شکر و سپاس و منت و عزت خدای را
شکر و سپاس و منت و عزت خدای را پروردگار خلق و خداوند کبریا
دادار غیب دان و نگهدار آسمان رزاق بنده پرور و خلاق رهنما
اقرار می کند دو جهان بر یگانگیش یکتا و پشت عالمیان بر درش دو تا
گوهر ز سنگ خاره کند، لل از صدف فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا
سبحان من یمیت و یحیی و لااله الا هوالذی خلق الارض والسما
باری، ز سنگ، چشمه ی آب آورد پدید باری از آب چشمه کند سنگ در شتا
گاهی به صنع ماشطه، بر روی خوب روز گلگونه ی شفق کند و سرمه ی دجا
دریای لطف اوست و گرنه سحاب کیست تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا
انشاتنا بلطفک یا صانع الوجود فاغفرلنا بفضلک یا سامع الدعا
ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا
شبهای دوستان تو را انعم الصباح وان شب که بی تو روز کنند اظلم المسا
یاد تو روح پرور و وصف تو دلفریب نام تو غم زدای و کلام تو دلربا
بی سکه ی قبول تو، ضرب عمل دغل بی خاتم رضای تو، سعی امل هبا
جایی که تیغ قهر برآرد مهابتت ویران کند به سیل عرم جنت سبا
شاهان بر آستان جلالت نهاده سر گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا
گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا
در کمترین صنع تو مدهوش مانده ایم ما خود کجا و وصف خداوند آن کجا؟
خود دست و پای فهم و بلاغت کجا رسد تا در بحار وصف جلالت کند شنا؟
گاهی سموم قهر تو، همدست با خزان گاهی نسیم لطف تو، همراه با صبا
خواهندگان درگه بخشایش تواند سلطان در سرادق و درویش در عبا
.
زندگی نامه
سعدی در شیراز زاده شد.وی کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. مادرش کازرونی بود. در دوران کودکی با علاقهٔ زیاد به مکتب می رفت و مقدمات دانش را می آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقهٔ فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به ویژه حملهٔ سلطان غیاث الدین خوارزمشاه، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (در سال ۶۲۷ هـ. ق)، سعدی را که هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت، بر آن داشت شیراز را ترک کند.
سعدی جهانگردیِ خود را در سال ۱۱۲۶ میلادی آغاز کرد و به شهرهای مختلفِ خاور نزدیک و خاورمیانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد و این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید. حکایت هایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده است، نگرش و بینش او را نمایان می سازد. وی در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را «ادرار» (به معنی حقوق (دستمزد) و مستمرّی) بود.
در سفرها نیز سختی بسیار کشید. او خود در گلستان گفته است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامعِ کوفه درآمد، و یکی را دید که پای نداشت؛ پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت. وی در بوستان، این روش را در برابر همهٔ فریبکاران توصیه کرده است. حکایات سعدی عموماً پندآموز و سرشار از پند و نیز پاره ای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایهٔ تسلیت می دانست و راه التیام زخم های زندگی را محبت و دوستی قلمداد می کرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.
آغازِ سفر؛ آموزش در بغداد
سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه های امام محمد غزالی بیشترین تاثیر را پذیرفت. سعدی در گلستان، غزالی را امامِ مُرشد می نامد.
سعدی از حضور خویش در نظامیهٔ بغداد چنین یاد می کند:
مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود
(توضیح: «ادرار» در بیت یادشده به معنی مستمری و مقرری و شهریه، و نیز تقریباً معادل بورس تحصیلیِ امروزی ست)
نکتهٔ درخور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه بود. خواجه نظام الملک طوسی نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسان و طلاب مدارس نظامیه تنظیم کرد. این امر موجب شد تا اهل دانش به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهره مند شوند.
جدا از از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری ازقبیل شهاب الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تاثیر گرفت. این شهاب الدین عُمَر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی اشتباه گرفت. معلم احتمالیِ دیگرِ سعدی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (درگذشتهٔ ۶۳۶) بوده است که در هویت اصلی وی بین پژوهشگران (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.
دیگر سفرها
پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که در آثار خود به بسیاری از این سفرها اشاره کرده است. در این که سعدی دقیقاً از چه سرزمین هایی دیدن کرده، میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایاتِ خودِ سعدی هم نمی توان بسنده کرد، و به نظر می رسد که بعضی از این سفرها داستان پردازی باشد (موحد، ۱۳۷۴، ص۵۸)، زیرا بسیاری از آنها منطقاً پایهٔ نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام، حجاز و بخش هایی از فرنگ سفر کرده است، و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
بازگشت به شیراز
سعدی در حدود سال ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (حکومت: ۶۲۳–۶۵۸ هـ. ق) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج می داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی، شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دَم تیغِ تاتار جان سالم به دربرده بودند. در دوران وی، سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان، ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر، که تخلص سعدی هم از نام اوست، به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را، که سرودنش در ۶۵۵ قمری به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد و آن را به وی تقدیم نمود. کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در بهار سال ۶۵۶، دومین اثرش گلستان را به نام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت، و خود در «دیباچهٔ» گلستان می گوید: «هنوز از گلستانِ بُستان بَقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.»[۴] ظاهراً در اینجا منظور سعدی از «بُستان»، کتاب بوستانِ اوست؛ البته دربارهٔ نام گذاری بوستان و زمانِ نام گذاریِ آن، میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد.
