تارا فایل

انواع بیماریهای روانی و درمان آنها در بهداشت روان




بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان:
انواع بیماریهای روانی و درمان آنها در بهداشت روان

فهرست
مقدمه 4
انواع مختلف بیماری های موسوم به "اختلال ذهنی" یا ِ"دِمنس" 4
علائم و نشانه ها 4
علل و عوامل خطرساز 5
درمان بیماری 5
آزمایش و تشخیص 5
تعریف انواع بیماریهای روانی 5
تاریخچه 8
تظاهر بیماری های روانی با نقاشی 9
انواع بیماری های روانی 9
اختلالات اضطرابی 9
انواع اختلالات اضطرابی 10
اختلالات خلقی 10
انواع اختلالات خلقی 10
اختلالات سایکوتیک 11
علائم اختلالات سایکوتیک 11
اختلالات تغذیه ای 11
انواع اختلالت تغذیه ای 12
اختلالات کنترل تکانه 13
اختلالات شخصیتی 13
انواع اختلالات شخصیتی 13
علائم اختلال شخصیتی وسواسی-جبری 14
علائم اختلال شخصیتی پارانوئید 14
سایر بیماری های روانی که کمتر شایع هستند 14
درمان های موثر بر روی بیماری های روانی 15
مشکلات روحی روانی خانم ها 16
چرا افسردگی در زنان بیشتر است؟ 16
زن در حال جویدن ناخن از اضطراب 17
استرس پس از حادثه 17
خوردن بیش از حد از استرس 18
الگوهای تفکر غیر منطقی 19
خشم: از مشکل تا اختلال 21
باورها و خودگویه های غیرمنطقی رایج 22
بررسی رابطه باورهای غیرمنطقی الیس و پرخاشگری 25
رفتار ـ اراده ـ نگرش ـ اعتقاد 26
انتظار تایید از دیگران 29
زیاده از خود انتظار داشتن 29
سرزنش کردن 30
واکنش به ناکامی 30
بی مسئولیتی عاطفی (کنترل هیجانی) 31
نگرانی زیاد توام با اضطراب (توجه مضطربانه) 31
اجتناب از رویارویی با مسائل (مشکلات) 31
وابستگی 32
درماندگی نسبت به تغییر 32
کمال طلبی (کمال گرایی) 32
علت رفتارهای غیرمنطقی و خرافات 33
راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از ببیماریها 34
تکنیک ضد خجالت 48
فشارهای ناشی از بیماری روانی کدام است ؟ 58
آیا امیدی نیست ؟ 58
درباره بیماری شدید روانی چه می دانید ؟ 59
علائم اسکیزوفرنیا 59
علت بیماری اسکیزوفرنیا 60
نظریه تغذیه ای یا نظریه مولکولی 60
نظریه ویروسی 61
نظریه فشار محیطی 61
منابع 62

مقدمه
بیماری های زیادی وجود دارند که بر روح و روان تاثیر می گذارند. این بیماری های به نام بیماری های روانی شناخته می شوند. انواع مختلفی از این بیماری ها وجود دارند که گاها علائم مشترکی از خود نشان می دهند. در ادامه این مقاله مجله پیام سلامت قصد داریم شما را با انواع بیماری های روانی و روش های درمان آن ها آشنا کنیم.
بیماری روانی به گروهی از بیماریها گفته می شود که با تاثیر بر تفکر و رفتار باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در وی می شوند. علت بیماری های روانی به خوبی شناخته نشده است ولی آنچه مسلم است این است که عوامل ژنتیک، استرس های مختلف و نوع تعامل فرد با دیگران در ایجاد یا بروز آنها موثر است. افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنیا از جمله این اختلالات هستند. بیماری های موسوم به "اختلال ذهنی" را نمی توان با روند پیری معمولی برابر دانست ولی این بیماری در سنین باال بسیار رایج می باشد. در سوئد حدودا 150000بیمار مبتلا به این بیماری وجود دارد که بخش بسیار بزرگی از آنان باالی 75 سال سن دارند.ِ اصطلاح "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" به صورت کلی به بیماری هایی گفته می شود که اختلالاتی را در زمینه ی تفکر، برنامه ریزی و امکان ایجاد ارتباط بیمار با محیط اطراف به وجود می آورد. ِ بیماری های موسوم به "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" ربطی به پیری معمولی نداردِ این تصور که بیماری های موسوم به "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" مربوط به کهولت می گردد از دیرباز وجود داشته است. امروزه میدانیم که بیش از 100 بیماری مختلف می تواند به بروز این بیماری منجر شود.
انواع مختلف بیماری های موسوم به "اختلال ذهنی" یا ِ"دِمنس"
بیماری"آلزایمر" عادی ترین نوع این گونه بیماری هاست و حدود 60تا 70 درصد این گروه از بیماری ها را تشکیل می دهد. عادی ترین نوع این بیماری ها پس از "آلزایمر" بیماری موسوم به "اختلال ذهنی مربوط به عروق" می باشد. این بیماری معمولا همراه با بیماری"آلزایمر" ظاهر می گردد که در این حالت به آن بیماری "اختلال ذهنی ترکیبی" گفته می شود. از بیماری های دیگر که ِ میت وانند در این گروه قرار گیرند میتوان از بیماری "اختلال ذهنی قدامی" یا ِ ِ وی دِمنس، "ِدِم ِ نس ق ِ دامی" و همچنین دِمنس موسوم به mens ِ ( و بیماری"پارکینسون همراه با دِمنس" نام برد.
علائم و نشانه ها
علائم و نشانه های بیماری می توانند با توجه به نوع بیماری متفاوت باشند. ِ نشانه های این بیماری معمولا به صورت خزنده و در طول زمان ظاهر می گردد و برای اینکه بتوان بیماری را به صورت مشخص، جزء این گروه از بیماری ها قرار داد باید عوارض آن حداقل به مدت شش ماه ادامه داشته باشد. درجات مختلف بیماری "اختلال ذهنی" یا "دِمنس"ِ بیماری "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" معمولا در طول دوره ای طولانی به وجود آمده و ادامه می یابد. علائم این بیماری معمولا به تدریج ظاهر شده و توانایی های فرد بیمار نیز به تدریج کاهش می یابد. همزمان نیاز فرد بیمار به مراقبت و دریافت کمک برای انجام امور روزانه نیز افزایش می یابد. شدت درجات این بیماری را می توان به سه درجه ی "ملایم"، "متوسط" و "سخت" تقسیم نمود. شروع بیماری معمولا با پدیده ی فراموشی همراه است . ِ اولین و عادی ترین نشانه ی بروز بیماری "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" فراموشی است. همچنین بیمار مشکل می تواند خود را در محیطی به جز محیط خانه ی خویش بیابد. کارهایی که قبال به خوبی انجام می شدند تبدیل به مشکل بزرگی می شوند. قدرت تکلم و پیدا کردن کلمه ی مناسب به تدریج مشکل تر شده و بروز حالت عصبانیت، افسردگی و اختلال در رفتار فرد بیمار، مشاهده می شود.
علل و عوامل خطرساز
همچنین استفاده از الکل، مواد مخدر، وجود غده ی مغزی و بیماری ایدز نیز می تواند به بیماری ِ "اختلال ذهنی" یا "دِمنس" منجر شود.
درمان بیماری
در صورت تشخیص ِ بیماری "اختلال ذهنی" یا " دِمنس" امکان کاهش عوارض بیماری از طریق استفاده از دارو وجود دارد. همچنین استفاده از ابزار و وسائل کمکی نیز می تواند انجام امور روزانه را آسان تر سازد.
آزمایش و تشخیص
کشف بیماری در مراحل اولیه دارای اهمیت استِ در صورت بروز احتمال وجود بیماری "اختلال ذهنی" یا " دِمنس" حتما به پزشک مراجعه کنید تا با شروع بررسی های لازم امکان تشخیص به موقع بیماری و ارائه ی کمک های الزم بوجود آید. بررسی های اولیه معمولا چندین هفته به طول می انجامد و انجام معاینات متعدد و همچنین انجام یک سری آزمایشات گوناگون جهت تشخیص بیماری ضروری است. بیماری های دیگری نیز وجود دارند که علائم آنها مانند "اختلال ذهنی" یا ِ " دِمنس" است با این تفاوت که قابل معالجه می باشند.
تعریف انواع بیماریهای روانی
۱- بیماریهای خلقی :
خلق همان حالت هیجانی پایدار یک فرد است که گاهی به طور طبیعی در طیفی از شادی وغم در نوسان است . بیماریهای خلقی با احساسهای نابهنجار افسردگی و یاس مشخص میشوند که فرد به صورت مداوم دارای حالتهای مذکور می شود و انواع آن عبارتند از :
الف – بیماری افسردگی : خلق افسرده ، از دست دادن انرژی و علاقه ، احساس گناه ، کاهش تمرکز ، از دست دادن اشتها ، افکار خود کشی یا مرگ و مشکلات خواب و … از علائم آن است که خود به چند دسته اختلال افسردگی اساسی ، افسردگی فصلی ، افسردگی اتیپیک یا غیرنرمال یا فیزئول ، افسردگی مضاعف ، اختلال افسرده خویی و… تقسیم می شود .
ب – بیماری اختلال دوقطبی : همچنان که از اسم آن پیداست دارای دو حالت است که یک حالت آن از علائمی مانند : خلق بالا ، پرش افکار ، کاهش خواب ، افزایش اعتماد به نفس ، خود بزرگ بینی ، افراط در فعالیت ، ولخرجی و افزایش میل جنسی و …. تشکیل شده است و حالت دوم برعکس ، احساس افسردگی می باشد که خود به چند دسته اختلال دو قطبی ۱ ، اختلال دوقطبی ۲، اختلال خلق ادواری و .. تقسیم میشود .
۲-بیماری های اضطرابی :
اضطراب در بعضی شرایط و مواقع امری طبیعی است اما اگر به صورت احساس فراگیری از نگرانی یا وحشت درآید بیماری تلقی می گردد که انواع آن عبارت است از:
الف – اختلال هول (پانیک ) : دوره ای از ترس یا ناراحتی شدید است که ابتدا و انتهای آن مشخص میباشد که اغلب با بازار هراسی همراه می باشد که علائم آن به صورت تپش قلب ، تعریق ، لرزش ، احساس خفگی ، درد سینه ، تهوع ، سرگیجه ، ترس از دیوانه شدن ویا مردن ، مورمور شدن ، سرما لرزه و.. می باشد .
ب – هراس های بیمارگونی (فوبیا) : فرد، ترس مداوم و شدید از موقعیتهای معین یا اشیاء خاص و یا مکانهای خاص دارد و انواع مختلفی مانند هراس اختصاصی ، جمعیت هراسی ، بازار هراسی و … دارد .
ج – اختلال وسواسی – اجباری : وسواس عبارت است از : فکر ، احساس ، اندیشه یا حسی عود کننده و مزاحم و اجبار نیز فکر یا رفتاری آگاهانه ، معیارمند و عود کننده است مانند : شمارش ، وارسی ، اجتناب ، شستشو و … که این افکار وسواسی باعث اضطراب و رفتارهای اجباری باعث کاهش اضطراب می شود .
د- اختلال فشار روانی پس از آسیب (PTSD): مجموعه ای از علائم که پس از مواجهه (دیدن یا شنیدن ) با یک عامل فشار آسیب زای بی نهایت شدید برای فرد بوجود می آید که فرد به صورت ترس و درماندگی به این تجربه پاسخ می دهد و واقعه را دائماً در ذهن خود مجسم می کند و در عین حال می خواهد از یادآوری آن اجتناب کند .
هـ – اختلال اضطرابی فراگیر : اضطراب و نگرانی مفرط در اکثر اوقات روز درباره چندین واقعه یا فعالیت ، طی یک دوره حداقل شش ماهه تعریف می شود.
۳-اختلالات روان پریشانه (سایکوز
این گونه بیماران به صورت چشمگیر حس واقعیت سنجی آنان مختل می شود و فرد علی رغم داشتن توهم یا هذیان نسبت به بیماری خود بصیرت و آگاهی ندارد که انواع آن عبارتند از :
الف – اسکیزوفرنی : فرد از علائم هذیان ، توهم ، تکلم نابسامان ، رفتار نابسامان ، علائم منفی حداقل ۲ تای آن را به مدت ۶ماه یا بیشتر داشته باشد درصورتیکه علائم کمتر از ۶ ماه باشد به آن اسکیزوفرنی فرم اطلاق می شود .
ب – عاطفه گسیختگی( اسکیزوافکتیو ) : در این بیماری فرد هم خصایص اختلال خلقی و هم خصایص اختلال روانپریشی را دارد .
ج – اختلال هذیانی : اختلالی است که بیمار علامت غالبش عمدتاً یک هذیان ثابت می باشد و سایر حوزه های کارکرد او مشکلی ندارد که انواع مختلفی مانند : بدگمانی یا پارانوئید ، خودبزرگ بینی ، عاشقی ، حسادت و…. دارد .
د- اختلال روانپریشی گذرا: فرد در عرض یک روز تا حداکثر یک ماه به دنبال یک فشار شدید روانی ، اجتماعی ، حس واقعیت سنجی او مختل شده باشد .
۴- اختلالات شبه جسمی :
این نوع اختلالات عبارتند از : نشانه های جسمانی که عارضه ای طبی را تداعی می کنند ولی با هیچ عارضه طبی یا مصرف موادی خاص یا اختلال روانی دیگر قابل توجیه نمی باشند که انواع مختلف آن :
الف – اختلال جسمانی کردن : علائم مختلف جسمی متعدد است که با معاینات جسمانی و بررسی آزمایشات کافی قابل توجیه نمی باشند .
ب – اختلال تبدیلی : یک یا چند نشانه عصبی ( مثلاً ، فلجی ، کوری ، لنگیدن ، بی حسی ، غش کردن ) که با یک اختلال طبی یا عصبی شناخته شده قابل توجیه نبوده و با عوامل روانشناختی واسترس شروع و تشدید شود .
ج – خودبیمارانگاری : اشتغال ذهنی بیمار با ترس از بیمارشدن یا اعتیاد وی مبنی بر ابتلا به یک بیماری جدی .
د- اختلال بدریختی بدن : اشتغال ذهنی یا نقص تخیلی (مثل بینی بدریخت ) یا تحریف مبالغه آمیز یک عیب خفیف و جزیی در ظاهر جسمانی است .
هـ – اختلال درد : وجود دردی که مرکز اصلی توجه بالینی است . عوامل روانشناختی نقش مهمی در این اختلال به عهده دارند .
در تمام اختلالات ذکر شده اختلال ناشی ا زمصرف مواد و اختلال ناشی از طبی عمومی نیز باید به آنها اضافه کرد .
اختلالات جنسی : اختلالات تجزیه ای ، اختلالات خوردن ، اختلالات خواب ، اختلالات شخصیت ، اختلالات ناشی از سوء مصرف مواد ، اختلالات فراموشی و دمانس و …. از دیگر اختلالات مربوط به بیماریهای اعصاب و روان می باشد
تصویر هشت زن در قرن نوزدهم که به طرز محسوسی به بیماری روانی مبتلا هستند. (آرماند گاتیر)
آی سی دی-۱۰
سمپ D001523
بیماری روانی به گروهی از بیماریها گفته می شود که با تاثیر بر تفکر و رفتار باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در وی می شوند. علت بیماری های روانی به خوبی شناخته نشده است ولی آنچه مسلم است این است که عوامل ژنتیک، استرس های مختلف و نوع تعامل فرد با دیگران در ایجاد یا بروز آنها موثر است. افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنیا از جمله این اختلالات هستند.
تاریخچه
برای قرن ها با بیمارانی که از اختلالاتِ ذهنی (mental disorders) رنج می بردند به شیوه های کاملاً وحشیانه و بدوی برخورد می شد. این باور که علت اختلالاتِ ذهنی، شیاطین و نیروهای متافیزیکی هستند، یک باور رایج بود. شیوهٔ متداولِ درمان بیمارانِ ذهنی این بود که شرایطِ بدنیِ بیمار را به قدری نامناسب کنند تا شیطان مجبور به ترکِ بدن او گردد! از این رو بیمار را با آبِ جوش غسل می دادند، او را شلاق می زدند، به او گرسنگی می دادند یا او را شکنجه می کردند. زیگموند فروید، یکی از نخستین روانشناسانی بود که نیاز به شیوه های درمانی و ارائهٔ یک رویکرد جامع در این زمینه را احساس کرد و روانکاوی را بر این مبنا ایجاد کرد
انواع
بیماری های روانی انواع مختلفی دارند که برخی از معروف ترین آنها عبارتند از:
اختلالات خلقی
اختلالات اضطرابی
اختلالات روانپریشی
اختلالات شبه جسمی
اختلالات ناشی از مصرف مواد
اختلالات خوردن
اختلالات خواب
اختلالات شخصیت
اختلالات انطباقی
اختلالات روان تنی
اختلالات کنترل تکانه
اختلالات جنسی
اختلالات شناختی
تظاهر بیماری های روانی با نقاشی
برخی متخصصان عقیده دارند، تعداد زیادی از بیماری های اعصاب و روان که شخص از آن بی خبر است، با کشیدن نقاشی تظاهر پیدا می کنند؛ به طور مثال دالی نقاش معروف، با افزایش سن، در نقاش هایش آثار لرزش دست و بهم ریختگی خطوط دیده شد که خبر از بیماری پارکینگسون می داد؛ یا برخی دیگر که در نقاشی هایشان آثار آلزایمر، اسکیزوفرنی، افسردگی، خودشیفتگی، مشکلات بینایی و سرگیجه در نقاشی هایشان مشاهده شد؛ بنابراین می توان از نقاشی نیز در پزشکی نوین و تشخیص و درمان بسیاری از بیماری هایی که ریشه در ذهن و روان فرد دارند، بهره برد.[۲ انواع بیماری های روانی و معرفی روش های درمانی آن ها
بیماری های زیادی وجود دارند که بر روح و روان تاثیر می گذارند. این بیماری های به نام بیماری های روانی شناخته می شوند. انواع مختلفی از این بیماری ها وجود دارند که گاها علائم مشترکی از خود نشان می دهند. در ادامه این مقاله مجله پیام سلامت قصد داریم شما را با انواع بیماری های روانی و روش های درمان آن ها آشنا کنیم.
انواع بیماری های روانی
اختلالات اضطرابی
تجربه اضطراب برای هر کسی ممکن است پیش بیاید. اما افرادی که به اختلال اضطرابی مبتلا می شوند، به اشیاء و یا شرایط خاص پاسخی توام با ترس و خوف می دهند. در واقع در صورتی که واکنش فرد نسبت به موقعیت های مختلف مناسب نباشد و فرد کنترلی بر روی پاسخ خود نداشته باشد، به اختلالات اضطرابی مبتلا شده است.
انواع اختلالات اضطرابی
انواع این اختلالات عبارتند از:
* اختلال اضطراب فراگیر
* اختلال هراس
* اختلال اضطراب اجتماعی
* ترس های خاص
علائم اختلالات اضطرابی
علائم این بیماری به نوع اختلال اضطراب بستگی دارد. اما علائم کلی عبارتند از:
* احساس هراس و ترس دائمی
* مشکلات خواب
* ایجاد عرق سرد بر روی دست و پا
* تنگی نفس
* تپش قلب
* بی قراری
* خشکی دهان
* بی حسی یا سوزش در دست یا پا
* حالت تهوع
* تنش عضلانی
* سرگیجه
اختلالات خلقی
این اختلالات، اختلالات عاطفی نیز نامیده می شوند و شامل احساس مداوم و دوره ای غم و اندوه و یا شادی بیش از حد، و یا نوسانات از شادی شدید به غم و اندوه شدید است.
انواع اختلالات خلقی
رایج ترین نوع اختلالات خلقی عبارتند از:
* افسردگی
* اختلال دوقطبی
* اختلال خلق ادواری یا سیکلوتایمی
علائم اختلالات خلقی
علاوه بر حالات مزمن، علائم شایع این اختلالات خلقی عبارتند از:
* احساس ناامیدی و درماندگی
* مشکلاتی در خواب و یا خواب آلودگی روزانه
* بی اشتهایی و یا اشتهای زیاد
* خستگی یا کم انرژی بودن
* اعتماد به نفس پایین
* مشکل در تمرکز یا تصمیم گیری
اختلالات سایکوتیک
اختلالات سایکوتیک شامل آگاهی و تفکر تحریف شده می باشد. از علائم شایع این اختلال می توان به توهم، مانند دیدن تصاویر و شنیدن صداهایی که واقعی نیستند و باورهای غلط که فرد مبتلا آن ها را می پذیرد اما شواهد مخالف آن را ثابت نمی کنند، اشاره کرد. اسکیزوفرنی یکی از اختلالات سایکوتیک است.
علائم اختلالات سایکوتیک
علائم اصلی این اختلالات توهم، هذیان و داشتن تفکرات بی نظم است. سایر علائم عبارتند از:
* توهم
* هذیان
* گفتن سخنان آشفته یا نامنسجم
* تفکرات اشتباه
* رفتارهای عجیب و غریب و احتمالا خطرناک
* حرکات آهسته و یا غیر عادی
* از دست دادن علاقه برای رعایت بهداشت شخصی
* از دست دادن علاقه به فعالیت
* مشکلات ارتباطی
* ناتوانی در بیان احساسات
* نوسانات خلقی و یا سایر علائم خلقی مانند افسردگی یا شیدایی
اختلالات تغذیه ای
اختلالات ایجاد شده در غذا خوردن شامل احساسات شدید، نگرش ها و رفتار های مربوط به وزن و مواد غذایی است.
انواع اختلالت تغذیه ای
* بی اشتهایی عصبی
* پرخوری عصبی
* اختلال پرخوری
علائم بی اشتهایی عصبی
علائم بی اشتهایی عصبی خود را با رفتارهای زیر نشان می دهد
* کاهش وزن شدید
* پوشیدن لباس های شل و بزرگ برای مخفی کردن کاهش وزن
* اشتغال ذهنی مداوم در مورد غذا، رژیم غذایی و میزان کالری
* امتناع از خوردن غذاهای خاص، مانند کربوهیدرات ها یا چربی ها
* اجتناب از صرف غذا و یا غذا خوردن در مقابل دیگران
* آماده کردن استادانه غذا برای دیگران و امتناع از خوردن آن
* ورزش بیش از حد
* داشتن نظر منفی در مورد چربی ها
* توقف قاعدگی
* یبوست یا درد معده
* انکار این موضوع که لاغری مفرط یک مشکل است
علائم پرخوری عصبی
علائم این بیماری روانی عبارتند از:
* پرخوری
* اقدام به بالا آوردن غذا
* اجتناب از غذا خوردن در مقابل دیگران
* ورزش بیش از حد
* پوشیدن لباس های گشاد برای پنهان کردن بدن
* استفاده بیش از حد از آدامس، دهانشویه و خوشبوکننده ها
* گرفتن مداوم رژیم غذایی
علائم اختلال پرخوری
علائم اختلال پرخوری عبارتند از:
* پرخوری مشهود
* احتکار مواد غذایی، یا پنهان کردن مقدار زیادی غذا در مکان های عجیب و غریب
* پوشیدن لباس های گشاد برای پنهان کردن بدن
* اجتناب از غذا خوردن در مقابل دیگران
* گرفتن مداوم رژیم غذایی بدون کاهش وزن
اختلالات کنترل تکانه
افراد مبتلا به اختلالات کنترل تکانه در برابر میل، یا انگیزه برای انجام عملی که می تواند به خود یا دیگران ضرر برساند، ناتوان بوده و مقاومت نشان می دهند.
اختلالات شخصیتی
افرادی که اختلال شخصیت دارند صفات شخصیتی افراطی و غیر قابل انعطافی دارند که برای فرد در محل کار، مدرسه، و یا روابط اجتماعی مشکل ایجاد می کند. علاوه بر این، الگوهای فرد از تفکر و رفتار به طور قابل توجهی از انتظارات جامعه متفاوت و سفت و سخت تر است. این موضوع باعث می شود که آنها عملکرد طبیعی نداشته باشند.
انواع اختلالات شخصیتی
* اختلال شخصیتی ضد اجتماعی
* اختلال شخصیتی وسواسی-جبری
* اختلال شخصیتی پارانوئید
علائم اختلال شخصیتی ضد اجتماعی
* بی توجهی به نیاز و یا احساسات دیگران
* دروغ گفتن مداوم، سرقت و استفاده از نام های مستعار
* داشتن مشکل در محدوده زمانی معین با قانون
* نقض مکرر حقوق دیگران
* بروز رفتارهای که اغلب خشونت آمیز هستند
* بی توجهی به ایمنی خود یا دیگران
* رفتار تکانشی
* رفتارهای غیر مسئولانه
* عدم پشیمانی از رفتارهای خود
علائم اختلال شخصیتی وسواسی-جبری
* اشتغال ذهنی در مورد جزئیاتی مانند نظم و ترتیب و قوانین
* کمال گرایی افراطی
* علاقه به کنترل دیگران و ناتوانی در محول کردن وظایف
* غفلت از وقت گذرانی با دوستان و فعالیت های لذت بخش به دلیل تعهد بیش از حد به کار و یا یک پروژه
* ناتوانی در دور انداختن اشیاء شکسته و یا بی ارزش
* لجاجت
* انعطاف ناپذیری در مورد اخلاق و یا ارزش ها
* خساست در خرج کردن پول
علائم اختلال شخصیتی پارانوئید
* بی اعتمادی فراگیر و سوء ظن به دیگران و انگیزه های خود
* باور ناموجه در مورد این که دیگران قصد آسیب رساندن و یا فریب دادن او را دارند
* سوء ظن غیر موجه در مورد وفاداری یا اعتماد به دیگران
* تردید در اعتماد به دیگران به دلیل ترس غیر منطقی در مورد این موضوع که دیگران از اطلاعات آن ها استفاده می کنند
* برداشت نادرست در مورد اظهر نظر دیگران از تعهدات آن ها و تعبیر از این نظرات به عنوان توهین های شخصی
* واکنش های عصبی و خصمانه نسبت به درک غلط خود از رفتار دیگران به عنوان تحقیر و توهین
* کینه
* سوء ظن مکرر و غیر قابل توجیح نسبت به همسر
سایر بیماری های روانی که کمتر شایع هستند
* اختلال وسواسی- اجباری (OCD)
* اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
* سندرم پاسخ به استرس
* اختلالات تجزیه ای
* اختلالات ساختگی
* اختلالات جنسی و جنسیتی
* اختلالات علائم جسمانی
* اختلالات تیک
درمان های موثر بر روی بیماری های روانی
بیماری های روانی مانند بسیاری از بیماری های مزمن، نیاز به درمان دارند. خوشبختانه، پیشرفت های زیادی در دو دهه گذشته در مورد درمان بیماری های روانی کسب شده است. بلکه معمولا ترکیبی از درمان های زیر برای افراد مبتلا به بیماری های روانی مفید است.
بسیاری از افراد مبتلا به بیماری های روانی از طریق شرکت در درمان فردی یا گروهی قادرند که به زندگی عادی خود باز گردند. گزینه های مختلف درمانی نیز برای بیماری های روانی وجود دارد. اما هیچ درمانی به صورت اختصاصی برای هیچ کدام از بیماری های روانی طراحی نشده است. در نتیجه، بسیاری از بیماری های روحی را می توان با یک یا ترکیبی از روش های زیر درمان کرد:
* دارو
* روان درمانی
* گروه درمانی
* درمان های خاص مانند درمان شناختی-رفتاری و اصلاح رفتار
درمان های دیگر موجود عبارتند از:
* درمان های جایگزین، مانند آب درمانی، ماساژ و بیوفیدبک
* درمان های خلاقانه، مانند هنر درمانی، موسیقی درمانی و یا بازی درمانی
* هیپنوتیزم
* الکتروشوک (ECT)
* تحریک عصب واگ (VNS)
* تحریک مغناطیسی ترانس کرانیال (TMS)
* بیماری روانی شایع بین زنان
بیماری روانی به گروهی از بیماریها گفته می شود که با تاثیر بر تفکر و رفتار باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در وی می شوند.
از هر 5 بزرگسال 1 نفرشان در طول حیات بیماری های روحی را تجربه می کنند، اما زنان و مردان مستعد اختلالات متفاوتی هستند.
محققان دریافته اند که مردان بیشتر مستعد اعتیاد و مشکلات جامعه ستیزی هستند، حال آنکه زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند.

مشکلات روحی روانی خانم ها
طبق نظر دکتر سرانی استاد انستیتوی درنر در دانشگاه روانشناسی آدلفی، دلیل واحدی دال بر شکاف های جنسیتی وجود ندارد، بلکه ترکیبی از موارد بیولوژیکی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی منجر به این امر می گردد.
اگر شما نیز از یک از بیماری های روحی زیر دست و پنجه نرم می کنید، که اساساً زنان را بیش از مردان درگیر می کند، بدانید که این بیماری ها بسیار متداولند و البته به طور گسترده درمان پذیر، اما مستلزم متخصصان حرفه ایی بیماری های روحی برای ارزیابی و درمان است.
چرا افسردگی در زنان بیشتر است؟
بین 10 تا 15 درصد از زنان سطوح مختلف افسردگی را در طول حیات خود تجربه می کنند، که این آمار دو برابر مردان است. زنان تغییرات بیولوژیکی مهمی، بیش از مردان، را در طول حیات خود تجربه می کنند، بنابراین این تغییرات دوره ایی منقطع، مختل کننده یا موجب بیماری می گردد.
نوسانات هورمونی در افراد خاص می تواند موجب بروز بیماری های روحی در زنان گردد. دکتر جارد هیت من، روانشناس خانواده در هیوستون، تگزاس می گوید، هورمون ها نقش مهمی در دوران بارداری ایفا می کنند که منجر به افسردگی های پس از زایمان می گردد.
افسردگی را با اختلالات قاعدگی اشتباه نگیرید
هیت من معتقد است، علائم اختلال بی قراری پیش از قاعدگی بسیار شبیه اختلالات افسردگی است، بنابراین بسیاری از متخصصان آن را اختلال افسردگی حاد می خوانند. سرواژه های این دو نیز مشابه است.
مشکلات اجتماعی نیز نقش مهمی دارند، از آنجایی که ما، زنان، با ذهنیت مخفی نمودن افکار و احساسات رشد می کنیم، برخلاف مردان، که احساسات خود را بروز می دهند، و افکار خود را بیرون می ریزند. سرینی می گوید، ما همواره سعی می کنیم تا متوجه افکار و احساسات خود باشیم و آن ها را بروز ندهیم. پنهان کردن اندوه و نگرانی ها منجر به بروز بیماری های روحی بیشتری می شود.
دکتر کریستین کارپنتر، متخصص سلامت رفتار زنان در دانشگاه وکسنر خاطر نشان می کند که، علاوه بر این، فاکتورهای محیطی و فرهنگی، از جمله حقایقی در این باره که زنان هنوز باید کارهای خانه را انجام دهند و از خانواده خود مراقبت کرده و برنامه های اجتماعی آنان را سر و سامان دهند، حتی اگر خارج از خانه و به طور تمام وقت مشغول باشند، نیز بر آن ها تاثیر گذار است.
او اضافه می کند که، ما کم تر از همکاران و همتایان مرد خود کسب درآمد می کنیم که منجر به مضیقه های مالی و در نهایت حس اضطراب، افسردگی و ناامیدی در ما می گردد. عدم احساس گناه نسبت به دوری از فرزندان در طول ساعات اداری نیز بی تاثیر نیست. همین استرس و احساس گناه موجب افسردگی و وخامت آن می شود.
عمر زنان بیشتر از مردان
هیت من می افزاید که، زنان به طور میانگین از مردان بیشتر عمر می کنند، بنابراین بیش از مردان داغ دیدگی و تنهایی را تجربه می کنند، که از عوامل شناخته شده افسردگی قلمداد می شود.
الیسون آبرامز، روان درمانگر در نیویورک سیتی می گوید، افسردگی زنان در مقایسه با مردان نمودهای متفاوتی دارد. زنان اساساً علائم افسردگی را خستگی، عدم انگیزه یا عدم علاقه و گریه متداوم توصیف می کنند. از طرف دیگر، اکثر بیماران مذکری که از افسردگی به من مراجعه می کنند، از علائمی همچون عصبانیت، که از علائم آشکار و متداول افسردگی در مردان است، شکایت می کنند. ریشه افسردگی در بسیاری از بیماران وی، عدم اعتماد به نفس است، پیغامی تلفیقی از اجتماع و فرهنگ که از جوانی دریافت می کنیم.
نوسانات هورمونی در افراد خاص می تواند موجب بروز بیماری های روحی در زنان گردد.
زن در حال جویدن ناخن از اضطراب
طبق نظر انجمن اضطراب و افسردگی امریکا، از بلوغ تا سن 50 سالگی، زنان دوبرابر مردان اختلال اضطراب را تجربه می کنند، که علائم آن در قالب نگرانی، تنش، خستگی و ترس بروز می کند.
دوباره، فاکتورهای متعددی در این میان نقش ایفا می کنند، از جمله اجتماع و فرهنگ معیار و محرک های تنش زا، اما نحوه ی واکنش و برخورد با آن هاست که تمایز عمده بین زنان و مردان را مشخص می کند. نکته کلیدی در مطالعات انجمن روانشناسی امریکا این است که:مردان تمایل دارند تا عواطف خود را بروز دهند، حال آنکه زنان آن را پنهان می نمایند.

جویدن ناخن ها از اضطراب
البته زیست شناسی نیز نقش مهمی را ایفا می کند، و محققان بیش از پیش به تاثیرات استرادیول، اصلی ترین هورمون جنسی زنانه، تمرکز نموده اند. دکتر تامر گور، استادیار روانپزشکی و سلامت روان، عصب شناس، متخصص زایمان و بیماری های زنان در دانشگاه ملی وکسنر معتقد است، همین هورمون عامل و مسئول تفاوت های جنسیتی اختلالات عمده روانپزشکی می باشد.
استرس پس از حادثه
طبق نظر جنیفر ولکین، عصب شناس و روانشناس، به لحاظ تکنیکی اختلال استرس پس از سانحه نوعی از اختلال اضطراب است، طبقه ایی از بیماری که شامل اختلال ترس، اختلال اضطراب تعمیم یافته، فوبیا(ترس مرضی) و اختلال اضطراب جدایی می شود، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است، زیرا زنان دوبرابر مردان در معرض علائم حاد و حدوداً 4 برابر در معرض اختلال استرس مزمن قرار دارند.
اینچنین نیست که زنان به طور کلی حوادث بیشتری را تجربه کنند، اما ما زنان انواع خاصی از حوادث، از جمله سوء استفاده های جنسی و تجاوز را پشت سر می گذاریم که با استرس پس از حوادث ارتباط عمیقی دارد. چگونگی پاسخ ما به این تجربیات سخت می تواند وخامت اضطراب پس از حادثه را وخامت بخشد.
والکین شرح می دهد که زنان، در مقایسه با مردان نجات یافته از حوادث، بیشتر مستعد سرزنش خود هستند و بر این باورند که عدم کفایت آن ها منجر به حوادث می گردد. در صدر همه این ها، ما به طور ارادی و غیر ارادی از مهارت های مقابله، از قبیل رهاسازی یا سرکوب سازی استفاده می کنیم که خاطرات را متلاطم می سازد، که البته مفید نیستند.
والکین خاطر نشان می سازد که همچنین ممکن است زنان بیشتر مستعد اضطراب پس از حوادث باشند، زیرا ما بیشتر پذیرای افسردگی و اضطراب هستیم.
خوردن بیش از حد از استرس
اگرچه مردان نیز به اختلال خوردن مبتلا می شوند، اما این اختلال یک اختلال زنانه تلقی می شود. دکتر راشل پورتر معتقد است، این اختلالات اغلب دارای کلیدهای زنانه اعم از غرور، خویشتنداری، احساساتی بودن و ایده ال گرایی است.
تمام افرادی که بیلبوردها، پیام های بازرگانی یا مجلات بانوان را مشاهده کرده باشند، می دانند که زنان تحت فشار استانداردهای خاصی برای لاغری و تناسب اندام قرار دارند. پورتر می گوید، استانداردهای فرهنگی برای وزن متناسب، اندام و ظاهر موجه بار سنگینی را بر زنان تحمیل می کند و این مطلق گرایی بر روابط زنان با غذا و بدنشان تاثیرگذار است.
ابتلا به اختلال خوردن الکل به طور خاص، شایع ترین نوع اختلال خوردن، حتی شایع تر از آنارکسیا و گرسنگی مفرط است، که 2.8 میلیون بزرگسال امریکایی به آن مبتلا هستند. آمار حاکی از آن است که زنان دوبرابر مردان دچار اختلال خوردن الکل هستند، حال آنکه اختلال خوردن الکل به نظر رفتاری متداول در بین مردان است. آی مردم، من یک پیتزای کامل را به تنهایی می خورم و به کمک نیز نیاز ندارم!
پورتر می گوید، اختلال خوردن الکل در قالب امری مخفی، شرم آور، شدیداً هیجانی و به هر قیمتی که شده، اختلالی مستلزم تغییر است. اما اختلال خوردن برای تمام افرادی که آن را تجربه می کنند، و تمام افرادی که با آن دست به گریبانند و مستلزم درمان و مراقبت، خطرناک است.
الگوهای تفکر غیر منطقی
پالایش یا فیلتر ذهنی: از ویژگی های این الگوی تفکر وجود نوعی دید تونلی است که به موجب آن یک جزء ازیک موقعیت کلی مورد توجه واقع شده و بقیه اجزا مورد غفلت قرار می گیرد. این ادراک انتخابی اغلب فرد را به نادیده گرفتن جنبه های مثبت یا کم ارزش کردن آنها سوق می دهد. برای مثال، دوست شما خاطره غذای لذیذی راکه باهم خورده بودید برای شما بازگو می کند وشما به جای این که یک دید متعادل نسبت به موقعیت داشته باشید توجه خود را بر این نکته متمرکز می کنید که نوشابه شما ریخت و همه چیز خراب شد. این یک سبک تفکر عمومی در میان افراد دارای معلولیت ها وافراد مبتلا به افسردگی است که آنها معمولاً بر چیزی که ندارند متمرکز می شوند و پیشرفت های خود را نادیده می گیرند. درحالی که درمانگران بیشتر بر پیشرفت ها توجه دارند. افراد افسرده بیش از اندازه در مقابل آنچه که از دست می دهند، حساسند و معمولاً آنچه را که نصیبشان شده است نمی بینند. برای افراد مضطرب کوچکترین خطر می تواند جهان را نا امن سازد. افرادی که از خشم مزمن رنج می برند از روزنه ی به جهان می نگرند که در آن به جز بی عدالتی چیزی نمی بینند و همه نشانه های برابری و انصاف را مورد غفلت قرار می دهند. نه تنها توجه و ادراک، بلکه حافظه هم ممکن است سوگیری کرده و خاطرات زندگی مشمول پالایش و فیلتر ذهنی شود. کسی که این الگوی تفکر بر او حاکم است ممکن است تجارب مثبت زندگی خود را نادیده بگیرد و تنها به بخش هایی ازتجارب خود بیشتر توجه کند که او را خشمگین، مضطرب یا افسرده می کنند. کسی که از فیلتر ذهنی استفاده می کند بخش های منفی و ناگوار رویدادهای زندگی بزرگ کرده و آنها را فاجعه آمیز و مصیبت بار تلقی می کند.

2- الگوی تفکر"همه یا هیچ" : از این الگوی تفکر گاهی به عنوان تفکر"دو قطبی" یا "تفکر سیاه و سفید" یاد می شود که در آن جایی برای بروز رنگ خاکستری باقی نمی ماند. فرد مبتلا به این نوع خطای فکری، امور را غلط یا درست می بیند؛ بر روی این یا آن پافساری می کند؛ حالت اغراق آمیز هر کاری را در نظر می گیرد از حالت میانی غفلت می کند؛ افراد یا اشیا یا کاملاً خوب و یا کاملاً بد تلقی می شود. این گونه تعبیر و تفسیر واقعیات، به بروز افراطی واکنش های عاطفی منجر می شود که دامنه آن از ناامیدی تا شور و شعف و از خشم شدید تا آرامش کامل و سرخوشی متغیر خواهد بود. این الگوی تفکر بر قضاوت شخص در مورد خودش اثرمخرب دارد و ممکن است فرد در ارزیابی خودش به نتیجه برسد که چون شخص برجسته و کامل نیست، پس یک سکست خورده یا کودن است. به نظر می رسد که در دنیای این گونه افراد جایی برای اشتباهات یا معمولی بودن وجود ندارد و به محض این که اشتباهی را مرتکب شوند، خودشان را به باد انتقاد می گیرند و نتیجه می گیرند که آدم بی مصرفی هستند. همچنین، این گونه افراد نمی توانند اشتباهات دیگران را نادیده بگیرند و اغلب رفتار دیگران خصمانه ارزیابی می کنند.
3- تعمیم بیش از اندازه: در این الگوی تفکر،فرد براساس یک رویداد واحد و شواهد محدود به نتیجه گیری کلی می پردازد؛ اغلب از کلمات"همیشه" ، "هرگز" ، "هیچ کس" ، "همه" و… استفاده می کند. برای مثال، اگر اتوبوس دیر برسد، می گوید آن همیشه دیر می آید و من هیچ وقت موفق نخواهم شد به موقع به اتوبوس سوار شوم. به عنوان مثالی دیگر، دختری که گرفتار این گونه افکار است، ممکن است با از دست دادن تنها یک خواستگار به این نتیجه برسد که"هرگز کسی حاضر به ازدواج با او نخواهد شد". این الگو می تواند به یک زندگی بسیار محدود منجر شود. ممکن است یک تجربه بد فرد را به بازتولید همان تجربه در موقعیت های مشابه هدایت کند. تعمیم بیش از اندازه یا کلی بافی، اغلب به صورت قانون ثابت و تغییرناپذیر فرصت های تجربه شادی را برای فرد محدود می سازد.
ویژگی دیگر الگوی تفکر تعمیم بیش از اندازه، برچسب زدن کلی بر افراد، مکان ها، و اشیا است. برای مثال، کسی که با شما مخالفت می کند "یک نفهم واقعی" تلقی می شود؛ شهر تهران"جهنمی واقعی است" ؛ "تلویزیون یک وسیله شیطانی منحرف کننده است"؛ "تو آدم بی مصرفی هستی و برای هیچ کاری مناسب نیستی". وقتی فرد از چنین برچسب های کلی استفاده می کند، در واقع، به جای نفی رفتار غلط طرف مقابل یا نفی ویژگی نامطلوب، کل شخصیت یا کل موضوع را نفی می کند و همه شواهد متضاد را نادیده می گیرد.
4- استدلال هیجانی: در این الگوی تفکر، فرد از هیجان به عنوان شاهدی برای وجود حقیقت استفاده می کند. برای مثال، فرد وقتی عصبانی می شود، نتیجه می گیرد که حتماً طرف مقابل کار غیر منصفانه ای انجام داده است و دلیل آن همان عصبانی بودن او است.
5- خواندن ذهن یا فال بینی: در صورتی که این الگوی تفکر بر فرد حاکم باشد، تصور می کند که از احساسات و انگیزه های دیگران اطلاع دارد. اگرچه این پندار غلط است ولی، فرد مبتلا نتیجه گیری خود را واقعی و رفتار ناشی از این پندار را موجه ارزیابی می کند. خواندن ذهن می تواند نوعی فرافکنی باشدکه در طی آن، فرد احساسات و افکار خود را به دیگران نسبت می دهد. در این الگوی تفکر، فرد فرضیاتی در باره علت رفتار دیگران می سازد و بدون آزمایش، آنها را می پذیرد.
6- الگوی تفکر بزرگ نمایی و فاجعه سازی: در این الگوی تفکر، فرد مبتلا نقاط ضعف و شکست ها را بیش از اندازه بزرگ می کند و ازدرک اهمیت واقعی آنها ناتوان است. چنین افرادی ممکن است یک سردرد معمولی را نشانه بارز بیماری خطرناکی مانند سرطان تلقی کنند یا یک انتقاد معمولی را تهدید کلی شخصیت خود ارزیابی کنند و یا موانع ملایم زندگی را به عنوان سد راه فولادین و غیر قابل نفوذ در نظر بگیرند. البته، باید توجه داشت که فرد گرفتار این نوع تفکر، مشکلات را بزرگ می کند ودر مقابل جنبه های مثبت شخصیت وتوانایی های خود را برای مقابله ناچیز ارزیابی می کند.
7- شخصی سازی: در الگوی تفکر شخصی سازی، فرد مبتلا رویدادهای نامربوط را به خودش نسبت می دهد. برای مثال، یک شخص بدبین ممکن است رفتار دیگران را بدون دلیل به خودش مرتبط سازد. یک کارمند افسرده ممکن است پس از شنیدن شکایت رئیس اش از خستگی خود نتیجه بگیرد که حتماً رئیس از دست او خسته شده است. مهمانی که گلایه میزبان را از گرانی می شنود، ممکن است نتیجه بگیرد که منظور میزبان این است که مهمانی او برایش بسیار هزینه بر بوده است. مردی که تمجید همسرش را از درآمد بالای همسایه می شنود، ممکن است تصور کند همسرش به درآمد پائین او اشاره می کند و کفایت و لیاقت او را کمتر ارزیابی می کند.
8- الگوی تفکر مبتنی بر استبداد بایدها: در این الگو، شخص مبتلا، بر اساس فهرست نسبتاً طولانی از قوانین و بایدهای غیر قابل انعطاف که شیوه رفتار خود و دیگران را دیکته می کنند، عمل می کند. این ویژگی شبیه ویژگی کودکانی است که در مرحله مطلق گرائی تحول اخلاقی قرار دارند. فردی که در او این الگوی تفکر حاکم است، خود و دیگران را در قید و بندهای بایدهای خود ساخته قرار می دهد. نمونه هائی از بایدهای غیر منطقی و متداول افراد مبتلا به الگوی تفکر یاد شده به شرح زیر خلاصه شده است:
من هرگز نباید اشتباه کنم.
من باید همیشه در اوج لیاقت و کارآیی بمانم.
من باید یک پدر، مادر، معلم، همسر و… کامل باشم.
من باید قادر به تحمل هر نوع سختی باشم و در هیچ موقعیتی نباید خم به ابرو بیآورم.
من باید مظهر سخاوت، تواضع و شجاعت باشم.
من هرگز نباید خشمگین بشوم.
همه الگوهای تفکریاد شده از واقعیت ها فاصله داشته و به همین دلیل غیر منطقی و ناسازگارانه هستند. وقتی که این الگوهای ناسازگارانه تفکر نمی توانند در حل مسائل مفید واقع شوند، افراد مبتلا به طور مکرر با موانع و ناکامی ها مواجه می شوند ودر نتیجه فراوانی و شدت تجربه خشم در آنها افزایش می یابد. بنا بر این، ارتقای مهارت های خودنظم دهی خشم مستلزم اصلاح الگوهای تفکر ناسازگارانه است که در برنامه های آموزش مدیریت خشم، این هدف از طریق بازسازی شناختی پیگیری می شود.
خشم: از مشکل تا اختلال
خشم یک احساس نیرومند ناخشنودی و خصومت نسبت به موقعیت ها و افراد است. چنانچه این واکنش خشم از حد خاصی فراتر رود، ممکن است دچار اختلال شویم. یک اختلال زمانی ایجاد می شود که فرد آشفتگی هیجانی قابل توجه و یا نقص چشمگیری را در روابط با دیگران، کسب درآمد، امور منزل و یا تحصیل، تجربه کند. احساسات خشم معمولا بیش از اضطراب و افسردگی، موجب آشفتگی شخصی می شوند. سطوح بالای خشم معمولا منجر به محدود شدن توانایی حل مساله، تصمیم گیری تکانشی و اقدامات احمقانه می شود. خشم، عمدتا ناشی از باورها، انتظارات و خودگویه های غیرمنطقی خودمان است. شخصی که به آسانی عصبانی می شود، علت خشم را در درون خود نمی داند بلکه آن را به رفتار دیگران نسبت می دهد. بر خلاف آنهایی که دچار اضطراب یا افسردگی شدید می شوند، افرادی که دچار خشم مستمر و شدید هستند به ندرت می پذیرند که مشکل هیجانی دارند.
افسانه ها و واقعیت ها در مورد خشم
افسانه 1: خشم از یک عامل بیرونی مانند یک رویداد، موقعیت یا رفتار شخصی دیگر ناشی می شود و افراد کنترلی بر روی خشم خود ندارند.
واقعیت: ما هم مسئول علت خشم خود، و هم مسئول نحوه مدیریت آن هستیم. دیدگاه ABC در مورد خشم نشان می دهد که رویدادها و افراد ناخوشایند، تنها باورهای غیرمنطقی ما را برمی انگیزند و باورها و خودگویه های ما علت واقعی احساسات و رفتار خشم ما هستند.
افسانه 2: ابراز نمودن خشم، مفید و سالم است. من هنگامی که خشم خود را ابراز می کنم احساس بهتری دارم.
واقعیت: ابراز نمودن خشم به ما احساس قدرت، توانایی و کنترل می دهد و همزمان برروی احساسات آسیب، طرد، درماندگی و بی کفایتی ما سرپوش می گذارد.

