موضوع تحقیق:
فهرست مطالب
– چالشها وچشم اندازروابط ایران وامریکا 2
– پیشینه تاریخی روابط ایران وامریکا : 3
– چشم انداز مناسبات ایران وامریکا 12
ازدواج سیاسی، طلاق سیاسی 17
علل ازدواج 23
سرانجام ازدواج 29
پانوشت ها: 32
منابع: 40
– چالشها وچشم اندازروابط ایران وامریکا
زمانی که میرزا ابوالحسن شیرازی اولین فرستاده سیاسی یا سفیر ایران در عهد ناصری با حکم ناصر الدین شاه مامور به تاسیس سفارت درینگه دنیا یعنی ممالک امریکا یا ایالات متحده امریکا شد تصور نمی کرد که روزی مسائل فیمابین تهران – واشنگتن انقدر پیچیده وبغرنج شود که گره گشایی تئوریک ازان ؛ موضوع صدها سمینار و پژوهش قرار گیرد تا بلکه کور سویی برای گره گشایی عملی بتوان تصور کرد. این ابهام و حیرت منحصر به حاجی واشنگتن نبود که مردی ساده وسنتی وبیگانه ازدنیای مدرن بود و می نمود؛ ساموئل بنجامین اولین سفیر امریکا درایران نیز چنین چشم اندازی را در روابط فیمابین تصور نمی کرد. بهرحال با گذشت بیش از150 سال از اولین ارتباطات وتعاملات ملتین و دولتین ایران وامریکا امروز سطح و نوع این روابط دروضعیت ویژه ای است که ویژگی این وضعیت معلول عوامل گوناگونی است که دراین نوشتار به اختصار به برخی ازانها ومهمترین چالشهای موجود وچشم انداز قابل تصور اشاره خواهم کرد.
– پیشینه تاریخی روابط ایران وامریکا :
دریک سطح کلان روابط ایران وامریکا به 3دوره قابل تقسیم وتفکیک است ومولفه اصلی سازنده هردوره ؛ ویژگیهای مشترک حاکم براین روابط می باشد . این دوره ها عبارتند از:
الف : دوره روابط ابتدایی ؛ محدود وخنثی : این دوره نزدیک به 100سال ازعهد ناصری تا اشغال ایران توسط متفقین درسال 1320برابر با 1941میلادی ادامه داشت . دران زمان اصل بی طرفی وانزوا مبتنی بردکترین مونروئه برسیاست خارجی امریکا حاکم بود ازاین رو واشنگتن اساسا درصحنه بین المللی سودایی درسر نداشت وتمام هم وغم دولتهای ملی وایالتی توسعه همه جانبه این کشور درچارچوب مرزهای کشوری بود و دورافتادگی جغرافیایی این سرزمین نوعی فرصت تاریخی برای امریکاییان ایجاد نمود تا فرایند ملت سازی دراین کشور دور از بحرانهای شایع قرن نوزدهم سامان یابد . ایران نیز دراین سالها محل تنازع وکشاکش منافع دولتین روس وبریتانیا بود و دول دیگر ی که سیاستهای توسعه طلبانه واستعماری داشتند مثل فرانسه وپرتغال و… نیز براساس قرارداد نانوشته با متحدین قدرتمند خود درمسکو ولندن؛ چشم طمع از ایران بریده بودند و المان نیز زمانی که جای پایی درایران یافت وچراغ سبزی ازجانب رضا شاه دید وارد چالشهای جدی با دول روسیه وبریتانیا شد که شرح ان درقالب دوجنگ جهانی قرن بیستم قابل جستجو ست .بهرحال چنین شرایطی موجب شد روابط دوکشور دراین دوره طولانی به تبادل سفیر ؛ برخی سفرهای اتباع دوکشور وبرخی فعالیتهای علمی وفرهنگی واقتصادی محدودامریکاییان در ایران منحصر شود. برای نمونه می توان به سفر جاستین پارکینز (Justin parkins) و آساهیل گرانت (asahil grant) دونفر ازمیسیونرهای معروف امریکایی به ایران درسال 1834میلادی برابر با 1213هجری شمسی اشاره کرد. مورد دیگر ارتباط مستقیم امیر کبیر با امریکاییان برای احداث پایگاه دریایی دربوشهر بود .احداث راه اهن ازخلیج فارس به تهران نیز ازدیگر محورهای مذاکره برای همکاری دولتین ایران وامریکا دراواخر قرن نوزدهم بود که به علت فشار بریتانیا به سرانجام نرسید وماجرای استخدام مورگان شوستر وآرتور میلیسپوی امریکایی نیزبرای اصلاح امور مالی وگمرکی ایران دردوره مشروطه نیز به اولتیماتوم روسها وانگلیسی ها انجامید .اما دراین دوره علی رغم سطح محدود مناسبات فیمابین ؛ تصور مثبتی ازدوکشور نزد افکار عمومی وصاحب منصبان سیاسی ایران وامریکا وجود داشت که یکی از دلایل عمده ان اشتراک دوکشور دربدبینی وخصومت با انگلستان وسابقه استعماری بریتاینا دردوکشور بود ضمن انکه امریکای تاسیس شده دراواخر قرن هجدهم واستقال یافته در1776سابقه بدی در روابط بین المللی نداشت وکشور ازدیخواهی واستقلال طلبی محسوب می شدو ایران به امریکا بعنوان نیروی سوم نگاه می کرد.