اختلاف نظر در تاریخِ زایش و درگذشت
آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار
براساس تفسیرها و حدس هایی که از نوشته ها و سروده های خودِ سعدی در گلستان و بوستان می زنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایانِ نوشته شدنِ این دو اثر را در خودِ آن ها مشخص کرده است، دو حدسِ اصلی در زادروز سعدی زده شده است:
دیدگاهِ بیشینه (پیرامونِ ۶۰۶ قمری)[ویرایش]
نظر بیشترِ پژوهشگران، مبتنی بر آن بخشی از دیباچهٔ گلستان است که چنین می گوید:
یک شب تامل ایام گذشته می کردم و بر عمرِ تلف کرده تاسف می خوردم و سنگِ سراچهٔ دل را به الماسِ آبِ دیده می سُفتم و این ابیات مناسبِ حالِ خود می گفتم:
در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه ای یافتم ز هر خرمنی خوشه ای یافتم
چو پاکان شیراز خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد[۷]
همچنین، براساسِ بیتِ «ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی» و سایر شواهدِ این حکایت، سعدی را در سالِ ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاه ساله می دانند، و درنتیجه زادروزِ وی را در حدود ۶۰۶ قمری می گیرند.
حکایتِ مسجدِ جامع کاشغر
از طرف دیگر، عده ای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، براساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع سالی «محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه، که در حدود سال ۶۱۰ قمری بوده است، اشاره می کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می نامد، و بیتی که مصراع «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» جزو آن است، از اوایل باب نهم بوستان، نتیجه می گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده است. بیشتر پژوهندگان (ازجمله بدیع الزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی»، و عباس اقبال در مقدمهٔ کلیات سعدی) این فرض را که خطابِ سعدی در آن بیتِ بوستان خودش بوده است، نپذیرفته اند. اشکال بزرگِ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را درهنگام درگذشتش به ۱۲۰ سال می رسانَد. حکایت جامعِ کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان پردازی دانسته شده است. اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی کند و می نویسد: «حکایت جامع کاشغر فی الواقع لاینحلّ است».
دیدگاهِ سوم
محققان جدیدتر، ازجمله ضیاء موحد (موحد، ۱۳۷۴، صص۳۶–۴۲)، کلاً این گونه استدلال درمورد تاریخ تولد سعدی را رد می کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده اند؛ بنابراین، نمی توان درستیِ هیچ یک از این دو تاریخ را تایید کرد.
وفات سعدی را اکثراً در ۶۹۱ قمری می دانند. ولی عده ای از جمله سید حسن تقی زاده احتمال داده اند که سعدی در حدود ۶۷۱ قمری فوت کرده است. محمد قزوینی در نامه ای به تقی زاده می نویسد که احتمالِ ۶۷۱ بسیار قوی است ولی آن را «خرق اجماع مورخین» و «باعث طعن» می داند.
آرامگاه
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می گذرانده و سپس در همانجا دفن شده است. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبره ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقب نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع می شد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، قبر سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق می شد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. رو به روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
نمونهٔ اشعار
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک دل، سر دست برفشانی
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم تو میان ما ندانی، که چه می رود نهانی
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد نه به وصل می رسانی، نه به قتل می رهانی
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم زخم که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است چو بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
این شعر سعدی بسیار مشهور است و بر سردر سازمان ملل متحد نقش بسته است
بنى آدم اعضاء یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگارد
دگر عضوها را نماند قرار
آثار
از سعدی آثار بسیاری در نظم و نثر مانده است:
بوستان: کتابی است منظوم در اخلاق.
گلستان: به نثر مسجع
دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربی است که سعدی در ستایش شمس الدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سروده است.
قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمده است.
مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شده است و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کرده است.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سروده است.
رسائل نثر:
کتاب نصیحهالملوک
رساله در عقل و عشق
الجواب
در تربیت یکی از ملوک گوید
مجالس پنجگانه
هزلیات سعدی
از میان چاپ های انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروف ترند.
بوستان
بوستان کتابی است منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کرده است نظم آن را در ۶۵۵ ه.ق. به پایان برده است. کتاب در ده باب تالیف و تقدیم به بوبکر بن سعد زنگی شده است. معلوم نیست خود شیخ آن را چه می نامیده است. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدی نامه داده اند. بعدها به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند. باب های آن از قرار زیر است:
عقل و تدبیر و رای
احسان
عشق و مستی و شور
تواضع
رضا
قناعت
عالم تربیت
شکر بر عافیت
توبه و راه صواب
مناجات و ختم کتاب
گلستان
گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هفت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشته است.
غزلیات
غزلیات سعدی در چهار کتاب طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شده است.
سعدی و زبان فارسی
محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی می نویسد «اهل ذوق اِعجاب می کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته ایم سخن می گوییم». ضیاء موحد دربارهٔ وی می نویسد «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به اندازهٔ سعدی مدیون نیست». زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شده است، از آنجا که به نظر می رسد نوشته هایش از طرفی بسیار آسان اند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.
