-سیاست فرهنگی و مشخصه های آن
سیاست فرهنگی به معنای ارزشها و اصول هدایت کننده امور فرهنگی است. با نگاهی دیگر نیز می توان گفت که سیاست فرهنگی مجموعه ای از تدابیر برای تعیین وظایف دولت و سازمانهای غیر دولتی، در زمینه فرهنگ برای رسیدن به اهداف مورد نظر است. در اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران سیاست فرهنگی اینگونه تعریف شده است: سیاست فرهنگی درحقیقت همان توافق رسمی واتفاق نظر مسئولان ومتصدیان امور درتشخیص ،تدوین وتعیین مهمترین اصول واولویتهای لازم الرعایه درحرکت فرهنگی است . سیاست فرهنگی رامی توان اصول راهنمای کارگزاران فرهنگی ومجموعه علائم ونشانه هایی دانست که مسیرحرکت رانشان می دهد به عبارت دیگر نوعی دستورالعمل فرهنگی است که روشنگر حرکت است. سیاست فرهنگی به معنای عام و عرفی آن مجموعه ای ازاهداف ،مبانی .اصول ، اولویتها وخط مشی اجرای را شامل می شود، هرچند به معنای خاص فقط قسمت اخیر رابه ذهن متبادر می سازد. به هر حال سیاستهای فرهنگی و سیاستگذاری فرهنگی در جوامعی مانند ایران که به دنبال ایده و آرمانی ویژه هستند و حفظ فرهنگ مورد تایید حکومت بسیار مهم تلقی می شود، از اهمیت وی ژه ای برخورداراست.سیاست های فرهنگی غالبا دو نوع هستند سیاستهای تشویقی و سیاستهای کنترلی. سیاستهای تشویقی برای رسیدن به اهداف خود از ابزار تشویق و اقناع استفاده می کننداین نوع از سیاست فرهنگی غالبا به منظور توسعه فرهنگی اتخاذ می شود. سیاست های توسعه ای به صورت عریان و واضح تبیین می شود .سازمان یونسکو به عنوان سازمانی که هدف آن توسعه فرهنگی است اهداف توسعه فرهنگی را اینگونه معرفی می کند.
– اتخاذ آن دسته از سیاستها، برنامه ها و استراتژیهای توسعه که جنبه های فرهنگی و هدف های فرهنگی و نیاز به آموزش نیروی انسانی را مد نظر قرار دهد و دولت مردان و مردم عادی را به اهمیت نقش فرهنگ واقف سازد.
– ایجاد تسهیلات برای شکوفا شدن استعدادهای بیشترین تعداد ممکن از مردم، حفظ ارزشهای معنوی، اجتماعی و انسانی که زندگی جوامع مختلف مبتنی بر آنهاست و تشویق مشارکت همه مردم درزندگی فرهنگی (کاوند و کاوند، 1387)).
سیاست های کنترلی برای رسیدن به اهداف خود از عوامل محدود کننده مانند عدم دسترسی و یا تهدید به مجازات استفاده می کنند.در حکومت های ایدئولو ژیک غالبا نوع دوم از سیاستگذاری فرهنگی استفاده می شود.اما این نکته را باید گفت که غالبا سیاستهای فرهنگی کنترلی به صورت عریان و آشکار نیستند بلکه به صورت پنهان اعمال می شوند.سیاست های فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در شرایط مختلف چهره های متفاوتی را به خود گرفته است.
فعالیت های گسترده سازمان آموزشی و علمی و فرهنگی ملل متحد، یونسکو، در دو دهه گذشته به شکل گیری مرجعیتی بین المللی در عرصه فرهنگی انجامیده است که از آن به عنوان مرجعیت تنوع فرهنگی1 باید یاد کرد. مجموعه گزارش های یونسکو در دهه 1990 و سال آغازین سده جدید روشن کننده برداشت این سازمان از این مفهوم هستند. تنوع فرهنگی نزد یونسکو اساس خلق و ایجاد سیاست فرهنگی است. تنوع فرهنگی در این نگاه یعنی ارج و ارزش یکسان همه فرهنگ های جهانی و نفی ارجحیت یکی بر دیگری. یونسکو برای تنوع در عرصه فرهنگ همان اهمیتی را قایل است که گوناگونی و تنوع در زیست محیط طبیعی انسان واجد آن است. تنوع فرهنگی بنیان خود را بر کثرت گرایی، دموکراسی و حقوق بشر استوار می کند، بنیانی که به زعم یونسکو، بسترساز خلاقیت و شکل گیری تولیدات پربار فرهنگی است (اجلالی، 1379).
– سیاست گذاری فرهنگی و مشخصه های آن
سیاست های فرهنگی هر چند اغلب توسط دولت ها و از پای تخته سیاه های مدارس تا درون ساختمان های مجالس قانونگذاری وقوه مجریه تعیین می شود اما تعداد بسیار زیادی ازموسسه های دیگر در بخش خصوصی همچون شرکت ها و سازمان های اجتماعی نیز در این امر دخیل هستند . سیاست های فرهنگی اصول راهنما برای کسانی که تصمیمات و اقدامات آنها برزندگی فرهنگی تاثیرگذاراست، فراهم می کند.
سیاست گذاری فرهنگی بعضی اوقات به صورت آشکار از طریق یک فرایند تعریف شده توسط یک سازمان متولی این امر انجام می گردد . به عنوان نمونه، یک وزارت فرهنگ و یا یک سازمان هنری ممکن است سیاستی تصویب کند که در بردارنده اهداف واصول عملی آن سازمان در خصوص تقویت موسسه های تئاتر درمناطق مختلف باشد. با این وجود، اغلب موارد سیاست فرهنگی به طور رسمی تعریف نمی شود. در عوض ، آنچه در این شرایط وجود دارد آثار فرهنگی حرکت اجتماعی است که برخی اوقات غیرقابل پیش بینی نیز می باشد.به عنوان نمونه ، "پدیده نوسازی شهری" را در نظر بگیرید (وحید، 1382).
هدف سیاست های نوسازی شهری حل مشکلات مربوط به تخریب زیربناها، شرایط غیراستاندارد زندگی، جنایت و شلوغی بیش از حد شهرهاست . اما در همین حال این سیاست ها تاثیرات عمیقی بر کیفیت زندگی فرهنگی در مراکز شهری از طریق تضعیف زندگی فرهنگی، همسایگی، حذف پاتوقهای تجمع مردم، نابودی آثار تاریخی و سایر عواملی که تاثیر زیادی برفرهنگ مردم دارد به اضافه تضعیف ساختار اجتماعی، روابط وسازمان اجتماعی بر جا می گذارد.
این نوع سیاست فرهنگی مقطعی در واقع واکنش در برابرعوارض منفی آن دسته از اقدامات اجتماعی دولت ها وسازمان هاست که بدون در نظر گرفتن آثار فرهنگی آنها انجام می شود(حسین لی، 1379).
اگوستین گیرارد" از بخش مطالعات و تحقیقات وزارت فرهنگ فرانسه در کتاب خود تحت عنوان " توسعه فرهنگی : تجربه ها وسیاست ها" که از کارهای اساسی انجام شده در این زمینه است، سیاست فرهنگی را به صورت زیر تعریف کرده است: "یک سیاست ، نظامی از اهداف غایی، مقاصد عملی و شیوه هایی است که توسط یک گروه دنبال می شود و به وسیله یک سازمان اعمال می گردد . سیاست های فرهنگی در یک اتحادیه صنفی، یک حزب، یک نهضت آموزشی ، یک شرکت ، یک شهر یا یک دولت قابل تشخیص است.
اما صرف نظر از عامل مربوطه ، یک سیاست بیانگروجود اهداف غایی (بلندمدت )، اهداف (کوتاه مدت و قابل سنجش) و ابزارهایی ( همچون نیروی انسانی، منابع مالی وقانونی) است که در یک نظام "کامل همیشه با هم ترکیب شده اند").
همان طوری که فرهنگ یک امر فراگیر است، سیاست فرهنگی نیزمرکب از یک رشته اقداماتی است که برای توسعه زندگی فرهنگی انجام می شود. بسیاری از سیاست هایی که دارای پیامدهای عمیق فرهنگی هستند توسط سیاستگذارانی اتخاذمی شود که به ندرت قادر به درک ملاحظات فرهنگی تصمیم گیری های مربوط به مسایلی همچون حمل و نقل یا بودجه کل کشور می باشند(رضایی، 1386).
در یک جامعه کاملا، دمکراتیک پیامدهای فرهنگی امور مختلف نیز در کنار آثار اقتصادی وسیاسی آنها مورد ملاحظه قرار می گیرد. به عنوان نمونه هنگام تصمیم گیری درباره مسائل حمل و نقل عمومی نقش این تصمیمات در تشویق یا ممانعت از مشارکت فرهنگی مردم موردارزیابی قرار می گیرد.
امروزه ، بسیاری از سیاستگذاران دچار آن تحول نظری که فرهنگ را به طور کامل در ذهن و وجدان آنها قرار می دهد،نشده اند . به عنوان نمونه، وقتی سازمانهای دولتی درکشورهای صنعتی سیاست فرهنگی را تعریف می کنند،عموما خود را به تخصصی ترین تعریف های فرهنگ همچون مطبوعات و ارتباطات ، هنر، آموزش و پرورش و در برخی کشورها ورزش محدود می کنند. شیوه های متخذه برای اجرای سیاست فرهنگی نیز کاملا متفاوت هستند. کمک به هنرمندان و موسسات فرهنگی معمول ترین شیوه ها هستند و همچون برنامه های ایجاد اشتغال در بخش عمومی در سیاست اقتصادی می باشند.
علاوه بر این ایجاد ساختمان ها و حفظ تسهیلات فرهنگی، تشویق و تامین منابع مالی برای حفظ آثار تاریخی و تنظیم مقررات برای رسانه های صوتی و تصویری از دیگر شیوه های اجرای سیاست فرهنگی دولت ها به شمار می رود (یونسکو، 1376).
– سیاست های فرهنگی جهان سوم
راجع به سیاست های فرهنگی جهان سوم می توان گفت که کشورهای جهان سوم در برابر چالشها وفرصتهای فزاینده جهانی شدن می بایست، سیاست های فرهنگی را اتخاذ کنند که از این فرصتها حد اکثراستفاده را بکندودرمقابل آن از تهدید های که فراروی این کشورها گشوده می شود کمتر آسیب بیند ولی نکته اساسی این که کشورهای جهان سوم با توجه بوضعیت خاص که دارند؛ نتوانسته اند سیاست فرهنگی خاصی را در قبال جهانی شدن اتخاذ کنند. چون در این کشورها هیچ گونه توافقی برارزشهای فرهنگی وجود ندارد ولذا نمی توان انتظارداشت که این این کشورها یک سیاست فرهنگی مسجم وهم سویی را دربرابرامواج جهانی شدن اتخاذ نمایند اما در سطح ملی این کشورها می توان گفت که هریک از این کشورها با توجه به نیاز هاوالویت های فرهنگی خود سیاست های فرهنگی خاصی را می توانند درپیش گیرند امادرکل ما می توانیم این کشورهای به سه دسته مجزا تقسیم کنیم وبا توجه به استراتژیهای کلان این کشورها سیاست های فرهنگی آنها را ذهن خوانی کنیم. دریک تقسیم بندی کلان می توان سه دسته ازکشورها را درجهان سوم ازهم تفکیک کرد:
الف) کشورهای ایدئولوژیک. این کشورها معمولا جهانی شدن را یک تهدید بالقوه قلمداد می کنند والویتهای فرهنگی این گونه کشورها حکم می کنند که این کشورها دربرابربسیاری از ارزشهای جهانی ایستادگی ومقاومت کنند
ب) درجهان سوم کشورهای هم قابل شناسی است که خواهان پیوستن بی قید وشرط به فرایند جهانی شدن هستند. این کشورها، کشورهای هستند که به نحوی مفتون ومجذوب ارزشهای غربی هستند وبرای رسیدن به این ارزشها(ازهرطریق ممکن ) تلاش می کنند
ت) کشورهای نسبتا سوسیالیستی که خواهان بلوک بندی منطقه ای هستند.(سلیمی، 1385).
– تاثیر حقوق فرهنگی
حقوق فرهنگی" از پایه های اساسی سیاست فرهنگی است. درسال 1948 بلافاصله پس از تاسیس سازمان ملل متحد، اعضای این سازمان "اعلامیه جهانی حقوق بشر" را تصویب کردند که اعلام می کرد: "هر فرد از حق مشارکت آزادانه در زندگی فرهنگی جامعه برخوردار است ." "رنه ماهیو"، دبیر کل پیشین یونسکو در سال1970 در کنفرانس بین المللی یونسکو درباره جوانب نهادی ، اداری و مالی سیاست فرهنگی بر این حق تاکید کرد و گفت: معلوم نیست که اهمیت کامل این متن که حق فرهنگی را به عنوان یک حق جدید بشر اعلام می کند کاملا در زمان ما درک شده است یا نه . اگر هرکس، به عنوان یک بخش اساسی از شان انسانی خود، حق مشارکت در میراث فرهنگی و فعالیت های فرهنگی اجتماع را داراست ، پس مسئولان جامعه وظیفه دارند تا حدی که امکانات آنها اجازه می دهد وسایل چنین مشارکتی رابرای او فراهم سازند. همچنین هر فرد دارای حقوق فرهنگی است همان طوری که او دارای حق آموزش و حق کارکردن است .این بنیان و اولین هدف سیاست فرهنگی است .
درک وظیفه فراهم نمودن وسایل مشارکت فرهنگی طی دهه های اخیر باعث شده تا مقامات دولتی در سراسر جهان بر سرعت اقدامات خود برای تضمین مشارکت عموم مردم در توسعه فرهنگی بیفزاید (Jong,1998).
– ریشه های تاریخی سیاست فرهنگی
نظریات شکل دهنده سیاست فرهنگی از منابع متعددی همچون رویه های سنتی در جوامع مختلف ، دیدگاه های فلاسفه و نظریه پردازان ، تجربه های تاریخی و اندیشه های یوتوپیایی نشات گرفته است.
دادگاهها، مراکز مذهبی، قانونگذاران و پاسبانان طی قرن های متمادی تصمیمات مربوط به این که چرا و چگونه ازکار در زمینه های هنر و تسهیلات فرهنگی حمایت شود و یا تصمیمات مربوط به زبان و مذهب یک جامعه و نیز تصمیمات درباره مسائل مربوط به پوشش و رفتار مناسب رامی گرفته اند . فیلسوفان و تاریخدانان نقش مهمی در تعیین مسیر حرکت جامعه به طوری که همراه با احترام به فرهنگ باشد، دارا هستند. در هر جامعه و هر برهه ازتاریخ، مردم انتخاب هایی درباره فرهنگی که ساخته اند، انجام داده اند.
آنها انتخاب کرده اند که چگونه آرمانها و نگرانی های خودرا بیان کنند و یا این که چگونه ارزشهای خود را در مراسم مذهبی یا آئین های شادمانی نشان دهند.
اما مفهوم مسئولیت اجتماعی – فرهنگی دولت های دمکراتیک یک ابتکار نسبتا جدید است. نظریه سیاست فرهنگی پس از جنگ جهانی دوم رواج پیدا کرد. در گفتمان هایی که از آن زمان به بعد مطرح شده ، نظریه دمکراسی فرهنگی به عنوان مهمترین نوآوری در سیاست فرهنگی ظهور کرده است. وزرای فرهنگ درسراسر جهان به دلیل آگاهی شان از روندهای اجتماعی جهان همچون گسترش رسانه های جمعی الکترونیک، شهرنشینی ، مدرنیزاسیون به اضافه از خود بیگانگی فردی و آثار مخرب آن به این نظریه علاقه مند شده اند.
با این حال، آنها می خواهند از بازگشت به این نوستالوژی و یا ایجاد یک فرهنگ مصنوعی که هیچ مطابقتی باشرایط واقعی زندگی کنونی آنها ندارد خودداری کنند.
این کشورها می خواهند مدرنیزاسیون را به بهترین شیوه مطابق با سنت بومی خود شکل دهند. به عنوان نمونه ، اکنون کشورهای در حال توسعه بیش از آنکه به دنبال تغییر شکل سیستم های تلویزیونی باشند به دنبال شیوه هایی هستند که بتوانند مطبوعات را در وهله اول گسترش دهند.
