مقاله:
بررسی مواردی از دیدگاه های اخلاقی و تربیتی از دیدگاه سعدی
فهرست:
نگاهی بر سعدی
سعدی وباب تربیت
آشنایی با دیدگاه سعدی در ارتباط با تعلیم و تربیت
ولایت
عشق
تاثیر ارتباط و همنشینی با دیگران در انسانها
تمایز و اختلاف ذاتی افراد بشر با یکدیگر و نقش آن در تعلیم و تربیت
مقایسه دیدگاه مولانا با سعدی در زمینه تعلیم و تربیت
منبع
منابع:
www.molananews.com
www.adabiateiranirib.ir
زندگینامه سعدی
درباره سعدی چه میتوان گفت؟ شاعری بزرگ در عرصه اجمال و راز یا نویسندهای نوآور و خلاق! مردی فرهیخته و فرهنگمند که سودای معرفتش از کویی به کویی و از شهری به شهری میکشاند و درد دوری و اشتیاق دیدار غزلخوانش میکند! و یا سیاحی که آرزومند دیدار آثار بدیع جهان است و طبعی خوش و روحی سرکش دارد!… باری… سعدی نیز زندگی را در سایه نام دوست محو کرده است…
سعدی تخلص و شهرت "ابوعبدالله مشرف به مصلح" یا "مشرف الدین بن مصلح الدین"، مشهور به "شیخ سعدی" یا "شیخ شیراز" و یا "شیخ" و همچنین معروف به "افصح المتکلمین" است.
درباره نام و نام پدر شاعر و همچنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال دادهاند و درباره تاریخ درگذشتش هم سالهای 690 تا 695 را نوشتهاند.
سعدی در شیراز پای به دایره هستی نهاد. هنوز کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. آن چه مسلم است این که اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند. سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت.
از محضر ابوالفرج بن الجوزی و همچنین شهاب الدین عمر سهروردی استفادهها سپس به حجاز و شام رفت و زیارت حج به جا آورد. در شهر شام به وعظ و سیاحت و عبادت پرداخت. در روزگار سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام "اتابک" و پسرش سعد بن ابوبکر کرد.
پس از زوال حکومت سلغریان، سعدی بار دیگر از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شیراز، با آن که مورد احترام و تکریم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور عزلت گزید و در زاویهای به خلوت و ریاضت مشغول شد.
آثار سعدی بسیارند و اغلب در مجموعهای که کلیات دیوان سعدی نامیده میشود؛ به چاپ رسیده است. بوستان، گلستان و دیوان غزلیات و قصاید از معروفترین آنها به شمار میروند.
سعدی، شاعر جهاندیده، جهانگرد و سالک سرزمینهای دور و غریب بود؛ او خود را با تاجران ادویه و کالا و زوار اماکن مقدس همراه میکرد. از پادشاهان حکایتها شنیده و روزگار را با آنان به مدارا میگذراند.
سفاکی و سخاوتمندان را نیک میشناخت و گاه عطایشان را به لقایشان میبخشید. با عاشقان و پهلوانان و مدعیان و شیوخ و صوفیان و رندان به جبر و اختیار همنشین میشدو خامی روزگار جوانی را به تجربه سفرههای مکرر به پختگی دوران پیری پیوند میزد.
سعدی وباب تربیت
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی که یکی از بزرگترین سخن سرایان جهان و سرآمد اساتید زبان فارسی می باشدعبارات موجز و پر معنایش سرمشق سخنگویی است و ارشادات وآراء تربیتی اش راهنمای اساتید تعلیم تربیت بوده وهست و بخاطر همین مزایا و محسناتش، مواعظ و نصایح او همیشه در ضمیر مردم نقش بسته و بالطبع در اثر تکرار در رفتار وکردار آنها موثر افتاده تا جای که بوستان وگلستان و ی قرنها حرف اول را در کلاسهای درس داشته و باید اورا جزء متنفذترین مربیان تعلیم وتربیت و معلم اخلاق عملی در ایران دانست .
این فرزانه ادب فارسی فصل هفتم هر دو کتاب گلستان و بوستان خود را به بیان تاثیر تربیت اختصاص داده است و همچنین در ابواب دیگر نیز هر جا به مقتضای حکایتی که نقل کرده عقیده ای در باب تربیت ذکر نموده است
سعدی وباب تربیت در بوستان وگلستان
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
سعدی که از مربیان بزرگ اجتماعی است تربیت را از لوازم ذاتی و حیات حقیقی و اساس سعادت افراد و اجتماع می داند و درمورد تاثیر تربیت اعتقاد بیش از حدی نیز به وراثت دارد و می گوید هر کس هوش واستعداد خوبیها ی نیکو و زشت را از نیاکان خود به ارث می برد.
وی در حکایتی می فرماید:
یکی از وزرا پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش وموثر نبود.پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی باشد ومرا دیوانه کرد.
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را درو اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداندکرد
آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفتگانه شدی
که چو تر شد پلید تر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد 2
نثر سعدی گذشته از فصاحت و بلاغت وسلامت وایجاز همه آرایشهای شعری را هم دارد و با اطمینان
می توان گفت که از معدود سخن سرایان است که به هیچ وجه فضل فروشی ننموده مگر برای اظهار افکارونظریاتی که اکثرا جنبه تربیتی داشته .
گلستان و بوستان یک دوره کامل از حکمت عملی و علم سیاست و اخلاق و تدبیر منزل و تعلیم وتربیت را
به زیباترین عبارات آورده است و البته در نهایت سنگینی و متانت است و از مزاح هم خالی نمی باشد وداروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت بر آمیخته تاخوش آیند واقع شود.
استاد سخن می فرماید:
یکی از فضلا تعلیم ملک زاده ای همی داد و ضرب بی محابا زدی ، و زجر بی قیاس کردی . باری پسر
از بیطاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت . پدر را دل بهم برآمد. استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا سبب چیست؟
گفت : سبب آنکه : سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص.
اگر صد ناپسند آید ز درویش
رفیقانش یکی از صد ندانند
وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند 3
جناب سعدی در اهمیت تعلیم وتربیت در کودکی نیزمی فرمایند:
هر که در خردیش ادب نکند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
در بیان زیبای دیگر فرموده اند:
هر آن طفل که جور آموزگار
نبیند جفا بیند از روزگار 4
همچنین باز تاکید بر تعلیم وتربیت در کودکی دارند چنانچه می فرما یند:
پسر چون زده بر گذشتش سنین
ز نامحرمان گو فراتر نشین
پر پنبه آتش نشاید فروخت
که تاچشم برهم زنی خانه سوخت
چو خواهی که نامت بماند بجا
پسر را خردمندی آموز ورای 5
نتیجه :
از اشعار ونثر سعدی چه به صورت مستقیم و چه بصورت پند واندرزو در غالب تمثیل آنچه بیش از همه به چشم می خورد موعظه و مباحث تربیتی است وی با نظریات خود در گلستان و بوستان و بخصوص در باب هفتم، شناخت و اوج نظریه پردازی خود را در تعلیم وتربیت به عموم و علمای علوم تربیتی ابراز داشته ،از دیدگاه وی انسان در هر مرحله نیاز به راهنمایی و ارشاد داشته و در هر سنی نیاز خاصی دارد و به تاثیر عوامل متعددی چون نیازهای فیزیولوژیک ، رشد ، محیط ، وراثت و تفاوتهای فردی در تعلیم وتربیت و فضائل اخلاقی توجه داشته است.
هر که نصیحت خود رای می کند او خود به نصیحت گری محتاجست .
آشنایی با دیدگاه سعدی در ارتباط با تعلیم و تربیت
دیدگاه عقل مدارانه متاثر ازعقیده ماتریدی سعدی او را بر آن داشته است تا همانند غواصی ماهر با غوطه ور شدن در دریای عقل و خرد ، آنرا پیوسته مورد تمجید و تحسین قرار دهد و جریان اندیشه های اخلاقی و تربیتی و کلامی خود را بر این مدار به حرکت درآورد.بدین گونه است که بطور مثال حکمت الهی را اینگونه تفسیر می کند که برای انسان حد معینی از آزادی را اثبات کند، بدون آنکه موجب نفی و انکار مشیّت خداوند شود.
سعدی بر اساس اندیشه های اعتقادی مذهب اشعری خود معتقد است که خداوند هر کاری که می کند عین عدل و صواب است " هر چه آن خسرو کند شیرین بود " . "وَ لا یُسئل عمَّا یَفعَل" . اگر همه ى اولیاء و انبیا ء را عذاب کند و یا همه ى گناهکاران را بی جهت عزیز سازد و در بهشت وارد کند،کسی را یارای چون و چرا نیست . گر جمله را عذاب کنی ور عطا دهی کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا؟ عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا تسبیح موجودات: جهان آفرینش به منزله ى دفتر معرفتی است که همواره به روی صاحبدلان گشوده است . در و دیوار هستی مظهر تجلی حق است ،کوه و دریا و در و دشت با زبان بی زبانی سالکان طریقت کوی حق را به سوی معرفت حق تعالی فرا می خوانند.
ولایت:
در آثار منظوم و منثورش علاوه بر ولایت به مفهوم کلی، به ولایت عام(ولایت تکوینی) و ولایت خاص (ولایت ولی واصل به حق) هر دو اشاره دارد. اما از آنجایی که مراد ما در اینجا همان ولایت خاص است به بررسی برخی شواهد از آثار سعدی در این مورد می پردازیم: – حکایت کنند از بزرگان دین حـقیقت شـناسـان عـین الیقین که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری به دست یکی گفتش ای مرد راه خدای بدین ره کـه رفتی مـرا رهنمای چه کردی که درنده رام تو شد نگین سعادت به نـام تـو شـد بگفت ار پلنگم زبونست و مار دگر پیل و کرکس ، شگفتی مدار تو هم گردن از حکم داور مپیچ که شنیدم که در روزگار قدیم شدی سنگ در دست ابدال سیم گردن نپیچد ز حکم تو ، کس نپنداری این قول معقول نیست چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست با برسی و مقایسه ى این دو دیدگاه این مساله به ذهن می رسد که گویی سعدی بعد از بیان ویژگی ها و کارهای خارق العاده اولیا با آوردن ابیاتی سعی در تاکید و اثبات عقلانی مباحث دارد . به نظر می رسد که گویی سعدی خود چنین تجربه هایی را درک نکرده است لاجرم احتمال اشکال وارد کردن دیگران را هم می دهد . از این رو برای رفع هرگونه شک و شبهه بدنبال ایراد دلایل است .
عشق :
سعدی خود در این باره می گوید : – نظر با نیکوان رسمی است محمود نه این بدعت من آوردم به عالم حدیث عشق اگر گویئ گناه است گناه اول ز حوا بود و آدم مطلبی که در سراسر غزلیات سعدی موج می زند ودر هر غزلی ، از هر نوع به نحوی حضور دارد ، بی تابی در مقابل عشق و شیفتگی نسبت به حسن وجمال است . اما غزلیات سعدی بعضی یکسره عرقانی است مانند غزل های زیر : سلسله موی دوست حلقه دام بـلاست هرکه در این حلقه نیست غافل از این ماجراست چه دلها بردی ای ساقی به چشم فتنه انگیزت دریـغا بـوسه ای چـند از زنخـدان دلاویـزت بر آمیزی و بـگریزی و بـنمایی و بـربایی فقان از قـهر لطف اندود و زهـر شکـر آمیزت و غزل های دیگر بعضی یکسره زمینی است و ناظر بر عشق مجازی مانند غزل سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید ور در همه باغستا ن سروی نبود شاید در عقل نمی گنجد، دروهم نمی آید کز تخم بنی آدم فرزند چنین آید هـر کـه می با تو خوردعربد ه کرد هر که روی تو بدید عشق آورد و غزل های دیگر و بسیاری از غزل ها دو پهلوست ولی درکلیه غزل ها از عرفانی و غیر عرفانی شیفتگی و شیدایی سعدی نسبت به روی زیبا ی معشوق حضور دائم دارد : – ای که گفتی دیده از دیدار مهرویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را – دل را توانم از سر جا ن بر گرفت و چشم نتوانم از مشاهده یار برگرفت – دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را – چنانکه در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که ازتو نظربپرهیزند – به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد خطا نباشد، پندارم این نظر که خطاست – که گفت بر رخ زیبا نظر حرام بود حلال نیست که بر دوستان حرام کنند – ز من بپرس که فتوا دهم به مذهب عشق نظر به روی تو باید که بر دوام کنند – خود گرفتم که نظر بررخ خوبان کفر است من از این باز نیایم که مرا این دین است – مرا شکیب نمی باشد ای مسلمانان ز روی خوب ، لکم دینکم ولی دینی چنانکه ملاحظه کردید در میان غزلهای سعدی ابیاتی می توان یافت که دلالت دارد بر عشق او نسبت به شاهدان ولی سعدی خود را تبرئه می کند که مقصودش عشق شهوی نیست و وقتی پذیرفته باشد که این نوع عشق او از سر شهوت نیست، پذیرفتن آنکه عشقش نسبت به زنان نیز معنای دیگری دارد آسان است: نام سعدی همه جا رفت به شاهد بازی وین نه عیب است که در مذهب ما تحسین است همه دانند که من منبره دارم دوست نه چو دیگر حیوان منبره ى صحرایی را – با جوانی سرخوش است این پیربی تدبیررا جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قدرت بر نیایم ای عجب با یکی افتاده ام گو بگسلد زنجیر را چون کمان در بازو آرد سرو قد سیمتن آرزویم می کند کاماج باشم تیر را – شیرین دهان آن بت عیار بنگرید دُر در میان لعل شکر بار بنگرید گنجی است دُرج دُر عقیقین آن پسر بالای گنج حلقه زده مار بنگرید و بالاخره قابل توجه است که سعدی غزل هفت بیتی با مطلع خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد نقد امید عمر من در طلب وصال شد را بدین گونه به پایان می برد : سعدی اگر نظر کند در تو گمان بد مبر کو نه به رسم دیگران عاشق زلف و خال شد و بدین سان سعدی را می بینیم که عشق خود به مردان و زنان را نه به رسم دیگران، یعنی عشق مجازی شهوی،بلکه عشق روحانی اعلام می کند : – جماعتی که ندانند عشق روحانی تفاوتی که میان دَواب و انسان است گمان برند که در باغ حسن سعدی را نظر به سیب زنخدان و نار پستان است مرا هر آینه خاموش بودن اولی تر که جهل پیش خردمند عذر نادان است – باور مکن که صورت او عقل من ببرد عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند ما را نظر به قدرت پروردگار اوست – چنان فتنه بر حسن صورت نگار که با حسن صورت ندارند کار ندادند صاحبدلان دل به پوست وگر ابلهی داد، بی مغز کاوست.
تاثیر ارتباط و همنشینی با دیگران در انسانها
سعدی نقش همنشینی با دیگران را در تحول افراد بسیار موثر می داند و آن را در آثار خود عمیقاً مورد توجه قرار می دهد . مثلاً : گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم سعدی تا حدی برای تاثیر مجالست با دیگران در تربیت افراد اهمیت قائل است که تاکید دارد که اگر همنشینی سالم و متناسب پیدا شود بعید نیست که حتی افراد پلید و فرومایه نیز در اثر همنشینی با صالحان ، عزیز و شایسته گردند . – جامه کعبه را که می بوسند او نه از کرم پیله نامی شد با عزیزی نشست روزی چند لاجرم همچنو گرامی شد. سعدی همچنین متذکر می شود که چنانچه انسانهای وارسته ای با افراد ناشایست و پلید همراه و همنشین گردند، امکان دارد تحت تاثیر رفتار ناپسند آنان قرار گرفته و خود نیز فاسد شوند . – گر نشیند فرشته ای با دیو وحشت آموزد و خیانت و ریو از بدان نیکویی نیاموزی نکند گرگ پوستین دوزی سخن آخر اینکه سعدی معتقد است که اگر پاک سیرتان را در مجاورت فاسدان قرار دهند و مفسدان را در مجاورت خوب سیرتان قرار دهند، تغییر خواهند کرد و تحت تا ثیر قرار خواهند گرفت . – با بدان یار گشت همسر لوط خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد.
تمایز و اختلاف ذاتی افراد بشر با یکدیگر و نقش آن در تعلیم و تربیت:
از دیدگاه سعدی ، انسانها دارای اختلاف فاحشی در امر یادگیری هستند و مطالبی که گفته می شود ممکن است برای یکی قابل درک و برای دیگری مبهم و حتی گمراه کننده باشد . – دو کس بر حدیثی گمارند گوش از این تا بدان ز اهرمن تا سروش یکی پند گیرد دگر ناپسند نپردازد از حرفگیری به پند فرو مانده در کنج تاریک جای چه دریا بد از جام گیتی نمای سعدی معتقد است که حتی اگر تعلیم و تربیت یکسان به افراد مختلف داده شود ، یادگیرندگان و تربیت شوندگان بر حسب استعداد و توان خود از محیط تربیتی مناسب بهره می گیرند . – گر چه سیم و زر ز سنگ آید همی در همه سنگی نباشد زر و سیم بر همه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند جایی ادیم علاوه بر اینها سعدی موارد دیگری را نیز در امر تعلیم و تربیت موثر می داند که در ذیل به آنها می پردازیم : تخصص در کارهای علمی و تئوری : بدین معنی که هر چه انسان پر اطلاع تر وتواناییش در کاربرد معلومات تخصصی قویتر، موقعییت اودرامر تعلیم وتربییت بیشتر است ، وهر چه کم مایه تر موقعییت او کمتر است . – تندرستان را نباشد درد ریش جز به همدردی نگویم درد خـویش تا ترا حالی نباشد همچو ما حـال مـا باشد تـرا افـسانـه بـیش سوز من با دیگری نیست مکن او نمک بر دست و من بر عضو ریش از دیدگاه سعدی تجربه و تخصص و مهارت در امر تعلیم و تربیت لازمه ى موفقیت است . بنابراین در امور آموزشی میبایست مصدر افراد مجرب و کارشناس باشند . آنکه در راحت و تنعّم زیست او چه داند که حال گرسنه چیست حال درماندگان کسی داند که به احوال خویش درماند ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار که خر خارکش مسکین در آب و گل است آتش از خانه ى همسایه درویش مخواه کانچه بر روزن او می گذرد دود دلست سعدی برای تخصص چنان اهمیتی قائل است که مراجعه به نادان را جرم و نصب نا آزمودگان را نشانه خفت و نادانی مسوولین می داند . – ندهد هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر بوریا باف اگرچه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر سعدی علمی را موثر می داند که به محک آزمایش درآید . به معنی توان کرد دعوی درست دم بی قدم تکیه گاهی است سست از دیدگاه سعدی آموختن علم بدون عمل و تجربه ى عملی ، کاری عبث و بی فایده است . – علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی نه محقق بود نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند از دیدگاه سعدی در امر تعلیم و تربیت باید از تجربیات قبلی و محتویات ذهنی متکلم و شنونده جهت تفهیم و یادگیری مطالب جدید استفاده نمود و مسائلی که مطرح می شوند به نحوی به تجربیات قبلی متعلم مرتبط شوند چون این امر موجب رغبت و تمایل یادگیرنده به موضوع خواهد شد . – حکایت بر مزاج مستمع گوی اگر خواهی که دارد با تو میلی هر آن عاقل که با مجنون نشیند نباید کردنش جز ذکر لیلی توجه به تفاوت تجربیات و تمایلات گوناگون در متعلم و شنونده و شناخت آنها به وسیله معلم موجب می شود که از ارائه مطالبی که موجب سوء تفاهم می گردد جلوگیری شده و برعکس در ارائه مطالبی که با تمایلات و علایق متعلم تناسب بیشتری دارد مبادرت شود و موجب تسهیل تفهیم و تفاهم گردد : – نگویم سماع ای برادر که چیست مگر مستمع را بدانم که کیست گـر از بـرج معنی پـرد طـیر او فرشته فرو ماند از سیر او وگر مـرد لغو است و بـازی و لاغ قویتر شود دیوش اندر دماغ چـو مرد سماع است شهوت پرست به آواز خوش خفته خیزد نه مست پریشان شـود گـل بـه بـاد سحـر نه هیزم که نشکافدش جز تبر جهان پر سماع است و مستی و شور ولیکن چه بیند در آیینه کور از دیدگاه سعدی،متعلّم چنانچه توان درک و سابقه ذهنی و تجربه قبلی جهت ادراک سخن معلم را نداشته باشد معلم در او تاثیر نداشته و خود را نیز بیهوده خسته می کند : – فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی فهمت میدان ارادت بیار تا نبرند مرد سخنگوی،گوی
مقایسه دیدگاه مولانا با سعدی در زمینه تعلیم و تربیت
مولانا که خود عارف وارسته و رسیده کمالسیت جهان هستی را مظهر تجلی حق می پندارد و از تمامی موجودات عالم هستی بانگ توحید و تسبیح حق می شنود. دیدگاه سعدی نیز در این مورد شباهت زیادی به نظر مولوی دارد ولی نکته قابل توجه ای که از مقایسه ى این دو دیدگاه حاصل می شود این است که هر دوی آنها هر گوشی را شایسته ى درک و شنیدن تسبیح موجودات عالم نمی دانند و به تعریض نامستعدان معرفت اسرار الهی را نامحرم می پندارند . در خصوص مساله ى ولایت مولوی اولیا را مظهر قدرت حق در دگرگونی قلوب و تبدیل سیئات میداند .سعدی نیز همانند مولانا در آثار منظوم و منثور خود علاوه بر ولایت به مفهوم کلی به ولایت عام و ولایت خاص هردو توجه دارد.اما با برسی و مقایسه ى این دو دیدگاه مشخص می شود که گویی سعدی بر خلاف مولانا بعد از بیان ویژگی ها و کارهای خارق العاده ى اولیاء با آوردن ابیاتی سعی در تاکید و اثبات عقلانی مباحث دارد و به نظر می رسد که سعدی بر خلاف مولوی خود چنین تجربه هایی را درک نکرده است. لاجرم احتمال اشکال وارد کردن دیگران را هم می دهد . از این رو برای رفع هرگونه شک به دنبال ایراد دلایل برای اثبات مدعای خود هست . مقایسه ى دیدگاه مولوی و سعدی در خصوص عشق بسیار قابل توجه است . نظر مولوی نظر عارف عاشقی است که عشق الهی را در تمامی موجودات عالم جاری و ساری می بیند . از این رو مفهوم عشق الهی در نظر وی با آنچه که دیگران در مورد عشق گفته اند متفاوت است . مولوی عشق الهی را مقصور بر کسوت بشریت و سعادت لاهوتی را منحصر در پیکر ناسوتی می جوید و از نظر او بشر مادی و طبیعی با عالم ماوراء طبیعی نمی تواند مرتبط شود مگر توسط واسطه و میانجی . گرچه سعدی نیز در آثارش سعی در بیان همین مساله دارد ولی آنگونه که از اشعارش پیداست، چون خود همانند مولوی تجارب عارفانه بخصوص در عرفان عاشقانه ندارد فقط سعی به بیان آموخته های خود دارد ازاینرومی بینیم که یعضی از اشعاراو یکسره عارفانه و آسمانی و بعضی یکسره عاشقانه و زمینی است و در اشعار عاشقانه زمینی خود به گونه ای مطالب را مطرح می کند که گویی خود پشتر بر موارد عشق زمینی تکیه دارد هرچند که در پی توجیه عارفانه آنها برمی آید ولی اصلاً قادر نیست دلایل قابل قبولی در این زمینه مطرح کند و ذهن وقاد بشر امروزی را اقناع سازد . در مورد تاثیر ارتباط و همنشینی با دیگران دیدگاه این دو در مواردی متفاوت جلوه می کند به نحوی که مولوی بیشتر از به کمال معنوی رسیدن سالک در طی طریقت به راهنمایی ولی کامل بحث می کند ولی سعدی به دلیل برخوردار نبودن از تجربیات عرفانی بیشتر بر موارد تربیتی و اصلاح و فساد اخلاق فردی و اجتماعی فرد در گستره اجتماع بشری و زندگی دنیوی تاکید دارد .
10