تارا فایل

طلاق و اثر طلاق بر کودکان



عنوان مقاله:
طلاق و اثر طلاق بر کودکان

استاد راهنما:
——–

نام نویسنده مقاله:
——–


فهرست مطالب
خلاصه مقاله………………………………………………………………………………………………………………………………… 4
خانواده ………………………………………………………………………………………………………………………………………. 5
طلاق چیست؟……………………………………………………………………………………………………………………………. 5
طلاق در اسلام …………………………………………………………………………………………………………………………. 6
فلسفه طلاق در اسلام ……………………………………………………………………………………………………………….. 7
آثار و نتایج طلاق……………………………………………………………………………………………………………………….. 7
طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان………………………………………………………………………………………………………. 8
عوامل موثر بر طلاق ………………………………………………………………………………………………………………. 12
دیگر اثرات طلاق بر روی فرزندان…………………………………………………………………………………………………… 13
آثار عاطفی طلاق بر روی کودک…………………………………………………………………………………………………. 16
اثرات تربیتی……………………………………………………………………………………………………………………….. 18
اثرات رفتاری…………………………………………………………………………………………………………………….. 20
اثرات آموزش…………………………………………………………………………………………………………………….. 21
اثرات بهداشتی (جسمی و روانی)…………………………………………………………………………………………. 21
نگرانیهای کودکان ………………………………………………………………………………………………………………… 22
احساس بچه ها پس از جدایی پدر و مادر…………………………………………………………………………………… 23
اثرات روانشناختی طلاق بر فرزندان…………………………………………………………………………………………. … 27
اثر روانی طلاق …………………………………………………………………………………………………………………….. 27
عوامل موثر در طلاق……………………………………………………………………………………………………………….. 28
طلاق موفق…………………………………………………………………………………………………………………………. 35
من و تو مسئولیم ………………………………………………………………………………………………………………………. 36
رابطه طلاق و افت تحصیلی………………………………………………………………………………………………………. 36
معنای لغوی طلاق و اصطلاحی طلاق………………………………………………………………………………… 38
تعریف لغوی افت تحصیلی……………………………………………………………………………………………………….. 39
آثار طلاق………………………………………………………………………………………………………………………………… 39
فرزندان اولین قربانیان طلاق می باشند…………………………………………………………………………………………… 40
آثار طلاق برسنین مختلف……………………………………………………………………………………………………………… 41
پیامدهای طلاق………………………………………………………………………………………………………………………. 43
نتیجه گیری ……………………………………………………………………………………………………………………………. 45
پیشینه پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………….. 46
منابع…………………………………………………………………………………………………………………………………… 50

خلاصه مقاله:
این مقاله در ابتدا در مورد ساختار خانواده و یک تعریف جامع از خانواده و خانواده از دیدگاه قرآن بحث می کند و سپس به موضوع طلاق می پردازد که طلاق چیست و طلاق در اسلام و فلسفه طلاق در اسلام و اثرات طلاق بر روی کودکان که شامل اثر عاطفی، بهداشتی ، تربیتی، رفتاری، آموزشی، روانی و … می باشد . نگرانیهای کودکان بعد از جدایی و اثرات روانشناختی طلاق بر کودکان و عوامل موثر در طلاق که عوامل زیستی و روانی و اخلاقی و اجتماعی می باشد را می آورد در مورد رابطه طلاق و افت تحصیلی و اینکه فرزندان اولین قربانیان طلاق می باشند و بررسی دیگر آثار طلاق که یکی از آنها اضطراب می باشد و اینکه آثار و پیامدهای طلاق در سنین مختلف چگونه می باشد و در نهایت یک نتیجه گیری کلی از مقاله ارائه می شود و همچنین ذکر منابع را می آوریم.

با تشکر از زحمات بی شائبه شما استاد گرانقدر

خانواده:
از آن جایی که مهم ترین زیرساخت زندگی و خانواده از وجود مشترک دو نفر آغاز می شود هر قدر این زیرساخت ها و زیر بناها محکم تر باشد خانواده پایدارتر و قوی تر و روند طبیعی خود را بهتر طی خواهد کرد. و ساختن این بنا دقیقاً در طی سالیان انجام می گیرد که دوران شکوفایی جسم و روح و ذهن انسان می باشد یعنی به عقلی رسیده است که می تواند بفهمد و تشخیص دهد. این دوران، دوران تولید نام دارد. تولید کار و در حقیقت تولید انسان هایی که سازندگان جامعه آینده هستند. خانواده بستری است که باید برای استحکام و آرامش آن و تربیت نسلی بسیار مفید، دو نفر دست به هم دهند و هر دو خود را مسئول بدانند. هیچ وقت نمی توان در زندگی ای که مشترکاً با هم شکل می گیرد، یکی مسئولیت نداشته باشد و دیگری همه مسئولیت ها را عهده دار شود. در نظام الهی نیز هدف اصلی زندگی، رسیدن به آرامش و آسایش خاطر، شکوفایی و در نهایت کمال انسانی است. آغاز کننده این زندگی دو نفر می باشند که تا پایان زندگی مسئول اداره و تامین آرامش و تربیت انسان های پاک هستنند. همچنان که در قرآن کریم نیز آمده است:"از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میان شما مودت و رحمت قرار داد."(روم آیه 21)
طلاق چیست؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن می باشد و در اصطلاح عبارت است از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر.
انحلال رابطه همسری در ازدواج دائمی را که بعد از آن از نظر رعایت حقوق و تکالیف مربوط به زناشویی مسئولیتی برای دو همسر نخواهد بود، طلاق می گویند.
در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مى‏شود.
در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است:
طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مى‏سازد.
در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مى‏گیرد.
طلاق را اغلب راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده اند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می شود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … با یکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا می شوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون های آن را تشکیل می دهند و فرو ریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می کند . طلاق با این دید ، یکی از غامض ترین پدیده های اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می گذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرام بخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده می گذارد.
اگر ازدواج را قراردادی بین دو شخص برای زندگی مشترک بدانیم، این قرارداد همواره دائم نیست و گاهی بنا به دلایلی فسخ می شود. جریان فسخ قرارداد بین یک زوج را اصطلاحا طلاق می گویند.
هیچ دختر و پسری در آغاز زندگی و در پای سفره عقد تصور نمی کنند که ممکن است روزی مشکلات چنان بر او غلبه کند و شرایطی بر او تحمیل شود تا دادخواست طلاق داده و به زندگی مشترکش پایان دهد.
طلاق احساس باخت و یا زنده بودن در ارتباط زناشویی است که طرفین آن برای رهایی از این احساس اقدام به جدایی می کنند. گاهی طلاق تنها راه منطقی برای حل مشکل به نظر می رسد. آنچه دارای اهمیت است نگرش متفاوت افراد جامعه نسبت به این پدیده است.
طلاق در اسلام :
ازآنجا که هدف دین مبین اسلام ایجاد پیوند میان افراد انسانی و تشکیل کانون های خانوادگی است طلاق را که مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نکوهش قرار داده و شایسته سرزنش می شمارد و آن را امری مغبوض خداوند معرفی کرده است . جلال الدین مولوی در این باره می گوید:
تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق
از طرفی باید گفت که اسلام مایل نمی باشد آرامش و آزادی انسان ها از بین رفته و در سختی و عذاب به سربرند و هیچ وجوانی هم بر این مساله رضایت نمی دهد . طلاق در اسلام ناشی از حاجت است نه اینکه به عنوان هدف باشد زیرا همانگونه که گفته شد امر طلاق همواره مورد بغض و کینه ی الهی می باشد .
امیرمومنان علی (ع) می فرماید : ازدواج کنید ولی طلاق ندهید زیرا عرش الهی از طلاق به لرزه در می آید .
فلسفه طلاق در اسلام :
از نظر اسلام طلاق آخرین راه مداوای ناسازگاری زن و شوهری می باشد . اسلام معتقد است اگر راهی برای جدایی زن و شوهر (زوجین) نباشد زندگی ایشان دشوار و عذاب آور خواهد بود و ممکن است نتایج ویران کننده ای مثل انتقال ، خودکشی ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم با غم و تشویش کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی می آورند چرا که طلاق برای آنان در حکم بیمه ای تلقی می شود و می توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا که اگر ازدواج با موفقیت نباشد همسران یکدیگر را رها خواهند کرد . دکتر باقر ساروخانی در باب ویژگی های طلاق می نویسد :
طلاق پدیده ای چند بعدی است . شاید کمتر پدیده ای به پیچیدگی طلاق وجود داشته باشد آن روز که خانواده ای از هم پاشید به نظر می رسد یک دعوای ساده عامل این انفجار بوده است حال آن که چنین نیست و مجموعه ای از عوامل روانی – اجتماعی ، اقتصادی ، پدید آمده، به هم پیوسته اند و بنیان خانواده را برباد داده اند .
بنابراین طلاق به عنوان پدیده ای اجتماعی مطرح است ، زمانی که جامعه در معرض آسیب های بنیادی قرار گیرد روابط اجتماعی نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر این طلاق پدیده ای روانی نیز هست . بسیاری از خانواده ها در برابر تکانه های اقتصادی یکسان قرار می گیرند اما همگی دست به طلاق نمی زنند . میزان سازش افراد در طلاق موثر است . اما آمار نشان می دهد زن ها بیشتر از مردها در امر طلاق پیش قدم می شوند که این خود قابل بررسی است.
آثار و نتایج طلاق:
طلاق از نظر روانی و حقوقی و اجتماعی آثاری دارد که بعضی از آنها مربوط به خود دو همسر است و بعضی دیگر به خانواده آنها و در صورتی که از آن ازدواج فرزندانی هم به وجود آمده باشند، جدایی تاثیر بسیار قابل ملاحظه ای در وضعیت کودکان آنها از جهات مختلف خواهد گذاشت.
مهمترین اثری که دارد احساس جدا شدن، تنهایی و منزوی شدن فرد است که این اتفاق احتمال سوءتعبیرها و حتی خودکشی را افزایش می دهد و در اینجاست که فرد از زندگی لذت نمی برد و احساس پوچی به او دست می دهد و با خود می گوید من برای چه زنده ام؟ حالاچه بر سر من می آید؟ از این پس چگونه باید زندگی کنم؟ بعد از این عامل بدبینی فرد نسبت به جنس مخالف و تعمیم آن نسبت به همه افراد جامعه شکل می گیرد. یک عامل که باعث تشدید این حس می شود که افراد جامعه نسبت به این افراد احساس ترحم می کنند و به آنها برچسب
می زنند، در نتیجه فرد احساس کمبود بیشتر کرده و تنهایی او تشدید می شود. از طرفی دلسوزی بیش از حد اطرافیان و جامعه نیز باعث می شود مشکلات روحی افراد مطلقه تشدید شده و جو بی اعتمادی به وجود آید.

طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان:
طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر
می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. به همین خاطر در اینجا
بطور اختصار به این موضوع اشاره شده است:
تاثیر طلاق بر فرزندان چیست؟
تاثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت زدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان می توانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق به خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تاثیر عمیق تری می گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به شدت آزار می دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانواده خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه ها متفاوت است. برخی غم و درد نهان خود را ابراز می کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می کنند.
1- ترس و اضطراب:
ترس و اضطراب به خصوص دامن گیر بچه هایی می شود که مدارس ابتدایی را می گذرانند. طلاق با خود حس عدم امنیت را در کودکان می پروراند. پس از طلاق برخی از بچه ها از حس عمیق ناتوانی رنج می برند. بچه های کوچک تر گاه فکر می کنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید می کند. درگیری والدین نیز استرس و اضطراب بچه ها را شدت می بخشد. امکان دارد که عوارض فیزیکی از جمله سردرد، درد معده و غیره در کودکان نمایان شود. واکنش بچه های بزرگ تر عموماً انزوا و خلوت گزینی است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست.
2- خشم و از کوره دررفتگی:
خشم نیز یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان می دهند. گاه بچه ها از والدین خشمگین هستند و آنها را سرزنش می کنند. بچه های بزرگ تر گاه آشکارا والدینشان را شماتت می کنند. خشم بچه ها گاه با زیر سوال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه گر می شود. گاه نیز به شکل فعال فرزندان طلاق با بچه های دیگر به زدوخورد می پردازند
3- ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران:
(وسواس تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است )
4- بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان:
در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.
5- به وجود آوردن زمینه های اضطراب:
در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.
6- ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان:
نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون نوجوان امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سوال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.
7- بی قراری:
این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هرگونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف
عکس العمل شدید نشان می دهد.
8- حسادت سوءظن و سماجت:
در نوجوانان خانواده هایی که والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان می دهند.
9- قربانی روحی و عاطفی:
کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی، عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق در خانواده گیج و حسرت زده است و کمتر می تواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده شان بوده است.
10- وحشت از زندگی:
کودکی که والدینش از هم جدا شده اند، خانه را محل وحشت می داند و بیشتر در جستجوی پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او تسلی بخش و محل امن و راحتی باشد.
بسیاری از بی اعتنایی های کودک به دنیا و دیگران هنگام جدایی والدین پیش می آید و این از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمی تواند آن را تحمل کند.
11- یتیمی کودکان:
کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا یتیم می شوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظیم تر است؛ چون طفل در هر سطحی از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است که نمی توانند خود را به مادر یا پدر برساند و برای دیدار آنان باید منتظر اوقات رسمی باشند.
گاهی طفل نیمه شب برمی خیزد و مادر را طلب می کند. پیداست در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد. این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نیست و مثلا فردا باید او را ببیند دردی عمیق است.
12- دربه دری و نابسامانی:
حاصل طلاق، دربه در کردن و نابسامانی فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمه ای متحرک و عروسکی است که گاهی نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه، خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و پیداست این دست به دست شدن ها، عادت یافتن لحظه ای به خوی ها و تربیت ها و فرهنگ های متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و در فرم تربیتی او می گذارد.
13- احساس گناه:
گاهی کودک در جدایی والدین احساس گناه می کند. گمان دارد چون شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده، والدین آنان جدا شده اند. این مساله بیشتر از زبان معصومانه آنان شنیده می شود که: "مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمی کنم". یا می گویند: "بابا! بیا قول می دهم دیگر شیطنت نکنم" اینان خود را مسوول احساس می کنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب شده اند.
14- گیجی و بهت زدگی:
پس از طلاق، کودک مات و مبهوت می شود و حتی انگیزه تحصیل را از دست می دهد و با افت تحصیلی مواجه می شود. گاهی بیمار می شوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی، دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از دست داده اند، بدینسان با دارو نمی توان درمانشان کرد، بلکه با نوازش می توان درد آنان را علاج کرد.
15- تاثیر منفی در رشد:
بررسی ها نشان داده اند کودکانی که از مادر جدا شده اند، رشدشان کمتر از آنانی است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را در تمام زمینه ها می گیرد و در شخصیت عاطفی او اثر منفی می گذارد.
16- بدبینی به پدر و مادر:
کودکان پس از جدایی والدین، معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر بدبین می شوند و به او با نظر کراهت می نگرند. معمولا یا طرفدار پدر می شوند یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری است والدین لااقل در برابر کودک، عکس العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.
17- کمبودهای عاطفی:
کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری که در جوامع مختلف به نمونه های بسیاری از آن برخورد می کنیم.
18- نابهنجاری کودکان:
بالاخره کودکانی که والدین آنان از هم جدا شده اند، کودکانی عادی و بهنجار نیستند. بررسی های روان شناسان آلمان نشان داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت خواهند بود.
طلاق در معنای کلی آن در ذهن بسیاری از افراد فی نفسه امری نامطلوب و ناخوشایند تلقی می شود. بسیاری از زوجین پس از ناکامی و با نهایت درماندگی، طلاق را به عنوان تنها راه حل انتخاب می کنند. روند رو به رشد طلاق در ایران به ویژه در سال های اخیر، نشان می دهد که زشتی و قبح این پدیده در جامعه ما کمرنگ شده است.
جالب است بدانیم بیشتر طلاق ها در سال های اول زندگی و به صورت دقیق تر نیمی از طلاق ها در هفت سال اول زندگی رخ می دهد. یعنی دوره ای که زن و مرد بیشتر بر اساس مسائل احساسی و هیجانی تصمیم گیری می کنند و شاید بتوان گفت که هنوز به شناخت درست و منطقی از انتظارات و مسئولیت های زندگی زناشویی دست نیافته اند.
بسیاری از والدین نگران اثرات منفی طلاق بر روی کودکان خود هستند و برخی از آنها به همین خاطر از طلاق صرف نظر می کنند. اهمیت زیادی دارد که والدین از میزان تاثیرات طلاق بر روی کودکان درک روشنی داشته باشند تا بتوانند از تاثیرات منفی آن بکاهند.

عوامل موثر بر طلاق :
الف) عوامل زیستی: شامل عدم تناسب سن، ازدواج در سنین پایین، بیماری های مسری، عقیم بودن مرد و
نازا بودن زن و…
ب) عوامل روانی و اخلاقی: شامل تزلزل پایه های ایمان و سقوط مبانی اخلاقی، بدبینی، سختگیری و لجاجت زوجین نسبت به یکدیگر، دروغ گویی و…
ج) عوامل اجتماعی: شامل ناهماهنگی طبقاتی، دخالت های بی مورد دیگران، ازدواج های اجباری، تعدد
زوجین و…
دیگر اثرات طلاق بر روی فرزندان:
خانواده محل اولیه تکوین شخصیت کودک و زمینه ساز تحول و تکامل بعدی او می باشد (فاطمه حبیبی ،1386)
خانواده تمام دنیای کودک است هیچ کس به اندازه ی افرادیکه کودک واقعا به آنها احساس تعلق دارد برای او قدرتمند، عالی یا حقیقی نیست. در چشم کودک خردسال تا سن پیش دبستانی پدر و مادر به راستی کل هستی هستند .(گری نیومن ،پاتریشا رمانوسکی .1385)
از این حیث حضور مستمر هر دو والد در خانواده و مشارکت فعالانه آنها در قبول مسئولیت های معین و فراهم نمودن شرایط جهت رشد و پرورش کودک بسیار حایز اهمیت است. اگر حضور یکی از والدین در اثر طلاق، مرگ و… در خانواده قطع شود، آثار بسیار زیان بار و عمیقی بر ذهن و روان کودکان باقی می گذارد. چنین شرایطی کودک را گرفتار زندگی ناخواسته ای می کند که خیلی زود یاس و استرس و بسیاری دیگر از آسیب های اجتماعی را تجربه خواهد کرد، این امر بر عملکرد تحصیلی، سازگاری اجتماعی، عزت نفس و موقعیت های شغلی و اجتماعی آینده آنها اثرات منفی پایدار و دامنه داری خواهد گذاشت ( فاطمه حبیبی ، 1386)
طلاق احساسات تلخ و ناباوری را به همراه دارد. بچه ها اغلب از تغییر و تحولاتی که رخ می دهد ناآگاه هستند و پدرها و مادرها هم احساس می کنند در چنین موقعیتی نمی توانند به فرزندان خود اعتماد به نفس کافی دهند . همسرانی که از هم جدا می شوند باید اطلاعات و راه حلهای عملی لازم در دست داشته باشند تا بتوانند به طور موثر و مفیدی جوابگوی مسائلی باشند که طلاق برای بیشتر کودکان پدید می آورد. ( دکتر تایبر ،1377 )
برخی محققین پس از فروید بر نقش پدر در کنار مادر ( یا از طریق مادر ) در سالهای اولیه تاکید کرده اند اما از نظر آنان ، پدر علاوه بر نقش معمولی خود یعنی حمایت از مادر نقش ویژه ای نیز به عهده دارد که عبارت است از تکوین پایه های اساسی بخشی از شخصیت کودک که متوجه به واقعیت است (Ego) زیرا هر گاه کودک از مادر جدا می ماند ، احساس اضطراب شدید می کند و پدر این اضطراب شدید را کاهش می دهد ، بدون آن که این کار را همچون مادر از طریق ارضاء لذت ایجاد کند . از این لحاظ آسیب های روانی پدر یا فقدان او
می تواند در شکل گیری شخصیت کودک تاثیر عمده داشته باشد (آدامز ،1985)
طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر است طلاق معمولاً وقتی اتفاق می افتد که استحکام رابطه زناشویی از بین می رود و میان زن و شوهر ناسازگاری و تنش وجود دارد طلاق اجتماعی تغییرات در دوستی ها سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آن ها سرو کار دارد طلاق روانی، موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و به تنها زیستن تن در دهد .
یکی از تاثیرات رفتاری حاصل از طلاق اضطراب است به نحوی که پس از طلاق بلافاصله میزان اختلالات عاطفی و روانی کودکان بالا می رود پسران بیشتر از دختران تحت تاثیر اضطراب ناشی از طلاق قرار میگیرند و چنین فرزندانی اغلب به اختلالات روانی و افت تحصیلی دچار می شوند .
تحقیقات به نقل از لاندیس و هاوینز انجام شده که همگی پیرامون افت تحصیلی و طلاق والدین می باشد که نشان دهنده این است که خانواده هایی که از هم دور باشند و کودکانی که در پرورشگاهها زندگی می کنند چقدر افت تحصیلی پیدا می کنند .
عموماً ماهیت وجودی فرزندانی که در محیط پیرامونی خالی از محبت بزرگ می شوند بوسیله سنجش میزان عقب ماندن آنها سیر تکاملی رشد تبیین می شود در این سنجش این موضوع شایسته توجه است که عامل ترس در این نوع کودکان بیش از کودکان معمولی است و در چنین کودکانی افت تحصیلی بیشتر دیده می شود .
عواقب عاطفی طلاق بر روی کودکان در مقایسه با آثار عاطفی خانواده های متعارض از جنبه های تخریبی کم تری برخوردار است .
ازدواج های ناموفق بیش از طلاق برای کودکان مشکلات روان ایجاد می کنند (لاندیس ،1962). بعضی از محققین کوشیده اند آثار طلاق های معقول را از دیدگاه کودکان بیان کنند در چنین مواردی کودک هم با پدر و مادر رابطه دارد هر چند می داند که آنها از هم جدا شده اند ولی احساس می کند که هم پد رو هم مادر را دوست دارد .
کودکان محروم از پدر و مادر به علت کمبودهای عاطفی و اقتصادی دچار افت تحصیلی بیشتری نسبت به سایر کودکانی که پدر و مادر را در کنار خود دارند می باشند (اسمیت)
[1] طلاق چه تاثیری روی بچه ها می گذارد؟ بنابر مطالعات انجام شده اکثریت پژوهشگران ، بچه ها پس از جدایی دچار ناراحتی و نگرانیهای گوناگون می شوند .(ادوارد تایبر ،1377)
[2]متاسفانه طلاق تاثیرات منفی بسیار زیادی در زندگی فرزندان طلاق دارد یکی از بزرگترین اثرات منفی این است که چون اکثرا بچه ها بعد از طلاق با مادران خود زندگی می کنند بدلیل بی تجربگی و ناآگاهی از روشهای بسیار غلطی استفاده می کنند. بدین صورت که پدر فرزندشان را، مانند یک دیو به آنها معرفی می کنند و فراموش می کنند زمانی رابطه داشتند و مسلماً رابطه شان خالی از عشق و علاقه نبوده اما به دلایلی نتوانستند با هم کنار بیایند . بچه های طلاق در غیبت پدر غمگین و عصبی و در نهایت افسرده می شوند و به صورتهای مختلف سرکشیها و لجبازیهای خود را نشان می دهند که حاصل آن در بیشتر دخترها، بچه دار شدن بی موقع و ترک مدرسه و در پسرها، اعتیاد و الکلی شدن و انواع بزهکاری است.(گری نیومن ،پاتریشا رمانوسکی1385 )
[3] برای درک بیشتر این حالتها باید به مطالعه اثرات مختلف طلاق روی پسرها و دخترها در سنین مختلف پرداخت .(ادوارد تایبر،1377)
برخی از صاحبنظران اظهار می کنند که سن کودک هنگام طلاق، یکی از عوامل مهم در تعیین عواقب طلاق بر روی کودکان است. (آدامز،1985)
سالهای پیش از دبستان: واکنش بچه ها در این سن (3 تا 5 سالگی) به صورت خشم و افسردگی نمایان
می گردد.پسرها معمولا خشن تر و شیطان تر می شوند. و در بعضی موارد به اندازه سابق شوقی به بازی با سایر کودکان نشان نمی دهند . و اغلب ترجیح می دهند تنها باشند چناچه در مهد کودک به سر می برند به جای همکاری به هنگام بازی دسته جمعی سعی می کنند اخلال و بی نظمی ایجاد کنند . بعضی از دخترهای کمتر
از 7 سال عصبی مزاج می شوند . اما برخی دیگر رفتار بزرگترها را پیش می گیرند. این گونه بچه های کمال طلب بیش از حد مراقب رفتار و پاکیزگی هستند و ضمنا سایر بچه ها را پدر و مادر یا معلم سرزنش می کنند یا پند و اندرز می دهند . (ادوارد تایبر،1377)
سالهای مدرسه : کودکان در سن مدرسه قادرند از دست دادن یکی از والدین را به طور واقع بینانه تری مورد توجه قرار دهند ولی به نحو عمیق تری نیز از این فقدان رنج می برند و اغلب به صورت حاد دچار افسردگی می شوند. ( آدامز ، 1985)
بچه های 6 تا 8 ساله اغلب پس از جدایی پدر و مادر دچار افسردگی شدید می شوند ، واکنش پسر ها معمولا از دختر ها شدیدتر است . پسربچه ها زود به گریه می افتند ، و سراغ پدر را می گیرند . هر چه سن این بچه ها زیادتر می شود،احساس غم و افسردگی جای خود را به خشم و خشونت می دهد . بچه های 9 تا 12 ساله مخصوصا پس از جدایی والدین واکنشهای خشم آلودی از خود نشان می دهند برای مادرها به نظم درآوردن آنها کار آسانی نیست . پسرها از بازدید و ملاقات با پدر استقبال نمی کنند . کارکرد آنها در مدرسه پایین می آید و بعضی از پسران و دختران با معلمین خود درگیریهایی پیدا می کنند . (ادوارد تایبر،1377)
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر 1392ساعت 10:1 توسط | نظر بدهید

آثار عاطفی طلاق بر روی کودک
آثار مستقیم طلاق بر کودک کدامند و محققان در این مورد چه یافته اند؟ [4] پولاک (pollak) در این باره می نویسد: که یکی از آثار عاطفی طلاق بر کودکان این است که انسجام و هماهنگی خانوادگی را از آنان می گیرد. آنان درخصوص والدین و خواهران و برادران خود، احساس بی منزلتی و بی مقداری می کنند، همچنین نسبت به دوستانی که با پدر و مادر خود زندگی می کنند، احساس حسادت دارند و اینها همه بارهایی است که بر شانه های ناتوان چنین کودکانی افکنده می شود. انزواطلبی و شرکت نکردن در امور اجتماعی مدرسه و فعالیت های فوق برنامه نیز از جمله آثار بر کودک در مدرسه است.
زمینه بزهکاری و عصیان:
تحقیقات جامعه شناسان و بررسی کنندگان مسائل خانواده نشان داده است که وقوع طلاق میان زوجین می تواند از علل ارتکاب جرم از ناحیه اطفال باشد، سبب گمراهی کودک شود و او را به ورطه فنا سوق دهد. به هر حال، نبود پدر و مادری بالای سرکودکان سبب متلاشی شدن فکر و اندیشه سرگردانی آنهاست.
این امر ممکن است آنها را به پرتگاه دزدی، بی عفتی و بدبختی های دیگر سوق دهد و شاید یکی از علل سختگیری اسلام در جلوگیری از طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده، توجه به همین امر و برای جلوگیری از وقوع جرم و جنایت باشد. تحقیقات نشان می دهد سطح جنایت در چنین افرادی بالا و ظرفیت جنایی شان زیاد است. کودکانی این چنین لااقل قابلیت ارتکاب جرم بیشتری را دارند.
بی بند و باری ها:
خانه برای کودک آرامش است، محیط امن است، پدر و مادر عامل کنترل کننده و سازنده کودکند. وجود پدر و مادر زیر یک سقف و در کنار کودک حتی اگر کنترل مستقیمی هم صورت بگیرد، برای او یک نعمت است. زیرا باعث می شود طفل خود را از خیلی چیز ها بر حذر دارد و کنترل کند.
اما هنگامی که کودک دست پدر و مادر را از دامن خود کوتاه می بیند، می کوشد خود را آزاد و بی بند و قید بداند و این امر خود منشا بسیاری از آلودگی ها و نابسامانی هاست. شیوه زندگی ای که چنین کودکانی در مواردی در پیش می گیرند، به گونه ای است که حتی پاره ای از صفات مربوط به جنس خود را از دست می دهند، مثلا پسرانی این چنین کمتر موفق می شوند صفت مردانگی را در خود بپرورانند.
[5] شلسینگر (1966) نیز می گوید ، انزوا طلبی و شرکت نکردن در امور اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه نیز از جمله آثار طلاق بر کودک در مدرسه است . (همان منبع )
به طور کلی بچه ها معمولا، در غیبت پدر غمگین، عصبی، و در نهایت افسرده می شوند.ادوارد تایبر،1377). که به اختصار توضیح می دهیم :
غمگینی : یکی از واکنشهای متداول و معمول اکثر بچه های زیر 8 سال در مقابل طلاق ، غمگینی است . مدت زمان کمی پس از آنکه پدر خانه را ترک می کند ، بچه ها احساس کسالت و غمگینی می کنند ، به ویژه اگر ملاقاتهای پدر منظم و پیوسته نباشد . این گونه بچه ها اغلب بغض به گلو دارند و زیاد گریه می کنند و ظاهرا نیازی ارضا نشدنی به نوازش و اعتماد به نفس دارند . (همان منبع )
ممکن است برای خانواده پیشین خود دلتنگ شود و بخواهد آنها دوباره با هم زندگی کنند.(جینی فرنتس
رنسوم ، 1957)
[6] خشم: یکی از واکنشهای متداول بچه های بزرگتر و نوجوانان خشم است . این به ویژه در
پسرهای 8 تا 12 ساله که پدر پس از طلاق آنها را ترک می کند ، دیده می شود. عدم حضور پدر ، پس از طلاق سبب غمگینی و عصبیت در بچه ها می شود که چنانچه تشدید گردد ممکن است عواقب ترسناکی به بار آورد از آن جمله احساس عدم امنیت است که به علت فقدان کنترل روی بچه به وجود می آید . (ادوارد تایبر ، 1377)
[7] گوشه گیری : ممکن است گوشه گیری و کنار ه گیری کند تا از این راه احساسات خود را از دیگران پنهان سازد . (جینی فرنتس رنسوم ،1957)
سردرگمی : ممکن است نفهمد چه انتظاراتی باید داشته باشد و چه چیزهایی را باید بپذیرد ، و کدام احساسات و عواطفش درست است . ( همان منبع )
ترس : ممکن است بپرسد آیا همان گونه که آنها از هم جدا شدند ، روزی مرا هم رها می کنند ؟ آیا همان گونه که از همدیگر خوششان نمی آید، ممکن است مرا دوست نداشته باشند ؟ آیا روزی من هم باید از این خانه بروم ؟
آیا ممکن است نتوانم یکی از والدینم را ببینم ؟ آ یا باز هم کلاس موسیقی یا کلاس زبان می روم؟ (همان منبع)
اما مهمترین و جدی ترین واکنش بیماری افسردگی است . پسران و دخترانی که به سبب طلاق پدر خود را از دست می دهند از درون دچار خلا و کمبود عمیقی می گردند که ممکن است با دریافت محبت کمتری از جانب مادر به علت حجم شدید مسئولیت های جدید که برایش پیش آمده افزایش یا بد و به کم شدن اعتماد به نفس و در نتیجه افسردگی منتهی گردد. و مظاهر افسردگی در کودکان به نحوه های زیر تجلی می کند :
1- عاطفی : بچه های افسرده معمولا اندوهگین و بغض به گلو بوده ، به کوچکترین حرفی به گریه می افتند
2- انگیزشی : به علت انجام ندادن تکالیف مدرسه و نداشتن انگیزه ای برای مطالعه ، نمرات و سطح درسی آنها پایین می آید و همچنین نسبت به بازی و سایر فعالیتها هم بی علاقه می شوند.
3- جسمی : اغلب اشتهای خود را از دست داده و رغبتی به غذا خوردن ندارند . و اغلب از معده درد ، سردرد، یا احساس کسالت رنج می برند .
4- مشکل شناختی:گمان می برند به هر کاری دست بزنند با شکست رو به رو می شوند.(ادوارد
تایبر، 1377)
اثرات تربیتی:
[8] زمانی که سرپرست خانواده، مجرد، فقیر و شاغل است، غالباً برای انتخاب میان کیفیت تربیت کودکان دچار مشکل می شود. اغلب مشاغلی که درآمد کافی دارند، مستلزم صرف وقت به مدت طولانی و یا صرف ساعات غیرمعمول برای کار هستند و این شرایط، برای اکثر والدین تنها، بدین معناست که آنها به عنوان سرپرست خانواده، کمتر می توانند از تجربیات و آموزش های تربیتی بهره گیرند، زیرا به میزان طولانی کار می کنند و یا از بچه های زیادی مراقبت می نمایند. ( فاطمه حبیبی، 1386)
[9] مادرانی که به تازگی بیوه شده اند، ضمن این که برای فقدان شریک و یار زندگی خود بسیار غمگین هستند، مجبورند وظایف و مسئولیت های خانه داری را نیز انجام دهند. این تعدیل و تنظیم وظایف ممکن است ماه ها و یا سال ها طول بکشد تا این که آنان بتوانند از عهده مشکلات اقتصادی خویش برآیند و همچنین همزمان نقش دلداری و تسلی بخشیدن به فرزندان را ایفا کنند.
مادران مجرد نیز، بدون حمایت بستگان مخصوصاً والدین خود، مسئولیت بیشتری در تهیه مهد کودک مناسب برای کودکان خود دارند. آنها همچنین مشکلاتی را در تحمل فشارهای احساساتی از قبیل شرمندگی و تنهایی دارند. بعضی از آنان حضور فرزند را مانع یافتن همسر مناسب می دانند. البته کودکان نیز هر چقدر که بزرگتر می شوند، با سوالاتی در مورد سرگذشت خود و نیازشان به حضور پدر، مادران را به ستوه می آورند.پروفسور دیوید پاپ به عنوان متخصص علوم اجتماعی، بیان می کند که داشتن خانواده ای با پدر و مادر اصلی، بهترین حالت زندگی برای کودکان است و خانواده تک والدی و خانواده هایی که پدر یا مادرخوانده دارند، حالت مناسبی نیست. اگر دیدگاه های کنونی در باره ساختار خانواده، فقط منوط بر دلایل و مدارک علمی باشد، آنگاه منازعه دیدگاه های رایج در جامعه، در باره خانواده نمی تواند در مرحله نخست قرار گیرد. در حقیقت مدارک به طور صریح بیان می کند که "خانواده سنتی" (دووالد) نه فقط تنها واحد با دوام جامعه می باشد بلکه بادوام ترین واحد است.انجام رفتارهای بسیار بد در بین فرزندان خانواده های تک والدی، از فرزندان گروه دوم بیشتر است. همچنین افزایش میزان بروز بیماری های روانی، خودکشی، اعتیاد و آسیب رسانی در بین کودکان خانواده های تک والد بیشتر است.(همان منبع )
[10]محققان دریافتند که قصور در انجام وظایف والدین نظیر مشارکت و رسیدگی ضعیف به امور کودکان در خانواده های تک والدی، این نتایج را در بر دارد:
۵۰ درصد احتمال مردودی در مدرسه (که این میزان با کنترل والدین بر امور تحصیلی فرزندان بین ۶-۳ درصد است)
۲۰درصد احتمال بارداری و داشتن فرزند در سنین ۱۳ تا ۱۸ سالگی (که این میزان با کنترل والدین
بین ۵-۴ درصد است.)
۱۰۰ درصد احتمال اخراج از مدرسه یا محل کار (که این میزان با کنترل بین ۳-۰ درصد است.)
تحقیقات بسیار زیاد سال های اخیر در مورد خانواده های تک والدی (به ویژه مادران مجرد و خانواده های طلاق) نشان می دهد که اثرات این پدیده می تواند بسیار پایدار باشد. پس از تعدیل سایر عوامل و متغیرها مشخص گردید بچه هایی که تنها با یک والد زندگی می کنند، نسبت به بچه هایی که با دو والد زندگی می کنند، دو برابر بیشتر مبتلا به بیماری های روحی و روانی هستند. آنها همچنین در مورد احتمال خودکشی و بیماری های مربوط به مشروبات الکلی دو برابر بیشتر در معرض خطر هستند. خطر ابتلا به استفاده از مواد مخدر در بین دختران خانواده های تک والد، سه برابر پسران در این خانواده ها است. پسران در خانواده های تک والدی نسبت به دختران بیشتر در معرض مشکلات روحی- روانی و مسایل مربوط به مواد مخدر هستند، همچنین به دلایل مختلف، مرگ و میر در ایشان بیشتراست.
اثرات رفتاری:
محققان معتقدند عدم حضور پدر، اثرات متفاوتی را بر روی رفتار دختران و پسران دارد. هنگامی که پدر خانواده حضور ندارد، پسران تمایل بیشتری دارند که قواعد و قالب های اجتماعی را نقض کنند. عدم حضور پدر، پایداری احساس دختران را به مبارزه می طلبد، اما به نظر می رسد که ظاهر رفتار دختران را در مدرسه تحت تاثیر قرار نمی دهد. ( فاطمه حبیبی ، 1386)
[11]اکثر تحقیقات، در مورد اثرات عدم حضور پدر در انجام کارهای خردمندانه و عاقلانه کودکان است. تعدادی از مطالعات نشان می دهد که کودکان در خانواده هایی که پدر در آن حضور ندارد، از هوش [12] (IQ)
پایین تری برخوردارند، همچنین بیان و گفتار آنها در سطح پایینی می باشد. روان شناسان معتقدند، عدم حضور پدر بر تکلم و نوع بیان دختران نسبت به پسران بیشتر است. بیان عاقلانه اغلب پسران با عدم حضور پدر صدمه می بیند. متغیرهای واسطه ای دیگر، نظیر استراتژی و نحوه برخورد والدین و فرزندان می تواند این تفاوت ها را بیشتر و بهتر تبیین کند. مطالعات آسیب شناسی روانی بر روی کودکانی که با غیبت پدر مواجهند، نشان می دهد که این کودکان نسبت به کودکانی که پدر در خانه آنها حضور دارد، بیشتر در معرض ناهنجاری های احساسی و افسردگی هستند.
اکثریت تحقیقات، اثرات عدم حضور پدر را بر رشد هویت مردانگی، موفقیت در مدرسه و شجاعت اجتماعی تایید می کند، زیرا این ویژگی ها در موفقیت فرد در زندگی بزرگسالی و اجرای کامل نقش یک مرد به عنوان تامین کننده اقتصاد خانواده موثر است. محققان دریافتند پسرانی که در خانواده های بدون حضور پدر زندگی
می کنند، کمتر حالت مردانه دارند و بیشتر حالت زنانه به خود می گیرند.
پرخاشگری پسران در خانواده های بدون پدر نیز بیشتر است و علت آن ناتوانی مادر به عنوان سرپرست خانواده در پرورش حالات مردانه در پسران است و امر کردن بیش از حد به پسران موجب ایجاد حالت پرخاشگری در آنها می شود. به اعتقاد وی حضور پدران موجب کاهش تمایلات پرخاشگری در پسران می شود و لذا به نظر می رسد پرخاشگری نتیجه غیرمستقیم ارتباط ناهمگون و ناسازگار پسر با پدرمی باشد.
تحقیقات نشان می دهد که کودکان خانواده های تک والدی در مقایسه با کودکان دارای دو والد، سازگاری کمتری دارند. کودکانی که به وسیله یک والد بزرگ شده اند، با اشکالاتی نظیر پایین بودن طبقه اجتماعی، مسکن نامناسب و شرایط سخت اقتصادی مواجه هستند. (همان منبع )
مشکلات رفتاری در بین کودکانی که والدینشان طلاق گرفته یا جدا شده اند، نسبت به کودکانی که والد آنها فوت شده است، به میزان بیشتری مشاهده می شود. طلاق، خطری بزرگ برای گستره وسیعی از اجتماع است، همچنین طلاق والدین، عامل ایجاد مشکلات روحی در بین جوانان و بروز مشکلاتی نظیر عدم دستیابی کافی به تحصیلات، اعتماد به نفس ضعیف، اضطراب های روحی، ارتکاب به جرم یا تکرار جرم، استعمال مواد مخدر و ارتکاب به تجاوز، زودرسی در حالات جنسی، ارتکاب جرایم بزرگسالانه، افسردگی و اقدام به خودکشی است. (همان منبع)
اثرات آموزش:
کودکانی که فقط با مادرشان زندگی می کنند و با فقر و غیبت پدر مواجهند، بیش از بچه هایی که پدر و مادر در کنارشان هستند، افت تحصیلی دارند و از مدرسه اخراج می شوند، دست به بزهکاری کودکانه می زنند، مواد مخدر مصرف می کنند و مرتکب جرایم بزرگسالان می شوند. لذا سلامت جسمی و روانی کودک در معرض خطر است و رفتن کودک به مدرسه و بازگشت وی از آن، به یک ماجرای پردردسر تبدیل شده است. فقر و غیبت پدر، چنین تاثیراتی را بر زندگی کودک می گذارد. ( فاطمه حبیبی ، 1386)
اثرات بهداشتی (جسمی و روانی):
تحقیقات نشان می دهد که فرزندان خانواده های تک والد و دو والد در رشد روانی، رفتارهای اجتماعی و هویت جنسی متفاوت هستند. البته متغیرهایی نظیر سطح درآمد و طبقه اقتصادی- اجتماعی در نتایج موثر است. به طور نمونه در شرایط برابری این متغیرها، بین رشد ذهنی، موفقیت علمی و رفتاری و هویت جنسی کودکان خانواده تک والدی و خانواده دو والدی تفاوت کمتری مشاهده می شود. ( فاطمه حبیبی ، 1386)
دخترانی که رابطه تنگاتنگی با والدین خود دارند و به شدت از سوی آنان حمایت می شوند، دیرتر به بلوغ و رشد می رسند و دخترانی که در محیط ارتباطی سرد و دارای فاصله ارتباطی با والدین خود هستند، در سن پایین تری به بلوغ می رسند. در واقع دخترانی که در طی ۵ سال اول زندگی خود، رابطه تنگاتنگ و مثبتی را با والدین خود داشتند، نسبت به دخترانی که روابط سرد با والدین خود داشتند، دیرتر به بلوغ می رسند. محققان دریافتند که کیفیت برخورد و رفتار پدران با دختران، مهم ترین نشانه زمان بندی بلوغ دختران است. پدر دخترانی که دیرتر به بلوغ می رسند؛ معمولاً در رشد و تربیت دختران، همکاری و مشارکت بسیار دارند و پشتیبان و حامی همسر خود (مادر دختر) بوده اند، اما در سنین رشد دختران، ارتباط پدر با دختر بیش از ارتباط دختر با مادر می تواند موثر باشد. محققان معتقدند که دختران، ناآگاهانه زمان بلوغ خود را براساس رفتار پدرشان تنظیم می کنند. دخترانی که در خانه های بدون حضور پدر و یا با ناپدری زندگی می کنند، زودتر از دیگران به بلوغ می رسند که این امر معضلات اجتماعی و روانی بسیاری را به همراه خواهد داشت. ( فاطمه حبیبی ، 1386)
نگرانیهای کودکان :
[13] (اگر بچه خوبی باشم امکان داره بابا و مامان با هم آشتی کنند)
کوشش کودکان معمولا بر این است که تا آنجا که می توانند از جدایی پدر و مادر جلوگیری نمایند و بعد از طلاق پیوسته امیدوارند انها بار دیگر با هم ازدواج کنند . چنانچه والدین کودک را مطمئن نسازند که امکان ازدواج مجدد وجود ندارد ممکن است رویای تجدید پیوند تا سالها بعد از جدایی ، مسائلی را برای کودک به وجود آورد . لذا به مجرد آنکه طلاق قطعی و عملی می شود باید موضوع را به کودک اطلاع دهند و اضافه کنند که کار تمام است دیگر از آنها کاری ساخته نیست . (ادوارد تایبر ،1377 )
( اگر بچه خوبی بودم امکان داشت بابا و مامان از هم جدا نشوند.)
اغلب بچه ها بر این گمانند که آنها مسئول طلاق والدین خود می باشند . پدر و مادر باید انتظار چنین بازتابی را از جانب بچه ها داشته باشند و سعی کنند این باور را از ذهن آنها دور کنند . آنها موظفند مسئله احساس گناه را مطرح ساخته ، موضوع را بشکافند و به بچه ها اطمینان دهند که به هیچ وجه مسئول تصمیم گیری بزرگترها نیستند . ( همان منبع )
چرا بچه ها احساس مسئولیت می کنند ؟ چرا اکثر بچه های 4 تا 10 ساله تصور می کنند گناه طلاق پدر و مادر به گردن آنهاست ؟ دلایل متعددی وجود دارد . اول اینکه بچه ها اغلب در طرز فکر خودمحور هستند . (ادوارد تایبر ،1377 )
[14]این اصطلاح به معنای خودخواهی نیست ، فقط مبین عدم توانایی کودک در دین قضایا از دریچه چشم دیگری است .کودکان پدر و مادر را متعلق به خود می دانند . از چگونگی رابطه پدر و مادر با یکدیگر تصورات بسیار گنگی دارند . وقتی پدر و مادر دعوا یا جدل می کنند مستقیما به کودک بر می خورد . چون او به احساسات خود واقف است نه به احساسات پدر و مادر . (ایوت و الچاک ، 1366)
بچه های خردسال می پندارند ثقل دنیا هستند در سالهای اول زندگی ، تجربه عملی آنها این است که دنیا گرد آنها می چرخد و به علت نا کامل بودن و نداشتن رشد ذهنی کافی ، نمی توانند درک کنند این بزرگترها هستند که تصمیم می گیرند . (ادوارد تایبر ، 1377)
کودک اعتقاد دارد که احتمالا سبب هر اتفاقی است که می افتد . کودک است که احساس می کند دیگر دوستش ندارند و او را لایق محبت و احساس می کند که احتمالا خودش به نحوی باعث این قطع رابطه شده . ( ایوت و الچاک ، 1366 )
عوامل دیگری هم وجود دارد که بچه ها ممکن است به دلیل آن خود را مسئول جدایی والدین بدانند . بارها اتفاق افتاده بچه ها به هنگام عصبانیت ، در دل ، آرزوی مرگ والدین ، دور شدن یا جانشین شدن آنها توسط پدر و مادر تخیلی خود را نموده اند . آنها بعدا بیان این احساسات معصومانه را دلیل طلاق پدر و مادر می دانند . (ادوارد تایبر ، 1377 )
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر 1392ساعت 10:1 توسط | نظر بدهید

احساس بچه ها پس از جدایی پدر و مادر:
همه بچه ها پس از جدایی پدر و مادر دچار افکار و احساساتی نظیر "مامان و بابا تمام مدت در حال دعوا هستن، مامان گفت که بابا امروز آنها را ترک می کنه . آیا من هم باید برم ؟ اما دوست ندارم جایی برم ، ترجیح میدم بابا به خانه برگرده . آیا امکان داره مامان هم به جای دیگری بره ؟ شاید بابا و مامان از دست من عصبانی هستن خدایا از تنهایی وحشت دارم" می شوند پدر و مادرها باید این نکته را پیش بینی کنند که ناراحتی
بچه های 3 تا 7 ساله ناشی از به خطر افتادن و تهدید امنیت شخصی آنهاست .
هم دختر بچه ها و هم پسر بچه ها با خیس کردن مکرر رختخواب و مکیدن انگشت ، هراس از تاریکی و چسباندن خود به پدر و مادر احساس نا ایمنی عمیق خود را نشان می دهند . ( ادوارد تایبر،1377)
چگونه کودکان هراس ناشی از دست دادن عشق پدر و مادر را ابراز می کنند ؟
والدین با توجه به الگوهای رفتاری کودک می توانند به نگرانی ناشی از تنهایی او پی ببرند . در درجه اول جدایی هایی که طفل در طی روز به راحتی می پذیرفت پس از طلاق برایش نفرت آور می شود ، مثل رفتن به مدرسه، تنها ماندن با پرستار یا حتی ماندن در رختخواب به هنگام شب . بچه چهار ساله ای که قبلا با شوق و اشتیاق از ماشین پیاده می شد و به مهد کودک می رفت . پس از جدایی به پدر و مادر می چسبد و حاضر نیست از ماشین پیاده شود . هر غیبتی ، حتی اگر کوتاه باشد این وحشت را به دل کودک می اندازد که ممکن است پدر و مادر دیگر بر نگردند . والدین معمولا در مقابل چنین رفتارهایی خشم و بی قراری از خود نشان می دهند که گناهی هم متوجه آنها نیست . پدر یا مادر مستاصل معمولا از بهانه جویی های پی در پی طفل عصبانی و خسته شده ، او را تهدید یا تنبیه کنند . در مقابل این خشونت ، بچه ها که خود را نیازمند به نوازش می بیند احساس
می کنند که پدر و مادر آنها را رد کرده یا از خود دور می سازند . این واکنشها سبب می شود بچه بیشتر احساس تنهایی کند و از رها شدن وحشت نماید . در چنین موقعیتی به دلیل نیاز کودک به دریافت اعتماد به نفس بیشتر ، خواهشها و زیاده طلبی هایش رو به افزایش می گذارد و متاسفانه او را بیش از گذشته از پدر یا مادر دور و بیگانه می کند . (ادوارد تایبر،1377)
پیمان زناشویی و تشکیل خانواده در قوانین اسلام بسیار مورد تاکید است و به همان اندازه هم انحلال آن
یعنی طلاق امری ناپسند و مغبوض است جز در موارد ضروری. همان طور که امام صادق (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می فرماید که:" هیچ امری نزد خداوند محبوب تر از این نیست که خانواده ای با ازدواج برپا و استوار گردد و هیچ چیزی مغبوض تر از این نیست که خانواده ای در اسلام با طلاق و جدایی بر هم خورده و منحل گردد. "
اسلام مسوولیت سنگین جدایی و انحلال خانواده را برعهده مردم قرار داده و مداخله زن را در آن لازم ندانسته است چنانکه تشکیل خانواده و بستن عقد ازدواج را در اختیار قرار داده است.
سالانه هزاران هزار کودک که باید در سایه صمیمیت و مهر و محبت پدرو مادر به رشد طبیعی خود ادامه دهند، در نتیجه طلاق در یک بحران اسفناک روحی و جسمی قرار می گیرند. در حقیقت هر طلاقی یک بازنده دارد و آن گاهی مرد و برخی از اوقات زن و لکن اغلب بازنده اصلی صحنه طلاق بچه ها هستند. هنگام طلاق اغلب پدران و مادران چنان تنفری از یکدیگر دارند که تنها می خواهند از یکدیگر جدا شوند و کودک در این میان درست مثل توپ بازی است که از این دست به آن دست می رود و والدین سعی می کنند با هزارحقه و نیرنگ کودک را به طرف خود بکشانند. پیداست که چنین فرزندانی کمتر احساس آرامش می کنند. کودکان اغلب به گوشه تنهایی می روند و صحنه های اختلاف و نزاع جدایی پدر و مادر خود را در ذهن مجسم کرده و در وجود خود احساس کمبود می کنند و در نتیجه غم و غصه سراسر جسم و روح آنها را فرا می گیرد و چه بسا به امراض گوناگون مبتلا می شوند و افراد بزرگ تر نیز برای رفع ناراحتی به دوستان و یا به اموری پناه می برند که غالباً مضر به حال آنها می باشد.
دلیل آن نیز روشن و واضح است زیرا برداشتی که کودکان از طلاق دارند غیر از آن برداشتی است که پدر و مادر از آن دارند. کودکان در عین حال که می خواهند از مهر و محبت پدر و مادر خود بهره مند گردد، مایل هستند مطمئن شوند که آنها نیز یکدیگر را دوست دارند و لکن بعد از طلاق این بنای فکری اطفال به کلی بر هم می خورند و نه تنها از مهر و محبت یکی از آنها یا هر دو محروم می شوند بلکه در ضمیرخویش اطمینان حاصل می کنند که پدر و مادرشان ازاول یکدیگر را دوست نداشته اند و آگاهی از این حقیقت تلخ باعث می شود که استنباط کلی کودک از زندگی و مهر و محبت و خلاصه پایه و اساس بنای روحی آنها متزلزل می گردد و از این بالا تر زندگی زناشویی آینده خود آنها نیز درمعرض مخاطره قرار می گیرد.
از این رو عجیب به نظر نمی رسد وقتی می بینیم کودکانی که تا سن 10 سالگی در آغوش پدر و مادر خود وضع آرام و متعادلی داشته و کودکانی سالم بوده اند بعد از طلاق والدین، یک مرتبه گرفتار بحران روحی و ترس و اضطراب شده و تبدیل به نوباوگانی درمانده و گرفتار و بیمار می شوند.
اکثر روانشناسان برای آینده این اطفال که از مهر و پدر و مادر و یا هر دو بی بهره می باشند نگران هستند و حق دارند که نگران باشند برای اینکه روح اطفال بسیارحساس است. جدایی پدر و مادر برای کودک یک اثر آنی و زودگذر نیست و مثل یک بمب ساعتی است که مدت ها صدایش را می شنوند و انفجاری مهیب به تدریج در روح و جسم و طرز فکر وی ایجاد کرده و نقطه عطف پر تلاطم در زندگی آینده او خواهد بود لذا روان شناسانی که زندگی این نوع کودکان را بعد از طلاق مورد مطالعه قرار داده اند معتقدند که امکان جدایی دوباره بعد از تشکیل خانواده 3 برابر بیشتر از دیگران است.
در نتیجه تحقیقات معلوم شده است که جدایی پدر و مادر چه آثار سویی در تکامل فرزند می گذارد. یک روانشناس کودک با مطالعه دقیق توانسته این اشکالات را در کودکان کم سنی که پدر و مادرشان از یکدیگر جدا شده اند دریابد: 1- ترس بدون دلیل 2- بی خوابی 3- تجاوز به دیگران 4- اختلال در تغذیه 5- لکنت زبان کودکان بزرگتر. علاوه بر اشکالات بالا ناراحتی های دیگری دارند. از قبیل: :1-عقب ماندگی تحصیلی در مدرسه 2- سرگرمی های غالباً مضر و پناه بردن به مواد مخدر و یاس و ناامیدی و شکست در صحنه زندگی آینده و غیر این ها و بالاتر اینکه اکثر والدین به خصوص مادران ناخودآگاه خود را ملامت می کنند که با جدایی آنها کودکانشان در وضعیت نامناسبی هستند و ضربه روحی شدیدی خورده اند و چون میل دارند آن را به نحوی جبران کنند نسبت به تعلیم و تربیت او سخت گیری نکرده و حس ترحم دارند و می خواهند همه آرزوهای او را برآورند و به خیال خود آشیانه گرمی را که از او گرفته اند با دادن هدایای فراوان جبران کنند ولی غافل از اینکه این نوع رویه نه تنها آن ضربه سهمگین وارده را جبران نمی کنند بلکه کودک را لوس و ننر بار آورده به هیچ وجه اتکا به نفس خود نداشته و ترسو می شود. از این رو پدران و مادرانی که طلاق گرفته اند باید برای سلامتی روح و عقل و حفظ تعادل روحی کودکان خود مواردی را به کار ببندند:
1- نزد کودکان خود نسبت به شوهر یا همسر طلاق گرفته خویش حداقل در پاره ای از مواقع ولو به حسب ظاهرنرمش و انعطاف به خرج دهند و احساسات منفی خود را شدیداً کنترل کنند و از همسر جدا شده بدگویی ننمایند و فرزند خود را بر ضد او تحریک نکنند.
2- کودک را با عنوان حربه و سلاحی بر ضد همسر خود به منظور انتقام گرفتن از او مورد استفاده قرار ندهند زیرا کودک بر اثر طلاق خواه ناخواه بر زمین خورده و روحش شدیداً آسیب دیده است. آن وقت انتقام گرفتن توسط کودک بیشتر او را زخمی می کند. از طرفی هرچه باشد کودک پدر یا مادری را از دست داده است و قلباً آنها را دوست دارد و ممکن است نسبت به کسی که سرپرستی وی را به عهده گرفته پرخاش و دشمنی کند و به جای محبت در دل حساس خود احساس نفرت داشته باشد.
پذیرفتن این نفرت اجباری و تحصیلی در مساله احساسات، شیوه زندگی، شخصیت، برخورد با دیگران، تحصیل و حتی در هوش او نیز اثرهای ناگوار و مخرب به جای می گذارد و حتی در هوش او نیز اثرهای ناگوار و مخرب به جای می گذارد و حتی ممکن است قبل از هرکس دیگر نسبت به شخص خودو زندگی نفرت و کینه پیدا کند.
3- پدر و مادر گرچه از یکدیگر جدا شده اند اما لازم است مثل سابق به وظایف پدری و مادری خود عمل کنند. اجرای این دستور اگرچه عملاً دشوار است ولی علاقه به سعادت فرزندان که هر پدر و مادری طالب آن هستند لزوم عمل به آن را ایجاب می کند.
منبع: نشریه خانه و خانواده شماره 170
اثرات روانشناختی طلاق بر فرزندان
طلاق در معنای کلی آن در ذهن بسیاری از افراد فی نفسه امری نامطلوب و ناخوشایند تلقی می شود. بسیاری از زوجین پس از ناکامی و با نهایت درماندگی، طلاق را به عنوان تنها راه حل انتخاب می کنند. روند رو به رشد طلاق در ایران به ویژه در سال های اخیر، نشان می دهد که زشتی و قبح این پدیده در جامعه ما کمرنگ شده است.
جالب است بدانیم بیشتر طلاق ها در سال های اول زندگی و به صورت دقیق تر نیمی از طلاق ها در هفت سال اول زندگی رخ می دهد. یعنی دوره ای که زن و مرد بیشتر بر اساس مسائل احساسی و هیجانی تصمیم گیری می کنند و شاید بتوان گفت که هنوز به شناخت درست و منطقی از انتظارات و مسئولیت های زندگی زناشویی دست نیافته اند.
اثر روانی طلاق :
بررسی های روان پزشکان نشان داده است که طلاق و جدایی والدین از عمده ترین علل بیماری روانی کودکان است. وقتی زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بی سرپرستی و واهمه ای ناشی از آینده ای مبهم برای او پدید می آید که روان او را جدا آزرده می کند. عقده های غیرقابل تحمل، نگرش توام با نفرت نسبت به والدین، احساس از دست دادن امنیت از عوارضی است که در این خصوص قابل ذکرند. جدایی والدین از یکدیگر کودک را به اختلال عاطفی دچار می کند، حالت افسردگی، انزواجویی، تخیل رویا در بیداری برای او پدید می آورد. در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او می گیرد و در کل او را چنان پریشان می کند که اثرات شوم آن مادام العمر با کودکان است. تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطراب زاست و رفتار کودکان پس از طلاق نشان دهنده این اضطراب است و پس از طلاق میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا می رود.
همچنین عواقب و پیامدهای طلاق یا تاثیر طلاق در پدیده های روانی و اجتماعی کودکان را می توان به طور اختصار چنین برشمرد.
– بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاری ها و رفتارهای ضد اجتماعی.
– فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی.
– اعتیاد زنان، مردان، کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیت های غیرمجاز.
– پرخاشگری و ناسازگاری کودکان و نوجوانان، فرار از منزل و ولگردی آنان.
– افت تحصیلی، خودکشی زن یا شوهر و حتی فرزندان آنان.
– کاهش میل به ازدواج در دیگر افراد خانواده بویژه بچه های طلاق.
– اهمال و مسامحه والدین در تحکیم و تربیت فرزندان و آسیب دیدن روانی و اجتماعی.
– بچه های طلاق با گذشت چندین سال نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست آورند. از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روان شناسی در دوران کودکی شکل می گیرد، این گونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.
– فرزندان طلاق در آینده اکثرا افسرده، گوشه گیر و منزوی هستند و اتکای به نفس آنان نیز بشدت کم می شود.
– فرزندان طلاق آینده ای قوی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و مقیاس بالاتر اجتماع، به نوعی بی اعتنایی و بی توجهی کشیده می شوند.
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر 1392ساعت 9:59 توسط | نظر بدهید

عوامل موثر در طلاق:
به گفته کارشناسان، ازدواج هایی که درآ نها هماهنگی بیشتری میان زوجین وجود دارد موفق ترند و کمتر به طلاق می انجامند.تشابهاتی مانند طبقه اجتماعی، سطح تحصیلات، هم نژاد، هم دین، هم زبان بودن و …، یک ازدواج موفق را رقم می زند.ازدواجی که با تشابه نژادی _زبانی _روانی واجتماعی صورت بگیرد ازدواجی موفقیت آمیز است.
تفاوت طبقاتی یکی از عواملی است که با امکانات اجتماعی؛ معمولاً دیدگاه های مختلفی را به وجود می آورد.البته اگر دو نفر، آن اندازه از آگاهی لازم برخوردار باشند که این تفاوتها را به رسمیت بشناسند ازدواجشان منعی ندارد.
دکتر آقاجانی (جامعه شناس)،معتقد است: "طلاق به عنوان مساله اجتماعی یکی از تلخ ترین پدیده های حیات انسانی است.می توان گفت کمتر پدیده اجتماعی به پیچیدگی طلاق وجود دارد.علل و عوامل طلاق متفاوتند و این علل و عوامل یا در لایه های عمیق اجتماعی قرار دارند یا در لایه های ظاهری.اما باید توجه داشت که درک ،فهم و تفسیر لایه های عمقی کار پیچیده ای است."
دکتر آقاجانی علل و عوامل تاثیر گذار در طلاق را اینگونه بیان می کند:
۱.عدم تفاهم و توافق اخلاقی، ۲.ناسازگاری و عدم سازش، ۳.بد اخلاقی و بد رفتاری، ۴.خشونت (کتک زدن)، ۵.تفاوت و تضاد در زندگی، ۶.تفاوتهای فرهنگی، ۷.سوء ظن ۸.اعتیاد ۹.عدم شناخت و درک یکدیگر ۱۰.ازدواج دوم ۱۱.دخالت دیگران در زندگی ۱۲. اختلاف سن ۱۳.عدم علاقه ۱۴.بیماری روحی ۱۵.بیکاری ۱۶.عدم توافق در مسائل جنسی (زناشویی) ۱۷.ازدواج اجباری
البته از دیدگاه دکتر آقاجانی در میان طبقات مختلف اجتماعی (بالا، متوسط، پایین)، تفاوتهای اساسی در علت طلاق وجود دارد.به طور مثال، در طبقه پایین جامعه، مهمترین علت طلاق مشکلات مالی عنوان می شود و بیکاری و ندادن نفقه، اعتیاد، خشونت و بداخلاقی و بدرفتاری از جمله دیگر علل طلاق است.تفاوت های طلاق در میان دو طبقه بالا و متوسط نیز مختلف است.مثلاً مهمترین عامل طلاق در میان طبقه بالا، عدم تفاهم و توافق اخلاقی است.در حالی که در میان طبقه متوسط، تفاوت های فرهنگی مهمترین عامل است.
از دیدگاه روان شناسی، طلاق در چه زمانی به عنوان یک راه حل به زوجین پیشنهاد می شود؟
– زمانی که به خود واقعی ما صدمه وارد می شود و باعث پایین آمدن عزت نفس می شود، آن موقع است که طلاق منفورترین حلال است.زمانی که ما به خودمان ضربه وارد می کنیم و تحمل زندگی برایمان سخت می شود. زمانی که تحملمان را پشت سر گذاشتیم، آن لحظه است که خود واقعی فرد هیچ احساسی به طرف مقابل ندارد و تنها راه نجاتش را طلاق می داند.
از دیدگاه روان شناسی فروپاشی یک خانواده یک رویداد ساده نیست زیرا باید همه خاطرات و تجربیات نامطلوب زندگی از ذهن پاک شود و از بین برود تا فرد بتواند خود را با شرایط آتی زندگی هماهنگ سازد.
وقتی دوام زندگی دچار مشکل شود، اعتماد به نفس و آرامش انسان به خطر می افتد و همراه با این به خطر افتادن، اگر طلاق صورت نگیرد باعث نابودی خود فرد می شود.
چه کنیم تا کودکان طلاق آسیب کمتری ببینند؟
– باید تا حد امکان حقیقت را برای کودکان بیان کرد.چون در غیر این صورت دلایل اشتباهی برای طلاق تصور خواهند کرد و از لحاظ روانی صدمه زیادی برآنها وارد می شود.
مثلاً کودکان بین ۲ تا ۵ سال، به طور طبیعی به والدی که مخالف جنس خودشان است علاقه زیادی دارند و آرزو دارند که دیگری در بین نباشد زیرا او را رقیب خود می دانند.در این مرحله اگر والدین مورد علاقه آنها منزل را به علتی ترک کند ویا طلاق بگیرد، کودکان تصور می کنند که به دلیل عصبانیت یا آرزوهای رقابت طلبانه آنها است که این اتفاق افتاده و ناگهان احساس گناه، غم و افسردگی می کنند.
در هنگام طلاق ۵ ترس برای کودکان بوجود می آید:
حالا چه بر سر من می آید؟ کجا باید زندگی کنم؟ چرا پدر یا مادر مرا ترک کرد؟ چه کسی از من مراقبت
می کند؟ و همه اتفاقها تقصیر من بود.
برخورد آگاهانه والدین باعث می شود، کودک بتواند بر این ترسها غلبه کرده و پاسخی مناسب برای سوالهایش بیابد.
همه این مراحل ممکن است دشواریها و تنشهایی پدید آورد که بر زن و شوهر، فرزندان، خویشاوندان و دوستانشان تاثیرگذاراست و اما دراین میان فرزندان هستند که فشار روانی بیشتری را متحمل می-شوند. طلاق تاثیر فزایندهای برزندگی و جنبه های مختلف شخصیتی کودکان میگذارد، تحقیقات نشان داده حتی جدایی هایی که به آرامی انجام میگیرد مسیر زندگی کودکان را تحت تاثیر قرارمیدهد. فرزندان طلاق عموماً با دور نمای عاطفی بُغرنجی نسبت به فرزندانی که در خانواده های سالم زندگی میکنند رو به رو هستند. طلاق برای کودکان به معنی ایجاد دو جهان متفاوت است که باید هرکدام را به طور جداگانه درک کرد، کودکان طلاق همواره سعی میکنند که با روحیات و عادات پدر و مادر آشنا شوند و خود را با شرایط آنها تطبیق دهند و این موضوع باعث تضاد شخصیت و دو گانگی در کودک میشود؛ کودکان طلاق همانند کودکانی که دارای خانواده سالم هستند احساس امنیت عاطفی را تجربه نمیکنند و همین امر باعث تاثیر گذاری مستقیم برعزت نفس و دیگر ویژگیهای فردی آنان میشود.
فرزندان پس از جدایی پدر و مادرشان درواقع اغلب از اضطراب عاطفی آشکار رنج میبرند؛ کودکانی که در سن قبل از مدرسه هستند عموماً سر در گم و وحشت زده میشوند و خود را به خاطر جدایی مقصر میدانند، کودکان بزرگتر نیز از جدایی پدر و مادر متحمل تنشهای فراوانی میشوند، اما آنها بهتر میتوانند انگیزههای والدیشان را برای طلاق درک کنند ولی اغلب عمیقاً نگران اثرات آن بر آینده خود هستند و غالباً احساس خشم شدیدی را نشان میدهند، فرزندان بزرگتر همواره تلاش میکنند تا ستون خانواده را دوباره بنا کنند و زمانی که تلاش آنان بی نتیجه میماند، خشم درونیشان به مرور طغیان کرده و به صورت رفتارهای ناهنجار مانند آزار رساندن به دیگران و حتی به خود نمود پیدا می-کند.
در تحقیقی که توسط جی هبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج هایی که به طلاق منجر شده اند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می آورد . چنین کمبودی می تواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشا مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق می باشد . در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاء خانواده را کاهش می دهد بلکه باعث می گردد یکی از ازدواج ها یا هر دو به طور قابل ملاحظه ای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی را نشان می دهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند . گذشته از این طلاق پدیده ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می گذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد ، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر می گذارد ، زیرا موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعه اند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده می باشد .
طلاق در بسیاری از موارد و مواقع ضروری است و زوجین ناگزیر به قبول این امر هستند. ولی در اغلب موارد جدایی ها در نتیجه توقعات بیجای احساسی، اقتصادی و عاطفی زوجین از همدیگر، سوءظن و بدبینی بی مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگی، حسادت بیش از حد زن و شوهر، پرخاشگری و تندخویی زن یا مرد و غرور و خودخواهی بی مورد صورت می گیرد.
بدیهی است درگیری های خانوادگی و مشاجره های پدر و مادر در حضور فرزندان، تاثیرات روحی شدیدی بر کودکان و نوجوانان ناظر بر صحنه می گذارند و در رفتارهای پرخاشگرانه کودکان و نوجوانان اثر مزمن بر جای خواهد گذاشت. به طور کلی کودکان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذیرا هستند، در فوت پدر و مادر پیوندهای عاطفی، شخصیتی و احساسی و رشته های ارتباط روانی گسسته نمی شود یا کمتر سست می شود و افسردگی و ملال، کوتاه مدت و زودگذر است. در حالی که آثار طویل المدت طلاق در پسران و دختران بیشتر است و مشکلات ناسازگاری در تشکیل خانواده را به وجود می آورد.
آنچه از پژوهش ها در امر طلاق برمی آید این است که دختران خانواده های تک سرپرست یعنی آنها که فقط با پدر یا مادر به سر می برند در معرض عوارض نامطلوبی چون انحرافات ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترک تحصیل قراردارند. این امر در مورد گروه های اجتماعی و طبقاتی نیز صدق می کند.
البته وقتی پای نامادری و ناپدری به میان می آید تحول و پیچیدگی خاصی در زندگی کودکان و نوجوانان به وجود می آید.
آشنایی کودک و نوجوان با بستگان جدید، خواهرها، برادرها، دایی ها و عموهای نانتی گرچه گستره ای از دنیای تازه و متفاوت به وجود می آورد ولی اغلب فرزندان در جوار ناپدری و نامادری احساس خوشبختی و شادمانی نمی کنند. گرچه ممکن است زن یا شوهر با همسر جدید خود کاملاً خوشبخت باشد.
درایران بیشتر بچه های فراری و نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربیت را قربانیان طلاق تشکیل می دهند . بچه هایی که فقط با پدر یا مادر خود زندگی می کنند، اغلب دستخوش اختلالات عاطفی و روانی می شوند. اکثر قربانیان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بیشتر نزدیک هستند تا پدر، زیرا پدر جدا شده از مادر با بچه های خود بیشتر مثل یک خویشاوند رفتار می کند تا فرزند حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمی گیرد و مهر و محبت و احساس مادری را زیر پا نمی گذارد. به قول یک جامعه شناس "هر طلاق مرگ تمدن کوچک خانواده است" اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرایط خاصی از زندگی مشترک باید پذیرا بود. براساس قوانین اجتماع احترام به آزادی های فردی ضرورتی اجتناب ناپذیر است ولی قبل از هر جدایی به میوه های نارس درخت زندگی بیندیشیم، نگذاریم ناهنجاری های جامعه آنها را مسموم کند. تعجیل در داشتن فرزند در سال های خطر زندگی مشترک (سال های اول و دوم اصولاً سال های خطر برای زوج های جوان به شمار می رود) که ظاهراً برای تحکیم مبانی خانواده انجام می پذیرد کاری است که باید با تعمق صورت بگیرد زیرا در صورتی که به علل مختلف یاد شده بین زوجین جدایی روی دهد نخستین قربانیان، فرزندانی خواهند بود که از نفاق و تفرقه زوجین به جای مانده اند. پس بیاییم عاقلانه بیندیشیم تا:
ـ ازدواج با بصیرت و بررسی صورت پذیرد.
ـ گروه های شغلی و طبقاتی مدنظر دختر، پسر و خانواده های آنان قرار گیرد.
ـ صداقت در گفتار ملاک باشد و از هرگونه دروغ مصلحتی برای ایجاد زمینه های وصلت جلوگیری شود.
ـ ملاک گزینش همسر، ایمان، تدین، صفا و همدلی باشد.
ـ شناخت کافی از خصوصیات اخلاقی، روحی و خانوادگی زوجین حاصل شود.
ـ سادگی، بی پیرایگی، قناعت، صبوری و محبت ستون های زندگی مشترک و زناشویی را تشکیل دهد.
ـ در این صورت جغد طلاق بر بام زندگی ها نخواهد نشست و باد خزان در بوستان های زندگی وزیدن نخواهد گرفت.
بهتر است برای ساماندهی به وضعیت زندگی کودکان و نوجوانان تک سرپرست که ناگزیرند زیر نظر پدر یا مادر خود زندگی کنند "واحد مددکاران ویژه طلاق" تشکیل شود تا قبل از صدور حکم پدران و مادران را در اعمال و رفتاری که باید بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجیه کنند. به پدران و مادران باید آموزش داده شود که از بدگویی و بازگویی عیوب و نقایص یکدیگر پیش فرزندان خود (بعد از اجرای حکم طلاق) احتراز نموده و مظلوم نمایی نکنند، چون فرزند باید واقعیت جدایی پدر و مادر را به عنوان یک الزام و ضرورت زندگی پذیرا باشد و جایگاه حرمت متقابل پدر و مادر را حفظ کند.
تداوم ارتباط و تماس مددکاران ویژه طلاق با خانواده فرزندان تک سرپرست برای بررسی و حل مشکلات روانی ـ اجتماعی در سال های بعد از طلاق ضرورت دیگری است که از معضلات و نارسایی های احتمالی کودکان و نوجوانان جلوگیری می کند. بدیهی است گروه مددکاران ویژه طلاق باید دوره های کوتاه مدت روان شناسی کودک، روان شناسی خانواده و روان شناسی اجتماعی را بگذرانند و با مسائل بزهکاری و ناهنجاری های کودکان و نوجوانان آشنا شوند.
مطالعات و تحقیقات روانشناسان نشان می دهد کودکانی که با پدر و مادر ناسازگار و بداخلاق زندگی می کنند، در معرض آسیب های بیشتری قرار دارند. کودکان شاهد احترام متقابل بین پدر و مادر نیستند و محبت و عاطفه جای خود را به پرخاشگری داده است. در این شرایط، دور از انتظار نیست که کودکان هم مثل والدین، برای تحمل شرایط، به کناره گیری از روند زندگی عادی روی بیاورند و به گفته آسیب شناسان اجتماعی بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل دهند.
دکتر حسین فرجاد، آسیب شناس اجتماعی و مدرس دانشگاه تهران در این رابطه می گوید:"بررسی وضعیت کودکان بزهکار نشان می دهد در خانه هایی که والدین به طور مستمر با یکدیگر درگیری دارند، نبود روابط عاطفی بین والدین و خشونت، عاملی اصلی در بزهکاری نوجوانان و جوانان محسوب می شود."
او ادامه می دهد:"فشارهای روانی، مشکلات خانوادگی و درگیری های والدین، جوانان را به سوی پرخاشگری می کشاند. به خصوص این که در برخی خانواده ها روابط نزدیکی میان پدر و مادر و فرزندان وجود ندارد به همین علت جوانان فشارهای روانی خود را به صورت پرخاشگری در جامعه بروز می دهند."
این شاید مستقیم ترین نتیجه جدایی خاموش پدر و مادر باشد که دامن فرزندان را هم می گیرد. طلاق خاموش به عنوان یک طلاق غیر رسمی، موذیانه در کمین روابط همسران نشسته است و شاید بی راه نباشد اگر بگوییم اصلی ترین قربانیان خود را از میان فرزندان خانواده ها انتخاب می کند.
دکتر فرجاد می گوید: "طلاق عاطفی یا طلاق خاموش، جدایی اعلام نشده بین زن و شوهری است که زیر یک سقف زندگی می کنند، خانواده اند، اما بیگانه از هم اند و حتی وجود فرزندان هم این جدایی و بیگانگی را از بین نمی برد. در این شرایط زندگی زن و شوهر در زیریک سقف از خانه محیطی نا امن می سازد و در این وضعیت بچه ها به علت تنش و ناامنی موجود در خانه، نه آرام هستند و نه آرامش دارند و در چنین شرایطی است که والدین تصمیم می گیرند آرامش از دست رفته خود و فرزندانشان را با جدا شدن از هم به زندگی برگردانند. غافل از اینکه طلاق کاری ترین تیری است که به سمت آینده فرزندشان پرتاب می کنند."
آمارها را که ورق می زنیم، فرزندان والدین طلاق گرفته را 2 برابر بیشتر از سایر بچه ها دچار رکود فعالیت می بینیم. به گزارش پایگاه خبری آبزرور، یک گروه ازمحققان کانادایی که روی 4 هزار و 784 کودک 2 تا
7 ساله آزمایش می کردند، دریافتند که 82 درصد از کودکانی که با طلاق والدین مواجه بوده اند، با خطر کاهش فعالیت و افت عملکرد روبرو هستند.
اما تاثیر جدایی پدر و مادر به همین جا ختم نمی شود؛ ترس بدون دلیل، بی خوابی، اضطراب و کم رویی، اختلال در تغذیه، لکنت زبان، عقب ماندگی درسی، پناه بردن به مواد مخدر، شکست در زندگی آینده، شب ادراری، انزواجویی و عزلت طلبی، احساس حقارت، احساس ناکامی و شکست، دستاوردهای دیگر طلاق والدین هستند.
تحقیقات پژوهشگران ایالات متحده بر روی بزهکاران ایالت کالیفرنیا ثابت کرده است که ۸۰ درصد از کودکان تبهکار در کالیفرنیا، فرزند خانواده هایی بوده اند که در آن ها طلاق رخ داده است. این مساله به قدری پراهمیت است که جرم شناسان به قاطعیت خانواده نابسامان را در گرو عوامل جرم زا قرار می دهند.
دکتر اسکندری در این باره می گوید: "طلاق به طور مستقیم و یا غیرمستقیم منجر به بزهکاری کودکان می شود. چرا که وجدان اخلاقی و شخصیت فرزند به شدت تحت تاثیر شخصیت والدین قرار دارد و بعد اجتماعی تر رفتارهای نامناسب والدین، به شکل بزهکاری نمود پیدا می کند."
در طول 30 سال گذشته، هر سال یک میلیون کودک شاهد طلاق والدین خود بوده اند و پیش بینی می شود این رقم در آمریکا تا چند سال آینده به حدی بالا برود که از هر 10 کودک، یکی شاهد سه طلاق یا بیشتر باشد. تعداد کمی از کودکان با والدین واقعی خود بزرگ خواهند شد و در سن بلوغ شاهد از هم پاشیدگی خانواده شان خواهند بود.
طلاق موفق :
آبی که ریخته، دیگر ریخته است! والدینی که با یکدیگر سازش ندارند، با هم بودنشان همانقدر خطرناک است که با هم نبودنشان! در این شرایط شاید تنها راه پناه بردن به راه آخر باشد و تلاش برای کم کردن اثرات مخرب آن.
دکتر "لویس اسپرت" روان شناس عقیده دارد، یک زن و شوهر ممکن است نتوانند زندگی زناشویی موفقی داشته باشند ولی با تدبیر و از خودگذشتگی می توانند به یک طلاق موفق دست پیدا کنند.
او می نویسد: در خانواده های طلاق هم می توان روش هایی را در پیش گرفت تا فرزندان دچار کمترین آسیب و ضربه روحی و شخصیتی بشوند و رابطه بهتری با والد دور از خود برقرار کنند. مثلا والدین باید در نظر داشته باشند که نسبت به شوهر یا همسر طلاق گرفته خود حداقل پاره ای از مواقع ولو در ظاهر، نرمش و انعطاف به خرج دهند و احساسات منفی خود را کنترل کنند. یعنی از همسر جدا شده بدگویی نکنند و باعث تحریک فرزند خود بر ضد او نشوند. علاوه بر این در بسیاری از خانواده های طلاق، دیده شده که کودک را به عنوان حربه و سلاحی بر ضد همسر خود و به منظور انتقام گرفتن از او مورد استفاده قرار می دهند؛ پذیرفتن این نفرت اجباری و تحمیلی در احساسات، در تمام ابعاد زندگی کودک مثل شیوه زندگی، شخصیت، برخورد با دیگران و حتی تحصیل و هوش کودک اثرات ناگوار و مخربی به جا می گذارد و حتی ممکن است کودک قبل از هر کس دیگر نسبت به شخص خود و زندگی کینه و نفرت پیدا کند.
من و تو مسئولیم!
اگر فرزندتان زیاد دچار شب ادراری می شود، اگر مسئولان مدرسه او مدام از دعوا و مرافعه راه انداختنش شکایت می کنند و از عدم پیشرفت تحصیلی او گلایه دارند، احتمالا بیشتر از آن که فرزندتان نیازمند توبیخ باشد، باید از خودتان گلایه کنید. اتفاقا اینجا جایی است که باید یک جوالدوز به خودتان بزنید و یک سوزن به کودکتان! رفتارهای ناسازگارانه کودک، تنها زنگ خطری است که انعکاسی از رفتار والدین محسوب می شود.
حس عدم امنیت در کودکان و شرمندگی از بازگو کردن شرایط خانواده، سرزنش کردن خود، احساس غم و درد و افسردگی، شرایطی هستند که طلاق رسمی و غیر رسمی والدین می تواند در کودکان به وجود آورد و نتیجه آن، روی عملکرد تحصیلی و روابط اجتماعی کودک نمودار شود.
دکتر اسکندری می گوید: "طلاق حس عدم امنیت را در کودکان تقویت می کند. بعضی از بچه های طلاق از حس عمیق ناتوانی رنج می برند و دچار کاهش اعتماد به نفس و افت عملکرد می شوند. بچه های کوچکتر بعضی وقت ها فکر می کنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید می کند. در گیری والدین هم استرس و اضطراب بچه ها را شدت می بخشد. در این میان واکنش بچه های بزرگتر عموما انزوا و خلوت است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست. خشم هم یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان می دهند. خشم بچه ها گاه با زیر سوال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه گر می شود. بچه های بزرگتر گاهی آشکارا والدین را شماتت می کنند و گاهی هم در شکل فعال، فرزندان طلاق با بچه های دیگر به زد و خورد می پردازند."
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر 1392ساعت 9:59 توسط | نظر بدهید

رابطه طلاق و افت تحصیلی:
بیان مسئله :
مطالعات نشان می دهد در خانواده های مرفه و تحصیلکرده ، طلاق والدین آمار مردود شدن بچه ها در امتحانات پایانی سال را بیش از دو برابر افزایش می دهد .
در خانواده های کارگری و بویژه خانواده هایی که مادر خانواده سواد ندارد ، از هر دو بچه یک نفر ترک تحصیل می کند.همچنین در خانواده های کارمندی که مادری با سواد حضور دارد بچه های طلاق قبل از دریافت دیپلم مدرسه را ترک می کنند .
البته هنوز به دقت مشخص نیست که آیا این شکست های تحصیلی ناشی از جدایی والدین و ضربه ناشی از طلاق است یا جو خانوادگی متشنج پیش از جدایی ، اما به هر حال آنچه مسلم است طلاق موضوعی صرفاً مربوط به بزرگ تر ها نیست و همیشه فرزندان را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می دهد که باید به این موضوع ها نیز توجه جدی داشت .
سوال پژوهش :
1- آیا طلاق والدین بر افت تحصیلی همه فرزندان تاثیر دارد ؟
2- آیا رابطه ی بین طلاق و افت تحصیلی دیده می شود ؟
ضرورت و اهمیت تحقیق :
سنجش اثرات جدایی والدین بر کودکان بسیار دشوار است و عواملی چون میزان ستیزه میان پدر و مادر قبل از جدایی ، سن کودکان در آن زمان ، تعداد خواهر و برادران ، وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و سایر خویشاوندان ، روابط آن ها با هر یک از والدین ، و یا این که تا چه حد پدر و مادر را می بینند ، بر میزان اثرات و فرایند سازگاری با شرایط جدید تاثیر خواهند داشت .
یکی از تاثیرات رفتاری حاصل از طلاق اضطراب است به نحوی که پس از طلاق ، بلافاصله میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا می رود و پسران بیشتر از دختران تحت تاثیر اضطراب ناشی از طلاق قرار می گیرند و چنین فرزندانی اغلب به اختلالات روانی تنی ، افت تحصیلی ، به ویژه آسم و کولیت دچار می شوند . آسیب طلاق بر نوجوانان هم کمتر از آسیب بر کودکان نیست هر چند که این دو آسیب از نظر کیفیت تفاوت های آشکاری دارند .
فرضیه پژوهش :
1- بین افت تحصیلی با طلاق والدین رابطه ی معناداروجود دارد.
متغیرهای پژوهش :
الف) متغیر مستقل : به متغیری گفته می شود که از طریق آن متغیر وابسته تبیین یا پیش بینی شود . به این متغیر ، متغیر محرک یا درون داد نیز گفته می شود و متغییری است که توسط پژوهشگران اندازه گیری ، دست کاری یا انتخاب می شود تا تاثیر یا رابطه آن با متغیر دیگر اندازه گیری شود متغیر مستقل متغیر پیش فرض است به این معنی که این متغیر مقدمه و متغیر وابسته نتیجه آن است .
ب) متغیر وابسته : متغیر وابسته ، متغیر پاسخ ، برون داد یا ملاک نیز نامیده می شود و عبارت است از وجه یا جنبه ای از رفتار ارگارنیزم که تحریک شده است متغیر وابسته متغیری است که مشاهده یا اندازه گیری
می شود تا تاثیر متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص شود .
ج) متغیر مزاحم : متغیر مزاحم به متغیری گفته می شود که به صورت فرضی، بر پدیده مشاهده شده تاثیر
می گذارد ، اما قابل مشاهده ، اندازه گیری و دست کاری نیست و تاثیر آن باید از طریق تاثیر متغیرهای مستقل و تعدیل کننده و رویدادهای قابل مشاهده مشخص شود.(تاکمن ، 1978)
در تحقیق ما متغیرهای مستقل ، وابسته و مزاحم به قرار زیر می باشند :
متغیر مستقل = طلاق والدین
متغیر وابسته = افت تحصیلی
متغیر مزاحم = سواد خانواده – اعتیاد خانواده
طلاق(1):
طلاق یک پدیده شوم اجتماعی است یکی از نویسندگان می نویسد طلاق برای آن دسته از کودکانی که پیش از طلاق خرسندی داشته اند بیشتر آسیب عاطفی ایجاد می کند تا آنهایی که پیش از طلاق خانواده ناخرسندی
داشته اند .
افت تحصیلی(2):
کاهش نسبی فعالیت درس و مطالعه یک دانش آموز در یک دوره سنی در مقایسه با دوره سنی قبل از آن را افت تحصیلی گویند به بیان دیگر شکستها و ناکامی دانش آموزان در تحصیل که با بی علاقگی به مسائل تحصیلی و کاهش نمرات درس شروع می شود افت تحصیلی نام دارد ..
معنای لغوی طلاق و اصطلاحی طلاق(3):
در کتاب ارزنده حقوق مدنی زوجین چنین آمده طلاق در لغت اسم از برای اطلاق و تطبیق است یعنی از بین بردن هر گونه قیدی و در شرع مقدس اسلام عبارت از برداشتن قید نکاح است و همچنین طلاق در لغت رها شدن از قید نکاح است و در عرف عام معانی جدائی از آن در ذهن متبادر می شود .
صاحب جواهر گوید طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است و در اصطلاح شرع عبارتست از زائیل کردن قید نکاح به لفظ (طالق) و صاحب بشرح لعمه قید بدون عوض را هم ذکر کرده اند و این قید برای احتراز از خلع و مبارات است که ازله در آن دو در مقابل بذل مهر است .
جامعه و اجتماعی شدن مهم است . بنابراین نباید نمره را به عنوان ملاک پیشرفت تحصیلی دانش آموز در نظر داشته باشند ، بلکه هدف یادگیری است . از این رو والدین و مربیان باید انعطاف کافی را در زمینه نمره دانش آموزان داشته باشند ، تا مشکلاتی را در این زمینه برای دانش آموز به وجود نیاورند ، پس همه تلاش مربیان و والدین باید جلوگیری از افت تحصیلی دانش آموز باشد ، زیرا چنانچه افت تحصیلی ادامه یابد به بزهکاری و انحراف دانش آموز منجر می شود و در نتیجه ترک تحصیل به وجود می آید ، که یکی از مهم ترین عوامل فساد در جامعه می باشد .
تعریف لغوی افت تحصیلی :
افت از نظر لغوی به معنی کمبود ، کمی ، کم و کاست و نقصان است . منظور از افت تحصیلی "کاهش عملکرد تحصیلی دانش آموز از سطح رضایت بخش به سطحی نامطلوب است " همچنین افت در لغت به معنای ضایعات ، ضایع کردن که بیشتر در نظر اقتصاددانان مطرح شده است . اما در بعضی از متون فارسی کلمه ترک تحصیل نیز معادل افت تحصیلی در نظر گرفته شده است . به عبارتی افت تحصیلی عبارت است از نزول از یک سطح بالاتر به سطح پایین تر در تحصیل و آموزش . افت تحصیلی به معنای دقیق آن ، زمانی است که فاصله قابل توجهی بین توان و استعداد بالقوه و توان بالفعل فرد در فعالیتهای درسی و پیشرفت تحصیلی مشهود باشد . گرچه این تعریف می تواند همه کسانی را که به دنبال شکستهایی پی در پی تحصیل ، از تحصیل عقب مانده و عمدتاً به اصطلاح تجدید یا مردود شده اند را در بر گیرد اما مفهوم افت تحصیلی صرفاً در رفوزگی و تجدیدی خلاصه نمی شود و می تواند شامل هر دانش آموز و دانشجویی شود که اکتسابهای آموزشگاهی و پیشرفت دانشگاهی او کمتر از توان بالقوه و حد انتظار اوست . لذا بر اساس این تعریف دانش آموزان تیز هوش نیز ممکن است دچار افت تحصیلی و کم آموزی بشوند . لذا افت تحصیلی مسئله ای است عام و نسبی .
1. Fatherles children
2. سایت گوگل
3. حقوق مدنی زوجین – دکتر محقق – ص 288
آثار طلاق:
هیچ کس آثار طلاق را بر کودکان و نوجوانان انکار نمی کند. زیرا قطعا زمانی که این رویداد غم انگیز باعث افسردگی زوج و ناراحتی اطرافیان ایشان که از دورتر نظاره گرند می شوند؛ چه کسی می تواند اثر این غم را بر روان لطیف کودکان و روح زود رنج نوجوانان انکار نماید. جامعه شناسان و روان شناسان اطلاعات معتبری در مورد آثار طلاق بر فرزندان تهیه کرده اند؛ در این چگونه گریز کوتاهی به این آثار که به سن و جنسیت کودک بستگی دارد می پردازیم.
این نکات را از یاد نبرید:
۱) تاثیرات طلاق بر روی کودکان تاثیرات بالقوه ای هستند.
۲) این تاثیرات در گروه های مختلف سنی کودکان متفاوت است.
۳)میزان این تاثیرات به عوامل زیادی بستگی دارد که تقریبا تمام آنها در کنترل شما هستند.
▪ چه باید کرد؟
اول از همه توجه داشته باشید که این تاثیرات تا چه حد ناشی از طرز تفکر فرزند شما در مورد خودش، والدین و طلاق می باشد. به همین دلیل شما باید با کودکان در مورد طلاق حرف بزنید و از میزان تاثیرات منفی آن بکاهید.
درضمن شما باید مراقب رفتارتان باشید و احساسات منفی خود را نسبت به همسرتان بروز ندهید.
و سخن آخر اینکه فراموش نکنید برای فرزندتان وقت کافی بگذارید.

1


تعداد صفحات : 47 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود