اوضاع سیاسی ایران در زمان رژیم پهلوی :
هنگامی که نظام پهلوی در سایه ی استبداد و خفقان، به اوج مستی خود رسیده بود، جامعه ی ایرانی واکنش هایی خاص در این دوران به نمایش گذاشت که این واکنش ها از چشم درباریان مخفی نماند.
بروز نارضایتی، شکل گیری انقلاب اسلامی و شکست سلسله ی پهلوی، حلقه ی نهایی اوضاع سیاسی جاری در زمان حکومت پهلوی بود. نشانه های انحطاط از اواسط دهه ی 50 شمسی به چشم می خورد و حتی نزدیکان به دربار آن را احساس می کردند. مینو صمیمی از جمله ی این درباریان بود:
"تقریباً هر روز به قضایایی برمی خوردم که از گسستگی بیش از پیش پیوند مردم و رژیم حاکم حکایت داشت. روند امور به جایی رسیده بود که بعضی افراد، بی باکانه، در حضور دیگران از رژیم بد می گفتند و به انتقاد از فساد مالی و رفتار غیراخلاقی خانواده ی شاه می پرداختند."
و همین مطلب از زبان پرویز راجی:
"تا مدتی، من و امثال من، تبلیغاتی را که در مملکت رواج داشت، باور می کردیم و تصورمان و یا شاید آرزویمان این بود که دفعتاً معجزه ای خواهد شد و یک شبه همه چیز تغییر خواهد کرد. ولی حالا احساس می کنیم که تمام آن تصورات و آرزوها، خواب و خیالی بیش نبوده و تبدیل ایران به "پنجمین قدرت صنعتی جهان!" نیز بیش از حد مسخره به نظر می رسد. حقیقت این است که ما دارای کشوری عقب مانده و مردمی بی تمدن هستیم."
و تدوام همین امر در ساختار نیروهای مسلح در نوشته های عباس قره باغی:
"مهم ترین عامل نارضایی در نیروهای مسلح شاهنشاهی در سال های اخیر، دو موضوع سوء جریانات مالی و عدم رعایت قانون و عدالت، در امور پرسنلی و مسائل رفاهی و اجتماعی بود."
واکنش مردم در قبال عملکردهای حکومت پهلوی، در خاطرات فریدون هویدا، به خوبی قابل مشاهده است:
"ولی مردم طبقه ی پایین هرگز نمی توانستند، برای اقدامات رژیمی ارزش قائل باشند که در راس آن شاه، دوستان و بستگانش را آزاد گذارده بود تا با اطمینان خاطر، کلیه ی امور تجارتی کشور را به خود اختصاص دهند و صرفاً، به فکر پرکردن جیب هایشان باشند. در این مورد، حتی طبقات مرفه نیز اکثراً از رفتار شاه و مواضع سیاسی وی، آشکارا انتقاد می کردند و روی هم رفته وضع به جایی رسیده بود که با گسترش سایه ی دیکتاتوری بر تمام شئون جامعه؛ هر مساله ی نامطلوبی؛ در هرجا به چشم می خورد، همگی آن را به شاه نسبت می دادند و همین نکته است که می تواند علت اصلی نفرت عمومی ایرانیان را از شاه در سال 1357به خوبی آشکار سازد."
باز هم توصیفاتی از همین دست به قلم پرویز راجی:
"(11آبان 57): جهش های سریع اجتماعی و اقتصادی دو دهه ی اخیر، این امید را در ما به وجود آورد که به زودی، در جامعه ی ایران، شاهد پیدایش عوامل ثبات و برانگیختن احساس مسئولیت در مردم خواهیم بود. ولی همراه با اعلام سیاست فضای بازسیاسی، چون مسئله ی بروز آثار ناشی از نارضایتی های مردم آن قدرها مورد توجه قرار نگرفت، به همین جهت نیز تشکیلات سیاسی ایران از استحکام چندانی برخوردار نبود، ]جامعه[ دچار ضایعات و صدمات شدیدی شد."
عبدالمجید مجیدی نیز دیدگاه هایی مشابه راجی، اما در عرصه هایی دیگر دارد:
"گرفتاری ما این بود که نهادهای مملکت، درست کار نمی کرد. بنیاد حکومت مشروطه درست کار نمی کرد. یعنی مجلس، یک مجلس واقعی که طبق قانون اساسی عمل بکند، نبود. دادگستری مان یک دادگستری ای که آن طور که به اصطلاح قانون اساسی، مستقلاً و با قدرت عمل بکند، نبود. دولتمان که قوه ی مجریه بود، آن طوری که باید و شاید، قدرت اجرایی نداشت. توجه می کنید؟ این ساختار سیاسی، این نهادی که می بایست درست عمل بکند، وجود نداشت. در نتیجه آن تغییر گروهی که در دولت باید وجود داشته باشد، وجود نداشت. در نتیجه آن تغییر گروهی که در دولت باید وجود داشته باشد، گاه گداری یک گروهی بروند، گروه دیگری بیایند، وجود نداشت. آن اعتمادی که مردم، می بایست به دستگاه ها داشته باشند که وقتی وکیل مجلس صحبت می کند، حرف مردم را دارد می زند، وجود نداشت. آنجایی که پرونده ی شخصی می رفت به دادگستری می بایست اعتماد داشته باشد که قاضی با بی طرفی قضاوت می کند، این اعتماد وجود نداشت."
فریدون هویدا با صراحت بیشتری به توصیف آخرین سال های حکومت پهلوی نشسته است:
"در سفر ایران، هر جا رفتم و با هر کس؛ اعم از آشنا یا بیگانه؛ صحبت کردم، همه به نحوی از اوضاع مملکت گله داشتند. در آن زمان، گرچه مردم هنوز شخص شاه را آشکارا هدف حمله قرار نمی دادند، ولی از انتقاد و بدگویی نسبت به خانواده ی او به هیچ وجه ابایی نداشتند. عبدالرضا این کار را کرد، غلامرضا آن کار را کرد و مواردی شبیه آن (البته بدون القاب سلطنتی آنها)، ورد زبان مردم بود. ولی در این میان والاحضرت اشرف، خواهر دو قلوی شاه، جایگاه ویژه ای داشت و حملات اصلی نیز اکثراً رو به سوی او هدف گیری می شد."
و البته اسدالله علم وقوع انقلاب اسلامی را زودتر از سایرین پیشبینی کرده بود:
"هر اتفاقی ممکن است بیفتد. صحنه ی داخلی آن قدرها هم آرام نیست. مردمان عمیقاً ناراضی اند. مردم، خواهان چیزی بیش از رفاه اقتصادی هستند. آنان خواهان عدالت، هماهنگی اجتماعی و حق اظهار نظر در امور سیاسی هستند."
و آخرین قسمت از پرونده ی نظام پهلوی برپایی قیام همگانی در سراسر کشور بود. روایت درباریان از این خیزش خواندنی است. پرویز راجی در این باره چنین نوشته است:
"(10 آذر 1357) امروز که ماه محرم در ایران آغاز شد، شورش مردم برای سرنگونی شاه نیز صورت جدیدی به خود گرفت. هزاران نفر در مقابله با مقررات منع رفت و آمد، از پشت بام ها و داخل کوچه ها، فریاد "الله اکبر" سردادند و مامورین انتظامی نیز به سوی آنها آتش گشودند."
همین روایت، اما به قلم مینو صمیمی:
"در آذرماه 1357 ]شمسی[، عظیم ترین تظاهرات مردم ـ که هرگز نظیرش را از آغاز قیام انقلابی تا آن زمان ندیده بودم ـ برگزار شد. در این تظاهرات که به صورت راهپیمایی آرام در طول خیابان شاهرضا صورت گرفت، حدود یک میلیون نفر از طبقات مختلف جامعه شرکت داشتند که در بین آنها هزاران زن، اکثراً با پوشش چادر نیز به چشم می خورد. این جمعیت عظیم در حالی که ضمن راهپیمایی خود، آرامش و نظم را کاملاً رعایت می کردند، چند شعار را بیش از همه ]و[ پشت سر هم، فریاد می زدند: "مرگ بر این سلطنت پهلوی"، "ما منتظر خمینی هستیم" و "حکومت اسلامی ایجاد باید گردد."
و ادامه ی قیام به روایت پرویز راجی:
"(20 آذر 57)، شب، موقعی که فیلم تظاهرات امروز تهران را در اخبار تلویزیون دیدم، به خودم گفتم: "تعداد شرکت کنندگان هرچقدر که باشد، اهمیت ندارد. چیزی که فعلاً مشهود است؛ اقیانوس خروشانی از مردم است که تا هرجا چشم می بیند، تمام طول و عرض خیابان آیزنهاور (آزادی) را پوشانده است."
و باز هم خاطرات راجی در این باره:
"(تاسوعای 1357)، بعد از انجام راهپیمایی، شاه از مشاهده ی جمعیت بی شمار شرکت کننده در آن، به سختی تکان خورد و ضمن آنکه نظم و ترتیب چشمگیری که در راهپیمایی وجود داشت، خاطر شاه را آشفته کرد؛ ولی به او فهماند که ادعای ژنرال هایش مبنی بر عدم احساس مسئولیت توسط توده ی مردم، واقعیت نداشته است."
و اعتراف دیگر به قلم پرویز راجی:
"(20 آذر 57) دو میلیون نفری که همگی در تهران یک صدا فریاد می زدند "شاه باید برود"… و این مسئله ای است که فقط می تواند به یک رفراندوم عمومی از سوی مخالفین، برای تعیین سرنوشت سلطنت، تعبیر شود و شک نباید کرد که رسانه های مردمی و حامی دموکراسی در جهان نیز، اقدام امروز مردم ایران را به چیزی جز "طرد کامل رژیم از سوی ملت" تعبیر نخواهند کرد."
و چند پرسش اساسی به بیان پرویز راجی:
" با توجه به رویدادهای چند هفته ی اخیر، گهگاه از خود می پرسم که آیا این حوادث درس عبرتی برای شاه بود یا نه؟ آیا او با توجه به علل نارضایی ها، تصمیمی به محدود کردن اعمال و فعالیت های خانواده ی سلطنت خواهد گرفت؟ آیا گروهی از اطرافیان خود را، که همواره مورد اعتراض مردم هستند، بدون آنکه با بی آبرویی عزلشان کند، حداقل از حول و حوش خود دور خواهد ساخت؟ آیا درک کرده که وجود قمارخانه ها و شبکه ی دختران تلفنی برای نشان دادن پیشرفت های ایران، چندان ضروری به نظر نمی رسد؟ آیا متوجه شده که بهتر است ثروت مملکت به جای خرید اسلحه در امور حیاتی تر؛ مثل رونق کشاورزی به مصرف برسد؟ و سرانجام، آیا تصمیمی به انحلال حزب رستاخیز گرفته است یا نه؟".
حکایت ماه های آخر حکومت پهلوی، به قلم فریدون هویدا قابل تعمق و توجه است:
"از ابتدای دی ماه 1357، اعتصاب عمومی تمام امور مملکت را به فلج کشانده بود. تعطیل بانک مرکزی، رکورد کلیه ی نقل و انتقالات پولی را سبب شده بود. اکثر مغازه ها بسته بود. روزانه ده ها هزار تن از مردم، ناچار برای ساعت های متمادی، در کنار شعبات فروش نفت به صف می ایستادند تا جیره ی مواد سوختی خود را به دست آورند. تظاهرات گوناگون مستمر ادامه داشت و صدای تیراندازی هم حتی یک لحظه قطع نمی شد."
و ادامه ی توصیف آن روزها به همان قلم:
"26 دی ماه1357، به فاصله ی چند دقیقه پس از اعلام خبر خروج شاه از ایران توسط رادیو، تقریباً تمام اهالی تهران به خیابان ها ریختند و در حالی که فریاد می زدند: "شاه رفت"، شهر را یکپارچه به صورت کارناوال شادی درآوردند. مردم یکدیگر را در آغوش می کشیدند. اتومبیل ها پشت سر هم بوق می زدند. شادمانی خودجوش جمعیت، چنان غیره منتظره بود که هر ناظر خارجی را به حیرت وامی داشت. انبوه مردم، با سربازان رفتاری برادرانه داشتند. گروهی از تظاهرکنندگان، مجسمه های شاه و پدرش را پایین می کشیدند و در همان حال نیز شعار می دادند: حزب ما حزب خداست، خمینی رهبر ماست؛ پیروزی با جمهوری اسلامی است، بعد از شاه نوبت بختیار است."
همان روز مردم شهرستان های مختلف ایران نیز همانند تهرانی ها خروج شاه از کشور را با شادمانی فراوان، جشن گرفتند و درحالی که نفرت خود را از شاه اعلام می کردند، همه یک صدا؛ در سراسر ایران، فریاد پاینده باد جمهوری اسلامی ایران، سردادند."
و پایان کار به روایت فریدون هویدا:
"در روز 29 دی1357، میلیون ها ایرانی، در خیابان های تهران و سایر شهرها راهپیمایی کردند و فریاد "مرگ بر شاه" سردادند. در پایان تظاهرات، مردم تهران، طی قطعنامه ای که صادر شد پیمان بستند، مبارزه ی خود را تا استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران، ادامه دهند و ضمن آن با اعلام غیرقانونی بودن دولت بختیار، از او و نمایندگان مجلس و اعضای شورای سلطنت خواستند تا از مقام خود استعفا بدهند."
و پایان داستان به قلم مینو صمیمی:
"بختیار در مقابل جمع میلیونی مردم، فقط از حمایت گروه اندکی در میان طبقات متوسط جامعه برخوردار بود. زیرا وقتی که هواداران بختیار تظاهراتی به نفع او برپا کردند، حضور عده ای بالغ بر دو هزار نفر مرد و زن با لباس های آخرین مد غربی در این تظاهرات، به همگان نشان داد که بختیار پایگاه چندانی در بین مردم ندارد و هرگز نمی توان امیدی به آینده ی حکومتش داشت."
بدین نحو 53 سال حکومت ناکارآمد و بی تدبیر بر کشوری بزرگ و قدرتمند به پایان رسید تا طلیعه ی دورانی دیگر نه از جنس گذشته، که از سنخ ایمان و عمل صالح، نمایان گردد و سال ها ارتجاع و عقب ماندگی را به دست صاحبان این سرزمین جبران نماید.
علل سیاسی – مذهبی وقوع انقلاب اسلامی:
وقوع انقلاب، و بویژه پیروزی نسبتا سهل و سریع آن، عوامل سیاسی – مذهبی بالاترین نقش را بر عهده داشتند، چنانچه متفکرین و اندیشمندان خارجی ناظر بر اوضاع ایران در زمان حکومت پهلوی نیز بر این نکته وقوف کامل داشته و چنین اظهار نظر کردهاند که، "انقلاب ایران از این جهتبوقوع پیوست که شاه در سطح اقتصادی – صنعتی به پیشرفت و نوسازیهائی دست زد، اما در جهت نوسازی در سطح سیاسی ناکام ماند" ، (1) و یا این سخن فیشر محقق آمریکایی که میگوید، "دلایل انقلاب و زمان وقوع آن به خاطر مسائل اقتصادی و سیاسی بود، اما شکل انقلاب و سرعت اجرای آن مدیون سنت اعتراض مذهبی مردم بود" . (2)
قبلا از قول خانم نیکی کدی مورخ آمریکایی، گفتیم که به زعم ایشان، "عدم تقسیم درآمدها که به نحو آشکار و گستردهای غیر عادلانه بود احتمالا بیشتر به نارضایی رو به رشد مردم دامن میزد تا عامل استانداری که در غرب گفته میشود، یعنی صنعتی کردن سریع جامعه ایران توسط رژیم" ، (3) اما اکنون میخواهیم بر این گفته ایشان بیفزایم که از نظر ما، و بسیاری دیگر از تحلیلگران اوضاع ایران در زمان پهلوی، اگر استبداد مطلق سیاسی و از آن بدتر، روحیه اسلام ستیزی رضاخان و پسرش محمد رضا وجود نمیداشتشاید هرگز در ایران، انقلابی بوقوع نمیپیوست. چون در این زمینه سردمداران ایرانی انقلاب، و بویژه شخص امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب، به تفصیل سخن گفتهاند اجازه بفرمایید بسط مقال را صرفا از زبان محققین و اندیشمندان خارجی دنبال کنیم تا شائبه دفاع یکجانبه از ناحیهطرفداران انقلاب در ذهن کسی بوجود نیاید و از ناحیه طرفداران احتمالی رژیم گذشته نیز به تعصب و زیاده روی متهم نشویم. تقریبا همه نویسندگان خارجی انقلاب، بلا استثناء، وجود سرکوب و اختناق شدید سیاسی در دوران شاه را به صراحت مورد تاکید قرار دادهاند. (4)
همچنین آنان به تفصیل از دو پدیده شوم شکنجه (5) و زیر پا گذاشتن مستمر حقوق بشر (6) سخن به میان آوردهاند. البته شخص شاه، تا آخرین روزهای حیات خویش، وجود هرگونه شکنجه در دوران حکومتش را نفی میکرد (7) ، اما این ادعای بی پایهای است که از ناحیه هیچ فرد عاقلی قابل پذیرش نیست، چرا که علاوه بر صدها و هزاران نمونه شاهد عینی بر این قضیه که خیلی از آنها هنوز هم در قید حیات میباشند، از جمله راقم این سطور که در سالهای دهه 1350 شمسی در زندان کمیته شاهد این مطلب بودهام، گستردگی مطلب در حدی بود که حتی حامیان خارجی و داخلی شاه و دربار پهلوی نیز حقیقتا قادر به کتمان آن نبودند. (8)
در مورد نیات و عملکرد دینی – مذهبی رژیم پهلوی، اعم از دوران حکومت پهلوی پدر و یا پسر، نیز وضع تقریبا بهمین منوال است. بدین معنا که همه ناظران و پژوهشگران خارجی بر مقاصد ایشان در زمینه اسلام زدایی (9) و مخالفت جدی با نهادهای دینی – مذهبی جامعه مهر تایید زدهاند (10) مطلی، که از فرط آشکار بودن، تلویحا مورد تایید شخص شاه نیز قرار گرفته است.
هر چند برای کسانی که با تاریخ معاصر ایران در دوران پهلوی و بخصوص تاریخ انقلاب از پانزدهم خرداد 1342 به اینطرف تا حدودی آشنا هستند بیان علل و عوامل مذهبی انقلاب اسلامی ایران ممکن است تکراری و ملالت آور بنماید، از آنجائیکه یقینا بخش عمدهای از خوانندگان این مقالات را نسل جوان و معاصر میهن اسلامی تشکیل خواهند داد که به اقتضای سن و جوانی در کوران اقدامات ضد مذهبی پهلویها – پدر و پسر – نبودهاند، و مسلما چیزی از واقعه مسجد گوهرشاد، کشف حجاب، حمله به صحن مقدس حضرت معصومه (س) در قم در زمان رضاخان، و یا واقعه 15 خرداد و حمله به مدرسه فیضیه قم در زمان محمد رضا و یا برگزاری جشن تولد زرتشت در دربار پهلوی در ظهر رمضان را در یاد و خاطره خویش ندارند، شاید تکرار مختصر بعضی از این حوادث – آن هم صرفا به استناد منابع خارجی که ما را در مظان اتهام مبالغه و زیاده گویی قرار ندهد، خالی از پند و عبرت نباشد. چنانچه میدانیم شاه عادت داشت علمای مذهبی را "مرتجع" و مبارزه اسلامی را "ارتجاع سیاه" بخواند و ادعا کند که این "ارتجاع سیاه" با "ارتجاع سرخ" – که منظورش همان کمونیستها بود – همدست و همداستان شده تا جلوی نوسازیهای او را بگیرد. اتهامی که از بس تکرار شده بود مورد توجه و بیان ناظران خارجی اوضاع آن روز ایران نیز قرار گرفته بود.
از همین جهت هم آیت الله العظمی خمینی که در آن زمان عملا رهبری نهضت دینی مبارزه بر علیه شاه را در دست داشتبه مناسبتهای مختلف مکررا میفرمود:
"ما مخالف هیچگونه پیشرفت و یا نوسازی جامعه نیستیم، بلکه مخالف استبداد سیاسی، شکنجه و قتل و اعدامها میباشیم" .
و یا اینکه، "ما به دنبال آزادی، دموکراسی، و اجرای واقعی قانون اساسی هستیم و از این جهت است که ما را مرتجعین سیاه میخوانند" .
و یا اینکه، "ما مخالف استعمار هستیم و نه مخالف تمدن" .
اما این اتهام بی اساس نه تنها در داخل ایران چندان کسانی را گول نمیزد، بلکه خارجیان نیز با امام خمینی همداستان بودند و جملگی در آثار خویش اینگونه اقدامات ضد مذهبی شاه را نکوهش میکردند. چنانچه میکائیل فیشر، محقق آمریکایی که آثار متعددی را در زمینه انقلاب ایران به رشته تحریر در آورده، مینویسد:
"مخالفت مذهبی مردم با حکومت صرفا تمسک متعصبانه آنها به یک سلسله اصول و عقاید قدیمی مردم به گذشتهها نبود – آن طوری که شاه میخواستبه همگان بقبولاند – و بلکه در این مخالفتحرفها و مطالب منطقی بسیاری خوابیده بود" .
نویسندگان خارجی نیز به نوبه خود، رویدادهای ضد مذهبی چون حمله رضا شاه به مسجد گوهر شاد و در نتیجه کشتار صدها نفر از مردم بی دفاع و بیگناه، غیر قانونی اعلام کردن حجاب توسط حکومت رضاشاه و در نتیجه کشف حجاب در ایران پس از اینکه اینکار توسطآتا تورک در ترکیه انجام شده بود، و بسیاری مخالفتهای دیگر با علمای دینی و سنتهای مذهبی را مورد توجه قرار دادهاند، بطوریکه اکثر ایشان معتقدند رضا شاه فردی به غایت ضد آخوند بود که بی میلی خویش را از طایفه وحانیتبهیچوجه کتمان نمیکرد.
در زمان حکومت پهلوی پسر نیز وضع بهیچوجه از گذشته بهتر نبود. او که مثل پدر، بشدت مخالف اسلام و روحانیتبود (22) و در این راه افراد خارجی و یا اقلیتهای مذهبی و بویژه بهائیان را بر هموطنان مسلمان خویش ترجیح میداد، (23) در زمان کومتخویش فشار زیادی بر مدارس علوم دینی وارد ساخته (24) ، بمنظور تضعیف سابقه دینی جامعه و جشنهای مهمل و پر هزینه دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی را علم کرده، (25) و از همه بدتر اینکه در کمال کژ فهمی و بی توجهی تقویم اسلامی ملی ایرانیان را که بر مبدا هجری شمسی قرار داشتبه مبدای موهومی – زمان سلطنت کوروش کبیر پادشاه هخامنشی بر ایران که تاریخ دقیق آن بهیچوجه معلوم نیست – برگردانید. کاری که بنا بر سخن آنتونی پارسونز، اقدام نامعقول و سبکسرانه دیگری علیه معتقدات مذهبی مردم ایران زمین بود. (26)
و چنان ناپخته و نسنجیده بود که تقریبا همه مردم را مجاب ساخت که شاه در صدد ریشه کن کردن اسلام میباشد.
اوضاع اقتصادی ایران در دوران پهلوی :
اقتصاد سیاسی رژیم پهلوی :
اقتصاد ایران از جمله بخش هایی که در طول دوران گذشته کمتر تحول تاثیر گذار و درون زایی را در آن شاهد بوده ایم. اقتصاد ایران در یک دوره طولانی بر بخش کشاورزی و تولید کالاهای سنتی متکی بوده است و اگر در دوره هایی احداث برخی از کارخانجات مورد توجه قرار گرفته اند نه تنها این تولیدات بومی نشدند بلکه به طور پراکنده و در نقاط خاصی متمرکز بوده اند. شاید همان گونه که بیشتر محققان تاکید کرده اند ، مشکل اصلی جامعه ایران و بالطبع اقتصاد را استبداد تشکیل می داد. شاه به هر کس می خواست می بخشد و از هر کس می خواست سلب مالیت می کرد و بنابراین فقدان امنیت جانی و مالی نبود تضمین کافی حقوق مالکیت مانع رونق اقتصادی و تجمیع ثروت و ابداع و نوآوری و در نتیجه گسترش تولیدات صنعتی گردید امری که در اروپای صنعتی رد یک سیر تاریخی اصلاح شده و با چاره اندیشی مناسب متفکران آن رفته رفته توسعه اقتصادی را به وجود آورده است.
وجود منابع رانتی فراوان نیز این امر را تشدید کرده است. به طوری که با افزایش درآمدهای نفتی میزان قدرت انحصاری رژیم حاکم افزایش و با افزایش قدرت انحصاری میزان پاسخ گویی به مردم و ذی نفع های اقتاصدی نیز کاهش می یافته است. این پدیده را می توان در قالب مباحث رانتیریسم و دولت های رانتی مورد بحث و بررسی قرار داد. منابع عظیم رانتی در دهه 50 چنان قدرتی به شاه داده بود که به آسانی و از طریق توزیع فرصت های رانتی برای جلب حمایت نخبگان و دولتمردان هم فکر خود و در نتیجه ثبات بیشتر حکومت از آن استفاده می کرد. بررسی های تاریخی اقتصاد در دوران پهلوی نشان می دهد که دولت فاقد مدیریت و نظم ساختاری برای پیشبرد روند توسعه و ایجاد نهادهای مورد نیاز توسعه بود . ساخت اقتداری رژیم شاه حضور گروه ها و افراد سودجو و منفعت طلب در قدرت، عمل کردن در جهت طبقات ماقبل سرمایه داری ، اقتدار و دیکتاتوری شخصی ، عدم نهادسازی مناسب در جهت توسعه و در نتیجه اصلاحات ارضی ناقص ( جدای از اهداف این اصلاحات ) از جمله مواردی است که نشان دهنده عدم وجد اراده کافی برای پیشبرد توسعه در دولت پهلوی می باشد.1 به طور کلی سه ویژگی استبداد، فساد سیاسی و اداری و دخیل بودن ملاحظات سیاسی و رویاهای بلند پروازانه در برنامه های اقتصادی و عدم استقلال نهادهای اقتصادی و برنامه ریزی ، کنترل کامل بخش خصوصی از یک طرف و شیوع فساد مالی و استفاده از اموال عمومی در جهت منافع شخصی ، گسترش رانت اقتصادی در میان درباریان و اعطای مناصب اداری و پروژه ها و امتیازات اقتصادی از طرف دیگر هرگونه مجالی را برای توسعه و نوآوری از بین می برد. به مجموعه این عوامل می توان دخالت های گاه و بیگاه شاه در برنامه های توسعه که ناشی از رویاهای بلند پروازانه وی و توهم حرکت به سوی دروازه های تمدن بزرگ بود را افزود .
اصلاحات و توسعه اقتصادی در دوره (1357-1341)
این دوره از تاریخ اقتصادی ایران تحولات و بحران های فراوانی را در بر می گیرد. تدوین و ارائه طرح انقلاب سفید ( لوایح دوازده گانه ) که به انقلاب شاه و ملت معروف بود شرایط اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی خاصی را بر ایران حاکم کرد . بخش کشاورزی از طریق اصلاحات ارضی توسعه گسترده ای یافت و روابط و مناسبات ارباب رعیتی ذر جهت روابط و مناسبات سرمایه داری قرار گرفت و مزارع مکانیه کشت و صنعت ، قطب های کشاورزی ، شرکت های سهامی زراعی با روش جدید کشاورزی یکی پس از دیگری پدید آمدند. "مقصود واقعی از این اصلاحات ایجاد نظام جدیدی از درون نظام قدیمی بود به گونه ای که به بهترین وجه در خدمت منافع بورژوازی وابسته و درحال رشد داخلی و سرمایه انحصاری غرب قرار گیرد. قرار بود شاه با وارد کردن بخش کشاورزی ایران در اقتاد ملی جهانی و با فراهم آوردن امکان رشد کشت و صنعت و تبدیل کشاورزان از جا کنده شده و اضافی به اومپن پرولتاریا و گروهی از کارگران صنعتی به عنوان یک پیوند دهند عمل کند. مقصود از برنامه اصلاحات ارضی نیز این بود که کشاورزان به دو گروه دارای زمین و فاقد زمین تقسیم شوند و شانس وحدت کشاورزان و دست زدن به یک انقلاب دهقانی کاهش یابد.2 " اصلاحات ارضی در چند مرحله به اجرا در آمد اما جنبه اصلاحات کشاورزی برناه اصلاحات ارضی ضعیف بود بنابراین در پایان اجرای این برنامه اهداف این طرح تحقق نیافت. این اهداف عبات بوند از: " رشد و توسعه امور زراعی و کشاورزی در جهت تامین نیازمندی های مردم و کاهش وابستگی ایران به محصولات کشاورزی وارداتی . این اهداف نه تنها تحقق نیافت بلکه نیاز ایران به واردات کشاورزی را افزون تر کرد.3 " یعنی 15 سال بعد از انقلاب شاه و ملت روستایی و روستاهای ایران به واردات مواد غذایی از خارج وابسته بودند و روز به روز این وابستگی بیشتر می شد. " تا جایی که به ادعای منابع خارج میزان واردات کشاورزی در فاصله سال های 1356 تا 1357 با افزایش 14 در صد رو به رو بوده است4 " . این واقعیت که قبل از اصلاحات ارضی ایران یکی از صادرکنندگان مواد غذایی بودف بیشتر ما را به تعجب وا می دارد . گزارشگران سازمان ملل و پژوهندگان غربی که درباره اصلاحات ارضی به تحقیق و تفحص پرداخته اند در مورد شکست این اصلاحات گزارش می دهند که فقیرترهمیشه شدن میلیون روستایی، سیر صعودی بیکاری ، کار با مزد کم در طی دهه ی 1960 و آبیاری ناکافی . رشد فرآورده های کشاورزی در سال تنها دو درصد بود، حال آنکه سالانه سه درصد بر تعداد جمعیت و شش درهصد بر خرج زندگی افزوده می شد. در سال 1986 برای نخستین بار دولت شروع به واردات گندم برای تغذیه مردم کرد. 5
بنابراین می توان گفت که عملکرد بخش کشاورزی چندان چشمگیر نبود. این اصلاحات کامل نبودند. اصلاحات ارضی وضعیت کشاورزان بدون زمین را تغییر نداد، این عده مستاجرین زمین بودند که صرفا کار خود را در معرض فروش قرار می دادند و کارگران با حقوق ثابت یا موقتی بودند. این گروه 40 تا 50 درصد از افراد روستایی را در بر می گرفت.
بخش صنعت در این دوره با برنامه ها و طرح های گسترده ای که از طرف اقتصاد جهانی ارائه می شد تغیرات وسیعی را شاهد بود. حمایت های همه جانبه دولت از بخش از دهه 40 به بعد افزایش یافت . " به تدریج رشته های صنعتی گوناگون با برخورداری از حمایت های همه جانبه دولت و مشارکت مستقیم و غیر مستقیم شرکت های انحصاری خارجی تاسیس شد. صنایع اتومبیل سازی و صنایع تولید رنگ ، دارو ، فرآوردهای پتروشیمی ، لاستیک ف رادیو و تلویزیون و غیره عرصه های مختلف فعالیت صنعتی در ایران را تسخیر کردند.6 " بخش صنعت که محور اصلی توجه به مدیریت سیاسی و برنامه های عمرانی بودند در این دوره از رشد و توسعه قابل توجهی برخوردار شد. در سال 1347 رشد صنعتی به 14 درصد و در سال 3-1352 به 17درصد رسید و بیشتر واحدهای صنعتی از رشد بالایی برخوردار شدند. در اواخر این دوره حدود دو میلیون نفر در واحدهای تولید صنعتی مشغول به کار شدند و نسبت اشتغال در بخش صنعت از 9/19 در صد به 30 در صد رسید . تولیدات صنایع مصرفی از قبیل پارچه بافی ، سیمان و قند چندین برابر افزایش یافت . تولیدات پارچه های نخی بین سال های 1338 تا 1351 به 7 برابر رسید و به کشورهای همسایه نیز صاد شد. 7
کارخانه های تولید کننده کالاهای مصرفی ، واسطه ای سرمایه بر و سنگین یکی پس از دیگری در قطب های صنعتی و اقتصادی کشور تاسیس شد و نیروهای ماهر و غیر ماهر شهری و مهاجرین روستایی را جذب کرد . خصوصیت عمده این نوع صنایع مصرفی بودن و وابستگی آنها از نظر مواد اولیه ، قطعات ، ماشین آلات نیروی انسانی متخصص و در نتیجه وابستگی تولید به خارج بود. اگر در دوره های تاریخ گذشته مراکز صنعتی ( نخست روسیه و انگلیس و آلمان و به ویژه آمریکا ) و انحصارهای فراملیتی تداوم و صادرات نفت خام و واردات کالا به ایران را با توسل به وسایل گوناگون دنبال می کردند. اکنون با ساختاری شدن وابستگی در صنعت نفت و دیگر بخش های صنعت ، کشاورزی و خدمات ، نیروهای داخلی و دلالان سودجو برای ادامه حیات خود بر تداوم مصف و ادامه روابط اقتصادی به روال گذشته تاکید کرده و وارستگی را بیش از پیش توسعه می دادند. 8
اگر چه بخش صنعت در این سالها تغییرات زیادی را شاهد بوده است ولی ماهیت آن مانند دوره های گذشته تحت تاثیر سه عامل اصل یعنی دولت ، درآمد حاصل از فروش نفت و اقتصاد جهانی قرار داشت . دولت تمام سرمایه گذاری بخش صنایع سنگین و سرمایه بر را خود بر عهده داشت و سایر سرمایه گذاری ها نیز زیر نظر دولت صوری می گرفت . فروش نفت به خصوص در این دوره از اهمیت بالایی در پیشبرد طرح های اقتصادی داشته است. به دنبال افزایش بهای نفت در اوایل دهه 50 بلند پروازی های حرکت به سوی تمدن بزرگ اثرات خود را بیشتر از گذشته نشان می داد . از طرفی دیگر صنعت ایران مانند سایر کشورهای پیرامونی تحت تاثیر مستقیم رشد و گسترش اقتصاد جهانی قرار داشت . برنامه های توسعه عمرانی ایران بر اساس توصیه های سازمان های و موسسات بین المللی و جوامع زیر نفود اقتصاد جهانی تنظیم شد وام ها و کمک های اقتصادی ، نظامی و سیاسی این سازمان ها ، پایه و اساس رشد و توسعه اقتصاد سرمایه داری پیرامونی و صنعت وابسته ایران بود.9 در نهایت این "فرایند توسعه ، وضعیت طبقاطی ایران تغییر داد .
سرمایه داری بین المللی همگام با دولت موقعیت برتری را جهت کنترل بخش های کلیدی اقتصاد به دست آورد . بورژوازی وابسته نیز کاملا همبسته و تحت سله سرمایه داری بین المللی قرار داشت این طبقه متشکل از 1000 خانواده شامل خانواده ای اشرافی و درباری ، صاحبان بانک های خصوصی و مراکز بازرگانی جدید، صاحبان صنایع و دست اندرکاران تجارت کشاورزی بود.10" ذی نفع های اصلی توسعه اقتصادی در دهه 40 و 50 سرمایه داران بین المللی وابسته ای بودند که در پناه حمایت های دولت قادر بودند بر اقتصاد تسلط یافته و سود کلانی به دست آورند. اینان اغلب با سرمایه نسبتا اندک خود چنان قدرتی یافته بودند که سرمایه عمومی و سایر امکانات را برای عرضه اتومبیل های مونتاژ شده و غیره به کار می گرفتند تا پیشرفت اقتصادی ایران را به نمایش گذاشته و طبقه وابستگان دولت را خوشحال نگه دارند ولی در عوض سود سرشاری را نصیب خود می کردند.
از طرف دیگر افزایش واردات به منظور پاسخ به تقاضاهای روزافزون و در نتیجه " تغییر الگوی مصرف و عادت دادن مردم به استفاده از کالاهای که امکان تولید آن در کشو رموجود نبود کل زندگی اقتصادی، اجتماع و فرهنگی ایران را با انحصارات غربی پیوند داد تا آنجا که نه تنها برای به حرکت در آوردن چرخ صناثع بلکه برای هرگونه فعالیتی اعم از تولیدی و خدماتی ، نیازها از طریق واردات تامین می شد. پس صنایع وابسته پیشاهنگ وابستگی اقتصادی در ایران محسوب می شوند. 11 ".
اخبار و رویدادها بر جای مانده از رژیم شاه شدت این وابستگی را به خوبی نشان می دهد. به عنوان مثال کارخانه ارج با هشت هزار کارگر در سال 1356 به علت نداشتن پیچ متوقف می شود.12
توسعه صنعت کشور طی سال های قبل از انقلاب اسلامی ایران و به ویژه در برنامه های اول ، دوم و سوم بر مبنای ایجاد و توسعه صنایع مصرفی استوار بود و قاعدتابا گسترش کامل صنایع مصرفی و مونتاژ رفته رفته وابستگی شدید به واردات ، فقدان هرگونه عمق در تولید صنعتی و فقدان رابطه منطقی میان بخش صنعت با سایر بخش صنعت با سایر بخش های اقتصاد ملی و زیر بخش های صنعت از جمله ویژگی های نظام صنعتی کشورگردید. صنایع کشور همچنان از ضعف ساختار برخوردار بوده و اغلب بر صنایع مونتاژ تکیه شده بود. به این ترتیب صنایع تکنولوژی بر تا 90 در صد به خارج وابسته بودند و در سال 1357 به جز نفت کالای عمده دیگری برای صادرات وجود نداشت و 15 سال بعد از انقلاب شاه و ملت روستایی و روستانشینان همچنان به واردات مواد غذایی به خارج وابسته بودند.
در این مورد می توان به خبر یکی از روزنامه های آن زمان (رستاخیز) در تاریخ تیرماه 1357 اشاره کرد. در این خبر آمده است که متاسفانه در ایران در وضع کنونی باید مرغ را با قیمت گزاف برای تولید تخم مرغ جوجه کشی از خارج وارد کنیم. مرغ مادر گوشتی را در شرایط کنونی نمی توانیم در ایران تولید کنیم . برای تغذیه این مرغ ها 70 درصد غذای طیور را باید از خارج از کشور وارد کنیم. البته با این همه وارد کردن ها برای اداره این صنعت تکنولوژی لازم و نیروی انسانی نداریم . یعنی طبق استاندارد معمولا برای هر 2 هزار واحد دامی به یک دامپزشک نیازمندیم ولی در ایران متاسفانه برای هر 43196 واحد دامی یک دامپزشک وجود دارد. این خبر یک نمونه بارز از وابستگی تکنولوژیکی به تولید خارجی است. در سال 1354 برآورد شده است که بیش از یک میلیارد دلار جریمه به کشتی هایی پرداخت شد که در خلیج فارس به علت عدم وجود امکانات و تجهیزات تخلیه بار در انتظار بار اندازی مانده بودند13 .
در پی تغییر الگوی مصرف که از زمان اصلاحات ارضی در کشور شروع شد، صنایع مونتاژ سرمایه بر در مقیاس های بزرگ با حمایت بی دریغ از بخش خصوصی وابسته به قدرت های داخلی و بین المللی ، در تهران و اطراف آن استقرار یافت. پیش بینی برنامه ها در مورد بکارگیری تکنولوژی و رشد تولیدات صنعتی بسیار دورتر از واقعیت های موجود بود و این ناکامی سیاست صنعتی دولت را در پی داشت در حالی که برنامه ریزان پیش بینی می کردند که در برنامه پنجم تولیدات صنعتی در سطحی بالاتر از تقاضای بازار داخلی یا حداقل مساوی آن خواهد بود در عمل این تولیدات کفاف مصرف داخلی را ندارد و تکنولوژی تولید همچنان وابسته و عقب مانده بود.
سا ل های بحران :
ناکارآمدی اقتصادی رژیم پهلوی به گونه ای بروز کرده بود که بسیاری از محققان و نویسندگان آن را علت اصلی سقوط رژیم دانسته اند . اما باید گفت که پدیده چند بعدی بودن علل انقلاب اسلامی از ویژگی های خاص این انقلابه شمار می رود.که علاوه بر علل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بر علل اقتصادی نیز تکیه دارد. در میان نظریات انقلاب ، نظریاتی وجود دارند که بر عوامل اقتصادی تاکید می کنند . به این صورت که آنچه از سوی رژیم به عنوان توسعه اقتصادی تبلیغ می شد چیزی جز رشد اقتصادی ناموزون نبود. رشد که با اتکا ر درآمدهای نفتی و کمک های مالی آمریکا صورت گرفت . بدیهی است که با هر گونه کاهش و یا نوسان در این منابع ف رشد مذکور نیز متوقف می شد و به علت تضعیف سیاست های رفاهی موجبات نارضایتی مردم را فراهم می کرد .
بررسی های کلی توسعه حقایق روشنی را پیش روی ما قرار می دهد. از اواسط دهه 50 رشد و توسعه اقتصادی ناموزون و ناهماهنگ و دگرگونی سرسام آور بخش های اقتصادی و نیز تاثیرپذیری از اقتصاد جهانی چهره نامطلوب خود را نشان داد. علی رغم تبلیغات رژیم شاه در زمینه دستاوردهای عظیم اقتصادی واقعیات خبر از ناکامی اقتصادی می داد. این ناکامی ها در اواخر عمر رژیم نمود بیشتری داشت و این در واقع ناپایداری رشد اقتصادی سال های قبل از بحران اقتصادی که ناشی از رشد بی رویه قیمت نفت بود را نشان می داد حتی در طول برنامه پنجم 1357-1352 که به علت افزایش قیمت نفت رشد اقتصادی افزایش یافته بود و تفکر حرکت به سوی دروازهای تمدن بزرگ در ذهن شاه شکل گرفته بود، میزان برخورداری از رشد اقتصادی برای همه یکسان نبود و ین نوع توسعه دو گانگی اقتصادی بین بخش سنتی و مدرن را افزایش داده بود. در بخشی از طرح های این دوره تاسیسات صنعتی مدرن قرار داشت که در کنار بخش سنتی اقتصاد بنا شده بود . بحران های اقتصادی در اواخر رژیم شاه و مخصوصا به دنبال کاهش بهای نفت و ناکارآمدی دولت ، زمینه سقوط آن ار فراهم کرده بود. دولت برای تامین بودجه برنامه ها و طرح های اقتصادی با مشکلات زیادی روبرو شد. . تورم و کمبود بعضی از اقلام غذایی از تبعات بحران اقتصادی بود . رشد بی رویه قیمت خدمات شهری و افزایش هزینه زندگی که از پیامدهای تمرکز توسعه در شهرها و مهاجرت بی رویه و فساد اقتصادی بود موجبات نارضایتی بخش های وسیعی از جامعه را فراهم کرد . سیاست رفاهی رژیم با کاهش درآمدهای نفتی به بن بست رسیده بود. آهنگ شتابان مهاجرت روستائیان به شهرها به خاطر بی توجهی دولت به آنان و از سوی دیگر نیاز شهرها به ویژه تهران به کارگر سبب خالی شدن روستاها از سکنه و رکود بیشتر بخش کشاورزی و افزایش بهای محصولات این بخش شد. در نیمه دوم سال 1356 تورم به 40 در صد رسید ، نرخ رشد صنایع غیر نفتی از 1/14 درصد در سال 1355 به 4/9 درصد در سال 1356 تنزل یافت .14
در دهه های 40 و 50 شاه ظاهرا ضرورتی برای نگرانی در خصوص احتمال یک دگرگونی انقلابی جدی برای حکومتش نمی دید و به نظر می رسید حکومتش با ثبات است . گروههای چپ و جبهه ملی به نحو موثری تضعیف شده بودند . اما روند نارضایتی فرهنگی و سیاسی با مشکلات اقتصادی نیز تشدید شد و این روند به رهبری همه جانبه امام خمینی شدت بیشتری به خود گرفت . علاوه بر این، سیاست های دولت برای حل مشکلات اقتصادی همانند مبارزه با گران فروشی و کاهش هزینه اجتماعی نتیجه معکوس داد و به نارضایتی عمومی دامن می زد . آغاز به کار دولت کارتر و افزایش فشار بین المللی بر شاه برای کاهش کنترل سیاسی منجر به آن شد که رهبری امام خمینی، و مردم سرعت و شدت اعتراضات و مبارزات خود را برضد رژیم افزایش بخشند.
در انتها به نظر کاتوزیان در مورد توسعه در این دوره اشاره کنیم "آنچه در ایران رخ داد نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم ، بلکه شبه مدرنیسمی بوده که عواید نفت آن را تسریع کرد. به همین شکل تغییرات ساختاری اقتصاد نیز نه به علت شهر نشینی که به واسطه شهرزدگی بود . هنگامی که کشور در آستانه دروازه های تمدن بزگر قرار داشت سهم کل تولیدات صنعتی ( شامل تولیدات دستی و روستایی و سنتی ) در تولید ناخالص داخلی غیر نفتی 20 درصد بود. در حالی که سهم خدمات 56 درصد بود . با این همه حمل و نقل شهری در همه جا به ویژه تهران به قدری خراب بود که غیر قابل توصیف است وضع مسکونی جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار ف یا وحشتناک بود و یا مشکلی هولناک . اغلب شهرهای کوچک و بزرگ از جمله تهران فاقد سیستم فاضلاب کار آمد بودند، خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا گران و خطرناک .15 "
پانوشت ها:
*احمد پرخیده، کارشناسی اقتصادی معاونت پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی
1 عباسی ، ابراهیم ، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران 1383 ، صص 210-209
2 امیراحمدی ،هوشنگ و منوهر پروین ، ایران پس از انقلاب ، مترجم علی مرشدی زاده ، انتشارات مرکز بازشناسی اسلام و ایران ، تهران 1381 ، ص 166
3 سیف اللهی ، سیف الله ، اقتصاد سیاسی ایران ، پژوهشکده جامعه پژوهی و برنامه ریزی المیزان ، تهران 1374 ، ص 86
4.حسینیان ، روح الله ، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران 1356-1343 ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران 1383 ، ص 335
6. رزاقی ، ابراهیم ، آشنایی با اقتصاد ایران، نشرنی ، تهران 1381 ، ص 22
.7 سیف الله سیف اللهی ، همان ، ص 87
8.رزاقی ، ابراهیم ، همان ، ص 23
9 .سیف الله سیف اللهی ، همان ، ص 89
10. معدل ، منصور ، طبقه ، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب ایران، مترجم : محمد سالار کسرایی ، مرکز بازشناسی اسلام و ایران ، تهران 1382 ، ص 83
11. ابریشمی ، حمید ، اقتصاد ایران ، انتشارات علمی فرهنگی ، تهران 1375، ص 44
12. حسینیان ، روح الله ، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در اران 1356-1343 ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران 1383 ، ص 370
13. سیف ، احمد ، مقدمه ای بر اقتصاد سیاسی ، نشر نی تهران 13 ، ص ص 160-158
14. رهبری ، مهدی. اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، چاپ دوم ، تهران 1383 ، ص 161
15 .کاتوزیان ، محمدعلی ، اقتصاد سیاسی ایران ، مترجمین : محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی ، نشر مرکز ، چاپ دوم ، تهران 1372، ص 323
منبع :
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
فهرست مطالب
اوضاع سیاسی ایران در زمان رژیم پهلوی : 1
باز هم توصیفاتی از همین دست به قلم پرویز راجی: 2
همین روایت، اما به قلم مینو صمیمی: 4
علل سیاسی – مذهبی وقوع انقلاب اسلامی: 7
اوضاع اقتصادی ایران در دوران پهلوی : 11
اقتصاد سیاسی رژیم پهلوی : 11
سا ل های بحران : 19
پانوشت ها: 22
منبع : 23
24