تارا فایل

مبانی نظری روانشناسی مثبت نگر مارتین سلیگمن




مبانی نظری روانشناسی مثبت نگر مارتین سلیگمن

فهرست مطالب
عنوان صفحه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخچه زندگی……………………………………………………………………………………………………………………….1
ماهیت انسان ا ز دیدگاه سلگیمن………………………………………………………………………………………………….4
اصول و مفاهیم نظریه…………………………………………………………………………………………………………………5
روانشناسی مثبت نگر………………………………………………………………………………………………………………….5
درماندگی آموخته شده و سلامت هیجانی……………………………………………………………………………………..8
سبک تبینی………………………………………………………………………………………………………………………………9
مدل انتساب……………………………………………………………………………………………………………………………11
خوش بینی در مورد آینده…………………………………………………………………………………………………………13
جوهره امید……………………………………………………………………………………………………………………………15
خوش بینی و سلامت……………………………………………………………………………………………………………….16
راهنمایی استفاده از خوش بینی…………………………………………………………………………………………………19
افزایش خوش بینی و امید…………………………………………………………………………………………………………20
چگونه باورهای خود را زیر سوال ببریم……………………………………………………………………………………….21
شواهد…………………………………………………………………………………………………………………………………..22
باورهای ناهمساز…………………………………………………………………………………………………………………….22
مفاهیم / برداشت ها………………………………………………………………………………………………………………….23
کارایی / سودمندی………………………………………………………………………………………………………………….23
نقد نهایی……………………………………………………………………………………………………………………………….24
منابع……………………………………………………………………………………………………………………………………..25

تاریخچه زندگی
مارتین سلیگمن در 12 اکوست 1942 در شهر آلبانی از ایالت نیویورک چشم به جهان گشود. کس، حتی پزشکی که این نوزاد وارونه نگه داشته شده را برای نفس کشیدن به گریه انداخت، تمی دانست که او ابلاغ گر نظریه ای در روان شناسی خواهد شد که تلاش می کند گریه های بسیاری را پایان بخشد.
از زندگی مارتین در دوران کودکی و نوحوانی اطلاعات زیادی در دست نیست. که شاید دلیل آن این باشد که مارتین به اصل این جاو اکنون اعتقاد راسخ دارد.
مارتین در خانواده ای مذهبی رشد یافت و این باورهای مسیحی مذهبی را تا امروز حفظ کرده است. در بسیاری از کتابهای که پروفسور سلیمگن نگاشته می توان رد پای مذهب را دید. تعابیر او از انجیل بسیار عمیق هستند و او علاقه دارد تا مسائل مربوط به نظریه اش را با کمک کتاب مقدس بیان کند.
با یک مقایسه اجمالی بیان افرادی از نظر طرز فکر در یک رویکرد قرار می گیرند (رویکرد شناختی) که اصلاحاً به آن CT می گویند و دیگاه شناختی رفتار یا CBT می توان به این نکته پی برد که تمامی این افراد نظیر: آرون بک، آلبرت الیس مارتین سملیگن و سایرین به تغییر باورها و شیوه پردازش اطلاعات تغییر در خلق و خو و نوع تفکر باور دارند. رویکردی که سلیگمن به وجود آورده، دیدگاهی شناختی است با یک محتوای مشخص، بدون درون گری ها، روانکاوانه و غیر قابل توجیه مثل عقده اودیپ.
با مروری بر کتاب خوش بینی آموخته شده، سلیگمن، بویژه بخش مقدمه و فصل اول شده، شما تصویر دانشمندی را شاهد هستید که جرات مقابله با رویکرد غالب زمان خود یعنی رفتارگرایی را آن هم در حضور بزرگان این رشته مثل بی اف اسکینز به خود را داده و در یک همایش بزرگ نام در دانشگاه اکسفورد آن را (رفتارگرایی) زیر سوال می برد و از پدیده ای سخن می گوید با نام درماندگی آموخته شده چیزی که شاید پوزخند نابغه شناس رفتاری یعنی اسکنیر را در پی داشته! می توان تصور کرد که بیان این نکته که تغییر یک شوک غیر قابل کنترل در حیوانات موجب بی عملی و درماندگی او شده به چه زمزمه ها و نگاه هایی از جانب رفتارگرایان منتهی گردیده است(سلیگمن،1997).
سلیگمن زمان درماندگی آموخته، با سلیگمن زمان خوش بینی آموخته شده یک تفاوت با هم دارند به آن هم یک تغییر نگاه به پدیده ای یکسان است، در واقع سلیگمن به یک مهندس معکوس رسیده و از نگریستن به یک پیامد منفی مثل افسردگی به یک راهکار پیش گرانه به نام خوش بینی آموخته شده دست یافته است
مارتین سلیگمن علاقه مندی حرفه ایش را روی موضوع هایی متمرکز ساخته که موجب بروز تفاوت های بنیادین وی نسبت به سایر نظریه پردازان گردیده است. دکتر سلیگمن را می توان از روی فعالیت هایش برروی روان شناسی مثبت نگر، درماندگی آموخته شده و افسردگی خوش بینی و بد بینی شناخت.
در کارنامه حرفه ای مارتین سلیگمن می توان به حدود 20 جلد کتاب و 200 مقاله در این زمینه لنگیزش و شخصیت در دست یافتن که نشان دهنده کارهای گسترده وی در دنیای روان شناسی است.
در وجود سلیگمن و با بررسی آثار و شرح حالش می توان به این نتیجه پی برد که دامنه گسترده بررسی های وی در پرداختن به زوایای گوناگون یک موضوع یعنی افسردگی از وی یک دانشمند متمرکز در همان حال با اندیشه های فراخ ساخته است که در بسیاری از دانشمندان بیش از وی حتی پس از وی چنین شهامتی مدت هاست دیگر قابل دیدن نیست. در حقیقت وی را می توان نسخه به روزه شده شناختی، پست مدرن معتدل و انسان گرای فریدوهای غیر کلاسیکی چون آلفرد آلر دانست. سلیگمن قرن بیست و یکم را می توان آدلر قرن نوزد و بیست دانست. همان گونه که آدلر با جهت گیری اجتماعی و بیان دیدگاه های مثبت تر نسبت به فروید، روح روانکاوی را ژرفنای بیشتر بخشید. سلیگمن و هم دنیای روان شناسی شناختی را دستخوش دگرگونی به جاو به هنگامی کرده و از رکود و سکون آن- که به باور (کریمی- نویسنده) به دلیل رویکرذ بسیار انعطاف پذیر روانشناسی شناختی به احتمال قوی روی نمی داد- پیشگیری کرده و جذابیت روانشناسی را دو چندان نموده است.(سلیگمن،1997).
سلیگمن از سال 2000 روی باور روان شناسی مثبت گرا متمرکز گردیده که اصول کار آن مطالعه و پژوهش در زمینه هیجان مثبت، ویژگی های تشخیصی مثبت و سازمان های مثبت است. وی اکنون سرگرم آموزش روانشناسان مثبت گراست. افرادی که می خواهند دنیا را مکانی شادتر بسازند. این کار را در راستای کار روان شناسان بالینی است که در تلاش اند تا دنیا را مکانی کمتر ناشاد درست کنند. اگر چه هر دو گروه از روانشناسان مثبت گراها و بالینی ها ـ درتلاش برای ایجاد شادکامی اند اما نگرش ها و رویکرد این دو گروه با هم تفاوت اساسی داردو روانشاسان مثبت گرا بر شادکامی متمر کزاند اما روان شناسان بالینی برکاهش ناشادبودن حلیل شنگین و میهالی سیکزنت یکی دیگر از پیشگامان روانشاسی مثبت نگر این بود که روان شناس قرن بیستم خیلی منفی نگر بوده و بیشتر روی اشکالات مردم تاکید می کرده است تا روی کارهایی که می توانند با شایستگی انجام دهند. آنها گفته بودند که روانشناسی معمولاًآدم ها را منفعل و قربانی جلوه داده
با قاطعیت باید بگویم که روانشناسی شناخت مثبت نگر یک جنبش بسیار پیچیده و پیش رو است. سلیگمن به عنوان یک روانشناس شناختی دیدگاهی پست مدرن را مطرح ساخته است که می توان چارت پیشنهادی این جنبش را که توسط نویسنده تدوین گردیده مشاهده کرد. از آنجا که رویکردهای پیشنهادی الیس، یک و کمتر را جزر نیزشناختی بوده و روی سطح اندیشه کاری کنند این رویکردها با دیدگاه سلیگمن از یک جنس می باشند. اما این به معنای همسانی یا تکراری بودن دیدگاه سلیگمن با این رویکردها نیست برای شباهت میان روانکاوی کلاسیک فرویدی با دیدگاه روان تحلیلی کاری گوستاویونگ چقدر است؟

ساختار نموداری رویکرد روانشناسی مثبت نگر در مقایسه با دیدگاه الیس
دیدگاه سلیگمن دیدگاه الیس
( (
سبک تفکرت را عوض کن تا زندگی است باورهایت را تغییر بده تا زندگی است
تغییر کند تغییر کند
( (
مثبت نگر باش شادکامی به شیوه تغییر تو ا زرویدادها
تغییر تو از رویدادها بسیار مهم بستگی دارد و می توان تغیرها را
است و به علاوه سبک توصیفی تغییر داد.
قابل تغییر است

(سلیگمن ،1997).
ماهیت انسان ا زدیدگاه سلگیمن
برخلاف دیدگاه های مربوط به پیش از 1970، مانند نظریه سائق و نظریه غریزه و حتی نظریه های آزمایشگاهی مانند دیدگاه رفتارگرایی (برای نمونه رجوع شود به ادوین ری گاتری تالیف رامین کریمی، زیرچاپ، نشردانژه) با انقلاب شناختی اوایل دهه 1970 روح روان شناختی بدون تردید شناختی شد. (گاردنر 1985 به نقل ازاین کتاب) و این انقلاب به انگیزش هیجان نیز دست کشانده و مجموعه فعالیت های پژوهشی این گستره نوپا در روان شناسی را به سوی دیدگاه های شناختی برد و به طور رسمی بر توصیف های ماشینی و ساختاری انگیزش، خط کشیده و انسانگرایانه به امور شناختی، روان شناختی و اجتماعی آدمی نگریست (مارشال ریو 1381 ص 44. به نقل ازاین کتاب) سلیگمن به عنوان یک دانشمند شناخت گرای میانه رو مانند تمامی شناختی ها و شناختی ـ رفتارها به اراده آدمی در جهت دادن به زندگی، خلق و خو و موفقیت هایش ایمان داشت. (کریمی،2009 ).
اصول و مفاهیم نظریه:
روانشناسی مثبت نگر
روانشناسی مثبت نگر در اواخر دهه 1990 به وسیله سلیگمن در مدتی که رئیس انجمن روان شناسی آمریکا بود شکل گرفت. روانشانسی مثبت نگر به خوشبختی، برتری و عملکرد نادیده گرفته و در عوض روی نابهنجاری ها، حالت دفاعی، ضعف ها، و انگیزشهای منفی بر اشکالات انسان به جای محسنات آنها ـ تمرکز می کنند انتقاد کرده است. تاکید بر روانشانسی مثبت نگر همان چیزی است که مزلو و سایر روان شناسان انسان گرا بیش از 30 شال قبل مورد تاکید قرار دادند.
توجه سلیگمن به روان شناسی مثبت نگر با پاسخ مشتاقانه ای روبرو شده است. تعداد زیادی تحقیقات انتشارات، و اجلاس ها به دنبال آن صورت گرفته اند.
روان شناسی مثبت نگر درباره شخصیت خوشبخت چه چیزی می تواند به ما بگوید؟ شما در اثر تجربه خودتان می دانید که برخی افرادی را که ملاقات می کنید. خوشبین تر، روراست تر، و سرشار از انرژی و شاداب تر از دیگران هستند. با اینکه می دایند آنها با مشکلات شغلی، اجتماعی، یا مالی روبرو هستند. چه چیزی باعث می شود که به این صورت باشند؟ حتی اگر شما یکی از این افراد شاد نباشید امیدوارم که حداقل دوره های موقتی خوشبختی را زمانی که عاشق شدید، در امتحان سختی ممتاز شدید یا شغلی را به ست آورید که واقعاً می خواستید و همه اینها باعث شدند که احساس کنید جای خوشحال و سربلند هستید، تجربه کرده باشید. روانشناسان به شخصیت خوشبخت با عناوین مختلف، برحسب، سلامت ذهنی یا رضایت از زندگی اشاره کرده اند و آن را به صورت ارزیابی شناختی از کیفیت تجربه زندگی فرد و برخوردار بودن از عاطفه مثبت تعریف کرده اند (مک گرگور ولیتل 1998 به نقل از کتاب شولتز ترجمه سید محمدی) بنابراین خوشبختی جنبه های عقلانی و هیجانی دارد ( شولتز، 2005).
میان اندیشه های علمی سلیگمن از آن روی یگانه است که وی به جای پیروزی از دیدگاه های کهنه درمانی، به یک اندیشه ناب دست یافته و در گروه سنت شکنان روان شناسی قرار می گیرد. سلیگمن مانند سایر شناختی ها بر نقش باور و آگاهی و روند تاثیرگذاری آنها برزندگی تاکید می کند. اگرچه این گفتار هم پوشی هایی با دیدگاه های بک والیس نیز دارند اما از زاویه ای به آنان نگریستند که جالب توجه است. شما در هنگام ترس از آینده، منفی نگری می کنید و همین مساله موجب می گردد تابا ریزبینی زیاد به اشتباه های خود بنگرید و توانای هایتان را نادیده بگیرید. ( کریمی، 2009) .سلیگمن در سال های اخیر تلاش فراوانی نمود تا روان شناسی مثبت نگر را به عنوان یک خواستگاه جدید روان شناسی امروز تعریف نماید درنگاه نخست، روان شناسی مثبت گرا شبیه اندیشه های عرفانی مشرق زمین مانند یورا یا اندیشه چپ مغز و منطقی غرب مانند "بخند تا دنیا بهت بخنده!" است اما در حقیقت روان شناسی مثبت نگر فراتر ازاین حرفهاست. بری مثال سلیگمن درقبال پرسشی با این مفهوم که آیا روان شناسی مثبت نگر فقط می خواهد آدم ها را شاد کند؟ پاسخ می دهد. شادکامی به عنوان بخشی ا ز"حال خوب" با تجربه لذت است اما این تنها بخشی ازروانشناس مثبت گرا را تشکیل می دهد آن هم بخش کوچکی از این مکتب فکری را روانشناسی مثبت گرا مطالعه علمی ظرفیت های آدمی در رویارویی با زندگی است. براساس آنچه سلیگمن 2002 اظهار داشته روانشناسی مثبت گرا. شامل هیجان های مثبت ویژگی های خودی مثبت و سازمان ها مثبت است ( کریمی، 2009).
آنچه سلیگمن بدان باور دارد، تغیر اندیشه سبک توصیفی و تغییر در بافت تفکر برای دستیابی به یک زندگی بهنجار است وی برای دستیابی به این مکتب علمی ـ کاربردی سایر تلاش های روانشناسی را زیر سئوال نبرده بلکه آن را ناکافی می داند.
سلیگمن در پاسخ به پرسش آیا روانشناسی مثبت نگر همان تفکر مثبت است؟ می گوید این دو در سه اصل با هم متفاوتند:
اول:اینکه روانشناسی مثبت گر یک شیوه کامل علمی ـ پژوهش است
دوم: این که تفکر مثبت وابسته به موقعیت بوده و از موقعیت ها تاثیر می پذیرد اما روان شناسی مثبت نگر این گونه نیست
سوم: اینکه روانشناسی مثبت گرا در بر و امر قابل پذیرش است اما برای دستیابی به اندیشه مثبت شماباید با اصل واقعیت چانه بزنید.
همان گونه که می بینید برای سلیگمن روانشناسی مثبت گرا و بیرون آن خوش بینی آموخته شده یک انقلاب شناختی است ( کریمی، 2009).
سلیگمن می گوید در دنیای که روانشناسان امروزی تبلیغ می کنند جایی برای هیجان های منفی نیست، در واقع همه ما در غذاهای گوناگونی که روی اجاق می پذیم، در بوهای خوشی که در عطرمان مصرف می کنیم، هنگامی که با حیوان خانگی مان به عنوان عضوی ازخانواده برخورد می کنیم، به دنبال تجربه احساس مثبت هستیم و از هیجان های منفی مانند ترس، خشم، و احساس جدایی دوری می جویند ـ اگر چه در بسیاری از مواقع درگیر همین احساسات منفی هستیم. همه هیجان ها یک محتوای احساسی، ادراکی، فکری و عملی دراند یعنی مجموعه ای از این عوامل درکنار هم تعیین خواهند کرد که ایا روزگار خوش در پیش رو خواهیم داشت یا نه ( کریمی، 2009 ).
شباهت کارهای سلیگمن با سایر شناخت درمانگران زیادد است اما آنچه دیدگاه سلیگمن و جنبش روانشناسی مثبت نگر را از سایر دیدگاه ها برجسته تر سازد تاکید آن روی شادی، عشق و مسئولیت پذیری است. به بیان اختصاصی تر تاکید روی چیزی است که به آن تجربه های مثبت مردم (شادی) و صفات فردی مثبت (مثل عشق) و ارزش های مثبت شهروندی و گروهی و مسئولیت پذیری می گویند ( فیروزبخت ،2006ـ ص 52. به نقل از کریمی،2009) .
به طور خلاصه جنبش روانشناسی مثبت نگر بر سه اصل تاکید دراد.
1 ـ تجاربی که مردم برای آنها ارزش قائلند مثل امید، خوش بینی و شادی
2 ـ صفات فردی مثبت مثل ظرفیت عشق، کار، فعالیت، قریحه و مهارت های میان فردی
3 ـ ارزش های مثبت گروهی و شهروندی مثل مسئولیت پذیری، دلگرمی دادن و شکیبای (فیروزبخت 1385ص 53 .به نقل از کریمیف ، 2009).
درماندگی آموخته شد. مارتین سلیگمن روانشناس در اوایل دهه 1960 دردانشگاه پسیلوانیا تحقیق را درباره جنبه محدود شخصیت آغاز کرد که آن را درماندگی آموخته شده نامید. او در اولین روز به عنوان دانشجوی فوق لیسانس این پدیده را در آزمایش که روی سگ ها در آزمایشگاه اجرا شد مشاهده کرد.
پژوهش های مقدماتی سلیگمن : در آزمایش های مقدماتی سلیگمن، سگ ها براق شدند و با شوک برقی دردناکی ازلحاظ جسمانی زیانبار نبود مواجه شدند. این سگ ها برای گریختن با اجتناب کردن از شوک کاری نمی توانستد انجام دهند بعد از یک رشته شوک، سگها را در جعبه دوسره دوقسمتی قرا ردادند. شوک از کف قسمت اول که سگ در آن قرار گرفته بود وارد می شد. بعداً رفتار این سگ ها با رفتار سگ های گروه گوا که با شوک های برقی مواجه نشده بودند مقایسه شد وقتی که سگ های گروه گوا در جعبه قرار داشتند و ازطریق کف به آنها شوک وارد شد. سراسیمه در آن قسمت تقلا کردند و تصادفاً ازروی مانع به قسمت امن پریدند در کوشش های بعدی آنها هر بار سریعتر از روی مانع پدیده و یاد گرفتند که این راه گریختن است سگ های گروه آزمایشی که قبل ازاینکه در جعبه دوسره قرار داده شوند شوک برقی گرفته
به صورت متفاوتی رفتار کردند آنها بعد از دریافت شوک از طریق کف جعبه به مدت 30 ثانیه تقلا کردند و دست از فعالیت برداشتند. روی زمین افتادند و زو زه کشیدند آنها هرگز گریختن را یاد نگرفتند حتی زمانی که آزمایشگر سعی کرد آنهارا با غذا به این کار ترغیب کند، این سگ ها منفعل ودرمانده شده بودند و نمی توانستند برای تغییردادن وضعیت خود تلاش کنند (اورمایر و سلیگمن، 1967، سلیگمن و مایر، 1967).
درماندگی آموخته شد به همین نحو درانسان ها نشان داده شده است. درتحقیقات دیگر که با آزمودنی های انسان انجام شد. معلوم شد که درماندگی آموخته شد. بعد از اینکه آزمودنی ها الگوهای درمانده ای را مشاهده کردند روی می دهد مخصوصاً زمانی که این آزمودنی ها بین خودشان و الگوها شباهت هایی را می دیدندآزمایشگران اظهار داشتند که این آزمودنی ها رد واقع می گیئند "اگر الگو برای آن کاری از دستشان بر نمی آید پس من هم کاری از دستم بر نمی آید " (شولتز، 20
درماندگی آموخته شده و سلامت هیجانی. کنترل داشتن به زندگی، آثار سودمندی دارد که همواره به اثبات رسیده است. پژوهشگران در یک نمونه، 71 مرد و زن 29 تا 80 ساله را که به سرطان مبتلا بودند بررسی کردند آنهابااین بیماران مصاحبه کرده و پرسشنامه هایی را برای ارزیابی رضایت زناشویی سازگاری روان شناختی و ادراک کنترل به آنها دارند، بیمارانی که درک کنترل بیشتری داشتند از بیمارانی که معتقد بودند کنترل کمی بر وضعیت خوددارند سازگاری بهتری داشتند این یافته حتی در مورد بیمارانی که شدیداً به وسیله وضعیت جسمانی خود ناتوان شده بودند مصرف داشت. افرادی که معتقد بودند مقداری تاثیر بر بیماری و هیجانات خود دارند از آنهایی که وضعیت جسمانی بهتری داستند ولی درک کنترل آنها پایین بود، ساگاری روان شناختی بهتری داشتند (تامسون، سوبولیو ـ شابین، گالبریت، شوانکوسکی، و کروزن، 1993) (شولتز،2005).
سبک تبینی: خوش ینی و بدبینی سلیگمن نظریه خود را گسترش داد تا عامل خوش بینی در برابر بدبینی را دربر گیرد. او معتقد بود که فقط فقدان کنترل تحت شرایط درماندگی آموخته شده بر سلامتی ما تاثیر نمی گذارد. این نیز اهمیت دارد که چگونه این فقدان کنترل را برای خودمان توجیه می کنیم. او برای توجیه کردن این عامل، مفهوم سبک تبینی را مطرح کرد.
علاوه براین افراد بدبین موقعیت های منفی را با لحنی شخصی و فراگیر توجیه می کنند برای مثال می گویند "تقصیر من است، همیشه همین طور خواهد بود" یا "این بر تمام جنبه های زندگی من تاثیر می گذارد" پژوهش سلیگمن در مورد دانشجویان دوره لیسانس خودش از این فرضیه حمایت می کند که درماندگی آموخته شده در افرادی که سبک تبینی بدبینانه دارند به افسردگی منجر می شود.
سبک تبینی خوشبینانه از درماندگی جلوگیری می کند، سبک تبینی بدبینانه درماندگی را به تمام جنبه های زندگی گسترش می دهد. حتماً می دانید که افراد خوشبین باافراد بدبین چه تفاوت های دارند. به زبان ساده "خوشبین ها افرادی هستند که انتظار دارند اتفاقات خوب برا یآنها روی دهند؛ بدبین ها آدم هایی هستند که انتظار دراند اتفاقات بد برای آنها روی دهند (کارور وشی یر، 2002، ص 23 به نقل ا ز شولتر ،2005) . به عقیده سلپیگمن افراد دارای سبک تبینی خوشبینانه ا زافرادی که سبک تبینی بدبدینانه دارند سالمتر هستند. بدبین ها باور دارند که اعمال آنها پیامد ناچیزی دارند. بههیمن دلیل بعید است که با تغییر دادن رفتارشان در رابطه با سیگارکشیدن، رژیم غذایی و ورزش یا توجه پزشکی به موقع ا زبیماری پیشگیری کنند. بررسی 72 جوان معلوم کرد که خوشبین ها کمتر از بدبین ها احتمال دارد که بیمار شوند. بااین حال زمانی که خوشبین ها بیمار می شدند، به احتمال بیشتری مسئولیت مراقبت از خود را برعهده می گرفتند نظراینکه استراحت کننده، با پزشک مشورت کرده، یا مقادیر مناسبی مایعات مصرف کنند.(پترسون. مایر و سپلگمن: 1993 به نقل ازشولتز ،2005).
خوشبینی و بدبینی می توانند به عملکردئ شناختی مانیز تاثیر بگذارند. این دربررسی پاسخ های دانشجویان به محرک های مثبت و منفی به اثبات رسید. دانشجویانی که در بدبینی نمره بالایی گرفتند به احتمال بیشتری به محرک های منفی توجه کرده اند: دانشجویانی که در خوشبینی نمره بالایی گرفند به هر دو محرک مثبت ومنفی توجه کردند. (سگرستروم، 2001)
شواهدی وجود دارند مبنی براینکه سبک تبینی خوشبینانه همیشه ارزشمند نیست برخی ازافراد خوشبین ممکن است نظر غیرواقع بینانه ای درباره آسیب پذیری نسبت به عواقب رفتارشان داشته باشند. برای مثال امکان دارد که آنها در سیگار کشیدن، مشروبخواری، یا مصرف دارو زیاده روی کنند وبه خودشان بگویند که این رفتارها نمی توانند به آنها صدمه بزنند زیرا نگرش آنها خیلی مثبت است ازسوی دیگر بدبینی غیر واقع بینانه در صورت روبروشدن با بدبیاری ها مانند بیماری چربی، نیز می تواند زیانبار باشد. وقتی به خودتان بگویید که هرگز قادر نخواهید بود که براین وضعیت چیره شوید ممکن است به تلاش نکردن و از این رو موفق نشدن منجر شود( به بلانتون ، اسکوم، مک کلیو، و پرایس 2001 مراجعه کنید).
).
مدل انتساب
مفهوم سبک تبینی توضیح می دهد که افراد از نظر نحوه ای که احساس های درماندگی آموخته شده یا فقدان کنترل را برای خودشان توجیه می کنند تفاوت دارند. درماندگی آموخته شده برخی افراد را از پای در می اورد. به نظر می رسد که آنها دست ازتلاش بر می دارند، افسرده شده و دچار مشکلات سلامتی می شوند افراد دیگری که با موفقیت های مشابهی روبرو می شوند. می شوند بعد از مدتی بهبود می یابند. سلیگمن برای این تفاوت ها توجیهی شناختی را مطرح کرد که مفهوم تجدیدنظر شده درماندگی آموخته شده به نام مدل انتساب است واژه کلیدی. انتساب است. وقتی در کاری شکست می خوریم. این شکست را به علت هایی نسبت می دهیم مابه این طریق علت مشکل و فقدان کنترل را برای خودمان توجیه می کنیم سلیگمن معتقد است که افراد بدبین شکست ضخصی را با علت های درونی، پایدار و کلی در حال که افراد خوشبین شکست رابا علت های بیرونی، ناپایدار، و اختصاص انتساب می کنند برای مثال اگر در یک درس رد شوید و انتساب درونی کنید به خودتان کی گویید اشکالی در شما وجود دارد. شاید به قدر کافی برای گذراندن این درس باهوش نباشید و اگر انتساب بیرونی کنید به خودتان می گویید که علت های دیگری قرار دارد، شاید استاد شما را دوست ندارد.
اگرنتوانید علت شکست خودرا تغییر دهید پایدار محسوب می شود اگر بتوانید آنرا تغیر دهید نظیر اینکه ساعت کا رخود را کم کنید. تا وقت کافی برای مطالعه داشته باشید در این صورت ناپایدار محسوب می شود اگر اجتناب کلی کنید به خودتان می گویید که هر چیزی که باعث شکست شما در آن درس شد. احتمالاً باعث خواهد شد که درس های دیگر هم شکست بخورد با انتساب کردن اختصاص، شکست خودرا به فقط یک درس محدود می کند. این شکست به درس ها یازمینه های دیگر زندگی تعمیم نمی یابد.(شولتز، 2005).
افسردگی: برنامه پژوهش سلیگمن معلوم کرده است که بین درماندگی آموخته شده و افسردگی ارتباط وجود دارد. نشانه اصل افسردگی احساس ناتوانی در کنترل کردن وقایع زندگی است سلیگمن افسردگی را اوج بدبینی می نامند. افرادی که شدیداً افسرده هستند معتقدند درمانده اند. آنها برای انجام دادن هیچ کاری ارزش قایل نیستند زیرا انتظار ندارد چیزی به نفع آنها تمام شود. سلیگمن بین نشانه های افسردگی و ویژگی های درماندگی آموخته شده شباهت هایی را مشاهده کرد (سلیگمن ،1990).
همه سازمانی که در برخی موقعیت ها شکست می خوریم یا وقتی که فشارهای خانوادگی یا شغلی طاقت فرسا به نظر می رسند گاهی دچار احساس درماندگی می شویم اما صرف نظر از اینکه در آن لحظه چقدر ناراحت یا عصبانی شویم. اغلب بعد از مدتی بهبود می یابیم. اما برخی افراد به سرعت یا به راحتی بهبود نمی یابند. امکان دارد آنها شکست خود را در یک فعالیت (مثل نمره به یا ترفیع نگرفتن) ب زمینه های دیگر زندگی و احساس ارزشمندی خودشان تعمیم دهند در نتیجه در تمام موقعیت ها درمانده و افسرده می شوند و نیروی تلاش خود را از دست می دهند
افسردگی با نشانه های سلامتی نامناسب مانند زخم معده، استرس و کمبود نوار اپی نفرین اربتاط دارد. افسردگی همچنین با کاهش دادن اثربخشی سیستم ایمنی، جلوگیری از فعالیت سلول NK و تغییر دادن تعداد گلبولهای سفیدخودن افراد را در معرض خطر بیماری جسمانی قرار می دهد. یافته های که در بیش از 40 تحقیق ظرف مدت 10 سال تایید شده اند (هربرت و کومن، 1993، ویس. 1992).
شباهت نشانه های درماندگی آموخته شده و افسردگی
درماندگی آموخته شده
نافعالی
مشکل در یادگیری اینکه پاسخ ها موجب شکست می شوند.
فقدان پرخاشگری
کاهش وزن و بی اشتهای عصبی
کاهش نور اپی نفرین
زخم معده و استرس
افسردگی
مشکل در یادگیری اینکه پاسخ ها موجب سایه ها می شوند
خصوصیت درون فکنی شده
فقدان لیبدو
کاهش نور اپی نفرین
زخم معده و استرس، احساس های درماندگی( کریمی،2009).
خوش بینی در مورد آینده
هیجانات مثبت در مورد آینده شامل ایمان، باور، اعتماد، امید و خوش بینی است. خوش بینی و امید باعث مقاومت بهتر در برابر افسردگی در مواقع برخورد با رویدادهای بد،عملکرد بهتر در کار و به ویژه در مشاغل چالش برانگیز و سلامت جسمی بهتری شوند.
استمرار:کسانی که به اسانی تسلسم می شوند،علت ریدادهای بدی را که برایشان اتفاق می افتد
دایمی میدانند-اینکه رویدادهای بد استمرار خواهند یافت و همیشه بر زندگی انها تاثیر می گذارند.کسانی که در مقابل درماندگی مقاومت می کنند،ه اعتقاد دارند که علل رویدادهای بد موقتی هستند.
1.دایمی(بد بین)
<من کاملا به خط اخر رسیده ام>
<رژیم های غذایی هیچ وقت موثر نیستند>
<تو همیشه نق می زنی>
<رئیس یک ادم عوضی است>
2.موقت(خوش بین)
<من از توان افتاده ام>
<تو وقتی که من اتاق را تمیز می کنم نق می زنی>
<رئیس عصبانی است>
اگر شما در مورد چیزهای بد در قالب (همیشه)وهرگز،فکرمی کنید و انها را خصوصیات های پایدار تلقی می کنید.سبک شما سبک بدبین دایمی است.اگر شما در قالب (گاهی اوقات)و(اخیرا)و با استفاده از قیود ملایم،در مورد انها فکر می کنید.وانها رابه عنوان
رویدادهای بد زود گذر سرزنش می کنیم،شما یک سبک خوشبین دارید.
موقتی (بدبینی) دایمی "خوش بین"
"روز شانس من" "من همیشه خوش شانس هستم"
"من به سختی تلاش می کنم" "من بااستعداد هستم"
"رقیب من خسته شد" "رقیب من چندان ماهرنیست"

افراد خوش بین رویدادهای خوبی را برای خود در قالب عللی دایمی از قبیل خصایص و توانایی ها تبیین می کنند. بدبین ها از عللی موقتی از قبیل وضعیت روحی یا میزان تلاش نام می برند. (سلیگمن ،2004 ).
فراگیر بودن. خاص در مقابل عام
استمرار مربوط به زمان است. فراگیری مربوط به فضا
برخی ازافراد این توانایی را دارند که مشکلات خود را در یک جعبه قرارداده و به زندگی خودبپردازند. حتی زمانی که یک جنبه مهم آن ت مانند شغل و زندگی عاطفی آنان از هم پاشیده است. برخی دیگر به یک مشکل اجازه می دهند که به کسی آنها را از زندگی ساقط کند. آنها فاجعه سازی می کنند وقتی که یکی از رشته های زندگی این افراد باز می شود. کل بافت آن از هم می گسلند. نتیجه اینکه افرادی که تبیین های عام در مورد شکست هایشان ارائه می دهند. در هنگام شکست در یک جنبه، به کلی تسلیم می شوند. اما اکسانی درمانده شوند. اما در سایر بخش ها محکم و استوار قدم بر می دارد برخی ا زتبین های عام و خاص در مورد رویدادهای بد به شرح زیر هستند.

عام (بدبینی) خاص (خوش بینی)
"تمام معلمان بی انصاف هستند" "دکتر سلیگمن بی انصاف است"
"من نفرت انگیز هستم" "این کتاب بی فایده است"

خاص (بدبینی) عام (خوش بینی)
"من درریاضی زرنگ ستم" "من زرنگ هستم"
"من برای او جذاب بودم" "من جذاب بودم"(سلیگمن، 2004).
جوهره امید:
امید عمدتاً دستمایه سخنوری هایی سخنرانان تلویزیونی، سیاستمداران و تبلیغات چی ها است. مفهوم خوش بینی آموخته شده مفهوم امید را به آزمایشگاه وارد ساخته و دانشمندان در آنجا می توانند آن را به منظور درک نحوه کارکرد آن به دقت مود بررسی و مطالعه قرار دهند. اینکه ماامید داشته باشیم یا نه، به کنارهم قرار گرفتن دو بعدی بستگی دارد که آنها را مورد بحث قرار دادیم یافتن علل دایمی و عام برای رویدادهای خوب و علل موقتی و خاص برای بدبیاری ها، هر امید را تشکیل می دهد و نسبت دادن رویدادهای خوب به علل موقتی و خاص، همان ناامیدی است کسانی که تبیین های دایم و عام برای رویدادهای خوب دارند. پس ازبرخورد با مشکلات به سرعت به وضعیت مطلوب بازگشته و پس ازتجربه یک موقعیت به آسانی روی دور می افتند اما کسانی که توضیحات موقتی و خاص برای موقعیت و تبیین های دایمی و عام برای موانع و مشکلات دارند. در شرایط فشار ـ بلندمدت یا موقتی ـ از پا در می آیند و به سختی روی نوار موفقیت قرار می گیرند.
)
سبک خوش بینانه برای رویدادهای خوب،عکس سبک بدبینانه برای رویدادهای بد است،کسانی که اعتقاد دارند رویدادهای خوب علل پایداردارند،خوشبین تر از کسانی که علت این رویدادرا موقتی می دانند.(سلیگمن، 2004).
خوش بینی و سلامت
طی 5 سال گذشته مدارک علمی جهت اثبات این ادعا که ویژگیهای روانشناسی فرد به ویژه خوشبینی می توانند سلامتی را به دنبال داشته باشند ارایه شد.
دانشمندان با برسی جزئیات سیستم ایمنی موش های مورد ازمایش نشان دادند که تئوری خانم ویزین تاینز-خوش بینی برای سلامتی مفید است به چهار روش حمایت می شود.
در طول زندگی فردخوش بین نسبت به افراد بدبین دور های یاس ونا امیدی کمتری خواهند داشت و هر چقدر نا امیدی فرد کمتر باشد سیستم ایمنی او قوی تر است،سپس اولین کمکی که خوشبینی به شما خواهد کرد این است که جلو نا امیدی را می گیرد و به این ترتیب سیستم ایمنی شما را قوی تر نگه خواهد داشت.
دومین روش،رژیم های سلامت وپیگیری تجویزهای پزشکی است زمانیکه یک شخص بدبین معتقد است بیماری امری است دایمی،فراگیروشخصی ،پس احتمال اینکه او کاری برای رفع بیماری مثل تغذیه سالم،دریافت دارو ،مرجعه به پزشک،ترک سیگارو…کندکمتراز زمانی است که فرد خوشبین که روی مسائلش کنترل دارد دچار بیماری شود.
دریک مطالعه مشخص شده است که تعداد افراد خوشبینی که مجاورت به ترک سیگارمی کشند بیشتر از افرادی است که این کاررا می کنند،ضمن اینکه سطح سلامتی نیز در این افراد بدبین بالاتر است.
روش سومی که خوشبینی به ان طریق به ما کمک می کند این است حوادث به زندگی ،سلامتی مارا تحت تاثیر قرار می دهد مثلا وقتی شخصی اسباب کشی داردیا اخراج شده است یا طلاق گرفته است در ان زمان های خاص بحران برای ابتلا به بیماری های عفونی،سکته قلبی سرطان مستعدتر است و به همین دلیل هنگامی که تغیرات عمده ای در زندگی صورت میگیردمعاینات روتین پزشکی جایز اهمیت بیشتری می شوند.احتمال مرگ مردانی که همسرانشان را از دست می دهند طی 6 ماه اول پس از مرگشان از هر زمان دیگری بیشتر است،بدهی است که افراد بدبین در زندگی بیشتر با حوادث بد درگیرمی شوند به این دلیل که انها منفعل تر هستند وکمتر احتمال این وجود دارد که قدمی برای جلوگیری از رو به رو شدن با پیشامد بد یا برای از بین بردن ان بردارند پس ارافرادی بد بین بیشتر با رویدادهای بد مواجه شوند واگر رویدادهای بد منجر به بیماری بیشتر شود پس قاعدتاافراد بدبین بیشتر بیمار می شوند دلیل اخری که افراد خوشبین باید از سلامتی بهتری برخوردار باشند حمایت اجتماعی است.به نظر می رسد که دارا بودن روابط دوستانه و عاشقانه برای سلامتی فیزیکی مهم باشد افراد میان سال که حداقل یک نفر را برای درده دل کردن داشته باشد نسبتبهافرادی تنهایی که دوست ندارند،از سلامتی بهتری برخوردار هستند.افراد مجرد نسبت به افراد ازدواج کرده بیشتردر معرض صفلر ابتلا به افسردگی میباشند.حتی یک تماس اجتماعی معمولی هم می تواند مانعی در برابر بیماری محسوب شود.
(سلیگمن، 1997).
ABCها:
در اینجا می خواهیم به ABCها(مدلی که دکتر البرت الیس ابداع کرد)اشاره می کنیم وقتی مابا یک مشکل مواجه می شویم واکنش مان به ان رویداد با فکر کردن اغاز می شود.وافکار ما به سرعت باور هایمان را می سازد.این باورها انچنان در ذهن ماندگارمی شوند که تبدیل به عادت می گردند و گاهی ما حتی نمی توانیم انها را تشخیص دهیم مگر اینکه در موردشان فکر و روی انها تمرکز کنیم.
خوب است بدانیم که این باورها تاثیرات عمیقی روی ما می گذاردودر حقیقت علت اصلی احساسات و رفتارهای ما همین باورها هستند. بنابراین ما باید بتوانیم کاملا انها را شناسایی وبرسی کنیم.
برای این کار اولین قدم این است که ارتباط بین واقعه بد،باور و نتیجه را ببینیم،گام دوم دیدن تاثیر روزانه ABCها در زندگی روزمره خودتان است.(سلیگمن،1997).

درمان و فنون
رویدادهای تلخ و بدی که در زندگی برای افراد بدبین پیش می اید همان پیشامدهای هستند که برای افراد خوش بین نیز اتفاق می افتد اما نگرش این دو فرد نسبت به مسائل وطرز تلقی انها متفاوت است.
فرد خوش بین بعد از مواجه با ناکامی به حالت عادی باز می گردد و مجددا اغاز می کند اما فرد بدبین دچار رضوت و افسردگی خواهد شد.افراد خوش بین به عادات انعطاف پذیری که دارند در جنبه های مختلف زندگی ازجمله تحصیلات،تجارت،ورزش و رقابتهای سیاسی،سلامتی جسمانی و…موفق هستند و حتی طول عمر انها نیز نسبت به افراد بدبین بیشتر است.
افراد بدبین همیشه به دنبال فجایع و اتفاقات بد می گردند و حتی اگر شرایط کاملا بروفق مرادشان باشد نیز نهایتا از ترس اینده ای بد نگران و مضطرب خواهند شد.
هدف از این فصل اموزش مهارت هاست که هنگام مواجه با مشکلات و ناکامی ها به یاریمان بیاید وبه ما کمک کند تا بدانیم چگونه با خودمان کنار بیایم وبانگرشی مثبت با مشکلات برخورد کنیم.
راهنمایی استفاده از خوش بینی
برای استفاده خوب از این روش و اینکه بدانیم در چه مواقعی باید از روش خوش بینی استفاده کنید ابتدا از خود بپرسید که می خواهید چه کار کنید؟!
* اگرشما دروضعیت موفقی قرار دارید(در حال ارتقای شغلی،فروختن خوب یک کار،برنده شدن در یک بازی،نوشتن یک گزارش سخت)از خوش بینی استفاده کنید.
* اگر مایلید در مورد احساساتی که خواهید داشت بیشتر بدانید(غلبه بر افسردگی ،حفظ روحیه)از خوش بینی استفاده کنید.
* اگر در وضعیت نا مساعدی قرار داریدکه ممکن است این وضعیت مدت ها طول بکشد وسلامتی جسمی شما از این شرایط تاثیر پذیر خواهد بود از خوش بینی استفاده کنید.
* اگر می خواهید رهبری گروهی را بر عهده بگیرید،در اتخاباتی شرکت کنید ومایلید دیگران به شما رای دهند از خوش بینی استفاده کنید.
اما موقعیتهایی وجود دارد که نباید در چنین شرایطی از تکنیک های خوش بینی استفاده نمود مثل:
1. اگر هدفتان برنامه ریزی کردن برای اینده پر خطر و نامطمئن است
2. اگر می خواهید کسانی را که اینده تاریکی درانتظارشان است را نصیحت کنید اصلا نباید از خوش بینی استفاده کنید.
3. اگر میخواهید نشان دهید که شریک غم دیکران هستید درابتدا از خوش بینی استفاده نکنید،اگر چه بعدا وقتی که اعتماد و همدلی ایجاد شد ممکن است بتوانید از این روش کمک بگیرید قبل ازاستفاده از روش خوش بینی باید تضمین بزنید که هزینه شکست تان چقدرخواهدبود.برای مثال:
فردی که در یک مهمانی الکل مصرف کرده است و می خواهد برای برگشت به خانه رانندگی کند باید تضمین بزند که در صورت استفاده از تکنیک خوش بینی هزینه شکست او می تواند یک سانحه رانندگی باشد.بنابر این بهتر است از اینروش استفاده نکند. اماگاهی ممکن ست هزینه شکست کم باشد مثلا در مورد شخص کم رویی که نمی داند ایا می تواند باب مکالمه را باکسی بازکندیا خیر.تنها ضرر ممکن این است که طرف مقابل پیشنهاد صحبت با او را رد کند.پس در این مواقع استفاده از خوشبینی ضروری است.(سلیگمن،1997).
افزایش خوش بینی و امید
یک روش کاملا مستند برای ایجاد خوش بینی وجود دارد که ازشناسایی و سپس زیر سوال بردن افکاربدبینانه تشکیل شده است.هر کس از مهارت زیر سوال بردن برخورداراست و ما از این مهارت ها درزمان مواجه شدن با اتمام نا به جای اعمال کاری از سوی یک شخص بیرونی ،یک رقیب برای احراز یک شغل یا معشوقمان استفاده می کنیم .مثلا فرد رقیب شمارا
متهم می کند که "شما لیاقت احراز پست معاونت رئیس را ندراید. شما بی ملاحظه و خود محور هستید و زیردستان نمی توانند شمارا تحمیل کنند" شما در پاسخ دلایل متعددی را مبنی بر بی اساس بودن ایت اتهام ردیف می کنید، شما به ارزیابی مطلوبی که سال گذشته از کارکنان دریافت کرده اید اشاره می کنید و مهارتی را که در سر به راه کردن سه تن از دشوارترین کارکنان بخش بازاریابی از خود نشان داده اید اما وقتی که ما خودمان اتهامات مشابهی را به خود وارد می کنیم معمولاً (زیر سوال بردن آنها ناتوان هستیم هرچند که این اتهامات اغلب نادرست هستند کلید زیر سوال بردن افکار بدبینانه خودتان، ابتدا شناسایی آنها و سپس برخورد با آنان به گونه ای است که انگار از طرف یک شخص بیرونی ـ مثلاً رقیبی که رسالت او بیچار ه کردن شماست ـ عنوان شده اند. دراینجا شیوه کوتاهی برای انجام این کار ارائه می شود زمانی که دریافتید که تفکر بدبینانه ای دارید که ناموجه است بااستفاده از مدل ABCDE با آن مقابله کنید. در عنوان این مدل
A به گرفتاری اشاره دارد. و
B باورهایی است که شما به طور خودکار در زمان دچارشدن به گرفتاری ها، پیدا میکنید.
C پیامدهای معمولی آن باورهاست. و
D زیر سوال بردن باورهای معمول است.
E هم به نیروبخش اشاره دارد
که در صورت موفقیت امیزبودن زیر سوال بردن باورها حاصل می شود شما با زیر سوال بردن موقعیت آمیز باورهایی که به دنبال مواجهه شدن با یک گرفتاری به سراغتان می آیند. می توانید واکنش خود را از افسردگی و تسلیم شدن به فعالیت وسرزندگی تغییر دهید.
سلیگمن،2004).
چگونه باورهای خود را زیر سوال ببریم.
خوشبختانه همه مادر مباحثه و مشاجره تجربه داریم اما همیشه این تجربه را د رمورد دیگران به کار برده ایم. اگر شما مشاجره با خودتان بپردازد مهارت های شما به یادتان خواهند آمد.
در مشاجره با خود باید به 4 مطلب ترجمه کنید.
1 ـ شواهد
2 ـ باورهای ناهمساز/جایگزینی
3 ـ مفاهیم/ برداشت
4 ـ کارآیی/س.دمندی
1 ـ شواهد: متقاعدترین روش برای زیر سوال بردن یک باور نامعقول این است که ثابت کنیم این باور حقیقاً اشتباه است. مثلاً در مورد فردی که فکر می کرد نمره او بدترین نمره کلاس است دیدیم که او با بررسی شواهد متوجه شد که فرد دیگری نمره بدتری داشته و بنابراین نمره او بدترین نمره کلاس نیست فهم تفاوت بین این دیدگاه و آنچه که به اصطلاح به قدرت خوش بینی معروف شده مهم است هدف ما این نیست که فقط خوش بین، باشیم و با تکرار واژه های خوش بینی منتظر تغیری باشیم باکه ما می خواهیم یاد بگیریم که واقعیت ها را ببینیم و متوجه تحریف های فکری خودمان که منجر به فاجعه سازی از یک موضوع می شود بشویم نه اینکه با دید مثبت غیرواقعی دنیای غیر واقعی در ذهن خود مجسم کنیم.(سلیگمن،1997).
2 باورهای ناهمساز/ جایگزینی
هرگز اتفاقات بدی که روی می دهد علت خاصی ندارند و معمولاً می توانند دلایل مختلفی داشته باشند افراد بدبین همیشه بدترین حالت را درنظر می گیرند مثلاً می گیوند من خنگ هستم یا سن من برای یادگیری زیاد است اما ما از شما می خواهیم که به تمام واقعیت و گزینه های ممکن دقت کنید تا بتوانند با بدبینی خود مبارزه کنید مطمئن باشید که همیشه راهی کم ضرورتر از چیزی که شما انتخاب کردید وجود دارد. سعی کنید هنگام انتخاب علت بدعللی تمرکز کنید که اولاً قابل تغییراند (وقت زیادی برای تغییر نمی خواهند)
ثانیاً به مورد خاصی که برایتان پیش آمده مربوطند (این امتحان سخت بوده همه امتحان ها سخت نیستند) ثالثاً به شخص خودتان بر نمی گردد (استاد منصف نبود). افکار بدبینانه معمولاً برخلاف واقعیت هستند و بدترین باورهای ممکن را دربر دارند و بدانید که این شما هستید که آنها راانتخاب می کنید نه وجود شواهد پس شما باید تمرین کنید که این عادت مخربتان را در انتخاب بدترین گزینه ها تغییر دهید.(سلیگمن،1997).

مفاهیم / برداشت ها:
گاه باور منفی شماواقعی است. در این شرایط تکنیکی که باید از آن استفاده کنید تکنیک فاجعه زدایی است. به خودتان بگوید حتی اگر باورمن درست باشد این باور چه مفهومی دارد. برای مثال: جودی سنش از همه دانشجویان بیشتر بود اما آیا این است که استعداد او هم از همه کمتر است و هیچکس او را استخدام نخواهد کرد. بنابراین ابتدا برداشت خودتان را از باورتان به خود بگویید، اگر دید استنباط شما خیلی وحشتناک است آن وقت مدارک و شواد را مرور کنید.(سلیگمن،1997).
کارایی / سودمندی
گاهی اوقات، پیامد ناشی از یک باور، مشکل سازتر از خودآن باور است برای مثال.کتی باور دارد که شکمو است و پیامد باورش این است که چون شکمو هستم برای کنارگذاشتن رژیم مجوز دارم. بعضی ها معتقدند که دنیا بی عدالت است در قبال این باور چه می توان کرد؟ آیا فکرکردن به آن موجب ناراحتی بیشتری در فرد نخواهد شد؟ گاهی اوقات بهتر است به جای جمع کردن شواهد و مدارک و زیرسئوال بردن یک باور با آن کنار بیایم. پس گاه هنگام انجام کار بهتر است به جای اینکه از خود بپرسیم آیااین باور درستاست؟ بپرسیم اینکه همین حالا در موردش فکر کنم بهتر است یااینکه بعداً راجع به آن فکر کنم.(سلیگمن،1997).
نقد نهایی
آنچه شاید در جامعه غرب یک نقطه قوت برای CBT است در ملک آریایی ما می تواند نقطه ضعف این سازمان مدون درمانی باشد. CBT و CT پر است ا زجدول وتکلیف خانه که برای این مرز و بوم اهورایی اندکی دور از تصور است! به عنوان یک درمانگر پیرو رویکرد شناختی بارها شاهد انجام ندادن آرمیدگی، پرنکردن جدول های مربوط به باورها و… بود. ام به علاوه برای افرادی که کامل باش آنها قوی است و برای هرکاری دلایل فراوانی می خواهند مناسب نمی باشد در عین حال یکی از سریع ترین شیوه ها برای کاهش اضطراب افسردگی و درمان وسواس و خوبی ها بوده و چون کوتاه مدت تر ا زسایر شیوه های درمانی است. گرچه در بسیاری از مکاتب درمانی مثل روانکاوری کلاسیک ، TA و سایر روان تحلیلی ها، انتقال به عنوان یک امر تسهیل ساز ارزیاب مورداستقبال واقع می شود. از سوی یگر در بیشتر موارد شما در حال مجاب سازی مراجع برای قبول باورهای استاندارد شده ای هستید که ممکن است روزی روزگاری دستخوش دگرگونی شود برخی این درمان را سطحی و بدون خلاقیت می دانند که در مقابل افرادی مانند الیس سلیگمن، بک و سیارین قویاً از آن دفاع می کنند و خوشبختانه مانند دیدگاه های رادیکال ـ روانکاوی ـ رفتارگرایی ـ ابداع گران این دیدگاه نمی گویند.
فقط و فقط ما هستیم که درست می گویئم.
در واقع جعبه سیاهی که اسیکنر از آن سخن می گفت را شناخت درمانگران و پیروان دیدگاه شناختی ـ رفتاری قابل ردیابی کرده اند و در جایی دیگر البرت الیس بدون اشاره به نام، با ظرافت خاصی که همیشه در کارهایش وجود داشت مثبت گرایی را چنین نقد می کند.
به علاوه خوش بینی زیاد مانعی برای رعایت احتیاط است و توجه مفید و واقعی به نکات اساسی راکاهش می دهد. (کریمی،2009).

منابع
1- سلیگمن، مارتین (1997). خوش بینی آموخته شده. ترجمه کریمی و افراز(1387).تهران. انتشارات بهار سبز.
2- سلیگمن، مارتین(2004). شادمانی درونی. ترجمه تبریزی، کریمی و نیلوفری(1388). تهران، نشر دانژه.
3- شولتز، دوان (2004). نظریه های شخصیت. ترجمه سید محمدی(1387). تهران. نشر ویرایش.
4- کریمی، رامین(1388). نظریه درماندگی آموخته شده. تهران. نشردانژه.

20


تعداد صفحات : 31 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود