به نام خدا
تعریف هوش عاطفی یا هیجانی
کلیدی اساسی برای موفقیت
تعریف هوش
هوش مجموعه ای از توانایی های شناختی است که به ما اجازه می دهد تا نسبت به جهان اطرافمان آگاهی پیدا کنیم ،یاد بگیریم و مسائل را حل کنیم.
برخی از صاحبنظران هوش را توانایی سازگاری با محیط تعریف کرده اند.
اهداف:
تاریخچه پیدایش هوش هیجانی و تعاریف آن
تعریف هوش هیجانی
مدلهای معروف ارائه شده در خصوص هوش هیجانی
تاثیرات هوش هیجانی
نقدهای وارده بر هوش هیجانی
اندازه گیری هوش هیجانی
سخن پایانی
ذهن
IQ EQ
بخش هیجانی ، بخش منطقی، خردگرا،
قلب سر
IQ
هوشبر
EQ
هوش هیجانی
ذهن خرد گرا: همان مقام درک و فهم است که به کمک آن قادر به تفکر و تعمق هستیم.
ذهن هیجانی: نظام دیگری برای دانستن می باشد، نظامی قدرتمند و گهگاه غیر منطقی، احساس یقین حاصل از «گواهی قلبی» بر درست بودن چیزی، متفاوت با گواهی عقلی و تا حدودی عمیق تر از آن است.
نقطه تمایز ذهن هیجانی از واکنش سنجیده و تحلیل گرایانه ای که مشخصه ذهن اندیشمند است، سرعت عمل آن است.
مقدمه ای بر هوش هیجانی
هوش هیجانی (EI یا EQ) را توانمندی افراد برای تشخیص احساسات خود و دیگران، تمایز میان احساسات مختلف و الصاق برچسب مناسب برای آن، استفاده از اطلاعات احساسی برای هدایت تفکر و رفتار، و مدیریت احساسات جهت ایجاد تطابق با محیط پیرامون یا دستیابی به اهداف فردی تعریف می کنند.
مقدمه ای بر هوش هیجانی
مطالعات نشان داده است که افراد دارای هوش هیجانی بالا، سلامت روانی، عملکردی کاری و مهارتهای رهبری بزرگتری دارند.
اما انتقادهایی نیز وجود دارد. برای مثال، آیا هوش هیجانی واقعا نوعی هوش است و آیا نسبت به بهره هوشی و یا «پنج ویژگی شخصی مهم» اعتباری افزایشی دارد. برخی مطالعات مروری انجام شده نشان داده است که در بسیاری از مطالعات، با روش شناسی ضعیف، در خصوص اهمیت هوش هیجانی غلو شده است.
تاریخچه
اصطلاح «هوش هیجانی» ظاهرا اولین بار در مقاله «میکائیل بلداک» در سال 1964 و سپس در مقاله سال 1966 «بی. لونر» تحت عنوان «هوش هیجانی و رستگاری» به جهان معرفی شد.
«هوارد گاردنر» در سال 1983 در کتاب خود با نام «چهارچوبهای مغز: نظریه هوشهای چندگانه» این ایده را مطرح نمود که انواع سنتی هوش، نظیر بهره هوشی، در توضیح کامل توانایی شناختی ناکام هستند. او بر این اساس، ایده جدید هوشهای چندگانه را معرفی کرد که شامل «هوش بین فردی» (ظرفیت درک تصمیمات، انگیزه ها و آرزوهای دیگران) و «هوش درون فردی» (ظرفیت درک خویشتن به منظور قدردانی از احساسات، ترسها و انگیزه های شخصی) نیز می شد.
این اصطلاح بعدها در تز دکترای «واین پاین» با عنوان «مطالعه احساس: توسعه هوش هیجانی» در سال 1985 ظهور پیدا کرد.
مقاله «کیث بیسلی» در سال 1985 اولین سند منتشر شده بود که در آن از اصطلاح EQ استفاده شد.
تاریخچه (ادامه)
«استانلی گرینسپان» مدلی را برای توصیف هوش هیجانی پیشنهاد داد که در ادامه «پیتر سالووی و جان مایر» در همان سال مدل را تکمیل کردند.
اما این اصطلاح با انتشار کتاب «گلمان» با نام «هوش هیجانی – چرا می تواند بیش از بهره هوشی اهمیت داشته باشد» در سال 1995 عمومیت گسترده پیدا کرد. شهرت این اصطلاح مقداری هم مدیون فروش بسیار بالای کتاب فوق بود. گلمان در ادامه چندین کتاب دیگر منتشر نمود و این اصطلاح را کاملا جا انداخت. البته تا این تاریخ تست هوش هیجانی هنوز نتوانسته است به عنوان معیاری استاندارد جای تستهای بهره هوشی را بگیرد. همچنین در خصوص نقش این نوع از هوش در موفقیت برقراری ارتباط و موفقیت کسب و کار انتقادهای زیادی وجود دارد.
یکی از آخرین اتفاقات در این حوزه به سال 2000 برمی گردد و به ایجاد تمایز میان دو نوع هوش هیجانی زیر مربوط می شود:
«هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی» (trait emotional intelligence)
«هوش هیجانی مبتنی بر توانایی» (ability emotional intelligence)
تعریف هوش هیجانی (هیجان و احساس چیستند؟)
شاید اولین نکته ای که هنگام کار بر روی هوش هیجانی باید به آن توجه کرد، یافتن تعریف دقیق هیجان و بررسی تفاوت آن با احساسات است. جدیدترین تعریف در این حوزه به روانشناس آمریکایی «پرفسور داماسیو» مربوط می شود. او در این باره می گوید:
ما در زندگی روزمره این دو کلمه را به جای یکدیگر به کار می گیریم. اما اگر بخواهیم با دانش نورولوژی به آن نگاه کنیم، می توان گفت؛ "هیجانات" پاسخهای نسبتاً ساده ای هستند که بدن ما به محرک های بیرونی یا درونی نشان می دهند. وقتی از چیزی می ترسیم، قلب ما تندتر می زند، دهان ما خشک می شود و پوست ما رنگ می بازد. این پاسخ ها به صورت اتوماتیک و ناخودآگاه روی می دهند و مغز ما با مشاهده این نشانه ها نتیجه می گیرد که ما ترسیده ایم! پس احساسات بعد از شکل گیری هیجانات به وجود می آیند. به عبارتی احساسات ناشی از هیجانات است. چرا که مغز به صورت پیوسته از بخشهای مختلف بدن سیگنال می گیرد. مغز از تغییرات به وجود آمده در بخشهای مختلف بدن، نتیجه می گیرد که "هیجان" بوجود آمده و به این طریق "احساس" شکل می گیرد.
البته ترجیح می دهم، "هیجان" را پاسخ فیزیولوژیک بدن و "احساس" را برداشت مغز از این پاسخ، بگویم.
تعریف هوش هیجانی (هیجان و احساس چیستند؟)
از آنجا که هیجانات، فیزیکی هستند، امکان اندازه گیری آنها وجود دارد. به عبارت دیگر،هیجانات(Emotions) ، محرک هایی قابل پیش بینی دارند، و به گونه ای عینی توسط جریان خون، فعالیت مغزی، ترشح هورمونی، ابرازهای چهره ای و یا حالت بدن قابل انداره گیری اند. احساسات Feelings)) همتای ذهنی هیجانات هستند، و بازتاب دهنده معانی و تحلیل هایی هستند که فرد، خودآگاه یا ناخودآگاه از هیجانات دارد. احساسات، معرف تجربه انتزاعی فرد، از هیجانات هستند، به این معنی که آنها نه در بخشی از بدن، بلکه در ذهن فرد اتفاق می افتند، و اغلب برای هر فرد منحصر به فرد هستند. بنابراین امکان اندازه گیری احساسات وجود ندارد.
به عنوان مثال، فردی که دچار هیجان خشم می شود، ممکن است «احساس نگرانی» را در خود شکل دهد، در حالی که یک فرد زورگو در هنگام خشم، ممکن است «احساس نیرومندی» را در خود رشد دهد. بنابراین در میان افراد نامشابه، هیجان خشم برانگیزنده احساسات متفاوتی می تواند باشد.
هیجانات سریعاً عبور می کنند و موقتی هستند، در حالی که احساسات اغلب ماندگاراند و در طی زمان توسعه می یابند. احساسات و هیجانات هر دو بر یکدیگر تاثیر گذارند، و می توانند موجب برانگیختن دیگری شوند.
تعریف هوش هیجانی
تعریف فوق نشان می دهد که انسان در برابر رخدادها و اتفاقات زندگی هیجاناتی را تجربه می کند که می توانند منجر به بروز احساسات شوند و احساسات خود ممکن است به تدریج ماندگار شده و یا رشد نمایند و در نتیجه بر تصمیم گیریها فرد در مواقع مختلف تاثیر بگذارند.
هیجانات فراگیر بوده و معمولا میان انسانها مشترک هستند، اما احساسات می توانند مثبت و یا منفی باشند و عوامل متعددی بر شکل گیری این احساسات تاثیر می گذارند.
به زبان بسیار ساده کسی که هیجانات و احساسات خود و دیگران را خوب می شناسد و می داند که چگونه آنها را تحت کنترل درآورده و در زمانهای مناسب از آنها برای تصمیم گیری استفاده کند دارای هوش هیجانی است.
تعریف هوش هیجانی
سالوی و مایر، که به نوعی اولین مبدعین اصطلاح هوش هیجانی هستند، در اولین کارهای خویش هوش هیجانی را «توانایی پایش هیجانات و احساسات خود و دیگران، به منظور ایجاد تمایز میان هیجانات مختلف و برچسب گذاری آنها به صورت مناسب و همچنین استفاده از اطلاعات هیجانی برای هدایت تفکر و رفتار» تعریف کردند ((Salovey & Mayer, 1990.
بر این مبنا هوش هیجانی بازتاب توانایی های فرد برای ایجاد پیوند میان هوش، همدلی و عواطف است تا بتواند افکار و ادراکاتش در خصوص دینامیک روابط بین فردی را ارتقا بخشد.
سالووی و مایر در سال 1997 تعریف خویش را به شکل زیر اصلاح کردند:
توانایی پذیرش هیجان، یکپارچه سازی هیجان به منظور تسهیل فکر کردن، درک هیجانات، و تنظیم هیجانات در جهت بهبود رشد فردی
(Mayer & Salovey, 1997).
این تعریف تقریبا به شکلی همگانی پذیرفته شده است.
تعریف هوش هیجانی
با این تعریف عمومی و مشترک برای توضیح دقیق ترِ سازوکار اجرایی هوش هیجانی، سه مدل عمده ارائه شده است:
1. مدل توانایی
2. مدل تلفیقی (معمولا زیر گروه مدل ویژگی دسته بندی می شود)
3. مدل ویژگی
مدلهای مختلف هوش هیجانی منجر به توسعه ابزارهای متنوعی برای ارزیابی ساختار این هوش شده اند. اگرچه برخی از این روشهای اندازه گیری ممکن است با یکدیگر همپوشانی داشته باشند، اما اکثر دانشمندان و محققان توافق کرده اند که ساختار آنها با یکدیگر متفاوت است.
تعریف هوش هیجانی
در میان مدلهای مختلف، برخی مدلهای خاص مبتنی بر توانایی، راههایی که هیجانها باعث تسهیل تفکر و ادراک می شوند را مورد توجه قرار داده اند. برای مثال، هیجانها ممکن است با تفکر در تعامل باشند و به انسان امکان تصمیم گیری بهتر را بدهند. فردی که در مباحث مهم و حیاتی، پاسخگویی هیجانی بیشتری دارد، بیشتر به جنبه های حیاتی زندگی خویش توجه خواهد کرد. آگاهی از جنبه های تسهیل کنندگی هیجانها به این موضوع کمک می کند تا بفهمیم چگونه احساسات را بسته به شرایط و موقعیت در تفکر دخالت دهیم یا دخالت ندهیم. این مبحث با منطق و درک هیجانی در پاسخ به مردم، محیط و شرایطی که فرد در زندگی روزمره با آنها روبرو می شود نیز در ارتباط است.
مدلهای هوش هیجانی
مدل سالووی و مایر (مدل مبتنی بر توانایی)
سالووی و مایر بر اساسی درکی که از هوش هیجانی داشتند، تلاش نمودند تا این نوع از هوش را هوشی جدید در محدوده معیارهای استاندارد هوش تعریف کنند. تعریف نهایی آنها تواناییهایی نظیر پذیرش دقیق هیجانات، دسترسی و ایجاد هیجانات به گونه ای که به تفکر کمک کند، درک هیجانات، و تنظیم همراه با تامل هیجانات به منظور ترغیب رشد فردی را شامل می شد.
مدل مبتنی بر توانایی، هیجانات را منابع اطلاعات مفیدی می داند که به شناخت فرد از محیط اجتماعی و هدایت زندگی در این چهارچوب کمک می کند. این مدل پیشنهاد می دهد که افراد از نظر توانایی پردازش اطلاعات هیجانی و توانایی ایجاد ارتباط میان پردازش هیجانی و شناخت، با یکدیگر تفاوت دارند. این توانایی در برخی رفتارهای انطباقی معین خود را نشان می دهد.
مدلهای هوش هیجانی (مدل سالووی و مایر)
بنا به ادعای این مدل، هوش هیجانی مشتمل بر چهار توانایی زیر است:
آگاه شدن یا پذیرش هیجانات: توانایی تشخیص و کشف هیجانات در چهره، تصاویر، صدا، و مصنوعات فرهنگی. توانایی شناسایی هیجانات خود شخص نیز در این بخش قرار می گیرد. پذیرش و آگاهی نسبت به هیجانات یکی از جنبه های اساسی هوش هیجانی است، زیرا پردازشهای بعدی اطلاعات هیجانی را ممکن می سازد.
بهره گیری از هیجانات: توانایی مهار کردن هیجانات در راستای تسهیل فعالیتهای شناختی مختلف نظیر تفکر و حل مسئله. فرد دارای هوش هیجانی قادر است به طور کامل تغییر در خلقیات خویش را برای تطابق بهتر با وظیفه ای که بر عهده دارد تحت کنترل داشته و از آنها به مانند سرمایه ای مفید استفاده کند.
درک و فهم هیجانات: توانایی فهم زبان هیجان و دریافتن روابط پیچیده ی میان هیجانات مختلف. برای مثال، درک هیجانات می تواند توانایی فرد از نظر حساس بودن نسبت به تفاوتهای جزئی میان هیجانات و توانایی او در خصوص تشخیص و توصیف نحوه تکامل هیجانات در طول زمان را شامل شود.
مدیریت هیجانات: توانایی تنظیم هیجانات در خودمان و دیگران. بنابراین فرد دارای هوش هیجانی قادر است هیجانات خویش، حتی هیجانات منفی، را مهار کرده و آنها را در جهت دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده مدیریت نماید.
مقایسه IQ و EQ
EQ
ثابت نیست
در طول زندگی قابل افزایش است
با آموزشهای لازم و فراهم کردن بستر تربیتی مناسب می توان آن را در افراد ارتقا داد.
IQ
در حدود 15 سالگی تثبیت می شود
قابل افزایش نیست
می تواند به اندازه 10 تا 20 درصد در موفقیتها نقش داشته باشد.
تا حد زیادی غیر اکتسابی و موروثی است
مقایسه هوش منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ):
هوش منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) تضادی با یکدیگر ندارند بلکه فقط با هم متفاوتند.
هوش منطقی (IQ) در مقایسه با هوش هیجانی (EQ)دارای سرعت عمل پایین تری است.
هوش منطقی (IQ) را نمی توان از طریق تجربه یا آموزش چندان تغییر داد، ولی هوش هیجانی و قابلیت های عاطفی مهم را می توان به افراد آموخت و سطح آن را در بزرگسال ارتقاء داد.
IQ EQ
هوش منطقی هوش هیجانی
20% 80%
موفقیت
با اشاره به تفاوت EQ و IQ اهمیت EQ در رفتار و عملکرد سازمانی افراد بیشتر نمایان خواهد شد
با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در سازمانها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پر رنگ تر است. امروزه گفته می شود موفقیتهای افراد در سازمانها 80 % وابسته به EQ و تنها 20 % در گرو بهره مندی ازIQ بالاست به عنوان مثال فردی با توانایی های منطقی و بهره هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کاری اش با مشکل روبرو می شود، ولی فردی با بهره هوشی عادی و در عین حال برخورداری ازEQ بالا با مدیریت بر احساسات خود برانگیختگی ، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری می تواند به جایگاههای بهتر و موفقتیهای بیشتر دسترسی پیدا کند.
هوش هیجانی (Emotional Intelligence)
تاریخچه هوش هیجانی
1983 میلادی، هوارد گاردنر، دانشگاه هاروارد،(Harvard) امریکا
1990 میلادی، پیتر سالووی، دانشگاه ییل(Yale)، امریکا
1991میلادی، جان می یر، دانشگاه نیو همشایر(New Hampshire)
1995 میلادی، دانیل گولمن، دانشگاه هاروارد(Harvard)، امریکا
E
Q
Emotional Quotient
EQ?
What is that?
ارائه نگرش مثبت، احترام و رفتار مناسب به خود و دیگران
هوش هیجانی طبق تعریف رون بار ـ ان عبارت است از:
مجموعه ای از دانش ها و توانایی های هیجانی و اجتماعی که قابلیت کلی ما را در پاسخ به نیازهای محیطی تحت تاثیر قرار می دهد. این مجموعه شامل موارد ذیل است:
1 ـ توانایی آگاه بودن از خود، درک و فهم خود و قدرت بیان خویشتن
2 ـ توانایی آگاه بودن از دیگران و قدرت بیان آنها
3 ـ توانایی مواجهه با هیجانهای شدید و کنترل تکانه ها در خویشتن
4 ـ توانایی انطباق با تغییرات و حل مسائل با ماهیت اجتماعی و یا فردی.
تعریف هوش هیجانی
شناخت احساس خویشتن واستفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب درزندگی
مهارتهای فردی
مهارتهای
میان فردی
سازگاری
کنترل استرس
خلق عمومی
هوش هیجانی
خودآگاهی هیجانی
جرات
خودتنظیمی
خودشکوفایی
استقلال
روابط
میان فردی
تعهد
همدلی
مساله
آزمون واقعیت
انعطاف پذیری
توانایی
تحمل استرس
کنترل تکانه
شادی
خوش بینی
زمینه ها و بسترهای هوش هیجانی:
1 ـ شناخت عواطف شخصی
آگاهی از احساسات خود، خودآگاهی ( Awareness Self )
2 ـ به کار بردن درست هیجانها
اقدام در ارتباط با خود ، خودگردانی ( Self Management)
3 ـ برانگیختن خود
4 ـ شناخت عواطف دیگران
آگاهی ازاحساسات دیگران،آگاهی اجتماعی (Social Awareness)
5 ـ برقراری رابطه با دیگران
اقدام در ارتباط با دیگران ،مهارتهای اجتماعی (Social Management)
1 ـ شناخت عواطف شخصی
خودآگاهی، یعنی تشخیص هراحساس به همان صورتی که بروز می کند سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادراک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد.
2 ـ به کار بردن درست هیجانها
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی ای است که بر حس خودآگاهی متکی باشد و به ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دورکردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول اشاره دارد.
3 ـ برانگیختن خود
برانگیختن خود به زبان ساده یعنی کنترل تکانه ها (تکانه هایی مثل خشم، میل جنسی و…) تسلط بر نفس، تاخیر در ارضای فوری خواسته ها و امیال، رهبری هیجان ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.
4 ـ شناخت عواطف دیگران
همدلی، توانایی دیگری بر خود آگاهی عاطفی متکی است و اساس مهارت رابطه بامردم است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند به علا یم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند. این توانایی آنان را در حرفه هایی که مستلزم مراقبت ازدیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر می سازد.
5 ـ برقراری رابطه با دیگران
بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. افرادی که در این زمینه مهارت دارند، به خوبی و عمیقا به دیگران گوش می دهند، دیگران را می پذیرند و دست به قضاوت نمی زنند، در دیگران احساس ارزش و عزت تولید می کنند نه احساس گناه و در هر آن چه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمی گردد به خوبی عمل می کنند. آنان ستاره های اجتماعی هستند ستاره هایی که حتی در روز نیز درخشان اند!
حیطه های هوش هیجانی و موارد مرتبط:
هیچ فرمول ثابتی برای رهبری عالی و هیچ رهبری هر چند برجسته که در «همه» مهارتهای هوش هیجانی دارای بیشترین قدرت، نسبت به سایر کارکنان باشد وجود ندارد. راههای بسیاری برای خلاق بودن وجود دارد و رهبران عالی می توانند دارای شیوه های شخصی بسیار متفاوتی باشند. با این حال اغلب رهبران تاثیرگذار، قدرت خود را حداقل در یک شایستگی از چهار حیطه اصلی هوش هیجانی، نشان می دهند:
حیطه های هوش هیجانی
مهارتهای فردی
مدیریت خود
مهارتهای اجتماعی
مدیریت رابطه
خودآگاهی هیجانی
خودباوری
خود سنجی دقیق
خودداری هیجانی
شفافیت
تطابق
پیشرفت
پیش قدمی
خوش بینی
همدلی
آگاهی سازمانی
خدمت
رهبری انگیزه ساز
نفوذ
رشد و توسعه دیگران
ایجاد تغییر
مدیریت تعارض
کارگروهی و همیاری
خود آگاهی
پنج حیطه اصلی
توانایی های
هوش هیجانی
هنر
برقراری
ارتباط موثر
توان
همدلی بالا
مدیریت
هیجانها
توانایی
برانگیختن خود
چگونه هوش هیجانی خود را افزایش دهیم؟
الفبای یادگیری هوش هیجانی شناخت هیجان های اصلی و ترکیبات فرعی آنهاست. برخی از هیجان ها را می توان «اصلی» تلقی کرد; هیجان هایی که به مثابه رنگ های اصلی آبی، زرد و قرمز اند و سایر ترکیبات از آنها سرچشمه می گیرند. عنوان برخی از خانواده های اصلی و برخی از اعضای آنها از این قرار است:
خشم: تهاجم، هتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ، آزردگی، پرخاش
اندوه: غصه، تاثر، دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهایی، دل شکستگی
ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، بهت، نگرانی، ملاحظه کاری، تردید، زودرنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی یا شوک
شادمانی: شادی، لذت، آسودگی، خرسندی، سعادت، شوق، تفریح، احساس غرور،
عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، هم ریشگی، صمیمیت، پرستش، شیفتگی.
شگفتی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب.
شرم: احساس گناه، دست پاچگی، حسرت، احساس پشیمانی، احساس پستی، افسوس
فهرست مذکور یقیناً نمی تواند کلیه سوال های مربوط به طبقه بندی هیجان ها را پاسخ دهد. برای مثال حسادت را که گونه ای از خشم آمیخته با اندوه و ترس است چگونه می توان طبقه بندی کرد. با این حال، قدم اول در این مسیر شناخت دقیق و ظریف انواع هیجانهاست.
قدم بعدی خودآگاهی است; خودآگاهی به معنای وسیع کلمه عبارت است از تشخیص احساسات و یافتن واژگانی برای بیان آنها، یافتن پیوند موجود میان افکار، احساسات و واکنش ها، آگاهی بر اینکه در تصمیم گیری فکر یا احساسات غلبه دارد، توجه کردن به پیامدهای انتخاب راه های مختلف و پیاده کردن این بینش ها در تصمیم گیری درباره موضوع هایی نظیر سیگار کشیدن.
ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا
احساسات خود را به خوبی می شناسند .
احساسات خود را به خوبی هدایت می کنند .
احساسات دیگران را نیز درک می کنند .
با احساسات دیگران به طور موثر برخورد می کنند .
در هرحیطه ای از زندگی ممتازند ، خواه روابط عاطفی وخواه شغلی .
ویژگی افراد باهوش هیجانی پائین
برزندگی عاطفی خود تسلط ندارند .
درگیر کشمکش های درونی هستند .
درکار وزندگی عملکرد ضعیفی دارند .
قادر به درک خوب احساسات خود نیستند .
قادر به درک احساسات دیگران نیستند .
بااحساسات دیگران به طور موثر برخورد نمی کنند
ویژگی مردان با هوشبر بالا وهوش هیجانی پائین
دارای طیف گسترده ای از علاقه وتوانایی های ذهنی وفکری .
بلند پرواز .
سرسخت .
عیب جو .
فخر فروش .
مشکل پسند .
بازدارنده .
ناراحت درتجارب حسی وجنسی .
غیر بیانگر .
مستقل .
ازنظر عاطفی سرد وبی روح هستند .
ویژگی زنان با هوشبر بالا وهوش هیجانی پائین
دارای طیف گسترده ای از علاقه وزیبائی شناختی .
اتکا به نفس هوشمندانه .
راحت درطرز تفکرات .
ارزش گذار برای موضوعات ذهنی .
درونگرا .
مستعد اضطراب .
مستعد فرو رفتن در تخیلات منفی .
مستعد فرو رفتن دراحساس گناه .
مستعد برای ابراز خشم غیر مستقیم .
ویژگی مردان با هوش هیجانی بالا
ازنظر اجتماعی متوازن و مقبول .
خوش برخورد وبشاش .
مقاوم درمقابل افکار نگران کننده وترس آور .
مسئولیت پذیر .
دارای دیدگاهی اخلاقی .
با ظرفیت .
توانایی همدلی وهم حسی با دیگران .
زندگی عاطفی عمیق اما هم خوان وهماهنگ با دیگران .
راحت درروابط اجتماعی .
ویژگی زنان با هوش هیجانی بالا
باجرات .
توان بیان احساسات به طور مستقیم .
دارای احساس مثبت به خود .
دارای زندگی سرشار از صفا .
خوش برخورد واجتماعی .
توان خود داری از بیان احساسات به طور انفجاری .
راحت در روبرو شدن با افراد جدید .
شوخ طبع .
خود انگیخته .
پذیرا درتجارب عاطفی .
به ندرت احساس اضطراب می کند وناتوان می شوند .
به ندرت درخیالات واهی غرق می شوند .
اگر می خواهید خودتان را بشناسید به رفتار بقیه نگاه کنید
اگر می خواهید بقیه را درک کنید به قلب خودتان نگاه کنید.
ابعاد هوش عاطفی در مدیریت و رهبری
مایر،سالووی وکارسو (1990)نیز برای هوش عاطفی پنج بعدتشخیص داده اند که عبارتند از:
1) شناسایی هیجانات در خود و دیگران: ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش عاطفی این است که از هیجانات و احساسات خودآگاه باشید. توانایی خودآگاهی به مدیران اجازه می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده می کنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم می دانند که چگونه دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
2) کاربرد هیجانات: کاربرد هیجانات،توانایی استفاده از هیجانها درکمک به کسب نتایج مطلوب ،حل مسایل واستفاده ازفرصتهاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند. هیجانها و احساسهای دیگران را بیشتر عملی می سازند تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان می دهند که مراقب هستند. علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند. بنابراین، مدیران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بردیگران تاثیر می گذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تاثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر می دهند.
3) توانایی درک و فهم هیجانات: توانایی درک هیجانات پیچیده وآگاهی ازعلل آنها وچگونگی تغییر هیجانات ازیک حالت به حالت دیگر را درک هیجانات می نامند. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافهااز طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده می کنند. آنها به کمک این تواناییها می توانند بفهمند که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها می شود و در نتیجه می توانند همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنند.
4) مدیریت هیجانات: مدیریت هیجانات،توانایی کنترل واداره کردن هیجانها درخود و دیگران است. مدیرانی که این توانایی را دارا هستند، اجازه نمی دهند بدخلقی های گاه و بیگاه در طول روز از آنها سربزند. آنان از توانایی مدیریت هیجانها به این منظور استفاده می کنند که بدخلقی و روحیه بد را به محیط کاری و اداره وارد نکنند یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین، آنها می دانند که منشا این بدخلقی ها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد. «جردن»، «اشانازی»، «هارتل» و «هوپر» (1999) ابعاد هوش عاطفی در محیط کار را به صورت مدل نشان داده اند.
در این مدل بر اساس ابعاد مایر، سالووی و کارسو، شاخصهای فرعی تر تبیین و ارتباط آنها با هوش عاطفی مرتبط با خود و دیگران که تشکیل دهنده هوش عاطفی محیط کار است.
حرکات، رفتارها و تکانه های اندامها و اعضای او انعکاس می یابد. آگاهی از« حالات چهره » به عنوان مهمترین عضو انعکاس دهنده احساسات نیز می تواند موثر باشد. رهبران همدل سعی می کنند همه را راضی کنند. آنها با ملاحظه و فکر، احساسات کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم گیریها در نظر می گیرند. امروزه همدلی به عنوان جزئی از رهبری بسیار مهم است، رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می دهند. آنها از دانش خود را برای پیشرفت سازمانشان به روشهای ظریف اما با اهمیت استفاده می کنند.
5) مهارت های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می کند. رهبران دارای سطوح بالای تواناییهای هیجانی می باشند و اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشناییها و همچنین مهارتها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند. مهارتهای اجتماعی می تواند به عنوان کلید قابلیتهای رهبری در اکثر سازمانها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگرافراد است. در این راستا رهبران به مدیریت موثر روابط نیاز دارند ومهارتهای اجتماعی آن را ممکن می سازد.
دانیل گلمن نیز از دیگر صاحبنظرانی است که در زمینه هوش عاطفی به تلاشهای قابل توجهی دست زده است. در حالیکه دیدگاه سالووی و مایر، بیشتر جنبه روان شناختی دارد، مفاهیم ارائه شده توسط گلمن به مفاهیم مدیریتی نزدیکتر است.
نقش هوش عاطفی در سازمان
یرخی از صاحب نظران براین نظر هستند که امروزه هوش عاطفی به سرعت مورد توجه شرکت ها و سازمان ها قرار گرفته است و اهمیت آن از تواناییهای شناختی و دانشهای تکنیکی بیشتر شده است و دلیل این امر آن است که، مدیران دریافته اند که از این طریق، پیوستگی درونی و تعادل شخصی و سازمانی افزایش پیدا خواهد کرد. همانطور که می دانیم سازمانها مجموعه ای از گروهها هستند که تعاملات موفق آمیز این گروه ها به انعطاف پذیری سازمانی وانطباق پذیری و اعمال تغییرات در سازمان کمک میکند. بنابر این سازمانها برای اینکه اثربخشی سازمان را بالا ببرند از مهارت های نرم که مبتنی بر عواطف میباشند، استفاده می کنند(brooks،2003). علت این است که سازمان برای اینکه به توانمندی برسد باید یکسری از متغیرها را مورد توجه قرار دهد که بعضی از این متغیر ها از کنترل ما خارج هستند و با تجزیه و تحلیل این متغییر ها نمیتوان آینده سازمان را پیش بینی کرد . بنابراین سازمان میتواند از مهارت های عاطفی در این زمینه کمک بگیرد تا برنامه هایی برای توسعه کارمندان طرحریزی کند و عملکرد افراد و در نتیجه اثر بخشی سازمان با لا ببرد. البته هوش عاطفی با تاثیر بر زمینههایی چون بکارگیری، حفظ و نگهداری کارکنان، توسعه و بهسازی افراد مستعد و نیز در گزیتش افراد برای احراز شغل و ارتقای شغلی آنان و غیره، به اثر بخشی سازمان کمک میکند. اخیراً کارسو و ولف در سال 2000 به معرفی یک فرایند 3 مرحله ای پرداخته اند که هوش عاطفی را با پیشرفت شغلی مرتبط می سازد:
مرحله اول- توصیف شغل: در هنگام توصیف شغل لازم است که تمامی شرایط و الزامات شغلی در قالب عبارات رفتاری و به شکل عینی بیان شود و ضرورت دارد تا مهارتهای مورد نیز برای احراز آن شغل به صورت دقیق و یک به یک گفته و فهرست شود. به عنوان بخشی از تحقق این مرحله مشاوران باید به خوبی پژوهشهای مربوط به شخصیت و عملکرد را مرور کنند.
مرحله دوم- انتخاب ابزار مناسب برای ارزیابی: به کمک یک توصیف شغلی خصیصه مدار، میتوان ابزار مناسبی را اتخاذ کرد. ارزیابی باید متمرکز بر جنبه هایی باشد که از طریق شیوههای گزینشی فعلی (چک لیست ها یا مصاحبه ) شناسایی شده اند .
مرحله سوم- ارزشیابی و معرفی افراد شایسته: اکثر ارزیابی کنندگان در نهایت افردی را برای احراز یک شغل مناسب میدانند، درجه بندی نموده و اسامی آنان را اعلام میکنند. در هنگام معرفی افراد با صلاحیت برای حراز شغل لازم است تا راهبردهای موثری از طرف ارزیابی کنندگان برای رشد فردی و افزایش شایستگی های حرفه ای کارکنان جدید پیشنهاد شود . در اینجا هوش عاطفی عامل مهمی در گزینش افراد برای احراز شغل و ارتقای آنان محسوب می شود، البته به شرطی که بخشی از یک جریان و رویکرد فراگیر باشد . علاوه براینها هوش عاطفی در کارا بودن سازمان نقش بسیار بسزایی دارد زیرا نتایج حاصل از پژوهشهای انجام شده پیرامون هوش عاطفی و کارایی مدیریت نشان می دهد که در بین معیارهای هوش عاطفی ، معیار "مهارت های اجتماعی " در بروز کارایی نقش بسزایی دارد .
هوش عاطفی و رهبری
بر طبق گفتههای فلدمن (1999) هوش عاطفی شامل مهارت های پایه ای و مهارت های دستوری می باشد. مهارت های پایهای خود شامل: خود آگاهی، خود کنترلی، درک دیگران به درستی و ارتباطات همراه با انعطاف پذیری می باشد و مهارت های دستوری شامل: مسئولیت پذیری، توانایی توسعه انتخاب، پذیرش دیدگاه دیگران، جرات داشتن و بیان و شرح دادن تصمیم میباشد. ترکیب مهارت های پایه ای و دستوری به رهبری اثر بخش منجر میشود چون که این مهارت ها یک نوع آگاهی از دیگران و احتیاجات آنها و توانایی پاسخگویی به نیازهای دیگران به طور اثر بخش در موقعیتهای مختلف را نشان می دهد. در سال 1999 پریست شایستگی های رهبری را در 3 نوع طبقه بندی کرد:
1- مهارت های سخت: اغلب به مهارت های تکنیکی برمی گرددکه شامل مهارت های عملی و مهارت های امنیتی و مهارت های محیطی می باشد.
2- مهارت های نرم: اغلب به مهارت های میان فردی برمی گردد که شامل مهارت های آموزشی و سازمانی می باشد.
3-مهارت متا: شامل مهارت های حل مسئله ، تصمیم گیری و قضاوت می باشد.
باتوجه به اینکه مفهوم هوش عاطفی شامل مولفه های درون فردی و میان فردی می باشد پس منطقی است که انتظار داشته با شیم که رابطهی مثبتی بین هوش عاطفی و رهبری وجود داشته باشد .
هوش هیجانی و اثر بخشی سازمان
شکل1- رابطه هوش هیجانی و اثربخشی سازمانی
همانگونه که در شکل1 نشان داده شده، مفهوم هوش هیجانی در قالب ارتباطات معنی پیدا می کند. اگرارتباط وجود نداشته باشد بررسی هوش هیجانی ممکن نیست ارتباطات در سازمان تحت تاثیر سه عامل رهبری، عملکرد منابع انسانی و فضا و فرهنگ سازمانی است نکته مهم
رهبری
عملکرد
منابع
انسانی
فضا و فرهنگ
سازمانی
هوش هیجانی
فردی
هوش هیجانی
گروهی
اثربخشی
سازمان
ارتباطات
«زندگی برای کسانی که فکر می کنند کمدی و برای کسانی که احساس می کنند تراژدی است»
هوارس والپول
با این توصیف، تعریف هوش هیجانی چنین است:
«توانایی زیر نظر گرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها و در تفکر و اعمال خود»
مدلهای هوش هیجانی
مدل سالووی و مایر
مدلهای هوش هیجانی
مدل کنستانتین واسیلی پترایدز (مدل مبتنی بر ویژگی)
«کنستانتین واسیلی پترایدز» تمایزی مفهومی میان مدل مبتنی بر توانایی و مدل مبتنی بر ویژگی ارائه کرده و مدل دوم را طی چندین سال کار و مطالعه توسعه داد. هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی «صورتی فلکی از خودادراکی های هیجانی است که در سطوح پایین تر شخصیت قرار دارند». به زبان ساده، هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی، به «خودادراکی های» افراد از تواناییهای هیجانی شان برمی گردد. این نوع تعریف از هوش هیجانی، بر خلاف مدل مبتنی بر توانایی که به تواناییهای واقعی و تقریبا غیر قابل اندازه گیری برمی گردد، حالات رفتاری و توانایی های خودادراکی را دربرمی گیرد که با شیوه «خودگزارش دهی» قابل اندازه گیری هستند. هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی باید در درون چهارچوب شخصیتی مورد بررسی قرار بگیرد.
مدل هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی، فراگیر است و مدل گلمان نیز در این دسته قرار می گیرد. مفهوم سازی هوش هیجانی به عنوان یک ویژگی شخصیتی به ساختاری منتهی می شود که خارج از رده بندی توانایی شناختی انسان قرار دارد. این یکی از تمایزهای اصلی این مدل است.
مدلهای هوش هیجانی
مدل دانیل گولمان (مدل مختلط)
مدل پیشنهادیِ دانیل گلملن بر هوش هیجانی به عنوان آرایه وسیعی از شایستگیها و مهارتهایی که عملکرد مدیریتی را به پیش می رانند، تمرکز داشت. پروفسور گلمان در مدل خویش پنج سازه مهم برای هوش هیجانی تعریف نمود:
("What Makes A Leader" Daniel Goleman, Harvard Business Review 1998):
خودآگاهی: توانایی شناخت هیجانات، نقاط قوت و ضعف، پیش رانها، ارزشها و اهداف و تشخیص تاثیر آنها بر سایرین هنگام استفاده از احساسات شهودی برای هدایت تصمیمات
خودگردانی: توانایی کنترل و یا تغییر مسیر هیجانات و محرکهای ناخوشایند و سازگاری با شرایط در تغییر
مهارت اجتماعی: مدیریت روابط به منظور به حرکت درآوردن مردم در جهت مطلوب
همدلی: توجه به احساسات سایرین، بویژه هنگام تصمیم گیری
انگیزش: تحریک شدن برای دستیابی به موفقیت
گلمان مجموعه ای از «شایستگیهای هیجانی» را به هر یک از سازه های هوش هیجانی افزود. شایستگیهای هیجانی، «استعدادهای درونی» نیستند، بلکه توانمندیهایی قابل یادگیری هستند که باید روی آنها کار شود و امکان پرورش آنها برای دستیابی به عملکرد خارق العاده وجود دارد. گلمان معتقد است که افراد با سطحی کلی از هوش هیجانی به دنیا می آیند که تعیین کننده پتانسیل آنها برای یادگیری شایستگیهای هیجانی است.
مدلهای هوش هیجانی
مدل هوش هیجانی «ریون بار-آن» (مدل مختلط)
«ریون بار-آن» اولین سیستم اندازه گیری هوش هیجانی با اصلاح EQ را توسعه داد. مدل هوش هیجانی بار-آن با پتانسیل بهبود عملکرد و کسب موفقیت سروکار دارد و نوعی مدل فرایندگرا محسوب می شود.
(Bar-On 2002)
این مدل بر آرایه ای از تواناییهای هیجانی و اجتماعی نظیر توانایی آگاهی ، درک و ابراز خویشتن؛ توانایی آگاهی، درک و برقراری ارتباط با دیگران؛ توانایی مواجهه با هیجانات قوی؛ و توانایی سازگاری با تغییر و حل مسائلی با ماهیت اجتماعی یا شخصی، تمرکز دارد. (Bar-On 1997)
بار-آن در این مدل پنچ مولفه را برای هوش هیجانی عنوان نمود: «درون فردی»، «بین فردی»، «سازگارپذیری»، «مدیریت استرس» و «خُلق عمومی». او برای هر یک از مولفه های فوق زیرمولفه هایی را نیز تعریف کرد. بار-آن اذعان دارد که هوش هیجانی به مرور زمان پرورش می یابد و امکان پرورش آن از طریق آموزش، برنامه ریزی و روشهای درمانی وجود دارد
(Bar-On 2002).
مدلهای هوش هیجانی (مدل ریون بار-آن)
مولفه ها و زیرمولفه های مدل بار-آن
اندازه گیری هوش هیجانی
هر یک از مدلهای معرفی شده خود ابزاری را نیز برای اندازه گیری هوش هیجانی ارائه داده اند. این ابزار به فرد کمک می کنند تا میزان هوش هیجانی خویش را اندازه گرفته و در صورت نیاز برای بهبود و پرورش آن اقدام نماید.
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل سالووی-مایر)
روش اندازه گیری هوش هیجانی مایر-سالووی-کاروسو (MSCEIT) بر مجموعه ای از سوالات مرتبط با حل مسائل هیجانی استوار است. این روش در انطباق با ادعای مدل سالووی-مایر که هوش هیجانی را نوعی هوش می داند، سنجش را با روشی مشابه تست بهره هوشی (IQ) انجام می دهد. در این روش تواناییهای فرد در هر یک از چهار شاخه تعریف شده مورد آزمون قرار می گیرد و برای هر شاخه امتیاز یا نمره ای تعیین و در انتها نمره یا امتیاز کل مشخص می شود.
نیاز به سازگاری با هنجارهای اجتماعی، ایده اساسی مدل چهار شاخه ای هوش هیجانی است. بنابراین، روش اندازه گیری MSCEIT، بر اساس اجماع نمره دهی می شود. به عبارت دیگر، نمرات بالاتر به معنای آن هستند که پاسخهای فرد با پاسخهای به دست آمده از نمونه جمع آوری شده در سطح جهان همپوشانی بیشتری دارد. در این روش می توان نمره دهی را از مطابقت پاسخ فرد با پاسخ 21 محقق حوطه هیجانی نیز مقایسه کرد. در اینحالت نمره دهی را نمره دهی تحصصی می نامند.
البته این نکته که پاسخ فرد هر چه با پاسخ جمعی نزدیکتر باشد، نمره بالاتری خواهد گرفت، یکی از نقاط ضعفی این روش است. این موضوع و پاره ای مشکلات دیگر باعث شده است که برخی محققان تعریف هوش هیجانی به عنوان یک هوش اصیل را مورد انتقاد قرار داده اند.
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل سالووی-مایر)
سایر روشهای اندازه گیری مبتنی بر مدل توانایی
روشهای اندازه گیری خاص دیگری نیز برای ارزیابی توانایی در هوش هیجانی مورد استفاده قرار گرفته اند که عبارتند از:
تحلیل تشخیصی دقت غیرکلامی (DANVA)
آزمون بازشناسی اثر کوتاه مدت ژاپنی قفقازی (JACBART)
مقیاس سطوح آگاهی هیجانی (LEAS)
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل دانیل گلمان)
روشهای اندازه گیری متعددی بر اساس مدل گلمان ابداع شده اند که سه روش زیر مهمترین آنها هستند:
فهرست شایستگی هیجانی (ECI)
ارزیابی هوش هیجانی (EIA)
پرسشنامه پروفایل کاری – ویرایش هوش هیجانی (WPQei)
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل دانیل گلمان)
فهرست شایستگی هیجانی (ECI): این روش در سال 1999 ابداع گردید. روش فوق بازنگری شد و روش جدیدتر فهرست شایستگی های اجتماعی و هیجانی (ESCI) در سال 2007 توسعه یافت. این روش جدید ویرایش دانشگاهی نیز دارد که با نام فهرست دانشگاهی شایستگی های اجتماعی و هیجانی معروف است (ESCI-U).
این ابزارها توسط گلمان و بویاتیز توسعه یافتند و هدف آنها اندازه گیری رفتاری شایستگی های هیجانی و اجتماعی است. «فهرست شایستگی هیجانی» ابزاری چند نرخی (multi rater) با قابلیت اندازه گیری 360 درجه است که در خصوص مجموعه ای از شاخصهای رفتاری هوش هیجانی، گزارشهای مختلف شخصی، مدیریتی و مستقیم را به دست می دهد. این روش 20 شایستگی را مورد ارزیابی قرار می دهد و آنها را در 4 مولفه اصلی مدل گلمان، یعنی خودآگاهی، آگاهی اجتماعی، مدیریت خویشتن و مهارتهای اجتماعی سازماندهی می کند.
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل دانیل گلمان)
ارزیابی هوش هیجانی (EIA): این روش در سال 2001 توسط «تراویس برادبری» و «جین گریوس» توسعه یافت و قابلیت خود-گزارش گیری یا ارزیابی 360 درجه دارد.
این روش بر اساس مدل گلمان، از 28 ایتم برای اندازه گیری چهار مولفه اصلی مدل استفاده می کند. جالب است که این روش جمعا 7 دقیقه بیشتر زمان نیاز ندارد. ایتمهای فوق مهارتهای موجود که بازتاب دهنده مولفه های چهارگانه هستند را هدف قرار می دهند. سیستم امتیاز دهی 6 نقطه ای است که از «1» به معنای هرگز رفتار ارائه نشده است تا «6» به معنای همیشه این رفتار ارائه می شود را دربرمی گیرد. نتایج روش ارزیابی هوش هیجانی پنج نمره به پاسخ دهنده می دهد: چهار نمره برای چهار مولفه بعلاوه یک نمره کلی برای هوش هیجانی.
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل دانیل گلمان)
پرسشنامه پروفایل کاری – هوش هیجانی (WPQei): این روش در سال 2000 توسعه یافت و هدف اصلی آن اندازه گیری هوش هیجانی در محیط کار بود. این ابزار به شکل خودگزارش گیری طراحی شده است و 7 شایستگی را در مدل گلمان اندازه گیری می کند. اندازه گیری شایستگیهای اساسی برای عملکرد کاری اثربخش هدف این روش است. پرسشنامه 84 ایتمی پروفایل کاری – هوش هیجانی به پاسخ دهندگان دو نوع نمره می دهد. یک نمره مربوط به هوش هیجانی به طور کلی و تعدادی نمره مربوط به هر کدام از هفت شایستگی مورد توجه این آزمون.
این هفت شایستگی عبارتند از: نوآوری، خودآگاهی، شهود، هیجانات، انگیزش، همدلی، و مهارتهای اجتماعی.
اندازه گیری هوش هیجانی (مدل بار-آن)
بار-آن در سال 2002 پرسشنامه ای را برای اندازه گیری هوش هیجانی طراحی کرد که به «فهرست هوش هیجانی» (Emotional Quotient Inventory) معروف است و با نام اختصاری EQ-i نمایش داده می شود. این فهرست نوعی ابزار سنجش خودگزارش گیری است که برای افراد شانزده سال به بالا طراحی شده است. این روش به اندازه گیری رفتار شایسته از نظر هیجانی و اجتماعی می پردازد و تخمینی از هوش هیجانی و اجتماعی فرد را به دست می دهد. هدف این روش اندازه گیری ویژگیهای شخصیتی یا ظرفیتهای شناختی نیست، بلکه هدف آن اندازه گیری توانایی شخص برای رسیدن به موفقیت در مواجهه با تقاضاها و فشارهای اجتماعی است. این پرسشنامه از 133 ایتم برای تعیین نمره کلی هوش هیجانی استفاده می کند و ضمنا برای پنج مولفه اصلی اعلام شده در مدل بار-آن نیز امتیاز می دهد. این پنج مولفه عبارتند از: بین فردی، درون فردی، سازگارپذیری، مدیریت استرس، و خلق عمومی. ایتمها بر اساس نوعی سیستم نمره دهی 5 نقطه ای اندازه گیری می شوند که در این سیستم «1» به معنای بندرت یا «برای من درست نیست» و «5» به معنای بیشتر اوقات یا «اغلب مواقع برای من درست است» خواهد بود.
اندازه گیری هوش هیجانی (سایر روشها)
روشهای متعدد دیگری نیز وجود دارند که بر اساس مدلهای فوق طراحی شده اند. این روشها عبارتند از:
آزمون هوش هیجانی دانشگاه سوین بورن (SUEIT)
روش اندازه گیری شات (Schutte EI)
پرسشنامه هوش هیجانی مبتنی بر ویژگی، طراحی شده توسط پترایدز و همکاران
اندازه گیری سطوح آگاهی هیجانی
The Levels of Emotional Awareness Scale (LEAS)
آزمون خودگزارش گیری هوش هیجانی
The Self-Report Emotional Intelligence Test (SREIT)
تاثیرات هوش هیجانی
بنا به نظر بسیاری از دانشمندان هوش هیجانی بالا به شکلی مثبت بر موارد زیر تاثیر می گذارد:
روابط اجتماعی بهتر برای بچه ها
روابط اجتماعی بهتر برای بزرگسالان
بیشتر مورد پذیرش دیگران قرار گرفتن
برقراری روابط بهتر با خانواده و وابستگان
موفقیت بیشتر در تحصیلات دانشگاهی
روابط اجتماعی بهتر در عملکرد کاری و در مذاکرات
سلامت روانی بهتر
نقدهای وارده بر نظریه های هوش هیجانی
نظریه هوش هیجانی همانند هر نظریه دیگری منتقدانی دارد. اعم انتقاداتی که بر نظریه هوش هیجانی وارد می شود عبارتند از:
شکلی از هوش یا توانایی شناختی نیست
طرفداران این نظریه مهارتها را با خصلتهای اخلاقی اشتباه گرفته اند
ارزش اندکی برای پیش بینی رفتار انسانها دارد
اندازه گیری های انجام شده در این نظریه بیشتر به تطابق با شرایط، دانش و شخصیت مربوط می شود تا به توانایی های فرد
اندازه گیری های مبتنی بر خودگزارش دهی مستعد جعل یا تظاهر هستند
هوش عاطفی
– تعریف هوش
– تعریف عاطفه
– تعریف هوش عاطفی
– ظهور و پیدایش هوش عاطفی
– هوش عاطفی در تعلیم و تربیت
– هوش عاطفی و استانداردهای آموزشی
– کاربرد هوش عاطفی در حیطه های آموزشی
– روش های صحیح آموزش هوش عاطفی
– کاربرد هوش عاطفی در مدیریت آموزشی
تعریف عاطفه:
عاطفه نوعی حالت احساسی یا هیجانی است که خود آگاه و ارادی بوده وطی آن حالاتی چون شادی،غم و غصه،ترس،تنفر و…تجربه می شود و با حالت هایی چون شناخت یا انگیزش و اراده تفاوت دارد.
توانایی تنظیم و تمایز قائل شدن عواطف و احساسات خود و دیگران و استفاده از اطلاعات حاصل برای کنترل اعمال و افکار خود.
دکتر دانیل گلمن هوش عاطفی را اینگونه تعریف کرده است:
آگاهی نسبت به عواطف
مدیریت عواطف
برانگیختن خود
شناسایی عواطف دیگران
تنظیم روابط با دیگران
تعریف هوش عاطفی:
تعریف هوش عاطفی:
مایر و سالووی هوش عاطفی را اینگونه تعریف کرده اند:
هوش عاطفی عبارت است از توانایی ادراک عواطف ،جهت دستیابی به عواطفی سازنده که به کمک آن ها بتوان به ارزیابی افکار ،فهم عواطف و دانش عاطفی خود پرداخت و با استفاده از آن بتوان موجبات پرورش احساسات و رشد هوشی خود را فراهم ساخت.
تعریف هوش عاطفی:
در تعریفی دیگر آمده است:هوش عاطفی عبارت است از استفاده از عواطف برای حل مسائل و داشتن یک زندگی مفید ،خلاقه و سازنده.
در هوش عاطفی مغز و قلب یا هوش وعاطفه به صورتی یگانه و منحصر به فرد با یکدیگر ترکیب می گردند؛اما آنچه دارای اهمیت می باشد این است که هوش عاطفی نمی تواند برای داشتن یک زندگی شاد و مرفه هم شرط لازم باشد و هم شرط کافی.شرط لازم است اما شرط کافی نیست.
ظهور و پیدایش هوش عاطفی:
هوش عاطفی (Emotional Intelligence )به عنوان یک موضوع مورد مطالعه از بطن روانشناسی علمی ظهور کرد.بحث های فلسفی در مورد رابطه بین تفکر و عاطفه در فرهنگ مغرب زمین بیش از 2000 سال قبل برمی گردد.اما به صورت علمی و با توجه به فعالیت های روانشناسان در این حوزه ،در این مقاله از سال 1900 میلادی تا کنون مورد بررسی قرار می گیرد.این سال ها را می توان به پنج دوره تقسیم کرد:
سال های 1969-1900 دوره ای که در آن مطالعات روان شناختی مربوط به هوش و عاطفه جدا و مستقل از یکدیگر صورت می گرفت.
سال های 1989-1970 دوره ای که طی آن روان شناسان به بررسی چگونگی تاثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر می پرداختند.
سال های 1993-1990 دوره ای که در آن هوش عاطفی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه و تحقیق مطرح گردید.
سال های 1997- 1994 دوره ای که طی آن مفهوم هوش عاطفی رواج یافت.
از سال 1998 تا کنون ،دوران اخیر که دوران انجام مطالعات شفاف سازی در مورد هوش عاطفی است.
هوش عاطفی آخرین تحول و ابداع مهم ،در درک رابطه بین تفکر و عاطفه است.بر خلاف عقاید قبلی ،بهترین و منحصر به فرد ترین کمکی که این سازه کرده،این است که عواطف و افکار را با هم سازگار می داند و هوشمندانه آن ها را با هم ترکیب می نماید.
بر اساس آنچه گفته شد می توان از دو رویکرد در توضیح هوش عاطفی نام برد:
رویکردهای اصیل و غیر ترکیبی که هوش عاطفی را به عنوان هوشی که شامل عاطفه است،تعریف می کند.
رویکرد های معمولی و ترکیبی که هوش عاطفی را با مهارت ها و خصیصه های دیگری چون بهزیستی روانی ،انگیزش و توانایی برقراری ارتباط با دیگران در هم می آمیزد و بر ترکیبی از آن ها تاکید می کند.
توانایی ها و مهارت های تشکیل دهنده ی هوش عاطفی:
برای آگاهی از نظرات موجود در مورد حوزه ها و مولفه های هوش عاطفی به مدل های سه گانه هوش عاطفی که در جدول ارائه شده توجه نمایید:
نظریه توانایی (تجدید نظر شده در سال1997)هوش عاطفی را به چهار حوزه تقسیم می نماید:اولین حوزه شامل ادراک و ابراز عواطف می باشد که در برگیرنده ی ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران است.
حوزه ی دوم شامل توانایی کاربرد عواطف جهت تسهیل تفکر است که در بر گیرنده ی پیوند و ارتباط صحیح عواطف با سایر احساسات و نیز توانایی کاربرد عواطف برای بهبود و افزایش تفکر می باشد.
سومین حوزه یعنی درک و فهم عواطف ،شامل تجزیه کردن عواطف به اجزاء مختلف ،فهمیدن و درک تغییر احتمالی از یک حالت احساسی به حالت احساسی دیگر و فهم احساسات پیچیده در موقعیت های اجتماعی می باشد.
در پایان، حوزه ی چهارم مدیریت عواطف است که شامل توانایی اداره ی احساسات خود و دیگران می باشد.
جدول 1- ابعاد هوش عاطفی از نظر دانیل گولمن
جدول 1- خصائص سازنده ی هوش عاطفی و رویکردهای مربوط به آن
هوش عاطفی و شناخت احساسات خود
خودآگاهی و شناسائی نوع و شدت احساسات خود بخش مهمی از هوش عاطفی است. فردی که احساسات خود را به راحتی شناسایی می کند، واکنش سریع تری در برخورد با مسائل دارد. به عبارتی قدم اول در ارائه و استفاده از راهکارها برای مسائل زندگی شناسایی احساسات است. در اغلب مسائل زندگی احساسات و عواطف ما دخیل هستند. بنابراین هوش عاطفی عمدتا با این مسائل درگیر است. و بخشی از آن که شناسایی نوع و شدت احساسات را بر عهده دارد، اولین مراحل را برای آماده شدن فرد برای اجرای مراحل بعدی طی می کند. تا زمانیکه فرد با تاخیر و با مشکل از احساسات خود سر در می آورد، امکان اداره و کنترل این احساسات نیز در او با تاخیر همراه خواهد بود. سرعت عمل در اجرای این مراحل بالا بودن هوش عاطفی فرد را نشان می دهد.
هوش عاطفی و کنترل احساسات
افرادی که هوش عاطفی بالاتری دارند، راحت تر از دیگر افراد احساسات خود را کنترل می کنند. قدرت بیشتری برای تحت اختیار درآوردن عواطف خود دارند و اجازه نمی دهند عواطف آنها بیش از حد لازم و در سطح افراطی عمل کند یا پسروی عاطفی داشته باشند. آنها برای کنترل احساسات خود شگردها و مهارت های زیادی را می دانند و در اکثر موارد با سرعت عمل از این مهارت ها و شگردها استفاده می کنند. آنها به راحتی خشم خود را کنترل کرده و آنرا در مسیر درست برای تخلیه و رسیدن به نتیجه مناسب هدایت می کند. زود و نابهنگام مضطرب نمی شوند و در این موارد می دانند که چگونه باید آرامش خود را حفظ کنند.
هوش عاطفی و شناخت احساس دیگران
افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند، علاوه بر اینکه احساسات خود را به خوبی می شناسند در شناخت احساسات دیگران نیز عملکرد خوبی دارند. این مهارت موجب می شود که فرد بتواند دیدگاه و نظر افراد دیگر را از لحاظ احساسی درک کند و به عبارتی بتواند خود را به جای او بگذارد. داشتن چنین مهارتی موجب می شود که فرد بتواند روابط خود را به بهترین وجهی اداره کرده و سازمان دهد.
هوش عاطفی و روابط اجتماعی
افرادی که از هوش عاطفی بالاتری برخوردارند، از لحاظ روابط اجتماعی بسیار موفق هستند. آنها به راحتی روابط خود را برقرار می کنند، می توانند با مهارت هایی که دارند، این روابط را حفظ کرده و تحکیم بخشند. آنها در روابط خود راحت، فاقد اضطراب و خونگرم عمل می کنند و دیگران را نیز به راحتی می پذیرند. افراد دیگر در ارتباط با این افراد احساس راحتی و آرامش می کنند و معمولا تمایل بیشتری برای ادامه ارتباط با این افراد دارند. در حالی که افرادی که دارای هوش عاطفی پائین تری هستند، در روابط ، سرد و خشک ارزیابی می شوند و اغلب روابط آنها در همان مراحل اولیه با شکست مواجه می شود.
هوش عاطفی و رهبری تحول گرا:
هوش عاطفی به گونه مثبت با رهبری تحول گرا و به گونه منفی با رهبری مبتنی بر پاداش مشروط، یا رهبری بی قید و بند، رابطه دارد با توجه به سودمندی رهبری تحول گرا، توجهات به مسائل دیگری، مثل چگونگی ایجاد و توسعه آن و عوامل مرتبط که ممکن است زمینه را برای استفاده افراد از رهبری تحول گرا فراهم سازد، معطوف شده است. هوش عاطفی پیش نیاز برای رهبری موفق است.دلایل متعددی وجود دارد که چرا افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند به احتمال بیشتر از رفتارهای تحول گرا استفاده می کنند.نخست اینکه رهبرانی که می دانند و می توانند عواطف و احساسات خود را کنترل کنند و خود کنترل هستند می توانند به عنوان الگوی نقش برای پیروان خود باشند.و بنابراین اعتماد و احترام پیروان خود به رهبران را افزایش می دهند.دوم اینکه رهبرانی که هوش عاطفی بالایی دارند با تاکید بر شناخت احساسات و عواطف دیگران به گونه ای ایده آل تا اندازه ای که انتظارات پیروان می تواند افزایش یابد آنها را تحقق می بخشند.سوم اینکه رهبرانی که هوش عاطفی بالایی دارند بر همدلی و توانایی مدیریت روابط به شکل خوب و ملاحظات فردی تاکید دارند.
هوش عاطفی در تعلیم و تربیت:
یکی از اصول اولیه ی هوش عاطفی این است که روابط دوستانه و دلسوزانه ،باعث شکل گیری انواع یادگیری های اصیل و با ثبات می گردند.جان دیویی از جمله افرادی بود که به صورت عمیق و گسترده در مورد ماهیت کلاس درس به تفکر و مطالعه پرداخت و نتیجه گرفت که کلاس درس ،جایی است که دانش آموزان در مورد دموکراسی ،مهارت ها و حالت های ذهنی مورد نیاز برای رسیدن به آن و شرایط اجتماعی و عاطقی که برای انتقال و تداوم آن مورد نیاز است ،اطلاعات و آگاهی هایی به دست می آورند.به اعتقاد وی یک رابطه ی کامل و بدون چون وچرا بین آنچه که یاد گرفته می شود و زمینه ای که در آن یادگیری اتفاق می افتد و موقعیت هایی که در آن از این یادگیری استفاده می شود،وجود دارد.
هوش عاطفی و استانداردهای آموزشی:
اگربه مسئله ی آموزش و تحصیل نگریسته شود مشخص می گردد که شباهت های زیادی بین محتوای برنامه های آموزشی و درسی با برنامه های پرورش هوش عاطفی وجود دارد.وظیفه ی اساسی مدارس،پرورش مهارت های مربوط به هوش عاطفی است.در سال های اخیر بیشتر بحث های مربوط به وظیفه ی تحصیلی و آموزشی مدارس،متمرکز و مبتنی بر استانداردهای آموزشی بوده است .استانداردهای آموزشی در حقیقت انعکاس دهنده ی انتظاراتی می باشند که از دانش آموزان می رود تا بتوانند به اهداف و مهارت های علمی مورد نظر دست یابند.تجزیه و تحلیل استانداردهای آموزشی نشان می دهند که پیشرفت های تحصیلی مورد انتظار در برنامه های درسی ،دربرگیرنده ی برخی مهارت های اساسی هوش عاطفی هم می باشند.
استفاده از هوش عاطفی در حیطه های گوناگون آموزشی:
الف)حیطه ی اول:پیشگیری های سطح اول از طریق برنامه های درسی مدارس
ب)حیطه ی دوم:پیشگیری از رفتارهای نامطلوب و رفتارهای مشکل ساز
ج)حیطه ی سوم:برنامه هایی برای دوران گذر و حمایت های اجتماعی مورد نیاز
روش صحیح آموزش هوش عاطفی:
جلب توجه مدیران
تعیین توانش ها و صلاحیت های لازم
ارزیابی هوش عاطفی
آماده نمودن و جمع بندی اهداف برنامه
جلسه های آموزش هوش عاطفی
پیگیری
کاربرد هوش عاطفی در مدیریت آموزشی
استقبال از مدیریت مشارکتی
بالا بردن اعتماد به نفس و ایجاد انگیزه
ایجاد همدلی و همگرایی
برطرف شدن موانع ارتباطی میان سطوح مدیریتی
تسهیل و آسان سازی ارتباط در سطوح مختلف سازمانی
تبعیت داوطلبانه همکاران
تسهیل ارتباطات فرامنطقه ای و فراملی
توان سازگاری با شرایط متغیر
سخن پایانی
نظریه هوش هیجانی همانند هر نظریه دیگری دارای موافقین و منتقدینی است که له یا علیه آن سخن می گویند و مقاله می نویسند، اما نکته مهم این است که اگر هوش هیجانی را به معنای توانایی برقراری ارتباط با دیگران و کنترل هیجانات در رخدادهای ساده و پیچیده مختلف تعریف کنیم. افراد دارای هوش هیجانی بالا در هر موقعیتی که باشند نسبت به همتایان خویش موفقیتهای بیشتری را می توانند کسب کنند.
این موفقیت ممکن است در جهت درست (مانند ایجاد فضای مثبت کاری به گونه ای که فرد و همکارانش همه موفق شوند) و یا نادرست (بالا رفتن از نردبان ترقی با زیر پا گذاشتن آنهایی که هوش هیجانی پایینتری دارند) به دست آید، اما به هر حال موفقیت است.
هر انسانی باید هوش هیجانی خویش را پرورش دهد تا بتواند در راستای ارزشها و اهداف و مقاصد خود به نتایج مطلوبتری برسد
نتیجه گیری
فراگیری هوش اجتماعی و هوش هیجانی در حقیقت دو رویکرد بسیار نوین در کار مدیران روابط عمومی است و به همین لحاظ است که سازمان بزرگ دنیا در جذب مدیران روابط عمومی به شایستگی روانشناختی تکیه جدی دارند و این عناصر را در ارتقای عملکرد مدیران روابط عمومی ضروری می دانند.
منابع:
1 ـ هوش هیجانی در مدیریت و رهبری سازمانی (اصول رهبری سازمانی) تالیف: دانیگر ریچرد بویاتزیس ـ آنی مک لی/ترجمه: بهمن ابراهیمی ـ انتشارات سازمان مدیریت صنعتی 1385
2 ـ هوش هیجانی (مهارت ها و آزمون ها) مولفان: دکتر تراویس برادبری، دکتر جین گریوز/ترجمه: مهدی گنجی/نشر ساوالان 1384
3 ـ مقاله «درباره هوش هیجانی چه می دانید؟» نوشته: فاطمه حسینی حسین آبادی، روزنامه همشهری مورخ 29 مهر 1383
4 ـ هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار/نوشته: امیر حسین شفقی زاده/سایت: راهکار مدیریت
5 ـ هوش هیجانی برلی همه (راهنمای علمی هوش هیجانی) نویسند: استیو هین/مترجمان: رویا کوچک انتظار، مژگان موسوی شوشتری، انتشارات سفیر اردهال 1386
با تشکر از توجه شما