گلستان سعدی
از ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پرش به: ناوبری, جستجو
گلستان کتابی است نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ معروف ایرانی سعدی شیرازی که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شده است. غالب نوشته های آن کوتاه و به شیوهٔ داستان ها و نصایح اخلاقی است.
دیباچه
باب اول – در سیرت پادشاهان
باب دوّم – در اخلاق درویشان
باب سوّم – در فضیلت قناعت
باب چهارم – در فواید خاموشی
باب پنجم – در عشق و جوانی
باب ششم – در ضعف و پیری
باب هفتم – در تاثیر تربیت
باب هشتم – در آداب صحبت
ویژگی های آثار سعدی
آنچه که بیش از هر ویژگی دیگر آثار سعدی شهرت یافته است، "سهل و ممتنع" بودن است.
این صفت به این معنی است که اشعار و متون آثار سعدی در نظر اول "سهل" و ساده به نظر می رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد.
در طول قرن های مختلف، همه ی خوانندگان به راحتی با این آثار ارتباط برقرار کرده اند.
اما آثار سعدی از جنبه ی دیگری، "ممتنع" هستند و کلمه ی "ممتنع" در اینجا یعنی دشوار و غیرقابل دسترس.
وقتی گفته می شود شعر سعدی "سهل و ممتنع" است یعنی در نگاه اول، هر کسی آثار او را به راحتی می فهمد ولی وقتی می خواهد چون او سخن بگوید می فهمد که این کار سخت و دشوار و هدفی دست نیافتنی است.
بعضی دیگر از ویژگی های آثار سعدی عبارتند از:
نکات دستوری
نکات دستوری در آثار سعدی به صحیح ترین شکل ممکن رعایت شده است.
عنصر وزن و موسیقی، منجر به از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی شود و سعدی به ظریف ترین و طبیعی ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده این کار برمی آید.
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت، که سر زخاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
ایجاز
ایجاز یعنی خلاصه گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی.
دوری از عبارت پردازی های بیهوده ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر بلکه از زیبایی کلام نیز می کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه ای دارد.
از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق های ظریف تخیلی و تغزلی می شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می کند.
در شعر سعدی هیچ کلمه ای بدون دلیل اضافه یا کم نمی شود.
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
به دلت کز دلم به در نکنم
سخت تر زین مخواه سوگندی
ریش فرهاد بهترک می بود
گر نه شیرین نمک پراکندی
کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی …
ایجاز سعدی، ایجاز میان تهی و سبک نیست، بلکه پراز اندیشه و درد است.
در دو حکایت زیر از "گلستان" به خوبی مشاهده می شود که سعدی چه اندازه از معنی را در چه مقدار از سخن می گنجاند:
حکایت: پادشاهی پارسایی را دید، گفت: «هیچت از ما یاد آید؟» گفت: «بلی، وقتی که خدا را فراموش می کنم.»
حکایت: یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.»
موسیقی
سعدی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز در سبک و زبان اشعارش سود می جوید. وی اغلب از اوزان عروضی استفاده میکند.
علاوه بر اوزان عروضی، شاعر به شیوه موثری از عواملی بهره می برد که هر کدام به نوعی موسیقی کلام او را افزایش می دهند؛ عواملی همچون انواع جناس، هم حروفیهای آشکار و پنهان، واج آرایی، تکرار کلمات، تکیه های مناسب، موازنه های هماهنگ لفظی در ادبیات و لف و نشرهای مرتب و …
استفاده از این عناصر به گونه ای هنرمندانه و زیرکانه صورت می گیرد که شنونده یا خواننده شعر او پیش از آن که متوجه صنایع به کار رفته در شعر او شود، جذب زیبایی و هماهنگی و لطافت آنها می شود.
در غزل زیر سعدی نهایت استفاده را از عوامل موسیقی زای زبان برده است، بی آن که سخنش رنگ تکلف و تصنع به خود بگیرد.
تکرارهای هنرمندانه ی کلمات، هم حروفی ها و وزن مناسب شعر و همچنین لحن عاطفی و تعزلی کلام سعدی را چون شربتی شیرین و گوارا به جان خواننده می ریزد:
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست
باز آ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم
گفتی زخاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
طنز و ظرافت
طنز و ظرافت جایگاه ویژه ای در ساختار سبکی آثار سعدی دارد.
البته خاستگاه این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می گردد. طنز سعدی، سرشار از روح حیات و سرزندگی است.
سعدی به یاری لحن طنز، خشکی را از کلام خود می گیرد و شور و حرکت را بدان باز می گرداند.
با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می کند.
طنز، نیش همراه با نوش است؛ زخمی در کنار مرهم. سالها بعد، لسان الغیب، حافظ شیرازی ابعاد عمیق دیگری به طنز شاعرانه بخشید و از آن در شعر خود استفاده ها برد:
با محتسب شهر بگویید که زنهار
در مجلس ما سنگ مینداز که جام است
یا
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکُشد عشقم، این سخن بکشد
آثار سعدی
از سعدی آثار گوناگونی به نظم و نثر موجود است که عبارتند از:
1- بوستان یا سعدی نامه، که در واقع اولین اثر اوست و در سال 655 تمام شده است. گویا سعدی آن را در ایام سفر خود سروده و هم چون ارمغانی در سال ورود خود به وطن بر دوستانش عرضه کرده است.
موضوع این کتاب که از عالی ترین آثار قلم توانای سعدی و یکی از شاهکارهای شعر فارسی است، اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات است.
این کتاب ده بخش دارد به نام های: عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب.
سعدی این کتاب را که حدود چهارهزار بیت دارد به نام اتابک ابوبکر بن سعد کرده است.
2- گلستان، شاهکار نویسندگی و بلاغت فارسی است که سعدی آن را در سال 656 تالیف کرده است.
3- قصاید عربی، که حدود هفتصد بیت می شود و شامل موضوعات غنایی و مدح و اندرز و مرثیه است.
4- قصاید فارسی، در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان معاصر سعدی است.
5- مراثی، شامل چند قصیده بلند در رثای مستعصم بالله -آخرین خلیفه عباسی که به فرمان هلاکو کشته شد- و نیز مرثیه هایی برای چند تن از اتابکان فارس و وزرای آن زمان است.
6- ملمعات و مثلثات و ترجیعات: که شمال اشعاری در قالب های خاص مانند ترجیع بند و … است.
7- غزلیات، که خود شامل چهار بخش است؛ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم.
8- مجالس پنجگانه، این کتاب به نثر است و در بردارنده ی خطابه ها و سخنرانی های سعدی است.
هر چند موضوع آن ارشاد و نصیحت است اما از لحاظ جوهر نویسندگی به پای گلستان نمی رسد.
9- نصیحه الملوک، در پند و اخلاق و چندین رساله ی دیگر به نثر در موضوعات گوناگون.
10- صاحبیه، که مجموعه چند قطعه فارسی و عربی است و بیشتر آنها در ستایش شمس الدین صاحب دیوان جوینی وزیر دانشمند دوست عصر اتابکان است و به همین دلیل آن را "صاحبیه" نامیده است.
11- خبیثات، مجموعه ای است از اشعار هزل آمیز، که هر چند اغلب آنها خوشایند نیست ولی چند غزل و رباعی دارد که نمونه ای از لطیفه های آن دوران هستند و از این جهت قابل بررسی اند.
مجموعه ی این آثار "کلیات سعدی" نامیده می شود. که تحت همین عنوان بارها بارها چاپ شده است.
نمونه آثار
نمونه ی شعر از "بوستان"
سگی پای صحرانشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خورد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگنده روز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محالست اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندربرم
توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نباید ز مردم سگی
نمونه ای از غزل سعدی
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
کلیات سعدی
«آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی»
«باآن که خصـومت نتوان کرد بساز// دستی که به دندان نتوان برد ببوس»
«به اخلاق با هرکه بینی بساز// اگر زیردست است و گر سرفراز»
«پارسا باش و نسبت از خود کن// پارسازادگی ادب نبود»
«چو بینی که یاران نباشند یار// هزیمت ز میدان غنیمت شمار»
«حکیمان گفته اند اگر آب حیات فروشند فی المثل به آبروی، دانا نخرد که مردن به علت به که زندگانی به مذلت» (گلستان)
«دادار که برما در قسمـت بگشـاد// بنیاد جهان چنان که بایست نهاد// آن راکه نداد از سببی خالی نیست// دانست سرو به خر نمی باید داد»
«دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.»
«دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است»
«دوکس دشمن ملک و دینند یکی پادشاه بی حلم و دیگری زاهد بی علم»
«رندی که بخورد و بدهد به از عابدی که روزه دارد و بنهد» (گلستان)
«سخن در میان دو دشمن چنان گوی که چون دوست گردند شرم زده نگردی!»
«گر بمیری و دشمنان بخورند// به که محتاج دوستان باشی»
«گرد نام پدر چه می گردی// پدر خویش باش اگر مردی»
«مکن ترک تازی، بکن ترک آز// به قدر گلیمت بکن پا دراز»
«نان خود با تره و دوغ زنـی// به، که بر خوان شه آروغ زنی»
«نظر کن در این موی باریک سـر// که باریک بینند اهل نظـر// چو تنهاست از رشته ای کم ترست// چو پر شد ز زنجیر محکم ترست»
«نه در هر سخن بحث کردن رواست// خطای بزرگان گرفتن خطاست»
«هرکه را در خاک غربت پای در گل ماند، ماند// گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را»
«هرکه را زر در ترازوست، زور در بازوست.»
درباره سعدی
«از سعدی مشهورسخن، شعر روان جوی// کو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم»
مجد همگر، معاصر سعدی
«استاد سخن سعدی است نزد همه کس اما// دارد غزل حافظ طرز سخن خواجو»
حافظ
«به جای سخن، گر به تو جان فرستم// چنان دان که زیره به کرمان فرستم»
سیف فرغانی، معاصر سعدی
«حدیث شعر من گفتن، به پیش طبع چون آبت// به آتشگاه زردشت است خاکستر فرستادن// بَرِ ِ آن جوهری بردن چنین شعر آن چنان باشد// که دست افزار جولاهان بَرِ ِ زرگر فرستادن»
سیف فرغانی معاصر سعدی
«ما گرچه به نطق، طوطی خوش نفسیم// بر شِکّرِ گفته های سعدی مگسیم// در شیوه شاعری به اجماع امم// هرگز من و سعدی به امامی نرسیم»
مجد همگر، معاصر سعدی
«مدح سعدی نگفته بیتی چند// طوطی نطق را زبان بگرفت»
سیف فرغانی معاصر سعدی
«نوبت سعدی که مبادا کهن// شرم نداری که بگویی سخن»
امیرخسرو دهلوی
«ور تو را شهرت سعدی نبود نقصی نیست// حاجتی نیست در اسلام اذان را به منار»
سیف فرغانی معاصر سعدی
«یکی گفت امامی امام هری را// ز سعدی فزون یافته مجد همگر// در این ماجرا چیست رای تو گفتم// ستمگر بود مجد همگر ستمگر»
آذر بیگدلی
مجدِ هَمگَر در ستایشِ سعدی:
از سعدیِ مشهورسخن شعرِ روان جوی کاو کعبهٔ فضل است و دلش چشمهٔ زمزم
محمدتقی بهار در ستایشِ سعدی:
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخلِ شکرباری هست؟
یا چو بُستان و گلستانِ تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای تواَم باری هست
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر تواَم کاری هست»
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»
همام تبریزی در ستایش سعدی:
همام را سخن دل فریب و شیرین است ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی
سیف الدین فرغانی معاصر سعدی، خطاب به وی:[
نمی دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن به دریا قطره آوردن، به کان گوهر فرستادن
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن!
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت به آتشگاهِ زرتشت است خاکستر فرستادن
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوشِ جان پرور برِ او جرعه ای نتوان از این ساغر فرستادن
تو کشورگیرِ آفاقی و شعرِ تو، تو را لشکر چه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن
عبدالحسین زرین کوب: «سعدی معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان می کند و از تعقید و تکلف برکنار می مانَد. بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سروده است:
صبر بسیار بباید پدرِ پیرِ فلک را که دگر مادرِ گیتی چو تو فرزند بزاید
محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی می نویسد: «اهل ذوق اِعجاب می کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است، ولی حق این است که […] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته ایم سخن می گوییم».
ضیاء موحد دربارهٔ وی می نویسد: «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به اندازهٔ سعدی مدیون نیست».
زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شده است، از آنجا که به نظر می رسد نوشته هایش از طرفی بسیار آسان اند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.
روح الله خمینی: او نیز در بیتِ «شاعر اگر سعدی شیرازی است / بافته های من و تو بازی است» به مقام والای سعدی اشاره می کند.
گارسن دوتاسی: سعدی تنها نویسنده ایرانی است که نزد تودهٔ مردم اروپا شهرت دارد.
باربیه دومنار: در آثار سعدی، لطف طبعِ هوراس، سهولت بیانِ اوید، قریحهٔ بذله گوی فرانسوا رابُله، و سادگی لافونتن را می توان یافت.
سر ادوین آرنولد: باری دگر همراه من آی، از آن آسمان گرفته،
تا گوش بر نغمهٔ خوش آهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،
بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستانِ خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد..
در نقدِ سعدی
سعدی عمیق نمی اندیشد، اما زیبا بیان می کند.
پشت بیان او چیز دیگری سوای آنچه بیان می کند، نیست.
در او هرچه هست، لفاظی ست، نه اندیشه پردازی
احمد شاملو، ماهنامهٔ تجربه شماره ۴، شهریور ۱۳۹۰
ذبیح الله منصوری شبههٔ عدم اصالت اشعار سعدی را مطرح ساخته و اشعار وی را اقتباس دانسته است. احمد کسروی تیر نقد را به سمت گرایش های جنسی سعدی نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار داده است. میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار داده است. نیما یوشیج بیشتر از منظر خلاقیت معنایی و مفهومی، اشعار سعدی را قابل نقد می بیند. اسماعیل خویی و علی شریعتی بر گرایش های سازش کارانه و محافظه کارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را شایستهٔ نقد می بینند.
گلستان سعدی
مقدمه
«اندیشه کردن که چه گویم، به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم»
«اول اندیشه وانگهی گفتار// پای بست آمده است و پس، دیوار»
باب اول، در سیرت پادشاهان
«اگر بمرد عدو، جای شادمانی نیست// که زندگانی ما نیز جاودانی نیست»
«اگر دانش به روزی بر فزودی// زنادان تنگ روزی تر نبودی»
«اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی// برآورند غلامان او درخت از بیخ// به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد// زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»
«بنی آدم اعضای یک پیکرند// که در آفرینش زیک گوهرند// چو عضوی به درد آورد روزگار// دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بی غمی// نشاید که نامت نهند آدمی»
«درویش و غنی، بنده این خاک درند// وآنان که غنی ترند، محتاج ترند»
«ظالمی را خفته دیدم نیم روز// گفتم این فتنه است خوابش برده به// وآنکه خوابش بهتر از بیداری است// آن چنان بدزندگانی، مرده به»
«عاقبت گرگ زاده گرگ شود// گرچه با آدمی بزرگ شود»
«کیمیاگر به غصه مرده و رنج// ابله اندر خرابه یافتـه گنج»
«مسکین خر اگر چه بی تمیز است// چون بار همی برد عزیز است// گاوان و خران باربردار// به زآدمیان مردم آزار»
باب دوم، در اخلاق درویشان
«اندرون از طعام خالی دار// تا در او نور معرفت بینی// تهی از حکمتی به علت آن// که پری از طعام تا بیتی»
«پارسا بین که خرقه در بر کرد// جامهٔ کعبه را جل خر کرد»
«پای در زنجیر، پیش دوستان// به، که با بیگانگان در بوستان»
«زاهد که درم گرفت و دینار// زاهدتر از او یکی به دست آر»
«هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد// بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد»
باب سوم، در فضیلت قناعت
«به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق// که بار محنت خود به، که بار منّت خلق»
«خوردن برای زیستن و ذکرکردن است// تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است»
«شد غلامی که آب جوی آرد// جوی آب آمد و غلام ببرد// دام هربار ماهی آوردی// ماهی این بار رفت و دام ببرد»
«فضل و هنر ضایع است تا ننمایند// عود بر آتش نهند و مشک بسایند»
«گربه مسکین اگر پر داشتی// تخم گنجشک از زمین برداشتی»
«گفت چشم تنگ دنیا دوست را// یا قناعت پر کند یا خاک گور»
«گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بی گل و نسرین به سر آرد دماغ// ور نبود بالش آکنده پر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر هم خوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بی هنر پیچ پیچ//صبر ندارد که بسازد به هیچ»
«هرکه نان از عمل خویش خورد// منت از حاتـم طائی نبرد»
«هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم، به جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس حق بجای و بر بی کفشی صبر کردم: مرغ بریان به چشم مردم سیر// کم تر از برگ تره بر خوان است// وآن که را دستگاه و قدرت نیست// شلغم پخته، مرغ بریان است»
باب چهارم، در فوائد خاموشی
«منجمی به خانه درآمد، یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته، دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحب دلی که براین واقف بود گفت: تو بر اوج فلک چه دانی چیست// که ندانی که در سرایت کیست»
باب پنجم، در عشق و جوانی
«اگر خود هفت سبع از بر بخوانی// چو آشفتی، الف، ب، ت ندانی»
«کسی به دیده انکار اگر نگاه کند// نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی// وگر به چشم ارادت نظر کنی در دیو// فرشته ایت نماید به چشم، کروبی»
«گر تضرع کنی و گر فریاد// دزد، زر بازپس نخواهد داد»
«یکی کرده بی آبروئی بسی// چه غم دارد از آبروی کسی// بسا نام نیکوی پنجاه سال// که یک نام زشتش کند پای مال»
باب ششم، در ضعف و پیری
«ای که مشتاق منزلی، مشتاب// پند من کار بند و صبر آموز// اسب تازی دوتک رود به شتاب// و اشتر آهسته می رود شب و روز»
«زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.»
«شنیده ام که در این روزها کهن پیری// خیال بست به پیرانه سر که گیرد جفت// بخواست دخترکی خوب روی، گوهرنام// چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت// چنان که رسم عروسی بود، تماشا بود// ولی به حمله اول عصای شیخ بخفت// کمان کشید و نزد برهدف که نتوان دوخت// مگر به خامه فولاد جامه هنگفت»
«وفاداری مدار از بلبلان چشم// که هردم بر گلی دیگر سرایند»
باب هفتم، در تاثیر تربیت
«برو شادی کن ای یار دل افروز// غم فردا نشاید خورد امروز»
«چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن// که می گویند ملاحان سرودی// اگر باران به کوهستان نبارد// به سالی دجله گردد خشک رودی»
«خر عیسی گرش به مکه برند// چون بیاید، هنوز خر باشد»
«اگر صـد ناپسند آید زدرویش// رفیقانش یکی از صد ندانند// وگر یک بذله گوید پادشاهی// از اقلیمی به اقلیمی رسانند»
«فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن// وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد»
«هرکه در خردیش ادب نکنند// دربزرگی فلاح از او برخاست// چوب تررا چنان که خواهی پیچ// نشود خشک، جز به آتش، راست»
باب هشتم، در آداب صحبت
«بدان را نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیک روزند»
«بس قامت خوش که زیر چادر باشد// چون باز کنی مادر ِ مادر باشد»
«بلبلا! مژده بهار بیار// خبر بد، به بوم بازگذار»
«خلعت سلطان اگرچه عزیز است، جامه خلقان خود به عزت تر و خوان بزرگان اگرچه لذیذ است، خرده انبان خود به لذت تر.»
«دوستی با پیل بانان یا مکن// یا بنا کن خانه ای درخورد پیل»
«رحم آوردن بر بدان، ستم است بر نیکان؛ عفو کردن از ظالمان، جور است بر درویشان»
«سرکه از دسـت رنج خویش و تره// بهتر از نان دهخدا و بره»
«سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین شکند// قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود»
«کهن جامه خویش پیراستن// به از جامهٔ عاریت خواستن»
«نه محقق بود نه دانشمند// چارپایی براو کتابی چند// آن تهی مغز را چه علم و خبر// که براو هیزم است یا دفتر»
بوستان سعدی
باب اول، در عدل و تدبیر و رای
«من از بینوائی نی ام روی زرد// غم بینوایان رخم زرد کرد»
باب ششم، در قناعت
«تنور شکم دم به دم تافتن// مصیبت بود روز نایافتن»
«جُوینی که از سعـی بازو خـورم// به از میده، بر خـوان ِ اهل ِ کرَم»
«دل، از بی مرادی به فکرت مسوز// شب آبستن است ای برادر به روز»
«گدا را کند یک درم سیم سیر// سلیمان به ملک عجم نیم سیر»
غزلیات
«همه عمر برندارم سر از این خمار مستی// که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی// تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد// دگران روند و آیند و، تو هم چنان که هستی»
حرف هـ
سعدی
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله
زمینه فعالیت شاعر و نویسنده
تولد ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶
شیراز، ایران.
مرگ ۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمری
شیراز، ایران.
گفتاورد
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند/داستانیست که بر هر سر بازاری هست
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی (حدود ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ – ۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسی گوی ایرانی است. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن داده اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی معروف به مشرف الدین ، شیخ سعدی یا شیخ شیراز است ، بین سال های 585 ، 504 متولد شد. درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است. سعدی در شیراز پای به هستی نهاد و هنوز کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند.
سعدی خود در این مورد می گوید:
همه قبیله من، عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت. او در نظامیه بغداد که مهم ترین مرکز علم و دانش آن زمان به حساب می آید. او در درس استادان معروفی چون سهروردی شرکت کرد. سعدی پس از این دوره به حجاز، شام و سوریه رفت و در آخر راهی سفر حج شد. او در شهرهای شام (سوریه امروزی) به سخنرانی هم می پرداخت ولی در همین حال، بر اثر این سفرها به تجربه و دانش خود نیز می افزود.
سعدی در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد. برخی معتقدند که او لقب سعدی را نیز از همین نام "سعد بن ابوبکر" گرفته است.
پس از بین رفتن حکومت سلغریان، سعدی بار دیگر از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت.
در بازگشت به شیراز، با آن که مورد احترام و تکریم بزرگان فارس بود، بنا بر مشهور به خلوت پناه برد و مشغول ریاضت شد.
سعدی، شاعر جهاندیده، جهانگرد و سالک سرزمین های دور و غریب بود؛ او خود را با تاجران ادویه و کالا و زئران اماکن مقدس همراه می کرد. از پادشاهان حکایت ها شنیده و روزگار را با آنان به مدارا می گذراند.
سفاکی و سخاوتشان را نیک می شناخت و گاه عطایشان را به لقایشان می بخشید. با عاشقان و پهلوانات و مدعیان و شیوخ و صوفیان و رندان به جبر و اختیار همنشین می شد و خامی روزگار جوانی را به تجربه سفرهای مکرر به پختگی دوران پیری پیوند می زد.
سفرهای سعدی تنها جستجوی تنوع ، طلب دانش و آگاهی از رسوم و فرهنگ های مختلف نبود. بلکه هر سفر تجربه ای معنوی نیز به شمار می آمد.
سنت تصوف اسلامی همواره مبتنی بر سیر و سلوک عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالک، مسافری است که باید در هر دو وادی ، سیری داشته باشد؛ یعنی سفری در درون و سفری در بیرون. وارد شدن سعدی به حلقه شیخ شهاب الدین سهروردی خود گواه این موضوع است.
ره آورد این سفرها برای شاعر، علاوه بر تجارب معنوی و دنیوی، انبوهی از روایت، قصه ها و مشاهدات بود که ریشه در واقعیت زندگی داشت. چنان که هر حکایت گلستان، پنجره ای رو به زندگی می گشاید و گویی هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمایش به شیوه ای یقینی بیان می شود. گویی، هر حکایت پیش از آن که وابسته به دنیای تخیل و نظر باشد، حاصل دنیای تجارب عملی است.
شاید یکی از مهم ترین عوامل دلنشینی پندها و اندرزهای سعدی در میان عوام و خواص، وجه عینی بودن آنهاست. اگرچه لحن کلام و نحوه بیان هنرمندانه آنها نیز سهمی عمده در ماندگاری این نوع از آثارش دارد.
از سویی، بنا بر روایت خود سعدی، خلق آثار جاودانی همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بیانگر این نکته است که این شاعر بزرگ از چه گنجینه ی دانایی، توانایی، تجارب اجتماعی و عرفانی و ادبی برخوردار بوده است.
آثار سعدی علاوه بر آن که عصاره و چکیده اندیشه ها و تاملات عرفانی و اجتماعی و تربیتی وی است، آیینه خصایل و خلق و خوی و منش ملتی کهنسال است و از همین رو هیچ وقت شکوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.
آنچه که بیش از هر ویژگی دیگر آثار سعدی شهرت یافته است، "سهل و ممتنع" بودن است. این صفت به این معنی است که اشعار و متون آثار سعدی در نظر اول سهل و ساده به نظر می رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن های مختلف، همه خوانندگان به راحتی با این آثار ارتباط برقرار کرده اند.
اما آثار سعدی از جنبه دیگری، ممتنع هستند و کلمه ممتنع در اینجا یعنی دشوار و غیرقابل دسترس. وقتی گفته می شود شعر سعدی "سهل و ممتنع" است یعنی در نگاه اول، هر کسی آثار او را به راحتی می فهمد ولی وقتی می خواهد چون او سخن بگوید می فهمد که این کار سخت و دشوار و هدفی دست نیافتنی است.
عنصر وزن و موسیقی، منجر به از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی شود و سعدی به ظریف ترین و طبیعی ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده این کار برمی آید.
در آثار سعدی ایجاز بسیار دیده می شود . ایجاز یعنی خلاصه گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی. دوری از عبارت پردازی های بیهوده ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر بلکه از زیبایی کلام نیز می کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه ای دارد.
از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق های ظریف تخیلی و تغزلی می شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می کند. در شعر سعدی هیچ کلمه ای بدون دلیل اضافه یا کم نمی شود. ایجاز سعدی، ایجاز میان تهی و سبک نیست، بلکه پراز اندیشه و درد است.
سعدی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز در سبک و زبان اشعارش سود می جوید. وی اغلب از اوزان عروضی استفاده می کند.
علاوه بر اوزان عروضی، شاعر به شیوه موثری از عواملی بهره می برد که هر کدام به نوعی موسیقی کلام او را افزایش می دهند؛ عواملی همچون انواع جناس، هم حروفی های آشکار و پنهان، واج آرایی، تکرار کلمات، تکیه های مناسب، موازنه های هماهنگ لفظی در ادبیات و لف و نشرهای مرتب . استفاده از این عناصر به گونه ای هنرمندانه و زیرکانه صورت می گیرد که شنونده یا خواننده شعر او پیش از آن که متوجه صنایع به کار رفته در شعر او شود، جذب زیبایی و هماهنگی و لطافت آنها می شود.
طنز و ظرافت جایگاه ویژه ای در ساختار سبکی آثار سعدی دارد. البته خاستگاه این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می گردد. طنز سعدی، سرشار از روح حیات و سرزندگی است. سعدی به یاری لحن طنز، خشکی را از کلام خود می گیرد و شور و حرکت را به آن باز می گرداند. با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می کند. طنز، نیش همراه با نوش است؛ زخمی در کنار مرهم.
از سعدی آثار گوناگونی به نظم و نثر موجود است که عبارت اند از:
1 ــ بوستان یا سعدی نامه، که در واقع اولین اثر اوست و در سال 655 تمام شده است. گویا سعدی آن را در ایام سفر خود سروده و هم چون ارمغانی در سال ورود خود به وطن بر دوستانش عرضه کرده است. موضوع این کتاب که از عالی ترین آثار قلم توانای سعدی و یکی از شاهکارهای شعر فارسی است، اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات است. این کتاب ده بخش دارد به نام های: عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب. او این کتاب را که حدود چهارهزار بیت دارد به نام اتابک ابوبکر بن سعد کرده است.
2 ــ گلستان، شاهکار نویسندگی و بلاغت فارسی است که سعدی آن را در سال 656 تالیف کرده است.
3 ــ قصاید عربی، که حدود هفتصد بیت می شود و شامل موضوعات غنایی و مدح و اندرز و مرثیه است.
4 ــ قصاید فارسی، در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان معاصر سعدی است.
5 ــ مراثی، شامل چند قصیده بلند در رثای مستعصم بالله -آخرین خلیفه عباسی که به فرمان هلاکو کشته شد- و نیز مرثیه هایی برای چند تن از اتابکان فارس و وزرای آن زمان است.
6 ــ ملمعات و مثلثات و ترجیعات: که شمال اشعاری در قالب های خاص مانند ترجیع بند و … است.
7 ــ غزلیات، که خود شامل چهار بخش است؛ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم.
8 ــ مجالس پنجگانه، این کتاب به نثر است و در بردارنده ی خطابه ها و سخنرانی های سعدی است. هر چند موضوع آن ارشاد و نصیحت است اما از لحاظ جوهر نویسندگی به پای گلستان نمی رسد.
9 ــ نصیحه الملوک، در پند و اخلاق و چندین رساله ی دیگر به نثر در موضوعات گوناگون.
10 ــ صاحبیه، که مجموعه چند قطعه فارسی و عربی است و بیشتر آنها در ستایش شمس الدین صاحب دیوان جوینی وزیر دانشمند دوست عصر اتابکان است و به همین دلیل آن را "صاحبیه" نامیده است.
11 ــ خبیثات، مجموعه ای است از اشعار هزل آمیز، که هر چند اغلب آنها خوشایند نیست ولی چند غزل و رباعی دارد که نمونه ای از لطیفه های آن دوران هستند و از این جهت قابل بررسی اند.
مجموعه این آثار "کلیات سعدی" نامیده می شود. که تحت همین عنوان بارها بارها چاپ شده است.
تاریخ درگذشت این شاعر بزرگ ایران زمین را هم سال های 690 تا 695 ه. ق نوشته اند.