چالش های فرهنگی کشورهای صنعتی نیز از جهاتی مشابه باچالش های فرهنگی کشورهای در حال توسعه و از جهاتی نیز باآن متفاوت است. به عنوان نمونه ،وقتی سیاستگذاران فرهنگی در اروپا برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم برنامه "دمکراتیزه کردن فرهنگ عمومی " را آغاز کردند، آنها شیوه های مختلفی را آزمودند. برخی از این شیوه ها عبارت بود از تقویت موزه ها و سالن های نمایش برای جذب تعدادبیشتری از مردم ، اجرای برنامه های اعطای یارانه برای بلیت موزه ها و سالن های نمایش به منظور جذب اقشارفقیرتر به این مراکز، فرستادن هنرمندان برای اجرای برنامه های هنری در مدارس و بیمارستان ها. برغم تمامی این تلاش ها، تعداد جمعیتی که به طور داوطلبانه در فعالیتهای هنری شرکت کردند بدون تغییر ماند و فقط درصد اندکی از مردم بویژه افراد دارای تحصیلات عالی ، ثروتمندان و مردم میانسال را شامل می شد (Benett, 1995).
– شیوه های تقویت دمکراسی فرهنگی
روح بخشیدن به اجتماع و سرزنده نگه داشتن آن مهمترین شیوه در نظر گرفته شده شناسایی و تایید اهداف دمکراسی فرهنگی است. در بسیاری از جوامع در قالب طرح های روح بخش سعی برآن است تا یک هنرمند سازمان بخش با استفاده ازمهارت های هنری و سازمانی به اعضای اجتماع کمک کند تاهویت های فرهنگی خود را کشف و بیان نمایند و بر توسعه فرهنگی خود نیزنظارت نمایند. سایر دست اندرکاران امور فرهنگی نیز همچون روح بخشان زندگی فرهنگی عمل می کنند.
همچنین سیاستگذاران فرهنگی اروپا پس از جنگ جهانی دوم توجه زیادی به مسایلی که از گسترش رسانه های عمومی الکترونیک ناشی شده معطوف کردند و به دنبال پاسخگویی به پرسش های زیر بوده اند:
چگونه باید مطبوعات و رسانه های دمکراتیک را تشویق ومحافظت کرد؟
چگونه با توسعه مطبوعات می توان مردم را قادر ساخت که از مطبوعات برای بیان آزادانه دیدگاههای خود بهره ببرند و مجبور نباشند همچنان بی یار و یاور در قید و بندهابمانند؟
چگونه می توان فعالیت های، زنده مشارکتی و رودرروی فرهنگی را در جامعه ای که با تولیدات انبوه رو به روست تشویق و تقویت کرد؟
هدف اساسی بسیاری از تلاش هایی که قصد اجرای سیاست های دمکراسی فرهنگی را دارد این است که نشان دهد مهمترین وظیفه در توسعه فرهنگی ،تقویت شیوه ها و ابزارهای تولید ونشر فرهنگی و نه اهداف آنها می باشد. هدف دمکراسی فرهنگی کمک به روش های مشارکت فرهنگی از قبیل ایجاد تسهیلات ، تجهیزات، ساختمانها، آموزش و اشتغال است به نوعی که علاقه مندان به امور فرهنگی قادر به مشارکت در آن باشند.
این امر در واقع تفاوت بین نگهداری یک کتابخانه عمومی ( یعنی دمکراتیک ترین نهادهای فرهنگی موجود) و داشتن سیستمی که در آن علاقه مندان به کتابخوانی برای تهیه کتاب و نگهداری آنها در کتابخانه شخصی پول بپردازند است. یعنی بدون وجود کتابخانه های عمومی قابل دسترسی همگان میزان کتابخوانی خود به خود تا20 برابر کاهش می یابد (اجلالی، 1379).
– شرایط دمکراسی فرهنگی
موانع زیادی برسر راه عملی شدن اهداف دمکراسی فرهنگی وجود دارد . مهمترین امر برای طرفداران دمکراسی فرهنگی حفظ یک تصویر بزرگ در ذهن است .کارلوس فوئنتس، عصر ما را به عنوان عصر" فرهنگ ها به عنوان بازیگران عمده تاریخ" تعریف کرده است.
در سراسر جهان، هر کجا می نگریم شاهد مقاومت فرهنگ ها در مقابل فشار یکسان ساز قدرتهای سیاسی و اقتصادی امپریالیستی هستیم. قرن بیستم شاهد ظهور فزاینده دولتهای مستقل، ظهور روزافزون گروههای قومی و فرهنگی دردرون دولتها و یک شورش جهانی علیه ارزشهای فن سالارانه وضد انسانی توسعه از نوع غربی آن بوده است .
برای زنده نگهداشتن امید افراد به دمکراسی فرهنگی در اولین دهه بیستم و یکم داشتن یک تصویر کلان جهانی و تاریخی از ضروریات است. با این حال شواهد زیادی برای ناامیدی وجود دارد: پاکسازی قومی، نسل کشی، نژادپرستی و سرکوب نیز به همان میزان جزو میراث فرهنگی جهان است که توانایی انسان برای دوست داشتن یکدیگر و احترام گذاشتن به تفاوت های یکدیگر.
در هر حال این سئوال مطرح است که دمکراسی فرهنگی چقدر قادر به از بین بردن عوامل ناامیدی انسان نسبت به آینده فرهنگ خود می باشد و این که آیا دمکراسی فرهنگی قادر است حفظ ارزش های فرهنگی ملی و محلی را تضمین نماید یا خیر(اجلالی، 1379).
– ابزارهای فرهنگی
ابزار فرهنگی برای اجرای این کارها بسیار زیادند، آموزش و پرورش، ارشاد، تربیت، دانش فلسفی، اجتماعی و انسانی، مذهب، هنر تجسمی، نشر کتاب، کارهای مربوط به کتابخانه و موزه، ایدئولوژی و تبلیغات، موازین و اصول سیاسی و حقوقی، کلیشه های قومی، اجتماعی و مذهبی مردم، آداب و رسوم، افسانه ها، اخلاقیات و اولویت های زیباشناسی و مد و دیگر اشکال اعتبار اجتماعی ، خلاصه تمام آن چیزهایی که " تصویر جهان و سبک زندگی" این یا آن ملت در این یا آن دوره زمانی را شکل می دهد(آشنا، 1384).
– اصول تعیین ارزشها واهداف سیاست فرهنگی
مهمترین اصول تعیین ارزش ها و اهداف سیاست فرهنگی عبارت است از درک تضاد فرهنگی، اهمیت و سطوح مختلف مفاهیم آن. هر یک از پدیده های فرهنگی از مجموعه کامل اقدامات گوناگون اجتماعی تشکیل شده است. هیچ یک از عناصر فرهنگی فقط از یک معنی برخوردار نیست، بلکه گویای مجموعه ای از وظایف مختلف اجتماعی و مفاهیم گوناگون حال و گذشته است. دشواری خاص استراتژی و تاکتیک هدایت شونده در عرصه فرهنگی و ضرورت چند سطحی بودن برخورد نسبت به تنظیم روندهای فرهنگی- اجتماعی با این امر در ارتباط است (حسین لی، 1379).
– الزامات سیاست فرهنگی
در همین راستا سیاست فرهنگی باید:
– بخش لاینفک تمام جهت گیری های سیاست دولت و منعکس کننده ارزش های معنوی و جنبه ها و شاخص های اخلاقی آن باشد.
– بخش مهم سیاست اجتماعی باشد که در جوامع امروز فقط به صورت مجموعه کامل اجتماعی-فرهنگی-آموزشی ممکن می گردد،
– سیاست فرهنگی خود را با توجه و اولویت دادن به ارزش های معنوی و شاخص های اجتماعی و سبک زندگی افراد جامعه ایجاد کند (ستاری، 1361).
– برنامه ریزی فرهنگی
مکانهای فعالیتهای فرهنگی دسته جمعی، آثار مهم و پایدار زیبایی شناختی، اجتماعی، اقتصادی و نمادین بر شکل و کارکرد شهرهای بزرگ و کوچک دارند. هنرها، بویژه وقتی متمرکز و یکپارچه اداره می شده اند، نقشی محوری در حیات جامعه های گوناگون در دوره های مختلف (کلاسیک، رنسانس، صنعتی و پساصنعتی) و در سرتاسر جهان داشته اند. همراه شدن این واقعیت با رفاه و تحول تکنولوژیکی و اجتماعی به حمایت اقتصاد شهرها از تولید هنری و صنایع دستی، نوآوری و صنایع فرهنگی رشد یابنده می انجامد که به نوبه خود ایجاد مزیت نسبی می کند و در همان حال احساس تعلق خاطر به شهر و کشور و هویت مشترک به وجود می آورد.
در گذشته شهرهای فرهنگی به مراکز امپراطوری ها، دولت شهرها و مراکز بازرگانی و صنعت منطبق می شدند. اما امروزه رنسانس شهری که فرهنگ را بعنوان مصرف، تولید و استراتژی ارایه تصویری از شهر به کار می گیرد، در همه شهرها و مناطق شهری در کشورهای توسعه یافته، کمترتوسعه یافته، نوخاسته و در حال بازسازی، اعم از تاریخی و جدید و همه شهرهایی که خواهان ماندگاری در این عصر پساصنعتی (یا بعبارت دقیق تر، عصر صنعتی جدید) هستند، قابل مشاهده است. البته جنبه های نمادین و سیاسی – اقتصادی فرهنگ هیچ گاه کاملاً با هم منطبق نبوده اند. شاید در عصر جهانی شدن این موضوع تعجب آور نباشد، زیرا سرمایه داری متاخر کالاهای نمادین را بخشی از بازار محلی و خانگی و هنر و فرهنگ را جزو کسب و کار بزرگ و بین المللی گردشگری به شمار می آورد. پس برنامه ریزی برای فرهنگ به این معنا در واقع همان برنامه ریزی و تخصیص منابع اقتصادی است. اما جنبه های کالبدی فرهنگ عمومی (امکانات و اسباب آسایش در حوزه عمومی) که اغلب زیرساخت فرهنگی3 خوانده می شود مستقیماً بخشی از طراحی و برنامه ریزی شهری (تعیین روابط میان کاربری زمین، دسترسی و حمل و نقل) است. هرچند شهرها و صنایع فرهنگی طراحی شده و دارای سبک خاص از زاویه تاریخی و همین طور معاصر شایان توجه بیشتر هستند، اما ایجاد، برنامه ریزی و پشتیبانی از امکانات فرهنگی بویژه امکاناتی که برای استفاده محلی طراحی شده اند و همچنین امکانات مخصوص خود هنرمندان (مثل امکانات آموزشی، مهارت آموزی، امکانات تولید خرد و استودیوها) کاربرد و سابقه بسیار بیشتری دارند. این وضعیت در قرن بیستم بسیار رواج یافته، بطوری که رویکرد حقوق فرهنگی و شهرنشینی و جهان گرایی رو به رشد جنبه هایی از هنر و فرهنگ را جزء خدمات رفاه اجتماعی به شمار می آورد. این موضوع نه فقط در الگوی سوسیالیستی (کاخ های خلق)، بلکه از قدیم هرجا که برنامه های سرگرم کننده عمومی و فرهنگی در گردهمایی ها و مکانهای تجمع، فستیوال ها و بازارهای سیار، باغهای تفریحی و ساختمانهای مخصوص به اجرا در می آمدند، بدیهی تلقی می شد. در واقع حوزه کار برنامه ریزی برای فرهنگ مراکز هنری محلی یا به اصطلاح خانه های فرهنگ4 در روستاهای بزرگ، مراکز محلات باشگاههای کارگری یا امکانات فرهنگی خصوصی یا متعلق به شهرداری از موزه و تئاتر گرفته تا سالن های اجتماعات و رقص و سینما و فستیوالهای محلی را در برمی گرفت. بنابراین برنامه ریزی فرهنگی می بایست هنر سطح بالا را همچون فرهنگ عامه پسند و محلی در مکانها و زمانهای مختلف در برگیرد. سطح بین المللی، امکان مقایسه را نیز فراهم می آورد و نشان می دهد که در کشورها و حکومتهای مختلف با عینیت یافتن فرهنگ در جامعه و طراحی سکونتگاههای شهری چه برخوردهایی صورت گرفته است (ژیرار، 1373).
– سیاست فرهنگی: ضرورت توسعه پویا و همه جانبه
مرور بر آنچه درباره فرهنگ گفته شده است، نشان می دهد که درک واحدی از این مفهوم وجود ندارد. دست اندرکاران علوم اجتماعی با تاکید بر تعاریف متعدد، بر سردرگمی ها در این عرصه افزوده اند و دست یابی به تعریفی واحد را مشکل کرده اند، تا جایی که اغلب افراد صلاح را در این می بینند که بدون اینکه به تعریف فرهنگ بپردازند، درباره آسیب ها، معایب، و وجوه گوناگون فرهنگ صحبت کنند.
اغلب انسان شناسان و جامعه شناسان در مواجهه با مفهوم فرهنگ، به طور ضمنی یا صریح، اذعان می کنند که تعریف فرهنگ کار چندان ساده ای نیست. در متون مرتبط، طیف وسیعی از تعاریف مفهومی مختلف از فرهنگ وجود دارد. در طرفی از طیف، تعریف انسان شناسان کلاسیک است که فرهنگ را در معنایی وسیع، معادل "سبک زندگی" تعریف می کنند.
در مقابل، عده ای دیگر قرار دارند که فرهنگ را عبارت از اندیشه ها و ارزش ها می دانند. با این حال، نگاهی پدیدارشناسانه به مفهوم فرهنگ نشان می دهد که با وجود تنوع در تعاریف، جوهر واحدی به عنوان فرهنگ وجود دارد که در طی تاریخ، در همه تعاریف، به صراحت یا تلویحا، به این مفهوم اشاره شده است. جوهر اصلی فرهنگ، معنا یا امر معنوی است که در امر مادی تبلور یافته است؛ از آن روی که مادی است، همگان می توانند آن را تجربه کنند و به آن دلیل که معنوی است، باید تفهیم و تفسیر شود.
با این تلقی، مفهوم فرهنگ کل حوزه زندگی انسانی را در بر می گیرد و مفهومی ویژه علوم اجتماعی نیست. بلکه فرهنگ، موضوع کار فلاسفه و علمای رشته های گوناگون است که هر یک، به شکل یا حوزه ای خاص از فرهنگ توجه می کنند. اما هدف همه بررسی ها، دست یابی به معانی است. از این رو، انتظار می رود که یافته های فیلسوف، عالم اجتماعی، روان شناس، و … درباره فرهنگی خاص، مکمل یکدیگر و بازگو کننده یک واقعیت باشد.
در مقابل تعریف عام فرهنگ، که جوهر فرهنگ را می رساند، باید به مفهوم دیگری از فرهنگ توجه کرد و آن، حوزه معنایی است که هر جامعه می پذیرد و از آن حمایت می کند. بدین ترتیب می توان گفت که در هر جامعه ای، مجموعه ای از معانی مقبول وجود دارد که اجبار اجتماعی از آن حمایت می کند.
در این مجموعه، بعضی معانی اصلی و بعضی فرعی است. اما بنا به وحدت جامعه، این معانی از نظمی سیستمی پیروی می کند و شکلی نسبتا منظم به خود می گیرد و شکل یک نظام را دارد. به همین دلیل می توان از آن، ذیل عنوان "نظام فرهنگی" یاد کرد.
به طور خلاصه و مجمل، می توان گفت که اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی، سه کارکرد عمده را برای فرهنگ قائل هستند: (1) ایجاد تفاهم، (2) احراز هویت، و (3) حفظ و ارتقای انسجام اجتماعی.
برای دست یابی به چنین اهدافی، و نیز برای درونی کردن مجموعه معانی مقبول خود، هر جامعه تلاش می کند و نهاد هایی آموزشی را تاسیس می کند و بدین کار می گمارد که از مهم ترین اجزای نهادهای آموزشی در هر جامعه ، می توان به مدارس، دانشگاه ها، حوزه های دینی، رسانه ها (صداوسیما، مجلات و روزنامه ها، سایت های اینترنتی، و …)، و کتابخانه ها اشاره کرد.
در غرب، طی بیست سال اخیر، و به تبع آن در کشور ما، طی چندسال گذشته، فرهنگ وظایف جدیدی یافته است، به طوری که از فرهنگ مفهوم گسترده تری استنباط می شود. برای مثال، مفهوم فرهنگ در توصیف هنر، روش زندگی، سبک لباس، تزیین خانه و هر آنچه با زیبایی سروکار دارد، به کار برده می شود.
علاوه بر این، فرهنگ همچون ابزاری امیددهنده برای حل مسائل و معضلات سیاسی و اجتماعی به حساب می آید. همچنین، فرهنگ در همه کشورهای جهان به عنوان یکی از شعبه¬های بزرگ رشد اقتصادی به حساب می آید.
امروزه در جهان، بر اثر افزایش اوقات فراغت، کاهش نقش کار و خانواده، نقصان دموکراسی و عکس العمل در مقابل پیشرفت ها و قدرت فعالیت های فرهنگ تجاری و کارتل های رسانه های ارتباط جمعی، و نیز به دلیل مشکلات اجتماعی از قبیل بحران ارزشی و معنایی و جست و جو به دنبال هویت خویشتن، فرهنگ اهمیت بسیاری یافته است.
سیاست فرهنگی از جمله مفاهیم تازه ای است که از حدود چهار دهه پیش، در کشورهای جهان به آن توجه شده است . نگاه به فرهنگ به عنوان یکی از زمینه های اصلی توسعه، و پی بردن به امکان مدیریت فرهنگی برای تغییر در عناصر فرهنگی و دست یابی به اهداف از پیش تعیین شده ، بستر مناسبی را برای شکل گیری مفهوم سیاست فرهنگی به وجود آورده است .
در نگاهی بسیار اجمالی و گذرا، می توان گفت که سیاست فرهنگی ، نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر مسئولان و متصدیان امور در تشخیص ، تعیین، و تدوین مهم ترین اصول و اولویت های لازم و ضروری در فعالیت های فرهنگی است.
می توان گفت که واژه سیاست فرهنگی به طور عام ، بر ارزش ها و اصولی اطلاق می شود که انسان ها را در مسائل فرهنگی هدایت و راهنمایی می کند. سیاست های فرهنگی معمولا، به حفظ وضعیت فعلی جامعه (ایستایی، نه تغییر و پویایی) مایل است. البته لازم به ذکر است که هدف سیاست های فرهنگی پیشرفته و نوین پویایی نظام مند جامعه است، اما این خود بیانگر تغییرات ضمنی و کند است، نه تغیییرات بنیادین و پرشتاب.
از گذشته های دور، تقریبا تمامی حکومت ها به لزوم در اختیار داشتن وضعیت فرهنگی مطلوب در جوامع تحت حاکمیت خویش و بروز رفتارهای اجتماعی خاص و متناسب با الگوهای مطلوب سیاسی و مذهبی موجود، از سوی افراد آن جوامع معتقد بوده اند. این بدان معناست که ملل مختلف، از گذشته، سیاست های فرهنگی ضمنی یا صریح داشته اند (اشتریان، 1381).
در واقع و به زبان ساده، سیاست های فرهنگی، مجموعه تصمیمات کلان و چارچوب های قانونی خاصی است که حکومت ها برای حفظ و استقرار اوضاع فرهنگی ـ اجتماعی مطلوب و مناسب در جامعه اتخاذ می کنند.
قرن بیستم قرن تکاپوی گسترده ملل مختلف برای افزایش رفاه، ثروت و قدرت خود بود. بدین سبب، توسعه و پیشرفت در سرلوحه امور تمامی کشورها قرار گرفت، به طوری که بعضا، حتی به درگیری های نظامی نیز منجر شد.
با شدت یافتن پدیده جهانی شدن و افزایش لزوم حضور و رقابت در عرصه های گسترده تر بین المللی، بسیاری از کشورها به برنامه ریزی جدی برای توسعه توانمندی ها و ظرفیت های مورد نیاز خود برای پیروزی و درخشش در عرصه اقتصادی پرداختند. در این راستا، برنامه ریزان و سیاست گذاران کشورهای مختلف با در نظر گرفتن روندهای جهانی اقتصادی و تکنولوژیکی، الزامات توسعه، به خصوص توسعه پایدار را بررسی و شناسایی کردند.
مقوله ای که در آغاز، چندان به صورت شفاف و برجسته توجه مدیران و محققان را به خود جلب نکرد، ولی به مرور، اهمیت و اولویت آن اثبات شد، فرهنگ بود. بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهای درحال توسعه، به اشتباه، صرفا مواهب طبیعی (منابع خداداد، جایگاه جغرافیایی، زمین و…) و توانمندی های صنعتی را به عنوان شایستگی های محوری و کلیدی خود تلقی کردند و نقش فرهنگ خود را به عنوان بستر و زیرساخت اصلی نادیده گرفتند.
اما به مرور و با پیچیده تر شدن اوضاع و بی توفیق بسیاری از سیاست گذاری ها در بسیاری از کشورها، سیاست گذاران به بازبینی و بررسی مسائل و تنگناهای موجود پرداختند و دریافتند که عملا، بدون وجود شالوده فرهنگی مناسب و بارور، دست یابی به توسعه، توهمی بیش نیست.
به طور کلی می توان گفت که روند توجه و تلاش معطوف به سیاست های فرهنگی در کشورهای مختلف جهان، در تلاش برای ایجاد توسعه فرهنگی ، روندی جهانی است که البته، بنا بر اوضاع اجتماعی و سیاسی محلی در هر کشور، شکل متفاوتی به خود می گیرد.
مطالعات و تحقیقات انجام شده درباره کشورهای مختلف جهان حاکی از آن است که بسیاری از کشورها نوعی سیاست فرهنگی صریح (مدون) یا نیمه صریح دارند، در حالی که معدودی از کشورها هم هستند که سیاست فرهنگی کاملاً ضمنی (نانوشته) دارند. البته باید ذکر کرد که سطح، ساختار و اهداف این سیاست ها در کشورهای مختلف، اشتراکات و افتراقات متعددی دارد (کی نژاد، 1384).
– روش مطالعه سیاست فرهنگی کشورها
مطالعه سیاست فرهنگی یک کشور به معنی مشخص نمودن اهداف تعیین شده توسط مسئولین ، طرح های به اجرادرآمده ، میزان موفقیت دربکارگیری آنان و میزان تغییراتی که در اثر پروژه های آن بوجود آمده ،می باشد .
بررسی نظری سیاست فرهنگی دردو مرحله پیاپی و مکمل همدیگر بعمل می آید :در مرحله نخست تحلیل عواملی که در شکل گیری سیاست مانند اهداف ،ابزارو منابع بکار رفته ونوع اقداماتی که مورد استفاده قرارگرفته مورد نظر خواهد بودو سپس ارزیابی نتایج واقعی حاصله. ضمن آنکه بین تغییرات بدست آمده ناشی از سیاست های فرهنگی و تغییرات متاثر از سایر عوامل، فرق اساسی قائل خواهیم شد.
مراحل تحلیلی و ارزیابی باید جدای از همدیگر مورد توجه قرار گیرند. زیرا هر کدام روشهای مختلفی را مورد بهره برداری قرار می دهند، ضمن آنکه در مرحله عمل هیچ مرزبندی مشخصی برای تفکیک این دو ازیکدیگر وجود ندارد.
واژه "سیاست فرهنگی " در برگیرنده. مجموعه پیچیده و متنوعی از فعالیت ها است که الزاماً در ارتباط با یکدیگر نمی باشند. در برخی کشورها مانند انگلیس حمایت از هنرهای زنده، کمک به سینما و نگهداری ساختمان ها و آثار تاریخی هر کدام توسط وزارتخانه جداگانه ای اداره می شوند. بدون آنکه عملاً هیچ گونه ضرورت هماهنگی بین آنها احساس شود.
بنابراین تقلیل سیاست فرهنگی کلان دولت به سیاست های خود عملی طبیعی بنظر می رسد . تا بتوان از این طریق به بررسی جداگانه آنان پرداخت . روشی که در اکثر موارد مورد استفاده قرار می گیرد تجزیه به رشته های هنری و انتخاب هر کدام بعنوان یک واحد مورد مطالعه متشکل از تاثر، موسیقی، باله، ادبیات، هنرهای تجسمی، معماری، سینما، رادیو، تلویزیون و غیره می باشد لکن خطوط تفکیک کننده بین هنرها اینگونه که در وهله اول بنظر می رسد، چندان واضح و روشن نیست و توسعه فعالیت های تفریحی موجب کهنه شدن تعاریف سنتی گردیده است.
همچنین می توان کلیت سیاست فرهنگی را به کارکردهای عمده ای که به اهداف اولیه آن سیاست مربوط است تجزیه نمود:حفظ میراث ملی، حمایت از هنرمندان و خالقین آثارهنری تربیت هنرمندان و نمایشگران، فراهم آوردن زمینه بهره برداری عموم از فعالیت های فرهنگی ، توسعه مبادلات بین المللی وتحقیقات و … این روش مطالعه کارآمدتر وپر محتواتر بوده و نتایج تحلیلی در سطح وسیع تری را در مقایسه با روش تجزیه به رشته های هنری پیش گفته به همراه دارد،ضمن آنکه مشکلات خاصی را نیز برسر راه قرار می دهد. بعنوان مثال روش های متعددی برای دسته بندی سیاست فرهنگی وجود دارد، همچنین بررسی نزدیکتر و اقعیت ها نشانگر آن است که تبیین ارتباط بین اقدامات خاص دولتی با کارکردهای سیاست فرهنگی اگر غیر ممکن نباشد بسیار سخت و دشوار است.
باز روش دیگری برای تجزیه و تفکیک اقدامات مربوط به سیاست فرهنگی وجود دارد، که شامل بررسی نقش و رفتار شرکت کنندگان حاضر درفعالیت ها بصورت جداگانه و تک تک، با ارتباط بین آنها می باشد: مسئولین ادارات مرکزی،مدیران مراکز بزرگ دولتی و خدمات منطه ای،مردان و زنانی را که اداره کننده امور فرهنگی در سطح بومی و منطقه ای می باشند، مدیران سازمانهای خصوصی و نمایندگان اتحادیه های صنفی و تجاری از این جمله بشمار می روند.
این نحوه مطالعه در برگیرنده رفتارعوامل مختلف فوق الذکر ، اهدافی که ابزار می دارند، انگیزه های درونی شان ، چگونگی اعمال نیات و روش برقراری ارتباط با سایر عوامل ذیربط می باشد . بررسی این مسائل می تواند چشم اندازی از چگونگی تعیین واعمال سیاست های فرهنگی را مشخص نموده و به علاوه درگیریهایی را که موجب شده ویا موانعی را که در پیش خود می یابند، معین سازد.
نخستین کاری که باید در راه تحلیل یک سیاست فرهنگی، برنامه یاطرح انجام داد دست یافتن به سیاست متخذه توسط مسئولین موجود در پس هر اقدام بعمل آمده می باشد : برجسته نمودن انگیزه عمومی، تعیین انتظارات قطعی، مشخص نمودن تمهیدات بعمل آمده برای دست یافتن به آنچه که مورد نظر بوده است. چنانچه مسئولین سیاست فرهنگی نقشه اجرایی دقیقی را طراحی نموده و انگیزه های خود را بصورت واضح و در قالب کلمات روشن ارائه نمایند، تعیین وترسیم چارچوبه مورد نظرکار بسیار آسانی خواهد بود ولی جای تاسف است که عملاً چنین نیست. در یک گزارش فرانسوی در مورد ارزیابی سیاست های عمومی ملاحظه می کنیم که، معمولاً به هنگام اعمال یک سیاست فقط انتظارات نهائی مسئولین بیان می شوند ولی هرگز از اهداف میانی سخنی به میان نمی آید . این مسئله در مورد سیاست فرهنگی نیز مشاهده می شود. بررسی گزارشات رسمی واسناد روشن می سازد که بندرت شاهد ارائه طرح ها در قالب اهداف فرهنگی میان مدت می باشیم . واین بدان معناست که در اکثر موارد طرح ها و برنامه های اجرایی اعلام شده توسط وزارت فرهنگ در دو عنوان خلاصه می شوند: نخست بیانیه ای حاوی اهداف غایی و اصول کلی (که اکثراً به زبانی گنگ و حتی با کلماتی نامشخص بیان می شوند ) و در مرحله بعدی فقط لیستی از اقدامات مدیریتی (تصویب هزینه ها، تغییرآیین نامه ها، تاسیس یک نهاد یا سازمان، افزایش بودجه وغیره …).
این روند نباید مانع تحلیل سیاست فرهنگی گردد بلکه ضرورت تغییر نیات و انگیزه های افراد ذیربط را مطرح می سازد.
پس از بررسی روند عمومی طرحهای اجرا شده توسط دولت ، وظیفه مطالعه کننده نگاه به انواع اقداماتی می باشد که در این میان بعمل آمده است . برای بیان این وجه ازسیاست فرهنگی واژه هایی مختلف بکار رفته وارژ هایی مانند: تمهیدات، ابزار،وسایل ،دستگاههاو غیره. لکن باید توجه کرد که استفاده از هر کدام از واژه های فوق اهمیت چندانی ندارد.
باید توجه کرد که مشکلات موجود در این مرحله از تحلیل به اندازه مرحله تحلیل اهداف و انتظارات نیست ولی درهر صورت برخی مشکلات عینی وجود دارند.
یکی از این مشکلات آن است که واژه های بکاررفته در مصوبات اداری الزاماً با واقعیت تطبیق ندارد. وزارت فرهنگ دراکثر موارد از کلماتی استفاده می نماید که دموکراتیک بودن تصمیمات متخذه ، تحمیلی نبودن تصمیمات، هم عرض بودن شرکاء (سازمانهای هنری و فرهنگی، کمیته های محلی و شرکت ها) را با وزارتخانه در مرحله اجرا القاء نماید. و لذا دلایل بهره برداری گسترده از لغاتی مانند مذاکره ، تمرکز قرارداد، توافق نامه و غیره روشن می گردد.
منظور ما بی محتوا بودن واژه های فوق در کلیه موارد نمی باشد ، ولی واضح است که وقتی وزارتخانه ای قصد کمک به یک سازمان فرهنگی را دارد مذاکره بین وزارتخانه و مسئولین سازمان دریافت کننده مانند مذاکره دو شریک برمبنای توقعات یکسان نخواهد بود. بعنوان مثال چنانچه یک نامزد دریافت کمک بالاعوض،هیچ وسیله اعمال فشاری را ( از طریق موقعیت شخصی ارتباط با محافل فرهنگی، دسترسی به وسایل ارتباط جمعی، حمایت اتحادیه ها وغیره ) بر دولت نداشته باشد ازنظر روانی عملاً در شرایط وابستگی کامل به نظرات دولت است .و این احساس در مواردی که کمک مورد تقاضا برای بهره برداری اجرایی بوده و التزاماً قابل تمدید و یا حفظ در میزان فعلی نیست ( و بخصوص زمانی که محدودیت های بودجه ای نیز برسختی شرایط بیافزاید )،قوی تر می شود . از طرف دیگر برخی هنرمندان و یا مدیران سازمانهای فرهنگی وجود دارند که دریافت کمک مالی از دولت ، برای آنان نسبتاً سهل و آسان است در اینجا نیز برابری بین کمک دهنده و کمک گیرنده برقرار نیست و این بار سازمانهای دولتی هستند که در موقعیت فروتری قرار گرفته اند.
مشکل دیگری که در مقابل تحلیل گر قراردارد آن که اکثرا ًدر روش ارائه کمک توسط مسئولین تصمیمات مجزا و دقیق در قالب متون حقوقی تدوین واعلام نمی شوند و هنگامی که سرانجام متون فوق منتشر گردند در اکثر موارد فقط حاوی رویه اجرا و ترکیب کمیته کمک کننده می باشند و کمترین توضیحی درمورد قوانین انتخاب یا ضوابط و معیاریها ارائه نمی دهند . در بیشتر مواقع تدوین قوانین و ضوابط بعهده خود کمیته ها است تا یا روش های تجربی به این امر بپردازند واین در حالی است که اکثر کمیته ها حتی بدین شکل نیزعمل نمی کنند . بنابراین جای تعجب نیست چنانچه مطالعه کننده در تشخیص اصول راهنما و روش اخذ تصمیمات با مشکل روبرو شود.
در بررسی سیاست فرهنگی یک دولت، مطالعه کننده سعی دارد تا میزان بودجه مصرفی در مورد هر یک از طرح ها یا فعالیتها را به دست آورد .
مشکلات موجود در این بخش بیشتر از نوع فنی وتکنیکی می باشند. به دلیل نحوه تنظیم اسناد امکان تشخیص هزینه انجام شده در مورد فعالیت خاصی مشکل است. معلوم شده است که بعنوان مثال چنانچه بخواهیم میزان هزینه انجام شده برروی یک اثر تاریخی یا موزه را بررسی کنیم تفکیک بین هزینه های نگهداری و هزینه های ارائه آن اثر بسیار مشکل خواهد بود. همچنین این سر فصل ناظر بر هزینه های پرسنلی فعال در برنامه های مختلف نیز می باشد. آخرین مرحله در تحلیل سیاست فرهنگی تعیین اقدامات موثر بعمل آمده توسط واحدهای مسئول اجرای آن می باشد. این مرحله بلافاصله توسط مرحله ارزیابی که می توان گفت بخشی از این مرحله است دنبال می شود. مطالعه فعالیت ها و یا تمهیداتی که توسط دولت بعمل آمده تشخیص محصولاتی است که توسط دولت تولید شده و سپس سعی دراندازه گیری کمیت بدست آمده می باشد . بنابراین تولیدات یک کتابخانه عمومی را می توان تعداد کتابها و یا اسناد دیداری و شنیداری دانست که عملاً در اختیار عموم قرار می گیرند و یا منتشر می شوند . ارزیابی سیاست های فرهنگی در برگیرنده کلیه مطالعات و بازتابهایی است که به صورت نظری ودر صورت امکان بصورت کمی بمنظور تعیین آمار اقدامات دولت در زمینه فرهنگ و هنربعمل می آید( شعاعی، 1373).
– طبقه بندی تعاریف فرهنگ
بطور کلی می توان دیدگاهای مختلف درباره فرهنگ را به 5 دیدگاه تقسیم کرد .
1_ دیدگاه مارکسیستی یا دیدگاه تضادگرایان :
این دیدگاه ، فرهنگ را روبنای می داند که بر اساس اقتصاد بنا شده و روابط اقتصادی، تعیین کننده نوع فرهنگ می باشد. پس برای برنامه ریزی فرهنگی بایستی رویکردی به برنامه ریزی اقتصادی داشت و کاری به روبنا یعنی خود فرهنگ نداشته باشیم. این دیدگاه از رنگ و بوی انسانی تهی می باشد و سبب می شود که برای فرهنگ برنامه ریزی مکانکی انجام گیرد. تجسم وجودی این چنین برنامه ریزی در شوروی سابق تحقق یافت و سبب شد که انحطاط فرهنگی و عدم تراکم فکری و فرهنگی درسطح خود فرهنگ بوجود آید .
ازطرف دیگر مارکسیست ها و تضادگرایان به فرهنگ موجود در سطح یک جامعه رجوع و سعی می کنند همان فرهنگ عامه را مورد ستایش قرار دهند و این عام گرایی فرهنگی سبب رکود فرهنگی در سطح جامعه خواهد شد.
این امر در آثار ادبی مارکسیتهایی که در جهان سوم وجود داشتند کاملاٌ واضح بود . این نوع تعریف نهایتاٌ به سقوط و رکود فرهنگی منجر خواهد شد. از این رو نمی توان فرهنگ را براساس اقتصاد تعریف و یا برنامه ریزی فرهنگی را بر اساس اقتصاد بنا کرد و روح اقتصاد نبایستی بر فرهنگ مسلط شود. چرا که خود فرهنگ یک واقعیت مستقل می باشد که بایست همانطور در نظر گرفته شود و آنگاه تاثیر و تاثر آن را با دیگر عوامل دید.
2_ دیدگاه تکامل گرایان :
این دیدگاه که از قرن نوزدهم بوجود آمد، هنوز قوت خویش را در تحلیل مسائل علوم اجتماعی چه جامعه شناسی و چه مردم شناسی داراست. این دیدگاه همه چیز را در حال حرکت و تحول می بیند و گاهی این تحول را در جهت کامل شدن می داند که این کامل شدن بر حسب ارزش ها معنا می شود و از این جاست که برچسب ارزش گرایی به این تئوری خورده می شود. این دیدگاه از تاریخ نیز درتحلیل مسائل اجتماعی بهره مند می شود و سعی می کند واقعیت های اجتماعی را در طی یک فرآیند تاریخی مطالعه کند و آنگاه به یک حکم کلی و قوانین اجتماعی برسد .
این دیدگاه نیز درباره فرهنگ به تعاریفی پرداخته است که اساس را بر میراث تاریخی فرهنگ گذاشته و به تحلیل می پردازد .
ساپیر یکی از اندیشمندان این دیدگاه است که در تعریفی آورده :
فرهنگ یعنی مجموعه مرتبطی از کردارها و باورها که از راه جامعه به ارث رسیده و بافت زند گی مارا تعیین می کند .
مایرس نیز اندیشمند دیگری است که می گوید :
فرهنگ آن چیزی است که از گذشته آدمیان بازمانده است و در اکنون ایشان عمل می کند و آینده شان را شکل می دهد.
رادیلکف براون بیان می کند :
بعنوان یک جامعه شناس واقعیتی که من بدان نام فرهنگ می دهم فرآیند یک سنت فرهنگی است، یعنی فرآیندی که از راه در یک گروه اجتماعی و یا طبقه اجتماعی معین، زبان ها، تصورات، پسندها ، چیره دستیها و انواع عرفها دست به دست از شخصی به شخصی و از نسلی به نسلی فرا داده شود.
در این تعریف ها تکیه برفرآیند، بخوبی مشخص است و فرهنگ ها را در فرآیندها تحلیل و بحث می کنند. این دیدگاه فرهنگی در کشورهایی که دارای پیشینه تاریخی هستند قابل برد می باشد ولی کشورهایی که دارای این پیشینه نیستند مانند آمریکا ) کاربردی ندارد. فرق بین اروپا که دارای پیشینه تاریخی است باکشورهایی که دارای این پیشینه نیستند در همین تحلیل های تاریخی فرهنگی می باشد. گاهی اوقات این تعریف ذلت فرا زمانی پیدا می کند: و یک حکم کلی برای تمام زمانها خود می گیرد. در نتیجه راه کلی گویی و پیشگویی در پیش می گیرد و از همین جاست که ضربه پذیر می شود .
این دیدگاه در مورد توسعه فرهنگی جهان سوم استفاده شده است بدین معنا که بر اساس این دیدگاه بیان می شود که کشورهای جهان سوم بایستی برای رسیدن به توسعه، راه غرب که سرمایه داری است بپیمایند و یک سری شاخص های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را پیشنهاد می کند .
اینها در یک حالت فرآیند گونه شاخص های فرهنگی جهان سوم را بیان می کنند و سپس به مقایسه ظاهری یا باطنی با شاخص های فرهنگی در غرب دست می زنند و پس ازآن به نظریه پردازی می پردازند و اعلام می کنند که بایستی طی یک فرآیند این شاخص های فرهنگی رابه شاخص های فرهنگی غرب تبدیل کنند.
را جرز از صاحبنظران این گونه تفکر در باب توسعه فرهنگی است وی فرهنگ جهان سوم را به فرهنگ دهقانی تعریف می کند و 10 مشخصه برای آن نقل می کند ومی گوید که این مشخصه های فرهنگی موانع توسعه هستند و برای اینکه کشورهای جهان سوم به توسعه برسند بایستی این موانع برداشته شوند. موانع مذکور از دیدگاه وی عبارتنداز:
1_ عدم اعتماد به نفس در روابط شخصی 2_ فقدان نوآوری 3_ گرایش به تقدیر 4_ پایین بودن سطح آرزوها و تمایلات 5_ عدم توانایی چشم پوشی از منابع آنی بخاطر منافع آتی 6_ کم اهمیت تلقی کردن عامل زمان 7_ خانواده گرایی 8_وابستگی به قدرت دولتی 9_ محلی گرایی 10_ فقدان همدلی.
این صفات تا چه حد درست است و تا چه حد در مورد فرهنگ جهان سوم صادق است خود جای بحث دارد. ولی آنچه راجرز و دیگر نظریه پرددازان توسعه فرهنگی را به گفتن این سخنان راهنمایی کرده است همان داشتن اندیشه تکاملی و تحولی در فرهنگ می باشد که اعتقاد دارد بایستی نهایتاً تمامی فرهنگ ها به فرهنگ غربی با شاخصهای مربوط به آن برسد این نظریات هر چند مورد نقد شده ولی متاسفانه این نظریات در مبحث بدون آنکه نگاهی تیز و دقیق برخاسته از متن فرهنگی کشور مربوطه شود که این امر ناشی از سطحی نگری به فرهنگی جهان سوم و همچنین فرهنگ غرب می باشد و هنوز این روند توسط روشنفکران و سیاستمداران و حتی مردم عادی این کشورها ادامه داده می شود .
3_ دیدگاه ساختی
این دیدگاه برخاسته از مطالعه جوامع ابتدایی بسته ای است که کلیه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و …. همه در یک حالت تعامل با یکدیگر می باشند و لی بعداً در جوامع سرمایه داری مدرن که دارای حالتی منظم و سیستماتیک می باشد دارای قدرت تحلیل و تبیین می شود درباره فرهنگ نیز این دیدگاه مورد استفاده قرار می گیرد. در این تعریف ها تکیه بر الگوسازی و یا سازمان فرهنگ است. اکنون نگاهی به نظریه تعدادی از متفکرین این دیدگاه می اندازیم .
ویلی :
فرهنگ نظامی است از الگوهای عادتی پاسخگویی، که با یکدیگر همبسته. هم پشت هستند .
آگبرن و نیمکف
فرهنگ مشتمل است بر نوآوریها با ویژگی های فرهنگی که در یک نظام، یکپارچه شده اند و میان اجزای آن به درجات گونا گون ارتباط متقا بل وجود دارد . حال بایستی دیدکه این دیدگاه تعاریف، قدرت تبیین را در جهان سوم دارند یا خیر ؟
در ابتدا گفتیم که این نظریه، برخاسته از جوامع ابتدایی امروزه بشری است و درجهان پیشرفته نیز مورد قبول واقع و برای تبیین بکار رفته است و علت آن این بوده که این تبیین و تعریف درباره جوامعی است که حالت یک ثبات درونی داشته باشد. و اعضای آن به تعامل درونی با یکدیگر می پردازند و یکدیگر را در عمل و واقع کامل و تکمیل می کنند. پس یک سازمان درونی فرهنگی خودکفا را نشان می دهد که این هم در جوامع ابتدایی صادق است چون فضای کاملاٌ بسته ای نسبت به بیرون خود دارد. و هم نسبت به جوامع پیشرفته ای که دارای ثقل مرکزی و خودکفایی درونی می باشند، خصوصاٌ کشوری مثل آمریکا که تاثیر پذیری آن ازجهان خارج کم است و دارای قدرت، تاثیرگذاری فرهنگی بر دیگر جوامع می باشد، ولی خودش درواقع حالت نظامی خودکفا و خودگران می باشد. پس تحلیل ساختی برای آن مناسب بنظر می رسد ولی این تحلیل در ارتباط با جهان سوم که هر لحظه مورد تاثیر جهان خارج از خود است و دائما عناصر فرهنگی آن دستکاری می شود و یک نظام بازی را دارد که کاملاً یا نزدیک به کامل تاثیر آثار و عناصر فرهنگی بیرون از نظام سیستم خود است، قابلیت تبیین ندارد، خصوصاٌ عناصر تکنولوژیکی که بدون وقفه از جهان پیشرفته به سوی این جوامع سرازیر می باشد عناصر و نظام فرهنگی این کشورها را دچار تفسیر می کند درنتیجه باید گفت، این مدل و تعریف، قابلیت تحلیل و تبیین براین نظامهای فرهنگی دست کاری شده جهان سوم را ندارد .
4_ دیدگاه کارکردگرایی :
این دیدگاه باز از همان دو جامعه قبلی بوجود آمده است. یکی جوامع ابتدایی، دوم جوامع مدرن و علت آن این بوده است که چون در این جوامع نظام کلی دارای ثبات کاملی هستند و هر جزء دارای کارکرد مناسب کل نظام و سیستم می باشد پس چنین نتیجه گرفته شده که در این نظامها ما می توانیم به کارکرد اشیاء پی برده و جای کارکرد آنرا پیدا کنیم .
در این تحلیل روابط بین اشیاء و خود اشیاء زیاد مورد نظر نیست. بلکه چنین القا می شود که بایستی به علت غایی و نتیجه اشیاء و عناصر یک نظام و سیستم و به نتایج روابط بین این عناصر پرداخت و آنچه اهمیت دارد صرفاٌ نتیجه است. عنصری که دارای نتیجه مثبت درکل نظام باشد مفیداست و باید بماند و عنصری که نتیجه مفید برای نظام ندارد بایستی از بین برود.
این دیدگاه درفرهنگ نیز بکار رفته است. درآنجا روی کارکرد ونتایج عناصر فرهنگی ونتایج روابط بین عناصرتوجه شده است .
نظریات عمده کارکردگرایان را می توان دراندیشه های بیان شده زیر دریافت.
اسمال: فرهنگ عبارتست از یک ساز و برگ فنی، مکانیکی، مغزی، اخلاقی که برای دوره ای خاص با بکار گرفتن آن به مقاصد خود می رسند. فرهنگ مشتمل است بر وسایلی که انسانها با آن هدفهای فردی و اجتماعی خود را پیش می برند .
داوسن : فرهنگ راه و روش مشترک زندگی است که سبب تطبیق انسان با محیط طبیعی و نیازهای اقتصادی خود می شود.
اما این تعریف، و تحلیل برای جهان سوم کاربردی نمی تواند داشته باشد. چون اولاٌ این تعریف برای جوامع در حال ثبات کاربرد دارد و در جوامعی که این کارکردها حالت ثبات ندارد و گاه حتی عناصر فرهنگی وجود دارند که بصورت غده های ویروسی و سرطانی از خارج وارد آن پیکره می شوند و سپس در آن پیکره فرهنگی بصورت عنصری همانند درمی آیند، و این کارکرد لحظه ای متوقف نمی شود از این روست که هر لحظه جوامع جهان سوم دچار بحران عنصری فرهنگی و حتی بحران در روابط میان عناصر فرهنگی خود می باشند بنابراین عناصر کارکردی مخدوش می شوند بطوریکه کارکرد عنصری، عنصر دیگر را نه تنها تکمیل نمی کند بلکه حتی آن را خنثی و گاه آن را برای کل نظام به عنصری منفی تبدیل می کند و با کارکردی ضد فرهنگی فرهنگ یک جامعه را به انحطاط و نابودی سوق می دهند.
از طرف دیگر در این دیدگاه، ارزشها جایی ندارند .این مکتب تحلیلی که مکتب فلسفی پراگماتیسم درامریکا همراه شد، وسیله ای برای نابودی ارشهای انسانی گردید. براساس این دیدگاه هر عنصر فرهنگی و نیز رابطه بین این عناصر اگر برای نظام سودمند باشد بایستی درجامعه حفظ و حتی تقویت شود ولو اینکه این عنصر فرهنگی و یا روابط بین این عناصر با ارزشهای انسانی نسازد. مثال واضح آن جنگ و کشتارهای داخلی و خارجی و از نظر اخلاقی فحشاء و رواج قانونی آن در سطح یک جامعه را می توان ذکر کرد. این تحلیل به نوعی ذهن را بسوی واقعیت گرایی سیاه می کشاند و آرمانهای بشری و خصوصاٌ فرهنگ را درجوامع نادیده می گیرد.
اساساٌ این مکتب مخالف ایجاد هر نوع انقلاب و جهت دهی در یک جامعه می باشد. البته بایستی گفت از این مکتب می توان در بعضی از امور جزیی همانند مدیریت خرد درسطح جوامع جهان سوم استفاده کرد.
5_ دیدگاه عوام گرایی فرهنگی
این دیدگاه با مقدس شمردن سنت بازماده ار ماقبل سعی در حفظ وضعیت موجود فرهنگی درجامعه می کند همچنین به عناصر موجود که بازمانده از قبل است اصالت می دهد و هرگونه تغییری را نمی خواهد بپذیرد و یا مخالفت با آنان در صدد از بین بردن و محو کردن آن از صحنه فرهنگی جامعه است.
این دیدگاه برخاسته از مردم شناسی کلاسیک بود که برای اصالت دادن به کار خود به عناصر فرهنگی و روابط بین آن عناصر در جوامع مورد مطالعه خود تقدس ببخشیدند وتعریف تایلر از فرهنگ که شاید مشهورترین تعاریف فرهنگ باشد شاهد بر این سخن است:
فرهنگ یا تمدن کلیت در هم تافته ای است، شامل دانش، دین ، هنر ، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم، و هرگونه توانانی و عاداتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می آورد (فیاض، 1373).
وچون جوامع مورد مطالعه جوامع ابتدائی بود که دارای ثبا ت عناصر فرهنگی و روابط میان آنها بود، خود به خود به ارزش دادن و محافظه کاری دچار شدند خصوصاٌ موقعی که اثرات تکنولوژی پیشرفته را بر آثار فرهنگی جوامع ابتدائی می دیدند؛ محافظه کاری برآداب و سنن جوامع عقب مانده را تایید می کردند.
از طرف دیگر عده ای ازمتفکران و اندیشمندان جهان سوم که کشورهای خود را آماج هجوم های آثارهای فرهنگی مادی و معنوی غرب می دیدند و شاهد بحران زدگی بی سابقه ای در کشور خود بودند، برای حفظ عناصر فرهنگی کشور خود و روابط بین این عناصر دست به محافظه کاری در مقابل عناصر جامعه خود زدند. اینان حتی با ورود تکنولوژی های مدرن به کشورهای خود مخالفت نمودند بطوریکه ادبیاتی بوجود آوردند که دارای بارهای فرهنگی عوام گرایانه بود. در تاریخ تفکر کشورمان در قسمت هایی از آثار جلال آل احمد ( ن. ک به؛ نفرین زمین ) این رویکرد را می بینم که سعی در بازگشت به ادبیات کهن داشت البته بایستی گفت درکشورهای جهان سوم تئوریهای مارکسیست و چپ گرایان و تضادگرایان در برگشت به فرهنگ عوام کم موثر نبود. که خود جای بحث دیگری را می طلبد .
ولی آنچه می توان گفت این است که این دیدگاه نیز از نقض برخوردار است چون قدرت تبیین برای واقعیات موجود فرهنگی درسطح جوامع جهان سوم را دارا نیست چرا که جهان سوم مجبور است از تکنولوژی برای رشد و توسعه خود بهره بگیرد و تکنولوژی نیزعلاوه بر ایجاد آثار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شامل آثار فرهنگی نیز می شود، که این آثار ممکن است توسط خود تکنولوژی ایجاد شود و یا وسیله ای برای انتقال آثار فرهنگی به جوامع گردد. البته باید گفت درفرهنگ همانند بقیه واقعیت های اجتماعی در حالت تحرک و پویایی است و نمی توان از پویایی آن خصوصاٌ درجهان سوم جلوگیری کرد (فیاض، 1373).
– جایگاه دولت در برنامه ریزی فرهنگی و دامنه تاثیرگذاری آن
جایگاه دولت در نظام های اجتماعی و محدوده تصرفات و دخالت های منطقی آن در کلیه حوزه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ازجمله مباحثی است که افکار و اذهان اندیشمندان و تئوری پردازان علوم سیاسی و اجتماعی را به خود جلب کرده و تاکنون نظرات گوناگون را پیرامون آن مطرح کرده اند. اما آنچه که ما را بر آن می دارد به بررسی این موضوع بپردازیم، ضرورت هماهنگی و همسویی هرچه بیشتر صاحبنظران و کارشناسان و دولت بعنوان کانون اصلی برنامه ریزی فرهنگی کشور است. جامعه اسلامی ما بعد از طی دو دهه پرفراز و نشیب محتاج یک تصحیح فرهنگی در ساختارهای کلان فرهنگ می باشد. "جامعه رشید جامعه ای است که بتواند نیازهای فرهنگی خویش را در رهگذر حیات و حرکت اجتماعی بازشناخته، از تظاهرات وتمایلات کاذب و گذرا تفکیک کند و قدرت پاسخگویی به این نیازها و بهره گیری از آنها را در جهت رشد و کمال معنوی و مادی دارا باشد. شرط لازم برای تحقق چنین مطلبی آن است که در هر کشور زمامداران اصول گرا و واقع گرا بتوانند به منظور همراهی با جریان عظیم و عمیق و اصیل فرهنگ در جامعه حداکثر بهره گیری از دریای لایزال اراده و ایمان معنوی و الهی مردم به طور هماهنگ و همسو سیاستگذاری و برنامه ریزی کرده، اهم محورهای لازم برای این حرکت را تشخیص داده و تعیین کنند
اما در زمینه مرکزیت تصمیم گیری و برنامه ریزی در حوزه فرهنگ دو نظریه عمده وجود دارد. نظریه اول معتقد به عدم دخالت نهاد دولت در برنامه ریزی فرهنگی است و نظریه دوم اعتقاد به ایفای نقش مو ثر دولت و حضور آن در سطح مدیریت مسایل فرهنگی دارد.
بنابراین پذیرش هرکدام از این دو نظریه از طرف مسوولین فرهنگی کشور، مناسبات و آثار خاصی را به همراه خواهد داشت که تعیین کننده سازگاری یا ناسازگاری جهت گیری تصمیمات با قانون اساسی بعنوان مظهری از بینش فرهنگ اسلامی و اهداف کلان فرهنگی خواهد بود. در طی این نوشتار دو نظریه مذکور مورد بحث و بررسی قرار می گیرد(صفار و همکاران، 1382).
-نظریه عدم دخالت دولت در برنامه ریزی فرهنگی
اندیشه عدم دخالت دولت در تنظیم امور اجتماعی از جمله فرهنگ دارای یک پیشینه تاریخی است که ریشه در فلسفه حاکمیت ماده گرایی و نظام سرمایه داری دارد. البته نظریه عدم دخالت دولت در حوزه "اقتصاد در دهه هشتاد با نام خصوصی سازی یعنی واگذاری امور از نهاد دولت به مردم، در برخی از کشورها به وقوع پیوست و واحدهای بزرگ و متوسطی که در اختیار دولت ها بود، با انگیزه افزایش کارآیی اقتصادی و با برنامه هایی خاص به سوی صاحبان سرمایه منتقل شد. در نیمه دوم دهه هشتاد با تحولات سیاسی – اجتماعی در اروپای شرقی و شوروی سابق و با فروپاشی مارکسیسم و کمونیسم در آنها زمینه این موضوع تشدید و به صورت یکی از روندهای تحولات عمده جهانی مطرح شد. به گونه ای که اگر درکشوری خصوصی سازی بعنوان یک امر ضروری واقعیت نداشت، لیکن به دلیل همراهی با قافله جهانی باتایید بانک جهانی برای پذیرش برنامه های اقتصادی آن کشور، در دستورکار دولت ها قرار گرفت.
-اصالت سرمایه قانون حاکم بر جریان فرهنگ
بنابراین، پیدایش نظریه عدم دخالت دولت در امور مختلف از جمله فرهنگ ریشه در بنیان های نگرش سرمایه داری غرب دارد، و اما عمده ترین دلیل عدم دخالت دولت را در برنامه ریزی فرهنگی در راستای پاسداری از اصل دموکراسی و آزادی فکر و عقیده مطرح می سازند. لذا دخالت دولت را در امور فرهنگی به هر میزان که محدود و ناچیز باشد مضر به آزادی تفکر و بیان انسان ها دانسته و بعنوان مانعی جدی در مقابل آزاداندیشی قلمداد می گردد.
در تحلیل این دیدگاه توجه به اصل کلی و فراگیر که حاکم بر ساختار حکومتی جهان غرب است ضروری خواهد بود. اصولاً ساختار سیاسی، فرهنگی، اقتصادی نظام های غربی بر پایه اصالت سرمایه سامان یافته و برنامه رشد و توسعه این دسته از کشورها درتمامی ابعاد از جمله برنامه ریزی فرهنگی براساس قوانین و ابزارهای تضمین کننده سود سرمایه تنظیم می گردد.
در حقیقت، قوانین توسعه سرمایه است که چارچوب دخالت دولت را در حوزه امور فرهنگی مشخص می سازد.
در این ساختار، مسایل فرهنگی همچون یک کالا ارزیابی می شود و در ملاحظه تعادل اقتصادی همان گونه که سبد کالاهای مصرفی و سرمایه وجود دارد، سبد قیمت نیروی کار و مسایل فرهنگی وابسته به آن نیز وجود دارد. اما سبدی که بر کل روند حاکم است، رشد پول در زمان می باشد که اساس تمرکز سرمایه محسوب می شود.
براین پایه، ارزش و اخلاق اجتماعی حول محور اقتصاد معنا می گردد و هر آنچه که تحت عنوان اخلاق و معنویت مطرح می گردد چیزی جز اخلاق تجاری نیست. "مدیرشرکت شنایدر، اصل تغییرناپذیر نظام سرمایه داری آنگلوساکسون را می پذیرد که می گوید: ما هیچ تعارفی نداریم که بگوییم هدف ما دستیابی به 15 درصد سودآوری است تا بدین وسیله بقای فعالیت های خود را تضمین کنیم. بنا به گفته وی، اقتصاد جهانی ممکن است با خطرات عمده ای روبه رو گردد. لذا اخلاق جهانی باید اساساً شامل اخلاق تجاری گردد".
حال با توجه به حاکمیت چنین روندی بر جامعه جهانی می توان پی برد که شرکت های بزرگ اقتصادی، تصمیم سازان و تصمیم گیران اصلی جوامع آزادند و دولت ها نیز در این جوامع دارای هویت و نقش تبعی اند، زیرا تحت نفوذ و سلطه صاحبان شرکت های عظیم اقتصادی قرار دارند و نهایت این که دولت ها مجری خواست های آنان می باشند.
پس همان گونه که دولت در بعد اقتصادی جامعه نقش کارگذاری دارد، در بعد فرهنگ و توسعه اندیشه و ساخت و ساز علوم نیز به صورت واسطه عمل می کند. به بیان دیگر، در جوامع غربی نه تنها برنامه ریزی فرهنگی در سطوح فعالیت های پژوهشی – آموزشی و فنی – تبلیغی آزاد و مستقل نبوده، بلکه تحت سیطره نفوذ و حاکمیت بنگاه ها و شرکت های اقتصاد می باشند.
– دامنه تاثیرگذاری قطب های اقتصادی بر برنامه ریزی فرهنگی
بنابراین، دامنه تاثیرگذاری قطب های اقتصادی بر برنامه ریزی فرهنگی تا زیربنایی ترین سطوح تولید فرهنگی بر پایه توسعه تکنولوژی صورت می گیرد و به عبارتی، توسعه تکنولوژی حاکم بر سفارشات تولیدات فرهنگی است، یعنی صاحبان سرمایه هستند که جهت گیری سفارشات فرهنگی جامعه را تعیین می کنند و اصناف مختلف در راستای تامین آن سفارشات اقدام می نمایند و مردم نیز تنها در بعد مصرف آن آزادند. البته قدرت مصرف نیز متناسب با کیفیت نظام توزیع ثروت جامعه انجام می پذیرد.
در چنین ساختاری، دولت ها برخاسته از احزابی هستند که هزینه آن احزاب توسط سرمایه داران تامین می شود و دولت نیز تامین کننده منافع قطب های سرمایه می باشد و در قبال این خدمت یقیناً نقش دولت به 25 درصد که از رشد تولید ناخالص ملی (N.P.G) در جامعه بایستی هزینه خدمات شود، تعریف می گردد. یعنی دولت درتمامی بخش ها از جمله فرهنگ خدمتگزار رشد سود سرمایه است(صفار و همکاران، 1382).
– ناسازگاری بنیان های نظریه اول با فطرت و کرامت انسانی
مدیریت فرهنگی جامعه نمی تواند به دست دولت باشد، زیرا دولت مجبور است به صورت یک تابع حول قمر سرمایه حرکت کند. حال باید این واقعیت را قبول کنیم که نظریه اول کارآمدی مناسبی در جریان ساماندهی فرهنگی کشور نمی تواند داشته باشد، زیرا تمدن های مادی نیز در رهگذر این دیدگاه دچار بحران هویت شده اند. و از طرفی طرفداران این نظریه اصلی ترین دلیلی که برای عدم دخالت دولت در حوزه فرهنگ مطرح می کنند حفظ حریم آزادی فکر وعقیده و بالندگی آن است. در صورتی که آزادی تفکر و اعتقاد در تولید فرهنگی منحصر به آزادی فرهنگی در توسعه بهره جویی مادی گردیده و این مطلب خود نقض غرض و گویایی سلب آزادی از دیگر فرهنگ هاست.
و تعجب آورتر این که سردمداران تمدن مادی که بشریت را به سوی آزادی، برابری و امنیت دعوت می کنند سخن از برخورد تمدن ها برمیان آورده اند و بعنوان یک سیاست پذیرفته شده در حال اجرای آن می باشند و برخورد میان فرهنگ ها را امری اجتناب ناپذیر می پندارند.
خلاصه کلام این که، ناسازگاری بنیان های این نظریه با فطرت و کرامت انسانی و تجربه ناموفق و بحران ساز آن در کشورهای مبدا ما را برآن می دارد که نکات احتمالی مثبت و جزیی این دیدگاه را با توجه به نکات زیانبار و منفی آن در طیف گسترده مقایسه نماییم. صرف مقایسه ما را به این نتیجه رهنمون خواهد ساخت که نظریه عدم دخالت دولت در برنامه ریزی فرهنگی نظریه قابل اعتماد و منسجمی برای هدایت فرهنگی کشور اسلامی مان نخواهد بود. (صفار و همکاران، 1382).
– نظریه محوریت دولت در برنامه ریزی فرهنگی
اما نظریه ای که معتقد به نقش محوری دولت در سطح توسعه و کلان برنامه ریزی فرهنگی است، دولت را بعنوان مرکزیت نظام اجتماعی مبتنی بر بنیان دینی و به طور مشخص، دین اسلام مطرح می سازد.
در این دیدگاه، دولت بعنوان بزرگ ترین نهاد درنظام موازنه اجتماعی مسوولیت سرپرستی تکامل ساختارهای اجتماعی را برعهده دارد. لذا دولت نه تنها "متولی تکامل فرهنگ، بلکه سرپرست رشد وتکامل تمامی ابعاد اجتماعی" حیات بشری است و به همین دلیل، اصولاً برنامه ریزی های فرهنگی نه تنها جدا و مستقل از تاثیرات دولت نیستند، بلکه به دلیل جایگاه ولایتی و هدایتی خاصی که برای دولت ترسیم می شود، حوزه فرهنگ و برنامه ریزی های فرهنگی به نحو گسترده ای تحت تاثیر این نهاد اجتماعی قرار دارند.
البته این بدان معنا نیست که یک نوع دیگر از دیکتاتوری و سلطه گری هرچند اقتصادی نباشد بر تکامل فرهنگی حاکم گردد، زیرا فرهنگ اسلامی یعنی فرهنگ گرایشات روانی و اعتقادی جامعه برپایه آزاداندیشی عرفانی، فلسفی، فقهی و تجربی استوار است.
ساختار فرهنگی اسلامی به هر درجه از رشد و کمال که برسد خود را مطلق نمی انگارد ودر همه مراتب توسعه، زمینه بحث و فحص علمی را نمی بندد. (صفار و همکاران، 1382).
– ضرورت های دخالت دولت در برنامه ریزی فرهنگی
استدلال ها و دلایل فراوانی برای حضور مو ثر دولت در برنامه ریزی فرهنگی وجود دارد که به مهم ترین آنها اشاره می شود.
ضرورت هدایت و سرپرستی کلیه شوون زندگی اجتماعی در جهت سعادت، قانونمندی وضابطه مندسازی فرهنگ، مقابله با هرج و مرج فرهنگی، اتخاذ موضع فعال فرهنگی در نظام موازنه جهانی، جلوگیری از ورود فرهنگ فاسد بیگانه به عرصه فرهنگ اسلامی، استقلال فرهنگی و… از جمله دلایل حضور دولت در برنامه ریزی فرهنگی می باشد.
بی شک اگر دولت اسلامی رهبری کلیه ابعاد زندگی اجتماعی بشری را در جهت سعادت بر عهده نگیرد، رهبری حوادث اجتماعی وتکامل آن به دست دولت های سلطه طلب مادی و لائیک خواهد افتاد. طبعاً موضع گیری دولت اسلامی در چنین وضعیتی نسبت به تغییرات وتحولات ملی، منطقه ای و جهانی موضع انفعالی خواهد بود. لذا ضرورت حضور فعال دولت در برنامه ریزی فرهنگی در جهت تغییر موازنه به نفع اسلام اجتناب ناپذیر می باشد (صفار و همکاران، 1382).
– نمای جهانی
مطالعات و تحقیقات انجام شده راجع به کشورهای مختلف جهان حاکی از آن است که بسیاری از کشورها دارای سیاست فرهنگی صریح (مدون) یا نیمه صریح هستند، در حالیکه معدود کشورهایی هم هستند که دارای سیاست فرهنگی کاملاً ضمنی (نانوشته) می باشند. البته قابل ذکر است سطح، ساختار و اهداف این سیاست ها (درکشورهای مختلف) دارای اشتراکات و افتراقات متعددی است. بعضی بسیار مدرن و نوگرا (و مشوق پویایی فرهنگ جامعه) هستند در حالیکه بعضی دیگر بیشتر سنت گرا و بسته هستند. با توجه به روندهای پرشتاب تغییرات در جهان، این سیاست ها نیازمند بازبینی و روزآمدسازی مستمر هستند. کشور ما از جمله کشورهایی است که دارای سیاست فرهنگی نیمه صریح و سنت گرا است. همین مطالعات نشان می دهد که معدود کشورهای همچون انگلستان و اسکاتلند هم دارای استراتژی فرهنگی صریح هستند. دولت های آنان، استان ها و شهرهای کشورشان (حتی مناطق روستایی) را ملزم به ارایه استراتژی فرهنگی محلی خود (متناسب با امکانات و شرایط بومی ام در راستای استراتژی فرهنگی ملی) نموده اند. نکته قابل توجه در این میان، اینست که بسیاری از کشورها، سیاست فرهنگی و استراتژی فرهنگی شان را تلفیق کرده و همه را در قالب یک "سیاست فرهنگی جامع" یا "طرح توسعه فرهنگی" ارایه نموده اند (تعبیر "استراتژی فرهنگی"، اصطلاحی نوظهور است که هنوز چندان مورداستفاده گسترده قرار نگرفته است، بعلاوه اینکه بسیاری از کشورها همچون کشورهای آسیایی، بالاخص ژاپن، به خاطر ملاحظات فرهنگی خود، چندان تمایلی به استفاده از تعبیر نظامی "استراتژی" ندارند و بیشتر از واژه نرم تر و جاافتاده تر "سیاست" استفاده می کنند، قابل ذکر است ژاپنی ها حتی به جای واژه های مصطلحی همچون "استراتژی توسعه صنعتی و تکنولوژیکی" یا "استراتژی دفاعی" از تعابیر "سیاست صنعتی" یا "سیاست علم و تکنولوژی" و امثالهم استفاده می کنند.)(کاوند و کاوند، 1387).
دیپلماسی فرهنگی
به طور معمول در زمان جنگ یا هنگامی که ملتها درگیر تقابلهای قدرت هستند، شاهد نگاه تحقیر آمیز سیاسی به فرهنگ و دیپلماسی فرهنگی هستیم. ماموران فرهنگی در بخشهای مربوط به امور خارجی و یا وابستگان فرهنگی در سفارتخانه ها از محبوبیت کمتری برخورداند. بودجه های روابط فرهنگی در رقابت با هزینه های مربوط به کوششهای دیپلماتیک یا استراتژی اولین ضربه ها را دریافت می کنند و یک مذاکره کننده سرسخت سیاسی و یا متخصص مصمم امورنظامی، دیپلماسی فرهنگی را دوره مداومی از کنسرتهای موسیقی و جلسات چای بعد از ظهر می داند که ارتباط چندانی به عصاره روابط بین المللی ندارد.
لکن امور فرهنگی، بسیار جامع تر و اساسی تر از تک تک اجزاء تشکیل دهنده آنست، هر چقدر هم که این اجزاء به تنهایی اهمیت داشته باشد. روابط فرهنگی ناظر بر پیوندهایی است که میان انسانها در مرزهای ملی و فرهنگی پدید می آید. اجزاء مذکور تحت تاثیر نیروهای اجتماعی هستند که شرایط دائم التغییری را بوجود می آورند تا دیپلماسی فرهنگی در درون آنها اعمال شود. این جریانها بخشی در اثر تکنولوژی و همچنین عوامل فکری، اقتصادی و سیاسی پدید می آیند. ولی شاید هیچ یک از تحولات اخیر به اندازه انقلاب ارتباطات تاثیرات دراز مدت و شگرفی را به صورت بالفعل و بالقوه از خود به جا نگذاشته باشد.
امروز وسایل ارتباط جمعی، موجب نزدیکی یا رویارویی انسانهایی می شوند که در نقاط مختلف جهان زندگی می کنند و از ایدئولوژیهای گوناگون بر خوردارند. این ابزارهای جدید ارتباطات موجب شده اند تا دنیای شلوغ ما با مسایل متعددش کوچکتر جلوه کند، به نحوی که هر انسانی احساس کند از نیازهای دیگران مطلع است و آن را به دقت درک می کند. دیگر هیچ بشری همچون جزیره ای تنها نیست، زیرا شرایط ناشی از جمعیت فزاینده به طور سریع و منابع محدود، ارتباطات انسانی و فرهنگی را ضرورت و واقعیتی گریز ناپذیر می سازد که از طریق وسایل ارتباط جمعی صورت عمل به خود می گیرد. در چنین جهانی، بشریت به تلاش برای یافتن راههای جدید همکاری و زندگی صلح آمیز و هماهنگ نیازمند است.
حالا این سئوال را مطرح می سازیم که چرا دیپلماسی فرهنگی اهمیت دارد؟ با چه دلایلی می توان این وجهه از روابط بین المللی را ضروری جلوه داد، روابطی که در گذشته از اهمیت چندانی برخوردار نبوده اند. برای اثبات ضرورت این توجه می توان دو دلیل ارائه کرد:
نخست آنکه بر اثر کاهش احتمال درگیری نظامی میان قدرتهای بزرگ از اهمیت مسایل نظامی و استراتژیک کاسته شده است و با تحلیل رفتن اهمیت این جنبه از روابط بین المللی مسائل دیگری به پیش آمده است که به نحوی با مسائل دیپلماسی فرهنگی مربوط هستند، تجارت، کمکهای بلاعوض، علوم و تکنولوژی، موضوعهای زیست محیطی، سئوالات پیرامون مسائل پولی و یا تبادلات آموزشی از این جمله اند.
دوم، پیرو کاهش احتمال درگیری میان قدرتهای بزرگ امکان درگیری میان قدرتهای فروتر افزایش یافته است. حتی بسیار قبل از آنکه روابط میان قدرتها به شزایط تثبیت شده دهه هفتاد برسد، ما اختلاف بین دولتهای کوچکتر را شاهد بودیم. مانند مسائل پیش آمده در کره، لبنان، ویتنام، مالزی، نیجریه و خاورمیانه که نظر جهانیان را به خود جلب کرد. همانطور که این ضرورت در دهه شصت میان قدرتهای بزرگ بوجود آمد و در این میان روابط فرهنگی در کاهش ریشه ای سوء تفاهم ها، جهل و ترس که حامل بذر اختلاف است نقش مهمی ایفا خواهد کرد و همانطور که در اروپا و آمریکا موجب گردید تا روابط سیاسی نوینی پایه گذاری شود، می تواند به ایجاد جایگاه مشابهی در سایر نقاط عالم بینجامد.(شعاعی، ص72).
حداقل از سه حوزه مستقل می توان نام برد که دیپلماسی فرهنگی در آنها از اهمیت تازه ای برخوردار است.
نخست آنکه با کاهش شدت جنگ سرد شاهد ظهور خطوط جدیدی از نظام قدرت در جهان هستیم. دوران دو ابذ قدرت پایان یافته است و تشکیل چند قطبی قدرتها در حال پدیدار شدن است. ملتهایی که همدیگر را نمی شناسند، باید یکدیگر را بشناسند و ملتهایی که از قبل با همدیگر آشنا بوده اند، ناچار در تلاش برای شناخت دقیقتر همدیگرند. این گونه تشکلهای تازه و بوجود آمدن کهکشانهای جدید در سیاست بین المللی موجب می شود تا حوزه های نوینی که دیپلماسی فرهنگی در آنها اعمال خواهد شد تعریف گردد. برای ایجاد همگرائی و همکاری ترس، انگیزه ای کافی نیست. منابع ملی برای رفع نیازهای ملی کفایت نمی کنند. بنابراین زمینه های فرهنگی باید به اندازه کافی قوی باشند تا نگهدارنده بهتری برای کلیه اشکال دیگر همکاری بشمار آیند.
دوم، ملتها ناچارند تا تشکل و رشد شبکه های ارتباطاتی غیر امنیتی با اهداف علمی – آموزشی و تکنولوژی را پیگیری کنند. این شبکه ها می توانند با مبادلات علمی و تکنولوژی، گسترش دادن یافته های تحقیقاتی علوم کاربردی در زمینه هایی مانند بهداشت و درک متقابل در حوزه های تجاری و پولی، نگرانیهای زیست محیطی و مسائل مربوط به توسعه را تسهیل کنند. و در نتیجه تمام اینها می توانند به سازماندهی های جدیدتر همکاری و اتحاد با اهداف مشخص تر منجر شوند.
بنابراین آنچه بدان نیازمندیم، تبادل فشرده و سریع اطلاعات و برقراری کانالها و محافل جدیدتر و کارآمدتر بین المللی است. ابعاد این گونه روابط و قابلیت بالقوه آنان برای افزایش درک متقابل را می توان در حضور روزافزون هیئت های رسمی ملتهادر مجامع بن المللی مشاهده کرد و این در حالیست که علاوه بر آن با در نظر گرفتن حضور رهبران کشورها در کنفرانسها و جوامع مختلف تصاعد هندسی در تعداد ارتباطات مورد نظر را شاهد هستیم.
سوم، دیپلماسی فرهنگی می تواند قدرت بزرگی در شکل دادن به نظام جدید بین المللی و زیر مجموعه های منطقه ای آن باشد و در این راه دو هدف مد نظر خواهد بود: اولاً ایجاد مفاهیم جدید برای تاسیس سیستم و ثانیاً کمک برای تعیین نقش هر کشور از نظر خود و از نظر دیگران، البته هدف تنها آگاهی ملل ار توقعات باطنی سایر ملتها و یا قوانین تاریخی نخواهد بود، بلکه توجه به این فرضیه بنیادی است که در اصل اهداف ملتها از حضور شان در جهان کنونی و رسالت تاریخی در تمدن بشری چیست؟
نظام جدید بین المللی نیازمند سیاستهای فرهنگی است که به درون جوامع نفوذ کند و از باطن آنان سر درآورد و با مفاهیم حقوق بشر، اهداف و ارزشهای اساسی متناسب برای جامعه خودشان و جامعه جهانی آگاه شود. هر ملتی برای تشخیص حدود هویت خویش در حال و آینده ناچار است تا سیاست فرهنگی خود را تعیین کند. سیاست فرهنگی که در دراز مدت چهره ملتها را در نظر سایرین شکل دهد. همچنین هر ملتی ناچار از بیان اهداف خویش در زمینه های فرهنگی است و اینکه این اهداف چه جایگاهی در میان اهداف سیاست خارجی او دارند؟ و نیز ابزاری که از طریق آنان این سیاست فرهنگی اعمال خواهد گردید. البته فرایند سیاست فرهنگی و عملکرد تعداد بسیاری از مراکز جدید و قدیم بین المللی، می تواند کمک بزرگی برای توفیق در این امر بشمار آید.
اهداف دیپلماسی فرهنگی
بنابراین اهداف دیپلماسی فرهنگی بسیار فراتر از تبادل آثار فرهنگی و یا مظاهر فرهنگی است که در جای خود اهمیت بسزایی دارند زیرا:
نخست آن که این اهداف شامل دگرگونیهایی است در وجهه بین المللی ملتها از نظر خود آنان و تاثیری که همین وجهه در رفتار سایرین می گذارد. در ایام تاسیس جمهوری آمریکا، هر سیزده ایالت با اعزام نمایندگانی اهداف و نیات خود را به دیگران معرفی کردند و در طول تاریخ هر گاه که ایالات متحده در صدد بوده تا اعتبار و احترام کسب کند، از دیپلماسی فرهنگی سود برده است. طرح مارشال که به قول چرچیل از خیر خواهانه ترین اعمال ملتها در طول تاریخ بشمار می رود، در اصل یک عمل دیپلماسی فرهنگی است. که این طرح توانست نیت ملت آمریکا را برای جهانیان منعکس کند و احترام سایر ملل را برای آمریکائیان به ارمغان آورد. زیرا در طول تاریخ مشاهده شده که گهگاه ملتهایی موفق می شوند تا نیات ملی خود را به نحوی منعکس کنند که با اهداف و گرایشهای بین المللی همخوانی داشته باشد.
دوم، آن که از اهداف اصلی دیپلماسی فرهنگی می توان برپائی نهادهای جدید دانش و حساسیت در میان سایر ملل را نام برد که به امید برقراری روابط پایدارتر و صمیمت بیشتر میان ملتها و مردم انجام می گیرد و تنها از این طریق است که می توان به پایداری این روابط در فضای نامطمئن سیاست بین المللی امیدوار بود. همانگونه که در دنیای کنونی به هم وابسته اظهار می کنیم که: این دیپلماسی فرهنگی است که موجب می شود ما ادعا کنیم سایر ملل در راستای ما حرکت می کنند و یا خواهند کرد.
سوم، این فرضیه از مبانی دیپلماسی فرهنگی است که هر نظام ملی بدون در نظر گرفتن ترسها، امیدها، نیات و علایق دیگران، کارآیی نخواهد داشت. امروزه محموعه ای به کلی جدید از نیروهای متعدد را می توان ملاحظه کرد که ساختار قدیمی روابط بین الملل را در هم می ریزند. بنابراین ملتها ناچارند تا در جایگاه نوین، دوباره به تعریف خود پردازند و این ممکن نیست مگر آنکه از ترسهای نهفته و نیات دیگران با خبر باشند. سیاستهای فرهنگی می توانند در به وجود آوردن این تفاهم و تعاریف کمک کنند. ولی تبادل ساده اطلاعات به تنهایی کارساز نیست و این ممکن نخواهد بود مگر از طریق تلاش برای درک دقیق اصول موجود در شخصیت درونی سایر ملل و کنکاش در ریشه های فرهنگی و اجتماعی آنان. بدین منظور لازم است تا خویشتن را برهنه سازیم و با همه قوت ها، ضعفها، اعتماد به نفسها و عدم اعتمادها خود را به دیگران بنمایانیم. و بدین ترتیب باید خود را نه تنها با توجه با توجه به مبانی و ارزشهای قابل فهم خود، بلکه با معیارهای قابل فهم دیگران نیز به سایر ملل بشناسانیم و از این نقطه است که سیاستهای فرهنگی و روابط فرهنگی قابل حصول است.
دستیابی به تمام اهداف فوق، فقط از طریق جریان انبوهی از اطلاعات و ظرفیتی بسیار برای درک متقابل امکان پذیر است که البته فراتر از روابط عمومی، تاکتیکها، تصویر سازی و تبلیغات است. لازمه دستیابی به چنین هدفی تلاش برای بیرون آمدن از چارچوبهای خویشتن و دست یافتن به روح سایر ملتهاست که از این موارد می توان تاسیس مراکز و موسسات مطالعه فرهنگ دیگران را نام برد که خود نیازمند آمادگی برای مطالعه در موضوعهایی فراتر از سیاست فرهنگی سایر ملل است. برای رسیدن به این اهداف باید روابط را فراتر از روابط سودجویانه جست و ناچار خواهیم شد تا با تاسیس مراکز فرهنگی جدید و تشکیلات جدید در ابعاد دولتی و غیره به آن جامه عمل بپوشانیم و آن چیزی نیست بجز تاسیس کانالها و شبکه های گسترده جدیدی به منظور آشنایی با یکدیگر در ابعاد مختلف فرهنگی(شعاعی، ص77).
ابزارها و روشهای دیپلماسی فرهنگی
جستجو برای یافتن ابزار و روشهای اعمال دیپلماسی فرهنگی، ما را به فرهنگ و سنن ملتها باز می گرداند. زیر بناهای نهادهای سیاست فرهنگی، مفاهیم و تعهداتی است که ملتها برای خویستن در مقابل جهان قابل شده اند.
فرانسه خود را وقف شعار رسالت تجددگرایانه خود کرده است که از آن طریق، برتری فرهنگی خویش را حس می کند. با در نظر گرفتن رسالت مزبور جای تعجب نیست چنانچه مشاهده می کنیم که بخش عظیمی ار امکانات نیروی انسانی و آموزش فرانسه در این راه به کار گرفته می شود. دانشمندان فرانسوی که ار کار آموزشی در خارج از کشور باز می گردند جایگاه خود را در نردبان صعود سلسله مراتب آموزشی از دست نمی دهند. مقابله با بیسوادی حتی در پایین ترین سطوح از طریق زبان و فرهنگ فرانسوی صورت می گیرد و جالب آنکه با در نظر گرفتن رسالت فوق الذکر، امپریالیسم فرانسوی از آغاز با دپیلماسی فرهنگی فرانسه عجین بوده است. از نظر جغرافیایی نیز مشاهده می کنیم که فرانسه توانسته است در مناطقی، نفوذ استعماری خویش را قوام بخشد که زبان فرانسه در آنجا رایج بوده است. فرهنگ، دیپلماسی و تجارت و… دست به دست هم دادند و امروزه فرانسه در برنامه های کمک آموزشی خود بیشترین هزینه را نسبت به سایر ملل متقبل شده است.
بریتانیا نیز جزو اولین کشورهایی به شمار می رود که با هدف پیشبرد آموزش در کشورهای کمتر توسعه یافته آغاز به کار کرده است. این تلاشها به آفریقا و آسیا محدود نشده و تاکید فراوانی بر تاسیس مراکز آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی اجتماعی و اقتصادی را بهمراه داشته است. در شرایطی که تلاشهای فرانسه در اکثر موارد از طریقQual d'Orsay هماهنگ می شود، فعالیتهای آموزشی انگلیس از طریق نیمه مستقلی به نام "شورای بین دانشگاهی" اعمال می گردد.
کیفیت بالای اموزش بریتانیا الگوسازی مراکز آکوزشی مانند آکسفورد، کمبریج و لندن در کشورهای دیگر بوجود آمده – هرچند که ضعفهای هر کدام از مراکز فوق الذکر نیز به همراه این الگو منتقل گرده اند – انگلیسیها جزء نخستین مردمی به شمار می روند که به تاسیس نهادها پرداختند، ولی امروزه نیز انگلیسیها و فرانسویان درباره میزان تاثیر این امر در توسعه تردید دارند، لکن در نتیجه این تلاشهاست که مشاهده می کنیم زبان انگلیسی به عنوان ابزار ارتباط در میان کشورهای در حال توسعه رایج شده است و زمینه تفاهم فرهنگی با تاریخ و ادبیات بریتانیا را فراهم آورده است. شورای بریتانیا (British Council) مسئولیت ترویج زبان انگلیسی و برقراری فرهنگی با سایر کشورها را عهده دار است.
شاخص های انتخاب مدیران فرهنگی در ایران
الف) شاخص های عمومی:
1.آگاه به امور فرهنگی
آشنایی و آگاهی نسبت به امور فرهنگی و تاثیر و تاثر آن در جامعه، تعاریف ارایه شده از فرهنگ و ویژگی های آن و فعالیت های انجام شده در حوزه فرهنگ از شاخص های ابتدایی و در عین حال مهم برای مدیران فرهنگی و هنری محسوب می شود.
2.متعهد بودن
جامعه ایران، جامعه ای برخاسته از خون شهیدان و مبارزات ده ها ساله مردم است. تعهد و پایبندی به آرمان های بلند و ارزش مدار جامعه انقلابی ایران اگرچه برای همه مدیران ضروری است، برای مدیران فرهنگی از اهمیتی مضاعف برخوردار است.
3. فعالیت در چارچوب قانون اساسی
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مهم ترین و عالی ترین میثاق و معیار فعالیت در ایران به حساب می آید. از آنجا که تمام فعالیت ها باید منسجم و هدفمند باشند از این رو قرار گرفتن فعالیت ها در چارچوب قانون اساسی الزامی است.
4.معتقد به امر مشارکت در فعالیت های فرهنگی
مشارکت در مدیریت را می توان در قلمرو انگیزش های فرامرتبه انسان به شمار آورد. انسانی که در کارگردانی امور شرکت جوید و اندیشه خود را به کار گیرد، به راستی که در راه بالندگی و شکوفایی هستی خود گام برمی دارد. هرگاه مردم در فراگرد داد و ستد اندیشه قرار گرفتند و برای تعیین هدف های زندگی و کار فراخوانده شدند و برای یاری های ایشان قدر و منزلتی در خور پدید آمد، آنگاه عامل های انگیزشی آنان به کار خواهد افتاد و توان ساخت و تولیدشان فزونی خواهد گرفت و راه نوآفرینی و پدید آوردن تازه ها گشوده خواهد شد. در چنین وضعی انسان راه بالندگی می پوید، به دگرگونی فکر می پردازد، پیوندهای تازه می آفریند و در سود جستن از فرصت های نیک مجاز شمرده می شود و سرانجام هدف های بزرگ اجتماعی را در دایره هدف های شخصی خویش جای داده و حتی آنها را برتر می شمارد. فداکاری، کوشش دور از باور، گذشت و جانبازی در راه آنچه دیگران می طلبند برای انسانی که مشارکت جوی کامل است یک ارزش بنیادی می گردد.
گسترده شدن دامنه مشارکت در قلمرو کارگردانی امور می تواند جامعه را به سوی پایدار کردن ارزش های مردم سالاری براند و اصل فرمان راندن مردم را بر مردم پدیدار کند. (طوسی، 1372)
5.پرهیز از خود رایی و خودمحوری
گستردگی، پیچیدگی، تنوع و ظرافت فرهنگ و امور فرهنگی ایجاب می کند که مدیران این عرصه از اندیشه ها، نظرات کارشناسی و ابتکار افراد خبره فرهنگی حداکثر بهره را در طراحی و اجرای برنامه های فرهنگی ببرند و از خود رایی و خودمحوری در این عرصه دوری گزینند.
6.پرهیز از سیاست زدگی در امور فرهنگی
مدیران فرهنگی باید دارای شناخت و بینش درستی از وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه باشند و تاثیر متقابل این عوامل را در برنامه ریزی ها مد نظر داشته باشند. ضمن این که از ورود مسایل سیاسی به فعالیت های فرهنگی جلوگیری کنند. آنچه مسلم است دغدغه اصلی مدیران فرهنگی بایستی پرداختن به مسایل فرهنگی باشد و از هرگونه سیاست زدگی پرهیز نمایند.
7.معتقد به ترویج اصول اخلاقی و ارزش های اسلامی، ملی و انسانی
جمهوری اسلامی ایران از بدو استقرار، اصلاح حوزه فرهنگ عمومی و اصلاح اخلاق و ملکات عموم مردم را در دستور کار خود قرار داد و رفتار و نوع ارتباطات اجتماعی، نحوه پوشش، گویش و… همه از زمره مواردی بوده اند که همواره مورد توجه سیاستگذاران در عرصه فرهنگی قرار داشته است. یک نگاه اجمالی به گفتارهای فرهنگی از بدو پیروزی انقلاب اسلامی حاکی از آن است که دو الگو بر سیاستگذاری فرهنگی در ایران حاکم بوده است که در زمره همان الگوهای معنایی منبع در ذخایر فرهنگی قرار دارند. الگوی نخست که تابع الگوی شریعتمدارانه است، بر موازین شرعی یا اصول اخلاقی متکی بر شریعت اسلامی متکی است و تلاش سیاستگذار در این زمینه، هرچه منطقی تر کردن الگوهای رفتاری و حوزه باورهای عمومی با موازین شرعی است. الگوی مذکور از الگوهای بنیادینی است که از بدو پیروزی انقلاب در دستور کار مسوولان فرهنگی کشور قرار داشته و فی الواقع از ارکان شکل گیری انقلاب اسلامی و در زمره اهداف اصلی جمهوری اسلامی ایران بوده است. (رضایی، 1386)
امام خمینی ضمن تاکید بر عامل معنویت به عنوان یکی از اهداف عمده انقلاب اسلامی، مقصد نهضت را ترویج اخلاق و آداب اسلامی، انسان سازی و تربیت نسل آینده و اصلاح فرهنگ، تحقق ارزش های اسلامی – انسانی و خارج کردن مردم از اسارت نفس می داند و معتقد است هدف معنوی انقلاب اسلامی مبارزه با فساد و فحشای جنسی و اداری، قطع ریشه های فساد، منع از انواع کجروی ها و تحقق ارزش های اخلاقی بوده، از سوی دیگر حضرت امام، علاوه بر جلوگیری از فساد و تباهی جامعه و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف، هدایت از بت پرستی به یکتا پرستی و مبارزه با ارزش های جاهلیت، بر تضمین سعادت بشر، تامین رفاه همگان، اصلاح شرایط زندگی برای اکثریت قاطع ملت و برقراری صلح بر پایه شرافت و انسانیت به عنوان اهداف نهضت اسلامی تاکید داشتند. (امام خمینی: 1358 تا 1368)
8.مصمم به ارتقای فرهنگی جامعه
شناخت وضعیت موجود فرهنگی و ترسیم وضعیت مطلوب و تلاش برای دستیابی به شاخص های آن ضرورتی انکار ناپذیر است. اعتقاد به اهمیت و جایگاه فرهنگ به عنوان زیربنای توسعه در جامعه و تصمیم راسخ برای ارتقای آن در لایه های مختلف اجتماع باید دغدغه مدیران فرهنگی باشد.
باور داشتن این نکته که اصلاح و ارتقای فرهنگ جامعه با مدیریت و برنامه ریزی صحیح امکان پذیر است و فعالیت در عرصه فرهنگ از ارزشمندترین و ماندگارترین خدمات محسوب می شود و تمام توان و امکانات را در انجام این مهم باید بسیج کرد از ویژگی های مدیران فرهنگی است.
ب) شاخص های تخصصی:
1.آشنا بودن به فرایندهای مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی
مدیریت فرهنگی، مدیریت عرصه فرهنگ است. و برنامه ریزی فرهنگی طراحی مجموعه ای از رفتارها، کنش ها و واکنش ها، اقدامات و تدابیر برای مسایل فرهنگی بر اساس یک آینده محتمل و یا متصور است. (رضایی، 1386) بدون آشنایی با فرایندها و مراحل مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی و به کار بستن روش ها و فنون آن امکان انجام مدیریت صحیح و هدفمند در سازمان های فرهنگی و هنری وجود نخواهد داشت.
2.پویا و تحول پذیر بودن
چون فرهنگ امری است که مخاطب آن انسان هایی اند که در یک نظام اجتماعی زندگی می کنند، هم به لحاظ روحیات و خلقیات و افکار تغییرپذیر آدمی و هم به لحاظ همجواری و تاثیرپذیری از دیگر مجموعه های انسانی – که آن ها نیز فرهنگ خاص خود را دارند- در معرض تغییر و تحول است. تغییر و تحول فرهنگ ها هنگامی آشکارتر می شود که توجه داشته باشیم در درون هر جامعه، فرهنگ کلانی حاکم است که بر آن انواع بی شماری از خرده فرهنگ ها چیرگی دارد و خاص گروه های موجود در آن جامعه اعم از رسمی و غیر رسمی است. (صالحی امیری، 1386).
مدیران فرهنگی باید متناسب با تحول پذیری فرهنگ ها، پویا و تحول پذیر باشند تا از انجماد و رکود فرهنگی جلوگیری و به پویایی فرهنگ کمک کنند.
3.آشنا با تحولات فرهنگی ایران و جهان
"با توجه به تحولات گسترده در عرصه های داخلی و بین المللی و تخصصی شدن همه حوزه های علوم اجتماعی، روشن است که مدیریت سنتی و اتخاذ تدابیر غیر علمی در سازمان های فرهنگی، دیگر قادر به حل مشکلات نخواهد بود و استمرار غفلت نسبت به برخی مشکلات و مسایل فرهنگی، پیامدهای غیر قابل جبرانی را در پی خواهد داشت." (دانشنامه رشد، 1385).
تاثیر فرایند جهانی شدن بر فرهنگ های بومی، منطقه ای و ملی و دگرگونی ژرف و گسترده متاثر از این فرایند در شیوه های زندگی انسان ها در تمامی جنبه های زیستی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی؛ و تبادل و تعامل فرهنگی میان ملت ها، لزوم آشنایی مدیران فرهنگی و هنری را برای برنامه ریزی به روز و متناسب به منظور گزینش روش های صحیح آشکار می کند.
4.دارای درک صحیح از تحولات محیطی
به طور کلی مدیریت استراتژیک مطلوب بر مبنای درک تاثیر محیط استوار است. این تاثیرات، عوامل کلی محیط مانند عوامل اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی، قانونی- سیاسی و شرایط تکنولوژی را دربر می گیرد. مدیریت استراتژیک باید با چالش های محیطی اعم از بلندمدت و کوتاه مدت آشنایی داشته باشد؛ به طوری که اگر شرایط بیرونی تغییر کرد، توانایی تغییر بالقوه آنها را در تدوین و اجرای استراتژی نیز داشته باشد. این امر مستلزم مراقبت مستمر مدیران و توانایی آنها در تغییر روندهای محیطی به طور صحیح و استفاده از این درک برای تنظیم استراتژی ها و طرح های عملیاتی است. (پاریزی، 1384).
مهم ترین چالش فراروی مدیران امروزی تغییرات محیطی سازمان ها است. عوامل اجتماعی، تکنولوژیکی، اقتصادی و سیاسی که بر موفقیت یا شکست سازمان اثر می گذارند از این موارد هستند. رقابت سایر سازمان ها، قوانین و مقررات دولتی و سرعت تغییرات مدیران را ناگزیر از برنامه ریزی ، ابتکار، خلاقیت و هدایت می کند.
5.دارای نگرش بلندمدت به پدیده های فرهنگی
شکل گیری یک فرهنگ یا پدیده ای فرهنگی در یک جامعه محصول زمان نسبتاً طولانی است و عوامل متعددی در ایجاد آن دخالت و نقش دارد. تغییر یک رفتار و فرهنگ در جامعه نیز صرف زمانی طولانی طلب می کند. کوتاه اندیشی در مورد پدیده های فرهنگی به معنای نا آشنایی با جوهره فرهنگ و ویژگی های آن است.
6.آشنا با تکنولوژی اطلاعات
ترکیبی از کامپیوترها، ماهواره ها، تلفن، رادیو، تلویزیون و سایر وسایل الکترونیکی که ابزار ارتباطات و اطلاعات هستند، تکنولوژی اطلاعات را تشکیل می دهند. (صرافی زاده، نجف بیگی، 1375). تردیدی نیست که نا آشنایی با تکنولوژی اطلاعات و چشم پوشی از قدرت کم نظیر و خیره کننده این وسایل در فعالیت های فرهنگی محروم ماندن از تاثیر فوق العاده آن بر مخاطبان است.
7.متعهد به اهداف سازمانی و پرهیز از تمایل به اهداف غیر ذاتی
یکی از مشکلات جدی سازمان های فرهنگی و هنری، پرداختن مدیران و دست اندرکاران آنان به فعالیت هایی است که سنخیت و نزدیکی با اهداف از پیش تعیین شده آنها ندارد. سازمان های فرهنگی و هنری دارای اهدافی هستند که در چارچوب مدیریت کلان فرهنگی و هنری کشور برای آنها ترسیم شده است. فاصله گرفتن از اهداف ترسیم شده ضمن این که موجب تداخل وظایف با سازمان های دیگر شده، در دستیابی به اهداف کلان فرهنگی کشور نیز خلل ایجاد می کند.
8.معتقد به تنوع فرهنگی در جامعه
گوناگونی فرهنگ انسانی بسیار چشمگیر است. ارزش ها و هنجارهای رفتار از فرهنگی به فرهنگ دیگر بسیار فرق می کنند. (گیدنز، 1379).
تنوع و گوناگونی فرهنگ در جامعه ایران یکی از امتیازات مهم فرهنگی به شمار می رود و بیانگر ظرفیت و قابلیت بالای فرهنگی مردم ایران است. زبان، پوشش و شیوه های متفاوت زندگی مردم در جای جای کشور، زیبایی خاصی به آن بخشیده است. مدیران فرهنگی و هنری ضمن پذیرش این تنوع باید قادر باشند در برنامه ریزی های خود از این ظرفیت غنی و تمام ناشدنی استفاده ببرند.
9.دارای درک صحیح از مفهوم فرهنگ
فرهنگ عبارت است از ارزش هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می کنند، و کالاهای مادی که تولید می کنند. ارزش ها آرمان های انتزاعی هستند، حال آن که هنجارها اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می رود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشان دهنده بایدها و نبایدها در زندگی اجتماعی هستند. (گیدنز، 1379).
برای فعالیت در حوزه فرهنگ شناخت دقیق و درک صحیح از مفهوم فرهنگ ضروری است. اظهار نظرهای شخصی و غیر کارشناسی که مبنای علمی و پژوهشی ندارند و صرفاً بر پایه دیدگاه های افراد است در برنامه ریزی و مدیریت فرهنگی نباید معیار فعالیت ها قرار گیرد.
10.آشنا با تاریخ و تمدن اسلامی و ملی
مملکتی که ما آن را ایران می نامیم قسمت اعظم سرزمین وسیعی است که در جغرافیا موسوم به فلات ایران است. ایران دارای یکی از تمدن های مهم دنیا است. تاریخ و تمدن ایران در پیش و پس از اسلام همواره از فرازهای درخشانی برخوردار بوده است. آثار به جا مانده از تاریخ کهن این سرزمین در پیش از دوران اسلامی بیانگر عظمت، شکوه و اقتدار مردم آن دارد. شخصیت های بزرگ علمی، ادبی، عرفانی و بناهای ارزشمند ایجاد شده در دوران پس از ورود اسلام به ایران هم حاکی از پیشتاز بودن ایرانیان در کسب علم و معرفت دارد. آشنایی با گذشته تاریخی ایران موجب اعتماد به نفس و خودباوری در مدیران فرهنگی و هنری می شود، ضمن این که برنامه ریزی در حوزه فرهنگ را امکان پذیرتر می کند.
11.معتقد به ماهیت فرهنگی و پرهیز از مشتری محوری
تمام فعالیت های فرهنگی به منظور حفظ ماهیت فرهنگی که همان ارزش ها و هنجارهای ملی و مذهبی است صورت می گیرد. حفظ کیفیت و پافشاری بر اهداف متعالی مورد نظر از اجرای برنامه ها در چارچوب قانون اساسی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و رهنمودهای حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری از سرفصل های مهم مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی است. بدیهی است یکی از آفات خطرناک فعالیت های فرهنگی و هنری عدول از اهداف به منظور جلب نظر مشتریان و مخاطبان است.
منابع
آشنا، حسام الدین. 1384. از سیاست تا فرهنگ: سیاست های فرهنگی دولت در ایران (1304-1320).
تهران: انتشارات سروش.
آگوستین. ژ. 1373. سیاست فرهنگی. ترجمه علی هاشمی و پروانه سپرده و عبدالحمید زرین قلم. تهران: مرکز پژوهشاهی بنیادی.
اجلالی، پرویز. 1379. سیاستگزاری و برنامه ریزی فرهنگی در ایران. تهران: نشر آن.
اردلان، فریدون،1381، " مجموعه مقالات توسعه فرهنگی" ترجمه احمد صبوری- ب.ص. شهر آشوب امیر شاهی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،تهران
ازکیا- غفاری، مصطفی- غلامرضا1،1381" جامعه شناسی توسعه" نشر کلمه، تهران.
اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، چاپ اول، زمستان 1371.
اکبری، م .، سلطانی فر، م.، طاهری، م، و هاشمی، ش. 1381. مطالعه تطبیقی سیاست فرهنگی چهار کشور ایران چین فرانسه و مصر. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکده علوم انسانی، گروه مدیریت فرهنگی.
امام خمینی، صحیفه نور، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار.
امین زاده، م و منتخبی، ا. 1388.سیاست فرهنگی کشورهای جهان ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت برنامه ریزی و توسعه. تهران: ستایش حور.
ایران نژاد پاریزی، مهدی، اصول و مبانی مدیریت در جهان معاصر، تهران، نشر مدیران،1384.
ایسار، ی. 1378. میراث فرهنگی: چالش ها و ضرورت ها. ترجمه داود حیدری. تهران: آینده پویان.
ایسار، یودهیشتر. 1378. میراث فرهنگی: چالش ها و ضرورت ها. ترجمه داود حیدری. تهران: آینده پویان.
پهلوان، چنگیز، 1381، " مجموعه مقالات توسعه فرهنگی" ترجمه احمد صبوری- ب.ص. شهر آشوب امیر شاهی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،تهران.
تراسبی، دیوید. 1382. اقتصاد و فرهنگ. ترجمه کاظم فرهادی. تهران: نشر نی.
توحید فام،محمد، 1386، "موانع توسعه فرهنگی" www.aftab.ir/Articel، تهران
توسلی، غلامعباس، "بحران مدیریت فرهنگی" گفت و گو با مردم سالاری، 1381.
حبیبی، محمد. 1379. خصایص مدیران فرهنگی. تهران: تبیان.
حسین لی، رسول. 1379. اصول و مبانی سیاست فرهنگی در آسیا و آفریقا. تهران: نشر آن
حسین لی، رسول. 1379. اصول و مبانی سیاست فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران. تهران: نشر آن.
داداش زاده،صفر. "نقش کتابخانه ها در توسعه فرهنگ" تهران: نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، 1383.
دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، بیست سال تلاش در مسیر تحقق اهداف انقلاب فرهنگی (گزارش توصیفی و موضوعی مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی) (تهران، شورای عالی انقلاب فرهنگی، 1385)، چ دوم، ص 369-371.
دو پوئی، گ. 1374. فرهنگ و توسعه. ترجمه فاطمه فراهانی و عبدالحمید زرین قلم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
دو پوئی، گزاویه. 1374. فرهنگ و توسعه. ترجمه فاطمه فراهانی و عبدالحمید زرین قلم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
رابرتسون،رونالد،1382،" جهانی شدن" ترجمه کمال پولادی، انتشارات ثالث،تهران.
رضایی، علی اکبر، اصول برنامه ریزی فرهنگی، تهران، 1386.
رضوانی، علی اصغر،1374،" جغرافیا و صنعت توریسم" انتشارات دانشگاه پیام نور، تهران.
زاهدی، محمد جواد،1385" توسعه و نابرابری"، انتشارات مازیار، تهران
زیاری،کرامت الله،1379، " درجه توسعه یافتگی فرهنگی استان های ایران"، نامه علوم اجتماعی، شماره16،دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران،تهران.
ژیرار، آگوستین. 1373. سیاست فرهنگی. ترجمه علی هاشمی و پروانه سپرده و عبدالحمید زرین قلم. تهران: مرکز پژوهشاهی بنیادی.
سازمان ایرانگردی و جهانگردی(1380)،خلاصه ای بر یافته های سند ملی توسعه گردشگری،
سایت فرهنگی ایتالیا در ایران.
ستاری، جلال. 1361. نزاع بر سر قدرت فرهنگ. تهران: انتشارات توس.
سجودی، ف. 1388. ارتباطات بین فرهنگی: ترجمه و تاثیر آن در فرآیندهای جذب و طرد. فصلنامه تحقیقات فرهنگی، شماره1، صص 153-141.
سلیمی، حسین (1384). نظریه های گوناگون در باره جهانی شدن ، تهران سمت .
سیف اللهی، سیف الله،1381، " جامعه شناسی مسائل اجتماعی"، انتشارات جامعه پژوهان سینا،تهران.
شارع پور- خوش فر، محمد- غلامرضا،1381، " رابطه سرمایه فرهنگی با هویت اجتماعی جوانان"، نامه علوم اجتماعی، شماره20، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تهران.
شورای عالی انقلاب فرهنگی، اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371)، ص 2و6.
شیخی، محمد تقی،1385،" جامعه شناسی توسعه" انتشارات حریر،تهران.
شیر محمدی، جمال. 1376.سیاستگذاران و سیاست بازان سینمای بعد از انقلاب. تهران: ناوک.
صالحی امیری، سید رضا، مفاهیم و نظریه های فرهنگی، تهران، ققنوس، 1386.
صرافی زاده، اصغر، نجف بیگی، رضا، تکنولوژی اطلاعات در جهان سوم، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، 1375.
طوسی، محمد علی، مشارکت (در مدیریت و مالکیت)، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1372.
غفاری- ابراهیمی لویه،غلامرضا- عادل،1381" جامعه شناسی تغییرات اجتماعی" انتشارات اگرا-نشر لویه، تهران.
فکوهی، ناصر، 1379، " در آمدی بر انسان شناسی" نشر نی، تهران.
فکوهی، ناصر، 1379، "از فرهنگ تا توسعه"، انتشارات فردوسی، تهران.
فکوهی، ناصر،1385، " پاره های انسان شناسی" نشرنی،تهران.
فکوهی،ناصر،1384" در هزار توی نظم جهانی" نشر نی، تهران.
فی، برایان. 1383. نظریه اجتماعی و عمل سیاسی. ترجمه محمد زارع. تهران: انتشارات روزنامه ایران.
قدیری معصوم، مجتبی،1379، " سیری در مفاهیم و ابعاد توسعه" مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران،تهران.
کاوند، ر.، کاوند، ج. 1387. سیاست گذاریهای فرهنگی در سی سال انقلاب اسلامی و آسیب شناسی آن. همایش ملی سی سال انقلاب اسلامی؛ دستاوردها، آسیبها و فرصتها.
کاستی ها و راهکارهای بخش فرهنگ (گزارش همایش). 1382. تهران: پژوهشگاه هنر، فرهنگ و ارتباطات.
گارئون، الوار. 1377. سیاست ملی کتاب: راهنمای توسعه کتاب و کتابخوانی. ترجمه محمد جعفر پوینده. تهران: نشر کارنامه.
گوردن، ک، و ماندی، س. 1383. دیدگاه های اروپایی سیاست فرهنگی. ترجمه هادی غبرائی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
گوردن، کریستوفر و سایمون ماندی. 1383. دیدگاه های اروپایی سیاست فرهنگی. ترجمه هادی غبرائی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
گیدنز، آنتونی، (1379)، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چاپ ششم. 1379.
گیدنز، آنتونی، 1386، "جامعه شناسی" ترجمه حسن چاوشیان، نشرنی، تهران.
لهسایی زاده، عبدالعلی،1382، " جامعه شناسی توسعه" انتشارات دانشگاه پیام نور،تهران.
مازر زاک، آن. 1376. روش های سیاست پژوهی. ترجمه هوشنگ نایبی. تهران: مرکز پژوهشهای بنیادی.
مرادی، نور الله."نقش کتاب در توسعه فرهنگی". فصلنامه کتاب؛دوره اول؛ش.اول،1369.
مکتبی فرد، لیلا. 1368 "نقش کتابخانه های عمومی در تحقق اهداف فرهنگی برنامه های توسعه ای ایران-1383"فصلنامه کتاب؛دوره هفدهم،ش.دوم،تابستان1385.
مک لئود، تاس. اچ. 1377. برنامه ریزی در ایران. ترجمه علی اعظم محمد بیگی. تهران: نشر نی.
مولینیر، پیر. 1372. آموزش مدیران فرهنگی. تهران: مرکز پژوهشهای بنیادی.
نجاتی حسینی، سید محمود و دیگران، 1379 ، مشارکت فرهنگی، انتشارات آن.
نظری، مرتضی،1387، " توسعه فرهنگی در ایران موانع و دشواری ها" www.aftab.ir/Articel، تهران.
نگاهداری ، ب. 1382. سیاستهای فرهنگی کشورهای جهان ،؛ گروه مترجمین کامبیز پارتازیان ، قباد شیرازی. تهران : ایلیاگستر.
وای .گی، چاک، 1382، " جهانگردی در چشم انداز جامع"،ترجمه علی پارسیان- سید محمد اعرابی، انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران.
وحید، م. 1386. بحثی در سیاست گذاری فرهنگی. فصلنامه سیاست، شماره 3، صص: 306-287.
وحید، مجید (ویراسته) 1382. سیاستگذاری و فرهنگ در ایران امروز. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجموعه قوانین و مقرّرات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1371)، ص 12.
وکیلی، ه.، آقاجاری، ه. 1379. سیاست فرهنگی ایران در عصر رضا شاه (1304-1320 خ). پایان نامه دکتری، دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم انسانی.
هاتر، مایکل و ایلد ریزو. جنبه های اقتصادی میراث فرهنگی. ترجمه علی اعظم محمد بیگی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
هال، مایکل و جان ام. جنکیز. 1378. سیاستگذاری جهانگردی. ترجمه محمد اعرابی و داود ایزدی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
ّیکاک، آلن و ایلد ریزو 1376. اقتصاد فرهنگ و سیاست های فرهنگی. تهران: مرکز پژوهشهای بنیادی.
یونسکو،1379،" راهبرد های عملی توسعه فرهنگی" ترجمه محمد فاضلی، انتشارات تبیان، تهران
یونسکو. 1358. فرهنگ و برنامه ریزی. ترجمه پهلوان، چنگیز. تهران: پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران.
یونسکو. 1376. رهیافتی انسان شناختی به فرهنگ و توسعه. ترجمه نعمت الله فاضلی و ممد فاضلی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزار فرهنگ و ارشاد اسلامی.
یونسکو. 1380. صنایع فرهنگی (مانعی بر سر راه آینده فرهنگ). ترجمه مهرداد وحدتی. تهران: انتشارات موسسه نگاه معاصر.
یونسکو. 1380. صنایع فرهنگی (مانعی بر سر راه آینده فرهنگ). ترجمه مهرداد وحدتی. تهران: انتشارات موسسه نگاه معاصر.
Bauer, J. (2000) "Multiculturalism, cultural community: is it about culture or ethnicity? The Canadian approach",Cultural Policy 7(1), 77-95.
Bennett, O. (1995) "Cultural policy in the United Kingdom: collapsing rationales and the end of a tradition", European Journal of Cultural Policy 1.2, 199-216.
Bettig, Ronald V.. Copyrighting Culture: The Political Economy of Intellectual
Burgi-Golub, N. (2000) "Cultural identity and political responsibility", Cultural Policy 7(2), 211-223.
Dae Jung Kim (1999), "Investment on the Cultural Sector for Future Development", at the speech for the Day of Culture on October 20, 1999.
FeatherstoneM(ed.) 1999 Global Culture: Nationalism, Globalization and Modernity. Sage, London and Newbury Park, CA in association with Theory, ulture and Society.
Gigi Bradford, "Defining Culture and Cultural Policy," in The Politics of Culture, ed. Gigi Bradford, Michael Gary, and Glen Wallach (New York:The New Press for Center for Arts and Culture, 2000), 12-13.
Jean T. (2002). The hidden dimension of globalization: What is at stake geoculturally? Global Policy Forum, New York, ATTAC May 29.
Jong, J.D. (1998) "Cultural diversity and cultural policy in the Netherlands", Cultural Policy 4(2), 357-387.
Property.. Boulder, CO: Westview Press, 1997.
Young Sam Kim (1995). "Culture and the Arts are a Basis for the Advanced Welfare State", in a speech at the Day of Culture on October 20, 1995.
1- Culture diversity
—————
————————————————————
—————
————————————————————