افسانه 3: من در رابطه با خشم خود تنها دو انتخاب دارم: آن را بروز دهم یا آن را در خود نگه دارم.
واقعیت: انتخاب دیگری نیز وجود دارد. به جای ابراز یا در خود نگه داشتن خشم، با اصلاح باورها و خودگویه هایتان آن را کاهش داده و یا خاموش کنید. به یاد داشته باشید که ابراز خشم، عمل کردن به خشم است و عمل کردن به خشم احتمال این را که شما در آینده هم به هنگام مواجه شدن با ناکامی به ابراز خشم بپردازید، افزایش می دهد

افسانه 4: ابراز خشم توجه دیگران را جلب می کند، باعث می شود به آنچه می خواستید دست پیدا کنید و احتمال سوءاستفاده دیگران را از شما کاهش می دهد.
واقعیت: شاید ابراز خشم باعث شود که شما به آنچه که می خواستید دست پیدا کنید اما این امر فقط در کوتاه مدت صدق می کند. در درازمدت، ابراز شدید خشم به روابط ما آسیب می زند. فوران خشم موجب رنجیدگی، ناخشنودی، ایجاد شکاف در روابط، و حتی کینه و انتقام جویی می شود. خشم، خشم ایجاد می کند
باورها و خودگویه های غیرمنطقی رایج
رفتار درمانگران عقلانی- هیجانی، 11 باور و خودگویه غیرمنطقی رایج را شناسایی کرده اند. افراد با نگه داشتن این باورهای غیرمنطقی، اضطراب، خشم، افسردگی و آشفتگی های هیجانی دیگر را به میزان زیاد برای خود ایجاد می کنند. این باورها علت بسیاری از ناکامی ها و شکست در تحقق اهداف مهم به شمار می آیند. در مورد باورهای غیرمنطقی زیر بیاندیشید و سپس سه یا چهار مورد از آنها را که بیشتر در مورد خودتان صدق می کند انتخاب کنید. به هنگام فکر کردن راجع به این باورها، احتمالا دوستان یا آشنایانی نیز به ذهن شما می آیند که این باورها در مورد آنها صدق می کند. هر کدام را که تا حدودی در مورد شما صدق می کند یادداشت کنید. سپس بر روی زیر سوال بردن و ریشه کن نمودن این باورها که موجب احساس اضطراب، خشم و افسردگی در شما می شوند بیاندیشید.
لازم به ذکر است که به دنبال هر باور زیر، پیامدهای معمول آن و باورهای منطقی جایگزین ارائه خواهد شد.
اولین باور غیرمنطقی و رایج
این برای من یک ضرورت مبرم است که تقریبا از سوی تمامی افرادی که برایم مهم هستند دوست داشته شوم و مورد تایید قرار گیرم. چنانچه این امر محقق نشود، وحشتناک است و من نمی توانم آن را تحمل کنم. من بی ارزش خواهم بود.
پیامدهای معمول: خویشتن پذیری پایین، عزت نفس پایین،اضطراب و افسردگی.
باورهای منطقی جایگزین: من ترجیح می دهم که توسط اکثر مردمی که برایم مهم هستند دوست داشته شده و مورد تایید قرار گیرم. آگاهی از اینکه همگان من را دوست ندارند یا من را تایید نمی کنند وحشتناک نیست، می توانم آن را تحمل کنم و هنوز هم می توانم احساس ارزشمندی بکنم. معقول نیست که انتظار داشته باشم همه افراد زندگی ام مرا تایید کنند. من کنترل اندکی بر روی چگونگی فکر و احساس دیگران دارم.
دومین باور غیرمنطقی و رایج
من برای اینکه ارزشمند باشم، باید در جنبه های مختلف، توانا، شایسته و موفق باشم. من باید در تمامی حوزه های مهم صد در صد توانا باشم، در غیر این صورت نمی توانم آن را تحمل کنم، بی ارزش خواهم بود و باید بخاطر آن سرزنش شوم.
پیامدهای معمول: اضطراب، افسردگی، خویشتن پذیری پایین، عزت نفس پایین، مسامحه
باورهای منطقی جایگزین:من یک فرد ناکامل و جایزالخطا هستم که برای خودم نقاط قوت و ضعفی دارم. من در جهت پیشرفت تلاش می کنم و بعضی از کارها را می توانم به خوبی انجام دهم. من می توانم از اشتباهات و از دشواری های زندگی درس بگیرم.
سومین باور غیرمنطقی و رایج
جهان باید منصفانه باشد. مردم باید منصفانه و با ملاحظه رفتار کنند، وگرنه آنها بد،شرور، پست و بسیار احمق هستند و باید به شدت سرزنش و تنبیه شوند.
پیامدهای معمول: خشم، عصبانیت، انتقام جویی
باورهای منطقی جایگزین: من ترجیح می دهم که دیگران و جهان، منصف و معقول باشند اما زندگی اغلب منصفانه نیست. هرگاه که امکان داشته باشد، من دیگران را تحت فشار قرار می دهم تا منصفانه رفتار کنند.بعضی ها اعتقاد دارند که باید همیشه منصفانه رفتار کرده و کارهای درست انجام دهند. پس خود را به دلیل عالی و بی نقص نبودن شدیدا سرزنش می کنند. آنها نیاز دارند که خود را ببخشند، از رفتار خود پشیمان شوند و تلاش کنند تا در آینده عملکرد بهتری داشته باشند. در غیر این صورت ممکن است به احساس گناه و افسردگی زیادی دچار شوند.
چهارمین باور غیرمنطقی و رایج
جهان باید آسان باشد. بسیار وحشتناک و افتضاح است که کارها مطابق میل من پیش نمی رود. کارها باید مطابق میل من پیش برود و اگر چنین نباشد فاجعه است وتحمل آن را ندارم. جهان باید سرزنش شود، من بی ارزش می شوم و هرگز شاد نخواهم بود.
پیامدهای معمول: اضطراب، افسردگی، خشم.
باورهای منطقی جایگزین: ترجیح می دهم که کارها مطابق میل من پیش برود؛ گاهی این اتفاق می افتد و گاهی هم اینگونه نیست. وقتی که کارها مطابق میل من پیش نمی رود ناراحت کننده است، اما فاجعه نیست. من آن را دوست ندارم ولی می توانم تحملش کنم. من همیشه نمی توانم رویدادهای اطراف خود را کنترل کنم اما می توانم به طور عمده باورها و خودگویه هایم را در مورد این رویدادها کنترل کرده و کنترل زیادی را بر روی احساساتم اعمال کنم.
پنجمین باور غیرمنطقی و رایج
در مورد مضطرب، خشمگین و افسرده بودن و شاد نبودنم نمی توانم کاری بکنم.زیرا احساسات من ناشی از چیزهایی است که برای من اتفاق می افتند. یک تفکر غیرمنطقی و نادرست این است که باور داشته باشیم دیگران، رویدادها و موقعیت ها، عمدتا موجب احساسات ما می شوند .کنترل هیجانات، غالبا کاری دشوار است، اما با کمک گرفتن از تکنیک هایی که تا کنون در موردشان صحبت کرده ایم این کار برایتان آسانتر می شود.
پیامدهای معمول: ناشادی، آشفتگی هیجانی، ترس و هراس ناشی از هیجانات و رفتاری که ظاهرا خارج از کنترل است.
باورهای منطقی جایگزین: باور من در مورد رویدادها و موقعیت ها و آنچه که در مورد آنها به خودم می گویم، علت اصلی احساسات من است.
ششمین باور غیرمنطقی و رایج
چنانچه چیزی خطرناک یا ترسناک باشد، باید به طور مداوم و مفرط، نگران بوده ومنتظر وقوع آن باشم. ترس و باورهای غیرمنطقی، گاهی اوقات مانع از آن می شوند که ما انسانها احتیاط های معقول به عمل آوریم. یک باور غیرمنطقی دیگر در همین ارتباط می توانداین باشد: "بسیاری از موقعیت ها خطرناک و تهدید کننده هستند و من باید همواره هوشیار باشم که از چنین موقعیت های خطرناکی اجتناب کنم ." پیامدهای معمول: اضطراب، ترس، نگرانی، مشکلات خواب واستیصال روانی.
باورهای منطقی جایگزین: بیشتر موقعیت هایی که بالقوه خطرناک هستند، واقعا هیچ گاه اتفاق نمی افتند. من می توانم هوشیار بوده و تا حدودی موقعیت های خطرناک را کنترل نمایم. من می توانم با رویدادهای بدی که توان تغییر آنها را ندارم کنار آمده و سازگار شوم.
هفتمین باور غیرمنطقی و رایج
اجتناب از مواجه شدن با دشواری ها و مسئولیت های زندگی، و به تعویق انداختن آنها، راحت تر از مواجه شدن با آنهاست. ناکامی ناشی از مواجه شدن با موقعیت ها و مشکلاتی که مجبور به مواجهه با آنها نیستیم وحشتناک است و من نمی توانم آن را تحمل کنم. این دشواری ها و مشکلات باید مورد نکوهش و نفرین قرار گیرند. پیامدهای معمول: مسامحه و احساس گناه پدید می آید، مشکلات کوچک تبدیل به مشکلات بزرگ می شوند، فرد در مقابل مشکلات فزاینده احساس درماندگی می کند، اهداف عمده فرد به مخاطره می افتد، اغلب اضطراب و افسردگی ایجاد می شود و فرد اغلب از توانایی پایین برای تحمل ناکامی برخوردار است.
باورهای منطقی جایگزین:مواجه شدن با مسئولیتها، مشکلات و کارهای سخت، بخشی از زندگی است. برخورد با مشکلات در مراحل اولیه آنها ناراحت کننده است، اما به هیچ وجه وحشتناک نیست. من می توانم هنگام وقوع مشکلات با آنها روبرو شده و آنها را تحمل کنم.
هشتمین باور غیرمنطقی و رایج
من کاملا به دیگران وابسته هستم و به فردی قویتر از خودم نیاز دارم تا به او اتکا کنم؛ من نمی توانم زندگی خودم را اداره کنم. چنانچه به فردی قویتر از خود متکی نباشم وحشتناک خواهد بود و من تحملش را ندارم. بدون او بی ارزش خواهم بود و همیشه بدبخت خواهم ماند. من درمانده هستم و بدون دریافت کمک قابل ملاحظه از دیگران نمی توانم کارکرد مناسبی داشته باشم.
پیامدهای معمول: وابستگی به کسانی که در برآوردن نیازهای فرد، قابل اتکا نیستند، اضطراب.
باورهای منطقی جایگزین: من دوست دارم که دیگران مرا راهنمایی کرده و از من حمایت کنند، اما واقع بینانه تر این است که به خودم متکی باشم. من می توانم یاد بگیرم که مستقل تر باشم.
نهمین باور غیرمنطقی و رایج
سابقه گذشته من، دلیل عمده احساسات و رفتارهای کنونی من است. چیزهایی که زمانی در گذشته تاثیر نیرومندی بر من داشته اند در آینده نیز همچنان تاثیر قوی بر من خواهند داشت.
پیامدهای معمول: ممکن است فردی که چنین باوری دارد در احساسات و هیجانات ناخوشایند غرق شود و از تلاش برای بهبود این احساسات و هیجانات دست بردارد.
باورهای منطقی جایگزین: احساسات و رفتار فعلی من بیشتر به وسیله باورها و خودگویه های فعلی من کنترل می شوند نه به وسیله رویدادهای دوری که سالها قبل اتفاق افتاده اند. برخی از بخش های گذشته من ناخوشایند هستند، اما من می توانم یاد بگیرم که با آنها زندگی کنم. من چیزهای زیادی از این تجارب آموخته ام. من می توانم راه هایی بیابم تا بخش های ناخوشایند گذشته من ناراحتی کمتری را سبب شوند.
دهمین باور غیرمنطقی و رایج
در صورتی که فردی برایم اهمیت داشته باشد، باید در مورد مشکلات و آشفتگی های او بسیار مضطرب، خشمگین و افسرده شوم. درست است که گرفتاری های زیادی در جهان وجود دارد و غالبا اتفاقات بد برای انسان های خوب می افتد، یکی از ارزش های من این است که به دیگران کمک کنم و برای ایجاد دنیایی بهتر تلاش نمایم.
پیامدهای معمول: اضطراب، خشم، افسردگی.
باورهای منطقی جایگزین: هنگامی که اتفاقات بد برای دیگران روی می دهد، من ناراحت و اندوهگین می شوم و در صورتی که بتوانم، برای کمک به آنها تلاش می کنم. با این وجود، بدبختی و ناراحتی دیگران ارتباط مستقیم با ایجاد احساسات شدید چون اضطراب، افسردگی و ناشادی من ندارد.
یازدهمین باور غیرمنطقی و رایج
تقریبا یک راه حل درست و بی نقص برای تمامی مشکلات وجود دارد و وحشتناک است که این راه حل را نیابم. من نمی توانم آن را تحمل کنم. این مشکل باید مورد نفرین قرار گیرد. هیچ گاه راه حلی برای آن نخواهد بود. پیامدهای معمول: اضطراب، خشم و افسردگی و فکر کردن مداوم در مورد مشکلات.
باورهای منطقی جایگزین: من دوست ندارم مشکلات،بدون راه حل های بی نقص باشند. اما من می توانم با آن کنار بیایم. من می توانم بر دنیای خودم که پیچیده و همراه با ناکامی است تاثیر بگذارم، اما نمی توانم آن را به طور کامل کنترل کنم.
بررسی رابطه باورهای غیرمنطقی الیس و پرخاشگری
در دیدگاه عقلانی ـ عاطفی، افکار انسان ها بر احساسات و رفتارهای آنها تاثیر می گذارد و حتی آنها را به وجود می آورد. احساسات بر افکار و رفتار، و رفتار بر افکار و احساسات تاثیر می گذارد، بنابراین برای تغییر دادن یکی از این سه عامل باید دست کم یکی از دو عامل دیگر را تغییر داد.
الیس در اختلالات عاطفی اصل A-B-C را بنیان نهاد که بر اهمیت کنترل شناختی بر حالات عاطفی تاکید می کند. این اصل با این نظر پدیدارشناختی همسو است که ادراک فرد از یک رویداد، چگونگی پاسخ رفتاری او را تعیین می کند.
دیدگاه الیس مبتنی بر این واقعیت است که حوادث و اتفاقاتی که برای انسان رخ می دهد بیشتر تحت تاثیر عوامل علت و معلول خارج و فراسوی اراده و اختیار فرد است. البته الیس بر این باور نیز می باشد که انسان امکاناتی دارد که هرچند دشوار به نظر می رسند، اما چنانچه او اقدام لازم را به عمل آورد می تواند آینده خود را کنترل کند و به شکلی دلخواه در آورد. به رسمیت شناختن توانایی تعیین کننده انسان در شکل دادن به رفتار و تجربه های عاطفی اش در تئوری شخصیت دیدگاه درمان عقلانی- عاطفی رفتار به ترتیب A-B-C تشریح شده است.
به نظر الیس وقتی حادثه فعال کننده ای (A) برای فرد اتفاق می افتد، او براساس تمایلات ذاتی خود ممکن است دو برداشت متفاوت و متضاد (B) داشته باشد: یکی افکار، عقاید و باورهای منطقی و عقلانی (rB) و دیگری افکار، عقاید و برداشت های غیرعقلانی و غیرمنطقی (iB). در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد، به عواقب منطقی (rC) دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت و در حالتی که فرد تابع افکار و عقاید غیرمنطقی و غیرعقلانی باشد، با عواقب غیرمنطقی (iC) روبه رو خواهد شد که در این حالت، او فردی مضطرب و غیرعادی است که شخصیت ناسالمی دار
(A) عبارت است از وجود یک واقعیت، رخداد یا رفتار و نگرش مشخص دیگر. (B) تعریف فرد یا تعبیر و تفسیر فرد از A می باشد و (C) واکنش فرد است؛ یعنی ناکامی ها و آشفتگی های عاطفی که تصور می شود به طور مستقیم در پی پدیده A به وجود آمده و پیامدهای آن است. تشخیص دادن و شناخت درست این ارتباط ها می تواند به احتمال تغییر و به کنترل درآوردن شخص از نگرش ها و رفتارش درباره واکنش های خود در برابر شرایط و اوضاع و احوال زندگی منجر شود. بدین سان هرچند تجربه های برانگیزنده ممکن است منشا و سرچشمه رنج زیاد انسان شوند، ولی این باورها و عقاید غیرمنطقی ماست که مشکل آفرین بوده و برای مدت ها موجب ناراحتی ما می شوند.
همچنین الیس دو عامل دیگر را نیز بیان می کند: (D.6؛ یعنی بحث کردن و (E)؛ یعنی اثرات. درمانگران و مشاوران باید با مراجعان خود به بحث و گفت وگو بپردازند تا غیرمنطقی بودن افکار آنان را روشن سازند. این بحث کردن باید به گونه ای پیش برود که بیمار یا مراجع تحت تاثیر قرار گرفته و از اثرات بحث مثبت مشاور به عقاید منطقی دست یابد و به رضایت خاطر و شادی برسد. برخی از لغزش ها و اشتباه های فکری مراجع به این شرح هستند:1. نادیده گرفتن مثبت ها؛ 2. بزرگ کردن موارد منفی؛ 3. کلی گویی کردن و تعمیم دادن
باورهای غیرمنطقی الیس عبارت اند از:
1. انتظار تایید از دیگران؛
2. زیاده از خود انتظار داشتن؛
3. سرزنش کردن؛
4. واکنش به ناکامی؛
5. بی مسئولیتی عاطفی( کنترل هیجانی)؛
6. نگرانی زیاد توام با اضطراب (توجه مضطربانه)
7. اجتناب از رویارویی با مسائل (مشکلات)؛
8. وابستگی؛
9. درماندگی نسبت به تغییر
10. کمال طلبی (کمال گرایی).
رفتار ـ اراده ـ نگرش ـ اعتقاد
بدیهی است که وجود باورها و اعتقادات نادرست، نگرش بیمارگونه و حاکمیت جبر بر روان، بروز رفتاری بیمارگونه و پرخاشگرانه را در پی خواهد داشت. وجود بین اعتقاد و رفتار و یا بین نگرش و رفتار تعادل روانی انسان را خدشه دار می سازد. از دیدگاه مدل های شناختی که در شناخت و درمان افسردگی و پرخاشگری به تفصیل درباره آن بحث شده است، وجود باورهای غلط در ذهن انسان است که او را گرفتار این بیماری می کند و بدیهی است اصلاح این باورها در فرآیند شناخت درمانی، محور درمان را تشکیل می دهد. حال، انتظار از یک جهان بینی صحیح این است که به انسان شناخت واقعی از خود، خدا، جهان و جامعه بدهد. در جهان بینی الهی نخستین و مهم ترین اصل، احساس نیاز انسان به خداوند است. اگر در این اصل اولیه، غفلت یا تردید وجود داشته باشد نمی توان انتظار داشت که بنای شخصیت انسان صحیح و استوار پایه گذاری شود. انسانی که احساس بی نیازی کند به تکبر و استکبار نفس مبتلا می شود و در پی آن دچار خودبزرگ بینی می گردد و در نتیجه، رابطه خود را با منبع فیض قطع می کند. همچنین انسان های دیگر را برده خود می داند، روحیه انتقادپذیری را از دست می دهد، عیب های خود را نمی بیند و پرتوقع می شود. چنین فردی بسیار آسیب پذیر می باشد و وجود او را تضاد و کشمش فرا می گیرد. قرآن آرامشی را که ایمان در نفس مومن ایجاد می کند، چنین توصیف می فرماید: "آری آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک نیامیختند امنیت مال آنهاست و آنها هدایت یافتگانند".(

مومن واقعی از مرگ نمی هراسد و به آن با دیدی واقع بینانه می نگرد، زیرا می داند که هیچ گریزی از آن نیست و هر انسانی اجلی معین دارد و آنگاه که اجلش فرا رسد یارای به تاخیر انداختن آن را ندارد. او از گرفتار شدن به امراض یا پیش آمدن حوداث ناگوار باکی ندارد، زیرا عقیده دارد که حوادث خوب و بد، آزمایشی از طرف خداوند است، تا معلوم شود چه کسانی هنگام شادی سپاس می گویند و به وقت گرفتاری و خشم، صبر پیشه می کنند.
پرخاشگری در زندگی انسان آن چنان رایج بوده است که اصولاً بشر آن را بدیهی تلقی می کرده است و نخستین پژوهش های علمی در باب آن به عنوان پدیده ای ناخوشایند، بیش از یکصد سال قدمت ندارد. گرچه 250 تعریف متفاوت از پرخاشگری ارائه شده است، اما ویژگی کلی پرخاشگری که مورد قبول اکثریت باشد این است که:
1. رفتار پرخاشگرانه باید از طرف فرد مورد پرخاشگری به صورت منفی ادراک شود.
2. در رفتار پرخاشگرانه باید قصد و نیت، آزار رساندن باشد.
با توجه به این دو ملاک، پرخاشگری به رفتاری اطلاق می شود که به طور عمدی موجب آزار فیزیکی یا روانی دیگران شود.
هارت، تورنر، هیتز، کاردوزو و پاراز به منظور بررسی تاثیر آموزش مدل حادثه فعال کننده- باورها- پیامد بر باورهای غیرمنطقی تیپ شخصیتی A، با استفاده از ابزارهای مناسب اندازه گیری، استرس زندگی و میزان خشم آزمودنی ها را در 138 دانشجو اندازه گیری کردند. آموزش ها تاثیر تعدیل باورهای غیرمنطقی بر خشم را بیشتر از تاثیر آن بر استرس زندگی نشان دادند. همچنین نتایج نشان داد که تاثیر تعاملی مدل حادثه فعال کننده- باورها- پیامد بر خشم در مقایسه با تاثیر آن بر استرس زندگی، قابل ملاحظه است . همچنین آنان رابطه معناداری بین باورهای غیرمنطقی و پرخاشگری مشاهده کردند.
در تبیین احتمالی احتمالی تایید این فرضیه شاید یکی از بهترین تبیین ها، نظریه عقلانی- عاطفی- رفتاری الی باشد، زیرا وی معتقد است که وقتی حادثه فعال کننده ای رخ می دهد (A)، رفتاری که از فرد سر می زند به طور مستقیم از این حادثه فعال کننده ناشی نمی شود، بلکه بین حادثه فعال کننده و رفتار فرد، (B) و تفکرات فرد و در حقیقت، نظام باورهای وی قرار دارد که بر چگونگی و نوع رفتارهای وی تاثیر می گذارد. بنابراین، رفتاری مانند پرخاشگری می تواند به عنوان پیامد (C) باورهای غیرمنطقی فرد باشد. حال به نظر می رسد که وقتی حادثه فعال کننده ای برای دانش آموزان اتفاق می افتد، دانش آموزانی که میزان باورهای غیرمنطقی آنها بیشتر است تحت تاثیر نظام باورهای غیرمنطقی خود دست به رفتار پرخاشگرانه زده، در حالی که رفتار پرخاشگرانه بیشتر حاصل فرایند باورها و تفکرات غیرمنطقی خود آنهاست تا حادثه فعال کننده. همچنین به نظر می رسد، پرخاشگری در افراد پرخاشگر، مانند دانش آموزان پرخاشگری که میزان بالای پرخاشگری را گزارش کرده اند، به صورت یک باور و ایده ثابتی در آمده است که در مقابل هر پدیده ای که اتفاق می افتد، باید با پرخاشگری برخورد کرد. تکرار این نوع رفتار، اعتقاد به آن را به صورت یک باور غلط و غیر منطقی درمی آورد. حال آنکه عکس این قضیه صادق است و باورهای غیرمنطقی نیز می توانند در طول زمان، رفتارهای غیرمنطقی مانند پرخاشگری را نیز در پی داشته باشند.
این یافته، تاییدی بر نظریه عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری الیس است، چراکه وی معتقد است باورها و افکار فرد بر رفتار وی تاثیر می گذارند و این نوع باورهای فرد است که تعیین کننده رفتارهای اوست نه حادثه فعال کننده یا همان اتفاقی که رخ داده است. طبق این دیدگاه، پرخاشگری رفتاری است که پیامد باورهای غیرمنطقی فرد است و هرچه میزان باورهای غیرمنطقی فرد بالاتر باشد، میزان پرخاشگری وی نیز بیشتر خواهد بود.
همچنین این یافته، تاییدی بر نظریه انتقال برانگیختگی است که به تعامل هیجان و شناخت در شکل گیری رفتار پرخاشگرانه توجه می کند. بر اساس این نظریه، افکار می توانند ما را به ارزیابی وقایع هیجانی برانگیزنده هدایت کنند و بدین وسیله بر چگونگی واکنش ما در مورد آن وقایع تاثیر بگذارند. بنابراین به نظر می رسد که داشتن باورهای غیرمنطقی به عنوان شناخت عمل کرده و پرخاشگری که حاصل چنین شناختی است، تعامل هیجان ـ پرخاشگری را ایجاد می کند. آلبرت الیس نوع خاصی از درمان شناختی به نام درمان عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری (REBT) ابداع کرده است. REBT بر این مقدمه و پیش فرض استوار است که مردم، هشیارانه تصمیم می گیرند که چگونه فکر و احساس کنند. در این دیدگاه، مردم مشکلات عاطفی و احساسی خود را از طریق تفکر غیرمنطقی یا آنچه الیس آن را باورهای غیرعقلانی می نامد، به وجود می آورند. الیس می گوید که بدون در نظر گرفتن وراثت و تربیت، افراد می توانند به صورت هوشیارانه، تصمیم به تغییر روش تفکر خود بگیرند، به طوری که بتوانند مشکلات خود را با "نزاع" با باورهای خود یا "عملی تر" فکر کردن، حل کنند.
به عقیده الیس،بنیان گذار درمان عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری، اختلال عاطفی و به خصوص آنچه امروز نوروتیک یا روان آزردگی نامیده می شود، خاستگاه های متعدد شناختی، عاطفی ورفتاری دارد که نه تنها از شناخت و تفکر ناشی می شود، بلکه به طور عمده تحت تاثیر آن است. او معتقد است انسان اساساً آسیب پذیر متولد می شود و به مرور زمان در محیط فیزیکی و اجتماعی زندگی او رفتار سالم و ناسالم از تعامل بین آمادگی های ذاتی و محیط بیرونی، به ویژه محیط اجتماعی شکل می گیرد. او می گوید: انسان ها به ندرت تفکرات، احساس ها و رفتارهای خالص دارند. آنها حاصل تعامل بین جنبه های مختلف هستند و عواطف وتفکر آنها آن قدر به هم وابسته اند که گاهی به جای یکدیگر به کار می روند. الیس بر عوامل شناختی و به خصوص اعتقادات نامعقول انسان ها در ایجاد اختلالات روانی تاکید دارد. او بر این باور است که انسان ها غالباً با بایدها و حتماً هایی روبه رو هستند که آنها را از تعامل با دیگران گرفته اند. به نظر وی انسان ها باید بتوانند این بایدها و حتماً های مطلق خود را زیر سوال ببرند. وی معتقد است که معمولاً انسان ها می خواهند از تنهایی خویش، روابط اجتماعی خویش، روابط جنسی خویش با دیگران یا از کارکردن وتفریحات خویش لذت ببرند، ولی عقاید معیوب آنها اجازه نمی دهد به هدفشان برسند. اعتقادات غلط باعث نگاه غلط و رفتار غلط می شوند. وقتی انسان ها معتقدند باید همانی اتفاق بیفتد که آنها می خواهند، اختلال عاطفی ایجاد می شود. این اختلال، به ویژه وقتی پیش می آید که تحمل ناکامی شخص کم است. عقاید نامعقول از دیدگاه الیس سه دسته اند: توقع از خود، توقع از دیگران، توقع از دنیا و زندگی که الیس برای اشاره به تمام اظهاراتی که در آنها "باید" به کار می رود از اصطلاح "باید اندیشی" استفاده می کند. برخی از اعتقادات نامعقول از نظر الیس عبارت است از:
1. اعتقاد نامعقول در مورد کفایت و موفقیت؛ 2. اعتقاد نامعقول در مورد عشق و تایید؛ 3. اعتقاد نامعقول در مورد مظلوم واقع شدن؛ 4. اعتقاد نامعقول در مورد آرامش و امنیت. به نظر الیس هرچه این عقاید فراوان تر باشند، انسان در برابر اختلال روانی آسیب پذیرتر می شود. این را هم به خاطر داشته باشید که: انسان هایی که احساس بدبودن یا بی ارزشی می کنند کسانی هستندکه برای نظرات وارزش های دیگران اهمیت بسیاری قائل اند.
الیس اختلالات رفتاری را زاده تفکر خیالی و بی معنای انسان می داند به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن خود غیرمنطقی می داند:
انتظار تایید از دیگران
یکی از باورهای غیرمنطقی"تایید دیگران" است؛ یعنی شما بر این باورید که به تایید و حمایت دیگران نیاز دارید. در واقع می خواهید که همه، شما را دوست داشتند و بپذیرند و احترام کنند. این تصور غیرعقلانی است، زیرا چنین هدفی غیرقابل دسترسی است و اگر فردی در پی چنین خواسته ای باشد کمتر خود رهبر و بیشتر نا امن و مضطرب و ناقض نفس خویش خواهد بود. این مطلوب است که انسان مورد محبت و دوستی قرار گیرد، ولی در عین حال، فردِ منطقی و عقلانی هیچ گاه علایق و خواسته هایش را قربانی چنین هدفی نمی کند.این باور غیرمنطقی می تواند به دلایل گوناگونی برای انسان مشکلاتی فراهم کند. برای مثال، چون شخص نمی داند که آیا خواهد توانست مورد تایید قرار گیرد یا نه، دچار ناراحتی و نگرانی می شود. حال اگر هم تایید دیگران را به دست آورد بعد نگران خواهد بود که مبادا آن را از دست دهد، و این نگرانی روی عملکرد او و زندگی آینده اش اثر بد می گذارد. مورد تایید همه قرار گرفتن، خواسته ای غیرقابل دسترسی است، زیرا معمولاً کارها و گفته های ما را عده ای قبول و عده ای رد می کنند و برخی هم به آن بی تفاوت اند. بنابراین، بهتر است راه صحیح زندگی خود را ادامه داده و بدانیم که گرچه تایید دیگران باعث رضایت و خشنودی انسان می شود، ولی امری ضروری و الزامی نیست.
زیاده از خود انتظار داشتن
اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است نیز تصوری امکان ناپذیر است و تلاش وسواسی در راه کسب آن، فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا می کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی به فرد دست می دهد. در این مورد، شما بر این باورید که باید حتماً فردی موفق باشید باید به همه اهدافتان دست یابید و باید در هرکاری صلاحیت و توانایی لازم را داشته باشید تا آن را در سطحی بالا و با موفقیت کامل انجام دهید. این یک باور غیرمنطقی است که می تواند بر زندگی انسان اثر منفی بگذارد، به ویژه هنگامی که شخص با شکستی روبه رو می شود. بعضی افراد وقتی با شکستی روبرو می شوند احساس می کنند که فرد نالایقی هستند و این تصور نادرست وغیرمنطقی از لحاظ جسمی و روانی آنان را بیمار می کند. بنابراین، بهتر است هنگام شکست و ناکامی در زندگی، از قضاوت درباره خود اجتناب کنید. اگر هم در موردی لازم دیدید که درباره رفتار خود قضاوت کنید و نهایتاً آن را نادرست یا ناشایست تشخیص دادید، فقط سعی کنید که به اصلاح آن بپردازید.
سرزنش کردن
اعتقاد به اینکه گروهی از مردم شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه و مزمت شوند نیز باورهای غیرمنطقی است که شما درباره خود یا دیگران دارید و معتقدید که اگر عمل اشتباهی انجام دهید باید حتماً سرزنش ـ یا حتی مجازات ـ شوید. این باور می تواند مشکلاتی به بار آورد. اما قبل از هر چیز باید بدانیم که انسان موجود کاملی نیست و فطرتاً جائز الخطاست، از این رو، هر فردی ممکن است دچار اشتباه شود یا کار غلطی انجام دهد، و چون لازمه این باور غیرمنطقی این است که فرد خطاکار باید سرزنش و مجازات شود، همین باور نادرست موجب می شود شما از خودتان یا دیگران خشمگین شده و حتی در مورد خود احساس گناه نموده و دچار افسردگی شوید. اما باید دانست که این نوع احساس تند و خشم آلود نمی تواند اشتباهات را تصحیح و خطاها را جبران کند و اصولاً سرزنش کردن، مسئله را حل نمی کند، بلکه باید در پی آن باشیم که چه کنیم تا در آینده دچار چنین اشتباهی نشویم.
واکنش به ناکامی
اعتقاد به اینکه اگر وقایع و حوادث آن طور نباشند که فرد می خواهد، نهایت بیچارگی و فاجعه است.واکنش به ناکامی نوعی باور غیرمنطقی است که وقتی کارها آن طور که باید پیش نمی رود یا طبق میل شما انجام نمی گیرد و یا مردم برخلاف آنچه مورد نظر شماست رفتار می کنند، در نتیجه، دچار آشفتگی می شوید. گرفتار شدن به این آشفتگی یک "باور" است که یقیناً غیرمنطقی است. سرچشمه فرضیه ناکامی- پرخاشگری طرز فکر غیرعاقلانه واکنش به ناکامی است؛ وقتی به شدت ناکام می شوید یا در حق شما بی عدالتی می شود و طرد می کنند احساس می کنید خیلی افتضاح شده و فاجعه هولناکی رخ داده است. این طرز تفکر غلطی است، زیرا ناکام شدن احساس طبیعی است، ولی حزن واندوه شدید و طولانی موضوعی غیرمنطقی است، چراکه اولاً: دلیلی وجود ندارد که وقایع و حوادث باید متفاوت با آن چیزی باشند که طبیعتاً هستند، ثانیاً: حزن و اندوه شدید نه تنها موجب تغییر موقعیت نمی شود، بلکه اغلب اوقات آن را بدتر می کند، ثالثاً: اگر یافتن هر نوع چاره ای در موقعیت موجود غیرممکن است تنها راه چاره آن است که آن را بپذیریم، رابعاً: اگر فرد موقعیت را آن طور که می خواهد و در صدد است تعبیر و تفسیر نکند، محرومیت به اختلالات عاطفی منجر نخواهد شد.اپیکتتوس بیش از دو هزار سال قبل گفته است: "کسی که وقایع اجتناب ناپذیر نمی تواند بر او غلبه کند هرگز شکست نمی خورد". شوپنهاور چند قرن پس از اپیکتتوس می گوید: "مهم ترین توشه زندگی، رضا وتسلیم است".
بی مسئولیتی عاطفی (کنترل هیجانی)
بر اساس این باور غیرمنطقی تصور می کنید که خوشی ها و ناخوشی ها متاثر از عوامل بیرونی و خارج از کنترل انسان است و به همین دلیل چون اعمال دیگران یا حوادث روزمره دنیا را مسئول ناراحتی های خود می دانید معتقدید که اگر دیگران تغییر کنند یا حادثه ای رخ ندهد احساس راحتی خواهید کرد. البته چنین باوری هم می تواند آثار سویی بر جسم و روح انسان بگذارد که یکی از آنها آشفتگی عاطفی است.اگر فردی بپذیرد که اختلالات و عواطف نتیجه احساسات و ارزشیابی ها و تلقین فرد به خودش است، در این صورت کنترل و تغییر آنها ساده و امکان پذیر خواهد بود. فرد عاقل و باهوش می داند که بخش بسیاری از ناراحتی از درون او ناشی می شود.
نگرانی زیاد توام با اضطراب (توجه مضطربانه)
اعتقاد داشتن به این تفکر غیرمنطقی که همواره باید از وقوع احتمالی برخی رخدادها در آینده احساس نگرانی کنیم.یا به عبارتی باید به هر چیزی که خطرناک و ترس آور به نظر می رسد مشغولیت ذهنی پیدا کرد و در مورد آن مضطرب شد،این تفکری غیرعقلاتی است، زیرا ناراحتی و اضطراب زیاد، اولاً: مانع ارزشیابی عینی خوادث خطرناک و ترس آور می شود، ثانیاً: اگر اتفاقی بیفتد مانع از مقابله منطقی با آن می شود، ثالثاً: به ظهور خطر کمک می کند، رابعاً: امکان وقوع آن بیش از حد افزایش می یابد، خامساً: در بیشتر موارد نمی توان از وقوع حوادث غیرقابل پیش بینی جلوگیری کرد، سادساً: موجب بدتر شدن حوادث و وقایع خواهد شد. فرد عقلانی می داند که خطرهای بالقوه به آن اندازه ای که انسان از آنها می ترسد، وحشتناک نیستند و اضطراب نه تنها از وقوع آنها جلوگیری نخواهد کرد، بلکه باعث افزایش آن خواهد شد. می توان گفت: وقایع وقتی بدترین وقایع می شوند که شما به جای آنکه به وحشت زا بودن طرز فکرتان فکر کنید، آن وقایع را هولناک بدانید.
اجتناب از رویارویی با مسائل (مشکلات)
یک باور غیرمنطقی دیگر، دوری جستن از مشکلات است. شما پیش خود فکر می کنید دوری گزیدن از مسائل زندگی و شانه خالی کردن از مسئولیت ها خیلی آسان تر و صحیح تر از روبه رو شدن و درگیر شدن با آنهاست، از این رو، در پی چیزهایی هستید که مسئله ساز نباشد.این تفکر، غیرعقلانی است، زیرا دوری و اجتناب از یک کار، سخت تر ودردناک تر از انجام آن است و به مشکلات و نارضایتی های بعدی می انجامد و باعث کاهش اعتماد به نفس می شود.فرار از مشکلات خود می تواند مشکل آفرین باشد، زیرا طفره رفتن از کارهای ظاهراً سخت و ناخوشایند رفته رفته در ضمیر ناخودآگاه شما اثر پایداری می گذارد و موجب می شود بعدها روبه رو شدن با هر کاری برایتان مشکل و ناخوشایند باشد. به جای طفره رفتن و فرار از مشکلات، سعی کنید کارهای ضروری را ـ حتی اگر ناخوشایندتان باشد ـ بدون فغان و شکوه انجام دهید و در پی آن بلافاصله دست به کاری بزنید یا برنامه ای را شروع کنید که باب طبعتان باشد و در واقع برای کار سختی که انجام داده اید به خودتان پاداش و جایزه بدهید. اگر فرد تسلیم شود و دوری را بپذیرد برخلاف این ضرب المثل عمل کرده است که: "نابرده رنج، گنج میسر نمی شود".
وابستگی
وابستگی یکی از باورهای غیرمنطقی در زندگی انسان هاست. شما اعتقاد دارید که همواره باید فردی قوی تر از خودتان در کنار شما باشد و در همه امور به او تکیه کنید. وابستگی به این شدت می تواند مضر و فلج کننده باشد. ما در تمام مراحل زندگی روزمره خود احتیاج به کمک دیگران داریم. اما این دلیل نمی شود که وابستگی را به آن حد برسانیم که قبول کنیم نمی توانیم برای خود به تنهایی کاری انجام دهیم. وابستگی به دیگران بیش از حد متعارف، یعنی از دست دادن استقلال، و عدم استقلال، یعنی لذت نبردن از زندگی و یا به عبارتی گم کردن زندگی. یک فرد متکی به دیگران ممکن است در زندگی خود احساس آرامش کاذبی داشته باشد، زیرا لازمه وابستگی این است که اولاً: همیشه باید سپاس گذار دیگران باشد، ثانیاً: با دور شدن شخص حمایت کننده، این حمایت ها اجباراً قطع می شود و فرد وابسته، تنها و در تنگنا می ماند. بنابراین، بهتر است سعی کنید روی پای خودتان بایستید و شخصاً تصمیم بگیرید. البته هر کاری ممکن است با شکست یا پیروزی همراه باشد و یقیناً عدم موفقیت ناگوار است، ولی از ارزش فردیِ شما به عنوان یک انسان فعال نمی کاهد.
درماندگی نسبت به تغییر
اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی، تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت، عقیده ای غیرعقلانی است. فرد عقلانی در عین حال که گذشته را مهم می شمارد، می تواند با بررسی رفتار گذشته و مورد سوال قراردادن عقاید و باورهای ناراحت کننده گذشته اش، به تغییر رفتار کنونی خویش اقدام کند. فرد سالم بیش از آنچه به گذشته توجه دارد به حال و وضعیت موجود توجه می کند. اگرچه ممکن است گذشته، حال را تحت تاثیر قرار دهد، ولی ضرورتاً تعیین کننده آن نیست، بلکه افراد از تاثیر فرضی گذشته، حال را تحت تاثیر قرار می دهند.
کمال طلبی (کمال گرایی)
بر اساس این باور غیرمنطقی، شما فکر می کنید که برای هر مشکلی همیشه یک راه حل کامل وجود دارد. بنابراین اگر به آن راه حل احتمالی دست نیابید آن را فاجعه ای وحشتناک تلقی خواهید کرداین عقیده، غیرعقلانی است، به این دلیل که اولاً: هیچ گاه چنین راه حل کاملی وجود ندارد، ثانیاً: نتایجی که فرد از قصور در پیدا کردن چنین راه حلی تصور می کند، غیرواقعی است و تاکید بر پیدا کردن چنین راه حل مطلقی به اضطراب، نگرانی و ترس شدید و ناراحتی می انجامد، ثالثاً: این نوع کمال گرایی به راه حل های ناقص تری منجر خواهد شد. فرد عقلانی می کوشد تا حتی الامکان راه حل های متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از بین آنها بهترین و عملی ترین را انتخاب کند.اعتقاد به کمال مطلق در زندگی روزمره بر خلاف واقعیت است، زیرا در دنیای مادی چیزی به نام قطعیت، کمال یا حقیقت محض وجود ندارد.
علت رفتارهای غیرمنطقی و خرافات
آنچه در تحقیقشان یافته اند می تواند توجیه کند که برای مثال چرا بازیکنان بیس بال، آداب طولانی و پیچیده ای بجا می آورند و یا تحلیلگران بازار بورس گاهی بر اساس اطلاعاتی کامل بی ضرر، روندی بد یمن را پیش رو می بینند.
جنیفر ویتسون، می گوید: نیاز به ساختار فکری و یا درک یک موضوع، مردم را به سمتی هدایت می کند که خود را به گونه ای فریب دهند که چیزهایی را ببینند یا ارتباطاتی برقرار کنند که در عالم واقع وجود ندارد.
ویتسون که مقاله علمی اش در این زمینه در مجله علمی "ساینس" انتشار می یابد ، عنوان می کند "زمانی که ما قادر به کنترل چیزی نیستیم، چیزهایی می بینیم و یا به دنبال الگوهایی- گاه غیرواقعی – می گردیم تا احساس کنترل خود را بازگردانیم."
این محقق می گوید بسیاری از بازیکنان بیس بال نمونه های کلاسیکی از یک فرد خرافاتی هستند. این افراد لباس ورزشی که برایشان شانس می آورد می پوشند و قبل از شروع بازی چندین کار خاص انجام می دهند.
او و همکارش آدام گالینسکی از دانشگاه نورث وسترن در ایلی نویز به این فکر افتادند که احتمالا نداشتن کنترل فرد در کانون اصلی بسیاری آداب و حرکات آیینی و تئوری های توطئه قرار دارد.
آنان برای اثبات این موضوع یک سلسله آزمایش انجام دادند و در آنها به طرق مختلف روی میزان کنترل افراد اثر گذاشتند، برای مثال از مردم خواستند به چندین سوال پاسخ دهند سپس به طور اتفاقی به نیمی از آنها گفتند که دارند اشتباه می کنند.
آنگاه داوطلبان می بایست الگوها را پیدا می کردند. در یک آزمایش از آنها خواسته شد در طرح های نقطه نقطه، تصاویری را بیابند. نیمی از آنها مجموعه ای از نقاط بی هدف و معمولی بود و در نیمی دیگر می شد تصاویری را پیدا کرد.
هر دو گروه به درستی تصاویر را از میان نقطه ها تشخیص دادند اما گروهی که بر اساس قسمت قبلی آزمایش احساس می کردند کنترل از دستشان خارج است، در 43 درصد مجموعه نقطه ها نیز تصاویری را "مشاهده " کردند.
ویتسون گفت " ما روی احساس کنترل افراد اثر گذاشتیم و نشان دادیم که نیاز آنها به داشتن ساختار فکری افزایش یافته است .
در یک آزمایش دیگر از این افراد خواسته شد براساس اطلاعاتی که نسبتا بی طرف و خنثی بود، سهامی را انتخاب کنند.
ویتسون گفت افرادی که احساس می کردند قدرت کنترل ندارند، احتمال بیشتری داشت که در مورد یک سهم نظر قاطعانه ای بدهند حتی زمانی که هیچ الگوی واقعی که نظر آنان را تایید کند وجود نداشت.
ویتسون گفت " مردم در تمامی انواع اطلاعات و داده ها الگوهای غیرواقعی مشاهده می کنند، در بازارهای بورس روندهایی را مشاهده می کنند، در صحنه هایی بی جان چهره هایی را می بینند و در میان آشنایان خود به دنبال یافتن ردپای توطئه هایی هستند.
او چنین نتیجه گیری می کند که این آزمایش نشان می دهد نداشتن کنترل به نیاز مبرمی برای نظم می انجامد حتی نظمی خیالی و موهوم.
به گفته او با توجه به وضعیت بحرانی و خطرنا ک در بازار بورس وال استریت، معامله گران ممکن است در حالی که منتظر پیامدهای این اوضاع هستند، از روی خرافات مواظب باشند پایشان داخل شکافهای پیاده روگیر نکند و یا به نکات آیینی دیگری توجه کنند.
."آنها به هر نوع الگویی که به آنان احساس بهتری بدهد، متوسل خواهند شد."
راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از ببیماریها
راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از ببیماریهای مزمن

بیماری جسمی مزمن و صعب العلاج برای بیمار و خانواده او به منزله یک بحران است و آنها باید راهکارهای مقابله با این بحران را بیاموزند و به درستی به کار برند .

اگر مشکلات و اختلالات روانی بیمار مزمن جسمی به مدت طولانی ادامه پیدا کند موجب وخامت بیماری جسمی او می گردد و روند درمان را با اشکال مواجه می سازد و مانع از تاثیر روشهای درمانی می شود . به کار گیری روشهای زیر موجب ارتقاء سلامت روان بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن می گردد و به آنان کمک می کند تا بتوانند وضعیت جسمانی خود را بپذیرند و با آن سازگار شوند . انجام اقدامات زیر به بیمار ، خانواده ، اطرافیان و مراقبین بیمار توصیه می شود :

1-پذیرش بیماری :

بیمار نقص ها و ناتوانیهای خود را که بعلت بیماری به وجود آمده بپذیرد و بداند که نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری پرانرژی ، پرقدرت و سریع باشد و توان جسمی او در برخی زمینه ها دچار محدودیتهایی شده است . هراندازه بیمار بیشتر به وضعیت بیماری خود آگاه و هشیار باشد و آن را بپذیرد و هراندازه اطلاعات بیشتری در مورد بیماری خود کسب کند به همان اندازه بیشتر می تواند با پزشک خود در مراحل درمان همکاری کند و به بهبود خود کمک نماید . عدم پذیرش بیماری ، انکار کردن و کتمان آن موجب می شود تا نتواند از خدمات درمانی مناسب و به موقع استفاده کند و این امر منجر به وخامت بیماری او می شود .

بیمار مبتلا به اختلال جسمی مزمن یاد بگیرد که چگونه تا آخرعمر خود با این بیماری زندگی کند و علی رغم علائم ناتوان کننده بیماری خود بتواند با موقعیتهای مختلف زندگی مواجه شود .

2-انتظارات واقع بینانه :

بیمار بتواند انتظاراتش را از خود و بیماریش تعدیل نماید و دیدگاههای آرمانی و دور از واقعیت راجع به وضعیت خود نداشته باشد . او انتظارات خود را با وضعیت فعلی بیماری و جسم خود مطابقت دهد و با در نظر گرفتن محدودیتها و ناتوانی هایش از خود انتظار داشته باشد . بیمار تعیین کند که با توجه به وضعیت فعلی بیماری ، از خود چه انتظاری دارد .

3-پذیرش درمان ( درمان بیماری جسمی ) :

بیمار در وهله اول سعی کند برنامه ریزی مناسب و دقیق برای درمان خود داشته باشد . بیمار به پزشک خود و توانایی او در طبابت اطمینان داشته باشد و توصیه های درمانی اورا بپذیرد و اجرا کند . سعی کند با پزشک خود در اجرای روشهای درمانی همکاری کند و به نتایج درمان امیدوار باشد .

4-مشاوره و روان درمانی :

بیمار از یک مشاور یا روان شناس برای حل مشکلات روانی خود کمک بگیرد و از راهکارهای او برای سازگاری با بیماری خود استفاده نماید . درمانگر به بیمار کمک می کند تا بیماری و وضعیت جسمانی خود را بپذیرد . نسبت به خود احساس خوب و تصویر ذهنی مثبتی داشته باشد . همچنین به بیمارکمک می کند تا به خود باوری برسد ، احساس کفایت و کارآمدی در زندگی داشته باشد و اعتماد به نفس و عزت نفس او تقویت گردد.

علاوه براین خانواده و مراقبین بیمار در صورت لزوم تحت مشاوره و رواندرمانی توسط مشاور یا روان شناس قرار بگیرند . از آنجا که شرایط دشوار بیماری فرد می تواند وضعیت جسمی و روانی اعضای خانواده او را تحت تاثیر و مورد آسیب قرار دهد ، افراد خانواده بیمار باید همانطور که به مراقبت و حمایت از بیمار توجه دارند ، مراقبت سلامت جسمی و روانی خود باشند و سعی کنند از بروزاختلالات روانی در خود و بیمارشان پیشگیری نمایند .

5-درمان روانپزشکی :

در صورت لزوم بیمارو اعضای خانواده او به روانپزشک مراجعه کنند و با نظر روانپزشک جهت کنترل اختلالات روانی خود داروهای روانپزشکی مصرف نمایند .

6-مراقبت صحیح و مناسب از بیمار :

یکی از مهمترین وظیفه اطرافیان بیمارمزمن کمک به درمان بیمار ، مراقبت از بیمار از نظر بهداشت فردی ، تغذیه ، مصرف دارو و توجه به علائم و روند پیشرفت بیماری اوست . آنها مراقب باشند تا بیمار بر اثر افکار خودکشی به خود آسیب نرساند .علاوه بر این اطرافیان وظیفه تامین آرامش خاطر و کاستن از اضطرابها و فشارهای روانی بیمار را بر عهده دارند . آنها نباید بیمار را سرزنش کنند و هرگز نباید با او بدرفتاری نمایند . آنها نباید وضعیت بیماری او را وحشتناک و بغرنج جلوه دهند و بیماررا بترسانند. همچین افراد خانواده باید سعی کنند که از مشاجره با یکدیگر و بیمار بپرهیزند و حتی المقدور جَو آرام و به دور از تنش و تشنج را برای بیمار فراهم آورند .

همسر ، افراد خانواده و دوستان نزدیک بیمار افرادی هستند که می توانند متحدین مهم درمانگر در کار رواندرمانی بیمار محسوب شوند و نقش موثری در سلامت روان بیمار داشته باشند .

با توجه به تاثیر متقابل وضعیت جسمی و وضعیت روانی انسان بریکدیگر ، افراد مبتلا به بیماریهای مزمن جسمی سعی کنند تا خود را از ابتلاء به اختلالات روانی محافظت نمایند و افراد خانواده و مراقبین آنها تمام تلاش خود را در پیشگیری و کنترل اختلالات روانی این بیماران بنمایند . زیرا ابتلاء بیماران مزمن جسمی به اختلالات و مشکلات روانی ، روند بیماری جسمی آنها را پیچیده تر و وخیم تر می کند و درمان بیماری جسمی آنها را با دشواریهای زیادی مواجه می نماید . هرچقدر بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن جسمی در آرامش و سلامت روانی بیشتری باشند به همان اندازه بیماری جسمی آنها وضعیت آسان تری پیدا می کند و درمان بیماری جسمی آنها نتیجه بخش تر خواهد بود .

ایجاد یک شبکه حمایتی مناسب یک تلاش متقابل است همانگونه که اطرافیان بیمار تلاش می کنند تا از او حمایت و مراقبت کنند بیمار نیز سعی نماید تا ارتباط خوبی با خانواده ، مراقبین و اطرافیان خود داشته باشد و از تلخی و بدرفتاری با آنان بپرهیزد .

اعضای خانواده ، مراقبین و پزشک نباید هیچ چیزی را در مورد وضعیت بیماری فرد از او مخفی نگهدارند بلکه باید با بیمار صادق باشند .

7-شبکه حمایتهای اجتماعی :

اعضای خانواده ، دوستان ، همکاران ، آشنایان و مراقبین بیمار شبکه حمایتهای اجتماعی او را تشکیل می دهند . این افراد تلاش کنند تا حمایتهای عاطفی و اجتماعی لازم را از بیمار بنمایند و در تحمل مشکلات بیماری ، او را تنها نگذارند ، آنها باید از بیمار مراقبت کنند ، با او هم حسی و همدردی کنند . او را همانگونه که هست و با تمام نقص ها و ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرند . تحت هیچ شرایطی اجازه ندهند که بیمار احساس تنهایی و انزوا و طردشدگی داشته باشد و به او در سازگار شدن با شریط بیماریش کمک کنند . بیمار نباید از درخواست کمک از دیگران امتناع کند او باید بپذیرد که به کمک دیگران نیازمند است و از کمک خواستن از دیگران شرمسار نباشد . بیمار باید به خود اطمینان بدهد که تنها نیست و اطرافیان او افراد مهربانی هستند که به او علاقه مندند و حاضرند به او کمک کنند و او را در شرایط بیماریش تنها نخواهند گذاشت .
8- برقراری ارتباط اجتماعی موثر :

بیمار سعی کند از ارتباطات اجتماعی کناره گیری نکند و با افراد خانواده ، دوستان و آشنایان خود بیش از پیش ارتباط و دیدار داشته باشد . پیشنهاد می شود که او در مورد نگرانیها و احساساتی که راجع به خود و بیماریش دارد با افراد مورد اعتماد در میان خانواده و دوستانش درددل کند و ترسها و افکار خود را ابراز نماید .

9-انجام فعالیتهای فردی ، شغلی و اجتماعی :

باید تلاش کند در صورت امکان تمام فعالیتهای روزمره و شخصی خود را انجام دهد و در فعالیتهای شغلی و اجتماعی نیز مشارکت داشته باشد و خود را از اینگونه فعالیتها کنار نکشد .

10-انجام فعالیتهای هنری :

چنانچه وضعیت جسمانی بیماراجازه می دهد به فعالیتهای هنری نظیر موسیقی ، خطاطی ، شعر، صنایع دستی و نقاشی بپردازد.

11-تعالیم مذهبی:

بیماربا عبادت کردن و استعانت از تعالیم مذهبی ارتباط خود را با خداوند تقویت کند و از خداوند یاری بخواهد و با مطالعه متون مذهبی و عرفانی به زندگی خود معنا ببخشد و جنبه های معنوی و روحانی وجود خود را تقویت نماید. بیمار باید بداند که خداوند او را دوست دارد و تحت هر شرایطی حامی و پشتیبان او است و اورا در مشکلات تنها نخواهد گذاشت .

12-پذیرش مرگ :

نکته ای که در برخورد با بیماران لاعلاج یا صعب العلاج باید به آن توجه داشت ، نوع نگرش بیمار به مرگ است . بیمار این نگرش را در خود تقویت کند که مرگ پایان همه چیز نیست . او باید به ابعاد ماورایی مرگ اعتقاد پیدا کند . در اینصورت پذیرش مرگ برایش آسان تر خواهد بود .

13-مهارتهای زندگی :

بیمار مهارتهای زندگی از جمله حل مساله ، مدیریت خشم و مدیریت استرس را بیاموزد و آنها را در زندگی به کار ببرد. این مهارتها به بیمار کمک می کند تا درمواقع سخت و دشوارزندگی بتواند تصمیمات درست بگیرد ، رفتار صحیحی داشته باشد ، احساس خوبی نسبت به خود داشته باشد و بتواند با دیگران ارتباط موثر و مناسبی برقرار کند .

14- آرامش عضلانی ( ریلکسیشن ) و مراقبه ( مدیتیشن ) :

یادگیری و به کاربردن این فنون به بیمار کمک می کند که استرس های خود را کنترل کند و آرامش داشته باشد .

15-ورزش و انجام فعالیتهای جسمانی :

اگر بیمار به دلیل مشکلات جسمانی اش توان شرکت در باشگاههای ورزشی ، یوگا و استخررا ندارد می تواند هرروز پیاده روی کند و یا در منزل به انجام حرکات نرمشی بپردازد .

16-امید :

بیمار به نیروهای خود ، پشتیبانی خداوند ، دانش پزشک و کمکهای اطرافیانش ایمان داشته باشد و به تاثیر تمام آنها در بهبودی خود امیدوار باشد . بارها گزارش شده است که برخی بیماران لاعلاج که پزشکان از درمان آنها قطع امید کرده اند توانسته اند با حفظ روحیه خود و داشتن امیدواری شفا یابند و با نیروهای درونی خود و با قدرت خداوند تمام علائم و نشانه های بیماری را در خود از بین ببرند .

17-روحیه مبارزه :

بیمار روحیه مبارزه داشته باشد و در برابر بیماری شکست نخورد و هرگز از خود ضعف نشان ندهد . بیمار این روحیه را باید به طور مداوم حفظ کند و در موضع ضعف قرار نگیرد. اعتقاد داشته باشد که می تواند بیماری از پای در آورد . بیمارانی که از روحیه مبارزه برخوردارند نه تنها نمی میرند بلکه زمانی فرا می رسد که بر بیماری خود پیروز می شوند و بهبود می یابند .

18-تفریح ، سرگرمی :

بیمار برای حفظ سلامت روان خود به فعالیتهای تفریحی مورد علاقه اش بپردازد . به همراه خانواده به مسافرت برود . گاهی اوقات به پارک ، سینما ، موزه ، کنسرت ، رستوران و فروشگاه برود . از مناظر طبیعی و فرح بخش دیدن کند و به گردش در مناطق مورد علاقه خود بپردازد. موسیقی گوش کند و یا به مطالعه کتاب های مور دعلاقه اش بپردازد .

19-شوخ طبعی ، نشاط :

برخورداری از شوخ طبعی ، بذله گویی و نشاط از راهکارهای بسیار موثر برای مقابله با مشکلات روانی دربیماریهای جسمی مزمن است . خنده ، بازی و شوخی موجب می شود که فرد بیماری خود را خیلی جدی نگیرد و در مواقعی بتواند مشکلات آن را فراموش کند و علی رغم دشواریهای بیماری بتواند روحیه شادابی را در خود به وجود بیاورد .

21-تغییر شیوه زندگی :

پس از ابتلاء فرد به بیماری مزمن جسمی مسلماً او نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری خود زندگی کند و برای سازگاری هرچه بیشتر با شرایط بیماری خود و کمک به بهبود بیماری لازم است بیمار شیوه زندگی خود را تغییر دهد . او باید روش های جدید و سازگارانه ای را در تغذیه ، فعالیتهای روزمره ، ورزش ، برقراری ارتباطات اجتماعی و مقابله با اختلالات روانی در پیش بگیرد . حتی لازم است خانواده بیمار نیز تغییراتی را در شیوه زندگی خود ایجاد کنند تا بتوانند مراقبتها و حمایتهای مناسب تری از بیمار داشته باشند و خودشان در این مراقبتها از نظر جسمی و روانی کمتر آسیب ببینند و ضمن مراقبت از بیمار از سلامت جسمی و روانی خود نیز محافظت نمایند .

22-کنترل شرایط بیماری :

بیمار سعی کند اطلاعات و دانش کافی در مورد بیماری خود کسب کند . وقتی بیمار از آگاهی و اطلاعات مفید راجع به بیماری خود برخوردار باشد می تواند بروضعیت بیماری خود مسلط باشد و اوضاع زندگی خود را تحت کنترل داشته باشد . این موقعیت به او احساس تسلط ، کارآمدی و اعتماد به نفس می دهد و خود را در مقابل بیماری ، ضعیف احساس نمی کند .

23-پرت کردن حواس از موضوع بیماری :
با انجام بسیاری از فعالیتهای فوق ( اشتغال به کار ، انجام کارهای منزل ، دعا و عبادت ، فعالیتهای هنری ، تفریح و گردش ، ورزش و ….) بیمار می تواند حواس خود را پرت کند و ذهن خود را از تمرکز بر بیماری دور کند . معطوف کردن افکار بر موضوع بیماری و اندیشیدن مداوم به آن می تواند سلامت روانی بیمار را به خطر بیندازد . بیمار می تواند با منحرف کردن افکار به سمت موضوعات دیگر و مشغول نگه داشتن خود ، از بزرگ نمایی و فاجعه آمیز کردن بیماری خود جلوگیری کند .

24-اجتناب از استرس :

یکی از عواملی که موجب تشدید وضعیت بیماری جسمی فرد می شود ، استرس است . بیمار باید از موقعیتهای استرس زا اجتناب کند . بهتر است شرایط محیط زندگی بیمار به گونه ای باشد که در آن عوامل تنش زا ، تشنج آور و مشاجرات به حداقل برسد .

25-دوست داشتن خود :

بیمار احساس ارزشمندی را در خود به وجود بیاورد و خود را دوست داشته باشد . او خود را همانگونه که هست و با وجود تمام ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرد و سعی کند ارزش های وجودی خود را بعنوان یک انسان دریابد . بیمارهرگز نباید خود را تحقیر و سرزنش کند . او باید به توانائی هایی که دارد افتخار کند و برای ناتوانی هایش شرمنده نباشد .

26-توجه بیمار به وضعیت ظاهری خود :

بیمار ممکن است به دلیل احساس افسردگی و ناامیدی ناشی از بیماری خود به وضعیت ظاهری ، زیبائی چهره و آراستگی لباس خود بی اهمیت باشد و با ظاهر ژولیده و نامرتب در مقابل دیگران حاضر شود . رسیدگی بیمار به وضعیت ظاهری خود از نظر آراستگی موها ، مرتب و تمیز بودن لباس ها و زیبایی چهره از طرفی بر نشاط و روحیه خود بیمار تاثیر زیادی دارد و در افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس به او کمک می کند و از سوی دیگر موجب می شود که ظاهر دلنشین تری داشته باشد ، بر دیگران تاثیر مثبتی بگذارد و از جانب دیگران بیشتر مورد پذیرش و توجه قرار گیرد .

27-رویارویی با گروه همتا :

گروه همتای متشکل از افرادی است که به یک نوع بیماری مبتلا هستند و از شرایط بیماری یکسانی برخوردار هستند . آنها مشکلات و ناتوانی های مشابهی دارند و از این نظر می توانند یکدیگر را به خوبی درک کنند و با افراد گروه هم حسی داشته باشند . وقتی بیمار در این گروه مشارکت و حضور داشته باشد متوجه می شود که افراد دیگری نیز هستند که از مشکلات مشابه او رنج می برند و حتی شاید وضعیت برخی از آنها وخیم تر نیز باشد . با مشاهده مشکلات و تنگناهای پیش روی اعضای گروه همتا ، بیمار ، نسبت به بیماری خود پذیرش بیشتری پیدا می کند و از فاجعه آمیز کردن و بزرگ نمایی علائم بیماری خود اجتناب می کند و بهتر می تواند با بیماریش کنار بیاید . بر اثر ارتباط با اعضای گروه همتا ، بیمار می تواند از تجربیات آنها در مقابله با بیماری و مهارکردن آن بهره مند شود . علاوه بر این با مشارکت در این گروه بیمار می تواند دوستان جدیدی پیدا کند و شبکه حمایتهای اجتماعی خود را گسترده تر نماید . او می تواند با دوستان جدید خود در گروه درددل کند و از ناراحتیها و نگرانیهای خود با آنان صحبت کند و بدین طریق به آرامش و سلامت روانی خود کمک نماید . همچنین بیمار می تواند با دراختیار گذاشتن تجربیات خود برای اعضای گروه و کمک به آنها در پذیرش و سازگاری با بیماریشان ، احساس کفایت ، مفید بودن و کارآمدی را بعنوان یک فرد موثر در جامعه در خود به وجود بیاورد .

28-تفکر مثبت :

بیمار نسبت به خودش ، دیگران و دنیا دیدگاه مثبت داشته باشد . در زمان حال زندگی کند و به گذشته یا آینده فکر نکند . اندیشیدن به گذشته او را افسرده می کند و فکر کردن به آینده اضطراب را در او به وجود می آورد . بهتر است آرزوهای بزرگ ، دورودراز و دست نیافتنی نداشته باشد . سعی کند آرزوهایی را در ذهن خود جای دهد که توان رسیدن به آنها را در خود می بیند .
راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از ببیماریهای مزمن

بیماری جسمی مزمن و صعب العلاج برای بیمار و خانواده او به منزله یک بحران است و آنها باید راهکارهای مقابله با این بحران را بیاموزند و به درستی به کار برند .

اگر مشکلات و اختلالات روانی بیمار مزمن جسمی به مدت طولانی ادامه پیدا کند موجب وخامت بیماری جسمی او می گردد و روند درمان را با اشکال مواجه می سازد و مانع از تاثیر روشهای درمانی می شود . به کار گیری روشهای زیر موجب ارتقاء سلامت روان بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن می گردد و به آنان کمک می کند تا بتوانند وضعیت جسمانی خود را بپذیرند و با آن سازگار شوند . انجام اقدامات زیر به بیمار ، خانواده ، اطرافیان و مراقبین بیمار توصیه می شود :

1-پذیرش بیماری :

بیمار نقص ها و ناتوانیهای خود را که بعلت بیماری به وجود آمده بپذیرد و بداند که نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری پرانرژی ، پرقدرت و سریع باشد و توان جسمی او در برخی زمینه ها دچار محدودیتهایی شده است . هراندازه بیمار بیشتر به وضعیت بیماری خود آگاه و هشیار باشد و آن را بپذیرد و هراندازه اطلاعات بیشتری در مورد بیماری خود کسب کند به همان اندازه بیشتر می تواند با پزشک خود در مراحل درمان همکاری کند و به بهبود خود کمک نماید . عدم پذیرش بیماری ، انکار کردن و کتمان آن موجب می شود تا نتواند از خدمات درمانی مناسب و به موقع استفاده کند و این امر منجر به وخامت بیماری او می شود .

بیمار مبتلا به اختلال جسمی مزمن یاد بگیرد که چگونه تا آخرعمر خود با این بیماری زندگی کند و علی رغم علائم ناتوان کننده بیماری خود بتواند با موقعیتهای مختلف زندگی مواجه شود .

2-انتظارات واقع بینانه :

بیمار بتواند انتظاراتش را از خود و بیماریش تعدیل نماید و دیدگاههای آرمانی و دور از واقعیت راجع به وضعیت خود نداشته باشد . او انتظارات خود را با وضعیت فعلی بیماری و جسم خود مطابقت دهد و با در نظر گرفتن محدودیتها و ناتوانی هایش از خود انتظار داشته باشد . بیمار تعیین کند که با توجه به وضعیت فعلی بیماری ، از خود چه انتظاری دارد .

3-پذیرش درمان ( درمان بیماری جسمی ) :

بیمار در وهله اول سعی کند برنامه ریزی مناسب و دقیق برای درمان خود داشته باشد . بیمار به پزشک خود و توانایی او در طبابت اطمینان داشته باشد و توصیه های درمانی اورا بپذیرد و اجرا کند . سعی کند با پزشک خود در اجرای روشهای درمانی همکاری کند و به نتایج درمان امیدوار باشد .
4-مشاوره و روان درمانی :

بیمار از یک مشاور یا روان شناس برای حل مشکلات روانی خود کمک بگیرد و از راهکارهای او برای سازگاری با بیماری خود استفاده نماید . درمانگر به بیمار کمک می کند تا بیماری و وضعیت جسمانی خود را بپذیرد . نسبت به خود احساس خوب و تصویر ذهنی مثبتی داشته باشد . همچنین به بیمارکمک می کند تا به خود باوری برسد ، احساس کفایت و کارآمدی در زندگی داشته باشد و اعتماد به نفس و عزت نفس او تقویت گردد.

علاوه براین خانواده و مراقبین بیمار در صورت لزوم تحت مشاوره و رواندرمانی توسط مشاور یا روان شناس قرار بگیرند . از آنجا که شرایط دشوار بیماری فرد می تواند وضعیت جسمی و روانی اعضای خانواده او را تحت تاثیر و مورد آسیب قرار دهد ، افراد خانواده بیمار باید همانطور که به مراقبت و حمایت از بیمار توجه دارند ، مراقبت سلامت جسمی و روانی خود باشند و سعی کنند از بروزاختلالات روانی در خود و بیمارشان پیشگیری نمایند .

5-درمان روانپزشکی :

در صورت لزوم بیمارو اعضای خانواده او به روانپزشک مراجعه کنند و با نظر روانپزشک جهت کنترل اختلالات روانی خود داروهای روانپزشکی مصرف نمایند .

6-مراقبت صحیح و مناسب از بیمار :

یکی از مهمترین وظیفه اطرافیان بیمارمزمن کمک به درمان بیمار ، مراقبت از بیمار از نظر بهداشت فردی ، تغذیه ، مصرف دارو و توجه به علائم و روند پیشرفت بیماری اوست . آنها مراقب باشند تا بیمار بر اثر افکار خودکشی به خود آسیب نرساند .علاوه بر این اطرافیان وظیفه تامین آرامش خاطر و کاستن از اضطرابها و فشارهای روانی بیمار را بر عهده دارند . آنها نباید بیمار را سرزنش کنند و هرگز نباید با او بدرفتاری نمایند . آنها نباید وضعیت بیماری او را وحشتناک و بغرنج جلوه دهند و بیماررا بترسانند. همچین افراد خانواده باید سعی کنند که از مشاجره با یکدیگر و بیمار بپرهیزند و حتی المقدور جَو آرام و به دور از تنش و تشنج را برای بیمار فراهم آورند .

همسر ، افراد خانواده و دوستان نزدیک بیمار افرادی هستند که می توانند متحدین مهم درمانگر در کار رواندرمانی بیمار محسوب شوند و نقش موثری در سلامت روان بیمار داشته باشند .

با توجه به تاثیر متقابل وضعیت جسمی و وضعیت روانی انسان بریکدیگر ، افراد مبتلا به بیماریهای مزمن جسمی سعی کنند تا خود را از ابتلاء به اختلالات روانی محافظت نمایند و افراد خانواده و مراقبین آنها تمام تلاش خود را در پیشگیری و کنترل اختلالات روانی این بیماران بنمایند . زیرا ابتلاء بیماران مزمن جسمی به اختلالات و مشکلات روانی ، روند بیماری جسمی آنها را پیچیده تر و وخیم تر می کند و درمان بیماری جسمی آنها را با دشواریهای زیادی مواجه می نماید . هرچقدر بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن جسمی در آرامش و سلامت روانی بیشتری باشند به همان اندازه بیماری جسمی آنها وضعیت آسان تری پیدا می کند و درمان بیماری جسمی آنها نتیجه بخش تر خواهد بود .

ایجاد یک شبکه حمایتی مناسب یک تلاش متقابل است همانگونه که اطرافیان بیمار تلاش می کنند تا از او حمایت و مراقبت کنند بیمار نیز سعی نماید تا ارتباط خوبی با خانواده ، مراقبین و اطرافیان خود داشته باشد و از تلخی و بدرفتاری با آنان بپرهیزد .

اعضای خانواده ، مراقبین و پزشک نباید هیچ چیزی را در مورد وضعیت بیماری فرد از او مخفی نگهدارند بلکه باید با بیمار صادق باشند .

7-شبکه حمایتهای اجتماعی :

اعضای خانواده ، دوستان ، همکاران ، آشنایان و مراقبین بیمار شبکه حمایتهای اجتماعی او را تشکیل می دهند . این افراد تلاش کنند تا حمایتهای عاطفی و اجتماعی لازم را از بیمار بنمایند و در تحمل مشکلات بیماری ، او را تنها نگذارند ، آنها باید از بیمار مراقبت کنند ، با او هم حسی و همدردی کنند . او را همانگونه که هست و با تمام نقص ها و ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرند . تحت هیچ شرایطی اجازه ندهند که بیمار احساس تنهایی و انزوا و طردشدگی داشته باشد و به او در سازگار شدن با شریط بیماریش کمک کنند . بیمار نباید از درخواست کمک از دیگران امتناع کند او باید بپذیرد که به کمک دیگران نیازمند است و از کمک خواستن از دیگران شرمسار نباشد . بیمار باید به خود اطمینان بدهد که تنها نیست و اطرافیان او افراد مهربانی هستند که به او علاقه مندند و حاضرند به او کمک کنند و او را در شرایط بیماریش تنها نخواهند گذاشت .

8- برقراری ارتباط اجتماعی موثر :

بیمار سعی کند از ارتباطات اجتماعی کناره گیری نکند و با افراد خانواده ، دوستان و آشنایان خود بیش از پیش ارتباط و دیدار داشته باشد . پیشنهاد می شود که او در مورد نگرانیها و احساساتی که راجع به خود و بیماریش دارد با افراد مورد اعتماد در میان خانواده و دوستانش درددل کند و ترسها و افکار خود را ابراز نماید .

9-انجام فعالیتهای فردی ، شغلی و اجتماعی :

باید تلاش کند در صورت امکان تمام فعالیتهای روزمره و شخصی خود را انجام دهد و در فعالیتهای شغلی و اجتماعی نیز مشارکت داشته باشد و خود را از اینگونه فعالیتها کنار نکشد .

10-انجام فعالیتهای هنری :

چنانچه وضعیت جسمانی بیماراجازه می دهد به فعالیتهای هنری نظیر موسیقی ، خطاطی ، شعر، صنایع دستی و نقاشی بپردازد.

11-تعالیم مذهبی:

بیماربا عبادت کردن و استعانت از تعالیم مذهبی ارتباط خود را با خداوند تقویت کند و از خداوند یاری بخواهد و با مطالعه متون مذهبی و عرفانی به زندگی خود معنا ببخشد و جنبه های معنوی و روحانی وجود خود را تقویت نماید. بیمار باید بداند که خداوند او را دوست دارد و تحت هر شرایطی حامی و پشتیبان او است و اورا در مشکلات تنها نخواهد گذاشت .

12-پذیرش مرگ :

نکته ای که در برخورد با بیماران لاعلاج یا صعب العلاج باید به آن توجه داشت ، نوع نگرش بیمار به مرگ است . بیمار این نگرش را در خود تقویت کند که مرگ پایان همه چیز نیست . او باید به ابعاد ماورایی مرگ اعتقاد پیدا کند . در اینصورت پذیرش مرگ برایش آسان تر خواهد بود .

13-مهارتهای زندگی :

بیمار مهارتهای زندگی از جمله حل مساله ، مدیریت خشم و مدیریت استرس را بیاموزد و آنها را در زندگی به کار ببرد. این مهارتها به بیمار کمک می کند تا درمواقع سخت و دشوارزندگی بتواند تصمیمات درست بگیرد ، رفتار صحیحی داشته باشد ، احساس خوبی نسبت به خود داشته باشد و بتواند با دیگران ارتباط موثر و مناسبی برقرار کند .

14- آرامش عضلانی ( ریلکسیشن ) و مراقبه ( مدیتیشن ) :

یادگیری و به کاربردن این فنون به بیمار کمک می کند که استرس های خود را کنترل کند و آرامش داشته باشد .

15-ورزش و انجام فعالیتهای جسمانی :

اگر بیمار به دلیل مشکلات جسمانی اش توان شرکت در باشگاههای ورزشی ، یوگا و استخررا ندارد می تواند هرروز پیاده روی کند و یا در منزل به انجام حرکات نرمشی بپردازد .

16-امید :

بیمار به نیروهای خود ، پشتیبانی خداوند ، دانش پزشک و کمکهای اطرافیانش ایمان داشته باشد و به تاثیر تمام آنها در بهبودی خود امیدوار باشد . بارها گزارش شده است که برخی بیماران لاعلاج که پزشکان از درمان آنها قطع امید کرده اند توانسته اند با حفظ روحیه خود و داشتن امیدواری شفا یابند و با نیروهای درونی خود و با قدرت خداوند تمام علائم و نشانه های بیماری را در خود از بین ببرند .

17-روحیه مبارزه :

بیمار روحیه مبارزه داشته باشد و در برابر بیماری شکست نخورد و هرگز از خود ضعف نشان ندهد . بیمار این روحیه را باید به طور مداوم حفظ کند و در موضع ضعف قرار نگیرد. اعتقاد داشته باشد که می تواند بیماری از پای در آورد . بیمارانی که از روحیه مبارزه برخوردارند نه تنها نمی میرند بلکه زمانی فرا می رسد که بر بیماری خود پیروز می شوند و بهبود می یابند .
18-تفریح ، سرگرمی :

بیمار برای حفظ سلامت روان خود به فعالیتهای تفریحی مورد علاقه اش بپردازد . به همراه خانواده به مسافرت برود . گاهی اوقات به پارک ، سینما ، موزه ، کنسرت ، رستوران و فروشگاه برود . از مناظر طبیعی و فرح بخش دیدن کند و به گردش در مناطق مورد علاقه خود بپردازد. موسیقی گوش کند و یا به مطالعه کتاب های مور دعلاقه اش بپردازد .

19-شوخ طبعی ، نشاط :

برخورداری از شوخ طبعی ، بذله گویی و نشاط از راهکارهای بسیار موثر برای مقابله با مشکلات روانی دربیماریهای جسمی مزمن است . خنده ، بازی و شوخی موجب می شود که فرد بیماری خود را خیلی جدی نگیرد و در مواقعی بتواند مشکلات آن را فراموش کند و علی رغم دشواریهای بیماری بتواند روحیه شادابی را در خود به وجود بیاورد .

21-تغییر شیوه زندگی :

پس از ابتلاء فرد به بیماری مزمن جسمی مسلماً او نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری خود زندگی کند و برای سازگاری هرچه بیشتر با شرایط بیماری خود و کمک به بهبود بیماری لازم است بیمار شیوه زندگی خود را تغییر دهد . او باید روش های جدید و سازگارانه ای را در تغذیه ، فعالیتهای روزمره ، ورزش ، برقراری ارتباطات اجتماعی و مقابله با اختلالات روانی در پیش بگیرد . حتی لازم است خانواده بیمار نیز تغییراتی را در شیوه زندگی خود ایجاد کنند تا بتوانند مراقبتها و حمایتهای مناسب تری از بیمار داشته باشند و خودشان در این مراقبتها از نظر جسمی و روانی کمتر آسیب ببینند و ضمن مراقبت از بیمار از سلامت جسمی و روانی خود نیز محافظت نمایند .

22-کنترل شرایط بیماری :

بیمار سعی کند اطلاعات و دانش کافی در مورد بیماری خود کسب کند . وقتی بیمار از آگاهی و اطلاعات مفید راجع به بیماری خود برخوردار باشد می تواند بروضعیت بیماری خود مسلط باشد و اوضاع زندگی خود را تحت کنترل داشته باشد . این موقعیت به او احساس تسلط ، کارآمدی و اعتماد به نفس می دهد و خود را در مقابل بیماری ، ضعیف احساس نمی کند .

23-پرت کردن حواس از موضوع بیماری :

با انجام بسیاری از فعالیتهای فوق ( اشتغال به کار ، انجام کارهای منزل ، دعا و عبادت ، فعالیتهای هنری ، تفریح و گردش ، ورزش و ….) بیمار می تواند حواس خود را پرت کند و ذهن خود را از تمرکز بر بیماری دور کند . معطوف کردن افکار بر موضوع بیماری و اندیشیدن مداوم به آن می تواند سلامت روانی بیمار را به خطر بیندازد . بیمار می تواند با منحرف کردن افکار به سمت موضوعات دیگر و مشغول نگه داشتن خود ، از بزرگ نمایی و فاجعه آمیز کردن بیماری خود جلوگیری کند .

24-اجتناب از استرس :

یکی از عواملی که موجب تشدید وضعیت بیماری جسمی فرد می شود ، استرس است . بیمار باید از موقعیتهای استرس زا اجتناب کند . بهتر است شرایط محیط زندگی بیمار به گونه ای باشد که در آن عوامل تنش زا ، تشنج آور و مشاجرات به حداقل برسد .

25-دوست داشتن خود :

بیمار احساس ارزشمندی را در خود به وجود بیاورد و خود را دوست داشته باشد . او خود را همانگونه که هست و با وجود تمام ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرد و سعی کند ارزش های وجودی خود را بعنوان یک انسان دریابد . بیمارهرگز نباید خود را تحقیر و سرزنش کند . او باید به توانائی هایی که دارد افتخار کند و برای ناتوانی هایش شرمنده نباشد .

26-توجه بیمار به وضعیت ظاهری خود :

بیمار ممکن است به دلیل احساس افسردگی و ناامیدی ناشی از بیماری خود به وضعیت ظاهری ، زیبائی چهره و آراستگی لباس خود بی اهمیت باشد و با ظاهر ژولیده و نامرتب در مقابل دیگران حاضر شود . رسیدگی بیمار به وضعیت ظاهری خود از نظر آراستگی موها ، مرتب و تمیز بودن لباس ها و زیبایی چهره از طرفی بر نشاط و روحیه خود بیمار تاثیر زیادی دارد و در افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس به او کمک می کند و از سوی دیگر موجب می شود که ظاهر دلنشین تری داشته باشد ، بر دیگران تاثیر مثبتی بگذارد و از جانب دیگران بیشتر مورد پذیرش و توجه قرار گیرد .

27-رویارویی با گروه همتا :

گروه همتای متشکل از افرادی است که به یک نوع بیماری مبتلا هستند و از شرایط بیماری یکسانی برخوردار هستند . آنها مشکلات و ناتوانی های مشابهی دارند و از این نظر می توانند یکدیگر را به خوبی درک کنند و با افراد گروه هم حسی داشته باشند . وقتی بیمار در این گروه مشارکت و حضور داشته باشد متوجه می شود که افراد دیگری نیز هستند که از مشکلات مشابه او رنج می برند و حتی شاید وضعیت برخی از آنها وخیم تر نیز باشد . با مشاهده مشکلات و تنگناهای پیش روی اعضای گروه همتا ، بیمار ، نسبت به بیماری خود پذیرش بیشتری پیدا می کند و از فاجعه آمیز کردن و بزرگ نمایی علائم بیماری خود اجتناب می کند و بهتر می تواند با بیماریش کنار بیاید . بر اثر ارتباط با اعضای گروه همتا ، بیمار می تواند از تجربیات آنها در مقابله با بیماری و مهارکردن آن بهره مند شود . علاوه بر این با مشارکت در این گروه بیمار می تواند دوستان جدیدی پیدا کند و شبکه حمایتهای اجتماعی خود را گسترده تر نماید . او می تواند با دوستان جدید خود در گروه درددل کند و از ناراحتیها و نگرانیهای خود با آنان صحبت کند و بدین طریق به آرامش و سلامت روانی خود کمک نماید . همچنین بیمار می تواند با دراختیار گذاشتن تجربیات خود برای اعضای گروه و کمک به آنها در پذیرش و سازگاری با بیماریشان ، احساس کفایت ، مفید بودن و کارآمدی را بعنوان یک فرد موثر در جامعه در خود به وجود بیاورد .

28-تفکر مثبت :

بیمار نسبت به خودش ، دیگران و دنیا دیدگاه مثبت داشته باشد . در زمان حال زندگی کند و به گذشته یا آینده فکر نکند . اندیشیدن به گذشته او را افسرده می کند و فکر کردن به آینده اضطراب را در او به وجود می آورد . بهتر است آرزوهای بزرگ ، دورودراز و دست نیافتنی نداشته باشد . سعی کند آرزوهایی را در ذهن خود جای دهد که توان رسیدن به آنها را در خود می بیند .
تکنیک ضد خجالت
مقدمه لازم نیست. این تیتر، خودش گویاست. به جای مقدمه، فقط از دوستان محجوب این صفحه قول می گیریم که هنگام اجرای این دستورالعمل ها، با یکی دو شکست، میدان را خالی نکنند. زیاده عرضی نیست جز این که تسلط بر تکنیک های ضدخجالت و کسب مهارت های معاشرتی، مثل کسب سایر مهارت ها، نیازمند پشتکار و تمرین مداوم است. به همین سادگی!

۱) روی یک هنر متمرکز شوید و آن را خوب یاد بگیرید. موسیقی، نقاشی، خطاطی و هنرهای دیگر، اعتماد به نفس تان را به وضوح افزایش خواهد داد.

۲) به دیگران کمک کنید. منتظر نشوید که ازتان کمک بخواهند. به دنبال کمک کردن به این و آن، باید بدوید. این یک دستورالعمل است… ماشین یک نفر وسط خیابان خراب شده و روشن نمی شود و حالا راننده منتظر است کسی بیاید کمکش کند و ماشین را هُل بدهد… همسایه تان از بازار برمی گردد و دستش حسابی پر است و زنبیل دارد از دستش می افتد…پیرمرد مغازه دار، زورش نمی رسد که به تنهایی، کرکره مغازه را بدهد بالا… خب، چرا معطلید؟ مگر نمی خواستید تمرین های ضد خجالت تان را شروع کنید؟ چه بهتر از این؟ با این تیر، خیلی بیشتر از یکی دو نشان را خواهید زد. مطمئن باشید. خرجش فقط دو کلمه است: کمک نمی خواهید؟ (البته لبخند و ارتباط چشمی را هم هنگام ادای این دو کلمه فراموش نکنید). نمی دانید چقدر موثر است!

۳) دل تان می خواهد وقتی وارد یک جمع می شوید، با شما چطور برخورد کنند؟ دوست دارید با لبخند به استقبال تان بیایند؟ به تان توجه کنند؟ به حرف هایتان صمیمانه گوش کنند و صمیمانه با شما هم کلام شوند؟ و چیزهایی از این قبیل؟ بسیار خب. می گویند خجالتی ها، خجالتی ها را خوب می شناسند. خجالتی های جمع را پیدا کنید و با آن ها همان طوری رفتار کنید که دل تان می خواهد با شما رفتار شود. با سوال های صمیمانه تان، آن ها را به صحبت کردن وادار کنید و جواب هایشان را با رغبت بشنوید. این کار، هم برای معاشرتی تر شدن آن ها مفید است، هم برای خودتان یک تمرین تمام عیار مجلس آرایی است. شروع کنید و ببینید که چقدر روی خودتان تاثیر می گذارد!

۴) وقتی به یک محفل رودربایستی دار، مثلا به یک مهمانی رسمی، دعوت می شوید، وقت تان را طوری تنظیم کنید که زود برسید. این نکته در عین سادگی، بسیار مهم است. حداقل فایده اش این است که با سنگینی فضای جلسه، زودتر آشنا می شوید و کم کم ترس تان از آن جمع می ریزد. امتحان کنید! وقتی یک جمع خلوت در حضور شما آرام آرام شلوغ می شود، حس خجالت تان خیلی کم تر است نسبت به وقتی که ناگهان به یک مجلس شلوغ وارد می شوید. معمولا آن هایی که دیرتر به چنین محافلی وارد می شوند، استرس بیشتری را پشت سر می گذارند و آن هایی که زودتر می رسند، راحت تر با تازه واردها ارتباط برقرار می کنند.

۵) از هم صحبت خود تعریف کنید. این که دیگر کاری ندارد. هم آسان است، هم فوق العاده موثر. اغلب آدم ها وقتی ازشان تعریف می کنید، ذوق می کنند و بیشترشان آن قدر ذوق می کنند که به هیچ قیمتی حاضر نمی شوند هم صحبتی با شما را از دست بدهند. البته هنگام اجرای این تکنیک باید مواظب مغزتان هم باشید؛ چرا که ممکن است جای دندان های کسی که ازش تعریف کرده اید، رویش باقی بماند. ضمنا هنگام تعریف و تمجید از این و آن، به هیچ وجه لازم نیست دروغ بگویید. اگر کمی دقت کنید، مطمئنا در هر آدمی بالاخره یک چیزی پیدا می کنید که قابل تعریف باشد. البته تعریف هایتان هم نباید خیلی بی ربط باشد. مثلا وقتی کسی دارد درباره یک موضوع فلسفی با شما صحبت می کند، خیلی بی ربط است اگر بگویید: پیراهن تان چقدر قشنگ است! مثلا بهتر است خودتان را به موضوع مورد بحث، علاقه مند نشان بدهید و از جالب بودن آن موضوع صحبت کنید.

۶) نقش آفرینی کنید. نقش آفرینی، یک اسلحه مخفی است که حتی مطمئن ترین و بااعتمادبه نفس ترین آدم هایی هم که شما سراغ دارید، از آن بهره می گیرند. شما دل تان می خواهد وقتی به یک جمع وارد می شوید، چگونه رفتار کنید؟ مطمئن؟ با لبخند باز؟ صمیمانه؟ خوش برخورد؟ و…؟ خب، همه این ها را می توانید در خلوت خودتان و در مقابل آینه تمرین کنید. همه ما آدم ها کمی تا قسمتی بازیگریم. نقش آفرینی جلوی دوربین شاید کار آسانی نباشد (من واقعا نمی دانم سخت است یا آسان)؛ ولی نقش آفرینی در خلوت و در مقابل آینه را مطمئن ام که کار آسانی است. تمرین های مکرر این چنینی، ناخودآگاه تان را به همان سمتی می برد که بیشتر تمرینش را می کنید و کم کم شما همانی خواهید شد که دل تان می خواهد.

۷) هیچ وقت هیچ کس را تحقیر نکنید و خصوصا در حضور جمع از چنین کارهایی پرهیز کنید. همه ما آدم ها به آرامش و کمک دیگران احتیاج داریم؛ نه به دشمنی و آزار و اذیت شان. مطمئنا وقتی شما کسی را تحقیر یا مسخره کنید، او هم به دنبال بهانه ای خواهد گشت تا این لطف شما را جبران کند! انرژی منفی برای این و آن نفرستید تا انرژی منفی برای تان نفرستند. موقع انتقاد کردن از این و آن هم، یادتان باشد که نباید از هیچ کس در حضور جمع با تندی و خشونت انتقاد کنید. وقتی ارتباط تان با دور و بری ها دوستانه و صمیمانه باشد، آن ها هم برای رفع این جور مشکلات و از جمله برای رفع این حس خجالت درونی به شما کمک خواهند کرد.

۸) خیلی هم ایده آل گرا نباشید! قرار نیست با هر جوکی که شما تعریف می کنید، همه غش و ریسه بروند. قرار نیست با هر حرفی که می زنید، همه به به و چه چه کنند. برای هیچ کس دیگری هم قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد. مطمئن باشید که دیگران هم استانداردهایشان را این قدر دست بالا تعریف نمی کنند. وقتی در یک جمع حضور دارید، کسی از شما انتظار ندارد که فوق العاده باشید. برای جمع، این مهم است که شما با آن ها همراه باشید، فقط همین! این را هم یادتان باشد که خیلی از خانم ها و آقایان اصلا با آدم های پرحرف و شوخ و مجلس آرا میانه خوبی ندارند. و یک خبر خوب دیگر برای خجالتی های عزیز: سکوت و کم حرفی شما را معمولا به پای فروتنی، حجب و حیا و بزرگ منشی تان می گذارند و چه صفتی بهتر از این چند صفت؟ راستی یادتان باشد که، در ملاقات اول تان با هیچ کس زیاد حرف نزنید و اطلاعات شخصی تان را رو نکنید. چه لزومی دارد؟ این کار را متاسفانه بعضی ها برای پنهان کردن آن حس خجالت درونی شان انجام می دهند. غافل از این که دیگران، این کار را غالبا این طور تفسیر و تعبیر می کنند که فاعلان این فعل، آدم های کم ظرفیت و سرخورده یا آدم های گوشه گیر و تنهایی هستند.

۹) ارتباط چشمی در برقراری یک ارتباط موثر، خیلی مهم است. حتما به چشم طرف مقابل تان نگاه کنید. چه وقتی دارید صحبت می کنید، چه وقتی که دارند با شما صحبت می کنند. این ارتباط چشمی را ترجیحا با یک لبخند ملایم و حالت دوستانه همراه کنید. اگر به هر دلیلی از برقراری یک ارتباط چشمی مناسب ناتوانید، سعی کنید به پیشانی طرف مقابل تان نگاه کنید. از معجزه نفس های عمیق هم غافل نشوید؛ چون به هنگام حملات استرس واقعا سودمند است. عادت کنید که با نفس های عمیق، آرامش را به وجودتان برگردانید. این تمرین را می توانید خیلی راحت در حضور جمع، بارها و بارها انجام بدهید. مطمئن باشید که هیچ کس نمی فهمد این کار شما چه معنایی دارد. باور کنید که اصلا کسی حواس اش به شما نیست. راحت باشید.

۱۰) اگر خجالتی باشید، احتمالا تنهایی را به فعالیت های جمعی ترجیح می دهید. خب، می توانید، از این فرصت مغتنم استفاده کنید و چیزی یاد بگیرید. آدم هایی که تنهایی را دوست دارند، معمولا روحیه شان با هنرآموزی جور است. روی یک هنر متمرکز شوید و آن را خوب یاد بگیرید. موسیقی، نقاشی، خطاطی و هنرهای دیگر، اعتماد به نفس تان را به وضوح افزایش خواهد داد. تا می توانید کتاب بخوانید و اطلاعات کسب کنید. روزنامه، مجله، برنامه های آموزشی، اینترنت و… به زودی، روزی می آید که باید حرفی برای گفتن داشته باشید. خودتان را برای آن روز آماده کنید.
۱۱) شکست هایتان را تدبیر کنید. وقتی دارید برای کسب مهارت های ضد خجالت تلاش می کنید، یادتان باشد که مثل هر تلاش دیگری، ممکن است شکست هایی هم در سر راه تان باشد. ولی قرار نیست شما از میدان فرار کنید. تا رسیدن به پیروزی نباید دست از تلاش بردارید. فراموش نکنید که نوابغ هم بارها و بارها در مسیر تلاش هایشان شکست خورده اند؛ اما دست از کار نکشیده اند. این را هم یادتان باشد که شکست شما ممکن است ناشی از شرایط باشد، نه ناشی از اشتباه شما. مثلا ممکن است شما نتوانید در میان بحث دو نفر دیگر وارد شوید و آن ها را همراهی کنید تنها به این علت که بحث آن ها خصوصی بوده و یا ممکن است سر صحبت را با کسی باز کرده باشید که او در آن لحظه به گرفتاری ها و مشکلات دیگر زندگی اش فکر می کرده و اصلا دل و دماغ صحبت کردن نداشته است و… به هر حال، سعی کنید از هر شکست تان، مثل نابغه ها، درس تازه ای بگیرید و آن درس تازه را در تمرین های بعدی به کار ببندید.

۱۲) همیشه آماده و به روز باشید. مطلع و گوش به زنگ. کتاب بخوانید، روزنامه، مجله، اینترنت و… اخبار روز دنیا را پیگیری کنید. اخبار هنری، فرهنگی، علمی، سیاسی و… داشتن این اطلاعات به شما کمک می کند که همیشه حرف های شنیدنی در آستین داشته باشید. سوال های حاضر و آماده هم غنیمت اند. از این قبیل سوال ها همیشه همراه داشته باشید. طرح یک سوال صمیمانه و مودبانه معمولا نقطه شروع مناسبی برای ورود به بحث دیگران است و هر قدمی هم که برای چنین هم کلامی هایی بردارید، مطمئنا قدم بعدی آسان تر و آسان تر می شود. از سلیقه ها و علاقه های دوروبری هایتان هم باید باخبر باشید. این طوری راحت تر می توانید هم صحبت شان شوید. وقتی می خواهید سر صحبت را با یک جماعتی باز کنید یا وقتی که می خواهید در یک بحث گروهی شرکت کنید، باید این را ارزیابی کنید که آیا آن ها هم مایل اند حرف های شما را بشنوند و اصلا آیا شما خوب به حرف های آن ها گوش داده اید یا نه. بی محابا حرف شان را قطع نکنید. بهتر است مودبانه و آرام آرام به هر بحثی وارد شوید.

۱۳) خودتان را درست کنید. با دیگران (لااقل فعلا) کاری نداشته باشید. نمی توانید همه را مجبور کنید همان طوری که شما دل تان می خواهد رفتار کنند. نمی توانید همه را وادار کنید نسبت به حرف ها و رفتارهای شما همان طوری واکنش بدهند که شما دوست دارید. چرا که اولا همه آدم ها مثل هم نیستند و مثل هم فکر نمی کنند و ثانیا آن چه مهم است، تلاش و تمرین شماست و توجه به این نکته که آیا شما دارید کارتان را درست انجام می دهید یا نه. انتظار نداشته باشید وقتی که در یک مهمانی، کنجی نشسته اید و با هیچ کس حرف نمی زنید، دیگران بیایند و شما را از پوسته تنهایی بیاورند بیرون. خودتان هم باید کمک کنید. انجام دادن تمرین هایی که از آن ها حرف می زنیم، به عهده خودتان است، نه دیگران. ضمنا حواس تان به این نکته هم باشد که سطح توقع تان را از دیگران تصحیح کنید. در هر مهمانی، ممکن است که بغل دستی شما هم خودش خجالتی باشد، مثلا از آن خجالتی های پنهان که هفته پیش حرفش را زدیم. لابد یادتان هست که گفتیم نزدیک به ۵۰ درصد آدم ها، کم و بیش، با درجات مختلف، خجالتی اند. پنجاه درصد یعنی نصف آدم های هر جمع. کم نیست! شما هیچ وقت در اقلیت نیستید.
قرار نیست که یک شبه متحول شوید و ناگهان تبدیل بشوید به آدم بذله گو و پرحرفی که مجلس آرایی می کند و… این حتی با تلاش شما هم به سرعت به دست نمی آید. آدم ها ذات شان با همدیگر فرق دارد. اما معاشرتی شدن، یک مهارت است که با تمرین به دست می آید. به مهارت های ضدخجالت هم باید یکی یکی تسلط پیدا کنید. وقتی انرژی تان را در هر مقطع زمانی روی یک یا دو مهارت بخصوص می گذارید خیلی زودتر به نتیجه می رسید. مثلا پیش دستی در سلام گفتن را باید تمرین کرد. وقتی به آن تسلط پیدا کردید، شروع به صحبت با لبخند ر ا تمرین کنید. ارتباط چشمی، دویدن به دنبال کمک به دیگران، کمک به سایر خجالتی های جمع، تعریف های به جا و … هم همین طور. به دست آوردن یک مهارت ممکن است یک سال طول بکشد، در حالی که به دست آوردن یک مهارت دیگر، ممکن است فقط دو روز وقت تان را بگیرد. هر چه سخت تر به دست بیاورید، سخت تر از دست می دهید
بر اساس آمارها از هر چهار نفر انسان یکی از یک ناهنجاری یا بیماری ذهنی یا رفتاری رنج می برد. این اختلالات روانی چنان بر روی رفتارها و درک شخص از جهان اطراف اش تاثیر می گذارند که در بسیاری از موارد ارتباط او با واقعیت دنیای اطراف به طور کلی قطع می کنند و فرد به دنیای خیالی و توهمی خود پناه می برد و این دنیای خیالی و توهمی تنها دنیایی است که شخص بیمار می شناسد. در ادامه قصد داریم به تعدادی از این ناهنجاری های بسیار عجیب و غیرقابل باور بپردازیم که بدون شک برای شما تعجب آور بوده و با دانستن آن ها بیش از پیش به رازآلود بودن مغز و کارکرد آن ایمان خواهید آورد. برای آشنایی با این ناهنجاری های جالب با ادامه ی مطلب همراه باشید.
۱- سندروم موسوم به "Quasimodo"
سندروم "Quasimodo" یا ناهنجاری بدشکلی بدن (مانند گوژپشتی) در واقع یک بیماری ذهنی است که افراد دارای ناهنجاری ها و بدشکلی های غیرقابل باور در بدن به آن مبتلا می شوند.
افراد مبتلا به این عارضه دچار افکار وسواسی ناخوشایند دائمی هستند. آن ها مدام در آینه خود را نگاه کرده و دنبال زاویه ای می گردند که بدشکلی بدنشان در آن زاویه ی خاص مشهود نباشد و از عکس گرفتن نیز واهمه دارند زیرا دوست ندارند که گوژپشتی آن ها در عکس معلوم باشد. همچنین به ظاهر خود بسیار اهمیت داده و در مسائل عاطفی خود به مشکل برمی خورند. سطح اعتماد به نفس در این افراد بسیار پایین است و در رفتارهای اجتماعی خود دستپاچه عمل می کنند زیرا فکر می کنند که اطرافیان متوجه نقص بدنی آن ها شده و آن ها را به باد تمسخر خواهند گرفت.
قسمت هایی از این عکس العمل ها و احساسات در فیلمی با عنوان "Contracuerpo" به نمایش درآمده است.
۲- اختلال فکری موسوم به "Erotomania
کسانی که از این اختلال روانی رنج می برند بر این باورند که کسی عاشق آن ها شده است به ویژه شخصی از طبقه ی بالاتر برای مثال یک چهره ی مشهور سینمایی. این بیماران معتقدند که فردی که به آن ها علاقه دارد از طریق نشانه های رمزی، تله پاتی و پیام های رمزدار احساسات خود نسبت به آن ها را و با استفاده از رسانه های جمعی نشان می دهند. مبارزه با این بیماری روانی بسیار مشکل است حتی اگر شخص مورد نظر مستقیماً و بسیار واضح آن ها را از خود رانده و به اصطلاح به آن ها "نه" بگوید. این بیماران حتی چنین عکس العملی از طرف شخص مورد نظر را نشانه و استراتژی برای مخفی نگه داشتن احساسات شخصی او از اجتماع تلقی می کنند.
۳- توهم "Capgras"
افراد مبتلا به این بیماری روانی بر این باروند که یک شخص بسیار به آن ها نزدیک است یا حتی یک همزاد در کنار خود دارند. این افراد حتی ممکن است ادعا کنند که کارهای شرورانه ای که به ان ها نسبت داده می شود در واقع کار همزاد آن ها بوده که دقیقاً شبیه آن ها است. این اختلال روانی فرد را دچار توهم مفرط می کند و عمدتاً با اسکیزوفرنی همراه است.
۴- توهم "Fregoli"
در این اختلال روانی، بیمار باورهایی کاملاً مقابل مورد قبلی دارد. این افراد بر این باورند که یک نفر در ظاهری متفاوت و در کالبد دیگران قرار دارد که با آن ها رابطه ی بسیار نزدیکی داشته و برای تعقیب کردن آنان همواره پوشش و ظاهر خود را تغییر می دهد.این بیماری برای اولین بار در سال ۱۹۲۷ شناخته شد.: دختری جوان ادعا می کرد که دو نفر از بازیگران تئاتری که وی همیشه به آن جا می رفت همواره او را تعقیب می کنند و شکل افرادی که او دیده یا می شناسد را به خود می گیرند. در انیمیشن "Anomalisa" گوشه هایی از این اختلال روانی به تصویر کشیده شده است.
۵- سندروم "Adele"
سندروم "Adele" یک فکر و وسواس دائمی است که فرد را به سمت تجربه ی عشق های دردناک سوق می دهد. پزشکان اخیراً این اختلال را در زمره ی اختلالات روانی دسته بندی کرده که سلامت و زندگی فرد را به شدت تهدید نموده و آن را با علاقه ی شدید به قمار، مصرف مشروبات الکلی و جنون سرقت مقایسه می کنند.

علائم این اختلال روانی مشابه افسردگی شدید است اما می تواند بسیار خطرناک تر باشد به نحوی که می تواند منجر به شکنجه و آزار دیگران، خود فریبی، امیدهای توهمی و غیرواقعی، فداکاری خودخواسته، نادیده گرفتن نصیحت های دوستان یا دیگر اشخاص نزدیک، اقدامات متهورانه و عدم علاقه به موضوعات و فعالیت های دیگر منجر شود.
۶- اختلال "Cryptomnesia"
این اختلال نوعی اختلال حافظه ای است که در آن فرد نمی داند یک واقعه ی خاص چه زمانی اتفاق افتاده و آیا اتفاق مورد نظر واقعیت داشته یا رویا بوده است برای مثال نمی دانند اخیراً شعری سروده اند یا نه و از مطلبی که اخیراً خوانده اند چیزی به یاد ندارند. به عبارت دیگر منبع اطلاعات برای آن ها قابل به یاد آوردن نیست و فرد نمی تواند تعیین کند که این فکر متعلق به اوست یا یک شخص دیگر.
این اختلال روانی معمولا با پدیده ای موسوم به "jamais vu" همراه است که دقیقاً در نقطه ی مقابل پدیده ی "آشنا پنداری" (deja vu) قرار دارد. به عبارت دیگر فرد مبتلا به این عارضه ی روانی در مواجهه با یک اتفاق یا مکان شناخته شده که قبلاً بارها آن را دیده و در مورد آن شنیده است حس می کند که برای اولین بار در این مکان حضور دارد و هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارد.
۷- اختلال روانی "آلیس در سرزمین عجایب"
این اختلال روانی درک بیمار از اشیاء و اتفاقات اطرافش را تغییر می دهد بدین ترتیب که وی آن ها را بزرگ تر یا کوچک تر از اندازه ی واقعی تصور می کند یا آن ها را در فاصله ی بسیار دورتر یا بسیار نزدیک تر از آن چه که هستند می بیند به نحوی که با واقعیت هیچ سنخیتی ندارد. در بدترین موارد، شخص درک درستی از بدن خود ندارد و شکل و ابعاد را تشخیص نمی دهد. در این مورد هیچ کدام از ارگان های بدن فرد دچار صدمه نشده است و چیزهایی که او به نادرستی تفسیر می کند در واقع از مشکل روانی او نشات می گیرند.
۸- وسواس فکری و عملی
بیمارانی که از وسواس فکری و عملی رنج می برند به اضطراب فکری شدیدی که برایشان قابل کنترل نیست دچار می شوند و نمی توانند از دست آن خلاص شوند. همچنین آن ها به رفتارهای خاصی عادت دارند که بیمار بر این باور است در انجام آن ها اختیاری از خود ندارد. نکته ی جالب این که فرد به بیخود و بی ارزش بودن رفتار تکراری خود اذعان دارد اما عدم دستیابی به نتایج مطلوب و عدم رضایت از موضوعی باعث می شود که فرد به سمت اضطراب شدیدی سوق داده شده و به تکرار مکرر این حرکات همیشگی روی بیاورد.

تصویر واضحی از این اختلال را می توان در شخصیت هاروارد هیوز (با بازی لئوناردو دی کاپریو) در فیلم "هوانورد" (The Aviator) مشاهده کرد.
۹- اختلال بد روانی (Paraphrenia)
بدروانی ترکیبی از توهمات پارانوایایی و بزرگنمایی است. افکار توهمی فرد مبتلا به این اختلال همواره با خیالات غیرواقعی و همچنین خاطرات دروغین همراه بوده و شخص خود را حکمران جهان تلقی کرده و خود را دارای زندگی ابدی می دانند. حتی برای خود منشا خدایی قائل بوده و ادعا می کنند که تمامی کتاب های مشهور را آن ها تحت نام ها و القاب ساختگی نوشته اند و غیره. افراد مبتلا به این اختلال روانی معمولا بسیار مغرور و مرموز به نظر می رسند.
۱۰- اختلال چند هویتی
اختلال عدم ثبات هویت (Dissociative identity disorder) یک بیماری روانی بسیار نادر است که شخصیت فرد را دچار عدم ثبات کرده و فرد چندین شخصیت متفاوت را در بدن خود حس می کند. این هویت ها می توانند شامل جنسیت ها، سنین، ملیت ها، اخلاقیات، توانایی های ذهنی، دیدگاه ها و حتی بیماری های مختلف و متفاوتی باشند. یکی از دلایل این اختلال روانی آسیب های روانی بسیار شدید در دوران کودکی شناخته می شود بدین معنا که کودک برای پشتیبانی روانی از خود شروع می کند به درک اتفاقاتی که برای خود و خانواده اش افتاده به نحوی که انگار این اتفاقات برای دیگران رخ داده اند.
عجیب ترین مورد مربوط به جدایی شخصیتی در دهه ی ۱۹۷۰ در ایالات متحده اتفاق افتاد. وقتی که یک بیمار روانی به نام بیلی میلیگان که به زنان بسیاری تجاوز کرده بود دستگیر شد روانشناسان به این نتیجه رسیدند که در ذهن و روان او ۲۴ شخصیت متفاوت وجود دارند.
به طور عادی و معمولی بیماری های روانی ، از مغز که نسبت به سایر اعضاء برتر و مهمتر است ، سرچشمه می گیرد . بیماری روانی نظیر سایر بیماری های متداول مانند بیماری های قلب ، کلیه ، دیابت و غیره است و در پیدایش آن کسی مقصر نیست.
بیماری های روانی درمان پذیرند. با درمان مناسب و شایسته ، بسیاری از بیماران روانی می توانند زندگی عادی داشته باشند.
ممکن است بعضی نکات روی بیماران روانی اثر بگذارد ، پس سعی کنید همواره آگاهی بیشتری در این زمینه کسب نمایید .
علل فراوانی برای بیماری های روانی وجود دارد. از جمله :
– ضربه ی مغزی (Brain Concussion )
– عدم تعادل مواد شیمیایی مغزی
– علل زیستی ، محیطی ، اجتماعی و عوامل اقلیمی
بعضی از بیماران روانی به علت اختلال و ضعف شخصیت، اراده لازم را جهت درمان خود ندارند و احتیاج به راهنمایی و کمک فراوان دارند. افراد مبتلا به بیماری های روانی در صورت عدم اقدام به درمان ، دائم بیمار هستند.
امکان دارد عده ای از بیماران مدت نسبتاً طولانی احتیاج به درمان و ادامه آن داشته باشند، همان طور که بیماری دیابت با مصرف داروهای ضد دیابت درمان می گردد.
گروهی از بیماران ، تندخو و پرخاشگرند که بیشتر قربانی تندخویی خود می گردند تا علل دیگر ؛ ولی با درمان های مناسب و مخصوص ، تندخویی آنها کنترل می شود و تقریباً با افراد دیگر فرقی ندارند.
بیماری های روانی به دیگران سرایت نمی کند ؛ اما می تواند به گونه ای ، دیگران را تحت تاثیر قرار دهد.
افسرده دل افسرده کند انجمنی را در خلوت خویش راه مده همچو منی را
اختلالات روانی می تواند در هر سن و نژاد بروز نماید، و برخوردهای خانوادگی و سوابق بیماری روانی در آن خانواده نیز در به وجود آمدن آن بی اثر نیست.
جهت درک و فهمیدن و آشنا شدن با بیماری های روانی باید بدانید که مغز شما مرکز کنترل بدن شماست و از میلیون ها سلول عصبی تشکیل شده که هر سلول عصبی با هزاران سلول دیگر در ارتباط است. در صورتی که در کار یک سلول اختلال ایجاد گردد می تواند منجر به بیماری های روانی شود.
ناراحتی های عاطفی یا اختلالات خلق و خوی عبارت اند از:
1 – افسردگی ( ( Depression: که بیشتر شامل احساس غمگینی ، بی حوصلگی ، بی یاوری است. فرد مبتلا به افسردگی
– لذت بردن از زندگی برایش دشوار است ؛
– دچار کم خوابی یا پرخوابی است؛
– فاقد انرژی ، تحرک ، و تلاش است؛
– احساس بی ارزشی دارد؛
– امکان دارد درباره مرگ و خودکشی فکر کند، حتی اقدام به خودکشی نماید؛
علل احتمالی: عدم تعادل مواد شیمیایی مغز، ارث، رفتارهای روانی.
2 – شخصیت دو قطبی (Bipolar personality) : شخص مبتلا دچار تغییرات عاطفی بسیار شدید ( از یک سو افسردگی و از سوی دیگر شادی زیاد) و همچنین دچار دوره هایی از پر انرژی بودن، پر تحرکی ، رفتار خشن ، و افکار درهم است و … کمتر احتیاج به خواب دارد و ولخرجی زیاد می کند.
3 – اسکیزوفرنیا (Schizophrenia ): نوعی روان پریشی است با اختلال افکار و رفتار. مبتلایان به اسکیزوفرنیا نمی توانند با دیگران کنار آیند ، قادر به مراقبت از خود و رعایت نظافت و خورد و خوراک خود نیستند. موقع صحبت کردن احساس ندارند. همواره ترس های فراوانی به صور مختلف دارند، توهم بینایی و شنوایی دارند، وسواس های مختلف ، کناره گیری از فعالیت روزانه ی خود، و هذیان (به معنای داشتن عقاید غیر واقعی) دارند.
4 – بیماری های روانی
Mental disorders) معمولی ( عادی ) شامل:- ناراحتی های اضطرابی که به صورت شدید یا به صورت اضطراب و ترس پنهانی خودنمایی می کند.
– اضطراب معمولی (عادی) که شامل تنش و بیقراری است .
– حملات هراس که فرد به طور ناگهانی دچار ترس یا وحشت ، ضربان قلب زیاد ، سرگیجه ، وزوز گوش، عرق کردن و غیره می گردد.
5 – ترس های مرضی: ترس های شدید از وضعیت و حالات خاص مثلاً ترس از بلندی، فضای بسته و تاریکی و غیره .
بعضی دیگر از بیماری های روانی :
– اعتیاد به الکل و مواد و داروهای اعتیاد آور.
– زوال عقل (Dementia). ( این حالت با کم شدن توانایی های شناختی و هوشی شخص همراه است و علت آن آسیب یا اختلال عملی وسیع مغزی است ؛ اگرچه در بعضی موارد تعیین علت عضوی شخص ، مقدور نیست این بیماری بیشتر در سنین پیری مشاهده می شود)
– اختلال شخصیت (Personality disorder).
– اختلال های تغذیه ای (Nutritional disorder) مانند پرخوری یا بی اشتهایی عصبی .
– ناراحتی های مربوط به ضربه های مغزی.
بسیاری از افراد تا پیش از این که یکی از افراد خانواده شان گرفتار بیماری روانی شود هیچ اطلاعاتی در این باره ندارند . تحقیقات نشان می دهد که این بیماری ها بسیار شایع تر از آن است که تصور می شود . اگر هر یک از کسانی که دچار یکی از بیماری های روانی می شود حداقل 3 نفر را در زندگی داشته باشد که به سرنوشت او اهمـیت بدهد ، در این صورت تقریبا 60 میلیون نفر (مبتلایان / بیماران ، خانواده آنها و دوستانشان ) در زندگی خود با بیماری روانی شدید روبرو می شوند .
فشارهای ناشی از بیماری روانی کدام است ؟
این بیماری ها فشار زیادی به بیماران و نزدیکان آنها وارد می آورد . اکثر بیماری های روانی ، مزمن شده و اغلب برای نخستین بار در حوالی بیست سالگی و آغاز دوره جوانی ظاهر می شود. اغلب بیماران و خانواده ی آنها سال ها درگیر این نکته اند که چگونه از عهده بیماری خود بر آیند و زندگی راحتی داشته باشند .
بیماری های روانی هزینه های زیادی به همراه دارد. این هزینه ها شامل مخارج مراجعه به متخصصین ، اقامت در بیمارستان ، دارو و انتقال به یک موسسه بهداشتی روانی است. افراد خانواده ممکن است متحمل مخارج اضافی شوند مانند خسارات ناشی از مرخصی بدون حقوق و نیز پول تو جیبی یا هزینه زندگی بیمار که خود نمی تواند از عهده تامین آن برآید .
خسارات روانی از این هم سنگین تر است . بیمار و خانواده او باید خود را با نوعی زندگی سازگار کنند که از آنچه آرزو داشتند و یا برنامه ریزی کرده بودند بسیار متفاوت است. موقعیت شغلی ، آموزش ، خانواده و زندگی اجتماعی ، همه اینها ممکن است مختل شود .
حتی پس از رسیدن به بزرگسالی ، بیماران روانی ممکن است احتیاج به نظارت و حمایت ویژه داشته باشند
آیا امیدی نیست ؟
تحقیقاتی که خلاصه ی آن در زیر آمده است به روشنی نشان می دهد که در بسیاری از افراد مبتلا به بیماری روانی درمان موثربوده ، و بیماران می توانند به زندگی خود ادامه دهند . برآمدن از عهده یک بیماری مزمن روانی ممکن است به خانواده کمک کند که به نقاط قوت خود پی ببرند ؛ مانند ظرفیت کارکردن با یکدیگر و توانایی لذت بردن از چیزهای ساده.
درباره بیماری شدید روانی چه می دانید ؟
1- بیماری های شدید روانی در واقع اختلال در عملکرد سیستم شیمیایی مغز است . ماهیت دقیق بیماری مغز در حال حاضر شناخته شده نیست اما گمان می رود که عدم تعادل در ناقلین عصبی یا پیام رسان های شیمیایی که میلیاردها سلول را در مغز به هم مربوط می کنند سبب این مسئله می شود.
2- بیماری شدید روانی به علت تربیت غلط کودکی یا وقایع ناگوار به وجود نمی آید. علت آنها اختلال در ساختار و عملکرد مغز است ولی فشارهای زندگی می تواند بیماری را شدیدتر کند .
3- مصرف دارو، علائم بیماری را در بیشتر افرادی که دچار بیماری شدید روانی هستند به مقدار بسیار ، کاهش می دهد ، گرچه بیماری را به طور کامل درمان نمی کند .
بیشتر افراد مبتلا به بیماری شدید روانی باید برای مدت های طولانی هر روز دارو مصرف کنند و از این لحاظ درست مانند کسی هستند که دچار بیماری دیابت یا فشار خون می باشد .
4- افراد مبتلا به بیماری های شدید روانی نسبت به فشارهای روانی بسیار حساس هستند. پایین نگهداشتن میزان فشار روانی ممکن است علائم بیماری را تخفیف دهد .
5- اغلب این بیماری ها دارای سیر دوره ای هستند ، و دوره های تشدید بیماری کوتاه و نیز دوره های طولانی تر زندگی عادی دارند .
6- مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدرغالباً عامل بیماری های روانی را تشدید نموده و به وخامت حال بیمار منجر می شود.
7- نتایج درازمدت در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا از سایر بیماری های روانی بدتر است . در اختلال دو قطبی (Biopolar disorder) کمی بهتر ، و در افسردگی شدید بهتر است . تحقیقات نشان می دهد که در اسکیزوفرنیا با افزایش سن ، علائم کاهش می یابند و توانایی فرد برای زندگی مستقل بیشتر می شود. بسیاری از مبتلایان به اسکیزوفرنیا درحدود 50 ، 60 سالگی به طور مستقل زندگی رضایت بخشی دارند و علائم بیماری در آنها خیلی کم وجود دارد . به نظر می رسد که بیماری با گذشت زمان فروکش می کند .
با درمان مناسب 50% بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا می توانند ظرف ده سال بهبود یابند. هر چه درمان زودتر شروع شود نتیجه بهتر است .
اسکیزوفرنیا در تمام دنیا در نژادها در فرهنگ ها و طبقات اجتماعی دیده می شود . این بیماری یک نفر از هر 100 نفر را در سراسر جهان مبتلا می کند . یک شکل کودکی این بیماری نیز وجود دارد که نادر است . هزینه هایی که جامعه بابت بستری شدن ، از کار افتادگی و مخارج توانبخشی این بیماری متحمل می شود ، سالیانه میلیاردها تومان برآورد شده و بهای درد و رنجی که خانواده می پردازند غیر قابل اندازه گیری است
علائم اسکیزوفرنیا
مشخصه این بیماری تغییرات برجسته در شخصیت است . این تغییرات گاهی با مشکلات سازگاری در نوجوانی اشتباه شده و باعث عصبانیت خانواده می شود . کناره گیری اجتماعی ، نوسانات خُلقی و رفتار انزواطلبانه ، افسردگی ، تفکر مختل ، عدم تمرکز و افکار آشفته از علائم بیماری است. سایر علائم عبارت اند : از ناتوانی در مقابله با مشکلات جزئی ، حساسیت به صدای بلند و رنگ های کمرنگ ، بدبینی همراه با فکر تحت تعقیب قرار داشتن یا تحت نظر پلیس بودن، خوردن غذاهای مسموم شده و دریافت پیام هایی از رادیو ، بشقاب پرنده و تلویزیون از دیگرعلائم رایج آن می باشد . گاهی بیماران فکر می کنند که پیام های الهام دهنده از افراد مشهور، دریافت می دارند. بسیاری از اوقات حالت خصمانه نسبت به خانواده نشان می دهند که درک آن غالباً برای آنها دشوار است.
این حالات صدمه زننده و تهدید کننده هستند. نمرات مدرسه افت می کند ، فعالیت های خارج از مدرسه و ارتباط با دوستان کنار گذاشته می شود و بیمار از دست دادن اراده ، احساس تزلزل و عدم وجود را تجربه می کند .
فرد بیمار برای فرار از این احساسات ویرانگر ، اغلب کوشش می کند که فرار کند، با این امید که یک تغییر جغرافیایی ، اوضاع را برای او بهتر خواهد کرد . با پیشرفت بیماری ، تغییرات ادراکی روی می دهد و آنها چیزهایی می بینند و صداهایی می شنوند که واقعی نیستند . حالات بدنی غیر عادی به خود گرفتن و پوشیدن لباس های عجیب و غریب نیز برحسب موقعیت دیده شده است. مصرف مواد الکلی نیز ممکن است وجود داشته باشد .
وقتی برای اولین بار اسکیزوفرنیا ظهور می کند ، فرد سعی می کند همه چیز را به صورت یک راز نگه دارد. بنابراین همه ی آنچه را که اتفاق می افتد انکار می کند . این بیماران وحشتزده ، و مملو از اضطراب و بی قراری هستند. با ادامه روند اسکیزوفرنیا یک حالت آشفتگی درونی و آشوب نیز تجربه می شود .
علت بیماری اسکیزوفرنیا
اسکیزوفرنیا یک بیماری مغزی است که در آن انتقال دهنده های عصبی شیمیایی مغز دچار عدم تعادل می شوند . نام یکی از این انتقال دهنده ها که نقش مهمی در بیماری دارد " دوپامین " (Dopamine) است .
معمولا فرض شده که علت نهایی باید ارثی باشد ، مانند یک اختلال ارثی سوخت و ساز مغز که منجر به نقص زیستی ، شیمیایی می شود .
نظریه تغذیه ای یا نظریه مولکولی
در اوایل دهه 1950 شروع به درمان بیماران اسکیزوفرنیک با دوزهای بالای نیاسین (ویتامین3B) نمود. این درمان اولیه توسعه پیدا کرد و سایر ویتامین ها مانند تیامین (B1) ، پیریدوکسین (B6) ، اسیدفولیک ،E،C، 12B، و مواد معدنی مانند روی و منگنز را نیز شامل شد . از دیگر اقدامات ، کنترل رژیم غذایی ، محدود کردن مصرف مواد قندی ، کافئین ، الکل و تنباکو بوده است . افراد مجبور بودند به طور منظم ورزش کنند . ابتدا ادعا می شد که این رویکرد درمانی موفقیت آمیز باشد ، معهذا هنوز توسط استانداردهای علمی تایید نشده است .
نظریه ویروسی
ویروس ها می توانند عملکرد سلولهای مغزی را بدون تغییر شکل ساختمان مغز ، تغییر دهند و کماکان به حیات خود ادامه دهند . ویروس ها می توانند سال ها مخفی بمانند .
لازم به ذکر است بعضی از ویروس ها تغییراتی در انتقال دهندگان عصبی مغز ایجاد می کنند . این موضوع می تواند علت بعضی از تغییرات زیستی ، شیمیایی را که در اسکیزوفرنیا توصیف شده است ، توجیه کند .
نظریه فشار محیطی
فشار روانی می تواند یک علت اصلی بیماری هایی چون زخم معده باشد . بنابراین گمان وجود آن در اسکیزوفرنیا منطقی به نظر می رسد . مشاهده شده در صورتی که افراد را در معرض میزان های بسیار بالای فشار روانی قرار دهند ، رفتارهای عجیبی از خود نشان می دهند که می تواند شبیه اسکیزوفرنیا باشند .
پزشک برای تشخیص ابتلای فرد به بیماری های روانی از روش های مختلف از جمله معاینه فیزیکی استفاده می کند، چون ممکن است علت بیماری روانی یک مشکل فیزیکی یا جسمی باشد، به طور مثال تومور مغزی می تواند در افراد باعث ایجاد توهم، سرگیجه و مشکلات روانی شود.
روش دیگر پر کردن پرسشنامه و پرسیدن سوال در خصوص افکار و روحیات فرد است و اینکه به چه چیزهایی می اندیشد.
از جمله سایر روش ها انجام آزمایشات طبی مانند بررسی عدم اعتیاد به مواد مخدر و توهم زا، عادت های غذایی و رفتاری غیر عادی، بررسی نوار مغزی و حجم اکسیژن موجود در خون فرد است.
برخی از بیماری ها مانند اوتیسم، اختلال یادگیری و بیش فعالی از سال های نخستین تولد فرد، خود را نشان می دهند و به دلیل واضح بودن نشانه ها تشخیص آنها بسیار آسان است اما برخی بیماری های روانی مانند اسکیزوفرنی،جنون، شیدایی، اختلال دو قطبی، مانیاک و بیماری هایی از این دست در دوران بلوغ و جوانی رخ می دهند و البته علت زمینه ای دارند و فرد از بدو تولد مبتلا بوده اما همزمان با تغییرات هورمونی و نیازهای روحی و جسمی و مشکلات کاری و شخصی به طور ناگهانی بروز می کند.

برخی دیگر از بیماری ها چون افسردگی حتی در افراد سالم نیز رخ می دهند و معمولا به دلیل یک حادثه یا اتفاق پیش می آیند و می توانند در صورت عدم درمان پیشرفت کرده و باعث تمایل به خودکشی یا مرگ در افراد شوند.
از جمله دسته بندی های بیماری های روانی می توان موارد زیر را نام برد:
بی اشتهایی یا پرخوری افراطی، وسواس کندن موی سر و سایر موها یا جوش های بدن، عادت به خوردن مواد غیر غذایی چون سنگ، خاک یا صابون، استرس بسیار شدید، بی خوابی و یا خواب بیش از حد، اجتماع گریزی، انواع ترس ها، توهم، مشکلات عاطفی مانند عشق های افراطی و یا سردی بیش از حد، تمایل به خودکشی و بیماری هایی از این دست که همگی می توانند در صورت عدم درمان و رسیدگی بسیار جدی و خطرناک باشند.
کارشناسان توصیه می کنند افراد بویژه اگر در خانواده سابقه ابتلا به بیماری های روانی را دارند مراقب سلامت روان خود و فرزندانشان باشند و در صورت هرگونه احساس تغییر در حالات روانی خود سریعا به پزشک مراجعه کنند، خوشبختانه اکنون در دنیا روش های درمانی زیاد و موثری برای کمک به کنترل و حتی درمان اختلالات روانی وجود دارد و ابتلا به یک اختلال روانی به هیچ وجهه مایه شرمساری نیست و با مراقبت های پزشکی و حمایت اطرافیان به خوبی کنترل و درمان می شود.
نکته مهم در خصوص درمان و کنترل بیماری های روانی تشخیص هر چه سریعتر آنها و مراجعه به متخصص و انجام اقدامات درمانی و مصرف داروها و شرکت در جلسات روانپزشکی و روانشناسی است تا بیماری پیشرفت نکند.

منابع
مبانی شناخت انسان (کتاب)- اثر مایکل آیزنک- ترجمه ب. کوشا- چاپ اینترنتی – ویرایش اول ۱۳۸۷- (فصل اول) ص33
باشگاه خبرنگاران جوان ۱۶ دی ماه ۱۳۹۵
http://www.yjc.ir/fa/news/
http://rooziato.com/1
https://article.tebyan.net/8038
http://www.pezeshk.us/?p=15254
انواع بیماریهای روانی و درمان آنها در بهداشت روان

83


تعداد صفحات : 84 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود