به نام خدا
عنوان: استعاره های سازمان
مقدمه ای براستعاره های سازمان
استعاره ها موضوعات و پدیده های پیچیده را ه وسیله تاکید کردن بر نکات کلیدی انها ساده و قابل درک می سازند.استعاره ها از انچه ذهن ما بدان اشناست برای شناختن انچه ذهن کمتر بدان اشنایی دارد استفاده می کنند.
استعاره ها این امکان را فراهم می اورند که ما جنبه های مختلف سازمان را بشناسیم و چون می توانیم این امر را به طور مجزا از هم انجام دهیم ذهن پیچیدگی بسیاری را در مقابل خود نمی بینند اگر تمامی تصاویر حاصل از استعاره ها را کنار هم یا بر روی هم قرار دهیم،سیمای واقعی سازمان را با تمامی پیچیدگی هایش در می یابیم.
تمثیل ها و استعاره ها صرفا برای درک سازمان به کار نمی ایند،بلکه در نحوه مدیریت نیز مفید فایده هستند.مدیران با شناخت نوع سازمان،که به کمک استعاره ها رخ داده است،با درکی واقعی به مدیریت میپردازند و سبکی را پیشه خود می سازند که با شرایط و نوع سازمان سازگار و هم ساز است.
انواع استعاره های سازمان
مورگان بر نقش حایز اهمیت استعاره ها در کمک به تحلیل و شناخت نظریه سازمان، تاکید می کند و انواع استعاره های سازمانی از دیدگاه او عبارتند از:
سازمان به مثابه ماشین
سازمان به مثابه موجود زنده
سازمان به مثابه مغز
سازمان به مثابه فرهنگ
سازمان به مثابه نظام سیاسی
سازمان به مثابه زندان برای ذهن آدمی
سازمان به مثابه جریان متغیر
سازمان به مثابه ابزار سلطه
سازمان به مثابه ماشین
وبر برداشتی ماشینی از سازمان ارائه داد که به نام بورکراسی معروف است.اما ساختار بورکراسی اشاره به سازمانی داشت که استعاره ماشین برای توصیف آن دور از ذهن نبود. این برداشت اگرچه ناقص بود،ولی نمی توانیم آن را خطا بدانیم بدین معنی که علمای مدیریت علمی به جنبه های مادی و ماشینی سازمان پرداختند و روش ها و شیوه هایی را برای بهبود کارایی و بازدهی ارائه کردند که اکنون نیز قابل استفاده اند.هدف اصلی این استعاره همچون یک ماشین افزایش ستاده ها و کاهش نهاده ها بوده است
ارگونومی یا مهندسی انسانی،نمونه ای امروزی از تفکر ماشینی درباره سازمان است
محدودیت های سازمان به مثابه ماشین
ایجاد شکلهایی از سازمان که مشکلات زیادی در انطباق با تغییر شرایط دارند
ایجاد بورکراسی بی اندیشه،کور و بدون چون و چرا
ایجاد پیامدهای پیش بینس نشده و نامطلوب
اثرات غیر انسانی بر کارکنان
تاکید بیش از حد بر قوانین و مقررات که منجر به جا به جایی هدف می گیرد
اهداف بخشی واحدها مهمتر از تحقق اهداف کلی سازمان
سازمان به مثابه موجود زنده
در این استعاره به سازمان همچون موجودی زنده نگریسته میشود تشبیه سازمان به موجود زنده مفاهیمی چون سازگاری و تطبیق پذیری سازمانی، سلامت، بهبود سازمان و دوره های زندگی سازمانی را در ادبیات مدیریت و سازمان متداول ساخت همچنین نیازهای انسان را در سازمان مورد توجه قرار داد در این جا طراحی سازمان به عنوان موضوعی انسانی مطرح شده است
نظریه سیستم ها در مدیریت، نظریه اقتضایی سازمان و مدیریت ،ساختار ادهوکراسی و نظریه جمعیت-محیط ریشه در این دیدگاه دارند.
نقاط قوت سازمان به مثابه موجود زنده
درک روابط متقابل سازمان و محیط
توجه عمیق سازمانها به نیازها و ارضای انها
طیف وسیعی از راهکارها برای سازماندهی
توجه عمیق به نواوری و ابداع در سازمان
استفاده از زمینه های نظری و عملی
تاکید به اکولوژی و روابط بین سازمانی
محدودیت های سازمان به مثابه موجود زنده
سازمان و محیط ان به دور از واقعیت مورد توجه قرار گرفته
وجود عملکرد واحدی در سازمان
خطر تبدیل استعاره به ایدئولوژی
سازمان به مثابه مغز
سازمان همچون مغز نظامی تحلیل گر است که اطلاعات را دریافت و آنها را تجزیه و تحلیل می کند و مورد استفاده قرار میدهد.سازمان ها را میتوانیم سیستمهای اطلاعاتی و نطام های ارتباطی بدانیم زیرا در سایه ارتباطات و تبادل اطلاعات است که فرایندهای مدیریت در سازمان تحقق می یابند، تصمیم گیری ها، برنامه ریزی و سازمان دهی،کنترل و نظارت انجام می شود در پردازش اطلاعات و به کار گیری آنها برای اتخاذ تصمیم، انتخاب و اقدام سازمان همسان مغز انسان عمل میکند.
سایمون به تصمیم گیری در حد رضایت بخش وبا تعقلی محدود،که ناشی از محدودیت های اطلاعاتی،اعتباری و زمانی بود اشاره کرد و از این جهت نظریات او استعاره مغز برای توصیف سازمان را به ذهن متبادر می سازند.
سازمان به مثابه مغز
سایبرنتیک یا علم ارتباطات و کنترل،رابطه ای صریح تر بین مغز و انسان و سازمان برقرار کرد در تحقیقات سایبرنتیک آشکار شد خود نظمی با استفاده از بازخورد منفی بود.انسان با استفاده از بازخورد منفی و اصلاحات پیاپی و پرهیز از خطا،به هدف دست می یابد و سیستم ها را نیز میتوان چنان طراحی کرد که با تجزیه اطلاعات و کنترل چنین خود نظمی را در خود ایجاد کنند
در بکارگیری استعاره مغز برای توصیف سازمان، به خاصیت هولوگرافیک مغز نیز اشاره شده است در هولوگرافی، کل به گونه ای در اجزا منعکس می شود که هر جز میتواند همچون آن عمل کند سازمان نیز میتواند واجد چنین خاصیتی باشد بدین معنی که سیستم سازمانی را به طریقی منظم بسازیم که در غیاب بعضی از اجزا یا درست کار نکردن آنها سازمان به حیات خود ادامه دهد.
نقاط قوت سازمان به مثابه مغز
درک بهتر یادگیری سازمانی و ظرفیت خود سازماندهی
تاکید بر نحوه طراحی مدیریت راهبردی جهت تسهیل آموزش یادگیری
دست یافتن به آن سوی عقلانیت محدود
فراهم شدن زمینه لازم برای استفاده از تکنولوزی محاسباتی و ریز پردازنده برای ایجاد سبکهای جدید سازمانی
محدودیت سازمان به مثابه مغز
خطر نادیده انگاشتن تعارض شدید بین ”الزامات یادگیری و خودسازماندهی“ و ”واقعیتهای قدرت و کنترل“
ویژگی خود مرجعی مغز در تحلیل پدیده ها
سازمان به مثابه فرهنگ
هر سازمان دارای یک فرهنگ خاص است که اگرچه از فرهنگ جامع نشات گرفته، اما خصوصیت سازمان نیز بر آن اثر نهاده و یک فرهنگ ویژه ایجاد کرده است.برای انجام هر گونه اقدامی در سازمان، توجه به فرهنگ امری ضروری است،زیرا با اهرم فرهنگ به سادگی می توانیم انجام تغییرات را تسهیل کنیم و به جهت گیریهای جدید در سازمان شکل دهیم،علاوه بر نقش فرهنگ در ایجاد تغییر، برای غلبه بر نگرانی ها، اضطراب ها،فشارهای شغلی و حرفه ای در سازمان نیز می توانیم به عامل فرهنگ تمسک جوییم.در ادراک فرهنگی سازمانی باید انقدر به سازمان نزدیک باشیم که ظرایف فرهنگی را به درستی دریابیم و آنقدر از آن دور باشیم که بتوانیم همه جوانب آن را همچون نظاره گری خارجی حس و درک کنیم.
نقاط قوت سازمان به مثابه فرهنگ
تاکید بر اهمیت نمادین تمامی جنبه های زندگی سازمانی
فرهنگ پدیده ای زنده خود سازمان ده و تکاملی است که نمی توان ان را به شیوه ای مطلق طراحی و کنترل نمود و در واقع بیشتر هولوگرافیک است تا مکانیکی
محدودیت سازمان به مثابه فرهنگ
مقاومت و بی اعتمادی کارکنان
سازمان به مثابه نظام سیاسی
سازمانها از جهات بسیار همانند حکومت ها هستند و از این رو می توانیم آن ها را به نظام سیاسی تشبیه کنیم.مسائلی چون اهداف، منافع، تعارض و قدرت در استعاره سیاسی نقشی عمده ایفا میکنند.سازمانها و اهداف موجود در انها منافع و اهدافی متفاوت را دنبال میکنند و تضاد بین این منافع در سازمان موجب تعارض و کشمکش می شود سازمان به کمک عامل قدرت می کوشد تا از تضادها به نحوی موثر بهره بگیرد و ان ها را به سوی اهداف هدایت کند.به کارگیری عامل قدرت برای ساماندهی امور و فعالیتها در سازمان شکل سیاسی انرا ترسیم میکند و به استعاره سیاسی مفهوم می بخشد.
سازمان به مثابه نظام سیاسی (سبکهای مدیریت در حالت تعارض)
نقاط قوت سازمان به مثابه نظام سیاسی
زیر سوال بردن اسطوره عقلانیت سازمانی
محدودیت سازمان به مثابه نظام سیاسی
سیاست زدگی
سازمان به مثابه زندان روح
استعاره سازمان همچون زندان روح اعضای سازمان همچون غار نشینان جلوه می کنند.انها انچنان دلبسته باورهای خویشتن اند که به هیچ رو نمی خواهند واقعیتهای بیرونی را بپذیرند.
یکی از دام هایی که مدیریت و کارکنان را اسیر اوهام و از واقعیت های بیرونی غافل میسازد،موفقیت است. گاهی موفق شدن در چند مورد خاص مدیریت سازمان را دچار توهمی اسیب ناپذیر می کند وی با این خیال که همواره موفیت با اوست به مسائل بیرونی توجه نمیکند و همچنان در این مسیر پیش میرود و زمانی متوجه واقعیت ها می شود که دیر شده است.در چنین وضعیتی سازمان واقعا مانند زندانی است که قدرت نگریستن به بیرون و واقعیتهای خارجی از ان سلب شده است
نقاط قوت سازمان به مثابه زندان روح
خروج از دامهای شناختی و تفکرات گروهی
ارائه دیدگاه جدیدی از مبحث عقلانیت سازمانی
محدودیت سازمان به مثابه زندان روح
نادیده گرفتن عوامل ایدئولوژیکی موثر بر زندگی
به جهت تاکید زیادی این استعاره بر نقش فرایندهای شناختی در ایجاد، تداوم و تغییر سازمان در معرض انتقاد قرار دارد.
به جای نگرش به سازمانها به عنوان زندان روح بهتر است انرا صرفا به عنوان زندان در نظر گرفت
سازمان به مثابه جریان متغییر
سازمانها نیز همچون سایر پدیدهها در حال تغییر و تحول اند.این محیط خارجی نیست که سازمان را به تغییر و تحول وا میدارد،بلکه کل سیستم به عنوان یک مجموعه متفق با محیط در روابط درونی خود هویت اینده خویش را رقم میزند.بنابراین این یک کل است که تغییر و تحول می یابد واینکه بگوییم محیط تغییر کرد و سپس سازمان به طبع ان تحول یافت یا به عکس،درست نسیت.تغییرات سازمان و محیط با هم و به همراه هم انجام می گیرد و تغییر سازمانها به صورت یک مجموعه کلی و وحدت یافته است.سازمانها برای تضمین و تحکیم هویت خود باید روابط جدیدی به وجود اورند و تغییرات را بپذیریند این روابط براساس تقابل با محیط نیستند، بلکه با تلفیق شدن با محیط به عنوان یک کل واحد صورت گرفته است.
نقاط قوت سازمان به مثابه جریان متغییر
ارائه شیوهای مکملی برای درک منطق
تاثیر پروانه ای
محدودیت سازمان به مثابه جریان متغییر
قدرت بی قدرتی مدیران
سازمان به مثابه ابزار سلطه
یکی از واقعیتی ترین استعاره ها برای توصیف برخی از سازمانهای معاصر ابزار سلطه و تسط است .سازمانهایی مه برای خدمت به مردم ایجاد شده اند، پس از چندی به صورت تشکیلاتی عظیم بر مردم حکم میرانند و از صورت خادم به حالت مخدوم تغییر ماهیت می دهند.
جنبه دیگری از روح سلطه گری و تسلط جویی سازمانها را میتوانیم در محیط های کاری نامناسب،فضاهای الوده کارگاهی، عدم رعیت بهداشت صنعتی و عدم توجه به کرامت انسانی در کار مشاهده کنیم.
فشارهای عصبی و استرس های شغلی و سازمانی موجب بروز بیماریهای روانی و عدم تعادل روحی کارکنان شده که این جنبه دیگری از عملکرد غیر منصفانه سازمانها در ارتباط با کارکنانشان است
نقاط قوت سازمان به مثابه ابزار سلطه
ارائه جایگزینی برای تئوری سنتی سازمان
ارائه چارچوب مرجع بنیاد گرا جهت درک موضوعات سازمان
محدودیت سازمان به مثابه ابزار سلطه
استعاره ابزار سلطه صرفا بر حد نهایی ایدئولوژی چپ تمرکز کزده و با معادل فرض نمودن سازمان و سلطه،ما را از دیدن اشکال سازمانی غیر سلطه امیز باز می دارد
نتیجه گیری
سازمانها پدیده های پیچیده و کثیرالوجهی هستند که این استعاره ای موجود میتواند این پیچیدگی ها را منعکس نماید.دانش استعاره ای بخشی است و این بخشی بودن، ماهیت و ذات استعاره و تئوری هایی که بر مبنای ان بنا می شود را تشکیل می دهد این امر بدین معنی است که یک استعاره واحد نمی تواند برای ما یک نقطه نظر جامع به وجود اورد.با بکارگیری استعاره های متعدد شیوهای مختلفی از دیدن پدید امده و افق دید ما گسترش می یابد لازمه این امر سبکی از تفکر است که همواره باز و در حال تکامل باشد بدین منظور باید تئوری ها و بینشهای رقیب را نه جایگزین بلکه مکمل یکدیگر بدانیم و به یک پدیده پیچیده اجتماعی نظیر سازمان با عینکهای مختلف بنگریم چیزی که نگرش منشوری به سازمان نامیده میشود.
منابع
مقاله سیمای سازمان از نگاه مورگان، سید حامد وارث، 1380
مدیریت عمومی، دکتر سید مهدی الوانی،1385
سیمای سازمان، مورگان، ترجمه دکتر مشبکی