این احوالات، ازدواج در عصر جاهلیّت به شیوههاى مختلف و متفاوتى شکل مىگرفت که در اینجا به برخى از آنان اشاره مىکنیم:
1) ازدواج "بر اساس پرداخت مهریّه":در این قسم از ازدواج که همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مىکرد و با تعیین مهریّه مشخصّى او را به عقد خویش در مىآورد.(76)
2. ازدواج "متعه": در این نوع از ازدواج، زن مدّت معیّنى را به همسرى شخصى معیّن درمىآمد و هنگامى که مدّت معیّن پایان مىیافت خود به خود جدایى و طلاق بین زن و مرد حاصل مىشد. در این ازدواج، مرد مهریه معیّنى به زن مىپرداخت وفرزندانى که در نتیجه این پیوند حاصل مىشدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه این ازدواج، از پیمانهاى زناشویى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن کریم به آن اشاره کرده است:
"فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَهً و…"(77)(78)
3. ازدواج "ظعینه": هر گاه در جنگها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مىگرفت اختیار داشت که با آن ازدواج کند و زن هم حقّ هیچ گونه اعتراض و سرپیچیى نداشت؛ چون جزو دارایىهاى وى محسوب مىشد. این ازدواج بدون عقد و مهریه انجام مىگرفت.(79)
4. ازدواج "شغار": نوعى از ازدواج معاوضهاى بود؛ به این ترتیب که شخصى، دختر یا خواهر خود را به عقد دیگرى مىآورد و به جاى اخذ مهریه، متقابلاً دختر یا خواهر او را زن خود مىساخت. در این میان فقط رضایت و تمایل مردان مهمّ بود و زنان حقّ هیچ اعتراض یا مخالفتى نداشتند و همچون کالایى مبادله مىشدند. زن مورد معامله "شغار"، هر کسى از نزدیکان مىتوانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و…(80)
5. ازدواج "بدل": این ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد دیگر شکل مىگرفت. هر مردى که از زن شخص دیگرى خوشش مىآمد آداب و رسوم محیط به او اجازه مىداد که به شوهر آن زن، پیشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ یعنى زن خویش را در اختیار او قرار دهد و زن وى را در اختیار بگیرد. این ازدواج همان گونه که گفتیم از راه عوض کردن و مبادله بدون مهریّه بود و مردى به مرد دیگر مىگفت: "اِنزل لىِ عن اِمراتک و انزل لک عن اِمراتى."(81)
6. ازدواج "استبضاع": نوعى زناشویى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق این زناشویى اگر مردى تمایل به داشتن فرزندى با خصایص و ویژگىهاى خاصّى بود مثلاً مایل بود که فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بىباک یا شاعرى نیکو سخن و یگانه داشته باشد و… و خود از آن خصایص و کمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معیّنى طبق قرار داد در اختیار مردى که بر خوردار از آن صفات بود قرار مىداد تا از وى باردار شود. وقتى که زن از حیض پاک مىشد، شوهرش به وى مىگفت: "نزد فلانى برو و در اختیار او باش تا زمانى که از وى باردار شوى." طفلِ حاصل از این پیمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم که زن در نزد مرد دوّم بود هیچ ارتباطى بین او و شوهر پیشینش نبود و پس از باردار شدن بود که شوهر نخستین هر زمان که اراده مىکرد مىتوانست به زن خویش رجوع کند.(82)
7. ازدواج "مقت"(ضیزن): یکى دیگر از زناشویىهاى رایج در دوره جاهلیّت این بود که اگر شخصى فوت مىکرد زنش، مثل سایر اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مىرسید. این ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مىگرفت (البته در صورتى که آن زن نامادرى پسرش مىبود). وقتى که مردى مىمرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خویش مىانداخت و بدین سان همسرىِ او را به ارث مىبرد. اگر این زن، جوان و زیبا بود و پسر در خود میل و رغبتى به آن زن احساس مىکرد از او بهرهمند مىشد و گرنه، با مهریّه جدیدى وى را به عقد یکى از برادران خویش در مىآورد این مهریّه جدید هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن کسى که علاقهمند به آن زن بود عقب نشینى کرده بود. اگر میّت هیچ پسرى نداشت، زن به مردان فامیل تعلّق مىگرفت و هر کدام از آنان که به عنوان اظهار تمایل و تصاحب وى، پیشتر از دیگران پارچهاى به سوى زن پرتاب مىکرد، یا بر سرش مىانداخت، صاحب وى مىشد.
کسى که صاحب این زن مىشد اگر مىخواست او را به همسرى خود بر مىگزید و گرنه، مىتوانست او را از ازدواج با دیگران نیز محروم کند و آن قدر از او نگهدارى کند تا اینکه عمرش پایان پذیرد.
برخى هم گفتهاند: نکاح "ضیزن" بر ازدواجى اطلاق مىشد که در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مىکرد. حالا فرقى نمىکرد که پدرش او را طلاق داده باشد یا این که مرده باشد.(83)
8. ازدواج "رهط": نوعى ازدواج گروهى بود که در آن تعدادى مرد، با رضایت و توافق همدیگر با زنى رابطه زناشویى برقرار مىکردند و در مقابل، مخارج او را تامین مىنمودند .تعداد این مردان هیچگاه از ده تن تجاوز نمىکرد و فرزندى که در نتیجه چنین ازدواجى متولّد مىشد در صورتى که پسر بود، با تعیین مادر به یکى از آن مردان مىرسید. به این ترتیب که چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد یکایک آن مردان را مىطلبید و سپس به یکى از آنان خطاب مىکرد و بااسم او را صدا مىزد و مىگفت: این فرزند از آن تو است. با این کیفیّت، پدر طفل را انتخاب مىنمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هیچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم که طفل تولّد یافته، دختر بود، کسى به عنوان پدر وى انتخاب نمىشد؛ چون هیچ کدام حاضر نبودند پدر یک دختر باشند.(84)
9. ازدواج "خدن": در این نوع زناشویى، زن و مرد رابطه محرمانهاى با هم برقرار مىکردند که نیاز به نفقه و مهریه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. این زناشویى در عین حال که یک زناشویى معمولى نبود، باز خالى از رسمیّت نبود وعرف محیط آن را جایز مىدانست و مىگفت:"ما استتر فلا باس و ما ظهر لوم"؛ هر چیزى که محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آنچه که آشکار شد مایه ننگ و عار است.(85)
10) ازدواج "جمع": یکى از سنّتهاى عرب جاهلیّت این بود که از طریق زنان و کنیزان به جمع آورى مال و ثروت مىپرداختند. در بازارهاى عرب، خانههایى مهیّا مىساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مىکردند. عدّه زیادى از مردم جمع مىشدند و به آن خانهها مىرفتند. زنانى که در این خانهها جاى داشتند "بغایا" نامیده مىشدند. محیط جاهلیّت نه تنها این عمل آنها را محکوم نمىکرد، بلکه اگر یکى از آنان حامله مىشد و فرزندى به دنیا مىآورد، بر گرد او جمع مىشدند و قیافه شناسان را دعوت مىکردند و با کمک آنها، کودک را به کسى که بیش از دیگران به کودک شباهت داشت ملحق مىکردند و او را پدر آن کودک مىدانستند.(86)
برخى از تاریخ نگاران، نوع دیگرى از ازدواجهاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذکر شدهاند که در آن، همه برادران با هم به یک زن مشترک اکتفا مىکردند و با او رابطه زناشویى برقرار مىکردند. آنان مىگفتند: برادران در همه چیز هم شریکاند چه مال چه همسر. در این پیمان ریاست با برادر بزرگتر بود. زن، شبها در اختیار او بود و هر یک از آنها با خود عصایى حمل مىکرد. هر وقت یکى از آنان مىخواست با زن خلوت کند، عصاى خودش را بر در خیمه مىگذاشت تا علامتى باشد براى برادران دیگر که بدانند یکى از آنها داخل خیمه است و داخل نشوند.(87)
اعراب آن زمان ازدواج کردن یک مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بین دو خواهر) را اصلاً حرام نمىدانستند.(88) در آخر این را هم گفته باشیم که زنان در آن روزگاران، هیچ بهرهاى از ارث نداشتند.(89)
پاورقی ها:
1. همان، ص 507.
2. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى؛ چ 4، تهران، انتشارات اقبال، 1339، ص 670.
3. همان، ص 350.
4. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه ا.ح.آریانپور؛ تهران، انتشارات اقبال، 1349 ش، ج 4، ص 90 ـ 89.
5. همان، ص 149 ـ 148.
6. همان، ص 149.
7. همان، ص 150 ـ 149.
8. همان، ص 150.
9. همان.
10. همان.
11. همان، ص 146.
12. تمدّن اسلام و عرب، ص 507.
13. تاریخ تمدّن، ج 4، ص 146.
14. تاریخ ملل شرق و یونان، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه عبدالحسین خان هژیر، انتشارات کمیسیون معارف، چاپ اول، تهران، 1309 ش، ص 245.
15. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، فتح اللّه مجتبایى، انتشارات اقبال، تهران، 1349، ج 5، ص 60.
16. همان، ص 93.
17. همان، ص 63.
18. همان، ص 86.
19. همان، ص 87 ـ 86.
20. همان، ج 4، ص 206.
21. همان، ج 5، ص78.
22. همان، ص 88.
23. همان، ص 89.
24. همان، ص 90.
25. همان، ص 91.
26. همان ج 4، ص 337.
27. همان، ج 5، ص 21.
28. تاریخ رم، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه غلامحسین زیرک زاده؛ چاپ دوم، انتشارات کتابفروشى سینا، 1332، ص 103.
29. همان، ص 104.
30. تمدّن اسلام وعرب، ص 509.
31. تاریخ رم، ص 104.
32. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات اقبال، 1341، ج 7، ص 110 ـ109.
33. تاریخ رم، ص 106.
34. تاریخ تمدّن، ج 7،ص 110.
35. منتسکیو، روح القوانین، ص 718.
36. همان، ص 727.
37. همان، ص 718.
38. تاریخ تمدّن، ج 7، ص 216.
39. همان، ص 217 ـ 216.
40. همان، ص 90 ـ 89.
41. همان، ص 95.
42. همان، ص 91 ـ 90.
43. همان، ص 92 ـ 91.
44. همان، ص 91.
45. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه مهرداد مهرین، انتشارات اقبال، 1337، ج 2، ص 705.
46. تمدّن اسلام و عرب، ص 507.
47. تاریخ تمدّن، ج 2، ص 698.
48. همان، ص 701.
49. همان، ص 702 ـ 701.
50. همان، ص 703.
51. همان، ص 588.
52. همان، ص 705 ـ 704.
53. همان، ص 705.
54. همان، ص 706.
55. همان.
56. همان، ص 707.
57. همان، ص 588.
58. همان.
59. همان، ص 707 – 706.
60. همان، ص 709.
61. همان، ص 704.
62. زن در حقوق ساسانى، کریستیان بارتلمه، ترجمه ناصرالدّین صاحب الزّمانى، چاپ اول، تهران، موسسه مطبوعاتى عطایى، 1337 ش، ص40.
63. همان، ص 51.
64. همان، ص 54 ـ 52.
65. ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمه رشید یاسمى، چاپ نهم، انتشارات دنیاى کتاب، 1374، ص 433.
66. زن در حقوق ساسانى، ص 58 – 56.
67. ایران در زمان ساسانیان، ص 435 ـ 433.
68. زن در حقوق ساسانى، ص 61 ـ 60.
69. همان، ص 60.
70. ایران در زمان ساسانیان، ص 441.
71. تمدّن اسلام و عرب، ص 503.
72. سوره نحل، آیه 58.
73. همان.
74. المفصّل فى تاریخ العرب قبلالاسلام، جواد على، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 م، ج5، ص 528.
75. سید عبدالعزیز سالم؛ تاریخ عرب قبل از اسلام؛ ترجمه باقر صدرىنیا؛ چاپ اول، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 349.
76. عمدهالقارى، بدرالدّین ابى محمد محمود العینى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 10، ص 121.
77. سوره نساء، آیه 24.
78. بلوغ الارب فى معرفه احوال العرب، سید محمود شکرى آلوسى، چاپ سوم، مصر، دارالکتاب القربى، ج 2، ص 5؛ المفصّل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 5، ص 536 و تاریخ عرب قبل از اسلام، ص 349.
79. المفصّل، ج 5، ص 546.
80. سنن الکبرى، ابى بکراحمد بیهقى، بیروت، دارالفکر، ج 10 ص 475 ـ 474؛ سنن ابى داود، ابى داود سجستانى؛ داراحیاءالسنّه النبویّه، ج2، ص 227 ـ لسان العرب، ابن منظور، چاپ اول، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1408 ه.ق، ج 7، ص 144؛ بلوغ الارب، ج2، ص 5 و عمدهالقارى، ج 10، ص 108.
81. عمده القارى، ج 10 ،ص 123؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 5 و المفصّل، ج 5، ص 537.
82. النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 1، ص 133؛ المفصّل، ج 5، ص 538؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 3 و عمدهالقارى، ج 10، ص 121.
83. المحبّر، ابى جعفر محمد بن حبیب، 1361 ه.ق، ص 325؛ المسبوط، شمس الدّین سرخسى، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه.ق، ج 4، ص 198 ـ 197 ؛ تفسیر المنار، محمد رشید رضا، چاپ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1374 ه.ق، ج 4، ص 453؛ روح المعانى، سید محمود آلوسى بغدادى، بیروت، احیاءالتراث العربى، ج 4، ص 245؛ سنن الکبرى، ج 10، ص 406؛ تاج العروس، ج 1، ص 585 و المفصّل، ج 5، ص 535 ـ 534.
84. عمدهالقارى، ج 10، ص 122 و بلوغ الارب، ج 2، ص 4.
85. عمدهالقارى، ج 10، ص 123 و بلوغ الارب، ج 2، ص 5.
86. عمدهالقارى، ج 10، ص 122؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 4 و المحبّر، ص 340.
87. المفصّل، ج 5، ص 541 ـ 540.
88. جامعالبیان، ابن جریر طبرى، بیروت، دارالفکر، 1415 ه.ق، ج3، ص 420.
89. المحبّر، ص 324.
زن در اسلام:
جهل و تاریکى، عالم را فرا گرفته بود و اخلاق و معنویت پایمال ابلیس و ابلیسیان گشته بود. خدایانِ چوبین به عنوان نمادى از خدا در گوشه خانه و عبادتگاه جاى داشتند؛ امّا در حقیقت، هوى و هوس بود که بر دلهاى آنان خدایى مىکرد. زن به کالایى براى رفع هوى و هوس تبدیل شده بود و در غایت مظلومیّت، فریاد دادخواهى سر داده بود و در این اوان بود که "اسلام" از جزیرهالعرب سربلند کرد و قد برافراشت و به این نداى مظلومیت که نه تنها نداى زن بلکه نداى انسانیّت بود، لبیک گفت و با تعالیم ناب و انسانسازش به یارى انسان و انسانیّت شتافت و زن را از ورطه خوارى و ذلّت بیرون کشید و بر قلّه رفیع عزّت نشاند.
اکنون در بخش دوّم از مقاله خویش، به بررسى موقعیّت و جایگاه زن در اسلام، در سه فصل خواهیم پرداخت: فصل اوّل: جایگاه زن در اسلام؛ فصل دوّم: جلوههاى حضور زن در اسلام (قسمت اوّل)(1)؛ فصل سوّم: جلوههاى حضور زن در اسلام (قسمت دوّم)(2).
فصل اول: جایگاه زن در اسلام
از نگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند؛ هر دو مخلوق خدایند و هر دو برابر، امّا این برابرى در کمالات و دستیابى به مقامات معنوى و انسانى، بندگى و تعبّد الهى و کرامت وجودى انسان بر سایرین است نه در احکام و وظایف. از سوى دیگر، هر دو به یک اندازه در بنیان خانواده، اجتماع و بقاى نسل آدمى سهیمند؛ خداوند مىفرماید: "اى مردم، شما را از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبههاى بسیار و قبیلههاى مختلف گردانیدیم."(3) قرآن به صراحت اعلان مىکند که زن و مرد، هر دو، از یک جوهر انسانى و یک نفس واحد، خلقت یافتهاند و زن مایه آرامش و آسودگى مرد است: "او خدایى است که همه شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید."(4)
در پیشگاه خداوند، زن و مرد هر دو یک مقام دارند و هیچ یک به خودى خود بر دیگرى برترى ندارد؛ چون هر دو از یک جوهرند و جنسیّت مایه برترى آنان بر دیگرى نیست؛ هیچ مردى را بر زنى و هیچ زنى را بر مردى برترى نیست مگر به سبب ایمان و تقوایشان؛ این همان مطلبى است که خداوند در آیه 13 سوره حجرات به آن تصریح نموده است.
در احکام و وظایف، تفاوتهایى براى زن و مرد لحاظ شده است که این تفاوتها بر اساس نوع آفرینش و جایگاه زن در نظام خلقت و طبیعت است و این برنامه و تقسیم وظایف و مسئولیتهاى زن و مرد به خوبى واضح و روشن است. خدمت به زن و ارزش بخشیدن به اوست، نه تبعیض و بىعدالتى. اسلام مىخواهد زن به مقام والاى انسانیّت دست یابد؛ در سرنوشت خویش دخیل باشد و آنچنان که شایسته یک انسان است زندگى کند؛ از همین رو، مسیر کمالش را تعیین و راه را نشانش داده است تا وى به اختیار و اراده خویش، مسیر سعادت برگزیند و به کمال انسانى خویش نایل گردد.
ارزش و مقام زن
اسلام پشت پا به تصوّر خام و باطل تمامى کسانى زد که زن را موجودى پست و فرومایه و دختردار شدن را ننگ خویش مىدانستند و مىپنداشتند که زن موجودى زاید در نظام خلقت است. اسلام به زن ارزش بخشید و به مقابله با اندیشههاى بىاساسى پرداخت که زن را بىارزش مىدانست. زن را به پارسایى فرا خواند و او را نشان خوشبختى و سعادت دو جهان و بهترین گنجینه یک مرد معرّفى نمود(5) و به آنانى که دختران را ناپسند مىداشتند، فرمود: "دختران را مکروه مدارید که آنها مایه اُنسند"(6) و طولى نکشید که دختر دار بودن را از ننگ، به گنج مبدّل نمود و فرمود: "هر مسلمانى که دو دختر وى به بلوغ رسند و تا در خانه او هستند با آنها نیکى کند بهشتى مىشود."(7)
اسلام به زن، حقّ اختیار و تعیین سرنوشت داد؛ تا خود، راه خویش را برگزیند. در صدر اسلام، دخترى بود به نام "خنساء" که خواستگاران متعدّدى داشت. یکى از خواستگاران وى جوان دلیر و شجاعى بود به نام "ابولبابه"؛ که مطلوب "خنساء" قرار گرفته بود. "حذام بن خالد"، پدر خنساء، بر خلاف میل دختر خود و بدون رضایت او، وى را به عقد شخص دیگرى آورد. "خنساء"، ناخشنود از عمل پدر، نزد پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله آمد و ماجراى خویش بازگو کرد. پیامبر پس از شنیدن ماجرا، فرمود: "خنساء، آیا به کار پدرت راضى هستى؟" پاسخ داد: "هرگز." آن حضرت فرمود: "پس عقدت صحیح نیست؛ با هر که میل دارى ازدواج کن." سپس "حذام" را احضار نمود و فرمود: "باید طبق میل دخترت رفتار کنى واو را به عقد آن کسى که مىخواهد، درآورى." او نیز چنین کرد.(8)
اسلام، ازدواج با محارم را ممنوع ساخت و به زن ارزش حقوقى بخشید تا به همگان اعلام کند که زن کالا نیست، تا مورد مبادله و تبادل قرار گیرد یا به ارث برسد. از همین رو فرمود:"این اهل ایمان، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید."(9) نیز فرمود: "با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند، هرگز ازدواج نکنید؛ مگر آنچه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است. حرام شده است بر شما، مادرانتان، ودختران، و خواهران، عمّهها و خالهها و دختران برادر، دختران خواهر شما، و مادرانى که شما را شیر دادهاند و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافتهاند از همسرانى که با آنها آمیزش جنسى داشتهاید و همچنین همسران پسرانتان که از نسل شما هستند ـ نه پسر خواندهها ـ و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است."(10) تعدّد شوهر را نیز منع نمود و فرمود:"و نکاح زنِ محصنه ـ شوهردار ـ نیز براى شما حرام شد".(11)
ازدواج
پیمان زناشویى، پیمان مقدّسى است و رضایت زن، رکن اساسى ازدواج از نظر اسلام است؛ او آزاد است که به اختیار خود، همسر (همسفر زندگى)اش را برگزیند.
مرد، وظیفه دارد در آغاز پیمان زناشویى و زندگى مشترک، "مهریّهاى" را به عنوان پیش کش و هدیه براى همسر خویش در نظر بگیرد و تقدیمش کند و البتّه که این پیش کش منحصر و مختص به زن است و هیچ کس دیگرى در آن سهمى ندارد، از همین رو قرآن مىفرماید: "مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر به آنها بپردازید."(12) و نیز رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: "هر که زنى گیرد و در خاطر داشته باشد که مهر او را نپردازد هنگام مرگ، چون زناکاران بمیرد."(13)
خداوند در آیه 4 سوره نساء از مهریه با نام "صدقه" یاد کرده است که مىتوان اینچنین بیان کرد: صدقه از ماده صدق است و از آن رو بر مهریه اطلاق مىشود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است و از محبّت قلبى و حقیقى وى نشان دارد.
علاوه بر مهریّه، در تمام مدّت زمانى که زن و مرد با یکدیگر زندگى مشترکى دارند، پرداخت نفقه نیز بر عهده مرد و امرى واجب است که در صورت تخلّف مرد از پرداخت آن، زن مىتواند اقامه دعوى کند.
ارث
اسلام، بر خلاف اکثریت قریب به اتفّاق تمدّنهاى قدیم که زن را از ارث محروم کرده بودند، وى را سهیم در ارث مىداند و مىفرماید: "براى اولادان ذکور سهمى از میراث پدر و مادر و خویشان است و براى فرزنان اناث نیز سهمى از میراث؛ چه مال اندک باشد یا که بسیار، نصیب هر کس از آن ـ در کتاب حقّ ـ معیّن شده است."(14)
طلاق
اسلام، طلاق را عملى حلال، امّا منفور مىداند و مىفرماید: "زن بگیرید و طلاق مدهید؛ زیرا خداوند مردانى را که مکرّر زن گیرند و زنانى را که مکرر شوهر کنند دوست ندارد."(15) اسلام، طلاق را اجازه داده است ولى شرایط خاصّى را براى آن در نظر گرفته است تا عملاً این عمل منفور ولى حلال را به تعویق اندازد؛ شاید پشیمانى براى زن و مرد حاصل شود و از این عمل منصرف گردند. یکى از این شرایط، لزوم حضور دو شاهد عادل است؛ در صورتى که در ازدواج، وجود شاهد شرط نیست، چون آنجا نمىخواهد موجب تاخیر خیر گردد.
در اسلام، حقّ طلاق با مرد است؛ لیکن در مواردى که مرد کوتاهى کند و به وظایف خویش نسبت به همسرش عمل نکند و حاضر به طلاق نیز نباشد، بنابر احادیث و آیات صریح قرآن، حاکم شرع باید به مرد تکلیف طلاق کند و اگر سرپیچى نمود، طلاق را جارى کند. نقش زن در اجتماع
زن در اجتماع، وظیفهاى دارد که از مرد ساخته نیست؛ نقشش بىهمتاست و بدون شکّ، بقاى زندگى و نسل بشر محتاج وجود وى است. به بیان دیگر، او نیمى از پیکر جامعه است ونمىتوان از او و نقش سازندهاش چشم پوشید؛گر چه کج اندیشان روزگار و دایگان دلسوزتر از مادر به بهانه حمایت از حقوق زن، او را از حقّ واقعىاش محروم مىکنند. مىپرسند: وظیفه زن چیست؟ نقش بىهمتاى او کدام است؟ آنان که نمىدانند یا خود را به ندانستن زدهاند، بدانند که وظیفه زن، تربیت است؛ او مربّى است و اوّلین کلاس جامعه، دامان اوست. در دامان اوست که کودک مهر و محبّت را مىآموزد؛ صفا و صمیمیّت را مىآموزد و به خود مىبالد و شکوفا مىشود.از دامان اوست که انسانهاى بزرگ پیدا مىشوند؛ از دامان اوست که سازندگان جامعه پا به اجتماع مىگذارند و از دامان اوست که سعادت برمىخیزد. او مادر است و وظیفه مادرى و انسان پرورى بر دوش دارد، و چه وظیفهاى بالاتر از آن؟ چه نقشى والاتر و ارجمندتر از آن؟ کدام مرد مىتواند چنان بارى را بر دوش گیرد؟! مسئولیتى که نظام طبیعت و خلقت بر دوش زن نهاده است.
ناگفته نماند که اسلام با حضور زن، کار و تلاش و فعّالیّتهاى وى در صحنه اجتماع و بستر جامعه مخالف نیست؛ آن را منع نکرده است، بلکه وظیفه اصلى او را مادرى مىداند و تربیت و پرورش انسانهاى بزرگ و وارسته. در کنار آن نیز به زن اجازه مىدهد تا با حفظ حریم و عفّت و پاکدامنى و در پوششى محفوظ از تیر زهر آلود نگاههاى هوس آلوده آلوده دلان، در اجتماع حضور یابد و سرنوشت خویش را برگزیند.
اسلام به منظور پایدارى و استحکام خانواده و جامعه، وظایف اقتصادى و تامین معاش خانواده را بر عهده مرد و وظیفه همسردارى و مادى را بر عهده زن گذاشته است. زن تا زمانى که از سوى شوهر تامین مىشود براى کار در خارج از خانه باید از وى کسب اجازه کند؛ امّا در صورتى که تامین نشود، نیازى به اجازه او ندارد. شاید برخى بپرسند: چرا مرد مسئول تامین معاش است و زن نه؟
در پاسخ باید گفت: این تقسیم کار، بر اساس نقش طبیعى آنان است. نظام خلقت، رنجها و دشوارىهاى باردارى و فرزند دارى را بر شانههاى زن گذاشته است و او ناچار است به طور طبیعى، حدود نُه ماه طفل را حمل کند و پس از آن علاوه بر همه دردها و رنجهاى طاقت فرساى باردارى، شب و روز به مراقبت و نگاهدارى از نوزاد خویش بپردازد و از شیره جان خویش در کام وى ریزد تا او رشد نماید و در عین حال، تربیتش را نیز عهده دار باشد. با این همه مشقّتى که تحمل مىکند و رنجهایى که مىبیند دیگر تاب وتوانى نمىیابد که تامین معاش خانواده را نیز بر عهده گیرد. لذا اوّلین وظیفه زن، مادرى است.
پاورقی ها:
1. به بررسى نمونههایى از حضور زن در صحنههاى مختلف اجتماعى و فعالیتهاى سازنده آنان در صدر اسلام مىپردازد.
2. به بررسى گوشههایى از عملکرد زنان عاشورایى در وقایع و رویدادهاى تاریخ مىپردازد.
3. سوره حجرات، آیه 13.
4. سوره اعراف، آیه 189.
5. ابوالقاسم پاینده؛ نهج الفصاحه، چاپ دهم، انتشارات جاویدان، ص 50.
6. همان، ص 520.
7. همان، ص 588.
8. الاصابه فى تمییزالصحابه، ابن حجرعسقلانى، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 286.
9. سوره نساء، آیه 19.
10. سوره نساء، آیه 22 ـ 23.
11. سوره نساء، آیه 24.
12. سوره نساء، آیه 4.
13. نهج الفصاحه، ص 207.
14. همان، آیه 7.
15. همان، ص 229.
زن از یونان باستان تا اسلام – حجاب:
پیشینه حجاب
"یا بنى آدم قد انزلنا علیکم لباسا یوارى سَوْاتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر ذلک من آیات اللّه لعلکم یذکرون."(1)
بررسى تاریخ زندگى بشر به دو طریق ممکن است :
1. گذشته انسان را از جهت مادّى یعنى سیر تکاملى انسان رااز حیث چگونگى تولید و صنعت مطالعه کنیم .
2. گذشته انسان را از جهت رشد معنوى ، یعنى عروج و هبوط انسانها در مسیر کسب صفات متعالى ، از آغاز خلقت تاکنون در پرتو هدایتهاى پیامبران خدا مورد بررسى قرار دهیم .
رنسانس و انقلاب صنعتى اروپا همه چیز را دگرگون کرد و توجه بشر را از علوم عقلى به سوى علوم تجربى و حسى سوق داد و به جاى فلسفه و جهان بینى الهى ، فلسفه و جهان بینى مادى را مطرح کرد و به جاى اخلاق و مفاهیم با ارزش معنوى و الهى ، مفاهیم اومانیستى را مطرح کرد. در تاریخ نیز به جاى بررسى و تحقیق درباره رشد معنوى انسانها ، بررسى تاریخ رشد و تکامل ابزار تولید را جایگزین کرد.
امروز وقتى اسمى از تاریخ به میان مىآید ، مقصود از آن تاریخ تمدن است و مقصود از تاریخ تمدن ، تاریخ ابزار و تولید و رابطه آن با انسانهاست . از اینرو ، دورههاى تاریخ را بر اساس مبانى مادى نامگذارى کردهاند. حجاب ، امرى معنوى و در بر دارنده حیا و عفّت انسانها است . مقصود از حجاب این است که در وجود و فطرت پیشینه حجاب
زنها نیرویى است به نام حیا که او را در مقابل مردان اجنبى به عفت و پاکدامنى دعوت مىکند . از آن جا که ادیان الهى منطبق با فطرت انسانها هستند ، پوشش انسانها نیز ریشه در فطرت و خواست درونى دارد. پس پوشش زن واکنش است که زنها بر اثر یک نیروى درونى و فطرى به نام حیا ، در مقابل مردان اجنبى از خود نشان مىدهند ؛ مثل واکنش سرخ شدن صورت انسانها هنگام خجالت . قرآن کریم مىفرماید: وقتى که آدم و حوا از بهشت هبوط آمدند ، به دنبال ساترى از برگ درختان مىگشتند ،(2) که فطرى بودن پوشش را مىرساند.
آثار به جامانده از انسانهاى اولیه نشانگر این است که حجاب پیشینهاى به درازاى تاریخ دارد و اختصاص به اسلام ندارد .
نقش برجستهاى که در تل العمارنه (در استان اسیوط مصر) موجود است و مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر ملکه "نفرتى تى" و دخترش را نشان مىدهد که هر دو پوشش به تن دارند.(3)
نقش برجستهاى که مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر فرعون مکاریتوس و یک زن و دخترش را نشان مىدهند که هر سه ، قسمت پایین بدن را پوشانیدهاند.(4)
در تصویرى از یک نقاش مصرى که با توجه به اهرام سه گانه مصر ، قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد مىرسد ، دختران تمام بدن خود و پسران نیمه پایین بدن را پوشاندهاند .(5)
نقش برجستههاى معبدهاى کارناسوس در موزه بریتانیا ، کتیبه معبد زئوس موزه برلین و مجسمه کاونارنس در موزه ناپل ، همگى نشان دهنده پوشش زنان در قبل از اسلام است .
در هر کدام از این موزهها مجسمههایى از زنان با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آنها به سه هزار سال قبل از میلاد مىرسد .(6)
از این تصاویر و نقاشىها معلوم مىشود که اصل حجاب قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حدّ و مرز آن را مشخص کرده است.
اسلام این عادت قدیمى را که از اعتدال بیرون بوده ، مثل بسیارى از عادات دیگر ، اصلاح و تعدیل نموده و جزء فریضه دینى قرار داده است .
به گواهى تاریخ ، زنان در یونان ، روم ، مصر و ایران باستان ، به ویژه زنان شهرنشین و زنان طبقه اشراف ، خود را مىپوشانیدند و از نظرها دور نگه مىداشتند. در یونان، زن هنگامى که از خانه بیرون مىآمد بدن و صورت خود را مىپوشانید . زنان آشورى به حجاب، بدن و صورت و سر عادت داشتند.
در روم شرقى (بیزانس) ، حجاب شدیدتر رواج داشت . در میان اروپائیان نیز حجاب معمول بود.
در روسیه ، حجاب تا هنگام سلطنت پطر کبیر معمول بود و در اثر کوشش و مداخله وى حجاب برداشته شد .
در ایران ، زنان اشراف بسیار کم از منزل خود بیرون مىرفتند و سخت به حجاب عادت کرده بودند.
حجاب از دیر زمان ، جزء عادات و آداب ملل متمدن جهان بوده است و اسلام آن را به صورت مناسب ، موافق با مصالح اجتماعى و حکم مذهبى قرار داده است.(7)
حجاب در عصر ابراهیم خلیل
در کتاب مقدس تورات آمده است ابى ملک جرار ، پادشاه فلسطین ، به سارا ، زن حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: به ابراهیم هزار مثقال نقره دادم تا براى تو و همراهانت پرده چشم بگیرد.(8)
فرانکس ، مفسر آمریکایى تورات ، در تفسیر این آیه مىگوید : ابى ملک پول بسیار به ابراهیم ، شوهر سارا ، داد تا این که براى سارا نقاب بخرد که به صورت خود ببندد و جمال خود را ، که محل خوف ابراهیم علیهالسلام بود ، از تمام سکنه آن جا بپوشاند و هر جا مىرود با نقاب باشد.(9)
علت نقاب نداشتن سارا این بود که حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام را نمرود دوّم "بى لباس" از بابل بیرون کرد وآن حضرت نتوانست نقاب و لباس درست براى سارا همسرش تهیه کند.(10)
ابى ملک ، پادشاه فلسطین ، بت پرست بود ؛ اما براى نقاب سارا ، زن ابراهیم علیهالسلام ، پول داد تا این که روى خود را از بتپرستان و غیر بت پرستان بپوشاند تا نامحرمان روى آن را نبینند. این کار ابى ملک دلالت مىکند که حجاب و نقاب زنان قبل از ظهور اسلام بوده است .
حجاب در قوم یهود
حجاب در میان قوم یهود شدیدتر بود. ویل دورانت مىگوید: اگر زنى به نقض قانون یهود مىپرداخت ، مثلاً بى آن که چیزى بر سر داشته باشد به میان مردم مىرفت ، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ، او را طلاق دهد.(11)
حجاب در عصر جاهلیت
حادثه فجّار دوم بین قریش و هوازن واقع شد . منشا آشوب این بود که گروهى از جوانان قریش در بازار عکاظ ، کنار زنى از قبیله بنى عامر نشسته بودند . آن زن روپوشى به چهره و پیراهن بلند داشت . جوانان از طرز لباش پوشیدن آن زن تعجب کردند و از او تقاضا کردند که نقاب از چهره بردارد ؛ اما ان زن از کنارزدن پوشش خود خوددارى کرد . یکى از جوانها پیراهن آن زن را از پشت سرش به وسیله خارى به پشتش بست و آن زن متوجه نشد و وقتى از جایش بلند شد پشت او دیده شد . جوانان خنده کنان ، گفتند : او ما را از نگاه کردن به صورتش منع مىکرد ، اما حالا ما پشت او را دیدیم . آن زن فریاد زد : ـ آل عامر. در نتیجه ، جنگ که با خونریزى همراه بود ، واقع شد.(12)
حجاب در روم:
رومانىها در عصر شوکت خود ، به حد کمال ، اهتمام به حفظ قانون حجاب داشتند ؛ حتى قابلهها و دایهها بدون چادر و روپوش از خانه بیرون نمىرفتند . به این وسیله ، آنان از فساد اخلاقى و اختلال نظام هیات اجتماعى ایمن بودند.(13)
حجاب در یونان
در دائره المعارف لاروس آمده است: و کان من عاده نساء الیونانیین القدما ان یحجبن بطرف مآذرهن او بحجاب خاص کان یصنع فى جراید کوس و امرجوس و غیرها شفافا جمیل الصنعه ؛(14) عادت زنهاى قدیم یونان بر آن بود که خود را به حجاب مستور مىداشتند ، حتى قابلهها و پیرزنها.
ریشه یابی کلمه حجاب
علماى علم ادب و لغویون ، در کتابهاى لغت ، کلمه "حجاب" را چنین معنا مىکنند : "حجاب" یعنى ستر و پرده.(15)
خداوند در داستان حضرت سلیمان علیهالسلام غروب خورشید را این گونه توصیف مىکند : حتى توارت بالحجاب ؛ تا آن وقت که خورشید پشت پرده مخفى شود.(16)
خداوند درباره زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: "اذا سئلتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب"؛ هرگاه سوال یا متاعى از آنها خواستى ، از پشت پرده بخواهید.(17)
خداوند درباره مشرکان که ایمان نمىآوردند ، از قول آنها مىگوید: و من بنینا و بنیک حجاب؛ میان ما و تو حجابى وجود دارد . پس تو به دنبال عمل خود باش و ما هم براى خودمان عمل مىکنیم.(18)
شایسته هیچ انسان نمىباشد که با خداوند سخن بگوید مگر از راه وحى یا پشت حجاب : "وما کان لبشر ان یکلّمه اللّه الا و حیا او من وراء حجاب."(19)
خداوند درباره پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: اذا قرات القران جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا.(20)
خداوند در سوره مریم مىفرماید: "فاتخذت من دونهم حجابا". میان خود و آنها حجاب افکند تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد.(21)
واژه حجاب 7 بار در قرآن آمده است و معناى آن در همه موارد چیزى است که از هر جهت مانع دیدن دیگر شود.(22)
امام على علیهالسلام در نامهاى به مالک اشتر مىنویسد: فلا تطولنّ احتجابک عن رعیتک؛ در میان مردم باش و کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن . دربان تو نباید تو را از مردم جدا کند ، بلکه خود را همیشه در معرض دید مردم قرار بده.(23)
واژه حجاب در اشعار نیز آمده است از جمله :
حجاب چهره جان مىشود غبار تنم *** خوشا دمى که از این چهره پرده مىفکند(24)
تملق حجاب است و بى حاصلى *** چو پیوندها بگسلى واصلى(25)
چون سیاره دوید از هر طرف شاه *** تو گفتى در حجاب ابر شد ماه(26)
ما در این ره حجاب خویشتنیم *** ورنه روى تو برابر ماست(27)
معنای اصطلاحی حجاب
اصطلاح "حجاب" در عصر ما ، به پوشش مخصوص زنان گفته مىشود .
اصطلاح حجاب در مورد پوشش زن ، یک اصطلاح جدید است . در قدیم ، مخصوصا در اصطلاح فقها ، کلمه "ستر" که به معناى پوشش است به کار مىرفت . فقها در کتابهاى صلاه و نکاح ، که متعرّض این مطلب شدهاند ، کلمه "ستر" را به کار بردهاند نه "حجاب" را ؛ چون معناى رایج و شایع ، لغتِ "حجاب پرده" است که اگر در مورد پوشش به کار برده مىشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عدهاى گمان کنند که اسلام خواسته زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد ، در حالى که وظیفه پوشش که در اسلام براى زنان مقرر شده بدین معنا نیست که از خانه بیرون نروند. پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمایى نپردازند . آیات مربوط این معنا را ذکر مىکند . فتواى فقها نیز موید این مطلب است.(28)
پس مقصود از حجاب زن در اسلام این است که زنان به جز صورت و دو دست و اعضاى بدن و مواضع زینت و زیور خود را در برابر مردان بیگانه بپوشاند ، تا بدین وسیله به حفظ عفّت و شرافت خود موفق شوند.(29)
کلمه "حجاب" در اصطلاح اهل دین ، به معناى پوشش تمام زن به وسیله چادر و نقاب ، بسیار شایع است و این اصطلاح از معناى لغوى ریشه مىگیرد و از آن جهت که پرده ، سبب پوشیدن هر چیز است که پشت آن قرار گیرد ، زیبایىهاى زن هم به وسیله نقاب و چادر مستور مىگردد و پشت آن واقع مىشود و فقها بدین جهت کلمه "حجاب" را در پوشش کامل زنان به کار بردهاند ؛ نه از آن جهت که زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس و زندانى باشد ، بلکه اسلام پوشش را براى زنان مقرر کرد که هنگام بیرون آمدن از خانه پشت پرده حجاب و نقاب قرار گیرد تا زیور آنان در برابر دیدگان اجانب قرار نگیرد.(30)
حجاب ، پوشش مناسب براى زنان است تا قسمتهایى که تحریک کننده غرایز مردانه است را بپوشانند و این کار به جهت ارزش و احترام زنها مىباشد ، تا این که به عفاف شناخته شود و مورد آزار و اذیت افراد شرور قرار نگیرند.(31)
حجاب تکلیف شرعی زنان است
پوششِ زنان ، حکمى شرعى است . دلیل این مطلب عبارت است از:
1. عقل؛ 2. سیره عملى؛ 3. آیات؛ 4. روایات .
1. عقل
کشف حجاب مستلزم مفاسد گوناگون است ، بلکه موجب گسیختن ریشه خانواده و فساد در جامعه مىشود و دفعِ مفاسد ، عقلاً واجب است.(32)
2. سیره عملیه
اقوام و قبایل مختلف از مسلمانها ، در آداب و رسوم با یکدیگر اختلاف زیاد دارند اما در مورد نماز ، روزه ، حج و حجاب اتفاق دارند . زنان مسلمان از صدر اسلام تاکنون حجاب داشتهاند . بنابر این حجاب از ضروریات دین است . و انکار آن ، انکار ضرورى دین است.(33)
3. قرآن و مساله "حجاب"
"و قل للمومنات یغضضن مِن اَبصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ماظهر منها و لیضربن بِخُمرهن على جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن…. و لایضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن."
و بگو اى محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم به زنهاى مومن که بپوشند چشمهاى خود را و محافظت کنند عورتهاى خود را و ظاهر نکنند زینتهاى خود را مگر زینتهایى که قهرا آشکار است و باید بیندازند مقنعههاى خود را بر گریبانهاى خود و ظاهر نکنند زینتهاى خود خود مگر براى شوهران…. باید نزنند پاهاى خود را به زمین طورى که زینتهاى پنهان آنها شود.(34)
در دوره جاهلیت ، زنان روسرىهاى خود را پشت سر مىانداختند و قسمتى از سینه و گردن و گردنبند و گوشواره آنها آشکار مىشد. با نزول این آیه ، زنان مامور شدند روسرى خود را به جلو و پیش رو بیاندازند تا اعضاى مذکور پنهان شود.(35)
امام باقر علیهالسلام فرمود : قبل از نزول این آیه ، زنها روسرىهاى خود را به عقب مىانداختند . جوانى از انصار چشمش به زنى افتاد و شیفته او شد . آن زن داخل کوچه تنگى شد . جوان که متوجه او بود ، استخوان یا شیشهاى که در دیوار بود صورت او را خونى کرد و آن جوان ماجرا را به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرد، این آیه نازل شد.(36)
"لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها؛" زنها نباید زینتهاى خود را آشکار کنند مگر آن مقدار از زینت که معلوم است.
مراد از زینت که نباید آشکار کند چیست؟ چند معنا براى زینت ذکر شده است :
1. زینتهاى پنهان و طبیعى یعنى اندام و زیبایى زن . زینتهاى آشکار ، چهره و دو دست تا مچ زنها است.(37)
2. بعضى زینت را به معناى محل زینت گرفتهاند ، زیرا آشکار کردن خود زینت مثل گوشواره و گردنبند به تنهایى مانع ندارد و ممنوعیت مربوط محل قرار گرفتن آنهاست.
3. بعضى زینتهاى آشکار را به معناى زینت آلات گرفتهاند ، البته به این شرط روى بدن قرار گرفته باشد . طبیعى است که آشکار کردن چنین زینتى توام با آشکار کردن اندامى است که زینت بر آن قرار دارد.
معناى درست ، معناى سوم است. زنها حق ندارند زینتهایى که پنهان است آشکار سازند ، هرچند اندامشان نمایان نشود . بنابر این نشان دادن لباسهاى مخصوصى که در زیر لباس یا چادر مىپوشند مجاز نمىباشند و قرآن کریم از ظاهر کردن چنین زینتى نهى کرده است.
"و لیضربن بخمرهن على جیوبهن."
خمر: جمع خمار به معناى پوشش است ، ولى معمولاً به چیزى گفته مىشود که زنها با آن سر خود را مىپوشانند . جیوب: جمع جیب به معناى یقه پیراهن است که از آن به گریبان تعبیر مىشود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن اطلاق مىشود.
از این جمله استفاده مىشود که زنان قبل از نزول این آیه ، روسرىهاى خود را به شانهها یا پشت سر مىانداختند ، طورى که مقدارى از سینه و گردن نمایان مىشود . قرآن دستور داد زنان روسرىهاى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا گردن و قسمتى از سینه که بیرون است پنهان گردد. ابن عباس مىگوید : این دستور به سبب این است که سینه ، گلو ، مو و گردن زنان از دید بیگانهها محفوظ بماند.(38)
زنان نباید زینتهاى خود را آشکار سازند مگر براى 12 طایفه که آنها را خداوند استثنا کرده است.(39)
1. در این آیه ، پوشاندن چشم مقدم شده بر حفظ و پوشش، که دلیل بر اهمیت اصل حجاب است ، چون نگاه ، مقدمه فتنه است . وقتى که پوشیدن چشم از نامحرم واجب باشد ، حجاب نیز واجب خواهد بود.
2. این آیه حدود و مرز حجاب را مشخص مىکند و وظیفه پوشش زن مسلمان را روشن مىکند که چگونه لباس بپوشد و اظهار زینت نکند ، مگر در صورتى که از طرف شرع اجازه داده شده است و آن در دو مورد است:
الف) زینتهایى که آشکارا و معلوموار است واجب نیست بپوشاند.
ب) عدهاى از محارم نیز استثناء شدهاند که در این صورت نیز اظهار زینت براى زنها حرام نمىباشد.
"یا ایّها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین و کان اللّه غفورا رحیما."
اى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بگو براى زنان و دختران و زنان مومنین که نزدیک کنند بر روى تمام بدنشان چادرهایشان را و این شیوه براى این است که به عفاف و نجابت شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.(40)
مراد از جلابیب چیست؟ سه نظر وجود دارد :
الف) پارچهاى بزرگ که از روسرى بلندتر است و سرو گردن و سینه را مىپوشاند.
ب) مقنعه و خمار (روسرى) .
ج) پیراهن گشاد.
قدر جامع این است که بدن را بپوشانند. بیشتر به نظر مىرسد که منظور پوششى است که از روسرى بزرگتر و از چادر کوچکتر است.(41)
علامه طباطبایى رحمهالله مىفرماید: کلمه "جلابیب" جمع جلباب است و آن جامهسرتاسرى است که تمام بدن را مىپوشاند و یا روسرى مخصوص است که صورت و سر را ساتر مىشود.(42)
"و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلک اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ"؛ هرگاه حاجتى داشته باشید که از زنان پرسشى نمایید یا متاعى بخواهید باید از پشت پرده سوال نمایید که این کار پاکیزهتر است براى دلهاى شما و دلهاى آنان.(43)
شان نزول: اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم گاهى براى حوایجى که داشتند وارد خانههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىشدند و گاهى مىشد که پیامبر تشریف نداشتند ، قهرا طرف تکلّم ، زنهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بود . آیه مذکور نازل شد که وقتى چیزى لازم شد از پشت پرده با آنها تکلّم کنید.(44)
وجه استدلال: "این آیه اگر چه اختصاص به زنهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دارد ، ولى مورد از قبیل مثال است و مانعى از شمول حکم به سایر زنها ندارد و علماى اسلام نیز حکم را منحصر به زنهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و از تکالیف آنها ندانستهاند و تخصیص حکم به زنهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم هم دلیلى ندارد. پس اصحاب با فیض حضورى که نسبت به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم داشتند اگر استتار و حجاب زن از مرد باعث تطهیر قلوب آنها بشود باقى افراد که از فیض حضورى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بهره نداشتند حجاب زن از مرد بیشتر موجب تطهیر قلوب آنها خواهد بود و هرچه باعث صفاى قلب و صدق زبان وحسن عمل باشد امر به آن در شریعت اسلام واجب است."(45)
"و القواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستغفعن خیرلهن و اللّه سمیع علیم؛" زنهاى بازنشسته که میل به نکاح ندارند باکى نیست که کنار بگذارند لباسهاى خود را یعنى جلباب و خمار خود را بیندازند ، البته در حالى که قصد آنها اظهار زینت و جلوهگرى نباشد و اگر در حال پیرى جانب عفت را نگاه بدارند براى آنها بهتر است ، زیرا خداوند شنوا و دانا است.(46)
وجه استدلال: "الف و لام در القواعد به معناى التى است و متضمن معناى شرط است . لذا در خبر او "فا" واقع شده است . پس محصل معنا آن باشد که وضع بالاپوش براى زنان که از قواعد هستند و امید به ازدواج ندارند جایز است و مفهوم شرط که بالاتفاق حجت است این باشد که جایز نیست براى زنهایى که از قواعد نمىباشند و امید به ازدواج دارند ، هنگام بیرون رفتن سر اندرزهاى خود را فرو نهند."(47)
"اگر حجاب بر زنان واجب نبود پیرهزنان را رخصت به بى حجابى غلط بود و تخصیص دادن زنان پیر را به جواز عدم حجاب دلیلى است که زنان دیگر واجب است با حجاب باشند ، و الا وجهى ندارد که زنان پیر را تخصیص دهد و استثناء کند."(48)
"این تکلیف رفعش از پیرزنان ، برهان است بر ثبوت تکلیف براى زنهاى جوان ، زیرا اگر همه زنها بىحجاب بودند اختصاص وضع ثیاب به قواعد از زنان بى محل بود."(49)
"و قرن فى بیوتکن و لاتبرّجن تبرّح الجاهلیه الاولى" زنها به خانه هایشان بمانند و مثل زنهاى عصر جاهلیت زیورنمایى نکنند.(50)
واژه "قرن": یا از ریشه "قرار" است یعنى در خانههاى خود بمانند و یا از ریشه "وقار" یعنى در رفتار و کردار خود باوقار باشند.(51)
واژه "تبرّج": علامه طباطبائى رحمهالله مىفرماید : تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است ، همانطورى که برج قلعه براى همه هویدا است.(52)
در مجمع البیان آمده است : تبرّج : ابراز کردنِ زر و زیور و موارد زینت و زیبایى است و آن گرفته شده از بُرج است.(53)
4. عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال مر ابو جعفر بامراه مُتنقِّبه و هى مُحرِمه فقال احرِمى و اسفرى و ارخى ثوبِک من فوق راسِکِ فانک ان تنقّب لم یتغیر لونِک فعال له رجل الى این تُرخیه؟ قال تغطى عینیهما.
امام صادق علیهالسلام فرمود: امام باقر علیهالسلام از زن محرمهِ نقاب دار گذشت ، به او فرمود : احرام بینداز و رویت را باز کن و لباست را از روى سرت بیاویز ، زیرا اگر نقاب بگیرى رنگت تغییر نخواهد کرد. مردى عرض کرد تا کجا لباس را بیاویزد؟ امام فرمود : چشمانش را بپوشاند.(54)
عن سماعه قال سالته عن المراه تصلّى متنقبّه قال اذا کشفت عن موضع السجود فلا باس به و ان اسفرت فهو افضل.
سماعه مىگوید : از امام علیهالسلام پرسیدم از زنى که با نقاب نماز مىخواند ، فرمود : اگر جاى سجده را باز کند باک نیست واگر تمام صورت را در نماز باز بگذارد بهتر است.(55)
عن ابى عبداللّه علیهالسلام لاینبغى للمراه ان تنکشف بین یدى الیهودیه و النصرانیه فانهنَّ یصفن ذلک لازواجهن؛ امام صادق علیهالسلام فرمود : براى زنهاى مسلمان سزاوار نمىباشد که نزد زنهاى یهودى ونصرانى کشف حجاب کند ، چون آنها براى شوهرهاى خودشان توصیف مىکنند.(56)
اصبغ ابن نباته عن امیرالمومنین علیهالسلام قال سمعته یقول: یظهر فى آخر الزمان و اقتراب الساعه و هو شر الازمنه نسوه کاشفات عادیات متبرّجات فى الدین و اخلات فى الفِتن مایلات الى الشهوات مسرِعات الى اللذات مستحلات للمحرمات فى جهنم خالدات؛
اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیهالسلام نقل مىکند که امام فرمود : در آخر الزمان زنهاى روباز ظاهر مىشود که از دین بیرون رفته باشند و زینتهاى خود را براى اجانب ظاهر نماید . متمایل به شهواتاند و شتابنده به لذات محرمات، محرمات را حلال مىدانند . اینها همیشه در جهنم خواهد بود.(57)
از مجموع آیات ، روایات ، حکم عقل و سیره عملى ثابت مىشود که حجاب ، تکلیف شرعى و حکم الهى است .
پاورقی ها:
1. سوره اعراف، آیه 26.
2. سوره اعراف، آیه 22.
3. مجله پیام یونسکو، اسفند 1369، ص 32.
4. المنجد فى الاعلام، ص 419.
5. همان، ص 413.
6. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 6، عکسهاى ضمیمه.
7. رسائل حجابیه، رسول جعفریان، ص 643.
8. تورات، آیه 16، فصل 20، سفر تکوین.
9. طومار عفت ، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 115.
10. همان ، ص 116.
11. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 4، ص 461.
12. عقد الفرید، احمد بن محمد عبدوه، ج 3، ص 368 و فروغ ابدیت، ج 1، ص 150.
13. طومار عفت، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 108.
14. دائره المعارف قرن 20، فرید وجدى، ج 3، ص 335.
15. لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 298 ؛ تاج عروس، ج 1، ص 404 ، اقرب الموارد، ج 1، ص 163 ؛ لغتنامه دهخدا، ج 5، ص 7638 ، المنجد، ماده حجب و صحاج جوهرى، ج 1، ص 107.
16. سوره ص، آیه 32.
17. سوره احزاب، آیه 54.
18. سوره فصلت، آیه 5.
19. سوره شورى، آیه 51.
20. سوره اسراء، آیه 45.
21. سوره مریم، آیه 17.
22. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى (ویژه زن)، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، سال 1380، شماره 25 ، 1374 .
23. نهج البلاغه، نامه 53.
24. دیوان حافظ شیرازى.
25. بوستان سعدى.
26. . دیوان نظامى.
27. دیوان عطار
28. مساله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 79.
29. رسائل حجابیه، ص 643.
30. حجاب در اسلام، قوامالدین وشنوى، ترجمه احمد محسنى گرگانى، ص 142.
31. سوره احزاب، آیه 59.
32. رسایل حجابیه، ج 2، ص 735.
33. رسایل حجابیه، ص 148.
34. سوره نور، آیه 31.
35. تفسیر هدایت، سید محمد تقى مدرسى، ج 8، ص 302.
36. تفسیر البرهان، علامه بحرانى، ج 3، ص 159.
37. تفسیر کبیر، امام فخر رازى، ج 24، ص 105.
38. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 612.
39. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 14، ص 439.
40. سوره احزاب، آیه 59.
41. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 17، ص 428.
42. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ج 16، ص 532.
43. سوره احزاب، آیه 53.
44. اثبات وجوب حجاب، شیخ عباس اسلامى.
45. رسائل حجابیه جعفریان، ص 637 و 142).
46. سوره نور، آیه 60.
47. رسائل حجابیه، ص 190).
48. طومار عفت، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 142.
49. رسائل حجابیه، ص 142).
50. سوره احزاب، آیه 33.
51. ترجمه مجمع البیان، ج 11، ص 471.
52. ترجمه تفسیر المیزان، جد 16، ص 483.
53. مجمع البیان، ج 11، ص 471.
54. کافى، ج 4، ص 344.
55. تهذیب، ج 2، ص 230.
56. کافى، ج 5، ص 519 و من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 561.
57. من لایحضر الفقیه، ج 3، ص 390 ؛ وسایل شیعه، ج 20، ص 35.
46