تارا فایل

مبانی نظری و پیشینه تحقیق فرزند عقب مانده در خانواده


فصل دوم: پیشینه و ادبیات تحقیق
مقدمه
بیماری های فرض
بیماری های حاد
معلولیت کودکان
مقابله با بیماری
آموزش و یادگیری مبارزه با آسیب های خانواده
اهداف آموزشی تفکر سنتی در مقابل تفکر جدید

مصاحبه خانوادگی
آشنایی با برخی از فنون عملی خانواده درمانی
تحلیل ویدئویی
ایفای نقش
درمان شبکه ای
اختلالات تفکر
اختلال در فرم و جریان تفکر
اختلال در محتوی فکر
توجیه کوششی و جدیت
توجیه بیرحمی
روانشناسی چاره ناپذیری
اهمیت عزت نفس
اثرات فیزیولوژیکی و انگیزشی ناهماهنگی
نگاهی به نظریه ناهماهنگی به عنوان یک نظریه
مقدمه
هر بیماری حداقل یک مولفه خانوادگی خاصی دارد. برخورد اشخاصی سالم و بیمار با همدیگر ، نه تنها روی شخص بیمار ، بلکه روی افرادی که با شخص بیمار زندگی می کند. نیز موثر است یعنی تاثیر به نحوی است که حتی روی نیازها و موقعیت های این افراد نیز تاثیر می گذارد . در آن بیماری اغلب یک زمان استرس زای ویژه ای برای خانواده است بر اثر بیماری پیوندهای میان بیمار و دیگر اعضای خانواده ضعیف و در نتیجه خانواده دچار نوعی بحران می شود . در این موقعیت یافتن اطلاعات منسجم و دقیق برای پزشک ، خانواده درمانگر و با روان شناس مشکل است . مشکل زمانی جدی تر می شود که همزمان چند عضو خانواده گرفتار بیماری شوند. فراتر ازآن ، اگر مشکلات اعضاء ، بیماری های روانی مانند افسردگی و اضطراب باشد بر پیچیدگی امر فوق العاده افزوده می شود . خانواده های دیگر ممکن است به ناراحتی های مختلف فیزیکی مانند سردرد ، گلودرد ، ناراحتی های معده – روده ای ، همچشمی و رقابت با همدیگر گرفتار شوند. در چنین مواقعی ، بهتر است واقعیت امر هرچه سریعتر در اختیار متخصصان قرار گیرد ، که حل مشکل در ارتباط با خانواده صورت پذیرد . دادن اطلاعات به این شیوه در اتاق مشاوره موثرتر است .

بیماری های فرض
بیماری غیر منتظره و ناگهانی ، ترس و تهدید جدایی را به همراه دارد . اما بیماری و ناتوانی فرض همراه با حالت و ماهیت پیوسته خودش ، می تواند تاثیر عمیقی بر خانواده داشته باشد . بیماری های روان به طور فوق العاده ای نسبت به بیماری های دیگر برای خانواده هایی که آنها را تجربه می کنند مشکل تر هستند . (( یارو )) و همکارانش دریافتند که وقتی بیماری های روانی تشخیص داده می شوند شرایط شوهر داری مقاوم می شود. و علت اصلی ترس آنها از لکه دار شدن آبروی خانواده است . از یک طرف بیمار به کمک نیاز دارد و از طرف دیگر قادر به دریافت آن نیست . بین قابل فهم بودن مشکلات موجود برای خود بیماران و اعضای خانواده آنها و تلاش جهت مخفی نگه داشتن آن از دیگران تعارض وجود دارد . در یک مطالعه مربوط به اثر اختلالات روانی بر خانواده (( ریدینگ )) دریافت که در بیش از نیمی از خانواده های بررسی شده حس نومیدی شخص و یا یاس عمیقی دیده می شود . چون این ناامیدی منجر به ایجاد این باور در اعضای خانواده می شود که آنها قادر به درمان عضو این نیستند ، لذا در نهایت منجر به احساس شکست می شود.
ریدینگ همانند یارو دریافت که در خانواده هایی که دارای یک عضو بیمار روانی هستند ، تمایل شدیدی به محدود نگه داشتن عضو مریض و به طور کلی سری نگه داشتن بیماری از دیگران وجود دارد . بعضی وقت ها چنین به نظر می رسد که عضو بیمار دست از کار کشیده و گوشه نشینی پیشه کرده است . مطالعات نشان داده که کودکی با دشواریهای سری مانند صرع نیز همانند بیماری های روانی به عنوان یک عضو خانواده می تواند استرس قابل توجهی را بر والدین و کودکان دیگر خانواده وارد کند به همین دلیل ها وی (1984 )تاکید می کند که همه پزشکان نه تنها باید نیازهای ویژه کودک صرعی را در نظر داشته باشند ، بلکه باید والدین آنها را نیز با مسائل آشنا کنند و از همان ابتدا آنها مشاوره نمایند . دو دریافت که والدین اغلب از حالت صرعی یعنی تشنجات کودک خود می ترسند و علت اصلی را کمی دانش وآگاهی آنها در این زمینه دانست . آنها اغلب نمی دانند که چه روش و برخوردی در جهت سازگاری با فرزندانشان داشته باشند . بچه ها اغلب ، مشکلات رفتاری را از کودکان دیگر تقلید می کنند . به این ترتیب ، اگر در خانواده ای کودک صرعی وجود داشته باشند . کنترل رفتارهای کودک یا کودکان دیگر نیز دشوار خواهد بود. مشکل زمانی جدی تری خواهد بود که شیوه تربیتی خانواده فوق العاده پایین خواهد بود . بنابراین ، بیان اهمیت کم کردن محدودیت ها و ممانعت ها در فعالیت کودکان و آموزش نحوه برخورد با استرس نه تنها برای والدین ، بلکه برای معلمان مدارس هم ضروری است . بزرگسالانی که در وضعیت خاصی قرار می گیرند که زمینه را برای سلولیت آنها مهیا می کند ، نیز ضربه هایی بر خانواده وارد می کند که شدت آن کمتر از ضربات وارده به وسیله کودکان نیست . (( کارنواس )) و (( جانسون )) (1987 ) نابسامانی های زیادی را در خانواده های بیماران مبتلا به سکته و حملات خفیف مشاهده کردند . بیشترین منشا آنها بخصوص بر روی کسانی است که از آنها مراقبت می کنند . آنها دریافتند که همسران این بیماران به طور ویژه ای در مقابل افسردگی آسیب پذیر هستند . به ویژه افسردگی زمانی بیشتر تهدید می کند که بیماری به شکلی باشد که موجب ترک کار همه شده و مشکلات مالی نیز به دنبال داشته باشد . در این حالت ، روابط زن و شوهر به شکل ریشه ای دگرگون می شود . تغییرات شخصیتی ، مشکلات ارتباطی و بی ثباتی هیجانی بخشی از مشکلات را به وجود می آورند . تندی و عصبانیت نیز در امتداد مشکلات قلبی زمینه احساس گناه و افسردگی را آماده می کنند . افسردگی همه موجب تشدید حملات ناشی از بیماری می شود. در نهایت همه بیماری تشدید می گردد و هم اختلال افسردگی سایر اعضای خانواده بیمار را گرفتار کرده و خانواده در آستانه فرو پاشی قرار می گیرد .
بیماری های حاد
در مورد تاثیر بیماری های حاد بر خانواده ، مطالعات محدودی صورت گرفته است . (جانسون) و همکارانش (1985) اثر بیماری سیاه سرفه را بر خانواده مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده اند که این بیماری هم بر والدین و هم بر کودکان موثر است به طور قابل توجهی ، اکثر بچه ها معمولاً پریشان می شوند ، اما بیماری جدی ترین آسیب را از طریق نگرانی ناشی از خواب عمیق و دراز مدت ایجاد می کند . خانواده های این کودکان از یک نوع احساس خستگی و عدم تنوع و پریشانی در زندگی خانوادگی دلخور و شاکی هستند . از طرف دیگر وقتی یک کودک به صورت ناگهانی دچار بیماری خاصی در خانواده می شود ، معمولاً توجه خانواده را به خود جلب می کند ، به همین سبب کودکان دیگر خانواده نسبت به او احساس حسادت می کنند .

معلولیت کودکان
یافته های حاصل از مطالعات مختلف نشان می دهد که خانواده هایی که کودکان آنها به نوعی دچار معلولیت هستند ، بیشتر در معرض استرس و یک نوع بهزیستی سطح پائین قرار دارند . واکنش والدین در مقابل معلولیت کودک نشان می دهد که معلولیت او از بدو تولد به طرق مختلف ، مثلاً از طریق دشواریهایش ، از طریق نگرش و طرز تلقی دیگران یا از طریق فرهنگ رایج به آنها فشار وارد می کند . وجود کودک معلول در خانواده حتی می تواند سلامتی روانی هشیرگان آنها را نیز دچار مشکل نماید .
مطالعه ای که توسط (گاس) (1978) بر روی کودکانش که هشیرگان آنها در سالهای مدرسه مبتلا به سندرم دارن بودند انجام گرفت ، این نقطه نظر را به وضوح تایید می کند . (1973) بعضی از احساسات مشترک نشان داده شده به کودکان مبتلا به دارن را فهرست کرد . آمیختگی واکنش های پزشکان همانند واکنش های والدین بود که به شیوه های مختلف باز نمایی می شوند . در روزهای اول حمایت های ویژه ای ضروری است . اگر این خانواده ها آگاه شدند که نقش آنها تدارک دیدن و مراقبت کردن است ، بهتر از آن است که خودشان را گرفتار بیماری کند . همچنان که (باکس ) در سال 1978 بیان کرد ، لازم است که پزشکان و معاینه کنندگان سلامتی ، کودکان معلول را در زمینه خانوادگی آنها در نظر بگیرند (ویلیامز 1989) . اگر چه ، تلاش های همه دست اندرکاران ، بخصوص پذیرش های مکرر بیمارستان معاینه های متوالی بخش جراحی ، حمایت های خاص کادر پرستاری و آموزش ها و درمان های ویژه کادر توانبخشیبا این هدف صورت می گیرند که تا حد امکان برای این خانواده ها زندگی اجتماعی هنجاری را فراهم می کنند ، ولی استرس ایجاد شده از آنها تقریباً امکان فراهم شدن چنین هدفی را دچار مشکل می سازد . جالب توجه است که ،اگر چه خانواده های زیادی مشکل را تجربه می کنند ، میزان دریافت فشار روانی به وسیله آنها به یک اندازه نسبت به بعضی از آنها وابستگی خاصی به صفات مخصوص خانواده های خود ، مثلاً ناتوانی های ویژه کودک آشکار می کند . عوامل مختلفی مانند ساختار خانواده ، تعداد اعضای آن ، تجارب قبلی ، میزان تحصیلات ، سطح اقتصادی ، نگرشهای فرهنگی و … در یقین میزان فشار دریافتی و نحوه مقابله با آن دخالت دارند .

مقابله با بیماری
اکثر افراد مریض حمایت ها و توجهات مناسبی را از دیگران دریافت می کنند . اگرچه رفتارهای آنها بیشتر به نوعی است که کمتر جنبه عملی شدن پیدا می کنه ، اما انصافاً آنها خوب حمایت می کنند . به این ترتیب به هر کس به نوبه خود تلاش می کند در جهت رفع بیماری وظیفه خود را انجام دهد . ولی ، روشن است که هیچ یک از آنها به اندازه خانواده فشار دریافت نمی کند و در نهایت احساس مسولیت آنها نیز ، به ندازه اعضای خانواده نیست . بطور کلی عوامل گوناگونی وجود دارند که دست به دست هم می دهند و در نهایت موجب می شوند تا خانواده واکنش ویژه ای در مقابل بیماری نشان دهد . وقتی شخص جوان خانواده به حدی معلول است که بیشتر از فرد سن آن به خانواده فشار وارد می کند ، به راحتی هسته خانواده را هدف گرفته ، روابط سالم اعضای آن را مختل و ثبات آن را تهدید می کند . بطور کلی ، سطح آسیب پدیده خانواده را در مقابل بیماری ، عوامل متعددی تعیین می کنند که به بهترین آنها پرداخته میشود (ویلیامز 1989)
1-ماهیت تحمیل کنندگی اختلال
در بسیاری از خانواده ها زمینه قابل پیش بینی بودن بعضی از اختلالات فراهم می شود . حال اگر این خانواده بطور ناگهانی گرفتار یک فقدان یا بیماری غیر منتظره شود ، خیلی بیشتر تحت فشار قرار می گیرد ، تا اینکه گرفتار بیماری مورد انتظار یا پیش بینی خود گردد . به عنوان مثال ، اگر خانواده ای ، عضوی بسیار سن داشته باشد ، مرگ این عضو ، برای اعضای دیگر قابل پیش بینی است . این خانواده اگر به صورت ناگهانی یکی از اعضای جوان فرد را از دست دهد بیشتر تحت فشار قرار می گیرد . تا اینکه ، این عضو سن را از دست بدهد . بیماری فرض ، اصولاً مشکلاتی متفاوت با بیماری حاد بر خانواده وارد می کند . ضمن این که نیازمند مراقبت ویژه و دایمی اعضای دیگر خانواده است ، با ایجاد کار اضافی برای خانواده معمولاً موجب فراموش شدن اعضای پیر می گردد . اگر چه ، این بیماری به عنوان یک عامل اضافی نفس ، خانواده را دچار تعارض می کند ، اما چون در درازمدت ، خانواده نسبت به فشار آن عادت می کند. برپیکره تعادل خانواده ، آسیب جدی وارد نمی کند . متقابلاً بیماری حاد به علت غیر قابل پیش بینی بودن ، خانواده را گرفتار وضعیتی می کند که سازگاری با آن فوق العاده مشکل است . به این ترتیب ، با غافلگیر کردن خانواده ، پیامدهای حادی نیز بر پیکره تعادل خانواده وارد می کند .
2 – تجربه های پیشین خانواده ها در مواقع رویارویی با فقدان و بیماری
یک فقدان و یا بیماری می تواند جرقه ای در ذهن افراد برای فقدانها یا بیماری های دیگر باشد. به این ترتیب ، زمان اختلال متاثر از مشکلات قبلی خانواده ها و افراد است . همچنین تجارب قبلی خانواده و افراد موجب می شوند که آنها پاسخ های متفاوتی به مشکل نشان دهند. به عنوان مثال ، اگر در کودک معلول در دو خانواده متفاوت ، متولد شوند ، خانواده ای که ، اطرافیانش قبلاً کودک سومی داشته اند با مشکل برخورد منطقی تری خواهد داشت .
3 – کیفیت روابط درونی خانواده ها
خانواده هایی که اعضای آنها همدیگر را مورد حمایت قرار می دهند ، به وضوح از سطح ارتباطی مناسب تری برخوردار هستند ، این خانواده ها را به ندرت مشکلات فرض ، دچار تعارض می کنند ، چرا که به راحتی در چنین مواقعی از عضو مبتلا ، حمایت می کنند . دوستی اعضای خانواده در مواجهه با مشکلات ، بهتر از رابطه خویشاوندی آنهاست . همان طور که در فرهنگ مردم نیز زبانزد است دوستی فراتر از برادری است ( برادر نیز دوست به ) به هم خوردن ارتباط های دوستانه اعضای خانواده در مواقع بحرانی خانواده را در مقابل مشکلات آسیب پذیرتر می کند .
4 – روشهایی که خانواده ها برای حل مشکلاتشان به کار می گیرند .
بعضی از خانواده ها رغبت فوق العاده ای ، برای همکاری سازنده ای در جهت حل مشکلاتشان نشان
میدهند ، که درنهایت به سازگاری با هر تغییری منجر می شود . بعضی دیگر ، شیوه های متفاوتی برای حل مشکل خود دارند ،مثلاً بجای پذیرش مشکل ، مدت زمان چشمگیری را صرف انکار مشکل می کنند . طبیعی است که در چنین خانواده ای سازگاری با تاثیر همراه خواهد بود.
5 – آسیب پذیری ویژه افراد درون خانواده
یکی از عوامل دیگر مداخله گر ، آسیب پذیری ویژه افراد درون خانواده است . بعضی از افراد شاید به علت بیماری های عاطفی ، یا مشکلات زمان تولد ، یا مشکلات دوران قبل از تولد مثلاً نارس بودن به شکل ویژه ای در مقابل استرس های متمرکز به خانواده آسیب پذیرترند . (داداس ، 1995 )
به طوری که می توان نتیجه گرفت که بیماری ها در مجرای کاملاً متفاوت آثار خود را بر خانواده وارد می کنند. مجرای اول بر ویژگی های خانواده تاکید می ورزد .
آموزش و یادگیری مبارزه با آسیب های خانواده
اهداف آموزشی
آموزش و آشنا ساختن پزشکان عمومی علاقه مند به آسیب شناسی خانواده ، متفاوت از آموزش و تربیت خانواده درمانگران است . برای تربیت خانواده درمانگر ، حداقل 3 سال زمان لازم است که در طی این مدت آموزشهای نظری و عملی صورت می گیرد . البته حداقل 100 ساعت سرپرستی و نظارت مستقیم بر کار بالینی با خانواده لازم است تا کسی به جمع خانواده درمانگران بپیوندد . در بسیاری از کشورهای دنیا مراکز و انستیتوهای خاص آموزش خانواده درمانی وجود دارد . از اولین مراکز آموزشی خانواده درمانی می توان به مراکز لندن اشاره کرد . برای آموزش پزشکان علاقه مند با گرایش های آسیب شناسی خانواده مدت زمان کمتری لازم است . معمولاً این افراد از میان پزشکانی انتخاب می شوند که رغبت خاصی به بودن در میان خانواده ها نشان می دهند . آنها مدت زمانی را با خانواده ها می گذرانند و در طی این زمان با مشکلات ومسایل خانواده ها بیشتر آشنا می شوند . برای اینکه بهتر دریابیم که آنان باید با کدام مشکلات آشنا شوند ، مناسب است که در مختصراً به تشریح مشکل خانوادگی بپردازیم . منظور از مشکلات خانوادگی مجموعه رخدادها و حوادثی هستند که به نوعی بر یک یا چند تن از اعضای خانواده یا همه آنها و یا به طور کلی بر پیکره خانواده تحمیل می شوند. ولی همه اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهند . برخی از این مشکلات به مسایل ارتباطی خانواده مربوط می شوند (مانند طلاق ، مشکلات والدینی ، عدم تفاهم ) و متقابلاً برخی دیگر از حوادث غیر منتظره مانند بیماریها ، تصادفات و معلولیتها نشات می گیرند . همچنین جوان یا مسن بودن ، داشتن شغل یا نداشتن آن ، پول نداشتن ، همگی مشکلات خاص خود را به بار می آورد ( استریت 1376 ) ، ریشه مشکل هر چه باشد ، برای مقابله با آن ، انجام دادن یک سری تغییرات در خانواده ضروری است . آموزش پزشکان مختص خانواده و حتی خانواده درمانگران ممکن است در چند مرحله مقدماتی و پایانی صورت پذیرد . اگر چه ، سواد آموزشی ، زمان ، شیوه آموزش این دو دسته از متخصصان خانواده از هم متفاوت است ، لکن ، همه این افراد باید قادر باشند سپس از آموزش ، اهداف فهرست شده در زیر را انجام دهند.
1 – قادر به تشخیص نشانه های عاطفی و فیزیکی مشکلات خانواده باشند.
2 – باید نقش خانواده را در بیماری و سلامتی تایید کنند.
3 – به استفاده از چشم انداز خانواده خیلی بیشتر و بالاتر از یک فرد معمولی آگاهی داشته باشند .
4 – درباره ساختار خانواده و چرخه زندگی آن خیلی بیشتر بدانند .
5 – قادر به تفکر درباره اصطلاحات مربوط به نظام ها باشند .
6 – برای ارزیابی نحوه وارد شدن به بحث های بین فردی ، باید قادر به هدایت یک جریان مصاحبه با زوج های جوان یا اعضای خانواده باشند .
7 – وقتی به صورت فعال با خانواده ها کار می کنند باید اهداف روشنی داشته باشند ، و در ضمن باید توافق قبلی آنها را کسب کرده باشند.
8 – همیشه باید حریم ملاحظات اخلاقی خانواده ها را حفظ کنند .
9 – هنگامی که تغییری به وجود می آید ، باید آماده مداخله باشند.
10 – همیشه باید آگاه باشند که کسی و چه کسی مورد نظرشان است .
این موارد ، روشهای جدیدی را برای تفکر در مورد خانواده ها ، در اختیار متخصصان قرار می دهد . لازم به یادآوری است که اگر چه ، خانواده درمانگران ، متفاوت از پزشکان متخصص خانواده هستند و هر کدام آموزشهای ویژه خود را نیاز دارند ، خود خانواده درمانی یک رویکردهگنی نیست . آنها در یک نقطه به وضوح هماهنگی کامل دارند ، و آن هدف از مداخله در مشکلات خانواده هاست . هدف همه آنها از مداخله ، ارائه راهبری برای بقیه کنش های خانواده جهت آرام کردن تنش های رفتاری و عاطفی اعضای خانواده در یک زمینه اجتماعی و فرهنگی است ( دادس 1995 ) اما خانواده درمانی ممکن است شکل های مختلفی داشته باشد . تفاوت در قانونمندیهای نظری ، هدف ،نظری ، هدف آنها از تغییر و شیوه های به کار گرفته شده توسط آنها ، عوامل اصلی متفاوت بودن آنها نیست به این ترتیب ، خانواده
درمانگران نیز با توجه به پارا دایم های اندیشه ای خود ، باید آموزشهای متفاوت و ویژه ای را دیده باشند.
تفکر سنتی در مقابل تفکر جدید
رویکرد سنتی به آموزش بالینی ، بر روی افراد متمرکز است . اگر چه مریض عضوی متعلق به خانواده است ولی هدف اصلی بر روی خود او متمرکز است . رویکرد جدید ، به خود هدف اصلی را بر مراقبت از خانواده متمرکز می کند و به این ترتیب ، سلامتی و مشکل فرد را در ارتباط با خانواده در نظر می گیرد و نقش فرآیند های تعاملی را فراموش نمی کند و در نهایت چشم انداز جدیدی را برای مطالعه مشکلات خانواده پیشنهاد می کند. برای یاری رساندن به این نوع تفکر جدید ، تئوری سیستم ها به کار گرفته می شود . آموزش مفاهیم سیستم خانواده به متخصصان آن ، به وسیله یک مدل خانوادگی آسان تر صورت می پذیرد. ((چریستی – سیلی )) (1981 ) یا به کار گرفتن نموداری از سیستم درونی انسان و منطبق کردن آن با اعضای خانواده ، چهار عنصر اصلی تئوری سیستم ها را آموزش داد که عبارتند از :
1 – برای درک اختلال و افراد علامت دار باید کل سیستم درک شود . کل ، بیشتر از اجزای تشکیل دهنده آن است ( در دیدگاه گشتالتی تبیین این است که در کل خاصیتی است که در اجزای تشکیل دهنده آن وجود ندارد) .
2 – برای خوب زیستن و خوب اداره کردن ، تعادل حیاتی به اندازه سلامتی ، ضرورت دارد . این امر به وسیله سازو کارهای باز خوردی مثبت و منفی بسیار پیچیده دنبال می شود .
3 – لازم است تاکید شود که فقط به اجزای آن توجه نشود ( بررسی اندام ها یا اعضای خانواده ) بلکه حلقه ها و یا ارتباط هایی که میان اعضای آنها وجود دارد ، نیز مورد مطالعه قرار گیرد . به این ترتیب ، راه هایی برای درک کنش سیستم فراهم می شود که احتمال درک مشکل خانواده را نیز بالا می برد .
4 – ممکن است تغییرات در زمینه های دور از کانون اصلی رخ دهد . تغییر فقط در یک اندام یا یکی از اعضای خانواده ، مدت ها بعد بالقوه موثر است . تشویق و دلگرم ساختن متخصصان به تفکر در محور این خطوط و کاربرد تفکر سیستمی در مورد خانواده ها ، آنها را در رویارویی با مشکلات تجربی مجهز می کند و موجب آگاهی ، آمادگی بیشتر در آنها برای مطالعه رفتار ، و ساختار خانواده می شود.
ابزارهایی مانند چرخه خانواده و ژنوگرام برای سازماندهی این اطلاعات و همچنین تهیه راه حل های مناسب برای مشکلات خانواده ممکن است ، کارساز باشند. در بسیاری موارد درماندگی خانواده تحت عنوان مشکل فیزیکی به پزشک ارجاع داده می شود . زمانیکه هدف ، نمودار کشیدن نشانه ها برای تجزیه و تحلیل است ، استفاده از نموداری که وضعیت جسمانی را با حالات روانشناختی پیوند می دهد و به صورت جفتی نمایان می سازد ، فوق العاده مفید است .
مصاحبه خانوادگی
(( نیوچین )) و (( فشیمن )) (1981 ) اظهار داشتند که تنها افرادیکه به تکنیک ها تسلط دارند و یا افراد یا تدبیری که قابلیت یادگیری آنها را دارند ، می توانند خانواده درمانگر باشند . همچنان که قبلاً نیز مطرح شد اصولاً خانواده درمانگران متخصصانی با رویکرد متفاوت از پزشکان متخصص خانواده هستند ، اصولاً کار پزشکان متخصص خانواده محدودتر از کار خانواده درمانگران است . لکن ، آنها نیز باید متوجه باشند که کار با خانواده بسیار حساس خواهد بود . آنها باید برای یادگیری از طریق تجربه از خود رضایت نشان دهند . در هر حال ، هر دو گروه این متخصصان برای شروع بهتر گرفتن اطلاعات دقیقتر و ارائه راهبرد درمانی مناسبتر ، باید شیوه صحیح مصاحبه با خانواده را یاد بگیرند . اهمیت امر ، زمانی بیشتر روشن می شود که بدانیم حداقل نصف خانواده ها نیازمند مراجعه به متخصص هستند . خوشبختانه اکثر مشکلات آنها بهبود پذیر است . البته حدود 3/2 مراجعان ، اصولاً باید به پزشکان خانواده مراجعه نمایند . در خانواده درمانی ، هدف تشخیص ، کشف این واقعیت است که ارتباطات خانوادگی چگونه به تشدید یا تعلیل نابهنجاری ها در اعضای خانواده می انجامد . این نابهنجاری ممکن است زیر بنای زیستی داشته باشد مانند اسکیزوفرنیا یا افسردگی بالینی و یا حتی وجود این علایم بیمار گونه باعث تعادل نسبی خانواده می شود . بطور کلی امر تشخیص به شکلی که خانواده مطرح می کند و دیدگاه نظری و علمی درمانگر بستگی دارد . ( هرسن وترنر ، 1985 ، ترجمه شاملو محمدی 1374 ) تعداد مصاحبه های لازم برای یک مورد خانواده درمانی ، بستگی به آمادگی خانواده به پذیرش مداخله از خارج ، تجارب آنها ( آیا برای اولین بار به درمان نیاز پیدا کردند و یا …..) ، تجارب قبلی درمانگر و مهارت درمانگر دارد . اگر چه مصاحبه با خانواده یک جریان مستمری است و به سختی می توان آن را به مراحلی تقسیم کرد ، لکن جهت سهولت مطالعه ، آن را مختصراً در سه مرحله مورد بررسی قرار می دهیم . همانند انواع دیگر روان درمانی ، اولین مرحله برقراری تماس با خانواده است .
طبیعی است که هر خانواده در برقراری ارتباط با بیرون ویژگی های خاص خود را دارد . در اولین جلسه معمولاً خانواده درمانگر با این ویژگی ها آشنا نیست . بهتر است درمانگر به نحوی وارد صحنه شود که اعتماد خانواده را کسب کرده و قدرت تصمیم گیری دریافت کند . برخی از خانواده ها ، به آن اندازه اطلاعات در اختیار درمانگر قرار می دهند که او برای کمک به حل مشکل ضرورتاً بدانها نیاز دارد و بعضی دیگر ، همه اطلاعات را بر سر درمانگر ریخته و از او انتظار حل همه مشکلات را دارند . در همه این خانواده ها وظایف اصلی درمانگر در مرحله اول جمع آوری اطلاعات مربوط به سن ، تحصیلات، اشتغال اعضای آن و در نهایت ایجاد فضای تعاون و دادن فرصت به خانواده در جهت نشان دادن استعدادها و مهارت ها و نیز مسایل و مشکلات اصلی است . در مرحله دوم ، درمانگر با مخاطب قرار دادن یکی از اعضای خانواده ، یا همه آنها و یا عضوی که برای اولین بار مراجعه کرده است آماده گوش دادن به مشکل از زبان و دید خانواده است . البته بعضی از خانواده ها سخنگوی خاص دارند . که معمولاً فرد سلطه جوی خانواده است . به هر ترتیب ، شروع کننده هر کس باشد ، در ادامه جلسه باید درمانگر استنباط هر یک از اعضای خانواده را از مشکل بپرسد و به این شکل به استحکام رابطه خود با اعضای خانواده بیفزاید و زمینه گردآوری اطلاعات مفیدی را فراهم کند . در مرحله سوم مصاحبه ، درمانگر تلاش می کند که خانواده ، تعریف قابل قبول خود را از مساله ارائه دهد و درمانگر خود نیز می کوشد ، بعضی از اهدافی را که برای رسیدن به آنها تلاش زیادی لازم است ، روشن کند . در جریان مصاحبه بهتر است که بیشتر بر مسایل فعلی تمرکز شود و نه مسایل دیگر ، البته مسایل فعلی نیز بر مسایل زینائی استوارترند . احتمالاً خانواده مشکلات دیگری نیز داشته باشد و چون فعلاً هدف حل مشکل خاص مورد نظر است ، لذا ممکن است پرداختن به مسائل دیگر جریان مصاحبه را از مسایل فعلی خارج کند.
آشنایی با برخی از فنون عملی خانواده درمانی
خانواده درمانی به عنوان یک رویکرد مادر و تقریباً جدید ، دارای فنون درمانی متعدد است . این فنون بعضاً فوق العاده پیچیده اند و عملاً هم جز برای خود خانواده درمانگر ، برای دیگران آنچنان قابل استفاده نیستند . این دسته از فنون خانواده درمانی ، معمولاٌ درمان های نظامدار و استراتژیک خوانده می شوند. البته از دریچه دیگر ، خواستگاه تئوریک فنون درمانی مورد توجه است . در نتیجه درمان های دوران پویایی ، رفتاری ، تجربی ، ساختاری و غیره مطرح می شود . ماهیت خانواده و مشکلات آن نوعی است که کمتر می توان تا پایان درمان از یک روش خاص متمرکز بر یک مکتب کمک گرفت ، معمولاً درمان التقاطی کارآمدتر است .
تحلیل ویدئویی
معمولاً از این فن در کنار فنون دیگر به عنوان یک ابزار کمکی استفاده می شود . برای آن دسته از متخصصانی که قبلاً عادت به تماشای مشاوره های ویدئویی داشته اند ، نشان دادن مجدد تحلیل مشکل همراه با اعضای خانواده به وسیله ویدیو می تواند ، آموزنده باشد . مشاهده جریان خانواده درمانی در ویدیو اطلاعات غیر کلامی افزونتری در اختیار درمانگر و خانواده قرار می دهد که بعضی از آنها در جریان خانواده درمانی از نظر همه پوشیده مانده است . به این ترتیب پخش ویدیویی در شکل دادن به ارزیابی مفید می باشد . البته پخش ویدیویی برای پزشک و خانواده درمانگر نیز فرصت تحلیل عملکرد خود را فراهم می کند به این ترتیب آنها می توانند متوجه نقاط قوت و ضعف کار خود بشوند و در برطرف کردن ضعف های خود بکوشند . مثلاً با تماشای پخش ویدیویی ، آنها می توانند اتفاقاتی را که استرس زیاد بر آنها وارد می کند ، تشخیص دهند و آن را با تمرین اصلاح نمایند . نمایش ویدیویی ، اجازه میدهد تا اعضای خانواده از خارج به آنچه در خانواده می گذشته است ، نگاه کنند و علاوه بر شنیدن گفته های خود ، لحن صدا ، حالت چهره ، حالت بدن و سایر رفتارهای غیر کلامی خویش را نیز مشاهده کنند . در خانواده هایی که تمایل زیادی به تفسیر دارند ، بازنمایی ویدیویی می تواند ، راه کار آمدی برای به خود آوردن اعضای خانواده و آگاه کردن آنها به نحوه تغییر باشد ، در خانواده های دیگر هم می تواند احساس نیاز به تغییر را تحریک کند ( بارکر ،1986 ترجمه دهقانی و 1375 ) . بنابراین نمایش ویدیویی هم می تواند برای درمانگر آموزنده باشد و هم می تواند خانواده درمانجو را در رسیدن به حل مشکل ، بیشتر یاری کند . بیشترین آثار مربوط به نمایش مجدد ویدیویی جلسه درمان خانواده ها به ((آمجر)) و بهترین اثر مربوط به (( بازنمایی متمرکز )) که در طی آن خلاصه جلسه های درمان که از نظر درمانگر اهمیت خاصی دارند نمایش داده می شود، به (( استوله )) ( 1968 ) مربوط است . در نمایش ویدیویی و بازنمایی متمرکز می توان جلسات خانواده درمانی اداره شده به وسیله درمانگران دیگر و یا مربوط به خانواده های دیگر را به نمایش گذاشت . طبیعی است که این روش نیز محاسن خاص خود را خواهد داشت .
ایفای نقش
(( ایفای نقش )) هم به عنوان یک فن کمکی برای مصاحبه با خانواده بکار می رود و هم باعث تشخیص بهتر مشکل می شود و هم موجب یادگیری مجدد و بهتر نقشی که اعضای خانواده به نحوی در مشکل دارند می شوند . گاهی موارد از عضو مشکل دار و یا یکی از اعضای دیگر مثلاً سخنگوی خانواده تقاضا می شود که نقش خاصی را اجرا نماید . در مواقعی که در جریان مصاحبه ، درمانگر دچار مشکل گردد برای رفع آن می تواند از این روش کمک گیرد . بعضی مواقع ، برای تشخیص دقیق مشکل ، چنانکه رابطه رضایت بخشی برقرار شده باشد ، درمانگر از اعضای خانواده تقاضا می کند که در یک موقعیت ساختگی مشابه موقعیت واقعی ، مجدداً هر کسی نقش خود را بازی کند . پس از تشخیص دقیق مشکل نیز می توان از روش ایفای نقش جهت بهبود نقش مشکل دار کمک گرفت . در چنین مواردی ، هدف اصلی درمانگر آموزش صحیح و تمرین مشکل صریح نقش مشکل دار است .
درمانگر پس از مشخص کردن مشکل اصلی و درست نقش هر کس ، برای از بین بردن قید و بند های مهارت نقش درست ، سعی می کند که اعضای خانواده حداقل یک بار در حضور او ، مشکل صحیح نقش خود را بازی کنند ، تا بعدها در موقعیت واقعی ، از انجام آن احساس شرمندگی نکنند . در مواردی که بحث آموزش خود درمانگر مطرح است نیز ، این روش کاربرد بهتری دارد . برای تسهیل مصاحبه با خانواده گرفتن اطلاعات دقیق و به کار بستن شیوه های درمانی متناسب با مشکل ، خود درمانگری می تواند قبل از ورود به جلسه ، در دو موقعیت های تصنعی نقش های احتمالی خود را تمرین کند . البته هم درمانگر و هم اعضای خانواده برای بهتر بازی کردن نقش های خود ، می توانند در جلسات سایکودرام نیز شرکت نمایند . برای آشنایی با سازو کار سایکودرام به کتاب های مربوطه به مشاوره های گروهی و روان درمانی مراجعه کنید .
درمان شبکه ای
در این روش معمولاً تمام افراد و یا خانواده هایی که به نحوی می توانند در شکل گیری مشکل خانواده تاثیر داشته باشند حاضر می شوند. شبکه خانواده ، شامل نظام خویشاوندی ، همسایگان و دوستان خانواده و افراد مهم دیگر است . طبیعی است که تعداد افراد شبکه هر خانواده مخصوص خود اوست ، لذا عدد دقیقی برای آن نمی توان ارائه داد. این روش دارای چند مزیت است :
1 – مثل یک کلاس درس ، که در آن معلم برای پیشرفت بهتر آموزش ، بخشی از مسئولیت آموزش دانش آموزان ضعیف را به عهده دانش آموزان قوی می گذارد ، درمانگر نیز می تواند بخش قابل توجهی از درمان را بر عهده افراد سالمتری که مورد اطمینان اعضای مشکل دار هستند ، واگذار کند.
2 – نمی توان اعضای غایب خانواده را مقصد و عامل اصلی مشکل معرفی کرد ، زیرا همه حضور دارند.
3 – نقطه نظر و آرای افراد سالم به فرآیند درمان اضافه می شود .
4 – با حضور همه ، درمان روند بهتری به خود می گیرد .
5 – قید و بند های موجود میان بعضی از اعضای خانواده با افراد حاضر منتهی خارج از خانواده موجب می شود که قید و بندهای مختل شده بین اعضای خانواده مجدداً شکل گیرند . درمان شبکه ای برای اولین بار در سال 1969 توسط (( اسپک )) پیشنهاد شد ، ولی از آن زمان به بعد شکل های دیگری از آن مطرح گشته است . به عنوان مثال ، درمان شبکه اجتماعی مطرح شده به وسیله (( گاتی )) و (( کلمن )) در سال 1976 نمونه ای از آنهاست . تحلیل ویدیویی ، ایفای نقش ، درمان شبکه ای و یا روشهای عملی دیگری مانند مجسمه سازی خانوادگی ، درمان چند خانواده ای درمان برداری و غیره ، عمدتاً روشهایی هستند که به پشتوانه تئوریک آنچنان مستحکمی استوار نیستند . اگرچه هر خانواده درمانگری ، لزوماً باید آموزشهای ویژه ای درباره آنها دیده باشد ، ولی قبل از آنها ، باید با لکابت مختلفی خانواده درمانی مانند خانواده روان پویایی ، رفتاری ، شناختی ، گروه درمانی و رویکردهای مربوط به آن خانواده درمانی تجربی و خانواده سیستمی آشنا باشد . به کار گرفتن تکنیک های عملی خانواده درمانی بدون آشنایی با لکابت خانواده درمانی ، همانند کار یک شکسته بند معمولی بدون آشنا به علم ارتوپدی است . لذا هر متخصص خانواده ای قبل از پرداختن به تکنیک های عملی و آموزش یا یادگیری آنها باید دوره آموزشهای نظری لازم را در این زمینه طی کرده باشد . بنابراین خانواده درمانگری آمیزه ای از هنرمندی ، یادگیری و تجربه است .

اختلالات تفکر
تفکر نرمال عبارت است از جریان معطوف به هدف عقاید ، رمزها و تداعی ها که در مواجهه با یک مساله آغاز شده و به نتیجه ای متکی به واقعیت منتهی می گردد . این نوع تفکر را بهتر است تعقل را استدلال نامید که تفاوت آن با تفکر محض در این است که در تعقل پیوستگی فعالیت های سمبولیک ذهنی بیشتر ، و تداعی ها کاملاً به هم مربوطند. این تداعی ها آن قدر ادامه می یابند تا به راه حل مساله ای که پیش آمده است منتهی شوند. مثلاً فرض کنید که وارد اطاق کارتان شده و کلید چراغ را می زنید ، چراغ روشن نمی شود تداعی اول این است که شاید فیوز کنترل برق پریده است . چراغ دیگری امتحان می کنید ، اگر روشن شود فکر بعدی که ممکن است به حل مساله منتهی شود این است که لابد لامپ چراغ اولی سوخته است . اگر چراغ دوم هم روشن نشود و فیوز کنترل برق هم سالم باشد فکر قطع بودن برق از مرکز به ذهنتان خواهد رسید . و به همین روال تداعی های پیوسته متعددی جریان پیدا کرده و بالاخره به راه حل موضوع منتهی خواهد شد که البته نه به این معنی است که چراغ همان موقع روشن خواهد شد ، بلکه راه حل دیگری مثل روشن کردن یک شمع یا چراغ گازی و امثال آن مساله را فیصله خواهد داد . در تفکر بی هدف ، تداعی ها تصادفی هستند تداعی آزاد که در آن شخص به ابزار هر فکری که به ذهنش می رسد تشویق می شود نمونه ای از تفکر غیر استدلالی است . تفکر شخص بالغ و سالم از نوع تفکر انتزاعی است ، یعنی نوعی تفکر که در آن شخص قادر است بطور ارادی سیر افکارش را از یک وجه موقعیتی خاص به وجهی دیگر تغییر دهد ، وجوه مختلف موقعیت را همزمان در ذهن نگاه دارد ، نکات اساسی یک موضوع را با هم در نظر بگیرد و در ضمن قادر به تجزیه آن به اجزاء کوچک باشد ، پیشاپیش طرح بریزد ، و از نمادگری استفاده کند .قدرت تعبیر ضرب المثل یکی از خصوصیات تفکر انتزاعی است . برای تعبیر درست ضرب المثل شخص باید اطلاعات عمومی کافی داشته و قدرت انطباق این معلومات را در موقعیت های ناآشنا دارا باشد . مثلاً تعبیر انتزاعی ضرب المثل (( کسی که در حال غرق شدن است به سوی پر کاهی دست دراز می کند )) چیزی در این ردیف ها خواهد بود . (( کسی که توی دردسر افتاده است می کوشد به هر نحوی شده از آن بیرون آید )) (( یا کسی که در حال باخت است به هر کاری دست می زند تا جلو بیفتد )) ویا (( وقتی آدم ناامید شد به هر کاری دست می زند )) . کسی که قادر به تفکر انتزاعی نیست ، حداکثر قادر به معنی کردن چنین ضرب المثل خواهد بود ، وبدون اینکه قدرت تعمیم دادن مفهوم آن را داشته باشد توجهش را بر روی معنای واقعی کلمات ضرب المثل متمرکز خواهد ساخت . بیماری اسکیزوفرنیک در تعبیر ضرب المثل (( آنکه در خانه شیشه ای زندگی می کند نباید سنگ پرتاب کند )) ((گفت )) خوب ، معلوم است برای اینکه سنگ شیشه را می شکند . چنین جوابی پاسخی غیر انتزاعی است و جواب انتزاعی چیزی در این ردیف می توانست باشد (( کسی که در موقعیتی باریک قرار دارد نباید بی احتیاطی کند )) و تعبیرهائی نظیر آن . در تفکر ذاتی یا واقعی شخص فاقد قدرت تعمیم و به اصطلاح خواندن بین خط ها است . در تفکر ذاتی کلمه (( کتاب)) فقط کتابی را که در معرض دید قرار داشته یا شخص با آن آشنا هست به ذهن می آورد نه هر کتابی را در هر جای دیگر .
بعضی ها اشتباهاً تصور می کنند که بیمار اسکیزوفرنیک ناتوان از تفکر انتزاعی خوبی داشته باشند . مشکل آنها در تعبیر ضرب المثل – که وسیله سنجش اساسی در معاینه روانی و سنجش توانائی تفکر انتزاعی است . حاصل تمایل بیماران به تفکر ویژه و غیر عادی آنها ، بخصوص در مقابل یک معاینه کننده ناآشنا در محیطی تازه است تا نقص در قدرت تفکر انتزاعی آنها . در اینجا باید متذکر شویم که توانائی تفکر انتزاعی از درمان بلوغ به بعد و معمولاً با آموزش و کسب اطلاعات عمومی حاصل می شود . اختلال تفکر در بیماران روانی ممکن است به صورت اختلال در فرم ، جریان یا محتوی تفکر ظاهر شود .
اختلال در فرم و جریان تفکر
تفکر غیر منطقی و واقع گریزانه و تفکر ارتیستلیک اختلال در فرم تفکر بشمار می روند . در تفکر واقع گریزانه خصوصیت عمده قطع رابطه با واقعیت است . در بین بیماری های روانی ، لین نوع تفکر در حالات اسکیزوفرنیک به حد اکثر میزان خود می رسد. وقتی بیمار اسکیزوفرنیک قاطعانه باور دارد که وقفه حرکات خود دنیا را از حرکت باز می دارد و dereistic فکر می کند. یوگین بلوله در( (درسنامه روان پزشکی (1930) می نویسد : جدائی تداعی ها از تجربه طبیعتاً حد اعلی تفکر dereistic را تسهیل می کند ، که در واقع مبتنی بر این واقعیت است که روابط نادیده گرفته می شود .) در اوتیسم ، اشتغال ذهنی با خیالات ، تصورات ، هذیان ها و توهمات که پس از قطع رابطه با واقعیت حاصل می شوند ، خصوصیت اساسی است . در واقع این نوع تفکر با عوامل ناخود آگاه هدایت می شوند تا دنیای خارج . به طور معمول در اصطلاح اوتیسم dereism به صورت متداخل به کار می روند . زمینه اوتیستیک به عنوان یک صفت شخصیتی ممکن است در افراد خجول و درون گرا و منزوی مشاهده شود . شدید ترین فرم آن آن هم یکی از علائم اولیه اسکیزوفرنی است که به وسیله بلوله شرح داده شده است . فکر اوتیستیک ندرتاً تبدیل به عمل می گردد . تفکر اوتیستیک را نباید با اوتیسم کودکی اشتباه کرد . اوتیسم کودکی اختصاصی است که با ناتوانی طفل برای برقراری رابطه عاطفی از بدو تولد، عدم رشد مهارت های کلامی ، میل شدید به درام یکنواختی محیط و تمایل به سرگرمی با اشیاء به جای انسانها مشخص است . لئوکانر که این سندرم را تعریف کرده است آن را حاصل ناتوانی ما در برای ایجاد محیط عاطفی گرم برای کودک می داند . تغییر سرعت جریان تفکر در بعضی از بیماران روانی مشاهده می گردد. تفکر سریع با آهنگ تند و شتابان تداعی ها مشخص است . انکار به سرعت دنبال هم می آیند و علیرغم تکلم سریع و سلسلوار بیمار باز از ابزار آنها ناتوان است .چنین تکلمی ممکن است شبیه تکلم بیمار اسکیزوفرنیک گردد. معهذا وقتی روی نوار ضبط شود شاید بتوان پل باریکی بین تداعی ها پیدا کرد که اسکیزو فازی این خصوصیت را ندارد . در پژوهش انکارfugaidearum تفکر با جریان سریع تداعی ها مشخص است .تفکر بیمار سطحی و بی ثبات بوده و انحراف های سریع و ناگهانی دارد . هر چیزی که در میدان دید بیمار وارد شود توجه او را جلب کرده ، فکرش را اشغال نموده و مسیر عقایدش را عوض می کند . پرش از موضوعی به موضوع دیگر چنان سریع است که درک هر گونه معنا و مفهوم کلی از صحبتهای بیمار بسیار مشکل است . در چنین اختلالی که تقریباً خاص بیماران مبتلا به مانی است بیمار هرگز به هدف گفتارش نمی رسد . فشار تکلم و پرش انکار بیمار مبتلا به مانی را نباید با شل شدن ارتباط انکار بیمار اسکیزوفرنیک در حال تحریک اشتباه نمود . در کلام بیمار مبتلا مانی کم و بیش می توان ارتباطی پیدا کرد هر چند این ارتباطات به هدفی نرسند . بر عکس ، کلام اسکیزوفرنیک به علت تداخل بدون تصفیه محرک های درونی و برونی بی ارتباط و گیج کننده است . اطناب – در هیپومانی سرعت ظاهر شدن انکار در حد پرش انکار نیست . بطوریکه هر چند این بیماران قادر به کنار زدن انکار فرعی از جریان اصلی نیستند ، معهذا فقط لحظاتی سر نخ را گم کرده اما بالاخره به هدف می رسند . بر خلاف پردازش ملال آور جزئیات در حاشیه پردازی ، در اینجا بیمار آرایشی زنده و گیرا به انکار خود میدهد . فشار تکلم ممکن است در محدوده مکالمات معمولی نیز بطور خفیف مشاهده شود . در برخی اختلالات فوروتیک ، پرگویی و وراجی ممکن است کیفیتی وسواس گونه به خود بگیرد که اصطلاحاً پرحرفی مرضی خوانده می شود . در این نوع اختلال ممکن است ویژگی هائی از نظر ریتم صحبت نیز پیدا شود . مثلاً بیمار وسط جمله مکثی می کند ، نفس بلندی می کشد ، بعد باقی جمله را به جمله بعدی وصل کرده و مجال تداخل به موقع را از شنونده می گیرد . این اختلال گاهی در صرع اوب تاپورال هم دیده می شود . کندی تفکر با اندک بودن تداعی ها و جریان آهسته و وقفه دار آنها مشخص است . بیمار اغلب اظهار می کند که (( ساعت ها فکری به مغزم نمی آید )) یا (( اصلاً چیزی به نظرم نمی رسد )) یا (( مغزم آرام آرام است ، ساعت ها می گذرد و فکر تازه ای در آن ظاهر نمی شود )). این بیماران سوالات را به کندی و با پاسخ های کوتاه و حداقل کلمات و اغلب پس از مکث های طولانی جواب می دهند . گاهی به نظر می رسد که بیمار سوال را نشنیده یا نفهمیده است . چنین بیماری هیچوقت در سوال کردن پیشقدم نیست . تشدید به این حالت به قطع کامل تکلم می انجامد . در افسردگیها و در اسکیزوفرنی ، کندی جریان تفکر یافته شایعی است .
حاشیه پردازی با شرح جزئیات نا مربوط و غیر ضروری که منجر به دور افتادن از موضوع اصلی می گردد مشخص است . انحراف از موضوعی به موضوع دیگر به دشواری انجام می گیرد ، هر چیز جزئی و بی اهمیت برای بیمار مهم و ضروری می نماید و به علت فقدان عقیده واضح انتخاب آنچه که مهم و اساسی است به دشواری صورت می گیرد در حاشیه پردازی با وجود اطناب و تفضیل غیرضروری ، بیمار به هدف گفتارش می رسد . برای پزشکی که می خواهد در حداقل مدت حداکثر اطلاعات را از بیمار به دست آورد حاشیه پردازی مساله مهمی است . متاسفانه اشاره مستقیم به خصوصیت بیمار نتیجه خوبی ندارد . معمولاً درک علت حاشیه پردازی که اکثراً اضطراب پنهانی بیمار است و اطمینان دادن به او مفیدتر واقع می گردد . البته حاشیه پردازی گاهی در بیماران مصروع نیز مشاهده می گردد که بیشتر با بیماری اساسی آنها مربوط است تا اضطراب زن مصروعی که می خواست حمله بیماری خود را شرح دهد صحبتش را چنین آغاز کرد (( خوب ، وقتی بلند شدم و رفتم دست و صورتم را بشویم حوله را پیدا نکردم . حتماً یکی از مریض های نخاله آن را برداشته بود ، که البته بعداً به حسابش خواهم رسید . وقت صبحانه رسیده بود و من هنوز دنبال حوله ام بودم، حتی دندانهایم را هم نشسته بودم . پرستار گفت عجله کنم و من مشغول توضیح دادن جریان گم شدن حوله ام بودم که ناگهان افتادم و پس از آن چه اتفاقی افتاد نمیدانم )) حاشیه پردازی بیمار گونه تلف کننده وقت است . گاهی اصلاً مشکل است که شخص بفهمد و منظور بیمار از حرف های طویل و پر آب و تابش چیست . این گونه حاشیه پردازی را تفکر ((لابیرنتی)) هم گویند . تکرار یا درجازدن عبارت از مداومت و تکرار بیمارگونه یک فکر واحد است که از نظر بالینی یا ثابت ماندن برروی چند کلمه یا عبارت محدود شخص می باشد . بیمار معمولاً اولین سوال را می تواند پاسخ درست بدهد و پس از آن همان جواب یا قسمتی از آنرا در مقابل سوالات بعدی تکرار می کند . این اختلال بیش از همه در ضایعات عضوی مغز مشاهده می شود. مثلاً بیمار در پاسخ (( چند سال داری؟)) ممکن است جواب درست (( هفتاد و هفت سال )) را بدهد و پس از آن در مقابل سوال (( ساکن کجا هستی )) و (( دیشب شام چه خوردی ؟ )) همان هفتادوهفت سال را تکرار کند .
مکرر گوئی مرضی – این اختلال نوعی استمرئوپاتی کلامی است که در آن چند کلمه یا ندرتاً عبارت یا جمله ای کامل و اغلب بطور ریتمیک بوسیله بیمار تکرار می شود. این حالت بیشتر در اسکیزوفرنی مشاهده می گردد . گسسته گوئی یا تفکر بی ربط – در این اختلال ،کلام بیمار از یک رشته کلمات مجزا که ارتباطی به هم ندارند تشکیل یافته است و انتخاب کلمات بیشتر حالت اتفاقی دارد تا ارادی . این اختلال ظاهراً شبیه سالاد کلمات است که به نوبه مترادف با رفتار کلامی کلیشه ای ذکر شده است – معهذا فرق مهم این است که سالاد کلمات در زمینه هوشیاری و تفکر بی ربط در ابرآلودگی هشیاری و معمولاً به صورت نوعی سندرم فراموشی و آمنیث ظاهر می شود . تداعی صوتی – در اینجا کلمات هماهنگ که معنی متفاوتی داشته باشند منجر به جریان انکار تازه ای می شوند . مثلاً بیمار با شنیدن کلمه حنجره ، شروع به صحبت در مورد پنجره می کند . بیماری که به علت هذیانهای بزرگ نشانه لقب (( یارادان )) که به ترکی معنی آفریننده می دهد ، به او داده شده بود در مقابل سوال (( یارادان چطوری؟)) چنین واکنش نشان داد: (( یارادان ، پارادان ، سنیسلیس ساراکان )).
خروج از خط به انحراف تدریجی یا ناگهانی در رشته انکار بدون انداد اطلاق می شود . شل شدن ارتباط انکارو حرکت اسب شطرنج را هم معادل این اصطلاح می دانند. در فرم شدید این اختلال ، نه تنها رابطه جملات و عبارات ، بلکه ساختمان دستوری کلام هم در هم می ریزد ، حالتی که سالاد کلمات نامیده می شود. انداد یا وقفه عبارت است از قطع ناگهانی جریان تفکر و تکلم . بیمار ناگهان جمله خود را تمام نکرده رها می کند و مات و مبهوت نگاه می کند . وقتی مجدداً شروع به صحبت می کند کلامش درباره چیزی است که هیچ ارتباطی با موضوع رها شده قبلی ندارد . خود بیمار معمولاً قادر به بیان علت قطع کلامش ، که اغلب انگیزه ای ناخودآگاه دارد ، نمی باشد . انداد را محدودیت فکری هم می گویند . این پدیده در اسکیزوفرنی بخصوص در شروع کاتاتونی مشاهده می گردد .
عده ای معتقدند که انداد تکلم زمانی روی میدهد که بیمار ضمن صحبت به نقطه ای می رسد که ادامه آن از نظر روحی برای او دردناک است . عده ای نیز ان را حاصل هجوم انکار مختلف و ناتوانی بیمار در انتخاب یک رشته تفکر می دانند .
متفکر پارالوژیک یا استدلال پریشی – تفکر پارالوژیک را بلوله چنین تعریف می کند : (( عقیده ای که در زنجیره انکار در ردیف بعدی قرار دارد بوسیله فکری تازه وقفه داده شده و کنار زده می شود . (( کورکینا و همکارانش تفکر پارالوژیک را چنین شرح میدهد)) استدلال اشتباهی و غیر منطقی است که در آن روابط اصولی از بین رفته است ، نتایجی که بیمار از فکرش می گیرد نه تنها غیر منطقی بلکه اغلب بدون مفهوم کلی است احساس می کنم بیماری اسکیزوفرنی دارم چون در کودکی مشکلات کافی
نخورده ام یا خوابم می آید ، پس خواهش می کنم بحث درس موسیقی بدهید . تفکر با رنگ فلسفی یا فلسفی سازی – نوعی اختلال تفکر است که با میل به بحث های بی حاصل مشخص می باشد ، بحث هائی که در آن تعداد کلمات بسیار زیاد مفهوم و معنی بسیار اندک است . چنین تفکری علیرغم تاکید بیمار بر اهمیت آن ، بیهوده و بی حاصل است ، مثل (( خوب ملاحظه می کنید که موضوع چقدر مهم است . من مایلم و بسیار ضروری می دانم که بررسی اهمیت آن تاکید کنم چون اهمیت یک اصل اساسی است و مبادا شما تصور کنید که این امر چیزی ساده و بی اهمیت است . یکی از خصوصیات همیشگی تفکر سحر آمیز پدیده قدرت مطلق یا همه کارتوانی در تفکر است . شخص احساس می کند که تفکر درباره موضوعی در دنیای خارج کافی است که بدون دخالت عوامل فیزیکی سبب شود که آن موضوع تحقق یابد . این احساس باعث می شود که بیمار وسواسی از اندیشه های خشونت بار خود نیز در رنج باشد . واژه سازی – این اصطلاح به ابداع کلمات تازه اطلاق می شود که معمولاً به وسیله چندین کلمه که مفهوم خاصی برای بیمار دارد صورت می گیرد. این اختلال در بیماران اسکیزوفرنیک مشاهده می گردد . بیمار اسکیزوفرنیک وقتی لغتی عادی برای ابراز منظور خود پیدا نکند ممکن است واژه ای بسازد . بیماری ضمن یک مصاحبه در کلاس درس کلمه (( سختخواب )) را به کار برد و در پاسخ مصاحبه کننده که معنی آن را پرسیده بود، با اندکی حیرت از بابت عدم آشنایی به این کلمه پاسخ داد : (( خوب معلومه ، سختخواب یعنی تختخوابی که تشکی سفت دارد و خوابیدن روی آن بهتر از خواب روی تخته سنگ
نیست ! بیمار دیگری ضمن مصاحبه در کلاس درس رو به دانشجویان کرد و گفت : من یک لغت انگلیسی از شما می پرسم تا ببینم چقدر انگلیسی بلدید ." بعد روی تخته سیاه نوشت :
و چون کسی نتوانست جواب او را بدهد گفت "شما نه تنها انگلیسی بلد نیستید زبان مادری خود را هم نمی دانید (( کمپرسیکشن بورد)) یعنی " کمپرسی که شن برد " تفکر جانبی – اختلالی در تداعی که در بیماران اسکیزوفرنیک دیده می شود و در آن بیمار چنان در تداعی های فرعی بی اهمیت گم می شود که پدید آمدن سلسله ای منظم از تداعی ها را غیر ممکن می سازد . چند پارگی تفکر – نوعی اختلال در تداعی که خاص بیماری اسکیزوفرنی است و در آن حتی مفاهیم بنیادی مثل پدر یا مادر چنان با ابهام همراه هستند که بیمار را از رسیدن به نظر یا اقدامی قاطع باز می دارند . به عقیده بلوله چند پارگی تفکر از علائم اولیه اسکیزوفرنی است .
اختلال در محتوی فکر
هذیان – هذیان عقیده باطلی است که با منطق قابل اصلاح نبوده و اعضاء دیگر گروهی که شخص متعلق به آن است ، در آن عقیده شریک نیستند . هذیان ها شناساننده پیکوزها هستند. بیشتر از همه در اسکیزوفرنی مشاهده می شود ، معهذا در سایر پیکوزها منجمله سندرم های عضوی نفر ، دینک – دپرسیو ، پارانو یا دپیکوز پیری نیز نادر نیستند . در بعضی موارد نیاز انسان برای امتناع برخی نیازهای درونی چنان مقاوم و مداوم است که شخص گریزی جز نادیده گرفتن حقایق و واقعیات زندگی نداشته و رو به سوی افکار باطل و هذیان می آورد . در چنین مواردی واقعیات به الگوی نیازهای روانی فرد بریده شده و صورت منع شده ای پیدا می کند. در واقع با چنین مکانیسمی شخص خود را در مقابل اضطراب و احساس ناامنی محافظت می کند. نتیجه حاصل از هذیان برای بیمار روانی ، در واقع چندان متفاوت از نتیجه خیال پردازهای آرزومندانه یک شخص عادی نیست : هر دو به یک نقطه از نظر روانی ختم می شوند . وقتی زندگی واقعی چیزی را که دلخواه شخص است دریغ می دارد ، هذیان و خیال پردازی به کار گرفته می شود تا امکان مدارا با مسائل و مشکلات و فشارهای روحی فراهم گردد . محتوی و زمینه هذیانها برطبق نیازها و مشکلاتی که فرد قبل از ابتدا به پیکوز داشته است تعیین می شود و در واقع نشان دهنده وجوه مهی از شخصیت بیمار است . ریشه این هذیانها را باید در محرومیت ها ، امیدهای بر بادرفته ، آرزوهای منجر نرسیده ، احساس حقارت ها ، درماندگی ها و ناتوانی ها ، بی کفایتی های جسمی ، احساس گناه و موقعیت های دیگری که مستلزم دفاع در مقابل اضطراب بوده اند، جستچو کرد . روستایی بی سواد و فقیری که برای چندین بار با حمله مانی در بیمارستان بستری شده بود ، کتاب قطوری را که با خود آورده بود ، لحظه ای از خود دور نمی کرد و در مورد خود چنین داد سخن می داد : " 117 کلاس سواد دارم یک هزار و یک اسم دارم ، 75 میلیون زبان بلدم ، تمام کتابهای دنیا را من نوشته ام . انس و جن به فرمان من هستند ، مشرق و مغرب مال من است . آفتاب و ماه مال من است . تمام دهات آذربایجان مال من است . و دقیقاً به همین علت است که تمام دنیا مسلح شده است تا مرا از بین ببرد ." آرایشی که چنین باورهایی برای انسانی ناتوان و ندار با خود می آورد در واقع جز به قیمت بریدن از واقعیات سیر نیست ، و شاید این همان است که قبلاً از زبان رانلولنگ شنیده ایم که : " اسکیزوفرنی بیماری نیست ، بلکه راه حل زیرکانه ای است که شخص برای زیستن در محیطی غیر قابل زیست برای خود برگزیده است . " ریشه روانی هذیانهای بیمار اسکیزوفرنیک ، بر خلاف هذیانهای بیمار مبتلا به مانی همیشه چندان آشکار نیست.
تفکر اوتیسیک سبب می شود که بیمار در خیال پردازی ها و افکار هذیانی خود به نتایج غریبی دست بیابد و منطق اختصاصی او باعث می گردد که در هذیانهای خود بین چیزهایی که هیچگونه ارتباطی باهم ندارند رابطه ای پیدا کند . یکی از بدترین نمونه های چنین منطقی را در استدلال جوان 23 ساله ای که با اسکیزوفرنی در بیمارستان بستری شده بود می توان مشاهده کرد: " چند ماهی بود که در نیمه چپ بدنم کرمی پیدا شده بود و من فقط برنج می خوردم . برنج معادل " به رنج " است و چون کرم " به رنج و دشواری از نیمه بدنم بالا می رفت من برنج می خوردم که " به رنج " خنثی شده و به جای کرم برنج برود بالا ." همین بیمار ، که مردی جوان و تنومند بود ، تصور می کرد جنین یک ماهه ای در شکم دارد و اظهار مینمود چون سایر آلت تناسبی یک پسر بچه را در روی دیوار مشاهده کرده است ، مطمئن است که جنین داخل شکم او هم پسر است و تصمیم داشت این موضوع را با رادیو گرافی ثابت کند . هذیان با اشتباهات عادی انسان از موهوم پرستی ، یا از یک تصور باطل ناشی از برخورد خصمانه دیگران با خصوصیات زیر تفکیک می شود:
1 – هذیان همیشه علامتی از بیمار روانی است .
2 – شخص اعتقاد حتمی به واقعی بودن این عقاید دارد .
3 – عقاید هذیانی اهمیت فوق العاده برای بیمار دارند و بر تمام رفتار او اثر کرده و تمام اعمال او را تحت تاثیر قرار می دهند .
4 – عقاید هذیانی را نمی توان با بحث و استدلال اصلاح کرد . کسی که عقیده ای خرافی دارد ، یا به هر علتی گمان می کند که مردم با او بد رفتاری می کنند با استدلال و بحث قانع می شود . اما اگر این موضوع مربوط به هذیان باشد ، هیچ منطق و دلیلی او را قانع نخواهد کرد . جوانی که بدلیل ذکر گوئی و ورد خوانی مداومش که جای تمام فعالیت های روزمره او را گرفته بود – به بیمارستان آورده شده بود ، در طول ، تمام مدتی که برای اولین مصاحبه با او صرف شد ، مدام ورد می خواند و فقط ندرتاً پاسخی کوتاه و شتابان به مصاحبه کننده داده و بقول خود " دفع شر " می کرد . طبق اظهار اطرافیان بیمار ، این رفتار از چند روز قبل از مراجعه شروع شده و لاینقطع دوام یافته بود، و بالاخره چنان حالت نافذی پیدا کرده بود که بیمار در محل کار خود نیز در پاسخ مراجعین فقط به ورد خوانی اکتفا کرده و پاسخی به سوالات آنان نمیداده است . در ضمن مصاحبه ، بیمار علیرغم اکراهی که از قطع ذکرگوئی مدام خود داشت اظهار نمود به این دلیل دائماً ذکر می گوید و ورد می خواند که در کتاب آسمانی ، آمده است
"ذکر الله کثیراً" . در ادامه مصاحبه ضمن بحثی که بیمار با دانشجویان داشت پذیرفته بود که در مورد عقاید خود با یک نفر روحانی مورد اعتماد خود نیز صحبت کند روحانی مورد قبول او توسط کسانش به بیمارستان دعوت شد ، معهذا بحث طولانی آنها نتیجه ای جز نومیدی برای هر دو نداشت و راهنمائی های روحانی مورد قبول او نیز ذره ای ثبات ولی در عقیده اش بعضی برنیاز همه مردم به ذکرگوئی لاینقطع کم نکرد . این بیمار در مدتی کوتاه به کمک داروهای آرام بخش به بیمارگونی استدلال خود واقف گردید . در ضمن دو سال پس از اولین حمله بیماری در شغل خود فعال بود و به زندگی متعادلش بدون افراط و تفریط های بیمارگونه ادامه می داد. ماهیت محافظت کننده هذیانها بگونه ای است که بسیار دیده شده است پس از آنکه بیمار با معالجه یا بدون آن از اوج قدرت و توانائی خیالی خود به دنیای خاکی کشانده شد ، حباب بلورین اوهامش ، به سنگ واقعیت درهم شکست ، دچار افسردگی و اضطراب می گردد . و چه هماهنگی نزدیکی دارد این مفهوم ، با شعری که بیمار با " ماژیک " بر دیوار اطاقش در بیمارستان نوشته بود :
خوش عالمی است عالم دیوانگی ، اگر موی دماغ ما نشود مرد عاقلی
هذیان ها بر حسب کیفیت شروع به انواع هذیان اولیه یا autochthonou ، هذیان ثانوی و هذیان مشترک تقسیم می شوند . هذیان اولیه هذیانی است که بطور ناگهانی بدون هیچگونه جریان روانی قبلی که موجب ساخته شدن آن گردد ، و با اعتقاد کامل به محتوی آن ظاهر می گردد . بطور کلی تجارب هذیانی اولیه مشخص کننده اسکیزوفرنی تلقی می شوند ، هر چه تجارب مشابه ندرتاً در حالات عضوی ، بخصوص پیکوزهای بیماران مصروع نیز دیده می شود . اساس تجربه هذیانی اولیه این است که معنائی تازه در رابطه با یک رویداد روانشناختی دیگر پدید می آید . به نظر اشنایدر این تجربه ها را می توان به سه نوع خلق هذیانی ، درک هذیانی و عقیده هذیانی ناگهانی تقسیم کرد . در خلق هذیانی بیمار متوجه می شود که چیزی دورو بر او در جریان است که وی را نگران می سازد اما ماهیتش برای او روشن نیست . معمولاً معنی خلق هذیانی زمانی ظاهر می شود که یک عقیده هذیانی هاگهانی یا درک هذیانی پدید آید . در عقیده هذیانی ناگهانی هذیان به شکل کامل در ذهن بیمار پدیدار می گردد . یا سیر خلق هذیانی را اتمسفر هذیانی نامیده و آن را " احساس و نوع چیزی غریب و مرموز ، دنیائی که پر از معانی تازه است " تعریف کرده است . درک هذیانی را اشنایدر جز علائم درجه یک اسکیزوفرنی معرفی کرده است . به عقیده او درک هذیانی در اتمسفر هذیانی روی می دهد و دو جزء دارد :
1 – وجود یک ادراک واقعی ، که بیمار از وجود معنی آن برای دیگران آگاه است .
2 – معنای خاصی که بیمار برای این ادراک واقعی قائل است ، معنائی که برای دیگران روشن نیست نمونه زیر را برای درک هذیانی ذکر کرده است : بیماری با مشاهده علامت کمپانی گلف در یک پمپ بنزین ناگهانی دریافت که چه فاصله عظیمی بین او و خدا وجود دارد . بیمار در تفسیر علت این عقیده اظهار داشت :" اول یک دایره دیدم . داخل آن دایره یک دایره دیگر موازی با آن وجود داشت . دو خط موازی در بینهایت به هم می رسند و نهایت ، به معنی خداست در مرکز دایره ها تصویر شعله ای مشاهده می شد شعله های جهنم ، روی شعله ها نوشته بو د Golf (علامت کمپانی گلف ) یعنی من به خدا ،
نزدیک نیستم و باید در آتش جهنم بسوزم ، چون گلف به معنی شکاف است . " نکته مهم این است که در درک هذیانی بیمار قبلاً روی هذیان کار نکرده و آن را پرداخت نداده است . هذیان اولیه در تشخیص گذاری اسکیزوفرنی از اهمیت زیادی برخوردار است و بهتر است تا زمانیکه وجود آن بطور قطع مشخص نشده است ، از ثبت آن در پرونده بیمار خودداری شود . هذیان های ثانوی از تجارب بیمار گونه قبلی ریشه می گیرند . این تجربه ها ممکن است به صورت توهم باشند مثلاً بیماری با شنیدن صدائی (بدون محرک خارجی ) تصور کند که تحت تعقیب قرار دارد . ممکن است به صورت خلق باشد ، مثلاً شخص افسرده ممکن است تصور کند که دیگران او را بی ارزش می شمارند ، یا ناشی از یک هذیان قبلی باشد . تجمع هذیان های ثانوی ممکن است به یک سیستم هذیانی پیچیده منجر شود که در آن ریشه باورهای تازه تر را در عقاید قبلی بیمار می توان پیدا کرد. وقتی یک رشته باورهای مرتبط و پیچیده از این نوع بوجود آمد، گفته می شود هذیان های بیمار نظام یافته است . هذیان های مشترک : اصولاً، هذیان در نظر افراد دیگر عقاید باطل شمرده می شوند و به همین سبب اغلب مشاهده می شود که کسان بیمار با بحث و جدل با او در پی اصلاح هذیان های او بر می آیند. ندرتاً ، شریک زندگی بیمار شریک هذیان های او نیز می گردد. این حالت را هذیان مشترک یا polie adeux می نامند. هر چند شدت اعتقاد هذیانی شخص دوم، تا زمانی که با بیمار هذیانی اول زندگی می کند ، کمتر از او نیست ، پس از جدا شدن از وی به زودی این هذیان ها از بین می رود .
انواع هذیان از نظر محتوی – هذیان ها را از نظر محتوی به سه گروه عمده می توان تقسیم کرد .
1)هذیان های ظلم و ستم : یکی از این نوع هذیان ها ، هذیان انتساب است که به صورت عقیده ثابت بیمار بر این که هر چیزی ارتباط مستقیم با او دارد تظاهر می کند مثلاً بیمار باور دارد که اطرافیان به او می خندند ، در مورد او به هم ایما و اشاره می کنند یا پشت سر او حرف می زنند . به علت همین اعتقاد گاهی بیمار از بیرون رفتن خودداری می کند ، از وسائل نقلیه عمومی استفاده نمی کند و معتقد است به محض اینکه در جائی ظاهر شد همه متوجه او خواهند شد . با استهزاء به او لبخند خواهند زد ، با سو نگاهش خواهند کرد و حرفهای زشت در مورد او به هم دیگر خواهند گفت . نوعی از هذیان های انتساب ، هذیان اهمیت است که در آن بیماری برای هر چیز جزئی اهمیت فوق العاده ای قائل شده و معنی خاصی از آن برای خود استنباط می کند . زن بیماری با مشاهده تصویر ک پلنگ محبوس در قفس در روی جلد مجله هی در اتاق انتظار روانپزشک، اظهار نمود :" همه چیز روشن است ، شما عمداً آن عکس را آنجا گذاشته اید که به من بفهمانید می توانید مرا به بیمارستان فرستاده و زندانی کنید . " مردی که در حضور دانشجویان معاینه روانی می شد با مشاهده لباس زرد یکی از دانشجویان خطاب به معاینه کننده گفت " شما عمداً به او سفارش کردید لباس زرد بپوشد تا برای همه روشن شود که من دچار ناتوانی جنسی هستم . چون رنگ زرد علامت ناتوانی است ." زنی اسکیزوفرنیک از زن همسایه به این دلیل که " به گربه اش یاد داده است که هر روز پشت پنجره اتاق من بنشیند و برایم دهن کجی بکند " شکایت کرده بود . بیمار دیگری که به تصور خودش نیمه شب به تمام بزرگی انتخاب شده بود می گفت " ساعت 8 که رادیو را باز کردم شنیدم که به طور غیر مستقیم راجع به من صحبت می شود و از خانه که بیرون آمدم همه مردم را دیدم که با هم دست می دادند و انتخاب مرا بهم دیگر تبریک می گفتند " این بیمار در سر راه خود به ایستگا تلویزیون به منظور معرفی خود به مردم ، سر از بیمارستان روانی در آورده بود .
هذیان مسموم شدن : با عقیده بیمار گونه و ثابت بیمار به اینکه کسی می خواهد مسمومش کند ، ظاهر می شود . بیمار به همین دلیل از خوردن امتناع می کند ." آنها همیشه سم در غذای من داخل می کنند " و " آنها به عنوان معالجه می خواهند مرا با دارو مسموم کنند " بیمار ممکن است از خوردن غذاهای بسته بندی شده نیز خودداری نماید ،" آنها با یک شیشه شیر سمی کار مرا خواهند ساخت . " زن بیماری که تصور میکرد دارو به قصد مسموم کردن او به وی خوانده می شود به شوهر خود اعتراض می نمود که " تو می خواهی من دارو را بخورم ، توی اغماء بروم و نفهمم که شب چه کسی به این خانه می آید ، کور خواندی ." این بیمار همه داروهائی را که در خانه اش بود جمع کرده و قصد داشت به کمیته محل ببرد تا به خورد تجویزکنندگان " این سم ها داده شود . جوانی اسکیزوفرنیک از کارمندان بیمارستان به این دلیل که " با تزریق مرتب هورمون گربه قصد داشتند او را به گربه تبدیل کنند . " شاکی بود . بیمار دیگری می گفت "روز گذشته زن برادر شوهرم به من نفرزاغ خورانده است که من دیوانه بشوم. پیرمرد 62 سالهای که به خاطر سوءظن شدید به بیمارستان آورده شده بود ، در ضمن مصاحبه اظهار نمود که تاکنون 3 بار به من سم خورانده اند و سم را هم از تهران با پیک مخصوص فرستاده اند . " این بیمار از توطئه گروه عظیمی که در پی او بودند به شدت هراسان بود .
هذیان های نفوذ – ممکن است به صورت های گوناگون مثلاً تحت تاثیر واقع شدن از فاصله ای دور به وسیله هیپنوتیزم ، الکتریسیته انرژی اتمی که در فکر و رفتار بیمار تاثیر می گذارد ، یا موجب تحریک جنسی او میگردد ظاهر می شود . چند سال قبل در مقاله ای تحت عنوان " آیا کنترل نفر انسان از راه دور حقیقت دارد ؟ در روزنامه اطلاعات ، از قول مهندسی که در آمریکا تحصیل کرده بود نوشته شده بود از سه سال پیش هنگامیکه تصمیم گرفتم به وطنم باز گردم ، بدام سیستم مخفی الکترونیکی افتادم . گروهی که من تصور می کنم عده آنها 6 نفر است به وسیله سیستم میکروویونفرفرا تحت کنترل دارند . در لوس آنجلس در آپارتمانی زندگی می کردم که چند تن از همسایگان من عضو مافیا بودند. این عده توانسته بودند ، نیروی الکترونیکی رفتار مرا تحت کنترل قرار دهند ، آنها طول موج نفرمرا بدست آورده بودند و همه کارهائی را که انجام می دادم کشف می کردند . " آنچه در مطلب فوق جلب توجه می کند تجمع علائم اشنایدری اسکیزوفرنی است که نیم قرن پیش ما به همین صورت به عنوان علائم درجه اول اشنایدر در بیماری اسکیزوفرنی معرفی شده است و اشتباهاً به عنوان مطلبی تازه و علمی با عکس و تفصیلات بیمار در روزنامه چاپ شده بود . نمونه ای که ذکر شد فرم شخص از هذیان های پارانوئید است که در آن بیمار مدام تصور می کند که عده ای " آزار دهنده " دور و بر او هستند ، که در خیابان تعقیبش می کنند ، از پنجره ها و از پشت پرده های توری او را زیر نظر می گیرند ، در لباس مبدل مدام دنبال او هستند . یکی از انواع هذیان های پارانوئید ، هذیان نظام یافته بیمار مبتلا به پارانویای واقعی یا به اصطلاح امروزی اختلال هذیانی است که در آن سیستم هذیانی بتدریج تکامل یافته و پس از پخته شدن برای همیشه لا یتغیر باقی می ماند .
هذیان محرومیت با عقیده باطل مبتنی بر اینکه شخص دائماً از سوی اطرافیان غارت می شود، که آنها پول و اشیاء او را می دزدند، لباسهای او را می پوشند : حقوقش را می دزدند ، دارو ندارش را تخریب کرده و او را گرسنه می گذارند ، شخص است . " طوری شده که حالا من با کفش و کلاه می خوابم ، چون اگر در بیاورم دزدیده خواهد شد . عینک و کتابهایم را تا حال دزدیده اند . " این هذیان در پیکوز های پیری شایع است . هذیان خسارت و جادو شدن شدن : بیمار ادعا می کند که قربانی سحر و جادو شده است . " مرا جادو کرده اند " چیزی توی نوشابه به من خورانده اند و هوش و حواسم را از بین برده اند ،" این نوع هذیان ها را نباید با خرافات ، که با زمینه فرهنگی شخص ارتباط دارد ، عوضی گرفت . هذیان حاصل بیماری است و خرافات از اعتقادات اشتباهی ناشی می شود .
هذیان اتهام : عقیده باطلی است که در آن بیمار اطرافیان خود را متهم می سازد که به او نسبت دزدی ، متجاوز جنسی و قاتل می دهند و اینکه او " قادر به اثبات بیگناهی خود نیست" " آنها دیگر آن اعتماد قبلی را به من ندارند " " در مورد من حبل و نشر اکاذیب می کنند " . زن بیماری از ترک تختخوابش به دلیل اینکه به محض رفتن او به دستشوئی اشیاء دیگران را به رختخواب او سرازیر کرده و تهمت دزدی به او خواهند زد ، خودداری می نمود . ممرد بیماری مرتباً قسم می خورد که " من هرگز نامه های بدون امضاء نمی نویسم . باور کنید . خواهش می کنم باور کنید . من هرگز چیز بدی در مورد شما برای کسی ننوشته ام . اما آخر چرا کسی این موضوع را باور نمی کند ؟ " این نوع هذیان ها بخصوص درد مانی پیش پیری مشاهده می شود . هذیان حسادت : در این نوع هذیان بیمار به طور غیر منطقی نسبت به همسر خود دچار حسادت شده و یقین حاصل می کند که همسرش به او خیانت می نماید و برای خیانت " قرائن و دلائل غیر قابل انکار " ارائه می کند . مردی اکملیک که بیش از هفتاد سال از سنش گذشته بود همسر همسن خود را متهم می ساخت که با پسر شانزده ساله همسایه روابط نامشروعی دارد برای اینکه او " آثارفی پسرک را دوروبر منزل دیده است " و به همین دلیل تمام پنجره ها را با پتوی سیاه پوشانده و قفل دومی برای در ورودی منزل تهیه کرده است . سندروم اتللو یا پارانویای زناشوئی به مواردی گفته می شود که هذیان به همسر بیمار ارتباط پیدا می کند . در هذیان شهوانی یا عاشقانه بیمار احساس می کند شخصی که از وجهه اجتماعی برجسته ای برخوردار است شدیداً عاشق اوست معهذا از ترس رسوائی و " حرف مردم عشق خود را اعیان نمی سازد ، هر چند عشق خود را به هزار طریق غیر مستقیم دیگر که فقط برای او قابل درک است نشان می دهد . سندرم کلر آمبو نوعی از این هذیان هاست .
هذیان شناخت عوضی و سوء تعبیر ماهیت موقعیت ها ظاهر می شود . ممکن است بیمار تصور کند که پرستاران جاسوس یک دولت خارجی هستند که خود را به لباس پرستاری ملبس کرده اند ، دستگاه الکتروشوک دستگاه شستشوی مغزی است یا بیمارستان در واقع زندان است . گاهی بیمار اعتقاد پیدا می کند که اطرافیان او کسان دیگری هستند که خود را به صورت نزدیکان او در آورده اند . این نوع هذیان ها را اصطلاحاً هذیان دوبل یا سندرم کاپکراس می خوانند . نمونه زیر که از پرونده یک بیمار اسکیزوفرنیک نقل شده است مثالی از هذیان دوبل است :" عقاید هذیانی از بین نرفته است . هنوز بیمار تصور می کند که من هویدا هستم که خودم را به صورت دکتر درآورده ام ." یکی دیگر از انواع هذیان سوتعبیر و شناخت عوضی ، هذیان فرگولی است که معمولاً سندروم فرگولی خوانده می شود و اسم خود را از هنرمندی به همین نام گرفته است که مهارت غریبی در تغییر دادن چهره خود داشته است . هذیان فرگولی اولین بار بوسیله courbonو Fail در سال 1927 شرح داده شد . در اینجا بیمار شخصی آشنا را (معمولاً کسی که به اعتقاد بیمار آزار دهنده است ) در شکل افراد دیگر تشخیص می دهد .با اینکه شباهتی از نظر جسم بین شخص آشنا و افراد مورد نظر دیگر نمی بیند ، معهذا معتقد است که از نظر روانی آنها یکسان هستند . این علامت معمولاً با اسکیزوفرنی مربوط است . سندروم مسخ شبیه سندروم فرگولی است با این تفاوت که در آن بیمار معتقد است بین شخص آشنا و افراد مورد نظر شباهت های جسمی هم وجود دارد .

توجیه کوششی و جدیت
نظریه ناهماهنگی پیش بینی می کند که اگر شخصی برای میل به هدفی سخت بکوشد ، آن هدف برایش جالبتر خواهد بود تا کسی که همان هدف را با کوششی اندک یا بدون جدرجهد به دست آورده باشد . مثالی ممکن است مفید باشد ، فرض کنید دانشجوئی هستید که تصمیم به عضویت در یک خانه اخوت دارید . برای اینکه به عضویت پذیرفته شود ، باید در یک آزمایش مقدماتی قبول شدید . فرض می کنیم که این آزمایش نسبتاً سختی است و مستلزم سعی و کوشش ، ناراحتی و یا دستپاچگی بسیار است ، پس از اتمام موفقیت آمیز این آزمایش سخت ، به عضویت خانه اخوت پذیرفته می شوید ، هنگامیکه به این خانه نقل مکان کردید ، متوجه می شوید که هم اطاقی شما دارای عادت عجیب و غریبی است مثلاً ، بعد از نیمه شب صدای رادیوی خود را بلند می کند ، پول قرض می گیرد بدون اینکه پس بدهد ، و گاهی هم لباسهای چرک خود را روی تخت خواب شما می گذارد ، خلاصه ، شخصی منطقی او را آدمی کثیف و بی ملاحظه تلقی می کند ، اما شما دیگر شخصی منطقی نیستید . این شناخت شما که برای ورود به خانه اخوت متحمل آن همه زحمت و ناراحتی شدید با هر شناختی درباره زندگی شما در آنجا که حاکی از جنبه های نفسی ، ناخوشایند یا نامطلوب باشد مغایرت دارد ، برای کاهش ناهماهنگی ، سعی می کنید که هم اطاقی خود را به بهترین وجه ممکن بنظر آورید ، در این جا هم ، قیود ناشی از واقعیت وجود دارد و صرف نظر از اینکه شما متحمل چه قدر رنج و ناراحتی شده اید ، امکان ندارد که شخصی کثیف و بی ملاحظه را به دیده شاهزاده ای فریبا بنگرید ، اما با اندکی ابتکار ، می توان خود را متقاعد ساخت که هم اطاقی شما آن اندازه هم بد نیست . مثلاً آنچه را بعضی از مردم شلخته می نامند ، شما ممکن است ساده و بدون تشریفات بنامید بدین سان ، روشن کردن رادیو و بلند کردن صدای آن در شب و باقی گذاشتن لباسهای چرک در اطاق تنها مبین این است که وی بی خیال است ، و چون فردی خوب است در مورد مسائل مادی چندان توجهی ندارد و کاملاً قابل درک است اگر پولی را که قرض گرفته است فراموش کند . وی شاهزاده ای فریبا نیست ، اما یقیناً " قابل تحمل است " ، این نگرش را با نگرش خود اگر در راه عضویت خانه اخوت کوششی مبذول نمی کردید مقایسه کنید ، فرض کنید شما به یکی از خانه های دانشجوئی می رفتید و با همان هم اطاقی مواجه می شوید . چون بذل کوششی نکرده بودید ، ناهماهنگی هم وجود نداشت ، از آنجا که ناهماهنگی وجود نداشت نیازی هم نبود که هم اطاقی خود را به نحوی مطلوب بنظر آورید . حدس من این است که به سرعت او را فردی کثیف و بی ملاحظه قلمداد می کردید و ترتیبی میدادید تا به جای دیگری نقل مکان کنید . این تفکرات در آزمایشی توسط جودنسن میلزومن بررسی شد. در این مطالعه دختران دانشجو داوطلب پیوستن به گروهی شدند که مرتب باید تشکیل جلسه دهد و درباره جنبه های مختلف روانشناختی جنسیت به بحث بپردازد ، به این دخترها گوشزد شد که اگر می خواهند به این گروه بپیوندند ، ابتدا باید در آزمایشی قبول شوند که هدف آن حصول اطمینان از این است که همه کسانی که در آن گروه پذیرفته می شوند می توانند جنسیت را آزادانه و با فکری باز مورد بحث قرار دهند ، این دستورالعمل صحنه را برای آزمایش مقدماتی فراهم کرد . یک سوم زنان برای آزمایش مقدماتی سخت تخصیص یافتند که لازم بود با صدای بلند در( حضور یک آزماینده مرد ) فهرستی از کلمات ناپسند و قطعاتی نسبتاً " شهوانی را از داستانهای معاصر بخوانند . ( باید خاطر نشان ساخت که این آزمایش در اواخر دهه 1950 انجام گرفت ، موقعی که یک چنین روشی برای بسیاری از زنان خیلی بیشتر از اسروز دستپاچه کننده بود . ) یک سوم دیگر دانشجویان آزمایشی آسان داشتند ، که در آن باید فهرستی از کلمات شهوانی را که در عین حال موهن نبودند می خواندند . یک سوم آخر آزمودنیها بدون یک آزمایش مقدماتی در گروه پذیرفته شدند . آنگاه هر آزمودنی اجازه یافت تا به بحث گروهی که به عضویت آن پیوسته بود گوش فرا دهد . با این که زنان خیال می کردند آنچه می شنیدند بحثی زنده است ، آنچه را که واقعاً می شنیدند نواری بود که قبلاً ضبط شده بود . این عمل بدان جهت انجام گرفت که هر یک از زنان صرف نظر از این که کدام آزمایش مقدماتی را گذرانده بود ، عیناً به بحثی یکسان گوش بدهد ، بحث ضبط شده چنان فراهم شده بود که حتی المقدور خسته کننده و بی لطف باشد پس از پایان بحث ، از هر آزمودنی خواسته شد تا آن را بر حسب اینکه چقدر دوست دارد ، چه اندازه جالب است ، شرکت کنندگان در آن چه قدر باهوش هستند و غیره درجه بندی کند . نتایج ، پیش بینیها را تایید کردند : آزمودنی هائی که برای ورود به گروه متحمل کوشش اندکی شده و یا اصلاً جدیتی به خرج نداده بودند از آن بحث لذت زیادی نبردند . آنها قادر بودند تا بحث را همان طور که بود ببینند . ولی آزمودنیهائی که یک آزمایش سخت را گذرانیده بودند موفق شدند خود را متقاعد سازند که همان بحث نسبتاً جالب و ارزشمند است . نتایج مشابهی توسط پژوهشگران دیگر که انواع مختلف دیگری از آزمایشهای مقدماتی ناخوشایند را به کار برده اند نشان داده شده است . مثلاً هارولد جرارد گردور ماتیوسن آزمایشی انجام دادند که در مفهوم شبیه مطالعه ارونسون – میلز بود . با این تفاوت که با آزمودنیها در حالت آزمایش مقدماتی سخت به محض خواندن بلند فهرستی از کلمات موهن ضربه های الکتریکی دردناک وارد آوردند . نتایج همانند نتایج ارونسون – میلز بود : آزمودنیهائی که ضربه های الکتریکی شدیدی را تحمل کرده بودند تا به عضویت گروه درآیند علاقه بیشتری به گروه پیدا کردند تا آزمودنیهائی که متحمل ضربه های الکتریکی ملایمی شده بودند . بدیهی است که ما نمی گوئیم مردم از تجربه های دردناک لذت می برند ، چه این مطلب درست نیست ، همچنین نمی گوئیم که مردم از چیزهائی که صرفاً با تجربه های دردناک رابطه دارند لذت می برند ، حرف ما این است که اگر شخص برای حصول هدفی یا چیزی متحمل دردناک بشود ، آن هدف یا آن چیز برایش جالبتر می گردد ، بدین سان ، اگر در راه رفتن به یک گروه مباحثه بر سر شما آجری فرو ریزد ، آن گروه را بیشتر دوست نخواهید داشت ، لیکن اگر داوطلب شوید که برای پیوستن به آن گروه بر سر شما آجر زده شود ، یقیناً علاقه شما به آن گروه بیشتر خواهد شد . باید توجه داشت که در اغلب موقعیت های ناهماهنگ ، بیش از یک طریق برای کاهش ناهماهنگی وجود دارد . مثلاً در آزمایش مقدماتی ، کشف کردیم که کسانیکه برای عضویت در گروهی ملال انگیز متحمل کوشش فراوان می شوند خود را متقاعد می سازند که آن گروه جالبتر است . آیا این تنها راه کاهش ناهماهنگی است ؟ نه آنها می توانستند خود را متقاعد سازند که زحمتشان زیاد نبوده است . در واقع می توانستند هردو روش را همزمان بکار ببرند . این امر مساله جالبی را پیش می کشد ، تا آنجا که همه نیروی آزمودنی در یک جهت متمرکز نباشند ، از قدرت هر روش بخصوص کاسته شود . بنابراین فرض کنید که شما یک مربی بسکتبال هستید و مایلید که تیم شما دارای روحیه گروهی عالی ، یکپارچگی و دوستی باشد . برای این منظور ممکن است هر یک از بازیکنان را وادارید تا آزمایشی سخت را بگذراند تا بتواند به گروه ملحق شود . طبیعتاً تمایل شما بر این است که همه ناهماهنگی حاصل از آزمایش مقدماتی در مورد هر بازیکن به نحوی کاهش یابد که منجر به علاقه بیشتر او به همبازیهایش گردد . اگر یک بازیکن ، در عوض خود را متقاعد سازد که آزمایش آنچنان هم سخت نبود. ناهماهنگی خود را کاهش می دهد بدون اینکه حرمت بیشتری برای همبازیهای خود قائل گردد . به عنوان یک مربی ، ممکن است که آزمایش مقدماتی را چنان سخت بگیرد که هیچ کس آن را شوخی تلقی نکند و بدین ترتیب موفق شدید که نیروی ناهماهنگی را جهت یکپارچگی گروه سوق دهید ، همچنین می توانید تاکید کنید که آزمایش مقدماتی چقدر سخت است تا فکر آسان بودن آن برای بازیکنان مشکلتر شود.
توجیه بیرحمی
این نکته را مکرر خاطرنشان ساختیم که ما نیازمندیم خود را متقاعد سازیم که مردمی پاک و خردمندیم ، و ملاحظه کرده ایم که چگونه این موضوع سبب می شود که نگرشهای خود را نسبت به مسائلی که برایمان مهم است تغییر بدهیم . مثلاً ملاحظه کرده ایم که اگر شخص منطقی خلاف نگرش خود به نفع مصرف و قانونی ساختن ماری جوانا با توجیه برونی اندک ایراد کند و بفهمد که فیلم آن سخنرانی برای گروهی از جوانان متقاعد شدنی نمایش داده می شود ، مایل است به خود بقبولاند که ماری جوانا چندان هم بد نیست ، تا بدین وسیله کمتر احساس پلیدی کند ، در این قسمت ما شکل دیگری از این موضوع را مورد بحث قرار خواهیم داد : فرض کنید بکاری دست نزنیم که موجب آسیب زیادی به شخص بی گناه شود . همچنین فرض کنید که این آسیب و گزند واقعی و غیر مبهم باشد ، این شناخت که من شخصی پاک ، عادل و خردمندم با شناخت دیگر که من به شخص دیگر آسیب رسانده ام مغایر خواهد بود ، اگر آسیب و گزند وارده روشن و واقعی باشد ، آنگاه نمی توانید با تغییر عقیده خود نسبت به یک مساله ، مانند کسانی که در آزمایش ماری جوانا انجام دادند ، ناهماهنگی را کاهش دهید . در این موقعیت ، شیوه موثری برای کاهش ناهماهنگی این است که تقصیر قربانی عملتان را به حد اکثر برسانید ، تا خود را مجاب سازید که قربانی شما سزاوار آن آسیب و گزند بوده یا عملش او را مستوجب آزار شما کرده است و یا بدان جهت که وی شخص بد ، شرور ، کثیف و سزاوار سرزنش است . این سازوکار ممکن است حتی اگر مستقیماً موجب آزار قربانی نشده باشید ، ولی از اول او را دوست نداشته و آرزو می کردید که به او گزندی برسد ، هم عمل کند . مثلاً پس از این که چهار دانشجو در دانشگاه کنت به ضرب گلوله پاسداران ملی ایالت اوهایو کشته شدند . چندین شایعه به سرعت منتشر شد ، بعضی بر این که : ( 1) هر دو دختر مقتول آبستن بودند ، بنابراین کشته شدن برای آنها سعادتی بود ، چه آنها و والدینشان را از شرمساری و تحقیری نجات داد ( 2) بدنهای هر چهار نفر پر از شپش بود . (3 ) قربانیان چنان مبتلا به سیفلیس بودند که به هر حال در عرض دو هفته می مردند این شایعات به کلی بی اساس بود . واقعیت این بود که دانشجویان مقتول همه پاک و منزه و هوشمند بودند و در واقع دو نفر از آنها حقی در تظاهراتی که منجر به آن واقعه اسفناک گردید شرکت نداشتند ، بلکه در حینی که در محوطه دانشگاه قدم می زدند به گلوله بسته شدند . چرا مردم شهر این گونه مشتاق بودند که این شایعات را باور کرده و منتشر کنند ؟ دانستن این موضوع به طور قطع و یقین غیر ممکن است . لیکن گمان من این است که این شایعات به همان دلایل پخش شد که شایعاتی که توسط پراساد وسفیها مطالعه شد در میان مردم هند پخش گردید ، یعنی به دلیل آرامش بخش بودن آنها موقعیت را مجسم کنید . کنت شهری کار است . بسیاری از مردم شهر از رفتار افراطی بعضی از دانشجویان جزای خود را ببینند اما سزاوار مرگ نبودند . در چنین شرایطی هر اطلاعی که قربانی را بد جلوه دهد در کاهش ناهماهنگی کمک می کند ، چه این نکته استنباط می شود که در واقع مردن آنها چیز خوبی بوده است . به علاوه اشتیاق به باورکردن این که قربانیان گناهکار و مستوجب آن سرنوشت بودند ، به طرق مستقیم تر هم ابراز می شد ، چند نفر از اعضای پاسداران ملی اوهایو سخت معتقد بودند که قربانیان سزاوار کشتن بودند و یک خانم دبیر شهر کنت که جیز میچز با او مصاحبه کرده بود تا آن اندازه پیش رفت که اظهار داشت هر کس در خیابانهای شهری مانند کنت با موی بلند ، لباس کثیف ویا پای برهنه ظاهر شود مستحق کشتن است . وی ادامه داد که این حکم درباره فرزندان خود او هم قابل اجرا است . البته آسان است که این افراد را دیوانه بخوانیم ، لیکن نباید به سادگی چنین داوریهائی کرد . با این که مطمئناً حقیقت دارد که همه مردم به اندازه آن خانم دبیر افراطی نیستند ، ولی این نیز حقیقت دارد که میتوان تقریباً هر کس را در این جهت تحت تاثیر قرار داد، برای روشن کردن این نکته ، به رفتار نیکیتا خردشپخف درست پیش از این که نخست وزیراتی در مجاهیر شوروی شود نظری می افکنیم . در یادداشت های خود ، خرد شپخف خود را فردی سرسخت و شکاک توصیف می کند که آن چه را که به او گفته می شود به آسانی باور نمی کند وی چند مورد از دیرباوری و بی میلی خود را در قبول داستانهای رسوا کننده مردم برمی شمرد ، و خود را از این جهت به گونه ای مطلوب با استالین مقایسه می کند ، لیکن می توان به زود باوری خرد شپخف هنگامیکه مناسب حال وی بود نظری افکند ، اندکی پس از مرگ استالین ، بریادرشرف تصاحب رهبری بود اما خرد شپخف اعضای دیگر هیات عامله را متقاعد سازد که بریا مردی خطرناک است . آنگاه بریا دستگیر و زندانی شد و سرانجام به قتل رسید . نظریه ناهماهنگی اینگونه پیش بینی می کند که چون خردشپخف نقشی اساسی در سرنگونی بریا داشت مایل خواهد بود که مطالب منفی را هر قدر هم بی اساس و واهی درباره وی بپذیرد . اما اجازه دهید خرد شپخف خود در این مورد سخن بگوید : پس از این که کار ( دستگیری بریا ) انجام گرفت ، مالنکف مرا به کناری کشید و گفت : "هم اکنون شنیدم که بریا دستگیر شده است ، میخواستم به اطلاع شما برسانم که او به نا دختری من که دانش آموز کلاس هفتم بود تجاوز کرده است . حدود یک سال پیش مادربزرگ او فوت می کند و زنم مجبور می شود که به بیمارستان برود و دختر را تنها در خانه بگذارد . دختر شبی برای خرید نان به نزدیکی ساختمانی که بریا در آن به سر می برد می رود . در آن جا به پیرمردی برخورد می کند که سخت او را برانداز می کند وحشت زده می شود . یک نفر می آید و او را به خانه بریا می برد . بریا او را وادار می کند تا برای شام نزد او بماند . دختر چیزی می نوشد و به خواب می رود و بریا به او تجاوز می کند . بعدها به ما فهرستی از بیش از صد دختر و زن داده شد که بریا به آنها تجاوز کرده بود . وی همان نحوه عمل را درباره همه آنها به کار برده بود به آنها شام می دهد و شرابی می نوشاند که حاوی ماده ای خواب آور است . خیلی باور نکردنی است که بریا واقعاً چنین عملی را در مورد بیش از صد زن انجام بدهد . معهذا خروشپخف این داستان را ظاهراً باور می کند شاید علتش این باشد که نیاز شدیدی به باورکردن آن داشت . این مثالها با تحقیقی بر بنای ناهماهنگی متناسبند ، ولی دلایلی ارائه نمی دهند ، مثلاً امکان دارد که پاسداران ملی در دانشگاه کنت حتماً پیش از این که دانشجویان را به گلوله ببندند هم اعتقاد داشتند که سزاوار مردن هستند ، یا اینکه خردشپخف حتی پیش از اینکه موجبات قتل بریا را فراهم آورد .مستعد پذیرفتن آن داستانهای خیالی بوده است حتی ممکن است که خرد شپخف آن داستانها را باور نداشت ، بلکه صرفاً وانمود می کرد که آنها را باور می کند با بریا را بی اعتنا گرداند . برای اینکه به وجود این فرآیند اطمینان بیشتری حاصل شود روانشناس اجتماعی لازم میداند تا خود را از آشفتگی دنیای واقعی ( موقتاً ) کنار بکشد و پیش بینی خود را در دنیای بیشتر مهار شده آزمایشگاه تجربی به بوته آزمایش بگذارد . به طور آرمانی اگر بخواهیم تغییر نگرش را در اثر شناخت های ناهماهنگ بسنجیم باید بدانیم نگرشها پیش از وقوع رویداد ناهماهنگی زا چگونه بوده اند . چنین موقعیتی در آزمایشی که توسط کیش دیوس واد دارد جونز انجام گرفت فراهم شد آنها دانشجویان را متقاعد ساختند تا برای آزمایش داوطلب شوند . مشارکت هر دانشجو عبارت بود از مشاهده دانشجوئی دیگر در حینی که مصاحبه می شد و آنگاه بر اساس این مشاهده گوشزد کردن این موضوع که وی شخصی سطحی ، غیر قبل اعتماد و ملال انگیز است یافته مهم این آزمایش این بود که آزمودنیهائی که برای این کار داوطلب شده بودند موفق شدند خود را متقاعد سازند که قربانی بی رحمی خویش را دوست ندارند . مختصر اینکه ، پس از اظهار مطاقبت که یقیناً احساسات آن دانشجوی دیگر را جریحه دار می کرد ، آزمودنیها خود را متقاعد ساختند که وی سزاوار آن مطالب بود ، بدین معنا که ، او را از موقعی که ناراحت نکرده بودند کمتر جالب یافتند ، نتیجه مشابهی از یک آزمایش توسط دارید گلاس به دست آمد ، در این مکالمه ، افرادی که خود را خوب یا پاک تلقی می کردند ، هنگامیکه ترغیب شدند تا به دیگران ضربات الکتریکی وارد آوردند، آغاز به تحقیر و تخفیف قربانیان خود کردند . جالب است که این نتیجه در بین کسانی که عزت نفس بیشتری داشتند روشن تر بود اگر من خود را آدمی پست و رذل بدانم ، ایجاد ناراحتی برای دیگران در من ناهماهنگی پدید نمی آورد . بنابراین ، نیاز کمتری به متقاعد ساختن خود دارم از اینکه وی سزاوار آن سرنوشت بود ، این موضوع منجر به این نتیجه طنز آمیز می شود که چون من شخصی خیلی خوب هستم ، اگر کاری بکنم که موجبات ناراحتی شما را فراهم آورد باید خود را متقاعد سازم که شما آدم بدجنسی هستید به عبارتی دیگر چون اشخاص خوبی مانند من در صدد آزار مردم بیگناه نیستند ، باید شما سزاوار همه اعمال بدی که در حق شما روا داشته اند ، بوده باشید . شرایط چندی وجود دارد که تصمیم این پدیده را محدود می سازد یکی از این شرایط در فوق خاطرنشان شد : بدین معنا که مردمی که عزت نفس اندکی دارند نیاز کمتری برای تحقیر و تخفیف قربانیان خود دارند . عامل دیگر که پدیده تحقیر و تخفیف را محدود می سازد ، توانائی انتقام گرفتن قربانی است اگر قربانی بتواند و مایل باشد که در آینده انتقام بگیرد ، آنگاه شخص آسیب رسان احساس می کند که برابر برقرار است و در نتیجه نیازی به توجیه عملش با تحقیر و تخفیف قربانی خود ندارد . در آزمایشی زیرکانه توسط انس برشاید و همکارانش ، دانشجویان داوطلب شرکت در آزمایشی شدند که در آن هر کدام از آنها ضربه الکتریکی دردناکی به دانشجوی دیگری وارد می آورد همان که انتظار می رفت ، هر آزمودنی در نتیجه وارد آوردن ضربه به تحقیر و تخفیف قربانی خود پرداخت . اما به نیمی از دانشجویان گفته شد که یک دگر گونی خواهد بود ، بدین معنا که ، به دانشجویان دیگر نیز فرصتی داده خواهد شد تا به آنها ضربه وارد آورند . آنهائی که معتقد شدند قربانیانشان خواهند توانست مقابله به مثل کنند آنها را تحقیر و تخفیف نکردند . خلاصه از آنجائی که قربانیان می توانستند انتقام بگیرند ، ناهماهنگی کاهش یافت ، آسیب رسانان نیازی به تحقیر قربانیان خود نداشتند تا خود را متقاعد سازند که سزاوار آن عمل بوده اند . این نتایج حاکی از این است که ، اثنای جنگ ، سربازان نیاز بیشتری برای تخفیف و تحقیر قربانیان غیر نظامی دارند ( چه آنها نمی توانند انتقام بگیرند ) تا قربانیان نظامی ، در اثنای محاکمه نظامی گروهبان کلی برای نقش او در قتل آن غیر نظامیان بیگناه در می لای ، روانپزشک او گزارش داد که گروهبان مردم ویتنام را از انسان کمتر تلقی می کرد ، شاید تحقیقات گزارش شده به روشن کردن این پدیده کمک بکند ، روانشناسان اجتماعی آموخته اند که مردم بدون اینکه خود آسیب ببینند به اعمال بی رحمی و شقاوت نمی پردازند مطمئن نیستم که چگونه گروهبان کلی ( هزاران نفر دیگر ) به این نتیجه رسیده اند که ویتنامیها کمتر از انسان هستند ، اما این فرض قابل تصور است که هنگامیکه در جنگی درگیر هستیم که در آن تعداد زیادی مردم بیگناه از رهگذر اقدامات ما کشته می شوند ، در تخفیف و تحقیر قربانیان خود می کوشیم تا شرکت در این جرم را توجیه کرده باشیم . ممکن است آنها را ریشخند و مسخره کنیم ، آنها را آشغال بنامیم ، از آنها سلب انسانیت کنیم ، اما اگر در این کار موفق شویم باید خیلی مواظب باشیم ، چه آسیب رساندن به موجودات مادون انسان و کشتن آنها آسانتر از آسیب رساندن بر همنوعان است ، بدین سان ، کاهش هماهنگی از این طریق پی آمدهای وخیمی به دنبال دارد و براین احتمال می افزاید که شقاوت ها و سخت دلیلهائی که به ارتکاب آنها مایلیم خیلی بیشتر گردد . هر کس مسئول اعمال خویش است . همه افراد مانند گروهبان کلی رفتار نکردند هر چند عده زیادی چنین کردند . بنابراین پیش از اینکه رفتار آنها را صرفاً عجیب و غریب ، دیوانه وار و یا پست بخوانیم ، بخردانه است که به بررسی موقعیتی بپردازیم که موجبات ظهور و بروز چنین رفتاری را فراهم می کند . آنگاه می توانیم از بهای گزافی که به خاطر وجود پاره ای شرایط می پردازیم آگاه شویم . شاید ، سرانجام ، بتوانیم از این شرایط پرهیز کنیم . نظر به ناهماهنگی در روشن کردن این سازو کار کمک شایانی می کند . بدیهی است چنین موقعیتهائی محدود به جنگ ها نیست . اعمال خشونت آمیز بسیاری نسبت به قربانیان بیگناه صورت می گیرد که به گونه ای توجیه می گردند و این به نوبه خود خشونت بیشتری به وجود می آورد . فرض کنید در اجتماعی زندگی می کنید که نسبت به گروه های اقلیت مانند سیاهان و مکزیکیها غیر عادلانه رفتار می شود به عنوان مثالی دور از ذهن فرض می کنیم که سفید پوستان به سیاه پوستان و مکزیکیها اجازه ندهند ، تا به مدارس دولتی درجه یک بروند بلکه در عوض آموزش و پرورش دست دوم و نارسا برای آنها فراهم آورند . در نتیجه پس از چند سال تحصیل ، کودک متوسط سیاه پوست و مکزیکی از نظر کیفیت تحصیلات و انگیزش در سطح پائین تری از کودک متوسط سفید پوست خواهد بود . این نکته از نمره های پائین آنها در آزمونهای تحصیلی مشهود است ، چنین موقعیتی فرصتی طلائی برای رهبران آن کشور فراهم می آورد تا رفتار تبعیض آمیز خود را توجیه کنند و در نتیجه ناهماهنگی خود را کاهش دهند ، ممکن است بگویند ملاحظه کنید ، سیاه پوستان کدن هستند ( زیرا نمره های آنها در آزمونهای تحصیلی پائین است ) می بینید که ما چه قدر زیرک بودیم که تصمیم گرفتیم از اتلاف منابع خود در جهت تامین آموزش و پرورش با کیفیت عالی احتراز کنیم . این مردم آموزش پذیر نیستند . این همان چیزی است که جامعه شناسان آن را پیش گوئی خود کامروا ساز می نامند این پدیده توجیه کاملی برای بیرحمی و سامحه به دست میدهد . همچنین است اسناد کهتری اخلاقی به سیاهان و مکزیکیها . آنها را در محله های پست و پرجمعیت زندانی می کنیم . و موقعیتی فراهم می آوریم تا رنگ پوست شخص مانع مشارکت وی در فرصت های لازم برای رشد و موفقیت بشود فرصت هائی که سفید پوستان از آنها برخوردارند . از طریق جادوی تلویزیون این افراد می بینند که مردم موفق می شوند و طبقه متوسط با احترام و تجمل به زندگی می پردازد ، وی به گونه ای دردناک از فرصت ها ، راحتی ها و تجملاتی که به آنها دسترسی ندارد آگاه می شود . اگر ناکامی او منجر به خشونت شود یا اگر نومیدی او را مبتلا به مواد مخدر سازد ، برای برادر سفید پوستش خیلی آسان است که با رضایت بنشیند ، عالمانه سرش را تکان دهد ، و این رفتار را به نوعی کهتری اخلاقی نسبت دهد . همان طور که ادوارد جونزوری جارد نسبت خاطر نشان کرده اند هنگامیکه مصیبتی گریبانگیر ما شود ، این تمایل را داریم که علت آن را به چیزی در محیط نسبت بدهیم ، اما وقتی می بینیم که همان مصیبت گریبانگیر دیگری شده است . متمایلیم که علت آن را به یک نارسائی در شخصیت وی اسناد کنیم .
روانشناسی چاره ناپذیری
جورج برنارد شاو از الکلی بودن پدرش لطمه بسیار دید ، لیکن کوشید تا اثر آن را خفیف سازد . یک وقت چنین نوشت اگر نمی توانید از اسکلت خانواده رهایی یابید ، می توانید آن را به رقص وادارید . از یک جهت نظریه ناهماهنگی راه هائی را توصیف می کند که مردم اسکلت های خود را به رقص وا می دارند ، و سعی می کنند تا با رویدادهای ناخوشایند کنار بیایند وقتی موقعیتی پیش آید که هم منفی و هم چاره پذیر است این موضوع به ویژه مصداق پیدا می کند . در واقع مردم می کوشند از طریق کمیته کردن ذهنی ناخوشایندی موقعیت ، بهترین نتیجه را عاید خود گردانند . در یک آزمایش جک برم کودکان را واداشت تا به خوردن سبزیجاتی اقدام کنند که قبلاً اظهار داشته بودند اصلاً دوست ندارند پس از اینکه سبزیجات را خوردند ، آزماینده به نیمی از آنها گوشزد کرد که باید در آینده خیلی بیشتر از این سبزیجات مصرف کنند ، به بقیه کودکان چنین اطلاعی داده نشد ، کودکانی که معتقد شده بودند که ناچار در آینده باید از آن سبزیجات بخورند موفق شدند خود را متقاعد سازند که آن سبزیجات چندان هم بد نیستند . خلاصه این شناخت که من آن سبزیجات را دوست ندارم با این شناخت که من در آینده آن سبزیجات را خواهم خورد مغایرت دارد . برای کاهش ناهماهنگی کودکان معتقد شدند که سبزیجات آن اندازه هم که قبلاً تصور بد نیستند . جان دارلی والن برشاید نشان دادند که همین پدیده در مورد مردم هم صحت دارد . در آزمایش خود ، دختران دانشجو داوطلب شرکت در چندین جلسه شدند تا در آنها هر دختر دانشجو رفتار جنسی و معیارهای جنسی خود را با دانشجو دختر دیگر که او را نمی شناخت مورد بحث قرار داد . پیش از آغاز این جلسات مباحثه دو پوشه در اختیار هر دختر قرار گرفت ، هر پوشه شامل توصیفی از شخصیت دختری بود که داوطلب شرکت در همان آزمایش بود . این توصیف ها هم خصال پسندیده و هم صفات نکوهیده را در بر می گرفت . نیمی از آزمودنیها معتقد شدند که باید با دختر وصف شده در پوشه الف تعامل کنند و بقیه آزمودنیها تصور می کردند که باید با دختری که در پوشه ب توصیف شده است تعامل کننده پیش از آغاز این جلسات از آزمودنیها خواسته شد تا دختران توصیف شده را بر اساس مطالعه توصیفهای شخصیتی آنها ارزیابی کنند . آزمودنیهائی که احساس کردند به ناچار باید آن دختر توصیف شده در پوشه الف شریک رازهای محرمانه خود گردانند او را خیلی بیشتر جالب یافتند تا دختری که در پوشه ب توصیفشده بود ، در حالیکه آنهائی که معتقد شدندباید با دختر توصیف شده در پوشه ب مصاحب شوند او را خیلی جالب تر یافتند ، درست مانند آزمایش مربوط به سبزیجات در این جا هم ناچاری باعث ایجاد علاقه شد . این آگاهی که فرد باید مدتی را با شخصی دیگر به سر آورد . جنبه های مثبت او را افزایش مدهد . خلاصه مردم تمایل دارند تا با رویدادی که به ناچار رخ می دهد کنار بیایند .
اهمیت عزت نفس
تعهد یک شخص به اقدام بخصوصی می تواند نگرشهای او را تحکیم بخشد یا آنها را تغییر دهد . ادراک او را تحریک کند و نوع اطلاعی را که در جستجوی آن است معین سازد . افزون بر آن شخص می تواند نسبت به موقعیتی به طرق گوناگون متعهد شود . از طریق اتخاذ یک تصمیم ، با کار سخت جهت میل به یک هدف ، باپیدا کردن اعتقاد به اینکه وقوع رویدادی اجتناب ناپذیر است ، با درگیری در عملی که پی آمدهای جدی دارد. (از قبیل آسیب رساندن به کسی) و جز اینها همان طور که قبلاً خاطرنشان ساختیم . عمیق ترین شکل تعهد در موقعیتهائی روی می دهد که عزت نفس شخص در معرض خطر قرار گیرد . بدین سان اگر من مرتکب عملی بیرحمانه و ابلهانه شوم عزت نفس من مورد تهدید قرار میگیرد . چه آن عمل ذهن مرا متوجه این امکان میسازد که من شخصی بیرحم و ابلهم ، از میان صدها آزمایش که از نظریه ناهماهنگی ملهم شدهاند . روشنترین نتایج در یوتستهائی حاصل شدهاند که به عزت نفس شخص مربوط بودهاند . وانگهی همان طور که انتظار می رود افرادی که عزت نفس دارند اگر به نحوی ابلحانه و بی رحمانه رفتار کنند بیشتر از دیگران احساس ناهماهنگی می کنند . حال اگر شخص عزت نفس اندکی داشته باشد چه پیش می آید ؟ از دیدگاه نظری اگر چنین شخصی مرتکب عملی ابلهانه یا غیر اخلاقی شود ، احساس ناهماهنگی زیادی نمی کند . این شناخت که من مرتکب عملی خلاف شده ام ، با این شناخت که من آدمی لاابالی هستم هماهنگ و سازگار است . مختصر اینکه کسی که خود را شخص لاابالی بداند ، انتظار دارد که کارهای ناشایست هم انجام بدهد . به دیگر سخن ، برای شخصی که در عزت نفسش پائین است خیلی مشکل نیست که مرتکب عملی غیر اخلاقی گردد ، چه ارتکاب یک عمل غیر اخلاقی با خود پنداره او ناهماهنگ نیست . از سوی دیگر ، اگر شخصی عزت نفس بالائی داشته باشد احتمالاً بیشتر در مقابل وسوسه ارتکاب یک عمل خلاف مقاومت می کند ، چه رفتار خلاف ناهماهنگی بسیاری در او پدید می آورد . این مطلب مورد آزمایش قرار داده شد. افرادیکه خود را دست کم می گیرند به احتمال قوی تر به تقلب مبادرت می ورزند تا افرادیکه خود را دست بالا می گیرند . این نکته باید روشن باشد که پیش بینی ما این نبود که کسانی که خود را غیر این می دانند بیشتر تقلب کرد تا کسانی که خود را امین و درستکار می پندارند . اگر به عزت نفس شخصی بهنجار لطمه وارد آید و در نتیجه احساس بی ارزشی کند ، احتمال بیشتر می رود که در ورق بازی تقلب کند مگش را لگد بزند ، پیشرانه نامناسبی بپوشد یا هر کاری دیگر که تناسب با داشتن دیدی پائین نسبت به خود است . مردم در نتیجه این احساس که افرادی زبون هستند مرتکب اعمال پست می گردند . در آزمایش خود عزت نفس دانشجویان را ( موقتاً ) با دادن اطلاعات کاذب درباره شخصیتشان تغییر داده شد پس از گرفتن یک آزمون شخصیت به یک سوم دانشجویان اطلاعی ثبت داده شد ، به ویژه به آنها متذکر شده که آزمون حاکی از این است که آنها افرادی رشید ، جالب عمیق و غیره هستند . به یک سوم دیگر دانشجویان اطلاعاتی نفسی داده شد، به آنها گفته شد که آزمون حاکی از این است که آنها نسبتاً نابالغ ، غیر جالب سطحی و جز اینها هستند . به یک سوم باقیمانده دانشجویان اطلاعاتی درباره نتایج آزمون داده نشد. بلافاصله پس از این دانشجویان در آزمایشی شرکت کردند که توسط روانشناس دیگری انجام می گرفت که ظاهراً هیچ رابطه ای با آزمون شخصیت نداشت قسمتی از آزمایش دوم این بود که آزمودنیها در یک بازی ورق با سایر همشاگردیهای خود شرکت کردند . این یک بازی قمار بود که در آن دانشجویان اجازه یافتند تا برای پول بازی کنند و به آنها گفته شد که می توانند آنچه را برده اند برای خود نگه دارند . در حین بازی آزمودنی ها فرصتی یافتند تا در شرایطی که امکان گرفتن آنها بسیار اندک بود تقلب کنند . موقعیت طوری ترتیب داده شده بود که اگر دانشجوئی تصمیم می گرفت تقلب نکند . یقیناً می باخت در حالیکه اگر تصمیم به تقلب می گرفت حتماً مبلغی پول برنده می شد نتایج کاملاً نشان داد که دانشجویانی که قبلاً اطلاعات مربوط به عزت نفس پائین دریافت کرده بودند خیلی بیشتراز آنهائی که اطلاعات به عزت نفس بالا دریافت کرده بودند مرتکب تقلب شدند . گروه گواه یعنی آنهائی که اصلاً اطلاعی دریافت نکرده عیناً در میانه این دو گروه جای گرفتند این یافته ها بر این نکته اشاره دارند که برای والدین و معلمان خیلی ارزشمند است که از پی آمدهای آن رفتار خود که عزت نفس کودکان و دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهد ، آگاهی یابند به ویژه اگر حقیقت داشته باشد که عزت نفس اندک یکی از علل مهم رفتار بی رحمانه و مجرمانه است . آنگاه ممکن است مایل به هر اقدامی باشیم تا افراد را در یادگیری احترام و علاقه به خود یاری دهیم .
اثرات فیزیولوژیکی و انگیزشی ناهماهنگی
اثرات ناهماهنگی تا کجا می تواند پیش بروند ؟ در چند سال گذشته پژوهندگان نشان داده اند که این اثرات می توانند به فراسوی نگرشها هم گسترش یافته و حتی قادرند چگونگی تجربه ما را از مسائل های اساسی فیزیولوژیکی تغییر دهند . تحت شرایط خیلی مشخص ، کاهش ناهماهنگی می تواند منجر به این شود که مردم گرسنه کمتر احساس گرسنگی کنند . و افراد تشنه کمتر احساس تشنگی و مردمیکه در معرض ضربه الکتریکی قرار می گیرند کمتر احساس درد کنند . نحوه عمل آن به شرح زیر است : اگر شخصی اغوا شود تا خود را نسبت به موقعیتی متعهد سازد که برای مدتی طولانی از غذا و آب محروم گردد . یا در معرض ضربات الکتریکی قرار گیرد و توجیه برونی اندکی برای اینکار داشته باشد ، احساس ناهماهنگی خواهد کرد . شناخت های او در مورد ناراحتی ، گرسنگی ، گلوی خشک یا درد حاصل از ضربات الکتریکی هر کدام با این شناخت که او برای این آزمایش ها داوطلب شده و در مقابل چیزی دریافت نمی کند مغایرت دارند . برای اینکه این ناهماهنگی را کاهش دهد خود را متقاعد می سازد که گرسنگی چندان شدید ، تشنگی چندان سخت و درد چندان رنج آور نبوده است . این موضوع نباید تعجب آور باشد . با این که گرسنگی ، تشنگی ، و درد همه دارای اساسی فیزیولوژیکی هستند واقعیت مستند این است که شامل بخش روانشناختی مهمی نیز هستند مثلاً از طریق تلقین ، تفکرروحانی ، خواب مصنوعی ، قرص های بی اثر ، رفتار بالینی یک پزشک مجرب و حاذق یا تر کیبی از اینها درد ادراک شده می تواند کاهش یابد روانشناسان اجتماعی آزمایش نشان داده اند که تحت شرایط ناهماهنگی زای شدید مردم عادی بدون داشتن مهارت در خواب مصنوعی و تفکر روحانی می توانند همان نتایج را عاید خود گردانند . بدین سان فیلیپ زیمبارد و همکارانش بسیاری از مردم را در معرض ضربات الکتریکی شدید قرار داده ، یعنی از این افراد اعظ شدند تا خود را متعهد سازند که برای آزمایش داوطلب شوند و توجیه برونی خیلی کمی در اختیار آنها قرار گرفت و نیم دیگر در حالت ناهماهنگی اندک قرار داشتند بدین سان که اختیاری در این موضوع نداشتند لیکن توجیه برونی بسنده در اختیار آنها بود . نتایج نشان داد که کسانی که در حالت آزمایشی ناهماهنگی شدید قرار داشتند گزارش دادند که احساس درد کمتری کرده اند تا کسانیکه در حالت آزمایشی ناهماهنگی کم بودند به علاوه این پدیده به فراسوی گزارشهای ذهنی آنها هم گسترش یافت : شواهدی در دست است حاکی از زمانیکه پاسخ فیزیولوژیکی به درد ( طبق سنجش پاسخ پوستی کالوژینک ) در حالت ناهماهنگی زیاد شدت کمتری داشت . همچنین درد آزمودنیهای حالت ناهماهنگی زیاد کمتر در انجام کارهائی که بدانها مشغول بودند مداخله کرد . بدین سان نه تنها درد گزارش شده شدت کمتری داشت بلکه تاثیر کمتری هم در رفتار آنها گذاشت . نتایج مشابهی نیز در مورد گرسنگی و تشنگی نشان داده شده است . جک برم مجموعه ای از آزمایشها را گزارش داده است که در آنها مردم برای مدتی طولانی از غذا و یا آب محروم بودند . علاوه بر احساس گرسنگی یا تشنگی این افراد احساس ناهماهنگی زیاد یا کم هم می کردند . به همان دلائل که آزمودنیهای زیمبارد و ناهماهنگی زیاد یا لکه احساس کردند . به ویژه بعضی از آزمودنیها برای تحمل گرسنگی یا تشنگی توجیه برونی اندک داشتند و برخی دیگر توجیه برونی بسیار برای آزمودنیهائی که احساس ناهماهنگی می کردند بهترین راه کاهش ناهماهنگی این بود که احساس گرسنگی یا تشنگی را کاهش دهند . در آزمایشهای جداگانه ای در رابطه با گرسنگی و تشنگی ، برم گزارش داد که آزمودنیهای حالت ناهماهنگی زیاد اظهار داشته اند که کمتر از آزمودنیهای حالت ناهماهنگی کم که برای همان مدت از غذا ( یا آب ) محروم بودند احساس گرسنگی ( یا تشنگی ) کردند باز هم این امر منحصر به گزارش کلامی نبود . پس از آزمایش ، هنگامیکه همه آزمودنیها آزادانه اجازه خوردن ( یا نوشیدن ) یافتند . آزمودنیهای حالت ناهماهنگی زیاد واقعاً غذا ( یا آب ) کمتری از آزمودنیهای ناهماهنگی کم مصرف کردند .

نگاهی به نظریه ناهماهنگی به عنوان یک نظریه
بدیهی است که نظریه ناهماهنگی شناختی یک نظریه خیلی مفید بوده است در واقع در پانزده سالی که از آغاز پیدایش آن می گذرد بیش از هر نظریه دیگر در روانشناسی پژوهش به وجود آورده و درباره رفتار اجتماعی انسان دانش و اطلاعات کشف کرده است ، در عین حال ، باید خاطر نشان شود که فاقد ظرافتی است که معمولاً به بیانات علمی دقیق منسوب می شود ، نقطه ضعف مهم این نظریه ناشی از این واقعیت است که کاربرد آن محدود به موقعیت هائی نیست که تنها از لحاظ منطقی ناهماهنگند بلکه تناقضهائی که ایجاد ناهماهنگی می کنند تناقضهائی روانشناختی هستند و این همان چیزی است که این نظریه را مهیج می سازد متاسفانه همین موضوع باعث شده است که این نظریه از دقت کامل بهره مند نباشد : ارائه بیاناتی دقیق درباره قلمرو این نظریه اگر پیش بینی های آن محدود به موارد تناقض منطقی می شد نسبتاً آسان بود در منطق رسمی قواعد دقیقی برای تعیین اینکه آیا نتایج از صغری و کبری تبعیت می کنند وجود دارد . مثلاً همه انسانها فانی هستند . سقراط انسان : پس سقراط فانی است . اگر کسی معتقد باشد که سقراط فانی نیست . در صورتیکه صغری و کبرای این قیاس صوری را بپذیرد . این مورد روشنی از ناهماهنگی خواهد بود . در مقام مقایسه موقعیت معمولی ناهماهنگی را در نظر می گیریم . من معتقدم که سیگار کشیدن باعث سرطان می شود .من سیگار می کشم : این شناخت که من سیگار می کشم با شناخت سیگار کشیدن باعث سرطان می شود از لحاظ منطق رسمی متناقض نیست : بلکه از جهت زمینه های روانشناختی متناقض است یعنی اینکه مضامین این دو بیان ناهماهنگند چه ما میدانیم که اکثر مردم نمی خواهند بمیرند لیکن گاهی دشوار است مطمئن باشیم که برای یک فرد خاص چه چیزی از نظر روانشناختی متناقض است . به عنوان مثال فرض کنید شما ارزش و اعتبار زیادی برای فرانکلیس ولانو روزدلت قائل باشید آنگاه مطلع شوید که وی در تمام طول زندگی زناشوئیش دارای روابط عاشقانه مخفیانه بوده است . آیا این اطلاع ایجاد ناهماهنگی می کند ؟ دانستن این موضوع مشکل است اگر به وفاداری در ازدواج ارج بسیار می نهید و معتقدید که مردان بزرگ نباید از این قانون تخلف کنند آنگاه احساس قدری ناهماهنگی می کنید . برای کاهش این ناهماهنگی یا باید نگرشهای خود را درباره روزدلت تغییر بدهید و یا نگرشهای خود را مورد بی وفائی در زناشوئی نرمتر سازید اما چون تعداد کثیری از مردم همزمان به این دو ارزش معتقد نیستند . احساس ناهماهنگی نمی کنند به علاوه ( ومهمتر از همه ) ، ناهماهنگی حاصل در مقایسه با مقدار آ ن اگر خود شما ارزشهایتان را زیرپا می گذاشتید مطمئناً کمتر است ، همانطور که در مورد آزمایش جورنس میلز با نوجوانانی که در امتحان تقلب کردند صحت داشت . نکته مهم این است همانطور که قبلاً متذکر شدم ، نظریه ناهماهنگی واضحترین وقویترین پیش بینی های خود را در موقعیت هایی به عمل می آورد که ناهماهنگی تابع رفتار شخص است که از خود پنداره خویش تخلف می کند اگر خود را باهوش بدانید وعملی احمقانه انجام دهید ، اگر خود را مهربان بدانید و رفتاری نامهربانانه از شما سر بزند ، اگر خود راپیر واصول اخلاقی بدانید وکاری خلاف این اصول انجام دهید این ها موقعیت هایی هستند که درآ ن نظریه ناهماهنگی قویترین و روشنترین پیش بینی ها را به عمل می آورد ، واین ها موقعیت هایی هستند به آنها تاکید شده است انسان نمی تواند فقط با هماهنگی زندگی کند .
مردم همه قادر به رفتار بخردانه و سازگارند هم رفتار ناهماهنگی . اگر شخصی همه وقت خود را صرف حفاظت از من خود کند . هرگز رشد نخواهد کرد برای اینکه رشد کنیم باید از خطاهای خود درس عبرت بگیریم ، لیکن اگر شخص مصصم به کاهش ناهماهنگی باشد به خطاهای خود اعتراف نمی کند ، بلکه درعوض خطا های خود را می پوشاند و یا ازآن بدتر آنها را به صورت فضایل جلوه می دهد . یاداشتهای مندرج در زندگینامه های شخصی روسای جمهوری سابق از این گونه بیاناتدر خدمت خویش توجیه خود مشهون هستند، که می توان به بهترین وجه آنها را بدینگونه خلاصه کرد : اگر مجبور شوم که باردیگر از اول آغاز کنم هیچ چیز را تغییر نمی دهم . ازسوی دیگر مردم معمولاً رشد می کنند . مردم معمولاً از خطاهای خود بهره بر میدارند چگونه ؟ تحت چه شرایطی؟ برای شخص آرمانی است اگر بتواند بگوید من اشتباه کردم ازاین تجربه چه می توانم بیاموزم تا دوباره به درد سر نیفتم این جریان به جند صورت میتواند رخ دهد . 1 – از طریق فهم حالت دفاعی وتمایلات ناهماهنگی کاه خود 2 – از طریق تشخیص اینکه انجام یک عمل ابلهانه یا غیر اخلاقی لزوماً بدین معنا نیست که ما به طور تغییر ناپذیری ابلهه یا غیر اخلاقی هستیم . 3 – از طریق ایجاد قدرت نفس کافی برای تحمل خطاهای خود . 4 – از طریق افزایش توانستن خود در بازشناسی سودمند اعتراف به خطا . البته درج این روشها به مراتب آ سانتر از کسب آنهاست . چگونه شخص باید با حالت دفاعی خود با تمایلات ناهماهنگی گاه خود ارتباط برقرار کند ؟ چگونه می توانیم بفهمیم که افراد باهوش وپیر و اصول اخلاقی همچون خود ما می توانند گه گاهی مرتکب عملی ابلهانه وغیر اخلاقی شوند ؟ کافی نیست که شخص به طور سطحی ازاین موضوع آگاه باشد برای اینکه شخص بتواند این دانش رابه کار ببرد نیاز به تجره وتمرین دارد .


تعداد صفحات : 81 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود