تارا فایل

مبانی نظری رضایت از ازدواج


رضایت زناشویی
2-1-1. مفهوم ازدواج
ازدواج مقدس ترین و پیچیده ترین رابطه میان دو انسان از دو جنس مخالف است که ابعاد وسیع و عمیق و هدف های متعددی دارد. ازدواج پیمان و پیوند مقدسی است میان دو جنس مخالف بر پایه روابط پایای جنسی، عاطفی و معنوی و بر اساس انعقاد قرارداد شرعی، اجتماعی و قانونی که تعهداتی را برای زوجین به وجود می آورد. بنابراین ازدواج یک تصمیم گیری ظریف و پیچیده است که قبل از هر گونه اقدامی باید تمام جوانب را در نظر گرفت (به پژوه، 1394).
به طور کلی ازدواج، پیوند دو شخصیت است با حفظ نسبت نسبی استقلال هر یک از زن و شوهر، برای همکاری متقابل، نه از بین بردن یک شخصیت به خاطر تکمیل خواسته های دیگری. به عبارت دیگر ازدواج، قراردادی است رسمی، برای پذیرش یک تعهد متقابل جهت زندگی خانوادگی، که آدمی در خط سیر معین و مشخصی از زندگی قرار می گیرد. این قرار داد با رضایت و خواسته طرفین، بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد شده و در سایه آن روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید می آید (دژکام، 1388).
ازدواج ارتباطی است که دارای ویژگی های بی نظیر و گسترده ای می باشد. ازدواج ارتباطی که دارای ابعاد زیستی، عاطفی، روانی، اقتصادی و اجتماعی است. به عبارت دیگر، همزیستی زوجین در درون خانواده، موجب چنان ارتباط عمیق و همه جانبه ای می شود که بی هیچ شک و تردیدی قابل مقایسه با هیچ یک از دیگر ارتباطات انسانی نمی باشد به نحوی که قرارداد ناشی از آن دارای نوعی تقدس است(دژکام، 1388).
کارلسون ازدواج را چنین تعریف می کند: "ازدواج فرایندی است از کنش متقابل بین یک مرد و یک زن که با تحقق بخشیدن به برخی شرایط قانونی و بر پا داشتن مراسمی برگزاری زناشویی انجام می گیرد(دژکام، 1388). کلودی استروس، ازدواج را برخوردی دراماتیک بین فرهنگ و طبیعت یا میان قواعد اجتماعی و کشش جنسی می داند(دژکام، 1388).
2-1-2. مفهوم خانواده
خانواده صرفا حضور تعدادی از افراد که در یک فضای فیزیکی و روان شناختی در کنار هم قرار دارند، نیست. خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی-فرهنگی تلقی می شود که در کنار همه ی خصوصیات دیگرش، دارای مجموعه ای از قواعد است و هر یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند. این سیستم دارای یک ساختار قدرت است که ه وسیله ی آن، اشکال مختلفی از ارتباط را بروز می کند. هر خانواده روش خاصی برای مواجهه با مشکلات دارد. اعضای این سیستم با هم رابطه ای عمیق و چند لایه ای دارند. همچنین اعضای خانواده تا حدود زیادی پیشینه ی مشترک، ادراکات درونی شده ی مشترک، مفروضات و دیدگاههای درباره ی دنیا و برداشت مشترکی از اهداف زندگی دارند (نظری، 1393).
در چنین نظامی، افراد به وسیله علایق و دلبستگی های عاطفی نیرومند، دیر پا، و متقابل به یکدیگر متصل شده اند. ممکن است از شدت و حدت این علایق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود، لیکن باز هم علایق مزبور در سراسر زندگی خانوادگی به بقای خود ادامه خواهد داد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392).
ورود به چنین نظام سازمان یافته ای صرفا از طریق تولد، فرزند خواندگی، یا ازدواج صورت می گیرد(گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392). در داخل این سیستم، حلقه های عاطفی قدرتمند، پایدار و متقابلی افراد را به هم گره زده است. بنا به گفته ی کی (1985) خانواده ها صاحب اعضای جدیدی می شوند و به مرور آنها را از دست می دهند، اما روابط خانوادگی همچنان پابرجا باقی می ماند. نفوذ خانواده باعث می شود، حتی زمانی که اعضاء در اثر فاصله های فیزیکی و یا گاهی مرگ از هم جدا می شوند، حلقه های عاطفی و ارتباطی اعضاء باقی بماند. به عبارتی عضو یک خانواده هرگز نمی تواند به طور کامل و واقعی، عضویت در آن خانواده را از دست بدهد (نظری، 1393).
بر خلاف اعضای متعلق به نظام های غیر خانوادگی که عمدتا می توان در غیاب آنها عضو جدیدی را جایگزین ساخت،اعضای خانواده تعویض ناپذیر هستند. این امر در وهله نخست به خاطر آن است که ارزش اصلی خانواده حاصل شبکه روابطی است که توسط اعضای آن به وجود آمده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392). خانواده ها از نطر سازمانی، سیستم عاطفی پیچیده ای دارند که ممکن است حداقل مرکب از سه نسل باشند. البته امروز به دلیل افزایش طول عمر، خانواده ها مرکب از چهار نسل هم وجود دارند (نظری، 1393).
هر خانواده به صورت اجتناب ناپذیری تلاش می کند تا به خودش به عنوان یک گروه نظم دهد. این تلاش برای نظم دادن به خود می تواند به صورت سنتی یا نو گرایانه، سازگارانه یا ناسازگارانه و منظم یا نا منظم باشد(نظری، 1393).
اعضای خانواده در حین رشد به هویت اختصاصی و یکتای خود دست می یابند. اما باز هم به گروه خانوادگی دلبستگی دارند و لذا هویت یا تصویر جمعی خاص خود را حفظ خواهد کرد. این اعضا در انزوا زندگی نمی کنند، بلکه به یکدیگر وابسته اند آن هم نه فقط به خاطر پول، غذا، و سر پناه بلکه به خاطر نیاز به عشق و محبت، همکاری و همیاری، جامعه پذیری و سایر نیاز های ملموس. این افراد برای دستیابی به کارکرد موفق باید خود را با نیاز های و خواسته های متغیر سایر اعضا و همچنین انتظارات متغیر شبکه خویشاوندی بزرگتر، محله، ودر نهایت کل جامعه منطبق سازد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی برواتی و نقشبندی، 1392).

تعریف رضایت زناشویی
در توضیح رضایت زناشویی محققان تعاریف زیادی را مطرح کرده اند :
گاتمن در سال 1994 اعلام کرد که رضایت زناشویی برپایه توانایی زوجین مبنی بر اجتناب یا حل تعارضات به طور خود کارآمد می باشد که منجر به احساس رضایت از ازدواج و رضایت از طرف مقابل میشود رضایت زناشویی همچنین شامل داشتن علایق و فعالیتهای مشترک و برآمدن انتظارات یکدیگر است و بین رضایت زناشویی و ارتباط با یکدیگر نیز همبستگی بالایی وجود دارد(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
به عقیده برادبری فینچم وبیچ1(2000)"رضایت زناشویی نشان دهنده ارزیابی کلی فرد است که در آن ویژگیهای مثبت بارز و ویژگیهای منفی تقریباً وجود ندارد و عدم رضایت زناشویی منعکس کننده آن ارزیابی است که در آن ویژگی های منفی بسیار بارز هستند و ویژگی های مثبت نسبتاً وجود ندارند".
به گفته استون و شالکفورد2 (2006)"رضایت زناشویی درواقع یک حالت روحی است که مزایا و هزینه های ادراک شده فرد را ازدواج با یک شخص خاص منعکس می کند هرچه فرد درازدواج خود با شریک زندگی اش احساس کند که هزینه های زیادی پرداخت کرده است به طورکلی از آن شخص یا شریک و ازدواج با او رضایت کمتری خواهد داشت بر عکس هرچه فکر کند که درازدواج با شریک زندگی خود مزایای بیشتری بدست آمده است از او از زندگی مشترکشان رضایت بیشتری خواهد داشت(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
رضایت زناشویی با زندگی شاد و طولانی زوجین و نیز سلامت عمومی افراد هم تعریف می شود (وندایز3، 2005) رضایت زناشویی همچنین به عنوان ارزیابی کلی فرد از ازدواجش نیز تعبیر شده است(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
به اعتقاد الیس رضایت زناشویی یعنی احساسات خشنودی ٬ رضایت و لذت تجربه شدن توسط زن یا شوهر، هر زمان که جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند. از دیدگاه وی رضایت یک متغیر مثبت و لذت بخش است که زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشویی خود دارند.
رضایت زناشویی یعنی میزان رضایت زناشویی و مطابقت خصوصیات زندگی مشترک با ایدهآلها و انتظارات زوجین (برادبری، و همکاران، 2000).
مطالعه علمی در مورد کیفیت روابط زناشویی و عوامل موثر بر آن به سالهای 1930 برمی گردد. که می توان از کتاب ترنر به عنوان اولین اثر در این زمینه یاد کرد.
همچنین می توان به تحقیقات مفصلی که گاتمن در خصوص بررسی روابط زناشویی از جنبههای مختلف پرداخته اشاره کرد. گاتمن در تحقیقات خود از روشهای مختلف پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده مستقیم سود جسته است.
وی در آثار خود معمولاً نتایج حاصل از اجرای پرسشنامه، مشاهده زوجین و تعاملات آنها را با خود گزارشدهی زوجین ترکیب کرده و نتیجه بدست آمده را گزارش میکند. در نتیجه، گاتمن ثبات و رضایت زناشویی را توانایی زوجها در رفع تعارضهایی میداند که در روابطشان ایجاد میشود.خلاصهای از یافتههای گاتمن به قرار زیر است:
1) همسران نارضایتمند هنگام گفتگو در شرایط آزمایشگاهی بیشتر از زوجهای رضایتمند، رفتار غیرکلامی منفی به کار میبرند.
2) همسران نارضایتمند در مقایسه با همسران رضایتمند، به احتمال بیشتری درگیر رابطه متقابل منفی میشوند.
3) همسران نارضایتمند از لحاظ شیوه بحث و گفتگو برای حل اختلافهایشان با یکدیگر متفاوت بودند. همسران نارضایتمند از روش شکایت مکرر استفاده میکردند.
4) همسران نارضایتمند و رضایتمند از لحاظ نیت پیامهایشان تفاوتی نداشتند یعنی نیتهایشان به یک اندازه مثبت بود. با این حال همسران نارضایتمند نسبت به همسران رضایتمند، پیامهای دریافتی را کمتر مثبت ارزیابی میکردند (فروقان فر،1385).
زمینه های اصلی رضایت زناشویی
به عقیده هارلوک و به نقل از کرباسی و وکیلیان (1378) به طور کلی 5 زمینه در رضایت و سازگاری زناشویی اهمیت اساسی دارند که عبارتند از 1- داشتن مسئولیت 2 -تمایلات و روابط جنسی 3- برقراری روابط با اعضای خانواده و افراد خارج از آن 4- کمک رسانی در امور منزل 5-تقسیم مسئولیت ها. احساس رضایت و خوشبختی فرد در زندگی زناشویی بستگی کامل به سازگاری فرد در هر یک یا لااقل چند مورد از موارد 5 گانه دارد. بدیهی است که احساس رضایت در زمینه روابط زناشویی در مورد موفقیت های آتی فرد و سازگاری شغلی و اجتماعی آنها نیز تاثیر بسزایی دارد. از طرفی برخی از تحقیقات نشان می دهند که پس از ازدواج رضایت از زندگی مشترک و سازگاری با آن خیلی زود رو به کاهش می گذارد. سرعت و شدت این کاهش در مطالعات مخلتف فرق می کند و برخی از پژوهشگران در این زمینه به نوعی افت مداوم اشاره می کنند. به طور کلی وضعیت رضایت مندی زن و شوهر از زندگی نشان می دهد که در اولین سالهای زندگی رضایت کاهش پیدا می کند و در دوره میان سالی به حالت تثبیت می رسد و در سالهای پایانی افزایش می یابد. امروزه می توان تاثیرات منفی فشار آورهای شغلی در رضایت زناشویی را مشاهده کرد زیرا در صورت افزایش فشار شغلی، مسئولیت پذیری فرد در محیط خانواده و تقسیم امور خانوادگی با اختلال روبرو گردیده و در نتیجه تعادل وظایف به هم می خورد در این مواقع نارضایتی زناشویی افزایش می یابد ( کرباسی ، وکیلیان 1378).
همان طور که میدانیم رفتار هر یک از اعضای خانواده بر رفتار سایر افراد تاثیر می گذارد، و این تاثیر می تواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. وقتی والدین سخت گیر و مصمم اما با حوصله هستند ،کودکان بیشتر حرف شنوی دارند و به خاطر همکاری کودکان،والدین دررفتارهای بعدی،گرم وملایمتر برخورد می کنند. اما والدین وقتی می خواهند با تندی و بی صبری نظم را برقرار کنند ،کودکان نافرمانی می کنند. و چون بد رفتاری کودکان برای والدین ،اضطراب آور و آزار دهنده است،ممکن است آنها تنبیه کودک را بیشتر کنند ،در نتیجه نافرمانی کودکان بیشتر می شود(برک، بی تا؛ ترجمه گارز ،1383).
اکستی4 (1989) می نویسد: مدل تبادل اجتماعی استفاده در امور زناشویی تعریف معنا داری از رضایت زناشویی ارائه می دهد. انطباق بین آنچه که فرد از زندگی زناشویی انتظار دارد و آنچه که در واقع در زندگی تجربه می کند(مدل تبایل اجتماعی) اثر گذار است . تحقیقات نشان می دهد که میزان رضایت مندی زناشویی در مراحل تولد و تربیت فرزندان کاهش پیدا می کند . ازدواج دارای طول عمری است که می توان آن را به سه بخش تقسیم کرد. مرحله نخست 5 سال اول زندگی زناشویی را در بر می گیرد. معمولاً زوجها در این مرحله رضایت زناشویی بالایی دارند. مرحله دوم زندگی از زمان تولد فرزندان و رشد آنها شروع می شود. در این مرحله پایداری زندگی زناشویی مشخص می شود و همچنین این دوران نیز در اواخر 40 سالگی یا اوایل 50 سالگی پدر و مادر پایان می پذیرد و این زمانی است که جوانترین فرزند خانواده برای خود زندگی مستقلی دست و پا کرده است و بالاخره به مرحله سوم می رسیم که زن و شوهر مجدداً با هم تنها می شوند واین دوران هم با مرگ زن یا شوهر به پایان می رسد. که میزان رضایت زناشویی در هر یک از مراحل متفاوت است. هاروک فیلمن5 در تحقیقات خود در زمینه رضایت زن بر حسب دوره های مختلف زندگی خانوادگی این نتیجه را گرفت که رضایت زن تا زمان مدرسه رفتن بچه ها به تدریج کاهش می یابد و از این دوره به بعد زمانی که فرزندان خانه را ترک می گویند و همچنین دوره باز نشستگی شوهر، رضایت زن افزایش می یابد. محقق خاطر نشان می سازد رضایت زن و شوهر در دوره های مختلف زندگی زناشویی یکسان نیست و رضایت شوهران در دوره های مختلف کمتر تغییر می کند ولی دوره تربیت فرزندان بیشتر اثر منفی روی رضایت زن در ازدواج دارد، از نظر این محقق تربیت فرزندان ایجاد مسئولیت بیشتری برای زن می کند، در این دوره است که زن تا حدودی رفاقت شوهر را از دست می دهد و در نتیجه رضایت وی کاهش می یابد(بلاچ 6،1989 ترجمه قره داغی ، 1380) .
مفهوم سازگاری در رضایت زناشویی
مسئله مهم درازدواج رضایت زناشویی است اگرچه بنظر می رسد سازگاری ورضایت زناشویی دو مفهوم جدا هستند ولیکن مرز جدایی این دو مفهوم مشخص نیست وکاملاً به هم وابسته اند و آنچه مشخص است این است که بدون سازگاری زناشویی، رضایت زناشویی نیز وجود نخواهد داشت رضایت زناشویی اشاره به انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آنچه درزندگی اش تجربه می کند دارد رضایت زناشویی یک متغیر نگرشی است ویک خصوصیت فردی زن وشوهر محسوب می شود به هر حال آنچه مسلم است نزدیکی دو مفهوم سازگاری و رضایت زناشویی با یکدیگر است (افضلی گروه،1383).
بررسی مراحل مختلف زندگی زناشویی
خانواده طی روند تکاملی خود مراحلی را پشت سر می گذارد. در این میان از درون با فشارهای ناشی از رشد و تغییرات تعاملی اعضای خود روبه روست که باید خود را با آن تطبیق دهد. از طرف دیگر منابع استرس زا خارجی باعث بروز دشواری در خانواده می شود. یکی از منابع تماس یک عضو خانواده با نیروها و عوامل موجد استرس"برون خانواده" است. مثلا تغییر شغل یا بیکاری پدر. اگر خانواده برای حمایت از عضو دچار استرس نتواند با وضعیت او برونسازی7 کند، ممکن است کار به تشنج بکشد و حتی در مواردی کل خانواده به علت عوامل استرس زای خارجی مثل بحران اقتصادی، نقل مکان و یا فقر دچار مشکل شده و امکان مقابله با فشارهای خارجی را از دست می دهد. بطور کلی مراحل عمده تکامل خانواده عبارتند از:
دوره ی نامزدی و تشکیل خانواده،خانواده دارای فرزندان کوچک، خانواده دارای فرزندان مدرسه ای و نوجوان(اواسط زناشویی)، خانواده دارای فرزندان بزرگ و بالاخره دوره ی بازنشستگی و پیری. هریک از این مراحل مشخصات خود را دارد و اعضای خانواده نیز در مراحل مختلف وظایف خاص آن مرحله را خواهند داشت(هارلی، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
اولسون و دیگران(1989) برای سیکل زندگی خانوادگی مرحله ای را مطرح کردند و معتقداند رضایت از زندگی زناشویی در هر یک از مراحل متفاوت است. مراحلی را که مطرح می کنند عبارتند از :
1- زوجهای جوان بدون بچه 2- خانواده با بچه های پیش دبستانی 3- خانواده با بچه های دبستانی 4- خانواده با فرزندان نوجوان که در این مرحله خانواده را ترک گفته اند 5- خانواده با بچه های که شروع به ترک خانه می کنند 6- خانواده در دوران بازنشستگی و پیری.
تحقیقات اولسون نشان داد:
1- رضایت از زندگی زناشویی در شوهران بیشتر از زنان است.
2- رضایت زنان در مرحله اول بیش از مردان است.
3- رضایت زن و شوهر در مرحله چهارم کاهش می یابد.
4- رضایت زن و شوهر در مرحله 6 در مقایسه با مراحل 2، 3 و 4 بالاتر گزارش شده است.
5- گرایش به جدایی8 و طلاق9 در مرحله دوم و چهارم در زنان و مردان بیشتر از مراحل دیگر گذارش شده است(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
در تایید نتایج اولسون در مورد تفاوت رضایتمندی در زنان و مردان، هیستروم10(1996) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که بالا بودن میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی در مردان می تواند به این دلیل باشد که:
ازدواج برای مردان در اغلب موارد مواضع مسلطی را در خانه ایجاد می کند. این ساختار قدرت، احتمالا مسئول برخی نارضایتی ها در زنان است.
فاین11(1996) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که: از آنجا که زنان تعهد و حساسیت بیشتری نسبت به رابطه شان در زندگی مشترک دارند، تلاش بیشتری برای حفظ و نگهداری از رابطه می کنند و این می تواند یکی از علل احتمالی برای بالا بودن میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی در مردان باشد(هارلی، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
نتیجه بررسی های مختلف در مورد رضایتمندی از زندگی زناشویی در مراحل تکامل خانواده به اختصار در زیر آمده است:
1- خانواده در سالهای اول ازدواج، (قبل از تولد فرزند)
عوامل موثر در این دوره عبارتند از: مقید بودن به اصول و تعهدات زناشویی، رعایت اصول اخلاقی نسبت به یکدیگر، برنامه ریزی مالی جهت رفع نیازمندیهای بعدی کودک … زوجهایی که این دوره را با موفقیت طی کرده اند افرادی هستند که در سالهای اولیه ازدواج مسائل و مشکلات را بطور دو جانبه و در کمال تفاهم و خشنودی حل کرده اند. معمولا رضایتمندی در این مرحله بالاست. اولسون(1989) در مطالعات خود به این نتیجه رسید که 40% زنان و شوهران بسیار رضایتمند، 40% رضایتمند و تنها 10% از زندگی خود ناراضی بودند(هارلی، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
2- تولد نخستین فرزند
رضایتمندی از زندگی زناشویی در این دوره نسبت به دوره قبل کاهش یافته است. البته نمی تواند جنبه کلی داشته باشد و به مسائل دیگری از قبیل: معاشرتهای قبل از ازدواج ، پایبندی به تعهدات و نگهداری حد و مرز قیود و اخلاقیات، همگی در خشنودی از رضایت زناشویی در دوران پدر و مادر شدن موثر است. با پیدایش نقشهای تازه احتمالی حذف نقشهای قبلی وجود دارد. زن و شوهر نمی توانند نقش خلوت دو نفری قبل از تولد فرزند را داشته باشند. علل مختلفی در این دوره موجبات نارضایتی را ایجاد می کند. مردان نیز ممکن است بدلیل کاهش رابطه جنسی با همسرشان احساس کمبود توجه و محبت کنند و در نتیجه اغلب زوجها در این مرحله افسردگی خفیفی را تجربه می کنند(هارلی، بی تا؛ ترجمه آرام نیا، 1388).
3- خانواده با بچه های پیش دبستانی و دبستانی
والین12(1953) یک تحقیق طولی روی 1000 زوج سفید پوست طبقه متوسط به منظور ارزیابی رضایتمندی زن و مرد از روابط زناشویی خود در دوران تربیت فرزندانشان همراه با بررسی سایر جنبه های روابط دو جانبه انجام دادند. نتیجه نشان داد، همسران در مورد مسائل مهمی از جمله پرورش کودکان، مشکلات مالی، روابط با خویشاوندان کاملا توافق نداشته و همین امر باعث نارضایتی و عدم هماهنگی در تصمیم گیری آنهاست. اگر شوهران در این دروه بیشتر اوقات خود را صرف کار خود کنند، آنها همسران خود را رها کرده تا به تربیت بچه و خانه داری بپردازند و این علت می تواند تهدیدی برای همبستگی در زندگی زناشویی به شمار آید(سیف، 1387).
بررسی دیگری را لاکی13 در سال 1966 بر روی 80 زن و مرد انجام داد، این گروه سال هفتم ازدواج را پشت سر گذاشته بودند. تعداد 40 زوج از زندگی اظهار رضایت کرده و 40 زوج دیگر تا حدودی اظهار رضایت کرده اند، پس از گذشت 6 سال، یعنی در سال 13 زناشویی، این بررسی ادامه یافت و نتیجه نشان داد که هر دو گروه اظهار نارضایتی از زندگی کرده اند(سیف، 1387).
4- خانواده با بچه های نوجوان
هنگامی که کودک به سنین نوجوانی گام می نهد ، تنش بین همسران رو به فزونی می گذارد. چرا که خانواده با افزایش تقاضاها و نیازهای نوجوان دست و پنجه نرم می کنند. در این دوره خانواده نه تنها با فشارهای ناشی از تغییرات رشدی افراد و حرکت آنها و رفتن آنها از خانه روبرو می شود، بلکه با فشارهای مالی زیادی نیز مواجه می شود.
مسائل خاص نوجوانی، طرد ارزشها ی والدین، استقلال طلبی، اولین تجربه های جنسی، مواد مخدر، همگی به ایجاد دشواریهایی برای والدین می انجامد. هنگامی که فرزندان به مرز نوجوانی می رسند ، پدران در نیمه راه زندگی مرحله بحرانی شغل خود قرار دارند و مادران در آستانه ورود به دوره یائسگی هستند. این مسائل موجب بحرانی تر شدن اوضاع می شود.به نظر می رسد که این مرحله از پر استرس ترین مراحل زندگی زناشویی است. به همین دلیل معمولا در این دوره رضایت از زندگی زناشویی به پایین ترین حد خودش می رسد.
5- خانواده بدون فرزند
فرزندان بعد از 20 تا 25 سالگی زندگی با خانواده به تدریج شروع به ترک خانه می کنند. این وضعیت باعث تغییر در نقش والدین می شود و به دوره اولیه زناشویی انتقال می یابد. این دوره برای زنان از لحاظ فیزیولوژیک آخرین حد قابلیت آنان در بارداری است. مردان نیز تغییرات این دوره را می آزمایند. این دوره ، دوره بازنشستگی مردان است. همچنین نشانه های فیزیولوژیک پیری نمایانگر می شود. در این دوره کار و درآمد زن و شوهر معمولا به حداکثر خود می رسد. و مجال استفاده بیشتر از وقت خود را دارند. آنها می توانند مسافرت و گردش بروند، امکاناتی که قبلا با حضور فرزندان و عدم امکانات مالی مقدور نبود.
اوسین و کول14(1975) در یک تحقیق مقطعی چنین نتیجه گرفتند که تنشهایی مربوط به نقشهای زناشویی پس از استقلال زندگی فرزندان نسبت به زمانی که در خانواده حضور داشتند کمتر شده و همسران شکایات کمتری از یکدیگر دارند(سیف، 1387).
6- دوران سالمندی و نیاز به مصاحبت
آخرین و طولانی ترین مرحله است که گاهی بیش از 12 سال طول می کشد. زوجهای مسن برای مقابله با آینده نامطمئن خود می توانند یار و مددکار باشند. زوجهای که در دوره قبل از زندگی زناشویی خود رضایت نداشتند و شادکامیها و لذایذ زندگی آنها محدود بود، احتمالاً در دوره پیری نمی توانند شاهد تغییر ناگهانی در وضع خود باشند و رضایت خود را به حد کمال برسانند.
برقراری ارتباطهای محبت آمیز متقابل باعث ارتقاء و ادامه روابط عاطفی می شود. چنین الگوی ارتباطی، همسران را در اجرای وظایف خانوادگی یاری می دهد و از گسستن و شکست در زندگی دوره سالمندی ممانعت بعمل می آورد. بطور کلی زوجهای خوشبخت و سعاتمند برای مقابله با ضعف و ناتوانی دوره پیری ، با گسترش روابط صمیمانه و تفاهم، معاشرتهای دوستانه را جایگزین وجد و سرور اولیه زندگی زناشویی می کنند(سیف، 1387). نتیجه مطالعات اولسون(1989) نشان داده است که در دو مرحله آخر معمولاً زنان و شوهران رضایتمندی بالایی از زندگی خود گزارش کرده اند(سیف،1387). بعنوان نتیجه می توان گفت گذر از مراحل مختلف تکامل خانواده با استرس توام است و خانواده همواره در حال کشمکش با استرسورهای طبیعی و غیر طبیعی است.
عوامل موثر بر رضایت زناشویی
1)سلامت جسمانی: بیماری همسر می تواند در حکم بحران باشد . این همان زمانی است که رابطه تضعیف یا تقویت می شود. ایثار همسر سالم در هنگام بیماری صرفا زمانی می توان به تحکیم ازدواج کمک کند که فرد بیمار معتقد باشد انگیزه این ایثار عشق بوده است؛ اما، اگر در حکم وظیفه تلقی شود، چنین تحکیمی صورت نخواهد گرفت. اگر ازدواج مزبور قبل از بیماری به عنوان رابطه عاشقانه محسوب گردد، احتمالا بهتر است انگیزه آن ایثار را عشق بنامیم (ساپینگتون، بی تا؛ ترجمه حسین شاهی، 1392).
نیازها و مشکلات مربوط به سلامت جسمانی، ممکن است زمان، انرژی و توجهی که باید بر روابط زناشویی متمرکز شود را به خود اختصاص دهد و کیفیت هیجانی مناسب مورد نیاز در رابطه زناشویی تحت تاثیر قرار دهد. در یکی از مطالعات انجام شده درباره رابطه بین ازدواج و سلامت جسمانی، مشخص شد که رضایت زناشویی با سلامت همسران در سنین بالا مرتبط نبود؛ بلکه، با سلامت سنین متوسط و جوانی ارتباط داشت (ملازاده،1381).
به عبارت دیگر همبستگی ها برای افراد جوان قوی تر بود؛ از این رو، رضامندی زناشویی چنانچه در سالهای نخست ازدواج باشند و انتظار مشکلات جسمانی را نداشته باشند، ممکن است با سلامت بیشتر ارتباط داشته باشد.
نتایج یک تحقیق که توسط انیستیتو مطالعات خانوادگی استرالیا ارایه شده حاکی از آن است که عوامل عاطفی، ناسازگاری و احساس جدا از هم بودن نقش موثری در کاهش رضایت زناشویی داشته است و گاهی نیز باعث جدایی آنها شده است. همچنین ناامیدی و تعاملات منفی به مرور زمان اهمیت بیشتری نسبت به جنبه های مثبت در تعاملات زناشویی پیدا می کند .
تحقیقات متعددی که در زمینه رابطه بین سلامت روانی و رضایت زناشویی انجام شده، همواره بیانگر این است که افرادی که از سلامت روانی مناسب برخوردار نیستند و مشکلات هیجانی از قبیل افسردگی دارند، نارضامندی بیشتری را در زندگی زناشویی خود گزارش کرده اند. مشکلات هیجانی باعث افزایش تعاملات منفی و رکود در فعالیتهای روزمره می شوند. از این رو سلامت هیجانی با رضامندی هر دو زوج رابطه معنی دار دارد (عبداله زاده،1382).
طبق عقیده ویلسون15 ، لارسون16واستون17 ( 1993) تجربه تنیدگی ( منبع بیرونی یا درونی) با ازدواج و زندگی خانوادگی مرتبط است. تنیدگی احساس شده توسط یکی از دو نفر بر همسر نیز اثر می گذارد. مطالعات متعددی درباره رابطه تنیدگی و سازگاری دو نفره انجام شده که نتیجه عمده آن، همبستگی منفی بین سطوح بالای تنیدگی با سازگاری دو نفره بوده است. از این رو، مانند آنچه در رابطه بین سلامت جسمانی و سازگاری دو نفره وجود داشته، انتظار می رود که رابطه معکوسی بین تنیدگی و سازگاری دو نفره زنان و شوهران مشاهده شود.
جنس و رضایت زناشویی: شواهد گردآوری شده توسط کارنی و برادبوری ( 1995) در فراتحلیل مطالعات طولی بیانگر این است که برخی عوامل هستند که به صورت مستقیم بر رضایت زناشویی تاثیر ندارد اما آنها از این جهت مهم هستند که به طور غیر مستقیم موجب کاهش یا افزایش رضایت ویا پایداری از طریق تاثیرشان روی متغیرهای زناشویی می شود. نکته مهم در اینجا این است که هر چند این متغیرها ممکن است بر روی شوهران و همسرانشان به طور متفاوت تاثیر بگذارند، شواهد گردآوری شده پیشنهاد می کند که تفاوتهای جنسیتی در این رابطه اغلب اغراق آمیزند (ملازاده،1381).
برخی محققان اذعان کرده اند که مردان بیش از زنان، ازدواج خود را با توجه به شاخص های مالی، والدینی، خانواده، دوستان و شخصیت همسر خود مثبت تر گزارش نمودند. با این وجود مشخص نشده است که گزارشهای مثبت از گستره های خاص زندگی زناشویی ( رضایت زناشویی) به طور مستقیم حاکی از سازگاری دو نفره بالا باشد. پاره ای از شواهد برای حمایت از هر دو جهت ( ارتباط قوی و ضعیف جنس افراد و رضایت زناشویی ) وجود دارد ( فاورز، 1991 به نقل از ملازاده،1381).
فرزندان: هوفمان18 و می نیس19 (1978) گزارش کردند که بسیاری از والدین معتقدند، داشتن فرزند باعث نزدیکی زن و شوهرها به یکدیگر می شود و برخی از زوجها به این امید بچه دار می شوند که این کار رابطه آنها را تقویت کند. پژوهشها حاکی از آن است که این امید یک فکر نابجا و واهی است. در سالهایی که فرزندان در خانه هستند، ممکن است رضایت زناشویی کاهش یابد. بسیاری از زوجهای جوان با از راه رسیدن فرزندان تغییرات منفی را لحاظ عزت نفس، ارتباط و تعارض تجربه می کنند نه تغییرات مثبت را. والدین نوجوانان احتمالا دوره والدینی خود را بسیار تنش زا می یابند.با این حال تولد فرزندان به ازدواج صدمه نمی زند. بسیاری از زن و شوهرهایی که پس از تولد فرزندان در خطر تباهی زناشویی قرار دارند، آنهایی هستند که سازگاری زناشویشان قبل از تولد فرزند نیز در نازلترین درجه بوده است(ساپینگتون، بی تا؛ ترجمه حسین شاهی، 1392).
اعتقادات دینی: در اکثر نقاط دنیا حتی در دنیای صنعتی غرب که سازمان یافتگی مذهب و دین طی سه دهه اخیر تحت تاثیر قرار گرفته است با این وجود توده مردم از مذهب برای ارتقای روابط بین فردی و زناشویی بهره می برند و بر این باورند که اعتقادات مذهبی برایشان دارای اهمیت خاصی است: زیرا، ازدواج های فوق در بستر ارزشهایی پرورش می یابند که بر اهمیت زندگی خانوادگی تاکید می کنند و همه مذاهب و ادیان به ارزش خانواده تاکید می ورزند و فرض می شود زوج هایی که از نظر مذهبی متدین و فعال هستند برای زندگی خانوادگی و کیفیت روابط زناشویی ارزش بالایی قایلند. هر آیینی راهنمایی هایی برای روابط خانوادگی و زندگی زناشویی فراهم می کند که موجب رضامندی زناشویی زوجها می شود (ساپینگتون، بی تا؛ ترجمه حسین شاهی، 1392).
یک نکته غیر قابل انکار اینکه یکی از دلایل تعهد زوجها به هم در شرایط سخت، اعتقادات و وابستگیهای دینی آنهاست. همچنین در مواقعی که زوجها در روابطشان دچار مشکلات جدی می شوند ( چه زوجهای شاد و چه ناشاد) گزارش کردند که تعهدشان به زندگی زناشویی و مسئولیتشان در قبال فرزندانشان دلیل اصلی استحکام ازدواجشان در دوره های استرس زا بوده است. اما نکته مهم اینکه زوجهای رضامند اغلب بیان کرده اند که قدرت انگیزشی عشق به همسرشان عامل دوام ازدواجشان بوده ولی زوجهای ناراضی فرزندان و اعتقادات دینی را دارای تاثیر بیشتری در دوام ازدواجشان گزارش کردند که این امر بیانگر اهمیت مسایل روان شناختی و شخصیتی در رضامندی است. (عبداله زاده،1382).
رضایتمندی جنسی: شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی رابطه دارد. زوجهای شادکام نسبت به زن و شوهرهای ناشاد از زندگی جنسی خود خشنودترند. زوجهای شادکام نسبت به زوجهای ناشاد ارتباط جنسی بیشتری دارند. نتایج محققان حاکی از آن است که صمیمیت جنسی در ازدواج با صمیمیت عاطفی رابطه دارد؛ اما، علت این همبستگی ها روشن نیست. شاید رضامندی جنسی به این خاطر منجر به یک ازدواج شادتر می گردد که بر پاداشهای مرتبط با زوجها می افزاید. این احتمال نیز وجود دارد که در یک ازدواج خوب، به ویژه ازدواجی که در آن ارتباط و تبادل نظر خوبی به چشم می خورد، آگاهی از این نکته که برای هر کدام از طرفین چه چیزی از لحاظ جنسی لذت بخش است، آسانتر می باشد(ساپینگتون، بی تا؛ ترجمه حسین شاهی، 1392).
مسترز20و جانسون21 (1970) معتقدند که مشکلات جنسی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است. قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل. به نظر می رسد که احتمالا در برخی موارد، رفتار جنسی ضعیف منجر به ناخشنودی زناشویی می شود. در برخی از موارد نیز، ناخشنودی زناشویی به مسایل و مشکلات جنسی می انجامد و در بعضی مواقع نیز، مشکلات کلی زناشویی و مسایل جنسی هر دو ناشی از یک عامل دیگر ( مثلا، نگرانیهای مالی یا دوه های طولانی مدت جدایی) هستند. در هر حال، پیوندمیان رضایت مندی جنسی و رضایت زناشویی یک پیوند مطلق نیست. برخی از زن و شوهرها بدون آنکه هیچ گونه زندگی فعالی از لحاظ جنسی داشته باشند گزارش کرده اند که از رضایت مندی زناشویی قابل ملاحظه ای برخوردارند. برخی نیز که از زندگی جنسی خود لذت می برند، از زندگی زناشویی خود ناراضی هستند و کاهش تعداد دفعات ارتباط جنسی الزاما باعث کاهش خشنودی زناشویی نمی گردد(هالفورد، بی تا؛ ترجمه تبریزی، 1391).
2-1-3. دیدگاههای نظری مشکلات زناشویی
دیدگاه شناختی
براساس نظریه های شناختی بک (1976) و آلیس (1962) در مورد رفتار سازش نایافته، 5 طبقه از پدیـده های شـناختی، نقش مهمی در پدیدآیی و تداوم نابهنجاری زناشویی دارند. در همین راستا، برای دستیابی به یک روی آورد نـظامدار پنـج نوع مولفه شناختی را در زوجها، بررسی کرده اند(بوکام 22، اپستین23، سییرز24 و شر25، 1989)، این دسته بندی مبتنی بر مرور ادبیات پژوهش تجربی، الینی و نـظری شـناختی اجـتماعی است(نقل از فیسک26 و تایلور27، 1991).
این پنج مولفه عبارتند از:
توجه انتخابی : تمرکز بر برخی از جـنبه های ارتـباطی و رفتار همسر.
اسنادها: تفسیر و سبک اسنادی معین برای وقایع زناشویی و رفتار همسر.
انتظارها: پیش بینی دربارهء آینده و حیطه های خاص رابطه زناشویی.
مفروضه ها: باورهایی در مـورد واقـعیت و کارکرد رابطه(برای مثال زوجها چگونه رفتار می کنند؟
معیارهای ذهنی: باورهایی در مورد اینکه روابط فـرد و هـمسرش چگونه باید باشد.
نیسبت و راس (1980)و سیلر (1984)مولفه های شناختی را "سـاختهای شـناختی " و ساختهای دانـش " یا"روان بنه ها "نامیده اند که تجسمهای درونی سازی شدهء اصول و قـواعد زنـدگی در افرادند. از طریق این اصول و قواعد است که افراد می توانند اشخاص و رویدادها را طبقه بندی کـرده، مشکلات را حـل نموده، میزان جایز و مناسب بـودن هـر واقعه را ارزیـابی کـنند (نـقل از بوکام، اپستین، سی یرز و شر،1989). پژوهشگران متعددی شواهدی را در تـایید پنج مولفه شناختی که توسط بوکام(1998)شناسایی شده اند و بر سطح رضایتمندی همسران از روابـطشان و بـر میزان ارتباط و گفتگوی زوجها با یـکدیگر، چه به شکل مثبت و چـه مـنفی، تاثیر می گذارند، فراهم کرده اند(نقل از اپستین28، چن29 و بـی در-کـامچو30،2005).
طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طـرف دیـگر یا شکستهای سخت زندگی مـربوط نـمی شود بـلکه بیشتر به دلیـل بـاور و عقیده ای است که ایـن زوج در مـورد چنین اعمال و شکست هایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارتست از اغراق زیـاد، انـعطاف ناپذیری بی جا، غیر عقلانی و بویژه مـطلق گـرایی در بسیاری مـوارد تـواما بـه نوروز فردی و اختلال ارتـباطی می انجامد. بنابراین، باورهای غیر منطقی به اختلال های فردی منجر می شود و باعث نارضایتمندی های بی اساس در حیطه زناشویی مـی گردد(الیس، سـیجل، ییچر، دای بایتا و دای گیزپ، ترجمه صلاحی فـدردی و امـین یـزدی، 1375).
آرون بـک، سـردمدار شناخت درمانی، مـعتقد اسـت که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است. به اعتقاد او تفاوت در نـحوه نـگرش افـراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود. همچنین او مـعتقد اسـت کـه یـکی از مـهمترین عـلل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. اغلب زوج ها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارنـد (بک؛ ترجمه قراچه داغی، 1392).

2-1-6-1. نظریه روان پویایی و ارتباط شئ
دیدگاه کلاسیک روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مـشکلات زنـاشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران می داند(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388). یکی از دیدگاههای معاصر روانپویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق ایـن دیـدگاه اشـخاصی که در ازدواج به یکدیگر می پیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانه ای را وارد آن رابطه مـی کنند. هر کـدام دارای تـاریخچه ای شخصی، یک شخصیت بی همتا و مجموعه ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تـبادلاتی کـه مـتعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت می دهند. روابط زناشویی مسئله دار و ناآرام تحت تاثیر درون فکنی های آسیب زا یـعنی اثـرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درون فکنده ها حاصل روابـطی هـستند کـه هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392). یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خـانوادگی ریـشه در نـظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصا به اینکه تا چه حـد تـعارضات خانواده های آنها حل شده باشد بستگی دارد(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
2-1-6-2. نظریه های رفتاری
بر طبق مدل تـبادل رفـتار، اخـتلاف های زناشویی تا حد زیادی پی آیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده ا زطرف زوجین نسبت بـه هـم و هـر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان می دهد در نظر گرفته می شود(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388). در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض می شود کـه افـراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کننده ها(فواید)وارد ازدواج می شـوند کـه این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گـرفته اسـت. هنگام انـتخاب همسر فرد سعی دارد رابطه ای ایجاد کند کـه حـداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نـسبت هـزینه به سود بالا باشد اخـتلاف رخ مـی دهد. در مراحل اولیـه رابـطه، تـضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشـانده مـی شوند ولی اگر زوجین مهارت های ارتباطی خوب یا مهارت های حل اختلاف نداشته بـاشند، اخـتلافات بالا رفته و بصورت پیچیده درمی آیند. با زیـاد شدن تعداد دفعات اخـتلافات، سـازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کـمتری از رابـطه خواهند داشت(داگلاس و داگلاس، 1995؛ به نقل از احمدی، رحمت الهی، فاتحی زاده، 1385).
2-1-6-3. نظریه های سیستمی
در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مـختل مـی شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می آید.گاهی صف بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث سازی مـنجر مـی شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست(شارف؛ ترجمه فیروز بخت، 1390). در نظریه تجربه نگر، ویتاکر، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هـم از بـعد فرآیندی مورد توجه قرار مـی گیرد. ازلحاظ سـاختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظام ها، تبانی های مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسل ها از هم گردند. مشکلات مـربوط بـه فرآیند می توانند مـوجب فـروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض می کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند کـه فـرآیندها و ساخت های مختل به مدت طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392).
2-1-6-4. نظریه های بین نسلی
در نظریه بین نسلی، بوون، تصور می کرد در بسیاری از خانواده های مشکل دار غالبا اعـضای خـانواده فاقد هـویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مـجزا نساخته اند(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388). هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خـویشتن یـا بـرعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خـواهد داشـت.افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احـساسات نـیستند در تـفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل می شوند و ضعیف ترین کـارکرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هسته ای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی ثباتی بیشتر خواهد بـود و تمایل خانواده برای یـافتن راه حـل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کارکرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هسته ای کـه محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشده ای که در طی آن دوره هایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشـفتگی روانـی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ و گلدنبرگ 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392).
2-1-6-5. نظریه دلبستگی
طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یـکی از ایـن سه سبک دلبستگی را می پذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا. سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبـستگی و عـلاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس نا امنی و حسادت می کنند(کلینکه، ترجمه محمدخانی، 1392). بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عـدم امـنیت دلبـستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبـستگی مـورد تـهدید قرار می گیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است. اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخدهی نـشود مـمکن اسـت با ناامیدی و فشار توام شود و بصورت یک اسـتراتژی مـزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعدا منجر به افسردگی و ناامیدی می شود. اگر همه ایـن اقـدامات شـکست بخورد، رابطه دچار مشکل می شود، غم انگیز شده و جدایی رخ مـی دهد. پاسخ های خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوج ها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت بـه هـمسر خود تـنظیم می کند. رخدادهای تروماتیک یا آسیب زایی که به پیوند بین زوجین صدمه مـی زنـند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخه های منفی و ناامنی در دلبستگی می شوند، از جمله آسیب های دلبستگی اند. این رخدادها هنگامی اتـفاق مـی افتند کـه یک زوج نمی تواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد. رخدادهای منفی مـربوط بـه دلبـستگی، مخصوصا ترک کردن ها و خیانت ها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک می شوند (جـانسون و دنـتون، 2002؛ به نقل از احمدی و همکاران، 1385).
2-2-2. مدل های ارزیـابی آسیب شناسی زندگی زناشویی
در مورد ارزیابی و بررسی آسیب های زندگی زناشویی، مدل های مختلفی وجود دارد که عبادتند از:
2-2-9-1. مدل مـک مـستر
الگوی مک مستر31 در مورد ارزیابی عملکرد خانواده، بر رویکرد سیستمی استوار است که در آن ساختار، چگونگی سازمان دهی و الگوهای تبادلی32 خانواده مورد بررسی قرار می گیرد. اصول بنیادین این الگو عبارتست از: ارتباط بین بخش ها و اجزای خانواده با یکدیگر، قابل درک نبودن یک جز جدای از سایر اجزای خانواده، نقش مهم ساختار و الگوهای تعاملی خانواده در تعیین و شکل دهی رفتار اعضای خانواده و این که کارکرد خانواده چیزی است بیش از از کارکرد مجموع اجزای آن. الگوی مک مستر، عملکرد خانواده را در سه دسته وظایف بنیادی33 (شامل موارد فطری و ذاتی چون تدارک غذا و سرپناه، مهرورزی، عاطفه و …)، وظایف رشدی34 (شامل مسائل مربوط به رشد فردی چون نوزادی، کودکی و … و مسائل مربوط به مراحل خانواده چون ازدواج اول، اولین بارداری، تولد اولین فرزند) و رویدادهای مخاطره آمیز35 (شامل بحران های مربوط به بیماری، تصادف ، بیکاری و …) دسته بندی می نماید(اپشتاین36، بیشاپ37 و لوین38، 1978).
طبق الگوی مک مستر، ابعاد مهم عملکرد خانواده، عبارتند از (اپشتاین و همکاران، 2003؛ به نقل از یوسفی، 1391):
حل مسئله 39: مشکل خانوادگی بستگی به عنوان یک امر مهم تـوانایی عـملکردی و تـمامیت خانواده را تهدید می کند که در آن صورت خانواده در حل مشکل ناتوان می شوند. خـانواده گـاهی مـشکلاتشان مداوم است که در این صورت آن ها احساس تهدید نمی کنند، در این موارد میزان مشکلات به حدی اسـت کـه خـانواده برای حل مشکلات اقدام نمی کنند. مشکلات خانوادگی می تواند به دو دسته تقسیم شود : ابزاری و عـاطفی. مـشکلات ابزاری جدی و مانیکی هستند، مثل مشکلات پول ، غذا، پوشاک، خانه و حمل و نقل می باشد. مـشکلات عـاطفی مـثل نگرانی، عصبانیت یا افسردگی می باشد. خانواده ها با مشکلات ابزاری نسبتاً بهتر از مشکلات عاطفی برخورد مـی کنند و مـشکلات عاطفی اساساً ماهیت و ریشه در مشکلات ابزاری دارند. به هر صورت خانواده ها با مـشکلات عـاطفی مـمکن است با مشکلات ابزاری مواجه شوند.
ارتباطات40: ارتباط به عنوان تغییر و تبادل اطلاعات میان اعـضاء خـانواده تعریف شده است. در مورد ارتباط دو حیطه عمده وجود دارد که شامل: ارتباط عـاطفی و غـیر کـلامی می باشد. ارتباط عاطفی به طور ویژه شامل رفتار کلامی می باشد، ما خود را در ارتباط کلامی تقریباً در مـواردی کـه ابـهام وجود دارد ، محدود می کنیم. در هر دو حیطه ما کیفیت و دوام هر دو ارتباط را ارزیابی می کنیم. ارتـباط یک پیوستار از وضوح و روشنی تا ابهام و تاریکی را در بر می گیرد. معمولاً پیام از حالت روشن به حالت غیر روشن ، نـقاب دار ، گـنگ و نامفهوم حرکت می کند، یک پیام روشن دارای وضوح ، انسجام است و همسان با اطلاعات مـخاطب اسـت. طبق این مدل چهار سبک ارتباط روشـن و مـستقیم، روشـن و غیر مستقیم، مبهم و مستقیم و مبهم و غیر مـستقیم وجـود دارد.
نقش ها41: نقش های خانوادگی شامل الگوهای تکراری رفتار و عملکرد اعضاء یا کل خانواده می باشد. ارزیابـی خـانواده از لحاظ ابعاد نقشی شامل ارزیابـی چـگونگی عملکرد اعـضاءخانوادگی مـی باشد کـه تکمیل کننده یکدیگر هستند. این نقش ها شامل پنـج گـروه الف: بخش منابع : مثل پول، غذا، لباس و سرپناه، ب: پرورش و حمایت مثل راحتی، گرمی، اعتماد و حـمایت، ج: رشـد شخصی: مثل رشد فیزیکی، عاطفی، آمـوزشی، رشد اجتماعی کودکان، حـرفه، شـغل، روان شناسی و رشد اجتماعی، د: نگهداری و مـدیریت سـیستم خانوادگی : مثل عملکردهای تصمیم گیری، مرزها و عضویت، عملکردهای کنترل رفتار، امور مالی، ن: خشنودی جـنسی بـزرگسالان: مثل رضایت زناشویی در واکنشهای زوجـین مـی باشد.
واکـنشهای عاطفی42: واکنشهای عـاطفی عـبارت است از: توانایی پاسخ بـه مـجموعه ای یا دامنه ای از محرک ها با کیفیت و فراوانی مناسب می باشد، دو دسته از عواطف قابل شناسایی هستند: یکی هـیجانات آرام: مـثل عواطف، گرمی ، تمایل ، عشق، شادی، لذت، دلداری. دیـگری هـیجانات ناخوشایند (فـوری): عـصبانیت، تـرس، اضطراب، نگرانی، ناامیدی و افـسردگی. برای ارزیابی واکنشهای عاطفی خانواده، ضروریست ظرفیت فردی هر یک از اعضاء خانواده در زمینه ی تجربه شان در چارچوب این عـواطف ارزیابـی شود و عواطفی که آن ها در موقعیت های مـختلف تـجربه نـموده اند، ارزیابـی شـود.
آمیزش (درگیری) عـاطفی43: آمـیزش عاطفی را به عنوان مجموعه ای از فعالیت های اعضاء خانواده تعریف می کنند که آن را در علائق ، ارزش ها و دیگر فعالیت ها و اقدامات نـشان مـی دهند، مـا می بینیم که افراد چگونه و به چه طـریقی، عـلائق و خـواسته هایشان را بـا دیگـران در مـیان می گذارند، آمیزش عاطفی دارای دامنه ای از عدم وجود آمیزش عاطفی(هیچ علاقه یا مراوده ای نشان داده نمی شود یا تجربه نمی شود) تا بی نهایت آمیزش عاطفی می باشد که سلامتی در وسط این طیف قرار دارد.
کنترل رفـتار44: کنترل رفتار را می توان به عنوان روشی از معیارهای خانواده تلقی کرد که برای مهار رفتار اعضایش به کار می رود . مثل خطر فیزیکی، نیازهای بیولوژیکی و انگیزشی مثل خوردن، خوابیدن، غریزه، امور جنسی و پرخاشگری، رفتار اجـتماعی کـه رفتار درون و بیرون خانواده را شامل می شود. چهار سبک برای کنترل رفتار وجود دارد: کنترل سخت گیرانه، کنترل منعطف، کنترل با عدم مداخله و کنترل بی نظم و هرج و مرج.
تمام خانواده های دارای عملکرد ضعیف45، در زمینه ی موضوعات عاطفی مشکل داشته و اغلب از طی فرایند حل مساله عاجزند، در این خانواده ها، ارتباطات نادیده گرفته شده و یا فاقد صلاحیت است، تخصیص و پاسخدهی نقش، مشخص و واضح نیست، گستره ی واکنش های هیجانی، محدود بوده، کمیت و کیفیت این واکنش ها، متناسب با بافت و محیط، غیر عادی است، در عین حال، اعضای خانواده به یکدیگر علاقه ای نداشته و در مورد یکدیگر، اقدام به سرمایه گذاری عاطفی نمی کنند، آنچه مینوچین از آن تحت عنوان خانواده های گسسته46 نام می برد ( زهرا کار و جعفری، 1389).
2-2-9-2. مدل فرآیند کارکرد خانواده
این مدل نیز کارکرد خانواده را در طول شـش بـعد بررسی می کند که همه آنها جز یکی، شبیه طبقات مدل فوق است.این ابـعاد عـبارتند از:1-انـجام وظیفه 2 -ایفای نقش 3-ارتباط (ابزار عاطفی)4-دخالت عاطفی 5-کنترل 6-ارزش ها و هنجارها.
بر اساس این رو مدل، چند مشکل شـایع خـانودگی مطرح می شود که عبارتند از: مشکلات انجام وظیفه، مشکلات ارتباط، مشکلات نقش، مـشکلات کـنترل رفـتار، مشکلات ساختاری شامل مشکلات مرزبندی و کنش ضعیف نظام های فرعی و مشکلات نظام های خارجی (باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
2-2-9-3. مدل بـرادبوری
مدلی از عـملکرد زنـاشویی ارائه شده است که بصورت یک پژوهش طولی در مورد ازدواج است. در این پژوهش 200 مـتغیر مـختلف تعیین کننده کیفیت ازدواج و ثبات زناشویی و حدود 900 نتیجه بررسی شده اند که همگی را می توان به 3 دسته کـه در بـردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.
1. یک دسته از متغیرها در بردارنده فرایندهای تطابقی، یا روشـهایی کـه افراد و زوج ها با اختلاف عقاید و مشکلات فـردی یـا زنـاشویی کنار می آیند. در پژوهش های این زمینه بر رفـتارهای قـابل مشاهده ای تاکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت بهم دارنـد و نـیز شناخت هایی که پس از این رفتارها ایـجاد مـی شوند. اکثر این پژوهـش ها تـوسط مـدل رفتاری یا مدل یادگیری اجتماعی هـدایت مـی شوند. یعنی اینکه زوج ها چگونه باهم رفتار می کنند و چگونه به یکدیگر پاسخ می دهند و واکـنش های آنـها به این پاسخ ها، همگی بر کـیفیت و ثبات ازدواج اثر می گذارند.
2. مجموعه دوم متغیرها مـربوط بـه رخدادهای تنش زایا گذرهای تـحولی، شـرایط، حوادث و موقعیت های مزمن یا حاد می شود که زوج ها با آنها روبرو می شوند. مطالعات مـربوط بـه این متغیرها بر این مـوضوع تـاکید مـی کند که چطور حـوادث و شـرایط محیطی که زوج هـا بـا آن روبرو می شوند بر کیفیت و ثبات ازدواج تاثیر می گذارد. ریشه بررسی این دسته از متغیرها در نظریه بحران اسـت کـه چگونگی اثر بحران ها بر ثبات زنـاشویی می پردازد.
3. دسته سـوم عبارتند از آسـیب پذیری های پایـدار یـا عوامل جمعیتی، تاریخی، شـخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج می کنند تحقیقات در این زمینه مشخص کرده است کـه کـیفیت و ثبات ازدواج ممکن است تحت تـاثیر طـیفی از مـتغیرهایی قـرار گـیرد که در طول ازدواج زیـاد تـغییر نمی کند. بعنوان نمونه، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تاثیر قرار می دهد شامل سبک صمیمیت همسران در روابط بـزرگسالی اسـت. با ایـن فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نـزدیک، مـاهیت و چـگونگی روابـط بـعدی آنـها در بزرگسالی را تشکیل می دهد. متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از: تجربات آموزشی، موفقیت ها، تعاملات با همکلاسیها، سابقه زناشویی، نمو جنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی و طلاق والدین، تـعارض خانواده، روابط همشیرها تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنش زا است.
بر اساس ایـن مـدل می توان گفت فرآیندهای تطابقی احتمالا بیشترین تاثیر مستقیم را بر کیفیت زناشویی دارند، به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج می شوند. این فرایندها، بعنوان متغیری که در کیفیت زنـاشویی نـقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنش زایی باشد که زوجین با آن روبرو می شوند.در واقع با فرض مساوی بودن همه شرایط، کیفیت تطابق برای تـنش های شـدید ضعیف تر عمل می کند و اثر کـمتری دارد و حـوادث تنش را احتمالا تشدید می شوند، آنچه در اینجا چالش برانگیز است، چگونگی سازگاری زوجین است، چون توانایی افراد با پیشینه ها و شخصیت های مختلف برای کنار آمدن بـا اخـتلاف عقاید و مشکلات زناشویی یـا انـتقالی با هم متفاوت است. بطور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاراتی که از گذشته با خود حمل کرده اند با تفاوت های فردی یـکدیگر خـوگرفته و محدودیت های یکدیگر رابپذیرند. افرادی که در خانواده اصلی شان مورد آسیب یا بد رفتاری قرار گرفته اند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی می آورند. چناچه میزان تطابق زوجین به حد کافی نباشد، هیچ یـک از زوجـین در بیان احـساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند(فورمن، 2002؛ به نقل از احمدی و همکاران، 1385)
2-2-9-4. طرح سه محوری تسنگ و مک درموت
طرح سه محوری تسنگ ومک درمـوت، یک طبقه بندی سه محوری از خانواده های مشکل دار ارائه داده است. محور این طرح تعیین سـه طـبقه از مـشکلات بود: مشکلات رشدی خانواده، مشکلات نظام خانواده، مشکلات گروه خانواده. مشکلات رشدی خانواده مسائلی از قبیل اشکال در تحقق رابطه زناشویی رضـایت آمیز، اشـکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال در گردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خـانواده گـسیخته، خـانواده والد، خانواده باز ساخته و بی ثبات مزمن را در بر می گیرد. مشکلات نظام خانواده، اشکلاتی در مورد نظام های فرعی زن و شوهری، والد-کـودک و فرزندان را شامل می شود. مشکلات گروه خانواده اختلالات کنشی-ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در برمی گیرد(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
2-2-9-5. مدل السون
در مـدل چند مختصاتی السون و هـمکارانش، ابـعاد همبستگی و انطباق پذیری مشخص شده اند. بعد انطباق پذیری از پایین به بالا در مقوله هایی بصورت الف)خشک، ب)با ساختار، ج)انعطاف پذیر، د)هرج و مرج گونه مشخص می شوند. مقوله های با ساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند. بعد همبستگی در چهار سطح الف)گسسته، ب)جدا شده، ج) متصل د)بهم تنیده مشخص می شوند. فرض بر آن است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای خانواده هایی که آشکارا در هر دو بعد، همبستگی و انطباق پذیری خیلی بـالا یـا خیلی پایین دارند ناکارساز به نظر می رسند(مینارد و السون، 1987؛ به نقل از گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران، 1390).
2-2-9-6. مدل بیورز
مدل بیورز دارای دو محور است: یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل خانواده که تحت عنوان گرایشی به مـرکز ، آمـیخته و گریز از مرکز طبقه بندی می شود و دیگری پیوستار گرمسیری(انعطاف و انطباق) نامیده می شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی نظام خانواده را در بر می گیرد و مربوط به میزان کارآیی خانواده است. و بر همین اساس خـانواده ها بـه پنج دسته تقسیم می شوند: خانواده های با عملکرد شدیدا مختل، خانواده های مرزی، خانواده های متوسط، خانواده های باکفایت یا مناسب و خانواده های باعملکرد بهینه(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388). از طرف دیگر کرانه ها در سبک نامرکزگرا یا مرکزگرا تـعامل خـانوده بـعنوان سبک زندگی احتمال دارد که مـوجب عـملکرد خـانوادگی ضعیف شوند. خانواده های دارای سبک مرکزگرا اعضایی دارند که رضایت از رابطه شان را بصورت آمدن به درون خانواده می بیند. آنها تمایل دارند بچه هایی را پرورش دهند که خـانواده از آنـها سـفت و سخت مراقبت می کند بطوری که مستعد رفتار ضـد اجـتماعی، غیر مسئولانه و خودمحورانه هستند و انواع خاص نشانه های مرضی را در نوجوانی نشان می دهند. مشخصه خانواده های دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بـیرون رانـدن اعـضا و دیدن رضایت از رابطه شان بصورت بیرون آمدن از خانواده می باشد. احتمال دارد آنها بـچه هایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کناره گیر باشند (گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران، 1390).

منابع
احمدی، سید احمد؛ رحمت الهی، فرحناز؛ فاتحی زاده، مریم. (1385). آسیب شناسی زندگی زناشویی. تازه های رواندرمانی، شماره 41 و 42: 26-8.
افضلی گروه ، صولت. ( ١٣٨٣ ). مقایسه سازگاری زناشویی معلمان مرد دبستانهای شهر اهواز بر اساس همسانی هیجان خواهی با همسرانشان با کنترل سن و طول مدت ازدواج . پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده ، دانشگاه شهید چمران اهواز .
بارکر، فلیپ.(بی تا). خانواده درمانی پایه. ترجمه محسن دهقانی و زهره دهقانی(1388). تهران: رشد.
برک ،لورا ای. (بی تا).رشد و شخصیت کودک از تولد تا بلوغ،ترجمه: لیلی گازر(1383) . تهران.انتشارات کتاب درمانی.
بک، آرون. (بی تا). عـشق هـرگز کافی نیست. ترجمه مهدی قراچه داغی(1392).تهران: آسیم.
بلاچ، سیدنی . (1989). مقدمه ای بر رواندرمانی: نظریه ها و روشهای رایج، ترجمه مهدی قرچه داغی(1380). تهران. انتشارات رشد.
به پژوه، احمد. (1394). ازدواج موفق و خانواده سالم، چگونه؟ تهران: انجمن اولیا و مربیان.
حیدری ، مجتبی. ( ١٣٨٢ ). بررسی رابطه جهت گیری مذهبی و رضامندی از زندگی زناشویی در خانواده های معلمان مرد شهرستان قم . پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی ، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم .
دژکام، محمد رضا. (1388). روان شناسی ازدواج. تهران: منشاء دانش.
زهرا کار، کیانوش و جعفری، فروغ. (1389). مشاوره ی خانواده (مفاهیم، تاریخچه، فرآیند و نظریه ها). چاپ اول، تهران: ارسباران.
ساپینگتون ، اندروا.(بی تا). بهداشت روانی. ترجمه حمید رضا حسین شاهی.(1392). تهران: نشر روان.
سیف ،علی اکبر.(1387).روانشناسی پرورشی . تهران .انتشارات آگاه .
شارف، ر، اس.(بی تا). نظریه هی روان درمانی و مشاوره. ترجمه مهرداد فیروزبخت(1390).تهران:رسا.
عبداله زاده،حسن.(1382).بررسی رابطه بین صفات شخصیتی و رضایت زناشویی در زوجهای شهر دامغان.پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تبریز
فروقان فر، مریم.(1385). رابطه شیوه های حل مساله با سازگاری زناشویی در دانشجویان متاهل دانشگاه شهید بهشتی. پایان نامه کارشناسی ارشد و روان شناسی عمومی. دانشگاه شهید بهشتی.
کرباسی و وکیلیان.(1378). تاثیر آموزش ارتباط با رضایت زناشویی و سلامت روانی. سمینار خانواده و مشکلات جنسی دانشگاه شاهد.
کلینکه، کریس، ال.(1383).مهارت های زندگی.ترجمه شهرام محمدخانی(1392)، تهران:اسپند هنر
گلادینگ، ساموئل.(بی تا).خانواده درمانی. ترجمه فر شاد بهاری، بدری السادات بهرامی، سوسن سیف و مصطفی تبریزی (1390)، تـهران: تزکیه.
گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت. (2000). خانواده درمانی. ترجمه حسین شاهی برواتی و سیامک نقش بندی(1392). چاپ سیزدهم، تهران: نشر روان.
ملازاده، جواد.(1381) . رابطه سازگاری زناشویی با عوامل شخصیتی و سبکهای مقابله ای در فرزندان شاهد، پایان نامه دکترا، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
نظری، علی محمد. (1393). مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی. چاپ سی یکم، تهران: علم.
هارلی ، ویلارداف.(1388). راز سازگاری و زندگی زناشویی. ترجمه: الهام آرام نیا. تهران: انتشارات: نسل نواندیش.
هالفورد ، کیم.(1391).زوج درمانی کوتاه مدت. ترجمه مصطفی تبریزی. تهران: انتشارات فراروان.
ولدخانی، جمیله.( 1387 ).بررسی رابطه منزلت های هویتی من و خود متمایزی با رضایت زناشویی در مردان و زنان متاهل دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی.
الیس، آ، سـیجل، جـی، ال، پیجر، ر، جی، دای باتیا، وی، جی و گیزپ، آر، دای.( بی تا). زوج درمانی. ترجمه جواد، صالحی فدردی و امیر امین یزدی(1375). تهران: میثاق.
یوسفی، ناصر. (1391). بررسی شاخص های روان سنجی مقیاس های شیوه سنجش خانوادگی مک مستر (FAD). اندازه گیری تربیتی، دوره 3، شماره7: 112-83.
Baucom, D. H., Epstein, N. B., Sayer, T., Sher, t. (1989). The role of cognitions in marital relationships: definitional, methodological, and conceptual issues.J Consult Clin Psychol;57(1):31-8.
Bradbury, T. N., Fincham, F. D., & Beach, S. R. (2000). Research on nature and determinants of marital satisfaction: A decade in review.Journal of Marriage and Family, 62, 964-980.
Epstein, N. B., Bishop, D. S. & Levin, S.,(1978).The McMaster Modelof Family Functioning. Journal of Marital and Family Therapy.4(4):19-31.
Epstein, N. B., Chen, F., Beyder-Kamjou, I. (2005). Relationship standards and marital satisfaction in Chinese and American couples. J Marital Fam Ther.;31(1):59-74.
Fisk, S. T.,& Taylor, S. E. (1991). Social cognition (2nd Ed) new York: Mc Graw-Hill.

1 . Brad bury & finchman & Beach
2 . stone ,E,A & shackle ford , T.k.
3 . wandiz
4 – ocheti
5 -Harok Filman
6 – bellach
7 – Accommodation
8 -Un attachment
9 -Divorce
10 -Historom
11 -Fain
12 -Valin
13 -Lakiy
14 -Osin & Kool
15 – Wilson,S.M
16 – Larson,J.H
17 – Ston,K.I
18 – Hoffman,L.W
19 – Manis,J.D
20 – Masters,W.H
21 – Johnson,V.E
22 Baucom, D. H
23 Epstein, N. B
24 Sayer, T
25Sher, t
26 Fisk, S. T
27Taylor, S. E
28 Epstein, N. B
29 Chen, F
30Beyder-Kamjou, I
31 McMaster Model
32 transactional patterns
33 basic tasks
34 developmental tasks
35 hazardous events
36 Epstein
37 Bishop
38Levin
39 problem solving
40 communication
41 roles
42 affective Responsiveness
43 affective Involvement
44 behavior control
45 dysfunctional family
46 disengaged
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 28 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود