چکیده :
مقایسه مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی شهر اراک
به منظور بررسی مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی تعداد 100 نفر از والدین کودکان ناتوان هوشی با 100 نفر والدین کودکان عادی مورد مقایسه قرار گرفتند . افراد مورد نظر ازوالدین دانش آموزانی بودند که در مدارس استثنایی و عادی شهر اراک در پایه های دوم تا پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل بودند .وبا روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند از تعداد کل نمونه 100 نفر را مادران و 100 نفر را پدران تشکیل می دهند به این ترتیب که والدین کودکان ناتوان هوشی را 50 مادر و 50 پدر و والدین با کودکان عادی نیز شامل 50 پدر و 50 مادر می باشد.
همچنین وجود مشکلات روانشناختی در پدران و مادران با کودکان ناتوان هوشی مورد مقایسه قرار گرفت . نتایج آزمون t مستقل برای دو گروه از والدین نشان داد که والدین با کودکان ناتوان هوشی مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند . تفاوت بین آنها در زمینه های شکایات جسمنانی ، حساسیت فردی ، افسردگی ، اضطراب ، پرخاشگری ، روان پریشی و حالات وسواسی معنا دار بوده و در زمینه های ترس مرضی حالت پارانوئیدی تفاوت معناداری بین والدین دو گروه وجود ندارد ، نتایج آزمون t وابسته برای بررسی وجود یا عدم وجود تفاوت بین پدران و مادران با کودکان ناتوان هوشی نشان می دهد که مادران مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه با پدران تجربه می کنند و تفاوت بین پدران و مادران در زمینه های شکایات جسمانی، حساسیت بین فردی ، افسردگی ، پرخاشگری ، اضطراب ، حالات وسواسی تفاوت معنی داری وجود دارد ودر زمینه های ترس مرضی ، روان پریشی و حالات پارانوئیدی تفاوت معناداری بین پدران و مادران کودکان با ناتوانی هوشی وجود ندارد .
مقدمه
انسانها برای تامین نیازهای مادی ، معنوی و عاطفی خویش گروه تشکیل می دهند. یکی از
طبیعی ترین گروه هایی که می تواند نیازهای انسان را ارضاء کند خانواده است. فلاسفه و متفکران از دیرباز مدعی این نظریه بوده اند که خانواده نهادکلیدی در ساختار اجتماعی هر جامعه است وهرچه سلامت ورشدخانواده بیشتر باشد، بالندگی جامعه نیز افزون ترخواهد بود . برهمین اساس در فرهنگهای مختلف همواره تمهیداتی برای رشد هر چه بیشتر خانواده تدبیر شده است. با شروع تحولات نوین میل محققان به ارزشیابی عملی نظریه های موجود شدت گرفت وبه تبع آن ، نظریه مذکور نیز به محک آزمایش گذاشته شد. از جمله شاپ و یندتفلت 1 (1994)نشان دادند که بین تعامل های خانواده وآسیب شناسی روانی آنان ارتباط وجود دارد. (حسینی فر ،1384)
خانواده یک نظام اجتماعی واز ارکان جامعه می باشد که ازطریق تفاهم بین زن وشوهر تشکیل می گردد. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان وتربیت انها،برقراری ارتباط سالم اعضاء با هم و کمک به استقلال کودکان است حتی اگر کودک کم توان ذهنی باشددر هر صورت کودک یکی از اعضاء نظام خانواده است. کودک کم توان ذهنی و والدین نه تنها بریکدیگر تاثیر متقابل دارند ، بلکه سایر اعضای خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند در این زمان آرامش خانواده از بین می رود و تمام نگاههای خانواده به سوی کودک معلول معطوف می شود، به بیان دیگر معلولیت یکی از فرزندان مانع آن می شود که خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را به نحوئ مطلوب داشته باشد(دیسون22000)از جمله این کارکردهاتامین محیطی دلپذیربرای اعضاء و ایجاد پایگاهی برای برقراری روابط اجتماعی اعضاءبا دیگران است. زن وشوهر هر کدام خودیا دیگری را مسئول تولد فرزند معلول می دانند ومشاجرات خانوادگی از همین جاشروع می شودودر نهایت ممکن است به طلاق وجدایی ،مشکلات روحی، روانی وبرهم خوردن سازگاری اعضای خانواده منجر شود.
وجود کودک معلول می تواند ضایعات واثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده داشته باشد. پدرومادرممکن است از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج ببرندودچار حالاتی همچون افسردگی، اضطراب پرخاشگری ،ترس وخجالت شوند وآروزی مرگ داشته باشند. (ملک پور ، 1376).
تولد کودک معلول در روابط خانوادگی تغییراتی را ایجاد می کند به خصوص اگر معلولیتی شدید باشد یا کودک دارای معلولیتهای چندگانه باشد این تغییرها شدید خواهد بود.
معمولاً مادر بیشترین ضربه روحی را متحمل می شود و شاید بسیاری از مهارتهای مربوط به مراقبت از کودک را از دست بدهد و از طرف دیگر توجهش به دیگر اعضای خانواده کاهش پیدا کند.در چنین مواقعی نقش دیگر اعضای خانواده حساس تر و سنگین تر می شود.
واکنش اعضای خانواده تا حد زیادی به میزان سابقه فرهنگی ، باورها و ارزش های آنان بستگی دارد.همچنین تولد فرزند معلول یا ناتوان ذهنی در خانواده ای که دارای مشکلات مالی و ارتباطی است چه بسا موجب انحلال و از هم پاشیدن خانواده بشود.به تدریج کودک بزرگ می شود و والدین دل مشغولی استقلال کودک می شوند.
به راستی آیا او می تواند مستقل زندگی کند؟ بسیاری از مادران شیوه بیش حمایتی پیش
می گیرند که ممکن است برای مدت طولانی ادامه پیدا کند و متاسفانه نمی توان به راحتی بر آن غلبه کرد.این موضوع به خصوص از سال های نوجوانی به بعد اهمیت ویژه ای می یابد و ممکن است مشکلاتی را به دنبال داشته باشد.(علیزاه ، 1384).
فصل اول
کلیات
بیان مسئله
فرآیند تربیت کودک برای والدین لذت آور است و این در حالی است که این فرآیند با مشکلات و ناراحتی هایی نیز همراه می باشد.از والدین انتظار می رود صبور ،فهیم ، زیرک ، خوش خلق و قدرتمند باشند.حتی در مورد والدینی که دارای کودکان باهوش و سالمی هستند نیز شکیبایی ، خلوص و توانایی تفاهم زیادی لازم است . با وجود این چنین موقعیتی برای خانواده یک کودک ناتوان ذهنی پیچیده تر و مخاطره آمیز بوده و پاداش "والدین بودن" احتمالاً بسیار ناچیز است.
بررسی ها نشان داده است که بسیاری از خانواده هایی که فرزند معلول دارند معمولاً محدود
می شوند و برای این خانواده ها محدودیت هایی در زمینه فعالیت های اوقات فراغت، شرکت در ورزش ها و بهره گیری از تسهیلات اجتماعی ، استفاده از وسایل حمل و نقل وجود دارد و این خانواده ها متحمل هزینه های پزشکی زیادی می شوند.
اما گروهی دیگر از پژوهشگران به نتایج متضادی دست یافته اند آنها گزارش کرده اند که این خانواده ها با خانواده های دارای کودک عادی از نظر استرس و کنش خانوادگی تفاوتی ندارند (هانت3و مارشال ،1994).
کازاک4 و ماروین معتقدند که این خانواده ها در مقایسه با والدین کودکان عادی رضایت زناشویی یکسانی دارند.روشن است که برخی از این تناقضات ناشی از ضعف های روش شناختی از قبیل طرحهای تحقیقی ناقص ، نداشتن گروه های مقایسه یا نمونه های تحقیقی کوچک می باشد ؛ بخش دیگر به عواملی از قبیل شرایط فرهنگی ، مذهبی و محیطی مربوط می شود ،همچنین مسائل شناختی و چگونگی ارزیابی خانواده ها از وقایع، تفاوتهای فردی ،وسایل فرهنگی ، اجتماعی و اعتقادات مذهبی و سبک مقابله فردی مربوط می شود محققین در تلاشند به این مساله پی ببرند که چه عواملی در سازگاری خانواده تاثیر می گذارد و حضور و وجود کودک ناتوان ذهنی در خانواده چه مسائل و مشکلاتی را بوجود می آورد.
در کشورهای دیگر تحقیقاتی انجام شده به نتایجی دست یافته اند این تحقیقات نه جامع است و نه می توان نتایج را به همه فرهنگها تعمیم داد.
بنابراین با توجه به منابع تحقیقی کم در زمینه خانواده های دارای فرزند مبتلا به عقب ماندگی ذهنی در ایران و با توجه به شرایط فرهنگی، مذهبی و صنعتی منطقه مورد پژوهش شهر (اراک ) سوال اصلی در پژوهش حاضر این است.
سوالات پژوهش
1) آیا والدین کودک ناتوان هوشی در مقایسه با والدین کودک عادی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند؟
2) آیا مادران کودک ناتوان هوشی در مقایسه با پدران کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند؟
اهمیت پژوهش
اهمیت این تحقیق شناخت هرچه بیشتر و عمیق از خصوصیات خانواده یک کودک ناتوان هوشی و به خصوص ویژگیهای والدین آنان به عنوان یک عامل موثر در رشد کودک ناتوان هوشی و یک منبع مهم اطلاعات برای مربی در جهت ارائه هرچه بهتر برنامه های آموزشی برای والدین و کودکان ناتوان هوشی است.یکی از مهمترین شرایط لازم برای سلامتی روانی وجود محیط سالم خانوادگی است این محیط در دسترس آدمی است که می توان آن را طوری تنظیم کرد که هر آینه در بهبود وضع افراد اگر موثر نباشد لااقل موجب تخریب آن نگردد.در جامعه ما اعتقاد بر این است که حمایت از نظام اجتماعی – حمایت از جامعه انسانی است .
بنابراین حجم قابل توجهی از خانواده ها در جامعه ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک ناتوان هوشی و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد فشارهای روانی و اجتماعی و مالی و عاطفی ناشی از داشتن یک کودک معلول رنج می برند ، این عمل می تواند ثبات خانوادگی را بهم زده و باعث بر هم ریختگی سازمان خانواده شوند.
از طرفی دیگر بسیاری از محققانی که با افراد معلول و ناتوان هوشی کار می کنند به نیت خانواده واقف هستند و همچنین اثر شگرف یک کودک معلول را بر پویایی های یک خانواده را درک میکنند.متخصصان کودکان ناتوان هوشی از تاثیرات منفی و مثبت یک کودک معلول بر خانواده با خبرند و از سوی دیگر متخصصان تعلیم و تربیت در می یابند که خانواده یک کودک معلول و ناتوان می تواند سر چشمه لایزال حمایتی برای کودکان و یک منبع گرانقدر اطلاعات برای معلم است (ماهر ،1385).
اهداف تحقیق:
از آن جا که والدین نقش اساسی در تعلیم و تربیت کودک دارند و می توانند در خانواده با ایجاد جو عاطفی مناسب زمینه را برای تعلیم و تربیت موفق فراهم کنند.بویژه در سالهای اولیه زندگی کودک که فقط والدین واعضای دیگر خانواده با کودک بسر می برند.تلاش و کوشش بیشتر والدین در خصوص تعلیم وتربیت کودکان موجب پیشرفت و سرعت یادگیری آنها در سنین بعدی می شود و هر چقدر والدین توجه بیشتری به کودک داشته باشد و امکانات بیشتری را برای او صرف کنند یادگیری بهتر خواهد بود.این مسئله در مورد والدین با کودکان ناتوان هوشی نیز صادق است.
والدین با کودک ناتوان هوشی پس از آگاهی از ناتوانی هوشی فرزند شان دچار شوک شده و این شوک موجب بوجود آمدن بحرانهایی در والدین می شود.اگر والدین نتوانند ناتوانی هوشی فرزند خود را بپذیرند و در این زمینه مقاومت نشان دهند موجب می شود به تعلیم و تربیت کودک توجهی نکنند.عدم توجه به تعلیم و تربیت کودک منجر به این مسئله میشود که توانایی و استعداد شکوفا نشده و نتواند به یادگیری بپردازد.
هدف از پژوهش حاضر این است که مشکلات روان شناختی گروهی از والدین کودک ناتوان هوشی و والدین کودک عادی مقایسه شود تا مشخص شود که آیا والدین با کودک ناتوانی هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند یا خیر؟
متغیرهای پژوهش
در پژوهش حاضر به شیوه پس رویدادی مشکلات روان شناختی ناشی از حضور کودک ناتوان هوشی در خانواده مورد بررسی قرار گرفت ، متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش به شرح زیر است:
متغیر مستقل : متغیر مستقل در این پژوهش عبارتست از داشتن فرزند ناتوان هوشی- نداشتن فرزند ناتوان هوشی
متغیر وابسته : در این پژوهش متغیر وابسته عبارتست از مشکلات روان شناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی که شاخص آن نمراتی است که والدین در پرسشنامه ScL90 بدست می آورند.
فرضیه های پژوهش
1) والدین کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه 90 ScL در مقایسه با والدین کودک عادی تجربه می کنند.
2) مادران کودک ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه 90 ScL در مقایسه با پدران کودک ناتوان هوشی تجربه کنند.
تعریف واژه ها و اصطلاحات
از واژه ها و اصطلاحات در جاهای مختلف معانی گوناگونی می توان استنباط کرد از این رو در هر متن و یا هر کار پژوهش لازم است واژه ها و اصطلاحات طوری تعریف شوند تا دقیقاً همان منظوری که پژوهشگر از آن داشته است توسط خواننده استنباط گردد (هومن ،1383).
تعریف متغیرهای پژوهش:
مشکلات روان شناختی5:
مشکلات روان شناختی در این پژوهش مشکلاتی است که از طریق پرسشنامه SCL90مشخص می شود که شامل پرخاشگری، اضطراب ، افسردگی ،حساسیت بین فردی ، روان پریشی تصورات پارانوئیدی ، وسواس و شکایات جسمانی و ترس مرضی می باشد
عقب ماندگی ذهنی6
عقب ماندگی ذهنی ناظر است بر محدودیت های اساسی در عملکرد . ویژگی آن عبارت است از :
1) عملکرد هوشی که به طور معنی دار زیر میانگین باشد و 2) به طور همزمان با محدودیت هایی در دو یا چند مهار سازشی زیر همراه باشد : ارتباط ، مراقبت از خود ، زندگی در خانه ، مهارت های اجتماعی ، استفاده اجتماعی ،خود راهبری ، بهداشت و ایمنی ، تحصیلات کارکردی ،اوقات فراغت و کار ، 3) عقب ماندگی ذهنی قبل از 18 سالگی ظاهر میشود (روت لاکامون ،،ترجمه ماهر ، 1380)
دانش آموزان ناتوان ذهنی آموزش پذیر :
در این پژوهش افرادی که عملکرد هوشی آنها بین (70 تا 55) و در مدارس کودکان استثنایی مشغول به آموزش هستند و در رفتار انطباقی نیز مشکل داشته باشند جامعه دانش آموزان ناتوان هوشی پژوهش را تشکیل می دهند.
دانش آموزان عادی :
شامل کلیه افرادی که در کلاس دوم تا پنجم ابتدایی قرار می گیرند و از لحاظ هوشی مشکل ندارند و در مدارس عادی مشغول به تحصیل هستند.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
تاریخچه ناتوانی هوشی:
با مطالعه متون عقب ماندگی شاهد تحول بزرگی در خصوص توجه و مراقبت از عقب ماندگان ذهنی هستیم در جوامع مختلف چگونگی برخورد و نگرش انسانها نسبت به مسئله کودکان که دچار اشکالات مشخص شده ذهنی و جسمی هستند ، بستگی به شرایط و آگاهیهای اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی ، مذهبی و اخلاقی مردم آن جامعه دارد اما بطور کلی از نقطه نظر تاریخی ، بشر از سه مرحله فکری متفاوت نسبت به کودکان گذشته است.در مرحله اول این قبیل کودکان یا به طرق مختلف از بین برده می شدند یا از اجتماع طرد می گشتند.در مرحله دوم به این گروه با دید ترحم و حمایت نگریستند.و در مرحله سوم یعنی در سالهای اخیر، پذیرفتن کودکان عقب مانده در جامعه در کنار دیگر کودکان و استفاده از تواناییهای آنان تا آنجا که امکان پذیر باشد مطرح گردیده است (سیف نراقی ،1384).
از مجموع مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود تا قرن هیجدهم این افراد مورد توجه و لطف نبوده و پزشکان از پذیرفتن و درمان آنان خودداری می کردند.
در اواسط دهه 1800 میلادی بسیاری از کودکان عقب مانده ذهنی را به مراکز آموزشی شبانه روزی می سپردند زیرا معتقد بودند که این کودکان در صورتی که آموزشهای فشرده کافی دریافت کنند می توانند به میان خانواده باز گردند و در جامعه عملکرد بالاتری از خود نشان دهند.طرح اولیه آموزش این کودکان بطوری که بتوانند بر ناتوانی های خود فائق آیند تحقق نیافت.به تدریج این مراکز شبانه روزی بزرگتر شدند و نهایتاً از آموزشهای فشرده به مراقبت و نگهداری گرایش پیدا کردند.این مراکز اقامتی کودکان عقب مانده در اواسط سالهای 1955 بیشترین کاربرد را داشتند.تا اینکه عموم مردم از شرایط غیر بهداشتی و پر از ازدحام در برخی موارد شرایط توام با سو رفتار این مراکز آگاهی یافتند و همین امر آغاز گر طلوع موسسه زدایی بود.از اواخر 1965 به بعد تاکنون معدودی از کودکان ناتوان ذهنی به مراکز نگهداری سپرده شده اند و مفهوم "شامل سازی" در محیطهای مدرسه و عادی سازی در موقعیتهای زندگی در میان گروهها و اکثریت شهروندان اهمیت زیادی یافته است.از زمان تصویب قانون عمومی 142-94 (قانون آموزش کودکان معلول) در سال 1975 نظام مدارس عمومی ملزم شدند خدمات آموزشی مناسب را برای کلیه کودکان دچار ناتوانی فراهم کنند.قانون افراد دچار ناتوانی که در سال1990 تصویب شد قانون فوق را اصلاح نمود و آن را گسترش داد.در حال حاضر تدارک آموزش عمومی برای کلیه کودکان و از جمله کودکان دچارآت
ناتوانی طبق قانون اجباری است و این آموزش باید با کمترین محیط محدود کننده فراهم شود (کاپلان و سادوک ، ترجمه پورافکاری ، 1382)
علاوه بر نظام آموزشی ، سازمانهای زیادی برای دفاع از حقوق افراد عقب مانده ذهنی به وجود آمده است.از جمله آنها شورای کودکان استثنایی (CEC ) و انجمن ملی شهروندان عقب مانده (NARC) شهرت دارند.NARC به عنوان سازمان نافذ اصلی والدین کودکان عقب مانده ذهنی عمل می کند و در تصویب قانون عمومی 142-94 موثر بوده است.
برجسته ترین سازمان مدافع این حوزه انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی (AAMR) است که بیشترین نفوذ را در آگاه سازی عمومی در مورد عقب ماندگی ذهنی و نیز حمایت از تحقیقات و قانون گذاری در رابطه با عقب ماندگی ذهنی داشته است (پور افکاری ، 1382).
تعریف ناتوانی هوشی
تاکنون صد ها تعریف مختلف از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندکاران و متخصصان مختلف ارائه گردیده.باید اذعان نمود که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان ساده نمی باشد زیرا که عقب ماندگی ذهنی با یک شرایط یکسان و به یک میزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود.عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی و یا بسیط نمی باشد بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است.به همین جهت بسیاری از متخصصین ، امور تربیتی ، روانشناسی ، روانپزشکی و پزشکی سعی دارند که بر اساس تمامی دانسته ها و یافته های خود تعریف خاصی از دیدگاه تخصصی خود پیرامون عقب ماندگی ذهنی ارائه دهند (افروز 1380).
یکی از مضمونهای اصلی تعاریف قدیمی مربوط به ناکامی و شکست افراد عقب مانده ذهنی در سازگاری با محیط پیرامونشان بوده است.
تردگلد7 1937 نقص ذهنی را چنین تعریف می کند " در حالتی از رشد و تحول ذهنی ناقص از نوع و حدّی که فرد قادر نیست خود را با محیط بهنجار همنوعان به گونه ای سازش دهد که بی نیاز از سرپرستی ، کنترل یا حمایت خارجی به زندگی خود ادامه دهد".(ماهر، 1377).
ادگاردال8 1941 عقب ماندگی ذهنی را به عنوان " بی کفایتی اجتماعی 9ناشی از زیر هنجاری ذهنی که به لحاظ تکوینی تثبیت شده که به پختگی رسیده 10دارای خاستگاه سرشتی 11است و ضرورتاً علاج ناپذیر می باشد" تعریف می کند (ماهر، 1377 )
پیاژه روانشناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند : " هوش نتیجه تاثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل بصورت متعادلی صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود.کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر مختلفی دارد که از تصاویر ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تر می رسد.گذشتن از این مراحل بستگی به تجارت زندگی او دارد" از همین جا پیاژه عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف می شوند و در آنها کشش های نهاد قوی و زیاد است (میلانی فر،1384).
در این رابطه تعریفی که از جامعیت خوبی برخوردار بوده است و مورد قبول اکثر مجامع علمی و متخصصین فن می باشد تعریفی است که از طرف انجمن عقب مانده های ذهنی امریکا(AAMR)12 در قالب نظری و عملی ارائه گردیده است:
" عقب ماندگی ذهنی به این سطح ازعملکرد هوشی اطلاق می شود که به طور معنی داریا قابل ملاحظه ای کمتر از حد متوسط عمل کرده و با نقایصی در رفتار سازشی توام بوده و در دوران رشد پدیدار شده است".عملکردهوشی پائین تر از متوسط وبه میزان زیاد ، نمره ای است که از یک تست هوشی استاندارد شده بدست می آید مقدارش از نمره 97تا 98 درصد افراد همسن کمتر می باشد .منظور از" نقایص موجود در رفتار سازشی " ناتوانی در انجام استانداردهای مربوط به استقلال و مسئولیتهای اجتماعی است که از سن وگروه اجتماعی فرد انتظار می رود منظور از" دوره رشد"زمانی است که از تولد تا 18سالگی ادامه دارد(کرک ، گالاگر ، ترجمه جوادیان، 1380) .
طبقه بندی کودکان ناتوان هوشی:
طبقه بندی بر اساس شدت ناتوانی هوشی
ناتوانی هوشی خفیف
(IQ بین 55-50 تا 70) تقریباً 85 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل می دهند بطور کلی عقب ماندگی ذهنی خفیف تا بعد از کلاس اول یا دوم که نیازهای تحصیلی افزایش می یابد شناسایی نمی شوند این افراد تا اواخر نوجوانی اغلب تا کلاس ششم پیش می روند.علل خاص عقب ماندگی ذهنی در این گروه اغلب شناسایی نمی شود.بسیاری از بزرگسالان دچار عقب ماندگی ذهنی خفیف با حمایت مناسب می توانند زندگی مستقلی داشته باشند و خانواده خود را اداره کند (پورافکاری ، 1382).
ناتوانی هوشی متوسط
IQ 40-35 تا 55-50) حدود 10 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل میدهد.اکثر کودکان دچار عقب ماندگی ذهنی متوسط زبان را می آموزند و می توانند در اوایل کودکی به میزان کافی ارتباط برقرار کنند.این افراد از لحاظ تحصیلی دچار مشکل می شوند و اغلب نمی توانند پیش از کلاس دوم تا سوم پیش روند.در دوران نوجوانی مشکلات اجتماع پذیری اغلب سبب انزوای این افراد می شود و حمایت فراوان اجتماعی و حرفه ای مفید خواهد بود.این افراد در دوران بزرگسالی ممکن است تحت نظارت مناسب به کارهای کم و بیش ماهرانه بپردازند (پورافکاری ، 1382).
ناتوانی هوشی شدید
(IQ 25-20 تا 40-35) حدود 1 تا 2 درصد موارد عقب ماندگی ذهنی را تشکیل
می دهند.در اکثر افراد دچار عقب ماندگی ذهنی عمیق علت عقب ماندگی قابل شناسایی است.به کودکان دچار این نوع عقب ماندگی می توان برخی مهارتهای مراقبت از خود را آموزش داد و این کودکان تحت آموزشهای مناسب ممکن است بیاموزند که نیازهای خود را بیان کنند (پورافکاری ، 1382).
طبقه بندی برای هدفهای آموزشی :
مدارس دولتی ، سازمانهای رفاهی و بطور کلی جامعه ، مسئول تهیه تدارکاتی برای کودکان ناتوان هوشی هستند.تهیه تدارکات برای کودکان نیاز به نوعی برنامه ریزی دارد، نیاز به اقدامات اداری و همچنین فنون آموزش دارد. به این علت لازم است کودکان را نه تنها از نظر پزشکی و روانشناسی و اجتماعی بلکه از نظر آموزشی نیز طبقه بندی کرد (کرک ، جانسون ، ترجمه مهدی زاده ،1380).
طبق راهنمای آماری و تشخیص بیماریهای روانی (1994، DSMIV) : در این راهنما
ناتوانی های هوشی به صورت زیر طبقه بندی شده است :
1- ناتوانی هوشی خفیف (IQ 55-50 تا 70) تقریباً معادل ناتوانی ذهنی آموزش پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
2- ناتوانی هوشی متوسط (IQ 40-35 تا 55-50)، تقریباً معادل ناتوانی هوشی تربیت پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
3- ناتوانی هوشی شدید (IQ 25-20 تا 40-35) حدود 3 تا 4 درصد ناتوانیهای هوشی را تشکیل می دهد و تقریباً معادل ناتوان هوشی حمایت پذیر در طبقه متخصصان آموزش و پرورش است.
4- ناتوانی هوشی عمیق (IQ زیر 20-25) حدود 1 تا 2 درصد ناتوانیهای هوشی را تشکیل می دهد و تقریباً معادل ناتوان هوشی حمایت پذیر در طبقه بندی متخصصان آموزش و پرورش است.
5- ناتوانی هوشی با شدت نا مشخص ، هنگامی مطرح است که با آزمونهای میزان شده هوشی نمی توان هوش فرد را تعیین کرد (سیف نراقی، 1384).
1- کودکان ناتوان هوشی آموزش پذیر 13:
بدلیل این که شناسایی و تشخیص کودکان ناتوان ذهنی آموزش پذیر در سنین پایین به ویژه قبل از دبستان و دوره های اول دبستان بسیار مشکل می باشد تعداد قابل توجهی از آنان در مدارس معمولی ثبت نام می کنند.البته به تدریج همزمان با پیچیدگی نسبی دروس و بویژه در اواخر کلاس اول و از کلاس دوم به بعد ناتوانی ذهنی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار گشته و شناسایی و تشخیص آنان آسانتر می شود.دانش آموزان ناتوان ذهنی آموزش پذیر نمی توانند بهره لازم و کافی را از برنامه های آموزشی کلاس های معمولی ببرند.این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری اطلاعات عمومی و درسهای رسمی کلاس از قبیل خواندن و حساب کردن و مهارتهای مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند (افروز، 80).
2- کودکان ناتوان هوشی تربیت پذیر14:
این کودکان و نوجوانان می توانند انجام امور ساده و آسان را فراگیرند و قادرند خود را از خطرات عادی حفظ نموده و از عهده کارهای شخصی خود برآیند.
قوه تعمیم و تمیز آنها محدود است- امور و کارهای ساده را به آهستگی و یا تاخیر می آموزند ولی برای یادگیری مسائل پیچیده استعداد کافی وتمرکز فکری لازم را ندارند.از لحاظ عاطفی وضع متغیری دارند.خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرند و در برابر مخالفت دیگران عصبانیت و حملات تهاجمی از خود نشان می دهند (میلانی فر، 1384).
در حد بالا این گروه افرادی هستند که بهره هوشی آنها به سطح کودکان آموزش پذیر
می رسد.بنابر این از توانایی بیشتری برای یادگیری برخوردار هستند و می توان با اصولی که در آموزش آنها لازم و ضروری به نظر می رسد به آنها در جهت یادگیری کمک کرد (مک کوبین وپاترسون15 ،1983).
3-
کودکان ناتوان هوشی حمایت پذیر16
به علت ناتوانی شدید ذهنی و بدنی قادر به یادگیری و تربیت پذیر در حد معلولیت نبود. و توانایی انطباق با محیط و سازگاری اجتماعی را ندارند.ازلحاظ اقتصادی کارایی لازم را نداشته و نیاز به کمک مستمر در انجام کارهای شخصی دارند (میلانی فر، 1384).
کودکان حمایت پذیر به کمک بسیار نیازمندند وحتی خیلی از آنها توانایی خود یاری ندارند.این کودکان اغلب در موسسه های ویژه نگهداری می شوند زیرا نگهداری آنها در خانه برای دیگر افراد خانواده مشکلاتی را ایجاد می کند ممکن است بر روی سایر افراد خانواده و کارکرد آن اثر بگذارد (نلسون و ایزرائیل ، مترجم منشی طوسی، 1378).17
علل ناتوانی هوشی
علت ایجاد ناتوانی ذهنی بطور کامل مشخص و معین نیست.گروهی از محققین عنوان
می کنند که تنها در حدود 6 تا 15 درصد موارد نمی توان علت عقب ماندگی را مشخص کرد.مک میلان 18(1982) خاطر نشان کرده است که مجموعه عوامل علی برای عقب ماندگی خفیف از مجموعه عوامل سطوح شدید عقب ماندگی معینی معتدل ، شدید و عمیق متفاوت است (ماهر ، 1385).
اشترون19 (1973) متذکر شده است که حدود نیمی از عقب ماندگی های ذهنی علل نامعلوم داشته و در حدود 37% از عقب ماندگی ها به عوامل ژنتیک و 20% به عوامل محیطی بستگی دارد (میلانی فر ،1385).
به طور کلی علل عقب ماندگی را سه دسته علل : 1) قبل از تولد 2) هنگام تولد 3) پس از تولد تقسیم بندی می کنند که مختصراً در زیر مطرح خواهند شد (افروز ،1380،ماهر ،1385).
1- از جمله عوامل قبل از تولد عوامل ژنتیکی ، اختلالات شیمیایی ، آسیب مغزی ، عامل همخونی سیفلیس ارثی الکلیسم ، سرخجه ،بیماریهای عفونی مادر ، مسمومیتها ، سو تغذیه و اختلالات غدد داخلی مشکلات عاطفی روانی مادر را نام برد.
2- از عوامل مربوط به هنگام تولد ، زایمان سخت و پیچیده ، بیهوشی طولانی ، خونریزی شدید داخل ، پیچیدگی بندناف بدور گردن کودک ، استفاده نامناسب از وسایل جراحی مانند فروپسس و قاشقک را نام برد.
3- عوامل بعد از تولد که ابتلا کودک به انواع مزمن مسمومیتها ، ضربه وارده به مغز کودک ، اختلالات غدد داخلی کودک ، کمبود غذا ،سو تغذیه ، خستگی های جسمی و روانی و عوامل فرهنگی و تربیتی از جمله این عوامل است.
خانواده20
در محدودترین معنی این اصطلاح بر واحد خویشاوندی بنیادی اطلاق می شود.در شکل هسته ای خانواده مرکب است از پدر و مادر و فرزندان در کاربرد سیستم ممکن است خانواده گسترده را هم در بر بگیرد که شامل پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، خاله ، دایی ، عمو و فرزند خوانده نیز می گردد که همه آنها به عنوان یک واحد اجتماعی شناخته شده عمل می کنند (پور افکاری ،1382) یا خانواده به مفهوم محدود آن عبارت است از یک واحد اجتماعی ناشی از ازدواج یک زن و یک مرد که فرزندان پدید آمده از آنها ، آن را تکمیل می کنند (قائمی،1384).
خصوصیات خانواده
خصوصیات خانواده توصیفی از اطلاعات اساسی مربوط به خانواده فراهم می کندخصوصیات خانواده می تواند تفاوت بین خانواده ها و همچنین هویت منحصربه فرد هر خانواده را مشخص کند خصوصیات خانواده شامل خصوصیات استثنایی بودن (نوع ناتوانی ذهنی ،شدت ناتوانی)،خصوصیات خانواده (مثل اندازه زمینه فرهنگی، وضع اجتماعی اقتصادی و محل جغرافیایی ، وضع سلامت وبهداشت را عنوان می کند). ( هانت ومارشال 1994) بیان می کنند که خصوصیات خانواده به واکنش های خانواده واستثنایی بودن کودک شکل می دهد به همان صورت که خود استثنایی بودن کودک نیز چنین عملی را انجام می دهد.
ترکیب خانواده
ترکیب خانواده به حضور والدین وخانواده اطلاق می شودکه این امر می تو.اند شامل حضوریک یا هر دوی والدین ،ناوالدین ،اعضاء یک گسترده مانند پدر بزرگ ومادر بزرگ،عمه وخاله و دوستان خانوادگی باشد یکی از خصوصیات مربوط به ترکیب خانواده ،اندازه خانواده است ،که معمولا به تعداد کودکان درخانواده اطلاق می شود. از تحقیقات مختلف که برروی خانواده انجام شده می تواندنتیجه گرفت که خانواده تک فرزند رفتارها و واکنش های متفاوت از خانواده های چند فرزندداشته باشدودر خانوا ده هایی که خواهران وبرادران دیگری حضور دارند باید نیازهای فرد یا کودک در کنار نیازهای خواهر یا برادرناتوانشان در نظر گرفته شود(هانت و مارشال1994).
خانواده تک والد و خانواده طبیعی
یکی از مسائل قابل مطرح این است که آیا در میزان فشار روانی خانواده های طبیعی (یعنی خانواده ای که هم پدر ومادر دارد)و خانواده هایی که یکی از والدین درآن حضوردارند. تفاوت معنی داری وجود داردیا خیر؟ در تحقیقات گوناگون ،نشان داده شده است که تک والدین ،فشار روانی بیشتری را نسبت به دو والدین تجربه می کنند. در تحقیق سالیسبوری (1987)در مقایسه والدین کودکان عادی با والدین کودکان عقب مانده ذهنی انجام داد، این نتیجه به دست آمده که والدین کودکان ناتوان ذهنی فشار روانی بیشتری را تجربه می کردند وتک والدین هم در گروه والدین کودکان عادی وهم والدین کودکان عقب مانده ذهنی، فشار روانی بیشتری را تجربه می کردند. بوسفورد (1994)، معتقد است که تک والد بودن چندین عارضه می تواند به دنبال داشته باشد که افزایش یافتن مشکلات مالی (مک کابین 1989)و افزایش مسایل مربوط به خانواده (کوستن 1973) از جمله این مواردی هستند که از سوی دیگر این والدین مجبورند فشارهای روانی ناشی از مراقبت از کودک ناتوان را نیز حمل کنند(ویلگر،هک و اینتوکلیانا،211984)والد ین تنها اغلب از حمایت کمتری برخوردارند که این نیز ممکن است به افزایش فشارپرفشارترین مادران ،تنها بودند، ولی مادرانی که با همسرشان زندگی می کردند واز طریف همسر حمایت عاطفی برای انها فراهم
نمی شدنسبت به مادرانی که تنها بودن فشار روانی بیشتری تجربه می کردند،اما مادران که یک رابطه نزدیک وحمایت کننده با والدینشان داشتند کمترین میزان فشار روانی را تجربه می کردند.
مک کابین (1989)،در یک پژوهش به مقایسه والدین که تنها زندگی می کردندو والدین که باهمسرشان زندگی می کردند ودارای یک کودک مبتلا به عقب ماندگی ذهنی بودندپرداخت وبه این نتیجه رسید که والدین که تنها زندگی می کردند با تقاضاها وتغییراست ناشی از داشتن یک کودک ناتوان راحت تر سازگاری می کردند.
سن والدین
به نظر می رسد که والدین بالاخص مادر و تجربه او از مادری، یکی از عوامل باشد که در احساسات و واکنش های والدین تاثیر داشته باشد( هانت و مارشال، 1994) ، دارلینگ (1976) معتقد است است که سن والدین ، در پذیرش کودک ناتوان دخالت دارد والدین جوانتر در برابر این فشار تواناتر به نظر می رسد. ( باورشی، 1999). در تحقیقی که ویلتون (1991) بر روی مادران 42 کودک عادی جهت تشخیص درجه اختلاف فشار روانی تجربه شده توسط مادران جوان و مسن انجام داده اند، به این نتیجه رسیدند که سن والدین، به عنوان یک عامل با کیفیت رفتار والدین ارتباط دارد. راگوزین و همکاران( 1982) معتقدند که در ارتباط با کیفیت رفتار والدین مادران مسن تر رشد ذهنی و شناختی کودکانشان ، بیشتر دخالت دارند تا مادران جوانتر. در تحقیق دیگری بر روی زنان که بین 16 تا 38 سالگی بچه دار شدن بالاتر بود مادران از مادر بودن خود احساس رضایت بیشتری میکردند. در این پژوهش مشخص شد که مادران مسن تر، عواطف مثبت تری نشان می دادند و با کودک رابطه پر احساس تری داشتند (بانی1380) در بررسی ویلتون (1993)مشخص شدکه اولا والدین کودکان ناتوان، فشار روانی بیشتری نسبت به والدین کودکان عادی تجربه می کردند وثانیاحضور یک کودک ناتوان در خانواده افزایش به فشار روانی به ویژه برای مادران مسن می شود.
ترتیب تولد کودکان
با تولد اولین کودک سطح تازه ای از تشکیل خانواده ایجادمی شود. به طور کلی عناصر روانی والدین، در جریان تولد اولین کودک محقق وارضاء ویاخاموش می شوند. از این رو،چنانچه تولد بعدی با عقب ماندگی یاسایرمعلولیتها همراه باشد، ضربه روحی آن کمتر خواهدبود. ولی وقتی فرزندی بعد از به دنیا آمدن دچار ناتوانی و معلولیت می گردد، خانواده را دچار نگرانی نموده وبرآن می داردکه تادر زاد و ولدهای بعدی با احتیاط بیشتری عمل نمایندو همین امر میزان اضطراب را درآنان افزایش داده وگاه موجب توقف یا ایجاد فاصله های بعید، در فرزندآوری های بعدی انان می گردد.(داورمنش 1378)کرام متعقد است که چنانجه اولین تولد با عقب ماندگی همراه باشد نارضایتی و مشکلات خانوادگی به مراتب بیشتر خواهدبود . (ماهر، مترجم ،1385)
واکنش های والدین نسبت به کودک ناتوان هوشی :
تولد یک کودک عقب مانده ذهنی می تواند برای خانواده واقعه ای ناگوار باشد (هاگامن22 به نقل از منشی طوسی ،1378).
برخی مسائل مربوط به واکنش ها و سازگاری در برابر کودک عقب مانده ذهنی را مورد بحث قرار داده است.بی تردید در ابتدای واکنش ها به انتقاداتی معطوف می شود که از کودک به دنیا آمده انتظار می رفته است.اکثر والدین انتظار دارند که کودکان جذاب ، تیزهوش ، تندرست ،شاد و دوست داشته باشند.والدین کودکان عقب مانده ذهنی نه تنها برای انتظارات بر باد رفته خود افسوس می خورند بلکه اغلب با فشارهای روانی و اقتصادی بسیار نیز روبرو هستند.
وجود کودک عقب مانده ذهنی می تواند مسائل گوناگون را برای والدین به همراه داشته باشد.ایجاد و تشدید اختلافات خانوادگی ،عمق بار سنگین اقتصادی ، تحمل صحبتهای دیگران در رابطه با کودک و بسیاری از مسائل دیگر می تواند از تظاهرات خانواده هایی باشد که کودک عقب مانده ذهنی دارند.والدین کودکان عقب مانده ذهنی در شرایط دشواری قرار دارند زیرا از لحاظ اجتماعی ممکن است به خاطر فرزندشان احساس شرم کنند و این احساس شرم ممکن است به طور آشکار یا پنهانی موجب طرد کودک شود.بسیاری از خانواده ها به شدت روش زندگی خود را تغییر می دهند.زیرا وجود کودک دارای عقب ماندگی ذهنی خانواده را درگیر کرده و فعالیت اجتماعی شان را تقریباً محدود می سازد (بیکمان 23 ،1991).
تاخیر در راه افتادن ، تاخیر درحرف زدن ، عدم استقرار و سکون ، عدم توانایی کودک درانجام امور،زنگهای خطری هستند که وجود کودک غیر طبیعی را اعلام می دارند.خانواده در آغاز مسئله را جدی تلقی نمی کنند.ولی بعد از مدتی که اختلال کودک بارزتر می شود خانواده دیگر قدرت توجیه را از دست می دهد.کندی رشد ذهنی کودکش را حس می کند.نگران می شود و به هرحال بنا به توجیه دیگران یا به میل خود به متخصص مراجعه می کنند (داور منش، 1378).
معلولیت کودک ،کندی رشد و امکانات سرپرستی ویژه ای که برای مراقبت جسمی و آموزشی کودک لازم است بعلاوه سرخوردگیها و رویاهای برباد رفته همگی بر والدین فشارهایی وارد می کند که موجب برهم خوردن نظم و آرامش و تعادل خانواده می شود.تنش هایی که بخاطر مراقبت از کودک بوجود می آید ، اشکال در ایجاد ارتباط با کودک بعلت عدم توجه از جمله مشکلات دیگر هستند که بر والدین تاثیر می گذارد.
دالتون و اپشتاین 24 بیان می کنند که والدین ممکن است همزمان در مورد ناامیدی خود غمگین بوده ، درمورد مسئولیت و احساسات و تضاد خود احساس گناه و درمورد آینده کودک نیز نگران باشند.والدین ممکن است خود را در زمینه بهبود وضعیت کودک ناکام ببیند.
گرابلر 25می گوید : هنگامی که امید والدین برای بهتر شدن وضع کودک به نتیجه نمی رسد خشمگین می گردند و این خشم به نوبه خود ایجاد احساس ناامیدی و گناه می کند.
واکنش همه والدین در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان یکی نیست.ولی بطور کلی می توان پذیرفت که اکثریت قریب به اتفاق والدین اینگونه کودکان در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان به نحوی واکنشی نامطلوب از خود بروز می دهند که نوع و میزان این واکنش و عکس العملها با توجه به جنبه های شخصی آنها و زمان بروز واکنش با یکدیگر متفاوت می باشد (ملک پور، 1376).
بسیاری از والدین اینگونه فرزندان خود را تا حد امکان از برخورد با دیگران منع نموده تا آنجا که بتوانند آن را در محیطی دور ازسایرین نگه می دارند.تاکید در جداسازی کودک معلول از اقوام ، همسایگان ونزدیکان کم کم موجب انزوا گرایی کل خانواده می گردد که این خود لطمات جبران ناپذیری برای خانواه به همراه دارد.زیرا انسان موجودی اجتماعی است و برای جبران نیازهای عاطفی و اجتماعی خود احتیاج به برخورد متقابل به همنوعان خود دارد.پدر و مادر از داشتن چنین کودکی به شدت رنج می برند ، گاهی خود را سرزنش می کنند و با نهایت ملاطفت حداکثر کوشش خود را به پای کودک می ریزند و زمانی نیز دیگران را مقصر قلمداد میکنند (سعیدی ،1367).
واکنش های والدین به تشخیص اینکه کودک آنها عقب مانده است تا حد زیادی یک امر فردی است برخی والدین دریک زمان ممکن است چند نوع واکنش نشان بدهند و برخی دیگر اصولاً واکنش خاصی نشان ندهند.نوع و شدت پاسخها به طور تنوعی گسترده است.اما یک دسته از واکنش به طور مشترک در میان اکثریت والدین با کودک عقب مانده ذهنی دیده می شود که عبارتند از:
1) واکنش اضطرابی :
والدینی که به سبب داشتن فرزند دچار نقص در ماتم از دست دادن یک رویا بسر می برند.احساسات تعمیم یافته اضطراب را نشان می دهند.اضطراب به خاطر این سوال که چگونه باید بین مسئولیت تامین رفاه یک انسان دیگر و حق فرد برای داشتن یک زندگی مستقل تعادل برقرار کرد ارتباط دارد.ایجاد این تعادل به یک سازگاری شخصی و درونی نیازمند است (کرنیک 26و همکاران، 1985).
از آن جا که کودک عقب مانده ذهنی احتیاج به اتکا زیاد و حمایت مستمر والدین دارد چنین افرادی با داشتن کودک عقب مانده ذهنی دچار تضاد و درگیریهای بسیار می گردند.واکنش های عاطفی پیچیده واکنش های ناسازگارانه شدید از جانب والدین آشکار می گردد.این گونه والدین همواره این ترس را دارند که کودک عقب مانده ذهنی همیشه با آنها خواهد بود.
اگر چنین ترس عمیق و دائمی باشد در والدین ایجاد اضطراب می کند (داورمنش، 1378).
گروهی از والدین که بسیار مضطرب و نگران هستند در برابر اولین اعلام خطری که به آنها
می شود دچار نگرانی شده و به متخصصین مختلف مراجعه می کنند تا هرچه سریعتر درمان کودک را آغاز کنند.این دسته از والدین نیز مشکلات خاص خود را دارند.معمولاً مایل نیستند که کودکشان همراه با سایر کودکان عقب مانده ذهنی در مدارس مخصوص اینگونه کودکان تحصیل کنند و گاه برنامه هایی را به کودک خود تحمیل می کنند که بیشتر از توانایی های او است و موجبات خستگی شدید او را فراهم می کنند(رابینسون ، رابینسون ، ترجمه ماهر، 1378).
2) تمایل به طرد کودک :
ناسازگاری عاطفی والدین بر روی رفتار آنها با کودک عقب مانده ذهنی تاثیر میگذارد.در بیشترین موارد این رفتار به شکل طرد کودک ، آشکار می شود.فرید 27(به نقل از راتن و اسمیت 281991) معتقد است که اینگونه والدین تصور می کنند که با تحت فشار گذاشتن کودک درخانه و سخت گیری نسبت به کودک به او کمک کنند.در حالی که چنین محیط ناآرام و سختی کودک را به جانب بسیاری از اختلالات سوق می دهد.
معمولاً چنین والدینی توجه زیاد به رشد چنین کودکی از خود نشان میدهند.اما این توجه اساساً انعکاسی از ترس و وحشت و اختلالات خود والدین می باشد زیرا که پدر و مادر معمولاً به طور ناخودآگاه کودک را طرد می کنند و چون از چگونگی احساس خود نسبت به کودک بی اطلاع
می باشند بنابراین دچار تضاد میگردند.
3) احساس گناه والدین :
اغلب اتفاق می افتد که والدین کودکان عقب مانده ذهنی به اشکال مختلف خود را مسئول یا مقصر وضعیت کودک بدانند و آن را ناشی از عملی تلقی کنند که قبلاً انجام داده اند.ممکن است والدین به صورت یکی از سه شکل کلی ذیل احساس گناه خود را آشکار کنند.اولین شکل مشتمل بر والدینی است که در سابقه زندگی شان سندی مبنی برآن که در واقع آنان نقص فرزندشان را موجب شده اند وجود دارد.چنین سوابقی استفاده ازداروهایی درطول بارداری ، دارا بودن اختلالات ژنتیکی نهفته در خانواده ، دچار شدن به بیماری قابل پیشگیری یا درگیر رخداد مشابه که والدین معتقدند
می توانسته اند از آنها پیشگیری کنند.دومین طریق که والدین کودکان با عقب ماندگی ذهنی توسط آن احساس گناه را آشکار می سازند کمتر منطقی به نظر می رسد
این روش در اعتقاد والدین به این که نقص کودکان تنبیه عادلانه و عقوبت اعمالی خاص و ناپسند است که آنان در گذشته مرتکب شده اند انعکاس می یابد نیازی نیست که بین ماهیت گناه گذشته و ماهیت نقص ارتباط وجود داشته باشد.سومین تظاهر احساس گناه برداشتی است که والدین نسبت به پیش آمدن چیزهای خوب و به زندگی دارند.آنان اساساً اظهار می دارند چیزهای خوب برای افراد خوش اقبال و چیزهای بد برای افراد بد اقبال اتفاق می افتد.چنین اعتقادی کلی صرفاً به این سبب که نقص وجود دارد پدر و مادر را در احساس گناه باقی می گذارد (ویلکلکس 29،1979).
بکمان 30(1993) اظهار می دارد که احساس گناه و تقصیر در والدین بر اثر تولد فرزند معلول ذهنی بوجود می آید.این نوع تهدیدی بر علیه خود والدین است که موجب می گردد والدین نتوانند از زندگی خود لذت ببرند.والدینی که چنین تفکری را دارند برای آنها بی نهایت مشکل است تا کودک را بپذیرند.این گونه والدین عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را انکار می کنند و تمایل به دریافت کمک از دیگران برای بهبود وضعیت کودک را ندارند.
احساس گناه شکل خاصی از اضطراب است که از عوامل خود برتر بسیار قوی سرچشمه
می گیرد.این احساس معمولاً در مقابل برخی اعمال گذشته فرد بروز می کند.شخصی که به طور دائم احساس گناه می کند دارای یک درک شخصی ضعیف از موقعیت می باشد که خود را در مسیری بسیار ناخوشایند می بیند.وقتی احساس گناه بسیار قوی باشد فرد احساس ناامنی و عدم حمایت
می کند و به همین سبب میزان احساس رضایت شخصی این افراد بسیار پایین می آید.هرقدر احساس گناه والدین بیشتر باشد تمایل آنها به متهم یا مقصر دانستن خودشان برای وضعیت کودک بیشتر می شود (نیکسون و سینگر 31به نقل از بلاچر32 و دیگران ،1980) اظهار می دارند که تعداد زیادی از والدین کودکان عقب مانده ذهنی خود شرمی و تقصیر افراطی را تجربه می کنند.والدین این گونه کودکان نسبت به فرزند عقب مانده خود احساس گناه و مسئولیت می کنند حتی زمانی که کودک آنها به طور روشن دارای نقیصه نیست.
برکوینز 33(1960) ابراز می دارد که مادران افسرده ای که دارای فرزند عقب مانده ذهنی هستند به طور معنی داری نسبت به مادران با کودک عادی احساس گناه و تقصیر بیشتری می کردند و همچنین در پژوهش او نشان داده شد که همانند جمعیت عادی احساس گناه و خود شرمی والدین با کودک عقب مانده ذهنی با افسردگی ، ناامیدی ، بی یاوری و خود پنداره پایین ارتباط دارد و نیز اعتقاد بر این است که احساس گناه که بوسیله والدین کودکان عقب مانده تجربه می شود به وابستگی والدین به کودکان خود کارآمد بودن والدین ، سیستم های سلامت خانواده ، ارتباط سالم بین والدین ارتباط دارد (مایرسون 34به نقل از بیلی 35و دیگران ،1992).
زاک (1979) عنوان می کند این که والدین با کودک عقب مانده ذهنی بین دو احساس عشق و نفرت از کودک قرار می گیرند حقیقت دارد.تضاد میان این دو احساس موجب بوجود آمدن واکنش احساس گناه و تقصیر می گردد و چون والدین نمی توانند به وجود این تقصیر اعتراف کنند بنابراین احساس تقصیر به شکل واکنش طرد ، حمایت بیش از حد ، تحت فشار گذاشتن کودک انعکاس پیدا می کند.
والدین کودکان عقب مانده ذهنی ممکن است احساس گناه کنند ، والدین ممکن است به دلیل آن که حس می کنند نسبت به کودک خود خشم و خشونتی نشان داده اند این احساس گناه برایشان پیش می آید و این که انگیزه های غیر ارادی برای طرد کودک و احتمال نابود کردن او در خود احساس می کنند (ولفنزبرگر36 به نقل از ملک پور ،1376).
بعضی از والدین به کودکان به عنوان یک عامل تنبیه کننده که از جانب خدا برای کیفر گناهی که در گذشته مرتکب شده اند می نگرند احساس گناه به خصوص هنگامی واقعی است که والدین انگیزه از بین بردن کودک خود را داشته باشند .
4) افسردگی :
افسردگی بعنوان خشم جهت یافته به سوی درون تعریف شده است.والدین با کودک عقب مانده ذهنی می توانند توان خود را در محدوده بین دو نقطه نهایی در نظر گیرند.دو نقطه ای که از پیش گیری آن چه برای فرزندشان رخ داده ناتوان بوده اند و به علت حالت بی فایدگی ، ناتوانی خود نسبت به خودشان ، خشمگین هستند.با این که آنان به اندازه کافی توان پیشگیری آن چه رخ داده را داشته اند و بنابراین چون قبل از آن که خیلی دیر بشود به عمل نپرداخته اند نسبت به خود خشمگین هستند (هانت37 و دیگران به نقل از سعیدی ،1367).
فلوید و فیلیپ (1990) عنوان کردند که تعامل اعضای خانواده اثر مستقیم در روابط آنها دارد بطوریکه هم فرزندان و هم والدین در رفتار یکدیگر اثر می گذارند.برای کودکان با عقب ماندگی ذهنی و خانواده هایشان نیز چنین اثراتی بررسی شده است و نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان
می دهد که این والدین احتمالاً بیشتر از والدین با کودکان عادی تجربه استرس افراطی ، روابط اجتماعی محدودتر و افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.رشد شناختی و سازگاری اجتماعی کودکان با عقب ماندگی ذهنی بستگی به این دارد که آنها از نظر هیجانی و عاطفی ثبات داشته باشند و این امر بستگی به ارتباط مناسب بین اعضای خانواده و بخصوص پدر و مادر ، تعامل اجتماعی والدین و نبودن تعارض در بین آنها دارد (مینک و مایرز 38به نقل از جردن ، 1972).
5) خشم :
گاه دشواری و نگهداری از کودک عقب مانده ذهنی موجب ایجاد بحران هایی می شود این مسئله بخصوص در مورد پدر و مادرانی مصداق پیدا می کنند که بیشتر از حد معمول تحریک پذیر هستند،زیادتر از اندازه فعالیت کرده و یا در شرایطی بسر می برند که کنترل رفتارهای آنها به سادگی ممکن نیست.در این موارد نتیجه آن می شود که کودک عقب مانده به عنوان وسیله تخلیه عاطفی پدر و مادر مورد استفاده قرار می گیرد و والدین ناراحتیهای خود را با فریاد کشیدن بر سر کودک مرتفع می سازند (میلانی فر ،1384).
هر شخصی مفهومی از عدالت را دارد که وی را قادر می سازد بدون اضطراب و ترس در جامعه به زندگی خود ادامه دهد یک رویداد غیر قابل پیش بینی مانند داشتن فرزندی دچار نقص.امنیت فرد را تهدید می کند هرگاه حساسیت های فرد درباره نظم از هم گسیخته شود ناکامی حاصل خواهد شد.ناکامی ، پریشانی ، پرخاشگری ، عصبانیت و آزردگی هم کلماتی هستند که در هر زمان به موازات خشم و غضب توسط والدین یا کودک عقب مانده ذهنی عنوان می شود.دیر زمانی است که روان شناسان نشان داده اند ناکامی حاصل خواهد شد.ناکامی ، پریشانی ، پرخاشگری ، عصبانیت و آزردگی هم کلماتی هستند که در هر زمان به موازات خشم و غضب توسط والدین با کودک عقب مانده ذهنی عنوان می شود.دیرزمانی است که روان شناسان نشان داده اند ناکامی به احساسات پرخاشگرانه منتهی می گردد.پدر و مادر که ازطریق تولد کودکی با عقب ماندگی ذهنی ناکام شده در بسیاری از زمینه ها احساس خشم می کنند (سعیدی ،1367).
6) مشکلات زناشویی :
این نوع مشکلات معمولاً به علت اضطراب و تشویش پدر و مادر بروز می کند.هر یک از والدین یکدیگر را برای وضعیت کودک مقصر می دانند و این عمل احتمالاً آگاهانه و یا ناآگاهانه صورت
می گیرد.در بعضی از خانواده ها ممکن است ارتباط زناشویی حتی قبل از وجود کودک عقب مانده ذهنی دچار شکنندگی شود ولی وقتی کودک عقب مانده ذهنی بدنیا می آید ارتباط بین والدین بدتر می شود.فاربر39 به نقل از ملک پور (1376) عنوان می کند که به نظر می رسد سازگاری با کودک عقب مانده ذهنی نیاز به ارتباط قوی بین والدین در ابتدا باشد.
راس 40(1974) نیز عنوان می کند که هرچه اختلافات زناشویی بین والدین کمتر باشد والدین درباره راه آینده کودک عقب مانده ذهنی خود مانند آموزش ، تصمیم بهتری می توانند بگیرند (ملک پور ،1376).
باید پذیرفت که معمولاً افراد عقب مانده ذهنی خصوصاً در سنین خردسالی احتیاج به توجه و مراقبت بیشتر دارند و مادر به طور طبیعی این مسئولیت را می پذیرد.ولی همین امر موجب می گردد که پدر خانواده احساس می کند همسرش دیگر توجهی به او ندارد و در نتیجه پدر خانواده احساس انزجار و دشمنی به همسر و کودک عقب مانده خود می کند (بلاک 41،1976).
نوع احساسی که والدین نسبت به کودک دارند می تواند به خودشان برگردد.علاوه بر این محدودیتهای اجتماعی که والدین در زندگی پیدا می کنند می توانند منجر به احساس خصومت و همچنین اضطراب بیشتر در آینده گردد.این احساس ممکن است بر روی بسیارافراد خانواده اثر بگذارد که در نتیجه اشکلالات زناشویی بیشتر را بدنبال می آورد که احتمالاً منجر به درهم شکستن خانواده می گردد (داورمنش ،1378).
فاربر عنوان می کند که حضور کودک عقب مانده ذهنی در خانواده مانع از ادامه زندگی طبیعی خانواده می شود.زندگی مشترک را می توان از آغاز ازدواج و ادامه آن طی مراحل متوالی مشخصی در نظر گرفت که تحت تاثیر جوان ترین کودک خانواده قرار می گیرد.زیرا این جوان ترین کودک است که تا حدی رفتار والدین را محدود می سازد.کودک عقب مانده که در واقع به رغم جایگاه سنی او در بین کودکان جوانتر عضو خانواده است هیچگاه بیش از دوره ماقبل نوجوانی افراد عادی رشد نکند (ملک پور،1376).
مراحلی که والدین کودکان ناتوان هوشی در سازگاری 42طی می کنند.
آگاهی از عقب ماندگی ذهنی می تواند واکنش های عاطفی مختلفی ایجاد نماید.واکنش های عاطفی ممکن است به صورتهای متفاوت بروز نماید.چنین ضربه و بحرانی قادر است که کاهش نیروی روانی وجسمانی فرد منجر گردد.
داشتن کودک عقب مانده ذهنی نشانگر تنش شدید در والدین است که باید خود را با آن تطبیق دهند.با این وجود بسیاری از والدین در مقابله با این تنش به روش سازنده موفقیت پیدا می کنند.آنان واقعیت وضعیت کودک خود را می پذیرند و با مشکلات حاصله از این موفقیت به روشی که برای کودک مفید است عمل می کنند.باید توجه داشت تنها هنگامی می توان به کودک عقب مانده کمک نمود که افراد بزرگسال قادر به قبول وضعیت موجود بر اساس شناسایی واقعی از استعدادها و توانایی های او باشد (ملک پور ،1376).
انتظاری که از والدین با کودک عقب مانده ذهنی می رود از توقعی که از والدین بهنجار مورد انتقاد است بیشتر نیست.حتی دست یابی به این هدف محدود نیز در شرایطی که کودک عقب مانده است و بویژه اگر معلولیت ها از نوعی باشد که با ناکامی فزایند روبرو گردد بسیار مشکل است.
مراحلی که والدین با کودک ناتوان هوشی طی می کنند عبارتند از :
1) مرحله آگاهی از خطر43 :
در جریان این مرحله والدین کودک عقب مانده ذهنی در یک حالت شوک و ناباوری فرو خواهند رفت.در این مرحله است که واکنش هایی برای مقابله با فشار روانی در آنان پدیدار
می شود.این واکنش ها می توانند شامل جستجوی راههایی برای کاهش شدت بحران و آثار زیان بخش آن باشند.والدین در اثر آگاهی از عقب ماندگی ذهنی کودک خود حیرت زده می گردند.کودک عقب مانده ممکن است مشکلات والدین را بیشتر کرده ومشکلات جدیدتری را در والدین بوجود آورد (برنشتاین 44به نقل از دایسون 45،1992).
باروف 46بیان می کند کوششهای اضافی ممکن است واکنش های یک والد تقریباً نااستوار را شدت دهد و ایجاد واکنش های آسیب شناسی کند.علت عمده چنین واکنشی در والدین وجود کودک عقب مانده ذهنی به تنهایی نیست بلکه به علت حالات روانی شدید خود والدین است (داورمنش ،1378).
والدینی که کودک عقب مانده ذهنی در خانه دارند مشکلاتی را تجربه می کنند و اغلب برای ارضای تمایلات و مراقبت از کودک عقب مانده ذهنی ، سختی هایی را متحمل می شوند.والدین ممکن است دانش کافی در مورد ماهیت عقب ماندگی کودک و تواناییهای او نداشته باشند.هم چنین ممکن است مراکز خدماتی برای کمک به والدین جهت آموزش به فرزندان آنها به راحتی در دسترس نباشد.خود خانواده ممکن است قدرت کافی جهت رویارویی با این پدیده را نداشته باشد (کلمان 47به نقل از ملک پور ،1376) روزن48 (به نقل از ترغیبی ، 1375) ویژگی مرحله آگاهی از خطر را چنین عنوان می کند.وقتی اغلب خانواده ها به کلینیک برای تشخیص می آیند از این که کودکشان به مشکلی دچار است آگاهند اما ممکن است علتهای دیگری را برای این مشکل عنوان کنند.بسیاری از والدین به کری کودک مظنون می باشند.زیرا گفتار کودک به تاخیر افتاده است.بعضی ها از مسائل انظباطی و رفتاری شکایت دارند و گروهی نیز به سبب تنهایی کودک و این که فاقد دوست است دچار مشکلند.ناتوانی های جسمی و پیشرفت کننده در مدرسه والدین نگران را برای کمک به کلینیک
می کشاند (ملک پور ،1376).
والدینی که خود عقب مانده ذهنی نیستند اغلب کندی ذهن کودک را همراه با یک احساس عمیق سردرگمی و شوک درک می کنند.رویاهای آنها در باب آینده فرو می پاشد احساساتشان درباره کفایت کودک به طور جدی و آشفته و متزلزل می گردد.بسیاری یک واکنش اندوه بار را طی زمانی که حتی ممکن است از دیگران کناره گیری کنند تا با غم خود تنها باشند تجربه کنند.گاه ممکن است والدین از این که امید خود را برای داشتن کودک سالم از دست داده اند سوگوار می شوند.فشار روانی معمولاً در این مرحله مانع از آن می شود که والدین از تفکر منطقی و فکر خلاقانه استفاده کنند.
والدین در مورد اینکه فرزند آنها در آینده چه کسی و چه چیزی برای آنان خواهد شد رویاها و خیالهایی را دارند.غالباً چنین رویاهایی بسیار مشخص هستند و برای آینده والدین و عده های بزرگی را در بر دارند.انتظار تولد یک کودک تجربه ای است که افراد را عمیقاً به جنب و جوش
می آورد.نیازهای ارضا نشده و آرزوهایی در مورد آینده که کودکان بتوانند آنان نیازها را ارضا کنند.بنابراین وقتی والدینی صاحب کودک عقب مانده ذهنی شوند آرزوها و امیال خود را بر باد رفته می بینند و دچار شوک می شوند (بیکر 49و همکاران ،1991).
2) مرحله مقاومت 50
در این مرحله سعی می شود تغییرات مرحله قبل جبران شود به طوریکه برای والدین حالت شوک و حیرت وجود ندارد و والدین سعی می کنند به کمک این مرحله با فشار روحی ناشی از مرحله قبل مقابله نمایند.در همین مرحله است که فرد به تصمیم گیری و عمل نمودن قادر
می شود.سرانجام خانواده کودک عقب مانده ذهنی باید با این واقعیت که او عقب مانده ذهنی است روبرو شود.دست یابی به این شناخت ممکن است ناگهانی یا تدریجی باشد.ممکن است والدین در آغاز تولد متوجه عقب افتادگی ذهنی کودک شوند و یا این که تا هنگام مدرسه این امر ناشناخته بماند.تقریباً برای تمام خانواده ها هنگامی که کودک به سن هفت یا هشت سالگی می رسد این حقیقت تا حدی آشکار شده است.اغلب والدین به تدریج و همراه با اندوه شرایط و موقعیت کودک را درک می کنند.بسیاری وقت، انرژی و پول زیادی را صرف یافتن یک شخصیت قابل قبول یا درمان کودک می کنند (رابینسون به نقل از ماهر 1378).
والدین باید بدانند که کودک عقب مانده ذهنی آنها هرگز به طور نرمال نخواهد شد و هیچ وقت به طور کامل رویاهای والدین برآورده نمی شود و بنابراین باید مراقبت بیشتری نسبت به کودک ارائه دهند.یکی از تجارب آسیب زا این است که والدین نمی خواهند با مسئله عقب ماندگی ذهنی کودک سازگار شوند.عده ای از والدین هستند که برای بهبودی و درمان کودک از یک پزشک به پزشک دیگر و به مراکز درمانی متعدد مراجعه می کنند و یا از داروهای مختلف استفاده می کنند و امیدوارند که کودکشان طبیعی و نرمال شود (کلمان 51،1956).
والدین کودک عقب مانده باید ناتوانی او را بپذیرند و در جهت سازگاری به وی کمک کنند. آنان باید از یک سو از اهدافی که دست یابی به آنها مشکل است بپرهیزند و از سوی دیگر درک کنند که کودک نیز می تواند کارهای زیادی را انجام دهد و به کودک کمک کنند تا نیازهای خود را با
حوزه های محدود فعالیت ارضا کنند.اگر چه کودک نمی تواند از نظر تحصیلی مطلوب باشد اما مهارتهای فردی و حرفه ای بسیار وجود دارد که او می تواند در آنها مهارت پیدا کند (بیکمان 52،1983).
اگر کودک در روابط خانوادگی احساس امنیت کند و اگر بداند که والدین از او مراقبت می کنند واز پیشرفت او راضی هستند به آنها در جهت ایجاد سازگاری با دنیای خارج به میزان زیادی کمک خواهد کرد.پذیرش یک حقیقت یعنی پذیرش محدودیت قدرت ذهنی ، کلید اساسی بهداشت روانی و شایستگی اجتماعی تمام کودکان عقب مانده ذهنی بویژه گروه مرزی است (ملک پور ،1376).
مرحله مقاومت مرحله ای است که به والدین کودک عقب مانده ذهنی کمک می کند تا راه حلهای موقتی پیدا کرده تا بدین وسیله از فشارهایی که تحمل می کنند کاسته شود.وسایلی که در مرحله مقاومت به شخص کمک می کنند تا با فشار مقابله نماید ، مکانیزه های دفاعی 53گویند.مکانیزمهای دفاعی وسایلی هستند که به والدین کودک عقب مانده کمک کرده تا رفتار خود را که در آنان اثر نگرانی و شوک حاصله از آگاهی نسبت به عقب ماندگی کودک در آنها بوجود آمده است تعدیل نمایند و از فشار روحی کاسته شود (ملک پور،1376).
تولد کودک عقب مانده ذهنی می تواند عاملی برای ایجاد تشویش و نگرانی اعضا خانواده باشد.باید توجه داشت که استفاده از مکانیزمهای دفاعی جنبه مرضی نداشته و هر فردی که به نوعی تحت فشار قرار می گیرد ناگزیر به استفاده از این مکانیزمهای به منظور کاهش نگرانی می باشد.
مکانیزمهای دفاعی والدین با کودک ناتوان هوشی
الف- انکار54: والدینی که حاضر نیستند عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را بپذیرند و منکر عقب ماندگی ذهنی کودک خود می شوند از این مکانیزم استفاده می کنند.استفاده از این مکانیزم موجب رفع موقتی نگرانی می شود ولی برای بلند مدت نمی تواند ادامه یابد دیر یا زود با شکست مواجه
می شود.مکانیزم انکار مستلزم صرف انرژی روانی زیادی می باشد.چون انرژی روانی لازم برای ادامه یک مکانیزم دفاعی باید با شدت تشویش متناسب باشد از این رو استفاده از مکانیزم انکار نشانگر شدت نگرانی است.فروید 55(به نقل از داورمنش ،1378) عنوان می کند که هرقدر انرژی مصرفی برای مکانیزم دفاعی بیشتر باشد مقاومت در برابر تغییر یافتن نیز بیشتر خواهد بود.این امر دلیلی است برای این که چرا والدین کودک عقب مانده ذهنی با وجود شواهد روشن باز علاقمند به انکار عقب ماندگی ذهنی کودک خود هستند.
ب- مکانیزم واکنش سازی 56: وقتی فرد می خواهد انگیزه های رفتار خود را سرکوب نماید گاهی به این وسیله دفاعی متوسل می شود.یعنی رفتارهایی کاملاً در جهت عکس پیش می گیرد.به کمک این مکانیزم والدین کودک عقب مانده ذهنی ممکن است خشونت و بی علاقگی خود نسبت به کودک را بصورت محبت و علاقه ای بیش از حد به او ابراز نمایند.هنگامی که در مورد سختی پرورش کودک با آنان محبت می شود ممکن است منکر این مشکل شده و گاهی از ابراز چنین طرز فکری ناراحت می شوند (ملک پور ،1376) استفاده از مکانیزم واکنش سازی به نفع کودک عقب مانده ذهنی نیست.
زیرا موجب می شود که والدین علاقه افراطی به کودک پیدا کنند و این علاقه مفرط موجب حمایت افراطی شده در نهایت موجب تاخیر رشد کودک که در زمینه های آموزشی و تربیتی می شود.والدین که علاقه افراطی نسبت به کودک عقب مانده ذهنی خود را دارند هرگونه رفتاری را به دلیل باهوش بودن کودک خود می دانند و خود را از نیاز به کمک دیگران مبرا می دانند (داورمنش ،1378).
ج- مکانیزم فرافکنی 57: به کمک مکانیزم فرافکنی فرد امیال و انگیزه های خود را به دیگران نسبت می دهند.بدنیا آمدن کودک عقب مانده ذهنی در خانواده موجب می شود که والدین از این مکانیزم دفاعی به منظور رهایی از انگیزه های نامناسب خود استفاده نمایند.کودک عقب مانده ذهنی می تواند احساس تنفر و بی علاقگی در والدین ایجاد نمایند زیرا چنین کودکی باعث از میان رفتن امیال و آرزوهای والدین نسبت به خود گردیده است.ولی از آنجا که والدین نمی توانند تنفر خود را نسبت به کودک ابراز دارند بنابراین انگیزه های ارضا نشده خود را به دیگران نسبت می دهند.مادر ممکن است تنفر خود را به پدر نسبت دهد و بگوید که همسرم با من خصومت دارد و در زمان حاملگی به من توجهی نکرده است و یا وقتی مشکلی برای من پیش می آمد همسرم به من توجهی نمی کرد
( پاترسون 58به نقل از ملک پور ،1376).
د- مکانیزم بازگشت : در این مکانیزم با بازگشت خود به گذشته وقایع تلخی که در حال حاضر فرد را آزار می دهد به ظاهر فراموش می شوند.وقتی خانواده ای صاحب یک کودک عقب مانده ذهنی
می شود و تولد کودک عقب مانده ذهنی آرزوها و امیال خانواده را بر باد داده و باید مشکلات بیشتری را تحمل کنند.گروهی از والدین حاضر به قبول عقب ماندگی کودک نیستند.در این مکانیزم قسمتی از شخصیت فرد ممکن است درمسیر تکاملی خود متوقف شده در حالت شخص ناهماهنگی ایجاد نماید.
در این حالت فرد با استفاده از مکانیزم بازگشت به منظور اجتناب از اضطراب تکاملی را که پیدا کرده از دست می دهد و به سطح پایین تری از هم زیستی که واجد طرحهای نارسایی از طرز تفکر و احساسات وهیجانات و رفتار می باشد بر می گردد.
سطح پایین تر همان دوران کودکی است که فرد هنگام مواجه شدن با ناملایمات و دشواریهای زندگی و احساس زبونی بدان پناه می برد از این رو وقتی فرایند بازگشت تحقق می پذیرد روش و رفتار فرد حالت بچه گانه و ابتدایی به خود می گیرد.
مادری که از این مکانیزم استفاده میکند سعی می کند از خود رفتاری را نشان بدهد که شبیه دوران کودکی او بوده است و به این ترتیب قصد دارد که عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را پنهان کند (ملک پور ،1376).
3) مرحله فرسودگی 59:
وقتی در خانواده ای کودک عقب مانده ذهنی به دنیا می آید و والدین از آن آگاهی پیدا می کنند دچار شوک می شوند (مرحله اول) ، چنانچه شوک حاصله از مرحله اول به کمک مرحله دوم یعنی مرحله مقاومت از بین نرود و سازش والدین کافی نباشد تدریجاً قوای دفاعی زائل گشته و از کار باز خواهد ایستاد.دراین حالت دیگر نیرویی برای سازندگی باقی نمی ماند و فرد دچار فرسودگی خواهد شد.شوک و نگرانی مجدداً پدیدار خواهد شد و مشکلات روانی و جسمی می تواند بر شخص غلبه یابد.فشارها و بحرانهای ناشی از وجود کودک عقب مانده توانایی روحی فرد را تضعیف می کند و موجب اختلالات روحی و جسمی می گردد (ملک پور،1376).
هنگامی که روشهای معمولی حل مشکل را نتوان به منظور رفع مشکلات ناشی از داشتن کودک عقب مانده مورد استفاده قرار داد سازگاری مختل می شود.
میسک 60و فارال (1975) معتقدند که فرد باید مشکل را حل نماید و یا خود را با آن تطبیق دهد.شکست در حل مشکل منجر به ایجاد تنش درونی و علائم اضطراب شده و عملکرد فرد را مختل می سازد که این امر به نوبه خود به طولانی شدن ناراحتی عاطفی منجر می گردد (ملک پور 1376).
شدت ونوع عقب ماندگی ذهنی کودک در بوجود آمدن مشکل روحی و مختل کردن سلامت شخصی و سازگاری خانواده موثر است.عقب مانده های ذهنی متوسط و شدید به برنامه ریزی و مراقبت و نظارت شدید در سرتاسر عمر نیازمندند.در مورد عقب مانده های خفیف تا مدتهای دراز ، والدین در اضطراب و هراس وجود یا عدم نارسایی بسر می برند.اگر کودک فرزند اول باشد از جایی که کودکان اول جایگاه ویژه ای دارند سازگاری قدری مشکل تر خواهد بود.خانواده های بزرگتر احتمالاً بهتر می توانند خود را با کودک عقب مانده تطبیق دهند زیرا سایر برادران و خواهران
می توانند به مراقبت از کودک عقب مانده کمک کنند (بیکر ،لاندن ،کاشیما 611991).
)هاگامن به نقل از منشی طوسی 1378) مدلی فرضی از واکنش های والدین نسبت به اختلالات موروثی، از واکنش های عاطفی احتمالی والدین نسبت به عقب ماندگی ذهنی ، تصویری بدست
می دهد.در ابتدا واکنش ها بصورت شوک و سپس به شکل انکار بروز می نماید.زمانی که تشخیص عقب ماندگی از جانب سایر دست اندکاران تایید و اطلاعات بیشتری جمع آوری شد نوبت درک نیازهای ویژه کودک فرا می رسد.اغلب خشم و گناه و تاسف دائم دیده می شود.اما سرانجام موازنه و نظم دوباره پدیدار خواهد شد.هنگامی که اختلال قابل مشاهده ا ی دیده نمی شود والدین مایلند باری مدت طولانی تری تشخیص را انکار کنند.کودکی که تشخیص اختلالش به تعریف افتاده غالباً موجب می شود که در میان افراد خانواده که درکهای متفاوتی از معلولیت ها دارند برخوردهایی بروز
می کند.برقراری نظم در این مورد هفته ها و ماهها به درازا می کشد.اما برقرار نظم موجود در خانواده در سایر موارد نیز نیازمند زمان است و شاید هرگز به سطح سازندگی نرسد.
فشار روانی بر روی والدین کودکان ناتوان هوشی
با این که نتایج متناقضی در ارتباط با ویژگی های روان شناختی خانواده های کودکان عقب مانده ذهنی وجود دارد کازاک (1987) معتقد است که تجربیات کلینیکی با این خانواده ها عنوان می کند که تفاوتهای بین خانواده های کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی و خانواده های کودکان عادی دیده شده.این تفاوتها در میزان فشار روانی این والدین با والدین کودکان عادی بارز است تونالی و پاور (1990) عوامل فشار زای این والدین را با نیازهای اساسی این والدین مرتبط داشته و معتقدند که از آنجا که والدین نیازهای خیلی اساسی خود را در تهدید می بینند بنابراین فشار روانی بالایی را تجربه می کنند.از نظر آنها نیازهای اساسی که به وسیله عوامل فشارزا مورد تهدید قرار می گیرد در یک دامنه ای از نیاز به امنیت تا نیازهای بالای قرار دارند.
بنابراین ناتوانی والدین در برآوردن تعدادی از نیازها از جمله نیاز به امنیت می تواند منبعی از فشارهای روانی برای این خانواده ها باشد.
تاثیر کودک ناتوان هوشی بر خانواده
خانواده کودک عقب مانده با لحاظ داشتن کودکی که با سایر کودکان متفاوت است با مشکلات فراوانی در زمینه های نگهداری، آموزشی ، مالی ، عاطفی روبروست.این مسائل همگی بر والدین فشارهایی وارد میکنند که سبب برهم خوردن آرامش و یکپارچگی خانواده شده در نتیجه سازگاری و انطباق آنان را تحت تاثیر قرار می دهند (البرزی ، بشاش ،1375).
فاربر (1975) انواع فشار های مختلفی را که دراثر وجود کودک عقب مانده ذهنی در خانواده ایجاد می شود را شناسایی کرده و معتقد است که وجود چنین کودکانی غالباً باعث اختلال یا به تعویق افتادن رشد خانواده می شود.تحقیقات نشان می دهند خانواده های کودکان عقب مانده ذهنی هنگام پی بردن به ناتوانی فرزند خود دچار بحران گشته و در نتیجه واکنش هایی نشان می دهند که آن جمله باید به مشکلات زناشویی ، طلاق و افسردگی پدر و مارد اشاره کرد (کامینکز 62،1962 ؛برادشو و لاتون 63،1978؛بردن 64،1980) همچنین ترن بل و ترن بل 65(1985) در این مورد به گسترده ای از احساسات قوی از جمله خشم ، ناامیدی و احساس گناه اشارت دارند.در پژوهشهای مختلفی تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده به طور مشخص تری بررسی شده از آن جمله بلاچر66(1984) معتقد است هنگامی که کودک دارای نارسایی فیزیکی عمده ای می باشد از طرف والدین بیشتر سرد می شود.کامینگز ،بیلی وری 67(1966) نیز اظهار می دارند معلولیتهایی از قبیل عقب ماندگی ذهنی را شیتسم تاثیرات روانی عمده تری در مقایسه با دیگر معلولیتها دارند.
تاثیر کودک ناتوان هوشی بر تعاملات خانوادگی
کوک (1981) در یک دیدگاه اجتماعی بر خانواده میکروسیستم68 را مطرح می کند، این سیستم بر روی رابطه درون خانواده تمرکز دارد. این سیستم روابط پیچیده را در بر میگیرد، با وروشی (1991) معتقدند که کودک ناتوان، در روابط بین والدین و خواهران و برادرانش تاثیر می گذارد. هانت و مارشال(1994) معتقد هستند که تمام روابط، درون خانواده، می توانند به وسیله حضور یک کودک استثنایی، اثر بپذیرند. اما به طور سنتی و علی القاعده تصور می شود که، کودک روابط موجود در خانواده را به طور منفی تحت تاثیر قرار می دهد . اعتقاد بر این است که فشار روانی حاصل از بیماری مزمن باعث می شود که الگوهای رفتاری پیش خانواده و مشکلات قبل خانوادگی شدت پیدا کند و افراد خانواده ناگزیر شوند برای سازگاری با شکل جدید ، الگوهای جدید رفتاری را انتخاب کنند، این نوع تغییرات شناختی ، هیجانی و کرداری، می توانند خنثی ، مفید یا ناسازگار باشند.
تاثیرکودک ناتوان هوشی بر رابطه بین پدر و مادر
هر خانواده خصویات همچون وفاق و همرایی، یکپارچگی ، انطباق پذیری و ابراز عواطف را در درون خود دارد که به آن محیط خانوادگی می گویند. این خصوصیات می توانند، خانواده را در برابر بحران ها مقاوم سازد( نی هی را، 1980 مک کابین و همکاران، 1980 السون و همکاران ، 1979) محیط خانواده می تواند تهدیدی برای دربررسی تونالی وپاور (1993)مشخص شد که ادراک مادر از کیفیت روابط با همسر و والدینش به طورمعنی داری با افسردگی خود مرتبط بود. فریدریک و همکاران (1985) به این نتیجه رسیدند که محیط خانواده یک متغیر مهم در پیش بینی وپیامد فشار روانی است که خانواده کودک ناتوان تجربه می کند. همچنین مشخص شده است ،که خانواده ای که دارای ثبات در زندگی زناشویی باشد از خانواده هایی که از این ثبات بی بهره اند در احساسات ورفتار خود نسبت برداشتی کودک عقب مانده ذهنی به مراتب بهتر عمل خواهدنمود. (ملک پور ،1376).مقابله و منبعی از فشار روانی باشد. اسلوپر و همکاران ، (1991) بین رضایت از زندگی برای والدین سلامت جسمانی والدین با محیط خانواده ارتباط معنی داری را به دست آوردند. در بررسی آنها درجه بالایی از تعارف خانوادگی، به طور معکوس با میزان توافق خانوادگی و ابراز عاطفی ارتباط داشت، در زمینه بررسی، مشخص شد که توافق خانوادگی می تواند رضایت مادران را از زندگی پیش بینی کند( بروسفور1994).
در بررسی تونالی و پاور ( 1993) مشخص شد که ادراک مادر از کیفیت روابط با همسر و والدینش به طور معنی داری با افسردگی خود مرتبط بود. فریدریک و همکاران ( 1985) به این نتیجه رسیدند که مجیط خانواده یک متغیر مهم در پیش بینی نتیجه و پیامد فشار روانی است که خانواده کودک ناتوان تجربه می کند. همچنین مشخص شده9 است ، که خانواده ای که دارای ثبات در زندگی زناشویی باشد از خانواده هایی که از این ثبات بی بهره اند در احساسات و رفتار خود نسبت برداشتی کودک عقب مانده ذهنی به مراتب بهتر عمل خواهد نمود.( ملک پور ،1376) در یک بررسی که توسط کدمن، ویلترنر و فردریک(1985) انجام شد، محققین به این نتیجه رسیدند که یک اندازه از رضایت زناشویی ، مانند یک عامل پیش بینی کننده از انطباق والدین با کودک ناتوانشان باشد و همچنین در یک تحقیق خود نسبی ، والدین ، عنوان کردند که یک رابطه رضایت بخش با یکدیگر عامل تعیین کننده انطباق با کودک استثنائیشان بوده است ( هانت و مارشال ، 1994) .
تاثیر کودک ناتوان هوشی بر پدر :
فرزند عقب مانده ذهنی در خانواده موجب می شود که هر کدام از اعضای خانواده مشکلاتی را تجربه می کنند.مسئولیت ویژه ای که جهت تربیت فرزند عقب مانده ذهنی برای والدین ایجاد
می شود و این که هر کدام از والدین وظایفی را به عهده دارند که بی گمان مشکل تر و پیچیده تر از وظیفه ای است که برای یک کودک عادی نیاز دارد و باعث می گردد و در بسیاری از زمینه ها تجارب پدر و مادر متفاوت گردد (کراس 69،1993).
برخی نشانه ها وجود دارد مبنی بر این که اگر کودک عقب مانده ذهنی پسر باشد پدران از طریق درگیری افراطی یا کناره گیری کامل از او واکنش نشان می دهند.
در حالیکه جنسیت کودک تاثیر کمتری در رابطه مادر و کودک عقب مانده ذهنی دارد (مک کوبین و ترسون 70،1983).
از آنجا که پدران صاحب شغل بوده و مدت زیادی را در بیرون از خانه بسر می برند بنابراین فرصت کمتری دارند تا بطور مستقیم کارهایی را برای کودک عقب مانده ذهنی خود انجام دهند و هم چنین پدران مدت زیادی را در محیط کار با دیگران در ارتباط هستند و این مسئله موجب می شود که مشکلات کمتری را در خصوص کودک عقب مانده تجربه کنند و فرصت زیادی را برای بروز احساساتی از قبیل خشم و ناکامی ندارند(کراس ،1993).
وجود کودک عقب مانده ذهنی برای پدر مشکلات مالی ایجاد می کند.هزینه هایی برای درمان و آموزش کودک و هزینه هایی جهت آموزش حرفه ای که بتواند نیازهای خود را رفع کند (تایلر 71به نقل از کراس 1991).
تاثیر کودک ناتوان هوشی بر مادر:
از آنجا که مادران وقت و زمان بیشتری را با کودک عقب مانده صرف میکنند و مسئولیت نگهداری بهداشت و تغذیه کودک با آنهاست بنابراین مشکلات روحی بیشتری را تحمل می کنند و نسبت به پدران رنج و زحمت بیشتری را متحمل می شوند (بکمان 72،1991).
کودک عقب مانده ای که سن تقویمی او شش سال بوده ولی به جهت عقلی چند سالی از همسالان خود عقب تر است.مسئولیت مادر را بیشتر می کند و مادر مجبور است وقت بیشتری را برای او صرف کند.این مسئله در دراز مدت بر روی مادر اثر گذاشته و موجب می شود که ارتباط اجتماعی او با دیگران و اعضای فامیل کمتر شود.کمتر شدن ارتباطات اجتماعی موجب انزوا و گوشه گیری مادر می شود.مادران به خاطر مراقبت طولانی از کودک عقب مانده ذهنی با مشکلات عاطفی بیشتری روبرو هستند.وقتی مادر به تنهایی مسئولیت نگهداری و مراقبت از کودک را بعهده داشته باشد وظایفش سنگین تر می شود (شیلاج 73و همکاران 1991).
موقعیت اقتصادی – اجتماعی والدین با کودکان ناتوان هوشی
یکی دیگر از خصوصیات خانواده که به وسیله درآمد، سطح تصحیلات و اشغال والدین مشخص می شود موقعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده است. این ویژگی می تواند در سازگاری خانواده، موثر باشد به عنوان مثال، گرچه بیشتر خانواده ها دوره هایی از فشار مالی را دارند ، اما برای بعضی ها این مشکل نسبت به دیگران مزمن تر است(هانت و مارشال1994، ) زمینه ها فرهنگی خانواده مانند اعتقادات، نگرش های نسبت به کودک، آموزش و پرورش و زندگی خانواده و به خصوص نگرشی به سوی عضو ناتوان را تحت تاثیر قرار می دهد . گاون و همکاران (1989) معتقدند که ارتباط بین شرایط اقتصادی – اجتماعی و میزان فشار روانی باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرند زیرا شرایط اقتصادی – اجتماعی ممکن است به عنوان یک شیوه مقابله ای مهم ، محسوب
می شود همچنین شرایط اجتماعی – اقتصادی می تواند با میزان سازگاری والدین مرتبط باشد منزلت اجتماعی – اقتصادی خانواده می تواند نقش مهمی در میزان انطباق و سازگاری والدین با معلولیت و بیماری مزمن خانواده داشته باشد .
تاثیر میزان تحصیلات والدین در سازگاری با کودک ناتوان هوشی
عقب ماندگی ذهنی ، پدیده ای است که تقریبا در کلیه سطوح فرهنگی ، کم و بیش در امر خانواده ، قابلیت بروز دارد. یک سوال مهم این است که آیا پذیرندگی و علاقه والدین نسبت به کودکی عقب مانده ، در کلیه سطوح فرهنگی یکسان است؟ یا اینکه بالا بودن سواد در نمره پذیرندگی والدین تاثیر می گذارد؟
کویین و پال (1991) معتقدند که سطح بالایی از میزان تحصیلات ، باعث افزایش اطلاعات و تبحر، بیشتر، در مهارت های حل مسئله74 می شود . این عوامل، تدابیر مقابله ای مفید و مناسبی هستند که برای والدین که از یک کودک مبتلا به ناتوانی مراقبت می کنند، هستند(بروسفور1994). روبرمن75 معتقد است که فشار روانی در بین والدینی که تحصیلات کمتری دارند ، بیشتر از والدینی است که تحصیلات آنان در سطح بالاتر است .(بانی ،1380) .در مقابل ویلکر (1984) گزارش داد که والدین که سطح سواد بالایی دارند ، مشکلات سازگاری بیشتری دارند، شاید علت آن و تنه در 1ویایی خانواده و کاهش فعالیت های اجتماعی ناشی از وجود فرزند ناتوان باشد که موجب دلزدگی و ناسازگاری با فرزند می گردد( گارن و همکاران، 1989).
تاثیر مذهب در خانواده دارای کودک ناتوان هوشی
زمینه های مذهبی ، یکی دیگر از خصوصیات خانواده است که بر درک و سازگاری ناتوانی کودک تاثیر می گذارد کلیساها، معابد و سایر اجتماعات مذهبی یک منبع حمایتی را برای خانواده فراهم می کند . اعتقادات مذهبی می توانند شیوه های مقابله ای خانواده با یک کودک مبتلا به ناتوانی را شکل می دهند. (هانت و مارشال،1994).
یک کودک مبتلا به ناتوانی مکن است در فرهنگ های مختلف کاملا متفاوت به نظر برسد. بسیاری از گروه های سرخپوست آمریکایی ، معتقدند که حوادث را باید به همان صورتی که وجود دارند پذیرفت. این ارزش ، اساس عقیده سرخپوشانی است که حوادث گوناگون چندانی قسمتی از طبیعت زندگی هستند و افراد ناتوانی باید یاد یگیرند با خوبی ها و بدی های زندگی بسازند. ( جو ملاج 1992، کولز1977) برای نمونه در قبیله سو( یکی از قبایل سرخپوست ) کودکان مبتلا به ناتوانایی ها را، اغلب با آغوش باز پذیرا می شوند، زیرا ناتوان به عنوان یک قسمت طبیعیت از زندگی مورد پذیرش قرار می گیرد( هانت و مارشال، 1994). به طور کلی تحقیق بر روابط بین مذهب و ناتوانی، بیشتر بر پذیرش والدین از کودکان ناتوانشان و همچنین بر استفاده از مذهب به عنوان یک استراتژی مقابله ای در برابر فشار روانی تمرکز پیدا کرده است( ویزنز و همکاران، 1992). کرام در تحقیق خود دریافت که 12 درصد از والدین کودکان منگول، عقب ماندگی ذهنی کودک خود را به یک عمل الهی، نسبت می دادند و 41 درصد از آنان مذهب را بهترین کمک می دانستند.
( میلانی فر،1384) کرنیک، فردریک و گرینرگ(1983معتقدند که مذهب می تواند ، اعمال نفوذ زیادی بر پذیرش والدین کودک ناتوان و سازگاری با کودک، بر میزان فشار روانی تجربه شده توسط والدین و همچنین در اینکه آیا کودک در منزل پرستاری شود یا در یک مدرسه، داشته باشد (ویزفر و همکاران ، 1992) به این نتیجه رسده است که مادران کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی که دارای مذهبی بیشتر بودند، حمایت بیشتری را از خانواده و دوستان دریافت می کردند و همچنین رضامندی بیشتری از حمایت های دریافتی داشته نسبت به والدینی که اعتقادات مذهبی کمتری داشتند.
"تحقیقات انجام شده در خصوص والدین کودکان ناتوان هوشی"
ولفنر برگر 76(1971) در ارتباط با تحقیقات انجام گرفته در مورد عقب ماندگان ذهنی و والدین آنها عنوان کردند که تقریباً تمامی مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفته است از لحاظ اجرایی با ضعف کنترل همراه بوده اند به نظر این محقق مطالعاتی انجام شده تلاش درجهت یافتن عوامل متعدد و مشترکی کرده اند که بین خانواده ها دست یافته اند که این خصوصیات مشترک را بطور تصادفی نشان داده اند ، دوم اینکه اغلب کسانی که با خانواده ها کار کرده اند ، آموزش لازم را برای انجام پژوهش نداشته و بیشتر جهت گیری بالینی داشته اند و سرانجام این که اغلب مطالعاتی یا سوگیری همراه بوده و به طور عملی فاقد آزمودنیهای گروه کنترل بوده اند و مطالعات بیشتر روی خانواده هایی انجام گرفته است که به موسسات مخصوص مراجعه کرده اند و یا عمدتاً از
خانواده هایی با پایگاه اقتصادی- اجتماعی متوسط بوده اند (ملک پور 1376).
بارنت و بوریس 77(1992) عنوان کرده اند که محققان اولیه بیشتر گرایش داشتند تا کودک عقب مانده ذهنی را همیشه به عنوان یک عامل استرس زا برای والدین در نظر بگیرند (مانند فاربر 781959؛هالت 791985؛میشل 801962؛ کامینگز 811976).ولی استثناهایی در این زمینه وجود دارد مانند پژوهش دانلوپ82 و هالینزورت 83(1997) آنها با گروهی از خانواده هایی که کودک عقب مانده ذهنی و ناتوانیهای رشدی داشتند مصاحبه کردند.هدفشان این بودکه نگرش والدین در رابطه با فرزندانشان را بدانند.نتیجه پژوهش نشان داد که بیشتر والدین متمرکز شده بودند که عقب ماندگی ذهنی فرزندشان بر عملکرد بیرونی و داخلی تاثیری نداشته است.وقتی از والدین خواسته شد تا مشکلاتی را که از ناتوانی کودک ناشی می شود بیان کنند اکثر والدین عنوان کردند که مشکلات مالی و مراقبت های فیزیکی ،تنهایی و نارسایی در عملکرد خانواده از جمله مسائلی هستند که بخاطر وجود کودک
عقب مانده بوجود می آید.همچنین مشخص شد که والدین مشکلات روانی و اختلالات زناشویی را ناشی از وجود کودک عقب مانده ذهنی نمی دانستند.
در سالهای اخیر محققان درخصوص این که کودک عقب مانده ذهنی صرفاً بر روی خانواده اثر منفی می گذارد احتیاط می کنند.بسیاری از محققان زندگی خانوادگی والدین با کودک عقب مانده ذهنی را به طور گسترده ای مورد مطالعه قرار داده اند.در این مطالعات مشخص شده که نتیجه تحقیقات انجام شده در بعضی از موارد پیچیده و یافته ها متناقض است (برگز 841979،گرینرگ 851983).
مطالعات فقط به این مسئله کمک میکند که اطلاعاتی در زمینه زندگی خانواده های با کودک عقب مانده ذهنی بدست می آید.اما مورد اساسی در مورد ماهیت ، رخداد ، زمان و این که تفاوت بین این گونه خانواده ها و خانواده های عادی چقدر است تا حدود زیادی مبهم باقی مانده هم چنین قابلیت تعمیم تغییرات عملکرد خانواده در طی زمان که ممکن است مقایسه ها بدرستی انجام نگیرد مشکل است (استونمان86 به نقل از ایسون و همکاران 1995).
موضوع دیگری که باید در تحقیقات مربوط به خانواده های با کودک عقب مانده ذهنی به آن توجه شود این است که بعضی از مطالعات والدین کودکانی را به عنوان نمونه انتخاب کرده اند که تفاوت سنی در بین آنها زیاد بوده است.بنابراین نتایج یافته ها احتمالاً اثرات تفاوتهای رشدی را در نظر نگرفته اند و این نتایج روایی داده ها را کاهش می دهد (بارنت 87و بویس 1999) نتایج برخی
پژوهش ها نشان داده که حضور کودک عقب مانده ذهنی برای والدین و سایر اعضای خانواده منبع فشار و تنش است (دیزون 881981).
در مطالعه روی 75 خانواده دارای کودک کم توان ذهنی به این نتیجه رسید که والدین این کودکان در تمام زمینه ها (ویژگی های کودک ، گزارش والدین ناتوانی های جسمانی و مشکلات والدینی) نسبت به گروه کنترل عوامل تنش زای بیشتری را تجربه می کنند.دو گروه مورد مطالعه از نظر عملکردی اجتماعی و خانوادگی با هم تفاوت ندارند (ملک پور،1376).
اما کاساری 89و سیگن 90(1991) اعتقاد دارند دیدگاه والدین و درک آنها از چگونگی معلولیت نیز عامل مهم درجهت افزایش و یا کاهش فشار روانی والدین است.
مارشال91 و دیگران (1993) عنوان می کنند که در طی سالها مشخص شده است که افزایش استرس ضرورتاً به نوبه درماندگی با نارسایی در عملکردخانواده نمی شود.در نتیجه محققان امروز علاقه زیادی برای فهمیدن عواملی پیدا کرده اند که شرایط و موقعیت هایی موجب درماندگی خانواده و هم چنین عواملی که موجب پیشرفت در سازگاری موجب درماندگی خانواده و هم چنین عواملی که موجب پیشرفت در سازگاری موفقیت آمیزی می شود.یعنی به جنبه های مثبت نیز توجه می شود
مولر 92و همکاران( 2003)تاثیرات واکنش پس تراکنشی والدین بعد از تولد نارس کودکان را مورد بررسی قرار دادند.واکنش های استرسی والدین را بصورت یک تاثیر متغیر ممکن در نتیجه یک تولد نارس بررسی و ملاحظه شده است.چند مطالعه مشکلات خوابیدن و غذا خوردن نوزادان را که مرتبط با نقص و نارس بوده اند توضیح داده اند این مشکلات به طور ویژه ای برای والدین بحرانی اند.
اریک 93(2005) در تحقیقی اشاره میکند تولد یک کودک عقب مانده ذهنی در چهارچوب واکنشهای اولیه والدین به تعیین و سازگاری آنها ، تصمیم گیری برای سرپرستی ،پرورشگاه ، تاثیر روان شناختی بر روی مادر و پدر وتاثیر روان شناختی بر ازدواج و تاثیر بر خواهر و برادرها حائز اهمیت است.تولد این گونه کودکان تجربه ناگواری است برای والدین و می توانند احساسات مانند ترس و شوک ، غم و اندوه ، تقصیر و خجالت ، اضطراب ، پایین آوردن اعتماد به نفس و عدم لذت از کودک عقب مانده بر والدین وارد می سازد که در این مورد مشاوره با افراد آگاه و دلسوز لازم است این مشاوره نباید تنها در مقطعی از زمان انجام شود بلکه سرتا سر زندگی خانواده باشد.
هازل94 (2006) مطالعه بر روی 13 نفر از والدین جوانی که مدت زمان زیادی کودکان عقب مانده ذهنی و معلول خود را با استفاده از سرم تغذیه می کردند نشان که آنها از نظر مسائلی مانند قدرت تصمیم گیری ، تغذیه و حتی خود مسئله تغذیه کودک از طریق سرم به شدت تحت فشار می باشندو دارای مشکلات روحی و اجتماعی هستند.
علی ،رحمان وهمکاران (1994)برای ارزیابی و ویژگیهای شخصیتی و مشکلات والدین کودکان عقب مانده ذهنی از طریق پرسشنامه ژای شنک تحقیق انجام داده اند وبه این نتیجه رسیدند که والدین کودکان عقب مانده ذهنی در زمینه روان رنجوری وروان پریشی نمرات بالایی داشتندو این نشان دهنده ی آن است که والدین از نظراحساسی بی ثبات تر و متزلزل تراز والدین عادی بودند
تحقیقات انجام گرفته بر روی مادران کودک ناتوان هوشی :
بیشتر تحقیقات بر روی دو والدین با کودک عقب مانده ذهنی انجام گرفته است و تحقیقات انجام شده بر روی پدر و مادر به طور جداگانه اندک است که در اینجا نتیجه تحقیقات انجام شده بر روی پدر و مادر به طور جداگانه اندک است که در اینجا نتیجه تحقیقات بر روی مادران با کودک عقب مانده ذهنی ذکر میود.کامینگز ، بیلی و ری 95(1966) پاسخ های 240 مادر که شامل 60 مادر با کودک روان نژند و 60 مادر با کودک سالم را در آزمون شخصیت خودگردان 96مورد مقایسه قرار دادند.نتایج بررسی نشان داد که مادران با کودک عقب مانده ذهنی و روان نژند نسبت به مادران با کودک بهنجار به ناامیدی بیشتر و عمیق تر دچار هستند.آنان در کنترل خشم خود نسبت به کودک با مشکلات بیشتری مواجه اند و احساس کمتری در خصوص شایستگی مادری دارند.بعلاوه مادران کودک عقب مانده ذهنی بر کودک تسلط بیشتری دارند (ملک پور ،1376).
کلبانوف 97(به نقل از داورمنش 78) آزمودنی در مورد طرز تفکر مادران با کودک عقب مانده ذهنی ، اسکیزو فرنیک و طبیعی اجرا نمود.نتیجه نشان داد که مادران با کودک عقب مانده ذهنی و اسکیزو فرنیک در مقایسه با مادران با کودک عادی احساس تملک بیشتری داشتند.از طرف دیگر مادران باکودکان عقب مانده ذهنی طرز تفکر بیمار گونه تری نشان دادند.این مطالعه نشان میدهد که عناصر روانی والدین گاهی جنبه مشترک داشته و گاهی نیز دارای ویژگیهای خاص خود می باشد.
در مطالعه دیگری آزمودنی در مورد طرز تفکر بر روی مادران با کودک عقب مانده ذهنی ، عادی و معلول فیزیکی موجود نبود.اما مادران با کودک عقب مانده ذهنی نمرات بیشتری در زمینه رفتارهای مستبدانه و بازدارنده در قبال کودکان خود کسب نمودند (فردریکس 98به نقل از ملک پور 1376).
بارنت و بویس (1995) تاثیر کودک عقب مانده ذهنی با سندروم دان را در فعالیت روزانه مادران بررسی کردند.نتایج نشان داد که مادران باکودکان سندرم دان در فعالیتهای اجتماعی کمتر شرکت می کنند.
فردریچ و کوهن 99(1985) از تحقیق خود نتیجه گرفتند که مادران با کودک عقب مانده ذهنی که کودک آنها در سنین مدرسه و دارای هسته کنترل درونی بودند مسائل و مشکلات روانی کمتری را گزارش کردند.
مارشال100 (1973) در رابطه با تعامل بین مادران با فرزند عقب مانده ذهنی و عادی خود تحقیقی انجام داد.نتیجه نشان داد که تفاوتی در ارتباط کلامی بین مادر و فرزند عقب مانده ذهنی و نیز اثر منفی این واکنش در رشد کودک عقب مانده انجام گرفت مشخص شد که مادران با کودک فلج مغزی در تهیه اسباب بازیها را برای رشد شناختی کودکان مورد نیاز است شکست می خورند (شر101 به نقل از ملک پور 1376).
پریچل عنوان کرد گروهی از مادران نوزادان آسیب دیده مغزی که به آنها وضع کودک را نگفته بودند ماهها در اثر نگرانی ، سرزنش خود و اضطراب دچار آشفتگی بودند.هنگامی که مادران می پذیرفتند مشکل در نتیجه خطای آنهاست کل رابطه مادر و کودک دچار آشفتگی می شد.وقتی مادران با مسئله روبرو میشوند و از کسب کمک معلمین می گردند می توانند داوریهای بسیار دقیق در خصوص سطح رشد کودکان خود داشته باشند و در صورت پیدا کردن فرصت معمولاً می توانند توجه خود را بر مقایسه هایی که بین کودک عقب مانده و خواهران و برادارانش و یا دیگر کودکان همسن کودک عقب مانده ذهنی کردند متمرکز کنند.شاید مادران بخاطر پیوند نزدیک خود با کودک عقب مانده و دیگر کودکان از پدر دقیق تر باشند (پرچل 102به نقل از داورمنش 78).
از آنجا که درسالهای اخیر گرایش به نگهداری کودک عقب مانده ذهنی در خانه زیاد شده است پذیرش خانواده از کودک عقب مانده ذهنی به پاسخ والدین به خصوص مادر وابسته است.اگر مادر بطور عاقلانه برخوردکند و مایل باشد تا با کودک عقب مانده ذهنی تعامل داشته باشد کل خانواده به واکنش او عکس العمل نشان خواهند داد به عبارت دیگر اگر مادر خانواده کودک عقب مانده را زودتر بپذیرد دیگر اعضای خانواده نیز او را خواهند پذیرفت و اگر مادر برخورد با کودک عقب مانده ذهنی دلسرد باشد دیگر اعضای خانواده نیز ناامید شده و پاسخ منفی به کودک میدهند.در مطالعه ای که از 50 خانواده با کودک عقب مانده ذهنی بعمل آمده والدین که نتوانسته بودند نقش والدین خود را به درستی انجام دهند کودکان آنها از نظر پیشرفت تحصیلها یا شکست مواجه
می شوند (اسمیت103و دیگران 1995).
در مطالعه دیگری که بر روی واکنش مادران هنگام تولد نارس فرزندانشان انجام گرفت مشخص شد که مادران واکنش های احساسی شدیدی در نتیجه یک تولد نارس نشان می دهند این احساسات به شکل ترس از مواجهه با مرگ یا عدم توانایی فرزند به علاوه احساسات عدم کفایت و تکمیل بودن فیزیکی و درک شخصی ناقص بروز می کند (برانس نمان 2006).
مطالعه دیگری انجام شد در زمینه بهبود روانی مادران جوانان با سندرم ضعیف x زمینه تحقیق بر بهبود والدین متمرکز شده است آنهم به مقدار زیادی براوتیسم و افسردگی و سندرم بنابراین سندرم ضعیف x شبیه به مطرح کردن مبارزه طلبیدن های متفاوت برای والدین درمقایسه با شرایط وخیم دیگر است به هر حال متغیرهای قابل ملاحظه ای در میان جوانان در سندرم ضعیف x وجود دارد.به طور مثال 25 تا 33% از مبتلا شدگان شرایط را برای تشخیص بیماری اوتیسم دارا هستند.این احتمال وجود دارد والدین جوانان با سندرم ضعیف x با درجات مختلف و موضوعات استرس وابسته به حال فرزندان که ناشی از تشخیص بیماری اوتیسم باشد مواجه هستند.بنابراین مادران با پسران سندرم x با توجه به وضعیت اوتیسم پسران نگرانی ها و فشارهای بیشتری درباره پسران مبتلا و بیماریشان و آینده آنها داشتند (لویس104 و همکاران 2006).
تحقیق دیگری که توسط بریان مکلن105 و همکاران (2006) انجام گرفت بدین صورت بود که پنج فرم سوال در اختیار 36 مادر که کودکانی 5 تا 8 ساله و با عقب ماندگی ذهنی داشتند گذاشته شد.هدف از این طرح سوالات بررسی متغیرهای مربوط به مشکلات رفتاری و عاطفی،سطح مراقبت مورد نیاز ،میزان حمایت خانواده و ادراکات مثبت و منفی این مادران بود.ارتباط میان این متغیرها با استفاده از یک مدل has tings and taunt در سال 2002 ابداع شده بود مورد بررسی قرار گرفت.بچه هایی که مشکلات رفتاری و احساس آنها در محدوده غیر تکنیکی قرار داشت نیاز به مراقبت کمی داشتند.حمایت اجتماعی از این مادران نیز در سطح مطلوب و موثری بود که موجب تشویق افراد خانواده کودک برای استفاده از این کمکها و همچنین افزایش روحیه و همبستگی افراد خانواده می شد.در نهایت اکثر پاسخ دهندگان با این عبارت که فرزندان آنها منبع شادی و رضایتمندی (78%) منبع افزایش روحیه و همبستگی خانواده (75%) و بالاخره موجب رشد شخصیت و بلوغ اعضای خانواده می باشد (58%) موافق یا کاملاً موافق بودند.
مطالعه دیگری انجام شد که هدف از این مطالعه ارزیابی اضطراب ، افسردگی ، کوری کلمه و هر نشانه های عمومی بیماری روانی در مادرانی که کودکان اوتیسم دارند و مقایسه آنها با مادرانی که کودکان عقب مانده ذهنی دارند.در این تحقیق و بررسی 400 نفر از مادران کودکان اوتیسم و 38 نفر مادران کودکان عقب مانده ذهنی شرکت کردند.پس یک گفتگوی بالینی آزمایشات روان سنجی بر روی مشکلاتی مانند افسردگی ، اضطراب و کوری کلمه انجام شد و فهرست کنترل علائم درد و ناراحتی بر اساس پرسشنامهSCL 90 جهت عدم مشکلات روان شناختی عمومی تهیه شد. میزان عدم افسردگی در مادران کودکان اوتیسم 5/27% بود در حالیکه این مقدار در کودکان عقب مانده ذهنی 3/55% بود و تفاوتی میان اضطراب و کوری کلمه بین این دو گروه وجود نداشت درتمامی مقیاسهای جنبی SCL 90 آسیب شناسی روانی در مادران کودکان اوتیسم شایع تر از مادران کودکان عقب مانده ذهنی بود.مادران کودکان اوتیسم درد و ناراحتی روان شناختی بیشتری از مادران کودکان عقب مانده ذهنی تجربه کردند (راسیم سومر106 2002).
بررسی نیمرخ مادران کودکان کم توان ذهنی نیز نشان می دهد که بین آنها مادران کودکان عادی در سه عامل افسردگی ، روان پریشی و شکایت جسمانی تفاوت معناداری وجود دارد.یافته های پژوهشی نشان میدهد که از بین تمام کودکان استثنایی والدین گروهی از آنان که دچار اختلالهای تغذیه ای و خوردن نیز می باشد از فشار روانی و اضطراب بیشتری رنج می بردند (گوردون 1071996).
تحقیقات انجام شده در خصوص پدران با کودک ناتوان هوشی :
در این زمینه تحقیقات بسیار اندک است و بیشتر تحقیقات به مقایسه بین پدران و مادران پرداخته اند اما پدران مشکلات کمتری را نسبت به مادران موکلیه صاحب فرزند عقب مانده ذهنی
می شوند را تحمل می کنند.در تحقیق فری و فیول 108(1989) دریافتند که پدران بخاطر چنین فرزندشان که عقب ماندگی ذهنی دارند بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند.
در خصوص رابطه پدر با فرزند معلول یا کم توان اطلاعات به طور عمده از نوع مشاهده ای است برخی یافته هاشان نشان می دهد که رابطه پدر با فرزند کم توان دارای ویژگیهای کم و بیش شبیه با رابطه پدر با فرزند عادی است.واکنشی که پدر در مقابل تولد فرزند کم توان یا معلول نشان می دهد بسیار بر سازگاری اعضای خانواده و حتی مادر اثر می گذارد.چون پدر در مقابل بیان احساسات مقاوم تر از دیگر اعضا است احتمال بیشتری وجود دارد که احساسات خود را درونی کند و برای کنارآمدن با مشکل از سازو کارهایی همچون گوشه گیری ،والایش و توجیه عقلی استفاده کند.پدران کودک عقب مانده ذهنی نوعاً بیش از مادران برای ظرفیت رشد اجتماعی و موفقیت تحصیل فرزندشان به ویژه برای پسران نگران هستند (هاردمن109 و همکاران 2002).
عواملی که بر تعامل پدر- فرزند ناتوان اثر می گذارد کم و بیش همان عواملی هستند که بر رابطه مادر- فرزند ناتوان اثر می گذارد.یکی از این عوامل جنسیت کودک است.اگر کودک پسر باشد و پدر برای تربیت پسری ایده آل آرزوهایی داشته و نقشه های کشیده باشد سازگاری بسیار دشوار خواهد بود.با داشتن پسر عقب مانده ذهنی یا معلول ضربه سنگینی را متحمل خواهد شد در این حالت پدر ممکن است عقب نشینی و گوشه گیری کند که می تواند به نوبه خود بار مسئولیت را بر شانه مادر سنگین تر کرده و فشار روانی بیشتری را بر مادر متحمل کند (علیزاده 1381).
تحقیقات انجام گرفته در ارتباط با مقایسه بین پدر و مادر دارای فرزند ناتوان هوشی:
بیشتر تحقیقات مربوط به والدین کودکان عقب مانده ذهنی و دیگر ناتوانیها بر نیازها ، ادراکها و رفتارهای مادران متمرکز شده است (بریستول و لامب 110به نقل از کرنیک 1985).
اگر چه توجه بیشتر به مادران کودکان عقب مانده ذهنی در تحقیقات مهم است ولی نمی تواند ارتباط پیچیده موجود در خانواده ها و ابعاد سازگاری را بیان کند.
سیمنسون 111و همکاران (1988) در تحقیقات مربوط به توصیف رفتار والدین با کودکان عقب مانده ذهنی سه بعد را عنوان می کند : الف. مدل ساختاری که بر ترکیب خانواده ، تعامل بین اعضای خانواده و سیستم های معاشرت خانواده تاکید دارد.ب. مدل رشدی که خانواده را به عنوان یک واحد در حال رشد می داند که درطی زمان از طریق مراحلی طی می شود.ج. مدل عملکردی که به نیازها ، تکالیف و عملکرهای تجربه شده بوسیله خانواده درطی مراحل سازگاری تجربه می کنند و با حوادث درونی و بیرونی خانواده حائز اهمیت اند و بعضی محققان مانند کرنیک 112و فردریک و گرینبرگ113(1983) کوشش کرده اند تا آنها را در یک رویکرد یکپارچه ترکیب کنند.
در ارتباط با موقعیت پدر در این ارتباط پیچیده بر خلاف نقش مهمی که پدران در خانواده دارند تحقیقات کمی انجام گرفته است (لامب 1981) تحقیقاتی که در زمینه والدین کودکان عقب مانده ذهنی انجام گرفته به دو زمینه متمرکز شده است.یک توجه به اثرات کودک عقب مانده ذهنی بر پدران ،که توسط مادران گزارش شده است.یافته های موجود نشان می دهد که اگر چه پدران بخاطر وجود کودک عقب مانده ذهنی تحت تاثیر قرارمی گیرند (کامینگر 1141976) ولی تجربه پدران با آنچه که بوسیله مادران تجربه می شود متفاوت است (بریستول و دیگران 1986) نتایجی که در مطالعات متعدد بدست آمده است نشان میدهد که مادران استرس بیشتری را نسبت به پدران گزارش می کنند (بیکمان 1151991).
همچنین مادران نشانه های افسردگی و اختلال خانوادگی بیشتری که نسبت به پدران (بریستول و گالاکر 1161988) و مشکلات بیشتری را که مربوط به وجود کودک عقب مانده ذهنی در خانواده است تجربه میکنند (مک لیندن و وان تایلر 1171981 به نقل از کراس118).
تحقیقات همچنین به میزان درگیر شدن پدران با کودکان عقب مانده ذهنی خود و فراهم کردن امکانات برای آنها مطالبی را عنوان کرده که در این زمینه یافته های مبهم است.
اگر چه برخی از محققان دریافتند که پدران مقدار زمان زیادی را با کودک عقب مانده ذهنی خود صرف میکنند.مثلاً لیندر (1984) و اسمیت 119(1986) عنوان کردند که مادران زمان بیشتری را با کودکان عقب مانده ذهنی خود در مقایسه با پدران با کودک عقب مانده ذهنی خود صرف می کنند.
نوجنت120 و همکاران (1988) عنوان میکند رفتار پدری نیز همچون رفتارهای مادری در بردارنده رفتارهای مربوط به دوره بارداری ، تهیه غذا و حمایت از فرزندان است.به طور کلی مطالعه های پدید آمده و انسان شناسی نشان می دهد که پدران هم دارای رفتارهای مراقبت از فرزند هستند ولی این رفتارها بیشتر از آن که متاثر از عوامل زیستی باشد تحت تاثیر عوامل فرهنگی – اجتماعی هستند (علیزاده 1381) ، مک کوناشی 121(1989) مطرح می کند که پدران مسئولیت کمتری در ارتباط با کودک ناتوان و عقب مانده ذهنی به فرزندان سالم و طبیعی خود می پذیرند (به نقل از ویتمان 1221990).
برودی و ابوت 123(1983) عنوان کرده اند که مادران با کودک دارای عقب ماندگی ذهنی از نوع سندرم دان ذکر کردند که معلم نقش بیشتری نسبت به پدر ایفا میکند در حالیکه مک کوناشی (1989) ذکر می کند که در نمونه از پدران و مادران در کیفیت تعامل با کودکان عقب مانده ذهنی خود مشابه هستند (به نقل از گلیدن 1241993).
اگر چه پدران در بعضی از جنبه های برنامه های آموزشی فرزندشان بیشتر تلاش میکنند (مارکویتس1251984) وقتی تمایل بیشتری دارند تا با کودک عقب مانده ذهنی خود کار کنند (گالاکر1261984) اما مادران احتمالاً تلاش بیشتری برای کودک عقب مانده ذهنی خود انجام می دهند (واک به نقل از بیلی 127و همکاران 1992).
نتایج بعضی از تحقیقات مشخص می کند که پدران در مقایسه با مادران در ارتباط با رشد عوامل عاطفی فرزندشان که دچار عقب ماندگی ذهنی هستند در معرض خطر بیشتری می باشند (بویژه نسبت به پسران) در حالیکه مادران سطح بیشتری از افسردگی را در ارتباط با سازگاری شخصی خود تجربه می کنند (اسمیت 1281995) همچنین تفاوتهایی در ارتباط با استرس در پدران و مادران با کودک عقب مانده ذهنی پیدا شده است.
فری و فیول 129(1989) در پژوهش خود دریافتند که عوامل سازگاری شناختی (مثل مهارتهای حل مسئله) با سازگاری پدران ارتباط بیشتری دارد تا مادران.علاوه بر این محققان دریافتند که حمایت اجتماعی بیشتر برای سازگاری مادران مفید تر است در حالیکه پدران احساس بحران بیشتری در زمینه شبکه های حمایت اجتماعی درخصوص سازگاری خود می کنند.بنابراین تفاوتهایی در مهارتهایی بین مادران و پدران وجود دارد که وابسته به سازگاری والدین است.
برازلتون130 به نقل از نانسی (1979) عنوان میکند که تقریباً همه کودکان برای والدین ایجاد استرس میکنند و کودکان با عقب ماندگی ذهنی نیز استثنا نیستند.
اخیراً بعضی مولفان عنوان کردند که کودک با عقب ماندگی ذهنی کمکهای مثبتی به والدین می کنند تاربال و بیر 131(1986) با این وجود کودک با عقب ماندگی ذهنی نیاز به مراقبتهای روزانه دارد و در اغلب موارد مسائل و مشکلات رفتاری ایجاد میکند که مشکلات والدین را تشدید می کند.
تاثیر داشتن یک فرزند عقب مانده ذهنی ممکن است بطور متفاوتی بوسیله مادران و پدران تجربه شود.مک کوناشی (1986) ذکر کرد که مادران ممکن است در خطر بیشتری برای دچار شدن به اختلالات روانی نسبت به پدران باشند.گرچه یافته های ممکن است به مصاحبه روان پزشکی استاندارد شده نیست.با استفاده از یک پرسشنامه ای که به ویژه برای ارزیابی منابع خانوادگی و عناصر استرس و سازگاری طرح شده بود.هولورید132 و مک آرتور (1976) دریافتند که مادران کودکان با عقب ماندگی ذهنی و اختلالات رفتاری ، مشکلات بیشتری را نسبت به پدران گزارش می کنند.مک کوناشی (1986) پیشنهاد کرد که سطوح استرس تحربه شده ممکن است به ادراک والدین ، تنش ها و استراتژی سازگاری تا به سن والدین و کودک بستگی داشته باشد (به نقل از گالیمور و دیگران 1996).
تعداد کمی از محققان وجود استرس را در پدران با کودک عقب مانده ذهنی را بررسی
می کردند(بکمان 1331991، اسکات 134و دیگران 1990) در تحقیق خود عنوان کردند که چنین فرزندانی نمی تواند به عنوان یک منبع تغییر در استرس باشد.کودکان عقب مانده ذهنی در تحقیق اسکات و دیگران در سنین پیش دبستانی و دارای فلج مغزی ، تاخیر در رشد و سندرم دان بودند.
ممکن است که تفاوت بین نتایج (اسکات و دیگران 1990) یا تحقیقات قبلی به خاطر شباهت در نقشهای مراقبتی و مسئولیت برای کودکان کم سن و سال با عقب ماندگی ذهنی و کودکان عادی ندارند (گالاکر به نقل از گالیمور ودیگران 1996).
کراس 135(1993) در ارتباط با استرس در بین پدران و مادران با کودک عقب مانده ذهنی شباهت و تفاوتها بین والدین تحقیقی انجام داد نتایج نشان داد که پدران استرس بیشتری را در رابطه با مزاج کودک خود و چگونگی رابطه بین خود و کودک را گزارش کردند.همچنین پدران به تاثیری که کودک عقب مانده ذهنی بر محیط خانوادگی می گذارد حساس تر بودند در حالیکه مادران بیشتر تحت تاثیر شبکه های حمایتی که از آنها حمایت میکنند قرار گرفتند.
در رابطه با سازگاری خانواده با یک کودک عقب مانده ذهنی تحقیقی پیرامون نیازهایی که توسط پدران و مادران بیان می شود انجام شد تحلیل عملی نتایج نشان داد که نیازهایی را که مادران بیان کردند با نیازهایی که توسط پدران بیان شد تفاوت معناداری داشت و مادران نیازهای بیشتری را نسبت به پدران در ارتباط با کودک عقب مانده ذهنی احساس کردند (کوگان و نانسی 1361973) در خانواده های سنتی جنسیت کودک عقب مانده ذهنی در میزان استرس و مشکلات روانی در مادر تاثیر دارد.
در تحقیقی که در این زمینه انجام شد پدران کودک عقب مانده ذهنی را بخاطر هزینه هایی که برای درمان و آموزش لازم است و همچنین وقتی جنس فرزند پسر باشد استرس بیشتری در پدران ایجاد میکند در حالیکه چون مادران بیشتر در خانه هستند و بیشتر باید با کودک روبرو شوند و از او نگهداری کنند رنج و زحمت بیشتری را متحمل می شوند (کاترین 1371976).
لوجکاسک و همکاران (1986) پس از مطالعه والدین کودکان پیش دبستانی مبتلا به عقب ماندگی ذهنی به این نتیجه رسیدند که پدران درماندگی کمتر و عزت نفس بالاتر و کنترل داخلی بیشتری را نسبت به مادران وهمچنین حمایت رسمی و غیر رسمی بیشتری را تجربه می کردند (یکمن 1991).
در مطالعه فردریک و همکاران (1984) در آن از آزمون QRS برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده بود مشخص شد که مادران فشار روانی بیشتری را تجربه می کنند و در پژوهشی روسی و همکاران (1992) بر روی 54 مادر و 54 پدر کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی ،آسیب مغزی با استفاده از آزمون PSI138 با هدف بررسی ادارک پدران و مادران از فشارهای روانی خانواده ، حمایت اجتماعی و نیازهای مراقبتی انجام داد نتایج زیر بدست آمدند:
1- مادران فشار روانی بیشتری را نسبت به پدران تجربه می کردند که این یافته ها مطابق با سایر یافته ها بود.
2- والدین کودکان ناتوان و کودکان عادی احساس دلبستگی یکسانی به کودکانشان داشته و بطور یکسان کودکانشان را مورد پذیرش قرار می دادند و به طور یکسان به وسیله کودکانشان تقویت می شدند.
3- پدران حمایت کمتری نسبت به مادران احساس نمی کردند.
4- مادران که تنها با کودکشان زندگی می کردند فشار روانی بیشتری نسبت به مادرانی که با همسرشان زندگی می کردند تجربه می کردند.
5- مادران احساس مسئولیت بیشتری در برابر مراقبت از کودکان ناتوان خود احساس
می کردند.تفاوتهای موجود در نقش هایی که وابسته به جنس است باعث ایجاد تفاوتهایی در فشار روانی حاصل از مراقبت از کودک ناتوان عقب مانده می شود که دراین حال مادران این کودکان رنج بیشتری را از مادران دیگر وقتی پدران متحمل می شوند ( کازاک ، کریستاکیس ،1994).
در یک مطالعه در مورد تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده گامز 139(1972) دریافت که بسیاری از والدین قادر به غلبه نمودن بر احساسات اولیه خود که شامل خشم ، ناامیدی و ناکامی می شد بتواند و بطور کلی این تضاد دیرپا در خانواده های مرفه در مقایسه با خانواده های غیر مرفه بیشتر بوده و همچنین تحقیق (البرز ، بشاش 1375) نشان میدهد که والدین اینگونه کودکان اعتقاد داشتند که عمده ترین تاثیر که کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده گذاشته است احساسات خجالت است که این میزان احساس خجالت بستگی به شدت عقب ماندگی ذهنی فرزند نیز داشت.
در تحقیقات دیگری که درخصوص والدین با کودک عقب مانده ذهنی انجام گرفت نتایج نشان داد که اینگونه والدین در معرض تنیدگی (کازاک 1401986) و افسردگی بیشتر (کاکس ، راتر ، نیومن و بارتاک 1411975) در امر سازگاری با مشکلات بیشتری مواجه بوده (مک کوبین 142و همکاران 1982) ، انسجام خانوادگی کمتر (دارلینگ 1431979) ، مشکلات اقتصادی بیشتر (رات 1441989) و در فعالیت اجتماعی کمتر شرکت می کنند گرچه محققان درمورد ارتباط این متغیرها نظریات متفاوتی دارند اما در این موضوع که این والدین و کودکان آنها در زندگی خانوادگی دچار مشکلاتی هستند توافق همگانی وجود دارد.نکته قابل توجه این که به رغم این پیامدهای شناخته شده کوششهای ناچیزی در جهت کاهش کنش های حاصل از آنها صورت گرفته است (سامانی و ابراهیمی 1375).
فیلیپ و فلوئید 145(1991) از تحقیق خود نتیجه گرفته که این والدین بیشتر از والدین با کودک عادی تجربه استرس افراطی ، روابط اجتماعی محدودتر و افسردگی بیشتر را تجربه می کنند.
ترغیبی(1375) در مورد مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی کودکان عقب مانده ذهنی تحقیقی انجام داد.نتایج نشان داد که 13 درصد والدین از داشتن کودک عقب مانده ذهنی احساس خجالت ، 32 درصد والدین بخاطر کودک عقب مانده ذهنی احساس ترحم ، 41 درصد والدین از داشتن کودک عقب مانده ذهنی احساس نگرانی می کنند.
از سوی دیگر افسردگی مادران استثنایی بیشتر از سایرین بالاخص پدران است و باعث ناکارآمد شدن تعامل های مادر با کودک و کاهش رشد کلامی می گردد (پیترسون و البرز 1462001).
در زمینه فقدان تایید اهمیت نوع معلولیت پیسولا 147(2002) نشان داد که والدین کودکان درخود مانده بیشترین مقدار فشار روانی را تجربه می نمایند و البته فقدان آگاهی والدین در مورد چگونگی تحول این کودکان و محدودیت های آنان مهم ترین عامل پیش بینی مقدار فشار روانی است.
تحقیقات انجام شده در مورد تاثیر کودک ناتوان هوشی بر زندگی زناشویی والدین :
تحقیقات انجام شده در مورد تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر زندگی زناشویی والدین این مشکلات معمولاً به علت اضطراب و تشویش پدر و مادر بروز می کند.هریک از والدین یکدیگر را برای وضعیت کودک مقصر می شمارند و این عمل احتمالاً آگاهانه یا ناآگاهانه صورت میگیرد.طبق تحقیقاتی که در مورد والدین با کودک عقب مانده ذهنی انجام گرفت 46% از پدران و مادران عنوان کردند که وجود کودک عقب مانده بر روی زندگی زناشویی آنان اثر گذاشته و معمولاً در نزاع های زناشویی پای کودک عقب مانده ذهنی به میان کشیده می شود (داورمنش، 1378).
بلاک 148(1976) از تحقیق خود نتیجه گرفت از آن جا که کودک عقب مانده ذهنی در سنین خردسالی احتیاج به توجه و مراقبت بیشتری دارد و این مادر است که چنین مراقبتی را انجام می دهد ولی همین امر موجب می گردد که پدر خانواده احساس کند همسرش دیگر توجهی به او ندارد و این امر سبب یک احساس انزجار و دشمنی نسبت به همسر و کودک عقب مانده ذهنی می گردد.
فری و گرینبرگ 149(1989) در رابطه با تاثیر کودک عقب مانده ذهنی در زندگی زناشویی تحقیق انجام دادند ، نتیجه نشان می دهد که ناسازگاری خانواده در اثر داشتن کودک عقب مانده نیست بلکه علامتی از مشکلات زناشویی در بین والدین است.همچنین ویتمان 150(1990) از تحقیق خود نتیجه گرفت که خانواده های با کودک عقب مانده ذهنی مشکلات زناشویی بیشتری را نسبت به والدین عادی ندارند.
سازگاری زناشویی و رضایت زناشویی نیز تحت تاثیر معلولیت کودک قرار دارد اما با توجه به سایر متغیرهای والدین ممکن است در جهت مثبت یا منفی باشد خواهران و برادران یک کودک معلول نیز در احساس و تجربه فشار روانی و نیز فقدان توانایی لذت از زندگی با والدین خود سهیم هستند (آدل هیسکی، 1512000).
تحقیقات انجام شده در رابطه با سازگاری والدین با کودک ناتوان هوشی :
شدت و نوع عقب ماندگی ذهنی کودک در بوجود آمدن مشکل روحی و مختل کردن و سازگاری خانواده تاثیر دارد.در تحقیقی که در زمینه مشکلات روحی والدین با کودک اونیسم و سندرم دان انجام گرفت مشخص شد که والدین با کودک سندرم دان نسبت به والدین با کودک اونیسم کمتر افسرده اند و اختلالات اضطرابی کمتر و سازگاری بیشتری را نشان می دهند (روسی 152و دیگران، 1992).
در تحقیق دیگری (فاربر و کریل 153به نقل از الزر 1541997) خانواده هایی که کودک عقب مانده ذهنی را در خانه نگهداری می کردند را با خانواده هایی که کودک عقب مانده ذهنی خود را به موسسات مخصوص نگهداری اینگونه کودکان سپرده بودند مقایسه کردند نتیجه نشان داد که
خانواده هایی که کودک عقب مانده ذهنی را در خانه نگهداری می کردند زودتر به سازگاری
می رسیدند.
همچنین (مک نب و بلک من 155، 1998) در تحقیقی عنوان کردند که تولد کودک کم توان ذهنی بیشترین تاثیر را بر خانواده دارد می تواند واکنشهای متعددی را همچون ضربه روحی ، اضطراب ، ناامیدی ، خشم ، افسردگی ، احساس گناه و سردرگمی به دنبال داشته باشد.به تدریج و با گذشت زمان والدین همشیران کودک کم توان ذهنی به برخی مهارتهای کنار آمدن دست می یابند که
می تواند به حفظ سلامت روانی و نیازهای مراقبت از کودک معلول ذهنی کمک کند (علیزاده، 1381).
در تحقیق دیگری بکمان 156(1988) عنوان کرد خانواده هایی که از حمایت اجتماعی در سطح بالاتری برخوردار هستند سطح پایین تری از استرس را نشان داده و زودتر سازگار می شوند.
به منظور بررسی احتمالی بین وجود یک کودک عقب مانده ذهنی در خانواده ، استرس و درماندگی 55 خانواده با کودک عقب مانده ذهنی با همان تعداد از خانواده های با کودک عادی مقایسه شدند.نتایج اندازه گیریهای نشان دادند والدین با کودک عقب مانده ذهنی در حل زمان ، با فرزند عقب مانده ذهنی خود سازگار می شوند گرچه مشخص شد که خانواده های چنین کودکانی استرس بالاتری دارند ولی تفاوت اینگونه خانواده ها با خانواده های عادی خیلی زیاد نیست (دایسون 1571986،ریچاردسون 1984) درباره رفتار و عملکرد خانوادگی والدین با کودک عقب مانده ذهنی تحقیقی را انجام داده و یافته ها نشان داد که بیشتر از یک سوم والدین مورد تحقییق عملکرد خوب داشته و رفتارشان مشابه افراد عادی جامعه بود.کمتر از یک سوم از والدین مورد تحقیق عملکردی ضعیف داشته و عده ای نیز رفتارشان مبهم بود.
هم چنین (بلاچر158 و همکاران 1991) دریافتند که خود ارزیابی مثبت در مهارتهای سازگاری ارتباط معنی داری با استرس پایین والدین وارد و والدینی که خود ارزیابی مثبتی داشتند بهتر سازگاری شده و اختلال روانی در آنها کمتر بود.
تحقیات انجام شده در خصوص جنسیت کودکان ناتوان هوشی و تاثیر آن بر والدین
یکی از عوامل تاثیر گذار بر واکنش والدین ، جنسیت کودک است سینگر159 معتقد است که والدین کودکان ناتوان پسر فشار روانی بالاتری را نسبت به والدین دختران ، تجربه می کنند .
(سالسیبوری ،1987) فری گرینبوگ و فولی (1989)، پژوهش بر روی 48 پدر و 48 مادر کودک مبتلا به عقب مانده ذهنی ، آسیاب مغزی ، معلولیت های حسی ، تریزومی 19 و سندرم ویلیام ، به این نتیجه رسیدند که والدین پسران فشار روانی بیشتری را تجربه می کردند . سطح پایین مهارت های ارتباطی کودک نیز با فشار روانی والدین همراه بود . در آزمایش آنان جنسیت کودک برای پدران و مهارتهای ارتباطی نیز برای مادران اهمیت داشت .
هیستون160 معتقد است علت اینکه پدران مشکلات سازگاری بیشتری با پسران خود دارند ، به دلیل انتظاراتی است که برای پسرانشان دارند (فوی و همکاران ، 1989) برخی از نشانه ها وجود دارند مبنی بر اینکه در صورتی که کودک عقب مانده پسر باشد، پدران دخالت افراطی و یا کناره گیری کامل نشان می دهند، در حالی که جنسیت تاثیر کلی بر رابطه مادر و کودک دارد از سوی دیگر، مشخص شده است که جنسیت کودک بر روابط زناشویی نیز تاثیر می گذارد، کودک عقب مانده پسر تاثیر معنی داری بر روابط زناشویی داشته است (بانی، 1380 ) اثرات جنسیت فرزند ناتوان بر تعامل والدین در خانواده های طبقه متوسط ناچیز یا هیچ است. اما در خانواده هایی که به سطوح پایین جامعه تعلق دارند، وجود پسر ناتوان ، اثرات مخرب تری نسبت به دختر در تعامل والدین دارد که شاید دلیل تفاوت آن باشد که در خانواده های فقیر و سطح پایین ، هنوز از فرزند پسر انتظار بیشتری می رود . تا در کمک به والدین و درامد خانواده نقش به عهده بگیرد . در حقیقت اثرات افتراقی دختر یا پسر بودن در طبقات پایین جامعه ، بیشتر زمینه اقتصادی دارد . اما در تحقیق لیسبوری (1987)، بررسی کودکان 12 تا 60ماهه ناتوان، تفاوت معنی داری در میزان فشار روانی مربوط به جنسیت کودک مشاهده نشد.
تحقیقات انجام شده در خصوص سن کودکان ناتوان هوشی و تاثیر آن بر روی والدین
گرچه والدین کودکان مبتلا به ناتوانی، ممکن است احساسات مشابهی را تجربه کنند . اما به نظر می رسد که سن کودک تفاوتهای را در پاسخ های اولیه والدین به وجود می آورد( هانت و مارشال، 1994). مفهوم سازگاری با یک کودک کبتلا به ناتوانی ، به عنوان یک فرآیند مداوم در سرتاسر زندگی کودک معلول، وجود دارد و به عنوان یک فرآیند از اولین روز تشخیص شروع
می شود . ویلکز( 1981) عنوان می کند که افزایش فشار روانی در نقطه های گذر زندگی افزایش پیدا می کند که این اثر ناشی از یک اختلاف خاصی، بین انتظارات اولی و حوادث واقعی است (اسلوپر و ترنر ، 1993)، موقعیت ها یا دوره های گذر خاصی، در مراحل رشد و تحول کودک وجود دارد . این دوره ها شامل ، تشخیص، سن شروع مدرسه توسط کودک، سن نوجوانی و سن ترک مدرسه است ، برای نمونه. والدین یک کودک مبتلا به ناتوانی ها ورود کودک به مدرسه، بر خلاف والدین کودکان عادی به منزله بروز مشکلات جدید و وظایف جدید برای والدین است. ویلکر (1981). معتقد است که در این دوره اظطراب و فشار روانی این والدین افزایش می یابد ( مارشال و هانت ، 1994). هولروید و همکاران (1975) . به این نتیجه رسدند که والدین کودکان مسن تر ، میزان فشار روانی بالاتری را تجربه می کنند(باوروشی،1991) و همچنین فردریک و یلترنر و کواهن161 (1985) ، نیز عنوان کردند که افسردگی مادران کودکان ناتوان مسن تر، بیشتر از مادران کودکان کم سن تر است(کازاک، 1994). در تحقیق بکمن (1991)، که بر روی 54 پدر و 54 مادر کودک ناتوان انجام شد مشخص شد که سن کودک به طور معناداری با میزان فشار روانی همراه نبود، این یافته بر خلاف گزارش بریستول (1979)، بود که در آن افزایش بین کودکان با افزایش فشار روانی همراه بود. اسلوپر 162(1983)، گزارش داد که سن کودک ، هنگامی که به عنوان یک فاکتور محسوب می شود که کودک ، بالای 7 سال است(بکمن،1991).
فصل سوم
روش تحقیق
روش تحقیق:
با توجه به عنوان پژوهش یعنی مقایسه مشکلات روان شناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و عادی لازم است که دو گروه متشکل از دانش آموزان ناتوان هوشی و عادی انتخاب و والدین آنها از لحاظ ویژگیهای روان شناختی مورد مقایسه قرار گیرند.در این پژوهش از روش علّی- مقایسه ای یا پس رویدادی استفاده می شود .
هدف از این روش یافتن علل احتمالی یک الگوی رفتاری است بدین منظور آزمودنیهایی که دارای رفتار مورد مطالعه هستند با آزمودنیهایی که این رفتار در آنها مشاهده نمی شود مقایسه
می شوند.این روش را غالباً پژوهش پس رویدادی می نامند.
روش علی- مقایسه ای بیشتر اوقات به منظور آزمون فرضیه درباره روابط علت و معلول به جای تحقیق آزمایشی به کار می رود.در علوم رفتاری به این دلیل از این روش استفاده می شود که محقق بسیاری از روابطی که علاقمند به مطالعه آنهاست نمی تواند دستکاری و کنترل کند.علل احتمالی به دست آمده از این روش می تواند به عنوان راهنمایی برای تحقیقات آزمایشی بعدی که تقریباً ارائه نتایج آنها قطعی تر است مورد استفاده قرار گیرند (دلاور ،81).
جامعه آماری:
کلیه والدین دانش آموزان پایه دوم تا پنجم ابتدایی مدارس عادی و استثنایی شهر اراک است که در سال تحصیلی 86-85 مشغول به تحصیل بوده اند .
نمونه :
نمونه پژوهش حاضر مشتمل بر 200 نفر از والدین دانش آموزانی است که در مدارس استثنایی و عادی مشغول به تحصیل بودند.از این نمونه 200 نفری 100 نفر از والدینی بودند که فرزند ناتوان ذهنی داشته و فرزند آنها در مدارس مربوط به آموزش و پرورش استثنایی مشغول به تحصیل بودند.100 نفر دیگر را والدین دانش آموزان عادی تشکیل دادند.
شایان ذکر است که در این پژوهش هم پدران و هم مادران به عنوان آزمودنی شرکت کردند.
روش نمونه گیری:
از روش نمونه گیری تصادفی ساده برای انتخاب افراد نمونه استفاده شد.به این ترتیب که ابتدا لیست کلیه مدارس استثنایی شهر اراک از آموزش و پرورش استثنایی استان مرکزی گرفته شد و از این لیست فقط 3 مدرسه (2 مدرسه پسرانه و یک مدرسه دخترانه) واجد شرایط در کار پژوهش بودند انتخاب شدند.سپس با هماهنگی مدیران مدارس و مشاوران این مدارس لیستی از اسامی دانش آموزان پایه دوم تا پنجم تهیه شد و از بین آنها نمونه گیری شد.
برای انتخاب والدین با کودکان عادی 3 مدرسه که در مجاور مدارس استثنایی قرار داشتند انتخاب شده که شامل دو مدرسه پسرانه و یک مدرسه دخترانه بود.سپس فهرستی از اسامی دانش آموزان پایه دوم تا پنجم تهیه شد و از بین آنها نمونه گیری شد.
از آن جا که مدارسی که در یک منطقه یا ناحیه قرار دارند به طور معمول دارای دانش آموزانی هستند که والدین آنها از نظر طبقه اجتماعی و اقتصادی و میزان تحصیلات تقریباً تا حدود یکسان و برابر می باشند.بنابراین انتخاب والدین دانش آموزان عادی از مدارسی بود که در مجاور مراکز استثنایی واقع شده بودند.والدینی که در پایه اول دانش آموز داشتند به عنوان آزمودنی انتخاب نشدند.به این دلیل که در سال اول ابتدایی ممکن است بعضی از دانش آموزان به علل مختلف برچسب ناتوان ذهنی خورده باشند در حالیکه ناتوان ذهنی نباشند.
روش جمع آوری اطلاعات :
به منظور جمع آوری اطلاعات مورد نیاز پژوهش و به دلیل محدودیتی که اداره آموزش و پرورش استثنایی استان مرکزی برای تنها یک روز حضور در مدارس استثنایی ایجاد نمود و نیز به دلیل گرفتاری و مشکلات والدین و عدم امکان مراجعه مدعوین به مدارس در روز تعیین شده و مشکلات والدین برای مراجعه به مدرسه پاکتهای حاوی دستورالعمل پرسشنامه، مشخصات عمومی آزمون 90 Scl و برگه پاسخی برای والدین به طور جداگانه از طرف مشاوران مدارس که قبلاً توسط محقق توجیه شده بودند در اختیار دانش آموزان انتخاب شده قرار داده شد تا در منزل. والدین ایشان به سئوالات پرسشنامه پاسخ داده و روز بعد به مشاوره مدرسه تحویل نمایند.
ابزار پژوهش
جهت انجام پژوهش از پرسشنامهScL 90 استفاده شد.این آزمون شامل 90 سوال برای ارزشیابی علائم روانی است که به وسیله پاسخگر گزارش می شود و اولین بار برای نشان دادن جنبه های روان شناختی بیماران جسمی و روانی طرح ریزی گردیده است.فرم اولیه آزمون توسط دراگوتیس ،لیپمن و کووی 163معرفی شد و بر اساس تجربیات بالینی و تجزیه و تحلیل های روانسنجی از آن مورد تجدید نظر قرار گرفته و فرم نهایی آن تهیه گردید164.
پاسخ های ارائه شده به هریک از مواد آزمون در یک مقیاس 5 درجه ای از میزان ناراحتی که از "هیچ" تا "به شدت" مشخص می گردد.90 ماده این آزمون 9 بعد مختلف شکایات جسمانی،وسواس و اجبار،حساسیت در روابط متقابل ، افسردگی ، اضطراب،پرخاشگری ،ترس مرضی،افکار پارانوئید و روان پریش را در بر می گیرد.
این آزمون می تواند به وسیله یک پرستار،تکنسین و یا مصاحبه کننده بالینی اجرا گردد.
مدت زمان لازم برای اجرا حدود 12 الی 15 دقیقه بوده ولی افراد جدی ممکن است آن را در 30 دقیقه یا بیشتر تکمیل کنند.آزمون مذکور حالات فرد را از یک هفته قبل تا زمان حال مورد ارزشیابی قرار می دهد و این زمانی است که فرد برای جواب دادن به آن زمان رجوع می کند.بدیهی است در مورد بیماران حاد روانی ،افراد دچار ضایعات عضوی مغز و و عقب مانده های ذهنی این آزمون معتبر نخواهد بود. (فلاحی خشت ، 1382).
ابعاد این آزمون شامل:
1- بعد خصومت و پرخاشگری165: این بعد افکار و احساسها یا اعمال را منعکس می کند که نشان دهند وضعیت خلقی منفی ناشی از خشم است.سوالات این بعد انعکاسی از بروز سه نوع خشم
می باشد عبارتند از حالت تهاجمی و تحریک پذیری و خصومت.
2- بعد اضطراب 166: بعد اضطراب مجموعه ای از علائم و نشانه ها را نشان می دهد که از نظر بالینی،اضطراب آشکار را منعکس می کند.نشانه های عمومی مانند عصبی بودن ،تنش و لرزش، حملات ، ترس و احساس وحشت در این تعریف می گنجد (دراگواتیس و کلری،1671977).
3- بعد وسواسی- اضطراری 168: علائم که در این میان گنجانده شده اند انطباق زیادی به علائم بالینی وسواس دارند.شخص افکار و تحریکات و اعمالی دارد که خود فرد آنها را بناچار به گونه ای
غیر قابل مقاومت تجربه می کند.هم چنین رفتار ها و تجاربی را نشان می دهند.نوعی باریک بینی عمومی در فرد می باشد که در این مجموعه آورده شده اند.
4- حساسیت میان فردی: 169این بعد به احساس عدم کفایت و خود کم بینی بالاخص در مقایسه با دیگران تکیه می کند.دست کم گرفتن خود احساس عدم آرامش و ناراحتی بخصوص در جریان ارتباط با دیگران از تظاهرات خاص این بعد هستند.
5- شکایات جسمانی 170: ناراحتی هایی که ناشی از ادراک عملکرد ناسالم بدن است.این ادراک که بدن در کارکرد خود دچار اشکالاتی می باشد در سیستم خود مختار و اجزای تشکیل دهنده آن تظاهر
می شود و در نتیجه شکایاتی از کارکرد سیستم های قلبی- عروقی، معدی- روده ای و تنفس ابراز می شوند.سردردهای تکرار شوند،درد و ناراحتی در ماهیچه ها و هم چنین معادل هایی از اضطراب نیز از شکایات جسمانی هستند.در این معیار باید دقت خاص به امکان واقعی بودن این شکایات داشت.
6- بعد روان پریشی 171: در بعد روان پریشی در آزمون سعی شده است انواع تجربه انسانی منعکس گردد.به این منظور سوالات از نحوه زندگی کناره گیرانه ،منزوی و اسکیزوئید گرفته تا علائم اصلی اسکیزوفرنی مانند هذیان و انتقال تفکر را در بر میگیرند.این سوالات مربوط روان پریشی گذرا و تدریجی تا نشانه های شدید روان پریشی را پوشش می دهد.
7- بعد تصورات پارانوئیدی 172: ویژگیهای اصلی این بعد عبارتند از تفکر فرافکن ،خصومت،سوظن، خود بزرگ بینی، خود مرکزی ، ترس از دست دادن خود مختاری و وجود توهمات در این مجموعه سوالات آورده شده اند.
8- افسردگی 173: معیار افسردگی در 90 ScL طیف وسیعی از نشانه های بالینی افسردگی را می پوشاند.علائمی از خلق و خو ناراحت گونه ،نشانه هایی از کناره گیری از شوق به زندگی، کمبود انگیزش و از دست دادن انرژی زندگی می باشد در این بعد آورده شده اند.گذشته از اینها احساس درماندگی و تفکرات مربوط به خودکشی و بعضی همبسته های شناختی و بدنی افسردگی در این معیار گنجانده شده اند.
9- ترس مرضی : 174ترس مرضی پاسخی شدید از ترس در برابر فرد ،مکان ،موضوع و با شرایطی بخصوص است که ویژگی آن غیر منطقی بودن و عدم تناسب با محرک آن ترس است.این ترس بی منطق سبب اجتناب یا فرار از محرک می باشد (دراگوتیس و کلری،1977).
جدول شماره (1) معرفی محتوای آزمون SCL90
نام مقیاسها به زبان انگلیسی
علائم اختصاری
معادلهای فارسی مقیاسها
تعداد سوالهای مقیاسها
تغییر علامتها
somatization
som
شکایت جسمانی
12
ناراحتی ناشی از ادراک عملکرد ناسالم بدن- شکایت از سیستم عصبی خودکار، قلبی، عروقی،گوارشی و تنفس
سوالات : 27-12-4-1-40-42-48-49-52-56-59-58
Obsessive-compulsive
O-c
وسواس – اجبار
10
تمرکز بر افکار،تکانه ها و اعمالی که فرد آنهارا به گونه ای غیر قابل مقاومت تجربه نموده و ماهیتی بیگانه با خود دارد.
سوالات :65-55-51- 46-45 -38- 28- 10- 9- 3
Inter personality sensivity
int
حساسیت در روابط متقابل
9
عدم کفایت و حقارت در مقایسه با دیگران،دست کم گرفتن خود- احساس عدم آرامش و راحت نبودن
سوالات : 73-69-61-41-37-34-24-21-6
Depression
Dep
افسردگی
13
خلق خوی افسرده- بی علاقگی نسبت به لذات زندگی – نداشتن انگیزه- احساس ناامیدی- افکار خودکشی
سوالات : 79-71-54-32-31-30-29-26-22-20-15-14-5
Anxiety
Anx
اضطراب
10
عصبی بودن- احساس فشارو لرزش در اندام بدن،همچنین ترسهای ناگهانی- احساس وحشت- بیم و نگرانی
سوالات : 33-23-17-2-86-80-78-72-57-39
Hostility
hos
خصومت (پرخاشگری)
6
خلف منفی ناشی از خشم- تهاجم- تحریک پذیری و خصومت
سوالات : 81-74-67-63-24-11
Phobic
Phob
ترس مرضی
7
ترس شدید نسبت به یک فرد،مکان یا شی بخصوص و یا موقعیتی که ویژگی آن غیر منطقی و عدم تناسب با محرک ترس باشد.
سوالات : 82-75-70-50-47-25-13
Paranoid ideation
par
افکار پارانوئیدی
6
سوظن- خود بزرگ بینی- برون فکنی- پرخاشگری- خود محوری و ترس از دست دادن خود مختاری
سوالات : 83-76-68-43-18-8
Psychotism
psy
روان پریشی
10
حالت گوشه گیرانه و انزوا- هذیان و انتشار افکار
سوالات :90-88-87-85-84-77-62-35-16-7
Add question
Add
سوالات اضافی
7
سوالات فوق مربوط به افسردگی است.
سوالات :89-66-64-60-59-44-19
سوالات اضافی: هفت سوال در مجموعه کلی سوالات 90 ScL وجود دارند که زیر هیچیک از ابعاد نه گانه این آزمون آورده نشده اند.این علائم بر روی پاره ای از ابعاد تاثیر می گذارند درعین حال که خاص هیچیک از این ابعاد نیستند.استفاده از این سوالات اهمیتی بالینی دارند که استفاده از آنها را توجیه می کند.برای مثال اگر فردی در کنار نمرات بالا در بعد افسردگی دچار زودتر از گذشته بیدار شدن و اشتهای بد نیز می باشد معنی بالینی دیگری دارد تا این سوالات اضافی منفی پاسخ داده شوند.سوالات اضافی در جمع کلیScL 90 و در ترکیب ابعاد دیگر محاسبه می شوند ولی به تنهایی وبه عنوان یک بعد جداگانه جمع بسته نمی شوند (دراگوتیس و کلری ،1977).
اعتبار آزمون:
دراگوستین و همکاران (1976) این آزمون را در زمینه اعتبار همزمان همراه با آزمون MMPI175 و بر روی 119 آزمودنی بکار بردند.نتایج نشان داد که همگرایی بالایی بین دو آزمون وجود دارد.بیشترین همگرایی مربوط به افسردگی با ضریب 75/0 و کمترین مربوط به ترس مرضی یا ضریب 50/0 بود (بهادرخان،1372).
بوللوکی و هاروت176 همبستگی این آزمون را با آزمون MHQ مورد ارزیابی قرار دادند.نتایج نشان داد که همبستگی بین دو آزمون 92/0 است (به نقل از بهادرخان ،1372).
دراگوتیس ،ریکلز و روک 177در سال 1976 اختلاف بین نمرات ابعاد آزمونScL90 با نمرات حاصل از پرسشنامه چند وجهی شخصیت MMPI مورد مطالعه قرار دادند.در این مطالعه 219 آزمودنی از داوطلبین علائم روانی شرکت داشتند.نتایج مقایسه بین دو آزمون به شرح زیر است (میرزایی ،1359).
شکایات جسمانی 62/0، وسواس 54/0، حساسیت بین فردی 64/0، افسردگی 55/0، اضطراب 57/0، پرخاشگری 68/0، ترس مرضی 50/0، افکار پارانوئیدی 56/0.
پایایی آزمون :
سنجش پایایی ابعاد این آزمون با دو روش محاسبه پایایی درونی و پایایی به روش آزمون مجدد صورت گرفته است.برای محاسبه ثبات درونی آزمون که بر روی 219 نفر داوطلب در ایالات متحده در جهت سنجش ثبات و یکنواختی سوالات انجام گردید از ضریب آلفای کودر ریچاردسون 20 استفاده شده است.نتایج تمام ضرایب بدست آمده برای 9 بعد کاملاً رضایت بخش بوده است.جدول شماره 2 و 3 بیانگر این موضوع است.
جدول شماره2- نتایج پایایی آزمون با روش محاسبه ثبات درونی
افسردگی
شکایات جسمانی
پرخاشگری
حساسیت بین فردی
روان پریشی
وسواس
ترس مرضی
اضطراب
تصورات پارانوئیدی
84/0
83/0
85/0
71/0
64/0
81/0
51/0
60/0
51/0
جدول شماره 3- جدول نتایج آزمون با روش بازآزمایی
افسردگی
شکایات جسمانی
پرخاشگری
حساسیت بین فردی
روان پریشی
وسواس
ترس مرضی
اضطراب
تصورات پارانوئیدی
82/0
83/0
78/0
84/0
85/0
80/0
90/0
86/0
83/0
پینو و تیوهاس(1964) در مورد پایایی آزمون نتایج زیر را بدست آوردند.جدول شماره 4.
جدول شماره 4 : نتایج پایایی آزمون 90 ScL
افسردگی
شکایات جسمانی
پرخاشگری
اضطراب
وسواس اجباری
روان پریشی
حساسیت بین فردی
افکار پارانوئیدی
ترس مرضی
84/0
83/0
85/0
78/0
81/0
64/0
71/0
51/0
60/0
پایایی آزمون در ایران
برای پایایی آزمون در ایران میرزایی (1359) از 2241 نفر آزمودنی با استفاده از روش نمونه برداری خوشه ای استفاده کرد.برای بررسی هریک از مقیاسهای آزمون از ضریب آلفای کرونباخ جهت محاسبه پایایی استفاده شد.هم چنین از روش بازآزمایی نیز استفاده شد.جدول شماره 5.
جدول شماره 5 : نتایج روش پایایی درونی و بازآزمایی
ابعاد روشها
شکایات جسمانی
وسواس اجباری
حساسیت بین فردی
افسردگی
اضطراب
پرخاشگری
ترس مرضی
افکار پارانوئیدی
روان پریشی
پایایی درونی
86/0
86/0
86/0
90/0
85/0
84/0
82/0
82/0
77/0
بازآزمایی
88/0
85/0
83/0
82/0
78/0
78/0
78/0
90/0
84/0
اعتبار آزمون90 ScL در ایران
برای ارزیابی اعتبار همگرا و تشخیص ابعاد 90 ScL مقیاس های افسردگی و روان پریشی این فرم با مقیاس های افسردگی زونک178 و مقیاس اسکیزوفرنی نیوهستون179 مقایسه شدند، مقدار اعتبار برای این بعد 61/0 بود.همچنین نتایج 7 بعد دیگر آزمون ، اعتبار بیشتر از 80/0 را نشان می دهد (میرزایی،1359).
روشهای تحلیل آماری داده های پژوهش :
روش آماری استفاده در این پژوهش استفاده از آزمون آماری t مستقل و t وابسته است.از آنجا که آزمون- ScL 90 دارای 9 بعد است.برای بررسی وجود تفاوت یا عدم وجود تفاوت بین والدین با کودکان ناتوان هوشی و والدین با کودکان عادی و همچنین وجود تفاوت یا عدم تفاوت بین والدین کودکان ناتوان هوشی آزمون t مستقل و وابسته استفاده شده است.و در نهایت کلیه کارهای آماری توصیفی(شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات) و استنباطی (آزمون t مستقل و t وابسته ) با استفاده از رایانه و برنامه spss انجام گرفت.
فصل چهارم
تحلیل داده ها
مقدمه
تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده به منزله پل ارتباطی برای رسیدن به نتایج پژوهش است که معمولا در فصل چهارم گزارش می آید. در این فصل از گزارش پژوهشگر به توصیف حجم نمونه بر اساس اطلاعات بدست آمده پرداخته و با اجرای آزمون آماری مناسب در مورد معناداری رابطه ها و تفاوت ها و تعمیم نتایج بدست آمده به جامعه مورد نظر اقدام
می کند.
در این فصل از پژوهش حاضر نیز در دو سطح توصیفی و استنباطی به تجزیه و تحلیل
داده های بدست آمده پرداخته شده است در سطح توصیفی از شاخص های گرایش مرکزی
( میانگین ، نما و …) و شاخص های پراکندگی(واریانس، انحراف معیار ، خطای استاندارد میانگین و…) و نمودار ستونی استفاده شده است. ودر سطح استنباطی نیز با استفاده از آزمون مقایسه میانگین های مستقل و وابسته به تجزیه و تحلیل استنباطی پرداخته شده است. شایان ذکر است که فصل حاضر در دو بخش زیر ارائه شده است :
الف) تجزیه و تحلیل توصیفی
ب ) تجزیه و تحلیل استنباطی
بخش اول ) تجزیه و تحلیل توصیفی
الف ) توصیف ویژگی های نمونه مورد بررسی
1. توصیف جنسیت کودکان دو گروه عادی و ناتوان هوشی
جدول 1-4 : توزیع فراوانی جنسیت کودکان عادی
جنسیت
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
دختر
11
22.0
22.0
پسر
39
78.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 22 % دختر و 78 % پسر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
جدول 2-4 : توزیع فراوانی جنسیت کودکان ناتوان هوشی
جنسیت
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
دختر
11
22.0
22.0
پسر
39
78.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 22 % دختر و 78 % پسر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
2. توصیف تحصیلات والدین دو گروه
جدول 3-4 : توزیع فراوانی سطح تحصیلات پدران با کودکان عادی
سطح تحصیلات پدران
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
ابتدایی
10
20.0
20.0
راهنمایی
13
26.0
46.0
دیپلم
20
40.0
86.0
فوق دیپلم
3
6.0
92.0
لیسانس و بالاتر
4
8.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 20% سطح تحصیلاتشان ، ابتدایی ، 26 % راهنمایی ، 40 % دیپلم ، 6 % فوق دیپلم و 8 % لیسانس و بالاتر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
جدول 4-4 : توزیع فراوانی سطح تحصیلات مادران با کودکان عادی
سطح تحصیلات مادران
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
ابتدایی
8
16.0
16.0
راهنمایی
12
24.0
40.0
دیپلم
17
34.0
74.0
فوق دیپلم
7
14.0
88.0
لیسانس و بالاتر
6
12.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 16% سطح تحصیلاتشان ، ابتدایی ، 24 % راهنمایی ، 34 % دیپلم ، 14 % فوق دیپلم و 12 % لیسانس و بالاتر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
جدول 5-4 : توزیع فراوانی سطح تحصیلات پدران با کودکان ناتوان هوشی
سطح تحصیلات پدران
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
بی سواد
5
10.0
10.0
ابتدایی
7
14.0
24.0
راهنمایی
17
34.0
58.0
دیپلم
15
30.0
88.0
فوق دیپلم
3
6.0
94.0
لیسانس و بالاتر
3
6.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 10 % بی سواد و 14% سطح تحصیلاتشان ، ابتدایی ، 34 % راهنمایی ، 30 % دیپلم ، 6 % فوق دیپلم و 6 % لیسانس و بالاتر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
جدول 6-4 : توزیع فراوانی سطح تحصیلات مادران با کودکان ناتوان هوشی
سطح تحصیلات مادران
فراوانی
درصد فراوانی
درصد فراوانی
تراکمی
بی سواد
10
20.0
20.0
ابتدایی
12
24.0
44.0
راهنمایی
14
28.0
72.0
دیپلم
8
16.0
88.0
فوق دیپلم
5
10.0
98.0
لیسانس و بالاتر
1
2.0
100.0
مجموع
50
100.0
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود از کل حجم نمونه مورد بررسی 20 % بی سواد و 24% سطح تحصیلاتشان ، ابتدایی ، 28 % راهنمایی ، 16 % دیپلم ، 10 % فوق دیپلم و 2 % لیسانس و بالاتر بوده اند ، نمودار زیر توزیع فراوانی فوق را نشان می دهد.
ب) توصیف مقایسه ای نمرات والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
1. توصیف نمرات شکایت جسمانی والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 7 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات شکایت جسمانی دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
14.77
13.5
10
5.378
28.926
19
ناتوان
37.9
37
33
5.393
29.081
17
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات شکایت جسمانی والدین با کودکان عادی 77/14 و میانه 5/13 و دامنه تغییرات 19 ؛ دارای انحراف معیار 378/5 و واریانس 926/28 بوده است ، همچنین میانگین نمرات شکایت جسمانی والدین با کودکان ناتوان 9/37 و میانه 37 و دامنه تغییرات 17 ؛ دارای انحراف معیار 393/5 و واریانس 081/29 بوده است.
2. توصیف نمرات وسواس اجباری والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 8 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات وسواس اجباری دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
10.31
10
12
3.413
11.650
15
ناتوان
29.4
30.5
20
8.84
78.141
25
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات وسوس اجباری والدین با کودکان عادی 31/10 و میانه 10 و دامنه تغییرات 15 ؛ دارای انحراف معیار 413/3 و واریانس 650/11 بوده است ، همچنین میانگین نمرات وسوس اجباری با کودکان والدین ناتوان 4/29 و میانه 5/30 و دامنه تغییرات 25 ؛ دارای انحراف معیار 84/8 و واریانس 141/78 بوده است.
3.
توصیف نمرات حساسیت در روابط متقابل والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 9 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات حساسیت در روابط متقابل دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
4.88
4
4
2.152
4.632
9
ناتوان
25.17
25
20
6.184
38.244
21
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات حساسیت در روابط متقابل والدین با کودکان عادی 88/4 و میانه 4 و دامنه تغییرات 9 ؛ دارای انحراف معیار 152/2 و واریانس 632/4 بوده است ، همچنین میانگین نمرات حساسیت در روابط متقابل والدین با کودکان ناتوان 17/25 و میانه 25 و دامنه تغییرات 21 ؛ دارای انحراف معیار 184/6 و واریانس 244/38 بوده است.
4. توصیف نمرات افسردگی والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 10 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات افسردگی دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
23.82
22.5
15
8.129
66.088
28
ناتوان
55.09
51.5
40
13.591
184.709
43
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات افسردگی والدین با کودکان عادی 82/23 و میانه 5/22 و دامنه تغییرات 28 ؛ دارای انحراف معیار 129/8 و واریانس 088/66 بوده است ، همچنین میانگین نمرات افسردگی والدین با کودکان ناتوان 09/55 و میانه 5/51 و دامنه تغییرات 43 ؛ دارای انحراف معیار 591/13 و واریانس 709/184 بوده است.
5. توصیف نمرات اضطراب والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 11 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات اضطراب دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
9.86
10
12
4.669
21.798
18
ناتوان
30.09
30
35
5.119
26.204
19
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات اضطراب والدین با کودکان عادی 86/9 و میانه 10 و دامنه تغییرات 18 ؛ دارای انحراف معیار 669/4 و واریانس 798/21 بوده است ، همچنین میانگین نمرات اضطراب والدین با کودکان ناتوان 09/30 و میانه 30 و دامنه تغییرات 19 ؛ دارای انحراف معیار 119/5 و واریانس 204/26 بوده است.
6. توصیف نمرات پرخاشگری والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 12 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات پرخاشگری دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
4.69
4
3
1.916
3.671
8
ناتوان
15.9
16.5
10
5.008
25.081
16
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات پرخاشگری والدین با کودکان عادی 69/4 و میانه 4 و دامنه تغییرات 8 ؛ دارای انحراف معیار 916/1 و واریانس 671/3 بوده است ، همچنین میانگین نمرات پرخاشگری والدین با کودکان ناتوان 9/15 و میانه 5/16 و دامنه تغییرات 16 ؛ دارای انحراف معیار 008/5 و واریانس 081/25 بوده است.
7. توصیف نمرات ترس مرضی والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 13 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات ترس مرضی دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
13.16
12.5
10
3.884
15.085
15
ناتوان
13.21
12
9
4.227
17.865
16
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات ترس مرضی والدین با کودکان عادی 16/13 و میانه 5/12 و دامنه تغییرات 15 ؛ دارای انحراف معیار 884/3 و واریانس 085/15 بوده است ، همچنین میانگین نمرات ترس مرضی والدین با کودکان ناتوان 21/13 و میانه 12و دامنه تغییرات 16 ؛ دارای انحراف معیار 227/4 و واریانس 865/17 بوده است.
8. توصیف نمرات افکار پارانوئیدی والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 14 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات افکار پارانوئیدی دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
15.3
15
15
3.628
13.162
19
ناتوان
15.53
15
15
2.841
8.07
16
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات افکار پارانوئیدی والدین با کودکان عادی 3/15 و میانه 15 و دامنه تغییرات 19 ؛ دارای انحراف معیار 628/3 و واریانس 162/13 بوده است ، همچنین میانگین نمرات افکار پارانوئیدی والدین با کودکان ناتوان 53/15 و میانه 15 دامنه تغییرات 16 ؛ دارای انحراف معیار 841/2 و واریانس 07/8 بوده است.
9. توصیف نمرات روان پریشی والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی
جدول 15 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات روان پریشی دو گروه
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
عادی
13.29
14
15
3.65
13.319
15
ناتوان
33.51
33.5
30
3.463
11.99
14
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات روان پریشی والدین با کودکان عادی 29/13 و میانه 14 و دامنه تغییرات 15 ؛ دارای انحراف معیار 65/3 و واریانس 319/13 بوده است ، همچنین میانگین نمرات روان پریشی والدین با کودکان ناتوان 51/33 و میانه 5/33 دامنه تغییرات 14 ؛ دارای انحراف معیار 463/3 و واریانس 99/11 بوده است.
ج) توصیف مقایسه ای نمرات پدر و مادر کودک ناتوان هوشی
1. توصیف نمرات شکایت جسمانی پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 16 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات شکایت جسمانی والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
33.04
33
33
2.03
4.121
7
مادر
42.76
43
43
2.536
6.431
10
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات شکایت جسمانی پدران 04/33 و میانه 33 و دامنه تغییرات 7 ؛ دارای انحراف معیار 03/2 و واریانس 121/4 بوده است ، همچنین میانگین نمرات شکایت جسمانی مادران 76/42 و میانه 43 دامنه تغییرات 10 ؛ دارای انحراف معیار 536/2 و واریانس 431/6 بوده است.
2. توصیف نمرات وسواس اجباری پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 17 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات وسواس اجباری والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
21.04
20
20
3.213
10.325
12
مادر
37.76
38
40
2.218
4.921
8
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات وسواس اجباری پدران 04/21 و میانه 20 و دامنه تغییرات 12 ؛ دارای انحراف معیار 213/3 و واریانس 325/10 بوده است ، همچنین میانگین نمرات وسواس اجباری مادران 76/37 و میانه 38 دامنه تغییرات 8 ؛ دارای انحراف معیار 218/2 و واریانس 921/4 بوده است.
3. توصیف نمرات حساسیت در روابط متقابل پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 18 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات حساسیت در روابط متقابل والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
19.98
19
20
3.31
10.959
14
مادر
30.36
32
32
3.367
11.337
13
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات حساسیت در روابط متقابل پدران 98/19 و میانه 19 و دامنه تغییرات 14 ؛ دارای انحراف معیار 31/3 و واریانس 959/10 بوده است ، همچنین میانگین نمرات حساسیت در روابط متقابل مادران 36/30 و میانه 32 دامنه تغییرات 13 ؛ دارای انحراف معیار 367/3 و واریانس 337/11 بوده است.
4. توصیف نمرات افسردگی پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 19 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات افسردگی والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
44.52
43
40
5.226
27.316
23
مادر
65.66
67.5
79
10.856
117.862
39
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات افسردگی پدران 52/44 و میانه 43 و دامنه تغییرات 23 ؛ دارای انحراف معیار 226/5 و واریانس 316/27 بوده است ، همچنین میانگین نمرات افسردگی مادران 66/65 و میانه 5/67 دامنه تغییرات 39 ؛ دارای انحراف معیار 856/10 و واریانس 862/117 بوده است.
5. توصیف نمرات اضطراب پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 20 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات اضطراب والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
25.94
25.5
25
3.113
9.69
13
مادر
34.24
35
35
2.847
8.104
11
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات اضطراب پدران 94/25 و میانه 5/25 و دامنه تغییرات 13 ؛ دارای انحراف معیار 113/3 و واریانس 69/9 بوده است ، همچنین میانگین نمرات اضطراب مادران 24/34 و میانه 35 دامنه تغییرات 11 ؛ دارای انحراف معیار 847/2 و واریانس 104/8 بوده است.
6. توصیف نمرات پرخاشگری پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 21 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات پرخاشگری والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
11.32
11
10
2.025
4.1
8
مادر
20.48
20
20
1.94
3.765
7
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات پرخاشگری پدران 32/11 و میانه 11 و دامنه تغییرات 8 ؛ دارای انحراف معیار 025/2 و واریانس 1/4 بوده است ، همچنین میانگین نمرات پرخاشگری مادران 48/20 و میانه 20 دامنه تغییرات 7 ؛ دارای انحراف معیار 94/1 و واریانس 765/3 بوده است.
7. توصیف نمرات ترس مرضی پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 22 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات ترس مرضی والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
12.82
11.5
9
4.322
18.681
15
مادر
13.6
12
10
4.135
17.102
15
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات ترس مرضی پدران 82/12 و میانه 5/11 و دامنه تغییرات 15 ؛ دارای انحراف معیار 322/4 و واریانس 681/18 بوده است ، همچنین میانگین نمرات ترس مرضی مادران 6/13 و میانه 12 دامنه تغییرات 15 ؛ دارای انحراف معیار 941354 و واریانس 102/17 بوده است.
8. توصیف نمرات افکار پارانوئیدی پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 23 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات افکار پارانوئیدی والدین ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
15.5
15
15
3.066
9.398
16
مادر
15.56
15
15
2.628
6.904
12
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات افکار پارانوئیدی پدران 5/15 و میانه 15 و دامنه تغییرات 16 ؛ دارای انحراف معیار 066/3 و واریانس 398/9 بوده است ، همچنین میانگین نمرات افکار پارانوئیدی مادران 56/15 و میانه 15 دامنه تغییرات 12 ؛ دارای انحراف معیار 628/2 و واریانس 904/6 بوده است.
9. توصیف نمرات روان پریشی پدر و مادر کودکان ناتوان هوشی
جدول 24 – 4 : شاخص های گرایش مرکزی و پراکندگی نمرات روان پریشی والدین گروه ناتوان
گروه
میانگین
میانه
نما
انحراف معیار
واریانس
دامنه تغییرات
پدر
33.36
34
35
3.573
12.766
14
مادر
33.66
33
30
3.378
11.413
10
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود میانگین نمرات روان پریشی پدران 36/33 و میانه 34 و دامنه تغییرات 14 ؛ دارای انحراف معیار 573/3 و واریانس 766/12 بوده است ، همچنین میانگین نمرات روان پریشی مادران 66/33 و میانه 33 دامنه تغییرات 10 ؛ دارای انحراف معیار 378/3 و واریانس 413/11 بوده است.
بخش دوم ) تجزیه و تحلیل استنباطی
در این بخش با استفاده از آزمون های آماری مناسب به بررسی استنباطی فرضیه های پژوهش پرداخته شده است.
بررسی فرضیه های پژوهشی :
جهت بررسی تمامی فرضیه های پژوهش با استفاده از آزمون مقایسه میانگین های مستقل و وابسته ، میانگین نمرات خرده مقیاس های آزمون SCL90 بین گروه های مورد بررسی در هر فرضیه، مقایسه صورت گرفته است.
بررسی فرضیه اول
والدین با کودکان ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه SCL 90 در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند.
جهت بررسی فرضیه فوق با استفاده از آزمون مقایسه میانگین های مستقل ، بین میانگین نمرات خرده مقیاس های آزمون دو گروه از والدین کودکان عادی و ناتوان هوشی مقایسه صورت گرفته است.
جداول زیر آماره های مربوط به دوگروه و نتایج آزمون t مستقل را نشان می دهد.
جدول 25 – 4 : آمار نمرات خرده مقیاس های آزمون SCL90 در بررسی فرضیه اول
عوامل
گروه دارای فرزندان
حجم
میانگین
انحراف معیار
خطای استاندارد
میانگین
شکایات جسمانی
عادی
100
14.77
5.378
.538
ناتوان هوشی
100
37.90
5.393
.539
وسواس اجباری
عادی
100
10.31
3.413
.341
ناتوان هوشی
100
29.40
8.840
.884
حساسیت در روابط متقابل
عادی
100
4.88
2.152
.215
ناتوان هوشی
100
25.17
6.184
.618
افسردگی
عادی
100
23.82
8.129
.813
ناتوان هوشی
100
55.09
13.591
1.359
اضطراب
عادی
100
9.86
4.669
.467
ناتوان هوشی
100
30.09
5.119
.512
پرخاشگری
عادی
100
4.69
1.916
.192
ناتوان هوشی
100
15.90
5.008
.501
ترس مرضی
عادی
100
13.16
3.884
.388
ناتوان هوشی
100
13.21
4.227
.423
افکار پارانوئیدی
عادی
100
15.30
3.628
.363
ناتوان هوشی
100
15.53
2.841
.284
روان پریشی
عادی
100
13.29
3.650
.365
ناتوان هوشی
100
33.51
3.463
.346
جدول زیر نیز آزمون مقایسه میانگین های نمرات کل و عوامل نه گانه در دو گروه والدین دارای کودکان عادی و والدین دارای کودکان ناتوان هوشی را نشان می دهد.
جدول 26 – 4 : نتایج آزمون مقایسه میانگین نمرات خرده مقیاس های آزمون SCL90 در بررسی فرضیه اول
عوامل
مقدار t
محاسبه شده
درجه آزادی
سطح معناداری
تفاوت میانگین ها
شکایات جسمانی
-30.369
198
.000
-23.13
وسواس اجباری
-20.146
198
.000
-19.09
حساسیت در روابط متقابل
-30.987
198
.000
-20.29
افسردگی
-19.745
198
.000
-31.27
اضطراب
-29.199
198
.000
-20.23
پرخاشگری
-20.906
198
.000
-11.21
ترس مرضی
-.087
198
.931
-.05
افکار پارانوئیدی
-.499
198
.618
-.23
روان پریشی
-40.192
198
.000
-20.22
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود :
1. در بررسی مقایسه میانگین نمرات مقیاس های شکایات جسمانی ، وسواس اجباری ، حساسیت در روابط متقابل ، افسردگی ، اضطراب ، پرخاشگری و روان پریشی در عوامل نه گانه با توجه به اینکه در همه این مقایسه ها ، مقدار t محاسبه شده از مقدارt جدول در سطح معناداری 01/0 و درجه آزادی 198 ( 326/2 ) بزرگتر است فرضیه صفر رد شده و فرضیه خلاف مبنی بر وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمرات والدین کودکان عادی و کودکان ناتوان ذهنی در سطح معناداری 01/0 مورد تایید قرار گرفته است بنابر این با اطمینان 99 % می توان اظهار نمود که بین میانگین های مورد بررسی تفاوت معناداری وجود دارد و با توجه به میانگین ها باید گفت که والدین کودکان ناتوان هوشی در عوامل شکایات جسمانی ، وسواس اجباری ، حساسیت در روابط متقابل ، افسردگی ، اضطراب ، پرخاشگری و روان پریشی از پرسشنامه SCL 90 ، در مقایسه با والدین کودکان عادی مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه می کنند.
2. در بررسی مقایسه میانگین نمرات مقیاس های ترس مرضی و افکار پارانوئیدی از عوامل نه گانه با توجه به اینکه سطح معناداری محاسبه شده در هر دو مقایسه مذکور ، مقدار t محاسبه شده از مقدارt جدول در سطح معناداری 05/0 و درجه آزادی 198 ( 645/1 ) کوچکتر است ، فرضیه صفر رد نشده و فرضیه خلاف مبنی بر وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمرات والدین کودکان عادی و والدین کودکان ناتوان هوشی مورد تایید قرار نگرفته است بنابر این می توان اظهار نمود که بین میانگین های مورد بررسی تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه اینکه والدین با کودکان ناتوان هوشی در مقایسه با والدین با کودکان عادی مشکلات روان شناختی یکسانی را در زمینه ترس مرضی و افکار پارانوئیا از پرسشنامه SCL 90 ، تجربه می کنند.
بررسی فرضیه دوم
مادران با کودکان ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل نه گانه پرسشنامه SCL 90 در مقایسه با پدران کودکان ناتوان هوشی تجربه می کنند.
جهت بررسی فرضیه فوق با استفاده از آزمون مقایسه میانگین های وابسته ، بین میانگین نمرات خرده مقیاس های آزمون دو گروه مادران و پدران با کودکان ناتوان هوشی مقایسه صورت گرفته است.
جداول زیر آماره های مربوط به دوگروه و نتایج آزمون t وابسته را نشان می دهد.
جدول 27 – 4 : آمار نمرات خرده مقیاس های آزمون SCL90 در بررسی فرضیه دوم
عوامل
گروه دارای فرزندان
حجم
میانگین
انحراف معیار
خطای استاندارد
میانگین
شکایات جسمانی
پدر
50
33.04
2.030
.287
مادر
50
42.76
2.536
.359
وسواس اجباری
پدر
50
21.04
3.213
.454
مادر
50
37.76
2.218
.314
حساسیت در روابط متقابل
پدر
50
19.98
3.310
.468
مادر
50
30.36
3.367
.476
افسردگی
پدر
50
44.52
5.226
.739
مادر
50
65.66
10.856
1.535
اضطراب
پدر
50
25.94
3.113
.440
مادر
50
34.24
2.847
.403
پرخاشگری
پدر
50
11.32
2.025
.286
مادر
50
20.48
1.940
.274
ترس مرضی
پدر
50
12.82
4.322
.611
مادر
50
13.60
4.135
.585
افکار پارانوئیدی
پدر
50
15.50
3.066
.434
مادر
50
15.56
2.628
.372
روان پریشی
پدر
50
33.36
3.573
.505
مادر
50
33.66
3.378
.478
جدول زیر نیز آزمون مقایسه میانگین های نمرات کل و عوامل نه گانه در دو گروه والدین دارای کودکان عادی و والدین دارای کودکان ناتوان هوشی را نشان می دهد.
جدول 28 – 4 : نتایج آزمون مقایسه میانگین خرده مقیاس های آزمون SCL90 در بررسی فرضیه دوم
عوامل
مقدار t
محاسبه شده
درجه آزادی
سطح معناداری
شکایات جسمانی
-21.219
49
.000
وسواس اجباری
-27.284
49
.000
حساسیت در روابط متقابل
-14.068
49
.000
افسردگی
-12.772
49
.000
اضطراب
-15.370
49
.000
پرخاشگری
-21.517
49
.000
ترس مرضی
-1.628
49
.110
افکار پارانوئیدی
-.116
49
.908
روان پریشی
-.534
49
.596
همانگونه که در جدول فوق ملاحظه می شود :
1. در بررسی مقایسه میانگین نمرات مقیاس های شکایات جسمانی ، وسواس اجباری ، حساسیت در روابط متقابل ، افسردگی ، اضطراب و پرخاشگری از عوامل نه گانه با توجه به اینکه در همه این مقایسه ها ، مقدار t محاسبه شده از مقدارt جدول در سطح معناداری 01/0 و درجه آزادی 49 ( 423/2 ) بزرگتر است فرضیه صفر رد شده و فرضیه خلاف مبنی بر وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمرات مادران و پدران کودکان ناتوان هوشی در سطح معناداری 01/0 مورد تایید قرار گرفته است بنابر این با اطمینان 99 % می توان اظهار نمود که بین میانگین های مورد بررسی تفاوت معناداری وجود دارد و با توجه به میانگین ها باید گفت که مادران با کودکان ناتوان هوشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در عوامل شکایات جسمانی ، وسواس اجباری ، حساسیت در روابط متقابل ، افسردگی ، اضطراب و پرخاشگری از پرسشنامه SCL 90 ، در مقایسه با پدران کودکان ناتوان هوشی تجربه می کنند.
2. در بررسی مقایسه میانگین نمرات مقیاس های ترس مرضی ، افکار پارانوئیدی و روان پریشی از عوامل نه گانه با توجه به اینکه در هر سه مقایسه مذکور مقدار t محاسبه شده از مقدارt جدول در سطح معناداری 05/0 و درجه آزادی 49 ( 684/2 ) کوچکتر می باشد، فرضیه صفر رد نشده و فرضیه خلاف مبنی بر وجود تفاوت معنادار بین میانگین نمرات مادران و پدران با کودکان ناتوان هوشی مورد تایید قرار نگرفته است بنابر این می توان اظهار نمود که بین میانگین های مورد بررسی تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه اینکه مادران با کودکان ناتوان هوشی در مقایسه با پدران همان کودکان مشکلات روان شناختی یکسانی را در زمینه ترس مرضی ، افکار پارانوئیدی و روان پریشی از پرسشنامه SCL 90 ، تجربه
می کنند.
فصل پنجم
نتیجه گیری
در این فصل نتایج به دست آمده از فصل چهارم با توجه به هدف و سوالات پژوهش مورد بحث قرار
می گیرد و نتایج این پژوهش با یافته های پژوهش های پیشین مقایسه می شود سپس محدودیت ها و پیشنهادها آورده خواهد شد
بررسی نتایج
الف :بررسی نتایج مربوط به فرضیه اول در عوامل نه گانه پرسشنامهSCl 90
والدین با کودکان ناتوان ذهنی مشکلات روان شناختی بیشتری در مقایسه با والدین کودک عادی تجربه
می کنند.
1.شکایات جسمانی
نتیجه پژوهش حاضر نشان می دهد که بین والدین باکودکان ناتوان ذهنی و والدین با کودکان عادی در زمینه شکایات جسمانی تفاوت وجود دارد والدین با کودکان ناتوان ذهنی مشکلات بیشتری در زمینه شکایات جسمانی دارند.اگر چه تحقیق در این زمینه کم و اندک است ولی آنچه مسلم است این است که وجود کودک ناتوان ذهنی بویژه آنهایی که از لحاظ بهره هوشی در سطح پایین تری هستند نیازبه مراقبت بیشتری دارند مشکلات بیشتری را برای والدین بوجودمی آورد بهر حال این نتایج با یافته های که در این زمینه انجام گرفته است همسو است . روسی ودیگران180(1992)عنوان کردند که نه نوع ناتوانی ذهنی در بوجودآوردن مشکل روحی ومختل کردن سازگاری خانواده تاثیر دارد. ودیزن(1981) عنوان کرد والدین کودکان ناتوان هوشی ناتوانیهای جسمانی و مشکلات زیادی را نسبت به والدین کودکان عادی تجربه
می کنند.
2.حالات وسواسی – اضطراری
والدین باکودک ناتوان ذهنی رفتارهای وسواس گونه بیشتری را نشان می دهد وجود کودک ناتوان ذهنی می تواند مشکلات روان شناختی برای والدین ایجادکندکه حالات سواسی – اضطراری نیز ازآن جمله است. تحقیقات انجام گرفته در زمینه حالات وسواسی – اضطراری اندک است وشاید به خاطر این است که در بسیاری از تحقیقات مشکلات روان شناختی یا روانی به طور کلی بررسی شده است .
3.حساسیت در روابط متقابل
همانطور که نتیجه این پژوهش نشان می دهد والدین با کودک ناتوان ذهنی در ارتباط بین فردی مشکلات بیشتری را در مقایسه با والدین عادی تجربه می کنند که با بسیاری از تحقیقاتی که دراین زمینه انجام گرفته ای همسواست. فیلیپ وفلوئید181 (1991)از تحقیق خود نتیجه گرفتند که این والدین بیشتر از والدین کودک عادی روابط اجتماعی محدودتری دارند
احدی وبنی جمالی (1383)عنوان می کنند که بسیاری از والدین با کودناتوان ذهنی ارتباطات اجتماعی خودرا نامحدود می کنند وگروهی سعی دارند که کودک را در محیطی دور از سایرین نگهدارند که این جداسازی کودک از محیط واقوام موجب گوشه گیری کل خانواده شودمی تواند لطماتی بر والدین وارد کندو تحقیق دیگری که توسط اریک 182(2005)انجام شد نشان دادکه والدین کودک ناتوان ذهنی نسبت به والدین کودکان عادی احساس غم واندوه – خجالت واعتمادبه نفس پایین تری دارند. که باعث محدودیت در روابط می شود البرزی ، بشاش (1375)عنوان کردند عمده ترین تاثیری که کودکان ناتوان ذهنی بر خانواده می گذرد احساس خجالت است.
4.افسردگی
نتیجه پژوهش حاضر نشان می دهد که والدین با کودک ناتوان ذهنی افسردگی بیشتری رادر مقایسه با والدین کودک عادی تجربه می کند. این نتایج با تحقیقاتی که دراین زمینه انجام گرفته است . همسواست مثلابکمان 183(1983)وفردریچ 184 (1981)از تحقیقات خود نتیجه گرفتند که والدین با کودک ناتوان ذهنی افسرده از والدین با کودک عادی هستند هم چنین نیکسون وسینگر185(1991) در تحقیق خودبه این نتیجه رسیدندکه والدین با کودک ناتوان ذهنی افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.فیلیپ وفلوید(1991) در تحقیق خود عنوان کردند که والدین با کودک ناتوان ذهنی افسردگی بیشتری را تجربه می کند هم چنین مک نب و بلک من 186(1998) در تحقیق خودبه این نتیجه رسیدند که والدین با کودک ناتوان ذهنی
نا امیدی ،غم،افسردگی بیشتری را تجربه می کنند.
5.اضطراب
نتیجه پژوهش نشان می دهد که والدین با کودک ناتوان ذهنی اضطراب بیشتری را در مقایسه با والدین با کودک عادی تجربه می کنند.که با بسیاری از تحقیقات انجام گرفته همسو است. همانطور که (داور منش 1378)عنوان می کند واکنشهای عاطفی پیچیده و واکنش های ناسازگارانه شدید از جانب والدین آشکارمی شود.اینگونه والدین همواره این ترس را در ذهن دارند که کودک ناتوان ذهنی همیشه با آنها خواهدبود. اگر چینن ترس عمیق ودائمی باشد ایجاداضطراب می کند بارنت 187 (1991) از تحقیق خود نتیجه گرفت که وقتی والدین متوجه می شوند فرزند آنها دارای ناتوانی ذهنی است دچار اضطراب افراطی می شوند .این اضطراب ممکن است: معلول کندی،رشد کودک، عدم موفقیت در تحصیل ، ناتوانی دربرقراری ارتباط مناسب با دیگران، رفتن کودک به مدارس ومشکلات برای بدست آوردن شغل در آینده باشد .همچنین یافته های مک نب188 (1998)، اریک189(2005) و دایسون (1986) که نشان داد که تولد کودک ناتوان ذهنی واکنش های متعددی من جمله استرس و اضطراب شدید در والدین کودکان ناتوان ذهنی ایجاد می کند. گوردون190(1999) مشخص کرد که والدین کودکان استثنایی که دچار اختلالهای تغذیه ای وخوردن هستند دچار اضطراب زیادی هستند.
5.پرخاشگری
همانطور که نتایج این پژوهش نشان می دهدوالدین با کودک ناتوان ذهنی نسبت به والدین با کودک عادی پرخاشگری بیشتری را نشان می دهند.این نتایج بابسیاری از تحقیقاتی که دراین زمینه انجام گرفته است همسواست مثلا ورتیس191 به نقل از گلیدن (1993)عنوان می کند که پرخاشگری ممکن است بخاطر احساس گناه باشد واحساس گناه به تهاجم علیه کسانی منجر می شود که مسئول ناتوانی ذهنی کودک می باشد.
رفتار پرخاشگری والدین به عواملی چون شدت ناتوان ذهنی کودک سطح اقتصادی – اجتماعی خانواده وهمچنین شخصیت والدین نیز بستگی دارد.والدین که خودشان ثبات عاطفی ندارند.بدنیا آمدن یک کودک ناتوان ذهنی می تواند به پرخاشگری والدین منجر شود کلمان192 به نقل از ملک پور (1376)
هم چنین یافته های پژوهش حاضر در زمینه پرخاشگری بایافته وست193 به نقل از بکمان 194 (1991) همسواست . وست عنوان می کند که والدین با ناتوانی ذهنی ممکن است رفتار پرخاشگرانه داشته باشند. این رفتار پرخاشگرانه می تواند به صورت حمایت افراطی بروزمی کند
وچون والدین نمی توانند مستقیماً به کودک رفتار پرخاشگرانه نشان دهندناخودآگاه از کودک حمایت افراطی می کنند.آلفورد195 (1975) نیز از نحقیق خود نتیجه می گیرد که عده ای از والدین که امید خود رابرای بهبودی وضع کودک از دست می دهند. خشمگین می شوندو این خشم در آنها وایجاد احساس نا امیدی ،گناه وپرخاشگری می کند.
7.ترس مرضی
همانطور که نتیجه پژوهش حاضر نشان می دهد بین والدین با کودک ناتوان ذهنی و والدین با کودک عادی تفاوتی در زمینه ترس مرضی وجود ندارد. و وجود کودک ناتوان ذهنی ضرورتاً منجر به بروز علائم مربوط به ترس مرضی نمی شود .
8.افکار پارانوئیدی
بین والدین با کودک ناتوان ذهنی با والدین کودک عادی دراین زمینه تفاوتی وجود ندارد همانطور که نتیجه پژوهش حاضر نشان می دهدکه والدین با کودک ناتوان ذهنی همانقدر که ممکن است به حالات پارانوئیدی دچار شوند که والدین کودکان عادی جامعه ممکن است دچار شوند
9. روان پریشی
والدین باکوک ناتوان ذهنی مشکلات روانی پریشی بیشتری را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند . که از مشخصات آن توهم وهذیان است . وهمسو است با نتایج علی رحمان (1994)که درآن عنوان می کنند والدین کودکان ناتوان هوشی روان رنجوری و روان پریشی بیشتری را تحمل می کند هر چند که تحقیقات انجام گرفته در زمینه مشکلات روان پریشی اندک است .
ب: بررسی نتایج مربوط به فرضیه دوم درعوامل نه گانه پرسشنامه SCL90
مادران با کودک ناتوان ذهنی مشکلات روان شناختی بیشتری را در مقایسه باپدران باکودک ناتوان ذهنی تجربه می کنند.
1: شکایات جسمانی
همانطور که نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد. مادران شکایات جسمانی بیشتری را نسبت به پدران نشان می دهند واین شکایات جسمانی به علت مشکلاتی است که کودک ناتوان ذهنی برا ی مادران بوجودمی آورد .چون کودک ناتوان ذهنی بویژه آنهایی که بهره هوشی پائین تری دارندنیاز به مراقبت بیشتری دارند ومادرباید زمان وانرژی بیشتری را صرف کندوممکن است در دراز مدت دچار خستگی شود.لیندر196(1984)واسمیت (1986) . این نتایج همسواست با تحقیق گوردون197 (1999) اوعنوان کرد که مادران از مشکلات جسمانی بیشتری رنج می برند. همانطور که مک کوناشی (1986)عنوان می کند که مادران در معرض خطر بیشتری برای مشکلات روانی پزشکی نسبت به پدران هستند.
هم چنین هولروید198به نقل از گالیمور (1996) دریافت که مادران با کودک ناتوان ذهنی مشکلات جسمانی را نسبت به پدران گزارش کردند.
2. حالات وسواسی – اضطراری
مادران با کودک ناتوان ذهنی رفتارهای وسواسی بیشتری را نسبت به پدران نشان می دهند که حالات وسواسی – اضطراری نیز از این جمله است تحقیقات انجام گرفته دراین زمینه بسیار اندک است وشاید به خاطراین مسئله باشد که در بیشتر تحقیقات مشکلات روان شناختی یاروانی به طور کلی در مورد والدین بررسی شده است.
3.حساسیت در روابط متقابل
نتیجه پژوهش حاضر نشان می دهد که مادران کودک ناتوان ذهنی نسبت به پدرکودک ناتوان ذهنی در روابط اجتماعی خود دچار مشکلات بیشتری هستند که با بسیاری از تحقیقات انجام گرفته همسو است بارنت وبویس 199 (1995)عنوان کرد که مادران با کودکان سندرم دان در فعالیت های اجتماعی کمتر شرکت کنند شیلاج200 (1999)در تحقیق خودعنوان می کند از آنجاکه مادر بیشتر درخانه است وساعات بیشتری رانسبت به پدر با فرزند ناتوان ذهنی صرف می کند در نتیجه مشکلات بیشتری را تحمل می کند.هم چنین بکمان 201 (1991) عنوان می کندکه مادران در روابط اجتماعی خودبادیگران با مشکلات بیشتری روبرو می شوند. بنابراین ازآن جاکه وظیفه تغذیه نگهداری وتربیت کودک ناتوان ذهنی بیشتربا مادر است وپدر بیشتر روز را در بیرون ازخانه بسر می برد. مشکلاتی را هم که مادر تحمل می کند بیشتر است.
4.افسردگی
نتایج پژوهش حاضر نشان دادکه مادران در مقایسه با پدران با کودک ناتوان ذهنی افسردگی بیشتری را تجربه می کنند که با بسیاری از تحقیقات انجام گرفته همسو است پیترسون202 وآلبرز (2001)عنوان کردندافسردگی مادران کودک ناتوان ذهنی بیشتر از پدران است همچنین کالاگر(1989)در تحقیقات خود ذکر کردندکه مادران نشانه های افسردگی بیشتری را نسبت به پدران نشان می دهند.هم چنین دیویس (1986)گزارش کردکه مادران با کودکان ناتوان ذهنی بخاطر محدود کردن ارتباط اجتماعی خود به افسردگی بیشتردچار می شوند. بنابراین مادران افسردگی بیشتری را نسبت به پدران تجربه
می کنند.
5.اضطراب
نتیجه پژوهش حاضرنشان می دهد که مادران با کودک ناتوان ذهنی اضطراب بیشتری را نسبت به پدران دارند. بیشترین اضطرابی را که مادران دارند.مربوط به نگهداری،آموزشی،استقلال فردی داشتن کودک وانجام کارهای کودک می شود. تحقیقاتی که وجود اضطراب را در مادر نسبت به پدر به جداگانه بررسی کرده. باشد بسیار کم است .
6. خصومت(پرخاشگری)
بین پدران ومادران با کودک ناتوان ذهنی در زمینه پرخاشگری تفاوت وجود دارد مادران رفتارهای پرخاشگرانه بیشتری را نسبت به پدر نشان می دهند ممکن است مادران به حالت خستگی کاری که با کودک انجام می دهند پرخاشگرترباشنداین نتیجه بایافته کامینگز203 به تقل از داورمنش (1378)همسواست این محقق عنوان می کند،چون پدران مدت زیادی را در بیرون از خانه به سرمی برندو فرصت کمتری دارند تا بطور مستقیم با کودک ناتوان ذهنی روبروشوند وفرصت زیادی را برای بروز احساسات خودکه شامل خشم وناکامی است را ندارند . بنابراین مادران رفتارهای پرخاشگرانه بیشتری را نشان می دهند
7.ترس مرضی
نتیجه پژوهش نشان می دهد که بین پدران ومادران با کودک ناتوان ذهنی تفاوت معناداری وجود ندارد دراین بعدپدرومادر یکسان هستند
8. حالات پارانوئیدی
نتیجه نشان می دهدکه بین پدران ومادران کودک ناتوان ذهنی در زمینه افکار پارانوئیدی تفاوت معناداری وجود نداردیعنی دراین بعدپدر ومادر یکسان هستند.
9. روان پریشی
نتیجه پژوهش نشان می دهد که بین پدران ومادران کودک ناتوان ذهنی در زمینه روان پریشی (توهم وهذیان) تفاوت معناداری وجود ندارد.
در خاتمه نتایج زیر بدست آمد.
1. والدین کودکان با ناتوانی هوشی در زمینه های شکایات جسمانی ، وسواسی اجباری ، حساسیت در روابط متقابل ،افسردگی ،اضطراب ، پرخاشگری وروان پریشی مشکلات روان شناختی بیشتری را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند.
2.والدین کودکان با ناتوانی هوشی در زمینه ترس مرضی وافکار پارانوئیدی مشکلات روان شناختی یکسانی را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند.
3.مادران کودکان با ناتوانی هوشی در زمینه شکایات جسمانی – وسواس اجباری – حساسیت روابط متقابل – افسردگی به اضطراب وپرخاشگری، مشکلات روان شناختی بیشتری را در مقایسه با پدران با کودکان ناتوان هوشی تجربه می کنند.
4.مادران با کودکان ناتوان هوشی در زمینه روان پریشی، افکارپارانوئیدی، وترس مرضی مشکلات روان شناختی یکسانی را در مقایسه با پدران باکودکان ناتوان هوشی تجربه می کنند.
محدودیت های پژوهش
این پژوهش نیز مانند بسیاری از پژوهش ها با محدودیت هایی مواجه بوده است که می تواند تا حدودی روایی درونی و بیرونی آن رامخدوش سازد که مهمترین این محدودیتها عبارتند از:
1) تعمیم نتایج این پژوهش با احتیاط بیشتری باید صورت گیرد زیرا این پژوهش فقط در شهر اراک انجام گرفته .
2) با توجه به طولانی بودن تعداد سوالات و این که سوالات را در منزل جواب داده اند ممکن است والدین با دقت کافی به سوالات پاسخ نداده باشند.
3) داشتن یا نداشتن اختلال روانی و رفتاری در کودکان ناتوان هوشی و عادی مورد بررسی و کنترل قرار نگرفته است.
4) در این پژوهش به صرف این که دانش آموزان ناتوان هوشی در مدارس ویژه تحصیل می کنند به عنوان ناتوان هوشی آموزش پذیر در نظر گرفته شده اند وما مطمئن نیستیم آنها تماما آموزش پذیر باشند.
5) از آنجا که تحقیقات انجام گرفته در مورد مقایسه پدر و مادر کودک ناتوان هوشی کم است، بنابراین جمع آوری پیشینه تحقیق با مشکلات زیادی همراه بود.
پیشنهادات
الف:نظری
1. پیشنهادمی شود پژوهشهایی با تعداد آزمودنیهای بیشتری انجام گیرد تا تعمیم پذیری آن افزایش یابد.
2. پژوهشهایی برروی والدین با کودکان ناتوان هوشی ،حمایت پذیر وتربیت پذیر به طور جداگانه انجام شود
3. با توجه به این که پژوهش حاضر والدین را با هم مورد بررسی قرار می دهدپیشنهادمی شود والدین را بطور جداگانه هم مورد بررسی قرار داد. (بدین صورت که مادر کودک ناتوان ذهنی با مادر کودک عادی مقایسه شود ) .
4. پیشنهاد می شود مقایسه ای بین مشکلات والدین که دارای کودکان با معلولیت متفاوت هستندصورت گیرد.
ب) کاربردی
با توجه به این که ناتوانی هوشی کودکان مشکلات و فشارهای روانی بر والدین وارد می سازد. پیشنهادهای زیر جهت توجه خانواده ها، مشاوران و مسئولین آموزشی و پرورش مطرح می گردد.
1- ایجاد کلاس های آموزشی خانواده برای راهنمایی و هدایت والدین در جهت جمعیت آموزش و تربیت صحیح فرزندان ونیز برنامه های آموزش خانواده.
2- افزایش سطح آگاهی مسئولین آموزش و پرورش در برخورد با والدین با کودکان ناتوان هوشی
3- بررسی مشکلات اقتصادی و خانوادگی و روانی والدین به طور ریشه ای و منطقی و ایجاد تسهیلات مناسب برای رفع آنها
4- آموزش والدین و آشنایی آنها با چگونگی تحول و رشد دانش آموزان و توصیه به آنها که در انجام امور شکیبا و صبور باشد و به فرزندان خود اجازه دهند متناسب با رشد و توانایی خود فعالیت هایشان را انجام دهند.
سوالات پرسشنامه SCL90
1-آیا از هفته گذشته تا به امروز سردرد داشته اند؟
2-آیا از هفته گذشته تا به امروز عصبی بوده اید واز داخل بدن احساس لرزش داشته اید؟
3-آیا از هفته گذشته تا به امروز افکار، عقاید و یا کلمات ناخوشایند ونامربوطی مرتباَ وارد ذهن شماشده اند که رهایتان نکند؟
4-آیا از هفته گذشته تا به امروز دچارضعف ،بیحالی و یا سرگیجه بوده اید؟
5- آیا از هفته گذشته تا به امروز نسبت به روابط زناشویی بی میل شده اید؟
6-آیا از هفته گذشته تا به امروز ایرادگیروبهانه جوشده اید؟
7-آیا از هفته گذشته تا به امروز این اعتقاد را داشته ایدکه شخص دیگری می تواند افکارشمارا از راه دور کنترل کند؟
8-آیا از هفته گذشته تا به امروز احساس کرده ایدکه دیگران باعث ناراحتی ها وگرفتاریهای شما هستند؟
9-آیااز هفته گذشته تابه امروزفراموشکار شده اید؟
10-آیا از هفته گذشته تا به امروز در کارها بی توجه وبی دقت شده اید؟
11-آیا از هفته گذشته تا به امروز دلخور ویا عصبی شده اید؟
12-آیا از هفته گذشته تابه امروز دردی در ناحیه قلب یا سینه داشته اید؟
13- آیا از هفته گذشته تا به امروز از رفتن به جاهای باز یا خیابان احساس ترس کرده اید؟
14-آیا از هفته گذشته تا به امروز احساس کرده ایدکه زوروبنیه سابق را ندارید و زود خسته
می شوید؟
15- آیااز هفته گذشته تابه امروزاین فکر به ذهنتان آمده که به زندگی خود خاتمه دهید؟
16-آیا از هفته گذشته تا به امروز صداهایی به گوشتان می آید که دیگران نمی توانستید انها را بشنوند؟
17- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس لرزش در اندام بدن خود داشته اید؟
18- آیا از هفته گذشته تا به امروزانی احساس را داشته اید که به بیشتر مردم نمی شود اعتماد کرد؟
19- آیا از هفت آیا از هفته گذشته تا به امروز زود به گریه افتاده اید؟
20- آیا از هفته گذشته تا به امروزبی اشتهاشده اید؟
21- آیا از هفته گذشته تا به امروزدر روابط اجتماعی و یا در رابطه با دیگران احساس خجالت
کرده اید؟
22- آیا از هفته گذشته تا به امروزاین احساس را داشته اید که در بن بستی گیر کرده اید که راه پس وپیش ندارید؟
23- آیا از هفته گذشته تا به امروزناگهان وبدون دلیل دچار ترس شده اید؟
24-آیا از هفته گذشته تا به امروزطوری عصبانی شده اید که نتوانید جلوی خود را بگیرید ؟(به اصطلاح از کوره در رفته اید؟)
25- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس ترس نسبت به تنها خارج شدن از خانه داشته اید؟
26-آیا از هفته گذشته تا به امروزبرای چیزهای کوچک خود را سرزنش کرده اید؟
27-آیا از هفته گذشته تا به امروز کمردردداشته اید؟
29-آیا از هفته گذشته تا به امروز احساس کرده اید کارهایتان پیشرفت نمی کند؟(مثل اینکه گروه در کارتان افتاده باشد؟)
30- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس غمگینی داشته اید؟
31- آیا از هفته گذشته تا به امروزبرای هرچیزی به شدت نگران ودلواپسشده اید؟
32- آیا از هفته گذشته تا به امروزنسبت به همه چیز بی علاقه شده اید؟
33- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساتس ترس داشته اید؟
34- آیا از هفته گذشته تا به امروزحساس وزودرنج شده اید؟
35- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس کرده اید سایرین از افکارخصوصی شماکه به کسی
نگفته اید با خبر شده اید؟
36- آیا از هفته گذشته تا به امروز این اعتقاد را داشته اید که دیگران شما را درک نمی کنند ویا با شما همدردی نمی کنند؟
37-آیا از هفته گذشته تا به امروز این احساس را داشته اید که مردم نسبت به شمامهربان نیستند یا شمارا دوست ندارید؟
38- آیا از هفته گذشته تا به امروزبرای اینکه کارهارا درست انجام دهید مجبور بوده اید آهسته کار کنید؟
39-آیا ازهفته گذشته تابه امروز تپش قلب داشته اید؟
40- آیا از هفته گذشته تا به امروز حالت تهوع یا دل بهم خوردگی داشته اید؟
41 -آیا ازهفته گذشته تا به امروز احساس حقارت داشته اید یاخودکمتر یاپایین تراز دیگران حس
کرده اید؟
42-آیا ازهفته گذشته تابه امروز دردوکوفتگی در عضلات بدنتان داشته اید؟
43- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاین احساس را داشته اید که دیگران شمارا زیر نظر دارند یا درباره شما حرف می زنند؟
44- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدر خوابیدن مشکل داشته اید؟
45- آیا ازهفته گذشته تابه امروزوقتی کاری را انجام می دادید مجبوربوده اید آن را چندبار تکرا کنیدتا مطمئن شوید درست انجام داده اید؟ مثلا درب را چندبار امتحان کنید که ببینید بسته است یاخیر؟
46- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدر تصمیم گرفتن مشکل داشته اید؟
47- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاز مسافرت یا اتوبوس یا قطار احساس ترس کرده اید؟
48- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاحساس تنگی نفس داشته اید؟
49- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدچار حالت گر گرفتگی یا سرما سرماشده اید؟
50- آیا ازهفته گذشته تابه امروزمجبور بوده اید بعضی کارها را نکنید یا بعضی جاها نروید؟یادست به بعضی چیزها نزنید برای اینکه از آنها ترس داشته اید؟
51- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاتفاق افتاده که حس کنید مغزتان کارنمی کند؟
52- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاحساس کرده اید بدنتام خواب می رود ویا گزگز(مورمور)می شود؟
53- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدر گلویتان احساس گرفتگی کرده اید مثل اینکه چیزی در گلویتان گیر کرده باشد؟
54- آیا ازهفته گذشته تابه امروزاحساس کرده اید که نسبت به آینده امیدخودرا از دست داده اید؟
55- آیا ازهفته گذشته تابه امروزتمرکز حواس نداشته اید؟ یعنی در جمع کردن حواس خود روی کارها مشکل داشته اید؟
56- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدر بعضی از قسمت های بدن احساس ضعف و سستی داشته اید؟
57- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدچارفشارهای روحی وگرفتگی بوده اید؟
58- آیا ازهفته گذشته تابه امروزدر دستها وپاها احساس سنگینی کرده اید؟
59- آیا ازهفته گذشته تابه امروززیاد به فکر مرگ ومردن بوده اید ؟
60-آیا ازهفته گذشته پرخوری داشته اید؟
61- آیا از هفته گذشته وقتی مردم به شما نگاه می کنند یا درباره شما حرف می زنند احساس ناراحتی کرده اید؟
62- آیا از هفته گذشته تابه امروز افکاری به ذهنتان آمده که حس می کنید مال خودتان نیست و دیگران انها را توی مغز شما گذاشته اند؟
63- آیا از هفته گذشته تا به امروزدر خود میل شدیدی به آزار رساندن و زدن دیگران احساس کرده اید؟
64-آیا از هفته گذشته تا به امروز بعضی صبح ها زودتر از حد معمول بیدار شده اید؟
65- آیا از هفته گذشته تا به امروز مجبوربوده اید بعضی کارها همچون شستن ، شمردن ودست زدن به اشیاء را تکرار کنید؟
66- آیا از هفته گذشته تا به امروز دچاربدخواهی بوده اید ویا چندین بار درشب از خواب بیدار
شده اید؟
67-آیا از هفته گذشته تا به امروز میل شدیدی به شکستن اشیاء وخردکردن انها داشته اید؟
68- آیا از هفته گذشته تا به امروز این احساس را داشته اید که دارای افکار وعقایدی هستید که مخصوص خودتان است ودیگران آن عقاید وافکار را ندارند؟
69- آیا از هفته گذشته تا به امروزدر موقع روبروشدن با دیگران زیاد از حدبه رفتار وحرکات خود توجه داشته اید؟
70- آیا از هفته گذشته تا به امروزوقتی درجمع بوده اید ویا دربازار و مهمانی ها احساس ناراحتی کرده اید؟
71- آیا از هفته گذشته تا به امروزحتی انجام کارهای کوچک برایتان سخت ومشکل بوده است؟
72- آیا از هفته گذشته تا به امروزدچار هول و وحشت زدگی شده اید؟
73- آیا از هفته گذشته تا به امروزدر مقابل دیگران یا جمع از اینکه چیزی بخورید احساس ناراحتی کرده اید؟
74- آیا از هفته گذشته تا به امروزبا مردم زیاد جر وبحث ودرگیری داشته اید؟
75- آیا از هفته گذشته تا به امروزاز تنها ماندن ،ترس وواهمه داشته اید؟
76- آیا از هفته گذشته تا به امروزاین احساس را داشته اید که دیگران ارزشی برای کارهایتان قائل نیستند؟
77- آیا از هفته گذشته تا به امروزحتی وقتی با دیگران بوده اید احساس تنهایی کرده اید؟
78- آیا از هفته گذشته تا به امروز طوری ناراحت وبی قراری شده اید که نتوانید یکجا آرام بگیرید؟
79- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس بی مصرفی وبدرد نخوردن داشته اید؟
80- آیا از هفته گذشته تا به امروزاین احساس را داشته اید که اتفاق بدی برایتان خواهد افتاد؟
81- آیا از هفته گذشته تا به امروزدادوفریاد راه انداخته اید ویا چیزهایی را پرتاب کرده اید؟
82- آیا از هفته گذشته تا به امروزترس افتادن واز حال رفتن در کوچه و خیابان ویا در انظارمردم داشته اید؟
83- آیا از هفته گذشته تا به امروزترس از اینکه اگر به دیگران روبدهید ازشما سوء استفاده می کنند، داشته اید؟
84- آیا از هفته گذشته تا به امروزدرباره امور جنسی افکاری داشته اید که شمارا نگران کند؟
85- آیا از هفته گذشته تا به امروزاعتقاد داشته اید بخاطر گناهانی که مرتکب شده اید مستوجب تنبیه و مجازات هستید؟
86- آیا از هفته گذشته تا به امروز افکار و تصورات ترس آمیز داشته اید؟
87-این احساس را داشته اید که عیب ونقص مهمی در بدنتان پیداشده است ؟
88- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس کرده اید که دراین دنیابا کسی صمیمی نیستید؟
89- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس گناه و تقصیرداشته اید؟
90- آیا از هفته گذشته تا به امروزاحساس کرده اید که دچار بیماری فکری شده اید؟
پاسخنامه پرسشنامه SCL90
هیچ
کمی
تاحدی
زیاد
به شدت
هیچ
کمی
تاحدی
زیاد
به شدت
1
24
2
25
3
26
4
27
5
28
6
29
7
30
8
31
9
32
10
33
11
34
12
35
13
36
14
37
15
38
16
39
17
40
18
41
19
42
20
43
21
44
22
45
23
46
منابع فارسی
– افروز غلامعلی (1385) "مقدمه ای بر روانشناسی و آموزش وپرورش کودکان استثنایی "چاپ بیست وچهارم
– افروز غلامعلی (1380)"کودکان عقب مانده ذهنی "چاپ دوازدهم انتشارات دانشگاه تهران
– البرزی ، شهلا،بشاش لعیا(1375) "تاثیر کودک عقب مانده ذهنی برخانواده" فصلنامه پژوهشهای روان شناختی، دروه ها ،شماره 1و2
– بانی ،حسین( 1380)"ویژگیهای عاطفی مادران کودکان ناتوان هوشی با مادران کودکان عادی "پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه آزاد اسلامی ،واحد تهران مرکز
– بنی جمالی ،شکوه السادات ،احدی، حسن(1383)"بهداشت روانی در کودک عقب مانده ذهنی" چاپ پنجم نشرنی
– بنیامین سادوک، برجینیا سادوک(1382)" خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری" ،ترجمه پورافکاری،انتشارات شهرآب – آینه سازان
– بهادرخان ، جواد(1372) هنجاریابی ،آزمون 90SCL پایان نامه کارشناسی ارشد انستیتو روان پزشک تهران
– ترغیبی ،شهربانو( 1375)"بررسی مسائل و مشکلات آموزشی ،خانوادگی واجتماعی کودکان عقب مانده ذهنی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی
– دانیل بی هالاحال و جیزام کافمن ( 1385)"کودکان استثنایی "چاپ سوم ،ترجمه فرهاد ماهر انتشارات رشد
– داورمنش،عباسی (1378)"آموزش وتوان بخشی کودکان معلول ذهنی"
– دلاور- علی (1381) ."روشهای آماری در روان شناسی وعلوم رفتاری "تهران ،انتشارات دانشگاه پیام نور
– رابینسون ،نانسی ام ،رابینسون ،هالبرت (1377)"کودک عقب مانده ذهنی " چاپ پنجم، ترجمه فرهاد ماهر انتشارات آستان قدس رضوی
– روت لاکامون ، دیوید کوتلر ،( 1380 )کودک عقب مانده ذهنی ، چاپ اول ، ترجمه فرهاد ماهر ، انتشارات رشد .
– رضاپور،محمد(1370)"هنجیاریابی آزمون 90SCL بر روی دانشجویان دانشگاه شهیدچمران اهواز"پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه شهید چمران اهواز
– ساموئل، کرک ،چی ارویل جانسون (1380).آموزش وپرورش کودکان عقب مانده ذهنی ترجمه مهدی زاده،مجید، چاپ پنجم ، انتشارات آستان قدس
-سعیدی ،ابوالفضل( 1367 )"آموزش وتوان بخشی کودکان دچار نقص شنوایی چاپ اول ،نشر قرن
-سیف نراقی ، مریم ونادری ،عزت الله ( 1385) روانشناسی کودکان عقب مانده ذهنی چاپ سوم انتشارات فرهنگ وارشاداسلامی
– علیزاده ،حمید(1381)"تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر خانواده" . فصلنامه تعلیم وتربیت استثنایی شماره 14
– قائمی ،علی(1384) "نظام حیات خانواده در اسلام" انجمن اولیاء ومربیان جمهوری اسلامی ایران چاپ نهم .
– مسجدی فلاح خشت، مهناز (1382)"هنجاریابی آزمون 90SCL برروی دانش آموزان شهررودبار"،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه آزاداسلامی ،واحدتهران مرکز
– ملک پور ،مختار(1376)،"بهداشت خانواده کودکان عقب مانده ذهنی" چاپ پنجم ،انتشارات دفتر مرکزی جهاددانشگاهی
– میلانی فر،بهروز (1384) "روان شناسی کودکان ونوجوانان استثنایی" چاپ شانزدهم نشرقوس
-میرزایی ،رقیه (1359)"هنجاریابی آزمون 90SCL ،پایان نامه کارشناسی ارشد"،دانشگاه علوم پزشکی ایران – تهران
-نلسون ، ریتا ویکس ، ایزرائیل .آلن ،سی (1378)"اختلالهای رفتار کودکان" چاپ ششم ترجمه محمد تقی منشی طوسی انتشارات آستان قدس رضوی
– هومن، حیدر علی (1383) "شناخت روش علمی در علوم رفتاری" چاپ پنجم ، تهران نشرپارسا
References
1-Adell,j.Hickey . (1999). Stress and Needcs of parents with a Young children with Development Disability
2_ Bruns – Neumanne(2006) . How do parents experience premature birth of their child. 19(3):164-55
3-Barker, B:landen . s: and kashima, K.(1991). Effect of parent traning on families of children with mental retardation increased Burden or generalized benefit ? American journal on mental retardation . vol 96 No2. 127.136.
4-Beckman, P.J.(1983). Influence of selected child characteristics on stress in families of handicalled infants. American journal on Mental retardation . vol .95.No.585- 515.
5-Beckman , p. j.and Callagher, J.J.(1983). Family of handicapped children , American journal on mental retardation . vol. 96. No6 10-22.
6-Beckman,p. j.(1991).Compresion of mother's and father's perceptions of the effect of young children with and without disabilities . American journal on mental retardation . vol, 95.No5. 585-599.
7-Berkowitz,P.H.(1960). The disturabed child: recognition and Psychoeducatipnal therapy in the classroom. New York.
8-Boyce, G. and Barnett, W,s.(1995). Effects of children with down syndrome on parent's activities. . American journal on mental retardation.vol 100No2.115-127.
9-Crnic, K.A. Greenberg M.T.(1985). Transational relationship between perceived family style, risk status and mother- child interactions in two- year olds. Journal of pediatric psychology 12.343-361.
10- Dergatis, L.R. and cleary , P,, A..(1977). Factorial invariance across gender for the primry symptom 10. 347-356printed in greate Britain.
11-Dyson, L.L.(1991). Familes of young handicapped children : Parental stress and family functiong. . American journal on mental retardation.vol 14: No 5 623- 363.
12-Dyson, L.L.(1992). Response to the presence of a child with disabilities : parental stress and faily functiong overtime. American journal on mental retardation.vol 98,No.2,207-278.
13-ED201161 _ Eric(2007) _ psy chological Effect on the family of a mentally refarded child .
14-Ehlers, W.H.(1997) . An introduction to mental retardation. Charles E.merill.
15-Foster M, & Berger , M . (1985). Research with family with handicapped children : A multilevel systematic perpeective, in the Handbook Of family psychology and Therapy , Dorsey , Homewood, III ,741-780
16-Floyd, F.j. and phillipe, K.A.(1990). Parental interaction. Eith chidren and without mental retardation – behavior management : Correctivness, and positive exchange. American journal on mental retardation.vol96, No. 4 111-118.
17-Glidden, L.M.(1993) . what we do not know aboyt families with developmentally disabled children : The questionnaire on resoyrces and stress as a case study.
American Journal on Mental Retardation. Vol 97 . 481_ 495
18-Gordon (1996).Feeding child ren .,the impact on Family system from paternd perspective.
Un published master ,s. theesiss ball statc university
19-Gams , E.G.(1972). Comparative prental perceptionas of a Mental Retarded child . vol. 77,No. 2, 175-180.
20-Gallinore. R: Weisnet . T: Jennifer .c: carnier. H: Guthrie. D. (1996).
Family responses to children with early developmental delays II. Accommodation intensity and activity in early and middle childhood. American journal on mental retardation.vol 101,No 3,215-232.
21-Hant- N & Marshall. K (1994). "Exceptonal Children and toutn. By HoughtonMifflin Company. PP. 80 – 128.
22-Haller,t.marrkwardh,R.Rowitz,L.farber,B.(1994)Hispanic adaptionof Hispanic families to a member with mental retardation American Joyrnal on Mental Retardation. Vol.99,No.3,289-306.
23-_ HazelR(2006). The psychosochial impact on parents of tube feeding their childe.18(4):19-22
24-Holroyd.J,Mcarthur, D.(1976). Mental retardation and stress on the Parents: A contrast between down syndrome and childhood autism. American Journal of Mental deficiency. Vol 80.43-436.
25-Jerome, H.R(1971). Mental retardation, reading and resourser New York.
26-Jordan,T.E.(1972). Mental retardation , reading and resorser New York.
27-Jordan, T.E.(1972) The mentally retarded. Columbus, Ohio: charies E.Merrill.
28_ jan Grey(2006) _ coping and positiv preseptions in irish mothers of children with intellectual disabilities. Vol 10(3)201-248
29-Kelman,R.H.(1956) .Mental retardation and their families. American journal of Mental Defieiency,vol 61,No.3,34-49.
30-Kathryn,B.A.(1976).The Mentally retarded. An educational Psycilogy. New Jersy.
31-Kassari ,C :& sigman, M,(1997) . Linkins parental perspections to Interaction in Young children With Autism .
University of California , 27(i):39-57.
32-Kogan,K.L, tyler,n.(1973).Mother-Child interaction in young physically handicapped children.American Journal of mental deficiency .vol 77.No 5. 492- 496.
33-Krass, J: wyngarden, M(1993) child-related and parenting stress: similarities and differences between mother and fathers of children with disabilities. American journal on Mental Retardation. Vo.1 97,No4.393-404.
34_ lewisp, Abbedutol , marphym, richmonol E , Gilesn.(2006).Psychoical well- being of mothers of youth with fragile x syndrome : specifity and within – syndrome vrariability. 50(pt12):894-904
35-M.R.Ali,A AL – shatti/A: KHaleoue/ A.Rahman CRawit university & Dhaka niversity(1994). Banglandesh institute for the montally retarded Parents of mentally Retarted children : Personality characteristics and psychological Problems 41-52
36-Marshall, N,R:and hegrenes, j,R.(1993). Verbal interaction: Mother and their retarded children vs mother and their non retarded children. American Journal on Mental Retadation vol 96,No7.242-257.
37-Mccubbin, H. and Paterson j.(1983). Family stress adaptation to cricies: A double ABCX model of family behavior in. family stress theory and research New York. 38-38-Nancy, Z.and Bod F.(1979). Mental handicapped-Care. New York.
39-Petterson , N., &Albers A.M.(2007) Effect of poverty and Maternal depression on childhood development Child Development , 77(6)., 179-1813.
40-Pisula , E.(2002) parents of children autism .
Psychitrpol., 36(i)95-108.
41_ pierrehambort B.nicole(2003) A: nuller – nid . parental post – traumatic reactions after premafure birth : impalications for sleeping and eating. Problems in the in fant .
42-Ratten,R.Berne,j.Smith , M(1991) Mental retardation. (2nd edition)charls E.Merill Publishing company.
43-Robert,R. Cameron,j.and David.M.(1991). Coping with stress in fmilies with children who have Mental Retatdation. An evalution of the Double ABCX model. American journal on Mental Retardation, vol. 95, No 4.444-459.
44-Rousey, A: Sherwood , B and blacher j(1992) mother's and father's perceptions of coping with children who have severe disabilities.
American journal on mental Retardation. Vol.97,No.1,99-109.
45_ Sun ay Firat, Rasim somer Dialer(2002). Com parsion of Dsychopathology in the mothers of Autistic and mentally Retarded children, 17:679-85
46-Smith, G,C.Tobin , S.Fuller,e,M.(1995). Elderly mother's caring at home for offspring with Mental retardation. A model of Bailey. D, B: Blasco , P. M, and-simeonsson, R.J.(1992). Needs expressed by mothers and fathers of young children with
47-Salisbury,C,1(1989). Stressors of Pavents with You ry handicapped and nonhandi copped children". Journal of the Division for early child hood, 11, American journal of orthi Psyshiatry, April 1976. 159-160.
48-Tunali, B & Power.t (1993). "Creating Sotisfaction: Apsyscho _ Logical Perspective Stress a and Coping in Families of handi copped children ". Jornal of child Psyshology and Psyschiutry, vol, 34, do, PP, 943-466,1993.
49-Whithman , T.L.(1990). Self -regulation and mental retardation.
American jornal of mental deficiency . vol 94,343-362.
50-Willcox . m . r Nadine .l and , cleason ,P.(1979).The educationally retarded child . comprehensive assessment and planning for slow learners and the educable mental retarded. New York.
Disabilities . American journal on mental retardation . vol 97. No 1. 1-10.
Abstract
The Comparison of psychological problems between parents of intellectual disabilities children and parents of normal children of (ARAK city)
For the purpose of studying psychological programs in parents with intellectual disabilities children 100 parents with mentally retarded child were selected and compared with 100 having normal children. The subjects were parents of student's studying in exceptional and normal primary schools of ARAK grades Second to fifth.That was selected by sample random sampling method.. Of the total simple 100 subjects were mothers and the remaining 100 were fathers that is 50 mothers and 50 fathers of intellectual disabilities children on the other hand. Also the existence of psychological problems in parents with intellectual disabilities children were studied and compared. The finding of the independent t-test for to groups showed that parents with intellectual disabilities children experienced more psychological problems as compared with those having normal children and their difference as regards hostility, Anxiety, obsessive compulsive , interpersonal sensivity,psychoticism, summarization and depression were significant and as regards phobic- and paranoid states , there were no significant differences between parents of the two groups .
The findings of the dependent t-test for examining difference existed between mothers and fathers with intellectual disabilities children showed that mothers tolerated those problems more than fathers. That there existed a significant difference between fathers and mothers as regards hostility behavior , depression, summarization inter personality sensivity and anxiety and obsessive- compulsive and there was nosignificant difference between fathers and mothers of intellectual disabilities children as regards psychoticism, phobic , and paranoid states.
تقدیم :
یا ربّ سر به آستان تو می سایم و تو را شکر گزاری می کنم که با مهربانی
و رحمت خود قطره ای از دریای بی کران دانش خود را به من عطا فرمودی .
این کار را تقدیم می کنم به عزیزانی که در تمام مراحل تحصیلم مرا از
محبت های خود سیراب نمودند که پیوسته مدیون الطافشان خواهم بود
و آرزومند سعادتشان .
تقدیم به پدر و مادر :
به پاس سالها صبرتان
دستان پر مهرتان
عاطفه سرشار و محبت بی دریغتان
شما که وجودتان تکیه گاهی استوار و امید بخش است
دستان مهربانتان را بوسیده و بر دیده منت می گذارم
و از ایزد یکتا به لطف داشتن عزیزانی چون شما از عمق جان سپاسگزارم.
سپاسگزاری
اینجانب برخود فرض می دانم از تمامی اساتید ودوستانی که در نگارش این
تحقیق مرا یاری نموده اند قلباً قدردان و سپاسگزار باشم .
به ویژه از اساتید فرهیخته و گرامی :
خانم ها دکتر صالحی و دکتر کشاورزی
شاکر و سپاسگزارشان باشم .
654512235
1 Shop & windreflet
2 Troster
3 -Hunt
4 -Kazak
Psychological problems-5
6 -Mentall Retarfdion
7 – Mental retardation
8 – Tered gold
9 – E.a.doll
10 – Social incompetence
11 – Maturity
12 American Association on mental Retardation
13- Educable
14 – Trainable
15 – Mccobin and pattirson
16 – Severely disability
17- Nelson and tsrael
18 – Mcmillan
19 – Stren
20 – Family
21 WIKER – HACK &intogliata
22 – Hagamen
23 – Bekman
24 – Dalton and epstein
25- Grebler
26 – Cernic
27 – Frid
28- Rotten and smith
29 – wilcox
30 – Beckman
31 – Nixon and singer
32 – Blacker
33 Berkowitz
34 – Mayerson
35 – Baile
36 – Wolfnsberger
37 – Hant
38 – Mink and meyers
39 -Farber
40 – Ross
41 – Black
42 – Coping
43 – Alarm state
44 – Bernstein
45 – Dyson
46 – Barooff
47 – Kelman
48 – Rosen
49 – Baker
50 – Resistance
51 – Kelman
52 – Bekman
53 – Pefense mechanism
54 – Dnial
55 – Freud
56 – Reaction formation
57 – Projeotion
58 – Patterson
59 -Exhaustion
60 – Misk and farell
61 – Baker & landen and kashima
62 – Cummings
63 – Bradshaw & lawton
64 – Burden
65 – Tarnbull & turnball
66 – Blacher
67 – Bayleyrie
68-Microsystem
69 – Krass
70 – Mccabin and pafferson
71 – Tylor
72- Beckman
73 – Sheilaj
Prtoblem sokvirg skills- 74
75-Robberman
76 – Wolfnerberger
77 – Barrnet and boyce
78 – Farber
79 – Galt
80 – Michaels
81 – Cummings
82 – Dunlap
83 – Hollinsworth
84 – Boggs
85 – Greenderg
86 – Stoneman
87 – Barnt and boyc
88 – Disone
89 – Kasari
90 – Sigman
91 – Marshall
92 – Muller
93 – Erick
94 – Hazel
95 – Camming and bily and rie
96 – Self-administer personality
97 – Colbanef
98 – Fredriks
99 – Friedrich and cohen
100 – Marshall
101- Shere
102- Perchlt
103 – Smith
104 – Louis
105-Brian mccien
106- Rasim somer
107 – Gordon
108 – Fery and fiyel
109- Hardman
110 – Bristol and lamb and crnic
111 -Simeonsson
112 – Crnnic
113 – Friedrick and greenberg
114 – Camming
115 – Beckman
116 – Bristoll and gailagher
117 – Mclinden and dun
118 – Krass
119 – Linder and smith
120 – Nojent
121 – Mcconashi
122 – With man
123 – Brody and abbot
124 – Gildden
125- Markowits
126 – Gallagher
127 – Bily
128 – Smith
129 – Frey and fewell
130 – Brazelton
131 – Tarbal and beer
Holroyd & Mcaetol-132
133 – Beckman
134 – Scott
135 – Krass
136 – Kogan and nancy
137 – Kathryn
138- Parent stress index (PSI)
139 – Gams
140 -Kazak
141 – Kax and ratter and neummen and bartak
142 – Mccobinc
143 – Darling
144 – Rat
145 – Philipp and floyed
146 – Patterson and albers
147 – Pisula
148 – Blake
149 -Frey and greenberg
150 – Withman
151 – Adell hickey
152 – Rousy
153 – Farber and creal
154 – Ehlers
155 – Mcnab and blackman
156 – Beckman
157 – Dyson
158 – Blacher
159 -Singer
160 -Histon
161 -Cohen
162- Schopler
163 -Derogtis , lipman & covi
164 – Derogates , rickels & rock
165 – Hostility
166 – Anexiety
167 – Cleary
168 – Obsessive- conpolsive
169- Inteuarsonal- sensitivity
170 – Somatization
171- Psychotism
172 – Paranoid ideation
173 -Depression
174 – Phobic
175 – Minmestoa Mulilasic Persona lity incentory
176 – Boleoucky Horuth
177 – Deragtis & Rikles & Rock
178- Zung
179 – New houstor
Roasy-180
Phi lippe and floyed-181
Erick-182
Beckman-183
Fried resh -184
Niton and sinyer-185
Phlilpe and floyecl-186
Barent
Mcmab-188
Erick-189
Cordon-190
Vertis -191
Celman-192
West-193
Backman-194
Alford-195
196-L inder and smith
197-Gordon
198-Hol royd
199-Barent and Boyse
200- Sheilaj
201- Backman
202-Peckman
Cammings -203
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1