کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی
مقدمه
تاریخچه عقب مانده ذهنی
رویدادهای مهم در رابطه توجه به عقب مانده های ذهنی
کودکان استثنایی
تعریف کودک استثنایی
طبقه بندی کودکان و نوجوانان استثنایی
هوش
علل عقب ماندگی
عقب ماندگی بعلت حوادث زایمانی و دوره بعد از زایمان
عواملی که بعد از تولد اهمیت بیشتری دارند
عقب ماندگی بعلت عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی
عوامل قطعی موثر در رشد هوش
گروه بندی عقب ماندگی از نظر آموزشی، تربیتی و درمانی
ازدواج در میان نوجوانان مبتلا به نارسایی های عاطفی و عقلی
فواید چنین ازدواج هایی
زیان های چنین ازدواج هایی
پیام های بهداشتی
کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی
مقدمه
عقب ماندگی ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.
اجتماع برای مصلحت، تعجب یا سالم سازی، بعضی از این افراد را تحمل می کرد عده ای را محبوس می ساخت و دسته ای را به مرگ محکوم می نمود. پنیل که به حق باید او را بنیانگذار روانپزشکی جدید نامید اولین کسی بود که به دل جویی بیماران پرداخت و برای آنان برنامه های تفریح و گردش در نظر گرفت. او بیماران روانی را به ۴ دسته تقسیم کرد:
۱- ملانکولی یا مالیخولیا ۲- مانی یا جنون شور و شوق ۳- جنون ۴- عقب ماندگی ذهنی
بعد از پنیل، یک پزشک فرانسوی بنام ایتارد به تربیت کودکی وحشی پرداخت که در جنگل های"آویرون" فرانسه پیدا شد. کودک عقب ماندگی بسیار عمیقی داشت ایتارد تربیت کودک را بعهده گرفت و کوشش های زیادی در این زمینه مبذول داشت تا موفق به پیدایش راه جدیدی در نحوه آموزش و پرورش افراد عادی عقب مانده و حتی معلولین گردید.
همکار ایتارد بنام سگن بدنیال به منظور شکوفا کردن این کودکان موسسه ای برای عقب ماندگان ذهنی ایجاد کرد و روش حواس حرکتی را در آموزش کر و لال ها به کار برد. این پیشرفت ها همچنان ادامه یافت تا اوائل قرن بیستم که توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور کار قرار گرفت و در امریکا به توصیه بخش اصلاح نژاد کمیته پژوهشی انجمن زاد و ولد امریکا، نازا کردن عقب مانده ها به صورت قانون در آمد و بالاخره در قرن بیستم بود که دانشمندان و پژوهشگران عقب ماندگی هایی که به دلیل اختلالات متابولیکی، نقص های کروموزومی، بیماری های مادر در دوران بارداری و … ایجاد می شد را کشف کردند و راه را برای پژوهش و درمان این افراد هموار ساختند.
ترقیات روز افزون علوم پزشکی، جراحی اعصاب و مغز و علوم ژنتیک علاوه بر علل عقب ماندگی ها تدریجاً و تا اندازه ای باعث تخفیف و گاهی بهبودی نسبی و حتی پیشگیری از ابتلا به این ناراحتی های وخیم شده است.
شرایط بهداشتی، تغذیه کودکان، پیدایش آنتی بیوتیک ها و سایر داروها در درمان بیماری های خاص که شایع ترین علل عقب ماندگی هاست از مرگ و میر این افراد به میزان قابل توجهی کاسته است.
تاریخچه عقب مانده ذهنی
از نظر تاریخی عقب مانده ذهنی در هر جامعه ای وجود داشته و می توان گفت از زمانیکه انسان خود را شناخته عقب ماندگی ذهنی وجود داشته ولی انسان نسبت به آن واقف نبوده و هر جامعه ای متناسب با رشد فکری و فرهنگی خود برخورداریهای متفاوت با این افراد داشته اند مثلاً در قرون وسطی در اروپا علت عقب ماندگی ذهنی را روسوخ ارواح شیطانی و خشم خدایان نسبت به این افراد می دانستند و متناسب با آن درمانهایی بسیار سخت و آزار دهنده ای به آنها می دادنند . مثلاً سوراخ کردن سر در آسیا مسئله به طور دیگری بود در آیئن کنفوسیوس چین با عقب ماندگان ذهنی با ملایمت و مهربانی رفتار می شود . در آیئن یهود آمده است که اگر فرد عقب مانده ای جرمی را مرتکب شد نباید او را مجازات کرد . در حالی که در اروپا عقب مانده ها را مانند افراد سالم مجازات می کردنند در دین اسلام با عقب مانده های ذهنی با دید بازتری برخورد شده البته در اسلام روی عقب مانده های ذهنی تنها بحث نشده بلکه در اسلام کلمه مسکین به معنی تهی دست و فقیر بارها مورد تاکید قرار گرفته و همچنین رفتار با ملایمت با این افراد توصیه شده است
کلمه مسکین تنها به معنی تهیدست و فقیر اقتصادی نیست . بلکه کسانی که نیاز به آموزش و تربیت و سایر نیازها را نیز شامل می شود و به عبارتی فرد معلول ذهنی و غیره به نوعی نیازمند می باشند .
رویدادهای مهم در رابطه توجه به عقب مانده های ذهنی
1. انقلاب کبیر فرانسه
شعار انقلاب کبیر فرانسه آزادی و رعایت حقوق بشر یعنی از بین رفتن فقر و برده داری به دنبال این انقلاب افراد دانشمند و متخصص در رشته های مختلفی پیدا شدند که جرعت اظهار عقیده داشتند . مثلا ایتارد و پینل بیان کرد .
پینل عقیده داشت :
که عقب مانده ذهنی با بیماران روانی متفاوت هستند و قبل از اینکه اینها بیمار باشند انسان هستند و باید مانند انسانها با او رفتار شود
ایتارد هم اعتقاد داشت :
که فرد عقب مانده ذهنی با این که مشکل ذهنی داشته ولی به وسیله آموزش از طریق حواسهای مختلف می توانند آنها را تا حدودی بهبود بخشید ایتارد به عنوان اولین معلم کودکان عقب مانده ذهنی مطرح است .
2. رونسانس انقلاب اروپا (قرن 18 )
در انقلاب اروپا مسئله حقوق بشر به صورت یک قانون مدون شد و همین مسئه باعث تحولاتی در طرز برخورد با افرا عقب مانده ذهنی شد همچنین پیشرفت های پزشکی در این دوره و شناخت علت های مختلف عقب مانده ذهنی در ترویج برنامه های آموزشی در این دوره تحولی در زمینه عقب ماندگی ایجاد کرد
3. جنگ جهانی اول و دوم
به دنبال جنگ جهانی اول و دوم به علت باسازی بعد از جنگ نیاز به نیروی انسانی افزایش یافت و افراد عقب مانده ذهنی و بیماران روانی در کارخانه ها و دیگر مراکز بکار گرفته می شدند و همچنین بعد از جنگ توجه به معلولین ناشی از جنگ باعث شد که روشهای خاص توانبخشی و آموزشی برای معلول عقب مانده ذهنی بکار گرفته است .این توجهات باعث شد که روشهای توانبخشی اجتماعی حرکتی حرفه ای آموزشی و کارگاهای حمایتی ومدارس تاسئس شد . و هر کدام تاثیر بی شماری روی عقب مانده ذهنی گذاشت .
کودکان استثنایی
همواره یکی از دلایلی که ما نمی توانیم اطلاعات کاملاً مربوط و جامعی در مورد کودکان و دانش آموزان استثنایی بدست بیاوریم این است که معمولاً وقتی با کودک استثنایی مواجه می شویم ذهن ما بخاطر انباشته شدن، از غیر عادی بودن ذهنی یا جسمی کودک پیشداوری می کند و غالباً ویژگی های خاصی که کودکان استثنایی دارند(نابینایی – ناشنوایی – عقب ماندگی و … ) مشخصه اصلی آنها می شود متاسفانه اکثر والدین از داشتن چنین فرزندانی احساس شرمندگی می کنند و در قالب موارد سعی در مخفی کردن کودکشان در انظار عمومی دارند.
تعریف کودک استثنایی:
کودک استثنایی اول یک کودک است(انسان است با همه خصوصیات و صفات یک انسان) و بعد کودکی است با خصوصیات و تفاوت های استثنایی نسبت به سایر کودکان. و همین ویژگی ها و خصوصیات است که معلمان و اولیا باید خودشان را با آن سازگار کنند.
در واقع بین تمام خصوصیات روانی و جسمانی و تمام استعدادهای مختلف هر فرد تفاوت های مشهودی موجود است پس می توان گفت که هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی بطور اعم و به معنای دقیق علمی خود نمی تواند فقط به گروه های خاصی از افراد جامعه اطلاق شود.
بنابراین آنچه که ما اصطلاحاً"کودک استثنایی" می گوییم بدین معناست که کودک از نظر هوشی و جسمی و روانی و اجتماعی به میزان قابل توجهی نسبت به دیگر همسالان خود متفاوت می باشد و نمی تواند بنحو مطلوب حداکثر استفاده از برنامه های آموزش و پرورش عادی ببرد.
در این گونه کودکان واکنش ها، ویژگی های خاص دارد بدلیل این که کودک رشد فکری کامل ندارد و بدلیل این که نمی تواند بر رفتارهای خود کنترل داشته باشد و یا اگر عمل خلافی از او سر زد احساس گناه و تقصیر کند، چون از نظر شخصیتی نارس و نابالغ است، ناگزیر نیازمند به توجه خاص و آموزش و خدمات فوق العاده ای است.
عنوان کودکان استثنایی در مکاتب آمریکا و انگلستان فرق می کند. در آمریکا به تمام کودکانی که بنحوی با کودکان طبیعی و همسن خود از نظر فکری، جسمی، عاطفی عقلانی، رفتاری و … فرق داشته باشد استثنایی گفته می شود و مسلماً با قبول این تعریف یک کودک نابغه، نابینا، ناشنوا و عقب مانده ذهنی همه استثنایی هستند.
در انگلستان لغت استثنایی را محدود به تیزهوشی می کنند و سایر کودکانی را که به عللی تحت آموزش خاص هستند کودکان ویژه(Special childern) می گویند.
بطور کلی این کودکان را باید از سه نظر مورد مطالعه قرار داد:
– آنهایی که از بدو تولد به علت ناراحتی های ارثی و اختلالات مادرزادی بیماری مشخصی دارند مانند منگول ها، هیدروسفالی و …
– کسانی که از ابتدا با وسایل تشخیصی می توان به بیماری آنها پی برد. مانند: اختلالات غدد مترشحه داخلی، دررفتگی مادرزادی لگن و …
– افرادی که نقص عضو و بیماری آنها در طول رشد مشخص می شود. مانند: فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی، ضایعات و آسیب های مغزی مختصر که باعث اختلال در خواندن، نوشتن و …. کودک می شود.
نکته مهمی که در مورد آموزش کودکان استثنایی باید خاطر نشان شود این است که پیروزی و موفقیت بیمار فقط به میزان معلولیت بستگی ندارد بلکه میزان توانایی های بیمار در به حرکت درآوردن اعضای سالم برای جبران قسمت های معلول، میزان فعالیت و پشتکار خودشان، محیط خانواده و کاردانی مربیان نیز در این امر دخالت دارد.
طبقه بندی کودکان و نوجوانان استثنایی
کلی ترین طبقه بندی، که مورد قبول اکثریت متخصصان می باشد عبارت است از تقسیم این افراد به سه دسته بزرگ:
۱- کودکان و نوجوانان که به علت اختلافات هوشی و فعالیت های ذهنی از کودکان عادی متمایزند. در این دسته کودکان و نوجوانان عقب مانده ذهنی و افراد تیز هوش قرار دارند.
۲- کودکان و نوجوانانی که به علت اختلالات و ضایعات مغزی یا اختلالات عملی مبتلا به اختلالات رفتاری هستند. در این دسته کودکان و نوجوانان ناسازگار یا دشوار قرار دارند.
۳- کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالات و نقایص حسی و حرکتی و اختلالات عملی رشد، در این دسته نابینایان و همچنین مبتلایان به اختلالات تکلمی، اختلالات کنترل استنکترها و ناتوانی های حرکتی قرار دارند.
– گروه اول، بعضی از افراد مبتلا به نارسایی رشد قوای ذهنی و کمبود فعالیت های ذهنی هستند لذا نمی توانند در شرایط عادی با محیط خانوادگی، تحصیلی، اجتماعی، شغلی سازش نمایند و عده ای بر عکس به علت داشتن هوش سرشار و فعالیت های ذهنی عالی توسط افراد عادی درک نمی شوند و در نتیجه مسائل و مشکلاتی در سازش آنها با محیط پیش می آید.
– دسته دوم را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات شخصیتی، آشفتگی های عاطفی و اخلاقی هستند و به همین علت قادر به سازگاری با محیط خود نیستند. در این دسته فعالیت های ذهنی در حد طبیعی یا حتی ممکن است بیشتر از حد طبیعی باشد.
-گروه سوم افرادی هستند که به علت اختلالات و نقایص حسی و حرکتی یا اختلالات عملی رشد از سازگاری عادی با محیط محروم هستند. در طبقه بندی فوق باید به شدت و اهمیت علائم و نوع اختلال رفتاری توجه کرد.
هوش:
روانشناسان زیادی درباره هوش و آزمون های آن کار کرده اند. هوش یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی است پس آنچه مورد مطالعه قرار می گیرد آثار هوش است نه خود هوش. هوش یک استعداد نیست بلکه مجموعه استعدادهاست.
حافظه، دقت، یادگیری و ادراک و … در آن اثر دارد و این وضعیت از فردی به فرد دیگر فرق می کند. هر یک از روانشناسان با توجه به مکتب خاصی که مورد قبولشان است در مورد هوش و عقب ماندگی، نظراتی ارائه داده اند. پیاژه روان شناس سوئیسی تعریف هوش و عقب ماندگی را این طور بیان می کند:
هوش نتیجه تاثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود. کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ساده شروع شده و به تصاویر پیچیده تری می رسد.
بنظر وی گذشتن از این مراحل یعنی از مراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش، ساختمان عصبی و بدنی روابط اجتماعی و تجارب زندگی فرد دارد.
اهمیت و ارزش نظریه پیاژه در هوش این است که پدیده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از یک نظام کلی که اساس آن تجارب اولیه و عکس العمل های کودک از بدو تولد حتی قبل از آن که قادر به تکلم باشد شروع می شود.
این عکس العمل های حسی و حرکتی هستند که موجب می شوند کودک بتواند روابط محسوس عینی و عملی بین اشیاء و حوادث را بطور منظم یکی بعد از دیگری کشف کرده و پاسخ های عملی و درست به وضعیت های مختلف می دهد. از همین جا پیاژه عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف می شوند و در آنها کشش های نهاد قوی و زیاد است. بطور کلی معلوم می شود که عقب ماندگان ذهنی افرادی از جامعه هستند که از نظر فعالیت های ذهنی نسبت به همسالان خود نارسایی داشته و در نتیجه از توانایی یادگیری، هم سازی با محیط، بهره برداری از تجربیات، درک مفاهیم قضاوت و استدلال صحیح به درجات مختلف محرومند و نارسایی فعالیت های ذهنی آنها از بدو تولد یا مراحل اولیه کودکی وجود دارد در هر صورت هر عقب ماندگی و اختلال ذهنی یک مورد اختصاصی است و احتیاج به راه حل فردی دارد.
علل عقب ماندگی
عوامل متعددی وجود دارد که باعث بروز عقب ماندگی می شود:
۱- اختلالات زیادی که علل اصلی آنها شناخته شده نیست ولی با عقب ماندگی همراهند، عده ای از عفونت ها، مسمومیت ها، عوامل مکانیکی مانند ضربه، عوامل کروموزومی ناشناخته، اشعه ایکس و …
۲- عقب ماندگی به علت اتفاقات دوران بارداری، شکی نیست که رشد جنین از بدو تشکیل تحت تاثیر شرایط بدنی و روانی مادر قرار می گیرد. بعلت رابطه بسیار نزدیک بین مادر و جنین باید گفته دکتر آرنولد گزل را پذیرفت که می گوید: " اهمیت حوادث دوران نسبتاً کوتاه بارداری از حوادث دوران زندگی کمتر نیست". دکتر گزل به آثار عوامل ارث در رشد و تکامل هوش و شخصیت زیاد تاکید می کند و عقیده دارد که کودکان همان طوری هستند که بدنیا آمده اند. هر کودک با دیگر کودکان فرق دارد و لو این که در محیط یکنواخت زندگی کرده باشد وی به هیچ وجه اثر عوامل محیطی را انکار نمی کند. در مرحله زندگی داخل رحمی بعلت رشد فوق العاده جنین، سه چهار ماهه اول دوران بارداری اهمیت بسزایی دارد و اکثراً اختلالات بدنی و نقایص عضوی در همین دوران از زندگی جنین بوجود آمده و به رشد خود ادامه می دهند.
عواملی که در دوران بارداری بر روی جنین اثر دارند عبارتند از:
۱- بیماری های مادر: سفلیس، بیماری سرخجه، توکسوپلاسنموریس و …
۲- سن مادر و حالات روانی او: تحقیقات نشان می دهد که در کروموزوم خانم ها از سی سالگی به بعد تغییراتی پیدا می شود که ممکن است باعث به دنیا آمدن کودکان عقب مانده ذهنی بشود. بهترین سن ازدواج و زایمان طبق تحقیقات انجام شده بین ۲۰ تا ۲۸ سالگی گزارش شده. ضمناً اثر ناراحتی های روانی مادر غیر قابل انکار است. چون اکثر بیماری های روانی باعث بی اشتهایی، اختلالات خواب و تغییرات بیوشیمی و هورمونی می شود مسلماً این تغییرات در جنین در حال رشد بی تاثیر نخواهد بود.
۳- اثر اشعه ایکس: تاثیر اشعه ایکس در جنین قطعی است و اکثراً باعث اختلالاتی از قبیل عدم رشد جنین، کمبود وزن، عدم رشد مغز، میکروسفالی، هیدرو سفالی، نارسایی های هوشی و بالاخره نقایص بدنی می شود. اگر اشعه ایکس به مدت طولانی و درمان های اولیه بارداری به بدن و مخصوصاً به شکم و ناحیه لگن مادر تابیده شود خطر آن به مراتب بیشتر است. اثر اشعه ایکس در اواخر دوران بارداری یا نزدیک زایمان با روش های صحیح آن به مدت خیلی کوتاه و یک یا دوبار خالی از خطر گزارش شده است.
۴- اعتیادات(الکل): اعتیاد والدین بخصوص مادر به مشروبات الکلی موجب مسمومیت و بدین وسیله باعث نقص عقلی ضعف عمومی و ناهنجاری های حسی و حرکتی می شود.
۵- دخانیات: تحقیقات نشان داده است که نیکوتین ماده ای سمی که بر روی ارگانیزم مادر و در نتیجه جنین اثر نامطلوب دارد. حرکات قلب جنین پس از کشیدن سیگار توسط مادر بعلت کم شدن اکسیژن خون جنین شدت یافته و باعث فشار روی قلب می شود. اگر کشیدن سیگار مرتباً تکرار شود باعث بزرگی قلب جنین و اختلال در اعصاب تنظیم کننده جریان قلب می شود. این نکته مسلم است که غالباً خانم های سیگاری تقریباً همیشه بچه های خود را زودتر از موعد بدنیا می آورند و عقب ماندگی در کودکانی که زودتر از موعد به دنیا می آیند بیشتر است و هر چه کودک نارس تر باشد نارسایی هوشی شدیدتر خواهد شد. استفاده از دخانیات در دوران بارداری باعث کم شدن وزن نوزاد و حتی سقط جنین می شود. حتی مادرانی که بعد از تولد کودکشان سیگار می کشند استنشاق دود سیگار استعداد ابتلا به سینه پهلو، برونشیت و آسم را در کودکانشان بیشتر می کند.
۶- داروهای شیمیایی: مصرف هر داروی بی جا بخصوص در زمان بارداری و مخصوصاً در سه چهار ماهه اول خالی از خطر نیست بخصوص اگر این داروها در مدت زمان طولانی و به مقدار زیاد مصرف شود. داروهای خواب آور و مسکن به مقدار زیاد به علت ایجاد وقفه تنفسی و اختلال در جریان خون جنین و اختلالات عضوی شدید ایجاد می کنند و اکثراً کودکان ناقص الخلقه به دنیا می آیند. استعمال داروهای آرام بخش و ضد افسردگی و ضد صرع به مقدار زیاد و طولانی مدت خطرناک گزارش شده که البته همان قدر که به این خطرات اشاره شده به قطع ناگهانی و یا بدون مشورت پزشک این گونه داروها به علت بوجود آمدن عوارض بعد نیز تاکید بسیار شده است. در کل مصرف دارو و یا عدم مصرف آن در زمان حاملگی حتماً با نظر پزشک متخصص باید صورت گیرد.
۷- عامل Rh: بغیر از گروه های خونی A . B . AB و O گروه های خونی دیگری وجود دارند. یکی از گروه های خونی وجود عامل Rh یا عدم آن است. از سالیان دراز متوجه شده بودند که گاهی اوقات نوزاد بعضی از مادران در زایمان های دوم و سوم دچار ناراحتی یرقان شده و بعلت همولیز گلبول های قرمز خون و کم خونی شدید فوت می کنند. انتقال عامل Rh یا عدم انتقال آن یک مساله ارثی است و تجربه ثابت کرده است که اگر پدر Rh مثبت و مادر Rh منفی داشته باشد در بارداری اول تعدادی از عامل Rh جنین که از پدرش گرفته داخل خون مادر می شود و در خون مادر ماده ضد Rh را بعنوان آنتی کور می سازد و همین آنتی کور که در زایمان های بعدی باعث خراب شدن خون جنین شده و بیماری هایی بوجود می آورد. معمولاً کودک مبتلا پس از بدنیا آمدن ضعیف است و اکثراً قبل از موعد به دنیا می آید. جفت بزرگ تر و جثه نوزاد کوچک تر از طبیعی و اکثراً پف آلود و زرد رنگ است که باید بلافاصله خونش تعویض و خون هم گروه Rh منفی تزریق شود.
عقب ماندگی بعلت حوادث زایمانی و دوره بعد از زایمان
بدیهی است زایمان های مشکل و بکار بردن وسایل مکانیکی در زایمان ها تاثیرات نامطلوبی بر مغز جنین خواهد داشت. طرز قرار گرفتن جنین، پیچش بند ناف به دور گردن، اختلالات و نارسایی جفت در رساندن خون ممکن است باعث کم خونی مغز و خرابی سلول های آن شود.
در زایمان های قبل از موعد نارسایی رشد هوشی بیشتر دیده می شود زیرا هنوز سلسله اعصاب مرکزی کودک رشد کافی ندارد و کودک بدلیل حساس بودن امکان ابتلا به بیماری های عفونی را دارد.
از بیماری های مهم که احتمالاً بر اثرضربه های زایمانی اتفاق می افتد فلج مغزی است این بیماران اکثراً مبتلا به حملات صرع هستند و اختلال تکلمی، یادگیری، بینایی و حتی حرکات غیرارادی و تکراری بدون هدف در این کودکان شایع است.
عواملی که بعد از تولد اهمیت بیشتری دارند:
۱- بهداشت کودک: خصوصاً در ماه های اول زندگی در رشد هوشی یا عقب ماندگی اهمیت فراوانی دارد. خوشبختانه اکثر بیماری های عفونی رایج را با استفاده از واکسیناسیون می توان پیشگیری کرد.
۲ – تغذیه: کمبود مواد غذایی موجب کمبود رشد جسمانی و روانی و در نتیجه ناتوانی جسمی و عصبی می شود که ممکن است نارسایی رشد هوشی تولید نماید. سوء تغذیه در دراز مدت اثرات قطعی بر روی بهره هوشی کودک به همراه خواهد داشت.
عقب ماندگی بعلت عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی
شکی نیست که عوامل محیطی در ایجاد نارسایی رشد هوش سهمی بسزا دارد منتها اهمیتی که برای این عوامل قائل هستند یکسان نیست.
عوامل قطعی موثر در رشد هوش:
۱) فقر انگیزه های محیطی:
بدیهی است برای آن که قوای ذهنی کودک به نحو احسن رشد کند احتیاج به محرکات طبیعی دارد و هر قدر شرایط محیطی از نظر ایجاد محرک نامناسب تر باشد قوای ذهنی کودک رشد کمتری خواهد داشت. تقریباً همه بررسی ها نشان داده اند که رشد قوای ذهنی با شرایط محیطی ارتباط مستقیم دارد، یعنی کودکان محیط های نامساعد با کودکان همسال خود در محیط های مساعد از لحاظ هوشی در درجات پایین تری قرار دارند.
۲) کمبودهای عاطفی:
کودکانی که از نظر پیوندهای عاطفی با مادر یا اطرافیان دچار فقر شدید بوده اند اکثراً به اختلالات شخصیتی، ناسازگاری های اجتماعی و نارسایی های هوش مبتلا شده اند. این اختلالات در خانواده هایی که به عللی از هم پاشیده شده اند یا احیاناً روابط عاطفی والدین با کودک نامساعد بوده است زیاد دیده می شود. آثار سوء اختلافات خانوادگی گاهی یا اکثراً بیشتر از خانواده های از هم گسسته است زیرا نزاع و مشاجره یا عدم توافق والدین احساس حقارت و حس ناایمنی شدیدی در کودک تولید می کند.
۳) مسائل بهداشتی و پزشکی:
همان طور که بیماری های مختلف، حوادث و تصادفات در خانواده های بی بضاعت فراوان است عقب ماندگی های ذهنی نیز بعلت محدودیت های بهداشتی و پزشکی در این خانواده ها زیاد به چشم می خورد. از نظر آماری رابطه فقر و عقب ماندگی و همچنین عقب ماندگی و نواحی پر جمعیت ثابت شده است.
گروه بندی عقب ماندگی از نظر آموزشی، تربیتی و درمانی
از نظر آموزشی به کودکی عقب مانده گفته می شود که به علت استعداد محدود به روش های خاص آموزشی آموزش درمانی نیاز داشته باشند. آموزش درمانی عبارت از مجموعه اصول آموزش روانشناسی و پزشکی است که بتواند معلولین جسمانی یا ذهنی را تا حد امکان به عضو مفید جامعه تبدیل کند. عقب مانده ها را از نظر درمانی، تربیتی و آموزشی به دو گروه بزرگ تقسیم می کنیم:
الف – عقب مانده های ذهنی درمان ناپذیر
ب – عقب مانده های ذهنی درمان پذیر
این دسته به نوبه خود به دو دسته دیگر تقسیم می شوند:
۱ – گروه آموزش پذیر ۲- گروه تربیت پذیر (به کودکانی که از نظر آموزشی دیرآموز هستند عقب مانده ذهنی اطلاق نمی شود)
الف) عقب مانده های درمان ناپذیر:
عقب مانده های عمیق هوشی که بیشتر به علل ارثی و مادرزادی مبتلا به ناهنجاری های متعدد شده اند در این گروه قرار می گیرند. بهره هوشی این افراد از ۲۵ تجاوز نمی کند. اغلب این افراد علاوه بر نارسایی عمیق هوشی نارسایی حسی، حرکتی و نقایص عضوی نیز دارند. و چون خانواده ها قادر به نگهداری این نوع کودکان نیستند و بعلت پیشرفت های پزشکی هم از مرگ و میر آنان کاسته شده لذا در آسایشگاه ها تحت حمایت خاص قرار می گیرند.
ب) عقب مانده های درمان پذیر:
این گروه که اکثریت بسیار زیاد عقب مانده ها را تشکیل می دهند درجات متفاوتی از نارسایی ها و ناهنجاری های هوشی را دارا هستند. به کمک تدابیر پزشکی و روش های تربیتی بهبود نسبی حاصل می شود. این افراد به دو دسته آموزش پذیر و تربیت پذیر تقسیم می شوند.
۱- گروه آموزش پذیر: افرادی که بهره هوشی آنان بین ۵۱ تا ۷۰ است آموزش پذیر خوانده می شوند. این افراد از لحاظ دانستن لغات ضعیف اند و مفاهیم را خوب درک نمی کنند. آموزش کلامی ندارند و از لحاظ عاطفی واکنش های لازم را بدست نمی آورند. تمرکز و دقت در آنها محدود است و برای یادگیری از خودشان انگیزه نشان نمی دهند، که شاید بعلت شکست هایی بوده که در حین یادگیری با آن مواجه شده اند. در این گروه ممکن است افرادی پیدا شوند که از لحاظ یادگیری در کارها عملی و غیر کلامی به حد متوسط کودکان عادی برسند، مشروط بر این که در موسسات خاص و تحت نظارت مربیان کار آزموده فعالیت کنند. گاهی شاهد هستیم که تعداد زیادی از افراد آموزش پذیر در مدارس عادی و با کودکان معمولی که خود موجب بروز اشکالاتی در تدریس و آموزش سایر دانش آموزان می شود به تحصیل مشغولند علت این نابسامانی یکی تعصب بیش از حد والدین است مبنی بر این که کودکشان در مدارس ویژه و با عقب ماندگان تحصیل نکنند و دیگر این که هزینه چنین موسساتی فوق العاده گران است و از عهده هر خانواده ای بر نمی آید. تعداد زیادی از مربیان بر این عقیده اند که کودکان آموزش پذیر نباید جدا از دیگر همسالان خودشان و در مدارس ویژه تحصیل کنند ولی عیب این روش در این است که مدارس کشور ما واجد شرایط مطلوب برای این گونه کودکان نیست و چنین افرادی خیلی زود به کمبودهای خود پی می برند. همکلاسانشان آنها را به بازی نمی گیرند و تمسخر می کنند و معلمانشان هم بدلیل عدم پیشرفت توجهی به آنها نمی کنند و عقده حقارت هم به کمبودها و نارسایی هایشان اضافه می شود. کودکان دیرآموز از بهره هوشی بالاتری نسبت به گروه های دیگر برخوردارند بیشتر در مدارس عادی تحصیل می کنند و کمتر اتفاق می افتد که به مدارس ویژه نیاز داشته باشند.
۲ – گروه تربیت پذیر: این گروه بهره هوشی بین ۵۰-۲۶ دارند و چون توانایی های تحصیلی آنها از یک کودک ۷ ساله تجاوز نمی کند پس از لحاظ آموزشی در سطح پایین تری قرار گرفته اند و امکانات محدودتری دارند و در مورد این دسته هدف این است که کودک بتواند از خود مراقبت کند و نیازهای اولیه خود مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، شانه کردن و … را رفع کند. گر چه پیشرفت آموزش در این کودکان مایوس کننده است ولی برای این دسته کلاس های ویژه ای در مدارس مخصوص تشکیل می دهند. دو نوع آموزش برای کودکان تربیت پذیر در نظر گرفته می شود:
۱) آموزش برنامه ای:
روشی است که مطالب و قسمت های مختلف برنامه از ساده به مشکل با نظم و ترتیب معینی تعیین شده اند که گام به گام اجرا می شود.
۲) آموزش آزاد و بدون درجه:
در این روش برای آموزش از نظر زمانی حدی وجود ندارد و کودک هر درسی را یاد گرفت به درس بعدی می پردازد. در این روش، یادگیری به نحو مطلوب تری انجام می پذیرد.
ازدواج در میان نوجوانان مبتلا به نارسایی های عاطفی و عقلی
از نظر سنتی، ازدواج به عنوان سنگ زیر بنا در زندگی هر فرد شناخته شده است و کسانی که نمی خواهند ازدواج کنند را معمولاً بعنوان افرادی غیر کامل تلقی می کنند و افراد چه استثنایی و چه طبیعی در اوایل زندگی خود در جامعه ای که در آن زندگی می کنند ازدواج را یک نهاد مهم در نظر می گیرند. موضوع ازدواج موضوع مهمی است و باید در برنامه های آموزشی کودکان استثنایی مورد توجه قرار گیرد. در غیر این صورت کودک ممکن است بدون داشتن درکی از پیچیدگی و اهمیت تعهدات زناشویی به سن بلوغ برسد. علاوه بر این ممکن است انتظاراتی غیر واقعی از توانایی خود در یک رابطه زناشویی در سر بپروراند. از آنجا که تعداد زیادی از کودکان مبتلا به پریشانی عاطفی به خانواده هایی از هم پاشیده تعلق دارند و از آن جا که تعداد زیادی از کودکان عقب مانده ذهنی سال های فراوانی از عمر خود را در موسسات پناهگاهی می گذرانند، ممکن است چیزی درباره ارتباط های روزانه بین زن و شوهر را ندانند. برخی از کودکان استثنایی ممکن است در نقش همانند سازی با همجنسان خود با اشکال مواجه شوند(مثلاً پسر ممکن است رفتارهای جنس مونث و نه جنس مذکر را تقلید کند) یا ممکن است بداند مذکر و یا مونث می باشد اما ممکن است در شناسایی شغل، مسئولیت ها، علایق و سرگرمی هایی که از نظر سنتی برای جنسیت آنها مناسب تشخیص داده شده است با مشکلاتی روبرو گردد.
تعدادی ممکن است چنین استدلال کنند که ازدواج افراد عقب مانده ذهنی عملی غیر عاقلانه است اما مشاهده شده تعداد زیادی از عقب مانده های ذهنی توانسته اند در روابط زناشویی، سعادت، ثبات و رضایت شخصی داشته باشند.
آنها به صورتی عاقلانه مشاهده کردند که"محبت ورزیدن و دریافت آن" و نیز لذت های جسمی مخصوص کسانی است که بالاتر از سطح هوشی معینی می باشند. ناتوانی در انجام وظایفی جز روابط ظاهری خصوصیت تفکیک ناپذیر افراد عقب مانده ذهنی نمی باشد و در برخی موارد ازدواج باعث افزایش قدرت اراده فرد برای کسب موفقیت شده بود ولی غالباً این همسران توانسته بودند بر ضعف های فردی غلبه کنند. کمپتون عقیده دارد که ازدواج افراد عقب مانده ذهنی باید از چهار زاویه مورد توجه قرار گیرد:
۱- از زاویه دید همسران عقب مانده؛
۲- از زاویه دید والدین؛
۳- از زاویه دید کودکی که هنوز متولد نشده است؛
۴- از زوایه دید جامعه.
فواید چنین ازدواج هایی
۱- همراه بودن با فردی که از توانایی عقلی مشابهی برخوردار است؛
۲- وسیع تر ساختن افق های فردی از طریق معاشرت با فامیل و آشنایان همسر؛
۳- نیازهای کمتر به سرپرستان؛
۴- ارضای کامل نیازهای جنسی؛
۵- امنیت و اعتماد شخصی؛
۶- سهیم شدن در مسئولیت هایی که در اداره خانه باید به اشتراک انجام شود.
زیان های چنین ازدواج هایی
۱- مسائل مشترکی که ممکن است برای همسران طاقت فرسا باشد.
۲- ارزیابی مداوم ثبات عاطفی که فرد ممکن است فاقد آن باشد.
۳- ضعف های فردی(اعم از عاطفی یا جسمی).
۴- برای امرار معاش از چه محلی می توانند پول بدست آورند؟
۵- انجام کارهای منزل چگونه صورت گیرد؟
۶- اگر یکی از زوجین بیمار شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟
۷- اگر زن باردار شود چه باید کرد؟
۸- چگونه می توان از بارداری جلوگیری کرد؟
۹- در صورت بارداری چگونه از فرزند نگهداری شود.
تردیدی نیست که نکته مهم در چنین ازدواج هایی این است که از طرف خانواده ها و جامعه بطور کامل حمایت شود. ولی آیا واقعاً چنین ازدواج هایی عاقلانه است؟ دیدگاه ها درباره چنین ازدواج هایی چیست؟ و آیا در صورت ازدواج بهترین روش همان نازا و عقیم کردن عقب ماندها نیست حداقل بتوانیم کمی از مضراتش کم کنیم.
پیام های بهداشتی
– آیا می دانید در انسان کمبود تغذیه باعث کمبود وزن بچه، زایمان قبل از موعد و اختلال مغزی می شود.
– مننژیت، مننگو، آنفالیت ها شایع ترین علل عقب ماندگی در بین عفونت هاست.
– امروزه با روش های بسیار ساده و مخصوص بنام آمینومنتیزیس اختلالات کروموزمی تشخیص داده می شود.
– می دانید بسیاری از ناراحتی های عصبی و روانی یا حتی عضوی اگر زودتر معالجه شوند با مخارج کم می شود از پیشرفت آنها جلوگیری کرد.
– اکثر عقب ماندگی ها قابل پیشگیری هستند.
– والدین عزیز آیا می دانید هوش یک استعداد نیست بلکه مجموعه استعدادهاست.
– بهترین راه جلوگیری از اتلاف سرمایه های اقتصادی و تباهی نیروی انسانی جلوگیری از بروز عقب ماندگی هاست.
– اکثر ناسازگاری های کودکان زودگذر بوده و با رشد کودک اختلالات ساده رفتاری از بین می رود.
– آیا می دانید عوامل محیطی(تربیتی فرهنگی- اجتماعی و… ) نقش مهمی در رشد هوش فرزندان بازی می کند.
– کمبودهای عاطفی مادر و پدر باعث اختلالات شخصیتی، نارسایی هوشی و ناسازگاری های اجتماعی می شود.
– تاثیر جدایی از مادر یا کمبودهای عاطفی فقط به دوران کودکی محدود نمی شود بلکه مراحل بعدی رشد را نیز در بر می گیرد.
– پدر و مادر عزیز به سلامت روانی و جسمانی کودک دلبندمان بیشتر بیندیشیم.
– پدران و مادرانی که تحصیلات بهتری دارند یا بهتر تربیت شده اند می توانند محیط مساعدتری برای رشد کودک فراهم کنند.
– محیط با انگیزه های بیشتر استعدادهای ذاتی کودک را بهتر شکوفا می سازد.
– آیا می دانید تعداد نفرات اعضای خانواده نیز در رشد هوش دخیل است.
– آیا می دانید تغذیه نامناسب مادر در دوران بارداری و شیردهی در رشد کودک اثر نامطلوب می گذارد.
– آیا می دانید با سوء تغذیه باعث نقصان تعداد و اندازه سلول های مغزی، آنزیم، پروتئین در کودک می شود.
– مادر عزیز آیا می دانید با اصلاح تغذیه می توان آثار سوء تغذیه در رشد مغزی کودکان به میزان زیاد کاهش داد.
– با جلوگیری از حاملگی در سنین بالا(مثلاً بعد از ۴۰ سالگی) از بیماری های زمان بارداری جلوگیری کنید.
– کودکانی که از نظر پیوندهای عاطفی با مادر یا اطرافیان دچار فقر شدید بوده اند اکثراً به اختلالات شخصیتی، مبتلا می شوند.
– صبر و حوصله و مقاومت از شرایط ضروری و لازمه توفیق درمانی است.
– تا جایی که ممکن است با کودک عقب مانده رفتاری مشابه کودک عادی داشته باشیم.
– اکثر عقب مانده ها حساس اند و از بی مهری یا تحقیر اطرافیان و کم استعدادی خود رنج می برند.
– تشویق و مراقبت و کمک به کودک عقب مانده استعداد خفته آنها را بیدار کرده و موجب پیشرفت آنها می شود.
– کودک را آزاد بگذارید تا خودش به تنهایی کارهایش را انجام دهد.
– راهنمایی و حمایت از طرف والدین ضروری و اساسی است.
– هرگز کودک عقب مانده را سرزنش یا احیاناً تنبیه نکنید.
– روان درمانی برای رفع اختلالات هیجانی و عاطفی والدین در رابطه با واقعیت مشکل فرزندشان لازم و ضروری است.
1