تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه پژوهش طرحواره های هیجانی وهیجان


پایان نامه روانشناسی با موضوع طرحواره های هیجانی
طرحواره های هیجانی
2-4-1. مفهوم هیجان
عواطف از بزرگترین نعمت های الهی اند که در انسان به ودیت نهاده شده، زندگی بدون آن ها، بی روح، تیره و ماشینی می نماید. و سلامت روانی و عقلانی انسان ها تا حد زیدی به سلامت عاطفی و هیجانی وابسته است. وضعیت عاطفی می تواند قضاوت های فرد در مورد رفتارهای خود و دیگران و نیز نحوه برخوردهای اجتماعی وی را تحت تاثیر قرار دهد. جلوه های هیجانی نقش های متفاوتی ایفا می کنند؛ از جمله اینکه به عنوان وسیله ای برای برقراری ارتباط با دیگران به کار می روند و فرد می تواند از طریق آن ها اطلاعاتی را در مورد احساسات، نیازها و امیال خود به دیگران منتقل نماید. از سوی دیگر نیز ما یا می گیریم پیام های هیجانی دیگران را بخوانیم، بازشناسی کنیم و طبق آن ها رفتاری مناسب انجام دهیم(قدیری، 1384).
طی سالیان به خاطر پیچیدگی زیاد هیجان، تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. پل کلینجا و آن کلینجا (1981) تعریفی را ارائه کرده اند که عناصر اصلی تعاریف قبلی را شامل می شود. بر طبق این تعریف هیجان حاصل تعامل بین عوامل ذهنی، محیطی و فرایندهای عصبی و هورمونی است. آنها در تایید این تعریف، نکات زیر را مطرح می کنند:
1. هیجان ناشی از تجاربی عاطفی مثل لذت و ناراحتی است.
2. هیجان ها باعث می شوند تا فرد تبیین های شناختی خلق کند.
3. هیجان ها باعث انواع سازگاری های درونی مثل بالارفتن ضربان قلب می شود.
4. هیجان رفتارهایی را فرا می خواند که اغلب و نه همیشه، بیانی (خندیدن و گریستن)، هدفمند(کمک کردن یا اجتناب کردن) انطباقی ( حذف چیزی که تهدیدی بالقوه برای بقا محسوب می شود ) هستند(فرانکن1، 2005؛ ترجمه اسفند آباد، محمودی و امامی پور،1392).
2-4-2. مدل فرا-هیجان
گاتمن و همکارانش (1996) معتقداند یک مولفه مهم از اجتماعی شدن، شامل دیدگاه فلسفی والدین درباره هیجان یا همان مقوله ای است که والدین آن را "فلسفه فرا-هیجانی" می نامند. به طور اخص، برخی از والدین تجربیات کودک از هیجان ها و ابراز هیجان ها (مانند خشم، غم، یا اضطراب) توسط وی را نوعی رویداد منفی قلمداد می کنند که باید از آن اجتناب کرد. این دیدگاه های هیجانی منفی، در تعاملات والدین به دیگران منتقل می شوند، مانند آنکه والد مربوطه نسبت به هیجان های کودک بی اعتنا خواهد بود یا از آنها انتقاد خواهد کرد و یا طاقت خود را در اثر آنها از دست خواهد داد. گاتمن و همکارانش (1996) در نقطه مقابل ایین سبک های اجتماعی شدن هیجانی دردسر ساز، نوعی سبگ مربی گری هیجان را شناسایی کردند که شامل موارد زیر است: توانایی تشخیص سطوح حتی پایینی از شدت هیجانی، قلمداد کردن این هیجان های ناخوشایند به عنوان فرصتی برای ایجاد صمیمیت و انجام حمایت، کمک به کودک در راستای برچسب زنی هیجان ها و افتراق دادن آنها از یکدیگر، و پرداختن به حل مساله با کودک مربوطه. فرزندان والدینی که سبک مربی گری هیجان را در پیش می گیرندف به احتمال بیشتری قادر هستند هیجان های خویش را خودشان ارامش بخشند؛ به عبارت دیگر، مربی گری هیجان به خود تنظیمی هیجانی کمک می کند. از این گذشته، فرزندان والدینی که از مربی گری هیجان استفاده می کنند، دارای تعاملات اثر بخش بیشتری با همسالان خود هستند. بنابراین، فرزندان والدینی که از مربی گری هیجان استفاده می کنند، دارای هوش هیجانی بیشتری بوده، و می دانند در چه هنگام باید هیجان را ابراز کرده و در چه هنگام باید ابراز آن را مهار کنند، و می دانند که هیجان های خود را باید چگونه پردازش کرده و تنظیم کنند. مربی گری هیجان، صرفا نوعی سبک پالایشی را در کودکان تقویت نمی کند؛ بلکه به آنان اجازه می دهد تا شناسایی کرده، افتراق گذارده، اعتباریابی کرده، به خود ارامش بخشی متوسل شده، و به حل مسئله بپردازند. سبک مربی گری هیجان به گونه ای که توسط گاتمن و همکارانش توصیف شده، حالت بسط داده شده ای از رهبردهای حل مساله و مهارت های گوش فرادادن فعال است که مورد حمایت الگوهای مبتنی بر ارتباطات از تعامل روابط قرار دارد( لی هی، تیرچ، ناپولیتانو، 2009؛ ترجمه منصوری راد، 1393).
2-4-3. مدل درمان هیجان محور گرینبرگ
درمان هیجان محور (EFT) نوعی درمان تجربی و انسان گرایانه است که از نظریه دلبستگی، علم اعصب هیجانیف و مفاهیم هوش هیجانی نشات می گیرد. EFT نوعی درمان مبتنی بر شواهد به شمار می رود که به لحاظ تجربی مورد تایید قرار گرفته است. در EFT نیز همانند توصیفی که گاتمن از استفاده اثر بخش از هیجان ها در تربیت فرزند ارائه داده است، درمانگر می تواند به عنوان مربی هیجان نیز عمل کند که بیماران را یاریمی دهد تا در پردازش پاسخ های هیجانی خود، کارآمدتر و سازگارانه تر عمل کنند(گرینبرگ2، 2002).
در EFT، رابطه بین روان درمانگر و بیمار، خود به عنوان نوعی عملکرد تنظیم عاطفه قلمداد می شود که از طریق فرآیندهای دلبستگی عمل می کند (گرینبرگ، 2007). در EFT چندین فرآیند را می توان یافت که در روش های درمان شناختی-رفتاری نسل سوم ( مانند پذیرش، برقراری ارتباط با لحظه کنونی، آگاهی ذهنی، پرورش همدلی، و فعال سازی فرآیندهای خود ارامش بخشی مبتنی بر دلبستگی) نیز وجود دارد. به طور اخص، گفته می شود پیوند درمانی در EFT، به عنوان نوعی گروه دو عنصری ارامش بخش عمل می کند. در این تعامل دو عنصری، که مسائل پویای دلبستگی انسانی تکوین یافته نیز دخالت دارند، بیماران ممکن است بتوانند از طریق مربی گری مکرر هیجان و یادگیری تجربتی در جلسات درمانی، درونی سازی قابلیت های خود آرامش بخشی بپردازند. از این گذشته، این پیوند درمانی می تواند محیطی را پدید آورد که در آن بیماران ممکن است به طور مستقیم و به گونه ای عمیق، با هیجان هایی چالش برانگیز مواجه شوند، و در عین حال، مهارت های مورد نیاز خود برای تحمل ناراحتی و تنظیم کارآمد پاسخ های هیجانی خویش را نیز بیاموزند (گرینبرگ، 2002).
اگر چه EST اذغان دارد که شناخت، از مولفه های ضروری پردازش هیجانی است، ولی کنترل شناختی یا ارزیابی مجدد هیجان، فرآیند محموری در الگوی EST قلمداد نمی شود (گرینبرگ، 2002). در الگوی EFTاین موضوع مطرح است که همانطور که شناخت می تواند بر هیجان ها تاثیر گذارد، هیجان ها نیز می توانند بر شناخت تاثیر گذارند. از شناخت می توان برای تاثیر بر هیجان ها استفاده کرد، ولی از هیجان ها می توان حتی برای تغییر ماهیت یا تغییر شکل هیجان های دیگر نیز استفاده کرد. طبق الگوی EFT، فرآیندهای ارزیابی، فرآیند های حسی جسمانی، و سامانه های عاطفی، به شیوه ای منسجم فعال می شوند تا تجربه یک هیجان را پدید آورند. EFT، مفهوم هوش هیجانی، و EFT، همگی حکایت از آن دارند که تجربیات هیجانی، سطح بالایی از فعالیت صناعی و هم زمان را در سامانه های رفتاری و زیست شناختی انسان در بر می گیرند (گرینبرگ، 2007).

2-4-4. مدل طرحواره هیجانی لی هی
طرحواره هیجانی نوعی الگوی فراشناختی یا ،"الگوی فراهیجانی" برای هیجان است که در آن، هیجان ها، مورد شناخت اجتماعی قرار می گیرند. طرحواره های هیجانی، همانا فلسفه هایی فردی درباره هیجان به شمار می روند که بیانگر تاثیر الگوی فرا-هیجانی گاتمن هستند.
افراد از نظر راهبردهایی که معتقداند برای "مقابله" یا یک هیجان خاص مورد نیاز هستند، با یکدیگر تفاوت دارند، به نحوی که برخی افراد هیجان را می پذیرند، آن را به ارزش های بالاتری مرتبط می سازند، و در جستجوی اعتبار یابی هستند، در حالی که برخی دیگر، تجربه هیجانی خود را سرکوب کرده یا از آن می گریزند یا می کوشند آن را تسکین بخشند( لی هی و همکاران،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393).
الگوی طرحواره هیجانی در شکل 2-1 به تصویر کشیده شده است و سبک های بهنجار سازی و بیمارگونه مقابله با هیجان را نشان می دهد. برای مثال، فرآیند بهنجار سازی در این الگو، آن است که اولاً هیجان های درناک و متعارض را می توان پذیرفت، ثانیا می توان آنها را ابراز و بهنجار سازی کرد، و ثالثاً این هیجان ها می توانند بیانگر تعهد بالاتری باشند که در پایان یک رابطه، نقض شده اند( لی هی، تیرچ، ناپولیتانو،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393).

در الگوی طرحواره هیجانیف پیشنهاد می شود که فرد می تواند به جای استفاده از اجتناب و نشخوار فکری (به عنوان راهبردهای خود) از پذیرش، فعال سازی رفتاری، و ایجاد روابط حمایتی معنی دار تری جهت مقابله با هیجان ها استفاده کند. طرحواره های هیجانی، با به کار گیری مقیاس طرحواره های هیجانی لی هی (LESS) ارزیابی می شوند که در آن، 14 بعد از طرحواره های هیجانی تعریف شده است( لی هی، تیرچ، ناپولیتانو،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393). 14 بعد طرحواره هیجانی لی هی عبارتند از:
تائید طلبی (دیگران می فهمند که من چگونه احساس می کنم)، قابل درک بودن (هیجاناتم برایم معنایی ندارند)، احساس گناه و شرم ( من نباید این احساسات را داشته باشم)، دیدگاه ساده انگارانه در مورد هیجانات (من نباید هیجانتی در هم آمیخته داشته باشم)، ارزش های والاتر (احساساتم منعکس کننده ی ارزش های والای من است) کنترل (می ترسم احساساتم از کنترل خارج شوند)، تلاش برای منطقی بودن(من باید فردی منطقی و عقلانی باشم نه فردی هیجانی)، طول دوره (هیجاناتم برای مدتی طولانی ادامه خواهند یافت)، توافق(دیگران همان احساساتی دارند که من تجربه می کنم)، پذیرش احساسات (من نمی توانم احساساتی را که دارم بپذیرم)، نشخوار ذهنی یا اندیشناکی (گوشه ای می نشینم و به این فکر می کنم که چه احساساتی بدی دارم)، ابراز هیجانات (نمی توانم به خودم اجازه گریه کردن بدهم) و سرزنش (دیگران باعث می شوند که در من این احساسات ایجاد شود (لی هی، 2001).
طرحواره درمانی هیجانی (EST) شکلی از درمان شناختی-رفتاری به شمار می رود که بر پایه چند اصل کلیدی استوار است (لی هی، 2002، 2009؛ به نقل از لی هی، تیرچ، ناپولیتانو،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393):
* هیجان های درناک و دشوار، در همگان ایجاد می شوند.
* هیجان ها در جریان تکامل ظهور کرده اند، زیرا با هشدار دادن خطر به ما و بیان نیازهای ما، نوعی مزیت در راستای سازگاری را فراهم آورده اند.
* باوررهای زمینه ای و راهبردهای (طرحواره های) مربوط به هیجان ها، تعیین می کنند که هر هیجان چه تاثیری بر حفظ یا افزایش بیشتر یک هیجان دارد. بنابراین، باورهای مصیبت با درباره اضطراب، سبب افزایش اضطراب می شوند، که بی شباهت به الگوی هول ارائه شده توسط بارلو، کلارک، و همکاران شان نیست.
* طرحواره های دردساز شامل موارد زیر هستند: فاجعه آمیز قلمداد کردن هیجان، فکر کردن به اینکه هیجان ها فاقد معنی و مفهوم هستند، و قلمداد کردن هیجان به صورت مقوله ای پایدار و غیر قابل کنترل، شرم آور، منحصر به خویش، و ضرورت نگه داری آن در نزد خود.
* راهبردهای کنترل هیجان مانند تلاش برای سرکوب، نادیده انگاشتن، خنثی سازی، یا حذف هیجان های از طریق سوء مصرف مواد و پرخوری، به تااید باورهای منفی هیجان ها به عنوان تجربیاتی غیر قابل تحمل، کمک می کنند.
* ابراز و اعتباریابی، تا بدانجا که سبب بهنجارسازی، همگانی سازی، بهبود درک، افتراق هیجان های مختلف از یکدیگر و کاهش احساس گناه و شرمندگی شوند، مفید هستند و کمک می کنند تا باور تحمل پذیربودن یک تجربه هیجانی، تقویت شود.
EST در موارد زیر به بیمار کمک می کند:شناسایی انواع گوناگونی از هیجان ها و نام گذاری آنها؛ بهنجارسازی تجربه هیجانی، از جمله هیجان های دشوار و درناک؛ مرتبط ساختن هیجان ها با نیازهای شخصی و با ارتباطات بین فردیغ شناسایی باورهای دردسرساز و راهبردهایی (طرحواره هایی) که بیمار برای تفسیر، قضاوت، کنترل، و اقدام درباره هیجان، از آنها استفاده می کند؛ گرد اوری اطلاعات با استفاده از تکنیک های تجربی و ترتیب دادن "ازمایش های" هیجانی جهت ارائه پاسخ هایی مفید نسبت به هیجان های بیمار؛ و ایجاد راهبردها و باورهایی جدید، انعطاف پذیرتر، و سازگارانه درباره تجربه هیجانی شخص ( لی هی، تیرچ، ناپولیتانو،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393).
2-4-4-1. تایید تجربی الگوی طرحواره هیجانی
برخی از یافته های تجربی، الگوی طرحواره هیجانی (که با اضطراب، افسردگی و سایر حالات اسیب شناسی روانی در ارتباط است) را تایید می کنند. تعدادی از این ابعاد طرحواره هیجانی چهارده گانه، همبستگی معنی داری با پرسشنامه افسردگی بک (BDI) و پرسشنامه اضطراب بک (BAI) دارند (لی هی، 2002). در مطالعه ای جداگانه (با تعدادی شرکت کنندگان 1363 نفر)، انجام تحلیل رگرسیون چندگانه مرحله به مرحله، ترتیب زیر از پیش بینی کننده های افسردگی در BDI را نشان داد: نشخوار فکری، احساس گناه، اعتبارزدایی، فقدان ارزش های برتر، کنترل، قابل فهم نبودن، ابراز (بالاتر)، و اتفاق نظر پایین. انجام تحلیل رگرسیون چندگانه مرحله به مرحله (با تعداد شرکت کنندگان 1245نفر) بر روی ابعاد LESSاز BAI، ترتیب زیر از پیش بینی کننده ها را نشان داد: از دست دادن کنترل، قابل فهم نبودن، نشخوار فکری، و ابراز (بالاتر). بنابراین، برخلاف الگوی پایش، در هر دو تحلیلی رگرسیون چندگانه، ابراز بیشتر هیجان با افسردگی و اضطراب بیشتری همراه بوده است. در مطالعه ای بر روی رابطه بین سنجه اقتباسی باورهای منفی درباره هیجان (که از جمع جبری ابعاد LESS حاصل می شود)، هریک از عوامل فراشناختی الگوی ولز دارای همبستگی معنی داری با باورهای منفی درباره هیجان ها بوده اند، که این خود بر روایی ساختاری مقیاس مورد نظر می افزاید (تعداد شرکت کنندگان 1293). انجام کاوش های بیشتر بر روی ارزش پیش بینی کنندگی مستقل ابعاد LESS یا عوامل فراشناختی، نشان داد که هر دو الگوی نظری مورد تایید قرار گرفته اند. تحلیلی رگرسیون چند گانه مرحله به مرحله، ترتیب زیر را از پیش بینی کننده ها را برای BDI نشان داد: نشخوار فکری، احساس گناه، اعتبار زدایی، ازدست دادن کنترل، اعتماد/شایستگی شناختی (پرسشنامه فراشناخت ها یا MCQ)، نگرانی مثبت (MCQ منفی)، قابل کنترل نبودن و خطر نگرانی (MCQ) و ابراز (منفی). این یافته ها در زمینه ارتباط بین MCQ، LESS و افسردگی نشان می دهند که عوامل فراشناختی نگرانی ممکن است به دلیل وجود باورهای منفی درباره هیجان، به طور نسبی فعال شوند. الگوی پیش بینی کننده ها در تحلیل رگرسیون چندگانه مرحله به مرحله اضطراب (BAI) نیز بیانگر این الگوی یکپارچه فراهیجان/الگوی فراشناختی یکپارچه هستند: کنترل، قابل کنترل نبودن، و خطر نگرانی (MCQ)، نگرانی مثبت (MCQمنفی)، خودآگاهی شناختی (MCQ)، قابل فهم بودن، ابراز (منفی)ف و اعتبار زدایی. یک یافته غیر قابل انتظار، آن است که دیدگاههای مثبت نسبت به نگرانی، با افسردگی و اضطراب کمتری همراه هستند. در مطالعه ای که بر روی رضایت مندی در روابط صمیمانه انجام گرفته، تمامی امتیازات چهارده گانه LESS، همبستگی معنی داری با رضایت مندی زناشویی دارند (مقیاس سازش دو عضوی) (تعداد شرکت کنندگان 662). در اینجا نیز تحلیل رگرسیون چندگانه، یافته هایی جالب را به ویژه درباره اهمیت اعتبار زدایی نشان داد. ترتیب مرحله به مرحله پیش بینی کننده ها عبارت است از: اعتبار زدایی، سرزنش، فقدان ارزش های برتر، دیدگاه ساده انگارانه درباره هیجان، قابل فهم نبودن (بالاتر)، و پایین بودن میزان پذیرش احساسات. با توجه به اهمیت اعتبار یابی در یافته های پیشین، جالب است که تحلیل رگرسیون چند گانه مرحله به مرحله در زمینه پیش بینی کننده های اعتبار یابی، ترتیب زیر را نشان داد: احساس گناه، پایین بودن میزان ابراز، نشخوار فکری، پایین بودن میزان پذیرش احساسات، سرزنش، فقدان اتفاق نظر، و کرخی. این داده ها نشان می دهد که اعتبار یابی می تواند طرح.اره هیجانی را اصلاح کرده و بدین ترتیب، در تنظیم هیجانی نقش داشته باشند. شاید به همین دلیل باشد که بیمارانی که به لحاظ هیجانی، طاقت خود را از دست می دهند، در جستجوی اعتبار یابی هستند( لی هی، تیرچ، ناپولیتانو،2009 ، ترجمه منصوری راد، 1393).
2-4-5. مروری بر پژوهش های انجام شده در زمینه طرحواره های هیجانی
2-4-5-1. پژوهش های داخلی
پیرساقی، نظری، نعیمی، شفائی (1394) پژوهشی با هدف بررسی تعارض های زناشویی؛ نقش سبک های دفاعی و طرحواره های هیجانی انجام دادند. این پژوهش با هدف بررسی نقش سبک های دفاعی و طرحواره های هیجانی در تعارض های زناشویی انجام شد. پژوهش حاضر از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری شامل والدین کودکانی بود که در سال 93-92 در مهد کودک های شهرستان اردبیل نگهداری می شدند. تعداد 240 والد (120 زوج) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های تعارض های زناشویی (ثنایی و براتی، 1375)، سبک های دفاعی (اندروز، شاین، و بون، 1993) و طرحواره های هیجانی (لیهی، 2002) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از روش ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام تحلیل شد. نتایج نشان داد که رابطه ی متغیرهای تعارض های زناشویی و سبک های دفاعی رشد یافته و رشد نیافته و طرحواره های هیجانی از نظر آماری معنی دار است. از بین متغیرها، تنها متغیر سبک دفاعی روان آزرده از نظر آماری معنی دار نبود. همچنین، نتایج نشان داد که سبک دفاعی رشدنیافته بیشترین نقش را در افزایش تعارض های زناشویی داشت.
محمدخانی، سلیمانی، سیدعلی نقی (1393) پژوهشی با هدف بررسی نقش طرحواره های هیجانی در تاب آوری "افراد مبتلا به HIV"انجام دادند. شرکت کنندگان پژوهش 130 نفر از بیماران مبتلا به عفونت HIV بودند که به مرکز مشاوره بیماری های رفتاری بیمارستان امام خمینی (ره) مراجعه نموده بودند و با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه های تاب آوری کانر و دیویدسون، طرحواره هیجانی لیهی و جمعیت شناختی گردآوری و از طریق روش همبستگی و تحلیل رگرسیون گام به گام مورد بررسی قرار گرفت. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که چهار طرحواره هیجانی: نشخوار فکری، تاییدطلبی از دیگران، دیدگاه ساده انگارانه و پذیرش هیجانات 38 درصد میزان تاب آوری را (R2=0.38) به شیوه معنادار پیش بینی می کنند (P<0.05). همچنین بر اساس تحلیل همبستگی بین طرحواره هیجانی مثبت مانند ابراز احساسات، دریافت تایید از دیگران، دیدگاه ساده انگارانه، ارزش های والاتر، توافق و پذیرش احساسات و تاب آوری رابطه مثبت معنادار و بین طرحواره هیجانی منفی مانند نشخوار فکری با تاب آوری رابطه منفی وجود داشت.
بیاضی، گوهری، حجت، بهراد، (1392) پژوهشی با هدف بررسی رابطه بین طرحواره های هیجانی با میزان اضطراب وافسردگی و سبک ها ی مقابله با استرس در بیماران کرونری قلب انجام دادند. به این منظور 100 نفر از بیماران بستری در بخش قلب بیمارستان امام رضا (ع) شهرستان بجنورد که تشخیص بیماری کرونری قلب را داشتند انتخاب و مقیاس طرحوارهای هیجانی لیهی (LESS) پرسشنامه مقابله با شرایط پراسترس-فرم کوتاه CISS) ) و مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی(HADS) برای انها تکمیل شد. به منظور تحلیل داده ها از آزمون رگرسیون چند متغیره استفاده شد. نتایج نشان داد که بین طرحواره هیجانی عقلانی با سبک مقابله مساله مدار همبستگی مثبت و معنی دار (05/0P<215/0R=) و بین طرحواره هیجانی سرزنش با سبک مقابله مساله مدار همبستگی منفی و معنی داری (05/0P<219/0R=-) وجود دارد اما هیچکدام از طرحواره های هیجانی سبک مقابله مساله مدار را پیش بینی نمی کنند(159/0= (R2 بررسی ابعاد مختلف طرح واره های هیجانی نشان داد که مولفه ارزش های بالاتر، پیش بینی کننده معکوس روش مقابله هیجان مدار(271/0= R2) و مولفه عقلانی بودن، پیش بینی کننده معکوس روش مقابله اجتناب مدار(291/0 R2=) و مولفه نشخوار فکری، پیش بینی کننده اضطراب (47/0 R2= ) و مولفه کرختی، پیش بینی کننده افسردگی بود (484/0 R2=).
2-4-5-2. پژوهش های خارجی
کوتس3 و بلانچارد -فیلدز4 (2008) به بررسی راهبرهای تنظیم هیجان در مشکلات بین شخصی پرداختند. آنها استراتژی های تنظیم هیجان را در گروههای سنی جوان، میانسال و مسن در مشکلات بین فردی مورد بررسی قرار دادند. شرکت کنندگان خود را در شرایط خشم و غم در رابطه با یک دوست نزدیک تصور نمودند. تجزیه و تحلیل عاملی 4 عامل از استراتژی های تنظیم هیجان از جمله انفعال، ابراز احساسات، به دنبال اطلاعات عاطفی یا پشتیبانی و حل مشکل را نشان دادند. نتایج پزوهش نشان داد که شرکت کنندگان بر حسب سن تفاوت هایی را در تنظیم هیجان نشان دادند. به طوری که آزمودنی های مسن کاهش توانایی در ادغام احساسات و شناخت و کاهش تمایل برای ابراز خشم را نشان دادند.
کریوولویکا،5 امریوب6 و فولچیری7 (2014) پژوهشی با هدف بررسی رابطه بین راهبردهای تنظیم هیجان و کیفیت زندگی در بیماران پوستی انجام دادند. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که بین راهبردهای تنظیم هیجان و کیفیت زندگی ارتباط وجود دارد. و از بین راهبردهای های نه گانه ارزیابی مجدد مثبت بیشترین ارتباط را دارا بودند.

منابع فارسی
بیاضی، محمدحسین؛ گوهری، زکیه؛ حجت، سیدکاوه؛ بهراد، آرمان. (1392). رابطه بین طرحواره های هیجانی با میزان اضطراب وافسردگی و سبک ها ی مقابله با استرس در بیماران کرونری قلب. مجله علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی خراسان جنوبی، دوره 5، شماره 5: 56-43.
پوراسمعلی، اصغر؛ بیرامی، منصور؛ هاشمی، تورج. (1391). رابطه عامل های شخصیتی و زیر مولفه های بخشش در بین دانشجویان. اندیشه و رفتار (روانشناسی کاربردی)، دوره 6 ، شماره 23: 93-83.
پیرساقی، فهیمه؛ نظری، علی محمد؛ نعیمی، قادر؛ شفائی؛ محمد. (1394).تعارض های زناشویی؛ نقش سبک های دفاعی و طرحواره های هیجانی. روان پرستاری، دوره 3، شماره 1: 69-59.
خدابخش، محمد رضا و کیانی، فریبا. (1392). بررسی نقش عفو در سلامت و بهزیستی روان شناختی دانشجویان. مجله تحقیقات نظام سلامت، 9 (10): 1061-1050.
خدابخشی کولایی، آناهیتا؛ بسازی مطلق، طیبه؛ تاجیک اسماعیلی، عزالله؛ تقوایی، داوود؛ رحمتی زاده، معصومه. (1393). طرحواره های ناسازگار اولیه و نگرش صمیمانه در مردان متاهل پیمان شکن و غیر پیمان شکن. روان پرستاری، دوره 2: شماره3: 23-12.
داتیلیو، فرانک و بیرشک، بهروز. (1385). رفتار درمانی شناختی زوج ها- بخش دوم: مقاله مروری. تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 3: 80-71.
داتیلیو، فرانک. (2010). درمان شناختی رفتاری با زوجها و خانواده ها: راهنمای جامع برای درمانگران. ترجمه نبی الله خواجه، پریناز سجادیان، فاطمه بهرامی (1391). تهران: ارجمند.
ذوالفقاری، مریم؛ فاتحی زاده، مریم؛ عابدی، محمد رضا. (1387). تعیین رابطه بین طرحواه های ناسازگار اولیه با ابعاد صمیمیت زناشویی زوجین شهر اصفهان. خانواده پژوهشی، سال چهارم، شماره15: 261-247.
زندی پور، طیبه؛ آزادی، شهدخت؛ ناهید پور، فرزانه. (1390). بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی، بخشش و سلامت روان در زوج های مراجعه کننده به مراکز بهداشت گچساران. فصلنامه علمی پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره دوم:18-1.
زندی پور، طیبه؛ شفیعی نیا، اعظم؛ حسینی، فاطمه. (1387). رابطه بخشش خیانت همسر و سلامت روان زنان متاهل. پژوهش های مشاوره (تازه ها و پژوهش های مشاوره)، دوره 7، شماره 28: 66-53.
شهامت، فاطمه. (1389). پیش بینی نشانه های سلامت عمومی (جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی) بر اساس طرحواره های ناسازگار اولیه. پژوهش های نوین روانشناختی (روانشناسی دانشگاه تبریز)، شماره 20، دوره 5: 124-103.
غباری بناب، باقر. (1379). رفتار بخشایشگرانه در نهج الباغه، بررسی مبانی نظری و انسان شناختی و کشف اثرات روان شناختی آن. پژوهش های تربیت اسلامی، شماره 4: 310-289.
غباری بناب، باقر؛ کیوان زاده، محمد؛ و وحدتی تربتی. (1387). بررسی رابطه بین عفو و گذشت و سلامت روانی در دانشجویان علوم پزشکی. مجله روان شناسی و علوم تربیتی، سال 38، شماره 2: 180-167.
فرانکن، رابرت. (2005). انگیزش و هیجان. مترجمان: حسن شمس اسفند آباد، غلامرضا، محمودی، سوزان امامی پور (1384).تهران: نشر نی.
قدیری، محمد حسین. (1384). مدیریت خشم. نشریه معرفت، شماره 14: 106-93.
کرمی، الهام؛ بهرامی، هادی؛ محمدی آریا، علیرضا؛ اصغرنژادفرید، علی اصغر؛ فخری، زهرا.(1392). رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه و جامعه ستیزی در زنان بی خانمان وابسته به مواد. روان شناسی کاربردی، دوره 7 ، شماره 2 (پیاپی 26): 110-93.
لواف پورنوری، فرشاد؛ زهرا کار، کیانوش؛ و آذر هوش فتیده، زهرا. (1393). تبیین نقش اثر بخشی مداخله ی بخشش فرایند محور در کاهش انگیزه های انتقام جویی و دوری گزینی دانش آموزان پسر دوره راهنمایی. مجله روان شناسی مدرسه، دوره 3، شماره 2: 185-170.
لی هی، رابرت ال؛ تیرچ، دنیس؛ ناپولیتانو، لیزا ا. (2007). تکنیک های تنظیم هیجان در روان درمانی (راهنمای کاربردی). ترجمه عبدالرضا منصوری راد. (1393)، تهران: ارجمند.
محمدخانی، شهرام؛ سلیمانی، حمیده؛ سیدعلی نقی، سیداحمد. (1393). نقش طرحواره های هیجانی در تاب آوری "افراد مبتلا به HIV". مجله دانش و تندرستی ، دوره 9 ، شماره 3 : 10-1.
میر احمدی، منصور. (1393). بخشش و سلامت روان. نشریه سلامت روان، شماره سوم: 3-1.
ورثینگتون، اورت، ال؛ دابلیو، بری، جک؛ و پاروت، لس. (بی تا). کینه توزی، گذشت، دین و سلامتی. ترجمه مجتبی حیدری (1383). نقد و نظر، شماره 33 و 34: 294-248.
یانگ، جفری؛ کلوسکو، ژانت؛ و ویشار، مارجوری. (2004). طرحواره درمانی (راهنمای کاربردی برای متخصصان بالینی.جلد اول، ترجمه حسن حمید پور و زهرا اندوز (1394)، تهران: ارجمند.
یوسف نژاد شیروانی، مائده و پیوسته گر، مهرانگیز. (1390). رابطه رضایت از زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان. دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی، سال دوازدهم، شماره 2: 65-55.

منابع لاتین

Berry, J. W. & Worthington, E. L. Jr. (2001). Forgiveness, relationship quality, stress while imagining relationship events, and physical and mental health. Journal of Counseling Psychology, 48, 447-455.
Bidadian, M., Bahramizadeh, H., & Poursharifi, H. (2011). Obesity and Quality of Life: The Role of Early Maladaptive Schemas. Journal of Social and Behavioral Sciences, 30, 993-998.
Brock, Joy. P. (2014). Examining the Relationships between Early Maladaptive Schemas, Forgiveness and Vengeance. Doctoral dissertation, Regent university. Retrieved from http.proquest.com/docriew/1534533290.
Bromberger, J. T., & Marrhews, K. A. (1996). A زfeminineس model of vulnerability to depressive symptoms: A longitudinal investigation of middle-aged woman. Journal of Personality and Social Psychology, 70, 591-598.
Buss, D. M. (1996). Social adaptation and the five major factors of personality. In J. S. Wiggins (Ed.), The five-factor model of personality: Theoretical perspectives (pp. 180-207). New York: Guilford Press.
Ciuluvica, C., Ameriob, P., Fulcheri, M. (2014). Emotion Regulation Strategies and Quality of Life in Dermatologic Patients . Procedia – Social and Behavioral Sciences, 127:661 – 665.
Coats, A. H.,& Blanchard-Fields, F. (2008). Emotion regulation in interpersonal problems: the role of cognitive-emotional complexity, emotion regulation goals, and expressivity. Psychol Aging;23(1):39-51.
Corral, C., & Calvete, E. (2014). Early maladaptive schemas and personality disorder traits in perpetrators of intimate partner violence. Span J Psychol, 17: 10.1017.
Enright, R. D, & The Human Development study Group (1991). The moral development of forgiveness. In Hand book of moral behavior and development. Ed W. kurtines and J. GEWIRTZ, vol I ,123-152. Hillsdale, N. J Erlboum.

Enright, R. D., & Fitzgibbons, R. P. (2000). Helping clients forgive: An empirical guide for resolving anger and restoring hope. Washington, DC: APA.
Fitzgibbons, R. P. (1986). The cognitive and emotive uses of forgiveness in the treatment of anger. Psychotherapy, 23, 629-633.
Friedman, H. S., & Booth-Kewley, S. (1987). The disease-prone personalityس: A meta-analytic view of the construct. American Psychologist, 42, 539-555.
Friedman, H. S., Tucker, J. S., Tomlinson-Keasey, C., Schwartz, J. E., Wingard, D. L., & Criqui, M. H. (1993). Does chilhood personality predict longevity? Journal of Psrsonality and Social Psychology, 65, 176-185.
Futterman, A. D., Kemeny, M. E., Shapiro, D., Polonsky, W., & Fahey, J. L. (1992). Immunological variability associated with experimentally-induced positive and negative affective states. Psychological Medicine, 22, 231-238.
Gray, J. A. (1994). Three fundamental emotion systems. In P. Ekman & R. J. Davidson (Eds.), The nature of emotion (pp. 243-247). New York: Oxford University Press.
Greenberg, L. S. (2002). Emotion-focused therapy: Coaching clents to work through their feeling. Washington, DC: American Psychological Association.
Greenberg, L. S. (2007). Emotion in the therapeutic relationship in emotion- focused therapy. In P. L. Gilbert & R.L. Leahy (Ed), The therapeutic relationship in the cognitive behavioral psychotherapies (PP. 43-62). New York: Routledge.
Holeman, V. T. (2003). Marital reconciliation: A long and winding road. Journal of Psychology and Christianity, 22, 30-42.
John, P. P. (1990). The Big Five factor taxonomy: Dimensions of personality in the natural language and in questionnaires. In L. A. Pervin (Ed.), Handbook of personality: Theory and research (pp. 66-100). New York: Guiford Press.
Kaplan, B. H. (1992). Social health and the forgiving heart: The Type B story. Journal of Behavior Medicine, 15, 3-14.
Perini, C., Muller, F., & Buhler, F. (1991). Suppressed aggression accelerates early development of essential hypertension. Journal of Hypertension, 9, 499-503.
Kiesler, D. J. (1983). The 1982 Interpersonal Circle: A taxonomy for complementarity in human transactions. Psychological Review, 90, 185-214.
Lang, P. J., Bradley, M. M., & Cuthbert, B. N. (1990). Emotion, attention, and the startle reflex. Psychological Bulletin, 97, 377-395.
Williams, R. (1989). The trusting heart. NY: Times Books.
Luskin, F., Ginzberg, K., & Thoresen, C. E. (2005). The efficacy of forgiveness intervention in college age adults: Randomized controlled study. Humboldt Journal of Social Relations, 29, 163-184.
McAdams, D. P. (1994). The person: An introduction to personality psychology (2nd ed.). Fort Worth, TX: Harcourt Brace.
McCullough, M.E., Hoyt, W.T. and Rachal, K.C. (2000). What we know (and need to know) about assessing forgiveness constructs. In: M.E. McCullough, K.I. Pargament and C.E. Thoresen, Editors, Forgiveness: Theory, research, and practice, The Guilford Press, New York, NY, pp. 65-88.
McEwen, B. S., & Stellar, E. (1993). Stress and the individual: Mechanisms leading to disease.
Mullet, E., Neto, F. and Rivière, S. (2005). Personality and its effects on resentment, revenge, forgiveness, and self-forgiveness. In: E.L. Worthington, Editor, Handbook of forgiveness, Routledge, New York, pp. 159-181.
North, T. (1987). Wrongdoing and forgiveness. Philosophy 62: 499-508.
Orcutt, H. (2006). The prospective relationship of interpersonal forgiveness and psychological distress symptoms among college women. Journal of Counseling Psychology 53, PP. 350-361.
Panksepp, J. (1982). Toward a general psychobiological theory of emotions. Behavioral and Brain Sciences, 5, 407-468.
Pargament, K. I., & Rye, M. S. (1998). Forgiveness as a method of of religious coping. In E. L.
Plutchik, R. (1994). The psychology and biology of emotion. New York: Harper Collins.
Rainey, C. A. (2008). Are individual forgiveness interventions for adults more effective than groupinterventions? A Meta-Analysis. Dissertation for the degree of Doctor of Philosophy, Degree Awarded:Spring Semester.
Rhodewalt, F., & Morf, C. C. (1995). Self and interpersonal correlates of the Narcissistic Personality Inventory: A review and new finding. Journal of Research in Personality, 29(1), 1-23.
Ripley, J., & Worthington, E. L. (2002). Hope-focused and forgiveness-based groupinterventions to promote marriage enrichment. Journal of Counseling and Development,80, 452-464
Roberts, R. C. (1995). Forgiveness. American Philosophical Quarterly, 32, 289-306.
Rusbult, C. E., Hannon, P. A., Stocker, S. L., & Finkel, E. J. (2005). Forgiveness and relational repair. In E. L. Worthington, Jr. (Eds.), Handbook of forgiveness. (pp. 185-205). New York: Brunner-Routledge.
Rye, M. S., Pargament, K. I., Pan, W., Yingling, D. W., Shogren, K. A., & Ito, M. (2005). Can groupinterventions facilitate forgiveness of an ex-spouse? A randomized clinical trial. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 73, 880-892.
Sandage, S. J., Worthington, E. L., Jr., Hight, T. L., & Berry, J. W. (2000). Seeking forgiveness: Theoretical context and an initial empirical study. Journal of Psychology and Theology, 28, 21-35.
Sapolsky, R. M. (1994). Why zebras donصt get ulcers: A guide to stress, stress-related diseases, and coping. NY: Freeman.
Toussaint, W. and Musick, E. (2001). Forgiveness and health: age differences in a V.S. probability sample. Journal of adult development. Vol.8, No.4. 249-257.
Walrond-Skinner, S. (1998). "The function & Role of Forgiveness in working with Couples and families:Clearing the ground". Journal of family therapy. 20, 3-19.
Watson, D., & Tellegen, A. (1985). Toward a consensual structure of mood. Psychological Bulletin, 98, 219-235.
Weiss, D., Hirt, R., Rarcic, N., Berxon, Y., Ben-Zur, H., Breznitz, S., Glaser, B., Baras, M., & Dorision, T. (1996). Studies in psychoneuroimmunology: Pshchological, immunological, and neuroendocrinological parameters in Israeli civilians during and after a period of Scud middile attacks. Behavioral Medicine, 22, 5-14.
Witvliet, G. & Vrana, S. R. (1995). Psychophysiological responses as indices of affective dimensions. Psychophysiology, 32, 436-443.
Worthington, E. L., Jr. (1988). Understanding the values of relious clients: A model and its application to counseling. Journal of Counseling Psychology, 35, 166-174.
Worthington, E. L., Jr. (2000). Is there a place for forgiveness in the justice system? Fordham Urban Law Journal , 27, 1401-1414.
Worthington, E. L., Jr., & Wade, N. G. (1999). The social psychology of unforgiveness and forgiveness and implications fot clinical practive. Journal of Social and Clinical Psychology, 18, 385-418.
1 Ferankan, R
2 Greenberg, L. S
3 Coats, A. H
4 Blanchard-Fields, F
5- Ciuluvica, C
6- Ameriob, P
7- Fulcheri, M
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 24 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود