تارا فایل

تفاوت تطبیقی دین اسلام با سایر ادیان


 چکیده
هدف از این تحقیق، استخراج و تبیین وجوه مشترک تربیت دینی در ادیان اسلام و مسیحیت می باشد. بدین منظور، آیات و روایات اسلامی با انجیل و متون دینی مسیحی در زمینه های تعریف تربیت دینی، اهداف تربیت دینی، معلم محوری یا شاگردمحوری در تربیت دینی، ابزارها و منابع شناخت در تربیت دینی، روش های تدریس و محتواهای درسی در تربیت دینی، و ارزش های تربیتی مورد مقایسه قرار گرفته اند. نیل به یک الگوی تربیت دینی مشترک، که هدف اصلی تحقیق حاضر بوده است، خواهد توانست راه را برای تفاهم و وحدت بیشتر جوامع مسلمان و مسیحی باز نموده و مبنایی برای الهام نحوه تربیت دینی جوامع مذکور فراهم سازد.
می دانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او خاتم و جاودانه است و بلکه پیغمبران گذشته همه مقدمه بوده اند، یعنی در واقع مراحل ابتدائی را می گذرانده اند و بشر هم در مکتب آنها مراحل ابتدائی را پشت سر می گذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهایی و با آمدن دین خاتم دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین به صورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند. حال ببینیم راز خاتمیت چیست؟ دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد. یکی از آن خصوصیات معجزه دین خاتم است، البته معجزه اصلی آن. معجزات پیامبران دیگر از نوع یک حادثه طبیعی بوده است، مثل زنده کردن مرده یا اژدها شدن عصا و یا شکافته شدن دریا و امثال آنها. اینها هر کدام حادثه ای موقت است، یعنی حوادثی است که در یک لحظه و در یک زمان معین صورت می گیرد و باقی ماندنی نیست. اگر مرده ای زنده شود، زنده شدن او در یک لحظه انجام می گیرد و چند صباحی هم ممکن است زنده بماند ولی بالاخره می میرد و تمام می شود.
اگر عصایی اژدها می شود یک امری است که در یک ساعت معین رخ می دهد بعد هم برمی گردد به حالت اولیه اش. معجزاتی که انبیاء گذشته داشته اند همه از این قبیلند. حتی بعضی از معجزات خود پیامبر نیز از جمله اینگونه معجزات است. رفتن پیغمبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی یا شق القمر در شبی یا روزی انجام می گیرد و تمام می شود. ولی برای دین جاودان که می خواهد قرنها در میان مردم باقی بماند چنین معجزه ایکه مدتی کوتاه عمر دارد کافی نیست. چنین دینی معجزه ای جاودان لازم دارد و به همین جهت معجزه اصلی خاتم الانبیاء از نوع کتاب است. پیغمبران دیگر کتاب داشته اند و معجزه هم داشته اند ولی کتابشان معجزه نبود و معجزه شان هم کتاب نبود.
موسی تورات داشت و خودش هم می گفت تورات من معجزه نیست، معجزه من غیر از تورات است. ولی پیغمبر اسلام اختصاصاً کتابش معجزه اش هم هست البته نه به معنای اینکه او معجزه دیگری نداشته است بلکه به این معنا که کتابش هم معجزه است و این لازمه دین خاتم و دین جاودان است. مطلب دیگری در مورد دین خاتم است که باز یکی از رازهای خاتمیت بشمار می آید و آن این است که دوره خاتمیت نسبت به دوره های گذشته نظیر دوره نهایی و تخصصی است نسبت به دوره های ابتدایی یعنی دوره صاحب نظر شدن بشر است. دانش آموز در دوره دبستان و دبیرستان فقط به او می گویند و او یاد می گیرد، ولی وقتی که به دوره دانشگاه رسید و به طی کردن دوره تخصص یعنی دوره فوق لیسانس و دکترا پرداخت، اینجا دیگر دوره صاحب نظر شدن است، دوره اجتهاد در فن مربوطه است. دوره دین خاتم برای بشر از نظر کلی نه ملاحظه یک فرد بخصوص نسبت به فرد دیگر، دوره صاحب نظر شدن است. در دوره صاحب نظر شدن بشر است که در مسائل دینی، اجتهاد و مجتهد شان پیدا می کند، آیا در ادوار گذشته ما مجتهد داشته ایم؟در ادیان ابراهیم و موسی و عیسی مجتهدی وجود داشته است؟ خیر، آنچه قرآن از آن تعبیر به فقاهت و تفقه در دین می کند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی خورد. آن کاری که امروز مجتهد با نیروی علم و استدلال و اجتهاد می کند پیغمبران گذشته می کردند ولی نه با قوه اجتهاد بلکه با نیروی وحی و نبوت.
اصولاً در آن ادیان اجتهاد وجود نداشت چون خود دین باید زمینه اجتهاد در آن وجود داشته باشد یعنی در یک دین ضوابط و اصول کلی باید بیان شده باشد تا عده متخصص بر اساس آن کلیات و ضوابط روی فکر و نظر، مسائل جزئی را اکتشاف نمایند. ادیان گذشته به دلیل اینکه درس دوره ابتدائی بود، نمی توانست اصول و کلیات را بیان نماید زیرا بشر استعداد فراگیری آنها را نداشت. اصطلاح رایجی است که می گویند پیغمبران مرسل و غیر مرسل، پیغمبران مرسل یعنی پیغمبرانی که صاحب شریعت و قانون هستند مثل ابراهیم و موسی و عیسی و پیغمبران غیر مرسل یعنی پیغمبرانی که تابع پیغمبران دیگر و مبلغ شریعت آنانند و از خودشان قانونی نداشته اند.
کاری که هم اکنون مجتهدان می کنند همان کاری است که پیغمبران غیر مرسل می کرده اند. البته مجتهد کارش منحصر به این نیست و علاوه بر اجتهاد حاکم شرعی است و رهبر مردم است، آمر به معروف و ناهی از منکر در میان مردم است، او مصلح میان امت بوده و موظف است که مفاسد را اصلاح نماید. همین کار را نیز در گذشته پیغمبران انجام می دادند ولی در دین خاتم دیگر پیغمبری بخاطر این جهات مبعوث نمی گردد بلکه مجتهدان از عهده چنین وظایفی برمی آیند. این است معنای حدیثی که پیغمبر فرمود: " علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل "؛ علماء امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل می باشد البته آن عده از انبیاء بنی اسرائیل است که کارشان فقط تبلیغ و تفهیم و تعلیم و ترویج شریعت موسی بوده است.
این است که می گویم دوره انبیاء گذشته، دوره وحی است. به این معنا که حتی تبلیغ و ترویج را هم می بایست انبیاء انجام بدهند ولی در دوره دین خاتم، یک سلسله کارها یعنی کارهایی که مربوط به عالم تبلیغ و ترویج است و یا مربوط به استنباط کلیات از جزئیات است آن را دیگر علماء انجام می دهند نه پیغمبران. پس علماء از این نظر و در این حدود و نه بیشتر، جانشین پیغمبرانند، نه همه پیغمبران، بلکه جانشین پیغمبرانی که صاحب شریعت نیستند. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگیهای مردمی که دعوت می‏شده اند متفاوت می‏شده است و همه شکلهای متفاوت و اندامهای مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است، و دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده اند مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان، و معارف‏ پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به‏ تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.
این تکامل دین است نه اختلاف‏ ادیان قرآن هرگز کلمه " دین " را به صورت جمع ( ادیان ) نیاورده است‏ از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان یک تفاوت پیامبران‏ با نوابغ و فلاسفه بزرگ این است که فلاسفه هر کدام مکتب مخصوص به خود داشته اند، از این رو همیشه در جهان " فلسفه ها " وجود داشته نه " فلسفه "، ولی پیامبران الهی همیشه موید و مصدق یکدیگر بوده اند و یکدیگر را نفی نکرده اند هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر می‏بود مانند او قانون و دستورالعمل می‏آورد.

مقدمه
با توجه به جنبه های گوناگون شخصیت انسان، یعنی ابعاد جسمانی، عقلانی، اجتماعی، عاطفی، اخلاقی و دینی می توان از انواع تربیت های جسمانی، عقلانی، اجتماعی، عاطفی، اخلاقی و دینی سخن گفت. در وصف عظمت تربیت دینی همین بس که تربیت دینی، به منزله یکی از مهم ترین انواع، و بلکه مهم ترین نوع تربیت، دربرگیرنده همه انواع دیگر تربیت نیز هست.
از سوی دیگر، دین مبین اسلام سرشار از نکته های ژرف در خصوص تربیت دینی است؛ اگرچه باید این نکات استخراج و تبیین شوند، که چنین امری در مورد دین مسیحیت نیز صادق است. اکنون اگر مقایسه ای بین دو دین مذکور، با هدف استخراج و تبیین وجوه تشابه و تفاوت ـ با تاکید بر وجوه تشابه ـ صورت گیرد، الگوی تربیتی متشکل از اجزا و عناصر گوناکون تشکیل دهنده تربیت مشخص و تعیین خواهد شد، و خواهد توانست به مثابه مبنایی برای تربیت اسلامی و مسیحی برای همه مسلمین و مسیحیان جهان قابل استفاده باشد.
تعریف تربیت دینی
با توجه به مجموعه تعاریف به عمل آمده از تربیت اسلامی می توان این گونه استنباط کرد که تربیت اسلامی، شکوفاسازی و به فعلیت رساندن جمیع استعدادها در جنبه های گوناگون شخصیتی یعنی ابعاد جسمانی، عقلانی، اجتماعی، عاطفی و اخلاقی است. این شکوفاسازی، با موازین و ضوابط الهی میسر است و ازاین رو خلاف چنین ضوابطی، شکوفاسازی محسوب نمی شود و بنابراین تربیت هم قلمداد نمی گردد؛ ازاین رو مجموعاً می توان گفت انسان تربیت شده در تمامی ابعاد پیشین هدایت یافته و تربیت شده است و این گونه نیست که فقط در یک جنبه مستقل به نام دین تربیت و هدایت شده باشد.
تربیت مسیحی، آماده سازی افراد برای زندگی است و از آنجا که چنین زندگی و حیاتی ذاتاً آمیخته با اخلاق است، پس منظور از تربیت اخلاقی مسیحی راهی است که با آن راه چنین شکل خاصی از زندگی اخلاقی به متربیان آموخته می شود.
می توان تربیت را از دو منظر عام و خاص نگریست. تربیت در معنای عام کلمه، شامل همه تاثیراتی است که یک اجتماع بر فرد اعمال می دارد، که در پرتو آنها ارزش ها، عقاید، مهارت ها و الگوهای رفتاری اشخاص شکل می گیرند. در چنین معنایی، تربیت هم معنای اجتماعی شدن و تا حدی به صورت غیربرنامه ریزی شده، غیرعمدی و نامنظم صورت می پذیرد؛ اما تربیت از منظری خاص، محدود به اعمال عمدی، آگاهانه و اراده شده اشخاص و موسسات تربیتی در مورد افراد دیگر به منظور تاثیرگذاری بر آنها از راه هایی معین است. در چنین حالتی، کودکان و بزرگ سالان ارزش ها، الگوهای ادراکی، تفاسیر و اعمال اجتماع یا گروه مورد نظر را از طریق مشارکت در مواردی نظیر عبادت و دوستی فرا می گیرند و جذب می کنند.
مقایسه موارد گفته شده مبین آن است که در هر دو نوع تربیت اسلامی و مسیحی، فرد فرهیخته یا تربیت شده دینی، شخصی قلمداد نمی شود که منحصراً به تکرار پاره ای رفتارهای عبادی مرسوم در هر دین بپردازد، بلکه شخصیتی جامع و کامل محسوب می شود که اموری نظیر پرورش عقل و عاطفه و اخلاق را هم به صورت جدی مطمح نظر قرار می دهد، و برای حضوری اثربخش در اجتماع آماده می گردد و نقش اجتماعی خود را نیز در جامعه به طور فعال انجام می دهد.
اهداف تربیت
درباره اهداف تربیت اسلامی، می توان از تعریف تربیت اسلامی الهام گرفت و گفت شکوفاسازی و پرورش همه استعدادهای انسان، هدف تربیت اسلامی نیز محسوب می شود. از سوی دیگر می توان گفت هدف تربیت انسان از دیدگاه اسلام، همسو و هم گرا با هدف آفرینش انسان ـ یعنی عبودیت (ذاریات: 56) ـ است و با الهام از طباطبایی (1366) بیان کرد که توابع عبادت، یعنی رحمت و مغفرت و غیره و سایر کمالاتی که با عبادت برای انسان حاصل می شود، از جمله اهداف آفرینش انسان ـ و لذا از جمله اهداف تربیت وی ـ محسوب می شود که مهم ترینِ آنها، معرفت ویژه ای است که آدمی در مورد پروردگار خویش به دست می آورد و به گفته جعفری آدمی: "از آن هنگام که از تسلیم شدن به جریان طبیعی محض موجودیت خود رها گشته، و به مرحله آگاهی از جان آدمی که از ملکوت الهی است می رسد، عبادت او شروع می شود". ازاین رو به گفته قطب عبادت معنای بسیار وسیعی دارد که تمامی اجزا، حالات و لحظات زندگی آدمی را دربرمی گیرد؛ بنابراین می توان این گونه برداشت کرد که تربیت را نیز می توان هدف آفرینش انسان دانست و با ملاحظه موارد فوق ابراز داشت که هر قدم عبادی، تربیتی محسوب می شود و هر قدم تربیتی، عبادی. پس همانند عبودیت که محدود به مقطع زمانی و مکانی ویژه ای نیست، تربیت نیز محدود به زمان و مکانی ویژه نیست؛ مگر تربیت رسمی در معنای اختصاصی آن.
هدف کلی تدریس دین مسیحی آن است که با مشارکت الطاف الهی، عشق عیسی مسیح(ع) با جان کودک آمیخته شود و به گونه ای کودک با سخنان و الگوها، از حقایق وحی شده به مسیح(ع) و آموخته شده کلیسا آگاه شود که وی به وضوح مطابق با استعداد و ظرفیتش آنها را بشناسد و به طور کامل در زندگی روزانه اش به کار گیرد و با بیشترین ایمان و اعتقاد به آنها عمل کند و با انجام دادن آنها احساس رضایت و خشنودی کند.
ملزومات اساسی تربیت دینی اثربخش عبارت اند از: 1. احترام به خود؛
2. احترام به دیگران؛ 3. احترام به محیط طبیعی و فرهنگی؛ 4. احترام به زیبایی؛ 5. احترام به حقیقت. چنین اموری تشکیل دهنده حوزه علایق اساسی برای کمال و درک ارتباط متقابل هر جزء و از بین بردن تناقضات و رهایی از هرگونه خرده نگری بدون درک ارتباطات هستند. بنابراین هرکدام از موارد پیشین می توانند به منزله یک هدف تربیت دینی در مسیحیت مطرح شوند.
در تربیت اسلامی و مسیحی، هدف کلی تربیت آن است که متربی در بعد شناختی، به آگاهی و معرفت راستین به خدا، دین و همه مولفه های تشکیل دهنده آن دست یابد؛ چنان معرفتی که سبب شود وی در بعد عاطفی، نگرشی راستین و استوار در خصوص موارد گفته شده تحصیل کند و محصول این گونه شناخت و نگرش، در بعد رفتاری آن باشد که همه تعالیم دینی در مورد جنبه های شخصیتی انسان در رفتار متربی اجرا شود.
این رفتار دربرگیرنده همه ارتباطات فرد با خود، خدا، دیگران، طبیعت و غیره است. قدر مسلم آن است که در تربیت اسلامی، عبودیت در معنای اصیل کلمه و خالصانه، منحصراً خدای یگانه را پرستیدن و ربوبی شدن آدمی در معنای آنکه فقط خدای یکتا را رب خود دیدن و از غیر او گسستن و هیچ کس و هیچ چیز را شریک او قرار ندادن و قوانین کتاب او، قرآن را، مورد نظر قرار دادن، بیشتر از مسیحیت مورد توجه است که در آن، به گونه ای عیسی مسیح(ع) را مطرح می سازند که تا حدی یکتاپرستی خود را تحت الشعاع او قرار می دهند و به صورت افراطی، به تعالیم کلیسا که در مواردی ممکن است با اصل انجیل هم انطباق کامل نداشته باشد اهمیت می دهند.
ابزارهای شناخت و روش های تدریس
دقت در متون اسلامی مبین آن است که می توان حواس، عقل و قلب را از جمله ابزارها یا راه های شناخت قلمداد کرد. جمع این سه ابزار می تواند آدمی را به شناخت حقیقی نزدیک کند و به همین لحاظ پرورش هر سه ابزار باید در تربیت اسلامی در نظر گرفته شود. در توجیه و تحلیل این مطلب می توان گفت از جمله اموری که می تواند آدمی را به معرفت و دانش حقیقی برساند، نظر کردن (مشاهده دقیق همراه با تفکر و تعقل) در هستی و کائنات است (عنکبوت: 19،20؛ ق: 6ـ11؛ غاشیه: 17ـ20). ازاین روست که قرآن مجید "نظر" در پدیده های هستی را از آدمیان می خواهد (انعام: 99). حضرت امیرمومنان علی(ع) نیز در موارد گوناگون در نهج البلاغه به حقیقت مذکور اشاره دارد.
قرآن کریم بر این حقیقت تاکید می ورزد که در خلقت آسمان ها و زمین، و اختلاف شب و روز آیاتی است برای کسانی که تفکر می کنند (آل عمران: 190،191)، و چه بسیار آیاتی در آسمان ها و زمین که بعضی انسان ها از کنار آنها رد می شوند و از آن روی برمی تابند (یوسف: 105). آنان که توفیق تفکر و تعقل می یابند، به جایگاهی خواهند رسید که خلقت کائنات را هدف دار تشخیص خواهند داد و به وجود قیامت و رستاخیز مطمئن خواهند شد و خالق هستی را از هرگونه عیب و نقص منزه و پیراسته تشخیص خواهند داد (آل عمران: 191). اصولاً قرآن کریم درک آیات و نشانه ها ی خدا را در کل هستی و کائنات مشروط به تفکر (جاثیه: 13؛ نحل: 10،11) و یا تعقل (بقره: 164؛ روم: 24؛ نحل: 12) می داند. حتی رهایی از آتش دوزخ با تعقل امکان پذیر است (ملک: 10). قرآن فقط به چشم و گوش (حواس و یا ابزار اولیه شناخت) به منزله نعمت هایی که می توانند سبب شکر آدمی از خدا باشند قناعت نمی ورزد، بلکه از قلب انسان نیز نام می برد (نحل: 78). قرآن مجید افرادی که قلب خویش را پاک نکرده اند و اصطلاحاً افراد تزکیه نشده و تربیت نیافته، یعنی کافران (غافر: 74)، مسرفان و شکاکان (غافر: 34)، فاسقان (بقره: 126) و ستمکاران (ابراهیم: 127) را گمراه و منحرف و به دور از شناخت معرفی می کند؛ زیرا آنان چشم داران نابینایی هستند که هرگز حقیقت را نمی یابند و به بینش و بصیرت دست نمی یابند (اعراف: 179). این امر بدان سبب است که رفتار سوء ناشی از باطن رشدنیافته آنان، همچون غشایی بر دلشان نشسته و سبب دریافت نکردن نور و نورانیت آنان شده است (مطففین: 14).
با توجه به ابزارهای شناخت در اسلام، می توان گفت در تربیت اسلامی این وظیفه و رسالت معلم است که در روش های تدریس خود در جهت پرورش حواس، عقل و قلب شاگردان و متربیان خویش اقدام کند. امام علی(ع) حامی روش هایی هستند که روحیه تفکر و تعقل را در فرد بیدار سازند. چنین تفکری می تواند سبب ایجاد بصیرت و حکمت در آدمی شود؛ یعنی دانش ژرف و جامع که سبب دیدن هستی است آن گونه که هست و مایه انجام کار است، آن گونه که باید. بنابراین آن حضرت حتی دینی را که در آن ژرف نگری و اندیشه ورزی نباشد، واجد هیچ خیر و سودی نمی داند. توصیه ایشان به فرزندشان امام حسن مجتبی(ع) نیز آن است که: "در وصیتم دقت کن و آن را سرسری نگیر"؛ زیرا حضرت علی(ع) فضیلت و برتری فکر و فهمیدن را به مراتب افزون تر از پاره ای تکرارها و بررسی های سطحی قلمداد می کند.
چنین اندیشه ای اگر با چشم و نگاه انسان همراه شود، تبدیل به "نظر" می شود؛ یعنی مشاهده دقیق و ژرف نگری که در آن صورت، به گفته علی(ع)، خورشید و ماه و حتی گیاه و درخت و آب و سنگ، همه شایسته چنین نظر کردنی هستند. به گفته امام جعفر صادق(ع)، کثرت چنین عملی به علم است که باعث شکوفایی عقل آدمی می شود؛ به عقلی که بنا به بیان امیرالمومنین علی(ع)، هرگز جویای خود را فریب نمی دهد و "فرستاده حق حق" و "پیامبر فکر" و "قوی ترین بنیان" (همان) و هیچ کس نیست که خداوند او را عقل عنایت فرموده باشد، مگر آنکه روزی وی را نجات خواهد داد.
بنابراین چنین استنتاج می شود که امام علی(ع)، در تربیت دینی بر ایجاد جوّ تربیتی که محرک اندیشه باشد تاکید دارد و توصیه می کند که آدمی با ژرف نگری و جامع اندیشی خود تلاش کند که به دریافت حقیقت برسد. در این جهت ایشان بر کمک گرفتن از منابع گوناگون اطلاعاتی جهت کسب معرفت و شناخت تاکید می کند. ازاین رو باید با عالمان و حکیمان بسیار مصاحبت و مجالست داشت (همان) و مذاکره و مباحثه موجب تداوم معلومات می شود.
این اعتقاد در مسیحیت وجود دارد که بین دین و تفکر تربیتی، رابطه وجود دارد.در مسیحیت، بسته به موقعیت، معلمان می توانند از روش های تدریس گوناگون و کاملاً متفاوتی بهره گیرند.معلمان حرفه ای و تخصصی در کلیساها و سازمان های مرتبط با کلیسا و مدارس، معمولاً به طور کامل یک روش تدریس واحد را در پیش نمی گیرند. معمولاً آنان عناصری از رویکردها و روش های گوناگون را که متناسب با سبک تدریس آنان است برمی گزینند. همچنین ممکن است آنان یک روش را برای مجموعه ای از اهداف و موضوعات انتخاب کنند و رویکرد و روشی کاملاً متفاوت برای مجموعه ای دیگر از اهداف و موضوعات انتخاب کنند. فهرست راهبردهای مهم در این مورد عبارت اند از: ایفای نقش، بحث های اخلاقی، روش نمایشی، استفاده از فیلم استریپ ها، فیلم ها، و سایر وسایل سمعی و بصری، تمرین های تبیین و توضیح اهداف، مشاوره و تدریس در میان سنین گوناگون، مصاحبه و خاطره نویسی. آموزشی که در کتاب Proverbs (در انجیل) ارائه شده است، مبتنی بر مشاهده دقیق و تحلیل تجارب و رسیدن به نتایج منطقی و نظری است. بنابراین باید آموزش حکمت و حقیقت به همراه درک اساس یادگیری باشد، که شاگرد را به راه مستقیم هدایت می کند. لذا بی علت نیست که در انجیل در موارد مختلف و به صور گوناگون به این حقیقت اشاره شده است.خصوصاً در مقاطع متوسطه، ظرافت و خبرگی قابل ملاحظه ای به منظور حفظ علایق شاگردان بزرگ سال تر و غالباً با دین داری کمتر لازم است.
هم در مقطع ابتدایی و هم در مقطع متوسطه، به معلمان بسیار شایسته و باصلاحیت نیاز است تا نقش هماهنگ کننده ایفا کنند. بنیادی ترین عامل در تربیت دینی اثربخش، همچون هر تربیت دیگر، معلم است. خطوط راهنما (رهنمودها)، سرفصل دروس، کتب و… همگی وابسته به معلمی هستند که حقیقتاً آنها را در موقعیت کلاس درس به کار می گیرد. معلم کنترل کننده راهی است که با آن، یادگیری مطلوب و مورد نظر اتفاق می افتد. بسته به اینکه معلم چه فردی باشد، موضوع واحد در سن واحد و دامنه توانایی واحد شاگردان، با سبکی عمومی و یک روش تدریس می تواند نتایج گوناگون ایجاد کند (همان). چهار متغیر اساسی در هر تدریسی عمل می کنند (معلم، فراگیر، موضوع درسی و محیط) تا نتایج مطلوب دینی حاصل شود. بخش عمده ای از یادگیری مسیحی به صورت صریح، منظم و فعالیت هایی حمایت شده و مستمر صورت می پذیرد، تا منجر به توسعه دانش و فهم اعتقادات مرتبط با دین مسیحیت شود. به همین ترتیب آنچه در عبادات مسیحی فراگرفته می شود، دامنه ای از عواطف، تجارب و نگرش هایی است که در مرکز معنویت مسیحی واقع می شود. در تربیت مسیحی لازم است یادگیرنده و متربی، دانش لازم (حیطه یا نتیجه شناختی) و علاقه کافی (حیطه یا نتیجه عاطفی) در مورد امور دینی را به دست آورد و آنها را در عمل اجرا کند (حیطه یا نتیجه روانی حرکتی مربوط به سبک زندگی). هیچ گونه شواهد تحقیقات تجربی وجود ندارد که نشان دهد شخص دین را (و حتی الهیات را) به طریقی اساساً متفاوت با شیوه اساسی که در آن هر حوزه مرتبط با واقعیت دیگر را فرامی گیرد، می آموزد.
تلاش برای القای نظریات ثابت، بر مواردی که اساساً بحث انگیز هستند "تلقین"محسوب می شود و نه تربیت. هرگونه شیوه قابل تایید تربیتی در مورد مسائل بحث انگیز، باید متمرکز بر مباحثه و جدل باشد، به گونه ای که به شاگردان کمک کند قضاوت های آگاهانه خود را به منزله یک هدف تربیتی اصلی لحاظ کنند.
با الهام از متون دینی مسیحی می توان گفت که باید هم زمان هم مربی بود و هم متربی. معلمان حقیقی نیاز دارند که درس دهند. آنان می خواهند تدریس کنند؛ زیرا به تدریس عشق می ورزند، همان طور که آنان یادگیری فراگیرانشان را دوست می دارند؛ پس مبالغه نیست اگر گفته شود که بسیاری از معلمان نیازمند یادگیران و شاگردانشان هستند. آنان نیاز دارند که از این لذت بهره مند شوند که شاگردان را در حال یادگیری ببینند. تدریس و یادگیری همانند عبادت است که اگر از آنها لذت نبریم، بسیار بهتر خواهد بود که ترکش کنیم. هم یادگیری و هم تدریس نیازمند چنین عشق و لذتی هستند.
با در نظر گرفتن موارد گفته شده می توان گفت روش های تدریس در تربیت اسلامی و مسیحی، منبعث از ابزارهای شناخت یعنی حواس، عقل و قلب شاگرد و مبتنی بر پرورش این ابزارها هستند؛ ازاین روست که در تربیت اسلامی و مسیحی، روش های تدریسی که در آنها شاگردان فعال اند و تحت نظارت و راهنمایی معلم، به شناختی استوار دست می یابند، از اهمیت بسزایی برخوردار هستند. این سخن بدان مفهوم نیست که روش هایی نظیر سخنرانی در تدریس، اگر با رعایت شروط خود صورت گیرند قابل تایید نیستند؛ اما درهرصورت باید توجه داشت تربیت دینی، با تلقین یا القای عقاید دینی معلم به شاگردان کاملاً متفاوت است و بلکه نهایتاً شاگردان هستند که در پرتو به کارگیری حواس خود، تفکر و تعقل، و پاک سازی قلب و شخصیت و یا تهذیب نفس می توانند با هدایت و راهنمایی معلمان شایسته ای که به عالی ترین مراتب تعالی و کمال در آن موارد رسیده اند، با استفاده از روش های پیشین به اهداف عالی و اصیل تعلیم و تربیت نائل آیند.
منابع شناخت و محتواهای درسی
در تربیت اسلامی باید توجه داشت که منابع شناخت، هرگز محدود به کتب رسمی دانشگاهی و مدرسه نیست، بلکه همه منابعی که به آدمی شناخت می بخشند و او را به هدف آفرینش ـ یعنی تعالی، کمال و عبودیت ـ نزدیک تر می سازند منبع شناخت محسوب می شوند. مهم ترین این منابع، وجود خود انسان، طبیعت، تاریخ و کتاب هاست. جالب اینجاست که سه مورد اول، منابع اولیه شناخت و کتاب ها منبع ثانویه شناخت محسوب می شوند. در تایید مطلب مذکور شایسته است گفته شود از دیدگاه قرآن کریم، وجود انسان (ذاریات: 1) و زمین (ذاریات: 20) می توانند مظهر آیات خدا و منبع شناخت و معرفت باشند و همچنین سیر و سیاحت و گردش و جست وجو در زمین، می تواند سبب خردورزی دل های آدمیان و حق پذیری گوش های آنان شود (حج: 46)، و ازاین رو به نوعی منبع شناخت محسوب می شود. همچنین امام علی(ع) در مورد "معرفت نفس" بیان می دارد هرکدام از مخلوقات خداوند در صحنه طبیعت، یعنی خورشید و ماه و گیاهان و درختان و آب و سنگ و غیره همه شایسته "نظر کردن" هستند؛ یعنی می توان از هرکدام از آنها شناختی درخور و شایسته دریافت کرد. در مورد "تاریخ" نیز ایشان معتقدند کسی که تاریخ و روزهای زندگی را بشناسد، هرگز از آمادگی در آینده، غفلت نخواهد ورزید. پس تاریخ نیز می تواند به آدمی شناخت دهد و یکی از منابع شناخت قلمداد شود.
از سوی دیگر باید توجه داشت همان گونه که خداوند متعال آیات تشریعی خود را در قرآن کریم بیان داشته، آیات تکوینی الهی را در کل صحنه طبیعت و عرصه هستی قرار داده است. همان طور که آیات قرآن مقدس و محترم اند، آیات و نشانه های خدا در طبیعت ـ یعنی سراسر هستی و طبیعت ـ محترم و مقدس است. همان طور که درک و فهم آیات قرآن تفکر و تدبر می طلبد (نساء: 82)، درک آیات الهی در طبیعت و عبرت گرفتن از آنها نیز مستلزم تفکر و تدبر و بصیرت و بیدارسازی است (آل عمران: 13؛ یوسف: 111؛ نازعات: 26).
همچنین رسالت معلم ایجاب می کند در تربیت اسلامی، به همه منابع شناخت، یعنی وجود انسان، طبیعت، تاریخ و کتب به منزله محتواهای درسی توجه داشته باشد. امیرالمومنین علی(ع) تاکید فراوان بر سودمند بودن محتوا و مطالب آموزش داده شده دارد. آن حضرت از جمله اوصاف مومنین را آن می داند که به علوم سودمند گوش فرامی دهند. و اکیداً فرمان می دهد که به فرزندان خود مطالبی بیاموزید که خداوند به واسطه آن مطالب به آنان سود می رساند.حضرت علی(ع) در مورد اصل احتیاج در گزینش محتواهای آموزشی می گوید بهترین و سزاوارترین اموری که نوجوانان می توانند بیاموزند، علومی است که چون بزرگ شوند بدان احتیاج خواهند داشت. ایشان بیان می دارد علم وسیع تر از آن است که بتوان به همه آن احاطه پیدا کرد؛ پس ضروری است از هر علمی بهترینِ آن را آموخت.حضرت علی(ع) در مورد نحوه بهره گیری از آرا و نظریات گوناگون و متفاوت بیان می دارد هرکس آرای مختلف را در کنار یکدیگر قرار دهد، موارد اشتباه را خواهد فهمید.و لذا موکداً توصیه می کند که نظریات گوناگون و متفاوت را در مقابل هم قرار دهید، تا رای درست از آنها متولد شود.در این جهت باید به تحلیل و نقد دقیق محتوا پرداخت، نه اینکه فقط خودِ گوینده را مبنای قضاوت در مورد محتوای مربوط به او قرار داد. به عبارت دیگر باید به آنچه گفته می شود نگریست، نه به آنکه می گوید.
در تعلیم و تربیت (و لذا در محتواهای درسی)، از دیدگاه مسیحیت، می توان از چهار حوزه ارزشی سخن گفت:
ـ خود: ما به منزله انسان هایی منحصربه فرد و قادر به توسعه و رشد معنوی، اخلاقی، عقلانی و جسمانی، برای خودمان ارزش قایل هستیم.
ـ ارتباطات: به دیگران برای خودشان ارزش قایلیم، نه فقط از جهت آنچه دارا هستند و یا آنچه می توانند برای ما انجام دهند. به چنین ارتباطاتی به مثابه مبنایی اساسی برای توسعه و کمال دیگران، خودمان و جامعه ارزش قایل هستیم.
ـ جامعه: ما برای حقیقت، عدالت، حقوق بشر، قوانین و تلاش های جمعی در جهت خوبی و رشد همگان ارزش قایل هستیم. خصوصاً ما برای خانواده به مثابه منبع عشق و حمایت برای همه افراد و اساس جامعه ای که در آن مردم مراقب و متوجه یکدیگر هستند، ارزش قایل هستیم.
ـ محیط: ما برای جامعه، هم جامعه طبیعی و هم جامعه ای که انسان ها شکل داده اند، به مثابه مبنایی برای زندگی و منبع عشق و دوستی ارزش قایلیم
خداوند به تمام اجزای عالم هستی فرمان داده است سودمند باشند؛ خصوصاً آدمیان مخاطب این پیام خدا قرار گرفته اند که ثمربخش باشند و در زمین به آبادانی بپردازند.
بنابراین می توان گفت در تربیت از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محتواهای درسی ملهم از منابع شناخت است و به صورت جزئی تر، همان منابع در قالب محتواهای مفید گوناگون که در سوق دادن شاگردان به سوی اهداف تعلیم و تربیت موثرند اجرا می شوند.
عوامل شناخت
قرآن کریم موجب هدایت و رحمت است (جاثیه: 20)، اما برای دریافت چنین هدایتی، باید در خود بسترسازی کرد. به عنوان نمونه، باید اهل یقین (جاثیه: 20؛ ذاریات: 20) و اهل تقوا (بقره: 2) و اهل ایمان (اعراف: 203؛ روم: 52، 53) بود. چنین افرادی قطعاً به سوی بهترین سخنان و به سوی راه خدای تعالی هدایت خواهند شد (حج: 24). حتی حقیقت علم از جانب خداوند به کسانی داده خواهد شد، که تقوای الهی داشته باشند (بقره: 282)؛ زیرا هم هدایت از جانب اوست (عنکبوت: 69) و هم اعطای علم و دانش (بقره: 32)؛ اما همان گونه که گفته شد، باید شایستگی لازم را در این جهت کسب کرد و تلاش کافی مبذول داشت (عنکبوت: 69).
دل های آلوده ای که حجاب گناه بر خود کشیده اند، از دریافت حقیقت و هدایت محروم خواهند شد (زمر: 22؛ حج: 46؛ کهف: 57). در این مسیر، پیوستگی شناخت و ایمان (نساء: 162؛ سبا: 6؛ حج: 54؛ آل عمران: 18؛ جاثیه: 20؛ اعراف: 52؛ روم: 52، 53؛ زخرف: 40؛ یونس: 42، 43) و پیوستگی شناخت و عمل (بقره: 44؛ حجر: 99) حائز اهمیت فراوان است.
با توجه به موارد گوناگون و متعدد مطرح شده در قسمت های متفاوت انجیل، می توان دریافت کسانی می توانند دانش حقیقی را به دست آورند، که شایستگی معنوی آن را به دست آورده باشندو همچنین دانش به افرادی اعطا خواهد شد، که دارای فهم و درک باشند؛ ازاین رو گروندگان و مومنان که هم شایستگی معنوی و هم فهم لازم را تحصیل نموده اند، چنان دانش حقیقی را دریافت خواهند داشت.
می توان دریافت که دانش و قدرت قضاوت حقیقی، اموری هستند که خداوند به بندگان صالحش اعطا خواهد کرد، و افراد نادان از چنین حکمت و آموزشی محروم خواهند ماند.اگر تدریس معلمان مبتنی بر خدامحوری نباشد، حقیقتی را دریافت نخواهند نمود و در این صورت آنان فقط علاقه مند به مجادله های ظاهری و نزاع در مورد الفاظ و کلمات اند که منجر به حسادت و گناه خواهد شد.
با در نظر گرفتن مطالب گفته شده می توان گفت در تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام و مسیحیت، در صورتی شاگرد می تواند از شناخت حقیقی بهره مند شود که در ابتدا وی تمهیدات و زمینه سازی لازم را در خود انجام داده باشد و این گونه آماده سازی در پرتو ایمان و اعمال صالح، مبتنی بر چنان ایمانی میسر و امکان پذیر می شود.
ارزش های دینی
در تربیت دینی در اسلام، وظیفه معلم آن است که در پرتو تربیت چنان زمینه ای را فراهم سازد که شاگردان، دانش و معرفت کافی و کامل در مورد ارزش های دینی به دست آورند؛ چنان معرفت و بینشی که از علمی سطحی و ظاهری به مراتب فراتر باشد و به آگاهی جامع و ژرف و در واقع به بصیرتی موثر در آنها تبدیل گردد، به گونه ای که مقدمه بهبود نگرشی استوار و صحیح را نسبت به آن ارزش ها در انسان ها و یا شاگردان فراهم سازد؛ به طوری که حقیقتاً آنان چنان ارزش هایی را خوب و ارزشمند بدانند و به آنها علاقه مند و معتقد شوند. آن گاه با ایجاد چنین نگرشی در آنان، مقدمه تغییرات لازم رفتاری در شاگردان ایجاد خواهد شد و آنها تلاش خواهند کرد کاری کنند که تحت نظارت و راهنمایی معلم و مربی، آن ارزش ها را در رفتارشان اجرا کنند و عامل به ارزش های دینی گردند و تجسم و تبلوری از ارزش های سازمان یافته در شخصیتشان شوند و در واقع، مظهر آن ارزش ها گردند. در این حالت، ملاحظه می شود که ایمان و اعتقاد به ارزش ها، مسبوق به بینش و معرفتی کامل در مورد آنهاست. از سوی دیگر، عمل به ارزش ها، در ابتدا بینش و معرفت کامل، و بعد از آن ایمان و اعتقادی استوار می طلبد.
پنج نکته در خصوص تعلیم و تربیت از دیدگاه مسیحیت، مورد توافق است: تعلیم و تربیت ارزش ها عمدی و هدف دار است، مسدود نیست و باز است. در چنین نوع تعلیم و تربیتی، معلمان نقش تسهیل گر آموزش ارزش ها را ایفا می نمایند. همچنین معلمان تنظیم کنندگان محیط های مطلوب یادگیری هستند، و "نظریه" حائز اهمیت فراوان است. فهرست ارزش هایی که در حوزه دینی در تربیت اخلاقی قرار می گیرند عبارت اند از: عدالت، انصاف، تعاون و همیاری، مسئولیت پذیری، حُسن تصمیم گیری و سایر ارزش های ابزاری، ایمان، امید، عشق به خدا و همسایگان و خود. عشق به خدا دلالت بر ارزش هایی غایی دارد. عشق به خودْ متضمن ارزش های شخصی و ارزش هایی مبتنی بر شایستگی های فردی است. آموزش و تدریس ایمان، امید و عشق، بدون آموزش و تدریس ارزش امکان پذیر نیست. ممکن است فردی بتواند "درباره" دین آموزش دهد، بدون آنکه ارزش ها را تدریس کند؛ اما متخصصان و مربیان تربیت دینی به آن تمایل دارند که دین را به منزله ایمانی پویا و زنده آموزش دهند و تدریس کنند. لذا آنان باید ارزش ها را درس دهند.
حقایق دین باید به گونه ای تدریس شوند که خود را در عمل نشان دهند. نه تنها باید به بچه ها گفته شود که نماز چیست، بلکه باید به آنان آموخته شود که نماز بخوانند. نه فقط باید به آنان گفته شود که گناه چیست، و اینکه فرامین الهی کدام اند، بلکه باید به آنان آموخته شود که از گناه اجتناب کنند و فرامین الهی را پاس دارند. هدف چنین آموزش و تدریسی آن است که بیشتر یک مسیحی تربیت کند، که در اعمال و رفتار روزانه اش عامل دستورها و ایمان دینی باشد. اصولاً دین دار یا متدین بودن، یعنی آنکه الگوهای رفتاری به خصوصی را داشتن. احتمالاً افراد متدین از چنین نگرش هایی به واسطه آنکه آنها را فراگرفته اند برخوردارند. آنان نگرش های مذکور را در نتیجه تجارب ویژه، از جمله تجارب مردم دیگر، در خود رشد و توسعه داده اند. ازاین رو شاگردان باید از معلمانشان به منزله الگو و سرمشقی خوب و ناب پیروی کنند: "برای شاگردان کافی است که نظیر معلمانشان باشند و برای خدمتکاران که نظیر اربابشان". همچنین برای شنوندگان و شاگردان ضروری است که مطابق با امور خوبی که می گویند و می شنوند عمل کنند: "منحصراً به عبارات گوش نکنید، که خود را فریفته اید. به آنچه (از امور خوب) گفته می شود عمل کنید". "من تلاش می کنم ایمانم را از طریق آنچه عمل می کنم، به شما نشان دهم". به همین ترتیب، در موارد متعدد دیگر در انجیل، به این حقیقت اشاره شده است
مسیحی متعهد، فردی است که هم قضاوت های صحیح اخلاقی دارد و هم عملاً پایبند اعمال مهم دینی است از موارد گوناگون در انجیل نیز می توان استنباط کرد که وظیفه معلم هدایت شاگردان به راه راست،راه درستو کسب رضای الهیاست. در چنین تعلیم و تربیتی، می توان یادگیری را فعالیتی دینی در نظر گرفت.
باید یادگیری، تخصص و پژوهش را خود مسیحیان به منزله اموری واجد ارزش و فضیلت فراوان و تجلی عشق به خدا و معنویت لحاظ کنند. فراگیر نیز بنده ای است که تسلیم حقیقت است و لذا باید مراتب بالای چنین تسلیم بودنی را در عمل نشان دهد. تدریس و یادگیری مبتنی بر عواطف و علایق، واجد اهمیتی فراوان است. عشق به حقیقت، زیبایی و ارتباط متقابل، همان انرژی انسانی که ما را از لحاظ عواطف و بخشش به یکدیگر پیوند می دهد؛ عشق نامحدودی که هیچ گونه پاداشی نمی طلبد. زمانی که از امری لذت می بریم، در مورد آن بهتر انجام وظیفه می کنیم. این محبت و دوستی که موضوع درسی را با معلم پیوند می دهد، محبتی مبتنی بر شریک کردن شاگردان در موضوعات درسی مورد اطلاع معلم است؛ محبتی که معلم را به سوی فهماندن مطالب به شاگردان سوق می دهد. معلمی که موضوع درسی را به خوبی می داند، باید آن را به گونه ای به شاگرد معرفی کند که قصد معرفی یک دوست صمیمی را دارد. شاگردان باید بدانند چرا معلم برای آن موضوع درسی ارزش قایل است، و اینکه چگونه آن موضوع، زندگی معلم را متحول و دگرگون کرده است. به همین ترتیب، معلم باید شاگردان را دوستانی بالقوه در نظر گیرد.
مقایسه موارد مذکور گویای آن است که تربیت در اسلام و مسیحیت، تربیتی ارزشی و مبتنی بر آموزش ارزش هاست. معلم در کلاس های درسی تربیت دینی، در هر لحظه، هم معلم است و هم مربی. به عبارت دیگر، نقش معلم آن است که به گونه ای تدریس کند که دانش آموزان آگاهی های جامع، ژرف، علاقه و انگیزه کافی در خصوص ارزش های دینی و اخلاقی به دست آورند، و درعین حال در رفتار و عمل مزین به آن ارزش ها شوند؛ یعنی آنها را در عمل خود اجرا کنند. از سوی دیگر، اجرا و رفتاری کردن ارزش ها خواهد توانست شاگردان را قادر به فهم و دریافت افزون ترِ ارزش ها سازد.
نتیجه گیری
تربیت اسلامی و مسیحی بر به فعلیت رساندن و پرورش همه استعدادهای انسان و یا شاگرد تاکید می ورزند و همه جنبه های فردی و جمعی فرد را مورد نظر قرار می دهند و او را برای حضوری اثربخش در اجتماع آماده می سازند. هرگز تربیت دینی در اسلام و مسیحیت، به تربیت رسمی کلاسیک خلاصه نمی شود، بلکه به همان میزان و بلکه بیشتر، می توان متربیان را با تربیتی غیررسمی تحت تاثیر قرار داد. در هر دو نوع تربیت، لازم است به پرورش حیطه شناختی و عاطفی فرد توجه فراوان مبذول شود؛ و در این صورت است که می توان به اجرای امور مورد اعتقاد و ایمان وی در رفتارش امید داشت. در چنین حالتی است که باید احساس رضایت و خرسندی را به سبب چنین نگرش و رفتار دینی در فرد توقع داشت.
تربیت دینی در اسلام و مسیحیت مبتنی بر پرورش حواس، عقل و قلب انسان است؛ بنابراین در روش ها و فنون تدریس و آموزش دین، باید روش ها و فنونی را برگزید که به پرورش این ابزارهای شناخت منتهی شوند. پس استفاده تلفیقی از اکثر روش های تدریس و به کار گرفتن فنون مربوط به هر روش حائز اهمیت فراوان است. ضمن تایید استفاده از روش تدریس "سخنرانی"، و خصوصاً سخنرانیِ بهبودیافته در موارد خاص آن، استفاه از روش هایی که از تلقین و تحمیل مطالب دینی به شاگردان و متربیان احتراز نمایند و بلکه به جای آن سبب شوند خودِ شاگرد فعال باشد و با تجربه خود و از طریق تفکر و تعقل، مطالب درسی را، تحت نظارت و راهنمایی معلمی آگاه، دل سوز، مهربان و صمیمی، به طور کامل درک کند و علمی جامع و ژرف در مورد آنها به دست آورد، مورد تاکید ویژه است. به عبارت دیگر، بسیار مهم است که خودِ شاگرد و متربی در مورد صحت و اعتبار مفاهیم و موضوعات دینی متقاعد و مطمئن شود، نه آنکه معلم و مربی درصدد باشد فقط با گفته خود، وی را به چنین امری متقاعد سازد.
در طراحی محتواهای درسی در اسلام و مسیحیت، باید به گنجاندن مطالب سودمند، در حوزه های مرتبط با وجود انسان و خود افراد، جامعه و محیط و لذا به نوعی تاریخ و طبیعت توجه کافی داشت. فقط به کارگیری روش های تدریس و محتواهای درسی مناسب، برای سوق دادن شاگردان به سوی اهداف اصیل تربیت دینی از دیدگاه اسلام و مسیحیت کافی نیست، بلکه بدین منظور کاملاً ضروری است شاگردان و متربیان، خود را از هرگونه آلودگی و گناه پاک سازند و شایستگی معنوی لازم برای دریافت حقیقی تربیت دینی کسب کنند.

منابع
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی ، قم، موسسه فرهنگی ـ تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)، 1379.
ـ جعفری، محمدتقی، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360.
ـ الحکیمی، محمدرضا، محمد الحکیمی و علی الحکیمی، الحیاه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370.
ـ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیری در تربیت اسلامی، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1376.
ـ صانعی، سیدمهدی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1375.
ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدعلی گرامی قمی، تهران، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چ دهم، 1366.
ـ فایضی، علی و محسن آشتیانی، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، تهران، روحانی، 1375.
ـ قطب، محمد، روش تربیتی اسلام، ترجمه محمدمهدی جعفری، شیراز، دانشگاه شیراز، چ پنجم، 1375.
ـ مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، چ بیست و نهم، 1376.
20 | Page


تعداد صفحات : 25 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود