تارا فایل

مقایسه افسردگی مادران کودکان با ناتوان هوشی و مادران کودکان معلول جسمی-حرکتی




دانشگاه آزاد اسلامی
واحد تهران مرکز ی
دانشکده روانشناسی و علوم اجتماعی

پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی
رشته:روان شناسی- کودکان استثنائی

موضوع:
مقایسه افسردگی مادران کودکان با ناتوان هوشی و مادران کودکان معلول جسمی-حرکتی

استاد راهنما:
دکتر مهدیه صالحی

پژوهشگر:
زینب طاهری بن چناری

زمستان 1386

مقدمه
آن جا که پدیده معلولیت در دهه های اخیر مورد توجه بیشتری قرار گرفته است مسائل جانبی آن از جمله نحوه نگرش و برخورد خانواده های دارای چنین فرزندانی نیز محل اعتنا واقع شده است و رابطه کلی خانواده اعم از رابطه پدر و مادر و ارتباط هر کدام از آنها با سایر فرزندان و نهایتاً رابطه والدین و فرزندان سالم با فرزندان معلول از تحمل بار عاطفی ساکنین رنج می برند. متقضی است که مسائل خانوادگی کودکان معلول ذهنی و جسمی مورد بحث قرار گیرد. و راه حل های احتمالی آن شاید دریچهای به سوی پیشگیری و سپس یاری به فعلیت رساندن تواناییهای اینگونه کودکان باشد هر چند تربیت کودک سالم برای والدین لذت بخش است ولی با وجود این نیاز به صبر و تحمل مشکلات و کسب آگاهیها و تواناییهای لازم می باشد بنابراین می توان گفت به سهولت دریافت که تربیت و پرورش کودکان معلول و عقب مانده ذهنی که همراه با حزن و اندوه والدین و رقت به حال کودک است تا چه اندازه نیازمند تامین شرایط و مقدمات ذهنی و عملی است داشتن کودک معلول می تواند مسائل گوناگونی را برای والدین به همراه داشته باشد ایجاد تشدید اختلافات زناشویی تحمل بار سنگین اقتصادی، تحمل صحبتهای دیگران در رابطه با فرزندان معلول و واکنشهای اضطرابی احساس شرمساری و خجالت، افکار گوشه گیری و انزوا و افسردگی می تواند از تظاهرات داشتن اینگونه کودکان در خانواده باشد و یادآوری این نکته ضروری است که بیشتر این حالات متوجه مادر کودک است.
زیرا بعد از نه ماه انتظار پشت سرگذاشتن مشکلات روحی و جسمی دوران بارداری و نیز آرزوها و رویاهایی که برای تعلیم و تربیت فرزند خویش در دل دارد نمی تواند به راحتی مساله معلولیت فرزندانش را بپذیرد.
مجموع این مشکلات را راهنمایی و مساعدت و کامل و همه جانبه خانواده این کودکان را به موازات حمایت از خود و خود آنها اقتضا می کند و مهم نه فقط به دلیل تاثیر مستقیم بر روی کودک معلول بلکه به علت جلوگیری از تاثیر متقابل معلولیت و عقب ماندگی ذهنی کودک در روی والدین است که گاه آنها را تا مراحل حاد افسردگی پیش می برد.
"فاربر" یکی از نخستین پژوهشگرانی که انواع فشارهای عصبی ایجاد شده در خانواده ناشی از پی بردن به به معلولیت کودک را مورد بررسی قرار می دهد. یکی از رایج ترین این فشارها "واکنش اندوه" است این واکنش نشانه مرگ کودک طبیعی است به عبارت دیگر داشتن کودک معلول نشانه از دست دادن یک کودک طبیعی است آگاهی از اینکه کودک با مشکل متولد شده است و این مشکل ادامه خواهد داشت فرایندی از اندوهرا موجب می شود که شبیه اندوهی است که اعضای خانواده کودک در حال فوت با آن روبرو است.
"فاربر" اشاره می کند که وجود کودک معلول اغلب موجب اختلال در رشد و تعالی خانواده نیز می شود او ویژگی بحرانی را که خانواده به واسطه داشتن کودک معلول با آن روبرو است مانند یک توقف در چرخه زندگی خانوادگی تعریف می کند که بر اثر آن.
الف – رشد و تکامل خانواده کند می شد.
ب – هماهنگی میان وظایف اعضای خانواده مختل می شود در حالی که شرایط عادی این هماهنگی موجب رشد و تکامل خانواده می شود (ملک پور – 1379).
توجه به مسائل فوق مشاور و هدایت خانواده ها دارای اینگونه کودکان می تواند والدین را از ناراحتی فشار عاطفی رهایی بخشد و این رهایی راه را برای تفکر منطقی در ارتباط با مسائل کودک همواره می سازد. اندیشیدن برای بهبود وضع زندگی کودک و برنامه ریزی برای تعلیم و توانبخشی او و اعتقاد به اینکه با توان بخشی و آموزش می تواند در کودک معلول تغییر مثبت ایجاد کرد موجب می شود که سازگاری والدین و همکاری آنها بیشتر می شود (ملک پور – 1379).
بی شک خانواده مهمترین و اصلی ترین پرورشگاه و آموزشگاه فرد است و یکی از نهادهای آموزش و پرورش جامعه محسوب می شود از این توجه به آموزش مادران و پدران و ارتقاء سطح آگاهی های والدین به عنوان یک راه در پیشگیری از اهمیت خاصی برخوردار است.
بیان مساله
جریان تربیت کودک برای والدین لذت آور است و این در حالی است که این جریان با مشتقات و ناراحتی هایی فراوان همراه است حتی در مورد والدینی که دارای کودکان باهوش و سالمی هستند نیز شکیبایی و خلوص و حسن تفاهم زیادی لازم است.
در مورد خانوادهای که دارای فرزند مشکل دار و با نیازهای ویژه چه از نظر ذهنی و یا از نظر جسمی و رشدی می باشد موقعیت پیچیده تر و مشکل تر است.
عقب ماندگی کودک، کندی رشد، نیاز به اسکان ویژهای برای مراقبت از او، آموزش و تعدیلی که والدین باید در انتظارات خود برای آیندهای ایجاد کنند همگی موجب واردآمدن فشار روی والدین شده و احتمالاً آرامش خانوادگی را بر هم خواهد زد علاوه بر این فشار رابطه کودک و والدین در اثر جدایی کودک از افراد هم سن و سال و مراقبت درازمدت ممکن است خدشه دار گردد. در بعضی از موارد کودک از نظر عاطفی و اقتصادی برای تمام عمر وابسته به خانواده باقی می مانند بنابراین ملاحظه می گردد که رابطه بین کودک معلول و خانواده و نه تنها پیچیده تر از رابطه میان کودک عادی و خانواده او نیست بلکه سخت نیز می باشد چه بسا که تاثیر معلولیت فرزند بر روی والدین آنها را تا مراحل افسردگی پیش می برد . بنابراین بررسی میزان افسردگی در این والدین و پیدا کردن راه حلهای احتمالی برای پیشگیری از این عارضه روانی حائز اهمیت می باشد.
مشاوره و راهنمایی صحیح والدین کودک استثنایی نه تنها می تواندموجب اعتماد به نفس و اطمینان خاطر اولیا را فراهم نماید. بلکه در چگونگی برقراری یک رابطه مفید و موثر با فرزند خود نیز موثر واقع می گردد.

موضوع پژوهش
مقایسه افسردگی مادران کودکان ناتوان ذهنی آموزش پذیر و مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی.

هدف پژوهش
بررسی تاثیر وجود کودک معلول جسمی حرکتی و ناتوان ذهنی بر افسردگی و خلق مادران

اهمیت موضوع پژوهش
با توجه به این نکته افسردگی به وسایل محیطی شیوع بیشتری دارد توجه به والدین دارای اینگونه کودکان و کمک به آنها در صورت شناخت مشکلاتی که این والدین با آن روبرو است و پی بردن به وضعیت روحی و عاطفی خانواده این کودکان می تواند راههایی را برای همکاری و مساعدت با آن باز نماید و راهگشای بحث و بررسی در زمینه های مربوط با اختلالات عاطفی و وجود در خانواده باشد و همچنین در طی این پژوهش پاسخ پژوهش کسب می گردد.
1. آیا افسردگی در مادر کودک عقب مانده ذهنی با مادر کودک معلول جسمی تفاوت دارد؟
متغیرهای موجود در پژوهش
متغیر مستقل: در دو سطح مورد بررسی قرار می گیرد.
2. داشتن کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
3. داشتن کودک معلول جسمی و حرکتی
متغیر وابسته به میزان افسردگی که با توجه به نمرات آزمون افسردگی (بک) سنجیده می شود.
متغیر کنترل: جنس، مادرانی که کودکان عقب مانده ذهنی و مادران که کودکان معلول جسمی و حرکتی آنها پسر دامنه سن تقویمی آنها بین 7 تا 15 ساله است.

تعریف اصطلاحات
کودک ناتوان ذهنی آموزش پذیر کودکی است که در مدارس مدارس عقب ماندگی ذهنی تحصیل می کند و به وسیله سازمان آموزش و پرورش استثنایی تشخیص داده می شود.

کودک معلول جسمی و حرکتی:
به فردی اطلاق می شود که در اثر نقص یا مشکلات جسمی دچار مشکل حرکتی نیازمند ارائه خدمات و امکانات آموزشی ویژهای در آموزشگاههای عادی و یا استثنایی باشد (فصلنامه تعلیم و تربیت استثنایی 1380) .
افسردگی
احساس بیمارگونه غم و اندوه همراه با درجاتی از رکود کنشها
خانواده کم جمعیت
خانوادهای که دارای یک یا دو فرزند باشد.

فرضیه پژوهش
1. میزا افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی با مادران کودکان معلول جسمی و حرکتی تفاوت دارد.

بخش اول – معلول ذهنی
مروری بر تاریخچه مطالعات و تحقیقات مربوط به عقب ماندگی
عقب ماندگی ذهنی ون یا به اصطلاح بهتر "نارسایی رشد هوشی" موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته است که از نظر فعالیتهای ذهنی درحد طبیعی نبودهاند اصطلاح بیگانه یا خارجی که به فرانسه "آلینه" و به انگلیسی "الین" گفته می شود برای مجانین و "آلینیست" برای روانپزشکان و پزشکان معالج این بیماران از قدیم الایام بکار رفته و این کلمات از "آلینوس" کلمه یونانی مشتق شده است چون عقب مانده ها را مانند مجانین بیگانه از عالم خارج و اجتماع می دانستند اگر چه بعدها متوجه شدند که این بیماران بعلل ضایعات مغزی تماسشان با عالم خارج تغییر کرده است در قوانین اسپارتها کشتن و از بین بردن افراد عقب مانده را مجاز می دانستند ولی برعکس در بعضی از مذاهب آسیایی مانند مذهب کمفوسیوس در چین که پیروان این دین عقیده دارند آنچه را که به خود نمی پسندی به دیگران روا مدار. و زرتشت در ایران مردم را تشویق می کردند که با عقب مانده های ذهنی رفتاری انسانی داشته باشند و به آنها کمک کنند در دین ما اسلام نیز با آیات و روایات و احکام زیادی روبرو می شویم که توصیه می کند با معلولان از هر طیف و طبقه بای به ملاطفت و احترام و مهربانی برخورد کنیم و حقوق آنها را رعایت کنیم (میلانی فر – 1381)
تاریخچه آموزش و پرورش معلولین ذهنی از حدود سال 1800 میلادی آغاز می شود در این میان برخلاف انتظار همگان پرچمداران عمده چنین نهضتی به طور عمده پزشکان بودهاند افرادی همچون ایتارد، سگوین، مونته سوری و دکر ولی همه حرفه پزشکی داشتهاند.
در اواخر قرن هیجدهم روشهای آموزش و پرورش ویژه به طور موفقیت آمیزی برای ناشنوایان به کار برده می شد تقریباً در همین زمان بود که در آن مارک ایتارد فیلسوف و پزشک فرانسوی که در یک موسسه مربوط به ناشنوایان کار می کرد اظهار نمود که روشهای تربیتی مشابه ناشنوایان ممکن است در آموزش و پرورش افراد دارای نقص ذهنی منشا اثر باشد ولی از فلسفه اصالت حواس و همچنین از عقیده بعد از انقلاب فرانسه که می گوید انسان دارای امکانات نامحدود است و محیط آموزش و پرورش عامل تعیین کننده رشد ذهنی است الهام گرفته بود.
در سال 1799 دو شکارچی در جنگلهای آویرون فرانسه به کودکی تقریباً دوازده ساله برخوردند که به تنهایی و همانند وحشیها در جنگل زندگی می کرد آنها او را شکار کردند به پایتخت بردند در آنجا ایتاردلنام وی را "ویکتوریا" گذاشت و تلاش وسیع را برای آموزش وی آغاز کرد سرانجام پس از پنج سال این تلاشها به شکست انجامید اما نقطه آغازی درخشان در امر آموزش کودکان عقب مانده ذهنی تلفی
می شود زیرا به تشخیص پتیل که یکی دیگر از پرچمداران اصلاحگرای قرون 19 – 18 به شمار می رود "ویکتوریا" عقب ماندگی ذهنی داشته است.
ادراردسگوین نیز از جمله کسانی است که سهمی مهم در پیشبرد آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی داشته است وی در سال 1846 کتابی تحت عنوان درمان خلاق، بهداشت و آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنیمنتشر کرد او آزمونی را طراحی کرد که هنوز برای کودکان عقب مانده ذهنی مورد استفاده قرار می گیرد دکتر ماریا مونته سوری نیز یکی دیگر از علاقمندانی بود که با ارائه روش آموزشی جدیدی از حدود 1897 به بعد پرچمدار اصلاحگرای روشهای آموزشی و پرورشی این کودکان شد.
مونته سوری روش آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت طرح ریزی کرده بود به همین علت این روش در نظام پیش دبستانی عادی کارآیی بسیار زیادی را از خود نشان می دهد دکتر دکرولی نیز هنگام فعالیت در بروکسل متوجه کودکان عقب مانده ذهنی شد و چاره آنان را در آموزش خلاصه کرد دکرولی نیز همانند مونته سوری نظام آموزشی خود را مبتنی بر مذاکر رغبت کودکان طراحی کرده بود با این تفاوت که فضای آموزشی دکرولی یک فضای طبیعی بود اما مونته سوری به دلیل تاکید خاص بر کاربرد ابزارهای کمک آموزشی خاص به ناچار این فضا را به صورتی تصنعی شکل داد خانم دکودر یکی از شاگردان دکتر دکرولی نظام آموزشی جدیدی بر مبنای اصول خاصی ایجاد کرد که عبارتند از: یادگیری در شرایط طبیعی و مبتنی بر عمل تربیت حواس، انفرادی کردن پس و چنبه کاربردی داشتن مواد ارائه شده به کودکان عقب مانده ذهنی به هر حال نظام دکور نیز بر پرورش حواس تاکید ویژه دارد. انیسکیت در دهه 1920 بر تعدیل کیفیت برنامه تحصیلی دوره ابتدایی از راه همخوانی کردن محتوای مواد درسی با سطح تحول ذهنی کودکان عقب مانده ذهنی تاکید دارد ریچارد هانگرد فورد در حدود دهه چهارم قرن بیستم بر ضرورت حرفه آموزش کودکان عقب مانده ذهنی و مسائل حاشیهای آن تاکید می ورزد (مهدی زاده، 1379).
آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی فارغ از روند کل خود در هر کشور دارای تاریخچه خاص خویش است که در این زمینه اطلاعات موجود درباره آموزش و پرورش اینگونه کودکان در کشور ما اندک و ناکافی است.

عقب ماندگی ذهنی
عقب ماندگی ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید عقب ماندگی ذهنی می تواند در اثر مرض، عفونت و ویروس به وجود آید اما قابل سرایت به دیگری نیست مانند دست پایانی است که به خوبی کار نمی کند. (افروز، 1379).
باید اذعان کرد که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان ساده
نمی باشد زیرا که عقب ماندگی ذهنی با یک شرایط یکسان و به یک میزان و یا علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی و یا بسط نمی باشد بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است به همین جهت بسیاری از متخصصین امور تربیتی با روانشناسی روانپزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه تخصصی خود
می باشند. بدیهی است که پزشکان در تعریف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضایعات مغزی روانشناسان بیشتر به چگونگی رفتار در این افراد توجه می نمایند. (افروز، 80).
به طور کلی از تمام تعریف این طور معلوم می شود که عقب مانده های ذهنی افرادی از جامعه هستند که از نظر فعالیتهای ذهنی نسبت به همسالان خود نارسایی داشته و بایستی از توانایی یادگیری، همسازی با محیط ، بهره برداری از تجربیات درک مفاهیم، قضاوت و استدلال صحیح به درجات مختلف محرومند و نارسایی فعالیتهای ذهنی آنها از بدو تولد و یا مراحل اولیه کودکی وجود دارد (میلانی – 81).
سازمان بهداشت جهانی (W.M.O) عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند. عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص یا متوقف شده ذهنی که شامل عقب ماندگی هوشی بود و به درجهای است که منجر به درمان طبی یا سایر مراقبتهای و تعلیمات مخصوص بیمار است (داورمنش – 1379).
بالاخره آخرین تعریف که وسیعترین و جامعترین تعریف نیز می باشد از طرف انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی (A.A.M.D) ارائه شده است به شرح زیر
می باشد.
عقب ماندگی ذهنی به کنش هوش کلی اطلاق می شود که به طور معنی داری پایین تر از میانگین است و همراه را اختلالات همزمان در رفتار انطباقی است و یا به آن منجر می شود و در طی دوره رشد آشکار می شود. کنش هوشی پایین تر از میانگین آن است که نتیجه آزمون هوشی از میانگین دادی آن به اندازه در انحراف معیار پایین تر باشد رفتار انطباقی عبارت است از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب و منظور از دوره رشد حد فاصل تولد تا 18 سالگی می باشد. (کدیور، 1378).
عواملی که باعث توجه همه کشورها و طبقات مختلف را به طرف افراد مبتلا به نارسایی عقلی معطوف داشته عبارتند از:
1- کثرت تعداد کودکان عقب مانده ذهنی:
تقریباً طبق آمارهای مختلف بین 5/1 تا 2% جمعیت کشورها را کودکان باهوشی کمتر از هفتاد یعنی افراد عقب مانده تشکیل می دهند که احتیاج به تعلیم و تربیت به خصوص در مدارس ویژه دارند.
2- پیشرفت پزشکی
ترقیات روزافزون علوم پزشکی جراحی اعصاب و مغز و علوم ژنتیک علاوه بر پیدایش علل عقب ماندگیها تدریجاً و تا اندازهای باعث تخفیف و کاهش بهبود نسبی و حتی پیشگیری از ابتلا به این ناراحتیهای وخیم شده است نکته قابل ذکر اینکه پیدایش راههای پیشگیری، درمانی ، جلوگیی از مرگ و میر این افراد و ایجاد مراکز تحقیقی آموزشی تربیتی و درمان باعث شده که اکثر خانواده ها اینگونه کودکان خود را به سازمانها یا بیمارستانها و مراکز مخصوص ببرند و همین امر باعث شدکه جامعه پزشکی پی به کثرت عقب مانده ها ببرد.
3. اهمیت موضوع از نظر اقتصادی و بهداشت روانی:
احتیاج مبرم به بیمارستانها ،پزشک، پرستار، مراکز درمانی و نگهداری و مدارس مخصوص برای تعلیم و تربیت اختصاصی همه حکایت از اهمیت مسئله اقتصادی می نماید به نظر می رسد بهترین راه جلوگیری از اتلاف سرمایه های اقتصادی و تباهی نیروهای انسانی جلوگیری از بروز عقب ماندگیهاست به همین دلیل هر روزه راه جدیدی در توسعه بهداشت روانی کودکان عقب مانده پیدا می شود (میلانی ، 1381).

علل موثر در عقب ماندگی ذهنی
علل عقب ماندگی ذهنی را می توان به 3 مرحله در رابطه با تولد کودک تقسیم نمود.
الف – علل قبل از تولد که شامل عوامل ژنتیکی و محیطی می باشد.
ب – عوارض هنگام تولد: که شامل عارضه های زمان تولد می باشد.
ج – علل بعد از تولد: که شامل بیماریهای مختلف، تصادفات و ضایعات مختلف عصبی و مغزی و عوامل محیطی و فرهنگی می باشد.

عوامل قبل از تولد
اختلالات ژنتیکی: گروهی از عقب ماندگیهای ذهنی در آغاز انعقاد نطفه شروع حاملگی، مشخص گردند. عوارض و مشکلات دائمی باعث ایجاد اختلالات فراوان در رشد جسمی و ذهنی کودکان می گردد کودکانی که به علت اختلالات ژنتیکی دچار عقب ماندگی می شوند دارای خصوصیات جسمی و ذهنی یکسان نمی باشد به طور مثال کودکان منگول (سندرم دان) که وجوه و خصوصیات مشترکی با هم دارند باز هم به طور یکسان نیستند. کودکانی که به علت P.K.U اختلالات متابولیکی در سوخت و ساز دوران رحمی در مبتلا به نارسایی ذهنی می شود نیز با هم با اختلالات زیادی دارند چنانچه اطفال مبتلا به P.K.U یا اختلالات متابولیکی در بدو تولد تشخیص داده شود (در حین هفته اول) با تغییر رژیم غذایی و درمانی مخصوص می توان از تاثیرات منفی شرایط قبل از تولد پیشگیری نمود بیشتر اختلالات ژنتیکی به علل وجود ژنهای مغلوب می باشد با ژنهای غالب .
عامل همخونی: در میان اقلیت ها و روستاییان و خانواده هایی که ازدواج با نزدیکان همخون همانند دخترعمو و پسرعمو و پسرعمو یا عمه زاده و دایی زاده و خاله زاده و امثال آنها متداول است درصد عقب ماندگی ذهنی بیشتر است زیرا چناکه "مندل" نیز بیان کرده است بیماریهای هیسترویک در انسانهای گذشته ظاهر نشدهاند در اثر پیوند دو همخون به احتمال قوی ظاهر و بارز می شوند و هر چه نسبت همخونی بیشتر و نزدیکتر باشد خطر بروز خصوصیات منفی و بیمارگون بیشتر است.
سیفلیس ارثی: ابتلا والدین یا یکی از آنها به بیماری سیفلیس موجب ابتلای جنین به این بیماری ارثی می شود. این بیماری برای جنین و رشد طبیعی او بسیار خطرناک است معمولاً از طریق مادر به کودک سرایت می کند علاوه بر ایجاد نارساییهای هوش در کودک ناهنجاریهای حسی و حرکتی بالاخص کوری و فلج و صرع را نیز سبب می گردد در بعضی موارد موجب سقط جنین و یا مرگ طفل در رحم می شود.
الکلیسم: اعتیاد والدین به مشروبات الکلی موجب مسمومیت شده و به وسیله ژن مسموم تولید نقص هوشی و ضعف عمومی در رشد طبیعی و ناهنجاریهای حسی و حرکتی می شود و موجب عقب ماندگی عمومی و گاه ناهنجاریهای شدید می گردد.
سرخجه و بیماریهای عفونی: چنانچه این بیماریها همراه با تب و وخامت شدید باشد در دوران بارداری مادر به ویژه ماهها اول بارداری سبب عقب ماندگی ذهنی و یادگیری نقیصه های بدنی مانند بینایی، ناشنوایی و … می گردد.
مسمومیت ها: مسمومیتهای مادر در دوران بارداری از جمله مسمومیت به وسیله الکل یا مسمومیت به علت بیهوشی و یا وسایل شیمیایی و یا مسمومیت های غذایی و دارویی در بعضی از مواقع سبب اختلال در رشد طبیعی جنین می گردد. اگر چنانچه اینگونه مسمومیتها شدید باشد موجبات عقب ماندگی ذهنی در نفر خواهد شد.
ویژگیهای عاطفی و روانی: در بعضی از مواقع تاثیرات هیجانات شدید و ناگهانی و مستمر مادر در دوران بارداری موجب ایجاد تحولات و تغییرات و احتمالاً تحولات و تغییرات و احتمالاً اختلالاتی در غدد داخلی مادر می گردد به نحوی که در نتیجگه تاثیراتی بر روی رشد جنین می گذارد در مواردی اینگونه هیجانات دائمی و مستمر که غالباً با تشویش و اضطراب و ناراحتیهای خانوادگی و محیطی همراه است و موجب بروز اختلالاتی بر روی جنین و گاه از عوامل عقب ماندگی ذهنی می گردد.
عوامل مربوط به هنگام تولد
بسیاری از اختلالات حسی و حرکتی و هوشی کودکان حاصل شرایط نامطلوب زایمان و یا بر اثر اشتباهات پزشکی هنگام تولد می باشد ضایعات مغزی از متداولترین ضایعات زمان زایمان است زایمانهای سخت و پیچیده ، بیهوشی طولانی، خونریزی شدید داخلی، پیچیدگی ناف بر دور گردن، دشواری استنشاق، استفاده از وسایل جراحی، مشکلات تنفسی نوزاد، تولد زودرس و مشکلات دیگر باعث مختل ساختن سیستم مرکز عصبی، عقب ماندگی ذهنی و یا نقیصه ها و ضایعات دیگر
می گردد.
زایمانهای طولانی: در بعضی از مواقع به واسطه طول مدت زایمان و ایجاد شرایط نامساعد برای جنین. فشارهای غیرطبیعی بر نوزاد واردآمده و سبب اختلالات ذهنی می گردد معمولاً علل زایمانهای طولانی عبارتند از: عدم تناسب بین جمجمه کودک و لگن استخوانی مادر، حالت کم حرکتی و یا بی حرکتی رحم، بزرگی غیرعادی نوزاد، قرار گرفتن غیرعادی کودک در رحم، واکنشهای هیجانی و غیرعادی مادر که سبب جلوگیری از تولد به موقع کودک و فشار وارد بر وی می شود، پیچیدگی ناف به دور گردن نوزاد، نارسی کودک، نارسایی تنفسی و غیره … . معمولاً در اثر زایمان طولانی سختی تولد چندبرابر شده و از همان لحظات اول نوزاد به حالت خسته و فرسوده و یا احیاناً نیمه جان به دنیا می آید. معمولاً بر اثر فشار زیاد یا طولانی ناحیه سر صدمه دیده گاه نوزاد دچار بیحالی و خفگی می شود و از نخستین مرحله تولد کودک که آغاز سازگاری فیزیولوژیکی و بیولوژیکی با محیط است از فعالیت لازم باز می ماند و هوای کافی و لازم به سلولهای او نمی رسد و همین قند موجب نقصان رشد عمومی و عقب ماندگی ذهنی کودک می گردد.
ضربه های وارد بر مغز کودک هنگام تولد:
در بعضی از مواقع ضربه های و لطمه های وارده بر مغز از جمله عوارض متداول عقب ماندگی ذهنی و اختلالات حسی و حرکتی است استفاده از وسایل فیزیکی و مکانیکی پزشکی مانند قاشک یا فورپس در بسیاری از موارد اگر با دقت لازم همراه نباشد باعث واردآمدن فشار در مغز نوزاد شده و عوارض گوناگونی از جمله نارسایی ذهنی و اختلالات حسی – حرکتی را سبب می شود گاهی وارد شدن اینگونه ضربه ها به مغز نفرات باعث فلچ یا لمس شدن بعضی از اعضاء و یا طفل
می گردد.

عوامل عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد
عوامل فراوانی موجب نارسایی و عقب ماندگی ذهنی کودک بعد از تولد می گردن میزان و درجه عقب ماندگی معمولاً گسستگی به عوامل چون نوع و شدت بیماری و سن کودک خواهد داشت از جمله عوامل مهم بعد از تولد که در بروز عقب ماندگی ذهنی موثرند عبارتند از:
انواع مننژیت: این بیماری مخصوص در هفته ها و ماههای اول تولد اثری نامطلوب بر روی کودک دارند و اگر با تب شدید همراه باشد منجر به حالت اغما شود احتمال تاثیر بر رشد هوشی کودک و در نتیجه عقب ماندگی ذهنی نیز بیشتر
می شود.
مسمویتها: در بعضی از موارد مسمویتهای غذایی و دارویی در کودک به ویژه در دوران شیرخوارگی و خردسال سبب ضایعات در سیستم عصبی و مغزی و در نتیجه عقب ماندگی ذهنی می گردد.
ضربه های وارد ه بر مغز کودک: در بسیاری مواد ضربه های وارده بر مغز کودک مخصوصاً در سنین اولیه که هنوز جمجمه کودک محکم و استخوانی نشده و هر ضربه یا فشاری به سهولت بر مغز او اثر میگذارد سبب ایجاد ضایعات مغزی و یا اختلالات حسی و حرکتی می شود مراقبت از کودک در این شرایط از اهمیت بسزایی برخوردار است.
اختلالات غدد داخلی کودک: در بعضی از موارد به علت اختلالات غدد داخلی به ویژه غده های هیپوفیز و تیروئید نارسایی هایی در سوخت وساز بدن کودک فراهم می شود که از جمله مانع رشد طبیعی دستگاه مغز و اعصاب کودک می گردد و این نقص در غدد و متابولیسم بدن تولید ناهنجاری می نماید که موجب اختلالات ذهنی و حسی می گردد.
کمبود غذا و سوء تغذیه: سوء تغذیه و فقدان یا نارسایی بعضی از مواد غذایی لازم برای رشد طبیعی کودک موجب اختلال در رشد عمومی و بعضاً توانی عصبی و ناهنجاری روانی گشته و عقب ماندگی ذهنی را سبب می گردد به طوری که بسیاری از کودکان و نوجوانان که از تغذیه لازم برخوردار نبودهاند تا حدود 3 سال نسبت به دیگر همسالان خود عقب ماندگی ذهنی داشتهاند که جبران آن در سنین بالاتر به سختی انجام پذیر است.
خستگی های جسمی و روانی: در بسیاری از موارد فرسودگیهای شدید موجب ضعف و مسمومیت تدریجی بدن شده و به دستگاه مغز و اعصاب کودک اثری نامطلوب می گذارد کودک را از رشد طبیعی تن و روان باز می دارد خستگیهای بدنی کودک که بر اثر سوء تغذیه و عدم خواب کافی یا ابتلا به بیماری و ضعف عمومی حاصل می شود و همچنین خستگیهای ذهنی و روانی که به علت تعارض و کشمکشهای شدید طولانی عاطفی و اضطراب و هیجانات منفی عارض می گردد موجب افسردگی و اختلالات کندی ذهن می گردد.
عوامل فرهنگی و تربیتی و عقب ماندگی ذهنی
عدم امکان ارائه تسهیلات و برنامه های آموزشی و پرورشی که معمولاً بر اثر فقر فرهنگی و محیطی و اقتصادی و اجتماعی می باشد. از جمله عواملی است که در عقب ماندگی کودک موثر است در ای حالت عقب ماندگی کودک را عقب ماندگی فرهنگی خواهیم خواند. زیرا این نوع عقب ماندگی بیشتر بعلت فقر فرهنگی و ضعف انگیزه های ضروری کودک است چرا که فقر محیطی و عوامل نامساعد تربیتی به تدریج رشد ذهنی کودک را دچار رکود و رخوت نموده و انگیزه های طبیعی و رخوتهای او را سرکوب می کند. (افروز، 1380)

طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
این افراد را بنابر ملاکها و ضوابط مختلفی تقسیم بندی کردهاند که عبارتند از:
1. گروه بندی روانشناسان: این گروه بندی بیشتر بر اساس درجه هوشی مبتنی است بر مقدار اختلافی که بین سن تحصیلی و سن زمانی موجود است و عقب ماندگیهای ذهنی را به گروههای زیر تقسیم کردهاند:
الف – گروه عقب مانده های عمیق یا افرادی که بهره هوشی تا 25 دارند.
ب – گروه عقب مانده های شدید یا افرادی که بهره هوشی بین 26 تا 50 دارند.
ج – گروه عقب مانده های متوسط با بهره هوشی بین 51 تا 70 دارند.
د – گروههای عادی ضعیف با بهره هوشی بین 71 تا 80 دارند.
ه – گروه عادی ضعیف با بهره هوشی بین 81 تا 90 دارند.
2. گروه بندی روانپزشکان: عقب ماندگیهای ذهنی را از قدیم الایام از نظر پزشکی به دو دسته تقسیم می گردند.
الف – عقب ماندگیهای ارثی که وراثت عامل اصلی عقب ماندگی تلقی می شده و تقریباً 40% تا 30% عقب مانده ها را تشکیل می داد. که از این مقدار به علت تعمیم بهداشت کاشته شده است.
ب – عقب ماندگیهای ثانوی یا محیطی: بیماریهای مغزی در اثر عفونت و ضربه در ایجاد آن موثر بوده است.
3. گروه بندی عقب مانده ها از نظر درمانی، تربیتی و آموزشی.
بدیهی است که درمان تربیت آموزش و پرورش مبتلایان به نارساییهای هوشی بر تشخیص و نیازمندیهای فردی آنان بستگی دارد اجرای برنامه های آموزشی و تربیتی مخصوص به این افراد فرصت می دهد تا به تناسب وضع و حال خود پیشرفت کرد. برای زندگی نسبتاً مستقلی آماده شوند به همین لحاظ عقب مانده ها را از نظر درمانی، تربیتی و آموزش به دو گروه بزرگ تقسیم کردهاند.
الف – عقب مانده های هوشی درمان ناپذیر یا افراد پناهگاهی که بیشتر به علل ارثی مادرزادی مبتلا به ناهنجاریهای متعدد شدهاند بهره هوشی این افراد از 25 تجاوز نمی کند اکثراً علاوه بر نارسایی عمیق هوشی نارسایی حسی، حرکتی و نقایص عضوی نیز دارند. این افراد شانس بهبودی نداشت و اکثر خانواده ها قادر به نگهداری این دسته از عقب مانده ها نیستند و در آسایشگاهها نگهداری می شوند.
ب – عقب مانده های هوشی درمان پذیره این دسته خود به دو دسته دیگر تقسیم می شوند:
1. گروه آموزش پذیر 2. گروه تربیت پذیر
گروه آموزش پذیر
ضریب هوشی این افراد از 51 بالاست از نظر دانستن لغات ضعیف و مفاهیم را خوب درک نمی کنند و تمرکز و دقت در آنها محدود است. از لحاظ عاطفی واکنشهای لازم را به دست نمی آورند در مورد آموزش اگر برنامه های مناسب به اجرا گذاشته شود غالباً می توانند تحصیلات ابتدایی را تا حدود 5 – 4 به کندی و به تاخیر فراگیرند اگر ضریب هوشی آنها بالاتر از 70 باشد قدرت یادگیری آنها بیشتر شود. حتی می توانند تحصیلات ابتدایی را تمام کنند
گروه تربیت پذیر
این گروه بهره هوشیشان بین 26 تا 50 و چون تواناییهای عقلی آنها از یک کودک هفت ساله تجاوز نمی کند بنابراین از نظر آموزش در سطح پایین تری قرار گرفته و امکانات آنها محدود تر است هدف بیشتر این است که طفل بتواند مواظب خود باشد و از احتیاجات اولیه خود مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، شانه زدن سر و شتشو را رفع نماند. (میلانی فر – 1381).
بعد از آشنایی با چگونگی طبقه بندی عقب ماندگی ذهنی چون ملاک و مدنظر شناخت بیشتر و بهتر خصوصیات کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر می باشد لذا خلاصهای از صفات و ویژگیهای عقب ماندگان آموزش پذیر شرح داده می شود.
ویژگیهای کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
این گروه نمره هوشی 50 تا 75 دارند فراوانی تقریبی آنها بین 2 تا 13 نفر در 100 نفر می باشد و حدود سن عقلی آنها نیز 8 تا 12 سال است از نظر ظاهری این کودکان معمولاً طبیعی به نظر می رسد در زمینه ارتباط کلامی ممکن است خزانه لغات خوبی داشته باشد ولی وقتی از آنها خواسته می شود که با مسائل انتزاعی سر و کار داشته باشند خواندن و ریاضی را بیاموزد عقب ماندگی آنها مشخص می شود. (کدیور، 1378)
این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری حداقلی از اطلاعات عمومی و درسهای رسمی کلاس از قبیل خواندن و نوشتن و حساب کردن و مهارتهای مناسب حرفهای و شغلی بود. و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره ببرند در طول تمام سالهای تحصیلی حداکثر کلاسهای سوم، چهارم و پنجم ابتدایی پیشرفت داشته باشند لذا اصلاح آموزش پذیر به حداقل آموزش پذیری در زمینه های درسی، مهارتهای اجتماعی و شغلی اطلاق می گردد بیشتر عقب ماندگان ذهنی آموزش پذیر در غالب زمینه های رشد در حد عادی و یا در رمز عادی می باشند و تفاوت اصلی آنها با دیگران در رشد ذهنی می باشد خیلی به ندرت آن دسته از عقب ماندگیهای ذهنی که همراه با علائم جسمانی و کلینیکی باشد مانند هیدروسفال منگولها ، میکروسفال در میان عقب ماندگان آموزش پذیر یافت می شود (افروز، غلامعلی ، 80)
وضعیت تحول اجتماعی در کودکان آموزش پذیر بسیار بهتر از گروههای دیگر عقب ماندگان ذهنی می باشد به دلیل توانایی این دسته از کودکان در تکلم که یکی از ابتدایی ترین و اصلی ترین ابزار برقراری روابط اجتماعی است و نیز به دلیل توانایی ذهنی بالاتر که منجر به درک بهتر اصول حاکم بر روابط اجتماعی می شود و
می تواند به کودکان آموزش پذیر توانایی بالایی در ایجاد حفظ و تداوم روابط اجتماعی بدهد و همچنین به دلیل اینکه این کودکان در محیط آموزشگاه و در متن و بطن جامعه بیش از پیش در ارتباط با دیگران واقع می شوند می توانند قوانین اجتماعی و اخلاقی و عرفی را درک نموده و به آن عمل کنند.
اما باید توجه داشت که این درک، درکی سطحی است نه یک درک عمیق و اصولی، ایشان توانایی کسب مهارتهای ساده شغلی و حرفهای را دارا بود و در نتیجه در صورتی که تحت آموزشهای حرفهای قرار می گیرند می توانند از نظر اقتصادی نیز مفید و مثمر ثمر باشند کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر با همه شرایط بالا و علی رغم اینکه در یک شرایط اجتماعی مناسب می توانند عنصری مفید برای جامعه واقع شوند در جواجتماعی نامناسب چنانچه در بند گروههای ضد اجتماعی گرفتار آیند به دلیل ضعف قوه تشخیص و قضاوت و استدلال می توانند به افرادی بزهکار و ضداجتماع مبدل گردند. (ماهر، فرهاد ، 1381).
اهداف کلاسهای کودکان عقب مانده آموزش پذیر
فهرست کردن هدفهای آموزش ویژه برای عقب ماندگان ذهنی شاید مفیدترین راه ممکن برای توصیف این کلاسها باشد ساموئل کرک و او. جانسون هدفهای برنامه برای کودکان عقب مانده آموزش پذیر را اینطور فهرست می کنند.
1. آنها باید آموزش ببینند تا بتوانند با همسالان خود زندگی یعنی باید صلاحیت و قابلیت اجتماعی را از طریق تجربیات اجتماعی متعدد کسب کنند.
2. آنها باید بیاموزند که به منظور تامین زندگی خود کار می کنند یعنی باید صلاحیت شغلی را از طریق راهنمای حرفهای موثر و مهارت آموزی از طریق تجربیات مدرسه پرورش دهند.
3. باید از طریق برنامه بهداشت روانی مناسب در آنان امنیت عاطفی و استقلال در مدرسه و خانه ایجاد شود.
4. باید در آنان عاداتی چون رعایت اصل بهداشتی از طریق یک برنامه مناسب آموزش تندرستی ایجاد شود.
5. آنها باید حداقلی از اصول مربوط به ابزار مورد استفاده خود را یاد بگیرند.
6. آنها باید از طریق برنامه آموزشی یاد بگیرند که از فعالیتهای بی خطر در اوقات فراغت و تفریح لذت ببرند.
7. آنها باید از طریق یک برنامه آموزشی که بر عضویت در خانواده است یاد بگیرند که عضو باکفایتی برای خانواده و والدین خود باشند.
8. آنها باید از طریق برنامهای که تشریک مساعی اجتماعی را تاکید می کند یاد بگیرند که عضو باکفایتی برای جامعه باشند.
9. فراهم کردن آموزش برای والدین به طوری که محدودیتهای کودک خود را نشناخته و او را با تواناییهایش بپذیرند. (کرک، جانسون، 1378)

عقب ماندگی ذهنی و خانواده
معلولیتهای کودک، کندی رشد و امکانات مدیریت ویژهای که برای مراقبت جسمی آموزشی و همراهی لازم است سرخوردگی و رویاهای بربادرفته جملگی موجب واردآمدن فشار روی والدین شده و موجبات برهم خوردن آرامش و تعادل روانی خانواده می شود و بعلاوه در اثر رشد کند و کناره گیری از گروه همسالان رابطه کودک – والدین نیز خدشه دار می شود (رابینسون، 1381).
در اغلب موارد کودک بعلت واکنشهای خاص هیجانی – رفتارهای مخصوص و مسائل اقتصادی برای همیشه به خانواده وابسته می شود معهذا رابطه بین کودک عقب مانده ذهنی و خانواده بالقوه پیچیده تر، دو گانه تر، شدیدتر و طولانی تر از رابطهای است که بین کودک عادل و والدین وجود دارد هرچند که خانواده منحصر به فرد است اما در بین مسائل و مشکلات خانواده های کودکان عقب مانده وجوه اشتراک زیادی وجود دارد کیفیت پیچیده عقب ماندگی ذهنی نه تنها توجه علمی بسیاری از گروههای تخصصی را به خود جلب کرده است بلکه همچنین باعث شده است که مشاوره با والدین این کودکان اصل مهم به شمار آید و از وظایف اصلی مشاور کمک به والدین در جهت درک شرایط کودکش می باشد مهمترین مساله روبرویی با واقعیتی عقب ماندگی کودک برای خانواده هاست و دستیابی به این شناخت ممکن است ناگهانی یا تدریجی باشد و نیز ممکن است در آغاز تولد باشد و یا تا هنگام مدرسه رفتن ناشناخته بماند.
نظام رویارویی والدین با مساله عقب ماندگی ذهنی
اغلب والدین آگاهی از شرایط و موقعیت کودک را به تدریج و همراه با اندوه بدست می آورند و نیز در این راه وقت و انرژی و پول زیادی را صرف یافتن یک تشخیص قابل قبول و یا درمان کودک می کند مولفان و محققان مراحل پی در پی واکنش والدین را به طرق گوناگون طبقه بندی کردهاند که شایع ترین آنها عبارتند از ترس و وحشت ، احساسات متضاد، اضطراب، غم و اندوه، سردرگمی، افسردگی و …
اغلب متخصصین مراحلی را که برای مواجهه با این وضعیت ذکر کردهاند حداکثر شش مرحله و حداقل 2 مرحله را در فرآیند مواجهه با این موقعیت تشخیص دادهاند.
سالیه بیولوژیست معروف فرانسوی این قبیل عکس العملها را واکنش تطابق عمومی بیان می کند او این واکنشها را شامل مراحلی می داند که عبارتند از:
1- مرحله آگاهی از خطر
2- مرحله مقاومت
3- مرحله افسردگی
(ملک پور، 1380)
در جریان اولین مرحله والدین کودکان عقب مانده ذهنی در یک حالت شوک، ناباوری و نگرانی فرو خواهند رفت و در همین مرحله است که واکنشهایی برای مقابله با فشار روانی در آنان پیدا می شود و این واکنشها می تواندشامل جستجوی راههایی برای کاهش شدت بحران و آثار زیان بخش آن باشند فشار روانی در این مرحله معمولاً مانع از آن می شود که والدین از تفکر خلاقانه استفاده نمایند. هنگامی که واکنشهای دفاعی شخص قوت یافت مرحله دوم فرا می رسد . در مرحله دوم سعی می شود تغییرات مرحله قبل جبران شود بطوری که برای والدین حالت شوک و حیرت وجود ندارد در این مرحله والدین سعی می کنند با فشار روحی ناشی از مرحله قبل مقابله نمایند همین مرحله است که شخص به تصمیم گیری و عمل نمودن قادر می شود این مرحلهای است که به والدین کودک عقب مانده کمک می کند راه حلهایی را حتی موقتی پیدا کنند تا به این وسیله از فشاری که تحمل می کنند کاسته گردد.
در مرحله، چنانچه انگیزه و فشار روحی ناشی از مرحله به کمک مرحله دوم از بین نرود و ادامه یابد و سازش والدین، مساله تولد بچه عقب مانده کافی نباشد به تدریج قوای دفاعی زائل شده و از کار باز خواهد ایستاد در این مرحله نیرویی برای سازندگی باقی نمی ماند و مرحله فرسودگی فرا می رسد در این موقع شوک و نگرانی مجدداً پدیدار شده فشار و بحرانها توانایی روحی را تضعیف می کند و موجب اختلالات روحی و جسمی می شود در این حالت نقش مشاوره با والدین را نباید نادیده گرفت. (ملک پور، 1380)
روزن نیز مراحلی را بیان می کند که شامل پنج مورد است در اینجا به طور اجمال به تعریف آن می پردازیم.
1. اولین مرحله آگاهی هر یک مساله جدی می باشد در این مرحله غالباً پدر یا مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و اقوام دیگر وجود مساله عقب ماندگی را نفی می کنند و معتقدند با تحول جسمی کودک از این حالت در خواهد آمد این افکار وقتی امری طبیعی است و گاه برای دفاع در برابر فشار زیاد موقعیت مفید نیز واقع می شود اما هنگامی که این واکنش و دفاعی یعنی افکار طولانی شود و از حد خود بیرون رود برای همه مضر می باشد بخصوص وقتی که عقب ماندگی ذهنی تظاهرات جسمی قابل اثباتی هم همراه نداشته باشد برای والدین غیرقابل باور خواهد بود.(رابینسون، 1381)
2. دومین مرحله تشخیص عقب ماندگی و چیستی آن می باشد در این مرحله والدین دچار نوعی سردرگمی می شوند. رویاهای آنها درباره آینده فرو می پاشد. بسیاری از یک واکنش اندوهبار و افسردگی را طی زمانی که حتی ممکن است از دیگران کناره گیری کرده تا با غم خود تنها باشد تجربه می کند و این نوع از اینکه امید خود را برای داشتن یک کودک سالم از دست دادهاند سوگوار می شوند..
3. سومین مرحله جستجوی والدین برای علت یابی است در سومین مرحله از مراحلی که روزن بیان می کند هنگامی که والدین از میزان عقب ماندگی کودک خود مطلع شدند نه جستجوی علت این تراژدی می پردازند و در بیشتر موارد بخصوص مادران خود را مسئول این معلولیت فرزندشان می دانند. (رابینسون، 1381)
4. چهارمین مرحله والدین در جستجوی راه حل برای مسئله هستند در این مرحله والدین با صرف وقت و پول خود سعی در بهبود فرزندشان دارند و گاهی نیز درمانهای تخصصی بسیاری وجود دارد که می تواند به برخی از کودکان کمک کند تا استفاده بهتری از امکانات بالفعل خود داشته باشد همانطور که امروزه نیز راههایی برای بهبود کودک نظیر گفتار درمان و فیزیوتراپی و غیره وجود دارد.
5. پنجمین مرحله یا آخرین مرحله شامل پذیرفتن مساله است که در ادعای روزن هدفی است که به ندرت تحقق می یابد و تعریف مشخصی نمی توان از آن کرد معمولاً این امر مستلزم احترام و پذیرش کودک آنطور که هست می باشد کودکی که پذیرفته می شود بعنوان کودکی که اغلب دارای عملکرد آرام در خانه است تلقی
می شود در واقع دو شاخص عمده پذیرش عبارتند از: میزانی که مادر به شیوه معمولی خود عمل می کند و پیوند خود را با دوستان ادامه می دهد و میزانی که هر دو والدین به نیازهای کودکان بهنجار و نیز عقب مانده شان پاسخ می دهند مساله قابل توجه در مقابل پذیرش طرد کودک است که بسیار سهل تر از پذیرش او خواهد بود (رابینسون، 1381)
در تقسیم بندی دیگری اثرات وجود یک کودک عقب مانده ذهنی در خانواده را از سه جنبه قابل بحث و بررسی دانستهاند که عبارتند از:
1. در زمینه اقتصادی: چنین خانوادههایی بخاطر احساس گناه زیادی که نسبت به دارابودن کودک عقب مانده دارند سعی می کنند با خرجهای گزاف در جهت آموزش و درمان کوک خود را تا حدی تسلی داده و به خود این مسئله را بقبولانند که تا حد امکان و در حد مسئولیت وظایف خود را نسبت به کودک انجام دادهاند بالطبع چنین مخارجی در وضع اقتصادی خانواده نابسامانیهایی را به وجود
می آورد.
2. وضع اجتماعی: خانواده کودک عقب مانده ذهنی دومین عامل اثرپذیر است خانواده از یک طرف بخاطر رسیدگی بیشتر به کودک معلول ذهنی و از طرف دیگر به خاطر خجالتی که از وجود کودک مزبور بر او مستولی می گردد از بسیاری از موارد روابط اجتماعی خود را با دیگران یا قطع می کند و یا بسیار کاهش می دهد و در خانواده های سطوح بالا به تجربه این موضع بیشتر به چشم می خورد البته این امر با میزان عقب ماندگی کودک نیز در ارتباط است. (ملک پور، 1380)
3. مسائل عاطفی: سومین تاثیر در زمینه مسائل عاطفی است احساس گناه شدید والدین نسبت به وجود آمدن چنین فرزندی مقصر جلوه دادن یکدیگر و در بسیاری از موارد تعارض عاطفی یعنی گاهی علاقه و محبت بسیار و زمانی تنفر شدید باعث بروز ناهماهنگی و آشفتگیهای بسیار در خانواده می گردد در مطالعه و تحقیقی که توسط "الیزابیت کرام" در شهر واشنگتن امریکا انجام گرفته است 12 درصد خانواده هایی که دارای فرزندی مبتلا به سندرم دان نمودهاند صمیمانه معتقد بودند که وجود این کودک را باید از راه کیفر و تنبیه الهی توجیه نمود کیفر به خاطر تسامع در انجام اعمای از قبیل نرفتن به کلیسا یا کمک نکردن به دیگران چنین نگرش امکان دارد در حدی افراطی تری و یا خفیف تر در سایر فرهنگها نیز مشاهده شود ولی قابل تعمیم برای جوامع و فرهنگها نیست در فرهنگ خود ما نیز به نوعی گاهی در بین برخی چنین نگرشی دیده می شود. (ملک پور، 1380)

ویژگیهای روانی والدین
اختلال انسان میان عناصر روانی پدر و مادر:
از سوالات بحث برانگیز ایناست که آیا پدران و مادران از هر قشر آمادگی برای قبول یا مقابله با مشکل عقب ماندگی ذهنی را دارند یا نه؟
آندرس Anders (1962) می گوید پدران واقعیت تشخیص مساله را راحت تر می پذیرند و در توضیح جزئیات رفتار کودک پیشقدم هستند در مواردی که پدران احساس گناه شدیدی داشته باشند به نظر بسیار خونگرم تر می رسند و نقش پدری را خیلی بیشتر از حد معمول ایفا می کنند آنها مستعد هستند تا طغیا عاطفی خود را با استفاده از مکانیسم بازگشت کاهش دهند زیرا قادر به تحمل احساسات قوی نیستند هر قدر مردی بعنوان یک شوهر و یا یک پدر بی ثبات تر باشد اثر کودک عقب مانده بر وی وخیم تر خواهد بود. (ملک پور، 1380)
استانگ stong (1975) معتقد است که بیشتر این احتمال وجود دارد که پدر به کودک عقبا مانده خود به دیده یک خطر نسبت به موقعیت اجتماعی خویش بنگرد در مقابل مادری که دارای احساس تملک بوده و حمایت افراطی نسبت به کودک عقب مانده ذهنی از خود نشان می دهد به واسطه اختلال در رشد و پیشرفت کودک که نتیجه حمایت افرطی است و بیشتر تحت فشار عاطفی قرار می گیرد. "کرام" در یک مصاحبه گسترده از 50 خانواده دریافت که سایر ویژگیهای خانوادگی ممکن است بر روی تفاوتهای والدین اثر بگذارد پدران خانواده های پرجمعیت بهتر واکنش نشان
می دهند تا پدران خانواده های کم جمعیت.
خانواده بخصوص مادر همواره با مشکلات عدیدهای در حال دست و پنجه نرم کردن می باشد و همراه با بالارفتن سن تقویمی کودک و ثابت ماندن سن عقلیاش روز به روز بر مشکلات می افزاید و موجب واکنشهایی می شود که شایعترین آنها عبارتند از درگیریهای میان والدین، اضطراب، احساس شرمساری و خجالت، گوشه گیری، انکار و افسردگی، و نکته مهم این است که بیشتر این حالات بخصوص واکنش افسردگی متوجه مادر کودک است زیاد بعد از نه ماه انتظار بارداری و نیز آرزوها و رویاهایی که برای تعلیم و تربیت فرزند خویش در دل دارد نمی تواند به راحتی مساله عقب ماندگی فرزندش را بپذیرد.

بخش دوم – معلولیت جسمی – حرکتی
مروری بر تاریخچه مطالعات و تحقیقات
همه ما در معرض معلولیت جسمی قرار داریم و این نکتهای است که هرگز نباید آن را از خاطر ببریم معلولیتهای جسمی شاید آشکارترین نقایصی باشند که فرد مبتلا را در میان جمع از افراد سالم انگشت نما می سازند. تاریخ بشری نشانگر آن است که معلولیت جسمی از دیرباز با زندگی بشر آمیخته بوده و نیاکان ما نیز با گروههایی متفاوت از معلولان روبرو بودهاند. آسیبهای جسمی می توانند معلول بیماریهای ارثی و اکتسابی یا حوادث و موانع باشند با توسعه تمدن بشری و پیشرفت علم و پزشکی گرچه از شمار بیماریهای ارثی و اکتسابی که پدیدآورنده معلولیت جسمی هستند کاسته است اما شرایط و عوامل را مهیا کرده است که به گونهای دیگر معلولیت زایی می کنند. استفاده از اشعه ایکس در دوران حاملگی، استفاده از داروهای خاص در 3 ماه اول بارداری، سوانح ناشی از برخورد مصنوعات دست بشر و … از جمله عوامل به شمار می آیند.
ناتوانیهای جسمی در تمام سنین گروههای اجتماعی و جوامع وجود داشتهاند و برای مبتلایان مشکلاتی بی شمار به همراه می آورده از تاریخ بشری از دیرباز با آسیبهای جسمی و حرکتی آشنایی داشته است تاریخچه فلج اطفال که یکی از عوامل پدید آورنده این گونه آسیبها است از حدود 6000 سال پیش نیز فراتر می رود و شواهدی از وجود فلج مغزی که یکی دیگر از طبقات ناتوانیهای جسمی است در زمانهای اولیه وجود دارد (دنهوف Denhof- رابینولت Rabinolt – 1960) به هر شکل تا اواخر قرن نوزده برنامه هایی خاص که به منظر آموزش و پرورش این کودکان تهیه شده باشد موجود نبود.
پیش از این کودکان مبتلا به آسیبهای جسمی بعنوان افرادی تلقی می شوند که صرفاً محتاج مراقبت بودند کودکان مبتلا به فلج اطفال شاید نخستین کسانی بودند که ضمن بهره وری از برنامه ریزیهای صحیح آموزشی این نیاز و فکر را در بزرگسالان جامعه ایجاد کردند که به همان میزان که کودکان طبیعی نیاز به آموزش دارند نیازمند آموزش و پرورش صحیح هستند. اولین کلاس برای این دانش آموزان در مدرسه عادی در سال 1899 در شیکاگو تاسیس شد این کلاس مختص معلولان جسمی بود اما کودکان مبتلا به فلج مغزی به علت مشکلات جسمی و یادگیری چندگانهای که داشتهاند و آموزش تحت چنین شرایطی مشکل تر از آموزش سایر زیرگروههای آسیب جسمی بود با تاخیری بیشتر در انتظار بازگشایی مدارس مخصوص خودشان بودند در سال 1913 اولین مدرسه عادی در شهر نیویورک پذیرای این دسته از کودکان شد در سال 1930 این کودکان از حمایتهای قانونی نیز بهره مند شدند.
جنگ جهانی اول و دوم موجب پیشرفتهایی در زمینه های توانبخشی و رفع نقایص استخوانی برای تواناییها چون قطع عضو، ضایعات ناشی از ضربه، اختلالات هماهنگی حرکتی ناشی از ضایعه مغزی و … شد.
متاسفانه در کشور ما ایران هنوز جایگاه خاص کودکان روشن نشده است و آنها از حمایتهای مالی و قانونی لازم که پشتوانه آموزش و پرورش این عزیزان است برخوردار نیستند. ( حاج بابایی، 1380)

معلولیت چیست؟
درباره اینکه که چه کسی معلول می گویند شاید نتوان تعریف مشخصی ارائه داد زیرا در فرهنگی به تناسب شرایط اجتماعی و اقتصادی آن جامعه کلمه معلول به دستهای خاصی از افراد که دارای محدودیتهای خاصی هستند اطلاق می گردد در بعضی از کتب غربی مترادف با کلمه معلول واژه Handecapeerd (دچار مانع شدن) و Disobled (ناتوان و از کارافتاده) را به کار می برند منوظر از افرادی که در گروه دچار مانع شده، اشخاصی هستند که در واقع از نظر اجتماعی و اقتصادی معلول هستند و اگر این محدودی اقتصادی و اجتماعی برطرف گردد دیگر در شمار افراد معلول به حساب نمی آید در صورتی که کلمه ناتوان و از کار افتاده به افرادی اطلاق می گردد که از نظر جسمی معلول هستند. برای تعریف نقص عضو سازمان بهداشت جهانی ابتدا اختلال یا ضایعه و سپس ناتوانی Disability و بالاخره معلولیت را تعریف کرده است این تعاریف بطور خلاصه عبارتند از:
1. اختلال یا ضایعه شامل بر هر نوع فقدان یا وضع غیرطبیعی روانی یا جسمی یا ساختمان بدن ما وظایف آن است.
2. ناتوانی عبارت است از عدم توانایی انجام فعالیت در حدی که برای یک انسان سالم عادی و طبیعی به شمار می آید.
3. معلولیت عبارت است از وضع نامساعدی که برای فردی در اثر یک ضایعه یا یک ناتوانی پیش آمده و او را از انجام نقش طبیعی خود باز می دارد. (اسلامی نسب، 1380)
آنچه که باید در تعریف واژه معلول مدنظر قرار گیرد این امر مهم است که بین کلمه Hndicapped و کلمه Disibility در حال حاضر تمایز قائل شد، از کلمه ِDisibility بعنوان نتیجه برآمده از نقص (می توان تعریف می شود در حالی که کلمه Handicapped بعنوان نتیجه برآمده از نقص می تواند تعریف شود در حالیکه کلمه Hndicapped بعنوان بی فایدگی احتمالی معلولیت تعریف می گردد. (میچل هرسن، 1990).
لذا در اکثر پژوهشهای مربوط به معلولین کلمه Disibility را بیشتر به کار بردهاند تا بار ارزشی منفی کلمه Handicapped را دارا نباشد البته درترجمه هر دو کلمه به فارسی اغلب معادل یکسانی برای آنها به کار می رود و موضوع دیگری که لازم است تصریع تمایز بین نقص و معلولیت مادرزادی و نقص و معلولیتی است که در دوران کودکی اتفاق افتاده است. فلج اطفال و معلولیتی که سنین بعد از نبوغ اتفاق
می افتد معلولیت در اثر جنگ، تصادف و غیره می باشد (اسلامی نسب، 1380).
"دیوتی و نیتلی" می نویسد معلول فردی است که تمام یا قسمتی از توانایی جسمی یا روانی یا هر دو را به طور موقت یا دایم به دلیل ضایعات و بیماریهای ژنتیکی یا اکتسابی مختل شده و در نتیجه قادر نباشد مستقلاًَ و بدون استفاده از وسایل کمکی یا مراقبتهای خاص به زندگی روزمره خود ادامه دهند. همه قبول دارند که اختلالات حتی کوچک در سیستم محرکه بدن انسان از ضایعات جدی سیستم اعصاب گرفته تا ضایعات کوچک نظیر مختصر محدودیت حرکتی در مفاصل، عضو، معلولیت نامیده می شود. (اسلامی نسب، 1380)
در حال حاضر معلول را بعنوان فردی که توانایی کمتر از حد طبیعی (بهنجار) یا یک نارسایی کالبد شناختی یا کنشی را دارا می باشد و در نتیجه برای او مشکل است که با همسالان خود رقابت کند. (دادستان، 1381)

انواع معلولیتها
پس از جنگ جهانی دوم تحقیقات زیادی در مورد معلولیت صورت گرفت و طبقه بندی متعددی شکل گرفته است در دیدگاه کلی که هر نوع عدم تعادل جسمی ، روانی و حتی اخلاقی را معلولیت و نقص نام نهادهاند می توان فهرستی طویل فراهم ساخت آنچه می توان به طور خلاصه گفت این است که:
الف: معلولیتهای مربوط به جسم
ب: معلولیتهای مربوط به روح و روان
ج: معلولیتهای مربوط به اجتماع
معلول جسمی و حرکتی کیست؟
معلول جسمی و حرکتی به فردی اطلاق می شود که در اثر نقص یا مشکلات جسمی (غیر از معلولیت بینایی و شنوایی) دچار مشکل حرکتی است و بدین لحاظ قادر نیست فعالیتهای عادی زندگی را به نحوه مطلوبی انجام دهد این امر سبب
می شود که او نیازمند ارائه خدمات و امکانات آموزش ویژهای در آموزشگاههای عادی یا استثنایی باشد.
با توجه به این تعریف چنین دانش آموزان معلول را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
الف) دانش آموزانی که از هوش عادی برخوردارند و معلول جسمی و حرکتی محسوب می شوند آنها یا نیازی به ارائه خدمات توانبخشی ندارند و یا این روند در مورد ایشان بی اثر یا کم اثر است.
ب) دانش آموزانی که علاوه بر آموزش نیازمند خدمات توانبخشی ویژهای هستند (فصلنامه تعلیم و تربیت استثنایی)
افراد مبتلا به معلولیتهای جسمی و حرکتی کسانی هستند که محدودیتهای فیزیکی غیرجسمی و مسائل بهداشتی آنان تا اندازهای در کارهای روزمره شان مزاحمت ایجاد نمود. و خدمات، آموزشها، تجهیزات، و یا تسهیلات ویژهای را ایجاب می کن در مدت دو دهه قبل تعداد مبتلایان به معلولیتهای جسمی – حرکتی در برخی طبقات افزایش یافته است یکی از دلایل این افزایش ممکن است به این خاطر باشد که پیشرفتهایی در تشخیص و خدمات بهداشتی مخصوص کودکان علیل صورت گرفته است این پیشرفتها گرچه توانستهانددر پیشگیری و درمان برخی از بیماریها و اختلالهای موثر باشند اما با جلوگیری از مرگ و میر کودکانی که دچار معلولیتهای جسمی – حرکتی هستند بر تعدادشان نیز افزوده است تعداد زیادی از این کودکان مبتلا به معلولیت جسمی – حرکتی شدید و عمیق که در گذشته عمرشان کوتاه بود امروزه می توانند از عمر نرمالی برخوردار باشند. بنابراین کاهش میزان مرگ و میر لزوماً به معنای این نیست که تعداد افراد معلول کاهش می یابد و بهبود در مراقبتهای پزشکی مادام که عوامل خطرناکی نظیر تصادفات، مواد سمی، سوء تغذیه، بیماریها، خشونتهای بین اشخاص، که هنوز هم در محیط وجود دارد ممکن است نتواند تعداد معلولان را کاهش دهد. (هالاهان، کافمن، 1379)
سازمان جهانی بهداشت (1973) معلولیت جسمی را به افراد زیر نسبت می دهد.
فاقدین دست و پا، مفلوجین، اطفال ناقص الخلقه، نابینایان، ناشنوایان، از کار افتادگان، مبتلایان به بیماریهای مزمن و صعب العلاج، مسئولین و اضافه می کند معلول جسمی فردی است که بعلت ضایعه مادرزادی و یا بروز حوادث از لحاظ جسمی در وضعیتی باشند که از عهده کاری که دیگران انجام می دهند بر نیایند.

عوامل معلولیت جسمی
و عوامل و بیماریهای بسیاری وجود دارند که باعث معلولیت و تغییرشکل اندام، می شوند موضوع آن قدر گسترده است که چندین کتاب را شامل می شود لذا فردی که در ارتباط با معلولین جسمی هستند می بایستی حداقلی از آگاهیهای عمومی را در مورد بیمارها و عوامل معلولیت داشته باشند آگاهی از بیماریها و عوامل به موراد زیر کمک می نماید.
1- درک چگونگی بروز معلولیتهای ویژه
2- طرح ریزی هدفهای انفرادی واقع بینانه
3- فراگیری مورد احتیاطی ویژه در رابطه با بیماری با وضعیت بخصوص
4- برقراری ارتباط با والدین، مراقبین و متخصصین پزشکی
نحوه برخورد و کمک به افرادی که عملکرد عضو یا اعضای خود را از دست دادهاند. (رحیمی، 1379)
بیماریهای عصبی
دو نوع بیماری بدنام "انسفولوپاتی" و "فلج مغزی" که بیماریهای مشترکی در میان معلولین شدید می باشند. ضربه مغزی که ناشی از حوادث است "اسپینابیفیدا" و بیماری فلج اطفال و تصلب چندگانه عصبی زیر عنوانهایی هستند که تحت عنوان بیماریهای عصبی بحث خواهندشد.

انسفالوپاتی
انسفالوپاتی اصطلاح عمومی تشخیص است که برای توصیف بیماریهایی که باعث اختلال در کار مغز می شوند به کار برده می شود انسفالوپاتی ممکن است بر اثر بیماریهای متابولیکی، بیماریهای کبدی، بیماریهای خونی مانندمسمومیت سرب و کم خونی داسی شکل و عفونتهای ویروسی به وجود آید. انسفالوپاتی ممکن است در دوران حاملگی (قبل از تولد) یا بعد از تولد به وقوع بپیوندد. اگر با فردی که مبتلا به انسفالوپاتی است سر و کار دارند می بایستی انتظار کاهش تدرجی پیشرفتهای در اعمال جسمانی و عقلانی را داشته باشید که نهایتاً منجر به مرگ می شود و معاینه منظم افراد مبتلا به انسفالوپاتی به منظور دریافت هرگونه تغییر در توانایی جسمانی و طرح ریزی برنامه مراقبتی مناسب لازم است.
فلج مغزی
فلج مغزی، اصطلاحی است که با ناتوانیهای حرکتی و یا وضع قامتی ناشی از آسیب مغزی و یا مغز تیره در دوران بارداری، حین تولد و یا در دوران بعد از تولد اطلاق می شود. زمانی که آسیب وارده شده و فلج اتفاق افتاده بیماری پیشرفت بدتری نخواهد داشت با این وجود انقباض عضلانی با هنجار تعادل که بر اثر آسیب مغزی به وجود آمده ممکن است با رشد جسمانی فرد ثابت بماند و منتهی به تغییر شکل دایم شود برآورده شده است که در حدود 105 در هزار از نوزادان در موقع تولد به فلج مغزی دچار می شود علل فلج مغزی ممکن است بیماریها و عوامل بسیاری بر نارسایی مغز ار گذاشته و باعث فلج مغزی شوند.
1. علل پیش از تولد: مانند عفونت، خوردن مواد خطرناک توسط مادر، اختلالهای کروموزومی، اختلالهای زاهدان و جفت.
2. علل حین تولد: عبارتند از تولدزودرس، نبود اکسیژن، مسمومیت خونی و فشارهای وارد بر سر.
3. عومل بعد از تولد: عفونت پوشش غشایی مغز و مغز تیز (مننژیت) و ضربه به سر (از کل فلجهای مغزی را 39% عوامل پیش از تولد، علل حین تولد 56% ، عوامل بعد از تولد 5% تشکیل می دهند نزدیک به 40% از فلجهای مغزوی تا کنون ناشناخته ماندهاند.
طبقه بندی فلج مغزی
دو نوع روش برای طبقه بندی فلج مغزی وجود دارد یکی از روشها به نوع ناتوانی حرکتی توجه دارد و دیگری تعداد اعضای بدن را که دچار نانتوانی حرکتی شدهاند مورد بررسی قرار می دهد.
الف. نوع اول شامل:
1- نوع انقباضی: این نوع بر افزایش دایمی انقباض عضلانی دلالت دارد که موجب انقباض غیرارادی عضلات، در اثر کشیدگی عضلات می شود این نوع فلج مغزی حدود 5% از فلجهای مغزی را در بر می گیرد.
2- نوع حرکات غیرارادی: این حالت 25% از فلجهای مغزی را تشکیل می دهد از نشانه های این نوع فلج حرکات غیرارادی کند و مکرر است.
3- نوع عدم تعادل مخچهای: این نوع فلج به دلیل آسیب مخچهای حدود 25% از بیماران را تشکیل می دهد در این نوع فرد قادر به حفظ تعادل و هماهنگی خود
نمی باشد.
4- نوع سخت: که به سفتی دایمی عضله ها اطلاق می شود خوشبختانه این نوع فلج مغزی نادر است.
5- نوع لرزشی: که دلالت بر حکات منظم و غیرارادی گروه مشخصی از عضلات دارد این حالت نیز نادر است.
ب – نوع دوم شامل:
1- فلج یک طرفه بدن: شامل فلج دست و پا در یک طرف بدن و حدود 40% از بیماران را تشکیل می دهد
2- فلج دو دست و دو پا: حدد 20% از بیماران دارای این نوع فلج هستند.
3- فلج سه عضو: در این نوع سه عضو از بدن فلج می شود و نادر می باشد.
4- فلج دوپا: ممکن است با عث فلج دو پا گردد و حدود 20% را شامل می شود.
5- فلج نیمه تحتانی و پاها: که شامل فلج هر دو پا و نیمه تحتانی ستون فقرات بوده و حدود 20% می باشد.
6- فلج یک عضو: این حالت مربوط به فلج یکی از اندامها می باشد و نادر است.
نامنظمی حرکات که نشانگر فلج مغزی است ممکن است خفیف و یا شدید باشد. بسیاری از افرادی که دچار فلج خفیف هستند ممکن است به کمک دیگران نیاز کمی داشته و یا اصلاً نیازمند نباشند افرادی که دارای نشانه های فلج شدید هستند به ویژه از نوع فلج چهار عضو نیاز وافرای به کمک مراقبین و اقدامات پزشکی دارند.
ضربه مغزی
تصادف با اتومبیل و کتک خوردن دو علت بسیار شایع ضربه مغزی در کودکان و نوجوانان است، گستره ضربه های مغزی و معلولیتهای ناشی از آن بسته به ماهیت آسیبها متغیر است در ضربه مغزی نیز همانند فلج مغزی وقتی آسیب به مغز وارد شود معلولیت اتفاق افتاد درجه معلولیت پیشرفت بدتری نخواهد کرد. هر دو علت ضربه مغزی تا حد بسیار زیادی قابل پیشگیری است مواظبت صحیح از کودک به طور قابل ملاحظهای از برخورد سر در تصادف با وسائط نقلیه جلوگیری می نماید.
اسپینابیفیدا
نوعی نقص مادرزادی ستون مهرهای است که در دوران رشد جنین به صورت شکاف در قسمت پسین مهرهها و در خط وسط به وجود می آید این فاصله ممکن است که در هر نقطهای از ستون مهره ها ظاهر شود که میزان آسیب ناشی از آن ممکن است خیلی شدید و یا خیلی خفیف باشد.
اسپینابیفیدا پنهان، نوعی نهانی بیماری است که مغز تیره در حال باز ستون
مهره ها دارای برآمدگی نمی باشند افراد که مبتلا به اسپینابیفیدای پنهان هستند از ناتوانی عصبی رنج می برند در واقع ممکن است تنها علامت اسپینابیفیدای پنهان رویش دستهای مو درمحل باشد (معمولاً در ناحیه کمر) بعضی اوقات غدهای درمحل باز استخوان برآمده می شود این غده حاوی مایع مغزی نخاعی و بدون بافت عصبی است که "فتق پردههای نخاع" نامیده می شود. و اگر کیسه حاوی پردههای نخاع، نخاع و ریشه های اعصاب باشد فتق نخاع در پرده های نخاع نامیده می شود . فتق پرده های نخاع نیز مانند اسپینابیفیدای پنهان ناتوان عصبی به وجود نمی آورد. اختلالهای عصبی در فتق نخاع و پرده های نخاع بیشتر به صورت بی حسی اندام پایینی تظاهر می نمایند. همچننی اختلال حرکتی معمولاً به صورت فلج اندام پایینی نمایان می شود.
فلج اطفال
فلج اطفال نوعی بیماری ویروسی است که در اثر حمله ویروسی "یولیومیلیت" به بافت عصبی مغز تیره، اعصاب مغزی و یا هر دو به وجود می آید . ضایعاتی که بر اثر حمله ویروس فلج به وجود می آید می توانددامنهای از فلج خفیف یا فلج کامل را همراه با تغییر شکل اندامها در بر داشته باشد.
خوشبختانه واکسن فلج اطفال در سال 1950 کامل شد و توانست کمک شایانی به جلوگیری از فلج اطفال کند بهرحال والدین باید در نظر داشته باشند که تنها از طریق پیشگیری می توانند از فلج اطفالشان جلوگیری کنند.

تصلب چندگانه عصبی
نوعی بیمار سیستم مرکزی اعصاب با پیشرفت تدریجی است که در آن ضایعات و یا سفتی در طول غلاف محافظ اعصاب بخصوصی اتفاق می افتد . علائم آن شامل ضعف عضلانی، انقباض، اختلالهای گویایی، شنوایی و تعادلی است. این بیماری معمولاً در سالهای آخر نوجوانی نیز در دوره جونی اتفاق می افتد دوره آن با تسکین موقتی و برگشت بیماری به حالت اولیه در طول سالیان متمادی و همراه با فشار روحی که عاملی برای پیشرفت است مشخص می شود علت این بیماری تاکنون شناخته نشده است.
بیماریهای استخوانی – عضلانی
معلولیت جسمی ممکن است مستقیماً در اثر بیماریهای استخوانی و یا عضلانی و یا هر دو باشد . این بیماریها بعنوان بیماریهای استخوانی – عضلانی شناخته شدهاند افرادی که دارای اینگونه بیماریها هستند ممکن است از لحاظ عصبی نامتعادل نباشند اما به دلیل نابهنجار بودن عضلات، استخوانها و مفصلهای دستها، پاها و مهره ها و یا ترکیبی از اینها با دشواریهای حرکتی مشابهی همانند اشخاصی که از عدم تعادل عصبی رنج می برند روبرو شوند. ممکن است بیماریهای استخوانی – عضلانی، مادرزادی و یا اکتسابی باشند و علل آن نیز ممکن است نواقص ژنتیکی، بیماریهای عفونی و یا تصادفات باشد، معمولی ترین بیماریهای عضلانی – استخوانی عبارتند از :
تورم مفصلها، استخوان سازی ناقص، اختلال تغزیه عضلانی یا دشیروفی عضلانی.
تورم مفصلها
تورم مفصلها ناشی از عوامل مختلف را آتریت گویند. در آتریت، درد و التهاب در داخل پا و اطراف مفصلها به وجود می آید. آرتریت غالباً در افراد بزرگسال و در نتیجه بالارفتن سن ظاهر می شود که آن را بیماری "استحالهای مفصلی" می نامند . در عین حال ممکن است این بیماری در تمام سنین بروز کند کودکان نیز ممکن است به بیماری آرتریت روماتئید که نوعی بیماری پیشرفته مفصلهاست و غالباً به تغییر شکل منجر
می شود مبتلا شوند. متاسفانه علل هر دو نوع بیماری و درمان آنها تاکنون ناشناخته باقی مانده است کودکانی که به بیماری روماتئید جوانی مبتلا می شوند می بایستی زیرنظر و درمان بوده و در دورانهای حاد بیماری تحت درمان قرار گیرند تا ضمن به تاخیر انداخت گسترش بیماری، از سفت شدن دائمی مفصلها و از دست رفتن توان حرکتی جلوگیری شود.
استخوان سازی ناقص
نوعی بیماری ارثی است که در آن استخوانهابه طور نابهنجاری نرم بوده و به آسانی می شکند در صورتی که فردی مبتلا به بیماری استخوان سازی ناقص باشد در مراقبت از او می بایستی دقت زیادی مبذول داشت. زیرا حمل طبیعی آنان حتی تماس معمولی می تواند باعث شکسته شدن استخوانها شود. فردی که دارای این بیماری است باید از نهایت دقت حمل شده تا از آسیب حتمیناشی از بی احتیاطی جلوگیری شود هیچ وقت دست و پای کودک مبتلا به این بیماری را نباید کشید و هرگز نباید وی را بغل گرفت و فشرد.
دسیتروفی عضلانی
اصطلاحی است کلی که برای توصیف دستهای از بیماریهای عضلانی ارثی همراه با ضعف جسمانی به کار برده می شود. و به علت تغییر رشته های عضلانی بروز
می کند دو نوع از این بیماری که شایعتر می باشند عبارتند از:
1. نوع دوشن: این نوع دسیتروفی فقط در پسران دیده می شود معمولاً علائم این بیماری زمانی مورد توجه قرار می گیرد که کودک راه رفتن را می آموزد. ضعف عضلانی تا جایی پیشرفت می کند که فرد مجبور شود از صندلی چرخدار استفاده کند عضلات فردی که به این بیماری دچار گردیده است . دارای هیپروترفی است و به نظر می رسد که قوی شدهاند در صورتی که این چنین نیست و هیپرتروفی فقط به دلیل جانشین شدن بافت چربی و لیفی به جای بافت ماهیچهای می باشد این بیماری معمولاً در نوجوانی باعث مرگ می شود.
2. نوع نیام شانهای – بازوئی: این بیماری در بالغین شایعتر بوده و پیشرفت بیماری کندتر از نوع دوشن می باشد ضعف عضلانی در شانه و بازو مشهود می باشد عضلات صورت نیز ممکن است دچار ضعف شوند. در بافت مشاوره ژنتیکی برای والدین و اعضای فامیل این دسته از بیماران حائز اهمیت است مشاوره ژنتیکی ، اطلاعات مفیدی را درمورد منشا بیماری، گسترش بیماری و علل ژنتیکی آن به والدین ارائه خواهد داد.
اعضای فامیل پس از دریافت این اطلاعات می تواند تصمیم منطقی در مورد داشتن فرزندان دیگر اتخاذ نمایند در مورد حمل بیمار دسیتروفی عضلانی بایدنهایت دقت را در جهت جلوگیی از دررفتگی استخوانها شانه مبذول داشت.
سایر تغییر شکلهای استخوانی – عضلانی مادرزادی:
نوزادان ممکن است به دلایل بیشماری از جمله اختلالهای ژنتیکی و یا عوامل محیطی با تغییر شکلهای استخوانی – عضلانی (تغییر شکلهای استخوانی – عضلانی مادرزادی) متولد شوند. این چنین تغییر شکلها معمولاً ستون فقرات، اندام فوقانی و یا تحتانی در بر می گیرد با درمان به موقع ارتوپدی می توان از شدت بیشتر اینگونه تغییرشکلها کاست و یا تا رسیدن کودک به سن مدرسه تقریباً آنها از به حالت طبیعی بازگرداند . (فراسر، هشینگر، 1379)

گروه بندی معلولین جسمی
همانگونه که قبلاً اشاره گردید معلولین جسمی ، معلولینی هستند که دچار ضایعات و اختلالات جسمی می باشند بعنوان یک فرد عضو جامعه بشری دارای مسئولیتها، ایمان و عقاید و حقوقی هستند که باید برای اجرا و کسب آنها تلاش کنند و در این راستا اقدامات مسئولان دولت و پشتکار و همت خود معلولین جسمی در سازگاری با محیط و شرایط جدید امری الزامی است.
شایعترین معلولیتهای جسمی عبارتند از:
1. نقص عضوها: منظور از این دسته از معلولین کسانی هستندکه بر اثر عوامل مختلفی از قبیل عوامل ارثی، مادرزادی و یا حوادث و اتفافات گوناگون، یک یا چند عضو اصلی خویش را به صورتی از دست دادهاند که قادر به انجام امور روزمره قبل از توانبخشی نیستند از مهمترین عواملی که قطع عضو را سبب می گردند می توان به ضربه های، بیماریهای عروقی محیطی، تومورها، عفونتها، ضایعات عصبی و ناهنجاریهای مادرزادی اشاره نمود.
2. ضایعات نخاعی: مجموعه بیماریها و اختلالاتی که منجر به ضایعات نخاع شوگی و ستون فقرات گردد به ضایعات نخاعی موسوم بوده و این گونه معلولین از معلولین ضایعات نخاعی می نامند. نخاع شوکی (مغز حرام) بخشی از دستگاه عصبی مرکزی است که همچون طنابی باریک و ظریف در داخل ستون مهره ها قرار دارد. در طول و طرفین نخاع عصبهایی خارج می شوند که فرامین مغز را به تمام نقاط بدن و احساسهای مختلف متعدد (سرما و گرما و فشار) بالعکس به مغز انتقال می دهند. نخاع همچون دستگاه تلفن باعث ایجاد یک ارتباط دوطرفه بین مغز و سایر نقاط بدن
می باشد بدین معنی که دستورات مغز از طریق نخاع به اعصاب و اعضا بدن می رسد و همچنین فرمول و انجام فرامین مغز و احساسهای پوستی و محیطی از طریق همین نخاع به مغز اعلام می گردد این ضایعه یا قطع نخاع باعث می گردد که این نظم مختل شده اندامها و اعضای زیر سطح ضایعه ارتباط خود را با مغز از دست بدهند و اختیار آنها از دست انسان خارج گردد . ستون مهره ها که در واقع نگهدارنده قامت انسان می باشدف نخاع را در درون خود نگه می دارد. ستون فقرات شامل 7 مهره گردنی، 12 مهره پشتی، 5 مهره کمری، 5مهره خاجی و 4 مهره دنبالچهای می باشد. (حلم سرشت، 1380)
انواع ضایعات
اگر ضایعه نخاعی در فواصل بین مهره ها 3 تا 7 گردنی رخ دهد اثر آن به صورت فلج چهارستون بدن (دستها، پاها و تنه) ظاهر می شود که به دلایل بالابودن سطح ضایعه فلج از گردن به پایین به مراتب مشکلات بیشتر و نیاز به مراقبت افزایش می یابد . به این گروه "تتراپلژیک" گفته می شود این نوع فلج به ویژه در آمریکا "کوادری پلژیک" نیز نامیده می شود در صورتی که آسیب به مهره های پشتی و پایین تر وارد آید انسان از هر دو پا فلج می شود. که همچنین نوع اول بر حسب محل ضایعه اثرات آن متفاوت بوده و برخی از آنها پس از توانبخشی قادر خواهند بود با لوازم کمکی توانبخشی (بریس، عصای آرنجی یا زیربغل) راه بیفتند به این گروه از معلولین پاراپلژیک گفته می شود. عوامل موثر در ایجاد ضایعات نخاعی عبارتند از:
الف – ضربه ها: ضربه وارد بر ستون فقرات که بیشتر بوسیله تصادفات با اتومبیل و یا سقوط از بلندی صورت می گیرد.
ب – عفونتها: بیماریهایی از قبیل مننژیت یا سل ستون فقرات ایجاد عفونت کرده و باعث آسیب پذیری نخاع شوکی می گردد.
ج – خرابی و از بین رفتن مهره ها و بعضی از بیماریهای نخاعی که موجب اندامها در بیمار می شود.
د – کم خونی یا قطع جریان خون: در قسمتی از نخاع شوکی که موجب ضایعه نخاعی می شود.
ه – تومورهای ناحیه ستون فقرات: یکی دیگر از عوامل ایجاد ضایعه نخاعی تومورهایی هستند که در ستون فقرات ایجاد و موجب آسیب نخاعی شوکی می گردد (حلم سرشت، 1380)
1. نابهنجاریهای مربوط به اسکلت:
گروه معلولین مبتلا به ناهنجاریهای استخوان کسانی هستند که قبلاً مبتلا به انحرافات ستون مهره ها و یا ناهنجاریهای استخوانهای اصلی دست و پا و یا سر و گردن می باشد این افراد اعم از اینکه به علت مادرزادی و یا حوادث و اتفاقات گرفتار معلولیت شده باشند در ر صورت از نقطه نظر توانبخشی در یک چارت کلی قرار خواهند گرفت.
2. اختلالات بیولوژیکی و متابولیسم: از جمله معلولین جسمی که دراین دسته قرار می گیرند بیماران هموفیلی، بیماران با عوارض قبلی مزمن و بیماری کلیوی قابل ذکرند فی المثل بیماران هموفیلی که در مقابل هر نوع ضربه یا عفونتی آسیب پذیرند قادر به انجام هرگونه حرفهای نخواهند بود یا بیمارانی که هر دو کلیه خود را از دست داده و نیاز به دیالیز دارند بعلت وابستگی و نیاز مستمر به بخش و کلینیک دیالیز قادر به فعالیت در هر منطقه جغرافیایی به دلیل کمبود مراکز درمانی به نور نیستند لذا این گروه محلی القاعده در شمار معلولین جسمی قرار می گیرند. (حلم سرشت – 1380)

واکنشهای افراد معلول
واکنش افراد نسبت به نقص بدنی خود منعکس کننده رفتاری است که دیگران در مورد آنان اعمال می دارند و اگر دیگران رفتاری سرزنش آمیز داشته باشند . معلولان نیز دارای این احساسات منفی خواهند بود برعکس چنانچه احساسات دیگران نسبت به آنان مثبت باشد آنها نیز به جای اینکه نقش متکی به دیگران را بازی کنند سعی خواهند کرد تا مستقل بارآمده و تا حد امکان نیازهای خود را برآورده سازند. آنها تصویری واقعی از خود در ذهن به وجود خواهند آورد و در رابطه با برخوردهای شرافتمندانه و صادقانه اطرافیان هدفهای واقعی برای خودبر خواهند گزید . اما صرف نظر از اینکه چگونه با او رفتار شود یک فرد معلول از افتادن در برخی ناراحتیهای روانی، گریزی ندارد و با کمک مناسب و برخورد صحیح سرانجام می تواند به او کمک کرد تا نقص خود را بپذیرد و هرچند به ماهیت معلولیت خود آگاه است زندگی شاد و موفقی را آغاز نماید (بیگ و دیگران – 1999)
خصوصیات شخصی
محققان با این عقیده که معلولیت جسمی – حرکتی با نوع شخصیتی بخصوص همراه باشد موافق نیستند افرادی که از نظر بدنی معلول می باشند از نظر خصوصیات روانی همچون انسانهای غیرمعلول متفاوت می باشند و ظاهراً در برابر همان عواملی که بر رشد روانی آنها تاثیر می گذارد از خود واکنش نشان می دهند. عکس العملهای آنان در برابر محدودیتهای جسمی و روابط اجتماعیشان به میزان زیادی بستگی به برخوردهایی خواهد داشت که همچون معلمان، همسالان و به طور کلی جامعه در این زمینه از خود نشان خواهد داد. (پینگ و دیگران – 1997)
روابط اجتماعی
روابط اجتماعی می تواند تاثیر عمیق بر نگرشهای فرد معلول نسبت به خود و فرصتهایی که برای سازگاری روانی تحصیل و اشتغال بدست می آورند داشته باشند اگر واکنش اطرافیان و افراد اجتماعی مبتنی بر ترس، طرد و یا تبعیض باشد در آن صورت آنها ممکن است مقدار زیادی از انرژی خود را برای پنهان کردن تفاوتهای معمابرانگیز خود مصرف کنند. (کافمن، 1379)
اگر واکنشها بر ترحم به فرد معلول و ناتوانی او مبتنی باشد معلولان خود را به صورت افرادی که باید به دیگران متکی باشند تلقی خواهند کرد اما دیگران افراد معلول را به صورت اشخاص در نظر آورند که اگر چه دارای برخی محدودیتها هستند اما در بشتر موارد مانند دیگران می باشند آنها تشویق خواهند شد تا به صورت افرادی متسقل و مفید برای جامعه بارآیند. (هالاهان، کافمن، 1379)
پیشرفت تحصیلی
از آنجایی که معلولان جسمی – حرکتی درباره اهمیت و شدت نقایص خود دارای تفاوتهای زیادی می باشند. بنابراین نتیجه گیی کلی و با ارزشی در مورد پیشرفت تحصیلی شان اغلب کار مشکلی است تعداد زیادی از کودکان معلول به دلایل چند
نمی توانند به طور منظم در کلاسهای درسی شرکت کنند (از جمله می توان از بستری شدن در بیمارستان، دیدار با پزشک، استراحتهایی که باید خانه انجام شود.) برخی را می توان از طریق روشهای عادی آموزش تعلیم داد و مورد برخی دیگر بعلت نقطه مکرر در آموزشهایشان ممکن است حتی با داشتن هوش و انگیزه نرمال از نظر پیشرفتهای تحصیلی از همسالان خود عقب بمانند برخی از کودکان که نقص جسمانی شان خفیف به هیچ وجه عقب ماندگی درسی ندارد در حالی که برخی دیگر با مشکلات بسیار شدید مواجه می باشند. (هالاهان، کافمن، 1379)
اتخاذ تصمیم درباره برنامه های آموزشی کودکان معلول باید با خصوصیات فردی آنها (نظری خصوصیات هوشی، حسی، جسمانی، عاطفی) هماهنگ باشد علاوه بر برنامه های درسی کودک که کمکهای خاصی در زندگی روزانه، نحوه تحرک و کسب مهارتهای شغلی نیاز دارد بنابراین برای رسیدن به چنین هدفی ، همکاری گروهی از متخصصان لازم است که به کودک کمک کنند تا با کسب مهارتهای اساسی تا آنجا که ممکن است از زندگی مستقل و خودکفایی برخوردار شوند.

واکنشهای خانوادگی
واکنشهای خانوادگی نسبت به نقیصه جسمی می تواند تاثیرا منفی برخوردهای اجتماعی را بهرت یا جبران نماید. صرف نظر از ماهیت یا علت نقیصه تاثیر روانی داشتن یک کودک ناقصه الخلقه می تواند بسیار ناراحت کننده باشد تردیدی نیست که خانواده بعضی از کودکان دچار شک، نومیدی و افسرگی شده و این طور حس می کنند که بخت با آنها یار نبوده است.(لیون، 1995)
امکان آشوب در بعضی از این خانواده ها که دارای فرزند معلول هستند می تواند بسیار باشد چنین کودکی به صورتی اجتناب ناپذیر مقادیر زیادی از درآمد، انرژی و وقت خانواده را به خود اختصاص می دهد بعضی از والدین ممکن است یکدیگر را سرزنش کنند ممکن است نسبت به یکدیگر یا نسبت به فرزندانشان بی اعتنا باشند یا سعی می کنند که وجود فرزند معلول خود را حاشا و انکار نمایند این فرزند معلول ممکن است بیش از حد معلول مورد توجه و حمایت قرار گرفته بطوری که در همان حال بچگی بماند یا ممکن است مورد غفلت یا انکار قرار گیرد یا حتی مورد اذیت و آزار واقع شود. (ترن بول، 1985)
به دنیا آمدن کودک معلول بسان انفجاری است که می تواند به انسجام و سلامت عاطفی روانی خانواده لطمه های شدید وارد کند و به دلیل مسائلی که برای جمع خانواده پیش می آورد اعضاء خانواده به خصوص پدر و مادر را به صورتهای مختلف متاثر می سازد مشکل نگهداری و رسیدگی به کودک، مشکلات اقتصادی و مخارج سنگین که نگهداری و درمان این کودکان در پی دارد مسائل فرهنگی اجتماعی همچون نگرش مردم نسبت به این کودکان و خانواده هایشان با پذیرش این عزیزان در محیطهای اجتماعی همه از جمله مشکلاتی است که خانواده، دفعتاً با آن روبرو می گردد در میان اعضا خانواده ما در بیش از دیگران در ارتباط مستقیم تنگاتنگ با کودک است رفتارها و عکس العملهای کودک نسبت به مادرش می تواند این رابطه را تحت تاثیر قرار دهد. کودکی که به مادرش لبخند نمی زند – او را دنبال نمی کند – به سخنان و نوازشهای مادر پاسخی نمی دهد – با وجود تمام تلاش مادر از نظر جسمی رشد مناسبی ندارد سالهای طولانی تر از دیگر کودکان به مراقبتهای دقیق و طاقت فرسا نیازد دارد و آیندهای مبهم و تاریک از روند رشد خود پیش روی مادر قرار می دهد. مادر چنین کودکی چگونه می تواند با وجود این مشکلات فرزندش را یاری و کمک کند؟ (روزنامه همشهری، 3 / 10 / 86)
توانبخشی
توانبخشی عبارت است از مجموعه تدابیر و اقدامات پیگیر و هماهنگ از خدمات پزشکی، پیراپیزشکی، اقتصادی، اجتماعی و حرفهای که به قصد درمان و بهبود و همچنین ارتقاء سطح کارایی آنان تا بالاترین حد ممکن به منظور دستیابی معلول به یک زندگی مستقل در جامعه عرضه می گردد به مددکار درمانی کودک می تواند با تمرینات حسی – حرکتی مناسب ارتباطی پویا با محیط برقرار کند خودش به طور متسقل کارهایش را انجام می دهد، غذا می خورد، لباس می پوشد، کنترل ادرار و مدفوع پیدا می کند و برای آینده زندگیش فردی مستقل و تا حدی توان کارآمد بار می آید و حتی برای آینده حرفهای او نیز برنامه ریزیهایی صورت می گیرد به کمک فیزیوتراپی مشکلات و ناتوانیهای جسمی تا حد ممکن مرتفع می گردد رشد حرکتی لازم را پیدا
می کند و درد و آلام او کاهش می یابد به کمک گفتار درمانی کودک می توان منظورش را با سر و صدا و اشاره بهماند و در لحظهای به حلاوت شیرین ترین شهد جهان کلمه "مامان" را بگوید و خواسته هایش را در قالب کلمات و جملات برای مادرش بیان کند به کمک آموزش استثنایی کودک می آموزد ه جهان را پر از زیباییها و اشیا را پر مفهوم ببنید شب، روز، مکان، زمان را بشناسد. مفهوم اعداد را درک کند. خواندن و نوشتن بیاموزد و مادر نیز می آموزد که با بهره گیری از مشاوره با افراد متخصص در عمیق تر و سالم تر کردن ارتباطش با کودک بکوشد. مادر با آشناشدن با برنامه های تربیتی و آموزشی که تیم توانبخشی برای کودک تدوین کردهاند می تواند در فرایند رشد و آموزش کودک نقش موثری را بر عهده بگیرد . ناتوانی معلولین در جهات زیر می باشد:
1- جلوگیری از پیشرفت تحصیلی
2- ارتقاء سطح افکار عمومی نسبت به معلولین و معلولیت
3- سعی در خودکفایی معلول و قادر ساختن وی بر برخورد با مشکلات
4- تطابق زندگی معلولین با جامعه
5- افزایش آگاهی معلولین نسبت به تواناییها و محدویتهای جسمی خویش و تطابق و هماهنگی این وضعیت با محیط. (حلم سرشت، دل پیشه، 1380)
اهم برنامه های سازمان آموزش و پرورش استثنایی
برای افراد معلول جسمی و حرکتی
1- پژوهش و برنامه ریزی در مورد نحوه جایگزینی این قبیل دانش آموزان
2- برنامه ریزی در زمینه تغییر یا اصلاح کتابهای درسی موجود و محتوای آموزشی سطوح مختلف.
3- تشکیل کلاسهای ضمن خدمت و تربیت معلم در سطوح کاردانی، کارشناسی و کارشناسی ارشد برای معلمین ویژه افراد معلول جسمی و حرکتی
4- تاسیس و تشکیل مدارست تحت عنوان توانخواهان
5- تربیت و جذب نیروی انسانی متخصص در رشته های توانبخشی اعم از کاردانی، گفتاردرمانی فیزیوتراپی و غیره
6- اطلاع رسانی وسیع از طریق رسانه های گروهی در مورد علل وقوع معلولیت، پیشگیری از آن و شناساندن بیشتر این گونه کودکان به عموم مردم کشور
7- برنامه ریزی به منظور جذب کمکهای مردمی، برای دانش آموزان بی بضاعت
8- هماهنگی با مراکز آموزشی داخل و خارج کشور در جهت برقراری گرایش خاص افراد معلول جسمی و حرکتی در حیطه رشته کودکان استثنایی
9- تشکیل جلسات مختلف برای بررسی مسائل خاص افراد معلول جسمی و حرکتی و تدوین نتایج حاصله از این مشاوره ها
10- پیگیری و برنامه ریزی برای جذب دانش آموزان معلول جسمی حرکتی در جریان آموزش و پرورش عادی کشور . (فصلنامه تعلیم و تربیت ، 1380)

بخش سوم – افسردگی
نظر به اینکه تحقیق پیرامون افسردگی والدین صورت می پذیرد تعاریفی در رابطه با مساله افسردگی، انواع تاریخچه، علل درمان و … را جهت آشنایی ارائه گردد و لازم به توضیح است که مبحث افسردگی از نظر روانپزشکی و روانشناسی بحثی است مفصل که در اغلب کتب مشروط مفصلاً توضیح داده شده است.

نگاهی کوتاه به تاریخچه افسردگی
افسردگی از زمان باستان، به عنوان شایعترین نوع اختلال عاطفی شناخته شده است و در بسیاری از مدارک زمان گذشته می توان آثار آن را مشاده کرد حدود 450 سال قبل از میلاد مسیح بقراط از این بیماری بنام ملاانکولی (MELANCHOLIA) یاد کرده است. از ماطلعه تاریخ چنین بر می آید که دانشمندان ایرانی مانند بوعلی سینا و رازی این بیماری را می شناختند و از آن بعنوان عارضه روانی یادکردهاند. در سال 1896 "کراپلین" افسردگی را جز بیماریهای عاطفی طبقه بندی نمودتوضیحاتی که کراپلین در مورد نابسامانی عاطفی داده است بسیاری از شاخصهای این بیماری که امروزه شناخته شده است شامل می گردد و طی خصوصیات افسردگی بعد از یائسگی را به عنوان یکی از انواع افسردگی توضیح داده است این بیماری از لحاظ بارسنگینی که به علت آن بر منابع درمانی ملتها تحمیل می شود در چند دهه اخیر مورد توجه قرار گرفته است آمارهای رسیده از اقصی نقاط دنیا به خوبی بیانگر وسعت این بیماری ی باشد. ابعاد سیع این آمارها و نیز تجارب کلینیکی و ممالک غربی باعث شده است. تا صاحب نظران دو دهه اخیر را دوره افسردگی در تاریخ روانپزشکی معاصر بدانند به نظر این محققین اضطراب و تشویش که پس از جنگ جهانی دوم مهمترین ناراحتی روانی شمرده می شد جای خود را به افسردگی داده است.
بر طبق آمارهای بین الملل 25 درصد افراد در طول زندگی خود به طوری دچار افسردگی گردند که احتیاج به درمان دارندولی از این تعداد فقط 104 آنها به متخصص مراجعه می کنند حدود 10 درصد از کل نسخه ها به درمان بیماری افسردگی اختصاص دارد که از این میان فقط 5 درصد توسط روانپزشکان درمان می شوند و بقیه آنها توسط پزشکان عمومی و سایر متخصصین پزشکی تحت درمان قرار می گیرند شاید بتوان گفت با وجودی که افسردگی شایعترین بیماری قرن حاضر است. با این وجود هیچ بیماری دیگری به اندازه افسردگی به طور ناصحیح درمان نمی شود. همزمان با بروز و شیوع وسیع افسردگی، اقدامات گوناگونی از طرف متخصصین بهداشت روانی در زمینه تشخیص طبقه بندی به بررسی علل و عوارض و درمان انواع افسردگی به عمل آمده است از یک سو پژوهشهای دقیقی که در زمینه بررسی شیمیایی حالات عادی و غیرعادی و تاثیرات درمانی داروهای ضدافسردگی عمل آمده پیچیدگی خاص این حالات و ارتباط متقابل آنها را با فعالیتهای شناختی و روابط مشخص و اجتماعی فرد به خوبی نشان داده است حاصل این مطالعات تجدیدنظری اساسی در سیستم تشخیص و طبقه بندی اختلالات عاطفی و افسردگی ساخته و به نظام جدیدی که در چارچوب سوم راهنمای تشخیص و طبقه بندی انجمن روانپزشکان آمریکا پیشنهاد شده منجر گردیده است از سوی دیگر جستجوی راههای جدید درمان اختلالات عاطفی مورد توجه صاحب نظران بهداشت روانی قرار گرفته است
کتاب جامع روانپزشکی که بر مبنای PSMIII تنظیم شده افسردگی را یکی از اختلالات شایع ناراحتیهای عاطفی می داند که اشکال اصلی در خلق و احساس بیماری باشد می تواندهمراه با اشکالاتی در روابط فردی، اجتماعی، شناخت، فعالیتهای فیزیولوژیکی بیمار باشد. (احمدی، 1380)

افسردگی چیست؟
افسردگی: احساس بیمارگونه غم و اندوه همراه با درجاتی از رکود کنشها
(اخوت، 1380)
افسردگی : حالت روانی ناخوش که با دلزدگی، یاس و خستگی پذیری مشخص
می شود و غالباً با یک اضطراب کم و بیش همراه است. (منصور، م، 1379)
افسردگی: حالت مرضی عاطفی است که با احساس نومیدی، بی کفایتی، گناه، ترس و بی ارزشی همراه است. (شعاری نژاد، 1379)
افسردگی از قدیمی ترین بیماریهای شناخته شده و از متداولترین انواع اختلالات روانی در همه زمانها و مکانها است و هر کسی ممکن است بدان گرفتار شود می توان گفت تمام انسانها در طول زندگی خود کم و بیش به نوعی افسردگی دچار می شوند درجه شیوع افسردگی در زنان دو تا چهاربرابر بیشتر از مردان است تعاریف متعددی درباره افسردگی از دیدگاههای مختلف ارائه شده است کلمه افسردگی به معنی پریشانی و انحطاط است. افسردگی از دیدگاه پزشکی عبارت است از کاهش نیروها و فعالیتهای جسمانی و روانی بر اثر ناراحتی و اندوه از دیدگاه روانشناسی حالت غم انگیز و اندوهگین است که با احساساتی حاکی از تمدید گناه، خصومت، ناامیدی، اندوه، ناکامی و نیز رکود کنشها همراه است . از نظر جامعه شناسی افسردگی که همه انسانها در دورهای از زندگی خود به نوعی به آن مبتلا می شوند و اکنشی نسبت به فقدانها و کمبودهایی است که بر اثر مشکلات و مسائل اجتماعی حاصل می شود به طور کلی
می توان افسردگی را نوعی واکنش عاطفی نسبت به وضعیت ناامید کننده و محرومیت را و فشارآور دانست که با افکار و احساسات نامطلوبی نظیر ترس، اضطراب، بی کفایتی و نیز اختلالات جسمی همراه است. این توضیح لازم است که افسردگی با غمگینی و حزن معمولی تفاوت دارد هر کس در زندگی روزمره ممکن است بر اثر مواجهه با موقعیتهای ناگوار برای مدتی اندوهگین و ناخشنود شود در حالی که افسردگی احساس غم و اندوه شدید و مداوم و آشفتگی روانی است که با تقابل بینش و تغییر ادراک از محیط و خویشتن همراه است (برنز، دیوید، 1381)
هیچ انسانی از افسردگی و اضطراب، تشویش و نگران مصون نیست هر فردی در طول عمر خود بالاخره طعم ناگوار محرومیت، یاس، سرخوردگی و ماتم را مزه مزه می کند چون هیچ وقت یک بیماری هر قدر هم شایع باشد قادر نخواهد بود همگی افراد یک جامعه را مبتلا کند . بنابراین حالات فوق به هیچ وجه نمی توانند بیماری تلقی شوند بلکه در واقع یک نوع واکنش در مقابل حوادث ناگوار زندگی به حساب می آید. (معانی، 1381)
به دلایلی که هنوز کاملاً روشن نشده درصد بیشتری از بانوان دچار افسردگی
می شود نسبت به زنان به مردان افسرده در ممالک پیشرفته صنعتی تقریباً دو بر یک است. (براون و هریس، 1998)
مطالعاتی که در سالهای اخیر از طرف متخصصان سازمان بهداشت جهانی در کشورهای در حال توسعه آسیا و آفریقا انجام گرفته از افزایش ادامه شیوع افسردگی در این ملل در حال رشد حکایت می کند. (سازمان بهداشت جهانی، 1998)
DSMIII اختلالات عاطفی را به دو گروه تقسیم می کند اختلالات عاطفی دوقطبی و اختلالات عاطفی یک قطبی.
اختلالات عاطفی دو قطبی شامل سه دسته می شود. مانیا، افسردگی و مختلط . اختلالات عاطفی یک قطبی خود به دو دسته تقسیم می شود: افسردگی که تنها برای یکبار اتفاق بیفتد و افسردگی که بیش از یکبار گریبانگیر مریض شود (شاملو، 1379).
متخصصان بالینی افسردگیها را در دو گروه عمده در نظر گرفتهاند درونزاد – سپیکوتیک (واکنشی)- نوروتیک گروه درونزا دارای نشانه هایی است مانند افسردگی شدید، ناتوان اجتماعی، احساس بی ارزشی، کندی ذهنی و حرکتی و بی خوابی سحرگاهی، بی اشتهایی و قصد مشخص خودکشی گروه واکنشی – نوروتیک از لحاظ نوع افسردگی خفیف تر است. (سلطانی فر – 1318)
اختلالهای افسردگی
متخصصان سلامت روانی دو نوع جدی افسردگی را متمایز می کنند. اختلال افسردگی اساسی، دوره های نشانه های افسردگی حاد، اما کوتاه مدت را شامل
می شود. افراد مبتلا به اختلال افسرده خویی، از سوی دیگر با افسردگی مزمن اما نه چندان شدید به گریبان هستند . متخصص بالینی در صورتی تشخیص اختلال افسرده خویی می دهد که این نشانه های افسردگی ملایم حداقل 2 سال در بزرگسالان و یکسال یا قدری بیشتر در کودکان ادامه یافته باشند. (هالجین، رتیبورن، 1385)
ویژگیهای اختلال افسردگی اساسی
نشانه های هیجانی دوره افسردگی اساسی، خلق ملول را در بردارند که شدت آن از ناامیدی های معمولی و هیجانی غم انگیز گاه و بیگاه زندگی روزمره بیشتر است این ملامت می تواند به صورت دلتنگی شدید یا بی علاقگی زیاد به جنبه های قبلاً لذتبخش زندگی پدیدار شود. در برخی موارد ، علت افسردگی تجربه داغدیدگی به خاطر از دست دادن فردی عزیز است گرچه افسردگی شدید بعد از مرگ فردی عزیز، طبیعی است . اما چنانچه غم توانگاه بیش از حد طولانی باشد (بیش از 2 ماه) ، اختلال خلقی محسوب
می شود. با این حال خیلی از دوره های افسردگی اساسی رویداد خاصی به وجود
نمی آورد این واقعیت که غم شدید بدون رویداد مشخصی ایجاد می شود، اغلب باعث می گردد که افراد مبتلا به یکی از این دوره ها احساس کنند در هم کوفته و سر درگم هستند. معمولاً زندگی فرد در دوره افسردگی اساسی، به علت اختلالی که در کار و خانواده او ایجاد می گردد به آشوب کشیده می شود. (هالجین، 1385). علایم جسمانی دوره افسردگی اساسی نشانه های تنی یا بدنی نامیده می شود. فرد مبتلا خسته و
بی رمق است و کُند شدن حرکات جسمانی را تجربه می ند که کُندی روانی – حرکتی نام دارد برخی افراد افسرده، نشانه متضاد بی قراری روانی – حرکتی نشان می دهند، در نتیجه رفتار آنها جنون آمیز است در صورتی که این رفتارها عجیب و غریب و افراطی باشند به عنوان کاتاتونیک توصیف می شوند. آشفتگیهایی در خوردن نیز شایع است، به طوری که فرد از الگوهای عادی اشتها منحرف می شود یا از خوردن غذا خودداری می کند یا در خوردن غذاها معمولاً شیرین یا حاوی کربوهیدرات زیاده روی می کنند. افراد در دوره افسردگی تغییر قابل ملاحظهای در الگوهای خواب نشان
می دهند. به طوری که یا خیلی بیش از اندازه معمول می خوابند یا دچار بی خوابی
می شوند. در واقع در افرادی که دوره افسردگی اساسی را تجربه می کنند، تغییرات چشمگیر در الگوهای خواب EEG، بیانگر آشفتگیهایی در تداوم خواب، بی خوابی متناوب، و بیداری صبح زود است. آشفتگیهایی نیز در خواب REM شایع است که چند شکل می گیرند. در طول خواب REM، حرکات چشم بیشتر است ون مدت خواب REM در اوایل شب افزایش می یابد. این نابهنجاریها در خواب، معمولاً قبل از شروع دوره افسردگی اساسی مقدماتی در بین افرادی واقع می شوند که در معرض خطر ابتلا به اختلال خُلقی قرار دارند، مانند خویشاوندان درجه اول افرادی که افسردگی اساسی را تجربه کردهاند.
علاوه بر این افراد در دوره افسردگی اساسی به نشانه های شناختیای مبتلا هستند که از جمله آنها می توان به نگرش بسیار منفی نسبت به خود که با عزت نفس پایین و این احساس که آنها سزاوار تنبیه شدن هستند، اشاره کرد. چون آنها بی وقفه به اشتباهات گذدشته دل مشغولاند، خود را محکوم به احساس گناه می دانند. از آنجایی که آنها می توانند به روشنی فکر یا تمرکز کنند، در مورد حتی بی اهمیت ترین مسایل قدرت تصمیم گیری ندارند. فعالیتهایی که همین چندهفته گذشته علاقه آنها را بر می انگیخته اکنون هیچ جاذبهای ندارند. احساس ناامیدی و نگرش منفی باعث می شود خیلی از این افراد به افکار مرگ مشغول شوند و با فکر کردن به خودکشی یا دست زدن به آن، راهی برای گریختن پیدا کنند. (هالجین، 1385)
نشانه های دوره افسردگی اساسی معمولاً به تدریج ظرف چند روز یا چند هفته آشکار می شوند. آنها بعد از اینکه دوره فعال افسردگی اساسی آغاز می شود، آنها به مدت 2 هفته یا چند ماه دچار نشانه های آن می شوند. اغلب دوره های افسردگی اساسی، در صورتی که درمان نشوند، بعد از 6 ماه، دوره خود را می گذرانند و اغلب افراد به عملکرد طبیعی بر می گرداند . با این حال برخی از نشانه ها، در تقریباً یک چهارم افراد شدیداً افسرده چند ماه یا حتی چند سال ادامه می یابند.

ویژگیهای تشخیصی دوره افسردگی اساسی
فرد در اغلب مواقع ظرف مدت 2 هفته ، حداقل پنج مورد از نشانه های زیر را تجربه می کند که بیانگر تغییر در مقایسه با عملکرد قبلی هستند:
1. خلق افسرده
2. کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیتهای روزمره
3. کاهش قابل ملاحظه و غیرعمدی وزن یا کاهش یا افزایش اشتها
4. بی خوابی یا خواب زدگی
5. بی قراری یا کندی روانی – حرکتی
6. خستگی از دست دادن انرژی
7. احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد
8. مشکل تمرکزیابی تصمیمی
9. افکار مکرر مرگ یا گرایش به خودکشی
10. نشانه ها پریشانی یا اختلال قابل ملاحظهای به بار می آورند(هالجین، 1385)
انواع افسردگی
علاوه بر شاخصهایی که برای توصیف دوره های افسردگی و منیک به کار برده می شوند، اصطلاحاتی وجود دارند که فقط برای توصیف ماهیت دوره های افسردگی مورد استفاده قرار می گیرند. افرادی که دوره های افسردگیشان ویژگیهای مالیخولیایی دارند، علاقه خود را به اغلب فعالیتها از دست می دهند یا به سختی
می توانند به رویدادهایی در زندگی شان معمولاً لذتبخش هستند واکنش نشان دهند برای افراد مبتلا به این نوع افسردگی، صبح زمان بسیار سختی از روز است آنها ممکن است خیلی زودتر از معمول بیدار شوند، هنگام صبح احساس دلتنگی بیشتری کنند و در طول روز با چند نشانه دیگر، نظیر بی قراری یا کندی روانی – حرکتی، اختلال اشتهای قابل توجه، و گناه شدید یا بی مورد دست به گریبان باشند.
افرادی که دوره های آنها الگوی فصلی را نشان می دهند هر سال در زمان یکسانی، معمولاً به مدت 2 ماه در پاییز یا زمستان دچار دوره افسردگی می شوند، اما بعداً به عملکرد طبیعی بر می گردند. آنها در طول این دوره ها بی انرژی هستند، بیش از حد می خوابند، پرخوری می کنند و به کربوهیدراتها علاقه دارند.
اختلال افسرده خویی
همه شکلهای افسردگی نشانه های شدیدی در بر ندارند. در برخی افراد افسردگی غمگینی را شامل می شود که به اندازه دوره افسردگی اساسی عمیق یا شدید نیست، ولی با این حال کاملاً ناراحت کننده و با دوام است. افراد مبتلا به اختلال افسرده خویی دست کم به مدت 2 سال ، به برخی از نشانه هایی که افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی تجربه می کنند مانند اختلال در اشتها، خواب آشفتگی، انرژی کم یا خستگی، عزت نفس پایین، تمرکز ضعیف، مشکل تصمیم گیری و احساس ناامیدی دچار هستند . با این حال، آنها نشانه های زیادی را تجربه نمی کنند و این نشانه ها شدید نیستند.
افراد مبتلا به اختلال افسرده خویی از دیگران کناره گیری می کنند، بیشتر اوقات غصه دار و در خود فرورفته هستند یا احساس گناه می کنند و به دیگران با خشم و تندخویی واکنش نشان می دهند. این افراد در این مدت طولانی افسردگی، هیچگاه به فاصله بیش از 2 ماه فارغ از نشانه نیستند.
آنها معمولاً به اختلالهای روانی جدی دیگر نیز مبتلا هستند. تقریباً یک دهم به اختلال افسردگی اساسی مبتلا خواهند شد تعدا قابل ملاحظهای اختلال شخصیت هم دارند که تشخیص دقیق را دشوار می سازد. سایرین به اختلال سوء مصرف مواد دچار می شود. زیرا در تلاش ناموجهی برای کاهش دادن احساس افسردگی و ناامیدی به مقدار زیاد دارو یا الکل مصرف می کنند.
بستری کردن افراد مبتلا به این اختلال رایج نیست، مگر در مواردی که افسردگی به رفتار خودکشی گرا منجر شده باشد.
این اختلال در کودکان و نوجوانان نیز تشخیص داده شده است. در این موارد طول دوره افسردگی فقط امسال است و افسردگی آنها به جای خلق افسرده، بیشتر به صورت تخریب پذیری شدید و مزمن جلوه گر می شود. (وتیبورن – هالجین، 1385)

عوامل بروز بیماری افسردگی
عوامل بسیاری در پیدایش افسردگی موثر است اضطراب زیربنای تمام اختلالات از جمله افسردگی است به نظر فروید شخصیت انسان از سه قسمت نهاد، خود، فراخود تشکیل می شود نهاد لذت طلب است و از هیچ ارزش اجتماعی و اخلاقی تبعیت نمی کند در مقابل فراخود خواهان کمال و تابع قوانین مقررات اجتماعی و ارزشهای اخلاقی است وظیفه "خود" به برقراری تعادل بین نهاد و فراخود است که اگر موفق نشود اضطراب پدید می آید که عامل اصلی در بروز افسردگی است همچنین فروید محرومیت از عشق و محبت مادر و تجارب دردناک و ناخوشایند کودک در دوران حساس کودکی و توقعات بیجا و نامناسب والدین را که مانع رشد و استقلال کودک می شود در بروز افسردگی عامل مهمی قلمداد می کند به طور کلی علل پدید آورنده افسردگی به عوامل ارثی، زیستی و محیطی طبقه بندی می شود. (هالجین، 1385)
1. وراثت: گر چه تاثیر وراثت در ایجاد افسردگی نمی توان قضاوت قطعی کرد تحقیقات گوناگون موید آن است که احتمال ابتلا به افسردگی در کودکانی که والدین افسرده دارند به مراتب بیشتر از کودکانی است که والدین سالم دارند درجه شوع بیماریهای روانی در بین اقوام و وابستگان حدود ده تا دوازده درصد است که این رقم در این افراد غیر وابسته به یک تا دو درصد کاهش می یابد مطالعات انجام شده بر روی دوقلوها مبین تاثیر وراثت در بروز افسردگی در بین اقوام و وابستگان است. گرچه وراثت در انتقال افسردگی مهم است تظاهر واقعی بیماری تنها به عوامل ارثی مربوط نمی شود بلکه با ساخت شخصیت فرد و اوضاع محیطی ارتباط نزدیک دارد زیرا برای بروز افسردگی وجود عوامل زمینه ساز (وراثت، سابقه افسردگی و خودکشی در خانواده، جدایی از مادر در دوران کودکی، بیکاری) عوامل تسریع کننده (حوادث ناگوار زنگی، داغدیدگی، متارکه، فشارها اجتماعی، سختی معیشت) ضرورت دارد. به عبارت دیگر برای ایجاد افسردگی باید زمینه ارثیی و نیز عوامل محیطی نامساعد موجود باشد تا افسردگی در فرد بعنوان یک بیماری متجلی شود.
2. عوامل زیستی: افسردگی تا حدی با فعالیتهای مغز ارتباط دارد و هنگام افسردگی بر اثر نقصان آمینهای مغزی نرمال واکنش کندتر می شود و هشیاری کاهش می یابد پایین آمدن مقدار نوراپی نفرین و سطح سروتونین، اختلال در تعادل و توزیع متناسب یونهای کلسیم و سدیم و پتاسیم ولیتیوم و پایین بودن فعالیتهای الکتریکی مغز به ایجاد افسردگی می انجامد همچنین بر هم خوردن تعادل هورمونی در زناندر دوره بارداری و هنگام عادت ماهانه موجگب بروز افسردگی می شود. اختلالات جسمی نظیر دیابت، کم خونی، ورم کلیه ، بیماریهای ریوی و سل، صرع ، ضربات مغزی، جراحیهای بزرگ در بروز افسردگی موثر است در نوجوانان بعلت تغییرات هورمونی و رشد سریع جسمی و بلوغ فکری و میل به استقلال طلبی بحران به وجود می آید احتمال بروز افسردگی افزایش می یابد نواقص جسمی نیز می تواند به بروز افسردگی بیانجامد.
عوامل محیطی: گسترش بی ریه جوامع صنعتی، تغییرات سریع، به هم خوردن ارزشها تضعیف و روابط بین انسانها و ارزشهای اخلاقی، سختی زندگی، تزلزول بناید خانواده و … موجبات بروز افسردگی را فراهم می آورند همچنین محرومیت کودک از عشق و محبت و جداشدن از مادر قبل از 3 سالگی ، احتمال ابتلا به افسردگی را در زمان بزرگسالی افزایش می دهد و عواملی نظیر قرارگرفتن در موقعیت مایوس کنند. عدم ارضای نیازهای جسمی روانی مورد تهدید و تمسخر قرارگرفتن احساس ناامنی و نگرانی در ایجاد افسردگی تاثیر به سزایی دارد، خطر بروز افسردگی با افزایش سن بالا می رود و از سن چهل سالگی به بعد شیوع بیشتری دارد در دوره پیری بر اثر بیماریها و نارساییهای جسمی، بازنشستگی، بیکاری، تنهایی، مرگ عزیزان و نزدیکان و ناتوانی احتمال بروز افسردگی می یابد. (هالجین، ویتبورن، 1385)

درمان
درمان افسردگی شیوه های متعددی دارد که باید توسط متخصص انجام شوددرمان در 3 زمینه روان درمانی، دارو درمانی، و شوک درمانی عملی می شود.
روان درمانی
فعالیتی کمکی به درمانجو به منظور حل مشکلات اوست و با اندرز دادن تفاوت دارد درمانگر باتوجه به سرگذشت زندگی فرد عوامل ایجاد کننده افسردگی را تشخیص می دهد او بدون انتقاد و با اقدم به گفته های درمانجو گوش می دهد و سعی می کند موقعیت و حالت او را به خوبی دریابد درمانگر می کوشد از طریق پذیرش و حمایت و اطمینان دهی قدرت سازگاری درمانجو را با محیط افزایش می دهد از این رو در موارد بسیار روان درمانی با خانواده و اطرافیان نزدیک بیمار افسرده نیز صورت می یابد در مورد بیماران افسرده ها و درمانگر باید هموارده در دسترس باشد تا هر زمان که نیاز است درمانجو بتواند به او مراجعه کند همچنین در روان درمان سعی بر آن است که روابط اجتماعی بیمار با دیگران صمیمی شود بنابراین درمانگر ممکن است مراجع را در دریافت کمک مالی، تامین مسکن، یافتن شغل مناسب و ارجاع به کانهایی برای دریافت کمکهای ضروری یاری دهد. برقراری رابطه عاطفی، بیمار افسردهای که دچار افکار غیرمنطقی است کار سادهای نیست در عین حال مشاهده دقیق بیمار و مصاحبه با او روش بسیار مناسبی برای جمع آوری اطلاعات جامع درباره رفتار و اعمال و تکفر و اندیشه های او محسوب می شود.
روان درمانی یک روش تخصصی است هدف آن پیشبرد آموخته های جدید عاطفی است. روان درمانی را شرط یک "تجربه عاطفی اصلاح کننده" خواندهاند از این روش می توان در مرحله نخست در جنبه های ناخودآگاه زندگی بیمار استفاده کرد و یا توسطه آن بیشتر در وقایع جاری و نقطه نظرها دقیق شد در رابطه با افسردگی از روان درمانی برای تعمق در تضادهای درونی بیمار که باعث به وجود آمدن احساس گناه تهاجم می شود با کمک خود اواستفاده می شود. (رواندوست، 1381).
دارودرمانی
داروهای ضد افسردگی آنهایی هستند که برای مبارزه با اساسی جسمانی افسردگی ساخته شدهاند این داروها را می توان به دو گروه اصلی تقسیم کرد: بهبوددهنده توان روحی نظیر آمفتامین، این داروها به شخص توان روحی می دهد بدون آنکه با علل اساسی و نهایی سر و کار داشته و بنابراین تنها مسکن محسوب
می شوند از آنجایی که این داروها خطر استفادههای نابجا و وابسته شدن بیمار به دارو را نیز دارند دیگر استفاده چندانی از آنها نمی شود برخلاف داروهای واقعی ضد افسردگی که بر تغییرات بیوشیمی بدن اثر می گذارند و از سوی روانپزشکان بیشتر تجویز می شوند این داروهای اخیر خود به 3 دسته تقسیم می شوند.
داروهای ضد افسردگی سیکلیک نظیر توفرانیل (ایسمی پرامین)
داروهای ضد افسردگی تتراسیکلین نظیر لودیوسیل (ماپروتی لین)
بازدارندههای منو آمین اکسیداز نظیر ناردیل (فنیل زین)
گروه اخیر اثرات جنبی خطرناکتری دارند و امروزه از آن استفاده چندانی نمی شود اگر بیمار به بیخوابیهای شدید مبتلا باشد به او داروهایی بنام هیپوتیک می دهند که آرامش شب او را تضمین کنند و بالاخره دارویی بنام لیتیوم وجود دارد که گمان
می رود در شکل نمک خود (کربنالیتیوم) در افراد مانیک دپرسیو اثری کنترل کننده دارد زیرا درجه شدت و طول مد ت تغییر حالت فرد را محدود می کند و امکان فراوان دارد احتمال مجدد بیماری را کاهش می دهد این دارو اثرات جانبی دارد و بنابراین باید با آزمایشهای مقطعی خون، مصرف آن تخت نظارت دقیق قرار داشته باشد. (راسل میچل، 1382)
دارهای ضد افسردگی مقدار نوراپی نفرین و سروتونین را افزایش می دهد و افسردگی را از بین می برند داروهای ضد افسردگی برخی عوارض جانبی دارد از جمله خشکی دهانف پایین آمدن فشار خون، یبوست و ناتوانی جسمی. چنانچه روان درمانی با دارودرمانی همراه باشد نتیجه مطلوبتری خواهد شد . (معای، 1382)
شوک درمانی
در سال 1935 یک روانپزشک در وین به نام "فن مدونا" تصمیم گرفت اثرات تشنج مصنوعی را بر روی افرادی که دچار افسردگی شدید هستند آزمایش کنند وی دریافت که این طریق معالجه به نحو چشمگیری از پیشرفت بیماری مخرب رام نشدنی افسردگی جلوگیری می کند پس از هر دوره معالجه ممکن است سردرد مختصر و ضعف حافظه برای بیمار پیش آید ولی این عوارض به سرعت برطرف خواهد شد و اگر در وضع مناسب توسط پزشکان و پرستاران مجرب انجام شود نسبت به بسیاری دیگر از روندهای پزشکی کم خطرتر است. (رواندوست، 1381)
شوک درمانی زمانی تجویز می شود که بیمار به داروهای ضد افسردگی پاسخ مناسب ندهد و قصد خودک/شی داشته باشد و پس از شش الی دوازده بار شوک بر دستگاه اعصاب مرکزی علائم افسردگی از بین می رود و چنانچه افسردگی مجدداً بروز کند درمان چهار الی شش هفته دیگر ادامه می یابد شوک درانی نیز عوارض جانبی دارد از جمله از دست دادن حافظه – شکستگی ستون فقرات – اشکالات قلبی و عروقی – تغییرات فشار خون و فراموشی.(امانت، ابراهیم، 1382)
بستری کردن بیمار در بیمارستان
در گذشته معالجات روانپزشکی تقریباً همیشه در بیمارستان انجام شد زیرا تنها در این محل امکان معالجه وجود داشت پس از جنگ جهانی دوم کلینیکهایی به جز بیمارستانها، احداث شدند که می توانستند در معالجه بیمار امکان انتخاب بیشتری را فراهم کنند پس از آن مراقب روزانه از بیمار نیز امکان پذیر می شد. بستری شدن در بیمارستان مانند تمام انواع درمانهای دیگر نارسایی نیز دارد ممکن باعث شود بیمار وابستگی افراطی به کارکنان بیمار پیدا کند و یا بیمار تماس خود با خانه و جامعه اطراف آن از دست بدهد و یا ممکن است بیمار در اثر تماس با افرادی که دچار اختلالات شدید هستند اثرات بدی در او بگذارد و بنابراین نباید از این روش در هر موردی از بیمار بعنوان روش معالجه استفاده شود.
ارزیابی پاسخ به درمان
یکی از مسائل مربوط به ارزیابی نتیجه درمان افسردگی این واقعیت است که افسردگی یکی اختلال دورهای است و غالباً یک دوره افسردگی بودن هیچ درمانی ناپدید می شود بنابراین اگر قرار باشد که ما یک دوره افسردگی را درمان کنیم و بیمار در خلال مدت درمان بهبود یابد این واقعیت الزاماً به این معنی نیست که بیمار به درمان پاسخخ داده است زیرا ممکن است بیماری خود به خود بهبود یافته باشد و همچنین عدم پاسخ به درمان معلول بر این است که ما زمانی در دوره افسردگی دست به ارزیابی زدهایم که در آن موقعیت هیچ درمانی موثر نمی شود. (سلطانی فر، 1379)
عوامل موثر در ارزیابی چگونگی زمان
طول مدت افسردگی: بیمارانی که به درمان پاسخ نمی دهند از افسردگیهایی رنج می برند که در مقایسه با افسردگیهای گروه پاسخ دهنده بسیار طولانی ترند.
کفایت دوزدار و سطوح خونی در ضد افسردگیها:
پژوهشگران دریافتهاند که در مورد برخی از ضد افسردگیها احتمالاً ارتباط خطی منحنی شکل میان سطح خونی و پاسخ به درمان وجود دارد این یافته می رساند که برخی از بیماران با استفاده از دوزهای مشخصی بهبود می یابند و در صورتی که دوز افزایش یابد بهبودی حاصل نخواهد شد.
طول مدت درمان: احساس کلی این است که دو هفته طول می کشد تا سطح خونی بیشتر داروهای ضد افسردگی به حدلازم برسد بنابراین بررسی هایی که مربوط به مدت کوتاهی از درمان افسردگی حاد با داروهای ضد افسردگی هستند . آن اثربخشی را که طبعاً از تجویز طولانی تر دارو بدست می آید نشان نمی دهد ما باید به نوع افسردگی تحت درمان و به اینکه آیا درمان جنبه پیشگیری یا نگهدارنده یا درمانی دارو نیز توجه کنیم.
پیشگیری بهترین روش درمان
بهترین درمان برای افسردگی همان پیشگیری است "رابرت مرتن" می گویند "خیلی مسخره است که انسان فانی دنبال خشنودی جاویدان در زندگی خود می گردد." در واقع پیشگیری از افسردگی این است که شخص بتواند مشکلات درونی و محیطی خود را حل کند تا اینکه مشکلات در او باعث افسرگی نشوند به طور کلی از طریق
برنامه های آموزشی می توان توانایی غلبه بر استرسهای محیطی و سختی های زندگی را به افراد یاد داد.
پیشگیری از افسردگی شامل سه مرحله است: 1. پیشگیری اولیه ، 2. پیشگیری ثانویه ، 3. پیشگیری ثالث
روش مشاوره
این روش به معنای کمک به بیمار از طریق بررسی مشترک مشکل اوست برخی اوقات مشاوره به معنای توصیه های و پیشنهادهای مفید به بیمار است و گاهی مشاوره به معنای حمایت عاطفی نیز هست بخصوص در زمانی که تصمیم مشکلی اتخاذ می شود و یا به مرحله اجرا در می آید. (رواندوست، 1381)

مروری بر تحقیقات قبلی
در ایران نظر به زمان کوتاهی که از توجه به پدیده معلولیتها می گذرد تحقیقات انجام گرفته در این زمینه و بخصوص در زمینه مسائل والدین کودکان عقب مانده ذهنی یا سایر معلولان اندک می باشد و تحقیقاتی هم انجام گرفته بیشتر تحقیقات و مطالعات دانشجویی است که به عنوان پایانی نامه در مراکز دانشگاهی می باشد و لذا کمتر تحقیقی تحت این عناوین و به صورت گروهی و منسجم انجام گرفته است اما در اینجا به چند تحقیق انجام شده در رابطه با نگرشهای والدین کودکان استثنایی نسبت به پدیده معلولیت فرزندانشان اشاره می شود.
"نگرش والدین کودکان عقب مانده ذهنی نسبت به عقب ماندگی ذهنی فرزندشان و مقایسه نگرش آنها عنوان تحقیقی است که توسط خان پروین نظامی در دانشگاه علامه طباطبایی در تهران انجام گرفته که می توان به نتایج حاصله به شرح ذیل اشاره نمود.عقب مانده ذهنی می باشد.
خانم مژگان درویشی و خانم زهره لاجوردی طی تحقیق جداگانهای که به منظور مقایسه میزان افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی پرداختهاند به این نتیجه رسیدهاند که میزان افسردگی بین مادران کودکان عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی تفاوت معناداری وجود دارد .
"بررسی ویژگیهای زیستی – روانی و اجتماعی والدین کودان مبتلا به فلج مغزی"
عنوان پژوهش خانم شهناز معمارنیا می باشد و نتایج زیر را کسب کرده است.
– والدین کودکان مبتلا به فلج مغزی دچار افسردگی و نگرانی می باشند.
که نتیجه کسب شده با طرح سوالهایی از والدین که می پرسد در تماس کودک فلج مغزی با کودکان عادی همسایگان، دوستان و فامیل چه احساسی به شما دست می دهد 58 درصد افراد نمونه از خود افسردگی نشان دادند و در مورد پرسش آیا فکر می کنید جامه پذیرای فرزند معلول شما است؟
79 درصد افراد نگرانی خود را بیان نمودهاند.
"بررسی و مقایسه میزان فشار روانی و سازگاری زناشویی والدین کودکان عقب مانده ذهنی و کودکان معلول جسمی – حرکتی با والدین عادی شهر تهران" عنوان پژوهش آقای محمدحسین نژآد می باشد که نتایج زیر را بدست آورده است:
– در کل والدین معلول جسمی – حرکتی علی رغم تجربه فشار روانی بالاتر نسبت به دو گروه دیگر سازگاری زناشویی بالاتری داشته و این سازگاری بیشتر از عوامل غیر از توافق و همراهی دو جانبه متاثر است در ثانی این خانواده ها از ناتوانی جسمانی کودک بیشتر متاثر بوده و بدبینی بیشتری نیز از خودنشان می دهند و نهایتاً مادران این گروه نسبت به پدرانشان فشارروانی بیشتر و سازگاری زناشویی کمتری را تجربه می کند و والدین کودکان عقب مانده از طرفی در مقایسه با والدین کودکان عادی فشار روانی بیشتر و سازگاری زناشویی کمتری را تجربه می کنند همچنین از ویژگیهای خصوصیات کودک بیشتر متاثر بوده و نسبت به والدین خانواده های کودک معلول جسمی – حرکتی بدبینی کمتری را گزارش کردند پدران و مادران این کودکان نیز از نظر سازگاری زناشویی و میزان فشار روانی تفاوت معناداری را گزارش نکردند.
پژوهش آقای مجید قدمی که به منظور مقایسه نگرش عاطفی مادران کودکان ناشنوا و عقب مانده ذهنی نسبت به فر زندان معلولشان مشابه یکدیگر بوده و تفاوت معلولیت فرزندان تفاوت نگرش مادران را در مورد ایشان به همراه نداشته است.

روش پژوهش
نوع مطالعه در این پژوهش "پس رویدادی" است در این روش پژوهشگر به بررسی اثرات یا عوارض پس از وقوع موضوع می پردازد.

جامعه آماری
مادران کودکان ناتوان هوشی آموزش پذیر و مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی شهر تهران

نمونه های مورد مطالعه
از هر گروه تعداد 30 نفر که جمعاً 60 نفر شدهاند که مورد ارزیابی قرار می گیرند انتخاب این گروه مادران به این دلیل است که فرزندان معلول آنها مدرسه رو بوده و دستر سی به آنها آسان و راحت می باشد نمونه گیری شامل مراحل زیر می باشد.
1. انتخاب دو مدرسه استثنایی پسرانه که یکی مخصوص عقب ماندگان ذهنی آموزش پذیر به نام دبستان استثنایی پسرانه یادبود واقع در منطقه 10 تهران و دیگری به نام مرکز توانخواهان شماره یک که مخصوص معلولان جسمی وحرکتی بوده و واقع در منطقه آموزش و پرورش تهران می باشد و مدرسه مزبور زیرنظر سازمان بهزیستی بوده و کادر آموزشی آن تحت نظر سازمان آموزش وپرورش است استثنایی انجام وظیفه می نمایند .
2. از هر دو مرکز آموزشی به نسبت مساوی تعداد 60 نفر از مادران دانش آموزان به صورت تصادفی انتخاب شدهاند.
(30 نفر از مادرانی که دارای کودک ناتوان هوشی بود، و 30 نفر مادرانی که دارای کودک معلول جسمی و حرکتی می باشد.)

ابزار جمع آوری اطلاعات
ابزار مورد استفاده در این تحقیق تست افسردگی بک و پرسشنامه است که شامل اطلاعات فردی در مورد سن، میزان تحصیلات، تعداد فرزندان، جنسیت فرزند معلول نسبت با فرزند معلول بوده که در صفحه اول تست گنجانده شده که توسط هر آزمودنی پاسخ داده می شود.
ویژگیهای پرسشنامه افسردگی بک که به قرار ذیل می باشد:
تست افسردگی بک توسط پروفسور آئرون بک آمریکایی تدوین گردید و اولین بار توسط دکتر نوع پرست در ایران مورد استفاده قرار گرفت این تست مستقل از فرهنگ خاص شناخته شده است طبقات مختلف جامعه می توانند به وسیله آن مورد آزمون قرار گیرند. (دادستان، 1381)
به منظور تسهیل استفاده از تست افسردگی در سطح عمومی است که "بک" شکل کوتاه و سادهای از آن را برای خودآزمایی فراهم کرده است این شکل کوتاه یا اختصاری تست "بک" در مقایسه با شکل اولیه دارای این مزیت است که اجرای آن به جای 10 دقیقه در مدتی نزدیک به 5 دقیقه وقت می گیرد. (دادستان، 1381)
"بک" مزایای تهیه این آزمون را به شرح زیر تشریح کرده است:
1. با توجه به گوناگونی تشخیصهای بالینی آزمون بک اندازه گیری استاندارد شده را در دسترس قرار می دهد.
2. این آزمون را می توان توسط یک مصاحبه بالینی کامل کرد.
3. بعلت میزان عددی مقایسه کردن اطلاعات با سایر یافته ها از نظر کیفی و کمی آسان می باشد. آزمون بک از نوع آزمونهای مخصوص افسردگی است و در چهارچوب یک پرسشنامه که مشتمل بر 21جنبه از علائم بیماری افسردگی است تشکیل شده است جنبه های مزبور عبارتند از خلق و خوی، بدبینی معیارها و میزانهای عددی تست بک.

نرمال
15 – 0
افسردگی خفیف
31 – 16
افسردگی متوسط
47 – 32
افسردگی شدید
63 – 48

اگر با حساسیت بیشتری به این موضوع نظر شود طبقه بندی زیر وجود خواهد داشت.
طبیعی
10 – 0
کمی افسرده
16 – 11
نیازمند به مشورت با روانپزشک
20 – 17
به نسبت افسرده
30 – 21
افسرگی شدید
40 – 31
افسردگی بیش از حد
بیشتر از 40

روش گردآوری دادهها
برای انجام تست و پرسشنامه به مدارس مربوطه که قبلاً با روش نمونه گیری انتخاب شده بودند مراجعه شد در هر دو مدرسه مادرانی که سطح سواد آنها سیکل یا بالاتر بود پرسشنامه توسط فرزندانشان همراه با یادداشتی که نحوه انجام تست در آن توضیح داده شده بود ارسال شد تا در منزل به آن پاسخ دهند و اکثر آنها نیز صادقانه پاسخ مناسب داده بودند بخصوص که در پرسشنامه نیازی به نوشتن نام و نام خانوادگی و مشخصات فردی نبود. در مورد مادرانی که سطح سواد آنها کم یا
بی سواد بودند طی دعوتنامه هایی درخواست شد تا در روزهای متوالی به مدرسه آمده و سوالات تست برای آنها به صورت انفرادی خوانده می شد و پاسخ داده شده علامتگذاری می گردد که در این مورد مشاوران محترم و معلمان گرامی هر دو مدرسه همکاری صمیمانه به عمل آوردند. اکثریت مادران با میل و رغبت نسبت به انجام تست همکاری می گردند ولی تعدادی نیز با تردید و بدبینی نسبت به بعضی از جنبه ها از جمله تمایلات خود آزاری، کاهش نیروی جنسی، نفرت از خود، احساس گناه و تنبیه پاسخ نداده بودند که با مراجعه حضوری در مورد لزوم پاسخگویی به این جنبه ها تاکید می شد که البته با راهنمایهایی که می شدند به موارد ذکر شد پاسخ دادند.

مقدمه
در این فصل به بررسی آماری دادههای پژوهش می پردازیم با توجه به شرایطی مثل داشتن دو گروه مستقل مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و قرار گرفتن هر فرد آزمودنی در یکی از سطحهای متغیر مستقل از آزمون "T" جهت بررسی تفاوت بین میانگینهای دو گروه مورد نظر در رابطه با فرضیه های مطرح شده در پژوهش استفاده می کنیم داده های آماری استخراج شده از پرسشنامه تست افسردگی در جدولهای از شماره یک تا چهار با توجه به فرضیه های مورد نظر ارائه شده است.
جدول مقایسه میانگین نمرات تست افسردگی "بک"
مادران کودک عقب مانده ذهنی و مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی
ردیف
نمونه ها / مشخصات فردی
تعداد
میانگین
انحراف استاندارد
درجه آزاد

1 –
مادران کودک معلول جسمی حرکتی
30
59/18
28/18
58
18/1
2 –
مادران کودکان عقب مانده آموزش پذیر
30
07/15
69/11

به منظور بررسی و فرمیناول "میزان افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی و مادران کودکان معلول جسمی حرکتی تفاوت ندارد در هر دو گروه نمونه با استفاده از آزمون T نشان می دهد که تفاوت بین میانگینها معنادار نیست و "T" محاسبه شده از T جدول در سطح 5% کوچکتر است. 2> 18/1
بنابراین فرضیه ما تایید می شود و می توان گفت که میزان افسردگی در دو گروه مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی و مادران عقب مانده ذهنی تفاوت معناداری ندارد.
نمودار : توزیع فراوانی نمونه ها در هر یک از سطوح تست افسردگی بک بر اسا نمره افسردگی

o مادران کودکان عقب مانده ذهنی
o مادران کودکان معلول جسمی – حرکتی
در نمودار بالا تعداد فراوانی مادران کودکان عقب مانده ذهنی و کودکان معلول جسمی – حرکتی و نمرات کسب شده آنها ارائه شده است.

نتیجه گیری
به منظور بررسی میزان افسردگی ومقایسه آن بین دو گروه از مادرانی که دارای فرزند عقب مانده ذهنی آموزش پذیر ومعلول جسمی حرکتی می باشند استفاده از روش نمونه گیری تصادفی تعداد 30 نفر از مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی و 30 نفر مادران دارای کودک معلول جسمی حرکتی از میان جامعه آماری دانش آموزان استثنایی پسر در محدوده سنی 15-7 سال انتخاب شده جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه تست افسردگی بک شامل:21 جنبه از حالات درونی و روحی فرد می باشد وهر جنبه از عدم وشدت بحران روحی که از 0 تا 30 علامت گذاری شده صورت گرفت جهت تجزیه وتحلیل اطلاعات بدست آمده از آزمون افسردگی بک ومقایسه میانگین های دو گروه مستقل از روش t استفاده گردید.
نتیجه بدست آمده چنین است:
بین میزان افسردگی مادران کودکان عقب مانده ذهنی ومادران کودکان معلول جسمی-حرکتی تفاوت معنی داری وجود ندارد.
محدودیت پژوهش
با توجه به اینکه پژوهش فقط در گروه خارجی انجام گرفته نتایج آن قابل تعمیم به سایر گروه ها نیست.

پیشنهادات حاصل از پژوهش
1. پیشنهاد می شود بر روی شیوه های مقابلهای والدین این کودکان در برابر فشارهای روانی و واکنشهای آنها نسبت به معلولیت فرزندشان تحقیقاتی در ابعاد وسیعتری در سایر شهرها و استانها و بر روی نمونه های بیشتری صورت گیرد.
2. ارائه خدمات مشاورهای توسط متخصصان مشاور به والدینی که کودک معلول دارند تا بتوانند واقع بینانه با مساله برخورد کرده و از بار فشارها روانی تا حدودی نجات یابند.
3. گسترش مراکز توانبخشی و آموزشی بیشتر مورد توجه قرار گیرد تا اینگونه افراد از حداقل توانایی خود بیشترین استفاده را بنمایند تا بتوانندحداقل به یک زنگی بالنسبه عادی بازگردند.
4. عرضه خدمات و کمکهای خاص به خانواده هایی که فرزند معلول ذهنی یا جسمی دارند و فشارهای مضاعفی جهت پرورش و نگهداری فرزند خود تحمل می کنند این کمکها می توانند به صورت مالی و ارائه خدمات درمان رایگان، تهیه تکنولوژیها و ابزار خاص جهت کودکان معلول جسمی باشد که از طریق ارگانها، موسسات و جلب مشارکتهای مردمی انجام گیرد.
5. حتی الامکان با آموزش عمومی از طریق وسایل ارتباط جمعی و آگاهی دادن به مردم عوارض ناشی از ازدواجهای فامیلی شناساند. و مشاوره ژنتیک بصورت اجباری البته با صرف هزینه کمتر انجام گیرد .
6. ارائه آموزشهای لازم به جامعه جهت برخورد صحیح انسانی با افراد معلول از طریق کتب درسی، مطبوعات صدا و سیما و همچنین آموزش عمومی به منظور بالابردن سطح آگاهی مردم از اقدامات پیشگیری از انواع معلولیتها
7. از آنجا که مقدار نمونه ها در گروه تعداد مادرانی که دارای کودک عقب مانده ذهنی یا معلول جسمی – حرکتی 30 نفر بوده است پیشنهاد می شود تحقیقات بعدی روی تعداد بیشتری از نمونه ها انجام گیرد تا بدین وسیله نتایج تحقیق درجه تعمیم پذیری بالاتری داشته باشد.

فهرست منابع
1. احمدی، جمشید، رفتار درمانی، دانشگاه شیراز، 1380
2. اخوت، ولی الله، افسردگی، انتشارات، 1380
3. اسلامی نسب، علی، روانشناسی معلولیت، انتشارات علیشاه، 1380
4. هسینگر، روانشناسی معلولیت، ترجمه رحیمی، دانشگاه شیراز،1379
5. افروز، غلامعلی، کودکان عقب مانده ذهنی، دانشگاه تهران، 1379
6. امانت، ابراهیم، افسردگی و خودکشی، تبریز، انتشارات تبریز، انتشارات ابن سینا، 1381
7. بست، جان، روشهای تحقیق در علوم تربیتی و رفتاری، ترجمه پاشا شریفی، حسن، 1382
8. برنز، دیوید، روانشناسی افسردگی، ترجمه قراچه داغی، مهدی، انتشارات خاتون، 1381
9. بیلر، رابرت، کاربرد روانشناسی در آموزش، ترجمه کدیور، پروین، نشر دانشگاهی، 1378
10. به پژوه، احمد، انتظارهای کودکان با نیازهای ویژه، انتشارات سازمان آموزش و پرورش استثنایی، 1380
11. حلم سرشت، پریوش، دل پیشه، اسماعیل، توانبخشی و بهداشت معلولین ، انتشارات چهره، 1380
12. حاجی بابایی، مرتضی، دهقانی، یاور، آشنایی با ویژگیهای کودکان استثنایی، دوره کاردانی تربیت معلم، 1380
13. ویتبورن، وهالجین، آسیب روانی 2 ترجمه سید محمدی، 1385
14. دادستان، منصور، بیماریهای روانی، انتشارات ژرف، 1380
15. داورمنش، عباس، آموزش توانبخشی کودکان معلول ذهنی، نمایشگاه کتاب کودک، 1379
16. رابینسون، کودک عقب مانده ذهنی، ترجمه ماهر، فرها، آستان قدس، 1381
17. راسل، م، افسردگی، ترجمه وحید رواندوست، آستان قدس، 1381
18. راسل میچل، افسردگی، ترجمه غلامرضا خواجه پور، انتشارات سینا، 1382
19. سلیمی اشکوری، هادی، عقب ماندگی ذهنی و تشخیص و درمان دارویی، آموزش و پیشگیری، انتشارت آشنا، 1380
20. شاملو، سعید، آسیب شناسی روانی، انتشارت جهر، 1379
21. کاپلاک سادوک، خلاصه روانپزشکی، ترجمه پورافکای ، نصرت الله، 1380
22. کرک ساموئل، چانسون، اوریل، آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی ترجمه مهدی زاده، مجید، 1380
23. کلایتون بلاچی، درمان افسردگی، ترجمه سلطانی فر، حسن، انتشارات آستان مقدس، 1378
24. مصلحی، زیبند، مشاوره والدین کودکان معلول جسمی، فصلنامه تعلیم و تربیت استثنایی، 1380
25. ملک پور، مختار، بهداشت روانی والدین کودکان عقب مانده ذهنی، جهاد دانشگاهی، اصفهان، 1380
26. میلانی فر، بهروز، کودکان و نوجوانان استثنایی، 1381
27. نصرت، پروانه، بازگشت به زندگی عادی (گردآوری، ترجمه ، تدوین) انتشارات پرچم، 1382
28. هالاهان و کافمن، کودکان استثنایی، ترجمه جوادیان، مجتبی، آستان قدس، 1379

پرسشنامه
سن: نسبت با کودک پدر  مادر
میزان تحصیلات: تعداد فرزندان
جنسیت کودک: دختر پسر کودک: کم توان ذهنی معلول جسمی است. کودک مذکور چندمین فرزند خانواده است؟
راهنمایی
این پرسشنامه شامل 21 گروه سوآل می باشد. خواهشمند است جمله های هر بخش را به دقت مطالعه نمود و در مقابل پاسخی که احساس کنونی شما را بهتر بیان می کند علامت × بگذارید. توجه داشته باشید که در هر گروه از جملات فقط یک پاسخ که مناسب احساس شما است انتخاب کنید.
و لطفاً هیچ سوالی را بی پاسخ نگذارید از همکاری شما بسیار متشکرم
1-
0) غمگین نیستم 
1) غمگین هستم 
2) غم دست بردار نیست 
3) تحملم را از دست دادهام 
2 –
0) به آینده امیدوارم
1) به آینده امیدی ندارم 
2) احساس می کنم آینده امیدبخشی درانتظارم نیست 
3) کمترین روزنه امیدی ندارم 
3 –
0) ناکام نیستم 
1) ناکام تر از دیگرانم
2) به زندگی گذشتهام که نگاه می کنم هر چه می بینم شکست و ناکامی است
3) آدم کاملاً شکست خوردهای هستم
4 –
0) مثل گذشته از زندگیم راضی هستم 
1) مثل سابق از زندگی لذت نمی برم 
2) از زندگی رضایت واقعی ندارم 
3) از هر کس و هر چیز که بگویی ناراضی هستم 
5 –
0) احساس تقصیر نمی کنم
1) گاهی اوقات احساس تقصیر می کنم
2) اغلب احساس تقصیر می کنم 
3) همیشه احساس تقصیر می کنم 
6 –
0) انتظار مجازات ندارم 
1) احساس می کنم ممکن است مجازات شوم 
2) انتظار مجازات دارم 
3)احساس می کنیم مجازات می شوم
7 –
0) از خودم راضی هستم
1) از خودم ناراضیم 
2) از خودم بدم می آید 
3) از خودم متنفرم 
8 –
0) بدتر از سایرین نیستم 
1) از خودم به خاطر خطاهایم انتقاد می کنم
2) همیشه خودم را به خاطر خطاهایم سرزنش می کنم
3) برای هر اتفاق بدی خود را سرزنش می کنم 
9 –
0) هرگز به فکر خودکشی نمی افتم
1) فکر خودکشی به سرم زده اما اقدامی نکردهام 
2) به فکر خودکشی هستم 
3) اگر بتوانم خودکشی می کنم 
10 –
0) بیش از حد معمول گریه نمی کنم 
1) بیش از گذشته گریه می کنم 
2) همیشه گریانم 
3) قبلاً گریه می کردم اما حالا با آنکه دلم می خواهد نمی توانم گریه کنم 
11 –
0) کم حوصله تر از گذشته نیستم 
1) کم حوصله تر از گذشته هستم 
2) اغلب کم حوصله هستم 
3) همیشه کم حوصله هستم
12 –
0) مثل همیشه مردم را دوست دارم 
1) به نسبت گذشته کمتر از مردم خوشم مخی آید
2) تا حدود زیادی علاقهام را به مردم از دست دادهام
3) از مردم قطع امید کردهام به آنها علاقهای ندارم

13 –
0) مانند گذشته تصمیم می گیرم
1) کمتر از گذشته تصمیم می گیرم
2) نسبت به گذشته تصمیم گیری برایم دشوارتر شده است
3) قدرت تصمیم گیریام را از دست دادهام
14 –
0) جذابیت گذشته ها را ندارم 
1) نگران هستم که جذابیتم را از دست بدهیم
2) احساس می کنم هر روز که می گذرد جذابیتم را بیشتر از دست می دهم
3) زشت هستم
15 –
0) به خوبی گذشته کار می کنم
1) به خوبی گذشته کار نمی کنم
2)برای اینکه به خودم فشار زیادی می آورم 
3) دست به هیچ کاری نمی رود
16 –
0) مثل همیشه خوب می خوابم
1) مثل گذشته خوابم نمی برد
2)یکی دو ساعتی زودتر از معمول از خواب بیدار می شوم، خوابیدن دوباره برایم مشکل است
3) چند ساعت زودتر از معمول از خواب بیدار می شوم و دیگر خواب نمی برد
17 –
0) بیشتر از گذشته خسته نمی شوم
1) بیشتر از گذشته خسته می شوم
2) انجام هر کاری خستهام می کند
3) از شدت خستگی هیچ کاری ازعهدهام ساخته نیست
18 –
0) اشتهایم تغییری نکرده است
1) اشتهایم به خوبی گذشته نیست
2) اشتهایم خیلی کم شده است
3) به هیچ چیز اشتها ندارم
19 –
0) اخیراً وزن کم نکردهام 
1) بیش از دو کیلو و نیم وزن کم نکردهام
2) بیش از پنج کیلو از وزن بدنم کم شده است
3) بیش از هفت کیلو وزن کم کردهام
20 –
0) بیش از گذشته بیماری نمی شوم
1) از سردرد و دل درد و یبوست کمی ناراحتم
2) به شدت نگران سلامتی خود هستم
3) آنقدر نگران سلامتی خود هستم که دست به هیچ کاری نمی رود
21 –
0) میل جنسیام تغییر نکرده است
1) میل جنسیام کمتر شده است
2) میل جنسیام خیلی کم شده است
3). کمترین میل جنسی در من نیست

78


تعداد صفحات : 112 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود