مبانی نظری وپیشینه تحقیق بلوغ واختلالات رفتاری نوجوانان
فصل دوم "پیشینه تحقیق"
مقدمه
الف) پیشینه نظری
نوجوانی
بلوغ
رابطه بلوغ و اختلالات رفتاری
رفتار بهنجار و نابهنجار
ماهیت مشکلات نوجوانان
تعریف پرخاشگری
رفتارهای پرخاشگرانه
اوهام پرخاشگرانه
علل خودکشی
علل پرخاشگری
کمبود عاطفی و پاشیده شدن نظام خانواده
بحرانهای رشد "من" و قدرت جویی
فقر اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی
عدم وجود تفریحات سالم و تاثیرپذیری از فیلم ها و دیگر رسانه های گروهی
عیوب و نقائض شخصی
بی کاری و بی ثمری
سایر عوامل
راهکارهایی جهت رفع علل پرخاشگری
توصیه هایی به والدین
توصیه هایی به کارکنان مدرسه
توصیه هایی به مسئولین رسانه های گروهی
توصیه هایی جهت کاهش مشکلات شخصیتی نوجوانان
روان درمانی اختلالات رفتاری
ب ) بیشینه تجربی (عملی)
– تحقیقات داخلی
– تحقیقات خارجی
– نتایج کلی تحقیقات داخلی و خارجی
– چگونگی فعالیت محقق
فصل دوم
پیشینه تحقیق
مقدمه:
"دوره نوجوانی، حساسترین و پرانرژی ترین و گرانبهاترین دوره زندگی هر فرد است. نوجوان کسی است که از کودکی بریده ولی هنوز به بزرگسالان نپیوسته است. نوجوانی، دوره ای پرتلاطم از زندگی سراسر فراز و نشیب آدمی است. سرعت رشد در این دوره بسیار زیاد می باشد. تنوع تمایلات و رغبتها، استقلال طلبی و عدم ثبات در نقش و شخصیت از دیگر ویژگیهای این دوره است. غالب توانمندیهای ذهنی و خلاقیتها در این دوره شکوفا می شود و در عین حال به لحاظ ویژگیهای حساس این دوره، بیشترین آسیب پذیریهای روانی و اجتماعی را نیز در این دوره شاهد هستیم. نوجوانی همچون شمشیر دو لبه ای است که یک لبه آن زمینه ساز خلاقیتها و آفرینشهای علمی، هنری و اجتماعی بوده و لبه دیگرش زمینه ساز از انحرافات اخلاقی و اجتماعی است." (افروز، 1371، صص 17-16)
"البته چگونگی ارضای نیازهای متنوع نوجوانان نیز از حساسیت فوق العاده ای برخوردار است به گونه ای که علت اصلی اختلالات رفتاری و انحرافات اخلاقی نوجوانان در خانه، مدرسه و اجتماع را نیز می توان در چگونگی روابط آنها با بزرگسالان جستجو کرد. نوجوانان تمایل دارند که با جدایی از خانواده تکیه گاهی امن بیابند، تکیه گاهی که بتوانند با آرامش به آن تکیه کنند. نوجوانان دوست دارند که با روی آوردن به اجتماع حس استقلال طلبی خود را ارضا نموده، پایان دوره کودکی را رسماً اعلام کنند. آنها می خواهند تصورات و تخیلات خود را جامه عمل بپوشانند و با انرژی سرشاری که دارند، جامعه را یاری دهند." (افروز، 1371 ، ص 58).
"بدیهی است که در کنار نیازهای زیستی یا بیولوژیک، مساله امنیت روانی و ثبات عاطفی نیز اهمیت زیادی دارد. رشد متعادل شخصیت و شکوفایی استعدادها و خلاقیتهای نوجوانان در سایه سلامت جسم، بهداشت و امنیت روانی و ثبات عاطفی آنان امکان پذیر است. بی ثباتی عاطفی، دوگانگی احساس و تعارضات روانی، از موانع بسیار مهم در فرآیند رشد شخصیت و سازگاریهای فردی و اجتماعی است. زمانی که این نیاز طبیعی به نحو مطلوب تامین نشود، کودکان و نوجوانان دچار تعارض و عدم امنیت روانی می گردند." (افروز، 1371 ، ص 65)
"بنابراین عدم تامین نیاز طبیعی و نوجوانان به امنیت خاطر نه تنها بر چگونگی رشد شخصیت آنها اثر می گذارد و عموماً موجب بروز و ظهور بسیاری از رفتارهای نامطلوب و ناخوشایند همانند خیالپردازی، گوشه گیری، انزوا طلبی، افسردگی، بیقراری، عصبانیت، پرخاشگری و رفتارهایی از این قبیل می شود، بلکه بیشترین تاثیر را بر شکوفایی توانمندیهای ذهنی، بالقوه، تفکر خلاق و پیشرفت تحصیلی آنها به جای می نهد. در حقیقت تعارض و بی ثباتی عاطفی آفت شکوفایی و خلاقیت ذهنی است. عوامل متعددی چون فشارهای اقتصادی و اجتماعی و محرومیتهای محیطی و یا کمبودهای عاطفی و بخصوص تعارضات روانی، موانع اصلی ظهور توانمندیها و استعدادهای بالقوه دانش آموزان و اندیشه های خلّاق هستند. تا زمانی که وجود فرد، مملو از ثبات عاطفی نباشد به یقین نمی توان از او تلاش ذهنی هدفمند، جهت دار و در عین حال خلّاق را انتظار داشت. بررسیهای متعدد نشان می دهد که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان با آرامش روانی و ثبات عاطفی ایشان دارای همبستگی معنی داری است." (افروز، 1371، ص68)
البته باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که در هنگام برخورد با یک رفتار نامطلوب یا ناخوشایند در نوجوانان باید همه شرایط و عواملی را که ممکن است به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم در بروز چنین رفتاری دخیل باشند، مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و همواره با فکری خلّاق در اندیشه به کار بستن روشهای نو و موثر در جهت اصلاح رفتار و رشد و شکوفایی نوجوانان غریز بود. بر این اساس در طی این تحقیق سعی بر آن است تا به علل یکی از این انحرافات اخلاقی بنام پرخاشگری پرداخته و راهکارهایی جهت پیشگیری و یا درمان آن ارائه شود.
پیشینه تحقیق
الف – نظری
نوجوانی:
"دوران مهمی از زندگی انسان را شامل می شود و به دو مرحله پیش از بلوغ و بعد از بلوغ جنسی تقسیم می شود." (بهرامی، 1358 ، ص 7). به طور کلی می توان سنین بین 12 تا 20 سالگی را به عنوان دوران نوجوانی دانست. "نوجوانی دوره ای از زندگی فرد را که حد فاصل پایان دوره میانسالی کودکی و آغاز بزرگسالی است، تشکیل می دهد. مدت این دوره در جوامع و فرهنگهای مختلف و در سطوح گوناگون اقتصادی – اجتماعی یک جامعه متغیر است. حتی طول آن در یک جامعه و در بین خانواده های مختلف برحسب شرایط اقتصادی و غیره ممکن است در نوسان باشد. بنابراین ماهیت دوره نوجوانی نه تنها بیولوژیکی (زیستی)، بلکه اجتماعی است و آغاز آن نیز تغییرات بیولوژیکی بلوغ در دختران و پسران است. نوجوانی دوره انتقال است؛ انتقال از پایان میانسالی در کودکی به آغاز بزرگسالی است." (نوابی نژاد، 1362، ص 36).
"عدم تعادل و بی ثباتی عاطفی یکی از بارزترین ویژگیهای این دوره می باشد. اکثر اوقات به هنگام بروز خشم نمی توانند رفتار و گفتار خود را کنترل نمایند، خیلی زود متاثر می شوند. بخصوص زمانی که احساس می کنند کسی به حرفشان گوش نمی دهد و به همین خاطر دست به اعمال ناخوشایندی می زنند و سپس پشیمان شده، خود را سرزنش می کنند. حساسیت ها و هیجانات ناشی از زودرنجی که از خصوصیات دائمی این دوران می باشد، اغلب تغییرات و تحولات غدد داخلی و میزان ترشحات هورمونها و نوع ترتیب و آموزش گذشته است که در مجموع وضع زندگی عاطفی آنها را تغییر می دهد و گاهی با کوچکترین برخوردی عصبانی می شوند." (خدایاری فرد، 1373 ، صص 17-16)
بلوغ
بلوغ جریانی است که زمینه اش از بدو تولد شروع می شود ولی اثرات آن در دوره نوجوانی ظاهر می شود که ضمن آن نوجوان هویت فردی خود را جدا از هویت خانوادگی اش پایه ریزی می کند. سن بلوغ جنسی در دختران معمولاً بین 13 تا 14 سالگی و در پسران بین 15 تا 16 سالگی است.
"از زمان و سیمان به این طرف معلوم شده است که تحولات فیزیولوژیک دوران بلوغ تحت تاثیر دو دسته از هورمونها که اولی را هورمون جنسی و دومی را هورمون جسمی می نامند، انجام می شود." (بهرامی، 1358 ، ص 16).
هورمونهای جنسی در دوران بلوغ ترشح شده و باعث بروز علایم ثانویه جنسی می شوند اما هورمونهای جسمی از همان دوران کودکی ترشح می شوند و در تنظیم رشد و تغییرات سایر اعضای بدن نقش حساسی را باز می کنند. به هر حال فعالیت این دو هورمون تغییرات اساسی را از نظر جسمی و روحی و جنسی و … در نوجوان پدید می آورند به طوری که به شکلی غیرمستقیم به زندگی فردی و اجتماعی نوجوان جهت داده و در تصمیم گیری های نوجوان دخالت می کنند.
