پیشینـه پژوهش 10
زمینـه نظری مساله مورد پژوهش 12
هوش شناختی 14
سه نظر متداول 14
منحنی توزیع هوش شناختی IQ 15
هوش هیجانی 16
فهرست ده هیجانی اساسی ایزارد: 18
هـوش هیجانی و ارتباط آن با هـوش شناختی 18
وراثت یا محیط در هـوش شناختی 20
وراثت یا محیط در هـوش هیجانی 21
آموزش هـوش هیجانی 22
عوامل موثـر در هوش هیجانی 24
پیشنهادات لازم جهت توسعـه بهـره هیجانی 26
تقسیم بنـدی افـراد بر اساس IQ و EQ از دیـدگاه جک بلوک 26
بررسی یافتـه های پـژوهشی موجـود 28
هوش هیجـانی و ارتباط آن با زناشـویی 28
ضرورت پـژوهش 30
الگوی رفتاری والدین و رشـد هوش هیجـانی 30
الکسی تیمیا 32
سابقـه تکاملی و اعتبـار تحولی 34
منابع 51
پیشینـه پژوهش
پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیرشناختی هوش عمومی جستجو کرد. در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد: (کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوش، عوامل غیرهوشی ویژه ای وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند)
نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیرهوشی در برداشته باشد.
وکسلر در صدد بود که جنبه های غیرشناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم ـ که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهد ـ بازیافت .
علاوه بر این وکسلر در کارهای خود به تلاش های (دال)1 مبنی بر سنجش جهات غیرشناختی هوش نیز اشاره کرده است.
لیپر1 (1948) نیز بر این باور بودکه تفکر هیجانی بخشی از تفکر منطقی است و به این نوع تفکر یا به معنای کلی تر هوش کمک می کند.
شایان ذکر است که ایده هوش هیجانی پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر2 (1983) استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی جسمی، میان فردی، درون فردی) می داند. (سید احمد جلالی)
بنابر نظر بارـ ان هوش هیجانی 5 مولفه دارد که در این قسمت ذکر می شود که 15 عامل در آن موثر است (در قسمت بعد به آن می پردازیم)
1- درون فردی3: شامل خودشکوفایی، استقلال خودآگاهی عاطفی.
2- بین فردی4: همدلی و مسئولیت اجتماعی.
3- سازگاری5: شامل توان حل مسایل و آگاهی به واقعیت.
4- مدیریت استرس: شامل کنترل تکانه ها و تحمل فشارها.
5- خلق و خوی: شامل شادکامی و خوش بینی.
از زمان سقراط حس تسلط بر نفس خود یعنی توانایی مقاومت در برابر طوفان های هیجانی به عنوان صفتی پسندیده مطرح بوده است.
دوبوآ فرهیخته ای یونانی، لغت یونانی باستانی (SOPHROSYNE) را که معادل آن بوده است، به معنای تفکر و هوش در اداره زندگی شخصی، تعادل و خرد متعادل ترجمه کرده است.
رومی ها و کلیسای قدیمی مسیحیت آن را (ATIRANTEMPE) خوانده اند که به معنای فک نفس، فرو نشاندن هیجان های افراطی بوده است.
هدف دستیابی به تعادل است نه سرکوب کردن هیجان ها اما به نظر ارسطو احساس مناسب مطلوب است یعنی احساسی که با موفقیت تناسب دارد هرگاه احساس ها به شدت فرونشانده شود کسالت و فاصله ایجاد می شود. و هرگاه از کنترل خارج شود یعنی شدید و دیرپا باشند مرضی می شوند. (مهدی نوریان)
زمینـه نظری مساله مورد پژوهش
بر خلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم هوشبهر یا (IQ) به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد تحصیلی شغلی زناشویی نقش چندانی ایفا نمی کند. مطالعات و مشاهدات حاکی از آن است که بسیاری از افراد که دارای (IQ) یا هوشبهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ندارد. (نسرین حاجی زاده سابق، مزدک پورجعفر، 1380)
به عقیده کرک و همکاران (1997)، هوش شناختی که به طور سنتی با هوشبهر مشخص می شود می کوشد بی آن که به سایر جنبه های شخصیت و رفتار توجه کافی داشته باشد استعداد افراد را برای درک یادگیری تفکر منطقی حل مساله و امثال آن مورد ارزشیابی قرار دهد.
درست از همین زاویه است که می بینیم در تعاریف جدید عقب ماندگی ذهنی تنها به تولیدات شناختی یعنی پیامدهای حاصل از کاربرد آزمون های هوش اکتفا نمی شود. و پای مقوله دیگری که رفتار سازگارانه یا انطباقی نامیده می شود نیز به میان می آید و گفته می شود که عقب مانده ذهنی کسی است که کشش های عالی ذهن او به گونه ای معنادار زیر میانگین بوده و این کمبود با کاستی هایی در رفتار سازگارانه همراه است.
به گفته هینز (2002) فردی که فقط از نظر بهره هوشی (IQ) در سطح بالا ولی فاقد هشیاری عاطفی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است.
گلمن ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید هوش بهر در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد موفقیت های زندگی است 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهد. هوش غیرشناختی ابعاد شخصی هیجانی، اجتماعی، حیاتی هوش را که اغلب بیشتر از جنبه های شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند مناسب قرار
می دهد.
به نظر بارـ ان (1997) بسیاری از کسانی که از هوش شناختی بالایی برخوردارند با عدم موفقیت و سردرگمی رو به رو هستند در حالی که افراد کم هوش تری را می توان دید که موفق تر و خوشبخت ترند.
بارـ آن هوش غیرشناختی را عامل مهمی در تعیین توانمندی های افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می کند و آن را با سلامت عاطفی یعنی وضعیت روانی فعلی و در مجموع سلامت هیجانی در ارتباط مستقیم می داند. بارـ آن همچنین برای اولین بار بهر هیجانی EQ را در برابر بهرهوشی IQ که اصطلاح شناخته شده و مقیاسی برای سنجش هوش شناختی است مطرح کرد. (دکتر سید احمد جلالی)
هوش شناختی
برای تعریف هوش چند نوع برخورد به این مفهوم در برابر داریم که ما در زیر به چکیده ای از این ها می پردازیم.
فرانسیس گالتون انگلیسی در کتاب خود نبوغ ارثی (1869) این نظر را مطرح کرد که توانایی های ذهنی انسان قابل اندازه گیری است. بر اساس این نظریه بینه و سیمون آزمونی برای اندازه گیری هوش طراحی کردند چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد.
سه نظر متداول
1- هوش عبارت است از توانایی یادگیری.
2- هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط فرد.
3- هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی.
در زمینه هوش دو نظر کلی وجود دارد. نظریه هوش کلی و نظریه چندعاملی.
بر پایه نظریه هوش کلی توانایی های ذهنی انسان دارای یک عامل مشترک است که اسپیرمن1 آن را عامل G (حرف اول General) معرفی می کند. در نظریه چندعاملی چند عامل مجزا یا مهارت های اساسی وجود دارد که هر فعالیتی با یک یا چند عامل از آنها درگیر است.
مشهورترین نظریه چندعاملی هوش را گیلفورد در سال 1959 پایه گذاری کرد. در الگوی او 120 عامل مجزا قابل تشخیص است. افرادی که نمره های بالاتری در ضریب هوشی می گیرند از افرادی که نمره های پایین تری کسب می کنند در زمینه بسیاری از وظایف مربوطه پردازش اطلاعات برتری نشان می دهند. برخی نظریه پردازان بر این باورند که تفاوت در توانایی های شناختی در نتیجه تفاوت در نظام پردازش اطلاعات در ذهن شخص است. برای مثال هانت و همکارانش چنین بیان می دارند که تفاوت های فردی در پردازش اطلاعات متضمن سه بنیان است: 1- آگاهی 2- روش پردازش اطلاعات1 3- برنامه های اولیه پردازش اطلاعات.
پیاژه نیز یکی از افرادی است که در زمینه هوش تحقیقات و نظریات جالبی دارد. پیاژه هوش را نوعی انطباق فرد با جهان خارج تلقی می کند. در واقع او بر این باور است که انسان برای ادامه حیات خود باید وسایل انطباق خویش با محیط را فراهم آورد. پیاژه استدلال می کند که چهار عامل اساسی در رشد تفکر آدمی تاثیر می گذارد: 1- بلوغ زیست شناختی
2- تجربه اندوزی از محیط فیزیکی 3- تجربه اندوزی از محیط اجتماعی 4- تعادل.
منحنی توزیع هوش شناختی IQ
در بررسی های آماری و تحقیقات تجربی می توان دید که افراد به دو دسته پرهوش و کم هوش تقسیم نمی شوند. توزیع هوش نیز همانند قد یا وزن افراد روی منحنی مشهور به منحنی طبیعی1 قرار دارد. به این ترتیب که اکثریت افراد در وسط منحنی و شماری کمتر در دو سمت آنند. اکثریت واقع در وسط منحنی طبیعی را عادی و افراد واقع در دو طرف آن را کمتر برخوردار و بیشتر برخوردار می نامند. (جلال بامدادی، بهرام صالح صدق پور، 1377)
هوش هیجانی
همانطور که از نامش مشخص است فرد را از نظر هیجانی مورد ارزیابی قرار می دهد. به این معنی که فرد به چه میزانی از هیجان ها عواطف و احساسات خودآگاهی و ثبات دارد و چگونه آنها را کنترل و اداره می کند اگر بخواهیم هوش هیجانی را در یک خط تعریف کنیم بدین صورت است: رشد سالم هیجان درونی که شادی و بقای فرد را افزایش می دهد. مایر1 و سالووی هوش هیجانی را چنین تعریف می کنند: هوش هیجانی شامل توانایی دریافت دقیق ارزیابی و بیان هیجانات، توانایی دستیابی به احساساتی که فکر را تحمیل کند و توانایی شناسایی هیجان و تنظیم هیجانات به منظور رشد عقلانی. (یاسمین اکرامی)
هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران یعنی شناخت هر چه بیشتر احساسات و عواطف خویش و ارتباط و سازگاری فرد با مردم و محیط پیوند دارد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران، خودشناسی و دیگرشناسی، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر هوش غیرشناختی پیش بینی موفقیت های فرد را میسر می کند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخصی برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است. (سید احمد جلالی)
ویرسینگر1 (2000) هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار و افکار ارتباط موثر با همکاران سرپرستان مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقای نتایج تعریف می کند. بنابراین هوش هیجانی را توان استفاده از احساس و عاطفه خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت می توان تعریف کرد. (دکتر احمدعلی خائف الهی، محمد دوستار. 1382)
مارشال گریو معتقد است که هیجان ها پدیده هایی هستند چندوجهی. هیجان ها تا اندازه ای حالت های عاطفی ذهنی هستند که باعث می شوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم مثلاً خشمگین یا شادمان شویم.هیجان ها پاسخ های زیستی نیز هستند واکنش های فیزیولوژیکی که بدن را برای عمل سازگاری آماده می سازند. هیجان ها بیشتر کارکردی هستند بسیار شبیه گرسنگی که کارکردی است، عملی می کنند، مثلاً خشم ما را برای جنگیدن با دشمن آماده می کند و ترس ما را برای گریختن از خطر آماده می سازد و سرانجام این که هیجان ها پدیده های اجتماعی هستند. بنابراین هیجان ها پدیده های چندبعدی هستند معمولاً یک هیجان چهار مولفه مربوط به هم را نشان می دهد.
یک حالت احساس ذهنی، یک الگوی فعالیت فیزیولوژیکی، یک هدف کارکردی و یک جلوه مثل جلوه چهره ای هیجان. این ساختار روانشناختی است که این چهار جنبه تجربه را در یک کار منسجم در کنار هم قرار می دهد.
بنا به نظریه ایزارد (1972) ده هیجان اساسی وجود دارد. از نظر وی یک هیجان هنگامی اساسی است که چهار شرط لازم را برآورده می سازد:
1- ویژگی ذهنی خاصی داشته باشد.
2- جلوه صورتی خاصی داشته باشد.
3- الگوی شلیک عصبی خاصی داشته باشد.
4- به مجموعه پیامدهای رفتاری خاصی منجر شود.
فهرست ده هیجانی اساسی ایزارد:
به هیجان هایی که از نظر پدیدارشناختی مثبت اند: الف) علاقه ب) شادی.
هیجاناتی که از نظر پدیدارشناختی منفی اند: الف) ترس ب) تحقیر ج) خشم د) شرم ر) انزجار ز) گناه
هیجاناتی که از نظر پدیدارشناختی خنثی اند: الف) تعجب. (یاسمین اکرامی)
هـوش هیجانی و ارتباط آن با هـوش شناختی
هر فرد به هر اندازه که دارای بهره هوشی یا هوش هیجانی باشد به همان مقدار از خصوصیات مرتبط با آن بهره مند خواهد بود.
با این همه از میان این دو، هوش هیجانی بسیار بیشتر از بهره هوشی خصایصی را در اختیار ما قرار می دهد که به کمک آن می توانیم چهره انسانی مان را کامل تر کنیم. ثرندایک1 روانشناسی که به خاطر ترویج مفهوم بهره هوشی در سالهای 1920 و 1930 معروف است، گفته است هشیاری اجتماعی یا توانایی درک دیگران و رفتار معتدلانه در روابط انسانی، خود یکی از جنبه های بهره هوشی افراد محسوب می شود. (احمد خایف الهی، محمد دوستار 1382)
یکی از اسرار برملاشدن روان شناسی این است که نمره های درسی بهره هوشی یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی به رغم ارزش و اهمیت شان در میان عموم نمی توانند قاطعانه پیش بینی کنند که چه کسی در زندگی موفق خواهد شد. یقیناً در مجموع برای گروه های بزرگ رابطه ای میان بهره هوش و موقعیت های زندگی وجود دارد. (مهدی نوریان)
دکتر متین راد، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه معتقد است که در مقابل ذهن خردگرا که هشیار و قادر به تعمق است ذهن هیجانی قرار دارد که در حین قدرتمندی گاهی اوقات غیرمنطقی به نظر می رسد اما به اعتقاد او با وجود این تقسیم بندی نمی توان گفت که این دو قسمت در تضاد و تقابل با یکدیگرند. چرا که اساساً کسب آگاهی های انسان از تعامل این دو ذهن به دست می آید به این صورت که هیجان ها اطلاعات لازم را در اختیار ذهن خردگرا قرار می دهند و در مقابل ذهن خردگرا آن هیجان ها را پالایش می کند.
اگر قدرت هیجان ها سلب شود تفکر نیز مختل می شود و بر این مبنا وجود هیجان برای عاقلانه فکر کردن ضروری است چرا که هوش شناختی بدون هوش هیجانی نمی تواند به بهترین وضع کار کند. این روان شناس معتقد است که بهره هوش بالا تضمین کننده رفاه، شخصیت اجتماعی و یا شادکامی در زندگی نیست در حالی که مدارس و فرهنگ آموزش و پرورش در کشور ما صرفاً بر توانایی های تحصیلی تاکید می کند و هوش هیجانی را نادیده می گیرند. (مهرداد متین راد)
وراثت یا محیط در هـوش شناختی
چرا بعضی از افرادی ضریب هوشی بالاتری دارند؟ یکی از روش های بررسی حد و حدود تاثیر دو عامل طبیعت (فطرت و ذات و خمیره) و تربیت (آموزش و پرورش) مقایسه نمره های آزمون هوش دوقلوهای یکسان است که در یک محیط واحد پرورش یافته باشند. بر خلاف 30 یا 40 سال گذشته تقریباً تمام روانشناسان قبول دارند که هوش حداقل تا حدودی به عوامل ارثی بستگی دارد. دلیل تغییر نظرشان نیز شواهد تجربی فراوانی است که مطالعات صورت گرفته در زمینه وراثت رفتاری در چند دهه اخیر فراهم آورده اند. وراثت رفتاری که حوزه تحقیقاتی است که در آن تاثیر عوامل محیطی و ژنتیکی در پیدایش و تحول رفتار بررسی می شود. بررسی درخشان بوچارد و مک گو (1981) نشان می دهد که شباهت هوش ظاهراً تابع مقدار اشتراک ژنتیکی است. قابل توجه است که این الگو در مورد کسانی که با هم پیوند زیست شناختی دارند و دور از هم بزرگ شده اند نیز صادق است. تخمین های اخیر در مورد درصد واریانس عوامل ژنتیکی بین 51% تا 81% بوده است. این تخمین ها در گروه های سنی بزرگسالان نیز به حداکثر می رسند. آیا چون شواهد نشان می دهند که هوش تحت تاثیر عوامل ژنتیکی است پس بهر هوشی، تربیت پذیر نیست؟ جواب این سوال منفی است. یادتان هست که وراثتی بودن هوش 100% نبود این نشان می دهد که محیط تا حدودی در تحول و پیدایش هوش نقشی دارد حتی اگر وراثتی بودن هوش 100% بود باز هم به این معنا نبود که نمره های هوشی غیرقابل تغییرند. به طور خلاصه بحث عوامل ژنتیکی و عوامل محیطی بحث این یا آن نیست. بدیهی است هر دو عامل در تحول و بروز هوش نقش دارند. متخصصان وراثت رفتاری نمی گویند محیط نقشی در بهر هوشی ندارد بلکه می گویند داده ها به وضوح نشان می دهند که عوامل محیطی هم نقشی دارند. همبستگی هوشی دوقلوهای یک تخمکی با هم بزرگ شده کمتر از یک است، خویشاوندانی که با هم بزرگ شده اند شبیه تر از خویشاوندانی هستند که جدا از هم بزرگ شده اند و همبستگی معناداری بین بهره های هوشی کسانی که رابطه خویشاوندی ندارند ولی با هم بزرگ شده اند هست.
(ای جری ـ فیرس، تیموتی جی ـ ترال، مترجم: مهرداد فیروزبخت، 2002)
وراثت یا محیط در هـوش هیجانی
بر خلاف (IQ) یا هوشبهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت می ماند هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیل گلمن می گوید قابلیت های تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع توانایی های اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبه های شخصیت را مانند خوش بینی و استقامت در بر می گیرد.
با توجه به این که در شکل گیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمی توان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تایید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد این که هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعه ای از توانایی ها، قابلیت ها و مهارت های اکتسابی، اتفاق نظر وجود ندارند. به نظر می رسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیادی متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونه ای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد.
آسیب پذیری هوش هیجانی بالا بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصلی کلی است که نابود کردن همیشه آسان تر از پرورش دادن است. (نسرین حاجی زاده سابق ـ مزدک پورجعفر، 1380)
آموزش هـوش هیجانی
ریچارد بویاتزیس1 و همکارانش (2001) فرآیندی پنج مرحله ای به شرح زیر برای آموزش و تقویت هوش هیجانی بیان کرده اند.
1- می خواهم چه کس باشم؟ برای این منظور باید به سوالات زیر پاسخ گویید. در آینده چه کاری انجام خواهد داد؟ کجای زندگی خواهم بود؟ همچنین در این مرحله بهترین ارزش ها و بزرگترین آرمان های خود را در نظر می گیرد و چگونگی وارد شدن این آرمان ها در زندگی خود را تشریح می کند.
2- اکنون چه کسی هستم؟ شیوه رهبری خود را تحلیل کنید و به انتقادات نگرشی صریح و آشکار داشته باشید. در مورد بازخوردهای منفی عملکرد خود اندیشه کنید و از دوستان و نزدیکان خود بخواهید که در زمینه رفتار مثبت و منفی شما داوری و برای توجیه آن استدلال ارائه کنند. نکته مهم در این مرحله دادن اهمیت برابر به نقاط قوت و ضعف است.
3- چگونه به سوی وضعیت مطلوب پیشرفت کنیم؟ به محض این که دانستید
می خواهید چه کسی باشید و آن را با تلقی دیگران از خود مقایسه کردید باید یک طرح عملیاتی تهیه کنید. بازخورد هفتگی از زیردستان در مورد نحوه عملکرد خود بخواهید حداقل یک ساعت از فعالیت روزانه را به ثبت رفتار خود در یک دفتر وقایع روزانه اختصاص دهید. در کلاس های پویایی گروه شرکت کنید و از یکی از همکاران مورد اعتماد خود به عنوان مشاور و راهنمای غیررسمی استفاده کنید.
4- چگونه تغییر را پایدار سازم؟ پایدارساختن تغییر به تمرین نیاز دارد. متوقف کردن عادت قدیمی و ملکه ذهن شدن رفتار جدید نیازمند تکرار است. رفتار جدید آن قدر باید انجام شود تا در سطح یادگیری ضمنی آن را فرا گرفت و بر آن مسلط شد. هر قدر به شیوه ای معین رفتار کنیم خواه این رفتار توام با شادی یا غم باشد خواه با تندخویی به همان نسبت آن رفتار در ذهن ما بیشتر تثبیت می شود و همچنان بیشتر تلاش خواهیم کرد تا بدان شیوه احساس و رفتار کنیم.
5- چه کسی می تواند به من کمک کند؟ آخرین مرحله خودیابی و تقویت هوش هیجانی تشکیل انجمنی از حامیان است. هوش هیجانی را نمی توان بدون کمک دیگران بهبود بخشید ما نه تنها با افراد دیگر تمرین می کنیم بلکه برای ایجاد یک محیط ایمنی که بتوان در آن تمرین کرد به آنان متکی هستیم ما باید بازخوردهای دیگران را در خصوص نحوه تاثیرگذاری رفتارهای مان بر آنان و نیز پیشرفت مان را بر اساس دستور عمل یادگیری ارزیابی کنیم.
شرایور1 مدیر یکی از موسسات در زمینه سواد عاطفی الگوی چهار مرحله ای زیر را برای تقویت سواد عاطفی در رویارویی با مسایل و حل آنها مطرح کرده است:
1- موقعیت: در چه موقعیتی قرار دادیم و چه احساسی در ما ایجاد شده است؟
2- انتخاب: برای خلاصی از این موقعیت یا مشکل چند راه برای انتخاب داریم؟
3- نتیجه: هر یک از این انتخاب ها چه نتایجی را برایمان به همراه دارند؟
4- راه حل گزینش یکی از راهها و اجرای آن: (احمد خایف الهی، محمد دوستار 1382)
عوامل موثـر در هوش هیجانی
عوامل متعددی در بالا بردن هوش هیجانی موثر هستند اکثر افراد فاقد هوش هیجانی بالا هستند و علتش صدمه دیدن آن در دوران اولیه کودکی که حاصل آن منجر به پایین بودن بهره هیجانی در زندگی بعدی است و یا دریافت مدل هیجانی سالم به پرورش، تربیت و محیط مناسب لازم است که منجر به بهره هیجانی نسبتاً بالا خواهد شد. نوع تربیت و دریافت حساسیت های هیجانی که از فاکتورهای محیطی هستند تاثیر فراوانی در هوش هیجانی دارد.
خلاصه ده خصوصیت افرادی که دارای بهره هیجانی بالایی هستند:
1- آنها سعی دارند بیشتر بر احساسات خود برچسب بزنند تا به موقعیت ها و خودشان. مثال بیان این جمله که احساس ترس می کنم مناسب است در برابر این جمله که می گوید شما مثل یک احمق رانندگی می کنید.
2- افکار و احساسات خویش را از یکدیگر تمیز می دهند.
3- مسئولیت احساساتشان را بر عهده می گیرند. مثلاً آنها این جمله که من احساس حسادت می کنم در برابر این جمله شما از من یک حسود می سازید به کار می برند که طبیعتاً جمله اول مناسب است.
4- از احساساتشان برای کمک کردن به تصمیم گیری شان استفاده می کنند.
5- به احساسات دیگران احترام می گذارند.
6- احساس انرژیِ زا بودن و نیرو بخشیدن دارند نه عصبانیت.
7- آنها به احساسات دیگران اعتبار می بخشند و در واقع همدردی، درک و پذیرش را به احساسات دیگران نشان می دهند.
8- آنها سعی می کنند ارزش های مثبت از هیجان های هستی خود به دست می آورند.
9- از نصیحت کردن، دستوردادن، کنترل کردن، قضاوت و سخنرانی در مورد دیگران پرهیز می کنند.
10- از افرادی که متزلزل هستند یا به احساساتشان احترام قائل نیستند دوری می کنند حتی الامکان آنها معاشرین خود را از افرادی که دارای بهره هیجانی بالا هستند انتخاب می کنند.
پیشنهادات لازم جهت توسعـه بهـره هیجانی
ـ برچسب زدن به احساسات خویش را تمرین کنند و برچسب زدن به افراد و موقعیت ها را متوقف کنید.
ـ برای انعکاس احساسات خود وقت بگذارید.
ـ ترس ها و امیال خود را بشناسید.
ـ آن دسته از نیازهای هیجانی تان که برآورده نشده اند آنها را شناسایی کنید.
ـ مسئولیت هیجان ها و شادی های خودتان را به عهده بگیرید. این باور را که دیگران علت احساسات شما هستند را از بین ببرید و از دیگران انتظار نداشته باشید تا شما را خوشحال کنند.
ـ احساسات خود را بیان کنید.
ـ جرات و شهامتتان را به منظور پی گیری احساساتتان توسعه دهید. (یاسمین اکرامی)
تقسیم بنـدی افـراد بر اساس IQ و EQ از دیـدگاه جک بلوک
جک بلوک1، روان شناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت IQ و EQ به چهار دسته تقسیم می کند.
مردان با IQ بالا: همه این مردان از روی توانایی های گسترده عقلانی شان مورد شناسایی قرار می گیرند. چنین افرادی جاه طلب، معتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حمل مسایل عقلانی می باشند اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجی اند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساس سر مربی عاطفه اند.
مردانی با EQ بالا: همه چنین مردانی در روابط اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده اند ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم با اهداف خود دارند مسئولیت پذیر دلسوز و با ملاحظه اند. چنین افرادی با خود و اجتماع احساس راحتی می کنند.
زنانی با IQ بالا: همه از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشه های خود فصاحت کافی دارند دارای علایق روشن فکرانه زیادی هستند آنها درونگرا، مستعد نگرانی فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل می کنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز می کنند.
زنان با EQ بالا: همه این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند راجع به خود مثبت فکر می کنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروه گرا هستند شاد و آسوده خیال اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می کنند.
نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمی توان دو عامل ضد یکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند اگر چه بسیاری از ما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه می گیریم. علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس نادرند یعنی بسیاری از افراد از EQ و IQ بالا تواماً برخوردارند. (دانیل گلمن، ترجمه نسرین پارسا 1998)
بررسی یافتـه های پـژوهشی موجـود
هوش هیجـانی و ارتباط آن با زناشـویی
خطوط فکری و حالات هیجانهای نادرستی که می تواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سال های اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفته اند. با استفاده از مقیاس های فیزیولوژیک پیچیده می توان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد این مقیاس های فیزیولوژیک جنبه های زیستی و پنهان مشکلات زوجین را آشکار می کند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید می تواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند زوجین در جریان عصبانیت انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان می کنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال می برند. این نوع انتقاد در شخص مقابل احساس شرمساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی می کند که به نوبه خود باعث می شود که فرد پاسخی دفاعی بدهد تحقیر طرف مقابل باعث می شود که ضربان قلب مخاطب 2 یا 3 ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و فردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده می کند احتمال این که همسرش به بیماری های سرماخوردگی و آنفولانزا به التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معدی ـ روده ای مبتلا شود بیشتر است. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبت آمیز یا خشن شیوه انتقاد نامناسب و …) با دقت بالا، دوام ازدواج را در نمونه های مورد مشاهده پیش بینی کند. (دانیل گلمن، ترجمه نسرین پارسا 1998)
تعادل بین هوش هیجانی و هوش شناختی باعث می شود که فرد در موقعیت های دشوار بتواند بهترین و درست ترین تصمیم را بگیرد. در تحقیقی که فاطمه بهرامنی و محمدرضا عابدی انجام داده اند با عنوان بررسی اثربخشی شیوه یادگیری مبتنی بر خودکنترلی هیجانی دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان.
نتایج این پژوهش در رابطه با تاثیر معنادار برنامه یادگیری مبتنی بر خود را افزایش خود ـ کنترلی و هوش هیجانی با نتایج هاوتر (1983) مطابقت دارد. که فرد مسئول قادر به کنترل عواطف منفی خود مثل عصبانیت می باشد و دارای کردار اجتماعی است و یادگیرنده با مشارکت در یادگیری برنامه یادگیری مبتنی بر خود قادر می گردد تا فعالانه در یادگیری مشارکت کند.
قادر ساختن دانش آموز در تغییر رفتار احساسی و شناخت خود است. او می تواند به بازی درونی این عوامل پی ببرد که خود مسئول ایجاد و تقویت این عوامل است.
رابطه هوش هیجانی و پیشرفت شغلی عنوان پژوهشی است که سید علی سیادت و مرضیه مختاری پور انجام داده اند. نتیجه و خلاصه ای از آن چه که انجام داده اند در این قسمت ذکر می شود. افرادی که قادر به کنترل خشم و عصبانیت خود نیستند آمادگی زیادی برای مبتلا شدن به بیماری های قلبی دارند و این افراد در امور شغلی خود به خاطر عدم سلامت دچار شکست می شوند یا پیشرفت چندانی ندارند. در این پژوهش به این مورد نیز اشاره شده است که افرادی که توانایی کنترل و تنظیم عواطف منفی و سازگاری بهنجار با محیط کار دارند پیشرفت شغلی را تجربه می کنند. (سایت academist)
ضرورت پـژوهش
الگوی رفتاری والدین و رشـد هوش هیجـانی
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و درازمدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها می گذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درس های نیرومندی به فرزندان می آموزد سه نمونه از رایج ترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارت اند از:
1- نادیده گرفتن هرگونه احساسات کودک: این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مساله ای بی اهمیت برخورد می کند.
2- بی قیدی بیش از حد: این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمی کنند.
3- تحقیر احساسات کودک: این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند. مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به کلی نهی کنند و آن را به وسله تنبیه سرکوب نمایند.
شکل گیری اجزای هوش هیجانی در سال های اولیه زندگی کودک انجام می گیرد و در خلال سال های مدرسه نیز ادامه می یابد تقریباً تمام دانش آموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند.
آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونه ای به هوش هیجانی مربوط هستند:
1- اطمینان: داشتن احساس کنترل و تسلط بر بدن.
2- کنجکاوی: احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
3- هدفمنـدی: تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
4- خویشتن داری: توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونه ای متناسب با سن و موقعیت.
5- مرتبط بودن: توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک می کند و دیگران نیز او را درک می کنند.
6- توانایی برقراری ارتباط: میل و توانایی تبادل افکار احساسات لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
7- تشریک مساعی: ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران. (دانیل گلمن، ترجمه نسرین پارسا 1998)
استفاده از هوش هیجانی در آموزش و پرورش نیز جای ویژه خود را دارد. علت این امر آن است که مغز در کودکی بسیار انعطاف پذیر است و مرکز تنظیم پاسخ ها در آخرین بخشی متحرکه از لحاظ تشریحی به رشدیافتگی می رسد قرار دارد. این رشد تا بزرگسالی ادامه می یابد. یافته های پژوهشی نشان می دهند که تجربه های هیجانی زندگی کودک مدارهای مغز را برای آن نوع پاسخی آماده می کنند که در حقیقت توانمندی های هیجانی خود را تقویت و تثبیت می کند. از این رو آموزش کسب مهارت های هیجانی به کودکان مساله بسیار مهمی است.
گلمن ضمن اشاره به فیزیولوژی مغز و ارتباط میان بخش هیجانی و بخش اجرای آن به حافظه کاری مغز اشاره می کند و می گوید زمانی که کودک دچار اضطراب مزمن یا خشم یا عصبانیت باشد آن ها را افکار تحمیلی تلقی می کند و نمی تواند ذهن خود را از مشاغلی که موجب نگرانی اوست رها سازد. بنابراین حافظه کاری هر چه بیشتر با این گونه افکار تحمیلی اشغال شود امکان کمتری برای یادگیری های جدید باقی می ماند. گلمن بر این باور است که مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجان ها را به کودک بیاموزد و معلمان باید با تعامل محترمانه با کودکان و مراقبت از آنان الگوی مناسب برای تقویت این نوع رفتار باشند. (دکتر سید احمد جلالی)
الکسی تیمیا
در حالی که هوش هیجانی از نتایج پژوهش های صورت گرفته بر روی چگونگی ابزار استفاده و ارزیابی هیجانات در انسان ها ناشی شده است. اما الکسی تیمیا از مشاهدات کلینیکی صورت پذیرفته بر روی مبتلایان به این اختلال نشات گرفته و شناخته شده است. در حدود سال های 1948 روان پزشکی به نام یورگن روش مشاهده کردن تعدادی از بیماران او که دارای اختلال های روان تنی متعارف چون فشار خون اساسی، آسم، زخم اثنی عشر، زخم های کولیت یا معده، ورم مفاصل و اطراف پوستی یا مبتلایان به سندرم پس از ضربه می باشند دچار فقدان تخیل پردازی بوده و دارای اشکال در بیان احساساتی که تجربه می نمایند هستند چون قادر به بیان آنچه که احساس می نمودند نبودند به همین دلیل آنها را بی سواد هیجانی نامید.
در اوایل دهه 1970 روانشناسی به نام پیتر سیقوس واژه الکسی تیمیا را ابداع نمود مبتلایان به آن در تشخیص و توصیف احساسات ورزی خود دچار اشکال هستند و علایم برخی از اختلالات کلاسیک روان تنی را نشان می دهند و به همین دلیل تعریفی از این بیماری ارائه نمود که دارای چهار بعد اساسی است که عبارتند از:
1- اشکال در تشخیص احساسات، عدم توانایی در جداسازی احساسات و تغییرات بدنی ناشی از تحریکات ذهنی.
2- فقدان توانایی در خیال پردازی.
3- اشکال در بیان احساسات خود برای دیگران.
4- وجود یک نوع سبک شناختی سطحی و متمرکز بر جزئیات وقایع بیرونی.
این بیماران قادر نیستند تا حالت هایی که نشان دهنده هیجاناتی چون غم یا اندوه عصبانیت، ناآرامی و تشویش می باشند از خود نشان دهند آنان تنها قادرند تا هیجانات مسرت بخشی چون شادی و عشق را در مقادیر کم و ناچیز تجربه نمایند کسانی که مبتلا به الکسی تیمیا شدید هستند بعضی اوقات قادر نیستند به طور گسترده احساس لذت نمایند. به عبارت دیگر به کلی فاقد احساس لذت می باشند. الکسی تیمیا به عنوان اختلالی ناشی از هوش هیجانی پایین است. (شعله امیری، سید علی سیادت، مرضیه مختاری پور)
سابقـه تکاملی و اعتبـار تحولی
لویس، امینی و لنون (2002) معتقدند که ساختار لیمبیک در مغز با ساختار نئوکورتیکال اختلاط هیجان را مهار می کنند به ویژه ناحیه پره فرونتال که در تولید پاسخ غریزی هیجانی برای بقا و تکامل انسان ها ضروری است نقش دارد.
این ساختار پره فرونتال لیمبیک با نهفته شدن محیط برای اکثر مهارت های هوش هیجانی نمایان می شود یک مغز اداره کننده یا دستگاه اداره کننده مشخصه جهانی الگوی هیجانی یک دستگاه مرکزی 2×2 از همه توانایی های تشخیص و تنظیم هیجان های خود و دیگران است. استعداد برای رمزگذاری یک روش نمادین، ما قادر به بیان احساس هایمان و اداره توانایی های اصلی هوش هیجانی هستیم یک پیشینه رو به رشد متفاوت همراه با یک دستگاه ویژه قابل تعریف یا پایان شرح عملکردها مهارت های هیجانی در یک چرخه از ساده (تشخیص این که آیا شما آشفته اید) تا پیچیده (آرامش مصنوعی یک همکار آشفته) قرار دارند. مهارت های هیجانی تمایل به رشد در بچه ها به طور اخص دارند و نیز شامل مراحل قابل شناسایی می شوند. برای مثال بچه ها قادر به طبقه بندی کردن هیجان ها و صحبت در مورد احساس هایشان می شوند و این توانایی مقدم بر توانایی تشخیص احساس ها در دیگران و دلجویی کردن از آنهاست. متخصصان با توجه به چنین کارگران فعال سطح بالایی اهمیت رو به رشد دستگاه یادگیری مهارت های هوش هیجانی آنها را بیان کردند. (مهدی نوریان)
منابع
– اکرامی – یاسمن، آیا می دانید که هوش هیجانی یا بهره هیجانی چیست؟
– بامدادی- جلال، صالح صدوق پور- بهرام 1377، هوش چیست؟
– جلالی-سید احمد، هوش هیجانی، ویژه نامه ارزشیابی تحصیلی، مفصلنامه تعلیم و تربیت شماره 70 و 69
– حاجی زاده سابق- نسرین، پور جعفر- مزدک، 1380، هوش بهر یا هوش هیجانی کدامیک عامل موفقیت هستند؟ مجله اطلاعات علمی شماره یک سال شانزدهم، صفحه 43
– خائف الهی- احمد علی، دوستار- محمد 1382، ابعاد هوش هیجانی، شماره 18
– سالووی- پیتر، مقاله هوش عاطفی در زندگی روزمره
– سایت Academist
– سایت Fekerno.org درباره هوش هیجانی چه می دانید؟
– فیرس-ای-جری، ترال-تیموتی- جی2002 روانشناسی بالینی مفاهیم روش ها و حرفه ها، مترجم مهرداد فیروزبخت، تهران، انتشارات رشد.
– گلمن- دانیل، 1998، هوش هیجانی، مترجم نسرین پارسا، انتشارات رشد.
– متین راد، هوش هیجانی کاربردها و رهیافت ها، ماهنامه روانشناسی جامعه.
– مختاری پور- مرضیه، سیادت- سیدعلی، امیری-شعله. هوش هیجانی و اختلالات آسیب شناختی. فصلنامه تازه های روان درمانی. سال یازدهم شماره 41 و 42
– موسسه تحقیقاتی سینا، هوش هیجانی
– نوریان- مهدی، هوش هیجانی، سال دوم شماره 24
– هوش هیجانی و هوش عمومی، 1385
1- Doil
1 . Leeper
2 . Gardner
3 . Inter personal
4 . Adaptibility
5 . Dubois
1- Spearman
1- data-processing
1 . normal curve
1- Meyer
1 . Wersinger
1- Thrndike
1- Boyatzis
1- Shiriver
1- Jack Blok
—————
————————————————————
—————
————————————————————