ب : دوره روابط گسترده و راهبردی : این دوره مربوط به سالهای بعد ازجنگ جهانی دوم است .سالهایی که سیاست خارجی امریکا کاملا ازپیله انزوا خارج شده بود . امریکای نو با ورود به جنگ جهانی دوم حضور قدرتمندی درصحنه بین المللی را نشانه رفته بود . تئوریسین های امریکایی معتقدند قدرت وتوان ملی امریکا انقدر زیاد بود که نمی توانست منحصر به مرزهای جغرافیایی این کشور بماند واهداف برون مرزی برای سرمایه گذاری ونفوذ جستجو می کرد.اعطای وام های کلان برای بازسازی اروپای ویران شده در جنگ جهانی دوم درقالب طرح مارشال یک نمونه ازاین حضور جدید امریکا درصحنه بین المللی است .ایران نیز شرایط نوینی را تجربه می کرد .10 سال نخست حکومت محمد رضا پهلوی یعنی سالهای 1320 تا1330که با ضعف و درحاشیه بودن شاه جوان ومیانداری احزاب وگروههای سیاسی همراه بود با ملی شدن صنعت نفت واوج گیری نهضت ملی واتحاد بی نظیر طیفهای میهن گرا و مذهبی به جایی رسید که هم نظام استبدادی داخلی با نماد حکومت شاهی وهم مناسبات استعماری خارجی با نماد سلطه بریتانیا دراستانه فروپاشی قرار گرفته بود ودراین مقطع حساس روی دیگر چهره ایالات متحده برای ایرانیان به منصه ظهور رسید .روی مداخله جو واستعماری نوین که درقالب طرح انگلیسی کودتای 28 مرداد (عملیات آژاکس )علیه دولت ملی دکتر مصدق تجلی یافت و حرکت بزرگ ملتی که استقلال وازادی وتوسعه ملی را وجهه همت خود قرارداده بودند به نام امریکا وبه کام انگلستان وامریکا و حکومت پهلوی وبه زیان ملت ایران متوقف شد . این مقطع حساس توام بود با ایجاد شکاف ساختاری در نظام اجتماعی وسیاسی ایران . یعنی شکاف دولت – ملت . درسطح مناسبات خارجی بویژه درارتباط با امریکا رژیم پهلوی استمرارحاکمیت خود را مدیون واشنگتن می دانست و در25سال پس از کودتا تمام تلاش خود را برای تعریف رابطه راهبردی با امریکا بکار گرفت هرچند دراین مسیر با تناقض های ساختاری فراوانی روبرو شد که بعلت بیگانگی کارگزاران پهلوی دوم از علوم سیاسی و نظریه های نوین سیاست گذاری ازیکسو و عدم رابطه ساختاری رژِیم پهلوی با نخبگان مستقل ازسوی دیگر رابطه تهران – واشنگتن در این دوره 25ساله نیز با فراز ونشیبهای جدی مواجه شد که مهمترین انها به دوران کندی دراوایل دهه 40 شمسی وکارتر درسالهای پایانی حاکمیت پهلوی باز می گردد.یعنی تحمیل انقلاب سفید درزمان کندی .فشارهای حقوق بشری درزمان کارتر. شاه وکارگزاران او ایران را تابعی ازقدرت جهانی امریکا تعریف کرده بودند وامریکا نیز درچارچوب جنگ سرد واستراتژی کلان مهار کمونیسم ؛ایران را به جهت موقعیت ژئو پلتیک ؛ ساختار حکومتی وسابقه تاریخی بهترین ابزار منطقه ای برای تضمین تامین وانتقال انرژی ومهار کمونیسم می دانست. ازهمین روی وبراساس دکترین دوستونی نیکسون ژاندارمی خاورمیانه ازجانب امریکا به ایران واگذار شد که پیامد ان افزایش قدرت نظامی واقتصادی رژیم پهلوی ( نه ملت ) دراویل دهه 70 میلادی بود . این اتحاد راهبردی بین دولتین ایران وامریکا ازیک پشتوانه عنکبوتی وسست تهدید می شد. یکی ساختار استبدادی حکومت پهلوی که با فرهنگ واررشهای دموکراتیک ولیبرال امریکایی سازگار نبود ودیگری سیاست خارجی سلطه جویانه ومداخله گر دولت امریکا که باخوی استقلال طلبی وازادی خواهی ملت ایران تطابق نداشت .بویژه که بعد ازکودتا وبرخی رویدادهای دیگر مثل کشته شدن دانشجویان دانشگاه تهران که به سفر نیکسون معاون وقت رئیس جمهور امریکا معترض بودند و.. نوعی کینه وعداوت نیز درفلب وروح ایرانیان بویژه دانشگاهیان ؛ روشنفکران وروحانیان نسبت به دولت امریکا شکل گرفته بود .ازسوی دیگر اقدامات سرکوب گرانه رژیم پهلوی بویژه ازسال 1339به بعد که ساواک شکل گرفت نیز به پای حماتهای دولت امریکا گذاشته می شد. دراین میان تبلیغات گسترده توده ایها وچپها که درقالب ادبیات مارکسیستی وارد گفتمان اغلب محافل سیاسی وروشنفکری شده بود وجبهه سرمایه داری وامپریالیسیتی را هدف قرار داده بود درتشدید این بدبینی موثر واقع افتاد.
بدین صورت همانگونه که بسترهای تاریخی موجبات گذارازمرحله اول مناسبات ایران وامریکا را با رویکرد مثبت فراهم کرد مجددا بسترهای تاریخی موجبات گذار ازمرحله دوم به سوم مناسبات تهران وواشنگتن را البته این بار با رویکرد منفی فراهم ساخت و فصل سوم مناسبات دوکشور رقم خورد.ج : سالهای پس
این دوره 27 ساله هرچند با فراز ونشیبهای فراوانی روبرو بوده است اما ویژگی قالب بران تقابل ورجز خوانی متقابل وانکار حقوق ومنافع یکدیگر بوده (به جهت قدرت مادی برتر امریکا بیشتر ازجانب واشنگتن ) به گونه ای که درمقاطعی روابط دوکشور که رسما ازجانب امریکا قطع شده بود دراستانه رویارویی نظامی قرار گرفته است . برخلاف دوره اول روابط ایران وامریکا که دولتین وملتین نسبت به یکدیگر مثبت اندیشی داشتند ودوره دوم که این مثبت اندیشی به سطح دولتین تقلیل یافت دردوره سوم این مثبت اندیشی به نقطه صفر نزدیک شد. وجای ان را تقابل ورویارویی درهمه عرصه ها گرفت به گونه ای که ایرانیان امریکا را شیطان بزرگ (great satan) نامیدند که همه فتنه های عالم زیرسر ان است و امریکا نیز ایرانیان را تروریست و حکومت جمهوری اسلامی را موجب نا امنی وبرهم زننده صلح جهانی وحتی محور شرارت (exis of evil)خواند. مهمترین رویدادهای موثر برمناسبات ایران وامریکا دراین دوره که مجال شرح انها نیست جهت یاداوری وکمک به تحلیل این نوشتارعبارتند از:
1- حمایت امریکا از دولت بختیار درماههای پایانی حکومت پهلوی وعدم همکاری یا حمایت ازانقلابیون ومردم
2- سازماندهی فعالیتهای ضد انقلابی علیه نظام تازه استقرار یافته درسفارت امریکا که منجر به تسخیر وتصرف ان ازجانب دانشجویان رادیکال وانقلابی شد.
3- بلوکه کردن بیش از 12میلیارد دلار ازاموال وداراییهای ایران
4- حمله نظامی به ایران برای ازادی گروگانهای امریکایی وماجرای طبس
5- طراحی وکمک به چند کودتا علیه جمهوری اسلامی که مهمترین انها کودتای نوژه بود
6- تبلیغات گسترده رسانه ای علیه انقلاب اسلامی برای ارتجاعی نشان دادن انقلاب وارزشهای انقلابی موردنظر مردم ( البته برخی تندرویها وکج سلیقگی ها همواره بهانه خوبی به رسانه های غربی داده است )
7- تحریک عراق برای بهانه قراردادن اختلافات دیرین با ایران وسوء استفاده ازبی ثباتی داخلی کشور برای تجاوز نظامی به ایران وحمایت اشکار ازعراق ازسال سوم جنگ به بعد برای جلوگیری از پیروزی هریک ازطرفین و تحقق استراتژی تضعیف دوجانبه برژینسکی .
8- افشای ماجرای ایران کنترا درسال 1986که براساس ان قرار بود امریکا با واسطه ؛ تسلیحات نظامی دراختیار ایران قرار دهد ودرازای ان ایران برای ازادی گروگانهای امریکایی درلبنان میانجیگری کند . سود حاصل ازفروش تسلیحات به ایران نیز دراختیار مخالفان شبه نظامی دولت نیکاراگوئه موسوم به کنترا قرار گیرد.
9- ورود مستقیم به جنگ به نفع عراق درخلیج فارس با هدف قراردادن ناوچه ها ونفتکش های ایرانی و هواپیمای مسافری
10- اعمال تحریمهای اقتصادی همه جانبه
11- پیگیری استراتژی مهاردوگانه و قانون داماتو ( تحریم کشورها وشرکتهایی که درصنایع نفت وگاز ایران سرمایه گذاری کنند )
12- متهم کردم دائم جمهوری اسلامی به حمایت ازتروریسم ونقض حقوق بشر وتلاش برای دستیابی با بمب اتم
درواقع این دوره ازمناسبات ایران وامریکا خود به دومرجله اصلی تقسیم می شود. دوره اول که تا پا یان جنگ ادامه داشت و10سال بطول انجامید که امریکا برای براندازی جمهوری اسلامی تلاش می کرد ودردوره دوم که نه به انتخاب بلکه به جبر درراس سیاست امریکا قرارگرفت تلاش برای تغییر رفتار ایران صورت می گیرد.
– چشم انداز مناسبات ایران وامریکا
گیرندگان وناظران طرفین قرارنگرفته وموجب شکنندگی این رابطه شده است پیچیدگی منحصر به فرد ملتین ایران وامریکا وبالتبع ساختار های اجتماعی وسیاسی وفرهنگ وارزشهای متقابل است . تقلیل دادن ملت ایران وابعاد گوناگون جامعه ایرانی به برخی شعارهای سطحی نخ نما مثل طرفداری ازتروریسم وبنیاد گرایی و.. همان قدر ناپخته و ناشیانه وبرامده ازاذهان سطحی است که جامعه بزرگ وپیچیده امریکایی (ازنظر مناسبات نه فردی وشخصیتی ) به برخی سیاستهای دولتی برخی گرایشهای سیاسی مثل نو محافظه کاران جمهوریخواه تقلیل یابد. به تعبیر دیگر پس ازگذشت سالیان مدید شکنندگی وناپایداری روابط دوکشور ضروری است تجزیه وتحلیل وضع موجود برای شناخت رهیافت وضع مطلوب متناسب با منافع ملی دو طرف ؛ از شعارزدگی وسطحی نگری ماجراجویان رادیکال و مصالحه جویان مرعوب که درایران وامریکا مصداق های قابل اشاره دارند خارج شودودر دستور کار نخبگان شجاع ؛ ازاد اندیش و معتقد به ارزشهای عمیق دینی وملی دوکشور قرار گیرد .( فراموش نکنیم .جامعه امریکا نیز دینی وپایبند با اموزه های دینی یعنی مسیحیت است .) زیرا طرفین بویژه امریکاییها که ازشاخص قدرت مادی برتری برخوردارند به شدت نیازمند رها نمودن ذهنیت های کلیشه ای از یکدیگر هستند تا بتوانند درفضایی معقول وواقع گرایانه تصمیم سازی وتصمیم گیری کنند. یکی از ذهنیت های کلیشه ای مورد اشاره تعریف بازی برد – باخت یا بازی با حاصل جمع جبری صفر درمناسبات ایران وامریکاست .(نظریه بازیها ) به عبارت دیگر براساس این رویکرد بازی دوکشور نمی تواند دو برنده داشته باشد ودرهر تعامل ومناسباتی قطعا یکی بازنده وخائن به ملت خود خواهد بود زیرا منافع ملی را زایل کرده است . درحالی که این رویکرد متعلق به دوران پیشا سنتی در روابط بین المللی است که همه چیز درصحنه نبرد تن به تن سربازان تعیین می شد واستیلای مطلق ؛ مطلوب طرفین نزاع واختلاف ها بود.درحالی که امروز هنر سیاستمداران نگاه سیاه وسفید به مناسبات بین المللی نیست زیرا این نگاه بسیار عوامانه وسطحی است ونیازمند روش شناسی ؛ بینش تاریخی ؛ ارزش گرایی ؛ ومیهن دوستی نمی باشد .این نگاه تکلیف پیچیده ترین مسائل را با پاک کردن صورت مساله یا وارونه سازی مساله یکسره می کند بدون انکه برای ان راه حلی بیابد.زیرا اغلب خود مساله برای این ذهن های سطحی روشن نشده است وتلاش می شود با تغییر درمساله ؛ مساله قابل فهم شود. رویکرد براندازانه برخی لایه های تندروی امریکایی علیه جمهوری اسلامی شاهدی براین مدعاست . یعنی راحت حل کردن مساله مهمی به نام انقلاب اسلامی و تغییرات فرهنگی درایران وتاثیرات ان بر دیگر کشورهای اسلامی .ازهمین روی است که جوزف نای ازتئوریسین های برجسته امریکا تعجب می کند که چرا تنها 26صدم درصد ازبودجه نظامی امریکا به قدرت نرم یعنی نفوذ فرهنگی ومشروع امریکا اختصاص یافته است ؟ یعنی حدود 1میلیارد دلار از بودجه 400میلیارد دلاری نظامی امریکا.بدیهی است این تصمیم یعنی تخصیص بودجه برامده ازذهنیتی پیشینی است که متناسب با واقعیتهای ایران وخاورمیانه نیست .
نکته مهم دیگر که درروابط ومناسبات ایران وامریکا نقش متغیر مخرب را بازی کرده است بی اعتنایی وحتی بی احترامی طرفین به ارزشهای وفرهنگ یکدیگر است .صحنه رواباط بین الملل صحنه موعظه های اخلاقی و تربیت واصلاح واحد های تشکیل دهنده نظام بین الملل یعنی کشورها توسط یکدیگرنیست .بلکه صحنه بازی وتعامل برای حداکثر سازی منافع ملی درچارچوب صلح وامنیت است . امریکاییها باید ازخواب جهانی سازی ( بخوانید غربی سازی وامریکایی سازی )بیدار شوند . جهانی شدن را به جهانی سازی تحویل (reduction)نکنند یا فرونکاهند. لازمه جهانی شدن به رسمیت شناختن فرهنگها وارزشهای متکثر وپراکنده است تاحدی که صلح وامنیت وحقوق بشر خدشه دار نشود. امروز اکثریت صاحب نظران مدل های تعریف شده ووارداتی مفاهیمی مثل دموکراسی و حفوق بشر ودینداری را فاقد جاذبه وکارامدی می دانند وتجربه عراق وافغانستان با هزینه ای بالغ بریک میلیارد دلاردرسالهای اخیر ازمایشگاه تایید این نظر است . ونکته اخر اینکه نمی توان تحث شعارهای جذابی مثل گسترش دموکراسی ؛ استقلال طلبی ؛ دفاع ازحقوق بشر ؛ عزت خواهی و… برخی خواسته ای محدود سیاسی ؛ حزبی و حتی قدرت طلبانه را به منافع ملی تعمیم داد ودرواقع منافع ملی را پشت پروپاگاندای سیاسی قربانی کرد . زیرا درجهان کنونی ونقش فزاینده ارتباطات و سهم روز افزون دیپلماسی عمومی درروابط بین المللی ( شاخه ای ازدیپلماسی که ملتها وبخش های غیر دولتی را مخاطب قرار می دهد) نمی توان خارج ازمنافع ملتها که درواقع نقش ذاتی درکشورها دارند ( حکومتها نقش عرضی دارند)عمل کرد واستمرار وپایداری داشت . دولتها همواره می ایند می روند واین ملتها هستند که می مانند وضمن بهره گیری ازتجارب گذشته درباره دولتها قضاوت می کنند .
دراین نوشتار تلاش شد درحد امکان روباط ومناسبات ایران وامریکا درسه دوره تصویر شده مذکور ازمنظری صریح وواقع بینانه والبته دوسویه بازنگری ومورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد .بدیهی است نکات وموضوعات ورویکردهای فراوان دیگری به این موضوع می توان داشت که راهگشای شناخت بهتر ودقیق تر ازمساله است وایران امروز به جد نیازمند رویکردهای متفاوت والبته واقع بینانه به موضوعات مبتلابه کشور بویزه درحوزه سیاست است .
ازدواج سیاسی، طلاق سیاسی
هم ازدواج فوزیه و محمد رضا پهلوی و هم جدائی آنها یک تصمیم واحد میان رهبران دو کشور نبود بلکه اراده انگلستان و محاسبات آن کشور در سیاستهای خاورمیانه ای خود در سالهای جنگ دوم جهانی نقش اساسی دراین ازدواج کم دوام داشت.
در حالی که رضا شاه پهلوی، دوران اقتدار سیاسی بلامنازع خود را طی می کرد و در اندیشه ادامه سلطنت خود به دست پسر ارشدش محمد رضا پهلوی بود، فکر ازدواج محمد رضا با یک خانواده اصل و نسب دار که بتواند اساس نظام نوبنیاد سلطنت پهلوی را استحکام بخشد، گوشه ای از افکار او را به خود مشغول کرده بود. محمد رضا در آن زمان بیش از علاقه مندی به امر تشکیل خانواده، به اقتضای جوانی خود به خوشگذرانی علاقه داشت و روابط اجتماعی نامناسبی با زنان برقرار کرده بود که رضا شاه را ناخرسند می کرد. رضا شاه بر این باور بود که با ترتیب دادن ازدواجی شایسته برای ولیعهد نوزده ساله خود و پایبند کردن او به خانواده، می تواند اورا برای امور جدی تر از جمله مملکت داری پس از خود آماده کند. از اینرو گام نخست عبارت بود از اینکه بتواند همسر مناسبی برای او بیابد و چه بهتر اینکه همسر ولیعهد از یک خانواده سلطنتی مناسب برای این منظور برگزیده شود.
به گفته مورخان رضا شاه بدون اعتنا به علاقمندی فرزندانش، خود اقدام به انتخاب همسر مناسب برای یکایک فرزندان دختر و پسرش می کرد. از سوی دیگر اکراه رضا شاه برای ازدواج پسرش با دختران اعیان و اشراف قاجار، سلسله ای که به دست خود او منقرض شده بود، باعث شد تا او تمایل نداشته باشد نوعی اختلاط خونی با آنان برقرار کند. به این ترتیب این شانس از دایره دختران ایرانی دارای اصل ونسب خانوادگی قاجار به خارج از مرزهای ایران منتقل گردید تا همسر آتی ولیعهد ایران و ملکه آتی کشور از میان یک خانواده سلطنتی غیر ایرانی برگزیده شود.علاوه بر اکراه شخصی رضا شاه از ازدواج پسرش با دختران قاجاری، قانون اساسی ایران نیز تصریح داشت که ولیعهد نمی تواند از خاندان قاجار باشد.1
با وجود علاقه رضا شاه برای وصلت پسرش با غیر ایرانیان، دایره انتخاب یک همسر غیر ایرانی اصیل، بسیار محدود بود. از طرفی در ترکیه یک نظام غیر سلطنتی به سر کار آمده بود و از طرف دیگر در عراق نیز نظام سلطنتی نوپا به وجود آمده بود که همسر شایسته ای برای ولیعهد در میان آنان یافت نمی شد. اما در حالی که در همسایگی شرقی ایران یعنی افغانستان دخترانی از خانواده سلطنتی برای این منظور وجود داشت، رضا شاه به دلیل آنکه افغانها را بی تمدن می انگاشت هرگز رغبتی از خود برای انتخاب همسر از میان افغانها نشان نداد. علیرغم میل وافر رضا شاه برای انتخاب همسری مناسب از خانواده های سلطنتی اروپایی برای پسرش، این آرزو نیز عملاً به دلیل مسیحی بودن خانواده های سلطنتی اروپایی ناممکن بود.
بدین ترتیب، سرنوشت به گونه ای رقم خورد که شاهدختی از سرزمین فراعنه برای این منظور مدنظر قرار گیرد: فوزیه، خواهر ملک فاروق.
ماجرای این وصلت بدین گونه رقم خورد که دو کشور ایران و مصر که تا آن زمان از مناسبات سیاسی بسیار عادی برخوردار بودند، به تازگی رایزنی هایی را در زمینه پیوستن مصر به پیمان "سعد آباد"2 آغاز کرده بودند. پیش از این، پیمان مذکور، میان کشورهای ایران، ترکیه، عراق و افغانستان منعقد شده بود.
انعفاد این پیمان، به اراده دولت انگلیس بر می گشت که مترصد آن بود تا ضمن برطرف کردن اختلاف کشورهای خاورمیانه که سرتاسر تحت نفوذ این کشور بودند، نوعی پیمان نظامی را میان آنان به وجود آورد که در واقع هدف از آن ایجاد سد دفاعی در برابر گسترش شوروی در خاورمیانه بود.
کابینه مصر در سال 1939 درصدد تصمیم گیری برای پیوستن به این قرارداد، برآمد و به همین منظور گفتگوهایی بین دو کشور ایران و مصر آغاز شد. وزرای مصر برای تصمیم گیری روی این مسئله به دو دسته موافق و مخالف تقسیم شده بودند. ولی سرانجام از الحاق به پیمان سعد آباد منصرف شدند. 3
تقدیر چنین بود که گرچه مصر حاضر نشد به پیمان سعد آباد بپیوندد ولی رفت و آمدهای مقامات دو کشور ایران و مصر بدانجا منجر شد که جواد سینکی، 4 سفیر مورد اعتماد رضا شاه در قاهره با فوزیه خواهر جوان و زیباروی ملک فاروق پادشاه مصر آشنا شود. وی با اطلاع از قصد شاه ایران برای یافتن همسری شایسته برای محمد رضا طی تلگرامی فوزیه را برای همسری محمد رضا به دربار ایران پیشنهاد می کند و از اینجا به بعد برگ مهمی از تاریخ مناسبات ایران و مصر ورق خورد که به وصلت میان دو دربار ایران و مصر در 24 اسفند 1317 / 15 مارس 1939 منجر شد.
در واقع، هدف از انتخاب فوزیه برای ولیعهد ایران به سیاست انگلیس بر می گشت که با هدف نزدیک کردن کشورهای خاورمیانه برای تاسیس پیمان سعد آباد، درصدد بود دو کشور مهم خاورمیانه یعنی مصر و ایران را به هم نزدیک کند.5
دو سال پس از این ازدواج، در حالی که شعله های جنگ جهانی دوم سراسر اروپا را فرا گرفته و ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمده بود محمد رضا به پادشاهی ایران برگزیده و فوزیه به مقام شهبانوی ایران6 نائل می شود؛ کشوری که در فقر مطلق و اشغال بیگانه قرار داشت و با زادگاه فوزیه یعنی شهر قاهره که در کمال زیبائی بود، تفاوت فاحش داشت. فوزیه می بایست دوران سختی را تجربه می کرد که جز کانون گرم خانواده، هیچ عامل دیگری نمی توانست سعادت او را تامین کند. اما در این دوران، شاه جوان در حالی بر تخت سلطنت نشست که کانون خانوادگی او دستخوش تلاطمهای سهمگینی قرار گرفته بود که آینده خوشی را برای فوزیه نوید نمی داد.
با آغاز جنگ جهانی دوم در 12 شهریور 1318 / 4 سپتامبر 1939 و نفوذگسترده آلمان هیتلری در ایران به دلیل سیاست های متمایل رضا شاه به هیتلر، نیروهای متفقین (شوروی، انگلیس و آمریکا) ایران را که از آن به عنوان پل پیروزی نام می بردند، در تاریخ 3 شهریور 1320 / 25 سپتامبر 1341 به اشغال خود درآوردند. متفقین، ادامه سلطنت پهلوی را مشروط به کناره گیری رضا شاه از سلطنت و واگذاری آن به پسر جوانش نمودند. محمد رضا در 25 شهریور 1320/ 16 اوت 1941 در سن بیست و یک سالگی بر تخت سلطنت نشست و زمام کشور را در دوران سختی که بر ایران می گذشت بر عهده گرفت. در همین روز در حالی که شاه جوان در حال ادای سوگند در مجلس بود، نیروهای شوروی و انگلیس که از شمال و جنوب خاک ایران را اشغال نموده بوده بودند وارد تهران شدند. در 9 آذر 1322 / 1 دسامبر 1943 سران سه کشور انگلیس، آمریکا و شوروی (چرچیل و روزولت7 و استالین) در تهران با یکدیگر دیدار می کردند در حالی که هیچ وقعی به پادشاه جدید نگذاشتند. شاه جوان بخوبی آگاه بود که هرگونه مخالفت با اراده متفقین، سقوط سلطنت پهلوی را به همراه خواهد داشت. از این دوران به بعد، نفوذ آمریکا به عنوان ابرقدرت جدید جهان در ایران روز به روز شدت گرفت
با به قدرت رسیدن محمد رضا شاه و همسو شدن سیاستهای ایران با دولتهای اشغالگر، یکی از اولین اقدامات شاه جوان، اعلام جنگ به دولت آلمان بود که پیش شرطی از سوی متفقین برای ایران به حساب می آمد تا بتواند در میان کشورهای موسس سازمان ملل، در کنفرانس سانفرانسیسکو حضور یابد. به موازات این اقدام ایران، مصر نیز که تحت نفوذ انگلیس قرار داشت، ناگزیر شد به آلمان و ژاپن اعلام جنگ دهد و دو کشور توانستند در اجلاس تاسیس سازمان ملل در سانفرانسیسکو حضور یابند. 8 بدین ترتیب، مشاهده می شود که سیاست خارجی ایران و مصر در این مقطع تاریخی خود، شدیداً تحت نفوذ انگلیس و آمریکا و همسو با یکدیگر قرار داشت.
علل ازدواج
رضاشاه دو دلیل عمده برای این انتخاب خود در سر داشت. نخست اینکه وی به دنبال راهی برای برقراری ایجاد وصلتهای خانوادگی برای یکایک فرزندانش با خانواده های اصل و نسب دار بود تا بدین وسیله موجبات تقویت پایه های سلطنت نوپای خود را فراهم آورد. 9 افزون بر دخالت رضا شاه در انتخاب همسر برای شمس و اشرف، او همین کار را در انتخاب همسر برای ولیعهد خود والبته با حساسیت بسیار بیشتر به کار بست، تا آنجا که خود محمد رضا اساساً در جریان مراحل برگزیدن همسر آینده و شریک زندگی خود قرار نگرفت و صرفاً پس از جلب موافقت خانواده سلطنتی مصر و شخص فوزیه، از این تصمیم آگاه شد. به این ترتیب فوزیه بیشتر از خود محمد رضا از برنامه ازدواج با او خبردار شده بود. تنها پس از موافقت دربار مصر بود که روزی رضا شاه، عکس فوزیه را به او نشان داد و به وی خاطرنشان ساخت، این همسر آینده توست. 10
در سوی دیگر این ازدواج، خاندان سلطنتی مصر قرار داشت که از هنگام تاسیس آن به دست محمد علی پاشا تا آن زمان، صدو پنجاه سال می گذشت. محمد علی پاشا، بنیانگذار این سلسله که خود از تبار اروپایی و از نژاد مسلمانان آلبانی بود، فردی جنگجو و در عین حال مستبد بود که توانسته بود فرمانروایی مصر را که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت، طی فرمانی از سوی سلطان عثمانی در تاریخ 5 ژوئن 1805 به دست آورد. 11 با این اوصاف، فوزیه فرزند دوم ملک فواد اول و ملکه نازلی12 که از زیبایی بهره کامل داشت و ویژگی های نژاد اروپایی با پوست سفید و چشمان آبی در او بارز بود، برای منظور رضا شاه، می توانست انتخاب مناسبی باشد. فوزیه دختر زیبایی بود که رضا شاه گمان می کرد این ویژگی باعث خواهد شد پسرش راغب به این ازدواج باشد. در آن زمان، فوزیه هفده سال و محمد رضا نوزده سال داشت. معروف است، محمد رضا به آینده این ازدواج خوشبین نبود و صرفاً به علت ناتوانی در مخالفت با رای پدرش به این ازدواج تن داد. به منظور دیدار با فوزیه، سفری به قاهره برای محمد رضا ترتیب داده شد تا طی آن خواستگاری رسمی در 5 خرداد 1317/ 26 مه 1938 به عمل آید. محمد رضا در این سفر به منظور احترام به پدر فوزیه، بر سر قبر او در مسجد رفاعی حاضر شد و ادای احترام کرد. 13
در آغاز، دربار مصر برای اتخاذ چنین تصمیمی دو دل بود. نخست اینکه، خانواده سلطنتی مصر با 150 سال سابقه حکمروایی از قدمت زیادی در خاورمیانه برخوردار بود، در حالی که خانواده سلطنتی پهلوی از یک اصل و نسب معمولی به شمار می رفت که بیش از چهارده سال از عمر تاسیس آن نمی گذشت.
ملاحظه بعدی که دولت مصر را در قبول این ازدواج مردد می کرد، اختلاف مذهبی طرفین ازدواج بود. در حالی که اختلافات مذهبی شیعه و سنی، گریبان دو جامعه سنتی ایران و مصر را گرفته بود و با دست استعمار این اختلافات به تکفیر کردن همدیگر منجر شده بود، چگونه این ازدواج می توانست سربگیرد؟ اما با توجه به اراده سیاسی که در سر گرفتن این ازدواج وجود داشت، سرانجام این ایراد به دست "محمد مصطفی المراغی" شیخ الازهر و مشاور مذهبی دربار، با صدور حکمی مبنی بر عدم ممنوعیت ازدواج سنی و شیعه برطرف شد.
اما صرف نظر از دو دلی دربار مصر با این ازدواج، فاروق پادشاه جوان و بی تجربه مصر که به دلیل ناپختگی به دنبال کسب مشروعیت بیشتر بین المللی و منطقه ای می گشت، انگیزه خاص خود را برای سرگرفتن این وصلت داشت. نخست آنکه، وی چشم طمع داشت بتواند نفت ارزان از ایران وارد کند. دوم اینکه، وی در افکار خام خود، نیم نگاهی به این آرزو داشت که بتواند اردوگاهی از کشورهای مسلمان به محوریت و مرکزیت مصر به عنوان ام القری کشورهای اسلامی به وجود آورد و خود، رهبر جهان اسلام باشد. به عبارت دیگر، همانطور که رضا شاه از این وصلت درصدد کسب وجاهت بیشتر برای دربار خود بود، فاروق نیز با نزدیک شدن به کشور ایران و نزدیک کردن دو مذهب شیعه و سنی درصدد اعمال منویات خود برای کسب رهبریت جهان اسلام بود. غافل از اینکه جوانی14 او، مانع از این آرزو بود، افزون بر اینکه رفتارهای بعضاً خارج از نزاکت که از او در کاباره ها دیده و نقل می شد، وجاهت او را به عنوان پادشاه یک کشور اسلامی زیر سوال برده بود، چه رسد به اینکه رهبر جهان اسلام باشد.
اما صرف نظر از این توجیهات که در دو سوی این ازدواج می توانست انگیزه این وصلت باشد، این نکته نمی تواند پنهان بماند که نوعی اراده سیاسی خارجی ورای اراده دولتین ایران و مصر در سرگرفتن این وصلت وجود داشت. به قدرت رسیدن رضا شاه به کمک انگلیس و نفوذ انگلیس در مصر تا جایی که سرسپردگی ملک فواد اول پدر فوزیه به لندن شهره عام و خاص بود، در نزدیک کردن این دو دربار از طریق ایجاد این وصلت موثر بود.
حفر کانال سوئز در قرن 19، عملاً مصر را بر سر یک گلوگاه استراتژیک جهان قرار داده و باعث شده بود انگلیس و فرانسه قدرتهای مطرح آن زمان، نفوذ خود را در دربار مصر افزایش دهند. طی هفتاد سال نفوذ انگلیس در دربار مصر، خاندان سلطنتی این کشور کاملاً رنگ و بوی انگلیسی به خود گرفته بود، به گونه ای که فواد اول متهم بود که یکی از کارمندان رسمی و حقوق بگیران دستگاه جاسوسی انگلیس است. صرف نظر از صحت و سقم این شایعات، در این واقعیت تردیدی نبود که پادشاه مصر، فاقد هرگونه استقلال از خود بود که بتواند بدون رای و نظر دولت انگلیس کمترین تصمیمی را در امر کشورداری، اتخاذ و اعمال نماید. به بیان دیگر، به دلیل اهمیت استراتژیک کانال سوئز برای امپراتوری بزرگ بریتانیا که از شرق تا غرب عالم گسترده شده بود، دولت انگلیس تمام سعی و تلاش خود را به عمل آورده بود که این شریان حیاتی را در دست خود نگاه دارد. تا حدی که نیروی دریایی بریتانیا، با استقرار در کانال سوئز موظف شده بود که وظیفه حفظ تامین امنیت آن را از هرگونه خطر احتمالی که امنیت کانال را به خطر می انداخت، فراهم سازد. با بالا گرفتن روند استقلال طلبی مصر، گو اینکه این کشور توانست در سال 1922 استقلال خود را به دست آورد، ولی نیروهای انگلیسی در سوئز باقی ماندند.
از سوی دیگر، انگلیس به خوبی می دانست که ایران پس از جنگ جهانی اول به یکی از مراکز مهم نفوذ آلمانها در جهان تبدیل شده بود تا جایی که سیاست خارجی رضا شاه به گونه ای روشن به نفع آلمانها چرخش داشت.
در حالی که ذوالفقار پاشا پدرفریده همسر فاروق مقام سفیر کبیری مصر را در تهران در این دوره بر عهده داشت، انگلیس با هدف کاستن از نفوذ آلمان در ایران چنین می پنداشت که با استفاده از لابی مصر در دربار ایران می تواند نفوذ خود را در ایران افزایش د هد و از نفوذ آلمانها بکاهد. پس از ازدواج و به دنبال افزایش ناخرسندی انگلیس و روسیه از گرایش رضا شاه به آلمانها، سرانجام وی مجبور می شود، از تخت سلطنت به نفع پسر ارشدش در حالی که فوزیه ملکه و شهبانوی ایران شده بود، کناره گیری کند و سه سال باقیمانده عمر خود را تا زمان مرگ در 3 مرداد 1323 در تبعید به سر برد. حسن روابط ایران و مصر در این زمان باعث شد، پیکر رضا شاه به طور امانت در مصر و در مسجد رفاعی15 به خاک سپرده شود تا بعد از شش سال امکان انتقال آن به کشور فراهم شود.
سرانجام ازدواج
پس از سپری شدن یک سال و نیم از ازدواج محمد رضا و فوزیه، تولد تنها فرزند این خانواده که دختری به نام شهناز نام گرفت ، بر خلاف معمول نه تنها موجبات مسرت و شادمانی اطرافیان به ویژه پدربزرگش رضا شاه را که در انتظار مولود پسر بود، 16 فراهم نیاورد بلکه مقدمات جدایی والدینش را فراهم ساخت. سرنوشت این کودک به گونه ای رقم خود که با بالا گرفتن کدورتهای خانوادگی دو دربار و احتمالاً زایل شدن اراده سیاسی انگلیس، موجبات متارکه محمد رضا و فوزیه با اصرار فوزیه بر این خواسته، فراهم آمد. سردی روابط خانوادگی دربار ایران و مصر به درجه ای رسیده بود که خبر تولد این کودک در 5 آبان 1319 در کمال بی اعتنایی تنها در چند سطر کوتاه در مطبوعات مصر، به اطلاع عموم رسید. بر خلاف اخبار ازدواج والدین اودر دو سال پیش که با برپایی جشنهای باشکوه در مصر و ایران انعکاس فراوانی در مطبوعات داشت، تولد این کودک به طور عمد مورد توجه مطبوعات مصری قرار نگرفت که هر از چندگاهی پرده از ناملایمتهای زندگی فوزیه در ایران بر می داشتند.
در واقع، تولد این کودک بهانه ای برای جدایی پادشاه ایران و همسر مصری اش شد چه اینکه به منظور بهانه تراشی برای ازدواجی که از آغاز بر پایه مصالح سیاسی صورت گرفته بود، در ایران چنین گفته شد که فوزیه نتوانسته است برای آینده ایران فرزند پسری که میراث دار تخت سلطنت باشد، به دنیا آورد. 17 تلاشهای شاه برای راضی کردن فوزیه، در حالی که وی به حالت قهر تهران را ترک کرده ودر قاهره اقامت گزیده بود، به هیچ وجه موثر واقع نشد. 18 فوزیه نیز در مدت قهر خود، رفتاری در پیش گرفت که هر چه بیشتر شاه را عصبانی کند. وی در این دوران، در کاباره های اروپا به خوشگذرانی می پرداخت و یک بار نیز در حالی که ایران وعربستان در قطع رابطه سیاسی بودند، به این کشور سفر کرد. این رفتارها، توهینهایی به دربار ایران تلقی می شد که فوزیه در مقام شهبانوی کشوری که به آن تعلق نداشت، در انجامش تعمد داشت.
از سوی دیگر، شاه از فاروق تقاضا کرده بود پیکر مومیایی شده پدرش را که پس از مرگ در غربت به طور امانت به همراه مقداری جواهر آلات گران قیمت در مصر به ودیعه سپرده شده بود، پس فرستد ولی دربار مصر با مشروط کردن آن به فرستادن سند طلاق فوزیه، بر اجابت خواسته فوزیه یعنی متارکه، اصرار می ورزید. مجموع این عوامل ، دست به دست هم داد تا سرانجام در سال 1327 / 1948 خواست فوزیه اجابت شود و پس از نه سال زندگی مشترک، فصلی از روابط ایران و مصر که با ازدواج فوزیه و محمد رضا شاه آغاز شده بود، با متارکه آن دو پایان یابد. 19
تقریباً جای هیچ گونه تردید نیست که طلاق فوزیه از شاه به مانند ازدواج آن دو، بر اساس اراده خارجی صورت گرفت. اگر نفوذ آلمان در دولت رضا شاه باعث شده بود که انگلیس ازدواج فوزیه و محمد رضا را برنامه ریزی کند، اراده انگلیس برای تاسیس دولت اسرائیل، علت این متارکه به شمار می رود. انگلیس و بانیان دولت یهودی اسرائیل که موفق شدند در سال 1948 دولت اسرائیل را تاسیس کنند، به خوبی آگاهی بودند که حضور فوزیه در دربار ایران باعث خواهد شد، دولت ایران به راحتی نتواند مواضع منعطفی به نفع دولت اسرائیل از جمله شناسایی آن داشته باشد. تصور این موضوع، بسیار ساده است که اگر فوزیه در مقام شهبانوی ایران باقی مانده بود شاه ایران نمی توانست تنها دو سال پس از تاسیس اسرائیل، این کشور را در سال 1950 مورد شناسایی قرار دهد. بدین ترتیب بود که افرادی به بدگویی از فوزیه نزد محمد رضا پرداختند تا پاکدامنی فوزیه را لکه دار کنند. همچنان که همین افراد فوزیه را از روابط نامشروع شاه با دیگر زنان آگاه ساختند تا در نتیجه، این دو را به یکدیگر دلسرد کننند و از آن مهم تر فوزیه را تهدید کردند که اگر ایران را ترک نکند، جان خود را از دست خواهد داد. بدین ترتیب، در همان سالی که اسرائیل تاسیس شد، طلاق فوزیه از شاه نیز صورت گرفت.
گفتنی است فوزیه طی نخستین جنگ اعراب و اسرائیل، در مه 1948 ، به منظور ترغیب مردم برای جنگ با اسرائیل لباس رزمی به تن می کرد و عکسهای او در جرائد به چاپ می رسد تا بدین وسیله هر چه بیشتر مردم برای رفتن به جبهه ترغیب شوند.
پانوشت ها:
1ـ جالب این است که اگر قانون اساسی تصریح داشت که ولیعهد ایرن (یعنی پسر محمد رضا) نمی تواند از مادر قاجار باشد، همین قانون اساسی باز تصریح داشت که ولیعهدایران باید از مادر "ایرانی الاصل" باشد و بنابراین فوزیه به هیچ روی واجد شرایط همسری برای محمد رضا نبود. اما از نکات جالب زمامداری رضا شاه و روش خودسرانه او برای تغییر به دلخواه خود، همین مقطع از تاریخ ایران است زیرا در حالی که در 5 خرداد 1317 نامزدی فوزیه و محمد رضا بدون اعتنا به منع قانونی چنین ازدواجی اعلام شده بود، پنج ماه پس از این تاریخ به دستور شاه لایحه ای به مجلس تقدیم می شود که براساس آن به فوزیه صفت "ایرانی الاصل" بودن اعطا می شود!! به این منظوردر 14 آبان 1317 مجلس شورای ملی، لایحه ای را در تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی به تصویب رساندکه در آن آمده بود: "… منظور از مادر ایرانی الاصل مذکور در اصل 37 متمم قانون اساسی، اعم از مادری است که نسب ایرانی داشته باشد. یا مادری که قبل از ازدواج با پادشاه با ولیعهد به اقتضای مصالح عالیه کشور به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس شورای ملی به موجب فرمان پادشاه عصر، ملت ایرانی به او اعطا شده باشد."!! با رفع مشکل قانونی، مراسم ازدواج فوزیه و محمد رضا در 24 اسفند 1317 انجام پذیرفت.
2ـ در فاصله دو جنگ جهانی، انگلستان برای جلوگیری از گسترش شوروی، زمینه تاسیس پیمان سعدآباد را که نوعی پیمان دفاعی در میان کشورهای خاورمیانه بود فراهم آورد. این پیمان با هدف رفع اختلاف دولتهای عضو و عدم تعرض به یکدیگر در 4 تیر 1316 به امضای وزیر خارجه ایران، توفیق رشید آراس (وزیر خارجه ترکیه)، ناجی الاصیل (وزیر خارجه عراق) و سردار فیض محمد خان (وزیر خارجه افغانستان) رسید. پس از تاسیس پیمان، از مصر نیز دعوت به عمل آمد که به آن بپیوندد که مورد موافقت آن کشور قرار نگرفت. بعدها این پیمان جای خود را به پیمان بغداد و پیمان بغداد جای خود را به پیمان سنتو داد و پیمان سنتو نیز با انقلاب اسلامی عملاً منحل شد ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران دردوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1347.
3ـ حمید احمدی، پیشین، ص 47.
4ـ گزیده اسناد روابط خارجی ایران و مصر، پیشین، ج 2، سند شماره 26.
5ـ روزنامه الیوم چاپ بیروت در گزارشی از چگونگی تصمیم دربار ایران برای انتخاب فوزیه، ماجرا را به صورت مساله ای کاملاً اتفاقی که ردپائی از سیاست انگلیس در آن دیده نشود مطرح ساخته و چنین نوشت: "سفارت ایران در قاهره در سال 1931 یک قطعه، تمثال زیبای والاحضرت همایون شاهپور ولیعهد را با لباس نیروی دریائی ایران در یکی از بهترین نقاط سالن پذیرائی سفارت که در آن جشنی برپا شده بود جای داد. سپس چنین پیش آمد که حضرت علیه مادام قطابی پاشا از خانمهای محترم دربار که در آن جشن حضور داشت اظهار شگفتی و تعجب از آن تمثال نمود و گفت: این جوان خوش منظر و زیبا کیست؟ در آن موقع به خاطر جناب وزیر این فکر عظیم خطور کرد که دو خانواده ملوکانه مصر و ایران همانطور که مابین خانواده های ملوکانه اروپا مجری است با یکدیگر از راه نامزدی توام متصل سازد." (گزیده اسناد روابط خارجی ایران و مصر، ج 2، سند شماره 26)
6ـ طی فرمانی از سوی دربار مصر، رسانه های گروهی این کشور موظف شدند از این پس نام فوزیه را با عنوان کامل "الامپراطور فوزیه دخت ملک فاروق" درج کنند ـ فوزیه، حکایت تلخکامی و قصه جدائی، ـ تهران، نشر البرزی، 193، ص 712)
7ـ گفتنی است قبل از عزیمت به تهران چرچیل و روزولت، در قاهره به دیدار با یکدیگر پرداختند تا رایزنی های اولیه را برای مذاکرات تهران بعمل آوردند و سپس به اتفاق از قاهره عازم تهران شدند. بدین ترتیب، نقش ژئوپلتیک دو کشور ایران و مصر در پیشبرد اهداف استراتژیک آمریکا و انگلیس برای پیشبرد جنگ، بیشتر شناخته می شود.
8ـ دولت ایران در تاریخ 9 سپتامبر 1943 به دولت آلمان و دولت مصر در تاریخ 26 فوریه 1945 همزمان به دولتهای آلمان و ژاپن اعلام جنگ داد. اما ایران که هنوز به ژاپن اعلام جنگ نداده بود دو روز پس از مصر یعنی در 28 فوریه به ژاپن اعلام جنگ داد.
9ـ این نکته که رضا شاه می خواست با ایجاد رابطه خونی با یک خانواده اصیل، قدرت خود را تقویت بخشد در ازدواج کلیه فرزندان او آشکارا به چشم می خورد و اختصاص به محمد رضا نداشت. به گواهی تاریخ، وی بدون اعتنا به خواست دخترانش شمس و اشرف، آنان را به ازدواج فریدون جم و علی قوام که هر دو از خانواده های توانمند و صاحب نفوذ آن دوران بودند، درآورد. این هر دو، پس از مرگ پدرشان از همسرانشان متارکه کردند. جالب اینکه بدانیم، رضا شاه خود نیز با ازدواج دومش با تاج الملوک، دختر تیمورخان آیرملو میرپنج از صاحب منصبان ارشد سپاه قزاق توانسته بود، مدارج ترقی را بپیماید.
10ـ محمد رضا خود در این خصوص با لخنی حاکی از گلایه می نویسد: " کسی بر من خرده نخواهد گرفت اگر بگویم به همان اندازه که یک روستایی حق دارد زندگی خصوصی و خانوادگی از آزادی بهره مند باشد، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد. پس از بازگشت من از اروپا در اواخر دوره تحصیلات من در دانشکده افسری، اعلیحضرت فقید به فکر افتاد همسر شایسته ای برای من انتخاب کند. به نظر من پدرم از این اقدام دو منظور داشت یکی آنکه می خواست همسر من شاهزاده خانمی اصیل و از دودمان نجیبی باشد و دوم آنکه میان دربار ایران با خانواده سلطنتی دیگر نسبت سببی برقرار کند و روابط ایران با یکی از کشورهای دوست و نزدیک استوارتر گردد. او عکس شاهزاده خانم فوزیه را دید و او را پسندیده بود. او پس از اطمینان از موافقت دولت مصر، اولین اطلاع را به من از طریق اعلام خبر نامزدی من داد. تا آن تاریخ، من چهره همسر آینده خود را ندیده بودم و از همین جهت ترتیبی داده شد که من به مصر عزیمت کنم و طی دو هفته اقامت با شاهزاده خانم فوزیه آشنا شوم." نک: فوزیه، حکایت تلخکامی، پیشین، ص 79 و 80.
11ـ مصر المحروسه، الجزء الصانی، سپتمبر 2001.
12ـ فاروق، فوزیه، مائده، فائقه و فتحیه پنج فرزند ملک فواد و ملکه نازلی بودند. جد بزرگ ملکه نازلی، یک افسر فرانسوی به نام کلنل سو بود که با دختر یک قاضی مصری ازدواج کرده بود. به این ترتیب، فوزیه از طرف پدری ریشه اروپایی آلبانیایی و از طرف مادری ریشه اروپایی فرانسوی داشت.
13ـ بعدها سرنوشت به گونه ای رقم خورد که محمد رضا خود در همین مسجد به خاک سپرده شود.
14ـ فارق در هفده سالگی به تخت سلطنت نشست. وی آخرین پادشاه از سلسله محمد علی بود که بساط آن با انقلاب سال 1952 برچیده و نظام جمهوری جایگزین آن شد. او باقی عمر خود را با خوش گذرانی در کاباره های ایتالیا، در تبعید گذراند و بعد از مرگ که علت آن زیاده روی در مصرف مشروبات اعلام شد، جنازه اش به مصر منتقل و در کنار قبر پدر و مادرش در مسجد "رفاعی" دفن شد.
15 ـ مسجد رفاعی یکی از مساجد سلطنتی مصر است که زمانی پیکر رضا شاه و اینک محمد رضا شاه را در خود جای داده است. پیکر رضا شاه شش سال بعد از دفن در این مسجد، به ایران منتقل شد. هم اینک قبر محمد رضا شاه در کنار قبرهای پدر، مادر و برادر فوزیه (یعنی ملک فواد، ملکه نازلی و ملک فاروق) محلی برای بازدید گردشگران خارجی است.
16ـ نقل است که رضا شاه به محض شندین خبر تولید این نوزاد فریاد زد: "این بدشگون است که نوزاد اول یک خانواده سلطنتی دختر باشد نه پسر." نک: فوزیه، حکایت تلخکامی، پیشین، ص 29.
17ـ با وجود این بهانه نابخردانه، واقعیت این نبود که شاه به دلیل پسر نیاوردن فوزیه او را طلاق داد بلکه این فوزیه بود که بر متارکه از شاه اصرار داشت. وی در سه سال آخر زناشویی رسمی خود با قهر کردن از دربار ایران به قاهره بازگشت و تا اجرای طلاق در 27 آبان 1327 / 18 نوامبر 1948 از سوی محمد رضا شاه که بر علاقمندی خود به فوزیه اصرار می ورزید، هرگز از خواست خود کوتاه نیامد. در این دوران، دولت مصر باز پس فرستادن جنازه رضا شاه را که در مسجد الرفاعی دفن شده بود، مشروط به طلاق دادن فوزیه توسط شاه کرده بودند. نک: خاطرات دکتر قاسم غنی، تهران، کاوش، 1361، و کتاب "فوزیه ملکه غمگین".
18ـ دکتر قاسم غنی، فرستاده ویژه محمد رضا شاه در مقام سفیر کبیر ایران در مصر، ماموریت یافته بود به هرگونه ممکن رضایت فوزیه را برای بازگشت به ایران جلب کند، سرسختی فوزیه برای بازگشت تا آنجا بود که دکتر قاسم غنی در گوشه ای از کتاب خود به نقل از ذوالفقار پاشا پدربزرگ فوزیه نوشت:
"فوزیه به او (ذوالفقار پاشا) گفته است اگر با اصرار شما به ایران برگردم، دیگر امید نداشته بشید مرا زنده ببینید چرا که یقین دارم مرا مسموم خواهند کرد و اسم ناخوشی بر آن خواهند گذاشت." نک: قاسم غنی، پیشین
منابع:
www.parstimes.com/
http://www.dowran.ir/
5