فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه
بیان مساله اهمیت و ضرورت
هدف کلی اهداف ویژه پژوهش فرضیات پژوهش
تعریف واژه ها
مقدمه
وجود یک جامعه سالم از نظربهداشت روان،وابسته به سلامت اجزا کوچکتر آن جامعه مانند اجتماع ها،گروههاوخانواده های موجوددرآن جامعه است .وجود خانواده های سالم ودارای سلامت روان می تواند تاثیر بسزایی درسلامت روانی موجودوایجاد بهداشت روانی درآن جامعه داشته باشد،زیرا نهاد خانواده به خودی خود یک جامعه کوچک است وهر گونه تغییر مثبت یا منفی در آن،در جامعه بزرگ انسانها تاثیرمستقیم وموثر دارد وثبات وبی ثباتی خانواده بطور مستقیم بر ثبات یابی ثباتی جامعه تاثیر دارد.
کودک عامل گسترش نسل است و تولد هرکودک می تواند برپویایی خانواده اثر بگذارد،والدین و دیگراعضای خانواده باید تغییرات متعددی راجهت سازگاری با عضو جدید تحمل کنند. تولد یک کودک ناتوان1 بر خانواده می تواند اثرات عمیقی داشته باشد،زیرا خصوصیات کودکان ونوزادان معلول2 حدود انتهایی رفتار است واز آنجایی که معلولیت ورفتارهای ناشی از آن امری ثابت وپایدار می باشد،این امر برتعاملاتی که کودک باوالدین وخواهران وبرادران خوددارد،تاثیر می گذارد(هالاهان وکافمن3، 1998).
مراقبت های اضافی که برخی از کودکان معلول به والدین تحمیل می کنند.برنحوه تعامل والدین تاثیر
می گذارد. بروز معلولیت در فرزندان اختلالات عاطفی ومشکلات اقتصادی زیادی رادر خانواده ایجاد
می کند،بنحوی که یکایک افراد خانواده دچاربحرانهایی ناشی ازوجودفردمعلول می شوند.
روابط دچار سردی وتیرگی می شودوروابط اجتماعی خانواده نیزمحدود می گردد.سایر فرزندان دچار مشکلات عاطفی واجتماعی میگردند وبطور کلی بهداشت روانی خانواده که ضامن سلامت کودکان وسرمایه های فردی_اجتماعی است به شدت به مخاطره می افتد(حسین نژاد،1375).
در تحقیق حاضرسعی محقق بر روشن کردن این موضوع است که آیاوجود کودک عقب مانده ذهنی میتواند برسازگاری اجتماعی مادران اثرات منفی داشته باشدیانه.
بیان مساله
خانواده یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک ازاجزای واعضاء آن کل نظام را مختل میکندواین نظام مختل شده به نوبه خوداختلالات مربوط به اعضاء راتشدیدومشکلات جدیدی را ایجاد میکند.بااین نگرش،معلولیت یکی ازفرزندان،برتمامی خانواده وکارکردهای مختلف آن وبر یکایک اعضاء تاثیرغالبا منفی باقی می گذارد.به عبارت دیگر معلولیت فرزندی درخانواده،مانع از آن می شودکه خانواده بتواند کارکردهای متعارف خود را بنحومطلوب داشته باشد.
از جمله این کارکردها تامین موجبات رشد و پرورش شخصیت فرزندان ، تامین محیطی دلپذیر برای اعضاءو ایجاد پایگاهی برای برقراری روابط اجتماعی خانواده با دیگران می باشد.خانواده پایگاهی برای برقراری ارتباطات اجتماعی است وبرقراری ارتباط بادیگران دراستحکام شبکه خویشاوندی سهم بسزایی دارد(ناصرشریعتی وداورمنش،1374ص 117-116).
همانطورکه می دانیم انسان عادی برای حفظ وتطابق خودش بامحیط ازانواع روشهای خودآگاه ومکانیسم های دفاعی کمک می گیرد.ولی هرانسانی دربرابرفشارها وعواملی که سبب ایجاد تنش وفشارروانی دراو
می شود،دارای آستانه تحمل است وچنانچه فشارهای محیطی اوبیش ازاندازه شود،درنقطه ای تعادل روانی اوبه مخاطره می افتد(اسلامی نسب،1373،ص33).
با به دنیا آمدن کودک ناتوان فشارهایی بروالدین واردمیگرددکه موجب برهم خوردن آرامش وانسجام خانواده میشود،درنتیجه سازش یافتگی آنان راتحت تاثیر قرارمیدهد.
فابر4 (1975 )خاطر نشان می سازد که دراثر وجود کودک عقب مانده ذهنی انواع فشارهای زیربه والدین وسایر اعضای خانواده تحمیل می شود:
1)به تعویق افتادن تحول روانی سایر فرزندان
2)محدودشدن پیشرفت خانواده
3)وقوع بحرانهایی مانند مشکلات زناشویی ،طلاق،افسردگی والدین
4)بروزاحساساتی ازقبیل خشم، ناامید ی واحساس گناه(ترنبول وترنبول5،1990 به نقل از شریفی ص64).
رزنبرگ ورابینسن (1990)به تاثیر شرایط خانواده برسازگاری با تولدکودک معلول اشاره می نماید.آنها خاطرنشان می سازند.خانواده هایی که ازنظروضعیت آموزشی،تربیتی وفرهنگی دروضعیت مناسبی نیستندوازامکانات حمایتی برخوردارنباشند وشرایط اقتصادی بدی داشته باشند،فرایند سازگاری رابخوبی طی نمی کنند ودچارناراحتی میشوند(ماهر،1377).
البرزی(1375)درباره تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر والدین و رویارویی پدر و مادر با کودک عقب مانده ذهنی نشان میدهد که والدین به واکنشهای مختلفی دچارمیشوند که عبارتنداز:احساس خجالت(41درصد)،احساس گناه(37درصد)،پنهان کردن فرزند(10درصد)
خانواده درارتباط باداشتن چنین فرزندی فشارهایی راتحمل میکند که از جمله آن مواردی ازقبیل نگرانی برای فرزند(87درصد)،آزردگی عصبی(2/53درصد)،تاثیر بر روابط خانواده(23درصد)،اختلاف زناشویی(18درصد)اشاره نمود(شریفی درآمدی،1381 ص165-164).
فابر(1959)یکی ازاولین پژوهشگرانی است که انواع استرس ایجادشده درخانواده که ناشی از پی بردن به معلولیت کودک است را موردبررسی قرارمیدهد.یکی ازرایج ترین این استرس ها،واکنش اندوه است.این واکنش سمبل یا نشانه مرگ کودک طبیعی است.بعبارت دیگر،داشتن کودک معلول نشانه ازدست دادن یک کودک طبیعی است.آگاهی ازاینکه کودک آنها بامشکل متولدشده است واین مشکل ادامه خواهدیافت،فرایندی ازاندوه راموجب میشودکه شبیه اندوهی است که اعضاء خانواده کودک درحال فوت باآن روبرو است.
فابراشاره می کند که وجودکودک معلول اغلب موجب اختلال دررشدوتعالی خانواده نیزمیشود.اوویژگی بحرانی که خانواده با آن روبرو است رامانند یک توقف درچرخه زندگی خانواده تعریف می کند که دراثرآن :
الف)رشدوتکامل خانواده کند می شود
ب)هماهنگی میان وظایف اعضاء خانواده مختل می گردد،درحالیکه درشرایط عادی این هماهنگی موجب رشدوتکامل خانواده می شود(ملک پور،1369).
ازعوامل فشارزابرخانواده ووالدین کودکان معلول،عوامل غیر اجتنابی هستند که دربرابرفعالیتها واهداف خانواده موانعی رابوجودمی آورند،این عوامل مشقت های عمومی هستند که با فعالیت های تفریحی،فرصتهای شغلی وفعالیتهای مربوط به سازمان خانواده مرتبط هستند.مک کابین وهمکاران معتقدندکه هم میزان وهم انعطاف تفریح وفراغت6دراین خانواده ها کاهش می یابدوبه همان صورت نیز به دلیل کارهای زیاد مسایل زمانی کاهش پیدا می کند.عوامل فشارزای دیگر ناشی از زندگی اجتماعی خانواده7
می باشند(حسین نژاد،1375).
کازات و ماروین (1984)،فابر(1959) واکنش های منفی که والدین ازدوستان وهمسایگان مشاهده می کنند وهمچنین خجالت واحساس شرم والدین ویا خواهران وبرادران به خاطر فرزند یابرادرشان،همچنین ترس از حوادث وتصادفات نیز میتواندمنجربه انزوای اجتماعی خانواده گردند(دارلینگ وسلیگمن ،1989به نقل از ایلالی1376).
در بیشترخانواده ها مادر بیشترین دشواری وفشار را در نگهداری بچه تجربه می کند.اودیگرقادر نیست مانندقبل کارهایی مثل آماده کردن غذا،شستن لباسها،خریدهفتگی خانه وکمک درتکالیف مدرسه رابخوبی انجام دهد.زمانی را که صرف افراد دیگر خانواده می کرد،کاهش می یابد.زیرا بیشتر وقت اوصرف مواظبت وتامین احتیاجات بچه معلول می شود.با دور شدن مادر از کارهای قبلی،سایر اعضای خانواده بیشتراحساس مسولیت می کنند.ممکن است برای افراد دیگر خانواده،سازگاری با فشارها و امور جدید که ناشی از وجود کودک معلول است،بسیار مشکل باشد(ادیب سرشکی،1380ص132).
اهمیت و ضرورت
یکی از مهمترین لوازم سلامت روانی، وجود محیط خانوادگی سالم است.این محیط زندگی رامی توان طوری تنظیم کرد،که هرچند در بهبود وضع افراد،موثر نباشد لااقل موجب تخریب آنها نگردد. درجامعه ما اعتقاد بر این است که حمایت ازنظام اجتماعی،حمایت ازهمه اعضای آن می باشد.
باتوجه به آمار دانش آموزان درسال 1370که حدود 15میلیون نفربرآوردشده8 وباتوجه به متوسط درصد انواع دانش آموزان استثنایی،لذاتخمین زده می شود درکشورحدود 2میلیون دانش آموز استثنایی وجود دارد(سیف نراقی،1380ص18).
بنابراین تعداد قابل توجهی ازخانواده ها درجامعه ایرانی ازاثرات منفی داشتن یک کودک معلول وهمچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد،فشارهای روانی،اجتماعی ومالی ناشی از داشتن یک کودک معلول رنج می برند،که این عوامل می توانند،ثبات ،خانوادگی رابرهم زده وباعث برهم ریختگی سازمان خانواده شوند.ازطرف دیگر بسیاری از متخصصانی که باافراد معلول واستثنایی کارمی کنندبه اهمیت توجه به این خانواده ها واقف هستند وهمچنین اثرات حضور یک کودک معلول رابرپویایی یک خانواده درک می کنند.متخصصین کودکان استثنایی ازتاثیرمنفی ومثبت یک کودک برخانواده باخبرند(ماهر، -1377 ص626).
مادران باتوجه به ساختارشخصیتی خود بیشتراحساس مسولیت ویاگاهی احساس گناه می کنند که این مکانیزم،باعث کسب اطلاعات بیشتر درزمینه ناتوانی ومعلولیت فرزند وحمایت افراطی ازکودک معلول می شود.ازطرفی چون مادران بیشتروقت وانرژی خودرا صرف کودک می کنند،بیشترازپدران با همسایگان،اطرافیان وفامیلها ارتباط دارندودرمعرض توضیح دادن وضعیت کودک قرارمی گیرند.مادران بیشتربرحسب مسایل هیجانی،روابط خانوادگی وخارج از خانواده واکنش نشان می دهند(رضازاده،1379).
مطالعاتی که درموردتاثیر تولد یک کودک مبتلا به ناتوانی برخانواده انجام گرفته نشان می دهد که در موردمادران سطوح بالایی از فشارروانی(کازاک وبکمن،19991)،نشانگان افسردگی وازهم گسیختگی خانوادگی(بریستول گالا کر اسکوپلور،1980)وهمچنین فرصت کمتری برای خودوهمچنین سلامت جسمی وخلقیات سطح پایین دارند(هولروید،1974،به نقل ازمنصف زاده ،1377).
درمطالعه ای که درمورد مشکلات روانی-اجتماعی خانواده های کودکان معلول انجام گرفت نشان داده شده است که والدین کودکان عقب مانده ذهنی وجسمی روان رنجوری بیشتری رانسبت به خانواده های عادی داشتند وسازگاری زناشویی درخانواده های عقب مانده ذهنی پایین تر بود(سینگ های9،گویال10،پرشاد11،سینگ های،والیا12).
وقتی والدین باعقب ماندگی فرزند خود روبرو می شوند به دنبال جایی یا کسانی می گردند که آنان رادرچگونگی برخورد وسازگاری با این پدیده راهنمایی نمایند.وظیفه ماکمک به والدین در جهت سازگاری وازطرفی کمک درجهت یافتن علت به منظور رهایی ازاحساس گناه ویااختلافات زناشویی وغیره است(یعقوبی،1372).
باتوجه به مطالبی که مطرح شد تحقیق حاضر به مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بامادران کودکان عادی خواهد برداخت.دراین پژوهش سازگاری اجتماعی درهفت بعد (انجام وظایف روزمره،شرکت درفعالیتهای اجتماعی وفوق برنامه،روابط خویشاوندی،روابط زناشویی،نقش والدینی،روابط خانوادگی،موقعیت اقتصادی بررسی خواهد شد.
مادر نقش اساسی در حفظ تعادل روانی- اجتماعی خانواده داردوایجاد تنش وفشار درمادر برسایر اعضای خانواده اثرمی گذارد وباتوجه به اینکه مادر نقش مهمی درسلامت روان اعضای خانواده دارد برداختن به وضعیت مادران اهمیت زیادی دارد وهمچنین باتوجه به اینکه درموردسازگاری مادران کودکان عقب مانده ذهنی تحقیق صورت نگرفته است ،بررسی دراین زمینه ضروری به نظرمی رسد.
هدف از اجرای تحقیق:
ـ اهداف کلی:
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی
شهرکاشان
اهداف جزئی
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی دررابطه باانجام وظایف روزمره
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی دررابطه با شرکت درفعالیتهای اجتماعی وفوق برنامه
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر با مادران کودکان عادی دررابطه باروابط خویشاوندی
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی در روابط زناشویی
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی دررابطه بانقش والدینی
مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی در روابط خانوادگی
( مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیربا مادران کودکان عادی در موقعیت اقتصادی
.فرضیات یا سوالات تحقیق:
سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی کمتر از مادران کودکان عادی است.
سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی درفعالیتهای روزمره کمتر از مادران کودکان عادی است.
سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی درفعالیتهای اجتماعی وفوق برنامه کمتر از مادران کودکان عادی است.
سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی دررابطه با خویشاوندان کمتر از مادران کودکان عادی است.
مادران کودکان عقب مانده ذهنی درروابط زناشویی مشکلات بیشتری نسبت به مادران کودکان عادی دارند.
مادران کودکان عقب مانده ذهنی درنقش والدینی مشکلات بیشتری نسبت به مادران کودکان عادی دارند.
از نظرسازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی درروابط خانوادگی بیشترازمادران کودکان عادی دچار مشکل هستند.
از نظرسازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی دروضعیت اقتصادی بیشترازمادران کودکان عادی دچار مشکل هستند.
تعریف واژه ها
سازگاری اجتماعی
تعریف نظری:سازگاری اجتماعی دراصطلاح،مراوده بین فردومحیط اجتماعی تعریف شده است(ویزمن وپی کل،1974).
تعریف عملیاتی:نمره ای که فرد درمقیاس سازگاری اجتماعی ویزمن وپی کل بدست می آورد.
عقب مانده ذهنی آموزش پذیر
تعریف نظری:به فردی اطلاق می شود که بهره هوشی اوبین50تا70باشد(اساسنامه سازمان کودکان استنایی،1374).
تعریف عملیاتی:به کسی اطلاق می شودکه درستادهای هماهنگی وپذیرش سازمان آموزش وپرورش استثنایی پرونده داردوعقب ماندگی او توسط متخصصین ذیربط سازمان تایید شده است(داورمنش،1374).
کودکان عادی
تعریف نظری:دانش آموزی که به ظاهر نقص جسمی،روانی وشناختی قابل ملاحظه ای نداشته ودرمدارس عادی به تحصیل مشغول است(رضازاده،1379).
تعریف عملیاتی:منظور دانش آموزی است که درمدارس عادی شهرکاشان درمقطع راهنمایی به تحصیل مشغول است.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
چهار چوب پنداشتی
مروری بر مطالعات پیشین
این فصل مشتمل بر چهار چوب پنداشتی و مروری بر مطالعات انجام شده می باشد.
چهار چوب پنداشتی این پژوهش بر اساس مفاهیم عقب ماندگی ذهنی و سازگاری اجتماعی می باشد.
با نگاهی به گذشته، ملاحظه میشود که نوع واکنش و نگرش انسانها نسبت به مساله کودکانی که دچار نابهنجاریهای ذهنی هستند به شرایط و آگاهیهای اجتماعی و فرهنگی مردم آن جامعه بستگی داشته و دارد. بطور کلی در طول تاریخ، بشر از سه مرحله فکری متفاوت نسبت به این مساله گذر کرده است: در مرحله اول این قبیل کودکان یا از بین برده میشوند و یا از جامعه طرد میگشتند. در مرحله دوم به این کودکان با دید ترحم و حمایت زیاد نگریسته میشد و در مرحله سوم که اکنون در آن قرار داریم موضوع پذیرش کودکان استثنایی در جامعه و درکنار دیگر کودکان عادی و استفاده بهینه از تواناییهای بالقوه آنها مطرح است. امروزه روی این مطلب تاکید میشود که کودکان عقب مانده ذهنی قبل از اینکه استثنایی و نابهنجار باشند، انسانند و نظیر سایر افراد احتیاجاتی دارند (سیف نراقی و نادری،1380).
افزایش علاقه به قرار دادن کودکان استثنایی در کنار کودکان عادی در طول سه دهه گذشته نمایانگر این احساس در جامعه است که همه افراد جدای از شرایط ویژهای که دارند باید فرصتها و مجالهایی را جهت شکوفا ساختن هر چه بیشتر تواناییهای خود در اختیار داشته باشند (کرک و کالاگر13،1993 به نقل از کجباف).
والدینی که باید با مشکلات یک کودک مبتلا به معلولیت شدید مقابله کنند، با دو بحران مواجه میباشند: اولین، بحران مرگ سمبولیک کودک است که برایشان اتفاق افتاده است. والدینی که در انتظار تولد کودکی میباشند، به صورت اجتناب ناپذیر درباره کودکی که هنوز متولد نشده است، فکر میکنند آنها هدفهایی نظیر موفقیتها، تحصیلات و امنیت مالی برای کودک خود در نظر میگیرند. اینگونه والدین پس از مرگ سمبولیک کودک، از بر باد رفتن آرزوها و رویاهایشان دچار رنج میشوند. بحران دوم که در واقع با بحران اول متفاوت است، مساله مراقبتهای روزانه از کودک استثنایی میباشد. این اندیشه که کودک فرایند طبیعی رشد را طی نخواهد کرد و نخواهد توانست به بزرگسالی مستقل تبدیل شود، بر دوش والدین سنگینی میکند (کرک و کالاگر، 1993 به نقل از کجباف،1377).
بنابراین برخی از خانوادهها قادرند خود را با مشکل داشتن کودکی که دچار عقب ماندگی است تطبیق دهند در حالی که دیگران دچار آشفتگی میشوند.
مفهوم عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه متحولی پیاژه
حرکت دیگری که در تشخیص عقب ماندگی ذهنی از حدود سال 1940 آغاز شده و همچنان ادامه دارد، براساس نظریه متحولی پیاژه و همکار برجسته او اینهلدر است که با تحقیقات و پژوهشهای مستمر، پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشته است. در این نظریه دو مفهوم اساس کار قرار گرفته: تثبیت و چسبندگی.وقتی که وضع عقلی یک کودک عقب مانده را به کمک آزمونهای عملیاتی تعیین میکنیم نشان داده میشود که این کودک، بی چون و چرا در مرحلهای از متحول، تثبیت شده است به دلیل اینکه تستهای غیر عملیاتی زیربنای متحولی و مرحلهای ندارند این واقعیت را نشان میدهند (رابینسن و رابینسن،1975).
بر پایه استفاده از الگوی تحولی در تشخیص عقب ماندگی ذهنی که نخستین بار توسط همکار برجسته پیاژه، اینهلدر تحقق پذیرفت تحول روانی در عقب مانده ذهنی عمیق در پایان دوره حسی ـ حرکتی، عقب ماندگان ذهنی شدید و نیمه شدید در دوره پیش عملیاتی و عقب ماندگان خفیف در دوره عملیات عینی متوقف میشود (رابینسون ورابینسون1975 به نقل از کجباف،1377).
تعریف عقب ماندگی ذهنی
مهمترین مشخصه عقب ماندگی ذهنی، کارکرد ذهنی عمدتاً پایینتر از متوسط است که با محدودیتهای مهم در کارکرد انطباقی در حداقل دو مورد از مهارتهای سازشی زیر همراه است:
مراقبت از خود، زندگی خانوادگی، مهارتهای اجتماعی و میان فردی، بهره برداری از منابع اجتماعی، خودگردانی، مهارتهای کارکردی تحصیلی، کار، اوقات فراغت، بهداشت و ایمنی.
سن شروع اختلال باید پیش از هجده سالگی باشد.
همچنین سبب شناسی عقب ماندگی ذهنی بسیار متفاوت است و میتوان آن را به عنوان برآیند عمومی و نهایی فرایندهای آسیب شناختی تلقی کرد که کارکرد دستگاه اعصاب مرکزی را تحت تاثیر قرار میدهند.
کارکرد ذهنی به کمک هوشبهر IQ تعیین میشود که به وسیله اجرای یک یا بیش از یک آزمون هوش فردی استاندارد شده سنجیده میشود (مثل مقیاسهای تجدید نظر شده هوشی وکسلر برای کودکان، آزمون استنفورد ـ بینه و مجموعه آزمون کافمن برای کودکان).
هوشبهر حدود 70 یا کمتر از آن را که به طور تقریب دو انحراف معیار پایینتر از میانگین است به عنوان کارکرد ذهنیای محسوب میشود که به طور معنا داری پایینتر از متوسط است. باید توجه داشت که در سنجش هوشبهر حدود 5 نمره خطای اندازه گیری وجود دارد، هر چند این میزان ممکن است از یک آزمون به آزمون دیگر تفاوت داشته باشد (مثلاً 70 از هوشبهر وکسلر را به عنوان دامنه بین 65 تا 75 محسوب میکنند).
بنابراین در مورد افراد باهوشبهر بین 70 و 75 که دارای کاستیهای چشمگیر در رفتار انطباقی هستند امکان تشخیص عقب ماندگی ذهنی برای او مطرح نمیشود. در انتخاب ابزار مورد نیاز برای سنجش و نیز در تفسیر نتایج باید عوامل را که ممکن است باعث محدودیت عملکرد در آزمون شوند، مورد توجه قرار دهیم (مانند زمینه اجتماعی، فرهنگی فرد، زبان بومی و معلولیتهای حسی و حرکتی و ارتباطی). هرگاه در نمرههای خرده آزمون یا آزمونهای فرعی آزمونی، پراکندگی معنی دار وجود داشته باشد. نیمرخ تواناییها و ضعفهای او در مقایسه باهوشبهر کلی که با محاسبات ریاضی به دست آمده است، تواناییهای یادگیری وی را با دقت بیشتری نشان خواهد داد.
هنگامی که بین نمرههای کلامی و عملی ناهمخوانی چشمگیری وجود داشته باشد، میانگین گیری برای به دست آوردن یک نمره کلی گمراه کننده است. در افراد عقب مانده ذهنی معمولاً اختلالهایی که در کارکرد انطباقی وجود دارد در مقایسه با پایین بودن نمره هوشبهر، نشانه مهمتری به شمار میرود.
کارکرد انطباقی به این معنا است که افراد تا چه اندازه به معیارهای استقلال شخصی که مقتضای گروه سنی خاص، زمینه اجتماعی، فرهنگی و محیط اجتماعی خاص از آنان انتظار میرود دست یابند. کارکرد انطباقی تحت تاثیر عوامل گوناگون قرار میگیرد و مانند تحصیلات، انگیزش، ویژگیهای شخصیت، فرصتهای اجتماعی و شغلی و اختلالهای روانی و بیماریهای جسمانی که ممکن است، عقب ماندگی ذهنی همراه باشند.
در مقایسه با هوشبهر که معمولاً بشر به عنوان یک ویژگی ثابت باقی میماند احتمال بهبود مشکلات انطباقی به کمک اقدامات ترمیمی بیشتر است. گردآوری شواهد برای اختلالهای کارکرد انطباقی از یک و یا بیش از یک منبع مستقل قابل اعتماد، میتواند مفید واقع شود (مانند ارزیابی معلم و سوابق آموزشی و طبی و سوابق مربوط به رشد) همچنین برای اندازه گیری کارکرد یا رفتار انطباقی چندین مقیاس طراحی شده است (مانند مقیاسهای رفتار انطباقی). این مقیاس معمولاً یک نمره برش به دست میدهند که ترکیبی از عملکردها در تعدادی از حیطههای مهارت انطباقی است. باید توجه داشت که در بعضی از این آزمونها برای حیطههای خاص نمره جداگانهای وجود ندارد و ممکن است نمرههای این حیطههای خاص از لحاظ پایایی دارای تفاوت چشمگیری باشند. در اینجا نیز مانند بخش کارکرد ذهنی باید به مناسب بودن آزمون مورد استفاده با زمینه اجتماعی، فرهنگی، تحصیلات، معلولیتها، انگیزش و همکاری شخص توجه داشت( خجسته،1380).
تعریف انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی14 سه مولفه مهم دارد: هوش، رفتار سازشی 15و مراحل تحول.
هوش: در یک مقیاس هوش، نمره یک شخص بر حسب میانگین آماری نمره همسن و سالان، یعنی کسانی که با همان تست انجام دادهاند. مقایسه میگردد. میانگین آماری برای تست هوش عموماً عدد 100 است. براساس تست هوش، افراد با هوشبهر تقریبی 70 تا 75 و کمتر به عنوان عقب مانده ذهنی در نظر گرفته میشوند.
رفتار سازشی: آسیب دیدگیهای رفتار سازشی توسط AAMR به عنوان محدودیت معنی دارد و توانایی شخص جهت کسب معیارهای پختگی، یادگیری، استقلال شخصی و مسئولیت پذیری شخصی که از سایر افراد یک سطح سنی و گروه فرهنگی مقایسه مورد انتظار خواهد بود، تعریف شده است (گروسمن، 1983). مقیاسهای رفتار سازشی عموماً یک فرد را در قالب هنجارهای ثابت (از لحاظ سنی و فرهنگی) که در جنبههای مراقبت از نیازهای شخصی، نشان دادن صلاحیتهای اجتماعی و اجتناب از رفتارهای دشوار خلاصه میشود، مقایسه میکند (مک گرو، 1987).
دوره تحول: در تعریف AAMR، دوره تحول به عنوان دوره زمانی بین تولد تا هیجدهمین سال بعد از تولد تعریف شده است (گروسمن، 1983، ص1). دلیل این امر، تشخیصی عقب ماندگی ذهنی از سایر شرایطی است که تا بزرگسالی نمیتواند علت یا منبع عقب ماندگی ذهنی باشد، از قبیل آسیب دیدگی یا جراحتها و شکستگی سر و فرسودگی (شریفی درآمدی،ص108-107).
طبقه بندی
هدف از گسترش طبقه بندی نظامهای طبقه بندی فراهم آوردن چاره جویی برای مرجع قرار دادن مطالعه، فهمیدن و درمان افرادی است که به آنها برچسب عقب ماندگی ذهنی زده شده است. افراد عقب مانده اغلب در قالب گروه متجانسی از افرادعقب مانده با ویژگیهای فیزیکی و تواناییهای یادگیری یکسان قرار داده میشوند. در واقع عقب ماندگی ذهنی طیف وسیعی از ویژگیها و سطوح کنشوری را در بر میگیرد. برای فهم روشنتر تفاوت افرادی که به آنها برچسب عقب ماندگی ذهنی زده شده، نظامهای طبقه بندی متعددی توسعه یافته است. در اینجا دو روش طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی بر حسب: شدت شرایط و انتظارات تربیت پذیری مورد بحث قرار میگیرد.
شدت عقب ماندگی
برای توصیف درجه بندی میزان انحراف تواناییهای هوشی و رفتار سازشی شخص از آنچه بهنجار گفته میشود، میتوان از اصطلاحاتی همچون: خفیف16، متوسط17، شدید18 و عمیق 19استفاده کرد. هر یک از این چهار اصطلاح اهمیت نقص هوشی و میزان آن را توصیف میکند. عقب ماندگی ذهنی خفیف بالاترین سطح کنش وری یا عملکرد افرادی که به عنوان عقب مانده ذهنی طبقه بندی شدهاند توصیف میکند؛ عقب ماندگی ذهنی مقدمتاً از طریق به کار بستن مقیاسهای تست هوشی و نشانگرهای رفتارسازشی تعیین میگردد.
AAMR (گروسمن، 1983) چهار سطح کنش هوشی گروه افراد عقب مانده ذهنی را براساس روی آوری شدت:
خفیف، هوشبهر 55 تا 70
متوسط، هوشبهر 40 تا 55
شدید، هوشبهر 25 تا 40
عمیق، هوشبهر 25 یا کمتر
رفتارسازشی یک شخص یا توانایی سازگاری یا غلبه بر تقاضاهای محیطی میتواند از خفیف یا شدیداً عمیق توصیف شود (گروسمن، 1983). تفاوت بین هوش و رفتارسازشی را ترسیم کرده است. از نظر او: رفتار سازشی به مراقبتهایی که افراد از خودشان و دیگران در طی زندگی روزمره به عمل میآورند گفته میشود تا توانایی هوش انتزاعی (ص42).
انتظارات تربیت پذیری20
آموزش پذیر21 (هوشبهر 55 تا حدود 70): میزان پیشرفت تحصیلی در مدرسه از پایه دوم تا پایه پنجم است سازگاری اجتماعی در جایی از استقلال در جامعه را میسر میسازد. به احتمال قوی خود حمایتی کامل یا نسبی در پرداختن به کار وجود دارد.
تربیت پذیر22 (هوشبهر 40 تا 55): یادگیری سطح مهارتهای خودیاری پیشرفت در سطوح تحصیلی مورد نظر، سازگاری اجتماعی محدود به خانه و محیطهای بسته و فرصتهای شغلی حمایتی در یک محیط شغلی مانند فروشگاههای حمایتی وجود دارد.
حمایت پذیر/ پناهگاهی23 (هوشبهر کمتر از 40): شامل عقب ماندگان ذهنی شدید و عمیق، افراد ممکن است نتوانند مهارتهای کافی برای رسیدن به تامین نیازهای اساسی را به دست آورند. معمولاً سطح معنی
داری از مراقبت و به سرپرستی دائمی در طول زندگی نیاز دارند (شریفی درآمدی،1380ص 111-109).
ویژگیها و اختلالهای توام
هیچ نوع ویژگی شخصیتی یا رفتار وجود ندارد که منحصراً با عقب ماندگی ذهنی همراه باشد. بعضی از افراد عقب مانده نافعال، آرام و وابستهاند اما بعضی دیگر پرخاشگر و تکانشی هستند. نداشتن مهارتهای ارتباطی ممکن است زمینه ساز رفتارهای ایذایی و پرخاشگری باشد که جانشین زبان ارتباطی میشود. برخی از بیماریهای جسمانی که با عقب ماندگی ذهنی رابطه دارند به صورت نشانههای رفتاری ویژهای مشخص میشوند.
افراد عقب مانده در معرض استثمار شدن قرار دارند (مانند بهره کشی بدنی و جنسی) و یا حقوق و امکانات آنان نادیده گرفته میشود. شیوع اختلالهای روانی توام با عقب ماندگی ذهنی در افراد عقب مانده به طور تقریبی سه یا چهار بار بیش از جمعیت عادی است. در بعضی از این موارد این حالت ممکن است حاصل یک عامل سبب شناختی مشترک هم در عقب ماندگی ذهنی و هم اختلال روانی همراه با آن رایج است (چنانکه وارد شدن ضربه به سر ممکن است باعث عقب ماندگی ذهنی شود).
همه انواع اختلالهای روانی را در عقب ماندگی ذهنی میتوان مشاهده کرد و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اختلال روانی در افراد عقب مانده ماهیت متفاوتی دارد. در هر حال تشخیص اختلالهای روانی توام با عقب ماندگی اغلب مشکل است، زیرا جلوه بالینی آنها ممکن است با توجه به شدت عقب ماندگی و معلولیت همراه آن تغییر یابد.
شایعترین اختلالهای روانی همراه با عقب ماندگی ذهنی عبارتند از: اختلال کاستی توجه ـ بیش فعالی، اختلالهای خلقی، اختلالهای فراگیر رشد، اختلال حرکت کلیشهای و اختلالهای روانی مرتبط با بیماریهای جسمانی (مانند زوال عقل ناشی از آسیب سر). افرادی که به عقب ماندگی ذهنی ناشی از نشانگان داون مبتلا هستند ممکن است به شدت در معرض خطر ابتلا به زوال عقل از نوع آلزایمر باشند. تغییرات آسیب شناختی مغز در ارتباط با این اختلال معمولاً در حدود سنین بین 40 تا 50 سالگی رخ میدهند ولی نشانههای بالینی زوال عقل تا سنین بعد آشکار نمیشوند.
عوامل زمینه ساز
عوامل سبب شناختی در عقب ماندگی ذهنی امکان دارد در درجه اول زیستی یا روانی و یا ترکیبی از این دو باشد. تقریباً در مورد 30 تا 40 درصد افرادی که در موقعیتهای بالینی مورد مشاهده قرار میگیرند. با وجود اقدامات گسترده برای ارزیابی آنان عوامل سبب شناختی آشکاری برای عقب ماندگی ذهنی پیدا نمیشود. عمده ترین عوامل زمینه ساز عبارتند از:
وراثت (حدود 5 درصد): از جمله این عوامل خطاهای متابولیکی مادر زادی است که اغلب از طریق مکانیسمهای ژنهای نهفته غیر جنسی به ارث میرسد (مانند بیماری تای ـ ساکس)24. مورد دیگر نابهنجاریهای تک ژنی با توارت مندلی و جلوههای متفاوت است (مانند اسکلروزتوبروز)25. انحراف کروموزومی است (مانند نشانگان دادن بر اثر جابجایی کروموزومها و نشانگان کروموزم × شکسته).
تغییرات زودرس در رشد جنینی (حدود 30 درصد): این عوامل شامل تغییرات کروموزومی (مانند نشانگان داون بر اثر سه گانه بودن کروموزوم شماره 21) یا آسیب قبل از تولد بر اثر سموم است (مانند مصرف الکل از سوی مادر و یا عفونت).
مشکلات مربوطه به دوران بارداری و زمان تولد (حدود 10 درصد): این عوامل شامل سوء تغذیه جنینی، تولد زودرس، کمبود اکسیژن، عفونتهای ویروسی و غیره و آسیب یا ضربه است.
بیماریهای جسمانی که در شیرخوارگی یا کودکی رخ میدهد (حدود 5 درصد): این عامل شامل عفونتها، آسیبها و مسمومیتها است (مانند مسمومیت با سرب).
اثرات محیطی و سایر اختلالهای روانی (حدود 15 تا 20 درصد): این عوامل شامل محرومیت از تربیت و تحریکهای اجتماعی، کلامی و غیره و نیز اختلالهای شدید روانی است مانند اختلال اتیسیتک،(انجمن روانپزشکی آمریکا،1994ترجمه نیکخو،1373ص114-113).
شیوع
به طور کلی تخمین زده شده که از یک یا سه درصد جمعیت کلی عقب ماندگی ذهنی دارند (گروسمن، 1983 ـ وندت، 1986). عقب ماندگی ذهنی در جنس مذکر به مونث تقریباً 5/1 است. افراد عقب مانده ذهنی خفیف 90 درصد کودکان عقب ماندگی ذهنی را تشکیل میدهند که براساس تخمین 3 درصدی تقریباً 5/2 درصد از جمعیت کل به عنوان عقب مانده ذهنی خفیف طبقه بندی میشوند. افراد عقب مانده ذهنی متوسط، شدید و عمیق درصد کوچکی از جمعیت کل عقب ماندگان را تشکیل میدهند (شریفی درآمدی،1380).
دوره یا سیر
شرط عقب ماندگی ذهنی آن است که آغاز اختلال قبل از 18 سالگی باشد، سن و شیوه آغاز عقب ماندگی ذهنی به سبب شناختی و شدت آن بستگی دارد. عقب ماندگی شدید به ویژه زمانی که همراه با یک نشانه دارای ویژگی فنوتیپی26 باشد، زودتر قابل شناسایی است. ولی عقب ماندگی خفیف از نوعی که منشاء ناشناخته دارد معمولاً دیرتر شناسایی میشود. در عقب ماندگی شدید که ناشی از یک علت اکتسابی است اختلال ذهنی عمدتاً ناگهانی ظاهر میشود (مانند عقب ماندگی پس از ابتلا به آنسفالیت). دوره عقب ماندگی ذهنی تحت تاثیر دوره بیماری جسمانی و عوامل محیطی قرار میگیرند (مانند فرصتهای آموزشی و غیره، تحریک محیطی و مناسب بودن راهنمایی). اگر بیماری جسمانی نامتغییر باشد، دوره عقب ماندگی ضرورتاً یک اختلال مداوم نیست. افرادی که در اوایل زندگی به عقب ماندگی ذهنی خفیف به شکل ناتوانی در یادگیری مهارتهای تحصیلی مبتلا هستند با آموزش و ایجاد فرصتهای مناسب، مهارتهای انطباقی خوبی را در سایر زمینهها میآموزند و تشخیص عقب ماندگی ذهنی در مورد آنان طرح نخواهد شد) انجمن روانپزشکی آمریکا،1994ترجمه نیکخو،1373ص115).
سیستم طبقه بندی خانواده:
خانواده واحد بنیانی است و با کنار هم قرار دادن خانوادهها، جامعه پدید میآید و لذا هرگونه ورزیدگی در خانواده، در نوع جامعهای که از این گونه خانوادهها تشکیل میشود، تاثیر خواهد داشت. جامعهای که از خانوادههای سالم تشکیل شده باشد، مسلماً اجتماعی است سالم و شرط آن که خانوادهای سالم باشد، آن است که افراد آن سالم باشند و لذا برای بهبودی وضع جامعه سعی در بهبود وضع خانواده و افراد آن اهمیت ویژهای دارد. در واقع خانواده، سنگ زیربنای جامعه و کانون اصلی حفظ ارزشهای والا و مورد احترام، و شالوده مستحکم مناسبات پایدار اجتماعی، روابط خویشاوندی و مبدا بروز و ظهور عواطف انسانی و کانون صمیمانهترین روابط و مهد و پرورش فکر و اندیشه و اخلاق تعالی روح انسانی به حساب میآید .
به طور سنتی خانواده پنج وظیفه را بر عهده دارد که عبارتند از نقش تولیدی، نقش اقتصادی، نقش جنسی، نقش تربیتی و عاطفی.
تولد کودک عقب مانده ذهنی به عنوان یک بحران، میتواند به شکل عمیق بر ارتباطها و کنشهای خانواده اثر بگذارد و خانوادههایی میتوانند با بحرانها به خوبی سازگار شوند که روابط باز، موثر و دائمی داشته و در نقشهایشان انعطاف پذیر باشند. خانواده یک نظام است و هنگامی که تغییری در نقش یک عضو آن به وجود آید، موجب تغییر در سایر اعضاء و سایر نقشها هم میشود. گریگوری پتسون27 خانواده را به یک سیستم سیبرنتیک تشبیه کرده است که اعضاء آن ارتباط حلقوی با هم دارند (شفر، مارتین، به نقل از بلورچی، 1370).
مینوچین 28(1974) بر اهمیت مرزها در خانواده تاکید دارد و مدعی است که پدر و مادر در خانواده به عنوان یک مجموعه مستقل والدین و بچهها نیز به عنوان یک زیر گروه مستقل خواهر و برادری و خانواده نیز به عنوان یک سیستم، نیاز به هویت سیستمی خویش را دارد که آن را از سایر خانوادهها متمایز میسازد. این خانوادهها با ازدواج شکل میگیرند و با تولد فرزند کامل میشوند. در خانوادههای نرمال که مرزهای انعطاف پذیر و باز دارند و روابط بین اعضاء صمیمانه و گرم است و زیر مجموعهها ارتباط نزدیک با هم دارند.
مینوچین معتقد است که حضور کودک عقب مانده در خانوادهها مرزها را تهدید میکند و این تهدید در اثر نیازهای ویژه و غیر عادی کودک معلول است که وقت و انرژی خانواده را به خود اختصاص میدهد. لذا وقت و انرژیها که باید زن و شوهر، به خود و دیگر فرزندان اختصاص دهند، به کودک استثنایی اختصاص میدهند و به این طریق مرزهای زیرگروه والدینی سست و شکننده شده و زیر مجموعه خواهر و برادری نیز مورد تهدید واقع میشود. والدین وقتی انرژی خود را به کودک عقب مانده اختصاص میدهند، دیگر فرزندان و مسایل زناشویی را نادیده میگیرند و این زنگ خطری برای ثبات خانواده است (مینوچین،1989 به نقل از ثنایی، 1373).
یکی از عمدهترین دیدگاهها در مطالعه خانواده "نظریه سیستمها29" میباشند. در بافت خانواده چنین دیدگاهی یعنی تمامی اعضاء به طور همزمان بر هم اثر میگذارند و این تعاملها به طور سیال و به نحوی دایرهای و متقابل جریانی دائمی دارند. تحول هر کودک تنها در صورتی قابل فهم است که آن را در شبکه پیچیده چند جهته تعاملهایی که بین تمامی اعضای خانواده در جریان هستند بررسی نماییم (برونفن برونر30، 1986). با استفاده از دیدگاه سیستمی خانواده میتوان گفت که خانواده یک "کل" یا مجموعه "پیچیده وحدت یافته 31"است و در این مجموعه هر فرد از اعضای خانواده، الزاماً تحت نفوذ افراد دیگر است. بنابراین هر عضو از اعضای خانواده ناگزیر در سیستم بزرگتری جا گرفته هرگز مستقلاً و بدون در نظر گرفتن سایر سیستمها به طور کامل قابل درک نیست (مینوچین، 1989 به نقل از ثنایی، 1373).
روی آوردهای خانوادههای دارای کودک استثنایی ناتوان
الف) روی آورد مرحلهای به خانواده: پارهای از خانوادهها در نائل آمدن به واقعیت "پدیده استثنایی" یک
توالی پنج مرحله ای را پشت سر می گذارند که عبارتند از:
1ـ ضربه
2ـ انکار
3ـ غم و خشم
4ـ موازنه
5ـ نظم دوباره و سازش یافتگی
از مزیتهای این روی آورد این است که چون توالی ثابتی دارد میتوان والدین به ویژه والدینی که در مرحله اضطراب متوقف شدهاند را به شکلی وادار کرد که به مرحله خشم و سپس سازش یافتگی دست یابند و از سرمایه گذاری بیش از حد انرژی در یک مرحله خاص اجتناب ورزیده است به جابجایی سرمایه بزند تا امکان گذار به مرحله سازش یافتگی هموار گردد.
ب) روی آورد سیستمی به خانواده:
یک روی آورد سیستمی میگوید خانواده یک مجموعه خنثی و بیگرایش نیست بلکه اعضای خانواده به هم وابسته هستند و هر حادثهای میتواند کل نظام خانواده را زیر تاثیر خود بگیرد. در روی آرود سیستمی مداخله هامبتنی بر بهداشت روانی بر فردمتمرکز نیست بلکه بر خانواده تاکید میورزد. الگوی "ترنبولها" الگوی خاصی در روی آورد سیستمی است که چهار مولفه زیر اشاره دارد:
1ـ ویژگیهای خانواده
2ـ تعامل خانواده
3ـ کنشهای خانواده
4ـ چرخه زندگی خانواده (کافمن و هالاهان، 1991).
خود تعامل خانواده به چگونگی درک کنشهای خانواده بستگی دارد. در اینجا دو نکته مهم است یکی میزان " به هم پیوستگی زن و شوهر" و دیگری "درجه سازش یافتگی" آنان است. به هم پیوستگی کم به عدم حمایت از کودک معلول منجر میشود و به هم پیوستگی زیاد به حمایت افراطی از کودک و متعاقباً به عدم تکامل و استقلال او منتهی میشود. سازش یافتگی به انعطاف پذیری و تقبل نقشهای متعدد زن و شوهر به ویژه در غیاب و یا در حال ناتوانی دیگری اشاره دارد. یعنی خلاءها و کمبودها یکدیگر را از طریق نقش پذیریهای فعال و مضاعف عمل کردن و در برابر موقعیتهای غیر عادی واکنش سازشی نشان دادن (شریفی درآمدی،1380ص170-168).
محیط خانه باید دارای ویژگیهایی مانند توافق یا همرایی32، یکپارچگی33 و انطباق پذیری34 و ابراز احساسات باشد، این ویژگیها خانواده را در برابر بحرانها مقاوم میسازند و به وسیله این ویژگیها خانواده توانایی سازگاری و انطباق با بحرانهای مختلف را پیدا میکند. محیط خانواده میتواند یک روش مقابلهای مناسب در برابر فشارهای روانی باشد (برنفورد351994 به نقل از حسین نژاد 1375).
جو خانواده در اشکال مختلف در روابط اعضاء خانواده با یکدیگر مشخص میشود، سازگاری افراد در محیطی معتدل و همچنین همکاری آنها در تامین و تحقق هدفهای خانواده و تشریک مساعی اعضاء و پذیرش مسوولیت از سوی آنها و بهره مندی از فعالیتهای مشترک، محیط خانواده را از لحاظ اخلاقی به صورت ایدهآل در میآورد (شریعتمداری 74، نقل از حسیننژاد 1375).
خصوصیات خانواده دارای کودک معلول
سه خصویت اساسی که معمولاً توسط والدین کودکان معلول عنوان میشوند و این خانوادهها را از خانوادههای کودکان عادی جدا میکنند عبارتند از:
بار مراقبتی زیاد: بزرگ کردن یک کودک مبتلا به ناتوانی با فشارهای هیجانی36، فشارهای جسمی37 و همچنین فشارهای مالی بالایی همراه است.
پدران در بیشتر خانوادهها پدران نسبت به مادران کمتر درگیر تکالیف مراقبتی خاص کودکان هستند. که البته گروهی از محققین مشخص کردهاند که در زمانی که کودک معلول مذکر بوده است، پدران در تکالیف مراقبتی سهم بیشتری بر عهده داشتهاند.
انزوای اجتماعی38: مک اندرو39 (1976) عنوان کرده است که والدین کودکان مبتلا به ناتوانی اغلب یک تخریب در روابط با اعضای خانواده، دوستان و خویشاوندان را که پس از تولد یک کودک مبتلا به ناتوانایی ایجاد شده است را گزارش کردهاند.
ابعاد تاثیر گذار کودک استثنایی بر خانواده:
الف ـ تاثیر بر روی احساسات والدین:
با به دنیا آمدن کودک استثنایی فشارهایی بر والدین وارد میگردد که موجب بر هم خوردن آرامش و انسجام خانواده شده، در نتیجه سازش یافتگی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد. فابر (1975) خاطرنشان میسازد که در اثر وجود کودک عقب مانده ذهنی انواع فشارهای زیر به والدین و سایر اعضاء خانواده تحمیل میشود:
1ـ به تعویق افتادن تحول روانی سایر فرزندان
2ـ محدود نشدن پیشرفت خانواده
3ـ وقوع بحرانهایی مانند مشکلات زناشویی، طلاق، افسردگی والدین
4 ـ بروز احساساتی از قبیل خشم نا امیدی و احساس گناه (ترنبول و ترنبول، 1990).
برستیول و شویلر خاطرنشان میسازند که یکی از متغیرهای عمده در شدت تاثیر عقب ماندگی ذهنی بر خانواده سن کودک است. از این رو فشار بر خانواده هنگامی که کودک معلول در سنین پایین تری بسر
می برد،کمتر است.
(رزنبرگ و رابینسن،1990)به تاثیر شرایط خانواده بر سازگاری با تولدکودک معلول اشاره مینمایند. آنها خاطرنشان میسازند که هرگاه خانواده فاقد وضعیت آموزش و تربیت، فرهنگ باشد و از امکانات حمایتی برخوردار نباشد و همچنین ازنظر شرایط اقتصادی در وضعیت بدی باشد، فرایند سازگاری را به خوبی طی نمیکنند و دچار تندی میشوند (شریفی درآمدی، 80ص164).
البرزی (1375) درباره تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر والدین و رویاروئی پدر و مادر با کودک عقب مانده نشان میدهد که والدین به واکنشهای مختلفی دچار میشوند که عبارت است از: احساس خجالت (41 درصد)، احساس گناه (7/32 درصد) و پنهان کردن فرزند (10 درصد).
خانواده در ارتباط با داشتن کودک عقب مانده فشارهایی را متحمل میشود که از آن جمله باید به مواردی از قبیل نگرانی برای فرزند (87 درصد)، آزردگی عصبی (2/53 درصد)، تاثیر روابط خانواده (23 درصد) و اختلاف زناشویی (18 درصد) اشاره نمود.
ب) تاثیربر روی احساسات خواهران و برادران :
اکثر مطالعات بیانگر تاثیر منفی کودک معلول بر خواهران و برادران است لیندرزی و دیگران (1985) معتقدند که در این نوع خانوادهها خواهران و برادران سالم، افراد فراموش شدهای هستند که کارشان نگهداری و مراقبت از برادر یا خواهر معلول خود است.
لاوینیوس40 (1988) خاطرنشان میسازد که خواهران و برادران کودکان عقب ماندگی ذهنی اغلب دچار افسردگی شدید، کابوس، پرخاشگری، مشکلات آموزشگاهی، بیاختیاری ادرار، ترس از مدرسه و اضطراب میشوند.
(اندرسن41، 1988) به احساسات گناه و یا خشم در خواهران و برادران سالمی که مراقبت و نگهداری خواهر و یا برادر عقب ماندگی خود را به عهده دارند، اشاره مینمایند وقتی خواهران و برادران سالم به نگهداری و مراقبت از خواهر و یا برادر عقب مانده خود میپردازند، عشق، مهربانی و انسان دوستی و احساس رضایت را تجربه میکنند.
البرزی (1375) خاطرنشان میسازد که تاثیر کودک عقب ماندگی بر روی سایر فرزندان بیشتر باعث ایجاد محبت و همکاری میشود تا رفتارهای دیگری از قبیل پرخاشگری، حسادت و یا رفتارهای کودکانه.
ج) تاثیر کودک معلول ذهنی بر واکنش سایر افراد نسبت به خانواده:
البرزی (1375) معتقد است که احساس عطوفت و دلسوزی بیشترین واکنشی است که سایرین نسبت به خانواده کودک عقب مانده ذهنی دارند و واکنشهایی از قبیل سرزنش کردن، متهم به گناه کردن و یا مستوجب دانستن در سطوح پایینتر قرار میگیرد (شریفی درآمدی،1380 ص165 ).
تاثیر کودک معلول بر واکنشهای اولیه والدین
وجود کودک عقب مانده بیشک مسایل و مشکلاتی را در خانوادهها ایجاد میکند. به خصوص اگر سایر کودکان دارای هوش طبیعی باشند. واکنش پدر و مادر نسبت به کودکان خود یکسان نخواهد بود و غالباً بستگی به میزان عقب ماندگی کودک، موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده، خصوصیات شخصیتی والدین، وضعیت راهنمایی پزشک، روانشناس و سایر عوامل دارد (سلیمی اشکوری،1366).
لئوکانر، روانپزشک معروف کودک، واکنشهای والدین نسبت به عقب ماندگی کودکشان را به سه نوع تقسیم میکند:
الف) قبول واقعیت و پذیرش کودک معلول.
ب) تغییر شکل دادن واقعیت.
ج) انکار کامل وجود هرگونه عقب ماندگی.
کانر42 تاکید میکند تا زمانی که این نگرشها هم جنبههای مراقبت و اداره کودک عقب مانده را تحت الشعاع قرار میدهند، وظیفه پزشکان شناسایی نگرش موجود در والدین و معاینه کودک به منظور پذیرش کودک عقب مانده توسط خانوادهها است. دلایل مختلفی برای اینکه والدین یکی از این عکس العملها را بروز دهند میتواند ارائه شود از جمله طبیعت و خوی فردی والدین، آموزش و فرهنگ والدین، اقتصاد در زمینههای اجتماعی و فلسفه اساسی آنها برای زندگی. (سلیمی اشکوری، 1366).
آگاهی والدین از نارسایی و معلولیت فرزندشان ممکن است ناگهانی یا تدریجی باشد اما انواع واکنشهای اولیه آنان ثابت است.
انواع واکنشهای نخستین والدین
واکنشهای زودگذر: از قبیل حسرت، خشم، اضطراب، از کار و فعالیت باز ماندن، انگیزه خودکشی و فرزند کشی و …
واکنشهای پایدار: از قبیل احساس گناه و حمایت افراطی که فضای خانواده و چرخه روابط خانواده را تا سالهای بعدتحت تاثیر خود دارد. دوگانگی عاطفی، ناکامی، اندوه مزمن، تنهایی، از دست دادن امید به زندگی و احساس عدم تداوم نسل (ملک پور، 1363)، احساس خجالت، شرمساری و پنهان داشتن فرزند معلول (البرزی، 1375).
احساس گناه: دمایر43 (1991) به نقل از هاریس (1995) گزارش میدهد که مادران این کودکان دارای احساس گناه هستند و آنها خود را بیصلاحیت می دانند. آنها به این دلیل تصور میکردند کار موثری برای فرزند خویش نکردهاند و دچار احساس گناه بودند. روز44 ،1992به نقل از هاریس 1995) معتقد است که بسیاری از والدین فرزندان را عامل ادامه حیات و بقاء خویش میدانند و وقتی فرزند عقب مانده ذهنی دارند، این احساس در آنها متزلزل می شود، هویت خویش را در معرض خطر احساس میکنند و لذا به ناراحتی و احساس گناه آنها افزوده میشود.
احساس خشم: خشم واکنشی منطقی است که در کنترل شناخت قرار دارد. احساس خشم به اندازه احساس گناه و افسردگی نیست اما خشم به کودک، خشم به همسر، خشم به بد شانس بودن، در والدین شایع است (هاریس، 1992).
حمایت افراطی: معمولاً مادران راحتترند تمام امور کودک را خود انجام دهندتا این اینکه به او بیاموزند که خود کودک کارهایش را انجام دهد. از طرفی کندی رشد موجب میشود تا بین کودک و مادر وابستگی لذت بخش متقابلی برقرار شود و این میتواند دلیلی بر چنین رفتاری نزد مادران باشد. عامل سومی که در این ارتباط تاثیر دارد این است که مادران برای سرپوش گذاشتن بر احساس گناه طرد و خشونت نسبت به کودک از او حمایت بیش از اندازه میکند (ملک پور، 1366).
مشکلات بین فردی: رابطه اعضاء خانواده با هم و با بیرون از خانه همچنین رشد و پیشرفت این ارتباطات، از وجود کودک عقب مانده در منزل تاثیر میپذیرد. هزینههای مالی بالا در زمینههای درمان، آموزش، رفت و آمد، صرف وقت زیاد، در امر مراقبت و پرستاری از کودک، احتمالاً موجب میشود تا والدین نتوانند با دوستان معاشرت داشته باشند همچنین بد رفتاریهای کودک معلول در محل، موجب رنجش و تیرگی روابط با همسایهها میشود (رابینسون و رابینسون، ترجمه فرهاد ماهر، 1377).
مسایل زناشویی:
اگر پدر و مادر، وقت و انرژی خود را وقف مراقبت از فرزند ناتوان بکنند برای روابط زناشویی نه وقت میماند و نه انرژی و تدبیر. اینگونه پدر و مادرها در روابط زناشویی مشکل دارند چرا که استرس مزمن، میل جنسی را کاهش میدهد و لذت و خوشی را از آنها میگیرد و لذا روابط زناشویی برای این قبیل افراد لذت بخش نیست (دمایر 1991، به نقل از حسین نژاد1375).
پذیرش یا طرد کودک معلول
به تدریج والدین واقعیت معلول بودن فرزندشان را میپذیرند و این پذیرش، عاملی اساسی و حیاتی در تداوم زندگی است، مولفان مختلف فرایند پذیرش و کنار آمدن با مساله معلولیت ذهنی را از 3 مرحله تا 6 مرحله متغیر میدانند. برای مثال چهار چوب پنج مرحلهای روزن به قرار زیر است:
الف) آگاهی از مساله
وقتی اغلب خانوادههای کودکان عقب مانده به کلینیک تشخیصی یا روان شناس میآیند، از اینکه کودکشان به مشکلی دچار است آگاهند، اما ممکن است توجه آنها بیشتر به جنبههای رشد و تحول متمرکز باشد.
در زمان مراجعه به کلینیک، معمولاً حداقل یکی از والدین میپذیرد که در مورد رفتار غیر معمولی کودک به طور جدی نگران است. با وجود این اغلب پدر و مادر، پدر بزرگ یا مادر بزرگ و دیگر اقوام وجود مساله را نفی میکنند. آنها معمولاً ادعا میکنند این حالت کودک خوب خواهد شد.
ب) تشخیص و باز شناسی چیستی مساله
والدینی که خود عقب مانده نیستند، اغلب مشکل کودک را همراه با یک احساس عمیق سردرگمی و شوک درک میکنند، رویاهای آنها در باب آینده کودک میباشد، احساساتشان در باب کفایت کودک به طور جدی آشفته و متزلزل میگردد، بسیاری یک واکنش اندوهبار را طی زمانی که حتی ممکن است از دیگران کناره گیری کرده تا با غم خود تنها باشند، تجربه میکنند. آرزوی مرگ برای فرزند دلبند، کنشی سالم تلقی میشود، این واکنش احتمالاً فرصتی جهت رویارویی با مساله و تلویحات عمیق و صمیمانه آن و نیز ظهور نگرشهای اندیشمندانه فراهم میکند (سولنیت45 و استارک 461971، به نقل از رابینسون و رابینسون 1975، ترجمه ماهر 1377).
اغلب والدین جهت درک و فهم اصطلاحات تشخیصی مناسب و حذف برچسبهای نامناسب به کمک نیاز دارند. برخی والدین به ندرت نظر روشنی در باب معنای کلمات عقب ماندگی ذهنی دارند، درک و فهم آنها از این اصطلاحات کم است.
ج) جستجوی علت
هنگامی که والدین از میزان عقب ماندگی کودک خود مطلع می شوند، اغلب به جستجوی علت این تراژدی که آنهارا به ستوه آورده است، میپردازند. برای این پرس و جو حداقل دو انگیزه وجود دارد. انگیزه اول که خردمندانهتر از دومی است، امید است که با کشف علت شناسی اختلال بتوان راهی جهت بهبود آن یا جلوگیری از رخداد مجدد آن در مورد کودکان آینده پیدا کرد. انگیزه دیگر میتواند ناشی از خواست درونی جهت رهایی از بار سنگین مسوولیت و احساس گناه باشد (کورکس47 1955 به نقل از رابینسون و رابینسون 1975، ترجمه ماهر 1377).
د) جستجو شیوهها و تدابیر درمانی
علم پزشکی چنان به سرعت پیش میرود که بسیاری از والدین امید دارند، در صورتی که به متخصص صالح مراجعه کنند، به یک درمان معجزه آسا دست یابند. آنها منابع و وقت گرانبهای خود را صرف معالجه از یک کلینیک به کلینیک دیگر میکنند (رابینسون و رابینسون 1975، ترجمه ماهر 1377).
ه ) پذیرش کودک
شاخصهای پذیرش عبارتند از: میزانی که مادر به شیوه معمولی خود عمل کرده و پیوند خود را با دوستان ادامه میدهد و میزانی که هر دو والدین به نیازهای کودکان بهنجار و عقب ماندهشان پاسخ میدهند (رابینسون و رابینسون 1975، ترجمه ماهر 1377 ص626-616).
سازگاری خانواده کودکان معلول
گر چه بسیاری از خانوادههای کودکان معلول قادر به تطبیق دادن خود با معلولیت کودک میباشند،هرچند هستند خانوادههایی که در اثر داشتن کودکان معلول دچار مشکلاتی از قبیل افسردگی، ناامیدی، طلاق و… میگردند.
تحقیقات زیادی در مورد سازگاری خانواده نسبت به استرس و نحوه مقابله آنها با استرس خانواده صورت گرفته است از جمله این تحقیقات، تحقیق هیل میباشد. هیل تئوری ABCZ را در مورد استرس خانواده مطرح میکند.
در این تحقیق A ویژگیهای عامل استرسزا، B نیروها و ذخائر درونی خانواده به منظور مقابله با استرسها، C تعریف و تعبیر خانواده از عوامل استرسزا و X که این تعریف و تعبیر میتواند در جلوگیری و یا تسریع بحران خانوادگی نقش داشته باشد.
1).ویژگیهای عامل استرس زاکودک معلول از جمله نوع معلولیت کودک و سازگاری((A
در تحقیق انجام شده توسط محقق، نشان داده شد که مادران کودکان عقب مانده ذهنی از میزان استرس بیشتری نسبت به سایر مادران برخوردار هستند.
منظور از ویژگیهای عامل استرسزا (A) نوع معلولیت، جنسیت، سن و رفتارهای کودک معلول میباشد.
نوع معلولیت: به نظر میآید که میان نوع معلولیت کودک و میزان استرس والدین و سازگاری آنان در برابر استرس رابطهای وجود داشته باشد. برای مثال، در معلولیتهایی نظیر نابینایی و ناشنوایی میزان استرس خانواده و به خصوص مادر نسبت به معلولیتهایی مانند اتیسم وعقب ماندگی ذهنی کمتر است. دلیلش این است که کودک نابینا و ناشنوا قادر به رشد در جنبههای مختلف میباشند. برای مثال، این کودکان با افزایش سن قادر به رشد رفتارهای اجتماعی و کسب مهارتهای حرفهای میباشند. این امر به نوبه خود موجب کاهش میزان وابستگی کودک به والدین میشود.
جنسیت: اینکه جنسیت کودک معلول چه رابطهای با میزان استرس و سازگاری والدین دارد باید به مسایل فرهنگی توجه نمود. برای مثال، در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی معلولیت دختر نسبت به معلولیت پسر بهتر پذیرفته میشود. دلیل آن می تواند در این جوامع به داشتن شغل و کسب درآمدباشد. بنابراین، هنگامی که پسر به دلیل معلولیت در کسب شغل دارای مشکل میشود عملاً فشار بیشتری را بر خانواده وارد میکند. در حالی که دختران با کسب مهارتهای نه چندان مشکل قادر به انجام امور مربوط به خانه شده و بدین ترتیب بیشتر جذب خانواده شده و به عنوان فردی نسبتاً مفید به حساب میآیند.
سن: به نظر میآید که در مورد سن، هر قدر کودک معلول کم سن و سالتر باشد میزان استرس و فشار روانی والدین کمتر باشد. دلیل این امر این است که کودک کم سن و سال دارای اندازه فیزیکی کوچکتری بوده قابل کنترل میباشد و نگرش جامعه نسبت به آنها مثبتتر است. از طرف دیگر، به دلیل سن کم امیدواری والدین و به ویژه مادر در مورد آینده او بیشتر است.
2).نیروها و ذخائر روانی و اجتماعی و سازگاری (B)
نیروها و ذخائر خانواده به ویژگیهای روانی، اجتماعی، شخصی والدین و امکانات اعضاء خانواده و کل جامعه اشاره میکند.
ویژگیهای مثبت روانی والدین و نیز امکانات مختلف آنان و جامعه به عنوان ذخائری هستند که امکان و توان خانواده برای مقابله با استرس ایجاد شده ناشی از معلولیت کودک و نتیجه سازگاری آنان را افزایش میدهد. در این رابطه دو نوع حمایت وجود دارد که به عنوان ذخائر خانواده تلقی میشوند که عبارتند از حمایت اجتماعی غیر رسمی و حمایت اجتماعی رسمی.
الف ـ حمایت اجتماعی غیر رسمی. ارزشی که دیگران برای تلاش والدین در برخورد با مشکلات کودک معلول از خودشان میدهند، توجه آنان به والدین و نیز احترام آنان به والدین نگرش مثبت آنان نسبت به معلولیت و کودک معلول به عنوان عواملی هستند که عملاً ذخائر و نیروی والدین را برای مقابله با مشکلات معلولیت کودک و در نتیجه افزایش سازگاری آنان افزایش میدهد.
ب ـ حمایت اجتماعی رسمی. منظور از حمایتهای اجتماعی رسمی ادامه خدمات و امکانات توانبخشی و آموزشی از طرف ارگانهای اجتماعی میباشد. اکثر مطالعات نشان میدهند هنگامی که این نوع حمایتها در جامعه وجود داشته باشد، از یک طرف موجب رشد کودک معلول در جنبههای مختلف شده و از طرف دیگر به دلیل کم شدن وابستگی کودک معلول به خانواده، میزان استرس خانواده کمتر میشود که این امر خود موجب سازگاری بیشتر در آنان میشود.
یکی از دلایل مشکل سازگاری والدین در جامعه، ناکافی بودن این نوع حمایت از طرف آن جامعه میباشد.
3.تعبیر و تفسیر خانواده از رویداد استرسزا (C)
چندین تعریف و تعبیر از عامل استرسزا یعنی معلولیت کودک وجود دارد که مهمترین آن تعریف ذهنی است که والدین در مورد معلولیت کودک خود دارند. در واقع این تعبیر ذهنی والدین از معلولیت است که در میزان استرس آنها اثر دارد. چنانچه این تعریف و تعبیر ذهنی مثبت باشد و والدین اعتقاد به پیشرفت کودک معلول خود داشته باشند عملاً بهتر قادر خواهند بود با مشکل معلولیت کودک مقابله نمایند. اعتقاد به اینکه با توانبخشی و آموزش میتوان در کودک معلول تغییر مثبت ایجاد نمود، موجب میشود که سازگاری والدین بیشتر شود.
عامل این که این تعریف و تعبیر چه اثری در پیشگیری از بحران روانی و یا تسریع آن دارد. چنانچه این تعریف منفی باشد، بحران ایجاد شده شدت یافته که حاصل آن افزایش شدت استرس و کم شدن میزان سازگاری والدین خواهد بود. برعکس چنانچه این تعریف مثبت باشد، توان والدین در برخورد با معلولیت کودک افزایش یافته که حاصل آن کمک بیشتر به کودک و سازگاری خواهد بود (ملکپور).
با این که پدران امروزی بیش از پدران نسلهای قبل در کار فرزندانشان درگیر میشوند، ولی شواهد نشان دهنده این حقیقت است که دخالتهای پدر همیشه به طور غیر مستقیم بوده و پدر در نقش حامی و مادر در نقش مراقب بودهاند. همیشه بین کودک عقب مانده و اعضای خانواده رابطه دو جانبه و آشکاری وجود دارد. هر چه این رابطه صمیمانهتر باشد احتمال با ثبات بودن، قابل کنترل بودن، آرامتر بودن کودک بیشتر است و کودک محبت و حمایتی را که احتیاج دارد تا سازگاری خود را بر قرار سازد را به دست میآورد و در نتیجه کسانی که با کودک زندگی میکنند رضایت و ثبات بیشتری خواهند داشت. یکی از عوامل مهم در سازگاری و رابطه میان والدین و کودک مساله هوش والدین است. در خانوادههای باهوش درک عقب ماندگی کودک برای خانواده بسیار رنج آور است و از طرف دیگر خانوادههایی که از توانایی هوش کمی برخوردارند بهتر قادرند که از کودک عقب مانده خود حمایت کرده و برای او برنامه ریزی نمایند. مطالعات نشان میدهد که والدینی که از نظر آموزشی در سطح ضعیف و متعلق به گروه اجتماعی و اقتصادی پایینتری هستند، در سازگاری، حمایت و کمک کودک عقب مانده خود موفقترند (محمدی، 1380).
والدین کودک بایستی سعی کنند ناتوانی کودک را بپذیرند و در جهت سازگاری به وی کمک کنند و از بلند پروازی بپرهیزند و قبول کنند که کودک نیز میتواند کارهای زیادی در حد توانایی خود انجام دهد. گر چه کودک از نظر آکادمیک نمیتواند مطلوب باشد اما مهارتهای فردی و حرفهای بسیاری وجود دارد که او میتواند در آنها موفقیتی داشته باشد. اگر کودک در رابطه خانوادگی احساس امنیت کند و اگر بداند که والدین از او مراقبت و حمایت خواهند کرد و وقتی از پیشرفتهای کمی که دارد راضی هستند، کودک سازگارتر شده و تلاش برای یادگیری و سازگاری با دنیای خارج نیز زیادتر خواهد شد.
یکی از عوامل و نیروهایی که باعث میشود خانواده به سازگاری بهتر دست یابد و بتواند کودک عقب مانده را پذیرا باشد، اعتقاد داشتن به ارزشها (مانند اعتقادات دینی قوی) است (کرک و گلاکر، 1993).
بسیاری از محققان فرض میکنند که تولد یک کودک عقب مانده ذهنی به خودی خود یک عامل فشارزا برای اعضای خانواده محسوب میشود و یک عامل نگران کننده برای سازگاری خانواده میباشد. به خصوص وقتی که سطح اجتماعی ـ اقتصادی خانواده پایین باشد.
یکی دیگر از خصوصیات خانواده که به وسیله درآمد، سطح تحصیلات و اشتغال والدین مشخص میشود، موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی خانواده میباشد. این دو ویژگی میتواند در سازگاری خانواده موثر باشد. گر چه بعضی از خانوادهها دورههایی از فشار مالی را دارند، اما برای بعضیها این مشکل نسبت به دیگران مزمنتر میباشد. شرایط اقتصادی ـ اجتماعی با میزان سازگاری و سلامت خانواده در ارتباط میباشد. منزلت اجتماعی ـ اقتصادی خانواده میتواند نقش مهمی در میزان انطباق و سازگاری والدین با معلولیت و بیماری مزمن خانواده داشته باشد (هانت و مارشال به نقل از حسیننژاد، 1375).
سازگاری اجتماعی48
سازگاری و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون خود برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموماً بر محور همین سازگاری دور میزند. هر انسانی، هوشیارانه یا ناهشیارانه میکوشد نیازهای متنوع و متغیر و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی میکند، برآورده سازد. این نیازهای فطری 49و اکتسابی به مثابه نیرویی پر فشار آدمی را بر میانگیزانند و در جهت تامین نیازها و بازیابی تعادل و آرامش بر هم خورده به حرکت در میآورند (والی پور، 1360).
انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه و رابطه فعل و انفعال مداومتر قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تامین نیازهای خود به زندگی گروهی تن در دهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایت بخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه میگیرد. در این بازی سازگاری و رفع نیاز و تحقق خواستها، انسان خود را در شرایطی میبیند که محشون از مقررات، محدودیتها، امر و نهیها، معیار و آداب و رسوم اجتماعی است. او باید خود را با این شرایط تطبیق دهد. نه تنها موانع، مشکلات، ناکامیها50 و شکستهای آدمی ناشی از اوضاع و احوال محیط اجتماعی او است، بلکه نیازها و آرم انها و هدفهای او نیز رنگ اجتماعی به خود گرفته و ساخته و پرداخته فرهنگ و محیطی میشود که در آن انسان خود را با وضعی اجتماعی و شرایطی که ساخته اوست روبرو میبیند. مقررات، توقعات، اعتقادات، ارزشها، رقابتها، همکاریها، کارشکنیها، موانع و عوامل واقعیتهایی از این نوع که او را در راه تامین خواستههایش هیچ گاه تنها نخواهد گذاشت.
علی الاصول سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواستههای فرد با منافع و خواستههای گروهی که در آن زندگی میکند، هماهنگ و متعادل شود و حتی الامکان از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید. ضرورت حفظ مبانی زندگی اجتماعی طبعاً محدودیتهایی را در راه رضای نیازهای فردی انسان موجب میشود که چارهای جز سازگاری با آن نیست یعنی انسان قبول میکند که این محدودیتها اجتناب ناپذیر هستند و میکوشد تا خود را با آن تطبیق دهد (والی پور، 1360).
مفهوم سازگاری از پیچیدگیها و مشکلات زیادی برخوردار است و همانطوری که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نظرهای زیادی در این خصوص به چشم میخورد. در سالهای اخیر ما شاهد تغییرات گستردهای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بودهایم.
سازگاری اجتماعی: منظور از سازگاری، انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی، ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر میسازد، بدین ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست. سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چهار چوبهای اجتماعی، فرهنگی تعقیب نماید (راجرز 1357، ص320 به نقل از فرید 1375).
وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی را که او را به تعامل با محیطش قادر میکند آموخته باشد تا در نتیجه به طریق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار میکند تا احتیاجاتی در او ارضا شوند. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص میتواند خود را به طریق بسیاری با آنان تطبیق دهد یا سازگار کند (مک دانلد، جعفری 1370، به نقل از فرید 1375).
جریانی که با به وجود آمدن احتیاجی شروع شده و انسان پس از انجام فعالیتهایی به برطرف کردن آن احتیاجات اقدام میکنند، سازگاری مینامند (پورمقدس 1367، ص3).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونهای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست میدهد و برای ایجاد توازن نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایتهای خارجی باشد و در این اسلوب به کارگیری ساز و کارهای جدید موفق شود و مساله را به نفع خود حل کند گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (اسلامی نسب ، ص12، 1373).
روان شناسان به طور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار دادهاند و ویژگیهایی از شخصیت را به هنجار تلقی کردهاند که به فرد کمک میکند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد. یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی برای خود در جامعه به دست آورد. اکنون بسیاری از روان شناسان احساس میکنند که اگر اصطلاح "سازگاری" در معنای همنوائی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمیتواند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهد. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تاکید دارند (براهنی و همکاران، 1368 به نقل از فرید1375).
سازگاری فرایندی در حال رشد و تحول پویا است که شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعهشان میپذیرد به عبارت دیگر، سازگاری یک فرایند دوسویه است؛ از یک طرف به صورت موثر با اجتماع تماس برقرار میکند و از طرف دیگر، اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آنها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت میبخشد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود میآید (دینوکاوکیل، 1999 به نقل از شادمان 1383).
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته میشود که افراد یا گروهها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد و غیر عمد تعدیل میکنند تا با فرهنگ موجود سازگاری نمایند. مانند رعایت عادتها، عرف و تقلید. به عبارتی آن نوع واکنشهایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان میدهد و آنها را به علت هماهنگیشان با معیارهای اجتماعی و پذیرفته شدنشان از طرف آن، اساس رفتارخود قرار میدهد (آکسفورد 1980 به نقل از دیلمی 1380).
ملاک و معیار سازگاری
در فرایند سازگاری اجتماعی است که مشکلات و مسایل روانی ـ شناختی بروز میکند. انگیزش و نیازهای اکتسابی، نیازهای غالب و متفاوت، ناکامی، تعارضها، اضطرابها و رفتارهای دفاعی، این فرایند آشکار میشوند.شاید به همین علت باشد که افرادی سلامتی و بهنجاری را به منزله سازش و سازگاری با توقعات خود جهان بیرون در نظر میگیرند. ناسازگاری در یک موقعیت گذشته برای سازگاری در موقعیتهایی در آینده لازم و ضروری است. بنابراین بهتر است که توانایی فرد برای سازگاری را در نظر گرفت. بر این اساس هر فردی که بتواند با مسایل و مشکلات خود کنار بیاید با خود و اطرافیانش سازش یابد و در برابر تعارضهای اجتناب پذیر درونی خود، از خود سازگاری نشان دهد، انسانی به هنجار تلقی میگردد. چنین فردی واجد تواناییهای دفاعی و سازشی است و میتواند بین خود و نیازهای کشانندهای خود و واقعیت، تعادل برقرار سازد (دادستان، 1370، ص57 به نقل از شادمان1380).
از طرفی دیگر ممکن است ناسازگاری جزئی یا کلی باشد. اگر ناسازگاری جزئی مربوط به برخی جنبههای شخصیت و رفتار فرد باشد. ناسازگاری کلی مجموعه فرایندهای اجتماعی شدن فرد را به مخاطره میاندازد. پس میبایست ناسازگاری به معنای خاص را از ناسازگاری به علت عدم استعداد برای نگهداری یک موقعیت سازش یافته متمایز دانست.
در سازگاری با محیط درونی، هدف این است که تنشهایی که سلامت و تعادل فرد را مورد تهدید قرار میدهد، کاهش یابد. اما برای کاهش این تنشها برآوردن توقعات محیط بیرونی کافی نیست. ممکن است رفتار یک فرد منحرف با واقعیت درونی خود سازگاری یافته باشد، بدون اینکه با واقعیت اجتماعی سازگاری باشد. پس یک تعامل پویایی میان این دو واقعیت وجود دارد، سازگاری بیرونی در واقع مستلزم درجهای سازش با واقعیت درونی است. مکانیزمهای سازگاری که با درجات مختلفی توسط افراد به کار برده میشوند عبارتند از: عقب نشینی، فرار رفتارهای جبرانی، همانند سازی، بازگشت به عقب، دلیل تراشی، فرافکنی.
معیارهای معینی برای ارزیابی کفایت سازگاری یک فرد نسبت به محیط ابداع شدهاند. برای مثال، ویژگیهای زیر برای ارزیابی به عنوان پیشرفت اهمیت زیادی دارند.
آسودگی یا آرامش روان شناختی: یکی از ضروریترین علایم ناتوانی در سازگاری آن است که شخص از لحاظ اندیشه مربوط به احساس گناه یا ترس از بیماری و غیره را در میگیرد. تجربه کردن ناراحتی اغلب به معنای بیکفایتی در سازگاری روان شناختی است.
کارایی شغلی: نشانه دیگری که شاخص مشکلات سازگاری است، ناتوانی در استفاده کامل از قابلیتهای اجتماعی است.
نشانههای جسمانی: گاهی تنها علامت سازگاری نامناسب به شکل آسیب به بافتهای بدن جلوه میکند. یک شخص بهنجار و دارای سازگاری خوب نباید از نشانههای جسمانی رنج بکشد.
پذیرش اجتماعی: بعضی از افراد سازگار از نظر اجتماعی مورد پذیرش هستند، یعنی افرادی هستند که دیگران آنها را میپذیرند (شوهان، 1991).
برخی از خصوصیات انسان سازگار به شرح زیر است:
-به میزان کافی میتواند فعالیت کند و برای کاری که بر عهده گرفته است شایستگی لازم را دارد و لزومی نمیبیند که شغل خود را مرتب تغییر دهد.
-از اضطراب و تعارضی که او را از فعالیت سود بخش باز دارد، دوری میجوید.
-بتواند با مشکلات مواجه شود و درباره آنها بیندیشد و تصمیم بگیرد و عمل کند.
-بتواند نیازها، افکار و عواطف دیگران را بشناسد و پاسخها یا واکنشهای مناسب از خود نشان بدهد.
-بیماریهای بدنی نتوانند شایستگی و فعالیت او را کاهش دهند.
-انسان سازگار یا سالم مسوولیت همه اعمال، افکار و رفتارهای خود را میپذیرد و عاقلانه به نتایج آن میاندیشد.
-شخص سازگار، پذیرش و تحمل اضطراب را یاد میگیرد و میداند چرخ زندگی همیشه به دلخواه شخص نمیگردد و به هر حال ناراحتیهایی در زندگی به وجود خواهد آمد و اینها نیز به نوبه خود موجب اضطراب و نگرانی میشوند.
-فرد سازگار باید بتواند بعضی از ناکامیها را تحمل کند، زیرا در حقیقت تحمل ناکامی مانند پذیرش اضطراب نشانه سازگاری مطلوب در شخص است (اسلامی نسب،1373 ص23-22).
عوامل موثر در سازگاری
سازگاری رضایت بخش فرد با موفقیتهای اجتماعی عمده زندگی، به طور مستقیم با میزان ارضای همه نیازهای اساسی مرتبط است. نیازها و ارضاء آنها به خصوص بستگی دارد به ادارک افراد با توجه سن، جنس، استعدادهای ارثی و فرهنگی، طبقه اجتماعی، شغل، محل جغرافیایی، تعلیم و تربیت، تجارب و سازگاریهای زندگی اشخاص دیگر در محیط فرد تغییر پیدا میکند (گریسون و همکاران 1967 به نقل از حسن آبادی 1381).
متغییرهایی که در سازگاری موثر هستند:
1ـ شخصیت فرد
2ـ ادارک فرد از مشکل
3ـ شدت مساله و مشکل
4ـ حمایت اجتماعی
5ـ راههای ممکن برای رسیدن به هدف
6ـ توانایی و استعداد برای مراقبت از سلامتی خود
7ـ درک فرد از موقعیت خود
8ـ درک خانواده از موقعیت فرد
9ـ توانایی و استعداد فرد برای جذب حمایتهای اجتماعی
10ـ روش زندگی نوع شخصیت فرد
11ـ نگرشها و فعالیتهای محیط موثر(اسلامی نسب،373ص48).
دیدگاهها در مورد سازگاری اجتماعی
در دیدگاه زیستی ـ روانی ـ اجتماعی
این مدل به صورت تلویحی، مدلی از سلامتی را ارائه میدهد که شامل حالت ذهنی، توانایی انجام نقشهای ارزشمند اجتماعی، رضایت از وضعیت جسمی و بدنی و مجموعهای از متغیرهایی میشود که اغلب به عنوان "کیفیت زندگی" مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند. در نظام پیاژه، سازش، تعادل بین درون سازی و برون سازی است. میتوان سازش را ساختن مجموعهای از روابط دانست که انسان خود را بین آنها قرار میدهد. چنین وضعیتی در نتیجه مجموعه واکنشهایی که فرد به وسیله آنها رفتار خود را تغییر میدهد تا بتواند به گونهای موزون بر شرایط محیطی معین یا تجربهای جدید پاسخ دهد.
همان طور که به نظر میرسد مفهوم "سازش زیستی" معنایی نسبتاً دقیق داشته باشد، ولی وقتی جنبههای روانی ـ اجتماعی سازگاری آدمی مطرح میشود مساله بسیار پیچیده میگردد، چرا که این سازگاری شخصاً به خاطر حیات صورت نمیگیرد. از نقطه نظر روانی ـ اجتماعی سازگاری به خودی خود به طور انتزاعی وجود ندارد. فرد با چیزی، با موقعیتی و با یک محیط اجتماعی به طبع نظامهای مرجع خود سازش یافته است که در ضوابط و معیارهای آن و آستانه خودداری از سازش را مشخص میکند، بنابراین بدون توجه به جنبههای روانی ـ اجتماعی مشکل است که بتوان حد و مرزی این مفهوم را برای انسان مشخص کرد. سازگاری فرایندی است که در حال رشد و پویا است، شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعه و محیط اطرافشان میپذیرد. به عبارت دیگر سازگاری یک فرایند دو سویه است، از یک طرف فرد به صورت موثر با جامعه تماس برقرار میکند و از طرف دیگر جامعه نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آنها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت بخشیده و نمایان میسازد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازش نسبتاً پایدار به وجود میآید (شادمان 1383).
دیدگاه تحلیل روانی
از دیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته میشود که واحد "من" قوی و سالم باشد یا بتواند میان دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی "من و فرامن" تعادل و هماهنگی ایجاد کند تا اینها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند. در این دیدگاه، شخصیت آدمی همانند یک نظام پویای انرژی تصور میشود که در یک تقسیم بندی از سه قسمت تشکیل شده است. هر یک از این سه نظام، نیروهای روانی مشخص دارند که دائم با یکدیگر در درون سیستم کلی شخصیت در حال فعل و انفعال میباشند که مبتنی بر تعارض پایگاههای مربوطه میباشند و بنابراین دیدگاه رفتار و حالات آدمی از جمله رفتارهای سازگار نتیجه عملکرد این نیروهای درونی است. از این دیدگاه ریشه و عمل همه ناسازگاریها در تجربیات کودکی و در رابطه با چگونگی گذراندن مراحل تحول جستجو میشود. در این راستا ناسازگاری که به دلیل وجود تعامل بین تکانههایی که در جستجوی تخلیه و رهایی هستند از یک طرف دیگر به وجود میآید. وقتی که تکانهها نتوانستند در هشیاری تحمل شوند و فرد نتواند به طور موثری در برابر آنان دفاع کند، من راه دیگری ندارد جز اینکه نشانههای سازگاری ایجاد نماید که در این صورت هدف رفتار ناسازگار کاهش تنش یا تعارض است (مک اسمرداد51 به نقل از دیلمی 1380).
دیدگاه یادگیری اجتماعی
رویکردهای یادگیری اجتماعی، سازگاری انسان را به سان حل مساله یا رفتار کنار آمدن در نظر میگیرند. منظور ما از کنار آمدن، میزان یا درجهای است که افراد میتوانند سه چالش مهمی را که برای موجودیت آنها به وجود میآید، برطرف کنند و یا حداقل کنترل نمایند. این چالشها عبارتند از:
الف) چالشهای مستقیم حاصل از محیط فیزیکی
ب) چالشهای ناشی از محدودیتها
ج) چالشهای بین فردی مربوط به محیط.
دیدگاه یادگیری اجتماعی، سازگاری یا قابلیت انطباقی فرد را به عنوان توانایی برآورده سازی و کنار آمدن با فشارهای روانی و مشکلات، همراه با حداقل بینظمی در جریان مداوم زندگی که پیامدهای فوری و دراز مدت رفتار را در بر میگیرد، مورد توجه قرار میدهد.
دیدگاه علوم رفتاری
سازگاری از نظر علوم رفتاری عبارتند از:
1ـ عمل برقراری رابطه رضایت بخش میان خود و محیط.
2ـ عمل پذیری و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات فیزیکی.
3ـ سازگاری موجود زنده با تغییرات درونی و بیرونی (شعاری نژاد، 1370 به نقل از دیلمی 1380).
دیدگاه مراجع محوری
به اعتقاد دراجرز52 خویشتن پنداری فرد از اضطرب یا تجربه ارگانیزمی او ناهماهنگ و در تضاد است. هر موقع که ادراک یک فرد از تجربه خودش تعریف یا انکار شود، تا حدودی حالت ناهماهنگی میان "خود" و تجربیات فرد، یا حالت ناسازگاری روانی و آسیب پذیری به وجود میآید و موجب پیدایش مکانیزمهای دفاعی میشود. در حقیقت فرد در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان تجربه و خویشتن پنداری، احساس اضطراب میکند و سپس با استفاده از یکی از مکانیزمهای دفاعی در مقابل تهدید و اضطراب حادثه به دفاع از خود میپردازد. انسان روان ثرند و ناسازگار با مشکل مواجه است زیرا ارتباطشرا با خود و دیگران از دست داده است و روابطش رشد نامطلوب است (شفیع آبادی ، 1377).
دیدگاه انسان گرایی
بر طبق مدلهای انسان گرایی ـ هستی گرایی، رشد شخصیتی تحریف شده یا سد شده، به عنوان عامل عمدهای است که سلامت روان را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مدل تاکید روی انگیزه رشد در مقابل ایستایی لزوم بودن و شکل گیری خود است. اگر شخصی از فرصتهای رشد محروم شود اضطراب ،ناامیدی و ناکامی را تجربه خواهد کرد. تحریف طبیعت بشری به وسیله نیروهای محیطی نامطلوب ناسازگاری منجر خواهد شد (چوهان 1993).
بر طبق نظر مزلو افرادی که بیشترین سازگاری را دارند آنهایی هستند که در سراسر مراحل زندگی خود به طور موفقیت آمیزی رشد کردهاند و به بالاترین مرحله کمال یعنی خود شکوفایی رسیدهاند. انسانی که به مرحله خود شکوفایی ارتقاء پیدا کرده، نیروهای بالقوه اساسی خویش را به کاملترین صورت تحقق بخشیده است. وقتی تعارضی بین نیازهای درونی فرد و خواستههای بیرونی اتفاق میافتد دو جزء وسیع الگوهای سازگاری به نظر میرسد. شخص ممکن است تکانههای درونی را بازداری یا تعدیل کند و یا بکوشد تا خواست محیطی را به طریقی تغییر دهد تا تعارض را دفع نماید دو سبک سازگارانه کلی مورد استفاده مردم توسط روانشاسان مطرح شده است. برای مثال پیاژه53 که به فرایند سازگاری اهمیت زیادی داد. اصطلاحات درون سازی 54و برون سازی55 را به کار برد. منظور از این دو واژه به ترتیب تغییر نسبی خود شخص یا تغییر محیط است. هم درون سازی و هم برون سازی به حل تعارضها میانجامد (چوهان 1993 به نقل از رستمی 1380).
دیدگاه روان شناسی شناختی
در دیدگاه روان شناسی شناختی، انسان سازگار به کسی گفته میشود که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست و چون قادر به چنین کاری است لذا یک نظام ارزشی واقع بینانه برای خود تنظیم مینماید تا تحت تاثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران دچار آسیب نشود. این روند به او کمک میکند تا به احساس بهتری دست یابد.
مروری بر مطالعات پیشین
مطالعه ای که توسط احترام السادات ایلالی به منظور بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی دررابطه باعوامل تنش زادرمدارس استثنایی شهر ساری درسال1376انجام شده است.واحدهای پژوهش شامل98پدرومادرکودک عقب مانده ذهنی مدارس استثنایی شهرساری می باشد.پرسشنامه ای درسه بخش:1.اطلاعات فردی2.عوامل تنش زا3.رفتارهای سازگارانه.عوامل تنش زاورفتارهای سازگارانه درسه حیطه زیستی،اجتماعی،روانی سنجیده می شود.نتایج نشان می دهدکه:1)درسه حیطه عوامل تنش زا دروالدین بالاترین سطح تنش مربوط به حیطه اجتماعی می باشدکه درمادران(62/9درصد)وپدران(54/2درصد)
می باشد.2)درسه حیطه سازگاری در والدین بالاترین سطح سازگاری مربوط به حیطه روانی می باشد که مادران(58/4درصد)وپدران(61/9درصد).3)ازنظرارتباط بین عوامل تنش زا بامتغیرهای دموگرافیک والدین ارتباط معنی داری باسطح تحصیلات،وضعیت شغلی والدین و همچنین وضعیت تاهل،طول مدت ازدواج،تعدادفرزندان عقب مانده،سن کودک عقب مانده وسن تشخیص عقب ماندگی ذهنی کودک وجود داشت
پلچت(1999)در تحقیقی سازگاری والدین نوزادان ناتوان و رابطه آن با نوع ناتوانی را بررسی کرد.آزمودنی ها بر طبق سه نوع ناتوانی و یک گروه کنترل انتخاب شدند:1)والدین نوزادان با سندروم داون562)بیماری های قلبی مادرزادی573).شکاف لب یا شکاف کام584.گروه سالم59
از یک پرسشنامه خود تنظیمی استفاده شده که شامل ارزیابی استرس ، استرس والدینی و افسردگی روانی 60است.نتایج نشان داد که والدین نوزادان با سندروم داون و والدین نوزادان با بیماری های قلبی مادرزادی سطح بالای از استرس و افسردگی روانی را نسبت به والدین نوزادان با شکاف کام و والدین نوزادان سالم داشتند.در کل مادران سطوح بالایی از استرس و افسردگی داشتند.
پاتریکیا61(1985)بررسی سازگاری خانواده هایی که بخاطر داشتن کودک با نقص عضو استرس دارند.فاکتورهایی که روی سازگاری این خانواده ها تاثیر می گذارد و ادراک خانواده از استرس در رابطه با کمک های داخلی و خارجی خانواده و خصوصیات کودک ناتوان بررسی شده است.
نمونه ها یه گروه از والدین که کودک دارای نقص عضو مادرزادی داشتند و در مرکز پزشکی ماکسی میلان در تورنتو بودندو یه گروه نیز از والدین کودکان عقب مانده ذهنی انتخاب شدند.از 4 پرسشنامه برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده بود:1)مقیاس محیط خانه622)مقیاس ارزیابی بخران مدار شخصی خانواده633)پرسشنامه استرس و منابع644)چک لیست خانوادگی
نتایج تحقیق نشان می دهد که استرس ادراک شده پایین در ارتباط با داشتن کودک ناتوان بطور مثبتی با یکپارچگی خانواده،بیانگری65 بالا،تعارض پایین،استقلال بالا،کمک های روحی بالا،حمایت اجتماعی بالا مکرتبط بود.همچنین استرس والدین از نظر نوع ناتوانی و موقعیت اجتماعی-فرهنگی والدین متفاوت بود.
رونیت گال(2002)در تحقیقی در مورد تفاوت های بین پدران و مادران افراد بزرگسال با عقب ماندگی ذهنی در سطوح استرس،راهبردهای سازشی و نگرش در مورد یکپارچه سازی دختران و پسران در جامعه را بررسی کرده است. نمونه شامل85 مادر و 50 پدر که دارای دختر و پسر 26 تا 18 سال بودند از 4 پرسشنامه 1)مشخصات دموگرافیک 2)پرسشنامه استرس و منابع 3)پرسشنامه راهبردهای سازشی 4)پرسشنامه نگرش والدین راجع به عادی سازی استفاده شده است.نتایج نشان می دهد که مادران به دلیل آگاهی از ناتوانی ها و تفاوت کودکانشان با سایر کودکان استرس بالاتری را نسبت به پدران تحمل می کنند.مادران برای سازگاری از راهبردهای سازشی هیجان مدار و پدران از راهبردهای مشکل مدار استفاده می کنند.همچنین مادران بیشتر از پدران از راهبرد ها ی سازشی استفاده می کنند.
به منظور بررسی شیوه سازگاری و تطابق پدرومادردارای کودک سندرم داون،(دامروش1982،به نقل از ایلالی)تحقیقی رادرمری لندروی25خانواده این بیماران انجام داد.محقق،والدین کودکان شیرخوارتاسن بلوغ راموردبررسی قرارداد.اوازپرسشنامه سازگاری والدین وغمگینی مزمن برای بررسی والدین استفاده کرد.دراین تحقیق تفاوت شیوه سازگاری پدرومادربه وضوح نشان داد.پدران(83%)تطابق باثبات داشتندولی مادران(68%)دچار بحرانهای روانی بودندومیزان بالایی ازافسردگی مزمن داشتند.(1%)رفتارهای سازگاری پدرومادرباهم تفاوت داشت.مادران سطح بالایی ازاحساس تحمل،بارسنگین فشار،گرفتگی،پریشانی،مطرح شدند.جامعه،پیری،ترسونگرانی ازآینده،اضطراب وترس برای چیزهایی که افراددیگردرباره آنها
می گویندواحساس حسادت وتنفرنسبت به مادران کودکان سالم داشتند.
به منظور بررسی سازگاری خانواده هایی که دارای کودک با ناتوانی های رشدی هستند،باری تروت ودیاناهیبرت-مورنی(2002)87خانواده راکه دارای کودک باناتوانی رشدی درسنین پیش ازمدرسه بودندراموردارزیابی قراردادندو7سال بعدوقتی فرزندان آنهادردوره پیش ازنوجوانی بودند،والدین رادوباره موردمصاحبه قراردادند.از مقیاس تاثیر ناتوانی کودک بر خانواده که شامل 15 آیتم است و خلاصه ای از ارزیابی مثبت و منفی والدین در مورد کودکشان و یک نمره کلی که استرس والدین در دراز مدت را پیش بینی می کند. نتایج نشان می دهد که حتی وقتی متغییر هایی مثل سازگاری زناشویی و سطوح ناتوانی کودک کنترل می شود والدین نسبت به آینده استرس دارند.
چاوشی (1366) در پژوهشی تحت عنوان بررسی مسایل روانی مادران عقب مانده ذهنی به این نتایج دست یافت:
ـ وجود فرزند عقب مانده ذهنی سلامت جسمی و روانی مادران را تهدید میکند و غالباً تاثیر منفی به دنبال دارد. 58 درصد مادران اظهار کردهاند که وجود کودک عقب مانده سلامت روانی آنها را مختل میکند.
ـ هر قدر میزان تحصیلات مادران بیشتر باشد، تاثیر فرزند عقب مانده ذهنی بر روابط عاطفی بین آنان و همسرانشان بیشتر است.
ـ آسیب پذیری مادران باسواد از داشتن فرزند عقب مانده از مادران بیسواد بیشتر است.
ـ مادران جوانتر بیشتر از مادران مسنتر تحت تاثیر عقب ماندگی ذهنی فرزند قرار میگیرند.
شریعتی و داورمنش( 1374)به منظور بررسی اثرات معلولیت ذهنی فرزند بر خانواده تحقیقی را انجام دادند.نمونه ها شامل 1589 خانواده که از این تعداد 833 مورد خانواده هایی که فرزند عقب مانده ذهنی داشتند و 756 خانواده که فاقد فرزند عقب مانده ذهنی بودند.در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات از فرم های اطلاعاتی و ترازومتر استفاده شده بود.یکی از متغییر هایی که مورد مطالعه قرار گرفته روابط اجتماعی خانواده بود که برای بررسی آن از شاخص های ی از ارتباط اجتماعی خانواده استفاده شده است.نتایج تحقیق نشان داد که در موردروابط اجتماعی خانواده های استثنایی ،ازجمله کمیت وکیفیت میهمانی رفتن خانواده هاومیهمان آمدن برای آنهاونیزدفعات مسافرت رفتن آنها می توان نتیجه گرفت اولا وجود یک فرزند عقب مانده ذهنی سبب محدودیت روابط اجتماعی خانواده ها می گرددوثانیا هرقدرشدت عقب ماندگی ذهنی فرزند بیشترباشد،اوقات فراغت محدودتر شده ودامنه ارتباطات اجتماعی تنگتر می شود.وجودیک فرزند عقب مانده ذهنی دریک خانواده،برکارکردخانواده به عنوان پایگاه برقراری ارتباطات اجتماعی تاثیر گذاشته وهرقدرشدت عقب ماندگی بیشترباشد،تاثیر منفی آن بر این کارکردمهم خانواده بیشترخواهد بود(ص123).
فصل سوم
روش شناسی تحقیق
این فصل به منظور شرح روش پژوهش و ملاحظات اخلاقی تدوین شده است.
روش پژوهش:
روش پژوهش در این بررسی شامل نوع پژوهش،جامعه پژوهش و نمونه پژوهش که خود مشتمل بر تعداد معیارهای انتخاب نمونه است،می باشد.همچنین در این بخش از پژوهش به شرح محیط پژوهش،ابزار گردآوری داده ها،روش کار و تجزیه و تحلیل داده ها پرداخته می شود.
نوع پژوهش
این پژوهش یک مطالعه مورد-شاهدی66 از نوع تحلیلی است.مطالعه تحلیلی سعی دارد علل یا عوامل ایجاد یک .مساله و یا بیماری خاص را از طریق مقایسه دو گروه و یا بیشتر بر اساس متغیرهای مربوط تعیین نماید.در مطالعه تحلیلی پژوهشگر هیچ مداخله و دستکاری ندارد،بلکه اثرات مواجهه خود به خودی افراد با عوامل خطر و عوامل تعیین کننده را مطالعه می کند(عابد سعیدی،1381ص56).
جامعه پژوهش
جامعه،هر گونه،مجموعه معینی از اشیاء،اشخاص،رویدادها یا متغیرهایی است که به عنوان مبنای طبقه بندی یا اندازه گیری مشخص شده اند(دلاور،1377ص183).
جامعه مورد نظر در این پژوهش عبارت از مادران کودکان عقب نماده ذهنی آموزش پذیر مدارس استثنایی شهرستان کاشان و مادران کودکان عادی که در مدارس راهنمایی مشغول به تحصیل هستند.
معیارهای انتخاب افراد مورد مطالعه
معیارهای پذیرش نمونه:
1-مادرانی که دانش آموز آنها در دوره سنی 18-7 سال می باشد
2- مادرانی که دانش آموز آنها در مدارس استثنایی شهرستان کاشان مشغول به تحصیل هستند
3– مادرانی که دانش آموز آنها در مدارس عادی شهرستان کاشان در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل هستند
4- مادران دانش آموزانی که IQآنها 70-50 می باشد
5-مادرانی که دارای دانش آموز دختر عقب مانده ذهنی هستند
معیارهای حذف نمونه:
1-مادرانی که فرزند پسر عقب مانده ذهنی دارند
2-مادران غیر خانه دار(شاغل)
3-دانش آموزانی که مادر ندارند یا با مادر خود زندگی نمی کنند
روش نمونه گیری
اولین قدم در نمونه گیری،داشتن تعریف روشن از جامعه مورد مطالعه و خصوصیات آن است.نمونه هر گونه زیر مجموعه ای است که جامعه از آن انتخاب می شود(دلاور،1377ص183).
ابتدا لیست کلیه دانش آموزان مدارس استثنایی بر اساس معیارهای پذیرش و حذف نمونه تهیه گردید.بعد از انتخاب نمونه از مشاور مدرسه خواسته شد با مادران آنها هماهنگی کرده و برای انجام مصاحبه در مدرسه از آنها دعوت بعمل آورد.پس از حضور در مدارس راهنمایی عادی و تهیه لیست کلیه دانش آموزان بر اساس معیارهای پذیرش و حذف نمونه تهیه شد.اسامی دانش آموزان هر کلاس نوشته شد و از بین آنها در هر دو مدرسه کلاس اول 14نفر،در کلاس دوم14نفر و در کلاس سوم نیز 12نفر انتخاب شدند.سپس از مشاور مدرسه درخواست شد تا با مادران آنها هماهنگی کرده و برای انجام مصاحبه در مدرسه از آنها دعوت بعمل آورد.
از آنجا که دامنه سنی دانش آموزان عقب مانده ذهنی بیشتر 15-12سال بود،در مدارس عادی نیز از دانش آموزان مفطع راهنمایی که در محدوده سنی 15-12 هستند نمونه گیری شده است.
حجم نمونه و شیوه محاسبه آن
تعداد نمونه بر اساس نسبت 22/0و خطای15/0و با اعتماد95/0،40 نفر تعیین و نمونه گیری به صورت سرشماری در مدارس استثنایی و در مدارس عادی نمونه گیری تصادفی ساده استفاده شد.در این پژوهش حجم نمونه شامل 80 نفر که 40 مادر دانش آموزان عقب مانده ذهنی و 40 مادر کودک عادی که در مدارس راهنمایی مشغول به تحصیل هستند.
مکان و زمان انجام تحقیق(محیط پژوهش)
مکانی که پژوهش در آن انجام می شود را محیط پژوهش می نامند.محیط پژوهش باید به گونه ای انتخاب شود که شرایط انجام بررسی یا آزمایش در آن فراهم باشد (عابد سعیدی،1382ص101).
1-مدرسه استثنایی شهید فهمیده که دخترانه و پسرانه می باشد.دانش آْموزان این مدرسه شامل 120 نفر هستند که دارای 52 دانش آموز دختر می باشند.
2-مدرسه استثنایی جواهری نیکبخت دخترانه و پسرانه می باشد.دانش آْموزان این مدرسه شامل 25 نفر هستند که دارای 12 دانش آموز دختر می باشد.
3-مدرسه راهنمایی شهید سالم که شامل 120 دانش آموز دختر است.ودر کلاسهای اول،دوم و سوم مشغول به تحصیل هستند.
4- مدرسه راهنمایی شهیدحیدری که شامل 100 دانش آموز دختر است.ودر کلاسهای اول،دوم و سوم مشغول به تحصیل هستند.
متغیرها و نحوه سنجش آنها
پرسشنامه مشخصات دموگرافیک شامل:سن والدین،تحصیلات والدین،طول مدت ازدواج آنها،شغل پدر،دانش آموز فرزند چندم خانواده است.
مقیاس سازگاری اجتماعی(SAS)ویزمن وپی کل (1974)است.این مقیاس یک مصاحبه نیمه سازمان یافته 67است که سازگاری اجتماعی رادرهفت نقش یا حوزه اصلی بررسی می کند.این نقشها عبارتند از:سازگاری درفعالیتهای روزمره،فعالیتهای اجتماعی وفوق برنامه،روابط خویشاوندی، روابط زناشویی، نقش والدینی، روابط خانوادگی و وضعیت اقتصادی.
در این مقیاس اکثر سوالات به صورت پنج نمره ای هستند. اولین نمره،حاکی از وضعیت عالی،نمره دوم حاکی از درجه خفیف ناسازگاری نسبت به مقدار تقریبی متوسط جامعه است و سه نمره دیگر حاکی از درجات مختلف نا ساز گاری است. ارزیابی کلی و ارزیابی عمومی استثناء هستند. آنها بصورت مقیاس هفت نمره ای هستند. در هر حوزه یا نقش،سوال مشخصی در رابطه با عملکرد،رضایت،اصطکاک، ناراحتی و مانند آن متناسب با آن نقش پرسیده می شود. بنا بر این در هر حوزه چندین نوع نمره گذاری باید برای مقیاس پنج نمره ای صورت گیرد. برای تمام سوالات دوره ارزیابی دو ماه قبل از مصاحبه می باشد .این مقیاس شامل چهل و هشت سوال است و در دو قسمت :1)حدودوحوزه های نقش 2) طبقات کیفی.
یک قضاوت کلی از عملکرد عمومی بوسیله مصاحبه کننده صورت می گیرد. این مصاحبه بین 45دقیقه تا یک ساعت ونیم طول می کشد. یک بخش ارزیابی عمومی از سازگاری اجتماعی وجود دارد که در پایان مصاحبه با استفاده از قضاوت خود مصاحبه کننده نمره گذاری می شود.
پایایی و اعتبار مقیاس سازگاری اجتماعی (SAS)
ویزمن و پی کل یک مطالعه پایایی بر روی یک نمونه از 18زن افسرده گزارش کرده است ، دو شاخص توافق بکار رفت:1- تعداد نمره گذاری هایی که توافق را نشان می دهد2- ضریب همبستگی پیرسون بین نمره گذاران.
با توجه به توافق خام ، از آنجایی که مقیاس ها به استثناء ارزیابی کلی و عمومی بصورت پنج دامنه بود؛ حداکثر یک نمره عدم توافق مجاز دانسته شده بود. بهترین توافق برای نمره گذاری های سوالات عینی در نقش فعالیت های روزمره و بدترین توافق برای فعالیت های اجتماعی وفوق برنامه بدست آمد.در (67%) از سوالات توافق کامل بدست آمد و در (29%) دیگر یک نمره اختلاف دیده شد.(39%) از نمره گذاری ها بیش از یک نمره اختلاف داشتند. ضریب پیرسون بر روی یک دامنه ، از یک حد پایین(33%) برای مشکلات در فعالیت های روزمره تا به یک حد بالا ،(97%) برای عدم کفایت اقتصادی بدست آمد و تنها یک نمره گذاری همبستگی زیر(60%) نشان داد و اکثراٌ بالای (70%) بود . میانگین همبستگی تمام سوالات (83%) بود که حاکی از این است که نمره گذاری دارای پایایی قابل قبولی است.
جهت سنجش اعتبار علمی 68مصاحبه از اعتبار باز آزمایی استفاده گردید.منظور از اعتبار علمی یک ابزار اندازه گیری ثبات و پایایی نمره های آزمون در طول زمان است.یعنی اگر یک آزمون چند بار تحت شرایط یکسان درباره یک آزمودنی اجرا شود،نتایج حاصل تا چه حد مشابه و دقیق و قابل اعتماد است.
مصاحبه سازگاری اجتماعی در دو نوبت و به فاصله دو هفته در ده نفر از نمونه ها انجام شد و سپس پاسخها مقایسه شد و بعد از مشخص کردن میانگین،با استفاده از آزمون آلفای کرونباخ اختلاف علمی سنجیده شد و مصاحبه با اعتماد 93/0 مورد استفاده قرار گرفت.
روش جمع آوری دادها
معرفی نامه از دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی برای مراجعه به آموزش و پرورش شهرستان کاشان گرفته شد و پس از دریافت مجوز به محیط پژوهش مراجعه و به مسولین مدارس معرفی شده و هماهنگی های لازم را بعمل آورده و هدف از انجام تحقیق و شیوه انجام آن را توضیح داده و پروپوزال در اختیار آنها قرار داده شد. .
بعد از انجام نمونه گیری در مدارس(عادی و استثنایی) و مشخص شدن نمونه ها از طریق مشاور مدرسه با منزل آنها تماس گرفته و از آنها برای مصاحبه دعوت می شد برای هر فرد روز و ساعت خاصی در نظر گرفته می شد ،مثلا برای هر روز 4 نفر دعوت می شدند و در اتاق مشاور مصاحبه صورت می گرفت.ابتدا خودم را معرفی نموده و هدف از اجرای تحقیق و لزوم آن را برای آنها توضیح داده و اینکه این مصاحبه کاملا محرمانه است.
از هر گروه ده نفر برای اجرای مجدد انتخاب شده و در پایان مصاحبه از آنها خواهش می شد که دو هفته دیگر نیز برای تکرار مصاحبه به مدرسه بیایند.در طی مصاحبه به صورتی که خللی در کار پیش نیاید نمره های هر سوال یادداشت می شد و در پایان از اینکه در این مصاحبه شرکت کرده اند تشکر کرده.بعد از پایان مصاحبه سازگاری عمومی را بر اساس مشاهدات نمره داده می شد.
روش تجزیه و تحلیل داده ها
در این پژوهش متغیر مستقل سازگاری اجتماعی و متغیر وابسته عقب ماندگی ذهنی می باشد.
اطلاعات جمع آوری شده به کمک روشهای آماری در دو بخش توصیفی و استنباطی مورد بررسی قرار گرفت.در بخش توصیفی به شاخصهای فراوانی و درصد فراوانی و میانگین و انحراف استاندارد پرداخته می شود و در بخش استنباطی بر اساس فرضیات به کمک روشهای آماری استنباطی مقایسه ای از جمله t مستقل69،کولموگروف اسمیرنف70 مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
ملاحظات اخلاقی
1.معرفی نامه از دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران جهت ارائه به آموزش و پرورش شهرستان کاشان دریافت گردید.
2.اهداف پژوهش و لزوم اجرای آن برای مسولان آموزش و پرورش شهرستان کاشان توضیح داده شد.
3.به مسولان. آموزش و پرورش شهرستان کاشان اطمینان داده شد که در صورت تمایل نتایج پژوهش در اختیار ایشان قرار داده خواهد شد.
4.برای انجام مصاحبه بعد از معرفی خود هدف از انجام پژوهش برای واحدهای مورد پژوهش توضیح داده شد.
5.به افراد در زمینه شرکت یا عدم شرکت در این پژوهش حق انتخاب داده شد.
6.به مسولان مدرسه و مادران در مورد محرمانه بودن و محفوظ ماندن اطلاعات اطمینان داده شد.
7.محرمانه بودن کلیه اطلاعات کسب شده از واحدهای مورد پژوهش تضمین گردید و بدین منظور در ابزار اندازه گیری داده ها نام ونام خانوادگی افراد قید نشده است.
8.نتایج حاصل از این پژوهش در صورت تمایل مسولان در واحدهای مورد پژوهش در اختیار آنها قرار خواهد گرفت.
منابع
1. ادیب سرشکی،نرگس(1380).کودکان استثنایی خانواده ومشاوره.چاپ:آبان
2.ارژنگی،وجیه ا…(1381)."تاثیر راهبردهای مقابلهای در کاهش تنیدگی والدین کودکان عقب مانده ذهنی". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی،دانشگاه تهران.
3 اسلامی نسب ، علی (1373).روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر بنیاد.
4.انجمن روانپزشکی آمریکا(1994).راهنمای تشخیصی وآماری اختلالهای روانی.ترجمه،محمدرضا نیکخو و همکاران،انتشارات:سخن،چاپ سوم.
5.ایلالی ، احترام السادات (1376)."بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی در رابطه با عوامل تنش زا در مدارس استثنایی شهر ساری ". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده مامایی و پرستاری،دانشگاه تهران.
6.برجعلی،احمد(1378)."تاثیر سازگاری و الگوهای فرزند پروری والدین بر تحول روانی ـ اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران .رساله دکترا، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
7.پور مقدس،علی(1367).روان شناسی سازگاری.انتشارات: مشعل.
8.چاووشی، گیتی. (1366). "بررسی مسایل روانی ـ مادران کودکان عقب مانده ذهنی ". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی،دانشگاه تهران.
9. حناآبادی، حسین (1375). "بررسی تعامل روانی ـ اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیرزاهدان و تهران ".". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی،دانشگاه تهران.
10.حسن آبادی،هادی(1380)." مقایسه پیشرفت تحصیلی، سازگاری اجتماعی و افسردگی دانش آموزان مدارس شبانه روزی با دانش آموزان روزانه دوره دبیرستان اسفراین". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه آزاد رودهن.
11.حسن پاشا شریفی و نسترن شریفی،روش های تحقیق در علوم رفتاری.(تهران:سخن،1380).
12.حسین نژاد،محمد(1375)."بررسی ومقایسه میزان فشارروانی وسازگاری زناشویی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر وکودکان معلول جسمی وحرکتی باوالدین کودکان عادی شهرتهران ".پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
13.خجسته،مهرداد(1383)."مقایسه نگرش مذهبی، رضایت زناشویی و برخی از ویژگیهای شخصیتی والدینی که فرزند عقب مانده ذهنی خود را در خانه نگهداری میکنند و والدینی که آنها را به مرکز نگهداری عقب ماندههای ذهنی میسپارند ".پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی،دانشگاه تهران.
14.دیلمی،عزیز(1380)."بررسی اثر بخشی مشاوره همسالان بر سازگاری اجتماعی و خودپنداره دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان شهرستان دزفول". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
15.رستمی،الیاس(1383)." بررسی دلبستگی نوجوانان به والدین و همسالان در جامعه ایرانی و رابطه آن با مولفههای سازگاری اجتماعی".پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی،دانشگاه تهران.
16.رضا زاده،حسین(1379)."بررسی و مقایسه نیازهای روانی و اجتماعی والدین دانش آموزان پسر عقب مانده ذهنی، ناشنوا و عادی چهار شهرستان میانی استان مازندران در مقطع ابتدایی ". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
17.زهره سرمد،عباس بازرگان،الهه حجازی،روش های تحقیق در علوم رفتاری.(تهران:نشر آگه،1376).
18.ژیلا عابد سعیدی و صدیقه امیر علی اکبری،روش تحقیق در علوم پزشکی و بهداشت(تهران:سالمی،1381).
19.سلیمی اشکوری، هادی( )1366. گزارش سمپوزیوم عقب ماندگی ذهنی تهران: دانشگاه علوم توانبخشی
20.سیف نراقی،مریم؛نادری عزت الله(1380).روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی.تهران:انتشارات ارسباران.
21.شادمان،میترا(1383)."بررسی سازگاری اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن. پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه آزاد رودهن
19.شریفی درآمدی،پرویز(1381).روانشناسی کودکان استثنایی.تهران:روانسنجی،جلد1و 2
20.شفر، مارتین( 1370). فشار روانی، پروین بلورچی، مترجم، تهران: پاژنگ.
21.شفیع آبادی، عبدالله، ناصری، غلامرضا (1377). نظریههای مشاوره روان درمانی. مرکز نشر دانشگاهی
22.فرید،ابوالفضل(1375)."بررسی و مقایسه میزان سازگاری اجتماعی یک زبانهها و دو زبانهها در مدارس ابتدایی شهرستانهای تهران و تبریز". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
23.کجباف،باقر( 1377)."بررسی تطبیقی ـ تشخیص عقب ماندگی ذهنی براساس نظام تحولی پیاژه و معیارهای انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی". رساله دکتری،دانشکده علوم انسانی، تربیت مدرس .
24.محمدی، کوروش( 1380)." بررسی ویژگیهای موثر در نگهداری از کودک عقب مانده ذهنی در خانه یا سپردن او به مراکز بهزیستی شهر تهران". پایان نامه، کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبیی.
25. ملک پور،مختار،( 1369). بهداشت خانواده کودکان عفب مانده ذهنی اصفهان: جهاد دانشگاهی.
26.منصف زاده تبریزی ، مهدی(1377).بررسی و مقایسه واکنش مادران عقب مانده ذهنی و مادران کودکان عادی در پذیرش یا عدم پذیرش فرزند پسر خود در مدارس ابتدایی شهر تهران".پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی.
27.میر زمانی،سید محمود."سازگاری اجتماعی زنانی که همسر خود را از دست داده اند".اسرار،3(پاییز1379):90-84.27.
28.ناصر شریعتی ، تقی؛داورمنش،عباس(1374).اثرات معلولیت ذهنی فرزند بر خانواده(خلاصه یک تحقیق).تهران:سازمان بهزیستی کشور ، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
29نانسی رابینسون،هالبرت بی رابینسون(1377).کودک عقب مانده ذهنی.ترجمه:فرهادماهر.مشهد:انتشارات آستان قدس رضوی موسسه چاپ ونشر.
30. والی پور، ایرج روان شناسی سازگاری، 1360. چاپ و نشر وحید.
30.یعقوبی،ابوالقاسم(1372)."بررسی مسایل روانی-اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی".شهر تهران". پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی ،دانشگاه علامه طباطبایی
31.Singhi PD,Goyal Leparshad D,singhi s,walia BN(1990).Psychosocial problems in families of disabled children.Br Jmed psycho.Jun,63(Pt2): 123-820
32.Trute,B.&Hiebert_Murphy.D.(2002).Family Adjustment to childhood Developmental Disability:A measure of parent Appraisal of Family Impacts.Journal of Pediatric Pcychology, vol.17(3).PP.271-280.
33.kirk .A.S , gallagler .J.J Anastasiow.S.N. (1993). Educuating Excep tiona loboston: Houghton miffun compony.
34.Chauhan , ss (1993). Mental hygiene: Aseience of Adjustment.
Second edition. New dehli , india: Allied publishers limi tited.
.35.Pelchat D.,Ricard N.,Bouchard J-M.,Perreault M.,Saucier J-F.,Bethiaume M.,Bisson J.(1999).Adaptation of parents in relation to their 6-month-old infants type of disability.child:care,Health and Development,vol.25 no 55 pp.371-398(22).
36.Patricia M.Minnes(1985).Family Adjustment to stress Associated with a limb-deficient child.Journal of the Association of childrens prosthetic-orthotic clinics,vol 20(4).pp.62.
37.Ronit Gol-Etrog (2002).The differences between fathers and mothers of young adults with mental retardation in the stress levels coping strategies and attitudes toward integration of their sons/doughters in to the community.university:Haife.
38. Weissman,M.N.and paykel,E.S.(1974).The depressed woman:a study of social relationship.chicago:University of Chicago press.
فهرست مطالب
فصل اول 1
مقدمه 2
هدف از اجرای تحقیق: 7
ـ اهداف کلی: 7
.فرضیات یا سوالات تحقیق: 8
فصل دوم 10
پیشینه تحقیق 10
چهار چوب پنداشتی 10
مروری بر مطالعات پیشین 10
مفهوم عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه متحولی پیاژه 11
تعریف عقب ماندگی ذهنی 11
طبقه بندی 14
ویژگیها و اختلالهای توام 15
عوامل زمینه ساز 17
شیوع 18
دوره یا سیر 18
سیستم طبقه بندی خانواده: 18
روی آوردهای خانوادههای دارای کودک استثنایی ناتوان 20
خصوصیات خانواده دارای کودک معلول 22
تاثیر کودک معلول بر واکنشهای اولیه والدین 24
مسایل زناشویی: 26
پذیرش یا طرد کودک معلول 26
سازگاری خانواده کودکان معلول 28
سازگاری اجتماعی 32
ملاک و معیار سازگاری 34
عوامل موثر در سازگاری 36
دیدگاهها در مورد سازگاری اجتماعی 37
دیدگاه تحلیل روانی 38
دیدگاه یادگیری اجتماعی 38
دیدگاه علوم رفتاری 39
دیدگاه مراجع محوری 39
دیدگاه انسان گرایی 39
دیدگاه روان شناسی شناختی 41
مروری بر مطالعات پیشین 41
فصل سوم 45
روش شناسی تحقیق 45
روش نمونه گیری 46
حجم نمونه و شیوه محاسبه آن 47
مکان و زمان انجام تحقیق(محیط پژوهش) 47
روش جمع آوری دادها 49
ملاحظات اخلاقی 50
منابع 51
1.Disabled child
2.Handicapped children
3…Hallahan & Kafman
4 . Faber
5 . Terenbull & Terenbull
6 Leisure
7 Family social life
8 طبق گزارش رسمی دفتر کل طرح و برنامه ریزی وزارت آموزش وپرورش تعداد دانش آموزان کلیه پایه های تحصیلی در سال 70-69 حدود 15 میلیون نفر است
9 Singhi
10 Goyal
11 Parshad
12 Walia
1- Krik &Gallager
14American association on mental retardation AAMR
15Daptive behavior
16.Mild
17.Moderate
18Severe
19.Profound
20 .Educability expectation
21Trainble
22.Educable
23 .Custodial
24 .Tay-sachs
25 .Tuberossclorosis
26 .Phenotype
27 .Gregorypateson
28 .Mino china
29 .systems Aproach Teory
30 .Bronfernbreoner
31 .Comply Integratedwhole
32 .Cohesion
33 .Integration
34 .Adaptability
35 .Berresford
36 .Emotion strain
37 .Physical strain
38 Social Isolation
39 .Mc Androw
40 .Lovenews
41 .Anderson
42 .Kaner
43 .Demir
44 .Roos
45 .Solnit
46 .Stark
47 .Korkes
48 Social adjustment
49.Innate
50 .Frusrrations
51 .Mc semrad
52 .Ragers
53 .Piaget
54 .Accommodation
55 .Assimilation
56ِ Down,s syndrom
57 .Congenital heart disease
58 .Cleft lip/Palate
59 .Nodisability
60 .Psychological dis tress
61 Patricia
62 .Family Envirment scale
63 .Family crisis oriented personal envaluation scale
64 .Questionnaire on Resources and stress
65 Expressireness
66 Case-control
67 در این نوع مصاحبه،سوال ها از قبل طراحی شدهاند و هدف کسب اطلاعات عمیق از مصاحبه شونده است.
68 Reliability
69 Indipendent-t
70 Kolmigroph smirnoph
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1
56