مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد عملکرد خانواده
2-1 عملکرد خانواده
2-2-1 مفهوم خانواده
خانواده صرفا حضور تعدادی از افراد که در یک فضای فیزیکی و روان شناختی در کنار هم قرار دارند، نیست. خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی-فرهنگی تلقی می شود که در کنار همه ی خصوصیات دیگرش، دارای مجموعه ای از قواعد است و هر یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند. این سیستم دارای یک ساختار قدرت است که ه وسیله ی آن، اشکال مختلفی از ارتباط را بروز می کند. هر خانواده روش خاصی برای مواجهه با مشکلات دارد. اعضای این سیستم با هم رابطه ای عمیق و چند لایه ای دارند. همچنین اعضای خانواده تا حدود زیادی پیشینه ی مشترک، ادراکات درونی شده ی مشترک، مفروضات و دیدگاههای درباره ی دنیا و برداشت مشترکی از اهداف زندگی دارند (نظری، 1393).
در چنین نظامی، افراد به وسیله علایق و دلبستگی های عاطفی نیرومند، دیر پا، و متقابل به یکدیگر متصل شده اند. ممکن است از شدت و حدت این علایق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود، لیکن باز هم علایق مزبور در سراسر زندگی خانوادگی به بقای خود ادامه خواهد داد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392).
ورود به چنین نظام سازمان یافته ای صرفا از طریق تولد، فرزند خواندگی، یا ازدواج صورت می گیرد(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392). در داخل این سیستم، حلقه های عاطفی قدرتمند، پایدار و متقابلی افراد را به هم گره زده است. بنا به گفته ی کی (1985) خانواده ها صاحب اعضای جدیدی می شوند و به مرور آنها را از دست می دهند، اما روابط خانوادگی همچنان پابرجا باقی می ماند. نفوذ خانواده باعث می شود، حتی زمانی که اعضاء در اثر فاصله های فیزیکی و یا گاهی مرگ از هم جدا می شوند، حلقه های عاطفی و ارتباطی اعضاء باقی بماند. به عبارتی عضو یک خانواده هرگز نمی تواند به طور کامل و واقعی، عضویت در آن خانواده را از دست بدهد (نظری، 1393).
بر خلاف اعضای متعلق به نظام های غیر خانوادگی که عمدتا می توان در غیاب آنها عضو جدیدی را جایگزین ساخت،اعضای خانواده تعویض ناپذیر هستند. این امر در وهله نخست به خاطر آن است که ارزش اصلی خانواده حاصل شبکه روابطی است که توسط اعضای آن به وجود آمده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392). خانواده ها از نطر سازمانی، سیستم عاطفی پیچیده ای دارند که ممکن است حداقل مرکب از سه نسل باشند. البته امروز به دلیل افزایش طول عمر، خانواده ها مرکب از چهار نسل هم وجود دارند (نظری، 1393).
هر خانواده به صورت اجتناب ناپذیری تلاش می کند تا به خودش به عنوان یک گروه نظم دهد. این تلاش برای نظم دادن به خود می تواند به صورت سنتی یا نو گرایانه، سازگارانه یا ناسازگارانه و منظم یا نا منظم باشد(نظری، 1393).
اعضای خانواده در حین رشد به هویت اختصاصی و یکتای خود دست می یابند. اما باز هم به گروه خانوادگی دلبستگی دارند و لذا هویت یا تصویر جمعی خاص خود را حفظ خواهد کرد. این اعضا در انزوا زندگی نمی کنند، بلکه به یکدیگر وابسته اند آن هم نه فقط به خاطر پول، غذا، و سر پناه بلکه به خاطر نیاز به عشق و محبت، همکاری و همیاری، جامعه پذیری و سایر نیاز های ملموس. این افراد برای دستیابی به کارکرد موفق باید خود را با نیاز های و خواسته های متغیر سایر اعضا و همچنین انتظارات متغیر شبکه خویشاوندی بزرگتر، محله، ودر نهایت کل جامعه منطبق سازد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392).
2-2-2 کارکرد های خانواده
مهم ترین کارکردهای خانواده عبارتند از :کارکرد زیستی، کارکرد تربیتی، کارکرد فرهنگی، کارکرد اجتماعی و کارکرد اقتصادی.
الف) کارکرد زیستی
عملکرد خانواده در جهت حفظ و ارتقای بـهداشت و سـلامت جـسمانی و نیز فراهم کرن شرایط لازم برای رفع نیازهای بدنی اعـضا، کارکرد زیـستی خانواده نامیده می شود. بررسی ابعاد این کارکرد و توجه به بدکارکردی های خانواده در این زمینه، می تواند خانواده ها را در جهت ارتقای این نوع کارکرد یـاری کـند. مهم ترین ابـعاد این کارکرد عبارت اند از (احمدی، 1383):
1. رفع نیازهای بدنی.
2. تامین سلامت جسمانی.
3. تامین رشد بهنجار جسمانی.
4. پیش گیری از بروز بیماری ها و نـاهنجاری های رشد.
5. اعتدال در تامین نیازمندی های جسمانی و فراهم آوردن شرایط لازم برای پرداختن به سایر ابعاد شخصیتی انسان.
ب) کارکرد فرهنگی-تربیتی خانواده
خانواده نقشی اساسی در تربیت فرزندان یک جامعه دارد. این ترتیب از طریق انـتقال فـرهنگ جامعه به آنان انجام می گیرد. به عبارت دیگر از طریق انتقال فرهنگ به کودک و نوجوان مـی توان بـه رشـد همه جانبه ی شخصیت او کمک کرد. در تعریف تربیت می توان گفت: تربیت عبارت است از برنامه ریزی در جهت رشد همه جـانبه ی شـخصیت کودک و نوجوان در ابعاد بدنی، شناختی، عاطفی، اجتماعی، هنری و اخلاقی، در جهت وصول به اهداف متعالی اجتماعی(احمدی، 1384).
تربیت از منظری دیگر، انتقال فرهنگ به کودک اسـت. این عـمل در خـانواده پایه ریزی شده، با پشتیبانی های آن، استمرار می یابد. انتقال فرهنگ به کـودک در جـریان سه نوع کارکرد خانواده، یعنی کارکرد وضعی،کارکرد مستمر و کارکرد ماموریتی انجام می گیرد. انتقال فرهنگ بر اساس کارکرد وضعی خانواده، بدون برنامه ریزی و در فرایندی جاری و سـاری به انجام می رسد. کارکرد وظیفه ای خانواده به کمک فرهنگ پذیری خود انگیخته آمده، آن را تکمیل می کند. وقتی خـانواده بـرای انتقال فرهنگ جامعه به کودک و نوجوان، برنامه ریزی خاصی می کند و در انتقال محتویات فرهنگی، برنامه ی ویژه ای را به اجرا در می آورد،دست بـه انـتقال فـرهنگی برنامه ریزی شده می زند (احمدی، 1384).
ج) کارکرد اجتماعی خانواده
عملکرد خانواده در زمینه ی حفظ، اصلاح و ارتقای ساختارها و فرایندهای اجتماعی در سطوح قومی، منطقه ای و جهانی،کارکرد اجتماعی خـانواده نـام دارد. مهم ترین وظیفه ای که خانواده در این زمینه بر عهده دارد، محافظت از خود است. در صورتی کـه خـانواده در جهت حفاظت از خود به عنوان هسته ی اولیه ی نـهادهای اجـتماعی، موفق شـود، در کارکرد اجتماعی خود، توفیق یافته است(احمدی، 1384).
د) کارکرد اقتصادی خانواده
عملکرد خانواده در جهت تـولید کـارآمد، انباشت مناسب و مصرف بهینه ی سخت افزاری و نرم افزاری سرمایه ها و امکانات اقتصادی جامعه،کارکرد اقتصادی خانواده را تشکیل مـی دهد. در گـذشته و نیز در برخی از خانواده های روستایی یا در بـرخی از خـانواده ها در جوامعی چـون چـین، نقش اقـتصادی خانواده به شکل جامع تری جریان دارد. خـانواده ای روسـتایی که در آن تمامی مراحل تولید کشاورزی به عنوان یک وظیفه ی خانوادگی تلقی می شود و تـمامی اعـضا از مرحله ی تولید تا مصرف کالاهای کـشاورزی، نقش ایفا می کنند، نمودی از کارکرد جامع اقـتصادی را بـه نمایش می گذارد. در چین خانواده هایی وجود دارنـد کـه به مثابه ی یک واحد تولیدی عمل می کنند. تولید قطعات کوچک مورد نیاز واحدهای تولیدی بزرگ تر یـا تـولید وسایل کوچک صنعتی، در چنین خانواده هایی انـجام مـی گیرد. این نـوع خانواده ها دارای کارکرد اقـتصادی گـسترده تری نسبت به خانواده های شهری اند. خانواده های شـهری اغـلب در تولید به طور مستقیم نقشی ندارند؛ هر چند که نیروهای کار در سازمان ها و نهادهای اقتصادی بزرگ، در دل هـمین خـانواده ها زندگی می کنند، لیکن خانواده خود یک واحد تـولیدی بـه شمار نمی آید(احمدی، 1384).
2-2-3 خانواده های کـارآمد و خانواده های ناکارآمد
کارآمدی عبارتست از اینکه تا چه اندازه الگوهای خانواده در کسب هدف های آن موثر و سودمند واقع شده اند. ناکارآمدی بـه الگـوهای خانوادگی غیر سودمند و تعاملات همراه بـا اسـترس و رفـتارهای مـرضی اشـاره دارد. قضاوت در مورد الگـوهای کـارآمد (یا ناکارآمد) بستگی به درک بهنجاری/سلامت و همینطور ملاحظات اجتماعی-فرهنگی دارد(موسوی، 1382).
خانواده به عنوان یک سیستم زنده به مبادله اطلاعات و انرژی بـا مـحیط خـارج می پردازد. نوسان ها، خواه بیرونی یا درونی، طبعا واکـنش هایی بـه دنـبال دارنـد کـه سـیستم را به حالت پایدار قبلی خود باز می گردانند. اما وقتی این نوسان ها شدت یابند، ممکن است موجب بروز بحران در خانواده شوند که این تغییر و تحول منجر به پیدایش سـطوح متفاوتی از کارکرد می گردد و بدین ترتیب امکان مقابله را فراهم می آورد (مینوچین و فیشمن، 1996؛ تـرجمه بهاری و سیا، 1387).
در تعریف کارکرد خانواده، چندین مشکل وجود دارد؛ پیچیدگی ناشی از نحوه تاثیر و تعامل این عوامل درونی و بیرونی در شکل گیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف"کارکرد خـانواده" یا "ناکارآمدی خـانواده" را مشکل می سازد ( موسوی، 1382). مسئله دیگر تعریف مفاهیم بهنجاری یا نابهنجاری است. همواره در تعریف سلامت یا بهنجاری، این خطر وجود دارد که با انتخاب یک سیستم ارزشی به عنوان معیار سلامت، آن معیار برای جـمعیتی بـا سیستم ارزشی دیگر بکار برده شود و از طرف دیگر آنچه کار را باز هم مشکل تر می سازد، ماهیت چند بعدی بشر است، چرا که انتخاب مـعیاری کـه بتواند تمام جوانب روانی یـا فـیزیکی فرد را دربر بگیرد، بسیار دشوار است و در نهایت وجود الگوهای مختلف نظری که هر یک به ارزیابی کیفیت های مختلفی از عملکرد خانواده می پردازد، سبب شده که کارآمدی و نـاکارآمدی از دیـدگاه هر یک مفهوم خـاصی داشـته باشد. اگرچه نهایتا ممکن است همه آنها به یک نتیجه برسند، اما سازه های متعددی که از دید هر یک مورد توجه قرار گرفته، کار تعریف و ارزیابی کارکرد خانواده ها را دچار پیچیدگی و در عین حال تـنوع نـموده است. لذا برای درک مفهوم کارکرد خانواده نیاز به ارائه تعاریفی از خانواده های کارآمد و ناکارآمد می باشد.
در الگوی ساختاری1، خانواده دارای کارکرد سالم را اینگونه تعریف کرده اند: " خانواده ای که در آن بین اعضا مکملیت وجود دارد، از ویژگی های دیگر این خانواده، بـرون سازی مـتقابل اعضا بـا نیازهای یکدیگر، مرزهای روشن و منعطف، قدرت حل تعارض و ایجاد تغییر مناسب با چرخه حیات خانوده است"(مینوچین و فیشمن، 1996؛ تـرجمه بهاری و سیا، 1387).
لذا براساس تـعریف مینوچین خانواده ناکارآمد، خانواده ای است که در مواجهه با موقعیت های استرس زا بـه جـای مـنعطف ساختن الگوهای انتقالی و کاهش مرزها، انعطاف ناپذیری و مرزها را افزایش می دهد و مانع کشف راه حل های جدید برای برخورد بـا شـرایط استرس زای جدید می شود و در مقابل، خانواده بهنجار در مقابله با استرس های گریزناپذیر زندگی، ضمن حـفظ انـسجام خـانواده، قادر است به منظور تجدید ساختار خود، انعطاف پذیری لازم را نشان دهد.
در تحقیقاتی که مینوچین با خانواده ها انـجام داده است، پنج نوع ساختار ناکارآمد تشخیص داده شد: (1)خانواده های درهم تنیده2؛ (2)خانواده های از هم گسیخته3؛ (3) خـانواده هایی با مردان حاشیه ای؛ (4)خانواده هایی بـا والدیـن غیر درگیر؛ (5) خانواده هایی با والدین کم سن. در این خانواده ها، ساختار اجتماعی به عنوان یک استرس آشکارساز عمل می کرد و پاسخهای نامناسب به استرس و دیگر اجزای معادله ناکارآمدی، نقش اساسی در بروز بیماریهای روان-تنی داشـت. انعطاف ناپذیری یکی از مشکلات مشترک این خانواده ها بود. در چنین خانواده ای، پاسخ به یک استرس بصورت قالبی و نامناسب صورت می گیرد و خانواده در به کارگیری الگوهای قبلی برای مواجهه با موفقیت ها و شرایط جدید پافشاری می کند (موسوی، 1382؛ گلدنبرگ و گلدنبرک، 2000؛ ترجمه شاهی براواتی و نقشبندی، 1392).
در رویکرد استراتژیک فـرض مـی شود که خانواده های بهنجار منعطف تر از خانواده های بالینی هستند، یعنی راهبردهایی که برای حل مسائل درنظر می گیرند، تنوع بیشتری دارد (آقا محمدیان، بهفر، طباطبایی و یزدی، 1384). هی لی4 (1976)، خانواده کژکار را چنین توصیف می کند:"خانواده ای که قادر به تامین نیازهای تکاملی اعضا و مـقابله بـا فشارهایی مثل تغییرات ناشی از مراحل تکاملی خانواده، که مستلزم قبول یا از دست دادن عضو باشد، نیست. مرزهای بین اعضا نامشخص است و لذا حمایت و همکاری رخ نمی دهد. غالبا عامل تعادل خانواده، شخصی است که نـشانه مـرضی را بروز می دهد". در این الگو خانواده های کارآمد سلسله مراتب سازمانی صریح تری تحت مسوولیت والدین دارند ( به نقل از آقا محمدیان و همکاران، 1384).
ریس5(1991) نیز به ارائه موارد زیر در تعریف خانواده های دارای کارکرد سالم می پردازد که بیشتر بر بعد ارتباط، تـاکید دارد (مارتین6 و مارتین7، 2000).
1. خانواده های سـالم، صـریح و روشن حرف می زنند، در بحث ها خشک و انعطاف ناپذیر نیستند، ضمن آنکه بـی نظمی و آشـفتگی نیز در آنها دیده نمی شود.
2. آنها در تلاشند تا بیش از آنکه نارضایتی نشان دهند، با یکدیگر به توافق برسند و قـادرند بـدون حـمله به دیگری ابراز وجود نمایند.
3. آنها محیطی دوستانه دارند و بدون آشفته کردن یکدیگر، مـخالفت خـود را ابـراز می نمایند.
4. این خانواده ها طیف گوناگونی از عواطف را به کار می گیرند و می توانند شادمانی یا غمگینی خود را به یکدیگر نـشان دهند.
5. در ایـن خـانواده ها حس شوخ طبعی وجود داشته و می توانند به یکدیگر بخندند.
6. آنها به نیاز یکدیگر برای داشتن حریمی اخـتصاصی، احـترام می گذارند و درگیرذهن خوانی نمی شوند.
از آنچه گفته شد می توان فهمید که اغلب الگوها بر نوع ساختار مـنعطف یـا انـعطاف ناپذیر خانواده تاکید دارند و از طرف دیگر پیوند عاطفی میان اعضا نیز از ابعاد اساسی در تشخیص کـارآمدی خـانواده به شمار می رود و مهارتهای ارتباطی نیز نشان می دهد که چگونه اعضا قادر می شوند در ایـن سـاختار و یـا رابطه تغییراتی ایجاد نمایند. این سه مفهوم استخراج شده از این تعاریف در الگوی حلقوی پیچیده8 مبنای کـار قـرار گرفته است و از اینجاست که نظریه پردازان این رویکرد ادعا کرده اند که مفاهیم مـذکور را در پی خـوشه بندی بـیش از پنجاه مفهوم رایج در حوزه خانواده به دست آورده اند (اولسون، 2000) و لذا رویکرد خود را رویکردی جامع برای تعریف تشخیص و ارزیـابی نـاکارآمدی یـا کارآمدی خانواده می دانند.
پیوستگی، انعطاف پذیری9 و ارتباط10 ابعاد اساسی الگو را شامل می شوند. فرض اساسی این رویـکرد ایـن است که زوجها و خانواده های متعادل کارکرد موثرتری نسبت به زوجین و خانواده های نامتعادل دارند. کارکرد خانواده براساس ابـعاد پیـوستگی و انعطاف پذیری (سازش پذیری) بر روی یک پیوستار چهار سطحی سنجیده می شود. زوجین و خانواده هایی که در بعد پیـوستگی (پیوند عـاطفی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر) متعادلند به اعـضای خـود اجـازه میدهند تا ضمن اینکه به خانواده وابـسته نـباشند، پیوندشان را با آن حفظ نمایند. پیوستگی سطح متفاوت را در برمی گیرد که عبارتند از رها شده (خیلی پایین)، جـدا شـده (پایین تر متوسط)، پیوسته (متوسط تا بالا) و درهـم تـنیده (خیلی بالا). فرض بـر ایـن اسـت که کنش مطلوب و بهینه یک سـیستم بـا سطوح متعادل و مرکزی پیوستگی(جدا شده و پیوسته) همراه می شود. بسیاری از خانواده ها یا زوجین که جـهت درمـان مراجعه می کنند، غالبا در حوزه افراطی یـا نامتعادل قرار دارند، هـنگامی کـه پیوستگی خیلی بالاست، استقلال و خـودمختاری اعـضاء فدای همراهی و توافق آنها می شود و برعکس در نظامهای رها شده اعضاء این استقلال را بـه قـیمت قربانی کردن دلبستگی و تعهد بـه خـانواده بـه دست می آورند (اولسون، 2000).
در بعد انـعطاف پذیری کـه حاکی از توانایی نظام خـانواده بـرای تغییر ساختار قدرت نقش ها جدا و قوانین ارتباطی خانواده در پاسخ به فشارهای موقعیتی و تحولی اسـت تـعادل به این معناست که در نظام درجـه ای از ثـبات حفظ شـود و در عـین حـال وقتی که لازم باشد، تـغییر امکان پذیر باشد. همانند پیوستگی فرض بر این است که سطوح مرکزی (ساخته یافته11 و انعطاف پذیر12) به کارکرد مـطلوب نـزدیکترند در حالیکه سطوح انتهایی و افراطی در این بـعد (انعطاف ناپذیر13 وبی نظم14) بـرای خـانواده ها در چـرخه زنـدگی دردسرساز و مشکل آفرین خـواهد بـود. چهار سطح انعطاف پذیری عبارتند از: انعطاف ناپذیر (خیلی پایین)، ساخته یافته (پایین تا متوسط) انعطاف پذیر(متوسط تا بالا) و بی نظم(بسیار بالا). همانطور که گـفته شـد نـظامهای متعادل (ساخته یافته و انعطاف پذیر) در طی زمان کـارآمدتر مـی باشند. در یـک ارتـباط سـاخته یـافته و انعطاف پذیر، نوعی رهبری دموکراتیک حاکم است، حلقه های مذاکره باز بوده و مشارکت فعالانه فرزندان را می پذیرد. تغییر نقش ها در ارتباط انعطاف پذیر بیش از بعد سوم (ارتباط) که یک بعد تسهیل گر است، برای حرکت و جـابجایی بر روی ابعاد دیگر اهمیت می یابد (اولسون، 2000).
بر این اساس سه گروه عمده و 16 نوع خانواده که قابل واگذاری به این سه گروه هستند به وجود می آیند. این سه گروه اصلی عبارت اند از: خانواده های نامتعادل15 (افـراطی) متوسط16 (کـناری) و خانواده های متعادل17 . اگرچه در سالهای اخیر با ایجاد تغییراتی که در الگو صورت گرفته خانواده ها به دو گروه متعادل و نامتعادل تقسیم شده است.
2-2-4 الگوی مک مستر در مورد ارزیابی عملکرد خانواده
الگوی مک مستر18 در مورد ارزیابی عملکرد خانواده، بر رویکرد سیستمی استوار است که در آن ساختار، چگونگی سازمان دهی و الگوهای تبادلی19 خانواده مورد بررسی قرار می گیرد. اصول بنیادین این الگو عبارتست از: ارتباط بین بخش ها و اجزای خانواده با یکدیگر، قابل درک نبودن یک جز جدای از سایر اجزای خانواده، نقش مهم ساختار و الگوهای تعاملی خانواده در تعیین و شکل دهی رفتار اعضای خانواده و این که کارکرد خانواده چیزی است بیش از از کارکرد مجموع اجزای آن. الگوی مک مستر، عملکرد خانواده را در سه دسته وظایف بنیادی20 (شامل موارد فطری و ذاتی چون تدارک غذا و سرپناه، مهرورزی، عاطفه و …)، وظایف رشدی21 (شامل مسائل مربوط به رشد فردی چون نوزادی، کودکی و … و مسائل مربوط به مراحل خانواده چون ازدواج اول، اولین بارداری، تولد اولین فرزند) و رویدادهای مخاطره آمیز22 (شامل بحران های مربوط به بیماری، تصادف ، بیکاری و …) دسته بندی می نماید(اپشتاین23، بیشاپ24 و لوین25، 1978).
طبق الگوی مک مستر، ابعاد مهم عملکرد خانواده، عبارتند از (اپشتاین و همکاران، 2003؛ به نقل از یوسفی، 1391):
حل مسئله 26: مشکل خانوادگی بستگی به عنوان یک امر مهم تـوانایی عـملکردی و تـمامیت خانواده را تهدید می کند که در آن صورت خانواده در حل مشکل ناتوان می شوند. خـانواده گـاهی مـشکلاتشان مداوم است که در این صورت آن ها احساس تهدید نمی کنند، در این موارد میزان مشکلات به حدی اسـت کـه خـانواده برای حل مشکلات اقدام نمی کنند. مشکلات خانوادگی می تواند به دو دسته تقسیم شود : ابزاری و عـاطفی. مـشکلات ابزاری جدی و مانیکی هستند، مثل مشکلات پول ، غذا، پوشاک، خانه و حمل و نقل می باشد. مـشکلات عـاطفی مـثل نگرانی، عصبانیت یا افسردگی می باشد. خانواده ها با مشکلات ابزاری نسبتاً بهتر از مشکلات عاطفی برخورد مـی کنند و مـشکلات عاطفی اساساً ماهیت و ریشه در مشکلات ابزاری دارند. به هر صورت خانواده ها با مـشکلات عـاطفی مـمکن است با مشکلات ابزاری مواجه شوند.
ارتباطات27: ارتباط به عنوان تغییر و تبادل اطلاعات میان اعـضاء خـانواده تعریف شده است. در مورد ارتباط دو حیطه عمده وجود دارد که شامل: ارتباط عـاطفی و غـیر کـلامی می باشد. ارتباط عاطفی به طور ویژه شامل رفتار کلامی می باشد، ما خود را در ارتباط کلامی تقریباً در مـواردی کـه ابـهام وجود دارد ، محدود می کنیم. در هر دو حیطه ما کیفیت و دوام هر دو ارتباط را ارزیابی می کنیم. ارتـباط یک پیوستار از وضوح و روشنی تا ابهام و تاریکی را در بر می گیرد. معمولاً پیام از حالت روشن به حالت غیر روشن ، نـقاب دار ، گـنگ و نامفهوم حرکت می کند، یک پیام روشن دارای وضوح ، انسجام است و همسان با اطلاعات مـخاطب اسـت. طبق این مدل چهار سبک ارتباط روشـن و مـستقیم، روشـن و غیر مستقیم، مبهم و مستقیم و مبهم و غیر مـستقیم وجـود دارد.
نقش ها28: نقش های خانوادگی شامل الگوهای تکراری رفتار و عملکرد اعضاء یا کل خانواده می باشد. ارزیابـی خـانواده از لحاظ ابعاد نقشی شامل ارزیابـی چـگونگی عملکرد اعـضاءخانوادگی مـی باشد کـه تکمیل کننده یکدیگر هستند. این نقش ها شامل پنـج گـروه الف: بخش منابع : مثل پول، غذا، لباس و سرپناه، ب: پرورش و حمایت مثل راحتی، گرمی، اعتماد و حـمایت، ج: رشـد شخصی: مثل رشد فیزیکی، عاطفی، آمـوزشی، رشد اجتماعی کودکان، حـرفه، شـغل، روان شناسی و رشد اجتماعی، د: نگهداری و مـدیریت سـیستم خانوادگی : مثل عملکردهای تصمیم گیری، مرزها و عضویت، عملکردهای کنترل رفتار، امور مالی، ن: خشنودی جـنسی بـزرگسالان: مثل رضایت زناشویی در واکنشهای زوجـین مـی باشد.
واکـنشهای عاطفی29: واکنشهای عـاطفی عـبارت است از: توانایی پاسخ بـه مـجموعه ای یا دامنه ای از محرک ها با کیفیت و فراوانی مناسب می باشد، دو دسته از عواطف قابل شناسایی هستند: یکی هـیجانات آرام: مـثل عواطف، گرمی ، تمایل ، عشق، شادی، لذت، دلداری. دیـگری هـیجانات ناخوشایند (فـوری): عـصبانیت، تـرس، اضطراب، نگرانی، ناامیدی و افـسردگی. برای ارزیابی واکنشهای عاطفی خانواده، ضروریست ظرفیت فردی هر یک از اعضاء خانواده در زمینه ی تجربه شان در چارچوب این عـواطف ارزیابـی شود و عواطفی که آن ها در موقعیت های مـختلف تـجربه نـموده اند، ارزیابـی شـود.
آمیزش (درگیری) عـاطفی30: آمـیزش عاطفی را به عنوان مجموعه ای از فعالیت های اعضاء خانواده تعریف می کنند که آن را در علائق ، ارزش ها و دیگر فعالیت ها و اقدامات نـشان مـی دهند، مـا می بینیم که افراد چگونه و به چه طـریقی، عـلائق و خـواسته هایشان را بـا دیگـران در مـیان می گذارند، آمیزش عاطفی دارای دامنه ای از عدم وجود آمیزش عاطفی(هیچ علاقه یا مراوده ای نشان داده نمی شود یا تجربه نمی شود) تا بی نهایت آمیزش عاطفی می باشد که سلامتی در وسط این طیف قرار دارد.
کنترل رفـتار31: کنترل رفتار را می توان به عنوان روشی از معیارهای خانواده تلقی کرد که برای مهار رفتار اعضایش به کار می رود . مثل خطر فیزیکی، نیازهای بیولوژیکی و انگیزشی مثل خوردن، خوابیدن، غریزه، امور جنسی و پرخاشگری، رفتار اجـتماعی کـه رفتار درون و بیرون خانواده را شامل می شود. چهار سبک برای کنترل رفتار وجود دارد: کنترل سخت گیرانه، کنترل منعطف، کنترل با عدم مداخله و کنترل بی نظم و هرج و مرج.
تمام خانواده های دارای عملکرد ضعیف32، در زمینه ی موضوعات عاطفی مشکل داشته و اغلب از طی فرایند حل مساله عاجزند، در این خانواده ها، ارتباطات نادیده گرفته شده و یا فاقد صلاحیت است، تخصیص و پاسخدهی نقش، مشخص و واضح نیست، گستره ی واکنش های هیجانی، محدود بوده، کمیت و کیفیت این واکنش ها، متناسب با بافت و محیط، غیر عادی است، در عین حال، اعضای خانواده به یکدیگر علاقه ای نداشته و در مورد یکدیگر، اقدام به سرمایه گذاری عاطفی نمی کنند، آنچه مینوچین از آن تحت عنوان خانواده های گسسته33 نام می برد ( زهرا کار و جعفری، 1389).
2-2-5 دیدگاه بوئن در مورد عملکرد خانواده
بوئن34 به منظور تسهیل در درک عملکرد کل نظام خانواده براساس روابط موجود بین اعضای خانواده اقدام به طراحی ژنوگرام35 یا نقشه خانواده36 نموده است. نقشه خانواده روشی برای تحلیل الگوهای زیستی، روان شناختی و اجتماعی موجود برای نسل ها فراهم می نماید، به گونه ای که با درک روشنی از آن، بتوان فرصتی برای تغییر الگوهای عملکرد نامناسب و جانشین نمودن عملکرد های کارآمد در خانواده ایجاد نمود (ویلیامز37 و ویلیامز38، 2005). شکل 2-1 بیانی مختصر از نظریه ی وی می باشد:
شکل 2-1. ژنوگرام خانواده
منابع فارسی
احمدی، علی اصغر. (1383). کارکردهای خانواده. پیوند، شماره 304: 10-5.
احمدی، علی اصغر. (1384). کارکردهای خانواده. پیوند، شماره 307: 15-5.
آقا محمدیان، حمید رضا؛ بهفر، زهرا؛ طباطبایی؛ و یزدی، امین. (1384). خانواده های نا کار آمد: هنگامه های درمانی. تازهای روان درمانی، شماره 35 و 36: 92-79.
جوادی، بهناز؛ حسینیان، سیمین؛ و شفیع آبادی، عبدالله. (1388). اثر بخشی آموزش تحلیل ارتباط محاوره ای به مادران بر بهبود عملکرد خانواده آنان. خانواده پژوهی، سال پنجم، شماره 20: 517-503.
زهرا کار، کیانوش و جعفری، فروغ. (1389). مشاوره ی خانواده (مفاهیم، تاریخچه، فرآیند و نظریه ها). چاپ اول، تهران: ارسباران.
گلدنبرگ، ایرنه و گلذنبرگ، هربرت. (2000). خانواده درمانی. ترجمه حسین شاهی برواتی و سیامک نقش بندی(1392).چاپ سیزدهم، تهران: نشر روان.
موسوی، اشرف سادات. (1382). خانواده درمانی کاربردی با رویکرد سیستمی. تهران: دانشگاه الزهرا.
موسوی، اشرف سادات. (1392). مشاوره قبل از ازدواج: با نگاه کاربردی. تهران: مهر کاویان.
مینوچین، سـالوادور و فیشمن، اچ چارلز. (1996). فنون خانواده درمانی. تـرجمه فـرشاد بهاری و فرح سیا (1387)، تهران: انتشارات رشد.
نصر اصفهانی، نرگس؛ اعتمادی، احمد؛ و شفیع آبادی، عبداله. (1392). بررسی تاثیر آموزش معنا- محور بر صمیمیت زناشویی زنان. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین، سال هفدهم، شماره 1: 47-43.
نظری، علی محمد. (1393). مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی. چاپ سی یکم، تهران: علم.
یوسفی، ناصر. (1391). بررسی شاخص های روان سنجی مقیاس های شیوه سنجش خانوادگی مک مستر (FAD). اندازه گیری تربیتی، دوره 3، شماره7: 112-83.
منابع لاتین
Ciucur, D. (2013). A Transactional Analysis Group Psychotherapy Programme for Improving the Qualities and Abilities of Future Psychologists. Procedia – Social and Behavioral Sciences, 78: 576-580.
Epstein, N. B., Bishop, D. S. & Levin, S.,(1978).The McMaster Modelof Family Functioning. Journal of Marital and Family Therapy.4(4):19-31.
Ghanbarie Hashem Abadi, B. A., Bolghan Abadi, M., Vafaeie Jahan, Z., Maddah Shoorcheh, R., Maddah-Shoorcheh, E. (2011). Comparison of the Effectiveness of the Transactional Analysis, Existential, Cognitive, and Integrated Group Therapies on Improving Problem-Solving Skills. Psychology, 2, 4; 307-311.
Johnsson, R.(2011). Transactional analysis psychotherapy: Three Methods Describing a Transactional Analysis Group Therapy [Doctoral dissertation]. Department of Psychology, Lund University; 5-75.
Martin, D., & Martin, M. (2000). Undrestanding dysfunctional and functional family behavior for the at risk adolescent. Adolescent, 35: 285-793.
Mohammadi, M., Esmaeily, M., & Nik, A. (2010). The effectiveness of group consultation in the method of transactional analysis over the student's communicative skills. Procedia – Social and Behavioral Sciences, 5; 1490-1492.
Nayeri, A., Lotfi, M., & Noorani, M. (2014). The Effectiveness of Group Training of Transactional Analysis on Intimacy in Couples. Procedia – Social and Behavioral Sciences, 152, 7 : 1167-1170.
Olson, D. h. (2000). Circumplex model of marital and family systems. Journal of Family Therapy, 22 (2): 144-167.
Patrick, S., Sells, J. N., Giordano, F. G., & Tollerud, T. R. (2007). Intimacy, differentiation, and personality variables as predictors of marital satisfaction. The Family Journal, 15: 359-367.
Rosse, R. B. (1999). The love trauma syndrome: free yourself from the pain of a broken. Perseus Publishing, a Member of the Perseus Books Group.
Sadeghi, M., Hezardastan, F., Ahmadi, A., Bahrami, F., Etemadi, O., & Fatehizadeh, M. (2011). The Effect of Training Through Transactional Analysis Approach on Couples , Communication Patterns. World Applied Sciences Journal, 12 (8): 1337-1341.
Sharpe, SH. A. (2004). The Ways We Love: A Developmental Approach to Treating Couples (The Guilford Family Therapy Series).
Sheikhmoonesi, F., Zarghami, M., Tirgari, A., & Khalilian, (2013).A. Effect of transactional analysis education to nurses on patients' satisfaction. European Psychiatry, 28, 1: 1.
Williams, S. M., & Williams, W. H. (2005). My Family, Past, Present and Future: A personal exploration of marriage and the family. Pearson Custom Publishing.
1 structural
2 Enmenshed
3 Disengaged
4 Hey Lee
5 Riss
6 Martin, D
7Martin, M
8 Circumplen model of marital and family systems
9 Fexibility
10 Communication
11 Structured
12 flexible
13 Rigid
14 Chaotic
15 Unbalanced (entreme)
16 Midrange
17 Balanced
18 McMaster Model
19 transactional patterns
20 basic tasks
21 developmental tasks
22 hazardous events
23 Epstein
24 Bishop
25Levin
26 problem solving
27 communication
28 roles
29 affective Responsiveness
30 affective Involvement
31 behavior control
32 dysfunctional family
33 disengaged
34 Bowen
35 genogram
36 family map
37 Williams, S. M
38Williams, W. H
—————
————————————————————
—————
————————————————————