رابطه بلوغ و اختلالات رفتاری
جنبه های مختلف رشد در نوجوان ممکن است دارای اختلالاتی باشد مثل کوتاهی قد، بلندی قد و یا ظهور رفتارهای زنانه در پسران و رفتارهای مردانه در دختران و … را می توان از جمله این اختلالات رشدی دانست. "از نقطه نظر روانی اختلالات رشد امراض بخصوصی را به وجود می آورند که از آن جمله می توان از انواع عقب ماندگی های هوشی، غش و صرع، جنون های پسیکو سوماتیک، جنونهای روانی و … نام برد." (بهرامی، 1358 ، ص 26).
البته بسیاری از نوجوانان نیز اختلال رشد ندارند ولی به دلایل زیادی دچار رفتارهای ناهنجاری مانند پرخاشگری، افسردگی، ترس و اضطراب، احساس حقارت، کمرویی و … می شوند.
رفتار بهنجار و نابهنجار
"به نظر می رسد پاره ای از مردم غالب اوقات به طور سازنده و کارآمد عمل می کنند، کوشش های آنان واقع بینانه، از لحاظ اجتماعی بارور و از لحاظ شخصی ارضا کننده است در حالیکه افراد دیگر فقط تا حدودی دارای شیوه های موثر در مواجهه با مسائل هستند و بیشتر اوقات به جای صرف انرژی در حل فعالانه مشکل، به استفاده از مکانیزم ها و رفتارهای دفاعی می پردازند. مکانیزم دفاعی به طور خلاصه عبارت است از واکنشهای فرد در مقابل ناکامی که به صورت تغییر شکل انگیزه ها بروز می کند به گونه ای که انسان خود را ناآگاهانه درباره انگیزه ها و هدفهای واقعی اش فریب می دهد. این گونه افراد در جامعه کمتر نقش سازنده و موثر دارند و نارضایی و ناشادی شخصی آنها غالباً مشهود است و گروه دیگری هستند که کلّاً در مواجهه با مشکلات، ناتوانی و از حل آنها عاجز بوده و شدیداً وابسته به دیگرانند.
این گونه افراد معمولاً برای جامعه مخّرب و در زندگی شخصی خویش ناشاد و درمانده هستند" (نوابی نژاد، 1362 ، ص 24).
"صاحبنظران شش خصوصیت بنیادی زیر را مهمترین ویژگیهای فرد هنجار می دانند:
1- فرد بنهجار به شیوه ای واقع بینانه عمل می کند؛ کوششهای وی در جهت سازگاری و حل مساله مبتنی بر موارد زیر است: الف – ارزیابی دقیق از موقعیتهایی که با آن مواجه می شود. ب – داشته ها و توانهای او. ج – اثرات درازمدت اعمال او.
2- فرد بهنجار انعطاف پذیر است؛ او قادر به تغییر رفتار خویش طبق انتظارات و توقعات در حال تغییر از واقعیت است و هنگام ضرورت قادر به یادگیری پاسخهای جدید می باشد.
3- فرد بهنجار انسانی موثر است؛ او در محدوده امکانات و شرایط محیطی، قادر به پاسخگویی به نیازها و ارضای انگیزه های خویش است.
4- فرد بهنجار اجتماعی است؛ انگیزه های وی با توجه به شرایط و ارزشهای منطقی جامعه شکل می گیرد و نگرشهای او بازتابی از توجه صادقانه به رفاه دیگران است و رفتاری اجتماع پسند دارد.
5- فرد بهنجار از زندگی لذّت می برد، او به یک رضایت و خشنودی درونی که ناشی از استفاده بارور و موثر از منابع ذهنی، عاطفی و اجتماعی خویش است برخوردار می باشد.
6- فرد بهنجار از پختگی لازم برخوردار است؛ رفتاری متناسب با سن، میزان هوش و توانائیهای جسمی و روانی خویش دارد." (نوابی نژاد، 1362 ، صص 30-29).
ماهیت مشکلات نوجوانان
"نوجوانان معمولاً دارای مشکلات ویژه ای هستند که در دوره کودکی کمتر در آنان مشاهده می شود، ماهیت این مشکلات، با مشکلات دوره بزرگسالی نیز به نحوی متفاوت است. اگر والدین و مربیان مایلند که نوجوانان انتقال به بزرگسالی را به آرامی طی کنند باید مشکلات ناهمانند نوجوانان را به خوبی بشناسند. از دوره نوجوانی غالباً به عنوان دوره مشکل و نامتعادل و غیر قابل پیش بینی تعریف شده است. این تعریف در حقیقت حاوی دو معناست:
یکی این که مطالعات علمی نشان می دهد که دوره نوجوانی دارای مشکلات بسیاری است که باید به شیوه ای رضایتبخش، هم برای خود نوجوان و هم برای گروه اجتماعی او حل و فصل شود تا نوجوان شاد و مطمئن گردد. دیگر اینکه نوجوانی برای والدین، معلمان و جامعه به طور کلی مشکل آفرین است زیرا مشکلات نوجوان گسترده تر و شدیدتر از مشکلات کودکان است و افراد بیشتری را متاثّر می سازد. نوجوانی برای خود فرد نیز مشکل ساز است؛ نوجوان در نقش جدید خویش در زندگی کاملاً سازگاری نیافته و در نتیجه غالباً سردرگم، نامطمئن و مضطرب است. به طور کلی می توان مشکلات نوجوانی را به دو دسته تقسیم نمود: مشکلات کلّی و مشکلات ویژه.
1- مشکلات کلّی مشکلاتی است که نوجوان از دوران کودکی خویش، در رفع و حل آنها کوشش داشته و هرگز در آن موفق نبوده است.
2- مشکلات ویژه مشکلاتی است که قسمت عمده آنها در رابطه با مرحله رشد او کاملاً طبیعی به نظر می رسد." (نوابی نژاد، 1362، صص 38-37)
بنابراین "نوجوان به علت پایگاه مبهم خویش (یعنی نه کودک است و نه بزرگسال) اغلب خود را با کودکان کم سن و سالمتر در خانواده، با والدین و معلمان و دیگر اعضای جامعه خود در تعارض عاطفی می یابد. او می خواهد دیگران بدانند که بزرگ شده است ولی احساس می کند که دیگران او را کاملاً درک نمی کنند، و حتی مسئولیت کافی به او نمی دهند؛ نوجوانان در مقابل عقاید و نظرات همسالان خویش حساسیت خاصی دارند و به طور کلی به داوری و قضاوت آنان بیش از بزرگسالان ارج و ارزش می نهند در خلال نوجوانی حساسیت شدیدی نسبت به نقایص جسمی و یا شخصی و یا ویژگیهای جنسی مشاهده می شود، که تا حد زیادی از هنجار انحراف دارد. بسیاری از نوجوانان احساس ناامنی می کنند. آمار و نتایج تحقیقات نشان می دهد که در طول این دوره، انواع بزهکاری و مشکلات عاطفی به اوج خود می رسد" (نوابی نژاد، 1362 ، صص 37-36).
اختلالات رفتاری از جمله پرخاشگری یکی از مشکلاتی است که نوجوانان در دوره نوجوانی با آن برخورد کرده و در مواردی قادر به حل آن نیستند پس مجبور می شوند تبعات ناشی از آن را در زندگی فردی و اجتماعی خود بپذیرند و تحمل کنند و این مساله مربوط می شود به عدم تعادل و بی ثباتی عاطفی نوجوان که پیش از این مورد بحث قرار گرفت.
تعریف پرخاشگری:
پرخاشگری یک مکانیزم روانی است که در اثر ناکامی فرد در مواجهه با موقعیتهای خاص بروز کرده و به نوعی در او تداوم یافته است که البته ریشه در رفتاری مطلوب به نام "خشم" دارد. بنابراین هنگام پرخاشگری فرد به طور ناخودآگاه فشارهای ناشی از محرومیت ها و ناکامی های خود را به صورت واکنشهای حمله، تجاوز، رفتارهای کینه توزانه و پرخاشگرانه نشان می دهد. عده ای از روان شناسان معتقدند که رفتارهای بزهکارانه در نوجوانان مانند سرقت و انحراف جنسی، نماینده کشش خصمانه و کینه توزانه ای است که از سوی فردی که خود را مطرود، محروم یا تحت فشار یافته است بروز می کند." (خدایاری فرد، 1373 ، ص78).
بر این اساس می توان گفت: پرخاشگری یک مکانیزم سازگاری یا دفاعی است که به نوعی حالت تداوم یافته به خود گرفته است. واکنشهای دفاعی یا مکانیسم های دفاعی و یا مکانیسم های سازشی همان طور که قبلاً اشاره شد عبارتند از: "اعمال و رفتارهای مشخص و تدافعی که شخص به طور ناخودآگاه به منظور حلّ عقده های روانی، حفظ تعادل شخصیتی و یا رهایی از چنگ اضطراب از آنها استفاده می کند. (خدایاری فرد، 1373 ، ص76)
همان طور که دانستیم "پرخاشگری واکنش کلّی نسبت به ناکامی است، هر چند افراد همیشه پاسخهای پرخاشگرانه آشکار از خود نشان نمی دهند و آنها را در وجود خود سرکوب می کنند. مثلاً پسری که به وسیله یکی از همکلاسان خود مورد اهانت قرار گرفته، غالباً به طور فیزیکی به او حمله ور می شود. زدوخوردها و دعواهای حیاط مدرسه، خود نشانه هایی از این پرخاشگریهاست. گروهی از روان شناسان معتقدند که طبقات اجتماعی غیر مرفه جامعه، بیشتر از طبقات متوسط و حرفه احساسات پرخاشگرانه خویش را ابراز و آشکار می سازند. "کارن هورنی" روان شناس معروف معتقد است که سرکوب همه احساسات پرخاشگرانه و خصمانه" از نقطه نظر سلامت روان بسیار بد و خطرناک است زیرا سرکوب چنین احساساتی سرانجام به اضطراب و واکنشهای عصبی می انجامد. بنابراین پیشنهاد می کند که انسان باید گهگاه احساسات خصمانه خویش را ابراز کند تا از شدت فشار انفجار درونی جلوگیری به عمل آید. با این حال پرخاشگری در اکثر موارد با شیوه های غیرمستقیم ابراز می شود. مثلاً شخصی که به وسیله فرد دیگری مورد تحقیر قرار گرفته، احتمالاً به او پیشنهاد دعوا و کتک کاری نمی کند ولی احساسات خصمانه اش را نسبت به او با انتقاد شدید از او بیان می کند." (نوابی نژاد، 1362، ص 128).
رفتارهای پرخاشگرانه
"بسیاری از پژوهشگران به نقش ناکامی در تکوین پرخاشگری تکیه می کنند. بندر می گوید: کودک هر نوع ناکامی را به منزله حمله خصمانه محیط تلقی می کند، "سائقههای سازنده" وجود کودک، وقتی دچار محرومیت و یا نابسمانی و ناهماهنگی در تحول کودک به وجود می آورد، پرخاشگری بروز می کند. به طور کلی پرخاشگری عکس العمل در برابر کمبودهای عاطفی است. بندر در کنار ناکامی عوامل دیگری را نیز مطرح می سازد. در برخی از مجتمعهای فرهنگی – اجتماعی برخی از صور پرخاشگری پذیرفته شده است (مثلاً پرخاشگری برای دفاع از ضعفا …) از طرف دیگر همانندی با جنس مرد در برخی از فرهنگها دارای بار پرخاشگرانه است.
افگلیش و پیرسن نشان داده اند که فرد در برخی از موارد پرخاشگری نشان می دهد: وقتی که درمانده می شود و می کوشد تا خود را با حمله ور شدن رهایی بخشد و شخص و یا شیئی را که موجب ترس او شده است، از بین ببرد یعنی نسبت به آنها خشمگین می گردد – وقتی که خود را از دستیابی به چیزی که میل دارد، محروم حس می کند، خشم او متوجه شخص و یا چیزی می شود که او را ناکام ساخته است – وقتی که می خواهد کاری را انجام بدهد که هم به انجام آن ترغیب و هم منع می شود. در این حال نسبت به شخصی که او را وادار به کاری می کند که منع شده و شخصی که او را باز می دارد، خشمگین می گردد – حالت پرخاشگرانه روزانه وقتی پیش می آید که فرد در معرض خطر، ناکامی و یا دستخوش میلی همراه با تلاش است.
پرخاشگری برحسب سن و عوامل به وجود آورند. آن صور مختلفی پیدا می کنند، مثلاً بندر می نویسد: کودکان 12 تا 18 ماهه اگر گم شده باشند، پرخاش را بیشتر متوجه خود می سازند. کودکان بزرگتر پس از دچار شدن به کمبودهای عاطفی، پرخاشگری خود را به نحوی پراکنده و به شکلی بیمارگونه و بدون اضطراب بروز می دهند و گاهی نیز پرخاشگری آنها با اضطرابهای اسکینروفرنیک آمیخته است." (خدیوی زند، 1374 ، صص 36-35)
اوهام پرخاشگرانه
مسلّم است که پرخاشگری را نمی توان منحصر به رفتار پرخاشگرانه کرد. پرخاشگری گاهی شکل دیگری به خود می گیرد که می توان نام آن را "اوهام پرخاشگرانه" گذشت.
بنابر نظر "دیاتکین" از همان آغاز برقراری روابط با اشیاء و مادر، کودک جذب چیزهایی می شود که او را خشنود و یا ناکام می سازند. ناکامیهای بعدی، تجربه های قبلی را به صورت اوهام درباره اشیاء جزیی واقعیت می دهند و این اشیاء به نظر خطرناک و احتیاط آمیز می آیند زیرا تخریب کننده پنداشته می شوند. این اوهام بر اثر دوباره سازمان یافتن لذات خود ارضایی، اوهام از خود گردانیدن یا بلعیدن و طرد نمودن به وجود می آیند و به نخستین مراحل همانند سازی در کودک، ویژگیهای برونفکنی و درونفکنی می بخشند. این اوهام در مراحل اولیه زندگی از خلال گفتارها، در میان ترسهای کودکان و یا به صورت فوق العاده متمایز در بازیهای کودکان ظاهر می شوند.
در جریان بازی، کودک، بنابر موضع کودکانه ای که می گیرد، پرخاش و حالت مبارزه جویی خود را نشان می دهد و از طرف دیگر به علت تکرار بازی، اطمینان و آرامش پیدا می کند، زیرا ظاهر امر این است که در بازی هیچ کس نمی میرد و همه چیز درباره به حال اول باز می گردد.
و یا تکین معتقد است که اوهام تخریب کننده به تنهایی و مستقلاً عامل سازگار کننده نیست بلکه با وحدت یافتن صحیح اوهام پرخاشگرانه با سایر عوامل و شرایط، فرد می تواند توانایی عمل و آزادی در دوست داشتن را بروز دهد. به عبارت دیگر زندگی اجتماعی، اوهام پرخاشگرانه را سازمان می دهد و تقویت می کند" (خدیوی زند، 1374 ، ص27).
پرخاشگری یا نسبت به دیگران است یا نسبت به خود.
"پرخاشگری نسبت به خود تحت سه عنوان مورد مطالعه قرار گرفته است: 1- پرخاشگری نسبت به خود در حال تحول و رشد. 2- پرخاشگری با دوام نسبت به خود 3- خودکشی." (خدیوی زند، 1374 ، ص 46)
از آنجا که در سه عنوان یاد شده، خودکشی بیشتر در دوره نوجوانی و جوانی بروز پیدا می کند، لذا اهمیت بیشتری برای بحث و بررسی دارد.
خود کشی در نوجوانان
"در میان رفتارهای پرخاشگری نسبت به خود، خودکشی از آنهایی است که منجر به مرگ می شود. در آسیب شناسی روانی از موفقیت یا عدم موفقیت آن بحث نمی شود بلکه از مکانیسمهای پویای درونی فردی سخن می گوییم که مرتکب این عمل می گردد." (خدیوی زند، 1374 ، ص51)
علل خودکشی
"در علت خودکشی تحقیقات زیادی شده: عوامل ارثی، خانوادگی و اجتماعی، روانی، روان نژندی، روان پریشی را مورد بررسی قرار داده اند. آنچه مسلّم است عمل خودکشی را نمی توان تنها به یکی از این عوامل منتسب کرد بلکه همیشه دسته ای از عوامل در تعامل با یکدیگر در کار بوده اند. برخی از محققین خودکشی را یک سندرم دانسته اند اما در عوامل سازنده و مکانیسم آن نظر و کشفیاتی جداگانه داشته اند.
تقریباً همه محققین فراوانی گسیختگی خانوادگی، خانواده نداشتن، عدم تفاهم پدر و مادر، طرد شدن به وسیله مادر، فقدان پدر، عدم ارتباط پدر با فرزندان، ارزشمند و اطمینان بخش نبودن پدر و … را جزو عوامل قطعی خودکشی دانسته اند.
"سوتر" خودکشی را در چهارچوب "سندرم کمبود اقتدار" قرار می دهد. این سندرم موجب کمی پیوستگی و ضعف اتصال شخصیت و سلوک فرد می شود. موقتی بودن روابط بین انسانها موجب آن می شود که فرد، خودکشی را راه حلی آسان برای رفع مشکلات خود بداند.
"هلیم" سندرم خودکشی را حاصل بازی ظریف و شکننده فرایندهای همانند سازی و یکپارچه کردن تعارضهای کودکی دانسته اند. افراد جوانی که خودکشی می کنند دچار حالات افسردگی، شیز و فرنی ساده تا بیماری روانی بوده اند. اگر به آنها حالات غیرعادی خود را در حدی نشان می دهند که نمی توان آنها را در طبقه خاصی از بیماری روانی قرار داد." (خدیوی زند، 1374 ، صص 52-51)
علل پرخاشگری
1- کمبود عاطفی و پاشیده شدن نظام خانواده
"احتیاج به محبت یکی از نیازهای مهم انسانی در تمام مراحل رشد است. انسان در هر موقعیت و هر شرایط محیطی احتیاج دارد که هم دوست بدارد و هم دوست داشته شود." (بهرامی، 1358 ، ص 108)
اگر در دوران نوجوانی والدین در مسایلی که مربوط به مسایل و مشکلات نوجوانان می شود، همدردی نکنند، نوجوانان خود را تنها و سرگردان می یابند و هیچ گونه اراده ای در خود نمی بینند تا به مرد آن خود را آماده کنند تا به جامعه ای ناشناخته وارد شوند و گاهی فشارهای وارده از این مساله به روح و روان نوجوانان تا جائی است که آنها را وادار به فرار از خانه می کند. این وضعیت در خانواده هایی که در آن والدین رابطه خوبی با هم ندارند و به طور مداوم در حال نزاع و کشمکش هستند و یا خانواده های از هم پاشیده و طلاق گرفته، بدتر و شدید خواهد بود." در چنین خانواده هایی رشد به خوبی انجام نخواهد شد و عدم رشد مقدمه اختلالات روانی مانند پرخاشگری، اضطراب، کمرویی و … و بزهکاری و مخاطرات پیش بینی نشده دیگر قرار خواهد گرفت." (بهرامی، 1358 ، ص110)
"گاهی ممکن است والدین از یکدیگر جدا نشده باشند و در تفاهم کامل نیز به سر ببرند ولی کودکان مجبور باشند دور از والدین خود در اماکن دیگر زندگی کنند. در چنین صورتی نیز تجربیات نشان می دهد که اختلالات چشمگیری در رفتار کودکان و نوجوانان به وجود می آید که ممکن است یکی از آنها پرخاشگری باشد و چنانچه به این اختلالات توجهی نشود، این اختلالات به ترسهای بی جا، تشویش ها و دلهره ها که می توانند بنیاد بزهکاری قرار گیرند تبدیل شوند. تحقیقات آنافروید، دختر فروید درباره کودکان انگلیسی زمان جنگ نمونه های گویایی در این مورد به دست می دهد. در زمان جنگ خانواده های انگلیسی مجبور شدند برای مصون ماندن از مخاطرات بمباران های هوایی، فرزندان خود را به کانادا، نزد اقوام خود بفرستند. بسیاری از کودکان ناچار در نزد والدین خود در انگلیس باقی ماندند و هر روز شاهد صحنه های هجوم هواپیماها به شهر بودند. بعد از جنگ مقایسه رفتار این کودکان با کودکانی که به کانادار رفته بودند نشان داد که، برخلاف تصور، ناراحتی های روانی و اختلالات رفتار در نزد کودکانی که به کانادا رفته بودند بیشتر از کودکانی بود که در لندن در خانواده های خود باقی مانده بودند و همیشه شاهد صحنه های بمباران و ویرانی بودند. نتیجه ای که از این تحقیقات گرفتند این بود که حضور پدر و مادر در نزد کودکان گاهی متحمّل مصائب و صحنه های ترسناک را برای کودک قابل تحمل می نماید و ثبات و دلگرمی را در کودک ایجاد می کند.
زمانی دیگر ممکن است تبعیض ها، ترجیح دادن فرزندی به فرزند دیگر از طرف والدین و یا احساس حقارت کودک در خانواده، در کودک عقده ایجاد نماید و به انتقام جویی و ضرب و جرح و بزهکاری کشیده شود. آمار آقایان "هیلی" و "برنر" آمریکایی در همین مورد ثابت می کند که از 105 مجرم جوانی که مورد تحقیق قرار گرفته بودند، 91% آنهایی بودند که یا در خانواده احساس حقارت و نارضایی می نمودند، یا اینکه خود را سربار خانواده خود می پنداشتند." (بهرامی، 1358، ص 113).
"تحقیقات در مورد کودکان متعلق به خانواده های از هم گسیخته نشان می دهد که این گونه کودکان از عقب ماندگی تحصیلی و یا برعکس از پیشرفت خوب تحصیلی برخوردار خواهند شد. این گونه کودکان در مقایسه با کودکان متعلق به محیطهای خانوادگی گرم و صمیمی، احتمالاً دارای مشکلات جسمی، عاطفی، اجتماعی و رفتاری بیشتری می باشند و کلّاً ناسازگارترند. کودکانی که والدین آنها به علت طلاق یا هر علت دیگری جدا از یکدیگر زندگی می کنند، مشکلاتی بیش از کودکانی که والدین آنها مرده اند، خواهند داشت.
از جمله این مشکلات، حساسیت زیاد و زود عصبانی شدن، خودداری، کم توجهی به تایید و توجه اجتماعی، افسردگی و بیش از همه احتمالاً دروغگویی، دزدی و اشکال مختلف نافرمانی را می توان نام برد." (نوابی نژاد، 1362 ، ص192).
2- بحرانهای رشد "من" و قدرت جویی
"عامل دیگر اختلالات رفتاری مانند پرخاشگری در نوجوانان، بحرانهای روانی شدیدی است که در جریان رشد "من" خود دچار آن می شوند. پشت سر گذاشتن این بحران ها در اکثر اوقات با جلوه هایی از رفتار همراه است که اغلب مغایر با نظم و قوانین حاکم بر جامعه است. نوجوان برای این که از مرحله ناتوانی دوران کودکی به مرحله قدرت جویی و خودمختاری دوران نوجوانی و جوانی داخل شود محتاج به افرادی مشابه خود است تا رفتار خود را با آنها همانند کند و خط مشی زندگی آینده خود را انتخاب نماید. این احتیاج همان طور که می دانیم در اکثر اوقات نوجوانان را به گرد هم آیی و تشکیل گروههای افراد همسال می کشاند و گروه ها نیز با تمایلات خاص دوران بلوغ و نوجوانی کم کم به شورش علیه نظام های اجتماعی و مقابله با قدرت خانواده و اجتماع که حاکم بر رفتار نوجوانان است، کشیده می شوند." (بهرامی، 1358، ص 116).
انواع گروه های نوجوانان ناسازگار
گروههای نوجوانان ناسازگار را می توان در وهله اول به دو دسته بزرگ زیر تقسیم نمود: 1- گروه های تحمیلی یا ابداعی 2- گروه های آزاد یا خود به خودی. گروههای آزاد که "گانگ" نیز نامیده می شوند آنهایی هستند که تحت شرایط نامساعد محیط خود به خود بدون دخالت یا تشویق افراد بزرگسال به وجود می آیند و با خصوصیات ویژه خود باعث ارضای بسیاری از احتیاجات دوران نوجوانی می شوند." (بهرامی، 1358، ص 138)
به طور کلی "در جوامع صنعتی و پیچیده شهرهای بزرگ امروزی که نوع تمدن از سویی آزادی رفتار و نو بودن را در نوجوانان در اکثر اوقات به صورت میل به تجمع و تخریب ظاهر می شود و انرژی چشم گیر دوران نوجوانی به صورتهای بدیع و غیر منتظره جلوه گر می شود. مراجعه به وقایع و حوادث سالهای اخیر شهرهای بزرگ دنیا که نوجوانان حادثه آفرین آن بوده اند این مطلب را به خوبی روشن می کند. در فوریه 1957 در حدود 5 هزار نفر نوجوان به علل مختلف در خیابانهای نیویورک گردهم آمدند و با رفتار خود نظم شهر نیویورک را به هم ریختند. در فاصله بین 1956 و 1957 % 108 کارناوال در برلن غربی راه افتاد که در آنها حدود 22000 نوجوان با استفاده از آزادی هایی که کارناوال برای آنها فراهم کرده بود، نظم شهر را به هم ریختند. نوجوانان در این کارناوالها دور هم جمع می شدند، بی دلیل فریاد می کشیدند، ترافیک شهر را مختلف می نمودند و هنگامی که پلیس مداخله می نمود با او به دعوا و ضرب و جرح می پرداختند." (بهرامی، 1358 ، صص 117-116)
3- فقر اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی
گروهی از جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی که تجزیه و تحلیل موشکافانه ای در مورد اختلالات رفتاری نوجوانان نموده اند معتقدند که اختلالات رفتاری در نوجوانان پدیده ای است که بیشتر اختصاص به طبقات اجتماعی پایین و فقر دارد. اکثر نوجوانان پرخاشگر کسانی هستند که در خانواده های فقیر و پرجمعیت که در هر اطاق چندین نفر زندگی می کرده اند، پرورش یافته بودند. بعضی از کودکان به علت تغییر شغل پدر و نداشتن خانه شخصی، مجبور شده بودند چندین بار خانه خود را عوض کنند و در محیط های دیگری سکنی گزینند. بعضی دیگر به علت فقر اقتصادی والدین مجبور شده بودند از همان کودکی به کسب مشاغل در محیط هایی که صلاحیت تربیتی درستی نداشتند به کار بپردازند تا زندگی خود را تامین نمایند." (بهرامی، 1358، ص 118)
بنابراین شرایط و موقعیت غیر مرفه، فقر اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی بدون تردید برای سازگاری و شکل گیری شخصیت مطلوب فرد، زمینه هایی نامساعد و شرایطی نامطلوب می باشند. به طور خلاصه عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همگی در تعامل با هم هستند که شخصیت کودک و نوجوان را شکل می دهند. این مساله تا اندازه ای اهمیت دارد که اگر امکان استفاده از برنامه های تربیتی رسانه های گروهی و یا شرکت در کلاسهای فرهنگی و اجتماعی و نیز مطالعه کتابهای مختلف وجود داشته باشد، هم والدین و هم کودکان و نوجوانان، شناخت و بینش عمیق تر و کاملتری از دنیای اطراف خود خواهند داشت و در هنگام مواجهه با مشکلات، آنها را از طریق علم و تجربه که از طریق انواع رسانه ها کسب کرده اند از میان بر می دارند.
4- عدم وجود تفریحات سالم و تاثیرپذیری از فیلم ها و دیگر رسانه های گروهی
مطالعه کتابهای جنایی، مشاهده فیلم های مربوط به بانوهای بزهکاری و ستایش بازیگران اینگونه فیلم ها عوامل دیگری هستند که نوجوان را به پرخاشگری تشویق می نمایند و راههای بزهکاری را به او می نمایانند بدیهی است که فیلم به خودی خود نمی تواند انگیزه بزه قرار گیرد ولی می تواند هیجانات و عواطف سیراب نشده نوجوانان سرکش را در جهت تخریب هدایت کند. بسیار جالب است وقتی که می بینیم فردای روزی که فیلم های هنگ کنگی مربوط به دعواها و کشت و کشتار به وسیله فنون کاراته در تهران نشان داده می شود، کودکان و نوجوانان در خیابان ها همان رفتار و حرکات را به خود می گیرند و به همان گونه به دعوا و ضرب و جرح با یکدیگر می پردازند که قهرمانان فیلم می پرداختند. چند سال قبل که فیلم West Side Story در تهران نمایش داده شد، پلیس تهران شاهد زد و خوردهای دو باند از نوجوانان بزهکار تهران به همان سبک بازیگران نوجوان این فیلم بود. این نوجوانان چنان تحت تاثیر این فیلم قرار گرفته بودند که کورکورانه به تقلید رفتار بازیگران این فیلم می پرداختند.
تاثیر سینما بر روی رفتار نوجوانان وقتی به خوبی درک می شود که ما به استقبال روزن افزون آنها به این تفریح توجه نمائیم. طبق تحقیقی که در سالهای اخیر بر روی نوجوانان دبیرستانی تهران به عمل آورده شده در حدود نصف نوجوانان دختر و پسر بین 15 تا 19 ساله این شهر، در ماه، سه تا ده بار به سینما می رفته اند. 36% یک یا دو بار در ماه به سینما می رفته اند و بقیه یعنی 5/14% گاه گاهی به سینما می رفته اند.
در فرانسه تحقیق آقای "آلن دو سووبوف" که در سال 1962 بر روی 2564 نوجوان بین 11 تا 18 ساله انجام شده است نشان می دهد که سینما و دیدن فیلم های تجارتی دومین سرگرمی نوجوانان این کشور را تشکیل می دهد." (بهرامی، 1358 ، صص 120-118)
5- عیوب و نقائص شخصی
"چنانچه فردی که از لحاظ جسمی یا ذهنی توانایی انجام وظیفه ای را که به او محول گردیده است نداشته باشد، مطمئناً احساس ناکامی می کند. فرد معلول در مقایسه با فرد هنجار و معمولی، با مشکلات بیشتری برای سازگاری مواجه است. تحقیقات و مشاهدات تجربی نشان می دهد که ناسازگاری بین افراد معلول جسمی و دارای نقص عضو، احتمالاً به مراتب بیش از افراد هنجار سالم از لحاظ جسمی است. این ناسازگاریهای رفتاری عبارتند از: گوشه گیری، کم رویی، ترس، احساس حقارت، ناپختگی عاطفی – جنسی و روانی، تنهایی و نداشتن دوست، واکنشهای پارانوئید، حساسیت زیاد، کمبود محبت، رفتار برای جلب توجه، هدفهای دور از دسترس، پرخاشگری شدید، اضطراب، تنش، عصبانیت و … باید توجه داشت که شرایط به تنهایی علت ناسازگاری نیست، بلکه نگرش و برداشت فرد از وضع خود است که واکنشهای او را تعیین می کند. باید والدین و مربیان به کودک نمونه هایی از افرادی نشان دهند که با عیوب و نارسائیهای مختلف در زندگی، موفقیتهای نیز کسب کرده اند و بدین وسیله به کودک کمک کنند تا محدودیتهای شخصی را به دست فراموشی بسپارد و از ویژگیهای مثبت خویش حداکثر استفاده را نماید." (نوابی نژاد، 1362 ، صص 195-194)
6- بی کاری و احساس بی ثمری
"داشتن کاری مناسب و شغلی مفید و پردرآمد در این دوره باعث بی نیازی و عزت نفس و اعتماد به نفس نوجوانان و جوانان می شود" (خدایاری فرد، 1373 ، ص112) و برعکس "نبودن امکانات برای کار کردن نوجوانان و صرف انرژی آنان در جهتی سازنده و در نتیجه احساس بیهودگی و پوچی، از یک سو، و احساس حقارت و ناکامی ناشی از وضع بد اقتصادی – اجتماعی و خانوادگی و تحصیلی، از سوی دیگر، می تواند به رفتار پرخاشگرانه بیانجامد." (نوابی نژاد، 1362 ، ص 117).
بنابراین می توان گفت "بی کاری بخصوص در سنّ جوانی منشا بسیاری از ضعفها و بسیاری از مفاسد و آلودگیها است زیرا امنیت روانی فرد را به خطر می اندازد. حتی داشتن شغل نامناسب و یا شغلی که مورد علاقه جوان نباشد، یا مطابق با استعداد و انتخاب نشده باشد و یا تحمیلی باشد، گاه باعث پیدایش ناراحتی های روانی و شکست و محرومیت برای وی می شود و برای همیشه عامل اضطراب و پریشان خاطری و پرخاشگری را فراهم می نماید. " (خدایاری فرد، 1373 ، صص 113-112).
7- سایر عوامل
علاوه بر عواملی که نام برده و توضیح داده شد، عوامل دیگری مانند طرد شدگی، محدودیت زیاد، محبت افراطی، "تحقیر نمودن، کوچک کردن، پایین آوردن شخصیت نوجوانان و جوانان، سرزنش کردن آنها بخصوص در حضور دیگران، مقایسه آنان با همسن و سالان خود و به رخ کشیدن صفات و خصوصیات آنها نیز برای نوجوانان و جوانان بسیار ثقیل است، تا حدی که گاه تحمل خود را از دست می دهند و آرزوی مرگ می نمایند و گوشه گیری را اختیار می کنند یا در برابر این گونه تحقیرها عصیان گری نموده، دست به انتقام می زنند." (خدایاری فرد، 1373 ، صص 51-50)
راهکارهایی جهت رفع علل پرخاشگری
1- توصیه هایی به والدین
الف – "والدین، نوجوانان و جوانان را از محبت سیراب نمایند تا آنان به هر آشنا و بیگانه ای روی نیاورند و به طرف افراد فاسد و اماکن فاسد کشیده نشوند. بسیاری از انحرافات نوجوانان برعکس آنچه مردم تصور می کنند به خاطر شهوت و یا پول و تامین زندگی نیست، بلکه رفع کمبودهای محبت در گذشته است.
ب – والدین کانون خانواده را محلی امن و پناهگاهی مستحکم برای فرزندان نمایند. به یکدیگر احترام بگذارند و به خصوص در حضور آنها از اشتباهات و خطاهایی یکدیگر چشم بپوشند.
ج – هیچ کس انتظار ندارد که اختلاف و مشاجره ای بین والدین به وجود نیاید، مهم این است که اگر اختلافی پدید آمده واکنش والدین در مقابل این اختلافات چگونه است و آنها با یکدیگر چگونه برخورد می کنند و آیا کنترلی بر رفتار خود دارند یا خیر. ضمناً نباید در حضور فرزندان به مشاجره بپردازند و عیوب یکدیگر را در حضور آنها بازگو کنند.
د – والدین باید به فرزندان خود احترام بگذارند و به آنها کمک کنند تا نواقص خود را رفع نمایند، یضاع و تذکرات خود را با استدلال و منطق و در خلوت با آنها در میان نهند و هرگز در حضور دیگران بخصوص همسالان به پند و اندرز دادن آنان نپردازند، ضمناً سخنی را به آنها بگویند که خود بدان عمل می کنند.
ه – والدین با فرزندان خود صحبت نمایند و به سخنان آنها نیز گوش دهند، به آنان توجه کنند و زمینه ای را ایجاد نمایند تا نوجوانان و جوانان حرفها و رازهای خود را برایشان بازگو نمایند، و والدین را غمخوار و یار و خیرخواه خود بدانند، نه کسانی که با خشونت و تحمیل تصمیمات خود با آنها رفتار می کنند.
ی – والدین نباید نوجوانان و جوانان خود را به خاطر ضعفهایی که دارند، تحقیر نمایند و آنها را با هم سن و سالان خود مقایسه کنند (خدایاری فرد، 1373 ، صص 61-59)
2- توصیه هایی به کارکنان مدرسه
"برای نیل به هدفهای سلامت روان در کودکان و نوجوانان، مدرسه باید در جهات زیر عمل نماید:
الف – از بین بردن شرایط ناسالم و نامطلوبی که در حوزه فعالیت و کنترل مدرسه است.
ب – کمک به دانش آموزان در توجه به بهتر ساختن محیط و اجتماع.
ج – شناخت هر چه زودتر مشکلات روانی و عاطفی در بین دانش آموزان (و حتی کارکنان مدرسه) و ارجاع آنان به موسسات و مراکز تشخیص و درمان.
د – هماهنگ ساختن برنامه مطالعه کودکان و نوجوانان و کوششهای آموزشی و تربیتی در مدرسه، با برنامه های والدین در خانه موسسات مناسب مذهبی و اجتماعی در محیط زندگی کودک و نوجوان.
ه – ارائه کمکهای مختلف روانی و تربیتی به کودکانی که به آنها نیاز دارند.
ن – مطالعه مداوم و سیستماتیک از شرایط سلامت روان حاکم بر مدرسه، و ایجاد تغییرات مناسب در برنامه های درسی، مقررات اجرایی و تدارکات لازم و غیره در مدرسه.
و – کمک به کارکنان مدرسه در فرا گرفتن هر چه بیشتر درباره رشد، یادگیری، شخصیت و سازگاری کودک و نوجوان و کسب بینش بیشتر درباره نیازهای آنها و نیازهای شخصیتی خویش از طریق کلاسهای آموزش ضمن خدمت در مدرسه کودکان باید بیاموزند که با زندگی آن چنان که هست مواجه شوند، نه آن گونه که میل دارند باشد، باید بیاموزند که با آداب و رسوم و ارزشهای موجود در جامعه، خود را منطبق سازند و به نیازهای دیگران توجه داشته باشند. در این میان، معلمان نقش مهمی به عهده دارند. لزومی ندارد که معلمان از نقش واقعی خویش پا فراتر نهند، بلکه از آنان انتظار می رود رفتار و فعالیتهای معمولی خویش را بر اساس اصول و ضوابط سلامت روان، مورد آزمایش و ارزشیابی قرار بدهند، به بیان دیگر، معلمان با آزمودن نگرشها، احساسات، ارزشهای و رفتار خویش از سویی و مشاهده کردن و تعبیر و تفسیر رفتار آنان و کشف مشکلاتشان از سوی دیگر، می توانند موقعیتهای آموزشی را در جهات مثبت، پیشگیری و یا درمانی، از نو سازمان دهند." (نوابی نژاد، 1362 ، صص 201-199)
توصیه هایی به مسئولین رسانه های گروهی
"دست اندرکاران رسانه های گروهی، مسئولین و برنامه ریزان مملکت می بایست هدفهای مناسب سیاسی – اجتماعی برای نوجوانان و جوانان مطرح و تعیین نمایند، تا آنها به راکد ماندن، سکون، پرسیدن و از بین رفتن نیندیشند. بلکه حرکت، جریان داشتن، فراتر رفتن از مرزهای خویشتن و فراتر رفتن از زندگی روزمره فکر کنند و هدفهایی برای آنها مشخص نمایند تا نوجوانان و جوانان احساس کنند که سرنوشت جامعه به دست آنهاست و آنها در سازندگی جامعه و حتی جهان باید نقش داشته باشند و این رسالت و مسئولیت را بپذیرند، و این امکان پذیر نیست مگر این که آنها را به سلاح علم، کمال، ایمان، اخلاق، اخلاص و ایثار مجهز نمود و روحیه آزادگی و حق طلبی را در آنها تقویت کرد. مسئولین باید از هدر رفتن این همه هیجان و انرژی نسل جوان، جلوگیری کرده، آن را در کانالهای صحیح، برای سازندگی شکل و جهت خاصی بدهند و اگر برنامه ریزی برای این کار نداشته باشند، نوجوانان که یک دنیا شور و هیجان هستند و سکون را دوست ندارند، وضع موجود را نیز در هر شرایطی قبول نمی کنند و در صدد تغییر آن هستند، در این صورت مشکلات عدیده ای به وجود خواهند آورد که کنترل آنها بسیار مشکل است.
الگوهایی که در جامعه به نوجوانان ارائه می گردد بسیار اهمیت دارد. در این میان نقش صدا و سیما در چگونگی ارائه این الگوها بسیار مهم می نماید. زیرا در این صورت الگوها از یک همسویی و هماهنگی برخوردار می شوند وگرنه جوانان خود الگوهای ارائه شده از غیر را انتخاب می کنند." (خدایاری فرد، 1373 ، صص 64-63)
توصیه هایی جهت کاهش مشکلات شخصیتی نوجوانان
1- مسائل و مشکلات مشترک و همانند در نوجوانان و جوانان نباید این تصور را پیش آورد که عدل و عوامل آن مسائل نیز مشترک و همانند است. بنابراین برای کمک به نوجوانان و جوانان در حل مشکلات شخصیتی شان، باید عوامل پیدایش آنها را جستجو نمود و ریشه یابی کرد و سپس بر اساس آن علتها به درمان پرداخت.
2- رعایت مساله بهداشت روانی بسیار اهمیت دارد. کارهای ارجاعی به نوجوانان نباید آن قدر دشوار باشد که نتوانند از عهده آن برآیند و با آنان طوری برخورد نشود که با ناامیدی و سرخوردگی کشیده شوند. باید شخصیت آنان مورد توجه قرار گیرد و از طرد شدنشان جلوگیری نمود، محیط خانوادگی آنها را باید اصلاح کرد و به خواب، استراحت، تفریح و غذای کافی آنها اهمیت داد.
3- نوجوانان و جوانان را باید متوجه این امر نمود که آنها خود مسئول های مسائل و مشکلات خودشان هستند و والدین و مربیان فقط وظیفه کمک و راهنمایی دارند. باید نیرو و استعداد خودشان را برای حل مسائلشان به کمک گرفت تا به اعتماد به نفس برسند.
4- اصولاً مطرح نمودن مسائل شخصیتی نوجوانان نباید آن چنان باشد که در آنها اضطراب به وجود آورد بلکه باید به شکلی غیرمستقیم آنان را به مسائل و مشکلاتشان آشنا نمود و به آنها تفهیم کرد که همه مردم در سنین نوجوانی و جوانی دارای مشکلات مشابه می باشند و همه آن مسائل و مشکلات نیز قابل حل است و حتی اگر مشکلی هم وجود داشته باشد که قابل حل نباشد چندان غیرطبیعی نیست و هیچ گونه خطری برای آنها ندارد.
5- به نوجوانان باید آموخت تا خود را بهتر بشناسند، با تغییرات بدنی و فیزیولوژیک خود به درستی آشنایی پیدا کنند و آنها را بپذیرند، امکانات خطری و اکتسابی خود را بشناسند و چگونگی برخورداری و استفاده از این امکانات را بدانند، محیط اطراف خود را بشناسند و چگونگی سازگاری مطلوب با محیط و اطرافیان را نیز خوب یاد بگیرند.
6- به نوجوانان و جوانان باید آموخت که بهترین کسانی که می توانند مشاور آنها باشند، در درجه اول والدین هستند و همیشه از آنان راهنمایی بخواهند و برای آنها درد دل کنند. در عین حال هر نوجوانی باید فرد صالحی را که بیشتر دوست دارد مثل مدیر، معلم و یا یک فرد روحانی را به عنوان مشاور انتخاب کند و مسائل و مشکلاتش را با او در میان بگذارد. در مسائل مذهبی عمیق شود، حقایق دینی را مورد مطالعه قرار دهد با شخص مطلع و مورد اعتماد درباره آنها به بحث و گفتگو بنشیند.
7- تغییر محیط، گاهی اوقات برای نوجوانان که دچار اختلالات شخصیتی شده اند می تواند موثر باشد.
8- ورزش و انجام تمرینات ورزشی می تواند کمک موثری در رفع اختلالات رفتاری مثل پرخاشگری باشد زیرا ورزش کردن روحیه ای به شخص می دهد که می تواند مسئولیتهای اجتماعی را بپذیرد، اعتماد به نفس کسب کند، اراده خود را تقویت نموده و در نهایت به اطمینان خاطر برسد.
9- دعا کردن و راز و نیاز نمودن با خدا و سخن گفتن با او، کمک خواستن از او، توسل جستن به او، عبادت کردن و مسائل خود را با او در میان گذاشتن نیز باعث آرامش و سکون شده و در کاهش ناراحتیهای شخصیتی موثر است.
10- معاشرت با دیگران و داشتن زندگی جمعی، دوری نمودن از انزوا و تنهایی، رابطه صمیمانه و گرم داشتن با افراد مختلف و مسافرتهای دسته جمعی با افراد همفکر و هم شان می تواند در بهبود بعضی از اختلالات شخصیتی موثر باشد.
11- در مواردی که هیچ یک از طرق و توصیه های فوق الذکر موثر واقع نشود، لازم است نوجوان را به روان شناس و یا روان پزشک حاذق معرفی نمود و برای درمان جدی آنها مراقبتهای درمانی لازم را به عمل آورد و در این زمینه برایشان باید دقیقاً توضیح داده شود که اختلالات روانی نیز مانند بیماریهای جسمی یک امر طبیعی هستند و هرکس همان طور که ممکن است مبتلا به بیماریهای جسمی شده و در اثر درمان بهبود یابد، به همان اندازه نیز احتمال دارد که دچار ناراحتی های روانی شود پس باید برای درمان تحت نظر یک متخصص روان درمان قرار گیرد و بهبود یابد." (خدایاری فرد، 1373 ، صص 87-84)
روان درمانی اختلالات رفتاری:
در روان درمانی "برطرف ساختن نشانه های رفتار ناهنجار و کوشش صریح جهت تغییر رفتار، کانون توجه درمانگران رفتاری و جسمانی است. در حالی که روان درمانی به عنوان شیوه غیرمستقیم درمان، مبتنی بر فرآیندهای روانی است که نشانه ها و عوارض بیماری را از طریق رفع تضادهای ناخودآگاه در بیمار از میان می برد. روان درمانی کوشش می کند تا با ایجاد تغییراتی در شخصیت بیمار، در رفتار او تغییر دهد. هدف، بهبود کیفی سازگاری کلی بیمار به وسیله ایجاد یک سازماندهی بهتر در عوامل شخصیتی و محیطی اوست.
روابط درمانگرانه که همان رابطه ویژه انسانی بین بیمار و درمانگر است، وسیله و رکنی اساسی در درمان و کمک موثری به بیمار است، قطع نظر از جهت گیریهای نظریه ای، همه درمانگران بر اینگونه روابط به دو منظور تکیه می کنند: نخست باید بین درمانگر و بیمار رابطه ای به منظور ایجاد یک محیط محیط امن، پذیرا و خالی از هر گونه تهدید به وجود آید، تا بیمار را تشویق کند آزادانه به کاوش درباره احساسات، آمال، خیالبافیها و انگیزه ها و نیازهای خویش بپردازند. هدف بنیادی در روان درمانی، پیش برد خودشناسی و خودپذیری است و برای رسیدن به این هدف، ترس بیمار از مواجه شدن با خود و دیگران باید کاهش یابد. دوم ایجاد رابطه درمانگرانه، درمان گر را قادر می سازد تا به عنوان یک شخص با نفوذ در زندگی بیمار شناخته شود. ایجاد تغییر و رشد در بیمار، ایجاب می کند تا درمانگر به عنوان یک عامل موثر در یادگیری جدید در او، عمل کند. مهمترین وظیفه درمانگر، تقویت و دادن پاداش از موضع نفوذ و قدرت به بیمار است که این تنها در زمینه ای سرشار از ویژگیهای یک رابطه خوب انسانی و در عین حال درمانگرانه امکان پذیر است.
درمانگران روانی در استفاده از تکنیکهایی که برای ایجاد این رابطه درمانی، و همچنین در شیوه هایی که از این رابطه به منظور تغییر رفتار بیمار به کار می برند، متفاوتند. تفاوت آنها تا حدّ زیاد متاثر از جهت گیری نظریه ای آنان است." (نوابی نژاد، 1362 ، صص 174-173.)
برخی از متخصصین مانند "پاروت" جوانان پرخاشگر را تحت درمان روانکاری قرار دادند و موفق بودند. برخی دیگر مانند "راکورن" و "ایسلر" با تکیه به مبانی روانکاوی سعی کرده اند که با بزهکاران روابط عاطفی به وجود آورند تا بدین وسیله، پرخاشگری را تقلیل بدهند. آنها معتقدند که روانکاوی کلاسیک را در این مورد نمی توان به کار بست. روانکاوی وقتی به کار می آید که علاوه بر پرخاشگری، اضطراب، دلهره و حالات روان نژندی وجود داشته باشد.
"ریل" و "ونیومن" شیوه روان درمانی را گسترش دادند. در این شیوه افراد قادر می شدند که با نحوی سازنده خود را از اوهام پرخاشگری خلاص کنند. به کمک روان درمان پرخاشگری خود را جانشین سازی نمایند و بدین وسیله فشارهای خصمانه خود را به صورتی موجه کاهش دهند و حتی بخشی از کینه خود را تسویه نمایند. به نظر این محققین تعلیم و تربیت خوب می تواند در برخی از کودکان، معجزه آسا عمل کند اما این امر با کودکانی که کینه توز هستند ممکن نیست بلکه عکس آن نتیجه خواهد داد. برای آنک سیستم تربیتی به خوبی به کار آید و موثر افتد نخست باید اختلالات بنیادی "من" کودک را درمان کنیم. علاوه بر این کودکانی که کینه توز هستند و نمی توانند تنها به وسیله روان پزشکان درمان شوند لازم است که از شیوه های مصاحبه روان درمانی نیز برخوردار شوند. در این حالت نخست باید کنشهای "من" آنها بهبود یابد و مکانیسم های دفاعی مزاحم تقلیل پیدا کنند. " (خدیوی زند، 1374 ، صص 45-44)
ب – عملی
تحقیقات داخلی:
1) تحقیقی در سال تحصیلی 73-1372 توسط "زین العابدین عبداللهی" تحت عنوان "عوامل موثر در پرخاشگری" صورت گرفته و نتایج آن به این شرح گزارش شده است:
1- بیماریهای جسمانی مانند اختلال در شنیداری و دیداری 48%
2- محرومیت نوجوانان از کارهای مورد علاقه شان 50%
3- تحصیلات پدر و مادر 65%
4- تنبیهات شدید نوجوان 82%
5- دیدن صحنه های درگیری خشن و کشت و کشتار84%
6- عدم ابراز محبت و مهربانی از طرف اولیاء خانه 82%
7- بی ارزش شمردن نوجوانان 70%
و در ادامه آمده است "همان طور که ملاحظه می شود عواملی مانند تنبیهات شدید، دیدن صحنه های درگیری و عدم ابراز محبت و بی ارزش شمردن نوجوانان، بالاترین درصدها را به خودشان اختصاص داده اند.
لذا نشان می دهد که توجه هرچه بیشتر به این عوامل می تواند راه گشایی در جهت حل این مشکلات باشد و اینکه پرخاشگری می تواند تاثیر بسیار زیادی در به وجود آمدن اختلال در زندگی فرد داشته باشد. در جایی تاثیر تنبیهات شدید نوجوان مطرح می شود و در جایی دیگر نوجوان اظهار نیاز به محبت می نماید در جایی صحنه های درگیری در خانه توسط پدر و مادر را می بیند و یا این صحنه ها را از تلویزیون و غیره مشاهده می کند. همگی این موارد به طور کلی می توانند دست به دست هم دهند و نوجوان را به تباهی بکشانند. همچنین با توجه به اهمیت نقش والدین، آنها می توانند در این زمینه نقش موثری داشته باشند.
سنّ پدر و مادر و همچنین شغل آنان و نحوه کار آنان نیز در پدید آمدن پرخاشگری موثر می باشد. بنابراین طبق درصدهای تعیین شده، تنبیهات با بیش از 80% و عدم ابزار محبت نیز با بیش از 80% و نیز مشاهده صحنه های درگیری بیش از 70% در به وجود آمدن پرخاشگری در نوجوانان بیشترین تاثیر را داشته اند.
2) تحقیق دیگری توسط 4 نفر از دانشجویان دوره فوق لیسانس با عنوان "شناخت مشکلات دانش آموزان مدارس راهنمایی در سال 56" انجام گرفت. این تحقیق حاوی پرسشنامه ای مقدماتی است که دارای 121 سئوال بوده که بر روی 80 نفر دانش آموز در مدرسه منطقه شمال، جنوب و مرکز انجام شده و نتیجه به این صورت اعلام شده است که درصد مشکلات عاطفی دختران به مراتب بیش از پسران بوده و مشکلات ناشی از اختلافات و درگیریهای والدین در شمال و جنوب درصد بالا و تقریباً یکسانی را نشان می دهد.
3) تحقیق دیگری به وسیله وزارت بهداری اداره کل بهداشت خانواده و مدارس منتشر شده است. تعداد دانش آموزان مبتلا به پرخاشگری و حالتهای تهاجمی در ایران در سال 1363 ، 5128 نفر و در سال 1364 ، 3007 نفر گزارش شده است.
4) نتایج تحقیق علیرضا مرادی که در سال 1365 از دانشگاه تربیت مدرس تحت عنوان "بررسی خصوصیات شخصی نوجوانان پرخاشگر و ساخت خانوادگی آنها در میان دانش آموزان مقطع راهنمایی تهران" انجام شده است بیانگر این نکته است که 73/22 درصد کل اختلالات رفتاری را پرخاشگری تشکیل می دهد.
5) تحقیقی در سال 1363 توسط گروهی از روانشناسان دانشگاه تربیت مدرس تحت عنوان "بررسی میزان پراکندگی انحرافات افراد و عامل به وجود آورنده آموزشگاهی آنها را راهنمایی" صورت گرفت. فرضیه هایی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته بود عبارت بودند از: 1- دانش آموزانی که معلمان آنها مهارت کافی ندارند انحرافات اخلاقی آنها بیشتر است. 2- مدارسی که میزان فعالیت و فضاهای آموزشی آنها کمتر از حد استاندارد می باشد و یا کلاسهای پرجمعیتی دارند، میزان انحرافات اخلاقی آنها بیشتر است. 3- مدارسی که در آنها میزان ارتباط فعال والدین با اولیاء مدرسه بیشتر است میزان انحرافات آنها کمتر است. 4- مدارسی که فعالیتهای پرورشی کمتری دارند، انحرافات اخلاقی آنها بیشتر است.
6) تحقیق دیگری توسط یکی از دانشجویان دانشکده امور تربیتی در سال 71-70 با عنوان "عوامل موثر در ایجاد پرخاشگری" انجام گرفته که نتایج آن به این شرح می باشد:
بیماریهای جسمانی – اختلال در دیداری و شنیداری 42%
تشویق بیجا 43%
شنیدن داستانهای خشونت آمیز 48%
حسادت و ناامنی 42%
نزاع و کشمکش خانوادگی 57%
تنبیهات شدید نوجوان 60%
نرسیدن به هدف و ناکامی 61%
بی ارزش شمردن نوجوانان 80%
و بی توجهی اعضاء خانواده به نوجوانان 83%
7) تحقیقی توسط آقای علیرضا گل زردی در سال 74-1373 تحت عنوان با رابطه پرخاشگری با روابط عاطفی خانوادگی در بین دانش آموزان پسر پایه اول مدارس راهنمایی شهرستان ملایر انجام شد که نتایج آن از این قرار است:
هرچه رابطه عاطفی در بین اعضای خانواده خوب و بهتر باشد، میزان پرخاشگری کمتر است و برعکس. خانواده در به وجود آمدن فرزند پرخاشگر نقش بسیار مهمی دارد. هر چه فرزندان از یک ارتباط و روابط گرم و صمیمانه در خانه برخوردار باشند مسلماً در مسیر رشد و تکامل، گامهای مثبت و سازنده تری برخواهند داشت. مسلماً این گونه خانواده ها، بهداشت روانی را برای فرزندان خود به ارمغان می آورند و سعادت آنان را تامین می کنند ولی در خانواده هایی که هیچ گونه فضای عاطفی در بین اعضای خانواده وجود ندارد، فرزندان با نقایص رفتاری متعددی از جمله پرخاشگری مواجه خواهند بود.
8) تحقیقات آقای جلالی در سال 1347 نشان داده که مواقع بیماری که زیاده از حد بچه ها مورد توجه قرار گرفته اند زودتر خشمناک می شوند. محقق مزبور چنین نتیجه می گیرد که سهل انگاری والدین و عدم مقاومت آنها در برابر خواسته های نامشروع کودکان موجب ناراحتی و کم حوصلگی آنان در برابر هر محرومیتی است.
9) تحقیقات انجام شده در سال 1351 توسط خانم سوسن سیف که به منظور اخذ درجه فوق لیسانس صورت گرفته نشان می دهد که علل خانوادگی مهمترین علت ناسازگاریر در میان کودکان و نوجوانان بوده است.
10) نتایج کلی تحقیق آقای ولی ا… احمدی که در سال 1374 با عنوان "علل گرایش دانش آموزان پسر سال دوم تجربی مطنقه 8 آموزش و پرورش تهران به پرخاشگری" انجام شده نمایانگر آن است که بین پرخاشگری و میزان تحصیلات والدین رابطه وجود دارد و پاسخ سئوالاتی که از دانش آموزان مورد نظر شده است چنین می نماید که در خانواده هایی که سطح تحصیلات والدین بالاتر است میزان پرخاشگری نسبت به خانواده هایی که در سطح تحصیلات پائین تری قرار دارند کمتر است. همچنین بین مشاهده صحنه های خشن و مطالعه کتب داستانی با موضوعات خشن رابط وجود دارد. نزاعها و کشمکشهای خانوادگی، اختلافات خانوادگی، متارکه، مشاجره های لفظی والدین و … در شدت پرخاشگری موثر است. بین شرکت دادن جوانان در کارهای خانواده و عدم شرکت آنان نیز با پرخاشگری رابطه وجود دارد و همچنین تبعیض و بی عدالتی والدین درباره فرزندانشان نیز در پرخاشگری آنان نقش دارد.
11) نتایج تحقیق دیگری که در سال 1365 توسط محمد تقی میهنی فراهانی تحت عنوان، بررسی رابطه شناخت خانواده با رفتارهای پرخاشگرانه دانش آموزان پسر در مدارس ابتدایی شهر تهران "از دانشگاه تربیت مدرس به عمل آمده است، نشان دهنده آن است که ارتباط مستقیمی بین شناخت خانواده و رفتارهای پرخاشگرانه دانش آموزان پسر در مدارس ابتدایی شهر تهران وجود دارد.
* تحقیقات خارجی
تحقیقات چندی صورت گرفته است که نقش خانواده را در بروز اختلالات رفتاری بخصوص پرخاشگری نشان می دهد. از جلمه:
1) در بررسی "تی زارد" و "راتر" و "دیت مور" مشخص شده است که کودکان پرخاشگر و متخلف غالباً پسر می باشند و آنها غالباً از خانواده های پرجمعیت و از هم گسیخته هستند و بیشتر این کودکان دارای تعلیم و تربیت نادرست می باشند و همچنین مشخص شده است که اختلال رفتاری ناشی از فشارهای روانی است که از جانب محیط اعمال می شود و فقط درصد پایینی از آنها نتیجه معلولیتهای سرشتی است.
2) "کی کان" و "مسرس" تحقیقی در مورد 70 نفر پسر و دختر از هنگام تولید تا دوره بلوغ انجام دادند. نتایج نشان دادند که از هنگام تولد تا سن 14 سالگی پرخاشگری های لفظی نسبت به مادر به طور معنی داری افزایش یافته است و نتیجه این که: نگرش کودکان و نوجوانان در ارتباط با پرخاشگری در سنین مختلف متفاوت است. بدین معنی که پرخاشگری در خانه هنگامیکه کودک 5 ساله است مانند سن 12 سالگی مربوط به نگرشهای پرخاشگرانه ضد اجتماعی نمی باشد. به هر حال رابطه میان پرخاشگری لفظی، نگرشهای پرخاشگرانه و رفتار پرخاشگرانه حتی در سن مشابه نیز مساله ای پیچیده و گیج کننده است.
3) تحقیق دیگری توسط "اکرسون" صورت گرفت. او با مراجعه به موسسات مطالعات مسائل نوجوانان اطلاعات جمع آوری شده را مورد بررسی قرار داد و توانست 162 ویژگی توصیفی را تنظیم کند. این ویژگی ها شامل: دستگیر شدن توسط پلیس، تعارضات عقل و … بود. وی از تحلیل اطلاعات به این نتیجه رسید که دو دسته مشکلات برای نوجوانان مطرح است؛ مشکلات شخصیتی و مسائل ارتباطی که اولی موجب ایجاد ناراحتی برای خود زد و دومی سبب ایجاد بخشی برای اطرافیان می گردد.
4) "فرام" معتقد است میزان کیفیت وجودی پدر و مادر با کودک مطرح نیست بلکه آنچه بیشتر بر روی رشد کودک حائز اهمیت است، کیفیت رابطه بین پدر و مادر و فرزند می باشد. برای مثال مادرانی که کار می کنند و به علت گرفتاری شغلی نمی توانند زمان زیادی را با کودکان خود بگذارنند، کودکانشان به اندازه کافی احساس امنیت و محبت می کنند و دچار کمبود نمی شوند.
5) "سیگنر" و "وین" از مطالعات خود به این نتیجه رسیدند که اگر احیاناً یکی از والدین دارای مشکلات روانی خاص بوده اما دیگری از سلامت روانی برخوردار باشد، امکان پناه بردن کودک به فرد سالم برای تامین سلامت روانی وجود دارد و نیز می توان از قبل با توجه به اختلالات رفتاری و روانی والدین، مشکلات رفتاری آینده کودکان را تا اندازه ای پیش بینی نمود.
6) "گرین" از مشاهدات تحقیقی خود به این نتیجه می رسد که پسران بیشتر از دختران دعوا راه می اندازند و انتقام می گیرند و در دعواها، نیروی بدنی به کار می برند ولی دختران بیشتر جدال لفظی می کنند.
7) در تحقیقات "پاترسون" نوجوانانی که مشکلات رفتاری مانند دزدی و پرخاشگری داشته باشند به طور کلی در برابر تایید اجتماعی واکنش نشان می دهند. شاید یکی از دلایل آن این باشد که والدینشان در دوران کودکی فرزندانشان در پاداش دادن و تنبیه کردن، رفتار با ثبات و مشخصی نداشتند و یا اینکه مادرانشان در برابر رفتارهای اجتماعی فرزندانشان و نیز پیشرفت اجتماعی آنها واکنش مثبت نشان می دادند و در عین حال هم هر دو یعنی پدر و مادر، این گونه رفتارها را سرزنش می کردند و به طور کلی رفتار بی ثباتی داشتند. در این مورد تحقیقات دیگری نیز نشان می دهد که وقتی والدین در تنبیه کودک ثبات نداشته باشند، رفتار ضد اجتماعی در کودک تداوم می یابد.
نتایج کلی تحقیقات داخلی و خارجی
به طور خلاصه می توان چنین نتیجه گرفت که چه در مورد نوجوانان پرخاشگر در ایران و چه آنهایی که خارج از ایران هستند، احتمالاً یک عامل یا مخرج مشترک روانی برای پرخاشگری وجود دارد و آن هم احساس ناامنی است که مانع از پرورش متعادل و سازگار فرد می شود و عدم سازگاری باعث ایجاد ناکامی شده و از همین جاست که پرخاشگری آغاز می شود و هر یک از عوامل نامبرده (احساس ناامنی – عدم سازگاری – ناکامی) می توانند مستقیماً در رابطه با عوامل و پدیده های زیستی (توانائیهای ذهنی، کلامی و غیره)، اجتماعی – اقتصادی ( شرایط و مقتضیات خانوادگی و محیط زندگی و مدرسه، بیکاری و غیره) و روانی (خصوصیات شخصیتی) باشد.
چگونگی فعالیت محقق
در ادامه تحقیقات انجام شده، محقق بر آن شده به نحو گسترده تر و موثرتری با هدف استفاده عموم و نه فقط قشر دانشگاهی، پرخاشگری و علل آن را مورد بررسی قرار دهد.
علاوه بر این محقق کوشیده است تا راهکارهایی در دسترس را جهت رفع علل پرخاشگری و یا حداقل کاهش اثرات آن ارائه نماید.
منابع و مآخذ
1. افروز، غلامعلی (1371)، مباحثی در روان شناسی و تربیت کودکان و نوجوانان، انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران، چاپ دوم.
2. بهرامی، هادی (1358)، روان شناسی نوجوانی، دانشگاه ابوریحان بیرونی، شماره بیست و ششم.
3. خدایاری فرد، محمد (1373)، مسائل نوجوانان و جوانان، انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران، چاپ سوم.
4. خدیوی زند، محمد مهدی (1374)، پرخاشگری و ناکامی، تربیت، چاپ اول.
5. نوابی نژاد، شکوه (1362)، رفتارهای بهنجار و نابهنجار در کودکان و نوجوانان و راه های پیشگیری و درمان ناهنجاریها، سازمان انتشاراتی و فرهنگی، هنری ابتکار، چاپ اول.
6. احمدی، ولی اله (75)، علل گرایش دانش آموزان پسر سال دوم تجربی منطقه 8 آموزش و پرورش تهران، پرخاشگری، دانشکده مدیریت و برنامه ریزی، تهران، پایان نامه چاپ نشده، عبدالله شفیع آبادی.
7. عبداللهی، زین العابدین (73)، عوامل موثر در پرخاشگری، دانشکده مدیریت و برنامه ریزی، تهران، پایان نامه چاپ نشده، عبدالعظیم کریمی.
8 . قنبر قزوینی، رضا (1373)، بررسی رابطه تنبیه بدنی با پرخاشگری دانش آموزان پسر پایه سوم راهنمایی شهرستان کرج در سال 74-73، دانشکده مدیریت و برنامه ریزی، تهران، پایان نامه چاپ نشده، سید عباس طباطبایی یزدی.
9 . گل زردی، علیرضا (74)، رابطه پرخاشگری با روابط عاطفی خانواده در بین دانش آموزان پسر پایه اول راهنمایی مدارس شهرستان ملایر، دانشکده مدیریت و برنامه ریزی، تهران، پایان نامه چاپ نشده، علی دلاور.