تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه تحقیق ازدواج و طلاق


ازدواج و طلاق
ازدواج
انسان براساس اراده الهی به صورت فطری موجودی است اجتماعی و این ساختار اجتماعی در کوچکترین و محدودترین شکل خود در خانواده تجلی یافته است. ساختاری که از طریق میثاق ازدواج بین زن و مرد صورت گرفته و بوجودمیآید. در واقع ازدواج یک سنت دیرینه اجتماعی است،که از زمان های بسیار قدیم از آغاز زندگی بشر مرسوم بوده است (فضلالله،1373).
کارلسون1 (1963)ازدواج را فرآیندی می‏داند که از کنش متقابل بین دو فرد، یک مرد و یک زن که برخی شرایط قانونی را تحقق بخشیدهاند و مراسمی را برای برگذاری زناشویی خود برپا داشتهاند، بوجود میآید (به نقل از نجاتی، 1389).
به طور کلی، ازدواج را می‏توان ارتباطی دانست که دارای تمامیت بی نظیر و گسترده ای می‏باشد، ارتباطی که دارای ابعاد زیستی، عاطفی، روانی، اقتصادی و اجتماعی است.به عبارت دیگر، همزیستی زوجین در درون خانواده موجب چنان ارتباط عمیق و همه جانبه ای می‏شود که بی هیچ شک و شبهه ای قابل مقایسه با هیچ یک از ارتباطات انسانی نمی‏باشد، به نحوی که قرار داد ناشی از آن نوعی تقدس است (مهدوی، 1375، به نقل از شیخ محسنی، 1385).
ازدواج یک سنت دیرینه ی اجتماعی است که از زمآن‏های بسیار قدیم، بلکه از آغاز زندگی بشر مرسوم بوده است. پیمانی است مقدس که در بین تمام اقوام و ملل و در تمام اعصار و امکنه وجود داشته و دارد. در این پیمان مقدس، زوجین، یعنی زن ومرد، زندگی مشترک را تاسیس می کنند و پیمان می بندند که در کنار هم و یار و غمخوار یکدیگر باشند. ازدواج برای انسان‏ها یک نیاز طبیعی است که از آفرینش ویژه آن‏ها سرچشمه می گیرد. چنان که انسان به آب و غذا نیاز دارد، در سنین خاصی به ازدواج هم نیاز پیدا می‏کند (بیابانگرد، 1382).

1-1-1-2-سبک‏های ازدواج
دهه های اخیر پژوهش‏های زیادی درباره سبک‏ها و گونه های ازدواج و شیوه ارتباط زن وشوهرها به عمل در آمده است. برای نمونه کوپر و هارفس1(2000)، به نقل ازشیخ محسنی، (1385). پنج سبک یا پنج گونه ازدواج را معرفی می‏کند که این سبک‏ها عبارتند از:
1- ازدواج هایی که کشمکش در آن ها عادت شده است
2- ازدواج های عاری از شور و شوق یا ازدواج های بی روح و سرد
3- ازدواج هایی که در آن زوجین به گونه ای غیر فعال با هم به مراوده می پردازند
4- ازدواج های سرشار از شور و شوق
5- ازدواج های تمام عیار
ازدواج هایی که کشمکش در آن ها عادت شده است: این گونه ازدواج ها با نزاع و اختلاف نظر همیشگی مشخص می شود. در این قبیل ازدواج ها میل به دعواهایلفظی و کشمکش قوی است. آنان همواره به تحریک احساسات یکدیگر می پردازند. این تحریک نیز موجب دعوا و کشمکش می شود، به علاوه، کشمکش و اختلاف نظر ضامن تداوم ازدواج می باشد.
ازدواج های عاری از شور و شوق یا ازدواج های بی روح و سرد: در اینگونه ازدواج ها رابطههایی که زمانی عاشقانه و صمیمی بوده اند، رنگ و بوی طلاق عاطفی به خود می گیرند و ازدواج عاری از عشق می شود و زوج‏ها نسبت به هم بی تفاوت اند، با این وجود آنان می کوشند با هم باشند، چون بین زوجین گفتگوی زیادی صورت نمی گیرد، اختلاف نظر نیز اندک است. ممکن است عده زیادی احساس کنند که احمقانه فرض کردن چنین ازدواج هایی، امری عادی است و عده ای از زوج‏ها نیز احساس می‏کنند که وجود رابطه بهتر از نبود آن است. با این حال، عده ای از زن و شوهرها احساس می‏کنند که برای انجام برخی مسئولیت های شخصی و اجتماعی حفظ وضعیت تاهل ضروری است.
ازدواج هایی که در آن زوجین به گونه ای غیر فعال با هم به مراوده می پردازند: در اینگونه ازدواج ها، زوجین به طرز غیر فعالانه با هم مراوده دارند. ممکن است که چنین ازدواج هایی از همان آغاز احمقانه به نظر برسند، در این گونه ازدواج ها هیچ گونه احساس رابطه رضایت بخش و مهیجی وجود ندارد. زیرا هیچ گونه تعلق به دیگری وجود نداشته است. این گونه ازدواج ها به ازدواج مصلحتی نیز موسوم است. در این نوع ازدواج شور زندگی وجود ندارد.
ازدواج های سرشار از شور و شوق: در این گونه ازدواج ها رابطه عاشقانه و گرم و صمیمی به بهترین وجهی وجود دارد، زن و شوهر به یکدیگر علاقمندند و نسبت به یکدیگر و ازدواج پایبند و مقید می باشند. استقلال رای و رشد شخصی طرفین تشویق می شود و در صورت وجود اختلاف نظرها، معمولاً شدت آن بسیار کم است. نسبت به اهداف زندگی اشتراک نظر دارند و مشتاقانه برای حفظ مشارکت تن به کار و فعالیت می دهند.
ازدواج های تمام عیار: این گونه ازدواج ها به مراتب جذاب تر و گیراتر از ازدواج های پرشور است. زوجین به چیزی غیر از شریک زندگیشان نمی اندیشند و با هم برای آینده بهتر تلاش می‏کنند و از انسجام بیشتری برخوردارند.
با این حال ازدواج به هرگونه ای که باشد از دو سبک عمده پیروی می‏کند. (الف) ازدواج با سبک سنتی، (ب) ازدواج با سبک غیر سنتی.
ماهیت روابط زوجین در ازدواج های سنتی عبارتند از: شوهر نان آور / زن خانه دار، نقش های جنسی سنتی به تبع الگوی مردانگی / زنانگی ثابت است، حق تقدم در تصمیم گیری با شوهر است، شوهر آغازگر رابطه جنسی است، شوهر نقش اجرایی دارد و زن نقش عاطفی دارد.
ماهیت روابط زوجین در ازدواج های غیر سنتی عبارتند از: هر دو نان آور، هر دو نقش مراقبت از فرزندان را بر عهده دارند، نقش های جنسی بر اساس انتخاب و تجربه انعطاف پذیر است، تصمیمات به صورت مشترک اخذ می شود، زوجین هر دو متقابلاً رابطه جنسی را برقرار می‏کنند، زوجین هر دو در احساسات سهیم هستند ( مهدوی و همکاران، 1380، به نقل از شیخ محسنی، 1385).
گاتمن(1993) و فیتزپاتریک(1988) با استفاده از پرسشنامه و مشاهده به وجود دو نوع سبک ازدواج یا الگوی ارتباطی در ازدواج پی بردند: زوجیت با ثبات، زوجیت بی ثبات. زوجیت باثبات شامل: زوج‏های سنتی، زوج‏های دوجنسیتی و زوج‏های اجتنابی ( دوری گزین) می شود.
زوج‏های سنتی با نقش های جنسی سنتی یعنی نقش های مردانه و زنانه انطباق دارند. زن و مرد کاملاً از یک دیگر متمایز و مشخص اند. اهداف خانوادگی را بر اهداف فردی ترجیح می دهند. دارای برنامه منظم و مشخص روزانه هستند. در منزل در مکانی مشترک زندگی می‏کنند و هیچ یک اطاق خصوصی متعلق به خود ندارد. حد متوسطی از هیجانات مثبت و منفی را از خود نشان می دهند. از به وجود آمدن تعارض به جز در مسایل بسیار مهم اجتناب می‏کنند. به یک دیگر گوش داده و سعی در ابراز همدلی به هم می‏کنند و بعد از پایان هر تعارض آشکارا در پی راضی کردن و متقاعد کردن طرف مقابل هستند.
در زوج‏های دو جنسیتی ( آندروژن ) زن و مرد هر دو در قبول نقش های جنسی زنانه و مردانه مساوات طلب هستند، یعنی وظایف زوجین به وظایف مردانه و زنانه تقسیم نمی شود، بلکه هر دو در مواقع مقتضی هر دو نقش را ایفا می‏کنند. اهداف فردی را بر اهداف خانوادگی ترجیح می دهند. برنامه زندگی منظم و از پیش تعیین شده ای ندارند. در منزل اطاق خصوصی دارند. سطوح بالایی از هیجان مثبت و منفی را از خود نشان می دهند و ترجیح می دهند برای حل مشکلات، درگیر در مذاکره و بحث طولانی در مورد بسیاری از مسایل شوند.
زوجین اجتنابی (دوری گزین) با نقش های جنسی سنتی یعنی نقش های مردانه و زنانه سازگاری دارند، وظایف مرد و زن کاملاً از هم جدا و متمایز است. در منزل اطاق های خصوصی دارند. از بروز هرگونه تعارض اجتناب می‏کنند ؛ دارای مهارت های اندکی در جهت حل تعارض هستند؛ زمانی که تعارضی به وجود می آید هر یک نظر خود را بیان می‏کند، ولی هیچ کدام تلاشی برای متقاعد کردن طرف مقابل و ایجاد تفاهم انجام نمی دهند؛ آن ها معتقدند که اختلاف شان در مقایسه با ارزش ها و اصول مشترک شان اندک و ناچیز است و بالاخره بحث های آن ها هیجانی و عاطفی نیست.
زوجیت بی ثبات نیز شامل زوج‏های ناسازگار و زوج‏های آزاد و مستقل می شود: زوج‏های ناسازگار در زمانی که درگیر تعارض می شوند هیچ کدام کوشش سازنده ای برای حل آن نمی‏کنند؛ ارتباط این زوجین توام با عیب جویی و سرزنش دائمی، ذهن خوانی و حالت تدافعی، بروز هیجان منفی زیاد و هیجان مثبت اندک است؛ الگوی تعاملی با حمله و کناره گیری همراه است
زوج‏های آزاد و مستقل از بروز تعارض جلوگیری می‏کنند و مهارت های اندکی در جهت حل مسئله دارند؛ ویژگی تعامل و ارتباط آن ها با عیب جویی و سرزنش مختصر و کوتاه و ذهن خوانی و حالت تدافعی اندک همراه است. سطح هیجان آن ها بسیار پایین و تقریبا هیچ هیجان مثبتی از خود بروز نمی دهند؛ الگوی آن ها کناره گیری – کناره گیری است.
السون و فاورز2 (1992؛ به نقل از احمدی، 1384) نیز در گونه شناسی خود، زوجین را به چهار دسته تقسیم کرده اند:
1- زوجین سرزنده: از رضایت مندی زناشویی سطح بالایی برخوردارند، آن ها توانایی بیان احساسات و قدرت حل مشکل را با مشارکت یکدیگر دارند، آن ها از روابط شان با یکدیگر و از این که اوقات فراغت را با هم بگذرانند، خوشحال هستند؛ به مسایل اخلاقی و مذهبی در ازدواج اهمیت می دهند؛ بر سر مسایل مالی با هم توافق دارند و در نقش های مردانه و زنانه تساوی طلب هستند.
2- زوجین سازگار: رضایت مندی زناشویی در آن ها در سطح متوسط است و از شخصیت و عادات یک دیگر نسبتاً راضی هستند، احساس می‏کنند که توسط همسرشان درک می شوند؛ در احساسات هم دیگر شریک هستند؛ قادر به حل مشکلات با کمک هم هستند، گاه دیدگاه شان نسبت به ازدواج قدری غیر واقعی است؛ ممکن است در مورد مسایل مربوط به فرزندان و ارتباطات شان با یکدیگر اتفاق نظر نداشته باشند و مذهب بخش مهمی از ارتباط شان نیست.
3- زوجین سنتی: نارضایتی متوسطی در حوزه های ارتباطی دارند، از عادات شخصی همسرشان ناراضی هستند؛ در بیان احساسات و مواجهه با تعارض راحت نیستند؛ آن ها تمایل دارند که نظرشان نسبت به ازدواج واقعی باشد و به مذهب در ازدواج شان اهمیت می دهند.
1- زوجین متعارض: از عادات و شخصیت همسرشان ناراضی هستند؛ مشکل ارتباطی دارند و مشکلاتی را در حوزه های ارتباطی، نحوه گذران اوقات فراغت؛ روابط جنسی، اختلاف با دوستان همسر و خانواده او و غیره دارند.

2-1-1-2-عوامل تهدید کننده زندگی مشترک
گنجی (1380) معتقد است، معمولاً پنج عامل،زندگی مشترک را تهدید می‏کند:
1ـ ناآگاهی همسران نسبت به زندگی مشترک خانوادگی، 2- رشد نیافتگی همسران، 3ـکارامد نبودن روابط بین آنها، 4ـ ارزش های متضاد همسران، 5- ناهماهنگی رفتاری آنان(به نقل از دیدگاه، 1390).
برخی از همسران نیازهای ارضا نشده قبلی و محرومیت و ناکامی و رویاها و انتظارات خود را به درون خانواده می آورند. در این صورت به جای زندگی مشترک خانوادگی و تفاهم همدلانه هر یک از همسران به تامین نیازها و انتظارات خویش توجه دارد ومحور زندگی خانوادگی را فردیت ها تشکیل می‏دهد و زندگی مشترک به فراموشی سپرده می‏شود، ممکن است یکی از همسران سپر بلا واقع شود و همه مشکلات به او نسبت داده شود و به جای شناخت مشکل و حل آن یک عضو متهم شود و زندگی مشترک زناشویی مورد غفلت قرار گیرد ( احمدی، 1384).
ناپختگی و رشد نیافتگی همسران یکی از مشکلات خانوادگی است. گاهی همسران از نظر جسمی یا جنسی به بلوغ کافی نرسیده اند و یا از لحاظ عاطفی و اجتماعی آمادگی برای تشکیل خانواده ندارند. همسرانی که از نظر عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند، ممکن است با بهانه های کودکانه و یا برخورد غلط اجتماعی باعث تعارض در خانواده شوند (احمدی،1384).
زندگی مشترکو رابطه زناشویی می‏تواند برای زوج‏ها منبع رضایت یا تعارض باشد آنچنان که اولسون در این باره می گوید: "ازدواج می‏تواند پربارترین و بادوام ترین رابطه انسانی باشد، از طرف دیگر ازدواج همچنین می‏تواند مایوس کننده ترین، ناکام کننده ترین و تعارضزاترین رابطه انسانی باشد. ارتباط قدرت این را دارد که دو زوج را به هم پیوند دهد و همچنین توانایی این را دارد که بر آن ها فشار وارد کرده تا از هم جدا شوند، توانایی ایجاد ارتباط و رضامندی از ارتباط به شدت بر سلامتی و رضامندی ارتباط زناشویی تاثیر می گذارد" (اولسون، 1999).

3-1-1-2-تعارضات در زندگی مشترک
تعارض در روابط زناشویی زمانی به وجود میآید که زوج‏ها در زمینه همکاری و نیز تصمیم های مشترک درجات متفاوتی از استقلال و هم بستگی داشته باشند. برخی از تعارضات و ناسازگاریها ممکن است در هر رابطهای طبیعی باشد. اما امکان تعارض در هر انسانی وجود دارد. بعضی از زوج‏ها تعارضات بیشتری نسبت به بقیه دارند و بعضی قادرند با تعارضات به طور سازندهای برخورد نمایند. زوج‏هایی که نسبت به دیگران تعامل کمتری دارند امکان بیشتری برای جلب رضایت در روابط خود دارند. بنابر این امکان تعارض بیشتری نیز دارند. تعارض میتواند عشق و حتی یک ازدواج خوب را تخریب کند. از طرف دیگر میتواند تنشها را تسکین دهد و دو نفر را بهتر از قبل در کنار هم قرار دهد. این امر بستگی به شرایط کلی، نوع تعارض، روشی که بر آن تکیه می‏شود و نتیجهی نهایی دارد. ناسازگاری های درون خانواده سبب می‏شود تا روابط اعضای خانواده به هم بخورد و از هم بگسلد و وحدت میان اعضای خانواده به خطر بیفتد و در نهایت منجر به فروپاشی آن گردد (باغبان و مرادی، 1382).
تعارض پدیده ای است که همراه با عشق و به موازات آن در ارتباطات زناشویی به وجود می آید، به همزیستی خود در کنار آن ادامه می‏دهد و گاهی همچون سرطان تمامی رابطه را فرا می گیرد. در تمام دوران های تاریخ بشر، تعارض بین مرد و زن مشهود است.
تعارض وقتی ایجاد می‏شود که اعمال یکی از طرفین با اعمال طرف مقابل تداخل کند. همچنانکه دو فرد به هم نزدیکتر می شوند، پتانسیل تعارض افزایش می یابد. در حقیقت، وقتی تعاملات بین افراد بیشتر شود و فعالیت ها و موضوعات متنوع تری را در برگیرد فرصت مخالفت بیشتر می‏شود(برایکر وکلی1، 1979).
نظریه تعارض مطرح می‏کند که برای دو نفری که محصول تجارب مختلفی هستند، غیر ممکن است تعارضی در رابطه با هم نداشته باشند. در حقیقت، هر ازدواجی لحظه به لحظه تعارض را به همراه دارد و اکثر زوج‏ها روش هایی را برای حل آن‏ها به کار می برند و از طریق حل همین مخالفت ها رشد رابطه پیش می آید(لاسول و لاسول، 1991 به نقل از دیدگاه، 1390). به عبارت دیگر ازدواج سالم، ازدواجی است که گاه و بیگاه به دعوا و تعارضات سازنده منتهی شود. در ازدواج تعارض به منزله تنوع نیازها و ارزش های دو طرف می‏باشد،که با بیان احساسات منفی نسبت به یکدیگر نمایان میشود. تعارض نه فقط بد نیست، بلکه امری لازم است و می‏تواند سازنده باشد زیرا لازمه رشد است.
برایکر و کلی (1979) منابع تعارض را در سه مقوله کلی طبقه بندی کرده اند:
رفتارهای خاص، برخی از تعارضات ناشی از رفتارهای خاص یکی از طرفین رابطه است. زیرا رفتار یکی می‏تواند برای دیگری گران تمام شود یا مزاحم انجام فعالیت مطلوب دیگری گردد.
هنجارها و نقش ها، برخی از تعارضات ناشی از حضور مسائل کلی تر درباره حقوق و مسوولیتهای زن و شوهر در یک رابطه است. این نوع از تعارضات ناشی از نادیده گرفتن برخی از توافق های صورت گرفته و شکست در انجام قرارهای اعلام شده همسران برای سبک خاصی از زیستن است.
گرایشات شخصی، همسران با توجه به رفتار یکدیگر اسنادهای خاص را راجع به اهداف و نگرش های شریک خود در نظر می گیرند و بر پایه این اسنادها با همسر خود رفتار می کنند (برایکر و کلی، 1979).
تعارض می‏تواند به رشد رابطه کمک کند و یا به آن آسیب برساند. این امر بسته به این است که تعارض چگونه حل و فصل شود. تعارض می‏تواند موقعیتی برای روشن سازی و تفسیر انتظارات دربارهی رابطه و مفاهیم خود و شریک زندگی برای هر یک از طرفین فراهم کند. تعارضات میان همسران به آن‏ها اجازه می‏دهد، وابستگی خود و شریک زندگی خود را در رابطه آزموده و عمق احساسات آنان را نسبت به یکدیگر کشف کرده و کوشش هایشان را برای ایجاد یک رابطه رضایتمند تجدید نمایند. از سوی دیگر، از آنجا که تعارضات، هیجانات قوی را برانگیخته می‏کند، ممکن است بهترین زمینه برای مشکل گشایی سازنده نباشد. تعارض بین اعضای خانواده به وحدت و یگانگی آن لطمه می زند. شدت تعارض موجب بروز نفاق، پرخاشگری و ستیزه جویی و سرانجام اضمحلال و زوال خانواده می گردد. کانون خانواده که بر اثر تعارض و جدال بین پدر و مادر آشفته است آثاری در دوران کودکی می گذارد،که چند سال بعد به صورت عصیان جوانی و سرکشی از مقررات اجتماعی بروز می‏کند( سلیمانیان، 1373).
بررسی تبهکاری کودکان تایید کرده است که نفاق و ستیزه جویی میان والدین در بروز آن نقش عمده‏ای دارد. نه فقط ستیزه جویی، نفاق و رفتار خشونت آمیز، مفاسد خطرناکی برای کودک و جامعه به بار می‏آورد، بلکه خونسردی والدین و کانون سرد و بی فروغ و خالی از محبت و مهر و نوازش آنان نیز پیامد شومی در بر خواهد داشت (برایکر وکلی، 1979).
مادن و بولمن3 1981، به نقل از دهقان، 1380علل تعارض های زناشویی را اینگونه عنوان می کنند:
1)خرج کردن پول، 2) روابط با خویشاوندان، 3)کودکان، 4) تقسیم کارهای خانه و بچه داری،
5) ارتباط روراستی (بخصوص در مورد احساسات منفی، 6) محل سکونت، 7) دلبستگی غیر جنسی طرفین به شخص دیگر، 8) انتخاب شغلی یا درآمد شوهر، 9) نوع تفریحات،10) داشتن یا نداشتن فرزند، 11) اجتماعی بودن، 12) مقدار زمان صرف شده با یکدیگر، 13) تنش حاصل از بیماری های جسمی، 14) قدرت و کنترل بر تصمیم گیری های خانوادگی و15) شیوه انجام مراسم مذهبی.
ویس و هفنر،1990معتقدند خصوصیات رفتارهای منفی زوج‏های دچار آشفتگی عبارتند از:
1) رفتارهای کلامی منفی. انتقاد کردن، خوار و خفیف کرن، سرزنش کردن، به کار بردن جملات خصمانه و پرخاشگرانه، نارضایتی در محتوای ارتباط، دلیل تراشی، توجیه کردن و شکایت کردن از رفتارهای کلامی2) رفتارهای غیر کلامی منفی. میزان توافق این گونه زوج‏ها، در مقایسه با زوج‏های فاقد آشفتگی و پریشانی بسیار کمتر است. هم‏چنین میزان ارایه راه حل ها، نشان دادن همدلی، شوخ طبعی و عاطفه مثبت، در روابط زوج‏های دارای پریشانی کمتر است (ویس و هفنر، 1990، به نقل از سلیمانیان، 1373).
همان طور که بررسی ها نشان می‏دهد، تعارض در ازدواج اجتناب ناپذیر بوده و مساله مهم در تداوم زندگی رضایتمندی زناشویی روش حل تعارض می‏باشد. با در نظر گرفتن چگونگی حل تعارض ها، این مشکلات میتوانند به رشد یک رابطه کمک کنند یا صدمه بزنند. تعارض می‏تواند فرصتی برای روشن کردن اختلاف ها و تغییر انتظارات در مورد رابطه باشد. تعارض وقتی منجر به حالت تدافعی، لجاجت و کناره گیری شود، می‏تواند به رابطه صدمه وارد کند. تحقیقات نشان می‏دهد که زوج‏های امروزی مشکلات قابل توجهی را در کنار آمدن با تعارض و ایجاد یک رابطه بادوام دارند (برهم وکازین4، 1993).

4-1-1-2-تعارضات سازنده و مخرب
رایس5( 1966) معتقد است باید بین تعارضات سازنده و مخرب تمایز قائل شد. تعارضات سازنده مباحثاتی هستند که در آن‏ها، صحبت در مورد مشکلات منـجر به یک درک کاملتر به منظور مسالحه، توافق یا حل مشکل می‏شود. این تعارضات، هیجانات منفی را کاهش می‏دهد. احترام و اعتماد ایجاد کرده و باعث می‏شود زوجین در کنار یکدیگر قرار گیرند و همدیگر را درک کنند. در واقع، آن‏ها در یک جو اعتماد و دوستی قرار می گیرند که در آن مخالفت های مشروع مورد بحث قرار می گیرد و این امر مستلزم یک سطح پائین از پاسخ های کلامی منفی می‏باشد (به نقل از دهقان، 1380).
تعارضات مخرب، تعارض هایی هستند که شخص مقابل را بیشتر از مشکل مربوطه درگیر می‏کند. این تعارضات شرمندگی، تحقیر، تنفر، اهانت و یا حتی تنبیه را ایجاد می‏کند. این تعارضات به منظور تحت تاثیر قرار دادن و ایجاد ایده های منفی نسبت به طرف مقابل صورت می گیرد. تعارضات مخرب با عدم ارتباط واقعی، شک و تردید مشخص می‏شود و گاهی بر پایه راهبردهای فردی باعث ایجاد زمینه تهدید و اضطراب می‏باشد. بحث ها خیلی حاشیه دار می‏شود. در نهایت تعارضات مخرب منجر به رنجش و خصومت نسبت به شخص مخاطب، کاهش اعتماد و اطمینان و همکاری می‏شود (رایس، 1966، به نقل از دهقان، 1380).

2-1-2- خانواده
خانواده به عنوان یک گروه واحد اجتماعی در برگیرنده بیشترین، عمیق ترین و اساسی ترین مناسبات انسانی است. خانواده علاوه بر آنکه منبع اولیه ارضای نیازهای اساسی فرد می‏باشد، موقعیت های متعدد برای یادگیری و شکل گیری نگرش ها و تشکیل باورهای اساسی یک فرد را فراهم می آوردکه برای زندگی اجتماعی و بهرهوری از میراث فرهنگی و انتقال آن حائز اهمیت است. خانواده یک گروه صرفاً قرار دادی نیست، بلکه یک واحد اجتماعی اولیه از مناسبات انسانی است و براساس پیوندهایی است که ریشه در طبیعت و فطرت انسان دارد (تاجیک و اسماعیلی، 1373).
کلمه خانواده6مشتق شده از یک کلمه لاتین می‏باشد، که شامل پدر و مادر، فرزندان، خدمتکاران و بردگان بود. کلمه معادل آن به زبان یونانی " ایکونومیا7" است،که کلمه " اکونومیکس8"یعنی اقتصادیات از آن مشتق شده است و نشانمی‏دهد که به زعم پیشینیان، خانواده قبل از هر چیز یک سازمان اقتصادی بوده است (نجاتی، 1389). اصطلاح خانواده گاه به گروهی از افراد که روابط "زن و شوهری" یا "پدر و مادرـ فرزندی" میانشان وجود دارد اطلاق میشود و گاه مفهومی از یک گروه اجتماعی محدود را در بر دارد که افرادش با روابط گوناگونی از جمله خویشاوندی به یکدیگر مربوط هستند (بهنام، 1356). می توان خانواده را از دو دیدگاه عام و خاص مورد بررسی قرار داد. خانواده در معنی عام آن که در قدیم بیشتر مورد توجه بوده شامل پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادی می‏شود که براساس قانون مدنی می توانند [به ترتیب اولویت] از آن‏چه که فرد به جای میگذارد، ارث برند. اما در معنای خاص آن خانواده به ترتیب اولویت عبارت از شوهر، زن و فرزندان آن‏هامی‏باشد (فرجاد، 1374).

1-2-1-2-وظایف خانواده
مصلحتی (1379) به نقل از دیدگاه (1391) معتقد است، خانواده در گذشته و حتی شاید در زمان حاضر، دارای حداقل شش نوع " وظیفه و عملکرد" ویژه است که عبارتند از:
1-وظیفه زیستی: برای تولید مثل و پرورش و مراقبت از فرزندان و بقای نسل می باشد.
2-وظیفه تربیتی: به وسیله انتقال فرهنگ و معرفت علمی برای به تنهایی و یا با دیگران زندگی کردن، صورت می پذیرد و شامل: ارزشهای اخلاقی، عقاید و باورهای مذهبی و نظیر آن می شود.
3-وظیفه روانشناسی: برای رشد شخصیت متعادل و اجتماعی به وسیله بذل محبت مورد نیاز فرزند، همکاری، همیاری، دلجویی و سایر نیازمندیهای عاطفی و روانی کودک به کار می رود.
4-وظیفه اقتصادی: برای تامین خوراک، پوشاک و مسکن اعضاء و ادامه حیات خود، انجام می پذیرد.
5- وظیفه پاسداری و انتظامی: برای ایجاد نظم و انضباط و کنترل اجتماعی در میان خانواده و تامین امنیت و آرامش اعضاء خانواده در برابر مشکلات و خطرات داخلی و خارجی، مشخص می شود.
6-وظیفه دفاعی و تعاونی: که در جهت تثبیت مقام و منزلت اجتماعی اعضای خود و احقاق حقوق آنان در مواقع ضروری، کارایی دارد.
از آن جا که خانواده یک واحد اجتماعی است که از ازدواج یک زن و مرد به وجود می آید، لازم است اشارهای به ازدواج و سبک‏های ازدواج شود.

3-1-2-طلاق:
1-3-1-2- تعریف طلاق
طلاق را می‏توان شیوه ای نهادینه شده و تحت نظارت سازمان‏های اجتماعی در راه پایان دادن به پیوند زناشویی دانست. به عبارت دیگر طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکلیفی ندارند.
طلاق یک معضل اجتماعی است که زندگی افراد درگیر را به شدت تحت تاثیر قرار می‏دهد. طلاق نه تنها سبب گسیختن پیوندهای زناشویی می‏شود، بلکه اغلب سبب از هم پاشیدن و آسیب دیدگی روابط بین والدین و کودک نیز می‏شود. طلاق علل متفاوت روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز دارد و بالاتر از همه یک پدیده روانشناختی است که در شرایط یکسان اجتماعی همه افراد به طلاق روی نمی‏آورند و لذا باید روحیه طلاق گرفتن در افراد وجود داشته باشد (ساروخانی، 1377 به نقل از لطافت، 1390).
مطابق نظریه تبادل اجتماعی یک شخص در صورتی در یک رابطه باقی می ماند که جاذبه های درونی آن قوی تر از کشش های بیرونی آن باشد. به طور کلی زوج‏هایی که رویدادهای استرس زای بیشتری را تجربه می‏کنند باید بیشتر در معرض پیامدهای زناشویی منفی باشند و این تاثیر باید به سطوح منابع زوجین و تعریف زوجین از رویدادها تعدیل شود. بر اساس سالنامه آماری کشور، آمار طلاق در ایران از 7% در سال 1370 به 16% رسیده است (سالنامه آماری کشور).
طبق گزارش همین مرکز طلاق در ایران 103 درصد افزایش یافته است به این صورت که در سال 1383، 73882 طلاق صورت گرفته و در سال 1391، 150324 طلاق صورت گرفته است (سایت آمار کشور).
تغییراتی که در حوزه ازدواج صورت گرفته در حوزه طلاق نیز به وقوع پیوسته است. درسال های اخیر پژوهش‏های زیادی در حوزه طلاق صورت گرفته است. نرخ رشد طلاق به سرعت رو به افزایش است به طوریکه نرخ طلاق در دهه 1980 به اوج خود رسید واین رشد تا کنون ادامه داشته است. پژوهش‏های مختلفی نشان داده اند که افراد دیدگاه مثبتی نسبت به طلاق پیدا کرده اند و افرادی که نگرش مثبتی به طلاق دارند به احتمال زیاد در زندگی طلاق خواهند گرفت.
هم‏چنین آماتور و راجر (1999) به نقل از لطافت (1390) در پژوهش خود بر روی دانشجویان دانشگاه به این نتیجه رسیده‏اند که افرادی که دیدگاه مثبتی به طلاق دارند، کیفیت زناشویی پایینی را تجربه می‏کنند. طلاق در هنگ کنگ 746 درصد افزایش یافته است به این صورت که در سال 1981، 2060 طلاق صورت گرفته و در سال 2006، 17424 طلاق صورت گرفته است. در سال 1988 حدود 47 درصد پاسخ‏گویان مخالف طلاق و 22 درصد آن‏ها موافق طلاق بودند در حالی که در سال 2006، 38 درصد موافق طلاق بودند ولی به خاطر فرزندان حاضر به طلاق نبودند. هم‏چنین 51 درصد از مشارکت کنندگان اعلام کردند در صورتی که همسرانشان به آن‏ها خیانت کند حتی در صورت وجود فرزند از او جدا خواهند شد. هم‏چنین هر دو جنس موافق بودند که طلاق تنها راه حل مشکلات نیست و نیز لزومی به ادامه زندگی در صورتی که شاد نباشند وجود ندارد. 64 درصد از مشارکت کنندگان اعتقاد داشتند که طلاق یک داغ و ننگ نیست و حتی حاضرند با شخص مطلقه ازدواج کنند. این اعتقاد در هر دو جنس یکسان بود.
در انگلیس نرخ رشد طلاق، بعد از دهه 1970 تقریبا ثابت ماند اما در میان خانواده‏هایی که وضعیت اقتصادی پایینی داشتند، افزایش داشته است. دلیل آن این است که مشکلات مالی، دعواها و کشمکش های زیادی را در خانواده‏ها به دنبال دارد (آماتور و راجرز، 1999).در آمریکا نیز نرخ رشد طلاق بیشتر از سایر فاکتورهاست و از هر 14 زوج 2 مورد آن‏ها به طلاق ختم می‏شود و 40 درصد از بچه‏ها با شانزدهمین جشن تولد خود طلاق والدینشان را دیده اند (همان منبع).
بر اساس آمارهای منتشره از سوی سازمانهای مربوط در سال 1375، در ایران 38817 نفر از یکدیگر جدا شده اند که نرخ آن برابر با 42 درصد بوده است و در سال 1382، از جمعیت متاهل کشور 72359 نفر طلاق گرفته اند که رشد آن 91 درصد می باشد (اسکویی9، 2007 به نقل از افشار، 1387).

2-3-1-2- مراحل طلاق:
می توان پدیده‏ی طلاق را به 6 مرحله تقسیم کرد، زوجی که از یکدیگر جدا میشوند، ناچار با این مراحل رو به رو میشوند:
1. طلاق عاطفی: بیانگررابطه زناشویی که به زوال میرود.
2. طلاق قانونی: متضمن زمینهها و دلایلی که بر پایهی آن به ازدواج پایان داده میشود.
3. طلاق اقتصادی: که به تقسیم ثروت و دارایی مربوط میشود.
4. طلاق هماهنگی میان والدین: که مسایل نگهداری کودک و حق ملاقات را دربرمیگیرد.
5. طلاق اجتماعی: به تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی مربوط میشود.
6. طلاق روانی: که از طریق آن فرد سرانجام باید پیوندهای عاطفی را قطع کند و با الزامات تنها زیستن رو در رو شود (ژوبرت، گای، 1383).

3-3-1-2- علل و عوامل طلاق در جامعه:
علل طلاق به اشکال مختلفی بررسی و دسته بندی شده است؛ ولی آنچه حائز اهمیت است این است که اغلب عوامل ایجادکننده آن در دسته بندی های مختلف مشترک است. یکی از دسته بندی ها شامل:
الف) علل طلاق در جوامع سنتی ب) علل طلاق در جوامع صنعتی.

الف) علل طلاق در جوامع سنتی:
1- مسائل و مشکلات مالی 2-اعتیاد 3-وجود همسر جدید 4-خشونت و بدرفتاری مردان
5-دخالت های دیگران.

ب) علل طلاق در جوامع صنعتی:
1. عدم تعلق خاطر زن و مرد به همدیگر:در این حالت زن و مرد احساس می‏کنند دیگر از نظر عاطفی و روحی نمی‏توانند به همسر خود کمکی بکنند یا کمکی بگیرند.
2. افزایش آگاهی زنان از حقوق خود.
3. اختلاف سلیقه زوجین.
4. عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان.
5. به هم ریختگی و نابسامانی روابط خانوادگی و عدم انسجام خانواده. (قبلا افراد با فامیل، همسایه، یا با هم طایفه و هم محله‏ای خود ازدواج می‏کردند و ازدواج با تمهیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولی اکنون افراد تابع خانواده نیستند و فرد گرایی توسعه یافته است.
6. عامل اقتصادی: الف (زن و مرد خواهان استقلال مالی‏ند و در نتیجه در این حالت همکاری و هماهنگی بین آن‏ها حاکم می‏شود. ب (استقلال مالی زنان باعث عدم اتکای آنان به شوهر می‏شود + خشونت تاریخی مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته. ج (مشکلات اقتصادی + تورم +چند شغلی بودن افراد +دور هم بودن = عدم ارضای نیازهای عاطفی همدیگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق).
7. بالا رفتن سطح سواد و آگاهی زنان و عدم تحمل و زیر بار زور نرفتن و افزایش درخواست طلاق توسط این دسته از زنان.
8. نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان و دختران مثل قوانین کشور (مرد هر وقت بخواهد می‏تواند زن را طلاق دهد).
9. رواج دوستی های به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف.زیرا دوستی ها سطحی است و دو طرف خیلی از مسائل را با هم مطرح نمی‏کنند).
10. عدم همسانی در ازدواج (هم کفو نبودن) به خصوص در زمینه های (اقتصادی، تحصیلی، سنی، فرهنگی،مذهبی، شغلی، هویتی، روانی، نژادی، محل سکونت (شهری یا روستایی بودن)، هرچه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر باشد طلاق کمتر صورت می گیرد.
11. تشریفات ازدواج، سنت های افراطی و تفریطی.
12. فقدان سیستم های حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.
13. نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده، فقدان دوستان آگاه و دلسوز).
14. بیماری روانپزشکی یکی از زوجین مثل وسواس، سوء ظن.
15. برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین (که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، مشکلات جسمی و روانی زوجین و در نهایت منجر به طلاق شود).
16. نگرش مثبت به طلاق (کاهش قباحت طلاق در بین افکار عمومی).
17. فحشا و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده.
18. بی خانمانی و فقر.
19. عدم شناخت کافی از همدیگر قبل از ازدواج.
20. نبود آموزش های مناسب قبل از ازدواج.
21. عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آن‏ها.
22. ازدواج‏های اجباری (ازدواج‏های دختران با افراد مسن پولدار).
23. ازدواج‏های اجباری (در بین کسانی که قبل از ازدواج رسمی، رابطه داشته اند).
24. بالا رفتن سطح توقعات افراد در اثر ادامه تحصیل، شبه پولدار شدن، ارتقاء موقعیت اجتماعی.
25. عدم درک تفاوت های همدیگر توسط زوجین.
26. عدم وجود بلوغ فکری.
27. نبود روحیه از خود گذشتگی در بین زوجین مطلقه.
28. احساس رقابت با همدیگر تا رفاقت در بین زوجین مطلقه.
29. زیاده خواهی و توقعات نا به جا.
30. ضعف اعتقادات مذهبی.
31. عدم درک متقابل (ساروخانی، 1377).
در بررسی های دیگری عوامل ایجادکننده طلاق به اشکال زیر دسته بندی شده است. زوجینی که طلاق گرفته اند همواره علل مختلفی را به عنوان عامل طلاق خود بیان می کنند در نتیجه یک مشکل یا علت همیشه دلیل طلاق نیست و برحسب شرایط و ویژگی های زوجین علت طلاق می‏تواند متفاوت باشد که برخی از علل ایجاد طلاق به شرح زیر است:
عدم تفاهم زوجین: تفاهم یعنی این که فرد بتواند علایق و خواسته های خود را با دیگری هماهنگ و همسو کند در نتیجه تفاهم به فرد کمک می کند تا بتواند انسانهای دیگر را، حتی وقتی با آنها کمی متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام بگذارد و به ایجاد رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده منجر شود. در نتیجه عدم تفاهم منجر به عدم حمایت از سوی طرفین و سردی روابط شده و بین آنها فاصله ایجاد می کند.
مسئله مهمی که قبل از ازدواج وجود دارد این است که جوانان قبل از وارد شدن به زندگی زناشویی، در موضوع های مهم زندگی توافق نظر داشته باشند و این توافق معمولاً روی علایق و طرز فکر قرار می‏گیرد. طرز فکر، موضوع بسیار مهمی است زیرا بر اساس آن فلسفه زندگی هر فردی شکل می گیرد. علاوه بر طرز فکر، مسئله مهم دیگر در زناشویی، توافقی است که زن و شوهر در مورد قضاوت در مسائل زندگی‏ دارند. مثلاً اگر شوهر فردی تخیلی و ایدآلیست و زن شخصی واقع بین باشد زن ممکن است از دست شوهر خیالباف خود به ستوه آید و مرد هم از رویه خشک زن خود خسته شود و احساس کند زنش قدرت درک معنویات و ظرایف را ندارد.
البته علایق رابطه نزدیکی با طرز فکر دارد و شامل فعالیتهای متعدد روزانه از قبیل رفتن به سینما، تماشای تلویزیون، خواندن کتاب، رفتن به مهمانی و… می گردد. البته نباید انتظار داشت که زن و شوهر در همه این علایق با یکدیگر توافق داشته باشند، ولی برای سعادت خانواده توافق در قسمت عمده‏ای از علایق، ضرورت دارد (علیایی، 1389).
اختلاف طبقاتی: سعادت و خوشبختی زندگی زناشویی به مقدار زیادی بستگی به موضوعات کوچک دارد، بدین معنی که عادات کوچک و به نظر ناچیز شخص، ممکن است باعث عصبانیت و آزردگی همسرش شود. این عادات به ویژه زمانی جلب توجه می کند که زن و مرد در دو محیط کاملاً متفاوت با یکدیگر رشد کرده اند. اختلاف طبقاتی می تواند هم جنبه مادی و هم فرهنگی داشته باشد. گاهی خانواده زوجین از نظر مادی و امکانات رفاهی در سطح متفاوتی هستند .گاهی نیز همسر از نظر درآمد در سطح متفاوتی از سطحی است که همسر وی در آن رشد کرده است در نتیجه باعث اختلاف بین آنها می شود که گاه دخالت اطرافیان آن را تشدید می کند همچنین تفاوت زوجین از نظر فرهنگی اغلب منجر به طلاق می‏شود (همان منبع)
تفاوت تحصیلات: تحقیقات نشان می دهد که مدارج تحصیلی نیز در خوشبختی خانوادگی بسیار موثر است. زیرا میزان تحصیل معمولاً به مقام اجتماعی شخص بستگی دارد. بنابر این اگر یکی از زوجین تحصیلات دانشگاهی دارد ولی دیگری تحصیلات ابتدایی دارد ممکن است سبب ایجاد احساس حقارت و آزردگی در فردی که تحصیلات کمتری دارد شود، این موضوع به ویژه در مورد مردی که همسر او تحصیلات عالی تری دارد صدق می کند زیرا در این صورت شوهر ممکن است زن خود را برتر احساس کند و زن نیز به دوستان خود که دارای شوهران تحصیلکرده هستند رشک ببرد. البته این امکان وجود دارد که زندگی سعادتمندی داشته باشند زیرا از سایر جهات مشابه اند (همان منبع).
اعتیاد: معمولاً اعتیاد را با عنوان بلای خانمان برانداز می شناسند زیرا خود اعتیاد همسر و همچنین گاهی ترس از آینده زندگی با یک معتاد و تبعاتی چون فقر و بیکاری فرد معتاد منجر به پاشیده شدن خانواده می شود. برخی از خانواده ها فکر می کنند وقتی فرزندشان به اعتیاد روی آورد راه نجاتش این است که ازدواج کند و دارای مسئولیت گردد در حالی که آنها با این کار فقط شرایط را برای فرزندانشان سخت تر، آینده شخص دیگری را خراب می کنند؛ در حالی که اعتیاد گاهی تبعات روحی و روانی دارد و گاهی هم عوامل دیگری همچون فقر و پرخاشگری را به همراه دارد (هنریان، 1390).
پرخاشگری و تندخویی: تندخویی و پرخاشگری یکی از زوجین و بی احترامی به همسر نیز باعث سرد شدن روابط و از هم پاشیدن زندگی‏ می شود (علیایی، 1388).
فقر: عدم توانایی برای تهیه مایحتاج زندگی و برآورده کردن نیازهای روزمره زندگی اغلب منجر به جدایی زوجین می‏شود.
آرزوهای بلند و زیاده خواهی یکی از زوجین: البته عوامل مختلف اجتماعی دیگر نیز در وقوع طلاق موثرند که می توان به ناهماهنگی طبقاتی، دخالتهای خانواده ها، دوستان ناباب، ازدواجهای اجباری، تعدد زوجین، رسیدن به ثروت ناگهانی، پرکاری، اشتغال فوق العاده هر یک از زوجین، اختلافات فرهنگی و تربیتی، نداشتن مسکن، محکومیتهای درازمدت، بدآموزی های وسایل ارتباط جمعی، اشاره نمود تحت چنین شرایطی معمولاً زن و شوهر وابستگی و اعتماد نسبت به یکدیگر را از دست داده و پس از مدتی ترجیح می دهند که از یکدیگر جدا شوند (شاملو، 1381).

4-3-1-2- آسیب شناسی طلاق:
طلاق تاثیرات متفاوتی بر زن و مرد می گذارد و این تاثیر می تواند برحسب شرایط متفاوت باشد یعنی برای بررسی این مورد ابتدا باید علت طلاق را مورد توجه قرار داد. مثلاً زنی که به علت اعتیاد همسر از او جدا شده و حضانت و سرپرستی فرزندان را نیز بر عهده گرفته است طبیعی است در خانه پدری جایگاه خوبی نداشته و مجبور است برای تامین هزینه های زندگی خود و فرزندانشان از هر راهی کسب درآمد کند که متاسفانه عده ای از زنان مطلقه به باندهای فساد گرایش پیدا می کنند. یکی دیگر از تبعات و تاثیرات طلاق بر زندگی زنان مطلقه به وجود آمدن پدیده تکدی گری است زیرا هیچ نهاد و سازمانی در جامعه عهده دار مسئولیت حمایت مادی و معنوی از زنان مطلقه و کودکان طلاق نیست (تایبر، 1372).
تاثیر طلاق بر روی مردان نیز به صورت ناهنجاری ها بروز می کند به عبارت دیگر وقتی مردی از همسر خود جدا می شود با مشکلات و ناراحتی های روحی و روانی فراوانی روبه رو می شود، زیرا او دیگر حاضر نیست و نمی تواند برای ادامه زندگی به درون خانواده پدری خود بازگردد بنابراین ترجیح می‏دهد که در خانه ای به صورت تنها و مجردی زندگی کند این گونه مردان معمولاً برای رهایی از تنهایی به دوستان ناباب پناه برده و به فساد اخلاقی گرایش پیدا می کنند. از سایر تبعات طلاق بر روی مردان می‏توان گرایش آنها به سوی استعمال مواد مخدر و الکل اشاره کرد. مردان تحت چنین شرایطی برای فراموش کردن مشکلات سعی می کنند از این گونه مواد به عنوان آرامش بخش و تسکین دهنده استفاده کنند. گرایش به سرقت، جیب بری و… از سایر تاثیرات طلاق بر روی مردان مطلقه است.
طلاق به هر دلیل درست یا نادرست پیامدهایی دارد، هم برای فرد و هم برای اجتماع و فرزندان طلاق در بهترین حالت شاید ترحم محیط و افراد پیرامون خود را دریافت کنند و زندگی بعد از طلاق به معنی یک زندگی ناقص است که غالبا زنان و فرزندان بیشترین آسیب را متحمل خواهند شد و دو نیمه شدن خانواده در اغلب موارد اثرات روحی، روانی، و اقتصادی دراز مدتی را بر جمیع اعضای خانواده و حتی اطرافیان بر جای خواهد گذاشت که مهمترین این آسیب ها عبارتند از:
1- فساد اخلاقی
2- ایجاد روحیه پرخاشگری
3- بحرانهای اقتصادی و عواقب آن
4- بوجود آمدن زمینه اضطراب
5- بوجود آمدن زمینه وسواس و عدم امنیت
6- بی قراری و فرار از منزل
7- سوء ظن و حسادت
8- انکار حقایق و وقایع
9- ارضا نشدن نیازها و واکنش منفی نشان دادن
10- فقدان انعطاف و صمیمیت
11- روابط نامطلوب
12- حصر و زندان
13- اعتیاد و ولگردی (همان منبع).

5-3-1-2- طلاق خاموش
تنها در جامعه، طلاق شرعی نداریم گاهی در خانواده ها طلاق عاطفی به وجود می آید و باعث ایجاد روابط عاطفی ضعیف در خانواده می شود که آثار منفی آن از طلاق بیشتر است و باعث گریزان شدن فرزندان از محیط خانواده می شود، زیرا بچه ها در طلاق به یک آرامش نسبی در محیط خانه دست می‏یابند. هر چه همبستگی و تعامل در محیط خانواده کاهش یابد فردگرایی بیشتر می شود و هر فرد هر کاری که می خواهد انجام می دهد در نتیجه میزان آسیب افزایش می یابد.
طلاق خاموش به عنوان یک طلاق غیررسمی، موذیانه در کمین روابط همسران نشسته است و شاید بیراه نباشد که بگوییم اصلی ترین قربانیان را از میان فرزندان خانواده انتخاب می کند. کودکان شاهد احترام متقابل بین پدر و مادر نیستند و محبت و عاطفه جای خود را به پرخاشگری داده است. در این شرایط، دور از انتظار نیست که کودکان هم مثل والدین، برای تحمل شرایط، به کناره گیری از روند زندگی عادی روی بیاورند و به گفته آسیب شناسان اجتماعی بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل می دهند. فرجاد در پژوهش خود نشان می‏دهد در خانه هایی که والدین به طور مستمر با یکدیگر درگیری دارند؛ نبود روابط عاطفی بین والدین و خشونت عامل اصلی در بزهکاری نوجوانان و جوانان محسوب می شود.

6-3-1-2- آسیب شناسی طلاق بر زن و مرد:
اکثر تحقیقات که در سالهای اخیر صورت گرفته نشان می دهد در خانواده هایی که یکی از والدین در آن حضور ندارد رشد عاطفی، اجتماعی و حتی عقلی کودکان آسیب دیده است. در احساسات کودکان خانواده گسسته، اضطراب و ناایمنی، بی اعتمادی و همچنین بدبینی و سوء ظن و احساس محرومیت دایم از پدر و مادردیده می شود. البته خانواده‏ی گسسته به خودی خود اثر مخرب ندارد بلکه کیفیت این جدایی مهم است، مثلاً اگر طلاق در سالهای اول زندگی صورت گیرد تاثیرات سوء آن بیشتر از مرگ یکی از والدین خواهد بود.
مهمترین اثری که طلاق بر فرد مطلقه دارد احساس جدا شدن، تنهایی و منزوی شدن فرد است که این اتفاق احتمال سوء تعبیر و حتی خودکشی را افزایش می دهد در اینجاست که فرد از زندگی لذت نمی برد و احساس پوچی می کند. بااین احساس، بدبینی فرد نسبت به جنس مخالف و تعمیم آن نسبت به سایر افراد جامعه شکل می گیرد. یک عامل که باعث تشدید این حس می‏شود، ترحم افراد جامعه نسبت به این افراد است و یا برچسب هایی است که به آنها می‏زنند. در نتیجه فرد احساس کمبود بیشتری کرده و تنهایی او تشدید می شود. از طرفی دلسوزی بیش از حد اطرافیان و جامعه نیز باعث مشکلات روحی در افراد مطلقه و احساس بی اعتمادی در آنها می شود (شکرکن، 1385).
طلاق تاثیرات متفاوتی بر زن و مرد می گذارد و این تاثیر می تواند برحسب شرایط، متفاوت باشد و بستگی به این دارد که علت طلاق چه بوده. مثلاً زنی که به علت اعتیاد همسرش از او جدا شده و حضانت و سرپرستی فرزندان را نیز بر عهده گرفته است طبیعی است که در خانه پدری جایگاه خوبی نداشته و مجبور است برای تامین هزینه های زندگی خود و فرزندانشان از هر راهی کسب درآمد کند که متاسفانه عده ای از زنان مطلقه به باندهای فساد گرایش پیدا می کنند.یکی دیگر از تبعات و تاثیرات طلاق بر زندگی زنان مطلقه به وجود آمدن پدیده "قاچاق زنان" است زیرا هیچ نهاد و سازمانی در جامعه عهده دار مسئولیت حمایت مادی و معنوی از زنان مطلقه و کودکان طلاق نیست.
تاثیر طلاق بر روی مردان نیز به صورت ناهنجاری ها بروز می کند؛ به عبارت دیگر وقتی مردی از همسر خود جدا می شود با مشکلات و ناراحتی های روحی و روانی فراوانی روبه رو می شود، زیرا او دیگر حاضر نیست و نمی تواند برای ادامه زندگی به درون خانواده پدری خود بازگردد؛ بنابر این ترجیح می‏دهد که در خانه ای به صورت تنها و مجردی زندگی کند. این گونه مردان معمولاً برای رهایی از تنهایی به دوستان ناباب پناه برده و به فساد اخلاقی گرایش پیدا می کنند. از سایر تبعات طلاق بر روی مردان می‏توان به گرایش آنها به سوی استعمال مواد مخدر و الکل اشاره کرد. مردان تحت چنین شرایطی برای فراموش کردن مشکلات سعی می کنند از این گونه مواد به عنوان آرامش بخش و تسکین دهنده استفاده کنند. گرایش به سرقت، جیب بری و… از سایر تاثیرات طلاق بر روی مردان مطلقه است.
تحقیق ظهیرالدین و خدایی‏فر (1382)، در اصفهان نشان داد رفتارهای تعاملی، روابط مختل بین فردی، خلقبی ثبات، خودبیمار انگاری، بدگمانی، اختلال انطباق، افسردگی، انزوا، تفکر غیرمعمول، اضطراب، وسواس و هراس بیشترین یافته ها در نیمرخ شخصیتی مراجعین طلاق بود.
در تحقیقی به بررسی و مقایسه‏ی سلامت روانی فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندان‏شان را دارند با فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندان‏شان از آن‏ها سلب شده است پرداخته شد،نتایج یافته‏ها نشان داد که:1-بین سلامت روانی مادرانی که حضانت فرزندان‏شان را به عهده دارند با مادرانی که حضانت فرزندان‏شان از آنها سلب شده است، به استثنای خرده مقیاس کنش اجتماعی، تفاوت معناداری وجود ندارد.2-بین سلامت روانی فرزندانی که حضانت آنها بر عهده‏ی مادران‏شان است با فرزندانی که حضانت آنها از مادران‏شان سلب شده، تفاوت معناداری وجود دارد.3-بین سلامت روانی مادران و سلامت روانی فرزندان آنها تفاوت معناداری وجود دارد(حسینیان، 1382).
در پژوهش دیگری نشان داد که زوج‏هاى متقاضى طلاق از لحاظ سازگارى در زیر مقیاس‏هاى روان‏شناختى شامل جنبه شناختى، اجتماعى، رفتارى، عاطفى، رفتار جنسى و رفتار مذهبى(به عنوان یک مقیاس مستقل) با زوج‏هاى عادى تفاوت معنى‏دار داشته‏اند.این پژوهش تفاوتهاى معنى‏دار بین زوج‏هاى متقاضى طلاق وعادى، در مورد همشهرى بودن یا نبودن، طول مدت ازدواج زوج‏ها، میانگین سنى زوج‏هاى متقاضى طلاق و زوج‏هاى عادى را نیز نتیجه‏گیرى کرده است (شکرکن، 1385).

7-3-1-2- راه‏های کاهش وقوع طلاق
از آنجا که ناآگاهی در زمینه های مختلف یکی از مهمترین عوامل طلاق است بنابراین مشاوره دادن به افرادی که می خواهند ازدواج کنند و بالابردن سطح آگاهی آنان در جهت موفق بودن ازدواج کمک شایانی می کند. در جوامع مختلف از مرکز مشاوره خانواده استفاده می شود. در کشور ما آگاهی های مناسبی در مورد جنس مخالف داده نمی شود و این خود می تواند عاملی برای شکست در ازدواج و در نتیجه افزایش طلاق در جامعه باشد. رسانه های جمعی به خصوص صدا و سیما می تواند کمک بزرگی در اطلاع رسانی در زمینه ازدواج و زندگی مشترک داشته باشد و شیوه های درست زندگی کردن را در قالب برنامه های خود ارائه دهد و باید سعی شود در رسانه های جمعی عواملی که باعث افزایش طلاق در این سالها شده همچون افزایش سطح توقع همسران از یکدیگر و نسبت به وضعیت مادی خانواده مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا این رسانه دارای طیف وسیعی از مخاطبان در سراسر کشور هست. باید به جوانان تفهیم کرد ازدواج پیوندی پایدار است که باید رفتار و شیوه های منطقی آن را دنبال کرد برای نیل به این منظور بهتر است جوانان دوران نامزدی حدود 3 تا 6 ماه را بگذرانند و طی این مدت با مراجعه به مشاوران، تحت آموزشهای قبل از ازدواج قرار گیرند، که به طور قابل توجهی میزان طلاق را کاهش می دهد.
بعد از طلاق، شرکای زندگی به ازدواج عاطفی با یکدیگر پایان می دهند ولی باید شراکت خود را در نقش پدر و مادر حفظ کنند آنجا باید بتوانند برای کمک به نیازهای رشد بچه ها با هم همکاری کنند مخصوصاً به هنگام نوجوانی فرزند، ضرورت دارد که مادر و پدر موضع مشترکی را در برابر او اتخاذ کنند نوجوانان ممکن است از عدم آگاهی کامل والدین و تفاوتهای بین خانه های آنها سوء استفاده کند و برای کسب آزادی هایی که هر دو والد آنها را ممنوع کرده اند آنها را به جان هم بیندازد. در بهترین وضعیت همسران سابق می توانند این پیام را به بچه های خود منتقل کنند (عادل، 1389).
ناسازگاری هایی که منجر به طلاق می شوند معمولاً بعد از طلاق برجسته می شوند و خود را در شیوه‏های متفاوت زندگی و اداره آنها توسط زوجین نشان می دهند بنابر این بچه ها با دیدار والد دیگرشان بین دو سبک زندگی متفاوت رفت و آمد می کنند و قدری طول می کشد تا به این کار عادت کنند خروج از یک خانه و ورود به خانه دیگر ساده است اما انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر مشکل است. هرگاه عمل طلاق بدون وجود انگیزهای منطقی صورت گیرد، به عنوان فرار از تعهد تلقی شده و سبب بروز مشکلاتی برای همسر و فرزندان می گردد و سرانجام برای جامعه زیانبار خواهد بود. از این رو تمامی عناصر جامعه می بایست به هر نحو ممکن و منطقی از آن جلوگیری کنند. در این میان نقش خانواده بسیار مهم است.
خانواده و والدین می توانند تا حد امکان از وقوع چنین پیش آمد ناگواری پیشگیری کرده و با بکاربستن برخی رفتارها، وظیفه پیشگیرانه خود را عملی سازند. در این قسمت به برخی از آن وظایف اشاره خواهد شد (همان منبع).
1-رعایت اصول همسر گزینی 2- توجه به مسائل معنوی و دینی 3- پرهیز از خشونتهای خانوادگی 4- تعدیل کردن توقعات 5- آگاهی از اهمیت و شرایط ازدواج 6- ازدواج عاقلانه 7- حمایت مالی اطرافیان 8- اشتغال مناسب 9- ساده زیستی 10- پرهیز شدید از ازدواج اجباری 11-داوری صلح جویانه 12- عدم دخالت اطرافیان.
دلایل احتمالی از هم گسیختگی زندگی زناشویی از طریق طلاق، تقریبا بی شمارند زیرا پیوند زناشویی دو شخصیت منحصر به فرد با دو زمینه متفاوت را برای زندگی در زیر یک سقف گرد هم می آورد. شاید مهم ترین دلیل طلاق این باشد که پیش از ازدواج، یکی از طرفین از دیگری چشم داشت های بیش از حد و انتظارات نامعقول دارد. در جوامع امروزی عشق و علاقه پرشور یکی از عوامل مهم زندگی زناشویی به شمار می‏آید. پیش از ازدواج یک زوج معتقدند تا زمانی که عشق شان به همدیگر فروکش نکند، بر هر مشکلی می توان فائق آمد .آن ها بزودی تشخیص می دهند که آتش عشق پیشین فروکش کرده و برای حل مسائل باید راههای عملی تری را در پیش بگیرند.

2-2- مرور تحقیقات پیشین
طلاق و سبک‏های دلبستگی:
ماجرس10، (2011) بیان می‏دارد که سبک‏های دلبستگی می‏توانند بر تعهد افراد نسبت به رابطه عاطفی‏شان اثرگذار باشد.
هالیست و میلر11،(2005) در مطالعه خود با عنوان بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و کیفیت رابطه زناشویی در زوج های میانسال، دریافتند که سبک‏های دلبستگی بر کیفیت رابطه زناشویی تاثیر می‏گذارد.نتایج این مطالعه نشان داد که سبک‏های دلبستگی نا ایمن با کیفیت رابطه زناشویی مرتبط است و می‏توان با استفاده از درمان هیجان مدار، سبک دلبستگی زوج‏هایی که روابطشان مختل شده است را از نوع دلبستگی نا‏ایمن به سبک دلبستگی ایمن سوق داد. این در حالی است که میلر در پژوهش خود به این نتیجه رسید که سبک‏های دلبستگی بر روابط زناشویی که چندین سال از آنها گذشته است، تاثیر کمتری دارند و سبک دلبستگی ایمن در نوجوانی باعث شکل گیری مجموعه ای از رفتارها می‏شود که می‏تواند منجر به رضایت در روابط زناشویی در آینده شود.
پارسونز12 و فلچر (2005، به نقل از امیری، 1390) بر این عقیده اند که افزایش آمار طلاق به خاطر افزایش انتظارات و تقاضاها از زندگی زناشویی است. امروزه زوجین انتظارات بسیار بیشتری از رابطه زناشویی خود دارند تا والدین یا اجدادشان. مولفه هایی نظیر عشق ورزیدن، مصاحبت و همراهی، درک و تفاهم، سازگاری جنسی، ارضای شخصی و سبک دلبستگی، امروزه با احتمال بیشتری اجزاء اصلی یک زناشویی موفق را تشکیل می‏دهد.
سیبل13 (2004) در مطالعه خود در مورد تصمیمگیری برای طلاق به این مطلب اشاره می‏کند که به رغم اینکه انواع دلبستگی در سال‏های اولیه زندگی در افراد شکل می‏گیرد، میتواند بر دلبستگی‏های دوران بزرگسالی تاثیر بگذارد. هر چند عوامل اجتماعی بسیاری از جمله عوامل خرد و کلان در کنار سبک دلبستگی بر تصمیم گیری برای طلاق تاثیر گذار هستند. این عوامل همبستگی مثبتی بین اثرات اجتماعی و تغییرات فردی که نهایتا منجر به گرفتن تصمیم برای طلاق خواهد شد را نشان میدهند.
همسرانی که دارای سبک های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا هستند، به احتمال بیشتری از نوع روابط عاشقانه و زناشویی خود ابراز نارضایتی مینمایند، تمایلی به برقراری روابط صمیمی دراز مدت ندارند، از خود افشاگری هراسانند و از مهارت های اجتماعی بی بهره اند. چنین همسرانی همواره نگران طرد شدن و ترک شدن از سوی همسرشان هستند، در روابط با دیگران مستعد بی اعتمادی می باشند و در روابط خود قهر و آشتی های مکرر دارند (مارش و دالوس14،2002).
تحقیق در مورد بزرگسالان و بزرگسالی نشان داده است کسانی که از دلبستگی ایمن برخوردارند، عواطف منفی کمتری را گزارش می‏کنند و ارتباطات عمیق تری با کسانی برقرار می‏کنند که به آن‏ها دلبستگی ایمن دارند (هیندی و شوارتز، 1994؛ روت بارد و شور، 1994).
تحقیقات سروکس و بل (1992، به نقل از مومن زاده و همکاران 1384) نیز نشانگر اهمیت باورها و انتظارات غیر منطقی و غیر واقعی به عنوان یک عامل شناخته شده در اختلافات زناشویی است. هم‏چنین بسیاری از محققین گزارش کرده اند که ارزشیابی روابط زناشویی به طور معناداری با سبک دلبستگی خود و همسر ارتباط دارد (کیرکبانریک و دنویس، 1994، به نقل از مومن زاده، 1384؛ فینی و نوار، 1994).
فینی15(1994) به نقل از شکرکن (1385) مشخص ساخت که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت دارد. سن‏چاک و لئونارد16 (1992) به نقل از شکرکن (1385) با بررسی سبک‏های دلبستگی و سازگاری زناشویی نشان دادند که زوج‏هایی که هر دو دلبسته ایمن بودند، شواهد بهتری از سازگاری زناشویی داشتند تا زوج‏هایی که هر دو دلبسته ناایمن بودند. شواهد تحقیقی بسیاری در دسترس است که نشان از ثبات سبک دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی و حتی انتقال آن در بین نسل ها دارد (گلردبرگ،1991 به نقل از شکرکن و همکاران، 1385).
پیستول17 (1989) به نقل از شکرکن (1385) نیز به این نتیجه دست یافت که افراد دارای دلبستگی ایمن به طور معنی داری رضایت ارتباطی بیشتری را نسبت به افراد دلبسته اضطرابی و افراد دلبسته اجتنابی نشان دادند. افرادی که دارای دلبستگی ناایمن هستند تجارب عاطفی مثبت کمتری از کسانی که دلبستگی ایمن دارند تجربه می‏کنند و ناتوانی هایی در تنظیم اضطراب و افسردگی و عواطف منفی نشان می دهند (پارکر، 1982).
نتایج تحقیقات متعدد علاوه بر آن که نقش الگوهای دلبستگی را بر رشد و ساختار شخصیت بزرگسالی مشخص ساخته است، به طور اخص بیانگر این نکته است که کودکانی که از الگوهای دلبستگی ناایمن (اعم از دوسوگرا یا اجتنابی) برخوردار هستند، در بزرگسالی نیز در روابط عاشقانه، روابط دوستانه و حتی رفتار سازگارانه جمعی، مشکلاتی را متحمل میشوند (به نقل از عارف نظری، مظاهری،1384).
در پژوهشاخوی ثمرین، نوابی نژاد و ثنایی، (1392) که با هدف بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و میزان بخشودگی میان زنان متقاضی طلاق و زنان عادی انجام شده است. نتایج بیا ن کننده آن بود که بین سبک های دلبستگی ایمن و ناایمن اضطرابی با میزان بخشودگی، رابطه معناداری وجود دارد. همچنین بین زنان عادی و زنان متقاضی طلاق در سبک های دلبستگی و میزان بخشودگی آن ها تفاوت معناداری وجود دارد.
نتایج پژوهش غفوری و گل پرور (1388) گویای این واقعیت است که هر چه زوجین از ویژگیهای مربوط به سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به میزان بیشتر و از ویژگیهای مربوط به سبک دلبستگی ایمن به میزان کمتری برخوردار باشند، پیش بینی شکست در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود. برعکس، هر چه زوجین به میزان بیشتری دارای ویژگی های سبک دلبستگی ایمن باشند و از ویژگیهای سبکهای اجتنابی و دوسوگرا به میزان اندکی برخوردار باشند یا فاقد آنها باشند، موفقیت در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بودیافته های عمده پژوهش مومن زاده و همکاران (1384) ارتباط عوامل مهمی چون تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را تایید می‏کند. در این تحقیق در الگوی دلبستگی ایمن با سازگاری زناشویی همبستگی مثبت و معناداری مشاهده شد. دو سبک اجتناب گر و دوسوگرا با سازگاری زناشویی رابطه منفی و معناداری داشتند. این نشان گر ارتباط سبک‏های دلبستگی و روابط زناشویی زوج‏هاست.
از جمله یافته های بدیعی که محققین در طی پژوهش خود به آن رسیده اند این است که بین تفکرات غیر منطقی – ارتباطات عاطفی – و الگوهای دلبستگی زوج‏ها ارتباط معناداری وجود دارد این بیانگر نقش و اهمیت "الگوهای کاری18" در پی ریزی و یا نحوه ارتباطات دلبستگی است (مومن زاده و همکاران، 1384).
طبق پژوهش عطاری و محرابی زاده19 (2006) موفقیت یا شکست رابطه زناشویی همسران در گرو پذیرش و اعتقاد به ارزشهای خاصی مانند نگرش مذهبی و برخی ویژگیهای شخصیتی از جمله دلبستگی است.
شکرکن و همکاران (1385) و رضازاده (1381) بیان کردند که مفهوم دلبستگی به همسر، برای زنان و شوهران جزء پاداش‏های ازدواج قلمداد می شود. در یک رابطه زناشویی زن و شوهری که دارای سبک دلبسته ایمن باشند و از نظر این نوع سبک دلبستگی تفاوت کمتری داشته باشند بیشتر احتمال دارد که همدیگر را دوست داشته باشند، خوش مشرب باشند، درماندگی خود را اعلام کنند، تقاضای حمایت کنند و به نحو سازنده ای احساسات منفی خود را در حل مساله تعدیل کنند و در نهایت در حفظ روابط طولانی کوشش بیشتری به عمل آورند. بر عکس، زوجینی که دارای سبک دلبستگی مخالف هم هستند (ایمن و ناایمن) کمتر به هم‏دیگر اعتماد دارند، کمتر به ارضای نیازهای اساسی هم‏دیگر از جمله آرامش، مراقبت و کام‏رواسازی جنسی توجه دارند وسواس و مشغولیت ذهنی بیشتری در مورد شریک خود دارند، خصمانه ترند و کمتر به صحبت با هم‏دیگر می پردازند و در نتیجه احساس تعهد کمتری نسبت به هم‏دیگر دارند. بنابراین، بیشتر احتمال دارد در جهت قطع این پیوند و در نهایت طلاق گام بردارند.
عباسی سرچشمه (1384) نشان داد که: 1. بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی دانشجویان مرد متاهل دانشگاه رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. 2. بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. 3. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد. 4. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. بشارت20 (1385) به نقل از شکرکن و همکاران (1385)، نیز در پژوهش خود نشان داد که زوج‏های با سبک دلبستگی ایمن، از وابستگی، اعتماد، تعهد و رضایت زناشویی بیشتری برخوردار بودند و زوج‏های با سبک‏های دلبستگی اجتنابی و اضطرابی دو سوگرا مشکلات بیشتری در روابط زناشویی خود داشتند.
رضازاده (1381) با بررسی رابطه سبک‏های دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی نشان داد که بین سبک‏های دلبستگی زوجین همخوانی وجود دارد و بین زوج‏های ناایمن و ایمن در سه مقیاس از 12 مقیاس آزمون همسازی زناشویی تفاوت معنی‏داری وجود داشت. مظاهری (1379) در پژوهش خود مشخص ساخت که زوجین ناایمن ضعیف‏ترین و پایین ترین سازگاری و زوج‏های ایمن بالاترین سازگاری را نشان می دهند. وی به ارتباط قوی دلبستگی با سازگاری زناشویی در زوج‏های ایرانی اشاره می‏کند.
منابع فارسی:
– آزاددار مکی، تقی؛ زند، مهناز و خزایی، طاهره (1379). بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگی در طول سه نسل خانواده تهرانی. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 16، ص29-3.
– احمدی، خدابخش (1384). بررسی عوامل زمینه ای، فردی و ارتباطی دو جانبه موثر بر سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 2، ص 236 – 221.
– اخوی ثمرین، زهرا؛ نوابی نژاد، شکوه؛ ثنایی ذاکر، باقر؛ اکبری، مهدی (1392). سبک های دلبستگی و میزان بخشودگی میان زنان متقاضی طلاق و زنان عادی. مطالعات زنـان، دوره 35، شماره 2، ص 55-82.
– افشار، حمید؛ مسایلی، نسرین؛ برکتین، مجید؛ کیانی، فرزانه (1387). فراوانی نسبی اختلالات طیف دوقطبی در متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده شهر اصفهان و رابطه آن با برخی از ویژگی‏های جمعیت شناختی. تحقیقات علوم رفتاری، دوره 6، شماره 1.
– امیری، مدینه (1390). مقایسه ویژگی های شخصیتی، سبک دلبستگی و مکان کنترل در بیماران دچار اختلالات اضطراب و گروه گواه. پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
– باغبان، ایران: مرادی، محمود (1382).بررسی تاثیر خانواده درمان به روش ساختی بر کاهش تعارضات زناشویی زوجهای طلاق شهرستان اصفهان. دانش و پژوهش، شماره 16، ص 112-99.
– بشارت، محمد علی و کریمی، کیومرث و رحیمی نژاد، عباس (1385). بررسی رابطه سبک های دلبستگی و ابعاد شخصیت. مجله روان شناسی و علوم تربیتی، سال سی ششم، شماره 1 و 2 ص 37-55.
– بیابانگرد، اسماعیل (1382). روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان.
– بنی جمالی، شکوه السادات. نفیسی، غلامرضا.یزدی، سیده منور (1383). ریشه یابی علل از هم پاشیدگی خانواده ها در رابطه با ویژگی های روانی- اجتماعی دختران و پسران قبل از ازدواج، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، سال یازدهم، شماره1و 2، ص143-170.

– بهبودی، معصومه؛ هاشمیان، کیانوش؛ شریفی، حسن پاشا؛ نوابی، شکوه (1388). پیش‏بینی کارکرد خانواده براساس ویژگی‏های شخصیتی زوجین. مجله اندیشه و رفتار، دوره‏ی سوم، شماره 11، ص 66-55.
– به پژوه، احمد؛ خانجانی، مهدی؛ حیدری، محمود و شکوهی یکتا، محسن (1386). بررسی اثر بخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر عزت نفس دانش آموزان نابینا. مجلات پژوهش در سلامت روان شناختی دانشگاه تربیت معلم تهران، دوره اول، شماره سوم.
– بهنام، جمشید(1356). ساخت‏های خانواده و خویشاوندی در ایران. تهران: انتشارات خوارزمی.
– بیابانگرد، اسماعیل (1381). جوانان و ازدواج. تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی.
– تاجیک اسماعیلی، عزیزالله(1373). قوام خانواده یک رویکرد اسلامی. پیوند، شماره 180.
– تایبر (1372). بچه های طلاق. ترجمه تمدن توراندخت. چاپ دوم. تهران. ناشر مترجم،10: -14.
– جوکار، محمد؛ علیمی، سیامک (1388). تاب آوری، سلامت روانی و عزت نفس از زندگی. مجله روانشناسی بالینی ایران، سال سوم. شماره 2. صفحه 145-125
– حامدی، نواب (1383). زنان و راهکار جدایی: بررسی ابعاد روانی و حقوقی. نشریه علمی و پژوهشی قوه قضاییه، سال سوم، شماره هفتم، صفحه23-14.
– حسینی، اکبر (1382). نوجوان امروز" شناخت و تربیت". موسسه منادی تربیت: تهران.
– حسینیان سیمین (1382). مقایسه و ارتباط سلامت روانی فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندانشان را دارند با فرزندان و مادرانی که حضانت فرزندانشان از آن ها سلب شده است. مجله مطالعات زنان، شماره 2: 168-153.
– خانجانی، زینب (1384). تحول و آسیب شناسی دلبستگی از کودکی تا نوجوانی. تبریز: انتشارات فروزش.
– دوراهکی، زینب (1392). بررسی اثر بخشی مهارتهای برقراری ارتباط موثر و خودشناسی بر عزت نفس دختران دبیرستانی شهرستان دیر. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
– دهقان، فاطمه(1380). مقایسه تعارضات زناشویی زنان متقاضی طلاق با زنان مراجعه کننده برای مشاوره زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم.
– دیدگاه، طاهره (1390). مقایسه کارکرد و محتوای خانواده در خانواده‏های مواجه شده با بی‏وفایی وخانواده‏های عادی. پایان‏نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
– راجرز، کارل (1369). در آمدی بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضی، تهران، نشر دانشگاه آزاد.
– رسولی، زینب؛ فرحبخش، کیومرث (1388). رابطه ی سبک های دلبستگی و منبع کنترل با سازگاری زناشویی. اندیشه و رفتار، دوره چهارم، شماره 13، ص 17-24.
– رضازاده حمید رضا(1376). روان شناسی خود. گناد: تهران.
-رضا زاده محمد رضا(1381).رابطه سبکهای دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی در دانشجویان شهر تهران.
– پایان نامه دکترایروان شناسی،دانشگاه تربیت مدرس تهران.
– زرگر، فاطمه؛ عاشوری، احمد؛ اصغری پور، نگار و عاقبتی، اسماء (1386). مقایسه عملکرد خانواده بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده با بیماران بدون اختلالات روان‏پزشکی در شهر اصفهان. تحقیقات علوم رفتاری، دوره پنجم، شماره2، ص 106-99.
– ژوبرت،ناتاشا؛ گای، کاترتلین (1383). نیاز فرزندان طلاق و جدایی. ترجمه فاطمه قدیری. چاپ اول. تهران. ناشر دانژه.
– سبحانی نیا، محمد (1389). جوان و اعتماد به نفس. بوستان کتاب: قم.
– سلیمانیان، علی اکبر(1373). بررسی تاثیر تفکرات غیر منطقی (براساس رویکرد شناختی) بر نارضایتی زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه تربیت معلم تهران.
– سهرابی، فرامرز و رسولی، فاطمه (1387). بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و روابط جنسی فرا‏ زناشویی در بین زنان بازداشت شده در مرکز مبارزه با مفاسد اجتماعی شهر تهران. خانواده پژوهی، سال 4، شماره 14، ص 143-133.
– شاملو سعید (1381).بهداشت روان،چاپ پانزدهم.
– شعیبی، فاطمه (1392). سبک دلبستگی و روابط اجتماعی. انتشار الکترونیکی.
– شکرکن حسین، خجسته مهر غلام رضا، عطاری یوسف علی و سایر همکاران (1385). بررسی ویژگی های شخصیتی، مهارتهای اجتماعی، سبک های دلبستگی و ویژگی های جمعیت شناختی به عنوان پیش بینهای موفقیت و شکست رابطه زناشویی در زوج های متقاضی طلاق و عادی در اهواز. مجله علوم تربیتی و روانشناسی، (1)13: ص 30-1.
– شکرکن، حسین؛ نیسی، عبدالکاظم (1373). تاثیر عزت نفس بر عملکرد دانش آموزان پسر و دختر دبیرستانی. مجلات علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، چاپ اول، شماره اول.
– شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسمهای دفاعی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه تهران.
– شیخ محسنی، اسماعیل (1385). رابطه کانون کنترل و سبک های اسنادی با سازگاری زناشویی دبیران مرد متوسطه شهر شیراز با همسران شاغل و غیر شاغلشان. پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
– ظهیرالدین، علیرضا، خدایی فر، فاطمه (1382). بررسی نیمرخ های شخصیتی مراجعین طلاق به دادگاه خانواده تهران. مجله فیض، شماره 25، ص 7-1.
– عادل، فرید (1389). فرزندان طلاق. نشریه اصلاح و تربیت. شماره 103؛ ص 56.
– عارف نظری، مسعود؛ مظاهری، محمد علی (1384). سبک های دلبستگی و شیوه همسر گزینی (چند همسری- تک همسری). خانواده پژوهی. سال اول، شماره 4، ص 393- 405.
– غفوری ورنوسفادرانی، محمد رضا؛ گل پرور، محسن؛ مهدی زادگان، ایران (1388). سبک های دلبستگی و نگرش های مذهبی به عنوان پیش بین های موفقیت و شکست رابطه زناشویی. تحقیقات علوم رفتاری. دوره 7، شماره 2، ص 143-153.
– عباسی سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسی رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبی، خوشبینی وسبکهای دلبستگی با رضایت زناشویی در دانشجویان مرد تاهل دانشگاه شهید چمران اهواز. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید چمران: دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی.
– علامه، عاطفه (1384). بررسی روابط ساده و چند گانه متغیرهای عزت نفس، اضطراب اجتماعی، کمال گرایی و تعلل با عملکرد تحصیلی و اضطراب امتحان در دختران دانش آموز سال اول دبیرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد رودهن.
– علیایی، مرضیه (1388). بررسی علل وعوامل طلاق. پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی. دانشگاه آزاد رودهن.
– فرجاد، محمدحسین(1374). مشکلات و اختلالهای رفتاری ـ روانی در خانواده، تهران: انتشارات بدر.
– فضل الله، سید محمدحسین.(1373). شیوه همسرداری، مبانی تشکیل خانواده در اسلام. تهران: انتشارات پیام آزادی.
– فروتن سیدکاظم، میلانی، مریم (1387). بررسی شیوع اختلالات جنسی در متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مجتمع قضایی خانواده. مجله دانشور، دی، 16 (78)، ص 4-37.
– فرهنگی، علی اکبر (1379). ارتباطات انسانی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران.
– فیست، جس فیست، گری گوری جی (1386). نظریه های شخصیت. ترجمه سیدیحیی محمدی. تهران: انتشارات روان.
– فیض آبادی، سارا (1386). بررسی سبک های دلبستگی و نوع تصویر از خدا و ارتباط آن با رضایت از زندگی در بین زنان خواهان طلاق و غیر خواهان طلاق. پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی عمومی، دانشگاه الزهرا(س) تهران.
– کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین (1375). خلاصه روانپزشکی، مترجم: نصرت ا… پورافکاری، جلد اول – تهران: انتشارات شهر آب.
– کریمی، یوسف (1374). روان شناسی شخصیت، تهران: نشر ویرایش.
– کورش نیا، مریم؛ لطیفیان، مرتضی (1386). بررسی رابطه ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده به میزان اضطراب و افسردگی فرزندان. خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 10، ص 587-600.
– گنجی، حمزه (1385). ارزشیابی شخصیت، تهران، انتشارات ساوالان.
– لطافت، مریم (1390). بررسی عوامل مرتبط با تعارض زناشویی زوج های در آستانه طلاق و مقایسه آن با زوج های عادی شهرستان لارستان و بخش های تابعه. پایان نامه کارشناسی ارشد. رشته روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
– مطهری،مرتضی (1359).نظام حقوق زن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامی، تهران، چاپ نهم.
– مظاهری، محمد علی (1378). الگوی دلبستگی کودکان پیش دبستانی.مجله روانشناسی، شماره 4، دوره 3، ص 340-320.
– مظاهری، محمد علی (1379). نقش دلبستگی بزرگسالان در کنش وری ازدواج. مجله روان شناسی، سال چهارم، شماره 3.
– ملا زمانی، ع (1382). بررسی تاثیر آموزش ایفای نقش بر میزان تصورات از خود، عزت نفس و ابراز وجود نوجوانان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران.
– موحد، مجید؛ دسترنج، منصوره (1389). مطالعه ی زمینه های مرتبط با جامعه پذیری در خانواده و عزت نفس زنان متاهل. فصلنامه ی زن و جامعه، سال اول، شماره 3، ص 63-76.
– مومن زاده، فرید؛ مظاهری، محمد علی؛ حیدری، محمود (1384). ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 4، ص 369-378.
– نجاتی، حسین (1389). روانشناسی زناشویی. چاپ دهم، تهران: انتشارات بیکران.
– هنریان، مسعود؛ یونسی، جلال (1390). بررسی علل طلاق در دادگاه های خانواده تهران. فصلنامه مطالعات روانشناسی بالینی. شماره سوم. سال اول.
– هیلگارد، ارنست و دیگران 1368). درآمدی به روانشناسی. ترجمه: حسین مرندی. مرکز نشر دانشگاهی: تهران.

منابع لاتین:
-Alicia, A & Petery, F. (2002). Self-esteem, it's not what you think. University of Washington.
– Amato, Paul R. (1994). "Children of Divorce in the 1990s". Journal of Family Psychology. Vol. 15, No. 3.
-Aranda Naranjo, Barbara; Irene, Anne Jillson (2004). Ethics-based nursing and health studies education, research and service: practicing what we preach. Journal of School of Nursing and Health Studies, 202: 687-131.
-Attari YA, Abbasi A, Mehrabizadeh Honarmand M. Examining simple and multiple relationships of religious attitudes as predictors of success or failure of marital relationship. Journal of behavioral sciences research, 7:2.
-Bartholomew, K., & Horowitz , L. (1991). Attachment styles among young adults: A test of a four category model. Journal of Personality and Social Psychology, 61 , 226-241.
-Berk, L. E. (2010). Development through the lifespan(5th ed.). Boston, MA: Allyn &Bacon.
-Besharat,M.A.(2003).Relation of attachment style with marital conflict.Journal of Psychology Republic , 92,3,5-40.
-Bowlby, J. (1969). Attachment and loss:Vol. 1. Attachment. New York: Basic Books.
-Bowlby, J. (1980). Attachment and loss:Vol. 3. Loss, sadness, and depression. New York: Basic Books.
-Braiker, H. & Kelly, H. (1979). Conflict in the development of close relationships. In: R BURGESS & T. Huston (Eds), Social exchange and developing relationships. New York: Academic Press.
-Brehm, S., Kassin, S.M. (1993). Social psychology. Hougton Mifflin Company.
-Brehm, Sharon S. & Kassin, Saul M. (1993). Social Psychology. Houghton Mifflin, Dey 11, 1371 AP.
-Cassidy (1988). Child-mother attachment and self in six-year-olds. Child development.59.121-134
-Cassidy; J., & Shaver, P. (1999). Handbook of attachment. The Guilford Press NewYork London.
-Clapp, Genevieve (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York Clinical and developmental perspectives (pp.223-288). New York, London:
-Colin, V.L. (1996) Human Attachment.Communication and Adolescent Self-esteem in Separated, Inter-countryAdoptive and Intact Non-adoptive Families". Journal of Adolescence.vol 22. pp, 785-794.
-Copper, smith (1967).The antecedents of self- esteem. Sanfransisco, Freemand Company.
-Erdman, P. & Caffery, T. (2003). Attachment and family system. Brunner-Routledge.
-Erol Ruth Yasemin, Orth Ulrich (2013). Actor and partner effects of self-esteem on relationship satisfaction and the mediating role of secure attachment between the partners. Journal of research in personality 47(2013) 26-35.
-Faber A.J, Edwards A.E, Karin H, Watchers J.L. (2003). Effects of adolescent attachment style and identity formation.The American journal of family therapy.31.245-255.
-Feeney, J. A. & Noller, P. (1996). Adult Attachment. London Sage Series on Close relationships.
-Feeney, J. A., (1996). Adult romantic Attachment. Handbook of Attachment: Theory, research and clinical applications, New York Guilford press. Personal Relationships1, 333-348.
-Fitzpatick, M.A. (1988). Approaches to marital interaction. In P. Noller & M.A. fitzpatrich (Eds).Perspectives on marital interaction, p 998-120, Philadelphia: Multilingual Matters.
-Flyn, B. (1987). Irrational Beliefs and Intervention. Journal of psychosocial NursingVol. No 3.
-Genevieve, Clapp (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York. Guilford Press.
-Gottman, J.M. (1993). A theory of marital dissolution and stability. Journal of Family Psychology, 7, 57-75.
-Hall, L. & Row, J. (1991). Journal of educational psychology & psychological abstoacts, vol 82.No:9.
-Hall, P.L. (2003).The cognitive behavior. Treatment of low self esteem a psychotic patient: a pilot study journal of behavior research and therapy. Journal of Personality and Social Psychology, 102, 1271-1288.
-Hazan, C. & shaver, p. (1987). Attachment as an organizational framework for research on close relationships. Psychological Inguriy 5, 7-22.

-Herman, k. (2000). Path models of the relations ships of instrumentality and expressiveness, social self efficacy and self esteem to depressive symptoms id college students /journal of social and clinical psychology.v o l 25 No:10.
-Hindy, C. G., & Schwarz, J. C. (1994). Anxious romantic attachment in adult
-Hollist Cody, Miller Richard. 2005. Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family relations. pp 46-57.
-Kata, J. & Joiner, E.(2002). Membership in a devalued social group and emotional wellieseem and group socialization sex roles. journal of research. Vol 12. PP 43-48.
-Kernis, M.H., Brockner, J., & Frankel, B.S. (1989). Self-esteem and reactions to failure. Journal of Personality and Social Psychology, 57(4),707-714.
– Lanz, M., Iafrate, R., Rosnati, R., & Scabini,E. (1999).Parent- child communication and adolescent self-esteem in separated, intercountry adoptive and intact non-adoptive families.J Adolesc. 22(6):785-94.
– Mackie, M.D. & Smith, R.E. (2002). Social Psychology. (2nd, Ed) U.S.A: Psychology press.285.
– Majeres, Justin. (2011). The effects of attachment styles, ethnicity and parental divorce on commitment in romantic relationships. The Chicago school of professional psychology, 56 pages;3463657.
– Marsh R, Dallos R. (2002). Religious beliefs and practices and catholic couples management of anger and conflict. Clinical Psychology & Psychotherapy; 7(1): 22-36.
– Mikulincer,M. & Shaver, P.R. (2007). Attachment in adulthood. New York: Guilford press.
– Moher, D.C., and Pelletier, D.A. (2006). Temporal frame work for understanding the effects of stressful life events on inflammation in patients with multiple sclerosis. Brain Behave Immune; 20: 27-36
– Olson, D. H. (1999). Empirical approaches to family systems.Journal of Family Therapy, Special Edition.
-Orth, U. Robins, R. W. & Widaman, K. F. (2012). Life-span development of self-esteem and its effects on important life outcomes.Journal of Personality and Social Psychology, Vol. 102, No. 6, 1271.
– Parker, G. (1982). Parental representations and affective disorder: Examination for ahereditary link. British Journal of Medical Psychology, 55, 57-61.
– Pellerin, L. A. (2005). Applying Baumrinds' parenting typology to high schools: Toward a middle-range theory of authoritative socialization. Journal of Social Science Research, 34, 283-303.
– Pope, A.W. (1989). Self-esteem enhancement with children & Adolescents. New York, Pergamon press.
– Ryan, D O; Richard, E. Redding; Eileen, P. (2004). A Review of Mood Disorders AmongJuvenile Offenders. American Psychiatric Association, 55:1397-1407.
– Sciangula, A., & Morry, M. M. (2009). Self-esteem and perceived regard: How I see myself affects my relationship satisfaction. The Journal of Social Psychology, 149,143-158.
– Shackelford Todd. (2001). Self-esteem in marriage. Personality and individual differences. 30(2001) 371-390.
– Shaffer, D. R. (2000). Social and personality develop meant. Fourth edition, Wadsworth.
– Shaver, P. R., Schachner, D. A., & Mikulincer, M. (2005). Attachment style, excessive reassurance seeking, relationship processes, and depression. Personality and Social Psychology Bulletin, 31, 343-359.
– Siebel Jaclyn. (2004). The decision to divorce: a socio-psychological view of reasons other than attachment separation.Rochester Institute of Technology.
– Simpson, J. A. & Rboles , W. S.& Nelligan ,G. S. (1998). Attachment Theory and close relationships. New York: cuilford press.
-Starr, L. R., & Davila, J. (2008). Excessive reassurance seeking, depression, and interpersonal rejection: A meta-analytic review. Journal of Abnormal Psychology, 117, 762-775.
– Rothbard, J. C., & Shaver, P. R. (1994). Continuity of attachment across the life span. International Journal of Psychology and Behavioral Research; p. 93-110.
– Teri, R.(2002. Self-esteem and self-efficacy of college students with disabilities. College student journal June. Vol 18:34-42.
– Weiss, R. (1994) Attachment in adult life in adult in CM parkers.j. Stevenson – Hind.
– Weiss, Robert S. (1975). Marital Separation. Basic Books Inc., New York.
– West, M. & Sheldon – Keller, A.E. (1994). Patterns of relating. New York: Guilford press.
– Whiteway, M. (2001). Adult Attachment style and their relationship to marital satisfaction in couples in first marriages of seven (7) years or longer. Submitted in partial fulfillment of the Requirement of the degree of Doctor of philosophy. Seton Hall University. York: Basic Books.

1- Karlson
1- Cooper & Harfess
2-Olson & Fowers
1- Braiker & Kelly
3- Madden &Bulman
4- Brehm &Kassin
5- Rice
6- family
7- Oikonomia
8- Economics
9- Oskooyi
10- Majeres
11- Hollist, Miller
12- Parsonze&Felcher
13- Siebel
14- Marsh, Dallos
15- Feeny
16- Senchek&leonard
17- Pistole
18-working models
19-Attari, Mehrabizadeh
20- Besharat
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 35 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود