تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه تحقیق بازدارندگی رفتاری BIS


بازدارندگی رفتاری(BIS)
یکی از موضوع هایی که امروزه ذهن پژوهشگران حیطه ی روانشناسی سلامت را به خود مشغول کرده است، رابطه بین ویژگی های شخصیتی و ابتلا به بیماری های روانی و جسمانی است. برخی از روانشناسان، به این نظر علاقه نشان می دهند که شخصیت، مبتنی بر عملکرد دستگاه عصبی است. بر اساس نظریه ی پاولف ، فرآیند اساسی بر تمامی فعالیت های دستگاه عصبی مرکزی، حاکم است. یکی از این فرآیندها، برانگیختگی و دیگری بازداری است. تمامی محرک های درونی و بیرونی که باعث برانگیختگی و بازداری می شوند، هر چه بیشتر تکرار شوند در مغز به صورت با ثبات تری در می آیند. در انتهای این زنجیره، رفتارهای قالبی پویا پدید میآیند که تا اندازه ی زیادی در برابر تغییر، مقاومت نشان میدهند. این روند، به ویژگیهای تثبیت شدهای منجر می شود که شاید بتوان گفت به عنوان بخشی از شخصیت فرد در می آید (بیتا و همکاران، 1997). آنچه در دیدگاه پاولف، از اهمیت ویژهای برخوردار است و در واقع به عنوان یک اصل و خصوصیت در باب دستگاه عصبی مرکزی انسان و دیگر حیوانات مطرح شده است، توازن میان فرآیندهای تحریکی و بازدارنده است. البته بر اساس مبانی زیستی در انسان و حیوانات، در برخی از موجودات و از جمله انسان یکی از این فرآیندها اغلب بر دیگری تسلط دارد اما پس از پاولف، در واقع آیزنگ (1990) با طرح دیدگاه خود در باب شخصیت، توجه ی ویژه ای به فعال سازی مغزی داشته است.
گری (1972) روانشناس عصب شناختی که رفتار و تجارب ذهنی به ویژه تجارب هیجانی را مورد مطالعه قرار داده است، اظهار داشت که هیجان ها، منعکس کننده ی پیش بینی های اکتسابی پیامدهای مطلوب (امید و شادی) یا پیامدهای نامطلوب (اضطراب و ناکامی) هستند و با تغییر 45درجه ای در ابعاد برون گرایی و روان رنجور خویی آیزنک، یک الگوی شخصیت و انگیزش دو بعدی بر پایه ی عصب روان شناختی پیشنهاد کرد و آن را الگوی فعال سازی رفتاری1(BAS) و بازداری رفتاری2(BIS) نامید. BAS اساس نورو فیزیولوژیکی تکانشگری و BIS اساس نورو فیزیولوژیکی اضطراب است. الگوی بازداری رفتاری معتقد است که رشد مناسب بازداری برای عملکرد عادی پنج توانایی عصب- روانشناختی دیگر ضروری است. این پنج توانایی عبارتند از حافظه کاری، خودگردانی هیجانی انگیزه برانگیختگی، گفتار درونی، بازسازی، و ساخت روانی و کنترل حرکتی. چهار کارکرد اول ماهیت هماهنگ سازی دارند زیرا شرایط را برای خودگردانی، کنترل رفتار به وسیله اطلاعات بازنمایی شده درونی، سازمان دهی رفتار در عرض زمان وکنترل اضطراب مهیا می کنند. این نوع خودگردانی به جهت دهی و پایداری رفتار برای رسیدن به اهداف آتی و توانایی " چسبیدن مجدد " به کار کمک می کند. به همین دلیل، بازداری رفتاری به حافظه کاری، احساس زمان، درونی سازی، خودانگیزشی، خلاقیت رفتاری و به طورکلی به خود کنترلی وکنترل اضطراب متصل است (گری، 2000).
شواهد پژوهشی نشان می دهند که در دوران نوجوانی سه فرآیند موجود در بازداری رفتاری دارای آسیب هستند: بازداری پاسخ های غالب، توقف پاسخ های جاری و کنترل تداخل. هنگامی که الگوی بارکلی3(1997) را بررسی می کنیم، متوجه می شویم که این الگو می تواند مشکلات موجود در نوجوانان را پیش بینی کرده و رابطه یافته های عصب – شناختی و روان شناسی رشد را نیز در آنها تفسیر و تبیین کند. بنابراین، ملاحظه می شود که آشفتگی در کارکردهای اجرایی باعث می شود که نوجوانان در ساخت روانی و کنترل حرکتی یا به تعبیر دیگر کنترل رفتار حرکتی از راه اطلاعات بازنمایی شده روانی مشکل داشته باشند. همچنین وی اظهار کرده است که الگوی بازداری رفتاری به پژوهش های بیشتری احتیاج دارد. در همین راستا، بررسی های مروری انجام شده پیرامون الگوی بازداری رفتاری و خودگردانی نشان از آن دارد که الگوی بارکلی با وجود نقاط قوت دارای برخی نقاط ضعف است. بارکلی در سال های اخیر بر خودکنترلی و سرانجام الگوی بازداری رفتاری و کارکردهای آن تاکید بیشتری کرده است.
همچنین لانگشور4 و همکاران (1996، به نقل از شاهنده و آقایوسفی، 1391) دریافتند که خودکنترلی در افراد می تواند به عنوان یک عامل پیشگیری کننده برای کاهش اضطراب آنان باشد. خودکنترلی می تواند به فرد کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشند و از جمله فواید کنترل خود و تنظیم هیجانات کنترل سطوح برانگیختگی برای به حداکثر رساندن عملکرد، پشتکار داشتن، به رغم دلسردی و وسوسه، جلوگیری از واکنش مخرب در مقابل تحریک و عملکرد صحیح به رغم فشارهای وارده می باشد. ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت های اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهای فرد برای انجام عمل صحیح چیره می شود.
گری و همکاران(2000) مطرح می کند که میزان و غلبه این سیستم ها در افراد مختلف متفاوت است و این امر زیربنای تفاوتهای شخصیتی و در مواردی بیماری های روانی در افراد است. پژوهش های انجام شده در زمینه سیستم های مغزی رفتاری نشان داده است که فعالیت سیستم بازداری رفتاری با روان نژندی و عاطفه منفی رابطه مثبت و با برون گرایی رابطه منفی دارد و فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری با روان نژندی و عاطفه منفی رابطه منفی و با برون گرایی رابطه مثبت دارد.
دو سیستم بازداری و فعال ساز رفتاری بخشی از اساس نوروبیولوژیکال رفتار و عاطفه هستند و اساس انگیزشی پایه ای برای تفاوت های فردی در رفتار، خلق و عاطفه فراهم می سازد (اسمیت و بک5، 2006 ؛ چنگ و همکاران6، 2007). صفات انعکاس دهنده سیستم فعال ساز صفات تکانشوری و صفات انعکاس دهنده سیستم بازداری صفات اضطرابی هستند (کارور و وایت، 1994). سیستم فعال ساز به نشانه های پاداش بدون تنبیه و فرار از تنبیه حساس است و سیستم فعال ساز با عواطف مثبت و هیجان های مثبت(مثل امید، سرخوشی و شادکامی) رابطه دارد (هپونیمی7 و همکاران، 2003 ؛ هرمون- جونز8، 2003). در مقابل سیستم بازداری باعث بازداری رفتار و افزایش سطوح برانگیختگی و توجه می شود. این سیستم به علایم تنبیه، فقدان پاداش و تازگی حساس است و با هیجان ها و عواطف منفی مثل ترس، ناکامی، اضطراب و غمگینی رابطه دارد (هپونیمی و همکاران، 2003).
بررسی های انجام شده در مورد سیستم های مغزی رفتاری می تواند پیش بینی کننده ی خوبی برای گرایش افراد به رفتارهای پر خطر باشد و از طرفی دیگر شناسایی و درمان اختلالات روانشناختی همچون افسردگی و اضطراب می تواند از تمایل آنها به مصرف مواد جلوگیری کند. خوشبختانه در طول چند دهه ی اخیر، نابهنجاری های رفتاری در مدلهای حیوانی همچون نظریه ی جفری گری، مدل سازی شده و این مدل سازی های حیوانی این امکان را میسر نموده است تا پایه های عصب زیست شناختی فرآیند های رفتاری در کودکان، مورد بررسی قرار گیرد.از طرفی بخش قابل توجه ی از آسیب شناسی روانی کودکان و بزرگسالان به نارسایی در خودکنترلی مربوط می شود. روانپزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادل بین رفتارها و کنترل خود در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد. خودکنترلی و خودتاب آوری از منابع درون فردی هستند که می توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را کم رنگ تر جلوه دهند. یکی از مهمترین مهارت ها که مشخصه سلامت و بهزیستی روانی افراد است، برخورداری آنها از صفت خودکنترلی است. افرادی که می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی کنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار کنند، خود کنترل هستند (آقایار وشریفی درآمدی، 1385). خود کنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگیهای رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است (کریتنر و کینیکی9، 2007).
نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است. عمل بر اساس خشنودی آنی به رفتار بدون پیش بینی منجر می شود. افراد وقتی خودکنترلی را به کار می گیرند که بخواهند به هدف بلند مدتی دست بیابند. برای این منظور فرد باید از لذت غذا، دارو ، تحریک حسی، پول خرج کردن، بیدار ماندن یا خوابیدن چشم پوشی کنند. این کار را از راه مهار وسوسه های دروغ گفتن، فرار از قولی که داده اند و نیز آرام ساختن خود به علت ناکامی به دست آمده، انجام می دهند. در بسیاری از موقعیت های بغرنج و دو گانه که فرد باید دست به انتخاب بزند، باید از خودکنترلی استفاده کند. خودکنترلی هسته ی اصلی بسیاری از مشکلات کودکان و بزرگسالان است. وقتی خودکنترلی را به شکل به تاخیر انداختن خشنودی تعریف کنیم خواهیم دید که بسیاری از مشکلات ریشه در همین نارسایی دارند. برای مثال، در اعتیاد به مواد مخدر، خشنودی مصرف با اهداف بلندمدت ترک مواد، میل به قماربازی و فواید درازمدت ترک آن برای خود فرد و خانواده تداخل می کند.

2-2 سیستم های مغزی بازداری/ فعال سازی رفتاری(BIS / BAS)
در سال های اخیر رویکردهای روان- زیست شناختی در شخصیت، رشد و تحول فزآینده ای داشته اند. بخشی از آن به دلیل ابداع تکنولوژی مانند انواع تصویر برداری های مغزی و بخشی دیگر به دلیل پیدایش توافق عمومی محققان در توجه به فرآیند های زیستی به عنوان زیربنای شخصیت و رفتار می باشد.
گری (1990)، نیز با توجه به سیستم های مختلف پاداش و تنبیه در مغز و مسئله تفاوت های فردی در حساسیت به محرک های مختلف، سه سیستم مغزی رفتاری را شناسایی کرد که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، منجر به حالت های هیجانی متفاوت می گردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز بر می انگیزد که این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال ساز رفتاری که عاطفه مثبت مربوط به آن است، سیستم بازداری رفتاری که اضطراب را راه اندازی می کند و سیستم رفتاری جنگ و گریز که خشم، ترس و عصبانیت را تولید می کند. شواهد روانی- فیزیولوژیک بیان می کند که هر دو سیستم انگیزشی فعال سازی/ بازداری رفتاری، تحت تاثیر شاخه سمپاتیک سیستم عصبی خودکار است که به طور فعالانه ای متضاد هم عمل می کنند (بوچاین10، 2001).
به طور خلاصه، گری سه نوع سیستم محرکی را پیشنهاد می کند که زیربنای رفتار و احساسات هستند: سیستم بازدارندگی رفتار، سیستم فعال ساز رفتار و سومین سیستم، که با عنوان سیستم جنگ- گریز شناخته می شود، از لحاظ ساختاری بیشتر از طریق بادامه و ساخت های هیپوتالاموسی تعدیل می گردد. گری سیستم فعال ساز رفتاری را نمایانگر زودانگیختگی فرد و سیستم بازداری رفتاری را با تجربه حالت اضطراب مرتبط می انگاشت و در این بین حساسیت و فعالیت زیاد سیستم جنگ- گریز را با روان گسسته گرایی پیوند می زند.گری معتقد بود که تفاوت های فردی در فعالیت سیستم های مغزی/ رفتاری زمینه صفات اصلی روان آزرده گرایی و برونگرایی در نظریه آیزنگ است.
همچنین جانسون و همکارانش ( 2003) چگونگی ارتباط سطح بازدارندگی و سطح فعال ساز رفتاری را با بیماری های افسردگی، اضطراب، سوء مصرف و وابستگی به دارو یا الکل، اختلال فزون کاری نسبت به کاستی توجه و اختلال رفتاری در یک نمونه 1803 نفری در سنین بین 19 و 21 سال ارزیابی کردند. نتایج به نقش سیستم بازدارندگی رفتار به عنوان یک عامل آسیب پذیر در سوء مصرف دارو و بیماریهای الکلی دلالت داشت.
بنابراین تئوری گری در سال 1970 برای پی بردن به تاثیرات محرکی استفاده دائم از مواد و نیز رفتارهای ریسک پذیر دیگر مناسب است. همچنین با بکارگیری تئوری گری می توان گفت، فردی به عنوان مثال، با حساسیت زیاد سیستم فعال ساز رفتاری و حساسیت کم سیستم بازدارندگی رفتاری به احتمال زیاد ممکن است هم قرص اکس مصرف کرده و هم تحت تاثیر آن تحریک شود، در حالی که ممکن است فردی با حساسیت بالای سیستم فعال ساز رفتاری و سیستم بازدارندگی رفتاری اکس مصرف کرده باشد اما تحریک نشود ( گری، 1972؛ گری و مک نوتون، 2000).
با مقایسه مدل گری و آیزنک چنین نتیجه گیری می شود که گری موافق نیست برون گرایی و روان رنجوری دو عامل شخصیتی مهم هستند. به نظر وی، برون گرایی و روان رنجوری ثانویه تعامل بین دو سیستم تمایل و اضطراب هستند. عامل تعامل گرایی برای افرادی سازگار است که میزان بالایی از نتایج و برآمدهایی روانشناختی هم از روان رنجوری و هم برون گرایی دارند در حالیکه عامل اضطراب در افرادی وجود دارد که درجه بالایی از روان رنجوری و میزان کمی از برون گرایی در آنها وجود دارد. در دیدگاه گری فردی که سیستم بازدارندگی رفتاری وی قوی تر از سیستم فعال ساز رفتاری او است، درون گرا است. در حالیکه شخصی با سیستم محرک فعال ساز تقریباً قوی تر نسبت به سیستم بازدارندگی رفتار، برون گراتر است. بنابراین از نظر گری، عامل برون گرایی انعکاس دهنده هم میزان قدرت تمایل و هم اضطراب است در حالیکه روان رنجوری منعکس کننده قدرت مشترک هر دوی آنهاست که در آن افزایش در حساسیت هر یک از سیستم ها باعث افزایش در میزان درجه روان رنجوری است. همچنین تئوری گری استدلال می کند که برون گراها توسط محرک های غیرشرطی پاداش زود شرطی می شوند ولی پیش بینی آیزنک این است که درون گراها شرطی تر هستند در رابطه با استفاده از دارو، تئوری گری نشان می دهد که برون گراها خیلی زودتر به مواد وابسته می شوند (همان منبع).
از آنجا که فعالیت هر سیستم با هیجانات خاصی مرتبط است، فعال شدن این سیستم ها می تواند در بروز اختلالاتی مانند اختلالات سایکوسوماتیک موثر باشد. علاوه بر این به خاطر حساسیت دستگاه تنفسی، هر گونه تغییر در محیط یا شرایط هیجانی مانند اضطراب، ترس و خشم، موجب انسداد مجاری سینه، افزایش تعداد تنفس، سرفه و تغییر فشار خون می شود(فوکی11 و همکاران، 2005 ؛ روزن کراس12 و همکاران، 2005).
می توان بیان کرد که BAS با عواطف مثبت و BIS با عواطف منفی، در رابطه است و بر اثر محرک های مثبت و منفی فعال می شود. و همچنین تفاوتهای زیادی در پاسخدهی این دو سیستم به محرک های مرتبط وجود دارد که راه حل معمولی برای بیان علت واکنش های مغزی برای انواع گوناگون آسیب شناسی روانی فراهم آورده است. نظریه گری، کمک بسیار زیادی به درک چگونگی رشد آسیب شناسی روانی در کودکان می کند و آن را به فرآیند اجتماعی شدن کودکان ارتباط می دهد(کلدر و اوکونر13، 2004).
کوای14 (1988) اختلال های دوران کودکی را دسته بندی کرد او نشان داد فعالیت زیاد BAS می تواند منجر به رشد اختلال های سلوکی و فعالیت زیاد BIS منجر به بروز اختلال های اضطرابی دوران کودکی شود. همچنین دی پو15 (1989)، تسهیل سیستم BAS را یکی از پایه های ایجاد اختلال های دو قطبی دانسته است.
بازداری و فعال سازی رفتار، به عنوان دو سیستم پاسخ دهی با متغیر خلق یا عاطفه در ارتباط است. براساس فرضیه تجانس خلق16، می توان گفت که فرد ترجیحاً محرک هایی را پردازش می کند که با حالت خلق فعلی وی سنخیت دارد. بنابراین، عاطفه مثبت، اساس و پایه ادراک های خوشایند، توجه و تفسیر مثبت است و سبب یادآوری ماده های خوشایند و مثبت بیش تری از حافظه می گردد .در مقابل، عاطفه منفی با ادراک های ناخوشایند و یادآوری ماده های منفی حافظه در ارتباط است(بوور17، 1986). نتایج تحقیقات متعدد کارور و وایت (1994) ؛ گری(1987- 1990) ؛ هرمون- جونز (2003) ؛ واتسون18 و همکاران (1999) نشان داده است که عاطفه منفی و مثبت، به ترتیب با سیستم های بازداری و فعال ساز رفتاری، در ارتباط هستند. نتایجی که نشان می دهد سیستم های بازداری و فعال سازی در تعامل با سطح خلق، نقش بسیار مهمی در پردازش اطلاعات، به ویژه پردازش اطلاعات هیجانی دارد و تعیین کننده خلق افسرده و حالات اضطرابی است.
به اعتقاد گری (1990) این سیستم های مغزی -رفتاری اساس تفاوت های فردی می باشند و فعالیت هر یک از آنها به فراخوانی واکنش های هیجانی متفاوت نظیر ترس و اضطراب می انجامد. وی بر اساس نظریه سیستم های مغزی -رفتاری این فرض را مطرح ساخت که اختلالات روانپزشکی ناشی از اختلال کارکرد یکی از سیستم ها یا تعاملات آنها می باشد. از زمان ارایه الگوی گری، پژوهشگران این فرضیه را مطرح کردند که حساسیت نابهنجار این سیستم ها نشان دهنده آمادگی و استعداد به اشکال متعدد آسیب شناسی روانی است(فاولس19، 2000). در نتیجه فرض این است که سیستم فعال ساز رفتاری (BAS) و سیستم بازداری رفتاری(BIS) می توانند دامنه وسیعی از اختلالات را تبیین کند.

2-2-1 سیستم بازدارندگی رفتاری(BIS)
بازداری رفتار به معنای میزان حساسیت مورد انتظار نسبت به اضطراب، در زمانی است که فرد تحت تاثیر نشانه های تنبیه قرار گیرد(مثلاً وقتی احساس می کنیم کاری را ناقص انجام داده ایم، احساس نگرانی می کنیم). ساختار اصلی مغز که بنای سیستم بازدارندگی رفتاری است، مدار سپتوهیپوکامپ، بخشی از دستگاه کناری است که فعالیت چندین ساختار لیمبیک از جمله ناحیه جداری، هیپوکامپ، هسته اکومبنس، شکنج کمربندی، طاق (فورنیکس)، تالاموس، هیپوتالاموس و اجسام پستانی را شامل می شود. در حالیکه مدار سپتو هیپوکامپ مدار لیمبیک است که ارتباط با قشر مخ را نیز شامل می شود (کارور و وایت، 1994). سیستم بازداری رفتاری (BIS) حاصل فعالیت مسیرهای آوران نوروآدرنرژیک و سروتونیرژیک است. نوروآناتومی سیستم تنبیه رفتاری در نظام جداری هیپوکامپی، ساقه مغز، مدار پاپز و کرتکس حدقه ای پیشانی قرار دارد (هوینگ20 و همکاران، 2006).
دو مولفه ی این سیستم شامل، اجتناب منفعل(اجتناب از تنبیه از طریق عدم فعالیت یا تسلیم) و خاموشی (متوقف شدن رفتارهایی که پاداشی در پی ندارد) می باشد(ویلسون21 و همکاران،1990). فرض بر این است که این ساختارها موجب فراخوانی حالات عاطفی اضطراب، بازداری رفتاری، اجتناب منفعل، خاموشی و تجربه عواطف منفی می شوند ‏و با نظام هایی که اضطراب در آن نقش دارند، همپوشی دارد. در نتیجه، سیستم بازداری رفتاری فعال با احساس اضطراب، نگرانی و نشخوار فکری مطابقت دارد.
گری و مک نوتون (2000) استدلال می کند که این مکانیزم مغزی تجربه اضطراب در پاسخ به محرکهای اضطراب آور را کنترل می کند. سیستم بازدارندگی رفتاری، طبق گفته گری، نسبت به سیگنال های مجازات، تنبیه و موقعیت های جدید حساس است و رفتار را از انجام کارهای منتج به نتایج منفی و دردآور باز می دارد. بنابراین، فعال سازی سیستم بازدارندگی رفتاری نقش بازدارندگی حرکت به سوی اهداف را بر عهده دارد. گری همچنین معتقد است که سیستم بازدارندگی رفتاری مسئول تجربه احساسات منفی همچون ترس، اضطراب، ناامیدی و ناراحتی نسبت به این گونه محرک ها است. در مورد تفاوت های شخصی افراد، حساسیت زیاد سیستم بازدارندگی رفتاری در تمایل زیاد به اضطراب انعکاس می یابد به شرطی که فرد در معرض محرک های موقعیتی درست قرار گرفته باشد. به علاوه، افراد دارای سیستم بازدارندگی رفتاری واکنشی احتمالاً تمایل زیادی دارند خود را از رفتار همراه با احساساتی همچون اضطراب و ناامیدی دور کنند (کارور و وایت،1994).
بنابراین، فرضیه بدین قرار است که حساسیت بالای سیستم بازدارندگی رفتاری ممکن است به عدم استفاده از دارو و رفتار ریسک ناپذیر مربوط باشد زیرا استفاده از دارو ممکن است نتیجه منفی در پی داشته و افراد از این رفتار خود دست بکشند. گرچه تحقیقات مربوط به نقش حساسیت سیستم بازدارندگی رفتاری در رفتار استفاده از دارو مبهم باقی مانده است، ولی برخی مطالعات از وجود یک رابطه منفی بین مشکلات استفاده از دارو و حساسیت سیستم بازدارندگی رفتاری گزارش می دهند. برخی دیگر حاکی از ارتباط بین مشکلات استفاده از دارو با حساسیت بالای سیستم بازدارندگی رفتاری هستند و در برخی مطالعات نیز به وجود هیچ نوع رابطه اساسی بین این دو پی برده نشده است. بدیهی است که تحقیق زیادی لازم است تا رابطه این دو را هم در نمونه های کل جامعه و هم بین جمعیت مصرف کنندگان دارو بررسی کرد.
گری و مک نوتون (2000) معتقدند حساسیت سیستم بازداری- رفتاری، پیشگویی کننده استرسهای هیجانی منفی شخص در موقعیت های پر استرس، بدون توجه به طبیعت استرسزاها میباشد و همچنین به نظر میرسد بازداری رفتاری پیشگویی کننده رفتار شخص در کنار آمدن نافعال و ضعیف باشد. مطالعات متعدد ارتباط این سیستم را با عواطف منفی نشان داده اند(بوچاین، 2001 ؛ مایر و همکاران، 2005).
سیستم بازداری رفتاری(BIS) برای سازماندهی رفتارها در پاسخ به محرکی که با رویدادهای انزجاری شرطی شده علامت می دهد، مسئول است. به صورت اختصاصی تر این سیستم با محرک مربوط به تنبیه و یا محرکی که پاداشی ندارد و یا پاداش آن در حال اتمام است(بدون پاداش) و همچنین محرکی که تازگی زیادی دارد، و یا محرکات بسیار شدید و نیز محرکی که به صورت ذاتی ترس آور است(مانند خون، مار و …) مرتبط است. این محرکات منجر به بازداری رفتار(ایجاد وقفه در هر نوع رفتار خروجی)، افزایش سطح برانگیختگی(تا رفتار بعدی با قدرت و سرعت بیشتری انجام گیرد) و افزایش در توجه(جهت اینکه اطلاعات بیشتری دریافت شود)، می گردد (گری، 1972). این سیستم حاصل فعالیت مسیرهای آوران، نوروآدرنرژیک و سروتونیرژیک است. نوروآناتومی سیستم تنبیه رفتاری در نظام جداری هیپوکامپی، ساقه مغز، مدار پاپز و کرتکس حدقه ای پیشانی قرار دارد(حسنی و همکاران، 1386).
گری و مگ نوتون (2000) در بازنگری های خود یک سیستم جدید معرفی کردند با نام سیستم جنگ و گریز(FFS)، که نه تنها شامل واکنش جنگ و گریز است، بلکه واکنش های انجمادی22 را در بر دارد که در ارائه ی محرک تهدید کننده غیر قابل اجتناب اتفاق می افتد، به این دلیل این سیستم به جنگ و گریز انجماد23(FFFS)، تغییر نام داد. همچنین فرض می شود که واکنش ها را در برابر تمام حرکات منفی و انزجاری شرطی و غیر شرطی تعدیل می کند. FFFS همچنین نقش سیستم تنبیهی را اتخاذ می کند که در نظریه اصلی نظریه حساسیت به تقویت(RST) به سیستم BIS نسبت داده می شد. در نهایت، سیستم BIS دیگر واسط واکنش به محرکات انزجاری شرطی شده نیست، بلکه نقش تصمیم گیرنده را در شرایطی که عموماً با اهداف متعارض رو به رو هستیم نیز بر عهده دارد(بیت بیر24 و همکاران، 2009).
اهداف متعارض می توان در شرایطی که هم شامل پاداش و هم شامل تهدید است، ظاهر شود(زمانی که هر دو سیستم FFFS و BAS فعال شده اند). اگر پاداش بر تهدید برتری داشته باشد، سیستم BIS تعارض را با بکارگیری BAS و بازداری FFFS حل خواهد کرد که نتیجه، رفتار نزدیکی خواهد بود. اگر تهدید بر پاداش برتری داشته باشد، BIS سیستم FFFS را فعال خواهد کرد و BAS را بازداری می کند و نتیجه، اجتناب خواهد بود. شرایط تعارضی محدود به تعارض های نزدیکی- اجتناب نمی شود، تعارض نزدیکی- نزدیکی(جایی که اثر تشویقی یک محرک نسبت دیگری کمتر است، و در نتیجه خنثی است) و تعارض اجتناب- اجتناب(جایی که یک محرک نسبت به دیگری اثر تنبیهی کمتری داشته باشد، و در نتیجه تسلی بخش است) نیز امکان پذیر است. در برخی موارد، BIS تعارض ها را با تغییر ارزش محرک ها بر طرف می کند تا رفتار را در جهت یکی از محرکات نزدیکی یا اجتنابی فعال کند(همان منبع).
پیامدهای فعالیت نظام بازداری رفتاری(BIS) عبارت از اختلال در رفتار فعلی، خلق منفی، سوگیری توجه به سمت منابع تعارض و افزایش برانگیختگی است. این پیامدها موجب می شود تا فرد با اجتناب از منبع تهدید، تعارض خویش را حل کند. همچنین حساسیت25 نسبت به محرک های آزارنده به عنوان یک عامل خطر ساز در قلمرو آسیب شناسی روانی، به ویژه اضطراب، مفهوم سازی شده است(روسبرت26 و همکاران، 2000). البته باید دقت داشته باشیم که حساسیت بازداری رفتاری متمایز از خصیصه اضطراب است، زیرا بازداری رفتاری شامل گرایش به پاسخ دهی اضطراب آمیز در رویارویی با رویدادهای تنیدگی زا می باشد؛ در حالی که خصیصه اضطراب با تجربه سطوح بالای اضطراب تعمیم یافته به رویدادهای روزانه مشخص می شود. فردی که دارای در قلمرو روانشناسی تحولی، بازداری رفتاری نوعی گرایش در برخی کودکان است که موجب اختلال در رفتار جاری وی شده، کودک در هنگام مواجهه با افراد یا موقعیت های نا آشنا با خودداری و کناره گیری واکنش نشان می دهد(کاجن27 و همکاران، 1987).

2-2-2 توصیف سیستم بازدارنده رفتار(BIS) از بعد رفتاری، عصب- شناختی و شناختی
در سطح رفتاری: رفتارهایی که با این محرک ها برانگیخته می شوند عبارتند از: بازداری رفتاری(مختل شدن رفتار جاری)، افزایش سطح برپایی به گونه ای که رفتارهای بعدی با قدرت و یا سرعت بیشتری انجام شوند. باید توجه داشت که سیستم بازداری نمایانگر یک سیستم واحد است، نمی توان انتظار داشت که تعدادی ارتباط مجزا بین هر یک از درونشدها و برونشدها وجود داشته باشد و در واقع هر درونشدی تمامی برونشدها را بر می انگیزد. همچنین مطالعاتی که تاثیر داروها و ایجاد ضایعه در مغز حیوانات را پیگیری نموده اند به این یافته رسیده اند که می توان با این مداخله ها، تمامی برونشدهای این سیستم را مختل کرد، بدون آنکه در سایر سیستم ها اثری بر جای گذاشته شود.
بنزودیازپین ها، باربیتورات ها و الکل سه دسته مهم از داروهایی هستند که اضطراب را کاهش می دهند. در واقع بررسی آثار این داروها نقش مهمی در شکل گیری مفهوم سیستم بازداری ‏داشته است. به سخن دیگر آثار انتخابی داروهای ضد اضطراب بر کنشوری سیستم بازداری، در پذیرش این فرض که فعالیت این سیستم با اضطراب درآمیخته نقش مهمی را ایفا کرده است، بر این اساس می توان به صورت نظری حالت ذهنی خاصی را که همراه فعالیت سیستم بازداری وجود دارد، به عنوان اضطراب تلقی کرد. اگر بخواهیم با توجه به درونشدها و برونشدهای این سیستم به ارایه تعریفی عملیاتی از اضطراب مبادرت ورزیم، باید بگوییم حالتی است که در آن فرد به یک تهدید(محرک هایی که با تنبیه یا فقدان پاداش همخوانی دارند) یا ابهام(موقعیت های ناشناخته و جدید) با واکنش توقف، خیره شدن،گوش دادن و آمادگی برای عمل، پاسخ می دهد ( هرمون- جونز ، 2003).
در سطح عصب شناختی: مجموعه ساخت هایی که کنشهای سیستم بازداری را برعهده دارند، در سیستم جداری هیپوکامپی قرار دارند. سه بخش اصلی ساختمانی این سیستم عبارتند از: تشکیلات هیپوکامپی ناحیه جداری و مدار پاپز ( گری، 1990).
در سطح شناختی: مفهوم کلیدی سیستم بازداری به عنوان مقایسه گر خلاصه می شود"یعنی سیستمی که لحظه به لحظه رویداد احتمالی بعدی را پیش بینی و این پیش بینی را با رویداد واقعی مقایسه می کند". در واقع این سیستم: 1- اطلاعاتی را که بیانگر حالت کنونی جهان ادراکی هستند را در نظر می گیرد، 2- به این اطلاعات، اطلاعات دیگری را می افزاید که مربوط به برنامه حرکتی کنونی فرد است، 3- از اطلاعات ذخیره شده حافظه که نمایانگر نظم جویی های گذشته در برقراری ارتباط بین رویدادهای محرک هستند، استفاده می کند، 4- به همین ترتیب از اطلاعات ذخیره شده در حافظه که نمایانگر نظم جویی های گذشته در برقراری ارتباط بین پاسخها و رویدادهای محرک بعدی هستند، سود می جوید، 5- بر مبنای این منابع اطلاعات، حالت بعدی مورد انتظار در جهان ادراکی را پیش بینی می کند، 6- این پیش بینی را با حالت واقعی جهان ادراکی مقایسه می کند، 7- در مورد اینکه آیا بین این پیش بینی و حالت واقعی توافق یا عدم توافق وجود دارد، تصمیم گیری میکند، 8- اگر بین این دو وضعیت توافق موجود باشد"مراحل یک تا هفت از نو جریان می یابند" و 9- اگر بین پیش بینی و حالت واقعی عدم توافق باشد، برنامه حرکتی جاری را متوقف می سازد و برونشدهای سیستم بازداری را(که قبلاًً مورد اشاره قرار گرفت) پدید می آورد تا اطلاعات بیشتری را دریافت کند و مشکلی را که موجب اختلال در این برنامه شده، حل نماید ( گری، 1972).

2-2-3 سیستم فعال ساز رفتاری(BAS)
سیستم فعال ساز رفتاری مکانیسمی مغزی است که محرک تحریکی را کنترل می کند. زیر لایه عصبی سیستم فعال ساز رفتاری شامل سیستم های دوپامینی، به وی‍ژه راه های دوپامینی میانی- کناری می باشد. چنان که پیشتر ذکر شد، این یکی از راه های اصلی تاثیرات مثبت تقویت کننده مقوی های طبیعی همچون غذا، رابطه جنسی و دردهاست. به علاوه، استدلال می شود مدارهای دوپامینی در واکنش به محرک های شرطی پاداش، قبل از مصرف مواد تقویت کننده فعال می شوند(داو و لوکاستون،2004). سیستم فعال ساز رفتار به سیگنال های پاداش، عدم مجازات و فرار از مجازات حساس است. فعالیت در این سیستم باعث می شود فرد حرکت خود را به سوی دستیابی به اهداف شروع کرده یا بیش از پیش افزایش دهد. همچنین گری و مگ نوتون (2000) استدلال می کنند که سیستم فعال ساز رفتاری مسئول تجربه احساسات مثبت همچون امید، شادی و خوشحالی است. در مورد تفاوت های شخصیت افراد، کسانی که دارای حساسیت زیادی در سیستم فعال ساز رفتاری هستند، گرایش زیادی به تلاش برای رسیدن به هدف دارند و تمایل زیادی برای تجربه کردن احساسات مثبت در موقعیت هایی که احتمال پاداش در آنها زیاد است دارند (داو و لوکاستون28،2004؛ کارور و وایت، 1994).
بنابراین احتمال می رود حساسیت بالای سیستم فعال ساز رفتاری رابطه مثبتی با استفاده از دارو و رفتارهای ریسک پذیر دیگر داشته باشد. تحقیقات انجام شده نشان می دهد که حساسیت بالای سیستم فعال ساز رفتاری به استفاده از قرص های روان گردان اکس بستگی دارد و حساسیت سیستم محرک رفتاری در مصرف کنندگان دارو همچون بیماران معتاد به مواد مخدر، دختران دبیرستانی الکلی و مردان و زنان معتاد به نوشیدنی های زیان بار بسیار بالاست(چانگ، 2007). فعالیت و افزایش حساسیت سیستم BAS موجب فراخوانی هیجان های مثبت و رفتار روی آورد29 و اجتناب فعال30 می گردد(گری و مگ ناتون، 2000). پایه های نوروآناتومی این سیستم که از لحاظ ساختاری با مسیرهای مغزی دوپامینرژیک و مدارهای کورتیکو- استریاتو- پالیدو- تالامیک31(CSPT) مرتبط می باشد(فاولس32، 2000). که در قشر پره فرونتال، آمیگدال و هسته های قاعده ای قرار دارد(هویگ33 و همکاران، 2006). نوروآناتومی این سیستم کرتکس پیشانی، بادامه و عقده های پایه می باشد ‏و توسط محرک های خوشایند مرتبط با پاداش یا حذف تنبیه فعال می شود.
دو مولفه ی رفتاری این سیستم شامل: روی آوردن(جستجوی فعالانه پاداش) و اجتناب فعال(ارایه ی رفتارهای خاص برای اجتناب از تنبیه) می باشد. حساسیت این سیستم نمایانگر زودانگیختگی و تکانشگری فرد است. ‏و به نظر می رسد که برای تجاربی نظیر امید، وجد و شادی پاسخگو باشد. فرض بر این است که سیستم فعال ساز رفتاری دلیل بنیادی صفت زودانگیختگی است و با انگیزش، برونگرایی و جستجوی احساس مرتبط می باشد‏. پیامدهای نظام فعال ساز رفتاری(BAS) نیز عبارت از تقویت رفتار فعلی، خلق مثبت، سوگیری توجه به سمت منبع پاداش و افزایش برانگیختگی می باشد. این پیامدها رفتار پاداش گرفته را حفظ و تقویت کرده، تماس فضایی و زمانی با پاداش را نزدیک تر می سازند (اسمایلی و جکسون، 2007).

2-3 تبیین نظری سیستم مغزی بازداری- فعال ساز رفتاری(BIS / BAS)
هانس آیزنک و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه‏ای از تفاوت های فردی در این حیطه از کارکرد مغز ارائه دادند. هر دو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که ما می توانیم فرآیند های مغزی را توسط معانی ساده ‏شده‏ای از مفهوم سیستم عصبی مشخص کنیم زیرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بر دارند و در این میان نظریه صفت مبتنی بر تحلیل عاملی دیدگاه روان- زیست شناختی آیزنک و نظریه سیستم بازداری- فعال ساز رفتاری گری، حمایت بین المللی گسترده ‏ای دریافت کرد و شدیداً مورد حمایت تجربی قرارگرفت ( هیپونیمی، 2003).

2-3-1 نظریه شخصیتی آیزنک
آیزنک (1990) در نظریه زیستی خود در مورد شخصیت از دو مفهوم "تحریک" و "بازداری" که برای اولین بار توسط پاولف روسی مطرح شده بود استفاده کرد. او در نظریه خود از بُعد درونگرایی- برونگرایی و بُعد نروتیسم یاد می کند. از نظر آیزنک سیستم عصبی افراد درونگرا به طور ذاتی مستعد تحریک و سیستم عصبی افراد برونگرا مستعد باز داری است. در نظریه آیزنک سیستم فعال کننده شبکهای(ARAS) که ساختاری در مغز است، در هر فردی به شکل متفاوت عمل می کند. همچنین عملکرد این سیستم در درونگراها باعث اجازه عبور دادن محرک و در افراد برونگرا مانع عبور محرک و در نتیجه عدم تحریک و بر انگیختگی می شود.
بر طبق الگوی سه عاملی برونگرایی، روان آزرده ‏گرایی و روان گسسته گرایی آیزنک، بعد شخصیتی روان آزرده گرایی با بعد درونگرایی متعامد است. افرادی که نمره بالایی در مقیاس برونگرایی می گیرند، عموماً معاشرتی، خونگرم، اجتماعی، فعال و خوشبین هستند، در حالی که آنهایی که نمره ای پایین در این بعد می گیرند(درونگراها) اغلب افرادی ساکت، غیر اجتماعی، منفعل و مراقب هستند. آیزنک پیشنهاد کرد که تفاوت های فردی در برونگرایی منعکس کننده تفاوت در شدت برانگیختگی قشر مخ‏(کرتکس) است و از تفاوت در واکنش به نظام فعال ساز شبکه ای صعودی به محرک های محیطی ناشی می شود، وی استدلال کرد که درونگراها برانگیختگی کرتکس بیشتری نسبت به برونگراها دارند و آسان تر شرطی می شوند.
در نظریه آیزنگ، روان آزرده ‏گرایی نیز به عنوان انعکاس تفاوت های فردی در واکنش به محرک های منفی محیط در نظر گرفته شد. افرادی که نمره بالایی در روان آزرده ‏گرایی می گیرند نسبت به کسانی که نمره پایین تری می گیرند، به محرک های ناخوشایند واکنش منفی تری نشان می دهند و مستعد تجارب ناخوشایند هستند. آیزنک دو سیستم مغزی اصلی را به عنوان کلید مولفه های مفهوم سیستم عصبی خود معرفی کرد که عبارتند از: مدار شبکه ای قشری و سیستم لیمبیک.
به اعتقاد آیزنگ:
الف) مدار شبکه ی قشری، برانگیختگی ایجاد شده قشری را توسط ورود محرک ها کنترل می کند.
ب) شبکه لیمبیک پاسخ به محرک های هیجانی را کنترل می کند. برونگرایی- درونگرایی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه قشری مرتبط است تا آنجا که درونگراها معمولا برانگیخته تر از برونگراها هستند.
همچنین به اعتقاد آیزنگ روان آزرده گرایی- پایداری هیجانی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه لیمبیک در ارتباط است. تحت تحریک هیجانی قوی فعالیت سیستم لیمبیک به سطح کرتکس گسترش می یابد به طوری که روان آزرده ها در شرایط تحریک هیجانی، بیشتر از افرادی که دارای پایداری هیجانی هستند برانگیخته می شوند. آیزنک ابتدا بعد سوم نظریه ی خود را با کنش سروتونرژیک ارتباط داد اما بعداً روان گسسته گرایی را با دوپامین مرتبط دانست (آیزنک، 1977).

2-3-2 نظریه کلونینجر34
کلونینجر (2005) کار خود را بر ساختار شخصیت به منظور ارایه طرحی برای تبیین تفاوت های موجود در بیماران دارای اختلال جسمی سازی(شکایت از مشکلات جسمی یا سندرم بریکت) آغاز نمود. او دریافت که بیماران با اضطراب جسمانی دارای نشانه های شخصیتی تکانشور- پرخاشگر هستند، ولی بیمارانی که اضطراب شناختی دارند نشانه های شخصیتی وسواسی- اجباری دارند و قبلاً نیز آیزنک نشان داده بود که بیماران دارای اضطراب جسمی از تیپ شخصیتی روان نژند- برونگرا و بیماران دارای اضطراب شناختی تیپ شخصیتی روان نژند- درونگرا هستند. کلونینجر مدلی عمومی را ارایه نموده است که شخصیت بهنجار و نابهنجار را شامل می شود. او منتقد نظریه آیزنک بوده و معتقد است که نظریه های آیزنک و دیگران فقط جنبه های فنوتایپی شخصیت که قابل مشاهده اند را می سنجد. چرا که در این نظریه ها ساختارهای فنوتایپی و ژنوتایپی یکسان فرض می شوند. کلونینجر اعتقاد دارد که برونگرایی آیزنک از نظر ژنتیکی دارای ماهیتی ناهمگن است. در حالیکه برونگرایی از نظر او ترکیبی از ویژگی های تکانشوری و اجتماع آمیزی است که از لحاظ ژنتیکی همگن و مستقل از همدیگر می باشند. این بدان معناست که ژن های مختلف بر فعال شدگی، تداوم و بازداری رفتار موثرند. به اعتراف خود کلونینجر، نظریه جفری گری در زیربنای نظریه او موثر بوده است.
2-3-3 نظریه شخصیتی گری
نظریه شخصیت گری در قالب ( نظریه سیستم های مغزی- رفتاری) نیز همانند نظریه آیزنک بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرآیندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیستی- عصبی اشاره می کند، و در این راستا فعالیت، چگونگی استقرار و غلبه سیستم های مغزی- رفتاری را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار می داند.
اما به نظر می رسد این مدل بیولوژیکی پایه های هیجانی روشن تری نسبت به نظریه آیزنک دارد. گری نشان داد که اضطراب و زودانگیختگی ابعاد عمده شخصیت هستند، او این ابعاد را بر روی فضای نظریه آیزنک بنا نهاد. مدل گری بیان می کند که ساختارهای مختلف مغز، سه سیستم انگیزش اساسی را راه انداری می کنند که در تعامل با تقویت رفتاری هستند ( گری، 1972).
گری (1987) با آزمایشات خود نشان داد که داروهای ضد اضطراب موجب کاهش روان نژندی و افزایش برونگرایی می شود، در نتیجه اضطراب خود یک بُعد مستقل است که چیزی غیر از یافته های آیزنک هست. همچنین تکانشوری نیز بُعد مستقلی دارد تا اینکه ترکیبی از برونگرایی و روانژندی باشد. در واقع نظریه شخصیت گری بر تکامل مجزای مکانیزم های پاداش و تنبیه در مغز مهره داران تاکید می ورزد. سه سیستم مغزی رفتاری که به اعتقاد گری زمینه ساز تفاوت های شخصیتی اند عبارتند از: 1- سیستم فعال ساز رفتاری (BAS) که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است، 2- سیستم بازداری رفتاری(BIS) که مسئول پاسخ به نشانه های تنبیه است و 3- سیستم جنگ- گریز انجماد(FFFS)، که به تجربه های آزارنده غیرشرطی مربوط می شود (چانگ، 2007).
پژوهش های زیادی به بررسی الگوی گری از روی مدل آیزنک پرداختند، در این مطالعات با توجه به نقاط همپوشی و شباهت ها، تفاوت های دو نظریه نشان داده شد. نتایج این پژوهش ها در برخی موارد متناقض می باشد. در این راستا پیکرینگ و دیاز35 (2003)، به بررسی ارتباط بین ابعاد عمده نظریه ی شخصیت آیزنک و گری پرداختند. نتایج مطالعه آنها نشان داد که بعد بازداری رفتاری با روان آزرده گرایی همبستگی غیرقابل چشم پوشی دارد. مطالعات همچنین نشان دادند که بعد بازداری رفتاری با روان گسسته گرایی نیز همبستگی دارد که اهمیت حساسیت و فعالیت زیاد سیستم بازداری رفتاری را با جامعه ستیزی نشان می دهد.
‏ همچنین این دو محقق مدعی بودند که ابعاد نظریه سیستم بازداری- فعال ساز رفتاری گری، مانند ابعاد نظریه آیزنگ بر هم مخالف نیستند زیرا سیستم بازداری رفتاری با ابعاد متعددی از جمله روان گسسته گرایی، روان آزرده گرایی و برونگرایی پرسشنامه شخصیتی آیزنگ همبستگی دارد.
‏ گمز و گمز36 (2002)، در مطالعه خود بر روی این دو نظریه به این نتیجه رسیدند که سیستم بازداری رفتاری همبستگی مثبتی با روان آزرده گرایی و رابطه ای منفی با برونگرایی دارد، در حالی که سیستم فعال ساز رفتاری کاملاً برعکس، همبستگی منفی با روان آزرده گرایی و همبستگی مثبت با برونگرایی دارد. این یافته منطبق با نظریه است.

2-4 مکانیزم های مغزی پاداش و تنبیه/ بازداری- فعال ساز رفتاری
زمینه بررسیهای نوروفیزیولوژیک انگیزش، با آزمایش های جیمز والدز37 (1965؛ به نقل از گری، 1972)، در آمریکا رشد چشمگیری یافت. در آزمایشات وی، الکترودهایی در مناطق مختلف مغز حیوان قرار داده می شد و حیوان می توانست با فشار دادن یک اهرم جریان الکتریکی خفیفی را در مغز خود ایجاد کند یا جریانی را که آزمایشگر از طریق الکترود به مغز او ارسال میکرد قطع نماید. نتایج این بررسی ها نشان داد که قرار گرفتن الکترود در مناطق ویژه ای، موجب می شود که حیوان ساعت ها مغز خود را در معرض تحریک الکتریکی قرار داده و لذت ببرد، و از سوی دیگر قرار گرفتن الکترود در مناطق دیگر، با گرایش حیوان به قطع جریان الکتریکی همراه بود. فرضیه منطقی برگرفته از این یافته ها چنین بود که در مغز دو نظام انگیزشی متفاوت پاداش و تنبیه وجود دارد که منجر به بازداری و فعال سازی رفتار حیوان می گردد.
فرض بر این است که نظام انگیزشی پاداش و فعالیت آن با حالات عاطفی مثبت و فعالیت نظام انگیزشی تنبیه با حالات عاطفی منفی همراه است حال اگر قوانین شرطی سازی را در نظر بیاوریم، باید بپذیریم محرک هایی که قبل از وقوع یک پاداش می آیند، ظرفیت فعال سازی مکانیزم مغزی پاداش را به دست می آورند و هرچه این محرک ها، از لحاظ زمانی به محرک ذاتی پاداش نزدیکتر باشند، ظرفیت کسب شده قویتر خواهد بود. مکانیزم پاداش از طریق ارتباط هایی که با سیستم حرکتی دارد(یعنی بخشهایی از مغز که فرمانها را به اندامها ارسال می نمایند)، در جهت بیشینه ساختن این تحریک های پاداش دهنده شرطی یا ثانوی عمل می کند. بدین ترتیب در محیطی که در آن توالی محرک ها با نظمی خاص جریان دارد، می توان ارگانیزم را در جهت محرک ذاتی پاداش هدایت کرد. در واقع می توان مکانیزم پاداش را مانند ردیاب یک موشک هدایت شونده در نظر گرفت که یک شیب حرارتی را هدف قرار داده و به سمت آن حرکت می کند (گری، 1972).
محرک هایی که به شکل نظامدار قبل از تنبیه می آیند، از طریق شرطی سازی، ظرفیت فعال نمودن مکانیزم مغزی تنبیه را کسب می کنند. هرچه این محرکها به محرکهای ذاتی تنبیه نزدیکتر باشند، این ظرفیت قویتر خواهد بود، ساختار مکانیزم تنبیه به گونه ای است که از طریق ارتباطاتش با سیستم حرکتی، در جهت کمینه ساختن درونشدهایش عمل می کند؛ این عمل را از طریق متوقف ساختن رفتار صورت می دهد و به عبارت دیگر، این یک مکانیزم اجتناب فعل پذیر است که به سیستم حرکتی، فرمان توقف(بازداری) می دهد.
مکانیزم پاداش یک مکانیزم پس خوراند مثبت و مکانیزم تنبیه یک مکانیزم پس خوراند منفی است. نظام انگیزشی خوشایند یک نظام انگیزشی انرژی دهنده و جهت دهنده رفتار است. به عبارت دیگر هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیت های پاداش روی آورد ساده را برعهده دارد و هم مسئول موقعیت های اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارایه دهد. بنابراین، برچسب های هیجانی که برای این دو حالت خوشایند به کار می روند عبارتند: از امید برای مقوله روی آورد به پاداش و آسودگی برای اجتناب فعال از تنبیه. اگر به نظام انگیزش آزارنده بپردازیم، باید بگوییم که کنش آن بازداری رفتار برانگیخته شده، در شرایطی است که علامت ها یا محرک های شرطی خاصی موجود باشند و نشان دهند که ارایه پاسخ، پیامدهای منفی خواهد داشت. خاموشی، در الگوهای پاداش- یادگیری ساده و اجتناب فعل پذیر، در الگوهای تعارض روی آورد- اجتناب دو نمونه مهم از کنشهای این سیستم است. در الگوی خاموشی، ناکامی به منزله حالت آزارنده ای است که در پی عدم وقوع پاداش مورد انتظار پدید می آید. علامت هایی که فقدان پاداش مورد انتظار را پیش بینی می کنند، یعنی محرک های شرایط ناکام کننده، فقدان پاداش- نظام انگیزشی آزارنده را فعال می کنند و متعاقب آن بازداری رفتار روی آورد، حاصل می شود. در الگوی اجتناب فعل پذیر نیز، رفتار روی آورد(که با نوعی پاداش برانگیخته شده) در پاسخ به علامت ها یا محرک های شرطی تنبیه که ترس یا اضطراب را ایجاد می کنند، بازداری می شود در اینجا نیز فرض بر این است که ناکامی، ترس و اضطراب، به فعال سازی ساختار عصب- فیزیولوژیکی واحدی مربوط می شوند(گری، 1987).
گری اشاره میکند که در مطالعاتی که در مورد حیوانات انجام داده است، مشخص شده که حیوانات به محرک های آزارنده شرطی و غیرشرطی به شکل متفاوتی پاسخ می دهند. حیوان در پاسخ به ضربه الکتریکی دردناک، افزایش فعالیت نشان می دهد(برای مثال می دود، می پرد و به سمت هدف مناسب حمله ور می شود). در حالی که، در پاسخ به محرکی که با ضربه الکتریکی همخوانی دارد، به احتمال زیاد در یک جا خشکش زده و متوقف می ماند (گری، 1972).

2-9 پیشینه عملی پژوهش
2-9-1 مطالعات انجام شده در ایران
بهرامی خوندابی (1383) در پژوهش خود با عنوان بررسی رابطه ی میان خودکنترلی و کیفیت زندگی دانشجویان به این نتیجه رسید که بین خودکنترلی و کیفیت زندگی دانشجویان ارتباط وجود دارد، یعنی هرچه خودکنترلی بالاتر رود کیفیت زندگی بهبود می یابد و در مقایسه ی خودکنترلی دانشجویان دختر و پسر نشان داد که تفاوتی بین خودکنترلی دانشجویان دختر و پسر وجود ندارد.
ذوالجنایی و وفایی (1385) درتحقیقی تحت عنوان رابطه بین تیپ شخصیتی D با اضطراب و سیستم های بازداری رفتاری و فعال ساز رفتاری دانشجویان دانشگاه دولتی مشهد دریافت تیپ شخصیتی D به طور معناداری با افزایش فعالیت سیستم بازداری رفتاری درکل نمونه و در آزمودنی های با بالاترین تیپ شخصیتی D همراه است. اما تیپ شخصیتی D به طور معناداری با کاهش فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری در کل نمونه و در آزمودنی های با بالاترین تیپ شخصیتی D همراه نبود. بین اضطراب با سیستم فعال ساز و بازداری رفتار رابطه معنادار و جود ندارد.
خدایاری فرد و همکاران (1388) درتحقیق خود تحت عنوان رابطه دینداری و خودکنترلی پایین با استعداد سوء مصرف مواد در دانشجویان دریافتند که، بین خودکنترلی پایین با استعداد سوء مصرف مواد رابطه مثبت معنی دار وجود دارد. همچنین بین ماهیت خودکنترلی و اضطراب نیز رابطه منفی دیده شد.
نتایج مطالعه ابطحی (1389) نشان داد، کنترل و خودکنترلی از مهمترین ابزارها و وسایل، برای نیل به اهداف سازمانی(کارایی و اثر بخشی) اهداف فردی و الهی(ابعاد معنوی) است.
در پژوهش نبیزاده و همکاران (1389) با هدف بررسی صفات شخصیتی و سیستم های بازداری/ فعال سازی رفتاری در سه گروه بیماران اسکیزوفرن، دوقطبی و افراد بهنجار، نتایج نشان داد که سطوح افراطی )چه بالا و چه پایین( صفات شخصیتی روان رنجوری (N)، برو نگرایی (E) و روانپریشی (P) و حساسیت BAS، BAS تمایل به رابطه با نشانه های آسیب شناختی دارند. به ویژ ه ترکیب حساسیت BAS ، BAS با گونه خاصی از آسیب شناسی رابطه دارد.
منصوری و بخشی پور رودرسری(1389) درتحقیقی با هدف بررسی رابطه سیستم های فعال ساز و بازداری رفتاری با نگرانی آسیب شناختی و غیر آسیب شناختی دانشجویان خوابگاه دانشگاه تبریز دریافتند که رابطه بین سیستم بازداری با نگرانی آسیب شناختی و غیر آسیب شناختی معنی دار بوده و سیستم بازداری تاثیر مثبت و معنی داری بر نگرانی ها داشته است. به عبارت دیگر، سیستم بازداری درصدی از واریانس نگرانی را شامل شده و می تواند آن را پیش بینی کند. علاوه براین، رابطه بین سیستم بازداری و نگرانی درباره روابط، کار و نگرانی های مالی معنی دار بود و سیستم بازداری تاثیر مثبت و معنی داری بر آنها داشت. از طرف دیگر، رابطه بین سیستم فعال ساز با نگرانی ها معنی دار نبوده و سیستم فعال ساز تاثیر مثبت و معنی داری بر نگرانی ها نداشته است.
پژوهش سیمیاریان و همکاران (1390) با هدف بررسی تاثیر آموزش خودکنترلی بر کاهش سهل انگاری نوجوانان دختر، نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات سهل انگاری در دو گروه آزمایش و کنترل با 99 درصد اطمینان تفاوت معنی داری وجود دارد، بنابراین آموزش خودکنترلی بر کاهش سهل انگاری در گروه آزمایش به طور معنی داری موثر بوده است.
عبدی و همکاران (1390) درتحقیقی تحت عنوان میزان حساسیت بازداری رفتاری در میزان اضطراب افراد سوء مصرف مواد و سالم شهر تهران دریافتند که فعال سازی رفتاری با میزان اضطراب رابطه منفی وجود دارد یعنی با افزایش میزان فعال سازی رفتاری میزان اضطراب کاهش می یابد و برعکس و بین سیستم بازداری و فعال سازی رفتار بین زنان و مردان افراد سوءمصرف مواد و سالم تفاوت معنادار وجود ندارد.
علیمرادی و همکاران(1390) درتحقیقی تحت عنوان مقایسهی فعالیت سیستمهای مغزیرفتاری و اضطراب در افراد معتاد وابسته به مواد مخدر و افراد بهنجار شهر تبریز دریافتند که بین دو گروه در دو سیستم فعالساز و بازداری رفتاری با اضطراب رابطه منفی وجود دارد.
کوثر و همکاران (1390) درتحقیقی با هدف بررسی اثربخشی آموزش خودکنترلی بر کاهش اضطراب نوجوانان دختر پایه دوم متوسطه شهر تهران دریافتند که بین میانگین نمرات اضطراب در دو گروه آزمایش و کنترل با 99 درصد اطمینان تفاوت معنی داری وجود دارد، بدین معنی که آموزش خودکنترلی بر کاهش اضطراب در گروه آزمایش به طور معنی داری موثر بوده است. این یافته ها بیانگر آن است که برنامه آموزش خودکنترلی به دانش آموزان گروه آزمایش کمک کرده است تا اضطراب خود را کاهش دهند.
شاهنده و آقا یوسفی (1391) درتحقیقی درمقایسه سیستم های مغزی فعال سازی/ بازداری رفتاری و اضطراب و منبع کنترل دانشجویان دختر و پسر دانشگاه پیام نور اهواز دریافتند که تفاوت میزان فعالیت سیستم های مغزی- رفتاری بین چهار گروه آزمودنی معنی دار است. میزان فعالیت سیستم فعال سازی رفتاری در آزمودنی های با منبع کنترل درونی بیشتر و این میزان در پسران بالاتر از دختران بود و میزان فعالیت سیستم بازداری رفتاری در آزمودنی های با منبع کنترل بیرونی بیشتر و این برتری با گروه دختران بود. در سیستم جنگ- گریز، درک از مرکز کنترل بیرونی میانگین بالاتری را نشان داد و میانگین دختران در گریز و میانگین پسران در جنگ بیشتر بود. بین دو گروه در دو سیستم فعالساز رفتاری و بازداری رفتاری با اضطراب رابطه منفی وجود دارد.
نتایج تحقیق علیوردی نیا و همکاران (1391) نشان میدهد که متغیّر خودکنترلی و متغیّرهای باور و التزام تحصیلی دارای رابطه مستقیم و معنادار با نگرش نسبت به مصرف الکل بوده و متغیّر باور نیز مهم ترین تبیین کننده نگرش به مصرف الکل بوده است.
نتایج تحقیق بشیریان و همکاران (1391) با هدف بررسی رابطه خود کنترلی با تمایل نوجوانان به مصرف مواد مخدر، نشان داد که بین خود کنترلی و سابقه مصرف سیگار، سابقه مصرف مواد مخدر، قصد مصرف مواد مخدر و نگرش نسبت به مواد مخدر رابطه معنی داری وجود دارد. بنابراین خود کنترلی به عنوان عامل مهم و کلیدی در گرایش نوجوانان به مصرف مواد است و آموزش به موقع مهارتهای خود کنترلی می تواند در پیشگیری از مصرف مواد مخدر بسیار موثر باشد .
صالحی و همکاران (1391) در پژوهش خود با هدف بررسی راهکارهای نهادینه سازی وجدان کاری و فرهنگ خود کنترلی در کارکنان واحدهای دانشگاهی دریافتند که عوامل فرهنگی- اجتماعی، فردی- شخصیتی و خانوادگی- تربیتی بر نهادینه سازی فرهنگ خودکنترلی و وجدان کاری کارکنان تاثیرگذار میباشد.
بر اساس تحقیق بلاغت و همکاران (1392) با هدف بررسی رابطه بین خود کنترلی با تعهد سازمانی معلمان ابتدایی، بین خودکنترلی و تعهد سازمانی و همچنین بین کنترل درونی با تعهد سازمانی رابطه مثبت و معنیداری دیده شد.
نتایج پژوهش حبیبی و همکاران (1393) نشان می دهد که شرکت افراد با آسیب بینایی در جلسات آموزش هوش هیجانی بر کاهش استفاده از راهبردهای مقابلهای غیرانطباقی در برخورد با موقعیت های تنیدگی آور تاثیرگذار است، لذا شاید بتوان با آموزش هوش هیجانی موجبات افزایش استفاده از روشهای منطقی و عقلانی همانند افزایشکارآیی شخصی و سازگاری محیطی را فراهم نمود.
2-9-2 مطالعات انجام شده در خارج از ایران
نتایج بررسی گری (1990) نشان داد، این سیستم های مغزی- رفتاری اساس تفاوت های فردی می باشند و فعالیت هر یک از آنها به فراخوانی واکنش های هیجانی متفاوت نظیر ترس و اضطراب می انجامد. همچنین یافته های وی نشان داد، حساسیت سیستم فعال ساز رفتاری نشان دهنده تکانشگری فرد می باشد. مطالعات متعدد نشان داد، فعالیت سیستم بازداری رفتار موجب فراخوانی حالت عاطفی اضطراب و بازداری رفتاری، اجتناب فعل پذیر، خاموشی، افزایش توجه و برپایی می گردد.
مطالعات پیکرینگ38 و گری (1999) نشان داد که تفاوت های فردی در اضطراب و زودانگیختگی نمایانگر الگوی متفاوت واکنش یا حساسیت دو نظام بنیادی مغز به محرک های درونشد است. این سیستم ها، سیستم بازداری رفتاری و سیستم فعال ساز رفتاری است که به محرک های تقویت کننده ی ثانوی مختلف پاسخ می دهند. سیستم بازداری رفتاری در مقابل نشانه های شرطی تنبیه یا عدم پاداش ناکام کننده و همچنین(محرک های جدید و ترس آور ذاتی) برانگیخته می شود و سیستم فعال ساز رفتاری از طریق نشانه های شرطی پاداش با رهایی از تنبیه فعال می گردد.
سوادی39 (1999) در پژوهش خود نشان داد که خودکنترلی پایین یک عامل کلیدی برای سوءمصرف مواد در جوانان است.
فاولس (2000) در تحقیق خود نشان داد، سیستم بازداری رفتار را با اضطراب و ناکامی و سیستم فعال سازی رفتار را با امید آسودگی مرتبط است. بنابراین، به نظر می رسد حساسیت متفاوت سیستم های مغزی- رفتاری در افراد مختلف، آسیب پذیری آنها را برای تجربه حالات مختلف روانشناختی تحت تاثیر قرار می دهد.
لیسن و جونز40 (2000 ؛ به نقل از زائریان، 1386) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که بین اضطراب حالت، کمالگرایی، فقدان خودکنترلی، وجدان پایین، ادراک تحریف شده از زمان و سهل انگاری رابطه وجود دارد.
اسلوبودسکایا41 (2001) در بررسی خود نشان داد، افرادی که سیستم فعال سازی رفتاری قویتری دارند وقتی با احتمال تنبیه مواجه می شوند از آن می گریزند و از رفتاری که منجر به پیامدهای ناخوشایند شود دوری میکنند. نظام فعال سازی رفتاری صرفاً برای دستیابی به نتایجی که برای فرد پاداش دهنده است عمل می کند و موجب عدم توجه به تنبیه می شود. همچنین وی به برتری فعالیت سیستم بازداری رفتاری دختران نسبت به پسران اشاره داشته است.
آدابرادوتیر و رافنسون (2002) در تحقیق خود نشان دادند، دانش آموزانی که رفتارهای ضد اجتماعی بیشتری دارند، سطح خودکنترلی کمتری دارند و در معرض خطر بیشتری برای مواجهه و سوءمصرف مواد و الکل قرار دارند.
نتایج مطالعات دای و کیلدوف (2003) در بررسی اثر خودکنترلی در محل کار به این نتیجه رسیده اند، که افراد با خودکنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند، بنابراین کارهایی مثل فروشندگی و پستهای مدیریت را انتخاب می کنند.
مطالعات هرمون- جونز (2003) نشان داد، سیستم بازداری باعث بازداری رفتار و افزایش سطوح برانگیختگی و توجه می شود. این سیستم به علائم تنبیه، فقدان تلاش، و تازگی حساس است و با هیجان ها و عواطف منفی مثل ترس، ناکامی، اضطراب و غمگینی رابطه دارد.
جانسون و همکاران (2003) در یک مطالعه همه گیرشناسی دریافتند که نمره بالای BIS، تشخیص اختلالات افسردگی و اضطرابی تمام عمر را پیش بینی می کند. نتایج پژوهش آنها همچنین نشان داد که نمره بالای BAS پیش بینی کننده تشخیص سوءمصرف مواد و وابستگی در طول عمر می باشد.
نتایج تحقیقات موریس و همکارانش (2005) نشان داد که سطوح پایین فعالیت نظام بازداری- فعال سازی رفتار با اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی(ADHA) رابطه مثبتی دارد و برخی از اختلال های روانشناختی را می توان به وسیله فعالیت این دو نظام تبیین کرد.
نتایج مطالعات کاشال و کوانتس (2006) بین خود کنترلی با تعارض، رفتار، شخصیت، سلامت و بهزیستی روانی ارتباط معناداری نشان داد.
چیونگ و چیونگ42 (2008) در تحقیق خود قدرت پیش بینی کنندگی نظریه خودکنترلی بر روی بزهکاری در بافت جامعه چین را مورد بررسی قرار داده اند، نتایج نشان داده است که خودکنترلی پایین با بزهکاری نوجوانان ارتباط دارد.
وینستوک (2009) در تحقیق خود بر روی خودکنترلی نشان داد که تجربه ناکامی با توانایی پایین خودکنترلی ارتباط نزدیک دارد.
نتایج پژوهش چیونگ43 (2010) با هدف بررسی فشار، خودکنترلی و تفاوت جنسیتی در بزهکاری در میان نوجوانان چینی نشان داد دخترانی که دارای خودکنترلی بالایی بودند میزان گرایش به رفتارهای بزهکارانه و بالتبع مصرف الکل در آنها کمتر بوده است.
ورا و مون44 (2013) در تحقیق خود، خودکنترلی پایین در میان جوانان اسپانیایی را مورد بررسی قرار دادند، نتایج مربوط به این تحقیق بیان کننده این بود که خودکنترلی پایین اثر معناداری بر روی انواع متنوّع رفتارهای بزهکارانه، از جمله رفتارهای بزهکارانه الکلیسم داشته است.
منابع فارسی
ابطحی ، حسین. (1386). مدیریت منابع انسانی. تهران: موسسه تحقیقات و آموزش مدیریت.
استونر، جیمز. و فریمن ، ادوارد. (1375). مدیریت رفتار سازمانی (جلد سوم: رهبری و کنترل). (ترجمه سید محمد اعرابی و علی پارسائیان). تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1996).
آقایار، سیروس. و شریعتی درآمدی، پرویز. (1385). هوش هیجانی سازمانی: کاربر و هوش هیجانی در محیط کار، یادگیری، ارتباطات، انگیزش، رهبری سازمانی و بیماریهای روانی. اصفهان: سپاهان.
بشیریان، سعید. حیدرنیا، علیرضا. وردیپور، حبیباله. و حاجیزاده، ابراهیم. (1391). بررسی رابطه خود کنترلی با تمایل نوجوانان به مصرف مواد مخدر. مجله علمی دانشکده پرستاری و مامایی همدان، دوره 20 ، شماره 1.
بلاغت، سید رضا. هاشمی، سید احمد. خزاعی، زری. و محمودوند، محمد. (1392). بررسی رابطه بین خود کنترلی با تعهد سازمانی معلمان ابتدایی شهر زاهدان. نوآوریهای مدیریت آموزشی، سال هشتم، شماره 3.
بهرامی خوندابی، فاطمه. (1383). بررسی رابطه بین خود کنترلی و کیفیت زندگی در بین دانشجویان دختر و پسر دانشگاه اصفهان .دومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان.
بیابانگرد، اسماعیل. (1384). روانشناسی تربیتی آموزش و یادگیری. تهران: نشر ویرایش.
پینتریچ، پالآر. و شانک، دیل اچ. (1386). انگیزش در تعلیم و تربیت (نظریهها، تحقیقات و راهبردها). (ترجمه مهناز شهرآرای). تهران: انتشارات علم. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2002).
حبیبی، زهره. خسرو جاوید، مهناز. و حسین خانزاده، عباسعلی. (1393). اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر راهبردهای مقابله با تنیدگی در افراد با آسیب بینایی. پرستاری و مامایی جامع نگر، سال 24، شماره 7.
حسنی، جعفر. بیگدلی، ایماناله. و قوشچیان، سمانه. (1386). مقایسه فعالیت سیستمهای مغزی بازداری/ فعال سازی رفتاری بیماران مبتلا به اختلال وسواس و افراد بهنجار. تازههای علوم شناختی، 9 (4).
خدایاری فرد، محمد. شهابی، روح الله. و اکبری زردخانه، سعید. (1388). رابطه دینداری و خودکنترلی پایین با استعداد سوء مصرف مواد در دانشجویان. فصلنامه رفاه اجتماعی، دوره نهم، شماره 34.
ذوالجناحی، اهداء. و وفایی، مریم. (1385). رابطه بین تیپ شخصیت D با سیستم های بازداری رفتاری و فعال ساز رفتاری. فصلنامه علمی – پژوهشی دانشگاه تبریز، سال اول، شماره 2 و 3.
رضائیان، علی. (1369). اصول مدیریت. تهران: انتشارات سمت.
زائریان، سکینه. .(1386) آموزش مدیریت زمان بر کاهش سهل انگاری کارکنان آموزش و پرورش. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره شغلی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی.
سیف، علی اکبر. (1384). روان شناسی پرورشی. تهران: انتشارات آگاه.
سیمیاریان، کوثر. سیمیاریان، قاسم. و ابراهیمی قوام، صغری. (1390). بررسی اثربخشی آموزش خودکنترلی بر کاهش سهل انگاری نوجوانان دختر پایه دوم متوسطه شهر تهران. پژوهشهای روانشناسی اجتماعی، دوره 1، شماره 3.
شاهنده، مریم. و آقایوسفی، علیرضا. (1391). مقایسه سیستمهای مغزی بازداری/ فعال سازی رفتاری و منبع کنترل دانشجویان دختر و پسر. فصلنامه روانشناسی کاربردی، سال ششم، شماره3.
شولتز، دوان پی. و شولتز، سیدنی. (1384). نظریههای شخصیت. (ترجمه یحیی سیدمحمدی). تهران: انتشارات هما. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2004).
صالحی، محمد. نیازآذری، کیومرث. و کاشف، حسنا. (1391). بررسی راهکارهای نهادینه سازی وجدان کاری و فرهنگ خود کنترلی در کارکنان واحدهای دانشگاهی (مورد مطالعه: کارکنان واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی استان مازندران). مجله مدیریت فرهنگی، سال پنجم، شماره 14.
صفری دهخوارقانی، نسرین. (1387). مقایسه اثربخشی شیوه کنترل تکانه پارکینسون و آموزش خودکنترلی برکاهش تکانشوری نوجوانان دختر شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی.
عبدالهی مجارشین، رضا. (1385). رابطه سیستم های بازداری و فعال سازی با سوگیری حافظه ناآشکار در افراد افسرده. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تبریز.
عبدی، رضا. بخشی پور، عباس. علیلو، مجیدمحمود. (1390). بررسی رابطه میزان حساسیت بازداری رفتاری در میزان اضطراب افراد سوء مصرف مواد و سالم شهر تهران. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، شماره66. ص 241.
علیپور، محمد. پورمحمدرضای تجریشی، معصومه. و داورمنش، عباس. (1390). مقایسه اثربخشی روش های آموزشی نقشه مفهومی و سخنرانی بر پیشرفت درس مهارتهای اجتماعی- اقتصادی دانش آموزان کم توان ذهنی. فصلنامه پژوهش های نوین روان شناختی، دوره ششم، شماره 24.
علیمرادی، عبدلطیف. هوشیار، سمانه. و مدرس غروی، مرتضی. (1390). مقایسه فعالیت سیستم های مغزی رفتاری و اضطراب در افراد معتاد وابسته به مواد مخدر و افراد بهنجار شهر تبریز. فصلنامه اصول بهداشت روانی، شماره52، ص304.
علیوردینیا، اکبر. شارعپور، محمود. و مرادی، فاطمه. (1391). بررسی تاثیر خودکنترلی و پیوند اجتماعی بر نگرش دانشجویان نسبت به مصرف الکل. فصلنامه مطالعات توسعه اجتماعی فرهنگی، دوره1، شماره 4.
کریمی درمنی، حمیدرضا. ( 1385). توانبخشی گروه های خاص با تاکید بر خدمات مددکاری اجتماعی. تهران : انتشارات گستره.
کوثر، قاسم. ابراهیمی قوام، صغری. (1390). بررسی اثربخشی آموزش خودکنترلی بر کاهش سهل انگاری نوجوانان دختر پایه دوم متوسطه شهر تهران. فصلنامه پژوهش های روانشناسی اجتماعی، شماره3. ص19.
گلمن، دانیل. (1386). هوش هیجانی، خودآگاهی هیجانی، خویشتنداری، همدلی و یاری به دیگران. ) ترجمه نسرین پارسا). تهران: انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1995).
محمدی، نوراله. (1387). ویژگیهای روان سنجی مقیاس های سیستم بازداری و فعال ساز ی رفتار در دانشجویان دانشگاه شیراز. دوماهنامه علمی- پژوهشی دانشگاه شاهد، سال پانزدهم- دوره جدید، شماره 28.
منصوری، احمد. و بخشی پور رودسری، عباس. (1389). رابطه سیستم های فعال ساز و بازداری رفتاری با نگرانی آسیب شناختی و غیر آسیب شناختی، مجله دانشگاه علوم پزشکی بابل، دوره 12، شماره 1.
نبی زاده چیانه، قسیم. هاشمی نصرت آباد، تورج. پورشریفی، حمید. و فرورشی، محمود. (1389). صفات شخصیتی و سیستم های بازداری/ فعال سازی رفتاری در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، دوقطبی و افراد بهنجار. مجله روان شناسی بالینی، سال دوم، شماره 3.
منابع انگلیسی
Adalbajarnardotir, S. & Rafnsson., F.D. (2002). Adolescent antisocial behavior and substance use: longitudinal analysis. Addictive Behaviors, 27, 227-240.
Attebo, K., Mitchell, P. & Smith, W. (1996). Visual Acuity and the Causes of Visual Loss in Australia. The Blue Mountains Eye Study. Ophthalmology, 103:357-364.
Barkley, R. A. (1997). Behavioral inhibition, sustained attention, and executive functions: Constructing a unifying theory of ADHD. Psychological Bulletin, 121, 65-94.
Baron, R.A. (1989). Personality and organizational conflict: Effect of the type a behavior pattern and self-monitoring. Organizational behavior and human Decission processes, 44, 2.
Barrick, M. R., Parks, L. & Mount, M.k. (2005). Self-Monitoring as a moderator of the relationships between personality traits and performance. personality psychology, 58, 25.
Baumeister, R. F., Heatherton, T. F., & Tice, D. M. (1994). Losing control: How and why people fail at self-regulation. San Diego, CA: Academic Press.
Bauuchaine, T.P. (2001). Vagol tone, development, and Gray's motivational theory: Toward an integrated model of autonomic nervous system functioning in psychopathology. Journal of Development Psychopathology, 13(1): 183- 214.
Behpejoh, A., Ghobari, B. & Hemati, G. (2000). The effect of Control techniques on the social skills of students with attention and hyperactivity disorder. Res Except Child, 7(1).
Bijttebier, P., Beck, I., Claes, L., & Vandereycken, W. (2009). Gray's reinforcement sensitivity theory as a framework for research on personality-psychopathology associations. Clinical Psychology Review, 29, 421-430.
Bita, M., Barbara, A., Anita, V. & Darron, D. (1997). Activation of Glutamatergic Neurotransmission by Ketamine: A Novel Step in the Pathway from NMDA Receptor Blockade to Dopaminergic and Cognitive Disruptions Associated with the Prefrontal Cortex. Neuroscience, 15: 17(8):2921-2927.
Blakely, G. L., Andrews, M. C. & Fuller, J. (2003). Are chameleons good citizens? A Logitudinal Study of the relationship Between Self-monitoring and Organizational Citizenship. Journal of Business and Psychology, 18, 2.
Bower, G.H. (1986). Affect and memory: A review. Psychological Bulletin. 9 (99): 229-247.
Carver, C.S. & White, T.L. (1994). Behavioral inhibition,behavioral activation and affective responses to impendingreward and punishment: The BIS/BAS scales. Journal of Personality and Social psychology, 67:319-333.
Chang, E.C., Zumberg, K.M., Sanna, L.J. & et.al. (2007). Relationship between perfectionism and domains of worry in a college student population: Considering the role of BIS/BAS motives. Journal of Personality and Individual Differences, 43(4):925-936.
Cheung, W. N. & Cheung , W. Y. (2008). Self- control, social factors, and delinquency: A test of the general theory of crime among adolescents in Hong Kong. Journal of Youth and Adolescence, (37):412-430.
Cheung,W.Y. (2010). Strain, self- control, and gender diefferences in delinquency among Chinese adolescents: Extending general strain theory. Sociological Perspectives, (53):321-345.
Cloninger, C.R. & Svrakic, D.M. (2005). Personality disorder. In B.J. Sadock (Eds).Comprehensive textbook of psychiatry. Philadelphia: Lippincott Williams & Wilkins.
Colder, C.R. & O'connor, R.M. (2004). Gray's reinforcement sensitivitymodel and child psychopathology. Journal of Abnormal ChildPsychology, 32(4): 435-351.
Corr, P.J. (2002). J. A. Gray's reinforcement sensitivity theory: Tests of the joint subsystems hypothesis of anxiety and impulsivity. Personality and Individual Differences, 33: 511-532.
Dawe, S & .loxton, N.J. (2004). The role of impulsivity in the development of substance use and eating disorders. Neuroscience and Behavioral Reviews, 28(3), 343-351.
Day, D.V. & Kilduff, A. (2003). Self-monitoring personality and work relationships: individual difference in social network. In Barrick MR,Ryan AM(Eds), personality and work: reconsidering the role of personality in organizations San Francisco:Jossey- Bass. Pp: 205-228.
Depue, R. (1989). Neurobehavioral aspects of affective disorders. AnnualReview of Psychology, 40, 457-492.
Dolan, S.L., Rosemarie, A., Martinb, J. & Rohsenow, T. (2008). Self-efficacy for cocaine abstinence: Pretreatment correlates and relationship to outcomes. Addictive Behaviors, 33, 5, 675-688.
Eysenck, H. J. (1977). Psychosis and psychoticism: A replay to Bishop. Journal of Abnormal Psychology, 86: 427- 430
Eysenck, H.J. (1977). personality dimensions and reinforcement sensitivity in concept formation. Personality and Individual Differences. 11: 343-353.
Eysenck, H.J. (1990). Biological dimensions of personality: Theory & research. New York: Guilford Press.
Fauci, A.S., Eugene, B., Hauser, S.L., Longo, D.L., Loscalzo, F. & Joseph, J.J. (2005). Harrison's principles of internal medicine. New York, NY: McGraw-Hill.
Fowles, D. C. (2000). Electrodermal hyporeactivity and antisocial behavior. Journal of Affective Disorders, 61, 61, 177- 189.
Friese, M. & Hofmann, W. (2009). Control me or I will control you:Impulses, trait self-control, and the guidance of behavior. Journal of Research in Personality, 43: 795-805.
Gomez, R., & Gomez, A. (2002). Personality traits of the behavioral approach and inhibition systems: associations with processing of emotional stimuli. Personality individual difference, 32, 1299-1316.
Gottfredson, M. & Hirschi, T. (1990). A General Theory of Crime. Stanford, CA: Stanford University Press.
Gray, J.A. & Mcnaughton, N. (2000). The Psychology of Anxiety and Enquiry in to the Functions of the Septo hippocampus System. New York: Oxford University Press Inc. PP: 314 – 320.
Gray, J.A. (1972). The psycho physiological basis of introversionextraversion:A modification of Eysenck's theory. In V.D. Nebylitsyn & J.A. Gray (Eds.), The biological basis of individual behavior. NewYork: Academic.
Gray, J.A. (1987). Perspectives on anxiety and impulsivity:A commentary. Journal of Research in Personality, 21:493-509.
Gray, J.A. (1990). Brain systems that mediate both emotion and cognition. Cognition and Emotion, 4: 269-288.
Heponiemi, T., Keltikangas-Jarvinen, L., Puttonen, S. & Ravaja, N. (2003). BIS/BAS sensitivity and self-rated affects during experimentally induced stress. Journal of Personality and Individual Differences, 34(6):943-957.
Hermon-Jones, E. (2003). Anger and the behavioral approach system. Journal of Personality and Individual Differences, 35: 995-1005.
Hewig , J., Hagemann , D., Seifert , J., Naumann , E. & Bartussek, D. (2006). The relation of cortical activity and BIS/BAS on the trait level. Biological psychology, 71: 42-53.
Johnson, S.L., Turner, R.J. & Iwata, N. (2003). BIS/BAS levels and psychiatric disorder: An epidemiological study. Journal of Psychopathology and Behavior Assessment, 25(1), 25-36.
Kagan, J., Reznick, J.S., Snidman, N. (1987). The physiology and psychology of behavioral inhibition in children. Child Dev, 58(6): 1459-1473.
Kaushal, R. & Kwantes, T. C. (2006). The role of culture and personality in choice of conflict management strategy. Internatinal Journal Relations, 30: 579-603.
Krienter, R. & Kinicki, A. (2007). Organizational Behavior. USA:McGraw Hill Financial.
Leen-Feldner, E.W., Zvolensky, M.J., Feldner, M.T. (2004). Behavioral inhibition sensitivity and emotional response suppression: a laboratory test among adolescents in a fear-relevant paradigm. J Clin Child Adolesc Psychol, 33(4): 783-791.
Loog, M. (2010). Constrained Parameter Estimation for Semi-Supervised Learning: The Case of the Nearest Mean Classifier. LNCS: European Conference on Machine Learning.
McKellar, J., Ilgen, M.A., Moos, B.S. & Moos, R.H. (2008). Predictors of changes in alcohol-related self-efficacy over 16 years. Journal of Substance Abuse Treatmen, 35(2): 148-55.
Muris, P., Meesters, C., Dekanter, E. & Timmerman, P. (2005). Behavioural inhibition and behavioural activation system scales for children: relationships with Eysenck's personality traits and psychopathological symptoms. Personality and Individual Differences, 38(4): 831-841.
Pickering, A.D. & Dias, A. (2003). The relationship between Grays and Eysencks Personality Spaces. Personality and Individual Differences, 15: 297- 305.
Pickering, A.D. & Gray J.A. (1999). The neuroscience of personality. In: Pervin LA, John OP. (editors). Handbook of personality. New York: Guilford, 277-299.
Quay, H.C. (1988). Inhibition and attention deficit hyperactivity disorder. Journal of Abnormal Child Psychology, 25: 7-13.
Rodriguez, M.L., Shoda, Y., Mischel, W. & Wright, J. (1989). Dalay of gratification and chilrens social behavior in natural settings. Boston: Estern Psychological Association.
Rosenkranz, M.A., Busse, W.W., Johnstone, T., Swenson, C.A., Crisafi, G.M., Jackson, M.M. & et.al. (2005). Neural circuitry underlying the interaction between emotion and asthma symptom exacerbation. Proc Natl Acad Sci USA, 102(37): 13319-13324.
Ross, S.R., Millis, S.R., Bonebright, T.L. & Bailley, S.E. (2002). Confirmatory factor analysis of the Behavioral Inhibition and Activation Scales. Personality and Individual Differences, 33: 861-865.
Rothbart, M.K., Ahadi, S.A. & Evans, D.E. (2000). Temperament and personality: origins and outcomes. J Pers Soc Psychol, 78(1): 122-135.
Rothblum, E.D., Solomon, L.J., & Murakami, J. (1986(. Affective,cognitive, and behavioral differences between high and low procrastinators. Journal of Counseling Psychology, 33, 387-394.
Rotter, J. B. (1966). Generalized expectancies of internal versus external control of Reinforcement. Psychological Monogrphs, 80,609.
Salovey, P., Mayer, J.D. & Caruso, D. (2002). The Positive psychology of Emotional Intelligence. In C.R. Snyder & S.J. Lopez(Eds.), The Handbook of Positive Psychology New York: Oxford University Press.
Sawadi, H. (1999). Individual risk factors for adolescence substance use. Drug and Alcohol Dependence, 55: 209-224.
Schneider B.A & Hamstra S.J. (1987). Gap detection thresholds as a function of tonal duration for younger and older listeners. JASA, 106 : 371-380.
Slobodskaya, H.R., Safronova, M.V., Knyazev, G.G. & Wilson, D. (2001). Development of a short Form of the Gray-Wilson personalityquestionnaire. Research Institute of Physiology, Russia and Institute of Psychiatry University of London.
Smillie, L.D. & Jackson, L.D.C. (2007). Distinguishing between learning and motivation in behavioral tests of the reinforcement sensitivity theory of personality. Personality and Social Psychology Bulletin, 33(4): 476-489.
Smits, D.J.M. & Boeck, P.D. (2006). From BIS/BAS to the Big Fivey. Eur J Pers, 20(4):255-270.
Snyder, Z. (1974). Self-monitoring of expressive behavior. J. Personality and Social Psychology Bulletin, 30: 526-527.
Sperry, R. (1965). Mind, Brain and Humanistic Values. In New Values on the Nature of Man, edited by J. R. Piatt. Chicago: University of Chicago Press.
Sussman, S., Dent, C. W. & Leu, L. (2003). The one year prospective prediction of substance abuse and dependence among high risk adolescents. Journal of Substance Abuse, 12: 373-386.
Tabbara, F.K. & El Sheikh, H.F. (2005). Shawafs S.Pattern of childhood blindness at a referral center in Saudi Arabia, Ann Saudi med, 25(1):18-21.
Tabbara, F.K. (2001). Blindness in the eastern Mediterranean countries. Br j Ophthalmol, 85:771-777.
Tangney, A., June, P., Roy, F. Baumeister, B. (2004). High Self-Control Predicts Good Adjustment, Less Pathology, Better Grades, and Interpersonal Success. Unpublished manuscript, Department of Psychology, George Mason University, Journal of Personality.
Tate, B. (2008). A Longitudinal Study of the Relationships Among Self – Monitoring , Authentic Leadership, and Perception of Leadership. Journal of Leadership & Organizational Studies, 15, 1: 16-29.
Thylefors, B. (1999). A Missin for Vision. Lancet. 354 (SUPPL):SIV44.
Vera, P. E. & Moon, B. (2013). An empirical test of low self- control theory among hispanic youths.Youth Violence and Juvenile Justice, (11) : 1 79- 193.
Watson, D., Wiese, D., Vaidya, J. & Tellegen, A. (1999). The two general activation systems of affect:Structural findings, evolutionary considerations and psychobiological evidence. Journal of Personality and Social Psychology, 76: 820-838.
Wilson, D., Gray, J.A. & Barrett, P.T. (1990). A factor analysis of Gray Wilson personality questionnaire. Personality and Individua Differences, 11(10): 1037-1044.
Wilson, G.D., Knyazhev, G.G., Safronova, M.V. & Slobodskaya, H.R. (2000). Reactions of Russian adolescents to reward and punishment: A cross-cultural study of the Gray-Wilson Personality Questionnaire. Personality and individual differences, 30(7): 1211-1224.
Winstok, Z. (2009). From Self-control capabilities and the need to control others to proactive and reactive aggression among adolescents. Journal of Adolescence, 32, pp. 455-466.
Yankexu, B. (2002). Blindness as a Challenging Medical and Social Problem in China, 18(1): 4 – 8.

1. Behavior activation system
2. Behavior inhibition system
3. Barekli
4. Langchor
5. Beeck
6. Chang & et.al.
7. Heponiemi
8. Harmon-Jones
1. Krienter& Kinicki
10 . Bauuchaine
11. Fauci & et al
12. Rosenkranz and et al
13. Colder & Ocuner
14. Quay
15. Depue
16. Mood-Congruency
17. Bower
18. Watson
19 . Fowles
20. Hoveing
21. Weillson
22. freeze
23. Fight Flight Freeze System(FFFS)
24. Bijttebier
25. Sensitivity
26. Rothbart
27. Kagan
28 . Dawe &.loxton
29. approach
30. active avoidance
31. Cortico-Striato-Pallido-Thalamic
32. Fawols
33. Hewig
34. Cloninger
35. Peikring & Deyas
36. Gomes & Gomes
37. James Waldez
38. Pickering
39. Sawadi
40. Lasane& Jones
41. Slowbuodscaya
42 . Cheung & Cheung
43 . Cheung
44 . Vera &Moon
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 40 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود