خلاصه تاریخ تحلیلی صدر اسلام
فصل اول
تعریف تاریخ
تاریخ در لغت به معنای شناساندن وقت است و از ماده اخ یا ورخ به معنای تعیین وقت می باشد هرودوت (پدر تاریخ )تاریخ را به معنای مطالعه و بررسی روزگاران گذشته می داند.
ابن خلدون تاریخ را دانشی سرچشمه گرفته از حکمت و بیانگر سرگذشت ملت ها، سیره پیامبران و سیاست پادشاهان می داند.
با در نظر گرفتن دو عنصر موضوعی تاریخ یعنی انسان و زمان می توان گفت: تاریخ تحلیلی مجموعهای از اطلاعات خام یا تحلیل شده درباره کلیات گذشته انسان ها و حتی به حال و آینده نیز توجه دارد که اموری چون تحلیل، هدایت، گمراهی، تکامل، انحطاط، پیروزی، خوشبختی یا بدبختی ملت ها را در بردارد.
تاریخ نقلی و علمی
شهید مطهری تاریخ را به 2 بخش نقلی و علمی تقسیم می کند:
تاریخ نقلی علم به وقایع و حوادث سپری شده و آگاهی از اوضاع و احوال گذشتگان می باشد. علم تاریخ در این معنا به یک سلسله امور جزئی و فردی مربوط است.
تاریخ علمی یعنی مطالعه، بررسی و تحلیل وقایع گذشته و استنباط قواعد و سنت های حاکم بر گذشتگان.
علمیت، اعتبار و فایده تاریخ
1) می دانیم که هر حادثه مولود علت یا علت های پیش از خود است. بنابراین زندگی ملت ها مانند رشته ای دراز است و مجموعه انسان های یک عصر تنها یکی از مهره های این رشته به شمار می آید. پس زندگی مردم یک عصر در هر کشور از زندگی گذشتگان و آیندگان جدا نیست و برای یافتن علت حوادث نامطلوب و رویارویی با آنها باید به تحقیق در گذشته ملت ها پرداخت.
2) علاوه بر این، انسان علاقه دارد از خود و دیگران آگاهی کسب کند، علل و انگیزه ظهور و سقوط تمدنها را بشناسد، حق را از باطل تمیز دهد و با راه تکامل و نیکبختی دنیوی و اخروی خود آشنا شود.
3) خداوند متعال نیز در بیشتر سوره های قرآن سرگذشت پیامبران و ملت های گذشته را بیان کرده و به پیامبر هم فرمان می دهد که در راه اعتلای کلمه توحید و رستگاری و هدایت بندگان از تاریخ استفاده کند و روزهای مقدس خداوند (ایام الله) را به یادشان آورد.
علل بدبینی به تاریخ
1- اثبات دانش بودن تاریخ به آسانی میسر نیست.
2- ارزیابی دقیق علل رفتارها، روابط علّی و معلولی آنها دشوار و تجربه ناپذیر است.
3- غرض ها و تعصب ها و اهتمام خودکامگان و سیاست مداران به تدوین تاریخ.
اولاً ماهیت برخی از وقایع به گونه ای است که امکان تحریف و دروغ در آنها را ه ندارد. ثانیاً نمی شود همه افراد بشر را به سودجویی و دروغ پردازی در ثبت و نقل وقایع متهم کرد. ثالثاً می توان با توجه به شاخص هایی که برای مطالعه تاریخ وجود دارد درستی و نادرستی بسیاری از نقل ها و تحلیل ها را پیدا کرد.
توجه قرآن و نهج البلاغه به تاریخ
از نظر قرآن کریم هم تاریخ نقلی، هم تاریخ تحلیلی و هم فلسفه تاریخ مهم است. اسامی بعضی از سوره های قرآن یا نام شخصیت های بزرگ تاریخ است و یا از اصطلاحات و موضوعاتی است که به پدیده های تاریخی عظیمی اشاره دارند.
آموزه های نهج البلاغه نیز همگام با قرآن گزیده ای است از تاریخ تمدن گذشته بشری، تصویری از مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود و پند و عبرتی است برای آیندگان.
فلسفه تاریخ، سنن و عوامل محرک آن
فلسفه تاریخ عهده دار بررسی حقیقت و علت وجودی تحولات تاریخ بشر،کشف سنن حاکم بر آنها، تعیین منازل برجسته حرکت تاریخ، تبیین روش های پژوهش تاریخ و همچنین ارزیابی دستاورد این پدیده هاست.
این حقیقت که صحنه تاریخ، چون دیگر صحنه های جهان، به وسیله قوانین و سنن مربوط به خود آباد و سرسبز است، در قرآن کریم به روشنی بیان گردیده است:
آیاتی که از مرگ و زندگی جوامع، فراگیر بودن کیفر این جهانی و نابودی جامعه ها و امت ها بر اثر طرد پیامبران پرده بر می دارد، نظریه «قانونمندی تاریخ» را مطرح می کند. آیاتی که درباره سنت های ملل پیشین و استثناناپذیری آن، پیوند زیربناها و روبناها، مبارزه پیامبران با رفاه طلبان نازپرور، رابطه چیرگی ستم و نابودی جامعه، ارتباط اجرای اوامر الهی و فراوانی برکات و تولید سخن می گوید، هر یک به روشی مصداق سنت های تاریخ را بیان می کند. آیات دیگری انسان را تشویق می کند تا با در گردش در جهان و مطالعه سرگذشت ملتها، راز سعادت و انحطاط را کشف و ساز و کار حرکت به سوی آینده را خردمندانه تدبیر و تنظیم کند.
این ها همه نشان می دهد که از نظر قرآن وقتی در هر جا فساد به اوج رسد باید انتظار فاجعه داشت؛ یا وقتی رفاه و فراوانی روزی و امنیت سیاسی، راه به کفران و تضییع نعمت باز کرد، باید منتظر تنگی معیشت و ناامنی و ترس بود.
اهمیت و ارزش تاریخ اسلام
آگاهی از تاریخ اسلام و بارور نگاه داشتن این میراث فرهنگی در پیروزی انقلاب جهانی اسلام، اثری بنیادین دارد. تلاش دولت های استکباری در جهت تغییر خط، زبان و آداب و رسوم ملل مسلمان، برای از بین بردن همین حافظه تاریخی و خودآگاهی مسلمانان بوده است. زیرا یادآوری روزهای عظمت و قدرت، مسلمانان زیر سلطه و تحقیر شده را از نیرو و امید برخوردار می سازد و مکتب شعب ابوطالب و مقاومت حضرت محمد در آغاز نهضت، به حرکت های اصلاحی و رهایی بخش، درس ایستادگی و نهراسیدن از توطئه ها و محاصره ها می دهد. و علاوه بر آن ، از آنجا که سرنوشت مردم مسلمان ایران با سرنوشت و فرهنگ این آب و خاک گره خورده و اسلام و ارزش های دینی مبنا و رمز ماندگاری فرهنگ این ملت و سرزمین شمرده می شود، وظیفه ملی ماست که از پیشینه آنچه سرنوشت ملی و میهنی ما بر آن استوار است، آگاهی یابیم.
تاریخ نگاری و اهتمام مسلمانان به آن
تاریخ نگاری در اسلام با جستجو، گردآوری و نقل اخبار و روایاتی درباره رویدادهای خاص، که تا آن زمان سینه به سینه نقل می شد، آغاز گردید. به تدریج دانشی مدون شکل گرفت، مورخ مسلمان می کوشید تا اخبار را با نقد و ارزیابی و تحقیق صلاحیت راویان آن، بپذیرد؛ به طوری که بعدها «علم رجال» و «فن جرح و تعدیل» در شمار ابزارهای اصلی او قرار گرفت.
از آنجا که شخصیت پیامبر خدا (ص) و زندگی پربار آن حضرت الگوی همه مسلمانان بود، تاریخ نگاران مومن کار خود را با ثبت سیره نبوی و امور مربوط به نبردهای وی آغاز کردند. سپس تاریخ عمومی نگارش یافت و به تدریج در علم تاریخ و فلسفه آن کتاب هایی نوشته شد.
مکتب تاریخ نگاری چیست و مکاتب معروف تاریخ نگاری اسلام کدامند؟
شاید بتوان مجموع اندیشه های یک استاد که در جمعی نفوذ یافته و تبعیت می شود یا شیوه خاص یا نظریه مشترکی را که گروهی از فلاسفه، اندیشمندان، محققان و شاگردان آنان دنبال می کنند، مکتب نامید و حداقل پنج مکتب بزرگ تاریخ نگاری اسلامی را می توان نشان داد:
الف) مکتب تاریخ نگاری حجاز (مدینه) که به ترکیب قرآن، فقه و احکام با موضوعات تاریخی شناخته شده است.
ب) مکتب تاریخ نگاری عراق (بصره) که با تاثیرپذیری از موقعیت به دست آمده در نتیجه فتوحات و بیشتر با بهره گیری از ادبیات پیش از اسلام به ویژه انساب، ایام و اخبار، به ثبت حوادث پرداخته است.
ج) مکتب تاریخ نگاری (شام) که بیشتر به تاثیر پندارهای جاهلی امویان و در پی کسب مشروعیت سیاسی و دینی حکومت آنان پدید آمد.
د) مکتب تاریخ نگاری (یمن) که به نوعی در پاسخ به ادعاهای قومی و قبیله ای امویان به وجود آمده است.
هـ)مکتب تاریخ نگاری (ایرانی) که ضمن ترجمه آثار کهن فارسی به تدوین مجموعه هایی پرداختند که به نوعی احیاگر اندیشه شعوبی گری بوده است.
هرچند منابع مطالعاتی تاریخ اسلام متنوع و بسیارند، در یک بررسی کلی می توان آنها را به موارد زیر تقسیم نمود؛
الف) منابع شفاهی
ب) منابع مکتوب
ج)منابع تصویری
د) منابع معماری
در بحث از دانش های کمکی برای مطالعه تاریخ اسلام می توان گفت، مورخ و محقق تاریخ اسلام علاوه بر استفاده از علم تفسیر قرآن، حدیث، فقه، اسماء الرجال، ادیان و کلام، از منابع شعری، ادبی و جغرافیا نیز استفاده وافر می برد. از میان انواع دانش های یاری رسان تاریخ، می توان به موارد زیر اشاره نمود:
الف) زبان شناسی
ب) سندشناسی
ج) سکه شناسی
د) جغرافیا
هـ) ادبیات
بخشی از علل و انگیزه های توجه کم نظیر مسلمانان به مساله تاریخ و تاریخ نگاری عبارت است از:
1. قداست دانش و ارزش والای آن در اسلام.
2. موضع تصدیقی قرآن در برابر انبیای پیشین و اصول و مبانی تعلیلماتی آن.
3. ترغیب و تشویق های قرآن درباره سیر و مطالعه در زمین و کشف فلسفه تاریخ و عبرت گیری از سرنوشت منکران، تکذیب کنندگان، باطل گرایان و …
4. لزوم بهره گیری از سیره و سنت معصومان، به عنوان اسوه حسنه و الگوهای کامل دین، و گسترش فرهنگ جاویدان اسلام.
5. اهتمام فرمانروایان به ماندگاری حکومت خویش و ارائه تصویری مناسب از خود.
6. ورود ملت های گوناگون جهان به آیین اسلام و داد و ستد فرهنگی با دیگر اقوام و ملل.
آسیب شناسی تاریخ اسلام و منابع آن
مهم ترین اسباب تحریف تاریخ اسلام عبارت است از:
1. فاصله زمانی میان مورخ و پدیده ها
2. اختلاف امت و پیدایش فرقه ها و در نتیجه انگیزه های غیرحق طلبانه برخی مورخان.
3. تعصب حاصل از عقاید مذهبی و گرایش های نژادپرستانه مورخ که در نوشتن تاریخ تا ثیر دارد.
4. فشار حاکمان اموی و عباسی در برخی زمان ها، چنان بود که هر کس حدیثی درباره فضیلت علی (ع) و فرزندانش نقل می کرد، باشدیدترین شکنجه ها روبه رو می شد.
5. استفاده ناروای برخی از دانشمندان اهل کتاب از کم اطلاعی خلفا و اطرافیان آنها: این گروه از عالمان می کوشیدند با نقل افسانه ها و مطالب بی اسا (اسرائیلیات) آیین اسلام را بی اعتبار سازند.
6. منع تدوین حدیث توسط خلفا
اصول و قواعد عام تاریخ نگاری با تکیه بر ارزش های اسلامی
برخی از معیارها و ضوابط تاریخ نگاری که سبب توجه و اعتماد بیشتر به اسناد و داده های تاریخ می شود، عبارتست از:
1. توجه به همه علل و عوامل پیشرفت یا انحطاط یک سلسله یا ملت، و اعتماد بر اسناد و مدارک معتبر از زمان شکل گیری و پیدایش آن سلسله.
2. پرهیز از اظهار نظر درباره موضوعی قبل از بررسی و تحقیق کامل.
3. رعایت عینیت و واقعیت در تحقیق، حفظ امانت و درستی، ترک تعصب در حقایق علمی و ثبت و نقل وقایع، آن گونه که هست.
4. در نظر گرفتن امکانات زمان وقوع حادثه و توجه به آداب، رسوم و سنن جامعه مورد نظر.
5. پرهیز از اعتماد همه جانبه و بدون بررسی و تحقیق به نظر نویسندگان گذشته، به ویژه در موضوعاتی که به طور مستقیم با منافع افراد مرتبط است.
6. اهتمام و توجه فوق العاده به نقش مردم، زیرا تاریخ شناسنامه ملت هاست نه پادشاهان و درباریان.
پژوهش در تاریخ اسلام آنگاه علمی و گویای حقیقت است که شاخص هایی چون ، امکان عقلی، استناد معتبر، هماهنگی محتوا و سازگاری با وقایع قطعی تاریخ و قراین خارجی را دارا باشد و مخالف قرآن و روایات معتبر و صحیح نباشد.
فصل دوم
موقعیت جغرافیایی جزیره العرب
اوضاع فرهنگی اجتماعی جزیره العرب در آستانه ظهور اسلام: شبهه جزیره عربستان در جنوب غربی آسیا با حدود 3 میلیون کیلومتر مربع مساحت بزرگترین شبه جزیره دنیاست که از طرف شمال به وسیله ریگزارهای بسیار وسیع به عراق و اردن محدود میشود و با آنکه در شرق، جنوب و مغرب به خلیج فارس و دریای عمان، خلیج عدن و دریای سرخ میپیوندد، جز در جنوب از آب بهره چندانی ندارد. و از نظر جغرافیایی به سه بخش تقسیم میشود:
شمال و غرب (حجاز) شامل شهرهای مکه، مدینه، طائف، ینبوع و جده.
مرکز و شرق(صحرای عرب) شامل سرزمینهای بلند منطقه نجد، که وسیع ترین قسمت شبه جزیره است.
جنوب (یمن) شامل ساحل دریای عرب در ضلع شرقی و دریای سرخ در ضلع غربی.
وضعیت سیاسی
اعراب بائده: قبایلی که در اوایل اسلام به سبب نافرمانی به وسیله بلاهای آسمانی و زمینی از بین رفتند. –
2 اعراب عاربه (قحطانیان): در نقاط جنوبی عربستان زندگی میکردند . قبایل فراوان این منطقه اوس و خزرج بودند. –
3 اعراب مستعربه(عدنانیان): قبایلی که از طریق عدنان با چند واسطه از فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) بودند.
فرهنگ و آداب و رسوم
حافظه قوی و اهتمام به شعر و شاعری گواه خوبی بر وجود برخی ارزش ها در میان مردم جزیرهالعرب است؛ اما اندکی تامل در دستاوردهای هر یک از این خوی ها ،پرده از استضعاف فکری و فرهنگی این سرزمین بر می دارد.زیرا جهت دار نبودن روحیه حماسی،در بسیاری اوقات به افروختن بی دلیل آتش کینه و درگیری میان قبایل می انجامید.
آلودگی به گناهان مختلف تا آنجا پیشرفته بود که از هنجار های اجتماعی شمرده می شد؛ به گونه ای که بسیاری ،از ارتکاب آن احساس شرم نمی کردند ؛ و قتل و غارت ، دزدی ، میگساری و انواع قمار و فحشا ، بخشی از زندگی روزانه مردم بود.
کمیت گرایی ،فخر فروشی ،حاکمیت خرافات بازمانده از تحریف ادیان،افسانه های باستانی ،اساطیری و موهومات تخدیری ،هر یک نشان دیگری از انحطاط اندیشه و خالی بودن سازمان فکری آنان از تفکر بود
زنان و نظام خانواده
تعدد زوجات بیقید و شرط، رواج انواع زناشویی مانند ازدواج با خشم و زور، ازدواج دوستانه، ازدواج دسته جمعی، زناشویی صغار،
زناشویی تعویضی و … و اوج جاهلیت اندیشه شی انگارانه به زن بود.
هر چند ازدواج با محارم مانند خواهر و مادر ممنوع بود ولی ازدواج با همسر پدر منع قانونی نداشت. طلاقهای رایج بین عرب
جاهلی عبارتند از: ایلاء (سوگند خوردن و بلاتکلیف گذاشتن زن) طلاق ضرار (گرفتار کردن زن بین طلاق و رجوع های مکرر)
وضعیت اقصادی
پشتوانه اقتصادی عربستان داد ستد جواهر و سنگهای قیمتی،کشاوری، دامداری- در مناطق برخوردار از آب- و درآمد حاصل از زیارت مکه در ایامی خاص بود.غارت ودزدی، غنیمت، بردهگیری، ربا، قمار، کمفروشی و داد و ستدهای نادرست – چنان که قران کریم نیز بدان تصریح کرده است- نیز از عوامل کسب یا از دست دادن اموال بود.
ارزندهترین پدیده اقتصادی در عربستان آن روز، برقراری بازارها و نمایشگاههای فصلی بود که برای رونق بخشیدن به تجارت داخلی وخارجی، در هر شهر و منطقهای متناسب با موقعیت جغرافیایی و اجتماعی بر گذار میشد. وضعیت معاش عربها اسفبار بود و زندگی در سراسر جزیره با دشواری سپری میشد.
اوضاع دینی
عنصر اصلی دین قبایل عرب جاهلی، شرک و بت پرستی و به تعبیری آمیزه ای از تعدد خدایان و طبیعت پرستی بود. اعتقاد به جن، ارواح و پرستش ماه و ستارگان ، بویژه ستاره شعرای یمانی ، در میان برخی از قبایل رواج داشت. بتها و بتوارههای عرب که شمار آن در آستانه ظهوراسلام به 360 میرسید،اگر به شکل انسان بود«صنم» وچنانچه شکل خاصی نداشت،«وثن» نامیده میشد مانند سنگهای مقدس وبرخی خانه ها و درختان.
گروهی از عربها نیز،دون پیوستن به یهود ومسیحیت ،از بت پرستی و انحرافات پرهیز میکردند و خود را پیرو دین ابراهیم و اسمائیل میخواندند این گروه حنیف یا حنفا شهرت داشتند. .مسیحیت و دین یهود در نقاطی مانند حیره، کیش مانی و زرتشی نیز مورد توجه بود.
بسیاری از اسطورهها، باورهای موهم و آداب ورسوم خرافی در میان عربها، از آموزه های آیین یهود و مسیحیت شمرده میشد.یعقوبی (مورخ) بیش از هشت نوع عقیده دینی برای عرب ها میشمارد که مهمترین آنها شرک و دهریت است.
تاریخ و مفهوم جاهلیت
در قرآن کریم چهار بار کلمه جاهلیت به کار رفته است. چهار مصداق روشن جاهلیت درقرآن کریم عبارت است از :
1)پیروی از حکم و حکومت ناحق،رفتار خلاف قانون الهی و مبتنی بر هوا و هوس و رویگردانی از دستورهای الهی،که مورد نهی قرار گرفته است.(حکم الجاهلیه)
2)بیتوجهی بهوعده و وعیدهای خداوند و بداندیشی درباره افعال الهی،که درباره گروهی از یاران پیامبر است که با اکراه و نفاق ،در جنگ احد شرکت کرده بودند.(ظن الجاهلیه)
3)بیپروایی زنان در جامعه و نمایاندنزیور و آرایشهای زنان،که در هشدار به زنان پیامبر(ص)و جلوهگری آنان است.(تبرج الجاهلیه)
4)تاکید بر خواستههای نابجا،تعصب درباره آگاهیهای ناچیز و جانبداری های بیدلیل از عقاید واندیشهها.(حمیه الجاهلیه)
همانطور که اشاره شى اندیشه شیء انگارانه زن ، مبین اوج جاهلیت فرهنگی جزیرهالعرب بود .
از نظر امام علی(ع)لجاجت در برابر حق ، حمییت وتعصب بیجا وشیطانی،خودپسندی و غرور، ترک اندیشه و دین فهمی، به کار نبردن گوهر خرد در خدا شناسی، میراث دار فرهنگ منحط گذشته بودن و پیروی از پیشوایان ستمگر،که بر اساس تعصب جاهلی حکم میرانند، از نمودهای جاهلیت است.
امپراتوری ایران در عصر ساسانیان
ایران یکی از دو همسایه بزرگ شبه جزیره عرب بود و با جمعیتی بیش از 140 ملیون نفر بخش های مهمی از عراق – حاشیه دجله و فرات و کارون- قفقاز، بخارا، سمرقند، خوارزم و غزنه را نیز در بر میگرفت.
این همسایه پهناور شرقی دست کم یازده قرن پیش از ظهور اسلام از حکومت برخوردار شده بود وبا تمدنی دیرپا یکی از دو قطب مقتدر آن روزگار به شمار میامد. ایران از موقعیتی خاص بهرهمند بود؛ اما در آستانه پیدایش اسلام ،به دلایل متعدد ، از نارضایتی عمومی رنج می برد.
الف)حکومت و سازمان جامعه
نوع حکومت ایران ،سلطنتی و استبدادی بود . پادشاهان ساسانی خود را موجودات برتر از بشر،فرزندان خدا ودارای شخصیتهای ربانی میدانستند.
حکومت امری موروثی بود و دیگران هوای آن را در سر نمیپروراندند، ولی اعضای همان خاندان در تصاحب این مقام به جان یکدیگر میافتند.گاه پدری پسرش را نابینا میساخت و میکشت و زمانی پسری شکم پدرخویش رامیدرید وگاه کودتا ها و آشوب های پیاپی مملکت را چنان به هرج و مرج میکشاند که در فاصله جهار سال ده پادشاه زن و مرد به سلطنت میرسیدند.
حقوق اجتماعی و روابط انسانی بر اساس تقسیمات طبقاتی به گونهای طراحیشده بود که هر فر تنها میتوانست استعدادهای خود را در درون طبقه خویش بیازماید و فقط در حد طبقه خود از مواهب طبیعت بهرهمند شود.
فلسفه اجتماعی غلط آنچنان در ایران باستان رواج داشت که اردشیر بابکان قانونی وضع کرد که فرزند آهنگر،کاری جز آهنگری ،وفرزند کشاورز،کاری جز کشاورزی انجام ندهد .در قانونی دیگر مقررشد که غیرازاشراف (سلاطین و دبیران) کسی حق درس خواندن ندارد؛ تابدین وسیله برای همیشه مردم عادی بااشراف به رقابت بپردازند.
ب) نظام خانوادگی وحقوق زن
درخانواده ایران دوره ساسانی، مرد ریاست مطلق داشت و از نظر تعداد همسرانش با مهدودیتی روبه رو نبود وازدواج بامحارم، به دلیل تشویق برخی از منابع زردتشتی ،رواج داشت . زن از شخصیت حقوقی بیبهره بود و در زمره وسایل زندگی به شمار میآمد. پدر تا آنجا که اختیار داشت که میتوانست کودکانش را ازخود براند یا چون برده و شی به دیگران بفروشد. شوهر می توانست همسر یا یکی از همسرانش را، بیآنکه درانجام وظایفش کوتاهی کرده باشد ،به مردی دیگر بسپارد تا از خدماتش بهره گیرد.
ج)وضعیت مذهب
هنگام ظهوراسلام ادیانی مانند زرتشتی، یهودی، مسیحی، مانوی، صابی و مزدکی درایران رواج داشت . آیینرسمی،که ازسوی شاهان ساسانی مورد حمایت قرار میگرفت، آیین زرتشت بود.آنچه به هنگام ظهور اسلام ، آیین زرتشت در ایران شناخته میشد چنان باخرافات آمیخته بود که هرگز نمیشد آن را آیین آسمانی خواند. حتی روحانیان(حامیان اصلی دین زرتشت) نگران بودند و از اجرای شعایرآن سرپیچی میکردند. ویژگی اصلی و بدون تردید این دین در زمان ساسانیان اعتقاد به یک ثنویت جهانی (اهورامزدا واهریمن)بود.براساس این اعتقادکه گفته میشود به سبب تعالیم مانی در آیین زرتشت پدیدآمده است، جهان وآفریدگار آن دارای دومبدابود: خیرات و شرور.
بدین ترتیب تراکم رو به انفجار تضادهای طبقاتی،تمرکز قدرت وثروت، انحرافهای اخلاقی و نابهنجاریهای جنسی و پدیدار شدن فرزندان بیهویت دربدنه جامعه،به زنجیر کشیده شدن اندیشهها، ورشکستگی افکار دینی ودر ابعادی تصلب ادیان،سست شدن نظام خانواده و …مردم رابه ستوه آورده وآماده تحولی همه جانبه ساخته بود.
امپراتوری روم شرقی
همسایه مقتدر شمالی جزیرهالعرب،امپراتوری بیزانس بود که آسیای صغیر، شامات، مصر و بخشهای عمدهای از اروپای کنونی و آفریقا را در بر میگرفت و قسطنطنیه پایتخت آن شمرده میشد. روم با استبداد و سلطنت اداره میشد و تشکیلات اداری بسیار پیچیده و گستردهای داشت. مالیات روز به روز سنگین تر میشد. میزان مالیات به خواست امپراطور بستگی داشت و ثروت مندان به یاری رشوه از پرداخت آن شانه خالی میکردند و همه سنگینی اش را به دوش تهی دستان میافکندند .ماموران هنگام گرفتن مالیات،محرومان را میآزردند و زندان و شکنجه میکردند.خودکامگی،تبعیض نژادی،انحطاط اخلاقی و جنگ های توان فرسا بخشی از عوامل نارضایتی مردم بود.
الف)وضعیت دینی
مسیحیت ازاغاز قرن جهارم میلادی دین رسمی امپراتور اعلام شد. درسال 313م.قسطنطنین به سبب رویایی فرمان آزادی مسیحیت را اعلام کرد و از این پس مشکلات داخلی و درون فرقهای مسیحیت خود را نشان داد. نزاع فکری«آریوس »و «آتاناسیوس » چنان بالا گرفت که امپراتور ناگزیر شورای 300 نفری اسقفان نیقیه را مامور رسیدگی آن ساخت. این شورا پس از ماهها بحث و برسی، ضمن صدور اعتقادنامه ای روح القدس را وارد مسیحیت ساخت، تثلیث را رسمیت بخشید وافکار واقعی مسیح را نابودکرد و غرب و مسیحیت را به خوابی عمیق فروبرد. دین ستیزی، دین گریزی وهمه بیمهریهای دیروز و امروز غرب به مذهب، براموری که از این تاریخ به بعد وارد مسیحیت شد،استوار است. سکولاریسم و کنار زدن دین از جامعه وتجربه زندگی افراطی ونامعقول، در عملکرد کلیسای قرون وسطا ریشه داردکه اساس آن در قرن چهارم میلادی نهادهشد.
ب) نظام طبقاتی
امپراتوری روم نیز مانند رقیب نیرومندش در نظام طبقاتی به سر می برد. در این امپراطوری شایستگی ذاتی ملاک شخصیت نبود و هرکس در هر درجه از شایستگی یا بی لیاقتی از مزایای مخصوص طبقه خود بهره مند میشد. مردم به چهارطبقه اشراف، شوالیهها، بردگان، و طبقه متوسط تقسیم میشدند. امام علی (ع) در ترسیم وضعیت جهان درعصر بعثت میفرماید:
خداوند پیامبرش را زمانی مبعوث ساخت که مردم در غرقاب گناه و نادانی فرو رفته بودند و در سرگردانی به سر میبردند. افسار هلاکت آنان را میکشید و پردههای گمراهی چهره عقلشان را پوشیده و بر جان دلشان قفل زده بود.
فصل سوم
عبدالمطلب، جد اول پیامبر (ص) که به بخشندگی، نیکوکاری و دستگیری از افتادگان شهرت داشت یادگار عبدالله را شاید به علت ناکافی بودن شیر آمنه و یا به رسم بزرگان عرب همراه حلیمه سعدیه- از قبیله بنی سعد که به شجاعت و فصاحت معروف بودند به روستا (بادیه) فرستاد تا در بیرون مکه، در محیط پاک و هوای سالم، بزرگ شود؛ سخن گفتن به لهجه فصیح عربی را که در آن زمان اصیل ترین جلوه آن در روستا و صحرا یافت می شد فراگیرد و از بیماری احتمالی وبای شهر- که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بماند.
.
محمد (ص) بیش از تولد، پدر ارجمندش را از دست داد. چون به شش سالگی گام نهاد، مادر مهربانش دیده از جهان فرو بست و در حدود هشت سالگی، نیای گرانقدرش عبدالمطلب به سرای دیگر شتافت. از این پس، ابوطالب، که تنگدستی بزرگوار بود، حامی محمد (ص) شد.
محمد (ص)، براساس سنت جوامع قدیم- که کودکان را از آغاز سن رشد به فعالیت و مشارکت در اقتصاد خانه وامی داشت- و به سبب کافی نبودن درآمد ابوطالب، تصمیم گرفت مانند بسیاری از پیامبران، «شبانی» پیشه کند
کلید شخصیت محمد (ص) در نوجوانی و جوانی
تردیدی نیست که حضرت محمد (ص)، تا پیش از بعثت- نه در مکه و نه در میان برگزیدگان جامعه آن به عنوان یک شخصیت اجتماعی برجسته شناخته نبود؛ اما حوادث و وقایع این سال ها سبب شد که قریش او را «امین» بخواند؛ امین به فرد امانتدار، راستگو، با وقار، خوش خلق، کریم و شرافتمند گفته می شود که از هر ناپاکی و گناه اجتناب می کند.
جوانی
در فضای تیره جامعه حجاز که حتی کهنسالان به گونه ای شرم آور در آلودگی به سر می بردند و پرچم سیاه به علامت جاهلیت بر فراز برخی از خانه ها نصب شده بود. در این موقعیت، فرزند پاک عبدالله هرگز تاثیر نادرست نپذیرفت و چنان در درستی و صداقت شهره شد که حتی بعدها دشمنانش او را «امین» می خواندند. در 20 سالگی، با شرکت در پیمان «جوانمردی و نیکوکاری» (حلف الفضول) به دادخواهی ستمدیدگان برخاست.
ازدواج
خدیجه، بانوی فهیم و ثروتمند مکه، از زنان ممتاز جزیره العرب به شمار می آمد. او که تبار با فضیلت امین قریش را نیک می شناخت، گویا از راز نهفته در وجود این جوان پاکدامن آگاه بود. اخبار معنوی دل انگیز سفر تجارتی آن بزرگوار (ع) به شام که خود مقدماتش را فراهم آورده بودشوق وی را فزونی بخشید. درایت و هوشیاری خدیجه، زمینه خواستگاری را فراهم آورد. بدین ترتیب نجیب ترین جوان قریش که دوشیزگان عرب در آرزوی ازدواج با وی به سر می بردند در 25 ساگی با خدیجه پاک نهاد- که حدود 40 سال داشت ازدواج کرد. خدیجه که ملکه قریش بود از این پس خود را کنیز محمد (ص) خواند. او دیگر تنها بانوی خانه محمد نبود، بلکه همراز، همدم، همدل و رفیق راهش به شمار می آمد.
از پس، گرایش به خلوت و انزوا در وجود حضرت (ص) فزونی یافت. اندیشه های عمیق درونی، ناسازگاری محیط و فاصله روحی اش با مردم، روز به روز بیشتر شد و خلوت و اندیشه به شکلی اسرارآمیز زندگی اش را فراگرفت. گویا مکه و اجتماع آن روحش را می آزرد. در طول سال، بارها به کوه های اطراف مکه و غار حرا می شتافت و این امر در ماه رمضان به اوج می رسید. یار تنهایی و خلوتش علی بن ابی طالب (ص) می فرماید: هر سال در کوه حرا اقامت می گزید. من او را می دیدم وجز من کسی وی را نمی دید. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم.
آغاز رسالت
27 رجب، در حالی که محمد (ص) عالی ترین مراحل کمال انسانی و عقلانی را در چهل سالگی پشت سر می گذاشت، در نیمه شبی که آرامشی روحانی وجودش را فرا گرفته بود فرمان رسالت از سوی حضرت احدیت صادر شد و با امر به «خواندن» بدو ابلاغ شد و بدین ترتیب ماهیت بعثت، هدایت و دعوت جدید بر پایه معنویت، انسان و علم آشکار شد.
حضرت (ص) در حالی که با نگاهش جبرئیل را تعقیب می کرد و پیام آسمانی وی- ای محمد تو پیامبر خدایی و من فرشته وی خداوندم- در دل و جانش طنین می افکند، از غار حرا بیرون آمد و روانه منزل شد. خدیجه که در پانزده سال زندگی با وی از او جز راستی و درستی ندیده بود و با زوایای اندیشه اش آشنایی داشت، رسالتش را تبریک گفت و بی درنگ ایمان آورد. علی (ع) که بیشتر عمر ده ساله اش را در خانه رسول خدا (ص) گذرانده و زیر نظر او پرورش یافته بود، با مشاهده نشانه های فرود آمدن فرشته وحی، به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد (ص) گواهی داد.
دعوت خصوص- پنهانی و تبلیغ عملی
از آنجا که سرزمین مکه دورانی طولانی به شرک و بت پرستی آلوده بود و مردم در مرداب خرافه ها و تعصب روزگار می گذراندند، اعلان یکباره دعوت توحیدی و شوریدن دفعی علیه همه مظاهر جاهلیت، جز برای گروه خاصی از اهل معرفت، قابل تحمل نبود. رسول خدا، باعنایت به اینکه اندیشه قوی و ایدئولوژی غنی شرط اساسی اصلاحات عمیق و ریشه دار است، تبلیغ و دعوت خصوصی را که گاهی از آن به پنهانی تعبیر آورده شده ، آغاز کرد تا با عضوگیری و تربیت هسته های اصلی تبلیغ، زمینه اعلام آشکار و عمومی منطق نیرومندش را فراهم آورد.
در این مدت، قریش از ادعای او خبر داشتند و وقتی او را در معابر می دیدند، می گفتند: جوان عبدالمطلب از آسمان سخن می گوید. اما چون در مجامع عمومی سخن نمی گفت، از محتوای دعوتش خبر چندانی نداشتند و از همین رو واکنش نشان نمی دادند.
در این دوره سه ساله، محمد (ص) آشکارا به عیب جویی از عقاید و کردار مکیان نمی پرداخت و ماهیت ضدستم و اشرافیت دعوت خویش را آشکار نمی ساخت؛ بلکه با چهره ای آرام همراه علی (ع) و خدیجه (ع) و کمی بعدتر زید بن حارثه که اساس سازمان اجتماعی و امت او را شکل می دادند در مراکز پرجمعیت مکه، مانند مسجدالحرام و منا، به نیایش خدای واحد می پرداخت. او نماز را که مجموعه معارف معنوی برای ارتباط با معبود است، در پای کوه صفا و در منزل یکی از مسلمانان نخستین (منزل ارقم) و گاهی فراروی مخالفان برپا می داشت.
سه مسلمان نخست و جهت گیری اجتماعی دعوت
1- به اتفاق مورخان، خدیجه نخستین زنی بود که مسلمان شد.
2- از میان جوانان (مردان) امام علی (ع) نخستین فردی بود که به پیامبر خدا گروید.
3- زید بن حارثه نیز که سال ها پیش او را در بازار مکه به غلامی فروخته بودند و در این زمان خدیجه او را به پیامبر هدیه و پیامبر (ص) نیز او را در راه خدا آزاد کرده بود.
در جامعه جاهلی آن روز مکه اصالت و برتری به سه چیز بود: 1. مرد بودن 2. مسن بودن 3. آزاد بودن.
هیچ یک از این سه تن نمی توانستند در جامعه جاهلی آن روز دارای جایگاه و مرتبه ای باشند. به تعبیر دقیق تر اسلام از همان آغاز به یک موضع گیری برضد ارزش های جاهلی اقدام کرده بود. با اسلام خدیجه به عنوان یک زن، ارزش مرد بودن و مردسالاری نفی شد. اسلام علی بن ابی طالب که یک نوجوان بود اصل اعتبار فزونی سن را که بعدها نیز مورد استناد قرار گرفت، بی پایه گردید. اسلام زید بن حارثه به عنوان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)، نظام برده داری رایج در شبه جزیره را مورد حمله قرار داد.
انذار خویشاوندان و دعوت آشکار
سه سال تبلیغ عملی رسول اکرم (ص) و افزایش گروندگان او زمینه ذهنی و اجتماعی دعوت عمومی و علنی را فراهم آورد. بیش از 40 تن از نزدیکان و فرزند زادگان عبدالمطلب- که ابوطالب، حمزه و ابولهب از آن جمله اند- به مهمانی دعوت شدند و علی (ع) به دستور خدا (ع) سفره ای گسترد. پس از صرف غذا رسول خدا همگی را به خداوند دعوت کرد و از جمع حاضر یاری خواست تا او را یاری کنند ، این موضوع را سه بار تکرار کرد و هر سه بار فقط علی (ع) پاسخ داد و رسول خدا (ص) به علی (ع) اشاره کرد و فرمود: این، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست.
دعوت عمومی و آغاز صف بندی موحدان و مشرکان در مکه
رسول خدا (ص) در سومین مرحله از ماموریت خود در دعوت اجتماعی و گذر از جامعه جاهلی گامی بلند برداشت و پس از آنکه فرشته وحی فرمان هدایت عمومی «فاصدع بما تومر» را به وی ابلاغ کرد، طنین «یا صباحاه» او در کوه صفا پیچید و عموم مردم را به اسلام دعوت کرد.
ابولهب، با توهین به پیامبر (ص) گفتارش را دروغ خواند. در این هنگام، فرشته وحی، با فرود آوردن سوره مسد و سرزنش ابولهب جبهه حق را یاری رساند.
نسیم فزاینده آیات الهی و منطق نیرومند پیامبر (ص) که بر سه محور عمده یکتایی خدا، پرستش خدای واحد و سرزنش بت پرستی، و رستگاری در پرتو توحید استوار بود نظر بسیاری از مردم را به کارکرد اجتماعی دعوت جلب کرد. گروهی اسلام آوردند، دسته ای به تفکر فرو رفتند و گروه هایی نیز برآشفتند.
علل مخالفت با اسلام
قرآن کریم عوامل زیر را سبب مخالفت با رسول اکرم )ص( و عدم پذیرش وحی الهی میدانند:
1 نا مانوس بودن توحید.
2 بشر بودن پیامبر.
3 حسد ورزیدن به موقعیت ارزشی اسلام.
4 روی آوردن مستضعفان به پیامبر.
5 هراس از فروپاشی نظام قبیلهای و خانواده.
6 دلدادگی به دنیا.
اقدامات مشرکان
سران قریش برای وصول به دو هدف مهیا کردن زمینه انزوای پیامبر یا برخورد رویارو با آن حضرت، وارد صحنه مبارزه شدند.
شگردهای مسالمت آمیز
سران گروه هایی که راه اندیشه صحیح را بر خود بسته بودند، می دانستند تا وقتی حمایت ابوطالب از پیامبر ادامه دارد، به سبب نفوذ فراوان وی، نمی توانند برخوردی یکپارچه و خصمانه با پیامبر داشته باشند. از این رو، برای پایان بخشیدن به حمایت ابوطالب از رسول خدا (ص) نزد وی شتافتند. آنها تصمیم داشتند از رئیس قبیله بنی هاشم بخواهند که یا محمد را از ادامه کار باز دارد و یا او را به آنان واگذارد. تدبیر عاقلانه و سخنان نرم ابوطالب در سران قریش اثر گذاشت. بنابراین، ابواطلب را رها کردند و رفتند.
شورای مشورتی قریش برای بار دوم نزد ابوطالب شتافت، سخن تهدیدآمیز خود را از طریقه ابوطالب به پیامبر (ص) رساند و این جواب را دریافت کرد:
به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند و بخواهند من را از پی گیری هدفم، که همان تبلیغ آیین اسلام است، دست بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد، تا آنکه خداوند آن را پیروز گرداند یا در این راه کشته شوم.
پس از این رویداد، ابوطالب که برای دفاع نظامی از پیامبر آماده می شد گفت: سوگند به خدا، هیچ گاه از یاری ات دست برنخواهم داشت. آنگاه هاشمیان و مطلبیان را گرد آورد و از آنان خواست در حمایت از رسول خدا (ص) از هیچ کوششی دریغ نورزند. همه حاضران، جز ابولهب، سخن ابوطالب را پذیرفتند.
نیرنگ های مردم فریب و مجمع تهمت هماهنگ
پس از آنکه مشرکان از تاثیر در ابوطالب نومید شدند، طرح گفتگوی بی واسطه با پیامبر را تصویب کردند ، آنها پیشنهاد ثروت کلان، پیشوایی قبیله و پادشاهی قوم را با پیامبر در میان نهادند. زراندوزان مکه، پس از نومیدی از این تدبیر به استهزای پیامبر (ص) روی آوردند. درخواست انجام کارهای فرابشری، پرسش های بی منطق و نامعقول، تهمت سحر و جنون و … شیوه های مبارزه سپاه جهل علیه شخصیت نبی اکرم (ص) بود.
اقدامات علیه بنیان فکری نهضت
کارسازترین سلاح رسول خدا (ص) در دعوت، پیام نهفته در آیات قرآن بود. قرآن دل ها را تسخیر می کرد و مشرکان مکه را به واکنش وا می داشت. بخشی از اقدام های آنان عبارت است از:
تحریم شنیدن قرآن.
ایجاد هیاهو و جنجال هنگام تلاوت قرآن
اسطوره، افسانه و شعر شمردن قرآن
سرگرم کردن مردم به وسیله معرکه گیرانی چون نضر بن حارث و نقل داستان های مردم پسند
تردید در وحیانی بودن قرآن
ترویج افسانه های منطق ستیزی چون افسانه غرانیق
اقدامات علیه حامیان نهضت
یکی از راه های جلوگیری از گسترش نهضت نوین اسلام و مخالفت با گرویدن به آن، دشوارسازی شرایط زندگی اسلام آورندگان و آزار آنان بود. چنین شگردی، که پیش از اسلام نیز سابقه داشت دست کم دو اثر داشت: بازگشت تازه اسلام آوردگان به دامان کفر و شرک و کاهش یا از میان رفتن گرایش به پیامبر (ص) در مردم عادی.
در این موقعیت که فشار بر حامیان و هواداران نهضت روزافزون می شد – پیامبر (ص) به عنوان سکان دار کشتی نهضت، با پیشنهاد هجرت به حبشه موافقت کرد. مهاجرت به حبشه در سال پنجم بعثت- که در مرحله اول یازده مرد و چهار زن در آن شرکت جستند- از یک سو می توانست روح امید را در مسلمانان ستمدیده تقویت کند و از سوی دیگر، راه را برای عمل به تکالیف اسلامی و استمرار تبلیغ در خارج از مکه هموار سازد.
در مهاجرت دوم که پنهانی و بر اساس تجربه های مهاجران نخست و با فاصله چند ماه از هجرت نخست تحقق یافت شمار فزون ترین از مسلمانان، برای حفظ ایمان و ماندن بر عقیده توحیدی، آوارگی در سرزمین های ناشناخته را پذیرفتند. اقدام های مشرکان قریش با سخنان هوشمندانه جعفر بن ابی طالب (نماینده پیامبر) بی نتیجه ماند.
جعفربن ابی طالب آیات گزینش مریم و عظمت مسیح را که بی تردید زاییده رهنمودهای حضرت رسول (ص) بود- تلاوت کرد. نجاشی با شنیدن ایات الهی درباره عیسی، خود را به حمایت از مسلمانان متعهد دانست. به دلیل بازگشت ناموفق نمایندگان قریش از حبشه و بروز هرچه بیشتر کارکردهای اجتماعی و فرهنگی دین جدید، رهبران شرک، ترور ناجوانمردانه رسول خدا (ص) را در شمار برنامه های خود قرار دادند که با وجود ابوطالب، نقشه ترور ناکام ماند و دشمنان دین به طرحی دیگر روی آورد.
انزوای سیاسی و محاصره اقتصادی
مبارزه منفی راهی آسان برای کوبیدن اقلیتها در هر جامعهای است. زیرا برخلاف مبارزهی مثبت به مقدمات چندانی نیاز ندارد.
و پاسخ عمومی قابل اجراست. سران قبایل قریش عهدنامه ای را به تصویب رساندند و ضمن آویختن آن در کعبه سوگند یادکردند که تا هنگام مرگ به آن وفادار باشند.
باید هرگونه خرید و فروش با هواداران محمد(ص) متوقف شود.
ارتباط، معاشرت و پیوند زناشویی با مسلمانان ممنوع است.
جبهه مخالفان پیامبر در تمام حوادث و پیشآمدها باید مورد حمایت قرار گیرد
مسلمانان سخت ترین فشارهای روحی، روانی، معیشتی و … را تحمل کردند تا اینکه گشایش خداوند فرا رسید و موریانه پیمان نامه نامهای را که در کعبه آویخته بودند، خورد و تنها نام خدا را باقی گذاشته است. در همین سالها خدیجه همسر پیامبر به سرای جاویدان شتافت و پیامبر را در اندوه دوباره فرو برد، به گونهای که سال دهم بعثت را عام الحزن نامیدند.
توفیق دعوت در مکه و زمینه های هجرت به مدینه
پیامبر به دنبال پایگاه و محیطی مستعد بود که بتواند درونمایه های غنی اعتقادی جمعیت نوآیین را که در دیوارهای متعصب نظام کهن جاهلی نمی گنجد، از بن بست خارج سازد و فضای مناسبی برای بروز و ظهور آن فراهم آورد. از این رو پیامبر (ص) به صورت آشکارتری برای تغییر حوزه جغرافیای دعوت و فراتر بردن دامنه دعوت از مکه، دوگونه اقدام انجام داد:
1. از طریق عرضه اسلام- دعوت به پرستش الله و روی گردانی از بت ها- بر قبایلی که برای حج و تجارت به مکه می آمدند، کوشید آنان را به حمایت از خویش وا دارد؛ اما کمتر نتیجه گرفت و شدت عمل برخی از بزرگان قریش همچون ابوجهل و عمومی پیامبر (ابولهب) چنان بود که هر تازه واردی که سخنان آن حضرت را می شنید، در این اندیشه فرو رود که در صورت حمایت از پیامبر باید با قریش، که مخالف او هستند، درگیر شود و این کاری بود که هیچ یک از شخصیت ها و قبایل، نه آن را در توان خود می دیدند و نه به مصلحت خویش می دانستند.
2. اقدام دیگر پیامبر رفتن به خارج مکه و تبلیغ اسلام در نقاط دیگر بود. سفر به شهر طائف در شوال سال دهم بعثت اقدام مهم دیگر آن حضرت در جهت یافتن پایگاه در خارج از مکه یاد شده است. اگرچه رهاورد این سفر تبلیغی نیز خرسند کننده نبود، زمینه امضای پیمان عقبه نخستین با برخی از مردم یثرب را فراهم آورد.
آخرین توطئه و هجرت پیامبر (ص) به مدینه
یثربیان که خود پیشنهاد مهاجرت حضرت رسول(ص) را مطرح کرده بودند و با پیامبر (ص) بیت کردند ، خبر بیعت یثربیان و پیمان آنها به گوش سران شرک رسید. شکنجه و آزار مسلمانان هر روز بیشتر می شد. پیامبر خاتم (ص) که وضع را چنین دید، با پیام خداوند فرمان هجرت مسلمانان به یثرب را صادر کرد. بدین ترتیب همه مسلمانانی که به معرفت عقلی، رشد نفسانی، طرد وسوسه ها و وابستگی های عاطفی رسیده بودند، مخفیانه و باکمترین زاد در مسیر هجرت گام نهادند.
جبهه باطل به زودی دریافت که یثرب پناهگاه مناسبی برای مسلمانان شده است. بنابراین در مهم ترین نشست مشورتی «دارالندوه» حضور یافتند. در این مجمع سه نظریه مطرح شد:
به زنجیر کشیدن و به سیاه چال افکندن رسول خدا
تبعید پیامبر به نقطه ای دوردست
کشتن پیامبر به وسیله نمایندگان کارآزموده هر قبیله
سرانجام نظر سوم تصویب گردید وافرادی از تمام قبایل آماده شدند تا شب هنگام حضرتش را نابود سازند. پیامبر خدا (ص) گنیجنه اسرارش علی (ع) را فراخواند؛ امانت های مردم را به وی سپرد تا به صاحبانش باز گرداند و به او فرمود: در بسترم بخواب و روپوش مخصوص بر خویش بیفکن. در این هنگام علی (ع) پرسید: آیا شما جان سالم بدر خواهید برد؟ پیامبر (ص) فرمود: آری.
بدین ترتیب، علی (ع) با آگاهی از کشته شدن خود، مشتاقانه برای نجات جان مقتدای خویش و تقدیم جان بر ایمان در «لیله المبیت» در بستر پیامبر خفت و رسول حق روانه هجرت شد. این فداکاری آن قدر خالصانه و پراهمیت بود که مورد ستایش خداوند واقع شد. (سوره نساء آیه 97)
پیامبر خدا (ص) در حالی که آیاتی از سوره «یس» را می خواند، از منزل خارج شد و از بی راهه به طرف غار «ثور» که در بیرون مکه بود، حرکت کرد.
ابوبکر که از رویداد آگاهی یافت، در راه به پیامبر پیوست.
فصل چهارم
اصولا فلسفه هجرت در قرآن و سنت پیامبر گویای آن است که انسان در هر جا و هر جامعه ای به طبیعت فطری و کمال باطنی خویش دست نمی یابد. بنابراین، وظیفه یکایک افراد خواهان تکامل این است که از جامعه ای که در آن ظلم، زشتی، انسان پرستی و … رواج دارد روی گردانند و به جمعی که شرایط و زمینه یکتاپرست شدن و ماندن در آن بیشتر است، بپیوندند.
مطابق آیات قرآن هیچ فردی در یک وضعیت اجتماعی ظالمانه که روابط سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آن بر مبنای ستم به حقوق عمومی استوار شده است. حق مسامحه و غفلت ندارد و نمی تواند به بهانه استضعاف در آن جامعه هضم شود. همین مضمون در بیان امام صادق (ع) در تفسیر آیه «یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون.» چنین نقل شده است: «خانه و سرزمینی که در آن معصیت خداوند می شود، جای ماندن نیست.»
بنابر تعلیم اسلام برای مال اندوزی و سلطه جویی نباید هجرت کرد، بلکه برای خدا یعنی اقامه آیین و اشاعه شریعت وی باید حرکت نمود. پس اسلام هدف هجرت را از چپاول اقوام و تسلط بر سرزمین ها، به هدف معنوی برگرداند. چنانچه جهاد اسلامی یعنی دفاع از حیثیت دینی و جان و مال مسلمانان نیز چنین است.
دو نکته که در حاشیه مباحث هجرت توجه به آن اهمیت دارد و به معناداری هجرت تاکید می کند و از لطایف این سفر معنوی شمرده می شود، این است که:
1- به اتفاق سیره و تاریخ نویسان با آنکه شهر مدینه کاملاً آماده استقبال از پیامبر بود به طوری که هیچ خانه ای از خانه های انصار نماند، مگر آنکه در آنجا از رسول اکرم (ع) سخن می رفت، پیامبر(ص) بر عکس بسیاری از رهبران، به محض احساس خطر، پیش از پیروانش از دام بلا نگریخت و آنها را تنها در میان مشکلات و سختی ها رها نکرد.بلکه پس از حرکت مهاجران به مدینه تصمیم به هجرت گرفت.
2- برخلاف بسیاری از رهبران، اموالی را که به رسم امانت نزد رسول (ع) سپرده بودند غنیمت نشمرد و به همراه خود نبرد؛ بلکه علی (ع) را در مکه گذاشت تا سپرده های مردم را بدانان بازگرداند، در حالی که همه آن مردم و صاحبان امانت از پیروان وی نبودند.
تاسیس ملت و گسترش اسلام
رسول خدا (ع) روز دوشنبه در دهکده قبا در دو فرسخی مدینه مورد استقبال گروهی از اهالی مدینه و مکه قرار گرفت و تا پایان هفته که منتظر کاروان اهل بیت نبوت و دیگر مسلمانان بود مسجدی بنیاد نهاد.
شور و هیجانی خاص سراسر یثرب را که ساکنانش سه سال در اندیشه ایمان به رسول خدا به سر می بردند فرا گرفته بود و همه درباره صفات نیک و اخلاق پسندیده پیامبر سخن می گفتند.
پیامبر خدا (ع) به هنگام ورود، احساسات انبوه مسلمانان اوس و خزرج را که به افسار شتر چنگ زده بودند و می کوشیدند افتخار میزبانی وی را به دست آورند، پاسخ داد: «زمام شتر را رها کنید، حیوان مامور است.» شتر کوچه ها را درنوردید و سرانجام در زمین دو یتیم زانو زد. وقتی زمین یتیمان برای زندگی غمخوار یتیمان برگزید، انصار رضایت دادند تا حضرت به طور موقت در خانه ابوایوب- که در کنار آن زمین قرار داشت به سر برد. حضرت پس از استقرار در خانه ابوایوب، به اقامه نماز جماعت پرداخت و در اولین خطبه نماز جمعه که با حضور انصار و مهاجران برگزار شد درباره اصول دین با مردم سخن گفت.
تاسیس مسجد به مثابه یک نهاد اجتماعی، نشان وحدت مسلمانان، مرکز آموزش و پرورش و پرستش، مهم ترین و نخستین اقدام عملی حضرت محمد (ص) در جهت پیوند دین و دانش بود.
وحدت جامعه در سایه پیوند معنوی افراد
سیاستمداران کارآزموده، می کوشند که انقلابی ترین آرمان های خود را بر سنت های اجتماعی و فرهنگی ریشه دار و کهن جامعه بنیاد نهند.
دو قبیله اوس و خزرج و مهاجران مکه زیربنای پدیده بزرگ اجتماعی و هسته مرکزی امت اسلامی در مدینه شمرده می شدند. وجود رخنه در این «بنا» امری طبیعی به نظر می رسید. دوگانگی میان اوس و خزرج که سالیانی دراز یکدیگر را می کشتند تعصب همشهری گری یثربیان و مکیان آینده را در ابهام قرار می داد.
اعراب بادیه نشنین که اسلام می پذیرفتند نیز از تعصبی شدید برخوردار بودند. گوناگونی زبان، نژاد و زادگاه این تازه ایمان آوردگان، در آینده نزدیک، دامنه اختلافات را فزونی می بخشید و اساس توحید و حکومت الهی را تهدید می کرد. یکی از راه های کاهش این خطر و نفوذ دادن هم پیمانی دینی و پیوند معنوی به جای تعصب قومی و حزبی به درون شخصیت افراد، عقد اخوت بود. بدین ترتیب مهاجران که همه دارایی شان را در مکه به سودای حفظ دینشان نهاده بودند، در سرپرستی انصار قرار گرفتند و در مزرعه، خانه و آسایش آنان شریک شدند. رهاورد دیگر این همبستگی دینی، احساس مسئوولیت مسلمانان در برابر تنگدستی، بیماری و دشواری های سیاسی و اجتماعی یکدیگر بود.
نکته نهایی در این بحث، تحلیل پیمان برادری پیامبر (ص) و علی (ع) است. اگر عقد اخوت میان رسول خدا و یک تن از اوس یا خزرج بسته می شد، معضل تحریک عواطف دو گروه انصار پیش می آمد. پیامبر، با انتخاب علی، هم بر همتایی او با خود تاکید ورزید و هم از بروز بحران و تعصبات جاهلی پیشگیری کرد.
همزیستی مسالمت آمیز در قالب نخستین قانون اساسی
به فرمان خدا، منشور مقدسی که بخشی از قانون اساسی حکومت و تامین کننده مصالح ملی امت اسلام شمرده می شد از سوی پیامبر (ع) اعلام گردید و مورد تصویب همگان قرار گرفت. این منشور که هر قسمت آن دارای ابعاد گوناگون است از سه بخش اصلی تشکیل شده است:
روابط مسلمانان اوس و خزرج و مسئولیت متقابل انصار و مهاجر نسبت به یکدیگر در همان مقطع زمانی خاص.
قرارداد ترک تعرض بین مسلمانان و یهود.
بخش عمومی و جهانی که حافظ وحدت مسلمانان در همه زمان هاست.
این منشور که پانزده قرن پیش منتشر شد و بیش از چهل بند دارد امروز نیز برای از میان بردن مشکلات اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسلمانان سودمنداست. بدیع ترین ویژگی این قانون، احترام به مخالفان و رسمیت بخشیدن به حقوق اقلیت های دینی است.
پیامبر اکرم (ص) که با اقبال مناسب مردم یثرب، نخستین اصول و پایه های تمدن و مدنیت جامعه اش را بر شکیبایی، تفاهم، نفی استبداد، مهربانی و همزیستی انسانی نهاده بود، نه تنها موردتهدید مکیان، که در داخل مدینه نیز رودروی دو گروه مخالف (یهودیان و منافقان) قرار گرفت و عمر با برکت حضرت در طی ده سال در مدینه به درگیری با مثلث شوم شرک (اشراف قریش)، نژادپرستی (یهودیان) و نفاق (در میان مسلمانان) سپری شد.
از میان حرکت های نظامی که پیامبر اسلام، خود در آنها شرکت و به نحوی فرماندهی آن را بر عهده داشت، نه غزوه (بدر، احد، خندق، بنی قریظه، خیبر، فتح مکه، حنین، طائف و بنی مصطلق) به درگیری مسلحانه انجامیده است و از این میان تنها جنگ بدر با مشرکان بود و در سایر نبردها رد پای یهودیان و منافقان را می توان یافت.
جهت دهی تدریجی مناسبات اقتصادی به سوی عدالت
قلمرو عدالت در آموزش های پیامبر (ص) معنایی گسترده داشت، اما عدالت اقتصادی از مهم ترین مصادیق آن به شمار می آمد؛ به ویژه آنکه نبود عدالت اقتصادی چه بسا باورهای اجتماعی را با آسیب های جدی روبه رو می سازد و زمینه های درونی فضیلت گریزی، دنیاجویی و فسادپیشگی را تشدید می کند. پیامبر از سال های آغازین هجرت، به اقتضای زمینه های اجتماعی، قوانین مختلف را بیان می کرد و در جهت سامان دهی وضعیت جامعه و حکومت گام بر می داشت. این واقعیت، در کنار تفاوت های مالی چشمگیر مسلمانان، ضرورت برنامه ریزی اقتصادی را آشکار می ساخت. در چنین موقعیتی، حکم پرداخت مالیات تخلف ناپذیر زکات که سرپیچی از آن تعقیب حکومتی در پی داشت اعلام و به اجرا گذاشته شد.
ماهیت جنگ های پیامبر (ص)
از نظر قرآن و منابع دینی جنگ تنها برای جلوگیری از آلودگی و فساد زمین، محفوظ ماندن پرستشگاه ها و جلوگیری از خطر ویرانی مراکزی که درمقابل جباران و طاغوتان از حاکمیت قانون الهی دم می زنند، جلوگیری از ستمگری و دفاع از مظلومان و به تعبیری تنها برای مقابله با هر آنچه مانع کمال، رستگاری و سعادت انسان است، مجاز شمرده شده است؛ نه برای استثمار اقتصادی یا برتری طلبی سیاسی یا توسعه طلبی اجتماعی و جغرافیایی، مسایلی که در طول تاریخ حیات پر رنج انسان، امنیت وآرامش را از آنان سلب کرده، بیشترین زیان و خسارت را بر آنها تحمیل نموده است.
از نظر اسلام اختلافات دینی نیز توجیه گر جنگ نیست و پیروان ادیان و عقاید گوناگون می توانند در کنار یکدیگر با مسالمت زندگی کنند و نه تنها از جنگ و خونریزی بپرهیزند، بلکه در ارزش های مشترک با یکدیگر همکاری کنند. خداوند در باره زندگی مسالمت آمیز مسلمانان با اهل کتاب، از زبان پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «ای اهل کتاب، بیایید بر آن سخن حق که میان ما و شما یکسان است، استواری بورزیم.»
سیره عملی پیامبر (ص) نیز در تمامی درگیری ها با مشرکان، کفار یا یهودیان، بر ترک تجاوز و ستم استوار بود و اساساً فلسفه جهاد در اسلام، برقراری عدالت و تامین مصالح واقعی و آزادی های مردم، براساس ارزش های انسانی و دینی بوده است.
در همه نبردهای پیامبر(ص) عنصر سیاسی در کنار عنصر دینی قرار دارد و دستاورد اصلی جنگ ها را ترکیبی از اهداف دینی و سیاسی تشکیل داده است و به هیچ صورت نشانی از کشورگشایی و مقاصد پست دنیوی، انتقام و تجاوز در آن یافت نمی شود.
آنچه حضرت محمد (ص) را حتی در جنگ هایش جاودانه ساخته است، محوریت اعتلای کلمه حق در همه ستم ستیزی های اوست. برهمین اساس، آن حضرت نیت رزمندگان در جنگ با ستمگران و اشراف قریش را نیز می کاود.
تدابیر جنگی
با کاوش در جزیی ترین حوادث 23 سال دعوت و تبلیغ حضرت محمد (ص) و ده سال نبرد و درگیری مخالفان با او، به خوبی می توان دریافت که پیامبر (ص) هم دارای طرح کلان نظامی بوده و هم در موقعیت های مختلف از تدابیر مناسب بهره برده است.
برخی از اصول جنگی پیامبر عبارت بود از:
(1) شناسایی دقیق و کامل دشمن از طریق جمع آوری اطلاعات، آمار و خبرگیری های دقیق،
(2) اجتناب از جنگ های همزمان در چند جبهه،
(3) رعایت اصل غافلگیری و مخفی نگه داشتن اسرار نظامی،
(4) فشار اقتصادی بر دشمن،
(5) بهره گیری از نیروهای تهاجمی و ضربتی و سرعت در پوشش های عملیاتی،
(6) فرماندهی عالی و پیشگامی در تمامی لحظات بحرانی و محورهای تشدید نبرد،
(7) مراقبت کامل وحدت مجاهدان،
(8) بهره گیری دقیق و مناسب از شیوه جنگ روانی،
(9) توجه به اصول اخلاقی و انسانی،
(10) توجه به نظرها و پیشنهادهای فرماندهان نظامی.
به هر ترتیب، چنین شگردهایی، تنها بخشی از برنامه هدایتی و حکومتی پیامبر اکرم بوده است؛ حکومتی که سنگ بنای آن با لبیک یک مرد جوان و یک زن میانسال آغاز شده بود، با دو دهه فعالیت، در لحظه های واپسین و زمان رحلت بنیانگذارش، بیش از یک میلیون کیلومتر مربع گسترش پیدا کرد و مشتاقانی در آن سوی جهان یافته بود که سفیران او بدانجا گسیل می شدند.
فصل پنجم
پافشاری شگفت انگیز گروه های انسانی و بسیاری از دانشمندان جهان بر مسایلی چون جانشینی پیامبر اکرم (ص) نشان دهنده آن است که:
انسان در پی اثبات و توجیه باورهای خویش است و همه نیروهای حیاتی را بسیج می کند تا گذشت قرن ها گرد فراموشی بر موضوع مورد اعتقادش نباشد.
حق بدان علت که حق است، هرچند جنبه اعتقادی نیز نداشته باشد. مورد دفاع جدی نوع انسان است، تا آنجا که بسیاری از متفکران ملل غیرمسلمان در موضوع خلاقیت و «بیان حق» و شخصیت مردان صحنه خلافت، با اندیشه، منطق و استدلال وارد میدان مطالعه، تحقیق و اظهار نظر شده اند؛ چنانکه همه انسان های آگاه هنوز از حکم نادرست علیه سقراط، گالیله، و … تاسف می خورند.
برخی از دلایل نیاز به جانشین پیامبر (ص) عبارت است از:
دلایل و فلسفه بعثت پیامبران (ص)، مانند قانون ثابت و ضروری هدایت عمومی.
نیاز جامعه به زمامدار
لزوم ارتباط بین عالم ربوبی و عالم انسانی
تفسیر و بیان اصول کلی دین و آیات قرآن
تاکیدهای قرآن بر نقش جانشین پیامبر (ص) در تکمیل دین و اتمام نعمت.
سیره مستمر پیامبر (ص) چنان بودکه در سفرهای کوتاه مدت یک یا چند روزه، برای خود جانشین تعیین می کرد. پس چگونه ممکن است در سفر طولانی و بدون بازگشت (مرگ) امت را بدون راهنما و رهبر رها سازد؟ آیا معقول است شخصیتی که عقل کل به شمار می آید، دین را نسخه شفابخش بشر در همه زمان ها می داند، از خود مردم به آنان مهربان تر بوده، برای سعادت و هدایتشان سخت ترین آزارها را به جان خریده است، در به ساحل نجات رساندن امت و ثمربخش کردن دین تدبیری نیندیشیده باشد؟! آیا ساحت مقدس شخصیت والا و ممتاز نبی اکرم (ص) چنین کوتاهی را بر می تابد؟
با عنایت به اینکه سیره دیگر پیامبران (ع) نیز بر انتصاب جانشین شایسته دلالت دارد، آیا نادیده گرفتن این امر از سوی پیامبر خاتم (ص) کوتاهی در انجام رسالت شمرده نمی شود! راستی پیام نص قرآن که با تاکید «بلغ» و تهدید «ان لم تفعل» و تضمین و تامین «والله یعصمک»، ثمره 23 سال تلاش و تبلیغ را در گروه آن قرار می دهد، چیست؟
جز تعیین جانشین، کدام مسئله انتظار می رود؟ جز ابلاغ رسمی و عمومی امامت و رهبری، چه چیز می تواند همسنگ رسالت و نبوت قرار گیرد؟ در حالی که عایشه، ابوبکر، عمر و عبدالله (فرزند عمر) به لزوم تعیین جانشین و سرپرست برای جانشینان بعد از پیامبر تاکید داشته اند، آیا می توان گفت که پیامبر (ص) با توجه به شناختی که از اصحاب داشته و اهمیتی که برای دین و لزوم استواری و ماندگاری آن بدور از تحریفات و انحرافات قائل بوده است به ضرورت تعیین جانشین پی نبرده باشد؟
وقتی چنین افرادی لزوم تعیین جانشین رهبر را دریابند، چگونه ممکن است پیامبر اکرم (ص) ضرورت و اهمیت کار را در نیابد و در این خصوص چاره ای نیندیشد؟!
بررسی حوادث زمان رسول خدا (ص) نشان می دهد که با وجود مراتب معنوی اصحاب به طور کلی، سرپیچی از فرمان پیامبر، در میان آنان، بی سابقه نبوده است. به درستی می توان گفت هنوز ناخالصی هایی در برخی از مسلمانان آن روز وجود داشت که موجب می شد همه جا و همیشه در برابر دستور خدا و پیامبر، تسلیم و اطاعت از خود نشان ندهند و وقتی فرمان پیامبر (ص) با تمایلات شخصی، گرایش قبیلگی یا افکار سیاسی آنان همسو نبود، با نوعی خودرایی و اجتهاد ناموجه، می خواستند پیامبر ار از تصمیم خود منصرف سازند یا در اجرای آن کوتاهی، یا به آن اعتراض می کردند.
اصرار پیامبر (ص) بر اعزام سپاه اسامه
با آنکه مسایلی چون ظهور مدعیان دروغین پیامبری برای اتحاد دینی مسلمانان خطری جدی به شمار می آید، خطر رومیان جدی تر بود. پیامبر سپاهی منظم از مهاجر و انصار گردآورد و افراد سرشناسی چون ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سعدوقاص را به حضور در میان جمع سپاهیان وظیفه مند ساخت. آن بزرگوار با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او فرمان حرکت داد.
در این فرمان، برخی از بندهای فرمان رسول خدا (ص) روشن و سزاوار تامل است:
چرا در بزرگ ترین سپاه، که به جنگ یک امپراتوری اعزام می شود، جوانی 20 ساله به فرماندهی انتخاب می شود؟
چرا رسول خدا (ص) علاوه بر فرمان عمومی تجهیز سپاه، در فرمانی جداگانه به افرادی خاص دستور حرکت و حضور در سپاه داد؟ آیا به سبب تجربه نظامی آنهاست؟ اگر چنین است، چرا آنها را فرمانده نساخت؟
چرا علی (ع) که مجاهدت و روح تسلیم و شجاعت او زبانزد خاص و عام بود و بیش از همه افتخار پرچمداری و فرماندهی سپاه اسلام را زیبنده خود ساخته بود، به شرکت در سپاه و حرکت با آن مامور نشد؟
چرا وقتی اسامه، از فرمانده کل قوا خواست به او اجازه دهد تا بعد از رهایی پیامبر (ص) از بیماری، سپاه را حرکت دهد حضرت (ص) موافقت نکرد و دستور حرکت داد؟ فرمانده جوان دوباره عرض کرد: آیا در حالی که قلبم از بیماری شما اندوهگین است، حرکت کنم؟ پیامبر (ص) فرمود: به پیروزی بیندیش و فرمانی که دادم اجرا کن
پرسش اساسی این است:
الف) چرا رسول خدا (ص) این همه بر حرکت سریع سپاه پای می فشرد؟
ب) به رغم پاسخ روشن پیامبر (ص) به درخواست مکرر اسامه، چه دست های مرموزی و به چه دلیل در حرکت سپاه از لشگرگاه «جرف» کارشکنی می کردند؟
پیچیدگی پاسخ به این پرسش ها آنگاه بهتر رخ می نماید که بدانیم چون رسول (ص) از کارشکنی های جدید در حرکت سپاه آگاهی یافت، با آنکه در تب شدید به سر می برد، با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نکوهش کارشکنان، متخلفان از حرکت سریع سپاه را معلون خواند.
آیا نمی توان دور ساختن عوامل توطئه از مدینه هنگام رحلت، یا طبیعی نمایاندن امارت جوان کمتر از بیست سال بر همه صحابه و خنثی کردن بهانه کم سن بودن علی (ع) را هدف این همه ترغیب و تاکید پیامبر (ع) به شمار آورد!
بروز شکاف ها
خانه پیامبر اکرم (ص) از بزرگان صحابه و مومنانی که برای دیدارش آمده بودند، آکنده بود. پیامبر اکرم (ص) با آگاهی از حوادثی که در انتظار حضرتش (ص) نشسته بود و با شناختی که از اصحاب خود داشت، برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد تا مهم ترین پیام رسالت را بیان کرده، خط سیر آینده حکومت اسلامی را ترسیم کند. بنابراین، فرمود: نوشت افزار آورید تا نامه ای بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.
یکی از حاضران گفت: درد بر او چیره گشته، نمی داند چه می گوید! آنگاه به حاضران گفت: قرآن نزد ماست وهمان ما را کفایت می کند. در میان حاضران اختلاف پدید آمد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن عمر را تایید می کردند و گروهی گفتار رسول خدا (ص) را. بدین ترتیب، امتیاز میان پیشوا و پیرو از میان رفت و از نوشتن نامه جلوگیری شد.
دانشمند مصری اهل تسنن، احمد حسین یعقوب درباره علت پافشاری نکردن در نوشتن معتقد است: چنانچه پیامبر (ص) برنگارش اصرار می ورزید، شخص معترض و طرفدارانش بر نظر خود پای می فشردند و حتی برای کرسی نشاندن مدعا و خواسته خویش به کوشش هایی دست می یازدیدند. کمترین دستاورد این تلاش، بی ثمر شدن آن نگاشته بود. در کنار آن، خطر بزرگی اصل دین و تمام دعوت 23 ساله پیامبر (ص) را تهدید و حتی قرآن را نیز از اعتبار ساقط می کرد.
جریان سقیفه و شکل گیری خلافت
خلافت ابوبکر
خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) به سرعت منتشر شد و مردم مدینه را در نگرانی و اندوه فرو برد. در میان ناله ها و فریادهای مردم، یکی از صحابه ها با صدای بلند گفت: این چه نادانی است که شما دارید! چرا می گویید پیامبر مرده است؟ نه، چنین گفتاری صحیح نیست. این سخن منافقان است. هرکس بگوید او مرده است با این شمشیر گردنش را می زنم. ابن عباس به او نزدیک شد و این آیه را خواند: «وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم…» مرد قانع نشد و تهدید کرد: اگر کسی که بگوید پیامبر مرده است، دست و پایش را قطع می کنم. پیامبر به آسمان ها رفته است و باز می گردد.
مردم ناباورانه اشک می ریختند. ابوبکر از راه رسید و آن آیه را که پیشتر ابن عباس خوانده بود. تلاوت کرد و بانگ برآورد: پیامبر درگذشت، اما خدایش زنده است. فردی که چند لحظه قبل مرگ پیامبر (ص) را سخن منافقان می خواند، با پذیرش حلت پیامبر (ص) گفت: گویا این آیه را نشنیده بودم.
هیجان مردم فرو نشست و اندوه و ناله هایشان ادامه یافت. هنوز مراسم تجهیز و تکفن پیامبر خدا (ص) برپا نشده بود که پیکی آهسته به ابوبکر گفت: عمر تو را می خواند. ابوبکر، که حضور در آنجا را مهم تر می دید، ناخشنود شد و سخن پیک را نادیده گرفت. قاصد دوباره پیام آورد. ابوبکر این بار اجابت کرد و همراه عمر و ابوعبیده روانه سقیفه شد.
درباره ماهیت و انگیزه اقدام انصار باید گفت طرح این مساله از سوی آنان در آن ساعات، رویارویی با کردار برخی از مهاجران بود، نه موضع گیری در برابر وصایای پیامبر (ص). شاید بتوان تخلف برخی از سران مهاجر از پیوستن به سپاه اسامه و اخلال در حرکت آن، به رغم تاکید پیامبر (ص)، جلوگیری از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر و پیشگویی آن حضرت درباره پیدایش آشوب ها در آینده نزدیک را، از عوامل حضور انصار در سقیفه و تلاش آنان به منظور حفظ موقعیت و منافع خود به شمار آورد.
با این حال، این نظریه که انصار ناآگاهانه مجری طرح حساب شده دیگران شدند نیز با قراینی تقویت پذیر است. حضور به ظاهر تصادفی طایفه بنی اسلم در مدینه و بیعت شتابان آنها با خلیفه چه بسا گواه درستی این نظر باشد.
به هر تحلیل، در سقیفه، مهاجرت، قریشی بودن و دوستی با پیامبر مورد استدلال قرار گرفت و سرانجام آخرین برگ پیروزی یعنی کهنسالی آشکار شد. یکی از انصار- بشیر بن سعد- که بعدها در شمار نزدیک ترن یاران معاویه قرار گرفت. به عنوان اولین نفر، بیعت کرد. البته در آن موقعیت، زمزمه هایی درباره غیبت اهل بیت، بنی هاشم و دیگر مهاجران و شخص علی بن ابی طالب (ع) به گوش می رسید؛ ولی سرگرم بودن آن حضرت به کار تجهیز پیامبر، دور بودن بنی هاشم از صحنه سیاست های گروهی، رقابت های طایفه ای و حسادت های شخصی جاهلی دو قبیله اوس و خزرج، زمینه موقعیت کارگردانان اخذ بیعت را فراهم آورد. سرانجام طایفه اسلم با جار و جنجال و به شکل پلیسی وارد معرکه شدند و با خلیفه بیعت کردند و پیروزی را قطعی ساختند.
در همان مجلس، گردانندگان صحنه رقابت، قتل سعد بن عباده انصاری را که نامزد جانشینی بود، پیشنهاد دادند، ولی با دخالت هوادارانش عملی نشد.
بدین ترتیب، ابوبکر بن ابی قحافه در 60 سالگی به خلافت رسید. او پیر نسب دان قریش شهرت داشت و بشار ظهور پیامبری با آیین جهانگیر را شنیده بود. به گواهی همه تاریخ نگاران، او در شمار نخستین مسلمانان جای داشت؛ ولی در سال اسلام آوردنش اختلاف فراوان است. او به رغم سرزنش پدرش ابوقحافه، با صرف بخشی از دارایی اش هفت برده مسلمان را از بردگی و تحمل شکنجه اربابان مشرک آزاد ساخت.
گذر از درخانه فاطمه (س)
گرچه بسیاری امور بر طبق برنامه پیش می رفت، کار مستحکم ساختن پایه های قدرت ابوبکر هنوز پایان نگرفته بود. چنانکه منابع شیعه و سنی نشان می دهد، علی بن ابی طالب (ع) مهم ترین مرد خاندان پیامبر (ص) و یاران نزدیک وی و خاندان هاشم، از تصمیم سقیفه نشینان آگاهی نیافتند. آنها وقتی این موضوع را شنیدند که ابوبکر، با موقعیت تثبیت شده، همراه حامیانش به مسجد پیامبر در آمد.
شاید در این لحظه بود که گروهی از حامیان آن حضرت در خانه فاطمه (س) گرد آمده بودند و درباره آنچه باید انجام شود به گفتگو پرداختند. ابوبکر و عمر، با آگاهی کامل از حقانیت علی (ع) و احترام خاصی که او درمیان گروهی از اصاب داشت،در حالی که از واکنش جدی وی و پیروانش بیمناک بودند، آنان را به بیعت در مسجد فرا خواندند؛ ولی آنها سر باز زدند.
گروه مسلح، خانه علی (ع) را محاصره و تهدید کردند که اگر علی (ع) و هوادارانش از خانه خارج نشوند و با خلیفه بیعت نکنند، آن را به آتش خواهند کشید. علی (ع) بیرون آمد و کوشید با مطرح کردن حق خود،اعتراض خویش را آشکار سازد. بی درنگ خشونت و شدت آشکار شد، شمشیرها از نیام برآمد و عمر و گروهش کوشیدند به درون خانه فاطمه (ع) نفوذ کنند. فاطمه (س) خشمگین در برابرشان ایستاد و با لحنی ملامت آمیز فریاد زد: شما پیکر رسول خدا (ص) را بر زمین نهادید و بدون مشورت و محترم شمردن حقوق ما تصمیم گرفتید. در پیشگاه خداوند می گویم شتابان از اینجا بیرون روید و گرنه به پیشگاهش شکوا می کنم. این امر بر پیچیدگی موقعیت افزود وگروه مسلح بدون به دست آوردن بیعت علی (ع)، پس از رفتارهایی نامناسب ناگزیر خانه را ترک گفتند.
با آنکه فشارها همه جانبه بود و شعله ای خشم مردان خلیفه، مسلمانان معترض را تهدید می کرد، علی (ع) تن به سازش نداد و تا هنگامی که اساس دین را در معرض خطر ندید، بر این موضع خویش استوار ماند. چون احتمال پایمال شدن رنج های رسول خدا (ص) جدی شد، علی و پیروانش ناگزیر با خلیفه مصالحه کردند.
فدک نمادی از معنایی عظیم
یکی از اقدام های ابوبکر، درپی گردآوری زکات و سامان بخشیدن درآمدها، تصرف منطقه اقتصادی فدک است.
در فرهنگ شیعه «فدک» نمادی از معنایی بزرگ است که هرگز در چهارچوب آن قطعه زمین نمی گنجد و همین معنای رمزی است که درگیری را از مخاصمه سطحی و محدود به مبارزه ای سیاسی تبدیل می کند. منازعه فدک در واقع فریاد اعتراض یادگار رسول خدا (ص) به انحراف پدید آمده در جهان اسلام است.
چون حضرت زهرا (س) همراه زنان بنی هاشم به مسجد آمد تا درباره فدک با ابوبکر به گفتگو بپردازد ابوبکر با گروهی از مهاجران و انصار نشسته بودند. آه سوزان و دردناک دخت پیامبر (ص) جمعیت را متاثر ساخت. خدای را سپاس گفت و به یگانگی او و رسالت حضرت محمد (ص) گواهی داد. همه را به حفظ قرآن، که امانت بزرگ الهی است، سفارش کرد… پس از تبیین مشروح فلسفه و هدف احکام، به قاطعیت و زحمات پیامبر (ص) در تقویت راه هدایت و سعادت مردم اشاره کرد. نقش مهم علی (ع) در دفاع از اسلام و پیامبر اکرم (ص) را یادآور شد و درانتقاد از بی وفایی مردم فرمود: شما آن قدر صبر نکردید که بحران فروکش کند و اندکی از مصیبت بگذرد. شتابان فتنه را دامن زدید، شعله های اخلال و فساد را برافروختید، احکام و سنن پیامبر (ص) را ترک کردید و به اهل بیت و خانواده اش ستم و خیانت روا داشتید.
سرور بانوان جهان درباره فدک چنین استدلال کرد: ای پسر ابوقحافه، آیا در قرآن است که «تو» از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟! «لقد جئت شیئاً فریا»(کاری عجیب و ناپسند کرده ای) خداوند می فرماید: «ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین». آیا خداوند متعال در این آیه همه مردم را به طور عموم در نظر نگرفته، همه طبقات شامل این آیات نیستند؟ آیا شما در تشخیص عموم و خصوص و دلالت آیات، از پدر و پسرعمویم آگاه ترید؟ … آگاه باشید، گفتنی ها را گفتم. یقین دارم خواری، شما را فراگرفته است و گفتن حقیقت با شما سودی ندارد؛ ولی چه کنم اندوه طغیان کرد، سینه ام تنگ شد و اتمام حجت کردم.
آری، شما آنچه می خواستید به چنگ آوردید. بر مرکب مراد سوار شدید و آن را رام خویش ساختید؛ ولی ننگ حق کشی برای شما باقی ماند و داغ آن، چنان بر پیشانی تان نقش بست که تا پایان کار جهان محو نخواهد شد. در آخرت نیز آتش عذابی که بر دل ها اثر می کند و آنها را می گذارد، گریبانتان را خواهد گرفت. «وسیعلم الذین ظلموا ای منقل ینقلبون»
در سخنان آن حضرت با زنان مهاجر و انصار نیز این هدف سیاسی به روشنی آمده است.
از دیگر اقدامات خلیفه، تعیین رسمی خلیفه بعد از خود بود. با آنکه پس از رحلت پیامبر (ص) تعیین جانشین از جانب ایشان انکار و غیرلازم شمرده شد، اما ابوبکر در بستر بیماری و براساس برخی نقل ها در حال تب و لحظاتی بیهوشی اقدام به وصیت بر جانشینی عمر نمود. نه کسی مانع کار او شد و نه کسی توهینی به او روا داشت.
خلافت عمر بن خطاب
وی در سال سیزدهم هجری با وصیت ابوبکر زمامدار مسلمانان شد. او با اقتدار کامل قریب ده سال اداره سرزمین های اسلامی را به دست گرفت. قلمرو خلافت او با طراحی ویژه نبردها در عمق خاک همسایه های قدرتمند ایران و روم در حال گسترش بود. وی نخستین خلیفه ای است که «امیرالمومنین» خوانده شد. هرچند در دوره خلافت و پیش از آن از ثروتمندان قریش شناخته می شد، به اشرافی گری و تن پوش های گرانبها و گردآوری طلا و نقره دلبستگی نداشت و کارگزارانی را که چنین نبودند نیز توبیخ می کرد.
بی توجهی خلیفه به شکایت ابولولو (فیروز) از بی عدالتی و رفتار تبعیض آمیز اربابش مغیره بن شعبه (امیرکوفه) را سبب اصلی کشته شدن خلیفه به دست وی دانسته اند؛ در حالی که با بررسی منابع و متون و حوادث بعدی که اتفاق افتاد شاید بتوان دست امویان را در ترور خلیفه نشان داد و ابولولو نیز ابزار دست امویان قرار گرفته است.
انگیزه ها و اسباب فتوحات
در بحث از انگیزه و ضروریات فتوحات شاید بتوان گفت: اهتمام افزون خلفا به جنگ و گسترش حوزه نفوذ اسلام از راه خشونت و لشکرکشی، با دیدگاه نظری و سیره عملی پیامبر (ص) در طول دوران تبلیغ رسالت یعنی فتح دل ها و انقلاب درونی نیروهای انسانی ناسازگار می نماید.
برخی با عنایت به پیامد فتوحات در کمتر از نیم قرن، معتقدند این فتوحات آشکارا از ارزش مکتب فکری و تربیتی اسلام می کاست. زیرا قرآن کریم به روشنی بیان می کند که هدف بعثت پیامبران و حکومت آنان، گسترش عدالت اجتماعی و تربیت معنوی مردم است نه تاسیس امپراتوری قیصری و کسرایی، استثمار، برده گیری عمومی و به دست آوردن غنیمت های بی کران جنگی.
سیره نبوی نشان می دهد که آن حضرت (ص) در تمام دوران سیزده ساله مکه به هیچ کس حتی اجازه دفاع نداد؛ تا آنجا که مسلمانان به تنگ آمدند و گروهی با اجازه آن حضرت (ص) راه حبشه پیش گرفتند. تنهادر سال دوم مهاجرت به مدینه بود که رخصت جهاد (دفاع) داده شد. مسلمانان در تمام دوره مکه آموزش دیدند، با روح اسلام آشنا شدند و فرهنگ اسلامی تا حدی در اعماق وجودشان نفوذ یافت. نتیجه این آموزش طولانی آن بوده که پس از ورود به مدینه همگان مبلغ واقعی اسلام شمرده می شدند، رسول اکرم (ص) آنها را به اطراف می فرستاد و موفق باز می گشتند. هنگامی که به جهاد می رفتند، می دانستند برای چه هدفی می جنگند. تعبیر امام علی (ع) درباره آنان چنین است: سربازان اسلام بصیرت ها و اندیشه های روشن خود را بر شمشیرهای خود حمل می کردند.
شمشیرها و انسان های آموزش یافته، توانستند رسالت خود را نیک به انجام رسانند؛ پدیده ای که متاسفانه در دوران خلفا از یاد رفت.
مساله کشورگشایی تا آنجا پیش رفت که حکومت اسلامی به امپراتوری هایی چون ایران و روم تبدیل شد و بسیاری از صحابه در سایه مقام یا ثروت به فساد گراییدند و جامعه اسلامی با سرعتی که متصور نبود در کام دنیاطلبی فرد غلتید و به خصوص حکام و کارگزاران آنها با نام اسلام، پای بر جای پای قیصر و کسرا و فرعون نهادند.
ممنوعیت نگارش احادیث
تاکنون برای انزوای قرآن و عترت پیامبر (ص) از روش هایی استفاده شده است. چنانکه امروز، گروهی به بهانه اصلاح دین، پسند جهانی، پویایی و انطباقش با وجدان عصر، به دگرگون سازی اسلام می پردازند، در گذشته نیز به بهانه ای، روایات را از دسترس جامعه دور می نمودند و به حمایت از قرآن، احادیث نبوی را می سوزاندند. منع تدوین حدیث، که از زمان خلیفه اول آغاز شده بود، با بخشنامه خلیفه دوم شدت یافت.
پیامد منع حدیث آن چیزی شد که در کلام علی (ع) در ترسیم وضع جامعه و مردم آمده است: مردم در فساد و جنایت همداستان شدند، از دین فاصله گرفتند، بر دروغگویی پیمان بستند و از راستگویی پروا کردند… . بدین ترتیب، فضایل اهل بیت و صحابه عالیقدر فراموش شد و جمعیت رو به گسترش مسلمانان از درک حقیقت اسلام وقر آن محروم ماند.
تبعیضات قومی میان مهاجران و انصار در تقسیم اموال، تفاوت نهادن میان مسیحیان عرب و غیرعرب، جلوگیری از ورود غیرعرب به مدینه به بهانه پیشگیری از آلوده شدن شهر، نمونه هایی از دیگر فعالیت های خلیفه دوم، شمرده شده است.
خلافت عثمان
با شورایی که خلیفه دوم پیش بینی کرده بود اشراف قریش فرصت یافتند پس از وی در کار اداره جامعه اسلامی، که خود و پدرانشان سال ها با آن مبارزه کرده بودند، دخالت کنند. عثمان که حدود70 سال داشت به «مخالفت بیش از هفتاد نفر از صحابه با خلافتش»توجهی نکرد، بلکه به زودی عمل به سیره دو خلیفه پیشین را، که تعهد و سبب اصلی پیروزی اش به شمار می آمد نیز فراموش کرد. او برخلاف شیخین، به خوش نشینی و تجملات علاقه فراوان داشت؛ برای خود خانه خوب ساخت و رخت و کالای بسیار فراهم آورد؛ در دوستی و رعایت خاطر خویشان بی اختیار بود ومیدان رابرای تاخت و تاز آنها باز گذاشت.
ابوذر غفاری، ازیاران نزدیک پیامبر (ص)،به جرم انتقاد از بنی امیه و دنیازدگی آنان مورد آزار و شکنجه عثمان قرار گرفت و در نهایت به صحرای سوزان ربذه تبعید شد عثمان دستور داد عمار یاسر را که حامل نامه انتقاد و اندرز جمعی از اصحاب برای خلیفه بود با تنبیه و جراحات سخت بدنی ازخانه بیرون کنند. او گروهی از صحابه چون صعصعه بن صوحان و عدی بن حاتم را به جرم مخالفت به شام و سایر بلاد تبعید کرد. راندگان پیامبر حکم بن ابی العاص و عبدالرحمن بن ابی سرح رابه مدینه باز آورد و به آنان جایزه داد؛ در حالی که ابوبکر و عمر هرگز راضی نشدند تبعیدیان رسول الله به مدینه باز گردند.
ثروت هنگفت به دست آمده از فتوحات بی هیچ تدبیر خردپسند و برنامه مناسبی در جهت ساخت کاخ ها و تجملات فرعونی به مصرف رسید و اطرافیان و بستگان خلیفه در خوش گذرانی فرو رفتند. خلیفه، در روز عروسی دخترش 100 هزار درهم و به روایتی 200 هزار درهم از بیت المال به دامادش هدیه داد. زبیر، صحابی بزرگ، هنگام مرگ 50 هزار دینار طلا، صدها کنیز و کاخ هایی در کوفه و بصره داشت. کار جوایز و هدیه های خلیفه از بیت المال به آنجا کشید که مسئوول بیت المال (ابن مسعود) به مسجد رفت و به مردم گفت: عثمان چنان می پندارد که من خزانه دار او و خویشاوندانش شده ام. من خود را خازن بیت المال شما مردم می پندارم و نمی خواهم آن را به عثمان تسلیم کند. آنگاه کلید بیت المال را نزد مردم افکند و ناخشنود مسجد راترک کرد.
داستان یکی کردن مصاحف، به ویژه به علت سوزاندن نسخه های گونه گون قرآن، مورد نفرت واقع شد. بدین ترتیب، مجموعه خطاهای پیدا و پنهان خلیفه و کارگزارانش، سستی اراده و ضعف دراداره کشور، کنار گذاشتن بسیاری از سنت های معمول زمان شیخین، عزل والیان شایسته و قرار دادن خویشاوندان و بنی امیه در مناصب کلیدی، سرنوشت نهایی را رقم زد و آتش خشم عمومی چنان برافروخت که حتی مداخله علی(ع) و دیگر بی طرفان نیز سودمند نیفتاد.
در آخرین لحظات، به عثمان پیشنهاد شد از خلافت استعفا دهد، اما او با آنکه هشتادسال داشت، نپذیرفت.
کارگزاران خلفا
از آنجا که دوره دو سال وسه ماه حکومت خلیفه اول، بیشتر در جنگ گذشت، کارگزاران او جز در موارد معدودی، فرماندهان جنگی و امرای لشکر بودند. ابوبکر بعد از انتخاب شدن، دوست دیرینش عمر بن خطاب را مشاور خود و متصدی امر قضا و ابوعبیده جراح را متولی بیت المال نمود. زید بن ثابت کاتب او بود و عثمان بن عفان اخبار را می نگاشت.
خالد بن ولید، کارگزار دیگر خلیفه و فرمانده نظامیان شمرده می شد. او که در بیشتر جنگ ها بر ضد رسول خدا (ص) جنگیده و در نبرد احد با یورشی ناگهانی بر مسلمانان تاخته بود، به میگساری و ارتکاب زشتی شهرت داشت و هم اکنون در مسوولیتی کلیدی به عنوان مدافع خلافت وخلیفه مسلمانان انجام وظیفه می کرد.
کارگزارن خلیفه دوم
به گواهی تاریخ خط مشی شخص عمر بن خطاب پایبندی به نصب ننمودن بنی هاشم درمناصب حکومتی در طول بیش از ده سال حکومتش، و ایجاد فاصله میان آنها و منابع قدرت از یک سو، و مهیا کردن خواسته یا ناخواسته زمینه بسط قدرت و نفوذ امویان از سوی دیگر بوده است.
یکی از کارگزاران خلیفه دوم ابوهریره بود. او اواخر عمر پیامبر (ص) ایمان آورد. به نظر می رسد سرسپردگی بی قید و شرط به خلیفه، دلیل مهم گزینش او به فرمانداری نواحی بحرین بود؛ وگرنه ابوهریره در میان صحابه به دروغگویی و تدلیس شهرت داشت.
عمرو بن عاص دیگر کارگزار خلیفه دوم است (فرماندار حوزه مصر) که پیش از اسلام آوردن با هفتاد بیت شعر پیامبر (ص) را هجو کرده بود و تا وقتی همه روزنه های امید غلبه بر پیامبر (ص) را بسته ندید، اسلام نیاورد.
کارگزار دیگر خلیفه معاویه بود. هر پژوهشگری که سیره عمر را بررسی کند، در می یابد او نه تنها با بنی امیه و در راس آنان معاویه و برادرش یزید هیچ مخالفتی نداشت، معاویه را از گروه «مولفه قلوبهم» خارج و در شمار مسلمانان جای داد و والی شامات گرداند.
کارگزاران عثمان
هنگام به قدرت رسیدن عثمان، ابوسفیان خطاب به بنی امیه گفت: خلافت را مانند توپ به یکدیگر به ارث بسپارید. من همواره در آرزوی این روز بودم.
بر این اساس، عثمان با آنکه پذیرفته بود کارگزاران عمر را برکنار نسازد، در زمانی کوتاه همه آنان را کنار نهاد و خویشاوندانش را به جای آنها گمارد. منابع موجود نشان می دهد که مقام یافتگان عصر عثمان از تقوای مالی، سیاسی، دینی یا هر سه بی بهره بودند. معاویه، ولید بن عقبه، مروان بن حکم، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، عبدالله بن عامر، عبدالله بن سعد، سعید بن عاص و … همه یا از بستگان خلیفه به شمار می آمدند و یا در گروه نفرین شدگان پیامبر و تبعیدیان جای داشتند که حتی شیخین آنها را باز نگردانده بودند.
فصل ششم
دوره حساس کودکی و نوجوانی را در خانه حضرت محمد (ص) و با تربیت وی به سر برد. این تربیت او را از قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا برخودار ساخت؛ به گونه ای که توانست چیزهایی ببیند وصداهایی بشنود که دیدن و شنیدن آن برای دیگران ممکن نبود. امام صادق (ع) می فرماید: علی (ع) پیش از رسالت پیامبر (ص) همراه آن حضرت نور نبوت را می دید و صدای فرشته را می شنید. پیشگام بودن آن حضرت در پذیرش و ابراز اسلام، ارزشی است که قرآن بر آن تکیه کرده، آشکارا می گوید: پیشگامان در اسلام نزد خداوند ارزشی والا دارند.
از نظر تربیتی، حتی لحظه ای دل به بت پرستی نیالودن و پرستش خدای یگانه در اولین لحظات خودشناسی بسیار مهم است. این دو فضیلت اختصاصی حضرت علی (ع) به شمار می آید.
اعلام پشتیبانی همه جانبه از آخرین سفیر الهی در اولین دعوت عمومی بستگان و اعلام جانشینی علی (ع) از سوی آن حضرت (ص) به روشنی گویای موقعیت امامت است؛ چنانکه می توان تاریخ پیدایش تشیع را ریشه یابی کرد و جدایی ناپذیری امامت و نبوت را به خوبی دریافت.
فداکاری آن حضرت (ع) در «لیله المبیت» سبب خشنودی خداوند و نزول برکت و عطوفت الهی به بندگانش شد. درپیمان «اخوت اسلامی» که در آن نوعی هماهنگی و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان، فضیلت و شخصیت اسلامی رعایت شده بود، پیامبر (ص) او را به برادری خویش برگزید و بدین ترتیب، حدیث منزلت را به کمال رساند. شایستگی همسری حضرت فاطمه (س)، نشان دیگری از جایگاه معنوی و کمالات آن حضرت (ع) است.
دلاوری آن حضرت (ع) در همه غزوات زمان پیامبر معروف است و کتب سیره، تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه از آن آکنده است.
در جنگ خبیر، حضرت رسول (ص) پرچم سفید خود را به ترتیب به ابوبکر و عمر بن خطاب سپرد و آنها را برای گرفتن یکی از قلعه ها فرستاد، اما آنها بی هیچ توفیقی بازگشتند. آنگاه حضرت (ع) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد. فردای آن روز، پرچم را به علی (ع) سپرد. فتح نمایان آن حضرت (ع) درکانون توطئه یهودیان زبانزد خاص و عام است.
مهم ترین فعالیت های امام (ع) در دوران خلفا
با توجه به موقعیت و مقتضیات موجود در جامعه اسلامی، مهم ترین فعالیت های حضرت علی (ع) عبارت است از:
تفسیر قرآن و بیان مراد واقعی بسیاری از آیات.
پاسخ به پرسش های دانشمندان به ویژه دانشمندان اهل کتاب
بیان حکم شرعی رویدادهای نوظهور و قضایای پیچیده ای که قضات از داوری درباره آن ناتوان بودند.
پرورش انسان های برخوردار از ضمیر پاک و روح آماده و تربیت شاگردانی مانند عبدالله بن عباس و افرادی چون ابوذر، اویس قرنی، مقداد، عمار، مالک اشتر، کمیل، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه، تا بتوانند در پرتو رهبری امام (ع) آنچه با دیده ظاهری نمی توان دید با دیده دل و چشم باطن دریابند.
کوشش برای تامین زندگی بینوایان و درماندگان. حضرت بادست خود باغ و قنات پدید می آورد ودر راه خدا وقف می کرد. به کار کشاورزی بسیار بها می داد و می فرمود: نزد خدا، کاری محبوب تر از کشاورزی نیست.
شرکت در نشست های رایزنی خلفا و ارائه صادقانه راه حل ها. هرگاه دستگاه خلافت در مسایل سیاسی و مشکلات اجتماعی با بن بست روبه رو می شد، امام (ع) مشاوری مورد اعتماد بود که با واقع بینی خاصی مشکلات را از راه برمی داشت و مسیر کار را معین می کرد.
به حکومت رسیدن علی
پس از بی نتیجه ماندن نقش میانجی گرانه امام علی (ع) و برخی از اصحاب در رخداد شورش علیه خلیفه سوم، آنگاه که خلیفه کشته شد وخشم عمومی فرونشست، مردم دریافتند حوزه مسلمانی بی سرپرست مانده است. رفت و آمد و گفتگوها آغاز شد. با آنکه گروهی از صحابه اعضای شورای عمر، به ویژه طلحه که مورد حمایت عایشه نیز بود، مدعی خلافت بودند، معترضان یعنی همه زندگان اصحاب بدر، بسیاری از صحابه، قاریان کوفه، انصار و … به خانه امام علی (ع) هجوم آورده، از امام که تاکنون در پاسخ تقاضای مکرر می فرمود: «دعونی و التمسوا غیری» «مرا رها کنید و دنبال دیگران بروید» خواستند خلافت را بپذیرد و بر این امر پای فشردند.
درخصوص سپردن رهبری سیاسی – اجتماعی و مسوولیت راهنمایی دنیایی و آخرتی مردم به امام علی (ع) توجه به نکاتی چند ضروری می نماید:
چنان که اشاره شد، شرکت مردم در انتخاب خلیفه اول در آغاز، محدود به دو مهاجر و در نهایت محدود به حاضران درسقیفه بود. انتخاب عمر در شکل استخلاف و نصب شخص ابوبکر، و برگزیده شدن عثمان محدود به شورای شش نفری بود. با چشم پوشی از مباحث کلامی در مساله امامت، علی (ع) بدون اینکه- براساس روند عادی امور- کسی او را نامزد نماید یا رقبای او را از صحنه خارج کند، با حضور و بیعت اکثریت مردم مدینه برگزیده شد. در واقع این تنها بیعت و انتخابی بود که می توان آن را بیعت مردمی دانست. نکته تازه، آن بود که علاوه بر شرکت فراگیر مهاجران و انصار، نمایندگان مردم عراق و مصر نیز در آن شرکت داشتند. تاثیر حضور آن نمایندگان را می توان دست کم سبب بالا بردن جنبه مردمی این انتخاب دانست.
پافشاری امام (ع) بر لزوم علنی بودن بیعت آن هم در مسجد توهم هرگونه توطئه قبلی را نفی می کند؛ همچنان که رد کردن چند باره تقاضاها و مجال اندیشه دادن به مردم، پندار ناگهانی بودن بیعت را از میان می برد.
با آنکه امام (ع) می توانست، طبق روال جاری و سنت پیشین، گروه اندک غیرموافقان را به تسلیم و بیعت وا دارد، هرگز کسی را به بیعت ناگزیر نساخت.
پس از خلیفه دوم شرط پیروی از روش شیخین در بیعت وارد شد، ولی امام علی (ع) آن را نپذیرفت و فرمود: حتی ابوبکر و عمر نیز اگر به چیزی جز کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) عمل کنند، بر حق نیستند. امام (ع) با برخی از بستگان عثمان که مشروع دانستن دارایی خویش از سوی امام را شرط بیعت قرار دادند، مخالفت کرد و همواره تاکید می کرد کتاب خدا و سنت رسول (ص) ملاک کردار اوست.
نکته بسیار مهم، نطق رسمی آن حضرت در روز دوم مراجعه مردم و انتخاب است.
علی (ع) در پی اصرار انبوه مردم که متقاضی خلافت او بودند، فرمود: خداوند خود می داند که من به خلافت، از آن جنبه که ریاست و قدرتی است علاقه ندارم… . آن گروهی که دنیا آنها را در خود غرق ساخته، برای خویش املاک و نهرها و اسبان عالی و کنیزکان تهیه کرده اند، فردا وقتی همه این ها را از آنان می گیرم و به بیت المال برمی گردانم و به اندازه حقشان به آنها می دهم، نگویند علی (ع) ما را فریفت؛ اول، چیزی می گفت و اکنون گونه ای دیگر عمل می کند. من از همین حالا برنامه روشن خود را اعلام می کنم… . من منکر فضیلت صحابی بودن و سابقه خدمت افراد نیستم، اما اینها چیزهایی است که خداوند خود پاداش آن را خواهد داد. این امور نباید ملاک تبعیض واقع شود.
موانع و مشکلات حکومت علی (ع)
عدالت اقتصادی
خلیفه دوم، دیوان را براساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبیله ای قرار داده بود. قریش بر غیر قریش، مهاجر بر انصار، عرب بر غیرعرب و موالی ترجیح داشتند؛ در حالی که در زمان پیامبر چنین نبود. این وضعیت در کنار بخشش های عثمان، فاصله غنی و فقیر را غیرقابل تحمل کرد. خمس غنایم، مالیات و جزیه سرزمین های فتح شده، که به همه مردم تعلق داشت، تنها در اختیار افراد و گروه های خاص قرار می گرفت.
امام علی (ع) در سخنرانی نخست خود، سیاست مالی برگرفته از سیره پیامبر (ص) را مطرح کرد؛ برتری مهاجر و انصار بر دیگران را معنوی خواند و فرمود: هرگونه دعوت خدا و رسول (ص) را بپذیرد و به قبله مسلمانان نماز گزارد، از تمامی حقوق بهره مند می شود و حدود اسلام درباره همه اجرا خواهد شد.
مخالفت ها از همین جا آغاز شد و امام (ع) در برابر اصحاب معترض به این روش، که به سنت عمر استناد می کردند فرمود: آیا روش و سنت پیامبر خدا (ص) شایسته پیروی است یا روش عمر! بسیاری از مورخان نوشته اند: علت جدا شدن برخی اعراب از امام علی (ع) و پیوستن به صف مخالفان این بود که می گفتند: علی (ع) در تقسیم اموال ملاحظه اشراف را نمی کند و عرب را بر عجم و موالی آنها برتری نمی دهد.
عدالت اجتماعی
یکی از آثار فتوحات، اختلاط نژادهای مختلف بود. موالی یا اسیران آزاد شده در قیاس با عرب ها از حرمت اجتماعی و حقوق مدنی کمتر برخوردار بودند. جامعه، برتری عرب بر موالی را اصلی مسلم می پنداشت. این امر برای روحیه عدالت خواهانه امام (ع) مشکلی مهم بود. او از نظر دینی، هیچ دلیلی بر درستی این تبعیض نمی دید. در حالی که عمر فرمان داده بود بردگان عرب را از بیت المال آزاد کنند، امام (ع) هیچ تفاوتی میان بردگان عرب و عجم نمی گذاشت و هنگام تقسیم اموال، می فرمود: حضرت آدم نه غلام به دنیا آورد، نه کنیز، بندگان خدا همه آزادند… . اکنون مالی نزد من است و من میان سفید و سیاه فرقی نخواهم گذاشت. او در پاسخ به اعتراض گروهی از عرب ها، فرمود: من در قرآن، برتری عرب بر عجم را ندیده ام.
انحراف ها و بدعت ها
انحرافات دینی و بدعت ها مهم ترین مشکل حکومت امام علی (ع) بود. ناآگاهی جامعه از دین و نبودن برنامه منسجم در جهت روشنگری مردم، ابعاد این دشواری را پیچیده تر می ساخت. بسیاری از سخنان پیامبر (ص) متروک شده بود. بنیان این انحراف ها در کنار بستر بیماری پیامبر خدا (ص)، با شعار «حسبنا کتاب الله» گذاشته شد و با سخن خلیفه اول در توجیه اشتباهاتش (پیامبر (ص) با وحی یاری می شد، ولی دست من از وحی کوتاه است و به مصلحت اندیشی و اجتهادم عمل می کنم) به طور ضمنی مورد تایید قرار گرفت. این روند نادرست در مرحله ای، به طور رسمی با بخشنامه ها و قوانین ویژه جلوگیری از نقل و نگارش حدیث، به اوج رسید. نتیجه طبیعی این کژروی گشایش راه نفوذ شبهه ها و انحراف آموزه های اسلام از مسیر اصلی بود.
رفاه گرایی و تضعیف ارزش های دینی
اشاره شد که پیدایش شکاف های اجتماعی از دوران خلیفه دوم آغاز شد. هم او بود که تبعیض در توزیع بیت المال را بدعت نهاد و گرایش های قومی را، که پیامبر اکرم (ص) شدیداً مخالف آن بود و با آن مبارزه می کرد، احیا کرد و برتری جویی قومی به صورت فراگیر و جدی دوباره پدیدار گشت. در این میان، به ویژه ملت های غیرعرب مثل ایرانیان و رومیان بیش از سایر گروه ها و ملت ها تحقیر شدند؛ تا آنجا که شخص خلیفه از ورود آنان به مدینه جلوگیری کرد و ابن عباس و پدر و فامیلش را مقصر این کار معرفی می نمود.
بر همین اساس بعد از اینکه علی (ع) در روز دوم بیعت، برنامه فعالیت خود را در ترک تبعیض اعلان کرد، فردای آن روز مردم حاضر شدند و علی (ع) به کاتبش عبدالله بن ابی رافع فرمود: از مهاجران آغاز کن و به هر یک سه دینار بده و پس از آن، در رتبه بعد با انصار همین گونه رفتار کن و نیز با هر کس از مردم که حاضر است از سرخ و سیاه همین سهم را بده.
وقتی خلیفه سوم به بهای تضییع بیت المال مسلمانان به رفاه گرایی شدید روی آورد، بسیاری از کارگزاران و صاحب منصبان نیز چنین روحیه ای یافتند و به تدریج این روحیه به فرهنگ تبدیل شد؛ فرهنگی که حقیقتاً با فرهنگ جامعه جاهلی مقایسه می شد. امام (ع) در یکی از خطبه های خود، با تاکید بر این نکته، جامعه عصر خلافت خویش را چون جامعه جاهلی معرفی می کند و یادآور می شود این جامعه باید غربال شود. آنان که پیش افتاده اند، بازگردانده شودند و کسانی که واپس مانده اند، پیش برده شوند.
وقتی کسانی چون ابن مسعود، دانشمند و مفسر بزرگ قران، تنها به خاطر دفاع از بیت المال مسلمانان و تن ندادن به تقاضاهای غیر منطقی اطرافیان خلیفه، با وضعی دلخراش تنبیه و از مسجد بیرون رانده شود؛ وقتی شخصیت های ارجمندی چون عمار یاسر، که پیامبر او را معیار حق بودن جبهه نبرد شمرد، فقط به خاطر انتقاد از کارگزاران حکومت مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گیرد؛ وقتی ابوذر به خاطر حمایت از حقوق ستمدیدگان به صحرایی خشک و تهی از هرگونه امکانات تبعید شود، طبعیی است که پسرخاله خلیفه، عبدالله بن عامر، که از فرط بیگانگی با اسلام در اولین خطبه اش هنگام تلاوت آیه «الحمد لله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام»، «سته ایام» را «سته سنوات» خواند، فرماندار شود؛ عبدالله بن سعد ابی سرح، که مورد غضب خدا و رسولش بود، والی مصر گردد؛ پسرعموی خلیفه، مروان بن حکم، که رانده شده پیامبر (ص) و شیخین به شمار می آمد، به مدینه فراخوانده شود و منصب وزارت و مشاور خلیفه یابد.
به دلیل برخورد شدید حکومت با مخالفان، که بسیاری از آنها سابقه سال ها جهاد در رکاب پیامبر (ص) داشتند، سخن حق و دفاع از معروف و عمل براساس ارزش ها به فراموشی سپرده شد.
امام (ع) در جای دیگر از این انحراف به روشنی پرده بر می دارد و می فرماید: شما در زمانی به سر می برید که گوینده حق اندک است؛ زبان در گفتن سخن راست ناتوان است؛ طرفداران حق خوار و مردم به نافرمانی گرفتارند؛ جوان جامعه بدخو و پیرش گنهکار است؛ دانشور مردم دورو و قاری آنها سودجوست؛ نه خردشان سالمند را حرمت می نهد و نه توانگرشان مستمند را یاری می کند.
فصل هفتم
به طور طبیعی هر انسانی ، که از عقل و حکمت برخوردار باشد در یک حرکت بلند مدت تاکنیکها و اختیارهای موضعی خواهد داشت.گاه ممکن است لازم باشد تند حرکت کند و گاه کند؛ گاهی حتی ممکن است به عقب نشینی حکیمانه دست بزند، امّا همان عقب نشینی هم، از نظر کسانی که علم و حکمت او را و هدفداریاش را میدانند ، یک حرکت به جلو محسوب میشود و با این دید است که زندگی یازده امام (ع) یک حرکت مستمر ،به هم پیوسته و معنادار ، در راستای اهداف انبیا در طول تاریخ شناخته میشود.
نرمش قهرمانانه امام حسن (ع)
پیشوای دوم جهان تشیّع ، امام حسن مجتبی (ع) که در شمار پنج تن آلعبا و همراهان پیامبر خدا (ص) در راستای مباهله جای دارد ، حدود هشت سال از عمر خود را در پرتو تعلیمات و الطاف جدّ بزرگوارش حضرت محمّد (ص) به سر برد. پس از آن ،حدود 30 سال ، همراه پدرش زیست و آنگاه ده سال ،در دوران سلطنت معاویه ، امامت امت را به عهده داشت.
او به گواهی تاریخ ، فردی بسیار دلیر بود و در را پیشرفت اسلام از هیچگونه جانبازی دریغ نمی ورزید.در جنگ جمل، در قلب سپاه دشمن جنگید و در جنگ صفین با دلاوریهای خود ، شگفتی همگان را برانگیخت ؛ چنانکه امیرمومنان (ع) از خطر نابودی نسل پیامبر خدا سخن به میان آورد و از یارانش خواست او و برادرش حسین (ع) را از ادامه جنگ در قلب دشمن بازدارند.
در سال چهلم هجری ، مسئولیت رهبری سیاسی و مذهبی جامعه اسلامی را به عهده گرفت و چون مدیری کارآزموده در جهت تحقق برنامههای پدر بزرگوارش گام برداشت.
حساسترین بخش زندگی امام حسن مجتبی (ع) که از گذشتههای دور تاکنون مورد پرسش و گفتگوی فراوان واقع شده و گاه موجب خردهگیری دوستان کوته فکر و دشمنان مغرض گردیده است ، ماجرای کنارهگیری وی از خلافت است.
زمینههای آتشبس
در تحلیل و بررسی عملکرد زندگی امام حسن مجتبی (ع) باید گفت: اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون ، موقعیتی پدید آورد که صلح ، به عنوان یک مساله ضروری ، بر امام (ع) تحمیل شود ؛ به گونهای که هر خردمندی در آن موقعیت قرار میگرفت ، چارهای جز مسالمت نداشت.
از نظر سیاست خارجی ، ترکیب جبهه مسلمانان چنان بود که فرورفتن در جنگ داخلی دستاوردی جز زیان نداشت. زیرا امپراتوری روم شرقی ،که شکستهای سختی از اسلام خورده بود ، همواره در پی فرصت میگشت تا ضربهای به اسلام وارد سازد و شکستهای پیشین خود را جبران کند. صفآرایی سپاه امام حسن و معاویه در مقابل هم میتوانست فرصت انتقام را در اختیار رومیان قرا دهد.
از نظر سیاست داخلی ، نبود جبه نیرومند و هماهنگ و دارای روحیه ، جنگ را بسیار ناموفق و جبرانناپذیر می نمایاند.
بر اساس اسناد تاریخی ، هر چند امام حسن (ع) با سامان دادن سپاه و اندیشیدن سیاستهای لازم برای جنگ با معاویه آماده شد ، بهسبب نبود هماهنگی ، اختلاف سپاهیان و توطئههای معاویه ، موقعیت برای چیرگی بر جبهه باطل مناسب نبود. بنابراین امام کوشید تا خردمندانه از وضعیت تحمیلی برای حفظ حق، بهره برداری کند. در حقیقت امام حسن (ع) بدون کمترین تغییر در جهت حرکت ،سنگر مبارزه را تغییر داد و معاویه را که مانع نشر حق و عدالت میدانست ، هدف قرارداده بود؛ گاه از زاویه تجهیز سپاه و زمانی از زاویه تدبیر و نرمش.
صلح یا تغییر سنگر مبارزه
امام حسن مجتبی (ع) فرزند حماسههای فراموش نشدنی بود و هرگز از کشتهشدن در راه خدا نمیهراسید.آنچه وی را بیمناک ساخته بود ،آینده سپاه کوفیان بود. بیتردید اگر با لشکری چنین شکننده پای به میدان رزم مینهاد ، معاویه او را به اسارت در میآورد ، تا ننگ شکست خاندانش به دست سپاه حضرت محمد (ص) را جبران کند. بدون تردید اغلب اطرافیان امام حسن (ع) افراد سیاسی بودند، نه آنان که امام حسن (ع) را امام از جانب خداوند پذیرفته باشند. از این رو سرانجام در مرز انتخاب ، ماندن را با حکومت معاویه گر چه با اکراه پذیرفتند. سستی رای آنها تا بدانجا بر امام واضح بود که فرمود: به خدا سوگند ، اگر با معاویه درگیر شوم ،اینان گردن مراگرفته ، به صورت اسیر به او تحویل میدهند.
افزون براین ، شهادتی سازنده است که در راه زنده کردن سنتی نیک یا میراندن رسمی زشت، بعداز اندیشیدن تدابیر لازم و نومیدی از وجود راههای شرافتمندانه دیگر، در پیکاری سرخ تحقق یابد.کشته شدن امام حسن (ع) در آن وضعیت به معنای کشته شدن خلیفه مسلمانان ، شکست مرکز خلافت و نابودی بسیاری از شیعیان مخلص ، حتی امام حسین (ع) بود. زیرا معاویه با به خدمت گرفتن سه عنصر زر ، زور، تزویر میتوانست در بسیاری از بدیهیات و باورهای دینی و عادات مردم تردید پدید آورد و نظرهایش را دست کم به مردم عادی بباوراند.
از سوی دیگر او برای به دست آوردن سلطنت دنیوی حاضر بود هرگونه امتیاز بدهد؛ بهطوری که ورقه سفید امضاء شده ای برای امام (ع) فرستاد و نوشت هرآنچه در ورقه بنویسد ، پذیرفته شده است.در این موقعیت امام (ع) وظیفه داشت تا آخرین حد امکان از آمادگی دشمن بهره برداری کند و موضوعهای مهم ، حساس و مطابق با مصالح مسلمانان را به عنوان شرط های آتشبس ، در قرارداد صلح بگنجاند.
موارد زیر را میتوان به عنوان شرطهای قرارداد استخراج کرد:
معاویه به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل کند.
پس از معاویه خلافت به حسن بن علی تعلّق دارد و اگر برای حسن بن علی حادثه ای پیش آمد ، متعلّق به حسین بن علی است و معاویه حق ندارد کسی را به عنوان جانشینی خود انتخاب کند.
معاویه باید ناسزا گفتن به امیرمومنان علی (ع)را ترک کند.
بیت المال کوفه به معاویه واگذار نخواهد شد. معاویه باید هزینه زندگی بازماندگان کشتهشدگان سپاه علی (ع) را از بیت المال بپردازد.
آزادگان در هر جایی هستند ، باید از آزادی برخوردار باشند و کسی متعرض آنها نشود.
از نظر امام حسن (ع) و هر مصلح حکیمی ،باید کوشید موانع بیداری را برطرف کرد تاجامعه از خواب برخیزد. اینکه یک مصلح مفاسد رادرک کند ، چندان ثمربخش نیست؛ نتیجه کامل هنگامی بدست میآید که « ملّت وجامعه » به مرتبه درک مفاسد سیاسی، اجتماعی و اخلاقی برسند. در کنار تلاشهای روشنگرانه امام (ع) ، مهلتی لازم بود تا هویت معاویه و حکومتش برای مردم و حافظه تاریخ روشن شود. امام با آنکه میدانست معاویه بر این مواد پایبند نمیماند ، قرارداد را به دقّت تنظیم کرد تا فرزند ابوسفیان با زیر پا نهادن آن درقلمرو وجدان تاریخی مسلمانان ، به ویژه مردم عرب ، کوهی از ننگ و بدنامی بر دوش کشد.
عملکرد معاویه در این مدت جامعه را برای درک انحراف موجود آماده ساخت، تا از عمق بیاشوبند واگر همه مانند شهدای کربلا تا آستانه شهادت نمیتازند، دست کم در معبد شهادت بایستند.سکوت رنجبار امام حسین (ع) در تمامی دوران خلافت معاویه نیز بر همین اساس قابل درک و کاملا معناپذیر است.
مقایسه دوستان و یاران دو امام
بیعت شکنی کوفیان در برابر امام حسین (ع) پیش از آماده شدن وی برای جنگ تحقق یافت. به همین دلیل ،وقتی سپاه کوچک و یکپارچه او برای نبرد آماده شد ، از شائبه گمانهای دغدغه آفرین برکنار بود و سپاهی فداکار و دارای هدفهای بزرگ بهشمار میآمد. در حالی که در ماجرای امام حسن (ع) سپاه وی عامل اصلی نومیدی حضرت (ع) از پیروزی نظامی بود.
آنان که با امام حسن (ع) بیعت کردند ،در اردوگاه حضور یافتند و سپس بیعت شکستند ،از کسانی که پیش از روبه رو شدن با امام حسین (ع) بیعت شکستند، بسی بدتر و خطرناکتر بودند.
تفاوت در دوستان یکی از عوامل تفاوت موقعیت های آن دو امام بزرگ بود.
وضع دشمنان دو امام (ع)
دشمن امام حسن (ع) معاویه و دشمن امام حسین (ع) یزید بود. برای روشن شدن تفاوت این پسر و پدر ، گواهی تاریخ که پسر را « کودنی احمق » و پدر را « سیاست باز تیزبین » ،متظاهر و فرصت طلب معرفی کرده است ،کافی است.
حدس امام حسن (ع) در مورد فرجام کار خود با دشمن تاریخیاش معاویه کاملا معقول بود. به گمان قوی دنباله این جنگ به بزرگترین فاجعه و قاطع ترین ضربه ها به اسلام و مسلمانان میانجامید وبا نابودی همه شیعیان و آخرین سربازی که دل به اسلام اصیل سپرده بود ،پایان مییافت. معاویه در اجرای اینگونه نقشهها و تصفیه حسابهای قدیمی و تاریخی استعدادی عجیب داشت.
دشمن امام حسین چنین نبود و فرجام کارش را چنین نمیدید. او کودکی نازپرورده بود که به هیچ وجه از عهده حل مشکلات ، مهار امواج مخالف و به کار بستن نقشههای وسیع برنمیآمد. آبرو و اعتبار پدر و پسر یکسان نبود. معاویه خود را از مشاهده گران رسول خدا و نماینده خلفای پیشین در شام میدانست، ولی یزید چنان بی اعتبار بود که اخطل شاعر بدو گفت : حقاکه دین تو دین درازگوش است.
موانع قیام امام حسین (ع) در دوران معاویه
معاویه که سالها از سوی خلیفه دوم و سوم استاندار منطقه شام بود ، پس از صلح با امام حسن (ع) با تثبیت کامل موقعیت خود به نام خلیفه مسلمانان ، بر سرنوشت جامعه اسلامی چیرگی یافت.
معاویه از یک سو ، با فشار سیاسی و اقتصادی بر مسلمانان آزاده از هر گونه اعتراض و جنبش جلوگیری می کرد و از سوی دیگر، با تبعیض نژادی و رقابتها و نزاعهای قبیله ای به تضعیف نیروها و مهار عوامل تهدید حکومت میپرداخت. افزون بر این، او به یاری عوامل مزدور در جعل حدیث و جهت دادن تفسیر و تاویل آیات قرآن به سوی خویش میکوشید و بدین وسیله افکار عمومی را تخدیر کرده، حکومتش را مشروع جلوه میداد.
در زمان معاویه، با آنکه میزان کشتار ، تهدید و محرومیت گسترش یافت ، واکنش فراگیری پدید نیامد.بر این اساس قیام وانقلاب مسلحانه در زمان معاویه نه مقدور بود و نه مفید.
علاوه بر این، همه مردم میدانستند امام حسین (ع) نیز چون برادرش امام حسن(ع) در پیمان صلح با معاویه متعهد شده است تا معاویه زنده است و شرط های پیمان را رعایت میکند ،سکوت کرده و به حکومتش گردن نهد.
از سوی دیگر ، تجربه بسیج عمومی امام حسن (ع) نشان داده بود که اجتماع آن زمان شمشیر جهاد را به آب عافیت شسته است.بیتردید در این اجتماع ، منطق معاویه که قیام امام حسین (ع) را شورشی نادرست وشیطانی معرفی میکرد ، مورد تایید قرار میگرفت.
یکی دیگر از موانع قیام در دوران معاویه ، شخصیت دوگانه وی بود. به عقیده بسیاری از صاحب نظران ، شیطنت معاویه و روش خاص او در حل مشکلات ، راز مهم قیام نکردن امام حسین (ع) در آن زمان است. معاویه به خوبی درک میکرد که چون به نام خلافت و دین اسلامی حکومت میکند ، نباید به کارهایی که مردم آن را مبارزه با دین تلقی میکنند یا مشروع جلوه دادن آن مقدور نیست ، دست زند.
وضعیت سیاسی-اجتماعی عصر یزید
با مرگ معاویه حکومت عدالت ستیزش به پایان رسید و پسرش یزید، طبق وصیتنامه بی سابقه و تعهدی که از روسای قبایل گرفته بود ، در ماه رجب 60 قمری سلطنت را به عهده گرفت. یزید نماینده واقعی شیوه معمول زندگی جوانان دوران جاهلیت بود. رفتار ضد اسلامی و فساد آشکارش در جهان اسلام مشهور بود. حتی نویسندگان معدودی که در پنهان ساختن اطلاعات نامعدود خاندان اموی میکوشیدند ، نمیتوانند از بیان این گزارش خودداری کنند که یزید اولین خلیفه بادهگسار در حضور مردم است که در جهت ارضای غرایز حیوانی خویش به کثیفترین کردارها دست مییازد. بیشتر اوقات خود را به خوشگذرانی با ساز و چنگ و آواز خوانی و بازی با میمون و سگهای شکاری میگذراند.
ماهیت ، انگیزه و علل قیام امام حسین(ع)
بعد از اجرای برنامههای بسیار دقیق و فشار نظامی معاویه ، فرزندش یزید مورد خوشامدگویی و تهنیت قبایل قرار گرفت. البته خلافت وجانشینی وی بدون بیعت شخصیتهای شناخته شده اسلام مشروعت نمی یافت. معاویه که ازاهمیت و نقش بیعت این افراد آگاه بود، پیش از مردن خطر را حس کرد. او در بستر مرگ به یزید چنین اندرز داد
من همه چیز را برایت آماده کردم و همه عرب را به اطاعت تو واداشتم. هیچ کس در خلافت با تو مخالفت نخواهد ورزید؛ ولی من از حسین بن علی ،عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بر تو بیمناکم. درمیان اینان ، حسین بن علی (ع) از محبت و احترام بسیار برخوردار است. زیرا اواز شایستگی های فراوان ، حقوق برتر و خویشاوندی نزدیکتر با پیامبر(ص) بهره میبرد
یزید در نخستین اقدام به ولیدبن عتبه (حاکم مدینه) فرمان داد تا به سرعت از عبدالله بن زبیرو حسین بن علی بیعت بگیرد. در این نامه، به ولید تاکید کرد : هرگز نباید اجازه هیچ تاخیری دهی،هرکه از این امر سرباز زد، بیدرنگ سر از پیکرش جدا ساز. وقتی حاکم مدینه آنان را فراخواند ، عبدالله شبانه به مکه گریخت. امام حسین (ع) که از مرگ معاویه آگاه شده بود، در برابر خواست ولید فرمود: شخصی چون او نباید پنهانی بیعت کند. بیعت باید در مسجد و آشکارا تحقق یابد.
در همین مجلس ، امام که پافشاری مروان بر بیعت را دید، ضمن برشمردن خصوصیات یزید فرمود: اگر قرار باشد یزید سرکار آید ، باید فاتحه اسلام را خواند. به هر حال امام (ع) پس از دو روز مقاومت، سرانجام با خانواده و بیشتر هاشمیان ، مدینه را ترک کرد.
بیتردید بیعت نکردن امام حسین (ع) به معنای نفی ضرورت حکومت در جامعه نبود.آن حضرت در پی نفی ستم و تباهی بود و یزید را شایسته جانشینی رسول خدا (ص) نمیدانست.
امام حسین (ع) به حرام شمردن حلال دین محمد (ص) و حلال شمردن حرام آن معترض است. هیات حاکمه را دارای صلاحیت لازم برای دفاع ،حفظ واجرای احکام دین، تفسیر اصول و استنتاج فروع آن نمیداند و تاکنون نیز مترصد فراهم شدن شرایط لازم برای اعلان و پیگیری این موضع بوده است.
هرچند حضور در مدینه چه بسا در ارزیابی بهتر و آسان تر موقعیت سیاسی و طراحی مبارزهای دقیق با فساد موثر میبود، وقتی خطر و فشار شدیدتر شد و احتمال چشم پوشی اجباری از مدینه فزونی یافت، امام (ع)خردمندانه ترین راه یعنی «هجرت» و گسیل به سوی مکه را انتخاب کرد. مکه از سویی ، حرم امن الهی شمرده شده است و تا حدی از کانون خطر دور بود و از سوی دیگر مرکز جهان اسلام بودن و نزدیکی موسم حج ، به امام (ع)فرصت میداد پیام خود را به مسلمانان برساند.
پیام دعوت انجمنهای سیاسی و مذهبی کوفه
خبر امتناع تنها فرزندزاده موسس اسلام از بیعت با یزید و پناه آوردنش به مکه به سرعت در حجاز منتشر شد و در عراق به عنوان مهم ترین خبر روز ، مورد توجه محافل سیاسی قرار گرفت و رجال سیاست واندیشه درباره آن به گفت وگو پرداختند. در خانه سلیمان بن صرد خزاعی ،صحابه رسول خدا وسیاستمدارممتاز کوفه، نشست سیاسی بسیار حساسی شکل گرفت.
نخستین نامه کوفیان در دهم سال 60 قمری به امضای شخصیتهای خوش سابقه ای که وفاداری خود را در جنگهای صفین و جمل اثبات کرده بودند، به دست امام رسید. نامه های دیگری نیز یکی پس از دیگری به دست امام (ع)رسید. به تدریج موقعیت چنان شد که بی توجهی به نامه ها برای امام ممکن نبود.
امام حسین(ع) برای ارزیابی دقیق موقعیت مومنان کوفه و پاسخ نامه های بسیار آنها، نماینده و سفیر خود را به همراه آخرین نماینده مردم به کوفه گسیل داشت. سفارش بر سه امر مهم تقوا ،لطف به مردم و رازداری ،محور اصلی این نامه بود.
بر اساس اسناد تاریخی ،دراین زمان مکه مرکز تحرکات شوم مزدوران یزید بود. از امام حسین (ع) چنان روایت شده است که حکومت اموی،گروهی از سربازان را در لباس حجاج به مکه فرستاده بود تا امام را دستگیر کنند یا حتی قصدی ناروا در حق وی به اجرا گذارند.
ورود عمرو بن سعد(حاکم حجاز) و نیروهای مسلح وی به مکه خطر را تشدیدکرد و مایه تسریع در عزیمت ناگهانی امام(ع) از مکه شد. بدین ترتیب امام دو روز پیش از پایان مراسم حج ،درحالی که هنوز میتوانست با بسیاری از مومنان ارتباط برقرارکند، مکه را ترک گفت.
درکوفه « مسلم »پس از کوشش فراوان برای سازمان دهی قیام، سرانجام دستگیر شد و همراه هانی بن عروه به شهادت رسید.کوفه باترفندهای گوناگون ، شهر مرگ و وحشت شد و بدین ترتیب، موضع ناپایدار و غیرقابل اعتماد هواداران سیاسی حسین بن علی را که به طور کلی و به اشتباه آنان را شیعیان کوفه میخوانند ، آشکار گردید.
هنگامی که امام حسین (ع) در کربلا متوقف گردید ،ابنزیاد از مردم کوفه خواست رهسپار کربلا شوند واگر کسی از پیوستن به سپاه تخلف کند،کیفرش مرگ است.آنها حتی مهمانی راکه درپی میراث پدرش از قبیله همدان به کوفه آمده بود ،اعدام کردند.وقتی به این حقایق مینگریم سخن فرزدق در توصیف کوفه را بهتر درک میکنیم. او به امام گفت :قلوبهم معک و سیوفهم علیک
یکی از کوفیان ،که در این موقعیت دشوار به امام پیوسته بود، در توصیف کوفه به وی گفت: اشراف همگی علیه تواند.بقیه مردم دلهایشان باتوست ؛هر چند فردا به رویت شمشیر میکشند.البته همه کوفیان در شمار لشکر یزید جای نگرفتند.گروه اندکی به امام (ع) پیوستند و گروهی در خانههاشان پنهان شدند.
افزون بر این، جمعی از شرکتکنندگان در سپاه یزید، حتی احتمال نمیدادند میان حسین (ع) ویزیدیان درگیری جدی رخ دهد. حربن زیاد ریاحی نماینده این عده بود. او صبح عاشورا خطر را جدی یافت و به امام (ع) پیوست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد احتمال نمیدادم کار شما با این قوم به آنچه میبینم ختم شود.گمان کردم که یکی از پیشنهادهای شما را میپذذیرند. بر این اساس با خود گفتم همراهی آنها در برخی از امور اشکال ندارد و همکاری کردم.
با تشکر فراوان از توجه شما عزیزان