تارا فایل

تحقیق در مورد شخصیت و حقوق زن در اسلام


سر آغاز:
اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار مى‏داند و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است مى‏بیند و هر دو را در یک ردیف قرار داده و با خطاب یا ایّها النّاس و یا ایّها الّذین آمنوا مخاطب ساخته است.
قرآن با این خطابش زن را که در قعر ذلّت و پستى بود و از هرگونه حقوق فردى و اجتماعى خویش محروم بود، و به عنوان یک موجود ناقص که فاقد روح و اراده و اختیار باشد معرّفى شد بود، به اوج عزّت و سرافرازى صعود داد و تاج افتخار کرّمنا بنى آدم را بر فرق او نهاد و او را هم‏ردیف با مرد انسان و خلیفه اللّه فى الارض نامید.
قرآن با این بیان بر تمام عقائد و باورهاى جاهلى و ادیان تحریف شده که زن را موجود وابسته و غیر مستقل و در مرتبه پایین‏تر از مرد و طفیلى آن مى‏دانستند بى‏اعتبار نموده و بر همه آنها خط بطلان کشید.
تساوى ارزش زن و مرد در خطابات قرآنى:
در قرآن کریم، بر خلاف سایر ادیان و عقاید و باورهاى حاکم بر جامعه آن روز، زن در بسیار از مسایل و کارها مساوى و همطراز با مرد ذکر شده است؛ گرچه در بعض چیزها بین این دو به حسب ظاهر تفاوت احساس مى‏شود، مانند سهم ارث و یا واگذارى مسئولیت خانواده به عهده مرد و امثال اینها، ولى این‏گونه تفاوت‏ها ارتباط با موقعیت اجتماعى و شرایط طبیعى آنها دارد و هیچ گونه فرقى از نظر جنبه‏هاى انسانى و مقامات معنوى میان زن و مرد در برنامه‏هاى اسلام وجود ندارد و هر دو مساوى و برابر هستند، و این تساوى حداقل در سه زمینه مختلف قابل بحث و بررسى است.
تساوی از نظر خلقت:
اگر بخواهیم نظر قرآن و خطابات قانونى او را درباره خلقت زن بدانیم لازم است ابتدا به سرشت زن و مرد که در سایر کتاب‏هاى مذهبى مطرح شده توجّه کنیم، و نیز با عقاید و باورهاى مردم آن زمان لااقل با عقیده مردم شبه جزیره عربستان که قرآن در آن‏جا نازل گردیده نسبت به این موضوع آشنایى پیدا کنیم تا به خوبى و روشنى بیان قرآن در این باره معلوم بشود.
از کتاب‏هاى مذهبى که امروز در دسترس مى‏باشد و پیروان قابل توجّه هم در دنیا دارد تورات و انجیل است. زن در این دو کتاب از نظر خلقت و آفرینش مانند جهات دیگر، در مرحله پایین‏تر و جنس پست‏تر از مرد معرّفى شده تبعى و طفیلى آن ذکر گردیده است.
در تورات در سفر پیدایش باب دوم آیه 76 آمده است:
خداوند، آدم را از خاک سرشت و در بینى وى روحى حیات دمید و آدم نفس زنده شد.
در آیات 21 تا 24 همین باب درباره خلقت حوّا آمده است:
پس از آن‏که خداوند خواب را بر آدم مستولى کرد یکى از دنده‏هایش را گرفت زنى بنا کرد و نزد آدم آورد، و آدم گفت این است استخوانى از استخوان‏هایم و گوشتى از گوشتم، از این‏رو، نساء نامیده شد؛ زیرا از انسان گرفته شده است.(1)
در اناجل هم قصّه آدم و حوّا آمده است. در انجیل برنا، در فصل 39، آیات 30 ـ 32، مثل همین داستان که در تورات آمده ذکر شده است:
پس چون خدا انسان را تنها دید فرمود خوش نیست این‏که تنها باشد پس از این‏رو او را به خواب کرد و گرفت دنده را از سوى دل و آن‏جا را از گوشت پر کرد و از آن دنده حوا را آفرید و زن براى آدم گردانید.(2)
قرآن کریم عارى از داستان‏هایى است که در تورات و انجیل براى تحقیر زنان جعل گردیده‏اند، و در آن کوچک‏ترین اشاره نشده که ارزش اوّلین زنى که خداوند خلق فرمود کمتر از اوّلین مرد بوده یا این‏که زن از یکى دنده‏هاى مرد به وجود آمده یا زن در خلفت تبعى و طفیلى مرد است. برعکس، قرآن در محیطى که براى زن هیچ‏گونه استقلال در زندگى قائل نبود، و هیچ‏گونه حق و حقوقى براى او مى‏دید، حرمت و شرافتى براى او جُز حرمت و شرافت خانواده نمى‏شناخت و دختران را زنده به گور مى‏کردند و در چنین محیط با بیان رسا و منطق محکم اعلام مى‏دارد زن از نظر خلقت مانند مرد فرد از افراد انسان است که در ماده و عنصر پیدایشش دو نفر انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشته و هیچ‏یک از این دو بر دیگرى ترجیح و برترى ندارد، و در نتیجه، تمام افراد بشر چه زن باشد یا مرد امثال یکدیگرند و اگر ترجیح و برترى هم باشد در اصل خلقت آنها نیست بلکه به واسطه کسب فضائل اخلاقى و کمالات نفسانى است که آنها بدست آورده است چون
الف) زن و مرد از یک پدر و مادر بوجود آمده است.
یا ایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثى و جعلنا شعوباً و قبائلاً لتعاوفوا انّ اکرمکُم عند اللّه اتقاکم. (3)
ب) زن و مرد از نفس واحده خلق شده است.
یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکُم الّذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها(4)هو الّذى خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها… (5)
ج) زن آدم از جنس آدم آفریده شده است.
چنان که در ذیل دو آیه مبارکه آمده "و خلق منها زوجها" "و جعل منها زوجها"
د) زن و مرد مکمّل یکدیگرند.
"هُنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ."(6)
خروج آدم از بهشت دلیل بر پستى زن نمى‏شود.
در داستان آدم در تورات و انجیل آمده که حوّا در باغ عدن موجب فریب و گمراهى آدم شد و آدم از فرمان خداوند سرپیچى نماید و از آن درخت ممنوعه بخورد، در تورات در سفر پیدایش باب 3 آیه 6 پس از آنکه شیطان حوّا را فریب داد که از آن درخت بخورد آمده
…چون زن دید آن درخت براى خوراک نیکو… پس از میوه‏اش گرفت و بخورد و به شوهر خود نیز داد.
در آیه 12 همان باب پس از آن‏که خداوند به آدم فرمود من ترا از خوردن آن درخت نهى کردم چرا از آن خوردى؟، دارد
آدم گفت: این زن که قرین من ساختى از میوه آن درخت به من داد و من خوردم(7).
در انجیل برنابا فصل 40 آیات 26 و 27 دارد پس از آن‏که شیطان حوّا را فریب داد که از آن درخت ممنوعه بخورد.حوّا گرفت از آن ثمره‏ها خورد وقتى همسرش آدم بدار شُد از آن به او هم داد و آن هم بخورد.(8)
شارحان کتابهاى مقدّس و ارباب کلیسا از این آیات این‏طور استفاده مى‏کنند که زن موجب بدبختى نوع بشر گردید و گرنه آدمیان همیشه در بهشت مى‏بودند و از این‏رو با نظر نفرت به او نگاه مى‏کنند.(9)
کشیش توتولیان این احساس عمومى را در کتابش نشان داد و زنان را به عنوان دروازه شیطان، شکننده مهر شجره ممنوعه، ترک کننده شریعت الهى و نابود کننده تصویر خدا یعنى انسان توصیف کرد.(10)
قرآن کریم، آدم و حوّا را به یک چشم نگاه مى‏کند و از هر دوى آنها به یک لحن سخن مى‏گوید و هر دو را به طور یکسان در سرپیچى از حکم خداوند مقصّر بداند، نه این‏که تمام گناه را بگردن حوّا بیندازد، کاسه و کوزه‏ها را سر او بشکند، و لذا هر دو از نزدیک شدن به درخت ممنوعه نهى شدند.
و لاتقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین. (11)
و هر دو را شیطان وسوسه نمود: "فوسوس لهما الشیطان (12)
هر دو مورد توبیخ خداوند قرار گرفت: "و ناداهما ربّهما الم انهکما عن تلکما الشجره".
هر دو را شیطان گمراه کرد: "فَاَزَلَّهما الشیطان".(13)
"و اقل لکما انّ الشیطان عدو مبین".(14)
مجازات هر دوى آنها یعنى بیرون رانده شدن از بهشت مساوى بود: "فَاَخْرَجَهُما ممّا کانا فیه".(15)
هر دو توبه کردند: "قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکوننّ من الخاسرین".(16)
توبه هر دو پذیرفته شد: "فتاب علیه انّه هو التّواب الّرحیم".(17)
پس نتیجه این مى‏شود که زن و مرد از نظر خلقت و آفرینش مساوى هم است و هیچ‏یک بر دیگرى ترجیح و برترى ندارد، و اگر برترى باشد به واسطه علم و کمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است که خارج از سرشت و خلقت آنها مى‏باشد.
تساوی در کسب کمالات و فضایل:
یکى دیگر از نظریات تحقیرآمیز نسبت به زن در فرهنگ جاهلى و ادیان تحریف شده این بود که زن از جهت توانایى‏هاى معنوى و روحانى، ضعیف است و نمى‏تواند به مراتب عالى معنوى راه یابد و به مقام قرب الهى آن‏طور که مردان مى‏رسد برسد، قرآن کریم در آیات فراوانى تصریح کرده است که پاداش اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. به تعبیر شهید مطهرى، اسلام در سیر من الخلق الى الحق و حرکت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست و تفاوتى که اسلام قائل است در سیر من الحق الى الحق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمّل مسئولیت پیغامبرى است که مرد را بر این کار مناسب دانسته است.(18)
قرآن همان اوصاف ده‏گانه که براى مرد ذکر مى‏کند، براى زن هم ذکر مى‏کند و هیچ فرق بین آنها نمى‏گذارد:
"انّ المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصّدقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللّه کثیراً و الذّاکرات اعد اللّه لهم مغفره و اجراً عظیماً"(19)
وعده برخوردار شدن از حیات طیّبه به هر دو جنس داده است.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فلنحیینّه حیواهٍ طیّبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون".(20)
وعده دخول در بهشت به هر دو صنف داده است:
"و من عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه"(21)
وعده برخوردارى از نعم الهى در بهشت به هر دو طائفه داده است.
"وعد اللّه المومنین و المومنات جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها".(22)
وعده رزق به حساب به هر دو طائفه داده است:
"و مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه و یرزقون بغیر حساب".(23)
انجام عمل صالح را براى هر دو جنس ممکن مى‏داند.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى".
حضرت مریم اصوه فضیلت:
قرآن، در کنار هر مرد بزرگ و قدّیسى، از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد مى‏کند، در کنار حضرت آدم و ابراهیم از همسران آنها و در کنار حضرت موسى و عیسى از مادران آنها، در نهایت تجلیل و عظمت یاد مى‏کند. اگر همسران نوح و لوط به عنوان زنانى ناشایسته براى شوهران‏شان ذکر مى‏کند و از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى که گرفتار مرد پلید بوده، غفلت نکرده، به فرموده شهید مطهرّى، گویى قرآن خواسته است در داستان‏ها توازن را حفظ کند و قهرمانان داستان‏ها را منحصر به مردان ننماید.(24)
قرآن درباره حضرت مریم مادر عیسى مى‏گوید: کار او از لحاظ مقامات معنوى و فضایل نفسانى به آن‏جا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن مى‏گفتند: "فنادته الملائکه و هو قائمٌ یصلّى فى المحراب".(25)
با او گفت شنود مى‏کردند: "اذ قاله الملائکه یا مریم انّ اللّه یبشّرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسى بن مریم…"(26)
به او بشارت مى‏داد: "یا مریم انّ اللّه اصطفیک و طهّرکِ و اصطفیک على نساء العالمین".(27)
او را به عبادت خدا مى‏خواند: "یا مریمُ اقْنُتى لِرَبّک و اسجُدى وَ ارْکَعِى مَعَ الرّاکعین".(28)
از غیب براى او روزى مى‏رسد: "کلّما دَخَلَ علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم اَنّى لَکِ هآذا قالت هو مِنْ عند اللّه".(29)
پس نتیجه این مى‏شود زن در تحصیل کمالات معنوى و فضائل اخلاقى و پیمودن پلّه‏هاى معرفت و رسیدن به قرب الهى هیچ فرق با مرد ندارد.
تساوی در کیفر و پاداش:
قرآن کریم همان‏گونه که زنان را مانند مردان انسان و موجود برتر عالم خلقت و داراى اراده و اختیار مى‏داند و برایش شخصیت حقوقى قائل است، همان‏طور هم آنان را به طور یکسان مسئول اعمال و کردار خودش مى‏داند، و اگر کار خوب و نیکوى انجام داد برایش ثواب و پاداش برابر با ثواب و پاداش مردان، و اگر گناهى مرتکب شد مجازاتى برابر با مجازات مردان در انتظارشان خواهد بود، نه کمتر و نه بیشتر، و لذا قرآن مى‏فرماید کسى عمل صالح انجام بدهد "مرد باشد یا زن" آن مومن است.
الف) دخول در بهشت را پاداش مى‏دهد.
"و مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنّه".(30)
ب) رزق به حساب را پاداش مى‏دهد.
"و مَنْ عمل صالحاً مِنْ ذکرٍ و انثى و هو مومِنُ فاُولئِک یدخلون الجنّه و یرزقون بغیر حساب".(31)
ج) حیواه طیّبه را پاداش مى‏دهد.
"مَنْ عمل صالحاً من ذکرٍ و انثى و هو مومن فلنحیینّه حیواهً طیّبه و لنجزینّهم اجرهم باَحْسَنِ ما کانو یعملون".(32)
در نقطه مقابل، اگر کسى عمل سیّئه انجام بدهد و گناهى را مرتکب بشود کیفر و عقاب مى‏شود؛ مرد باشد یا زن:
"و السّارق و السّارقه فاقطعوا ایدیهما جزاءً بما کسبا نکالاً من اللّه و اللّه عزیز حکیم.(33)الزّانیه و الزّانى فاجلد و اکّل واحدٍ فهما ماه جلده…"(34)
نتیجه این مى‏شود زن در تحصیل اعمال حسنه مستحق ثواب و در ارتکاب اعمال سیّئه مستحق عقاب مى‏شود و در این جهت هم فرق با مرد ندارد.
. کتاب مقدّس چاپ لندن
2. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش، معروف به سردار کابلى، مطبعه سعادت کرمانشاه.
3. حجرات آیه 13.
4. نسآء آیه 1
5. اعراف آیه 189.
6. بقره آیه 187.
7. تورات، چاپ لندن.
8. انجیل برنابا، ترجمه سردار کابلى.
9. حقوق زن در ادوار و ادیان، حسام نقیبائى، چاپ اختر شمال، ص 32.
10. روح اسلام، امیرعلى، ترجمه ایرج رزّاقى و محمد مهدى حیدر پور، انتشارات آستان قدس رضوى.
11. سوره بقره، آیه 35.
12. سوره اعراف، آیه 20.
13. سوره بقره، آیه 36.
14. سوره اعراف، آیه 22.
15. سوره بقره، آیه 36.
16. سوره اعراف، آیه 23.
17. سوره بقره.
18. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضىمطهرى، انتشارات صدرا، ص 116.
19. سوره احزاب، آیه 35.
20. سوره نمل، آیه 97.
21. سوره غافر، آیه 40.
22. سوره توبه، آیه 72.
23. سوره مومن، آیه 40.
24. نظام حقوق زن در اسلام، ص 117.
25. سوره آل عمران، آیه 39.
26. همان، آیه 45.
27. همان، آیه 42.
28. همان، آیه 43.
29. همان، آیه 37.
30. سوره غافر، آیه 40.
31. سوره مومن، آیه 40.
32. سوره نمل، آیه 97.
33. سوره مائده، آیه 38.
34. سوره نور، آیه 2.

زن و مسایل حقوقی در خطابات قرآنی:
یکى از مسائل مهم و داغى که در چند دهه اخیر در محافل حقوقى و اجتماعى و سیاسى دنیا مطرح بوده و امروز هم در گوشه و کنار این عالم بازار گرم و پررونق دارد مسئله حقوقى زن یا دفاع از حقوق زن است، و قبل از آن‏که بیان قرآن و خطابات قانونى او را در این باره بدانیم لازم است نگاه گذرا و اجمالى به وضعیت زنان و چگونگى حقوق آنها در جوامع گذشته و امروز جهان داشته باشیم.
در یک تقسیم‏بندى مى‏توان اقوام و ملل گذشته را بدو قسم متمدّن و غیر متمدّن تقسیم کرد، در میان قبایل وحشى و غیر متمدّن زن هیچ گونه حقّى حتّى حق حیات هم نداشت. مرد مى‏توانست زنش را به هر کس بخواهد بفروشد و یا ببخشد و یا او را براى همخوابى و فرزند آوردن و خدمت کردن کرایه و قرض بدهد، و مى‏توانست به هر نحو که بخواهد زنش را مجازات کند و حتّى او را بکشد و گوشتش را بخورد.(1)
امّا در میان ملل متمدّن که داراى برنامه و قانون بودن مانند چین و هند و روم شرقى نسبت به ملل غیر متمدّن زن وضع بهترى داشت، کشته نمى‏شد و گوشتش خورده نمى‏شد، ولى هیچ گونه استقلال و آزادى در اراده و اعمال نداشت و تحت قیمومیت مرد مى‏زیست و از جانب خود نمى‏توانست کارى را انجام دهد، و حق هیچ‏گونه مداخله در امور اجتماعى از قبیل حکومت و قضاوت و غیره را نداشت، و در این مقدار همه آن ملل مشترک بودند و هر یک از اینها به حسب اقتضاء اوضاع و مناطق زندگى اختصاصاتى نیز داشتند، در چین ازدواج با زن یک نوع خریدارى و مالک شدن محسوب مى‏شد و زن به طور کلّى از ارث محروم بود و حقّ هم‏غذا شدن با مرد حتّى پسران خودش را نداشت، و در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او دیگر حقّ ازدواج نداشت یا با جسد شوهرش سوزانده شود و یا اینکه با خار و زبون زندگى کند.(2)
و در حجاز از ظهور اسلام با زن همان معامله انسان وابسته و غیرمستقل انجام مى‏شد و از هرگونه حق و حقوقى محروم بود، رفتار آنها شباهت زیادى به بشرهاى نیمه‏وحشى داشت. زیرا با وضع رسوا و ننگینى از زن بهره‏بردارى مى‏کردند و در محیط آنها زن آن‏چنان بى‏اراده و اختیار بود که گاهى جهت ارتزاق صاحب خود کرایه قرار مى‏گرفت.(3)
امّا حقوق در اروپا: در اروپا و به طور کلّى در غرب زن هیچ وقت شخصیت حقیقى‏اش را آنطور که فطرت ذاتى و طبیعت خدادادى او اقتضاء دارد پیدا نکرد، و به قول متفکّر مصرى سیّد قطب در طول تاریخ ممتد اروپا هرگز اتّفاق نیفتاده که زن را جزیى از نفس انسانیت و سازنده جنس بشر و پاسدار محیطى که آدمى دوران کودکى را در آن مى‏گذراند بشناسد(4)، از این سو است که از حقوق واقعى خویش نیز برخوردار نشد و همیشه فرد غیر مستقل و وابسته به مرد و در اختیار مرد بود و از ساده‏ترین و پیش پا افتاده‏ترین حقوق خود محروم بود، این وضع تا همین دو قرن اخیر ادامه داشت.
در قرنهاى 17 و 18 میلادى متفکّران اروپایى مانند ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو تلاش کردند نظریات‏شان را درباره حقوق طبیعى و فطرى مسلّم انسان گسترش دهد نتیجه آن تلاشها کنگره است که در سال 1776 در فلاردلفیا برگزار شد، و در آن کنگره بر حقوق تمام ملّتها در زمینه استقلال و تعیین سرنوشت تاکید شده است.(5)
امّا حقوق زن در برابر حقوق مرد اوّلین بار در قرن بیستم اعلام شد، انگلستان اوّلین کشور داراى دموکراسى و نخستین کشور بود که این مطلب را اعلام کرد، ایالات متحده آمریکا گر چه هم‏زمان با استقلال خود در قرن هجده حقوق بشر را برسمیت شناخت امّا در سال 1920 بود که به تساوى حقوق سیاسى زن و مرد گردن نهاد.(6)
این تساوى حقوق مرد و زن در غرب چنان مهم جلوه کرد که ویل دورانت فیلسوف و نویسنده تاریخ تمدّن در تفسیر این حرکت مى‏گوید:
اگر فرض کنیم ما اکنون در سال 2000 میلادى هستیم و مى‏خواهیم بدانیم مهم‏ترین حادثه اتّفاق افتاده در ربع قرن اوّل بیستم چیست، خواهیم دید که این حادثه نه انقلاب روسیه، بلکه دگرگونى در وضع زن است… (7)
امّا قرآن کریم قبل از 1400 سال یعنى آن زمان که ظلم و بى‏عدالتى نسبت به زن به همه جا سایه افکنده بود، زن به عنوان یک کالا بیش ارزش نداشت و از هیچ‏گونه حق و حقوقى برخوردار نبود، با صراحت و قاطعیت اعلام مى‏دارد: "ولهنّ مثل علیهنّ با المعروف"(8) یعنى زن همان مقدار که در اجتماع و خانواده وظایف سنگینى دارد و حقوق قابل توجّه نیز دارد. تا از تساوى این حقوق با آن وظایف اجراى عدالت در حق آنان عملى گردد.(9)
امّا کیفیت و چگونگى این حقوق، این احتیاج به بحث و بررسى دارد، براى توضیح و روشن شدن مطلب لازم است در این باره در سه جهت عمده و اساسى بحث بکنیم.
الف) زن و حقوق مدنى
ب) زن و حقوق اقتصادى
ج) زن و حقوق اجتماعى و سیاسى
زن و حقوق مدنی یا خانواده:
خانواده یک واحد اجتماعى است که هدف از آن تامین سلامت روحى و روانى افراد آن است، قرآن کریم براى تام افراد خانواده یک حقوقى قائل است، و این حقوق در قبال وظایفى است که نسبت به همدیگر دارد، ممکن نیست کسى را پیدا بکنیم که حقّى در موردى داشته باشد و بدون این‏که وظیفه‏اى بر دوش او قرار گیرد، پس بنابر این همان‏طور که مرد در برابر وظایفى که نسبت به همسر و فرزندان خود دارد و این موجب شده که حقوقى نیز به عهده آنها داشته باشد، و زن نیز در قبال وظایف که در زندگى بعهده او نهاده شده است از حقوقى برخوردار است، و این حقوق زن در خانواده متفاوت است بعهده شوهر بعنوان همسر یک حقوقى دارد و بعهده فرزندان بعنوان مادر حقوقى دیگر، پس لازم است ما در اینجا در دو بخش یا در دو قسمت بحث بکنیم.
1ـ حقوق زن بر عهده شوهر:
از آنجا که دین اسلام دین عدالت است حقوق هیچ دسته و طایفه‏اى در آن ضایع نمى‏شود و براى هر کسى حقوقى متناسب با وضعیت طبیعى او به نحو احسن در نظر گرفته شده است، و این در مورد زن و شوهر نیز سارى و جارى است، به خلاف ادّعاهاى دشمنان اسلام و یاوه‏گویان روشن‏فکرنما که همه چیز را از عینک بدبینى غرب و دشمنان اسلام مى‏بیند اعتراض سرمى‏دهد که خانواده اسلامى خانواده مردسالارى است. زنان در آن مظلوم و از حقوق طبیعى خود برخوردار نیست، و براى رفع مظلومیت و رسیدن زنان به حقوق حقّه خویش لازم است کشورهاى اسلامى تمام بندهاى مواد کنوانسیون زنان سازمان ملل متّحد را بپذیرند و آن را در مورد زنان جامعه خویش پیاده کند.
اسلام همان‏طور که در سایر جهات از خود برنامه و قانونى دارد در مورد زن و مسایل خانوادگى نیز از خود برنامه و قانونى دارد و احتیاج به برنامه‏هاى وارداتى ضد دینى و ارزشى بیگانه نیست، در جامعه قرآنى همان‏طور که شوهران بر عهده زنان حقوقى دراند و بر زنان لازم است آن را انجام بدهند، متقابلاً زنان نیز بر عهده شوهران حقوقى دارند که بر مردان لازم است آن را اتیان بکنند، و قرآن کریم در این مورد مى‏فرماید: "وَ لَهُنّ مثل الّذى علیهنّ با المعروف".(10) یعنى همان حقوقى که مردان بر گردن زنان دارند و زنان نیز به گردن شوهران دارند.
ما اینجا اصول و کلّیات آن سر حقوقى را که زن در خانواده بر عهده شوهر دارد و در خطابات قرآنى به آن اشاره شده است ذکر مى‏کنم و ببینم چه حقوقى بالاتر و بهتر و مناسب‏تر با وضع جسمى و روحى زن در دنیا از این حقوق است.
الف) حق رفتار شایسته. قرآن کریم برخلاف ملل گذشته و اعراب جاهلیت، که با زنان رفتار بد و برخورد ناشایسته داشتند، خطاب مى‏کند با زنان رفتار خوش نمایید؛ اگرچه آنها را نمى‏پسندید: "یا ایّها الّذین آمنوا… و عاشروهنّ باالمعروف فَاِنْ کرهتموهنّ.(11)
ب) حق مسکن. قرآن کریم دستور مى‏دهد به هر جا که خودتان سُکنى مى‏گزینید به زنان همان‏جا سکنى بدهید: "اسکنوهنّ من حیث سکنتم من وَجدکم.(12)
ج) حق نفقه. قرآن کریم برخلاف اعراب جاهلیت به زنانش نفقه نمى‏دادند، مى‏گوید به زنان‏تان نفقه بدهید: "الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم.(13)
د) حق مهر. قرآن کریم برخلاف عادات جاهلیت که به زنانش مهر نمى‏دادند دستور مى‏دهد به زنان‏تان مهرش را به عنوان هدیه تقدیم نمایید: "و آتُوالنّسآء صدقاتهنّ نحله.(14)
اشکال:
اسلام طبق آیه "الرّجال قوّامون على النّسآء"(15)"وللرّجال علیهنّ درجه"(16)، ریاست و مسئولیت خانه و خانواده را به مرد واگذار نموده است و این موجب مى‏شود زن با مرد در حقوق مساوى و برابر نباشد.
جواب:
مسئولیت کلّى هر نهاد یا سازمانى باید نهایتاً به دست یک فرد یا گروه سپرده شود، و در نهاد خانواده نیز لازم است یک نفر بار مسولیت کلّى را بر عهده گیرد، امّا اینکه چرا قرآن کریم مسئولیت و سرپرستى خانه و خانواده را به مرد سپرده است، پاسخ روشن دارد.
بین زن و مرد، به ویژه از نظر بیولوژیکى و توان جسمى، تفاوت‏هایى وجود دارد که هریک را مستعد پذیرش وظایف خاص مى‏نماید. قانونِ آفرینش، وظیفه حسّاس مادرى و پرورش نسل‏هاى نیرومند را بر عهده زن گزارده است. به همین دلیل، سهم بیش‏تر از عواطف و احساسات به او داده شده است؛ در حالى‏که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگین اجتماعى بر عهده جنس مرد واگذار شده است، و سهم بیش‏تر از تفکّر به او اختصاص یافته است. بر این اساس، معلمولاً مسئولیت تامین نیازهاى مالى و اقتصادى خانواده، بر دوش مردها قرار دارد، و این واقعیت تفویض و سرپرستى خانواده به مرد را به خوبى توجه مى‏کند.
قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره دارد: "الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم"(17)
2- حقوق زن بر عهده فرزندان
همان‏طور که قبلاً بیان شد، از آن‏جا که پدر و مادر نسبت به فرزندان وظایف دارد و متقابلاً بر عهده آنان حقوق نیز دارد، و این حقوق در دنیاى غرب به کلّى فراموش شده است.
این، ناشى از آن وضعیتى است که در آن‏جا حاکم است که فرزندان پس از بلوغ قانونى، محیط خانواده را ترک گفته، به فکر زندگى جدا از پدر و مادر هستند. چنین برنامه‏اى آن چنان محیط خانواده را سرد و منجمد کرده است که چه بسا سالى مى‏گذرد پدران و مادران روى فرزندان خود را نمى‏بینند. هر چه از دوران جدایى آنان بگذرد بر بى‏علاقگى آنان نسبت به والدین افزوده مى‏شود. بالاخره موقعى که پدر و مادر پا به پیرى و فرتوتى بگذارند چنان بیچاره مى‏شوند که دولت مجبور مى‏شود که این گروه را در نقطه یا نقاطى به نام خانه سالمندان جاى دهد.(18)
متاسفانه به اثر تهاجم فرهنگى و تقلید از فرهنگهاى منحط بیگانه این وضعیت در جوامع اسلامى نیز کم و بیش راه یافتند، پدران و مادران پیرى که یکروز چشم و چراغ خانواده‏ها بود و احترامش به همه لازم بود کم‏کم از کانون گرم خانواده‏ها رانده و در خانه سالمندان جاى مى‏گیرند.
قرآن کریم بر همه این ایده‏ها و باورها و فرهنگ‏هاى غلط، مُهر بطلان مى‏زند و حقوق بس بزرگ براى مادران در کنار حقوق پدران بیان مى‏کند، که به طور اجمال، به مهم‏ترین آنها اشاره مى‏شود.
الف) حق احسان. قرآن کریم در آیات متعدّد در کنار دعوت به یکتاپرستى و نهى از پرستش غیر نیکى به پدر و مادر را پیش مى‏کشد و به آن فرمان مى‏دهد، گویى نیکى به این رو در دومین مرحله از اهمیت قرار دارد:
و اعبد و اللّه و لاتشرکوا به شیئاً و باالوالدین احساناً".(19 )
قل لو تعالَو اَتلُ ما حرّم ربّکم علیکم الاّ تشرکوا به شیئاً و باالوالدین احساناً".(20)
و اذ اخذنا مثاق بنى اسرائیل لاتعبدون الّا اللّه و باالوالدین احساناً.(21)
احسان، یک مفهوم وسیع و دامنه‏دار است که محدود و منحصر به یک یا چند چیزى نمى‏شود و هر کار نیک و شایسته انسان براى کسى انجام دهد که منفعت مادى و یا معنوى براى او در بر داشته باشد احسان براى او شمرده مى‏شود، پس انفاق و رسیدگى به امور مادى و معیشتى پدر و مادر احسان به آنها است، قرآن کریم به این مطلب اشاره دارد: "یسئلونک ماذا یُنفقوا قُل ما انفقتم من خیرٍ فللو الدین و الاقربین (22)
ب) حق احترام. قرآن کریم احترام پدر و مادر را خصوصاً در دوران پیرى و شکستگى آنان واجب و لازم مى‏داند، از کلام درشت و برخورد ناشایسته با آنان نهى نموده "و قضى ربّک اَلاّ تعبدوا اِالاّ ایّاهُ و باالوالدین احساناً اِمّا یَبْلُغَنّ عند الکِبَر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اُفٍّ و لاتنهرهما".(23)
نیز به برخورد شایسته و گفتار کریمانه با آنان، امر مى‏نماید: "و قل لهما قولاً کریما"(24) این حق احترام به درجه‏اى است که قرآن دستور مى‏دهد در مقابل آنان متواضع باشید و به آنان لطف و محبّت نمایید: "و اخفض لهما جناح الذُّلِّ من الرّحمه".(25)
ج) حق دعا و طلب آمرزش. قرآن کریم ما را فرمان مى‏دهد براى پدر و مادرتان دعا بکنید و از خداوند براى آنها طلب آمرزش نمایید: "قُل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیرا"(26) دعا در حق پدر و مادر اختصاص به زمان حیات آنها ندارد و پس از درگذشت آنها نیز در یاد آنها بود و برایشان طلب مغفرت و آمرزش کرد، قرآن کریم مى‏فرماید: "ربّ اغفرلى و لوالدىّ".(27)"ربّنا اغفرلى و لوالدىّ و للمومنین یوم یقوم الحساب".(28)
زن و حقوق اقتصادی
یکى از مسائل مهم و مورد توجّه در این مقام همین مسئله است که آیا زن در امور مالى و اقتصادى از دیدگاه خطابات قرآنى از چه حق و حقوق برخوردار است؟ این مطلب از آنجا داراى اهمیت مى‏باشد که زن در طول تاریخ از این حق یا به کلّى محروم بوده و یا از حق مناسب و شایسته خودش بطور کامل برخوردار نبوده است.
قبل از ظهور اسلام و در دوران جاهلیت به همان دلیل که براى زن کمترین جایگاه انسانى و ارزش قایل نبودند حق مالکیت هم نداشته و مالک هیچ چیز به حساب نمى‏آمد، حتّى در مواردى چون ارث نه تنها زن مالک سهم خود نمى‏شد بلکه خودش جزء مایملک متوفّى به حساب مى‏آمد و بسان اشیاء به سایر ورثه انتقال پیدا مى‏کرد.(31) امّا در جوامع بشرى دو قرن اخیر که مردم متمدّن شدن دارایى قانون کشورى و بین المللى بودن، گرچه وضعیت زن نسبت به دوران جاهلیت یک درجه بهتر شده بود و مالک مالى بحساب مى‏آمد، ولى بحقوق کامل خود از این جهت نرسیدن، به عنوان شخصیت غیر مستقل شناخته مى‏شد، مانند صغیر و مجنون محجور، و از تصرّف در اموال خود ممنوع بوده است.
این طرز تفکّر حتّى در قانون مدنى به اصطلاح مترقّى فرانسه هم دیده مى‏شود که به عنوان نمونه به چند ماده از موادى که درباره روابط مالى زوجین سخن مى‏گوید اشاره مى‏شود. از ماده 215 و 217 استفاده مى‏گردد که زن شوهردار نمى‏تواند بدون اجازه و امضاء شوهر خود هیچ عمل حقوقى را انجام بدهد، و هرگونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است "البته در صورتى که شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده کرده و بدون علّت موجّه از اجازه دادن امتناع ورزد."

طبق ماده 1242 شوهر حق دارد به تنهایى در دارایى مشترک بین زن و مرد هرگونه تصرّف که بخواهد بکند و اجازه زن هم لازم نیست "البته با این قید که هر معامله‏اى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاء زن لازم است."
و از این بالاتر در ماده 1428 حق اداره کلّیه اموال اختصاصى زن را هم به مرد محوّل کرده است "البته با این قید که در هرگونه معامله‏اى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاء زن نیز لازم است"(32)
این وضعیت تا قبل از صد سال تقریباً در تمام کشورهاى اروپایى حاکم بود، در انگلستان که سابقاً شخصیت زن کاملاً در شخصیت شوهر محو بوده دو قانون، یکى در سال 1870، دیگرى در سال 1900 میلادى به اسم قانون مالکیت زن شوهردار از زن رفع حجر نموده، در قانون ایتالیا سال 1919 میلادى زن را از شمار محجورین خارج کرد و در قانون مدنى آلمان سال 1900 میلادى و در قانون مدنى سوئیس سال 1907 میلادى آمده زن مثل شوهر خود اهلیت دارد، در قانون فرانسه در سال 1938 در حدود حجر زن شوهردار را تعدیل کرده است.(33)
امّا اسلام قبل از 1400 سال یعنى هزار سیصد سال قبل از اروپا این قانون را گذراند. انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن بلامانع دانسته و براى او استقلال و آزادى کامل داده تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه دخل و تصرّف نماید و بدون اینکه کسب و موافقت شوهر لازم باشد، اعم از اینکه آن اموال قبل از ازدواج بدست آمده باشد و یا بعد از آن، از راه کسب و کار بدست آمده باشد و یا از راه ارث و امثال آن بدست آمده باشد.
براى هرچه بیشتر روشن شدن ریزه‏کاریهاى مطلب مى‏توان منابع دارایى زن را در امور زیر خلاصه کرد که قرآن کریم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالکیت تام داده است.
1- کار و دستمزد: قرآن کریم به خلاف دوران جاهلیت که براى زن هیچ گونه حق کار و دستمزد قائل نبودند تمام دست‏رنج او را پدر یا شوهرش تصاحب مى‏کرد. اعلان مى‏دارد زنان مانند مردان مالک بهره کار و زحمت‏شان مى‏باشد، "للرّجال نصیبٌ ممّا اکتسبوا و للنّسآء نصیبٌ ممّا اکتسبن".(34)
2- مهر: در جاهلیت مهر نیز به زنان تعلُّق نمى‏گرفت، و اگر در بعض قبایل چیزى شبیه مهر مرسوم بود در واقع قیمت زن بود که اولیآء زن آن را تصاحب مى‏کردند، امّا قرآن با صراحت و قاطعیت دستور مى‏دهد که به زنان‏تان مهرش را بدهید "و آتوالنّسآء صدقاتهنّ نحله".(35)
3- ارث: در عصر جاهلیت زن هیچ‏گونه سهم از ارث نداشت. اعراب زنان و دختران را لایق ارث‏برى نمى‏دانستند و مى‏گفتند: لایرثنا الّا من یحمل السّیف و یحمى البیضه، یعنى آن کسى که نمى‏تواند شمشیر کشد و از قبیله دفاع کند نباید ارث برد، تنها پسران و در نبود آنها برادران و یا مردان فامیل وارث متوفّى بود.(36) این منحصر به اعراب نبوده در قوانین قدیم هندى و ژاپنى و رومى و یونانى و ایرانى بیعیضهایى ناروا در مساله ارث زیاد وجود داشته است.(37)
امّا قرآن کریم بر همه این باورها و اعتقادات و قوانین ظالمانه خط بطلان کشیده و اعلان مى‏دارد مردان سهمى از اموالى که پدر و مادر و نزدیکان بجاى مى‏گذارند دارند، و زنان هم سهمى، خواه کم باشد یا زیاد، بنابراین هیچ‏یک حق ندارند سهم دیگرى را غصب بکند. "للرّجال نصیبٌ ممّا ترک الوالدان و الاقربون و للنّسآء نصیبٌ ممّا ترک الوالدان و الاقربون ممّا قل منه او اکثر نصیباً مفروضاً".(38)
اشکال:
ممکن است بعض این‏طور اشکال بکند که نموده است اگر اسلام توجّه خاص به حقوق مالى زن نموده و زن را از این جهت مانند مرد مى‏شمارد چرا در باب ارث سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است. قرآن کریم مى‏فرماید: و لذّکر مثل حظّ الانثیین.
جواب:
با این‏که ظاهراً ارث مرد دو برابر ارث زن است، امّا با دقّت بیشتر روشن مى‏شود که از یک نظر ارث زنان دو برابر ارث مردان مى‏باشد، و این به خاطر حمایتى است که اسلام از حقوق زن کرده است.
چون وظایفى که بر عهده مردان گذارده که با توجّه به آن نیمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مى‏شود در حالیکه بر عهده زنان چیزى گذارده نشده است، مرد باید هزینه زندگى همسر خود را طبق نیازمندى او از مسکن و پوشاک و خوراک و سایر لوازم بپردازد، هزینه فرزندان خردسال نیز بر عهده اوست در حالى‏که زنان از هرگونه پرداخت هزینه‏اى حتّى براى خودشان معاف هستند، بنابراین یک زن مى‏تواند تمام سهم ارث خود را پس‏انداز بکند در حالیکه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خود خرج کند.(39)
این اشکال تقسیم ارث اختصاص به زمان ما ندارد. در صدر اسلام و در زمان ائمه علیهم‏السلام هم مطرح بوده است، ابن ابى العوجا مردى است دهرى بخدا و مذهب اعتقاد نداشته و به قانون اسلام اعتراض مى‏کرد و از جمله اعتراضات او همین مسئله تقسیم ارث بود که مى‏گفت: ما بالُ الحراه المسکینه الضعیفه تاخذ سهماً و یاخذ الرّجل سهمین.
یعنى چرا زن بیچاره که از مرد ناتوانتر است باید یک سهم ببرد و مرد که تواناتر است دو سهم ببرد؟ این خلاف عدالت و انصاف است.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: این براى این است که اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است، و در بعضى جنایات اشتباهى که خویشاوندان جانى باید دیه بپردازند، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است، از این رو سهم زن در ارث از مرد کمتر شده است.(40)
در نتیجه اسلام توجّه خاص بحقوق مالى و اقتصادى زن نموده است، با مقایسه اجمالى بین قانون اسلام و قوانین به اصطلاح دنیاى متمدّن غرب مى‏توان گفت برخلاف تصوّر عدّه‏اى حدود و اختیارات زن، آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شریعت و نظام اسلام و قانون قرآن به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایى است که در نظامهاى حقوقى کشورهایى مدّعى تمدّن براى زن شناخته شده است.
زن و حقوق اجتماعی و سیاسی
اسلام همان‏طور که در سایر امور براى زن شخصیت حقوقى قائل است و در مسائل اجتماعى و سیاسى نیز براى زن شخصیت حقوقى قائل است، دخالت زن را مانند مرد در تمام فعالیت‏هاى اجتماعى و شئون سیاسى جایز مى‏داند و هیچ فرق بین آن دو از این جهت نمى‏گذارد، و اهم مسائل سیاسى و اجتماعى مسئله انتخابات و حق راى و تعیین سرنوشت است که قرآن کریم این را به عنوان نمونه و سنبل از فعالیت‏هاى اجتماعى و سیاسى براى زن ذکر نموده است، آیه 12 از سوره ممتحنه حاکى از این است که زنان مومن بعد از فتح مکّه با پیغمبر اکرم بیعت کردند و ایشان به فرمان خداوند رعایت شروط را مبناى این بیعت قرار داده است.
"یا ایّها النّبى اذا اجاءک المومنات یبایعنک على اَنْ لایشرکْنَ با اللّه شیئاً و لایَسرقْنَ و لایزنین و لایقْتُلن اولادهنّ و لایاتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهنّ و ارجلهنّ و لایعصینک فى معروف فبایعهنّ و استغفر لهنّ اللّهَ انّ اللّه غفورٌ رحیم".(41)
اى پیامبر: هنگامى که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خداوند قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند و فرزند خود را نکشند و تهمت و افترایى پیش خود نیاورند، و در هیچ کار شایسته‏اى مخالف فرمان تو را نکنند، و با آنها بیعت کن و براى آنها از درگاه خداوند طلب آمرزش نما زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
امّا کشورهایى که امروز داد از حقوق زن مى‏زند و شعار دخالت زنان در مسائل اجتماعى و سیاسى را سرمى‏دهند قرن‏ها بعد از اسلام حق راى براى زنان را در انتخابات پارلمانى آن‏هم بعد از سالها مبارزه و تلاش توسط جنبش زنان و آزادى‏خواهان تصویب کردند.
بالاخره براى اوّلین بار حق راى براى زنان و نمایندگى آنان در مجلس در دو کشور نیوزیلند در سال 1893 و استرالیا در سال 1902 برسمیت شناخته شد، و آنجا هم این حقوق براى گروه خاص از زنان تعلّق گرفت که زنان اروپایى تبار باشد، در سوى دیگر جهان در سوئد این جنبش در سال 1862 شروع و در سال 1918 به ثمر رسید و زنان توانستند در راى‏گیرى در سطح محلّى و ملّى شرکت کنند، و بالاخره در سال 1920 این موارد در قانون ملحوظ شد، در ایالات متحده آمریکا در 26 آگوست سال 1920 بود این حق راى در قانون اساسى منظور شد، در فنلاند در 20 جولاى 1906 زنان از حق راى برخوردار شدند، بین سالهاى 1907 و 1915 زنان نروژ، دانمارک و ایسلند نیز راه آنان را دنبال کردند.(42)
شرایط حق راى:
در این آیه شریفه نکته بسیار مهم اخلاقى تحت عنوان شرایط بیعت ذکر شده است که قابل توجّه است، معمولاً کشورهاى دنیا براى راى دادن و یا کسب راى نمودن یک سرى شرایط را از قبیل تابعیت، ملّیّت، نژاد، مدرک و امثال آن تعیین مى‏کنند، امّا قرآن کریم براى بیعت زنان یک سرى شرایط را ذکر مى‏کند که براى صلاح جامعه و فرد و موجب رستگارى آنها در دنیا و آخرت مى‏باشد، که آن شرایط عبارتند از:
1- چیزى را شریک خداوند قرار ندهند. 2- دزدى نکنند. 3- آلوده زنا نشوند. 4- فرزندان خود را نکشند. 5- تهمت و افتراء پیش خود نیاورند. 6- و در هیچ کار شایسته مخالفت پیامبر را نکنند.
پس در اسلام به تعبیر حضرت امام"قد" (امور سیاسى مخصوص یک طبقه نیست همان‏طور که علم مخصوص یک طبقه نیست، همان‏طور که مردها باید در امور سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند زنها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند، زنها هم باید در فعالیت‏هاى اجتماعى و سیاسى همدوش مرد باشند، البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرموده است.)(43)
اشکال:
جاى اینکار نیست که اسلام دخالت زنان را در تمام امور اجتماعى و سیاسى جایز مى‏داند. امّا چرا در امور قضا و صدور حکم استثناء نموده و جایز نمى‏داند؟

جواب:
اسلام براى هرکدام از زن و مرد شغل مناسب با طبیعت و توان آنها در نظر گرفته است از آنجاییکه طبیعت مرد جدّى و خشن است، براى قضاوت که احتیاج به علم و حکمت بیشترى مى‏باشد از وجود مرد استفاده مى‏شود، چون ممکن است رافت و رحمت زن مانع از اجراى حکم و مجازات مجرم بشود، در حالى که بر اساس آیه شریفه "و لاتاخذکم بهما رافهٌ فى دین اللّه"(44)خداوند جامعه اسلامى و حاکم آن را از رافت و رحمت ورزیدن به مجرمین منع مى‏کند، و این یک نوع دقّت و محکم‏کارى در اجراى عدالت است، امّا در وظایفى که نیاز به رافت و حکمت است اختصاص به مرد ندارد، از وجود هر دو استفاده مى‏شود.
نتیجه: به خلاف ادّعاى دشمنان، اسلام در مسائل اجتماعى و سیاسى مانند مسائل دیگر توجّه خاص به حقوق زن نموده است، و دخالت زنان را در تمام فعالیت‏هاى اجتماعى و سیاسى جایز مى‏داند، مگر در موارد نادر مانند قضاوت و مرجعیت که با طبع لطیف و احساسات ظریف او تناسب ندارد فقط منع شده است.
پاورقی ها:
1. المیزان، موسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 262.
2. همان، ص 263.
3. تفسیر نمونه، انتشارات دار الکتاب، ج 2، ص 161.
4. ادّعا نامه‏اى علیه تمدّن غرب و دورنمایى از رسالت اسلام، سیّد قطب، ترجمه سیّد على و سید هادى خامنه‏اى، مشهد، چاپ رضوى.
5. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 29 و 30، ص 334.
6. همان.
7. همان، ص 335.
8. سوره بقره، آیه 228.
9. تفسیر نمونه، ج 2، ص 110.
10. سوره بقره، آیه 228.
11. سوره نسآء، آیه 19.
12. سوره طلاق، آیه 6.
13. سوره نسآء، آیه 34.
14. همان، آیه 4.
15. همان، آیه 34.
16. سوره بقره، آیه 228.
17. سوره نسآء، آیه 34.
18. منشور جاوید، جعفر سبحانى، ج 1، ص 70.
19. سوره نسآء، آیه 36.
20. سوره انعام، آیه 151.
21. سوره بقره، آیه 83.
22. همان، آیه 215.
23. سوره اسراء، آیه 23.
24. سوره اسراء ، آیه 24.
25. سوره اسراء، آیه 25.
26. سوره اسراء، آیه 24.
27. سوره نوح، آیه 28.
28. سوره ابراهیم، آیه 41.
29. سوره نسآء، آیه 135.
30. سوره لقمان، آیه 15.
31. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 28 ـ 27، ص 198.
32. تفسیر نمونه، ج 2، ص 112.
33. نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهرى، ص 200.
34. سوره نسآء، آیه 32.
35. همان، آیه 4.
36. حقوق زن در اسلام و جهان، غلام یحیى نورى، چاپ چهارم، ص 199 ـ 198.
37. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، ص 222.
38. سوره نساء، آیه 7.
39. تفسیر نمونه، ج 3، ص 290.
40. نظام حقوق زن در اسلام، ص 225.
41. سوره ممتحنه، آیه 12.
42. مجلّه زن روز، شماره 27، ص 30.
43. صحیفه نور، ج 18، ص 264.
44. سوره نور، آیه 2.

زن از یونان باستان تا اسلام:

مقدمه:
مذهب اسلام بود که زن را از پست‏ترین وضع، به بلندترین مقامات رساند.
خداوند اراده کرد که جانشینى براى خویشتن بر روى زمین برگزیند. از این‏رو، به فرشته‏اى فرمود مقدارى خاک از زمین برگیرد و بیاورد. او نیز چنین کرد و خداوند هستى، خاک را گرفت و از آن گِل ساخت؛ از گِل خشک، پیکرى بى‏جان آفرید؛ در آن، روح دمید؛ او را آدم نامید و سپس از براى وى، مونس و همدمى بیافرید و او را حوّا نام نهاد. این‏چنین بود که انسان پیدایش یافت و اوّلین مرد تاریخ در "آدم" و نخستین زن در "حوّا" عینیت یافت. پس از آن ،از نسل آنان زنان و مردانى دیگر و از نسل آنان، زنان و مردان دیگرى تولّد یافتند و تاریخ هم‏چنان ادامه یافت تا به عصر ما رسید و ما امروز، شاهد میلیاردها زن و مردى هستیم که از نسل آن دو تنِ نخستین‏اند؛ زنان و مردانى که سازندگان تاریخ‏اند.
تاریخ بشر گزارشِ بودن‏ها و چگونه بودن‏هاى آن‏هاست و همواره حوادث گوناگون و فراز و نشیب‏هاى متعدّدى را شاهد و مظلومیّت‏هاى بسیارى را خصوصا از زن، نظاره‏گر بوده است؛ زنى که رنج کشیده و دردمند تاریخ است.
در روزگاران پیش از این، زن را در نظام مرد سالارى و استبدادى، در مظلومیّت و محرومیّت مى‏نهادند و امروز به بهانه آزادى و تساوى، عفّت و پاک‏دامنى او را مى‏گیرند؛ ارزش و کرامتش را مى‏ستانند؛ عزّتش را سلب مى‏کنند؛ این سان بر او ظلم مى‏نمایند و از وظایف طبیعى‏اش، محروم مى‏کنند و باز، چنان مى‏نمایانند که مصلحت خواه زنِ و جامعه زنانند، در حالى که حقّ مطلب چیز دیگرى است و هدف آنان، خلاف آن چیزى است که ادّعا مى‏کنند.
در چنین بحبوحه‏اى، برخویش لازم دانستیم که به پژوهش و کندوکاو در تاریخ بپردازیم و گوشه‏هایى از هزاران حقایق تلخ امّا واقعى تاریخ زن را بیابیم و باز گو کنیم تا بدانید که زن در طىّ تاریخ گذشته، چه رنج‏ها و مصیبت‏هایى کشیده است و اسلام چگونه به زن خدمت نموده است. بدین منظور، تحقیق خود را با موضوع: "مقایسه‏اى بین وضعیّت زن پیش از اسلام با زن مسلمان" آغاز نمودیم و آن را به نام "زن از یونان باستان تا تمدن اسلام" نامیدیم و در دو بخش تنظیم کردیم: 1. پیش از اسلام، 2. پس از اسلام؛
در بخش اوّل، اوضاع زن را در یونان باستان، روم قدیم، هند، ایران و نزد اعراب قبل از اسلام بررسى کردیم و در بخش دوم، به بررسى جایگاه زن در اسلام و حضور و نقش او در صدر اسلام و حادثه کربلا پرداخت.
درآمد
زنان در طول قرون و اعصار متمادى، رنج‏ها و ستم‏هاى فراوانى دیده‏اند و کشیده‏اند که حقیقتا سنگین و دردآور بوده است. این ستم‏ها در اغلب موارد از سوى قانونگذارانى بر آنها تحمیل شده است که با تکیه بر عقل و دانش بشرى و بدون اتّصال به مکتب وحى الهى، به وضع قانون پرداختند و در نتیجه، چنان ظلم‏هایى را در حقّ زنان مرتکب شدند که هنوز هم که هنوز است با شنیدن آن، عرق شرم بر پیشانى انسان نقش مى‏بندد. علّت اشتباهاتشان هم این بود که آنان خود را بى‏نیاز از مکتب وحى مى‏دانستند و با تکیه بر دانش ناقص بشرى مى‏خواستند سعادت انسان ـ این پیچیده‏ترین مخلوق جهان خلقت ـ را تامین کنند. البتّه بودند سود جویانى که از این فرصت‏ها براى نیل به اهداف ناپاکشان سود مى‏جستند ودر این میان حتّى دست به تحریف دستورها و پیام‏هاى الهى زدند. تورات و انجیل شاهد خوبى بر این ادّعاست. به عنوان مثال، به نظریه تورات تحریف شده، در سفر جامعه، در مورد زن دقت کنید که مى‏گوید: "زن تلخ‏تر از مرگ است." نیز مى‏گوید: "مردى که نزد خدا صالح و شایسته باشد کسى است که زن نداشته باشد؛… میانِ هزار مرد، یک مرد شایسته پیدا مى‏شود؛ ولى میان تمام زنان عالم، یک زن هم یافت نمى‏شود."(1) نیز مسیحیّت امروز مى‏گوید: آدمى براى وصول به اعلا درجه کمال، باید تجرّد اختیار کند و همسر نگیرد.(2) این‏ها نمونه‏هایى‏اند از دست اندازى وتحریف حقیقت در مورد زنان؛ امّا نمونه‏اى هم بخوانید از ستم‏هایى که بر زن وارد شده است. "منتسکیو" در کتاب "روح القوانین" مى‏نویسد: "دادگاه‏هاى ژاپن براى کیفر دادن زنان جنایتکار و خاطى، آنها را برهنه در میدان‏هاى عمومى به معرض تماشاى مردم گذاشته، وادارشان مى‏کرد که مانند چهارپایان راه بروند."(3) آرى، این حقیقت تلخى است که تاریخ به چشم خود دیده است و اتّفاق افتاده است و نیز سرآغازى بود از سوى ما براى بررسى جایگاه و موقعیّت اجتماعى زن در تمدّن‏هاى پیش از اسلام.
فصل اول – زن در یونان
یونان، جزو کهن‏ترین تمدّن‏هاى بشرى است که سهم زیادى در پیشرفت جامعه بشرى وعلم و تکنولوژى داشته است و جامعه امروز، به خصوص جامعه غربى، بسیار به آن مى‏نازد و خود را وامدار آن مى‏داند. از این رو، در نخستین فصل از نوشتار خود، به بررسى وضعیّت زن در جامعه یونان باستان مى‏پردازیم.
1. جامعه آخایى
آخاییان قبیله‏اى از قبایل یونان بودند که در حدود 1250 ق.م. حکمرانى و فرمانروایى یونان را به دست گرفتند و حکمران یونان شدند. در بین آنان، زن در روایات و حماسه‏ها نقش بارزى داشت؛ آزاد بود و آزادانه در جمع مردان حضور پیدا مى‏کرد و گاهگاهى هم در گفت‏وگوهاى جدّى آنان شرکت مى‏جُست. توجّه آخاییان به زن به گونه‏اى بود که رهبرانشان وقتى مى‏خواستند افکار قوم خود را براى نبرد با دشمن آماده کنند، به نکات سیاسى یا نژادى متوسّل نمى‏شدند؛ بلکه با زیبایى زنان آنان را به هیجان مى‏آوردند و آنان در حقیقت بدون زن، آدم‏هاى خشن و ناتراشیده‏اى بودند که براى زیستن یا مردن انگیزه‏اى نداشتند. با این حال، بنیان خانواده‏شان بر پایه "پدر سالارى"(patriarchy) استوار بود و پدر برهمه افراد خانواده سلطه داشت و مى‏توانست به هر تعدادى که مى‏خواهد متعه بگیرد؛ آنان را در اختیار مهمانانش قرار دهد و کودکان خویش را بر قلّه کوه‏ها به دست هلاکت بسپرد یا در قربانگاه خدایان، قربانى کند. ازدواج براى آنان در حقیقت، یک معامله متقابل بود که به وسیله خریدارى صورت مى‏گرفت. خواستگار معمولاً چیزى که با گاو یا معادل آن سنجیده مى‏شد، به پدر عروس مى‏پرداخت واو هم بر طبق عادت آن زمان، جهیزیه قابل توجهى همراه عروس به داماد مى‏داد؛ البتّه زن پس از زناشویى بانوى خانه بود، امّا احترام وقدر و منزلتش بسته به کثرت و فراوانى کودکانش بود.(4)
2. اسپارت
در اسپارت، دختران اسیر و پاى بند خواسته‏هاى عجیب دولت بودند. دولت از دختران مى‏خواست در برخى بازى‏هاى خشن مثل دویدن، کشتى، پرتاب دیسک و تیراندازى شرکت کنند تا صاحب بدنى تندرست و نیرومند شوند و براى مادر شدن شایستگى کامل بیابند و به بهانه جلب توجّه آنان به بهداشت و سلامت، وادارشان مى‏ساخت که در رقص‏ها و برخى اجتماعات عمومى، در برابر دیدگان جوانان برهنه شوند؛ توجیه‏شان هم این بود که بعد از برهنه شدن، نقص بدنشان آشکار مى‏شود و اصلاح آن ضرورت مى‏یابد. یکى از نویسندگان یونان به نام "پلوتارخوس" مى‏گوید: "برهنه شدن دختران چیزى شرم‏آور نبود، زیرا پرهیزگارى شعار آنان بود و از بدکارى سخت به دور بودند"(5)؛ امّا ناخودآگاه این پرسش در ذهن انسان نقش مى‏بندد که آیا پرهیزگارى جوازِ دریدن پرده حجب و حیا مى‏شود؟! آیا مى‏توان به بهانه پرهیزگار بودن، این عمل قبیح را موجّه جلوه داد و از شرم آور بودن آن کاست؟! و اصلاً، بهداشت مى‏تواند دلیل خوبى براى برهنه ساختن و هتک حرمت شخصیّت زن باشد؟ این ارزش و مقامى بود که جامعه یونان براى دختران قائل شده بود.
گذشته از این‏ها، اهالى اسپارت به تربیت فکرى دختران توجّهى نداشتند و آن را ناچیز و کم اهمیّت مى‏شمردند.(6) چرا چنین بود؟ مگر دختران، انسان نبودند؟
تصمیم‏هاى دولت به آنچه که گفتیم محدود نمى‏شد و بیش از آن بود؛ تا آن‏جا که براى ازدواج نیز موعد و زمان مقرّر کرده بود. بهترین سنّ ازدواج رابراى مردان سى سالگى و براى زنان بیست سالگى شمرده بود و مجرّد زیستن را جرم مى‏دانست؛ به طورى که مجردان را از حقّ انتخاب و شرکت در اجتماعات و… محروم کرده بود. "پلوتارخوس" مى‏گوید: "کسانى را که تن به ازدواج نداده بودند وادار مى‏ساختند در زمستان با بدنى عریان در میان مردم راه بروند و سرودى را تکرار کنند که مفهومش این بود: "این کیفر سر پیچى از قوانین است."(7) از طرفى، پسرانى که پافشارى به ازدواج نکردن مى‏کردند، هر لحظه در معرض حمله و آزار زنان بودند.(8) این مجازات‏ها و کیفرهاى سخت و ناپسند که براى مجرّد زیستن پیش بینى و مقرّر شده بود نمایانگر این واقعیّت است که مردان و زنان اسپارت از ازدواج گریزان بودند وعلّت آن هم یقینا، ارتباط‏هاى نامشروع و خارج از چارچوب پیمان زناشویى بوده که در میان آنان رواج داشته است.
ناگفته نماند که فقط مجرّد زیستن و گریز از ازدواج، ننگین نبود؛ بلکه فرزند نداشتن هم ننگى بسیار بزرگ محسوب مى‏شد.(9)
در جامعه اسپارت، پدران و مادران، مسئول تدارک ازدواج فرزندانشان بودند و پیمان زناشویى به شکل بسیار عجیبى برقرار مى‏شد. داماد عروس را به زور از خانه‏اش بیرون مى‏کشید و عروس هم موظّف بود که در برابر او ایستادگى و مقاومت کند. به همین دلیل هم بود که ازدواج در نزد آنها به معناى "ربودن"(harpadzein) بود. در مواردى هم ممکن بود عدّه‏اى از پسران و دختران را که از لحاظ عدد با هم مساوى بودند، در اتاقى تاریک گرد آورند تا شریک زندگى خود را انتخاب کنند. اسپارتیان عقیده داشتند که چنین انتخابى کورکورانه‏تر از ازدواج‏هاى عاشقانه نیست. بر طبق آیین دیرینه اسپارت، عروس و داماد پس از انتخاب یکدیگر، مدّتى را در خانه پدر خویش مى‏ماندند و گاهگاهى اتّفاق مى‏افتاد که داماد، پنهانى به دیدار عروس مى‏شتافت. به گفته "پلوتارخوس"، گاهى مى‏شد که مدّت طولانى و مدیدى بدین منوال سپرى مى‏شد؛ و بسا زنانى که پیش از دیدن چهره همسرانشان در روشنایى، از آنان صاحب فرزند مى‏شدند. معمول این بود که مردان هنگامى اجازه مى‏یافتند براى خود خانه بسازند و همسرشان را به خانه خود ببرند که در آستانه پدر شدن قرار گرفته باشند.(10)
اسپارتیان، همواره به پسران و دختران خود توصیه مى‏کردند که هنگام انتخاب همسر، سلامت و شخصیّت او را در نظر بگیرند و به همین دلیل هم شاه خودشان – آرخى داموس (Archidamos) ـ را که با زنى لاغر ازدواج کرده بود، به پرداخت غرامت محکوم کردند.(11)
ازدواج انجام مى‏گرفت؛ امّا طبق شواهد و قرائن. هدف آنان از این کار، ازدیاد نسل و فرزنددار شدن بوده است؛ چون اگر زنى، صاحب فرزندى نیرومند و شایسته نمى‏شد او را مى‏کشتند.(12) از سوى دیگر، شوهران را ترغیب مى‏کردند که زنانشان را به مردان فوق العاده نیرومند قرض بدهند تا از آنان هم صاحب فرزند شوند و تعداد کودکان نیرومند فراوان شود. از شوهران فرسوده و بیمار هم انتظار داشتند که خودشان جوانان را دعوت کنند و در به وجود آوردن خانواده‏هایى نیرومند از آنان یارى بگیرند و زنان خویش را در اختیارشان قرار دهند. "پلوتارخوس" متذکّر مى‏شود که "لوکورگوس" حسادت شوهران و اختصاص دادنِ زنان را به سخره مى‏گرفت و مى‏گفت: "خرافى‏ترین چیزها این است که در مورد سگ و اسب خود، براى پدید آوردن نژادهایى بهتر، مال و کوشش فراوان بذل مى‏کنند امّا همسران خود را محبوس مى‏سازند و خود که ممکن است ابله یا علیل یا بیمار باشند، منحصرا کار تولید فرزند را بر عهده مى‏گیرند."(13)
3. آتن
در آتن، پدرِ خانواده اختیاردار مطلق بود(14) و اگر صاحب فرزندى ضعیف یا ناقص مى‏شد یا این که او را از صلب خویش نمى‏دانست مى‏توانست بکشد و در آن بین، دختران را بیش از پسران مى‏کشتند؛ چون هنگام ازدواج، جهیزیه لازم داشت و بعد از ازدواج، از خدمتکارىِ خانه‏اى که در آن پرورش یافته بودند به خدمتکارى خانه‏اى مى‏رفتند که در پرورش و تربیت آنان هیچ نقشى نداشته است. این گونه اطفال را در ظرفى سفالین مى‏گذاشتند و در نزدیکى معبد یا هر مکان دیگرى رها مى‏کردند تا اگر کسى تمایل داشت، به آسانى آن را بیابد و از مرگ نجاتش دهد.(15) پدر مى‏توانست نوزادش را بکشد؛ دسترنج پسران خردسال و دختران شوى ناکرده‏اش را بفروشد؛ دخترانش را به شوهر دهد و در پاره‏اى از موارد، براى زن مطلّقه خویش، شوهر دیگرى انتخاب کند.(16)
در آتن، دختران در خانه تحصیل مى‏کردند و بیش‏ترین چیزى که فرا مى‏گرفتند خانه دارى و علوم مربوط به آن بود. خواندن، نوشتن، محاسبه، ریسندگى، بافندگى، قلّاب دوزى، رقص، آواز و موسیقى را هم در خانه، نزد مادر یا دایه خود مى‏آموختند؛ امّا تحصیلات عالى کسب نمى‏کردند چون براى زنان محترم، از تحصیلات ابتدایى بالاتر ممکن نبود و فقط عدّه معدودى از زنان به تحصیلات کامل نایل مى‏آمدند و اینان هم بیش‏تر، همان فاحشه‏هاى برجسته و سرشناس آن زمان بودند.(17)
این همان محیطى بود که دانشمندان و متفکّرانى چون سقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ایشان در آن مى‏زیستند. در این محیط، مقدّمات ازدواج را پدران و مادران یا دلاّلان حرفه‏اى مهیّا مى‏کردند و نتیجتا، آن‏چه از سوى دلاّلان مورد توّجه قرار مى‏گرفت جهاز و دارایى دو طرف بود، نه محبّتشان. پدر وظیفه داشت هنگام ازدواج دخترش، مبلغى پول، مقدارى لباس و جواهر آلات و گاهى هم چند تن غلام همراه او کند که همه آنها همواره متعلق به زن بود و اگر شوهر او را طلاق مى‏داد باید همه جهازش راهم پس مى‏داد و این امر، خود باعث شده بود که مردان در طلاق دادن زن، بیش‏تر تامّل و اندیشه کنند.(18)
دخترى که جهاز نداشت، احتمال ازدواجش بسیار کم بود و به همین دلیل هرگاه که پدر قادر به تهیّه جهاز نبود، خویشان و بستگان دختر، به کمک هم جهیزیه او را تهیّه مى‏کردند. بدین ترتیب زن گرفتن که تا چندى پیش، در یونان صورت خرید و فروش را داشت و آن همه معمول بود، در این دوره به صورت معکوس درآمده بود و زنان شوهران خود را مى‏خریدند؛ چنان‏که "مدیا" – زن قهرمان تراژدى "مدیا" – در نمایشنامه‏اى که "اوریپیدوس" نوشته است، نیز از این اوضاع واحوال شکایت مى‏کند. از این رو، براى یونانیان انگیزه ازدواج نه عشق بود نه لذّت زناشویى؛ چون همیشه از رنج‏هاى آن سخن مى‏گفتند؛ بلکه مالک شدن جهاز و سرمایه و فرزنددار شدن، علّت اصلى وانگیزه درونى آنان براى ازدواج بود. آنان ازدواج مى‏کردند تا از این طریق صاحب جهاز و سرمایه‏اى شوند و نیز صاحب فرزندانى گردند تا روحشان را از گزند و آسیبى که به ارواح فراموش شده مى‏رسد، حفظ کنند. با همه این مزایا، مردان یونانى تا مى‏توانستند از ازدواج مى‏گریختند. نصّ قانون، مجرّد ماندن را منع مى‏کرد؛ امّا قانون همیشه مراعات نمى‏شد و روز به روز به تعداد مجرّدهااضافه مى‏شد تا این که سرانجام، این موضوع به یکى از مسائل و مشکلات اساسى آتن تبدیل شد.(19) البتّه چنین مشکلى باید دامن یونان را مى‏گرفت چون آزادى‏هاى جنسى غیر قابل باورى را در اختیار مردم قرار داده بود و چنین افسار گسیختگى اخلاقى نتیجه‏اى هم جز کم رنگ و کم اهمیت شدن پایه ازدواج و بنیان خانواده نداشت. از یکى از قانوگذاران یونان به نام "سولون" خواستند که قانونى براى سخت‏گیرى بر افراد مجرّد وضع کند امّا وى امتناع کرد و گفت:"زن بارى سنگین است."(20)
عصمت، بیش از ازدواج، براى زنانِ محترم واجب بود؛ ولى مردها رها و آزاد بودند و قیود اخلاقى تاثیر چندانى در باز داشتنِ آنها از ارضاى شهوات نداشت. آن روزها، هر از چند گاهى جشن‏هاى بزرگى هم برگزار مى‏شد که جنبه مذهبى داشت؛ ولى در حقیقت، به سان دریچه اطمینانى بود که آمیزش‏هاى طبیعى انسانى را تعدیل مى‏کرد. آنان آزادى جنسى را در این جشن‏ها تجویز مى‏کردند؛ فقط به بهانه این که مردم بتوانند باقى روزهاى سال را با یک همسر سر کنند. در آتن آن روزگاران، اگر جوانان با زنان روسپى مى‏آمیختند، ننگى به آنان تعلّق نمى‏گرفت. حتّى اگر مردى همسر دار، فاحشه‏اى را تحت حمایت خویش مى‏گرفت به عقاب اخلاقى گرفتار نمى‏شد، جز آن که در خانه، زنش به تلخى او را سرزنش مى‏کرد و در شهر هم شهرتش اندکى آلوده مى‏شد.(21) "دموستنس" در یک جمله شگفت‏آور، این‏چنین از اوضاع واحوال آن روز خبر مى‏دهد: "از فواحش تمتّع مى‏بریم، با کنیزکان و زنان غیر مشروع خود در اوقات روز سلامت جسم خویش را تامین مى‏کنیم، و زنانمان فرزندان مشروع براى ما مى‏آورند و وفادارانه خانه‏هایمان را حفظ و حراست مى‏کنند."(22)
براى مردان یونانى، طلاق دادنِ زن امرى ساده و آسان بود و مى‏توانستند بدون ارائه دلیل و ذکر علّت، زن خویش را از خانه بیرون کنند. علّت، هر چیزى مى‏توانست باشد و نیازى به ذکر آن نبود، امّا عقیم بودن زن، علّتِ تمام و کمالى بود که مى‏توانست باعث بیرون کردن زن از خانه شود، چون هدف آنان از زناشویى فقط آوردن فرزند بود. این امتیازى بود که قانون براى مرد در نظر گرفته بود و تصمیمى که در باره نازایى زن لحاظ شده بود؛ ولى اگر مردى عقیم بود قانون و عرف چنین تجویز مى‏کرد که یکى از خویشان وى به کمکش بشتابد و او را در فرزنددار شدن یارى کند؛ فرزندى هم که حاصل مى‏شد متعلّق به آن یارى دهنده بود و پس از مرگ وى، نگهبان روح او.(23)
زن در یونان، حقیقتا محروم و مظلوم بود، چون حقِّ عقد قرارداد نداشت؛ نمى‏توانست بیش از مبلغ ناچیزى وام بستاند و اقامه دعوى در محکمه قضایى نیز برایش نا ممکن بود. اعمالى که تحت تاثیراو صورت مى‏گرفت اعتبار قانونى نداشت و گذشته از این‏ها، پس از مرگ شوهرش، هیچ سهمى در ارث به جاى مانده از او نداشت. حتّى نقص جسمى و طبیعى‏اش هم یکى از عللى شده بود که او را قانونا مطیع و فرمانبردار مرد مى‏ساخت؛ زیرا همچنان که جهل مردم بِدوى در باره سهمى که مردان در تولید نسل دارند، موجب ارتقاى مقام زن شده بود، عقیده جارى در یونان عصر طلایى نیز مبنى بر این که نیروى توالد تنها از آنِ مرد است و زن جز حمل طفل و پرستارى او وظیفه‏اى ندارد، شان مرد را بالا برده بود. یکى دیگر از عواملى که زن را زیر دست ساخته بود سنّ بالاى شوهرش بود؛ چون مرد هنگام ازدواج معمولاً دو برابر زن سنّ داشت. به همین دلیل هم بود که تا حدودى مى‏توانست افکار وى را با ایده‏هاى خویش همراه کند.(24)
مردان آتنى از آزادى‏هایى که در امور جنسى داشتند به خوبى آگاه بودند و هیچ گاه زنان و دختران خود را آزاد نمى‏گذاشتند و با گوشه نشین ساختن آنان، آزادى خود را تامین مى‏کردند. زنان در خانه مورد احترام بودند و در هر امرى که با سلطه پدرانه شوهران مخالف نبود، فرمانشان روا بود. یا خودشان خانه را اداره مى‏کردند یا آن که در اداره آن نظارت داشتند؛ خوراک مى‏پختند؛ پشم مى‏ریسیدند؛ و براى اهل خانه لباس و رختخواب تهیّه مى‏کردند. تعلیمات آنان هم فقط منحصر در امور خانه‏دارى بود؛ چون آتنیان با "اوریپیدوس" هم راى بودند که هوشمندى زن، وى را از اجراى وظایفش باز مى‏دارد.(25)
هر چهار سال یک‏بار، در ماه چهارم سال یونانى، در آتن جشنى برگزار مى‏شد به نام "تسموفرى"(Thesmopheria) که در آن، زنان به احترام قانونگذارشان مراسم حیرت آور و عجیبى اجرا مى‏کردند. آنان در این مراسم، اشیایى به نشانه دستگاه تناسلى مرد به کار مى‏بردند و به یکدیگر سخنان زشت مى‏گفتند؛ مخصوصا هبوط به زیر زمین و باز گشت از آن را مجسّم مى‏ساختند و ضمنا مى‏کوشیدند که با وسایل جادویى بر بارورى زمین و انسان بیفزایند.(26)
میراث پدرى بین وارثان ذکور تقسیم مى‏شد و فرزندان ارشد، کمى بیش از دیگران ارث مى‏بردند؛ در صورتى که در اسپارت، املاک موروثى قابل تقسیم نبود و تنها پسر ارشد، مالک آن مى‏شد. حتّى در زمان "هسیو"(Hesiod) ـ شاعر یونانى قرن 8 ق. م. مى‏بینیم که دهقانان از توسعه خانواده و افزایش فرزندان خویش ممانعت مى‏کنند تا مبادا املاکشان میان پسران تقسیم شود و به ویرانى گراید. در مورد حقّ زن در آتن هم متذکر شدیم که زن از شوهر خود هیچ ارثى نمى‏برد و فقط جهیزیه‏اش را صاحب بود.(27)
فصل دوم – زن در روم
در روم، مرد، حاکم مطلق و بى‏چون و چراى زن و خانواده خویش بود و تنها او بود که اختیاردار مرگ و زندگى زن بود.(28) حتّى اگر زن یا فرزند مرتکب جنایتى مى‏شد وى توانایى داشت که او را محکوم به اعدام کند. بر همین اساس، یکى از رومیان قرن دوّم قبل از میلاد به نام "کاتُن" گفته است: "شوهر بر زن خود حاکم است واختیاراتش را حدّى نیست .هر چه بخواهد مى‏تواند کند. اگر از زن خطایى سر بزند او را جزا مى‏دهد؛ اگر شراب بیاشامد محکومش مى‏کند و اگر بى‏ناموسى کند او را مى‏کشد."(29)
زن در روم به سان کنیزى بى‏ارزش بود که هیچ قدر و منزلتى در اجتماع نداشت؛(30) موجودى رشد نایافته و نابالغ پنداشته مى‏شد که طبق قانون، همیشه قیّم و سرپرستى داشت؛ مادام که همسر داشت، تحت سرپرستى او بود و پس از بیوه شدن، تحت سرپرستى پسر بزرگش.(31)
تشریفات ازدواج در روم، معمولاً براى فرزنددار شدن بود و در کشتزارها، کودکان و زنان به عنوان مقوله‏اى از اموال محسوب مى‏شدند. زناشویى به همّت اولیاى دختر و پسر ترتیب مى‏یافت و برخى از اوقات هم اتفّاق مى‏افتاد که افراد در کودکى نامزد یکدیگر مى‏شدند؛ به هر حال، رضایت پدر پسر و دختر لازم بود و بدون رضایت پدرها ازدواج شکل نمى‏گرفت.
در قوانین روم باستان، زناشویى اجبارى بود، امّا در سال 413 ق.م. هنگامى که "کامیلوس" (Camillus) ـ محتسب رم ـ مالیاتى براى مردان مجرّد مقرّر کرد، این حکم از اعتبار افتاد.
ازدواج مرسوم در بین رومیان بر دو نوع بود: با تحویل زن و اموال او به اختیار شوهر یا پدر او (Cum manu) یا بدون تحویل زن و اموال او (manuSine). ازدواج نوع اوّلى که ذکر کردیم – (Cum manu)- یا به حکم یک سال همخوابگى (Usus)، یا بر اثر خرید (Coemptio) و یا از طریق مراسمى به نامِ نان و شیرینى را با هم خوردن (Confarreatio) صورت مى‏پذیرفت. ازدواج نوع دوّم هم (Sime manu) نیازى به آیین دینى نداشت و فقط در برگیرنده رضایت عروس و داماد بود.(32) در ازدواج از طریق خریدن (Coemptio)، ظاهرا پسر، دختر را مى‏خرید و در حضور یکى از روساى حکومت، سکّه مسى را به کفّه ترازو نزدیک مى‏کرد و به عنوان قیمت و بهاى دختر به والدین او تسلیم مى‏نمود.(33)
زناشویى بر اثر خریدارى، از همان اوائل تاریخ روم، کم کم از رونق افتاد و به زودى شکل معکوس یافت و سرانجام به آن‏جا رسید که جهیزیه زن در واقع امر، مرد را مى‏خرید .این جهیزیه معمولاً در اختیار شوهر بود؛ امّا در صورت بروز طلاق یامرگ شوهر، معادل آن به زن برگردانده مى‏شد. درازدواجى که از طریق مراسم نان و شیرینى صورت مى‏گرفت، طلاق دشوار بود. در ازدواج نوع اوّل (Cum manu) حقّ طلاق فقط و فقط منحصر به مرد بود. در زناشویى نوع دوّم (Sine manu)، طلاق به اراده هر یک از دو طرف، بدون رضایت طرف دیگر امکان‏پذیر بود.(34)
در روم قدیم، پدر مى‏توانست دخترش را وادار به جدایى از همسرش کند، حتّى اگر خود دختر تمایلى به طلاق نداشت.(35) به موجب قانون "ژوستین" ـ امپراطور مسیحى روم ـ اگر زن و شوهر مى‏خواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند که موافقت کنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزینند.(36) در صورت بروز طلاق نمى‏توانستند تا یک سال و نیم بعد از طلاق ازدواج جدیدى کنند. اگر هم که از یکدیگر جدا نمى‏شدند و بر حسب اتّفاق یکى از آن دو فوت مى‏کرد، دوّمى مکلّف بود تا دو سال بعداز مرگ وى از ازدواج دوباره اجتناب کند.(37)
زناکارى آن قدر رایج بود که به ندرت توّجه کسى را جلب مى‏کرد، مگر آن که به رسوایى آن براى مقاصد سیاسى دامن زده مى‏شد. پس از مدّتى هم گویا قوانین و مقرّرات خشک و خشن طلاقِ، منسوخ شد. به همین دلیل مى‏نویسند: "هر زن اشرافى دست کم یک بار طلاق مى‏گرفت."(38) از این پس، مردان، زن مى‏گرفتند فقط به قصد آن که به جهیزیه‏اى هنگفت دست بیابند، یا با بزرگان وصلت کنند. یکى از رومیان به نام "کاتو" این ازدواج‏هاى متعدّد را شاهد بوده و مى‏نالد از این که امپراطورى روم، به بنگاه زناشویى مبدّل شده است. این وصلت‏ها اغلب، وصلت‏هاى سیاسى بودند و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پى زنى دیگر برمى‏آمدند تا یک پلّه دیگر به مقام برتر یا ثروت بیش‏تر نزدیک شوند.مردان به راحتى زنانشان را طلاق مى‏دادند و از آنها جدا مى‏شدند؛ مجبور هم نبودند که براى این کارشان دلیلى بیاورند، بلکه فقط نامه‏اى براى زن مى‏فرستادند و آزادى او و خویشتن را اعلام مى‏کردند. بعضى از مردان هم هرگز ازدواج نمى‏کردند و بیزارى خود از گستاخى زنان را دلیل تصمیم خویش مى‏شمردند. "متلوس ماسدونیوس"(Metellus Macedonicus) ـ محتسب سال 131 ـ از مردان خواست که زن گرفتن را وظیفه‏اى در قبال حکومت بشمرند، هر چند که زن مایه عذاب (Molestia) باشد؛ امّا پس از آن که او این خواهش را مطرح کرد تعداد مردان مجرّد و پدران و مادران بى‏فرزند با سرعتى بیش از پیش فزونى یافت.(39)
تولّد در روم حادثه‏اى پر خطر بود؛ چون اگر کودک داراى اندام ناهنجار یا از جنس دختر بود، پدر به حکم عادت مى‏توانست او را بکشد. در غیر این موارد، مقدمش گرامى بود؛ زیرا اگر چه رومیان تا اندازه‏اى از گسترش خانواده جلوگیرى مى‏کردند، امّا سخت آرزو داشتند که داراى پسر شوند.(40)
بى فرزندى در نظر عامّه مردم بسیار نکوهیده و ناشایست بود و دین با تقریر این که اگر رومى پسرى از خود براى نگاهدارى از گورش به جاى نگذارد، روانش تا ابد در عذاب خواهد بود، فرزند آورى را تشویق مى‏کرد؛(41) البتّه باید گفت که پسر آورى را تشویق مى‏کرد نه فرزند آورى را، چون آنان فقط پسر را مایه آرامش روح پدر مى‏دانستند نه دختر را.
از همه افراد خانواده، پدر تنها کسى بود که در دوران نخستین جمهورى، در برابر قانون از بعضى حقوق برخوردار بود. تنها او بود که مى‏توانست مال بخرد و بفروشد و نگهدارى کند و در معاملات و عقود شرکت کند. در آن زمان، وى حتّى صاحب جهیزیه زن خود نیز بود.(42) زن به هیچ وجه حقّ حضور در محاکم قضایى را نداشت؛ حتّى به عنوان شاهد. وقتى هم که بیوه مى‏شد و همسرش را از دست مى‏داد، هیچ گونه ادّعا یا حقّ زوجیّت بر دارایى و اموال شوهرش نداشت؛ شوهر اگر مى‏خواست مى‏توانست که هیچ چیزى براى او نگذارد. علاوه بر همه این‏ها، همان سان که گفتیم، زن در هر سنّ و سالى که بود تحت سر پرستى و قیمومیّت یک مرد بود که این مرد مى‏توانست پدرش باشد یا این که برادر یا شوهر یا فرزند و یا سرپرست او؛ و او بدون اجازه آن قیّم، حقّ زناشویى یا استفاده از اموال خود را نداشت امّا مى‏توانست از آن قیّم ارث ببرد.(43)
اگر زنى به جرمى متّهم مى‏شد، شوهرش حقّ دادرسى و کیفر او را داشت و مى‏توانست وى رابه جرم زنا یا دزدیدن کلیدهاى انبار شرابش به مرگ محکوم کند. در حقّ فرزندان نیز اختیار مرگ و زندگى و فروختن به اسارت با او بود و بى‏رضایت او، ازدواج فرزندانش ممکن نبود. دختر شوهردار همچنان در بند اقتدار پدر مى‏ماند مگر آن که پدر به وى اجازه ازدواج (از نوع Cum manu) مى‏داد و او را به دست شوهرش مى‏سپرد. مرد، نسبت به بندگان خود اختیار بى‏حدّى داشت و اینان به اتّفاق زن و فرزندانش، "مانچى پیا"ى وى (Manchipia) یعنى زیر دست و ملک او محسوب مى‏شدند و صرف نظر از سنّ و وضعیّتشان، آن قدر در سایه قدرت او باقى مى‏ماندند که خود او به رهانیدن یا خلع ید خود از ایشان اراده مى‏کرد. این حقوقِ خانواده سالارى(Pater familias) تا اندازه‏اى به وسیله عادت و راى عامّه و شوراى قومى و قانون محدود مى‏شد و گرنه تا زمان مرگ پدر دوام داشت و با جنون یا حتّى خواست خود او قابل انقضاء نبود.(44)
فصل سوم – زن در هند
در هند قدیم، زن موجودى دوست داشتنى ولى پست به شمار مى‏رفت. شاید این افسانه هندویى که مى‏خواهیم بازگو کنیم بیانگر ریشه این تصوّر باشد: "در آغاز، هنگامى که twashtri ، صنعتگر الهى، به آفرینش زن پرداخت، متوجّه شد که همه موادّ را صرف کرده و دیگر از عناصر صُلب در اختیارش نمانده است و چون به این بُن بست رسید زن را از قطعات متفرّقه و بازمانده‏هاى عالم خلقت بیافرید."(45) نیز در قانون آنان آمده است: "قضا و قدر حتمى، طوفان، مرگ، جهنّم، زهر کشنده، افعى و مار گزنده، آتش سوزان، هیچ کدام از زن بدتر نیست."(46) این اندیشه هند قدیم در باره زن بود و طبق آن با وى رفتار مى‏نمود و چنین مى‏نمود که زن یعنى موجودى اضافى و زاید در نظام خلقت. در ادامه همین طرز فکر بود که "مانو" ـ یکى از قدیمى‏ترین قانون‏نامه‏هاى هند که نوشته "مانو"، نیاى افسانه‏اى قبیله Manava بود به برهمنان توصیه مى‏کرد که براى رسیدن به کمال، از هر نوع لذّت جنسى اجتناب کنند.(47)
آیین هندو، ازدواج را امرى اجبارى و مرد بى‏زن را مطرود جامعه مى‏دانست که هیچ شان و منزلت اجتماعى ندارد. بکارت طولانى هم از نظر آنان مایه ننگ و سرافکندگى بود. آنان بر این باور بودند که والدین وظیفه دارند پیش از آن که تب جنسى فرزندشان طغیان کند و وصلتى را که از نظر هندوها محکوم به عواقب تلخ و سرخوردگى است پدید آورد، مقدّماتِ ازدواج آنان را فراهم کنند.(48) در قانون‏نامه "مانو"، لفظ "گاندهاروا"(Gaand harva) بر وصلت‏هایى اطلاق شده است که با میل طرفین صورت مى‏گرفت واین نوع وصلت‏ها زاده هوس معرّفى شده است. این نوع ازدواج‏ها مجاز بود، ولى پسندیده نبود. از طرفى، آب و هواى گرم و خاصّ هندوستان باعث بلوغ زودرس دختران هندو مى‏شد و این مشکلى بود براى استقرار نظم اخلاقى و اجتماعى.(49) هندى‏ها براى مقابله با این مسئله، ازدواج در طفولیّت را انتخاب کرده بودند و این راه توانسته بود باعث جلوگیرى از روابط قبل از ازدواج شود.(50)
ازدواج از راه‏هاى گوناگونى امکان‏پذیر بود. با ربودن عروس، به زور مى‏شد ازدواج کرد. نیز مى‏شد زنى را خرید یا پس از جلب رضایت دختر با وى ازدواج کرد، ولى ازدواج از روى رضایت طرفین، کمى غیر آبرومندانه تصوّر مى‏شد و زنان ترجیح مى‏دادند که خریده شوند. اگر هم که دزیده مى‏شدند برایشان جنبه تعریف داشت.(51)
قانون‏نامه "مانو" هشت نوع ازدواج مختلف را جایز مى‏دانست که در بین آنان، ازدواج از راه "ربودن" و ازدواج مبتنى بر "عشق" در پایین‏ترین درجه اخلاقى قرار داشت و ازدواج از راه "خریدن" عملى‏ترین راه براى پیوند زناشویى شمرده مى‏شد. قانونگذار هندى فکر مى‏کرد که عاقبت امر، فقط ازدواجهایى پایدار مى‏مانند که بر مبناى اقتصادى شکل گرفته باشند؛ حتّى در دوره‏اى از تاریخ هند، کلمه "ازدواج" مترادف بود با کلمه "زن خریدن".(52) یکى از نویسندگان (تقریبا ارسال 20 م.) مراسم غیر عادّى وحیرت آورى را در این باره بازگو مى‏کند: "کسانى که به علّت فقر نتوانسته‏اند به دختران خود شوهر دهند، دختران خویش را با صداى شیپور و طبل (یعنى عینا همان سازهایى که در جنگ براى اعلان آماده باش به کار مى‏رود) به بازار مى‏برند و دور خود، افراد را گرد مى‏آورند. هر مردى که جلو مى‏آید، اوّل قسمت‏هاى عقب تا شانه‏هاى زن را نشان مى‏دهند و سپس قسمت‏هاى جلو را. اگر دختر موافق میل پسر بود و به خریده شدن هم رضا داد، پسر بر حسب شرایط خاصّى با او ازدواج مى‏کند."(53)
چندان خالى از لطف نیست که در این‏جا، گوشه دیگرى از قانون نامه مانو را که درباره زن اظهار نظر کرده است، براى شما ذکر کنیم. "مانو" با لحنى که الهیّات مسیحیان نخستین رابه خاطر مى‏آورد، درباره زن مى‏گوید: "زن، سرچشمه بى‏آبرویى است؛ زن، سرچشمه نزاع است؛ زن، سرچشمه زندگى خاکى است؛ لذا از زن حذر کن.(54)
این برداشت هند قدیم از شخصیّت زن بود و زن هندى در برابر این اندیشه، شوهر خود را خاضعانه "سرور" یا "ارباب"، حتّى "خداى من" خطاب مى‏کرد؛ در انظار عمومى و ملا عام کمى دورتر از او راه مى‏رفت واز وى فاصله مى‏گرفت؛ و به ندرت از او سخنى مى‏شنید.از زن هندى انتظار مى‏رفت که دلبستگى خود را با انجام کوچک‏ترین کارها، یعنى تهیّه غذا و خوردن – پس از آن که همه خوردند ـ آن‏چه را که از غذاى شوهر و پسرانش به جاى مانده و بوسیدن پاى شوهر به هنگام خواب، نشان دهد. قانون "مانو" مى‏گفت: "زنى که از شوهر خود اطاعت نمى‏کند، در حیات بعد به یک شغال مبدّل خواهد گشت."(55)
"مگاستنس" ـ یکى از نویسندگان هندى ـ از دوران "چاندرا گوپتا" گزارش مى‏دهد: "برهمن‏ها زنان خود را ـ هر برهمن چندین زن دارد ـ از هر گونه فلسفه بى‏اطّلاع نگاه مى‏دارند؛ زیرا اگر زنان تعلیم و تربیت پیدا کنند و با دید فلسفى بر لذّت و الم، زندگى و مرگ نظر کنند یا فاسد مى‏گردند یا دیگر در انقیاد مرد باقى نمى‏مانند". نیز در قانون نامه "مانو" ذکر شده بود که سه نفر استحقاق کمک مالى را ندارند: همسر، دختر و برده. اینها هر چه که به دست مى‏آوردند، اربابشان آن را مالک مى‏شد و زن فقط مى‏توانست جهیزیه و هدایایى راکه در هنگام زفاف دریافت کرده بود براى خودش نگاه دارد.(56)
تعدّد زوجات در جامعه هند جایز بود و در بین بزرگان تشویق مى‏شد؛ زیرا نگه‏دارى از چند زن و انتقال قابلیّت‏ها واستعدادها به نسل بعد از خود، یک عمل شایسته محسوب مى‏شد. داستانِ "دروپادى"(Draupadi) که در آنِ واحد با پنج برادر ازدواج کرد، داستان شگفت‏انگیزى است که از آن روزگاران نقل شده و از یک رسم شگفت یعنى"تعدّد شوهر"(Polyandry) ـ یعنى ازدواج یک زن با چند مرد که معمولاً با هم برادر بودند ـ حکایت مى‏کند که آثار این رسم تا سال 1859 م. در سیلان باقى بود و هنوز هم در دهکده‏هاى کوهستانى تبّت باقى مانده است.(57)
در خانواده‏هاى هندى، مرد مالک همسر و فرزندان خود بود و در بعضى از موارد مى‏توانست آنان را بفروشد یا این که از خانه بیرون کند.(58) قانون‏نامه "مانو" نیز مقرّرداشته بود که زن در طول حیاتش همیشه باید تحت قیمومیّتِ یک مرد باشد؛ نخست قیمومیّت پدر، سپس شوهر و سرانجام پسر. شوهر مى‏توانست زنش را به علّت بى‏عفافى طلاق بدهد، امّا زن به هیچ وجه نمى‏توانست شوهرش را طلاق دهد.(59)
از جمله آداب و رسوم رایج در هند قدیم، مراسم "ساتى"(Sutte) یا زنده سوزى بود که بر طبق آن، پس از مرگ شوهر، همسر او را نیز همراه وى در گودالى از آتش مى‏سوزاندند یا این که زنده زنده دفن مى‏کردند.(60) گذشته از همه این‏ها، در برّسى تاریخ هند به رسم عجیب دیگرى برمى‏خوریم که حقیتا مایه شگفتى است: "گاه گاه زنان محترم،یکى از دختران خود را به همان شکل که پسرى براى روحانیّت وقف مى‏شود، به روسپى‏گرى در معبد وقف مى‏کردند."(61)
فصل چهارم – زن در ایران باستان
ظاهرا شاخص‏ترین و بارزترین دوره ایران باستان که تمدّن ایرانى در آن به حدّ بالایى از درجه رشد و شکوفایى خود رسیده بود، دوره ساسانى است. لذا ما براى بررسى جایگاه زن در ایران باستان، به جستجوى این دوره از تاریخ ایران مى‏پردازیم.
در امپراطورى ساسانى، بنابر قولى که از قدیم بوده است، زن شخصیّت حقوقى نداشت؛ یعنى به عنوان یک شخص که دارى حقّ و حقوقى باشد محسوب نمى‏شد،بلکه به عنوان یک شى‏ء فرض مى‏شد. به بیان واضح‏تر، در آن دوره زن فقط چیزى به شمار مى‏رفت که مى‏توانست از آنِ کسى یا حقّ کسى باشد، نه به عنوان شخصى که خود، صاحب حقّ باشد و حقوقى داشته باشد. وى از هر لحاظ تحت سرپرستى و قیمومیّت رئیس خانواده که "کتک ختاى"(کد خداى) نامیده مى‏شد، قرار داشت. این رئیس خانواده ممکن بود هر کسى باشد: پدر باشد یا شوهر و در صورت مرگ آنان، جانشین ایشان. اختیارات رئیس خانواده نیز به ندرت محدود مى‏شد و تمام هدایایى که گاه به زن یا کودک داده مى‏شد، یا آن‏چه که آن‏ها با کار و تلاش یا از راه‏هاى دیگر حاصل مى‏آوردند، همه متعلّق به او بود.(62)
این نظام خانواده‏اى بود که اجتماع ایران دوره ساسانیان را مى‏ساخت. در این‏چنین اجتماعى، مردان در تعدّد همسر، هیچ محدودیتى از نظر حقوقى نداشتند و هر قدر که مى‏خواستند و مى‏توانستند همسر اختیار مى‏کردند. روشن بود که مردانِ عادى و معمولى ناچار بودند با یک زن سر کنند، چون توان مالیشان اجازه بیشتر از این را به آن‏ها نمى‏داد، ولى در مقابل، اشراف و ثروتمندان به جهت توان اقتصادى بالایشان مى‏توانستند به اندازه یک دوره تسبیح، زن در حرمسراى خود داشته باشند.(63)
تاریخ نگاران، انواع زناشویى رایج در این دوره را بر سه قسم تقسیم کرده‏اند:
1. پادشازن و چکرزن: این ازدواج مختص به طبقه اشراف و ثروتمندان بود و بدین معنا بود که در خانه‏هاى اشرافى، دو طبقه از زنان شوهردار وجود داشت: 1. زنانى که مقام اوّل را داشتند و "پادشازن" خوانده مى‏شدند؛ 2. زنانى که با وجود داشتن شوهر واحد با "پادشازن"، در جایگاهى پایین‏تر از او بودند و "چکرزن" نامیده مى‏شدند. "پادشازن" از لحاظ نسب و مقام خانوادگى، هم طبقه همسر خود بود و کدبانوى منزل به شمار مى‏رفت، امّا در امور مالى و حقوقى دخالتى نداشت، چون طبق قانون، امور مالى وحقوقى فقط بر عهده مرد بود.
"پادشازن" مستمرّى روزانه‏اى از شوهرش دریافت مى‏کرد و بعد از مرگ او هم، به اندازه پسران خود یا پسران "پادشازن" دیگر، ارث مى‏برد؛ ولى "چکرزن" نقطه مقابل "پادشازن" بود، یعنى از طبقاتى پایین‏تر از خانواده همسرش، و بیش‏تر نقش خدمتکار و یارى رساننده "پادشازن" را ایفا مى‏کرد. البته ناگفته نماند که او هم "مهریه" مى‏گرفت؛ تا زمانى که براى کار کردن مفید بود مقرّرىِ سالیانه دریافت مى‏کرد و همچنین توانایى ترقّى به مقام "پادشازن" را داشت، امّا تا زمانى که به آن مقام ترقّى نمى‏کرد تحت امر و فرمان "پادشازن" بود.(64) شوهر، وظیفه داشت تا پایان عمر، "پادشازن" را نگه‏دارى کند و پسرانش را تا سنّ بلوغ ودخترانش را تا زمان ازدواج سرپرستى کند امّا "چکرزن" از این چنین امتیازى برخوردار نبود و فقط، فرزندان پسرش در خانواده پذیرفته مى‏شدند.(65)
2. ازدواج استقراضى: این قسم از ازدواج را ازدواج "عاریتى" هم مى‏گفتند و به معناى ازدواج موقّت با زنى بود که شوهر دیگرى هم دارد. در این پیمان زناشویى، مرد مى‏توانست زن اصلى خود را به مرد دیگرى که براى پرستارى کودکان خود، بدون کوتاهى شخصى، نیاز به زن پیدا کرده است و علاقه به داشتن آن را به وجه پسندیده‏اى اظهار مى‏کند، به طور موقّت به همسرى دهد. در این میان، تنها رضایت شوهر مهم بود و خشنودى یا ناخشنودى زن هیچ تاثیر و اعتبارى در واگذارى موقّت او به دیگرى نداشت.
تعیین مدّت زمان این پیمان، بر عهده مردان بود و مى‏توانست مدّت بسیار طولانى و مدیدى را در برگیرد. در ازدواج "استقراضى"، تنها واگذارى موقّت زن شرط بود ومال و دارایى زن نزد شوهر اوّل باقى مى‏ماند و به شوهر دوّم داده نمى‏شد. کودکانى هم که دراین مدّت و در نتیجه زناشویى "استقراضى" حاصل مى‏شدند، متعلّق به شوهر اوّل زن بودند، نه پدرشان که شوهر موّقت مادرشان محسوب مى‏شد؛ ولى با این وجود، "حقّ سرپرستى" و قیمومیّت در تمام مدّت ازدواج "استقراضى" از آنِ شوهر موقّت بود(66)
3. ازدواج با محارم: جامعه آن روزگاران ایران، ازدواج با محارم را به بهانه حفظ پاکى نسب و خون خانواده جایز مى‏شمرد و آن را "خویذوگدس"(Khvedvaghdas) مى‏خواند. آنها ادّعا مى‏کردند که این کار، گناهان کبیره را محو و نابود مى‏کند: یکى از اولیاى آن عهد به نام "ارداى ویراز" هفت خواهر خود را به زنى گرفته بود و بهرام چوبین نیز با خواهر خود ازدواج کرده بود.
از "بطریق ماربها"، یکى از ایرانیان عصر انوشیروان، نقل شده است مى‏گوید: "عدالت خاصّه پرستندگان اهرمزد به نحوى جارى مى‏شود که مرد مجاز است با مادر و دختر وخواهر خود مزاوجت کند." نیز متذکر مى‏شوند که وى مثال‏هایى را که زرتشتیان براى تایید و تقدیس این امر روایت مى‏کرده‏اند آورده است. در آن دوران، ازدواج با نزدیکان به هیچ وجه ناپسند نبود، بلکه عمل ثواب و پسندیده‏اى محسوب مى‏شد که از لحاظ دینى اجر و پاداش بسیار بزرگى داشت.(67)
پروفسور "کریستیان بارتلمه" مى‏گوید: "وقتى که مى‏خوانیم پدرى هنگامى که پسر بزرگ وى بالغ مى‏شود، یکى از زنان خود را به عقد ازدواج او درمى‏آورد؛ و یا هنگامى که در باره یک مساله تقسیم ارث اطلاع حاصل مى‏کنیم که بر اثر ازدواج وارث‏ها، یعنى پسر و دختر کسى که ارث از خود باقى گذارده است، (برادر و خواهر قضیه حلّ و دعوى خاتمه پذیرفته است، دچار شگفتى مى‏شویم. "بسیارى از دانشمندان زرتشتى، امروز سخت مایلند که حدّاقل بزرگان افسانه‏هاى مذهبى خود را با تفسیرهاى شجاعانه موادّ صریح موجود در ادبیّاتِ خود، از قید زناشویى با خواهران خود برهانند؛ لیکن اتّفاقا در مدح یکى از همین بزرگان که بسیار مورد توجه است ـ و متقدّم بر دانته در سفر بهشت و دوزخ به شمار مى‏رود ـ به طور صریح ذکر مى‏شود که وى هفت خواهر خود را به زنى داشته است؛ و این خواهران نخست راضى نمى‏شدند که شوهر و برادر آنان به چنین سفر پر خطرى ـ یعنى معراج به آسمان و سفر به دوزخ ـ تن در دهد."(68)
طلاق زن
از شیوه‏هاى طلاق مرسوم و رایج آن زمان اطلاع چندانى به دست نیاوردیم امّا در هنگام تحقیق به این مطلب رسیدیم که اگر شوهرى در آن روزگاران به زن خود مى‏گفت: "تو از این پس دیگر صاحب اختیار خود هستى". زن با وجود این که مطلّقه نمى‏شد، ولى اجازه مى‏یافت که به یک زناشویى دوّمى به طور موازى با ازدواج نخستین خود تن بدهد.(69) البته در ازدواج جدید، به عنوان "زن خدمتکار" همسر تازه خویش محسوب مى‏شد. فرزندانى هم که در این ازدواج تازه و در مدّت حیات شوهر اوّلش به دنیا مى‏آمدند، متعلّق به شوهر نخستین‏اش بود. یعنى زن همچنان تحت سرپرستى و قیمومیّت شوهر اوّل باقى مى‏ماند.(70)
فصل پنجم – زن در عرب جاهلیت
عرب قبل از اسلام زن را موجودى پست و مابین حیوان و انسان یعنى وسیله‏اى براى ازدیاد نسل و خدمتکارى مى‏دانست و دختر دار شدن را مصیبت مى‏انگاشت.(71) نسبت به دختر دار شدن حسّاس بود و هر گاه مى‏شنید که زنش فرزند دخترى به دنیا آورده است از شدّت خشم و عصبانیّت رنگ چهره‏اش برمى‏گشت و به سیاهى مى‏گرایید همان گونه که قرآن مى‏فرماید:"وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بآلاُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ کَظیمٌ"؛ و چون یکى از آنان را به فرزند دخترى مژده مى‏دادند از شدّت غم و حسرت رخسارش سیاه مى‏شد و سخت دلتنگ مى‏گردید.(72) آنها همچنان که بچّه‏هاى سگ را در آب مى‏اندختند دختران خویش را هم زنده به گور مى‏کردند تا از ننگ دختر دار بودن برى باشند.(73) و هیچ‏کس هم آنان را در این عمل، منع یامواخذه نمى‏کرد؛ حتّى مادران دختران نیز حقّ منع شوهرانشان را نداشتند چون مرد خانواده تنها کسى بود که صاحب حقّ بود و اختیار مرگ و زندگى فرزندانش را داشت.(74)
عرب جاهلیّت به یک همسر اکتفا نمى‏کرد؛ همسران متعدّد اختیار مى‏نمود و این کار او یا به منظور تامین معاش زن بود، یا براى ازدیاد نسل و فرزند و یا براى تامین اهداف سیاسى. چون مى‏خواستند از طریق ازدواج‏هاى متعدّد با دخترانى از قبایل متعدّد، بر قدرت و اعتبار و اقتدار خود بیفزایند.(75)
با همه این احوالات، ازدواج در عصر جاهلیّت به شیوه‏هاى مختلف و متفاوتى شکل مى‏گرفت که در این‏جا به برخى از آنان اشاره مى‏کنیم:
1) ازدواج "بر اساس پرداخت مهریّه":در این قسم از ازدواج که همان قسم مرسوم و متداول امروزى است مرد از دختر دلخواهش خواستگارى مى‏کرد و با تعیین مهریّه مشخصّى او را به عقد خویش در مى‏آورد.(76)
2. ازدواج "متعه": در این نوع از ازدواج، زن مدّت معیّنى را به همسرى شخصى معیّن درمى‏آمد و هنگامى که مدّت معیّن پایان مى‏یافت خود به خود جدایى و طلاق بین زن و مرد حاصل مى‏شد. در این ازدواج، مرد مهریه معیّنى به زن مى‏پرداخت وفرزندانى که در نتیجه این پیوند حاصل مى‏شدند از حقّ انتساب و ارث برخوردار بودند. البتّه این ازدواج، از پیمان‏هاى زناشویى معروف در هنگام ظهور اسلام بوده است و قرآن کریم به آن اشاره کرده است:
"فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِه مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَهً و…"(77)(78)
3. ازدواج "ظعینه": هر گاه در جنگ‏ها مردى از مردان عرب، زنى را به اسارت مى‏گرفت اختیار داشت که با آن ازدواج کند و زن هم حقّ هیچ گونه اعتراض و سرپیچیى نداشت؛ چون جزو دارایى‏هاى وى محسوب مى‏شد. این ازدواج بدون عقد و مهریه انجام مى‏گرفت.(79)
4. ازدواج "شغار": نوعى از ازدواج معاوضه‏اى بود؛ به این ترتیب که شخصى، دختر یا خواهر خود را به عقد دیگرى مى‏آورد و به جاى اخذ مهریه، متقابلاً دختر یا خواهر او را زن خود مى‏ساخت. در این میان فقط رضایت و تمایل مردان مهمّ بود و زنان حقّ هیچ اعتراض یا مخالفتى نداشتند و هم‏چون کالایى مبادله مى‏شدند. زن مورد معامله "شغار"، هر کسى از نزدیکان مى‏توانست باشد: دختر برادر، دختر خواهر، خواهر، دختر و…(80)
5. ازدواج "بدل": این ازدواج به صورت مبادله و معاوضه زن از سوى شوهرش با همسر مرد دیگر شکل مى‏گرفت. هر مردى که از زن شخص دیگرى خوشش مى‏آمد آداب و رسوم محیط به او اجازه مى‏داد که به شوهر آن زن، پیشنهاد معاوضه و مبادله بدهد؛ یعنى زن خویش را در اختیار او قرار دهد و زن وى را در اختیار بگیرد. این ازدواج همان گونه که گفتیم از راه عوض کردن و مبادله بدون مهریّه بود و مردى به مرد دیگر مى‏گفت: "اِنزل لىِ عن اِمراتک و انزل لک عن اِمراتى."(81)
6. ازدواج "استبضاع": نوعى زناشویى موقّت جهت باردارشدن بود. طبق این زناشویى اگر مردى تمایل به داشتن فرزندى با خصایص و ویژگى‏هاى خاصّى بود مثلاً مایل بود که فرزندى دلاور و نترس و شجاع و بى‏باک یا شاعرى نیکو سخن و یگانه داشته باشد و… و خود از آن خصایص و کمالات محروم بود، زن خود را تا مدّت معیّنى طبق قرار داد در اختیار مردى که بر خوردار از آن صفات بود قرار مى‏داد تا از وى باردار شود. وقتى که زن از حیض پاک مى‏شد، شوهرش به وى مى‏گفت: "نزد فلانى برو و در اختیار او باش تا زمانى که از وى باردار شوى." طفلِ حاصل از این پیمان متعلّق به شوهر اوّلىِ زن بود و در مدّتى هم که زن در نزد مرد دوّم بود هیچ ارتباطى بین او و شوهر پیشینش نبود و پس از باردار شدن بود که شوهر نخستین هر زمان که اراده مى‏کرد مى‏توانست به زن خویش رجوع کند.(82)
7. ازدواج "مقت"(ضیزن): یکى دیگر از زناشویى‏هاى رایج در دوره جاهلیّت این بود که اگر شخصى فوت مى‏کرد زنش، مثل سایر اموال و ثروت به جاى مانده از او، به وارثان مى‏رسید. این ارث (زن) در مرحله اوّل به پسر بزرگ تعلّق مى‏گرفت (البته در صورتى که آن زن نامادرى پسرش مى‏بود). وقتى که مردى مى‏مرد پسر بزرگش لباسى را بر روى زن پدر خویش مى‏انداخت و بدین سان همسرىِ او را به ارث مى‏برد. اگر این زن، جوان و زیبا بود و پسر در خود میل و رغبتى به آن زن احساس مى‏کرد از او بهره‏مند مى‏شد و گرنه، با مهریّه جدیدى وى را به عقد یکى از برادران خویش در مى‏آورد این مهریّه جدید هم متعلّق به برادر بزرگ بود؛ چون از حقّ شرعى خود در مورد زن پدرش به نفع آن کسى که علاقه‏مند به آن زن بود عقب نشینى کرده بود. اگر میّت هیچ پسرى نداشت، زن به مردان فامیل تعلّق مى‏گرفت و هر کدام از آنان که به عنوان اظهار تمایل و تصاحب وى، پیش‏تر از دیگران پارچه‏اى به سوى زن پرتاب مى‏کرد، یا بر سرش مى‏انداخت، صاحب وى مى‏شد.
کسى که صاحب این زن مى‏شد اگر مى‏خواست او را به همسرى خود بر مى‏گزید و گرنه، مى‏توانست او را از ازدواج با دیگران نیز محروم کند و آن قدر از او نگه‏دارى کند تا این‏که عمرش پایان پذیرد.
برخى هم گفته‏اند: نکاح "ضیزن" بر ازدواجى اطلاق مى‏شد که در آن مردى با زن پدر خود ازدواج مى‏کرد. حالا فرقى نمى‏کرد که پدرش او را طلاق داده باشد یا این که مرده باشد.(83)
8. ازدواج "رهط": نوعى ازدواج گروهى بود که در آن تعدادى مرد، با رضایت و توافق همدیگر با زنى رابطه زناشویى برقرار مى‏کردند و در مقابل، مخارج او را تامین مى‏نمودند .تعداد این مردان هیچ‏گاه از ده تن تجاوز نمى‏کرد و فرزندى که در نتیجه چنین ازدواجى متولّد مى‏شد در صورتى که پسر بود، با تعیین مادر به یکى از آن مردان مى‏رسید. به این ترتیب که چند شب پس از تولّد نوزاد، مادرِ نوزاد یکایک آن مردان را مى‏طلبید و سپس به یکى از آنان خطاب مى‏کرد و بااسم او را صدا مى‏زد و مى‏گفت: این فرزند از آن تو است. با این کیفیّت، پدر طفل را انتخاب مى‏نمود. مردِ مورد خطاب هم طبق آداب و رسوم معمول، حقّ هیچ گونه اعتراضى نداشت. اگر هم که طفل تولّد یافته، دختر بود، کسى به عنوان پدر وى انتخاب نمى‏شد؛ چون هیچ کدام حاضر نبودند پدر یک دختر باشند.(84)
9. ازدواج "خدن": در این نوع زناشویى، زن و مرد رابطه محرمانه‏اى با هم برقرار مى‏کردند که نیاز به نفقه و مهریه نداشت. در واقع، نوعى رابطه مبتنى بر دوستى و علاقه متقابل، بدون اعلان رسمى داشتند. این زناشویى در عین حال که یک زناشویى معمولى نبود، باز خالى از رسمیّت نبود وعرف محیط آن را جایز مى‏دانست و مى‏گفت:"ما استتر فلا باس و ما ظهر لوم"؛ هر چیزى که محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندار ولى آن‏چه که آشکار شد مایه ننگ و عار است.(85)
10) ازدواج "جمع": یکى از سنّت‏هاى عرب جاهلیّت این بود که از طریق زنان و کنیزان به جمع آورى مال و ثروت مى‏پرداختند. در بازارهاى عرب، خانه‏هایى مهیّا مى‏ساختند و پرچم خاصّى به عنوان علامت آزادى ورود براى همگان بر بالاى بام آن، نصب مى‏کردند. عدّه زیادى از مردم جمع مى‏شدند و به آن خانه‏ها مى‏رفتند. زنانى که در این خانه‏ها جاى داشتند "بغایا" نامیده مى‏شدند. محیط جاهلیّت نه تنها این عمل آن‏ها را محکوم نمى‏کرد، بلکه اگر یکى از آنان حامله مى‏شد و فرزندى به دنیا مى‏آورد، بر گرد او جمع مى‏شدند و قیافه شناسان را دعوت مى‏کردند و با کمک آنها، کودک را به کسى که بیش از دیگران به کودک شباهت داشت ملحق مى‏کردند و او را پدر آن کودک مى‏دانستند.(86)
برخى از تاریخ نگاران، نوع دیگرى از ازدواج‏هاى مرسوم در دوره قبل از اسلام را متذکر شده‏اند که در آن، همه برادران با هم به یک زن مشترک اکتفا مى‏کردند و با او رابطه زناشویى برقرار مى‏کردند. آنان مى‏گفتند: برادران در همه چیز هم شریک‏اند چه مال چه همسر. در این پیمان ریاست با برادر بزرگتر بود. زن، شب‏ها در اختیار او بود و هر یک از آن‏ها با خود عصایى حمل مى‏کرد. هر وقت یکى از آنان مى‏خواست با زن خلوت کند، عصاى خودش را بر در خیمه مى‏گذاشت تا علامتى باشد براى برادران دیگر که بدانند یکى از آن‏ها داخل خیمه است و داخل نشوند.(87)
اعراب آن زمان ازدواج کردن یک مرد با دو خواهر به طور همزمان (جمع بین دو خواهر) را اصلاً حرام نمى‏دانستند.(88) در آخر این را هم گفته باشیم که زنان در آن روزگاران، هیچ بهره‏اى از ارث نداشتند.(89)

پاورقی ها:
1. همان، ص 507.
2. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى؛ چ 4، تهران، انتشارات اقبال، 1339، ص 670.
3. همان، ص 350.
4. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه ا.ح.آریانپور؛ تهران، انتشارات اقبال، 1349 ش، ج 4، ص 90 ـ 89.
5. همان، ص 149 ـ 148.
6. همان، ص 149.
7. همان، ص 150 ـ 149.
8. همان، ص 150.
9. همان.
10. همان.
11. همان، ص 146.
12. تمدّن اسلام و عرب، ص 507.
13. تاریخ تمدّن، ج 4، ص 146.
14. تاریخ ملل شرق و یونان، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه عبدالحسین خان هژیر، انتشارات کمیسیون معارف، چاپ اول، تهران، 1309 ش، ص 245.
15. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، فتح اللّه‏ مجتبایى، انتشارات اقبال، تهران، 1349، ج 5، ص 60.
16. همان، ص 93.
17. همان، ص 63.
18. همان، ص 86.
19. همان، ص 87 ـ 86.
20. همان، ج 4، ص 206.
21. همان، ج 5، ص78.
22. همان، ص 88.
23. همان، ص 89.
24. همان، ص 90.
25. همان، ص 91.
26. همان ج 4، ص 337.
27. همان، ج 5، ص 21.
28. تاریخ رم، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه غلامحسین زیرک زاده؛ چاپ دوم، انتشارات کتابفروشى سینا، 1332، ص 103.
29. همان، ص 104.
30. تمدّن اسلام وعرب، ص 509.
31. تاریخ رم، ص 104.
32. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات اقبال، 1341، ج 7، ص 110 ـ109.
33. تاریخ رم، ص 106.
34. تاریخ تمدّن، ج 7،ص 110.
35. منتسکیو، روح القوانین، ص 718.
36. همان، ص 727.
37. همان، ص 718.
38. تاریخ تمدّن، ج 7، ص 216.
39. همان، ص 217 ـ 216.
40. همان، ص 90 ـ 89.
41. همان، ص 95.
42. همان، ص 91 ـ 90.
43. همان، ص 92 ـ 91.
44. همان، ص 91.
45. تاریخ تمدّن، ویل دورانت، ترجمه مهرداد مهرین، انتشارات اقبال، 1337، ج 2، ص 705.
46. تمدّن اسلام و عرب، ص 507.
47. تاریخ تمدّن، ج 2، ص 698.
48. همان، ص 701.
49. همان، ص 702 ـ 701.
50. همان، ص 703.
51. همان، ص 588.
52. همان، ص 705 ـ 704.
53. همان، ص 705.
54. همان، ص 706.
55. همان.
56. همان، ص 707.
57. همان، ص 588.
58. همان.
59. همان، ص 707 – 706.
60. همان، ص 709.
61. همان، ص 704.
62. زن در حقوق ساسانى، کریستیان بارتلمه، ترجمه ناصرالدّین صاحب الزّمانى، چاپ اول، تهران، موسسه مطبوعاتى عطایى، 1337 ش، ص40.
63. همان، ص 51.
64. همان، ص 54 ـ 52.
65. ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمه رشید یاسمى، چاپ نهم، انتشارات دنیاى کتاب، 1374، ص 433.
66. زن در حقوق ساسانى، ص 58 – 56.
67. ایران در زمان ساسانیان، ص 435 ـ 433.
68. زن در حقوق ساسانى، ص 61 ـ 60.
69. همان، ص 60.
70. ایران در زمان ساسانیان، ص 441.
71. تمدّن اسلام و عرب، ص 503.
72. سوره نحل، آیه 58.
73. همان.
74. المفصّل فى تاریخ العرب قبل‏الاسلام، جواد على، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 م، ج5، ص 528.
75. سید عبدالعزیز سالم؛ تاریخ عرب قبل از اسلام؛ ترجمه باقر صدرى‏نیا؛ چاپ اول، انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 349.
76. عمده‏القارى، بدرالدّین ابى محمد محمود العینى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 10، ص 121.
77. سوره نساء، آیه 24.
78. بلوغ الارب فى معرفه احوال العرب، سید محمود شکرى آلوسى، چاپ سوم، مصر، دارالکتاب القربى، ج 2، ص 5؛ المفصّل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 5، ص 536 و تاریخ عرب قبل از اسلام، ص 349.
79. المفصّل، ج 5، ص 546.
80. سنن الکبرى، ابى بکراحمد بیهقى، بیروت، دارالفکر، ج 10 ص 475 ـ 474؛ سنن ابى داود، ابى داود سجستانى؛ داراحیاءالسنّه النبویّه، ج2، ص 227 ـ لسان العرب، ابن منظور، چاپ اول، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، 1408 ه.ق، ج 7، ص 144؛ بلوغ الارب، ج2، ص 5 و عمده‏القارى، ج 10، ص 108.
81. عمده القارى، ج 10 ،ص 123؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 5 و المفصّل، ج 5، ص 537.
82. النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 1، ص 133؛ المفصّل، ج 5، ص 538؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 3 و عمده‏القارى، ج 10، ص 121.
83. المحبّر، ابى جعفر محمد بن حبیب، 1361 ه.ق، ص 325؛ المسبوط، شمس الدّین سرخسى، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه.ق، ج 4، ص 198 ـ 197 ؛ تفسیر المنار، محمد رشید رضا، چاپ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1374 ه.ق، ج 4، ص 453؛ روح المعانى، سید محمود آلوسى بغدادى، بیروت، احیاءالتراث العربى، ج 4، ص 245؛ سنن الکبرى، ج 10، ص 406؛ تاج العروس، ج 1، ص 585 و المفصّل، ج 5، ص 535 ـ 534.
84. عمده‏القارى، ج 10، ص 122 و بلوغ الارب، ج 2، ص 4.
85. عمده‏القارى، ج 10، ص 123 و بلوغ الارب، ج 2، ص 5.
86. عمده‏القارى، ج 10، ص 122؛ بلوغ الارب، ج 2، ص 4 و المحبّر، ص 340.
87. المفصّل، ج 5، ص 541 ـ 540.
88. جامع‏البیان، ابن جریر طبرى، بیروت، دارالفکر، 1415 ه.ق، ج3، ص 420.
89. المحبّر، ص 324.

زن در اسلام:
جهل و تاریکى، عالم را فرا گرفته بود و اخلاق و معنویت پایمال ابلیس و ابلیسیان گشته بود. خدایانِ چوبین به عنوان نمادى از خدا در گوشه خانه و عبادتگاه جاى داشتند؛ امّا در حقیقت، هوى و هوس بود که بر دل‏هاى آنان خدایى مى‏کرد. زن به کالایى براى رفع هوى و هوس تبدیل شده بود و در غایت مظلومیّت، فریاد دادخواهى سر داده بود و در این اوان بود که "اسلام" از جزیره‏العرب سربلند کرد و قد برافراشت و به این نداى مظلومیت که نه تنها نداى زن بلکه نداى انسانیّت بود، لبیک گفت و با تعالیم ناب و انسان‏سازش به یارى انسان و انسانیّت شتافت و زن را از ورطه خوارى و ذلّت بیرون کشید و بر قلّه رفیع عزّت نشاند.
اکنون در بخش دوّم از مقاله خویش، به بررسى موقعیّت و جایگاه زن در اسلام، در سه فصل خواهیم پرداخت: فصل اوّل: جایگاه زن در اسلام؛ فصل دوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت اوّل)(1)؛ فصل سوّم: جلوه‏هاى حضور زن در اسلام (قسمت دوّم)(2).
فصل اول: جایگاه زن در اسلام
از نگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند؛ هر دو مخلوق خدایند و هر دو برابر، امّا این برابرى در کمالات و دستیابى به مقامات معنوى و انسانى، بندگى و تعبّد الهى و کرامت وجودى انسان بر سایرین است نه در احکام و وظایف. از سوى دیگر، هر دو به یک اندازه در بنیان خانواده، اجتماع و بقاى نسل آدمى سهیمند؛ خداوند مى‏فرماید: "اى مردم، شما را از مرد و زنى آفریدیم و آن‏گاه شعبه‏هاى بسیار و قبیله‏هاى مختلف گردانیدیم."(3) قرآن به صراحت اعلان مى‏کند که زن و مرد، هر دو، از یک جوهر انسانى و یک نفس واحد، خلقت یافته‏اند و زن مایه آرامش و آسودگى مرد است: "او خدایى است که همه شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید."(4)
در پیشگاه خداوند، زن و مرد هر دو یک مقام دارند و هیچ یک به خودى خود بر دیگرى برترى ندارد؛ چون هر دو از یک جوهرند و جنسیّت مایه برترى آنان بر دیگرى نیست؛ هیچ مردى را بر زنى و هیچ زنى را بر مردى برترى نیست مگر به سبب ایمان و تقوایشان؛ این همان مطلبى است که خداوند در آیه 13 سوره حجرات به آن تصریح نموده است.
در احکام و وظایف، تفاوت‏هایى براى زن و مرد لحاظ شده است که این تفاوت‏ها بر اساس نوع آفرینش و جایگاه زن در نظام خلقت و طبیعت است و این برنامه و تقسیم وظایف و مسئولیت‏هاى زن و مرد به خوبى واضح و روشن است. خدمت به زن و ارزش بخشیدن به اوست، نه تبعیض و بى‏عدالتى. اسلام مى‏خواهد زن به مقام والاى انسانیّت دست یابد؛ در سرنوشت خویش دخیل باشد و آن‏چنان که شایسته یک انسان است زندگى کند؛ از همین رو، مسیر کمالش را تعیین و راه را نشانش داده است تا وى به اختیار و اراده خویش، مسیر سعادت برگزیند و به کمال انسانى خویش نایل گردد.
ارزش و مقام زن
اسلام پشت پا به تصوّر خام و باطل تمامى کسانى زد که زن را موجودى پست و فرومایه و دختردار شدن را ننگ خویش مى‏دانستند و مى‏پنداشتند که زن موجودى زاید در نظام خلقت است. اسلام به زن ارزش بخشید و به مقابله با اندیشه‏هاى بى‏اساسى پرداخت که زن را بى‏ارزش مى‏دانست. زن را به پارسایى فرا خواند و او را نشان خوشبختى و سعادت دو جهان و بهترین گنجینه یک مرد معرّفى نمود(5) و به آنانى که دختران را ناپسند مى‏داشتند، فرمود: "دختران را مکروه مدارید که آن‏ها مایه اُنسند"(6) و طولى نکشید که دختر دار بودن را از ننگ، به گنج مبدّل نمود و فرمود: "هر مسلمانى که دو دختر وى به بلوغ رسند و تا در خانه او هستند با آن‏ها نیکى کند بهشتى مى‏شود."(7)
اسلام به زن، حقّ اختیار و تعیین سرنوشت داد؛ تا خود، راه خویش را برگزیند. در صدر اسلام، دخترى بود به نام "خنساء" که خواستگاران متعدّدى داشت. یکى از خواستگاران وى جوان دلیر و شجاعى بود به نام "ابولبابه"؛ که مطلوب "خنساء" قرار گرفته بود. "حذام بن خالد"، پدر خنساء، بر خلاف میل دختر خود و بدون رضایت او، وى را به عقد شخص دیگرى آورد. "خنساء"، ناخشنود از عمل پدر، نزد پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمد و ماجراى خویش بازگو کرد. پیامبر پس از شنیدن ماجرا، فرمود: "خنساء، آیا به کار پدرت راضى هستى؟" پاسخ داد: "هرگز." آن حضرت فرمود: "پس عقدت صحیح نیست؛ با هر که میل دارى ازدواج کن." سپس "حذام" را احضار نمود و فرمود: "باید طبق میل دخترت رفتار کنى واو را به عقد آن کسى که مى‏خواهد، درآورى." او نیز چنین کرد.(8)
اسلام، ازدواج با محارم را ممنوع ساخت و به زن ارزش حقوقى بخشید تا به همگان اعلام کند که زن کالا نیست، تا مورد مبادله و تبادل قرار گیرد یا به ارث برسد. از همین رو فرمود:"این اهل ایمان، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید."(9) نیز فرمود: "با زنانى که پدران شما با آن‏ها ازدواج کرده‏اند، هرگز ازدواج نکنید؛ مگر آن‏چه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است. حرام شده است بر شما، مادرانتان، ودختران، و خواهران، عمّه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر، دختران خواهر شما، و مادرانى که شما را شیر داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته‏اند از همسرانى که با آن‏ها آمیزش جنسى داشته‏اید و همچنین همسران پسرانتان که از نسل شما هستند ـ نه پسر خوانده‏ها ـ و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آن‏چه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است."(10) تعدّد شوهر را نیز منع نمود و فرمود:"و نکاح زنِ محصنه ـ شوهردار ـ نیز براى شما حرام شد".(11)
ازدواج
پیمان زناشویى، پیمان مقدّسى است و رضایت زن، رکن اساسى ازدواج از نظر اسلام است؛ او آزاد است که به اختیار خود، همسر (همسفر زندگى)اش را برگزیند.
مرد، وظیفه دارد در آغاز پیمان زناشویى و زندگى مشترک، "مهریّه‏اى" را به عنوان پیش کش و هدیه براى همسر خویش در نظر بگیرد و تقدیمش کند و البتّه که این پیش کش منحصر و مختص به زن است و هیچ کس دیگرى در آن سهمى ندارد، از همین رو قرآن مى‏فرماید: "مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر به آن‏ها بپردازید."(12) و نیز رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: "هر که زنى گیرد و در خاطر داشته باشد که مهر او را نپردازد هنگام مرگ، چون زناکاران بمیرد."(13)
خداوند در آیه 4 سوره نساء از مهریه با نام "صدقه" یاد کرده است که مى‏توان این‏چنین بیان کرد: صدقه از ماده صدق است و از آن رو بر مهریه اطلاق مى‏شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است و از محبّت قلبى و حقیقى وى نشان دارد.
علاوه بر مهریّه، در تمام مدّت زمانى که زن و مرد با یکدیگر زندگى مشترکى دارند، پرداخت نفقه نیز بر عهده مرد و امرى واجب است که در صورت تخلّف مرد از پرداخت آن، زن مى‏تواند اقامه دعوى کند.
ارث
اسلام، بر خلاف اکثریت قریب به اتفّاق تمدّن‏هاى قدیم که زن را از ارث محروم کرده بودند، وى را سهیم در ارث مى‏داند و مى‏فرماید: "براى اولادان ذکور سهمى از میراث پدر و مادر و خویشان است و براى فرزنان اناث نیز سهمى از میراث؛ چه مال اندک باشد یا که بسیار، نصیب هر کس از آن ـ در کتاب حقّ ـ معیّن شده است."(14)
طلاق
اسلام، طلاق را عملى حلال، امّا منفور مى‏داند و مى‏فرماید: "زن بگیرید و طلاق مدهید؛ زیرا خداوند مردانى را که مکرّر زن گیرند و زنانى را که مکرر شوهر کنند دوست ندارد."(15) اسلام، طلاق را اجازه داده است ولى شرایط خاصّى را براى آن در نظر گرفته است تا عملاً این عمل منفور ولى حلال را به تعویق اندازد؛ شاید پشیمانى براى زن و مرد حاصل شود و از این عمل منصرف گردند. یکى از این شرایط، لزوم حضور دو شاهد عادل است؛ در صورتى که در ازدواج، وجود شاهد شرط نیست، چون آن‏جا نمى‏خواهد موجب تاخیر خیر گردد.
در اسلام، حقّ طلاق با مرد است؛ لیکن در مواردى که مرد کوتاهى کند و به وظایف خویش نسبت به همسرش عمل نکند و حاضر به طلاق نیز نباشد، بنابر احادیث و آیات صریح قرآن، حاکم شرع باید به مرد تکلیف طلاق کند و اگر سرپیچى نمود، طلاق را جارى کند. نقش زن در اجتماع
زن در اجتماع، وظیفه‏اى دارد که از مرد ساخته نیست؛ نقشش بى‏همتاست و بدون شکّ، بقاى زندگى و نسل بشر محتاج وجود وى است. به بیان دیگر، او نیمى از پیکر جامعه است ونمى‏توان از او و نقش سازنده‏اش چشم پوشید؛گر چه کج اندیشان روزگار و دایگان دلسوزتر از مادر به بهانه حمایت از حقوق زن، او را از حقّ واقعى‏اش محروم مى‏کنند. مى‏پرسند: وظیفه زن چیست؟ نقش بى‏همتاى او کدام است؟ آنان که نمى‏دانند یا خود را به ندانستن زده‏اند، بدانند که وظیفه زن، تربیت است؛ او مربّى است و اوّلین کلاس جامعه، دامان اوست. در دامان اوست که کودک مهر و محبّت را مى‏آموزد؛ صفا و صمیمیّت را مى‏آموزد و به خود مى‏بالد و شکوفا مى‏شود.از دامان اوست که انسان‏هاى بزرگ پیدا مى‏شوند؛ از دامان اوست که سازندگان جامعه پا به اجتماع مى‏گذارند و از دامان اوست که سعادت برمى‏خیزد. او مادر است و وظیفه مادرى و انسان پرورى بر دوش دارد، و چه وظیفه‏اى بالاتر از آن؟ چه نقشى والاتر و ارجمندتر از آن؟ کدام مرد مى‏تواند چنان بارى را بر دوش گیرد؟! مسئولیتى که نظام طبیعت و خلقت بر دوش زن نهاده است.
ناگفته نماند که اسلام با حضور زن، کار و تلاش و فعّالیّت‏هاى وى در صحنه اجتماع و بستر جامعه مخالف نیست؛ آن را منع نکرده است، بلکه وظیفه اصلى او را مادرى مى‏داند و تربیت و پرورش انسان‏هاى بزرگ و وارسته. در کنار آن نیز به زن اجازه مى‏دهد تا با حفظ حریم و عفّت و پاک‏دامنى و در پوششى محفوظ از تیر زهر آلود نگاه‏هاى هوس آلوده آلوده دلان، در اجتماع حضور یابد و سرنوشت خویش را برگزیند.
اسلام به منظور پایدارى و استحکام خانواده و جامعه، وظایف اقتصادى و تامین معاش خانواده را بر عهده مرد و وظیفه همسردارى و مادى را بر عهده زن گذاشته است. زن تا زمانى که از سوى شوهر تامین مى‏شود براى کار در خارج از خانه باید از وى کسب اجازه کند؛ امّا در صورتى که تامین نشود، نیازى به اجازه او ندارد. شاید برخى بپرسند: چرا مرد مسئول تامین معاش است و زن نه؟
در پاسخ باید گفت: این تقسیم کار، بر اساس نقش طبیعى آنان است. نظام خلقت، رنج‏ها و دشوارى‏هاى باردارى و فرزند دارى را بر شانه‏هاى زن گذاشته است و او ناچار است به طور طبیعى، حدود نُه ماه طفل را حمل کند و پس از آن علاوه بر همه دردها و رنج‏هاى طاقت فرساى باردارى، شب و روز به مراقبت و نگاهدارى از نوزاد خویش بپردازد و از شیره جان خویش در کام وى ریزد تا او رشد نماید و در عین حال، تربیتش را نیز عهده دار باشد. با این همه مشقّتى که تحمل مى‏کند و رنج‏هایى که مى‏بیند دیگر تاب وتوانى نمى‏یابد که تامین معاش خانواده را نیز بر عهده گیرد. لذا اوّلین وظیفه زن، مادرى است.
پاورقی ها:
1. به بررسى نمونه‏هایى از حضور زن در صحنه‏هاى مختلف اجتماعى و فعالیت‏هاى سازنده آنان در صدر اسلام مى‏پردازد.
2. به بررسى گوشه‏هایى از عملکرد زنان عاشورایى در وقایع و رویدادهاى تاریخ مى‏پردازد.
3. سوره حجرات، آیه 13.
4. سوره اعراف، آیه 189.
5. ابوالقاسم پاینده؛ نهج الفصاحه، چاپ دهم، انتشارات جاویدان، ص 50.
6. همان، ص 520.
7. همان، ص 588.
8. الاصابه فى تمییزالصحابه، ابن حجرعسقلانى، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 286.
9. سوره نساء، آیه 19.
10. سوره نساء، آیه 22 ـ 23.
11. سوره نساء، آیه 24.
12. سوره نساء، آیه 4.
13. نهج الفصاحه، ص 207.
14. همان، آیه 7.
15. همان، ص 229.

زن از یونان باستان تا اسلام – حجاب:
پیشینه حجاب
"یا بنى آدم قد انزلنا علیکم لباسا یوارى سَوْاتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر ذلک من آیات اللّه‏ لعلکم یذکرون."(1)
بررسى تاریخ زندگى بشر به دو طریق ممکن است :
1. گذشته انسان را از جهت مادّى یعنى سیر تکاملى انسان رااز حیث چگونگى تولید و صنعت مطالعه کنیم .
2. گذشته انسان را از جهت رشد معنوى ، یعنى عروج و هبوط انسان‏ها در مسیر کسب صفات متعالى ، از آغاز خلقت تاکنون در پرتو هدایت‏هاى پیامبران خدا مورد بررسى قرار دهیم .
رنسانس و انقلاب صنعتى اروپا همه چیز را دگرگون کرد و توجه بشر را از علوم عقلى به سوى علوم تجربى و حسى سوق داد و به جاى فلسفه و جهان بینى الهى ، فلسفه و جهان بینى مادى را مطرح کرد و به جاى اخلاق و مفاهیم با ارزش معنوى و الهى ، مفاهیم اومانیستى را مطرح کرد. در تاریخ نیز به جاى بررسى و تحقیق درباره رشد معنوى انسان‏ها ، بررسى تاریخ رشد و تکامل ابزار تولید را جایگزین کرد.
امروز وقتى اسمى از تاریخ به میان مى‏آید ، مقصود از آن تاریخ تمدن است و مقصود از تاریخ تمدن ، تاریخ ابزار و تولید و رابطه آن با انسان‏هاست . از این‏رو ، دوره‏هاى تاریخ را بر اساس مبانى مادى نامگذارى کرده‏اند. حجاب ، امرى معنوى و در بر دارنده حیا و عفّت انسان‏ها است . مقصود از حجاب این است که در وجود و فطرت پیشینه حجاب
زنها نیرویى است به نام حیا که او را در مقابل مردان اجنبى به عفت و پاکدامنى دعوت مى‏کند . از آن جا که ادیان الهى منطبق با فطرت انسان‏ها هستند ، پوشش انسان‏ها نیز ریشه در فطرت و خواست درونى دارد. پس پوشش زن واکنش است که زنها بر اثر یک نیروى درونى و فطرى به نام حیا ، در مقابل مردان اجنبى از خود نشان مى‏دهند ؛ مثل واکنش سرخ شدن صورت انسان‏ها هنگام خجالت . قرآن کریم مى‏فرماید: وقتى که آدم و حوا از بهشت هبوط آمدند ، به دنبال ساترى از برگ درختان مى‏گشتند ،(2) که فطرى بودن پوشش را مى‏رساند.
آثار به جامانده از انسان‏هاى اولیه نشانگر این است که حجاب پیشینه‏اى به درازاى تاریخ دارد و اختصاص به اسلام ندارد .
نقش برجسته‏اى که در تل العمارنه (در استان اسیوط مصر) موجود است و مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر ملکه "نفرتى تى" و دخترش را نشان مى‏دهد که هر دو پوشش به تن دارند.(3)
نقش برجسته‏اى که مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر فرعون مکاریتوس و یک زن و دخترش را نشان مى‏دهند که هر سه ، قسمت پایین بدن را پوشانیده‏اند.(4)
در تصویرى از یک نقاش مصرى که با توجه به اهرام سه گانه مصر ، قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد مى‏رسد ، دختران تمام بدن خود و پسران نیمه پایین بدن را پوشانده‏اند .(5)
نقش برجسته‏هاى معبدهاى کارناسوس در موزه بریتانیا ، کتیبه معبد زئوس موزه برلین و مجسمه کاونارنس در موزه ناپل ، همگى نشان دهنده پوشش زنان در قبل از اسلام است .
در هر کدام از این موزه‏ها مجسمه‏هایى از زنان با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آن‏ها به سه هزار سال قبل از میلاد مى‏رسد .(6)
از این تصاویر و نقاشى‏ها معلوم مى‏شود که اصل حجاب قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حدّ و مرز آن را مشخص کرده است.
اسلام این عادت قدیمى را که از اعتدال بیرون بوده ، مثل بسیارى از عادات دیگر ، اصلاح و تعدیل نموده و جزء فریضه دینى قرار داده است .
به گواهى تاریخ ، زنان در یونان ، روم ، مصر و ایران باستان ، به ویژه زنان شهرنشین و زنان طبقه اشراف ، خود را مى‏پوشانیدند و از نظرها دور نگه مى‏داشتند. در یونان، زن هنگامى که از خانه بیرون مى‏آمد بدن و صورت خود را مى‏پوشانید . زنان آشورى به حجاب، بدن و صورت و سر عادت داشتند.
در روم شرقى (بیزانس) ، حجاب شدیدتر رواج داشت . در میان اروپائیان نیز حجاب معمول بود.
در روسیه ، حجاب تا هنگام سلطنت پطر کبیر معمول بود و در اثر کوشش و مداخله وى حجاب برداشته شد .
در ایران ، زنان اشراف بسیار کم از منزل خود بیرون مى‏رفتند و سخت به حجاب عادت کرده بودند.
حجاب از دیر زمان ، جزء عادات و آداب ملل متمدن جهان بوده است و اسلام آن را به صورت مناسب ، موافق با مصالح اجتماعى و حکم مذهبى قرار داده است.(7)

حجاب در عصر ابراهیم خلیل
در کتاب مقدس تورات آمده است ابى ملک جرار ، پادشاه فلسطین ، به سارا ، زن حضرت ابراهیم علیه‏السلام گفت: به ابراهیم هزار مثقال نقره دادم تا براى تو و همراهانت پرده چشم بگیرد.(8)
فرانکس ، مفسر آمریکایى تورات ، در تفسیر این آیه مى‏گوید : ابى ملک پول بسیار به ابراهیم ، شوهر سارا ، داد تا این که براى سارا نقاب بخرد که به صورت خود ببندد و جمال خود را ، که محل خوف ابراهیم علیه‏السلام بود ، از تمام سکنه آن جا بپوشاند و هر جا مى‏رود با نقاب باشد.(9)
علت نقاب نداشتن سارا این بود که حضرت ابراهیم خلیل علیه‏السلام را نمرود دوّم "بى لباس" از بابل بیرون کرد وآن حضرت نتوانست نقاب و لباس درست براى سارا همسرش تهیه کند.(10)
ابى ملک ، پادشاه فلسطین ، بت پرست بود ؛ اما براى نقاب سارا ، زن ابراهیم علیه‏السلام ، پول داد تا این که روى خود را از بت‏پرستان و غیر بت پرستان بپوشاند تا نامحرمان روى آن را نبینند. این کار ابى ملک دلالت مى‏کند که حجاب و نقاب زنان قبل از ظهور اسلام بوده است .
حجاب در قوم یهود
حجاب در میان قوم یهود شدیدتر بود. ویل دورانت مى‏گوید: اگر زنى به نقض قانون یهود مى‏پرداخت ، مثلاً بى آن که چیزى بر سر داشته باشد به میان مردم مى‏رفت ، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ، او را طلاق دهد.(11)
حجاب در عصر جاهلیت
حادثه فجّار دوم بین قریش و هوازن واقع شد . منشا آشوب این بود که گروهى از جوانان قریش در بازار عکاظ ، کنار زنى از قبیله بنى عامر نشسته بودند . آن زن روپوشى به چهره و پیراهن بلند داشت . جوانان از طرز لباش پوشیدن آن زن تعجب کردند و از او تقاضا کردند که نقاب از چهره بردارد ؛ اما ان زن از کنارزدن پوشش خود خوددارى کرد . یکى از جوان‏ها پیراهن آن زن را از پشت سرش به وسیله خارى به پشتش بست و آن زن متوجه نشد و وقتى از جایش بلند شد پشت او دیده شد . جوانان خنده کنان ، گفتند : او ما را از نگاه کردن به صورتش منع مى‏کرد ، اما حالا ما پشت او را دیدیم . آن زن فریاد زد : ـ آل عامر. در نتیجه ، جنگ که با خونریزى همراه بود ، واقع شد.(12)

حجاب در روم:
رومانى‏ها در عصر شوکت خود ، به حد کمال ، اهتمام به حفظ قانون حجاب داشتند ؛ حتى قابله‏ها و دایه‏ها بدون چادر و روپوش از خانه بیرون نمى‏رفتند . به این وسیله ، آنان از فساد اخلاقى و اختلال نظام هیات اجتماعى ایمن بودند.(13)
حجاب در یونان
در دائره المعارف لاروس آمده است: و کان من عاده نساء الیونانیین القدما ان یحجبن بطرف مآذرهن او بحجاب خاص کان یصنع فى جراید کوس و امرجوس و غیرها شفافا جمیل الصنعه ؛(14) عادت زن‏هاى قدیم یونان بر آن بود که خود را به حجاب مستور مى‏داشتند ، حتى قابله‏ها و پیرزن‏ها.
ریشه یابی کلمه حجاب
علماى علم ادب و لغویون ، در کتاب‏هاى لغت ، کلمه "حجاب" را چنین معنا مى‏کنند : "حجاب" یعنى ستر و پرده.(15)
خداوند در داستان حضرت سلیمان علیه‏السلام غروب خورشید را این گونه توصیف مى‏کند : حتى توارت بالحجاب ؛ تا آن وقت که خورشید پشت پرده مخفى شود.(16)
خداوند درباره زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: "اذا سئلتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب"؛ هرگاه سوال یا متاعى از آنها خواستى ، از پشت پرده بخواهید.(17)
خداوند درباره مشرکان که ایمان نمى‏آوردند ، از قول آنها مى‏گوید: و من بنینا و بنیک حجاب؛ میان ما و تو حجابى وجود دارد . پس تو به دنبال عمل خود باش و ما هم براى خودمان عمل مى‏کنیم.(18)
شایسته هیچ انسان نمى‏باشد که با خداوند سخن بگوید مگر از راه وحى یا پشت حجاب : "وما کان لبشر ان یکلّمه اللّه‏ الا و حیا او من وراء حجاب."(19)
خداوند درباره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: اذا قرات القران جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا.(20)
خداوند در سوره مریم مى‏فرماید: "فاتخذت من دونهم حجابا". میان خود و آنها حجاب افکند تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد.(21)
واژه حجاب 7 بار در قرآن آمده است و معناى آن در همه موارد چیزى است که از هر جهت مانع دیدن دیگر شود.(22)
امام على علیه‏السلام در نامه‏اى به مالک اشتر مى‏نویسد: فلا تطولنّ احتجابک عن رعیتک؛ در میان مردم باش و کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن . دربان تو نباید تو را از مردم جدا کند ، بلکه خود را همیشه در معرض دید مردم قرار بده.(23)
واژه حجاب در اشعار نیز آمده است از جمله :
حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم *** خوشا دمى که از این چهره پرده مى‏فکند(24)
تملق حجاب است و بى حاصلى *** چو پیوندها بگسلى واصلى(25)
چون سیاره دوید از هر طرف شاه *** تو گفتى در حجاب ابر شد ماه(26)
ما در این ره حجاب خویشتنیم *** ورنه روى تو برابر ماست(27)
معنای اصطلاحی حجاب
اصطلاح "حجاب" در عصر ما ، به پوشش مخصوص زنان گفته مى‏شود .
اصطلاح حجاب در مورد پوشش زن ، یک اصطلاح جدید است . در قدیم ، مخصوصا در اصطلاح فقها ، کلمه "ستر" که به معناى پوشش است به کار مى‏رفت . فقها در کتاب‏هاى صلاه و نکاح ، که متعرّض این مطلب شده‏اند ، کلمه "ستر" را به کار برده‏اند نه "حجاب" را ؛ چون معناى رایج و شایع ، لغتِ "حجاب پرده" است که اگر در مورد پوشش به کار برده مى‏شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده‏اى گمان کنند که اسلام خواسته زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد ، در حالى که وظیفه پوشش که در اسلام براى زنان مقرر شده بدین معنا نیست که از خانه بیرون نروند. پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گرى و خودنمایى نپردازند . آیات مربوط این معنا را ذکر مى‏کند . فتواى فقها نیز موید این مطلب است.(28)
پس مقصود از حجاب زن در اسلام این است که زنان به جز صورت و دو دست و اعضاى بدن و مواضع زینت و زیور خود را در برابر مردان بیگانه بپوشاند ، تا بدین وسیله به حفظ عفّت و شرافت خود موفق شوند.(29)
کلمه "حجاب" در اصطلاح اهل دین ، به معناى پوشش تمام زن به وسیله چادر و نقاب ، بسیار شایع است و این اصطلاح از معناى لغوى ریشه مى‏گیرد و از آن جهت که پرده ، سبب پوشیدن هر چیز است که پشت آن قرار گیرد ، زیبایى‏هاى زن هم به وسیله نقاب و چادر مستور مى‏گردد و پشت آن واقع مى‏شود و فقها بدین جهت کلمه "حجاب" را در پوشش کامل زنان به کار برده‏اند ؛ نه از آن جهت که زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس و زندانى باشد ، بلکه اسلام پوشش را براى زنان مقرر کرد که هنگام بیرون آمدن از خانه پشت پرده حجاب و نقاب قرار گیرد تا زیور آنان در برابر دیدگان اجانب قرار نگیرد.(30)
حجاب ، پوشش مناسب براى زنان است تا قسمت‏هایى که تحریک کننده غرایز مردانه است را بپوشانند و این کار به جهت ارزش و احترام زنها مى‏باشد ، تا این که به عفاف شناخته شود و مورد آزار و اذیت افراد شرور قرار نگیرند.(31)
حجاب تکلیف شرعی زنان است
پوششِ زنان ، حکمى شرعى است . دلیل این مطلب عبارت است از:
1. عقل؛ 2. سیره عملى؛ 3. آیات؛ 4. روایات .
1. عقل
کشف حجاب مستلزم مفاسد گوناگون است ، بلکه موجب گسیختن ریشه خانواده و فساد در جامعه مى‏شود و دفعِ مفاسد ، عقلاً واجب است.(32)
2. سیره عملیه
اقوام و قبایل مختلف از مسلمان‏ها ، در آداب و رسوم با یکدیگر اختلاف زیاد دارند اما در مورد نماز ، روزه ، حج و حجاب اتفاق دارند . زنان مسلمان از صدر اسلام تاکنون حجاب داشته‏اند . بنابر این حجاب از ضروریات دین است . و انکار آن ، انکار ضرورى دین است.(33)
3. قرآن و مساله "حجاب"
"و قل للمومنات یغضضن مِن اَبصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ماظهر منها و لیضربن بِخُمرهن على جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن…. و لایضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن."
و بگو اى محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به زن‏هاى مومن که بپوشند چشم‏هاى خود را و محافظت کنند عورت‏هاى خود را و ظاهر نکنند زینت‏هاى خود را مگر زینت‏هایى که قهرا آشکار است و باید بیندازند مقنعه‏هاى خود را بر گریبان‏هاى خود و ظاهر نکنند زینت‏هاى خود خود مگر براى شوهران…. باید نزنند پاهاى خود را به زمین طورى که زینتهاى پنهان آنها شود.(34)
در دوره جاهلیت ، زنان روسرى‏هاى خود را پشت سر مى‏انداختند و قسمتى از سینه و گردن و گردنبند و گوشواره آنها آشکار مى‏شد. با نزول این آیه ، زنان مامور شدند روسرى خود را به جلو و پیش رو بیاندازند تا اعضاى مذکور پنهان شود.(35)
امام باقر علیه‏السلام فرمود : قبل از نزول این آیه ، زن‏ها روسرى‏هاى خود را به عقب مى‏انداختند . جوانى از انصار چشمش به زنى افتاد و شیفته او شد . آن زن داخل کوچه تنگى شد . جوان که متوجه او بود ، استخوان یا شیشه‏اى که در دیوار بود صورت او را خونى کرد و آن جوان ماجرا را به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل کرد، این آیه نازل شد.(36)
"لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها؛" زن‏ها نباید زینت‏هاى خود را آشکار کنند مگر آن مقدار از زینت که معلوم است.
مراد از زینت که نباید آشکار کند چیست؟ چند معنا براى زینت ذکر شده است :
1. زینت‏هاى پنهان و طبیعى یعنى اندام و زیبایى زن . زینت‏هاى آشکار ، چهره و دو دست تا مچ زن‏ها است.(37)
2. بعضى زینت را به معناى محل زینت گرفته‏اند ، زیرا آشکار کردن خود زینت مثل گوشواره و گردنبند به تنهایى مانع ندارد و ممنوعیت مربوط محل قرار گرفتن آن‏هاست.
3. بعضى زینت‏هاى آشکار را به معناى زینت آلات گرفته‏اند ، البته به این شرط روى بدن قرار گرفته باشد . طبیعى است که آشکار کردن چنین زینتى توام با آشکار کردن اندامى است که زینت بر آن قرار دارد.
معناى درست ، معناى سوم است. زنها حق ندارند زینت‏هایى که پنهان است آشکار سازند ، هرچند اندامشان نمایان نشود . بنابر این نشان دادن لباس‏هاى مخصوصى که در زیر لباس یا چادر مى‏پوشند مجاز نمى‏باشند و قرآن کریم از ظاهر کردن چنین زینتى نهى کرده است.
"و لیضربن بخمرهن على جیوبهن."
خمر: جمع خمار به معناى پوشش است ، ولى معمولاً به چیزى گفته مى‏شود که زن‏ها با آن سر خود را مى‏پوشانند . جیوب: جمع جیب به معناى یقه پیراهن است که از آن به گریبان تعبیر مى‏شود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن اطلاق مى‏شود.
از این جمله استفاده مى‏شود که زنان قبل از نزول این آیه ، روسرى‏هاى خود را به شانه‏ها یا پشت سر مى‏انداختند ، طورى که مقدارى از سینه و گردن نمایان مى‏شود . قرآن دستور داد زنان روسرى‏هاى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا گردن و قسمتى از سینه که بیرون است پنهان گردد. ابن عباس مى‏گوید : این دستور به سبب این است که سینه ، گلو ، مو و گردن زنان از دید بیگانه‏ها محفوظ بماند.(38)
زنان نباید زینت‏هاى خود را آشکار سازند مگر براى 12 طایفه که آنها را خداوند استثنا کرده است.(39)
1. در این آیه ، پوشاندن چشم مقدم شده بر حفظ و پوشش، که دلیل بر اهمیت اصل حجاب است ، چون نگاه ، مقدمه فتنه است . وقتى که پوشیدن چشم از نامحرم واجب باشد ، حجاب نیز واجب خواهد بود.
2. این آیه حدود و مرز حجاب را مشخص مى‏کند و وظیفه پوشش زن مسلمان را روشن مى‏کند که چگونه لباس بپوشد و اظهار زینت نکند ، مگر در صورتى که از طرف شرع اجازه داده شده است و آن در دو مورد است:
الف) زینت‏هایى که آشکارا و معلوم‏وار است واجب نیست بپوشاند.
ب) عده‏اى از محارم نیز استثناء شده‏اند که در این صورت نیز اظهار زینت براى زنها حرام نمى‏باشد.
"یا ایّها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین و کان اللّه‏ غفورا رحیما."
اى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بگو براى زنان و دختران و زنان مومنین که نزدیک کنند بر روى تمام بدنشان چادرهایشان را و این شیوه براى این است که به عفاف و نجابت شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.(40)
مراد از جلابیب چیست؟ سه نظر وجود دارد :
الف) پارچه‏اى بزرگ که از روسرى بلندتر است و سرو گردن و سینه را مى‏پوشاند.
ب) مقنعه و خمار (روسرى) .
ج) پیراهن گشاد.
قدر جامع این است که بدن را بپوشانند. بیش‏تر به نظر مى‏رسد که منظور پوششى است که از روسرى بزرگتر و از چادر کوچک‏تر است.(41)
علامه طباطبایى رحمه‏الله مى‏فرماید: کلمه "جلابیب" جمع جلباب است و آن جامه‏سرتاسرى است که تمام بدن را مى‏پوشاند و یا روسرى مخصوص است که صورت و سر را ساتر مى‏شود.(42)
"و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلک اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ"؛ هرگاه حاجتى داشته باشید که از زنان پرسشى نمایید یا متاعى بخواهید باید از پشت پرده سوال نمایید که این کار پاکیزه‏تر است براى دلهاى شما و دل‏هاى آنان.(43)
شان نزول: اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گاهى براى حوایجى که داشتند وارد خانه‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏شدند و گاهى مى‏شد که پیامبر تشریف نداشتند ، قهرا طرف تکلّم ، زن‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود . آیه مذکور نازل شد که وقتى چیزى لازم شد از پشت پرده با آنها تکلّم کنید.(44)
وجه استدلال: "این آیه اگر چه اختصاص به زنهاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دارد ، ولى مورد از قبیل مثال است و مانعى از شمول حکم به سایر زنها ندارد و علماى اسلام نیز حکم را منحصر به زن‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و از تکالیف آنها ندانسته‏اند و تخصیص حکم به زنهاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هم دلیلى ندارد. پس اصحاب با فیض حضورى که نسبت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم داشتند اگر استتار و حجاب زن از مرد باعث تطهیر قلوب آنها بشود باقى افراد که از فیض حضورى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بهره نداشتند حجاب زن از مرد بیش‏تر موجب تطهیر قلوب آنها خواهد بود و هرچه باعث صفاى قلب و صدق زبان وحسن عمل باشد امر به آن در شریعت اسلام واجب است."(45)
"و القواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستغفعن خیرلهن و اللّه‏ سمیع علیم؛" زن‏هاى بازنشسته که میل به نکاح ندارند باکى نیست که کنار بگذارند لباس‏هاى خود را یعنى جلباب و خمار خود را بیندازند ، البته در حالى که قصد آنها اظهار زینت و جلوه‏گرى نباشد و اگر در حال پیرى جانب عفت را نگاه بدارند براى آنها بهتر است ، زیرا خداوند شنوا و دانا است.(46)
وجه استدلال: "الف و لام در القواعد به معناى التى است و متضمن معناى شرط است . لذا در خبر او "فا" واقع شده است . پس محصل معنا آن باشد که وضع بالاپوش براى زنان که از قواعد هستند و امید به ازدواج ندارند جایز است و مفهوم شرط که بالاتفاق حجت است این باشد که جایز نیست براى زن‏هایى که از قواعد نمى‏باشند و امید به ازدواج دارند ، هنگام بیرون رفتن سر اندرزهاى خود را فرو نهند."(47)
"اگر حجاب بر زنان واجب نبود پیره‏زنان را رخصت به بى حجابى غلط بود و تخصیص دادن زنان پیر را به جواز عدم حجاب دلیلى است که زنان دیگر واجب است با حجاب باشند ، و الا وجهى ندارد که زنان پیر را تخصیص دهد و استثناء کند."(48)
"این تکلیف رفعش از پیرزنان ، برهان است بر ثبوت تکلیف براى زن‏هاى جوان ، زیرا اگر همه زن‏ها بى‏حجاب بودند اختصاص وضع ثیاب به قواعد از زنان بى محل بود."(49)
"و قرن فى بیوتکن و لاتبرّجن تبرّح الجاهلیه الاولى" زن‏ها به خانه هایشان بمانند و مثل زن‏هاى عصر جاهلیت زیورنمایى نکنند.(50)
واژه "قرن": یا از ریشه "قرار" است یعنى در خانه‏هاى خود بمانند و یا از ریشه "وقار" یعنى در رفتار و کردار خود باوقار باشند.(51)
واژه "تبرّج": علامه طباطبائى رحمه‏الله مى‏فرماید : تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است ، همانطورى که برج قلعه براى همه هویدا است.(52)
در مجمع البیان آمده است : تبرّج : ابراز کردنِ زر و زیور و موارد زینت و زیبایى است و آن گرفته شده از بُرج است.(53)
4. عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام قال مر ابو جعفر بامراه مُتنقِّبه و هى مُحرِمه فقال احرِمى و اسفرى و ارخى ثوبِک من فوق راسِکِ فانک ان تنقّب لم یتغیر لونِک فعال له رجل الى این تُرخیه؟ قال تغطى عینیهما.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: امام باقر علیه‏السلام از زن محرمهِ نقاب دار گذشت ، به او فرمود : احرام بینداز و رویت را باز کن و لباست را از روى سرت بیاویز ، زیرا اگر نقاب بگیرى رنگت تغییر نخواهد کرد. مردى عرض کرد تا کجا لباس را بیاویزد؟ امام فرمود : چشمانش را بپوشاند.(54)
عن سماعه قال سالته عن المراه تصلّى متنقبّه قال اذا کشفت عن موضع السجود فلا باس به و ان اسفرت فهو افضل.
سماعه مى‏گوید : از امام علیه‏السلام پرسیدم از زنى که با نقاب نماز مى‏خواند ، فرمود : اگر جاى سجده را باز کند باک نیست واگر تمام صورت را در نماز باز بگذارد بهتر است.(55)
عن ابى عبداللّه‏ علیه‏السلام لاینبغى للمراه ان تنکشف بین یدى الیهودیه و النصرانیه فانهنَّ یصفن ذلک لازواجهن؛ امام صادق علیه‏السلام فرمود : براى زن‏هاى مسلمان سزاوار نمى‏باشد که نزد زنهاى یهودى ونصرانى کشف حجاب کند ، چون آنها براى شوهرهاى خودشان توصیف مى‏کنند.(56)
اصبغ ابن نباته عن امیرالمومنین علیه‏السلام قال سمعته یقول: یظهر فى آخر الزمان و اقتراب الساعه و هو شر الازمنه نسوه کاشفات عادیات متبرّجات فى الدین و اخلات فى الفِتن مایلات الى الشهوات مسرِعات الى اللذات مستحلات للمحرمات فى جهنم خالدات؛
اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه‏السلام نقل مى‏کند که امام فرمود : در آخر الزمان زن‏هاى روباز ظاهر مى‏شود که از دین بیرون رفته باشند و زینت‏هاى خود را براى اجانب ظاهر نماید . متمایل به شهوات‏اند و شتابنده به لذات محرمات، محرمات را حلال مى‏دانند . اینها همیشه در جهنم خواهد بود.(57)
از مجموع آیات ، روایات ، حکم عقل و سیره عملى ثابت مى‏شود که حجاب ، تکلیف شرعى و حکم الهى است .
پاورقی ها:
1. سوره اعراف، آیه 26.
2. سوره اعراف، آیه 22.
3. مجله پیام یونسکو، اسفند 1369، ص 32.
4. المنجد فى الاعلام، ص 419.
5. همان، ص 413.
6. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 6، عکس‏هاى ضمیمه.
7. رسائل حجابیه، رسول جعفریان، ص 643.
8. تورات، آیه 16، فصل 20، سفر تکوین.
9. طومار عفت ، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 115.
10. همان ، ص 116.
11. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 4، ص 461.
12. عقد الفرید، احمد بن محمد عبدوه، ج 3، ص 368 و فروغ ابدیت، ج 1، ص 150.
13. طومار عفت، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 108.
14. دائره المعارف قرن 20، فرید وجدى، ج 3، ص 335.
15. لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 298 ؛ تاج عروس، ج 1، ص 404 ، اقرب الموارد، ج 1، ص 163 ؛ لغت‏نامه دهخدا، ج 5، ص 7638 ، المنجد، ماده حجب و صحاج جوهرى، ج 1، ص 107.
16. سوره ص، آیه 32.
17. سوره احزاب، آیه 54.
18. سوره فصلت، آیه 5.
19. سوره شورى، آیه 51.
20. سوره اسراء، آیه 45.
21. سوره مریم، آیه 17.
22. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى (ویژه زن)، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، سال 1380، شماره 25 ، 1374 .
23. نهج البلاغه، نامه 53.
24. دیوان حافظ شیرازى.
25. بوستان سعدى.
26. . دیوان نظامى.
27. دیوان عطار
28. مساله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 79.
29. رسائل حجابیه، ص 643.
30. حجاب در اسلام، قوام‏الدین وشنوى، ترجمه احمد محسنى گرگانى، ص 142.
31. سوره احزاب، آیه 59.
32. رسایل حجابیه، ج 2، ص 735.
33. رسایل حجابیه، ص 148.
34. سوره نور، آیه 31.
35. تفسیر هدایت، سید محمد تقى مدرسى، ج 8، ص 302.
36. تفسیر البرهان، علامه بحرانى، ج 3، ص 159.
37. تفسیر کبیر، امام فخر رازى، ج 24، ص 105.
38. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 612.
39. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 14، ص 439.
40. سوره احزاب، آیه 59.
41. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 17، ص 428.
42. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ج 16، ص 532.
43. سوره احزاب، آیه 53.
44. اثبات وجوب حجاب، شیخ عباس اسلامى.
45. رسائل حجابیه جعفریان، ص 637 و 142).
46. سوره نور، آیه 60.
47. رسائل حجابیه، ص 190).
48. طومار عفت، شیخ یوسف نجفى جیلانى، ص 142.
49. رسائل حجابیه، ص 142).
50. سوره احزاب، آیه 33.
51. ترجمه مجمع البیان، ج 11، ص 471.
52. ترجمه تفسیر المیزان، جد 16، ص 483.
53. مجمع البیان، ج 11، ص 471.
54. کافى، ج 4، ص 344.
55. تهذیب، ج 2، ص 230.
56. کافى، ج 5، ص 519 و من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 561.
57. من لایحضر الفقیه، ج 3، ص 390 ؛ وسایل شیعه، ج 20، ص 35.

46


تعداد صفحات : 46 | فرمت فایل : WORDx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود