تارا فایل

اصول جنگ- نگرشی جدید به جنگ های صدر اسلام


اصول جنگ
نگرشی جدید به جنگ های صدر اسلام
اصل تامین
تامین در لغت به معنای در امن قرار دادن و حفظ کردن چیز یا شخصی است.
یکی از اصول جنگ، دربعد عملیاتی و تاکتیکی نیز ‹‹ تامین ›› نام گرفته و چنین تعریف شده است:
کلیه اقداماتی که به طور مستقیم و همه جانبه به منظور حفاظت یگان درمقابل دیده شدن، لو رفتن، مداخله،جاسوسی، غافلگیر شدن، خرابکاری و اقدامات ایذایی یا مختل کننده دشمن انجام می گیرد.
اصل تامین در بین اصول جنگ، جایگاه ویژه ای دارد، زیرا لازمه حتمی و جزء لاینفک اجرای موفقیت آمیز سایر اصول، و درنتیجه موفقیت در صحنه نبرد است و بدون رعایت این اصل، سایر اصول جنگ، آسیب پذیر و بی حاصل خواهند بود.
از این رو، نیروها مجری این اصل در یک یگان عملیاتی، باید آموزش دیده ترین، زبده ترین و کا آزموده ترین نیروها باشند تا به خوبی بتوانند از ایفای این وظیفه حساس و مهم بر آیند.
پیشینه تاریخی
از گذشته های بسیار دور، توجه به امنیت نیروهای جنگی، امری با اهمیت تلقی شده و استفاده از شیوه های تامینی د رحالت های مختلف نبرد معمول بوده است.
یکی از روش های تامین که در بین ملل مختلف رایج بود. استفاده از قلعه ها و دژهای بلند نظامی بود که سپاهیان را در برابر حمله دشمن محافظت می کرد. در مواضعی از این حصارها، سنگرها و برج های دیده بانی بود.
حفر کانال و خندق، زدن خاکریز، گذاشتن موانعی مانند تنه درختان تنومند پیرامون محل استقرارسپاهیان، ازشیوه های تامین یک لشکر به ویژه در شب به حساب می آید.
در گذشته، درمورد انتخاب زمان و مکان نبرد، برخی تدابیر امنیتی رعایت می شد. به عنوان مثال زمان آغاز نبرد. بعد از ظهر انتخاب می شد تا اگر لشکر در ادامه جنگ به مشکلی برخورد نمود، بتواند ازتاریکی شب جهت تجدید قوا یا عقب نشینی استفاده نماید یا محل نبرد درنزدیکی آبادی و شهر انتخاب نمی شد، برای اینکه درصورت شکست، مورد تهاجم دشمن قرارنگیرد.
همچنین برای تامین خزینه، اسلحه خانه، آشپزخانه و زنان و کودکان، آنها را در وسط نزدیک قلب لشکر مستقر می کردند.
پس از اختراع و به کارگیری سلاح های گرم مانند تفنگ و توپ، یکی از راه های تامین و حمایت از نیروها ی در حال حرکت به سوی دشمن، یعنی پشتیبانی با آتش توپ از آنان، فراروی فرماندهان جنگ قرا ر گرفت. ناپلئون در به کار گیری این روش بسیار تاکید می ورزید.ناپلئون گمان می کرد که سربازان بدون داشتن این پوشش حفاظتی و قرارگرفتن در زیر آتش توپخانه دشمن، روحیه خود را به سرعت از دست داده و پا به گریز می گذارند. ناپلئون در به کارگیری توپخانه به شدید ترین وجه تاکید داشت و به نظر وی تنها اثر عظیم آتش توپخانه بود که می توانست نتیجه قطعی را به همراه داشته باشد.
اصل تامین درقرآن و سنت
دو منبع سرشار و بی پایان قرآن و سنت، به کارگیری اصل تامین و تدابیر امنیتی به هنگام نبرد را از نظر دور نداشته و در موارد متعدد و با تدابیر گوناگون، رزمندگان اسلام را در به کار بستن آنها توصیه نموده است.برخی از آن روشها و موارد عبارتند از:
اول، نحوه خواندن نماز در میدان نبرد
کیفیت خواندن نماز در جبهه، که یکی ازشیوه های اجرای اصل تامین به شمار می آید، به این صورت است که مسلمانان دو دسته شده، عده ای در حالی که مسلح هستند به نماز جماعت می ایستند و عده ای مامور تامین و حفاظت دیگران می شوند.
دسته اول پس از آنکه رکعت اول را به جماعت برگزار نمود، رکعت دوم را به صورت فرادی می خواند و نماز را به پایان می برد. آنگاه مشغول حفاظت شده و دسته دوم با سلاح به جماعت در رکعت دوم امام ادامه می دهند و رکعت دوم خود را به فرادی می خوانند و امام تامل می کند تا با آنها سلام نماز را بدهد.
البته اگر جنگ شدت گرفت وامکان خواندن نمازخوف نبود و تامین جمعی ضرورت پیدا کرد. برای برقراری تامین، می توان نماز را در حین نبرد، پیاده یا سواره، بدون بسیاری از شرایط و حتی با اشاره بر پا داشت و این خود از اهمیت اصل تامین در جنگ حکایت دارد.
دوم: مقدم داشتن زره پوشان
امام علی ( ع ) یکی از شیوه های تامین جمعی درصحنه نبرد را، مقدم داشتن صفوف زره داران بر صفوف بی زره ها معرفی می کند… به عبارت دیگر، زره داران را موظف به حمایت و تامین بی زره ها می نماید. امروزه پیشروی نیروهای پیاده تحت حمایت تانک ها و نفر برهای زرهی را می توان به عنوان مصداقی از این فرمان حضرت دانست که:
‹‹فقد موا الدارع و اخروا الحاسر ››
پس زره دار را جلو قرار دهید و بی زره را در عقب
سوم: تامین پرچم
در جنگ های قدیم، بر افراشته بودن پرچم یک لشکر سمبل پایداری و سرنگونی آن از نشانه های شکست به شمار می رفت. لذا آن را به دست افرادی شجاع، نیرومند و کار آزموده می سپردند و افرادی زبده را جهت تامین، پیرامون آن مستقر می ساختند. علی (ع ) اهمیت و چگونگی تامین پرچم را اینگونه تبیین می فرماید: پرچم خود را از جای حرکت نداده ( آنرا برافراشته دارید )، دورش را خالی نکنید، و آن را به دست هر کس ندهید مگر به دلاوران و کسانی که شما را ازهر پیشامدی مانع می شوند و از آنچه که حفظ و نگهداری آن لازم است، دفاع می نمایند، زیرا کسانی که بر بلاها و سختی ها شکیبا هستند، آنانند که به اطراف پرچم دور زده، آن را از راست و از چپ و عقب و جلو نگهداری می نمایند. از آن عقب نمی افتند که ( به دشمن ) تسلیم نمایند و بر آن پیش نمی گیرند که آن را تنها گذارند.
اهداف تامین
اصل تامین، اهداف خاصی را تعقیب می کند که به طور مختصر به آنها اشاره می کنیم:
اول: حفظ قدرت و توان رزمی
علاوه بر نقش تعیین کننده عوامل روحی – معنوی، حیات و موجودیت عملیاتی یک یگان در گرو وجود دو عامل است: تدبیر واندیشه نظامی، قدرت و توان رزمی.
قدرت و توان رزمی با در ختیار گرفتن سلاح های پیشرفته روز و مانورهای حساب شده نظامی به دست می آید. پس از تحصیل قدرت، نکته مهم این است که چگونه این قدرت و توان به دست آمده را در صحنه نبرد حفظ و در نتیجه حداکثر استفاده را از آن، جهت دست یابی به اهداف مورد نظر ببریم.
در میان اصول جنگ، اصلی که می تواند قدرت و توان رزمی را به عنوان مهم ترین هدفش حفظ نماید، اصل تامین است.
دوم: حفظ آزادی و ابتکار عمل
آزادی و ابتکارعمل، به یک فرمانده فرصت انتخاب و به کارگیری بهترین و موثرترین تاکتیک ها را می دهد. با این کار، دشمن را در موضع انفعالی قرارداده و به انجام عکس العمل های نسنجیده وخام وادار می کند، لذا قدرت تصمیم گیری از او سلب شده، دچار سرگردانی و بلاتکلیفی می گردد.
یکی از اهداف اصل تامین، حفظ آزادی و ابتکار عمل است، زیرا با دادن پوشش اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی که در پرتو عمل به اصل وتامین حاصل می شود.از یک طرف دشمن از قصد وهدف یگان مطلع نیست، لذا نمی تواند تصمیم و واکنش مناسب را اتخاذ کند، و از طرف دیگر، اطلاعات لازم را جهت در دست گرفتن ابتکار عمل در اختیارندارد.
سوم: کاهش آسیب پذیری
با رعایت اصل تامین، درصد آسیب پذیری یک یگان عملیاتی، چه در زمینه نیروهای انسانی و چه در زمینه امکانات و تجهیزات بسیار کاهش می یابد.
چهارم: تضمین عدم غافلگیری
کسب اطلاعات لازم از موقعیت دشمن و حفظ هوشیاری، دقت و آمادگی رزمی که از لوازم و شرایط اصل تامین به شمار می رود و همچنین اتخاذ شیوه های اجرای اصل تامین به ویژه در حالت پدافند، از غافلگیر شدن توسط دشمن جلوگیری می کند، لذا یکی از اهداف مهم اصل تامین، تضمین عدم غافلگیری است.
پنجم: ناکام گذاشتن دشمن درکسب اطلاعات وشناسایی مناطق خودی کسب اطلاعات، یک مساله دو جانبه است، هم چنان که ما به روش های گوناگون در پی کسب اطلاعات لازم از وضعیت دشمن هستیم. دشمن نیز به این کاردست می زند. برای آنکه دشمن را در دست یافتن به این اطلاعات ناکام سازیم، باید اصل تامین را به دقت پیاده کرده، با استفاده از شیوه های مناسب تامین، راههای نفوذ کسب اطلاعات توسط دشمن را مسدود نماییم.

شیوه های تامین
برای دستیابی به اصل تامین، شیوه های مختلفی وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1- برقراری عوامل تامین
2- شناسایی و کسب اطلاعات
3- ضد شناسایی و حفاظت اطلاعات
4- برقراری سدهای موانع
5- عملیات ممانعتی
6- سرعت در حرکات و اعمال
7- داشتن احتیاط مناسب و متحرک
8- پراکندگی
1- برقراری عوامل تامین
تامین امنیت یک یگان نظامی، در آفند و پدافند از راه عوامل مختلفی صورت می پذیرد.
الف: آفند.
در آفند، عوامل تامینی عبارتند از نیروهای گشتی – شناسایی، طلایه دار، جلوه دار، پهلودار، عقب دار، که ما به اختصاربه برخی از مصادیق به کارگیری این عوامل در جنگ های صدر اسلام می پردازیم.
در جنگ های صدر اسلام. پیش فرستادن بخشی از نیروها به فرماندهی فردی کارآزموده به سوی دشمن، شیوهای معمول بوده است. این گروه که از آن به ( مقدمه الجیش ) تعبیر می شد، دارای یک نیروی تامینی به نام ‹‹طلیعه ›› بود که تقریبا" همان وظایف نیروهای اطلاعاتی – شناسایی و دیدبانان امروزی را به عهده داشته است.
برای نمونه، پیامبر اکرم (ص ) در جنگ خیبر، ‹‹ عبادبن بشر ›› و در جنگ حنین، ‹‹ خالد بین ولید ›› را به همراه گروهی به عنوان پیشاهنگ ( نیروی جلودار) اعزام نمود. حضرت علی (ع ) نیز در جنگ صفین ‹‹زیاد بن نضر ›› و ‹‹شرح بن هانی ›› را باسپاهی دوازده هزار نفره و به عنوان مقدم الجیش به سوی سپاهیان معاویه گسیل داشت. امادر عین حال پیامبر اکرم (ص ) به هنگام آرایش سپاه متناسب با صحنه نبرد، از تامین عقب لشکر و موضعی که برای نبرد انتخاب می نمود، هرگز غفلت نمی ورزید. نمونه کامل آن، انتخاب چنین روشی در جنگ احد بود. حضرت با انتخاب گروهی تیر انداز ویژه و استقرار آن ها درموضع نفوذ احتمالی دشمن عقب لشکر را مورد حفاظت و تامین قرار داد. گرچه این نیروها به وظیفه خود عمل نکردند.
همچنین نقل است که علی ( ع ) در جنگ جمل، ‹‹ هند مرادی جملی ›› را بر ساقه سپاه گماشت.
ب – پدافند
استقرار نیروهای تامینی، یکی از شیوه های اجرای اصل تامین درپدافند است. این نیروها از طریق دید بانی، اعزام گشتی و مراقبت و نگهبانی خطوط پدافندی را تامین می کنند و مابه اختصار به مصادیق این شیوه ها در جنگ های صدر اسلام می پردازیم.
دیدبانی به معنای تحت نظر داشتن منطقه استقرار دشمن است. علی ( ع ) در باره چگونگی استقرار دیدبان می فرماید:
‹‹برای خودتان در بلندی کوهها و میان تپه های مسطح، پاسبانان و دیده بان ها بگذارید تا دشمن از جایی که می ترسید یا از جایی که ایمن هستید، به طرف شما نیاید ( حمله نکند ) ››
گشتی های تامینی، وظیفه جلوگیری از نفوذ دشمن و جلوگیری از غافلگیری و به کمین افتادن نیروهای خودی را به عهده دارند.
گشتی های شناسایی – رزمی امروزی کاری مشابه با ‹‹ طلایع ›› در جنگ های صدر اسلام را برعهده دارند.
امیر مومنان علی ( ع ) وظیفه تامینی طلایع را این گونه بر می شمارد:
‹‹ نیروهای گشتی و افرادی مسلح باید دراطراف ( موضع پدافندی یا محل استقرار لشکر )، بیشه ها و تپه ها موضع بگیرند، تا نیروها را از گرفتار شدن در کمین دشمن محافظت نمایند››.
2- شناسایی و کسب اطلاعات
داشتن اطلاعات کافی و دقیق از وضعیت زمین، جو و دشمن، نقشی مهم درتامین یک یگان رزمی دارد ولازمه رسیدن به این اطلاعات، وجود یک سازمان اطلاعاتی در یگان رزم است.
گزارشهای فراوانی که ماموران اطلاعاتی پیامبر (ص ) و علی (ع ) از نقاط مختلف ارسال نموده و زیر بنای تصمیمات مهم سیاسی – نظامی قرار می گرفت. ازوجود چنین سازمان منظمی در حکومت اسلامی حکایت می کند.پیغمبر اکرم ( ص ) در جنگ ها با استفاده از منابع متعدد خبری و شیوه های گوناگون، اخبار مربوط به دشمن را جمع آوری می کرد. آنگاه با تجزیه، تحلیل و ارزیابی خبر، اطلاعات مورد نیاز را استخراج می کرد.
در آن عصر، کسب خبر از راه اعزام تیمهای شناسایی بسیار متداول بود.در جنگ بدر، پیامبر ( ص ) با یکی از یارانش جهت کسب اطلاعات لازم در باره سپاه قریش از سپاه اسلام جدا شدند و در راه به ‹‹ سفیان ضمری ›› برخورد نموده و اخبار مور د نیاز را به دست آوردند.
در جنگ احد، حضرت یک تیم دو نفره به نامهای ‹‹ انس و مونس ›› را برای این منظور اعزام کردند.
در جنگ احزاب، ‹‹ حذیقه بن یمان ›› ماموریت پیدا کرد تا در میان نیروهای دشمن نفوذ کرده، از قصد آنان آگاه گردد.
باز جویی از اسرای دشمن و نیروهای اطلاعاتی آن، از دیگر شیوه های کسب خبر بود.
در جنگ بدر، دو تن ازآب رسانان دشمن، اسیر مسلمانان شدند. آندو رانزد رسول اکرم ( ص ) آوردند و حضرت با این سوال که تعداد شترهای نحر شده آنان برای غذا چه تعداد است و آمار نیروهای دشمن را تخمین زد.
در جنگ خیبر، عمر بن خطاب یکی ازیهودیان را دستگیر و قصد قتل او را داشت که پیامبر ممانعت فرمود و از او به عنوان منبع خبری استفاده کرد واطلاعاتی در باره مقر یهودیان، اهداف نقل و انتقال درداخل دژها، میزان ذخایر تسلیحاتی و پشتیبانی ومشخصات ادوات جنگی به دست آورد.
در سریه فدک، حضرت علی (ع ) نیز یکی از افراد دشمن را دستگیر کرد و در باره استعداد نیروی دشمن و مراکز اقتصادی آنان اخباری را به دست آورد که بعدها موجب شکست دشمن شد.
در جنگ خندق به پیامبر (ص ) خبر رسید که بنی قریظه پیمان شکنی کرده و از مشرکان حمایت می کنند.پیامبر (ص ) برای ارزیابی خبر، گروهی را به تحقیق فرستاد و آنان در بازگشت این خبر را تایید کردند.
3- ضد شناسایی و حفاظت اطلاعات
ریشه همه اقدامات تامینی در حالات مختلف نبرد، تامین در مرحله طرح ریزی وتهیه دستورهای عملیاتی است، زیرا تلاش عمده دشمن این است که از طرق گوناگون، به طرح و هدف عملیاتی ما که حاوی اطلاعات ارزشمندی است. دست یابد، و از این طریق بتوانند تصمیم مناسب را جهت خنثی کردن آن و به دست گرفتن ابتکار عمل اتخاذ نماید.
فتح مکه به رغم گستردگی منطقه عملیات، دوری مسافت و حضور رزمندگان اسلام از تمام قبایل، نمونه بارز حفاظت طرح ها، دستورات وحرکات است. در این نبرد، سپاه اسلام تا حر الظهران (12 کیلومتری مکه ) پیش رفت ولی فرماندهان و نیروها از هدف اصلی بی اطلاع بودند ودشمن هم کمترین اطلاعی از هدف پیامبر نداشت زیرا پیامبر (ص ) قبل از حرکت دستور داد تا راه های ورود و خروج کنترل شود و از خروج افراد جلوگیری شود و به سران قبال به طور سری فرموده بود که فلان روز و درفلان مکان با نیروهایتان به من ملحق شوید و این راز را نزد خود نگهدارید.
در سریه نخله نیز پیامبر اکرم ( ص )، عبدالله بن جحش را به عنوان فرمانده به همراه نامه ای به ماموریت فرستاد و فرمود: دراین مسیر حرکت کن و پس از دو روز راه پیمایی، نامه را بگشای و طبق آن عمل کن.
4- برقراری سدها موانع
سدهای موانع، مواضعی هستند که پیشروی دشمن را مسدود یا کانالیزه می کنند.
این موانع ممکن است طبیعی ( رودخانه، جنگل، ارتفاعات صعب العبور ) یا مصنوعی ( میدان مین، کانال، خاکریز… ) باشد.
حضرت علی (ع ) در نامه ای به شریح بن هانی و زیاده بن نضر در استفاده از موانع می فرماید:
پس هر گاه به دشمن برخوردید و یا دشمن به شما برخورد، باید لشکر گاه شما در جاهای بلند یا دامنه کوه ها یا کنار رودخانه ها باشد تا برای شما کمک بوده،جلوگیر باشد.
در جنگ احزاب، پیامبر اکرم (ص) برای دفاع از شهر مدینه، هم از موانع طبیعی بهره گرفت و هم از موانع مصنوعی، کوه سلع در سمت چپ و نخلستان ها و زمین های ناهموار و صعب العبور در سمت راست مدینه قرار داشت. حضرت بین این دو مانع، یک مانع مصنوعی ( خندق ) نیز ایجاد کرد. سپاه دشمن پس از یک ماه ماندن در پشت این موانع، بدون هیچ نتیجه ای و با از دست دادن چند تن از شجاعان خود مانند عمروبن عبدود دست به عقب نشینی زد.
5- عملیات ممانعتی
عملیات ممانعتی، عملیاتی است که با هدف محروم ساختن دشمن از دستیابی آزادانه به منابع، مناطق حیاتی و یا عوارض حساس منطقه انجام می شود.
اعزام سپاهیان اسلام به ده ها غزوه وسریه، در واقع همان عملیات های ممانعتی بود. قطع راه تجاری مشرکان مکه، غزوه، تبوک با هدف سرکوب تجمع رومیان، جنگ ذات السلاسل با هدف سرکوب تجمع مشرکان، و… مصداق هایی از عملیات ممانعتی در جنگ های صدر اسلام اند.
6- سرعت در حرکات واعمال
سرعت در حرکت به سوی مواضع دشمن و جابجایی ها و اعمال، از دیگر شیوه های تامینی است. چرا که علاوه بر غافلگیر کردن دشمن، تامین قابل قبولی را برای نیروهای عمل کننده فراهم می آورد. نمونه بارز به کارگیری این عامل را می توان در سرعت عمل پیامبر (ص ) در محاصره قلعه های خیبردید که ساکنان آنجا وقتی صبحگاهان برای کار روزانه از قلعه خارج شدند، متوجه حضور سپاهیان اسلام در کنار قلعه ها شدند.
7- داشتن احتیاط مناسب و متحرک
احتیاط، بخشی از یک نیرو است که در آغاز عملیات، درعقب یا دور از تماس دشمن نگهداری می شود. این نیرو باید تازه نفس، قوی و پر تحرک باشد.
امیر مومنان علی (ع ) در باره ضرورت وجود نیروی احتیاط می فرماید:
واجعلوا الخیل الروابط و المنتخبه ردءا" للواء و المقدمه
اسب های آماده ونفرات برگزیده ( احتیاط ) را پشتیبان پرچم و نیروهای پیشتاز قراردهید.
در این رابطه همچنین می توان به سفارش آن حضرت به خلیفه دوم مبنی بر فرستادن دو سوم لشکر به جنگ با قوای ایران و نگهداشتن یک سوم آن در پادگان کوفه اشاره نمود.
8- پراکندگی
یکی از شیوه های تامینی، تفرقه و پراکندگی است. تفرقه یعنی رعایت فاصله مناسب به هنگام استقرار نیروها و تجهیزات در منطقه عملیاتی در پدافند و هنگام حرکت و انجام تاکتیک های عملیاتی درآفند، تا جایی که به تمامیت و یکپارچگی نیرو لطمه ای وارد نشود. به کارگیری این شیوه، با توجه به اینکه امروزه نیروها و تجهیزات همواره در معرض اصابت گلوله های آتشین و بمبارانهای هوایی هستند، لازم و ضروری است.
شبه زدایی از برخی ابهامات دفاع مقدس
چکیده
در این مقاله سعی شده است در ارتباط با برخی از شبهات دفاع مقدس به دو سئوال اصلی زیر پاسخ داده شود:
1- آیااصولا" استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده یا به ضررنظام؟
2- آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذیر بود یا خیر؟
در بررسی های به عمل آمده در خصوص سئوال اول به این نتیجه رسیدیم که چون صدام وحامیان بین المللی او به اهداف از پیش تعیین شده خود نرسیده بلکه نسبت به اهداف خود نیز حساس تر شده اند و با توجه به وجود خوی تجاوز گری در صدام و حزب بعث وعدم ضمانت اجرایی بین المللی مانند قطعنامه 598 سازمان ملل درآن مقطع زمانی هیچ اقدامی از نظر عقل جز استمرار جنگ به مصلحت نظام نبوده و هر تصمیمی دیگر غیر از آن می توانست بعضا " به نابودی انقلاب اسلامی منجر شود.
اما در پاسخ به سئوال دوم نیز باید گفت با توجه به ویژگی های خاص حضرت امام در مدیریت و رهبری انقلاب و سخنان ایشان پس از فتح خرمشهر و اظهارات فرماندهان دفاع مقدس به این نتیجه می رسیم که حضرت امام به هیچ وجه تمایل به صلح تحمیلی نداشته بلکه می خواستند ضمن احتیاط و دقت لازم تصمیمی عقلائی گرفته شود بدین جهت نیز پس از گرفتن نظرات کارشناسانه فرماندهان دفاع مقدس متقاعد شدند که می بایست با تمام توان در مقابل دشمن ایستاد و امر دفاع را ادامه داد.
مقدمه
هشت سال دفاع مقدس، مقطعی درخشان در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است که به جرات می توان گفت تثبیت انقلاب اسلامی مدیون آن است، امروزه دشمنان انقلاب اسلامی در کنار هر حرکت انقلاب درچهره ای ناصحانه و دلسوزانه اما با ماهیتی مزدورانه و منافقانه ظهور می کنند.تا دل ها را بربایند، تفرقه ایجاد کنند و خادمین به انقلاب اسلامی را خائن معرفی نمایند.
بحران سازی و ایجاد جنگ روانی از جمله تاکتیک های موثر دشمنان در داخل نظام است. که نوک پیکان این جوسازی ها وشانتاژهای تبلیغاتی نیز متوجه مقدسات نظام بویژه جایگاه مقدس رهبری، نهادهای انقلاب و ارزش هایی مانند دفاع مقدس می باشد. دشمنان آگاه و دوستان نا آگاه با طرح این شبهات سعی دارند در اذهان عموم نسبت به افتخارات سال های جنگ ایجاد شک و تردید کرده، از این طریق، نسل دوم انقلاب بویژه جوانان تحصیل کرده را با ارزش ها، اصول و افتخار آفرینان انقلاب و دفاع مقدس بیگانه نمایند.
در تقارن طلیعه پیروزمندانه عملیات بیت المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر گردید. در صدد برآمدیم با طرح برخی از شبهات در مورد دفاع مقدس ضمن تجزیه و تحلیل آن، در حد توان، پاسخی منطقی به آن ها دهیم.
طرح شبهات
برخی از نویسندگان، از روی آگاهی یانا آگاهی، مطالبی را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعکس کردند که منجر به ظهور شبهاتی در افکار عمومی گردید.
به عنوان مثال یکی از اساتید دانشگاه امام صادق (ع) می گوید:
‹‹ادامه جنگ اقدامی بدون دلیل بود، در جایی که کشورهای خلیج، حاضر به پرداختن غرامت جنگ بودند، ما بی جهت جنگ را ادامه دادیم تا جایی که تسلیم فشار نظامی عراق شدیم.››
فرد دیگری نیز در یکی از روزنامه ها چنین اظهار نظر می نماید:
‹‹ ادامه جنگ امری غیر عاقلانه بود، همه چیز برای پذیرش خواسته هایمان آماده بود ولی پس از سال ها ادامه جنگ همه چیز از دستمان رفت. ››
در همین راستا نیز کتابی تحت عنوان ‹‹عالیجناب سرخپوش ›› به بازار آمد و ضمن مخدوش ساختن شخصیت یکی از مسئولین نظام، استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زیر سوال برد. نویسنده در این کتاب می نویسد:
‹‹آقای هاشمی رفسنجانی مسئولیت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر رابه عهده امام میگذارند، در حالی که حاج سید احمد خمینی (ره ) فرمودند:
در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود. اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند که باید تا کنار شط العرب ( اروند رود ) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را ازعراق بگیریم. امام اصولا" با این کار موافق نبودند و گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید، بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست، و ما باید این جنگ را تا نقطه ای خاص ادامه بدهیم و الآن هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.››
وسپس یاد آور می گردد که آقای هاشمی درخاطرات روز15/12/1360 خود می نویسد:
‹‹ وابسته نظامی ایتالیا گفته: کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلارخسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود.››
بدین ترتیب نویسنده مذکور ضمن گزینش کردن بخشی از مصاحبه مرحوم حاج سید احمد خمینی که در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده بود. سعی می کند:
اولا " ) استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را یک جرم در تاریخ انقلاب معرفی نماید:
ثانیا " ) ضمن تحمیلی دانستن جنگ به حضرت امام هدایت گری های فرماندهی کل قوا را در زمان جنگ، زیر سوال برد.
ثالثا " تلویحا " بیان کند که استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر، جنایتی نسبت به ملت ایران بوده که مسببین این جنایت می بایست به عنوان جنایتکار جنگی معرفی و مجازات گردند.
بدین ترتیب برای اینکه ما صحت و سقم این شبهه را مشخص نمائیم می بایست به دو سوال جواب دهیم:
1- آیا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بود یا به ضرر نظام؟
2- آیااستمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذیر بود یاخیر؟
برای پاسخ به سوال اول سعی خواهیم کرد استمرار جنگ را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
1- هدف از تحمیل جنگ به ایران
طبق بررسی های به عمل آمده و اعترافات فرماندهان حزب بعث و استراتژیست های کاخ سفید، هدف از تحمیل جنگ به ایران موارد زیر بوده است:
– نابودی انقلاب اسلامی و یا حدقل کنترل آن،
– تشکیل عربستان بزرگ،
– تصرف خوزستان و گرفتن کل شط العرب
بدین ترتیب در 31 شهریور 1359 صدام به این نتیجه رسیده بود که حکومت ایران به خاطر انقلاب از نظر توان نظامی بسیار ضعیف شده، لذا از آن موقعیت استفاده کرده و با حمایت و تحریک قدرت های استعماری جنگ را بر ما تحمیل کرد. حالا این سوال مطرح است که آیا دشمن پس ازفتح خرمشهر متنبه شده و هدف ‹‹ نابودی انقلاب اسلامی ›› را رها کرده بود یا خیر؟
اصولا" دشمن از جنگ به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کرد. اما جمهوری اسلامی بعد از فتح خرمشهر، مقتدرتر شده بود و به همین جهت خطر آن در نزد دشمنان نیز افزون تر شده بود. بنابر این دشمن چون به هدف خودنرسیده بود، به دنبال این بود که این نظام تقویت شده را به انحاء مختلف تضعیف نماید.
نکته دیگری نیز مطرح بود و آن این که، دشمن از اهدافش دست بر نداشته بلکه نسبت به اهدافش هوشیار تر هم شده و حمایت های دیگری هم ممکن بود جلب نماید، در این حال، چه تضمینی وجود داشت که با توقف جنگ دیگر اقدام به تجاوز مجدد نکند؟ بنا بر این منطق نظامی در آن شرایط، حکم می کرد که برای رفتن به پشت میز مذاکره و توقف جنگ، ایران پشتوانه ای به عنوان تضمین صلح داشته باشد و این پشتوانه چیزی جز پیشروی در قسمتی از خاک عراق نمی توانست باشد.
2- خوی تجاوزگر صدام و حزب بعث
در سال 1361 در شرایطی زمزمه های صلح و آتش پس از سوی عراق و متحدان منطقه ای آن مطرح شد که جمهوری اسلامی به عنوان پیروز جنگ، توانسته بود در مقابل عراق، قدرت نمایی کند و به همین جهت نیز به هیچ وجه حاضر به دادن کوچکترین امتیاز به طرف مقابل نبود و شرایط ملی هم به او چنین اجازه ای نمی داد.
از طرف دیگر، صدام در جنگ به شدت تضعیف شده و در طی دو سال نیروهایش به شکل مفتضحانه یا فرار کردند یا اسیر شدند ویا کشته شدند که این ضربه بزرگی به حزب بعث وارتش عراق بود به شکلی که سازماندهی ارتش عراق درآن مقطع زمانی به کلی بهم ریخت و نیز اهدافی که زمان شروع جنگ درذهن استراتژیست های نظامی بغداد بود هیچ کدام محقق نشد ه و طبیعی بود که صدام به عنوان رئیس حزب بعث عراق می بایست توجیهی برای قول هایی که در ابتدای جنگ به مردمش داده بود می داشت.
با توجه به روحیات روانی، خوی تجاوزگری صدام قطعا " آن ها به دنبال صلح دایم نبودند اما زمزمه های صلح را مطرح می کردند تا با این تاکتیک ضمن تجهیز قوا، ارتش به هم ریخته خود را سر و سامانی داده و پس از آن اقدام به تجاوز مجدد نمایند. صدام توجیه اولیه اش برای شروع جنگ این بود که ‹‹قرار داد1975 الجزایر به ما تحمیل شد ! چون از یک طرف توان نظامی و تسلیحاتی ما به شدت کاهش یافته بود و از طرف دیگر چون عقبه استراتژیکی ایران با توجه به حمایت های شدید امریکا بسیار قوی بود، ما مجبور به انعقاد قرار داد شدیم و به همین جهت امروز اعلام می کنیم که قرار داد مزبور مورد قبول ما نیست وناگزیر هستیم از طریق قوه قهریه و جنگ به حق و حقوق تضییع شده خود برسیم ››و به همین بهانه به خاک جمهوری اسلامی ایرا ن حمله کرد.لذا اگر ایران پس از فتح خرمشهر هم حاضر می شد آتش بس نماید و تن به صلح بدهد. قطعا " زمانی که عراق احساس می کرد نقاط ضعف خود را تقویت نموده مجددا " به ایران حمله می کرد و این بار موفق هم می شد. چرا که صحنه جنگ درجبهه ایران به علت آتش بس و صلح سرد شده بود و نیروها به عقب برگردانده می شدند و به دلیل احساس پیروزی،شور و شوق جنگ در آنان کم شده، امکان فراخوانی مجدد آنان به جبهه ها غیر ممکن و یا بسیارمشکل بود. به همین جهت لشکر ایران اسلامی در مقابل ارتش تازه نفس عراق تن به شکست می داد.
حالا اگر چنین وضعیتی رخ می داد چه تضمینی برای احقاق حق ملت ایران وجود داشت؟
کدام مرجع بین المللی ایران را حمایت می کرد؟بدین ترتیب می بینیم که ما با توجه به شرایط روحی و روانی صدام و خوی تجاوز گری او، چاره ای جز دفاع و استمرار جنگ و حتی پیشروی در خاک عراق برای به دست آوردن امتیازی که این خوی تجاوزگری را تعدیل نماید نداشتیم.
حالا ممکن است کسی بگوید مگر این خوی تجاوزگری در سال 1367 ( زمان قبول قطعنامه ) درصدام و حزب بعث نبود؟ پس چرا به ایران حمله نکرد؟ در جواب باید گفت که:
اولا " ) پس از قبول قطعنامه 598 از سوی ایران عراق اقدام به حمله وسیعی در مناطق جنوبی ایران کرد و موفق شد مجددا" قسمت هایی از خاک ایران را به تصرف در آورد. اما در همان زمان ایران خیلی زود توانست توازن قوا را در جبهه ها به وجود آورده و تک عراق را با قدرت جواب دهد و او را یک بار دیگر به عقب براند و شرایط را به گونه ای تغییر دهد که دیگر صدام نتواند اقدام به تجاوز نماید و به همین جهت نیز ناچار شد به پذیرش قطعنامه 598 تن دهد.
ثانیا " ) در سال 1367 ایران پشتوانه بین المللی به نام قطعنامه 598 سازمان ملل متحد داشت که تا حدودی او را حمایت می کرد، امادر مقطع زمانی سال 1361 هیچ سند رسمی که بتواند ایران را در صحنه بین الملل پشتیبانی کند وجودنداشت.
ثالثا") این خوی تجاوز گری صدام پس از قبول قطعنامه 598 و نا امیدی از حمله مجدد به ایران او را درگیرجنگی در خلیج فارس با کویت کرد که منجر به کاهش شدید قدرت او در منطقه گردید و دیگر توانائی مقابله با ایران را از دست داده بود.اما اگر همین حالا هم عراق بتواند قدرت خود را بمانند زمان جنگ با ایران افزایش دهد بعید نیست مجددا" دست به تجاوز بزند.از صحبت های اخیر فرماندهان و مسئولین عراق نیز چنین برداشتی حاصل می گردد.

علی علیه السلام و صلح
همچنین ما می بینیم امیرالمومنین در یک جا می جنگد، درجای دیگر نمی جنگد. بعد از پیغمبر اکرم که مسئله خلافت پیش می آید و خلافت را دیگران می گیرند و می برند، ولی در آنجا نمی جنگد، دست به شمشیر نمی زند و می گوید من مامور هستم که نجنگم و نباید بجنگم و هر مقدار هم که از دیگران خشونت می بیند، نرمش نشان می دهد، به طوری که یک وقت تقریبا " مورد سوال و اعتراض حضرت زهرا قرار گرفت که فرمود: مالک یا ابن ابی طالب، اشتملت شمله الجنین، وقعدت حجره الظنین. پسر ابوطالب ! چرا مثل جنین در رحم، دست وپایت را جمع کرده و همینجور یک گوشه نشسته ای، و مثل اشخاصی که متهم هستند وخجالت می کشند از خانه بیرون بروند در خانه نشسته ای؟ تو همان مردی هستی که در میدانهای جنگ، شیران از جلوی تو فرار می کردند، حالا این شغالها بر تو مسلط شده اند؟! چرا؟ که بعد حضرت توضیح می دهد که آنجا وظیفه من آن بوده، اکنون وظیفه من این است.
بیست و پنج سال می گذرد و درتمام این بیست وپنج سال علی یک مرد به اصطلاح صلح جو و مسالمت طلب است. آن وقتی که مردم علیه عثمان شورش می کنند – همان شورشی که بالاخره منجربه قتل عثمان شد – علی خودش جزء شورشیان نیست، جزء طرفداران هم نیست، میانجی است میان شورشیان وعثمان، و کوشش می کند که بلکه قضایا به جایی بیانجامد که از طرفی تقاضاهای شورشیان – که تقاضاهایی عادلانه بود راجع به شکایتی که از حکام عثمان داشتند و مظالمی که آنها ایجاد کرده بودند -برآورده شود و از طرف دیگر عثمان کشته نشود. این در نهج البلاغه است، وتاریخ هم به طور قطع و مسلم همین را می گوید. به عثمان می فرمود: من می ترسم بر اینکه تو آن پیشوای مقتول این امت باشی، و اگر تو کشته شوی باب قتل بر این امت باز خواهد شد، فتنه ای در میان مسلمین پیدا می شود که هرگز خاموش نشود.
پس علی حتی در اواخر عهد عثمان که بدترین دوره های زمان عثمان بود نیز میانجی واقع می شود میان شورشیان وعثمان در ابتدای خلافت عثمان هم وقتی که آن نیرنگ عبدالرحمن بن عوف طی شد که در آخر فقط دو نفر از شش نفر به عنوان کاندیدا و نامزد باقی ماندند: علی علیه السلام و عثمان، ( روش حضرت از همین قبیل بود.قضیه از این قرار بود که عمر شورائی مرکب ازشش نفر را مامور انتخاب جانشین خود کرد. در این شورا ابتدا ) سه نفر کنار رفتند،یکی به نفع حضرت امیر و او زبیر بود، یکی به نفع عثمان و او طلحه بود، و یکی به نفع عبدالرحمن و او سعد وقاص بود.سه نفر باقی ماندند. عبدالرحمن گفت: من هم داوطلب نیستم. باقی ماند دو نفر،و رای شد رای عبدالرحمن. عبدالرحمن به هر کس رای بدهد او چهاررای دارد ( چون خودش دو رای داشت، هریک از آن دو هم دو رای داشتند ) و طبق آن شورا خلیفه است. اول آمد نزد حضرت امیر و گفت: ‹‹من حاضرم با تو بیعت کنم به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیغمبر وسیره شیخین ››. فرمود: ‹‹ من با تو بیعت می کنم به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیغمبر و آنچه خودم درک می کنم ››. بعد رفت نزد عثمان و گفت:‹‹ من با تو بیعت می کنم به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره شیخین ››. گفت بسیارخوب، قبول می کنم، در صورتی که عثمان از سیره شیخین هم منحرف شد. به هر حال، درآنجا آمدند به حضرت اعتراض کردند که چرا اینطور شد؟ حال که اینها چنین کاری کردند تو چه می کنی؟( در نهج البلاغه است ) فرمود: والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین ولم یکن فیها جوز الاعلی خاصه. مادامی که ستم بر شخص من است ولی کارمسلمین بر محور و مدار خودش می چرخد، و آن کسی که به جای من هست اگر چه به ناحق آمده، اما کارها را عجالتا" درست می چرخاند، من تسلیمم و مخالفتی نمی کنم.
بعد از عثمان و در زمان معاویه، مردم می آیند با حضرت بیعت می کنند. آنجا دیگر امیر المومنین با متمردین یعنی ناکثین و قاسطین و مارقین، اصحاب جمل و اصحاب صفین و اصحاب نهروان می جنگد و جنگ خونین راه می اندازد.همچنین بعد از جنگ صفین، در قضیه طغیان خوارج و نیرنگ عمرو عاص و معاویه که قرآنها را سر نیزه کردند و گفتند بیائیم قرآن را میان خودمان داور قرار بدهیم، و عده ای گفتند راست می گوید، و درسپاه امیر المومنین انشعاب پدید آمد و دیگر جایی برای امیر المومنین باقی نماند، با اینکه مایل نبود تسلیم شد، و بالاخره حکمیت را پذیرفت. این هم خودش کاری نظیر صلح بود، یعنی گفت حکمها بروند مطابق قرآن ومطابق دستور اسلام حکومت بکنند، منتهی عمرو عاص قضیه را به شکلی در آورد که حتی برای خود معاویه هم دیگر ارزش نداشت، یعنی قضیه را به شکل حقه بازی تمام کرد، ابو موسی را فریب داد اما فریبش به شکلی نبود که نتیجه اش این باشد که علی خلع بشود و معاویه بماند بلکه به شکلی بود که همه فهمیدند که اساسا" اینها با همدیگر توافق نکرده اند و یکی از این دو سر دیگری کلاه گذاشته است، چون یکی می گوید من هر دو نفر را خلع کردم، و دیگری می گوید در یکی راست گفت و در دیگری دروغ گفت، آن یکی را من قبول ندارم، و هنوز از منبر پایین نیامده خودشان با همدیگر جنگشان در گرفت و فحش و فضاحت که تو چرا کلاه سر من گذاشتی؟ و معلو م شد که قضیه پوچ است.
به هر حال، قضیه حکمیت هم همین طور است. چرا علی ولو اینکه خوارج هم بر او فشار آوردند، حاضر به حکمیت شد و جنگ را ادامه نداد؟ حداکثر این بود که کشته می شد، همین طور که پسرش امام حسین کشته شد، چنانکه می گوئیم: چرا پیغمبر در ابتدا نجنگید؟ حداکثر این بود که کشته بشود همینطور که امام حسین کشته شد. چرا در حدیبیه صلح کرد؟ حداکثر این بود که کشته بشود همین طورکه امام حسین کشته شد. یا می گوییم چرا امیرالمومنین در ابتدای بعد از پیغمبر نجنگید؟ حداکثر این بود که کشته بشود، بسیار خوب، مثل امام حسین کشته می شد. همچنین چر ا تسلیم حکمیت شد ؟ حداکثر این بود که کشته می شد، بسیار خوب مثل امام حسین کشته می شد. آیا این سخن درست است یا نه؟ بعد هم می آییم به زمان امام حسن و صلح امام حسن. ائمه دیگر هم که تقریبا " همه شان در حالی شبیه حال صلح امام حسن زندگی میکردند. این است که مسئله، تنها مسئله صلح امام حسن و جنگ امام حسین نیست، مسئله را باید کلی تر بحث کرد. من قسمتهائی از‹‹ کتاب جهاد›› فقه را برای شما می خوانم تا یک کلیاتی به دست آید، بعد، از این کلیات وارد جزئیات می شویم.

الف – اهداف جنگ
جنگ وسیله ای است برای رسیدن به اهدافی که جز از راه آن، قابل دستیابی نیست، اما پرسش اساسی این است که آیا می توان برای تحقق هر هدفی به جنگ متوسل شد؟ از نظر اسلام، مشروع بودن جنگ ها، بستگی تمام به مشروع بودن اهداف آن دارد وجنگ، تنها، برای دستیابی به اهداف مشروع، مجاز است. پیش از بیان اهداف مشروع، بایسته است اهدافی را ذکرکنیم که ازدیدگاه اسلام مجوز بر پائی جنگ نیست.
1- اهداف غیر مشروع
یک – سلطه طلبی و کسب قدرت: قدرت طلبی وسلطه جویی از اهداف جنگ در اسلام نیست. اسلام هرگز در پی آن نیست که با افروختن جنگ، بردیگران تسلط یابد و آنان را مستکبرانه در بند کشد. از نظر قرآن کریم، رسیدن انسان به سعادت اخروی، در گرو نداشتن اراده برتری جویی و استکبار نسبت به بندگان خدا است:
‹‹تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدونعلوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین ››.
( آری ) این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد ندارند، و عاقبت نیک برا ی پرهیزگاران است.
امام علی (ع) نیز قدرت طلبی را به عنوان هدف جنگ های اسلامی مردود می شمارد:
‹‹اللهم انک تعلم انه لمیکن الذی کان منا منافسه فی سلطان….››
بارخدایا تو آگاهی آنچه ما انجام داده ایم ( جنگ ها وزد و خوردها ) برای سلطنت وخلافت نبوده است.
دو- کشور گشایی و فتح سرزمین: در اسلام هیچ گاه جنگی تنها برای فتح سرزمین بر پا نمی شود، اگر چه ممکن است برای دست یافتن به هدفی مشروع، سرزمینی فتح گردد. به سخن دیگر، فتح سرزمین، هدف مستقیم و بی واسطه جنگ های مسلمانان به شما ر نمی آید، زیرا از مصادیق برتری جویی و فساد بر زمین است و چنان که بیان شد، از نظراسلام مردود است.
سه – کسب منافع مادی و به دست آوردن غنیمت: از تهمت های مستشرقان این است که جنگ های مسلمانان برای کسب غنیمت و دستیابی به منافع مادی بوده است، حتی برخی آن ها را نوعی غارت دانسته وسربازان مسلمانان را غارتگر معرفی کرده اند. این قضاوت، بیش تر، از جهل وکینه به اسلام ناشی می شود تا از علم و انصاف.
در اسلام، جنگی که منشا آن، طمع مادی و هدف از برپایی آن، کسب منافع دنیوی است، مردود است، هر چند کسب غنایم به عنوان یکی از لوازم جنگ مورد تایید قرار گرفته وبرای آن قوانین و مقرراتی وضع شده است. قرآن کریم مجاهدان مسلمان را از برافروختن آتش جنگ برای به دست آوردن غنیمت برحذر می دارد:
‹‹ یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحیاه الدنیا فعند الله مغانم کثیره کذلک کنتم من قبل فمن الله علیکم فتبینوا ان الله کان بنا تعملون خبیرا ››.
ای کسانی که ایمان آورده اید ! هنگامی که در راه خدا گام بر میدارید ( و به سفری برای جهاد می روید )، تحقیق کنید ! و برای این که سرمایه ناپایدار دنیا ( غنیمت ) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح واسلام می کند، نگویید:‹‹مسلمان نیستی !››، زیراغنیمت های فراوان ( برای شما ) نزد خداست. شماپیش تر چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد( وهدایت شدید ) پس ( به شکرانه این نعمت بزرگ ) تحقیق کنید ! خداوند به آنجه انجام می دهید، آگاه است.
پیامبر اکرم (ص ) می فرماید:
همانا ارزش اعمال به نیت هاست و به هرکس برابر نیتش پاداش می دهند. پس هر که برا ی کسب رضا و ثواب بجنگد، پاداشش بر خداست وهرکس برا ی متاع دنیا و ( حتی) زانو بند شتری نبرد کند. جز آن، چیزی برای او نخواهد بود.
چهار – تحمیل عقیده: گسترش سریع اسلام درنقاط مختلف جهان و گرایش ملت های گوناگون به آن، شماری از مستشرقان را بر آن داشته است تا این موفقیت شگرف را وامدار قدرت شمشیر جنگجویان مسلمان بدانند و با تعابیری مانند ‹‹ اسلام، دین شمشیر ››،‹‹اتحاد قانون اسلام و قانون شمشیر››،‹‹ اسلام، دین خون و شمشیر ››،‹‹ اسلام، آیین قهر وغلبه›› و…. بکوشندتا تصویری خشن و تاریک از اسلام ارائه دهند. و بدین وسیله، ضمن تحریف علت های نفوذ و پیشرفت اسلام درجهان، از روند رو به گسترش آن بکاهند.
در باره این ادعا باید گفت: ایمان به یک عقیده وآیین، نوعی گرایش قلبی و درونی و اکراه ناپذیر است. بر خلاف اعمال وافعال ظاهری و جسمانی که اکراه پذیرند. بنا بر این، با عامل زور شاید بتوان شخصی را بر انجام کاری وادار ساخت، ولی هرگز نمی توان او را به گرایش قلبی به عقیدهای خاص واداشت. شهید مطهری در این باره می گوید:
یک ملت را می توان با زور مطیع کرد، اما نمی توان با زور، جهش وجنبش وعشق و ایمان در او به وجود آورد، قلمرو زور و زر محدود است، شاهکارهای بشری تنها و تنها معلول عشق وایمان است.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ‹‹ لا اکره فی الدین ›› می نویسد:
جمله‹‹ لا اکراه فی الدین ›› دین اجباری را نفی می کند، زیرا دین به عنوان مجموعه ای از شناختهای علمی که گرایش های عملی را به دنبال دارد، از سنخ اعتقاد است واعتقاد وایمان از امور قلبی اند که اکراه و اجبار در آن نقشی ندارد. اکراه تنها در اعمال ظاهری وافعال بدنی تاثیر می گذارد و اعتقاد قلبی دارای علل دیگری از سنخ اعتقاد و ادراک است.
از سوی دیگر، انسان موجودی است مخترع ودارای قدرت انتخاب. سنت الهی بر این است که انسان ها، خود، از روی اختیار راه سعادت رادرپیش گیرند. در این میان، پیامبران تنها وظیفه دارند آنان را به پذیرش ادیان آسمانی فرا بخوانند و هیچ گاه در پی آن نبوده اند که مردم را به اجبار به پذیرش ادیان الهی وادار کنند، زیرا آن ایمانی ارزشمند و ستودنی است که با آزادی و اختیار پذیرفته شده باشد. بنا بر این، اگر بر فرض، تحمیل عقیده و ایمان ممکن باشد، چنین ایمانی بی ارزش است، زیرا تکلیف در دنیا، و ثواب و عقاب در آخرت، آن گاه حکیمانه است که انسان ازقدرت پذیرفتن و نپذیرفتن ایمان و اعتقاد برخوردار باشد. ایمان غیر اختیاری آدمیان تنها به قیمت از دست دادن قوه اختیار و قدرت انتخاب و خلق شدن بر سیرت فرشتگان میسر می شد، اما اراده الهی این نبوده و نیست:
‹‹ولو شاء ربک لا من فی الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین ››.
و اگر پروردگارت می خواست، تمام کسانی که روی زمین اند، همگی ( به اجبا ر) ایمان می آوردند. آیا می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان آورند؟!
اما این ادعا که شمشیر باعث رواج اسلام واقبال مردم به آن شده است، به ادله و شواهد متعدد مردود است.ازآن جمله:
1- گسترش اسلام در سرزمین هایی که حتی یک سرباز مسلمان در آن ها پا نگذاشته است – مانند اندونزی، چین، شبه قاره هند – فرضیه گسترش اسلام با شمشیر را نقض می کند. گوستاولوبون در کتاب تمدن اسلام و عرب می گوید:
باری، قرآن به وسیله شمشیر پیشرفت نکرده، بلکه تنها به وسیله دعوت و تبلیغ بود و همین تبلیغ بود که ملت های ترک و مغول را پس از ظهور اسلام- هنگامی که بر سر اعراب مسلط شدند – با این که اعراب ( مسلمانان ) مغلوب آنها بودند، مسلمان کرد.قرآن در هندوستان که فقط عبور عرب بدان جا افتاد، چنان پیش رفته که هم اکنون زیاده از پنجاه میلیون مسلمان دراین مملکت وجود دارد…. و همچنین در مملکت پهناور چین که عرب به یک وجب زمین آن جا نیز حمله نبرد، پیشرفت قرآن کم تراز هندوستان نبوده است.
2- در تاریخ، هزاران پیروزی نظامی تحقق یافته و بسیاری ازملت ها مغلوب شده اند، اما هیچ گاه این پیروزی ها نتوانسته است عقیده و مکتبی را به صورت گسترده و فراگیر رواج دهد. استاد محمد تقی جعفری در این باره می گوید:
مگر در تاریخ صدها، بلکه هزاران پیروزی با شمشیر و اسلحه کشنده صورت نگرفته است، چرا فقط اسلام بوده است که به صورت یک مکتب فراگیر و پاسخگوی همه شوون مادی و معنوی بشر در دل های انبوهی از جمعیت روی زمین درآمده است که در این دوران که اوائل قرن پانزدهم هجری و اواخر قرن بیستم میلادی است، بیش از یک میلیارد نفوس روی زمین را مسلمانان تشکیل می دهند؟
3- مسلمانان بر اساس حکم فقهی رفتار با اهل کتاب، پیروان ادیان یهود، زرتشت و مسیحیت را دربرگزیدن یکی ازسه راه یعنی: گرویدن به اسلام، پراخت جزیه و تن دادن به جنگ آزاد می گذاشتند. اگرهدف جنگجویان مسلمان، تحمیل اسلام بود، هیچ گاه پرداخت جزیه را به آنان پیشنهاد نمی کردند.
‹‹ توین بی›› ازمورخان بزرگ معاصر، درهمین باره می گوید:
رد این دعوا که با مبالغه فراوان در میان ملل مسیحی جهان رواج یافته و سخت بزگ شده است، بسیار آسان است، زیرا ملل مسیحی بدون دلیل، این دعوا را شایع ساختند تا گرایش مردم را به اسلام بدون میل قلبی وبه اجبار مجسم کنند. در این مورد ویژه، اگر اسلام ملل ایران و روم را تنها به گزینش اسلام با شمشیر مخیر می ساخت، می شد چنین اتهامی را علم کرد، اما چنان که می دانیم، اسلام ملل مختلف جهان را بین پذیرش اسلام و جزیه آزاد ساخته بود و این روشی است که سزاوار قدر دانی و سپاس است.
ممکن است این اشکال مطرح شود که هدف از جنگ با مشرکان، پذیرش اجباری اسلام است، زیرا آنان میان پذیرش اسلام و تن دادن به جنگ آزادند و جزیه ازآنان پذیرفته نیست. در پاسخ باید گفت: هدف در جنگ با مشرکان، بر اندازی حاکمیت شرک و بت پرستی از صحنه گیتی و دفاع ازمهم ترین حق انسانی یعنی توحید است که هدفی مشروع است، اما از آن جا که اسلام خود را مسئول تامین سعادت بشر می داند وهدایت او را در سر لوحه برنامه خویش قرارداده است و با توجه به نفی اکراه بردین دراسلام، به مشرکان پیشنهاد می کند تاپس از شنیدن کلام الهی و تحقیق در باره دین اسلام، داوطلبانه آنرا اختیار کنند و بدین وسیله، هم خود را سعادتمند سازند و هم از بروز جنگ وریختن خون جلوگیری کنند.
2- اهداف مشروع
اهداف مشروع جنگ دراسلام را با توجه به انواع آن یعنی ابتدایی، دفاعی و داخلی می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1-2- اهداف جنگ ابتدایی
در اسلام، جنگ ابتدایی دارای چند هدف بنیادی است که از لحاظ اهمیت وگستره، بایکدیگر متفاوت اند. برخی هدف ها مانند نابودی حاکمیت شرک و کفر، هدف های غایی و برخی مانند رفع موانع دعوت و نجات مستعضفان هدف های میانی اند.تحقق هر یک از این هدف ها، بستگی به توانایی مسلمانان ومساعد بودن شرایط دارد.
یک – نابودی حاکمیت شرک و کفر: هدف غایی جهاد ابتدایی، حاکمیت دین اسلام، به عنوان واپسین و کاملترین دین الهی است.از آن جا که اسلام توانایی تامین سعادت دنیوی و اخروی بشر را داراست، خداوند متعال ارده کرده است که این دین به دست مومنان مجاهد بر سایر ادیان غالب آید و درسرتاسر گیتی گسترش یابد. برای گسترش این حاکمیت، باید مانع (= حاکمیت شرک و کفر ) را از میان برداشت، زیرا علت بنیادی مشروعیت جهاد ابتدایی حاکمیت شرک و کفر است، نه وجود کافران و مشرکان. به سخن دیگر، صرف وجود مشرکان و کافران، علت مشروع بودن و وجوب جهاد ابتدایی با آنان نیست، بلکه حاکمیت شرک و کفر، علت است. در این جا شایسته است به تفاوتی که اسلام میان کفر وشرک وعقاید اهل کتاب و مشرکان قائل است، اشاره کنیم.
اسلام هر چند تحمیل عقیده را امری امکان پذیر و یا ارزشمند نمی داند، هر آیین و عقیده ای را نیز آزاد نمی گذارد و اجازه ظهور وبروزش را در سطح جامعه نمی دهد.از آن جا که اسلام تکیه بر ظن و گمان به جای علم، و پیروی از هواهای نفسانی وتقلید کورکورانه از پدران وگذشتگان را نکوهش می کند، شرک را گناهی سترگ، ضلالتی آشکار و ستمی بزرگ میداند و آنرا به رسمیت نمی شناسد و مشرکان را به این دلیل که مصنوع دست خویش یا مخلوقی همانند خود را می پرستندند یا شریک خداوند یگانه قرار می دهند.، سرزنش می کند:
آیا موجوداتی را ( با او ) شریک می گردانند که چیزی را نمی آفرینند و خود مخلوق اند و نه توانند آنان را یاری کنند و نه خویش را؟!
مشرکان در جامعه اسلامی، مجاز به انتشار عقاید خود و دعوت دیگران به آ ن نیستند. نیز اجازه ساختن بتکده ودیگر مظاهر شرک را ندارند، زیر این امور با توحیدکه اساس همه قوانین اسلامی است.، ناسازگاری است، چنان که علامه طباطبائی می نویسد:
عقیده به معنای حصول ادراک تصدیقی که در ذهن حاصل می شود، در اختیار انسان نیست تاقابلیت اتصاف به منع و تجویز یا ممنوعیت و آزادی داشته باشد، بلکه التزام عملی به آنچه که عقیده مستلزم آن است، این قابلیت را دارد مانند دعوت به عقیده، قانع ساختن مردم نسبت به آن عقیده، نوشتن و منتشر کردن آن… این امور، منع و جواز می پذیرند و بدیهی است که اگر آنها با موادی از قانون جاری در اجتماع یا اصلی که قانون بر آن متکی است، مخالف باشد، چاره ای جز جلوگیری ازآن ها از طرف قانون نیست و اسلام درتشریع قانون، تنها بر دین توحید ( توحید، نبوت و معاد ) تکیه کرده است واین همان چیزی است که ادیان الهی یهود ومسیحیت و زرتشت بر آن اتفاق دارند. بنا بر این، آزادی تنها در محدوده توحید است. بیش از آن، چیزی جز نابودی اصل دین نیست.
استاد شهید مطهری میان آزادی اندیشه و آزادی عقیده تفاوت می نهد و معتقد است که آنچه دراسلام محترم ودارای ارزش است. آزادی فکر واندیشه است، نه آزادی عقیده.
فکر، منطق است. انسان یک قوه ای دارد به نام قوه تفکر که درمسائل میتواند حساب کند و انتخاب کند بر اساس تفکر و منطق و استدلال، ولی عقیده به معنای بستگی و گره خوردگی است. ای بسا عقیده هایی که هیچ مبنای فکری ندارند وصرفا" مبنایش تقلید است، تبعیت است، عادت است، حتی مزاحم آزادی بشر است.آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد، فکر کردن است، اما اعتقادهایی که کوچک ترین ریشه فکری ندارند، فقط یک انعقاد و یک انجماد روحی است که نسل به نسل آمده است. آن ها عین اسارت است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیده ها، جنگ در راه آزادی بشر است، نه جنگ علیه آزادی بشر.
البته مقصود استاد مطهری از جنگ برای ازبین بردن عقیده های باطل و شر آلود، هرگز تحمیل اسلام نیست زیرا خود، بر این باور است که ریشه کن کردن شرک با جنگ،چیزی جدای از تحمیل اسلام است، و از آن جا که استاد بر نابودی عقیده های شرک آلود تاکیدمی کند – نه از بین بردن مشرکان – به احتمال زیاد، منظور ایشان نابودی حاکمیت و مظاهر شرک است، و گرنه، راه مقابله با عقیده های نادرست و شرک آلود،استدلال و برهان، اندرز نیکو وجدال احسن است. با نابودی حاکمیت و مظاهر شرک بستر لازم برا ی احتجاج و گفت و گوی منطقی با مشرکان به منظورهدایت آنان فراهم می آید. سیره حضرت ابراهیم (ع ) در برخورد باشرک و بت پرستی قوم خویش این بود که نخست آنها را به خدا پرستی و ترک پرستش بتان دعوت کرد، چون نپذیرفتند، بتان را در هم شکست و با نسبت دادن آن به بت بزرگ، زمینه احتجاج را فراهم ساخت:
گفتند: ای ابراهیم، آیاتوبا خدایان، چنین کردی؟ گفت: (نه ) بلکه آنرا این بزرگشان کرده است، اگر سخن می گویند از آن ها بپرسید. سپس به خود آمده ( و به یکدیگر ) گفتند در حقیقت شما ستمکارید. سپس سر افکنده شدند (و گفتند:) قطعا" دانسته ای که این ها سخن نمی گویند ! گفت:آیا جز خدای چیزی را می پرستید که هیچ سود وزیانی به شما نمی رساند؟! اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می پرستید، مگر نمی اندیشید؟!
کوتاه سخن آن که، اسلام حاکمیت کفر وشرک را نمیپذیرد وتنها به ادیان الهی مجال ظهور می دهد و ترویج آیین و مظاهر شرک را از آن روی که با توحید ناسازگار است بر،نمی تابد.
دو – از میان برداشتن موانع دعوت: اسلام، به عنوان واپسین و کاملترین دین الهی، آیین جهان شمول است که رسالت هدایت تمامی انسان ها را برعهده دارد. قرآن کریم، کتاب هدایت همه انسان هاست و به ملت و نژادی ویژه، سرزمین و ناحیه ای معین و زمانی خاص، اختصاص ندارد. قرآن کریم در این باره می فرماید:
‹‹شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس ››
( روزه، در چند روز معدود ) ماه رمضان است، ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم در آن نازل شده است.
بر این اساس، پیامبر اسلام (ص) نیز، پیامبر همه انسان هاست:
‹‹ قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا ››.
( ای پیامبر ) بگو: ای مردم ! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
‹‹و ماارسلناک الا کافه للناس بشیرا ونذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون ››.
و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا ( آن ها را به پاداش های الهی ) بشارت دهی و( از عذابش ) بترسانی، ولی بیش تر مردم نمی دانند.
اسلام با توجه به رسالت جهانی اش، حق ابلاغ ؛ پیام خود را برای همه انسان ها محفوظ می دارد و آن را مشروع می داند.از این رو، قرآن کریم ابلاغ دین اسلام و دعوت مردم به سوی آن را یکی از مهم ترین وظایف پیامبر اکرم (ص ) معرفی می کند:
‹‹ و ماعلی الرسول الا البلاغ المبین ››.
و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست.
مسوولیت ابلاغ و تبلیغ دین، تنها بر پیامبر اکرم (ص) نیست، بلکه همه انسان های صالح و آگاه به ویژه پیشوایان حق و رهبران جوامع اسلامی وظیفه دارند که بدون پروا و هراس ازقدرت های اهریمنی، به تبلیغ و ترویج دین اسلام بپردازند.
اینک، این پرسش مطرح می شود که اگر قدرت ها و حکومت ها مانع انجام این ماموریت خطیر شوند ونگذارند که پیام اسلام به گوش انسان ها برسد، آیا مقابله با آنان و رفع موانع دعوت با جنگ، عملی مشروع است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: به چند دلیل، بر پایی جنگ برای رساندن پیام اسلام مشروع است.
– بدون از میان برداشتن موانع، ابلاغ رسالت و تبلیغ دین – که از نظر عقل و نقل، ضروری و واجب است – هیچ گاه جامه عمل نخواهد پوشید.از میان برداشتن موانع، مقدمه واجب است و به حکم عقل، مقدمه واجب، واجب خواهدبود.بنا بر این، رفع موانع دعوت، امری لازم و واجب است.
– بسیاری از عالمان مسلمان معتقدند که توحید از مهم ترین حقوق انسانی است، به این معنا که همه انسان ها حق دارند که ندای توحید را بشنوند و با دین حق آشنا گردند، زیرا سعادت دنیا و آخرتشان در گرو برخورداری از این حق و گرایش به سوی دین حق است. از این رو، جلوگیری از دعوت به توحید، درحقیقت نوعی تجاوز و ظلم به حقوق همه انسان هاست و به حکم عقل و نقل، مبارزه با تجاوز و ظلم، امری مشروع است، هر چند چاره ای جز استفاده از زور وجنگ نباشد.
– از جمله حقوق انسانی، حق اظهار عقیده مبتنی بر عقل ووحی است.مسلمانان به عنوان بخشی از جامعه انسانی، حق دارند تا اسلام را برای دیگران تبیین کنند و آنان را به سویش بخوانند. اگر حکومت یا کسی مسلمانان را از این حق انسانی محروم سازند و مانع اظهار عقیده آنان گردد. به دلیل مشروعیت دفاع از حقوق انسانی، حق دفاع از آزادی اظهار عقیده برای آنان محفوظ است. از این رو، برپایی جنگ – در صورتی که تنها راه حل باشد – به منظور دفاع از این حق، مشروع خواهد بود.
سه – نجات مستضعفان: در طول تاریخ بشر، همواره برخی با تکیه بر اریکه قدرت اهریمنی،همنوعان خویش را برای فرو نشاندن عطش قدرت طلبی و افزون خواهی خود، به بند کشیده اند. در برابر این ستمگران، جان های آگاه وانسانهای شجاع، با الهام گرفتن از فطرت ظلم ستیز خویش، به حمایت از مظلومان برخاسته و باظلم به مبارزه پرداخته اند.
انبیای الهی به حکم انجام یکی از رسالت های مهم خویش یعنی استقرارعدالت و اقامه قسط در جوامع بشری، همواره در کنار ستمدیگان و در برابر ستمگران صف کشیده و عمر خویش را در راه برچیدن ستم و بر اندازی حکومت های ستمگر سپری کرده اند تا حیات بشر را از ستمگران پاک سازند. برای نمونه، خداوند متعال پس از برگزیدن حضرت موسی (ع ) به پیامبری، به وی و برادرش هارون (ع ) فرمان می دهد:
‹‹اذهبا الی فرعون انه طغی ››.
به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است.
در این آیه، انگیزه و علت ماموریت حضرت موسی ( ع )، مبارزه با طغیان فرعون عنوان شده است. همچنین،درجای دیگر، رها ساختن قوم بنی اسرائیل از چنگال ستم فرعون، هدف این ماموریت عنوان شده است:
‹‹فاتیاه فقولا انا رسولا ربک فارسل معنا بنی اسرائیل و لا تعذبهم ››.
به سراغ او ( فرعون ) بروید و بگویید ‹‹ ما فرستادگان پروردگار توییم›› !
بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنان را شکنجه و آزار مکن ››
در اسلام ظلم ستیزی به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر مورد تائید است و حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان، یکی از رسالت های مهم این دین به شمار می رود.به همین دلیل، قرآن کریم جنگ را با هدف نابودی ظلم و نجات مظلومان و مستضعفان مشروع می داند:
‹‹ و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنامن لدنک ولیا واجعل من لدنک نصیرا ››
چرا در راه خدا و ( در راه ) مردان و زنان و کودکانی که ( به دست ستمگران ) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید ؟ همان افراد ( ستمدیده ای ) که می گویند:‹‹ پروردگارا ! ما را از این شهر ( مکه ) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر ! و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده ! و از جانب خود، یا و یاوری برای ما تعیین فرما !››.
توبیخ مسلمانان در این آیه وتحریک آنان به جنگ با ستمگران به هدف حمایت از مستضعفانی که در چنگال حکمرانان ظالم گرفتار آمده اند، دلیل مشروعیت جنگ به منظور تحقق این هدف است.
در پایان این بحث، ذکر دو نکته دارای اهمیت است: نخست این که، مشروعیت جنگ برا ی نجات مستضعفان ومظلومان، به متستضفان مسلمان اختصاص ندارد، بلکه همه ستمدیگان را از هر مذهب و آیینی شامل می شود، زیر آنچه از نظر اسلام قبیح است، ماهیت ظلم است. از این رو، پیامبر گرامی اسلام، مسلمانان را به اجابت استغاثه مظلوم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فرا می خواند:
‹‹ من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم ››
هر مسلمانی درخواست کمک کسی را بشنود و به او پاسخ نگوید، مسلمان نیست.
دوم آن که، مشروعیت مبارزه با ظلم و نجات مظلومان، منوط به درخواست و طلب کمک آنان نیست، وهمین که در این باره آگاهی حاصل شود و قدرت لازم برای انجام این مهم موجود باشد، باید به نجات آنان پرداخت. به دیگر سخن،آگاهی از ستم، در صورت توانمندی بر نجات ستمدیدگان، موجب تکلیف می شود. به همین دلیل، آیه مجوز برپایی جنگ برای تحقق این هدف، دارای چنین قیدی نیست و از این لحاظ مطلق است.
2-2- اهداف جنگ دفاعی
مشروعیت دفاع در برابرتهاجم نظامی دشمن، به دین و آیینی خاص اختصاص ندارد، بلکه همه دین ها و ملت ها آن را مسلم و غیر قابل اجتناب می دانند، زیرا دفاع، حقی است طبیعی که نه تنها در فطرت آدمی به ودیعت نهاده شده، بلکه در نهاد سایر موجودات زنده، هر کدام به نوعی، هست. سنت الهی بر این است که هرموجود زنده ای برای ادامه حیات خود بتوانند با استفاده از اعضا و جوارح دفاعی یا ساخت سلاح با به کارگیری قوه اندیشه، از موجودیت و هستی خویش در برابر دشمنا ن دفاع کند. از این رو، مشروعیت دفاع، امری ضروری و بی نیاز از برهان است. در اسلام نیز حق دفاع، حق مشروع است. هدف های جنگ دفاعی در اسلام را می توان در دو هدف اساسی خلاصه کرد:
یک – حفظ کیان اسلام: از آن جا که هدف از ارسال رسل و انزال کتب، هدایت بشر به سرچشمه نور و سعادت ابدی است، می توان ادیان الهی را بهترین و شریف ترین هدیه و تفضل الهی به بشر، و پیامبران را پر بها ترین گوهرهای هستی دانست. به همین دلیل، اقامه ادیان الهی وحفظ آن ها، یکی از مهم ترین وظایف انیبای الهی است:
‹‹شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی او حینا الیک وما وصینا به ابراهیم و موسی وعیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا منه››
آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود، و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی وعیسی سفارش کردیم این بود که:‹‹ دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.››
بدیهی است اگر دفاع از دین و ارزش های دینی مشروع نباشد، چیزی جز محو دین و نابودی پرستش گاه های یکتا پرستان نتیجه نخواهد دادو چون اقامه دین حقی مشروع است، دفاع از آن نیز حقی مشروع خواهد بود. خداوند متعال در سوره حج، فلسفه مشروعیت دفاع از حوزه دین و ارزش های دینی را چنین بیان می فرماید:
‹‹ ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد ذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز ››
و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، صومعه ها ( دیرها )، کلیساها ( معابد مسیحیان )، و کنیسه ها( معابد یهود ) و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد ! و خداوند کسانی را که یاری او کنند ( و از آیینش دفاع کنند ) یاری می کند که خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
بر این اساس و به اجماع همه فقیهان، دفاع از موجودیت اسلام – که در روایات از آن به ‹‹بیضه الاسلام›› تعبیر می شود – واجب است. منظور از ‹‹بیضه الاسلام ››، اصل و اساس اسلام و هر آن چیزی است که اساس اسلام وابسته به آن است مانند حکومت،نظام و سرزمین های اسلامی، بنا بر این، اگر دشمن به قصد نابودی براندازی نظام اسلامی وتصرف سرزمین های مسلمانان، اسلام را در معرض خطر قرار دهد، وظیفه همه مسلمانان است که با تمام قدرت به مقابله برخیزند.
دو- حفاظت از جان، ناموس و مال مسلمانان: دفاع از جان، ناموس و مال، گاه به صورت فردی است مانند دفاع شخص در برابر فرد یا افرادی که قصد جانش را کرده اند یا قصد ربودن اموال یا تعرض به ناموسش را دارند، و گاه به صورت جمعی است، یعنی مسلمانان در برابر دشمنی که به جنگ علیه آنان برخاسته است. از جان، ناموس واموال خویش دفاع می کنند.از نظر اسلام، هر دونوع دفاع فردی و جمعی، مشروع است. فقیهان بحث دفاع فردی رادر ‹‹ کتاب حدود›› مطرح کرده اند و دفاع جمعی را در ‹‹ کتاب جهاد ››. مرحوم محمد حسن نجفی صاحب جواهر، در این باره می گوید:
جنگ با کسانی که به مسلمانان حمله کرده اند، اگر چه دفاع است، ولی به جهاد ملحق است.همچنین است جنگ با شورشیان داخلی برای پذیرفتن حق، حتی ابتدایی آن، تا چه رسد به دفاعی آن. اما دفاع در برابر کسی که قصد دارد نفس محترمی را بکشد یا مالش را برباید و یا کسان او را به اسارت در آورد، از جهاد اصطلاحی نیست، بلکه دفاع است و به همین دلیل، فقیهان آن را درکتاب حدود ذکر کرده اند.
بنا بر این، آنچه در بحث قوانین و مقررا ت جنگ مطرح می شود، دفاع جمعی است، اما در همان حال، میتوان با ادله ای که بر مشروعیت دفاع شخصی دلالت دارد، بر مشروعیت دفاع جمعی نیز استدلال کرد، زیرا در صورت مشروعیت دفاع شخصی، دفاع جمعی به طریق اولی مشروع خواهد بود.
دفاع در برابر تجاوز دشمن، به حکم عقل واجب است. افزون بردلیل عقلی، ادله نقلی ذیل نیز بر وجوب دفاع دلالت دارد:
– آیات کریمه ذیل:
‹‹ و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ››
و درراه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید.
‹‹ و قاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه››
( به هنگام نبرد ) با مشرکان، دسته جمعی پیکار کنید، همان گونه که آنان دسته جمعی با شما پیکار می کنند.
– احادیث شریف ذیل:
‹‹ من قتل دون مظلمته فهو شهید ››
هر کس دردفاع ( از جان وخانواده واموالش ) کشته شود، شهید است.
‹‹ من قتل دون ماله فهو شهید ››
هر کس در مقام دفاع از مال خویش کشته شود، شهید است.
3-2- اهداف جنگ داخلی
از نظر اسلام، دولت مشروع و قانونی مسلمان حق دارد به منظور تحقق هدف های مشروع، در صورت لزوم با مخالفان داخلی خود وارد جنگ شود. این هدف ها را می توان در سه هدف مهم ذیل، خلاصه کرد:
یک – ریشه کن کردن فساد و طغیان: اگر در ناحیه ای از سرزمین اسلام یا یک کشور مسلمان، عده ای سر به شورش گذارند و از فرمان حاکم اسلامی وولی امر مسلمانان خارج شوند و با خونریزی و فساد، نظم عمومی جامعه اسلامی راخدشه دار کنند. حاکم اسلامی می تواند برای ریشه کن کردن فساد وانهدام کانون طغیان با آنان وارد جنگ شود، زیرا این کار برای حفظ حیات جامعه اسلامی، امری مشروع است. هیچ انسان خردمندی، در شرایطی که طغیانگران و مفسدان قصد تباهی جامعه را دارند، دست روی دست نمی گذارد و با سکوت خود، به گسترش فساد و طغیان یاری نمی رساند.
قر آن کریم نیز، از آن رو دفاع در مقابل تجاوز را مشروع ولازم می داند که از فساد جلوگیری می کند:
‹‹ و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ››
و اگر خداوند، برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد.
فساد زمین را فرا می گرفت.
از این رو، قرآن کریم کسانی راکه با دین خدا وپیامبرش به جنگ برمی خیزند و در زمین به فساد می پردازند، مستحق مجازات مرگ می داند:
‹‹ انما جز آوا الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا…..
کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ بر می خیزند واقدام به فساد در زمین می کنند ( و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند ) فقط این است که اعدام گردند، یا به دار آویخته شوند…..
مشروعیت بر پایی جنگ برای رفع فساد راهمچنین می توان از سیره امام علی (ع ) در جنگ های جمل و صفین به اثبات رساند. پس از به خلافت رسیدن امام(ع ) گروهی از مسلمانان با آن که دراسلام دارای سابقه بودند ودر زمره ی اصحاب پیامبر (ص) به شمار می رفتند، به طمع قدرت و ریاست و سهمی بیش تر از بیت المال باشکستن بیعت،مقدمات فتنه و فساد را فراهم ساختد و برای نخستین بار بذر اختلاف و جنگ داخلی رامیان مسلمانان پاشیدند.
از سوی دیگر، کسانی که به ناچاراسلام را پذیرفته وهرگز از صمیم دل بدان ایمان نیاورده بودند، برای احیای برتری قومی و قبیله ای عصر جاهلیت، علم شورش و طغیان بر افراشتند و حکومت امام ( علیهالسلام ) را به رسمیت نشناختند.
گروه نخستین، جنگ جمل را برپا کردند و گروه دوم، جنگ صفین را.در هر دو مورد امام علی (علیهالسلام )، نخست کوشید تا با سلاح شکیبائی و مدارا و توصیه به رعایت تقوای الهی، آنان را به جاده حق باز گرداند واز بروز کشتار و خونریزی میان مسلمانان جلوگیری کند، اما غرور وهواپرستی که چشم عهد شکنان و ستم پیشان را کور کرده بود، مانع از آن شد که از مرکب آزمندی و ریاست طلبی پیاده گردند ودست از فشار و شورش بردارند.سرانجام، امام، جنگ با آنان را اجتناب ناپذیر یا فت و آن را جنگی چون جنگ های پیامبر قلمداد کرد:
‹‹ وان مسیری هذا بمثلها فلا بقرن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه مالی و لقریش؟ و الله لقد قاتلتهم کافرین و لاقاتلنهم مفتونین ››
رفتن من به جنگ مردم بصره، مانند همان هنگام است که با پیغمبر برای هدایت و رستگاری خلق می رفتیم. باطل را می شکافتم تا حق از پهلوی آن آشکار گردد. مرا با قریش چکار؟ سوگند به خدا وقتی که کافر بودند با آنان جنگیدم و اکنون هم که فتنه وفساد پیش گرفته و از راه حق قدم بیرون نهاده اند با آنان می جنگم.
آن حضرت در نهج البلاغه سکوت در برابر گروه ناکثین و قاسطین را با انکار دین
محمد (ص ) ومعارف و احکام اسلام برابر می داند:
من ظاهر و باطن این امر را زیر و رو کردم، به حدی که مرا ازخواب باز داشت. طاقت نیاوردم، مگر به جنگیدن با ایشان ( که پیمان شکستند) یا انکار آنچه محمد (ص ) آورده است، پس علاج جنگیدن بر من آسان تر بود از علاج عذاب الهی، و مرگ های دنیا بر من آسان تر است از مرگ های قیامت….
من بینی و چشم این کاررا زده ام ( وهمه طرف این کار را پاییده ام ) و نها ن و آشکار آن را زیر و رو کرده ام. چاره ای برای خودندیدم مگر جنگیدن ( با معاویه) یا کفر وانکار آنچه محمد (ص ) آورده است.
بنا بر این، اگر فتنه و فساد طغیانگران داخلی، نظام اسلامی را تهدیدکند، در صورتی که چاره ای دیگر نباشد، باید جنگید.
دو- مبارزه با انحراف: از خطرهایی که همواره جامعه اسلامی را از درون تهدید می کند و در معرض انحطاط و نابودی قرار می دهد، انحراف های اخلاقی وعقیدتی است. زدودن انحراف های اخلاقی، نخست از طریق ارشاد و فریضه امر به معروف و نهی از منکر، وسپس با اجرای حدود الهی میسر است. در انحراف های عقیدتی که خطرش برای جامعه اسلامی از انحراف های اخلاقی بسیار بیشتر است، وظیفه رهبر جامعه و عالمان دینی است که به شبه های عقیدتی و برداشت های نادرست از دین و مفاهیم دینی پاسخ گویند و منحرفان را به صراط مستقیم هدایت کنند.
اینک این پرسش مطرح است که اگر منحرفان بر انحراف خویش پای فشردند و باهدف دفاع از اعتقادهای منحرف خود، دست به سلاح بردند و با حکومت اسلامی وارد جنگ شدند، وظیفه حکومت چیست؟
بی گمان، از نظر عقل و نقل، حفظ جامعه اسلامی از خطر سقوط در وادی ضلالت و حفظ دین از خطر انحراف و جلوگیری از حاکمیت منحرفان کج اندیش مشروع و واجب است. از این رو، پس از آن که ارشاد وهدایت، منحرفان محارب داخلی را سودی نبخشید و آنان به هشدار رهبر عادل جامعه اسلامی توجه نکردند. جنگ با آنان حق مشروع حکومت اسلامی است. همچنین، برای اثبات مشروعیت جنگ بامنحرفان محارب، می توان به سیره امامعلی (ع) درجنگ نهروان باخوارج استناد جست. خوارج گروهی بودند به ظاهر دیندار، ولی جاهل و ازدرک صحیح مفاهیم و معارف دینی ناتوان.اینان درجنگ صفین و در آسنانه شکست سپاه معاویه، باحیله عمروعاص فریب خوردند وحضرت را واداشتند که به جنگ با معاویه پایان و به حکمیت تن دهد و به داوری ابو موسی اشعری – که مردی کم خرد و بی تدبیر بود – راضی گردد.
خوارج پس از وارد آوردن این زیان های بزرگ با استناد به آیه کریمه ‹‹ ان الحکم الا لله ›› اصل پذیرش حکمیت را کفر، وخود و حضرت علی(ع) را کافر انگاشتند و خواستار توبه آن حضرت شدند. از آن جا که امام مایل نبود به روی کسانی شمشیر بکشد که تا دیروز در کنارش علیه سپاهیان معاویه مشغول نبرد بودند، نخست با نهایت متانت وبزرگواری کوشیدتا با خطبه های روشنگر، انحراف آنان را درتفسیر غلط آیات قرآن آشکار کند و شبهه آنان ر ادر باره اصل مشروعیت حکمیت برطرف سازد.
در اثر همین خطابه های هدایت گر بود که شماری بسیار به سپاه حضرت پیوستند واز هلاکت نجات یافتند، اما پس از آن که باقیمانده این گروه منحرف بر عقاید خویش اصرار ورزیدند و سلاح بر گرفته، به کشتار مسلمانان بیگناه پرداختند، امام دیگر درنگ و مدارا را روا ندانست و با بصیرت کامل دریافت که باید به این فتنه پایان دهد و امت اسلامی را از دست این منحرفان لجوج رهایی بخشد، چنان که نابودی فتنه خوارج را از امتیازهای بر جسته دوران حکومت خویش معرفی می فرماید:
‹‹ اما بعد، ایها الناس فانا فقات عین الفتنه و لم یکن لیجتری ء علیها احد غیری بعدان ماج غیهبها و اشتد کلبها ››
اما بعد، ای مردم ! من چشم فتنه و فساد ( خوارج ) را کور کردم و غیر از من کسی ( بر رفع ) آن فتنه و فساد جرات نداشت، پس از آن که تاریکی آن موج زده و سختی آن، رو به افزایش نهاده بود.
بنا بر این،برپائی جنگ با منحرفان محارب که در صدد اشاعه انحراف و در نتیجه، از هم گسیختگی عقیدتی جامعه اسلامی اند، مشروع است.
سه – برپایی امنیت و آرامش:هدف سوم جنگ با دشمنان داخلی – که می توان آن را هدف غایی و نتیجه دو هدف پیش دانست – بر پایی امنیت و آرامش در جامعه اسلامی است. وقتی فساد و طغیان از جامعه اسلامی رخت بر بندد وانحراف های اخلاقی وعقیدتی ریشه کن شود، امنیت و آرامش پای می گیرد و سلامت مادی و معنوی به جامعه اسلامی باز می گردد. همین، زمینه را برای شکوفایی استعدادها، سازندگی جامعه اسلامی و پیشرفت مسلمانان و ازهمه مهم تر، استقرار عدالت، اقامه احکام و قوانین حیاتبخش اسلام و احیای آثار ونشانه های اسلامی فراهم می کند.شایسته است درپایان این بحث،این هدف متعالی و مشروع را در سخنان امام علی (ع) پی بجوییم:
‹‹ اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فی بلادک فیا من المظلومون من عبادکو تقام المعطله من حدودک ››
بار خدایا ! تو آگاهی آنچه ماکرده ایم ( از جنگ ها و زد و خوردها ) نه برای میل و رغبت و سلطنت و خلافت بوده و نه برای به دست آوردن چیزی از متاع دینا، بلکه برای این بوده است که آثار دین تو را باز گردانیم و در شهرهایت اصلا ح و آسایش برقرار کنیم تا بندگان ستم کشیده ات در امن و آسودگی باشند و احکامت که ضایع مانده، جاری گردد.
ب – اهداف صلح
اهمیت و ارزش استقرار صلح در اسلام، از ژرفای فرهنگ و معارف اسلام نشات می گیرد و به ارزش و اعتباری که اسلام به حق حیات انسان ها می نهد واهتمامی که به حفظ و صیانت ازاین حق می ورزد، متکی است.
بر این اساس، هدف هایی که اسلام از برقراری صلح پی می جوید، مقدس، خیر خواهانه و بشر دوستانه است. البته ممکن است گفته شود: صلح وهمزیستی مسالمت آمیز، خود، دارای ارزش و قداست است و برقراری صلح، هدفی متعالی و انسانی است و بنا بر این، سخن گفتن از هدف های خیر خواهانه و بشر دوستانه برای برقراری صلح، درست به نظر نمی رسد، زیرا برقراری صلح، عین خیر خواهی و انسان دوستی است، اما اگر با تامل بنگریم، درخواهیم یافت که هر چند صلح می تواند یک آرمان و هدف متعالی محسوب گردد، ولی هدف غایی نیست، زیرا استقرار صلح از آن جهت نیز درصلح طلبان مطلوب و ارزشمند است که زمینه تحقق هدف ها و آرزوهای آنان را فراهم می کند، هدف ها و آرزوهایی که دستیابی به آن ها را با جنگ و روابط خصمانه غیر ممکن می دانند. از آن جا که این هدف ها نزد همگان یکسان نیست، هدف هایی متفاوت مطرح است و دراین میان، تفاوت هدف های آنان که مرگ را پایان زندگی می دانند و اعتقادی به حیات آخرت ندارند، با هدف های آنان که دنیا را کشتزار آخرت می دانند، بسی عمیق تر است.
در اسلام نیز صلح هدفی فرعی است، نه اصلی و همچون جنگ، ابزار است و از آن باید برای تحقق هدف هایی والاتر سود جست، هدف های ذیل را می توان مهمترین هدف های استقرار صلح در اسلام دانست:
1- تامین و حفظ امنیت
امنیت و آرامش روحی و روانی، فردی، خانوادگی و اجتماعی، از معیارهای جامعه سالم و نخستین شرط هر گونه پیشرفت معنوی و مادی آن است. بدون امنیت، چه در داخل وچه درسطح بین الملل، نمیتوان انتظار داشت که انسان ها، چنان که شایسته است، فرصت شکوفا ساختن استعدادها وخلاقیت های شان را درهمه زمینه ها بیابند. افزون بر این، استقرار عدالت اجتماعی در جوامع بشری، بدون استقرار امنیت اجتماعی امکان پذیر نخواهد بود.
امام علی (ع) درعهد نامه مالک اشتر، پس از آن که به وی فرمان می دهد که صلح پیشنهادی دشمن را به شرط وجود رضایت الهی رد نکند، می فرماید:
‹‹ فان فی الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک و امنا لبلادک ››
زیرا در صلح، راحت لشکریان، آسایس از اندوه ها و امنیت شهرهایت نهفته است.
در این گفتار، حضرت به امنیت فردی واجتماعی اشاره می فرماید، ولی نکته ای مهم که امام (ع) مالک را بدان متوجه می سازد، این است که پذیرش صلح با هدف دستیابی به امنیت، هرگز به معنای غفلت و ناهوشیاری نسبت به دشمنان دیروز و دوستان امروز نیست، بلکه باید امنیت وآرامش حاصل از صلح را با بصیرت و حفظ آمادگی دفاعی در همه زمینه ها برا ی خنثی کردن هر گونه تهدید و سوء استفاده احتمالی دشمن، تضمین کرد و استمرار بخشید.
2-دعوت و هدایت انسان ها به دین حق
استقرار صلح، فرصتی مناسب برا ی ایجاد روابط سالم فرهنگی میان جوامع انسانی به منظور آشنایی با فرهنگ و تمدن یکدیگر وبهره مندی از ارزش های انسانی حاکم بر آن جوامع است و این، خود، باعث رشد تعالی و سعادت ابنای بشر می گردد.اسلام به پشتوانه وحی و به شهادت تاریخ، برآن است که از اصیل ترین فرهنگ، متعالی ترین معارف و اندیشه و غنی ترین مکتب آسمانی برخوردار است. بر این اساس، همواره از ایجاد روابط سالم فرهنگی و تبادل اندیشه ها وارزش های متعالی با پیروان سایر ادیان الهی استقبال می کند و بر این باور است که با دارا بودن ویژگی های منحصر به فردی – مانند سازگاری با فطرت انسانی و توان اشباع معنوی و فرهنگی بشر – به خوبی می تواند دعوت وهدایت انسان ها را به دین حق سامان دهد و فرهنگ های دیگر را تحت الشعاع خود قرار دهد.از این رو، زمان صلح و حتی کوتاه ترین فرصت ممکن را برای رسیدن به این هدف غنیمت می شمرد. برای نمونه، امام علی (ع ) در جنگ صفین، در پاسخ به کسانی که حضرت را به تردید و اهمال در جنگ با شامیان متهم می سازند، به این هدف اساسی اشاره می کند و می فرماید:
‹‹ فو الله ما دفعت الحرب یوماالا و انااطمع ان تلحق بی طائفه فتهتدی بی و تعشو الی ضوئی و ذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها ››
سوگند به خدا که یک روز جنگیدن را به تاخیر نینداختم، مگر برای آن که گروهی ( از ایشان ) به من ملحق و هدایت شوند و با چشم کم نور خود، روشنی راه مرا ببینند و این تامل و درنگ در کارزار، نزد من محبوب تر است از این که آن گمراهان را بکشم ؛ اگر چه با گناهانشان باز می گردند.
نمونه روشن دستیابی به این هدف را می توان در صلح حدیبیه یافت. این صلح فرصت بسیار مناسبی را برای پیامبر اکرم (ص ) فراهم کرد تا در سایه امنیت و با آسودگی خاطر به تبلیغ دین اسلام در سراسر جزیره العرب بپردازد و حتی با ارسال نامه هایی به پادشاهان و حکمرانان مناطق و کشورهای دیگر، آنان را به پذیرش دین اسلام فرا خواند.
یکی از نتیجه های مهم صلح حدیبیه این بود که دین اسلام تقریبا در سرتاسر جزیره العرب گسترش یافت و شماری بسیار مسلمان شدند، به گونه ای که دو سال پس از فتح مکه، شمار سپاهیان اسلام به ده هزار نفر رسید، در حالی که این تعداد هنگام صلح حدیبیه به هزار و چهار صد نفر نمی رسید.
چکیده:
در این نوشتار اهداف غیر مشروع و مشروع جنگ و نیز اهداف صلح در اسلام، بیان شده است. اسلام جنگ را برای سلطه طلبی، کشور گشایی، کسب منافع مادی وتحمیل عقیده، مشروع نمی داند.نابودی حاکمیت شرک وکفر، از میان برداشتن موانع دعوت ونجات مستعضفان، اهداف مشروع اسلام در جنگ ابتدایی است. نیز حفظ کیان اسلام، حفاظت از جان، ناموس و مال مسلمانان، اهداف جنگ وجهاد دفاعی است. اسلام همچنین برای ریشه کن کردن فساد و طغیان، مبارزه با انحراف و برپایی امنیت و آرامش، جنگ را با کسانی که برای بر اندازی حکومت و نظام اسلامی سلاح به دست می گیرند، مشروع می داند. سرانجام، تامین و حفظ امنیت ودعوت وهدایت آدمیان به دین حق، اهداف اسلام دراستقرار صلح است.

اهداف جهاد
مدخل:
جنگ فی نفسه نه تنها پسندیده نیست بلکه بسیار ناپسند وزشت است. در جنگ خیلی از انسانها کشته می شوند،خانه ها، شهرا و آبادی ها ویرا ن می شود. کشتار فی نفسه امر ناشایست وحرفه جلادان و سلطه جویان است. جباران و زور گویان، با جنگ مردم را تحت سلطه خود در می آورند واستعمار می کنند. پس جنگ بخودی خود نمی تواند مقدس باشد، مگر آنکه در خدمت هدف و مقصدی مقدس باشد و مقصود از آن، اجرای عدالت، آزادی انسان و هدایت وی باشد.
بنا بر این در اسلام، خاصه بیانات حضرت علی (ع )، پیش از اقدام به جنگ و خونریزی توصیه شده در باره آن خوب اندیشه و تلاش شود، تا کار به جنگ کشیده نشود.
در سیره حضرت می بینیم،هیچگاه آغاز گر جنگ نبوده و بقدری در شروع جنگ تعلل می ورزید که مورد اعتراض یارانش قرارگرفته و بعضا " او را به ترس یا تردید در مشروعیت جنگ متهم می کردند.
بنا بر این در معارف اسلامی بر افروختن آتش جنگ فقط موقعی صحیح است که تمام شیوه های مسالمت آمیز امتحان شده و نتیجه ای نداشته باشد.
پیکار هدف نیست بلکه وسیله ای است برای تحقق اهداف انسانی و الهی مثل عدالت، دفاع از آزادی، رهایی مظلومان، دفاع از شرف و آبرو و…
در اینجا به نمونه هایی از اهداف عالیه جهاد در اسلام از زبان مبارک حضرت امیر (ع) اشاره می نمائیم:
1- باز گردانیدن نشانه ها و آیات الهی:
امام (ع) در عبارتی شیوا انگیزه های جهاد را بیان می کند.
‹‹ الهم انک تعلم انه یکن الذی کان منا منا فسه فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام.
ترجمه:
‹‹ بار خدایا تو خود می دانی که آنچه از ما روی داده ( و درگیریهایی که با قاسطین و ناکثین و مارقین داشته ایم )، هیچ کدام برای مبارزه و رقابت برای رسیدن به قدرت دنیا نبوده و نه برای کسب چیزی از متاع بی ارزش دنیا.››
شرح:
امام در این قسمت می فرماید قدرت طلبی و رقابت، برای بدست گرفتن حکومت و جای دیگران، نمی تواند به عنوان یک هدف برای امام مطرح شود.امام بر عکس سیاستمداران جاه طلب، کلیه موضع گیریها و مبارزاتش برای حاکمیت قانون الهی و برگزیدگان خدا بود. از آنجا که رسیدن به چنین هدفی با بودن قدرت و حکومت در دست دشمنان خدا و بندگان ناصالح امکان پذیر نیست، لذا برخوردهای سیاسی و نظامی را اجتناب ناپذیر می داند. همچنین امام مبارزه برای مال اندوزی و دنیا پرستی را ناپسند شمرده، و فرموده است این مسائل نمی توانند به عنوان هدف جهاد قرار گیرند. حضرت در تبیین اهداف جهاد می فرماید:
‹‹ و لکن لنرد المعالم من دینک ››.
ترجمه:
‹‹ و لکن هدف ما این بود که نشانه ها، آثار، آیات و بینات دینت را به جایگاه اصلیش بازگردانیم، و باردیگر چراغ هدایت را جلودید بندگانت روشن کنیم ››.
شرح:
امام ( علیه السلام ) برگرداندن نشانه ها و دلائل هدایت، و راه رشد و کمال امت را، از اهداف جهاد معرفی کرده است، همچنین نشان دادن خط اصیل هدایت بسوی خدا، و رشد فکری به مردم، برای انتخاب مسیر زندگی را هدف اصلی جهاد می داند. او می خواهد توده مردم با رهائی از سلطه شیاطین، با فکر واراده آزاد ودیدن نشانه ها وآیات خدا راه حق را باز یابند. در ادامه می فرماید:
‹‹ و نظهر الاصلاح فی بلادک، فیا من المظلومون من عبادک، و تقام المعطله من حدودک ››.
ترجمه:
‹‹ اصلاح و باز سازی امور را در سرزمینهای تو به موفقیت رسانیده، آنراعلنی وآشکار نماییم، تا ستمدیگان از بندگانت درامنیت بسر برند، و فرامین و احکام تعطیل شده دین بر پا واجرا ء گردد ››.
شرح:
‹‹ امام دراین قسمت از کلام خود به چند نکته اساسی اشاره دارند:
1- باز سازی جامعه واصلاح کشورها، هدف جنگ است. زیرا وقتی ریشه های سلطه و زور و ظلم بشری کنده شد، و گندابهای فسادو تباهی خشکانده شد، بطور قهری وطبیعی خرابیها، کم کاریها و بی نظمی ها روبه اصلاح رفته و با شکوفا شدن استعدادها، کشور ساخته می شود.
2- اصلاح و باز سازی جامعه دو نتیجه عمده دارد.
الف ) امنیت ستمدیدگان و ضعفا در برابر ظالمان و ستمکاران:
زیرا وقتی از سایه شوم مستکبران بر بالای سر خود راحت شوند، آزادی فکر و انتخاب پیدا کرده و در راه وصول به خواسته های مشروع خود احساس امنیت می کنند.
ب) برقراری قانون ونظام الهی و اجراء حدودت عطیل شده: این فائده در اثر این است که جامعه پس از دستیابی به آزادی فکر و دستیابی به نشانه های منطقی ودلائل قابل قبول به عنوان یک سیستم ارزنده و فعال طالب آن خواهد بود.
2- شکافتن درون باطل و احیاء حق
امام علی (ع) در جریان سر کوبی پیمان شکنان ( ناکثین )، در مسیر بصره در محلی بنام ‹‹ ذی قار ›› فرود آمد ومنتظر رسیدن سپاه کوفه بود. در حالیکه امام مشغول دوختن پارگی کفش خود بود، ابن عباس به حضور امام رسید، امام سر بلند کردو از او پرسید ‹‹ قیمت این لنگه کفش چقدر است؟›› گفت ‹‹ ارزشی ندارد ›› امام فرمود:
‹‹ سوگند به خدا همین لنگه کفش بی ارزش، پیش من از فرمانروائی بر شما محبوبتر است. مگر آنکه از رهگذر آن فرمانروائی، حقی را بپا دارم و یا باطلی را برطرف سازم.›› امام در ادامه، جبهه ناکثین را ادامه جبهه شرک می خواند و جبهه خود را تداوم جبهه پیامبر (ص) معرفی می نماید و هدف جهاد خود را نشان دادن چهره حق از درون باطل عنوان می کند:
اما والله لقد کنت لفی ساقتها حتی ولت بحد افیرها. و استوسقت فی قیادها، ما ضعفت و لا جبنت، وان مسیری هذا لمثلها، فلا بقرن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه مالی و لقریش ! و اله لقد قاتلتهم کافرین، و لا قاتلنهم مفتونین.
ابن ابی الحدید کلامامام را اینچنین معنا می کند:
بخدا سوگند کاروان جهالت، وضلالت را که در برابر رسالت موضع دشمنی داشتند، من چون فرماندهی کاروان را از پشت سر تعقیب می کردم تا آنگاه که همگی از مسیرشان باز گشتند و در یک رشته منظم جمع شدند، و من هرگز دراین درگیریها ناتوان نشده، ترسی به خود راه ندادم، واین راهی که در پیش گرفته ام، دنباله همان راه نخست است تا آنگاه که درون باطل را آن چنان بشکافم تا حق از کنارش بیرون آید. سوگند به خدا، یکبار با آنها در حالی که کافر بودند جنگیدم، و این بار نیز در حال فتنه و نفاق.
شرح:
1-امام موقعیت، خود را در رابطه با کاروانی که توسط پیامبر رانده می شدند، در شکل و موقعیت کمک ساربانی ترسیم می کند، که از پشت سر کاروان، جهت و حرکت اعضاء کاروان را کنترل میکند.اگر چه نقش اول از آن ساربانی است که کاروان را هدایت می کند و به آن جهت و حرکت می دهد، ولی نقش دوم نیز ازآن کسی است که درآخر کاروان باپیروی دقیق از جهت و حرکت تنظیم شده ساربان، کاروان رااز انحراف، تند روی و پراکندگی باز می دارد.
2- امام این موضوع را برای آن مطرح می کند که امامت خود را دنباله رسالت پیامبر، می داند و ایستادگی در برابر مخالفین را تداوم همان حرکت که در زمان رسول خدا و در جبهه اسلام در مقابل مشرکین برای خود اتخاذ کرده بود، می داند.
3- امام هدف از مبارزه خود را شکافتن درون باطل و آشکار کردن حق بیان می کند. حامیان باطل همیشه کوشش می کنند تا گوهر حق را با پرده پوشیها و دستکاری واقعیت، چهره عوض کردن، وماسک زدن و وارونه جلوه دادن باطل خود را حق بنمایانند و حق را بپوشانند. امام در صدصد آن است تا با شکستن هواداران باطل وپاره کردن پرده های باطل حق را نمایان کند.
4- مفتونین: به معنای آزمایش شده و در بحران فتنه قرار گرفته، و تعبیر امام از این واژه، این است که، کسانیکه تا دیروز در برابر پیامبر اسلام (ص ) جبهه گرفته بودند و مجبور شدند، پس از شکست، به اسلام بپیوندند این بار در برابر امام مورد امتحان قرار گرفتند و در این آزمایش هم پذیرفته نشدند.
5- امام حقیقت و باطن هدف دشمنان را، تداوم شرک ابوجهل و ابوسفیانها می خواند، وهدف خود رانابودی راه شرک و احقاق حق و حقانیت می داند.
3- مبارزه با اسباب انحراف و گمراهی
امام (ع ) بعداز احتجاج باخوارج، برای تبیین جریان حکمیت و نا امید شدن از صلح واصلاح آنها، بصورت درد دل فرمودند:
‹‹ و لکنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ و الاعو جاج، و الشبهه و التاویل فاذا طمعنا فی خصله یلم الله بها شعثنا و نتدانی بها الی البقیه فیما بیننا، رغبنا فیها، و امسکنا غما سواها.
ترجمه:
و لکن ما وقتی به خود آمدیم، مشاهده کردیم، با کسانیکه در اسلام با ما برادرند بخاطر لغزش وانحراف وکجی و اشتباه و تاویل حقایق، ناگزیر از جنگ شده ایم، پس هر گاه وسیله ای بدست آوردیم که خداوند به سبب آن پراکندگی ما راگرد آورد و بر اثر آن به آنچه که در بین ما باقی است بیکدیگر نزدیک شویم به آن میل و رغبت داشته و از غیرآ ن ( جنگ ) خود داری خواهیم نمود.
شرح:
امام علی (ع ) عمده ترین دلیل جنگیدن با مسلمانان اهل قرآن و نماز را، در همین چندجمله بیان کرده است:
الف ) انحراف و لغزش غیر عمدی از خط اصیل اسلام که امام حافظ آنست. این لغزشها گاهی بی اختیار و به خاطر تفسیر و تفکر غلط و اجتهاد شخصی صورت می گیرد.
ب ) انحراف ولغزش در اثر خواسته ها وامیال شخصی ویا گروهی درجامعه. در این حال ممکن است، منافع شخصی و گروهی و خواست های غیر اسلامی متجدد مآبانه و…. موجب این انحراف شود وافراد متعهد به اسلام را نیز به کجروی وانحراف بکشاند.
ج )کجروی به خاطر یک سلسله ابهامها، وسوسه ها، شک و دو دلی و کج فهمیها که موجب در هم شدن حق و باطل می شود وقدرت تشخیص حق و باطل از فرد سلب می گردد.
د ) دور شدن از حقیقت، به علت تاویل حقایق، توجیه باطل و غلتیدن در دامن باطل به جای تمسک به بینات، محکمات و حقائق روشن.
بعد از اینکه علی (ع) بعنوان رهبر با برخوردهای منطقی وتبیین حقایق، موفق به هدایت این گروه نشد، برای جلوگیری از تفرقه و ایجاد شکاف در جمع مسلمانان، درمقابل آنها موضع گرفت و جنگید. زیرا امام (ع) مسوول انسجام و اتحاد جامعه اسلامی است.
درپایان سخن امام برای خوارج استدلال می نماید که با وجود مخالفت خود با طرح حکمیت آگاهی از عواقب آن بخاطر حفظ وحدت سپاه کوفه راه علاج را در حکمیت دید.امام (ع) نگران نابودی کامل سپاه بود.
4-مبارزه برای حفظ آزادی و دفاع از آن:
فخدواللحرب اهبتها، واعدوا التهیو لها، فانها قد و قدت نارها، و علاسناها، و تجردلکم الظالمون کیما یطفئوا نور الله، و یقهروا عباد الله.
ترجمه:
برای جنگ آماده شوید و برای آن تدارک ببینید، که آتش آن شعله ور، و دندانهایش تیز شده است وستمگران در برابر شما لشگر آراسته اند تا نور خدا را خاموش کنندو بر بندگان خدا مسلط شوند.
شرح:
امام در این بخش از سخنان خودهدف ستمگران از جنگ را تسلط بر بندگان خدا دانسته، و فلسفه جهاد را دفاع از آزادی و جلوگیری از سلطه زورمداران بر انسان و سلب آزادی او می داند.با توجه به ارزش آزادی، به عنوان مهمترین و گرانبهاترین صفت انسانی که عامل رشد وشکوفائی او در جنبه معنوی و مادی می شود، امام (ع) پیکار برای آزادی را مقدس دانسته است، زیرا زمانی که آدمی برای آزادی خود می جنگد در واقع از انسانیت، شرف خود دفاع می کند.
امیر (ع) هدف دیگر جهاد را مقابله با کسانی می داند که تلاش می کنند ونور خدا را خاموش کنند. تلاش ستمگران برای خاموشی نور خدا، برای این است که خاموشی نور خدا، بصیرت را زایل می کند و چشم حقیقت بین مردمان را می بندد. بی شک استعمار و استثمار مردمان کوردل بسیارسهل وساده است.در صورتی که وجود نور خدا سبب بینایی مردمان شده و به راحتی دوست و دشمن، صلاح وفلاح خود و جامعه خودر ا تشخیص می دهند. پس از جمله اهداف مهم جهاد در اسلام گسترش نور خدا و بصیرت در مردمان است.
5-مبارزه با جنگ طلبان و تبهکاران
امام در پاسخ به نامه ی برادرش عقیل که نظر اورا درباره دشمنانش سوال کرده بود، نوشتند:
و اما ما سالت عنه من رایی فی القتال، فان رایی قتال المحلین حتی القی الله، لا یزید لی کثره الناس حولی عزه، و لاتفرقهم عنی و حشه، و لاتحسبن ابن ابیک – و لو اسلمه الناس – متضرعا متخشعا، و لا مقرا للضیم واهنا، و لا سلس الزمام للقائد…..
ترجمه:
اما در باب این که نظر مرا در باره جنگ پرسیده ای، من تا دم دیدار با خدا، با کسانی که جنگ را روا می دانند، خواهم رزمید. نه فزونی لشکریانم بر ارجم می افزاید، ونه از پراکندگیشان بیمی به دلم راه می یابد.هرگز مپندار که پسر پدرت – هر چند مردمان رهایش کنند – به زبونی وخواری تن در دهد یا در برابر سستی و بیداری سر فرود آرد، یا زمام اراده خود به دیگری بسپارد و یا پشت خود را چاپلوسانه برای بار دیگران خم کند.
امام در این چند سطر نامه موضع محکم خود را در مقابل جنگ طلبان کسانی که برای هوای نفس و سودای سلطه جوئی، جنگ را روا می دارد، ذکر کرده است و پایداری در برابر نیروهای شر و بدی را لازم می داند گرچه به مرگ وشهادت بیانجامد.
2) برای امام فرقی نمی کند، مردم در اطرافش جمع باشند یا تنهایش بگذارند، زیرا موضع امام حق است و به حقانیت خود یقین دارد.
در هیچ شرائطی از ضعف و یا قدرت، با یاران جان بر کف یا تنها، در برابر دشمن سستی نکرده و در مقابل آن سر فرود نمی آورد.
امام (ع) درقسمت پایانی نامه به روباه صفتی و حیله گری دشمن اشاره می کند که به قصد سواری گرفتن و فریب مردم، دم از صلح و برابری واحترام متقابل می زنند، و با جدیبت به اراده جنگ و جهاد با آنها اشاره می نماید.
6- مبارزه با مخالفین حق، فاسدان و گمراهان:
عده ای ازمردم عراق در برابر موضع قاطع امام مقابل مخالفان حق و فاسدان، ایستادند و به شکل احمقانه ای بر امام ایراد گرفتند که چرا با مخالفین از سر سازش و مدارا رفتار نمی کند و….
امام در جواب این نادانان و تبیین ضرورت اهداف جنگ فرمودند:
ولعمری ماعلی من قتال من خالف الحق، و خابط الغی، من ادهان و لاایهان، فاتقوا لله عباد الله، و فروا الی الله من الله، و امضوا فی الذی نهجه لکم، و قوموا بماعصبه بکم، فعلی ضامن لفلجکم آجلا" ان لم تمنحوه عاجلا "
ترجمه:
به جان خودم سوگند در جنگیدن با کسیکه مخالفت حق کرده و در راه ضلالت و گمراهی قدم نهاده است مسامحه و سسی نمی کنم، پس ای بندگان خدااز خدا بپرهیزید
واز خدا بسوی خدا بگریزید، و درراه واضح و روشنی که جلو شما قرار داده بروید، و قیام کنید به چیزی که مکلف نموده است شمارا، پس اگر در این دنیا رستگار نشدید علی ضامن فیروزی و رستگاری شما درآخرت است.
شرح:
1-امام (ع) ابتدا مخالفین خود را معرفی، و علت مخالفت آنها را بیان می کند. حضرت از دو گروه سخن می گوید: گروهی که باتمام توان بر ضد حق کوشش می کنند و با تمام توان بر مخالفت، کارشکنی وسر راه حق اصرار دارند. گروه دیگر که آنچنان در گمراهی و فساد غوطه ور شده اند، که گوئی فساد جزئی از وجودشان شده و در ضلالت و فساد رشد می کنند. امام (ع) قسم یاد می کند با این دو گروه بجنگد، زیرا اینان خطر بزرگی برای اسلام و بشریت بوده و موجب گمراهی وتباهی در جامعه می گردند.
2- سازش و سستی و اظهار ضعف در برابر دشمن مکار وسلطه جو، چیزی جز تزلزل در ایمان به هدف و راه خدا نیست. این ضعف موجب برتری دشمن در برابر خود، سستی نیروهای خودی در موضع حق خود می گردد.
3- حضرت توصیه به تقوا می کند. زیرا تقوا با معنای عمیق و اثرات سازنده ای که دارد، نتایج ارزشمندی در موضع بحث دارد، از جمله اینکه بنا به فرموده قرآن، تقوا موجب ایجاد عزم راسخ و اراده آهنین در شخص میشود:
و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور
و همچنین تقوا سپر و زره محکم خداست در برابر توطئه های دشمنان.
و ان تصبروا و تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا.
4- مقصود حضرت از ‹‹ فرار از خدا به سوی خدا ›› ممکن است به معنی فرار از گناه وغضب خدا به اطاعت و رضای خدا باشد.
5- در قسمت پایانی حضرت علی (ع) ضامن پیروزی قطعی ونجات مجاهدان و رهروان حقیقت می شود و پیروزی دراز مدت را تضمین می کند.این در صورتی است که شرط تقوی و مجاهد ت که حضرت به آن اشاره کرده، محقق شود.زیرا همچنانکه ازآیات ذکر شده، و دهها آیه و حدیث معتبر دیگر فهمیده می شود، سرانجام تقوی وجهاد، پیروزی و موفقیت است.
7- جهاد با کسانی که از خدا اعراض کرده اند.
حضرت در فرازی ازسخنانش ضمن بیان حکمت ارسال رسل و شمردن صفات پسندیده حضرت محمد ( ص) نیاز مبرم جامعه به آن بزرگوار، هدف رسول خدا را از جنگ و جهاد این گونه مطرح میکند.
ارسله علی حین فتره من الرسل، و تنازع من الالسن فقفی به الرسل و ختم به الوحی، فجاد فی الله المدبرین عنه، و العادلین به،
خداوندحضرت رسول را فرستاد در زمانیکه هیچ پیامبری باقی نمانده ونزاع و زد وخورد ومجادله زبانی برقرار بود. و او را بعد از همه پیغمبران آورده وحی را به آن حضرت ختم نمود. پس آن حضرت در راه خدا و برای خدا با کسانی که از خدا اعراض و دوری نموده و شریک برایش قرار می دادند جهاد کرد.
امام دو هدف مهم را برای جهاد در اسلام ذکر می کند.
1- حفظ ارزشهای الهی وانسانی و هموار کردن راه شناخت خدا و صراط مستقیم.
2- مقابله با اعراض کنندگان از راه خدا، یعنی مخالفین حق و راه ارتقاء جامعه و هدایت بشریت.
8 -جهاد فقط برای خدا
حضرت علی (ع) در بیان هدف جنگ به یارانش توصیه می فرمایند هدف شما در جنگ راست باشد و فقط برای خدا.
فانفذوا علی بصائرکم، و لتصدق نیاتکم فی جهاد عدوکم، فو الذی لااله الاهو انیلعلی جادهالحق وانهم لعلی مزله الباطل، اقول ما تسمعون و استغفر الله لی ولکم.
ترجمه:
‹‹ شتاب کنید از روی بینائی و باید در جنگ نیت شما راست باشد،( بدون نفاق و فقط برای خدا ) که سوگند به آنکه جز اوخدائی نیست، من بر راه حق هستم، و دشمنان شما بر لغزشگاه باطل ( پیرو نفس اماره ) هستند، می گویم آنچه می شنوید، و از خدا برای خود و برای شما آمرزش می طلبم.
1- حضرت امیر (ع) یارانش را امر به دقت، بصیرت و بینش کرده و به صداقت، راستی، درستی واخلاص در نیت توصیه می کند.
2- تاکید حضرت، از این باب است که پیروانش، هدف الی الله، و مقصد خدائی را به امیال شخصی و اغراض سیاسی، آلوده نکنند.
3- چنانچه مومن نتواند شرایط تجاوز و فساد را با قدرت بینش و زبان از بین ببرد، بخطر موجودیت وسلامت جامعه باید دست به اقدام قهر آمیز بزند و با استفاده از قدرت و سلاح، متجاوزین ومسببین فساد و آلودگی درجامعه را ریشه کن و نابود کند.
9- جهاد در راه کسب عزت:
– هنگامی که معاویه درواقعه صفین با حیله و دسیسه با استفاده از یک فرصت آبراه فرات راتصرف نمود و از نزدیک شدن لشکر امام به آب جلوگیری کرد، حضرت امیر (ع) در ابتدا بوسیله صعصعه بن صوحان به معاویه پیام داد، که آبراه را آزاد کن، من نمی خواهم پیش از بیان حقائق و قطع همه بهانه ها، با شما بجنگم.
معاویه به خیال اینکه امام می ترسد، بر اینعمل غیر انسانی پافشاری کرد، عمروعاص که مشاور کاردان معاویه بود. این رای را نپذیرفت واصرار داشت که آبراه را آزاد کنند، ولی بازمعاویه نپذیرفت.
امام طی سخنان شیوائی، یارانش رابه عکس العمل در مقابل ناجوانمردی دشمن، تحریک نمود وسپاه امام طی یک حمله جوانمردانه آبراه را آزاد کردند. ولی به دستور امام آب را بر روی سپاهیان معاویه نبستند و از استفاده آنها ممانعتی بعمل نیاوردند قسمتی از این سخنان عبارت است از:
قد استطعموکم القتال، قاقروا علی مذله، و تاخیر محله، اورو و السیوف من الدماء، ترووا منالماء، فالموت فی حیاتکم مقهورین، والحیاه فی موتکم قاهرین.
از شما خواستند، تادست به جنگ بگشایید.پس یا به خواری بر جای بپائید واز رتبه ای که دارید، فروتر آیید. یاشمشیرها را از خون ترکنید، و آب را از کف آنان به در کنید، خوار گشتن و زنده ماندنتان مردن است وکشته گشتن و پیروز شدن زنده بودن است.
شرح 1- در فرهنگ عالی اسلامی بادشمن هم باید جوانمردانه برخورد کرد و اصول انسانی را درجنگ حفظ نمود. درجائیکه دشمن دست به اقدام غیر انسانی بزند، باز هم سپاه اسلام نباید از مسیر انسانی منحرف شده و مقابله به مثل کند. لذا امام عمل ناجوانمردانه معاویه را که آب را قطع کرد، باجوانمردی پاسخ داده واجازه استفاده ازآب رابه سپاهیان معاویه داد.
2- جبهه حق در برابر تجاوز، ظلم و تعدی لشکر باطل دو راه در پیش داشت.
الف ) قبول ذلت، خواری وانحطاط با خودداری از جنگ.
ب ) مبارزه مردانه تا نابودی دشمن و کسب عزت.
3- جمله زیبای ‹‹ مرگ هنگامی است که بخواهید به حالت اسارت و ستم کشی زندگی کنید وزندگانی درمرگی است که سرافراز و پیروز باشید ›› بیانگر مفهوم واقعی زندگی و مرگ از دیدگاه امام شیعیان است. که زندگی حیات با عزت است وشهادت در راه خداست و مرگ واقعی قبول ذلت و ستم کشی می باشد.
حضرت اباعبدالله الحسین در همین راستا در روز عاشورا ندا در داد که:
انی لا ارای الموت الاالسعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما
4- امام بر عکس معاویه که برای تقویت پایه های حکومت وسلطه بر مردم و تحریک سربازانش، اقدام به قلب حقائق، ایجاد ابهام در مسائل و…. می کند، سعی و تلاش وافری در روشنگری، بیان واقعیات و خط دهی صحیح، برای لشگریانش دارد، می نماید.
10-بزرگداشت نام خدا:
من انکره بالسیف لتکون کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی ؛ و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین.
هر کس که ( ببیند ظلم و ستمی بکار می برند ) و آنرا با شمشیر انکار کند تا کلمه خدا بلندتر و کلمه ستمکاران پست تر باشد او کسی است که به راه رستگاری رسیده و بر راه راست قیام کرده، ویقین و باور در دل او روشن گشته است.
1- از اهداف و نتائج مهم جهاد در راه خدا بزرگداشت نام خدا و سرنگونی ظالمان می باشد.
2- چنین جهادی موجب روشن شدن قلب از نور حق و هدایت به صراط مستقیم می گردد.

اهمیت جهاد
در سالهای آخر عمر امام علی (ع)، معاویه پس از اعلام خود مختاری وخیره سری در شام، نواحی مرزی عراق را که تحت حاکمیت امام بود، مورد تعرض و تهاجم قرار داده و بوسیله مزدورانش اقدام به قتل و غارت و ویرانی نموده وسعی در تهدید و ارعاب جامعه تحت فرمانروایی امام را داشت.
در یکی ازاین حملات، معاویه فرد سفاک و خون آشامی بنام سفیان بن عوف غامدی را به کمک شش هزا ر نفر از خون آشامترین عناصرش برای تهاجم به نوار ساحلی فرات مامور کرد.این فرد دریک حمله وحشیانه، وفا داران به امام را به قتل رسانیده وارد شهر شد، و از آنجا مداین را اشغال نمود و بعد از ارتکاب جنایات و ظلم زیاد به مردم از راه شهر واثق به شام بازگشت. معاویه در این حمله به فرمانده جانی اش دستور داده بودکه:‹‹ اگر شهر انبار را که ازشهرهای مهم مرزی قلمرو امام است، موردتهاجم قرار دهی مانند آنست که به کوفه مرکز حکومت، حمله برده ای این تهاجمات پی در پی دل مردم عراق را به وحشت می اندازد و عناصری را که درمیان یاران امام دل با ما دارند، شاد وخرسند می سازد و افراد و گروههای مخالف جنگ را به طرف ما می کشاند.به تو دستور می دهم، هر کس را که درخط ما نیست به محض مشاهده، به قتل برسانی و آبادیهای سر راهت رابا خاک یکسان کن و اموالشان را غارت نما. زیرا غارت اموال همچون خونریزی، دلها رابه درد می آورد ››
سفیان نیز با خبث سیرت ودرون بد ذاتی که داشت، ماموریت خودرا چنانکه معاویه گفته بود، به انجام رساند.
امام (ع) در این شرایط برای تحریک و تهییج مردم و آگاهی دادن آنها نسبت به ضرورت و اهمیت جهاد، خطبه 27 نهج البلاغه را ایراد نمودند، که ما ضمن نقل اصل آن درحد وسع و توان به شرح وتفسیر آن می پردازیم.
اما بعد فان الجهاد باب منابواب الجنه، فتحه الله، لخاصه اولیائه، و هو لباس التقوی، و درع الله الحصینه، و جنته الوثیقه.
ترجمه:
‹‹ اما بعد، جهاد دری است از درهای بهشت، که خدا آنرا برای بندگان مخصوص و برگزیده اش گشوده است.جهاد پوشش پرهیزگاری و زره محکم و مقاوم خدائی و سپر قابل اطمینان خداست.››
شرح:
1- یکی از راهها و مسیرهای بهشت، جهاد است.و راهی را که مجاهد طی می کند، آخرش منتهی به بهشت می شود.
استفاده دیگری که ازآن می شود و در بعضی روایات هم به آن تصریح شده این است که دربهشت یک راه و ‹‹ در ›› اختصاصی وجود دارد که جهاد گران می توانند از آن وارد بهشت گردند. رسول خدا (ص) می فرماید:
‹‹ برای بهشت دری است که به آن ‹‹در ›› مجاهدین می گویند. مجاهدان راه خدا از آن در عبور مینمایند. درآن هنگام که این گذرگاه باز می شود، مجاهدان راه خدا، سلاح به دوش از مقابل همه انسانهای حشر شده می گذرند، در حالیکه فرشتگان به آنها تهنیت می گویند.
2- این ‹‹ در ›› مخصوص بندگان خاصی می باشد و فقط جانبازان و پاک باختگانی که همه چیز خود را فدای تحقق اراده حضرت حق و رضایت اوکرده اند، می توانند، از آن بگذرند.
3- جهاد مظهر تقوی و بهترین راه عروج انسان به سوی خداست. جهاد سپر و مانعی بزرگ در برابر گناهان، انحرافات، فسادها و گمراهیها میباشد. زیرا بیشتر آلودگیها به علت هواهای نفسانی و تمایلات متعددی است که انسان را به ورطه گناه وپستی می کشاند.
زمانی که انسان به آن حد از گذشت، فداکاری و ایثار در راه خدا رسید که جان و مال و همه چیز خود را در مسیر الی الله عرضه نماید و بیمی از نابودی آنها نداشته باشد، و همه تلاشش درجهت اعتلاء کلمه حق ورضای حق باشد، بدیهی است که همه خواسته های غیر خدائی دروجودش می خشکد و جذبه های الهی جای کشش هواهای نفسانی را می گیرد.
4- جهاد برای جامعه اسلامی مانند زره و سپری مقاوم و محافظی محکم است. تعبیر حضرت از جهاد به زره و سپر از آن جهت است که انسانها دردفاع از جانشان ازدو وسیله دفاعی به نام زره و سپر استفاده می کردند، و گویای این حقیقت می باشد که جهاد وسیله دفاعی محکم برای حکومت اسلامی و مردم مسلمان است. زیرا هر جامعه ای، برا ی جهاد بطور طبیعی وسائل دفاعی ممکن را آماده می کند.مهمتر اینکه خود جهاد آمادگی در دل دشمن رعب و حشت می اندازد واو را از فکر هر نوع توطئه وتهاجم باز می دارد.
فمن ترکه رغبه عنهالبسه الله ثوب الذل، و شملهالبلاء، و دیث بالصغار و القماءه، و ضرب علی قلبه بالسهاب، و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد ه و سیم الخسف. منع النصف.
ترجمه:
‹‹ کسی که جهاد راترک کند به حالت سرپیچی و اعراض، خداوند بر او لباس خواری می پوشاند. زندگی چنین کسی، با گرفتاریها و سختیها عجین و به خفت، زبونی و بیچارگی گرفتار می شود. به دلش مهر بی خردی و سبک سری زده وحق از او بر گردانده می شود.بخاطر اینکه جهاد را ضایع نموده است و ناگزیر به پستی محکوم و از انصاف و عدالت محروم خواهد بود ››.
5- چنانچه امت اسلامی، دژ مستحکم را رها کرده و از جهاد اعراض نماید، پی آمدها ی ناگواری را باید تحمل کند که قابل مقایسه با سختی جهاد نبوده و تحملش امکان پذیر نیست.
6- علی (ع) می فرماید جامعه ای که مردمش نمی جنگند، کوچک می شود و به خفت می افتد. مانند لقمه ای در دهان جباران و زور گویان قرار گرفته و دچار حماقت و زبونی می گردد.
این بیچارگی و زبونی که امروز بسیاری از کشورهای اسلامی به آن دچار شده اند، معلول دوری گزیدن از جهاد است. زیرا دست دشمن برای اقدام به توطئه باز می شود و برای آن ملت ایجاد گرفتاری می نماید.در نتیجه انواع بلاها، دامنگیر جامعه می گردد.
7- در چنین شرایطی جامعه فاقد قدرت تصمیم گیری و تفکر است، چون اجازه چنین کاری به او نمی دهند. باید مطیع وتابع کسانی باشد که بر آنها مسلط شده اند. و ( نتیجه قهری چنین وضعیتی این است که انگ بی خردی و سبکسری بر آن جامعه زده می شود.)
8- چنین جامعه ای نمی تواند در موضع حق بماند. فساد، بی بند و باری و ظلم در آن جامعه رواج پیدا می کند.
برداشت کلی:
با تعمق و تامل در سخنان حضرت به روشنی استنباط می شود که وقتی جامعه اسلامی جهاد فی سبیل ا.. را سر لوحه زندگی خود قرار دهد. نه تنها به امتیازاتی چون دست یابی به گذرگاه بهشت و تقوی می رسد، و تکلیف الهی واجتماعی خود را انجام می دهد، بلکه دستاوردهای ذیل هم نصیبش می شود.
الف ) جامعه عزت و صلابت خود را حفظ نموده و قدرت رشد وتکامل را بدست می آورد.
ب ) امت اسلامی توان دفاع در برابر تهاجمات و تجاوزات را پیدا می کند بخاطر آمادگی برای جهاد، متحمل خواری، ضعف و زبونی نمی شود.
ج ) معصونیت جامعه اسلامی از توطئه، گرفتاری و بلاها که عموما " به خاطر باز بودن دست دشمن گرفتار آن میشود.
د) کسب اعتماد به نفس، قدرت تفکر و تصمیم گیری بدنبال بدست گرفتن سرنوشت خود.
ه ) جلوگیری از شیوع فساد، بی بند و باری، ممانعت از گسترش تخلف و جنایت که نتیجه قهری تسلط دشمن است.
نقش فرماندهی در جنگ:
مدخل:
بر هیچ کس پوشیده نیست که موفقیت در اجرای هر عملیات نظامی، بستگی تام به قابلیت فرمانده در هماهنگ کردن، کنترل وهدایت نیروها دارد. به تعبیر دیگر قدرت و کارائی عناصر رزمی، بستگی تام به تدبیر، درایت و قدرت فرماندهی در هر سپاهی دارد. تاریخ شاهد فرماندهان قوی است که با حداقل نیرو و امکانات، حداکثر بهره برداری و موفقیت را داشته اند. و بالعکس فرماندهان ضعیف که با وجود دارا بودن لشگر وسپاهی نیرومند و تجهیزات مدرن بشکست مفتضحانه تن داده اند.
اصولا" در همه کارهای اجتماعی و اقتصادی باید تشکیلات منظم و منسجم برقرار کرد و یک مدیر با تدبیر در راس آن قرار داد، تا با تخصص و توانائی که دارد، بتواند، مجموعه را اداره و از امکانات آن بنحو شایسته بهره برداری نماید. این مطلب در یک ارگان نظامی دارای اهمیت ویژه ای است. وجود فرمانده لایق و اطاعت از آن بعنوان یک اصل اساسی و مهم پذیرفته شده است و با جدیت و دقت فوق العاده ای به آن توجه می شود.
این فرمانده است که کلیه اقدامات و تلاشهای یک مجموعه را متحد می کند. و امکانات را به سوی یک مسیر عملی هدایت، و از توان رزمی نیروها حداکثر استفاده را بعمل می آورد.
اصل فرماندهی باعث تسهیل همکاری و کار گروهی موفق، در بین عناصر رزمی شده و کار هر فرد یا گروهی را با سایر افراد و گروهها هماهنگ کرده و با رهبری صحیح بر روی یگانهای تحت امر کلیه تلاشها را به سمت هدف مورد نظر معطو ف می نماید.
اسلام توجه فوق العاده راجع به نقش فرمانده و اهمیت آن داشته تا جائیکه رسول گرامی اسلام توصیه میفرمودند، در هر حرکت جمعی حتی اگر دو نفر هم بودند، یک نفر را به عنوان سر گروه انتخاب واز او اطاعت کنید.
خصوصیات فرمانده
حضرت امیر (ع) در نامه ای به دو سردارش، بنام زیاد بن نصر و شریح ابن هانی، ضمن اینکه مالک اشتر را بعنوان امیر لشگر معرفی می نماید و به آنها توصیه می کند، از او که واجدالشرایط فرماندهی است اطاعت کنند، به خصوصیاتی که یک فرمانده باید داشته باشد نیز اشاره می کند:
وقد امرت علیکما و علی من فی حیزکما ‹‹ مالک ابن الحارث الاشتر ›› فاسمعاله و اطیعا، واجعلاه درعا و مجنا، فانه ممن لا یخاف و هنه ولا سقطته، و لا بطوه عما االاسراع اله احزم، و لااسراعه الی ما البطو عنه امثل
ترجمه:
‹‹ اکنون مالک اشتر پسر حارث ›› را بر شما و بر آنان که زیر فرمان شما هستند فرمان امارت داده ام، به او گوش فرا دهید و از او فرمان ببرید و اور ا سپر و جوشن خود قرار دهید، چه او چنان کسی است که نه از ناتوانی او جای بیم است و نه از لغزش اوجای هراس. نه در کاری که شتاب در آن به دور اندیشی نزدیکتر باشد درنگ می کند، و نه در کاری که درنگ در آن سنجیده تر، شتاب می ورزد.
شرح:
1- از مفاد نامه به وضوح استنباط می شود که اطاعت از فرمانده یک وظیفه مهم محسوب می گردد. ( در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.)
2- حضرت دراین نامه سه خصوصیت و ویژگی فرمانده خوب را یاد آور شده و آنها را برای فرماندهان ضروری می داند.
الف ) شجاعت، بی باکی و نترسی
این سه ویژگی از صفات مهم فرمانده است. زیرا بیم و زبونی فرمانده باعث می شود در برابر اتفاقات، رویدادها، مشکلات مهم و حملات دشمن، از پای درآمده و شکست بخورد.
ب) آشنائی فرمانده با اصول و تاکتیکهای نظامی و دارا بودن اطلاعات و تکنیک های نظامی، موجب میشود در هر شرایطی تصمیم مقتضی را بگیرد. در نتیجه از لغزش، تردید و اشتباهات در موقعیت های خطیر و بحرانی بدور می ماند.
ج ) شتابزدگی، عدم تعمق و تامل لزوم در جنگ، موجب می شود سپاهیان در دام و فریب دشمن گرفتار آمده و یا در اثر آماده نبودن شرائط و امکانات، حملات به ناکامی منجر گردد. بالعکس در زمانی که شرائط فراهم آمده ونقاط ضعف دشمن شناسایی شده، سهل انگاری، سستی وعدم شتاب دراین موقعیت مناسب موجب از دست رفتن فرصت شده و دشمنی که درحال اضمحلال می باشد ممکن است خود را نجات داده و با تجدید قوا غیر قابل شکست می شود.
حضرت در خطابهای دیگر برای اصحاب خود،آنها را به جهاد ترغیب می نماید وویژگی فرماندهان بر می شمارد.او تاکید می کند، فرمانده باید شجاع باشد، زیراپرچم دار جنگ است.
وزایتکم فلا تمیلوها، ولاتخلوها، و لاتجعلوها الا بایدی شجعانکم، و المانعین الذمار منکم، فان الصابرینعلی نزول الحقائق هم الذین یحفون بزایاتهم.
ترجمه:
‹‹ از پرچم خود به خوبی نگهبانی کنید و آن ر امتمایل به این طرف و آنطرف نسازید، و آن را تنها نگذارید و جز به دست دلاوران و مدافعان سر سخت به کسی دیگری نسپارید، زیرا آنان در حوادث سخت و مشکل، ایستادگی به خرج می دهند، همانها هستند که ازپرچم هایشان پاسداری می کنند.››
1- در قدیم پرچم که نشانه اقتدار و استقامت لشگر بود عمدتا " بدست فرمانده وشخص شجاعی سپرده می شد. و به این خاطر به فرماندهان پرچمدار هم گفته می شد.
2- امام (ع) سفارش می فرماید: پرچم داران و فرماندهان باید از افراد دلاور و شجاع باشند، زیر ا اگر پرچم به دست افراد سست و ضعیفی باشد چه بسا در مراحل حساس به زمین گذاشته شود. ولی افراد شجاع با قدرت و تا آخرین نفس پرچم را در اهتزاز نگه می دارند.
3- اهمیت مسئولیت فرماندهی وحساسیت آن ایجاب میکند که، درتعیین آن باید کمال دقت و بررسی لازم صورت گرفته و با احتیاط و در نظر گرفتن کلیه شرائط و خصوصیات اواقدام گردد، تا فرمانده ای لایق و شایسته انتخاب گردد.
چو سالار شایسته باشد به جنگ نترسد سپاه از دلاور نه هنگ
اخلاق فرمانده
در عهد نامه معروف امیر المومنین (ع) برای مالک اشتر بخشی به امورلشگری اختصاص دارد که در آن به خصوصیات فرمانده اشاره می نماید:
فول من جنودک انصحهم فی نفسک لله و لرسوله و لامامک، و انقاهم جیبا "، و افضلهم حلما، ممن بیطی ء عن الغضب، و تستزح الی العدر، و یز اف بالضعفاء، و ینبو علی الا قویاء، و ممن لا یثیره العنف، ولایقعد به الضعف.
ترجمه:
پس ( برای انجام امورات ) از سپاهیانت کسی را برگما ر که:
برای ( جلب رضایت ) خدا ورسول او و برای ( اطاعت از ) امام و رهبرش پند پذیرتر باشد.
پاکدل تر ( پاک سیرت، راستگو و درست کردار ) باشد.
صبور ترین آنها باشد ( بطوریکه ) دیر به خشم آید و عصبانی شودو زود عذر ( گناهکار ) را پذیرا باشد.
نسبت به زیر دستان مهربان و رئوف باشد و نسبت به زورمندان و قلدران سختگیر. کسی باشد که درشتی و قلدری او را از جا نکند و نرمی او را از پای در نیاورد.
شرح:
1- از آنجا که جهاد اسلامی با هدف ‹‹ استقرار، گسترش حاکمیت قانون خدا و عدالت ›› انجام می گیرد، عقیده، بینش واصول اخلاقی در آن جایگاه ویژه ای دارد. ارزش جهاد و مجاهد در اسلام از آن رو است که در جهت تحکیم پایه های اخلاق، عدالت، تقوا و جلب رضایت خدا صورت می گیرد. لذا یک رزمنده مسلمان باید در چارچوب اصول اخلاقی حرکت کند و به طبع آن فرمانده باید د راین راه اسوه نیروهای زیر فرمانش باشد در مرحله بالای اخلاقی و بازیر دستان و حتی دشمنان باعدالت و جوانمردی رفتار کند.
حضرت امیر المومنین (ع) در فرمانش به مالک این نکات را یاد آوری میکند و به انجام آنها دستور می دهد.
2- صفات اخلاقی که حضرت بعنوان ویژگیهای فرمانده نام می برد، هر کدام نقش اساسی در ساختار لشگر دارد. با رعایت آنها هم امکان خطا ولغزش در فرمانده کم می شود وهم شرایط سازندگی رزمندگان فراهم می گردد.
3- صفات یک فرمانده خوب از نگاه امام (ع) عبارت است از:
الف ) مطیع دستورات الهی وپیامبر اسلام باشد.
ب ) پند پذیر تر، پاکدل تر، خردمند تر و بردبار ازافراد لشکر باشد.
ج) از عمل زیر دستان دیر به خشم آید و پوزش آنها را زود قبول کند.
د) نسبت به زیر دستان مهربان وبر زورمندان سختگیر باشد.
ه) در مقابل درشتی از کوره در نرود و با نرمی از برنامه اش جدا نشود.
در بخش دیگر از فرمان می فرماید:
و لیکن اثر روس جندک عندک من واساهم فی معونته، و افضل علیهم من جدته، بما یسعهم و سع من ورآء هم من خلوف اهلیهم، حتی یکون همهم هما واحدا فی جهاد العدو، فان عطفک علیهم یعطف قلوبهم علیک.
ترجمه:
و باید برگزیده ترین سران سپاهت، کسی باشد که با لشگر در همراهی ( مال و دارائی ) مواسات کند و از توانائی خویش با آنها احسان نماید باندازه ای که ایشان و خانواده هایشان در آسایش باشند، تا اینکه در جنگ با دشمن یکدل و یک اندیشه گردند، زیرا مهربانی و کمک تو به ایشان دلهایشان را به تو متوجه و مهربان می نماید.
شرح:
1- فرمانده باید نسبت به رعایت مسائل اخلاقی و عمل به آنها مقید باشد و خود را پای بند آنها کند تا بتواند در حد مطلوب قلب سربازان را تسخیر و اطمینان واعتمادشان را به توانائی و دستورات خود جلب نماید.
2- حضرت تاکید می فرماید که فرماندهان لشکر باید از افرادی انتخاب شوند که نسبت به کمک و مساعدت در حق سپاهیان نهایت تلاش خودرا انجام دهند، و دراین خصوص ا ز همه توان امکانات و اختیارات خود بهره ببرند.
3- توصیه به فراهم نمودن آسایش خانواده رزمنده ونبض کلیدی که درایجاد انگیزه رزم برای سرباز دارد.
اطاعت از فرماندهی
اطاعت از فرماندهی بعنوان مهمترین وظیفه یک مجموعه نظامی است. بدون آن نه تنها هیچ موفقیتی حاصل نمی شود، بلکه نتایج زیانبار و غیر قابل جبرانی بوجود خواهد آورد. در تمام ارتشهای دنیا و مجموعه های نظامی و انتظامی کلاسیک وغیر کلاسیک طاعت از فرماندهی بعنوان یک اصل مسلم، پذیرفته شده است، زیرا هدایت نیروها، کنترل آنها، سرعت عمل، جلوگیری از فریب دشمن، بدست گرفتن ابتکار عمل ممکن نیست مرگ با اطاعت از دستورات فرماندهی، در یک کلام پیروزی وشکست وابسته به اطاعت و سرپیچی نیرو از فرماندهان است.
در یک بررسی اجمالی از تاریخ جنگها و ارزیابی علل پیروزی و یا شکست آنها، به خصوص با نگاهی گذرا به جنگهای صدر اسلام، بخوبی میتوان دریافت که اطاعت از فرماندهی، چه نقش مهمی در پیروزیها داشته است. یک نمونه واضح تاریخی،جنگ احد است که علیرغم ضربه کاری لشکر اسلام به لشکر کفر وعزیمت آنها، بعلت غفلت و سرپیچی تعدادی نیرو از دستورفرماندهی، ورق برگشت وباعث غلبه لشکر فراری مشرکین برلشکر اسلام، و وارد آمدن خسارتهای بزرگ جانی و مالی بر مسلمین شد. با توجه به اهمیت موضوع اطاعت از فرمانده در نظام اسلامی لازم و ضروری است، به ویژه در میدان جنگ و مبارزه، که کوچکترین سستی و اهمال، بزرگترین زیانها وخسارات را به بار خواهدآورد.
وقتی فرمانده، متعهد، کاردان و لایق باشد هر فرمانی صادر کند و هر برنامه ای بریزد، مطابق دستور اسلام بوده، برای مصالح سپاه است. نافرمانی، تخلف و سرپیچی از او خیانت بزرگ وغیر قابل گذشت است.
امام خمینی ( ره ) در این باره می فرماید:
‹‹ اطاعت از فرماندهان لازم است وتخلف از آن جرم ››
در جای دیگر میفرمایند:
‹‹ تبعیت ازفرمانده کل سپاه و از فرماندهان دیگر به حسب سلسله مراتب و مقررات سپاه درجمهوری اسلامی ایرا ن یک وظیفه شرعی الهی است که تخلف از آن، علاوه بر تعقیب قانونی، مسئولیت شرعی دارد.
علی (ع) د رنامه ای که به سران لشگرش زیاد بن نصر و شریح بن هانی می نویسد و مالک اشتر را بعنوان فرمانده معرفی می کند، می فرماید:
و قد امرت علیکما و علی من فی حیزکما مالک ابن الحارث الاشتر ه فاسمعاله و اطیعا. واجعلاه درعا ومجنا.
ترجمه:
‹‹ مالک ابن حارث اشتر را بر شما و بر آنان که زیر فرمان شما هستند، امیر ساختم گوش به فرمانش دهید و مطیع اوباشید او را زره و سپر خویش قرار دهید ››.
( شرح این کلام درقسمت خصوصیات فرمانده ذکر شد )
رعایت نظم، انضباط و سلسله مراتب که مصداق بارز اطاعت از فرماندهی است، از چنان اهمیتی برخوردار است که علی (ع) در وصیتش به امام حسن و امام حسین علیهم السلام می فرماید:
اوصیکما و جمیع ولدی واهلی ومن بلغه کتابی بتقو الله، و نظم امرکم.
شرح:
نظم، به کارها رونق وسرعت می دهد و هرج و مرج باعث کندی د رکارها وعامل سستی دراراده و تصمیم ها است. بی نظمی درمساله نظامی فاجعه آفرین بوده وپیامدهای خطرناکی را به دنبال خواهد داشت.
پیامد نافرمانی از فرمانده
بیشتر شکست ها با نرسیدن به اهداف عملیاتی و پیروزی در اثر عدم فرمانبرداری صحیح و یا سر پیچی از دستور فرمانده است. شواهد بسیار و نمونه های زیادی از جنگهایی که در جهان صورت گرفته، سراغ داریم. در تاریخ اسلام هم نمونه های متعددی وجود دارد که در اثر عدم اطاعت از فرمانده، پیامدهای زیان بخش و جبران ناپذیری برای مسلمین بهمراه داشته است.
عمده ترین مشکل حضرت علی (ع) در دوران خلافتش این بود که سپاهیانش در جهاد کوتاهی و تعلل می ورزیدند، و از دستورات حضرت اطاعت نمی کردند. حتی در حین جنگ و بحبوحه عملیات رای و نظر خودر ا بر دستور امام ترجیح می دادند، در نتیجه دچار تفرقه و تشتت شده و، به چند گروه تقسیم می شدند. این سرپیچی ها از فرمان امام، اصلی ترین عامل موفقیت معاویه دربرقراری سلطنت و تسلط بنی امیه بر جامعه اسلامی بود.با وجودیکه در صفین سپاهیان امام به یک قدمی پیروزی رسیده بودند، اما ( فریب حیله عمرو عاص راخورده ) از اطاعت امام سرپیچی کرده و در مقابل او ایستادند، و پیروزی حتمی ازبین رفت.
شکوه های علی ( ع ) از نافرمانی اصحابش
علی (ع ) شکوه ها از رفاه طلبی و تن پروری اصحابش دارد و آنها را بدلیل عدم اطاعت از دستوراتش مورد شماتت و سرزنش قرار می دهد. در نهج البلاغه فرازهایی از سخنان مولا علی (ع) هست که حاکی از شدت تاثر، غم و اندوه ایشان می باشد. تاریخ پر است از تن پروری افرادی از اصحاب علی ( ع ) که از شرف و ناموس خود دفاع نکرده و برای احقاق حق خود سلاح به دست نگرفتند و باخمودگی و سستی، از انجام وظیفه دینی و غیرتی خود باز ماندند.
سخن کوتاه می کنیم و به شکوه ها و درد دلهای مولاگوش دهیم، باشد که امت اسلامی این تجربه تلخ را تکرار نکند.
حضرت علی (ع) در اواخر عمر شریفش خطابه ای در مذمت و توبیخ اصحابش فرمودند که بخشی آن عبارت است از:
و اذا امرتکم بالسیر الیهم فی الشتاء قلتم هذه صباره القر امهلنا تنسلخ عناالبرد، کل هذا فرارا منالحر و القر فاذا کنتم من الحر و القر تفرون فانتم والله من السیف افر.
ترجمه:
‹‹ هنگامیکه در تابستان شما را برای حرکت به سوی دشمن دستور دادم، گفتید، اکنون شدت گرما است، به ما مهلت بده تا گرمای هوا رو به کاهش گذارد و زمانیکه به شمافرمان حرکت به سوی دشمن در زمستان صادر کردم، گفتید، اکنون سرمای شدید زمستان است به ما مهلت بده تا سرما بگذرد، تمام اینها از سرما وگرما است، پس شما که از سرما و گرما فرار می کنید بخدا سوگند ازشمشیر گریزانترید.
شرح:
1- علل بهانه گیری مردم برای عدم حضور درجبهه ممکن است یکی از عوامل ذیل باشد.
الف ) عادت به زندگی آسوده و بی دردسر.
ب ) نفاق وعدم ایمان راستین به مکتب الهی.
ج ) تردید و عدم ایمان مردم به مشروعیت جهاد در اثر نیزنگهای معاویه
علت هر کدام باشد، بهانه تمام شدنی نیست، زیرا جنگ پر است از سختی ها و نابسامانیها، و شرایط برای بهانه جوئی آماده می باشد.
2- این بهانه گیری و اشکال تراشی ها موجب تضعیف رهبر شده و امکان تصمیم گیری قاطع از او سلب می شود. درنتیجه برنامه ها و سیاستهای او ناکام مانده و دشمن جری می شود، و باقدرت بیشتر ی به توطئه کردن می پردازد.
3- بهانه جوئی و مهلت خواستن عافیت طلبان ومنافقان درحقیقت به خاطر این است که فرصت بیشتری پیدا کنند تا مانع هرنوع اقدام جدی شوند و راهها ی تازه ای برای ممانعت از تصمیم قاطع رهبری بیابند.دراین فرصت با جو سازی، ایجاد شایعه، فریب افراد و…. لطمات جبران ناپذیری در راه سازماندهی نیروها و اقدامات اساسی رهبر بوجو د بیاورند.
مجازات ترک بیعت:
بعد از واقعه تاسف بار حکمین یکی از لشکریان باحالت تحیر از امام پرسید، که اول ما را از قضاوت حکمین نهی کردی و بعد پذیرفتی کدام به نفع ما بود؟ امام فرمود:
هذا جزاء من ترک العقده !! اما و الله لوانی حین امرتکم بما امرتکم به حملتکم علی المکروهالذی یجعل الله فیه خیرا: فان استقمتم هدیتکم، و ان اعو ججتم قومتکم، و ان ابتم تدار کتکم، لکانت الوثقی.
ترجمه:
‹‹ این جزای کسی است که بیعت را ترک کند ! و پیمان را بشکند ! به خدا سوگند هنگامی که شما را دستور به جهاد دادم شما را وادار به کار کردم که خوشایندتان نبود، ولی خداوند خیرتان رادر آن قرارداده بود، اگر شما در برابر این دستو رتسلیم شده بودید به هنگامی که در مسیر حق گام بر می داشتید، رهبرتان بودم، و اگر منحرف می شدید شما را به راه باز می گردانیدم و اگر خود داری می کردید کسانی رابه جای شما می گماردم، و به هر حال برای من اطمینان بخش بود.››
درد دلهای حضرت
هنگامی که نعمان بن بشیربه امر معاویه با دو هزا ر نفر به نزدیکی کوفه رسید، امام مردم را دعوت کرد تا با آنها مقابله کنند. چون مردم اهمال نمودند، حضرت روسای ایشان را دعوت کرده امر به رفتن نمود. قریب سیصد نفر گرد آمد بقیه خودداری کردند. پس آ ن بزرگوار غمگین برخاسته فرمود:
منیت بمن لا یطیع اذا امرت، و لا یجیب اذا دعوت، لا ابا لکم ما تنتظرون بنصرکم ربکم؟ اما دین یجمعکم، ولا حمیه تحمشکم؟ اقوم فیکم مستصرخا " و انادیکم متغوثا، فلاتسمعون لی قولا، و لا تطیعون لی امرا، حتی تکشف الامور عن عواقب المساء ه….
‹‹ گرفتار کسانی شده ام که از من فرمان نمی برند و به دعوتهای من پاسخ نمی گویند.
ای بی پدران ! برای یاری دادن به پروردگار خود منتظر چه هستید؟ آیا دین ندارید تا شما را فراهم آورد؟ و حمیتی تا شما را بر دشمن بر انگیزد؟ درمیان شما بپا میخیزم و فریاد زنان، یاری می جویم، اما نه سخن مرا می شنوید و نه فرمانم را اطاعت می کنید تا جائی که کارها عواقب شوم خود را نشان دهند. پس به همدستی شما نه حقی گرفته می شود و نه آرمانی تبلیغ می گردد. شما را به یاری برادرانتان فرا خواندم اما چون شتران، ناله در گلو می غلتانید و چون اشتران خسته و نزار از رفتن فرو می مانید. پس از میان شما تنها سپاهی اندک، لرزان و ناتوان، به یاری من آمد، آن سان که گویی با چشمان نگران خود به سوی مرگ رانده می شدند.››
درجای دیگر می فرماید.
اف لکم لقد سئمت عتابکم ! ارضیتم بالحیاه الدنیا من الاخره عوضا؟ وبالذل منالعز خلفا؟ اذا دعوتکم الی جهد عدوکم دارت اعینکم کانکم من الموت فی غمره، و من الذهول فی سکره، یرتج علیکم حوای فتعمهون، فکان قلوبکم مالوسه، فانتم لا تعقلون، ما انتم لی بثقه سجیس اللیالی، و ما انتم برکن یمال بکم، و لا زوافر عز یفتقر الیکم.
ترجمه:
نفرین بر شما !
از سرزنش شما به ستوه آمده ام !
آیا به جای آخرت به حیات دنیا خشنودید؟( پس چرا از جهاد می گریزید؟) و آیا سرافکندگی را بر سرافرازی برتری می دهید؟
هر گاه شما را به جهاد با دشمنان تان فرا می خوانم چشمانتان چنان به دوران می افتد که گویی د ر واپسین دم زندگی و سکرات مرگ دست و پا می زنید. زبانتان بند می آید.
گویی بر دلهایتان پرده جنون کشیده اند و خرد خود را باخته اید.
نه ! هیچ گاه به شما اعتماد نخواهم کرد و بر ستون نا استوارتان تکیه نخواهم زد و به یاری ننگ آلود شما نیازی نخواهم داشت.
چون شترانی هستید بی ساربان. از طرفی گرد آئید و از طرف دیگر پراکنده می شوید.
به جاودانگی خدا سوگند ! که برای آتش جنگ هیزم بسیار زود سوزی هستید !
دشمن در کار تدبیر جنگ است و شما غافلید !
از قلمرو شما کاسته می شود و شما به خشم نمی آئید.
دشمن خواب را از یاد برده و شما در غفلت و بی خبری سرگردانید.
به خدا سوگند، فرو گذاشتن یکدیگر به شکست می انجامد.
به خدا سوگند، چنین می پندارم هرگاه آتش جنگ زبانه کشد و بازار مرگ گرم شود از پسر ابوطالب چنان جدا خواهم شد که سر از تن ( که اتصال آنها با یکدیگر ممکن نیست )
به خدا سوگند هر آنکه دست دشمن را باز گذارد و روا دارد که گوشت تنش را بخورد و استخوانش را در هم بشکند و پوستش را بر کند، درمانده ای بس ناتوان است ودر سینه اش قلبی ضعیف می تپد. تو اگر خواهی چنین، باش، اما من به خدا سوگند، به دشمن مجال نمی دهم و به تیغ ‹‹ مشرفی › چنان ضربتی به او می زنم که کاسه سرش به پرواز در آید و دست و پایش متلاشی شود. و پایان کار به مشیت پروردگار است.
اندوه حضرت از تفرقه و تشتت یاران:
فیا عجبا – والله یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هوالاء القوم علی باطلهم و تفرقکم هتن حقکم، فقبحا" لکم و ترحا " حین صرتم غرضا یرمی: یغار علیکم ولا یتغیرون، و تغرون ولا تغرون، و یعصی الله و ترضون !
ترجمه:
‹‹ شگفت ! شگفت! به خدا سوگند این حقیقت قلب ( انسان ) را می میراند، و غم و اندوه می آفریند، که آنها درمسیر باطل خود این چنین متحدند، و شما در راه حق این چنین پراکنده و متفرق؟!!
روی شما زشت باد، و همواره غم و غصه قرین تان باد که شما هدف حملات دشمن قرار گرفته اید، پی در پی به شما حمله می کنند و شما به حمله متقابل دست نمی زنید، با شما می جنگند، و شما نمی جگید، این گونه معصیت خدا می شود، و شما به آن رضایت می دهید.››
غم و درد حضرت از بی حمیتی اصحاب:
یا اشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال، و عقول ربات الحجال، لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم معرفه و الله جرت ندما، و اعقبت سدما، قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قیحا، و شحنتم صدری غیظا و جر عتمونی نغب التهمام انفاسا "و افسدتم علی رایی بالعصیان و الخذلان حتی قالت قریش: ان ابن ابی طالب رجل شجاع و لکن لا علم له بالحرب. لله ابوهم ! و هل احد منهم اشد لها مراسا، و اقدم فیها مقاما منی؟ لقدنهضت فیها و ما بلغت الشرین، و ها انا ذاقد ذرفت علی الستین، و لکن لا رای لمن لا یطاع !
ترجمه:
‹‹ ای کسانی که به مردان می مانید و لی نامردید ! ای کودک صفتان بی خرد ! و ای عروسان حجله نشین ! چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمی دیدم و نمی شناختم، همان شناختی که سرانجام مرا این چنین ملول و ناراحت ساخت، خدا شما را بکشد که این قدر خون به دل من کردید، و سینه مرا مملو از خشم ساختید، و کاسه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید، با سرپیچی و نافرمانی، نقشه ها و طرحهای مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش گفتند پسر ابوطالب مرد شجاعی است، ولی از فنون جنگ آگاه نیست ! و خدا خیرشان دهد، آیا هیچیک از آنها ازمن باسابقه تر و پیشگام تر در این میدانها بوده است؟ من آنروز، گام در میدان نبرد گذاشتم که هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم، و هم اکنون از شصت گذشته ام، ولی آن کس که فرمانش را اجرا نمی کنند، طرح و نقشه ندارد.››
اندوه حضرت از عدم اطاعت یارانش
هنگامیکه اخبار پی در پی از تسلط یاران معاویه بر شهرها می رسید و لشکریان امام از رفتن به جهاد کوتاهی می کردند و به دعوتهای امام جواب رد می دادند.
امام در نکوهش یارانش فرمود:
‹‹و انی والله الاظن آن هوالاء القوم سیدلون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم، و بمعصیتکم امامکم فی الحق و طاعتهم امامهم فی الباطل ؛ و بادائهم الامانه الی صاحبهم و خیانتکم، و بصلاحهم فی بلادهم و فسادکم ››.
ترجمه:
‹‹ و سوگند بخدا می دانستم، اینها به زودی بر شما مسلط خواهند شد، زیرا آنان در یاری از باطلشان متحدند و شما در راه حق متفرقید شما به نافرمانی از پیشوای خود در مسیر حق برخاسته اید، ولی آنها در باطل خود از پیشوای خویش اطاعت می کنند، آنها نسبت به رهبر خود، ادای امانت می کنند وشما خیانت، آنها در شهر خود به اصلاح مشغولند وشما به فساد.››
شرح:
امام (ع) در این خطبه با در نظر گرفتن عوامل قوام و موفقیت یک جامعه، پیروزی دشمن خود را پیش بینی می کنند:
1- آنان در مسیر باطل خود اجتماع و سازمان دارند، در صورتی که شما با اینکه برحقید و دارای هدف و منطق متقن می باشید، پراکنده و گسیخته از یکدیگر هستید.
2- آنان از پیشوای باطل و ناحق خود پیروی و اطاعت می کنند و با این اطاعت امکان اعمال مدیریت قوی و تشکیلاتی برای او فراهم می آورند. در حالی که شما پیشوای خود را با اینکه به حق است و دارای منطقی قوی است نافرمانی نموده واز مدیریت او تمرد می نمائید.
3- آنان در برابر رهبر خود متعهدند ولی شما در برابر پیشوایتان که انسان وارسته است و هدفش احقاق حق و برقراری احکام الهی است، پیمان شکنی می کنید.
4- آنان با آن اعتقادات ناشایست و هدف غیر الهی وبا آن پیشوای منحرف، به اصلاح و آبادی شهرها و محیط زندگی می پردازند، و با تلاش و پشتکار سازندگی انجام می دهند و شما با آن هدف عالی وبا این پیشوای حق و حق پرست، دست به فساد و ویرانگری شهر و محیط زندگی تان زده و پیوسته به کارشکنی واخلال گری مشغولید.
پیش بینی پیروزی شامیان بخاطر فرمانبری:
در جائی دیگر امام ضمن پیش بینی غلبه لشکریان باطل بر کوفیان اذعان می دارند این پیروزی بخاطر این نیست که آنها بر حقند، بلکه به این جهت است که آنها در راه باطلشان مطیع و فرمانبر فرمانده شان هستند.
اما والذی نفسی بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم لیس لانهم اولی بالحق منکم، و لکن لا سزاعهم الی باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقی.
ترجمه:
آگاه باشید، سوگند به خدایی که جانم در دست او است که اینها ( معاویه و لشکریانش ) سر انجام بر شما پیروز خواهند شد. اما نه اینکه آنها برحقند، بلکه برای آنکه آنها در راه باطلی که زمامدارشان می رود، سریع وپرتلاش هستند. در حالی که شما در برابر حق و من، کند و تنبل هستید.
ایها الشاهده ابدانهم، الغائبه عنهم عقو لهم، المختلفه اهواوهم، المبتلی بهم امراوهم، صاحبکم یطیع الله و انتم تعصونه، و صاحب اهل الشام یعصی الله و هم یطیعونه.
ترجمه:
ای مردمانی که بدنهایتا ن شاهدند و عقلتان از صحنه غائب وخواسته ها و هواهای مختلف از خود نشان می دهید. فرماندها ن به این روش ناپسندتان مبتلا شده اند، پیشوای شما خدا را اطاعت می کند و شما او را نافرمانی می کنید. پیشوای مردم شام، خدا را نافرمانی می کند و مردمش اورا پیروی می نمایند.
تفسیر کلام امام (ع) این است که:
1- حضور موثر و حرکت زا در یک جامعه زمانی است که افراد آن جامعه علاوه بر حضور فیزیکی از نظر بینشها وآرمانها، متحد بوده ودلها و قلبهای آنها با هم باشد و الا اگر جمعی بدور هم باشند، بدون اینکه اتحادی در روح و فکر و بینش آنها باشد، چنین اجتماعی مصنوعی، ظاهری و سطحی است. مانند جمع شدن مشتی گوشت و استخوان است در یک محل، چنین اجتماعی نمی تواند بالنده باشد و انسجام خود را حفظ نماید و با همکاری، هماهنگی ووحدت شایسته به نتایج ارزشمندی در مسیر رشد وتعالی برسد.امام (ع) تصریح دارند که امت واحده اسلامی در صورتی موفق می شود که دلها وعقلهایشان با هم یکی واز هوسرانی و پراکندگی خودداری نمایند.
2- اطاعت خدا عالیترین عامل وحدت وانسجام امت اسلامی است. باتمسک به این اصل می توان تمام تنشها، اختلاف سلیقه ها، جاه طلبی و هوسرانی درجامعه کنترل و امکانات، استعدادها رادر مسیر صحیح هدایت و امنیت وعدالت وقسط و رفاه را در جامعه برقرار نمود.این چیزی است که به کرات در قرآن کریم و معارف اسلامی آمده است. حتی خداوند متعال از اهل کتاب دعوت به وحدت وهمبستگی می کند و اعتقاد بخدای یگانه را محور این اتحاد و یگانگی می داند.منظور حضرت (ع) از سخن: ‹‹ پیشوای شما خدا را اطاعت می کند و شما او را نافرمانی می کنید ›› درحقیقت دعوت آنها است به اتحاد، یگانگی و برگشت به اطاعت خدا.
3- مردم شام واصحاب معاویه علیرغم موضع باطلشان، و علیرغم ستم و بستن راه خدا، و با وجود اینکه شخص معاویه از سابقه خانوادگی خوبی برخوردار نیست ودرمقابل خلیفه مسلمین طاغی شده، و خدا را نافرمانی می کند، به خاطر تلاش و عملکرد فعالانه و پشتکارشان و اطاعتی که از معاویه می کنند بر مردم کوفه پیروز می شوند.
لو ددت و الله ان معاویهصارفنی بکم صرف الدینار بالدرهم، فاخذ منی عشره منکم و اعطائی رجلا " منهم.
ترجمه:
دوست داشتم که معاویه با من چون مبادله درهم و دینار، ده تن از شما را می پذیرفت ویک تن از مردان شام را به من می داد.
مبادله انسا ن به انسان همانند مبادله درهم به دینار بیانگر این واقعیت تلخ است که امام با چه کسانی زندگی می کرده و اینکه چه یارانی داشته وچه سختی ها ودرهایی که متحمل نشده است.بیان امام نشانگر این است که اگر فردی دوگانگی اعتقاد وعمل در او پدید آید، چقدر ضعیف و بی خاصیت می شود. چنین انسان منافی، در کارائی کمتر از آن انسانی است که ازاعتقاد وبینش تهی است ولی گوش به فرمان می دهد واطاعت می کند. اگر این انسانها بجای اطاعت وخدمت به معاویه درخدمت رهبری الهی بودند مطمئنا " کارهای عظیم و ارزشمندی انجام می دادند و همانند عمار، مالک اشتر، ابوذر برای جامعه مفید واقع میشدند.
یا اهل الکوفه، منیت منکم بثلاث واثنتین: ضم ذوو اسماع، و بکم ذوو کلام، و غمی ذوو ابصار: لااحرار صدق عند اللقاء ولا اخوان ثقه عند البلاء.
ترجمه:
ای مردم کوفه من درمورد شما به سه و دو خصلت ناپسند مبتلا شده ام، کرانی دارای گوش ولالانی زباندار و نابینایانی چشمدار، نه آزاد مردانی صداقت پیشه اید و نه برادرانی قابل اطمینانی به هنگام سختی وگرفتاری.
کلمات حضرت دلالت بر نفاق مردم کوفه و عدم ایمان راسخ آنها به حقانیت علی (ع) دارد. زیراخصلت های پنج گانه که حضرت به آنها نسبت می دهد، از اهم مظاهر نفاق است و از دوگانگی اعتقاد و عمل می آید. گوش داشتن ولی در عمل کر بودن، چشم داشتن ولی از دیدن ستمها کور ماندن، زبان داشتن ولی در برابر تبهکاران و ستمکاران لال شدن، درمبارزات حضور اشتن ولی ناجوانمردانه بر خورد کردن و داعیه برادری داشتن ودر سختی تنها گذاشتن از خصلتهای انسان منافق است.
تربت ایدیکم یا اشباه الابل غاب عنها رعاتها، کلما جمعت من جانب تفرقت من جانب اخر، والله لکانی بکم فیها اخال ان لو حمس الوغی، و حمی الضراب، قدا نفرجتم عن ابن ابیطالب انفراج المراه عن قبلها.
ترجمه:
دستهایتان بخاک آغشته باد. ای مردم شترگونه که وقتی ساربانشان ناپدیدمی گردد و از هر سوئی جمعشان کنی از سوی دیگر پراکنده می گردند. سوگند بخدا شما را چنان می بینم که اگر جنگ اوج بگیرد و آتش و حرارت پیکار زبانه بکشد از گرد فرزند ابوطالب گشوده وپراکنده می شوید آنگونه که زنان موقع فارغ شدن از جلو باز می شوند.
پر واضح است که چنین مردم منافق، سست ایمان و بهانه جو، در شرائط سخت ونامناسب از رهبرشان حمایت و پشتیبانی نمی کنند و همانند شتران بی ساربان و گله بی چوپان به هر طرف پراکنده شده وفرار می کنند.
و انی لعلی بینه من ربی، و منهاج من نبیی، و انی لعلی الطریق الواضح القطعه، لقطا"
ترجمه "
من البته بر پایه بینات ودلائل محکم که از خدایم دارم وبر راه راست و هموار از جانب پروردگارم استوارم و به حقیقت من بر خطی روشن و آشکارم که برای توضیح و تبیین آن آماده ام و آنچنان توضیح می دهم که بر کسی مبهم و ناشناخته نماند.
دراین قسمت کلام حضرت اذعان به حقانیت خود ودرستی راهی که انتخاب کرده می نماید و اظهار می دارند حاضر به تبیین راه وخط خود بوده وآماده بیان استدلال محکم بر مسیر الهی خود است.
بهانه جوئی برای عدم اطاعت امام
زمانیکه حضرت می خواست برای کمک به لشکری که برای دفع تجاوز شامیان فرستاده بود نیروئی جذب کند، مردم را گرد آورده و به جهاد ترغیب نمود آنان زمانی دراز خاموش مانده، چیزی نگفتند.
پس امام فرمود: شما را چه شده آیا گنگ و لال گشته اید که سخن نمی گوئید؟
گروهی از آنان گفتند،‹‹ یا امیر المومنین اگر تو بروی ما با تو خواهیم آمد ››.
پس امام (ع) طی خطابها ی به این بهانه جوئی پاسخ داده، فرمودند:
‹‹ چه شده شما را که بطریق حق ارشاد نگشته و به راه راست هدایت نشده اید، آیا در چنین موقعی سزاوار است که من ( برای جنگ از شهر ) بیرون روم،›› دراین وقت به جنگ می رود سرداری از دلاوران شما که من اورا پسندیدم واز کسانیکه قوی ودانا باشند، و برای من سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت المال وجمع آوری خراج زمین ( مالیات و غلات ) و حکومت میان مسلمانان ورسیدگی بحقوق ارباب رجوع را رها کرده با لشکری بیرون رفته از لشکری که پی فرستاده ام، پیروی نمایم جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی ( خلاصه مضطرب ونگران باشم ) و من قطب و میخ آسیا، هستم که آسیا به اطراف من دور می زند ( انتظام امور آسایش مردم و آراستگی لشکر در کارزار به بودن من در اینجاست ) و من درجای خود، هستم، پس اگر جدا شوم مدار آسیا به هم خورده، سنگ زیرین آسیا مضطرب گردد ‹‹ اگر نباشم رشته امور گسیخته می شود ››.
پیشنهاد مردم کوفه در مورد لزوم همراهی امام در سپاه، در حقیقت بهانه جویی آنان بود برای عدم تبعیت از فرمان امام وعدم شرکت در جهاد، زیرا عقلا" و شرعا" نمی توان برای این درخواست دلیل موجهی یافت. وقتی رهبری که هدایت جامعه به عهده او است تشخیص می دهد که برای دفع تجاوز عده خاصی در جبهه حضور یابند مردم ملزم به تبعیت از او هستند، والا اگر هر کس پیشنهادی و درخواستی داشته باشد ورهبر را ملزم و به اجابت آن بداند، رشته کار از دست امام خارج شده وجامعه به هرج و مرج کشیده می شود. این امام و رهبر است که وظائف رامشخص و بر اساس صلاحیتها توانائیها به هر کس مسئولیتی می سپارد. نه اینکه افراد برای رهبر وظیفه معین نمایند.
آرزوی مرگ
در قسمت پایانی این مبحث گوشه ای دیگر از دردمندی بی نهایت امام (ع)از مردم و اصحابش را ذکر می کنیم. امام (ع) شکوه آمیز ودردمندانه یاران بی وفایش را مورد خطاب و شماتت قرار میدهد و از عدم تبعیت آنها که منجر به تفرقه، تشتت و عدم پیروزی شده، بشدت گله مند است و درنهایت آرزوی مرگ می کند:
خدا را سپاس می گذارم بر امری که واجب و لازم نمود، بر فعلی که مقدر فرموده و بر آزمایش نمودن من به شما، ای گروهی که هر زمان فرمان دادم، پیروی نکردید، ودعوت مرا نپذیرفتید، و اگر از جنگ با دشمن شما را مهلت دهم به سخنان بیهوده می پردازید، و گر جنگی پیش آید، ضعف و سستی نشان میدهید، و مردمی را که نزد پیشوا اجتماع می کنند، طعنه زده سرزنش می کنید و اگر ناچار بسختی گرفتار شوید بقهقری بر میگردید. دشمن شما بی پدر ( و مربی ) باشد ( نه شما ) منتظر چه هستید در( تاخیر ) یاری کردن و سعی و کوشش بر گرفتن حقتان؟ مرگ باخواری برای شماست. سوگند به خدا اگر اجل من برسد والبته خواهدرسید. بین من و شما جدائی می افکند درحالی که از بودن با شما بیزار و تنها مانده ام. اجر شما با خداست !! آیا دینی نیست که شما را گرد آورد و غیرتی نیست که شما را آماده سازد؟ آیا شگفت نیست که معاویه ستمگران فرو مایه را می خواهد و آنها از او پیروی میکنند، بدون اینکه ایشان را کمک و بخششی کند و من شما را در حالیکه بازمانده اهل اسلام وباقیمانده مردم مسلمانید با کمک و بخشش باندازه سهم هر یک دعوت می نماید وشما از دور من پراکنده شده مخالفت می کنید. رضایتی از امر و فرمان من ندارید تا از آن خشنود گردید، و نه خشم ورنجشی تا بر آن اجتماع نمائید. و برای من شیرین ترین چیزی که میل دارم ملاقات کنم، مرگ است. ››
شکایت بدر گاه الهی:
باسرپیچی های مکرر اصحابش از جنگ با معاویه، علی (ع) با قلبی آکنده از درد به درگاه حضرت حق شکوه نموده می فرماید:
اللهم ایها عبد من عبادک سمع مقالتنا العادله غیر الجائره، و المصلحه غیر المفسده فی الدین و الدنیا، فابی بعد سمعه لها الا النکوص عن نصرتک، و الابطاء عن اعزاز دینک، فانا تستشهد علیه.
ترجمه:
بار پروردگارا، هر کدام از بندگانت که سخن عادلانه و اصلاح کننده و بدون مفسده ما را در دین و دنیا بشنود، ولی پس از شنیدن از یاری دین تو سر باز زند و پشت کند ما تو را بر ضد او به شهاد ت می طلبیم.
حقوق متقابل فرمانده و فرمانبر در جنگ
الف – علی (ع) طی نامه ای به فرماندهان سپاهش لشگرهایش و مرزبانانش، حق آنان را بر خود وحق خویش را بر آنها بیان کرده و آنها را به دادگری امر فرموده است:
فن حقا علی الوالی آن لایغیره علی رعیته فضل ناله، و لا طول خص به، و ان یزیده ما قم الله له من نعمه دنوا من عباده، و عطفا علی ء اءخوانه.
ترجمه:
حقی که بر زمامدار انجام آن لازم است، این است که فضل و برتری که به اورسیده، و مقام خاصی که به اوداده شده است، نباید او را نسبت به رعیت و زیر دست دگرگون کند.
و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته، باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک، و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد.
شرح:
1- یکی ازمعایب بزرگ واز آثارخود خواهی این است که تا انسان امتیازی و لو کوچک و موفقیتی هر چند ناچیز بدست آورد، دستخوش غرور ونخوت شده و خویشتن را برتر از دیگران بحساب آورد.
حضرت، حق مردم بر زمامدار را این می داند که با بدست آوردن جاه و جلال و کسب مقام، تغییری درحال او بوجود نیاید، و آثار آزار دهنده غرور و احساس تفوق و برتری که احتمالا" دراو بوجود آمده رعیت را نیازارد.
2- اگر کسی از روی واقع بینی در احوال خود تامل کند و نواقص خود را ببیند خود خواهی او درهم شکسته می شود ووقتی به منشاء نعمت نگاه می کند، خدا را می بیند،لذا با رئوفت ومهربانی با افراد جامعه و برادرانش رفتار خواهد کرد.
ب – حقوق فرمانده بر فرمانبر.
الاو ان لکم عندی ان لا احتجز دونکم سرا الافی حرب ولا اطوی دونکم امرا الا فی حکم، و لا اوخز لکم حقا عن محله، و لا اقف به دون مقطعه، و ان تکونوا عندی فی الحق سواء فاذا فعلت ذلک وجبت لله علیکم النعمه.
ترجمه:
‹‹ آگاه باشید، حق شما بر من این است که: ›› جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شماپنها ن نسازم. و در اموری که پیش می آید، جز حکم الهی، کاری بدون مشورت شما انجام ندهم. هیچ حقی از شما را به تاخیر نیندازم، بلکه آن را در وقت سر رسید آن پرداخت کنم و همه شما در پیشگاه من مساوی باشید. پس هر گاه رفتار من با شما چنین شد بر خداست که نعمت را بر شما تمام کند.››
شرح:
1- صداقت، یکرنگی، عدم پنها ن کاری از اموری است که اعتماد و اطمینان افراد را به رهبر افزون کرده واعتبار و ارزش اورا افزایش می دهد، لذا حضرت صداقت فرمانده را از جمله حق زیر دستان و رهبر می داند، مگر در یک جا، و آن مسئله امنیت جامعه وخود افراد آن است. زیرا اگر براستی و صداقت همه چیز گفته شود جه بسا موجب فاجعه ولطمات جانی ومالی زیادی شود. از طرفی دشمن هم متوجه اسرار حیاتی مسلمین شده بخوبی از آن استفاده کرده و ضربه می زند.همچنین ممکن است آگاهی ا از اسرار پشت پرده نظامی، موجب تضعینف روحیه مسلمین شده وزمینه شکست فراهم شود.
2- مشورت در امور، جزء فرهنگ غنی اسلامی است که همه پیشوایان ومعصومین (ع) با اینکه خودعقل کل بودند وذاتا" نیازی به نظر خواهی از غیر نداشتند ولی بایاران واصحاب خود بخاطر بار ارزشمندی که درمشورت است، همواره مشورت کرده واحترام خاصی به آراء آنها قائل می شدند. حضرت علی (ع) این ارزش اسلامی را مطرح و تاکید می کند جز در حکم خدا که اصولا" نمی تواند موضوع مشورت باشد، حاکم اسلامی می تواند در بقیه امور اصحابش را مورد مشاوره قرار دهد.
3- رعایت عدالت، مساوات و پرداخت حق هر ذی حقی هدف وغایت حکومت اسلامی است که دررا ه تحقق آن، خود مولاعلی (ع) حاضر به قبول حکومت شده ودر طول تاریخ شهدای زیاد ی در این مسیر فدا شده اند.
4- ولی علیکم الطاعه، و ان لانتکصوا عن دعوه و لاتفرطوا فی صلاح، و ان تخوضو الغمرات الی الحق فان انتم لمتستقیموا لی علی ذلک لم یکن احداهون علی ممن اعوج منکم، ثم اعظم له العقوبه، و لا یجدعندی فیها رخصه، فخدوا هذا من امرائکم واعطوهم من انفسکم ما یصلح الله به امرکم والسلام.
ترجمه:
‹‹ آنگاه که این وظایف را انجام دادم، و نعمت خداوند بر شما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گردید، موظفید که: ›› از فرمان من سرپیچی نکنید. در کارهایی که انجام آنها به صلاح ومصلحت است، سستی و تفریط روا مدارید. و در دریاهای شدائد و مشکلات به خاطر حق فرو روید و تحمل کنید. اگر این وظایف را نسبت به من انجام ندهید، آن کس که راه کج برود از همه نزد من خوارتر است پس او را به سختی کیفر می کنم، و هیچ راه فراری نزد من نخواهد داشت، این فرمان را از امراء خود بپذیریذ وآمادگی خودرا، در راه اصلاح امورتان دراختیار او بگذارید.
شرح:
حضرت به چند وظیفه اساسی جامعه در قبال رهبر تاکید دارند:
الف ) اطاعت از رهبر:
اطاعت از رهبر و فرماندهان از مسائل مهم سرنوشت ساز است که بدون آن پیروزی میسر نیست و عدم مراعات آن فاجعه آفرین است.
ب ) اعتدال و هماهنگی:
اعتدال وهماهنگی جمیع قوای نظامی و دوری از سستی و تفریط، از مسائل حیاتی بوده وموفقیت هر کار رزمی و روهی به آن بستگی دارد. لذا ازجمله حق رهبر بر جامعه، این است که تابع دستورات او باشند وازخود رائی بپرهیزند.
ج ) عدم خیانت:
فرار از جنگ، سهل انگاری، خیانت، کج روی، افراط و تفریط و عدم اطاعت از رهبری از گناهان برزگ است و موجب مسئولیت و تعقیب دراین دنیا و عذاب در آخرت است.

خطبه های نهج البلاغه
طرق الوقایه من الفتن
ایها الناس، شقوا امواج الفتن بسفن النجاه، و عرجوا عن طریق المنافره، و ضعوا تیجان المفاخره. افلح من نهض بجناح، او استسلم فاراح. هذا ماء آجن، و لقمه یغص بها آکلها . و مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه.
حکمه السکوت
فان اقل یقولوا : حرص علی الملک، و ان اسکت یقولوا : جزع من الموت ! هیهات بعد اللتیا والتی ! والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه، بل اندمجت علی مکنون علم لو بحت به لا ضطربتم اضطراب الارشیه فی الطوی البعیده !
راه های پرهیز از فتنه ها
ای مردم، امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنید، و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید، و تاج های فخر و برتری جویی را بر زمین نهید، رستگار شد آن کس که با یاران به پا خاست، یا کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت.
این گونه زمامداری، چون آبی بد مزه، و لقمه ای گلوگیر است، و آن کس که میوه را کال و نارس بچیند، مانند کشاورزی است که در زمین دیگری بکارد.
مواقف طلحه والزبیر
و قد ارعدوا و ابرقوا، و مع هذین الامرین الفشل ؛ و لسنا نرعد حتی نوقع، و لا نسیل حتی نمطر.
شناخت طلح و زبیر ( و اصحاب جمل )
چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند، اما کاری از پیش نبردند و سرانجام سست گردیدند !
ولی مااین گونه نیستیم، تا عمل نکنیم، رعد و برقی نداریم، و تا نبازیم سیل جاری نمی سازیم.
بلاغه اهل البیت علیه السلام
الا وان اللسان بضعه من الانسان، فلا یسعده القول اذا امتنع، و لا ی مهله النطق اذا اتسع، و انا لامراء الکلام، و فینا تنشبت عروقه، و علینا تهدلت غصونه.
اسباب الغشل و الهزیمه
و اعلموا رحمکم الله انکم فی زمان القائل فیه بالحق قلیل، و اللسان عن الصدق کلیل، و اللازم للحق ذلیل، اهله معتکفون علی العصیان، مصطلحون علی الادهان، فتاهم عارم، وشائبهم آثم، و عالمهم منافق، و قارنهم مماذق، لا یعظم صغیر هم کبیرهم، و لا یعول غنیهم فقیرهم.
فصاحت و بلاغت اهل بیت علیه السلام
آگاه باشید، همانا زبان، پاره ای از وجود انسان است، اگر آمادگی نداشته باشد سخن نمی گوید، و به هنگام آمادگی، گفتار او را مهلت نمی دهد، همانا ما امیران سخن می باشیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده، و شاخه های آن بر ما سایه افکند ه است.
علل سقوط جامعه انسانی
خدا شما را رحمت کند، بدانید که همانا شما در روزگاری هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویی عاجز، و حق طلبان بی ارزشمند، مردم گرفتار گناه، و به سازشکاری همداستانند، جوانانشان بد اخلاق، و پیر مردانشان گنهکار، و عالمشان دو رو، و نزدیکانشان سود جویند، نه خردسالانشان بزرگان را احترام می کنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گیرند.
الاخلاق فی الحرب
انی اکره لکم ان تکونوا سبابین، و لکنکم لو و صفتم اعمالهم، و ذکر تم حالهم، کان اصوب فی القول، و ابلغ فی العذر، و قلتم مکان سبکم ایاهم : اللهم احقن دماء نا ودماء هم، و اصلح ذات بیننا و بینهم، و اهدهم من ضلالتهم، حتی یعرف الحق من جهله، و یر عوی عن الغی و العدوان من لهج به.
اخلاق در جنگ
من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف، و حالات آنان را بازگو می کردید به سخن راست نزدیک تر، و عذرپذیر تر بود. خوب بود بجای دشنام آنان می گفتید : خدایا ! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند، و آنان که با حق می ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.
التوجیه المعنوی فی الحرب
و ای امری منکم احس من نفسه رباطه جاش عند اللقاء، و رای من احد من اخوانه فشلا فلیذب ( فلیذبب ) عن اخیه بفضل نجدته التی فضل بها علیه کما یذب عن نفسه، فلو شاء الله لجعله مثله، ان الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم، و لا یعجزه الهارب، ان اکرم الموت القتل ! والذی نفس ابن ابی طالب بیده، لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله !
تحذیر من التقصیر فی الحرب
ومنه : و کانی انظر الیکم تکشون کشیش الضباب : لا تاخذون حقا، و لا تمنعون ضیما، قد خلیتم و الطریق، فالنجاه للمقتحم، و الهلکه للمتلوم.
آموزش روانی در جنگ
هر کدام از شما در صحنه نبرد با دشمن، درخود شجاعت و دلاوری احساس کرد، و برادرش را سست و ترسو یافت. به شکرانه این برتری باید از او دفاع کند. آنگونه که از خود دفاع می کند، زیرا اگر خدا بخواهداو را چون شما دلاور و شجاع گرداند.
همانا مرگ به سرعت در جستجوی شماست، آنها که در نبرد مقاومت دارند، و آنها که فرارمی کنند، هیچکدام را از چنگال مرگ رهایی نیست وهماناگرامی ترین مرگها کشته شدن درراه خداست. سوگند به آن کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست. هزار ضربت شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت باخداست.
هشدار از کوتاهی در نبرد
گویی شما را در برخی ازحمله ها، درحال فرار، ناله کنان چون گله ای از سوسمار می نگرم که نه حقی را باز پس می گیرید، و نه ستمی را باز می دارید، اینک این شما و این راه گشوده، نجات برای کسی است که خود را به میدان افکنده به مبارزه ادامه دهد، و هلاکت ازآن کسی است که سستی ورزد.
فضل الجهاد
اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اولیائه، و هو لباس التقوی، و درع الله الحصینه، و جنته الوثیقه فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل، و شمله البلاء، و دیت بالصغار و القماءه، و ضرب علی قلبه بالاسهاب (الاسداد )، و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد، و سیم الخسف، و منع النصف.
الدعوه الی الجهاد
الا و انی قد دعوتکم الی قتال ( حرب ) هولاء القوم لیلا و نهارا، و سرا و اعلانا، و قلت لکم : اغزوهم قبل ان یغروکم، فو الله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا ذلوا، فتواکلتم و تخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات، و ملکت علیکم الاوطان، وهذا اخو غامد وقد وردت خیله الانبار، وقد قتل حسان بین حسان البکری، و ازال خیلکم عن مسالحها. و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المراه المسلمه، و الاخری المعاهده، فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها، ما تمتنع ( تمنع ) منه الا بالاسترجاع والاسترحام.
ثم انصرفوا و افرین ما نال رجلا منهم کلم، و لا اریق لهم دم، فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما، بل کان به عندی جدیرا. فیا عجبا ! عجبا و الله یمیت القلب و یجلب الهم من اجتماع هولا ء القوم علی باطلهم، و تفرقکم عن حقکم ! فقبحا لکم و ترحا، حین صرتم غرضا یرمی ! یغار علیکم و لا تغیرون ؟ وتغزون ولاتغزون ؟ ویعصی اللاه و ترضون ؟ فاذا امرتکم بالسیر الیهم فی ایام الحر ( الصیف ) قلتم : هذه حماره القیظ، امهلنا یسبخ عنا الحر، و اذا امرتکم بالسیر الیهم فی الشتا ء قلتم : هذه صباره القر، امهلنا ینسلخ عنا البرد ؛ کل هذا فرارا من الحر والقر ؛ فاذا کنتم من الحر و القر تفرون : فانتم والله من السیف افر !
مظلومیه الامام و اسباب هزیمه الکوفیین
یا اشباه الرجال ول ا رجال ! حلوم الاطفال ؛ و عقول ربات الحجال ؛ لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم معرفه والله جرت ندما، و اعقبت سدما ( ذما ) قاتلکم الله ! لقد ملاتم قلبی قیحا، و شحنتم صدری غیظا، و جرعتمونی نغب التهام انفاسا، و افسدتم علی رایی بالعصیان و الخدلان؛ حتی لقد قالت قریش : ان ابن ابی طالب رحل شجاع، و لکن لا علم له بالحرب. لله ابوهم ! و هل احد منهم اشد لها مراسا ( مقاما )، و اقدم فیها مقاما منی ! لقد نهضت فیها و ما بلغت العشرین، و ها انا ذا قد ذرفت علی الستین ! و لکن لا رای لمن لا یطاع !
ارزش جهاد درراه خدا
پس از ستایش پروردگار ! جهاد در راه خدا، دری از درهای بهشت است، که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است.
جهاد، لباس تقوا، و زره محکم، و سپر مطمتن خداوند است. کسی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خدا لباس ذلت و خواری بر او می پوشاند، و دچار بلا ومصیبت می شود و کوچک وذلیل می گردد، دل او در پرده گمراهی مانده وحق از او روی می گرداند، به جهت تر ک جهاد، به خواری محکوم و ازعدالت محروم است.
دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانی کوفیان
آگاه باشید ! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم وگفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید، به خدا سوگند، هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد؛ ذلیل خواهد شد. اما شما سستی به خرج دادید، و خواری وذلت پذیرفتید، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین های شما را تصرف نمود. واینک، فرمانده معاویه ( مرد غامدی ) با لشکرش وارد شهر انبا رشده و فرماندار من،‹‹حسان بن حسان بکری ›› را کشته وسربازان شمارا از مواضع مرزی بیرون رانده است.
به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان که درپناه حکومت اسلام بوده وارد شده، وخلخال و دستبند وگردن بند و گوشواره های آنها رابه غارت برده، درحالی که هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه والتماس کردن، نداشته اند.
لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند. بدون اینکه حتی یک نفر آنان، زخمی بر دارد، ویا قطره خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بمیرد، ملامت نخواهد شد، واز نظر من سزاوار است !
شگفتا ! شگفتا ! به خدا سوگند، این واقعیت قلب انسان را می میراند ودچار غم و اندوه می کند شامیان در باطل خود وحدت دارند، و شما درحق خود متفرقید.
زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید ! به شما حمله می کنند،شما حمله نمی کنید؟ باشمامی جنگند، شمانمی جنگید ؟! این گونه معصیت خدا می شود و شما رضایت می دهید ؟
وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم، می گویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گویید هوا خیلی سرد است وقتی شما از گرما وسرما فرار می کنید، به خدا سوگندکه از شمشیر بیشتر گریزانید !
مظلومیت امام علیه السلام و علل شکست کوفیان
ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل ها ی شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد ! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم وهرگز نمی شناختم ! شناسایی شما – سوگند به خدا – که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد.
خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون، وسینه ام از خشم شما مالامال است ! کاسه های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلت پذیری، رای و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت :
‹‹ بی تردید پس ابیطالب مردی دلیر است ولی دانش نظامی ندارد››
خدا پدرشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت ودشوار مرا دارد ؟ یا در پیکار توانست از من پیشی بگیرد ؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام، اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رایی نخواهد داشت.
التوجیه العسکری
فقدموا الدارع، واخروا الحاسر، و عضوا علی الاضراس، فانه انی للسیوف عن الهام، والتووا فی اطرا ف الرماح، فانه امور للاسنه، و غضوا الابصار فانه اربط للجاش، و اسکن للقلوب ؛ وامیتوا الاصوات، فانه اطرد للفشل. ورایتکم فلا تمیلوها و لاتخلوها، و لاتجعلوها الا بایدی شجعانکم، و المانعین الذمار منکم فان الصابرین علی نزول الحقائق هم الذین یحفون برایاتهم، و یکتنفو نها : حفافیها، و وراء ها و امامها ؛ لا یتاخرون عنها فیسلموها، و لا یتقدمون علیها فیفر دوها. اجزا امرو قرنه، و آسی اخاه بنفسه، و لم یکل قرنه الی اخیه فیجتمع علیه قرنه و قرن اخیه.
التوجیه المعنوی للجنود
وایم الله لئن فررتم من سیف العاجله ( الاخر)، لاتسلموا من سیف الآخره، و انتم لها میم العرب، و السنام الاعظم. ان فی الفرار موجده الله، و الذل اللازم، و العار الباقی . و ان الفار لغیر مزید فی عمره، و لا محجوز ( محجوب ) بینه و بین یومه، من الرائح الی الله کالظمان یرد الماء ؟ الجنه تحت اطراف العو الی ! الیوم تبلی الاخبار ( الاخیار ) ! و الله لانا اشوق الی لقائهم منهم الی دیارهم.
اللهم فان ردوا الحق فافضض جماعتهم، و شتت کلمتهم، و ابسلهم بخطایاهم.
ضروره مواصله القتال
انهم لن یزولوا عن مواقفهم دون طعن دراک : یخرج منهم النسیم ؛ و ضرب یفلق الهام و یطیح العظام ویندر السواعد و الاقدام. وحتی یرموا بالمناسر تتبعها المناسر ؛ و یرجموا بالکتائب تقفوها الحلائب ( الجلائب ) ؛ و حتی یجر ببلادهم الخمیس یتلوه الخمیس ؛ و حتی تدعق الخیول فی نواحر ارضهم، و باعنان مساریهم ومسارحهم.
آموزش نظامی (تاکتیک های رزم انفرادی )
زره پوشیده ها رادر پیشاپیش لشکر قرار دهید، وآنها که کلاه خود ندارند، درپشت سر قرار گیرند ؛ دندانها را در نبرد روی هم بفشرید، که تاثیر ضربت شمشیر رابر سر کمتر می کند ؛ دربرابر نیزه های دشمن، پیخ وخم به خود دهید که نیزه ها را می لغزاند و کمتر به هدف اصابت می کند، چشم ها را فرو خوابانید، که بر دلیری شما می افزاید،
و دل را آرام می کند، صداها را آهسته وخاموش سازید که سستی را می زاید.پرچم لشکر رابالا دارید وپیرامون آن را خالی مگذاریدو جز به دست دلاوران ومدافعان سر سخت خود نسپارید، زیرا آنان که در حوادث سخت ایستادگی می کنند، از پرچم ها ی خود بهتر پاسداری می نماید و آنرا در دل لشکر نگاه می دارند، واز هر سو، از پیش وپس واطراف، مراقب آن می باشند، نه از آن عقب می مانند که تسلیم دشمن کنند ونه از آن پیشی می گیرند که تنها رهایش سازند.
هر کس باید برابر حریف خود بایستد وکار او را بسازد و به یاری برادر خود نیز بشتابد، و مبارزه باحریف خود را به برادر مسلمان خود وا مگذارد که او در برابر دو حریف، قرار گیرد، حریف خود، و حریف برادرش.
آموزش معنوی سربازان
به خدا سوگند ! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت سالم نمی مانید، شما بزرگان عرب وشرافتمندان برجسته اید ؛ در فرار از جنگ، خشم و غضب الهی و ذلت همیشگی وننگ جاویدان قرار دارد، فرار کننده بر عمر خود نمی افزاید وبین خود وروز مرگش مانعی ایجاد نخواهد کرد.
کیست که شتابان و با نشاط با جهاد خویش به سوی خدا حرکت کند ؟
چونان تشنه کامی که به سوی آب می دود ؟ بهشت درسایه نیزه های دلاوران است، امروز در هنگامه نبرد آنچه دردل ها وسر زبان هاست آشکار می شود. به خدا سوگند که من به دیدار شامیان درمیدان نبرد شیفته ترم تا آنان بر بازگشت به خانه هاشا ن! که انتظار آن را می کشند. بار خدایا! اگر شامیان از حق رویگرداندند جمعشان راپراکنده، ودر میانشانان اختلاف وتفرقه بیفکن، و آنان را برای خطا کاریشا ن به هلاکت رسان.
ضرورت جنگ بی امان رای شکست شامیان
همانا شامیان، بدون ضربت نیزه ها ی پیاپی هرگز از جای خود خارج نشوند ؛ ضرباتی که بدنهایشان راسوراخ نماید، چنانکه وزش باد از این سو فرو شده بدان سو در آید، ضربتی که کاسه سر را بپراکند، و استخوانها ی بدن راخرد، وبازوها وپاها ر اقطع وبه اطراف پخش کند ! آنان دست بر نمی دارند تا آنگاه که دسته های لشکر پیاپی بر آنان حمله کنند وآنها را تیر باران نماید، و سواران ما هجوم آوردند، وصف هایشان را در هم شکنند، ولشکرهای عظیم، پشت سر لشکرهای انبوه، آنها را تا شهرهایشان عقب برانند، وتا اسب ها، سرزمینشان را که روی در روی یکدیگر قرار دارد، و اطراف چراگاهایشان، و راه های آنان را، زیر سم بکوبند.
الدعاء قبیل الحرب
اللهم رب السقف المرفوع و الجو المکفوف، الذی جعلته مغیضا للیل و النهار، و مجری للشمس و القمر، و مختلفا للنجوم السیاره؛ و جعلت سکانه سبطا من ملائکتک، لا یسامون من عبادتک. و رب هذه الارض التی جعلتها قرارا" للانام، و مدرجا للهوام والانعام، و ما لا یحصی مما یری و ما لا یری ؛ و رب الجبال الرواسی التی جعلتها للارض اوتادا، و للخلق اعتمادا. ان اظهرتنا علی عدونا، فجنبنا البغی و سددنا للحق ؛ و ان اظهرتهم علینا فارزقنا الشهاده، و اعصمنا من الفتنه.
التحریض علی القتال
این المانع للذمار، و الغائر عند نزول الحقائق من اهل الحفاظ ! العار و راءکم والجنه امامکم !
نیایش در آستانه جنگ
ای خدای آسمان برافراشته، و فضای نگاه داشته، که آن را زمینه پیدایش شب وروز، وجریان گردش ماه وخورشید، و مسیر آمد وشد ستارگان سیار قرار داده ای، وجایگاه گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از عبادت تو خسته نمی گردند ؛
ای پروردگار این زمین، که آن را جایگاه سکونت انسان ها، و مکان رفت و آمد حشرات وچارپایان، و پدیده های دیدنی و نادیدنی غیر قابل شمارش قرار داده ای، و ای پروردگار کوه های بلند وپا برجا، که آنرا برای زمین چونان میخ های محکم، و برای مخلوقات تکیه گاهی مطمئن ساخته ای. اگر بر دشمن پیروزمان ساختی، ما را از تجاوز برکنا دار، و بر راه حق استوار فرما، و چنانچه آنها را بر ما پیروز گرداندی شهادت نصیب ما فرموده واز شرک وفساد و فتنه ها، ما را نگهدار!
روش بسیج نیروها در جنگ
کجایند آزاد مردانی که به حمایت مردم خویش برخیزند ؟ کجایند غیور مردانی که به هنگام نزول بل و مشکلات مبارزه می کنند ؟ هان مردم !! ننگ وعار پشت سر شما، و بهشت در پیش روی شماست.
اشکوی من ضعف اصحابه فی صفین
وقد رایت جولتکم، و انحیازکم عن صفوفکم، تحوزکم الجفاه الطغام ( الطغاه )، و اعراب اهل الشام، و انتم لها میم العرب، و یآفیخ الشرف، و الانف المقدم، والسنام الاعظم. و لقد شفی و حاوح صدری ان رایتکم باخره تحوز و نهم کما حازوکم، وتزیلونهم عن مواقفهم کما ازالوکم ؛ حسا (حشا) بالنصال، و شجرا (شجوا ) بالرماح ؛ ترکب اولاهم اخراهم کالابل الیهم المطروده؛ ترمی عن حیاضها ؛ و تذاد عن مواردها!
وصف نبرد یاران در صفین
از جای کنده شدن و فرار شما را از صف ها دیدم، فرومایگان گمنام، و بیابان نشینانی از شام، شما راپس می راندند، در حالی که شما از بزرگان وسر شناسان عرب واز سران شرف می باشید، برازندگی چشمگیری دارید و قله های سرفراز و بلند قامتید، سرانجام سوزش سینه ام با مقاومت و حملات دلاورانه شما، تسکین یافت، که دیدم شامیان را هزیمت دادید.
و صف های آنان را در هم شکستید، و آنان را از لشکر گاه خود راندید، آنگونه که آنها شمارا کنار زدند. می دیدم با نیزه ها آنان را کوفتید وبا تیرها، آنها راهدف قراردادید، که فراریان وکشتگان دشمن روی هم ریختند، و بر دوش هم سوار می شدند، چونان شتران تشنه ای که از آبشخورشان برانند وبه هر سو گریزان باشند.
ملاحظات حول حرب صفین
اما قولکم : اکل ذلک کراهیه الموت ؟ فو الله ما ابالی ؛ دخلت ( ادخلت ) الی الموت او خرج الموت الی. و اما قولکم شکا فی اهل الشام! فو الله ما دفعت الحرب یوما الا و انا اطمع ان تلحق بی طائفه فتهتدی بی، و تعشو الی ضوتی، و ذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها ( ضلالتها)، و ان کانت تبوء بآثامها.
توضیحاتی پیرامون جنگ صفین
اینکه می گویید، خویشتن داری از ترس مرگ است، بخدا سوگند ! باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور می کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، بخدا سوگند! هر روزی که جنگ را به تاخیر می اندازم برای آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند وهدایت گردند. و در لابه لای تاریکیها، نور مرانگریسته به سوی من بشتابند، که این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می گردند.
ضروره الاستعداد العسکری
الحمدلله کلما وقب لیل و غسق، والحمدلله کلما لاح نجم و خفق، و الحمد لله غیر مفقود الانعام، ولا مکافا الافضال.
اما بعد، فقد بعثت مقدمتی، و امرتهم بلزوم هذا الملطاط، حتی یاتیهم امری، وقد رایت ان اقطع هذه النطفه الی شر ذمه منکم، موطنین اکناف دجله، فانهضهم معکم الی عدوکم، واجعلهم من امداد القوه لکم.
اقول : یعنی علیه السلام بالملطاط ها هنا السمت الذی امرهم بلزومه، و هو شاطی الفرات، و یقال ذلک ایضا " لشاطی البحر، واصله ما استوی من الارض. ویعنی بالنطفه ماء الفرات، و هو من غریب العبارات و عجیبها.
ضرورت آمادگی رزمی
ستایش خداوند را سزاست، هر لحظه که شب فر ارسد، و پرده تاریکی فروافتد ؛ ستایش مخصوص پروردگار است هر زمان که ستاره ای طلوع وغروب کند ؛ ستایش خداوندی را سزاست که نعمت های او پایان نمی پذیرد، وبخشش های اورا جبران نتوان کرد. پس از ستایش پروردگار، پیشتازان لشکرم را از جلوفرستادم، و دستور دادم د رکنا رفرات توقف کنند، تا فرمان من به آنها برسد، زیرا تصمیم گرفتم از آب فرات بگذرم وبه سوی جمعیتی از شما که در اطراف دجله مسکن گزیده اند رهسپار گردم وآنها را همراه شما بسیج نمایم، و از آنها برای کمک وتقویت شما یاری بطلبم.
می گویم : ( منظو ر امام از‹‹ملطاط›› آنجایی است که دستورتوقف داد، ‹‹ کنار فرات ›› که به کنارفرات یا دریا ‹‹ ملطاط ›› هم می گویند.و امام علیه السلام از کلمه ‹‹ نطفه ›› آب فرات اراده کرده که شگفت آور است )
اسباب هزیمه اهل الکوفیین
ایها الناس، المجتمعه ابدانهم، المختلفه اهواوهم، کلامکم یوهی الصم الصلاب، و فعلکم یطمع فیکم الاعداء ! تقولون فی المجالس ( مجالسکم ): کیت و کیت، فاذا جاء القتال قلتم : حیدی حیاد! ما عزت دعوه من دعاکم، ولا استراح قلب من قاساکم، اعالیل باضالیل، و سالتمونی التطویل، دفاع ذی الدین المطول. لا یمنع الضیم الذلیل ! و لا یدرک الحق الا بالجد ! ای دار بعد دارکم تمنعون، و مع ای امام بعدی تقاتلون؟ المغرور و الله من غررتموه، و من فاز بکم فقد فاز و الله بالسهم الاخیب، و من رمی بکم فقد رمی بافوق ناصل. اصبحت والله لا اصدق قولکم، و لا اطمع فی نصرکم، و لا اوعد العدو بکم. ما بالکم ؟ ما دواوکم ؟ ماطبکم ؟ القوم رجال امثالکم.اقولا بغیر علم ( عمل ) ! و غفله ( عفه ) من غیر ورع ! و طمعا فی غیر حق ؟!
علل شکست کوفیان
ای مردم کوفه ! بدن های شما در کنار هم، اما افکار وخواسته های شماپراکنده است ؛ سخنان ادعایی شما، سنگ های سخت را می شکند، ولی رفتار سست شما دشمنان را امیدوار می سازد ؛ در خانه هایتان که نشسته اید، ادعاها وشعارهای تند سر می دهید، اما در روز نبرد، می گویید ای جنگ، از ما دور شو، وفرار می کنید. آن کس که از شما یاری خواهد،ذلیل و خوار است.و قلب رها کننده شما آسایش ندارد.بهانه های نابخردانه می آورید، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت می طلبید و برای مبارزه سستی می کنید.
بدانید که افراد ضعیف و ناتوان هرگز نمی توانند ظلم وستم را دور کنند، و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید، شما که از خانه خوددفاع نمی کنید چگونه از خانه دیگران دفاع می نمایید ؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهیدرفت ؟. به خدا سوگند ! فریب خورده، آنکس که به گفتار شما مغرور شود، کسی که به امید شما به سوی پیروزی رود، با کند ترین پیکان به میدان آمده است، وکسی که بخواهد دشمن را به وسیله شما هدف قرار دهد، با تیری شکسته، تیر اندازی کرده است !. به خداسوگند ! صبح کردم درحالیکه گفتار شمارا باور ندارم، و به یاری شما امیدوار نیستم، و دشمنان رابه وسیله شما تهدید نمی کنم. راستی شما را چه می شود ؟ دارویتان چیست ؟ و روش درمانتان کدام است ؟ مردم شام نیز همانند شمایند؟ آیا سزاوارست شعار دهید وعمل نکنید؟ وفراموشکاری بدون پرهیزکاری داشته، وبه غیر خدا امیدوار باشید ؟.
خصائص الرسول صلی الله علیه و اله
امین وحیه، و خاتم رسله، و بشیر رحمته، و نذیر نقمته.
خصائص القائد الاسلامی
ایها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه، و اعلمهم ( اعملهم ) بامر الله فیه. فان شغب شاغب استعتب، فان ابی قوتل. ولعمری، لئن کانت الامامه لاتنعقد حتی یحضرها عامه الناس، فما الی ذلک سبیل، و لکن اهلها یحکمون علی من غاب عنها، ثم لیس للشاهد ان یرجع، ولا للغائب ان یختار. الا و انی اقاتل رجلین : رجلا ادعی ما لیس له، وآخر منع الذی علیه. او صیکم عباد الله بتقوی الله فانها خیر ما تواصی العباد به، و خیر عواقب الامور عند الله. وقد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله، و لا یحمل ( یحملن ) هذا العلم الا اهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق، فامضو لما تومرون به، وقفوا عند ما تنهون عنه ؛ ولا تعجلوا فی امر حتی تتبینوا، فان لنا مع کل امر تنکرونه غیرا.
التحذیر من غدر الدنیا
الا و ان هذه الدنیا التی اصبحتم تتمنونها وترغبون فیها، و اصبحت تغضبکم و ترضیکم، لیست بدارکم، و لا منزلکم الذی خلقتم له و لا الذی دعیتم الیه. الا و انها لیست بباقیه لکم و لا تبقون علیها.
و هی وان غرتکم منها فقد حذرتکم شرها.فدعوا غرورها لتحذیرها، و اطماعها لتخویفها ؛ و سابقوا فیها الی الدار التی دعیتم الیها، و انصرفوا بقلوبکم عنها ؛ و لا یخنن ( یحنن ) احدکم خنین ( حنین ) الامه علی ما زوی عنه منها، واستتموا نعمه الله علیکم بالصبر علی طاعه الله والمحافظه علی ما استحفظکم من کتابه. الا و انه لایضرکم تضییع شی ء من دنیاکم بعد حفظکم قائمه دینکم. الا و انه لا ینفعکم بعد تضییع دینکم شی ء حافظتم علیه من امر دنیاکم . اخذ الله بقلوبنا و قلوبکم الی الحق، والهمنا و ایاکم الصبر !
ویژگی های رهبر اسلامی
ای مردم ! سزاوراترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر، ودر آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوب گری به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، واگر سرباز زد با او مبارزه شود. به جانم سوگند!
اگر شرط انتخاب رهبر، حضورتمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آگاهان دارای صلاحیت و رای، و اهل حل وعقد ( خبرگان ملت ) رهبر وخلیفه را انتخاب می کنند، که عمل آنها نسبت به دیگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بیعت کننده، حق تجدید نظر دارند و نه آنان که در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابی دیگر را خواهند داشت.
آگاه باشید ! من با دو کس پیکارمی کنم، کسی چیزی را ادعا کندکه از آن او نباشد، وآن کس که از ادای حق سرباز زند. ای بندگان خدا ! شمارا به تقواو ترس از عذاب خدا سفارش می کنم، زیرا تقوای الهی بهترین سفارش مومنان، وبهترین پایان نامه کار در پیشگاه خداست.
مردم ! هم اکنون آتش جنگ بین شما و اهل قبله شعله ور شده است، و این پرچم مبارزه را جز افراد آگاه وبا استقامت وعالم به جایگاه حق بدوش نمی کشند.بنابر این آنچه فرمان دادند انجام دهید، و از آنچه نهی کردند توقف کنید، ودر هیچ کاری تا روشن نشود شتاب نکنید، زیرا در آنچه شما اکراه دارید توان تغییراتی داریم.
شناخت دنیا
آگاه باشید، همانا این دنیا که آرزوی آن را می کنید و بدان روی می آورید، وشمارا گاهی به خشم می آورد وزمانی خشنود می سازد، خانه ماندگار شما نیست، و منزلی نیست که برای آن آفریده و به آن دعوت شدید، آگاه باشید نه دنیا برای شما جاودانه ونه شما درآن جاودانه خواهید ماند. دنیا گر چه از جهتی شما را می فریبد ولی از جهت دیگر شما را از بدیهایش می ترساند، پس برای هشدارهایش از آنچه مغرورتان می کند چشم پوشید، و به خاطر ترساندنش از طمع ورزی در ان باز ایستید، به خانه ای که دعوت شدید سبقت گیرید، ودل از دنیا برگیرید، وچونان کنیزکان برای آنچه که از دنیا از دست می دهید گریه نکنید، و با صبر واستقامت بر اطاعت پروردگار، وحفظ ونگهداری فرامین کتاب خدا، نعمت های پروردگار را نسبت به خویش کامل کنید.
آگاه باشید، آنچه برای حفظ دین از دست می دهید زیانی به شمانخواهد رساند!.
آگاه باشید، آنچه را با تباه ساخن دین به دست می آورید سودی به حالتان نخواهد داشت !
خداوند دل های ما و شما را به سوی حق متوجه سازد و صبرو استقامت عطا فرماید.
معرفه الدنیا
اما بعد، فان الدنیا ادبرت، و آذنت بوداع، و ان الآخره قد اقبلت و اشرفت باطلاع. الا و ان الیوم المضار، وغدا السباق، و السبقه الجنه، و الغایه النار ؛ افلا تائب من خطیئته قبل منیته ! الا عامل لنفسه قبل یوم بوسه ! الا وانکم فی ایام امل من ورائه اجل ؛ فمن عمل فی ایام المله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله، ولم یضرره اجله. و من قصر فی ایام امله قبل حضور اجله، فقد خسر عمله، و ضره اجله. ال افاعملوا فی الرغبه کما تعملون فی الرهبه. الا و انی لم ار کالجنه نام طالبها، لا کالنار نام هاربها، الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل، و من لا یستقیم ( یستقم ) به الهدی، یجر ( یجره ) به الضلال الی الردی.الا و انکم قد امرتم بالظعن، و دللتم علی الزاد ؛ و ان اخوف ما اخاف علیکم اثنتا ن: اتباع الهوی، و طول الامل، فتزودوا فی الدنیا من الدنیا ما تحرزون ( تحوزون ) به انفسکم غدا.
اقول : انه لو کان کلام یاخذ بالاعناق الی الزهد فی الدنیا، و یضطر الی عمل الآخره لکان هذا الکلام، و کفی به قاطعا لعلائق الآمال، و قادحا" زناد الاتعاظ و الازدجار، و من اعجبه قوله علیه السلام : ‹‹ الا و ان الیوم المضار، و غدا السباق، و السبقه الجنه، و الغایه النار ›› فان فیه – مع فخامه اللفظ، و عظم قدر المعنی، و صادق التمثیل، و واقع التشبیه – سرا عجیبا، و معنی لطیفا، و هو قوله علیه السلام : ‹‹ و السبقه الجنه، و الغایه النار›› فخالف بین اللفظین لاختلاف المعنیین، و لم یقل : ‹‹ السبقه النار ›› کما قال : ‹‹ السبقه الجنه ››؛ لان الاستباق انما یکون الی امر محبوب، و غرض مطلوب، و هذه صفه الجنه و لیس هذا المعنی موجودا فی النار، نعوذ بالله منها! فلم یجز ان یقول : ‹‹ والسبقه النار ›› بل قال : ‹‹ والغایه النار ››: لان الغایه قد ینتهی الیها من لا یسره الانتهاء الیها، و من یسره ذلک، فصلح ان یعبر بها عن الامرین معا، فهی فی هذا الموضوع کالمصیر والمآل قال الله تعالی : ‹‹ قل تمتعوا فان مصیرکم الی النار ››: و لا یجوز فی هذا الموضع ان یقال : سبقتکم – بسکون الباء – الی النار، فتامل ذلک، فباطنه عجیب، وغوره بعید لطیف. و کذلک اکثر کلامه علیه السلام. و فی بعض النسخ : وقد جاء فی روایه اخری ‹‹ والسبقه الجنه ›› – بضم السین – و السبقه عندهم : اسم لما یجعل للسابق اذا سبق من مال او عرض ؛ و المعنیان متقاربان،لان ذلک لا یکون جزاء علی فعل الامر المذموم و انما یکون جزاء علی فعل الامر المحمود.
دنیا شناسی
پس از حمد و ستایش الهی ؛ همانا دنیا روی گردانده، ووداع خویش را اعلام داشته است، و آخرت به ما روی آورده، و پیشروان لشکرش نمایان شده. آگاه باشید ! امروز، روز تمرین و آمادگی، و فردا روی مسابقه است، پاداش برندگان، بهشت، وکیفر عقب ماندگان آتش است. آیا کسی هست که پیش از مرگ، از اشتباهات خود، توبه کند ؟ آیا کسی هست که قبل از فرا رسیدن روز دشوار قیامت، اعمال نیکی انجام دهد؟.
آگاه باشید ! هم اکنون در روزگار آرزوهایید، که مرگ را در پی دارد، پس هر کس در ایام آرزوها،پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهره مند خواهد شد، و مرگ او را زیانی نمی رساند، و آن کس که درروزهای آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ کوتاهی کند،زیانکار و مرگ او زیانبار است ؛ همانگونه که به هنگام ترس و ناراحتی برا ی خدا عمل می کنید ؛ در روزگار خوشی وکامیابی نیز عمل کنید. آگاه باشید ! هرگز چیزی مانند بهشت ندیدم که خواستاران آن در خواب غفلت باشند، ونه چیزی مانند آتش جهنم، که فراریان آن چنین در خواب فرو رفته باشند!. آگاه باشید ! آن کس را که حق منفعت نرساند،باطل به او زیان خواهد رساند، و آن کس که هدایت راهنمای او نباشد، گمراهی او را به هلاکت خواهد افکند. آگاه باشید ! به کوچ کردن فرمان یافتید و برای جمع آوری توشه آخرت راهنمایی شدید. همانا ؛ وحشتناک ترین چیزی که بر شمامی ترسم، هواپرستی، و آرزوهای دراز است. پس، از این دنیا توشه برگیرید تا فردا خود را با آن حفظ نمایید.
می گویم : ( اگر سخنی باشد که مردم را به سوی زهد بکشاند و به عمل آخرت وادار سازد همین سخن است، که می تواند علاقه انسان را از آرزوها قطع کند، و نور بیداری وتنفر از اعمال زشت را در قلب ایجاد کند، و ازشگفت آورترین جمله های مزبور این جمله است که فرمود : ‹ الا وان الیوم المضار وغدا السباق والسبقه الجنه والغایه النار ››. ‹‹ آگاه باشید امروز روز تمرین و آمادگی، و فردا روز مسابه است وجایزه برندگان بهشت، وسرانجام عقب ماندگی، آتش خواهدبود››. زیرا با اینکه در این کلام الفاظ بلند ومعانی گرانقدر و تمثیل صحیح، و تشبیه واقعی می باشد سری عجیب و معنائی لطیف در آن نهفته شده است وآن جمله ‹‹ والسبقه الجنه والغایه النار›› است، امام بین این دو لفظ ‹‹ السبقه›› و ‹‹ الغایه›› بخاطر اختلاف معنا جدائی افکنده است، نگفته‹‹ السبقه النار › چنانکه ‹‹ السبقه الجنه ›› گفته است، زیرا سبقت جستن درمورد امری دوست داشتنی است، و این از صفات بهشت است و این معنا در آتش‹‹ که از آن بخدا پناه می بریم ›› وجود ندارد، امام جائز ندانسته که بگوید‹‹ السبقه النار ›› بلکه فرموده است الغایه النار، زیرا مفهوم غایت ( پایان ) مفهوم وسیعی است که در موضوعات مسرت بخش و غیر مسرت بخش به کارمی رود ودر حقیقت مرادف ‹‹ مصیر ›› و ‹‹مآل ›› است که به معنی سرانجام می آید چنانکه خداوندمی فرماید :‹‹ قل تمتعوا فان مصیرکم الی النار ››‹‹ به کافران بگو بهره بگیرید که سرانجام شما به سوی آتش است ››. دراین خطبه دقت کنید که باطنی شگفت آو ر و عمقی زیاد دارد و چنین است دیگر سخنان امام علیه السلام. و در بعضی نسخه های این خطبه چنین آمده است ‹‹والسبقه الجنه›› ( به ضم سین ) به جایزه ای گفته می شودکه به پیشتازان وبرندگان مسابقه داده می شود خواه وجه نقد باشد یا جنس دیگری و معنی هر دو کلمه به هم نزدیک است ؛ زیرا پاداش را برابر کار نیک می پردازند نه بد).
تعالیم عسکریه هامه
معاشر المسلمین : استشعروا لاخشیه، و تجلببوا السکینه، و عضوا علی النواجذ، فانه انبی للسیوف عن الهام و اکملوا اللامه، و قلقلوا السیوف فی اغمادها قبل سلها و الحظوا الخزر، و اطعنوا الشزر، و نافحوا بالظبا، و صلوا السیوف بالخطا، و اعلموا انکم بعین الله، و مع ابن عم رسول الله.
فعاودوا الکر، واستحیوا من الفر، فانه عار فی الاعقاب، و نار یوم الحساب. وطیبوا عن انفسکم نفسا "، و امشوا الی الموت مشیا سجحا، و علیکم بهذا السواد الاعظم، والرواق المطنب، فاضربوا ثبجه، فان الشیطان کامن فی کسره، وقد قدم للوثبه یدا، و اخر للنکوص رجلا. فصمدا صمدا ! حتی ینجلی لکم عمود الحق ‹‹ و انتم الاعلون، و الله معکم، و لن یترکم اعمالکم ››.
آموزش تاکتیک های نظامی
ای گروه مسلمانان، لباس زیرین را ترس خدا، و لباس رویین را آرامش وخونسردی قرار دهید.
دندانها را بر هم بفشارید تا مقاومت شما برابر ضربات شمشیر دشمن بیشتر گردد، زره نبرد را کامل کنید، پیش از آن که شمشیر را از غلاف بیرون کشید چند بار تکان دهید، با گوشه چشم به دشمن بنگرید وضربت را از چپ وراست فرود آورید،. وباتیزی شمشیر بزنید، و با گام برداشتن به پیش، شمشیر را به دشمن برسانید، و بدانیدکه در پیش روی خدا و پسر عموی پیغمبر صلی الله وعلیه واله قرار دارید.
پی در پی حمله کنید و از فرار شرم دارید، زیرا فرار در جنگ، لکه ننگی برای نسل های آینده ومایه آتش روزقیامت است، از شهادت خرسند باشید و به آسانی از آن استقبال کنید.
به آن گروه فراوان اطراف خیمه پر زرق وبرق و طناب در هم افکند ه ( فرماندهی معاویه) به سختی حمله کنید، و به قلب آنها هجوم برید که شیطان درکنا رآن پنهان شده، دستی برای حمله در پیش، و پایی برای فرار آماده دارد، مقاومت کنید تا ستون حق بر شما آشکار گردد.
‹‹ شمابرترید، خدا باشماست، واز پاداش اعمالتان نمی کاهد ››.
التعلیمات العسکریه
تزول الجبال و لا تزل ! عض علی ناجذک. اعر الله جمجمتک. تد فی الارض قدمک. ارم ببصرک اقصی القوم، وغض بصرک، واعلم ان النصر من عندالله سبحانه.
آموزش نظامی
اگر کوه ها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها رابر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش، و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.
اسلوب مواجهه الاعداء
ان استعدادی لحرب اهل الشام و جریر عندهم، اغلاق للشام و صرف لاهله عن خیر ان ارادوه. و لکن قد وقت لجریر وقتا لا یقیم بعده الا مخدوعا او عاصیا. و الرای عندی مع الاناه فارودوا، و لا اکره لکم الاعداد.
جهاد اهل الشام
و لقد ضربت انف هذا الامر و عینه، و قلبت ظهره و بطنه، فلم ارلی فیه الا القتال او الکفر بما جاء محمد صلی الله علیه و آله و سلم. انه قد کان علی الامه و ال احدث احداثا، و اوجد الناس مقالا، فقالوا، ثم نقموا فغیروا.
واقع نگری در برخورد با دشمن
مهیا شدن من برای جنگ با شامیان، در حالی است که ‹‹جریر›› را به رسالت به طرف آنان فرستاده ام، بستن راه صلح وباز داشتن شامیان از راه خیر است، اگر آن را انتخاب کنند.
من مدت اقامت ‹‹ جریر ›› را در شام معین کردم، که اگر تاخیر کند یا فریبش دادند ویا از اطاعت من سر باز زده است.عقیده من این است که صبر نموده با آنها مدارا کنید، گر چه مانع آن نیستم که خود را بری پیکار آماده سازید.
ضرورت جهاد با شامیان
من بارها جنگ با معاویه را بررسی کرده ام، و پشت و روی آن را سنجیده، دیدم راهی جز پیکار، یا کافر شدن نسبت به آن چه پیامبر صلی الله علیه و اله آورده باقی نمانده است، زیرا در گذشته کسی بر مردم حکومت می کرد که اعمال او ‍‍[عثمان ] حوادثی آفرید و باعث گفتگو وسر وصداهای فراوان شد، مردم آنگاه اعتراض کردند و تغییرش دادند.

نامه های نهج البلاغه
الاخلاق الانسانیه فی الحرب
لا تقاتلوهم حتی یبدووکم، فانکم بحمد الله علی حجه، و ترککم ایاهم حتی یبدووکم حجه اخری لکم علیهم. فاذا کانت الهزیمه باذن الله فلاتقتلوا مدبرا، و لا تصیبو معورا، و لا تجهزوا علی جریح. و لا تهیجو النساء باذی، و ان شتمن اعراضکم، و سببن امراءکم، فانهن ضعیفات القوی و الانفس و العقول ؛ ان کنا لنومر بالکف عنهن و انهن لمشرکات ؛ و ان کان الرجل لیتناول المراه فی الجاهلیه بالفهر او الهراوه فیعیر بها و عقبه من بعده.
رعایت اصو ل انسانی درجنگ
با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند، زیر بحمدالله حجت با شماست، و آغاز گر جنگ نبودنتان، تا آن که دشمن به جنگ روی آورد، حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا شکست خوردند و گریختند، آن کس را که پشت کرده نکشید، و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید، ومجروحان را به قتل نرسانید.
زنان را با آزار دادن تحریک نکنید هر چند آبروی شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند، که آنان در نیروی بدنی وروانی و اندیشه کم توانند، در روزگاری که زنان مشرک بودند مامور بودیم دست از آزارشان برداریم، و درجاهلیت اگر مردی باسنگ یا چوب دستی، به زنی حمله می کرد، او و فرزندانش را سرزنش می کردند.
الدعاء عند الحرب
اللهم الیک افضت القلوب، و مدت الاعناق، و شخصت الابصار، و نقلت الاقدام، و انضیت الابدان. اللهم قد صرح مکنون الشنآن، و جاشت مراجل الاضغان. اللهم انا نشکو الیک غیبه نبینا، و کثره عدونا، و تشت اهوائنا : ‹‹ ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق، و انت خیر الفاتحین ››.
نیایش در جنگ
خدایا! قلب ها به سوی تو روان شده، و گردن ها به درگاه تو کشیده، ودیده ها به آستان تو نگران، و گام ها در راه تو درحرکت، و بدن ها در خدمت تو لاغر شده است ؛ خدایا دشمنی های پنهان آشکار، و دیگهای کینه در جوش است، خدایا به تو شکایت می کنیم ازاینکه پیامبر صلی الله علیه و اله در میان ما نیست، و دشمنان ما فراوان، و خواسته های ما پراکنده است.
‹‹ پروردگارا ! بین ما و دشمنانمان به حق داری فرما که تو از بهترین داورانی ››
التعلیم العسکری
فاذا نزلتم بعدو او نزل بکم، فلیکن معسکرکم فی قبل الاشراف، او سفاح الجبال، او اثناء الانهار، کیما یکون لکم ردءا، و دونکم مردا. و لتکن مقاتلتکم من وجه واحداواثنین، و اجعلوا لکم رقباء فی صیاصی الجبال، و مناکب الهضاب، لئلا یاتیکم العدو من مکان مخافه اوامن. و اعلموا ان مقدمه القوم عیونهم، و عیون المقدمه طلائعهم. و ایاکم و التفرق : فاذا نزلتم فانزلوا جمیعا، و اذا ارتحلتم فارتحلوا جمیعا، واذا غشیکم اللیل فاجعلوا الرماح کفه، و لا تذوقوا النوم الا غرارا او مضمضه.
آموزش نظامی به لشکریان
هر گاه به دشمن رسیدید، یا او به شما رسید، لشکر گاه خویش را بر فراز بلندی ها، یا دامنه کوهها، یا بین رودخانه ها قراردهید. تا پناهگاه شما، و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از یک سو یا دو سو آغاز کنید ؛ و در بالای قله ها، و فراز تپه ها، دیده بان هایی بگمارید. مبادا دشمن از جایی که می ترسید یا از سویی که بیم ندارد. ناگهان بر شما یورش آورد! و بدانید که پیشاهنگان سپاه دید بان لشکر یانند، و دید بانان طلایه داران سپاهند.
از پراکندگی بپر هیزید، هر جا فرود می آیید، باهم فرود بیایید، وهرگاه کوچ می کنید همه با هم کوچ کنید ! و چون تاریکی شب شما را پوشاند، نیزه داران را پیرامون لشکر بگمارید، و نخوابید مگر اندک، چونان آب در دهان چرخاندن و بیرون ریختن.
انذار اهل البصره
و قد کان من انتشار حبلکم ( خیلکم ) و شقاقکم ما لم تغبوا عنه، فعفوت عن مجرمکم، و رفعت السیف عن مدبرکم، و قبلت من مقبلکم. فان خطت بکم الامور المردیه، و سفه الاراء الجائره، الی منابذتی و خلافی، فها انذا قد قربت جیادی، و رحلت رکابی، و لئن الجاتمونی الی المسیر الیکم لاوقعن بکم وقعه لا یکون یوم الجمل الیها الا کلعقه لاعق ؛ مع انی عارف لذی الطاعه منکم فضله، ولذی النصیحه حقه، غیر متجاوز متهما الی بری، و لا ناکثا الی و فی.
هشدار به مردم بصره
شما از پیمان شکستن، و دشمنی آشکارا با من آگاهید. با این همه جرم شما را عفو کردم، وشمشیر از فراریان برداشتم، و استقبال کنندگان را پذیرفتم، واز گناه شما چشم پوشیدم، اگر هم اکنون کارهای ناروا، و اندیشه های نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمنی با من بکشاند، سپاه من آماده، و پا در رکابند.
و اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنید، حمله ای بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد، با اینکه به ارزش های فرمانبردارانتان آگاهم، و حق نصیحت کنندگان شما را می شناسم، و هرگز به جای شخص متهمی، انسان نیکو کاری را نخواهم گرفت، وهرگز پیمان وفاداران را نخواهم شکست.
اوقات الصوات الیومیه
اما بعد، فصلوا بالناس الظهر حتی تفی ء الشمس من مربض العنز، وصلوا بهم العصر و الشمس بیضاء حیه فی عضو من النهار حین یسار فیها فرسخان. و صلوا بهم المغرب حین یفطر الصائم، و یدفع الحاج الی منی. و صلوا بهم العشاء حین یتواری الشفق الی ثلث اللیل، و صلوا بهم الغداه و الرجل یعرف وجه صاحبه، و صلوا بهم صلاه اضعفهم، و ل تکونو فتانین.
وقت های نماز پنجگانه
پس از یاد خدا و درود ! نماز ظهر را با مردم وقتی بخوانید که آفتاب به طرف مغرب رفته، سایه آن به اندازه دیوار آغل بز گسترده شود، و نماز عصر را با مردم هنگامی بخوانیدکه خورشید سفید است و جلوه دارد و پاره ای از روز مانده که تا غروب میتوان دوفرسخ راه را پیمود. و نماز مغرب را با مردم زمانی بخوانید که روزه دار افطار، و حاجی از عرفات به سوی منی کوچ می کند. ونماز عشاء را با مردم وقتی بخوانید که شفق پنهان، ویک سوم از شب بگذرد، و نماز صبح را با مردم هنگامی بخوانید که شخص چهره همراه خویش را بشناسد، ونماز جماعت را در حد ناتوان آنان بگزارید، و فتنه گر مباشید.
فضح حوادث صفین
و کان بدء امرنا انا التقینا و القوم من اهل الشام، و الظاهر ان ربنا واحد، ونبینا واحد، و دعوتنا فی الاسلام واحده، و لا نستزیدهم فی الایمان بالله و التصدیق برسوله ولایستزیدوننا : الامر واحد الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان، و نحن منه بارء ! فقلنا: تعالوا نداو ما لا یدرک الیوم باطفاء النائره، وتسکین العامه، حتی یشتد الامر و یستجمع، فنقوی علی وضع الحق مواضعه. فقالوا: بل نداویه بالمکابره ! فابوا حتی جنحت الحرب ورکدت، و وقدت نیرانها وحمشت. فلما ضر ستنا و ایاهم، و وضعت مخالبها فینا وفیهم، اجابوا عند ذلک الی الذی دعونا هم الیه، فاجبناهم الی ما دعوا، وسارعناهم الی ما طلبوا، حتی استبانت علیهم الحجه، و انقطعت منهم المعذره. فمن تم علی ذلک منهم فهو الذی انقذه الله من الهلکه، و من لج و تمادی فهو الراکس الذی ران الله علی قلبه، و صارت دائره السوء علی راسه.
افشای حوادث جنگ صفین
آغاز کار چنین بودکه ما با مردم شام دیدار کردیم، که در ظاهر پروردگار ما یکی، وپیامبر ما یکی، و دعوت ما در اسلام یکی بود، و در ایمان به خدا وتصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداشت، و با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن برکناریم. پس به آنان گفتیم : بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ، و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود، و به وحدت برسند، و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم. اما شامیان پاسخ دادند : ‹‹ چاره ای جز جنگ نداریم ››
پس ( از پشنهاد حق ما ) سرباز زدند، و جنگ در گرفت، وتداوم یافت، و آتش آن زبانه کشید.
پس آنگاه که دندان جنگ در ما وآنان فرو رفت، و چنگال آن سخت کارگر افتاد، به دعوت ما ( صلح وگفتگو ) گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ دادیم، وآنچه را خواستند زود پذیرفتیم، تا حجت را بر آنان تمام کنیم، و راه عذر خواهی را ببندیم. آنگاه آن که بر پیمان خود استوار ماند، از هلاکت نجات یافت، و آن کس که در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهی بر جان اوکشید، و بلای تیره روزی گرد سرش گردانید.

منابع:

* نهج البلاغه، محمد دشتی
* ذوالفقار حق، ایرج فرامرزی
* اندیشه های نظامی حضرت علی(ع)
* سیری در سیره ائمه اطهار (ع)، استاد مرتضی مطهری
* فصلنامه حصون، ویژه فرماندهان و مدیران ارشد سپاه، شماره 3-2
* فصلنامه حصون، ویژه فرماندهان و مدیران ارشد سپاه، شماره 7-6

فهرست مطالب

اصول جنگ 1
علی علیه السلام و صلح 19
الف – اهداف جنگ 23
اهداف جهاد 47
اهمیت جهاد 61
نقش فرماندهی در جنگ: 65
خطبه های نهج البلاغه 91
نامه های نهج البلاغه 113
منابع: 118

119


تعداد صفحات : حجم فایل:535 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود