عنوان گزارش کارنما: عشق به معلمی
استاد راهنما:
دانشجو معلم:
رشته: زیست شناسی
زمان پذیرش توسط استاد راهنما
سال تحصیلی : ۱۴۰۰_۱۴۰۱
فرم تاییدیه استاد راهنما
این گزارش حاصل تلاش و تجارب کسب شده خانم ……………… در طول دوره کارشناسی رشته ………بوده و مورد تایید اینجانب میباشد و نمره ( ) را اخذ نموده است.
نام و نام خانوادگی استاد راهنما
تاریخ و امضاء
فرم تعهد دانشجومعلم
اینجانب ………. دانشجو معلم دوره کارشناسی آموزش ریاضی ورودی سال ۱۳۹۷ به شماره دانشجویی ……… بدین وسیله متعهد میشوم:
کارنمای معلمی تهیه شده حاصل تلاش، تجارب و ایدههای اینجانب در طول تحصیل دوره کارشناسی دانشگاه فرهنگیان بوده و شخصا به رشته تحریر درآوردهام.
چنانچه در هر مقطع زمانی خلاف موارد فوق ثابت شود، عواقب ناشی از آن را میپذیرم و پردیس/ واحدهای تابعه واحد دانشگاه فرهنگیان مجاز است با اینجانب مطابق ضوابط و مقررات رفتار نموده و هیچگونه ادعایی نخواهم داشت.
و نام خانوادگی دانشجومعلم
تاریخ و امضاء
تقدیر و تشکر
کارنمای معلمی ، که حاصل تجارب من از تمام دوران تحصیلم در مدرسه به عنوان دانش آموز و دانشجو معلم هست و همچنین تجارب ۴سال قرار گرفتن در کلاس های درس دانشگاه فرهنگیان را به خانواده عزیزم که در هر شرایطی کنارم بودند به خصوص پدر، مادر عزیزم که اولین معلم های من بودند ، تمام معلمان ، اساتیدی که عاشقانه به ما درس انسانیت و معلمی را آموختند تقدیم می کنم.
چکیده
هدف از انجام این پروژه کارنما واکاوی ویژگی های حرفه ای براساس تجارب تحصیلی و شناسایی نقاط قوت و ضعف و تلاش برای توسعه ی حرفه ای می باشد.
روش تحقیق به صورت درس پژوهی بوده و داده ها از طریق کدگذاری تجارب تحصیلی نوشته شده به دست آوردم و از طریق تحلیل مضمون آن ها را تحلیل کردم که مجموع ان ها را در سه فصل قرار دادم.
فصل اول : شامل چالش ها، خاطرات تلخ و شیرین، شیوه رفتاری معلمان و دیگر تجارب دوران کودکی تا دانشگاه بودند که مطالب کدگذاری شدند و نقشه ذهنی از ان تهیه کردم.
فصل دوم: مطالبی در مورد چگونگی معلمی کردن من در اینده، باورهایم در مورد یادگیری ، چالش های پیش رو و چگونگی مقابله با انها را بیان کردیم.
فصل سوم: به بیان تعهدات حرفه ای پرداختم .
کلمات کلیدی : دوران تحصیل ، کارنما ، تعهدات حرفه ای، چالش ، معلم
فهرست
مقدمه ………………………………………………………………………………………………………7
فصل اول: شرح تجارب دوران تحصیلی…………………………………………………………………….8
دوران کودکی ……………………………………………………………………………………….9
ابتدایی ……………………………………………………………………………………………….10
راهنمایی ……………………………………………………………………………………………15
دبیرستان و کنکور …………………………………………………………………………………..18
ورود به دانشگاه فرهنگیان ………………………………………………………………………….22
انتظارات اولیه ………………………………………………………………………………………23
تجارب کسب شده در دانشگاه فرهنگیان ……………………………………………………………….24
جدول کدگذاری …………………………………………………………………………………………28
نقشه ذهنی ………………………………………………………………………………………………۳۵
فصل دوم:شرح معلمی کردن خود در آینده………………………………………………………………….3۶
باورهایم در مورد یادگیری ……………………………………………………………………………….3۷
چگونه معلمی خواهم کرد …………………………………………………………………………………3۸
آرمان های من برای معلمی کردن ………………………………………………………………………….4۰
چالش های پیش روی من …………………………………………………………………………………..4۱
فصل سوم ………………………………………………………………………………………………….4۳
تعهدات حرفه ای دانشجو معلم ………………………………………………………………………………4۴
منابع ……………………………………………………………………………………………………… 4۵
مقدمه
مسئولیت سنگینی بر دوش فرهنگیان است. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش میآید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوان هایی که زیر دست آنها باید تربیت بشوند فلاح، ریحانه؛ فتاحی ، بهاره ، ۱۳۹۴، نقش معلم در تربیت اخلاقی جامعه، کنفرانس علمی پژوهشی راهکارهای توسعه و ترویج آموزش علوم در ایران
نقش دانشگاه فرهنگیان در آموزش و پرورش، فقط تعلیم دروس، انتقال میراث فرهنگی نسل های گذشته به نسل جدید و پرورش قوای ذهنی دانش آموزان نیست؛ بلکه فراتر از آن ها، رشد و پرورش دانش آموزان در ابعاد جسمانی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی از اهداف اصلی نظام آموزش و پرورش محسوب می شود رحیمی، رامین،1395،اهمیت دانشگاه فرهنگیان در نظام یادگیری سازمانی وزارت آموزش و پرورش، اولین کنفرانس بین المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی،تهران
من ………… ، دانشجوی ترم آخر دبیری زیست شناسی در دانشگاه شهید باهنر فرهنگیان هستم. در این پروژه کارنما که واحد درسی مربوط به ترم آخر هست باید تمام اتفاقات زندگی خود را از دوران کودکی تا حال حاضر که دانشجو هستیم به صورت خلاصه و نکات اموزشی ارزشمند بنویسیم و همچنین شیوه معلمی کردن در آینده را بیان کنیم، در بخش آخر هم تعهدات حرفه ای خود را بیان می کنیم که شامل میثاق نامه معلمی و دیگر تعهدات شخصی خودمان است . همه این ها در سه فصل تنظیم شده که به اختصار آورده شده اند
فصل اول : شامل چالش ها، خاطرات تلخ و شیرین، شیوه رفتاری معلمان و دیگر تجارب دوران کودکی تا دانشگاه بودند که مطالب کدگذاری شدند و نقشه ذهنی از ان تهیه کردم.
فصل دوم: مطالبی در مورد چگونگی معلمی کردن من در اینده، باورهایم در مورد یادگیری ، چالش های پیش رو و چگونگی مقابله با انها را بیان کردیم.
فصل سوم: به بیان تعهدات حرفه ای پرداختم
فصل اول
شرح تجارب تحصیلی
دوران کودکی تا دبیرستان
کودکی
من ………… هستم . در یک خانواده فرهنگی به دنیا امدم ، مادرم معلم ابتدایی و پدرم دبیر زبان هستند .
بچگی من با کلاس های پدرم که در اموزشگاهی که خودش راه انداخته بود و کلاس های مادرم که در خانه خودمان برای زنان کم سواد و بی سواد برگزار می کرد گذشت، همیشه برایم سوال بود که چه چیزی به پدر و مادرم انرژی می دهد که می توانند ساعت ها به تدریس مشغول باشند و در اخر روز با حوصله و حال خوب کنار ما باشند و با آرامش هر چه تمام با ما رفتار کنند و همین باعث می شد که من دلم بخواهد مثل مادرم معلم شوم . کمی که بزرگ تر شدم به طور جدی در کلاس های اموزشگاه پدرم شرکت کردم و اولین معلم من شد پدرم .
در ان زمان شیوه زبان اموزشگاه با بقیه اموزشگاهای دیگر فرق می کرد و همین باعث پیشرفت کلاس ها شده بود، تلفیقی از کتاب های زیبا ، و شعر هایی که در مورد مطالب کتاب بود و….. که این برای شهر کوچک ما امتیاز خیلی خوبی بود، دانش آموزان همیشه از درس زبان فراری بودند ولی من می دیدم که بچه های اموزشگاه هنگام بازی هم زبان می خواندند و از خواندن زبان لذت می بردند و با وجود اینکه کم سن و سال بودم ولی این موضوع را به خوبی درک می کردم و همین جرقه ای در من ایجاد کرد که گاهی تغییر روش در یاد دهی چیزی می تواند چقدر تاثیر گذار باشد.
کم کم من هم به این رشته علاقه مند شدم و با خودم تصور می کردم که یک روز مترجم زبان یا معلم زبان خواهم شد، در همین حین برای برادر کوچکم هم نقش معلم را بازی می کردم و درس های زبانی را که خودم یاد می گرفتم برای او توضیح می دادم، بردارم خیلی بازیگوش بود ، طوری که حتی پدر و مادرم هم نمی توانستند او را کنترل کنند ولی من بخاطر اختلاف سنی کمتر و بودن در دنیای بچه گانه می توانستم بهتر با اون ارتباط بگیرم ،و سعی می کردم مطالب را حین بازی و کار هایی که دوست دارد به او آموزش دهم ، تا جایی که همیشه دوست داشت با من درس بخواند ، پدر و مادرم هست گاهی برای تشکر از من هدیه هایی می گرفتند. شاید ان موقع نمی دانستم که دارم چه اصل مهمی را در آموزش رعایت می کنم و ان اصل هم این بود که حین آموزش باید خودمان را هم سطح دانش آموزان قرار دهیم و سعی کنیم آموزش را در قالبی ارایه دهیم که برای بچه ها جالب باشد .
در همان سال ها پدرم مدرسه غیر انتفاعی خودش را در کوچه پشتی خانه مان تاسیس کرد ، اخر هفته ها با خواهر و برادر هایمان می رفتیم و با وسایل انجا تمرین می کردیم ، کار با کامپیوتر و طریقه پرینت گرفتن و ……
در کلاس ها همیشه صندلی معلم و به قول خود بچه ها صندلی استاد توجهم را جلب می کرد که به نسبت قد و هیکلی که داشتم برایم به بلندی یک ساختمان بود(صندلی روی سکو بود ) و همیشه خودم را با لباس های تمیز و کفش های پاشنه بلند روی ان صندلی تصور می کردم .
یک روز پایه کوچکی که در دفتر مدیر بود، را برداشتم و به هر سختی که بود بر روی صندلی نشستم، حس خیلی خیلی عجیبی داشت تا حالا از این زاویه به کلاس نگاه نکرده بودم، کمی استرس گرفتم وقتی به پایین نگاه کردم و ارتفاع را که دیدم حس کردم دنیا دور سرم می چرخد، وقتی دیدم کاری از دستم بر نمی اید، زدم زیر گریه ، پدرم سریع من را گرفت و پایین اورد ، از ان روز نسبت به محیط مدرسه و کلاس ترس پیدا کردم و بعد از آن وارد محیط مدرسه نشدم تا اولین روزی که خودم به مدرسه رفتم .
ابتدایی ( مدرسه عصمت)
تاریخ دقیقش را نمی دانم ولی خوب به یاد دارم که مدرسه ما ان زمان فرم خاصی نداشت و هر کس مختار بود هر لباسی بخرد، هر تکه از لباس هایم را که با شوق خریده بودم از شب قبل کنار هم قرار دادم : مانتو و شلوار یاسی رنگ ، مقنعه سفید تور دوزی شده و جوراب های سفید عروسکی با کفش های بنفش چسبی و کیف سفیدی که نصف خودم قد داشت و به اصرار خودم خریده بودم . تمام شب هیجان و استرس داشتم نمی دانم کی خوابیدم و کی بیدار شدم .
صبح که بیدار شدم مادرم نتوانست با من بیاید و این برای من خیلی سخت بود که روز اول را به تنهایی بروم ، و بنا بر این شد که با خواهر بزرگ ترم که خودش هم در همان مدرسه بود بروم و همین ترسم را بیشتر کرده بود ، تاثیر این اتفاق هنوز در ذهن من هست و این اهمیت را می رساند که تا جایی که امکان دارد یکی از والدین یا هر دو در روز اول مدرسه کنار فرزندشان باشند .
وارد مدرسه که شدم انگار یک زمین بی سر و ته را می دیدم ، فضای مدرسه بسیار خشک و آسفالت شده بود و فقط ی میله برای نصب پرچم و نقطه های سفیدی بر روی زمین می دیدم که بعدا فهمیدم برای قرار گیری دانش آموزان در صف صبحگاهی است. مبهوت فضای بی روح مدرسه بودم و دلم گرفته بود که سرود ملی در مدرسه پخش شد ، چند دقیقه ای سکوت بود ،سپس مدیر ما با هیکلی کشیده و خط کشی در دست و لباس های سر تا پا مشکی سر صف صبحگاهی ظاهر شد، با دیدن چهره خشمگین و لحن خشکی که داشت دلم می خواست همانجا صف را ترک کنم و به خانه برگردم ، سرم را برگرداندم که حال بقیه بچه ها را ببینم دیدم که بعضی از بچه ها بر روی زمین نشسته بودند و گریه می کردند ، و از مادرانشان می خواستند که انها را ترک نکنند و همیشه این موضوع در ذهنم بود که چرا محیط آموزشی ما اینقدر خشک هست که حتی فضای مدارس هم بدون یک گل و گیاه هست و جو کارکنان باید اینقدر خشک باشد که دانش آموزان تا این حد از مدرسه بترسند و احساس غریبی کنند .
اول ابتدایی :
من در دوران مهد کودک اشتباهی وارد کلاسی شدم و مجبور شدم در همان کلاس بمانم ، دور از دوستان خودم و اشنایانمان ، برای همین ورود به کلاس جدید برایم سخت نبود، ولی وقتی وارد کلاس شدم دیدم همان دوستانی که در مهد داشتم در همین کلاس هستند و این باعث خوشحالیم شد و شاید تنها قسمت خوب ماجرا بود، معلمی داشتیم که از لحاظ رفتاری متوسط بود ، و تقریبا سخت گیر بود ، ولی با دختر خودش هم که همکلاسی ما بود خیلی مهربان و با حوصله رفتار می کرد و مدام او را تشویق می کرد. تفاوت رفتاری معلم ما با ما و دختر خودش یک دید منفی در ذهن من ایجاد کرده بود و حالا که بزرگ تر شده ام متوجه می شوم که تفاوت رفتاری و فرق گذاشتن بین دانش آموزان چقدر تاثیر بدی می گذارد.
سال اول دبستان خیلی از لحاظ روحی سخت گذشت ولی دوستان خیلی خوبی پیدا کردم و توانستم برای اولین بار اسم خودم را بنویسم ، برای نوشتن اینقدر ذوق داشتم که تابستان یک دفتر چهل برگ را تمام کردم مادرم دفترم را نگه داشته بود که متاسفانه در اسباب کشی گم شد ، اولین کلماتی که نوشتم اینها بودند ، آفرین ، صد آفرین ، بابا ، مادر ، ……. .
تشویق در مدارس زیاد باب نبود ولی یادم می اید مادرم از برچسب های تشویقی ان زمان ، کارت ها و…. برای مشق های تابستانیم استفاده می کرد . همیشه می گفتم اگر زمانی معلم شوم حتما ی کیف پر از کارت های تشویقی برای بچه ها اماده می کنم چون می دیدم که چقدر در ذوق من برای نوشتن موثر است .
دوم ابتدایی :
خواهرم ابتدایی را تمام کرد و از ان مدرسه رفت ، کمی احساس بدی داشتم که دیگر خواهرم در کنارم نیست برای همین زیاد ذوقی نداشتم ، معلم سال دوم ما خانمی مسن و با سابقه کاری بالایی بودند .من در درس ریاضی کمی بی دقت بودم و همیشه نمره۱۷ می گرفتم ، چندین بار که تکرار شد داشت باورم می شد من در ریاضی به خوبی بقیه درس هایم نیستم ، در صورتی که بارها به من می گفتند از روی عجله و بی دقتی است. یکبار وقتی امتحان ریاضی داشتیم ، حین تصحیح سوالات معلم گفت شما به حیاط بروید و تمرین حل کنید تا من امتحان را تصحیح کنم ، وسط حیاط نشسته بودم که یکی از بچه ها گفت خانم کارت دارد ، هیچ وقت یادم نمی رود که با چه لحن بدی با من حرف زد و چه رفتار ناشایستی داشت ، با بچه ۸ساله ای که تا به حال از هیچ کسی صدای بلندی نشنیده بود. دلم میخواستم تا می توانم جیغ بزنم و حرف بزنم ولی نمی توانستم ، سرم داشت از شدت فشار می ترکید ، در اخر گفت جمع این دو عدد چند می شود ، جواب صحیح را گفتم ، گفتند پس چرا در امتحان اشتباه نوشتی ، به خیال خودش می خواست مخفیانه به من کمک کند ولی نمی دانست که ضربه ای به من زده که تا اخر عمرم آن را فراموش نمی کنم .
همه حساسیت ایشان بخاطر این بود که من یکی از ۵نفری بودم که قرار بود به صورت گزینش شده امتحان استانی بدهیم ، با وجودی که از بقیه بچه ها عملکرد بهتری داشتم ولی دیگر نمی خواستم شرکت کنم ، ولی نفر اول شدم، همه خیلی خوشحال بودند ولی من خاطره از این سال در ذهنم ماند که هیچ وقت فراموش نمی کنم ، حتی برای خانواده ام هم بیان نکردم ،( چند سال پیش ایشان را دیدم و مطمئنم که برخورد خودش را به یاد نمی اورد ولی من حتی با وجود اینکه ارتباط خانوادگی پیدا کرده بودیم اصلا نمی توانستم روی خوشی نشان بدهم و سعی می کردم جایی که هستند نمانم) . بعد از گذشت سالیان هنوز این خاطره مثل روز اول برایم روشن است و همین اتفاق اهمیت شیوه صحیح رفتاری معلم با دانش اموز را نشان می دهد که امروزه اولین اصل آموزش شده .
سوم ابتدایی
در همان مدرسه عصمت کلاس سوم را با معلمی داشتیم که سال اخر تدریسش بود ،اولین بار که ایشان را دیدم شوکه شدم خانمی هیکلی با صدای خیلی بم و چهره اخمالو و یک کیسه پر قرص (که بعدا متوجه شدیم مشکل اعصاب دارند) ، منی که دانش اموز مرتب و منضبطی بودم تمام طول سال با استرس در کلاس هایش می گذراندم ، عادت داشتند برای پرسش کلاسی دانش آموزان را در وسط کلاس ردیف کند(چهره رنگ پریده بچه ها و ترس در نگاهشان هنوز در خاطرم هست ) و اگر مطلبی را فراموش می کردند با شلنگ سبزی که داشتند دانش آموزان را کتک می زدند .
یک بار که داشتم از روی کتاب می خواندم از کنارم رد شدند نفسم در سینه حبس شد و صدایم شروع کرد به لرزیدن، دستش را به ارامی گذاشت بر شانه ام ، تا حالا چیزی به این سنگینی حس نکرده بودم، شانه چپم چند سانتی پایین امد ، گلویم خشک شد و نمی توانستم چیزی بگویم ، گفتند که تو دانش اموز خوب من هستی ، همیشه تعریف تو را کرده ام ، پس سعی کن با آرامش بخوانی ، هر طوری که شد متن را خواندم ولی با خودم می گفتم که دست های به این سنگینی چقدر می تواند دردناک باشد .وقتی زنگ خورد تا خود خانه عصبی بودم و می دویدم ، وقتی مادرم را دیدم پریدم بغلش، گریه کردم و گفتم دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم ، خواهش می کنم من را با خودت ببر به مدرسه ای که درس می دهی ( مادرم در یکی از روستای نزدیک شهر درس می داد) ولی نشد که انتقالی بگیرم ، آن سال جز یکی از بدترین سال های آموزشی من بود چونکه مجبور مان کرده بودند کتاب فارسی بنویسیم را با تمام شکل ها در دفتر بنویسیم و این کار باعث شد که اولیا تا اداره بروند و دانش آموزان ها همگی از ایشان ناراحت شوند ، بعد از ان قضیه کلی شکایت و پرونده علیه رفتار ایشان( کتک زدن دانش آموزان ) باز شد ولی بخاطر آشنایانی که در اداره داشتند به هیچ کدام پاسخ ندادند، به هر سختی که بود این کلاس هم تمام شد و توانستم یک نفس راحت بکشم ، از سال سوم از معلمی متنفر شدم و حتی حوصله مدرسه را هم نداشتم . با دیدن رفتار ایشان و تجربه های قبلیم سعی می کردم خیلی در برخورد با دیگران محتاط باشم و هر رفتاری را انجام ندهم و گاهی هم خیلی دلم می خواست مثل خودشان باشم و همانگونه رفتار کنم . الان که به گذشته نگاه می کنم متوجه می شوم که من بخاطر جو ارام خانواده توانستم کنترل کنم، چند تا از دانش آموزان در همان کلاس ترک تحصیل کردند و بعضی ها هم چندین سال مردود می شدند ، همه تقصیر ها گردن معلم نیست ولی یک فردی که در جایگاه معلم هست باید ابتدا خودش از لحاظ روحی فردی سالم باشد تا بتواند استعداد یک نفر را شکوفا کند که اگر غیر از این باشد علاوه بر استعداد ، روان او را هم می خشکاند.
سال چهارم:
معلم این کلاسم خیلی ارام و خوش برخورد بودند ، خلاف ظاهری که داشتند(مشکل ژنتیکی در چهره داشتند ) به قدری رفتار خوبی داشتند که هیچ وقت به این موضوع توجه نکردیم، خانمی بسیار با شخصیت و با درکی بالا بودند . سواد علمی و قدرت بیان خیلی خوبی داشتند ، اولین هدیه دوران تحصیلم را بخاطر تمیزی در نوشتن، مرتب بودن و نمره های خوب از ایشان گرفتم ، از آن سال کمی شرایط مدرسه تغییر کرد ، غرفه ای در مدرسه گذاشتند که پر از جایزه های رنگی رنگی بود تا معلمان با تشخیص خود به دانش آموزان تلاشگر و منظم هدیه دهند .پس از چند سال چالش کمی روحم ارام گرفته بود و حالا می توانستم بر روی نقاط ضعف و قوتم کار کنم و بهتر خودم را بشناسم، سال چهارم را با بهترین نمره ها پشت سر گذراندم .
سال پنجم :
معلم سال پنجم ابتدایی من از اقوام دوستم بود و من آشنایی نسبی با ایشان داشتم ، برای همین با ارامش بیشتری وارد کلاس شدم ، فهم ما بیشتر شده بود و درک مطالب راحت تر شده بود، اولین ساعت کلاسی معلم گفت که به گروه هایی تقسیم شوید ، از این به بعد کار های گروهی را انجام می دهید از جمله : اماده کردن نشریه ها ، مطالب علمی و آزمایش ها و … در ابتدا خیلی برایم سخت بود و خیلی ناراحت بود که چطوری می توانیم این همه ادم با هم هماهنگ شوم .
یکی از بچه ها لکنت زبان داشت و درست نمی توانست صحبت کند ، به همین خاطر در گروه خاصی قرار نگرفت ، یادم می آید که خیلی بغض کرده بود و می خواست گریه کند ، من و دوستانم تصمیم گرفتیم که ایشان هم در گروه ما باشد ، کم کم شروع کردیم به صحبت کردن یادم می اید روز های اخر سال تحصیلی من را بغل گرفت و گفت که اولین نفری بودی که با صبر و حوصله به من گوش دادی و استرسی وارد نکردی و سپس داستان زندگیش را برایم تعریف کرد ، که در بچگی اتفاق بدی برایش افتاده و از همان زمان این مدلی شده است ،حتی دوستان صمیمیش از این ماجرا بی خبر بودند در اخر سال با راهنمایی یکی از اقوامم به ایشان پیشنهاد دادیم که به مرکز گفتار درمانی برود و دیگر با ایشان روبه رو نشدم ولی طعم شیرین خنده ای که به منظور تشکر بود را به یاد دارم ، کلاس پنجم دبستان جز یکی از لذت بخش ترین کلاس های عمرم بود که این را مدیون معلم خوبم و تجربه های جدیدم بودم ، تجربه دو سال آخر دبستان باعث شد دوباره علاقه من به مدرسه بیشتر و بیشتر شود .
(در ابتدا گروه بندی برایم خیلی سنگین بود ولی با افزایش سن و تجربه هایی که از سالیان تحصیلم کسب کرده ام متوجه اهمیت گروه بندی شده ام که می توانستیم با هم سن و سال های خودمان بیشتر وقت بگذرانیم و با هم سازش داشته باشیم که این خود بک جنبه رشد اجتماعی به حساب می آید ولی خیلی بهتر می شد که معلم خودش گروه بندی را انجام می داد تا دختری که لکنت زبان داشت احساس ناراحتی نداشته باشد)
راهنمایی
کلاس اول راهنمایی
بعد از کلاس پنجم به دلیل تصمیم خانواده برای انتقال به شهر گچساران تمام تلاشم را کردم که در امتحان مدرسه نمونه دولتی ان شهر قبول شوم ، از همه جا نمونه سوال تهیه کرده بودم و مدام درس می خواندم تقریبا اماده اماده بودم ، امتحان را به خوبی دادم و قبول هم شدم ولی به دلیل موافقت نکردن اداره برای انتقالی پدر و مادرم مجبور شدم سال اول راهنمایی را هم در انجام بمانم، به مدرسه حجاب رفتم ، تقریبا مدرسه خوبی بود، معلمین با سابقه و با سوادی داشتند از بین همه معلمانم معلم درس علوم را بیشتر از همه دوس داشتم ، روز اول وقتی دیدند که بچه ها بی حال هستند، گفتند کتاب هایتان را ببندید و بلند شوید و کمی حرکات کششی انجام دهید ، برایم کمی عجیب بود این رفتارشان ، سپس خواستند که شعری را که بلدیم با هم بخوانیم و اهسته دست بزنیم پس از اینها شروع می کردند به درس دادن ، که واقعا باعث می شد با روحیه خیلی خوبی به درس گوش بدهیم .
از جمله دیگر رفتاری که خیلی باعث علاقه من به ایشان شده بود وقتی بود که اولین امتحان را خراب کردم و وقتی حال بد مرا دیدند آمدند کنارم نشستند اول سعی کردند با بازی حال من را خوب کنند ولی فایده نداشت با من صحبت کردند و به من گفتند که اصلا نگران نباش فکر کن اصلا این امتحان را ندادی ، اگر من این امتحان را حذف کنم حالت بهتر می شود ؟ اولین باری بود که یک معلم اینقدر صمیمی و با ارامش با من صحبت می کرد .
سپس رو به دانش آموزان کردند و گفتند که این اولین امتحان من بوده تصحیح می کنم و اشکالات را برایتان بیان می کنم نیازی به گرفتن برگه ندارید . با شنیدن این حرفش وجودم آرام گرفت و انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد . از ان به بعد سعی کردم بخاطر علاقه ای که به ایشان دارم، درس علوم را با علاقه بخوانم ، امتحان نوبت اول را به قدری خوب برایشان نوشته بودم که با هر سوالی که تصحیح می کردند یک آفرین می گفتند و تعریف می داد که چقدر قشنگ نوشتی و معلوم است که مطلب را یاد گرفته ای نه اینکه حفظ کرده باشی ، یک جایزه از طرف من داری ، در جشن جوایز ان سال که مربوط به معدل های برتر ، مسابقه قرانی ، نفرات برتر آزمون شهرستانی و …. بود و همگی جوایز خیلی خوبی داشتند ولی به جرعت می توانم بگویم که هیچ جایزه ای اندازه جایزه معلم علوم برایم خوشایند نبود و شاید اولین جرقه برای علاقه مندی من به درس علوم و زیست و معلمی از انجا شکل گرفت، هنوز بعد از این همه سال جایزه این معلم را دارم و وقتی به آن نگاه می کنم از ته دل لبخندی میزنم و از ایشان بابت رفتاری که داشتند تشکر می کنم .
همین موضوع برای من شد سرمشقی که گاهی می توانیم اولین اشتباهات و کم کاری بچه ها را نادیده بگیریم و با آنها ملایم تر باشیم و همچنین سعی کنیم دانش آموزان کوشا را به صورت مادی و معنوی تشویق کنیم .
کلاس دوم راهنمایی
پس از اتمام کلاس اول ، دوباره برای امتحان نمونه دولتی اماده شدم و میخواستم امتحان بدهم ، محل برگزاری آزمون در یک شهر دیگر بود و اداره ما زمان آزمون را به من یک ساعت دیر تر گفته بود ، حدود ۴۵دیقه از زمان آزمون گذشته بود که من رسیدم ، این اتفاق مثل اب سردی بر وجودم بود ولی خوشبختانه به دلیل اینکه کسی از آزمون خارج نشده بود توانستم وارد جلسه بشوم ، وقتی وارد شدم حتی برگه امتحانی من را هم اشتباهی قرار داده بودند ، مسئول برگزاری امتحان گفت تو که دیگر قبول نمیشی زیاد خودت را اذیت نکن، نگاهی به پدرم انداختم و نگرانی که در چهره اش بود و یک نگاه به دست های سرد خودم که از شدت استرس می لرزید، نفس عمیقی کشیدم و به خودم گفتم این همه زحمت کشیدی پس الکی هدرش نده.
سرم را انداختم پایین شروع کردم به حل سوالات ، خداراشکر سرعت عمل بالایی داشتم و سریع تر از همه تمام کردم و در کمال ناباوری برای همه با اختلاف زیاد اولین نفر شدم و توانستم به مدرسه نمونه دولتی فروغ دانش شهر گچساران بروم .
وارد یک شهر دیگر شده بودیم و مدرسه ای جدید با سطح علمی بالاتر و ساعت آموزشی بالا با شرایطی خاص ، معلم ها توجه خیلی واضح و زیادی به دانش آموزان سطح بالا داشتند و مدام درگیر رفع اشکالات آنها بودند و توجه زیادی به بقیه بچه ها نمی کردند ، از طرفی من هم دوستی در کلاس نداشتم و کاملا مبهوت بودم ، همه این ها استرس زیادی برایم داشتند ولی با هر سختی که بود خودم را توانستم وفق دهم ، پر چالش ترین سال آموزشی من بود که در نهایت مرا تبدیل کرد به کسی که بیشتر از هر وقتی به خودش باور دارد که می توانست حالا تکیه گاهی برای دوستانی باشد که شرایطی مشابه خودش را داشته.
بسیار تاکید شده است که معلمان در توجه به همه دانش آموزان عدالت را رعایت کنند. به نظر می رسد نداشتن توجه لازم به برخی دانش آموزان می تواند تبعات روحی جبران ناپذیری برای آ نان در پی داشته باشد
سال سوم راهنمایی
سال سوم نسبت به بقیه سال ها راحت تر بود ، مدیر مدرسه تغییر کرده بود و جان جدیدی به مدرسه داده بود، فضای سبز مدرسه را بهتر کرده بودند، برای بچه ها کمد های شخصی اماده کرده بودند و کلید ها را به دست خودمان دادند تا مسئولیت کمد ها با خودمان باشد ، کلاس های درس را موضوعی کرده بودند و برای هر درس به کلاس خاصی می رفتیم ، تازه داشتم متوجه می شدم که مدرسه واقعی چه چیزی هست .
صبح کلاس های مدرسه و عصر کلاس های دیگر را می رفتم ، ( دو روز در هفته تا ساعت ۴ عصر در مدرسه می ماندیم ) ولی در عوض ۵شنبه ها تعطیل بودیم (در ان زمان هیچ مدرسه ای ۵شنبع تعطیل نبود) همین مورد حس خیلی خوبی به من می داد که پس از این همه دوندگی می توانستم بهتر با دوستانم وقت بگذرانم و زندگی کنم.
درسم هم خیلی پیشرفت کرده بود و سر گروه درس های مختلف می شدم ، معلم ها دانش اموزانی که سطح به نسبت پایین تری داشتند را به من می سپرد و می گفتند اگر پیشرفتی کنند نمره تشویقی برایتان در نظر می گیرم در این سال هم کمی تمرین سر و کله زدن با بچه ها را تمرین می کردم .
دبیرستان و کنکور
اول دبیرستان
برای اولین بار در شهر مدرسه تیزهوشان تاسیس شد ، با تلاشی که کردم توانستم در آزمون ورودی قبول شوم و وارد کلاس اول شدم ، این سال با توجه به تغییر مقطع کمی آشفتگی ذهنی پیدا کردم و از درس فاصله گرفتم ، و کلا افت تحصیلی خیلی شدیدی داشتم در کلاس های درس گوش نمی دادم ، بازیگوش شده بودم، حتی برای درس هندسه بخاطر نمره کمی که گرفته بودم به مشاور مدرسه ارجاع داده شدم، متاسفانه مشاور مدرسه به درستی برخورد نکردند و گفتند اگر بار بعدی تکرار شود باید به دفتر مراجعه کنید و واقعا به معنای واقعی از درس هندسه و کلاس هندسه و حتی اسم آن متنفر شده بودم ، در صورتی که مشکل من این بود که حتی نمی دانستم چگونه باید هندسه بخوانم چونکه معلممان از روز اول فقط شروع کرده بودند به تدریس . با دیدن کارنامه نوبت اول ( معدل ۱۸) و حرف های خانواده و اتفاقاتی که افتاد باعث شد کمی من به خودم بیایم ، برای رفع اشکال هندسه از برادر بزرگ ترم کمک گرفتم یک سال تحصیلی از دست من رفته بود ولی در نوبت دوم پیشرفت بهتری داشتم و در امتحان پایان ترم بالاترین نمره هندسه را کسب کردم .
معلم قبل از تدریس باید یک دید نسبی نسبت به درس و شیوه خواندن ان درس به دانش اموز بدهد ، شاید دلیل خیلی از بی علاقگی دانش اموزان و افت انها ناشی از نا اگاهی از شیوه مطالعه نادرست باشد
سال دوم دبیرستان
سال دوم دبیرستان کمی تلاشم بیشتر شده بود و درس ها کمی تخصصی تر شده بود ، معلم زیست ما سال اول تدریسش بود و یک جلسه در میان غیبت می کرد بخاطر اینکه ارشد در یک شهر دیگر درس می خواندند طوری که از زیست سال دوم هیچی متوجه نشدم و علاقه ای هم به خواندن زیست نداشتم، همیشه به ما می گفتند شما دیگر راهنمایی نیستید باید زیست را درست مطالعه کنید ولی هیچ وقت نگفتند که چگونه.
ولی بقیه درس ها به نسبت بهتر بودم ولی مجبور شدم در تابستان کلاس جبرانی زیست بروم و ساعت زیادی را صرف خواندن زیست بکنم و متوجه شدم که هر کاری را باید سر وقت خودش انجام دهم .
سال سوم :
سال سوم دبیرستان سنگینی مطالب بیشتر شده بود و مجبور می شدیم بیشتر درس بخوانیم ،به پیشنهاد خواهر بزرگم کلاس خودم را دوستانم جدا کرده بودم و به کلاس دیگری انتقالی گرفتم ، و بیشتر بر روی درس هایم متمرکز شدم ، معلم زیست این سال هم آقایی بودند که دوست پدرم هم بودند ، ایشان انسانی بسیار با طاقت ، با سواد بودند و حرمت و حریم دانش اموز را بسیار خوب نگه می داشتند ، نکات بسیار خوب و تازه ای را از ایشان یاد گرفتم ، همیشه کلاسشان به دور از استرس و واهمه بود ، در کلاس نکات جالبی را برای بچه ها بیان می کردند .
معلم های دیگری هم داشتیم که از جان و دل وقت می گذاشتند و واقعا علاقه من به خواندن درس ها در سوم دبیرستان بیشتر شد ، در درس زبان و زیست خیلی به بچه ها کمک می کردم و همیشه قبل از امتحانات برایشان در گروه های دوستانه درس را به صورت خلاصه جمع و جور می کردم.
شیوه خواندن درس ها را درست تر یاد گرفته بودم که این را مدیون خواهر بزرگ ترم و برادرم بودم که هر دو خودشان در رشته های خیلی خوبی قبول شده بودند و تجربه های شخصی خودشان را در اختیارم قرار می دادند، در این سال معدل برتر کلاس شدم و همین انگیزه مرا برای درس خواندن بیشتر کرده بود، همچنین مقاله ای در مورد فواید نماز نوشته بودم که مقام اول شهرستان را گرفت و به مرحله استانی رفت . در سال سوم می دانستم که باید چه کاری انجام دهم و چطوری مطالعه بکنم ، همین باعث شده بود که اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و همزمان در فعالیت های دیگر هم شرکت کنم که همگی این ها مدیون یک تفکری بود که شاید اگر هر معلم به نوبه خودش یک مورد کوچکش را رعایت می کرد اینقدر زمان بر نبود .
چهارم دبیرستان و کنکور
سال چهارم فرق می کرد ، معلم ها همگی جدی تر شده بودند ، کلاس های ما از تابستان شروع شده بود و از همان موقع پشت سر هم ادامه داشتند ،فشار درس های سال چهارم یک طرف ، فشار درس های قبلی یک طرف فشار ازمون هایی که هر دو هفته یکبار باید می دادیم یک طرف .
سختی وصف نشدنی برایم داشت ، زندگی من شده بود کتاب، مدرسه ، و خوابیدن ….
غیر از کلاس های مدرسه و درس خواندن وقت برای هیچ کاری نداشتم ، شدیدا درس می خواندم و تست می زدم ، استرس خیلی شدیدی داشتم به همین خاطر خیلی غذا می خوردم و کلی افزایش وزن داشتم ، هر جایی که می رفتم می گفتند:" ول کن درس میخوانی که چی بشه ، اخرش که چی ."
واقعا فقط یک دانش اموز کنکوری متوجه این فشار سنگین می شود که انگار وجودت در اتاقت و بین کتاب هایت زندانی می شود . تا وقتی که مدرسه بود این فشار ها کمی قابل تحمل بود . قبل از عید درس ها تمام شدند و به خانه رفتیم دیگر قرار نبود کلاسی باشد تا امتحانات پایان ترم . کتاب های قطور ریاضی ، زیست و فیزیک را برگ به برگ حل می کردم تا به پایان سال رسیدیم و روز کنکور من می دانستم مطالبی که خواندم به اندازه کافی نبود باید کمی بیشتر مرور می کردم ولی به خودم گفتم که تمام تلاشت را کرده ای پس نگران نباش. خانواده هم همین حرف ها را به من می زدند وقتی که کنکور را دادم تقریبا از خودم راضی بودم وقتی نتیجه ها امد رتبه من شده بود ۱۶۰۰ تجربی هر کسی پدرم را می دید تبریک می گفت ولی خودم خوشحال نبودم ، مادرم می گفت همین امسال برو دبیری پشت کنکور نمان ولی من گوش نکردم و دوباره کنکور دادم این بار بدتر از سال قبل شدم می خواستم دبیری انتخاب کنم و دیگر نمانم ولی متاسفانه ان سال دبیری در شهر نبود .مجبور شدم دوباره کنکور بدهم ، شب کنکور از استرس خوابم نبرد ، صدای تیک تیک ساعت هر لحظه بلند تر و بلند تر می شد که مجبور شدم باطری ساعت را در بیاورم . بالاخره کنکور را دادم (صبح کنکور تجربی و عصر کنکور زبان )و منتظر نتیجه ماندم.
تجارب دانشگاه فرهنگیان
انتخاب رشته و ورود به دانشگاه
این بار خودم نتوانستم نتیجه را نگاه کنم ، چون خیلی استرس داشتم . پدرم و برادر بزرگم در اتاق کناری نتایج را نگاه کردند و به من گفتند ، صدای پچ پچشان را می شندیم ، که می گفتند بعد از این همه تلاش من رتبه خیلی پایین تری را انتظار داشتند ، دل در دلم نبود من هم رفتم نتیجه را نگاه کردم ، انگار آب سردی بر وجودم ریختند، رتبه 800 زبان و 2000 تجربی شده بود. ولی من تلاشم را کرده بودم، دیگر نمی توانستم یک سال دیگر هم بمانم ، در این چند سال پشت کنکور خیلی خیلی اذیت شده بودم ، تصمیم داشتم هم انتخاب رشته کنم.
خواهر بزرگ ترم که خودش هم پزشک بود به من توصیه کرد که محیط بیمارستان جو خیلی سنگینی دارد ، چون رفتار بیمار ،همراهان آنها همگی در بدترین حالشان است . خودم هم محیط بیمارستان را دوست نداشتم و واقعا هیچ وقت به پزشکی علاقه ای نداشتم ، ولی به دلیل سبک جامعه ما که قبولی کنکور را فقط در پزشکی می دیدند این را به خود تلقین کرده بودم که هر طور که شده باید در این رشته قبول شوی .با صحبت با مادرم و بقیه اعضای خانواده تصمیم نهایی بر این شد که از بین دبیری ها دبیری زیست و زبان(بومی شهر ما نبود) را انتخاب کنم. پس از چند وقت نتیجه ها آمد و من دعوت به مصاحبه شدم ، برای مصاحبه به یاسوج رفتیم ، وقتی با مسولین و بچه ها حرف می زدم ، همه می گفتند که حیف نیست با این رتبه می خواهی معلم شوی، پشیمان می شوی .
این حرف ها را که شنیدم واقعا تاسف خوردم که در یک جامعه معلمی و جایگاه ان باید به گونه ای باشد که اگر یک دانش اموز مستعد بخواهد وارد این حیطه شود باید با سرزنش بقیه و کاهش شان ، غرور و منزلت خودش شود .با صحبت کردن با بچه ها متوجه شدم که به احتمال زیاد خودم انتخاب شوم .
دو مرحله مصاحبه عمومی ( عقیدتی ، مذهبی ، سیاسی ….)و تخصصی هم تدریس بود. حین این مصاحبه من را مدام گیج می کردند و سوال می پرسیدند تا متوجه بشوند که می توانم در همچین شرایطی پاسخ صحیح بدهم ، پس از ان یک سری ازمایش و سنجش پزشکی را انجام دادیم .
وقتی نتایج اعلام شد ، من در اتاقم بودم، پدرم و برادرم نتیجه را نگاه کردند ، من در دانشگاه شهید باهنر فارس در رشته زیست شناسی قبول شده بودم . از آنجایی که محل خدمت من می شد شهر خودم انگار تا حدودی فشار این چند ساله از روی دوشم برداشته شده بود . منتظر بودم که ببینم شرایط دانشگاه و کلاس ها چگونه است
انتظارات قبل از ورود به دانشگاه
من حالا دانشجوی دبیری زیست شناسی دانشگاه با هنر شده بودم، وسایلم را جمع کردم و همراه خواهر و برادرم به شیراز امدم ، وقتی وارد محیط دانشگاه شدم، خیلی خیلی شوکه شدم ، اولا که کسی اجازه نداشت کمکمان وسایل را بیاورد داخل و هم اینکه تمام مراحل ثبت نام با خودمان بود . وقتی کارهای ثبت نام را انجام دادم دقیق تر محیط دانشگاه را بررسی کردم توقع داشتم محیط دانشگاه خیلی بزرگ باشد برای همین شروع کردم به قدم زدن و دیدن قسمت های مختلف ، ساختمان ها اجری بودند ، محیط دانشگاه از چیزی که فکر می کردم سر سبز تر بود ، ولی خیلی زود تمام شد به نگهبانی مراجعه کردم و گفتم ببخشید ، بقیه دانشکده ها کجا هستند ، خندیدن و گفتند:" معلوم است که تازه واردی ،دانشکده ای نیست هر چه هست همین است." واقعا برایم عجیب بود محیط مدرسه راهنمایی ما از اینجا بیشتر فضا داشت از نگهبان خواستم مسیر خوابگاه را به من نشان دهد سپس رفتم و وسایلم را از بردارم تحویل گرفتم .
می خواست کمک کند که وسایل را برایم حمل کند ، باز هم اجازه ندادند و ضربه دوم را اینجا خوردم وقتی وسایل را تحویل گرفتم از همان در ورودی تمام انرژیم از بین رفت و حس کردم وسط برزخی گرفتار شده ام ،
وقتی محیط خوابگاه و شلوغی اتاق ها ،را دیدم تا خود صبح گریه کردم، واقعا توقع همچین چیزی را از دانشگاه نداشتم ، من در خانه پر جمعیتی بودم ولی همیشه اتاق شخصی خودمان و محیط شخصی خودمان را داشتیم ، اما اینجا حتی تخت وسط اتاق 12 نفره هم برای خودت نبود ، مواردی که از خوابگاه داشتم هیچ کدام در حد انتظاراتم نبودند: اتاق مطالعه میز های قدیمی داشتند ، جمعیت خوابگاه به شدت زیاد بودند ، سلف دانشگاه تهویه مناسب نداشت و وقتی از سلف بیرون می رفتیم می شد از بوی لباسمان بفهمیم که چه غذایی بوده ، غذاها به شدت چرب بودند ، صف های بسیار طولانی غذا که گاها از خوردن ان منصرف می شدیم و به کلاس می رفتیم ، برای دریافت غذا گاها برخوردهایی می شد که معلمی که هیچ در شان یک انسان عادی هم نبود ، چندین بار این موضوعات را بیان کردیم ولی کسی پاسخگو نبود ، خیلی شرایط سخت بود به گونه ای که میخواستم از دانشگاه انصراف بزنم ولی کم کم با پیدا کردن دوست های خیلی خوب توانستم سختی این مشکلات را تحمل کنم .
روابط دوستانه در این دانشگاه با بقیه دانشگاه ها خیلی متفاوت تر بود ، شاید بخاطر شرایط سخت بود که ما برای هم مثل خواهر بودیم، محیط خوابگاه خوب نبود ولی حیاط قشنگی داشت ، وقت هایی که حالمان خوب نبود ، زیر انداز و یک فلاسک چایی با مخلّفات را بر می داشتیم و میرفتیم در حیاط خوابگاه، تا وقتی که سرپرست بخواهد در خوابگاه را قفل کند . خوابگاه یک خوبی که داشت نزدیک دانشگاه بود و نمی خواست نگران دیر رسیدن باشیم ، و هم اینکه امنیت بالایی داشت ، بخاطر همین با خیال راحت با هم وقت می گذراندیم .گاهی هم با هم به قرائت خوانه ای که تازه درست کرده بودند می رفتیم ، و مطالعه می کردیم .
در محیط دانشگاه آزمایشگاه هایی بود که مجهز بودند ولی به خوبی بقیه دانشگاه ها نبود ، انتظار داشتم کمی پیشرفته تر باشد .
با توجه به شرایط دانشگاه فکر می کردم استاد ها هم خیلی سخت گیر باشند ولی خوشبختانه اساتید بسیار محترمی داشتیم ، اکثر آنها با ما مثل همکاران خودشان رفتار می کردند واز لحاظ شخصیتی خیلی حواسشان به ما بودند . درکل سطح بالاتری را از این دانشگاه انتظار داشتم ولی همه رشته ها ، سختی ها خودش را دارد من واقعا عاشق زیست شناسی بودم و وقتی که مطالب درسی زیست را می خواندم در درونم احساس رضایت داشتم ، همین به من قدرت می داد تا بتوانم تحمل کنم .
تجارب کسب شده در دانشگاه
متاسفانه به دلیل بیماری کرونا از تدانشگاه غیر حضوری شد وما نتوانستیم از فضای کلاس های حضوری و اساتید آن طور که شایسته است استفاده لازم را ببریم ، ولی این تجارب از کلاس های حضوری و غیر حضوری با مشاهده رفتار اساتید یا گفته های مستقیم نوشته شده است .
آزمایشگاه های زیست گیاهی ، جانوری ، بیوشیمی و….: برای من این کلاس ها لذت بخش ترین کلاس ها بودند . روز هایی که آزمایشگاه داشتیم با حال خوش و خیالی راحت ، روپوش های سفید را می پوشیدیم و به سمت آزمایشگاه می رفتیم . چونکه درس های ترم های اول زیاد به زیست ربطی نداشت بودن این آزمایشگاه ها ما را خیلی به وجد می اورد .
در آزمایشگاه گیاهی خودمان باید نمونه تهیه می کردیم و با میکروسکوپ مشاهده می کردیم ، استاد خراتی این واحد درسی را با ما داشتند ، در عین هدایت کردن ما اصلا به ما استرسی وارد نمی کردند، و همچنین از ما می خواستند که حتما در کلاس فعالیت کنیم و گزارش ها را با دقت هر چه تمام تر تحویل دهیم ،و مدام به ما می گفتند از تجربه چیز های جدید نترسید . آزمایشگاه گیاهی خیلی سنگین بود ، هر جلسه نکات خیلی ریزی داشت که حتما باید در کشیدن تصاویر نمونه ها آن را رعایت می کردیم ، اگر خیلی خوب رسم می کردیم یک نمره تشویقی به ما می دادند .
آزمایشگاه های جانوری : این واحد ها را با استاد خانم راستی و استاد خانم رضاییان داشتیم . نمونه های از قبل اماده شده را نگاه می کردیم و گاهی هم موجوداتی را تشریح می کردیم :مارمولک ، کبوتر ، ماهی و…. در این کلاس ها با اساتید راحت تر بودیم ، جو خیلی خوبی هم داشت .
آزمایشگاه بیوشیمی : در این واحد آزمایش های مختلفی انجام می دادیم و با وسایل جدید آزمایشگاهی اشنا شدیم ، در یک جلسه هم همراه ایشان برای دریافت اطلاعات بیشتر به دانشگاه شیراز رفتیم و بخش های مختلف آزمایشگاهی آن را دیدیم .
اولین تدریس : اولین تدریس من در کلاس درس استاد فضلی بود ، از ما خواسته شده بود که یک مطلب از زیست را انتخاب کنیم و آموزش دهیم . من خیلی مضطرب بودم ، چونکه تدریس در برابر استاد و همکلاسی های خودم بود ، همچنان هم باید به گونه ای تدریس می کردیم که انگار داریم به دانش اموزان درس می دهیم، یک هفته قبل از تدریس کتاب زیست شناسی را خریدم و شروع کردم به مطالعه ، از بین مباحث تصمیم گرفتم ساختار سلول و انواع انتقال ها را تدریس کنم .
فیلم های آموزشی نگاه کردم و نکات را یاد داشت کردم ، از روی متن خواندم و پس از آن سعی کردم مطالب را به گونه ای زنجیره وار به هم وصل کنم و تا حد ممکن ساده توضیح دهم .ما باید علاوه بر تدریس باید با بچه ها حال و احوال پرسی می کردیم و اگر مناسبت خاصی بود حرف میزدیم.
روز تدریس فرا رسید ، حین تدریس یک کلمه را گفتم و همین باعث شد ، استرسم بیشتر شود ، ولی در حدی نبود که کسی متوجه شود، کم کم داشتم عادت می کردم و خوب بود تا وقتی که خواستم حین حرف زدن موضوعی را بنویسم، در این لحظه بود که متوجه شدم در این زمینه کمی مشکل دارم ، در حین تدریس از بچه ها پرسش داشتم و آنها هم تا حدودی همراهی می کردند، سعی کردم با مثال های روزمره برای بچه ها انتقال مواد را توضیح دهم و در زمینه اسمز هم نیز اژ مثال هایی که برایشان ملموس است استفاده کنم. پس از اتمام همه تدریس ها ، استاد گفتند که همگی شما یک اشتباه دارید آن هم این است که هیچ کدام در پایان تدریس مطالب را جمع بندی نکردید ، سعی کنید همیشه بعد از تدریس این کار را انجام دهید
کلاس های فناوری : برنامه هایی از جمله : ورد ،پاورپوینت، اکسل ، پروشو و…. را با ما کار می کردند، وواقعا دلسوزانه تدریس می کردند ، همیشه می گفتند که یک معلم باید اگاهی کامل را در رابطه با رایانه و برنامه های آن داشته باشد و سعی کند مدام خودش را به روز کند .
کلاس های متافیزیک و فیزیولوژی : استاد بهرامی ، که بسیار استاد با طاقت ، مهربان و نکته سنجی هستند به ما فهماندند که معلم زیست باید مدام خودش را از لحاظ علمی به روز کنند و تا جایی که می توانیم از جان و دل برای تدریس وقت بگذاریم ، در کلاسهایشان شیوه صحیح خوانی کتاب های درسی را پیدا کردیم .
در طول ترم درس های تربیتی تخصصی و روانشناسی با استاد رضاییان و استاد زمانی داشتیم و در نتیجه به این می رسیدیم که مدرسه فقط محل آموزش نیست بلکه باید شیوه رفتار و عملکرد درستی هم داشته باشیم تا بتوانیم موفق شویم .
استاد داوودی : در انجام کارها سعی کنید احساس مسئولیت کنید و مرتب باشید
استاد صالحی : در کلاس سعی کنید بچه ها را مشارکت دهید و از مسایل و اتفاقات جانبی هم برایشان صحبت کنید تا خسته نشوند ، در پرسش کلاسی نظر های نادرست را سرکوب نکنید.
در دانشگاه فرهنگیان کارورزی از سری درس های بسیار مهم است ، که دانشجو را در راه معلمی کمک می کند .کارورزی ها ۴تا بودند که از ترم 5 تا ترم ۸ ادامه داشتند .
کارورزی ۱: دقیقا شروع اولین کارورزی مجازی با ما بود از سمت اداره به مدارس ارجاع داده شدیم و من هم اولین کارورزی را با استاد راستی در مدرسه نمونه دولتی علم الهدی گذراندم ، در گروه های کلاسی پایه دهم ، یازدهم و دوازدهم عضو شدم .
در کارورزی ۱ باید مشاهده تعاملی انجام می دادیم ،ارائه ی گزارش فیزیکی و اداری از مدرسه، گزارش وضعیت آموزشی و عاطفی مدرسه و …. بود. با اجازه مدیر از مدرسه بازدید کردم و گزارش فیزیکی را آماده کردم ، سخت ترین بخش آن بررسی روابط بین کادر مدرسه و پیدا کردن مشکلات دانش آموزان بود چونکه باید با تحلیل آنها را متوجه می شدیم که ممکن بود گاها اشتباه هم باشد . شیوه نگارش مطالب ، رفتن به کلاس درس و ارتباط با دانش اموزان همگی با سال های قبل فرق می کرد چون کلاس ها مجازی بود و برگزاری کلاس ها واقعا دشوار بود
کارورزی ۲: این کارورزی را هم در همان مدرسه و با استاد راستی داشتم ، در این ترم علاوه بر نوشتن گزارش های روزانه ، باید مشکلات دانش آموزان را شناسایی می کردیم ، راه حل پیشنهاد می دادیم و آنها را عملی می کردیم ( چند تا با اجرا و چند تا بدون اجرا) .
کارورزی ۳: من به مدرسه جدیدی منتقل شدم (مدرسه فرهنگیان ) و با خانم رضاییان این واحد را گرفتم. و معلم های راهنمای من خانم حسینی و خانم کیامرثی بودند . از کارورزی ۳ کمی تخصصی تر شد و ما باید به صورت مستقل تدریس انجام می دادیم ، به این صورت که ابتدا طرح درس می نوشتیم ، استاد راهنما و معلم راهنما باید آن را تایید می کردند و پس از ان باید ما تدریس را انجام می دادیم . و همچنان گزارش هایی از کلاس درس معلم راهنما ، کلاس های استاد راهنما می نوشتیم . تدریس هایی که داشتم به صورت مجازی و در فضای اسکای روم بود که با توجه به اینکه اولین تجربه هایم بود دچار مشکلاتی شدم و باید سعی می کردم آنها را برطرف کنم
کارورزی ۴: در همان مدرسه و با استاد رضاییان کار را دنبال کردیم . در این کارورزی باید برای انجام تدریس ها گروه بندی می شدیم و مانند قبل طرح درس بنویسیم و همان طرح درس را اصلاح می کردیم . کلاس ها از نیمه دوم سال به صورت حضوری شده بود و تجربه جدیدی را کلاس های درس داشتیم و همچنین تدریس های حضوری داشتم ، که برای اولین بار کمی برای سخت بود ولی به خوبی از پس ان برامدم از جمله فعالیت های ما در این واحد ،نوشتن گزارش روزانه از کلاس معلم ، نوشتن طرح درس، گزارش از کلاس های کاروززی و ….
جدول کدگذاری
متن
مفاهیم
مضامین
کد
مادرم معلم ابتدایی و پدرم دبیر زبان هستند .
بچگی من با کلاس های پدرم که در اموزشگاهی که خودش راه انداخته بود و کلاس های مادرم که در خانه خودمان برای زنان کم سواد و بی سواد برگزار می کرد گذشت، همیشه برایم سوال بود که چه چیزی به پدر و مادرم انرژی می دهد که می توانند ساعت ها به تدریس مشغول باشند و در اخر روز با حوصله و حال خوب کنار ما باشند و با ارامش هر چه تمام با ما رفتار کنند و همین باعث می شد که من دلم بخواهد مثل مادرم معلم شوم
جو آرام و فرهنگی خانواده
علاقه مندی به معلمی
۱
در ان زمان شیوه زبان اموزشگاه با بقیه اموزشگاهای دیگر فرق می کرد و همین باعث پیشرفت کلاس ها شده بود، تلفیقی از کتاب های زیبا ، و شعر هایی که در مورد مطالب کتاب بود و….. که این برای شهر کوچک ما امتیاز خیلی خوبی بود، دانش آموزان همیشه از درس زبان فراری بودند ولی من می دیدم که بچه های اموزشگاه هنگام بازی هم زبان می خواندند و از خواندن زبان لذت می بردند و با وجود اینکه کم سن و سال بودم ولی این موضوع را به خوبی درک می کردم و همین جرقه ای در من ایجاد کرد که گاهی تغییر روش در یاد دهی چیزی می تواند چقدر تاثیر گذار باشد
استفاده از شیوه های تدریس متفاوت و کارآمد
داشتن خلاقیت برای علاقه مند کردن دانش آموزان
۲
همین حین برای برادر کوچکم هم نقش معلم را بازی می کردم و درس های زبانی را که خودم یاد می گرفتم برای او توضیح می دادم، بردارم خیلی بازیگوش بود ، طوری که حتی پدر و مادرم هم نمی توانستند او را کنترل کنند ولی من بخاطر اختلاف سنی کمتر و بودن در دنیای بچه گانه می توانستم بهتر با اون ارتباط بگیرم ،و سعی می کردم مطالب را حین بازی و کار هایی که دوست دارد
تمرین معلمی با برادر کوچک
هم سطح شدن با یادگیرنده حین آموزش
اولین تجربه معلمی
انتقال مطالب به فعالیت های جذاب و در سطح سن یادگیرنده
۳
۴
وارد مدرسه که شدم انگار یک زمین بی سر و ته را می دیدم ، فضای مدرسه بسیار خشک و آسفالت شده بود و فقط ی میله برای نصب پرچم و نقطه های سفیدی بر روی زمین می دیدم که بعدا فهمیدم برای قرار گیری دانش اموزان در صف صبحگاهی است. مبهوت فضای بی روح مدرسه بودم و دلم گرفته بود
فضای خشک محیط مدرسه
رعایت نکردن استانداردها
۵
معلمی داشتیم که از لحاظ رفتاری متوسط بود ، و تقریبا سخت گیر بود ، ولی با دختر خودش هم که همکلاسی ما بود خیلی مهربان و با حوصله رفتار می کرد و مدام او را تشویق می کرد.
تفاوت قایل شدن معلم بین دانش آموزان و دختر خودش
رعایت نکردن عدالت در رفتار و تقسیم توجه
۶
حین تصحیح سوالات معلم گفت شما به حیاط بروید و تمرین حل کنید تا من امتحان را تصحیح کنم ، وسط حیاط نشسته بودم که یکی از بچه ها گفت خانم کارت دارد ، هیچ وقت یادم نمی رود که با چه لحن بدی با من حرف زد و چه رفتار ناشایستی داشت ، با بچه ۸ساله ای که تا به حال از هیچ کسی صدای بلندی نشنیده بود. دلم میخواستم تا می توانم جیغ بزنم و حرف بزنم ولی نمی توانستم ، سرم داشت از شدت فشار می ترکید ، در اخر گفت جمع این دو عدد چند می شود ، جواب صحیح را گفتم ، گفت پس چرا در امتحان اشتباه نوشتی ،
لحن و رفتار نامناسب معلم در برخورد با اشتباه دانش آموز
شیوه رفتاری نا مناسب معلم
۷
اولین بار که ایشان را دیدم شوکه شدم خانمی هیکلی با صدای خیلی بم و چهره اخمالو و یک کیسه پر قرص (که بعدا متوجه شدیم مشکل اعصاب دارند) ، منی که دانش اموز مرتب و منضبطی بودم تمام طول سال با استرس در کلاس هایش می گذراندم ، عادت داشتند برای پرسش کلاسی دانش اموزان را در وسط کلاس ردیف کند(چهره رنگ پریده بچه ها و ترس در نگاهشان هنوز در خاطرم هست ) و اگر مطلبی را فراموش می کردند با شلنگ سبزی که داشتند دانش اموزان را کتک می زدند .
نداشتن ظاهر مرتب و موجه معلم
نداشتن سلامت روانی
استفاده از تنبیه بدنی در آموزش و ایجاد ترس در کلاس
نا توانی معلم در حرفه خود
۸
۹
چند تا از دانش اموزان در همان کلاس ترک تحصیل کردند و بعضی ها هم چندین سال مردود می شدند
ترک تحصیل دانش آموزان و مردود شدن آنها
تاثیرات رفتار غلط معلم
۱۰
پس از چند سال چالش کمی روحم ارام گرفته بود و حالا می توانستم بر روی نقاط ضعف و قوتم کار کنم و بهتر خودم را بشناسم، سال چهارم را با بهترین نمره ها پشت سر گذراندم .
برقراری ارامش در کلاس توسط معلم و ایجاد محیط مناسب برای پیشرفت
تاثیرات رفتار درست معلم و ارامش کلاس
۱۱
سپس رو به دانش اموزان کردند و گفتند که این اولین امتحان من بوده تصحیح می کنم و اشکالات را برایتان بیان می کنم نیازی به گرفتن برگه ندارید . با شنیدن این حرفش وجودم آرام گرفت و انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد . از ان به بعد سعی کردم بخاطر علاقه ای که به ایشان دارم، درس علوم را با علاقه بخوانم ،
علاقه مندی به درس علوم به دلیل رفتار معلم
تاثیر رفتار معلم در ایجاد علایق دانش اموز
۱۲
هیچ جایزه ای اندازه جایزه معلم علوم برایم خوشایند نبود و شاید اولین جرقه برای علاقه مندی من به درس علوم و زیست و معلمی از انجا شکل گرفت، هنوز بعد از این همه سال جایزه این معلم را دارم و وقتی به آن نگاه می کنم از ته دل لبخندی میزنم و از ایشان بابت رفتاری که داشتند تشکر می کنم .
استفاده از کادو و هدیه برای ترغیب دانش آموزان
داشتن رفتار تشویقی معلم
۱۳
به مشاور مدرسه ارجاع داده شدم، متاسفانه مشاور مدرسه به درستی برخورد نکردند و گفتند اگر بار بعدی تکرار شود باید به دفتر مراجعه کنید و واقعا به معنای واقعی از درس هندسه و کلاس هندسه و حتی اسم آن متنفر شده بودم ، در صورتی که مشکل من این بود که حتی نمی دانستم چگونه باید هندسه بخوانم چونکه معلممان از روز اول فقط شروع کرده بودند به تدریس .
افت در درس هندسه به دلیل اگاه نبودن از شیوه مطالعه
کوتاهی معلم در یاددهی شیوه مطالعه
۱۴
واقعا فقط یک دانش اموز کنکوری متوجه این فشار سنگین می شود که انگار وجودت در اتاقت و بین کتاب هایت زندانی می شود . تا وقتی که مدرسه بود این فشار ها کمی قابل تحمل بود . قبل از عید درس ها تمام شدند و به خانه رفتیم دیگر قرار نبود کلاسی باشد تا امتحانات پایان ترم . کتاب های قطور ریاضی ، زیست و فیزیک را برگ به برگ حل می کردم
غیر از کلاس های مدرسه و درس خواندن وقت برای هیچ کاری نداشتم ، شدیدا درس می خواندم و تست می زدم ، استرس خیلی شدیدی داشتم به همین خاطر خیلی غذا می خوردم و کلی افزایش وزن داشتم ، هر جایی که می رفتم می گفتند:" ول کن درس میخوانی که چی بشه ، اخرش که چی ."
داشتن مطالعه سخت و منظم و تحمل سختی ها
تلاش برای رسیدن به هدف
۱۵
پس از چند وقت نتیجه ها آمد و من دعوت به مصاحبه شدم ، برای مصاحبه به یاسوج رفتیم ، وقتی با مسولین و بچه ها حرف می زدم ، همه می گفتند که حیف نیست با این رتبه می خواهی معلم شوی، پشیمان می شوی .
این حرف ها را که شنیدم واقعا تاسف خوردم که در یک جامعه معلمی و جایگاه ان باید به گونه ای باشد که اگر یک دانش اموز مستعد بخواهد وارد این حیطه شود باید با سرزنش بقیه و کاهش شان ، غرور و منزلت خودش شود .با صحبت کردن با بچه ها متوجه شدم که به احتمال زیاد خودم انتخاب شوم
شنیدن سرزنش های اطرافیان و تحمل آن
تحمل سختی ها
۱۶
وقتی نتایج اعلام شد ، من در اتاقم بودم، پدرم و برادرم نتیجه را نگاه کردند ، من در دانشگاه شهید با هنر فارس در رشته زیست شناسی قبول شده بودم . از آنجایی که محل خدمت من می شد شهر خودم انگار تا حدودی فشار این چند ساله از روی دوشم برداشته شده بود
قبولی در دانشگاه
رسیدن به هدف
۱۷
درکل سطح بالاتری را از این دانشگاه انتظار داشتم ولی همه رشته ها ، سختی ها خودش را دارد من واقعا عاشق زیست شناسی بودم و وقتی که مطالب درسی زیست را می خواندم در درونم احساس رضایت داشتم ، همین به من قدرت می داد تا بتوانم تحمل کنم
برطرف نشدن انتظارات از دانشگاه و سختی تحمل کردن شرایط
تاثیر علاقه در تحمل سختی
۱۸
اولین تدریس من در کلاس درس استاد فضلی بود ، از ما خواسته شده بود که یک مطلب از زیست را انتخاب کنیم و آموزش دهیم . من خیلی مضطرب بودم ، چونکه تدریس در برابر استاد و همکلاسی های خودم بود ، همچنان هم باید به گونه ای تدریس می کردیم که انگار داریم به دانش اموزان درس می دهیم، یک هفته قبل از تدریس کتاب زیست شناسی را خریدم و شروع کردم به مطالعه ، از بین مباحث تصمیم گرفتم ساختار سلول و انواع انتقال ها را تدریس کنم .
تجربه اولین تدریس در دانشگاه
بررسی کتاب و منابع مختلف برای تدریس مطالب
۱۹
متاسفانه به دلیل بیماری کرونا از ترم ۴دانشگاه غیر حضوری شد وما نتوانستیم از فضای کلاس های حضوری و اساتید آن طور که شایسته است استفاده لازم را ببریم
غیر حضوری شدن کلاس ها
دریافت تجربه های کمتر از دانشگاه
۲۰
سخت ترین بخش آن بررسی روابط بین کادر مدرسه و پیدا کردن مشکلات دانش آموزان بود چونکه باید با تحلیل آنها را متوجه می شدیم که ممکن بود گاها اشتباه هم باشد . شیوه نگارش مطالب ، رفتن به کلاس درس و ارتباط با دانش اموزان همگی با سال های قبل فرق می کرد چون کلاس ها مجازی بود و برگزاری کلاس ها واقعا دشوار بود
اولین تجربه های شرکت در کلاس های مدرسه و مجازی و مشکلات آن
برگزاری متفاوت کلاس ها به دلیل شرایط کرونایی
۲۱
و همچنان گزارش هایی از کلاس درس معلم راهنما ، کلاس های استاد راهنما می نوشتیم . تدریس هایی که داشتم به صورت مجازی و در فضای اسکای روم بود که با توجه به اینکه اولین تجربه هایم بود دچار مشکلاتی شدم و باید سعی می کردم آنها را برطرف کنم
اولین تجربه تدریس مجازی
موفقیت در اولین تدریس مجازی با وجود مشکلات
۲۲
کلاس ها از نیمه دوم سال به صورت حضوری شده بود و تجربه جدیدی را کلاس های درس داشتیم و همچنین تدریس های حضوری داشتم ، که برای اولین بار کمی برای سخت بود ولی به خوبی از پس ان برامدم از جمله فعالیت های ما در این واحد ،نوشتن گزارش روزانه از کلاس معلم ، نوشتن طرح درس، گزارش از کلاس های کاروززی
کلاس های حضوری و تجربه تدریس حضوری
مشکلات اولین تدریس حضوری
۲۳
فصل دوم
شرح معلمی کردن خود در آینده
چه باور هایی در مورد آموزش و یادگیری دارم ؟
باور های هر انسان سیستم اعتقادی آن انسان محسوب می شوند که از بدو تولد و در نتیجه تعامل با خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه ها، دوستان و همکاران و آشنایان و به شکل خلاصه فضای حقیقی و مجازی شکل می گیرد.
این باورها در ادامه مسیر زندگی به عنوان اصلی ترین عامل تاثیرگذار در فرایند زندگی فراتر از هوش و استعداد و جنسیت و میزان تحصیلات و طبقه اجتماعی افراد عمل می کند و در واقع سمت و سوی برنامه ریزی، هدف گذاری، تعاملات، واکنش ها، تفسیرها، ارتباطات و جنس احساس ما را تعیین می کنند. در واقع ما از دریچه این باورها دنیای بیرون و دنیای درون را رصد می کنیم.
پس در مسیر رشد و تعالی جایی باید بایستیم و قبل از هرگونه انتخابی باورهایمان را بشناسیم و رشد دهیم.
طرز فکر آموزشی هر فرد نتیجه "باورهای آموزشی" اوست که شامل دیدگاه های او نسبت به عوامل سازنده بستر فکری او در حوزه آموزش و یادگیری است. ) حجت اله سرلک ۱۳۹۹)
باورهای معلمان، مهم ترین عامل در کنش گری آنهاست. این در حالی است که منبع بسیاری از باورهای معلمان، تجربه های شخصی آنها از دوران دانش آموزی خود و بعد از آن تجربه های آنها با کلاس درس است( زینب رحمتی ۱۳۹۷)
نقش مهم معلمان در سلامت و سعادت و تعالی جامعه بر کسی پوشیده نیست هر جامعه ای طالع خود را در چگونگی کار معلم می بیند و او را اولین و آخرین امید در تربیت و پرورش نوادگان و نسل اینده ی کشور می .
کاوه، حمیدرضا و فکری، آزاده و فکری، علی رضا،1395،معلم و خلاقیت اولین کنفرانس بین المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی،تهران
معلمی نه تنها شغل و پیشه نیست بلکه شوق، علاقه و عشق بوده که پیام آوران و رسولان الهی این منصب را دارا بوده اند و حتی پروردگار مهربان نیز مربی و معلم اولی بشریت بوده است.
شاید در جامعه امروز و حال حاضر ما به اموز و پرورش آنچنان که باید اهمیت داده نشود ، ولی اهمیت معلم و آموزش بر هیچکس پوشیده نیست ، نقش معلم در جامعه مثل یک ناخدای کشتی است و دانش آموزانش مثال مسافرین کشتی، که اگر راه را از بی راهه تشخیص ندهد و وظیفه اش را درست انجام ندهد، کشتی را از مسیر اصلی خود دور می کند و چه بسا باعث نابودی آن شود .
از همین مثال می توان دریافت که معلم مهمترین عامل ایجاد کننده شرایط مطلوب یادگیری ویا د دهی است، معلم از طریق برقراری ارتباط عاطفی با شاگردانش، درک درست تفاوت های فردی و استعداد های آنها شاگردان را به سوی یک هدف خاص هدایت کند که معمولا این هدف بالا بردن سطح علمی و قوه تشخیصی هستند ، و از آن جایی که معلم الگوی شاگردانش هست ، هر آنچه که در معلم بروز پیدا می کند به منزله یک الگوی رفتاری برای دانش آموز است که اگر معلم هدفمند از این مقوله استفاده کند می تواند در پیشرفت فرهنگی ، اعتقادی ، سیاسی و … نقش داشته باشد ، و در این حیطه باید در نظر داشته باشد که شاگردانش در دست ایشان امانت هستند ، و پس از خانواده هایشان زمان زیادی را در محیط مدرسه و در جوار معلم می گذرانند .
بارها دیده ایم که وقتی کسی چیز گرانبهایی را نزد ما به امانت می گذارد به بهترین شکل از مراقبت می کنیم و تمام تلاشمان را می کنیم که ضربه ای به آن نرسد. ما در مقام معلم امانت دار شاگردان هستیم ، هیچ امانتی با ارزش تر از روح و وجود یک شخص نیست ، پس باید تمام تلاشمان را بکنیم که در زمینه های مختلف به خوبی امانت داری کنیم .
چگونه معلمی خواهم کرد ؟
در این چند سال دانشگاه چه به صورت عملی و چه به صورت تئوری مطالب و نظریات زیادی در مورد اینکه چگونه در آینده معلمی کنید وجود داشتند ، که از کتاب ها و سایت های مختلفی این ویژگی ها را جمع اوری کردم .
داشتن فن بیان خوب: یک معلم خوب باید بتواند مسائل سخت و سطح بالا را به گونه ای ارائه کند که فهم آن برای دانش آموزان و دانشجویان راحت باشد. یک استاد خوب خودش را جای شاگردهایش در نظر می گیرد و از دید آنها مطالب را می بیند و به گونه ای درس را ارائه می دهد که قابل درک و فهم باشد.
تسلط علمی : مهمترین خصیصه معلمی را که دانایی است دارا باشد و بر آنچه که آموزش می دهد تسلط علمی داشته باشد و بتواند پاسخگوی سوالات دانش آموزان باشد ( ابو علی سینا)
علاقه به تدریس: به این معنی که معلم باید به خود تدریس و موضوع مورد تدریس، علاقه داشته باشد. وقتی معلم خودش از ارائه درس لذت می برد و درسی که تدریس می کند را دوست دارد و به آن معتقد است، شاگردهای ایشان هم از کلاس لذت می برند.
صبر و بردباری: یکی از خصوصیاتی که واقعا یک معلم خوب باید از آن برخوردار باشد، بردباری است. زیرا اصولا معلم با کودکان و نوجوانان سروکار دارد و این افراد به خاطر کمی سن و تجربه، گاهی رفتارهایی از خود بروز می دهند که اگر معلم بردباری کافی نداشته باشد، موجب ناراحتی خواهد شد. معلم های خوب با سعه صدر شاگردهای خودشان را به سمت موفقیت هدایت می کنند و در اخلاق و رفتار الگوهای بسیار مناسبی برای شاگردهای خودشان هستند.
داشتن هوش و درک: این خصوصیات باعث می شود که معلم رفتارهای شاگرد را بفهمد، به این ترتیب، کمک کردن به آنها آسان تر خواهد بود. یک معلم خوب باید درک بالایی برای فهم آنچه در دنیای شاگردان اتفاق میافتد، داشته باشد (میرجانا کزیجا، کرواسی، ۱۹۹۶، ویژگی های معلم خوب )
داشتن طرح درس : طرح تدریس و برنامه ریزی معلم از جلسه اول تا آخرین جلسه، امری مهم است و موجب افزایش کارآیی معلم می گردد
آراستگی ظاهر: معلمی که در روز، چندین ساعت در برابر دانش آموزان کلاس ظاهر می شود، باید از نظر ظاهر کاملا آراسته، پاکیزه و منظم باشد. این نکته هم در کلاس های گروهی و هم در کلاس های خصوصی مهم است
خلاق بودن معلم : معلم خود نیز باید خلاق باشد و از امکانات موجود حداکثر بهره برداری را بنماید .آموزش دانش آموزان باید به جای تقویت حافظه در جهت ایجاد تفکری مولد و خلاق باشد. آنگونه که برخی افراد فکر می کنند معلم بودن کار آسانی نیست زیرا معلم با انسان در ارتباط است نه با شئ
مشوق بودن : دانش آموز به دنبال تایید و تشویق مثبت از معلم خود است. اگر حس کند معلم متوجه کار او شده و برایش ارزش می گذارد علاقه ی بیشتری به یادگیری خواهد داشت.
داشتن زبان بدن مناسب : بین حرکتهای معلم و توجه شاگردان رابطه مستقیم وجود دارد، هر چه حرکات هدفمند معلم و حرکت کردن به آخر کلاس و بر گشتن و حرکات پایین کلاس معلم بیشتر باشد، معلم بر کلاس مسلط تر خواهد داشت و شاگردان بیشتر به او توجه خواهند کرد ودر نتیجه یادگیری بهتر صورت می گیرد.( شعبانی،۱۳۸۲)
تدوین قانون و مقررات کلاس : قوانین کلاسی و تشریح آن برای دانش آموزان و آگاهی دادن به آنها باعث ایجاد نگرش می گردد و در نهایت موجب عملکرد مثبت فردی و گروهی می شود. لذا معلمان باید در تدوین مقررات کلاس به خصوص در روزهای اول دقت کافی داشته باشند.
نگرش محترمانه : احترام لازمه هر رابطه ای است ، چه در محیط کار و چه در زندگی ! معلمان نباید به هر شکلی دانش آموزان را تهدید، تمسخر، توهین یا تحریک کنند. انجام این کار نه تنها بی احترامی به دانش آموز بلکه به خود و کلاس نیز است
شاید داشتن همه این ویژگی ها با هم از نظر ما تقریبا غیر ممکن باشد ولی باید تمام تلاشمان را بکنیم که نسبت به امر اموزش بیخیال نباشیم و این ویژگی ها را تا جایی که می توانیم عملی کنیم.
آرمان های من برای معلمی کردن
پس از تحصیل در مدرسه و دانشگاه ، و گذراندن کلاس هایی که علاوه بر آموزش برای من هر کدامشان مانند یک درس زندگی بود، اکنون به موقعیتی رسیده ام که خودم وظیفه گرداند یکی از همان کلاس را دارم. قبل از نوشتن این پروژه از خودم پرسیدم که حالا که معلم شدی ، می خواهی چه کاری انجام دهی ؟ ایا این پایان راهت است ؟ هر چقدر فکر کردم دیدم من ادم نشستن و هیچ کاری نکردن نیستم ، سعی دارم اگر شرایط برایم مناسب بود ادامه تحصیل دهم ، تا با دید باز تری مطالب را برای بچه ها آموزش دهم، از تجربه های چندین ساله مدرسه خودم استفاده کنم از اتفاقات بد درس بگیرم و آنها را به کلاسم راه ندهم و اتفاقات خوب را بیش از پیش تکرار کنم، و تمام سعی خودم را بکنم که درگیر روزمرگی های تدریس نشوم تا بتوانم کلاس جذاب تری داشته باشم .
از تجربه های تدریس های مجازی و حضوری خودم در کلاس ها استفاده کنم، و اگر ضعفی دارم آن را بپذیرم و تمام سعی خودم را بکنم تا آن را برطرف کنم، آب اگر به حرکت بیفتد قدرت زیادی دارد ولی اگر بماند متعفن ترین می شود ، این جمله را همیشه پدرم می گفت ؛ امیدوارم بتوانم در طول مسیر زندگی ام و ن تنها تدریس ، همانند آبی روان باشم و پیشرفت کنم.
چالش های پیش رو در حرفه ی معلمی چه چیزهایی است و من چگونه با آن ها مواجه می شوم؟
حجم زیاد مطالب و کمبود وقت : متاسفانه درس زیست کتاب بسیار پر نکته و سنگینی است و زمان کلاس ها معمولا پاسخگوی آن نیست ، دیده شده که معلمان برای جبران ساعت درسی خود از دیگر درس ها استفاده می کنند . من سعی می کنم که تا حد امکان قبل از ورود به کلاس برنامه مشخصی برای هر زنگ بنویسم تا از زمان حداکثر استفاده را بکنم .
مجهز نبودن آزمایشگاه ها : در مدارس معمولا فضای آزمایشگاه ها به خوبی طراحی شده ولی امکاناتی ندارند و دانش آموزان از این درس محروم می شوند ، به گونه ای که می شود ساعت جبرانی برای دیگر درس ها، مدرسه ما جزو بهترین مدارس بود ولی متاسفانه آزمایشگاه نداشت ، مدیر و معلمان مجبور می شدند که با مرکز آزمایشگاهی که در نزدیکی مدرسه بود هماهنگ کنند و ما را به آنجا ببرند ، در این باره هم می توانیم از این شیوه استفاده کنیم، از مولاژ ها یا وسایل در دسترس استفاده کنیم.
کنترل دانش آموزان : کنترل جمعیت های ۳۰ نفره به شدت کار سختی است، جمعیتی با هر فکر و سطح انرژی و رفتار. در این باره می توانیم بخشی از مسولیت کنترل کلاس را به خود دانش آموزان دهیم ، کلاس را گروه بندی بکنیم و به هر کدام مسولیت هایی دهیم . وقتی دانش آموزان در کلاس مسول کاری باشند هم کمتر شلوغی ایجاد می شود و هم کارها سریع تر پیش می رود.
دانش آموزان شرایط خاص : در کلاس های درس ممکن است افرادی با بیماری های جسمی و روحی خاصی وجود داشته باشد، بهتر است از اول سال پرونده هر کدام را بخوانیم و از کادر مدرسه در این باره بپرسیم و بعد از شناسایی آن ها رفتاری مناسب داشته باشیم .
بی علاقگی دانش آموزان به درس : بارها شنیده ایم که دانش آموزی بگوید از فلان درس متنفرم ، و گاها سر آن کلاس به کشیدن نقاشی مشغول می شود و یا درس های دیگر را می خواند ، اگر با این مشکل روبه رو شدیم باید ریشه یابی بکنیم ، بیشتر دانش آموزان به دلیل نا اگاهی از طریقه مطالعه و جذاب نبودن شیوه تدریس از مبحثی یا درسی متنفر می شوند ، پس باید ابتدا درس خود و شیوه مطالعه آن زا به خوبی برای دلنش آموزان شرح دهیم و در ادامه برای تدریس خود از شیوه های جذاب اموزشی استفاده کنیم .
برخورد با اولیا : خصوصا در مدارس خاص اولیا در کار معلم خیلی دخالت می کنند و برای کم و زیاد نمره فرزندشان مشکلات زیادی را به بار می آورند ، در دوران دبیرستان خودم شاهد همچین ماجراهایی بودم که در محیط فرهنگی مدرسه دعواهای شدیدی صورت گرفت ، معلم به جای اینکه عصبانی شود و خودش هم دعوا راه بیندازد ، خیلی منطقی ابتدا با ما صحبت کردند و از ما خواستند که مسایل مدرسه را تا جایی که ممکن است خصوصا اگر مربوط به امتحان و نمره باشد، بین خودمان حل کنیم. اولیا در مدرسه نیستند و معمولا طبق حرف های فرزندانشان معلمان را قضاوت می کنند ، بهترین راه این است که مرتب جلسه اولیا برگزار شود .
فصل سوم
تعهدات حرفه ای دانشجو معلم
بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون با استعانت از الطاف بیکران الهی، مسئولیت خطیر معلمی را برعهده می گیرم، به عنوان عضوی از جامعه معلمان در پیشگاه خداوند متعال که دانای آشکار و نهان است، به قرآن کریم سوگند یاد می کنم:
فرزندان ایران عزیز را چون فرزند خود بدانم و معلمی را رسالتی بزرگ شمارم. تمام توان خود را در تعلیم و تربیت دانش آموزان به کار گیرم. در آموختن و دانش افزایی و ارتقای صلاحیت های حرفه ای کوشا باشم و در نشر علم کریمانه عمل کنم.
خود را به تقوای الهی و فضایل اخلاقی آراسته سازم و از شان و منزلت معلمی پاسداری کنم. از آنچه با پرهیزگاری و شرافت انسانی و اخلاق معلمی منافات داشته باشد، دوری گزینم. مدافع حق و عدالت و آزادی و آزادگی بوده و به قوانین و مقررات پای بند باشم. مصالح دانش آموزان و جامعه را بر منافع خود مقدم بدارم و با همگان صادقانه و صمیمانه رفتار کنم.
دانش آموزان را امانت های الهی بدانم و حرمت و کرامت ایشان را پاس بدارم و رازدار و امین آنان باشم؛ زمینه رشد و شکوفایی فطرت الهی و استعدادهای نهفته و فضایل اخلاقی آنان را فراهم سازم. عشق به همه خوبی ها و زیبایی ها، به ویژه عشق به راه امام(ره) و شهیدان و ارزشهای انقلاب اسلامی را در وجود آنان پرورش دهم. آنان را به خردورزی و تفکر، ایمان و عمل صالح، خلاقیت و پرسشگری برای زندگی سعادتمندانه، رهنمون شوم و شهروندانی امیدوار، پر تلاش و آینده نگر، قانون مدار و مسئولیت پذیر برای خدمت به مردم و میهن اسلامی تربیت کنم.
من این عهد و پیمان را با اتکا به شرف و وجدان خویش تعهد می کنم و از خداوند متعال می خواهم در پیمودن این راه خطیر، بینش مرا افزون، اراده ام را راسخ و گام هایم را استوار گرداند.( میثاق نامه)
سعی می کنم در زمینه تدریس از شیوه های فعال و به روز استفاده کنم و برای بخش های مختلف تدریس ها متناسب با خود را انجام دهم .
سعی کنم از زمان کلاس حداکثر استفاده را انجام دهم، علاوه بر آموزش مطالب درسی در رشد شخصیتی دانش آموزان هم موثر باشم و شخصیت آنها را رشد دهم .
خودم را در برابر مشکلات دانش آموزان مسئول بدانم و نسبت به آنها بی اهمیت نباشم .
مطالب را طوری اموزش بدهم که باعث تقویت ذهن خلاق شود و در زندگی شخصی هم از آن استفاده کنند .
منابع
فلاح، ریحانه؛ فتاحی ، بهاره ، ۱۳۹۴، نقش معلم در تربیت اخلاقی جامعه، کنفرانس علمی پژوهشی راهکارهای توسعه و ترویج آموزش علوم در ایران
رحیمی، رامین،1395،اهمیت دانشگاه فرهنگیان در نظام یادگیری سازمانی وزارت آموزش و پرورش، اولین کنفرانس بین المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی،تهران
حجت اله سرلک ۱۳۹۹
زینب رحمتی ۱۳۹۷
کاوه، حمیدرضا و فکری، آزاده و فکری، علی رضا،1395،معلم و خلاقیت اولین کنفرانس بین المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی،تهران
https://teaching.iranmodares.com/article.php?ID=512 تاریخ دسترسی ۹/۳/۱۴۰۱
میرجانا کزیجا، کرواسی، ۱۹۹۶
ویژگی های معلم خلاق ومیزان اثر بخشی کار آنان در تدریس جذاب طلیعه، قادر ،۱۳۸۸ .
http://gtaylar.blogfa.com/post/12 تاریخ دسترسی ۹/۳/۱۴۰۱
https://hamkadeh-com.cdn.ampproject.org/v/s/hamkadehon تاریخ دسترسی ۹/۳/۱۴۰۱
شعبانی،۱۳۸۲
39