تارا فایل

مقایسه ویژگی های شخصیتی شخصیت ضد اجتماعی و انحرافات اجتماعی در بین دانشجویان دختر و پسر رشاته روان


واحد آموزش عالی کار

موضوع روش تحقیق :

مقایسه ویژگی های شخصیتی "شخصیت ضد اجتماعی و انحرافات اجتماعی"
در بین دانشجویان دختر و پسردانشگاه کار واحد خرمدره
.

استاد راهنما:
جناب آقای کوثرخواه

گرد آورنده:
مارال خندان

تابستان87

فصل اول
کلیات تحقیق

مقدمه:
نیازهای اختصاصی انسان که شرحش توسط اجتماع به وجود نیامده اند ، بلکه در صحن تحول و تکامل تاریخ زندگی بشر پدیدار گشته اند. اما چگونگی بروز و ظهور آن ها و چگونگی برآوردن آن ها کاملٲ ناشی از اجتماع است. هر اجتماعی مطابق موسسات و عوامل ویژه خود شکل خاصی به آن ها می دهد روان شناسان تاریخ طولانی بشر را چون آزمایشگاهی آموزنده مورد استفاده قرار می دهد و بر خلاف دیگر روان شناسان مانند فروید که شخصیت را سازنده اجتماع نمی داند بلکه به اعتقاد او این اجتماع که شخصیت ها را می سازد به عبارت دیگر اختلاف شخصیت ها ناشی از اختلافات اجتماعات بشری است، همه آدمیان نیازمند به رفع گرسنگی، به رفع تشنگی، به استراحت و خواب و… هستند، ولی در جامعه های مختلف این نیازها به وجوه مختلف برآورده می شوند، همچنین است مقابله با نیازهای دیگر آدمی، مثلٲ در یک جامعه ی سرمایه داری نیاز به همانندی یا ممکن است بدین طریق ارضاء شود که عضو آن جامعه به اندوختن ثروت و مال بپردازد تا بدین وسیله خود را ممتاز سازد، یا اینکه به عضویت شرکت بزرگی در آید تا وابستگی به آن شرکت سبب امتیاز او گردد. آدمی احاطه شده از امور متضادی است که یکی از امور متضاد این است که از اختیار آدمی بیرون است زندگی و مرگ است و گاهی توجه به این دو مقوله و در حد معقولی به آن فکر نکردن باعث مسائلی در زندگی انسان می شود که به عنوان اخلاق ضد اجتماعی به حساب می آید افرادی که دارای رفتار ضد اجتماعی هستند از نظر اضطراب مورد بررسی واقع شده اند که افراد سیکو پات نسبت به افراد بهنجار اضطراب کمتری داشته باشند و این پیش فرض فقط در حد کمی، ممکن است صادق باشد که گر چه افراد دارای انحرافات اجتماعی کمتر از سایر افراد نگران و دلواپس به نظر می رسند ولی تمام نشانه های بدنی و عضلانی را که معمولٲ در اضطراب وجود دارد مانند میزان ضربان قلب و تنگی نفس و … هسته ی اصلی اختلال شخصیت در انحرافات اجتماعی دوری گزیدن از مردم، تجربه های جدید و حتی تجربه های قبلی است که این اختلالات غالبٲ ترکیبی است از یک ابزار ترس احمقانه با یک میل شدید برای مورد پذیرش و محبت واقع شدن افراد مبتلا به این اختلال تمایل زیادی برای روابط اجتماعی یا فعالیت های جدید دارند ، اما ممکن است به دلیل ترس از عدم قبول و مورد پذیرش واقع شدن، بی میلی خاصی برای روابط اجتماعی نشان دهند و در مقابل به انحراف کشیده شوند. (منصور – 1382)
بیان مسئله:
عناوین بسیاری در طول دوره های مختلف توسط محققان و صاحبنظران به افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی داده شده، اما نشانه های این اختلال به طور برجسته ای یکسان باقی مانده است، سرچشمه اختلال شخصیت ضد اجتماعی و ایجاد انحرافات اجتماعی در دوران کودکی است یعنی زمانی که نشانه های آن به صورت اعمالی مانند فرار از مدرسه، دروغ گویی مداوم، دزدی و دعوا جلوه گر می شود این اعمال غالبٲ تا بزرگسالی ادامه یافته، رفتارهایی از قبیل تهاجم به افراد و اموال آنان، قصور در پرداخت قرض ها و تعهدات مالی، تبهکاری و ارتکاب اعمال خلاف اخلاق و قانون را در بر می گیرد.ویژگی های عمده ی افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی عبارت است از نداشتن احساس شرم یا پشیمانی، شکست در عبرت گرفتن از تجربیات گذشته و … بدین ترتیب در رفتار این افراد دور باطلی ملاحظه شده و این باور القا می شود که افراد دارای انحرافات اجتماعی و یا اختلال ضد اجتماعی از نظر عاطفه و هیجان دچار نارسایی بوده و فاقد وجدان اخلاقی که رفتار آنان را کنترل نماید هستند، علاوه بر مشاهدات بالینی، بررسی های آزمایشگاهی نیز بیانگر این واقعیت است که اعمال تنبیه بدنی در مورد افراد ضد اجتماعی به خصوص در پسران بی تٲثیر نیست نه اینکه در بین دختران این موضوع اصلٲ ؟؟؟ نشده بلکه اثر اینگونه اعمال می تواند و ممکن است در پسران بیشتر از دختران دیده شود.
سوال مسئله :
آیا اختلال شخصیت ضد اجتماعی ( انحرافات اجتماعی) در بین پسران بیشتر از دختران است؟ و آیا اختلال شخصیت ضد اجتماعی و انحرافات اجتماعی در بین دانشجویان رشته های صنایع بیشتر از رشته های مشاوره است؟
اهمیت و ضرورت تحقیق :
اینگونه اختلالات ضد اجتماعی و ایجاد انحرافات فقط در افرادی که بالاتر از 18 سال است رخ می نماید. بنابراین برای کسانی که در سنین پایین تر مرتکب جرم و جنایتی که جزء مسائل انحرافی در جامعه است، اتفاق می افتد می توان گفت که وجود الگوی در برابر آن ها وجود دارد که اعمال مجرمانه را ظاهر می کند. امید است با پژوهش های انجام شده و در نظر گرفتن احتیاجات و نیازهای نوجوانان و جوانان از این معضلات اجتماعی کاسته و با راهکارها و راهبردهای جدید بتوانیم نیروهای مثبت جوانان را به کار انداخته و در پیشرفت جامعه از آن ها استفاده معقولانه تری به عمل آید، چون ایجاد اینگونه اختلالات دامنه ی گسترده ای از رفتارهای بسیاری را در بر می گیرد، بنابراین باید در تربیت و کنترل رفتار نوجوانان و جوانان دقت کامل را انجام داده و باید این موضوع مد نظر والدین و مسئولان مدارس و محیط های آموزشی قرار گیرد.
اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق بررسی یکی از ویژگی های شخصیتی در جوانان است که این ویژگی عبارت است از اختلال ضد اجتماعی (انحراف اجتماعی) که آیا این اختلال در بین دختران و پسران دارای تفاوت است و آیا پسران بر حسب جنسیت و تمایل به کارهای ضد اصول و قوانین بیشتر در معرض اختلال ضد اجتماعی هستند یا تفاوتی در این دو گروه وجود ندارد و مقایسه این اختلال در بین دانشجویان رشته صنایع و مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی که آیا تفاوت معنی داری بین این دو گروه از لحاظ اختلال ضد اجتماعی وجود دارد.

فرضیه تحقیق :
1- اختلال شخصیت ضد اجتماعی (انحرافات اجتماعی) در بین پسران بیشتر از دختران است.
2- اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بین دانشجویان رشته صنایع بیشتر از رشته مشاوره است.
متغیرهای تحقیق :
اختلال شخصیت ضد اجتماعی متغیر وابسته
دو گروه دختر و پسر و دانشجویان رشته صنایع و مشاوره متغیر مستقل در دو گروه مستقل
تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم :
اختلال شخصیت ضد اجتماعی عبارتند از ویژگی های ضد اجتماعی مانند نداشتن احساس شرم یا پشیمانی، شکست در عبرت گرفتن از تجربیات گذشته، ضعف و نارسایی در عاطفه و هیجان، دوری از دیگران، اضطراب و استرس بالا و تنگی نفس و بالاخره عبارتند از نمره ای که آزمودنی ها از آزمون m.w.p.i از مقیاس pd یا اختلال ضد اجتماعی بدست آورده اند.
جنسیت که در این تحقیق به دو گروه دختر و پسر طبقه بندی شده اند.
رشته های تحصیلی که به دو گروه رشته های مشاوره و صنایع طبقه بندی شده اند.

فصل دوم
پیشینه و ادبیات تحقیق

1-2- تعریف : اختلال شخصیت ضد اجتماعی
همان طور که قبلا ذکر شد کسانی که به اختلالات اضطرابی، بدنی شکل، و سایر اختلالات غیر سیکوتیک مبتلا هستند، گرچه ممکن است موجب ناراحتی خانواده و دوستان بشوند، ولی اساسا خود آنها هستند که از ناراحتیشان رنج می برند. برعکس در افراد مبتلا به اختلال ضد اجتماعی این رنج و ناراحتی وجود ندارد. نشانه ی مشخص این اختلال عبارت است از: یک نگرش درنده خوئی نسبت به دیگران، و بی احساسی مزمن و بی تفاوتی نسبت به حقوق آنان که به صورت دروغ، دزدی، کلاهبرداری، و سوء رفتار جلوه گر می شود. ارتباط با شخصیت های ضد اجتماعی ممکن است خطرات آشکاری به همراه داشته باشد، زیرا بسیاری از آنان آشکارا تمایلات مجرمانه ی خود را بروز می دهند. عده ی این افراد بالنسبه زیاد است و به همان اندازه که مشکلات روانی برای دیگران می آفرینند، ممکن است که مسائل اساسی اجتماعی و قانونی برای آنان فراهم سازند.
2-2- شیوع سابقه ی تاریخی و اختلال اراده
شیوع اختلالات شخصیت ضد اجتماعی 2 تا 3 درصد است و در مردان چهار برابر زنان است (رجیر و دیگران، 1984؛ کادوت، 1986). اما تنها افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مرتکب دزدی و کلاهبرداری نمی شوند بلکه افراد به اصطلاح "عادی" نیز به سرقت، جعل، و اختلاس مبادرت می ورزند. اما وقتی که افراد عادی مرتکب دزدی و یا کلاهبرداری می شوند، مجرم شناخته شده و عملشان جرم محسوب می شود، در حالی که در شخصیت های ضد اجتماعی این رفتارها به گونه ی دیگری مورد توجه قرار می گیرد.
واقعیت این است که سالین متمادی تصور نمی شد که شخصیتهای ضد اجتماعی در اصطلاحات روان شناسی بگنجند. بدین ترتیب، همه ی کسانی که به جرم و خلافکاری دست زده بودند، مجرم شناخته می شدند، و تنها وجه تمایز آنها میزان و شدت جرمشان بود. اما در قرن نوزدهم، تحت تاثیر پیشرفتهای روان شناسی، به ویژه این اندیشه گسترش یافت که انواع معینی از رفتارهای جنائی، ممکن است در شرایطی که شخص هیچ کنترلی بر آنها ندارد به وقوع بپیوندد. این شرایط غیر قابل کنترل می توانند از منابع اجتماعی، روانی، و یا زیست شناختی ناشی شده باشند. بنابراین، جرم این افراد بر خلاف میل و اراده شان صورت گرفته و ناشی از شرایطی بوده است که هیچ کنترلی بر آنها نداشته اند.
گفته شده است که امکان دارد بسیاری از کسانی که مجرم نیستند ولی مرتکب اعمال سوء می شوند به دلیل وجود تجارت روانی و تکانه های آنی باشد که کنترل کمی بر آن دارند. افراد ضد اجتماعی نیز ممکن است نتوانند کنترلی بر اعمال خود داشته باشند و بدین ترتیب در زمره ی این افراد قرار گیرند.
در این قرن، این باور وجود داشت که افراد ضد اجتماعی "دیوانه ی اخلاقی" هستند و به عنوان افراد مبتلا به اختلال اراده تلقی می شدند. گرچه امروزه اصطلاح "اختلال شخصیت ضد اجتماعی" جایگزین دیوانه ی اخلاقی شده است، ولی همچنان این افراد به عنوان کسانی که دچار نارسایی و اختلال اراده اند، مورد توجه واقع می شوند. زیرا به نظر می رسد که این افراد، خواه به دلیل زیستی، خواه اجتماعی، و خواه روانی،"قادر به اداره ی امور زندگی خود نیستند". افرادی که بخوبی قادر به درک اراده و اداره ی خویشتن هستند، ولی خلافکاری را برگزیده اند، مجرم شناخته می شوند.
رابرت کیگان (1986) اظهار می دارد که افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی از نظر ساختار روانی، بسیار شبیه به کودکان ده ساله هستند. بدین معنی که هر دو گزوه نمی توانند مسوولیتی را به عهده بگیرند، در فهم دیگران اشکال دارند، و ذهنشان به شدت عینی است (در مرحله ی منطق عینی باقی مانده اند). مصاحبه ی زیر که بین یک خبر نگار و یک سارق معروف بانک به نام ویلی صورت گرفته است این موضوع را بخوبی نشان می دهد.
خبرنگار: ویلی، چرا تمام بانکها را می زنی؟
ویلی : زیرا بانک محلی است که در آن پول نگهداری می شود (کیگان، 1986).
درباره ی این موضوع که آیا یک شخص واقعٲ به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلاست یا نه، بحث و اختلاف نظر وجود دارد. ریشه ی این بحثها در ماهیت اختلال نهفته است. زیرا یکی از ویژگی های اختلال شخصیت ضد اجتماعی اختلال اراده است، و اراده تابع همه یا هیچ نیست. یعنی نمی توان گفت که فردی فاقد اراده یا صاحب اراده است، بلکه مانند سایر کنشهای روان شناختی، اراده به صورت یک پیوستار است که افراد بهنجار، کم یا بیش از آن برخوردارند، اما در افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی حتی کمتر از اراده ی افراد بهنجاری است که از آن بهره ی کمی دارند. حد و مرزی که افراد ضد اجتماعی را از نظر نارسایی اراده از دیگران جدا می سازد، قراردادی است. به همین دلیل این تشخیص باید با احتیاط صورت پذیرد.
اراده نیز مانند اضطراب استنباطی بوده و قابل دیدن نیست. وجود آن از رفتارهایی که خواست فرد در آن منعکس است، استنباط می شود. تا زمانی که فرد رفتار خاصی را از خود بروز ندهد، نمی توان قضاوت کرد که از اختلال شخصیت رنج می برد یا نه. به همین دلیل DSMIII-R معیارهای شناختی – رفتاری را برای تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی ارائه می دهد.
ویژگیهای شخصیتهای ضد اجتماعی
هروی کلک لی که یک بررسی کننده ی دراز مدت درباره ی این افراد و رفتارهای آنان است بعضی از این ویژگیها را در کتابی تحت عنوان "نقاب سلامت روان" توصیف کرده است (1964). کلک لی شانزده ویژگی رفتار شخصیت ضد اجتماعی را فهرست بندی کرده است. این شانزده ویژگی تحت سه گروه خصیصه آورده شده که عبارت است از: بی هدف بودن رفتار ضد اجتماعی برانگیخته شده، فقدان وجدان و احساس مسوولیت نسبت به دیگران، و فقر هیجانی.

الف: بی هدف بودن رفتار ضد اجتماعی بر انگیخته شده
جرم، برای مجرمان عادی، معنی و مفهوم خاصی به دنبال دارد. می توان فهمید که آنان چه عملی را انجام داده اند و به چه دلیل. مثلا می خواهند که سریعا ثروتمند شوند، و موقعیت کسب کنند. گرچه بسیاری از این رفتارها مورد تایید نیستند ولی انگیزه هائی قابل فهم دارند. ولی جرمهای افراد ضد اجتماعی اغلب به نظر بی هدف، تصادفی، و تکانه ای می رسد. نه خود می توانند درک کنند و نه دیگران قادرند بفهمند که چرا و به چه دلیل این افراد عمل خاصی را مرتکب شده اند. به نظر می رسد که آنان به دلیل یک هدف منطقی برانگیخته نشده اند، بلکه بیشتر به صورت تکانه ای رفتار منحرفی را مرتکب شده اند.
ب: فقدان وجدان و احساس مسوولیت نسبت به دیگران
نبود شرم یا پشیمانی برای کارهای بد گذشته، از هر قبیل، و هر اندازه که ناپسند باشند، از متداولترین ویژگیهای افراد ضد اجتماعی است. آنان فاقد وجدان اخلاقی اند و بدین ترتیب، هیچ توجهی به حقوق دیگران ندارند (هیر، 1980). بنابراین، روابط آنان با دیگران کاملا سطحی و به منظور بهره برداری از آنان است. آنها توانائی عشق و وابستگی دائمی را نداشته نسبت به عطوفت، مهربانی، و محبت تاثیر ناپذیرند. بی شرمانه دروغ می گویند، و بی رحمانه نسبت به کسانی که به آنها اعتماد کرده اند، تعدی و ظلم می کنند.

ج : فقر هیجانی
یکی از تفاوت های عمده که شخص بهنجار مجرم را از یک فرد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی متمایز می سازد، عمق احساسات تجربه شده ی آن هاست. به نظر می رسد که مجرمان عادی همان هیجاناتی را که سایر افراد عادی خواهند داشت، تجربه می کنند، ولی تجربه ی هیجانی افراد ضد اجتماعی بسیار سطحی است. رفتار افراد ضد اجتماعی به نحوی است که گویی قادر به ادامه ی عشق، خشم، اندوه، لذت و ناامیدی نیستند. در واقع، ناتوانی آنان در تجربه ی هیجانی ممکن است به طور معنی دار با فقدان وجدان اخلاقی آن ها در رابطه باشد. به همین دلیل به سهولت حقوق دیگران را پایمال می سازند.
4-2 علل رفتار ضد اجتماعی
اختلال شخصیت ضد اجتماعی دیرپا و دوام دار است. اگر این اختلال در کودکی یا اوایل نوجوانی ظاهر شود، اختلال سلوکی نامیده شده، و ممکن است تا بزرگسالی ادامه می یابد. چهار منبع بالقوه برای این اختلال مورد توجه واقع شده که عبارت است از: 1- زمینه ی خانوادگی و اجتماعی 2- نارسایی های یادگیری 3- وراثت 4- بد عملکردی فیزیولوژیایی دستگاه عصبی مرکزی.
1- زمینه ی خانوادگی و اجتماعی
به نظر می رسد که افراد ضد اجتماعی، معیارهای اخلاقی جامعه را درونی نساخته اند. بنابراین، طبیعی است که منابع تحول روانی – اخلاقی آنان،به ویژه زمینه ی اجتماعی و خانوادگی، به عنوان علل ضد اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. شواهدی در دست است که رفتار ضد اجتماعی با تجارب دوران کودکی افراد مبتلا در رابطه است. شماری از مطالعات، دلالت بر آن دارند که از دست دادن یکی از والدین به دلیل مرگ، طلاق، جدایی و یا بستری شدن طولانی در بیمارستان، با ظهور رفتار ضد اجتماعی در آینده همبستگی دارد (گری گوری، 1958؛گریر، 1964؛ اولتمن و فریدمن، 1967).
افزون بر آن این مطالعات نشان داده اند که هر قدر رفتار ضد اجتماعی شدیدتر باشد، این احتمال که فرد جدایی و محرومیت از والدین را تجربه کرده باشد، بیشتر است. اکثر نویسندگان خاطر نشان ساخته اند که محرومیت از والدین فی نفسه و خود به خود موجب ظهور رفتار ضد اجتماعی نمی شود، بلکه فضای هیجانی که به طلاق سرعت بخشیده، و رویدادهای بعد از آن در شخصیت ضد اجتماعی موثر است. مثلا مشاجره ها ودعواهای شدید، درگیری ها و هرج و مرج ها، می بارگی، بی ثباتی والدین،و بی توجهی پدر از عوامل عمده ی ایجاد کننده ی فضای هیجانی ضایعه گر محسوب شده اند( اسمیت، 1978).
یافته های مشابه، ولی وسیعتر مربوط به گروه کثیری از کسانی است که در خلال سال های 1924 تا 1929 در یک کلینیک هدایت کودکان مورد مطالعه قرار گرفتند( رابینز،1966). در این کلینیک گزارش های روان شناختی و جامعه شناختی دقیقی درباره ی مشکلات و شرایط خانوادگی کودکانی که به کلینیک ارجاع شده بودند، تهیه شد. وقتی این کودکان بزرگ شدند، با کودکان گروه کنترل که هیچ گاه به کلینیک ارجاع نشده بودند، مورد مصاحبه و مقایسه دقیق قرار گرفتند. این بررسی معلوم ساخت که در حدود 22 درصد از گروهی که به کلینیک ارجاع شده بودند، به عنوان شخصیت ضد اجتماعی مورد تشخیص واقع شدند، در حالی که فقط 2 درصد از گروه کنترل چنین تشخیصی داشتند.
کدام تجربه ها و رفتارهای اولیه ی این افراد با تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بزرگسالی همبستگی دارد؟ بررسی و مقایسه ی این مصاحبه ها، و گزارش های روان شناختی و جامعه شناختی آشکار ساخت که : ( آزاد – 1382)
الف : این کودکان به دلیل رفتارهای ضد اجتماعی از قبیل دعوا، سرقت، فرار از آموزشگاه، و مسائل انظباطی مدرسه به آن کلینیک ارجاع شده بودند.
ب: در مقایسه س گروه کنترل، اکثر این کودکان از خانواده های فقیر، یا از هم پاشیده در اثر جدائی و طلاق بودند. پدران آنها نیز اغلب، رفتار ضد اجتماعی داشته و الگوهائی برای فرزندان خویش به حساب می آمدند (باندورا و والترز، 1963).
سایر مطالعات دراز مدت، رابطه ی فضای خانوادگی نابهنجار و جنایتکاری بعدی را در پسران بزهکار، نشان داده اند. لازم به یادآوری است که حضور یا عدم حضور پدر به خودی خود یک تعیین کننده ی کلیدی برای جنایتکاری بعدی فرزندان نبود، بلکه عواملی از قبیل محبت مادری، عزت نفس، نظارت والدین، تفاهم زناشویی، و انحرافات پدر در ظهور یا عدم ظهور بزهکاری و جرم، عامل موثری محسوب می شدند. در واقع اگر: مادر مهربان و دارای اعتماد به نفس بود، کودک تحت نظارت و سرپرستی دقیق قرار داشت، اختلال بین والدین کم بود، و پدر رفتار منحرف نداشت، جدائی و طلاق فی نفسه نمی توانست موجب رفتار ضد اجتماعی باشد.
2- نارسائیهای یادگیری
بسیاری از متخصصان بالینی ناتوانی احتمالی افراد ضد اجتماعی در عبرت آموزی از تجربه را مورد تاکید قرار داده اند. پریچارد در 1937 این گونه افراد را "کودنهای اخلاقی" نامیده است. کلک لی (1964) در بررسیهای خود، در می یابد که افراد ضد اجتماعی به ویژه در پند آموختن از تجارب تنبیهی دچار نارسایی بوده، در قضاوت و داوری ضعیف هستند؛ با این وجود، افرادی "فهمیده" و هشیارند. بدین ترتیب اگر آنان از یک ضعف و نارسایی در آموختن رنج می برند، ممکن است مربوط به کمی دقت آنان باشد. یکی از مواردی که در زمینه ی ضعف یادگیری در افراد ضد اجتماعی مورد مطالعه واقع شده نارسائیهای مربوط به یادگیری اجتنابی است.
مشاهدات کلک لی به ویژه حاکی از آن است که افراد ضد اجتماعی در یادگیری اجتنابی دچار نارسایی هستند. افراد عادی به سرعت می آموزند که اوضاع و احوال را پیش بینی کنند و از موقعیتهای تنبیه کننده بپرهیزند. اما افراد ضد اجتماعی، شاید به دلیل کم انگیختگی و دلواپسی پایین، در چنین مواردی قصور می ورزند.
موضوع دیگری که در زمینه ی نارسائیهای یادگیری در افراد ضد اجتماعی بررسی شده، فوریت نتایج است. بدین معنی که هر قدر فاصله ی زمانی بین یک رفتار و نتیج حاصل از آن بیشتر باشد، ادراک ارتباط بین آن رفتار و نتایج آن مشکلتر است. بعضی از افراد در مقایسه با افراد دیگر در ادراک و حفظ ارتباط بین دو حادثه پس از یک فاصله ی زمانی معین، با مشکلات بیشتری مواجه اند. ممکن است افراد اجتماعی جزء این گروه افراد باشند. زیرا تنبیه معمولا مدتی پس از وقوع جرم به مرحله ی اجرا در می آید. افراد ضد اجتماعی معمولا از تنبیه ها هراسی ندارند.
3- رابطه ی وراثت و شخصیت ضد اجتماعی
احتمال این که اختلال ضد اجتماعی ریشه ی ژنتیک داشته باشد از قدیمی ترین باورهاست که مورد مورد توجه قرار گرفته است. اطلاعات مربوط به عامل زیست شناختی در رفتار ضد اجتماعی جالب ولی پیچیده است. در اینجا نخست بررسیهای مربوط به دوقلوها ارائه می شود، آن گاه مطالعات مربوط به مردانی که یک کروموزوم y اضافی دارند، مورد بحث قرار می گیرد. اما قبل از آن، این نکته باید گفته شود که اغلب این مطالعات مربوط به رابطه ی بین عوامل زیست شناختی و جنایت است. همان گونه که قبلا ذکر شد، جنایت لزوما همراه و مترادف با ضد اجتماعی نیست. در سطور بعد تا آنجا که یافته ها و مطالعات اجازه دهند، فرق این دو را مشخص خواهیم کرد.
بررسی دو قلوها
بر اساس مجموعه ای از بررسیها و مطالعات مربوط به میزان جرم و خلافکاری در میان دوقلوهای یک تخمکی آشکار شده است که یک رابطه ی قوی بین مجرمیت و عوامل ژنتیک وجود دارد. در یکی از این بررسیها معلوم شده است که 69 درصد از 216 دوقلوی یک تخمکی مرتکب جرم و جنایت شده اند؛ در حالی که فقط 33 درصد از دوقلوهای دو تخمکی همجنس، جرم و جنایت های مشابهی را انجام داده بودند. این مطالعات تاثیرات ژنتیک را بر جنایتکاری این افراد مورد تاکید قرار می دهند. بدیهی است که عامل محیط را نباید نادیده گرفت، زیرا میزان جنایتکاری در بین دوقلوهای متضاد 16 درصد یعنی کمتر از نصف میزانی است که در دوقلوهای همجنس ملاحظه گردیده است. این تفاوت در میزان تطابق، تاثیرات محیطی را بر جنایتکاری نشان می دهد (کلانینگر و دیگران، 1978؛ سیگواردسون، 1982).
بررسیهای فرزند خواندگی
وقتی که کودکان توسط والدین واقعی خود پرورش می بابند تاثیرات ژنتیک را از تاثیرات محیط رشد آنان، نمی توان تفکیک کرد؛ ام در مطالعات کودکان فرزند خوانده این تاثیرات قابل تکنیک است. در یک بررسی که از سوابق جنائی افراد فرزند خوانده در دانمارک به عمل آمد، بدین ترتیب بود که اسامی آنان و اسامی والدین واقعی و غیر واقعی آنان از اداره ی ثبت احوال گرفته شد. آن گاه سوابق جنائی این کودکان فرزند خوانده با والدین واقعی و غیر واقعی مورد مقایسه قرار گرفت. کمترین میزان جنایتکاری مربوط به کودکانی بود که پدران واقعی و پدران غیر واقعی آنان مرتکب جنایتی نشده بودند. در حالی که وقوع جرم در کودکانی که پدران واقعی آنان سابقه ی جنائی داشتند، ولی پدران غیر واقعی آنها چنین سابقه ای نداشتند، نسبت به گروه قبلی به طور قابل ملاحظه ای افزایش نشان می داد. بر عکس هنگامی که پدران غیر واقعی کودکان دارای سابقه ی جنایتکاری بودند ولی پدران واقعی مرتکب هیچ جرمی نشده بودند، درصد جنایتکاری کودکان پایین بود. این موضوع نشانگر آن است که تمایل به ارتکاب اعمال جنائی ارثی است. جالب است که بالاترین درصد وقوع جنایت مربوط به کودکانی بود که هم پدران واقعی و هم پدران غیر واقعی آنان سوابق جنایتکاری داشتند. توجیه این موضوع چنین می تواند باشد که این کودکان تمایل به جنایتکاری را از پدران واقعی خود به ارث برده و رفتارهای جنایی را از پدر خواندگان خود آموخته اند(کلانینگر، 1987).(میلانی فر – 1380)
اضافه بودن کروموزوم y
این اعتقاد وجود دارد، مردی که دارای کروموزوم اضافی y است تمایل به رفتارهای جنایی و تجاوزگرانه دارد. در واقع 5/1 درصد از جنایتکاران و متخلفان که مورد بررسی واقع شده اند، دارای کروموزوم اضافی y بوده اند. شواهد دیگر نشانگر آن است که مردان دارای y اضافی، بیش از محکومان عادی مرتکب جنایت شده اند. علت این امر چنین بیان شده است: افرادی که دارای کروموزوم y اضافی هستند، نسبت به مردان عادی از هوش کمتری برخوردارند و شاید این افراد به دلیل هوش کمتر به سختی بتوانند در برابر وسوسه های خود مقاومت کنند. احتمال دیگر این است که مردان دارای کروموزوم y اضافی و هوش کمتر، نه تنها جرم بیشتری مرتکب شده محکومیت بیشتری دارند، بلکه از مواردی هستند که بیشتر از افراد عادی مورد بررسی واقع می شوند.
بدعملکردهای فیزیولوژیائی
هر قدر هم که ژنتیک با جنایتکاری و رفتار ضد اجتماعی ارتباط داشته باشد، نمی توان این ارتباط را مستقیم دانست. گروهی از محققان در پی یافتن تفاوتهای فیزیولوژیایی در افراد ضد اجتماعی و افراد عادی برآمده، به بسیاری از تفاوتها دست یافته اند. مثلا معلوم شده است که عده ی زیادی از افراد ضد اجتماعی دارای امواج مغزی غیر عادی هستند. یکی از این نابهنجاریها، کندی امواج است، چنان که می توان گفت: امواج مغزی آنان شبیه به کودکان است که خود نشانه ای است از نارسایی در رشد مغز آنان. دومین اختلال، دندانه های مثبتی است که در امواج مغزی افراد ضد اجتماعی ملاحظه می شود. این دندانه ها ناگهانی بوده و مربوط به انفجارهای کوچکی است که از فعالیت مغز ناشی می شود. در امواج مغزی 40 تا 45 درصد از افراد ضد اجتماعی چنین دندانه هائی دیده شده است. در حالی که در جمعیت عادی این دندانه ها در حدود 1 تا 2 درصد است. دندهنه های مثبت با رفتارهای تکانه ای و خشونت بار همراه است؛ به نحوی که در اکثر افرادی که مرتکب اعمال خشونت آمیز می شوند دندانه های مثبت وجود دارند، و این افراد اظهار گناه یا اضطراب درباره ی عمل خود نمی کنند.
این یافته ها به چند دلیل جالب و قابل تامل هستند. نخست اینکه اگر این احتمال وجود دارد که افراد ضد اجتماعی از رشد نایافتگی کرتکس رنج می برند (هیر، 1978) ، بنابراین، باید با رشد بیشتر کرتکس، رفتار ضد اجتماعی آنان کاهش یابد. بررسیهای انجام شده این موضوع را تایید می کنند. به ویژه بین سی الی چهل سالگی، بهبودهای مشخص و معنی داری در رفتار افراد سیکوپات ملاحظه شده است (رابینز، 1966).
دوم اینکه وجود دندانه های مثبت از یک سو نشان دهنده ی یک اختلال ناگهانی و موقتی در فعالیت امواج مغز و از سوی دیگر غیر عادی بودن کنش دستگاه لیمبیک است، دستگاهی که دقیقا مسوول کنترل هیجان و انگیزه است. ناتوانی افراد ضد اجتماعی در اجتناب از بعضی رفتارها و صرف نظر کردن از لذاّت، به نظر می رسد که شبیه به ناتوانی حیواناتی است که از ناحیه ی سپتال مغز آسیب دیده اند (نیومن و دیگران، 1980). بنابراین، قصور افراد سیکوپات در یادگیری از تجارب تنبیه آمیز ممکن است ناشی از اختلالات فیزیولوژیائی آنان باشد.
بدین ترتیب، ممکن است عوامل زیستی در افراد ضد اجتماعی بیش از سوء نیت آنان موجب اختلال شخصیت و رفتار ضد اجتماعی گردد.(گنجی – 1382)
5 – 2 مثالی وحشتناک از اختلال شخصیت ضد اجتماعی
مورد گری گیلمور بسیاری از ویژگیهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی را آشکار می سازد. او دو قتل مرتکب شده و محکوم به مرگ گردیده بود. او در 17 ژانویه ی 1977 اعدام شد، و اولین کسی بود که در طی مدت 11 سال، محکومیت مرگ درباره اش اعمال می شد. گرچه گیلمور از تقاضای فرجام امتناع نمود، ولی به نیابت از وی چندین در خواست به عمل آمد و اجرای اعدامش سه بار به تعویق افتاد. در اختلال این مدت که روزنامه ها داستانهائی درباره ی وی عنوان "جنگ درباره ی استحقاق اعدام" مطرح می ساختند، او دو بار دست به خود کشی زد.
گیلمور الگوی اختلال شخصیت ضد اجتماعی را خیلی زود آشکار ساخت. به رغم بهره ی هوشی بالا، نمرات آموزشگاهی وی ضعیف بود. اغلب از مدرسه فرار می کرد و همواره متهم به دزدی از همکلاسیهای خود بود. در 14 سالگی به دلیل دزدیدن یک ماشین به دارالتٲدیب فرستاده شد؛ پس از رهایی چندین بار به علت دزدیدی به زندان افتاد؛ و در 20 سالگی به دلیل سرقت و دزدی به زندان ایالتی برده شد. پس از آزادی از زندان به جرم بی پروائی و رانندگی در حال مستی، دو سال در زندان بود. سپس 11 سال هم به جرم دزدیهای مسلحانه ی مکرر به زندان ایالتی افتاد.
گلیمور،بر اساس گزارش های خودش، از 10 سالگی میگساری را شروع کرده و به دنبال آن انواع داروهای غیر مجاز از قبیل آمفتامین، کوکائین و LSD را مصرف کرده بود. در دوره ی زندانی، هر گاه می توانست مشروب می نوشید، و ماری جوانا می کشید. او هنرمند ماهر خالکوبی بود. به کرات کلمات و تصاویر وقیحانه را روی بدن هم سلولهایی که آن ها را دوست نداشت، خالکوبی کرده بود." فکر می کردم که این راه خوبی برای تلافی چیزهای بی اهمیتی است که از من دزدیده اند. من جاهایی از بدن آن ها را که نمی توانستند ببینند چه کاری انجام می دهم، خالکوبی می کردم. آن ها زمانی که به آینه نگاه می کردند و خالکوبی ها را می دیدند متوجه می شدند که چه بر سر آن ها آورده ام". وقتی که در آوریل 1976 از زندان آزاد شد، به یوتا رفت تا در مغازه ی عمویش به کار مشغول شود. وقتی که در آن کار پیشرفت خوبی نداشت، به مشاغل متعدد دیگری پرداخت. یک روز با زنی ملاقات کرد و فردای آن روز به خانه ی آن زن نقل مکان کرد. او اظهار می داشت که اولین باری است که با کسی رابطه ی نزدیک داشته است. این رابطه خوب پیش نرفت. دو فرزند زن او را خشمگین می ساختند، و او اغلب آن ها را مورد ضرب و شتم قرار می داد. میگساری و تمایل وی برای مرافعه و دعوا در میهمانی ها نیز موجب مشکلاتی گردید.(منصور 1381)
مدت ها قبل از آن گلیمور به طور فزاینده ای احساس ناکامی می کرد. به نظر می رسید او نمی تواند خارج از زندان به سر برد. او تعهد خود مبنی بر اجتناب از میگساری رازیر پا می نهاد، ولی مامورش آن را گزارش نمی کرد. پس از دعوا با زنی که با او زندگی می کرد، به فروشگاهی رفت و ضبط استریویی را به زور ربود، اما وقتی که دو نگهبان امنیتی برای دستگیری وی اقدام نمودند، آن ها را به زمین انداخت و فرار کرد. او توانست از چنگ پلیس که در تعقیب وی بود، فرار کند. این بار نیز با ملاحظه ی مامور ویژه اش، از مجازات قانونی رهایی یافت. وقتی به خانه نزد دوست زنش برگشت، زن با تهدید اسلحه به او دستور داد که از خانه بیرون برود.
در ماه ژوئیه به یک جایگاه بنزین وارد شد، و به مامور جایگاه دستور داد تا همه ی پول ها را به او بدهد. پس از آن مامور را به توالت برد و در حالی که آن مرد به پای او افتاده بود، دو گلوله به سرش شلیک کرد. صبح روز بعد به هتلی رفت. او جریان قتل و غارت خود را چنین تعریف می کند :
"من به داخل رفتم و به جوانک گفتم که پول ها را به من بدهد. از او خواستم که روی زمین دراز بکشد و پس از آن به او شلیک کردم. بعد از آن در حالی که کشوی پول را برداشته بودم از آن جا خارج شدم. آن گاه پول ها را برداشتم و کشو را در بوته ها انداختم و سعی کردم که اسلحه را نیز در بوته ها پنهان سازم. ولی در حالی که مشغول فشار دادن اسلحه درون بوته ها بودم،ناگهان در رفت و به همین دلیل گلوله ای به بازوی من خورد. چنین به نظر می رسد که من همیشه بد می آورم، یا کارهای احمقانه ای که مایه ی دردسرم میشود، انجام میدهم. به یاد می آورم که وقتی بچه بودم احساس می کردم که مجبورم کارهایی انجام بدهم. مثلا نشستن روی ریل راه آهن و ماندن در آن جا تا زمانی که قطار برسد و من از آن جا با عجله فرار کنم. یا انگشتم را جلو لوله ی اسلحه بگیرم و ماشه ی آن را فشار دهم تا ببینم آیا واقعا گلوله ای در آن است. گاهی اوقات انگشتم را داخل آب گذاشته درون سرپیچ لامپ برق می کردم تا ببینم آیا واقعا به من ضربه ی الکتریکی وارد می شود یا نه ( اسپیتزر و همکاران،1983،ص،68).
گلیمور برای تعیین اینکه آیا در زمره ی کسانی است که باید محاکمه شود مورد ارزیابی قرار گرفت. بهره ی هوشی وی 129 و در ردیف سرآمدها بود. اطلاعات کلی وی، با توجه به تحصیلات بسیار اندکش، به صورت حیرت آوری خوب بود. او به زبان بازی خود می بالید و افسانه ها و اخبار روزنامه ها را حریصانه می خواند و هیچ نشانه ای از مشکلات عضوی در وی وجود نداشت. آزمون های شخصیت، وجود آشفتگی های فکری و خلقی عجیب یا نابهنجار را، در وی، به جز هنگام مصرف مواد، نشان ندادند. او به راحتی می خوابید،اشتهای خوبی داشت، وافسرده یا نگران نبود. "من تقریبا هیچ گاه غمزده نبوده ام. گر چه وضع آشفته ای برای زندگیم به وجود آورده ام. ولی هرگز درباره ی کارهایی که انجام داده ام مضطرب و عصبانی نبوده ام …
گلیمور رفتارهای ویژه ی یک شخصیت ضد اجتماعی را نشان می داد. از مقررات خانه و مدرسه سرپیچی می کرد،میگسار بود،و از سنین پایین از مواد مخدر و داروهای غیرمجاز استفتده می نمود. در 16 سالگی به دلیل سرقت ماشین دستگیر شده بود. وقتی که در زندان بود به داشتن رفتار آشوبگرانه و بی رحمانه مشهور بود. به نظر می رسید که فاقد حس همدردی است و هیچ احساس گناه نمی کند. او هیچ گاه یک شغل ثابت یا یک رابطه ی دوستی طولانی مدت با کسی نداشت( ساراسون،1979،259- 258).(منصور – 1381)
6- 2- خلاصه ای از بحث و بررسی اختلال شخصیت ضد اجتماعی
عناوین بسیاری در طول دوره های مختلف توسط محققان و صاحبنظران به افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی داده شده، اما نشانه های این اختلال به طور برجسته ای یکسان باقی مانده است. سرچشمه ی اختلال شخصیت ضد اجتماعی در دوران کودکی است؛ یعنی زمانی که نشانه های آن به صورت اعمالی مانند فرار از مدرسه، دروغ گویی مداوم، دزدی، و دعوا جلوه گر می شود. این اعمال غالبا تا بزرگسالی ادامه یافته، رفتارهایی از قبیل تهاجم به افراد و اموال آنان، قصور در پرداخت قرض ها و تعهدات مالی، تبهکاری، و ارتکاب اعمال خلاف اخلاق و قانون را در بر می گیرد. ویژگی های عمده ی افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، عبارت است از : نداشتن احساس شرم یا پشیمانی، شکست در عبرت گرفتن از تجربیات گذشته، ضعف و نارسایی در عاطفه و هیجان.
بدین ترتیب در رفتار این افراد دور باطلی ملاحظه شده، این باور القاء می شود که افراد ضد اجتماعی از نظر عاطفه و هیجان دچارنارسایی بوده فاقد وجدان اخلاقی که رفتار آنان را کنترل نماید، هستند. علاوه بر مشاهدات بالینی، بررسی های آزمایشگاهی نیز بیانگر این واقعیت است که اِعمال تنبیه بدنی در مورد افراد ضد اجتماعی بی تاثیر است.این موضوع چنین تبیین شده است که ممکن است عملکرد دستگاه لیمبیک در این افراد دچار نقص و نارسایی باشد؛ در نتیجه ی تحریک شدگی و برانگیختگی در آنان، کمتر از افراد عادی بوده، تنبیه بدنی در آن ها بی اثر است. گر چه تاثیر محیط در بروز شخصیت سیکوپات آشکار است، ولی شواهد بسیار بیانگر آنند که ژنتیک نیز در این زمینه نقش مهمی به عهده دارد، به ویژه آن که تاثیر عوامل ژنتیک بر عملکرد مغز و کنش دستگاه لیمبیک، با کم انگیختگی افراد سیکو پات مطابقت دارد.( عشایری – 1381)
7- 2- اختلال سلوکی
بر اساس تعریف، اختلال شخصیت ضد اجتماعی فقط در افرادی که سنشان بالاتر از 18 سال است رخ می نماید. بنابراین، برای کسانی که در سنین پایین تر مرتکب جرم و جنایت می شوند، طبقه ی دیگری لازم است. در DSMIII- R طبقه ی اختلال سلوکی برای توصیف کودکان و نوجوانانی که مسائل رفتاری آنان بسیار جدی تر از شیطنت ها و بدرفتاری های عادی دوره ی نوجوانی است،به کار رفته است. همچنین این اصطلاح برای بزرگسالانی که تمام معیارهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی در مورد آنان صادق نیست، مورد استفاده واقع شده است.
اختلالات سلوکی در محورI که مربوط به تمام اختلالات بالینی است قرار می گیرد نه در محورII که خاص اختلالات شخصیت است. اختلالات سلوکی هنگامی مورد تشخیص واقع می شود که بیمار طی یک دوره ی شش ماهه یا بیشتر، الگوی مکرری از اعمال مجرمانه را ظاهر نموده، حقوق اساسی دیگران را پایمال ساخته، و هنجارهای اجتماعی و قوانین متناسب با گروه سنی خود را نادیده گرفته باشد.کودکان مبتلا به اختلال سلوکی ممکن است با هنجارهای یک گروه خود را وفق دهند یا فعالیت پرخاشگرانه ی خود را به تنهایی ظاهر سازند. رفتارهایی که نشانه ی معمولی اختلال سلوکی هستند عبارتند از : جیب بری، کیف زنی، سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، دزدی، و سوء استفاده از دارو، خرابکاری، آتش افروزی، بی رحمی نسبت به حیوانات و آدمیان، فرار از مدرسه، تقلب در امتحان یا معامله، فرار از خانه، و دعوای دائمی .
چون اختلال سلوکی دامنه ی گسترده ای از رفتارهای بسیاری را در بر می گیرد، بنابراین، کسانی که مبتلا به این اختلال مورد تشخیص واقع می شوند، ممکن است رفتارهای کاملا متفاوت از یکدیگر داشته باشند.(عشایری – 1381)
8 – 2- نمونه هایی از اختلال سلوکی
مورد "رابی" می تواند ویژگی های اختلال سلوکی را به خوبی آشکار سازد. تا آن جا که والدین رابی به یاد دارند،او همواره پر دردسر بوده است. مثلاوقتی که کودک کم سنی بود، خواهرش را از پله ها به پایین پرت کرد و کلید الکتریکی درب گاراژ را زمانی که برادرش با سه چرخه مشغول عبور از آن بود، روشن کرد. همچنان که بزرگتر می شد این رفتارها نیز ادامه می یافتند. او در 15 سالگی دخترعموی 6 ساله اش را مورد تجاوز قرار داد، و پیرزن همسایه را به دلیل آن که وقتی کیفش را قاپید ولی فقط یک دلار در آن یافت، کتک زد. والدین و معلمانش همگی از وی می ترسیدند. به نظر می رسید که او هرگز برای قربانیانش احساس تاسف نمی کند. وقتی از موسساتی که در نوجوانی بدان جا سپرده شده بود خارج می شد، هیچ کس از اطرافیانش احساس امنیت نمی کرد.
رفتار رابی تکانه ای و پرخاشگرانه بود. به نظر می رسید که نسبت به قربانیان خود هیچ ترحمی ندارد، و به افرادی که نسبت به وی مهربانند، به سادگی و مانند غریبه ها یا دشمنان حمله می کرد. گر چه دوست نداشت که تنبیه گردد یا به موسسات سپرده شود، ولی نسبت به زیان هایی که رفتارش به دنبال داشت نگرانی کمی نشان می داد. به مثال دیگری توجه کنید.
"تام" چنان راحت و با قیافه ی حق به جانب دروغ می گفت، چنان زیرکانه بهانه تراشی می کرد، و چنان مسئولیت های خود را انکار می نمود که تشخیص شغل واقعی وی به زحمت حدس زده می شد. در 14 یا 15 سالگی که رانندگی را آموخت، شروع به ماشین دزدی کرد. غالبا قصد وی از چنین عملی دزدی واقعی نبود،بلکه تملک بی پروا و نا به جای اموال دیگران بود. حتی ممکن بود که یک همسایه یا دوست خانوادگی به محلی که اتومبیلش را پارک کرده بود بیاید و دریابد که مفقود شده است.گاهی اوقات ماشینی را که دزدیده بود،چند ساختمان دورتر از محل سکونت صاحب آن و گاهی اوقات خارج از جاده و در محلی که بنزین آن تمام شده بود، رها می ساخت. هنگامی که در تلاش بود تا ماشین سرقت شده ای را بفروشد، پدرش با متخصصان مشورت کرد و بر اساس این نظریه که ممکن است اشتیاق خاصی برای اتومبیل داشته باشد، و به عنوان اقدامی درمانگرانه، ماشینی برایش خرید. در یک موقعیت که مشغول رانندگی بود به طور عمدی ماشین خود را پارک کرد، ماشین مدل پایینتری را دزدید و آن را پس از آسیب زدن های جزیی، چند کیلومتر دورتر و در حوالی قریه ای رها ساخت ( ساراسون،1989،260- 259).
به نظر می رسد که رفتار تام ناشی از تاثیر رفتار اطرافیانش نبوده، بلکه به دلیل اشتیاق وی برای برانگیختگی ابراز شده است. رفتار تام از رفتار رابی متفاوت است، زیرا اعمالش متوجه اشیاست نه مردم و قانون شکنی های آشوبگرانه ی رابی را در بر ندارد.
در یک مطالعه، کودکان سنین پیش نوجوانی که به دلیل اختلال سلوکی شدید در موسسات زندگی می کردند با کودکان دیگری که در یک مرکز درمانی به دلایل متعدد سپرده شده بودند، تفاوت داشتند (کازدین و دیگران،1986). کودکان مبتلا به اختلال سلوکی مسائل شدیدی از قبیل مشاجره و دعوا داشتند و تنوعی از رفتارهای ضد اجتماعی مانند دزدی، بی رحمی نسبت به حیوانات، و آسیب رساندن به اموال دیگران نشان می دادند. آنان خیلی کمتر از کودکان دیگری که در آن موسسه بودند به کشتن خودشان فکر می کردند یا در آرزوی مردن بودند.
عوامل متعددی هستند که به نظر می رسد در بالا بردن شانس ابتلا به اختلال سلوکی در کودکان موثر باشند. این عوامل عبارتند از : مشکلات کمبود توجه یا رفتار بیش فعالی، طرد شدگی از طرف والدین، انضباط شدید، نداشتن پدر، اعتیاد پدر به مواد مخدر و الکل، و ارتباط با گروهی از کودکان بزهکار. پدران کودکان مبتلا به اختلال سلوکی به احتمال بیشتری مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند.( میلانی فر – 1380)
9- 2- نوجوان آشفته
گاهی اوقات یک نوجوان مرتکب یک عمل بسیار برجسته و زیانبخش می شود که گر چه تنها عمل بزهکارانه ی وی است، ولی تعجب کسانی را که سالهاست او را می شناسند، بر می انگیزد. چنین رفتاری به عنوان نشانه ای از اختلال سلوکی نگریسته نمی شود، زیرا قسمتی از یک الگوی عادی نیست، بلکه به نظر می رسد که رفتارهای آشوبگرانه ی از این نوع، تظاهری از تعارض و اضطراب باشند. مورد "هاری" بیانگر چنین رفتاری است.
هاری به پلیس تلفن کرد و به آن ها گفت وقتی به خانه آمده والدین و برادرش را کشته یافته است. در آغاز سوءظن متوجه برادر دیگرش شد که در خانه نبود. اما وقتی که جسد این برادر که با فشار در چمدان بزرگی قرار گرفته بود، پیدا شد،هاری مورد سوء ظن قرار گرفت.
در ابتدا بعید به نظر می رسید که وی مرتکب چنین عملی شده باشد. زیرا او دانشجوی سال اول دانشکده یعلوم نظامی بود و در دبیرستان پسری آرام و تا حدی تنها شناخته شده بود. خانواده ی وی به عنوان خانواده ای مقید با باورهای مذهبی قوی توصیف شده بود. وقتی که ماجرا گشوده شد، تصویر بالنسبه متفاوتی از هاری آشکار گشت. او می خواست که دانشکده را ترک کند. او از سردرگمی که دانشجویان سال اول با آن مواجه اند متنفّر بود. به نظر می رسید که او به عنوان یک بازنده مشخص شده، و همواره آماج استهزا و آزار دیگران است. پدرش با درخواست وی برای ترک تحصیل امتناع ورزیده بود. همچنین، به رغم التماس های هاری، حتی به وی اجازه نداده بود که کلوپ بیسبال را ترک کند. بر اساس گزارش های همکلاسی هایش، هاری در دوره ی دبیرستان همواره مورد اذیت و آزار و بدرفتاری همدرسهایش واقع می شد.
هاری در شب ارتکاب قتل ها برای تعطیلات تانکزگیوینگ (روز سپاسگزاری از خداوند) به خانه آمده آشکارا احساس کرده بود که دیگر نمی تواند ناکامی ها را تحمل کند و یگانه راه برا ی اجتناب از بازگشت به دانشگاه برداشتن مانع اصلی یعنی پدرش است (ساراسون، 1979، 261).
نوجوانان شبیه به هاری غالبا مبتلا به سیکوز، یا آشفتگی شدید معمولا الگوئی طولانی مدت از آسیب های هیجانی و آشوب پنهان، سطوح زیرین آگاهی آنان را پوشانده است، شناخته شده اند. بنابراین، بعضی حوادث بسیار جزئی، رفتار آشوبگرانه آنان را بر می انگیزد. ( گنجی – 1382)
10- 2- جویندگان احساس
کسانی که خواهان تحریک شدیدند، جویندگان احساس نام گرفته اند ( زاکرمن، 1979)بسیاری از جویندگان احساس نیاز خود به میزان بالای تحریک را از راه های مورد قبول اجتماع از قبیل مسابقه ی رانندگی، رانندگی زیردریایی، خلبانی، یا مشاغلی که مستلزم آشوب و غوغاست برطرف می سازند. ولی عده ای از آنان ممکن است راه های ضد اجتماعی برای افزایش تهییج و برانگیختگی خود انتخاب نمایند. گر چه تمام مجرمان زندانی در سطوح بالای جویندگی احساس قرار نمی گیرند. ولی هنگامی که مجرمان بهنجار و مجرمانی که اضطرابشان بالاست با افراد ضد اجتماعی مقایسه می شوند، گروه ضد اجتماعی از نظر جویندگی احساس در سطح بالایی قرار می گیرد. مهم تر آنکه، این گروه بیش از سایر زندانیان، رفتارهایی از قبیل فرار از خانه و مدرسه، مخالفت با مقررات، و سایر رفتارهای تکانشی داشته اند ( زاکرمن و دیگران، 1980). (گنجی – 1382)
11- 2- اضطراب در افراد ضد اجتماعی
افراد ضد اجتماعی از نظر اضطراب نیز مورد بررسی واقع شده اند. این پیش فرض مدلل به نظر می رسد که افراد سیکوپات نسبت به افراد بهنجار اضطراب کمتری داشته باشند، ولی این پیش فرض فقط در حد کمی ممکن است صادق باشد. اسکالینگ (1978) ، در بررسی خود دریافت که گر چه افراد ضد اجتماعی کمتر از سایر افراد نگران و دلواپس به نظر می رسند، ولی تمام نشانه های بدنی و عضلانی را که معمولا در اضطراب وجود دارد مانند : میزان بالای ضربان قلب، تنگی نفس، و تنیدگی عضلات را تجربه می نمایند. اگر اضطراب را به بخش شناختی یعنی نگرانی، و اجزا ی فیزیولوژیائی آن یعنی پاسخ های بدنی نسبت به ترس تقسیم کنیم، به نظر می رسد که افراد ضد اجتماعی فاقد جزء شناختی اضطراب اند.(سیاسی – 1380)

نظریه های شخصیتی
شخص شناسی
نظریه ماری : ماری به خصوص تاکید می کند به اینکه هیچ فعلی از افعال آدمی مجزا و مستقل از سایر افعال وابسته به آن و از شرایط و محیطی که در آن شریط و محیط صورت گرفته است قابل درک نخواهد بود، بنابراین شناخت کامل شخصیت هر کسی در صورتی میسر خواهد بود که چند تن از متخصصان رشته ها مربوطه با یکدیگر همکاری داشته باشند. نظریه ماری درباره ی شخصیت بر پایه ی نظریه ی فروید،یعنی بر پایه روان کاوی،استوار است ولی با آن فرق هایی دارد.
ماری،هم تاریخ زندگی گذشته ی شخص، هم زندگی زمان حال و هم محیط زندگی او را دارای اهمیت می داند و بخصوص مانند فروید برای سال های اول زندگی در پایه گذاری شخصیت تاثیر فراوان قائل است و به مقام ناخودآگاه و تاثیر شگرف آن در رفتار آدمی و به اهمیت شرح حال آزادانه اشخاص و خیالاتی که در سر دارند توجه خاص مبذول می دارد. ونیز مانند فروید شخصیت را دارا ی سطوح یا مراتب سه گانه نهاد و من و من برتر می داند.
اما از جمله فرق هایی که نظریه اش به فروید دارد، یکی درباره همین سطوح یا مراتب شخصیت است. چنان که می دانیم فروید نهاد را فقط جایگاه نیروی حیاتی و سائقه های اولی و سرچشمه ی انگیزه های فطری و خود پنهان اجتماعی نشده، و خلاصه انگیزه های نامقبول که مزاحم کودک و اطرافیان او هستند می داند. ماری بر اینها همه نیروهای اصلی و هیجانات و نیازهای دیگری را که هم به کودک لذت می دهند و هم مورد تشویق والدین او هستند و بعدها احیانا در اجتماع نیز مورد قبول خواهند بود،اضافه می کند، یعنی این ها را هم از آن نهاد می پندارد.
بنابراین، تنفس،تغذیه، بیرون دادن مدفوع … مهرورزی، گرایش به بازی، سعی کودک در تسلط بر آنچه در پیرامون او هست… همه ناشی از نهاد خواهند بود. چون این فعالیت ها در خرد سالی، در زمانی که من هنوز صورت روشنی به خود نگرفته است وجود دارند ناچار باید آنها را ناشی از نهاد دانست. پس چنین نیست که نهاد ذاتا شریر و ضد اجتماع باشد. ماری معتقد است که محتوی نهاد در افراد متفاوت است؛ در یکی دامنه اش وسیعتر است تا در دیگری، و به همین نسبت نیروی عمل او بیشتر از دیگری خواهد بود. باری هر چه نهاد محدودتر باشد فعالیت آدمی کمتر خواهد بود.
ثانیا ماری من را هم بر خلاف فروید فقط یک نیروی بازداشت کننده و واپس زننده ی سائقه ها و انگیزه ها و سازمان دهنده ی رفتار نمی داند، بلکه معتقد است که من علاوه بر این، برای چگونگی ظهور انگیزه های دیگر نظم و ترتیبی برقرار می کند و نقشه می کشد و راه حل می یابد و به نظارت می پردازد و احیانا به صورت مدیری عامل و مدبر و خدمتگزاری بی توقع در می آید و سبب سازگاری با محیط می گردد. باری من که نیروی خود را از نهاد می گیرد همان قدر برای آن لذت و کامیابی فراهم می کند که از لذت جوئی و کامیابی او ممانعت به عمل می آورد.
ثالثا من برتر را ماری هم مانند فروید یک کیفیت اکتسابی می داند که از اندرونی شدن ارزش یابی های والدین و مربیان کودک به وجود می آید، ولی بر این جمله سرمشق برگزیدگان و افراد برجسته یا قهرمانان داستان های ادبی و اساطیری را نیز اضافه می کند،و ضمنا قائل به یک " من برتر آرمانی" است، یعنی شخصیتی که هدف غائی جاه طلبی و کمال جوئی هر کسی ممکن است باشد. این من برتر آرمانی ممکن است گاه با من برتر معمولی مطابق و موافق درآید و گاه با آن مخالف باشد. در صورت اخیر هرگاه "من برتر معمولی" غلبه کند و "من برتر آرمانی" را به عقب براند،آنوقت شخص جاه طلبی خود را فدای خدمات دینی یا خدمات اجتماعی و امور خیریه می کند.
از ویژگی های دیگر نظریه ی ماری تاکید فراوان او درباره ی ارتباط کنش های روانی و فعالیت های بدنی و تاثیر عوامل فیزیکی و زیستی در رفتار است. فعالیت های آدمی، چه بدنی چه روانی،چه خود آگاه چه ناخودآگاه، همه ناشی از عمل مغز هستند. باری آدمی در درجه ی اول یک موجود ارگانیک، یعنی موجود مادی است. بدین جهت ماری مغز را مرکز شخصیت و موجب وحدت رفتار آدمی میداند و در این باب می گوید:" می توان شخصیت را از نظر زیست شناسی یک موسسه عالی دانست که بر بدن حکم فرمائی می کند و به این اعتبار در مغز جای دارد. پس هستی شخصیت بسته به هستی مغز دارد : مغز نباشد شخصیت نخواهد بود ". بنابراین مغزی که دارای استعداد و مهاری محدود است شخصیتی محدود را می رساند، و مغزی که قبلیت انعطاف و قدرت بیشتری دارد با شخصیت گسترده تر و عالیتری قرین است.
ماری با توجه خاصی که به پیچیدگی شخصیت افراد آدمی دارد، از جنبه های مختلف رفتار طبقه بندیهای متعدد و گونان صورت داده است که به بعضی ار آنها اشاره خواهیم کرد. این نیز یکی از خصوصیت های " شخص شناسی " ماری است.(مرادستان – 1382)
نیروی تحرکی شخصیت از نظر ماری
ماری نسبت به مفهوم کلی انگیزش و تاثیر شگرف آن در زندگی مادی(بدنی) و معنوی (روانی) آدمی توجه خاص مبذول داشته و بیش از هر روان شناس دیگر اهمیت انگیزه های رفتار و تنوع و کثرت آنها را خاطر نشان ساخته و به توصیف و تعریف و طبقه بندی آنها پرداخته است.
او مهمترین نیروهای تحرکی شخصیت را عبارت می داند از نیازها (انگیزه های درونی) فشارها (محرکهای خارجی) ، نیروهای عاطفی . ارزشها و عمل متقابل نیازها و فشارها … این نیروها و عوامل از یکدیگر جدا نیستند بلکه چنانکه خواهیم دید عملا تفکیک ناپذیرند .
پیش از اینکه بشرح نیازها که مقدم بر سایر نیروها و عوامل هستند به پردازیم بی مناسب نیست نظر ماری را درباره اصل " کاهش تنیدگی" که ارتباط مستقیم با نیازها دارد به اجمال توضیح دهیم .
کاهش تنیدگی.- تولید و کاهش.- آدمی احتیاجات یا نیازهائی دارد که فطری هستند و ظهور هر نیاز ایجاد تنیدگی یا ناراحتی می کند، یعنی تعادل حیاتی را بر هم می زند . انسان و حیوان برای رفع این تنیدگی، یعنی استقرار تعادل حیاتی، طبعا به جنب و جوش می افتد . احساس گرسنگی یا تشنگی، احتیاج به استراحت… سبب حرکات و اعمالی می شوند تا نیاز را رفع کنند و تعادل حیاتی را دوباره برقرار سازند. ماری تا اینجا با فروید و دیگران هم عقیده است، ولی او می گوید تعادل حیاتی ، همه ی تنیدگی و ناراحتی آدمی را از میان نمی برد. حق این است که تنیدگی نباید هیچگاه کاملا از بین برود، زیرا بدون تنیدگی آدمی در صحنه ی زندگی پیشرفتی نمی کند. ماری توجه می دهد به اینکه نیازهای ما دو دسته اندر یک دسته حفظ کننده هستند و دسته دیگر سازنده . تعادل حیاتی که در نتیجه ی رفع نیازهای حفظ کننده حاصل می شود، کارش حفظ وضع موجود است و زندگی حیوانی را تامین می کند. انسان بر خلاف حیوان به وضع موجود قانع نیست، بلکه در زندگی خواهان محرک و چاشنی است، می خواهد پیشرفت کند؛ از این رو خواه نا خواه برای خود نیازهای تازه ای که سازنده هستند ایجاد می کند و دچار تنیدگی می شود، و آنگاه برای رفع آن تنیدگی به کوشش و تکاپو می پردازد. بنابراین ماری اصل "کاهش تنیدگی" را با فرمول جدید " تولید تنیدگی – کاهش تنیدگی" تکمیل کند.
همه ی روان شناسان نسبت به نیازها که انگیزه های مهم رفتار آدمی هستند توجه داشته اند، ولی هیچ یک از آنان به اندازه ماری در این باب تاکید نکرده و به شرح و بسط و طبقه بندی آنها نپرداخته است. خلاصه ی تعریفی که ماری از نیاز می کند این است: "نیاز، تصور آدمی از نیروئی است که در مغز جای دارد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم می کند که وضعیت موجود نامطلوبی را به جهتی معین تغییر می دهد." در این تعریف مقصود ماری از "تنظیم اندیشه و عمل" این است که حرکت و فعلی را که نیاز موجب می گردد تصادفی و خود به خودی نیستند، و مقصود او از "وضعیت نامطلوب" این است که نیاز زاده نارضایتی است و آدمی را به سوی هدف رضایت بخش متوجه می سازد.
در نیازها پنج خصوصیت تشخیص داده می شوند :
1- نتیجه ی مستقیم یک جریان درونی (انگیزه درونی ) یا نتیجه ی عوامل خارجی هستند.
2- همیشه با یک حالت انفعالی یا هیجان همراهند.
3- خفیف هستند یا شدید هستند.
4- گذران و کم دوام هستند یا پایدار و با دوام هستند.
5- سبب رفتاری نمایان یا فعالیت روانی ناآشکار (خیالبافی) می گردند.
فهرست اصلی که ماری در کتاب مهم خود به نام " جستجو در شخصیت" از نیازها داده است مشتمل بر نیازهای بیست گانه زیر است که از روی حروف الفبای انگلیسی مرتب کرده و نظری به تقدم و تاخر آنها نداشته است. ماری هر یک از این نیازها را به تفصیل توصیف و تعریف کرده است.

فصل سوم
روش تحقیق

جامعه ی مورد مطالعه :
جامعه مورد مطالعه در تحقیق حاضر عبارت است از دانشجویان رشته های صنایع و مشاوره ورودی 85 – 84 که مشغول به تحصیل هستند که این دانشجویان در حدود 830 نفر هستند که از این 830 نفر 480 نفر دانشجوی دختر و پسر رشته مشاوره و 350 نفر دانشجوی پسر رشته صنایع است.
حجم نمونه :
با توجه به برآورد کل جامعه آماری که 830 نفر است و یکدهم برآورد کل آن از بین 830 نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب گردیده که انتخاب آزمودنی ها بصورت تصادفی بوده است.
روش نمونه گیری:
روش نمونه گیری در تحقیق حاضر بصورت خوشه ای بوده است که این واحد اندازه گیری فردی نیست بلکه گروهی است که به صورت طبیعی شکل گرفته و گروه خود را تشکیل داده اند، نمونه گیری خوشه ای زمانی به کار می رود که انتخاب گروهی از افراد امکان پذیر و آسان تر از انتخاب افراد در یک جامعه تعریف شده باشد. این موقعیت زمانی فرا می رسد که نتوانیم فهرست افراد یا اعضای جامعه را تهیه و تدوین کنیم.
ابزار اندازه گیری در تحقیق حاضر :
ابزار اندازه گیری در تحقیق حاضر پرسش نامه چند شخصیتی میندسوتا که علامت اختصاری آن عبارت است از m.m p.i که دارای 71 سوال است که دارای 2 گزینه بله و خیر است. این پرسش نامه جهت سنجش انواع ویژگی های توسط هتاوی و مک لین ساخته شده است که از بین این 71 سوال هر چند تا سوال مختص به یک ویژگی است. پرسش نامه چند شخصیتی میند سوتا دارای دو فرم بلند و کوتاه است که در هنجارگزینی ایرانی از فرم کوتاه آن استفاده شده است که فرم کوتاه آن دارای 71 سوال است و فرم بلند آن دارای 515 سوال است که در فرم کوتاه دو مقیاس روایی و بالینی وجود دارد که مقیاس روایی آن دارای K، F، L است و مقیاس بالینی آن شامل 8 مقیاس است که عبارتند از هیپوکندر یا Ha افسردگی D- هیتریH y- ضد اجتماعی Pd. ضعف روانی – اختلالی وسواسی Pt- پارانویا Pa- اسکیزوفرنی SC- مانیا Ma که هر کدام دارای سوالات مخصوص به خود هستند.
طریقه ی نمره گذاری آن به این صورت است که طبق کلید نمره گذاری صورت می گیرد که اگر جواب مطابق کلید باشد یک نمره و مخالف کلید صفر می گیرد و بعد از آن نمرات جمع شده و نمره خام حاصل در هر یک از مقیاس ها بدست می آید مدت اجرای این آزمون در حدود 20 الی 25 دقیقه است و شیوه اجرای آن هم به صورت گروهی است و هم به صورت فردی که در تحقیق حاضر به صورت گروهی گرفته است. طبق آمار بدست آمده روایی این آزمون بر روی یک سری از کارگران کارخانه های نیویورک برابر 73 درصد بوده است و پایایی آن 67 درصد بوده است.
روش تحقیق :
روش تحقیق استفاده شده در تحقیق حاضر از نوع علی و مقایسه ای است که یافتن علت های احتمالی یک الگوی رفتاری است بدین منظور آزمودنی هایی که دارای رفتار مورد مطالعه هستند با آزمودنی هایی که این رفتار در آنها مشاهده نمی شود، مقایسه می شوند این روش را غالبا پژوهش پس رویداد می گویند، زیرا اشاره به مواردی دارد که در آنها علت از پیش رخ داده است و مطالعه ی آن در حال حاضر از طریق اثری که بر متغیر دیگر – که معلول خوانده می شود – گزارده و بر جا مانده است، امکان دارد.
روش آماری مربوط به فرضیه ها:
جهت آزمون فرضیه های تحقیق که مقایسه ی اختلال ضد اجتماعی یا انحراف اجتماعی در بین دختران و پسران و دانشجویان رشته های مشاوره و صنایع از روش آماری t متغیر مستقل استفاده گردیده که فرمول آن به شرح زیر است:


تعداد صفحات : 43 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود