تارا فایل

جرایم در حقوق کیفری


ب) منابع انگلیسى
11. The Babylonian Talmud, 18 vols, translated into English, under the Editorship of Rabbi Dr. J. Epstein, the Soncino Press, London, 1st ed., 1935-1952.
12. Encyclopaedia Judaica, 17 vols, Encyclopaedia Judaica Jerusalem, 4th ed., 1978 (Pseud.: EJ.), v.2:
– H.H.C., "Abduction", pp. 55 – 56.
– M.E., "Abortion", pp. 98 – 101.
– J.H.T. / H.H.C., "Adultery", pp. 313 – 316.
13.

Encyclopaedia Judaica, v.3.

در نظام‏هاى حقوقى غیردینى "جرم" و "گناه" دو مقوله جدا از هم‏اند و بین این دو هیچ ربط و نسبت مستقیمى وجود ندارد. "جرم" در رابطه فرد با افراد دیگر و جامعه معنا مى‏یابد؛ در اینجا جرم رفتارى (به صورت فعل یا ترک فعل) مخالف نظم جامعه است که قانونگذار ارتکاب آن را منع مى‏کند و براى آن ضمانت اجرا (به صورت مجازات یا اقدامات تامینى) در نظر مى‏گیرد.
در نظام‏هاى حقوقى دینى، که بارزترین مصداق آن را مى‏توان در دو دین شریعت‏مدارِ اسلام و یهودیت سراغ گرفت، تفکیک مفهوم جرم و گناه دشوار است؛ چرا که خاستگاه این هر دو یکى است و قانونگذار الاهى است که هر دو را ممنوع مى‏کند. در این نظام‏ها، ماهیت تمام احکام یکى است و بین جرم (تجاوز نامشروع به حقوق دیگران و جامعه) و گناه (تعدى نسبت به شریعت خدا) جز در حوزه ضمانت اجرا، تمایزى نیست. بااین‏همه، به نظر مى‏رسد در حقوق یهود درک و تشخیص این تمایز دشوارتر از سایر نظام‏هاى دینى باشد؛ چرا که ارتکاب هر یک از محرمات مجازاتى را در پى دارد؛ با این تفاوت که برخى از این مجازات‏ها را دادگاه آسمانى صادر مى‏کند (گرچه حکمِ آن در همین زندگى دنیوى به صورت مرگ ناگهانى و غیره اجرا مى‏شود).
دانشمندان یهودى شریعت موسى را مشتمل بر 613 حکم دانسته‏اند که از این تعداد 248 حکم درباره واجبات است و 365 حکم مربوط به محرمات. محرمات خود بر دو دسته‏اند:
1. برخى از محرمات داراى مجازات دنیوى نیستند؛ براى این محرمات کفاره یا قربانى یا مجازات الاهى در نظر گرفته مى‏شود.
2. برخى از محرمات مجازات دنیوى دارند؛ یعنى دادگاه با شرایط اثبات و آیین دادرسى خاص خود براى این جرایم مجازات خاصِ مقرر در شرع را اعمال مى‏کند.
آنچه به موضوع گفتار ما مربوط مى‏شود همین بخش اخیر است.
براساس تلمود، هیچ عملى جرم و در نتیجه قابل مجازات نیست مگر آنکه در تورات هم ارتکاب آن منع، و هم براى آن مجازات تعیین شده باشد. ازاین‏رو، براى مثال، براى اجراى حکم مجازات درباره قاتل باید دو حکم در شریعت موجود باشد؛ یکى "قتل نکن" (خروج، 20:13)، و دیگرى "قاتل باید کشته شود" (اعداد، 35:16ـ21). به گفته تلمود، اگر منع از عمل موجود نباشد، حتى اگر به صراحت مجازات نیز تعیین شده باشد، عمل جرم به معناىِ خاصِ آن نیست و مجازات ذکر شده به مجازات آسمانى تعبیر مى‏شود.(1)
براساس تقسیم‏بندى جرایم در مکاتب جدید حقوقى، جرایم را مى‏توان در آیین یهود به این صورت تقسیم کرد:
الف) جرایم برضد اشخاص؛ این دسته از جرایم مستقیما به خود شخص بزه‏دیده آسیب مى‏زنند. این جرایم خود به دو دسته تقسیم مى‏شوند:
1. جرایم برضد تمامیت جسمانى اشخاص؛ مهم‏ترین این جرایم عبارت‏اند از: قتل، ضرب و جرح، سقط جنین.
2. جرایم بر ضد حیثیت معنوى اشخاص؛ در این دسته مى‏توان به جرم‏هایى چون آدم‏ربایى، افترا، قذف، و جرایم منافى عفت اشاره کرد.
ب) جرایم بر ضد اموال؛ جرایمى چون سرقت و راهزنى، خیانت در امانت، اضرار به مال غیر و غبن در این گروه جاى دارند.
ج) جرایم بر ضد امنیت جامعه و جرایم دینى خاص؛ در این گروه جرایمى جاى مى‏گیرند که جنبه عمومى آنها غلبه دارد، مانند ارتشا، شهادت دروغ، بت‏پرستى و مانند اینها. اکنون براساس این تقسیم‏بندى به جرایم در حقوق کیفرى یهود مى‏پردازیم.
گفتار یکم: جرایم بر ضد تمامیت جسمانى اشخاص
هدف مستقیم این دسته از جرایم، حق حیات انسان و اصل مصونیت وى از هر گونه تعرض است. در نظام‏هاى مختلف حقوقى این دسته از جرایم شدیدترین مجازات‏ها را در پى‏دارند. حقوق کیفرى یهود نیز به این جرایم اهتمام خاصى داشته است. مهم‏ترین این جرایم عبارت‏اند از: قتل، ضرب و جرح، و سقط‏جنین.

الف) قتل
در کتاب مقدس عبرى حدودا 400 بار کلمه "خون" به کار رفته است. از این تعداد حدود نیمى مرتبط با مرگ از روى خشونت است.(2) ریختن خون (شفیکوت دمیم)(3) گناه آغازین روى زمین است: "قائن [= قابیل] بر برادر خود، هابیل، برخاسته، او را کشت" (پیدایش، 4:8). در حقوق کیفرى یهود، قتل شدیدترین و نکوهیده‏ترین جرم تلقى شده است.(4)
بر طبق برخى تفاسیر یهودى، منظور از فساد و شرارت که در پیدایش، 6:13 آمده،(5) قتل عمد است.(6) همچنین به گفته تلمود، تورات از آن جهت در پیدایش، 13:13 سدوم، قوم لوط، را "بسیار شریر و خطاکار" خوانده است که ایشان قاتل بودند (سنهدرین، 109 الف).
خون‏ریزى نخستین گناهى است که در کتاب مقدس داراى ماهیت کیفرى است: "هر که خون انسان ریزد [باید] خون وى به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت" (پیدایش، 9:6). خون به‏ناحق ریخته شده از زمین نزد خدا فریاد برمى‏آورد (پیدایش، 4:10) و "خون زمین را ملوث مى‏کند و زمین را براى خونى که در آن ریخته شود کفاره نمى‏توان کرد، مگر به خون کسى که آن را ریخته باشد" (اعداد، 35:33). براساس تورات، خون به‏ناحق ریخته عبارت است از: خون بى‏گناه (تثنیه، 19:10،13؛ 21:8؛ 27:25؛ اول سموئیل، 19:5؛ دوم پادشاهان، 21:16؛ 24:4؛ اشعیا، 59:7؛ ارمیا، 2:34؛ 7:6؛ 19:4؛ 22:3،17 و…)، و خون صالح (خروج، 23:7؛ دوم سموئیل، 4:11؛ اول پادشاهان، 2:32 و…)، و یا خون‏ریزى بدون دلیل (اول پادشاهان، 2:31؛ اول سموئیل، 25:31).(7)
به تبع پیدایش، 9:6، که مى‏گوید خدا انسان را به صورت خود ساخت، گفته‏اند که هر گونه خون‏ریزى تحقیر و کوچک‏شمارى صورت خداوند (توسیفتا یواموت، 4:8 و…) و موجب دورى از خدا و ویرانى معبد (توسیفتا یوما، 1:12؛ شبات، 33الف؛ سیفرا اعداد، 161) و پراکندگى در زمین (آووت، 5:9؛ و..) است.(8)
رکن قانونى جرم قتل
تورات در ده فرمان ارتکاب قتل را منع کرده است: "قتل مکن" (خروج، 20:13؛ تثنیه، 5:17). در تورات قتل به دو دسته عمد و غیر عمد تقسیم شده است. مجازات قتل عمد، قتل است:
هر که انسانى را بزند و اوبمیرد هر آینه کشته شود… اگر شخصى عمدا بر همسایه خود آید تا او را به مکر بکشد، آنگاه او را از مذبح من کشیده، به قتل برسان (خروج، 21:12،14).
کسى که آدمى را بزند که بمیرد، البته کشته شود… کسى که انسانى را کشت، کشته شود (لاویان، 24:17، 21؛ و نیز: اعداد، 35:16ـ21؛ تثنیه، 19:11).
به گفته تلمود، حتى اگر مقتول طفل تازه‏تولدیافته باشد، به شرط آنکه دست‏کم تا سى روز زنده‏ماندنى باشد (نیدا، 5:3) و نیز اگر قربانى پیر یا بیمارِ در حال مرگ باشد (سنهدرین، 78الف) درباره قاتل، با وجود شرایط مقرر، همین حکم اجرا مى‏شود.
بر طبق تورات، قاتل غیرعمد به شهرهاى پناهگاه تبعید مى‏شود:(9)
اما اگر قصد او نداشت، بلکه خدا وى را به دستش رسانید، آنگاه مکانى براى تو معین کنم تا بدانجا فرار کند (خروج، 21:13؛ و نیز: اعداد، 35:22ـ29؛ تثنیه، 19:4ـ6).
رکن روانى قتل عمد
در کتاب مقدس، عمد و قصد (قصد حصول نتیجه) به دو صورت فرض شده است:
1. وجود نفرت و بغض (یعنى جانى حصول نتیجه را به طور خاص قصد کرده است):
اگر از روى بغض او را با تیغ زد یا قصدا چیزى بر او انداخت که مُرد یا از روى عداوت او را با دست خود زد که مرد، آن زننده چون که قاتل است، البته کشته شود (اعداد، 35:20ـ21؛ و رک: تثنیه، 19:11؛ خروج، 21:14).
در اینجا، علاوه بر قصد فعل، نتیجه نیز با سوء نیت قصد شده است.
2. به کارگیرى آلت قتاله؛ در مواردى به کارگیرى آلت قتاله، موجب عمدى تلقى شدن قتل است:
اگر او را به آلت آهنین زد که مُرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. اگر او را با دست خود به سنگى که از آن کسى کشته شود بزند تا بمیرد، او قاتل است و قاتل البته کشته شود. و اگر او را به چوب‏دستى‏اى که با آن کسى کشته شود بزند، او قاتل است و قاتل البته کشته شود (اعداد، 35:16ـ18).
به کار رفتن آلت قتاله مى‏تواند دلیل جامع و مناسبى براى اثبات عمد و قصد باشد.(10) برطبق حقوق تلمود، دادگاه در اغلب موارد باید عمد و قصد را نه فقط با توجه به ماهیت آلت، بلکه از دیگر اوضاع و احوال استنباط کند؛ مثلاً کدام جزء بدن بزه‏دیده مورد اصابت قرار گرفته (کشنده بودن به اعتبار موضع اصابت)، و یا سنگ و شى‏ء از چه فاصله‏اى بر بزه‏دیده انداخته شده و نیز نیروى مهاجم براى حمله به بزه‏دیده و توان وى براى مقاومت و…(11)
ازاین‏رو، جایى که کسى از بالاى بام به پایین پرت شده یا در آتش یا آب افکنده شده است، عمد قابل استنباط نیست، مگر اینکه در تمام این مواردِ فرض شده، یعنى بلندى خانه، عمق آب و قواى جانى و مجنى‏علیه، قتل پیامد طبیعى عمل باشد و توسط قاتل قصد شده باشد.(12)
رکن مادى قتل عمد
هیچ قاتلى سزاوار اعدام نیست مگر اینکه، افزون برداشتن سوء نیت، مرگ با عمل مستقیم جسمانى وى صورت گرفته باشد؛ لذا اگر او کسى را تا سر حد مرگ گرسنگى دهد یا وى را در معرض گرما و سرما و درندگان قرار دهد و…، عمل وى قتل مستوجب اعدام نیست.(13) همچنین است قتلى که به وسیله خود آمر و محرک انجام نشده است، بلکه عامل یا خادم او آن را انجام داده است.(14)
قتل به تسبیب
در تمام موارد قتل عمد، کشتن قاتل الزامى است و نمى‏توان مجازات را تبدیل به دیه کرد: "هیچ فدیه به عوض جان قاتلى که مستوجب قتل است مگیرید، بلکه او البته کشته شود" (اعداد، 35:31). فقط در یک مورد جایگزینى دیه پذیرفته شده است و آن قتل به تسبیب است: اگر مردى بداند که گاوش شاخزن است، ولى آن را نگاه ندارد و گاو کسى را بکشد، در این صورت صاحب گاو نیز، به همراه گاو، محکوم به قتل است، مگر اینکه اولیاى دم به خون‏بها رضایت دهند. در این صورت دیه جانشین مجازات قتل مى‏شود (خروج، 21:29ـ30).

اثبات قتل
قتل با شهادت دومرد قابل اثبات است:
هر که شخصى را بکشد، پس قاتل به گواهى شاهدان کشته شود و یک شاهد براى کشته شدن کسى شهادت ندهد (اعداد، 35:30؛ و نیز: تثنیه، 17:6؛ 19:15).
شاهدان افزون بر شهادت بر وقوع جرم، باید گواهى دهند که پیش از ارتکاب جرم به قاتل اخطار داده‏اند که عملى که وى انجام مى‏دهد قانونا جرم است و تخطى از چنین قانونى مجازات مرگ را در پى دارد. در صورت فقد این اخطار (هترائه)،(15) مجازات قاتل حبس ابد است و نه قتل (میشنا سنهدرین، 9:5).(16)
اگر مقتولى در صحرا یافت شود و قاتل نامعین باشد، باید مردم شهر نزدیک به مقتول مراسم قسامه را اجرا کنند و بگویند که ایشان وى را نکشته‏اند تا خون بى‏گناه در میان قوم نماند (تثنیه، 21: 1ـ9).(17)
از مجموع آنچه گذشت، برمى‏آید که بر طبق حقوق کیفرى یهود، در صورتى مجازات قتل اعدام است که یک قاتل عمد با دستان خویش پس از اخطار قانونى توسط دو شاهد آن را انجام داده باشد. قاتل به اعدام با شمشیر محکوم مى‏شود (سنهدرین، 9:1).(18) در موارد دیگرِ قتل عمد، مى‏توان به استناد قدرت پادشاه و صلاحیت از روى ضرورتِ دادگاه، حکم مرگ صادر کرد.(19)
ب) ضرب و جرح
ضرب و جرح عمدى یکى از جرایم برضد تمامیت جسمانى است که حقوق کیفرى یهود براى آن مجازات تعیین کرده است. تورات درباره ضرب و جرح احکامى دارد:
1. قصاص: تورات در موارد قطع و نقص عضو حکم به قصاص مى‏کند:
کسى که همسایه خود را عیب رسانیده باشد، چنان‏که او کرده باشد به او کرده خواهد شد: شکستگى عوض شکستگى، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان؛ چنان‏که به آن شخص عیب رسانیده، همچنان به او رسانیده شود (لاویان، 24: 19ـ20؛ و نیز: خروج، 21:23ـ25).
2. جبران خسارت: براى برخى از ضرب و جرح‏هاى خفیف‏تر، جبران خسارت تجویز شده است:
اگر دو مرد نزاع کنند و یکى دیگرى را به سنگ یا به مشت زند و او نمیرد، لیکن بسترى شود، اگر برخیزد و با عصا بیرون رود آنگاه زننده او بى‏گناه شمرده شود، اما عوض بیکارى‏اش را ادا نماید و خرج معالجه او را بدهد (خروج، 21: 18ـ19).
3. آزادى برده: اگر صاحب غلام یا کنیز چشم یا دندان او را ضایع کند باید به عوض چشم و دندان، وى را آزاد کند (خروج، 21: 26ـ27).
4. قتل: ضرب و جرح پدر ومادر از عوامل مشدده مجازات است و ضارب به مرگ محکوم مى‏شود: "هر که پدر یا مادر خود را بزند هر آینه کشته شود" (خروج، 21: 15). تلمود چنین مجازاتى را محدود به ضرب و جرحى کرد که باعث آسیب جسمانى مى‏شود (سنهدرین، 11:1).
تلمود با ارائه تفسیر دیگرى از مجازات‏هاى تورات، جبران خسارت را به جاى مجازات قصاص نشاند.(20) در مواردى که براى ضرب و جرح در کتاب مقدس مجازاتى در نظر گرفته نشده، قابل مجازات با تازیانه، طبق اصل کلى،(21) است (مکوت، 16 الف؛ کتوبوت، 32 ب). در مورد ضرب و جرح‏هایى که قابل ارزیابى و سنجش باشد، از آنجا که بیش از یک مجازات نمى‏تواند مورد حکم قرار گیرد (مکوت، 4ب ؛ 13ب) فقط به جبران خسارت حکم مى‏شود (توسیفتا کتوبوت، 32 الف)، و تازیانه فقط در جایى اعمال مى‏شود که ضرب و جرح باعث صدمه قابل ارزیابى نشده باشد (کتوبوت، 32 ب).(22)
حاخام‏هاى یهودى به این امر رضایت ندادند و در مورد ضرب و جرح‏هایى که خسارت مهمى را باعث نمى‏شدند اما توهین‏کننده بودند، جزاى نقدى را به عنوان مجازات در نظر گرفتند. مبلغ جزاى نقدى ثابت و متناسب با شدت ضرب و جرح بود و دادگاه مى‏توانست با توجه به اوضاع و احوال آن را کم یا زیاد کند (باوا قما، 8: 6).(23)

ضرب و جرح دوجانبه یا قابل حدس
در مواردى مثل ورزش‏هاى بوکس و کشتى، حتى در صورت ایجاد صدمه شدید، مصدوم نمى‏تواند ادعاى خسارت کند؛(24) اما اگر دو مرد با بدخواهى و غرض‏ورزى به هم صدمه وارد کنند، شخصى که متحمل صدمه شدیدتر شده است مى‏تواند در مورد مازاد، طلب خسارت کند (باوا قما، 3: 8).
ضرب و جرح بدون سوءنیت
جرح عمدىِ بدون سوءنیت، مثل آسیب ناشى از درمان طبى، به شرط آنکه جراح واجد صلاحیت باشد، مستوجب جبران خسارت نیست (توسیفتا باوا قما، 9: 11).
همچنین پدرى که پسرش را تنبیه مى‏کند و معلمى که شاگرد را تنبیه مى‏کند و مامور دادگاهى که برحسب وظیفه‏اش کسى را مى‏زند، مسئول جبران خسارت نیستند، مگر اینکه ضارب از حد خشونت لازم تجاوز کرده باشد(همان).
تکرار ضرب و جرح
برخى از دانشمندان در مورد کسانى که جبران خسارت، ضمانت اجراى موثرى براى منصرف کردن ایشان از ارتکاب چنین جرمى نبود، شیوه‏هاى دیگرى را جست‏وجو کردند؛ مثلاً گاهى به قطع دست برخى از تکرارکنندگان چنین جرمى حکم مى‏کردند (سنهدرین، 58 ب).(25)

ج) سقط جنین
چنان که از کتاب مقدس برمى آید، اگر در جریان دعوا جنین زنى سقط شود، بر ضارب مجازات پولى تحمیل مى‏شود و اگر زن بمیرد، قاتل قصاص مى‏شود:
اگرمردم جنگ کنند و زنى حامله را بزنند و اولاد او سقط گردد و ضررى دیگر نشود، البته غرامتى بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد و به حضور داوران ادا نماید. و اگر اذیتى دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده و چشم به عوض چشم (خروج، 21:22 ـ 24).
در مورد آیه اخیر ("اگر اذیتى دیگر حاصل شود") بین محققان بحث است که آیا منظور آسیب و اذیت به جنین است یا به زن:
1. در ترجمه سبعینیه کتاب مقدس(26) واژه "اذیت" درباره جنین به کار رفته است و نه زن؛ یعنى اگر به جنین آسیب دیگرى برسد، آسیب‏رسان قصاص مى‏شود. در این ترجمه بین جنینى که هنوز شکل و صورت کامل نگرفته با جنینى که داراى شکل و صورت کامل شده است تفاوت قائل شده، اسقاط اولى را مستوجب مجازات مالى و اسقاط دومى را مستوجب مجازات "جان به عوض جان" (قصاص) دانستند.
فیلون و برخى دیگر از مفسران به‏صراحت تحمیل مجازات مرگ را براى اسقاط جنین تجویز کرده‏اند.(27)
2. برخلاف این، محققان تلمودى واژه "اذیت و آسیب" را به زن معطوف دانسته‏اند و نه جنین؛ چرا که این حکم کتاب مقدس که "هر که انسانى را بزند و او بمیرد، هر آینه کشته شود"(خروج، 21:12) شامل قتل جنین نمى‏شود (باوا قما، 42ب و…).
یوسیفوس، دانشمند و مورخ یهودى، بیان مى‏دارد که اگر کسى زنى را لگد بزند و جنین او را سقط کند، افزون بر پرداخت غرامت به شوهر زن، و نیز مرگ (اگر زن کشته شده باشد) باید به خاطر "کاهش جمعیت" جزاى نقدى بپردازد.(28)
به نظر دانشمندان تلمودى، اسقاط جنین گرچه ممنوع است، قتل عمد نیست (توسیفتا سنهدرین، 59 ب؛ حولین، 33 الف). ایشان منع سقط جنین را از قوانین راجع به پرهیز از زاد و ولد، جماع منقطع، یا نزدیکى با همسر در حالى که احتمال خطر براى جنین او وجود دارد، استنباط کرده‏اند (یواموت، 62 ب؛ نیدا، 13 الف و 31 الف). بااین‏همه، اگر جنین زندگى مادر را به مخاطره اندازد، سقط جنین مجاز دانسته شده است:
اگر یک زن دچار درد زایمان باشد [و بیم مرگ او رود] باید جنین را از رحم جدا کرد و آن را عضو به عضو خارج کرد؛ زیرا زندگى مادر بر زندگى جنین تقدم دارد (اوهالوت، 7:6).
این امر تا وقتى درست است که طفل هنوز به دنیا نیامده است؛ در این صورت "مى‏توان او را کشت و مادر را نجات داد" (راشى و مئیرى، سنهدرین 72 ب). اما از لحظه‏اى که جزء بزرگ‏تر بدن جنین پاى بر جهان نهاد، دیگر حتى اگر زندگى مادر را به خطر اندازد، نمى‏توان آن را از بین برد؛ زیرا "کسى نمى‏تواند زندگى یک فرد را براى نجات دیگرى از بین ببرد"(اوهالوت، سنهدرین، همان). گرچه، براساس اصل دفاع مشروع، مى‏توان جان شخص تحت تعقیب را حتى با کشتن تعقیب‏کننده نجات داد، اما قانون بین جنینى که بخش اعظم بدن وى از رحم خارج شده و شخص تعقیب‏کننده تفاوت گذاشته است؛ زیرا "او [=مادر [از آسمان تعقیب‏شده است" (سنهدرین، 72ب)؛ و "هیچ کس نمى‏داند که آیا جنین تعقیب‏کننده مادر است یا مادر تعقیب‏کننده جنین" (یروشلمى سنهدرین، 8:9، 26).
بااین‏همه، وقتى زندگى مادر در خطر است، حتى اگر جزء بزرگ‏تر بدن جنین خارج شده باشد، خود مادر مى‏تواند آن را از بین ببرد؛ "زیرا گرچه از منظر دیگران قانون راجع به جنین همان قانون راجع به تعقیب‏کننده نیست، اما مادر مى‏تواند جنین را تعقیب‏کننده خود بداند"(مئیرى، همان) و آن را از بین ببرد.(29)

گفتار دوم: جرایم بر ضد حیثیت معنوى افراد
دسته‏اى از جرایم بر ضد اشخاص، آسیب روحى و معنوى و حیثیتى را براى بزه‏دیده به همراه مى‏آورند. در زمره مهم‏ترین جرایم از این دست، مى‏توان به جرایم منافى عفت، توهین، آدم‏ربایى و مانند اینها اشاره کرد.
الف) آدم‏ربایى
بر اساس تورات، آدم‏ربایى جرمى بزرگ و مستوجب اعدام است:
هر که آدمى را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هر آینه کشته شود (خروج، 21:16).
اگر کسى یافت شود که یکى از برادران خود از بنى‏اسرائیل را دزدیده، بر او ظلم کند یا بفروشد، آن دزد کشته شود (تثنیه، 24:7).
در این دو عبارت تفاوت‏هایى به نظر مى‏رسد:
1. عبارت نخست ربایش هر انسانى را منع مى‏کند، در حالى که عبارت دوم فقط محدود به اسرائیلیان است.
2. عبارت نخست در پى ممنوع کردن هر آدم‏ربایى با هر انگیزه‏اى است، در حالى که در دومى به بردگى در آوردن یا فروش، عنصر اساسى تشکیل دهنده جرم است.
تلمود به منظور سازش دادن و رفع این تعارضات و یا بدین خاطر که، برطبق شیوه متداول آن، در پى آن است که تعقیب و اثبات جرم مشکل‏تر شود (یا به هر دو منظور)، توقیف، به بردگى گرفتن، و فروش شخص ربوده شده را، همه را، عناصر ضرورى براى این جرم دانست؛ یعنى جرم آدم‏ربایى در صورتى قابل تحقق است که همه عناصر فوق موجود باشد (سنهدرین، 85ب، 86الف).(30)
مفسران یهودى آیه "دزدى مکن" (خروج، 20:15)را، که در ده فرمان آمده است، به آدم‏ربایى تفسیر کرده‏اند.(31) دلیل ایشان این است که اولاً سرقت اموال را آیه دیگرى منع کرده است: "دزدى مکنید" (لاویان، 20:11)؛ و ثانیا همین که این آیه در کنار آیات منع از قتل و زنا، که از جرایم بزرگ و مستوجب اعدام‏اند، قرار گرفته است، قرینه‏اى است بر اینکه منظور از سرقت در اینجا، دزدى انسان است که آن هم مجازات اعدام را در پى دارد.(32)
متن میدراش چنین است:
"دزدى مکن" (خروج،20:15). چرا این گفته شد؟ وقتى تورات مى‏گوید: "هر که آدمى را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هر آینه کشته شود" (خروج، 21:16)، ما مجازات داریم اما اخطار نداریم. بنابراین، این آیه مى‏گوید: "دزدى مکن" (خروج، 20:15). ازاین‏رو، این اخطارى است مربوط به سرقت اشخاص (یعنى آدم‏ربایى). بگویید که این اخطارى مربوط به سرقت اشخاص است. چرا این اخطارى درباره سرقت مال نباشد؟ وقتى تورات مى‏گوید: "دزدى مکنید" (لاویان، 19:11) ما اخطارى درباره‏دزدى مال داریم. بنابراین، معناى آیه "دزدى مکن"(خروج، 20:15)چیست؟ کتاب مقدس از دزدیدن اشخاص سخن مى‏گوید.(33)
ب) قذف
افترا به یک دختر باکره تنها مورد افترا و هتک حرمتى است که کتاب مقدس صراحتا براى آن مجازات در نظر گرفته است. براساس تورات، اگر مردى با دخترى ازدواج کند و پس از همبستر شدن با او "او را مکروه دارد و گوید این زن را گرفتم و چون به او نزدیکى نمودم او را باکره نیافتم"، اگر در دادگاه ثابت شد که مرد دروغ گفته است، مرد تنبیه مى‏شود و باید صد مثقال نقره به پدر دختر جریمه بدهد (تثنیه، 22:13ـ19).
ج) توهین و افترا
در تورات نص مشخصى که براى توهین (به طور عام) مجازات تعیین کرده باشد، وجود ندارد. بااین‏همه، حقوق‏دانان تلمودى براى ممنوعیت بخشیدن به توهین و افترا به احکامى از کتاب مقدس متوسل شده‏اند. ایشان این حکم تورات را که "البته همسایه خود را تنبیه [=نکوهش] کن و به سبب او متحمل گناه مباش" (لاویان، 19:17)، چنین تفسیر کرده‏اند که مى‏توانید همسایه خود را سرزنش کنید، به شرطى که به او توهین نکنید؛ اما اگر او را شرمنده کردید یا ازخجالت و خشم رنگ از رخسارش پراندید، به خاطر او متحمل گناه مى‏شوید (سفرا قدوشیم، 4:8؛ عراخین، 16 الف).
این دانشمندان دیگر توصیه‏هاى کتاب مقدس مثل: "درمیان قوم خود براى سخن‏چینى گردش مکن" (لاویان، 19:16)، یا "خبر باطل را انتشار مده" (خروج، 23:1)، یا "برادر خود را در دل خود بغض منما" (لاویان، 19:17)، یا "از ابناى قوم خود انتقام مگیر و کینه مورز" (همان،18)، و "همسایه خود را مثل خویشتن محبت نما" (همان)، را براى منع توهین و افترا در کتاب مقدس تفسیر کرده‏اند و به کار برده‏اند.
مصادیق خاص منع توهین مانند "کر را لعنت مکن" (لاویان، 19:14)، یا "رئیس قوم خود را لعنت مکن" (خروج، 22: 28) به عنوان نمونه‏هایى از منع کلى توهین تفسیر شده‏اند (سفرا قدوشیم، 2:13؛ شووعوت، 36 الف).(34)
توهین و افترا گرچه نقض صریح حکم نهى‏کننده تورات است، قابل کیفر، حتى با تازیانه، نیست؛(35) زیرا فقط اعمال صریح و واضح قابل مجازات‏اند، و حال آنکه سخن صرف چنین نیست.(36) سرزنش‏هاى اخلاقى و دینى برضد توهین‏کنندگان شدیدتر است: "اگرچه توهین‏کننده تازیانه نمى‏خورد، گناهش در واقع بسیار بزرگ است و دانشمندان گفته‏اند که هر کس رنگ از رخسار کسى بپراند از جهان آینده بهره‏اى نخواهد داشت (آووت، 3:12) و حتى برخى آن را همپایه قتل قرار دادند (باوا مصیعا،58ب) و تمام توهین‏کنندگان به عنوان شریر و نادان توصیف شده‏اند.(37)
آشکار است که صرف تذکرات و سرزنش‏هاى اخلاقى نمى‏توانست براى مهار چنین شیطنت و فسادى کافى باشد. براى همین، برخى از منابع حقوق یهود،ضمانت اجراهایى را در نظر گرفتند: کسى که دیگرى را برده بخواند مجازاتش نیدویى (طرد) است. کسى که دیگرى را حرام‏زاده بنامد، چهل ضربه تازیانه مى‏خورد و… (قیدوشین، 28 الف). در دوره‏هاى پس از تلمود، مجازات نیدویى و تازیانه تنبیهى به عنوان مجازات چنین جرمى مدون شد.(38)
بااین‏همه، در تورات و سنت شفاهى، نمونه‏هایى خاص از توهین آمده و براى آنها مجازات ذکر شده است:
1. توهین به پدر و مادر؛ تورات حکم به احترام به پدر و مادر مى‏دهد. یکى از ده فرمان راجع به همین مطلب است (خروج، 20:12؛ تثنیه، 5:6). براساس تورات: "هر که پدر یا مادر خود را لعنت کند هر آینه کشته شود" (خروج، 21:16؛ و نیز لاویان ،20:9). حتى کسى که با پدر و مادر خود با خفت رفتار کند ملعون نامیده شده است (تثنیه، 27:16).
2. توهین به دانشمند؛ شخصى که به یک دانشمند توهین کند، به نیدویى (طرد) و نیز پرداخت جریمه نقدى به آن دانشمند محکوم مى‏شود.(39)
3. توهین به بیوه‏زنان و یتیمان؛ بر اساس تورات، اگر با یتیمان و بیوه‏زنان "بدرفتارى و بى‏حرمتى" کنید، و ایشان نزد خدا فریاد برآورند، خدا به داد ایشان مى‏رسد و بر شما خشمگین مى‏شود و شما را به دست دشمنان هلاک خواهد کرد تا زنانتان بیوه و فرزندانتان یتیم شوند (خروج، 22:22ـ24). در اینجا نمونه‏اى ازمجازات آسمانى اعمال مى‏شود.
4. توهین به مرده؛ چنین توهینى گناهى بزرگ است که باید با روزه و دعا آن را کفاره داد و دادگاه مى‏تواند آن را با جزاى نقدى مجازات کند.(40)
5. شدیدترین نوع افترا، تهمت دروغین زدن به شخصى در نزد قدرت حاکمه است، با این قصد که معاش یا حتى زندگى وى را به خطر اندازد. جاسوسان با چنین افتراهایى گاهى حتى جامعه یهودى را نیز در خطر انداخته‏اند و براى همین، مقابله با آنها از مصادیق دفاع مشروع تلقى شده است. اگر قصد افتراى ایشان اثبات شود، مجازاتشان، حتى پیش از ارتکاب جرم، قتل است.(41)
گفتار سوم: جرایم منافى عفت
جرایم منافى مصالح خانواده و عفت عمومى بخش عمده‏اى از جرایم و مجازات‏هاى موجود در تورات را در برمى‏گیرد. واژه‏اى که به طور کلى براى جرایم جنسى به کار مى‏رود "کشف عورت" (گیلوى ارایوت)(42) است؛ بااین‏همه، این واژه معمولاً (گرچه نه همیشه: رک: اشعیا، 47:3) براى جماع (مقاربت) به کار مى‏رود (رک: لاویان، 18: 6- 19).
در بحث جرایم عفافى به زنا، همجنس‏بازى و نزدیکى با حیوانات مى‏پردازیم.
الف) زنا
زنا یکى از سه جرم بزرگى است که یهودیان باید کشته شوند اما مرتکب آنها نشوند (سنهدرین، 74 الف). حقوق کیفرى یهودى انواع مختلف زنا را برشمرده و مجازات هر یک را ذکر کرده است.
1. زناى محصنه
منظور از زناى محصنه رابطه جنسى عمدى بین یک زن شوهردار (یا نامزددار) با مردى به جز شوهر اوست. ده فرمان چنین ارتباطى را منع مى‏کند: "زنا مکن" (خروج، 20:14؛ تثنیه، 5:18). در سایر قسمت‏هاى تورات نیز چنین عملى منع و مجازاتش معین مى‏شود:
با زن همسایه خود همبستر مشو تا خود را به وى نجس سازى (لاویان، 18:20).
کسى که با زن دیگرى زنا کند، یعنى هر که با زن همسایه خود زنا کند، زانى و زانیه البته کشته شوند (لاویان، 20:10؛ و نیز تثنیه، 22:22).
آنچه در اینجا مهم است، ملاک احصان است. برخلاف حقوق اسلامى که هر یک از طرفین زنا ممکن است داراى شرایط احصان و ازاین‏رو مستوجب مجازات زناى محصنه باشد، در حقوق کیفرى یهود، زنا در صورتى محصنه است که زن داراى شوهر باشد، چه مرد داراى همسر باشد چه نباشد. از این‏رو، اگر کسى بازن داراى شوهر زنا کند، چه زانى مجرد باشد و چه داراى همسر، هر دو کشته مى‏شوند.
فلسفه چنین حکمى، تلقى یهودیان از پیوند ازدواج بوده است. ازدواج در یهودیت نوعى پیوند اقتصادى بوده که زن را در مالکیت مرد درمى‏آورده است. زناى با زن شوهردار در حقیقت تجاوز به حق مالکیت فردى شوهر تلقى مى‏شد؛ اما زن چنین اختیارى درباره همسرش نداشت. لذا ارتباط جنسى خارج از ازدواج یک مرد همسردار در کتاب مقدس و نیز قوانین بعدى یهودى، به‏خودى‏خود زناى محصنه تلقى نشده است.(43) این جنبه مالکیت مرد نسبت به زن را حتى مى‏توان از ده فرمان فهمید. فرمان دهم چنین است: "به زن همسایه‏ات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزى که از آن همسایه تو باشد طمع مکن" (خروج، 20:17)؛ ذکر نام زن در کنار مایملکى مثل برده و حیوان، نشانه تلقى فوق است.

فهرست مطالب
گفتار یکم: جرایم بر ضد تمامیت جسمانى اشخاص 4
الف) قتل 5
رکن قانونى جرم قتل 6
اثبات قتل 10
ب) ضرب و جرح 11
ضرب و جرح دوجانبه یا قابل حدس 13
ضرب و جرح بدون سوءنیت 13
تکرار ضرب و جرح 13
ج) سقط جنین 14
گفتار دوم: جرایم بر ضد حیثیت معنوى افراد 17
گفتار سوم: جرایم منافى عفت 22

5


تعداد صفحات : 25 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود